اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

17. برتری برخی از اسماء و صفات الهی بر برخی دیگر

17. برتری برخی از اسماء و صفات الهی بر برخی دیگر

متونی از قرآن و سنّت دلالت بر برتری برخی از اسماء و صفات الهی بر برخی دیگر می‌کند و حتّی پیامبر ج فرمودند که الله متعال اسم اعظمی دارد که اگر بهوسیلۀ آن دعا گردد، اجابت می‌شود و هر گاه با آن درخواستی شود، الله ﻷ آن درخواست را برآورده می‌سازد، و هر کس قائل به این موضوع نباشد، سخنش دور از حقیقت است.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «سخن کسی که می‌گوید: صفات الهی بر یکدیگر برتری ندارند و امثال این سخنان، بدون دلیل و برهان است...، همان گونه که اسماء و صفاتش متنوّع و مختلفند، برتر از یکدیگر نیز هستند، و قرآن و سنّت و اجماع و عقل بیانگر این مطلبند.»[1]

دلایلی که این موضوع را اثبات کنند، بسیارند؛ از جمله: در حدیث صحیحی اثبات شده است که الله متعال اسم اعظمی دارد که هر گاه با آن درخواست شود، الله أ آن درخواست را برآورده می‌کند و اگر با آن دعا شود، الله آن دعا را اجابت می‌کند. بدون تردید این فضلیتی بزرگ است که به این نام اعظم اختصاص یافته است. خوب است که ابتدا تعدادی از احادیث مربوط به موضوع مذکور را بیان کنیم و سپس به بررسی سخنان برخی عالمان در تعیین نام اعظم بپردازیم.

امام احمد در «المسند» و ابو داود و نسائی، از انس بن مالک س روایت کرده‌اند که: «پیامبر ج از مردی شنید که می‌گفت: اللّهُمَّ إنِّی أسألُکَ بِأنَّ لَکَ الحَمدُ، لا إلهَ إلّا أنتَ بَدیعُ السّمواتِ و الأرضِ، یَا ذَالجَلالِ و الإکرامِ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ؛ الهی! من از تو درخواست دارم به این که همۀ ستایش‌ها مخصوص توست، فقط تو معبود بر حقّی، آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین، ای صاحب بزرگی و احسان، ای همیشه زنده و پایدار! رسول الله ج فرمودند: «لَقَدْ دَعا اللهَ بِاْسمِهِ الأَعْظَمِ، الّذی إِذا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ، وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعطَی»[2]؛«همانا الله را با نام اعظمش خواند، نامی که اگر با آن دعا شود، حتما اجابت می‌کند و اگر با آن [چیزی] درخواست شود، قطعاً می‌دهد.»  ابو داود و نسائی در آخرش، عبارت: «یا حیّ یا قیّوم!» را افزوده‌اند.

ابن ماجه، حاکم و دیگران از ابو امامه س روایت کرده‌اند که پیامبر ج فرمودند: «اسْمُ اللَّهِ الأَعْظَمُ الَّذِی إِذَا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ فِی ثَلاَثِ سُوَرٍ مِنَ الْقُرْآنِ: فی الْبَقَرَةِ، وَآلِ عِمْرَانَ، وَطه»[3] «نام اعظم الله که هر گاه با آن دعا شود، الله اجابت می‌کند، در سه سوره از قرآن آمده است: در بقره، آل‌عمران و طه.»

امام احمد، ابو داود، ترمذی و ابن ماجه از اسماء دختر یزید روایت کرده‌اند که رسول الله ج فرمودند: «اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ فِی هَاتَیْنِ الْآیَتَیْنِ: ﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ وفاتحة آل عمران: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ»؛ «اسم اعظم الله در این دو آیه است: آیۀ 163 بقره و ابتدای سورۀ آل‌عمران.»[4]

احمد، صاحبان سنن و ابن حبان در صحیح خود، از بریده س نقل چنین کرده‌اند: «پیامبر ج از مردی شنیدند که می‌گفت: اللّهُمَّ إنِّی أسألُک بِأنِّی أشهَدُ أنَّکَ أنتَ اللهُ لا إلهَ إلّا أنتَ الأحدُ الصَّمَدُ الَّذی لَم یَلِد و لَم یُولَد و لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا أحَدٌ؛ پروردگارا! من از تو درخواست می‌کنم و گواهی می‌دهم که تنها تو معبود برحقی، هیچ معبودی غیر از تو نیست، یکتا و بی‌نیازی هستی که نزاییده و [از کسی هم] زاییده نشده و کسی همتای او نیست. رسول الله ج فرمودند: «والّذِی نَفسِی بِیَدِهِ، لَقَدْ سَألَ اللهَ بِاْسمِهِ الأَعْظَمِ، الّذی إِذا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ، وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعطَی»[5]؛ «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این فرد، از الله متعال با نام اعظمش درخواست نمود؛ نامی که اگر با آن دعا شود، حتما اجابت می‌کند و اگر با آن چیزی درخواست شود، قطعاً می‌دهد.»

برخی احادیث ثابت از پیامبر ج در مورد اسم اعظم بیان شد؛ اسم اعظمی که اگر با آن دعا شود، اجابت می‌گردد و اگر با آن درخواستی شود، الله متعال آن را برآورده می‌کند. بنابراین از دیدگاه عالمان، این نام و شناخت آن و تحقیق در این زمینه، بسیار مهم به شمار می‌رود و آنان پژوهش‌های متعدّدی را به طور مختصر و طولانی در این باره انجام داده‌اند.

شوکانی / در کتاب «تحفة الذّاکرین» می‌گوید: «در تعیین اسم اعظم، تقریبا 40 قول وجود دارد، که سیوطی در این باره تألیف مستقلّی نگاشته است.»[6]

سیوطی در کتاب خود که عنوانش را «الدّرر المنظّم فی الإسم الأعظم» گذاشته است، فقط 20 قول را آورده، که ضعف بیشتر آنها روشن است، زیرا دلیلی از قرآن و سنّت ندارد، و حتّی در برخی از آن‌ها، تکلّف و دوری از حقیقت دیده می‌شود. برخی از صوفیان در این باره، سخنان و دیدگاه‌های باطل فراوانی ارائه داده‌اند که ارزش توجّه و بررسی ندارند. آنان در این زمینه، روایاتی موضوع و اخباری خودساخته و داستان‌هایی بسیار ناپسند می‌آورند تا عوام النّاس را فریب دهند و علیه افراد نادان نیرنگ بزنند. بر هر مسلمانی واجب است که مواظب باشد تا گرفتار تهمت‌ها و سخنان باطل آنان نشود.

مشهورترین و صحیح‌ترین و مستدل‌ترین قول در تعیین اسم اعظم، این است که اسم اعظم، نام جلالۀ «الله» است، و گروهی از عالمان چنین دیدگاهی را پذیرفته‌اند.

امام ابو عبد الله ابن منده در کتاب «التّوحید» - که در آن کتاب، نام «الله» را اسم اعظم دانسته است- می‌گوید: «نام «الله» معرّفی ذات او تعالی است، الله ﻷ مخلوقاتش را باز داشته از اینکه کسی یا بتی را با این نام بخوانند و آن را ابتدای ایمان و ستون اسلام و کلمۀ حقّ و اخلاص قرار داده است، که نمی‌توان آن را بر غیر الله اطلاق کرد و هر کس آن را بر زبان آورد، کشتنش [بدون دلیل] جایز نیست و به سبب آن، دروازۀ فرایض باز می‌گردد و سوگندها بسته می‌شود، و از شرّ شیطان، به الله پناه برده می‌شود، و با این نام، اشیاء و کارها شروع می‌شوند و پایان می‌پذیرند. نام او بسیار مبارک است و هیچ معبودی غیر او تعالی وجود ندارد.»[7]

این نام بزرگ، ویژگی‌هایی دارد که سایر اسامی از آن ویژگی‌ها محرومند؛ از جمله اینکه الله متعال سایر نام‌ها را به آن نسبت می‌دهد، چنانکه می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ [الأعراف: 180]

«و برای الله، نام‌های نیک است.»

و مثلا گفته می‌شود که: عزیز، رحمان، کریم و قدّوس از نام‌های الهی است، امّا نمی‌گویند که الله از نام‌های رحمان است، و بلکه این نام شریف متضمّن تمامی معانی اسماء الله بوده و به طور اجمالی و کلّی بیانگر آن‌هاست، و نام‌های الله نیز تبیین و توضیحی برای صفات الهی هستند و در نتیجه، به سبب همین معانی بزرگ و سایر ویژگی‌های این نام، بسیاری از عالمان، آن را اسم اعظم می‌دانند و علاوه بر این، لفظ جلالۀ «الله» در تمامی احادیثی که اشاره به نام اعظم دارند، بیان شده است.

تعدادی از عالمان معتقدند که اسم اعظم، «الحیّ القیّوم» است.

ابن قیّم / در کتاب «زاد المعاد» می‌گوید: «صفت حیات مشتمل بر تمامی صفات کمال و مستلزم آنها بوده و صفت قیّومیّت نیز متضمّن تمامی صفات افعال است و از این رو، اسم اعظم الله که اگر با آن دعا شود، اجابت می‌گردد و هر گاه با آن درخواستی شود، آن درخواست برآورده می‌گردد، "الحیّ القیّوم" است.»[8]

دو اسم فوق، در بیشتر احادیثی که اشاره به اسم اعظم دارند، آمده است.

برخی بر این باورند که: «اسم اعظم جنس است و مراد از آن، نام معیّنی نیست، زیرا اسماء الله بر دو نوع است: 1. بعضی از نام‌ها دلالت بر یک یا دو و یا چندین صفت می‌کنند. 2. بعضی نیز دلالت بر تمامی صفات کمال و عظمت و جلال و جمال الهی دارند، که این نوع همان اسم اعظم به شمار می‌رود، چون بیانگر مفاهیمی است که بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین معانی و مفاهیم است. بنابراین «الله» نام اعظم بوده و نیز: صمد، الحیّ القیّوم، حمید، مجید، کبیر، عظیم و محیط.»[9]

سه دیدگاه مذکور، از بهترین دیدگاه‌ها و اقوالی است که در این باره بیان شده و در هر حال، این مسأله‌ای اجتهادی به شمار می‌رود، زیرا دلیلی قطعی در این زمینه وجود ندارد که پذیرفته شود، ولی هر کس الله متعال را با دعاهایی که بیان شد، بخواند، قطعاً الله را با اسم اعظمش خوانده است، چون پیامبر ج دربارۀ کسی که الله تعالی را با آن دعاها می‌خواند، فرمود که وی الله ﻷ را با نام اعظمش خوانده است؛ نامی که هر گاه با آن درخواست شود، آن درخواست برآورده می‌گردد و اگر با آن دعا شود، الله اجابت می‌کند. و توفیق فقط در اختیار الله أ است.



[1]- جواب أهل العلم والإیمان، صص 197- 200؛ نک: شفاء العلیل، ابن قیّم، ج 2، ص 744.

[2]- مسند احمد، ج 3، ص 158؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 1495؛ سنن نسائی، شمارۀ حدیث: 1300؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 893؛ حاکم، ج 1، ص 503، تمامی آنان از طریق خلف بن خلیفه، از حفص بن اخی انس، و او از انس. اسناد این روایت، جیّد است. حاکم می‌گوید: صحیح بر شرط مسلم است.

[3]- سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3856؛ المستدرک، ج 1، ص 506؛ و دیگران. نک: السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 746.

[4]- مسند امام احمد، ج 6، ص 461؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 1496؛ جامع ترمذی، شمارۀ حدیث: 3478؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3855؛ و دیگران، از طریق عبید الله بن ابی زیاد، از شهر بن حوشب، از اسماء دختر یزید ... . در سند این روایت، ضعف و ایراد واردشده بر عبیدالله، قوی نیست، و چندین نفر هم ایراداتی را به شهر بن حوشب وارد کرده‌اند.

امّا آیۀ سورۀ «آل‌عمران» دلیل و شاهدی از حدیث ابی امامه دارد، و در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 746 نیز آمده است.

[5]- مسند امام احمد، ج 5، ص 349؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 1493 و 1494؛ جامع ترمذی، شمارۀ حدیث: 3475؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3857؛ السنن الکبری از نسائی، شمارۀ حدیث: 7619؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 892؛ حاکم، ج 1، ص 504؛ و دیگران که آن را طولانی یا مختصر آورده‌اند. اسناد روایت فوق، صحیح است.

[6]- تحفة الذّاکرین، ص 67.

[7]- التّوحید، ج 2، ص 21.

[8]- زاد المعاد، ج 4، ص 204.

[9]- فتح الملک العلام، ابن سعدی، صص 26- 27.

16. بر حذر داشتن از برخی روش‎های منحرف در حوزۀ اسماء و صفات الهی

16. بر حذر داشتن از برخی روشهای منحرف در حوزۀ اسماء و صفات الهی

آنچه در این زمینه بسیار مهم و قابل توجّه و رعایت به شمار می‌رود، این است که بدانیم اشتباه در این حوزه، همچون اشتباه در حوزه‌های دیگر نیست، زیرا این‌ها نام‌هایی برای پروردگار بزرگ و آفریدگار بلند مرتبه هستند، که اشتباه در آنها انحراف و گمراهی و خطا در این زمینه کفر و الحاد است. بنابراین بر هر عاقلی لازم است که فقط از روی علم در این زمینه سخن بگوید و فقط با دلیل از قرآن و سنّت، مطلبی را در این باره بیان و اثبات کند. و هر کس بدون علم، چنین موضوعاتی را بررسی کند، قطعاً از راه راست منحرف می‌گردد، زیرا امکان ندارد که بدون استفاده و استدلال از آنچه پیامبر ج آورده است، به اثبات اصول دست یابد.

وقتی افرادی بدون دلیل و استناد از قرآن و سنّت، دست به بیان و اثبات مطالبی دربارۀ اسماء الله زدند، مسائلی بسیار عجیب و غریب بیان کردند، گویی که هرگز از حرمت و ارزش و جایگاه این اسامی و خطر بررسی آنها بدون دلیل و برهان، آگاه نبوده‌اند. فقط الله متعال یاری‌رسان است.

لازم است که اشاره‌ای به این تناقض‌ها و سخنان باطل داشته باشیم تا انسان مسلمان مواظب دین و تعظیم اسماء الله و رعایت حرمت و جایگاه آنها باشد.

اخیرا مطلبی در یکی از مجلّات منتشر شد و میان عوام النّاس و افراد نادان توزیع گشت، که نویسندۀ آن ادّعا نموده هر اسمی از نام‌های الهی خاصّیت درمانی برای بیماری معیّنی دارد؛ مثلا برای بیماری‌های چشم، یک نام، برای بیماری‌های گوش، یک نام، برای بیماری‌های استخوان، یک نام، برای بیماری‌های سر، یک نام و ... وجود دارد، و برای آن بیماری‌ها، تعداد معیّنی از نام‌های الهی را مشخّص کرده است.

این ادّعا و باوری باطل است که الله متعال هیچ دلیلی در این باره نازل نکرده و هرگز نشانه و برهانی در این باره وجود ندارد، و حتّی در اذکار مشروع و دعاهای مأثور، هرگز نامی بدین شیوه که او ادّعا کرده، تکرار نشده است.

وی با این کار، مرتکب دو جرم شده است:

1.     وارد کردن مردم در این عمل نوپیدا و نامشروع؛

2.     غافل‌کردن آنان از اذکار مأثور و دعاهای شرعی موجود در قرآن و سنّت.

از دیگر اشتباهات برخی مردم، این است که اسماء الله را به عنوان تعویذ در ماشین‌ها یا خانه‌ها، به منظور حفاظت از چشم‌زخم و حسادت و امثال آن، آویزان می‌کنند، که این کاری نامشروع است، زیرا در قرآن و سنّت دلیلی بر مشروعیّتش وجود ندارد، بلکه متونی شرعی بر ممنوعیت این عمل روایت شده است؛ از جمله اینکه رسول الله ج فرمودند: «مَنْ تَعَلَّقَ تَمِیمَةً، فَلَا أَتَمَّ اللَّهُ لَهُ»[1]؛ «هر کس تمیمه‌ای [چیزی که به قصد دفع چشم‌زخم و ...، بر گردن یا سایر اعضای انسان قرار داده شود] را آویزان کند، الله متعال خواسته‌اش را نافرجام گذارد.» و احادیث دیگری از این قبیل.

یکی دیگر از اشتباهات، قراردادن و نوشتن نام‌های الهی در تابلوهایی زیبا و قاب‌عکس‌هایی است که دیوارها را با آنها زینت می‌دهند و مجالس را با اشکالی پر زرق و برق و خط‌هایی قشنگ آراسته می‌کنند، به گونه‌ای که هر کس آنها را می‌بیند، آن تابلو را از لحاظ خوش‌خطّی و زیبایی توصیف می‌کند، ولی تاثیر این نام‌ها در ایمان و باور دل‌ها و اصلاح اعمال، امری است که با چنین کار نامشروعی محقّق نمی‌شود.

برخی دیگر نیز به اشتباه، گمان کرده‌اند که مراد از احصای اسماء الله در حدیث مذکور، این است که وِرد و ذکری روزانه قرار گیرد و در صبح و شب یا پس از نمازهای فرض خوانده شود، و بسا اوقات برخی از آنان یک اسم را ده‌ها یا صدها مرتبه تکرار می‌کنند.

تمامی این‌ها اعمالی نوپیدا هستند که دلیلی از قرآن و سنّت ندارند. قبلا بیان شد که مراد از احصای اسماء الله، حفظ و فهم معانی آنها و دعا و درخواست –دعای عبادت و دعای مسألت- از الله تعالی بهوسیلۀ آن‌هاست.

برخی از مردم در این زمینه زیاده‌روی کرده‌اند و گمان می‌کنند که هر یک از نام‌های الهی خواص و اسرار مربوط به خود را دارد و هر اسمی خادمی معنوی دارد و آن خادم به کسی که بر یادآوری آن اسم پایداری می‌کند، خدمت می‌نماید. برخی نیز ادّعا می‌کنند که بهوسیلۀ اسماء الله اسرار غیبی و امور نهان را به دست می‌آورند. بعضی ادّعا دارند که اسم اعظم را می‌دانند و بهوسیلۀ آن، امور مشکل و بسته را حل و باز می‌کنند و کارهایی غیر عادی انجام می‌دهند و اختیارات و ویژگی‌هایی دارند که دیگران از آنها محرومند.

این کار باعث می‌شود که دروازۀ خرافات به کلّی باز گردد، و حتّی برخی از ساحران و شعبده‌بازان از این طریق، مردم را فریب می‌دهند و به خواسته‌هایشان می‌رسند و شر را در میان مردم منتشر می‌سازند با این ادّعا که دیگران را تسخیر می‌کنند و بر آنها تاثیر می‌گذارند و با آگاهی و علم و شناختی که از اسماء الله دارند، اخبار پنهانی را می‌فهمند. تمامی این ادّعاها دروغی آشکار و افترایی روشن و باعث توهین و ستم به عوام النّاس و افراد نادان و دروغ‌بستن بر الله و بدعت‌گذاری در دین او بدون دلیل و برهان بوده و بلکه تهمت و بهتانی واضح است.

از دیگر اشتباهات این است که بنده در ندا و عبادتش، متوجّه خودِ اسم شود، زیرا جایز نیست که کسی بگوید: نام پروردگارم را عبادت کردم یا اینکه برای نام پروردگارم سجده کردم، و نیز جایز نیست که بگوید: ای نام پروردگارم! به من رحم کن. به همین سبب، وقتی آیۀ: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى [الأعلى: 1] ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ﴾ [الواقعة: 74] بر پیامبر ج نازل شد، ایشان با پیروی از آن‌ها، در سجدۀ خویش می‌فرمودند: «سبحان ربّی الأعلی» و در رکوع می‌فرمودند: «سبحان ربّی العظیم».

همچنین اشتباه است که بنده در دعا، متوجّه خودِ صفت شود؛ مثلا بگوید: یا رحمة الله! یا مغفرة الله! یا عزّة الله! یا وجه الله! یا ید الله! و امثال آن، زیرا دعا متوجّه ذاتی می‌شود که متّصف به این صفات است؛ یعنی الله ـ.

و جایز نیست که در ابتدای نام‌های غیر الله، واژۀ «عبد» آورده شود؛ به عنوان مثال: عبد النّبی، عبد الکعبه، عبد عمر و امثال آن. عالمان بر تحریم این عمل توافق دارند، زیرا شرک در ربوبیّت و الوهیّت است، چون تمامی مخلوقات مملوک و بندۀ الله متعال هستند و فقط الله أ آنها را آفریده و به وجود آورده، و آنها را خلق کرده است تا فقط او را عبادت کنند.

از دیگر اشتباهات این است که نامی از اسماء الله را برای بعضی از مخلوقات؛ مانند پیامبر ج و دیگران به کار می‌برند؛ مثلا می‌گویند: محمّد اول و آخر یا ظاهر و باطن است.

برخی در این زمینه مرتکب اموری می‌شوند که حرمت و جایگاه اسماء الله را نادیده می‌گیرند در حالی که با توجّه به متون شرعی، نمی‌توان نام‌های مختصّ الله ﻷ را برای دیگران به کار برد و هر آنچه باعث بی‌احترامی به آنها شود، ممنوع است. این موضوعی بسیار گسترده است. الله می‌فرماید:

﴿مَّا لَکُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا [نوح: 13]

«شما را چه شده است که برای الله، عظمت (و شکوهی) قایل نیستید؟!»

نام‌های الهی از آنِ الله بوده و تعظیم و احترام به آن‌ها، تعظیم و احترام به الله متعال است.

یکی دیگر از اشتباهات رایج در دورۀ معاصر – که منافات با تعظیم و جایگاه اسماء الله دارد- انداختن کاغذها و کتاب‌ها و روزنامه‌هایی که دارای اسماء الله هستند، بر روی زمین یا سطل‌های آشغال است. پیامبر ج در زمان قضای حاجت، پاسخ سلام را نمی‌دادند تا بی‌احترامی به نام و یاد الله نشود، پس چگونه برای پیروان ایشان شایسته است که نام‌های الهی را بدون هیچ توجّهی بر روی زمین بیندازند؟! یکی از بزرگ‌ترین عبادات این است که به منظور رعایت حرمت و جایگاه اسماء الله، جعبه یا سطل‌هایی برای جمع‌آوری آنها اختصاص داده شود. فقط الله متعال یاری‌گر است.



[1]- مسند احمد، ج 4، ص 154؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 6086؛ حاکم، ج 4، صص 216- 417، تمامی آنان این حدیث را از طریق حیوة بن شریح، از خالد بن عبید معافری، از مِشرح بن هاعان، از عقبه بن عامر و او از رسول الله ص روایت کرده‌اند.

در سند روایت مذکور، خالد بن عبید وجود دارد که فقط حیوة بن شریح از وی روایت نقل کرده و فقط ابن حبان در «الثّقات»، ج 6، ص 261، او را ثقه و قابل اعتماد معرّفی است، امّا پیروی شده است.

عبدالله بن لهیعه از او در آنچه ابن عبد الحکم در «فتوح مصر»، صص 320- 321، از ابو الأسود نضر بن عبد الجبّار، از عبد الله بن لهیعه و او از مشرح بن هاعان ... آورده، پیروی کرده است.

حدیث فوق با این دو طریقه، حسن لغیره به شمار می‌رود. 

15. اثبات نشدن حدیثی دربارۀ شمارش اسماء الله و بیان مفهوم إحصای آن‎ها

15. اثبات نشدن حدیثی دربارۀ شمارش اسماء الله و بیان مفهوم إحصای آنها

قبلا بیان شد که نام‌های الهی منحصر در عدد معیّنی نیست، و حدیث: «إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ اسْمًا؛ مِائَةً إِلَّا وَاحِدًا، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الجَنَّةَ» دلالت بر انحصار اسماء الله در عدد 99 نمی‌کند، بلکه بیانگر ارزش و جایگاه آنها و پاداش کسی است که این تعداد از اسماء الله را إحصا کند.

در ادامه، دو موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

موضوع اول: حدیثی از پیامبر ج در مورد شمارش نام‌های الله ﻷ ثابت نشده و هر آنچه در این زمینه وجود دارد، ضعیف و غیر قابل استدلال است، چنانکه پیشوایان و دانشمندان علم حدیث این مطلب را بیان کرده‌اند.

حدیث موجود دربارۀ شمارش نام‌های الهی به سه طریق روایت گشته که هر سه طریق ثابت نشده‌ است:

1. روایت اول: از عبد العزیز بن حصین، از ایّوب، از محمّد بن سیرین و او از ابوهریره س ... . حاکم و دیگران آن را روایت کرده‌اند.[1] این عبدالعزیز ضعیف و غیر قابل استدلال است. بخاری / دربارۀ او می‌گوید: وی از دیدگاه عالمان، قوی نیست. مسلم / می‌گوید: روایتش غیر قابل قبول است. ابن معین او را ضعیف می‌داند و ابن حجر گفته است که عالمان بر ضعیف‌بودن وی توافق دارند.[2]

2. روایت دوم: از عبد الملک بن محمّد صنعانی، که می‌گوید: ابو المنذر زهیر بن محمّد تمیمی، از موسی بن عقبه، از عبدالرّحمان أعرج، و او از ابو هریره س برای ما چنین روایت می‌کند: ... سپس حدیث شمارش اسماء را می‌آورد. ابن ماجه / آن را روایت کرده است.[3] عبدالملک ضعیف بوده و سخنش غیر قابل استدلال است. ابن حبان در مورد وی می‌گوید: «دربارۀ آنچه از او سؤال می‌شد، پاسخ می‌داد و روایات موضوع و جعلی می‌آورد و استدلال به روایت وی جایز نیست و سخنش سست است.»[4] ذهبی می‌گوید: «سخنش حجّت نیست.»[5]

استاد او زهیر بن محمّد بوده است که ابن حجر دربارۀ وی می‌گوید: «روایت اهل شام از او به طور مستقیم نبوده و از این رو، ضعیف به شمار می‌رود.» روایت مذکور نیز از همان نوع است، چون عبدالملک اهل شام؛ از صنعاء دمشق است.

3. روایت سوم: از ولید بن مسلم، که می‌گوید: شعیب بن ابی حمزه، از ابو الزّناد، از أعرج و او از ابو هریره س برای ما چنین روایت کرده است: ... . ترمذی و دیگران این روایت را آورده‌اند.[6] روایت مذکور نیز بنا به چند دلیل، ضعیف و غیر قابل استدلال است، که حافظ ابن حجر / در این باره می‌گوید: «دلیل ضعف آن، از دیدگاه بخاری و مسلم، فقط تفرّد ولید نیست، بلکه اختلاف و اضطراب و عوام‌فریبی آن و احتمال اینکه عبارتی در آن وارد شده باشد، است.»[7]

 ترمذی پس از آوردن این روایت، می‌گوید: «روایت مذکور، به چند طریق از ابوهریره و او از پیامبر ج نقل شده است، و فقط در همین روایت، این اندازه از اسامی آورده شده است.

آدم بن ابی إیاس حدیث مذکور را با اسناد دیگری، از ابو هریره س و او از رسول الله ج روایت کرده و آن اسامی را آورده است، که اسناد صحیحی ندارد.»

بر این اساس، پیشوایان و محدّثان ضعف حدیث مورد بحث و عدم صلاحیت آن برای استدلال را تأیید کرده‌اند، و اینکه شمارش اسماء الله سخن پیامبر ج نیست، بلکه سخن یکی از پیشینیان بوده که برای آسان‌کردن کار مردم، این نام‌ها را جمع‌آوری کرده و سپس توسّط برخی وارد حدیث گشته تا اینکه گمان شده است که در اصل، حدیث پیامبر ج بوده است.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «دانشمندان علم حدیث اجماع دارند که این دو روایت؛ یعنی روایت ترمذی از طریق ولید، و روایت ابن ماجه از طریق عبد الملک، سخن پیامبر ج نبوده است، بلکه هر دو تا، سخن یکی از پیشینیان بوده است. بنابراین ولید آن را از یکی از استادان شامی‌اش نقل کرده است، چنانکه در برخی از طریقه‌های روایتش توضیح داده شده و به همین سبب، شیوه و محتوای روایت‌ها با هم تفاوت دارد، و با توجّه به این مطلب، برایت روشن می‌گردد که روایت مذکور، به پیامبر ج نسبت داده شده و وارد احادیث ایشان گشته است و در نتیجه، برخی این اسامی را به شیوه‌ای دیگر گردآوری نموده‌اند و از قرآن استخراج کرده‌اند؛ همچون سفیان بن عیینه، امام احمد و دیگران.»[8]

موضوع دوم: بیان مفهوم «إحصاء» که در حدیث آمده و انجام آن باعث ورود به بهشت می‌شود. بدون تردید این مسأله فضیلتی بزرگ به شمار می‌رود که انسان را برای دستیابی به آن و تلاش و علاقۀ فراوان به قصد تکمیلش، تشویق و تحریک می‌کند.

برخی به اشتباه گمان کرده‌اند که مراد از احصای اسماء الله، شمارش 99 تا از نام‌های الهی و حاضرساختن آنها در دل و تلفّظ نام‌های مذکور در اوقاتی معیّن و مخصوص است. بسا اوقات افرادی این نام‌ها را در اذکار صبح و شام خویش به کار برده‌اند بدون اینکه شناختی نسبت به مفاهیم این اسامی مهم و بزرگ داشته باشند یا در مفاهیمشان تدبّر کنند و یا اینکه برای اثبات موجبات و لوازم آنها تلاش کنند و یا بر اساس مقتضیاتشان عمل کنند.

عالمان بیان کرده‌اند که مراد از احصای اسماء الله، فقط شمارش حروف و الفاظ آنها بدون فهم معانی و عمل بر مقتضای آنها نیست، بلکه لازم است که مفاهیم و مراد آنها به طور صحیح دانسته شود، سپس بر اساس مقتضایشان عمل گردد.

ابو عمر طلمنکی / می‌گوید: «شناخت کامل اسماء و صفات الهی که شایستۀ داعی و حافظ است، همان چیزی است که رسول الله ج فرمودند؛ یعنی فهم اسماء و صفات و فواید و حقایق آن‌ها، و کسی که این موارد را نداند، آگاه به معانی اسماء الله نیست و نمی‌تواند از معانی آنها بهره ببرد.»[9]

وی یادآور می‌شود که شناخت کامل اسماء الله - شناختی که بر اثر آن، انسان به پاداش عظیم؛ یعنی ورود به بهشت دست می‌یابد- زمانی حاصل می‌شود که آدمی از اسماء و صفات الهی و فوائد و حقایق آنها باخبر باشد، و فقط شمارش و حفظ این اسامی بدون فهم معانی و مقتضیاتشان، مراد نیست.

علّامه ابن قیّم / در کتاب «بدائع الفوائد» می‌گوید که احصای اسماء الله سه مرحله دارد و بنده با تکمیل و انجام آن‌ها، به پاداش بزرگ مذکور در آن حدیث دست می‌یابد:

مرحلۀ اول: شمارش و حفظ الفاظ آن‌ها.

مرحلۀ دوم: فهم معانی و مفاهیمشان.

مرحلۀ سوم: دعا و درخواست از الله متعال بهوسیلۀ این نام‌ها، که شامل دعای عبادت و دعای مسألت می‌شود.[10]

بنابراین با انجام این مراحل سه‌گانه، بنده می‌تواند هدف از احصای اسماء الله را برآورده کند.

بدین منظور، تعدادی از عالمان تألیفات خاصّی را برای شمارش 99 نام از اسم‌های الهی و بیان دلایل و توضیح معانی و تبیین مقتضیات و ابراز آثار و فواید به کارگیری و شناخت آن‌ها، نگاشته‌اند و سایر فواید مهم و مربوط به این علم شریف را که از مهم‌ترین و بهترین علوم است، بیان کرده‌اند.



[1]- المستدرک، ج 1، ص 17؛ عقیلی در الضّعفاء، ج 3، ص 15، از طریق ایّوب.

[2]- نک: لسان المیزان، ج 4، ص 28.

[3]- سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3861.

[4]- المجروحین، ج 2، ص 136.

[5]- الکاشف، ج 2، ص 188.

[6]- جامع التّرمذی، شمارۀ حدیث: 3507؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 808؛ حاکم، ج 1، ص 16.

[7]- فتح الباری، ج 11، ص 219.

[8]- مجموع الفتاوی، ج 6، صص 379- 380، با اختصار؛ و نک: مجموع الفتاوی، ج 22، ص 483.

[9]- فتح الباری، ابن حجر، ج 11، ص 226.

[10]- بدائع الفوائد، ج 1، ص 164.

14. اسم‌های الله متعال منحصر در عدد مشخّصی نیست

14. اسمهای الله متعال منحصر در عدد مشخّصی نیست

از دیگر اصول مهم در حوزۀ اسماء و صفات، این است که نام‌های الهی منحصر در عدد معیّنی نبوده و در احادیث پیامبر ج، دلایلی روشن در تأیید این مطلب وجود دارد؛ از جمله اینکه مسلم / در صحیح خود،[1] از عایشه ل چنین روایت می‌کند: شبی پیامبر ج را در بستر نیافتم، به دنبالش گشتم تا این که دستم به پاهایش در حالی که در مسجد ایستاده بود برخورد کرد، و می‌فرمود: «اللّهُمَّ إنِّی أَعُوذُ بِرضَاکَ مِنْ سَخَطِکَ ، وَبِمُعَافَاتِکَ  مِنْ عُقُوبَتِکَ ، وَ أَعُوذُ بِکَ  مِنْکَ ، لا أُحْصِی َثَنَاءً عَلَیْکَ ، أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ»؛ «پروردگارا! از غضبت به رضایتت، و از عقوبتت به عفوت و از [عذاب] تو به تو پناه می‌برم. الهی! [مرا توان آن نیست که] ثنای تو را به جای آورم [حتی اگر چنین تلاشی کنم]، تو همان گونه‌ای که خود ثنای خویش گفته‌ای.»

رسول الله ج فرمودند که نمی‌توان ثنای الهی را به جای آورد، و اگر امکان شمارش تمامی نام‌های الله می‌بود، این کار نیز ممکن می‌شد.

در حدیث طولانی مربوط به شفاعت آمده است که پیامبر ج فرمودند: «ثُمَّ یَفْتَحُ اللَّه عَلَیَّ مِنْ مَحَامِدِه، وحُسْن الثَّنَاءِ عَلَیْهِ شَیْئاً لَمْ یَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِی»[2]؛ «سپس الله از خصایل و خوبی ثنا بر خودش، آن قدر بر من می‌گشاید [و زبانم را برای این کار باز می‌کند] که بر هیچ کس پیش از من، آن گونه نگشوده است.»

با توجّه به حدیث فوق، نتیجه می‌گیریم که خصایل و اسماء و صفاتی از الله وجود دارد که آنها را برای پیامبرش در آن روز روشن می‌سازد، و بدون تردید با خصایلی که در قرآن و سنّت آمده است، تفاوت دارد.

همچنین در «مسند احمد»[3] و سایر کتاب‌ها، روایت شده است که عبدالله بن مسعود س می‌گوید: پیامبر ج فرمودند: «مَا أصَابَ عَبدًا هَمٌّ و لا حَزَنٌ فَقالَ: اللَّهُمَّ إنِّی عَبْدُکَ ابْنُ عَبْدِکَ ابْنُ أَمَتِکَ، نَاصِیَتِی بِیَدِکَ، مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ، عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُکَ، أَسْأَلُکَ بکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ، سَمَّیْتَ بهِ نَفْسَکَ، أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی کِتَابِکَ، أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ: أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِیعَ قَلْبِی، وَنُورَ بَصَری، وَجلاَءَ حُزنِی، وَذَهَابَ هَمِّی، إلّا أذهَبَ اللهُ هَمَّهُ و حُزنَهُ، و أبدَلَهُ مَکانَهُ فَرَحًا»؛ «به هر بنده‌ای غم و اندوهی رسد، سپس بگوید: الهی! همانا من بندۀ تو و فرزند بنده و کنیز توأم، پیشانی‌ام [زمام امورم] در دست توست، حکم تو دربارۀ من جاری است، تقدیر تو در مورد من عین عدالت است. تو را با همۀ نام‌هایی می‏خوانم که از آنِ توست و تو آنها را بر خود نهاده‏ای، یا آنها را در کتاب خودت [قرآن] نازل فرموده‏ای، یا آن را به یکی از بندگانت آموخته‏اى و یا علم به آن را مخصوص خود گردانیده‏ای، [از تو مى‏خواهم] که قرآن را بهار دلم، نور چشمم، [سبب] برطرف‌شدن اندوه و رفتن غمم قرار دهی؛ قطعاً الله متعال غم و اندوهش را خواهد برد و در عوض به وی خوشحالی خواهد داد.»

ابن قیّم / می‌گوید: «بنابراین نام‌های الهی به سه نوع زیر تقسیم شده است:

الله بخشی از نام‌هایش را برای فرشتگان یا سایر مخلوقاتش آشکار کرده، ولی در کتاب آسمانی نیامده است.

برخی از آنها را در کتابش بیان فرموده و به بندگانش معرّفی کرده است.

و شناخت بخشی را به خودش اختصاص داده و هیچ یک از مخلوقاتش را از آنها آگاه نکرده است، و به همین سبب، رسول الله ج فرمودند: «اسْتَأْثَرْتَ بِهِ»؛ یعنی فقط خودت از آنها آگاهی.»[4]

با این دلایل واضح، ثابت می‌گردد که نام‌های الهی منحصر در عدد معیّنی نیستند، و حدیثی که در صحیح بخاری و صحیح مسلم[5] به نقل از ابوهریره س روایت شده است که پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ اسْمًا؛ مِائَةً إِلَّا وَاحِدًا، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الجَنَّةَ»؛ «الله متعال، نود و نه اسم دارد؛ یکی کمتر از صد تا، هر کس [همۀ] آنها را بشمارد [نام برد و بنا بر قولی حفظ کند و ...] وارد بهشت می‌شود.» ، بیانگر انحصار نام‌های الهی در عدد 99 نیست، بلکه در نهایت می‌توان گفت که بیانگر فضیلت احصای این تعداد از اسماء الله است.

خلاصۀ سخن دربارۀ حدیث فوق، این است که عبارت: «مَنْ أَحْصَاهَا» صفت بوده و خبری مستقل نیست، بدین معنا که الله ﻷ 99 نام دارد که یکی از ویژگی‌های آنها این است که هر کس آنها را إحصا [شمارش و ...] کند، وارد بهشت می‌گردد، و این منافاتی ندارد که الله متعال نام‌های دیگری هم داشته باشد. سخنان فراوانی از این قبیل در زبان عربی وجود دارد، چنانکه می‌گویی: من 99 درهم دارم که می‌خواهم آنها را صدقه بدهم، و امکان دارد درهم‌های دیگری داشته باشی و نخواهی آنها را صدقه بدهی. این مطلبی روشن است و عالمان در این باره هیچ اختلافی ندارند.

نووی / می‌گوید: «عالمان متّفقند که حدیث مذکور بیانگر انحصار اسم‌های الهی در عدد معیّنی نیست، و این مفهوم را نمی‌رساند که الله غیر از این 99 اسم، نام دیگری نداشته باشد، بلکه هدف این است که هر کس این 99 تا را إحصا کند، وارد بهشت می‌شود. بنابراین هدف، خبردادن از ورود به بهشت بر اثر احصای آن‌ها، و نه خبر از انحصار نام‌های الله تعالی است. از این رو، در حدیث دیگری آمده است که: «أَسْأَلُکَ بکُلِّ اسْمٍ سَمَّیْتَ بهِ نَفْسَکَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ»؛ «تو را با همۀ نام‌هایی می‏خوانم که آنها را بر خود نهاده‏ای و یا علم به آنها را مخصوص خود گردانیده‏ای.» حافظ ابوبکر بن عربی مالکی به نقل از فردی می‌آورد که: الله متعال هزار نام دارد، و ابن العربی در ادامه می‌گوید: این تعداد هم کم است، والله أعلم.»[6]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «قول صحیح که جمهور عالمان نیز بر آن توافق دارند، دربارۀ حدیث: «إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ اسْمًا؛ مِائَةً إِلَّا وَاحِدًا، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الجَنَّةَ» این است که: هر کس 99 نام از نام‌های الهی را إحصا کند، وارد بهشت می‌شود. هدف این نیست که الله فقط 99 اسم داشته باشد، زیرا در حدیث دیگری که احمد و ابوحاتم در صحیح خود روایت کرده‌اند، چنین آمده است: «أَسْأَلُکَ بکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ، سَمَّیْتَ بهِ نَفْسَکَ، أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی کِتَابِکَ، أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ: أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِیعَ قَلْبِی، وَنُورَ بَصَری، وَجلاَءَ حُزنِی، وَذَهَابَ هَمِّی»؛ «تو را با همۀ نام‌هایی می‏خوانم که از آنِ توست و تو آنها را بر خود نهاده‏ای، یا آنها را در کتاب خودت [قرآن] نازل فرموده‏ای، یا آن را به یکی از بندگانت آموخته‏اى و یا علم به آن را مخصوص خود گردانیده‏ای، [از تو مى‏خواهم] که قرآن را بهار دلم، نور چشمم، [سبب] برطرف‌شدن اندوه و رفتن غمم قرار دهی.» همچنین در حدیث صحیحی آمده است که پیامبر ج در سجدۀ خود می‌فرمودند: «اللّهُمَّ إنِّی أَعُوذُ بِرضَاکَ مِنْ سَخَطِکَ ، وَبِمُعَافَاتِکَ  مِنْ عُقُوبَتِکَ ، وَ أَعُوذُ بِکَ  مِنْکَ ، لا أُحْصِی َثَنَاءً عَلَیْکَ ، أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ»؛ «پروردگارا! از غضبت به رضایتت، و از عقوبتت به عفوت و از [عذاب] تو به تو پناه می‌برم. الهی! [مرا توان آن نیست که] ثنای تو را به جای آورم [حتی اگر چنین تلاشی کنم]، تو همان گونه‌ای که خود ثنای خویش گفته‌ای.» ایشان فرمودند که نمی‌توان ثنای کامل الهی را به جای آورد، و اگر تمامی نام‌هایش شمارش می‌شد، تمامی صفاتش نیز شمارش می‌شد، چون صفات او تعالی، با نام‌هایش تعبیر و بیان می‌شوند.»[7]

بر این اساس، دانسته می‌شود که نام‌های الله منحصر در عدد معیّنی نیست، و حتّی اسم‌هایی که در قرآن و سنّت بیان شده‌اند، منحصر در این عدد (99) نیستند، و در نهایت می‌توان گفت که الله ﻷ 99 اسم دارد که هر کس آنها را إحصا کند، وارد بهشت می‌شود و به همین سبب، عالمان اثبات و تأیید کرده‌اند که نام‌های موجود در قرآن و سنّت، بیشتر از این عدد است.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «اگر گفته شود: فقط با اسمی از الله دعا کنید که در قرآن و سنّت آمده است، پاسخ داده می‌شود: اسم‌هایی که در قرآن و سنّت وجود دارد، بیشتر از 99 تاست.»[8]

در نتیجه، برخی از عالمان 99 تا از نام‌های الهی را بیان نموده‌اند و برخی نام‌های دیگری را نیز جمع‌آوری کرده‌اند و بنابراین در بیان برخی با یکدیگر موافق و هماهنگ بوده‌اند و بدین معنا نیست که آنچه مورد اختلاف بوده و از 99 تا بیشتر است، از اسامی الهی به شمار نمی‌رود، بلکه امکان دارد که همگی آنها از نام‌های الله باشند هر چند بیشتر از 99 تا گردند و برای صحّت و ثبوت هر اسمی، باید دلیلی از قرآن و سنّت وجود داشته باشد.

وقتی خطای افرادی که بر اثر فهم اشتباه حدیث مذکور، نام‌های الهی را منحصر در 99 تا می‌دانستند، روشن گردید، اشتباه کسانی که می‌گویند الله ﻷ 300 یا 1000 یا 4000 و یا ... نام دارد، بسیار آشکار است، زیرا سخنانی بدون دلیل و برهان است، و الله تعالی می‌فرماید:

﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ [الأعراف: 33]

«و اینکه چیزی را که نمی‌دانید به الله نسبت دهید (حرام کرده است).»

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ [الإسراء: 36]

«و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن.»

الله أ از همه داناتر است.



[1]- شمارۀ حدیث: 486.

[2]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4712؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 194، به روایت ابوهریره س.

[3]- ج 1، ص 391.

[4]- بدائع الفوائد، ج 1، صص 175- 176.

[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 2736؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2677.

[6]- شرح صحیح مسلم، ج 17، ص 5.

[7]- درء التّعارض، ج 3، صص 332- 333.

[8]- مجموع الفتاوی، ج 22، ص 482.

13. قاعده: اسماء الله مختص به او تعالی و شایستۀ جلالش است

13. قاعده: اسماء الله مختص به او تعالی و شایستۀ جلالش است

یکی از اصول مهم و مفید در حوزۀ شناخت نام‌های الهی، این است که اسماء و صفات او تعالی مختصّ او و شایستۀ جلال و کمال و عظمتش است، چنانکه می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ [الأعراف: 180]

«و برای الله، نام‌های نیک است، پس به آن (نام‌ها) او را بخوانید.»

نسبت‌دادن آنها به الله ﻷ، نشان می‌دهد که اختصاص به او دارند و به همین سبب، الله متعال خود ش را با نام‌هایی و نیز صفاتش را با نام‌هایی معرّفی کرد و در نتیجه، آن نام‌ها مختصّ اوست و کس دیگری با الله تعالی شریک نیست و هیچ همتا و مانندی ندارد. الله ـ برخی از مخلوقاتش را نیز با نام‌هایی که مختصّ آنان است و به آنان نسبت داده می‌شود، معرّفی کرده است و این نسبت‌دادن، دلالت بر اختصاص آن نام‌ها به آن مخلوقات می‌کند و نشان می‌دهد که متناسب با حال و نقص و ضعفشان است. گاهی اوقات این نام‌ها در صورتی که از نسبت و تخصیص جدا شوند، متناسب با آن نام‌ها هستند و این نوع تناسب، منجر به توافق و یکسانی حقایق و مسمّیات نمی‌شود.

توضیح این مطلب، با بیان چندین مثال که هدف را مشخّص سازد، روشن می‌گردد.

الله تعالی خودش را «حیّ» نامیده و می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ [البقرة: 255]

«الله (معبود بر حق است) هیچ معبودی به حق جز او نیست، زنده (و جهان هستی را) نگهدار و مدبر است.»

برخی از بندگانش را نیز زنده نامیده است:

﴿یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ [یونس: 31]

«زنده را از مرده بیرون می‌آورد، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد.»

امّا این نوع زنده‌بودن با آن نوع تفاوت دارد، زیرا «حیّ» اسمی مختصّ الله أ است، ولی در عبارت: ﴿یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ، «حیّ» نامی برای مخلوق زنده بوده و اختصاص به آن دارد، که این دو اسم، وقتی از نسبت و تخصیص جدا شوند، از این لحاظ که به معنای زندگی؛ یعنی ضدّ مرگ هستند، با هم متناسب و متّفقند، امّا هر گاه نسبت داده شوند و مقیّد گردند، هر یک از آنها شرایط و ویژگی‌های خاصّ خود را دارد.

بنابراین حیات منسوب به الله، زندگی و حیاتی مختصّ به او و شایستۀ جلال و کمالش است، زیرا حیاتی کامل است که پیش از آن، عدم و نیستی نبوده و هرگز از بین نخواهد رفت و دچار نقص و ضعف یا خواب و چرت نمی‌شود و متضمّن کمال صفات و عظمت ویژگی‌های او تعالی است.

و زندگی منسوب به مخلوق، حیاتی مختصّ وی و شایستۀ ضعف و نقص و مخلوق‌بودن اوست، که پیش از آن عدم و نیستی بوده است، چنانکه الله ـ می‌فرماید:

﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِینٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ یَکُن شَیۡ‍ٔٗا مَّذۡکُورًا [الإنسان: 1]

«یقیناً زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیزی (مهم و) قابل ذکر نبود.»

یعنی به سوی نابودی و مرگ می‌رود، چنانکه می‌فرماید:

﴿کُلُّ شَیۡءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ [القصص: 88]

«همه چیز جز وجه الله نابود می‌شود.»

یعنی مخلوق همراه ضعف و ناتوانی است. و نیز می‌فرماید:

﴿وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا [النساء: 28]

«و انسان، ضعیف و ناتوان آفریده شده ‌است.»

الله ﻷ خودش را «علیم» نامیده و می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ [الأنفال: 61]

«همانا او شنوای داناست.»

و برخی از مخلوقاتش را نیز «علیم» نامیده است:

﴿وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِیمٖ [الذّاریات: 28]

«و او را به (تولّد) پسری دانا بشارت دادند.»

یعنی اسحاق ÷.

امّا علم الهی اختصاص به او دارد و علمی کامل است که پیش از آن جهل و نادانی نبوده و دچار فراموشی و نقص نمی‌شود، بر خلاف علم و آگاهی انسان که علمی ناقص است:

﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا [الإسراء: 85]

«و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.»

و پیش از آن، نادانی و جهل است:

﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا [النّحل: 78]

«و الله شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی‌ که هیچ چیز نمی‌دانستید.»

و به سوی ناتوانی و ضعف می‌رود.

﴿وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِکَیۡ لَا یَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَیۡ‍ًٔاۚ [النّحل: 70]

«و بعضی از شما را به پیری و (فرتوتی) می‌رساند، تا بعد از علم (و آگاهی) چیزی نداند (و همه را فراموش کند).»

الله متعال خودش را «حلیم» می‌نامد:

﴿إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا [الإسراء: 44]

«بدون تردید او بردبار آمرزنده است.»

برخی از مخلوقاتش را نیز «حلیم» و بردبار می‌نامد:

﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِیمٖ [الصّافات: 101]

«پس ما او را به (تولّد) پسری بردبار بشارت دادیم.»

مراد، اسماعیل ÷ است، امّا این دو نوع حلم و بردباری با هم تفاوت دارند.

علاوه بر این، الله متعال خودش را «سمیع» و «بصیر» نامیده و می‌فرماید:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا [النّساء: 58]

«بی‌گمان الله به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانشان باز گردانید و هنگامی‌ که میان مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید، در حقیقت، نیکو چیزی است که الله شما را به آن اندرز می‌دهد، بی‌گمان الله شنوای بیناست.»

بعضی از مخلوقاتش را نیز «سمیع» و «بصیر» نامیده است:

﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِیهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِیعَۢا بَصِیرًا [الإنسان: 2]

«به راستی ما انسان را از نطفۀ مختلطی آفریدیم، او را می‌آزماییم، پس او را شنوای بینا قرار دادیم.»

امّا این نوع شنوایی و بینایی با آن نوع شنوایی و بینایی فرق می‌کند.

در جایی دیگر، الله تعالی خودش را «رؤوف» و«رحیم» می‌نامد:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ [البقرة: 143]

«همانا الله نسبت به مردم رؤوف مهربان است.»

و برخی از بندگانش را نیز «رؤوف» و «رحیم» می‌نامد:

﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ [التّوبة: 128]

«یقیناً پیامبری از (میان) خودتان به سویتان آمد که رنج‌های شما بر او دشوار (و گران) است، و بر (هدایت) شما سخت اصرار دارد، و (نسبت) به مؤمنان رؤوف (و) مهربان است.»

امّا این دو با هم تفاوت دارند.

و نیز خودش را «مَلِک» نامیده است:

﴿ٱلۡمَلِکُ ٱلۡقُدُّوسُ [الحشر: 23]

«پادشاه، نهایت پاک.»

و برخی از بندگانش را نیز «مَلِک» معرّفی کرده است:

﴿وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗا [الکهف: 79]

«(چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را به زور می‌گرفت.»

هر نوع پادشاهی و فرمانروایی مخلوقات، از بین می‌رود و این پادشاهی در دست و اختیار الله است و او تعالی، دهنده و بازدارنده و پایین‌آورنده و بالابرنده و گیرنده و فراخ‌کننده است:

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ [آل‌عمران: 26]

«بگو: پروردگارا! ای دارندۀ پادشاهی و (هستی)! به هر کس که بخواهی، پادشاهی (و فرمانروایی) می‌بخشی، و از هر کس بخواهی پادشاهی (و فرمانروایی) را می‌گیری، و هر کس را بخواهی عزّت مى‌دهى، و هر کس را بخواهى خوار می‌کنی، همۀ خوبی‌ها به دست توست، بدون تردید تو بر هر چیز توانایی.»

الله ـ خودش را «عزیز» می‌نامد:

﴿ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَکَبِّرُۚ [الحشر: 23]

«پیروزمند، جبّار (جبران‌کننده) و شایستۀ عظمت و بزرگی است.»

بعضی از بندگانش را نیز «عزیز» نامیده است:

﴿قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ [یوسف: 51]

«همسر عزیز گفت.»

امّا این دو نوع عزّت و شوکت با هم تفاوت دارند.

در جایی دیگر، الله أ خودش را «جبّار» و «متکبّر» نامیده و برخی از مخلوقاتش را نیز جبّار و متکبّر معرّفی کرده است:

﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ [غافر: 35]

«این گونه الله بر دل هر متکبّر سرکشی مهر می‌نهد.»

ولی این دو با هم تفاوت دارند.

علاوه بر این، الله ﻷ صفاتش را با نام‌هایی معرّفی کرده و برخی از صفات بندگانش را نیز همان گونه معرّفی می‌کند:

﴿وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ [البقرة: 255]

«و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد احاطه نمی‌یابند.»

﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ [النّساء: 166]

«آن را به علم خود نازل کرده ‌است.»

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ [الذّاریات: 58]

«بی‌گمان الله است که روزی‌دهنده است، (و او) قدرتمند استوار است.»

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ [فصّلت: 15]

«آیا ندیدند الله ذاتی‌ که آنان را آفریده از آنها نیرومندتر است؟!»

و صفت مخلوق را نیز علم و قدرت می‌نامد:

﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا [الإسراء: 85]

«و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.»

﴿وَفَوۡقَ کُلِّ ذِی عِلۡمٍ عَلِیمٞ [یوسف: 76]

«و بالا‌تر از هر صاحب علمی، داناتری است.»

﴿۞ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَیۡبَةٗۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡقَدِیرُ [الرّوم: 54]

«الله همان ذاتی است که شما را ناتوان آفرید، سپس بعد از ناتوانی، قوّت بخشید، و آنگاه بعد از قوّت ناتوانی و پیری قرار داد، هرچه بخواهد می‌آفریند، و او دانای تواناست.»

﴿وَیَزِدۡکُمۡ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِکُمۡ [هود: 52]

«و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید.»

و روشن است که علم و قدرت الهی با علم و توان مخلوق تفاوت دارد.

الله أ خودش را با مشیّت توصیف کرده و چنین وصفی برای بنده‌اش نیز به کار می‌برد:

﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ [التّکویر: 28- 29]

«برای کسی از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد. و شما نمی‌خواهید مگر اینکه پروردگار جهانیان بخواهد.»

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡکِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗا٢٩ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا [الإنسان: 29-30]

«بی‌گمان این یادآوری (و پند) است، پس هر کس که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمی‌گزیند. و شما چیزی را نمی‌خواهید مگر اینکه الله بخواهد، بی‌گمان الله دانای حکیم است.»

همچنین خودش را با اراده توصیف کرده و بنده‌اش را با این صفت توصیف می‌کند:

﴿تُرِیدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡیَا وَٱللَّهُ یُرِیدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ [الأنفال: 67]

«شما (با گرفتن فدیه از اسیران) متاع دنیا را می‌خواهید، و الله (سرای) آخرت را (برای شما) می‌خواهد، و الله پیروزمند حکیم است.»

و نیز خودش را با صفت محبّت توصیف نموده و بنده‌اش را با همین صفت توصیف می‌کند:

﴿فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ [المائدة: 54]

«الله به زودی گروهی را می‌آورد که آنان را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند.»

و خود را با رضایت، توصیف کرده و بنده‌اش را با آن توصیف می‌کند:

﴿رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ [البیّنة: 8]

«الله از آنان خشنود است، و آنها (نیز) از او خشنودند.»

و سایر مثال‌هایی از این قبیل که در قرآن کریم بسیار آمده، و واجب است اسماء و صفاتی را که الله برای خود اثبات کرده است، برای او تعالی ثابت بدانیم و او را تشبیه به مخلوقات نکنیم. بنابراین هر کس که بگوید الله علم و قدرت و محبّت و رضایتی ندارد، قطعاً از گروه معطّله و منکِر است، و کسی که بگوید الله ﻷ علم و قدرت و محبّت و رضایتی همچون علم و قدرت و محبّت و رضایت من دارد، دچار تشبیه و تمثیل می‌گردد، امّا حقیقت و صحیح، اعتقاد میانه؛ یعنی اثبات اسماء و صفات الهی بدون تمثیل، و تنزیه او تعالی بدون تعطیل است، و توافق و تناسب در اسماء باعث تناسب و توافق در حقایق و مسمّیات نمی‌شود و با توجّه به آنچه گفته شد، این مطلب بسیار روشن است.