اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

79- فرستادگان بنو ثقیف

79- فرستادگان بنو ثقیف

در ماه مبارک رمضان سال نهم هجری وقتی پیامبر اکرم ج تازه از غزوه تبوک بازگشته بودند، وفدی از سران بنو ثقیف به نمایندگی شهر طائف برای اعلان اسلام خود به مدینه منوره آمدند. این باعث سعادت و خوشبختی بزرگی بود که سرداران قلدر قومی سرکش و جنگجو از لجاجت دست کشیده برای اعلام فرمانبرداری و اطاعت به مدینه بیایند.

به محض اینکه این هیئت در نزدیکی‌های مدینه منوره دیده شدند، حضرت ابوبکر صدیق و حضرت مغیره بن شعبه از شدت خوشحالی شروع کردند به دویدن و هر کس تلاش داشت قبل از رفیقش مژده آمدن این گروه را به پیامبر اکرم ج برساند. حضرت ابوبکر توانست از دوستش سبقت گرفته این خبر خوش را قبل از همه به پیامبر خدا ج مژده دهد.[1]



[1]- السیرة النبویة، اثر/ ابن هشام: 4/ 193.

78- رتبه حضرت ابوبکر صدیق در غزوه تبوک

78- رتبه حضرت ابوبکر صدیق در غزوه تبوک

رسول الله ج با لشکری بزرگ متشکل از سی هزار مجاهد بسوی غزوه تبوک حرکت کرد. این‌بار هدف پیامبر اکرم ج گوشمالی دادن به رومی‌های تجاوزگر و مستبد در مرزهای سرزمین شام بود. وقتی سپاه اسلام به رهبری رسول الله ج در منطقه ثنیةالوداع جمع شد، رسول الله ج سرلشکران، فرماندهان، ژنرال‌ها، افسران و سایر مسئولین نظامی را تعیین فرمودند، به هر یکی از آن‌ها بیرق و پرچمی دادند. در این جا پیامبر خدا ج بزرگترین پرچم سپاه اسلام را بدست ابوبکر صدیق س سپردند.[1]



[1]- صفة الصفوة اثر/ ابن الجوزی: 1/243.

77- در آغوش رحمت بیکران

77- در آغوش رحمت بیکران

بنوثقیف مردانی جنگجو و دلیر و با جرأت بودند که در طائف زندگی میکردند. در سال 8 هجری مسلمانان به یاری پروردگار یکتا مکه را فتح کردند. سپاه اسلام پس از پیروزی در حنین بطرف طائف حرکت کرده، شهر را به محاصره خود در آوردند. حضرت ابوبکر صدیق س و پسرشان حضرت عبدالله نیز در بین لشکریان اسلام بودند. از هر طرف باران تیر بود که بر سر سپاه اسلام میبارید. تیری بر حضرت عبدالله بن أبیبکر اصابت کرد و ایشان به شدت زخمی شد.

با همان زخم ایشان را به مدینه منوره آوردند. او بر اثر خونریزی از همان زخمی که التیام نیافته بود پس از چهل روز از رحلت جانگداز رسول اکرم ج خلعت شهادت پوشیده به رهبر و امام خود پیوست. برخی از سپاهیان اسلام پس از ضربههای پیاپی طائفیان از دست ثقیف بسیار به تنگ آمده خدمت رسول الله ج رسیدند و از آن جناب خواستند که ثقیفی‌ها را دعا و نفرین کند. آن جناب دست‌های نیاز به بارگاه الهی دراز کرده دعا فرمودند:" بار الها، ثقیف را هدایت کن و آن‌ها را نزد ما بیاور".

دعای پیامبر مورد قبول قرار گرفت و در زمان خود پیامبر ج، جنگجویان سرکش و قلدر ثقیف سر تسلیم در برابر دعوت رسول اکرم ج فرود آورده و از فیض دولت اسلام، مالا مال گشتند.

روزی در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق س وفدی – فرستادگانی – از بنوثقیف به مدینه منوره آمدند. جگر گوشه جوان ابوبکر تازه شهید شده بود. هنوز تیری که در غزوه طائف در جسد مبارک شهید گلگون کفن فرو رفته بود در دستان پدر داغدیده سنگینی میکرد.

مرگ خونبار جگر گوشه جوان برای پدر ضربه معمولی نیست. او آن تیر را جلوی فرستادگان ثقیفی گرفته از آن‌ها پرسید: «هل یعرف هذا السهم منکم أحد؟». آیا کسی از شما این تیر را میشناسد؟

شخصی از بنو عجلان که سعید بن عبید نام داشت به سخن آمده گفت:" من این تیر را با دستان خودم تراشیده، پرهای آن‌را خودم به آن وصل کردم، و خودم نیز آن‌را پرتاب کردم".

حضرت ابوبکر س فرمودند: «فإن هذا السهم الذی قتل عبدالله بن أبی بکر، فالحمد لله الذی أکرمه بیدک ولم یهنک بیده، فإنه أوسع لکما».

"این همان تیری است که جام شهادت را به عبدالله بن أبی بکر نوشانید. حمد و سپاس بیکران مر خدای را که پسرم را بدست تو عزت و کرامت شهادت بخشید، و تو را بدست او نکشت – تا خوار و رسوا شویی -.. چه بسا که رحمت بیکران او هر دوی شما را در بر میگیرد".[1]



[1]- خطب أبی بکر الصدیق، اثر/ محمد أحمد عاشور، ص:118.

76- سنگ تمام گذاشتن در محضر رسول الله

76- سنگ تمام گذاشتن در محضر رسول الله

این تنها حضرت ابوبکر صدیق بود که سعادت حرف زدن با مردم و اظهار نظر کردن در موارد مختف در حضور رسول الله ج را داشت. از این قبیل حکایت‌ها باری در غزوه حنین روی داد. حضرت ابوقتاده چنین بیان میدارد: در غزوه حنین مسلمانی را دیدم که با مشرکی به سختی نبرد آزمایی میکند. یکی از مشرکان خواست از پشت به آن مسلمان شبیه خون زده او را به قتل رساند. من با دیدن این صحنه فورا خودم را به آن مشرکی که میخواست جنگجوی مسلمان را غافلگیر کند حملهور شدم. او متوجه من شد و شمشیرش را بالا برد تا مرا بزند. من با یک جهش سریع دستش را قطع کردم. او آنچنان ضربهای بر من وارد کرد که مرگ را با چشمان خود دیدم. سپس از حال رفته بر زمین افتاد؛ دراین میان در حالیکه خون از بدنش فواره میزد و بدرستی نمیتوانست خودش را کنترل کند، من او را هل داده به قتل رساندم. ناگهان متوجه شدم مسلمانان شکست خورده در حال فرارند، من هم همراهشان فرار کردم. به ناگاه دیدم حضرت عمربن الخطاب در جایش میخکوب شده تکان نمیخورد. از او پرسیدم: مسلمانان را چه شده؟ او گفت: این خواست خداست. پس از آن مردم بسوی رسول الله ج بازگشتند. پیامبر اکرم ج پس از فرو کشیدن چکاچک شمشیرها فرمودند: «من أقام بینة على قتیل فله سلبه». "هر کس بر سرباز کافری که به قتل رسانده دلیل و شاهدی داشته باشد ساز و برگ نظامی آن جنگجو از اوست".

من سعی کردم کسی را بیابم که در هنگام رزم آوری من با آن جنگجوی قلدر، مرا دیده باشد، ولی متأسفانه کسی را نیافتم در حق من شهادت و گواهی دهد، پس از تلاش بسیار نا امید شده بر جایم نشستم. به دلم افتاد بروم خدمت رسول الله ج و تمام ماجرا را برایشان تعریف کنم. خدمت آنجناب رسیده حکایت را برایشان بیان داشتم. از افرادی که نزد پیامبر خدا ج نشسته بودند و حرف‌های مرا میشنیدند کسی به رسول الله ج گفت: ساز و برگ و تجهیزات نظامی سربازی که ابوقتاده حرفش را میزند نزد من است. یا رسول الله لطف نموده از طرف خود چیزی به ابوقتاده داده او را راضی کنید، تا ساز و برگ آن جنگجو را برای من بگذارد!

حضرت ابوبکر که در آنجا نشسته بود فرمود:

«کلا لا یعطه أصیبغ من قریش ویدع أسدا من أسد الله یقاتل عن الله ورسوله».

"هرگز پیامبر خدا ج چنین کاری نمیکند که غنیمت جنگی را به فردی ترسو و بزدل از قریشیان بدهد و شیرمردی پهلوان از شیران دلیر خداوند متعال که در راه خدا و پیامبرش شمشیر زده را از حقش محروم گرداند".

سپس رسول الله ج از جایشان بلند شده ساز و برگ و سلاح و غنیمت آن جنگجو را خواسته و به من تحویل داد. من آن‌ها را فروخته باغی خریدم. این اولین زمینی بود که پس از اسلام برای خودم میخریدم.[1]

با آن جرأت و شهامت در حضور پیامبر اکرم ج اظهار رأی کردن و مهمتر از آن پذیرفته شدن آن رأی از سوی پیامبر اکرم ج و دستور دادن به اجرای آن، در حقیقت منزلت و مکانت و جایگاهی است که بجز برای صدیق اکبر س برای شخص دیگری مهیا نبود.



[1]- صحیح البخاری، حدیث:4322.

75- سفارش برای عثمان بن أبی العاص

75- سفارش برای عثمان بن أبی العاص

چون اهل ثقیف، اسلام آوردنشان را اعلام کردند، پیامبر اکرم ج برای آن‌ها امان نامهای نگاشت، و سپس در پی آن شد تا مسئول و امیری برای آن‌ها تعیین کند. حضرت ابوبکر صدیق س مشوره دادند آن حضرت ج، عثمان بن أبی العاص که از همه آن‌ها کوچکتر بود را به عنوان امیر بر اهل ثقیف مقرر فرمایند. حضرت ابوبکر گفتند:

«یا رسول الله! إنی رأیت هذا الغلام من أحرصهم على التفقه فی الإسلام وتعلم القرآن».

" ای فرستاده و پیک الله! من ملاحظه کردم این نوجوان از همه آن‌ها بیشتر سعی دارد از تعالیم و مفاهیم اسلام آگاه شود و از همه بیشتر تلاش دارد قرآن بیاموزد".[1]

حضرت عثمان بن أبی العاص لحظهای از وقتشان را تلف نمیکردند و برای خود چنین برنامهریزی کرده بودند که سر ظهر وقتی همراهانش برای استراحت میرفتند او خدمت رسول الله ج حاضر شده درباره آنچه از دین نمیدانست میپرسید و قرآن میآموخت و این چنین بود که در فهم و درک دین پخته شد و در علم و دانش بر دیگران سبقت گرفت. برخی اوقات که متوجه میشد رسول الله ج در حال استراحت می‌باشد، نزد حضرت ابوبکر س میرفت. رسول الله ج از پیشنهاد حضرت ابوبکر استقبال کرد،[2] و در پی آن حضرت عثمان را به عنوان امیر بنی ثقیف انتخاب نمود.



[1]- تاریخ الدعوة الإسلامیة، اثر/ دکتر جمیل عبدالله المصری، ص:152.

[2]- تاریخ الإسلام، اثر/ الذهبی، ص:670.