الله متعال میفرماید:
﴿وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَیِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمٞ ١٥﴾ [النور : ١٥]
و آن را سخنی معمولی میپنداشتید، حال آنکه این بهتان، نزد الله بس بزرگ بود.
و میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ ١٤﴾ [الفجر: ١٤]
بیگمان پروردگارت در کمینگاه است.
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب ورع و ترک شبهات».
بسیاری از مردم، وَرَع (پرهیزگاری) را هممعنای زهد (پارسایی) میدانند؛ اما همانگونه که ابنالقیم/ در کتابِ «الروح» گفته است: ورع، یعنی پرهیز از چیزهای زیانبار برای آخرت و زهد، یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست؛ پس زهد، از وَرع، برتر است. زیرا ورع، بدین معناست که انسان از چیزهای زیانبار بپرهیزد و زهد، یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست. چراکه اشیا، بر سه دستهاند: برخی از آنها زیانبارند و برخی هم مفید و پارهای از آنها، نه مفیدند و زیانبار. لذا زاهد (پارسا) دو چیز را ترک میکند: هم چیزهای زیانبار و هم چیزهایی که که نه مفیدند و نه زیانبار و به چیزها یا کارهای مفید و سودمند روی میآورد؛ اما کسی لازمهی ورع، فقط ترک کردن کارها و اشیای حرام و روی آوردن به اشیا و اعمال سودمند است و نیز اشیا و کارهاییست که نه مفیدند و نه زیانبار. از اینرو جایگاه زهد از جایگاه ورع، برتر است؛ یعنی هر پارسایی، پرهیزگار است، ولی هر پرهیزگاری، زاهد (پارسا) نیست. ورع یا پرهیزگاری، اینست که انسان، کارها یا اشیای شبههدار را رها کند؛ چه در اصلِ حکم آن شبهه باشد و چه در شرایط و وضعیتش که آیا درست است یا خیر؟
آدمِ پرهیزگار، همینکه کاری بر او مشتبه گردد، اگر شبههاش دربارهی حرمت آن باشد، رهایش میکند و اگر شبههاش دربارهی وجوب آن باشد، انجامش میدهد تا گنهکار نشود.
سپس مؤلف/ دو آیه در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این فرمودهی الله عزوجل که میفرماید:
﴿وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَیِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمٞ ١٥﴾ [النور : ١٥]
و آن را سخنی معمولی میپنداشتید، حال آنکه این بهتان، نزد الله بس بزرگ بود.
این آیه، جزو مجموعهی آیاتیست که در ماجرای «افک» نازل شد. افک، همان تهمت و دروغِ شاخداری بود که منافقان و دشمنانِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهقصد بدنام کردن انیس و مونس رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم ، سرِ هم کردند تا از طریقِ بدنام کردن خانوادهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، زهرِ خود را بریزند و از اسلام و پیامبرِ اسلام، انتقام بگیرند.
داستان «افک»، مشهور است؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه قصدِ سفر میکرد، میانِ همسرانش قرعهکشی مینمود و قرعه به نام هر یک از همسرانش که میافتاد، او را با خود میبرد. و این، از عدالتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از این سفرها، قرعه به نامِ عایشه& افتاد.
هنگامی که از سفر بازمیگشتند، در پایانِ شب، در میان راه، اتراق کردند و خوابیدند. عایشه& برای قضای حاجت، محلّ خود را ترک کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمانِ حرکت داد. مأمورانِ حملِ کجاوهی عایشه&، کجاوه را برداشتند و متوجه نشدند که عایشه& در کجاوه نیست؛ زیرا آن بزرگوار، وزن و سنّ چندانی نداشت. آنها، به گمانِ اینکه عایشه& در کجاوه است، کجاوه را برداشتند و به راه افتادند.
عایشه&، پس از اینکه به محلّ باراندازِ خود بازگشت، دریافت که کاروان، حرکت کرده و آنجا را ترک نموده است؛ ولی بهخاطر زیرکی و فراستش، آنجا را ترک نکرد و همانجا ماند و با خود گفت: وقتی متوجه شوند که مرا با خود نبردهاند، بازمیگردند.
خورشید، طلوع کرد. شخصی به نامِ «صفوان بن معطّل» که سنگینخواب بود، از خواب برخاست. صفوان، بهاندازهای سنگینخواب بود که متوجهِ حرکت کاروان نشده بود. بعضی از مردم، خوابِ سنگینی دارند و وقتی میخوابند، سر و صدای اطراف، بیدارشان نمیکند. صفوان نیز همینگونه بود و وقتی میخوابید، همانندِ یک مُرده سنگین و بیحرکت میشد. صفوان از خواب برخاست؛ سیاهی و شبحی دید؛ به سویش رفت و دریافت که امالمؤمنین عایشه& است. او عایشه& را پیش از نزول حکمِ حجاب میشناخت. لذا بهاحترامِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غیابِ ایشان، یک کلمه نیز با همسرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن نگفت؛ شتر را خواباند و با دستش، با اشاره به سوی رکاب، از امالمؤمنین خواست که سوارِ شتر شوند. آنگاه افسارِ شتر را در دست گرفت و بدون اینکه کلمهای حرف بزند یا به همسرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگاه کند، به سوی مدینه به راه افتاد.
روز، بالا آمده بود که به کاروان رسیدند؛ منافقان که بهانهای برای طعنه زدن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یافتند، خوشحال شدند و از این فرصت، سوءاستفاده نمودند و آن مرد را به ارتباط با همسرِ پاکِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متهم کردند و به شایعهپراکنی در میان مردم پرداختند. در این میان، سه تن از صحابهی مخلص به شایعهی بیاساسی که منافقان سرِ هم کرده بودند، دچار شدند: مسطح بن اثاثه که پسرخالهی ابوبکر صدیق بود، حسان بن ثابت، و حمنه بنت جحش.
همهمه بالا گرفت و مردم، در اینباره سخن میگفتند؛ میگفتند: مگر میشود؟ چطور ممکن است؟ برخی از مردم، دچارِ تردید شدند و برخی هم بهشدت انکار میکردند و میگفتند: اصلاً امکان ندارد که همسر و همبسترِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آلوده شود؛ چون او، پاکترین بانوی روی زمین است.
الله به حکمت و قدرت خویش، چنین اراده کرد که عایشه& بیمار شود و در خانه، بستری گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عادت داشت که وقتی عایشه بیمار میشد، هنگامِ عیادتش، با او گرم بگیرد و بهگرمی از او احوالپرسی نماید؛ ولی عایشه& در این بیماری، آن توجه و مهربانی گذشته را حس نمیکرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خانه میآمد و میگفت: بیمارِ شما، چطور است؟([1]) عایشه& گرچه متوجه تغییر رفتارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شده بود، اما هرگز به خیالش نمیرسید و تصورش را نمیکرد که کسی، دربارهی آبرویش سخنی گفته باشد.
این سخن در میان منافقان، زبان به زبان میگشت و برخی از مؤمنان نیز دچار تردید شدند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ شک و تردیدی به همسرش نداشت و بهخوبی میدانست که الله عزوجل بهحکمت خویش، هرگز دامانِ همسر و همدم پیامبرش را آلوده نمیگرداند؛ از اینرو هرگز این شایعه را تصدیق نکرد، اما زیادهگوییهای منافقان و بالا گرفتن همهمه در اینباره، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در نحوهی برخورد با این موضوع، دچار تردید کرد. یک ماه از شروع این تهمت گذشت و عایشه& همچنان بیخبر بود تا اینکه برای قضای حاجت با خالهاش، [یعنی با خالهی پدرش] اممسطح بیرون رفت. در آن زمان در خانهها، دستشویی نبود؛ لذا برای قضای حاجت، به محلی خلوت و مطمئن میرفتند. هنگامی که عایشه و خالهاش، بیرون میرفتند، پای اممسطح، لغزید و نزدیک بود به زمین بیفتد؛ برای پسرش بددعایی کرد و گفت: مسطح، هلاک شود. عایشه& از این سخنِ اممسطح$ تعجب کرد؛ پرسید: چرا دربارهی مهاجری که در بدر نیز حضور داشته است، چنین میگویی؟ او، پسرِ توست! آنجا بود که اممسطح، جریان افک را برای عایشه بازگو کرد؛ زیرا مسطح نیز یکی از اصحابی بود که به این تهمت و گناهِ بزرگ دچار شد و آن را تصدیق کرد. بیماری عایشه شدت گرفت و از آن پس، شب و روز میگریست و اشکش بند نمیآمد و زندگی بر او سخت شده بود. نفاقِ منافقان بالا گرفت تا اینکه الله عزوجل ده آیه در اینباره نازل کرد که با این آیه آغاز میشود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡکِ عُصۡبَةٞ مِّنکُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّکُمۖ بَلۡ هُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱکۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِی تَوَلَّىٰ کِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١١﴾ [النور : ١١]
بهراستی کسانی که آن تهمت بزرگ را (دربارهی امالمؤمنین عایشه) به میان آوردند، گروهی از شما بودند. این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید؛ بلکه این تهمت، برای شما سراسر خیر و نیکیست. برای هر یک از آنان سهمی از گناهی که مرتکب شدهاند، (محفوظ) است. و شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت، مجازات بزرگی (در پیش) دارد.
سبحانالله! میفرماید: این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید! از اینرو ما مسلمانان، آن را زیانی برای خود نمیدانیم؛ بلکه این تهمت، برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همسرش و برای همهی مؤمنان، سراسر خیر و نیکی بود؛ زیرا الله عزوجل این را وسیلهای برای آمرزش گناهان و رفع درجات و دفاع از آبروی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همسرش قرار داد. ﴿لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱکۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ﴾؛ هر کسی که در اینباره سخن گفت، سهمی از این گناه بزرگ دارد. ﴿وَٱلَّذِی تَوَلَّىٰ کِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١١﴾: «و شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت، مجازات سخت و بزرگی دارد».
سپس الله متعال در ادامهی این آیات فرموده است:
﴿إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِکُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِکُم مَّا لَیۡسَ لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَیِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمٞ ١٥﴾ [النور : ١٥]
آنگاه که آن را به زبان میگرفتید و دهانهایتان به سخنانی گشوده میشد که به آن علم و دانشی نداشتید و آن را سخن معمولی و آسانی میپنداشتید و حال آنکه این بهتان نزد الله بس بزرگ بود.
ورع و تقوا، چنین ایجاب میکرد که در اینباره سخن نگویند؛ بلکه باید از خود میپرسیدند که: این سخن از کجا شکل گرفته و منبع و مصدر آن، کجاست؟ آری؛ منافقان که دروغگوترین مردم هستند، مصدر این تهمت بودند! لذا دروغ، یکی از بارزترین ویژگیهای منافقان است؛ به این فرمودهی الله عزوجل توجه کنید که میفرماید:
﴿إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ﴾ [المنافقون: ١]
هنگامی که منافقان نزدت میآیند، میگویند: «گواهی میدهیم که تو، فرستادهی الله هستی».
آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میآمدند و به ایشان میگفتند: ﴿نَشۡهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ٱللَّهِ﴾؛ سه تأکید در این عبارت وجود دارد: «نشهد»، «إنّ» و حرف «لام» در «لرسولالله». لذا ادعا میکردند و میگفتند: ما، گواهی میدهیم که بهطور قطع، و بهیقین، تو، فرستادهی خدا هستی. ولی پروردگار متعال که از راز سینهها، آگاه است، فرمود:
﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَکَٰذِبُونَ ١﴾ [المنافقون: ١]
و الله، میداند که تو فرستادهی او هستی. و الله، گواهی میدهد که منافقان، دروغگویند.
دو گواهی در برابرِ هم قرار دارد؛ یکی سخنِ منافقان که میگفتند: ﴿نَشۡهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ٱللَّهِ﴾ و دیگری، فرمودهی الله عزوجل که میفرماید: ﴿وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَکَٰذِبُونَ﴾. بهیقین، سخن پروردگار، راست و درست است که گواهی میدهد منافقان در این ادعا که «شهادت میدهیم: محمد، فرستادهی خداست»، دروغ میگویند؛ به عبارت دیگر، اگر چه در رسالت و حقانیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکی نیست، اما آنچه منافقان میگویند که ما رسالتش را قبول داریم، دروغ و ادعایی بیش نیست.
مصدر این شایعه و دروغ بزرگ، منافقان بودند که در رأسشان عبدالله بن ابی قرار داشت؛ البته بهقدری خبیث بود که با الفاظ صریح در اینباره سخن نمیگفت و با اشاره و کنایه و الفاظ غیرصریح، به این شایعه، دامن میزد. زیرا منافقان، ترسو و بزدل هستند و معمولاً دوپهلو سخن میگویند و صراحت لهجه ندارند. او نزدِ مردم میرفت و میگفت: آیا شنیدهاید که دربارهی عایشه چه میگویند؟! دربارهاش چنین و چنان میگویند!
برخی مؤمنان مخلص نیز به این گناه بزرگ دچار شدند و آشکارا در اینباره سخن گفتند؛ از جمله مسطح بن اثاثه که پسرخالهی ابوبکر صدیق بود، حسان بن ثابت، و حمنه بنت جحشy؛ زیرا بشر بودند. پس از این ماجرا ابوبکر صدیقt سوگند یاد کرد که دیگر، هزینههای پسرخالهاش مسطح را ندهد؛ زیرا پیشتر ابوبکر صدیقt نفقهاش را میداد. ابوبکرt بهخاطر دخترش، چنین سوگندی نخورد؛ بلکه بدینخاطر تصمیم گرفت از کمک به مسطح، خودداری کند که او با گفتن چنین سخنانی یا تأیید این تهمت، در حقیقت دربارهی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سخنانی گفته بود که شایسته نبود. لذا الله عزوجل این آیه را نازل فرمود:
﴿وَلَا یَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنکُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن یُؤۡتُوٓاْ أُوْلِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ وَلۡیَعۡفُواْ وَلۡیَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ٢٢﴾ [النور : ٢٢]
آن دسته از شما که صاحب فضل و ثروتند، نباید سوگند یاد کنند که به نزدیکان و بینوایان و مهاجران راه الله چیزی ندهند؛ بلکه عفو و گذشت نمایند. آیا دوست ندارید که الله شما را ببخشد؟ و الله آمرزندهی مهرورز است.
الله متعال در این آیه، بیان فرمود که کسانی چون ابوبکر صدیقt که دارای فضل و ثروتند، نباید سوگند یاد کنند که به نزدیکان خود و مهاجران و بینوایانی چون مسطحt چیزی ندهند؛ گرچه اینها در پارهای از امور، اشتباه کنند. سپس فرمود: ﴿أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ٢٢﴾: «آیا دوست ندارید که الله شما را ببشخد؟ و الله، آمرزندهی مهرورز است». وقتی این آیه نازل شد، ابوبکرt گفت: «آری؛ به الله سوگند، مشتاق این هستیم که الله ما را ببخشد» و آنگاه کمک و حمایت مالیِ خود از مسطح را از سر گرفت و بدینسان، از فرمان الله عزوجل اطاعت کرد.
سپس الله عزوجل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که مجازات یا حدّ تهمت را بر این سه نفر (مسطح، حسان و حمنه) اجرا کند؛ از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این سه نفر هشتاد تازیانه زد، ولی این مجازات را بر منافقان از جمله عبدالله بن ابی، اجرا نکرد؛ زیرا منافقان، بهصراحت، در اینباره سخن نمیگفتند؛ بلکه با عباراتی از این قبیل که شنیدهایم، یا گفته میشود و امثال آن، به ماجرای افک دامن میزدند. همچنین اجرای مجازاتهای شرعی برای پاک کردن گناهانِ مجرمان است؛ به عبارت دیگر، قوانین کیفریِ اسلام، کفارهی گناهانِ مؤمنان میباشد و هیچ منافقی، شایستهی پاک شدن نیست. از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به منافقان، تازیانه نزد و آنان را با گناهِ تهمت، رها کرد. و منافقان، در پایینترین ردهی دوزخ قرار میگیرند و هیچ خیری در آنها نیست.
خلاصه اینکه لازمهی تقوا و ورع، اینست که انسان چیزی که نمیداند، نگوید. نکتهای که مؤلف/ به آن اشاره کرده است، بهطور کامل بر دوران ما، منطبق میگردد؛ چه بسیارند کسانی که بیخبر از همه چیز و بدون علم و آگاهی، دربارهی مسؤولان سخن میگویند! چه بسیارند کسانی که برای علما و طلاب علم حرف درمیآورند! چه بسیارند کسانی که بیخبر از همه چیز و بدون علم و دانش، دربارهی ثروتمندانِ خیِّر و نیکوکار، سخن میگویند!
متأسفانه بسیاری از مردم، از خدا نمیترسند و بدون تحقیق، هر چه بر زبانشان بیاید، میگویند! این، ستمی آشکار به کسانیست که دربارهی آنها یا پشتِ سرشان حرف میزنند. پیامبر علیه السلام در تعریف غیبت فرموده است: «ذِکرُکَ أَخَاکَ بما یکْرَهُ». یعنی: «دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید». سؤالکننده، پرسید: اگر آنچه میگویم، در او وجود داشته باشد، چه؟ فرمود: «إنْ کانَ فِیهِ ما تقُولُ فَقَدِ اغْتَبْته، وإنْ لَمْ یکُن فِیهِ ما تَقُولُ فَقَدْ بَهَتَّهُ».([2]) یعنی: «اگر آنچه میگویی در او وجود دارد، غیبتش را کردهای؛ و اگر آن صفت در او نباشد، بر او بهتان بستهای».
***
593- وعن النُّعمان بنِ بَشیرٍ رضی اللهُ عنهما قال: سمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُول: «إِنَّ الحَلاَلَ بَیِّنٌ، وإِنَّ الحَرامَ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهما مُشْتَبِهاتٌ لاَ یَعْلَمُهُنَّ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَن اتَّقَى الشُّبُهاتِ، اسْتَبْرَأَ لِدِینِهِ وعِرْضِه، وَمَنْ وَقَعَ فی الشبُهاتِ، وقَعَ فی الحَرام، کالرَّاعی یَرْعى حَوْلَ الحِمى یُوشِکُ أَنْ یَرْتَعَ فِیه، أَلاَ وإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى ، أَلاَ وَإِنَّ حِمَى اللَّهِ مَحَارِمُهُ، أَلاَ وإِنَّ فی الجسَدِ مُضغَةً إذا صلَحَت صَلَحَ الجسَدُ کُلُّه، وَإِذا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّه؛ أَلاَ وَهِی القَلْبُ». [متفقٌ علیه؛ بخاری و مسلم، این حدیث را از طُرُقی دیگر با لفظهای نزدیک به هم روایت کردهاند.]([3])
ترجمه: نعمان بن بشیر$ میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «حلال و حرام، هر دو واضح و مشخّص هستند و در میان حلال و حرام، امور مشتبه و مشکوکی وجود دارند که بسیاری از مردم، آنها را نمیدانند. هرکس از آنها بپرهیزد، دین و آبرویش را حفاظت کرده است و کسی که در شبهات و کارهای مشکوک بیفتد، به حرام نیز آلوده خواهد شد؛ مانندِ چوپانی که گوسفندانش را در اطراف چراگاهِ قُرُقشدهی سلطان میچراند و هر لحظه امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه شود؛ آگاه باشید که هر پادشاهی، حریمی دارد و حریمِ الله، محرّماتِ اوست. هان! پارهگوشتی در بدن وجود دارد که صلاح و فساد همهی بدن وابسته به آن است. بدانید که آن عضو، قلب است».
594- وَعَنْ أَنسٍt أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم وَجَدَ تَمْرَةً فی الطَّرِیق، فقالَ: «لَوْلاَ أَنِّی أَخافُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الصَّدَقَةِ لأَکَلْتُها». [متفقٌ علیه]([4])
ترجمه: انسt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در راه، یک دانه خرما دید و فرمود: «اگر نمیترسیدم که از صدقه (زکات) باشد، حتماً آن را میخوردم».
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که نعمان بن بشیر$ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حلال و حرام، هر دو واضح و مشخّص هستند و در میان حلال و حرام، امور مشتبه و مشکوکی وجود دارند که بسیاری از مردم، آنها را نمیدانند». بدینسان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه چیز را در سه دسته تقسیمبندی فرموده است: حلالِ آشکار، حرامِ آشکار، و امور مشتبه و مشکوک.
حلالِ واضح، مانند حلال بودن گوشت چهارپایان و حرام ِ واضح و آشکار، مانند حرام بودنِ مردار، خون و گوشت خوک. آنچه در قرآن، به حلال بودن آن تصریح شده، حلال است و آنچه قرآن به حرام بودن آن تصریح کرده، حرام میباشد. همانگونه که الله عزوجل میفرماید:
﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ﴾ [البقرة: ٢٧٥]
الله خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است.
لذا خرید و فروش یا داد و ستد، حلالِ واضح و آشکاریست؛ و ربا، حرامِ آشکاری میباشد.
البته در این میان، پارهای از امور، روشن و واضح نیست؛ بلکه مشکوک است و این، عوامل فراوانی دارد؛ از جمله اینکه نص یا متن مربوط به آن، نزد انسان، به ثبوت نرسیده است و از اینرو این تردید وجود دارد که آیا این نص، از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ثابت است یا خیر؟ آنگاه اگر صحت یک متن بهثبوت برسد، بحث برداشت از آن پیش میآید که آیا از این روایت، چنین مفهومی برداشت میشود یا خیر؟ همچنین اگر مفهوم روشن و ثابتی از آن برداشت شود، این شبهه مطرح میگردد که آیا اگر مفهومش عام است، دلیلی بر تخصیص آن وجود دارد یا خیر یا اگر مطلق است، قیدی برای آن هست یا خیر؟ پس از همهی این مراحل این نکته نیز درخورِ توجه میباشد که آیا حکمش باقی مانده یا منسوخ شده است؟
خلاصه اینکه اسباب فراوانی وجود دارد که خاستگاه ابهام یا شبهه میباشد؛ اما چه راهکاری برای رفع این شبهات وجود دارد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راهش را بیان نموده و فرموده است: «هرکس از شبهات بپرهیزد، دین و آبرویش را حفاظت کرده است». یعنی هرکس از شبهات دوری نماید و به مسایل واضح و روشن روی بیاورد، دین و آبرویش محفوظ میماند؛ به عبارت دیگر در حرام نمیافتد و مرتکب حرام نمیشود و خود را در معرض سخن مردم قرار نمیدهد. سپس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با ذکر مثالی، این موضوع را بیشتر شرح داد و فرمود: «کسی که در شبهات و کارهای مشکوک بیفتد، به حرام نیز آلوده خواهد شد؛ مانندِ چوپانی که گلهاش را در اطراف چراگاهِ قُرُقشدهی سلطان میچراند و هر آن امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه شود». ناگفته پیداست که اگر کسی، گلهی گاو، شتر یا گوسفندش را در اطراف منطقهی قُرُق بچراند، هر آن امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه شود؛ زیرا وقتی منطقهای را قُرق میکنند، گیاهانش رشد مینمایند و بدینسان این منطقهی به چراگاهی غنی تبدیل میشود و دامها را بهسوی خود میکشاند؛ از اینرو برای اینکه دامها وارد محدودهی ممنوعه نشوند، به مراقبت و توجهی بیشتری نیاز است و انسان هر چقدر مراقبت نماید، سرانجام غافل میشود و نمیتواند دامها را آنگونه که باید، کنترل کند؛ در نتیجه انتظاری جز این نیست که دامها وارد محدودهی قُرُق شوند.
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آگاه باشید که هر پادشاهی، حریمی دارد». شاید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این را از روی تأیید گفته باشد؛ یعنی تعیین منطقهی قُرُق یا ممنوعه از سوی پادشاه را تأیید کرده و این اجازه را به حاکم و فرمانروای مسلمانان داده است تا منطقهای را برای چارپایانِ بیتالمال، همچون شتران صدقه یا اسبهای جهاد و امثال آن، تعیین کند و چراندان سایر دامها را در این منطقه ممنوع نماید.
ناگفته نماند قُرُق کردن یک منطقه برای خود و منافع شخصی، حرام است و برای هیچکس جایز نیست که بخشی از زمین خدا را به خود اختصاص دهد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «الْمُسْلِمُونَ شُرَکَاءُ فِی ثَلاثٍ: فِی الْمَاءِ وَالْکَلأِ وَالنَّارِ».([5]) یعنی: «مسلمانان، در سه چیز شریکاند: در آب، در مراتع طبیعی، و در آتش».
لذا برای هیچ کس جایز نیست که پیرامون مراتع طبیعی، حصارکشی نماید یا افرادی را بر آن بگمارد و مانع ورود مردم به آن شود. این، غصبِ اموال عمومی و خدادادیست؛ زیرا مردم را از چیزی که به همهی آنها تعلق دارد، محروم کرده و این، حرام است. از اینرو علما گفتهاند: در صورتی حاکم یا فرمانروای مسلمانان، میتواند منطقهای را برای دامها و حیوانات مسلمانان، قُرُق کند که این کار زیانی به آنها نرساند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آگاه باشید که هر پادشاهی، حریمی دارد». لذا این احتمال وجود دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این کار را برای فرمانروای مسلمانان، جایز قرار داده و این حق را به او داده است که منطقهای را برای حیوانات بیتالمال و چارپایان مسلمانان، از جمله اسبهای لشکر اسلام و نیز شتران صدقه و امثال آن، قُرُق کند.
همچنین احتمال دارد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فقط از یک واقعیت سخن گفته باشد و این، به معنای تأیید این کار نیست؛ چنانکه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم گاه از یک موضوع خبر داده، اما آن را تأیید نکرده است. همانگونه که در حدیثی فرموده است: «لَتَرکَبُنَّ سُنَنَ مَنْ کَان قَبْلَکُم حَذوَ القُذةِ بالقُذة حَتَّى لَو دخَلوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلتُمُوهُ». یعنی: «مو به مو و بهطور کامل، از روش پیشنیان خود، پیروی خواهید کرد؛ حتی اگر واردِ سوراخِ سوسماری شده باشند، شما نیز همین کار را خواهید کرد!». پرسیدند: ای رسولخدا! یعنی از یهود و نصارا؟ فرمود: «فَمَن؟»([6]) یعنی: «پس چه کسی؟» این، به معنای تأیید چنین رویکردی نیست؛ بلکه یک هشدار است و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به امتش یادآوری نموده که از روش یهود و نصارا پیروی نکنند. در هر حال هر پادشاهی، حریم یا منطقهای ممنوعه دارد؛ چه بهحق و چه بهناحق. وقتی مردم، حیوانات خود را اطراف این منطقهی سرسبز و پر از گیاه و علف بیاورند، نمیتوانند آنها را کنترل کنند؛ در نتیجه حیوانات، وارد منطقهی قُرُق میشوند. سپس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «و حریمِ الله، محرّماتِ اوست». الله عزوجل حصارِ محکمی پیرامون شریعتش کشیده است و هر چیزِ حرامی را که به زیانِ دنیا و آخرت انسانهاست، قُرُق کرده و در منطقهی ممنوعه قرار داده است؛ لذا هرچه علاقه و رغبت نفس انسان به این محرّمات، بیشتر باشد، حصارِ پیرامونش نیز محکمتر است. دقت کنید؛ گناهی مثل زنا، نتیجهی میلِ جنسی و ضعف ایمان است و چون، نفس سرکش به آن علاقه دارد، الله عزوجل حصارِ استواری، پیرامونِ آن کشیده و فرموده است: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓ﴾؛([7]) یعنی: «به زنا نزدیک نشوید». نفرمود: زنا نکنید؛ بلکه از نزدیک شدن به زنا منع نمود و این، شامل هر رفتاری میشود که زمینهساز انجامِ این عمل است؛ مانند: نگاه کردن، دست زدن، سخن گفتن و امثال آن.
الله عزوجل ربا را نیز حرام کرده است و از آنجا که نفس انسان، بهخاطرِ سودِ ظاهریِ ربا به آن علاقه دارد، الله عزوجل همهی زمینههای ربا و حیلههای رباخواری را حرام و ممنوع گردانیده است و بدینسان برای همهی کارهای حرام، محدودهای قُرُقشده و ممنوع قرار داده تا این محدودیتها، مردم را از آلوده شدن به حرام، باز دارد.
سپس فرمود: «هان! پارهگوشتی در بدن وجود دارد که صلاح و فساد همهی بدن وابسته به آن است. بدانید که آن عضو، قلب است». قلب، پارهگوشتی کوچک و بهاندازهی تکهگوشتیست که انسان، آن را میجَوَد، ولی دارای اهمیت فراوانیست و مرکز تدبیر بدن میباشد و «صلاح و فساد همهی بدن وابسته به آن است». این، پارهگوشت که صلاح و فساد همهی بدن به آن وابسته میباشد، نه چشم است و نه بینی و زبان، و نه دست و پا و جگر یا سایر اعضای بدن؛ بلکه این عضو مهم، قلب است. از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم همواره این دعا را میگفت: «اللَّهُمَّ یَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ اللَّهُمَّ مصرِّف القلوب، صرِّف قَلْبِی إلی طاعتک».([8]) یعنی: «یا الله! ای دگرگونکنندهی دلها! قلبم را بر دین خود استوار بگردان؛ یا الله! ای تغییردهندهی دلها! قلبم را به سوی اطاعت خویش متمایل بگردان».
لذا قلب، محورِ صلاح و فساد انسان است؛ پس ای برادر و خواهر مسلمان! چه خوب است به اصلاح قلب خویش اهمیت دهی. آری؛ خوب بودنِ ظاهر و اعمالِ ظاهری، بسیار پسندیده است، اما از همه مهمتر خوب بودنِ قلب میباشد. الله متعال دربارهی منافقان میفرماید:
﴿وَإِذَا رَأَیۡتَهُمۡ تُعۡجِبُکَ أَجۡسَامُهُمۡۖ وَإِن یَقُولُواْ تَسۡمَعۡ لِقَوۡلِهِمۡۖ کَأَنَّهُمۡ خُشُبٞ مُّسَنَّدَةٞ﴾ [المنافقون: ٤]
هنگامی که آنان را میبینی، جسم (و ظاهر) آنان، تو را به شگفت میآورد و اگر سخن بگویند، به سخنانشان گوش فرا میدهی؛ (ولی) گویا چوبهای خشکی هستند که به دیوار تکیه داده شدهاند.
یعنی ظاهری نیک و اعمالی بهظاهر خوب و پسندیده دارند و خیلی خوب حرف میزنند، اما دلهایشان خراب است و هیچ خیری در دلهایشان وجود ندارد؛ مانند چوبهای خشک و بیفایدهای هستند که به دیوار تکیه داده شدهاند.
پس ای بندهی خدا! به اصلاح قلب خویش اهمیت بده و دقت کن که مبادا ذرهای بدی یا بیرغبتی به آیات الهی در قلبت باشد؛ مبادا در آن کدورتی نسبت به بندگان شایستهی الله، وجود داشته باشد؛ مبادا در آن، میل و رغبتی به کفار یافت شود؛ مباد در دل، به کفار علاقه و محبت داشته باشی؛ آن را از حسادت، کینه و دشمنی، پاک کن و بنگر که هیچیک از چنین بیماریهایی در قلبت وجود نداشته باشد؛ زیرا قلب، محور و اساس تمام رفتارهاست. الله متعال میفرماید:
﴿أَفَلَا یَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِی ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِی ٱلصُّدُورِ ١٠﴾ [العادیات: ٩، ١٠]
آیا نمیداند آنگاه که آنچه در گورهاست، زیر و رو و برانگیخته شود و آنچه در سینههاست، آشکار گردد؟
این اتفاق، روز قیامت روی خواهد داد؛ یعنی در آخرت، مطابق باطن انسان با او رفتار میشود و در دنیا، بر اساس ظاهر. به عبارت دیگر ما بر اساسِ ظاهر مردم، قضاوت میکنیم، اما روز قیامت، مبنای عمل و قضاوت ، باطن است. الله متعال دلهای ما و شما را اصلاح بگرداند.
الله عزوجل میفرماید:
﴿یَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩﴾ [الطارق: ٩]
روزی که رازها فاش میشود.
یعنی هرکس، بهراستی جزو مؤمنان بوده است، ایمانش نمایان میگردد و هرکس جزو منافقان بوده، نفاقش آشکار میشود. پناه بر الله.
پس ای برادر و خواهر مسلمان! قلب خویش را اصلاح کن؛ شریعت الهی را ناگوار مپندار؛ از بندگان نیکِ الله، بد مَبَر؛ نسبت به هیچیک از آیات الهی و آنچه نازل فرموده، بیرغبت مباش که این، کفرِ به الله متعال و نشانگرِ بیایمانیست و نشان میدهد که ایمان در قلبت جای نگرفته است.
***
595- وعن النَّوَّاسِ بنِ سَمعانَt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «البرُّ حُسنُ الخُلُقِ وَالإِثمُ ما حاکَ فِی نفْسِک وکَرِهْتَ أَنْ یَطَّلَعَ عَلَیْهِ النَّاسُ». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: نوّاس بن سمعانt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «نیکی، یعنی خوشخُلقی؛ و بدی، عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم از آن اطلاع پیدا کنند».
596- وعن وابصةَ بنِ مَعْبِدٍt قال: أَتَیْتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقال: «جِئْتَ تسأَلُ عنِ البِر؟» قُلتُ: نعم، فقال: «اسْتَفْتِ قَلْبَکَ، البِرُّ: ما اطْمَأَنَّتْ إِلَیْهِ النَّفْس، واطْمَأَنَّ إِلَیْهِ القَلْب، والإِثمُ ما حاکَ فِی النَّفْسِ وتَرَدَّدَ فی الصَّدْرِ، وإِنْ أَفْتَاکَ النَّاسُ وَأَفْتَوکَ». [حدیثی حسن است که احمد ودارَمی در مسندهای خود روایت کردهاند.]([10])
ترجمه: وابصه بن معبدt میگوید: نزدِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم رفتم؛ فرمود: «آمدهای تا دربارهی نیکی و احسان بپرسی؟» عرض کردم: بله. فرمود: «از قلب خود بپرس؛ نیکی، عبارت است از چیزی که درون و قلب انسان به آن مطمئن و آرام باشد؛ و بدی، چیزیست که در درون و قلبِ انسان تردید ایجاد کند؛ هرچند مردم، بارها- دربارهی صحتش- اظهار نظر کنند».
شرح
مؤلف، حافظ نووی/ در کتاب ریاضالصالحین، بابی بدین عنوان گشوده است: «وَرَع و ترکِ شبهات». در این باب حدیثی بدین مضمون ذکر شده که نواس بن سمعانt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «نیکی، یعنی خوشخُلقی؛ و بدی، عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم از آن اطلاع پیدا کنند».
این سخنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «نیکی، یعنی خوشخُلقی»، بدین معناست که خوشخُلقی، جزو نیکیست و در مفهوم این آیه میگنجد که الله عزوجل میفرماید:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [المائدة: ٢]
و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزگاری همکاری نمایید.
خوشخُلقی، دو جنبه دارد: یکی بُعدِ عبادی، یعنی منشِ نیکو در عبادت الله عزوجل و دیگری، خوشخُلقی در تعامل با بندگان الله متعال.
خوشخُلقی یا منشِ نیکو در عبادت الله، اینست که انسان فرمانهای الله متعال را با سینهای باز و قلبی مطمئن و آرام بپذیرد و بهطور کامل و بدون هیچ بیرغبتی یا شک و تردیدی به انجامِ آن بپردازد؛ با میل و رغبتِ کامل، نماز را با جماعت ادا کند؛ و در روزهای سرد، با رغبت کامل به فرمان الله عزوجل دربارهی وضو گردن نهد؛ همچنین با میل و رغبت به فرمان الهی، زکات اموالش را بدهد و در رمضان، روزه بگیرد و در صورت توانایی، حکمِ الله عزوجل دربارهی حج را بهجا بیاورد.
اما خوشخلقی در تعامل با بندگان الله عزوجل ، اینست که به پدر و مادرش نیکی کند، صلهی رحم نماید، از نیکی کردن به همسایگانش دریغ نکند و در معاملاتش صداقت داشته باشد و با رویکردِ مثبت و نیکی که در برخورد با دیگران دارد، آسودهخاطر، خرسند و آرام باشد و ذرهای احساس دلتنگی نکند. اگر اینچنین هستید، بدانید که در جرگهی نیکوکاران، جای دارید.
اما گناه، عبارت است از چیزی که انسان دربارهاش تردید دارد و قلبش نسبت به آن، آرام و مطمئن نیست؛ البته کسی دارای چنین وضعیتیست که نفسی آرام، مطمئن و خرسند به شریعت الله عزوجل دارد. زیرا بدکاران، فاسقان و اهل فسق و فجور، نسبت به گناه و معصیت، بیپروا هستند و بهسادگی و بدون هیچ عذاب وجدان یا شک و تردیدی، به گناه و معصیت میپردازند و کَکِشان هم نمیگزد؛ اما نیکوکارانی که توفیق کارهای نیک پیدا میکنند، بهگونهای هستند که وقتی دربارهی چیزی دچار شک و تردید میشوند و قلب و درون آنها نسبت به آن، بیقرار میگردد، به گناه بودنِ آن عمل پی میبرند و درمییابند که چنین کاری، گناه و معصیت است. در چنین موقعیتی، باید از چنین کاری دوری کرد و به کاری پرداخت که قلب و درون انسان، به آن آرام و مطمئن میباشد؛ این، یعنی وَرَع و پرهیزگاری. از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرچند مردم، بارها دربارهی صحتش به تو فتوا دهند»، اما از آنجا که قلبت به درست بودن چنین عملی گواهی نمیدهد، از آن دوری کن. این، جزو نیکیست؛ مگر اینکه نسبت به آن چه الله عزوجل حلال کرده است، وسواس و شک و تردید داشته باشی؛ در این صورت به این شک و تردید توجه نکن. زیرا سخنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مردم، کاملاً روشن و واضح و به صورتیست که امراضی چون وسواس، هیچ جایی در آن ندارد؛ یعنی این سخن، رو به کسانیست که در قلبشان چنین امراضی وجود ندارد. پس نیکی، چیزیست که صاحب چنین قلبی نسبت به آن، آرام و مطمئن میباشد و گناه، عبارت است از چیزی که در قلب چنین انسانی شک و تردید ایجاد میکند و دوست ندارد که مردم از آن مطلع شوند.
***
597- وعن أبی سِرْوَعَةَ بکسر السین المهملة وفتحها عُقْبَةَ بنِ الحارِثِt أَنَّهُ تَزَوَّجَ ابْنَةً لأبِی إِهاب بنِ عَزِیز، فَأَتَتْهُ امْرَأَةٌ فقالت: إِنِّی قَد أَرْضَعْتُ عُقْبَةَ وَالَّتی قَدْ تَزَوَّجَ بِهَا، فقال لَها عُقبةُ: ما أَعْلَمُ أَنَّکِ أَرضَعْتِنِی وَلاَ أَخْبَرتِنی، فَرَکَبَ إِلى رسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بالمَدِینَةِ فَسَأَلَه، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «کَیْفَ، وَقَدْ قِیل؟» ففَارقَهَا عُقْبَةُ ونکَحَتْ زَوْجاً غیرَه. [روایت بخاری]([11])
ترجمه: از ابوسِروَعَه، عقبه بن حارثt روایت است که وی با دخترِ ابواهاب بن عزیز ازدواج کرده بود؛ زنی نزدش آمد و گفت: من، به تو و زنی که با او ازدواج کردهای، شیر دادهام.- یعنی شما برادر و خواهرِ رضاعی هستید.- عقبه به آن زن گفت: من نمیدانستم که تو، به من شیر دادهای و تا کنون به من نگفته بودی. لذا سوار - بر شتر- شد و به مدینه، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و در اینباره از ایشان سؤال کرد. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چگونه میخواهی با او زندگی کنی، در حالی که چنین سخنی گفته شده است؟» لذا عقبه از او جدا شد و آن زن، با مردی دیگر ازدواج کرد.
598- وعن الحَسَنِ بن عَلیٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْهما، قال: حَفِظْتُ مِنْ رَسُول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «دَعْ ما یَرِیبُکَ إِلى مَا لا یرِیبُک». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([12])
ترجمه: حسن بن علی بن ابیطالب$ میگوید: بهیاد دارم که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آنچه را که دربارهی (درست بودن) آن شک داری، رها کن و به کاری بپرداز یا به چیزی روی بیاور که دربارهاش شک نداری».
شرح
حدیث نخست، یعنی حدیث عقبهt دربارهی «رضاع» یا همشیریست و حدیث دوم، یعنی حدیث حسن بن علی بن ابیطالب$ دربارهی دوری از چیزی که انسان دربارهی درست بودن آن شک دارد.
در حدیث نخست آمده است: عقبهt با دخترِ ابواهاب بن عزیز ازدواج کرده بود؛ زنی نزدش آمد و گفت: من، به تو و زنی که با او ازدواج کردهای، شیر دادهام. یعنی تو، برادرِ رضاعی این زن هستی و برادرِ رضاعی مانند برادر نَسَبی بر خواهرش حرام میباشد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «یَحْرُم مِنْ الرَّضَاع مَا یَحْرُم مِنْ النَّسَب». یعنی: «آنچه از نَسَب حرام است، از شیر خوردن نیز حرام میشود». البته چند شرط دارد:
شرط نخست: اینکه شیرِ انسان باشد؛ یعنی اگر دو کودک بهطور مشترک از شیرِ گوسفند، گاو یا شتر بخورند، با هم برادر رضاعی نیستند؛ زیرا شیری که میخورند، باید شیرِ انسان باشد و الله متعال فرموده است:
﴿وَأُمَّهَٰتُکُمُ ٱلَّٰتِیٓ أَرۡضَعۡنَکُمۡ﴾ [النساء : ٢٣]
و مادران رضاعیِ شما که به شما شیر دادهاند.
شرط دوم: شیر خوردن باید پنج بار و یا بیشتر باشد؛ لذا اگر یک یا دو یا سه یا چهار مرتبه باشد، اعتبار ندارد. یعنی اگر زنی، کودکی را چهار مرتبه در چهار روز شیر دهد، این کودک فرزندِ رضاعی او محسوب نمیشود؛ بلکه حتما باید پنج مرتبه او را شیر دهد. البته اگر پنج مرتبه او را شیر دهد، هرچند کودک سیر نشود، این زن مادرِ رضاعیِ او بهشمار میآید و بر یکدیگر حرام میشوند.
شرط سوم: شیر خوردن باید در دوران شیرخوارگی، یعنی پیش از دو سالی باشد که کودک را از شیر میگیرند. یعنی اگر در این دوران نباشد و یک زن، به کسی شیر دهد که دوران شیرخوارگیاش را پشت سر گذاشته است، این، اعتبار ندارد؛ یعنی اگر یک کودک پنج ساله، پنج یا ده مرتبه از زنی شیر بخورد، فرزندِ رضاعیِ این زن بهشمار نمیآید؛ زیرا شیر خوردن در دوران شیرخواری نبوده است.
اینها، شروط سهگانهی شیرخوارگیست و وقتی ثابت شود، فقط به شیرخوار –کسی که شیر خورده- و فرزندانش، منتقل میگردد، نه به برادران، پدرها و مادرانش.([13]) بنابراین برای برادرِ طفلِ شیرخوار، ازدواج با خواهرِ رضاعیِ برادرش، یا ازدواج با مادرِ رضاعیِ برادرش جایز است؛ زیرا تأثیر و اعتبار رضاعت و همشیر بودن، فقط بر شیرخوار و فرزندانِ اوست و بر ریشه و اصلِ وی، یعنی پدرها و مادرهایش و بر نزدیکانِ خانوادگیاش از جمله برادرها، عموها و فرزندانِ ایشان تأثیر ندارد؛ چه از او بزرگتر باشند و چه کوچکتر و این پندار عمومِ مردم که معتقدند حکمِ همشیر بودن به برادرانِ کوچکتر از او تعلق میگیرد، نادرست و بیاعتبار است. برخی از عمومِ مردم میگویند: هرگاه کودکی از یک زن شیر بخورد، آن کودک و برادرانِ کوچکترش، فرزندانِ رضاعیِ آن زن بهشمار میآیند؛ این، درست نیست، بلکه هیچیک از برادران این کودک، نه آنها که قبل از او بهدنیا آمدهاند و نه آنها که پس از او زاده شدهاند، فرزندانِ رضاعیِ این زن محسوب نمیشوند.
و اما حدیث حسن بن علی بن ابیطالب$؛ حسنt این جملهی مهم و بزرگ را که یکی از اصول و قواعدِ وَرَع و پرهیزگاری بهشمار میآید، از جدّ بزرگوارش رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیده و بهخاطر سپرده است؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آنچه را که دربارهی (درست بودن) آن شک داری، رها کن و به کاری بپرداز یا به چیزی روی بیاور که دربارهاش شک نداری». یعنی تنها به انجامِ کارهایی بپرداز که به درست بودن آن، اطمینان داری یا گمان غالب تو، اینست که درست میباشد؛ اما اگر دربارهی درست بودنِ کاری شک داشتی، رهایش کن. این، یکی از اصول پرهیزگاریست. چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در راه، یک دانه خرما دید و فرمود: «لَوْلاَ أَنِّی أَخافُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الصَّدَقَةِ لأَکَلْتُها».([14]) یعنی: «اگر نمیترسیدم که از صدقه (زکات) باشد، حتماً آن را میخوردم». این، مصداق و نمونهای عینی و نمایان از رهنمودِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میباشد که در حدیثِ حسنt آمده است. همچنین اگر میان شما و شخصی دیگر، حساب و کتابی بود و در نتیجهی این حساب و کتاب، چیزی به نفع شما به سوی شما آمد که شما شک داشتید آیا حقّ شماست یا خیر، از آن بگذرید و اگر طرفِ مقابل نیز به همین شکل شک کرد و از این سود گذشت، شما هم رهایش کنید و آن را صدقهای معلّق قرار دهید؛ یعنی به این نیت صدقه دهید که اگر حقّ شما بوده، آن را برای تقرب به الله صدقه دادهاید و اگر حقّ شما نبوده، از این طریق خود را از عذابش، خلاص کردهاید.
خلاصه اینکه حدیث حسنt حدیثی مهم در باب ورع و پرهیزگاریست: «دَعْ ما یَرِیبُکَ إِلى مَا لا یرِیبُک». لذا آنچه را که دربارهی درست بودن آن شک داری، رها کن و به کاری بپرداز که دربارهاش شک نداری و با انجامِ آن، ناآرام، مضطرب و پریشان نمیشوی.
***
599- وعن عائشةَ& قالت: کانَ لأبی بَکْرٍ الصَّدِّیقt غُلامٌ یُخْرِجُ لَهُ الخَراجَ وکانَ أَبو بَکْرٍ یَأْکُلُ مِنْ خَرَاجِه، فَجَاءَ یَومًا بِشَیءٍ، فَأَکَلَ مِنْهُ أَبُو بَکْر، فَقَالَ لَهُ الغُلام: تَدْرِی مَا هَذا؟ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: ومَا هُو؟ قال: کُنْتُ تَکَهَّنْتُ لإِنْسَانٍ فی الجاهِلِیَّةِ ومَا أُحْسِن الکَهَانَةَ إِلاَّ أَنِّی خَدَعْتُهُ، فَلَقِینِی، فَأَعْطَانی بِذلکَ هَذَا الَّذی أَکَلْتَ مِنْه، فَأَدْخَلَ أَبُو بَکْرٍ یَدَه فَقَاءَ کُلَّ شَیءٍ فی بَطْنِهِ. [روایت بخاری]([15])
ترجمه: عایشه& میگوید: ابوبکر صدیقt غلامی داشت که - با دستور و رضایت ابوبکر- کار میکرد و بخشی از درآمدِ روزانهاش را برای ابوبکرt میآورد و ایشان از آن میخورد - و باقیماندهی این درآمد از آنِ خودِ غلام بود.- غلام، روزی چیزی آورد و ابوبکرt از آن خورد. غلام به ابوبکر گفت: آیا میدانی این چیست؟ ابوبکر صدیقt پرسید: چیست؟ پاسخ داد: من در جاهلیت برای شخصی پیشگویی کردم؛ البته کهانت و پیشگویی را خوب یاد نداشتم، بلکه او را فریب دادم. - امروز- مرا دید و این را که از آن خوردید، به من داد. لذا ابوبکر صدیقt انگشت در دهان فرو برد و هرچه خورده بود، بالا آورد.
شرح
حافظ نووی/ در باب ورع و ترک شبهات از عایشه& نقل کرده است: ابوبکر صدیقt غلامی داشت که به او اجازه داده کار کند و بخشی از درآمدِ روزانهاش را برای ابوبکرt بیاورد؛ یعنی به او گفته بود: میتوانی کارکنی و روزانه این مقدار برای من بیاوری و باقیماندهاش از آنِ خودت باشد. این عمل در رابطه با غلامان، جایز است؛ یعنی اگر کسی، غلامی داشته باشد میتواند به او بگوید: کار کن و روزانه این مقدار پول بیاور؛ هرچه ماند، از خودَت. این، جایز میباشد؛ زیرا غلامان، ملکِ صاحب خود هستند و هرچه کسب کنند، از آنِ مالکِ آنهاست؛ چه سهمی به آنها بدهد و چه ندهد. البته فایدهی این کار، اینست که شرایطی برای غلام فراهم میشود که میتواند بنا بر توافق آقایش، پس از کسبِ مبلغی پول، استراحت نماید یا به کسبِ علم بپردازد یا همچنان کار کند و مازادِ درآمد را برای خود بردارد. در برخی از کشورها برای جذب کارگر از کشورهای دیگر، کفالتِ اقامت برخی از افراد را قبول میکنند و به آنها میگویند: بروید کار کنید، البته باید ماهیانه این مبلغ را به ما بدهید؛ چنین عملی، ظلم است و حرام و با آییننامههای مربوط به کفالت و اقامت، مغایرت دارد و چنین قراردادهایی از اساس، باطل است و صاحبِ کار، حق ندارد، کاری بیش از آنچه به عنوان شرح وظایف کارگر در قرارداد آمده است، مطالبه نماید؛ زیرا چهبسا کارگر، خسته میشود یا به هر دلیلی نمیتواند آنچه را کفیلش بر او تحمیل کرده است، بهدست بیاورد و این، ظلم است.
اما وضعیتِ غلامان، فرق میکند وخودشان و هرچه دارند، از آنِ مالک یا صاحبِ آنهاست. غلامِ ابوبکرt نیز کار میکرد و بخشی از درآمدِ روزانهاش را به ابوبکر میداد؛ روزی غذایی آورد و ابوبکرt از آن خورد. آنگاه از ابوبکر پرسید: آیا میدانی این چیست؟ ابوبکر صدیقt فرمود: چیست؟ پاسخ داد: این، مزدِ کهانتیست که در جاهلیت برای یک نفر غیبگویی کرده بودم؛ البته کهانت و پیشگویی را خوب یاد نداشتم، بلکه او را فریب دادم. آن شخص، امروز مرا دید و این را که از آن خوردید، به من داد. لذا ابوبکر صدیقt انگشت در دهان فرو برد و هرچه خورده بود، بالا آورد. زیرا مزدِ کهانت و پیشگویی، حرام است؛ فرقی نمیکند که کاهن، در کارش ماهر باشد یا خیر. چراکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستمزد کاهن را حرام دانسته و از آن نهی کرده است. ابوبکرt بلافاصله پس از شنیدن سخنِ غلامش، انگشت زد و هرچه خورده بود، بالا آورد تا شکمش از غذای حرام، خالی گردد؛ زیرا آنچه غلامش به او داده بود، کسب حرام بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إنَّ اللهَ إذا حرَّمَ شیئًا، حرَّمَ ثَمَنَهُ». یعنی: «هرچه الله، حرامش کرده، داد و ستد (و درآمدِ حاصل از) آن را نیز حرام گردانیده است». لذا دستمُزد عمل حرام، حرام است؛ مانند اجاره دادن مغازهها به آرایشگرانی که ریش مراجعهکنندگان خود را میتراشند. درآمدِ حاصل از این اجاره حرام است و برای صاحب مغازه، جایز نمیباشد؛ زیرا مغازه را برای انجامِ عمل حرامی از او اجاره کردهاند.
همچنین اجاره دادن ساختمان به بانکها، حرام است؛ زیرا همه یا بیشترِ معاملات بانکی، ربوی و حرام میباشد این بانکها، از اساس برای انجام معاملات ربوی و حرام، تأسیس شدهاند؛ لذا درآمدِ حاصل از اجارهی مغازه یا ساختمان به بانکهای ربوی، حرام است. همچنین اجاره دادن ساختمان به نشریههایی که مروّج هرزگی و فساد اخلاقی یا افکار و اندیشههای انحرافی هستند، جایز نیست و درآمد حاصل از این اجاره، حرام است؛ زیرا در حقیقت، نوعی تعاون و همکاری در زمینهی گناه و معصیت بهشمار میآید و الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ٢]
و همدیگر را بر انجام گناه و تجاوز یاری نکنید.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده است: «إنَّ اللهَ إذا حرَّمَ شیئًا، حرَّمَ ثَمَنَهُ».([16]) یعنی: «الله، هرچه را حرام کرده، داد و ستد (و درآمدِ حاصل از) آن را نیز حرام گردانیده است».
حدیث عایشه& نشانگر ورع و پرهیزگاری ابوبکر صدیقt میباشد و بهراستی ابوبکر به عنوانِ جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نخستین پیشوای این امت پس از پیامبرش، شایستهی چنین تقواییست؛ از اینرو اهلسنت و جماعت، ابوبکر صدیقt را برترین فردِ این امت میدانند؛ چراکه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَیَّ فِی صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَکْرٍ وَلَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِیلاً مِنْ أُمَّتِی لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ وَلَکِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ».([17]) یعنی: «کسی که بیش از همهی مردم مرا با جان و مالش همراهی نمود، ابوبکرt است و اگر میخواستم کسی از امتم را به عنوان دوستِ ویژه و خاصّ خود برگزینم، ابوبکرt را به دوستی برمیگزیدم؛ ولی برادری اسلامی کافی است».
متون دینی در اینباره، فراوان و متواتر است؛ حتی امیرمؤمنان علی بن ابیطالبt که به راستگویی و عدالت، شهرهی آفاق است، روی منبر کوفه میفرمود: «خَیْرُ هَذِهِ الأُمَّةِ بَعْدَ نَبِیِّهَا أَبُو بَکْرٍ ثُمَّ عُمَرُ».([18]) یعنی: «بهترینهای این امت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بهترتیب ابوبکر و عمر هستند». این، سخنِ علیt میباشد؛ همچنین میفرمود: «لا أوتى بِأَحَدٍ یُفَضِّلُنِی عَلَى أَبِی بَکْرٍ وَعُمَرَ إلاَّ جَلَدْتُهُ حَدَّ الْمُفْتَرِی».([19]) یعنی: هرکس را نزدم بیاورند که مرا بر ابوبکر و عمر ترجیح میدهد، حدّ افترا را بر او اجرا میکنم». یعنی او را تازیانه میزنم و این از تواضع و فروتنی علی مرتضیt در برابر حق بود و سخنش بهجا و درست است؛ این سخن، همچنین ردّی آشکار بر کسانیست که علی را برتر از ابوبکر و عمر میپندارند، بلکه برخی از آنها، علی را از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نیز برتر میدانند و میگویند: علی از محمد( صلی الله علیه و آله و سلم ) برتر بود! حتی رسالت را حقّ علی میدانند و میگویند: جبرئیل، در امانت خیانت کرد و رسالت را از علی به محمد منتقل نمود! شکی نیست که اینها، گمراهاند. از این گمراهی به الله پناه میبریم و برای خود و ایشان، درخواست هدایت میکنیم.
خلاصه اینکه ابوبکر صدیقt پارسا و پرهیزگار بود و از شبهات دوری میکرد؛ به همین سبب نیز انگشت زد تا هرچه خورده است، بالا بیاید و شکمش از حرام یا چیزی که در آن شبهه بود، تغذیه نشود.
***
600- وعن نافِعٍ أَنَّ عُمَرَ بنَ الخَطَّابِt کَانَ فَرَضَ لِلْمُهاجِرِینَ الأَوَّلِینَ أَربَعَةَ آلاف، وفَرَضَ لابْنِهِ ثلاثةَ آلافٍ وخَمْسَمائةٍ، فَقِیلَ لَه: هُوَ مِنَ المُهاجِرِینَ فَلِم نَقَصْتَهُ؟ فقال: إِنَّما هَاجَر بِهِ أَبُوه یَقُول: لَیْسَ هُوَ کَمَنْ هَاجَرَ بِنَفْسِه. [روایت بخاری]([20])
ترجمه: نافع میگوید: عمر بن خطابt برای مهاجرانِ پیشگام چهار هزار مقرّر نمود و برای پسرش سههزار و پانصد (درهم)؛ به عمرt گفتند: پسرت نیز از مهاجران است؛ پس چرا حقوق کمتری برای او مقرّر کردهای؟ فرمود: «پدرش او را با خود به هجرت برد»؛ و میگفت: «او مانندِ کسی که خودش هجرت کرده، نیست».
601- وعن عطِیَّةَ بنِ عُرْوةَ السَّعْدِیِّ الصَّحَابِیِّt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لاَ یَبْلُغُ العَبْدُ أَنْ یَکونَ مِنَ الْمُتِّقِینَ حَتَّى یَدَعَ ما لا بَأْسَ بِهِ حَذرًا مِمَّا بِهِ بَأْسٌ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([21])
ترجمه: عطیه بن عروهی سعدیt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بنده، در صورتی به درجهی پرهیزگاران میرسد که از ترس ابتلا به چیزهای ناروا، چیزهایی را که رواست و اشکالی ندارد، رها کند».
شرح
مؤلف/ در باب ورع و ترک شبهات، روایتی بدین مضمون نقل کرده است که: نافع میگوید: امیرمؤمنان، عمر بن خطابt هنگامی که حقوق مردم از بیت المال را تعیین نمود، برای مهاجران، چهار هزار مقرر کرد و برای پسرش عبداللهt، سههزار و پانصد درهم؛ در صورتی که پسرش عبدالله نیز جزو مهاجران بود؛ یعنی حقوقی که عمرt برای پسرش مقرر نمود، پانصد درهم کمتر از حقوقِ سایر مهاجران بود. علتش را از او پرسیدند؛ فرمود: «پدرش او را با خود به هجرت برد؛ لذا او مانندِ کسی که خودش هجرت کرده، نیست». این، نشانگر کمال تقوا و پرهیزگاریِ عمرt میباشد. لذا بر همهی مسؤولان واجب است که نزدیکان خود را بر سایر مردم، ترجیح ندهند و از تبعیض، دوری کنند و میان فقیر و ثروتمند، فرقی نگذارند؛ بلکه به هرکس همان جایگاهی را بدهند که شایستهی اوست. این، لازمهی ورع و پرهیزگاریست. البته عبدالله بن عمر$ نیز اعتراض نکرد و به پدرش نگفت: پدر! من نیز جزو مهاجران هستم و اگر میخواستم، در مکه میماندم و هجرت نمیکردم؛ بلکه به تصمیمِ پدرش احترام گذاشت و آن را پذیرفت.
و اما حدیث عطیهt؛ در این حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بنده، در صورتی به درجهی پرهیزگاران میرسد که از ترس ابتلا به چیزهای ناروا، چیزهایی را که رواست و اشکالی ندارد، رها کند». یعنی وقتی در یک چیزِ مباح، شبههی حرام وارد شود و تشخیصِ حلال و حرام غیرممکن یا دشوار باشد، تقوا و کمال ایمان، چنین ایجاب میکند که انسان، از آن روزیِ حلال دوری نماید تا مرتکبِ حرام نشود. آنگونه که علما گفتهاند: در پیش گرفتن چنین رویکردی، واجب است؛ یعنی وقتی در یک کار یا روزیِ حلال، شبههی حرام وارد شود، اجتناب از همهی آن واجب است؛ زیرا اجتناب از حرام، واجب میباشد و در چنین مواردی، اجتناب از حرام در صورتی تحقق مییابد که انسان، از کار یا روزیِ حلالی که در آن شبهه است، دوری کند. چون «هرچیزی که انجامِ واجب جز بهوسیلهی آن ممکن نباشد، خود، واجب است». البته اگر چارهای جز انتخاب یکی از این دو گزینه را نداشت، میتواند با جستجو و دقت نظر، یکی از گزینهها را که به گمانِ غالبش درست است، انتخاب نماید؛ بهعنوان مثال: وقتی غذای کسی با غذای شخصی دیگر، اشتباه شود و به این عذا، نیاز شدیدی داشته باشد، در این صورت پس از بررسی و دقت نظر میتواند غذایی را که به گمانِ غالبش، غذای خودِ اوست، بردارد و استفاده کند.
***
([1]) بخاری، ش: (2661، 4141، 4750)؛ و مسلم، ش: 2770 بهنقل از امالمؤمنین عایشه&.
([2]) مسلم، ش: 2589.
([3]) صحیح بخاری، ش: 52؛ و صحیح مسلم، ش: 1599.
([4]) صحیح بخاری، ش: (2055، 2431)؛ و صحیح مسلم، ش: 1071.
([5]) روایت: ابوداود، ش: 3477؛ ابنماجه، شک 2472؛ آلبانی/ در إرواء الغلیل، ش:1552 و المشکاة، ش: 3001، این حدیث را صحیح دانسته است.
([6]) صحیح بخاری، ش: (3456، 7320)؛ و مسلم، ش: 2669.
([7]) سورهی إسراء؛ آیهی 32.
([8]) حسن است؛ روایت: ترمذی (2140، 3522)؛ ابنماجه (3834)؛ آلبانی/ در ظلال الجنة (223) و در تخریج الإیمان از ابن ابیشیبه (55-58) این روایت را صحیح دانسته است.
([9]) صحیح مسلم، ش: 2553.
([10]) صحیح الجامع، آلبانی/؛ ش: 948.
([11]) صحیح بخاری، ش: (88، 2640).
([12]) صحیح الجامع، ش: 3377؛ غایة المرام، ش: 179؛ إرواء الغلیل، از آلبانی/، ش: 2074.
([13]) پدرها، یعنی پدر و پدربزرگ تا آخِر و مادرها، یعنی مادر و مادربزرگ تا آخر.
([14]) صحیح بخاری، ش: (2055، 2431)؛ و صحیح مسلم، ش: 1071.
([15]) صحیح بخاری، ش: 3842.
([16]) صحیح است؛ روایت: احمد (1/293)؛ ابنماجه، ش: 4938؛ دارقطنی (3/7)؛ و ابوداود، ش: 3488.
([17]) ر.ک: بخاری، کتاب فضائل الصحابه، شمارهی3654. [مترجم]
([18]) روایت احمد (1/106، 110، 113، 114، 115، 125، 126، 127، 128).
([19]) السنة از ابن ابیعاصم (2/575)؛ السنة، از عبدالله بن احمد (1312)؛ و روایت احمد در فضائل الصحابه (49، 387)؛ مدار این روایت بر محمد بن طلحه الیامیست که ضعیف میباشد.
([20]) صحیح بخاری، ش: 3912.
([21]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الجامع، ش: 6320؛ ضعیف الترمذی، ش: 435؛ و غایة المرام، از آلبانی/، ش: 178.
590- عنْ أبی هُریرةt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم قالَ: «لا یَتَمَنَّ أَحَدُکُمُ الْمَوْتَ إِمَا مُحسِنًا، فَلَعَلَّهُ یَزْداد، وَإِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ یَسْتَعْتِبُ». [متفق علیه؛ این، لفظ بخاری است.]([1])
وفی روایةٍ لمسلم عن أبی هُریْرةَt عَنْ رسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «لا یَتَمَنَّ أَحَدُکُمُ المَوْت، وَلا یَدْعُ بِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَه، إِنَّهُ إِذا ماتَ انْقَطَعَ عَمَلُه، وَإِنَّهُ لا یَزیدُ المُؤْمِنَ عُمْرُهُ إِلاَّ خَیراً».
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هیچیک از شما، هرگز آرزوی مرگ نکند؛ اگر نیکوکار است، چهبسا بر نیکیهایش بیفزاید و اگر گنهکار است، شاید توفیق توبه بیابد».
و در روایتی از مسلم آمده است: ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هیچیک از شما هرگز آرزوی مرگ نکند و پیش از آنکه مرگش فرا رسد، خواهان مرگ نباشد؛ زیرا وقتی بمیرد، عملش قطع میشود و طولِ عمر برای مؤمن، چیزی جز خیر و نیکی نمیافزاید».
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: نادرست بودن آروزی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد»؛ یعنی اگر انسان به بیماری یا امثال آن مبتلا شد، نباید آروزی مرگ کند، اما اگر نگرانِ این بود که در دینش دچار فتنه یا انحراف شود، آرزوی مرگ، اشکالی ندارد. مؤلف/، اینچنین گفته است. کسی که در سختیها و مشکلات زندگی، آرزوی مرگ میکند، سخت در اشتباه است و این، نشانگر سبکسری، کمخردی و ضلالت و گمراهیست.
از آن جهت، چنین شخصی را سبکسر میدانیم که اگر زنده بماند و نیکوکار باشد، شاید بر نیکیهایش بیفزاید و اگر گنهکار است، چهبسا به سوی الله عزوجل توبه کند. چه میداند، شاید به بدترین شکل بمیرد و فرجامِ بسیار بدی داشته باشد! پناه بر الله. از اینرو میگوییم: هیچ گاه آرزوی مرگ نکنید که این، کمخردی و سبکسریست.
و اما از آن جهت، چنین تمنایی را ضلالت و گمراهی میدانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آرزوی مرگ، نهی نموده و فرموده است: «هیچیک از شما، هرگز آرزوی مرگ نکند». نهی در اینجا، نهی تحریمیست؛ یعنی نشانگر حرام بودن چنین تمناییست. زیرا آرزوی مرگ، در حقیقت ناخرسندی از قضای الهیست و بر مؤمن واجب است که در برابر سختیها و مشکلات، شکیبا باشد؛ در این صورت، به دو نتیجهی مهم و ارزنده دست مییابد:
نخست: آمرزش گناهان؛ هر غم و اندوه، مصیبت یا اذیت و آزاری به انسان میرسد، الله متعال بهواسطهی آن گناهانش را میبخشد؛ حتی به سبب خاری که در پای مؤمن میخَلَد.
دوم: هرگاه انسان توفیق یابد که در برابر هر مصیبتی به اجر و پاداش الهی دل ببندد و بدینسان رضایت و خشنودی الله را طلب کند، به پاداشی بزرگ دست مییابد. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ ١٠﴾ [الزمر: ١٠]
جز این نیست که بردباران، پاداش خویش را کامل و بدون حساب دریافت میکنند.
آرزوی مرگ، نشانگر ناخرسندی بنده از تقدیر الهی و بیصبری او در برابر مشکلات و ناملایماتیست که برایش رقم خورده است. بهفرمودهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در صورتی که بنده، جزو نیکوکاران باشد، هرچه بیشتر عمر کند، بر نیکیهایش افزوده میشود. ناگفته پیداست که گفتن یک «سبحانالله» در نامهی اعمال انسان، از دنیا و آنچه در آن است، بهتر میباشد؛ زیرا دنیا گذرا و فانیست، اما « سبحانالله» و دیگر نیکیها، ماندگار میباشد. الله عزوجل میفرماید:
﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ أَمَلٗا ٤٦﴾ [الکهف: ٤٦]
مال و فرزندان، زیور زندگی دنیا هستند و کارهای نیکِ پایدار، نزد پروردگارت از نظر پاداش، بهتر و امیدبخشتر است.
لذا اگر زنده بمانید و عمرتان طولانیتر گردد، چهبسا بر نیکیهای خود بفزایید؛ گرچه زندگی سختی داشته باشید.
همچنین اگر انسان، گنهکار باشد و زنده بماند، شاید توبه کند و از الله، عذرخواهی و درخواست رضایت نماید و بدینسان در حالی بمیرد که از گناهانش توبه کرده است؛ این هم به نفع اوست. پس هرگز آرزوی مرگ نکنید؛ زیرا همه چیز رقم خورده است و شاید بقای زندگانی، به نفع شما و حتی دیگران باشد. پس هیچگاه خواهان مرگِ زودرس نباشید؛ بلکه صبر کنید و اجر و پاداش سختیها را از الله بخواهید. امید است الله عزوجل گشایشی فراهم سازد.
***
591- وعن أنسٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : لا یَتَمَنَّیَنَّ أَحَدُکُمُ الْمَوْتَ لِضُرٍّ أَصَابَهُ؛ فَإِنْ کانَ لابُدَّ فاعِلا، فَلْیَقُل: اللَّهُمَّ أَحْیِنِی ما کانَتِ الحَیاةُ خَیْراً لِی، وتَوَفَّنِی إِذا کانَتِ الوفاةُ خَیرًا لِی». [متفقٌ علیه]([2])
ترجمه: انسt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هیچیک از شما بهخاطر مصیبت یا زیانی که به او میرسد، آرزوی مرگ نکند؛ اما اگر چارهی دیگری ندارد، بگوید: پروردگارا! اگر تا زمانی که زندگی به نفعِ من است، مرا زنده نگه دار و آنگاه که مرگ، به نفعِ من است، مرا بمیران».
592- وعَنْ قَیسِ بنِ أبی حازمٍ قال: دَخَلْنَا عَلى خَباب بنِ الأَرَتِّt نَعُودُهُ وَقَدِ اکْتَوى سَبْعَ کَیَّاتٍ فقال: إِنَّ أَصْحابَنَا الَّذِینَ سَلَفُوا مَضَوْا، ولَم تَنْقُصْهُمُ الدُّنْیَا، وإِنَّا أَصَبْنَا ما لا نَجِدُ لَهُ مَوْضِعًا إِلاَّ الترابَ ولَوْلاَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم نَهَانَا أَنْ نَدْعُوَ بالْمَوْتِ لَدَعَوْتُ بِهِ ثُمَّ أَتَیْنَاهُ مَرَّةً أُخْرَى وهُوَ یَبْنِی حائطاً لَه، فقال: إِنَّ الْمُسْلِمَ لَیُؤْجَرُ فی کُلِّ شَیءٍ یُنْفِقُهُ إِلاَّ فی شَیءٍ یَجْعَلُهُ فی هذا التُّرابِ. [متفقٌ علیه؛ این، لفظِ روایت بخاری است.]([3])
ترجمه: قیس بن ابیحازم میگوید: به عیادت خبّاب بن اَرَتt رفتیم و - برای درمانِ بیماریاش- هفت نقطه از بدنش را داغ کرده بود. گفت: «یارانِ ما رفتند و در حالی درگذشتند که دنیا، چیزی از اجر و پاداش آنها نکاست و ما به مال و ثروتی دست یافتهایم که جایی برای آن، جز خاک نمییابیم – و بیش از نیازِ ماست وتنها در ساختمانسازی از آن استفاده میکنیم.- اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما را از تمنای مرگ باز نمیداشت، حتماً آروزی مرگ میکردم». - قیس میگوید:- دوباره نزدِ خبّابt رفتیم و دیدیم که مشغول ساختن خانهای برای خود بود. فرمود: «مسلمان، بهخاطر هر چیزی که خرج میکند، پاداش مییابد، مگر بهخاطرِ چیزی که در این خاک میگذارد (و در ساختمانسازی که مازاد بر نیاز اوست، هزینه میکند)».
شرح
مؤلف/ در باب نادرست بودن آرزوی مرگ به سبب سختیها و مصیبتهایی که به انسان میرسد، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که انس بن مالکt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هیچیک از شما بهخاطر مصیبت یا زیانی که به او میرسد، آرزوی مرگ نکند»؛ یعنی اگر کسی به بیماری سخت یا فقر شدیدی دچار شد یا سخت بدهکار گردید، حرام است که بگوید: خدایا مرا بِکُش تا از این زندگی راحت شوم. این تمنا یا گفتن چنین عبارتی، جایز نیست؛ زیرا اگر بمیرد، باز هم راحت نخواهد شد و شاید از عذاب دنیا به عذاب آخرت انتقال یابد که بهمراتب سختتر و شدیدتر است.
از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آرزوی مرگ به سبب سختیها و مصیبتهایی که به انسان میرسد، نهی فرموده است؛ بلکه باید بهوسیلهی صبر و با امید به اجر الهی و نیز انتظار گشایشی از سوی الله، با سختیها مقابله کنیم و بدانیم که هیچ وضعیتی ماندگار نیست و الله عزوجل شب و روز را میگرداند و اوضاع و احوال را بهگونهای که خارج از گمان و تصور انسان است، دگرگون میسازد؛ زیرا الله متعال هرچه بخواهد، فقط کافیست اراده کند و بگوید: «بشو»، پس همان میشود که الله عزوجل اراده کرده است. لذا هیچگاه بهخاطر مصیبتی که به شما میرسد، آرزوی مرگ نکنید. البته اگر کسی از انحراف و گمراهی بترسد و نگرانِ این باشد که شاید به ظواهر فریبندهی دنیا و یا با افکار و اندیشههای باطل، فریفته شود، باز هم نباید آرزوی مرگ کند؛ بلکه بگوید: «پروردگارا! مرا پیش از آنکه دچار فتنه شوم، به سوی خود بازگردان» یا از الله عزوجل درخواست استقامت و پایداری نماید؛ زیرا شاید بقایش به نفع مسلمانان باشد و بتواند از آنها دفاع و پشتیبانی کند یا به یاریِ آنان برخیزد. از اینرو دعا کند و بگوید: پروردگارا! اگر برای بندگانت، فتنهای مقدّر نمودی، مرا پیش از ابتلا به این فتنه، بمیران.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اما اگر چارهی دیگری ندارد، بگوید: پروردگارا! اگر تا زمانی که زندگی به نفعِ من است، مرا زنده نگهدار و آنگاه که مرگ، به نفعِ من است، مرا بمیران». هیچکس، خیرش را نمیداند؛ پس باید همه چیز را به الله بسپارد و بگوید: «پروردگارا! اگر تا زمانی که زندگی به نفعِ من است، مرا زنده نگه دار و آنگاه که مرگ، به نفعِ من است، مرا بمیران». وقتی بدینصورت دعا کنیم، الله متعال درخواستِ ما را میپذیرد.
از این حدیث به جایز بودن دعای مشروط، پی میبریم؛ یعنی جایز است که انسان در دعا برای الله عزوجل شرط بگذارد. چنانکه در سایر متون دینی نیز نمونههایی از دعای مشروط وجود دارد؛ مانندی آیهی «لعان»([4]) که شوهر در پنجمین بار میگوید: «لعنت الله بر او باد اگر از دروغگویان باشد» و زن نیز در پنجمین مرحله از گواهیاش، میگوید: «خشم الله بر خودِ او باد، اگر شوهرش راستگوست». و بدینسان به صورت مشروط دعا میکنند؛ لذا شرط گذاشتن در دعا، ایرادی ندارد.
سپس مؤلف/، حدیث قیس بن ابیحازم را نقل کرده است که به عیادتِ یکی از بزرگان صحابه به نامِ خبّاب بن اَرَتt رفتند؛ این، زمانی بود که دنیا به رویِ مسلمانان گشوده شده بود. مسلمانان، ابتدا فقیر بودند، اما الله متعال با غنایم فراوانی که از کافران بهدست آوردند، آنان را ثروتمند ساخت. همانطور که به آنها نوید داده بود:
﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا﴾ [الفتح: ٢٠]
الله، غنیمتهای فراوانی به شما نوید داده است که آن را به دست میآورید.
در آیهی قبل نیز به این غنایم اشاره نموده و فرموده است:
﴿وَمَغَانِمَ کَثِیرَةٗ یَأۡخُذُونَهَا﴾ [الفتح: ١٩]
و نیز غنیمتهای فراوانی که آن را به دست میآورند.
مسلمانان پس از آنکه به خواستِ الله عزوجل به پیروزی رسیدند، ثروتهای فراوانی بهدست آوردند و ثروات هایشان افزایش چشمگیری یافت؛ از اینرو بسیاری از آنها در رفاه و آسایش مادّی کمنظیری قرار گرفتند. چنانکه برخی از آنها، همینکه برای صرف غذا سرِ سفرهی نهار یا شام مینشستند، به یادِ روزگاری میافتادند که تنگدست بودند و زندگی سختی داشتند و با یاد و خاطرهی آن ایام، میگریستند.
قیس و همراهانش به عیادتِ خبّابt رفتند که برای درمان بیماریاش هفت جای بدنش را داغ کرده بود. داغ کردن، به اذن پروردگار متعال یکی از روشهای مفید در درمان بیماریهاست و جزو یکی از موارد سهگانهایست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شفابخش بودن آنها به اذن الهی تصریح نموده است: «داغ کردن، حجامت و عسل».([5]) این سه مورد، به اذن الله عزوجل تأثیر شگرفی در درمان بیماریها دارند. برخی از بیماریها جز با داغ کردن، درمان نمیشوند؛ ماند بیماریِ «سینهپهلو» که نوعی التهاب ریویست و در اثر آن، شُشها به سینه میچسبند و باعث مرگ میشوند؛ مگر اینکه الله عزوجل بیمار را شفا دهد و اسباب درمان به خواست او اثربخش باشد.
چنین بیماریهایی با داغ کردن درمان میشود؛ چه بسیار کسانی که به سینهپهلو مبتلا شده و از مراجعه به پزشک و مصرف داروهای شیمیایی نتیجه نگرفتهاند، اما با داغ کردن به اذن پروردگار بهبود یافتهاند.
داغ کردن در درمان نوعی بیماری گوارشی و رودهای که عربها آن را «طیر» مینامند، به اذن الله عزوجل مؤثر است؛ در این بیماری، رودهها در درون حفرهی شکمی، جابهجا و پراکنده میشوند. هر دارویی که به بیمار بدهید، بهبود نمییابد و فقط با داغ کردن، خوب میشود.
بیماریِ دیگری نیز وجود دارد که با التهاب و ورم دهان و حلق، بروز میکند و مردم، آن را «حبه» میگویند و در واقع نوعی تاوَل یا تبخال بزرگ دروندهانیست که اگر بترکد، چهبسا منجر به مرگ میشود. این بیماری نیز معمولاً از طریق داغ کردن قابل درمان است و شیوههای دیگر، در معالجهی آن، کماثر یا بیاثر است. خلاصه اینکه بسیاری از بیماریها فقط با داغ کردن، از میان میروند.
خبّاب بن اَرَتt هفت نقطه از بدنش را داغ کرده بود؛ دوستانش به عیادتش رفتند. وی به آنها خبر داد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِنَّ الْمُسْلِمَ لَیُؤْجَرُ فی کُلِّ شَیءٍ یُنْفِقُهُ إِلاَّ فی شَیءٍ یَجْعَلُهُ فی هذا التُّرابِ».([6]) یعنی: «مسلمان، بهخاطر هر چیزی که خرج میکند، پاداش مییابد، مگر بهخاطرِ چیزی که در این خاک میگذارد (و در ساختمانسازی که مازاد بر نیاز اوست، هزینه میکند)». زیرا اگر انسان به حدِ نیاز خود بسنده نماید، دیگر نیازی نیست که هزینههای زیادی را متحمل شود؛ لذا مانندِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم که برگزیدهترین بندهی الله متعال است، به خانهای که خود و خانوادهاش در آن زندگی کنند، اکتفا مینماید؛ چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، برای هر یک از همسرانش اتاقک یا حجرهای داشت که در آن زندگی میکردند و چیزِ دیگری در این اتاقکها نبود؛ حتی برای قضای حاجت به محلّ خلوتی میرفتند. اما حالا مردم پیشرفت کردهاند و این، یکی از نشانههای قیامت است که: «وَأَنْ تَرى الحُفَاةَ الْعُراةَ الْعالَةَ رِعاءَ الشَّاءِ یتَطاولُون فی الْبُنیانِ».([7]) یعنی: «و پابرهنگان، برهنههای نیازمند و چوپانها را میبینی که در ساختمانسازی بر یکدیگر سبقت میگیرند». آسمانخراشها و ساختمانهای بلند یا ساختمانهای مجلّل و زیبا میسازند؛ هزینههایی که برای ساختن چنین ساختمانهایی صرف میشود، اجر و پاداشی برای انسان ندارد، مگر ساختمانهایی که برای سکونت فقرا بنا میکنند یا درآمدِ آن را در راه الله عزوجل انفاق مینمایند. اما خانههایی که با هزینههای هنگفت برای سکونت میسازند، بیاجر است و گاه گناه و معصیت نیز بهشمار میآید؛ مانندِ آنچه امروزه برخی از فقرا انجام میدهند؛ اینک مشاهده میشود که برخی از فقرا وامهای ده، پانزده و بیستساله بر عهدهی آنهاست و از ادای آن عاجزند؛ آنها قرض گرفتهاند تا نمایِ خانهی خود را با سنگهای زینتی و گرانبها، بیارایند یا خانهی خود را مانند قصر و بارو، بسازند و طاقها و کنگرههایی برای آن بنا کنند که هزینههای هنگفتی دربردارد و بدینسان با جیب و دستِ خالی، لافِ ثروت میزنند و این عملِ ممنوع را انجام میدهند و خود را زیرِ بارِ قرض میبرند!
البته ساختنِ ساختمانی عادی که در آن، اسراف، فخرفروشی و قرض گرفتن از کسی نباشد، ایرادی ندارد و گناهی در آن نیست.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (5673، 7235)؛ و صحیح مسلم، ش: 2682.
([2]) صحیح بخاری، ش: 5671؛ . صحیح مسلم، ش: 2680.
([3]) صحیح بخاری، ش: 5672؛ و صحیح مسلم، ش: 2681.
([4]) لعان، نوعی گواهی یا نفرین دوسویه در میان زن و شوهریست که مرد، همسرش را به زنا متهم میکند و هیچ گواهی جز خود ندارد؛ بدین صورت که ادّعاکننده، یعنی شوهر، چهار بار به نام الله سوگند میخورد که از راستگویان است و پنجمین بار، بدین ترتیب گواهی میدهد که لعنت الله بر او باد اگر از دروغگویان باشد و زن نیز برای دفاع از خود و دفع مجازات زنا، چهار بار به نام الله گواهی میدهد که شوهرش دروغ میگوید و پنجمین بار گواهی میدهد که خشم الله بر خودِ او باد، اگر شوهرش راستگوست. این حکم، در آیههای 6-9 سورهی «نور» آمده است. [مترجم]
([5]) بخاری، ش: (5680، 5681).
([6]) صحیح بخاری، ش: 5672؛ و صحیح مسلم، ش: 2681.
([7]) مسلم، ش: (8، 10).
66- باب: مستحب بودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه زیارتکننده میگوید
586- عن بُرَیْدَةَt قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ زِیارَة القُبُورِ فَزُورُوهُا». [روایت مسلم]([1])
وفی روایة: «فَمَنْ أَرَادَ أَن یَزُورَ الْقُبُورَ فَلْیَزُرْ فَإِنَّهَا تُذَکِّرُنَا بِالآخِرَةِ».
ترجمه: بریدهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پیشتر شما را از زیارت قبور، نهی میکردم؛ اما اینک به زیارت قبور- یعنی به قبرستان- بروید».
و در روایتی آمده است: «هرکس میخواهد قبور را زیارت کند، پس زیارت نماید؛ زیرا رفتن به قبرستان، ما را به یادِ آخرت میاندازد».
587- وعن عائشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها قالت: کان رسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کُلَّما کان لَیْلَتُها منْ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یَخْرُجُ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ إِلى البَقِیع، فَیَقُولُ: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤمِنینَ، وأَتَاکُمْ ما تُوعَدُونَ، غَدًا مُؤَجَّلُونَ، وإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِیعِ الغَرْقَدِ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: از عایشه& روایت است: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شبهایی که نوبت عایشه بود، در پایان شب به قبرستان بقیع میرفت و میگفت: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤمِنینَ، وأَتَاکُمْ ما تُوعَدُونَ، غَدًا مُؤَجَّلُونَ، وإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِیعِ الغَرْقَدِ».([3])
588- عن بُرَیْدَةَt قال: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یُعَلِّمُهُمْ إِذا خَرَجُوا إِلى الْمَقابِرِ أَنْ یَقُولَ قَائِلُهُم: «السَّلامُ عَلَیکُمْ أَهْل الدِّیارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ والْمُسْلِمِینَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاَحِقُون، أَسْأَلُ اللَّه لَنَا وَلَکُمُ العافِیَةَ». [روایت مسلم]([4])
ترجمه: بریدهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنها آموزش میداد که وقتی به قبرستان میروند، این دعا را بگویند: «السَّلامُ عَلَیکُمْ أَهْل الدِّیارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ والْمُسْلِمِینَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاَحِقُون، أَسْأَلُ اللَّه لَنَا وَلَکُمُ العافِیَةَ».([5])
589- وعن ابن عَبَّاسٍ رضی اللهُ عنهما قال: مَرَّ رسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِقُبورٍ بالْمَدِینَةِ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِمْ بوَجْهِهِ فقالَ: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أَهْلَ القُبُورِ، یَغْفِرُ اللَّهُ لَنا وَلَکُمْ، أَنْتُم سَلَفُنا ونحْنُ بالأَثَرِ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([6])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از کنار قبرستانی در مدینه عبور کرد؛ آنگاه رو به قبرها نمود و فرمود: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أَهْلَ القُبُورِ، یَغْفِرُ اللَّهُ لَنا وَلَکُمْ، أَنْتُم سَلَفُنا ونحْنُ بالأَثَرِ».([7])
شرح
مؤلف/ در کتاب «ریاضالصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است: «مستحب بودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه زیارتکننده میگوید».
منظور از زیارت قبور، رفتن به قبرستان بهپیروی از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم است. انسان، چهار منزل دارد:
منزل نخست: شکم مادر.
دومین منزل: دنیا.
سومین منزل: قبر.
و چهارم: سرای آخرت است که آخرین منزل انسان میباشد و جاوادنه در آن میماند. الله متعال ما را در جرگهی کسانی قرار دهد که در آخرت، رستگار میشوند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا از زیارت قبرها، نهی میکرد؛ زیرا مردم، تازهمسلمان بودند و بیم آن میرفت که به قبرپرستی دچار شوند یا مردگان را با الله، شریک قرار دهند. از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برای پیشگیری از این شرک، از زیارت قبور منع کرد و این، روشِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که همهی راهها و درهای منتهی به شرک را میبست.
همچنین گناه، هرچه بزرگتر باشد، پیشگیری از آن نیز مهمتر و جدیتر است و بهشدت از راههای منتهی به چنین گناهانی منع میشود. مانند زنا که گناه بزرگیست؛ از اینرو اسباب و زمینههای زنا از قبیل نگاه به نامحرم یا خلوت کردن و امثال آن، حرام است.
شرک، بدترین و بزرگترین ظلم بهشمار میآید. چنانکه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: بزرگترین گناه چیست؟ فرمود: فرمود: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَکَ».([8]) یعنی: «بزرگترین گناه، اینست که برای الله شریکی قرار دهی، در حالی که او تو را آفریده است».
زمانی که مردم، قبرها را تعظیم میکردند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از زیارت قبور منع نمود و آنگاه که ایمان در دلهایشان جای گرفت، به آنها اجازه داد که به زیارت قبرها، یعنی به قبرستان بروند؛ فرمود: «پیشتر شما را از زیارت قبور، نهی میکردم؛ اما اینک به زیارت قبور بروید». بدینسان رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ممنوعیت زیارت قبور را لغو کرد و زیارت قبور را جایز قرار داد و به آن، تشویق نمود؛ چنانکه فرمود: «زیارت قبور، ما را به یادِ آخرت میاندازد» و شایسته است انسان به عملی که یادآورِ آخرت است، توجه کند؛ زیرا وقتی قلب انسان، آخرت را فراموش نماید، غافل میشود و به دنیا مشغول میگردد و بدین ترتیب دنیا و آخرتش را به تباهی میکشاند. چراکه تباه کردن آخرت، در حقیقت ضایع کردن دنیا و آخرت است.
لذا شایسته است هر از چند گاهی، به قبرستان برویم تا از زیارت قبور، نفع ببریم؛ یعنی به یادِ آخرت بیفتیم و برای مردگان، دعا کنیم؛ نه اینکه از مردگان دعا بخواهیم یا مردگان را بخوانیم. کسی که به قبرستان میرود، مطابق روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر مردگان درود میفرستد. عایشه& میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شبهایی که نزد من بود، در پایان شب به قبرستان بقیع میرفت و میگفت: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤمِنینَ، وأَتَاکُمْ ما تُوعَدُونَ، غَدًا مُؤَجَّلُونَ، وإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ». سپس میگفت: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِیعِ الغَرْقَدِ». یعنی: «یا الله! مردگان قبرستان بقیع را بیامرز». بقیعالغرقد، نامِ قبرستان مدینه است و این امید وجود دارد که این دعا، شامل حالِ همهی مردگانی گردد که تا قیامت، در این گورستان بهخاک سپرده میشوند و شاید منظور، فقط مردگانی بوده که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این قبرستان مدفون شدهاند.
در هر صورت، کسی که شایستهی برخورداری از رحمت الهی باشد، چه این دعا شامل حالش شود و چه نشود، از رحمت الهی برخوردار میشود و کسی که در جرگهی اهل سعادت نباشد، این دعا شامل حالش نمیگردد و سودی از آن نمیبرد.
خلاصه اینکه انسان باید هر از چندگاهی، به قبرستان برود؛ شب یا روز، صبح یا عصر، جمعه باشد یا روزِ دیگری؛ وقتِ مشخّصی ندارد. هر گاه احساس کردید که قلبتان غافل شده است یا به دنیا دلبستگی پیدا کردهاید، به قبرستان بروید و در سرنوشت کسانی بیندیشید که دیروز، همانند شما روی زمین میخوردند و مینوشیدند و از زندگی لذت میبردند، اما اینک کجا رفتهاند؟ اکنون در گروِ اعمال خویش هستند و تنها چیزی که به آنها فایده می رساند، اعمالیست که پیشاپیش فرستادهاند. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «یَتْبَعُ الْمَیِّتَ ثَلاثَةٌ: أَهْلُهُ وَمالُهُ وَعَمَلُه: فَیَرْجِعُ اثْنَان وَیَبْقَى وَاحد: یَرْجِعُ أَهْلُهُ وَمَالُهُ وَیَبْقَى عَمَلُهُ».([9]) یعنی: «سه چیز، مرده را همراهی میکند: خانواده، و مال و عمل او. دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او میماند: خانواده و مالش برمیگردند و عملش با او میماند».
پس در سرنوشت اینها بیندیش و به آنها سلام کن و بگو: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤمِنینَ». الله داناتر است، اما چنین بهنظر میرسد که آنها، این سلام را پاسخ میگویند؛ زیرا با صیغهی مخاطب به آنها سلام میشود. و احتمال دارد منظور از درود و سلام بر مردگان، فقط دعا در حقّ آنها باشد؛ چه بشنود و چه نشنوند، پاسخ دهند یا پاسخ ندهند.
در هر حال انسان باید در حقّشان دعا کند و به مسیر و سرنوشت قطعی خود اقرار نماید و بگوید: «وإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ». «انشاءالله» در اینجا به زمانِ پیوستن به گذشتگان یا مردگان برمیگردد، نه به اصلِ پیوستن به مردگان یا مردن؛ زیرا مُردن و ترک دنیا، قطعیست و برای مسایل قطعی، «انشاءالله» نمیگویند. لذا این قید در اینجا، به زمانِ مرگ مربوط میشود؛ چراکه هیچیک از ما، زمان مرگش را نمیداند. بنابراین عبارت مذکور بدین معناست: «و ما هر زمان که الله بخواهد، به شما خواهیم پیوست». همانگونه که الله عزوجل میفرماید:
﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ ٢٢ کَلَّا لَمَّا یَقۡضِ مَآ أَمَرَهُۥ ٢٣﴾ [عبس : ٢٢، ٢٣]
و هرگاه بخواهد، زندهاش میکند. چنین نیست (که او میپندارد)؛ آنچه را که (پروردگار) به او فرمان داده، بهجا نیاورده است.
سپس مطابق آموزههای سنت، برای مردگان، دعا میکند و اگر چنین دعاهایی را یاد نداشت، با الفاظی از این قبیل دعا نماید: «پروردگارا! آنها را بیامرز؛ پروردگارا! بر آنها رحم فرما؛ یا الله! ما را از اجرِ آنها محروم مگردان و ما را پس از آنها به فتنه دچار مکن. پروردگارا! ما و آنها را ببخش. و سپس از قبرستان بازگردد. این، روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زیارت قبور بود.
اما اینکه برخی از افراد جاهل در قبرستان میمانند و خود را به خاک میاندازند و قبرها را طواف میکنند و کارهایی از این قبیل انجام میدهند، همه، بدعت و ناشایست است و اگر معتقد باشند که مردگان، نفع و ضرر میرسانند، مشرک و از دایرهی اسلام خارج میشوند. زیرا هیچ نفع و ضرری در دست مردگان نیست و توانایی دعا کردن برای هیچکس را ندارند و نمیتوانند برای کسی شفاعت کنند. زیرا اینک، وقتِ شفاعت نیست؛ وقتِ شفاعت، روز قیامت است که آنجا پروردگار متعال به برخی از بندگانش اذن شفاعت میدهد. بنابراین، اگر مردگان را بخوانیم یا از آنها درخواست شفاعت کنیم یا رفع حاجات و حلّ مشکلات خود را بخواهیم، هیچ نفعی به ما نمیرسانند. لذا آن دسته از برادران مسلمانمان که شاهد چنین اعمالی در مناطق خود هستند، باید این افراد جاهل را ارشاد و نصیحت کنند و برایشان توضیح دهند که مردگان، هیچ نفعی به آنان نمیرسانند؛ حتی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم که در گذشته و دار فانی را ترک کرده است، هیچ نفعی به مردم نمیرساند. درست است که صحابهy در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، هنگامی که گرفتار قحطی و خشکسالی میشدند، نزدش میآمدند و از او میخواستند که دعا کند و از الله، برایشان طلب باران نماید و الله متعال نیز برایشان باران فرومیفرستاد؛ ولی پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صحابهy سرِ قبرش نرفتند و از او نخواستند که برایشان درخواست باران کند؛ با اینکه قبرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دور نبود، بلکه نزدیکِ مسجد قرار داشت. در زمان عمرt که قحطی آمد، عمرt دعا کرد و گفت: «پروردگارا! ما بهوسیلهی پیامبرت از تو درخواست باران میکردیم و تو، به ما باران میدادی»؛ یعنی: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواستند که برایشان طلب باران نماید. عمرt در ادامهی دعایش چنین گفت: «و اینک به عموی پیامبرت متوسل میشویم؛ پس به ما باران بده» و سپس عباسt برمیخاست و طلب باران میکرد. عمر، عباس و هیچیک از صحابهy پس از مرگِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگفتند: یا رسولالله! از الله بخواه که به ما باران دهد و خشکسالی را از ما برطرف نماید. زیرا میدانستند که چنین چیزی غیرممکن است و وقتی انسان میمیرد، عملش پایان مییابد و قدرت انجامِ هیچ عملی را ندارد. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلَاثَةٍ إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ».([10]) یعنی: «هنگامی که انسان میمیرد، پاداش اعمالش قطع میگردد، مگر از سه عمل: صدقهی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود، یا فرزند شایستهای که برایش دعا میکند». پس هیچ مردهای نمیتواند برای ما دعا و درخواست آمرزش نماید؛ زیرا دیگر، قدرتِ انجام هیچ عملی را ندارد و دورهی عمل، برای او پایان یافته است.
خلاصه اینکه زیارت قبور برای منفعت مردگان، یعنی دعا برای آنهاست، نه برای منفعت زیارتکننده؛ بلکه تنها نفعی که زیارتکننده میبرد، اینست که به فکر آخرت میافتد و به و اجر و پاداش الله عزوجل دست مییابد، اما اینکه نفعی از سوی مرده، متوجه او باشد، هرگز.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 977.
([2]) صحیح مسلم، ش: 974.
([3]) ترجمه: «سلام بر شما ای مؤمنان ساکن در این سرا! وعدهای که برای فردا در موعدی مقرّر به شما داده میشد، به شما رسید و ما هر زمان که الله بخواهد، به شما خواهیم پیوست. یا الله! ساکنان بقیع غرقد را بیامرز».
([4]) صحیح مسلم، ش: 975.
([5]) ترجمه: «سلام بر شما ای مؤمنان و مسلمانانی که در این سرا سکونت دارید! و ما هر زمان که الله بخواهد، به شما خواهیم پیوست؛ از الله متعال برای خودمان و شما، عافیت و رستگاری را درخواست میکنم».
([6]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الجامع، ش: 3372؛ و ضعیف الترمذی، آلبانی/، ش: 176؛ آلبانی در احکام الجنائز نیز این حدیث را ضعیف دانسته است.
([7]) ترجمه: «سلام بر شما ای اهل قبور! الله، ما و شما را بیامرزد؛ شما گذشتگان ما هستید و ما نیز پس از شما خواهیم آمد».
([8]) صحیح بخاری، ش: (4477، 4761، 6001، 6811، 7520)؛ و صحیح مسلم، ش: 86 بهنقل از عبدالله بن مسعودt.
([9]) صحیح بخاری، ش: 6514؛ صحیح مسلم، ش: 2960. [این حدیث پیشتر به شمارهی 106 ذکر شده است.]
([10]) صحیح مسلم، ش: 3084، بهنقل از ابوهریرهt.
65- باب: یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو
الله متعال میفرماید:
﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾ [آل عمران: ١٨٥]
هر جانداری طعم مرگ را میچشد و روز رستاخیز پاداشتان را بهطور کامل خواهید گرفت. پس هر کس از آتش جهنم دور گردد و وارد بهشت شود، رستگار است. زندگی دنیا تنها بهرهای فریبنده است و بس.
شرح
مؤلف، نووی/ در ریاض الصالحین، بابی بدین عنوان گشوده است: «یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو». مؤلف/ در این باب یادآور میشود بر هر خردمندی واجب است که همواره به یاد مرگ باشد و آرزوهای دنیویاش را کوتاه نماید. منظور، امید به اجر الهی یا دستیابی به پاداشی نیست که الله عزوجل برای نیکوکاران فراهم کرده است؛ بلکه منظور، اینست که در دنیا، آروزهای دور و دراز نداشته باشید. چه بسیار انسانهایی که آرزوهای دور و دراز دارند، اما مرگ، آنها را غافلگیر مینماید! چه بسیارند کسانی که حساب و کتاب میکنند و خیال در سر میپرورانند که چنین و چنان خواهند کرد، اما ناگهان اجل سرمیرسد و همهی آرزوها را ترک میکنند و رشتههای آرزوهایشان گسسته میشود!
شایسته است هر خردمندی همینکه احساس کرد دل به دنیا بسته یا به آن فریفته و مشغول شده است، مرگ و آخرت را یاد کند. زیرا مرگ، سرنوشتیست که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، اما آرزوهای انسان در دنیا، بهگونهایست که گاه به آن دست مییابد و گاه به آرزوهایش نمیرسد:
﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ﴾ [الإسراء: ١٨]
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد، خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم، به او، بلکه به هرکه بخواهیم، عطا میکنیم.
فرمود:﴿مَا نَشَآءُ﴾، یعنی آنچه بخواهیم، به او میدهیم و نفرمود: آنچه
او، خود
بخواهد؛
بلکه آنچه الله عزوجل بخواهد، به او عطا میکند.
﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ یَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا ١٨ وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡیَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ کَانَ سَعۡیُهُم مَّشۡکُورٗا ١٩﴾ [الإسراء: ١٨، ١٩]
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد، خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم، به او، بلکه به هر که بخواهیم، عطا میکنیم و آنگاه دوزخ را جایگاهش قرار میدهیم که نکوهیده و بدور از رحمت الهی وارد آن میشود. و هر کس آخرت را بخواهد و چنانکه باید برای آن تلاش نماید و مؤمن باشد، از سعی و تلاش چنین کسانی قدردانی میشود.
سپس مؤلف/ آیاتی از قرآن را ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که الله عزوجل میفرماید:
﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ﴾ [آل عمران: ١٨٥]
هر جانداری طعم مرگ را میچشد و روز رستاخیز پاداشتان را بهطور کامل خواهید گرفت.
لذا هر جانداری، چه انسان باشد و چه هر موجود زندهی دیگری طعم مرگ را بهطور قطع میچشد. در این آیه از مردن به چشیدن طعم مرگ، تعبیر شده است؛ زیرا مرگ، تلخ است و انسان، آن را ناخوشایند میداند.
ولی مؤمن هنگامی که مرگش فرامیرسد و مژدهی نعمتهایی را مییابد که نزد خداست، مشتاق دیدار الله عزوجل میشود و در آن هنگام، مرگ را ناخوشایند نمیداند. الله متعال فرمود: ﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ﴾، یعنی: «و روز قیامت پاداشتان را بهطور کامل دریافت میکنید». اگر انسان در دنیا، نتیجهی عملش را ببیند، این، همهی اجر و پاداش او بهشمار نمیآید؛ بلکه پاداش کامل، پاداشیست که انسان آن را بهطور کامل در قیامت دریافت میکند. زیرا گاه مؤمن در دنیا نتیجهی اعمال نیکش را میبیند، اما این، غیر از پاداش کاملیست که در آخرت به او میدهند و پاداش کامل، در قیامت خواهد بود. ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَ﴾، یعنی: «پس هرکس از آتش دوزخ دور گردد و وارد بهشت شود، رستگار است». لذا رستگاری دو جنبه دارد: رهایی از یک امر ناخوشایند و رسیدن به یک خواسته؛ یعنی رهایی از دوزخ که بسیار سخت و ناگوار است و نیز ورود به بهشت که خواسته و امیدِ هر کسی میباشد. این، رستگاری بزرگ و بینظیریست. ﴿وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾، یعنی: «زندگی دنیا، تنها بهرهای فریبنده است و بس». الله عزوجل راست فرموده است؛ دنیا، کالا و بهرهای فریبنده و فانی میباشد که بقایی ندارد و مانند رهتوشهایست که مسافر از آن استفاده میکند تا به مقصدش برسد. با این حال، فریبنده است و انسان را میفریبد و زیبا و آراسته در نظر میآید.
هرچه دنیا بیشتر شود و انسان، بیشتر به آن درآویزد، از آخرت دورتر میگردد. از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «وَاللَّهِ ما الفقْرَ أَخْشَى عَلَیْکُم، وَلکنّی أَخْشى أَنْ تُفْتَحَ عَلَیْکُم الدُّنْیَا کما فُتِحَتْ عَلَى مَنْ کَانَ قَبْلَکُم، فَتَنَافَسُوهَا کَمَا تَنَافَسُوهَا، فَتَهْلِکَکُمْ کَمَا أَهْلَکَتْهُمْ».([1]) یعنی: «به الله سوگند، من برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا، با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا، همانگونه که آنان را به هلاکت کشاند، شما را نیز به هلاکت برساند».
از اینرو گاه میبینیم که اگر انسان در تنگنا یا در وضعیت متوسطی باشد، برایش بهتر است؛ زیرا ثروت، او را میفریبد و باعث میشود که سر به طغیان بگذارد. لذا الله متعال فرمود: ﴿وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾، یعنی: «زندگی دنیا، تنها بهرهای فریبنده است و بس». پس به دنیا فریفته نشوید و به آخرت توجه کنید که اگر انسان در آن، از آتش دوزخ دور گردد و به بهشت برود، به رستگاری بزرگ و بینظیری دست یافته است.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُۢ ٣٤﴾ [لقمان: ٣٤]
و هیچکس نمیداند فردا چه دستاوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد.
و میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ ٦١﴾ [النحل: ٦١]
و چون اجلشان فرا رسد، نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند.
شرح
مؤلف/، در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو، ضمنِ آیاتی که ذکر کرده، این آیه را یادآور شده است که الله عزوجل میفرماید:
﴿وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُۢ ٣٤﴾ [لقمان: ٣٤]
و هیچکس نمیداند که فردا چه دستآوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد. بهراستی که الله، دانای آگاه است.
این، یکی از کلیدهای غیب است که کسی جز الله عزوجل آن را نمیداند. الله متعال میفرماید:
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَیۡبِ لَا یَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ﴾ [الأنعام: ٥٩]
و کلیدهای غیب نزد اوست و کسی جز او از آن آگاه نیست.
کلیدهای غیب، همین پنج موردیست که در این آیه ذکر شده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ﴾ [لقمان: ٣٤]
همانا دانش (مربوط به زمان) قیامت، نزد الله است؛ (و اوست که) باران را فرو میفرستد و آنچه را که در رحمهاست، میداند و هیچکس نمیداند که فردا چه دستاوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد.
کسی جز الله عزوجل از این پنج مورد، آگاه نیست؛ لذا هیچکس زمان برپا شدن قیامت را نمیداند. حتی جبرئیل علیه السلام که برترین فرشتهی الهیست از داناترین شخصِ بشر، یعنی از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّاعةِ». یعنی: «به من دربارهی (زمانِ) قیامت خبر بده». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَا المسْؤُولُ عَنْهَا بأَعْلَمَ مِن السَّائِل»([2]): «کسی که از او میپرسی (یعنی خود رسولخدا) از سؤالکننده، داناتر نیست». لذا تنها الله عزوجل زمان برپا شدن قیامت را میداند.
﴿وَیُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ﴾ یعنی: «و اوست که باران را فرومیفرستد». نازلکنندهی باران، خود میداند که چه زمانی باران را فرو میفرستد؛ پس الله عزوجل همان ذاتیست که از زمان نزول باران، آگاه میباشد و خود، آن را نازل میکند. «غیث» به بارانی گفته میشود که با نزول آن، گیاه میروید و سختی و خشکی برطرف میشود. از اینرو هر بارانی، «غیث» نیست؛ زیرا گاه الله عزوجل در باران، برکت نمیگذارد و در نتیجهی باران، گیاهی از زمین نمیروید. همانگونه که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «لَیْسَتِ السَّنَةُ أَنْ لا تُمْطَرُوا بَلِ السَّنَةُ أَنْ تُمْطَرُوا وَلا تُنْبِتُ الأَرْضُ شَیْئًا».([3]) یعنی: «قحطی و خشکسالی، این نیست که برای شما باران نبارد؛ بلکه قحطی، اینست که بارها باران ببارد، اما گیاهی از زمین نروید».
چنین مواردی، زیاد روی میدهد؛ گاه بارها باران میبارد، اما الله متعال هیچ برکتی در آن نمیگذارد و از اینرو گیاهی از زمین نمیروید و زمین، زنده و سرسبز نمیشود. پس ذاتی که باران بابرکت را نازل میکند، الله متعال است و فروفرستندهی باران، خود از زمان ریزشِ آن آگاه میباشد. و اما گزارشهایی که دربارهی وضع هوا و انتظار نزول باران در فلان منطقه میشنویم، در حقیقت نتیجهی محاسبات هواشناسیست که هواشناسان، بر پایهی محاسبات مربوط به این دانش، درمییابند که آیا هوا، برای نزول باران، مساعد است یا خیر؛ با این حال، در بسیاری از موارد، اشتباه میکنند. بنابراین، کسی جز الله عزوجل از زمان نزول باران آگاه نیست و نیز نمیداند که آیا بارانی که انتظارِ بارشِ آن وجود دارد، بابرکت خواهد بود یا خیر.
﴿وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡأَرۡحَامِ﴾: «و آنچه را در رحمهاست، میداند» و کسی جز الله از آنچه در رحمهاست، آگاه نیست. جنینها موجود در رحمها، وضعیتهای گوناگونی دارند که پارهای از این حالتها، حتی در شکمِ مادر نیز قابل درک و شناسایی هستند و پارهای از آنها هیچ وقت، قابل شناخت نیستند. به عنوان مثال میتوان دریافت که آیا جنین، پسر است یا دختر؟ البته زمانی که الله عزوجل نشانههای جنس جنین را میآفریند. اما اینکه این جنین، بهطور دقیق چه زمانی متولد خواهد شد و زنده به دنیا خواهد آمد یا مرده و نیز آیا مدتی طولانی زنده خواهد بود یا مدتی اندک، و اینکه عملِ نیکی خواهد داشت یا کردارِ بدی و همچنین فرجامش نیک و سعادتمندانه خواهد بود یا بد و تیرهروز، یا از رزق و روزیِ فراوانی برخوردار خواهد شد یا روزیِ اندکی خواهد یافت، بر همه پوشیده است و کسی جز الله عزوجل از آن، آگاه نیست.
﴿وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗا﴾: «هیچکس نمیداند که فردا چه دستآوردی خواهد داشت». یعنی هیچکس نمیداند که در آینده، دستآورد نیکی خواهد داشت یا دستآوردِ بدی؛ شاید هم پیش از فرارسیدنِ فردا بمیرد یا فردا از کار و تلاش، باز بماند؛ کسی چه میداند؟ انسان همواره میگوید: فردا چنین خواهم کرد، فردا چنان خواهم کرد، اما هیچ کاری انجام نمیدهد! از اینرو هیچکس بهیقین نمیداند که فردا چه عملکردی خواهد داشت؛ گرچه تصمیم میگیرد و حساب و کتاب میکند، اما شرایط، طورِ دیگری رقم میخورد.
﴿وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُ﴾: «و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد». آیا در شهر و دیار خودش میمیرد یا در نزدیکیِ آن یا در غربت؟ آیا در دریا میمیرد یا در آسمان و سوار بر هواپیما؟ نمیداند؛ بلکه تنها الله عزوجل میداند.
وقتی با وجودی که اینسو و آنسو و هرجا که بخواهیم، میرویم و نمیدانیم که در کدامین سرزمین یا در کجا خواهیم مُرد، پس از زمانِ مرگ خود نیز بیاطلاعیم و نمیدانیم که صبح میمیریم یا عصر، شب میمیریم یا هنگامِ نیمروز، ماهی که در آن میمیریم، دور است یا نزدیک؟ نمیدانیم که مرگمان در چه زمانی و در کدامین سرزمین خواهد بود؟ حال که چنین است، پس آرزوهایمان را کوتاه کنیم و آرزوهای دور و درازی نداشته باشیم؛ هیچ گاه نگو: من که جوانم و هنوز، فرصت زیادی دارم. چه یسار جوانانی که در جوانی، از دنیا رفته و مردهاند! و چه بسیار کهنسالانی که از عمری طولانی برخوردار شدهاند! نگو: من که صحیح و سالم هستم و مرگ، دور است؛ چه بسیار افرادی که به بیماریهای مرگبار و غیرقابل درمان دچار شدهاند و خیلی زود مردهاند! چه بسیار کسانی که در یک چشم بههم زدن، در اثر یک حادثه از دنیا رفتهاند! و چه بسیار افرادی که ناگهان چشم از دنیا فروبستهاند! لذا شایستهی هیچکس نیست که آرزوهای طولانی داشته باشد؛ بلکه باید عمل کنیم: دنیا کار و تلاش خود را میطلبد و آخرت، کار و تلاشی درخورِ خود میجوید. لذا برای آخرت، با ایمان به الله عزوجل و توکل بر او بهگونهای تلاش کنیم که درخورِ آن است.
الله متعال میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ ٦١﴾ [النحل: ٦١]
و چون اجلشان فرا رسد، نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند.
وقتی اجل انسان فرارسد، امکان ندارد که یک دقیقه تأخیر کند یا دقیقهای پیش بیفتد؛ بلکه اجلِ انسان، مشخص و محدود است و لحظه ای پس و پیش نمیشود؛ پس چرا آروزهای طولانی در سر بپرورانیم؟
انسان نمیداند که مرگش چه زمانی فرامیرسد و نمیداند که در چه سرزمینی میمیرد. یکی از برادران قابل اعتماد، برایم تعریف میکرد: در سفر حج، سوار بر شتر بودیم و همسفری داشتیم که مادرِ بیمارش با او بود و او از مادرش نگهداری و پرستاری میکرد. کاروان هنگام بازگشت از مکه، در پایان شب بهراه افتاد؛ او که از مادرش مراقبت مینمود، نتوانست با کاروان حرکت کند؛ لذا از کاروان عقب ماند و صبح که شد، به راه افتاد، اما به آنها نرسید و راه را گم کرد. مسیری در میان کوهها در پیش گرفت تا به خیمهای رسید که چند نفر در آن بودند. از آنها پرسید: راهِ "نجد" کجاست؟ گفتند: تو از راه نجد، خیلی دور شدهای. شتر را بخوابان و استراحت کن؛ ما خود، تو را میرسانیم. آن مرد، شتر را خواباند و مادرش را پایین آورد. هنوز مادرش به زمین تکیه نزده بود که الله متعال، جانش را گرفت. چگونه با حاجیان از "قصیم" به "مکه" آمده بود؛ الله متعال چنین مقدّر کرد که این مرد، راهش را گم کند و به این مکان برسد. کسی جز الله عزوجل ، این را نمیداند.
زمانِ مرگ خود را نیز نمیدانیم. چه همه شنیدهایم که برخی از مردم، اندکی درنگ کرده یا عقب ماندهاند، اما حادثهای برای آنها پیش آمده است و جان باختهاند؛ ولی اگر میرسیدند، جانِ سالم بهدَر میبردند. همهی اینها بدین خاطر است که الله عزوجل اجل و سرآمدِ هر چیزی را مشخص و محدود قرار داده است. از اینرو انسان باید بههوش باشد و آرزوهای طولانی را از سر ببرد و برای آخرت خویش تلاش کند و در این فکر باشد که خیلی زود خواهد مُرد و بدینسان برای آخرتش آماده باشد. همهی این آیات، نشان میدهد که انسان باید آروزهایش را کوتاه نماید و برای آخرت، آماده شود.
***
الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِکُمۡ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩ وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٠ وَلَن یُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾ [المنافقون: ٩، ١١]
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان، شما را از یاد الله غافل نکنند. و کسانی که چنین رویکردی دارند، زیانکارند. و از آنچه به شما دادهایم، انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد و بگوید: «ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم. و الله، هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده، به تأخیر نمیاندازد. و الله، به کردارتان آگاه است.
و میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٠٠ فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ وَلَا یَتَسَآءَلُونَ ١٠١ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِی جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣ تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِیهَا کَٰلِحُونَ ١٠٤ أَلَمۡ تَکُنۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ١٠٥ قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَیۡنَا شِقۡوَتُنَا وَکُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّینَ ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ ١٠٧ قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ١٠٨ إِنَّهُۥ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ ١٠٩ فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِیًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡکُمۡ ذِکۡرِی وَکُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَکُونَ ١١٠ إِنِّی جَزَیۡتُهُمُ ٱلۡیَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ١١١ قَٰلَ کَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِینَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّینَ ١١٣ قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ لَّوۡ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١٤ أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾
[المؤمنون : ٩٩، ١١٥]
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، میگوید: ای پروردگارم! مرا بازگردان تا در سرایی که (کارهای نیک را) رها کردم، به انجام اعمال شایسته بپردازم. هرگز؛ این، فقط سخنیست که او بر زبان میآورد و تا روزی که برانگیخته میشوند، برزخی فرارویشان است. آنروز که در صور دمیده میشود، آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند. پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد، رستگارند. و آنان که میزان نیکیهایشان سبک باشد، به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند. آتش، چهرههایشان را میسوزاند و آنان در آن، چهرههای زشت و در هم کشیدهای دارند. آیا آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟ میگویند: بدبختی و شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم. ای پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون بیاور و اگر دوباره (بهسوی کفر و گناه) بازگشتیم، واقعا ستمکاریم. (پروردگار) میگوید: در آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید. همانا گروهی از بندگانم میگفتند: ای پروردگارمان! ایمان آوردیم؛ پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو، بهترین بخشایندهای. ولی شما، آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان میخندیدید. من امروز به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان رستگارند. (پروردگار) میگوید: به شمارش سالها، چقدر در زمین ماندید؟ میگویند: یک روز یا بخشی از یک روز؛ پس از شمارشگران بپرس. میفرماید: چه شایسته بود که میدانستید تنها اندکی (در زمین) ماندید؛ آیا گمان بردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» در باب «یاد مرگ و کوتاه کردن آرزوها» این فرمودهی الله متعا را ذکر کرده است که میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِکُمۡ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩ وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٠ وَلَن یُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾ [المنافقون: ٩، ١١]
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان، شما را از یاد الله غافل نکنند. و کسانی که چنین رویکردی دارند، زیانکارند. و از آنچه به شما دادهایم، انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد و بگوید: «ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم.
الله متعال به انفاق کردن آنچه به ما بخشیده، امر نموده و به ما نسبت به چیزی که قطعی و گریزناپذیر میباشد، هشدار داده است: ﴿مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ﴾: «پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد». در آن هنگام انسان افسوس میخورد که چرا انفاق نکرده است و میگوید: ﴿رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ﴾، یعنی آرزو میکند که ای کاش پروردگار، اندکی مرگش را بهتأخیر میانداخت؛ ﴿فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ﴾ تا فرصتی دوباره بیابد و صدقه دهد و از نیکوکاران باشد.
الله عزوجل میفرماید: ﴿وَلَن یُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١١﴾: «و الله، هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده است، به تأخیر نمیاندازد. و الله، به کردارتان آگاه است». لذا وقتی اجل فرا رسد، امکان ندارد که انسان، لحظهای درنگ کند؛ بلکه ناگزیر در سرآمدی که الله عزوجل بنا بر حکمت خویش مشخّص فرموده است، میمیرد. از اینرو عمر برخی از انسانها طولانیست و برخی نیز عمر کوتاهی دارند. چنانکه عدهای از انسانها، از روزیِ گسترده و فراخی برخوردار میشوند و عدهای دیگر تنگدست و فقیرند؛ برخی از آنها علم و دانش فراوانی بهدست میآورند و برخی هم دانش اندکی مییابند. گروهی از انسانها فهم و درکی قوی دارند و درک و فهمِ دستهای دیگر، ضعیف است؛ برخی بلندقامتاند و عدهای کوتاهقد. به عبارت دیگر، الله عزوجل بندگانش را در همه چیز، گوناگون آفریده است.
الله عزوجل میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِکُمۡ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩﴾ [المنافقون: ٩]
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان، شما را از یاد الله غافل نکنند. و کسانی که چنین رویکردی دارند، زیانکارند.
الله متعال از اینکه اموال و فرزندانمان، ما را از یادِ او غافل کنند، نهی فرموده و بیان نموده است که هرکس چنین رویکردی داشته باشد و اموال و فرزندانش، او را از یادِ الله متعال غافل کنند، زیانکار است؛ هرچند فرزندان و اموال فراوانی داشته باشد، اما از آنرو که از یاد الله متعال غافل شده است، زیانکار میباشد.
لذا کسی سود میبرد که به ذکر و یاد الله عزوجل مشغول شود. ذکر الله متعال، فقط گفتن «لاإلهإلاالله» نیست؛ بلکه شامل هر سخنی میشود که مایهی تقرب و نزدیکی به الله متعال است؛ همچنین هر عملی که انسان را به الله عزوجل نزدیک کند، ذکر او بهشمار میآید. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ ٤٥﴾ [العنکبوت: ٤٥]
و نماز را برپا دار؛ بیگمان نماز از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد. و ذکر و یاد الله، بزرگتر است. و الله میداند چه انجام میدهید.
انسان همینکه سخنی میگوید تا به الله عزوجل نزدیکی بجوید یا عملی انجام میدهد تا به الله متعال نزدیک شود، در آن هنگام که چنین نیتی میکند، ذاکر بهشمار میآید و در حقیقت، در ذکر و یاد الله متعال است. لذا ذکر، شاملِ هر سخن یا کرداریست که مایهی تقرب و نزدیکی به الله عزوجل میباشد. میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ﴾ [المؤمنون : ٩٩، ١٠٠]
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، میگوید: ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی که (کارهای نیک را) رها کردم، به انجام اعمال شایسته بپردازم.
یعنی آنگاه مرگِ هر یک از منکِران پیامبران فرا میرسد، میگوید: مرا به دنیا بازگردانید تا به انجامِ کارهای نیکی بپردازم که در آنجا ترک کردم. نمیگوید: تا به لذتها، کاخها و کامجویی از زنان دنیا بپردازم؛ بلکه میگوید: ﴿لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُ﴾: «تا در سرایی که کارهای نیک را رها کردم، به انجامِ اعمال شایسته بپردازم» و به بذل و بخشش اموالی مشغول شوم که از انفاق آن در راه الله عزوجل دریغ نمودم. الله متعال میفرماید: ﴿کَلَّآ﴾؛ یعنی: هرگز؛ هیچ رجوعی در کار نیست و بازگشت به دنیا، امکان ندارد. زیرا:
﴿إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ ٤٩﴾ [یونس : ٤٩]
وقتی اجلشان فرا رسد، لحظهای تأخیر یا تعجیل نخواهند داشت.
سپس الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا﴾؛ یعنی: «این، فقط سخنیست که او بر زبان میآورد». منظور، همان درخواستیست که چنین انسانی در هنگام مرگش میگوید و آرزوی بازگشت دوباره به دنیا را میکند: ﴿رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُ﴾: «ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی که کارهای نیک را رها کردم، به انجامِ اعمال شایسته بپردازم». ﴿وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٠٠﴾: «و تا روزی که برانگیخته میشوند، برزخی فرارویشان است». یعنی: پیشِ روی اینها که مرگشان فرارسیده است. برزخ، حدّ فاصل میان دنیا و قیامت است؛ فرقی نمیکند که انسان در زمین دفن گردد یا روی زمین، خوراک درندگان شود و باد، او را به هر سو پراکنده کند یا در قعر دریا ناپدید گردد. همهی اینها برزخ نامیده میشود. و همه تا روزِ قیامت که از قبرهایشان برانگیخته میشوند، این عالَم را تجربه خواهند کرد.
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ وَلَا یَتَسَآءَلُونَ ١٠١﴾ [المؤمنون : ١٠١] : «آنگاه که - روز قیامت- در صور دمیده میشود، آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند». گفتنیست: دو بار در صور دمیده میشود:
نخستین بار که در صور دمیده میشود، همه وحشتزده و هراسان میگردند و میمیرند؛ بدینسان که اسرافیل علیه السلام در صور میدهد و صدای وحشتناکی از آن، بلند میشود که همهی مردم به وحشت میافتند و میمیرند، جز آنکه الله متعال بخواهد.
وقتی برای دومین بار در صور دمیده میشود، ارواح از صور خارج میشوند و به پیکرهایشان بازمیگردند. و این، سرآغاز زندگیِ همیشگی خواهد بود و پس از آن، هیچ مرگی وجود ندارد. «آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند»: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ وَلَا یَتَسَآءَلُونَ ١٠١﴾ [المؤمنون : ١٠١]؛ یعنی پس از اینکه از قبرهایشان برانگیخته میشوند، نسبتهای خویشاوندی، هیچ سودی به حالشان نخواهد داشت و جویای حالِ یکدیگر نخواهند بود. بلکه الله متعال میفرماید:
﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ ٣٦ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ ٣٧﴾ [عبس : ٣٤، ٣٧]
روزی که آدمی از برادرش فرار میکند، و از مادر و پدرش میگریزد. و نیز از همسر و فرزندانش. در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول میکند.
در صورتی که در دنیا جویای حالِ یکدیگرند و میپرسند: فلانی چطور است و چه میکند؟ چه اتفاقی برایش افتاده است؛ اما در آخرت، هر کسی گرفتار خویش است و به خود مشغول میباشد: ﴿لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ ٣٧﴾ [عبس:٣٧]
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢﴾ ؛ یعنی: «پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد، رستگارند». لذا مردم در آن روز دو دسته خواهند بود: گروهی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین است؛ چنین کسانی رستگارند، یعنی به آنچه دوست دارند، میرسند و از آنچه برایشان ناگوار است، رهایی مییابند....
موازین، جمع میزان و به معنای ترازوست و در کتاب و سنت، هم به صورت جمع آمده و هم بهصورت فرد. الله متعال در اینجا میفرماید: ﴿فَأَمَّا مَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ ٦﴾ [القارعة: ٦] . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «کَلِمَتَانِ خَفِیفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِیلَتَانِ فِی الْمِیزَانِ، حَبِیبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ».([4]) یعنی: «دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین میباشد و محبوب پروردگار رحمان است: سبحانالله وبحمده، سبحانالله العظیم». فرمود: «فِی الْمِیزَانِ» و نگفت: «فِی الْمَوازِین». لذا این واژه یک بار به صورت جمع ذکر شد و باری دیگر به صورت مفرد. به سبب فراوانیِ چیزهایی که وزن میشوند، به صورتِ جمع ذکر شده است و چون فقط یک ترازوی دقیق وجود دارد که ظلمی در وزن کردن در کار نیست و حقّ کسی ضایع نمیشود، به صورتِ مفرد آمده است.
اما چه چیزی وزن یا سنجیده میشود؟ برخی از علما گفتهاند: اعمال و برخی دیگر گفتهاند: کارنامه یا نامههای اعمال. عدهای دیگر بر این باورند که خودِ عملکنندگان وزن میشوند. زیرا احادیثی دربارهی هر یک از این دیدگاهها وجود دارد.
کسانی که میگویند: آنچه وزن میشود، اعمال است، به این فرمودهی الاهی استدلال کردهاند که الله عزوجل میفرماید:
﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ٧، ٨]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند. و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند.
در این آیه به سنجش عمل اشاره شده است. پیشتر حدیثی ذکر شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «کَلِمَتَانِ خَفِیفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِیلَتَانِ فِی الْمِیزَانِ، حَبِیبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ». یعنی: «دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین میباشد و محبوب پروردگار رحمان است: سبحانالله وبحمده، سبحانالله العظیم». در این حدیث به سنگین بودن این عمل یا این دو کلمه در ترازوی اعمال تصریح شده است.
استدلالِ کسانی که گفتهاند: کارنامهها یا نامههای اعمال سنجیده میشوند، به حدیثیست که در آن آمده است: روز قیامت کارنامههای بندهای را میگشایند که همهی آنها آکنده از بدیهاست. الله عزوجل از او میپرسد: ای بندهی من! آیا فرشتگانم به تو ستم کردهاند؟ پاسخ میدهد: خیر؛ بلکه اینها، اعمالیست که خودم انجام دادهام. آنجاست که بنده، هلاکت خود را قطعی میبیند. در آن هنگام الله متعال به او میفرماید: «تو، نزد ما نیکی و امانتی داری». و سپس برگهای میآورند که در آن نوشته است: «لاإلهإلاالله».([5]) وی، این کلمه را با اخلاص و از صمیم قلب گفته است. این برگه را در کفهی ترازو میگذارند و برگهها یا کارنامههایی را که پُر از بدیهاست، در کفهی دیگر؛ کفهی آن یک برگه، سنگینتر است. از این حدیث، چنین برمیآید که آنچه سنجیده یا وزن میشود، کارنامههاست.
کسانی که گفتهاند: خودِ عملکنندگان وزن میشوند، به این آیه استدلال کردهاند که الله عزوجل میفرماید:
﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا ١٠٥﴾ [الکهف: ١٠٥]
پس ترازویی برای آنان برپا نخواهیم کرد.
همچنین به این حدیث استدلال کردهاند که: عبدالله بن مسعودt بسیار لاغر بود و پاهای باریک و ضعیفی داشت؛ باری بالای درختِ «اراک»([6]) رفته بود که باد شدیدی وزید و او را تکان داد. مردم به او خندیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چرا میخندید؟ گفتند: بهخاطر ساقهای باریکش. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَهُمَا أَثْقَلُ فِی الْمِیزَانِ مِنْ أُحُدٍ».([7]) یعنی: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، ساقهایش در ترازو، از اُحُد سنگینتر خواهند بود». و این، نشان میدهد که آنچه سنجیده یا وزن میشود، خودِ عملکننده است.
لذا روز قیامت، اعمال یا نامههای اعمال و یا خود عملکنندگان، سنجیده میشوند:
﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِی جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣﴾ [المؤمنون : ١٠٢، ١٠٣]
پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد، رستگارند. و آنان که میزان نیکیهایشان سبک باشد، به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند.
فرمود: ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِی جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣ ﴾: «چنین کسانی به خود زیان زدهاند». زیرا وقتی پا به هستی گذاشتند، پیامآوران الهی، پیام حق را برایشان آوردند و حقیقت را برای آنها روشن ساختند، اما آنها از حق روی گرداندند و از پذیرش آن سرپیچی کردند و از وجودشان در دنیا، هیچ بهرهای نبردند. الله متعال میفرماید:
﴿فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ ١٥﴾ [الزمر: ١٥]
بگو: زیانکاران، کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانوادهی خویش زیان میزنند. هان! این، همان زیان آشکار است.
سپس الله متعال بیان میفرماید که آنها همانگونه که عذاب و شکنجهی جسمی میبینند، عذاب روحی و قلبی نیز میبینند و سرزنش میگردند و به آنها گفته میشود: ﴿أَلَمۡ تَکُنۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ١٠٥﴾ [المؤمنون : ١٠٥]؛ یعنی: «آیا آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟» آری؛ آیههای الاهی بر آنان خوانده و تببین میشد. پیامبران پیام حق را برایشان آوردند، ولی آنها کفر ورزیدند و این آیات را تکذیب کردند. لذا در پاسخ میگویند: ﴿قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَیۡنَا شِقۡوَتُنَا وَکُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّینَ ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ ١٠٧﴾ [المؤمنون : ١٠٦، ١٠٧]؛ یعنی: «بدبختی و شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم. ای پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون بیاور و اگر دوباره - بهسوی کفر و گناه- بازگشتیم، واقعا ستمکاریم». بدینسان اعتراف میکنند که شقاوتشان بر آنان چیره شده و به گمراهی آشکاری دچار گشتهاند که آنها را به دوزخ کشانده است. الله، ما و شما را در پناهِ خویش قرار دهد.
الله متعال میفرماید: ﴿قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ١٠٨﴾ [المؤمنون: ١٠٨] ؛ یعنی: «پروردگار میگوید: در آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید». این، شدیدترین سرزنش و سخنیست که الله عزوجل به آنها میگوید: ﴿قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ١٠٨﴾.و اگر بارها با الله سخن بگویند، پاسخشان را نمیدهد و درخواستشان را نمیپذیرد؛ زیرا چنین حکم فرموده که باید جاودانه در دوزخ بمانند.
سپس الله متعال به بیان برخوردِ اینها با دوستان الاهی پرداخته و فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ ١٠٩﴾ [المؤمنون : ١٠٩] ؛ یعنی: «همانا گروهی از بندگانم میگفتند: ای پروردگارمان! ایمان آوردیم؛ پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو، بهترین بخشایندهای». اینها کسانی هستند که به الله و پیامبرشان ایمان آورده، میگفتند: پروردگارا! به تو و پیامبرانت و حقیقتی که از سوی تو آوردهاند، ایمان داریم. پس گناهانمان را بیامرز تا وارد دوزخ نشویم و بر ما ببخشای تا به بهشت برویم.
﴿فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِیًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡکُمۡ ذِکۡرِی وَکُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَکُونَ ١١٠﴾ [المؤمنون: ١١٠] : «ولی شما، آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان میخندیدید». یعنی بهاندازهای این مؤمنان را بهریشخند گرفتید که مرا از یاد بردید و این مسخرهکردنها، شما را آنقدر مشغول نمود که مرا فراموش کردید. ﴿وَکُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَکُونَ ١١٠﴾؛ یعنی: در دنیا به مؤمنان میخندیدند و آنان را مسخره میکردند. اما الله متعال در سورهی «مطففین» میفرماید:
﴿فَٱلۡیَوۡمَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ ٣٤﴾ [المطففین: ٣٤]
پس امروز مؤمنان به کافران میخندند.
خندیدن مؤمنان به کافران در آخرت، هیچ گریه یا پیامدی منفی برای مؤمنان در پی ندارد؛ اما نتیجهی خندیدن کافران به مسلمانان در دنیا، گریهای همیشگی در آخرت است. پناه بر الله.
﴿إِنِّی جَزَیۡتُهُمُ ٱلۡیَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ١١١﴾ [المؤمنون: ١١١]: «من امروز به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان رستگارند». یعنی: الله متعال، مؤمنان را به پاس صبر و شکیبایی بر اطاعت الله و خویشتنداری در برابر معصت و نافرمانی از او، رستگار میگرداند و مؤمنان را به نعمتهای خوشایند خویش میرساند و آنها را از عذابهای ترسناکش نجات میدهد. الله عزوجل از آن جهت در این آیه به رستگاری مؤمنان تصریح فرموده است که این خبر، بر افسوس و پشیمانی منکِران پیامبران بیفزاید؛ گویا الله عزوجل به تکذیبکنندگان میفرماید: اگر شما نیز همانند مؤمنان عمل میکردید، به این پاداش بزرگ دست مییافتید. از اینرو بر حسرت و افسوس تکذیبکنندگان افزوده میشود. مؤمنانی که در دنیا بهریشخند گرفته شدند و بر آنها خندیدند، چه وضعیتی پیدا میکنند و اینها که مؤمنان را مسخره کردند، در دوزخ چه حالی دارند؟
﴿قَٰلَ کَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِینَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّینَ ١١٣﴾ [المؤمنون: ١١٢، ١١٣]: «- پروردگار- میگوید: به شمارش سالها، چقدر در زمین ماندید؟ میگویند: یک روز یا بخشی از یک روز؛ پس از شمارشگران بپرس». بنگرید؛ با اینکه پیامبران الاهی نزدشان آمدند و چندان عمر یافتند که میتوانستند در آن پند بگیرند، اما هیچ بهرهای از آن نبردند؛ از اینرو در آخرت، گمان میکنند که فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهاند! ﴿قَٰلَ کَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِینَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّینَ ١١٣﴾: «میگویند: یک روز یا بخشی از یک روز -در زمین بودهایم.- پس از شمارشگران بپرس». یعنی از کسانی بپرس که حسابِ ماندنشان را در دنیا داشتهاند، ولی به گمان ما، فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهایم.
الله متعال میفرماید: ﴿قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ لَّوۡ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١٤﴾ [المؤمنون: ١١٤] : «پروردگار میگوید: چه شایسته بود که میدانستید تنها اندکی (در زمین) ماندید». یعنی تنها اندکی در دنیا بوده و اینک به آخرت کوچ کردهاید و جاودانه در آن عذاب میشوید. لذا اگر از افرادِ آگاه بودید، به میزانِ انکاری که نسبت به پیامبران داشتید و نیز به حد و اندازهی اعمالی که دربارهاش زیان کردهاید، پی میبردید.
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾ [المؤمنون : ١١٥] : «آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟» آنها، گمان میکردند که به سوی الله بازنمیگردند؛ لذا در آخرت بهخاطر این گمان نادرست، توبیخ و سرزنش میشوند. آیا از حکمت خداست که این موجود را بیافریند و پیامبرانی به سویش بفرستد و کتابهایی بر او فروفرستد، اما همه چیز با مرگ پایان یابد و از میان برود و هیچ بازگشت و بعثتی در کار نباشد؟ امکان ندارد؛ بلکه این، گمان و پندارِ کافران است. الله متعال میفرماید:
﴿ذَٰلِکَ ظَنُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ ٢٧﴾ [ص : ٢٧]
این، پندار کافران است. پس وای به حال کافران از آتش (دوزخ)!
سپس الله متعال میفرماید:
﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ ١١٦﴾ [المؤمنون : ١١٦]
الله، فرمانروای حق و راستین، بس برتر و فراتر است؛ هیچ معبود راستینی جز او که پروردگار عرش گرانقدر است، وجود ندارد.
یعنی الله عزوجل از هر نقص، بدی و عیبی برتر و فراتر است و به ذات خویش بالای عرش خود میباشد. ﴿ٱلۡمَلِکُ﴾ یعنی فرمانروای بزرگ و قدرتمند. ﴿ٱلۡحَقُّۖ﴾، یعنی ذاتی که قدرت و فرمانرواییاش، حق و راستین است، نه باطل. ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾: «معبود برحقی جز او وجود ندارد». ﴿رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ ١١٦ وَمَن یَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓ﴾ تا پایان سوره؛ یعنی: «پروردگار عرش گرانقدر؛ و هرکس معبود دیگری با الله بخواند، هیچ دلیل و برهانی ندارد».
از این آیان چنین برمیآید که بر انسان واجب است قدرِ لحظهلحظهی عمرش را بداند و مانندِ اینها نباشد که عمر خود را تَلَف میکنند و زیان میبینند.؛ زیرا سرانجام هر انسانی برانگیخته میشود و مجازات میشود و باید پاسخگوی اعمالش باشد.
***
الله متعال میفرماید:
﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ١٦﴾ [الحدید: ١٦]
آیا برای مؤمنان، آن زمان نرسیده که دلهایشان برای یاد الله و آنچه از حق نازل شده، نرم شود و مانند کسانی نباشند که پیشتر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طولانی گذشت و دلهایشان سخت گشت؟ و بسیاری از آنان فاسق و بدکار بودند.
آیههای روشن و فراوانی در اینباره وجود دارد.
579- وعن ابن عمر رضی اللهُ عنهما قال: أَخَذ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بِمَنْکِبَیَّ، فقال: «کُنْ فی الدُّنْیا کأَنَّکَ غریبٌ، أَوْ عَابِرُ سبیلٍ». وَکَانَ ابنُ عمر رضی اللهُ عنهما یقول: إِذَا أَمْسیْتَ، فَلا تَنْتظِرِ الصَّباحَ وإِذَا أَصْبحْتَ، فَلا تنْتَظِرِ الْمَساءَ، وخُذْ منْ صِحَّتِکَ لِمَرَضِکَ ومِنْ حیاتِک لِموتکَ. [روایت بخاری]([8])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شانههایم را گرفت و فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی».
ابنعمر$ میگفت: «شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد، در انتظار شب نباش؛ هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما و با استفاده از حیات خویش برای مرگ خود، آماده شو».
شرح
مؤلف/ در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو، این فرمودهی الهی را ذکر کرده که فرموده است:
﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ﴾ [الحدید: ١٦]
آیا برای مؤمنان، آن زمان نرسیده که دلهایشان برای یاد الله نرم شود؟
منظور از خشوع در اینجا، خضوع و نرم شدن دلهاست. ﴿لِذِکۡرِ ٱللَّهِ﴾، یعنی برای یاد الله یا هنگام یادِ الله. الله متعال در وصف مؤمنان میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ ٢﴾ [الأنفال: ٢]
مؤمنان، تنها کسانی هستند که چون الله یاد شود، دلهایشان ترسان میگردد و هنگامی که آیاتش بر آنان تلاوت شود، ایمانشان افزایش مییابد و بر پروردگارشان توکل میکنند.
لذا ﴿لِذِکۡرِ ٱللَّهِ﴾ ، بدین معناست که دلهایشان، الله و عظمتش را بهیاد بیاورند؛ ﴿وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ و برای آنچه از حق نازل شده است، نرم شوند؛ یعنی همان چیزهایی که در کتابالله آمده است. زیرا این کتاب، حق را آورده و حاویِ حقیقت میباشد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که این کتاب بر او نازل شده، حق و حقیقت را آورده است؛ از اینرو شایسته و سزاوار هر مؤمنیست که قلبش هنگام یاد الله و بهخاطر حقایقی که نازل شده، خاشع و نرم باشد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ﴾ [الحدید: ١٦]؛ یعنی: و مانند اهل کتاب – یهود و نصارا- نباشند که پیشتر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طولانی گذشت و دلهایشان سخت گشت. کتابی که به نصارا داده شد، انجیل بود و کتابِ یهودیان، تورات. یهودیان، به انجیل کفر ورزیدند و نصارا قرآن را انکار کردند؛ از اینرو همگی کافر شدند. یهودیان پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مورد خشم پروردگار قرار گرفتند؛ زیرا حق و حقیقتی را که عیسی علیه السلام آورده بود، میدانستند، اما از آن سرپیچی و رویگردانی کردند. پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، یهود و نصارا، همه مورد خشم الهی قرار گرفتند؛ زیرا نصارا حق را میدانستند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را میشناختند؛ همانگونه که فرزندان خود را میشناختند. با این حال، از او سرپیچی و رویگردانی کردند و بدینسان همهی اهل کتاب مورد خشم پروردگار قرار گرفتند. زیرا اصل بر اینست که منظور از کسانی که مورد خشم قرار گرفتند، کسانی هستند که حقیقت را دریافتند، اما به آن عمل نکردند؛ مانند آن دسته از یهود و نصارا که پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حقیقت را انکار نمودند.
﴿فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ﴾؛ یعنی: «زمان، بر آنان طولانی گذشت»؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ششصد سال پس از عیسی علیه السلام برانگیخته شد. ﴿فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾ از اینرو بسیاری از اهل کتاب در این مدت طولانی دچار انحراف شدند و دلهایشان سخت گشت. لذا الله متعال میفرماید: ﴿وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ١٦﴾: «و بسیاری از آنان فاسق بودند». نفرمود: بیشترشان یا همهی آنها فاسق و منحرف بودند؛ بلکه بسیاری از آنها از حق و حقیقت، دور و منحرف شدند. الله عزوجل ما را از اینکه مانند این دسته از اهل کتاب باشیم، برحذر داشته است. اگر به امت اسلامی نگاهی بیندازیم، میبینیم که مرتکب همان اعمالی میشوند که پیشتر اهل کتاب مرتکب شدهاند. اینک دورانی طولانی از زمان بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گذشته و دلهای بسیاری از افراد این امت، سخت شده و بسیاری از آنها منحرف شدهاند. لذا کسانی بر مسلمانان تسلط یافتهاند که شایستگی حکمرانی بر مسلمانان را ندارند؛ یا فاسقند و یا از دایرهی اسلام، خارج میباشند. زیرا کسانی که مطابق کتابالله و سنت پیامبرش حکم نمیرانند و معتقدند که قوانین خودساختهی بشر، از حکمِ الله و پیامبرش بهتر است، بدون شک کافرند و از دایرهی اسلام خارج میباشند. البته الله متعال مردم را بهوسیلهی یکدیگر میآزماید. لذا اگر مؤمن، صبر و شکیبایی پیشه کند و منتظر گشایشی از سوی الله عزوجل باشد و به اسبابی روی بیاورد که او را به مقصود میرساند، الله متعال مشکلات فرارویش را آسان میگرداند. خلاصه اینکه الله عزوجل ما را از اینکه مانند اهل کتاب باشیم که دلهایشان سخت شد، برحذر داشته است؛ اما متأسفانه بسیاری از ما در عصرِ حاضر، خود را به این سنگدلان همانند میسازیم و بسیاری از اینها از فرمان الهی و اطاعت از او منحرف و دور شدهاند.
سپس مؤلف/ میگوید: آیههای فراوان و روشنی در اینباره وجود دارد.
و اما احادیث؛ عبدالله بن عمر$ میگوید: «رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شانههایم را گرفت». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن جهت شانههای ابنعمر$ را گرفت که توجهش را به فرمودهاش بیشتر کند و این، روش آموزشی نیک و پسندیدهای بود که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم داشت؛ چنانکه هنگام سخن گفتن اسلوب و شیوهای بهکار میبرد که توجه شنونده را بیشتر میکرد؛ گاه با یک عمل، مانند اینجا و گاه با سخن. همانگونه که از اصحابش پرسید: «أَلا أُنَبِّئُکُمْ بِأَکْبَرِ الْکَبَائِرِ؟» یعنی: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره آگاه نسازم؟». گفتند: «بله، ای رسولخدا!»
سپس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به ابنعمر$ فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی». سبحانالله! الله متعال به پیامبرش، سخنان جامع، کامل و شیوا عطا کرد. لذا این دو جمله، میتواند چراغی فراروی انسان در مسیر زندگیاش باشد. مسافر و رهگذر با هم تفاوت دارند؛ رهگذر از آبادی یا مسیری میگذرد و آنجا توقف نمیکند. اما مسافر، برای مدتی کوتاه، مثلاً دو یا سه یا ده روز و یا یک ماه در جایی اقامت مینماید و سپس از آنجا کوچ میکند. اما رهگذر و مسافر، محلّ گذر یا اقامتگاه موقّت خود را محل اقامت دایمی یا محل سکونت همیشگی قرار نمیدهند. از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی». هر مسافر و رهگذری میخواهد به وطن یا نزد خانوادهی خویش بازگردد. لذا اگر انسان در دنیا چنین رویکردی داشته باشد، یعنی خود را در جایگاه یک مسافر یا رهگذر بداند، چیزی جز آخرت نمیخواهد و همواره برای آخرت خود تلاش میکند و چیزی جز آخرت در برابر دیدگانش نیست؛ از اینرو بهگونهای به سوی آخرت حرکت میکند که به خواستههای ارزشمند اخروی و سعادت همیشگی آن میرسد.
ابنعمر$ میگفت: «شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد، در انتظار شب نباش». چه بسیار انسانهایی که سپیدهدم، سالم بودهاند، اما صبح را به شب نرسانده و مردهاند! چه بسیار مردمانی که شب را به صبح نرساندهاند! چه بسیار افرادی که لباس پوشیدند، اما مُردهشو لباسشان را درآورد! چه بسیار کسانی که از خانه بیرون رفتند و هرگز به خانه بازنگشتند و از نهار یا شامی که برای آنها تدارک دیده بودند، نخوردند! چه بسیار انسانهایی که خوابیدند و هیچگاه از رختخواب برنخاستند! لذا شایستهی هیچ انسانی نیست که آرزوهای طولانی در سر بپروراند؛ بلکه باید همواره هوشیار، آگاه و زیرک باشد. این معنای سخنِ ابنعمر$ میباشد. ابنعمرt همچنین میگفت: «هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما و با استفاده از حیات خویش برای مرگ خود، آماده شو». آدمِ سالم، آسودهخاطر و راحت و بیخیال است و فرصت و سلامتی دارد؛ اما کسانی که قدر سلامتی و فراغت را نمیدانند، بسیارند! زیرا گمان میکنند این سلامتی، ماندگار است و دنیا برایشان بقا دارد یا به کامشان خواهد بود؛ از اینرو قدر این نعمت را نمیدانند.
ابنعمر$ میگفت: «هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما». آدمِ بیمار، جسمی رنجور و روانی خسته دارد و دنیا بر او تنگ میگردد و نمیتواند کارهایی را انجام دهد که در صحتش انجام میدهد؛ از اینرو باید هنگام تندرستی برای لحظات بیماریاش بهرهبرداری کند و از زندگی خود، کمال استفاده را برای مرگ خویش ببرد. خود مقایسه کنید و ببینید که آیا زندگی طولانیتر است یا مرگ؟ بدون شک زندگی با مرگ، قابل مقایسه نیست. لذا انسانِ عاقل تا زنده است، از زندگیاش برای مرگ خویش یا زمانی که فرصت و توان عمل ندارد، استفاده میکند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلاثَةٍ: إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ».([9]) یعنی: «هنگامی که انسان میمیرد، پاداش اعمالش قطع میگردد، مگر از سه عمل: صدقهی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود، یا فرزند شایستهای که برایش دعا میکند». پس از زندگی خویش برای آخرت خود، استفاده کنید.
***
580- وَعَنْه أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «مَا حَقُّ امْرِیءٍ مُسلِمٍ لَهُ شَیءٌ یُوصِی فِیه، یبِیتُ لَیْلَتَیْنِ إِلاَّ وَوَصِیَّتُهُ مَکْتُوبَةٌ عِنْدَهُ». [متفقٌ علیه؛ این، لفظ بخاری است.]([10])
وفی روایةٍ لمسلم: «یَبِیتُ ثَلاثَ لَیَالٍ». قال ابنُ عمر: مَا مَرَّتْ عَلَیَّ لَیْلَةٌ مُنذُ سَمِعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال ذلِکَ إِلاَّ وَعِنْدِی وَصِیَّتِی.
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «برای مسلمانی که چیزی برای وصیت دارد، جایز نیست که دو شب بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد».
در
روایت مسلم آمده است: «سه شب را سپری کند». ابنعمر$ میگوید: از
زمانی
که این سخن را از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدهام، یک شب نیز بر من نگذشته، مگر اینکه
وصیتنامهام نزدم بوده است.
581- وعن أَنسt قال: خَطَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم خُطُوطاً فقال: «هَذا الإِنسَانُ وَهَذا أَجَلُه، فَبَیْنَما هو کَذَلِکَ إِذ جَاءَ الخَطُّ الأَقْرَبُ». [روایت بخاری]([11])
ترجمه: انسt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چند خط رسم کرد و فرمود: «این، انسان و این، اجلِ اوست؛ در این میان که انسان به زندگی و آرزوهای خویش سرگرم است، ناگهان خطّ نزدیکتر – یعنی مرگش- فرا میرسد».
582- وعن ابن مسعُودٍt قال: خَطَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم خَطًّا مُرَبَّعًا، وخَطَّ خَطًّا فی الْوَسَطِ خَارِجًا مِنْهُ، وَخَطَّ خُططاً صِغَارًا إِلى هَذَا الَّذِی فی الوَسَطِ مِنْ جَانِبِهِ الَّذِی فی الوَسَط، فَقال: «هَذَا الإِنسَان، وَهَذَا أَجَلُهُ مُحِیطاً بِهِ أو قَد أَحَاطَ بِهِ وَهَذَا الَّذِی هُوَ خَارِجٌ أَمَلُهُ وَهَذِهِ الُخطَطُ الصِّغَارُ الأَعْراض، فَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا، نَهَشَهُ هَذا، وَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذا نَهَشَهُ هَذا». [روایت بخاری]([12])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مربّعی رسم کرد و یک خط در وسط آن کشید که از مربع، خارج میشد و اطراف این خط که داخل مربع قرار داشت، خطهای کوچکی رسم نمود و فرمود: «این - خط که داخل مربّع قرار دارد- انسان است و این مربّع، اجل اوست که او را احاطه کرده و این خط که بیرونِ مربّع است، اجلِ اوست و این خطهای کوچک، حوادث و مشکلات هستند که اگر از یکی از آنها نجات یابد، گرفتارِ آن یکی میشود».
شرح
سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابنعمر$ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «برای مسلمانی که چیزی برای وصیت دارد، جایز نیست که دو شب بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد». ابنعمر$ میگوید: از زمانی که این سخن را از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدهام، یک شب نیز بدون وصیتنامه بر من نگذشته است.
منظور از وصیت، اینست که انسان دربارهی بخشی از ثروتش برای کسی سفارش کند یا فرزندان کوچکش را به کسی بسپارد یا نسبت به کاری که در اختیار اوست، پس از مرگ خود به شخصی سفارش نماید که آن را به انجام برساند یا از آن بهرهبرداری کند. مثلاً شخصی بنویسد: وصیت من به فلانی اینست که به فرزندان خردسالم توجه و رسیدگی کند.
وصیتم به فلانی، اینست که یکسوم یا یک چهارم و یا یکپنجم ثروتم را جدا نماید و در راه الله متعال ببخشد. سفارشم به فلانی اینست که از خانه یا ملکی که پس از خود بهجا میگذارم، استفاده کند.
خلاصه اینکه وصیت، عبارت است از اینکه انسان در حیات خود دربارهی چیزهایی که در اختیار اوست، به کسی سفارش کند تا پس از مرگ وی به آن رسیدگی نماید. وصیت چند گونه است:
انواع وصیت: واجب، حرام، و جایز.
یکم: وصیت واجب: اینست که انسان نسبت به حقوقی که بر عهدهی اوست، سفارش نماید تا وارثانش آن را انکار نکنند؛ بهویژه در شرایطی که دلیل یا سندی دربارهی این حقوق وجود ندارد. مثلاً کسی از او بستانکار است؛ اگر سندی در اینباره وجود ندارد، بر انسان واجب است که نسبت به بدهیاش وصیت کند؛ زیرا اگر وصیت نکند، ممکن است وارثانش، این بدهی را انکار نمایند؛ بهویژه اینکه وارثان ملزَم نیستند که هر ادعایی مبنی بر طلب یا بستانکاری از مردهی خویش را بپذیرند. از اینرو اگر میّت، در حیات خود نسبت به بدهیهایش سفارش نکند، چهبسا حقّ کسی بر گردنش بماند. از اینرو در چنین مواردی وصیت، واجب است.
همچنین واجب است که برای خویشاوندان و نزدیکانی که از او ارث نمیبرند، وصیت کند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ ١٨٠﴾ [البقرة: ١٨٠]
بر شما این حکم مقرر شده که چون مرگ هر یک از شما فرا رسد، اگر مالی از خود بهجا میگذارد، به صورت عادلانه برای پدر و مادر و نزدیکان وصیت کند.
البته حکم وصیت برای پدر و مادر و خویشاوندانی که ارث میبرند، با آیههای میراث، منسوخ شد؛ یعنی وصیت برای وارثان، جایز نیست و این آیه، دربارهی نزدیکانی که ارث نمیبرند، به قوت خود باقیست. چنانکه ابنعباس$ و بسیاری از علما، همین دیدگاه را دارند؛ یعنی بر انسان واجب است که وقتی مال و ثروت فراوانی دارد، بخشی از ثروتش را که برایش میسّر است، برای آن دسته از نزدیکانش وصیت نماید که از او ارث نمیبرند. البته وصیت برای وارث، جایز نیست؛ زیرا سهم ارثش برای او کافیست. لذا وصیت در دو موردی که ذکر شد، واجب میباشد:
1- وقتی بدهی داشت یا حقّ مردم بر گردنش باشد.
2- زمانی که ثروت فراوانی دارد؛ در چنین حالتی بر او واجب است برای آن دسته از خویشاوندانش که از او ارث نمیبرند، دربارهی بخشی از اموالش وصیت کند.
دوم: وصیت حرام: مانندِ اینکه برای یکی از وارثانش وصیت کند؛ به عنوان مثال برای فرزند بزرگش سفارش کند و در میان وارثانش، سهم بیشتری به او بدهد یا برای همسرش وصیت نماید و بیش از سهمِ وی به او اختصاص دهد. چنین کاری حرام است؛ اگرچه از همسرش راضی باشد و بخواهد نیکیهایش را جبران کند، باز هم جایز نیست که برای او به چیزی بیش از سهمش وصیت کند. همچنین اگر یکی از فرزندانش، به او خدمت و نیکی میکند، جایز نیست که برای چنین فرزندی به چیزی بیش از سهم ارثش وصیت نماید و این، حرام است.
گاه مشاهده میشود که برخی از مردم، چندین فرزند دارند و چون فرزندِ بزرگشان را داماد میکنند، به گمان خود برای اینکه حقّی از فرزندان کوچکتر ضایع نشود، بهاندازهی مخارجی که برای فرزند بزرگشان پرداخت کردهاند، به نفع فرزندان کوچک خود وصیت میکنند؛ این هم حرام است. زیرا ازدواج دادن فرزند، یک ضرورت و نیاز مقطعی مانند خوردن و آشامیدن است؛ به عبارت دیگر فرزندی که نیازمند ازدواج است و پدرش قدرت مالی دارد، بر او واجب است که به ازدواج فرزندش کمک کند؛ اما برای پدر جایز نیست که با چنین استدلالی، یعنی به گمان اینکه فرزند بالغش را ازدواج داده است، باید پس از مرگ خود، همان مبلغ یا کمک را از طریق وصیت به فرزند خردسالش اختصاص دهد.
این، مسألهایست که بر بسیاری از طلاب پوشیده میباشد و گمان میکنند که اگر فرزند خود را داماد میکنید، بر شما واجب است بهاندازهای که برای داماد کردن فرزند بزرگ خود هزینه کردهاید، برای فرزندان خردسال خود نیز وصیت نمایید. این، درست نیست؛ بلکه وصیت برای وارث، بهطور مطلق جایز نمیباشد. لذا اگر کسی از روی بیاطلاعی از این موضوع، به نفع یکی از وارثانش وصیت کند، قبول یا ردّ این وصیت، به سایر وارثان بستگی دارد؛ اگر بخواهند این وصیت را میپذیرند و گرنه، آن را رد میکنند.
سوم: وصیت جایز: اینست که انسان به بخشی از اموالش که از یکسوم کل آن تجاوز نمیکند، وصیت نماید. زیرا وصیت کردن به بیش از یکسوم اموال، ممنوع است و هرکس به کمتر از آن، آزاد میباشد و میتواند برای هرکس جز وارثانش، وصیت کند. اما آیا یکسوم بهتر است یا یکچهارم و یا یکپنجم؟ میگوییم: یکسوم، بیشترین مقداریست که میتوانید وصیت کنید و بهتر است که کمتر از یکسوم باشد. از اینرو ابنعباس$ گفته است: ای کاش مردم به جای یکسوم، یکچهارم اموالشان را وصیت میکردند. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سعد بن ابیوقاصt فرمود: «الثُّلثُ والثُّلُثُ کثِیرٌ». یعنی: «یکسوم، و یکسوم نیز زیاد است». ابوبکرt یکپنج اموالش را صدقه داد و فرمود: من، همان چیزی را میپسندم که الله عزوجل برای خود پسندیده است. لذا به یکپنجم (خمس) اموالش وصیت نمود و این، بهترین مقدار برای صدقه دادن اموال یا وصیت کردن دربارهی آن است.
ای کاش طلاب علم و کسانی که وصیتنامهها را مینویسند، به وصیتکنندگان یادآوری میکردند که بهترین وصیت، وصیت به یکپنجم اموال است، نه یکسوم آن. و متأسفانه وصیت به یکسوم اموال در میان مردم، رایج شده و این، بیشترین حد و اندازهایست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین نموده است، و گرنه، وصیت به کمتر از آن، بهتر میباشد؛ یعنی یکچهارم از یکسوم بهتر است و یکپنجم از یکچهارم.
ناگفته نماند: اگر وارثان، نیازمندند، ترک وصیت بهتر است؛ زیرا وارثان، مستحقترند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِنَّکَ إِنْ تَذرَ وَرثتَک أغنِیاءَ خَیْرٌ مِن أَنْ تذرَهُمْ عالَةً یَتکفَّفُونَ النَّاس».([13]) یعنی: «اگر وارثانت را پس از خود، بینیاز ترک گویی، بهتر است از اینکه آنها را فقیر و نیازمند رها کنی تا دست گدایی پیش این و آن دراز کنند». لذا اگر از وضعیت وارثان خود آگاهید و میدانید که وضعیت متوسطی دارند و به فقر نزدیکترند و از علاقه و نیازشان به این مال آگاهی دارید، بهتر است به صدقه دادن هیچ بخشی از اموال خود وصیت نکنید.
در حدیث ابنعمر$ به وصیت کردن یا نوشتن وصیتنامه اشاره شده است و همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، وصیت بر سه گونه است: وصیت واجب، وصیت حرام و وصیت مباح (جایز).
وصیت واجب: اینست که انسان نسبت به بدهیها و حقوقی که بر عهدهی اوست، وصیت نماید تا وارثانش، آن را انکار نکنند و حقّ کسی ضایع نشود؛ بهویژه اگر دلیل یا سندی دربارهی این حقوق وجود نداشته باشد. همچنین بر کسی که مال و ثروت فراوانی از خود بهجا میگذارد، واجب است که بدون سهمبندی و کمتر از یکسوم اموالش برای آن دسته از نزدیکان خود که از او ارث نمیبرند، وصیت کند.
وصیت حرام خود بر دو نوع است: یکی اینکه برای یک از وارثان وصیت شود؛ و دیگر اینکه افزون بر یکسوم کل اموال باشد.
وصیت مباح غیر از موارد مذکور است؛ البته بهتر و افضل، اینست که به یکپنجم و کمتر از آن وصیت شود و اگر تا یکچهارم و یکسوم نیز وصیت گردد، ایرادی ندارد؛ ولی وصیت کردن به بیش از یکسوم، جایز نیست.
در حدیث ابنعمر$ به نوشتن وصیتنامه اشاره شده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مگر اینکه وصیتنامهاش، نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد». و این، نشان میدهد که نوشتن وصیتنامه واجب است. «مکتوب» اسم مفعول است؛ لذا وصیتنامه، باید مکتوب باشد و فرقی نمیکند که وصیتکننده، خود آن را بنویسد یا دیکته کند و دیگری بنویسد؛ مهم، ثبوتِ وصیتنامه است، چه به خطّ وصیتکننده باشد و چه به خط شخصی قابل اعتماد؛ اما اگر به خطی مجهول باشد، اعتبار ندارد و به آن، عمل نمیشود.
اینکه فرمود: «وصیتنامهاش، نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد»، نشان میدهد که انسان، باید مراقبِ سندهایش باشد و آن را در دسترسِ کسی قرار ندهد؛ مثلاً در گاوصندوق یا امثال آن بگذارد تا از میان نرود یا کسی در آن، دستکاری نکند یا به آن، دستبرد نزند.
خلاصه اینکه از این حدیث به اهمیت توجه به نوشتن وصیتنامه پی میبریم و درمییابیم که انسان باید مراقب وصیتنامهاش باشد تا از میان نرود. همچنین پی میبریم که صحابهy بهسرعت به دستورها و رهنمودهای رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عمل میکردند. چنانکه ابنعمر$ پس از شنیدن این حدیث فرمود: «از زمانی که این سخن را از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدهام، یک شب نیز بر من نگذشته، مگر اینکه وصیتنامهام نزدم بوده است».
لذا شایسته و بایستهی هر مسلمانیست که به این موضوع، اهمیت دهد؛ زیرا مرگ انسان، بیخبر میرسد. در این صورت، انسان نه به خود ستم میکند و نه حقّ کسی ضایع میشود.
***
583- وَعَنْ أبی هریرةt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «بادروا بالأَعْمال سبعاً، هل تَنتَظرونَ إلاَّ فقراً مُنسیاً، أَوْ غنیٌ مُطْغیاً، أَوْ مرضاً مُفسِداً، أَو هرماً مُفْنداً أَو موتاً مُجهزاً أَوِ الدَّجَّال فشرُّ غَائب یُنتَظَرُ، أَوِ السَّاعة فالسَّاعةُ أَدْهى وأَمر». [روایت ترمذی]([14])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: «رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پیش از فرارسیدن هفت چیز، به سوی اعمال نیک بشتابید؛ آیا جز این هفت مورد، انتظار یا توقع دیگری دارید؟ فقری نسیانآور، یا ثروتی طغیانگر، یا بیماری و مرضی تباهکننده، یا پیریای که باعث زوال عقل میشود، یا مرگی ناگهانی، یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد».
584- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَکْثِرُوا ذِکْرَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ»، یَعنی الْمَوْت. [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([15])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قطعکننده و ازمیانبرندهی لذتها را فراوان یاد کنید»؛ یعنی مرگ را.
585- وعن أبی بن کعبt کانَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِذا ذَهَبَ ثُلثُ اللَّیْلِ، قامَ فقالَ: «یا أَیها النَّاسُ اذْکُرُوا اللَّه جَاءَتِ الرَاجِفَةُ تَتْبَعُهُا الرَّادِفَةُ، جاءَ الْمَوْتُ بما فِیهِ، جاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِیهِ». قلتُ: یَا رَسُولَ اللهِ إنِّی أُکْثِرُ الصَّلاةَ عَلَیْکَ، فَکَمْ أَجْعَلُ لکَ مِن صَلاتِی؟ قال: «ما شِئْتَ»؛ قُلْتُ الرُّبُعَ؟ قال: «ما شئْتَ، فَإِنْ زِدتَ فَهُوَ خَیْرٌ لکَ». قُلُتُ: فَالنِّصْفَ؟ قالَ «ما شِئْتَ، فإِنْ زِدْتَ فهو خَیرٌ لکَ». قُلْتُ: فَالثلثَینِ؟ قالَ: «ما شِئْتَ، فإِنْ زِدْتَ فهو خَیرٌ لکَ». قُلْتُ: أَجْعَلُ لکَ صَلاتِی کُلَّها؟ قال: «إذًا تُکْفی هَمَّکَ، ویُغُفَرُ لکَ ذَنْبُکَ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([16])
ترجمه: ابی بن کعبt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پس از گذشتِ یکسوم شب برمیخاست و میفرمود: «ای مردم! الله را یاد کنید؛ بهطور قطع نخستین دمیدن- در صور- فرامیرسد و پس از آن، دومین دمیدن روی میدهد. بهیقین مرگ با آنچه در خود دارد، میآید؛ مرگ با سختیهایی که در خود دارد، میآید». عرض کردم: ای رسولخدا! من بر شما زیاد درود میفرستم؛ چقدر از دعاهایم را به درود و صلوات بر شما اختصاص دهم؟ فرمود: «هر چه خواستی». گفتم: یکچهارم آن را؟ فرمود: «هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است». پرسیدم: نصفِ آن را؟ فرمود: «هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است». سؤال کردم: پس دوسوم آن را؟ فرمود: «هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است». گفتم: همهی دعاهایم را به درود و صلوات بر شما اختصاص میدهم. فرمود: «در این صورت، همهی غمها و خواستههایت برطرف و گناهانت آمرزیده میشود».
شرح
مؤلف/ در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پیش از فرارسیدن هفت چیز، به سوی اعمال نیک بشتابید». یعنی پیش از اینکه گرفتار این هفت مورد شوید، کارهای نیک انجام دهید. سپس هفت مورد را ذکر فرمود:
«فقری نسیانآور»؛ یعنی انسان بهگونهای فقیر شود که پروردگارش را از یاد ببرد. زیرا لباس فقر بدترین لباسیست که بنده میپوشد؛ به عبارت دیگر آدم فقیر هم به خوردن و آشامیدن، لباس، همسر و مسکن نیازمند است، اما چیزی برای رفع نیازهایش ندارد؛ لذا زمین با تمام گستردگیاش بر تو تنگ میشود و آنقدر برای رفع نیازهایش تلاش و تکاپو میکند که الله عزوجل را از یاد میبرد و نمیتواند آنگونه که باید و شاید او را عبادت نماید. همچنین از بسیاری از عبادتها مانند زکات، صدقه، آزاد کردن برده، حج، انفاق در راه الله و دیگر عبادتهایی که مستلزم ثروت است، بازمیماند.
«یا ثروتی طغیانگر»؛ بدینسان که الله عزوجل دنیا را به روی انسان بگشاید و او را ثروتمند بگرداند؛ اما انسان خود را از پروردگارش بینیاز بداند و به سرکشی روی بیاورد و واجبات الاهی را انجام ندهد و از کارهایی که الله متعال نهی کرده، خودداری نکند. الله متعال میفرماید:
﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾ [العلق: ٦، ٧]
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد، هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
«یا بیماری و مرضی تباهکننده»؛ یعنی بیماریای که زندگی انسان را فلج و تباه کند. زیرا انسان تا زمانی که سالم و تندرست است، پرنشاط و آسودهخاطر میباشد و دنیاش به رویش گشوده است؛ اما همینکه بیمار میشود، از لحظ جسمی و روحی ضعیف میگردد و همواره در غم و اندوه بهسر میبرد و بدینسان زندگیاش خراب میشود.
«یا پیریای که باعث ضعف و زوال عقل میگردد»؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَیۡبَةٗۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡقَدِیرُ ٥٤﴾ [الروم: ٥٤]
الله ذاتیست که شما را از نطفهای ضعیف آفرید؛ سپس بعد از ناتوانی، قدرت و نیرو بخشید و آنگاه پس از توانایی، پیری و ناتوانی قرار داد. هر چه بخواهد، میآفریند؛ و او، دانای تواناست.
انسان تا زمانی که جوان است و نیرو دارد، در عبادت، چالاک میباشد؛ راحت وضو میگیرد، با نشاط نماز میخواند و با توان و نیرو به کسب علم و دانش میپردازد؛ اما هنگامی که پیر میشود، بهگونهای میگردد که الله عزوجل از زبان زکریا علیه السلام بیان فرموده است:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّی وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَیۡبٗا﴾ [مریم: ٤]
گفت: ای پروردگارم! بهراستیستخوانم سست شده و سرم از پیری، سفید گشته است.
منظور از سست شدن استخوان، ضعیف شدن اسکلت است که تمام بدن بر روی آن قرار میگیرد؛ وقتی اسکلت ضعیف شود، تمام بدن ضعیف میگردد و انسان نمیتواند کارهایی را که در جوانی انجام میداده، انجام دهد.
«یا مرگی سریع و ناگهانی»؛ هنگامی که انسان میمیرد، فرصت عمل کردن پایان مییابد. چه بسیار انسانهایی که مردهاند، اما گمان نمیکردند که بدین زودی بمیرند! چه بسیار جوانانی که در کام مرگ فرو رفتهاند! چه بسیار جوانان سالم و تنومندی که در حوداثی از قبیل آتشسوزی، واژگونی ماشین، فروریختن دیوار یا در اثر سکتهی قلبی مردهاند!
پس به سوی اعمال نیک بشتابید؛ چهبسا در حالِ گفتگو با خانواده باشید و مرگ به سراغتان بیاید؛ چه بسا در رختخواب باشید و بمیرید؛ چه بسا مشغول خوردن غذا باشید و هیچگاه از سرِ سفره بلند نشوید؛ شاید هم در خودرو یا در سفر، رهسپار آخرت شوید؛ پس به سوی کارهای نیک بشتابید.
و فرمود: «یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است». دجال، مردی بدطینت، دروغگو و پلید است که در آخر زمان ظهور میکند و مردم را به گمراهی میکشاند و آنها را به پرستش و عبادت خویش فرا میخواند و بسیاری از مردم، الا ماشاءالله به او میگروند.
این، همان واقعهی خطرناکیست که در هر نمازی از آن به الله عزوجل پناه میبریم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «در پایان آخرین تشهد، این دعا را بخوانید: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ».([17]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
دجال، مردی از بنیآدم و از جنس بشر است؛ این دروغگوی کافر، لوچ و کور است و چشمش مانند دانهی انگور، برآمده میباشد و میان دو چشمش، نوشته شده است: «کافر» (ک، ف، ر)؛ و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد. اما منافقان و کافران، نمیتوانند کلمهی کافر را که در میان چشمان دجال نوشته شده است، بخوانند؛ اگرچه باسواد باشند. این، یکی از نشانههای الاهیست.
دجال، مردم را به پرستش خویش فرامیخواند و میگوید: من، پروردگار شما هستم. بوستان و آتشی با اوست؛ بوستان یا بهشتی که با خود دارد، در حقیقت، دوزخ است؛ و برعکس، آتشی که با اوست، بهشت است.([18])
مردم دچار توهم میشوند و گمان میکنند هرکس از او اطاعت کند، او را به بهشت میبرد و هرکس از او نافرمانی کند، او را در دوزخ میافکند؛ اما حقیقت، غیر از اینست؛ یعنی کسی که وارد بهشت دجال شود، وارد دوزخ پروردگار میگردد و هرکس از او نافرمانی کند و در آتش دجال بیفتد، به بهشت الهی میرود.
دجال نزد گروهی از صحرانشینان میرود که در صحرایی خشک و بیعلف زندگی میکنند؛ پستانهای دامهایشان خشکیده و شیری در آن نیست. وی، آنها را به پرستش خویش فرامیخواند و آنها نیز میپذیرند. آنگاه دجال به آسمان دستور میدهد که ببارد و به زمین فرمان میدهد که گیاه برویاند و همینطور نیز میشود. در نتیجه کسانی که دجال را عبادت می کنند، در رفاه و آسایش قرار میگیرند و دامهایشان در حالی از صحرا باز میگردند که پستانهایی آکنده از شیر دارند و چاق و فربه هستند. لذا اینها به عبادت دجال ادامه میدهند و مدتی کوتاه از رفاه و آسایش دنیا احساس سعادت میکنند، اما در حقیقت دنیا و آخرت خویش را تباه میگردانند؛ زیرا دجال را به جای الله، به خدایی میگیرند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی دجال فرمود: «او، بدترین غایب مورد انتظار است». الله متعال، ما و شما را از فتنهاش در پناهِ خویش قرار دهد.
سپس فرمود: «یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد»؛ یعنی برپا شدن قیامت. همانگونه که الله عزوجل میفرماید:
﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦﴾ [القمر: ٤٦]
بلکه رستاخیز، وعدهگاه آنان است و رستاخیز، سختتر و تلختر میباشد.
لذا هر آن امکان دارد که انسان، گرفتار این هفت مورد شود و از عمل باز بماند؛ از اینرو هرکس باید تا زمانی که سالم، جوان و بانشاط است و فراغت و امنیت دارد، فرصت را غنیمت بداند و پیش از آنکه این نعمتها را از دست بدهد و پشیمان شود، به انجام کارهای نیک بپردازد؛ و گرنه، پشیمانی سودی نخواهد داشت.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 3158؛ و صحیح مسلم، ش: 2961. ر.ک: حدیث شمارهی 461. [مترجم]
([2]) صحیح مسلم، ش: 8.
([3]) ر.ک: صحیح مسلم، ش: 2904.
([4]) صحیح بخاری، ش: (6406، 6682، 7563)؛ و مسلم، ش: 2694.
([5]) روایت: ترمذی، ش: 2639؛ ابنماجه، ش: 4300؛ آلبانی/ در مشکاة، ش: 5559، و السلسلة الصحیحة، ش: 135، این حدیث را صحیح دانسته است.
([6]) درختیست که از چوب آن به عنوان مسواک استفاده میکنند. [مترجم]
([7]) حسن است؛ روایت: احمد در مسندش (1/420)؛ ابنحبان (7069)؛ طبرانی (8452) بهنقل از عاصم بن بهدله از ابنمسعود به صورت مرفوع. و نیز روایت: ابنمعین در تاریخش (3/59) بهنقل از شعبه از معاویه بن قره از پدرش بهصورت مرفوع.
([8]) صحیح بخاری، ش: 6416. این حدیث پیشتر بهشمارهی 475 ذکر شد.
([9]) ترمذی، ش: 1376؛ و نسائی، ش: 3651 بهنقل از علامه بن عبدالرحمن از پدرش از ابوهریرهt.
([10]) صحیح بخاری، ش: 2738؛ و صحیح مسلم، ش: 1627.
([11]) صحیح بخاری، ش: 6418.
([12]) صحیح بخاری، ش: 6417.
([13]) بخاری، ش: (1296، 3936، 4409، 6373)؛ و مسلم، ش: 1628. ر.ک: حدیث شمارهی 7.
([14]) ضعیف است؛ نک: ضعیف الجامع، ش: 2315؛ و السلسلة الضعیفة، ش: 1666؛ و ضعیف الترمذی، ش: 400، از آلبانی/؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی 94 گذشت.
([15]) صحیح الجامع، ش: 1210؛ صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 1877؛ و إرواء الغلیل، ش: 682.
([16]) صحیح الجامع، ش: 7863؛ السلسةالصحیحة، ش: 952؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 999.
([17])صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده است؛ ر.ک: بخاری، ش: 1377.
([18]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: 338؛ و صحیح مسلم، ش: 2963.
الله متعال میفرماید:
﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡیُسۡرَىٰ ٧﴾ [اللیل: ٥، ٧]
اما کسی که (مالش را در راه الله) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الاهی را تصدیق نمود، پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است) قرار خواهیم داد.
و میفرماید:
﴿وَسَیُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى ١٧ ٱلَّذِی یُؤۡتِی مَالَهُۥ یَتَزَکَّىٰ ١٨ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠ وَلَسَوۡفَ یَرۡضَىٰ ٢١﴾ [اللیل: ١٧، ٢١]
ولی پرهیزگارترین انسانها از آن آتش شعلهور، دور داشته میشود؛ همان کسی که مالش را (در راه الله) میدهد تا پاک شود. و هیچکس نزد او نعمتی ندارد که (به پاس این حق) به وی پاداش دهد. و تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش (انفاق میکند). و به زودی (با کسب رضایت پروردگار و ورود به بهشت) راضی خواهد شد.
و میفرماید:
﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیَِّٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٢٧١﴾ [البقرة: ٢٧١]
اگر آشکارا صدقه نمایید، کارِ خوبیست و اگر در نهان صدقه دهید و به فقیران بذل و بخشش نمایید، برایتان بهتر است. و برخی از گناهانتان را از میان میبرد. و الله به اعمالتان آگاه است.
همچنین میفرماید:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ ٩٢﴾ [آل عمران: ٩٢]
هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید، انفاق کنید؛ الله از آنچه انفاق میکنید، آگاه است.
آیهها، دربارهی فضیلت انفاق یا خرج کردن در طاعات و کارهای نیک، فراوان و روشن است.
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: فضیلتِ ثروتمندِ شکرگزار، یعنی کسی که ثروتش را از راه درست و شرعی بهدست میآورد و در راههای مشروع، خرج میکند».
ثروتمند، به کسی گفته میشود که الله متعال، مال و ثروت، دانش، موقعیت و جایگاهی داده است که او را از دیگران، بینیاز میسازد؛ گرچه بیشتر به کسی ثروتمند میگویند که الله متعال به مال و ثروت مادی عطا کرده است.
الله عزوجل بندگانش را با مال، یعنی با ثروت و فقر میآزماید. در میان مردم، کسانی هستند که اگر الله متعال به آنها ثروتی ببخشد، ثروت و بینیازی، آنان را به فساد و تباهی میکشاند؛ یعنی سر به طغیان مینهند و گمراه میشوند. و بندگانی هم هستند که اگر آنها را فقیر بگرداند، فقر و تنگدستی، مایهی فساد و تبهکاری آنان میگردد. لذا الله عزوجل به بندگانش بهاندازهای میدهد که لازمه یا درخورِ حکمتِ اوست:
﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَنَبۡلُوکُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَیۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَیۡنَا تُرۡجَعُونَ ٣٥﴾ [الأنبیاء: ٣٥]
هر جانداری، (طعم) مرگ را میچشد و شما را برای آزمایش با انواع نیک و بد میآزماییم و بهسوی ما بازگردانده میشوید.
مال و ثروتی که الله متعال به انسان میبخشد، دو گونه است:
نوع اول: ثروتیست که انسان، آن را از راه حرام بهدست میآورد؛ مانند رباخوار، دروغگو و کلاهبرداری که در داد و ستد، حقهبازی میکند یا اموال دیگران را بهناحق میخورد. ثروتِ چنین کسی، سودی به او نمیبخشد؛ زیرا چنین شخصی در دنیا ثروتمند بهنظر میرسد، اما در حقیقت هم در دنیا فقیر است و هم در آخرت. ثروتی که از راه غیرشرعی بهدست آید، روز قیامت وبالِ گردن است و انسان بهخاطرِ آن، مجازات میشود و در این میان، بدترین ثروت، ثروتیست که از طریق رباخواری بهدست میآید. الله عزوجل در کتابش میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٧٥﴾ [البقرة: ٢٧٥]
آنان که ربا میخورند، همانند کسی (از قبرشان) بر میخیزند که شیطان، او را بهشدت دچار جنون و اختلال حواس کرده است. زیرا میگفتند: «داد و ستد مانند رباست»؛ حال آنکه الله خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است. بنابراین کسی که پس از رسیدن فرمان پروردگارش (دربارهی ربا) از این عمل باز آید، آنچه پیشتر کسب کرده، از اوست و کسانی که دوباره به رباخواری بپردازند، دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ خواهند ماند.
همچنین میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٩﴾ [البقرة: ٢٧٨، ٢٧٩]
ای مؤمنان! تقوای الاهی پیشه کنید و اگر بهراستی ایمان دارید، آنچه را که از اموال ربا (نزد مردم) باقی مانده، رها کنید. پس اگر چنین نکردید، بدانید که به جنگ با الله و رسولش برخاستهاید؛ و اگر توبه کنید، اصلِ سرمایههایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا) ستم میکنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار میگیرید.
نوع دوم از ثروتمندان، کسیست که ثروتش را از راه حلال بهدست میآورد و در معاملهی خود صداقت دارد و هیچ دروغ و فریبی در داد و ستدش نیست. لذا ثروتش به او فایده میرساند؛ زیرا غالباً الله متعال به کسی که اینچنین است، توفیق میدهد که ثروتش را در راههای درست و مفید خرج کند.
این، همان ثروتمندِ شاکر است که ثروتش را از راه درست و شرعی بهدست میآورد و در راه درستی که الله عزوجل مشروع قرار داده است، هزینه میکند.
سپس مؤلف/ چند آیه در اینباره ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که الله متعال میفرماید:
﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡیُسۡرَىٰ ٧﴾ [اللیل: ٥، ٧]
اما کسی که (مالش را در راه الله) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الاهی را تصدیق نمود، پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است) قرار خواهیم داد.
﴿أَعۡطَىٰ﴾ یعنی مال و ثروتش را در راه درست، بذل و بخشش یا هزینه کرد و در کسب و خرج آن، تقوای الهی پیشه نمود. چنین کسی در مسیری آسان که انجامِ اعمال نیک و در نتیجه بهشت است، قرار میگیرد.
الله متعال میفرماید:
﴿وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ ٨ وَکَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٩ فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ ١٠ وَمَا یُغۡنِی عَنۡهُ مَالُهُۥٓ إِذَا تَرَدَّىٰٓ ١١ إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ ١٢﴾ [اللیل: ٨، ١٢]
ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین و وعدهی نیک الهی را تکذیب کرد، پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در نتیجه دوزخ است،) قرار خواهیم داد. و آنگاه که (در دوزخ) سقوط کند، مال و ثروتش، سودی به حالش ندارد. بیگمان راهنمایی کردن (و نشان دادن راه حق) با ماست.
و میفرماید:
﴿وَسَیُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى ١٧ ٱلَّذِی یُؤۡتِی مَالَهُۥ یَتَزَکَّىٰ ١٨ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠ وَلَسَوۡفَ یَرۡضَىٰ ٢١﴾ [اللیل: ١٧، ٢٢]
ولی پرهیزگارترین انسانها از آن آتش شعلهور، دور داشته میشود؛ همان کسی که مالش را (در راه الله) میدهد تا پاک شود. و هیچکس نزد او نعمتی ندارد که (به پاس این حق) به وی پاداش دهد. و تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش (انفاق میکند). و به زودی (با کسب رضایت پروردگار و ورود به بهشت) راضی خواهد شد.
لذا کسی که مالش را در راه الله یا به صورتی خرج میکند که او را به الله عزوجل نزدیک میگرداند یا مایهی تزکیه و پاکی اوست، از آتش دوزخ دور میگردد. البته بذل و بخشش او بهخاطر منافع شخصی و جبران حقوقی که دیگران بر او دارند، نیست؛ بلکه فقط بهخاطر الله عزوجل بذل و بخشش میکند. از اینرو فرمود: ﴿إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠ وَلَسَوۡفَ یَرۡضَىٰ ٢١﴾ یعنی: «تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش انفاق میکند و بهزودی با کسب رضایت پروردگار و پاداشی که الله به او میدهد، راضی خواهد شد». بنابراین بر هر مسلمانی واجب است که وقتی الله عزوجل به او ثروتی میدهد، سپاسگزارش باشد و مطابق دستور الهی بهدرستی و بهگونهای به وظیفهاش در قبال بذل و بخشش این ثروت عمل نماید که مایهی رضایت و خشنودی الله عزوجل میباشد.
***
576- وعن عبدِ اللَّهِ بنِ مسعودٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا حَسَدَ إِلاَّ فی اثَنَتَیْن: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً، فَسَلَّطَهُ على هَلکَتِهِ فی الحَقِّ. ورَجُلٌ آتَاه اللَّهُ حِکْمَةً فُهو یَقضِی بِها وَیُعَلِّمُهَا». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: عبدالله بن مسعودt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «رشک بردن (غبطه خوردن) فقط در دو مورد، درست است: شخصی که الله به او مالی داده و به او همت خرج کردن در راه الله را عنایت نموده است؛ و شخصی که الله به او حکمت و معارف دینی داده و او به آن، حکم و عمل میکند و - به دیگران نیز- آموزش میدهد».
577- وعن ابْنِ عمر$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «لا حَسَد إِلاَّ فی اثنَتَین: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّه القُرآن، فهو یَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللَّیل وآنَاءَ النَّهار. وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّه مَالاً، فهوَ یُنْفِقهُ آنَاءَ اللَّیْلِ وآنَاءَ النَّهارِ». [متفقٌ علیه]([2])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «رشک بردن (غبطه خوردن) فقط در دو مورد، درست است: شخصی که الله به او قرآن (و معارف قرآنی) را یاد داده و او در ساعتهای شب و روز، به آن عمل میکند([3]) و نیز شخصی که الله به او مالی داده و او در ساعتهای شب و روز، آن را انفاق میکند».
578- وعَن أبی هُریرةt أَنَّ فُقَرَاءَ الْمُهَاجِرِینَ أَتَوْا رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقالوا: ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ بِالدَّرَجاتِ العُلَى والنَّعِیمِ المُقِیم. فَقال: «ومَا ذَاک؟» فَقَالُوا: یُصَلُّونَ کمَا نُصَلِّی، ویَصُومُونَ کمَا نَصُوم وَیَتَصَدَّقُونَ ولا نَتَصَدَّق، ویَعتِقُونَ ولا نَعتقُ. فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَفَلا أُعَلِّمُکُمْ شَیئاً تُدرِکُونَ بِهِ مَنْ سبَقَکُم، وتَسْبِقُونَ بِهِ مَنْ بَعْدَکُمْ وَلاَ یَکُونُ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْکُم إِلاَّ مَنْ صَنَعَ مِثلَ ما صَنَعْتُم؟» قالوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ، قال: «تُسَبِّحُونَ، وتَحمَدُونَ وتُکَبِّرُون دُبُرَ کُلِّ صَلاةٍ ثَلاثاً وثَلاثِینَ مَرَّةً». فَرَجَعَ فُقَرَاءُ المُهَاجِرِینَ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالُوا: سَمِعَ إِخْوَانُنَا أَهْلُ الأَموَالِ بِمَا فَعلْنَا، فَفَعَلوا مِثْلَه؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : ﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُ﴾ [متفقٌ علیه؛ این، لفظ روایت مسلم است.]([4])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: فقرای مهاجران نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: ثروتمندان، درجات والا و نعمتهای جاویدان را از آنِ خود ساختهاند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چگونه؟» گفتند: آنها همانند ما نماز میخوانند و روزه میگیرند، و نیز صدقه میدهند و ما نمیتوانیم صدقه بدهیم و برده آزاد میکنند و ما توانایی آزاد کردن برده نداریم. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آیا عملی به شما بیاموزم که بهوسیلهی آن به کسانی که از شما پیشی گرفتهاند، برسید و از آیندگان خود سبقت بگیرید و کسی برتر از شما نباشد، مگر کسی که مانندِ شما عمل کند؟» گفتند: بله، ای رسولخدا!» فرمود: «پس از هر نماز، سی و سه بار "سبحانالله" سی و سه بار "الحمدلله" و سی و سه بار "الله اکبر" بگویید». پس از مدتی فقرای مهاجران نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بازگشتند و گفتند: ای رسولخدا! برادران ثروتمندمان شنیدهاند که ما چهکار میکنیم؛ آنها نیز همین عمل را انجام میدهند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «این، فضلِ الله است که به هرکس بخواهد، میبخشد».
شرح
مؤلف/ احادیثی دربارهی کسانی ذکر کرده است که اموالشان را انفاق میکنند و با بذل و بخشش آنها در راه الله عزوجل نیکی و احسان مینمایند. در حدیث عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمرy آمده است: رشک و غبطهی درست و حقیقی فقط به دو نفر برده میشود:
نخست: شخصی که الله به او علم و حکمت داده است و او به آن عمل میکند و به دیگران نیز آموزش میدهد. اگر چنین شخصی را با فردی جاهل و بیعلم مقایسه کنید، به تفاوت فراوانی که در میان آنها وجود دارد، پی میبرید. جاهل، الله را از روی جهل و بیعلمی عبادت میکند و چیزی جز آنچه از مردم میبیند، از شریعت الهی نمیداند؛ از اینرو در همهی موارد، چه درست و چه نادرست، از مردم پیروی مینماید و این، نقص و خلل بزرگی در عبادت بهشمار میآید؛ زیرا عبادتی که بدون بصیرت و آگاهی انجام میشود، عبادتی ناقص است.
همچنین مقایسهی عالِم بیعمل با عالِم باعملی که علمش را به دیگران منتقل میکند، نشان میدهد که تفاوت فراوانی با هم دارند. لذا عالِمی قابل رشک و غبطه است که به علمش عمل میکند و آن را به دیگران منتقل میسازد.
دوم: شخصی که الله به او مال و ثروت داده و او شب و روز، آن را در راه الله و در راههایی انفاق میکند که الله عزوجل میپسندد. چنین شخصی نیز قابل رشک است. ولی کسی که الله به او مال و ثروت بخشیده و او آن را برای خشنودی الله انفاق نمیکند، نه خودش قابل رشک است و نه مال و ثروتی که دارد؛ زیرا اگر این شخص از ثروتش بهرهای ببرد، تنها بهرهای دنیویست و در آخرت، هیچ نفعی برایش ندارد؛ چراکه آن را بهخاطر الله و در راه او انفاق نمیکند. همچنین اگر کسی فقیر باشد، به او رشک نمیبرند؛ بلکه ثروتمندی قابل رشک است که الله متعال به او ثروت داده و همت خرج کردن در راههای درستی را که مایهی خشنودی الله عزوجل میباشد، به او عنایت نموده است.
سپس حدیث ابوهریرهt را ذکر کرده است که فقرای مهاجران نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: «ای رسولخدا! ثروتمندان، همهی اجر و پاداش، یعنی درجات والا و نعمت های جاویدان را از آنِ خود ساختهاند». فرمود: «چگونه؟» عرض کردند: «آنها همانند ما نماز میخوانند و روزه میگیرند، و نیز صدقه میدهند و ما نمیتوانیم صدقه بدهیم و برده آزاد میکنند و ما توانایی آزاد کردن برده نداریم». یعنی آنها از ما برترند؛ زیرا الله با مال و ثروتی که به آنان بخشیده بر آنها منت نهاده و این امکان برایشان وجود دارد که اموالشان را برای اطاعت از الله و کسب رضایت او بذل و بخشش نمایند.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آیا عملی به شما بیاموزم که بهوسیلهی آن به کسانی که از شما پیشی گرفتهاند، برسید و از آیندگان خود سبقت بگیرید و کسی برتر از شما نباشد، مگر آنکه مانندِ شما عمل کند؟» گفتند: «بله، ای رسولخدا!» فرمود: «پس از هر نماز، سی و سه بار "سبحانالله" سی و سه بار "الحمدلله" و سی و سه بار "الله اکبر" بگویید». پس از مدتی فقرای مهاجران دوباره نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بازگشتند و گفتند: «ای رسولخدا! برادران ثروتمندمان شنیدهاند که ما چهکار میکنیم؛ آنها نیز همین عمل را انجام میدهند». رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «این، فضلِ الله است که به هرکس بخواهد، میبخشد». یعنی الله متعال آنان را ثروتمند ساخته و به آنها مال و ثروت داده است و آنان، این ثروت را برای اطاعت الله، بذل و بخشش میکنند و این، لُطفِ خداست.
این حدیث، نشانگر اینست که صحابهy در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی میجستند؛ همانگونه که وقتی ثروتمندان از این رهنمود رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اطلاع یافتند، مانند فقرا به انجام آن مبادرت ورزیدند و انجامش دادند. فقرا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده بودند و شکایت داشتند که به سبب فقر و تنگدستی، از انجام پارهای از عبادتهای مالی، عاجزند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را به انجامِ عملی راهنمایی فرمود که به وسیلهی آن به کسانی که از آنها پیشی گرفتهاند، برسند و از آیندگان خود، سبقت بگیرند.
آنان به رهنمود رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عمل کردند، ولی پس از مدتی بازگشتند و شکایت داشتند که برادران ثروتمندشان نیز با شنیدن این رهنمود، همین عمل را انجام میدهند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ﴾ [الجمعة: ٤] ، یعنی: «این، فضلِ الله است که به هرکس بخواهد، میبخشد».
خلاصه اینکه بر انسان واجب است مال و ثروتی را که الله عزوجل به او بخشیده، در جهت کسب خشنودی الله انفاق نماید و چنین شخصی، قابل رشک است؛ یعنی به مال و ثروتِ مفیدی که الله به او داده است، رشک میبرند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 73؛ و صحیح مسلم، ش: 816؛ این حدیث پیشتر بهشماره 549 ذکر شد.
([2]) صحیح بخاری، ش: 5025؛ و صحیح مسلم، ش: 815.
([3]) عمل به قرآن مفهومی فراگیر دارد که شامل تلاوت در نماز و خارج از نماز، و نیز تعلیم و آموزش آن به دیگران و همچنین فتوا دادن یا صدور حکم به مقتضای مفاهیم قرآنیست. [مترجم]
([4]) صحیح بخاری، ش: 843؛ و صحیح مسلم، ش: 595.