اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اسلام و تمدن امروز

اسلام و تمدن امروز

روشنفکران از وقتیکه با تمدن امروز آشنا شده‌اند از راه اعتراض بمسلمانان می‌گویند: ای مسلمان‌ها آیا می‌خواهید ما را هزار سال بعقب برگردانید؟ می‌خواهید دوباره بعهد چادرنشینی و بیابان گردی عودت بدهید؟ واقعاً که اسلام شایستة آن پا برهنه گان خشن، و سزاوار آن اعراب وحشی خونخوار هزارسال پیش است، و با حال بیابان گردی و چادرنشینی که بادیه نشنیان آن روز عادت داشتند سازگار است، اما باید ببینیم در این عصر تمدن و در این روزگار ترقی که فکر بشر آن روز از درکش ناتوان بود در عصر هواپیمای صوت شکن و بمبهای اتمی و هیدروژنی و خلاصه در عصر موشک‌های فلک پیما و اقمار کیهان نورد و سینماهای سه بعدی باز هم اسلام لازم است؟ حقیقتاً که اسلام یک دین جامد و بیخیر است، و با ترقی و تمدن نو بنیاد امروز ابداً سازگار نیست، اگر بخواهیم ما هم مانند سایر مخلوقات خدا از تمدن روز بهره برداریم بجز دور انداختن و با یگانی کردن اسلام چاره نیست، این شبهة جاهلانه یک فرد انگلیسی روشنفکر را بیادم آورد که مدت دو سال با فرستادگان سازمان ملل متحد در کشور مصر بعنوان مستشار و کارشناس کشاورزی در بالابردن سطح زندگی کشاورزان مصری خدمت می‌کرد. آری، این هیئت بین المللی باین منظور بمصر آمده بودند که بکشاورزان مصری بفهمانند که سرمایه داران مغرب زمین و دولتهای سرمایه داری جهان غرب، آن‌ها را فقط برای رضای خدا و بخاطر خوشنودی پروردگار شرق و غرب دوست دارند!! و هرگز برای تثبیت پایه‌های استعمار اقتصادی در این سرزمین قدم رنجه نفرموده اند!! و چون این مهمانان ناخوانده بین المللی زبان ملت میزبان خود را نمی‌دانستند!! با زبان صاحب خانه ای که از صمیم قلب دوستش داشتند آشنا نبودند!! بناچار حکومت وقت مترجمی میخواست که مطالب مهمان و میزبان را بیکدیگر برساند، و رابطة الفت دوستان باشد. خوش بختانه یا بدبختانه قرعة فال بنام من بیچاره زدند، و از طرف دولت مصر با همکاری این روشنفکر انگلیسی مأمور شدم، و از ساعتیکه با وی برخوردم با صراحت لهجه و بی‌پرده آغاز سخن کردم، و فاش بدو گفتم که ما مصریان نه تنها شما را دوست نداریم بلکه، از صمیم قلب از شما بیزاریم!! تا وقتیکه آرتش شما در هر نقطه ای از مشرق زمین فرود آمده و بویران کردن آنجا مشغول است ما هم در عداوت و دشمنی شما پایدارتر خواهیم بود! هم شما را دشمن میداریم و هم امریکای شما را!! و هم ملت‌های هم پیمان شمارا! زیرا که بدون جهت کشور مصر را تصرف کرده اید! و بعلاوه از داستان فلسطین از دست شما دلی پر از خونابه داریم و همچنین هر شهر و دیاریکه قدمهای استعمارآمیز شما بدانجا برسد ما را خشمگین تر می‌سازد! وقتی آن مرد این سخنان ناشنیدنی را از من شنید، مدتی خیره خیره بسویم نگاه کرد سپس برگشت بالحن خیلی آمرانه پرسید: آیا تو کمونیستی؟ گفتم که هیهات، من یک فرد مسلمانم و بخوبی میدانم که نظام اسلام خیلی بهتر از تمدن سرمایه داری شماست، در دنیای غرب، و همچنین برتر از تشکیلات دامنه دار کمونیستی شما است در عالم شرق، و باز یقین دارم که اسلام بیمانندترین نظامی است که تا امروز بدست بشریت رسیده، زیرا که همة راه‌های سعادت و خیرزندگی را دارا است و تمام دردهای بشر را با روح طبیبانة خود علاج می‌کند، نزدیک بسه ساعت این گفتگو در میان ما ادامه داشت، و سرانجام گفت: گاهی میبینم از اسلام حقی و حقیقتی را بیان می‌کنی اما چکنم که نمیتوانم از فواید تمدن امروز محروم بمانم، زیرا خیلی مشتاقم که با هوا پیماهای فلک شکاف سفر کنم و در رادیو بنغمه‌های دلنواز موسیقی گوش بدهم متعجبانه باو گفتم: چه تو را از لذائز تمدن امروز باز میدارد؟ در پاسخم گفت: مگر اقتضای اسلام شما این نیست که من بزندگی چادرنشینی و بیابان گردی بر گردم و با آن ابزار وحشیانة صحرا نشینی زندگی کنم!! این بود خلاصه پندار این مهمان ناخوانده.

اما بدیهی است که این یک شبهه جاهلانه است که اگر کسی اندک اطلاعی از تاریخ اسلام داشته باشد هرگز باین گونه مطالب ناجوانمردانه اعتنا نمی‌کند، آخر کی و کجا و درچه تاریخی اسلام از پیش رفت ترقی و تمدن بشر مانع بوده است؟ واقعاً اسلام در محیطی پر از جهل و نادانی فرود آمده در میان ملتی نازل شد که از اول نیمی از آن در جهالت و نادانی و درشت خوئی و بی‌رحمی بمقامی رسیده بودند که قرآنکریم پر از رحمت دربارة آن‌ها می‌گوید: ﴿ٱلۡأَعۡرَابُ أَشَدُّ کُفۡرٗا وَنِفَاقٗا وَأَجۡدَرُ أَلَّا یَعۡلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٩٧ [التوبة: 96] «اعراب بادیه نشین از نظر کفر و بت پرستی و ایجاد تفرقه و نفاق از هر ملتی سخت گیرتر و پافشارترند و سزاوارند که حدود آنچه را که خدا بر پیامبرش فرستاده ندانند».

بنابراین، بزرگ‌ترین معجزة اسلام است که از این ملت غلاظ و شداد و از این بشر خارج از صف انسانیت یک ملت برجسته در صفات آدمیت ساخت و بجامعه بشر تحویل داد، از این قوم وحشی ملتی ساخت که تنها برستگاری و خداشناسی خود قناعت نکردند بلکه، از آن محیط پست حیوانیت خود را بآفق عالی انسانیت رساندند، و سرانجام بآنجا رسیدند که هر یک در مقام خود راهنمایان و رهبران برازندة عالم بشریت گردیدند، و در همه نقاط جهان مردم را برستگاری و خداشناسی خواندند، و تنها این موضوع تاریخی دلیل محکم و برهان روشنی است که در این دین بینظیر چه نیرو و قدرت فوق العاده ای نهفته است و چگونه مردم را بسوی پیشرفت تمدن و ترقی و تهذیب نفوس سوق مدهد.

و لکن اسلام تنها باین کردار جوانمردانه و شکست ناپذیر در داخل نفوس بشر اکتفا نکرده در صورتی که خود این عمل یک اقدام حکیمانه است، پرارزش و سزاوار زحمت و کوشش، و شایسته است که بروح و روان مردم آمیخته گردد، زیرا که آخرین هدف هر تمدنی فقط همین یک عمل تهذیب نفوس است و بس. آری، اسلام باین تهذیب عمیق در داخل نفوس که خود در افکار و وجدان بشر تأثیر بسزائی دارد اکتفا نکرد، بلکه تمام منابع تمدن را که مردم برای رسیدن بآن کوشش کرده و رنج‌های فراوان می‌برند و حتی آن را بزرگ‌ترین سرمایة زندگی می‌دانند بتهذیب نفوس ضمیمه ساخت، زیرا همة ابزار تمدن و ترقی را که در کشورهای مفتوحه در مصر و ایران و در ممالک روم پیدا می‌کرد مادام که با عقیدة یکتاپرستی و خداشناسی اسلام مخالف نبود قبول و امضا مینمود، و هرگز مردم را از رساندن خیر لازم برای بندگان خدا منصرف نمیساخت، و از آن همه جنبش‌های علمی که در کشور یونان پدید آمده بود مانند علم طب و ستاره شناسی و علوم ریاضی و طبیعی و شیمی و فلسفی با آغوش باز استقبال نموده، و همه جا آن‌ها را برسمیت شناخت و هر روز صفحات جدید و درخشانتری بر آن علوم افزود، که همه حکایت از افکار عمیق و کوشش بیپایان مسلمانان در طلب دانش می‌کرد، و نیز همه این‌ها بارزترین دلیل است که مسلمان‌ها تاچه حد از صمیم قلب بعلم و دانش علاقمند بوده و چه اندازه در تحصیل فضل و کمال کوشش‌ها بکار می‌بردند، بطوریکه نمونه بارزو نتیجة آن تلاش‌ها در اندک زمانی در آندلس تازه مسلمان بخوبی نمایان شد، و این همان جنبش علمی است که نهضت اروپای نوبنیاد از هر سو با تمام قوا برعلیه پیروزیهای درخشان علمی و صنعتی آن بسیج شد، و با وجود این حقیقت انکار ناپذیر هم اکنون باید دید کی و کجا اسلام بروی تمدن سعادت مندانه بشریت شمشیر کشیده و مانع از پیش رفت آن شده است، اما مقام و موقعیت اسلام در برابر تمدن غربی امروز که در همه جا معمول است مانند موقعیت آنست در برابر سایر تمدن‌های قبل از اسلام، هر آنچه قابل پذیرش و خیر عموم بشر در آنست و با قوانین حکیمانه‌اش مخالف نیست، آن را برسمیت می‌شناسد و هر آنچه بضرر و زیان مردم و مایه شر و فساد است غیرقانونی و مردودش میداند، پس با توجه باین حقیقت روشن پیداست که اسلام هرگز بشریت را بگوشه گیری و عزلت گزینی مادی و معنوی دعوت نکرده و نخواهد کرد، و همچنین با سایر تمدنها عداوت شخصی و ملی و دینی اظهار ننموده و نخواهد نمود، زیرا که اسلام بوحدت بشریت ایمان دارد و معتقد است که رگها و ریشه‌ها و شاخه‌های این سر و آزاد، از هر جهت با یکدیگر پیوند ناگسستنی دارد.

اکنون که این حقیقت روشن شد دیگر جای ترس و هراسی نیست که دعوت حق اسلام در مقابل آثار مضرة تمدن امروز مقاومت و در برابر بعضی نیروهای زیان آورش مخالفت بنماید، چنانکه بعضی بی‌خردان تحصیل کرده و روشنفکران بیفکر امروزی در این مورد اظهار ناراحتی می‌کنند، و تاکنون مسلمان‌ها شرط نکرده‌اند که روی پوست تمام ابزار زندگی باید بسم اللّه نوشته شود، تا آنان در منازل و مزرعه‌ها و کارخانجات و سایر شئون زندگی خود آن‌ها را بکار ببندند. بلکه برای مسلمانان این افتخار بس است که همه وسائل زندگی را در جهان بنام خدا و بیاد خدا و در راه خدا استخدام بکنند، آخر این ابزار موجود در اصل خود ممکن نیست که دارای دین و آئین و وطن مخصوص و یا از جنس بخصوصی باشد. بلکه، بزرگ‌ترین هدف از بکار انداختن آن‌ها این است که در تمام مراحل زندگی هر یک بسهم خود تأثیری داشته باشد، تا امور حیات اجتماعی و انفرادی بشریت سعادتمندانه پیش برود، مثلاً وسیله دفاعی در اصل یک مخلوق بشری و دارای هیچگونه عنوانی نیست، اما اگر همین وسیلة بی‌عنوان را تو در سرکوبی مردم بیگناه بکار ببری بطور یقین مسلمان نیستی، و از زمرة این گروه بیرونی؛ بلی، در نظام بی‌مانند اسلام شرط بکاربردن آن این است که یا برای دفاع از تجاوز دشمن مهاجم و یا برای احقاق حق و بزرگداشت نام خدا بکار آید، و همچنین سینما در اصل یک اختراع بشری است و دارای عنوان مخصوصی نبوده و تو می‌توانی مسلمان باشی و این ابزار فرهنگی را در خدمت بعالم بشریت و در نشان دادن عاطفه‌های پاک و بی‌آلایش انسانیت واقعی و نمایش کوشش‌های ارزندة مردان زنده در راه خیر و سعادت کاروان فرزندان آدم و حوا استخدام کنی، اما مسلماً از صف پرعظمت مسلمانان خارجی اگر همین سینما را در نمایش جسمهای برهنة شهوتزا و شهوتهای رسوا کننده و در نشان دادن انسانیت‌های آلوده بفساد اخلاقی و روحی و فکری بکار ببندی، زیرا که تنها عیب این فیلمهای شهوت انگیز این نیست که بازارهای جهان را پر کرده و اقتصاد عالم را به نابودی تهدید و فضای آن را با برانگیختن غبار غرائز شهوات آلوده می‌سازد. بلکه، از همه مهمتر این است که زندگی بشر را بی‌ارزش و این سرمایه جاودانی را در هدف‌های پست و سفیهانه محصور می‌کند، که هرگز ممکن نیست سازگار با روح بشریت گردد، و همچنین دعوت اسلامی هیچگاه مانع از پیشرفت افکار بشر نبوده، افکاریکه از هر بشری و در هر نقطة روی زمین ظاهر شود در نظر اسلام دارای ارزش بوده و تا ابد هم خواهد بود. بنابراین، هر تجربة عاقلانه که برای تغذیة روح و تقویت نیروی بشر مفید و سازگار است در نظر اسلام باید مسلمانان آن را آزمایش نموده و در راه سعادت مردم بکار اندازند. آری، این فرمان لازم الاجرای جهانی را پیامبر اسلام ص صادر کرد، و با صدورش تحصیل علم و دانش را برای همة افراد آدمی واجب ملی و همگانی اعلام نمود، در این فرمان حکیمانه می‌گوید که «آموختن علم و فراگرفتن هنر برای اولاد آدم واجب است». و بدیهی است علمی که در این فرمان بیان شده بدون قید و شرط است و بهمة علوم شامل است، پس بخوبی پیداست که دعوت پیامبر روشن ضمیر اسلام شامل همة علوم و ابزار و مقدمات آنست. هیهات، که ما از آن بترسیم!! که اسلام در مقابل پاره ای از مظاهر تمدن امروز قرار بگیرد، و با این اقدام سود بیشتری را بجامعة انسانیت برساند. آری، اگر تمدن تنها شراب و قمار و قماربازی و باده پیمائی و رسوائی اخلاقی و بکارانداختن نیروی ناپاک استعمار و تصویب قوانین بردگی است تحت هر عنوانی که باشد مسلماً اسلام از آن بیزار است، و واقعاً در مقابل چنین تمدن خود سرنیرو پیاده کرده، و با تمام وسائل موجود برعلیه آن قیام نموده و تا می‌تواند مردم را از آن پرتگاه مرگبار نجات خواهد داد. زنده باد اسلام، و مرگ بر این تمدن، تمدن نمای عالم گیر و رسواکننده.


دین و اختناق غرایز

دین و اختناق غرایز

امروز روشنفکران می‌گویند: ای مردم، بخود آئید و ببینید روان پزشکان دنیای غرب از دین چه‌ها می‌گویند؟ می‌گویند: دین نشاط زندگی انسان را افسرده و در اثر درک جرم و پی بردن بعاقبت شوم گناه، محیط زندگی را دائم تیره می‌سازد. و درک جرم کیفر یک معنائی است که فقط بر دینداران پیروز است، همیشه چنین گمان می‌کنند که هر خطائی از انسان سر بزند علاج ناپذیر است، و بجز با خودداری از لذتهای گوارای زندگی و بال جرم پاک شدنی نیست، و سرزمین اروپا نیز مدتی در اثر گرویدن بدین و آئین در تاریکی و گرداب جهل و نادانی فرو رفته بود، اکنون که با تدبیر عقل قیود بی‌ارزش دین را پاره کرد، و خود را از زیر بار مسئولیت ننگین دین رها ساخت، و تا وجدانش واقعاً از قید دین آزاد شد، در میدان کار و تولید آزادانه این همه پیشرفت که آثارش در تمام نقاط جهان از دور و نزدیک محسوس و نمایان گردید!! آیا با دیدن این تجربه‌های تلخ و شیرین باز می‌خواهید بسوی دین بر گردید؟ آیا می‌خواهید وجدانهائی که با زحمت فراوان و با چشیدن تلخیهای زیاد از قید دین و آئین آزاد کرده ایم بازهم بزنجیر بکشیم؟ ما متمدنین عصر حاضریم، ما پیشروان کاراوان تمدنیم، هرگز این کار ناستوده را انجام نمیدهیم، ما که با عقربة زمان پیشرفتیم، هرگز بعقب بر نمی‌گردیم، شما می‌خواهید زندگی شیرین این جوانان هوشمند مکتب تمدن را با گرویدن بدین تلخ و ناگوار بسازید، و عمر گرانمایه آنان را به هدر دهید، هرچه دیدید و بهرچه رسیدید بگوئید: این حلال و آن حرام است، و در انجام فلان عمل ثواب و پاداش نیک و در اقدام بفلان کار کیفر و عذاب است. این خلاصة ایراد و خرده گیری روشنفکران است در این قسمت.

ما اکنون اروپا را بحال خود میگذاریم تا در باره دین خود هرچه می‌خواهد بگوید: در این مقام برای ما مهم نیست که آن را تصدیق و یا تکذیب کنیم، زیرا که ما در این فصل از همة ادیان گفتگو نداریم، فقط وظیفة ما این است که در مقابل هر گونه یاوه سرائی و هرزه گوئی از حریم پاک اسلام دفاع نمائیم، و پیش از آنکه بگوئیم: اسلام بساط نشاط زندگی انسان را واژگون مسیازد یا نمی‌سازد، و بعبارت دیگر: قبل آنکه بدانیم اسلام غریزه‌های فطری شخص مسلمان را دچار بحران اختناق می‌کند و یا نمی‌کند، و پیروی از آئین اسلام موجب افسردگی روح مسلمان می‌شود و یا نمی‌شود سزاوار است که اول با حقیقت معنای احتناق غرائز آشنا شویم، زیرا که فهمیدن آن برای مردم تحصیل کرده و روشنفکر خیلی مشکل است، تا چه رسد بمردم عادی و کم تجربه.

برای روشن شدن مطلب باید بدانیم که اختناق غرایز این نیست که انسان از انجام اعمال غریزه و از بکارانداختن نیروی نشاط زندگی خودداری نماید، چنانکه اکثر روشنفکران امروز دارای این عقیده‌اند. بلکه، اختناق یکنوع عارضه روحی و کسالت داخلی است و هنگامی بروز می‌کند که انسان اصول و مقتضیات غرایز و تحریکات نشاط آمیز نیروهای فطری را زشت و ناپاک بداند، و در دادگاه وجدانش چنان حکم کند که این تحریکات فطری حتی جایز نیست بصفحه خاطر هم راه بیابد، و یا فکر بشر را بخود مشغول سازد. بدیهی است که اختناق باین معنی یک مسئله ایست مربوط بحس لاشعوری، و ناخودآگاهی، و علاجش بسیار مشکل است، حتی انجام دادن عمل غریزه نیز از علاج این بیماری جانسوز عاجز است، زیرا شخصیکه مبتلای باین مرض است چنین میپندارد که عمل غریزه یک کار زشت است، و سزاوار شأن آدمی نیست که کار زشت از وی سربزند، شخصی است که در عالم جز اختناق چیزی نمی‌پسندد. انسانی است که همه چیز را واژگونه میبیند، گرچه روزی بیست بار هم خود مرتکب همان عمل گردد، و چون دارای این پندار است، اینگونه عوارض روحی و انقلاب درونی همیشه در نهادش آماده است، و در میان شخص بیمار و اعمالش دائم مانع است. و بدیهی است که این واکنش‌ها هم در عالم خود آگاهی و هم در محیط ناخود آگاهی خواه ناخواه این اضطرابات روحی و انحرافات روانی را پرورش داده و همه چیز را در نظر انسان مبتلا پلید و ناپاک خواهد ساخت. پوشیده نماند که این تفسیر را ما از خود نمی‌گوئیم؛ خود فروید که پدر روان شناسی عصر حاضر است، شخصی است که همة جهات زندگی علمی خود را در جستجوی اینگونه مباحث بپایان رساند، و عمر گرانمایه خود را در تحقیق اینگونه مطالب فدا کرد، و چون بعقیده فروید دین است که بساط نشاط عالم بشریت را واژگون ساخته و روح بشر را از سیرش منحرف نموده، و غریزه زندگی نشاط آمیز را در نهاد انسان میمیراند، زیرا فروید در صفحه 82 از کتاب خود ([1]) چنین می‌گوید: «واجب و لازم است که ما فرق بگذاریم در میان اختناق و لاشعوری و ناخودآگاهی، و میان خودداری و بکار نبستن نیروی غرائز و بعبارت دیگر: فرق است در میان درک نکردن و انجام ندادن عمل غریزه و درک نمودن و خودداری کردن از آن از روی فهم و آگاهی». و بدیهی است که صورت دوم فقط حبس نیروی فعاله و منتظر خدمت نمودن کارمندان عالی رتبه غریزة حیوانی است، اکنون دانستیم که اختناق عبارت است: از ناپاک و پلید دانستن تحریکات غریزه ای، و فقط خودداری، از نیروی شهوات و تعطیل نمودن فعالیت غرایز تا وقت معین، اختناق نیست. لازم است که در باره اختناق غرائز در اسلام گفتگو کنیم. این نکته قابل انکار نیست که در میان همة ادیان و نظامهای جهان هیچ دین و آئینی در برسمیت شناختن غرایز فطری و در تهذیب اصول و تحریکات آن در فکر و وجدان بشر صحیح تر و روشن بیان تر از دین اسلام وجود ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِ [آل عمران: 14] « برای بشر حب شهوات خوش آیند و خوش نمای فطری آفریده شده و بصورت زیبامزین گردیده، مانند زنان و فرزندان و گنجینه‌های انباشته از طلا و نقره و مرکبهای مخصوص و چهارپایان فراوان و گشتزارهای نشاط انگیز». در این میان همه شهوات را بسیج کرده و اعتراف دارد که آن‌ها یک امر واقع و یک عمل انجام شده است و برای مردم مزین و خوش آیند گردیده، بطوریکه جای اعتراضی در آن نیست، و هرگز احساس کنندگان شهوات را نباید ملامت کرد. آری، درست است که اسلام هیچگاه اجازه نداده و نخواهد داد که کاروان بشریت با اشاره و فرماندهی شهوات نامشروع بهر سو روان شود، تا آنجا که افراد بردگان حلقه بگوش دیوشهوت گردیده و عنان اختیار از دست بدهند، زیرا که با این وضع آشفته مسلماً زندگی گوارا نخواهد بود و بطور یقین بشریت از احراز نیروی طبیعت و قوای فطرت خود ناتوان خواهد بود، آنچنان طبیعتی که هدفش پیشرفت دائم است و همیشه بالاترین مقام زندگی مقصود اوست. بلی، هنگامیکه این طبیعت پرعظمت و این اصل تابناک فطرت در مقابل لذتهای نامشروع شهوانی و کامرانی آزاد، مانند بردگان دست بسینه و گوش بفرمان ایستاده دیگر همه قوای خود را از دست داده، و بتدریج تا ابد در منجلاب حیوانیت سقوط و در غرقاب شهوات دست و پا خواهد زد، البته اسلام بمردم اجازه نمی‌دهد که در عالم حیوانیت سقوط نموده و بزندگانی حیوانی خو بگیرند، و لکن فرق بزرگی است میان این معنی و میان اختناق غرائز بطور ناخودآگاهی، و بعبارت دیگر فرق است میان اینکه انسان از اول اصول غرائز را پلید و ناپاک بداند و میان اینکه برای رسیدن بهدف و عظمت و اشتیاق بعالم قدس و تقوی باحساسات شهوانی اندکی بی‌اعتنائی و مدتی از فرامین شهوت سرپیچی نماید، بر همگان روشن است که راه و روشن اسلام در باره رفتار با نفس انسانیت از اول اینست که همة شهوات را از نظر اصول کلی برسمیت بشناسد، و چون در بکار انداختن تحریکات غرائز عنایت کامل دارد، هرگز نمی‌خواهد که این نیروی نشاط آمیز فطرت در کنج تاریک زندان لاشعوری و ناخودآگاهی محبوس بماند، و پس از برسمیت شناختن آن در حدود مقررات عاقلانه برای بهره برداری و کامیابی از لذتهای شهوات، راهی مقرر نموده و برای اجرای برنامة عملیات غرائز اجازه رسمی تصویب کرده و با کمال دقت در کارش راهنمائی لازم مبذول میدارد، و در همه جا و همه وقت از وقع در ضرر فردی و اجتماعی جلوگیری می‌نماید، و فرد و اجتماع نیز در نظرش دارای احترام یکسان است، البته، زیانیکه از افراط در شهوت پرستی متوجه فرد می‌گردد این است که نیروی زندگانی و نشاط انسانی خود را پیش از وقت طبعی نابود سازد، و بطوری اسیر دیوشهوت شود که شغل رسمی او شهوت پرستی و عالی‌ترین مقصدش شهوترانی گردد، و سرانجام همة کردارش در اندک زمانی تبدیل بعذاب دائمی و درد بی‌در مان شده و بصورت یک اژدهای گرسنه و بی‌آرام نمودار شود، که دائم برای بلعیدن شکارش آمادة پیکار است، و زیانیکه از ناحیة شهوترانی باجتماع می‌رسد اینست که علاوه بر ویران ساختن کانون خانواده و از هم گسیختن روابط اجتماع عمومی و تبدیل نمودن آن باجتماعات کوچک و متفرقه که هرگز هدف مشترکی ندارند، و هیچگاه رابطة اتحادی میان آن‌ها پدید نمیآید. همانسان که قرآنکریم از اینگونه اجتماعات بی‌ربط و بی‌هدف سخن می‌گوید، می‌فرماید: ﴿بَأۡسُهُم بَیۡنَهُمۡ شَدِیدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِیعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰ [الحشر: 14] «از دور آنان را متحد و یگرنگ میپنداری و حال آنکه دل‌های آنان پراکنده و از هدف مشترک دور است». و بعبارت دیگر: دورنمای یک اجتماع سالم و در واقع دشمن جان یکدیگرند، بطوریکه دست یافتن بآنان خیلی سهل و از بین بردنشان بسیار آسان است، چنانکه برای ملت عیاش و خوشگذران فرانسه اتفاق افتاد. آری، ملت فرانسه آن نیروی سرشار و آن قدرت نشاط آمیز زندگی که آفریدگارجهان در هدف عالی خلقت برای رسیدن اجتماع بشر بهدفهای فراوان زندگانی آفریده است، در یک هدف ناچیز نابود ساخت، و در همین حدودیکه از این زیانهای هستی سوز جلوگیری کند اسلام استفاده از لذائذ پاکیزه و مشروع را جائز میداند، و بلکه بالاتر از این بشر را با فرمان بس آشکار برای بهره برداری از خرمن نشاط زندگی دعوت می‌کند، زیرا که قرآنکریم در توبیخ و ملامت کسانیکه از لذلتهای مشروع زندگانی چشم پوشیده‌اند می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ [الأعراف: 32] «(ای پیامبر هوشمند ما بآنان) بگو: کی حرام کرده آن همه زینت‌هائی را که خدای مهربان برای بندگان خود آفریده است، کی حرام کرده آن همه روزی پاکیزه را که مخصوص بندگان خداوند است؟» باز می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ ٱلدُّنۡیَا [القصص: 77] «بهره و قسمت خود را از لذتهای دنیا فراموش کن». جای دیگر می‌فرماید: ﴿کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ [الأعراف: 160] «از روزی‌های گوارا که بشما داده ایم بخورید». ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓا [الأعراف: 31] «بخورید و بیاشامید ولی اسراف نورزید» بلکه با صراحت لهجه و بیان روشن باحساسات جنسی اشاره می‌کند که مدار بحث و گفتگو از اختناق غرائز در ادیان است، در این باره بس است که پیامبر بزرگ اسلام می‌فرماید: «ای مردم، از دنیای شما سه چیز خیلی خوش آیند من است: یکی عطر، و دیگری بانوان و روشنائی چشم من در نماز است»([2]). در این بیان حکیمانه پیامبر اسلام احساسات جنسی را با عطری که پاکیزه‌ترین رایحه روی زمین است هم طراز شمرده و همچنین بمقام نماز که بهترین ستایش پروردگار و نزدیکترین وسیله تقرب آفریده بآفریدگار است نزدیک ساخته، بازهم آن سفیر کبیر خدا با همین بیان شیرین می‌فرماید: «هنگامیکه مرد با همسرش مشغول عمل غریزة جنسی است در پیشگاه آفریدگارش پاداش نیک می‌برد» در اینجا مسلمانان از فرط تعجب از جنابش میپرسند: ای برگزیدة خدا، مگر یکی از ما وقتی کیسه زهراگین شهوت خود را خالی می‌کند بازهم پاداش نیکو دارد؟ در پاسخ آنان می‌فرماید: «آیا همان کیسه را اگر در حرام خالی می‌کرد گناهی نداشت؟» همه گفتند: چرا؟ فرمود: «همینطور اگر از راه مشروع با همسر مشروع خود کنار بیاید اجر خواهد برد»([3]). و بمقتضای همین دلایل روشن بی‌پرده می‌گویم که اختناق غرائز و واژگون ساختن نشاط زندگانی در نظام اسلام بوجود نیامده و تا ابد هم نخواهد آمد، زیرا وقتیکه یک جوان مسلمان در خود احساس می‌کند که رغبت جنسی در وجودش سرشار شده و بحرکت درآمده، هیچ مسلمانی احساسات او را انکار نمی‌کند، و همچنین در نهادش موجبی نیست که احساسات نشاط آمیز را ناپاک بداند، تا سرانجام از آن فرار بکند، بلکه فقط یگانه خواسته اسلام از این جوان این است که شهوات خود را بدون اینکه بنیان نشاطش را ویران سازد و در منجلاب اختناق گرفتارش کند محفوظ و مضبوط نگهدارد. آری، با هوشمندی و ارادة نفوذ ناپذیرش ضبط نماید که در عالم لاشعوری و ناخودآگاهی محبوس نماند، و بعبارت دیگر: فعالیت نیروی غریزه جنسی را بطور موقت تعطیل و بوقت مناسبی محول کند، و قبل از وقت هدز و نابود نسازد، تا استفادة بهتری بتواند ببرد، و ضبط و خودداری از شهوات باین معنی با اعتراف خود فروید هم اختناق نیست و هیچگونه فشاری نیز باعصاب انسان وارد نمیآید، چنانکه در اختناق میآمد، و اینگونه خودداری هیچوقت موجب پدید آمدن عقده‌های روحی و اضطرابهای روانی نخواهد شد. و بدیهی است که دعوت بخودداری از شهوت نامشروع و نگهداری غریزة جنسی بوقت مناسب از طرف اسلام زورگوئی نبوده و هرگز مقصود اسلام این نیست که مردم را از لذتهای سرشار دنیا محروم نماید، زیرا اینک یگانه شاهد ما تاریخ است، چه در اسلام و چه در غیر اسلام، این شاهد زنده می‌گوید که تاکنون هر ملتی از کنترل شهواتش عاجز بوده هرگز بر حفظ آبرو و شخصیت خود قادر نبوده است. تجربة تاریخی نشان می‌دهد که هیچ ملتی در انقلابات جهانی و بحرانهای بین المللی پیروز و پایدار نگشت، مگر آنکه افرادش بر تحمل سختیها خو گرفته و در مقابل رنج‌ها و فشارهای طاقت فرسا صبور و بردبار بوده‌اند، می‌توانستند از لذتهای گوارا و کامرانی‌های نشاط آمیز چشم بپوشند؛ و یا بوقت مناسب و فرصت آیندة محول نمایند، هر وقت که مصلحت و ضرورت اقتضا کند ساعتها و روزها و ماهها و بلکه سال‌ها بر اعصاب خود مسلط بوده و می‌توانستند غرائز خود را بخوبی کنترل کنند، و حکمت تشریع روزه در اسلام از همین وادی سرچشمه میگیرد که مسلماً بزرگ‌ترین آزمایش مردانگی است، امروز زنان و مردان روشنفکر و باصطلاح خودشان آزاد زنان و آزاد مردان، آنانکه برای خارهای شکوفه نمای تمدن جدید از فرط تعجب تابناگوش دهان باز کرده‌اند، چنان گمان برده‌اند که یک حقیقت نوپدیدی را کشف نموده‌اند، بیشرمانه می‌گویند که این خرافات چیست؟ که فرزندان آدم را بآزردن بدنهای عزیز دعوت می‌کند، و این مزخرفات چیست که این اشرف مخلوقات را با گرسنگی و تشنگی شکنجه می‌دهد؟ و بمحرومیت از خوردنی و آشامیدنی و سایر لذتهای خوشگوار معتاد می‌سازد، و در راه یک آفریدگار نادیده و خدای نامحسوس بمجاهدت و پایداری تحریض و بپیروی کورکورانه از فرمانهای زور موهومی که هیچگونه هدفی ندارد وا میدارد، ولی ما از مدعیان ترقی و از پیروان تمدنیکه پیکره بی‌بندوباری و خودسری است باید بپرسیم که انسان ناتوان از کنترل خود، در جهان چه ارزش دارد؟ و کسیکه بر اعصابش مسلط نباشد هرگز بحفظ شخصیت و هستی اجتماعی خود قادر نخواهد بود. آیا چگونه انسان بمقام انسانیت می‌رسد؟ و چگونه می‌تواند بارزش واقعی بشریت پی ببرد؟ و حال آنکه چند صباحی از کنترل اعصابش ناتوان و از حفظ هوای نفس خود عاجز است، و این بشر بی‌اراده چگونه می‌تواند در میدان‌های نبرد و در مبارزه با شر و فساد پایداری نماید؟ آری، همه می‌دانند که جهاد و مبارزه با فساد از قهرمانان این میدان محرومیت‌های زیاد و فداکاری‌های فراوان می‌خواهد. آیا پیروان کمونیزم و کسانیکه رهبران و مبلغین آنان در ممالک مسلمان نشین مشرق روزه و سایر وظایف دینی را که افراد بشر را بضبط نفس و کنترل اعصاب عادت می‌دهد، و برای تحمل در مقابل سختیها و تلخکامیها آماده می‌سازد، دائم مسخره می‌کنند، هنوز نمی‌خواهند بفهمند؟ آیا اگر خود کمونیست‌ها بتحمل مشقتهای طاقت سوز عادت نداشتند و بدنهای خود را با زجرهای گوناگون در مقابل سختیها آماده نمیساختند می‌توانستند در جنگ استالین گراد آن پایداری و فداکاری شگفت انگیز را از خود نشان بدهند؟ و در اثر همین آزمایشها بود که آن فداکاری تاریخی را در این جنگ از خود بیادگار گذاشتند. آری، کمونیست‌ها نسنجیده و از روی نادانی خودشان را مسخره می‌کنند و این تمرینهای ورزشی را در باره خود قبول دارند، و هنگامیکه رهبران رژیم کمونیست آنان را بفداکاری و جان بازی وادار مینمایند با جان و دل و آغوش باز باستقبال مرگ می‌روند، و چون دیگران از اوامر پروردگار جهان پیروی می‌کنند و با تمرینهای حکیمانة مذهبی خود را برای جان بازی و فدارکاری آماده می‌سازند از طرف کمونیست‌ها مورد مسخره و استهزا قرار می‌گیرند. قرآنکریمِ مسلمانان در باره اینگونه مردم دو دل و دو رو چنین می‌فرماید: ﴿یُحِلُّونَهُۥ عَامٗا وَیُحَرِّمُونَهُۥ عَامٗا [التوبة: 37] «یکسال امر خدا را حلال و گوارا می‌دانند و سال دیگر حرام و ناگوارش میخوانند» جای تعجب است که کمونیست‌ها وقتیکه امر از طرف دولت صادر می‌گردد، قانونی و حلالش می‌دانند و با جان و دل باستقبالش می‌روند، برای اینکه دولت یک نیروی محسوس و وسائل شکنجه و کیفر سریع در اختیار دارد، و اما اگر همین فرمان از طرف خدای دولت و آفریدگار ملت صادر شود با کمال پرروئی و وقاحت زیر پا گذاشته و استهزا می‌کنند. بنازم بمردم متمدن و روشنفکریکه دولت یکبام و دو هوا را در یک کشور تشکیل می‌دهند و از عاقبت شوم آن نمی‌ترسند.

آیا کدام عبادتی بجز روزه که بمنظور ایجاد روح مقاومت تشریع شده در اسلام وجود دارد، که وقت مردم را ساعتها با تمرینهای عملی مشغول بسازد؟ آیا نماز وقت مسلمانان نمازخوان را چقدر میگیرد؟ آیا همة نمازهائیکه در ظرف یک هفته مسلمان می‌خواند بیش از دیدن یک سئانس سینما و تماشای یک حلقه فیلم وقت او را اشغال می‌نماید؟ آیا چگونه انسان می‌تواند؟ نعمت و سعادت تقرب پروردگار و ساعت اتصال بآفریدگار خود را فدا کند آن آفریدگاریکه بشر همه نیروی مادی و معنوی را از وی میگیرد و در پرتو لطف و عنایت‌های او همة موجودات جهان آرامش دل و آسایش خاطر حاصل می‌کنند؛ چرا؟ بشریکه قلبش کانون هدف‌های گوناگون است، آن بشریکه نفس سرکشش منبع انحرافات است هرچه می‌خواهد می‌گوید و هر عمل زشتی را انجام می‌دهد، اما آن سخنیکه کجروان عالم بشریت می‌گویند که دین دائم بساط عیش و نشاط پیروان خود را واژگون می‌سازد. در همه وقت و در همه حال در خواب و بیداری با هیولای خطاها و گناهان نابخشودنی آنان را از زندگی نشاط آمیز باز میدارد. این مدعیان بیخبر تاکنون نفهمیده‌اند که اسلام فرسنگها از این تهمت‌ها دور است، و تاکنون درک نکرده‌اند که اسلام در تمام مراحل قبل از یادآوری عذاب و کیفر عفو و رحمت را در اختیار مسلمانان قرار می‌دهد. آخر خطا در اسلام یک غول وحشتناک نیست که مردم را از میدان زندگی نشاط آمیز دور بسازد، و همچنین یک تاریکی پرهراس و ظلمت عالم گیری نیست که همیشه آفاق جهان را برای فرزندان آدم و حوا تیره و تاریک نماید، هرگز خطای آدم ابوالبشر بالای سرفرزندانش شمشیر بران نیست، و هیچوقت نیازمند بتقدیم فدا و تطهیر از گناه نبوده و نخواهد بود. قرآنکریم در باره خطا و آمرزش آدم یعنی نخستین خطا و اولین خطاکار با زبان ساده می‌فرماید: ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ [البقرة: 37] «(آدم پس از خطا و پشیمانی) از پروردگارش کلماتی را فرا گرفت و بوسیله آن کلمات توبه‌اش پذیرفته گردید، و بدرگاه خدا باز گشت» و با همین سادگی و بدون هیچ تشریفاتی اسلام با سایر گناهکاران نیز رفتار می‌نماید. مسلماً فرزندان او وقتیکه مرتکب خطا می‌شوند مانند پدر از رحمت بی‌پایان خدا بهره مندند، زیرا که خدای مهربان بطینت آنان از خودشان داناتر است، و بهمین جهت بیرون از محیط قدرت از آنان تکلیف نخواسته و خارج از حدود قدرت از هیچکس حساب نمیکشد. قرآنکریم شیرین سخن می‌فرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا [البقرة: 286] «خدا هیچکس را بیرون از طاقتش بانجام وظیفه مأمور نمی‌کند» و پیامبر حکیم اسلام نیز در این باره چنین می‌فرماید: «همه فرزندان آدم خطاکارند و بهترین خطاکاران توبه کارانند»([4]). آشنایان قرآنکریم بخوبی می‌دانند که آیات رحمت و آمرزش و توبه و بازگشت در آن فراوان است، اما ما برای نمونه از میان آن‌ها یک آیة را انتخاب می‌کنیم، زیرا که دلالتش بر رحمت بی‌پایان خدا عمیق تر است، در این آیة خوشبیان چنین می‌فرماید: ﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ ١٣٣ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٣٥ أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ ١٣٦ [آل عمران: 133- 136] «(ای بندگان گنهکار خدا)، بسوی آمرزش از جانب پروردگارتان بشتابید، بشتابید بسوی بهشتی که وسعتش مانند وسعت آسمان‌ها و زمین است، بهشتی که برای پرهیزکاران و پاکدامنان آماده گردیده. آنان که در گشایش و تنگ دستى انفاق مى‏کنند، و خشم خود را فرو مى‏برند، و از [خطاهاىِ‏] مردم در مى‏گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد. آنان کسانی هستند که چون کار زشتی مرتکب شدند و یا دربارة خود ستم روا میدارند فوراً خدا را یاد کرده و برای آمرزش گناهان خود از پروردگارشان طلب عفو می‌کنند. آری، جز خدای بزرگ کی می‌تواند این گناهان را بیامرزد؟ و نیکوکارانی هستند که از روی علم و دانش بکردار زشت اصرار نمی‌ورزند. پاداش این گروه خوشکردار از طرف پروردگار آمرزش بیپایان و باغهای بهشت است که از زیر درختهای آن نهرهای فراوان جاری و آنان در آن بهشت جاودان خواهند بود، و چه نیکو پاداشی است، پاداش فرمان برادران نیکوکار».

بار خدایا! چه بزرگ است دریای رحمتهای بیکرانت دربارة بندگان خود، که هرگاه امواج بیپایانش بتلاطم درآید گناه گنهکاران را بکام خود فرو می‌برد.

بار خدایا! انسان عاجز هنگامیکه رحمت بی‌پایانت را بالای سربندگان یکسان میبیند از فرط تأثر عنان اختیار از کفش بیرون می‌رود که کی؟ و کجا؟ و برای چه این ابرهای رحمت بر آنان سایه بان است، آنانکه غرق در گناه و غرق در اعمال زشت خویش‌اند چگونه مستوجب این همه آمرزش‌اند. پاک و پاکیزه خدائی که نه تنها از بندگان گنهکارش توبه پذیر است و نه تنها از خطای خطاکاران میگذرد، بلکه رضایت و خوشنودی خود را بآنان عطا و با علی‌ترین درجه پرهیزکاران و نیکوکاران میرساند، پاک آفریدگارا!

دوستان را کجا کنی محروم

 

تو که با دشمنان نظر داری

خوانندة گرامی! آیا پس از مشاهدة این همه لطف و رحمت و شنیدن این همه نویدهای رحمانی بازهم در آمرزش و بخشایش آفریدگارجهان تردید است؟ و با این همه بشارتهای بی‌پایان کی و کجا هیولای عذاب و کیفر نفوس بشر را از سعادت دور کرده و بساط نشاط انسان را واژگون می‌سازد؟، خدای مهربان با عنایت مخصوص و آرامش بیپایان از بندگان خود پذیرائی می‌کند و همة احترامات را در یک کلمه پرارزش که توبه نام دارد نمایان می‌سازد، گرچه با توجه باین حقایق روشن دیگر احتیاجی بدلیل و برهان نمانده که گفتة ما را تصدیق نماید، اما با وجود این یک حدیثی از گفتار حکیمانه پیامبر اسلام یاد می‌کنیم، زیرا که در این باره این سخن با عظمت شاهد گرانبهائی است، فرمود: «بخدائی قسم که جانم در دست اوست اگر شما مردم گناه نمی‌کردید خدا بساط هستی شما را بر میچید و از نو مردمی می‌آفرید که گناه می‌کردند، و طلب آمرزش مینمودند تا خدای رحیم آنان را غرق در آمرزش میساخت»([5]). پس بنابراین، اینگونه بشر و اینگونه بخشش و آمرزش ارادة ذاتی پروردگار عالم است، تا آنان را بیامرزد و از خطای خطاکاران بگذرد. و با ذکر یک آیة شگفت آمیز دیگر از کلام خدا این بحث را بپایان میرسانیم چه خوش می‌فرماید: ﴿مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ شَاکِرًا عَلِیمٗا ١٤٧ [النساء: 147] «خدا را با کیفر دادن شما چه حاجت است؟ اگر شما سپاسگذار و مؤمن باشید، زیرا که خدای مهربان خودشاکر و دانائی است».

آری، خدا را با عذاب کردن مردم چه کار، در صورتی که خود دوست دارد آنان را در دریای رحمتش غرق نماید.




[1]- بنام ((Three Contributions to the Sexuel theory.

[2]- مسند احمد و سنن نسایی.

[3]- صحیح مسلم.

[4]- سنن ترمذی.

[5]- صحیح مسلم.

اسلام و آزادی فکر

اسلام و آزادی فکر

یکی از روشنفکران در حال مجادله با من گفت: تو آزادفکر نیستی؟

گفتمش: چرا؟

گفت: آیا بوجود خدا ایمان نداری؟

گفتم: چرا؟

گفت: برای او نماز میخوانی و روزه میگیری؟

گفتم: بلی.

پاسخم داد: نگفتمت که تو آزادفکر نیستی.

بار دیگر گفتمش: چرا؟

پاسخ داد برای اینکه تو بچیز موهومی ایمان داری که تاکنون موجود نگشته!!

گفتم: شما به چه ایمان دارید و بعقیدة شما آفرینندة هستی و زندگی کیست؟. و خالق جهان چه نام دارد؟

پاسخم داد طبیعت!!.

گفتمش: طبیعت چیست؟.

جوابم داد، یک نیروی لطیف و نهانی که دارای حدود و دارای مظاهر و آثاری است حواس بشر می‌تواند درک نماید.

گفتم: من تاکنون چنان می‌دانستم که مرا از ایمان بنیروی پنهانی باز میداری تا نیروی آشکار و معلومی را نشانم بدهی. اما حالا که مطلب تبدیل نیروی پنهانی با نیروی پنهان دیگری است، پس چرا خدائیکه من در پرتو عنایتش احساس آرامش می‌کنم و عافیت را در سایة ایمان باو میابم. از دست من میگیری و بجای آن خدای دیگری نشانم میدهی که نه می‌تواند جوابم را بگوید، و نه قادر است صدای نالة مرا بشنود؟ آری، در نظر روشنفکران بیفکر این خلاصه داستان آزادی فکر است و بعقیدة آنان آزادی فکر مساوی با بی‌دینی و کجرفتاری است، و چون اسلام با بی‌دینی مخالف و بهیچ کس تحت هیچ عنوانی اجازة کجرفتاری نمی‌دهد بگمان روشنفکران امروز مانع از آزادی فکر است.

اگر از این بوزینگان طوطی صفت که در همه جا تقلید بیگانگان را آرمان مقدس خود می‌دانند بپرسی بی‌دینی و کجرفتاری در عالم اسلام چه لزومی دارد؟ با خط غبغب و شانه‌های بالاکشیده بسوی اروپا اشاره می‌کنند!!، صحیح است که بی‌دینی در اروپا رواج دارد اما مربوط بیک رشته علل و اسباب مخصوص محلی است، هرگز بحساب دین نیست، نباید و نمی‌تواند در همه جا تکرار شود، زیرا آن رنگ مخصوص که کلیساهای اروپا بعقیده مسیحیت داده، و بر پیروان دین مسیح تلقین می‌کرد از یک طرف و سختگیری از پیشرفت نهضت دانش و آزردن و سوزاندن دانشمندان و تحمیل نمودن دروغها و خرافات و اوهام بر مردم مسیحی، بنام دین و بنام قانون آسمانی از طرف دیگر، مردم آزادفکر اروپا را بانکارکردن گفته‌های کلیسا و فرار از دین وادار میساخت، و سرانجام مردم اروپا را در دوراهی پر از حیرت سرگردان گذاشت، یکی سیرطبیعی بشر در ایمان بخدا و دیگری ایمان بحقایق علمی و تجربی، و چون راه خداشناسی و فطرت ذاتی بشر از طرف کلیسائیان دچار بحران اوهام و خرافات گردیده بود، خود بخود فکر طبیعت پرستی در آن محیط پرغوغا یگانه راهی بود که می‌توانست مردم را از این گرفتاری نجات بدهد، و عاقبت اروپائیان نیز همان راه را انتخاب کردند و عملاً بکلیسا و کلیسائیان گفتند: بگیرید خدای خود را که بوسیله آن ما را غلام زرخرید و بنده حلقه بگوش خود ساختید، و بنام او مالیات‌های کمرشکن و دیکتاتوری هستی سوزی را بما تحمیل نمودید، و اوهام و خرافاتی را بنام دین خدا و قانون آسمانی برای ما برگزیدید، ما دیگر با آن خدا کاری نداریم، آنچه امروز باید باو ایمان داشته باشیم اینست که مقابل یک آفریدگاری زانو بزمین زده و ببندگی او اعتراف نمائیم و رهبانیت را پیشه خود ساخته و از این مولود کلیسائی نجات بیابیم، و بزودی بخدای نوظهوری دست بیعت میدهیم، که بزرگ‌ترین مزایای خدای اولی را داراست، و هرگز کلیسائی ندارد که بتواند مردم را استثمار کرده و بنده رسمی خود سازد، این خدا را دیگر بر مردم تعهدات اخلاقی و تشریفات فکری نیست، و بشر در پرتو عنایتش از همة قیود آزاد است. این است شمه ای از داستان پیدایش بی‌دینی در سرزمین اروپا.

اما ما مسلمانان در اسلام چه احتیاجی باین بی‌دینی داریم؟

در عقیده ما اشکالی وجود ندارد که افکار مردم را سرگردان نماید، ما ایمان بخدائی داریم که همه کائنات از وی پدید آمده و بازگشت عالم هستی بسوی اوست، نه شریکی دارد و نه کسی را بالای سخنش سخنی است، یکتاپرستی ما یک فکر ساده و روشنی است که تاکنون هیچکس در آن اختلاف نداشته است، حتی طبیعیون و آنانکه ایمان به بی‌دینی دارند. و همچنین در اسلام رجال دینی وجود ندارد آنطور که رجال کلیسا در سرزمین اروپا بودند، زیرا که دین اسلام یک دین ملی و همگانی است، همه باندازه قدرت و توانائی و استعداد، و بقدر عمق فکر و وسعت روح خود از آن استفاده می‌برند، همگی مسلمانند، و هر کسی را بمقدار ارزش عملش ارزشی است و گرامیترین آنان در پیشگاه پروردگارشان پاکدامن‌ترین آنان است، خواه این بشر پاکدامن مهندس باشد یا آموزگار، کارگر باشد یا مخترع یا صنعتگر، و دین در میان این شغلها یک حرفة مخصوصی نیست تا کسی بتواند بنام خود بثبت برساند. و بهمین جهت تمام عبادتها در اسلام بدون تشریفات و بدون توسط رجال دین انجام میگیرد، و اگر تشریفات و واسطه در میان باشد نه تنها عبادت نیست بلکه، از گناهان نابخشودنی است، اما جنبه فقهی و تشریعی اسلام واضح است که باید عدة مخصوص در آن تخصص پیدا کنند، زیرا که فقهه یک رشته دستوراتی است که نظام حکومت اسلامی با آن‌ها پایدار می‌ماند، و لکن این متخصصین که در همة بلاد اسلامی هستند بعنوان متخصض دارای هیچگونه تسلط و امتیاز طبقاتی نیستند بلکه، فقط بعنوان مستشاران و قانون دانان دولت اسلامی انجام وظیفه می‌کنند. آنان کسانی هستند با آنکه خود را از دانشمندان بزرگ عصر خود می‌دانند ناراحت نیستند که بنام دانشمند یا بنام دیگری شناخته شوند و دارای هیچ عنوانی نیستند، مگر در حدود قانون؛ مثلاً دانشگاه الازهر در مصر یک مرکز بزرگ علمی و دینی است، اما دارای هیچگونه نیرو و عنوانی نیست تا بتواند دانشمندانی را بسوزاند و یا شکنجه و آزارشان بدهد. بلی، بزرگ‌ترین قدرتش این است که می‌تواند از افکار بعضی از مردم دربارة دین انتقاد نماید، و خطای آراء کسانی را که بخطا حکم می‌دهند نمودار بسازد، و این دانشگاه بزرگ در این قسمت کاملاً آزاد است، زیرا که سایر مردم نیز همین طورند، و می‌توانند از فهم و افکار و آراء دینی دانشمندان این دانشگاه انتقاد کنند، برای اینکه دین اسلام یک دین همگانی است و در افکار کسی یا در احتکار کسی و یا در انحصار عنوان مخصوصی نیست؛ بلکه، هر کسی که بهتر بفهمد و در اجرای قوانین آن استادتر باشد مقدم بر دیگران خواهد شده، باید توجه داشت وقتیکه اسلام زمام حکومت بدست بگیرد عمامه‌ها و عمامه داران مانند مور و ملخ در ادارات دولتی پراگنده نخواهند شد، و در اصول نظام حکومت چیزی تغیر نخواهد کرد، مگر کیفیت آنکه براساس قوانین اسلام اداره خواهد شد، اما بازهم دائره مهندسی در دست مهندسین مسلمان، و کرسی پزشگی در اختیار پزشگان آزموده بود، و امور اقتصادی را دانشمندان اقتصادی اداره خواهند کرد. بشرط اینکه اقتصاد اسلامی در جامعة مسلمانان حکومت کند، و سایر امور اداری نیز طبق قوانین اسلامی اجرا گردد، بر همگان روشن است که تاکنون نه در عقیده اسلامی و نه در نظامش چیزی مانع از پیشرفت علم و دانش و اجرای برنامه‌های صحیح علمی نبوده و تا ابد هم نخواهد بود. و بهترین شاهد ما تاریخ است، زیرا که تا بحال نشنیده ایم که دانشمندی بجرم کشف یک حقیقت مجهول در عالم اسلام سوخته و یا آزار دیده باشد، واضح است هرگز علم صحیح با عقیدة مرد مسلمان که می‌گوید: خدای دانا و توانا همة موجودات را از عدم بوجود آورده مخالف نبوده، و تاکنون هیچگونه مخالفتی از ناحیه دانش یا دعوت حکیمانه اسلام دیده نشده، و نخواهد شد. اسلام بشر را دعوت می‌کند که در خلقت آسمان‌ها و زمین با دقت کامل نظر کنند و در کیفیت بنای محکم عالم فکرها را بکار وادارند، تا خدا را بهتر بشناسند و در اثر شناسائی عظمت آفریدگار هر روز اسرار جدیدی را کشف نمایند، و تاکنون عدة زیادی از دانشمندان بی‌دین دنیای غرب از این راه و از طریق بحث صحیح علمی بوجود آفریدگار توانای جهان رهنمون شده‌اند. بنابراین، با دیدن این همه شواهد، و با وجود این همه دلائل روشن، آن چیست که در اسلام مردم را به بی‌دینی دعوت می‌کند؟ و چه عاملی است که باعث کجرفتاری فرزندان آدم و حوا می‌گردد؟ چیزی نیست جز اینکه بگوئیم: فقط شهوت تقلید کورکورانه و پیروی از دزدان ناموس بشریت و استعمارمداران سیاست طلب عده‌ای را از راه بدر کرده و در بیراهة جهل و نادانی سرگردان گذاشته است. آری، این مردم بوزینه صفت میخواهند در جهان آزاد باشند و برخلاف عقاید و عبادات مذهبی هر روز کتابها بنوسیند، و صفحات جراید را با خرافات خود سیاه کنند، مردم را خوار و زبون بشمارند، و جامعه را بفرار از دین و آئین دعوت نموده و به بی‌بندوباری عادت بدهند، و بدون اینکه تحت فرمان قانونی درآیند مطابق دلخواه خود هرچه میخواهند بگویند:!! بلی، این روشنفکرنمایان امروز اینطورند، اما باید آخر دید برای چه؟ آنچه مسلم است این است یک هدف عاقلانه و صحیح از این دعوت شیطانی منظور نیست، چنانکه احمقان عاقل نمای امروز می‌پندارند، بلکه این دعوت در سرزمین پرآشوب اروپا برای بدست آوردن هدف دیگری، وسیله بود برای آزادساختن مردم از پرستش اوهام کلیسائی، بهانه بود و برای نجات یافتن از فشار مردمان کلیساساز و دین پرداز دست آویز بود، روی همین اصل اگر بشر در سایة ایمان بخدا دارای آزادی کامل بود باز هدف دیگری باقی می‌ماند که باید بدست میآورد؟ چرا! فقط می‌توان گفت که مقصود اساسی این پیروان استعمار برهم زدن تشکیلات اخلاق و ایجاد هرج و مرج غریزة جنسی و گل آلود کردن اقیانوس آرام اجتماع است، تا بتوانند بهدفهای شخصی خود برسند، و از آسانترین راهی ناموس بشریت را شکار بکنند، و جز این مقصودی ندارند، و بطور یقین این جان مطلب است، و آزادی فکر را عنوان نکرده‌اند مگر برای پرده پوشی از پیروی شهوات شیطانی. آری، اینان در حال بردگی و عبودیت چنان خیال می‌کنند که آزادفکرند، البته همه می‌دانند که اسلام هیچگاه مجبور نیست که از بندگان شهوت پیروی نماید، زیرا خود آن مردم را همه جا و همه وقت از آزادی از شهوات دعوت می‌کند، و هیچ نیروئی را در جهان جز نیروی آزادی بخش پروردگار توانا برسمیت نمی‌شناسد. این روشنفکران بیفکر می‌گویند: اساس حکومت در نظام اسلام دیکتاتوری است، زیرا که دولت در این نظام دارای تسلط و قدرت دامنه داری است، و بدتر از همه این است که این قدرت را بنام دین و بنام یک آئین مقدس که در اعماق نفوس و قلوب مردم دارای احترام مخصوص و نفوذ شکست ناپذیر است بدست آورده. بنابراین، اکنون میبینیم که این دولت از رهگذر آسانی بدیکتاتوری و خودسری رسیده و بزودی بر همة شئون زندگی مردم پیروز گردیده و طبقه عوام و مردم بومی که همه جا اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند کورکورانه از تصمیمات دولت پیروی کرده و در برابرش رام می‌شوند، و باین ترتیب آزادی فکر در جامعه اسلامی دچار بحران گشته و سرانجام نابود می‌گردد، و کسانیکه بقصد جلوگیری از تجاوز حکومت قیام می‌کنند بنام یاغی مورد تکفیر قرار گرفته و با بدنامی رسوا می‌شوند!! این خلاصه تهمتی است که آزادفکران بیفکر امروز بر پیکر اسلام وارد می‌سازند، یا للعجب من نمیدانم که اینان این گفتار تعجب سوز را از کجا بدست آورده‌اند؟ و چگونه این تهمت نا جوانمردانه را بر دین اسلام می‌زنند؟ آیا از زبان قرآنکریم میفرمایند؟ و حال آنکه این شیرین کلام با صدای رسا می‌فرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ [الشوری: 38] «کار مسلمانان در میان خود با شورا و مشورت یکدیگر انجام میگیرد» و برخلاف گفته ناجوانمردانة آنان همه جا عدالت را شرط حکومت و زمامداری میداند آشکار می‌گوید: ﴿وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ [النساء: 58] «هر گاه بحکومت و زمداری رسیدید در میان مردم عادلانه حکومت کنید و از طریق انصاف بیرون نروید» یا از زبان ابوبکرصدیق t می‌گویند که یکی از زمامداران اسلامی است در صورتی که در زمان حکومتش مکرر میفرمود: اگر بر خدا و پیامبرش نافرمانی کردم من حق اطاعت و زمامداری در گردن شما ندارم و دیگر از من پیروی نکنید، یا از قول عمر بن خطاب t می‌گویند که در زمان زمامداریش اعلام کرد، اگر از من کجی و نادرستی احساس کردید هدایتم کرده و بدرستی وادارم کنید، در این اثنا یکی از حضار برخاسته می‌گوید: بخدا اگر تو کجی و نادرستی احساس کنیم با این شمشیر کج بدرستی و راستی وادارت میسازیم.

چرا؟ از حق نباید گذشت بدون شک در جهان طغیانها و تجاوزهای زیادی بنام دین حادث شده و هنوزهم نمونه‌های ننگین آن در بعضی بلاد اسلامی موجود است، و لکن چه کسی می‌تواند بگوید که دین تنها وسیلة است که تحت عنوانش این ظلم و ستمها و این طغیان و تجاوزها بحقوق مردم انجام میگیرد؟ در این جا باید از آزاد فکران امروز بپرسم که آیا هیتلر بنام دین طغیان کرد؟ آیا استالین در کشور پهناور شوروی بنام دین آن همه بحقوق بشر تجاوز نمود؟ پس از مرگش همة مجله‌ها و روزنامه‌های اتحاد جماهیر شوروی فاش کردند که او یک دیکتاتور تمام عیار بود و همه گفتند و نوشتند که حکومت استالین حکومت زور و سرنیزه بود، و نباید تکرار شود، و همچنین حکومت ژنرال فرانکو و ژنرال مالان در افریقای جنوبی و چیانکای چک در چین ملی و مائوتسه تونک در چین کمونیست بنام دین این همه بیداد می‌کنند؟ آری، این قرن درخشان که خود را از قید دین و آئین آزاد ساخته شاهد صحنه‌های بیشرمانه‌ترین دیکتاتوری‌های تاریخ است!! این اشخاص در این قرن آزادی تحت عنوان‌های تابناک و فریبندة فراوانی که از جهت احترام در میان مردم کمتر از دین نبوده چه جنایت‌های ننگ آوری را مرتکب شده‌اند. در خاتمه اشتباه نشود اینجا کسی از دیکتاتوری طرفداری نمی‌کند، هیچ انسان آزادفکر و هیچ بشر روشن ضمیری استبداد را نمپسندد، اما طبع سالم و پایدار و فکر روشن چنین اقتضا می‌کند که در مقابل حق و حقیقت باید رام شد و هر کجا حقیقتی بود باید پذیرفت، همه جا فرمان از دیوشهوت نباید برد، و هوی و هوس را کنار باید گذاشت. واقعاً باید اذعان نمود که هر حقیقت زیبا را برای رسیدن بهدف خصوصی دست آویز کردن ممکن است، و برای پیش بردن مقاصد شخصی فسادآلود در پشت پردة حق سنگر اختیار نمودن آسان است، همه می‌دانند که در انقلاب کبیر فرانسه بنام آزادی فجیع‌ترین جرم‌ها را مرتکب شدند و ننگین‌ترین جنایتها را انجام دادند. آیا صحیح است بجرم اینکه بنام آزادی عده‌ای خیانتکار مرتکب خیانت شدند آزادی را در جهان لغو کنیم، و بنام قانون بیگناهان زیادی در زندانها سال‌ها گرفتار شده‌اند و شکنجه‌ها دیده‌اند، سرها فدا کرده‌اند، بر سردارها رفتند، تیرباران گردیده‌اند؛! آیا معقول است که قانون را در عالم غیرقانونی اعلام کنیم، و حقیقاً بنام دین طغیانها و ستمها در روی زمین بوقوع پیوسته، آیا وجود این معنی دلیل بطلان دین است؟ چرا؟ الغاءٍ دین در صورتی صحیح و عاقلانه است که وجود دین و اصول تعالیم و نظامش باعث ظلم و طغیان و فساد گردد، و واقعاً موجب بدبختی مردم شود!، اما آیا این مطلب دربارة اسلام صادق است؟ اسلامیکه نه تنها در میان پیروان خود از مشهورترین پیکره‌های عدالت بشمار آماده، بلکه در میان دوست و دشمن باین نام معروف است، حتی در اکثر حادثه‌ها و در بسیاری از قضایای تاریخی دربارة دشمنانش چنان عادلانه رفتار کرده که دشمن را مبهوت ساخته است.

بنابراین، پس راه مبارزه با طغیان و دیکتاتوری الغاء دین نیست و هرگز دین مانع از پیشرفت این پیکار نبوده است؛ بلکه یگانه راه علاج و عاقلانه‌ترین طریق مبارزه با استبداد و دیکتاتوری این است که ملتی با ایمان و جامعه ای با فضیلت و تقوی در سایة دین پرورش بدهیم، تا ارزش آزادی را که دین نشان می‌دهد بشناسند، و نسل‌های آینده را برای نگاه داری از آن آماده بسازند، تا با نیروی سرشار و دل‌های پاک و ضمیرهای روشن حکومت‌ها را از ارتکاب ظلم و ستم بازدارند، و ستمگران را در جای خود بنشانند، و من گمان نمی‌کنم برای رسیدن باین هدف عالی نظامی مانند نظام بی‌مانند اسلام وجود داشته باشد، اسلام یگانه نظامی است که مبارزه با حکومت ظالم و پیکار با دولتهای استعماری را از وظایف لازم ملت قرار داده و همه را برای ارشاد زمامدار کجرفتار موظف نموده است، و این معنی بخوبی از بیان پیامبر مبارز اسلام پیداست، فرمود: «هر یک از شما مسلمانان که کار ناشایستی را مشاهده کردید باید در تغیرش بکوشند»([1]). بازهم می‌فرماید: «کلمه عدل و سخن عدالت پرور در پیشگاه زمامدار ستمکار نزد خدا از بزرگ‌ترین پیکارها و از بهترین جهادها بشمار است»([2]).

پس اکنون ای کسانیکه برای رسیدن بهدف آزادی رنج‌های فراوان میبرید!! ای کسانیکه خود را پیشرو کاروان تمدن میدانید!! راه رسیدن باین هدف عالی این نیست که دین را الغاءٍ نمائید و آئین خدا را بیهوده فرض کنید، بلکه یگانه راه آن تربیت صحیح ملت‌ها و تزریق کردن روح گرم و پرشور انقلاب برعلیه بیدادی و بیدادگری است، همان روحیکه خود بخود از جور و جفا گریزان است، انقلابیکه ستمکاران را در جای خود نشانده و کجروان را براستی و درستی هدایت می‌کند.

و یقین بدانید که جان این پیکار و حقیقت این انقلاب مساوی است با روح و حقیقت دین خدا و واقعیت این دین و اساس این آئین آسمانی مبارزه با استعمار و پیکار با ستمکاران است.




[1]- بخاری و مسلم.

[2]- ابوداود و ترمذی.

آیا دین افیون ملت‌هاست؟

آیا دین افیون ملت‌هاست؟

این عقیدة کارل مارکس است که می‌گوید: دین افیون ملت‌ها است. و کارگردانان مرام کمونیستی در کشورهای مسلمان نشین مشرق زمین این گفته را مانند یک شعار مقدس تکرار کرده و کوشش می‌کنند که آن را با وضع دین اسلام منطبق سازند.

آری، مارکس و سایر کارگردانان ابتدائی رژیم کمونیستی ممکن است بمناسبت پاره ای شرایط و علل مخصوص محلی که در آن محیط وجود داشت در این انقلاب ضد دینی معذور باشند، و با آن وضع ناهنجاری که آن روز کمونیست‌ها روبرو گردیده بودند حق داشتند که چنین عقیده ای را اظهار نمایند، زیرا که همزمان با انقلاب کمونیستی نظام جهانسوز تیول در سرزمین اروپا بصورت ننگین‌ترین ادوار تاریخ اروپانمایان شده بود، و این وضع ننگبار بخصوص در روسیه شوروی با شدیدترین وجهی خودنمائی می‌کرد، بطوریکه در هر سال هزاران نفر بشر از شدت گرسنگی جان میداد و میلیونها مردم بینوا با بیماری جانسوز سل و سایر بیماریهای هستی سوز تلف میشدند و قربانیان شدت سر ما نیز بهمین اندازه میرسید. و این وضع دلخراش زندگی عموم مردم آنجا را تشکیل میداد و همه ساله هم تکرار میشد، و حال آنکه غارتگران نظام شوم تیول و یغماگران استعمار همه جا و همه وقت با خون رنجبران بیپناه بازی می‌کردند، و از دسترنج زحمتکشان بینوا در خوشگذرانی و عیاشی و فسق و فجور بسر برده و از هر گونه ناز و نعمتی که بخاطر بشر راه یابد استفاده مینمودند، هردم که پیک خیالی از گوشه خاطر ستمدیدگان میگذشت، و میخواستند سربلند کرده باطراف تاریکشان نگاه کنند. و بلکه، هر لحظه که میخواستند دربارة آن همه جور و جفا که از یغماگران تیول میدیدند اندیشه نمایند، و زندگی وحشتناک آینده را در ضمیر خود مجسم سازند، فوراً کشیشان و رجال پرعاطفة دینی بسراغ آنان شتافته، و با زبان نرم و لطیف میگفتند: ای برادران! و ای فرزندان گرامی! اگر کسی بصورت راستت یک ضربه سیلی نواخت گونة چپ را نیز از وی دریغ مدار، و هر کس روپوشت را برد پیراهن را نیز باو واگذار. و همینطور کشیشان دین ساز و رجال کلیسا پرداز بنام دین در میان ملت براه افتاده اعصاب مردم را از انقلاب برعلیه ستمکاران فرسوده و از احساس درک رنج غافل میساختند، و با یادآوری نعمت‌های اخروی که بگمان آنان خدا برای کسانیکه در برابر ستم و ستمکار صبر کنند و بشقاوت و بیرحمی آنان رضایت بدهند و عده داده، خونگرم ملت را تخدیر و از بروز انقلاب و اظهار ناراحتی جلوگیری مینمودند، و هر وقت که این وعده‌ها و آرزوهای دور و دراز بهشتی کارگر نبود حربة تهدید را بکار میانداختند، فاش میگفتند که هر کس نسبت به تیولگر و آقا بالاسرش نافرمان شود مانند این است که با خدا و کلیسا و رجال دین و رهبران کلیسا نافرمانی کرده است.

در اینجا باید بگوئیم که خود کلیسا نیز از بزرگ‌ترین بهره برداران و از با نفوذترین غارتگران نظام شوم تیول بود، میلیونها برده در اختیار داشت که بحساب کلیسا در مزارع کشاورزی بکار گماشته میشدند. بنابراین، خیلی ساده و طبیعی بود که کلیسا نیز مانند یک قیصر با نفوذ در صف قیصرها و اشراف قرار گرفته و برعلیه مردم رنجبر و ملت زجردیده قیام کند، زیرا که همة مالکین تیول سپاه واحد و اردوی مشترکی را تشکیل داده، و برعلیه ملت ستم کشیده میجنگیدند، و بهمین دلیل روزی که انقلاب بپا شد و انقلابیون پیروز شدند، بر هیچ یک از خونخواران رحم نکردند، اشراف غارتگر و قیصرهای بی‌انصاف و رجال بیدین کلیسا در قانون کمیته انقلاب یکسان اعلام گردیدند. و هرگاه تطمیع و تهدید و وعده و عید مؤثر نبود عقوبتها و شکنجه‌های ضدانسانی برعلیه ستمدیدگان بکار میرفت، و بنام خروج بر دین و باتهام بیدینی و بی‌اعتنائی با قوانین خدا مردم را تأدیب می‌کردند، و بهمین دلیل در کشور روسیه دین دشمن سرسخت ملت بشمار میآمد، و در آن محیط تیره این گفتار کارل مارکس که میگفت: دین افیون ملت‌ها است، خریداران زیادی پیدا کرد، و روی همین اصل کمونیست‌ها در ممالک مشرق زمین مسلمان نشین بروش و رفتار یک عده روحانی نمایان حرفه‌ای منحرف از دین، اشاره می‌کنند که در کسب خوشنودی صاحبان نفوذ همت گماشته‌اند، و برای خوشنودی ستمگرانی که دائم برعلیه ملت‌های رنجدیده قیام و با قدرت خائنانه خود تیشه بر ریشة آنان می‌زنند، دائم با زبان چرب و نرم ملت‌ها را بهوای بهشتی که بگمان آنان خداوند برای صابران بر ظلم و ستم آماده کرده امیدوار می‌سازند، تا جنایتکاران و سیه دلان از لذتهای دنیا و از حقوق ستمدیدگان حداکثر استفاده را ببرند.

مثلاً کمونیست‌ها بعضی از رجال جامع ازهر عصر ملک فاروق را برخ مردم میکشند که این روحانی نمایان تبهکار بیک رشته کارهای ناستوده اقدام می‌کردند؛

1-   دست ملک فاروق جفاکار را میبوسیدند.

2-   در پیشگاه ستمکارش پیشانی چاکری بر آستان میسودند.

3-   او را ظل اللّه می‌خواندند.

4-   همه جا و همه وقت برای وجودش از خدا عافیت طلب می‌کردند.

5-   و با میل خود آیات قرآنکریم را بنفع ملک فاروق و همراهانش تأویل مینمودند.

6-   برای خوشنودی او آثار و تعالیم گرانبهای اسلام را پایمال می‌کردند.

7-  بدین وسیله قدرت و نفوذ و مقام او را در میان ملت استوارتر میساختند، و از انقلاب توده‌های زحمتکش برعلیه فروق یغماگر جلوگیری مینمودند.

8-    کسانی را که بر ملک فاروق و همراهانش اعتراض می‌کردند خارج از دین و یاغی بر فرامین خدا می‌خواندند. سپس کمونیست‌ها باین حقیقت یک شبهة دیگری را اضافه می‌کنند که خلاصة مفهومش این است که خود اسلام باین کار ناستوده دستور می‌دهد، و روح این دین با اینگونه نابسامانی‌ها کاملاً سازگار است، می‌گویند که بیان قرآنکریم این است که ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ [النساء: 32] «آرزوی فضیلت‌هائی را که خدا برای بعضیها بیش از دیگران داده در سر نپرورانید»، و نیز می‌گوید: ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّکَ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ ١٣١ [طه: 131] «بآن نعمت‌های شاداب و آن پیروزی‌های زودگذر دنیا که برای آزمایش گروه نافرمان در اختیار آنان قرار داده ایم چشم ندوزید، زیرا که روزی پروردگار و نعمت بیپایانش بهتر و جاویدان تر است». بنابراین، اسلام نیز مانند سایر ادیان افیونی است برای تخدیر اعصاب ملت‌های زحمتکش.

تا اینجا خلاصة داستان شبهة کمونیست‌ها بود که بیان شد و لیکن شبهة دیگری هم هست که ما می‌خواهیم بیان کنیم:

می‌خواهیم اندکی در این باره گفتگو کنیم که آیا این روش ننگین که از یکعدة روحانی نمایان حرفه‌ای سرمیزند از اصول آسمانی اسلام است؟ آیا واقعاً اسلام این رفتار خائنانه را بآنان آموخته است؟ و یا اینکه اینگونه اعمال خود دلیل بر بیدینی این مردمان حرفه‌ای است؟ دلیل براین است که آنان از دین صحیح و راه راست روگردانند، مثل آنان نیز مثل سایر شعرای مزدور و نویسندگان و گویندگان خائن است که همیشه پیشانی بندگی را در پیشگاه یغماگران ناموس بشریت بخاک مذلت میمالند، و همه جا سعادت و کرامت خود را با شقاوت و تبهکاری آنان آلوده می‌سازند، تا بدین وسیله بتوانند ته کاسة آنان را بلیسند و از لذتهای زودگذر خوان نامشروع دزدان آدمیت لقمة بردارند.

آری، من یقین دارم که جرم و گناه این دین فروشان حرفه‌ای و این مردان روحانی نما بمراتب بزرگ‌تر و بدتر از جرم و جنایاتی است که خائنان و مزدوران دیگر مرتکب می‌شوند. و بیش از آن فجایعی است که از شعرا و نویسندگان و چاکران رسمی اجانب سرمیزند، زیرا که در دست آنان کتاب خداست، هر صبح و شام آیات قرآنکریم را تلاوت می‌کنند و بهتر از دیگران بحقیقت دین اسلام آشنائی دارند، و موقیعت مسئولیت خود را از همه بهتر درک مکنند، و با وجود این آیات و احکام خدا را بثمن بخس میفروشند، و از سود این معامله لقمة نانی میخورند که خمیرش را با خون دل مردم بینوا سرشته‌اند، قرآنکریم دربارة این پست فطرتان می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ [البقرة: 174] «آنان انباشته نمیکنند در شکمهای خود جز آتش سوزان را» و لیکن من باز تکرار می‌کنم و فاش می‌گویم: و از گفتة خود دلشادم که در اسلام طبقة ممتازی بنام رجال دین وجود ندارد و مسلماً هرآنچه این رجال حرفه‌ای می‌گویند: دلیل بر علیه اسلام نیست، و هرگز روش خائنانة آنان را بحساب اسلام نمیتوان آورد.

جان، مطلب این است که بزرگ‌ترین مصیبت ملت مسلمان از نادانی و ناآشنائی از حقیقت دین خود پدید آمده، در صورتی که جهل و نادانی هرگز از احکام و قوانین اسلام نبوده و تا ابد هم نخواهد بود. بلکه، بعکس اسلام همه جا و همه وقت از علم و دانش استقبال کرده و از جهل و نادانی بیزار است.

بدیهی است که برای رفع این تهمت از حریم اسلام که می‌گویند: اعصاب پیروانش را تخدیر می‌کند همین اندازه بس که این همه جنبش هائیکه برعلیه ستمگران برپا گردیده و در اطراف کاخ یغماگران طینین انداخته اگر با دقت نظر کنی واقعاً یک رشته جنبش‌های دینی است، آن نهضتی که ملک فاروق خطرش را از نزدیک احساس کرد و رهبرانش را با ناجوانمردانه‌ترین وجهی کشت، و زندانها را برای سرکوبی آنان آمده ساخت، و پیش از فرا رسیدن بلا میخواست از آن جلوگیری نماید، و لیکن خوشبختانه خواستة خدا برخلاف ارادة ملک فاروق صورت گرفت. آری، همین یکداستان تاریخی برای رفع این تهمت خائنانه بس است.

اما من با جرأت می‌توانم بگویم که همة این نهضت‌های آزادی که در ممالک مشرق زمین مسلمان نیشین پدید آمده از حقیقت اسلام الهام گرفته است. نهضت و انقلاب ملت مصر را برعلیه فرانسه دانشمندان دینی رهبری نمودند، و انقلابیکه برعلیه تجاوزات محمدعلی پاشا صورت گرفت رهبرش مرد بزرگی بنام عمر مکرم یک رهبر برجسته دینی بوده، و آن شورشیکه در خاک سودان برعلیه دولت استعماری انگلستان برپا شد برهبری مهدی کبیر دانشمند بزرگ و زعیم دینی انجام گرفت، و همچنین نهضت ملت مسلمان لیبی برعلیه دولت ایطالیا و نهضت ضد فرانسوی در افریقای غربی همه نهضتهای دینی بوده است. و خلاصه در هر مکانی که نهضتی بپا شد و در هر نقطه ای که انقلابی برای آزادی بوجود آمد خود بهترین دلیل است که دین اسلام یک نیروی آزادی بخش شکست ناپذیر است، نه دعوت برگوشه نشینی و ذلت گزینی است و نه تن دادن بخواری و ستم هر ستمکار است.

اگرچه این حقایق تاریخی قابل انکار نیست. اما، ما در این باره بآنها قناعت نمیکنیم، بلکه در مناقشة این شبهة جاهلانة کمونیستی که می‌گوید: دین اسلام مخدر اعصاب زحمتکشان و مانع از مطالبة عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت است بگفتگوی خود ادامه میدهیم، زیرا که این نهضت از بزرگ‌ترین دست آویزهای کمونیستی است که در همه جا برخ مردم میکشند.

و اهل تفسیر در شأن نزول آیه ای که کمونیست‌ها بنفع خود دست آویز نموده‌اند. ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ [النساء: 32] (آرزوی آن نعمت‌ها و فضیلتهائی را که خدا برای بعضی از شما بیش از دیگران داده در سر نپرورانید) دو قول نقل کرده‌اند: یکی اینکه دربارة زنی نازل گردیده که میگفت: چرا جهاد در راه خدا مخصوص مردان است، و زنان از فضیلت سربازی و فداکاری محروم شده‌اند. و قول دوم که پیش دانشمندان تفسیر پسندیده تر است، این است که دربارة تهذیب و راهنمائی افرادی نازل شده که دست از کار و کوشش کشیده و بدون بردن رنج آرزوهای بیهوده داشتند. غافل از اینکه نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود، و قرآنکریم از این آرزوی بیهوده مردم را نهی کرده است، زیرا که بیکارنشستن و درآمد مردم را حساب کردن هرگز زندگی را اداره نمی‌کند. و بلکه، بتدریج آتش خانمان سوز حسد در کانون سینه‌های بیکار شعله ورگشته جهانی را میسوزاند. و بدیهی است که حسد یک حس منحرف و بنیان گزار عداوت‌های آینده و بذر افشان فساد بیکاری است، و همگان می‌دانند که بدون کار و کوشش هیچوقت سودی نمیتوان برد.

بنابراین، این آیه بشر را بسوی کار و کوشش دعوت می‌کند، می‌گوید: ای مردم آرزوپرور! بجای اینکه بیکار بنشینید و آرزو تولید نمائید کار بکنید تا بفضیلت برسید، زیرا تنها راه رسیدن بسعادت و بهروزی کار و کوشش است.

اما آیة دیگری که بر پیامبر می‌گوید: ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا [طه: 131] «بثروتهای انباشته و لذتهای سرشاری که بهرة بیدنیان قرار داده ایم چشم ندوز»، آن یک دعوت حکیمانه است بسوی بزرگی و بلندهمتی، دعوتی است برای زیر پا گذاشتن کاخهای ذلت و بدبختی، زیرا بدیهی است که این وسائل صاحبان خود را در نظر مردم محروم همیشه بزرگ نمایان می‌سازند، پس خطاب در این آیه بطور یقین متوجه شخص پیامبر است، برای کوچک نشان دادن مقام ثروتمندان با نفوذ و بیدین که وسائل زندگانی فراوانی در دست آنان انباشته گردیده می‌گوید: ای برگزیده من! گرچه این مشرکان بیخرد در ظاهر جاه و جلالی دارند و دارای مقامی هستند هشیار باش تو و مقام تو بالاتر از آنهاست، زیرا نیروی شکست ناپذیر حق در اختیار تست آن مقام و شکوه با اندک تحولی نابود می‌گردد. ولی، حق همیشه پیروز و پاینده است.

بنابراین، میبینیم که این آیه در بیان حقیقت دیگر است، غیر از آنست که کوته نظران فهمیده‌اند، از اینجا معلوم است که مفسرین صدر اسلام مثل اینکه می‌دانستند که پس از هزارسال مرام کمونیستی در جهان پیدا خواهد شد، و پیروانش این تهمتهای ناجوانمردانه را باسلام خواهند بست. آنروز پیش از وقوع حادثه قیام کردند دامن همت بکمر زدند و این تهمتها را از حریم پاک اسلام دور کردند، و این تفسیرهای سیاسی را که کمونیست‌های کوته نظر امروز دست آویز نموده و میخواهند حق را از مسیرش منحرف سازند رد کردند، بنازم بچنین بزرگ مردانی که آراء خود را بی‌پروا اظهار داشتند و بدین وسیله مشت محکمی بدهان یاوه سرایان کمونیست و غیرکمونیست نواختند، و با وجود این همه شواهد ما گفتگوی خود را با این یاوه گویان ادامه میدهیم و چینین فرض می‌کنیم که این آیات و نظایر آن‌ها مردم را بسکوت در مقابل امر واقع شده و عدم توجه بنعمتها و کامرانیهای نامشروع دیگران دعوت می‌نماید، اما باید دید کی و کجا این دعوت صحیح است و چگونه باید از آن پیروی کرد.

زیرا یا باید همه قوانین و فرامین اسلام را پذیرفت، و یا همه را نادیده گرفت و یا همه دعوت اسلامی را باید حق دانست، و یا همه را باطل شمرد. آری، فرض می‌کنیم که این دعوت مخصوص بفقرا و محرومین است باید در مقابل محرومیتهای جانسوز صبر کنند و بثروت ثروتمندان چشم ندوزند این یک کفة ترازو است.

در مقابل آن از طرف دیگر نغمة دعوتی مانند آن یا شدیدتر بگوش می‌رسد و آن هم متوجه ثروتمندان و اغنیا است، بآنان نیز می‌گوید: ای ثروتمندان دنیاپرست! این همه ثروت را رویهم انباشته نسازید، اندکی هم در راه خدا انفاق کنید. و میبینیم اغنیا را در صورت خودداری از انفاق با شدیدترین وجهی بمجازات آخرت تهدید می‌کند. بنابراین، اگر ما این مسئله را در وضع موجود مورد دقت قرار بدهیم خواهیم دید که هردو کفة این میزان متوازن و متعادل است، انفاق اغنیا در کفه ای و حفظ شخصیت و فرار از ذلت و خودداری از کینه و حسد از فقرا در کفه دیگر است، و با این میزان متوازن اجتماع اسلامی بزندگی سعادتمندانة خود ادامه می‌دهد، و با نفس و روح سالم و اقتصاد صحیح ثروت را برای همه توزیع می‌کند، و در محیط زندگی آزاد قدم بر میدارد که در نتیجه نه در میان اغنیا عیاش و خوشگذران نامشروع پیدا می‌شود و نه در میان فقرا محروم و درمانده یافت می‌گردد، و ما در فصل گذشته بطور تفصیل در باره انفاق و چگونگی آن سخن گفتیم، و طرق مختلف آن را که در عصر حاضر قابل اجرا و مناسب با وضع امروز است بیان نمودیم و گفتیم که با عنوانهای مختلف ممکن است انفاق را از صورت احسان خارج ساخت، و در باب تعاون انسانی و نوع پروری سعادتمندانه داخل نمود. دیگر احتیاج بتکرار نیست، و لیکن همین اندازه می‌گوئیم که اگر اجتماعی باینصورت اداره شود، دیگر ظلمی پیدا نخواهد شد، تا از مظلومین و ستمدیدگان در مقابل آن سکوت و بردباری خواسته شود، و همچنین محرومیت اقتصادی نخواهد ماند تا محرومین در برابرش بمحرومیت کشیدن مأمور شوند.

اما هنگامیکه اغنیا از پرداخت حقوق و انفاق واجب خودداری نمایند و همة تکالیف خدمات اجتماعی را بعهده ملت فقیر واگذارند.

در اینصورت کیست که فقرا را ببردباری و تحمل اینگونه ظلم و ستم دعوت کند، و محرومین را باجبار وادارد که به بیچارگی و محرومیت بسازید، و این همه جور و جفا را متحمل و ستمگران را آقا بالا سر خود بدانید. آیا این کار ناستوده از اسلام سرمیزند؟ اسلامیکه مردم مظلوم راضی از ستم و ستمگر را بعاقبت خطرناک در دنیا و آخرت تهدید می‌کند، و خلوت گزیدگان از مبارزه با ستمگران را با نوید عذاب و آتش سوزان هشیار می‌دهد، این قرآنکریم است که بگوش جهانیان میرساند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ظَالِمِیٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمۡۖ قَالُواْ کُنَّا مُسۡتَضۡعَفِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَکُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِیهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا ٩٧ إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ حِیلَةٗ وَلَا یَهۡتَدُونَ سَبِیلٗا ٩٨ فَأُوْلَٰٓئِکَ عَسَى ٱللَّهُ أَن یَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا ٩٩ [النساء: 97- 99] «آن مردمیکه در دنیا بخود ستم کردند (و زیر بار جور و جفای ستمکاران رفتند) هنگامیکه جان عزیز آنان را مأمورین خدا می‌گیرند از طرف آنان مورد سرزنش و عتاب قرار می‌گیرند، فرشتگان خدا می‌گویند: شما در دنیا کجا بودید و زندگی خود را چگونه گذراندید؟ با سرافکندگی می‌گویند: ما بیچارگانی بودیم و در جهان کاری از ما ساخته نبود، (چاره ای جز تحمل ظلم و ستم نداشتیم!) پاسخ میشنوند که چرا مگر زمین خدا کم وسعت بود، مگر دنیای بزرگ برای شما تنگ شده بود؟ چرا بنقطة دیگری مهاجرت نکردید، (و چرا از محیط ستم خود را بیرون نبردید تا با تجدید قوا با ستم و ستمکار پیکار کنید و شاهد پیروزی را بدست آورید)، هان اینگونه مردم سزاوار دوزخند، شایسته‌ترین مکان برای آنان جهنم سوزان است، وه چه بدعاقبت و مکانی برای خود اختیار کرده‌اند. (آنان بیچاره نیستند)، بیچاره آن مردان و زنان و کودکانی هستند که نیروی مبارزه ندارند و همة راه‌های چاره بروی آنان بسته است و بهمین جهت جای امید است که خداوند از آنان بگذرد، زیرا که او بخشنده و آمرزنده است».

و با توجه با این حقیقت تابناک پرواضح است که اینگونه زندگی سراسر جرم است، و هیج غذر و بهانه ای دربارة آن پذیرفته نیست. آری، بزرگ‌ترین جرم‌ها در جهان این است که انسان بفشار ستم تن بدهد و با ستمکار مباره نکند، ببهانة اینکه او ضعیف و ناتوان و ستمکارقوی و توانا است و طبعاً ضعیف در مقابل قوی پایمال می‌گردد. اینگونه ستمدیدگان را قرآنکریم ستمکاران بر نفس خود مینامد، زیرا که خود راضی باین زندگی ننگین شده و از سعادت بی‌پایانی که خدا برای آنان منظور داشته روگردانند، در صورتی که برای رسیدن بیک زندگی سعادت آمیز و در راه مبارزه برعلیه ستم تا سرحد امکان بپایداری از طرف پروردگارشان دعوت شده‌اند.

بدیهی است که دعوت بر مهاجرت خود یکنوع مبارزة مخصوصی است نه اینکه یگانه راه نجات از روبروشدن با ظلم و ستم فرارکردن است. بلکه، اجتماع بشر را برای مبارزه راه‌ها و وظیفه‌های دیگری هست که در آیندة نزدیک دربارة آن‌ها سخن خواهیم گفت: در این جا فقط منظور ما بیان این نکته است که اسلام کسانی را که بزندگی مظلومانه راضی شده و ستم ستمکاران را با سکوت خود تصویب می‌کنند با شدیدترین وجهی ملامت و مؤاخذه می‌کند، تا حدیکه بیچارگان حقیقی که از شدت ناتوانی قدرت بر مبارزه ندارند، و راه‌های چاره بر روی آنان مسدود است دربارة آنان نیز وعدة آمرزش صریح نداده است، بلکه فقط با یادآوری عفو و رحمت پروردگار آنان را امیدوار ساخته، در صورتی که غذرشان پذیرفته و ناتوانی آنان بهترین گواه بیگناهی است. و لیکن مقصود از این تعبیرحکیمانه این نیست که ممکن است خدا از آنان نگذرد. هیهات! که پروردگار رحیم دربارة بندگانش ستمی روا دارد، بلکه منظور بزرگ و با اهمیت نشان دادن مطلب است، تا کسی از مبارزه کوتاهی نکند هر اندازه هم ناتوان است تا آنجا که قدرت هست باید مبارزه کرد، گرچه با یک فریاد باشد.

اما بیچارگان واقعی آنانکه همه راه‌های چاره حتی راه فرار از محیط ستم بروی آنان بسته است در نظر اسلام نباید در آن محیط تنها گذاشت، تا بطور اجبار هر ستمی را تحمل نمایند. ملت اسلامی همگی مسئولند که از حریم آنان دفاع کنند تا از چنگال ستمکاران تبه دل نجاتشان بخشند.

قرآنکریم در این باره کسانی را که از این پیکار ملی شانه خالی می‌کنند چنین سرزنش می‌نماید: ﴿وَمَا لَکُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا ٧٥ [النساء: 75] «چه باعث شده که در راه خدا نمیجنگید، و برای خاطر زنان و مردان بیچاره و اطفال بیگناه پیکار نمیکنید، آنان نیز برادران و خواهران و فرزندان شما هستند که خدا را میخوانند و می‌گویند: بارخدایا! ما را از این دهکده ستمکاران نجات بده».

پس بنابراین، هیچگاه ظلم و ستم از در خانة گروهی از بشر کم یا زیاد وارد نمی‌شود که آنان ساکت بنشینند، و از آن مهمان ناخوانده با صبر و سکوت آنقدر پذیرائی نمایند که خدا از آنان راضی شود. بی‌پروا باید گفت که هرگز خداوند از اینگونه مردم سست عنصر راضی نبوده و نخواهد بود، تا رنج‌های فراوان نکشند و با ظلم و ستم مبارزه نکنند و از ستمدیدگان درمانده با فداکاری و از خودگذشتگی دفاع مردانه ننمایند، خدای توانا از آنان خشنود نخواهد شد.

در ضمن بعضیها چنان پنداشته‌اند که این آیات اصلا مربوط بامور اجتماعی نیست، بعقائد مسلمان‌ها مخصوص است. باین ترتیب که مربوط بهنگامی است که گروهی از مسلمین در میان مشرکین و کفار گرفتار شوند، و آنان را به اجبار بترک یکتاپرستی و شرک دادن بخدا وادار و از انجام شعائرمذهبی و ستایش اسلامی جلوگیری نمایند، این آیات دربارة آنان نازل شده و برای نجات چنین گروهی فرمان می‌دهد. متأسفانه باید گفت که این پندار صحیح نیست، زیرا قطع نظر از اینکه این مورد نیز امور اجتماعی است. در نظر اسلام میان شعائر مذهبی و اجرای قوانین اجتماعی و برنامة اقتصادی و سیاسی هیچگونه فرقی نیست، همة این‌ها از فروع عقیده و از یک سرچشمه سیراب می‌شوند، و بازهم در نظر اسلام فرقی نیست در میان کسانیکه مانع از اجرای احکام و برنامه‌های اسلامی هستند، ظاهراً و واقعاً کافر و بیدین باشند، و یا اینکه در ظاهر مسلمان و در واقع کافر بی‌ایمان باشند، زیرا که قرآنکریم فاش می‌گوید: ﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٤٤ [المائدة:44] «آنان که مطابق قانون خدا حکم نمیکنند کافرند».

اسلام می‌گوید که مال ثروت نباید در دست اغنیا بازیچة حکومت و باعث تشکیلات دولت گردد، اسلام همه جا دولت را مأمور و مسئول نگهداری و پرستاری از رعیت می‌کند؟ بهر طریقی که امکان پذیر است یا با ایجاد کار آبرومندانه باید آنان را بکار و کوشش وادارد و یا باید در صورت ناتوانی از کار بطور مستقیم زندگی آنان را از صندوق دارائی ملی تأمین نماید. پیامبر هوشمند اسلام دربارة کارمندان دولت تضمین‌های مخصوصی را بدولت اسلام سفارش نموده که در فصل‌های گذشته قسمتی از آن‌ها بیان گردید، و همین تضمینها دربارة کسانیکه کارمند موسسات خصوصی و سازمانهای ملی هستند کاملاً تطبیق می‌نماید، و بدون فرق باید دربارة آنان نیز رعایت شود. و بدیهی است که همة این وظایف حکیمانه جز و عقیدة پاک مردم مسلمان است که تا همه آن‌ها را در کرة زمین اجرا نکنند مسلمانان واقعی نیستند، و آیات مذکور که از ظلم و ستم حکایت داشته و حکم ضالمان مظلوم نما و آن کسانی را که بخودستم روا داشته و تن بذلت داده و از مبارزه با فساد کوتاهی کرده‌اند بیان می‌نماید، بهمین جریان ناظر است.

پس از بیان همة این حقایق کتمان ناپذیر بازهم بگفتگوی خود ادامه داده و مسئله را اینطور فرض می‌کنیم که مردم بخاطر همان معنای خیالی که از این آیات استفاده می‌شود، دست از مبارزه با فساد اجتماعی بردارند و بگویند: چون این آیات می‌فرماید: «آرزوی فضل خدا دادة دیگران را در سر نپرورانید و بمال و منال و جاه و جلال مردم چشم ندوزیدت» وظیفة ما این است که در گوشه ای بنشینیم و اجتماع را بحال خود واگذاریم. آنگاه معلوم است که چه نتیجة بد و چه روزگار تیره پیش می‌آید، نتیجه این است که ثروتهای سرشار جهان در دست عده‌ای دنیاپرست و سود جوانباشته گردد، تا در میان خود مانند گوی چوگان دست بدست بگردانند، و تودة مردم را در آتش محرومیت ابدی بسوزانند، چنانکه در نظام شوم تیول و رژیم فاسد سرمایه داری بآسانی این محرومیت پدید می‌آید. و بر همگان روشن است که اینگونه رفتار زشت از کارهای ناپسند است، و اسلام آن‌ها را بنام منکر بجامعه معرفی می‌نماید، زیرا که مخالف فرمان پروردگار جهان است که می‌فرماید: نباید ثروت در میان ثروتمندان وسیلة حکومت و باعث تشکیلات دولت آنان بشود، و بازهم این نابسامانی پیش می‌آید که ثروتمندان سودپرست همة این ثروتها را روی هم انباشته و احتکار کنند و یا در خوشگذرانی و عیاشی خود بمصرف برسانند، اگر احتکار پدید آید در نظر اسلام نیز منکر و ناستوده است، قرآنکریم با زبان شیوائی به محتکران مژدة عذاب می‌دهد، می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یَکۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٖ ٣٤ [التوبة: 34] «کسانیکه زر و سیم اندوخته و از انفاق در راه خدا خودداری می‌کنند بآنان بعذاب دردناک بشارت بده» واضح است تا کاری منکر و ناستوده در پیشگاه خدا نباشد مجازات و عذاب معنائی ندارد، و اگر عیاشی و خوشگذرانی نامشروع اغنیا معمول گردد بازهم منکر و از کارهای زشت است و آیاتیکه دربارة تحریم عیاشی و اسراف و خوشگذرانی نامشروع نازل شده جداً در قرآنکریم فراوان است، و همة این آیات عیاشان را با کفر و فسق و فجور معرفی می‌نماید، در یکی از آن‌ها چنین می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ ٣٤ [سبأ: 34] «ما بهیچ دهکده و دیاری پیامبر نفرستادیم مگر اینکه عیاشان آنجا گفتند: ما بدانچه شما مأمور شده اید کافریم». و در آیة دیگر می‌فرماید: ﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِکَ قَرۡیَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِیرٗا ١٦ [الإسراء: 16] «هرگاه خواستیم دهکده ای را ویران و هلاک بسازیم عیاشان و خوشگذرانان آنجا را بحال خود واگذاشتیم تا در سرزمین خود مشغول فسق و فجور شدند و مستحق عذاب و کیفر گردیدند، پس از آن عذاب بر آنان نازل شد و چنان ویرانش کردیم که هنوزهم در گنجینه‌های تاریخ بیادگار مانده است» و بازهم در آیة دیگر پس از آنکه در روز قیامت مردم را بدستة دست راست و دست چپ و میانه رو تقسیم می‌کند، دست چپیها را اینطور اعلام می‌فرماید: ﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ ٤١  فِی سَمُومٖ وَحَمِیمٖ ٤٢  وَظِلّٖ مِّن یَحۡمُومٖ ٤٣ لَّا بَارِدٖ وَلَا کَرِیمٍ ٤٤  إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُتۡرَفِینَ ٤٥ [الواقعة: 41- 45] «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آن‌ها داده مى‏شود)! آن‌ها در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند، و در سایه دودهاى متراکم و آتشزا!. سایه‏اى که نه خنک است و نه آرامبخش! آن‌ها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند».

بنابراین، ممکن نیست که از بازنشستن مردم از مبارزه با فساد و ظلم اجتماعی جز کارمنکر و ناستوده نتیجه گرفت، و دیدیم که قرآنکریم با دلیل‌های روشن و محکم کارهای زشت را تقبیح و نابکاران را بعذاب دردناک و مجازات شدید محکوم کرد.

پس در اینصورت چگونه می‌توان اسلام را با این تهمت بی‌آزرمانه متهم ساخت که مردم را بسکوت و خوشنودی از کارهای زشت دعوت می‌کند، و برای جلب رضای پروردگار در مقابل ظلم و ستم بسکوت و گوشه نشینی فرمان می‌دهد، و حال آنکه گوینده خدا است که می‌فرماید: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۚ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ ٧٨ کَانُواْ لَا یَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنکَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ ٧٩ [المائدة: 78- 79] «کسانیکه از بنی اسرائیل کافر شدند (و بر حقایق تابناک دین و آئین خدا پردة بیدینی کشیدند) با زبان داود پیامبر و عیسی بن مریم لعنت شدند. لعنت شدنشان براى این بود که [نسبت به فرمان‏هاى خدا و انبیا] سرپیچى داشتند و همواره [از حدود الهى‏] تجاوز مى‏کردند. آن‌ها از اعمال زشتى که انجام مى‏دادند، یکدیگر را نهى نمى‏کردند چه بدکارى انجام مى‏دادند!».

میبینیم که در این آیه سکوت در مقابل کارهای زشت و خلاف قانون و خودداری نکردن از کردار بد را از نشانه‌های بیدینی و کفر بخدا قرار داده که موجب خشم و غضب و نفرین و مجازات شدید پروردگار است، خداوند مرتکبین اینگونه اعمال را با زبان برجسته‌ترین مردم ملعون معرفی کرده است، و بعلاوه پیامبر مبارز اسلام نیز چنین می‌فرماید: «هر یک از شما مسلمان‌ها اگر کار زشتی را دیدید باید در تغییر و اصلاح آن بکوشید؛ و در بیان این معنی می‌گوید: بهترین جهادها در پیشگاه خدا سخن حقی است که در مقابل زمامدار ستمکار گفته شود، و این کارهای ناستوده که در اجتماعی یا با رضایت رهبر اجتماع و یا با فرمان وی انجام بگیرد او را زمامدار ظالم معرفی می‌کند که باید همة افراد در برابرش برای رضا خدا و در راه خدا تا پای جان ایستادگی و مبارزه کنند.

با توجه باین حقایق روشن دیگر کدام عقلی بخود اجازه می‌دهد که بگوید: اسلام مسلمانان را به تسلیم و رضایت از ظلم و ستم وادار می‌سازد، و در مقابل محرومیت‌های اجتماعی بسکوت امر می‌کند، چرا؟ مگر عقل منحرفی باشد که نتواند حقایق را آنگونه که هست درک نماید، و یا مغلوب هوای و هوس و شهوات نفسانی باشد که نتواند خود را از زندان دیونفس آزاد نماید.

با این بیان روشن شد آیاتیکه در اول بحث عنوان گردید فقط و فقط ناظر قسمت جلوگیری از آرزوی حسرت با ربا کاران است، و متوجه چیزهائی است که هیچکس نمی‌تواند آن‌ها را تغییر بدهد، نه دولت و نه اجتماع و نه یکی از افراد بشر و بعبارت رساتر کارگران کارگاه‌های بیکاری را از بافتن قماش آرزوی خام که خود مقدمة انگیزش کینه‌ها و حسدها است باز میدارد.

اکنون برای روشن مطلب مثالهائی را بعنوان نمونه یادآوری می‌کنیم:

1-  فرض می‌کنیم که شخصی یک هدیة قابل توجه بکسی و یا باجتماعی داده و بوسیله آن چنان کسب شهرت نموده که همه را بحیرت واداشته!! و انسان دیگری برای بدست آوردن چنین شهرتی دائم در آتش حسرت میسوزد، اما تهیه کردن وسایل برای وی ممکن نیست. آیا از دولت برای فرونشاندن این آتش جانسوز چه کاری ساخته است؟ آیا می‌توان گفت که دولت باید با جلوگیری از این حسرت جگرسوز از بروز کینه و حسد در نهاد چنین بیماری مانع شود و یا باید در یکی از کارخانجات خصوصی خود چنین هدیه را برای آن بسازد تا آرزوی بی‌پایانش برآورده شود.

2-  فرض می‌کنیم که انسانی خوش خط و خالی در دنیا هست؛ آنقدر زیبا و نیک منظر است که دل‌ها را در کانون سینه‌ها با آتش عشق خود میسوزاند و چشم‌ها در همه جا او را بدرقه می‌کند، و انسان دیگری هم هست که از نعمت زیبائی و جمال بی‌بهره است، لیکن دائم در آتش حسرت میسوزد و همیشه آرزوی جمال زیبای دیگری را در دل میپروراند. آیا برای فرونشاندن این فتنه دولت می‌تواند چه کار بکند؟ آیا ممکن است که زیبائی او را گرفته و با کمال احترام تقدیم نازیبا بکند و یا می‌تواند بمساوات و تقسیم آن قانونی بتصویب برساند؟

3-  باز فرض می‌کنیم زن و شوهر مهربانی با کمال صفا و صمیمیت از زندگی شیرین خود بهره مندند، و در این کانون وفا فرزندانی تربیت می‌کنند که موجب روشنائی چشم و سرمایة سعادت پدر و مادرند، و در مقابل آنان زن و شوهر دیگری هستند که در دفتر اقبال آنان آئین وفا و محبت نوشته نشده و یا برخلاف پیشرفت طب امروز از آوردن فرزند عاجزند!! آیا اگر همة قدرتهای روی زمین بسیج شوند، می‌توانند این ناراحتی را تبدیل به آسایش نمایند، و همه می‌دانند که اینگونه پیش آمدها در محیط زندگی بشر فراوان است که تاکنون نه پیشرفت اقتصادی توانسته گرهی را از این مشکل بگشاید، و نه از بسط عدالت اجتماعی کاری ساخته است، زیرا که اینگونه کارها اصلا بامور اقتصادی و اجتماعی مربوط نیست تا بتواند علاجش کند. بنابراین، این مشکل لاینحل را بجز دعوت برضایت و تن دادن بقضا چه می‌تواند آسان بسازد؟ و عقده گشای آن غیر از اطمینان بلطف بی‌پایان پروردگار است که بندگان خود را با میزان خود میسنجد، نه با میزان معمولی روی زمین، و بمحرومیت زمینی با نعمت‌های آسمانی پاداش می‌دهد، بلکه در میدان اقتصادی و اجتماعی نیز دانشمندان اقتصاد و کارشناسان جامعه سرگردانند، و در مقابل پروردگار جهان از پیشرفت خود عاجزند.

هان کی می‌تواند بگوید که اجرای مساوات مطلق در مهد زمین از همة جهات امکان پذیر است؟ در کدام نقطة این جهان پهناور تاکنون حقوقها و کارمزدها بتساوی قسمت شده؟ و یا در کجای دنیا تا بحال مقامها و درجه‌ها و پستها در میان بشر یکسان تقسیم گردیده است؟.

پس بر فرض که کارگر کوشائی در اتحاد جماهیر شوروی شب و روز کوشش نماید تا بلکه بمقام مهندسی برسد، و مهندس مشهوری گردد، اما اوضاع عقلی دراین باره با وی سازگار نیست و برخلاف انتظارش همه فرصت‌های عاقلانه را از دست داده است، تحصیل نکده، دانشگاه ندیده، تجربه ننموده، و آزمایش نداده تا بآن مقام برسد و یا اینکه کارگری در این کشور آن اندازه قدرت جسمی ندارد که پس از انجام دادن عمل اجباری خود اضافه کار بکند، و مزد اضافه کاری بگیرد، و لیکن با وجود ناتوانی خود بازهم بکارگر دیگری که خدمت اضافی انجام می‌دهد و با دریافت مزد بیشتری زندگی خود را بهتر تأمین می‌نماید حسرت میخورد. آیا دولت مساوات خواه کمونیستی دربارة این دونفر کارگر چه کاری می‌تواند بکند؟ و چگونه ممکن است که زندگی آمیخته با حسرت و آزار این کارگر مریض را که دائم با زهر کشندة کینه و حسد جگرش سوراخ سوراخ می‌شود سعادتمند بسازد؟ و با چه تدبیری می‌تواند این تیره روزی را به بهروزی مبدل سازد؟

بشر بدون اینکه ایمان بنیروی بی‌پایان خدا داشته باشد تا در پرتو لطفش با آرامش کامل وظیفة خود را انجام بدهد و از زحمت‌های خود بهره برداری نماید چگونه می‌تواند اینگونه مرض‌ها را علاج کند؟.

اکنون از طرفداران مساوات حقوق میپرسیم: آیا با سلاح آتشین و زور سرنیزه بهتر می‌توان علاج کرد و یا با تحریک رضایت نیروی داخلی و تقویت ایمان بخداوند توانا.

بلی، این است حقیقت دعوت اسلامی که بشر را برای بدست آوردن خواسته‌های مشروع خود بکار و کوشش می‌خواند، و برضایت و اغماض از کارهائیکه از محیط اختیارش بیرون و تغییرش برای کسی امکان پذیر نیست و امید دارد. اما هنگامیکه ظلم و ستم پیش می‌آید، ستمیکه از دست بشری به بشر دیگر فرا می‌رسد و برای همه ممکن است که با آن مبارزه کنند و از تجاوز بشری که همانند خود اوست جلوگیری نمایند، در اینصورت خدواند هرگز از مردم خوشنود نخواهد شد مگر اینکه همه باهم دست اتحاد و یگانگی داده، برعلیه هر ستم و ستمکاری بپا خیزند و تا کاخ ستمکاران را واژگون نسازند دست از پیکار نکشند، قرآنکریم دربارة اینگونه مردم مبارز می‌گوید: ﴿وَمَن یُقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیُقۡتَلۡ أَوۡ یَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا ٧٤ [النساء: 74] «کسیکه در راه خدا پیکار کند بکشد و یا کشته گردد پیروز و یا مغلوب شود ما پاداش بزرگی در اختیارش قرار خواهیم داد».

پس با توجه باین حقایق انکار ناپذیر معلوم است که اگر در دنیا همة دین‌ها هم افیون ملت‌ها باشند دین اسلام افیون نبوده و نخواهد بود. اسلامیکه از روز اول کارش انقلاب و مبارزه و پیروزی است و کسانیرا که تن بذلت می‌دهند و هر گونه ظلم و ستم را بخود می‌پذیرند با اشد مجازات محکوم می‌کند، هرگز افیون ملت‌ها نخواهد بود.


اسلام و ملیت‌های غیرمسلمان

اسلام و ملیت‌های غیرمسلمان

بحث دربارة احترام و موقعیت ملت‌های غیرمسلمان در قانون اسلام بحثی است که همیشه در اطرافش کنجکاویهای فراوان بوده است، و می‌گویند: راهی است بس تاریک و باریک و صعب العبور و اغلب مردم از ترس اینکه مبادا میان مسلمان و غیرمسلمان فتنه و آشوب حادث شود از بحث و گفتگو در این باره اجتناب میورزند. اما من کسی هستم که بصراحت لهجه معتادم و از بی‌پرده سخن گفتن هراسی ندارم، نه تنها با وجدانم روشن بیانم، بلکه با دیگران نیز همینطورم با همین صراحت بیان هم دوست دارم که از برادران هم وطنم و از آنانکه در اصول انسانیت با ما برادرند بپرسم که چرا از حکم اسلام می‌ترسید؟ آیا از نارسابودن دلایل اسلام می‌ترسید؟ و یا می‌ترسید که قوانین اسلام امروز قابل اجرا نباشد؟.

اما دلیل‌های اسلام که خیلی ساده و روشن است اینک قرآنکریم است که می‌فرماید: ﴿لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٨ [الممتحنة: 8] «خداوند شما را منع نمی‌کند که با کسانیکه با شما دربارة دین نجنگیدند و شما را از وطن خود بیرون نراندند خوشرفتاری کنید و عدالت اسلامی را دربارة آنان نیز مراعات نمائید، زیرا که خدای مهربان عدالت را دوست دارد».

و نیز دربارة رفتار با اهل کتاب می‌گوید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أُحِلَّ لَکُمُ ٱلطَّیِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ حِلّٞ لَّکُمۡ وَطَعَامُکُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡۖ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ [المائدة: 5] «غذای اهل کتاب برای شما حلال و غذای شما برای آنان حلال است، و همچنین زنان پاکدامن مسلمان و زنان پاکدامن اهل کتاب برای زناشوئی شما بیمانع هستند».

و مبدءٍ فقهی اسلامی هم با این دو جملة روشن بیان می‌گردد، هرچه برای خود روا میداریم برای آنان نیز رواست، و هر آنچه برای ما ناپسند است برای آنان نیز ناپسند میدانیم، پس با توجه باین حقیقت بخوبی پیدا است که دلیل‌های اسلام همه جا مسلمانان را به نیکوئی و رفتارعادلانه با دیگران تحریص می‌کند و در حقوق و وظائفی که مربوط بعبادت پروردگار و فرائض خصوصی مسلمانان نیست، بلکه متعلق بامور اجتماعی و حقوق هموطنان اجتماع است بمساوات و بسط عدالت مأمور می‌سازد، و بعلاوه در بهبود روابط مسلمان و غیرمسلمان با تصویب قوانین سودمند دید و باز دید برادرانه و نشستن در سرسفرة یکدیگر می‌کوشد. بدیهی است که اینگونه روابط حسنه جز در میان رفقا و دوستان صمیمی برقرار نمی‌گردد، و زینت بخش همة این امور رابطة حکیمانة ازدواج است که از طرف اسلام بیمانع اعلام گردیده است.

اما بحث قابل اجرا بودن قوانین اسلام را با اوضاع کنونی چه بهتر که بعهدة یک مرد مسیحی اروپائی که متهم به پیروی از آئین اسلام نیست واگذار کنیم، نام این مرد (سیرت اورنولد) و کتابی که نوشته بنام (الدعوة إلى الإسلام) و با قلم سه نفر بنام حسن ابراهیم حسن، عبدالمجید عابدین، و اسماعیل نحراوی، بزبان عربی ترجمه شده در صفحة 48 این کتاب چنین می‌نویسد: ممکن است که ما از روی روابط دوستی که در میان مسیحیان و مسلمانان عرب برقرار شده بود بدست بیاوریم که بزرگ‌ترین عامل گرویدن مردم بدین اسلام قدرت بازو و زور سرنیزة مسلمانان نبوده، زیرا که خود محمد پیامبر هوشمند اسلام با بعضی از قبائل مسیحی عرب همپیمان شد و حمایت آنان را شخصاً بعهده گرفت و در انجام شعائر مذهبی آزاد شان گذاشت، بطوریکه برای رجال کلیسا و کشیشان مسیحی اجازه داد تا آزادانه از حقوق و نفوذ سابق خود بهره برداری نموده و با کمال آرامش و امنیت بوظایف مذهبی خود قیام کنند.

در صفحة 51 چنین می‌گوید: و از این مثالهائیکه در گذشتة نزدیک بیان کردیم و گفتیم از آن بساط اغماض و مسامحه‌ایکه در قرن اول هجرت مسلمانان پیروز برای عربهای مسیحی گسترده بودند و تا نسل‌های آینده نیز ادامه داشت؛ بخوبی می‌توانیم دریابیم که واقعاً این قبایل مسیحی کیش عرب که از آئین خود دست کشیدند، و بدین اسلام گرویدند با اختیار و اراده و کمال میل و آزادی خودشان بود، و هیچگونه فشاری از طرف مسلمانان وارد نگردید، و هم اکنون مسیحیانیکه در عصرحاضر در میان ملت مسلمان زندگی می‌کنند از نزدیک شاهد اینگونه گذشتهای جوانمردانه هستند.

در صفة 53 می‌گوید: هنگامیکه ارتش پیروز اسلام بفرماندهی ابوعبیده بوادی اردن رسید، در صحرای فحل اردو زد، مردم مسیحی این بلادنامه‌های محبت آمیزی بمسلمانان نوشتند و اظهار داشتند که شما مسلمانان پیش ما محبوب تر از مردم رومید، گرچه رومیان با ما همکیش و هم آئینند، شما برای ما وفادارتر و مهربان ترید و از حریم ما بهتر از همکیشان خود دفاع می‌کنید، حکومت شما عادلانه تر از حکومت مسیحی است.

و در صفحة 54 چنین می‌نویسد: همینطور نیروی ادراک مردم در خلال جنگ‌هائیکه از سال 633 تا 639 میلادی طول کشید بیدار شد و در همان جنگ‌ها ارتش مسلمان عرب رومیان را بتدریج از بلاد خود بیرون کردند تا وقتیکه در637 شهرتاریخی دمشق در پیمان صلح با مسلمانان معروف شد، و بدین وسیله هم از غارت و کشتار آسوده گردید و هم شرایط مناسبی که آسانتر از شرایط رومیان بود بعهده گرفت که در مقابل آن پیمان خیلی ناچیز بود، دیگر سایر بلاد شام نتوانست بمقاومت خود ادامه بدهد، بیدرنگ یکی پس از دیگری سقوط نموده و خواستار پیمانی نظیر پیمان دمشق شدند، در نتیجه شهر حمص و منبج و بعضی از شهرهای دیگر نیز پیمانهائی امضا کردند و تحت حمایت حکومت اسلامی قرار گرفتند، و اغلب در این پیمانها شرایطی نظیر شرایط پیمان بیت المقدس را پذیرفتند، و از طرف دیگر عمده ترس دولت روم از مسلمانان این بود که امپراطوری فاتح مسلمان در این بلاد مسیحیان را بپیروی از دین اسلام و ترک دین مسیحی مجبور سازد، اما آن رفتار جوانمردانه‌ایکه مسلمانان در پیش گرفتند و آن وفاداری که نسبت بپیمانهای خود نشان دادند، و بعد از پیروزی کامل آزادی دینی و مذهبی بمردم مسیحی دادند، موجب شد که روابط با مسلمانان در نظر اهل شامات بهتر و محبوب تر از روابط با دولت روم و هر دولت مسیحی گردد، و آن ترس و هراسی که از واردشدن یک ارتش فاتح در بلاد خود پیش بینی می‌کردند کم کم از دل‌ها زدوده شد و جای خود را بحماسه سرائی و ابراز احساسات دوستانه بنفع مسلمانان داد، این است داستان گواهی یک مرد مسیحی و خارج از دین اسلام دربارة مسلمانان.

بنابراین، اکنون چه باعث شده که مسیحیان از حکومت و داوری اسلام می‌ترسند؟ چرا نسبت بحکومت اسلامی اظهار ناراحتی می‌کنند؟ شاید از تعصب مسلمانان برعلیه مسیحیان می‌ترسند، در اینصورت معلوم است که آنان معنای تعصب را تاکنون نشناخته‌اند، پس برای روشن شدن مطلب مثالهائی برای نمونه از مدار تاریخ در اینجا شاهد مثال میآوریم تا معنای تعصب کاملاً روشن گردد.

1-  پس از پیروزی مسیحیان در اسپانیا بمنظور تفتیش عقاید سازمان بسیار دامنه داری در این کشور تشکیل دادند، و بزرگ‌ترین هدف از تشکیل این سازمان فقط پرونده سازی و محکوم کردن مسلمانان بود، و بهمین جهت در این سازمان بیشرمانه‌ترین نوع عذابها و شکنجه هائیکه تاکنون تاریخ بشریت نظیرش را کمتر دیده است برای سرکوبی مسلمانان بکار میرفت، در یکطرف مردمی را زنده زنده در کوره‌های آدم سوزی میگداختند، و در طرف دیگر ناخنهای عدة دیگری را میکشیدند، در گوشه ای چشمهای عدة بیگناهی را درمیآوردند، و در گوشة دیگر گروهی را رگ میزدند، همة این شکنجه‌های ضدانسانی برای این بود که مسلمانان را بترک دین خود وادارند و به پیروی از کیش مسحیت مجبور بسازند.

ما در اینجا حق داریم که از مسیحیان بپرسیم: آیا در شرق اسلامی آثاری از این شکنجه‌های ضدانسانی تاکنون سراغ دارید؟ آیا در طول این مدتی که در میان مسلمانان زندگی کرده اید تا بحال کوچکترین ناراحتی از این قبیل رفتار ناستوده بشما رسیده است؟ اما هنوزهم کشتارگاههائی برای نابودی مسلمانان در هر کشور اروپائی و مستعمرة اروپائی آماده می‌گردد، مانند کشور یوگسلاوی و البانی و روسیة شوروی و در کشورهای افریقای شمالی مانند کشور سومالی و گینه و مالایا و هندوستان. گاهی بنام تصفیة سازمانهای کشوری و گاهی بنام بسط عدالت و برقراری نظم و آرامش مسلمانان را در این قربانگاهها فدای تعصب‌های ناستوده و ضدانسانی خود می‌سازند.

اما با وجود این، ما همة این شواهد زنده را نادیده میگیریم، و فقط یک سند کوچک از یک کشور نزدیک ارائه میدهیم که واقعاً در این مورد یک شاهد ارزنده است، زیرا که این کشور از دیر زمانی با ما روابط تاریخی و جغرافیائی و فرهنگی و دینی دارد. و این کشور مظلوم همسایة نزدیک ما حبشه (اتیوپی) است، و همانگونه که معلوم است این کشور تابع کلیسای مصری است، و سکنة آن را عده‌ای مسلمان و مسیحی تشکیل می‌دهند، و در آمارگیری، بعضی‌ها تعداد مسلمان‌ها را 55 % از مجموع اهالی آن نشان می‌دهند و بعضی‌ها 65 % نشان می‌دهند، و ما هم در این بحث همان میزان و تعداد کم را مورد گفتگو قرار میدهیم مثلاً: در کشور حبشه حتی یک مدرسة دولتی نیست که برای تربیت فرزندان مسلمانان اختصاص داشته باشد که در آن مدرسه احکام دین اسلام را فرا گیرند، نه تنها برای این منظور دبستانی تاکنون تأسیس نگشته بلکه، برای فراگرفتن زبان و لغت عربی نیز مدرسه وجود ندارد، و آن مدارسیکه مسلمانان با بودجة خود تأسیس می‌کنند فوراً از طرف دولت حبشه آنقدر مالیات‌های گزاف و عوارض سنگین تصویب می‌شود، و باندازه ای تحت فشار قرار میگیرد که خود بخود منجر بتعطیل می‌گردد، و این فشارهای ضدفرهنگی همینطور ادامه دارد تا دیگران را از فکر تأسیس مدرسة جدید منصرف می‌سازد، و همچنین نسبت بانتشارات و سایر امورفرهنگی نیز این فشارها تکرار می‌شود، و تا این عصر نزدیک تا زمان جنگ ایطالیا با حبشه آئین رسمی این کشور این بود که هر مسلمانی که بیک نفر مسیحی بدهکار میشد و در سر رسید از پرداخت وام خود عاجز می‌ماند، خود بخود بدون هیچ دادگاهی بردة طلب کار خود محسوب و در جلوچشم دولت و دولتیان خرید و فروش میشد، و با شکنجه‌های گوناگون معذب می‌گردید، و کسی نمیگفت که آخر این هم از خانوادة بشر است.

بدیهی است خود بخود در تشکیلات دولتی و سازمانها و وزارتخانه‌های حبشه یک نفرمسلمانی را برای نظارت و ادارة امور و رفع نیازمندی‌های یک سوم از افراد این کشور انتخاب نمی‌کردند، همة این دردهای بی‌درمان از یک طرف، از طرف دیگر خود دولت حبشه هم اگر میخواست کاری بکند کوچکترین اختیاری از خود نداشت، بلکه کلیسای مصری بر تمام امور آنجا نظارت داشت و هر فرمانی که از کلیسا صادر میشد دولت حبشه در اجرای آن مجبور بود.

پس باز جا دارد که بپرسیم: آیا مسیحیان در عالم اسلامی در طول تاریخ چنین فشاری دیده‌اند؟ آیا با این روابط جغرافیائی که با روابط طبیعی و دینی ما را باهم نزدیک ساخته خود مسیحیان بمقابله بمثل راضی می‌شوند؟ حاضرند که مانند خودآنان با آنان رفار شود؟ بدیهی است که نه؛ بنابراین، این همان تعصب عالم سوزی است که از برادران مسیحی سرمیزند، اما در مصر و سایر کشورهای مسلمان تاکنون اثری از این تعصب‌ها در میان مسلمانان دیده نشده و تا ابد هم دیده نخواهد شد، پس از چه می‌ترسند؟.

بلی، کمونیست‌ها می‌گویند که هستی واقعی انسان فقط هستی اقتصادی است، و این سخن بر فرض اینکه صحیح باشد بازهم از آنان میپرسیم: آیا در عالم اسلامی تاکنون مسیحیان از این حق محروم شده‌اند؟ آیا اسلام بآنان حق مالکیت و حق تصرف و حق انباشتن ثروتهای بیکران نداده است؟ اینک برای نمونه بشری حنا یک نفرمسیحی و ساکن مصر است. هنگامیکه ملک فؤاد از پورت سعید دیدن می‌کرد بباغ او وارد شد، برای تسهیل عبور موکب فؤاد 25 کیلومتر راه درختان بارور پرتقال را قطع کرد، و برای ورود مهمانان خود خیابان احداث کرد. پس اگر حق مالکیت او محدود بود این همه ثروت را از کجا اندوخته است، و همچنین حق تعلیم و تربیت و حق استخدام در سازمانهای دولتی و حق ترفیع مقام همه جا و همه وقع برایگان در اختیار آنان قرار گرفته. آیا تاکنون دیده شده که یک عنصردینی در اینگونه امور دخالت کرده باشد؟.

بعلاوه ما این مطلب را از کمونیست‌ها قبول نداریم که هستی انسان هستی اقتصادی است، بلکه ما معتقدیم که هستی انسان از هستی اقتصادی و روحی و معنوی تشکیل یافته، و همه اجزاء ترکیبی با یکدیگر هم بستگی و هم آهنگی کامل دارند، اینجا بازهم میپرسیم: آیا تاکنون از طرف مسلمانان نسبت بمسیحیان دربارة انجام مراسم مذهبی و ستایش پروردگار فشار و موانعی ایجاد شده است؟ چرا موارد بسیار کوچکی را می‌توان نام برد.

اما هرگز این موارد بخود مسلمانان مربوط نیست، بلکه اگر با دقت بنگرید در پشت پردة این اختلافها استعمارگران انگلیسی صف بسته‌اند، و تا جان دارند باینگونه آتشهای امنیت سوز دامن می‌زنند، می‌گویند: در مسئله جزیه اسلام در میان مسلمان و غیرمسلمان امتیاز قائل شده است، و ما در پاسخ این تهمت از خود چیزی اضافه نمیکنیم، بلکه این جواب را بعهدة (سیرت اورنولد) نویسندة مشهور مسیحی مذهب که سابقاً هم بگفته‌های وی اشاره کردیم واگذار مینمائیم: وی در صفحة 58 کتاب خود چنین می‌گوید: جزیه همانطور که گفتیم: از کسانی دریافت می‌شود که مرد بوده و قدرت پرداخت داشته باشند، در مقابل خدمت سربازی از آنان دریافت می‌گردد که اگر مسلمان بودند بخدمت احضار میشدند، و مسیحیان با پرداخت مبلغی بعنوان جزیه خدمت سربازی را باز خرید می‌کردند، و از نظام وظیفه معاف میشدند که اگر هم مسلمان بودند همینطور بود و همه می‌دانند مسیحیانی که در ارتش اسلام خدمت می‌کردند از پرداخت جزیه معاف بودند، چنانکه با طایفه جراجمه همینطور رفتار شد، آنان یک طایفه مسیحی بودند که در نزدیکی شهر انطاکیه مسکن داشتند و با مسلمانان پیمان بستند که در همه جا آنان را یاری کنند، و در میدانهای نبرد دوشادوش مسلمین با دشمنان اسلام پیکار کنند، و در مقابل از پرداخت جزیه معاف و از غنایم جنگی مانند سربازان مسلمان قسمتی ببرند.

و در صفحة 59 می‌گوید: از طرف دیگر کشاورزان مصری در صورتی که مسلمان بودند با پرداخت مبلغ معینی از خدمت سربازی آزاد شدند، پس با توجه باین حقیقت مسئلة جزیه مسئلة تفرقه و امتیاز نبوده، بلکه بکنوع انجام وظیفه سربازی در صف ارتش اسلام است که هرکس خدمت سربازی را قبول می‌کرد از پرداخت جزیه معاف بود، و هرکس قبول نمی‌کرد جزیه میپرداخت، بدون اینکه مسلمان و غیرمسلمان امتیازی داشته باشند.

اما با وجود این، من یقین دارم که شیطان‌های کمونیست هیچگاه ساکت نخواهند نشست، بلکه همیشه مانند مور و ملخ در جهان پراکنده شده هر ملتی را با زبان خود با آرزوی مخصوص نوید داده و بآیندة خوشی امیدوار می‌سازند، مثلاً: بکارگران که میرسند می‌گویند: شما اگر بحرف ما گوش بدهید و هرچه گفتیم بپذیرید، در آینده نزدیکی کارخانجات را ملی کرده و شما را صاحب کارخانه خواهیم ساخت!، و بکشاورزان که میرسند می‌گویند: اگر از برنامة پیروی نمائید این زمینهای پهناور را در میان شما تقسیم کرده و شما را مالک آب و خاک خواهیم نمود، و در میان محرومین اجتماع و دانشجویان بی‌بضاعت که ظاهر می‌شوند می‌گویند: چرا ساکت نشسته اید؟ بیائید برنامة اصلاحی ما را اجرا کنید، تا شما را بمقصود خود برسانیم، و از فشار محرومیت جانسوز نجات بدهیم، و هنگامیکه با جوانان عزب و آنان که از طرف محرومیت غریزه جنسی در عذابند روبرو می‌شوند با زبان آنان سخن می‌گویند، می‌گویند: با ما همکاری کنید تا در آیندة نزدیکی برای شما اجتماعی بسازیم که آزادی عمل داشته باشید، نه قانونی در آن دخالت نماید و نه از طرف آداب و رسوم کهنه مورد اعتراض قرار بگیرد.

پس در خفا با مسیحیان نیز ترانه‌های دوستانه میخوانند، می‌گویند: با ما همکار و هم آهنگ باشید تا برای همیشه سازمان نظام اسلام را ویران بسازیم، زیرا که اسلام دینی است که مردم را باختلاف عقیده وامیدارد، اگر آن بناشد دیگر هیچکسی در عالم اختلاف نخواهند داشت.

ای شگفتا! چه کلمة نفاق آمیز بزرگی است که از دهان این دشمنان دوست نما بیرون می‌آید، عجبا بجز دروغ در سخندان خود سخنی ندارند. برهمگان روشن است که هرگز اسلام نفاق انداز نبوده و هیچوقت در نظام و رفتارش مردم را باختلاف عقاید وادار نمی‌سازد، اسلام یگانه نظامی است که همة حقوق زندگانی را بدون فرق و امتیاز برایگان در اختیار همه گذاشته است، اسلام یگانه دینی است که اولاد آدم و حوا را همیشه براساس اصول انسانیت بوحدت اجتماعی دعوت می‌نماید. سپس بشر را در اصول عقاید کاملاً آزاد میگذارد، هر عقیده ای را که می‌خواهد انتخاب نماید و بلکه با رضایت و حمایت و نظارت آن از دین و آئین خود پیروی کند. در خاتمه من یقین دارم که هم وطنان مسیحی و برادران شریک در انسانیت ما خود به آئین مسیحیت راغب تر و با حفظ روابط تاریخی با برادران مسلمان حریص تر و بحفظ مصالح و منافع خویش داناترند، آنان آگاه تر از آنند که با این افسونها و دسیسه‌های شیطانی فریب بخورند و چنین تهمت ناجوانمردانه را باسلام و اسلامیان ببندند.