اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

47- عبدالرحمن بن مَهدی/[1] [متوفّای 198 ه‍ . ق]

47- عبدالرحمن بن مَهدی/[1]
[متوفّای 198 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ بزرگ در حدیث، امام و پیشوای دینی، طلایه دار و پیشقراول شهیر اسلامی، عبدالرحمن بن مهدی بن حسّان (بن عبدالرحمن)، ابوسعید بصری اَزْدی - یا عنبری - می‌باشد.

            وی، به سال 135 ه‍ . ق دیده به جهان گشود؛ و از ایمن بن نابل، هشام دستوائی، معاویة بن صالح، ابوخلدة، شعبة، سفیان ثوری، سفیان بن عیینة و جماعتی دیگر از بزرگان دین، به سماع حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از عبدالرحمن بن مهدی، به نقل و روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            عبدالله بن مبارک؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ علی بن مدینی؛ بندار؛ عبدالرحمن رستة؛ محمد بن یحیی؛ عبدالرحمن بن محمد بن منصور حارثی؛ و کسان دیگر غیر از این‌ها.

            احمد بن حنبل گوید: «هو افقه من یحیی القطّان؛ وهو اثبت من وکیع؛ لانّه اَقرب عهداً بالکتاب. اختلف فی نحو من خمسین حدیثاً للثوری، فنظرنا، فاذا عامّة الصواب مع عبدالرحمن»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، از یحیی قطان، فقیه‌تر و دانشمندتر و از وکیع بن جرّاح، مطمئن‌تر و معتبرتر بود؛ زیرا دوره و زمانه‌ی وی، به روزگار نزول قرآن، نزدیکتر بود؛ وی با وکیع بن جرّاح در حدود پنجاه حدیث از سفیان ثوری اختلاف داشت؛ ما به تحقیق و بررسی؛ تجزیه و تحلیل و کندوکاو این اختلاف پرداختیم و در پایان، بدین نتیجه رسیدیم که حق، بیشتر با عبدالرحمن بن مهدی است».

            و ایوب بن متوکل گوید: «کنّا اذا اردنا ان ننظر الی الدین والدنیا، ذهبنا الی دار عبدالرحمن بن مهدی»؛ «هرگاه ما می‌خواستیم تا درباره‌ی امور دین و دنیا، به بررسی و دادرسی و محاکمه و رسیدگی و داوری و قضاوت بپردازیم، به سوی خانه‌ی عبدالرحمن بن مهدی، رهسپار و روان می‌شدیم (و او را در این زمینه، به قضاوت و داوری می‌کشاندیم و از آراء و نظرات و افکار و اندیشه‌های او بهره می‌بردیم)».

            اسماعیل قاضی گوید: از علی بن مدینی شنیدم که می‌گفت: «اعلم الناس بالحدیث، عبدالرحمن بن مهدی»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، داناترین و آگاه‌ترین مردمان، نسبت به حدیث است».

            محمد بن ابوبکر مقدمی گوید: «ما رأیتُ احداً اتقن لما سمع ولما لم یسمع، ولحدیث الناس، من عبدالرحمن بن مهدی؛ امام ثبت، اَثبت من یحیی بن سعید؛ وکان عرض حدیثه علی سفیان»؛ «من کسی را به مانند عبدالرحمن بن مهدی، مطمئن‌تر و معتبرتر، پیرامون آنچه که شنیده یا نشنیده است و قابل اعتمادتر و امانت دارتر برای حدیث مردم، ندیده‌ام؛ به راستی وی، پیشوایی مطمئن و قابل اعتماد در حدیث بود؛ و از یحیی بن سعید نیز در عرصه‌ی حدیث، معتبرتر و مطمئن‌تر و امانت دارتر و درستکار‌تر بود؛ و او احادیث خویش را بر سفیان عرضه می‌کرد».

            قواریری گوید: «أملی علی ابن مهدی، عشرین الف حدیث حفظاً»؛ «بر عبدالرحمن بن مهدی، بیست هزار حدیث، از روی حفظ، املاء شده است».

            علی بن مدینی نیز گوید: «علم عبدالرحمن فی الحدیث کالسحر»؛ «علم و دانش و آگاهی و اطلاع عبدالرحمن بن مهدی در حدیث، به سان سحر و جادو است»؛ (یعنی علم و دانش وی، در این زمینه، سحرآمیز، خیره کننده، شگفت آور و حیرت انگیز است).

            احمد بن حنبل گوید: «عبدالرحمن، اکثر حدیثاً من یحیی القطّان»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، بیشتر از یحیی قطان، به نقل و روایت حدیث، پرداخته است».

            علی بن مدینی گوید: «لو حلفت بین الرکن والمقام، لحلفت انّی لم أر مثل عبدالرحمن»؛ «اگر چنان‌چه بین رکن و مقام، سوگند داده شوم، حتماً سوگند خواهم خورد که من، فردی را چون عبدالرحمن بن مهدی، تاکنون ندیده‌ام».

            و علی بن مدینی، پیوسته چنین می‌گفت: «اعلم الناس بقول الفقهاء السبعة، الزهری؛ ثم بعده مالک؛ ثم بعده ابن مهدی؛ وکان ورده کلّ لیلة، نصف القرآن»؛ «داناترین و آگاه‌ترین مردمان، نسبت به دیدگاه و نظریه‌ی فقهاء هفتگانه، زهری است؛ سپس بعد از وی، مالک بن انس و بعد از او، عبدالرحمن بن مهدی می‌باشد؛ و وِرد وی در هر شب، تلاوت نیمی از قرآن بود».

            ذهلی گفته است: «ما رأیتُ فی ید عبدالرحمن بن مهدی کتاباً قط»؛ «هرگز در دست عبدالرحمن بن مهدی، کتابی را ندیده‌ام؛ (بلکه وی، در راستای حفظ احادیث، یادگیری و فراگیری آن‌ها، تعلیم و آموزش و نقل و روایت آن‌ها، فقط به قوه‌ی حافظه‌ی خویش اعتماد می‌کرد)».

            ابن نُمیر گوید: از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که می‌گفت: «معرفة الحدیث الهام»؛ «شناخت و آگاهی از حدیث، نوعی از الهام است».

            و سرانجام، عبدالرحمن بن مهدی، در ماه جمادی الاخر، به سال 198 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.

            علامه ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[3]، و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبدالرحمن بن مهدی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند.

نگارنده گوید:

                عبدالرحمن بن مهدی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «فضل استقبال القبلة»[5]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ المَهْدِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ مَیْمُونِ بْنِ سِیَاهٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا فَذَلِکَ المُسْلِمُ الَّذِی لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلاَ تُخْفِرُوا اللَّهَ فِی ذِمَّتِهِ»»(ح 391)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از منصور بن سعد، از میمون بن سیاه، از انس بن مالکس، برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «هر کس مانند ما نماز بخواند و به قبله‌ی ما رو نماید و ذبیحه‌ی ما را بخورد، مسلمان است؛ و چنین شخصی را خدا و رسول، امان داده‌اند؛ پس به کسی که در امان خدا است، خیانت نکنید».

* در باب «ایّام الجاهلیّة»[6]

            «حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «إِنَّ المُشْرِکِینَ کَانُوا لاَ یُفِیضُونَ مِنْ جَمْعٍ، حَتَّى تَشْرُقَ الشَّمْسُ عَلَى ثَبِیرٍ، فَخَالَفَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَفَاضَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ»»(ح 3838)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از سفیان، از ابواسحاق، از عمرو بن میمون برای ما روایت کرده که وی گفته است: «عمر بن خطابس گفت: مشرکان از مزدلفه برنمی گشتند تا آن که خورشید بر کوه ثَبیر می‌تابید. رسول خدا ج با آنان مخالفت کرد و پیش از طلوع آفتاب، از مزدلفه برگشت».

* در باب «ضالّة الابل»[7]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ رَبِیعَةَ، حَدَّثَنِی یَزِیدُ مَوْلَى المُنْبَعِثِ، عَنْ زَیْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَسَأَلَهُ عَمَّا یَلْتَقِطُهُ، فَقَالَ: «عَرِّفْهَا سَنَةً، ثُمَّ احْفَظْ عِفَاصَهَا وَوِکَاءَهَا، فَإِنْ جَاءَ أَحَدٌ یُخْبِرُکَ بِهَا، وَإِلَّا فَاسْتَنْفِقْهَا» قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَضَالَّةُ الغَنَمِ؟ قَالَ: «لَکَ أَوْ لِأَخِیکَ أَوْ لِلذِّئْبِ»، قَالَ: ضَالَّةُ الإِبِلِ؟ فَتَمَعَّرَ وَجْهُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «مَا لَکَ وَلَهَا، مَعَهَا حِذَاؤُهَا وَسِقَاؤُهَا تَرِدُ المَاءَ، وَتَأْکُلُ الشَّجَرَ»»(ح 2427)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از سفیان، از ربیعة، از یزید مولی مُنبعث برای ما روایت کرده که زید بن خالد جُهنیس گفته است: مردی بادیه نشین به نزد پیامبر ج آمد و درباره‌ی چیز گم شده‌ای که پیدا شده است سؤال کرد. آن حضرت ج فرمود: «به مدّت یک سال، آن را اعلان کن؛ سپس پوش و سربند آن را در خاطر بسپار؛ اگر کسی آمد و نشان آن را به تو گفت، به وی مسترد کن و در غیر آن، به مصرف برسان».

            آن مرد گفت: اگر گوسفندی پیدا شد، در آن صورت تکلیف چیست؟ آن حضرتج فرمود: «برای تو، یا برادر تو و یا نصیب گرگ است». آن مرد گفت: اگر شتری پیدا شد، در آن صورت تکلیف چیست؟ با این سؤال، گونه‌های پیامبر ج سرخ شد و فرمود: «تو را با شتر چه کار است؛ شتر پای و شکم دارد و خود را به آب می‌رساند و از برگ درختان می‌خورد».

* در باب «صفة النّار وانّها مخلوقة»[8]

            «حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِفَاعَةَ، قَالَ أَخْبَرَنِی رَافِعُ بْنُ خَدِیجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «الحُمَّى مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ فَأَبْرِدُوهَا عَنْکُمْ بِالْمَاءِ»»(ح 3262)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از سفیان، از پدرش، از عبایة بن رفاعة برای ما روایت کرده که رافع بن خدیجس گفته است: «از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «عارضه‌ی تب، از جوشش دوزخ است؛ پس خود را با آب، سرد بسازید».

* در باب «الدعاء اذا انتبه من اللیل»[9].

* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء وما یکره»[10].

* در باب «اکرام الضیف وخدمته ایاه بنفسه»[11].

* در باب «الاقتداء بسنن رسول الله ج»[12].

* در باب «اثم من دعا الی ضلالة او سنّ سنّة سیّئة»[13].

* در باب «قول النبیّ ج: لاتسئلوا اهل الکتاب عن شیء»[14].

* در باب «خروج الصبیان الی المصلّی»[15].

* در باب «حرم المدینة»[16].

* در باب «المدینة تنفی الخبث»[17].

            به هر حال، روایات عبدالرحمن بن مهدی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالرحمن بن مهدی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/354؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/679؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/288؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/192؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 10/240؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/355؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/373؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/187؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/250؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/592؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/386؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص199؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص144، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/297؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/288

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/369، 370 و 371

[3]-           «المناقب»، کردری 2/228

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص125

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/56

[6]-           همان 1/541

[7]-           همان 1/327

[8]-           همان 1/462

[9]-           همان 2/934

[10]-        همان 2/908

[11]-        همان 2/906

[12]-        همان 2/1080

[13]-        همان 2/1090

[14]-        همان 2/1095

[15]-        همان 1/133

[16]-        همان 1/251

[17]-        همان 1/253

46- عبدالحمید بن عبدالرحمن، ابویحیی حِمّانی حنفی/[1] [متوفّای 202 ه‍ . ق]

46- عبدالحمید بن عبدالرحمن، ابویحیی حِمّانی حنفی/[1]
[متوفّای 202 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، عبدالحمید بن عبدالرحمن حِمّانی، ابویحیی کوفی، و ملقّب به «بَشْمِیْن» می‌باشد. اصل وی، از «خوارزم» است؛ وی از یزید بن ابی بردة؛ اعمش؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ ابوحنیفه؛ و شماری دیگر از بزرگان و طلایه داران و پیشقراولان اسلامی، به روایت حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از عبدالحمید بن عبدالرحمن، به نقل روایت پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            ابوبکر؛ محمد بن خلف حدّادی؛ حسن بن علی خلّال؛ احمد بن عمر وکیعی؛ ابوکریب؛ موسی بن عبدالرحمن مسروقی؛ ابوبکر؛ عثمان (این دو نفر، پسران «ابوشیبة» هستند)؛ سفیان بن وکیع؛ حسین بن زید کوفی؛ محمد بن عبد بن ثعلبة؛ یحیی بن موسی خت؛ عمرو بن علی فلّاس؛ ابوسعید اشج؛ حسن بن علی بن عفّان عامری و دیگران.

            یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، فردی مؤثق و قابل اعتماد است».

            نسایی گوید: «لیس بقوی»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، قوی نیست؛ (یعنی احادیث و روایات وی، صحیح به شمار نمی‌آیند؛ بلکه در درجه‌ی حَسَن قرار دارند)».

            و نسایی در جایی دیگر گفته است: «ثقة»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن حمّانی، روایت کننده‌ای مورد وثوق و قابل اعتماد می‌باشد».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» وی را در شمار راویان مؤثق و مطمئن و قوی و معتبر ذکر کرده است.

            و ابن عدی گوید: «هو وابنه ممّن یکتب حدیثه»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن حِمّانی و پسرش، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که حدیث آن‌ها (به عنوان «تابع» و «شاهد») نوشته می‌شوند».

            و هارون حمّال گوید: «مات سنة اثنتین ومائتین»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، به سال 202 ه‍ .ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

            و برقی گوید: ابن معین گفته است: «کان ثقة»؛ «عبدالحمید، فردی مؤثق و مطمئن و معتبر و قابل اعتماد بود».

            و حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی وی پرداخته و او را از علماء و دانشوران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «سمع اباحنیفة، والاعمش، والثوری؛ قال عبدالحمید: سمعتُ اباحنیفة یحکی عن حماد، قال: بشّرتُ ابراهیم بموت الحجّاج؛ فسجد. قال حماد: ما کنتُ اری احداً یبکی من الفرح حتّی رأیتُ ابراهیم بکی من الفرح»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، از امام ابوحنیفه/، از اعمش و ثوری، به نقل و روایت حدیث پرداخته است».

                عبدالحمید بن عبدالرحمن حمّانی گوید: از امام ابوحنیفه/ شنیدم که از استادش، حمّاد چنین نقل می‌کرد که وی گفته است: ابراهیم نَخَعی را به مرگ حجّاج بن یوسف بشارت دادم؛ از این رو، ابراهیم، به محض شنیدن این خبر، به سجده افتاد. حمّاد گوید: تا کنون، کسی را ندیده بودم که از خوشحالی گریه بکند؛ تا این که ابراهیم نخعی را دیدم که از فرط خوشحالی (به خاطر شنیدن مرگ حجّاج) گریه نمود».

            حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، عبدالحمید بن عبدالرحمن را در زمره‌ی راویان شهر «کوفه» که به نقل و روایت حدیث از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند ذکر کرده است.

            و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[5]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر نموده است.

نگارنده گوید:

                عبدالحمید بن عبدالرحمن حِمّانی، در کتاب «الجامع الصحیح» در باب «حسن الصوت بالقراءة للقرآن»[6]، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ آنجا که بخاری چنین روایت می‌کند:

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَلَفٍ أَبُو بَکْرٍ، حَدَّثَنَا أَبُو یَحْیَى الحِمَّانِیُّ، حَدَّثَنَا بُرَیْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بُرْدَةَ، عَنْ جَدِّهِ أَبِی بُرْدَةَ، عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «یَا أَبَا مُوسَى لَقَدْ أُوتِیتَ مِزْمَارًا مِنْ مَزَامِیرِ آلِ دَاوُدَ»»(ح 5048)

            «محمد بن خلف ابوبکر، از ابویحیی حمّانی (عبدالحمید بن عبدالرحمن)، از برید بن عبدالله بن ابی بردة، از پدربزرگش، ابوبردة، از ابوموسی اشعریس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج خطاب به ابوموسیس فرمود: «ای ابوموسی! به تو، صدای خوبی به مانند صدای خوب آل داود، عنایت شده است».




[1]-           بیوگرافی «عبدالحمید بن عبدالرحمن حمّانی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/45؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/16؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/121؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/152؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/556؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص188؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/60

[2]-           «تهذیب التهذیب» 6/109

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/295 و 296

[4]-           «المناقب»، کردری 2/225

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص124

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/775

45- عبّاد بن عّوام کلابی واسطی/[1] [متوفّای 185 ه‍ . ق]

45- عبّاد بن عّوام کلابی واسطی/[1]
[متوفّای 185 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و محدّث اسلامی، ابوسهل واسطی می‌باشد که به نقل و روایت حدیث، از این افراد پرداخته است:

            ابومالک اشجعی؛ عبدالله بن ابی نجیح؛ سعید جُریری؛ ابواسحاق شیبانی؛ ابن عون؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان.

            و از کسانی که از عبّاد بن عوّام، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            احمد بن حنبل؛ عمرو الناقد؛ زیاد بن ایوب؛ حسن بن عرفة؛ علی بن مسلم طوسی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش. ابوداود و دیگران، عبّاد بن عوّام را روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد معرّفی نموده‌اند.

            ابن سعد گفته است: «کان من نبلاء الرجال فی کلّ امره»؛ «عبّاد بن عوّام، در تمامی امور خویش، از زمره‌ی افراد شریف و درستکار، بزرگوار و نجیب و بافراست و باهوش بود».

            علامه ذهبی در ادامه گوید: پیرامون تاریخ وفات عبّاد بن عوّام، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی بر این باورند که وی، به سال 183 ه‍ . ق وفات نموده است؛ و برخی نیز تاریخ‌های 185 ه‍ . ق یا 186 ه‍ . ق و یا 187 ه‍ . ق را برای درگذشت عبّاد بن عوّام ذکر کرده‌اند.

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            یحیی بن معین، احمد عجلی، ابوداود، نسایی و ابوحاتم گفته‌اند: «ثقة»؛ «عبّاد بن عوّام، روایت کننده‌ای مؤثّق و معتبر می‌باشد».

            ابن خِراش گوید: «صدوق»؛ «عبّاد بن عوّام، فردی صادق و راستگو و مُعتمد و قابل اعتماد و امین و درستکار می‌باشد».

            ابن سعد گوید: «کان ثقة»؛ «عبّاد بن عوّام، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر کرده است؛ و بزّار هم او را روایت کننده‌ای مؤثق و معتبر، معرّفی نموده است.

            و قراب گوید: «ولد سنة ثمان عشر ومائة»؛ «عبّاد بن عوّام، به سال 118 ه‍ . ق دیده به جهان گشود».

            و عبّاد بن عوّام، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            در کتاب «جامع المسانید»[4] آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «عبّاد بن عوّام، در زمره‌ی راویانی به شمار می‌آید که در این مسانید، به نقل و روایت حدیث از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، عبّاد بن عوّام را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، عبّاد بن عوّام را در زمره‌ی راویان شهر «واسط» که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده گوید:

            عبّاد بن عوّام، از ابوحنیفه، از ابراهیم بن محمد بن منتشر بن أجدع - برادر مسروق بن أجدع -، از پدرش، از انس بن مالکس روایت می‌کند که گفت: «ما أخرج رسول الله ج رکبته بین یدی جلیس له قطّ؛ ولا ناول احدٌ یده قط فترکها حتّی یکون هو الّذی یدعها؛ وما جلس الی رسول الله ج احد قط فقام حتّی یقوم؛ وما وجدت شیئاً قطّ أطیب من ریح رسول الله ج»؛ «هرگز رسول خدا ج پاهای خویش را در جلو همنشینان خویش دراز نکرد؛ و هرگز کسی دست رسول خدا ج را نگرفت که ایشان دست وی را رها کند تا این که خود آن فرد، دست رسول خدا ج را رها می‌کرد؛ و هر کس با رسول خدا ج می‌نشست، هرگز پیامبر ج زودتر از او بلند نمی‌شد؛ و هرگز چیزی را خوشبوتر از بوی پیامبر ج استشمام نکرده‌ام».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را به نقل از عبّاد بن عوّام،از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عبّاد بن عوّام کِلابی واسطی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «من اختار الضرب والقتل والهوان علی الکفر»[8]

            «حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، سَمِعْتُ قَیْسًا، سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ زَیْدٍ، یَقُولُ: «لَقَدْ رَأَیْتُنِی وَإِنَّ عُمَرَ مُوثِقِی عَلَى الإِسْلاَمِ، وَلَوْ انْقَضَّ أُحُدٌ مِمَّا فَعَلْتُمْ بِعُثْمَانَ، کَانَ مَحْقُوقًا أَنْ یَنْقَضَّ»»(ح 6942)

            «سعید بن سلیمان، از عبّاد بن عوّام کلابی واسطی، از اسماعیل برای ما روایت کرده که وی گفته است: از سعید بن زید شنیدم که می‌گفت: به راستی خود را دیدم که عمر بن خطابس (قبل از مسلمان شدن) مرا به خاطر قبول اسلام در بند کشید؛ و اگر کوه به خاطر آنچه شما نسبت به عثمانس کردید؛ بشکافد و فرو ریزد، حق آن را دارد که بشکافد و فرو ریزد».

* در باب «الماء الذی یغسل به شعر الانسان»[9]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ ابْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَنَسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «لَمَّا حَلَقَ رَأْسَهُ کَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ مِنْ شَعَرِهِ»»(ح 171)

            «محمد بن عبدالرحیم، از سعید بن سلیمان، از عبّاد بن عوّام کلابی واسطی، از ابن عون، از ابن سیرین برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفته است: هنگامی که رسول خدا ج (در حجّة الوداع)، موهای سرش را تراشید، ابوطلحه، نخستین کسی بود که موهای مبارک رسول خدا ج را (به قصد تبرّک) برداشت».

* در باب «غزوة خیبر»[10]

            «حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ أَبِی أَوْفَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ یَوْمَ خَیْبَرَ فَإِنَّ القُدُورَ لَتَغْلِی، قَالَ: وَبَعْضُهَا نَضِجَتْ، فَجَاءَ مُنَادِی النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَأْکُلُوا مِنْ لُحُومِ الحُمُرِ شَیْئًا، وَأَهْرِقُوهَا» . قَالَ ابْنُ أَبِی أَوْفَى: فَتَحَدَّثْنَا أَنَّهُ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا لِأَنَّهَا لَمْ تُخَمَّسْ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: نَهَى عَنْهَا البَتَّةَ لِأَنَّهَا کَانَتْ تَأْکُلُ العَذِرَةَ»(ح 4220)

            «سعید بن سلیمان، از عبّاد بن عوّام کلابی واسطی، از شیبانی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابن ابی اوفیس شنیدم که گفت: «در روز خیبر، به گرسنگی گرفتار شدیم؛ و این در حالی بود که دیگ‌ها می‌جوشید و محتویات برخی از دیگ‌ها، به پختگی رسیده بود؛ منادی رسول خدا ج آمد و چنین اعلان کرد: «از گوشت الاغ، چیزی نخورید؛ و بایستی آن را بر زمین بریزید».

            ابن ابی اوفیس گوید: پس از آن، ما به گفتگو پرداختیم و گفتیم که این منع، به خاطر آن بوده که خُمس غنیمت را از آن بیرون نکشیده‌ایم؛ و برخی دیگر گفتند: این منع قطعی و حتمی پیامبر ج به خاطر آن است که الاغ از چیزهای ناپاک و نجس می‌خورد».

* در باب «بیع الذهب بالورق یداً بیدٍ»[11].




[1]-           بیوگرافی «عبّاد بن عوّام کلابی واسطی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/41؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/772؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 11/104؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/83؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/511؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/310؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/162؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/62؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/86؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/468؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 158؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 9/414؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص118، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/330؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی1/333

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/261 و 262

[3]-           «تهذیب التهذیب» 5/86 و 87

[4]-           «جامع المسانید» 2/522

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 121

[6]-           «المناقب»، کردری 2/9

[7]-           «جامع المسانید» 1/208

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1026 و 1027

[9]-           همان 1/29

[10]-        همان 2/606 و 607

[11]-        همان 1/291

44- عبّاد بن عبّاد بن حبیب/[1] [متوفّای 181 ه‍ . ق]

44- عبّاد بن عبّاد بن حبیب/[1]
[متوفّای 181 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، امام صادق و امین و پیشوای مطمئن و قابل اعتماد، ابن مُهلّب بن ابی صُفرة عَتَکی، ابومعاویة اَزْدی مُهلّبی بصری می‌باشد که از ابوجمرة ضُبَعی، هشام بن عروة، عاصم احول و گروهی دیگر از بزرگان، به نقل و روایت حدیث پرداخته است.

            و از او نیز، احمد بن حنبل، قتیبة، مُسدّد، یحیی بن معین، احمد بن منیع، حسن بن عرفة ودیگران، حدیث روایت نموده‌اند.

            عبّاد بن عبّاد، فردی شریف و بزرگوار، امین و درستکار، پاک طینت و نیک اندیش، با فراست و باهوش، تیز و باذکاوت، برجسته و شاخص، نجیب زاده و بزرگ منش، اصیل و قابل احترام، والا و ارجمند، مؤثّق و معتبر، مطمئن و قابل اعتماد و یکی از خردمندان و دانایان، حکیمان و فرزانگان، دانشوران و فرهیختگان و طلایه داران و پیشقراولان بود.

            وی، در تاریخ 18 رجب، به سال 181 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید و حال آن که صاحب نظران عرصه‌ی حدیث شناسی و بزرگان عرصه‌ی علم و دانش در روزگار حیات و زندگانی وی، به روایات و احادیث وی، استدلال و استناد می‌کردند.

            یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «عبّاد بن عبّاد، فردی مؤثق و معتبر می‌باشد».

            و همچنین یحیی بن معین، در جایی دیگر گوید: «هو اوثق واکثر حدیثاً من عبّاد بن العوّام»؛ «عبّاد بن عبّاد، نسبت به عبّاد بن عوّام، هم مؤثق‌تر و مطمئن‌تر است و هم روایات و احادیث فراوان‌تری را از او روایت نموده است».

            و یعقوب بن شیبة گوید: «ثقة صدوق»؛ «عبّاد بن عبّاد، روایت کننده‌ای مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و راستگو و امین و درستکار می‌باشد».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            دوری به نقل از یحیی بن معین گوید: «عبّاد بن عباد وعباد بن العوّام، جمیعاً ثقة؛ وعباد بن عباد اوثقهما واکثرهما حدیثاً»؛ «عباد بن عباد و عباد بن عوّام، هر دو از زمره‌ی روایت کنندگان ثقه و قابل اعتماد هستند؛ با این تفاوت که عبّاد بن عبّاد، نسبت به عبّاد بن عوّام، هم مؤثق‌تر و مطمئن‌تر است و هم روایات و احادیث فراوان‌تری را نسبت به او، روایت نموده است».

            و یعقوب بن شیبة، ابوداود، نسایی و ابن خراش گویند: «ثقة»؛ «عبّاد بن عبّاد، فردی مؤثق و قابل اعتماد است».

            و ابن ابی حاتم، از پدرش نقل می‌کند که وی گفت: «صدوق لا بأس به»؛ «عبّاد بن عبّاد، روایت کننده‌ای صادق و راستگو و امین و درستکار و قابل اعتماد و مطمئن می‌باشد که به روایات و احادیث وی، نمی‌توان نقص و ایرادی وارد کرد؛ زیرا وی، فردی مؤثق و معتبر می‌باشد».

            و علاوه از این‌ها، عبّاد بن عبّاد، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبّاد بن عبّاد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان شهر بصره ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                عبّاد بن عبّاد بن حبیب/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «ما ذکر النبیّ ج»[6]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ عَبَّادٍ، حَدَّثَنَا عَاصِمٌ الأَحْوَلُ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: حَالَفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْنَ الأَنْصَارِ وَقُرَیْشٍ فِی دَارِی الَّتِی بِالْمَدِینَةِ، وَقَنَتَ شَهْرًا یَدْعُو عَلَى أَحْیَاءٍ مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ»(ح 7340)

            «مسدّد، از عبّاد بن عبّاد، از عاصم احول برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفته است: رسول خدا ج در مدینه‌ی منوره، آن هم در خانه‌ی من، در بین قریش و انصار، پیمان برادری بست. و آن حضرت ج بر اقوامی از قبیله‌ی بنی سلیم، به مدّت یک ماه قنوت (دعای بد) خواند (زیرا مسلمانان را به نیرنگ کشته بودند)».

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿۞مُنِیبِینَ إِلَیۡهِ وَٱتَّقُوهُ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَکُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٣١ [الروم: 31]»[7]

            «حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ هُوَ ابْنُ عَبَّادٍ، عَنْ أَبِی جَمْرَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَدِمَ وَفْدُ عَبْدِ القَیْسِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: إِنَّا مِنْ هَذَا الحَیِّ مِنْ رَبِیعَةَ وَلَسْنَا نَصِلُ إِلَیْکَ إِلَّا فِی الشَّهْرِ الحَرَامِ، فَمُرْنَا بِشَیْءٍ نَأْخُذْهُ عَنْکَ وَنَدْعُو إِلَیْهِ مَنْ وَرَاءَنَا، فَقَالَ: آمُرُکُمْ بِأَرْبَعٍ وَأَنْهَاکُمْ عَنْ أَرْبَعٍ الإِیمَانِ بِاللَّهِ، ثُمَّ فَسَّرَهَا لَهُمْ: شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامُ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ، وَأَنْ تُؤَدُّوا إِلَیَّ خُمُسَ مَا غَنِمْتُمْ، وَأَنْهَى عَنْ: الدُّبَّاءِ وَالحَنْتَمِ وَالمُقَیَّرِ وَالنَّقِیرِ»(ح 523)

            «قتیبة بن سعید، از عبّاد بن عبّاد، از ابوجمرة، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: نمایندگان قبیله‌ی عبدالقیس، به نزد رسول خدا ج آمدند و گفتند: ما از طایفه‌ی ربیعه هستیم و چون کفّار طایفه‌ی مُضَر در مسیر ماه قرار دارند، ما جز در ماه‌های حرام، نمی‌توانیم خدمت شما برسیم؛ بنابراین، رهنمودهای لازم را در اختیار ما قرار دهید تا ما آن‌ها را به دیگران ابلاغ نماییم. رسول خدا ج فرمودند: «شما را به چهار چیز فرمان می‌دهم و از چهار چیز منع می‌کنم؛ ایمان به خدا».

            آنگاه آن حضرت ج آن را برای طایفه‌ی عبدالقیس تفسیر نمودند و فرمودند: «گواهی دادن به یگانگی خداوند و به رسالت محمد ج و بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات و خُمس غنیمت؛ و شما را از خُم، ظرف کدو، ظرف تنه‌ی درخت خرما و ظرف قیراندود منع می‌کنم». (در آن زمان، این ظرف‌ها، مخصوص تهیه کردن شراب بودند).




[1]-           بیوگرافی «عبّاد بن عبّاد بن حبیب» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/40؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/771؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 11/10؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/82؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/294؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/295؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/161؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/61؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/83؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص158 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 9/408؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص118، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/332

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/260 و 261

[3]-           «تهذیب التهذیب» 5/83 و 84

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 121

[5]-           «المناقب»، کردری 2/228

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1090

[7]-           همان 1/75

43- طَلق بن غَنّام بن معاویة کوفی/[1] [متوفّای 211 ه‍ . ق]

43- طَلق بن غَنّام بن معاویة کوفی/[1]
[متوفّای 211 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، طلق بن غنّام بن طلق بن معاویة نَخَعی، ابومحمد کوفی می‌باشد که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:

            پدرش (غنّام بن طلق)؛ شیبان بن عبدالرحمن؛ قیس بن ربیع؛ مالک بن مِغْول؛ یعقوب قمی؛ زائدة؛ پسرعمویش: حفص بن غیاث؛ شریک قاضی (کاتب طلق بن غنّام)؛ اسرائیل؛ مسعودی؛ عبدالسلام بن حرب و دیگران.

و از کسانی که از طلق بن غنّام، به نقل و روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            بخاری؛ احمد بن ابراهیم دَورقی؛ حسین بن عیسی بسطامی؛ حسین بن عبدالرحمن جرجرائی؛ قاسم بن زکریا بن دینار؛ ابوکریب؛ ابوشیبة بن ابی بکر بن ابی شبیة؛ ابوسعید اشج؛ ابوامیة طرسوسی؛ و شماری دیگر از مردمان.

            و ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه نیز با واسطه‌ی «عثمان بن ابی شیبة»، به نقل روایت از طلق بن غنّام پرداخته‌اند.

            آجری به نقل از ابوداود گوید: «صالح»؛ «طلق بن غنّام، فردی شریف و نجیب، بزرگوار و محترم، شایسته و کاردان و متخصص و توانا بود که احادیث و روایات وی نیز به درجه‌ی صحّت و درستی رسیده‌اند».

            و ابن حبّان نیز وی را در کتاب «الثقات»، در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده است.

            مطیّن و ابن سعد گویند: «توفّی فی رجب سنة احدی عشرة ومائتین»؛ «طلق بن غنّام، در ماه رجب سال 211 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».

            حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه گوید: ابن سعد، در مورد طلق بن غنّام گفته است: «کان ثقة صدوقاً، وکان عنده احادیث»؛ «طلق بن غنّام، روایت کننده‌ای ثقه و قابل اعتماد و صادق و راستگو و مطمئن و امین بود؛ و در کنار این‌ها، صاحب حدیث نیز بود».

            احمد عِجلی، محمد بن عبدالله بن نُمیر و دارقطنی گفته‌اند: «ثقة»؛ «طلق بن غنّام، از زمره‌ی راویان مؤثق و مطمئن و درستکار و قابل اعتماد بود».

            ابن شاهین در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبة گفته است: «ثقة صدوق، لم یکن بالمتبحّر فی العلم»؛ «طلق بن غنّام، ثقه و قابل اعتماد و صادق و راستگو و درستکار و امین بود، ولی در عرصه‌ی علم و دانش، خیلی خبره و مطّلع و متبحّر و آگاه نبود».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[3]، طلق بن غنّام را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمره‌ی راویان شهر کوفه ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                طلق بن غنّام/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا [الإسراء: 110]»[5]

            «حَدَّثَنِی طَلْقُ بْنُ غَنَّامٍ، حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «أُنْزِلَ ذَلِکَ فِی الدُّعَاءِ»»(ح 4723)

            «طلق بن غنّام، از زائدة، از هشام بن عروة، از پدرش (عروة بن زبیر)، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: آیه‌ی 110 سوره‌ی اسراء، درباره‌ی دعا نازل شده است (که نباید دعا را بلند یا بسیار آهسته گفت)».

* در باب «قوله عزّوجل: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٣٥ [البقرة: 235]»[6]

            «وَقَالَ لِی طَلْقٌ: حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، ﴿فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ [البقرة: 235] یَقُولُ: «إِنِّی أُرِیدُ التَّزْوِیجَ، وَلَوَدِدْتُ أَنَّهُ تَیَسَّرَ لِی امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ» وَقَالَ القَاسِمُ: «یَقُولُ إِنَّکِ عَلَیَّ کَرِیمَةٌ، وَإِنِّی فِیکِ لَرَاغِبٌ، وَإِنَّ اللَّهَ لَسَائِقٌ إِلَیْکِ خَیْرًا، أَوْ نَحْوَ هَذَا» وَقَالَ عَطَاءٌ: یُعَرِّضُ وَلاَ یَبُوحُ، یَقُولُ: إِنَّ لِی حَاجَةً، وَأَبْشِرِی، وَأَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ نَافِقَةٌ، وَتَقُولُ هِیَ: قَدْ أَسْمَعُ مَا تَقُولُ، وَلاَ تَعِدُ شَیْئًا، وَلاَ یُوَاعِدُ وَلِیُّهَا بِغَیْرِ عِلْمِهَا، وَإِنْ وَاعَدَتْ رَجُلًا فِی عِدَّتِهَا، ثُمَّ نَکَحَهَا بَعْدُ لَمْ یُفَرَّقْ بَیْنَهُمَا وَقَالَ الحَسَنُ، ﴿لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا [البقرة: 235] «الزِّنَا» وَیُذْکَرُ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: ﴿حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ [البقرة: 235]: «تَنْقَضِیَ العِدَّةُ»»(ح 5124)

            «طلق بن غنّام به من گفت: زائدة، از منصور، از مجاهد برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابن عباس در تفسیر آیه‌ی 235 سوره‌ی بقره گفت: منظور از این فرموده‌ی خداوند که: «درباره‌ی آنچه که شما به طور سربسته از زنان خواستگاری کرده‌اید»، این است که مرد به زنی که در حال گذراندن عده‌ی وفات است، بگوید: همانا قصد ازدواج دارم، و دوست دارم که خداوند، برایم زنی نیکوکار، ارزانی دارد».

* در باب «قوله تعالی: ﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠ [النجم: 10]»[7]

            «حَدَّثَنَا طَلْقُ بْنُ غَنَّامٍ، حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ، قَالَ: سَأَلْتُ زِرًّا عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿فَکَانَ قَابَ قَوۡسَیۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠ [النجم: 9-10]، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ: «أَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى جِبْرِیلَ لَهُ سِتُّ مِائَةِ جَنَاحٍ»»(ح 4857)

            «طلق بن غنّام، از زائدة، از شیبانی برای ما روایت کرده که وی گفته است: از زرّ درباره‌ی آیات 9 و 10 سوره‌ی نجم پرسیدم؛ وی گفت: عبدالله بن مسعودس ما را خبر داده است که محمد ج، جبرئیل÷ را دید که ششصد بال داشت».




[1]-           بیوگرافی «طلق بن غنّام» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/360؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/378؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/491؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/240؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/27؛ «کتاب الثقات»، ابن حبّان 8/327؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/46؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/453؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 153؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 9/278؛«الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/235

[2]-           «تهذیب التهذیب» 5/29 و 30

[3]-           «عقود الجمان»؛ ص 120

[4]-           «المناقب»، کردری 2/225

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/686

[6]-           همان 2/768

[7]-           همان 2/720