اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

58- باب: جایز بودن گرفتن چیزی از کسی بدون درخواست و چشم‌داشت

58- باب: جایز بودن گرفتن چیزی از کسی بدون درخواست و چشم‌داشت

543- عَنْ سالمِ بنِ عبدِ اللَّهِ بنِ عُمَر، عَنْ أَبیهِ عبدِ اللَّه بنِ عُمَر، عَنْ عُمَرَt قال: کان رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یُعْطِینی العطَاء، فَأَقُول: أَعطهِ مَن هو أَفقَرُ إِلَیهِ مِنِّی، فقال: «خُذه، إِذَا جاءَکَ مِن هذا المَالِ شَیء، وَأَنْتَ غَیْرُ مُشْرِفٍ ولا سَائِل، فَخُذْهُ فتَموَّلْهُ فَإِن شِئتَ کُلْهُ، وإِن شِئْتَ تَصْدَّقْ بِه، وَمَا لا، فَلا تُتبِعْهُ نَفْسَکَ». قال سالم: فَکَانَ عَبدُ اللَّه لا یسأَلُ أَحداً شَیْئا، وَلا یَرُدُّ شَیئاً أُعْطِیَهُ. [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: از سالم بن عبدالله بن عمر از پدرش عبدالله بن عمرب روایت است:  عمرt می‌گوید: هرگاه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  می‌خواست چیزی به من عطا کند، می‌گفتم: آن را به کسی بدهید که از من نیازمندتر است. لذا رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آن را بگیر و هرگاه مال و ثروتی بدون چشم‌داشت یا درخواست، به تو ‌رسید، بپذیر و از آن استفاده کن؛ اگر خواستی خود از آن بخور (استفاده ببر) و اگر خواستی، آن را صدقه بده؛ و گرنه، در پیِ آن مباش». سالم می‌گوید: (پدرم) عبدالله هیچ‌گاه از کسی چیزی نمی‌خواست و اگر چیزی به او می‌دادند، رد نمی‌کرد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 1473؛ و صحیح مسلم، ش: 1045.

57- باب: قناعت، عزت نفس، میانه‌روی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش، و نکوهش گدایی و درخواست غیرضروری

57- باب: قناعت، عزت نفس، میانه‌روی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش، و نکوهش گدایی و درخواست غیرضروری

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا                           [هود: ٦]     

هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر آن‌که روزی‌اش با الله است.

و می‌فرماید:

Ï﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗا[البقرة: ٢٧٣]                                                   

(صدقات،) از آنِ فقیرانی‌ست که (به خاطر جهاد) در راه الله، (از کسب و کار) بازمانده­اند و نمی­توانند (برای رفع نیازهایشان) به سفر بروند و از بس مناعت دارند، افراد بی­خبر آنان را ثروتمند می­پندارند؛ تو آنان را از سیمایشان می­شناسی. آنان با اصرار و پافشاری چیزی از مردم درخواست نمی­کنند.

و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا ٦٧ [الفرقان: ٦٧]    

و آنان که چون انفاق مى‏کنند، زیاده‏روى نمى‏نمایند و بخل نمى‏ورزند، و انفاقشان‏ همواره میان این دو حالت، در حدّ اعتدال است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ ٥٦ مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ ٥٧        [الذاریات: ٥٦،  ٥٧] 

و انسان‌ها و جن‌ها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند. از آنان هیچ روزی و رزقی نمی‌خواهم و خواهان این نیستم که به من خوراک بدهند.

و اما احادیث؛ بیش‌ترشان در دو باب گذشته ذکر شد و اینک به ذکر احادیثی می‌پردازیم که پیش‌تر نیامده است:

527- عن أبی هُرَیْرَةَt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَیس الغِنَی عَن کثْرَةِ العَرض، وَلکِنَّ الغِنَی غِنَی النَّفسِ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بی‌نیازی از فراوانی مال و ثروت نیست؛ بلکه بی‌نیازی، بی‌نیازی نفس- غنای درونی- است».

528- وعن عبدِ اللَّه بن عمروٍ رضی اللهُ عنهما أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «قَدْ أَفَلَحَ مَن أَسلَم وکَانَ رِزقُهُ کَفَافًا وَقَنَّعَهُ اللهُ بِمَا آتَاهُ». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که اسلام آورده و روزی‌اش، کفافِ زندگی‌اش را می‌کند و الله متعال او را به آن‌چه که به او بخشیده، قانع کرده است، رستگار می‌باشد».

529- وعن حَکیم بن حِزَامt قال: سَأَلْتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَأَعطَانِی، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعطَانی ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعطَانی، ثُمَّ قال: «یا حَکیم، إِنَّ هذا المَالَ خَضِرٌ حُلْوٌ، فَمن أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفس بُورکَ لَهُ فِیه، وَمَن أَخَذَهُ بِإِشرَافِ نَفْسٍ لَم یُبَارَکْ لَهُ فیه، وکَانَ کَالَّذِی یَأْکُلُ ولا یَشْبَع، والیدُ العُلَیا خَیرٌ مِنَ الیَدِ السُّفلَى». قال حَکیمٌ فقلت: یا رسول اللَّه وَالَّذِی بَعثَکَ بالحَقِّ لا أَرْزَأُ أَحدًا بَعدَکَ شَیْئًا حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنیَا، فَکَانَ أَبُو بکرٍt یَدْعُو حَکیمًا لِیُعطیَهُ العَطَاء، فَیَأْبَى أن یَقْبَلَ مِنْهُ شَیْئًا؛ ثُمَّ إِنَّ عُمرt دَعَاهُ لِیُعطیه، فَأَبَى أَن یَقْبلَه، فقال: یا مَعشَرَ المُسْلمین، أُشْهِدُکُم عَلى حَکیمٍ أَنِی أَعْرضُ عَلَیه حَقَّهُ الَّذِی قَسَمَهُ اللَّه لَهُ فی هذا الْفیء، فیَأْبَى أَن یَأْخُذَه. فَلَمْ یَرْزَأْ حَکیمُ أَحدًا مِنَ النَّاسِ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  حَتَّى تُوُفِّیَ. [متفقٌ علیه]([3])

ترجمه: حکیم بن حزامt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  چیزی خواستم، به من عطا کرد؛ بارِ دوم و سوم نیز درخواست کردم و هر بار عطا نمود؛ آن‌گاه فرمود: «ای حکیم! این مالِ دنیا، شیرین و دل‌فریب است. هرکس آن را سخاوتمندانه - و بدون طمع- دریافت کند، برایش بابرکت خواهد بود؛ و هرکس از روی حرص و طمع آن را به‌دست بیاورد، برایش برکتی نخواهد داشت. - چنین شخصی- مانندِ کسی خواهد بود که می‌خورد، اما سیر نمی‌شود. و دستِ بالا (بخشنده) از دستِ پایین (گیرنده) بهتر است». حکیمt می‌گوید: گفتم: ای رسول‌خدا! سوگند به ذاتی که شما را به‌حق مبعوث کرده است، پس از شما تا زنده باشم، از هیچ‌کس چیزی نخواهم خواست. چنان‌که ابوبکرt - در دوران خلافتش- حکیمt را فرامی‌خواند تا چیزی به او بدهد، اما حکیم، قبول نمی‌کرد؛ سپس عمرt او را فراخواند تا چیزی به او بدهد، ولی حکیم نپذیرفت. لذا عمرt فرمود: ای مسلمانان! من شما را گواه می‌گیرم که من، سهم حکیم را از این غنیمت که الله به او بخشیده است بر او عرضه کردم، ولی او از پذیرش آن خودداری می‌کند. بدین‌سان حکیمt پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، تا زمانی که زنده بود، از هیچ‌کس چیزی قبول نکرد.

530- وعن أبی بُردَةَ عن أبی موسى الأشعَریِّt قال: خَرَجْنَا مَعَ رَسُول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فِی غَزوَةٍ ونحْن سِتَّةُ نَفَرٍ بیْنَنَا بَعِیر نَعْتَقِبه، فَنَقِبَتْ أَقدامُنا، وَنَقِبَتْ قَدَمِی، وَسَقَطَتْ أَظْفاری، فَکُنَّا نَلُفُّ عَلى أَرْجُلِنا الخِرَق، فَسُمِّیَتْ غَزوَةُ ذَاتِ الرِّقاعِ لِما کُنَّا نَعْصِبُ عَلى أَرْجُلِنَا الخِرَق، قالَ أَبو بُردَةَ: فَحَدَّثَ أَبو مُوسَى بِهَذا الحَدِیث، ثُمَّ کَرِهَ ذلکَ، وقال: ما کنْتُ أَصْنَعُ بِأَنْ أَذْکُره، قال: کَأَنَّهُ کَرِهَ أَنْ یَکُونَ شَیْئًا مِنْ عَمَلِهِ أَفْشاه. [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: ابوبرده می‌گوید: ابوموسی اشعریt گفت: با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به غزوه‌ای رفتیم؛ ما - اشعری‌ها- شش نفر بودیم و یک شتر داشتیم که به‌نوبت، بر آن سوار می‌شدیم. از این‌رو پاهایمان، زخمی شد؛ پاهای من نیز زخمی گردید و ناخن‌هایم افتاد. لذا پاهایمان را با تکه‌های پارچه می‌بستیم. به همین سبب، این غزوه، «ذات‌الرقاع»([5]) نامیده شد. ابوبرده می‌گوید: ابوموسیt پس از این‌که این حدیث را بازگو کرد، ناراحت و پشیمان شد و گفت: «من، این کار را نکردم که آن را بازگو نمایم». گویا دوست نداشت که چیزی از عملش را فاش کند.

531- وعن عمرو بن تَغْلِب بفتح التاءِ المثناةِ فوقَ وإِسکان الغین المعجمة وکسر الَّلامt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  أُتِیَ بمالٍ أَوْ سبْیٍ فَقسَّمَهُ، فَأَعْطَى رجالاً وتَرَکَ رِجالاً، فَبَلَغَهُ أَنَّ الَّذِینَ تَرَکَ عَتَبُوا، فَحَمِدَ اللَّه، ثُمَّ أَثْنَى عَلَیه، ثُمَّ قال: «أَمَا بَعد، فَوَاللَّه إِنِّی لأُعْطِی الرَّجُلَ وَأَدَعُ الرَّجُل، والَّذِی أَدَعُ أَحَبُّ إلیَّ مِنَ الَّذِی أُعْطِی، وَلکِنِّی إِنَّمَا أُعْطِی أَقوَامًا لِما أَرى فی قُلُوبِهِمْ مِن الجَزَعِ والهَلَع، وَأَکِلُ أَقْوامًا إِلى ما جعَلَ اللَّه فی قُلُوبِهِمْ مِنَ الغِنَی والخَیْر، مِنْهُمْ عَمْروُ بنُ تَغلِبَ». قال عمرُو بنُ تَغْلِب: فَواللَّهِ ما أُحِبُّ أَن لی بِکلِمةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  حُمْرَ النَّعَم. [روایت بخاری]([6])

ترجمه: عمرو بن تَغلبt می‌گوید: مقداری غنیمت یا تعدادی اسیر، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را تقسیم نمود؛ از این مال به برخی از مردم داد و به بعضی هم نداد. پس از اندکی به ایشان خبر رسید آنان که سهمی نبرده‌اند، ناراحتند و گلایه دارند. لذا رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  حمد و ثنای الله را گفت و فرمود: «اما بعد: به الله سوگند، من به برخی از مردم از این اموال می‌دهم و به برخی هم نمی‌دهم؛ اما کسانی که سهمی به آن‌ها نداده‌ام، از کسانی که سهمی به آنها داده‌ام، نزد من محبوب‌ترند؛ زیرا من، - این اموال را- به کسانی می‌دهم که در قلوبشان حرص و طمع وجود دارد و برخی دیگر را به بی‌نیازی و خیری می‌سپارم که الله متعال در قلوبشان گذاشته است که عمرو بن تغلب یکی از آن‌هاست». عمرو بن تغلبt می‌گوید: به الله سوگند دوست ندارم که این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را با شتران سرخ‌مو عوض کنم.

532- وعن حَکیمِ بن حِزامٍt أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الیدُ العُلیا خَیْرُ مِنَ الیَدِ السُّفْلى وابْدَأ بِمنْ تَعُول وَخَیْرُ الصَّدَقَةِ ما کان عنْ ظَهْرِ غِنًی، ومَنْ یَسْتعْففْ یُعفَّهُ اللَّه، ومَنْ یَسْتغْن یُغْنِهِ اللَّه». [متفقٌ علیه؛ این، لفظ بخاری است و لفظ مسلم مختصرتر می‌باشد.]([7])

ترجمه: حکیم بن حزامt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دست بالا (بخشنده) از دست پایین (گیرنده‌ی صدقه) بهتر است و ابتدا به کسی صدقه بده که تحت تکفل و سرپرستی توست؛ و بهترین صدقه، صدقه‌ایست که از روی بی‌نیازی (و بیش از نیاز صدقه‌دهنده) باشد. و هرکس، از گدایی و درخواست کمک مالی از دیگران، دوری نماید، الله، او را از آن، دور نگه می‌دارد و هرکس، بی‌نیازی بجوید، الله، بی‌نیازش می‌گرداند».

533- وَعَن أبی سفیانَ صَخْرِ بنِ حَرْبٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا تُلْحِفُوا فِی المسأَلَةِ، فوَاللَّه لا یَسْأَلُنِی أَحَدٌ مِنْکُمْ شَیْئًا، فَتُخرِجَ لَهُ مَسْأَلَتُهُ مِنِّی شَیْئًا وَأَنا لَهُ کارِه، فَیُبَارَکَ لَهُ فیما أَعْطَیْتُهُ». [روایت مسلم]([8])

ترجمه: ابوسفیان، صخر بن حربt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در درخواستِ مال از من، پافشاری نکنید؛ زیرا به الله سوگند، هرکس از شما چیزی از من بخواهد و درخواستش، چیزی از من به او برساند که من به دادن آن ناراض باشم، هیچ برکتی برایش در آن نخواهد بود».

534- وعن أبی عبدِ الرحمنِ عَوف بن مالک الأَشْجَعِیِّt قال: کُنَّا عِنْدَ رسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  تِسَعْةً أَوْ ثمانیةً أَوْ سَبْعَةً فَقال: أَلاَ تُبَایِعُونَ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وکُنَّا حَدِیثی عَهْدٍ بِبیْعَةٍ ، فَقُلْنا: قَدْ بایعْناکَ یَا رَسُولَ اللهِ، ثُمَّ قال: «ألا تبایعون رسول الله؟» فبَسَطْنَا أَیدِیَنَا وَقُلنَا قد بایعناک یا رسول الله فَعَلاَم نَبَایِعُک؟ قال: «على أَنْ تَعْبُدُوا اللَّه ولا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا، والصَّلَوَاتِ الخَمْس وَتُطِیعُوا اللَّهَ» وَأَسرَّ کلمَة خَفِیةً: «وَلاَ تَسْأَلُوا النَّاسَ شَیْئًا». فَلَقَدْ رَأَیتُ بَعْضَ أُولِئکَ النَّفَرِ یَسْقُطُ سَوْطُ أَحدِهِمْ فَما یَسْأَلُ أَحَدًا یُنَاوِلُهُ إِیَّاهُ. [روایت مسلم]([9])

ترجمه: ابوعبدالرحمن، عوف بن مالک اشجعیt می‌گوید: نه یا هشت یا هفت نفر، نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بودیم که فرمود: «آیا با رسول‌الله، بیعت نمی‌کنید؟» در حالی که ما تازه بیعت کرده بودیم؛ از این‌رو گفتیم: ای رسول‌خدا! ما با شما بیعت کرده‌ایم. باز فرمود: «آیا با رسول‌الله بیعت نمی‌کنید؟» ما دستانمان را دراز کردیم و گفتیم: ما با شما پیمان بسته‌ایم؛ اینک بر سر چه چیزی با شما بیعت کنیم؟ فرمود: «بر این‌که الله را عبادت و پرستش کنید و هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکش نسازید و نمازهای پنج‌گانه را به‌جای آورید و از الله، اطاعت نمایید». و سخنی را به‌آرامی زمزمه کرد «و این‌که از مردم چیزی نخواهید». پس از آن، برخی از این افراد را دیدم که وقتی تازیانه‌ی یکی از آن‌ها به زمین می‌افتاد، از کسی نمی‌خواست که آن را بردارد و به او بدهد».

535- وعن ابن عمر رضی اللهُ عنهما أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لاَ تَزَالُ الْمَسأَلَةُ بِأَحَدِکُمْ حَتى یَلْقَى اللَّه تعالى ولَیْسَ فی وَجْهِهِ مُزْعةُ لَحْمٍ». [متفقٌ علیه]([10])

ترجمه: ابن‌عمر$ می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شخصی از شما همواره- از مردم- خواهش و گدایی می‌کند تا این‌که در حالی الله متعال را ملاقات می‌نماید که هیچ گوشتی در چهره‌اش نیست».

536- وعنه أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال وَهُوَ عَلَى المِنبرِ، وَذَکَرَ الصَّدقَةَ والتَّعَفُّفَ عَنِ المسأَلَةِ: «الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلى؛ وَالیَد العُلیا هِیَ المُنْفِقة، والسُّفْلَى هِیَ السَّائِلَة». [متفقٌ علیه]([11])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در حالی که بر منبر بود و درباره‌ی صدقه و خودداری از گدایی و درخواست کمک مالی از مردم، سخن می‌گفت، فرمود: «دست بالا، بر دست پایین برتری دارد؛ دست بالا، همان دست بخشنده و دست پایین، دست درخواست‌کننده (گیرنده) است».

شرح

مؤلف/ روایتی بدین مضمون نقل کرده است که حکیم بن حزامt از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مالی درخواست کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او عطا نمود؛ بار دوم و سوم نیز درخواست نمود و هر بار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او کمک کرد. این، روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و بلکه از بخشندگی و بزرگواری ایشان بود که درخواست هیچ‌کس را رد نمی‌کرد و هرچه از او در رابطه با اسلام خواسته می‌شد، دریغ نمی‌نمود. سرانجام، به حکیمt فرمود: «این مالِ دنیا، شیرین و دل‌فریب است. هرکس آن را سخاوتمندانه - و بدون طمع- دریافت کند، برایش بابرکت خواهد بود؛ و هرکس از روی حرص و طمع آن را به‌دست بیاورد، برایش برکتی نخواهد داشت». پس کسی که از روی طمع، دست نیاز پیش این و آن، دراز می‌کند، به‌مراتب از این برکت، دورتر خواهد بود. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به عمر بن خطابt فرمود: «مَا جَاءَکَ مِنْ هَذَا الْمَالِ وَأَنْتَ غَیْرُ مُشْرِفٍ وَلا سَائِلٍ فَخُذْهُ وَمَا لا فَلا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ». یعنی: «هرگاه مال و ثروتی بدون چشم‌داشت یا درخواست، به تو ‌رسید، بپذیر و گرنه، در پیِ آن مباش».

سپس رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به حکیمt فرمود: «دستِ بالا از دستِ پایین بهتر است». منظور از دست بالا، دست بخشنده می‌باشد و دست پایین، همان دست گیرنده یا درخواست‌کننده است. حکیمt عرض کرد: ای رسول‌خدا! سوگند به ذاتی که شما را به‌حق مبعوث کرده است، پس از شما تا زنده باشم، از هیچ‌کس چیزی نخواهم خواست.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از دنیا رفت و ابوبکر صدیقt مسؤولیت خلافت را بر عهده گرفت و چون حکیمt را فرامی‌خواند تا سهمش از بیت‌المال را به او بدهد، حکیمt قبول نمی‌کرد. آن‌گاه ابوبکرt درگذشت و عمرt به خلافت رسید. عمرt نیز حکیم را فرامی‌خواند تا چیزی به او بدهد، ولی حکیمt نمی‌پذیرفت. لذا عمرt فرمود: ای مسلمانان! من شما را گواه می‌گیرم که من، سهم حکیم را از بیت المال بر او عرضه می‌کنم، ولی او از پذیرش آن خودداری می‌نماید. عمرt این کار را انجام داد تا مردم را گواه بگیرد که به وظیفه‌اش عمل کرده و سهم حکیمt از بیت‌المال را به او عرضه کرده است تا حکیمt روز قیامت ادعایی درباره‌ی حقش نداشته باشد؛ اما حکیمt پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، تا زمانی که زنده بود، از هیچ‌کس چیزی قبول نکرد.

در روایتی دیگر که مؤلف/ ذکر کرده، آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دست بالا (بخشنده) از دست پایین (گیرنده‌ی صدقه) بهتر است و ابتدا به کسی صدقه بده که تحت تکفل و سرپرستی توست». بنابراین، بذل و بخشش بر خانواده، بر صدقه دادن بر فقرا، برتری دارد؛ زیرا تأمین مخارج خانواده، هم صدقه است و هم ادای حقّ خویشاوندی (صله‌ی رحم) و هم حفظ حرمت و عزت خانواده و بی‌نیازی آنان از دیگران. و رسیدگی به نیازهای شخصی از این هم برتر می‌باشد؛ چنان‌که در حدیث آمده است: «اِبْدَأْ بِنَفْسِک فَتَصَدَّقْ عَلَیْهَا؛ فَإِنْ فَضَلَ شَیْء فَلأَهْلِک». یعنی: «ابتدا از خود آغاز کن و از مال خویش استفاده ببَر؛ آن‌گاه مازاد آن را برای خانواده‌ات، خرج نما».

مؤلف/ حدیث عبدالله بن عمر$ را ذکر کرده که در آن آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شخصی از شما همواره- از مردم- خواهش و گدایی می‌کند تا این‌که در حالی الله متعال را ملاقات می‌نماید که هیچ گوشتی در چهره‌اش نیست».

این، هشداری جدی‌ست که نشان می‌دهد کثرت خواهش یا درخواست کمک از دیگران، حرام است. از این‌رو علما گفته‌اند: برای هیچ‌کس جایز نیست که جز در شرایط اضطراری، چیزی از مردم بخواهد. لذا اگر درخواست کمک مالی از دیگران، از روی چشم و هم‌چشمی و برای دست‌یابی به تجملات و زندگی مجمل باشد، پس در حرام بودنش هیچ شکی نیست و برای کسی، دریافت چنین کمک‌هایی با چنین اهدافی جایز نمی‌باشد؛ حتی گرفتن زکات هم به قصد هزینه کردن در تجملات یا کارهای غیرضروری، جایز نیست. البته درخواست کمک مالی از دیگران در شرایط اضطراری، اشکالی ندارد. و الله، داناتر است.

***

537- وعن أبی هُریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ تَکَثُّرًا فَإِنَّمَا یَسْأَلُ جَمْرًا، فَلْیسْتَقِلَّ أَوْ لِیَسْتَکْثِرْ». [روایت مسلم]([12])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که برای افزایش مال و ثروت، گدایی کند، در حقیقت، اخگر آتش دوزخ را درخواست کرده است؛ حال خود داند که این کار را رها کند یا انجامش دهد».

538- وعن سمُرَةَ بنِ جُنْدبٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ المَسأَلَةَ کَدٌّ یکُدُّ بِهَا الرَّجُلُ وجْهَه إِلاَّ أَنْ یَسأَلَ الرَّجُلُ سُلْطانًا أَوْ فی أَمْرٍ لابُدَّ مِنْهُ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([13])

ترجمه: سمره بن جندبt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همانا گدایی و درخواست کمک مالی از دیگران، خراشیدگی و اثرِ خراشی‌ست که شخص، روی صورتش ایجاد می‌کند؛ مگر این‌که شخص، - حقّ خود را- از پادشاه - یا هر مسؤولی- مطالبه نماید یا درخواستش درباره‌ی مسأله‌ای ضروری و گریزناپذیر باشد».

539- وعن ابن مسعودٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ أَصابَتْهُ فَاقَةٌ فَأَنْزَلَهَا بِالنَّاسِ لَمْ تُسَدَّ فاقَتُه، وَمَنْ أَنْزَلَهَا باللهِ فَیُوشِکُ اللهُ لَهُ بِرِزقٍ عاجِلٍ أَوْ آجِلِ». [ابوداود و ترمذی این حدیث را روایت کرده و ترمذی، آن را حسن دانسته است.]([14])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس دچار فقر و فاقه شود و آن را نزد مردم ببرد، فقرش از میان نخواهد رفت؛ اما هرکس فقرش را نزد الله ببرد - و برطرف شدن فقرش را از الله بخواهد- الله متعال، روزیِ زودرس یا دیررسی به او می‌دهد (و فقرش را برطرف می‌سازد)».

540- وعَنْ ثَوْبانَt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ تَکَفَّلَ لِی أَن لا یسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا وَأَتَکَفَّلُ له بالجَنَّة؟» فقلتُ: أَنا، فَکَانَ لاَ یسْأَلُ أَحَداً شَیْئًا. [این حدیث را ابوداود با اِسناد صحیح روایت کرده است.]([15])

ترجمه: ثوبانt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چه کسی برای من تعهد می‌کند که از مردم چیزی نخواهد و من، در مقابل، برای او بهشت را ضمانت می‌نمایم؟» گفتم: من. از آن پس، ثوبانt از هیچ‌کس چیزی درخواست نمی‌کرد.

541- وعن أبی بِشْرٍ قَبِیصَةَ بن المُخَارِقِt قال: تَحمَّلْتُ حمَالَةً فَأَتَیْتُ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  أَسْأَلُهُ فیها، فقال: «أَقِمْ حَتَّى تَأْتِینَا الصَّدَقَةُ فَنأْمُرَ لکَ بِها». ثُمَّ قال: «یاَ قَبِیصَةُ إِنَّ المَسأَلَةَ لا تَحِلُّ إِلاَّ لأَحَدِ ثَلاثَةٍ: رَجُلٌ تَحَمَّلَ حمالَةً، فَحَلَّتْ لَهُ المَسْأَلَةُ حَتَّى یُصیبَها، ثُمَّ یُمْسِک. ورجُلٌ أَصابَتْهُ جائِحَةٌ اجْتَاحَتْ مالَه، فَحَلَّتْ لهُ المَسأَلَةُ حَتَّى یُصِیبَ قِوَامًا مِنْ عیْش،أَوْ قال: سِداداً مِنْ عَیْش، ورَجُلٌ أَصابَتْهُ فاقَة، حَتى یقُولَ ثلاثَةٌ مِنْ ذَوی الحِجَى مِنْ قَوْمِه: لَقَدْ أَصَابَتْ فُلانًا فَاقَةٌ، فحلَّتْ لَهُ المسْأَلةُ حتَّى یُصِیبَ قِواماً مِنْ عَیْش،أَوْ قالَ: سِداداً مِنْ عَیْش. فَمَا سِواهُنَّ مِنَ المَسأَلَةِ یا قَبِیصَةُ سُحْتٌ، یأَکُلُها صاحِبُها سُحْتاً». [روایت مسلم]([16])

ترجمه: ابوبشر، قبیصه بن مخارقt می‌گوید: برای ایجاد صلح و سازش، مبلغی را تعهد کردم؛ لذا نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمدم و درخواست کمک کردم. فرمود: «صبر کن تا اموال زکات به ما برسد؛ دستور می‌دهیم سهمی از آن به تو بدهند». سپس فرمود: «ای قبیصه! درخواستِ کمک مالی فقط در سه مورد جایز است: (1) شخصی که برای ایجاد صلح، مبلغی را تعهد کرده، برای او جایز است به‌اندازه‌ی تعهدش، کمک بخواهد و سپس از درخواست کمک خودداری کند؛ (2) شخصی که زیانی به اموالش برسد و همه‌ی دارایی‌اش را از میان ببرد؛ درخواست کمک مالی برای این شخص نیز جایز است تا این‌که زندگی‌اش سر و سامان یابد یا نیازهای اولیه‌اش تأمین شود. (3) شخصی که - بدون هیچ دلیل روشنی-  فقیر و تنگ‌دست می‌گردد؛ در صورتی که سه نفر از خردمندان طایفه‌اش گواهی دهند که فقیر شده است، درخواست کمک مالی برایش جایز می‌باشد تا زندگی‌اش سر و سامان بگیرد یا در حدِ ضروری، تأمین گردد. ای قبیصه! جز این سه مورد، گدایی - درخواست کمک مالی از دیگران- حرام است و کسی که جز در موارد یادشده، درخواست کمک کند، حرام‌خوار می‌باشد».

542- وعن أبی هریرةt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی یطُوفُ عَلى النَّاسِ تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ واللُّقْمَتان، وَالتَّمْرَةُ والتَّمْرتَانِ، وَلَکِنَّ المِسْکِینَ الَّذِی لا یجِدُ غِنًى یُغنِیه، وَلاَ یُفْطَنُ لَه، فَیُتَصدَّقَ عَلَیْه، وَلاَ یَقُومُ فَیسْأَلَ النَّاسَ». [متفقٌ علیه]([17])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مسکین (مستمند)، کسی نیست که در میان مردم می‌گردد و یک یا دو لقمه، و یک یا دو دانه‌ی خرما، (او را درِ خانه‌ها) برمی‌گرداند؛ مسکین، کسی‌ست که ثروتی برای رفع نیازش ندارد و کسی هم از حالش باخبر نیست که به او صدقه دهد و خود نیز به گدایی از مردم نمی‌پردازد».

شرح

این احادیث، وعید و هشداری جدی درباره‌ی کسانی‌ست که بدون ضرورت، دست نیاز، پیش مردم دراز می‌کنند و به گدایی می‌پردازند. در حدیث ابوهریرهt آمده است:

کسی که برای افزایش مال و ثروت، گدایی کند، در حقیقت، اخگر آتش دوزخ را درخواست کرده است؛ حال خود داند که این کار را رها کند یا انجامش دهد». اگر کم‌تر به گدایی بپردازد، گناهش کم‌تر خواهد بود و با اخگر دوزخ کم‌تر خواهد سوخت؛ اما هرچه بیش‌تر گدایی کند، بیش‌تر خواهد سوخت و اگر دست از این عمل زشت بردارد، با اخگرهای دوزخ مجازات نمی‌شود. از این حدیث چنین برمی‌آید که گدایی کردن یا درخواست کمک مالی از دیگران بدون ضرورت، جزو گناهان بزرگ است.

مؤلف/ احادیث دیگری نیز ذکر کرده است؛ از جمله این‌که هرکس دچار فقر و فاقه شود و آن را نزد مردم ببرد، فقرش از میان نخواهد رفت؛ زیرا هرکس به چیزی روی بیاورد یا به آن دل ببندد، به همان چیز واگذار می‌شود. اما هرکس فقرش را نزد الله ببرد، بر الله توکل و اعتماد کند و برای برطرف شدن فقرش، از اسباب و راه‌کارهایی‌ استفاده نماید که الله متعال دستور داده است، الله متعال فقرش را برطرف می‌سازد؛ زیرا الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦ             [الطلاق : ٣] 

و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافی‌ست. همانا الله، فرمان و خواسته‌اش را به انجام می‌رساند.

مؤلف/ هم‌چنین حدیث قبیصهt را ذکر کرده که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و از ایشان برای پرداخت مبلغی که به منظور ایجاد صلح و آشتی، تعهد کرده بود، کمک خواست. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به او دستور دادند که نزدشان بماند تا اموال زکات به ایشان برسد و سهمی از آن به او بدهند. آن‌گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیان فرمود که درخواست کمکِ مالی فقط در سه مورد، جایز است:

1- شخصی که برای ایجاد صلح، مبلغی را تعهد کرده، برای او جایز است به‌اندازه‌ی تعهدش، کمک بخواهد و سپس از درخواست کمک خودداری کند.

2- شخصی که زیانی به اموالش برسد و همه‌ی دارایی‌اش به سبب آتش‌سوزی یا غرق شدن در آب و امثال آن از میان برود؛ درخواست کمک مالی برای این شخص نیز جایز است تا این‌که زندگی‌اش سر و سامان یابد یا نیازهای اولیه‌اش تأمین شود.

3- شخصی که - بدون هیچ دلیل روشنی-  فقیر و تنگ‌دست می‌گردد؛ در صورتی که سه نفر از خردمندان طایفه‌اش گواهی دهند که فقیر شده است، درخواست کمک مالی برایش جایز می‌باشد تا زندگی‌اش سر و سامان بگیرد یا در حدِ ضروری، تأمین گردد.

درخواست کمک مالی برای این سه نفر، جایز است و به‌فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  جز در سه مورد مذکور، «گدایی - درخواست کمک مالی از دیگران- حرام می‌باشد و کسی که جز در موارد یادشده، درخواست کمک کند، حرام‌خوار است».

در حدیث، واژه‌ی «سُحت» آمده است؛ واژه‌ی سحت، به معنای «مالِ تلف‌شده» می‌باشد و به مالِ حرام و نامشروع نیز «سُحت» می‌گویند؛ زیرا برکت مال را از میان می‌برد و گاه همه‌ی مال را تلف می‌کند یا آسیب‌ها و زیان‌هایی به مال می‌رسد که آن را به‌کلی نابود می‌گرداند.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6446؛ و صحیح مسلم، ش: 1051.

([2]) صحیح مسلم، ش:1054؛ ر.ک: حدیث شماره‌ی 517.

([3]) صحیح بخاری، ش: 1472؛ و صحیح مسلم، ش: 1035 به صورت مختصر.

([4]) صحیح بخاری، ش: 4128؛ صحیح مسلم، ش: 1816.

([5]) رقاع، جمع رقعه است و به وصله یا پینه‌ای می‌گویند که بر کفش یا لباس می‌دوزند. از آن‌جا که اصحابy در این غزوه، پاهای زخمی خود را با پارچه می‌بستند، این غزوه را ذات‌الرقاع نامیدند. [مترجم]

([6]) صحیح بخاری، ش: (923، 7535).

([7]) صحیح بخاری، ش: 1427؛ و صحیح مسلم، ش: 1034. [این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی 301 به‌نقل از ابوهریرهt ذکر شد.]

([8]) صحیح مسلم، ش: 1038 به‌نقل از معاویهt.

([9]) صحیح مسلم، ش: 1043.

([10]) صحیح مسلم، ش: 1474 به همین مضمون؛ و صحیح مسلم، ش: 1040.

([11]) صحیح بخاری، ش: 1429؛ و صحیح مسلم، ش: 1033.

([12]) صحیح مسلم، ش: 1041.

([13]) صحیح الجامع، ش: 1947؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 548.

([14]) صحیح الجامع، ش: 6040؛ و صحیح أبی‌داود از آلبانی/، ش: 1448.

([15]) صحیح الجامع، ش: 6604؛ و صحیح أبی‌داود، از آلبانی/، ش: 1446.

([16]) صحیح مسلم، ش: 1044.

([17]) صحیح بخاری، ش: 1479؛ و صحیح مسلم، ش: 1039؛ [ر.ک: حدیث شماره‌ی 269.]

56- باب: فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسنده کردن به اندکی از خوردنی، آشامیدنی و پوشاک و دیگر لذت‌ها و بهره‌های نفسانی

56- باب: فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسنده کردن به اندکی از خوردنی، آشامیدنی و پوشاک و دیگر لذت‌ها و بهره‌های نفسانی، و ترک امیال و آرزوها

الله متعال می‌فرماید:

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّا ٥٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا ٦٠                        [مریم: ٥٩،  ٦٠]     

آن‌گاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را رها کردند و از خواسته‌های نفسانی پیروی نمودند؛ پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید، مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت می‌شوند و هیچ ستمی نمی‌بینند.

و می‌فرماید:

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِی زِینَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِینَ یُرِیدُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا یَٰلَیۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٖ ٧٩ وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَیۡلَکُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ [القصص: ٧٩،  ٨٠]           

و (قارون) با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت. کسانى که خواستار زندگى دنیا بودند، گفتند: اى کاش مثل آن‌چه به قارون داده شده، به ما هم داده مى‏شد. به‌راستی او، دارای بهره (و ثروت) بزرگی‌ست. و آنان که از علم و دانش بهره‌مند شده بودند، گفتند: وای بر شما! ثواب و پاداش الله برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، بهتر است.

و نیز می‌فرماید:

﴿ثُمَّ لَتُسۡ‍َٔلُنَّ یَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِیمِ ٨                                  [التکاثر: ٨]      

و آن‌گاه در آن روز درباره‌ی نعمت‌هایی که داشته‌اید، بازخواست خواهید شد.

و می‌فرماید:

﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ    [الإسراء: ١٨]       

هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد، خیلی زود در همین دنیا آن‌چه بخواهیم، به او، بلکه به هرکه بخواهیم، عطا می‌کنیم.

آیه‌های فراوانی در این‌باره وجود دارد.

496- عن عائشةَ رضی اللَّه عنها، قالت: ما شَبعَ آلُ مُحمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم  مِنْ خُبْزِ شَعِیرٍ یَوْمَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ حَتَّى قُبِض. [متفقٌ علیه]([1])

وفی روایة: مَا شَبِعَ آلُ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم  مُنْذُ قَدِمَ المَدِینةَ مِنْ طَعامِ البُرِّ ثَلاثَ لَیَال تِبَاعاً حَتَّى قُبِض.

ترجمه: عایشه& می‌گوید: خانواده‌ی محمد صلی الله علیه و آله و سلم  دو روزِ پیاپی از نان جو سیر نخوردند تا این‌که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  درگذشت.

و در روایتی آمده است: خانواده‌ی محمد صلی الله علیه و آله و سلم  از هنگامی که ایشان به مدینه آمدند تا زمانی که وفات کردند، سه شبِ پیاپی از نان گندم، سیر نخوردند.

497- وعن عُرْوَةَ عَنْ عائشة رضی اللَّه عنها أَنَّهَا کَانَتْ تَقُول: وَاللَّه یا ابْنَ أُخْتِی إِنْ کُنَّا لَنَنْظُرُ إلى الهِلالِ ثمَّ الهِلال ثُمَّ الهلالِ ثلاثةُ أَهِلَّةٍ فی شَهْرَیْنِ وَمَا أُوقِدَ فی أَبْیَاتِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  نَارٌ. قُلْت: یَا خَالَةُ فَمَا کَانَ یُعِیشُکُم؟ قالت: الأَسْوَدَان: التَّمْرُ وَالمَاءُ إِلاَّ أَنَّهُ قَدْ کَانَ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  جِیرانٌ مِنَ الأَنْصَار وَکَانَتْ لَهُمْ مَنَایحُ وَکَانُوا یُرْسِلُونَ إلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مِنْ أَلبانِهَا فَیَسْقِینَا. [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: عروه می‌گوید: عایشه& می‌فرمود: ای خواهرزاده‌ام!([3]) به الله سوگند، سه هلالِ ماه نو را در دو ماه می‌دیدیم و هیچ آتشی در خانه‌های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  - برای پُخت و پز- روشن نمی‌شد. - عروه می‌گوید:- گفتم: پس زندگی شما با چه چیزی سپری می‌شد؟ فرمود: با دو چیز سیاه،([4]) یعنی خرما و آب؛ البته رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  همسایگانی از انصار داشت که حیوانات شیردهی داشتند و از شیرِ آن‌ها برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرستادند و ایشان از این شیر به ما می‌داد.

498- وعن أبی سعیدٍ المقْبُریِّ عَنْ أبی هُرَیرةَt أَنَّهُ مَرَّ بِقَومٍ بَیْنَ أَیْدِیهمْ شَاةٌ مَصْلِیةٌ، فَدَعَوْهُ فَأَبى أَنْ یَأْکُلَ، وقال: خَرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مِنَ الدُّنیا ولَمْ یشْبعْ مِنْ خُبْزِ الشَّعِیر. [روایت بخاری]([5])

ترجمه: از ابوسعید مَقبُری روایت است: ابوهریرهt از کنارِ گروهی گذشت که گوسفند بریانی، جلوی آن‌ها بود؛ ابوهریره را - به خوردن کباب- دعوت کردند، ولی او از خوردن امتناع ورزید و فرمود: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در حالی از دنیا رفت که از نان جو، سیر نخورد.

499- وعن أَنسٍt قال: لَمْ یأْکُل النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  عَلَى خِوَانٍ حَتَّى مَاتَ، وَمَا أَکَلَ خُبزًا مُرَقَّقًا حَتَّى مَات. [روایت بخاری]([6])

وفی روایةٍ له: وَلا رَأَى شَاةَ سَمِیطاً بِعَیْنِهِ قط.

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تا پایان عمرش، روی میز نهارخوری غذا نخورد و هیچ‌گاه نان نرم و نازک (لواش) تناول نکرد.

و در روایتی آمده است: هرگز گوسفند بریانی با چشم خود ندید.

500- وعن النُّعمانِ بن بشیرٍ رضی اللهُ عنهما قال: لقد رَأَیْتُ نَبِیَّکُمْ صلی الله علیه و آله و سلم  وما یَجِدُ مِنْ الدَّقَلِ ما یَمْلأُ به بَطْنَه. [روایت مسلم]([7])

ترجمه: نعمان بن بشیر$ می‌گوید: «پیامبرتان صلی الله علیه و آله و سلم  را دیدم که خرمای نامرغوبی هم برای سیر کردن شکمش نمی‌یافت».

501- وعن سهل بن سعدٍt قال: ما رَأى رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  النّقِیَّ مِنْ حِینَ ابْتعَثَهُ اللَّه تعالى حتَّى قَبَضَهُ اللَّه تعالى، فقیل لَهُ: هَلْ کَانَ لَکُمْ فی عهْد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مَنَاخل؟ قال: ما رأى رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مُنْخَلاَ مِنْ حِینَ ابْتَعثَهُ اللَّه تَعَالَى حَتَّى قَبَضُه اللَّه تعالى، فَقِیلَ له: کَیْفَ کُنْتُمْ تَأْکُلُونَ الشَّعِیرَ غیرَ منْخُول؟ قال: کُنَّا نَطْحَنُهُ ونَنْفُخُهُ، فَیَطیرُ ما طار، وما بَقِی

ثَرَّیْنَاهُ. [روایت بخاری]([8])

ترجمه: سهل بن سهلt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از زمانی که الله متعال او را مبعوث کرد تا هنگامی که او را از دنیا گرفت، آرد سفید و غربال‌شده ندید. از سهلt پرسیدند: آیا شما در زمان رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  غربال داشتید؟ پاسخ داد: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از ابتدای بعثت تا زمان رحلت، غربالی ندید. از سهلt سؤال شد: پس چگونه آرد غربال‌نشده‌ی جو را می‌خوردید؟ گفت: جو را آرد می‌کردیم و در آن، می‌دمیدیم (فوت می‌نمودیم) و بدین‌ترتیب پوست و خاشاکِ آن به هوا می‌رفت و سپس باقی‌مانده‌ی آن را خمیر می‌کردیم.

502- وعن أبی هُریرةَt قال: خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  ذاتَ یَوْمٍ أَوْ لَیْلَةٍ، فَإِذا هُوَ بِأَبی بکْرٍ وعُمَرَ رضی اللهُ عنهما فقال: «مَا أَخْرَجَکُمَا مِنْ بُیُوتِکُما هذِهِ السَّاعَةَ؟» قالا: الجُوعُ یَا رَسُولَ اللهِ. قال: «وَأَنَا، والَّذِی نَفْسِی بِیَدِه، لأَخْرَجَنی الَّذِی أَخْرَجَکُما؛ قُوما». فقَاما مَعَه، فَأَتَى رَجُلاً مِنَ الأَنْصار، فَإِذَا هُوَ لَیْسَ فی بیته، فَلَمَّا رَأَتْهُ المرَأَةُ قالَت: مَرْحَباً وَأَهْلا. فقال لها رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : «أَیْنَ فُلانٌ؟» قالَت: ذَهَبَ یَسْتَعْذِبُ لَنَا الماء، إِذْ جاءَ الأَنْصَاری، فَنَظَرَ إلى رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَصَاحِبَیْه، ثُمَّ قالَ: الحَمْدُ للهِ، ما أَحَدٌ الیَوْمَ أَکْرَمَ أَضْیافاً مِنِّی فانْطَلقَ فَجَاءَهُمْ بِعِذْقٍ فِیهِ بُسْرٌ وتَمْرٌ ورُطَب، فقال: کُلُوا، وَأَخَذَ المُدْیَةَ، فقال لَهُ رسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : «إِیَّاکَ وَالحَلُوبَ». فَذَبَحَ لَهُم، فَأَکلُوا مِنَ الشَّاةِ وَمِنْ ذلکَ العِذْقِ وشَرِبُوا. فلمَّا أَنْ شَبعُوا وَرَوُوا قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  لأَبی بکرٍ وعُمَرَ رضی اللهُ عنهما: «وَالَّذِی نَفْسی بِیَدِه، لَتُسْأَلُنَّ عَنْ هذَا النَّعیمِ یَوْمَ القِیامَةِ، أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمُ الجُوعُ، ثُمَّ لَمْ تَرْجِعُوا حَتَّى أَصَابَکُمْ هذا النَّعِیمُ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  روزی یا شبی از خانه بیرون رفت و ابوبکر و عمر$ را دید؛ پرسید: «چه چیزی در این هنگام، شما را به بیرونِ خانه آورده است؟» گفتند: گرسنگی، ای رسول‌خدا! فرمود: «من نیز همین‌طور؛ سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، مرا نیز همین مسأله (گرسنگی)، از خانه خارج کرده است. برخیزید». و آن‌دو با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برخاستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به خانه‌ی مردی از انصار رفت و او در خانه نبود. زنِ انصاری با دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: خوش آمدید. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از زن انصاری پرسید: «فلانی- شوهرت- کجاست؟» گفت: رفته است تا برایمان آبِ شیرین بیاورد. در این اثنا مرد انصاری سررسید و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و دو یارش نگاه کرد و گفت: الحمدلله، امروز هیچ‌کس میهمانانی گرامی‌تر از میهمانان من ندارد؛ سپس رفت و یک خوشه خرما آورد که خرمای نارس، خرمای رسیده و رُطَب - خرمای تَر- داشت. گفت: بفرمایید و آن‌گاه چاقویی برداشت- تا گوسفندی ذبح کند.- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مبادا گوسفندِ شیردهی بکشی». و او، گوسفندی ذبح کرد. بدین ترتیب آنان از آن گوسفند و خرما خوردند و آب نوشیدند و چون از آب و غذا سیر شدند، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به ابوبکر و عمر$ فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، روز قیامت درباره‌ی این نعمت‌ها از شما سؤال خواهد شد؛ گرسنگی، شما را از خانه‌هایتان به بیرون کشاند و در حالی به خانه‌هایتان بازمی‌گردید که این نعمت‌ها به شما رسید».

[نووی/ می‌گوید: آن‌گونه که از روایت ترمذی و دیگران برمی‌آید، میزبان، ابوالهیثم بن تَیِّهان انصاریt بوده است.]

503- وعن خالدِ بنِ عُمَیْر العَدَویِّ قال: خَطَبَنَا عُتْبَةُ بنُ غَزْوان وکانَ أَمِیراً عَلى البَصْرَةِ ، فَحمِدَ اللَّه وأَثْنى علیْه، ثُمَّ قال: أَمَا بعْد؛ فَإِنَّ الدُّنْیَا آذَنَتْ بصُرْم، ووَلَّتْ حَذَّاءَ، وَلَمْ یَبْقَ منها إِلاَّ صُبَابَةٌ کَصُبابةِ الإِناءِ یتصابُّها صاحِبُها، وإِنَّکُمْ مُنْتَقِلُونَ مِنْها إلى دارٍ لا زَوالَ لهَا، فانْتَقِلُوا بِخَیْرِ ما بِحَضْرَتِکُم فَإِنَّهُ قَدْ ذُکِرَ لَنا أَنَّ الحَجَرَ یُلْقَى مِنْ شَفِیر جَهَنَّمَ فَیهْوى فِیهَا سَبْعِینَ عاماً لا یُدْرکُ لَها قَعْرا، واللَّهِ لَتُمْلأن! أَفَعَجِبْتُم؟ ولَقَدْ ذُکِرَ لَنَا أَنَّ ما بَیْنَ مِصْراعَیْنِ مِنْ مَصاریعِ الجَنَّةِ مَسیرةَ أَرْبَعِینَ عامًا، وَلَیَأْتِینَّ عَلَیها یَوْمٌ وهُوَ کَظِیظٌ مِنَ الزِّحام، وَلَقَدْ رأَیتُنی سابعَ سبْعَةٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  ما لَنا طَعامٌ إِلاَّ وَرَقُ الشَّجَر حَتَّى قَرِحَتْ أَشْداقُنا، فالْتَقَطْتُ بُرْدَةً فشَقَقْتُها بیْنی وَبَینَ سَعْدِ بنِ مالکٍ فَاتَّزَرْتُ بنِصْفِها، وَاتَّزَر سَعْدٌ بنِصفِها، فَمَا أَصْبَحَ الیَوْم مِنَّا أَحَدٌ إِلاَّ أَصْبَحَ أَمِیرًا عَلى مِصْرٍ مِنْ الأَمْصَار. وإِنِّی أَعُوذُ باللَّهِ أَنْ أَکْونَ فی نَفْسی عَظِیمًا وعِنْدَ اللَّهِ صَغِیرًا. [روایت مسلم]([10])

ترجمه: خالد بن عمیر عَدَوی می‌گوید: عتبه بن غزوان که در آن زمان امیر بصره بود، برای ما سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الله، گفت: اما بعد؛ همانا دنیا از پایانِ خود خبر می‌دهد و به‌سرعت گذشته است و چیزی از آن جز تَه‌مانده‌ی ظرف باقی نمانده که صاحبش آن را خیلی زود سرمی‌کشد. و شما از این سرای فانی به سرایی منتقل می‌شوید که فنا ندارد؛ پس سعی کنید با بهترین اعمال به سرای آخرت کوچ کنید. زیرا برای ما گفته شده که سنگی از لبه‌ی دوزخ به داخل آن انداخته می‌شود و هفتاد سال سقوط می‌کند و به عمق دوزخ نمی‌رسد؛ به الله سوگند که دوزخ - از گنه‎کاران- پُر خواهد شد! آیا تعجب کردید؟ هم‌چنین برای ما گفته شده که دو لنگه‌ی هریک از درهای بهشت، به‌اندازه‌ی مسافت چهل سال با هم فاصله دارند و روزی بر آن فرامی‌رسد که از جمعیت بهشتیان، پُر است. روزی را به‌خاطر دارم که هفتمین تن از همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودم و چیزی جز برگ درختان برای خوردن نداشتیم؛ به‌گونه‌ای که کناره‌های دهان ما از خوردن برگ درختان، زخمی شده بود. باری جامه‌ای یافتم و آن را میان خود و سعد بن مالکt دو قسمت کردم؛ من، از آن شلواری برای خود ساختم و سعد نیز همین کار را کرد و اینک هر یک از ما، امیرِ یکی از شهرهاست. من از این‌که خود را بزرگ بپندارم و نزدِ الله، کوچک و بی‌ارزش باشم، به الله پناه می‌برم.

504- وعن أبی موسى الأَشْعَریِّt قال: أَخْرَجَتْ لَنا عائِشَةُ رَضِیَ اللهُ عَنْها کِساءً وَإِزارًا غَلِیظًا قالَت: قُبِضَ رسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فِی هذین. [متفقٌ علیه]([11])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: عایشه& پیراهن و شلوار زبر و درشتی را به ما نشان داد و گفت: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در این دو لباس وفات یافت.

505- وعنْ سَعد بن أبی وَقَّاصt قال: إِنِّی لأَوَّلُ العَربِ رَمَى بِسَهْمٍ فِی سَبِیلِ اللَّه وَلَقَدْ کُنَّا نَغْزُو مَعَ رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  ما لَنَا طَعَامٌ إِلاَّ وَرَقُ الحُبْلَةِ وَهذا السَّمَر حَتَّى إِنْ کانَ أَحَدُنا لَیَضَعُ کما تَضَعُ الشاةُ مالَهُ خَلْطٌ. [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: سعد بن ابی‌وقاصt می‌گوید: «من، نخستین عربی هستم که در راه الله تیراندازی کرده است؛ ما، همراه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  جهاد می‌کردیم، در حالی که غذایی جز برگ درختان بیابانی (حبله و مغیلان) نداشتیم؛ به‌گونه‌ای که مدفوع هر یک از ما، مانند فضله‌ی گوسفند، خشک بود».

506- وعن أبی هُرَیْرَةَt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «اللَّهُمَّ اجْعَلْ رزْقَ آلِ مُحَمَّدٍ قُوتاً». [متفقٌ علیه]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  دعا کرد: «یا الله! روزیِ خانواده‌ی محمد را به‌اندازه‌ی سدّ رَمَق قرار بده».

507- وعن أبی هُرَیْرَةَt قال: واللَّه الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُو، إِنْ کُنْتُ لأعَتمِدُ بِکَبِدِی على الأَرْضِ مِنَ الجُوع، وإِنْ کُنْتُ لأشُدُّ الحجَرَ على بَطْنی منَ الجُوع وَلَقَدْ قَعَدْتُ یوْمًا على طَرِیقهِمُ الَّذی یَخْرُجُونَ مِنْه، فَمَرَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم ، فَتَبَسَّمَ حِینَ رَآنِی، وعَرَفَ ما فی وجْهی ومَا فی نَفْسِی، ثُمَّ قال: «أَباهِرٍّ!» قلت: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ، قال: «الحَقْ» ومَضَى ، فَاتَّبَعْتُه، فدَخَلَ فَاسْتَأْذَن، فَأُذِنَ لِی فدَخَلْت، فوَجَدَ لَبَنًا فی قَدحٍ فقال: «مِنْ أَیْنَ هذَا اللَّبَن؟» قالوا: أَهْداهُ لَکَ فُلانٌ أَو فُلانة قال: «أَباهِرٍّ!» قلت: لَبَّیْکَ یا رسول اللَّه، قال: «الحق إِلى أَهْل الصُّفَّةِ فادْعُهُمْ لی». قال: وأَهْلُ الصُّفَّةِ أَضیَافُ الإِسْلام، لا یَأْوُون عَلى أَهْل، ولا مَالٍ ولا على أَحَدٍ، وکانَ إِذَا أَتَتْهُ صدقَةٌ بَعَثَ بِهَا إِلَیْهِم ولَمْ یَتَنَاوَلْ مِنْهَا شَیْئًا، وإِذَا أَتَتْهُ هدیَّةٌ أَرْسلَ إِلَیْهِمْ وأَصَابَ مِنْهَا وَأَشْرَکَهُمْ فیها، فسَاءَنِی ذلکَ، فَقُلْت: وما هذَا اللَّبَنُ فی أَهْلِ الصُّفَّة؟ کُنْتُ أَحَقَّ أَن أُصِیبَ مِنْ هذا اللَّبَنِ شَرْبَةً أَتَقَوَّى بِهَا، فَإِذا جاءُوا أَمَرنِی، فکُنْتُ أَنا أُعْطِیهِم، وما عَسَى أَن یبْلُغَنِی منْ هذا اللَّبَن، ولمْ یَکُنْ منْ طَاعَةِ اللَّه وطَاعَةِ رسوله صلی الله علیه و آله و سلم  بدٌّ.

فأَتیتُهُم فدَعَوْتُهُم، فأَقْبَلُوا واسْتأْذَنوا، فَأَذِنَ لَهُمْ وَأَخَذُوا مَجَالِسَهُمْ مِنَ الْبَیْتِ قال: «یا أَباهِرٍّ!» قلتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ، قال: «خذْ فَأَعْطِهِمْ» قال: فَأَخَذْتُ الْقَدَحَ فَجَعَلْت أُعْطِیهِ الرَّجُلَ فیَشْرَبُ حَتَّى یَرْوَى، ثُمَّ یَرُدُّ علیَّ الْقَدَح، فَأُعطیهِ الآخرَ فَیَشْرَبُ حَتَّى یروَى ، ثُمَّ یَرُدُّ عَلیَّ الْقَدح حتَّى انْتَهَیتُ إِلى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  وََقَدْ رَوِیَ الْقَوْمُ کُلُّهُمْ، فَأَخَذَ الْقَدَحَ فَوَضَعَهُ على یَدِه، فَنَظَرَ إِلیَّ فَتَبَسَّم، فقال: «أَباهِرٍّ!» قلت: لَبَّیْکَ یا رسول اللَّه! قال: «بَقِیتُ أَنَا وَأَنْتَ». قلتُ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللهِ، قال: «اقْعُدْ فَاشْرَبْ». فَقَعَدْتُ فَشَربْتُ فقال: «اشرَبْ» فشَربْت، فما زال یَقُول: «اشْرَبْ» حَتَّى قُلْت: لا وَالَّذِی بعثکَ بالحَقِّ ما أَجِدُ لَهُ مسْلَکًا، قال: «فَأَرِنِی» فأَعطیْتهُ الْقَدَح، فحمِدَ اللَّه تعالى وَسمَّى وَشَربَ الفَضَلَةَ. [روایت بخاری]([14])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: به الله، ذاتی که معبود برحقی جز او وجود ندارد، سوگند یاد می‌کنم که گاه از شدت گرسنگی بر شکم خود روی زمین می‌خوابیدم و گاه بر شکم خود سنگ می‌بستم. روزی بر سرِ راهی که  - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و یارانش- از آن‌جا می‌گذشتند، نشستم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از آن‌جا گذشت و هنگامی که مرا دید، تبسم نمود و از چهره‌ام به قصدم پی برد. سپس فرمود: «ای ابوهریره!» گفتم: در خدمتم ای رسول‌خدا! فرمود: «بیا» و به راهش ادامه داد. من نیز پشت سرش رفتم تا این‌که وارد منزل شد، اجازه گرفت و به من نیز اجازه‌ی ورود داد؛ وارد شدم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کاسه‌ای شیر آن‌جا دید؛ پرسید: «این شیر از کجاست؟» گفتند: فلان‌مرد یا فلان‌زن برای شما هدیه آورده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای ابوهریره!» گفتم: در خدمتم ای رسول‌خدا! فرمود: «نزد اهل صفه برو و دعوتشان کن».

ابوهریرهt می‌گوید: اهل صفه، مهمانان اسلام بودند؛ آنان خانواده، مال و کسی نداشتند و نزد کسی هم نمی‌رفتند. هرگاه صدقه یا زکاتی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌دادند، آن را برای اهل صفه می‌فرستاد و خود از آن استفاده نمی‌کرد و هرگاه هدیه‌ای به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌دادند، آنان را در این هدیه شریک می‌نمود و خودش نیز از آن استفاده می‌کرد.

به‌هر حال این موضوع بر من دشوار تمام شد؛ با خود گفتم: مگر این شیر چه‌قدر است که همه‌ی اهل صفه از آن بخورند؟ من سزاوارترم که جرعه‌ای از این شیر بخورم و با آن، قوت بگیرم. زیرا وقتی آن‌ها بیایند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به من دستور می‌دهد که ظرف شیر را به آن‌ها بدهم و دیگر، چیزی از این شیر به من نخواهد رسید! اما چاره‌ای جز اطاعت از الله و پیامبرش نداشتم. لذا نزد اهل صفه رفتم و دعوتشان کردم؛ آن‌ها نیز آمدند و اجازه‌ی ورود خواستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به آنان اجازه‌ی ورود داد؛ لذا وارد خانه شدند و هرکس در جای خود نشست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای اباهِر!» عرض کردم: در خدمتم ای رسول‌خدا! فرمود: «(ظرفِ شیر را) بردار و به آن‌ها بده». من نیز کاسه را برداشتم و شروع کردم به دادنِ شیر؛ ظرف شیر را به هر یک از آن‌ها می‌دادم، سر می‌کشید تا این‌که سیر می‌شد و سپس ظرف را به من پس می‌داد و آن را به دیگری می‌دادم؛ او نیز می‌نوشید تا سیر می‌گردید و کاسه را به من بازمی‌گرداند تا این‌که در پایان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسیدم و حاضران، همه سیر شده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کاسه را گرفت و روی دستش گذاشت؛ آن‌گاه نگاهم کرد و لبخندی زد و فرمود: «ای اباهر!» عرض کردم: در خدمتم ای رسول‌خدا! فرمود: «من و تو باقی ماندیم». گفتم: درست می‌فرمایید ای رسول‌خدا! فرمود: «بنشین و بنوش». و من نشستم و نوشیدم. دوباره فرمود: «بنوش». و من نوشیدم؛ و هم‌چنان می‌فرمود: «بنوش»، تا این‌که گفتم: نه؛ سوگند به ذاتی که شما را به‌حق مبعوث کرده است، دیگر راه ندارد و نمی‌توانم. فرمود: «پس ظرف را به من بده». لذا کاسه‌ی شیر را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دادم و ایشان پس از حمد و ثنای الله و گفتنِ «بسم‌الله» باقی‌مانده‌ی شیر را نوشید.

508- وعن مُحَمَّدِ بنِ سِیرینَ عن أبی هریرةَt قال: لَقَدْ رأَیْتُنی وإِنِیّ لأَخِرُّ فِیما بَیْنَ مِنْبَرِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  إلى حُجْرَةِ عائِشَةَ رضی اللَّه عنها مَغْشِیًّا عَلَیَّ، فَیجِیءُُ الجَائی، فیَضَعُ رِجْلَهُ عَلى عُنُقی، وَیرَى أَنِّی مَجْنونٌ وما بی مِن جُنُونٍ، وما بِی إِلاَّ الجُوع. [روایت بخاری]([15])

ترجمه: از محمد بن سیرین/ روایت است: ابوهریرهt فرمود: «زمانی را به‌خاطر می‌آورم که در میان منبر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  و حجره‌ی عایشه&، به زمین افتاده، بی‌هوش می‌شدم و رهگذری می‌آمد و پایش را روی گردنم می‌گذاشت (تا به هوش بیایم). وی، گمان می‌کرد که من دچار جنون شده‌ام، در صورتی که جنون نداشتم، بلکه فقط گرسنه بودم».

509- وعن عائشةَ رضیَ اللَّه عنها قَالَت: تُوُفِّیَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  وَدِرْعُهُ مرْهُونَةٌ عِند یهودِیٍّ فِی ثَلاثِینَ صاعًا منْ شَعِیرٍ. [متفقٌ علیه]([16])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در حالی درگذشت که لباس رزمِ ایشان در برابر سی صاع جو، در رهن (گرو) یک یهودی بود.

510- وعن أَنسt قال: رَهَنَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  دِرْعهُ بِشَعِیرٍ، ومشیتُ إِلى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  بِخُبْزِ شَعیرٍ وَإِهَالَةٍ سَنِخَةٍ، وَلَقَدْ سمِعْتُهُ یقُول: «ما أَصْبحَ لآلِ مُحَمَّدٍ صاعٌ ولا أَمْسَى وَإِنَّهُم لَتِسْعَةُ أَبْیَاتٍ». [روایت بخاری]([17])

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  زرهِ خود را در برابر جو در رهن گذاشت؛ من با نان جو و پیهِ ذوب‌شده (جزغاله) نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم و شنیدم که می‌فرمود: «صبح و شام، یک صاع - گندم، جو یا غذا- هم برای خانواده‌ی محمد نبود؛ در حالی آنان، نُه خانه بودند».

511- وعن أبی هریرةt قال: لقَدْ رَأَیْتُ سَبعِینَ مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ مَا مِنْهُم رَجُلٌ علیه رداءٌ، إِمَّا إِزَارٌ، وإِمَّا کِسَاء، قدْ ربطُوا فی أَعْنَاقِهِم، فَمنْهَا مَا یبْلُغُ نِصفَ السَّاقَیْنِ، ومنْهَا ما یَبْلُغُ الکَعْبین. فَیجْمَعُهُ بیدِه کراهِیَةَ أَنْ تُرَى عوْرتُهُ. [روایت بخاری]([18])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: هفتاد نفر از «اهل صفه» را دیدم؛ یک نفر هم در میان آن‌ها نبود که لباس کاملی داشته باشد؛ یا شلواری داشتند، یا پیراهنی که بر گردن خود می‌بستند و برخی از آن‌ها تا نیمه‌ی ساق پا می‌رسید و بعضی هم تا دو قوزک پا و شخص، آن را با دستش جمع می‌کرد که مبادا عورتش نمایان شود.

512- وعن عائشةَ رضی اللَّه عنها قالت: کَانَ فِرَاشُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مِن أدَمٍ حشْوُهُ لِیفٌ. [روایت بخاری]([19])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رختخواب رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از پوست دباغی‌شده‌ای بود که با لیف خرما پُر کرده بودند.

513- وعن ابن عمر رضی اللهُ عنهما قال: کُنَّا جُلُوسًا مَعَ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  إِذْ جاءَ رَجُلٌ مِن الأَنْصار، فسلَّم علَیه، ثُمَّ أَدبرَ الأَنْصَارِی فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یَا أَخَا الأَنْصَار، کَیْفَ أَخِی سعْدُ بنُ عُبادة؟» فقال: صَالح، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ یعُودُهُ مِنْکُم؟» فَقام وقُمْنا مَعَه، ونَحْنُ بضْعَةَ عشَر ما علَینَا نِعالٌ وَلا خِفَاف، وَلا قَلانِسُ، ولا قُمُصٌ نمشی فی تلکَ السِّبَاخ، حَتَّى جِئْنَاه، فاسْتَأْخَرَ قَوْمُهُ مِنْ حوله حتَّى دنَا رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  وَأَصْحابُهُ الَّذِین مَعه. [روایت مسلم]([20])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نشسته بودیم که مردی از انصارy نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و سلام کرد، و پس از مدتی برگشت تا برود. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای برادرِ انصاری! بردارم سعد بن عباده چطور است؟» گفت: خوب است. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چه کسی از شما به عیادتش می‌رود؟» و آن‌گاه برخاست و ما که بیش از ده نفر بودیم با او برخاستیم و بدون این‌که کفش، جوراب، کلاه و پیراهنی داشته باشیم، در آن زمین شوره‌زار راه می‌رفتیم تا این‌که نزد سعدt رسیدیم؛ خویشاوندانش از اطراف او کنار رفتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با یارانی که همراهش بودند، به سعد نزدیک شدند و عیادتش کردند.

514- وعن عِمْرانَ بنِ الحُصَینِ$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  أَنَّهُ قال: «خَیْرُکُمْ قَرنِی، ثُمَّ الَّذِینَ یلوُنَهم، ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُم». قال عِمرَان: فَمَا أَدری قال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  مَرَّتَیْن أو ثَلاثاً «ثُمَّ یَکُونُ بَعدَهُمْ قَوْمٌ یَشهدُونَ ولا یُسْتَشْهَدُون، وَیَخُونُونَ وَلا یُؤْتَمَنُون، وَیَنْذِرُونَ وَلا یُوفُون، وَیَظْهَرُ فِیهمْ السِّمَنُ». [متفقٌ علیه]([21])

ترجمه: عمران بن حُصین$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهترین مردم، کسانی هستند که در دوران من به‌سر می‌برند (صحابه)، سپس نسلی که پس از ایشان می‌آیند (تابعین)، و سپس نسلِ بعدی، (تبع تابعین)». عمرانt می‌گوید: نمی‌دانم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دو بار جمله‌ی «سپس نسلی که پس از ایشان می‌آیند» را تکرار نمود یا سه بار؛ سپس فرمود: «پس از آن‌ها، کسانی می‌آیند که در حالی شهادت می‌دهند که از آن‌ها درخواست شهادت (گواهی) نمی‌شود؛ خیانت می‌ورزند و امانت‌دار و قابل اعتماد نیستند؛ نذر می‌کنند و به نذر خود وفا نمی‌کنند و چاقی، در میانشان نمایان می‌شود».

515- وعن أبی أُمامةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یَا ابْنَ آدم! إِنَّکَ إِنْ تَبْذُل الفَضلَ خَیْرٌ لَک، وَأِن تُمْسِکهُ شرٌّ لَک، ولا تُلامُ عَلى کَفَافٍ، وَابدأ بِمنْ تَعُولُ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([22])

 ترجمه: ابوامامهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای فرزند آدم! اگر تو، مازادِ ثروت خویش را بذل و بخشش نمایی، برایت بهتر است و اگر آن را نگه داری، برای تو بد خواهد بود و به‌‌خاطر ثروتی که به‌اندازه‌ی نیاز داری، سرزنشی بر تو نیست و در بذل و بخشش، از کسی شروع کن که تأمین هزینه‌هایش با توست».

516- وعن عُبَید اللَّه بِن مِحْصَنٍ الأَنْصارِیِّ الخَطْمِیِّt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «منْ أَصبح مِنکُمْ آمِناً فی سِرْبِهِ، معافى فی جَسدِه، عِندهُ قُوتُ یَومِهِ، فَکَأَنَّمَا حِیزَتْ لَهُ الدُّنْیَا بِحذافِیرِها». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن می‌باشد.]([23])

ترجمه: عبیدالله بن مِحصَن انصاری خَطمیt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که دارای امنیت روانی (جانی) و سلامتِ جسمی‌ست و خوراک روزانه‌اش نزدش یافت می‌شود، گویا از تمام دنیا برخوردار شده است».

517- وعن عبدِ اللَّه بن عمرو بنِ العاصِ رضی اللهُ عنهما أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «قَدْ أَفَلَحَ مَن أَسلَم وکَانَ رِزقُهُ کَفَافًا وَقَنَّعَهُ اللَّه بِمَا آتَاهُ». [روایت مسلم]([24])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که اسلام آورده و روزی‌اش، کفافِ زندگی‌اش را می‌کند و الله متعال او را به آن‌چه که به او بخشیده، قانع کرده است، رستگار می‌باشد».

518- وعن أبی مُحَمَّد فَضَالَةَ بنِ عُبَیْد الأَنْصَارِیِّt أَنَّهُ سَمِعَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَقُول: «طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ إِلى الإِْسلام، وَکَانَ عَیْشهُ کَفَافًا، وَقَنِعَ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([25])

ترجمه: از ابومحمد، فضاله بن عبید انصاریt روایت است: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنید که می‌فرمود: «خوشا به حالِ کسی که به سوی اسلام، هدایت یافته و از روزیِ کافی برای گذران زندگی‌اش برخوردار است و به آن، قانع می‌باشد».

519- وعن ابن عباسٍ رضی اللهُ عنهما قال: کان رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَبِیتُ اللَّیَالِیَ المُتَتَابِعَةَ طَاوِیًا، وَأَهْلُهُ لا یَجِدُونَ عَشاءً، وَکَانَ أَکْثَرُ خُبْزِهِمْ خُبْز الشَّعِیرِ. [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([26])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  چند شبِ پیاپی، گرسنه می‌خوابید و خانواده‌اش نان شب نمی‌یافتند و بیش‌ترِ نانِ مصرفی آنان، نان جو بود».

520- وعن فضَالَةَ بنِ عُبَیْدٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  کَانَ إِذَا صَلَّى بِالنَّاسِ یَخِرُّ رِجَالٌ مِنْ قَامَتِهِمْ فی الصَّلاةِ مِنَ الخَصَاصةِ وَهُمْ أَصْحابُ الصُّفَّةِ حَتَّى یَقُولَ الأَعْرَاب: هُؤُلاءِ مَجَانِین، فَإِذَا صَلَّى رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  انْصَرفِ إِلَیْهِم، فقال: «لَوْ تَعْلَمُونَ ما لَکُمْ عِنْدَ اللَّه تعالى، لأَحْبَبْتُمْ أَنْ تَزْدادُوا فَاقَةً وَحَاجَةً». [ترمذی روایت کرده و گفته است: صحیح می‌باشد.]([27])

ترجمه: فضاله بن عُبَیدt می‌‌گوید: هنگامی که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نماز جماعت را آغاز می‌کرد، برخی از نمازگزاران از شدت ضعف و گرسنگی به زمین می‌افتادند و آنان، اصحاب صفه بودند؛ به‌گونه‌ای که صحرانشینان می‌گفتند: این‌ها، دچار جنون شده‌اند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پس از پایان نماز، رو به ایشان- اصحاب صفه- می‌کرد و می‌فرمود: «اگر از نعمت‌ها و پاداشی که نزد الله متعال دارید، آگاه بودید، دوست داشتید که فقر و تنگ‌دستیِ شما، بیش‌تر شود».

521- وعن أبی کَریمَةَ المِقْدامِ بن معْدِ یکَرِبt قال: سمِعتُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقَول: «مَا ملأَ آدمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطنِه، بِحسْبِ ابن آدمَ أُکُلاتٌ یُقِمْنَ صُلْبَهُ، فإِنْ کَانَ لا مَحالَةَ، فَثلُثٌ لطَعَامِه، وثُلُثٌ لِشرابِه، وَثُلُثٌ لِنَفَسِهِ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن می‌باشد.]([28])

ترجمه: ابوکریمه، مقدام بن معدِ کربt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «انسان، ظرفی بدتر از شکمش را پُر نمی‌کند؛ برای آدمی، چند لقمه که او را سرِ پا نگه دارد، کافی‌ست و اگر- به خوردن غذای بیش‌تر- ناچار باشد، پس یک‌سوم شکمش را برای غذا، یک‌سوم آن را برای آب و یک‌سوم را برای تنفّس خود، قرار دهد».

522- وعن أبی أُمَامَةَ إِیَاسِ بنِ ثَعْلَبَةَ الأَنْصَارِیِّ الحارثیِّt قال: ذَکَرَ أَصْحابُ رَسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یوْماً عِنْدَهُ الدُّنْیَا، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَلا تَسْمَعُون؟ أَلا تَسْمَعُون؟ إِنَّ الْبَذَاذَة مِن الإِیمَان إِنَّ الْبَذَاذَةَ مِنَ الإِیمَانِ». [روایت ابوداود]([29])

ترجمه: ابوامامه، ایاس بن ثعلبه‌ی انصاریt می‌گوید: روزی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدش از دنیا سخن می‌گفتند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «توجه کنید! گوش دهید! همانا ساده‌پوشی و دوری از خوش‌گذرانی، از ایمان است؛ ساده‌پوشی و دوری از تن‌پروری، از ایمان است».

523- وعن أبی عبدِ اللَّه جابر بن عبد اللَّه رضی اللهُ عنهما قال: بَعَثَنَا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَأَمَّرَ عَلَینَا أَبَا عُبَیْدَةَt نتَلَقَّی عِیراً لِقُرَیْش، وَزَّودَنَا جِرَاباً مِنْ تَمْرٍ لَمْ یجِدْ لَنَا غَیْرَه، فَکَانَ أَبُو عُبَیْدةَ یُعْطِینَا تَمْرةً تَمْرَةً، فَقِیل: کَیْف کُنْتُمْ تَصْنَعُونَ بِهَا؟ قال: نَمَصُّهَا کَمَا یَمَصُّ الصَّبِی، ثُمَّ نَشْرَبُ عَلَیهَا مِنَ المَاء، فَتَکْفِینَا یَوْمَنَا إِلى اللَّیْل، وکُنَّا نَضْرِبُ بِعِصیِّنا الخَبَط، ثُمَّ نَبُلُّهُ بِالمَاءِ فَنَأْکُلُهُ. قال: وانْطَلَقْنَا على ساَحِلِ البَحْر، فرُفعَ لنَا على ساحِلِ البَحْرِ کهَیْئَةِ الکَثِیبِ الضخم، فَأَتیْنَاهُ فَإِذا هِی دَابَّةٌ تُدْعى العَنْبَر، فقال أَبُو عُبَیْدَةَ: مَیْتَةٌ، ثُمَّ قال: لا، بلْ نحْنُ رسُلُ رسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وفی سبیلِ اللَّه، وقَدِ اضْطُرِرتمْ فَکلُوا، فَأَقَمْنَا علَیْهِ شَهْرا، وَنَحْنُ ثَلاثُمائَة حتَّى سَمِنَّا، ولقَدْ رَأَیتُنَا نَغْتَرِفُ من وقْبِ عَیْنِهِ بالْقِلالِ الدُّهْنَ ونَقْطَعُ منْهُ الْفِدَرَ کَالثَّوْرِ أَو کقَدْرِ الثَّوْر.

ولَقَدْ أَخَذَ مِنَّا أَبُو عُبیْدَةَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً فأَقْعَدَهُم فی وقْبِ عَیْنِهِ وَأَخَذَ ضِلَعاً منْ أَضْلاعِهِ فأَقَامَهَا ثُمَّ رَحَلَ أَعْظَمَ بَعِیرٍ مَعَنَا فمرّ منْ تَحْتِهَا وَتَزَوَّدْنَا مِنْ لحْمِهِ وَشَائِقَ، فَلمَّا قدِمنَا المدیِنَةَ أَتَیْنَا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَذکْرَنَا ذلکَ له، فقال: «هُوَ رِزْقٌ أَخْرَجَهُ اللَّه لَکُم، فَهَلْ معَکمْ مِنْ لحْمِهِ شَیء فَتطْعِمُونَا؟» فَأَرْسلْنَا إلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مِنْهُ فَأَکَلَه. [روایت مسلم]([30])

ترجمه: ابوعبدالله، جابر بن عبدالله$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  ما را به فرماندهی ابوعبیدهt به سوی کاروانی از قریش فرستاد و یک انبان- کیسه‌ی بزرگِ- خرما، به عنوان توشه‌ی سفر به ما داد و جز آن، چیزی نبود که به ما بدهد. ابوعبیدهt از این خرما، دانه‌دانه به ما می‌داد. از جابرt پرسیدند: شما با یک دانه خرما چه‌کار می‌کردید؟ گفت: مانند کودک، آن را می‌مکیدیم و روی آن، آب می‌نوشیدیم و همین، برای یک روزِ ما تا شب، کافی بود! هم‌چنین با چوب‌دستی‌های خود، برگ‌های خشک درختان را می‌زدیم و برگ‌هایی را که به زمین می‌ریخت، با آب، نرم و خیس می‌کردیم و می‌خوردیم.

جابرt می‌گوید: به سوی ساحل دریا رفتیم که ناگهان چیزی مانندِ توده‌ای بزرگ از ریگ در جلوی ما نمایان شد. به سوی آن رفتیم؛ جانور دریایی بزرگی به نامِ عنبر بود. ابوعبیدهt گفت: مردار است و سپس گفت: خیر؛ بلکه ما فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، و در راه الله هستیم و چون در حالتِ اضطرار و ناچاری قرار گرفته‌اید، از آن بخورید. بدین‌ترتیب ما که سیصد نفر بودیم، یک ماه از آن تغذیه می‌کردیم و حتی چاق شدیم. به چشمِ خود دیدم که از گودیِ چشم این عنبرماهی، با مشک‌های آب، روغن می‌گرفتیم و از بدنش، تکه‌گوشت‌هایی به‌اندازه‌ی گاو می‌بُریدیم.

ابوعبیده سیزده نفر از ما را در گودیِ چشم این جانور نشاند؛ هم‌چنین یکی از دنده‌های پهلویش را گرفت و آن را ایستاده نگه داشت و بزرگ‌ترین شترِ بارکشِ ما از زیرِ این دنده، عبور کرد! ما، از گوشت این جانور، قطعاتی را خشک کردیم تا به عنوان توشه‌ی راه برداریم. وقتی به مدینه رسیدیم، نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رفتیم و این ماجرا را برایش بازگو کردیم. فرمود: «آن، رزقی بود که الله برای شما، - از دریا- خارج کرد؛ آیا از گوشت آن چیزی با خود دارید که به ما هم بدهید؟» و ما مقداری از گوشت آن را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرستادیم و ایشان آن را تناول نمود.

524- وعن أَسْمَاءَ بنْتِ یَزِیدَ رضی اللَّه عنها قالت: کانَ کُمُّ قمِیصِ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  إِلى الرُّصْغِ. [ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند و ترمذی، آن را حسن دانسته است.]([31])

ترجمه: اسماء دختر یزید& می‌گوید: آستین پیراهن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تا مچ دست بود.

525- وعن جابرt قال: إِنَّا کُنَّا یَوْم الخَنْدَقِ نَحْفِر، فَعَرضَتْ کُدْیَةٌ شَدیدَةٌ فجاءُوا إِلى النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فقالوا: هَذِهِ کُدْیَةٌ عَرَضتْ فی الخَنْدَق. فقال: «أَنَا نَازِلٌ» ثُمَّ قَامَ وبَطْنُهُ معْصوبٌ بِحَجر، وَلَبِثْنَا ثَلاثَةَ أَیَّامٍ لا نَذُوقُ ذَوَاقا، فَأَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  المِعْول، فَضرَب فعاد کَثیبًا أَهْیَل، أَوْ أَهْیَم.

فقلت: یَا رَسُولَ اللهِ ائْذَن لی إِلى البیت، فقلتُ لامْرَأَتی: رَأَیْتُ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  شَیْئًا ما فِی ذلکَ صبْرٌ فِعِنْدَکَ شَیء؟ فقالت: عِندِی شَعِیرٌ وَعَنَاق، فَذَبحْتُ العَنَاق، وطَحَنْتُ الشَّعِیرَ حَتَّى جَعَلْنَا اللحمَ فِی البُرْمَة ، ثُمَّ جِئْتُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  وَالعجِینُ قَدْ انْکَسَرَ والبُرْمَةُ بیْنَ الأَثَافِیِّ قَد کَادَتَ تَنْضِج.

فقلت: طُعَیِّمٌ لی فَقُمْ أَنْت یَا رَسُولَ اللهِ وَرَجُلٌ أَوْ رَجُلان، قال: «کَمْ هُو؟» فَذَکَرتُ له فقال: «کَثِیرٌ طَیِّبٌ، قُل لَهَا لا تَنْزِعِ البُرْمَةَ ولا الخُبْزَ مِنَ التَّنُّورِ حَتَّى آتیَ». فقال: «قُومُوا» فقام المُهَاجِرُون وَالأَنْصَارُ، فَدَخَلْتُ علیها فقلت: وَیْحَکِ جَاءَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  وَالمُهَاجِرُون وَالأَنْصارُ وَمن مَعَهم، قالت: هل سأَلَک؟ قلت: نعم، قال: «ادْخُلوا وَلا تَضَاغَطُوا» فَجَعَلَ یَکْسِرُ الخُبْز، وَیجْعَلُ علیهِ اللحم، ویُخَمِّرُ البُرْمَةَ والتَّنُّورَ إِذا أَخَذَ مِنْه، وَیُقَرِّبُ إِلى أَصْحَابِهِ ثُمَّ یَنْزِعُ فَلَمْ یَزَلْ یَکْسِرُ وَیَغْرفُ حَتَّى شَبِعُوا، وَبَقِیَ مِنه، فقال: «کُلِی هذَا وَأَهدی، فَإِنَّ النَّاسَ أَصَابَتْهُمْ مَجَاعَةٌ». [متفقٌ علیه]([32])

وفی روایةٍ: قال جابر: لمَّا حُفِرَ الخَنْدَقُ رَأَیتُ بِالنَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  خَمَصًا، فَانْکَفَأْتُ إِلى امْرَأَتی فقلت: هل عِنْدَکِ شَیْء، فَإِنِّی رَأَیْتُ بِرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  خَمَصاً شَدِیداً.

فَأَخْرَجَتْ إِلیَّ جِرابًا فِیهِ صَاعٌ مِنْ شَعِیر، وَلَنَا بُهَیْمَةٌ داجِنٌ فَذَبحْتُهَا، وَطَحنتِ الشَّعِیر فَفَرَغَتْ إلى فَرَاغِی، وَقَطَّعْتُهَا فی بُرَمتِهَا، ثُمَّ وَلَّیْتُ إلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَقَالَت: لا تفضحْنی برسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  ومن معَه، فجئْتُه فَسَارَرْتُهُ فقلتُ یا رسول اللَّه، ذَبَحْنا بُهَیمَةً لَنَا، وَطَحَنْتُ صَاعاً مِنْ شَعِیر، فَتَعالَ أَنْتَ وَنَفَرٌ مَعَک، فَصَاحَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: «یَا أَهْلَ الخَنْدَق! إِنَّ جابراً قدْ صنَع سُؤْراً فَحَیَّهَلاَّ بکُمْ». فقال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا تُنْزِلُنَّ بُرْمَتَکُمْ وَلا تَخْبِزُنَّ عجِینَکُمْ حَتَّى أَجیءَ». فَجِئْتُ، وَجَاءَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  یقْدُمُ النَّاس، حَتَّى جِئْتُ امْرَأَتی فقالت: بِک وَبِک، فقلت: قَدْ فَعَلْتُ الَّذِی قُلْتِ. فَأَخْرَجَتْ عجیناً فَبسَقَ فِیهِ وبارَک، ثُمَّ عَمَدَ إِلى بُرْمَتِنا فَبَصَقَ وَبَارَکَ، ثُمَّ قال: «ادْعِی خَابزَةً فلْتَخْبزْ مَعک، وَاقْدَحِی مِنْ بُرْمَتِکُم وَلا تُنْزلُوها» وَهُمْ أَلْفٌ، فَأُقْسِمُ بِاللَّه لأَکَلُوا حَتَّى تَرکُوهُ وَانَحرَفُوا، وإِنَّ بُرْمَتَنَا لَتَغِطُّ کَمَا هِیَ، وَأَنَّ عَجِینَنَا لَیخْبَز کَمَا هُوَ.

ترجمه: جابرt می‌گوید: ما، در غزوه‌ی "خندق" زمین را می‌کَندیم که سنگ درشت و سختی نمایان شد. اصحابy نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و گفتند: با سنگِ درشت و سختی برخورد کرده‌ایم. فرمود: «من، خودم پایین می‌آیم»، سپس در حالی که شکمش را از گرسنگی با سنگ بسته بود، برخاست؛ زیرا سه روز مزه‌ی چیزی را نچشیده و چیزی نخورده بودیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کلنگ را گرفت و ضربه‌ای به سنگ زد و سنگ، مانند پشته‌ی ریگ نرم شد و از هم پاشید.

عرض کردم: ای رسول‌خدا! اجازه بده به خانه بروم. - وقتی به خانه رفتم- به همسرم گفتم: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در وضعیتی دیدم که نتوانستم صبر کنم؛ آیا چیزی برای خوردن داری؟ پاسخ داد: مقداری جو و یک بزغاله‌ی کوچک. بزغاله را سر بریدم و جو را آرد کردم و گوشت را در دیگ گذاشتم؛ وقتی خمیر آماده شد و غذای دیگِ روی آتش، نزدیک بود که پخته شود، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدم و عرض کردم: ای رسول‌خدا! اندکی غذا دارم؛ شما با یک یا دو نفر دیگر برای صرف غذا تشریف بیاورید. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: «غذا چه‌قدر است؟» و چون پاسخش را گفتم، فرمود: «غذای فراوان و خوبی‌ست؛ به همسرت بگو: دیگ را از روی آتش برندارد و نان را از تنور بیرون نیاورد تا من بیایم». و آن‌گاه به اصحاب فرمود: «برخیزید». و مهاجران و انصارy برخاستند. من، نزد همسرم رفتم و گفتم: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و مهاجران و انصار و همراهانشان، آمدند. همسرم پرسید: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از تو سؤال کردند؟ گفتم: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به اصحابy فرمود: «وارد شوید و یک‌دیگر را هُل ندهید»، سپس نان را تکه می‌کرد و روی آن گوشت می‌گذاشت و به یارانش می‌داد و هرگاه از دیگ یا تنور، گوشت و نان برمی‌داشت، سرِ آن‌ها را می‌پوشاند و بدین ترتیب نان را تکه می‌کرد و روی آن گوشت می‌گذاشت و به اصحاب می‌داد تا این‌که همه سیر شدند و مقداری از آن، باقی ماند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به همسرم فرمود: «از این بخور و به دیگران هم بده؛ زیرا مردم، دچارِ گرسنگی شده‌اند».

در روایتی آمده است: جابرt می‌گوید: هنگام حفر خندق، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را سخت گرسنه یافتم. لذا نزد همسرم رفتم و گفتم: آیا چیزی برای خوردن داری؟ زیرا من، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در گرسنگی شدیدی دیدم.

همسرم، ظرفی آورد که در آن یک صاع جو بود و حیوانِ کوچکی داشتیم که به خانه عادت کرده بود؛ من، آن را سر بریدم و همسرم، جو را آرد کرد و کارِ من و همسرم، با هم تمام شد. تکه‌های گوشت را در دیگ گذاشتم و سپس به راه افتادم تا نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  برگردم. همسرم به من گفت: مبادا مرا نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  و همراهانش، رسوا کنی. لذا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم و پنهانی به ایشان گفتم: ای رسول‌خدا! حیوان کوچکمان را ذبح و یک صاع جو را آرد کرده‌ایم. شما با چند نفر دیگر (برای صرف غذا) تشریف بیاورید. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  با صدای بلند فرمود: «ای اهل خندق! جابر، غذا تهیه کرده است؛ همه بیایید و خوش آمدید». و آن‌گاه- به من- فرمود: «دیگتان را از روی آتش برندارید و نان نپزید تا من بیایم». به خانه آمدم و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز در حالی که پیشاپیش مردم بود، تشریف آورد. وقتی نزد همسرم آمدم، به من حرف گفت که چرا چنین کردی؟ گفتم: من، همان کاری را کردم که تو گفتی. سپس همسرم، خمیر را آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آب دهانش را به آن زد و دعای برکت کرد و سپس به سوی دیگ رفت و همین کار را انجام داد و به همسرم فرمود: «زنی نانوا را صدا بزن تا با تو نان بپزد و از دیگتان غذا بکش؛ ولی دیگ را- از روی آتش- پایین نیاورید». کسانی که در این میهمانی حضور داشتند، هزار نفر بودند؛ ولی به الله سوگند، همه غذا خوردند و دست از غذا کشیدند و رفتند، اما دیگمان هم‌چنان - پُر از غذا بود و- جوش می‌زد و از خمیری که آماده کرده بودیم، مثلِ قبل نان می‌پختند.

526- وعن أَنسt قال: قال أَبو طَلْحَةَ لأُمِّ سُلَیْم: قَد سَمعتُ صَوتَ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  ضَعِیفًا أَعرِفُ فِیهِ الجُوع، فَهَل عِندَکِ مِن شیءٍ؟ فقالت: نَعَم، فَأَخْرَجَتْ أَقَرَاصاً مِن شَعیر، ثُمَّ أَخَذَت خِمَاراً لَهَا فَلَفَّتِ الخُبزَ بِبَعضِه، ثُمَّ دسَّتْهُ تَحْتَ ثَوبِی وَرَدَّتْنی بِبَعضِه، ثُمَّ أَرْسلَتْنِی إِلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَذَهَبتُ بِه، فَوَجَدتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  جالِسًا فی المَسْجِد، ومَعَهُ النَّاس، فَقُمتُ عَلَیهِم، فقالَ لی رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : «أَرْسَلَکَ أَبُو طَلْحَة؟» فقلت: نَعم، فقال: «أَلِطَعَامٍ؟» فقلت: نَعَم، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «قُومُوا»، فَانْطَلَقُوا وَانْطَلَقْتُ بَیْنَ أَیدیِهِم حَتَّى جِئتُ أَبَا طَلْحَةَ فَأَخبَرتُه، فقال أَبُو طَلْحَةَ: یا أُمِّ سُلَیم! قَد جَاءَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  بالنَّاسِ وَلَیْسَ عِنْدَنَا ما نُطْعِمُهُم؟ فقالت: اللَّهُ وَرسُولُهُ أَعْلَم.

انطَلَقَ أَبُو طَلْحةَ حتَّى لَقِیَ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فأَقبَلَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  مَعَه حَتَّى دَخَلا، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «هَلُمِّی ما عِندَکِ یا أُمَّ سُلَیْمٍ». فَأَتَتْ بِذلکَ الخُبْز، فَأَمَرَ بِهِ رسولُ اللَّه ففُتَّ، وعَصَرَت عَلَیه أُمُّ سُلَیمٍ عُکَّةً فَآدَمَتْه، ثُمَّ قال فِیهِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  ما شَاءَ اللَّه أَنْ یَقُول، ثُمَّ قال: «ائذَن لِعَشَرَةٍ» فَأَذِنَ لَهُم، فَأَکَلُوا حَتَّى شَبِعُوا ثُمَّ خَرَجُوا، ثم قال: «ائذَن لِعَشَرَةٍ» فَأَذنَ لهم، فَأَکَلُوا حتى شَبِعُوا، ثُمَّ خَرَجوا، ثُمَّ قال: «ائذَنْ لِعَشَرَةٍ» فَأَذِنَ لهُم حتى أَکل القَوْمُ کُلُّهُم وَشَبِعُوا، وَالْقَوْمُ سَبْعونَ رَجُلاً أَوْ ثَمَانُون. [متفق علیه]([33])

وفی روایةٍ: فما زال یَدخُلُ عشَرَةٌ وَیَخْرُجُ عَشَرَةٌ حتى لم یَبْقَ مِنهم أَحَدٌ إِلا دَخَل، فَأَکَلَ حتَّى شَبِع، ثم هَیَّأَهَا فَإِذَا هِی مِثلُهَا حِینَ أَکَلُوا مِنها.

وفی روایةٍ: فَأَکَلُوا عَشَرَةً عَشَرةً حتَّى فَعَلَ ذلکَ بثَمانِینَ رَجُلاً ثم أَکَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد ذلکَ وََأَهْلُ البَیت، وَتَرکُوا سُؤرا.

وفی روایةٍ: ثمَّ أفضَلُوا ما بَلَغُوا جیرانَهُم.

وفی روایةٍ عن أَنسٍt قال: جِئتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یوْمًا فَوَجَدتُهُ جَالِسًا مع َأَصحابِه، وَقد عَصَبَ بَطْنَهُ بِعِصابَةٍ، فقلتُ لِبَعضِ أَصحَابِه: لِمَ عَصَبَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  بطْنَه؟ فقالوا: مِنَ الجُوع.

فَذَهَبْتُ إِلى أبی طَلحَةَ وَهُوَ زَوْجُ أُمِّ سُلیمٍ بنتِ مِلحَان، فقلت: یَا أَبتَاه، قد رَأَیْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  عَصبَ بطنَهُ بِعِصَابَةٍ فَسَأَلتُ بَعضَ أَصحَابِه، فقالوا: مِنَ الجُوع. فَدَخل أَبُو طَلحَةَ على أُمِّی فقال: هَل مِن شَیء؟ قالت: نعم عِندِی کِسَرٌ مِنْ خُبزٍ وَتمرَاتٌ، فإِنْ جَاءَنَا رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  وَحْدهُ أَشبَعنَاه، وإِن جَاءَ آخَرُ معه قَلَّ عَنْهم، وذَکَرَ تَمَامَ الحَدیث.

ترجمه: انسt می‌گوید: ابوطلحه به ام‌سُلَیم گفت: صدای رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را خیلی ضعیف و آهسته شنیدم و گمان می‌کنم علتش، گرسنگی‌ست. آیا نزد تو چیزی برای خوردن یافت می‌شود؟ ام‌سلیم پاسخ داد: بله، و آن‌گاه چند نان جو آورد و نان را در قسمتی از چارقدش پیچید و سپس آن را زیر لباسم پنهان کرد و قسمت دیگر چارقد را روی من انداخت و مرا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرستاد. من، بسته‌ی نان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بردم و دیدم که ایشان با تعدادی از مردم در مسجد نشسته‌اند. بالای سرشان ایستادم. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به من فرمود: «آیا ابوطلحه، تو را فرستاده است؟» گفتم: بله. پرسید: «آیا برای غذا؟» گفتم: بله. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به مردم فرمود: «برخیزید» و همه به راه افتادند و من، پیشاپیش آن‌ها رفتم تا این‌که نزد ابوطلحه آمدم و به او خبر دادم - که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با تعدادی از مردم می‌آیند.- ابوطلحه گفت: ای ام‌سُلَیم! رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  مردم را آورده است و غذایی نداریم که از آن‌ها پذیرایی کنیم. ام‌سلیم گفت: الله و پیامبرش داناترند.

ابوطلحه به استقبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت تا این‌که ایشان را دید و با هم آمدند و وارد خانه شدند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای ام‌سلیم! آن‌چه داری، بیاور». و ام‌سلیم، همان نان را آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد که نان را خُرد کنند. ام‌سلیم، خیک روغن را فشار داد و نان را چرب کرد. سپس رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  دعایی که الله می‌داند، بر روی نان چرب خواند و فرمود: «به ده نفر، اجازه‌ی ورود بده». و ابوطلحه به آن‌ها اجازه‌ی ورود داد و آن‌ها وارد خانه شدند، شکمِ سیر غذا خوردند و بیرون رفتند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به ده نفرِ دیگر اجازه‌ی ورود بده». ابوطلحه ده نفر را به داخل خانه خواند؛ آن‌ها نیز سیر خوردند و بیرون رفتند و بدین‌ترتیب همه‌ی همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که هفتاد یا هشتاد نفر بودند، غذا خوردند و سیر شدند.

در روایتی آمده است: مرتب ده نفر وارد می‌شدند و ده نفر بیرون می‌رفتند تا این‌که کسی از آن‌ها باقی نماند، مگر آن‌که وارد خانه شده و شکم سیر، غذا خورده بود. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن غذا را جمع کرد و دید که تغییری نکرده و مثلِ زمانی‌ست که از آن خوردند.

و در روایتی آمده است: ده‌نفر ده‌نفر، غذا خوردند و به همین ترتیب به هشتاد نفر غذا داد و سپس خودِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و خانواده‌ی ابوطلحه غذا خوردند و غذایی به‌اندازه‌ی غذای یک میهمانی باقی گذاشتند.

و در روایتی آمده است: به‌‌اندازه‌ای غذا گذاشتند که از این غذا به همسایه‌ها نیز دادند.

و در روایتی دیگر آمده است: انسt می‌گوید: روزی نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمدم و دیدم که با یارانش نشسته و شکمش را با پارچه‌ای بسته است. از یارانش پرسیدم: چرا رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شکمش را بسته است؟ گفتند: به علت گرسنگی. لذا نزد ابوطلحه رفتم که شوهرِ مادرم، ام‌سلیم دختر ملحان بود و گفتم: ای پدر! رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را دیدم که با پارچه‌ای شکمش را بسته بود. علتش را از یارانش پرسیدم؛ گفتند: به علت گرسنگی‌ست. ابوطلحه نزد مادرم رفت و گفت: آیا چیزی برای خوردن هست؟ مادرم گفت: بله؛ چند پاره‌نان و چند دانه خرما. اگر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  تنها نزدمان بیاید، می‌توانیم از ایشان پذیرایی کنیم تا سیر شوند؛ اما اگر کسی دیگر با او بیاید، برایشان کم است. و سپس بقیه‌ی حدیث را ذکر کرد.

شرح

مؤلف/ این باب را پس از بابِ زهد و پارسایی در دنیا ذکر کرده و به بیان این نکته پرداخته است که انسان نباید بیش از حد به امیال و خواست های دنیوی خود اهمیت دهد؛ بلکه باید به اندازه‌ی نیاز خود، بسنده کند. همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین روی‌کردی داشت. مؤلف/ در این‌باره، آیاتی ذکر کرده که نشان‌گر فرجامِ کسانی‌ست که از امیال نفسانی خود پیروی می‌کنند و نماز را تباه می‌گردانند. مانندِ این فرموده‌ی الله متعال که می‌فرماید:

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّا ٥٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا ٦٠                        [مریم: ٥٩،  ٦٠]     

آن‌گاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را تباه کردند و از خواسته‌های نفسانی پیروی نمودند؛ پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید، مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت می‌شوند و هیچ ستمی نمی‌بینند.

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ یعنی پس از پیامبرانی که در آیات پیشین، ذکر شده‌اند، نسلی آمدند که راه و روش پیامبران را ادامه ندادند؛ بلکه: ﴿أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِ: «نماز را تباه کردند و از خواسته‌های نفسانی خویش پیروی نمودند».

تباه کردن نماز، به معنای کوتاهی در این عبادت یا در انجام شرایط آن، مانند طهارت، پوشاندن عورت و روی آوردن به قبله می‌باشد.

یا کوتاهی در ارکان نماز مانند آرامش در رکوع و سجده و نیز آرامش در قیام و قعود.

یا کوتاهی در واجبات نماز مانند درخواست مغفرت در میان دو سجده، یا تسبیح رکوع و سجده، و تشهد اول و امثال آن.

شدیدترین کوتاهی در نماز، اینست که در وقتش ادا نشود؛ یعنی خارج از وقت، نماز بخوانند. کسانی که نماز را خارج از وقتش می‌خوانند، در صورتی که عذری مانند خواب ماندن یا فراموشی داشته باشند، نمازشان پذیرفته می‌شود؛ ولی اگر عذری نداشته باشند و خارج از وقت، نماز بخوانند، نمازشان قبول نمی‌گردد؛ گرچه هزار بار نماز بخوانند.

﴿وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِ: «و از خواسته‌های نفسانی خود پیروی نمودند». یعنی: همه‌ی فکر و خیالشان یا همه‌ی هم و اراده‌ای آنان، خواسته‌های نفسانی و امیال شکم می‌شود. از این‌رو به تن‌پروری و لذت‌جویی روی می‌آورند و نسبت به نماز، کوتاهی می‌کنند. پناه بر الله.

سپس الله متعال کیفرشان را بیان نموده و فرموده‌است: ﴿فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّا ٥٩؛ یعنی: «پس سزای گمراهی خویش را دیدند». این، هشداری جدی برای چنین کسانی‌ست؛ زیرا نتیجه‌ی هر عملی، از جنسِ آن عمل است.

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا ٦٠         [مریم: ٦٠]       

مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت می‌شوند و هیچ ستمی نمی‌بینند.

سپس مؤلف/ حدیث عایشه$ را درباره‌ی وضعیت زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نقل کرده که آن بزرگوار دو شبِ پیاپی از نان جو، سیر نخورد؛ زیرا تنگ‌دست بود و چه‌بسا سه هلال ماهِ نو در دو ماه می‌گذشت و در هیچ‌یک از خانه‌هایش آتشی برای پختن غذا روشن نمی‌شد. بلکه غذای مورد استفاده‌ی آن‌ها، خرما و آب بود. حال آن‌که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌خواست، کوه‌ها برایش به طلا تبدیل می‌شد، ولی به کم‌ترین حد و سطح زندگی، بسنده کرد و بهره‌اش را برای زندگی آخرت، ذخیره نمود.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 5416؛ صحیح مسلم، ش: 2970.

([2]) صحیح بخاری، ش: 2567؛ و صحیح مسلم، ش: 2972.

([3]) عروه پسرِ اسماء دخت ابوبکر، یعنی خواهرزاده‌ی ام‌المؤمنین عایشهy بود. [مترجم]

([4]) این‌که از خرما و آب، به عنوان دو چیزِ سیاه یاد کرد، بر اساسِ تغلیب بود؛ زیرا آب، بی‌رنگ است. منظور از تغلیب، این است که وقتی دو چیز با هم ذکر شوند، صفت مشهورِ یکی از آن‌ها برای هر دو ذکر گردد. [مترجم]

([5]) صحیح بخاری، ش: 5414.

([6]) صحیح بخاری، ش: (5386، 6450).

([7]) صحیح مسلم، ش:2978.

([8]) صحیح بخاری، ش: 5413.

([9]) صحیح مسلم، ش: 2038.

([10]) صحیح مسلم، ش:2967.

([11]) صحیح بخاری، ش: 5818؛ صحیح مسلم، ش: 2080.

([12]) صحیح بخاری، ش: (3728، 6453)؛ و صحیح مسلم، ش: 2966.

([13]) صحیح بخاری، ش: 6460؛ و صحیح مسلم، ش: 1055.

([14]) صحیح بخاری، ش: (6246، 6452).

([15]) صحیح بخاری، ش: 7324.

([16]) صحیح بخاری، ش: 2916؛ در صحیح مسلم، ش: 1603 نیز روایتی به همین مضمون آمده است.

([17]) صحیح بخاری، ش: 2508.

([18]) صحیح بخاری، ش: 442. پیش‌تر به شماره‌ی 473 ذکر شد.

([19]) صحیح بخاری، ش: 6456.

([20]) صحیح مسلم، ش: 925.

([21]) صحیح بخاری، ش: 2651؛ و صحیح مسلم، ش: 2535.

([22]) صحیح الجامع، ش: 7834؛ الإرواء، ش:834؛ این حدیث، هم‌چنین در صحیح مسلم، به‌شماره‌ی 1036 موجود است.

([23]) صحیح الجامع، ش: 6042؛ السلسلة الصحیحة، ش:2318؛ صحیح الترمذی، ش: 1913؛ و صحیح ابن‌ماجه، ش: 3340 از آلبانی/.

([24]) صحیح مسلم، ش:1054.

([25]) صحیح الجامع، ش: 3931؛ السلسلة الصحیحة، ش: 1506؛ صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1915.

([26]) صحیح الجامع، ش: 4895؛ السلسلة الصحیحة، ش: 2119؛ صحیح الترمذی،  ش: 1923؛ مختصر الشمائل المحمدیۀ، ش:125؛ صحیح ابن ماجه، ش: 2703؛ همه‌ی این کتاب‌ها از علامه آلبانی/ می‌باشد.

([27]) صحیح الجامع، ش: 5265؛ السلسلة الصحیحة، ش: 2169؛ صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1930.

([28]) صحیح الجامع، ش: 5674؛ السلسلة الصحیحة، ش: 2265؛ صحیح الترمذی، ش: 1939؛ صحیح ابن‌ماجه، ش: 2704؛ همه‌ی این کتاب‌ها از علامه آلبانی/ می‌باشد.

([29]) صحیح الجامع، ش: 2879؛ السلسلة الصحیحة، ش: 341؛ صحیح الترمذی، ش: 3507؛ صحیح ابن‌ماجه، ش: 3324؛ همه‌ی این کتاب‌ها از علامه آلبانی/ می‌باشد.

([30]) صحیح مسلم، ش:1935.

([31]) ضعیف است؛ ر.ک: السلسلة الضعیفة، ش: 2458؛ ضعیف أبی‌داود، ش:1700؛ و مختصر الشمائل، ش:47؛ همه‌ی این کتاب‌ها از آلبانی‌ست.

([32]) صحیح بخاری، ش:3070؛ و صحیح مسلم، ش: 2039.

([33]) صحیح بخاری، ش: 3578؛ و صحیح مسلم، ش: 2040.

55- باب: فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کم‌خواهی از آن و فضیلت فقر

55- باب: فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کم‌خواهی از آن و فضیلت فقر

الله متعال، می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ ٢٤                        [یونس : ٢٤]     

زندگی دنیا همانند آبی‌ست که از آسمان نازل کرده‏ایم‏ و انواع گیاهان زمین ـ که مردم و چارپایان می‌خورند ـ با آن درآمیخت (و رویید) تا آنکه زمین آراسته شد و کشاورزان گمان بردند بر استفاده از گیاهان توانا هستند؛ ولی فرمان ما در شب یا روز به آن رسید و بدین ترتیب گیاهان را به صورت گیاهان خشک و دروشده‌ای درآوردیم؛ چنان‌که گویا دیروز اصلا گیاهی وجود نداشته است. این‌چنین آیات را برای کسانی که می‌اندیشند، بیان می‌کنیم.

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا ٤٥ ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ أَمَلٗا ٤٦      [الکهف: ٤٥،  ٤٦]                                                                                             

مثال زندگی دنیا را برایشان بیان کن که همانند آبی‌ست که از آسمان فرو فرستادیم و آن‌گاه گیاهان زمین به وسیله­ی آن آب به صورت انبوه می‌روید و سپس خشک می­شود؛ به‌گونه­ای که باد، آن را به هر سو پراکنده می­کند. و الله بر همه چیز تواناست. مال و فرزندان، زیور زندگی دنیا هستند و کارهای نیکِ پایدار، نزد پروردگارت از نظر پاداش، بهتر و امیدبخش­تر است.

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ٢٠                                                                   [الحدید: ٢٠]     

بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و زیاده‌خواهی در اموال و فرزندان است؛ همچون بارانی که رویش گیاهان آن، کشاورزان را به شگفت وا می‌دارد و سپس خشک می‌شود و آن ‌را زرد و پژمرده می‌بینی و سپس خُرد و ریز می‌گردد. و در آخرت، عذابی سخت و (نیز) آمرزشی از سوی الله و خشنودی اوست. و زندگی دنیا تنها مایه‌ی فریب است.

﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِکَ مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمَ‍َٔابِ ١٤            [آل عمران: ١٤] 

برای مردم، محبت خواسته­های درونی اعم از زنان، فرزندان و ثروت­های هنگفتِ طلا و نقره و اسب­های مرغوب و نشان‌دار و چارپایان و زراعت، آراسته شده است. این کالای زندگی دنیاست و بازگشت و پاداش نیک، نزدِ الله می­باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ ٥         [فاطر: ٥] 

ای مردم! بی‌گمان وعده‌ی الله حق است؛ پس فریفته‌ی زندگی دنیا نشوید و (شیطان) فریب‌کار، شما را نسبت به الله نفریبد

﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ ١ حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ ٢ کَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٣ ثُمَّ کَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٤ کَلَّا لَوۡ تَعۡلَمُونَ عِلۡمَ ٱلۡیَقِینِ ٥                                                                     [التکاثر: ١،  ٥]       

افزون‌طلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد. تا آن‌که (بر همین حال مُردید و) به قبرستان‌ها رفتید. هرگز (فخرفروشی و افزون‌طلبی نکنید)؛ به زودی خواهید دانست. آری؛ آن‌گونه نیست که می‌پندارید. به زودی خواهید دانست. هرگز! اگر به‌طور یقین و بدون هیچ تردیدی (حقیقت کار را) می‌دانستید (این‌چنین غافل نمی‌شدید).

﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِیَ ٱلۡحَیَوَانُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ٦٤   [العنکبوت: ٦٤]             

و این زندگی دنیا، چیزی جز سرگرمی و بازی نیست. بی‌گمان سرای آخرت، زندگی راستین است؛ اگر می‌دانستند.

 

 

 

شرح

مؤلف/، بابی بدین نام گشوده است: «فضیلت زهد و تشویق به کم‌خواهی از دنیا و فضیلت فقر».

دنیا، به زندگانی یا حیاتی گفته می‌شود که در آن به‌سر می‌بریم و علت نام گذاری‌اش به این نام، دو سبب دارد:

سبب اول: دنیا، یعنی نزدیک‌تر؛ لذا از آخرت، با ما نزدیک‌تر است. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لَّکَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ ٤                                  [الضحى: ٤]     

و به‌یقین آخرت برای تو از سرای نخست (دنیا) بهتر است.

سبب دوم: دنیا، یعنی پست و ناچیز؛ زیرا به نسبت آخرت، چیزی نیست. همان‌گونه که امام احمد/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده که مستورد بن عبداللهt گفته است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «لَمَوْضِعُ سَوْطِ أَحَدِکُمْ فِی الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیْهَا»؛([1]) یعنی: «به‌اندازه‌ی جای شلاق شما در بهشت، از دنیا و آن‌چه در آن است، بهتر می‌باشد».

مؤلف/ چند آیه ذکر کرده که همگی، نشان می‌دهند شایسته‌ی هیچ عاقل و خردمندی نیست که به دنیا تکیه و اعتماد کند یا به آن، فریفته شود و چنان به آن مشغول گردد که آخرت را از یاد ببرد یا دنیا او را از یاد الله عزوجل  بازدارد. یکی از آیاتی که مؤلف/ ذکر کرده، این فرموده‌ی الله متعال است که:

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ﴾ [یونس : ٢٤]  یعنی: «زندگی دنیا همانند آبی‌ست که از آسمان نازل کرده‏ایم - یعنی‏ همانند باران است- و انواع گیاهان زمین با آن درآمیخت (و رویید». گیاهان گوناگونی در زمین می‌روید که به یکدیگر نزدیکند و گاه، هیچ فاصله‌ای با هم ندارند و در هم فرورفته‌اند؛ در سراسر زمین، گیاهان متنوع، زیبا و باطراوتی وجود دارد. ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ: تا آن‌که زمین با پوشش‌های گیاهی گوناگون، آراسته شد ﴿وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ: و ساکنان زمین، گمان بردند که می‌توانند از این گیاهان استفاده کنند، اما به فرمان پروردگار، این گیاهان، شب یا روز از میان می‌روند و به‌سان گیاهانی خشک و دروشده درمی‌آیند؛ چنان‌که گویا دیروز اصلاً گیاهی وجود نداشته است.

زندگی دنیا نیز همین‌گونه است. پس واقعیت زندگی خود را بنگریم؛ چه بسیار کسانی که در کنار ما و با ما زیسته‌اند و زندگی خوش و مرفهی داشته‌اند؛ آرامش، آسایش، فرزندان خوب، همسر، خانه‌های مجلل و ماشین‌های زیبا، اما حال که همه‌ی این‌ها را رها کرده و از دنیا رفته‌اند، گویا اصلاً در دنیا نبوده‌اند؛ یا خود از دنیا رفته‌اند یا همه‌ی دارایی‌های خود را از دست داده‌اند! چه بسیار ثروتمندانی که فقیر شده‌اند و دست نیاز، پیش این و آن دراز کرده‌اند!

این، دنیاست؛ و الله متعال، این مثال را برای ما بیان فرموده تا به دنیا و خوشی‌های آن، فریفته نشویم.

﴿کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ ٢٤                       [یونس : ٢٤]     

این‌چنین آیات را برای کسانی که می‌اندیشند، بیان می‌کنیم.

آری! الله متعال، با ذکر چنین مثال‌هایی آیه‌های خود را برای افراد عاقبت‌اندیش، بیان می‌کند؛ سپس می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٢٥

[یونس : ٢٥] 

و الله، به سرای سلامت و امنیت - یعنی به بهشت-  فرا می‌خواند و هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند.

تفاوت چشم‌گیری میان این دو، یعنی زندگی دنیا و آخرت وجود دارد؛ سرای سلامت و امنیت، همان بهشت است. زیرا آن‌جا هیچ‌گونه ناراحتی، آشفتگی، رنج و کدورتی وجود ندارد و بهشت از همه‌ی این‌ها، پاک است؛ پس عاقل کدام‌یک از این دو را برمی‌گزیند: دنیا و نعمت‌های آن را یا آخرت و سرای سلامت و امنیت را؟ بدون شک هر عاقلی، سرای سلامت و امنیت را ترجیح می‌دهد و به سرای فناپذیر دنیا که آکنده از رنج و آشفتگی‌ست، دل نمی‌بندد. از این‌رو الله متعال همه‌ی بندگانش را به سرای سلامت و امنیت فرامی‌خواند ﴿وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٢٥: «و هرکه را بخواهد، به راه راست، هدایت می‌کند».

هدایت، مقیّد است؛ یعنی شرط و شروطی دارد. از این‌رو نفرمود: همه را به راه راست هدایت می‌نماید؛ بلکه فرموده است: هرکه را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند. لذا کسی، شایسته‌ی هدایت الهی‌ست که به سوی الله عزوجل  روی بیاورد یا به سوی او بازگردد؛ همان‌گونه که الله تعالی می‌فرماید:

﴿وَیَهۡدِیٓ إِلَیۡهِ مَنۡ أَنَابَ ٢٧                                         [الرعد: ٢٧]     

و هر که را به‌ سویش بازگردد، هدایت می‌نماید..

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ                                       [الصف: ٥]     

و چون منحرف شدند، الله، دل‌هایشان را منحرف کرد.

الله عزوجل  کسی را هدایت می‌بخشد که نیت پاکی داشته باشد و تنها خشنودی الله و سرای آخرت را بجوید؛ چنین کسی، در مفهوم این آیه قرار می‌گیرد که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٢٥                        [یونس : ٢٥]  

و هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند.

 سپس مؤلف/ آیه‌های دیگری ذکر کرده است؛ مانند این آیه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُ     [الکهف: ٤٥]                                                                                                    

مثال زندگی دنیا را برایشان بیان کن که همانند آبی‌ست که از آسمان فرو فرستادیم و آن‌گاه گیاهان زمین به‌وسیله­ی آن آب به صورت انبوه می‌روید و سپس خشک می­شود؛ به‌گونه­ای که باد، آن را به هر سو پراکنده می­کند.

یعنی زندگی دنیا نیز همین‌گونه است؛ مانند گیاهانی که پس از ریزش باران، می‌رویند و سپس می‌خشکند و باد، آن‌ها را به هر سو پراکنده می‌کند. الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ [الحدید: ٢٠]     

بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و زیاده‌خواهی در اموال و فرزندان است.

آری! زندگی دنیا، پنج چیزِ ناچیز است: بازی، سرگرمی، زیور، فخرفروشی به یکدیگر و زیاده‌خواهی در اموال و اولاد. مثال دنیا، این‌گونه است که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ                              [الحدید: ٢٠]     

همچون بارانی که رویش گیاهان آن، کافران را به شگفت وا می‌دارد.

کافران، دل‌بستگی شدیدی به دنیا دارند و عقل و اندیشه‌ی آنان، اسیر دنیاست؛ لذا به دنیا و ظواهر آن، فریفته می‌شوند و از طراوت و زیبایی آن، تعجب می‌کنند:

﴿کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ                                                             [الحدید: ٢٠]        

(زندگی دنیا) همانند بارانی (است) که رویش گیاهان آن، کافران را به شگفت وا می‌دارد و سپس خشک می‌شود و آن ‌را زرد و پژمرده می‌بینی و سپس خُرد و ریز می‌گردد. و در آخرت، عذابی سخت و (نیز) آمرزشی از سوی الله و خشنودی اوست.

شما، کدام‌یک از این‌دو را انتخاب می‌کنید؟ عذاب شدید آخرت از آنِ کسی که دنیا را بر آخرت، برگزیند؛ و آمرزش الهی و رضایت الله عزوجل  نصیبِ کسی می‌شود که آخرت را بر دنیا ترجیح دهد. خردمندی که قرآن می‌خواند و در آن می‌اندیشد، قدر و اندازه‌ی دنیا را می‌شناسد و درمی‌یابد که دنیا، چیزی نیست؛ بلکه مزرعه‌ی آخرت است. پس بنگرید که برای آخرت خود، چه کاشته‌اید؟ اگر خیر و نیکی کاشته‌اید، خوش به حالتان که خیر و نیکی برداشت خواهید کرد و این، مایه‌ی خرسندی شما خواهد بود، اما اگر کشت و کار شما، خوب نباشد، پس در دنیا و آخرت به خود زیان زده‌اید. الله متعال، ما را از تباهی دنیا و آخرت، مصون بدارد.

***

احادیث فراوانی در این‌باره وجود دارد که در شمارش نمی‌آید و به ذکر پاره‌ای از آن‌ها بسنده می‌کنیم:

461- عن عمرو بنِ عوفٍ الأَنْصاریt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  بَعَثَ أَبا عُبیدةَ بنَ الجرَّاحt إلى البَحْرَیْنِ یَأْتِی بِجزْیَتِهَا فَقَدمَ بِمالٍ مِنَ البحْرَین، فَسَمِعَت الأَنصَارُ بقُدومِ أبی عُبَیْدَةَ، فوافَوْا صَلاةَ الفَجْرِ مَعَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَلَمَّا صَلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  انْصَرَف، فَتَعَرَّضُوا لَه، فَتَبَسَّمَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  حِینَ رَآهُم، ثُمَّ قال: «أَظُنُّکُم سَمِعتُم أَنَّ أَبَا عُبَیْدَةَ قَدِمَ بِشَیء مِنَ الْبَحْرَیْنِ»، فقالوا: أَجَل یا رسول اللَّه، فقال: «أَبْشِرُوا وأَمِّلُوا ما یَسرُّکُم، فواللَّه ما الفقْرَ أَخْشَى عَلَیْکُم، وَلکنّی أَخْشى أَنْ تُبْسَطَ الدُّنْیَا عَلَیْکُم کما بُسطَتْ عَلَى مَنْ کَانَ قَبْلَکُم، فَتَنَافَسُوهَا کَمَا تَنَافَسُوهَا. فَتَهْلِکَکُمْ کَمَا أَهْلَکَتْهُمْ». [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: عمرو بن عوف انصاریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  ابوعبیده بن جراحt را به «بحرین» فرستاد تا جزیه‌ی آن‌جا را بیاورد. و او، با اموال جزیه، از بحرین بازگشت. انصار از آمدنِ ابوعبیده باخبر شدند و نماز صبح را با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به‌جا آوردند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پس از نماز، رو به سوی جماعت نمود؛ آن‌ها با اشاره درخواست مال کردند.([3]) وقتی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را دید، تبسم نمود و سپس فرمود: «گمان می‌کنم شنیده‌اید ابوعبیده چیزی از بحرین آورده است». گفتند: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «شما را مژده باد و به چیزی که شما را خشنود خواهد ساخت، امیدوار باشید؛ به الله سوگند که من، برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این می‌ترسم که دروازه‌ی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا، با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا، همان‌گونه که آنان را به هلاکت کشاند، شما را نیز به هلاکت برساند».

462- وعن أبی سعیدٍ الخدریt قال: جَلَسَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  عَلى المِنْبَر وَجَلسْنَا حَوْلَه. فقال: «إِنَّ مِمَّا أَخَافُ عَلَیْکُم مِنْ بَعْدِی مَا یُفْتَحُ عَلَیْکُمْ مِن زَهْرَةِ الدُّنیَا وَزینَتِهَا». [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بر منبر نشست و ما نیز پیرامونش نشستیم. فرمود: «از جمله نگرانی‌های من برای شما، اینست که پس از من، دروازه‌های زرق و برق دنیا بر شما گشوده شود».

463- وَعَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِنَّ الدُّنْیَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ وَإِنَّ اللهَ تَعالى مُسْتَخْلِفکُم فِیهَا، فَیَنْظُر کَیْفَ تَعْملُونَ فاتَّقُوا الدُّنْیَا واتَّقُوا النِّسَاءِ». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دنیا، شیرین و سبز (دل‌فریب) است؛ و الله، شما را نسل به نسل، در زمین قرار می‌دهد و نگاه می‌کند که کردارتان چگونه است. پس، از فتنه‌ی دنیا و فتنه‌ی زنان بپرهیزید».

شرح

این‌ها، احادیثی که مؤلف/ در باب زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به عدم دل‌بستگی به دنیا ذکر کرده است؛ وی، پیش‌تر چند آیه نیز در این‌باره ذکر نمود که همگی نشان‌گر اینست که دنیا در مقایسه با آخرت، چیزی نیست؛ بلکه مزرعه‌ی آخرت و گذرگاهی‌ست که باید پشت سر گذاشت. حال ببینیم که وَرَع (پرهیزگاری) با زهد (پارسایی) چه تفاوتی دارد . کدام‌یک، برتر است؟

پاسخ: زهد، از وَرع، برتر است؛ ورع، یعنی پرهیز از چیزهای زیان‌بار و زهد، یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست. اشیا، بر سه دسته‌اند: برخی از آن‌ها برای آخرت، زیان‌بارند و برخی هم مفید و پاره‌ای از آن‌ها، نه مفیدند و زیان‌بار. لذا وَرع، اینست که انسان، آن‌چه را برای آخرت او ضرر دارد، رها کند؛ یعنی کارها و اشیای حرام را ترک نماید. و زهد، اینست که انسان، آن چه را برای آخرت او مفید نیست، ترک بگوید و به آن روی نیاورد و تنها به چیزی روی بیاورد که نفعی برای آخرتش دارد؛ ناگفته پیداست که در این صورت، به سراغ کارها یا چیزهایی که برای آخرت او، زیان‌بار است، نمی‌رود. نتیجه این‌که زهد (پارسایی) از وَرَع (پرهیزگاری) برتر است؛ یعنی هر پارسایی، پرهیزگار است، ولی هر پرهیزگاری، زاهد (پارسا) نیست.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ما هشدار داده است که چه‌بسا دروازه‌‌های زرق و برق دنیا به روی ما گشوده شود و مانند گذشتگان، به هلاکت برسیم. وقتی ابوعبیده، ثروتی از بحرین با خود آورد و انصارy از این موضوع باخبر شدند، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتند و نماز صبح را با ایشان به‌جا آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پس از نماز، رو به جماعت نمود. انصارy با اشاره از او درخواست مال کردند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  لبخندی زد؛ زیرا دریافت که آن‌ها به امید این‌که چیزی دریافت کنند، نزدش آمده‌اند. لذا فرمود: «گمان می‌کنم شنیده‌اید ابوعبیده چیزی از بحرین آورده است». گفتند: «بله، ای رسول‌خدا!» یعنی این را شنیده‌ و آمده‌ایم تا سهمِ خود را بگیریم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شما را مژده باد و به چیزی که شما را خشنود خواهد ساخت، امیدوار باشید؛ به الله سوگند که من، برای شما از بابت فقر نگران نیستم». یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای ما نگران نبود که فقیر و تنگ‌دست شویم؛ چه‌بسا فقر، به‌نفع انسان و به خیرِ اوست. همان‌گونه که در حدیثی قدسی آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: الله متعال، می‌فرماید: «إنَّ مِن عِبادِی مَن لَو أغنیتُهُ لأفسَدَهُ الغنى». یعنی: «در میان بندگانم، کسانی هستند که اگر آن‌ها را ثروتمند سازم، ثروت و بی‌نیازی، آنان را به فساد و تباهی می‌کشاند»؛ یعنی سر به طغیان می‌نهند، گمراه می‌شوند و مال و ثروت، آن‌ها را از آخرت باز می‌دارد. - پناه بر الله-  «وإنَّ مِن عبادی مَن لَو أفقرتُهُ لأفسدَهُ الفقرُ»([6]) یعنی: «و بندگانی هم هستند که اگر آن‌ها را فقیر بگردانم، فقر و تنگ‌‌دستی، مایه‌ی فساد و تباهی آنان می‌گردد».

لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من، برای شما از بابت فقر نگران نیستم». زیرا معمولاً فقرا، بیش از ثروتمندان، به حق و حقیقت روی می‌آورند. به سرگذشت پیامبران علیهم‌السلام بنگرید؛ چه کسانی تکذیبشان کردند؟ آری؛ اشراف، بزرگان و ثروتمندانی که حاضر نبودند حقیقت را بپذیرند. لذا پیروان پیامبران، بیش‌تر از میان فقرا بودند. همان‌گونه که پیروان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، بیش‌تر فقیر بودند. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از بابت فقر و تنگ دستی برای امتش، نگران نبود؛ بلکه نگرانی‌اش برای ما از این جهت بود که دنیا و زرق و برق آن به روی ما گشوده شود؛ چنان‌که فرمود: «از این می‌ترسم که دروازه‌ی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا، با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا، همان‌گونه که آنان را به هلاکت کشاند، شما را نیز به هلاکت برساند».

این، یک واقعیت است؛ به وضعیت کنونی خود بنگریم. می‌بینیم مردمانی که ثروتِ کم‌تری دارند یا به فقر، نزدیک‌ترند، بیش از دیگران، خداترس و پرهیزگارند. هر چه مال و ثروت انسان، بیش‌تر می‌شود، روی‌گردانی‌اش از راه الله، افزایش می‌یابد و سر به طغیان و سرکشی می‌گذارد. اینک بسیاری از انسان‌ها، به زرق و برق دنیا چشم دوخته‌اند؛ به ماشین، خانه، فرش، لباس، و دیگر خوشی‌ها و ظواهر دنیا. مردم به چنین چیزهایی افتخار می‌کنند و از آن‌چه برای آخرتشان سودمند است، روی گردانده‌اند! روزنامه‌ها، نشریات و مجله‌ها، تنها درباره‌ی آسایش و رفاه مادی و وابستگی‌های دنیوی، سخن می‌گویند و از آخرت، غافل شده‌اند و عده‌ی اندکی از مردم، آن‌گونه که باید و شاید، در مسیر درست قرار دارند. خلاصه این‌که زرق و برق دنیا، پیامدهایی منفی به دنبال دارد و انسان را به طغیان و سرکشی می‌کشاند؛ همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧                  [العلق: ٦،  ٧]        

حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان می‌نهد، هنگامی که خود را بی‌نیاز می‌بیند.

فرعون، به موقعیت و ثروت و جایگاه دنیوی خود افتخار کرد و به قومش گفت:

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی         [الزخرف: ٥١] 

آیا پادشاهی مصر از آنِ من نیست؟ و این جویبارها از فرودست کاخم روان است.

هم‌چنین در یکی از احادیث این باب آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دنیا، شیرین و سبز (دل‌فریب) است». به عبارت دیگر، دنیا، در مذاق انسان، شیرین و در نگاهش، زیبا و فریبنده می‌باشد. چیزی که شیرین و زیبا باشد، ابتدا نگاه انسان را به خود جلب می‌کند و آن‌گاه، نفس انسان، طالبش می‌شود و وقتی چشم و دل، هر دو طالب چیزی شوند، هوش از سرِ انسان می‌رود و دوست دارد هرطور که شده به آن دست یابد. لذا انسان، فریفته‌ی دنیای شیرین و فریبنده می‌شود. در ادامه‌ی این حدیث آمده است: «و الله، شما را نسل به نسل، در زمین قرار می‌دهد»؛ یعنی نسلی از انسان‌ها می‌آید و نسلی می‌رود و برخی از انسان‌ها از برخی دیگر، ارث می‌برند و جانشین آن‌ها می‌شوند. «و نگاه می‌کند که کردارتان چگونه است». آیا دنیا را ترجیح می‌دهید یا آخرت را؟ از این‌رو فرمود: «پس، از فتنه‌ی دنیا و فتنه‌ی زنان بپرهیزید». ولی دنیا و ثروتی که دهشی الهی‌ست و انسان، آن را در راه درست و راه الله هزینه می‌کند و ثروتش به او در زمینه‌ی اطاعت و بندگی الله کمک می‌نماید، دنیای خوبی‌ست. از این‌رو ثروتمندی که ثروتش را در راه الله عزوجل  و در جهت رضایت و خشنودی او، خرج می‌کند، به‌منزله‌ی عالمی‌ست که الله متعال به او حکمت و دانش بخشیده و او، به مردم علم و حکمت می‌آموزد. لذا کسی که به دنیا مشغول می‌شود و آخرت را از یاد می‌برد، با کسی که الله متعال، ثروتی به او بخشیده و ثروتش، مایه‌ی سعادت اوست و آن را در راه الله انفاق می‌کند، متفاوت است:

﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١ [البقرة: ٢٠١]            

ای پروردگامان! در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار.

***

464- وعن أَنسٍt أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «اللَّهُمَّ لا عَیْشَ إِلاَّ عَیْشُ الآخِرَةِ». [متفقٌ علیه]([7])

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «یا الله! به‌یقین فقط زندگی آخرت، زندگی‌ست (نه دنیا)».

465- وعنهُ عَنْ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «یَتْبَعُ الْمَیِّتَ ثَلاثَةٌ: أَهْلُهُ وَمالُهُ وَعَمَلُه: فَیَرْجِعُ اثْنَان وَیَبْقَى وَاحد: یَرْجِعُ أَهْلُهُ وَمَالُهُ وَیَبْقَى عَمَلُهُ». [متفق علیه]([8])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سه چیز، مرده را همراهی می‌کند: خانواده، و مال و عمل او. دو تا از این‌ها بازمی‌گردند و یکی با او می‌ماند: خانواده و مالش برمی‌گردند و عملش با او می‌ماند».

466- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یُؤْتَى بَأَنْعَمِ أَهْلِ الدُّنْیَا مِن أَهْلِ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُصْبَغُ فِی النَّارِ صَبْغَةً ثُمَّ یُقَالُ: یا ابْنَ آدَمَ هَلْ رَأَیْتَ خیراً قَطُّ؟ هَلْ مَرَّ بِکَ نَعیمٌ قَطُّ؟ فیقول: لا واللَّه یارَبِّ. وَیُؤْتَى بأَشَدِّ النَّاسِ بُؤْساً فی الدُّنْیَا مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ فَیُصْبَغُ صَبْغَةً فی الجَنَّةِ، فَیُقَالُ لَهُ: یا ابْنَ آدَمَ هَلْ رَأَیْتَ بُؤْساً قَطُّ؟ هَلْ مَرَّ بِکَ شِدَّةٌ قَطُّ؟ فیقولُ: لا، وَاللَّه، مَا مَرَّ بِی بُؤْسٌ قَطُّ، وَلا رَأَیْتُ شِدَّةً قَطُّ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «روز قیامت، آسوده‌ترین و برخوردارترین فرد دنیا را از میان دوزخیان می‌آورند و یک بار در دوزخ غوطه می‌دهند؛ آن‌گاه به او گفته می‌شود: ای فرزندِ آدم! آیا هرگز خوشی و خیری دیده‌ای؟ آیا هرگز نعمتی به تو رسیده است؟ و او می‌گوید: ای پروردگار من! به الله سوگند، خیر. و فقیرترین شخصی را که بیش از همه‌ی مردم در دنیا رنج و سختی کشیده و سزاوار بهشت شده است، می‌آورند و یک بار در بهشت غوطه می‌دهند و سپس به او گفته می‌شود: ای فرزندِ آدم! آیا هرگز رنج و فقری دیده‌ای؟ آیا هرگز سختی‌ای بر تو گذشته است؟ و او - در پاسخ- می‌گوید: نه، به الله سوگند هرگز ناراحتی و رنجی بر من نگذشته است؛ هرگز سختی ندیده‌ام».

467- وعن المُسْتَوْردِ بنِ شدَّادٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : مَا الدُّنْیَا فی الآخِرَةِ إِلاَّ مِثْلُ مَا یَجْعَلُ أَحدُکُمْ أُصْبُعَهُ فی الْیَم، فَلْیَنْظُرْ بِمَ یَرْجِعُ؟» [روایت مسلم]([10])

ترجمه: مستورد بن شدادt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دنیا در برابر آخرت تنها مانند اینست که یکی از شما انگشتش را در آبِ دریا فروبَرَد و آن‌گاه بنگرد که انگشتش چه‌قدر از آب دریا با خود آورده است؟»

468- وعن جابرt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  مَرَّ بِالسُّوقِ وَالنَّاسُ کَنَفَتَیْهِ، فَمَرَّ بِجَدْیٍ أَسَکَّ مَیِّتٍ، فَتَنَاوَلَه، فَأَخَذَ بَأُذُنِه، ثُمَّ قال: «أَیُّکُمْ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ هَذَا لَهُ بِدِرْهَمٍ؟» فَقالوا: مَا نُحِبُّ أَنَّهُ لَنَا بِشَیْءٍ، وَمَا نَصْنَعُ بِه؟ ثم قال: «أَتُحِبُّونَ أَنَّهُ لَکُمْ؟ قَالُوا: وَاللَّه لَوْ کَانَ حَیًّا کَانَ عَیْبًا، إِنَّهُ أَسَکُّ. فکَیْفَ وَهو مَیَّتٌ؟! فقال: «فَوَ اللَّه لَلدُّنْیَا أَهْونُ عَلى اللَّه مِنْ هذا عَلَیْکُمْ». [روایت مسلم]([11])

ترجمه: جابرt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حالی که مردم در دو طرف او بودند، از بازار می‌گذشت. بزغاله‌ی مرده‌ای دید که گوش‌های کوچکی داشت. آن را برداشت و گوشَش را گرفت و فرمود: «چه کسی دوست دارد این بزغاله به یک درهم از او باشد؟» گفتند: آن را به مُفت هم نمی‌خواهیم؛ می‌خواهیم چه‌کارش کنیم؟ سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا دوست دارید مالِ شما باشد؟» گفتند: به الله سوگند، اگر زنده بود، معیوب (و بی‌ارزش) بود؛ چه رسد به این‌که مرده است! آن‌گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به الله سوگند، دنیا نزد الله از این مردار نیز نزد شما، بی‌ارزش‌تر و پست‌تر است».

شرح

مؤلف/ احادیثی درباره‌ی زهد و بی‌علاقگی به دنیا ذکر کرده است که نشان می‌دهد زندگی و خوشی واقعی، زندگی آخرت است. از جمله این حدیث که انس بن مالکt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «یا الله! به‌یقین فقط زندگی آخرت، زندگی‌ست (نه دنیا)». یعنی زندگی خوش، راحت و ماندگار، زندگی آخرت است و زندگی دنیا هرچه خوش و راحت باشد، سرانجام، پایان می‌یابد و رو به فناست و چنان‌چه اعمال نیک و شایسته با آن همراهی نکند، سراسر زیان است. از این‌رو مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که: «روز قیامت، آسوده‌ترین و برخوردارترین فرد دنیا را از میان دوزخیان می‌آورند»؛ یعنی کسی که جسمی سالم داشته و از لباس، همسر، مسکن، سواری و امکانات خوبی برخوردار بوده است. «و او را یک بار در دوزخ غوطه می‌دهند؛ آن‌گاه به او گفته می‌شود: ای فرزندِ آدم! آیا هرگز خوشی و خیری دیده‌ای؟ آیا هرگز نعمتی به تو رسیده است؟ و او می‌گوید: ای پروردگار من! به الله سوگند، خیر». او، با این‌که فقط یک بار در دوزخ غوطه می‌خورد، ولی همه‌ی این نعمت‌ها را از یاد می‌برد؛ پس کسی که برای همیشه در دوزخ می‌ماند، چه وضعیتی خواهد داشت؟! پناه بر الله.

مؤلف/ هم‌چنین حدیثی از جابرt ذکر کرده که در آن آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در بازار بزغاله مرده‌ای دید که گوش‌های کوچک و بریده‌ای داشت. آن را بالا گرفت، گوشَش را گرفت و فرمود: «کدام‌یک از شما دوست دارد این بزغاله به یک درهم از او باشد؟» گفتند: آن را به مُفت هم نمی‌خواهیم؛ می‌خواهیم چه‌کارش کنیم؟ سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا دوست دارید مالِ شما باشد؟» گفتند: به الله سوگند، اگر زنده بود، معیوب (و بی‌ارزش) بود؛ چه رسد به این‌که مرده است! آن‌گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به الله سوگند، دنیا نزد الله از این مردار نیز نزد شما، بی‌ارزش‌تر و پست‌تر است».

یک بزغاله‌ی خُردگوش یا گوش‌بریده که مرده است، هیچ ارزشی ندارد؛ و دنیا از این هم نزد الله متعال، بی‌ارزش‌تر است. پس دنیا، خیلی پست و بی‌ارزش می‌باشد؛ ولی اگر کسی در دنیا کار نیک و شایسته انجام دهد، آن را مزرعه‌ی آخرت خویش ساخته است و به سعادت دنیا و آخرت دست می‌یابد. اما اگر کسی، غفلت و سهل‌انگاری نماید و تنبلی کند و اوقاتش بدون عمل، سپری شود، در دنیا و آخرت زیان می‌بیند. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ ١٥    [الزمر: ١٥]     

بگو: زیان‌کاران، کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانواده‌ی خویش زیان می‌زنند. هان! این، همان زیان آشکار است.

 و می‌فرماید:

﴿وَٱلۡعَصۡرِ ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣       [العصر: ١،  ٤]    

سوگند به روزگار که بی‌گمان انسان‌ها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند و یک‌دیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند.

همه‌ی انسان‌ها زیان‌کارند، مگر کسانی که دارای این چهار ویژگی باشند: ایمان بیاورند، کارهای نیک انجام دهند، یک‌دیگر را به حق (توحید) سفارش کنند و یک‌دیگر را به صبر و شکیبایی توصیه نمایند. الله متعال، ما و مسلمانان را جزو این‌ها قرار دهد.

***

469- وعن أبی ذرٍّt قال: کُنْتُ أَمْشِی مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فی حَرَّةٍ بالمدینة، فَاسْتَقْبلَنَا أَحُدٌ فقال: «یا أَبَا ذَرٍّ». قلت: لَبَّیْکَ یا رسول اللَّه. فقال: «مَا یَسُرُّنی أَنَّ عِنْدِی مِثل أَحُدٍ هذا ذَهباً تَمْضِی عَلَیَّ ثَلاثَةُ أَیَّامٍ وعِنْدِی مِنْهُ دِینَار، إِلاَّ شَیْءٌ أَرْصُدُهُ لِدَیْن، إِلاَّ أَنْ أَقُولَ بِهِ فی عِبَاد اللَّه هکَذَا وَهَکَذا» عن یَمِینهِ وعن شماله ومن خلفه، ثم سار فقال: «إِنَّ الأَکثَرِینَ هُمُ الأَقَلُّونَ یَومَ القیامةِ إِلاَّ مَنْ قَالَ بالمَالِ هکذَا وهکذا» عن یمینه، وعن شماله، ومِنْ خَلفه «وَقَلیلٌ مَا هُمْ». ثُمَّ قال لِی: «مَکَانَک لا تَبْرَحْ حَتَّى آتیَکَ». ثُمَّ انْطَلَقَ فی سَوَادِ اللَّیْلِ حتى تَوَارَى، فسمِعْتُ صَوْتاً قَدِ ارْتَفَعَ، فَتَخَوَّفْتُ أَنْ یَکُونَ أَحَدٌ عَرَضَ للنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فَأَرَدْتُ أَنْ آتِیَهُ فَذَکَرْتُ قوله: «لا تَبْرَحْ حَتَّى آتیَکَ»، فلم أَبْرَحْ حَتَّى أَتَانِی، فَقُلْت: لقد سَمِعْتُ صَوتاً تَخَوَّفْتُ منه، فَذَکَرْتُ له. فقال: «وَهَلْ سَمِعْتَه؟» قلت: نَعَم، قال: «ذَاکَ جِبریلُ أَتانِی فقال: مَن ماتَ مِنْ أُمَّتِکَ لایُشرِکُ باللَّه شَیئاً دَخَلَ الجَنَّةَ، قلت: وَإِنْ زَنَی وَإِنْ سَرَق؟ قال: وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ». [متفق علیه؛ این، لفظ بخاری است.]([12])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در میان یکی از زمین‌های سنگلاخ‌ مدینه راه می‌رفتم تا این‌که «اُحُد» پیش روی ما قرار گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای ابوذر!» عرض کردم: در خدمتم ای رسول‌خدا! فرمود: «دوست ندارم به‌اندازه‌ی کوه احد طلا داشته باشم و سه روز بر من بگذرد و دیناری از آن نزدِ من باقی بماند، جز مقداری که برای پرداخت بدهی نگه می‌دارم؛ مگر این‌که بگویم آن را در میان بندگان الله، چنین و چنان تقسیم کنند». و - به نشانه‌ی نحوه‌ی بذل و بخشش- به چپ و راست و پشت سرش اشاره کرد. سپس به راهش ادامه داد و فرمود: «کسانی که ثروت بیش‌تری دارند، روز قیامت، اجر و پاداش کم‌تری خواهند داشت، مگر کسانی که چنین و چنان بذل و بخشش می‌کنند»؛ و با دراز کردن دست به چپ و راست و پشت سرش - نحوه‌ی انفاق را نشان داد-  و افزود: «و این‌ها، اندکند». سپس به من فرمود: «سرِ جایت بمان و جایی نرو تا نزدت برگردم». سپس در تاریکی شب رفت و از نظر، ناپدید شد؛ آن‌گاه صدای بلندی شنیدم و ترسیدم که کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تعرض کرده باشد؛ تصمیم گرفتم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بروم، اما به‌خاطر آوردم که فرمود: «جایی نرو تا نزدت بیایم». لذا جایی نرفتم تا این‌که نزدم آمد. گفتم: ای رسول‌خدا! صدایی شنیدم و نگران شدم؛ و صدایی را که شنیده بودم، برایش گفتم. فرمود: «تو آن را شنیدی؟» گفتم: بله. فرمود: «جبرئیل بود، نزدم آمد و گفت: هرکس در حالی بمیرد که هیچ‌چیز (و هیچ‌کس) را با الله شریک نسازد، وارد بهشت می‌شود». گفتم: حتی اگر دزدی و زنا کند؟ فرمود: «حتی اگر دزدی و زنا کند».

470- وعن أبی هریرةt عنْ رسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لو کان لِی مِثلُ أُحُدٍ ذَهَبًا، لَسرَّنِی أَنْ لا تَمُرَّ علَیَّ ثَلاثُ لَیَالٍ وَعِندِی منه شَیءٌ إلاَّ شَیءٌ أَرْصُدُهُ لِدَینٍ». [متفق علیه]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر به‌اندازه‌ی احد طلا داشته باشم، برایم باعث خوشحالی خواهد بود که سه شب بر من نگذرد و چیزی از آن نزدم باقی نماند، مگر آن‌چه برای پرداخت بدهی نگه می‌دارم».

471- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : انْظُرُوا إلى منْ هَوَ أَسفَلُ منْکُمْ وَلا تَنْظُرُوا إلى مَنْ فَوقَکُم فهُوَ أَجْدرُ أَن لا تَزْدَرُوا نعمةَ اللَّه عَلیْکُمْ». [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([14])

وفی روایة البخاری: «إِذا نَظَر أَحَدُکُمْ إلى مَنْ فُضِّلَ علیهِ فی المالِ وَالخَلْقِ فلْینْظُرْ إلى مَنْ هو أَسْفَلُ مِنْهُ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به کسی نگاه کنید که (در ثروت و جایگاه دنیوی) پایین‌تر از شماست، نه به کسی که بالاتر از شماست؛ زیرا این امر، تأثیر به‌سزایی دارد که نعمت الله را بر خود، ناچیز نشمارید».

و در روایت بخاری آمده است: «هرگاه یکی از شما، کسی را دید که در مال و جمال بر او برتری دارد، به کسانی بنگرد که نسبت به او در سطح پایین‌تری قرار دارند».

472- وعنه عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «تَعِسَ عبْدُ الدِّینَارِ وَالدِّرْهَمِ وَالقطیفَةِ وَالخَمِیصَةِ، إِنْ أُعطِیَ رضی، وَإِنْ لَمْ یُعطَ لَمْ یَرْضَ». [روایت بخاری]([15])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بنده‌ی دینار و درهم، و بنده‌ی پارچه‌های نفیس و لباس‌های زیبا،([16]) نابود باد. اگر از اموال دنیا برخوردار شود، خشنود می‌گردد و اگر برخوردار نشود، خرسند نمی‌گردد».

473- وعنهt قال: لقَدْ رَأَیْتُ سَبعِینَ مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ مَا مِنْهُم رَجُلٌ علیه رداءٌ، إِمَّا إِزَارٌ، وإِمَّا کِسَاء، قدْ ربطُوا فی أَعْنَاقِهِم، فَمنْهَا مَا یبْلُغُ نِصفَ السَّاقَیْن. ومنْهَا ما یَبْلُغُ الکَعْبین. فَیجْمَعُهُ بیدِه کراهِیَةَ أَنْ تُرَى عوْرتُهُ. [روایت بخاری]([17])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: هفتاد نفر از «اهل صفه» را دیدم؛ یک نفر هم در میان آن‌ها نبود که لباس کاملی داشته باشد؛ یا شلواری داشتند، یا پیراهنی که بر گردن خود می‌بستند و برخی از آن‌ها تا نیمه‌ی ساق پا می‌رسید و بعضی هم تا دو قوزک پا و شخص، آن را با دستش جمع می‌کرد که مبادا عورتش نمایان شود.

474- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «الدُّنْیَا سِجْنُ المُؤْمِنِ وجنَّةُ الکَافِرِ». [روایت مسلم]([18])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دنیا، زندان مؤمن و بهشتِ کافر است».

 

 

شرح

همه‌ی این احادیث که مؤلف/ ذکر کرده است، درباره‌ی زهد و پارسایی در دنیا و بی‌علاقگی به آن است. از جمله حدیث ابوذر و ابوهریره$ که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «دوست ندارم به‌اندازه‌ی کوه احد طلا داشته باشم و سه روز بر من بگذرد و دیناری از آن نزدِ من باقی بماند، جز مقداری که برای پرداخت بدهی نگه می‌دارم؛ مگر این‌که بگویم آن را در میان بندگان الله، چنین و چنان تقسیم کنند». و - به نشانه‌ی نحوه‌ی بذل و بخشش- به چپ و راست و پشت سرش اشاره کرد.

این، نشان می‌دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  زاهدترین فرد در دنیا بوده است؛ زیرا به جمع‌آوری مال و ثروت، علاقه‌ای نداشت و مال و ثروتی نزد خویش نگه نمی‌داشت، مگر برای پرداخت بدهی. از این‌رو در حالی از دنیا رفت که سپر جنگی‌اش به‌خاطر مقداری جو که برای خانواده‌اش قرض گرفته بود، در گرو (رهن) یک یهودی بود.

اگر دنیا نزد الله متعال ارزشی داشت، پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  را از آن، محروم نمی‌کرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إِنَّ الدُّنْیَا مَلْعُونَةٌ، مَلعون مَا فیها، إِلاَّ ذِکْرَ اللَّه، ومَا وَالاَه وَعالِماً وَمُتَعلِّماً».([19]) یعنی: «دنیا و آن چه در آن است، نفرین‌شده می‌باشد؛ جز ذکر الله متعال و آن‌چه که مانند آن است - یعنی هر عمل نیکی که مانند ذکر خداست- و عالم و کسی که به کسب علم و دانش، مشغول است (دانش‌آموز)».

سپس در حدیث ابوذرt آمده است: «کسانی که ثروت بیش‌تری دارند، روز قیامت، اجر و پاداش کم‌تری خواهند داشت». زیرا معمولاً انسان همین‌که به نان و نوایی می‌رسد، احساس بی‌نیازی می‌کند و تکبر می‌ورزد و از اطاعت و بندگی الله عزوجل  روی‌گردان می‌شود؛ چراکه دنیا او را به خود مشغول می‌سازد و بدین‌سان همواره به دنیا مشغول است و به آخرت، کم‌تر توجه می‌کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در ادامه فرمود: «مگر کسانی که چنین و چنان بذل و بخشش می‌کنند»؛ یعنی امولشان را در راه الله عزوجل  انفاق می‌نمایند.

در حدیث ابوذرt آمده است: «هرکس در حالی بمیرد که هیچ‌چیز (و هیچ‌کس) را با الله شریک نسازد، وارد بهشت می‌شود؛ حتی اگر دزدی و زنا کند». این، بدین معنا نیست که دزدی و زنا، گناهان کوچکی هستند؛ بلکه گناهان بزرگی محسوب می‌شوند. از این‌رو ابوذر تعجب کرد و پرسید: حتی اگر دزدی و زنا کند؟! و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «حتی اگر دزدی و زنا کند». زیرا اگر کسی در حالِ ایمان بمیرد و گناهان بزرگی بر دوش داشته باشد، باز هم الله متعال، او را خواهد بخشید؛ همان‌گونه که الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ  [النساء : ٤٨]      

همانا الله، این را که به او شرک ورزند، نمی‌آمرزد و جز شرک را برای هر کس که بخواهد می‌بخشد.

لذا امید است که الله متعال، چنین بنده‌ای را بیامرزد؛ همان‌طور که بیم آن می‌رود او را مجازات کند، ولی مسلمانِ گنهکار، در نهایت به بهشت می‌رود؛ زیرا فرجامِ کسی که به الله شرک نمی‌آورد و مرتکب عمل کفرآمیزی نمی‌شود، بهشت است. اما کسی که مرتکب عملی کفرآمیز مانند ترک نماز می‌گردد، برای همیشه در آتش دوزخ خواهد ماند؛ زیرا کافر و مرتد به‌شمار می‌آید، گرچه شهادتین بگوید و گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده‌ی اوست و ادعا کند که به الله و آخرت، ایمان دارد! ولی چون نماز نمی‌خواند، کافر است؛ منافقان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتند: ما، گواهی می‌دهیم که تو، فرستاده‌ی الله هستی.([20]) آن‌ها، ذکر خدا می‌گفتند، ولی الله متعال را فقط اندکی یاد می‌کردند و نماز هم می‌خواندند، اما الله متعال، درباره‌ی آن‌ها می‌فرماید:

﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ کُسَالَىٰ یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِیلٗا ١٤٢         [النساء : ١٤٢]

 و هنگامی که به نماز می­ایستند، از روی تنبلی (به نماز) می­ایستند و در برابر مردم ریا و خودنمایی می­کنند و الله را جز اندکی یاد نمی­کنند.

لذا با این‌که نماز می‌خوانند، در پایین‌ترین رده‌ی دوزخ خواهند بود.

همه‌ی این احادیث، نشانگر اهمیت زهد در دنیاست و نشان می‌دهد که شایسته‌ی هیچ انسانی نیست که به دنیا وابسته باشد؛ بلکه دنیا را باید در دست بگیریم، نه در قلب تا بتوانیم با قلبی پاک و بی‌آلایش به سوی الله عزوجل  روی بیاوریم. این، کمال زهد است. لذا زهد و پارسایی، بدین معنا نیست که از دنیا استفاده نکنیم؛ بلکه باید از دنیا و نعمت‌های حلال آن به‌خوبی و به‌درستی ا‌ستفاده نماییم و در چارچوب شریعت، سهم خود را از آن بگیریم، ولی مهم اینست که دنیا را در دست قرار دهیم، نه در قلب.

***

475- وعن ابن عمر رضی اللهُ عنهما قال: أَخَذ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  بِمَنْکِبَیَّ، فقال: «کُنْ فی الدُّنْیا کأَنَّکَ غریبٌ، أَوْ عَابِرُ سبیلٍ».

وَکَانَ ابنُ عمر رضی اللهُ عنهما یقول: إِذَا أَمْسیْتَ، فَلا تَنْتظِرِ الصَّباحَ وإِذَا أَصْبحْتَ، فَلا تنْتَظِرِ الْمَساءَ، وخُذْ منْ صِحَّتِکَ لِمَرَضِکَ ومِنْ حیاتِک لِموتکَ. [روایت بخاری]([21])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شانه‌هایم را گرفت و فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی».

ابن‌عمر$ می‌گفت: «شب‌هنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد، در انتظار شب نباش؛ هنگام تن‌درستی برای دوران بیماری‌ات بهره‌برداری نما و با استفاده از حیات خویش برای مرگ خود، آماده شو».

[در شرح این حدیث گفته‌اند: بدین معناست که به دنیا اعتماد نکن و آن را اقامت‌گاه خود مپندار و به خود نگو که مدتی طولانی در آن خواهی ماند؛ به دنیا توجه نکن و به‌سان مسافری که در غربت به چیزی وابستگی ندارد، به هیچ چیز دنیا وابسته مشو؛ مانند مسافری که در غربت، به فکرِ بازگشت به منطقه‌ی خویش است و به چیزی مشغول نمی‌شود (که فکر بازگشت را فراموش کند)، تو نیز به چیزی از دنیا مشغول نشو.]

476- وعن أبی الْعبَّاس سَهْلِ بنِ سعْدٍ السَّاعدیt قال: جاءَ رجُلٌ إلى النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یا رسول اللَّه دُلَّنی عَلى عمَلٍ إِذا عَمِلْتُهُ أَحبَّنی اللَّه، وَأَحبَّنی النَّاس. فقال: «ازْهَدْ فی الدُّنیا یُحِبَّکَ اللَّه، وَازْهَدْ فِیمَا عِنْدَ النَّاسِ یُحبَّکَ النَّاسُ». [حدیثی حسن است که ابن‌ماجه و جز او با سندهای نیکو روایت کرده‌اند.]([22])

ترجمه: ابوالعباس، سهل بن سهل ساعدیt می‌گوید: مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای رسول‌خدا! مرا به کاری راهنمایی کن که وقتی آن را انجام دهم، الله و مردم، مرا دوست بدارند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در دنیا زهد و پارسایی پیشه کن تا الله تو را دوست بدارد و به آن‌چه مردم دارند، چشم طمع نداشته باش، در نتیجه مردم تو را دوست خواهند داشت».

477- وعن النُّعْمَانِ بنِ بَشیر رضی اللهُ عنهما قال: ذَکَر عُمَرُ بْنُ الخَطَّابt مَا أَصَابَ النَّاسُ مِنَ الدُّنْیَا فقال: لَقَدْ رَأَیْتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَظَلُّ الْیَوْمَ یَلْتَوی ما یَجِدُ مِنَ الدَّقَل ما یَمْلأُ بِهِ بطْنَهُ. [روایت مسلم]([23])

ترجمه: نعمان بن بشیر$ می‌گوید: عمر بن خطابt نعمت‌های دنیوی را که مردم به آن دست یافته‌اند، ذکر کرد و فرمود: «رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را دیدم که تمام روز را در حالی سپری می‌کرد که از گرسنگی به خود می‌پیچید و حتی خرمای نامرغوبی هم نمی‌یافت که با آن شکمش را سیر کند».

478- وعن عائشةَ رضی اللَّه عنها قالت: تُوفِّیَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَمَا فِی بَیْتِی مِنْ شَیْءٍ یَأْکُلُهُ ذُو کَبِدٍ إِلاَّ شَطْرُ شَعیرٍ فی رَفٍّ لی فَأَکَلْتُ مِنْهُ حَتَّى طَال علَیَّ، فَکِلْتُهُ فَفَنِیَ. [متفقٌ علیه]([24])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: وقتی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از دنیا رفت، در خانه‌ام این مقدار غذا هم نبود که یک موجود زنده بخورد، جز مقداری جو که در طاقچه‌ی خانه‌ام بود؛ مدتی طولانی از آن می‌خوردم تا این‌که آن را پیمانه (وزن) کردم و پس از آن، تمام شد».

479- وعن عمرو بنِ الحارِث أَخی جُوَیْرِیة بنْتِ الحَارثِ أُمِّ المُؤْمِنِین رضی اللهُ عنهما قال: مَا تَرَکَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  عِنْدَ مَوْتِهِ دِینَارًا وَلا دِرْهَمًا، ولا عَبْدًا، وَلا أَمَةً، وَلا شَیْئاً إِلاَّ بَغْلَتَهُ الْبَیْضَاءَ الَّتی کَان یَرْکَبُهَا، وَسِلاحَه، وَأَرْضًا جَعَلَهَا لابْنِ السَّبیِلِ صَدَقَةً». [روایت بخاری]([25])

ترجمه: عمرو بن حارثt - برادر خانم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - برادرِ ام‌المؤمنین جویریه بنت حارث& می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هنگام وفاتش نه درهم و دیناری از خود به‌جا گذاشت و نه غلام و کنیزی و نه چیزی دیگر؛ تنها چیزی که از او باقی ماند، استر سفیدش بود که سوارش می‌شد و اسلحه‌اش و زمینی که آن را صدقه‌ی رهگذران قرار داده بود».

شرح

مؤلف/ در باب زهد در دنیا، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابن‌عمر$ می‌گوید: «رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شانه‌هایم را گرفت». رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بدین‌خاطر شانه‌های ابن‌عمر را گرفت که توجهش بیش‌تر شود و با آمادگی بیش‌تری به سخن ایشان توجه کند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی». امکان دارد که این، شک راوی باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: مانند مسافر باش یا مانند رهگذر. یعنی گویا راوی شک دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کدام واژه را به‌کار برد. شاید هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هر دو واژه را گفته باشد؛ لذا در دنیا مانند مسافرِ غریبی زندگی کن که ناآشناست و بدون توجه به مردم به میانشان می‌رود؛ یا به‌سان رهگذری باش که برای رفع نیازت به‌جایی می‌روی و می‌خواهی هرچه زودتر به راه خود ادامه دهی.

این مثال جالب که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای ما بیان فرمود، واقعیت زندگی ما انسان‌هاست؛ زیرا انسان، در این دنیا مسافر است و دنیا، جای ماندن نیست؛ بلکه محل گذر است. مسافر دنیا هرگز خسته نمی‌شود و بخواهد یا نخواهد، شب و روز به به حرکتش ادامه می‌دهد؛ مسافر، گاه برای‌ استراحت و رفع خستگی در جایی اتراق می‌کند، ولی مسافر دنیا هرگز از مرکب عمر خویش پیاده نمی‌شود و همواره در حرکت است. لذا هر لحظه‌ای که می‌گذرد، حرکتی به جلوست که دنیا را به سوی آخرت، پشت سر می‌گذاریم. نظر شما درباره‌ی سفری که مسافرش، هرگز از پا نمی‌نشیند و همواره به راهش ادامه می‌دهد، چیست؟ آیا چنین سفری به‌سرعت، پایان نمی‌یابد؟ آری؛ همین‌گونه است. الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿کَأَنَّهُمۡ یَوۡمَ یَرَوۡنَهَا لَمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِیَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا ٤٦        [النازعات: ٤٥] 

روزی که شاهد قیامت باشند، گویا -  در دنیا - جز شامگاهی یا صبحگاهی درنگ نکرده‌اند.

انسان باید آینده‌اش را با عمری که از او گذشته است، مقایسه کند؛ عمر گذشته‌اش چیزی نیست، مثل یک خواب؛ انگار همه‌اش خواب بوده است. آینده‌ی عمرمان نیز همین‌گونه می‌باشد. پس، انسان نباید به‌گونه‌ای به دنیا اعتماد کند که گویا همیشه در آن خواهد ماند. از این‌رو ابن‌عمر$ می‌گفت: «شب‌هنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد، در انتظار شب نباش؛ هنگام تن‌درستی برای دوران بیماری‌ات، و از حیات خویش برای مرگ خود، بهره‌برداری کن».

***

480- وعن خَبَّابِ بنِ الأَرَتt قال هَاجَرْنَا مَعَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  نَلْتَمِسُ وَجهَ اللَّه تعالى فَوَقَعَ أَجْرُنا عَلى اللَّه، فَمِنَّا مَنْ مَاتَ وَلَمْ یأْکُلْ مِنْ أَجرِهِ شَیْئًا، مِنْهُم مُصْعَبُ بن عَمَیْرt، قُتِلَ یَوْمَ أُحُد وَتَرَکَ نَمِرَةً، فَکُنَّا إِذَا غَطَّیْنا بِهَا رَأْسَهُ، بَدَتْ رجْلاهُ، وَإِذَا غَطَّیْنَا بِهَا رِجْلَیْهِ، بَدَا رَأْسُهُ، فَأَمَرَنا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  أَنْ نُغَطِّیَ رَأْسَهُ، وَنَجْعَلَ عَلى رجْلیهِ شَیْئاً مِنَ الإِذْخِر، ومِنَّا مَنْ أَیْنَعَتْ لَهُ ثَمَرَتُه. فَهُوَ یَهدبُهَا. [متفق علیه]([26])

ترجمه: خباب بن ارَتt می‌گوید: با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  تنها به‌خاطر خشنودی الله متعال هجرت کردیم؛ پس اجرِ ما با خداست. برخی از ما، بدون این‌که چیزی از پاداش خود را در دنیا ببینند، درگذشتند؛ از جمله مصعب بن عمیرt که در جنگ «احد» کشته شد و جامه‌ای رنگی از او ماند که وقتی سرَش را با آن می‌پوشاندیم، پاهایش برهنه می‌شد و چون پاهایش را می‌پوشاندیم، سرش نمایان می‌گشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ما دستور داد که سرش را بپوشانیم و روی پاهایش مقداری گیاه «کوم» بگذاریم. برخی از ما نیز ثمره‌ی (هجرت و جهادشان) رسید - و از ثمره‌ی هجرتشان برخوردار شدند- و از میوه‌اش می‌چینند.

481- وعن سَهْلِ بنِ سَعْد السَّاعدیt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لَوْ کَانَت الدُّنْیَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّه جَنَاحَ بَعُوضَةٍ، مَا سَقَى کَافراً منْها شَرْبَةَ مَاءٍ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن صحیح است.]([27])

ترجمه: سهل بن سهل ساعدیt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر دنیا نزد الله به‌اندازه‌ی بال پشه‌ای ارزش داشت، به هیچ کافری یک جرعه آب هم در دنیا نمی‌داد».

482- وعن أبی هُرَیْرَةt قال: سمعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «أَلاَ إِنَّ الدُّنْیَا مَلْعُونَةٌ، مَلعونٌ مَا فیها، إِلاَّ ذِکْرَ اللَّه تعالى، ومَا وَالاَه وَعالِماً وَمُتَعلِّماً». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن است.]([28])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «دنیا و آن‌چه در آن است، نفرین‌شده می‌باشد؛ جز ذکر الله متعال و آن‌چه که مانند آن است - یعنی هر عمل نیکی که مانند ذکر خداست- و عالم (استاد) و کسی که به کسب علم و دانش، مشغول است (دانش‌آموز)».

شرح

همه‌ی این احادیث پیرامون زهد در دنیا و روی آوردن به آخرت است. مؤلف/ حدیث خباب بن ارتt درباره‌ی مصعب بن عمیرt را ذکر کرده است؛ مصعبt یکی از مهاجران پیش‌گامی بود که به‌خاطر رضایت و خشنودی الله عزوجل  هجرت کردند. مصعبt جوانی اهل مکه بود که پدر و مادر ثروتمندی داشت و بهترین لباس‌های آن زمان را برایش تهیه می‌کردند و او را نوازش می‌نمودند؛ یعنی مصعبt جوان نازپرورده‌ای بود که در زندگی خود، چیزی کم نداشت، ولی همین‌که مسلمان شد، پدر و مادرش که کافر بودند، او را از خود راندند. وی، به مدینه هجرت کرد و در جرگه‌ی نخستین مهاجران قرار گرفت. هنوز سه سال کامل از هجرتش نگذشته بود که در جنگ احد به شهادت رسید؛ وی، در این جنگ پرچم‌دار لشکر اسلام بود. تنها چیزی که با خود داشت، جامه‌ای بود که وقتی سرش را با آن می‌پوشاندند، پاهایش بیرون می‌ماند و چون پاهایش را می‌پوشاندند، سرش برهنه می‌شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد سرش را بپوشانند و روی پاهایش گیاهی به نام «کوم» بگذارند.

خبابt می‌گوید: «برخی از ما، یعنی برخی از مهاجران، ثمره‌ی (هجرت و جهادشان) رسید - و از ثمره‌ی هجرتشان برخوردار شدند- و از میوه‌اش می‌چینند». وی، این سخن را از شوق آن روزها، یعنی با یاد و خاطره‌ی روزهایی بیان کرد که دنیا به روی آن‌ها گشوده نشده بود و برخی از آنان، به دنیا مشغول نشده بودند.

***

483- وعن عَبْدِ اللَّه بنِ مسعودٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا تَتَّخِذُوا الضَّیْعَةَ فَتَرْغَبُوا فی الدُّنْیا». [ترمذی روایت کرده و آن را حدیثی حسن دانسته است.]([29])

ترجمه: عبدالله بن مسعودt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در خریداریِ زمین - باغ و مزرعه- (و جمع‌آوری مالِ دنیا) زیاده‌روی نکنید که به دنیا علاقه‌مند می‌شوید».

484- وعن عبدِ اللَّه بنِ عمرو بنِ العاصِ رضی اللهُ عنهما قال: مَرَّ عَلَیْنَا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَنحنُ نُعالِجُ خُصًّا لَنَا فقال: «ما هذا؟» فَقُلْنَا: قَدْ وَهِی، فَنَحْنُ نُصْلِحُه، فقال: «ما أَرَى الأَمْرَ إِلاَّ أَعْجَلَ مِنْ ذلکَ». [ابوداود و ترمذی با اسناد بخاری ومسلم، روایت کرده‌اند . ترمذی آن را حسن صحیح دانسته است.]([30])

ترجمه: عبادلله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: ما، در حال تعمیر کَپَر خود بودیم که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از کنارِ ما گذشت و پرسید: چه‌کار می‌کنید؟ گفتیم: این خانه، فرسوده و سست شده است و داریم تعمیرش می‌کنیم. فرمود: «من، مرگ را سریع‌تر از این می‌بینم».([31])

485- وعن کَعْبِ بنِ عِیَاضt قال: سمعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: إِنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ فتنةً وَفِتنَةُ أُمَّتی المَالُ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([32])

ترجمه: کعب بن عیاضt می گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «هر امتی، فتنه و آزمونی دارد؛ آزمون امت من، مال و ثروت دنیاست». وقتی مال و ثروت مردم افزایش می‌یابد، آخرت را فراموش می‌کنند.

486- وعن أبی عمرو ویقال: أَبو عبدِ اللَّه، ویقال: أَبو لَیْلى عُثْمَانُ بنُ عَفَّانَt أَنَّ النَِّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَیْسَ لابْن آدَمَ حَقٌّ فی سِوى هَذِهِ الخِصَال: بَیْتٌ یَسْکُنُه، وَثَوْبٌ یُوَارِی عَوْرَتَهُ وَجِلْفُ الخُبزِ، وَالمَاءِ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: صحیح می‌باشد.]([33])

ترجمه: از ابوعمرو - و گفته‌اند: ابوعبدالله یا ابولیلی- عثمان بن عفانt روایت شده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «فرزند آدم، جز این موارد، نیاز و حقّ دیگری ندارد: خانه‌ای که در آن سکونت کند، لباسی که عورتش را بپوشاند، نان خشک و آب».

487- وعنْ عبْدِ اللَّه بنِ الشِّخِّیرِ - بکسر الشین والخاءِ المشددةِ المعجمتین-t أَنَّهُ قال: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  وهُوَ یَقْرَأُ: ﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ ١قال: «یَقُولُ ابنُ آدَم: مَالی، مَالی، وَهَل لَکَ یَا ابن آدمَ مِنْ مالِکَ إِلاَّ مَا أَکَلْتَ فَأَفْنیْتَ، أو لبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ، أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضیْت؟» [روایت مسلم]([34])

ترجمه: عبدالله بن شِخّیرt می‌گوید: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم و ایشان، سوره‌ی         ﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ ١([35]) را می‌خواند؛ فرمود: «آدمی می‌گوید: مالَم! مالم! ولی ای فرزندِ آدم! مگر از مال و ثروتت، چیزی جز آن‌چه خوردی و تمام کردی یا پوشیدی و کهنه گردانیدی یا آن‌چه از آن گذشتی و صدقه دادی- و برای آخرت خود ذخیره ساختی- چیزِ دیگری مالِ توست؟»

شرح

مؤلف/ این احادیث را برای برحذر داشتن از فتنه‌ی دنیا یا فریفته شدن به آن ذکر کرده است؛ از جمله حدیث کعب بن عیاضt که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «هر امتی، فتنه و آزمونی دارد و آزمون امت من، مالِ دنیاست». از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از خریداریِ ملک و زمین و باغ و مزرعه، نهی نموده است؛ زیرا انسان به این‌ها مشغول می‌شود و آخرت را که مهم‌تر است، از یاد می‌برد. نتیجه این‌که انسان باید به دنیا بی‌علاقه و به آخرت، علاقه‌مند باشد و اگر الله متعال به او مال و ثروتی بخشیده است، از آن در مسیر اطاعت و بندگی الله عزوجل  استفاده کند و آن را در دستش قرار دهد، نه در قلبش تا به رستگاری دنیا و آخرت دست یابد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلۡعَصۡرِ ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣       [العصر: ١،  ٤]                                                                                                 

سوگند به روزگار  که بی‌گمان انسان‌ها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سوره‌ی «تکاثر» را تلاوت نمود که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ ١ حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ ٢                   [التکاثر: ١،  ٢]        

افزون‌طلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد تا آن‌که (بر همین حال مُردید و) به قبرستان‌ها رفتید.

یعنی آن‌قدر به دنیا مشغول گشتید که مرگ و آخرت را از یاد بردید تا این‌که خود، در حالِ غفلت از دنیا رفتید و پس از مرگتان، جزو ساکنان گورستان شدید. سپس رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آدمی می‌گوید: مالَم! مالم! ولی ای فرزندِ آدم! مگر از مال و ثروتت، چیزی جز آن‌چه خوردی و تمام کردی یا پوشیدی و کهنه گردانیدی یا آن‌چه از آن گذشتی و صدقه دادی- و برای آخرت خود ذخیره ساختی- چیزِ دیگری مالِ توست؟»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین فرمود و این‌گونه نیز هست؛ تنها بهره‌ای که انسان از مال و ثرورتش می‌برد، همان چیزی‌ست که از آن می‌خورد و می‌نوشد یا لباس‌هایی‌ست که می‌پوشد؛ ولی آن‌چه برای او باقی می‌ماند، صدقه‌ای که در راه خدا می‌دهد. البته اگر خورد و نوشِ او به‌خاطر کسب نیرو برای اطاعت و بندگیِ الله عزوجل  باشد، این هم به نفع اوست و چنان‌چه برای نیرو گرفتن در جهت معصیت و نافرمانی از الله متعال  و تکبر و تبهکاری باشد، به زیان اوست. پناه بر الله.

***

488- عن عبدِ اللَّه بن مُغَفَّلt قال: قال رجُلٌ للنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : یَا رَسُولَ اللهِ، واللَّه إِنِّی لأُحِبُّک، فقال: «انْظُرْ ماذا تَقُول؟» قال: وَاللَّه إِنِّی لأُحِبُّکَ، ثَلاثَ مَرَّات، فقال: «إِنْ کُنْتَ تُحبُّنِی فَأَعِدَّ لَلفقْرِ تِجْفافاً، فإِنَّ الفَقْر أَسْرَعُ إلى من یُحِبُّنی مِنَ السَّیْل إلى مُنْتَهَاهُ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([36])

ترجمه: عبدالله بن مغفَّلt می‌گوید: مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: ای رسول خدا! من، شما را دوست دارم. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دقت کن چه می‌گویی؟» و آن مرد، سه بار گفت: به الله سوگند، من شما را دوست دارم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر مرا دوست داری برای پوشیدن لباس فقر، آماده باش؛ زیرا فقر، سریع‌تر از رسیدن سیل به پایان مسیرش به دوست‌داران من می‌رسد».

489- وعن کَعبِ بنِ مالکt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَا ذِئْبَان جَائعَانِ أُرْسِلا فی غَنَمٍ بأَفْسَدَ لَهَا مِنْ حِرْصِ المَرْءِ على المالِ وَالشَّرفِ لِدِینهِ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([37])

ترجمه: کعب بن مالکt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر دو گرگ گرسنه در میان گوسفندان رها شوند، آن‌قدر خرابی به‌بار نمی‌آورند که حرصِ انسان نسبت به مال و جاه و مقام، دینش را به تباهی می‌کشاند».

490- وعن عبدِ اللَّه بن مَسْعُودٍt قال: نَامَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  على حَصیرٍ فَقَامَ وَقَدْ أَثَّرَ فی جَنْبِه، قُلْنَا: یا رَسُولَ الَّه لوِ اتَّخَذْنَا لکَ وِطَاء، فقال: «مَالی وَلَلدُّنْیَا؟ مَا أَنَا فی الدُّنْیَا إِلاَّ کَرَاکبٍ اسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَکَهَا». [ترمذی ین حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([38])

ترجمه: عبدالله بن مسعودt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  روی حصیری خوابید؛ هنگامی که برخاست، اثر حصیر روی بدنش نمایان شده بود. عرض کردیم: ای رسول‌خدا! کاش برای شما زیرانداز نرمی تهیه می‌کردیم! فرمود: «مرا با دنیا چه‌کار؟! من در دنیا مانند سوارکاری هستم که در سایه‌ی درختی می‌نشیند و سپس آن را ترک می‌کند و به راهش ادامه می‌دهد».

491- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یَدْخُلُ الفُقَراءُ الجَنَّةَ قَبْلَ الأَغْنِیَاءِ بِخَمْسِمائَةِ عَامٍ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی صحیح می‌باشد.]([39])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «فقرا، پانصد سال زودتر از ثروتمندان وارد بهشت می‌شوند».

492- وعن ابن عَبَّاس وعِمْرَانَ بن الحُصَیْنy عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «اطَّلعْتُ فی الجَنَّةِ فَرَأَیْتُ أَکْثَرَ أَهلِهَا الفُقَراء. وَاطَّلَعْتُ فی النَّارِ فَرَأَیْتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا النِّساءَ». [متفقٌ علیه]([40])

ترجمه: ابن‌عباس و عمران بن حصینy می‌گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به بهشت سر زدم و دیدم که بیش‌ترِ بهشتیان، فقرا هستند؛ و به دوزخ سر زدم، دیدم که بیش‌ترِ دوزخیان، زنان هستند».

493- وَرَوَاهُ البُخَاری أیضًا مِن روایة عِمرَان بنِ الحُصَینِ.([41])

ترجمه: بخاری نیز این حدیث را به‌نقل از عمران بن حصینt روایت کرده است.

494- وعن أُسامةَ بنِ زیدٍ$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «قُمْتُ عَلى بَاب الجَنَّةِ فَکَانَ عَامَّةُ مَنْ دَخَلَهَا المَساکین وأَصَحَابُ الجِدِّ محبُوسُون غَیْرَ أَنَّ أَصحَابَ النَّار قَد أُمِرَ بِهمْ إلى النَّارِ». [متفقٌ علیه]([42])

ترجمه: اسامه بن زید$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بر دروازه‌ی بهشت ایستادم؛ بیش‌ترِ کسانی که واردِ بهشت می‌شدند، فقیران و مستمندان بودند و ثروتمندانِ بهشتی را نگه داشته و هنوز اجازه‌ی ورود نداده بودند؛ جز دوزخیانی که دستور رسیده بود آن‌ها را به دوزخ ببرند. و بر دروازه‌ی دوزخ ایستادم؛ بیش‌تر کسانی که وارد دوزخ می‌شدند، زنان بودند».

495- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «أَصْدَقُ کَلِمَةٍ قَالَهَا شَاعِرٌ کَلِمَةُ لَبِید: أَلا کُلُّ شیْءٍ ما خَلا اللهَ بَاطِلُ». [متفقٌ علیه]([43])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «راست‌ترین سخنی که یک شاعر گفته است، سخن "لبید" می‌باشد که: هان! هر چیزی جز الله باطل است».

شرح

همه‌ی این احادیث که مؤلف/ ذکر کرده، در باب فضیلت زهد و پارسایی در دنیاست؛ از جمله حدیث عبدالله بن مغفلt که مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: ای رسول خدا! من، شما را دوست دارم. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بنگر چه می‌گویی؟» و آن مرد، سه بار گفت: به الله سوگند، من شما را دوست دارم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر مرا دوست داری برای پوشیدن لباس فقر، آماده باش؛ زیرا فقر، سریع‌تر از رسیدن سیل به پایان مسیرش به دوست‌داران من می‌رسد».

البته این حدیث، صحیح نیست و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ثبوت نرسیده است؛ زیرا ثروت، هیچ ربطی به محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ندارد و بسیاری از ثروتمندان، دوست‌دارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند و برعکس، بسیاری از فقرا، دشمنی و عداوت شدیدی به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  دارند. لذا این حدیث، صحیح نیست. نشانه‌ی محبت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اینست که انسان به‌شدت از ایشان پیروی کند و به سنّت آن بزرگوار تمسک جوید. همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ

 [آل عمران: ٣١]                                                                                  

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.

لذا سنجش یا معیار ارزیابی این ادعا، پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است؛ هرکس، بیش‌تر پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  باشد، محبتش به ایشان، بیش‌تر است و فقر و ثروت به دست الله عزوجل  می‌باشد.

یکی از نشانه‌های زهد و بی‌علاقگی انسان به دنیا، اینست که زندگی‌اش به‌سان زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دور از تن‌پروری و آسایش‌طلبی باشد؛ به‌گونه‌ای که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روی حصیر می‌خوابید و اثر آن بر بدنش نمایان می‌شد. به او گفتند: کاش بسترِ نرمی برای شما آماده می‌کردیم! فرمود: «مرا با دنیا چه‌کار؟! من در دنیا مانند سواری هستم که در سایه‌ی درختی می‌نشیند و سپس آن را ترک می‌کند و به راهش ادامه می‌دهد».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هیچ چشم‌داشتی به دنیا نداشت؛ بلکه همه‌ی مالش را در راه الله انفاق می‌کرد و خود، مانند فقرا زندگی می‌نمود.

سپس مؤلف/ احادیثی ذکر کرده است که نشان می‌دهد فقرا پیش از ثرومتندان وارد بهشت می‌شوند و بیش‌ترِ بهشتیان از فقرا هستند؛ زیرا انگیزه یا عامل طغیان و سرکشی در فقرا نیست یا ضعیف‌تر است و از این‌رو آدم‌های متواضع و فروتنی هستند. بازنگاهی به آیه‌های قرآن، نشان می‌دهد که منکِران پیامبران، بیش‌تر از میان ثروتمندان  و اشراف هر قومی بوده‌اند و بیش‌تر فقیران، از پیامبران الهی پیروی کرده‌اند؛ لذا بیش‌ترِ بهشتیان، از فقرا هستند و پیش از ثروتمندان وارد بهشت می‌شوند؛ البته درباره‌ی مقداری که زودتر وارد بهشت می‌شوند، روایت‌های گوناگونی وجود دارد و این، به نحوه‌ی راهپیمایی آنان به سوی بهشت برمی‌گردد؛ به عنوان مثال: یک نفر این مسیر را ده روزه می‌پیماید و دیگری همین مسیر را در بیست روز طی می‌کند.

سپس حدیث ابوهریرهt را ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «راست‌ترین سخنی که یک شاعر گفته است، سخن "لبید" می‌باشد که: هان! هر چیزی جز الله باطل است». لذا هر چیزی جز الله، بی‌فایده و باطل است و هیچ نفعی نمی‌رساند؛ ولی آن‌چه از آنِ الله یا برای اوست، به صاحبش نفع می‌رساند و برایش ماندگار است. از این‌رو دنیا، بی‌ارزش است. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

(﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِ       [الحدید: ٢٠]     

بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و زیاده‌خواهی در اموال و فرزندان است.

تنها چیزی که در دنیا ارزش دارد و درست و نیکوست، ذکر و یاد الله متعال و اطاعت و بندگیِ اوست.

از این حدیث چنین برمی‌آید که حق و حقیقت را باید پذیرفت؛ گرچه از زبان شعرا باشد؛ به عبارت دیگر هرکس حق بگوید، قابل قبول است و باید آن را پذیرفت؛ حتی اگر گوینده‌اش کافر یا شاعر و فاسق باشد. ولی کسی که سخن نادرست یا باطل می‌گوید، سخنش مردود و غیرقابل قبول است؛ اگرچه گوینده‌اش مسلمان باشد؛ به عبارت دیگر، این سخن است که اعتبار دارد، نه گوینده‌اش. لذا نگاهِ انسان به دیگران، باید بر اساس اعمال و کردارشان باشد، نه این‌که انسان به خودشان یا شخصیت آنان بنگرد که کیستند و چه جایگاهی دارند.

***




([1]) روایت احمد در مسندش (5/330)؛ این روایت، نزد بخاری، به‌شماره‌های: (2892، 3250، 6415) نیز موجود است.

([2]) صحیح بخاری، ش: 3158؛ و صحیح مسلم، ش: 2961.

([3]) یعنی سیمای آن‌ها، گویای این بود که خواهان مال هستند. (مترجم)

([4]) صحیح بخاری، ش: 1465؛ و صحیح مسلم، ش: 1052.

([5]) صحیح مسلم، ش: 2742. [ر.ک: حدیث شماره‌ی 71]

([6]) نک: ضعیف الجامع از آلبانی/، ش: 75.

([7]) صحیح بخاری، ش: 2834 و...؛ صحیح مسلم، ش: 1805.

([8]) صحیح بخاری، ش: 6514؛ صحیح مسلم، ش: 2960. [این حدیث پیش‌تر به شماره‌ی 106 ذکر شده است.]

([9]) صحیح مسلم، ش: 2807.

([10]) صحیح مسلم، ش:2958.

([11]) صحیح مسلم، ش:2957.

([12]) صحیح بخاری، ش: 6268؛ و صحیح مسلم، ش: 294، 991.

([13]) صحیح بخاری، ش: 2389؛ و صحیح مسلم، ش: 991.

([14]) صحیح بخاری، ش: 6490؛ و صحیح مسلم، ش: 2963.

([15]) صحیح بخاری، ش: 2886 و....

([16]) یعنی کسی که بدون توجه به ارزش‌های معنوی، اهل تجمل است و به دنیا و ظواهر آن، دل‌بستگی دارد؛ هنگام برخورداری از نعمت‌های دنیا، خرسند است و احساس شادی می‌کند، ولی همین‌که چیزی از دست بدهد یا آن‌گونه که دلش می‌خواهد، از دنیا برخوردار نشود، خشمگین می‌گردد. [مترجم].

([17]) صحیح بخاری، ش: 442.

([18]) صحیح مسلم، ش: 2956.

([19]) روایت ترمذی (23229، ابن‌ماجه (4112)؛ آلبانی/ در صحیح الجامع (1609، 3414) این روایت را به‌نقل از ابوهریره و ابن‌مسعود، حسن دانسته است.

([20]) نگا: سوره‌ی منافقون، آیه‌ی 1.

([21]) صحیح بخاری، ش: 6416.

([22]) صحیح الجامع، ش: 922؛ السلسلة الصحیحة، ش: 944؛ و صحیح ابن‌ماجه، از آلبانی/، ش: 3310.

([23]) صحیح مسلم، ش: 2978.

([24]) صحیح بخاری، ش: (3097، 6451)؛ و صحیح مسلم، ش: 2973.

([25]) صحیح بخاری، ش: 4461.

([26]) صحیح بخاری، ش: 1276؛ و صحیح مسلم، ش: 940.

([27]) السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: (686، 2482)؛ وی در صحیح الجامع، ش: 3318 این حدیث را صحیح دانسته است.

([28]) صحیح الجامع، ش: 3414؛ صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1891؛ وی، در مشکاة المصابیح، ش: 2176 این حدیث را حسن دانسته است.

([29]) صحیح الجامع، ش: 7214؛ السلسلة الصحیحة، ش: 12؛ و صحیح الترمذی از آلبانی/، ش: 1897؛ وی در مشکاة المصابیح، ش: 517، سندش را جید (نیکو) دانسته است.

([30]) صحیح ابی‌داود، ش: 4362؛ و صحیح ابن‌ماجه، ش: 3356، از آلبانی/.

([31]) یعنی: مرگ به انسان، خیلی نزدیک است؛ لذا دنیا آن‌قدر ارزش ندارد که انسان، بیش از نیاز خود خانه بسازد یا بیش از حد ضرورت به تعمیر آن، اهمیت دهد. [مترجم]

([32]) صحیح الجامع، ش: 2148؛ السلسلة الصحیحة، 592؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1905.

([33]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، ش: 406؛ السلسلة الضعیفة، ش:592؛ از آلبانی/؛ وی در مشکاة المصابیح، ش: 5186، این روایت را ضعیف دانسته و گفته است: «همان‌طور که امام احمد/ ذکر کرده، صحیح، این است که این روایت از یکی از اهل کتاب می‌باشد».

([34]) صحیح مسلم، ش: 2958.

([35]) سوره‌ی تکاثر، یکصد و دومین سوره‌ی قرآن است که در موضوع افزون‌طلبی و مشغول شدن به دنیا و فخرفروشی به آن و در نتیجه غافل شدن از آخرت است؛ نخستین آیه‌ی این سوره، بدین مفهوم است: افزون‌طلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد.

([36]) ضعیف است؛ ر.ک: السلسلة الضعیفة، ش:1681؛ و ضعیف الترمذی، ش: 409 از آلبانی/.

([37]) صحیح الجامع، ش: 5620؛ صحیح الترمذی، ش: از آلبانی/، ش: 1935؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 5182 این حدیث را صحیح دانسته است.

([38]) صحیح الجامع، ش: 5668؛ السلسلة الصحیحة، ش: (438، 439)؛ صحیح الترمذی، ش: 1936؛ صحیح ابن‌ماجه، ش: 3317 از آلبانی/.

([39]) صحیح الترمذی، ش: 1918؛ صحیح ابن‌ماجه، ش: 3326 از آلبانی/.

([40]) روایت عمران بن حصین در صحیح بخاری، به‌شماره‌ی 3241 آمده است و اما روایت ابن عباس، بخاری/ آن را به صورت معلّق در کتاب الرقاق، باب فضل الفقر آورده که در صحیح مسلم به‌شماره‌ی 2738 به صورت مسند آمده است.

([41]) صحیح بخاری، ش: (6449، 6547).

([42]) صحیح بخاری، ش: 5196؛ و صحیح مسلم، ش: 2736. این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی 263 گذشت.

([43]) صحیح بخاری، ش: 3841؛ و صحیح مسلم، ش: 2256.

54- باب: فضیلت گریستن از ترس الله متعال و شوق او

54- باب: فضیلت گریستن از ترس الله متعال و شوق او

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ یَبۡکُونَ وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا۩ ١٠٩               [الإسراء: ١٠٩]      

و گریه‌کنان به سجده می‌افتند و (قرآن) بر فروتنی و خشوعشان می‌افزاید.

و می‌فرماید:

﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ ٥٩ وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ ٦٠  [النجم : ٥٩،  ٦٠]            

آیا از این سخن تعجب می‌کنید؟ و می‌خندید و نمی‌گریید؟

451- وعَن ابن مَسعودt قال: قال لِی النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «اقْرَأْ عَلَیَّ القُرآنَ». قلت: یَا رَسُولَ اللهِ، أَقْرَأُ عَلَیْک، وَعَلَیْکَ أُنْزِل؟ قال: «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْ غَیْرِی». فقرَأْتُ علیه سورَةَ النِّساء، حتى جِئْتُ إلى هذِهِ الآیة: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١ [النساء:41] قال: «حَسْبُکَ الآنَ» فَالْتَفَتُّ إِلیْهِ فَإِذَا عِیْناهُ تَذْرِفانِ. [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به من فرمود: «برای من قرآن بخوان». گفتم: ای رسول خدا! من برای شما قرآن بخوانم، در صورتی که قرآن بر شما نازل شده است؟ فرمود: «دوست دارم آن را از کسی جز خود بشنوم». و من، سوره‌ی «نساء» را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تلاوت کردم تا این‌که به این آیه رسیدم: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١.([2]) [«پس چگونه خواهد بود آن‌گاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر ایشان حاضر نماییم؟»] پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کافی‌ست». و چون به ایشان نگاه کردم، دیدم اشک از چشمانش سرازیر است.

 

452- وعن أنسt قال: خَطَبَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  خُطْبَةً مَا سَمِعْتُ مِثْلَهَا قَط، فقال: «لَوْ تَعْلمُونَ ما أَعْلَمُ لَضَحِکْتُمْ قَلِیلاً وَلَبَکَیْتُمْ کثیراً». قال: فَغَطَّى أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  وُجُوهَهُم ولهمْ خَنِین. [متفقٌ علیه؛ پیش‌تر در باب «خوف و خشیت الهی» ذکر شد.]([3])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  برای ما خطابه‌ای ایراد فرمود که هرگز مانندِ آن را نشنیده‌ام؛ فرمود: «اگر آن‌چه را که من می‌دانم، شما می‌دانستید، کم‌تر می‌خندید و بیش‌تر می‌گریستید». لذا صحابهy چهره‌هایشان را پوشاندند و صدای هق‌هق (و گریه‌ی) آنان بلند شد.

453- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لاَیَلِجُ النَّارَ رَجْلٌ بَکَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّه حَتَّى یَعُودَ اللَّبَنُ فی الضَّرْع وَلا یَجْتَمعُ غُبَارٌ فی سَبِیلِ اللَّه ودُخانُ جَهَنَّمَ». [ترمذی روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([4])

ترجمه: ابوهریرهt می گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که از ترس الله بگرید، وارد دوزخ نمی‌شود، مگر این‌که شیر به پستان بازگردد و غبارِ راه پروردگار با دود دوزخ، ‌جمع نمی‌شود».

454- وعنْهُ قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «سبْعَةٌ یُظِلُّهُم اللَّه فی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّه: إِمامٌ عادِل، وَشَابٌ نَشَأَ فی عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالی، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مَعلَّقٌ بِالمَسَاجِدِ ورَجُلان تَحَابَّا فی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْه، وَتَفَرَّقَا عَلَیْه، ورَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَال، فقال: إِنِّی أَخافُ اللَّه، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ ما تُنْفِقُ یَمِینُه، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیاً فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ». [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایه‌ی خود، جای می‌دهد: فرمانروای عادل. جوانی که در اطاعت و بندگیِ الله، رشد یافته است. کسی که همواره به مسجد دل‌بسته باشد. دو مسلمانی که فقط به‌خاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم می‌آیند یا از یکدیگر جدا می‌شوند. کسی که زنی زیبا و صاحب‌مقام، او را به سوی خود بخواند، ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله می‌ترسم. کسی که با دست راستش، به‌گونه‌ای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه می‌دهد. کسی که در تنهایی، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».

شرح

مؤلف/ بابی درباره‌ی «فضیلت گریستن از ترس الله و شوق او» گشوده است. گریستن، دلایل و زمینه‌های گوناگونی دارد؛ گاه به سبب ترس است و گاه به‌خاطر درد و گاه از روی شوق و اشتیاق و دیگر علت‌هایی که مردم می‌دانند.

گریستن به‌خاطر خشیت الهی، یا از ترس الله است یا از شوق او؛ وقتی گریستن به سبب ندامت و پشیمانی از معصیتی باشد که انسان مرتکب شده، در این صورت، انگیزه‌ی گریستن، ترس است و آن‌گاه که انسان در نتیجه اطاعت و عبادت می‌گرید، گریه‌اش از شوق به الله متعال است.

مؤلف/ دو آیه ذکر کرده است. در یکی از این آیه‌ها، کسانی که از ترس خشیت الهی می‌گریند، ستوده شده‌اند؛ همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ ١٠٧ وَیَقُولُونَ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِن کَانَ وَعۡدُ رَبِّنَا لَمَفۡعُولٗا ١٠٨ وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ یَبۡکُونَ وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا۩ ١٠٩       [الإسراء: ١٠٧،  ١٠٩]   

بی‌گمان کسانی که پیش از این دانش یافته‌اند، هنگامی که برایشان قرآن تلاوت می‌شود، سجده‌کنان و با فروتنی به زمین می‌افتند. و می‌گویند: پروردگارمان پاک و منزه است؛ بی‌گمان وعده‌ی پروردگارمان انجام‌شدنی و قطعی‌ست. و گریه‌کنان به سجده می‌افتند و (قرآن) بر فروتنی و خشوعشان می‌افزاید.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ یعنی اهل کتاب که پیش از قرآن، از آموزه‌های تورات و انجیل برخوردار شدند. ﴿وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِبه‌گونه‌ای به سجده می‌افتند که نزدیک است چانه‌هایشان با زمین برخورد کند؛ و این، به معنای شدت مبالغه در سجده است. ﴿وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا١٠٩و قرآن بر خشوع دل‌هایشان می‌افزاید؛ به‌گونه‌ای که آثار این خشوع در اعضا و جوارح آنان نمایان می‌شود.

و اما دومین آیه‌ای که مؤلف/ ذکر کرده است؛ الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ ٥٩ وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ ٦٠  [النجم : ٥٩،  ٦٠]

آیا از این سخن تعجب می‌کنید؟ و می‌خندید و نمی‌گریید؟

این، در نکوهش کسانی‌ست که قرآن را مسخره می‌کنند یا از روی انکار و به قصد استهزا، درباره‌ی قرآن، حالتِ تعجب به خود می‌گیرند و نمی‌گریند. قرآن، بزرگ‌ترین پنددهنده‌ است و الله متعال، به‌وسیله‌ی قرآن بندگانش را پند می‌دهد؛ ولی دل‌هایی که سنگ و سختند، با شنیدن قرآن نرم نمی‌شوند؛ بلکه سخت‌تر می‌گردند. پناه بر الله.

مؤلف/ هم‌چنین حدیثی از ابن‌مسعودt نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از او خواستند برایشان قرآن بخواند. ابن‌مسعودt عرض کرد: «ای رسول‌خدا! من، برای شما قرآن بخوانم، حال آن‌که قرآن بر شما نازل شده است؟!» یعنی شما خود، بهتر می‌خوانید و از من داناترید. فرمود: «دوست دارم قرآن را از کسی جز خودم بشنوم». این نشان می‌دهد که اگر انسان گاه به قرائت دیگران گوش دهد، از این‌که خودش قرائت کند، خشوع بیش‌تری می‌یابد و بر قلبش بیش‌تر می‌نشیند. گاه همین‌که به قرائت یک نفر گوش می‌دهید، به گریه می‌افتید؛ ولی اگر همان آیه را خودتان بخوانید، چنین حالی پیدا نمی‌کنید. ابن‌مسعودt سوره‌ی «نساء» را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خواند تا این‌که به این آیه‌ی بزرگ رسید:

﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١       

                                                                                         [النساء : ٤١] 

 پس چگونه خواهد بود آن‌گاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر ایشان حاضر نماییم.

یعنی در آن هنگام، حالِ تو و حالِ آنان چگونه خواهد بود؟ «کیف» حرف استفهام (پرسش) است و طرح یک موضوع به صورت پرسشی، تأثیر بیش‌تری بر قلب و روان انسان دارد.

گواهان، دو دسته هستند: گروه اول، پیامبران و فرستادگان الهی علیهم‌السلام هستند؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ                                    [النساء : ٤١] 

آن‌گاه که از هر امتی گواهی بیاوریم.

گروه دوم، علما هستند که به عنوان وارثان پیامبران، پس از وفات فرستادگان الهی، در جایگاه شهادت قرار می‌گیرند و درباره‌ی مردم گواهی می‌دهند که پیام انبیا علیهم‌السلام به آنان رسیده است و پیامبران مأموریت خود را به‌خوبی ادا کرده‌اند. این، امتیاز بزرگی برای علماست که شاهدان خداوند عزوجل  در زمینش هستند.

الله متعال، در سوره‌ی «جاثیه» می‌فرماید:

﴿وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٖ جَاثِیَةٗۚ کُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ کِتَٰبِهَا ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٨            [الجاثیة : ٢٨]    

و (آن روز) هر امتی را می‌بینی که به زانو درآمده است. هر امتی به سوی نامه‌ی اعمالش فرا خوانده می‌شود؛ (در آن روز می‌گوییم:) امروز سزا و جزای اعمالی را که انجام می‌دادید، می‌بینید.

﴿کُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ کِتَٰبِهَایعنی هر امتی به سوی نامه‌ی اعمالش یا به سوی کتابی که بر آن‌ها وحی شده است، فراخوانده می‌شوند.

در هر حال وقتی ابن‌مسعودt به آیه‌ی 41 سوره‌ی «نساء» رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «کافی‌ست». ابن‌مسعودt می‌گوید: به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نگاه کردم و دیدم که اشک از چشمانش سرازیر شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از ترس آن حالت وحشتناک گریست و این، نشان‌گر ارزش گریستن به هنگام شنیدن قرآن یا قرائت آن است.

مؤلف/ حدیث دیگری هم ذکر کرده است که پیش‌تر به شرح و توضیح آن پرداختیم؛ این حدیث که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «اگر آن‌چه را که من می‌دانم، شما می‌دانستید، کم‌تر می‌خندید و بیش‌تر می‌گریستید». یعنی اگر حقایقی را که من می‌دانم شما هم می‌دانستید، خنده‌هایتان کم‌تر می‌شد و گریه‌هایتان، بیش‌تر. البته الله متعال، این حقایق را فقط به پیامبر خود گفته و به او دستور ابلاغ یا رساندن این حقایق را نداده است تا به‌خاطر رحمتی که بر بندگانش دارد، این حقایق را از آن‌ها پنهان نگه دارد؛ (زیرا چه‌بسا به زندگی مادی خود به‌طور کلی پشت کنند.)

وقتی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  چنین فرمود، صحابهy چهره‌هایشان را پوشاندند و صدای هق‌هق (و گریه‌ی) آنان بلند شد. زیرا عمق هشدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را درک کردند و این، نشان‌گر کمال ایمانشان است و نشان می‌دهد که پیام‌های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌طور کامل تصدیق می‌کردند. سپس مؤلف/ حدیث مشهور ابوهریرهt را ذکر کرده است که پیش‌تر گذشت؛ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الله، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایه‌ی خود، جای می‌دهد». یکی از این‌ها، «کسی است که در تنهایی، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود». یعنی کسی که الله را با نام‌ها، صفات، افعال، احکام و آیاتش در تنهایی یاد می‌کند و از شوق پروردگار یا از ترس او می‌گرید». چنین شخصی، جزو کسانی خواهد بود که الله متعال، آنان را در روزی که سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، زیر سایه‌ی خود جای می‌دهد.

منظور از سایه‌ی الهی در این‌جا، سایه‌ای که الله متعال، در آن روز می‌آفریند و هرکه از بندگانش را بخواهد، زیر آن جای می‌دهد و منظور سایه‌ی خودِ پروردگار نیست؛ زیرا الله، نورِ آسمان‌ها و زمین است و امکان ندارد که به سبب خورشید، سایه‌ای داشته باشد. چراکه لازمه‌ی قبول کردن چنین پنداری، اینست که معتقد باشیم خورشید، بالاتر از پروردگار است و خداوند در میان خورشید و مردم قرار دارد! کسی که چنین پنداری دارد، درک و فهمش از درازگوش نیز کم‌تر است. زیرا امکان ندارد که الله عزوجل  پایین‌تر از مخلوقاتش باشد؛ او پروردگار بلندمرتبه و والامقامی‌ست که نور آسمان‌ها و زمین می‌باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «حِجَابُهُ النُّورُ، لَوْ کَشَفَه لأَحْرَقَتْ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ مَا انْتَهَى إِلَیْهِ بَصَرُهُ مِنْ خَلْقِهِ». یعنی: «آن‌چه مانع دیدن پروردگار می‌شود، نور است و اگر الله متعال، این مانع را بردارد، انوار جلالش همه‌ی آفریده‌ها را می‌سوزاند». البته این نور یا این مانع، کم‌تر از نور الله عزوجل  می‌باشد. پس چگونه می‌توان ادعا کرد که منظور از سایه‌ی الهی در این حدیث، سایه‌ی خود اوست؟! لذا همان‌گونه که گفتم، برخی‌ها کم‌تر از درازگوش می‌فهمند و نمی‌توانند مفهوم سخن الله و پیامبرش را درست درک کنند. امکان ندارد که منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سایه‌ی خود خداوند عزوجل  باشد؛ حتی روایتی که در آن به سایه‌ی عرش اشاره شده است، جای بحث و بررسی دارد.([6]) زیرا معروف است که عرش، از آسمان‌ها، زمین، ماه، خورشید و ستارگان، بزرگ‌تر است و هفت آسمان و هفت زمین در مقایسه با «کرسی» به‌اندازه‌ی حلقه‌ای هستند که در زمینی پهناور افتاده است؛ هم‌چنین بزرگیِ عرش در برابر کرسی، مانند بزرگیِ این زمین پهناور نسبت به این حلقه‌ی کوچک است؛ پس چگونه عرش زیر خورشید قرار دارد و بر مردم، سایه می‌اندازد؟ به‌فرض این‌که حدیث «سایه‌ی عرش» صحیح باشد، گویا منظور سایه‌ی گوشه‌ای از عرش است و الله متعال، بر هر کاری تواناست؛ ضمن این‌که صحت این روایت، جای بحث دارد. لذا باور درست، اینست که الله متعال روز قیامت سایه‌ای از ابر یا امثال آن پدید می‌آورد و هرکه از بندگانش را بخواهد، زیر آن جای می‌دهد. و الله، داناتر است.

 رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «روزی که سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد»؛ زیرا در دنیا برای این‌که در معرض تابش آفتاب نباشیم، از سایه‌ی ساختمان‌هایی که می‌سازیم، یا از سایه‌ی درختانی که می‌کاریم، و از سایه‌ی کوه‌ها در کوه‌پایه‌ها و سایه‌ی دیوارها و امثال آن استفاده می‌کنیم؛ یعنی از سایه‌ی چیزهایی که خود می‌سازیم یا از سایه‌‌ی اشیای موجود در طبیعت که الله عزوجل  آفریده است. اما در آخرت، هیچ سایه ای وجود ندارد. الله متعال، می‌فرماید:

 

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ فَقُلۡ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسۡفٗا ١٠٥                  [طه: ١٠٥] 

و از تو درباره‌ی کوه‌ها می‌پرسند؛ بگو: پروردگارم، کوه‌ها را به‌طور کامل متلاشی می‌کند.

همه‌ی کوه‌ها هرچقدر بزرگ باشند، متلاشی می‌شوند؛ بزرگ‌ترین کوه‌ها، به خاک تبدیل می‌گردند و به صورت گرد و خاکی پراکنده درمی‌آیند که در هوا حرکت می‌کنند:

﴿وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِۚ صُنۡعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِیٓ أَتۡقَنَ کُلَّ شَیۡءٍۚ إِنَّهُۥ خَبِیرُۢ بِمَا تَفۡعَلُونَ ٨٨          [نمل:88]

و کوه‌ها را چنان می‌بینی که گویا ثابت و بی‌حرکتند؛ حال آن‌که همانند ابر در حرکتند. پدیده و ساختِ الله است که هر چیزی را استوار ساخته است. بی‌گمان الله به کردارتان آگاه است.

اخیراً از یکی از مردم شنیدم که می‌گفت: منظور این آیه، حرکت کوه‌ها در دنیاست و این، نشان می‌دهد که زمین می‌گردد و در حالِ گردش است؛ دلیلِ این آقا، این بود که روز قیامت، همه‌ چیز را انسان با قطع و یقین، درک می‌کند و آن‌جا حدس و گمان، معنا ندارد. زیرا در این آیه آمده است: ﴿تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ یعنی «گمان می‌کنی که ثابت و بی‌حرکتند». لذا چنین نتیجه‌گیری کرده است که این آیه به حرکت کوه‌ها در دنیا و گردش زمین اشاره دارد.

این، از ناآگاهی و شناختِ ناقصِ این آقا از آیه‌های قرآن است که بدین شکل استدلال نموده است؛ زیرا ادعایش بی‌مورد است که روز قیامت، حدس و گمان وجود ندارد؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ ١ یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ ٢       [الحج : ١،  ٢]   

ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ به‌راستی زلزله‌ی رستاخیز، روی‌دادِ بس بزرگی‌ست. روزی که شاهدش باشید، هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را از یاد می‌برد و هر زن بارداری، بارش را سقط می‌کند و مردم را مست و مدهوش می‌بینی؛ حال آن‌که مست نیستند؛ بلکه عذاب الله، سخت و شدید است.

همان‌طور که مشاده می‌کنید در این آیه بدین نکته تصریح شده که انسان، روز قیامت، به سبب ترس و وحشتِ آن روز، واقعیت را درست نمی‌بیند؛ یعنی مردمانی را که از ترس قیامت، حالتِ عادی خود را از دست داده‌اند، مست و مدهوش می‌پندارد؛ در حالی که مست و مدهوش نیستند، بلکه عذاب الهی، سخت و شدید است. به عبارت دیگر وقتی انسان، در حالتِ غیرعادی قرار می‌گیرد، با آن‌که با یک روی‌داد بزرگ روبه‌رو می‌شود، ولی قدرت درک و حواس خود را از دست می‌دهد.

خلاصه این‌که منظور از سایه‌ی الهی در قیامت، سایه‌ایست که الله عزوجل  می‌آفریند و برخی از بندگانش را زیرِ آن جای می‌دهد. یک دسته از این بندگان، کسانی هستند که در تنهایی، پروردگارشان را یاد می‌کنند و اشک از چشمانشان، سرازیر می‌شود. منظور از تنهایی، خلوت قلب نیز می‌باشد. پس تو ای برادر و خواهر مسلمان! با قلبی تهی از غیر خدا و بدون این‌که به چیزی غیر از یاد الله بیندیشی، الله را یاد کن؛ زیرا اگر در چیزی بیندیشی، از خوف و شوق الله، گریه‌ات نمی‌گیرد و اشکت سرازیر نمی‌شود؛ زیرا امکان ندارد که قلبِ انسان به چیزی مشغول باشد و بتواند به‌خاطر الله، اشک بریزد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که در خلوت و تنهایی...»؛ یعنی کسی در خلوت قلب خود الله را یاد کند و نیز در خلوت جسم خود، یعنی جایی که کسی نیست تا ریا و خودنمایی در کار نباشد؛ لذا این فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدین معناست که انسان، مخلصانه و با حضور قلب، الله را یاد کند؛ چنین شخصی جزو کسانی خواهد بود که الله عزوجل  روز قیامت آنان را زیر سایه‌ی خود جای می‌دهد؛ روزی که سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد. الله متعال ما و همه‌ی مسلمانان را زیرِ سایه‌ای که آن روز می‌آفریند، جای دهد.

***

455- وعَن عبد اللَّه بنِ الشِّخِّیرt قال: أَتَیْتُ رسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَهُو یُصلِّی ولِجَوْفِهِ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمرْجَلِ مِنَ البُکَاء. [حدیثی صحیح است به روایت ابوداود ونیز ترمذی فی الشَّمائِل با اِسناد صحیح.]([7])

ترجمه: عبدالله بن شخّیرt می‌گوید: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم؛ ایشان در حالِ نماز بود و سینه‌اش از گریه، صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ داشت.

456- وعن أَنسٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  لأُبَیِّ بنِ کَعْبt: «إِنَّ اللهَ عزوجل  أَمَرَنی أَنْ أَقْرَأَ علَیْک: ﴿لَمۡ یَکُنِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ». قال: وَسَمَّانی؟ قال: «نَعَمْ» فَبَکى أُبَیٌّ. [متفقٌ علیه]([8])

وفی روایة: فَجَعَلَ أُبَیٌّ یَبْکی.

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به ابی بن کعبt فرمود: «الله عزوجل  به من دستور داده که این سوره را برای تو بخوانم: ﴿لَمۡ یَکُنِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ».([9]) ابیt پرسید: آیا پروردگار، مرا نام برد؟ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بله». در نتیجه ابیt گریست.

و در روایتی دیگر آمده است: ابی شروع به گریستن کرد.

457- وَعَنْهُ قال: قالَ أَبو بَکْرٍ لعمر رضی اللهُ عنهما بعدَ وفاةِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : انْطَلِقْ بِنا إلى أُمِّ أَیمن رضی اللَّه عنها نَزُورُها کما کَانَ رسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَزُورُها. فَلَمَّا انْتَهَیا إِلیْها بَکَت. فقَالا لها: ما یُبْکِیکِ؟ أَمَا تَعْلَمِینَ أَنَّ مَا عِنْدَ اللَّه تعالى خَیْرٌ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم ؟ قالَت: إِنِّی لاَ أَبْکِی أن لاَ أَکونَ أَعْلَمُ أَنَّ ما عنْدَ اللَّه خَیرٌ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم ، ولکِنِّی أَبْکِی أَنَّ الوَحْیَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّماءِ فَهَیَّجَتْهُما عَلى البُکاء، فَجَعَلا یَبْکِیانِ مَعهَا. [روایت مسلم]([10])

ترجمه: انسt می‌گوید: ابوبکرt پس از وفات رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به عمرt گفت: بیا با هم به دیدنِ ام‌ایمن& برویم؛ همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به دیدنش می‌رفت. وقتی نزدش رفتند، گریست. ابوبکر و عمر$ به او گفتند: چرا گریه می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که آن‌چه نزد الله است، برای رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بهتر می‌باشد؟ ام‌ایمن پاسخ داد: سبب گریه‌ام بر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ، بی‌اطلاعی از این نیست که آن‌چه نزد خداست برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بهتر است؛ بلکه من از این جهت می‌گریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است. و بدین‌سان ام‌ایمن& ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.

458- وعن ابن عَمَر رضی اللهُ عنهما قال: لَمَّا اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَجَعُهُ قیلَ لَهُ فی الصَّلاَةِ فقال: «مُرُوا أَبا بَکْرِ فَلْیُصَلِّ بالنَّاسِ». فقالتْ عائشةُ رضی اللَّه عنها: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ رَقیقٌ إِذا قَرَأَ القُرآنَ غَلَبَهُ البُکاءُ». فقال: «مُرُوهُ فَلْیُصَلِّ».

وفی روایة عن عائشةَ رضی اللَّه عنها قالَت: قلت: إِنَّ أَبا بَکْرٍ إِذا قَامَ مقامَکَ لَم یُسْمِعِ النَّاس مِنَ البُکَاء. [متفقٌ علیه]([11])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: هنگامی که بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شدید شد، به ایشان گفتند: برای نماز چه‌کار کنیم؟ فرمود: «به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند». عایشه& عرض کرد: ابوبکر مردی رقیق‌القلب است که هنگام قرائت قرآن، گریه بر او غالب می‌شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به او بگویید: پیش‌نماز شود»

در روایتی دیگر آمده است که عایشه& می‌گوید: گفتم: اگر ابوبکر در جای شما به نماز بایستد (و برای مردم امامت دهد)، به سبب گریه نمی‌تواند قرائتش را به گوش مردم برساند.

459- وعن إِبراهیمَ بنِ عبدِ الرَّحمنِ بنِ عوفٍ أَنَّ عبدَ الرَّحمنِ بنَ عَوْفt أُتِیَ بطَعامٍ وکانَ صائمًا، فقال: قُتِلَ مُصْعَبُ بنُ عُمَیرt وهُوَ خَیْرٌ مِنِّی، فَلَمْ یُوجَدْ لَه ما یُکَفَّنُ فیهِ إِلاَّ بُرْدَةٌ إِنْ غُطِّی بِها رَأْسُهُ بَدَتْ رِجْلاُه، وإِنْ غُطِّیَ بها رِجْلاه بَدَا رأْسُه، ثُمَّ بُسِطَ لَنَا مِنَ الدُّنْیَا ما بُسِطَ أَوْ قال: أُعْطِینَا مِنَ الدُّنْیا مَا أُعْطِینَا قَدْ خَشِینَا أَنْ تَکُونَ حَسَنَاتُنَا عُجِّلَتْ لَنا. ثُمَّ جَعَلَ یبْکی حَتَّى تَرَکَ الطَّعام. [روایت بخاری]([12])

ترجمه: ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف می‌گوید: برای عبدالرحمن بن عوف که روزه بود، غذایی آوردند؛ گفت: مصعب بن عمیر که از من بهتر بود، کشته شد؛ تنها چیزی که برای کفن کردن او وجود داشت، جامه یا رواندازه تیره‌ای بود که وقتی سرش را می‌پوشاندند، پاهایش برهنه می‌شد و چون پاهایش را می‌پوشاندند، سرش نمایان می‌گشت. سپس دروازه‌ی دنیا و نعمت‌های آن به روی ما گشوده شد یا فرمود: از دنیا به شکل گسترده‌ای برخوردار شدیم؛ لذا از این می‌ترسیم که مبادا پاداش نیکی‌های خود را زودتر، (در دنیا) دریافت کرده باشیم. و آن‌گاه شروع به گریه کرد و غذایی نخورد.

460- وعن أبی أُمامة صُدَیِّ بْنِ عَجلانَ الباهِلیt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَیْسَ شَیءٌ أَحَبَّ إِلى اللَّه تعالى مِنْ قَطْرَتَین وأَثَرَیْنِ: قَطْرَةُ دُمُوعٍ من خَشیَةِ اللَّه وَقَطرَةُ دَمٍ تُهرَاقُ فی سَبِیلِ اللَّه تعالى، وأما الأثران فَأَثَرٌ فِی سبیل الله تعالى وَأَثَرٌ فی فَرِیضَةٍ منْ فَرَائِضِ اللَّه تعالى». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.]([13])

ترجمه: ابوامامه، صُدَی بن عجلان باهلیt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «نزد الله متعال، چیزی محبوب‌تر از دو قطره و دو اثر (قدم یا نشانه) نیست: قطره‌ی اشکی که از خشیت الله متعال (از چشم) سرازیر می‌شود و قطره‌ی خونی که در راه الله متعال، ریخته می‌شود؛ و اما دو نشانه: نشانه‌ای (چون غبار یا اثر زخم در جهاد یا قدمی) که در راه الله متعال، می‌باشد؛ و نشانه‌ای (مانند آثار وضو یا اثر سجده یا غبار حج یا هر قدمی) که برای به جای آوردن یکی از فرایض الله متعال است».

در این‌باره احادیث فراوانی وجود دارد؛ از جمله حدیث عرباض بن ساریهt که می‌گوید: «رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  برای ما سخنرانی شیوایی ایراد فرمود که دل‌ها از آن ترسید و از چشم‌ها، اشک سرازیر شد».([14])

شرح

مؤلف/ چند حدیث درباره‌ی گریستن از خوف الله و شوق او، ذکر کرده است؛ از جمله حدیث عبدالله بن شخّیرt که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در حالِ نماز دید؛ در آن هنگام صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ از سینه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده می‌شد که به سبب گریه از خشیت الله عزوجل  بود. هنگامی که دیگ به‌جوش می‌آید، غلغل می‌کند؛ آری! سینه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز از خوف و خشیت الهی، غلغل می‌کرد.

مؤلف/ هم‌چنین حدیث انسt را ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ابی بن کعبt فرمود: «الله عزوجل  به من دستور داده که سوره‌ی «بینه» را برای تو بخوانم:

﴿لَمۡ یَکُنِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّىٰ تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡبَیِّنَةُ ١    [البینة: ١]         

آن دسته از اهل کتاب که کفر ورزیدند و نیز مشرکان، (از کفر و شرک خویش) دست‌بردار نبودند تا آن‌که برایشان دلیل روشنی آمد.

ابیt پرسید: آیا پروردگار، مرا نام برد؟ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بله». در نتیجه ابیt گریست.

گویا این گریه از شوق به الله بوده است؛ زیرا همین‌که الله عزوجل  به پیامبرش دستور داد که این سوره را برای ابیt بخواند، نشان‌گر جایگاه والای ابیt می‌باشد و امکان دارد گریه‌ی ابیt از روی شادی بوده است؛ چون گاه شادی، انسان را به گریه می‌اندازد و گاه غم و اندوه.

سپس مؤلف/ احادیثی ذکر کرده که نشان‌گر گریستن بر گذشته است؛ از جمله ماجرای ملاقات ابوبکر و عمر با ام‌ایمنy که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌پیروی از ایشان به دیدنِ ام‌ایمن$ رفتند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عادت داشت که به ملاقات ام‌ایمن می‌رفت. وقتی ابوبکر و عمر$ به دیدن ام‌ایمن رفتند، این بانوی بزرگوار شروع به گریه کرد. ابوبکر و عمر به او گفتند: مگر نمی‌دانی که آن‌چه نزد خداست، برای رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بهتر است؟ ام‌ایمن$ پاسخ داد: «من، این را می‌دانم؛ اما سبب گریه‌ام اینست که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، وحی قطع شده است». و بدین‌سان ابوبکر و عمر را نیز به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.

حدیث عبدالرحمن بن عوفt نیز نشان‌گر گریستن بر گذشته است. عبدالرحمنt روزه بود؛ برایش غذا آوردند؛ معمولاً روزه‌دار رغبت زیادی به غذا دارد، ولی عبدالرحمنt همین‌که به یادِ وضعیت صحابه و مسلمانان پیش‌گام افتاد، گریست؛ عبدالرحمنt خود، جزو نخستین مسلمانان و از مهاجران پیش‌گام بود. او از مصعب بن عمیرt یاد کرد و خود را از او کوچک‌تر شمرد و فرمود: مصعبt از من بهتر بود.

مصعبt جوانی اهل مکه بود که پدر و مادر ثروتمندی داشت و بهترین لباس‌های آن زمان را برایش تهیه می‌کردند و او را نوازش می‌نمودند؛ یعنی مصعبt جوان نازپرورده‌ای بود که در زندگی خود، چیزی کم نداشت، ولی همین‌که مسلمان شد، پدر و مادرش او را از خود راندند. وی، به مدینه هجرت کرد و در جرگه‌ی نخستین مهاجران قرار گرفت. پس از هجرت، لباس پینه‌داری بر تن داشت؛ گرچه در مکه و نزد پدر و مادرش از بهترین لباس برخوردار بود، ولی همه‌ی این رفاه و آسایش را به‌خاطر الله و پیامبرش ترک کرد و هجرت نمود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در غزوه‌ی «احد» پرچم لشکر اسلام را به او داد. مصعبt در این جنگ به شهادت رسید؛ جامه‌ای با او بود که می‌خواستند او را با آن کفن کنند؛ وقتی سرش را می‌پوشاندند، پاهایش بیرون می‌ماند و چون پاهایش را می‌پوشاندند، سرش برهنه می‌شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد سرش را بپوشانند و روی پاهایش گیاهی به نام «کوم» بگذارند.

عبدالرحمن بن عوف از این بزرگ‌مرد و امثال او یاد می‌کرد و می‌گفت: آن‌ها کسانی بودند که به‌سلامت از دنیا رستند و پیش از آن‌که الله متعال، دنیا و نعمت‌های آن را به روی آیندگانشان بگشاید، این سرای زودگذر را پشت سر نهادند و رفتند. همان‌گونه که الله متعال، به این غنایم و نعمت‌ها اشاره نموده و فرموده است:

﴿وَمَغَانِمَ کَثِیرَةٗ یَأۡخُذُونَهَاۗ                                           [الفتح: ١٩] 

و نیز غنیمت‌های فراوانی که آن را به دست می‌آورند.

سپس عبدالرحمن بن عوفt فرمود: «ما از این می‌ترسیم که مبادا پاداش نیکی‌های خود را زودتر، (در دنیا) دریافت کرده باشیم». کافر، پاداش نیکی‌هایش را در دنیا دریافت می‌کند و نصیبش در آخرت، آتش دوزخ است. و مؤمن، گاه علاوه بر پاداش اخروی‌اش، در دنیا نیز اجر و پاداشی دریافت می‌کند؛ البته پاداش اخروی او مهم‌تر است. ترس و نگرانی عبدالرحمن بن عوفt از این بود که مبادا پاداش نیکی‌های خود را در دنیا دریافت کرده باشند؛ لذا از ترس و نگرانی، گریست و غذایی نخورد.

این، نشان‌گر گریستن از خشیت الهی و ترس از مجازات اوست.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 4582؛ و صحیح مسلم، ش: 800.

([2]) نساء:41.

([3]) صحیح بخاری، ش: (4621، 6486)؛ و صحیح مسلم، ش: 2359. ر.ک: حدیث شماره‌ی 406 همین کتاب.

([4]) صحیح الجامع، ش: 7778؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1333.

([5]) صحیح بخاری، ش:660؛ و صحیح مسلم، ش:1031. ر.ک: حدیث شماره‌ی 381 همین کتاب.

([6]) لفظ «ظل عرشه» یا سایه‌ی عرش خود، در چهار حدیث آمده است؛ نگا: ضعیف الجامع (2548) به‌نقل از جابرt: (ثلاث من کن فیه أظله الله تحت ظل عرشه). دوم: روایتی نزدیک حدیث مذکور در متن، اما به‌روایت بیهقی در الأسماء به‌نقل از ابوهریرهt با این لفظ: (سبْعَةٌ یُظِلُّهُم اللَّه فی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّه) ضمن این‌که برخی از گروه‌های موجود در این روایت، غیر از گروه‌های موجود در حدیث متن است و آلبانی/ نیز این راویت را در ضعیف الجامع (3238) ضعیف دانسته است.  و مورد سوم: روایت ترمذی (1306) با این لفظ است: (من أنظر معسرا أو وضع له أظله الله یوم القیامة تحت ظل عرشه) که آن را غریب دانسته است؛ البته آلبانی/ در صحیح الجامع (6107) این روایت را صحیح قلمداد کرده است. و مورد چهارم: روایت احمد (5/236،328) به‌نقل از معاذ و نیز روایت احمد (4/128) به‌نقل از عرباض بن ساریه: (المتحابون فی الله على منابر من نور فی ظل العرش).

([7]) صحیح ابی‌داود، ش: 839؛ آلبانی در مختصر الشمائل المحمدیة، ش: 276، این حدیث را صحیح دانسته است.

([8]) صحیح بخاری، ش: (3809، 4959، 4960)؛ و صحیح مسلم، ش: 799.

([9]) یعنی سوره‌ی «بینه» را. چنان‌که در این حدیث بخشی از نخستین آیه‌ی این سوره، ذکر شده است.

([10]) صحیح مسلم، ش: 2454؛ ر.ک: حدیث شماره‌ی 364 و نیز درآمدی بر کتاب (مقدمه).

([11]) صحیح بخاری، ش: 682 به‌نقل از ابن‌عمر$؛ روایت عایشه& در صحیح بخاری، ش: 713، و صحیح مسلم، ش: 418 آمده است.

([12]) صحیح بخاری، ش: 1275.

([13]) صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1363؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 3837 این حدیث را حسن دانسته است.

([14]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 161 در باب: «امر به پای‌بندی بر سنت و آداب آن».