اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

287- باب: شدت حرام بودن ربا

287- باب: شدت حرام بودن ربا

الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٧٥ یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِ [البقرة: ٢٧٥،  ٢٧٦]          

آنان که ربا می­خورند، همانند کسی (از قبرشان) بر می­خیزند که شیطان، او را به شدت دچار جنون و اختلال حواس کرده است؛ زیرا می­گفتند: «داد و ستد مانند رباست»؛ حال آن‌که الله خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است. بنابراین کسی که پس از رسیدن فرمان پروردگارش (درباره­ی ربا،) از این عمل باز آید، آن‌چه پیش‌تر کسب کرده، از آنِ اوست و کارش با اللهِ (متعال) است و کسانی که دوباره به رباخواری بپردازند، دوزخی­اند و برای همیشه در دوزخ خواهند ماند. الله، ربا را نابود می­کند و صدقات را افزایش می­دهد...

تا آن‌جا که می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ ٢٧٨      [البقرة: ٢٧٨]     

ای مؤمنان! تقوای الله پیشه کنید و آن‌چه را که از اموال ربا (نزد مردم) باقی مانده است، رها کنید.

احادیث مشهوری در این‌باره در کتاب‌های صحیح آمده است؛ از جمله حدیث ابوهریرهt که در باب پیشین گذشت.

شرح

مولف‌/ بابی درباره‌ی شدت حرام بودن ربا گشوده است.

ربا یعنی زیاد شدن و افزایش یافتن چیزی بر اصل یک چیز و یا تأخیر در دریافت آن؛ الله متعال در کتابش حُکم ربا و وعیدِ آن را بیان فرموده است؛ پیامبرr نیز ماهیت و کیفیت ربا را بیان نموده و یادآور شده است که ربا در شش نوع کالاست: طلا، نقره، گندم، جو، خرما و نمک.([1]) لذا وقتی که یک جنس را با کالایی از همان جنس معامله می‌کنید، صحت معامله به دو شرط بستگی دارد: برابر بودن هر دو کالا، و معاوضه‌ی هر دو کالا پیش از جدا شدن؛ یعنی اگر طلا را با طلا معامله می‌کنید، هم وزن هر دو باید برابر باشد و هم هر دو طرف معامله پیش از جدا شدن از یک‌دیگر، کالای مورد معامله‌ی خود را بگیرند؛ و همین‌طور در معامله‌ی نقره با نقره. در معامله‌ی گندم با گندم نیز پیمانه‌ی هر دو باید برابر باشد و داد و ستد یا مبادله در میان دو طرف معامله پیش از جدا شدن از یک‌دیگر، به صورت پایاپای و دست‌ به دست انجام شود. معامله‌ی خرما با خرما، و نیز معامله‌ی جو با جو، و نمک با نمک نیز همین‌گونه است.

این، در رابطه با شش کالایی‌ست که در حدیث آمده است؛ اما اگر معامله‌ی یک کالا با کالایی از جنس دیگر باشد، در این حالت مساوی بودن، شرط نیست؛ بلکه مبادله‌ی کالاهای مورد معامله به‌صورت پایاپای شرط است؛ یعنی معامله‌ی یک صاع گندم با دو صاع جو ایرادی ندارد؛ به‌شرطی که مبادله‌ی گندم و جو پیش از جدا شدن دو طرف معامله از یک‌دیگر، انجام شود؛ هم‌چنین معامله‌ی طلا با نقره با تفاوت در وزن، ایرادی ندارد؛ اما مبادله باید به‌صورت پایاپای و دست به دست و پیش از جدا شدن طرفین معامله باشد.

این، حُکم کالاهای شش‌گانه‌ای‌ست که رسول‌اللهr به واقع شدن ربا در آن‌ها تصریح فرموده است؛ گفتنی‌ست: کالاهای جای‌گزین نیز همین حُکم را دارند؛ منظور از کالاهای جای‌گزین، کالاهایی‌ست که شبیه هر یک از این کالاهای شش‌گانه هستند؛ زیرا شریعت اسلامی میان کالاهای هم‌سان و شبیه به یک‌دیگر، تفاوتی نمی‌گذارد؛ هم‌چنان‌که دو چیز جدا و پراکنده، یک‌سان به‌شمار نمی‌آیند. رباخواری، یکی از هفت گناه مهلک و جزو گناهان کبیره است. کسی که ربا می‌خورَد، به یهودیان شباهت دارد که پلیدترین انسان‌ها هستند؛ زیرا یکی از ویژگی‌های یهودیان، حرام‌خواری و رباخواری‌ بوده و هست؛ از این‌رو هر مسلمانی که مرتکب این عمل حرام شود، شبیه یهودیان است.

یکی از وعیدهای رباخواری، این است که الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّ           [البقرة: ٢٧٥]   

آنان که ربا می­خورند، همانند کسی (از قبرشان) بر می­خیزند که شیطان، او را به شدت دچار جنون و اختلال حواس کرده است.

این، حُکم افراد رباخوار است که شیطان بر آنان چیره می‌شود. آری؛ شیطان بر انسان‌ها مسلط می‌گردد، مگر آنان‌که لطف و منت الهی شامل حالشان می‌شود و با پای‌بندی بر اذکار شرعی مانندِ خواندن آیۀ‌الکرسی در شب‌ها از شرّ شیطان مصون می‌مانند. انسانِ جن‌زده، دچار بیهوشی و صرع می‌شود و از حالت عادی بیرون می‌آید؛ رباخوران نیز همین‌گونه‌اند و حرکاتشان مانند افراد جن‌زده، غیرعادی‌ست.

علما دو دیدگاه دارند که آیا منظور از برخاستن رباخواران در این آیه، برخاستن از قبرهایشان در روز قیامت می‌باشد یا این‌که رفتارشان در دنیا همانند افراد جن‌زده می‌باشد و در آخرت نیز حرکاتشان غیرعادی‌ست؟

صحیح این است که وقتی آیه، محتمل هر دو معناست، پس هر دو معنا را بر آن حمل می‌کنیم؛ یعنی رباخوران در دنیا همانند افراد جن‌زده رفتاری غیرعادی دارند و در آخرت نیز همانند کسی از قبرشان برمی‌خیزند که شیطان، او را دچار جنون و اختلال حواس کرده است. پناه بر الله!

سپس اللهU بیان می‌فرماید که این‌ها با منطقی بی‌اساس و قیاسی نادرست به رباخواری روی می‌آورند؛ چنان‌که می‌گویند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْ؛ یعنی: ادعا می‌کنند که داد و ستد، مانند رباست و فرقی در میان ربا و داد و ستد وجود ندارد! به‌ادعای این‌ها کارِ کسی که گوسفندی را به صدهزار تومان می‌فروشد، مانند کارِ کسی‌ست که صد هزار تومان را با صد و ده هزار تومان مبادله می‌کند! قیاس این‌ها، مانند قیاس شیطان است که خود را با آدمu مقایسه کرد؛ الله متعال می‌فرماید:       ﴿قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ ٧٦ [ص : ٧٦]   یعنی: «(ابلیس) گفت: من از آدم بهترم؛ مرا از آتش و او را از گِل آفریده‌ای». افراد رباخوار نیز همانند شیطان به قیاسی بی‌پایه روی می‌آورند و می‌گویند: «داد و ستد، مانند رباست»! اما اللهU بیان می‌فرماید که با وجود حُکم شرعی، چنین قیاسی بی‌پایه است: ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ؛ یعنی: «حال آن‌که الله خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است» و این، بیان‌گر تفاوت فراوانی‌ست که خرید و فروش، با ربا دارد؛ یعنی این دو یک‌سان نیستند؛ اما کسی که قلبش وارونه شده است، باطل را حق و حق را باطل می‌بیند. الله متعال درباره‌ی کسی که درک و قلبش محو و وارونه شده است، می‌فرماید:

﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ١٣                      [المطففین: ١٣]      

و چون آیات ما بر او خوانده شود، می‌گوید: افسانه‌های پیشینیان است.

سبحان‌الله! کسی که بینش سالم ندارد، بزرگ‌ترین، واضح‌ترین و رساترین کلام را افسانه‌های پیشینیان می‌نامد؛ اللهU دلیلش را بیان فرموده است؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ١٤                  [المطففین: ١٤]       

هرگز چنین نیست؛ بلکه گناهانی که همواره مرتکب می‌شوند، بر دل‌هایشان زنگار بسته است.

کسی که بر قلبش زنگار گناه نشسته است، حق را باطل و باطل را حق می‌بیند؛ مانند رباخواران که داد و ستد و ربا را یک‌سان می‌پندارند و می‌گویند: «خرید و فروش، مانند رباست»؛ حال آن‌که الله متعال، خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است.

سپس الله متعال راه توبه را فراروی رباخواران قرار داده است؛ و این، سنت پروردگار متعال می‌باشد که راه توبه را فراروی هر گنه‌کاری می‌نهد تا توبه کند و به سوی پروردگار بازگردد؛ زیرا الله متعال توبه‌کنندگان را دوست دارد. همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: «للَّهُ أَشدُّ فرحاً بِتَوْبةِ عَبْدِهِ مِنْ أَحَدِکُمْ بِرَاحِلَتِهِ...».([2]) یعنی: «الله، از توبه‌ی بنده‌اش بیش‌تر از فردی شادمان می‌شود که در بیابانی بر شتر خود سوار است؛ شترش که آب و غذای او را بر پشت دارد، از او می‌رَمَد و فرار می‌کند و او، از- زندگی- و از یافتن شترش ناامید می‌شود؛ لذا زیر سایه‌ی درختی می‌رود و ناامید دراز می‌کشد. در آن حال که به‌کلی ناامید شده، ناگهان شترش را می‌بیند که کنارش ایستاده است. افسار شتر را می‌گیرد و از شدت خوشحالی، به‌اشتباه می‌گوید: پروردگارا! تو، بنده‌ی منی و من، پروردگار تو هستم». بدین‌سان از فرط خوشحالی اشتباه می‌کند! که می‌داند که این فرد که خود را در آستانه‌ی مرگ می‌بیند و سپس نجات می‌یابد، چه‌قدر خوشحال می‌گردد؟! الله متعال به‌خاطر توبه‌ی بنده‌اش از چنین فردی نیز بیش‌تر شادمان می‌شود. بنگرید که الله متعال در آیه‌ی تحریم ربا، می‌فرماید: ﴿فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ؛ یعنی: «بنابراین کسی که پس از رسیدن فرمان پروردگارش (درباره­ی ربا) از این عمل باز آید، آن‌چه پیش‌تر کسب کرده، از آنِ اوست»؛ لذا الله متعال توبه‌ی رباخواری را که با شنیدن فرمان پروردگارش از این عمل حرام دست می‌کشد، می‌پذیرد؛ آن‌چه پیش‌تر کسب کرده، از آن اوست؛ ولی اگر از بابت ربا از کسی بستانکار است، باید از آن بگذرد و رهایش کند؛ از این‌رو رسول‌اللهr در حج وداع اعلام فرمود: «آگاه باشید که ربای جاهلیت، زیرِ پاهای من است»؛ یعنی اعتبار ندارد و باطل و بی‌اساس می‌باشد. در دوران جاهلیت، در سررسیدِ بازپرداخت وامی که به فقیر داده بودند، به او می‌گفتند: وامِ خود را پرداخت کن، وگرنه، مقداری دیگر روی آن می‌کشیم و برای بازپرداختش به تو فرصت می‌دهیم. پیامبرr به عنوان حاکم و مبلغ شریعت، ربای دوران جاهلیت را لغو کرد و فرمود: «نخستین ربایی که باطل اعلام می‌کنم، ربای عباس بن عبدالمطلب است». یعنی بدهی همه‌ی کسانی که از بابت دریافت وام ربوی، بدهکار بودند، بخشیده شد؛ اما این نیروی بزرگ ایمانی را بنگرید که چگونه پیامبرr احکام الاهی را اجرا می‌نماید و نخستین ربایی که لغو می‌کند، ربای عمویش عباس است و تنها به اجرای دستورهای الله متعال می‌اندیشد و در این راستا به قرابت و خویشاوندی هیچ‌کس یا جایگاه و موقعیت او اهمیت نمی‌دهد؛ بر خلاف آقازادگان امروزی که زیر چتر موقعیتشان، هر کار که بخواهند انجام می‌دهند و از دیپلوماسی و نفوذ سیاسی خود برای پیش‌برد اهداف شخصی، سوءاستفاده می‌کنند؛ اما در دوران پیامبرr این‌گونه نبود؛ بلکه نخستین ربایی که رسول‌اللهr باطل اعلام کرد، ربای عمویش عباسt بود. عمر بن خطابt نیز هرگاه مردم را از کاری باز می‌داشت، خانواده و نزدیکانش را جمع می‌کرد و می‌گفت: من، مردم را از فلان کار منع کرده‌ام؛ اینک نگاه مردم به شما، مانند نگاه پرنده‌ی شکاری به شکارش می‌باشد؛ مبادا به من خبر برسد که کسی از شما فلان کار ممنوع را انجام داده است که او را دوچندان مجازات خواهم کرد. به همین خاطر بود که ملت‌های گوناگون به حکومت و خلافت اسلامی تن دادند و بدین‌سان آن بزرگواران بر مشرق‌زمین تا مغرب‌زمین حُکم راندند و از خاور تا باختر را در قلمرو خلافت اسلامی درآوردند؛ این، ویژگی متمایز امت و خلافت اسلامی‌ست که احکام و قوانین، ابتدا بر نزدیکان و خانواده‌ی حاکم جاری می‌شود تا کسی بهانه‌تراشی نکند که دستور حاکم به نفع نزدیکان اوست و برای آن‌ها حاشیه‌ی امنی در برابر مجازات‌ها ایجاد کرده است.

خلاصه این‌که الله متعال به لطف و کَرمَ و رحمت خویش راه توبه را فراروی گنه‌کاران قرار داده است: ﴿فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ.([3])

الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِیقِ ١٠          [البروج: ١٠]     

کسانی که مردان و زنان باایمان را شکنجه دادند و سپس توبه نکردند، عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان، برایشان (آماده) است.

می‌دانید که این آیه به داستان "اصحاب اخدود" اشاره دارد که گودال‌هایی در زمین حفر کردند و در آن آتش برافروختند و زنان و مردان باایمان را در این کوره‌های آدم‌سوزی به آتش کشیدند و به تماشا می‌نشستند؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَهُمۡ عَلَىٰ مَا یَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ شُهُودٞ ٧ وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن یُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ ٨     [البروج: ٧،  ٨] 

و شکنجه و عذابی را که به مؤمنان می‌رساندند، تماشا می‌کردند. و از مؤمنان ایرادی جز این نگرفتند که آن‌ها به الله توانا و ستوده ایمان آورده بودند.

با این‌که آن‌ها مومنان و دوستان الله را می‌سوزاندند، الله متعال به آنان فرصت توبه داده بود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ: «کسانی که مردان و زنان باایمان را شکنجه دادند و سپس توبه نکردند». به‌راستی که الله متعال توبه‌کنندگان را دوست دارد؛ از این‌رو درباره‌ی گنه‌کاران رباخوار نیز می‌فرماید: ﴿فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ: «بنابراین کسی که پس از رسیدن فرمان پروردگارش (درباره­ی ربا) از این عمل باز آید، آن‌چه پیش‌تر کسب کرده، از آنِ اوست»؛ اما اگر کسی پس از حرام شدن ربا، به این عمل حرام روی بیاورد و حرام بخورد و توبه نکند، دوزخی خواهد. الله متعال در این‌باره می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ: «و کسانی که دوباره به رباخواری بپردازند، دوزخی­اند و برای همیشه در دوزخ خواهند ماند». این، مجازات رباخواران در آخرت می‌باشد؛ اما مجازات دنیوی رباخواران، این است که الله متعال می‌فرماید: ﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ: «الله، ربا را نابود می‌کند» و آن‌را از میان می‌برد؛ نابود کردن ربا بر دو گونه می‌باشد:

نابود کردن حسی و ظاهری؛ بدین معنا که الله متعال بر مال و ثروت شخص، آفتی چون بیماریِ خودش یا عزیزانش می‌اندازد و رباخوار ناگزیر می‌شود که برای دارو و درمان، پول فراوانی هزینه کند یا این‌که آتش به مالش می‌افتد یا دزدی، همه‌ی داراییِ او را به‌سرقت می‌برد. این، مجازاتی دنیوی‌ست.

نابودیِ معنوی و نامحسوس ربا، این است که خیر و برکتی در ثروت رباخوار نیست؛ چه‌بسا کیسه‌هایی پُر از پول دارد، اما خودش از آن هیچ بهره‌ای نمی‌برد و مانند فقرا زندگی می‌کند. آیا چنین کسی را می‌‌توان ثروتمند دانست؟ هرگز؛ بلکه وضع چنین کسی از هر فقیری بدتر است؛ زیرا کیسه‌ها پول دارد و آن‌را برای وارثانش ذخیره می‌کند؛ ولی خودش هیچ استفاده‌ای از آن نمی‌برد. این، همان بی‌خیری و نابودیِ معنوی‌ست.

الله متعال در ادامه‌ی این ایه می‌فرماید: ﴿وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِ: «الله، صدقات را افزایش می‌دهد». یعنی: صدقه، رشد و افزایش مال و ثروت را در پی دارد. پیامبرr فرموده است: «مَنْ تَصَدَّقَ بِعِدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبٍ طَیِّب، ولا یَقْبَلُ اللَّهُ إِلاَّ الطَّیِّبَ فَإِنَّ الله یقْبَلُهَا بِیَمِینِه، ثُمَّ یُرَبِّیها لِصَاحِبَها، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ حتى تَکُونَ مِثْلَ الجَبلِ»؛([4]) یعنی: «هرکس به‌اندازه‌ی یک خرما از مال حلال صدقه دهد،- و الله، فقط صدقه‌ای را قبول می‌کند که از مال حلال باشد- الله متعال، آن را به دست راست خویش می‌گیرد و آن را چنان پرورش می‌دهد که مثل کوه، بزرگ می‌شود؛ همان‌طور که شما، کره‌اسب خود را پرورش می‌دهید». الله متعال می‌فرماید:

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖ    [البقرة: ٢٦١]   

مثال کسانی که اموالشان را در راه الله انفاق می­کنند، همانند دانه­ای‌ست که از آن هفت خوشه به ثمر می­رسد و در هر خوشه، یکصد دانه است.

پس صدقه، احسان و نیکوکاری‌ست و عبادتی بزرگ به‌شمار می‌آید و انسان هر صدقه‌ای که بدهد، اجر و ثواب صدقه‌اش چندین برابر می‌شود و در باقی‌مانده‌ی ثروتش نیز برکت می‌افتد؛ همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ»؛([5]) یعنی: «صدقه هرگز از ثروت انسان نمی‌کاهد»؛ بلکه مایه‌ی برکت است.

الله متعال صدقات را در کنارِ ربا ذکر فرموده است؛ زیرا ربا، ظلم و ستم و نوعی حرام‌خواری‌ست؛ اما صدقه دادن، احسان و نیکوکاری‌ست؛ از این‌رو صدقه و ربا را در کنارِ هم ذکر فرمود تا روشن شود که نیکوکاران و ستم‌کاران رباخوار، یک‌سان نیستند. سپس الله متعال در ادامه‌ی این آیات می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٧٧                                                                                        [البقرة: ٢٧٧]       

پاداش کسانی که ایمان آورده و اعمال شاسیته انجام داده و نماز را بر پا داشته و زکات داده­اند، نزد پروردگارشان است و هیچ ترس و اندوهی بر آنان نیست.

و بدین‌سان پس از تشویق به ایمان و عمل صالح، می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٧٨  

                                                                       [البقرة: ٢٧٨]     

ای مؤمنان! تقوای الله پیشه سازید و اگر به راستی ایمان دارید، آن‌چه را که از اموال ربا (نزد مردم) باقی مانده است، رها کنید.

بدین‌ترتیب پس از یک حُکم عام و فراگیر که همان تقواست، این فرمان خاص، یعنی نهی از ربا را بیان فرمود؛ زیرا تقوا، به‌طور عموم به اجتناب از کارهای حرام و انجامِ واجبات اطلاق می‌شود.‌

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٩                                                                  

                                                                              [البقرة: ٢٧٨،  ٢٧٩] 

و اگر به راستی ایمان دارید، آن‌چه را که از اموال ربا (نزد مردم) باقی مانده است، رها کنید. پس اگر چنین نکردید، بدانید که به جنگ با الله و رسولش برخاسته­اید؛ و اگر توبه کنید، اصلِ سرمایه­هایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا) ستم می­کنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار می­گیرید.

لذا اگر در یک وام ربوی، بیست و پنج هزار تومان را در برابر سی هزار تومان به کسی داده‌اید و به‌راستی می‌خواهید توبه کنید، فقط باید اصل پولِ خود را بگیرید و از گرفتن فرع، خودداری کنید؛ یعنی فقط همان بیست و پنج هزار تومان را دریافت نمایید.

برخی از مردم به‌اشتباه می‌گویند: اگر کسی در بانک‌های ربوی از جمله در بانک‌های غربی سپرده‌گذاری کند، می‌تواند سودِ پولش را بگیرد و آن‌را صدقه دهد! این، قیاس و پندار باطلی‌ست. چه معنا دارد که کسی، دست خود را به نجاست آلوده کند و سپس آن‌را بشوید؟ چرا از همان ابتدا از نجاست دوری نکند؟ چنین قیاسی اعتبار ندارد. وقتی چنین بانک‌هایی به تو سود می‌دهند، بگو: ربا در شریعت ما حرام است. برخی از مردم می‌گویند: اگر ما این پول را نگیریم، آن‌را برای جنگ با مسلمانان و ساختن کلیساها هزینه می‌کنند. می‌گوییم: نمی‌توان قاطعانه چنین سخنی گفت؛ اگرچه شاید کارمند بانک آن‌را برای خود یا خانواده‌اش بردارد. تازه اگر از آن پول برای ساختن کلیسا استفاده کنند، چه ربطی به شما دارد؟ پولی که اصلاً در اختیار شما یا از آنِ شما نبوده است، اگر در چنین راهی هزینه شود، نمی‌توان گفت که شما به آن‌ها کمک کرده‌اید. از این‌رو آن‌ها در حقیقت، بهره‌ی حاصل از پولتان را به شما نمی‌دهند؛ بلکه از همان ابتدا بر اساس توافق انجام‌شده، سودِ مشخصی به سپرده‌ی شما تعلق می‌گیرد و چنین نیست که شما در سود و زیانِ سرمایه‌گذاری، شریک باشید؛ پس سودی که به سپرده‌ی شما می‌دهند، بهره‌ی حاصل از پولتان نیست که بگویید: اگر من این سود را از آنان نگیرم، آن‌ها آن‌را در راه حرام هزینه می‌کنند. اصلاً این‌طور نیست که شما در سرمایه‌گذاریِ حرامشان، سهیم باشید؛ تازه اگر سود پول شما همین مبلغی باشد که به شما می‌دهند یا حتی بیش‌تر از آن، باز هم شما که به آن‌ها دستور نداده‌اید که این پول را برای ساختن کلیسا یا جنگ با مسلمانان هزینه کنند؛ پس تقوا پیشه سازید و با این بهانه‌تراشی به گرفتن اصلِ سرمایه‌ی خود بسنده نمایید تا نه با گرفتن ربا، مرتکب ظلم و ستم شوید و نه با از دست دادن سرمایه‌ی خویش مورد ستم قرار گیرید. حکایت این‌ها که بدین‌سان برای گرفتن ربا بهانه‌تراشی می‌کنند، مانند حکایت کسی‌ست که دستش را در نجاست فرو می‌برد و آن‌گاه درخواست آب می‌کند تا دستش را بشوید؛ این، درست نیست. تازه چه کسی ضمانت می‌کند که اگر چند ملیون پول از طریق ربا یا بهره‌ی بانکی به کسی برسد، او آن‌را صدقه دهد؟ چه‌بسا حرص و آز، او را از این کار باز بدارد و با خود بگوید: چگونه این‌همه پول را بذل و بخشش کنم؟ و آن‌قدر امروز و فردا می‌کند که مرگش فرا می‌رسد و آن‌را برای دیگران می‌گذارد. این کار برای دیگران نیز بدآموزی دارد؛ دیگران خواهند گفت: «فلانی که آدم خداترسی‌ست، پولش را در بانک گذشته، سودش را می‌گیرد و صدقه می‌دهد؛ پس لابد چنین کاری ایرادی ندارد». وقتی مزه‌ی این کار به کامِ برخی از مسلمانان بنشیند، دیگر در پیِ تأسیس و راه‌اندازی بانک اسلامی نخواهند بود؛ زیرا تأسیس بانک اسلامی، موانع و مشکلاتی دارد و کارِ دشواری‌ست و حتی برخی از سودجویان برای راه‌اندازیِ بانک اسلامی، مانع‌تراشی می‌کنند؛ در نتیجه مردم که فقط به بانک‌های ربوی دست‌رسی دارند، می‌گویند: ناگزیریم در بانک‌های ربوی سپرده‌گذاری کنیم. در هر حال، این‌که خودمان از بهره‌ی بانکی استفاده نکنیم و آن‌را بذل و بخشش نماییم، دلیل موجهی برای جواز سپرده‌گذاری در بانک‌های ربوی و گرفتنِ سودِ بانکی نیست؛ بلکه این کار، حرام است. کسانی که قایل به جایز بودن این کار هستند، به قیاسی باطل در برابر نصّ آشکار قرآن روی آورده‌اند؛ زیرا الله متعال می‌فرماید: ﴿فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ: «اصلِ سرمایه­هایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا) ستم می­کنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار می­گیرید».

هم‌چنین پیامبرr ربای رایج در دوران جاهلیِ پیش از اسلام را باطل و مردود اعلام کرد؛ در صورتی که این ربا پیش از نزول احکام شرعی رواج داشت و مردمان آن دوران، این ربا را در میان خود درست می‌دانستند؛ ولی پیامبرr آن‌را باطل کرد و فرمود: ن دورزانآن

«آگاه باشید که ربای جاهلیت، زیرِ پاهای من است»؛ یعنی اعتبار ندارد و باطل و بی‌اساس می‌باشد. لذا چگونه یک مسلمان با این‌که ربا را حرام می‌داند، می‌گوید: ربا می‌گیرم و آن را صدقه می‌دهم؟!

متأسفانه برخی از علمای نام‌داری که با انگشت به آن‌ها اشاره می‌شود، چنین پنداری دارند؛ در صورتی‌که با اندکی دقت و تفکر، درمی‌یابند که در اشتباه هستند؛ به‌راستی روز قیامت در نزد الله متعال چه دلیلی خواهیم داشت که می‌فرماید: ﴿وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ: «و اگر توبه کنید، اصلِ سرمایه­هایتان از شماست»؟ الله متعال در این آیه، معامله با کفار را مستثنا نفرمود؛ بلکه به‌طور مطلق معامله‌ی ربوی را حرام کرد و فرمود: ﴿وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ: «و اگر توبه کنید، اصلِ سرمایه­هایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا) ستم می­کنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار می­گیرید». لذا تأسف‌آور است که برخی از علمایی که به آن‌ها اشاره می‌گردد، فتوا می‌دهند که معامله‌ی ربوی با بانک‌های غربی و کافران در صورتی که سود حاصل از این معامله صدقه داده شود، جایز می‌باشد! حال آن‌که پروردگار متعال بیان فرموده است که رباخوار باید برای توبه، به اصل پول یا سرمایه‌ی خود بسنده کند و از فرعِ آن بگذرد تا بدین‌سان نه با گرفتن ربا مرتکب ظلم و ستم گردد و نه با از دست دادن سرمایه‌اش مورد ستم قرار گیرد. دلیل کسانی که می‌گویند: باید این پول را از دستِ کفار به‌دَر آوریم تا در ساختن کلیسا یا برای جنگ مسلمانان از آن استفاده نکنند، بی‌اعتبار است؛ زیرا مگر این هزینه‌ها فقط با همین پول تأمین می‌شود؟ این، تصور و توهمی بیش نیست که برخاسته از وسوسه و فریب شیطان می‌باشد؛ تازه حال که این‌همه مسلمان بر اساس چنین فتوایی عمل می‌کنند، آیا سرکوب مسلمانان و ساختن کلیساها، متوقف شده است؟ در هر حال، این کتابِ خداست که میان ما حُکم می‌کند: ﴿وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ: «و اگر توبه کنید، اصلِ سرمایه­هایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا) ستم می­کنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار می­گیرید».

اگر از شریعت الهی پیروی کنیم، الله متعال برای ما گشایش و برون‌رفتی از هر مشکل و تنگنایی قرار می‌دهد؛ ولی درست نیست که خودسرانه و بدون توجه به آموزه‌های دینی عمل نماییم یا بر پایه‌ی قیاسی بی‌پایه، خرید و فروش را با ربا یک‌سان بدانیم؛ این، اشتباه بزرگی‌ست؛ زیرا مسأله، کاملا روشن است و نیازی به اجتهاد و اظهار نظر شخصی ندارد؛ زیرا الله متعال به‌وضوح می‌فرماید: ﴿وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ: «و اگر توبه کنید، اصلِ سرمایه­هایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا) ستم می­کنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار می­گیرید».

اگر شخصِ بدهکار، در هنگام سررسید بدهی‌اش تنگ‌دست بود و چیزی نداشت، بر بستانکار واجب است که به او مهلت دهد؛ البته بی‌آن‌که چیزی بر اصلِ طلبش بیفزاید؛ نه این‌که بگوید: به جای دویست و پنجاه هزار تومانی که اینک به من بدهکاری، یک سال دیگر به تو وقت می‌دهم؛ اما به‌شرطی که سیصد هزار تومان به من بدهی! این، درست نیست؛ زیرا الله متعال در ادامه می‌فرماید:

﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖ                                   [البقرة: ٢٨٠] 

باید تنگ‌دست را تا زمانی که دستش باز شود، مُهلت داد.

این، حُکم اللهU می‌باشد؛ اوست که به انسان مال و ثروت بخشیده و تصرف در آن‌را برای او مباح گردانیده است؛ حال برای بستانکار روا نیست که بدهکارش را به زندان، تهدید کند یا به او بگوید: «همین حالا پولم را بده؛ یا اگر مهلت می‌خواهی، باید درصدی سود بپردازی؛ و گرنه، تو را به دادگاه و زندان می‌برم». پس ایمان و فرمان‌برداری از اللهU کجاست؟ بنده‌ی راستین، بنده‌ای‌ست که از پروردگارش فرمان می‌برد؛ بر خلافِ بنده‌ی درهم و دینار یا غلامِ زر و سیم که به چیزی جز پول و ثروت نمی‌اندیشد؛ می‌دانید که پیامبرr برای بنده‌ی زر و سیم، دعای نابودی کرده است. تا این‌جا دو مرحله شد:

نخست: مطالبه‌ی اصلِ طلب، بدون فرع یا بی‌آن‌که چیزی بر آن بیفزایند.

دوم: مهلت دادن به بدهکارِ تنگ‌دست تا زمانی که دستش باز شود.

و اما مرحله‌ی سوم که از مهلت دادن نیز بهتر است: ﴿وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ؛ یعنی: «و اگر (بدهی­اش را) ببخشید، برایتان بهتر است».

لذا چه خوبست که از بدهکارِ تنگ‌دستِ خویش بگذری و بدهی‌اش را ببخشی؛ آیا وقتی به دنیا آمدی، هزار دست لباس و هزار کیسه زر و سیم داشتی؟ هرگز؛ بلکه وقتی به دنیا آمدی، برهنه بودی. چه کسی، تو را به این‌جا رساند و این‌همه نعمت به تو ارزانی داشت؟ آری؛ اللهU. همو می‌فرماید: ﴿وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ؛ یعنی: «و اگر (بدهی­اش را) ببخشید، برایتان بهتر است». سپس می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٢٨١           [البقرة: ٢٨١]   

و از روزی بترسید که در آن، به سوی الله بازگردانده می­­شوید و سپس نتیجه­ی عمل هر شخصی به‌طور کامل به او داده می­­شود و به آنان هیچ ستمی نمی­شود.

آری؛ باید از آن روز بزرگ ترسید که همه، لخت و پابرهنه برانگیخته می‌گردند:

﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ ٣٦ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ ٣٧      [عبس : ٣٤،  ٣٧]                                                                                                             

روزی که آدمی از برادرش فرار می‌کند، و از مادر و پدرش می‌گریزد. و نیز از همسر و فرزندانش. در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول می‌کند.

تنها با اطاعت و فرمان‌برداری از الله متعال است که می‌توان از سختی‌های آن روز نجات یافت.

1/1623- وعن أَبی هریرةَt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ»؛ قالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ، وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْکُ باللهِ، والسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بالحَقِّ، وأکلُ الرِّبَا، وأکْلُ مَالِ الیَتِیمِ، والتَّوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ، وقَذْفُ المُحْصَنَاتِ المُؤْمِنَاتِ الغَافِلاَتِ». [متفقٌ علیه]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «از هفت گناه مُهلک بپرهیزید». گفتند: ای رسول‌خدا! آن‌ها چه گناهانی هستند؟ فرمود: «شرک به الله، سحر و جادوگری، قتل نفسی که الله کُشتنش را حرام کرده است؛ مگر به‌حق،([7]) رباخواری، خوردن مالِ یتیم، فرار کردن از میدان نبرد در هنگام رویارویی با دشمن، و تهمت زنا به زنان پاک‌دامن و مومن و بی‌خبر از گناه».

شرح

مولف/ در باب حرام بودن ربا، حدیثی بدین مضمون آورده است که پیامبرr فرمود: «از هفت گناه مُهلک بپرهیزید». بدین‌سان پیامبرr هفت گناه مهلک را نام برد تا مردم به شناختن گناهان مُهلک، اشتیاق بیش‌تری پیدا کنند و آماده‌ی شنیدن رهنمود نبوی شوند؛ از این‌رو عرض کردند: ای رسول‌خدا! آن‌ها چه گناهانی هستند؟ فرمود: «شرک به الله». پیش‌تر درباره‌ی انواع شرک، سخن گفتیم.

دومین گناه مُهلک، سحر و جادوست که عبارتست از گره بستن و دمیدن؛ بدین‌سان که جادوگر با خواندنِ افسون‌ و دمیدن در آن، شخصِ مورد نظرش را اذیت می‌کند یا درصددِ آسیب زدن به او برمی‌آید یا این‌که او را از هدفش منع می‌کند یا او را بر آن می‌دارد که کاری ناخواسته انجام دهد؛ حتی جادوگر برای رسیدن به هدفش از شیطان‌ها و جن‌های پلید و زشت کمک می‌گیرد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ١٠٢ [البقرة: ١٠٢] 

و (یهودیان) از آن‌چه شیاطین درباره­ی پادشاهی سلیمان (به هم می­بافتند و برای مردم) می­خواندند، پیروی کردند؛ در حالی که سلیمان هیچ‌گاه کفر نورزید؛ بلکه این شیاطین بودند که کفر ورزیدند و به مردم، سحر می‌آموختند و نیز آن‌چه را که بر دو فرشته­ی بابل (به نام­های) هاروت و ماروت نازل شد، (به مردم آموزش می‌دادند). (آن دو فرشته، طرز باطل کردن سحر را به مردم می‌آموختند) و به هیچ‌کس چیزی یاد نمی­دادند مگر این‌که (ابتدا) به او می‏گفتند: ما وسیله­ی آزمایشیم؛ مبادا کافر شوی. ولی آن‌ها از آن‌دو مطالبی می‏آموختند که بتوانند با آن، میان مرد و همسرش جدایی بیندازند؛ اما جز به اجازه و خواست الله نمی‌توانند به کسی زیانی برسانند. آن‌ها چیزهایی می­آموختند که برایشان ضرر داشت، نه فایده؛ و به‌قطع می‏دانستند که هرکس خریدار چنین کالایی باشد، هیچ بهره­ای در آخرت نخواهد داشت. و آن‌چه خود را به آن فروختند، خیلی زشت و ناپسند است؛ اگر می­دانستند.

سحر و جادو، یکی از گناهان بزرگ است. هم‌چنین کُشتن ساحر، واجب می‌باشد؛ چه از سحر و جادوگری توبه کند و چه توبه نکند. این، به‌خاطر جسارت و گستاخی‌اش و نیز به سبب زیان بزرگی‌ست که به مردم می‌رساند. از این‌رو در حدیث آمده است: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبُهُ بِالسَّیْفِ»؛([8]) یعنی: «مجازات ساحر، این است که او را با شمشیر بزنند (و بکُشند)». و در روایتی دیگر آمده است: «ضَرْبَةٌ بِالسَّیْفِ» که به همین معناست. برخی از انواع سحر و جادو، کفُر می‌باشد؛ یعنی سحری که به کمک شیطان‌ها یا با توسل به جن‌ها انجام می‌شود؛ مانند جدایی انداختن در میان زن و شوهرش که پیش‌تر آیه‌ی 102 سوره‌ی بقره در این‌باره ذکر شد. لذا سحری که به کمک شیطان‌ها انجام شود، کُفر است؛ زیرا امکان ندارد که شیاطین با چیزی غیر از شرک، در خدمت انسان قرار بگیرند یا به خواسته‌ی انسان تن دهند. باری پیامبرr نیز جادو شد؛ یهودی پلیدی به نامِ لبید بن اعصم، آن بزرگوار را سحر کرد؛ وی جادویش را در چاهی گذاشت؛ اگرچه جادوی آن پلید هیچ تأثیری بر رسالت رسول‌اللهr نداشت، اما باعث شده بود که پیامبرr در پاره‌ای از کارهای شخصیِ خود، دچار مشکل شود تا این‌که الله متعال سوره‌های ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ را بر آن بزرگوار فرو فرستاد و جبرئیلu این دو سوره را بر پیامبرr خواند و بدین‌ترتیب اللهU سحر و جادو را از پیامبرش دور کرد. رسول‌اللهr به خواست پروردگار بهبود یافت و این سحر را از چاه بیرون آورد و آن‌را از میان بُرد و بدین‌سان سحر و جادوی آن یهودیِ پلید، باطل شد. این، نشان‌گر خباثت یهودیان و دشمنیِ آنان با اسلام است؛ بلکه الله متعال می‌فرماید:

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ  [المائ‍دة: ٨٢]     

به‌قطع سرسخت­ترین مردم را در دشمنی با مومنان، یهود و مشرکان می­یابی.

در این آیه، ابتدا یهود را به عنوان سرسخت‌ترین دشمن مومنان ذکر فرمود و سپس مشرکان را؛ لذا یهودیان، سرسخت‌ترین دشمنان مسلمانان هستند؛ به همین خاطر نیز پیامبرr را سحر کردند و اللهU را حمد و سپاس که سحرشان را باطل نمود.

پس، سحر و جادو بر دو گونه است:

·         سحری که با کمک گرفتن از ارواح شیطانی به انجام می‌رسد و کُفر است.

·         و سحری که کفر نیست؛ اما گناهی بزرگ می‌باشد و با گره بستن و داروها و چوب‌های عجیب و غریب و امثالِ آن انجام می‌گردد.

حُکم جادوگر، این است که او را بکُشند؛ اگر جادویش از نوعِ کُفر باشد، به‌خاطر ارتدادش کشته می‌شود و اگر سحرش از نوع دوم باشد، او را به‌خاطر تبه‌کاری و جنایتی که در حقّ دیگران مرتکب می‌گردد، اعدام می‌کنند. الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ                                                            [المائ‍دة: ٣٣]     

سزای کسانی که با الله و رسولش می­جنگند و در زمین برای فساد و تبه‌کاری می­کوشند، تنها این است که کشته شوند یا به دار کشیده شوند یا دست‌ها و پاهایشان بر خلاف یک‌دیگر بریده گردد یا از سرزمینی (که در آن هستند) تبعیدشان کنند.

سومین گناه مهلک، قتل نفسی‌ست که الله کُشتنش را حرام کرده است؛ مگر به‌حق. کسانی که الله متعال، کُشتن آن‌ها را حرام فرموده، عبارتند از: مسلمان، کافرِ ذمی، کافرِ هم‌پیمان و کافرِ پناه‌جو.

ذمی، به کافری گفته می‌شود که در قلمرو حکومت اسلامی زندگی می‌کند و در قبال وظایفی که دارد، از حقوق شهروندی برخوردار است. هم‌پیمان، کافری‌ست که خارج از قلمروِ حکومت اسلامی زندگی می‌کند و با مسلمانان، هم‌پیمان است، و در جنگ نیست؛ اگرچه وارد قلمرو اسلامی شود.

کافرِ پناه‌جو به کافری گفته می‌شود که به مسلمانان پناهنده شده و مسلمانی، او را در پناهِ خویش قرار داده است؛ مثلاً بازرگان است و برای داد و ستد به او امان می‌دهیم که به سرزمین اسلامی بیاید یا این‌که می‌خواهد درباره‌ی اسلام جست‌وجو کند تا اسلام را بشناسد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ٱسۡتَجَارَکَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ یَسۡمَعَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُۥ  [التوبة: ٦]          

و اگر مشرکی از تو امان خواست، به او امان بده تا کلام الله را بشنود و آن­گاه او را به جایگاه امنش برسان.

اما کافر حربی یا ستیزه‌گر، کافری‌ست که میان ما و او جنگ است و هیچ عهد و پیمانی میان ما و او نیست؛ کُشتن چنین کافری، جایز می‌باشد؛ همان‌گونه که او برای کُشتن مسلمانان، تلاش می‌کند. رسول‌اللهr در بیان سومین گناه مهلک، فرمود: «قتل نفسی که الله کُشتنش را حرام کرده است؛ مگر به‌حق» و در مواردی که اسلام جایز قرار داده است. لذا گاه کُشتن افرادی که الله متعال کُشتن آن‌ها را حرام نموده، روا و بلکه واجب می‌گردد؛ پیامبرr فرموده است: «لا یَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إلاَّ بِإِحْدَى ثَلاثٍ: الثَّیِّبُ الزَّانِی، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِکُ لِدِینِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ»؛([9]) یعنی: «کشتن هیچ مسلمانی روا نیست، مگر در یکی از این سه مورد: متأهلی که مرتکب زنا می‌شود، کسی که مرتکب قتل می‌گردد و قصاص می‌شود، آن‌که دینش را ترک می‌کند و از جماعت مسلمانان جدا می‌گردد».

لذا اگر مسلمانی که ازدواج کرده و با همسرش نزدیکی نموده است، مرتکب زنا شود، سنگ‌سار می‌گردد؛ بدین‌سان که مردم در اطرافش جمع شده، با سنگ او را هدف قرار می‌دهند؛ البته سنگ‌ها نباید آن‌قدر بزرگ باشد که کارش به‌یک‌باره تمام شود و آن‌قدر کوچک هم نباشد که سنگ‌سار وی طول بکشد و درد و رنجش طولانی و بیش از حد گردد. هم‌چنین سنگ‌ها را به نقاط حساس بدن، یعنی به جاهایی که باعث مرگ زودهنگام می‌شود، نزنند؛ بلکه پُشت، شکم، شانه و رانِ او را هدف قرار دهند تا آن‌که بمیرد. همان‌گونه که پیامبرr به سنگ‌سار کردن زنی از غامدی‌ها و نیز ماعز بن مالک حُکم فرمود.

همان‌گونه که در این حدیث آمده است: اگر کسی، شخصی را به‌عمد بکُشد و شرایط قصاص کامل شود، قصاص می‌گردد؛ اگرچه مسلمان باشد.

همین‌طور کسی که دینش را ترک می‌کند و از جماعت مسلمانان جدا می‌گردد، مرتد است و باید کُشته شود.

تا این‌جا درباره‌ی سه گناه مُهلک سخن گفتیم. پیامبرr «رباخواری» را چهارمین گناه مهلک برشمرد؛ پیش‌تر ربا را تعریف کردیم و اجناس و کالاهایی را که ربا در آن‌ها جریان دارد، برشمردیم و بیان کردیم که ربا، یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره است.

سپس رسول‌اللهr «خوردن مال یتیم» را یکی از هفت گناه مهلک برشمرد. یتیم، کسی‌ست که قبل از بلوغ پدرش را از دست می‌دهد. اگر سرپرست یتیم، از اموال وی سوءاستفاده کند یا از آن به نفع خود و نزدیکانش هزینه نمایند، مرتکب گناهِ مهلکی شده است. فرقی نمی‌کند که یتیم، دختر باشد یا پسر؛ در هر صورت خوردن مالِ یتیم، یکی از هفت گناه مهلک به‌شمار می‌آید.

«فرار از میدان نبرد در هنگام رویارویی با دشمن»، ششمین گناه مهلک است؛ زیرا دو پیامد منفی دارد: نخست این‌که روحیه‌ی مسلمانان را در هم می‌شکند و دوم این‌که تقویت روحیه‌ی دشمن را به دنبال دارد. گفتنی‌ست: اللهU پشت کردن به میدان نبرد را در دو مورد، مستثنا فرموده است:

﴿وَمَن یُوَلِّهِمۡ یَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَیِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ١٦         [الأنفال: ١٦]                                                                                          

هرکس در آن هنگام به آنان پشت کند- جز (به عنوان یک تاکتیک) برای حمله­ی دوباره یا به منظور پیوستن به گروهی دیگر- سزاوار خشم الله می­شود و جایگاهش دوزخ است و چه بد جایگاهی‌ست!

اگر پُشت کردن به دشمن، یک تاکتیک جنگی در جهت غلبه بر دشمن باشد و نه به‌خاطر فرار از میدان نبرد، ایرادی ندارد؛ به‌عنوان مثال: عده‌ای از رزمندگان در محاصره‌ی دشمن قرار می‌گیرند و برای بیرون آمدن از محاصره‌، تغییر موقعیت می‌دهند یا برای تجدید قوا، عقب‌نشینی می‌کنند.

و اما هفتمین گناه مهلک: «تهمت زنا به زنان پاک‌دامن و مومن و بی‌خبر از گناه»؛ این هم یکی از گناهان بزرگ و مهلک است؛ مثلاً کسی بگوید: فلان زن، زناکار یا بدکار است. گوینده‌ی چنین سخنی را هشتاد شلاق می‌زنند؛ چنین شخصی از عدالت خارج شده، فاسق به‌شمار می‌آید و دیگر، شهادتش قابل قبول نیست؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤                                                                                      [النور : ٤]        

و به آنان که به زنان پاک‌دامن نسبت زنا می‌دهند و آن‌گاه چهار گواه نمی‌آورند، هشتاد تازیانه بزنید و هرگز گواهی آنان را نپذیرید. و چنین کسانی فاسق‌اند.

البته حُکمِ به فسق چنین افرادی یا اسقاط عدالت از آنان، حُکمی تعلیقی‌ست؛ زیرا اللهU می‌فرماید:

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥ [النور : ٥]     

مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح و نیکوکاری در پیش بگیرند؛ پس به‌یقین الله، آمرزنده‌ی مهرورز است.

البته ادعای توبه و پشیمانی، کافی نیست و باید با گذشتِ زمان، ثابت شود که این شخص، واقعاً توبه کرده و اصلاح و نیکوکاری در پیش گرفته است.

گفتنی‌ست: تهمت زنا به مرد پاک‌دامن و بی‌خبر از گناه نیز همین حکم را دارد و جزو گناهان مهلک است. از الله متعال می‌خواهیم که همه‌ی ما را از فتنه‌ها در پناه خویش قرار دهد؛ به‌یقین الله بر هر کاری تواناست.

***

2/1623- وعن ابن مسعودٍt قالَ: لَعَنَ رسول اللهr آکِلَ الرِّبَا وَمُوکِلَهُ. [روایت مسلم]([10])

زاد الترمذی وغیرُهُ: وَشَاهِدَیْهِ وَکَاتِبَهُ.

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr رباخوار و ربادهنده را لعنت کرد.

ترمذی و دیگران افزوده‌اند: دو شاهد و نویسنده‌ی آن را نیز لعنت نمود.

شرح

مولف/ در باب حرام بودن ربا، روایتی بدین مضمون آورده است که ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr رباخوار و ربادهنده را لعنت کرد.

رباخوار به کسی گفته می‌شود که ربا می‌گیرد؛ چه از آن تغذیه کند و چه آن‌را برای لباس یا مسکن یا فرش و یا سواری‌اش استعمال نماید؛ مهم، همان گرفتن رباست که حرام می‌باشد؛ همان‌گونه که الله متعال درباره‌ی یهود می‌فرماید:

﴿وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ                                           [النساء : ١٦١]      

و (نیز) به سبب رباخواریِ آن‌ها، در حالی که از آن نهی شده بودند (از نعمت‌های پاک، محروم گشتند).

خلاصه این‌که رباخوار و ربادهنده به زبان پیامبرr لعنت شده‌اند.

آری؛ ربادهنده نیز به زبان پیامبرr لعنت شده است؛ اگرچه از آن جهت که از او ربا می‌گیرند، مورد ستم قرار می‌گیرد و مظلوم می‌باشد؛ زیرا کسی که ربا می‌گیرد، ستم‌کار است؛ از این‌رو آن‌که ربا می‌دهد، اگرچه مظلوم می‌باشد، ما به زبان پیامبرr نفرین شده است؛ چراکه به ستم‌کار یا رباخوار در زمینه‌ی گناه و ستم‌کاری کمک کرده است؛ این، در حالی‌ست که پیامبرr فرموده است: «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»؛ یعنی: «برادرت را یاری کن؛ چه ظالم باشد و چه مظلوم». شخصی، پرسید: ای رسول‌خدا! اگر مظلوم باشد، او را یاری می‌کنم؛ ولی اگر ظالم باشد، چگونه یاری‌اش نمایم؟ فرمود: «بدین‌سان که او را از ظلم و ستم باز داری؛ این، یاری دادن به اوست».([11]) اگر کسی به دو ملیون و پانصد هزار تومان پول نیاز داشته باشد و کسی این مبلغ را به او بدهد و شرط بگذارد که باید به جایش سه میلیون تومان پس بدهد، وام‌دهنده و وام‌گیرنده، هر دو به زبان بهترین و برگزیده‌ترین بنده‌ی الله، نفرین شده‌اند؛ و به‌راستی لعن و نفرین رسول‌اللهr چه‌قدر به اجابت، نزدیک است! می‌دانید که منظور از لعن و نفرین، دوری از رحمتِ الاهی‌ست و کسی که از رحمتِ الاهی رانده شود، در این لعن و نفرین، شریک شیطان است؛ زیرا شیطان نیز نفرین گردید و از رحمت الاهی رانده شد؛ هم‌چنان‌که الله متعال به او فرمود: ﴿وَإِنَّ عَلَیۡکَ ٱللَّعۡنَةَ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلدِّینِ؛ یعنی: «و تا روز جزا بر تو لعنت خواهد بود».

کسی که ربا می‌خورد، هم از رحمت الاهی دور و رانده می‌شود و هم مرتکب حرام‌خواری می‌گردد؛ می‌دانید هر جسمی که با حرام، تغذیه شود، سزاوار آتش دوزخ است. علاوه بر این، خیر و برکت را از مال و ثروتی که با ربا آمیخته گردد، برداشته می‌شود و چه‌بسا به آفت‌های گوناگون دچار شده، از میان می‌رود. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن رِّبٗا لِّیَرۡبُوَاْ فِیٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ فَلَا یَرۡبُواْ عِندَ ٱللَّهِ    [الروم: ٣٩]        

و آن‌چه به قصد افزایش می‌دهید تا در میان اموال مردم افزایش یابد (و بیش‌تر از آن‌چه که داده‌اید، دریافت کنید)، نزد الله فزونی نخواهد یافت.

کسی که ربا می‌دهد، از آن جهت ملعون و نفرین‌شده می‌باشد که در زمینه‌ی رباخواری به رباخوار، کمک کرده است. اگر کسی بپرسد: آیا کسی که این عمل حرام را انجام داده و پشیمان شده است، می‌تواند توبه کند؟ می‌گوییم: بله؛ امکان توبه برایش وجود دارد و هیچ‌کس نمی‌تواند مانع از توبه‌اش شود؛ اما باید صادقانه و با اخلاص توبه کند و بر گناهش پشیمان باشد و تصمیم جدی بگیرد که دوباره این عمل حرام را انجام ندهد. هم‌چنین مبلغ ربا از رباخوار گرفته شده، به ربادهنده مسترد می‌شود یا یا به نفع خزانه‌ی عمومی مصادره می‌گردد؛ البته اگر ربادهنده از آن استفاده کرده باشد، مبلغ ربا به او مسترد نمی‌شود؛ زیرا در صورتی که از آن استفاده کرده است، نمی‌توانیم هم مبلغ ربا را به او بدهیم و هم حقّ بهره‌بری از آن را.

ترمذی و دیگران در روایتی دیگر آورده‌اند: پیامبرr علاوه بر رباخوار و ربادهنده، دو شاهد و نویسنده‌ی آن را نیز لعنت کرد؛ اگرچه هیچ نفعی متوجه دو شاهد و نویسنده‌ی ربا نیست؛ اما از آن‌جا که به انجام گناه و معصیت کمک کرده‌اند، خود نیز گنه‌کارند. بدین‌ترتیب پنج نفر درباره‌ی ربا، به زبان پیامبرr نفرین شده‌اند: «رباخوار، ربادهنده، دو شاهد، و نویسنده‌اش». از این حدیث چنین برمی‌آید که هرکس به ارتکاب گناه و معصیت کمک کند، در گناهِ انجام‌دهنده‌ی آن، سهیم است؛ قرآن کریم نیز این موضوع را تأیید می‌کند؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ٱلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِۦۚ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّکۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٦٨

                                                                                          [الأنعام: ٦٨]      

و چون کسانی را دیدی که درباره­ی آیاتمان بر خلاف حق سخن می‏گویند، از آنان روی ­بگردان تا به سخن و موضوع دیگری بپردازند. و اگر شیطان تو را دچار فراموشی کرد، پس از یادآوری، با ستم‌کاران منشین.

و نیز می‌فرماید:

﴿وَقَدۡ نَزَّلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ یُکۡفَرُ بِهَا وَیُسۡتَهۡزَأُ بِهَا فَلَا تَقۡعُدُواْ مَعَهُمۡ حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِۦٓ إِنَّکُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡکَٰفِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا ١٤٠    [النساء : ١٤٠] 

و الله (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که چون شنیدید گروهی آیات الاهی را انکار و استهزا می­کنند، با آنان ننشینید تا آن‌که به گفتار دیگری بپردازند؛ زیرا در این صورت شما نیز همانند آنان هستید. الله، همه­ی منافقان و کافران را در دوزخ جمع می­کند.

لذا کسی که در انجام گناه با شخصِ گنه‌کار مشارکت می‌کند- حتی اگر با نشستن باشد- خود نیز همانند آن‌ها گنه‌کار می‌گردد.

روایت ابن‌مسعودt هشداری جدی درباره‌ی رباست که بیان‌گر وجوب دوری از آن است. امروزه به‌خاطر گسترش و رواج رباخواری، زیان‌های فراوانی به مسلمانان وارد شده است؛ فقیر بینوایی را می‌بینی که که به‌سادگی وام ربوی می‌گیرد و حتی ممکن است قصد بازپرداخت وامش را نداشته باشد. الله از نیت این فقیر بینوا آگاه‌تر است؛ اما بینوا آن‌قدر وام می‌گیرد که بدون هیچ ضرورتی، زیرِ بار قرض می‌رود. حتی برخی از افراد برای فرش کردن پله‌های ساختمانشان، وام می‌گیرند! آیا به‌راستی چنین کاری، ضرورت دارد؟ متأسفانه زندگی تجملاتی و چشم و هم‌چشمی باعث شده که برخی از مردم، به وام‌های ربوی روی بیاورند؛ در صورتی که نفس قرض گرفتن، جز در ضرورت شدید، کار پسندیده‌ای نیست؛ چه رسد به وام‌های ربوی که از اساس، حرام است. حتی برخی از افراد، بی‌توجه به این‌که بستانکار، رحم و مروت نخواهد داشت، از این و آن قرض می‌گیرند و کارشان به زندان می‌انجامد؛ زیرا بستانکارِ بی‌رحم، پولِ خود را می‌خواهد و اگر طَلبش وصول نشود، بر بدهکار خود فشار می‌آورد یا او را به دادن ربا مجبور می‌کند و یا از او شکایت کرده، او را به زندان می‌اندازد؛ چراکه بسیاری از بستانکاران، به فرمان الهی اهمیت نمی‌دهند که فرموده است:

﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖ                                   [البقرة: ٢٨٠] 

باید تنگ‌دست را تا زمانی که دستش باز شود، مُهلت داد.

مسکین بینوایی که به‌سادگی قرض می‌گیرد، گویا نمی‌داند که اگر مدیون و بدهکار از دنیا برود، تا زمانی که بدهی‌اش پرداخت نشود، بلاتکلیف خواهد بود؛ پیامبرr عادت داشت که وقتی جنازه‌ای می‌آوردند تا بر آن نماز بخواند، می‌پرسید: «آیا بدهکار است؟» و اگر پاسخ، منفی بود، جلو می‌رفت و بر او نماز می‌خواند؛ اما اگر می‌گفتند که بدهکار است، خود، بر او نماز نمی‌خواند. چنان‌که یک بار جنازه‌ی یکی از انصار را آوردند تا بر او نماز بخواند. چند قدمی جلو رفت؛ آن‌گاه پرسید: «آیا بدهکار است؟» گفتند: آری؛ سه دینار بدهکار بوده و ادا نکرده است. لذا رسول‌خداr به عقب برگشت و فرمود: «بر رفیقتان نماز بخوانید». رنگ چهره‌ی حاضران عوض شد که چرا رسول‌اللهr بر رفیقشان نماز نخواند؟ ابوقتادهt جلو رفت و عرض کرد: ای رسول‌خدا! بدهی‌اش را من می‌پردازم. لذا رسول‌اللهr جلو رفت و بر جنازه‌ی آن شخص، نماز خواند.([12])

این، نشان می‌دهد که دَیْن و بدهکاری، موضوع کم‌اهمیتی نیست. کسانی که به‌سادگی از این و آن قرض می‌گیرند، گویا نمی‌دانند که شهادت در راه الله، کفاره‌ی همه‌ی گناهان است؛ یعنی اگر کسی در راهِ الله به شهادت برسد، همه‌ی گناهانش بخشیده می‌شود؛ اما بدهی‌اش بخشیده نمی‌شود. با این حال، برخی از افرادِ کم‌فکر، تواناییِ خریدن ماشینی به قیمت هفت میلیون تومان را دارند، اما به‌خاطر پُذرفتاری، زیر بار قرض می‌روند تا ماشینی بیست میلیونی بخرند! شگفتا از کسانی که بدین منظور وام ربوی می‌گیرند! یا به خرید اقساطی روی می‌آورند و با انواع حیله، به‌اصطلاح کلاه شرعی می‌سازند تا پُذِ ماشینی را بدهند که پولش را ندارند! مثلاً نزد ثروتمندی می‌روند و می‌گویند: فلان ماشین را بِخَر و به من بفروش؛ آقای پول‌دار هم که فقط به جیب خود می‌اندیشد و قصد خرید ماشین را ندارد، ماشین را می‌خَرَد و سپس هرچه بخواهد، روی قیمتش می‌کشد و می‌گوید: حقّ دلاّلی‌ام را می‌گیرم. روشن است که قصد جناب خریدار، کمک کردن به این بینوا نیست؛ بلکه حتی یک‌دیگر را نمی‌شناسند؛ فقط می‌خواهند با حیله‌ای که سرِ هم کرده‌اند، این معامله را جفت و جور کنند! گویا می‌خواهند پروردگار جهانیان را بفریبند؛ پناه بر الله!           ﴿یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ؛ یعنی: «(به پندار خود) الله را می‌فریبند؛ و الله، کیفر نیرنگشان را به خودشان باز می‏گرداند».

این در حالی‌ست که اگر بدون حیله‌سازی، ربا می‌گرفتند و ربا می‌دادند، گناهش کم‌تر بود؛ زیرا با رویه‌ای که آن‌ها در پیش می‌گیرند، علاوه بر گناه ربا، گناه حیله‌گری و نیرنگ نیز بر آن‌هاست؛ کسی که بدون حیله، به ربا روی می‌آورد، اعتراف دارد که عمل حرامی انجام می‌دهد و چه‌بسا از این عمل پشیمان شده، توبه کند؛ اما کسی که با حیله‌گری و نیرنگ، معامله‌ی ربوی انجام می‌دهد، عملش را حلال می‌داند و به این عمل ادامه می‌دهد. از خودمان بپرسیم؛ نه از کسی دیگر؛ آیا به‌راستی این کار، رواست؟ رسول‌اللهr فرموده است: «اسْتَفْتِ قَلْبَکَ، البِرُّ: ما اطْمَأَنَّتْ إِلَیْهِ النَّفْس، واطْمَأَنَّ إِلَیْهِ القَلْب، والإِثمُ: ما حاکَ فِی النَّفْسِ وتَرَدَّدَ فی الصَّدْرِ، وإِنْ أَفْتَاکَ النَّاسُ وَأَفْتَوکَ»؛([13])یعنی: «از قلب خود بپرس؛ نیکی، عبارت است از چیزی که درون و قلب انسان به آن مطمئن و آرام باشد؛ و بدی، چیزی‌ست که در درون و قلبِ انسان تردید ایجاد کند؛ هرچند مردم، بارها- درباره‌ی صحتش- اظهار نظر کنند». از کسی دیگر نپرس؛ بلکه از خودت بپرس: آیا به‌راستی تو قصد خرید این ماشین را داری و می‌خواهی از طریق معامله‌ی این ماشین، سود کنی؟ اگر واقعاً فلان فقیر نزدت نمی‌آمد، باز هم این ماشین را می‌خریدی؟ واقعا ماشین، مقصود توست یا پول‌های آن بیچاره؟ آری؛ ماشین را به‌صورت نقدی به ده میلیون خریدی تا به صورت قسطی به پانزده میلیون به این بینوا بدهی. هر منصفی می‌داند که اصلاً بحث داد و ستد در میان نیست؛ بلکه بحث پانزده میلیون در برابر ده میلیون در میان می‌باشد؛ پس بر کسی پوشیده نیست که این کار، حرام است؛ اگرچه مردم بارها درباره‌ی صحت این کار اظهار نظر کنند و هرکسی، فتوا دهد که این کار، درست است. امام ابوالعباس حرانی/ چنین معامله‌ای را ناروا و نوعی حیله و معامله‌ای ربوی دانسته است که در اصطلاح به آن «الْعِیْنَة» گفته می‌شود و رسول‌اللهr از آن نهی فرموده است: «إذَا تَبَایَعْتُمْ بِالعِینَةِ، وَأخَذتُمْ بِأذنابَ البَقَرِ، ورَضیتُمْ بِالزَّرعِ، وَتَرَکْتُمُ الْجِهَادَ، سَلطَ الله عَلَیْکُم ذُلاًّ لا یَنْزِعُهُ عَنکُم حَتّى تَرْجِعُوا إلَى دِینکُم»؛([14]) یعنی: «آن‌گاه که معامله‌ی عینه([15]) را انجام دهید و دم‌های گاوها را بگیرید([16]) و به زراعت و کشاورزی راضی شوید و جهاد را ترک کنید، الله متعال خواری و ذلتی بر شما چیره می‌گرداند که تا به دین خویش باز نگردید، این ذلت را از شما برنمی‌دارد». لذا به‌یاد داشته باشیم که هر حیله‌ای که به‌کار بریم تا فتوای جوازِ این کار را بگیریم، سرانجام با پروردگار یکتا ملاقات خواهیم کرد و آن‌جا دیگر مفتی و غیرمفتی با ما نخواهد بود و باید در برابر اللهU که از راز سینه‌ها آگاه است، پاسخ‌گو باشیم.

پس از هر معامله‌ای که ذره‌ای شائبه‌ی ربا در آن وجود دارد، دوری کنیم.




([1]) صحیح بخاری، ش: 6435 به‌نقل از ابوهریرهt.

([2]) صحیح است؛ این حدیث را مسلم با همین لفظ به صورتی طولانی به‌شماره‌ی 2744 از ابن‌مسعودt و به صورتی مختصر به‌شماره‌ی 2747روایت کرده است؛ بخاری نیز این حدیث را به‌شماره‌ی 6309 از انس بن مالکt روایت نموده است؛ این حدیث با روایت‌های دیگری در صحیح بخاری وجود دارد.

([3]) بقره:275؛ ترجمه‌ی آیه پیش‌تر گذشت.

([4]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 566. [مترجم]

([5]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 561. [مترجم]

([6]) صحیح بخاری، ش: 2766؛ و صحیح مسلم، ش:89.

([7]) یعنی: در مواردی که اسلام جایز قرار داده است. [مترجم]

([8]) موقوف است؛ بلکه رفعِ آن، ضعیف می‌باشد؛ روایت: ترمذی (1460)؛ دارقطنی در سنن خود (3/114)؛ ابن ابی‌عاصم در الدیات، ص:53؛ و رامهرمزی در المحدث الفاضل، ص: 485، از طریق اسماعیل بن مسلم مکی از حسن از جندب به صورت مرفوع؛ گفتنی‌ست: اسماعیل، خیلی ضعیف است و حسن نیز مدلس می‌باشد و به صورتِ معنعن نیز روایت کرده است؛ نگا: العلل الکبیر از ترمذی (430)؛ ترمذی در جامع خود (4/60) گفته است: «درست، روایت موقوف این حدیث از جندب می‌باشد و دیدگاه بیش‌تر اهل علم از اصحاب پیامبرr نیز همین بوده است؛ نظر مالک نیز همین می‌باشد».

([9]) صحیح مسلم، ش: 1676 به‌نقل از عبدالله بن مسعودt.

([10]) صحیح مسلم، ش: 1597.

([11]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 242. [مترجم]

([12]) صحیح بخاری، ش: (2133، 4952)؛ و مسلم، ش: 3040، به‌نقل از ابوهریرهt.

([13]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 596. [مترجم]

([14]) با مجموع شواهدی که دارد، حسن است؛ روایت: احمد در مسندش (2/28)؛ و محمد ابن ابراهیم طرطوسی، ابوامیه در مسند عبدالله بن عمر$ (229)؛ و بیهقی در شعب الإیمان (4224) از طریق ابی‌بکر بن عیاش از اعمش از عطاء بن ابی‌رباح از ابن‌عمر به‌صورت مرفوع؛ سندِ این روایت به‌خاطر وضعیتی که ابوبکر بن عیاش دارد، ضعیف است. ابن‌نمیر گوید: این سند در اعمش ضعیف می‌باشد. و نیز روایت طبرانی در الکبیر (12/432) از طریق ابی‌بکر که البته موقوف به ابن‌عمر می‌باشد؛ حافظ در [التلخیص الکبیر (3/19)] تصحیح ابن‌القطان درباره‌ی روایت موقوف را نقل کرده و نیز به‌نقل از احمد در الزهد، رجالش را ثقه دانسته و سپس گفته است: «به گمانم اِسناد حدیثی که ابن‌القطان صحیحش دانسته، معلول می‌باشد؛ زیرا این سند بدین دلیل که رجالش ثقه هستند، لزوماً صحیح نیست؛ چون اعمش، مدلس می‌باشد و سماعش از عطاء ذکر نشده است و احتمال می‌رود که منظور از عطاء، عطاء خراسانی باشد که در این صورت با اسقاط نافع میان عطاء و ابن‌عمر، تدلیس تسویه صورت گرفته است؛ از این‌رو حدیث به اِسناد نخست بازمی‌گردد و همین، مشهور است». منظور از اسناد نخست، همان طریق عطاء خراسانی از نافع می‌باشد. بیهقی در الکبری (5/316) می‌گوید: «این حدیث از دو جهتِ ضعیف، از عطاء بن ابی‌رباح از ابن‌عمر روایت شده است». هم‌چنین روایت: ابوداود (3462) و ابن‌عدی در الکامل (5/360) از طریق حیوۀ بن شریح از اسحاق، ابی‌عبدالرحمن که گفته است: عطاء خراسانی این حدیث را که نافع، آن‌را به‌صورت مرفوع از ابن‌عمر روایت نموده، برایم بازگو کرده است؛ سندِ این روایت نیز ضعیف است و ذهبی در المیزان (7/393) آن‌را در شرحِ حالِ اسحاق، ابوعبدالرحمن خراسانی جزو منکرهای وی برشمرده است. و نیز روایت ابویعلی در مسندش (5659) از ابوخیثمه از اسماعیل بن علیه از لیث بن عبدالملک از عطاء از ابن‌عمر به‌صورت موقوف. و نیز روایت: ردیانی در مسندش ( 1422) از طریق لیث؛ اما با اسقاط عبدالملک. و همین‌طور روایت: احمد در مسندش (2/84) از یزید از ابوالجناب یحیی بن ابی حیۀ از شهر بن حوشب که گفته است: از عبدالله بن عمر شنیدم، و سپس این حدیث را به صورت مرفوع ذکر کرده است؛ این سند هم به‌خاطر ضعف ابوجناب، ضعیف می‌باشد و نیز آن‌را به‌صورت معنعن ذکر کرده است؛ زیرا او، مدلس می‌باشد. آلبانی/ در صحیح الجامع، ش: 675 و نیز السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 11 این حدیث را صحیح دانسته است.

([15]) معامله‌ی عینه، به همان صورتی‌ست که شارح/ در قالب یک مثال درباره‌ی خریدن خودرو ذکر نمود. رافعی گوید: معامله‌ی عینه بدین صورت است که شخصی، کالای خود را به‌صورت نسیه به کسی بفروشد و سپس همان کالا را به‌صورت نقدی پیش از وصول طلبش با قیمتی ارزان‌تر خریداری کند؛ شوکانی در "نیل الأوطار" دیدگاه احمد، ابوحنیفه و مالک رحمهم الله را درباره‌ی جایز نبودن این نوع معامله ذکر کرده و گفته است: شافعی/ و اصحابش قایل به جواز این معامله‌اند؛ ابن‌القیم/ دلایل جایز نبودن این معامله را به‌تفصیل بیان نموده است.  [مترجم]

([16]) اشاره‌ای‌ست به چسبیدن به کار و کسب دنیا و زراعت و کشاورزی، و رها کردن جهاد در راه الله. [مترجم]

286- باب: شدت حرام بودن مالِ یتیم

286- باب: شدت حرام بودن مالِ یتیم

الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا ١٠         [النساء : ١٠] 

به‌راستی کسانی که اموال یتیمان را به ستم می­خورند، در حقیقت آتشِ (جهنم) را در شکم­هایشان فرو می­برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ١٥٢                     [الأنعام: ١٥٢]     

به مال یتیم جز به بهترین شکل نزدیک نشوید.

و می‌فرماید:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِ     [البقرة: ٢٢٠] 

و از تو درباره­ی یتیمان می‌پرسند. بگو: اصلاح امورشان بهتر است. و اگر با آنان مشارکت کنید، برادرانتان هستند. الله، مفسد را از مصلح می‏شناسد

 

1622- وعن أَبی هریرةَt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ»؛ قالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ، وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْکُ باللهِ، والسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بالحَقِّ، وأکلُ الرِّبَا، وأکْلُ مَالِ الیَتِیمِ، والتَّوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ، وقَذْفُ المُحْصَنَاتِ المُؤْمِنَاتِ الغَافِلاَتِ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «از هفت گناه مُهلک بپرهیزید»؛ گفتند: ای رسول‌خدا! آن‌ها چه گناهانی هستند؟ فرمود: «شرک به الله، سحر و جادوگری، قتل نفسی که الله کُشتنش را حرام کرده است؛ مگر به‌حق،([2]) رباخواری، خوردن مالِ یتیم، فرار کردن از میدان نبرد در هنگام رویارویی با دشمن، و تهمت زنا به زنان پاک‌دامن و مومن و بی‌خبر از گناه».

شرح

مولف/ می‌گوید: «حرام بودن مال یتیم».

یتیم به هر دختر یا پسری گفته می‌شود که قبل از بلوغ پدرش را از دست بدهد. هر یتیمی، سزاوارِ مهر و عطوفت و مهربانی‌ست؛ زیرا با مرگِ پدرش، دل‌شکسته شده و سرپرستی جز اللهU ندارد؛ از این‌رو الله متعال در کتابش نسبت به یتیم‌ها سفارش فرموده و در آیات فراوانی به مهرورزی به آنان تشویق نموده است؛ هم‌چنان‌که می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا ١٠          [النساء : ١٠] 

به‌راستی کسانی که اموال یتیمان را به ستم می­خورند، در حقیقت آتشِ (جهنم) را در شکم­هایشان فرو می­برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد.

متأسفانه دیده می‌شود که فردی می‌میرد و برادرش سرپرستیِ فرزندان خردسالِ وی را بر عهده می‌گیرد؛ اما با مال و ثروتی که از آن فرد برجای مانده است، به نفع خود یا برای خویشتن داد و ستد می‌کند و دخل و تصرفش در ارث به‌جامانده برای بچه‌ها، در جهت منافع آنان نیست. روشن است که چنین کسانی، مشمول این وعید هستند و در حقیقت، آتش دوزخ را در شکم‌های خویش فرو می‌برند.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ١٥٢                      [الأنعام: ١٥٢]     

به مال یتیم جز به بهترین شکل نزدیک نشوید.

یعنی: با اموال یتیم به نفع خودِ وی و به‌گونه‌ای داد و ستد کنید که برایش سودمندتر باشد؛ و گرنه، حق هیچ‌گونه دخل و تصرفی را در آن ندارید؛ اگر دو کار یا طرح اقتصادی و درآمدزا پیش رویِ شماست و می‌خواهید مال یتیم را در کار بیندازید، همان کاری را انتخاب کنید که به مصلحت یتیم است و سودِ بیش‌تری برای او دارد و برای شما روا نیست که در این زمینه در پیِ منفعت خود یا نزدیکان دیگر باشید. حتی اگر متردد و دودل بودید که آیا فلان‌کار به نفع یتیم است یا خیر، اصلاً سرمایه‌ی یتیم را در کار نیندازید و در آن دخل و تصرف نکنید؛ بلکه از آن به‌عنوان یک امانت نگه‌داری کنید؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ١٥٢                      [الأنعام: ١٥٢]     

به مال یتیم جز به بهترین شکل نزدیک نشوید.

گفتنی‌ست: به قرض دادنِ مال یتیم به دیگران، جایز نیست؛ یعنی اگر کسی نزدتان آمد و مثلاً بیست میلیون تومان وام خواست، برای شما جایز نیست که از پول یتیم، به آن‌شخص وام بدهید؛ زیرا این کار به مصلحت یتیم نیست و چه‌بسا وام‌گیرنده از بازپرداخت آن، ناتوان شود. تأسف‌آور است که برخی از افراد، با سرمایه‌ی یتیم برای خود تجارت می‌کنند و ریالی از درآمد حاصل از این تجارت را که با سرمایه‌ی یتیم صورت گرفته است، به یتیم نمی‌دهند! گفتنی‌ست: اگر بنا بر محاسبات و انتظارات شما، کاری سودمند بود و سرمایه‌ی یتیم را در آن کار انداختید، اما به‌رغم تلاشتان زیان کردید، گناهی بر شما نیست؛ زیرا در چنین مواردی، مجتهد و تلاش‌گری که به نتیجه می‌رسد، دو پاداش می‌برد و به آن‌که اشتباه می‌کند یا به خطا می‌رود، یک ثواب می‌رسد؛ اما اگر این زیان، نتیجه‌ی غفلت و کوتاهی باشد، گنه‌کارید.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِ     [البقرة: ٢٢٠] 

و از تو درباره­ی یتیمان می‌پرسند. بگو: اصلاح امورشان بهتر است. و اگر با آنان مشارکت کنید، برادرانتان هستند. الله، مفسد را از مصلح می‏شناسد

این آیه در پاسخِ صحابه# نازل شد که از رسول‌اللهr پرسیدند: ای رسول‌خدا! اموال یتیمان نزد ماست؛ با یک‌دیگر در یک خانه زندگی می‌کنیم و با هم بر سرِ یک سفره می‌نشینیم؛ جدا کردن غذایشان برای ما مشکل است و چه‌بسا برای آنان نیز زیان‌بار باشد؛ پس چه کنیم؟ اللهU این آیه را فرو فرستاد و فرمود: ﴿إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ؛ یعنی: همان کاری را بکنید که به صلاحِ آن‌هاست و در غذا با آنان مشارکت کنید؛ پس قصد اصلاح داشته باشید و به صلاحِ یتیمان بیندیشید، چراکه الله متعال، مفسد را از مصلح می‌شناسد و اگر می‌خواست، شما را در رنج و مشقت می‌انداخت؛ اما الله متعال نسبت به مومنان، مهربان است.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «از هفت گناه مُهلک بپرهیزید»؛ گفتند: ای رسول‌خدا! آن‌ها چه گناهانی هستند؟ فرمود: «شرک به الله...».

شرک به الله، بزرگ‌ترین گناهِ مهلکی‌ست که دینِ انسان را به تباهی می‌کشاند؛ آری؛ هلاکت‌بارترین گناه این که به اللهU که تو را آفریده و در مراحل مختلف زندگی‌ات، از شکم مادر گرفته تا دوران کودکی‌ات و پس از آن، به تو نعمت داده است، شرک بیاوری و کسی یا چیزی را با او شریک سازی. پناه بر الله! این، بزرگ‌ترین ظلم می‌باشد؛ بزرگ‌ترین ظلم و بزرگ‌ترین گناهِ مهلک، این است که به اللهU که تو را آفریده، شرک بورزی.

شرک به الله، انواع گوناگونی دارد؛ از جمله این‌که انسان همان‌گونه که آفریننده‌اش را بزرگ می‌دارد، مخلوق و آفریده‌ای چون خود را نیز تعظیم کند و او را به‌سان پروردگارش، بزرگ بدارد؛ چنان‌که برخی از افراد مانندِ خدمت‌کاران برای آقا و خان و رییس خویش بیش از تعظیم پروردگار، تعظیم می‌کنند! اگر جناب رییس در وقت نماز به او دستوری بدهد، برای اجرای دستورش نماز را ترک می‌کند و پروایی ندارد؛ این، بدین معناست که مخلوق را بیش از آفریدگار متعال بزرگ داشته است.

برخی هم در زمینه‌ی محبت، به اللهU شرک می‌ورزند؛ مثلاً مخلوقی را همانند الله متعال و حتی بیش از الله متعال دوست دارند. این شرک در کسانی که عاشق و دل‌باخته‌ی کسی می‌شوند، بیش‌تر وجود دارد و دل‌هایشان آکنده از محبت غیرالله می‌گردد و حتی معشوقشان را از الله متعال نیز بیش‌تر دوست دارند؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ            [البقرة: ١٦٥] 

برخی از مردم معبودانی غیر از الله بر می­گزینند که آن‌ها را همانند الله دوست می‌دارند؛ اما مؤمنان، الله را بیش‌تر دوست دارند.

ریا نیز یکی از نمونه‌های شرک به الله متعال می‌باشد که امری پوشیده و خفی‌ست؛ مثلاً انسان به نماز می‌ایستد و چون فلانی او را می‌بیند، نمازش را بهتر و به‌ظاهر با خضوع و خشوع بیش‌تری می‌خوانَد! این، ریا و خودنمایی‌ست که نوعی شرک می‌باشد؛ یا به‌عنوان مثال: کسی روزه می‌گیرد تا دیگران درباره‌اش بگویند: عجب آدم عبادت‌گزاری‌ست و چه همه روزه می‌گیرد! یا صدقه می‌دهد تا از او به‌عنوان فردی بخشنده یاد کنند؛ این هم ریاست. الله متعال در حدیثی قدسی می‌فرماید: «أنا أغنی الشُّرَکاء عَنِ الشِّرکِ، مَن عَمِلَ عَمَلاً أَشرَکَ فِیه مَعِیَ غَیرِی تَرَکتُه وَشِرکَهُ».([3]) یعنی: «من بر خلاف شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیازم؛ هرکس عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل، شریکم بسازد، او را با شرکش (عمل شرک‌آمیزش) وامی‌‌گذارم».

یکی دیگر از نمونه‌های شرک خفی، این است که دنیا و محبتش فکر و تمام وجود انسان را بگیرد؛ بدین‌سان که خواب و خوراک و فکر و خیال انسان، همه‌اش دنیا باشد و به این بیندیشد که امروز چه به‌دست آوردم، چه‌قدر فایده کردم و چه مقدار زیان دیدم؟ از این‌رو شیفته و فریفته‌ی دنیا می‌شود و می‌کوشد تا از هر راهی که شده، چه با دروغ و کلاه‌برداری زر و ثروتی به هم بزند و اصلاً برایش مهم نیست که کاری که انجام می‌دهد، حلال است یا حرام؛ زیرا دنیا او را اسیر خود کرده است. دلیل اینِ نوع شرک، این است که پیامبرr فرمود: «تَعِسَ عبْدُ الدِّینَارِ»؛ یعنی: «بنده‌ی دینار، نابود باد»! فرمود: «بنده‌ی دینار»؛ مگر کسی برای دینار سجده می‌کند؟ خیر؛ اما از آن جهت که محبت مال و پول، تمام وجودش را تسخیر می‌کند، از چنین کسی به بنده‌ی دینار یاد فرمود: «تَعِسَ عبْدُ الدِّینَارِ وَالدِّرْهَمِ وَالقطیفَةِ وَالخَمِیصَةِ، إِنْ أُعطِیَ رضی، وَإِنْ لَمْ یُعطَ لَمْ یَرْضَ»؛([4]) «بنده‌ی دینار و درهم، و بنده‌ی پارچه‌های نفیس و لباس‌های زیبا،([5]) نابود باد. اگر از اموال دنیا برخوردار شود، خشنود می‌گردد و اگر برخوردار نشود، خرسند نمی‌گردد». چنین کسی، بنده و برده‌ی زر و زیبایی‌ست و آن‌قدر که به پول و لباس و فرش خود اهمیت می‌دهد، به نماز و دیگر عبادت‌ها اهمیت نمی‌دهد؛ آن‌گاه که الله متعال نعمتی به او می‌بخشد، خشنود می‌شود و می‌گوید: چه پروردگار بزرگ و بخشنده‌ای دارم؛ اما اگر به آن‌چه می‌خواهد، نرسد یا از آن برخوردار نشود، خشمگین می‌گردد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ ١١

                                                                                           [الحج : ١١]     

و برخی از مردم الله را در حاشیه و با شک و دودلی عبادت می‌کنند. اگر خیری به آنان برسد، به آن آرامش می‌یابند و اگر بلایی به آنان برسد، روی‌گردان می‌شوند؛ در دنیا و آخرت زیان می‌بینند. این، همان زیان آشکار است.

نابودیِ چنین کسی بدین معناست که الله متعال به امور وی سر و سامان نمی‌دهد و کسی که چنین ویژگی‌هایی دارد، همواره پریشان و بی‌قرار ا‌ست؛ چنان‌که پیامبرr در ادامه فرمود: «وَإِذَا شِیکَ فَلا انْتَقَشَ»؛ یعنی: «اگر خاری به پایش بخَلَد، نمی‌تواند آن‌را از پای خود بیرون بکشد»؛ زیرا مشغول زراندوزی‌ست یا فقط به انباشتن زر و پول می‌اندیشد. سپس پیامبرr فرمود: «طُوبَى لِعَبْدٍ آخِذٍ بِعِنَانِ فَرَسِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَشْعَثَ رَأْسُهُ مُغْبَرَّةٍ قَدَمَاهُ إِنْ کَانَ فِی الْحِرَاسَةِ کَانَ فِی الْحِرَاسَةِ وَإِنْ کَانَ فِی السَّاقَةِ کَانَ فِی السَّاقَةِ»؛([6]) یعنی: «زندگی نیک و پاکیزه در دنیا و آخرت از آنِ بنده‌ای‌ست که با سری ژولیده و پاهایی غبارآلود افسار اسبش را در راه الله به‌دست می‌گیرد؛ اگر به نگهبانی گماشته گردد، انجام وظیفه می‌کند و چنان‌چه در بخش تدارکات و پشتیبانی به‌کار گرفته شود، باز هم در انجام وظیفهاش کوتاهی نمی‌کند»؛ به عبارت دیگر: آن‌چه برایش مهم است، انجام وظیفه و کسبِ رضایت پروردگار می‌باشد؛ خوشا به حالِ چنین کسی که به زندگی نیک و پاکیزه‌ای در دنیا و آخرت دست می‌یابد؛ بر خلافِ شخص نخست که فقط به زر و سیم می‌اندیشد.

خلاصه این‌که برخی از مردم، ندانسته به شرک مبتلا می‌شوند؛ لذا اگر احساس کردی که دنیا بر قلبت چنبره زده و به چیزی جز دنیا نمی‌اندیشی، در فکر و اندیشه‌ی زر و سیم می‌خوابی و با همین فکر و خیال بیدار می‌شوی، در این صورت بدان که قلبت به شرک آلوده شده است و در معرض نابودی قرار گرفته‌ای؛ زیرا رسول‌اللهr فرمود: «تَعِسَ عبْدُ الدِّینَارِ»؛ یعنی: «بنده‌ی دینار، نابود باد»! این، ویژگیِ کسی‌ست که فقط به کسب پول و ثروت می‌اندیشد و برایش مهم نیست که از راه حلال به این خواسته دست یابد یا از راه حرام؛ زیرا حرص و آز، چشم و دلش را کور کرده است.

اما کسی که الله متعال را به‌درستی عبادت می‌کند، امکان ندارد که به کسب حرام روی بیاورد؛ زیرا می‌داند که حرام خواری، خشم و غضب پروردگار را در پی دارد و رضایت اللهU در کسب حلال است؛ لذا کسی که الله متعال را به‌درستی عبادت و پرستش می‌کند، می‌گوید: تنها از راه درست و حلال، کسب درآمد می‌کنم و آن‌را تنها در راه درست و حلال به مصرف می‌رسانم.

لذا شرک به الله، یکی از گناهان مهلک است که پیامبرr به پرهیز از آن‌ها سفارش فرمود و ان‌شاءالله درباره‌ی شش مورد دیگر که در این حدیث آمده است، سخن خواهیم گفت.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2766؛ و صحیح مسلم، ش:89.

([2]) یعنی: در مواردی که اسلام جایز قرار داده است. [مترجم]

([3]) صحیح مسلم، ش:2985 به‌نقل از ابوهریرهt.

([4]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 472. [مترجم]

([5]) یعنی کسی که بدون توجه به ارزش‌های معنوی، اهل تجمل است و به دنیا و ظواهر آن، دل‌بستگی دارد؛ هنگام برخورداری از نعمت‌های دنیا، خرسند است و احساس شادی می‌کند، ولی همین‌که چیزی از دست بدهد یا آن‌گونه که دلش می‌خواهد، از دنیا برخوردار نشود، خشمگین می‌گردد. [مترجم].

([6]) صحیح بخاری، ش: 2887.

285- باب: کراهت پشیمان شدن انسان از بخششی که هنوز آن‌را به شخص مورد نظرش نداده است؛

285- باب: کراهت پشیمان شدن انسان از بخششی که هنوز آن‌را به شخص مورد نظرش نداده است؛ و نیز کراهت پس گرفتن چیزی که انسان به فرزندش بخشیده است، چه آن‌را به او تسلیم کرده و چه تسلیم نکرده باشد؛ هم‌چنین خریدن چیزی که انسان به‌عنوان زکات یا کفاره و امثال آن به کسی داده است، از خودِ آن شخص کراهت دارد؛ ولی ایرادی ندارد که آن‌را از شخص دیگری که به او انتقال یافته است، خریداری کند

1620- وعن ابن عباسٍ$ أنَّ رسولَ اللهr قَالَ: «الَّذِی یَعُودُ فی هِبَتِهِ کَالکَلْبِ یَرْجِعُ فی قَیْئِهِ». [متفق علیه]([1])

وفی روایةٍ: «مَثَلُ الَّذِی یَرْجِعُ فی صَدَقَتِهِ، کَمَثَلِ الکَلْبِ یَقِیءُ، ثُمَّ یَعُودُ فی قَیْئِهِ فَیَأکُلُهُ».

وفی روایةٍ: «العائِدُ فی هِبَتِهِ کالعائِدِ فی قَیْئِهِ».

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «کسی که بخششِ خود را پس می‌گیرد، مانند سگی‌ست که استفراغ خود را می‌خورَد».

و در روایتی آمده است: «مثال کسی که صدقه و بخشش خود را پس می‌گیرد، مانند سگی‌ست که استفراغ می‌کند و آن‌گاه به سراغ استفراغش می‌رود و آن‌را می‌خورد».

و در روایتی آمده است: «کسی که بخشش خود را پس می‌گیرد، مانند کسی‌ست که استفراغ خود را می‌خورد».

1621- وعن عمرَ بن الخطابt قَالَ: حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ فی سَبیلِ اللهِ فَأَضَاعَهُ الَّذِی کَانَ عِندَهُ، فَأَرَدْتُ أن أشْتَرِیَهُ، وَظَنَنْتُ أنَّهُ یَبِیعُهُ بِرُخْصٍ، فَسَأَلْتُ النَّبِیَّr فَقَالَ: «لا تَشْتَرِهِ وَلا تَعُدْ فِی صَدَقَتِکَ وإنْ أعْطَاکَهُ بِدِرْهَمٍ؛ فَإنَّ العَائِدَ فی صَدَقَتِهِ کَالعَائِدِ فی قَیْئِهِ». [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: عمر بن خطابt می‌گوید: اسبی را به یکی از مجاهدان راهِ الله بخشیدم؛ ولی او در نگه‌داری از آن کوتاهی کرد. از این‌رو با این گمان که او، آن‌را به قیمتی ارزان می‌فروشد، تصمیم گرفتم که آن‌را بخرم. از پیامبرr پرسیدم؛ فرمود: «آن‌را نَخَر و در پیِ بازپس‌گیریِ صدقه‌ات نباش؛ هرچند آن‌را به یک درهم به تو بدهد؛ زیرا کسی که صدقه‌ی خود را پس می‌گیرد، مانند کسی‌ست که استفراغ خود را می‌خورد».

شرح

نووی در این باب به موضوع حرام بودن پس گرفتن بخشش پرداخته است؛ یعنی اگر چیزی را به داوطلبانه و به‌ دل‌خواه خود به کسی ببخشید، دیگر برای شما جایز نیست که آن را پس بگیرید؛ چه اندک و کم‌ارزش باشد و چه فراوان یا قیمتی؛ زیرا پیامبرr کسی را که بخشش خود خود را پس می‌گیرد به سگی تشبیه فرموده که آن‌چه را در شکم دارد، بالا می‌آورد و سپس آن را می‌خورد؛ این تشبیه، نشان می‌دهد که پس‌گرفتن بخشش، کار بسیار زشتی‌ست و انسان باید به‌شدت از چنین کاری پرهیز نماید. فرقی نمی‌کند که به خویشاوند یا یکی از نزدیکان خود، بخشش کند یا به کسی که خویشاوندی و قرابتی با او ندارد؛ مگر این‌که بخواهد که چنین مثالی درباره‌اش صادق باشد؛ لذا اگر فرد ثروتمندی، خانه‌ای به پدر خود ببخشد، برایش جایز نیست که خانه را پس بگیرد؛ اما بر عکس، اگر پدری به فرزند خویش خانه‌ای هدیه کند، می‌تواند و برایش رواست که هدیه‌اش را پس بگیرد؛ چراکه پیامبرr فرموده است: «لاَ یَحِلُّ لِوَاهِبٍ أَنْ یَرْجِعَ فِیمَا وَهَبَ إلاَّ الْوَالِدَ فِیمَا وَهَبَ لِوَلَدِهِ»؛ یعنی: «برای هیچ بخشنده‌ای روا نیست که بخشش خود را پس بگیرد؛ مگر پدر که برایش رواست هدیه‌ی خویش به فرزندش را بازپس بستاند»؛ زیرا هر پدری می‌تواند به‌اندازه‌ای که فرزندش زیان نبیند، از مالِ وی، حتی از مالی که به او نبخشیده است، بردارد.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که عمر بن خطابt می‌گوید: اسبی را به یکی از مجاهدان راهِ الله بخشیدم؛ ولی او نمی‌توانست از آن به‌خوبی نگه‌داری کند. از این‌رو با این گمان که او، آن‌را به قیمتی ارزان می‌فروشد، تصمیم گرفتم که آن‌را بخرم. از پیامبرr پرسیدم؛ فرمود: «آن‌را نَخَر و در پیِ بازپس‌گیریِ صدقه‌ات نباش؛ هرچند آن‌را به یک درهم به تو بدهد»؛ زیرا تو، آن را در راه الله صدقه داده‌ای و برای هیچ‌کس روا نیست که آن‌چه را صدقه داده است، دوباره بخرد؛ از این‌رو فرمود: «کسی که صدقه‌ی خود را پس می‌گیرد، مانند کسی‌ست که استفراغ خود را می‌خورد». این در صورتی‌ست که انسان، آن‌چه را که قصد هدیه‌اش را داشته است، به فرد مورد نظرش تحویل داده باشد؛ اما اگر هنوز آن‌را به او تحویل نداده است، می‌تواند از تصمیمش منصرف شود؛ ولی اگر آن‌را به او تسلیم نکرده، اما به او خبر داده است که چنین تصمیمی دارد، باید به وعده‌اش عمل کند؛ زیرا خُلف وعده، یکی از خصلت‌های نفاق می‌باشد و برای انسان روا نیست که خصلتی از ویژگی‌های نفاق را به خود راه دهد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (2589، 2621)؛ و صحیح مسلم، ش: 1622.

([2]) صحیح بخاری، ش: 2623؛ و صحیح مسلم، ش:1620.

284- باب: حرام بودن تأخیر توان‌گر در پرداخت بدهی‌اش (در زمان سررسیدِ آن یا) هنگامی که بستانکار حقش را مطالبه کند

284- باب: حرام بودن تأخیر توان‌گر در پرداخت بدهی‌اش (در زمان سررسیدِ آن یا) هنگامی که بستانکار حقش را مطالبه کند

الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا                      [النساء : ٥٨]     

 الله به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بازپس دهید.

و می‌فرماید:

﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ             [البقرة: ٢٨٣]

و اگر به یک‌دیگر اطمینان داشتید، پس آن‌که امین قرار گرفت، باید امانتش را پس دهد.

 

1619- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مَطْلُ الغَنِیِّ ظُلْمٌ، وَإِذَا أُتْبعَ أَحَدُکُمْ عَلَى مَلِیءٍ فَلْیَتْبَعْ». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهی‌اش، ظلم است؛ و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توان‌گری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند».

شرح

مولف/ در کتابش بابی بدین عنوان گشوده است: «حرام بودن تأخیر توان‌گر در بازپرداخت بدهی‌اش»؛ یعنی کسی که توانایی پرداخت بدهی‌اش را دارد و آن را پرداخت نمی‌کند، ستم‌کار است؛ زیرا در انجام وظیفه یا حقی که بر گردن اوست، کوتاهی می‌نماید و این، حرام می‌باشد. در کشورهایی که نیروی کار از خارج می‌‌آورند، این آفت وجود دارد که کفیل یا صاحبِ کار از پرداخت حقوق کارگرش استنکاف می‌ورزد و پرداخت حقوق کارگر یا کارگرانش را به‌تأخیر می‌اندازد و امروز و فردا می‌کند؛ کارگر بینوا نیز که کشور و خانواده‌اش را در طلب لقمه‌ای نان رها کرده است، جرأت ندارد چیزی بگوید؛ زیرا از این می‌ترسد که صاحب کارش، ویزا یا روادید کارِ او را لغو کند. آیا کسانی که چنین برخوردی با زیردستان و کارگران خود دارند، نمی‌دانند که اللهY فراتر از آن‌هاست و بیم آن می‌رود که ایشان را پیش از مرگشان به عذابی سخت و دردناک گرفتار کند؟! زیرا این کارگران بینوا، فقیر و درمانده‌اند و پیامبرr فرموده است: «الله متعال می‌فرماید: ثَلاَثَةٌ أنا خَصْمُهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ: رَجُلٌ أعْطَى بِی ثُمَّ غَدَرَ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرَّاً فَأَکَلَ ثَمَنَهُ، وَرَجُلٌ اسْتَأجَرَ أجیراً، فَاسْتَوْفَى مِنْهُ، وَلَمْ یُعْطِهِ أجْرَهُ»؛([2]) یعنی: «سه نفرند که من در روز قیامت، دشمن و طرف حساب ایشان هستم: کسی که به نام من پیمان ببندد و سپس خیانت کند؛ آن‌که شخصِ آزادی را بفروشد و پول فروش او را بخورد؛ شخصی که کارگری بگیرد و از او کار بکشد و مزدش را ندهد». این، ظلمِ آشکاری‌ست که روز قیامت تاریکی‌های فراوانی در پی خواهد داشت؛ هر ساعت یا هر لحظه‌ای که بر چنین بدهکاری سپری می‌شود و او، نسبت به پرداخت بدهی‌اش اقدام نمی‌کند، در حقیقت بر بارِ گناهش می‌افزاید و هر آن امکان دارد تنگ‌دست شود و از ادای بدهی‌اش بازبماند یا بخلش او را به‌کلی از ادای بدهی‌اش بازدارد.

سپس مولف/ به این آیه استدلال کرده است که اللهY می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا                       [النساء : ٥٨]     

 الله به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بازپس دهید.

یکی از امانت‌ها، قیمت یا پول کالایی‌ست که انسان خریداری می‌کند و بر انسان واجب است که این پول را بدهد و در پرداختِ آن تأخیر نکند؛ سپس مولف/ به حدیثی بدین مضمون استدلال کرده است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهی‌اش، ظلم است؛ و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توان‌گری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند». پیامبرr در این حدیث هم جانبِ بستانکار را گرفته است و هم جانبِ بدهکار را؛ یعنی بازپرداخت نیک و به‌موقع بدهی را مورد تأکید قرار داده و هم روشِ نیکِ مطالبه‌ی حق یا بستان‌کاری را. آن‌جا که فرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهی‌اش، ظلم است»، اشاره‌ای‌ست به پرداختِ نیک و به‌موقعِ بدهی؛ به عبارت دیگر: این فرموده‌ی نبوی بدین معناست که انسان باید نسبت به پرداخت بدهی‌اش مبادرت ورزد؛ نه این‌که پرداختِ آنرا به‌تأخیر بیندازد. چه بسیارند بدهکارانی که از آن‌ها قیمت کالایی که خریده‌اند یا دست‌مزد خدمتی که دریافت کرده‌اند، مطالبه می‌شود و آن‌ها به‌رغم این‌که دستشان باز است و گاوصندوقشان پُر از پول، امروز و فردا می‌کنند! کسیکه در پرداخت بدهی‌اش چنین روی‌کردی دارد، ستم‌کار است؛ در واقع شیطان، این افراد را به‌بازی گرفته است؛ این‌ها با خود چه فکر می‌کنند؟ انگار اگر پول را نزد خویش نگه دارند، بیش‌تر می‌گردد یا این‌که این دَیْن از گردنشان برداشته می‌شود! هرگز؛ بلکه این حق بر عهده‌ی آن‌هاست و باید سرانجام، بدهیِ خود را پرداخت کنند؛ در دنیا ندهند، در آخرت، از آنان می‌گیرند؛ اما به‌راستی که این‌ها بازی‌چه‌ی دست شیطان شده‌اند.

رسول‌اللهr فرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهی‌اش، ظلم است»؛ لذا فقیری که دست و بالش بسته است و نمی‌تواند بدهی‌اش را پرداخت کند ستم‌کار نیست؛ بلکه ستم‌کار، همان بستان‌کار است که شرایط بدهکارش را می‌داند و با این حال، طلب خود را از او مطالبه می‌کند؛ باید دانست که مهلت دادن به افراد تنگ‌دست، واجب می‌باشد و برای بستانکار روا نیست که بدهکار تنگ‌دست خود را زیر فشار قرار دهد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖ                                   [البقرة: ٢٨٠] 

باید تنگ‌دست را تا زمانی که دستش باز شود، مُهلت داد.

این بخشِ حدیث که پیامبرr فرمود: «و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توان‌گری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند»، اشاره‌ای‌ست به روشِ نیکِ مطالبه‌ی حق یا بستانکاری؛ به‌عنوان مثال: سعید، سی هزار تومان از حسن بستانکار است؛ حسن نیز همین مبلغ را از عامر طلب دارد. حال حسن، سعید را به عامر حواله می‌دهد و می‌گوید: من از عامر بستانکارم؛ نزدِ او برو و طَلبت را از او بگیر. در این حالت برای سعید شایسته نیست که نه بگوید یا نپذیرد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توان‌گری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند»؛ مگر این‌که عامر، فقیر و تنگ‌دست یا بدحساب باشد و پرداختِ این مبلغ را به‌تأخیر بیندازد یا این‌که عامر از نزدیکان سعید باشد و سعید نتواند به طرفیت عامر شکایت کند؛ ولی اگر مانعی وجود نداشت، پیامبرr دستور داده است که بستانکار، حواله‌ی بدهکارش را بپذیرد.

علما در این‌باره که این دستور نبوی، جنبه‌ی وجوبی دارد یا مستحب است، اختلاف نظر دارند:

حنبلی‌ها این را واجب دانسته‌اند؛ یعنی بر این باورند که اگر بستانکاری به شخص دیگری حواله داده شد، بر او واجب است که بپذیرد و برای مطالبه‌ی طلبش به آن شخص مراجعه کند؛ ولی بیش‌تر علما پذیرش این حواله را مستحب دانسته‌ و گفته‌اند: بر بستانکار واجب نیست که این حواله را بپذیرد؛ زیرا چه‌بسا مطالبه‌ی بستانکاری‌اش از شخصِ اول، ساده‌تر باشد تا این‌که به شخصِ دومی که به او حواله داده شده است، مراجعه کند؛ اما شکی نیست که اگر مانعی وجود نداشت، بهتر است که حواله‌ی بدهکارش را بپذیرد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2287؛ و صحیح مسلم، ش: 1564.

([2]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 1595. [مترجم]

283- باب: حرام بودن شکنجه و آزار هرگونه حیوانی، حتی مورچه و امثالِ آن با آتش

283- باب: حرام بودن شکنجه و آزار هرگونه حیوانی، حتی مورچه و امثالِ آن با آتش

1617- عن أَبی هریرةَt قَالَ: بَعَثَنا رسولُ اللهr فی بَعْثٍ فَقَالَ: «إنْ وَجَدْتُمْ فُلاَناً وَفُلاناً»- لِرَجُلَیْنِ مِنْ قُرَیْشٍ سَمَّاهُمَا- «فَأَحْرِقُوهُمَا بالنَّارِ »؛ ثُمَّ قَالَ رسولُ اللهr حِیْنَ أرَدْنَا الخرُوجَ: «إنِّی کُنْتُ أَمَرْتُکُمْ أنْ تُحْرِقُوا فُلاناً وفُلاناً، وإنَّ النَّارَ لا یُعَذِّبُ بِهَا إِلاّ اللهُ، فإنْ وَجَدْتُمُوهُما فاقْتُلُوهُما». [روایت بخاری]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr ما را در قالب لشکری به جهاد فرستاد و دو نفر از قریش را نام برد و فرمود: «اگر فلانی و فلانی را یافتید، آن‌ها را آتش بزنید»؛ سپس هنگام حرکت به ما فرمود: «به شما دستور داده بودم که فلانی و فلانی را آتش بزنید؛ ولی عذاب دادن با آتش، ویژه‌ی الله می‌باشد؛ پس اگر آن‌دو را یافتید، آن‌ها را بکُشید».

1618- وعن ابن مسعودٍt قَالَ: کنَّا مَعَ رسول اللهr فی سَفَرٍ، فانْطَلَقَ لحَاجَتِهِ، فَرَأیْنَا حُمَّرَةً مَعَهَا فَرْخَانِ، فَأَخَذْنَا فَرْخَیْهَا، فَجَاءتِ الحُمَّرَةُ فَجَعَلَتْ تَعْرِشُ فَجَاءَ النَّبِیُّr فَقَالَ: «مَنْ فَجَعَ هذِهِ بِوَلَدِهَا؟ رُدُّوا وَلَدَهَا إِلَیْها»؛ ورأَى قَرْیَةَ نَمْلٍ قَدْ حَرَّقْنَاهَا، فَقَالَ: «مَنْ حَرَّقَ هذِهِ؟» قُلْنَا: نَحْنُ؛ قَالَ: «إنَّهُ لا یَنْبَغِی أنْ یُعَذِّبَ بالنَّارِ إِلا رَبُّ النَّارِ». [روایت ابوداود با اِسنادِ صحیح]([2])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: در سفری همراه رسول‌اللهr بودیم؛ آن بزرگوار به قضای حاجت رفت که در این میان، پرنده‌ای دیدیم که دو جوجه داشت؛ جوجه‌هایش را گرفتیم. پرنده‌ی مادر، اطراف جوجه‌هایش می‌گشت. پیامبرr تشریف آورد و فرمود: «چه کسی این پرنده را با گرفتن جوجه‌هایش آزرده است؟ بچه‌هایش را به او برگردانید». پیامبرr لانه‌ی مورچه‌هایی را دید که آن‌را آتش زده بودیم؛ پرسید: «چه کسی این را آتش زده است؟» پاسخ دادیم: ما. فرمود: «شایسته- و روا- نیست که کسی با آتش، عذاب دهد؛ مگر پروردگارِ آتش».

شرح

مولف/ در این باب به موضوع حرام بودن شکنجه با آتش پرداخته است؛ یعنی باری انسان، جایز نیست که موجود زنده‌ای را با آتش، شکنجه کند؛ زیرا حتی اگر هدف باشد، امکانش به روش‌های دیگری ممکن می‌باشد و آتش زدن یا سوزاندن، شکنجه‌ی شدیدی و سختی‌ست که هیچ نیازی به آن نیست.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr ما را در قالب لشکری به جهاد فرستاد و دو نفر از قریش را نام برد و فرمود: «اگر فلانی و فلانی را یافتید، آن‌ها را آتش بزنید»؛ سپس هنگام حرکت به ما فرمود: «به شما دستور داده بودم که فلانی و فلانی را آتش بزنید؛ ولی عذاب دادن با آتش، ویژه‌ی الله می‌باشد؛ پس اگر آن‌دو را یافتید، آن‌ها را بکُشید». بدین‌سان پیامبرr دستور نخستش را با فرمان دوم خویش لغو کرد؛ فرمان نخستش این بود که آن دو قریشی را پس از دست‌گیری آتش بزنند؛ اما با فرمان دومش این را لغو کرد و دستور داد که آن‌دو را فقط بُکشند. از این حدیث چنین برمی‌آید که اگر کسی سزاوار مرگ باشد، نباید او را به آتش کشید و سوزاندن او، جایز نیست؛ بلکه مطابق آموزه‌ها و دستورهای شرعی، با روش‌های عادی کُشته می‌شود.

هم‌چنین در حدیثی که ابوداود/ روایت کرده، آمده است که پیامبرr به قضای حاجت رفت؛ در این بین، صحابه# پرنده‌ای دیدند که دو جوجه داشت وجوجه‌هایش را گرفتند؛ از این‌رو پرنده‌ی مادر در اطراف جوجه‌هایش پرواز می‌کرد؛ زیرا الله متعال در دل جانوران نسبت به فرزندانشان مهر و محبت عجیبی گذاشته است؛ از همین‌روست که جانور، سُم خود را بالا می‌گیرد تا مبادا به بچه‌اش آسیبی برسد و این، از حکمت اللهU می‌باشد. خلاصه این‌که پیامبرr دستور داد که بچه‌های آن پرنده را آزاد کنند و آن‌ها نیز همین کار را کردند؛ سپس پیامبرr لانه‌ی مورچه‌هایی را دید که آتش زده بودند؛ پرسید: «چه کسی این را آتش زده است؟» پاسخ دادند: ما، ای رسول‌خدا! پیامبرr فرمود: «شایسته- و روا- نیست که کسی با آتش، عذاب دهد؛ مگر پروردگارِ آتش». لذا اگر خانه‌ی شما مورچه افتاده باشد، نباید آن‌ها را آتش بزنید؛ بلکه با روشی که خود می‌دانید کاری بکنید که مورچه‌ها آن‌جا را ترک کنند و اگر امکان دفعششان وجود نداشت و آن‌جا را ترک نکردند، می‌توانید- به‌صورت عادی، نه با آتش- آن‌ها را بکُشید؛ زیرا در این صورت، کُشتنشان به‌خاطر دفع جانوران و حشرات موذی‌ست؛ و گرنه، پیامبرr از کشتن مورچه‌ها نهی فرموده است؛ اما اگر وجود مورچه‌‌ها به حدّ اذیت و آزار رسید و امکان دفعشان جز با کُشتن وجود نداشت، ایرادی ندارد که آن‌ها را بکُشید؛ البته نه با آتش.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 3016.

([2]) صحیح الجامع، ش: 2425؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: (25، 487) و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 2329.