اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

73- باب: خوش‌خُلقی (اخلاق و رفتارِ نیک و پسندیده)

73- باب: خوش‌خُلقی (اخلاق و رفتارِ نیک و پسندیده)

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤                                           [القلم: ٤]      

و بی‌گمان تو، بر اخلاق بزرگی قرار داری.

و می‌فرماید:

﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ                   [آل عمران: ١٣٤]      

کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند.

626- وعن أَنسٍt قال: کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  أَحْسنَ النَّاسِ خُلُقًا. [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  خوش‌اخلاق‌ترین مردم بود.

شرح

حافظ نووی/ بابی به نام خوش‌خلقی گشوده است؛ این باب به اخلاق و رفتار نیک تشویق می‌کند و نشان‌گر فضیلت و برتری خوش‌خلقی و نیز فضلِ کسانی‌ست که به اخلاقِ نیک و پسندیده آراسته هستند. خوش‌خلقی دو جنبه دارد: رفتارِ نیک و پسندیده با الله، و رفتار نیک با خلق خدا.

تعامل یا رفتار نیکو با الله، بدین معناست که انسان به حکم شرعی و تقدیریِ پروردگار راضی باشد و آن را با سینه‌ای باز و بدور از ناراحتی و دل‌تنگی بپذیرد. اگر الله متعال، چیزی رقم می‌زند که برای بنده‌اش ناگوار است، بنده با کمالِ خرسندی و رضایت، آن را بپذیرد و به تقدیر الهی راضی باشد و با قلب و زبانش بگوید: از این‌که الله، پروردگارِ من است، راضی و خشنودم. هم‌چنین اگر الله عزوجل  حکمی شرعی برایش تعیین کرده است، آن را با کمال رضایت و خرسندی بپذیرد و با اطمینان خاطر و سینه‌ای باز در برابر شریعت الهی تسلیم شود. این، مفهومِ خوش‌خلقی و رفتار نیکو با الله عزوجل  می‌باشد.

و اما خوش‌رفتاری یا خوش‌اخلاقی با خلق، اینست که برخوردِ نیک و پسندیده‌ای با آنان داشته باشد؛ به‌گفته‌ی یکی از علما، از اذیت و آزارشان بپرهیزد، مهر و بخشش خویش را از آنان دریغ نکند و با گشاده‌رویی از آنان استقبال نماید.

پرهیز از اذیت و آزار، اینست که با دست و زبانِ خویش آزاری به آن‌ها نرساند. بذل و بخشش، اینست که مهر، علم و ثروت و دیگر داشته‌هایش را از آنان دریغ نکند. و گشاده‌رویی بدین معناست که با غرور و تکبر یا با چهره‌ای اخمو و در هم‌کشیده، با آنان روبه‌رو نشود.

روشن است کسی که در برخورد با دیگران، چنین روی‌کردی دارد، در برابر ناملایمات و بدی‌های دیگران، شکیباست. لذا صبر و خویشتن‌داری نیز یکی از ویژگی‌های نیک و پسندیده است؛ برخی از مردم هم‌نوعان و برادران خود را می‌آزارند و گاه به حقوق آنها تجاوز می‌کنند؛ بدین‌سان که مالِ کسی را می‌خورند یا حقّ کسی را انکار می‌نمایند. اما در مقابل، آدم‌های خوش‌اخلاق صبر می‌کنند و به اجر و ثواب الهی امیدوارند و از آن‌جا که فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است، این‌ها نتیجه‌ی صبرشان را می‌بینند. آن‌چه ذکر شده، نمونه‌هایی از خوش‌رفتاری با مردم است.

مؤلف/ در ابتدای این باب فرموده‌ی الله متعال به پیامبرش را ذکر کرده است: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤؛ این آیه معطوف به جوابِ قسم است:

﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ ١ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ بِمَجۡنُونٖ ٢ وَإِنَّ لَکَ لَأَجۡرًا غَیۡرَ مَمۡنُونٖ ٣ وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤                                                                       [القلم: ١،  ٤]     

نون؛ سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند که تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستی و به‌راستی تو، پاداش بی‌پایانی داری؛ و بی‌گمان تو، بر اخلاق بزرگی قرار داری.

﴿وَإِنَّکَ، یعنی تو ای محمد! ﴿لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤؛ هیچ‌کس به اخلاق سترگ تو، نرسیده است؛ نه در تعامل با الله و نه در تعامل با مردم. ویژگی‌های اخلاقی تو از قبیل شجاعت، بخشندگی، خوش‌رفتاری و دیگر ارزش‌های اخلاقی، بی‌نظیر است. آری؛ خلق و خوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برگرفته از آموزه‌ها و رهنمودهای قرآن بود؛ چنان‌که به فرمان‌های قرآن عمل می‌کرد و از نواهیِ قرآن، دوری می‌نمود.

سپس مؤلف/ بخشی از آیه‌ی 134 سوره‌ی «آل‌عمران» را ذکر کرده است که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِ                   [آل عمران: ١٣٤]      

کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند.

این، از صفات پرهیزگاران می‌باشد که الله متعال، بهشت را برای آنان آماده کرده است؛ همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ ١٣٣ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ [آل عمران: ١٣٣،  ١٣٤]          

به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش، به گستردگی آسمانها و زمین است و برای پرهیزگاران آماده شده است؛ کسانی که در توان‌گری و تنگدستی انفاق میکنند و خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند. و الله نیکوکاران را دوست دارد.

﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ: «کسانی که خشمِ خود را فرو می‌خورند»؛ یعنی وقتی خشمگین می‌شوند، خود را کنترل می‌نمایند و در نتیجه‌ی خشم و عصبانیت به کسی تعدّی و تجاوز نمی‌کنند. هم‌چنین اگر کسی به آن‌ها بد کند، از او می‌گذرند: ﴿وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِ.

﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤: «و الله، نیکوکاران را دوست دارد». یکی از نمونه‌های احسان و نیکوکاری، اینست که اگر کسی به شما ستم کرد، او را ببخشید و از او بگذرید. البته عفو و گذشت، باید به‌جا و در محلش باشد؛ یعنی بخشش بدی‌های دیگران، به‌طور مطلق و در همه حال، پسندیده نیست. بخششی پسندیده است که با اصلاح همراه باشد. زیرا الله عزوجل  در کتابش می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ                             [الشورى: ٤٠]     

هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.

اگر پیامد بخشیدن، اصلاح نباشد، دیگر، نباید بخشید. به عنوان مثال: شخصی که به شما بدی می‌کند، آدم شروری‌ست که به شرارت مشهور می‌باشد و اگر شما، او را ببخشید، شرارتش بیش‌تر می‌شود. در چنین حالتی، بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه حقتان را به‌قصد اصلاح از او بگیرید یا برای گرفتنِ حقّ خود به مراجع قضایی مراجعه کنید. ولی اگر بخشیدن، پیامدی منفی نداشته باشد،  بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید. زیرا چه‌بسا آن شخص در نتیجه‌ی عفو و گذشتِ شما، شرمنده شود و دیگر، نه به شما ستم کند و نه به سایر مردم. الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ                             [الشورى: ٤٠] 

هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.

گاه انسان از درون، وسوسه می‌شود که حقش را بگیرد؛ لذا همان‌گونه که گفتم، اگر طرفِ مقابل شایسته‌ی عفو و گذشت است، بهتر است او را ببخشید و گرنه، گرفتن حق برتر می‌باشد.

***

627- وعنه قال: مَا مَسسْتُ دِیباجًا ولاَ حَرِیرًا أَلْیَنَ مِنْ کَفِّ رسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ، وَلاَ شَمَمْتُ رائحَةً قَطُّ أَطْیَبَ مِن رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، وَلَقَدْ خَدَمْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  عَشْرَ سِنینَ، فَما قالَ لِی قَط: أُفٍّ، وَلا قالَ لِشَیْءٍ فَعلْتُه: لِمَ فَعَلْتَهُ؟ ولا لشیءٍ لَمْ افعَلْه: أَلاَ فَعَلْتَ کَذا؟ [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: انسt می‌گوید: هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نرم‌تر باشد و هیچ بویی خوش‌تر از بوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نشنیدم. ده سال خدمت‌کارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودم و هیچ‌گاه کوچک‌ترین سخنِ ناخوشایندی به من نگفت؛ اگر کاری کردم که نباید انجام می‌دادم، نفرمود: چرا این کار را انجام دادی؟ هم‌چنین به‌خاطرِ کاری که انجام ندادم - و باید انجام می‌دادم- مرا سرزنش نکرد.

628- وعن الصَّعبِ بنِ جَثَّامَةَt قال: أَهْدَیْتُ رسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  حِمَارًا وَحْشِیًّا، فَرَدَّهُ علیَّ، فلمّا رأَى مَا فی وَجْهی قال: «إِنَّا لَمْ نَرُدَّهُ عَلَیْکَ إِلاَّ لأَنَّا حُرُمٌ». [متفقٌ علیه]([3])

ترجمه: صعب بن جثّامهt می‌گوید: گورخری به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اهدا کردم؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن را به من برگرداند و چون از چهره‌ام دریافت که به‌خاطر قبول نکردنِ هدیه‌ام ناراحت شده‌ام، فرمود: «ما فقط بدین‌خاطر این هدیه را از تو قبول نکردیم که در احرام هستیم».

شرح

حافظ نووی/، روایتی بدین مضمون نقل کرده است که انس بن مالکt می‌گوید: «هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نرم‌تر باشد و هیچ بویی خوش‌تر از بوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نشنیدم». انسt ده سال در خدمتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود و به ایشان خدمت کرد؛ زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  واردِ مدینه شد، مادرِ انس، فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آورد و گفت: ای رسول‌خدا! این، فرزندم انس بن مالک است که در خدمتِ شما خواهد بود تا به شما خدمت کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز پذیرفت و برای انسt دعا کرد که الله عزوجل  مال و نسل او را پرخیر و برکت بگرداند. حتی گفته می‌شود: انسt باغی داشت که دو بار در سال ثمر می‌داد و این، به برکتِ دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود. شمار فرزندان انسt که از پشتِ او بودند، به یک‌صد و بیست تن رسید. همه‌ی این‌ها به برکت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود.

انسt می‌گوید: «هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نرم‌تر باشد». الله متعال، قلبِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را نیز نرم کرده بود؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ

                                                                  [آل عمران: ١٥٩]     

از رحمت الله است که بر آنان نرم گشتهای؛ و اگر خشن و سنگ‌دل بودی، از اطرافت پراکنده میشدند. پس آنان را ببخش و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آن‌ها مشورت نما و چون تصمیمت را گرفتی، بر الله توکل کن.

انسt هم‌چنین می‌گوید: «هیچ بویی خوش‌تر از بوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نشنیدم». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گذشته از این‌که خود، خوش‌بو بود، از عطر و دیگر خوش‌بوکننده‌ها، به‌کثرت استفاده می‌کرد. چنان‌که فرمود: «حُبِّبَ إلیَّ مِن دُنیاکم ثلاثٌ: النِّساءُ والطِّیبُ، وجُعِلَتْ قرَّةُ عَینِی فی الصَّلاةِ».([4]) یعنی: «سه چیز را از دنیای شما دوست دارم: زنان، بوی خوش (هر چیز خوش‌بوکننده)؛ و روشنیِ چشم من در نماز است». رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  خود، خوش‌بو بود؛ از این‌رو مردم سعی می‌کردند عرق آن‌ بزرگوار را به‌خاطر عطر و بوی خوشی که در آن بود، به‌دست آورند و به عرق ایشان تبرک می‌جستند. این جزو ویژگی‌های منحصر به فرد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که به عرق، آب دهان و لباس وی تبرک می‌جستند و تبرک جستن به عرق، آب دهان و لباس کسی دیگر جایز نیست.

انسt می‌گوید: «ده سال خدمت‌کارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودم و هیچ‌گاه کوچک‌ترین سخنِ ناخوشایندی به من نگفت». یعنی هیچ‌گاه مرا سرزنش نکرد. ولی اگر کسی به ما خدمت کند یا یک هفته در خدمتِ ما باشد، امکان ندارد به او حرفی نگوییم یا او را سرزنش نکنیم. اما این مرد، یعنی انسt ده سال خدمت‌کارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود و هیچ سرزنشی از ایشان نشنید. انسt می‌گوید: «اگر کاری کردم که نباید انجام می‌دادم، نفرمود: چرا این کار را انجام دادی؟» یعنی اگر انسt خودسرانه کاری انجام می‌داد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  او را سرزنش نمی‌کرد. انسt در ادامه می‌گوید: «و نیز به‌خاطرِ کاری که انجام ندادم - و باید انجام می‌دادم- مرا سرزنش نکرد». بدین‌سان رفتارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با خدمت‌کارش مطابق فرمان و رهنمود الله عزوجل  بود که می‌فرماید:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩        [الأعراف: ١٩٩] 

عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.

آیا می‌دانید عفو چیست؟ عفو یعنی چشم‌پوشی از اخلاق و رفتارِ بد دیگران. عفو هم‌چنین بدین معناست که انتظار نداشته باشیم مردم در همه حال یا در همه چیز مطابق میل ما رفتار کنند؛ لذا کسی که می‌خواهد مردم در همه‌ی موارد مطابق میل او رفتار نمایند، از همه چیز محروم می‌شود. بنابراین، یک مفهومِ عفو، اینست که آن‌چه میسر می‌باشد، بپذیریم و با مردم به‌گونه‌ای رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار شود؛ یعنی بی‌توقع. بدین‌سان که اگر به ما نیکی کنند، بپذیریم و اگر از آن‌ها نیکی ندیدیم، خشمگین نشویم. از این‌رو انسt می‌گوید: «اگر کاری کردم که نباید انجام می‌دادم، نفرمود: چرا این کار را انجام دادی؟ و نیز به‌خاطرِ کاری که انجام ندادم - و باید انجام می‌دادم- مرا سرزنش نکرد».

یکی از ویژگی‌های اخلاقیِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  این بود که به‌خاطرِ جلب رضایت دیگران، درباره‌ی دینِ الله عزوجل  کوتاه نمی‌آمد. به عنوان مثال: صعب بن جثّامهt گورخری به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اهدا کرد؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که در احرام بود، این هدیه را قبول نکرد. صعبt تیرانداز و شکارچیِ ماهری بود. هنگامی که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در مسیرِ حج، مهمانش شد، صعبt دریافت که هیچ‌گاه مهمانی گرامی‌تر از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نخواهد داشت؛ لذا به شکار رفت و گورخری شکار کرد تا به بهترین شکل، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پذیرایی نماید. در آن زمان جانوران زیادی برای شکار یافت می‌شد؛ لذا صعبt گورخری شکار کرد و آن را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آورد. اما رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هدیه‌ی صعبt را نپذیرفت. این امر بر صعبt دشوار تمام شد؛ چطور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هدیه‌ام را قبول نکرد؟! چهره‌اش عوض شد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دریافت که صعبt از این بابت ناراحت شده است. فرمود: «ما فقط بدین‌خاطر این هدیه را از تو قبول نکردیم که در احرام هستیم». و مُحرِم، نباید از آن‌چه برای او شکار می‌کنند، بخورد.

لذا اگر در احرام بودید و یکی از ساکنان مکه، برای شما چیزی شکار کرد، یا چیزی شکار کرده بود و آن را برای شما سر برید، نباید از گوشتِ آن بخورید؛ یعنی خوردن از گوشتِ آن برای شما که در احرام هستید، جایز نیست. زیرا این این جانور به‌خاطر شما صید شده است یا این صید را به‌خاطرِ شما ذبح کرده‌اند؛ لذا اگر آن را به‌خاطر شما صید نکرده باشند، با این‌که شکارش کرده‌اند، بنا بر قولِ صحیح می‌توانید از گوشتِ آن بخورید و این، جایز است. چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از صیدی که ابوقتادهt شکار کرده بود، خورد؛ چراکه ابوقتادهt آن را به‌خاطرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شکار نکرده بود. این، بهترین دیدگاه در این‌باره است؛ یعنی اگر صید را به‌خاطرِ مُحرِم شکار کنند، این صید بر محرِم، حرام است؛ اما اگر کسی آن را برای خود صید کند و از آن به محرم نیز بدهد، اشکالی ندارد.

البته برخی از علما گفته‌اند: به‌طور مطلق خوردن گوشت صید برای محرم جایز نیست؛ چه آن را به‌خاطرِ مُحرِم شکار کرده باشند و چه برای خود. این دسته از علما می‌گویند: ماجرای صعب بن جثّامهt پس از ماجرای ابوقتادهt بوده است؛ زیرا حدیث ابوقتادهt به صلح حدیبیه در سال ششم هجری برمی‌گردد و حدیث صعب بن جثّامهt در حج وداع، یعنی در سال دهم هجری بوده است. لذا به حدیث صعب بن جثّامهt عمل می‌شود.

گفتنیست: قاعده‌ای اصولی- حدیثی وجود دارد که می‌گوید: در صورتی می‌توان به نسخ روی آورد که امکان جمع‌بندی در میان دو روایت وجود نداشته باشد و از آن‌جا که این دو روایت، قابل جمع‌بندی‌ست، لذا دیدگاه مذکور رد می‌شود. جمع‌بندی این دو روایت، همان دیدگاهی‌ست که به عنوان قول صحیح ذکر کردیم؛ به‌ویژه این‌که حدیث جابر بن عبداللهt این دیدگاه را تأیید می‌کند. در این حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «صَیدُ البَرِّ حَلالٌ لَکُم مَا لَم تَصیدُوهُ أو یُصَد لکم».([5]) یعنی: (در حالِ احرام) شکارِ خشکی برای شما حلال است؛ در صورتی که خود آن را صید نکنید یا آن را خاصّ شما شکار نکنند». این، توضیحی آشکار درباره‌ی مسأله‌ی مذکور است.

خلاصه این‌که دو نکته‌ی هم در حدیث صعب بن جثّامهt وجود دارد:

نخست: این‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌خاطرِ جلب رضایت دیگران، درباره‌ی دینِ الله عزوجل  کوتاه نمی‌آمد؛ وگرنه، هدیه‌ی صعبt را قبول می‌کرد و به‌خاطر صعب، سکوت می‌نمود و هیچ نمی‌گفت. اما امکان نداشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین عملی انجام دهد.

دوم: اگر در چنین شرایطی کسی از ما آزرده‌خاطر شد، باید از او دل‌جویی کنیم و علتش را برای او بیان نماییم تا خرسند شود؛ زیرا این، روشِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است.

***

629- وعن النَّوَّاسِ بنِ سمعانَt قال: سأَلتُ رسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  عنِ البِرِّ والإِثمِ؛ فقالَ: «البِرُّ حُسنُ الخُلُقِ، والإِثمُ: ما حاکَ فی نَفْسِکَ، وکَرِهْتَ أَنْ یَطَّلِعَ عَلَیْهِ النَّاسُ». [روایت مسلم]([6])

ترجمه: نوّاس بن سمعانt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «نیکی، یعنی خوش‌خُلقی؛ و بدی، عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم از آن اطلاع پیدا کنند».

630- وعن عبد اللَّهِ بن عمرو بن العاص رضی اللهُ عنهما قال: لم یکن رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فَاحِشًا ولا مُتَفَحِّشًا، وکانَ یَقُول: «إِنَّ مِن خِیارِکُم أَحْسَنَکُم أَخْلاقاً». [متفقٌ علیه]([7])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در ذات و در رفتارش بداخلاق نبود و می‌فرمود: «بهترین شما، کسانی هستند که خوش‌اخلاق‌ترند».

631- وعن أبی الدّرداءِt: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا مِن شَیءٍ أَثْقَلُ فی میزَانِ المُؤمِنِ یَومَ القِیامةِ مِن حُسْنِ الخُلُق، وإِنَّ اللهَ یُبغِضُ الفَاحِشَ البَذِیِّ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([8])

ترجمه: ابودرداءt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «روز قیامت هیچ چیزی در ترازوی مؤمن، سنگین‌تر از اخلاقِ خوش نیست؛ و به‌یقین الله از انسان بداخلاق و بددهن (بی‌شرم) بدش می‌آید».

شرح

نوّاس بن سمعانt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «نیکی، یعنی خوش‌خُلقی». پیش‌تر این جمله را توضیح دادیم([9]) و بیان کردیم که خوش‌خلقی، خیرِ کثیری در پی دارد ؛ زیرا نیکی، همان خیر کثیر است.

«و بدی، عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم از آن اطلاع پیدا کنند». این، خطاب به مؤمن است؛ و گرنه، آدمِ فاسق و بدکار، نسبت به گناه و معصیت، بی‌پرواست و اصلاً برایش مهم نیست که مردم از گناهی که انجام می‌دهد، اطلاع یابند؛ بلکه آشکارا و بی‌پروا مرتکب گناه و معصیت می‌شود. در مقابل، الله متعال نوری در قلبِ مؤمن گذاشته است که وقتی مؤمن اراده‌ی گناه می‌کند، فروغ این نور کاهش می یابد و مؤمن دل‌تنگ و متردد می‌گردد و نگران می‌شود که شاید مردم از گناهش اطلاع یابند. لذا معیارِ مذکور در این حدیث، درباره‌ی مؤمنان است و برای فاسقان و بدکاران، اصلاً مهم نیست که مردم به اعمالِ زشتِ آنان پی ببرند و از بابت گناه و معصیت، دل‌تنگ و متردد یا نگران نمی‌شوند و بدون نگرانی یا عذابِ وجدان به گناه و معصیت می‌پردازند و کَکِشان هم نمی‌گزد. زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿أَفَمَن زُیِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ        [فاطر: ٨]        

آیا کسی که کردار زشتش در نظرش آراسته شده و آن را نیک می‌بیند (مانند مؤمن نیکوکار است)؟ به‌یقین الله هر که را بخواهد، گمراه می‌کند و هرکه را بخواهد، هدایت می‌بخشد.

گاه عمل زشت برای انسان زیبا و آراسته به‌نظر می‌رسد و از این‌رو به‌سادگی مرتکب کارهای زشت می‌شود؛ چنان‌که برخی از فاسقان شراب می‌نوشند و می‌بینیم که نه تنها پروا ندارند، بلکه از این کار لذت می‌برند. هم‌چنین رباخواران از خوردن ربا و داد و ستد ربوی، نه‌تنها بدشان نمی‌آید، بلکه به‌سادگی و با خاطری آسوده ربا می‌خورند و نیز زناکاران، بی‌پروا زنا می‌کنند و ککشان هم نمی‌گزد؛ بلکه گاه در خفا مرتکب چنین عملی می‌شوند و چون به آن عادت می‌کنند، پیش دوستان خود با کمالِ افتخار تعریف می‌کنند که چه‌ها کرده‌اند! مثلِ کسانی که برای تفریح و هوس‌بازی به کشورهای به‌اصطلاح آزاد می‌روند و وقتی برمی‌گردند، با کمالِ بی‌شرمی، بی‌شرمی‌های خود را بازگو می‌کنند و از بدکاری‌ها و شراب‌خواری‌ها خود سخن می‌گویند! پناه بر الله.

در حدیث عبدالله بن عمرو$ آمده است: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در ذات و در رفتارش بداخلاق نبود»؛ یعنی هم در ذات و نهادش از بدی دور بود و هم در رفتار، منش و اخلاق خویش. لذا نه بدرفتار بود و نه بددهن.

آخرین حدیث، به اخلاق نیک و پسندیده تشویق می‌کند و نشان می‌دهد که روز قیامت، اخلاق نیک بیش‌ترین وزن را در ترازوی مؤمن دارد و این، یعنی تشویق به خوش‌خلقی یا خوش‌رفتاری. پس ای برادر مسلمان! رفتار خویش با پروردگارت را در تعامل با احکام شرعی و تقدیری او نیک بگردان؛ با سینه‌ای باز از تقدیر و احکام شرعی ا‌ستقبال کن و از امر الله عزوجل  فرمان ببر؛ و با بندگان الله نیز رفتارِ نیک و پسندیده‌ای داشته باش. زیرا الله نیکوکاران را دوست دارد.

***

632- وعن أبی هُریرةt قال: سُئِلَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  عَنْ أَکثرِ مَا یُدْخِلُ النَّاسَ الجَنَّة؟ قال: «تَقْوى اللَّهِ وَحُسنُ الخُلُق»؛ وَسُئِلَ عن أَکثرِ مَا یُدْخِلُ النَّاسَ النَّارَ؟ فَقَالَ: «الفَمُ وَالفَرْجُ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([10])

ترجمه:‌ ابوهریرهt می‌گوید» از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال شد: چه چیزی بیش از همه مردم را واردِ بهشت می‌کند؟ فرمود: «تقوای الاهی و خوش‌خلقی». پرسیدند: چه چیزی بیبش از همه مردم را وارد دوزخ می‌گرداند؟ فرمود: «دهان و شرمگاه».

633- وَعَنْهُ قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَکْمَلُ المُؤْمنین إِیمَاناً أَحْسنُهُمْ خُلُقاً، وَخِیارکُمْ خیارُکم لِنِسَائِهِم». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([11])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مؤمنانی که خوش‌اخلاق‌ترند، ایمانشان، کامل‌تر است و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان، رفتارِ بهتری دارند».

شرح

این احادیث درباره‌ی فضیلت خوش‌خلقی‌ست؛ در حدیث ابوهریرهt آمده است: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال شد: «چه چیزی بیش از همه مردم را واردِ بهشت می‌کند؟» یعنی مهم‌ترین عاملِ ورود مردم به بهشت چیست؟ فرمود: «تقوای الاهی و خوش‌خلقی».

تقوا، واژه‌ای‌ست جامع که مفاهیم گسترده و فراوانی در آن می‌گنجد؛ تقوا، بدین معناست که انسان فرمان‌های الاهی را انجام دهد و از آن‌چه الله عزوجل  نهی کرده، پرهیز نماید. تقوا به معنای پرهیز یا دوری‌ست و به عمل یا روی‌کردی گفته می‌شود که انسان را از عذاب الاهی دور می‌گرداند و تنها چیزی که انسان را از عذاب پروردگار نجات می‌دهد، اینست که فرمان‌های الاهی را اجرا کند و از نواهیِ او بپرهیزد.

هم‌چنین مهم‌ترین عاملی که انسان را دوزخی می‌گرداند، دهان و شرم‌گاهِ اوست. منظور از دهان، سخنانی‌ست که انسان می‌گوید؛ زیرا گاه انسان، بی‌پروا و از روی بی‌توجهی سخنی می‌گوید که او را هفتاد سال در آتش دوزخ غوطه می‌دهد. از این‌رو رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به معاذt فرمود: «ألا أُخْبِرُکَ بِمِلاکِ ذلکَ کُلِّهِ؟» یعنی: «آیا تو را از اساس و زیرساختِ همه‌ی این امور، آگاه سازم؟» معاذt عرض کرد: بله، ای رسول‌خدا! رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  زبانش را گرفت و فرمود: «کُفَّ علَیْکَ هذا». یعنی: «مواظبِ این باش». معاذt پرسید: ای رسول‌خدا! مگر ما به‌خاطر سخنانی که می‌گوییم، بازخواست می‌شویم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ثَکِلتْکَ أُمُّک، وهَلْ یَکُبُّ النَّاسَ فی النَّارِ على وَجُوهِهِم أَوْ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ إلاَّ حصَائِدُ ألْسِنَتِهِم؟»([12]) یعنی: «مادرت، به سوگَت بنشیند! مگر مردم را چیزی جز سخنانشان بر چهره‌ در دوزخ، واژگون می‌کند؟»

از آن‌جا که کارِ زبان ساده است، زبان انسان نیز سست‌تر می‌باشد؛ زیرا حرف زدن که زحمتی ندارد و مانند کارِ دست و پا خسته‌کننده نیست؛ از این‌رو زبان انسان همواره می‌جنبد، انسان در کمالِ بی‌توجهی غیبت می‌کند، نفرین می‌نماید، تهمت می‌زند و ناسزا می‌گوید و و بدین‌سان گناهان فراوانی جمع می‌کند!

و منظور از شرمگاه، زنا و بدتر از آن، هم‌جنس‌بازی‌ست. نفس اماره به سوی این عمل زشت فرا می‌خواند؛ به‌ویژه در جوانان. البته امیال جنسی، به‌تدریج انسان را در این ورطه می‌اندازد و انسان بی‌آن‌که دریابد، مرتکب این عمل زشت می‌شود. از این‌رو رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  همه‌ی راه‌های منتهی به این عمل زشت را مسدود کرده است؛ از جمله این‌که مرد را از خلوت کردن با زن بیگانه و زن را از نمایان ساختن چهره‌اش در برابر مردان بیگانه و نازک کردن صدا و هرگونه عشوه و ناز منع نموده تا مبادا کسی که بیماردل است، طمع ورزد. لذا رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  با رهنمودهای خود، حصارِ محکمی پیرامونِ این عمل زشت کشیده تا کسی به آن مبتلا  نشود. زیرا نفس اماره به سوی آن فرا می‌خواند. همان‌گونه که در این حدیث آمده است، اعمالِ زبان و اعمالِ شرمگاه، مهم‌ترین عواملی هستند که انسان را واردِ دوزخ می‌کنند.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  یکی دیگر از فضایل خوش‌خلقی را چنین برشمرد: «مؤمنانی که خوش‌اخلاق‌ترند، ایمانشان، کامل‌تر است». لذا درمی‌یابیم که میزانِ ایمان، متفاوت می‌باشد؛ یعنی ایمان برخی از مردم بنا بر اعمالی که دارند، از ایمان دیگران کامل‌تر است. انسان هرچه خوش‌اخلاق‌تر باشد، ایمانش کامل‌تر است و این، به‌روشنی تشویق می‌کند که زیبنده‌ی انسان است تا در حد توانش اخلاق نیکی داشته باشد. آن‌گاه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان، رفتارِ بهتری دارند». چنان‌که در «سنن» آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لأَهْلِهِ، وَأَنَا خَیْرُکُمْ لأَهْلِی». یعنی: «بهترین شما، کسانی هستند که با خانواده (همسران) خویش بهترند؛ و من، بهترین شما در برخورد با همسران خود هستم». لذا انسان باید بهترین همدم، بهترین دوست و بهترین مربی برای همسر و خانواده‌ی خویش باشد؛ زیرا خانواده‌ی هر کسی بیش از دیگران سزاوارِ مهر و محبت و خوش‌خلقی او هستند. اما متأسفانه در دورانِ ما مردم برعکس شده‌اند؛ یعنی رفتار خوبی با مردم دارند، اما در خانه برج زهر مار هستند و با خانواده‌ی خود خیلی بد رفتار می‌کنند! این، بر خلافِ رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است. بلکه درست اینست که هم با خانواده‌ی خود خوش‌اخلاق باشیم و هم با دیگران؛ البته خانواده‌ی انسان، بیش از هر کسی سزاوار خوش‌خلقی و رفتار نیک او هستند. از این‌رو زمانی که از عایشه& سؤال شد: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه چه می‌کرد، پاسخ داد: در خدمتِ خانواده‌اش بود؛ یعنی در کارهای خانه به آن‌ها کمک می‌کرد: شیر گوسفند را می‌دوشید، کفش‌ها را می‌دوخت و لباسش را پینه می‌زد.([13]) لذا هر مسلمانی باید بهترین دوست و همدم برای خانواده‌ی خود باشد.

***

634- وعن عائشةَ رضیَ اللَّه عنها قَالَت: سَمِعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «إِنَّ الُمؤْمِنَ لَیُدْرِکُ بِحُسنِ خُلُقِه درَجةَ الصائمِ القَائمِ». [روایت ابوداود]([14])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «مؤمن با اخلاق نیکویش درجه‌ی روزه‌دارِ شب‌زنده‌دار را درمی‌یابد».

635- وعن أبی أُمَامَة الباهِلیِّt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَنَا زَعِیمٌ بِبَیتٍ فی رَبَضِ الجنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ المِراءَ وَإِنْ کَانَ مُحِقًّا، وَببیتٍ فی وَسَطِ الجنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ الکَذِب وإِن کَانَ مازِحًا، وَببیتٍ فی أعلى الجَنَّةِ لِمَن حَسُنَ خُلُقُهُ». [حدیث صحیحی‌ست که ابوداود با اِسناد صحیح روایت کرده است.]([15])

ترجمه: ابوامامه‌ی باهلیt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من برای کسی که خصومت و قیل و قال را ترک نماید، خانه‌ای در کناره‌های بهشت ضمانت می‌کنم؛ هرچند حق با او باشد. و ضامنِ خانه‌ای در وسطِ بهشت برای کسی هستم که دروغ را کنار بگذارد؛ اگرچه از روی شوخی باشد. و ضامنِ خانه‌ای در بالای بهشت برای کسی هستم که اخلاقی نیکی دارد».

636- وعن جابرٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّکُم إِلیَّ وَأَقْرَبِکُمْ مِنِّی مَجلسًا یَومَ القِیَامَةِ، أَحَاسِنَکُم أَخلاقًا. وإِنَّ أَبغَضَکُم إِلیَّ وَأَبْعَدَکُم مِنِّی یومَ الْقِیامةِ، الثَّرْثَارُونَ والمُتَشَدِّقُونَ وَالمُتَفَیْهِقُونَ». قالوا: یا رسول اللَّه! قَدْ عَلِمْنَا الثَّرْثَارُونَ وَالمُتَشَدِّقُون، فَمَا المُتَفیْهِقُون؟ قال: «المُتَکَبِّروُنَ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([16])

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «جزو محبوب‌ترین افراد نزد من و نزدیک‌ترینشان به من در قیامت از نظر مجلس، کسانی هستند که خوش‌اخلاق‌ترند؛ و مبغوض‌ترین شما نزد من و دورترین شما از من در قیامت، افرادِ پُرحرف (ورّاج) و لاف‌زنی هستند که با دهانِ پُر و ژستِ افراد سخنور سخن می‌گویند و نیز مُتَفَیهقان». گفتند: ای رسول‌خدا! افراد پُرحرف و لاف‌زن را می‌شناسیم؛ اما مُتَفَیهقان چه کسانی هستند؟ فرمود: «متکبران».

[ترمذی، از عبدالله بن مبارک/ در توضیح خوش‌خُلقی روایت کرده است: خوش‌خُلقی (اخلاق نیکو) عبارت است از: گشاده‌رویی، نیکی کردن به دیگران و خودداری از اذیت و آزار آنان.]

شرح

مؤلف/ چند حدیث درباره‌ی خوش‌خلقی و اخلاق نیکو ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که هر کس خوش‌اخلاق‌تر باشد، به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نزدیکتر است. لذا هرچه خوش‌اخلاق‌تر باشید، به الله و پیامبرش نزدیک‌تر خواهید بود و افرادِ پُرحرف و لاف‌زنی که هنگام حرف زدن، ژست آدم‌های سخنور را به خود می‌گیرند و هم‌چنین افراد متکبر، بیش‌ترین فاصله را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دارند و از ایشان دورَند.

افرادِ پُرحرف، انسان‌های ورّاجی هستند که در هر مجلسی می‌نشینند، رشته‌ی سخن را به‌دست می‌گیرند و به دیگران، اجازه‌ی حرف زدن نمی‌دهند! گویا کسی جز آن‌ها در مجلس نیست. بدون شک این، نوعی تکبر و خودبزرگ‌بینی‌ست.

البته اگر حاضرانِ جلسه، خود رشته‌ی سخن را به او داده و از او درخواست پند و نصیحت کرده باشند، ایرادی ندارد که متکلم وحده باشد؛ اما خیلی زشت است که در یک نشستِ عادی، به تنهایی و پشت سرِ هم سخن بگویید و به دیگران اجازه‌ی حرف زدن ندهید؛ بدین‌سان که اگر کسی حرفی برای گفتن داشته باشد، از ترسِ این‌که سخن شما را قطع کند، هیچ نگوید!

هم‌چنین افرادِ لاف‌زنی که هنگام سخن گفتن، خود را فصیح و سخنور نشان می‌دهند، از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فاصله دارند؛ مانندِ کسانی که لفظِ قلم سخن می‌گویند و هدفشان، خودنمایی‌ست! سخن بدین‌شکل در جمعی که زبان فصیح یا لفظ قلم نمی‌دانند، چه معنایی دارد؟ اگر در جمع دانشجویان یا طلاب علم سخن می‌گویید، خوب است با زبان شیوا حرف بزنید تا آن‌ها نیز به همین شکل عادت کنند؛ اما با توده‌ی مردم به زبان خودشان، یعنی با گویش و لهجه‌ای که دارند، سخن بگویید و از به‌کار بردن واژه‌های قلمبه‌سلمبه بپرهیزید؛ وگرنه، استفاده از چنین کلماتی، یعنی با دهان پر حرف زدن، یعنی ژست آدم‌های سخنور را به خود گرفتن!

و سومین دسته از کسانی که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فاصله دارند، افرادِ مغرور و متکبر هستند؛ متکبر به کسی گفته می‌شود که سر و گردنش را در برابر مردم بالا می‌گیرد و وقتی راه می‌رود، گویا کسی جز خود را نمی‌بیند! این، اخلاقی بس زشت و نکوهیده است و انسان باید از آن دوری نماید؛ زیرا هر انسانی باید حد و اندازه‌ی خود را بداند. اگر ثروتی دارد یا الله عزوجل  به او علم و موقعیتی بخشیده است، دلیلی ندارد که تکبر ورزد؛ بلکه باید متواضع و فروتن باشد. چراکه تواضع و فروتنی پسندیده است، اما تواضعِ چنین کسانی به مراتب بهتر و افضل می‌باشد. از این‌رو در حدیث آمده است: فقیر متکبر، جزو سه نفر یا سه گروهی‌ست که الله روز قیامت با آن‌ها سخن نمی‌گوید، آن‌ها را پاکیزه نمی‌گرداند و به آن‌ها نظر نمی‌کند و عذاب دردناکی در انتظار این‌هاست. زیرا فقیر چه انگیزه‌ای برای کبر و غرور دارد؟ اگر این‌ها که علم، ثروت یا قدرتی دارند، متواضع باشند، تواضعشان ارزش بیش‌تری نسبت به تواضع و فروتنیِ دیگران دارد. لذا هرچه برخورداری‌های انسان بیش‌تر است، باید بیش‌تر شکر بگزارد و در برابر حق و نسبت به خلق، تواضع و فروتنی بیش‌تری داشته باشد. الله متعال ما را به اخلاق و رفتار نیکو آراسته سازد و ما و همه‌ی مسلمانان را از اخلاق و رفتار زشت، دور بگرداند؛ به‌یقین او بخشنده‌ی بزرگوار است.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6203؛ و صحیح مسلم، ش: 2150.

([2]) صحیح بخاری، ش: 3561؛ و صحیح مسلم، ش: 2330.

([3]) صحیح بخاری، ش: 1825؛ و صحیح مسلم، ش: 1193.

([4]) روایت نسائی (3939، 3940)؛ احمد (3/128، 199)؛ آلبانی/ در صحیح الجامع، ش: 3124 این حدیث را صحیح دانسته است.

([5]) ترمذی، ش: 846؛ نسائی، ش: 2827؛ ابوداود، ش: 1851؛ مدار این حدیث بر عمرو بن ابی‌عمر می‌باشد که نسائی درباره‌اش گفته است: در حدیث، قوی نیست.

([6]) صحیح مسلم، ش: 2553؛ [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 595 ذکر شد.]

([7]) صحیح بخاری، ش: 03559، 6035)؛ و صحیح مسلم، ش: 2321.

([8]) صحیح الجامع، ش: 5721؛ السلسلة الصحیحة، ش: 867؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1628.

([9]) ر.ک: شرح حدیث شماره‌ی 595.

([10]) السلسلة الصحیحة، ش: 977؛ صحیح ابن‌ماجه، ش: 3224، از آلبانی/.

([11]) صحیح الجامع الصغیر، ش: 1232؛ و السلسلة الصحیحة، ش: 284؛ و صحیح الترمذی، ش: 928 از آلبانی/؛ و مشکاة المصابیح، ش: 3264. این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی ش: 283 ذکر شد.

([12]) حسن است؛ روایت ترمذی، ش: 2616 و ابن‌ماجه؛ مدارش بر عاصم بن ابی‌النجود می‌باشد.

([13]) صحیح است؛ روایت احمد در مسند (6/121، 260)؛ ابن‌ماجه، ش: 5677.

([14]) صحیح الجامع، ش: 1932؛ صحیح أبی‌داود، آلبانی/، ش: 4013.

([15]) صحیح الجامع، ش: 1464؛ السلسلة الصحیحة، ش: 273؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 4015.

([16]) صحیح الجامع، ش: 2201؛ السلسلة الصحیحة، ش: 791؛ و صحیح الترمذی از آلبانی/، ش: 1642.

72- باب: حرام بودن کبر و خودپسندی

72- باب: حرام بودن کبر و خودپسندی

الله متعال می‌فرماید:

﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ ٨٣         [القصص: ٨٣]             

این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار می‌دهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند. و فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ                                      [الإسراء: ٣٧]      

و در زمین، خرامان و با تکبر راه مرو.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨  [لقمان: ١٨]      

متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو که به‌راستی الله، هیچ متکبر فخر‌فروشی را دوست ندارد.

و می‌فرماید:

﴿إِنَّ قَٰرُونَ کَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیۡهِمۡۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡکُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِی ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَرِحِینَ ٧٦                             [القصص: ٧٦]     

قارون از قوم موسی بود؛ پس بر آنان ستم کرد و به اندازه‌ای به او گنج دادیم که کلیدهایش بر گروهی توانمند و قوی، سنگینی می‌کرد؛ زمانی (را یاد کن) که قومش به او گفتند: (به دنیا دل مبند و) شادی مکن؛ بی‌گمان الله، افراد سرمست و مغرور (و دل‌بسته به دنیا) را دوست ندارد.

تا آن‌جا که می‌فرماید:

﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ                                              [القصص: ٨١] 

پس قارون و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم.

شرح

مؤلف/ می‌گوید: «باب حرام بودن کبر و خودپسندی».

کبر، اینست که انسان خود را سر و گردنی از دیگران برتر بداند و گمان کند که بر سایر مردم برتری دارد.

خودپسندی، اینست که انسان، عملش را بزرگ و فراوان بپندارد و به آن، مغرور شود.

لذا خودپسندی به عملِ انسان برمی‌گردد و کبر به خودِ او؛ و هر دو، خُلق و خوی زشت و ناپسندی هستند.

کبر بر دو نوع است: کبر در برابر حق؛ و کبر در برابرِ خلق خدا. چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الکِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ وغَمْطُ النَّاسِ».([1]) یعنی: «کبر، سرکشی از حق و تحقیر مردم است». لذا آدمِ متکبر، در ذات خود، آدمِ سرکشی‌ست؛ یعنی هم در برابر حق گردن‌کشی می‌کند و هم در برابر مردم. به عبارت دیگر، از حق، روی‌گردان است و حق را نمی‌پذیرد و مردم را عددی حساب نمی‌کند و خود را برتر از آن‌ها می‌بیند.

به شخصی گفتند: مردم را چه می‌بینی؟ گفت: به گمانم قدرِ پشه‌اند! در جوابش گفتند: آن‌ها نیز تو را همین‌گونه می‌بینند.

و از دیگری پرسیدند: مردم را چه می‌بینی؟ گفت: آن‌ها را از خود بزرگ‌تر می‌بینم و بس ارجمند و محترم هستند. به او گفتند: آن‌ها نیز تو را بزرگ‌تر از خود می‌بینند و نزدشان محترم و گرامی هستی.

مردم را هر طور ببینی، آن‌ها نیز تو را همان‌گونه می‌بینند؛ اگر به دیده‌ی احترام به آن‌ها بنگری، آنان نیز به تو احترام می‌گذارند و نزدشان گرامی و ارجمند خواهی بود؛ و برعکس، اگر به دیده‌ی تحقیر به آن‌ها نگاه کنی، خود از چشمِ آن‌ها می‌افتی و نزدشان حرمت و جایگاهی نخواهی داشت.

سرکشی از حق، اینست که انسان، حق و حقیقت را قبول نکند و به چیزی جز خود و نظر خویش اهمیت ندهد و خود را از حق و حقیقتّ برتر و بزرگ‌تر بپندارد! نشانه‌اش، اینست که وقتی دلایل کتاب و سنت به او عرضه شود، قبول نکند؛ بلکه

بر رأی خود پافشاری نماید. این، روی‌گردانی از حق و حقیقت است. پناه بر الله.

برخی از مردم، از خود دفاع می‌کنند؛ یعنی وقتی سخنی می‌گویند، امکان ندارد از آن برگردند یا آن را پس بگیرند؛ بلکه حتی با این‌که دیدگاه درست را درمی‌یابند و می‌فهمند حرفی که زده‌اند بر خلافِ عقل و شرع است، باز هم بر آن پافشاری می‌کنند! در صورتی که بر انسان، واجب است همین‌که حق را دریافت، از سخن خویش به سوی حق بازگردد؛ اگرچه بر خلافِ پندار یا سخنِ وی باشد. این، عزتش را نزدِ الله عزوجل  بیش‌‌تر می‌گرداند و بر عزتش در نزد مردم می‌افزاید. هیچ‌گاه گمان نکنید که اگر از سخن یا دیدگاه خود به سوی حق و حقیقت بازگردید، حرمت و جایگاه خود را از دست خواهید داد؛ این را کسرِ شأن مپندارید؛ بلکه این را عزت بدانید و مطمئن باشید که مردم درک می‌کنند و می‌فهمند که شما، تابعِ حقیقت هستید. اما کسی که در برابر حقیقت، سرسختی و لجاجت می‌ورزد و بر دیدگاهِ نادرستِ خویش پافشاری می‌کند و حق را نمی‌پذیرد، در حقیقت، متکبر است. پناه بر الله.

چنین رویکردی در برخی از مردم، حتی در طلاب علم مشاهده می‌شود؛ گاه پس از بحث و بررسی، دیدگاه درست برای یک شخص روشن می‌گردد و چون با گفتارِ دیروزش مغایرت دارد، بر نظرِ خود پافشاری می‌کند و شیطان وسوسه‌اش می‌نماید که اگر از رأی خود برگردد، مردم او را سرزنش خواهند کرد یا درباره‌اش خواهند گفت: عجب آدمِ سست‌رأی و بی‌ثباتی‌ست! هر روز فکر و نظرش عوض می‌شود!

مگر چه اشکالی دارد؟ امام احمد/ که به امام اهل سنت، مشهور است، گاه در یک مسأله چهار دیدگاه از او نقل شده است؛ چرا؟ برای این‌که او تابعِ سنت بود و به‌خاطر گستردگیِ اطلاعاتش، هر زمان که در متون سنت، دلیلِ جدیدی می‌یافت که بر خلافِ دیدگاهِ گذشته‌اش بود، از آن برمی‌گشت. این، روی‌کرد هر انسانِ باانصافی می‌باشد که تابعِ دلیل است؛ هرکس و در هر موقعیتی که باشد.

سپس مؤلف/ چند آیه ذکر کرده که در نکوهش تکبر است؛ آخرین آیات مذکور، درباره‌ی قارون است. قارون از بنی‌اسرائیل و از قوم موسی علیه السلام  بود و الله عزوجل  مال و ثروت فراوانی به او داده بود؛ به‌اندازه‌ای کلیدهای انبارها و خزانه‌های گنجش بر گروهی توانمند و قوی سنگینی می‌کرد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَرِحِینَ ٧٦: «زمانی (را یاد کن) که قومش به او گفتند: (به دنیا دل مبند و) شادی مکن؛ بی‌گمان الله، افراد سرمست و مغرور (و دل‌بسته به دنیا) را دوست ندارد». اما این مرد، حق را قبول نکرد، بلکه تکبر ورزید و سرکشی نمود؛ هر زمان که آیات الاهی را برایش یادآوری می‌کردند، آن‌ها را رد می‌کرد و تکبر می‌ورزید. ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیٓۚ: «گفت: فقط به خاطر علم و دانشی که دارم، به این مال و ثروت دست یافته‌ام». و بدین‌سان لطف الله عزوجل  را بر خود انکار کرد؛ ادعا می‌کرد که آن‌همه ثروت را با دانش و قدرت خود به‌دست آورده است. در نتیجه الله عزوجل  او و خانه‌اش را در زمین فرور بُرد و خودش و آن‌همه مال و ثروتش را نابود کرد. ﴿فَمَا کَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِینَ ٨١: «پس قارون و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم؛ و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر الله یاری دهند و خود نیز یارای چنین کاری نداشت». الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِینَ تَمَنَّوۡاْ مَکَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَقُولُونَ وَیۡکَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ                                                       [القصص: ٨٢]     

و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو می‌کردند، بامدادان می‌گفتند: شگفتا که الله، روزی هر کس از بندگانش را بخواهد، فراخ و یا تنگ می‌گرداند. و اگر الله بر ما منت نمی‌گذاشت، ما را نیز در زمین فرو می‌بُرد.

دقت کنید؛ در پیامد تکبر و خودپسندی بیندیشید؛ آری! پیامدش نابودی و ذلت و خواری‌ست.

مؤلف/ آیه‌های دیگری نیز در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این‌که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا           

                                                                     [القصص: ٨٣]      

این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار می‌دهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند.

آخرت، واپسین سرای انسان است؛ زیرا هر انسانی چهار منزل دارد که آخرینش، منزل آخرت است:

منزل نخست: شکم مادر.

دومین منزل: دنیا.

سومین منزل: عالَم برزخ که از زمان مرگ آغاز می‌شود و تا برپا شدن قیامت ادامه دارد.

و چهارم: سرای آخرت است که آخرین منزل انسان می‌باشد و جاوادنه در آن می‌ماند. این، همان سرا یا منزلی‌ست که الله عزوجل  درباره‌اش می‌فرماید:

﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا           

                                                                                       [القصص: ٨٣]   

این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار می‌دهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند.

یعنی نه در برابر حق، گردن‌کشی و تکبر می‌کنند و نه در برابر خلق؛ بلکه در برابر حق و خلق متواضع هستند. روشن است چنین کسانی وقتی اراده‌ی فساد و برتری‌جویی نمی‌کنند، پس از باب اولی، در عمل نیز به تبهکاری و برتری‌جویی نمی‌پردازند؛ لذا نه فساد می‌کنند و نه در برابر حق و خلق خدا، تکبر می‌ورزند و خواهان فساد و برتری نیز نیستند. مردم بر سه دسته‌اند:

1-   گروهی که تکبر می‌ورزند، فساد می‌کنند و دیگران را نیز به فساد و تباهی می‌کشانند؛ یعنی هم خواهان فساد و برتری در زمین هستند و هم در عمل به چنین کارهایی می‌پردازند و بدین‌سان اراده‌ی بدی و کردار بد، هر دو را دارند.

2-  گروهی که خواهان فساد و برتری نیستند، چه رسد به این‌که تبهکار و متکبر باشند.

3-   دستهای دیگر خواهان فساد و برتری هستند، اما توانایی‌اش را ندارند؛ البته گناهِ این بداندیشی و اراده‌ی بد بر آنان خواهد بود.

سرای آخرت، از آنِ کسانی‌ست که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند؛ یعنی در برابر حق و خلق خدا، تکبر نمی‌ورزند و به فساد و تبهکاری نمی‌پردازند. گفتنیست: منظور از فساد و تبهکاری در زمین، ویران کردن خانه‌ها و به آتش کشیدن مزارع و کشتزارها نیست؛ بلکه منظور، تباه کردنِ زمین با گناه و معصیت است. الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا                         [الأعراف: ٥٦] 

و در زمین پس از اصلاح آن، به فساد و تبهکاری نپردازید.

علما در تفسیر این آیه گفته‌اند: یعنی از الله، نافرمانی و معصیت نکنید؛ زیرا معصیت، خاستگاهِ فساد و تباهی‌ست.

الله تبارک و تعالی می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ٩٦                                                                [الأعراف: ٩٦]   

و اگر مردم شهرها و آبادی­ها ایمان می­آوردند و تقوا پیشه می­کردند، برکت­های آسمان و زمین را بر آنان می­گشودیم؛ ولی انکار نمودند و ما، آنان را به سبب کردارشان گرفتیم.

و الله عزوجل  در نتیجه‌ی این انکار، برکت‌های آسمان و زمین را بر آنان نگشود؛ لذا زمین به‌وسیله‌ی گناه و معصیت، تباه می‌گردد.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا                                      [الإسراء: ٣٧]     

و در زمین خرامان و با غرور راه مرو.

و در ادامه می‌فرماید:

﴿إِنَّکَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا ٣٧              [الإسراء: ٣٧] 

به‌راستی تو نمی‌توانی زمین را بشکافی و نمی‌توانی در بلندی به کوه برسی.

یعنی هرطور که باشی، باز هم انسانِ ضعیف و کوچکی هستی که نمی‌توانی با تکبر و غرورِ خود - با کوبیدنِ پایِ خود - زمین را بشکافی یا با بالا گرفتنِ سر و گردن خویش، هم‌سان کوه‌ها شوی و به بلندای کوه‌ها برسی.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨  [لقمان: ١٨]      

متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو که به‌راستی الله، هیچ متکبر فخر‌فروشی را دوست ندارد.

لذا می‌بینیم که انسان‌های متکبر، از حق و حقیقت روی‌گردان هستند و از قبولِ آن سرپیچی می‌کنند؛ حتی وقتی با آن‌ها سخن می‌گوییم، رویِ خود را می‌گردانند و گردنِ خویش را می‌پیچانند و ژستِ عجیبی به خود می‌گیرند!

﴿وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا؛ یعنی در زمین با تکبر راه مرو. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨؛ الله عزوجل  کسی را که ژست متکبرانه‌ای به خود می‌گیرد و با گفتارش فخرفروشی می‌کند، دوست ندارد؛ به عبارت دیگر کسی که در رفتارش، یعنی در ظاهر و پوششِ او و نیز در نحوه‌ی راه رفتنش، کبر و غرور نمایان است و هم‌چنین هنگامِ سخن گفتن، فخرفروشی می‌کند، الله متعال دوستش ندارد؛ بلکه الله متعال بنده‌ی پرهیزگار و متواضعی را دوست دارد که ناشناخته و دارای عزت نفس می‌باشد.

***

617- عن عبدِ اللَّهِ بن مسعُودٍt عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لا یَدْخُلُ الجَنَّةَ مَنْ کَانَ فی قَلْبِهِ مثْقَالُ ذَرَّةٍ مَنْ کِبرٍ». فقال رَجُلٌ: إِنَّ الرَّجُلَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ ثَوْبُهُ حَسَنًا، ونعلهُ حَسَنَةً؟ قال: «إِنَّ اللهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ؛ الکِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ وغَمْطُ النَّاسِ». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: عبدالله بن مسعودt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که در قلبش به‌اندازه‌ی ذره‌ای کبر باشد، وارد بهشت نمی‌شود». شخصی پرسید: آیا کسی که دوست دارد لباس و کفش زیبا بپوشد، این هم تکبر است؟ فرمود: «همانا الله زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر، سرپیچی از حق و تحقیر مردم است».

618- وعنْ سلمةَ بنِ الأَکْوعt أَنَّ رَجُلاً أَکَل عِنْدَ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  بِشِمالِهِ فقال: «کُلْ بِیَمِینِکَ». قال: لاَ أَسْتَطِیع. قال: «لا اسْتَطَعْتَ»؛ مَا مَنَعَهُ إِلاَّ الکبْر. قال: فما رَفَعها إِلى فِیه. [روایت مسلم]([3])

ترجمه: سلمه بن اکوعt می‌گوید: شخصی نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  با دست چپ خود، غذا خورد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «با دست راستِ خود بخور». آن مرد گفت: نمی‌توانم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ‌گاه نتوانی». چیزی جز کبر، آن مرد را از اطاعت بازنداشت؛ وی از آن پس نمی‌توانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند.

شرح

حافظ نووی/ در باب حرام بودن کبر و خودپسندی، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابن‌مسعودt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که در قلبش به‌اندازه‌ی ذره‌ای کبر باشد، وارد بهشت نمی‌شود».

این حدیث، یکی از احادیث وعید می‌باشد که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در آن به‌صورت مطلق نسبت به یک کار هشدار داده است و البته بنا بر آموزه‌های دینی به شرح و تفصیلِ بیش‌تری نیاز دارد.

کسی که در قلبش کبر وجود دارد، یعنی حق را ناپسند می‌داند و از آن سرپیچی می‌کند، کافر است و جاودانه در دوزخ می‌ماند و هیچ‌گاه وارد بهشت نمی‌شود. زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٩               [محمد : ٩]         

این، بدان‌سبب بود که آنان آن‌چه را الله نازل کرده است، ناگوار دانستند؛ پس (الله) اعمالشان را تباه کرد.

و الله عمل هیچ‌کس جز کافر را تباه نمی‌گرداند؛ زیرا الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧                                                        [البقرة: ٢١٧]      

و اعمالِ آن دسته از شما که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند، در دنیا و آخرت بر باد
می­شود و چنین افرادی دوزخی­اند و برای همیشه در دوزخ می­مانند.

اما اگر کسی در برابر مردم یا خلق خدا تکبر ورزد، اما از عبادت الله سرپیچی نکند، به‌طور مستقیم وارد بهشت نمی‌شود؛ بلکه ابتدا مجازات عملش را می‌بیند تا از آلودگی این گناه پاک گردد و در حالی به بهشت برود که پاک و پاکیزه است. از این‌رو وقتی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  این حدیث را بیان فرمود، شخصی پرسید: آیا کسی که دوست دارد لباس و کفش زیبا بپوشد، این هم تکبر است؟ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همانا الله زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر، سرپیچی از حق و تحقیر مردم است». آری؛ الله در ذات، صفات و افعال خود زیباست و هرچه از او سر می‌زند، نیک و زیبا می‌باشد، نه زشت و اندیشه‌های پاک و سالم، آن را خوب و زیبا می‌دانند. این‌که فرمود: «زیبایی را دوست دارد»، بدین معناست که دوست دارد بنده‌اش ظاهری زیبا و آراسته داشته باشد و کفش و لباسِ خوب و زیبا بپوشد و در همه‌ حال آراسته و نیک باشد؛ زیرا زیبایی و آراستگی، قلب‌ها را به سوی انسان جذب می‌کند و مردم، آدمِ آراسته را دوست دارند؛ بر خلاف زشتی؛ مثلِ کسی که به سر و وضعش نمی‌رسد و موهای ژولیده و لباس‌های نامرتبی دارد. از این‌رو رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله زیباست و زیبایی را دوست دارد»؛ یعنی دوست دارد که بنده‌اش زیبا و آراسته باشد. البته زیباییِ طبیعی و خدادادی، دست انسان نیست و انسان در این زمینه دخل و تصرفی ندارد. لذا رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در این حدیث به زیبایی و جمالی اشاره کرده که در دستِ انسان است؛ یعنی تجمل و خودآراییِ مشروع.

و اما حدیث دوم؛ سلمه بن اکوعt می‌گوید: شخصی، نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  با دست چپ خود، غذا خورد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «با دست راستِ خود بخور». آن مرد گفت: نمی‌توانم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ‌گاه نتوانی». چیزی جز کبر، آن مرد را از اطاعت بازنداشت؛ از آن پس نمی‌توانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  همین‌که دریافت این مرد، آدمِ متکبری‌ست، برایش بددعایی کرد و از الله متعال خواست که دست راستش را فلج یا به‌گونه‌ای بگرداند که نتواند آن را به سوی دهانش بالا ببرد. الله متعال نیز دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را پذیرفت و از آن پس، آن مرد نمی‌توانست دست راستش را به سوی دهانش بالا ببرد؛ یعنی مثلِ عصا راست شد. زیرا در برابر دینِ الله عزوجل  تکبر ورزید و از حکمِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سرپیچی کرد.

این حدیث، نشان می‌دهد که خوردن و آشامیدن باید با دست راست باشد؛ یعنی ا‌ستفاده از دست راست در خوردن و آشامیدن واجب است و خوردن با دستِ چپ، حرام می‌باشد و هرکس با دست چپش چیزی بخورد یا بیاشامد، گنه‌کار می‌شود. زیرا کسی که با دست چپ می‌خورد و می‌آشامد، مانندِ شیطان و دوستان او می‌گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «لا یَأْکُلْ أَحَدُکُمْ بِشِمَالِهِ وَلا یَشْرَب بِشِمَالِهِ، فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَأْکُلُ بِشِمَالِهِ وَیَشْرَب بِشِمَالِهِ».([4]) یعنی: «هیچ‌یک از شما با دستِ چپش نخورد و نیاشامد؛ زیرا شیطان با دست چپش می‌خورد و می‌آشامد».

اگر به کفار نگاه کنیم، می‌بینیم که با دستِ چپشان می‌خوردند و می‌آشامند؛ بنابراین کسی که با دستِ چپش می‌خورد و می‌آشامد، در حقیقت مانند شیطان و دوستانِ شیطان، عمل می‌کند.

اگر کسی ببیند که برادر مسلمانش با دست چپش می‌خورد و می‌آشامد، بر او واجب است که به برادر مسلمانش تذکر دهد و به بهترین شکل به او یادآوری کند که خوردن و آشامیدن با دست چپ درست نیست؛ البته اگر نگران بود که برادر مسلمانش شرمنده شود یا قبول نکند، به‌طور مستقیم چیزی به او نگوید؛ بلکه با اشاره و کنایه و خیلی محترمانه او را متوجه اشتباهش نماید؛ مثلاً بگوید: برخی از مردم با دست چپ غذا می‌خورند؛ این، حرام است. و اگر عالمی با او بود، این نکته را در قالب یک سؤال مطرح کند و بپرسد: نظرِ شما درباره‌ی خوردن و آشامیدن با دست چپ چیست؟ و بدین‌سان برادرِ مسلمانش را متوجه اشتباهش بگرداند؛ اما اگر متوجه نشد، در تنهایی به او تذکر دهد تا برادر مسلمانش این آموزه‌ی دینی را فرابگیرد.

گاه دیده می‌شود که برخی از افراد، در غذا خوردن رعایت می‌کنند و با دست راست غذا می‌خورند، اما لیوان را در دستِ چپ می‌گیرند و با دست چپ آب می‌نوشند؛ می‌گویند: دست راستِ ما چرب است و ناچاریم لیوان را در دستِ چپ بگیریم تا آلوده نشود؛ می‌گوییم: این، یک مسأله‌ی ساده‌ و مستحب نیست که از کنارِ آن به‌سادگی بگذریم؛ زیرا آشامیدن با دست چپ، حرام است و آن‌چه حرام می‌باشد، فقط در ضرورت شدید و شرایط خاص و گریزناپذیر جایز می‌گردد و آلوده شدن یا چرب شدن لیوان، ضرورت نیست؛ بلکه امکانِ شستنِ لیوان وجود دارد؛ علاوه بر این، می‌توانیم لیوان را از پایین در میانِ انگشتِ شَست و میانه  بگیریم. رعایت این نکته برای کسی که می‌خواهد تابعِ سنت باشد، آسان است؛ اما وضعیتِ کسی که لجبازی می‌کند یا می‌خواهد از دشمنان خدا، یعنی از شیطان و کفار تقلید نماید، فرق می‌کند.

***

619- وعن حَارثَةَ بنِ وهْبٍt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «أَلاَ أُخْبِرُکُمْ بِأَهْلِ النَّار؟ کُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُسْتَکْبِرٍ». [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: حارثه بن وهبt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟ هر انسان، تندخو و سنگ‌دل و ثروت‌اندوزی که بذل و بخشش نمی‌کند و برتری‌طلب و متکبر است».

620- وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّt عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «احْتَجَّتِ الجَنَّةُ والنَّارُ، فَقَالَتِ النَّارُ: فِیَّ الجَبَّارُونَ والْمُتَکَبِّرُون، وقالَتِ الجنَّةُ: فِیَّ ضُعَفاءُ النَّاسِ ومَسَاکِینُهُم. فَقَضَى اللَّه بیْنَهُمَا: إِنَّکِ الجَنَّةُ رَحْمَتی، أَرْحَمُ بِکِ مَنْ أَشَاءُ وإِنَّکِ النَّارُ عذَابِی، أُعَذِّبُ بِکِ مَنْ أَشَاء، ولِکِلَیْکُما علیَّ مِلْؤُها». [روایت مسلم]([6])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهشت و دوزخ با هم بگومگو کردند؛ دوزخ گفت: ستمگران و مستکبران در من جای دارند. و بهشت گفت: مردم مستضعف و مستمند در من جای دارند. الله در میان بهشت و دوزخ، داوری کرد و فرمود: تو، بهشت، رحمت من هستی و با تو به هرکس که بخواهم، رحم می‌کنم. و تو، دوزخ، عذاب من هستی؛ و به وسیله‌‌ی تو هرکه را بخواهم، عذاب می‌دهم. و پُر کردن هر دوی شما، با من است».

621- وعن أبی هُریرةَt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لا یَنْظُرُ اللَّهُ یَوْم القِیامةِ إِلى مَنْ جَرَّ إِزارَه بَطَرًا». [متفقٌ علیه]([7])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، روز قیامت به کسی که از روی تکبر لباسش را بر زمین بکشاند، نظر نمی‌کند».

 

 

شرح

مؤلف/ این احادیث را در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده است؛ پیش‌تر به شرح آیات و برخی از احادیثی پرداختیم که در این باب آمده است.

سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» شیوه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدین صورت بود که گاه برخی از موضوع‌ها را در قالب سؤال مطرح می‌کرد تا مخاطب با دقت و توجه بیش‌تری موضوع را دنبال کند. فرمود: «آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» همه گفتند: بله ای رسول‌خدا! و سپس فرمود: «کُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُسْتَکْبِرٍ». یعنی: «هر انسان، تندخو و سنگ‌دل و ثروت‌اندوزی که بذل و بخشش نمی‌کند و برتری‌طلب و متکبر است».

«عُتُل»، یعنی تندخو و سنگ‌دل؛ و «جَوَّاظ»، به هر دنیادوستِ ثروت‌اندوزی گفته می‌شود که حقوق و واجبات اموالش را ادا نمی‌کند و آدمِ بی‌صبر و کم‌تحملی‌ست که در برابر هر مشکلی سر فرو می‌آورد و رشته‌ی صبر از دستش خارج می‌شود و همواره خود را در موقعیت و جایگاهی می‌بیند که گویا هیچ‌گاه گرفتار نخواهد شد!  لذا «جوّاظ»، هر آدمِ کم‌‌تحملی‌ست که همواره نِق می‌زند و از زندگی‌اش می‌نالد و پیوسته در غم و اندوه، و حسرت و افسوس به‌سر می‌برد و هیچ‌گاه از زندگی‌اش راضی نیست؛ بلکه همواره از سرنوشت خود و تقدیری که برای او رقم خورده است، شکایت دارد؛ گویا به این‌که الله، پروردگار اوست، راضی نیست!

و اما متکبر، دارای دو ویژگی‌ست: مردم را تحقیر می‌کند و حق را نمی‌پذیرد. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الکِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ وغَمْطُ النَّاسِ».([8]) یعنی: «کبر، سرکشی از حق و تحقیر مردم است». لذا آدمِ متکبر، در ذات خود، آدمِ سرکشی‌ست؛ یعنی هم در برابر حق گردن‌کشی می‌کند و هم در برابر مردم. به عبارت دیگر، از حق، روی‌گردان است و حق را نمی‌پذیرد و به خلق خدا نیز رحم نمی‌کند. این‌ها، نشانه‌های دوزخیان است. و بر عکس، اهل بهشت، بیش‌تر از میانِ مستضعفان و مستمندانی هستند که دلیلی برای تکبر ندارند؛ بلکه همواره متواضع و نرم‌خو هستند؛ زیرا مال و ثروت، گاه انسان را به سرکشی و طغیان وا می‌دارد. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧                  [العلق: ٦،  ٧]        

حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان می‌نهد، هنگامی که خود را بی‌نیاز می‌بیند.

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهشت و دوزخ با هم بگومگو کردند». و هر یک از آن‌ها، در فضل خود دلایلی مطرح کرد. این، جزو امورِ غیبی‌ست و بر ما واجب است که به آن ایمان داشته باشیم؛ اگرچه درک آن برای عقل و اندیشه‌ی ما، دشوار باشد و نتوانیم این نکته را درک یا هضم نماییم که چگونه دو موجود بی‌جان، بگومگو می‌کنند؟! در هرحال، ما بر این باوریم که الله متعال، بر هر کاری تواناست. الله متعال، در قرآن کریم خبر داده است که روز قیامت، زمین، خبرهایش را به‌حکم پروردگار، بازگو می‌کند. وقتی الله به چیزی دستوری دهد، آن چیز بی‌درنگ و در هر حالتی که باشد، حکم الله را اجابت می‌کند. چنان‌که روز قیامت، دست‌ها، پاها، زبان‌ها و پوست و دیگر اندام انسان‌ها، در برابر الله به سخن می‌آیند و گواهی می‌دهند که چه کارهایی انجام داده‌اند؛ هرچند که زبانی برای سخن گفتن ندارند! زیرا الله متعال، آن‌ها را به سخن می‌آورد و او، بر هر کاری تواناست. بهشت و دوزخ نیز با هم بگومگو کردند؛ بهشت گفت: ستمگران سنگ‌دل و مستکبران، در من جای دارند. همان کسانی که سنگ‌دل هستند. و با کبر و غرور خود، بر دیگران، برتری می‌جویند.

الله عزوجل  در میان بهشت و دوزخ، داوری کرد و به بهشت فرمود: «تو، رحمتِ من هستی و به‌وسیله‌ی تو، به هرکس که بخواهم، رحم می‌کنم». یعنی، بهشت از رحمت الهی نشأت گرفته است. از این‌رو بهشت، صفتِ رحمت او نیست؛ و از آن جهت از بهشت به عنوان رحمت الهی یاد می‌شود که از رحمت بی‌کران او، نشأت گرفته است. صفت رحمت، صفتی حقیقی برای الله عزوجل  می‌باشد که جدا از ذات او نیست؛ ولی بهشت، گرچه از رحمت او پدید آمده، ولی مخلوق و آفریده‌ی اوست. لذا این‌که الله عزوجل  از بهشت به عنوان رحمت خود یاد می‌کند، بدین معناست که آن را به‌رحمت خویش، آفریده است. لذا بهشت، سرای رحمت است و بندگان مهربان الله عزوجل  در آن جای می‌گیرند. همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «وَإِنَّمَا یَرْحَمُ اللَّهُ منْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ».([9]) یعنی: «الله به بندگانی رحم می‌کند که رحم و شفقت داشته باشند».

در این حدیث آمده است: الله به دوزخ فرمود: «تو، عذاب من هستی و با تو هرکه را بخواهم، عذاب می‌دهم». همان‌طور که الله متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ وَیَرۡحَمُ مَن یَشَآءُۖ                             [العنکبوت: ٢١]      

هرکه را بخواهد، عذاب می‌دهد و به هرکس که بخواهد، رحم می‌کند.

لذا بهشتیان، مشمول رحمت الله می‌شوند و دوزخیان، گرفتار عذاب الهی. سپس الله عزوجل  فرمود: «پُر کردن هر دوی شما، با من است». یعنی الله عزوجل  خود، عهده دار پر کردن بهشت و دوزخ شده است. ناگفته نماند که فضل و رحمت الهی، از خشم و غضبش، گسترده‌تر می‌باشد. روز قیامت، الله عزوجل  هرکه رابخواهد، در دوزخ می‌اندازد و دوزخ می‌گوید: آیا افزون بر این هم هست؟ یعنی باز هم به من بدهید؛ بیش‌تر بدهید. باز هم بیش‌تر! آن‌گاه الله، پایش را در دوزخ می‌نهد و بدین‌سان بخشی از دوزخ به بخشی دیگر از آن، می‌چسبد و دوزخ، مچاله می‌شود و می‌گوید: بس است، بس است. این، مفهوم پر کردن دوزخ‌ می‌باشد. اما بهشت الهی، بسیار گسترده و به پهنای آسمان‌ها و زمین است([10]) و بهشتیان، وارد آن می‌شوند و بخش فراوانی از آن برای اهل بهشت، خالی می‌ماند. از این‌رو الله متعال کسانی را پدید می‌آورد تا به بهشت بروند و از فضل و رحمت الله برخوردار شوند. زیرا الله متعال، پر کردن بهشت را بر خود لازم قرار داده است. لذا دوزخ، به عدلِ الله پِر می‌شود و بهشت به لطف و رحمت او.

حدیث ابوهریرهt وعید و زنهار شدیدی درباره‌ی کسانی‌ست که لباس خود را بلند می‌گیرند؛ به‌گونه‌ای که لباسشان روی زمین کشیده می‌شود یا شلوارشان، پایین‌تر از دو قوزک پاهایشان قرار می‌گیرد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، روز قیامت به کسی که از روی تکبر لباسش را بر زمین بکشاند، نظر نمی‌کند».

این، مسأله‌ی بسیار مهمی‌ست؛ یعنی لباسِ یا شلوار مرد، باید بالاتر از دو قوزک پایش باشد و این‌که شلوار یا لباسِ مرد، پایین‌تر از قوزکِ پا باشد، گناه کبیره است و اگر کسی این کار را از روی تکبر انجام دهد، الله عزوجل  روز قیامت به او نگاه نمی‌کند، با او سخن نمی‌گوید و او را پاکیزه نمی‌گرداند؛ بلکه چنین افرادی، عذابی دردناک در پیش دارند. اگرچه این عملشان از روی تکبر نباشد؛ زیرا اصل این عمل، جایز نیست و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مَا أَسْفَل مِنْ الْکَعْبَیْنِ مِنَ الإزَارِ فَفِی النَّار»([11]) یعنی: «پایین‌تر از دو قوزک پای مردانی که اسبال ازار می‌کنند،([12]) در آتش است». لذا در هر دو صورت، این عمل، مجازات دارد؛ چه از روی تکبر باشد و چه از روی بی‌توجهی، اما اگر از روی تکبر باشد، حکمش شدیدتر است. اما سنت در این‌باره چیست؟ سنت، اینست که شلوار مردها، از بالای قوزک پا تا نصفِ ساق باشد. لباس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحابy این‌گونه بود؛ یعنی لباسشان از دو قوزک پا، رد نمی‌شد یا پایین‌تر قوزک پا نبود.

***

622- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «ثَلاثةٌ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللَّه یَوْمَ القِیامَةِ وَلا یُزَکِّیهِم وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِم، وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِیم: شَیْخٌ زانٍ، ومَلِکٌ کَذَّابٌ، وعائلٌ مُسْتَکْبِرٌ». [روایت مسلم]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سه نفر - یعنی سه گروه- هستند که الله روز قیامت با آن‌ها سخن نمی‌گوید، آن‌ها را پاکیزه نمی‌گرداند و به آن‌ها نظر نمی‌کند و عذاب دردناکی در انتظار این‌هاست: پیردمرد زناکار، پادشاه و فرمانروای بسیار دروغ‌گو، و فقیرِ متکبر».

623- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «قال اللَّهُ عزوجل : العِزُّ إِزاری، والکِبْریاءُ رِدَائِی، فَمَنْ یُنَازعُنِی فی واحدٍ مِنهُما فقدْ عذَّبتُهُ». [روایت مسلم]([14])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله عزوجل  می‌فرماید: عزت، ازارِ من است و بزرگی و کبریایی، ردای من؛ و کسی که درباره‌ی یکی از این دو با من نزاع کند، او را عذاب می‌دهم».

624- وعنْه أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «بَیْنَمَا رَجُلٌ یَمْشِی فی حُلَّةٍ تُعْجِبُه نفْسُه، مرَجِّلٌ رأسَهُ، یَخْتَالُ فی مَشْیَتِه، إِذْ خَسَفَ اللَّهُ بِه، فهو یَتَجَلْجَلُ فی الأَرْضِ إلى یوْمِ القِیامةِ». [متفقٌ علیه]([15])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مردی در لباسی فاخر، در حالی که موهایش را شانه زده و به خود فریفته شده بود، خرامان و متکبرانه راه می‌رفت؛ ناگهان الله او را در زمین فرو بُرد و تا روز قیامت در زمین فرو می‌رود».

شرح

مؤلف/ این احادیث را در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده است؛ از جمله این حدیث که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سه گروه هستند که الله روز قیامت با آن‌ها سخن نمی‌گوید، آن‌ها را پاکیزه نمی‌گرداند و به آن‌ها نظر نمی‌کند و عذاب دردناکی در انتظار این‌هاست: پیردمرد زناکار، پادشاه و فرمانروای بسیار دروغ‌گو، و فقیرِ متکبر». منظور، سه گروه است، نه سه نفر؛ زیرا چه‌بسا هزاران نفر این‌گونه باشند. لذا منظور از سه یا هفت و دیگر اعدادی که در برخی از احادیث به‌طور مطلق آمده است، سه گروه یا سه دسته می‌باشد. الله متعال روز قیامت با این سه دسته سخن نمی‌گوید، به آن‌ها نظر نمی‌کند، آنان را پاکیزه نمی‌گرداند؛ بلکه این سه گروه، عذاب دردناکی خواهند داشت.

نخست: پیرمرد زناکار یا کسی که سن و سالی از او گذشته، اما زنا می‌کند. الله متعال با چنین افرادی سخن نمی‌گوید، به آن‌ها نظر نمی‌کند، آنان را پاکیزه نمی‌گرداند و عذاب دردناکی به آن‌ها می‌رساند؛ زیرا کسی که پا به سن می‌گذارد، شهوتش فروکش می‌کند؛ بر خلافِ جوان که شهوتش قوی‌ست و خویشتن‌داری در دورانِ جوانی، دشوارتر می‌باشد؛ لذا خیلی زشت‌تر است که یک پیرمرد زنا کند. چون انگیزه‌ی چنین گناهی در او کم‌تر و ضعیف‌تر شده است. اگرچه زنا هم برای جوان، بد است و هم برای پیرمرد؛ البته برای پیرمرد خیلی زشت‌تر می‌باشد. این حدیث، مقیّد به حدیثی‌ست که در «صحیحین» آمده؛ اگر کسی چنین عملِ زشتی انجام دهد و در دنیا مجازات شود، یعنی حدّ شرعی بر او اجرا گردد، دیگر، الله متعال او را در آخرت مجازات نمی‌کند؛ به عبارت دیگر مجازات دنیا، عذاب آخرت را از او ساقط می‌گرداند و این بنده، دو بار مجازات نمی‌شود. زیرا اجرای مجازات شرعی، او را پاک می‌سازد.

دوم: پادشاه یا فرمانروای بسیار دروغ‌گو؛ زیرا پادشاه، نیازی به دروغ ندارد. سخنش، فراتر از سخن همه‌ی مردم است؛ پس باید راست‌گو باشد و بی‌پرده سخن بگوید. وقتی پادشاه در موقعیتی‌ست که هر چه می‌خواهد، می‌گوید و انجام می‌دهد، پس دلیلی ندارد که دروغ بگوید؛ اما به مردم وعده می‌دهد و به وعده‌اش عمل نمی‌کند؛ می‌گوید: چنین و چنان خواهم کرد، اما آن‌چه را که می‌گوید، به انجام نمی‌رساند؛ با مردم سخن می‌گوید و با فکر و آرمان آن‌ها بازی می‌کند و به آنان دروغ می‌گوید. روشن است که چنین حاکم یا فرمانروایی، مشمول این وعید می‌گردد؛ در نتیجه الله متعال روز قیامت با او سخن نمی‌گوید، به او نظر نمی‌کند و پاکش نمی‌سازد؛ بلکه عذاب دردناکی به او می‌رساند.

دروغ برای حاکم و مردم عادی، حرام است؛ اما برای فرمانروا، بدتر و شدیدتر است. زیرا پادشاه در موقعیتی‌ست که نیازی به دروغ گفتن ندارد و هر کاری که بخواهد، انجام می‌دهد و فرمانش در میان مردم نافذ است؛ از این‌رو باید روراست باشد. البته این، بدین معنا نیست که دروغ گفتن، می‌تواند توجیه‌پذیر باشد. شاید یک فردِ عادی به‌خاطر این‌که در موقعیت قدرت نیست، سعی کند دروغش را توجیه نماید و خود را نیازمند دروغ بداند، اما پادشاه که نیازی به دروغ ندارد.

دروغ، حرام است و یکی از ویژگی‌ها‌ی منافقان به‌شمار می‌آید. منافق هر بار که لب به سخن می‌گشاید، دروغ می‌گوید و دروغ گفتن به‌طور مطلق برای هیچ‌کس جایز نیست. این‌که برخی از مردم، دروغ مصلحتی را جایز می‌دانند، یک پندارِ شیطانی‌ست و هیچ پایه و اساسی ندارد. زیرا دروغ در هر حال، حرام است.

سوم: فقیر متکبر؛ شاهد موضوع همین بخش حدیث است. فقیر، چیزی ندارد که به‌خاطر آن در برابر مردم، سر و گردنش را بالا بگیرد و تکبر کند. شاید ثروتمند به مال و ثروتِ خویش فریفته شود و در برابر بندگان الله متعال تکبر نماید، اما فقیر، چه دلیلی برای تکبر دارد؟ لذا الله عزوجل  روز قیامت به فقیرانی که تکبر می‌ورزند، نظر نمی‌کند، با آن‌ها سخن نمی‌گوید و آنان را پاکیزه نمی‌گرداند. ناگفته نماند که تکبر، هم برای فقرا حرام است و هم برای ثروتمندان؛ اما برای فقرا بدتر می‌باشد. از این‌رو مردم با دیدنِ ثروتمندانِ متواضع، تعجب می‌کنند و تواضعش را می‌ستایند؛ اما اگر فقیری، فروتن باشد، برایشان تعجب‌آور نیست. زیرا فقر انسان را متواضع می‌گرداند و آدمِ فقیر انگیزه‌ای برای تکبر ندارد. حال اگر کسی فقیر باشد و با وجودِ فقر در برابر حق یا در برابر خلق خدا تکبر کند، وعید این حدیث، شامل حالش می‌شود. پناه بر الله.

سپس مؤلف/ در ادامه‌ی دلایلی که درباره‌ی حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده، این حدیث قدسی را آورده است که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله عزوجل  می‌فرماید: عزت، ازارِ من است و بزرگی و کبریایی، ردای من؛ و کسی که درباره‌ی یکی از این دو با من نزاع کند، او را عذاب می‌دهم».

این، یکی از احادیث قدسی می‌باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از الله عزوجل  نقل کرده است؛ احادیث قدسی، گرچه از الله متعال نقل می‌شوند، اما در قرآن کریم نیستند. قرآن، احکام خاص خوش را دارد؛ مثلاً معجزه است و هیچ‌یک از انسان‌ها نمی‌تواند ده سوره، بلکه یک سوره بیاورد که مانند قرآن باشد. هم‌چنین تلاوت قرآن برای کسی که جنب است، جایز نمی‌باشد. نمازگزار می‌تواند در نمازش از هر جای قرآن که بخواهد، قرائت کند؛ بلکه خواندن سوره‌ی فاتحه در نماز، واجب است؛ در صورتی که احادیث قدسی این‌گونه نیست.

علاوه بر این، قرآن از هر گونه تحریفی محفوظ است و کم و زیاد نمی‌شود و به معنا روایت نمی‌‌گردد و هیچ ضعفی در آن وجود ندارد؛ اما احادیث قدسی، به معنا روایت می‌شوند و پاره‌ای از آن‌ها ضعیف و حتی موضوع و ساختگی‌ست. لذا احادیث قدسی اگرچه روایتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از الله عزوجل  می‌باشد، اما در جایگاه و منزلت قرآن نیست.

الله متعال می‌فرماید: عزت، ازارِ من است و بزرگی و کبریایی، ردای من؛ و کسی که درباره‌ی یکی از این دو با من نزاع کند، او را عذاب می‌دهم».

ما، این احادیث را به همان گونه‌ای می‌پذیریم که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ثابت شده است؛ یعنی معنا و مفهوم آن را تحریف نمی‌کنیم و پیرامون کیفیتش سخن نمی‌گوییم. لذا عزت را ردای الهی می‌دانیم و از این حدیث درمی‌یابیم که هرکس در عزت و قدرت پروردگار، به نزاع برخیزد و در پیِ قدرتی چون قدرت الله برآید یا در بزرگیِ پروردگار کشمکش نماید و بر بندگانِ الله تکبر کند، گرفتار عذاب الهی می‌شود و الله عزوجل  او را به‌خاطر این گستاخی عذاب می‌دهد؛ زیرا بر سرِ چیزی که ویژه‌ی الله متعال می‌باشد، با الله نزاع می‌کند.

سپس مؤلف/ حدیث دیگری از ابوهریرهt ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مردی در لباسی فاخر، در حالی که موهایش را شانه زده و به خود فریفته شده بود، خرامان و متکبرانه راه می‌رفت؛ ناگهان الله او را در زمین فرو بُرد و تا روز قیامت در زمین فرو می‌رود».

این مردِ متکبر نیز به سرنوشت قارون گرفتار شد که در ابتدای این باب ذکر گردید. قارون با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت؛ ببینیم الله عزوجل  چه می‌فرماید.

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِی زِینَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِینَ یُرِیدُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا یَٰلَیۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٖ ٧٩ وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَیۡلَکُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ ٨٠ فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا کَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِینَ ٨١ [القصص: ٧٩،  ٨١] 

(قارون) با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت. کسانى که خواستار زندگى دنیا بودند، گفتند: اى کاش مثل آن‌چه به قارون داده شده، به ما هم داده مى‏شد. به‌راستی او، دارای بهره (و ثروت) بزرگی‌ست. و آنان که از علم و دانش بهره‌مند شده بودند، گفتند: وای بر شما! ثواب و پاداش الهی برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، بهتر است و تنها افراد صابر و شکیبا آن را درمی‌یابند. پس قارون و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم؛ و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر الله یاری دهند و خود نیز یارای چنین کاری نداشت.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی آن مردِ متکبر و خودپسند فرمود: «تا روز قیامت در زمین فرو می‌رود». دو احتمال دارد؛ یکی این‌که آن مرد زنده است و هم‌چنان در زمین فرو می‌رود و تا روز قیامت در درون زمین عذاب می‌شود. و احتمال دوم، این‌که مطابق سنت الهی به محض فرو رفتن در زمین، مرده است؛ اما هم‌چنان در زمین فرو می‌رود و این فرو رفتن، مربوط به بزرخ اوست و کیفیتش معلوم نیست. به‌یقین الله، بهتر می‌داند. خلاصه این‌که این، مجازاتِ اوست.

این حدیث و احادیث قبل و بعدش، نشان‌گر حرام بودن کبر و خودپسندی‌ست و نشان می‌دهد که انسان باید حد و اندازه‌ی خود را بداند.

***

625- وعن سَلَمَة بنِ الأَکْوعt قال: قال رسُولُ اللِّه صلی الله علیه و آله و سلم : «لاَ یزَالُ الرَّجُلُ یَذْهَبُ بِنفْسِهِ حَتَّى یُکْتَبَ فی الجَبَّارِینَ، فَیُصِیبُهُ ما أَصابَهمْ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([16])

ترجمه: از سلمه بن اکوعt روایت شده است: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شخص، همواره به خودپسندی و تکبر ادامه می‌دهد تا این‌که در جرگه‌ی افراد متکبر نوشته می‌شود و آن‌گاه به همان فرجامی گرفتار می‌گردد که به افراد متکبر می‌رسد».

شرح

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از خودپسندی برحذر داشته است؛ کسی که تکبر می‌ورزد و به خود‌پسندی ادامه می‌دهد، سرانجام در جرگه‌ی افراد متکبر قرار می‌گیرد؛ در نتیجه همان چیزی دامن‌گیرش می‌شود که دامن‌گیرِ متکبران می‌گردد. الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ ٣٥                   [غافر: ٣٥]     

بدین‌سان الله بر هر دل متکبر و سرکشی مُهر می‌زند.

اگر آدمِ متکبر، مجازاتِ دیگری نداشت، همین یک عقوبت برایش کافی بود که الله عزوجل  بر قلبش مُهر می‌زند و بدین‌سان خیر و نیکی به آن راه ندارد.

چکیده‌ی این باب، بر دو محور است:

نخست: حرام بودن کبر؛ تکبر، جزو گناهان کبیره است.

دوم: حرام بودن خودپسندی؛ این هم حرام می‌باشد و گاه سبب تباه شدنِ اعمال نیک است؛ یعنی اگر انسان به عبادتش یا به قرآن خواندنش و امثال آن، مغرور شود، بی‌آن‌که دریابد، از اجر و پاداش آن محروم می‌گردد.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 91.

([2]) صحیح مسلم، ش: 91.

([3]) صحیح مسلم، ش: 2021. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 163 ذکر شد.]

([4]) مسلم، ش: 2020.

([5]) صحیح بخاری، ش: 4918؛ و صحیح مسلم، ش: 2853. این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 257 ذکر شد.

([6]) صحیح مسلم، ش: 2847. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 259 ذکر شده است.]

([7]) صحیح بخاری، ش: 5788؛ و صحیح مسلم، ش: 2087.

([8]) صحیح مسلم، ش: 91.

([9]) بخاری، ش: (1284، 5655، 7377)؛ و مسلم، ش: 923.

([10]) ر.ک: سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 133.

([11]) صحیح بخاری، ش: 5787 به‌نقل از ابوهریرهt.

([12]) اسبال ازار، یعنی بلند بودن شلوار به‌گونه‌ای دو قوزک پا را بپوشاند.

([13]) صحیح مسلم، ش: 107.

([14]) صحیح مسلم، ش:2620.

([15]) صحیح بخاری، ش: 5789؛ و صحیح مسلم، ش: 2088.

([16]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 6344؛ السلسلة الضعیفة، ش: 1914؛ و ضعیف الترمذی از آلبانی/، ش: 343.

71- باب: تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان

71- باب: تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥             [الشعراء : ٢١٥]     

و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند، بگستران.

و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ                                                           [المائ‍دة: ٥٤]      

ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آن‌ها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید.

و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ                                                                    [الحجرات: ١٣]       

ای مردم! ما، شما را از مرد و زنی آفریده‌ایم و شما را ملت‌ها و قبیله‌هایی قرار داده‌ایم تا یکدیگر را بشناسید. بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد الله باتقواترین شماست.

و می‌فرماید:

﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢                     [النجم : ٣٢]      

پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده است، به‌طور کامل آگاهی دارد.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ ٤٨ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩ [الأعراف: ٤٨،  ٤٩] 

و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان می­شناسند، صدا می­زنند و می­گویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید. آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد می­کردید الله، رحمتش را به آنان نمی­رساند، - و به بهشتیان گفته می­شود:- وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین می­شوید.

شرح

نووی/ در کتاب ریاض‌الصالحین، بابی به نام «تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان» گشوده است.

تواضع، متضاد برتری‌جویی و تکبر است؛ به عبارت دیگر، تواضع بدین معناست که انسان، به سبب علم و دانش یا ثروت و موقعیتی که دارد، سر و گردنش را در برابر دیگران بالا نگیرد؛ بلکه بر انسان واجب است که در برابر دیگران، فروتن باشد. همان‌گونه که برترین مخلوق الله و والاترین و برگزیده‌ترین بنده‌اش، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در برابر مؤمنان، فروتن بود؛ به‌گونه‌ای که گاه یک دختربچه‌ دست آن بزرگوار را می‌گرفت و او را برای انجام کارِ خود، به جایی دیگر می‌بُرد و رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نیز با او می‌رفت.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨                                  [الحجر: ٨٨]     

بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.

و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥             [الشعراء : ٢١٥]       

و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند، بگستران.

لذا ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ، یعنی متواضع باش. زیرا آدمِ متکبر و سرکش، خودبین است و خود را به‌سان پرنده‌ای می‌بیند که در آسمان پرواز می‌کند؛ از این‌رو الله متعال دستور داد که بالِ خود را برای مؤمنانی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی می‌کنند، فرود آورَد و در برابرشان متواضع باشد. لذا درمی‌یابیم که گشودن بالِ مهر و تواضع برای کافران، درست نیست؛ بلکه در برابرِ کافران، سرِ خود را بالا بگیرید و خود را در موقعیتی فراتر از آن‌ها قرار دهید؛ زیرا شما به دین و شریعت الهی چنگزده و سخن و شریعت الله عزوجل  را که فراتر از هر چیزی‌ست، پذیرفته‌اید. از این‌رو الله عزوجل  در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و یارانش می‌فرماید:

﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ                                    [الفتح: ٢٩]      

در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان.

سپس مؤلف/ آیه‌ی دیگری ذکر کرده است؛ این آیه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ                                                           [المائ‍دة: ٥٤]     

ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی از مؤمنان را- خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آن‌ها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید.

این دسته از مؤمنان، در برابر برادرانِ ایمانی خود فروتن هستند، نه متکبر و مغرور؛ نه تنها برخورد شدیدی با آن‌ها ندارند، بلکه در برابرشان تواضع می‌کنند و بر عکس، در برابرِ کافران سخت و شدید هستند. از این‌روست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «لا تَبْدَءُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى بِالسَّلامِ، وَإِذَا لَقِیتُمُوهُمْ فِی طَرِیقٍ فَاضْطَرُّوهُمْ إلَى أَضْیَقِه».([1]) یعنی: «شما، ابتدا به یهود و نصارا سلام نکنید و اگر در راهی با آن‌ها روبه‌رو شدید، آنان را ناگزیر کنید که به تنگ‌ترین قسمتِ راه بروند». و بدین‌سان خوار و زبون شوند؛ زیرا آن‌ها دشمنِ اسلام و مسلمان، و دشمنِ الله و پیامبرش هستند و با کتاب‌الله و سنت رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  کینه و دشمنی دارند.

این آیه، دلیلی بر ثبوت محبت الهی‌ست و نشان می‌دهد که الله عزوجل  دوست دارد و دوستش می‌دارند. ﴿فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ: «الله گروهی از مؤمنان را- خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آن‌ها نیز الله را دوست دارند». این محبت، محبت بزرگ و بی‌نظیری‌ست؛ لذا کسی که الله را دوست بدارد، دنیا، خانواده، مال و ثروت و بلکه جانش را در راه الله عزوجل  نثار می‌کند و به‌خاطر محبتی که به الله عزوجل  و نصرت و یاریِ دینش دارد، جانش را برای رویارویی با دشمنانِ الله در معرض خطر قرار می‌دهد و به استقبال شهادت می‌رود؛ و این، نشان می‌دهد که انسان، آن‌چه را که الله و پیامبرش دوست دارند، بر خواسته‌های خویش مقدّم می‌داند.

یکی از نشانه‌های محبت با الله عزوجل ، اینست که انسان همواره الله را با قلب، زبان و اعضای بدنش یاد کند.

و از دیگر نشانه‌های این محبت، دوستی با کسانی‌ست که الله عزوجل  آن‌ها را دوست دارد؛ لذا دوست‌دار الله، دوست‌دارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و خلفای راشدینy می‌باشد و ائمه و نیز علما و نیکوکارانِ هم‌عصرِ خویش را دوست دارد.

از جمله نشانه‌های محبت الله، اینست که انسان به اطاعت و بندگیِ الله عزوجل  بپردازد و عبادت الله را بر خواسته‌های خویش ترجیح دهد؛ لذا وقتی مؤذن، بانگ می‌گوید و به سوی نماز فرا می‌خواند، این شخص کارَش را رها می‌کند و به سوی نماز می‌شتاید؛ زیرا عملی را که الله می‌پسندد، بیش از کارِ مورد علاقه‌ی خود، دوست دارد. بنده‌ای که پروردگارش را دوست دارد، بداند که الله عزوجل  با سرعت و شتابِ بیش‌تری، به سویش می‌رود و محبت خود را نثارش می‌کند؛ زیرا الله متعال در حدیث قدسی فرموده است: «وَمَنْ أَتانی یَمْشِی، أَتَیْـتُهُ هَرْوَلَةً».([2]) یعنی: «هرکس قدم‌زنان به سوی من بیاید، من دوان‌دوان به سویش می‌روم». و بزرگ‌ترین هدف، اینست که انسان به محبت الاهی دست یابد و الله عزوجل  دوستش بدارد. از این‌رو الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ             [آل عمران: ٣١]        

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد.

نفرمود: از من پیروی کنید تا به الله راست گفته باشید؛ بلکه فرمود: ﴿یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ: «تا الله، شما را دوست بدارد»؛ زیرا نتیجه‌ی محبت با الله و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، اینست که الله عزوجل  چنین بنده‌ای را دوست می‌دارد و وقتی الله بنده‌اش را دوست داشته باشد، بنده به خیرِ دنیا و آخرت دست می‌یابد. الله متعال من و شما را جزو دوستانِ خود قرار دهد.

و از این‌که فرمود: ﴿وَیُحِبُّونَهُۥٓ: «و او را دوست دارند»، محبت بنده با پروردگارش ثابت می‌گردد؛ و این، امری واضح، روشن و واقعی‌ست؛ از این‌روست که انسان، احساس می‌کند به چیزهایی که الله عزوجل  می‌پسندد، علاقه‌مند می‌باشد و این، بدین معناست که الله عزوجل  را دوست دارد. لذا می‌بینیم مؤمنی که از چنین صفتی برخوردار می‌شود، الله متعال را از خود و از همه‌ی عزیزانش - فرزندان، پدر و مادرش- و بلکه از همه چیز، بیش‌تر دوست دارد و دوست‌دارِ کسی‌ست که دوست‌دار خداست؛ ناگفته پیداست که انسان، دوستانِ دوستِ خود را نیز دوست دارد. از این‌رو دوست‌دارِ الله به‌خاطرِ محبتی که با پروردگارش دارد، دوست‌دارِ اعمال، اقوال و افرادی‌ست که محبوبِ الله هستند.

سپس مؤلف/ این فرموده‌ی الله عزوجل  را ذکر کرده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ ١٣

                                                                                      [الحجرات: ١٣]        

ای مردم! ما، شما را از مرد و زنی آفریده‌ایم و شما را تیره‌ها و قبیله‌هایی قرار داده‌ایم تا یکدیگر را بشناسید. بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد الله باتقواترین شماست. همانا الله، دانای آگاه است.

الله عزوجل  در این آیه با همه‌ی مردم سخن می‌گوید و بیان می‌فرماید که آن‌ها را از یک مرد و زن آفریده است؛ یعنی غالباً آفرینش انسان‌ها بدین صورت می‌باشد؛ و گرنه، الله متعال آدم علیه السلام  را بدون پدر و مادر، و از خاک، یعنی از گِلی خشکیده و سفال‌گونه خلق کرد و سپس از روحی که خود آفرید، در او دمید و او را به‌صورتِ انسانی خوش‌اندام درآورد.

هم‌چنین حواء را از پدر، یعنی از ابوالبشر و بدون مادر خلق کرد و عیسی علیه السلام  را از مادر و بدون پدر آفرید و خلقت سایر انسان‌ها را از پدر و مادر قرار داد.

همان‌گونه که مادّه یا شیوه‌ی آفرینش انسان، چهار گونه است، جنسِ انسان نیز بر چهار نوع می‌باشد؛ الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ ٤٩ أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ ٥٠                      [الشورى: ٤٩،  ٥٠]     

فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ الله است. هر چه بخواهد، می‌آفریند. به هر کس بخواهد،

دختر می‌بخشد و به هر کس بخواهد، پسر می‌دهد. یا هم پسر و هم دختر به آنان عطا می‌کند. و هر که را بخواهد، عقیم و نابارور می‌گرداند.

در این آیه به چهار جنسِ انسان اشاره شده است:

نخست: مؤنث (دختر): ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا؛ یعنی برخی از مردم، فقط صاحبِ فرزندِ دختر می‌شوند و هیچ‌گاه صاحب پسر نمی‌گردند و بدین‌سان نسلشان از طریق فرزندان دختر، تداوم می‌یابد.

دوم: مذکّر (پسر): ﴿وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ؛ یعنی برخی از مردم فقط صاحب پسر می‌شوند، نه دختر.

سوم: دو جنسه: ﴿أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗا؛ یعنی هم صاحب پسر و هم صاحب دختر می‌شوند. البته این‌جا  به افرادِ دوجنسه نیز اشاره شده است. زیرا واژه‌ی «زوج»، در مفاهیمی چون لنگه، گونه، جنس و هم‌گون و همانند نیز به‌کار می‌رود. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَءَاخَرُ مِن شَکۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ ٥٨                                        [ص : ٥٨]     

و هم‌سان این، عذاب‌های گوناگون دیگری نیز دارند.

و می‌فرماید:

﴿ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ                               [الصافات : ٢٢]     

ستمکاران و امثالشان را برانگیزید.

لذا از ﴿أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗا، این نکته نیز برداشت می‌شود که الله عزوجل  برخی از انسان‌ها را دوجنسه می‌آفریند. تا این‌جا سه جنس شد.

و اما جنسِ چهارم: ﴿وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًا﴾ : «و هرکس را بخواهد، عقیم یا نابارور می‌گرداند». عقیم یا نابارور، زن باشد یا مرد، صاحبِ فرزند نمی‌گردد؛ و این، از حکمت و قدرتِ خداست؛ زیرا فرمانرواییِ آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست و هرچه بخواهد، می‌آفریند و هیچ‌کس نمی‌تواند با خواست و اراده‌ی او مخالفت کند و او، شنوا و داناست.

الله جل جلاله  می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْ[الحجرات: ١٣]؛ یعنی: «و شما را به صورتِ ملت‌ها و قبیله‌های گوناگون قرار داده‌ایم». ملت به تیره‌های بزرگی چون عرب و عجم گفته می‌شود و قبیله، به دسته یا گروهی از انسان‌ها می‌گویند که از ملت،کوچک‌تر است؛ مانندِ قبیله‌ی قریش، بنی‌تمیم و دیگر قبایل.

﴿لِتَعَارَفُوٓاْ: «تا یکدیگر را بشناسید». و این، همان حکمتی‌ست که الله عزوجل  ما را به صورت ملت‌ها و قبایل گوناگون، آفریده است؛ برخی عرب هستند و برخی، غیرعرب؛ عده‌ای از فلان طایفه‌اند و عده‌ای دیگر از فلان قبیله. این گوناگونی و تفاوت، برای اینست که یکدیگر را بشناسیم، نه برای این‌که بر یکدیگر فخر بفروشیم یا نژادی را برتر از نژادِ دیگر بدانیم؛ لذا فخرفروشی به این‌که من از فلان نژاد هستم یا افتخار به این‌که من ثروتمندم و هر ادعایی که این‌چنین باشد، ادعایی جاهلی‌ست که هیچ ارزش و اعتباری ندارد. لذا الله متعال این تفاوت‌ها را تنها برای شناختن یکدیگر قرار داده است، نه برای فخرفروشی بر همدیگر؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إِنَّ اللهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْکُمْ عُبِّیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ وَفَخْرَهَا بِالآبَاءِ، مُؤْمِنٌ تَقِىٌّ وَفَاجِرٌ شَقِىٌّ، أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ».([3]) یعنی: «الله عزوجل  فخرفروشی و تکبر دوران جاهلیت و بالیدن به آبا و اجداد را از شما ساقط کرده است؛ انسان‌ها، دو دسته‌اند: مؤمنِ پرهیزگار، و بدکار و گمراه. شما، فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شد». لذا فضیلت و ارجمندی در اسلام، به تقوا و پرهیزگاری‌ست و کسی نزد ما گرامی‌تر است که باتقواتر می‌باشد و هرکس تقوایش بیش‌تر باشد، نزدِ الله عزوجل  محبوب‌تر است.

البته با این حال، برخی از قبایل و ملت‌ها، بر قبیله‌ها و ملت‌های دیگر، برتری دارند؛ مثلاً ملتی که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در آن برانگیخته شد، برترین ملت است؛ یعنی ملتِ عرب. زیرا الله عزوجل  می‌فرماید:

 

﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ                                 [الأنعام: ١٢٤]     

الله، خود می­داند رسالتش را به چه کسی بدهد.

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «النَّاسُ معَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِیَارُهُمْ فی الجَاهِلِیَّةِ خِیارُهُمْ فی الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا».([4]) یعنی: «مردم، مانند معادن طلا و نقره هستند؛ آنان که در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند، البته به‌شرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند». این، بدین معنا نیست که به‌کلی ارزش جنس بشر را نادیده بگیریم؛ خیر، بلکه فخرفروشی بر یکدیگر، ممنوع است؛ البته تفاوت‌هایی وجود دارد و الله عزوجل  برخی را بر برخی دیگر، برتری داده است. پس عرب‌ها از سایر ملت‌ها برترند؛ اما ناگفته پیداست که غیرعربِ پرهیزگار، نزدِ الله عزوجل  از عربی که تقوا ندارد، گرامی‌تر است.

سپس مؤلف/ در ادامه‌ی آیاتی که ذکر کرده است، این آیه را یادآور شده که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢                     [النجم : ٣٢]       

پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده، به‌طور  کامل آگاهی دارد.

یعنی با افتخار از خوبی‌های خود سخن نگویید؛ البته ایرادی ندارد که از نعمت‌های الله عزوجل  بر بنده‌اش سخن بگوید؛ مثلاً اذعان کند که گنهکار و منحرف بوده، اما الله عزوجل  هدایتش کرده و به او توفیق داده است که راه درست را در پیش بگیرد و استقامت نماید. یعنی اگر قصدش بیانِ لطف و نعمت الله متعال باشد، نه خودستایی، ایرادی ندارد؛ مثلِ کسی که اذعان می‌کند الله عزوجل  هدایتش کرده و به او توفیق عمل داده است؛ هم‌چنین ایرادی ندارد که کسی لطفِ الله عزوجل  درباره‌ی خود را یادآوری کند و بگوید: فقیر بودم و الله، به من ثروت بخشید. فرمود: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢؛ یعنی: «الله عزوجل  به کسی که تقوا پیشه کرده، به‌طور کامل آگاهی دارد». چه‌بسا دو انسان، هر دو یک عمل را انجام می‌دهند یا هر دو از یک عملِ بد دوری می‌کنند، اما از لحاظ تقوا به‌اندازه‌ی فاصله‌ی میان زمین و آسمان با هم تفاوت دارند؛ چه‌بسا دو انسان در کنارِ هم نماز می‌خوانند، اما تقوای هریک با تقوای آن یکی، به‌اندازه‌ی فاصله‌ی میان زمین و آسمان متفاوت است. هم‌چنین دو نفر از فحشا و بدکاری دوری می‌کنند، اما تقوایشان یکسان نیست و تقوایشان به‌سان زمین و آسمان، با هم فاصله و تفاوت دارد. از این‌رو الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢                     [النجم : ٣٢]     

پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده، به‌طورکامل آگاهی دارد.

سپس مؤلف/، آیه‌ای دیگر ذکر کرده است؛ الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ ٤٨                                                                     [الأعراف: ٤٨]      

و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان می­شناسند، صدا می­زنند و می­گویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید.

ساکنانِ اعراف، کسانی هستند که نیکی‌ها و بدی‌هایشان مساوی‌ست؛ لذا نه به بهشت می‌روند و نه به دوزخ. دوزخی‌ها به سوی دوزخ رانده می‌شوند و بهشتی‌ها، دسته‌دسته به سوی بهشت می‌روند و برای مهمانی و دیدارِ پروردگار رحمان، گرد هم می‌آیند؛ اما کسانی که نیکی‌ها و بدی‌هایشان برابر است، در مکانی بلند می‌مانند. «اعراف»، جمعِ عرف و مکانی مرتفع در میان بهشت و جهنم است؛ لذا ساکنان اعراف، گاه به سوی بهشتیان سَرَک می‌کشند و گاه به سوی دوزخیان و در نهایت واردِ بهشت می‌شوند؛ زیرا در آخرت، هیچ جایی جز بهشت و دوزخ، ماندگار نیست و همه جا جز بهشت و جهنم از میان می‌رود.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ ٤٨ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩         [الأعراف: ٤٨،  ٤٩]      

و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان می­شناسند، صدا می­زنند و می­گویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید. آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد می­کردید الله، رحمتش را به آنان نمی­رساند، - و به بهشتیان گفته می­شود:- وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین می­شوید.

یعنی ساکنانِ اعراف، برخی از دوزخیان را به‌طور کامل می‌شناسند و به آن‌ها می‌گویند: آن‌همه مال و ثروتی که جمع کردید و نیز فرزندان، همسران و نزدیکانِ شما سودی به شما نبخشیدند؛ آن‌همه حشم و خدم چه شد؟ چقدر سرکشی کردید و حق و حقیقت را نپذیرفتید! اینک آن تکبر و گردن‌کشی چه سودی به حال ِ شما دارد؟ ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍ[الأعراف: ٤٩]؛ «آیا این بهشتیان، همان مستضعفانی نیستند که شما سوگند یا می‌کردید که الله، رحمتش را به آنان نمی‌رساند؟» اما اینک مستضعفان، وارد بهشت شده‌ و از رحمت الله عزوجل  برخوردار گشته‌اند.

آری؛ منکِران پیامبران، مؤمنان را مسخره می‌کردند و می‌گفتند: ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآ[الأنعام: ٥٣]؛ یعنی: «عجب! آیا این‌ها همان کسانی هستند که الله از میان ما، بر آنان منت نهاده است؟!» و بدین‌سان مؤمنان را به‌ریشخند می‌گرفتند و می‌گفتند: آیا این‌ها از رحمت الاهی برخوردار می‌شوند؟! آیا این‌ها به بهشت می‌روند؟

الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ کَانُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضۡحَکُونَ ٢٩ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ یَتَغَامَزُونَ ٣٠ وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَکِهِینَ ٣١                                                               [المطففین: ٢٩،  ٣١]         

بدکاران (و مشرکان) همواره به مؤمنان می‌خندیدند و چون از کنارشان می‌گذشتند، آنان را با اشاره‌ی چشم و ابرو به‌مسخره می‌گرفتند. و آن‌گاه که نزد خانواده‌ی خویش باز می‌گشتند، به ناز و نعمتی که داشتند (و به سبب مسخره کردن مؤمنان) شادمان می‌گشتند.

ساکنان اعراف به مشرکان و بدکاران می‌گویند:

﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩  [الأعراف: ٤٩]             

آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد می­کردید الله، رحمتش را به آنان نمی­رساند، حال آن‌که به این‌ها گفته شده است: وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین می­شوید؟

پذیرش حق و تواضع در برابر حقیقت و پیروی از پیامبران، همان چیزی‌ست که این‌ها را به چنین جایگاهی می‌رساند؛ اما مستکبرانِ سرکشی که به مال و منالِ خویش می‌بالند، به دوزخ می‌روند، و حشم و خدم و مال و ثروتشان، عذاب الهی را از آنان دور نمی‌کند. لذا به اهمیت حق‌پذیری و تواضع در برابر حقیقت پی می‌بریم.

***

607- وعن عِیَاضِ بنِ حِمَارٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِن اللَّه تعَالی أَوحَى إِلیَّ أَنْ تَواضَعُوا حَتَّى لا یَفْخَرَ أَحَدٌ عَلى أَحَدٍ ولا یَبغِیَ أَحَدٌ على أَحَدٍ». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: عیاض بن حمارt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همانا الله به من وحی نمود که نسبت به یک‌دیگر فروتن باشید تا هیچ‌کس به دیگری نه فخر بفروشد و نه ستم و گردن‌کشی کند».

608- وعن أبی هُریرةt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ، وَمَا زَادَ اللَّهُ عَبْدًا بِعَفْوٍ إِلاَّ عِزًّا، وَمَا تَوَاضَعَ أَحَدٌ لِلَّهِ إِلاَّ رَفَعَهُ اللَّهُ». [روایت مسلم]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگز صدقه، از ثروت انسان نمی‌کاهد و به‌یقین الله در برابر گذشت بنده‌اش، عزت او را زیاد می‌کند و هرکس به‌خاطرِ الله تواضع و فروتنی نماید، الله عزوجل  او را بلندمرتبه می‌گرداند».

609- وعن أَنسt قال: إِنْ کَانَتِ الأَمَةُ مِن إِمَاءِ المَدِینَةِ لَتَأْخُذُ بِیَدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فَتَنْطَلِقُ بِهِ حَیثُ شَاءَت. [روایت بخاری]([7])

ترجمه: انسt می‌گوید: «چه‌بسا کنیزی از کنیزان مدینه، دستِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌گرفت و او را به هر جا که می‌خواست، می‌بُرد».

 

شرح

مؤلف/ این احادیث را در کتاب ریاض‌الصالحین در باب تواضع و فروتنی ذکر کرده است؛ از جمله حدیث عیاض بن حمارt که می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید». یعنی هرکس، دیگری را مثلِ خود بداند و در برابرش گردن‌کشی و تکبر نکند. عادتِ سلف رحمهم‌الله، این بود که کوچک‌تر از خود را چون فرزندِ خویش می‌دانستند و بزرگ‌تر از خود را همانند پدرشان، و هم‌سالان خود را مانند خویش قلمداد می‌کردند؛ از این‌رو به بزرگ‌تر از خود با دیده‌ی احترام می‌نگریستند و به کسی که پایین‌تر یا کوچک‌تر از آن‌ها بود، با نظر رحمت و مهربانی نگاه می‌کردند و به‌ هم‌سالان خویش، به‌سان خود نظر می‌نمودند و بدین‌سان هیچ‌کس به دیگری ستم نمی‌کرد. این، جزو ویژگی‌هایی‌ست که همه باید خود را به آن آراسته سازند؛ یعنی بر همه واجب است که در برابر الله عزوجل  و نسبت به برادران مسلمان خود متواضع باشند.

البته الله عزوجل  در رابطه با کافر، دستور داده که با او سخت و شدید برخورد کنیم و تا می‌توانیم او را خوار و زبون بگردانیم؛ اما بر مسلمانان واجب است که با کافرانِ ذمی و هم‌پیمان، مطابق حقوقِ شهروندیِ تعریف‌شده برای آن‌ها در نظامِ اسلامی یا مطابق قراردادی که میان آن‌ها و مسلمانان بسته شده است، رفتار نمایند و تا زمانی که در ذمه و پیمان مسلمانان هستند، اذیت و آزاری به آنان نرسانند.

مؤلف/ سپس حدیث ابوهریرهt را ذکر کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ». یعنی: بر خلافِ تصورِ انسان و بر خلافِ وسوسه‌ی شیطان، «صدقه هرگز از ثروتِ انسان نمی‌کاهد». شیطان همواره انسان را از فقر و تنگ‌دستی می‌ترساند؛ الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ                [البقرة: ٢٦٨]       

شیطان، شما را از فقر و تنگدستی می­ترساند و شما را به کارهای زشت و ناپسند دستور می‌دهد.

فحشا به هر کارِ زشت و ناپسندی گفته می‌شود؛ مانندِ بُخل. شیطان، انسان را از فقر می‌ترساند و همین‌که انسان تصمیم می‌گیرد صدقه دهد، شیطان به او می‌گوید: این کار را نکن؛ زیرا صدقه، از ثروت تو می‌کاهد و تو را فقیر و تنگ‌دست می‌گرداند؛ دست نگه دارد، صدقه نده. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ما نوید داده است که صدقه، هرگز از ثروتِ انسان نمی‌کاهد. شاید کسی بگوید: اگر بیست و پنج هزار تومان داشته باشیم و دو هزار تومان صدقه دهیم، فقط بیست و سه هزار تومان برایِ ما می‌مانَد و بدین‌سان از پولِمان کم می‌شود. می‌گوییم: آری؛ به‌ظاهر و از لحاظ کمّی، از ثروت انسان کاسته می‌شود، اما از لحاظ کیفی افزایش و برکت می‌یابد و الله متعال در عوض، دروازه‌ی خیر و برکت را به رویِ انسان می‌گشاید؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُۥۖ                                    [سبأ: ٣٩] 

و هرچه انفاق کنید، الله عوضش را می‌دهد.

یعنی زیاد طول نمی‌کشد که اجر و ثوابش را دریافت می‌کنید یا از آن‌جا که فکرش را نمی‌کنید، خیر و برکتش به شما می‌رسد و از روزیِ پرخیر و برکتی برخوردار می‌شوید.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌چنین فرمود: «به‌یقین الله در برابر گذشتِ بنده‌اش، عزت او را زیاد می‌کند». یعنی وقتی انسان از کسی که به او ستم کرده، بگذرد و او را ببخشد، از درون وسوسه می‌شود که انگار تن به ذلت داده است! اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیان فرمود که الله عزوجل  بر عزتِ کسی که عفو و گذشت پیشه نماید، می‌افزاید. لذا این حدیث به عفو و گذشت تشویق می‌کند. ولی باید دانست که بخشیدنِ بدی‌های دیگران، به‌طور مطلق و در همه حال، پسندیده نیست. بخششی پسندیده است که با اصلاح همراه باشد. چنان‌که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ                             [الشورى: ٤٠]      

هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.

اگر پیامد بخشیدن اصلاح نباشد، دیگر، نباید بخشید. به عنوان مثال: شخصی که به شما بدی می‌کند، آدم شروری‌ست که به شرارت مشهور می‌باشد و اگر شما او را ببخشید، شرارتش بیش‌تر می‌شود. در چنین حالتی، بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه حقتان را به‌قصد اصلاح از او بگیرید. ولی اگر بخشیدن، پیامدی منفی نداشته باشد،  بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید. زیرا چه‌بسا آن شخص در نتیجه‌ی عفو و گذشتِ شما، شرمنده شود و دیگر، نه به شما ستم کند و نه به سایر مردم.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و هرکس به‌خاطرِ الله تواضع و فروتنی نماید، الله عزوجل  او را بلندمرتبه می‌گرداند». شاهد موضوع، همین قسمتِ حدیث است. تواضع دو معنا دارد:

معنای نخست: نخستین مفهوم تواضع، اینست که در برابر دینِ الله عزوجل  فروتن و فرمان‌بردار باشی؛ یعنی از دینِ الاهی و اجرای احکام و آموزه‌های دینی سرپیچی نکنی.

معنای دوم: دومین مفهوم تواضع، اینست که به‌خاطر الله، نسبت به بندگانش فروتن باشی؛ نه این‌که این تواضع، از روی ترس یا از روی طمع باشد؛ خیر، بلکه فقطه به‌خاطر الله نسبت به بندگانش متواضع باش.

و هر دو معنا درست است؛ کسی که برای الله، تواضع و فروتنی پیشه می‌کند، الله عزوجل  او را در دنیا و آخرت، بلندمرتبه می‌گرداند و این به‌تجربه ثابت و مشاهده شده است؛ چنان‌که همه‌ی مردم، از آدمِ متواضع به‌نیکی یاد می‌کنند و به او احترام می‌گذارند و دوستش دارند. تواضع و فروتنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را بنگرید که چه‌بسا کنیزی دست آن بزرگوار را می‌گرفت و او را به هر جا که می‌خواست، می‌بُرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز با او می‌رفت و از این کار، هیچ ابایی نداشت؛ حتی از او نمی‌پرسید که مرا کجا می‌بَری؟ یا نمی‌گفت: از کسی دیگر کمک بخواه؛ بلکه با او می‌رفت و به او کمک می‌کرد. لذا می‌بینیم که الله عزوجل  بر عزت و جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  افزود.

***

610- وعن أَنسt أَنَّهُ مَرَّ عَلَى صِبیانٍ فَسَلَّم عَلَیْهِم وقال: کان النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  یَفْعَلُه. [متفقٌ علیه]([8])

ترجمه: از انسt روایت است که از کنارِ تعدادی کودک گذشت و به آن‌ها سلام نمود و گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین می‌کرد.

611- عن الأسوَد بنِ یَزیدَ قال: سُئِلَتْ عَائِشَةُ رضیَ اللَّه عنها: ما کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  یَصنعُ فی بَیْتِهِ؟ قالت: کان یَکُون فی مِهْنَةِ أَهْلِهِ -یَعنی: خِدمَةِ أَهلِه- فإِذا حَضَرَتِ الصَّلاة، خَرَجَ إِلى الصَّلاةِ. [روایت بخاری]([9])

ترجمه: اسود بن یزید می‌گوید: از عایشه& سؤال شد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه‌اش چه‌کار می‌کرد؟ عایشه& فرمود: «در خدمتِ خانواده‌اش بود و به آن‌ها کمک می‌کرد.- و چون وقتِ نماز می‌شد، به نماز می‌رفت».

612- وعن أبی رِفَاعَةَ تَمیم بن أُسَیدٍt قال: انْتَهَیْتُ إِلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَهُوَ یَخْطُبُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، رجُلٌ غَرِیبٌ جَاءَ یَسْأَلُ عن دِینِهِ لا یَدری مَا دِینُه؟ فَأَقْبَلَ عَلیَّ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وتَرَکَ خُطْبَتَهُ حتى انتَهَى إِلیَّ، فَأُتِیَ بِکُرسِیٍّ، فَقَعَدَ عَلَیه، وجَعَلَ یُعَلِّمُنِی مِمَّا عَلَّمَه اللَّه، ثَُّم أَتَى خُطْبَتَه، فأَتمَّ آخِرَهَا. [روایت مسلم]([10])

ترجمه: ابورفاع، تمیم بن اُسَیدt می‌گوید: نزدِ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم و ایشان، در حالِ سخنرانی بود؛ گفتم: ای رسول‌خدا! مردی غریب است و از دینش چیزی نمی‌داند؛ آمده‌ تا درباره‌ی دینش بپرسد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رو به من کرد، خطبه‌اش را رها نمود و نزدِ من آمد. برایش صندلی آوردند، روی آن نشست و از آن‌چه الله به او آموخته بود، به من آموزش داد؛ سپس به خطبه‌اش پرداخت و آن را کامل کرد.

شرح

حافظ نووی/ این احادیث را درباره‌ی تواضع و فروتنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ذکر کرده است؛ از جمله این روایت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هنگامی که از کنارِ بچه‌ها می‌گذشت، به آن‌ها سلام می‌کرد؛ اگرچه آن‌ها، خردسال و غیرمکلف بودند. اصحابy نیز به‌پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به بچه‌ها سلام می‌گفتند؛ چنان‌که انسt هنگامی که از کنارِ بچه‌ها می‌گذشت، به آن‌ها سلام می‌نمود و می‌گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین می‌کرد؛ یعنی به بچه‌ها سلام می‌گفت و این، از تواضع و خوش‌خُلقی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود و چه زیبا کارهای نیک را به بچه‌ها آموزش می‌داد؛ زیرا اگر به بچه‌ها سلام کنیم، آن‌ها نیز به سلام کردن عادت می‌کنند و این رفتارِ پسندیده، در سرشتِ آن‌ها نهادینه می‌شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به بچه‌ها سلام می‌کرد، ولی برای کسانی که از کنارِ افراد بالغ می‌گذرند و به آن‌ها سلام نمی‌کنند، متأسفیم. و این، معمولاً از روی بی‌توجهی‌ست و هیچ مشکلی در میانِ آن‌ها وجود ندارد و با یکدیگر قهر هم نیستند؛ بلکه غفلت، جهل، بی‌توجهی یا عدمِ پیروی از سنت است که به بزرگ‌ترها سلام نمی‌کنند. و چون با یکدیگر قهر نیستند، گنهکار نمی‌شوند، اما خیر و نیکیِ فراوانی را از دست می‌دهند.

سنت اینست که هر که را دیدیم، به او سلام کنیم و در سلام گفتن، پیش‌دستی نماییم؛ گرچه از ما کوچک‌تر باشد. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با آن جایگاهِ والایش هر که را می‌دید، در سلام کردن پیش‌دستی می‌فرمود. کسی که ابتدا سلام می‌کند به خیر و نیکیِ فراوانی دست می‌یابد؛ زیرا از یک‌سو از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی می‌نماید و از سوی دیگر، این سنتِ فراموش‌شده را ترویج می‌دهد. ناگفته پیداست که زنده کردنِ سنت، دو پاداش دارد: یکی ثواب احیای سنت و دیگری، پاداش عمل به آن؛ هم‌چنین انسان در ثواب فرض کفایه که همان جواب سلام است، شریک می‌شود؛ زیرا با سلام کردن، باعثِ شکل‌گیری چنین عمل واجبی می‌گردد. بنابراین سلام کردن از جوابِ سلام، برتر است؛ گرچه سلام کردن، سنت و جوابِ سلام، واجب می‌باشد. زیرا این واجب، مبتنی بر سنت است و در حالتی که سنت، مبنای واجب باشد، از واجب برتر می گردد. لذا گاه به صورتِ چیستان یا معما می‌پرسند: کدامین سنت، برتر از واجب است؟ به‌ظاهر تعجب‌آور می‌باشد؛ زیرا همه اتفاق نظر دارند که فرض یا واجب، برتر از سنت است. به عنوان مثال: دو رکعت فرضِ صبح بر سنت صبح برتری دارد. اما سلام کردن که سنت است، بر جوابِ سلام که واجب می‌باشد، فضیلت دارد؛ زیرا جوابِ سلام، مبتنی بر سلام کردن است.

خلاصه این‌که چه خوب است این سنت، یعنی ترویج دادن سلام را زنده کنیم؛ زیرا باعث افزایش محبت و دوستی در میان مسلمانان می‌شود و از کمال ایمان و از اسباب ورود به بهشت است. چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «لا تَدْخُلُونَ الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَ لا أَدُلُّکُمْ عَلَى شَیءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُم؟ أَفْشُوا السَّلامَ بینَکم».([11]) یعنی: «وارد بهشت نمی‌شوید تا این‌که ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».

یکی دیگر از نمونه‌های تواضعِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اینست که وقتی در خانه بود، به خانواده‌اش کمک می‌کرد؛ شیر گوسفند را می‌دوشید، کفش‌ها را می‌دوخت یا پینه می‌زد و در خدمتِ خانواده‌اش بود. چنان‌که از عایشه& سؤال شد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه چه‌کار می‌کرد؟ عایشه& پاسخ داد: «در خدمتِ خانواده‌اش بود».

لذا سنت، اینست که وقتی در خانه هستیم، برای خود چای درست کنیم و اگر آشپزی یاد داریم، غذا بپزیم و در شستنِ ظرف و لباس به خانواده کمک نماییم؛ این کارها، نه این‌که برای مردان عار نیست، بلکه سنت است و هرکس به انجامِ این کارها بپردازد، پاداش می‌یابد؛ زیرا به خاطرِ الله عزوجل  تواضع نموده و به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عمل کرده است. روشن است که کمک کردن به خانواده، مهر و محبت آن‌ها به یکدیگر را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود که زن، احساسِ خوبی نسبت به همسرش داشته باشد و او را بیش‌تر دوست بدارد. خُب؛ فایده‌ی بزرگی‌ست!

و اما نمونه‌ای دیگر از تواضع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؛ ایشان در حالِ سخنرانی بود که شخصی آمد و گفت: «مردی غریبم؛ آمده‌ام تا درباره‌ی دینم بپرسم». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خطبه‌اش را قطع کرد و نزدِ آن مرد رفت. سپس برایش صندلی آوردند. آن‌گاه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از تعالیم دینی به این مرد آموزش داد. زیرا این مرد، با اشتیاق کسبِ علم، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمده بود و می‌خواست دینش را یاد بگیرد تا به آن عمل کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز با رویِ باز، سخنرانی‌اش را قطع کرد و پس از آموزش مسایل و معارف دینی به آن مرد، سخنرانی‌اش را ادامه داد و آن را کامل فرمود. این، از تواضع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که بدین زیبایی به امتش رسیدگی و توجه می‌کرد.

شاید این پرسش مطرح شود که آیا نباید منافع عمومی را بر مسایل شخصی و خصوصی ترجیح داد؟ درخواست این مرد نیز، یک درخواست شخصی بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای یک جمع سخنرانی می‌کرد؟ پس چرا سخنرانی‌اش را قطع نمود؟ می‌گوییم: مراعاتِ منافع عمومی در صورتی اولویت دارد که پرداختن به مسایل شخصی و فردیِ دیگران، به از دست رفتنِ فرصت‌ها و از میان رفتن منافع عمومی منجر شود؛ اما در این‌ ماجرا حاضران نیز از درس‌های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به آن مرد استفاده کردند و بدین‌سان منافع عمومی، رعایت شد. ضمناً این مردِ غریب آمده بود تا اطلاعاتی درباره‌ی دینش کسب کند و چون با استقبالِ گرم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روبه‌رو شد، گرایش و محبتش به اسلام افزایش یافت و مهرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در دلش نشست و این، از حکمت و فرزانگی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بود که با آن غریبه این‌قدر خوب برخورد کرد.

***

612- وعن أَنسٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  کان إِذَا أَکَلَ طَعَاماً لَعِقَ أَصابِعَهُ الثَّلاثَ؛ قال: وقال: «إِذَا سَقطَتْ لُقْمَةُ أَحَدِکُم، فَلْیُمِطْ عَنْها الأَذى ولْیأْکُلْها، وَلا یَدَعْها للشَّیْطَانِ» وَأَمَر أَنْ تُسْلَتَ القَصْعَةُ قال: «فَإِنَّکُمْ لا تَدْرُونَ فی أَیِّ طَعامِکُمُ البَرکَةُ». [روایت مسلم]([12])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هنگامی که غذایی می‌خورد، سه انگشت خود را می‌لیسید؛ هم‌چنین می‌فرمود: «هرگاه لقمه‌ی یکی از شما افتاد، آن را بردارد و از خاک و خاشاک، پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان، نگذارد». و نیز به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد و فرمود: «شما نمی‌دانید که برکت در کدامین قسمت از غذای شماست».

614- وعنْ أبی هُریرةt عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا بَعَثَ اللَّه نَبِیًّا إِلاَّ رَعَى الْغَنَمَ»؛ فَقَال أَصْحابُه: وَأَنْت؟ قال: «نَعَم، کُنْتُ أَرْعَاهَا عَلى قَرارِیطَ لأَهْلِ مَکَّةَ». [روایت بخاری]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر این‌که چوپانی کرده بود». اصحابش پرسیدند: آیا شما هم چوپانی کرده‌اید؟ فرمود: «بله، من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط - مُزدی ناچیز- می‌چراندم».

615- وعنهُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَوْ دُعِیتُ إِلى کُراعٍ أَوْ ذِرَاعٍ لَقَبِلْتُ؛ وَلَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ ذِراعٌ أَو کُراعٌ لَقَبِلْتُ». [روایت بخاری]([14])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر مرا به صرفِ پاچه یا ساقِ دستِ (گوسفندی) دعوت کنند، می‌پذیرم؛ و اگر به من ساقِ دست یا پاچه‌ی گوسفندی اهدا شود، قبول می‌کنم».

616- عن أَنسٍt قال: کَانَتْ نَاقَةُ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  العَضْبَاءُ لاَ تُسبَقُ، أو لا تکَادُ تُسْبَقُ، فَجَاءَ أَعْرابِیٌّ عَلى قَعُودٍ لَهُ، فَسبقَها، فَشَقَّ ذلک عَلى المُسْلمِینَ حَتَّى عَرفَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  فَقَالَ: «حَقٌّ عَلى اللَّهِ أَنْ لاَ یَرْتَفِعَ شَیءٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلاَّ وَضَعَهُ». [روایت بخاری]([15])

ترجمه: انسt می‌گوید: هیچ شتری نمی‌توانست از شترِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که عضباء نام داشت، سبقت بگیرد تا این‌که صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز متوجه شد، لذا فرمود: «سنتِ الله اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمی‌گیرد، مگر این‌که الله آن را پایین می‌آورد».

شرح

حافظ نووی/ این احادیث را در باب تواضع ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که انس بن مالکt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پس از صرفِ غذا، سه انگشتش را می‌لیسید. از برخی از پزشکان نقل می‌شود که لیسیدن انگشتان پس از صرف غذا، مفید است و به هضم غذا کمک می‌کند. لذا دو فایده‌ی بزرگ در این عمل وجود دارد:

فایده‌ی شرعی: که همان پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است.

و فایده‌ی جسمی (بهداشتی): یعنی لیسیدن انگشتان پس از صرفِ غذا مفید است و به هضمِ غذا کمک می‌کند.

البته مؤمن، از انجامِ این کار همه‌ی فکر و خیالش را معطوف به سلامتیِ خویش نمی‌کند؛ یعنی با هدف فایده‌ی بهداشتی این عمل، به انجامِ آن نمی‌پردازد، بلکه مهم‌ترین چیز نزد مؤمن، پیروی از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  است؛ زیرا پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مایه‌ی سلامت قلب است و هرچه انسان، توجه بیش‌تری به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  داشته باشد، ایمانش قوی‌تر است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌چنین فرمود: «هرگاه لقمه‌ی یکی از شما افتاد»؛ یعنی روی زمین یا روی سفره، «باید آن را بردارد و از خاک و خاشاک، پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان، نگذارد». لذا هرگاه لقمه‌ی غذا یا خرما و هر چیزی که می‌خوردید، روی سفره افتاد، ابتدا اگر خاک و خاشاکی به آن چسبیده، پاکش کنید و سپس آن را از رویِ تواضع در برابر الله عزوجل  و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بخورید تا شیطان را از آن محروم نمایید. زیرا اگر شما، آن را نخورید، نصیبِ شیطان می‌شود و شیطان آن را می‌خورَد.

شیطان در چنین مواردی، هم‌سفره‌ی انسان می‌شود؛ هم‌چنین زمانی که انسان، بدون گفتن «بسم‌الله» شروع به خوردن می‌کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  علاوه بر این، به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد این هم یکی دیگر از سنت‌هایی‌ست که متأسفانه بسیاری از مردم، حتی برخی از طلاب علم از آن غافل شده‌اند و وقتی از سرِ سفره کنار می‌روند، ظرفِ غذایشان، آغشته به غذاست و آن را با انگشتان خود پاک نمی‌کنند. این، بر خلاف دستورِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حکمتِ این کار را بیان نمود و فرمود:  «شما نمی‌دانید که برکت در کدامین قسمت از غذای شماست». شاید برکت در همان قسمتی باشد که شما با انگشتان خود می‌لیسید.

این حدیث نشان می‌دهد که شیوه‌ی آموزشیِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شیوه‌ی بسیار خوبی بوده است؛ چنان‌که هم حکم را بیان کرد و هم حکمتش را و این، عادتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که هرگاه حُکمی ذکر می‌نمود، حکمتش را نیز بیان می‌فرمود. چنین روشی دو فایده‌ی بزرگ دارد:

فایده‌ی نخست: عظمت و بزرگِی دین نمایان می‌گردد و روشن می‌شود که شریعت، مبتنی بر حکمت‌ها و مصالح است و هیچ‌یک از فرمان‌های الهی و رهنمودهای نبوی، بی‌حکمت نیست. هم‌چنین در پرهیز از هر چیزی که الله و پیامبرش از آن نهی کرده‌اند، حکمتی نهفته است.

فایده‌ی دوم: اینست که انسان، اطمینان بیش‌تری می‌یابد؛ زیرا اگرچه مسلمان بدون دانستن حکمت نیز تابعِ فرمانِ الله و پیامبر اوست، اما اگر حکمت، بیان گردد، برایمان و یقینِ مسلمان افزوده می‌شود و با توان و نشاطِ بیش‌تری به انجامِ دستور الهی می‌پردازد یا از آن‌چه که نهی شده، می‌پرهیزد.

سپس مؤلف/ حدیث انس بن مالکt را درباره‌ی صحرانشینی ذکر کرده که سوار بر شترش به مدینه آمد و با شتر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به نام عضباء مسابقه داد؛ عضباء، غیر از قصواء می‌باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سوارِ بر آن به حج رفت. قصواء، شتری دیگر بود. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رویِ وسایلِ شخصیِ خود، مانند اسلحه و چارپایانش اسم می‌گذاشت.

عضباء شتری بود که هیچ شتری نمی‌توانست از آن سبقت بگیرد تا این‌که صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز متوجه شد، لذا فرمود: «سنتِ الله اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمی‌گیرد، مگر این‌که الله آن را پایین می‌آورد».

لذا هر چیزی در دنیا اوج بگیرد، رو به سقوط می‌نهد و وقتی این اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه باشد، سرعتِ سقوط بیش‌تر خواهد بود؛ زیرا سقوط، پیامدی روشن برای چنین روی‌کردی‌ست. البته اگر اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه نباشد، باز هم سنت الله عزوجل  اینست که هرچه به اوج برسد، باید برگردد و پایین بیاید. همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِ                                                                        [یونس : ٢٤]     

زندگی دنیا همانند آبی‌ست که از آسمان نازل کرده‏ایم‏ و انواع گیاهان زمین ـ که مردم و چارپایان می‌خورند ـ با آن درآمیخت (و رویید) تا آن‌که زمین آراسته شد و کشاورزان گمان بردند بر استفاده از گیاهان توانا هستند؛ ولی فرمان ما در شب یا روز به آن رسید و بدین ترتیب گیاهان را به صورت گیاهان خشک و دروشده‌ای درآوردیم؛ چنان‌که گویا دیروز هیچ گیاهی وجود نداشته است.

دنیا نیز به‌‌سانِ این‌همه گیاهِ زیبا و گوناگون که به‌یک‌باره از میان می‌روند، نابود می‌شود و اثری از آن نمی‌مانَد. به خودِ انسان توجه کنید که ابتدا ضعیف و کوچک است، اما رشد می‌کند و بزرگ و قوی می‌شود و وقتی قوتش به اوج می‌رسد، ضعف و پیری آغاز می‌گردد تا آن‌جا که انسان، از میان می‌رود و می‌میرد. این، سنتِ الهی‌ست که هر چیزی از دنیا به اوج برسد و بلند شود، الله عزوجل  آن را پایین می‌آورد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  اوج گرفتن یا بلند شدنِ هر چیزِ دنیوی را سرآغاز پایین آمدن دانست؛ لذا روشن می‌شود که امور اخروی هرچه اوج بگیرند، الله عزوجل  آنها را پایین نمی‌آورد؛ همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ   [المجادلة: ١١]         

الله (جایگاه) مؤمنانتان و کسانی را که علم و دانش یافته‌اند، به درجات بزرگی بالا ببرد.

الله عزوجل  اهل علم و ایمان را تا زمانی که به این دو صفت بزرگ آراسته باشند، خوار و زبون نمی‌کند؛ بلکه نام و جایگاه آن‌ها را در آخرت، بلند و بالا می‌گرداند.

***




([1]) صحیح مسلم، ش:2167.

([2]) صحیح مسلم، ش:2687. ر.ک: همین کتاب، تعلیق حدیث شماره‌ی445.

([3]) ترمذی، ش: (2370، 3956)؛ ابوداود، ش: 5116؛ آلبانی/ در السلسلة الصحیحة، ش: 2700 این حدیث را صحیح، و روایت ابوداود را حسن دانسته است.

([4]) روایت بخاری به همین مضمون، ش: 3493؛ و صحیح مسلم، ش: 2638.

([5]) صحیح مسلم، ش: 2865.

([6]) صحیح مسلم، ش: 2588. [این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی 561 ذکر شد.]

([7]) صحیح بخاری، ش: 6072 به‌صورتِ معلّق؛ آلبانی/ در مختصر الشمائل، ذیل حدیث شماره‌ی 285 می‌گوید: «مسلم، این حدیث را در کتاب الفضائل، ش: 76، به‌صورت متصل ذکر کرده است».

([8]) صحیح بخاری، ش: 6247؛ و صحیح مسلم، ش: 2168.

([9]) صحیح بخاری، ش: 676.

([10]) صحیح مسلم، ش:876.

([11]) صحیح مسلم، ش:54.

([12]) صحیح مسلم، ش: 2034.

([13]) صحیح بخاری، ش: 2262؛ این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 605 ذکر شد.

([14]) صحیح بخاری، ش: 2568.

([15]) صحیح بخاری، ش: 2872.

70- باب: فضیلت هم‌نشینی با مردم و حضور در جمع آن‌ها و شرکت در گردهمایی‌ها، جمعه‌ها و جماعت‌ها

70- باب: فضیلت هم‌نشینی با مردم و حضور در جمع آن‌ها و شرکت در گردهمایی‌ها، جمعه‌ها و جماعت‌ها و دیگر مجالس خیر از جمله مجالس علم و ذکر، و عیادت بیماران، و حاضر شدن در تشییع جنازه‌ها و هم‌دردی با نیازمندان، و ارشاد افرادِ بی‌علم و مشارکت در دیگر کارهای مفید اجتماعی برای کسانی که تواناییِ امر به معروف و نهی ازمنکر و خودداری از آزار رساندن به دیگران را دارند و می‌توانند در برابر سختی‌ها و اذیت و آزار دیگران، شکیبایی ورزند

باید دانست که هم‌نشینی با مردم و حضور در اجتماع به روشی که ذکر کردم، روش برگزیده‌ایست که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  و سایر پیامبران- صلوات‌الله وسلامه علیهم- و نیز خلفای راشدین و دیگر صحابه و تابعین و سایر علمای اسلام و سلف صالح بر آن بوده‌اند و این، روشِ بیش‌تر تابعین و کسانی‌ست که پس از ایشان بوده‌اند؛ چنان‌که شافعی و احمد و بیش‌ترِ فقهاy همین دیدگاه را داشته‌اند. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ                                         [المائ‍دة: ٢]   

و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزگاری همکاری نمایید.

آیه‌های فراوان و روشنی در این‌باره وجود دارد.

***


69- باب: مستحب بودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگامِ ترس از ابتلا به فتنه در دین (انحراف) و نگرانی از آلوده شدن به حرام

69- باب: مستحب بودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگامِ ترس از ابتلا به فتنه در دین (انحراف) و نگرانی از آلوده شدن به حرام و شبهات و امثال آن

الله متعال می‌فرماید:

﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞ ٥٠                   [الذاریات: ٥٠]     

پس به سوی الله بگریزید. همانا من برای شما هشداردهنده‌ی آشکاری از سوی او هستم.

602- وعن سعد بن أبی وقَّاصt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یَقُول: «إِنَّ اللهَ یحِبُّ العَبْدَ التَّقِیَّ الخَفِیَّ الغَنِیَّ». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: سعد بن ابی‌وقاصt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «همانا الله، بنده‌ی پرهیزگار، غنی (بی‌نیاز) و عزلت‌گزیده (ناشناخته) را دوست دارد».

[نووی می‌گوید: منظور از غنی (بی‌نیاز) کسی‌ست که عزت نفس و غنای درون دارد.]

603- وعن أبی سعید الخُدریِّt قال: قال رَجُلٌ: أَیُّ النَّاسِ أفضَلُ یارسولَ اللَّه؟ قال: «مُؤْمِنٌ مجَاهِدٌ بِنَفسِهِ وَمَالِهِ فی سبیل اللَّه». قال: ثُمَّ من؟ قال: «ثُمَّ رَجُلٌ مُعتَزِلٌ فی شِعْبٍ مِن الشِّعَاب یَعبُدُ رَبَّهُ».

وفی روایةٍ: « یتَّقِی اللَّهَ ویَدَع النَّاسَ مِن شَرِّهِ». [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: مردی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: ای رسول‌خدا! بهترین مردم، کیست؟ فرمود: «مؤمنی که با جان و مالش در راه الله جهاد کند». سؤال کرد: سپس چه کسی؟ فرمود: «سپس مردی که در یکی از دره‌ها عزلت می‌گزیند و پروردگارش را عبادت می‌کند».

و در روایتی آمده است: «مردی که تقوای الله پیشه می‌سازد و مردم را ترک می‌کند تا از شرَّش، در امان باشند».

604- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یُوشِکَ أَنْ یَکُونَ خَیْرَ مَالِ الْمُسْلِم غَنَمٌ یَتبَِّعُ بِهَا شَعَفَ الجِبَال وموَاقِعَ الْقَطْرِ یَفِرُّ بِدینِهِ من الفِتَنِ». [روایت بخاری]([3])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌زودی، بهترین ثروت و داراییِ مسلمان، گوسفندانش خواهند بود که او به دنبالِ آن‌ها به قله‌ی کوه‌ها و محل‌های بارش باران می‌رود تا دینش را از فتنه‌ها محفوظ بدارد».

شرح

مؤلف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «مستحب بودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگامِ ترس از ابتلا به فتنه...».

گفتنیست: مؤمنی که در میانِ مردم می‌ماندو در برابر اذیت و آزار آنان شکیبایی می‌ورزد، از مؤمنی که عنانِ صبر از دست می‌دهد و از مردم؛ کناره‌گیری می‌کند، بهتر است؛ البته گاه شرایطی پیش می‌آید که عزلت و گوشه‌نشینی بهتر است؛ مانندِ زمانی که انسان نگرانِ منحرف شدن از دین خود باشد؛ مثلاً در سرزمینی زندگی می‌کند که او را به سوی بدعت یا انحراف از دین، فرا می‌خوانند یا در سرزمینی آکنده از فسق و فجور زندگی می‌کند و نگرانِ است که شاید به کارهای زشت، دچار شود. در چنین شرایطی، عزلت و گوشه‌نشینی یا دوری از اجتماع، بهتر است.

به همین خاطر است که انسان، وظیفه دارد از سرزمین شرک به سرزمین اسلام و از مناطق پرفساد به مناطقِ سالم، هجرت کند؛ هجرت با عوض شدن مردم و زمانه نیز یک وظیفه‌ی شرعی‌ست. از این‌رو در حدیث صحیح آمده است: «به‌زودی، بهترین ثروت و داراییِ مسلمان، گوسفندانش خواهند بود که او به دنبالِ آن‌ها به قله‌ی کوه‌ها و محل‌های بارش باران می‌رود تا دینش را از فتنه‌ها محفوظ بدارد».

لذا در جمع‌بندی این موضوع می‌گوییم: زمانی عزلت و گوشه‌نشینی از حضور در اجتماع بهتر است که شرارت و فتنه‌ همه‌گیر شود؛ و گرنه، در اصل حضور در اجتماع بهتر است و باید در میان مردم باشیم و به ارشادِ مردم و امر به معروف و نهی از منکر بپردازیم و آنها را به سوی حق و حقیقت فرا بخوانیم و سنت را برایشان بیان کنیم. اما اگر تحمل این شرایط ممکن نبود و فتنه‌ها، افزایش یافت، پس عزلت و گوشه‌نشینی در بلندای کوه‌ها یا در ژرفای دره‌ها بهتر است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌چنین ویژگی شخصی را بیان نمود که الله عزوجل  او را دوست دارد؛ چنان‌که فرمود: «إِنَّ اللهَ یحِبُّ العَبْدَ التَّقِیَّ الخَفِیَّ الغَنِیَّ». یعنی: «همانا الله، بنده‌ی پرهیزگار، غنی (بی‌نیاز) و عزلت‌گزیده (ناشناخته) را دوست دارد».

پرهیزگار، کسی‌ست که تقوای الهی پیشه می‌سازد، فرمان‌های الله عزوجل  را انجام می‌دهد و از آن‌چه نهی فرموده، دوری می‌کند؛ نمازش را به‌موقع و با جماعت به‌جا می‌آورد، زکاتش را می‌دهد، ماه رمضان، روزه می‌گیرد، حج می‌‌گزارد، به پدر و مادرش نیکی می‌کند، با خویشاوندانش ارتباط دارد، به همسایگانش نیکی می‌نماید، از نیکی‌ کردن به یتیمان، دریغ نمی‌کند و همواره به کارهای نیک و پسندیده‌ای می‌پردازد که نشانه‌ی تقوا و پرهیزگاری‌ست.

منظور از غنی یا بی‌نیاز در این حدیث، کسی‌ست که با ایمان و اعتماد به الله عزوجل  از غیرِ او بی‌نیازی می‌جوید و عزت نفس دارد و دست نیاز، پیشِ مردم دراز نمی‌کند و خودش را نزدشان خوار و ذلیل نمی‌گرداند؛ بلکه با ایمان به الله، از مردم بی‌نیازی می‌جوید و به غیرالله روی نمی‌آورد.

عزلت‌گزیده یا ناشناخته، کسی‌ست که اظهارِ وجود نمی‌کند و پیشِ دیگران، به خودنمایی و اظهارِ خویشتن نمی‌پردازد و به این فکر نمی‌کند که انگشت‌نمای مردم شود یا توجه مردم را به‌خود جلب نماید تا همه از او سخن بگویند؛ بلکه از خانه به مسجد و از مسجد به خانه می‌رود و خیلی عادی با نزدیکان و برادران مسلمانش دیدار می‌کند؛ البته منظور، این نیست که اگر الله عزوجل  به کسی علم و دانش داده، در خانه‌اش بنشیند و این دانش را به دیگران آموزش ندهد؛ این، با تقوا مغایرت دارد؛ لذا به جای این‌که در خانه بنشیند و دیگران را از این دانش، محروم نماید، بهتر است این علم را به مردم منتقل کند و اگر ثروتی دارد، به جای نشستن در خانه، دیگران را از آن بهره‌مند سازد. اگر دو گزینه‌ی شهرت و گم‌نامی پیشِ رویش بود و هر دو نتایج یکسانی داشت، پس گزینه‌ی دوم را انتخاب کند؛ ولی اگر ناگزیر، نشر علم و دانش و برگزاریِ کلاس‌های علمی و حلقه‌های درس یا ایرادِ سخنرانی در جمعه و اعیاد شرعی - فطر و قربان-  به شهرتش منجر می‌شد، ایرادی ندارد و وظیفه‌اش را انجام دهد؛ این هم جزو چیزهایی‌ست که الله عزوجل  می‌پسندد.

***

605- وعنْ أبی هُریرةt عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیًّا إِلاَّ رَعَى الْغَنَمَ»؛ فَقَال أَصْحابُه: وَأَنْت؟ قال: «نَعَم، کُنْتُ أَرْعَاهَا عَلى قَرارِیطَ لأَهْلِ مَکَّةَ». [روایت بخاری]([4])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر این‌که چوپانی کرده بود». اصحابش پرسیدند: آیا شما هم چوپانی کرده‌اید؟ فرمود: «بله، من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط - مُزدی ناچیز- می‌چراندم».

606- وعنه عَنْ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  أَنَّهُ قال: «مِنْ خَیر مَعَاشِ النَّاسِ رَجُلٌ مُمْسِکٌ عِنَانَ فَرسِهِ فِی سَبِیلِ اللَّه، یَطیرُ عَلى مَتْنِهِ، کُلَّمَا سَمِعَ هَیْعَةً أَوْ فَزْعَةً، طارَ عَلَیْهِ یَبْتَغِی الْقَتلَ أَو الْمَوْتَ مظَانَّهٍ، أَوْ رَجُلٌ فی غُنَیمَةٍ فی رَأْسِ شَعَفَةٍ مِن هَذِهِ الشَّعَف، أَوْ بَطنِ وادٍ مِن هَذِهِ الأَودیَةِ، یُقِیم الصَّلاةَ ویُؤتی الزَّکاةَ ویَعْبُدُ رَبَّهُ حتَّى یَأْتِیَهُ الیَقِینُ لیَسَ مِنَ النَّاسِ إِلاَّ فی خَیْرٍ». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «یکی از بهترین نمونه‌های زندگی مردم، زندگی مردی‌ست که لگام اسبش را در راه الله گرفته، بر پشت آن جولان می‌کند و هر بار صدای حضور دشمن یا بانگِ جنگ را می‌شنود، بی‌پروا به امید کشتن دشمن یا به امید شهادت در راه الله، به سوی مناطقی می‌شتابد که چنین موقعیتی دارند. یا - نمونه‌ی دیگر- زندگیِ مردی‌ست که در میان تعدادی گوسفند در ارتفاع یکی از این کوه‌ها یا در عمق یکی از این دره‌ها به‌سر می‌برد، نمازش را برپا می‌کند، زکات می‌دهد و پروردگارش را عبادت می‌نماید تا آن‌که مرگش فرا رسد و جز در کارهای نیک و پسندیده، - مردم را ترک می‌کند و- در میان مردم نیست».

شرح

در این باب حدیثی بدین مضمون ذکر شده است که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر این‌که چوپانی کرده بود». یعنی هر پیامبری پیش از آن‌که به نبوت مبعوث شود، چوپان بوده است. اصحابy پرسیدند: ای رسول‌خدا! آیا شما هم چوپانی کرده‌اید؟ فرمود: «بله، من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط - مُزدی ناچیز- می‌چراندم». علما گفته‌اند: حکمتش این بود تا پیامبران، پیش از بعثتشان افرادی مسؤولیت‌پذیر پرورش یابند و بیاموزند که چگونه مسؤولیتی را که به عهده می‌گیرند، به‌خوبی ادا نمایند و با نگهداری از گوسفندان، ویژگی‌هایی چون صبر، آرامش، عطوفت و مهربانی در آنان تقویت شود. زیرا چوپان، گاه گوسفندان را به چراگاهی سرسبز و پرگیاه می‌برد و گاه گوسفندان به جایی می‌روند که خشک و بی‌گیاه است و گاه چوپان، گوسفندان را در جایی نگه می‌دارد. منظورم، اینست که پیامبر نیز امتش را به سوی علم، هدایت و بصیرت سوق می‌دهد؛ مانند چوپان که به نگهداری و مراقبت از گوسفندها می‌پردازد و آن‌ها را به مناطق و چراگاه‌های پرگیاه می‌برد؛ یعنی به جاهایی که هم به غذای کافی می‌رسند و هم به آب خوب و سالم. از آن‌جا که گوسفندان، حیوانات ضعیفی هستند و به نگهداری نیاز دارند، معمولاً چوپان‌ها و کسانی که از گوسفندان نگهداری می‌کنند، آدم‌های مهربان، آرام و رقیق‌القلبی هستند. از این‌رو الله متعال چوپانی یا نگهداری از گوسفندان را برای پیامبرانش انتخاب کرد، نه نگهداری از شترها را؛ زیرا ساربان‌ها و پرورش‌دهندگان شتر، معمولاً سرسخت و سنگدل‌اند؛ مانندِ ویژگی‌هایی که شترها دارند. لذا پیامبران، ابتدا چوپان بودند تا ویژگی‌های خوبی که یک چوپان دارد، در آن‌ها تقویت شود و بیش‌تر و بهتر به انسان‌ها، رسیدگی نمایند.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در برابر مزدی اندک برای اهل مکه چوپانی کرد؛ موسی علیه السلام  نیز برای پرداختِ مهریه‌ی همسرش، یعنی دختر شعیب علیه السلام ، چوپانی نمود و گوسفندان شعیب را چراند. الله متعال می‌فرماید:

﴿قَالَ إِنِّیٓ أُرِیدُ أَنۡ أُنکِحَکَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَیَّ هَٰتَیۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِی ثَمَٰنِیَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِکَۖ وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَیۡکَۚ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ٢٧               [القصص: ٢٧]     

(شعیب به موسی) گفت: من می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو در آورم؛ به شرط آن‌که هشت سال در استخدام من باشی و اگر این مدت را به ده سال برسانی، با خود توست.

دومین حدیثی که در این بخش ذکر شده، نشان می‌دهد که گاه عزلت و گوشه‌نشینی بهتر است؛ «و بهترین نمونه، مسلمانی‌ست که لگام اسبش را در راه الله گرفته، بر پشت آن جولان می‌کند و هر بار صدای حضور دشمن یا بانگِ جنگ را می‌شنود، بی‌پروا به امید کشتن دشمن یا به امید شهادت در راه الله، به سوی مناطقی می‌شتابد که چنین موقعیتی دارند. هم‌چنین مسلمانی‌ست که در ارتفاع یکی از کوه‌ها یا در عمق یکی از دره‌ها به‌سر می‌برد، و الله عزوجل  را عبادت می‌کند و جز در کارهای نیک و پسندیده، مردم را ترک می‌نماید و در میان آن‌ها نیست».

پیش‌تر این نکته را بیان کردیم که این دسته از متون دینی که نشان‌گر عزلت و گوشه‌نشینی‌ست، حمل بر این می‌شود که حضور در اجتماع و جمع مردم، زیان‌بار باشد و به دین و ایمان انسان، ضرر برساند؛ اما اگر به دین و ایمان شخص ضرری نرسد، مؤمنی که با مردم و در میان آن‌هاست و در برابر اذیت و آزارشان شکیبایی می‌ورزد، از مؤمنی که از آن‌ها دوری می‌کند و عنان صبر از دست می‌دهد، بهتر است.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 2965.

([2]) صحیح بخاری، ش: 2786؛ و صحیح مسلم، ش: 1888.

([3]) صحیح بخاری، ش: 19.

([4]) صحیح بخاری، ش: 2262.

([5]) صحیح مسلم، ش: 1889.