اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

۹۲- بلند کردن دست‌‌ها به سوی خدا از جمله‌ دلایل علو اوست

۹۲- بلند کردن دست‌‌ها به سوی خدا از جمله‌ دلایل علو اوست

پیش‌تر درباره‌ی این‌که بلند کردن دست‌ها در دعا به سوی خداوند به چه چیزهایی دلالت می‌کند سخن گفتیم، هم‌چنین این‌که این کار دربرگیرنده‌ی اعتراف به یگانگی خداوند و بزرگداشت او، و ایمان به تفوقش بر آفریدگان، و بی‌نیازی مطلقش از ‌آنان، و نیازمندی همه‌جانبه‌ی آنان به اوست، سخن گفتیم، پیش‌تر اشاره کردیم که این موضوع -منظورم ایمان به علّو خداوند است- را آدمیان از کوچک و بزرگ، عالم و جاهل در فطرت‌شان حس می‌کنند.

امام ابوبکرمحمدبن‌ اسحاق بن‌ خزیمه در کتاب التوحید می‌گوید: «هم‌چنان که این موضوع در فطرت مسلمانان، دانایان و نادانان، آزاد و برده، مرد و زن، بزرگ و کوچکشان جا افتاده است که هرکس خداوند را به فریاد خوانده و به نیایش با او بپردازد بی‌تردید سرش را به سوی آسمان بلند کرده و دستانش را به سوی خداوند متعال دراز می‌کند، به سمت بالا، و نه پایین»[1].

امام ابومحمد عبدالله بن‌ مسلم بن‌ قتیبه/ می‌گوید: «اگر اینان -یعنی کسانی که منکر علّو و تفوق خداوند هستند- به فطرت‌شان و آنچه از معرفت خداوند که خلقت‌شان براساس آن برپا گشته رجوع کنند به راستی درمی‌یابند که فقط خداوند «العلی: دارای شکوه و کبریاء و برتر از مخلوقات». است و همو «الأعلی» است، ‌و دست‌ها به هنگام دعا به سوی او بلند می‌گردد، و همه‌ی ملت‌ها و آیین‌ها از عرب و غیرعرب می‌گویند که خداوند در آسمان‌است و آنچه بر فطرت‌شان نقش بسته را رها نمی‌کنند»[2].

ایمان به علّو و تفوق خداوند بر آفریده‌هایش در فطرت‌های سالم نقش بسته است، در نصوص کتاب و سنت مسلّم و ثابت شده است، در عقل‌های منطقی و دقیق قطعی است، از سوی علمای امت پذیرفته شده است، به همین خاطر مردم به هنگام دعا با قلب و اشاره و بلند کردن دست‌هایشان به سمت بالا توجه می‌کنند، و نه به سمت و سوی دیگری، و این امری فطری و اجتناب‌ناپذیر و عقلی است. این را هر دعاکننده‌ای در قلبش حس می‌کند، لذا قلب به هنگام توجه و درخواست و دعا و استدعای عاجزانه کردن و مناجات یک سمت و سو دارد که آن را در نظر داشته و بدان روی می‌آورد که همان رو کردن به خدا در سمت بالایش است، به سمت راست یا چپ یا پایین یا مانند آن رو نمی‌کند، بلکه به سمت بالا رو می‌کند و این امری اجتناب‌ناپذیر است و قلب از آن رهایی نمی‌یابد مگر آن‌گاه که دچار فساد شده و به قهقرا بگراید، و تیره گشته و فطرت را رها کند.

به همین خاطر در حالات دعاکنندگان و ذاکرین می‌بینی که برخی حرکات در اعضای برخی از آنان روی می‌دهد و ناچاراً سمت بالا را نشان می‌دهند و این کار در نتیجه‌ی حرکت قلب‌شان است که با واسطه‌ی اشاره یا انگشتان یا چشم یا سر یا دیگر اشارات حسی صورت می‌گیرد، و این موضوعی است که از آنچه در این باره از رسول‌اکرمr نقل شده به تواتر رسیده و مسلمانان بر آن اتفاق‌نظر دارند. به همین خاطر آنان را می‌بینی که با زبان‌شان می‌گویند: دستان‌تان را به سوی خداوند بلند کنید، و یا عباراتی از این دست، و این خبری است که آنان از درون‌شان می‌دهند. آنان قصد اشاره به خدا را دارند و دست‌ها را به سوی او بلند می‌کنند.

بلند کردن دست‌ها به سوی خدا در دعا، و اشاره کردن با انگشت اشاره‌ی دست راست و دعا کردن با آن در خطبه‌ی جمعه و در تشهد نماز، و بلند کردن چشم‌ به سوی آسمان، و اشاره با انگشت به سوی آسمان و چیزهایی از این دست در ارشادات و توجیهات پیامبرr به تواتر رسیده است.

این‌که پیامبرr در دعا دستانش را بلند کرده است، واقعاً در احادیث بسیاری ثابت شده است پیش‌تر بخشی از آنها را بیان داشتیم.

این‌که پیامبرr با انگشت اشاره‌ی دست راست اشاره کرده و در خطبه نماز جمعه با آن دعا نموده به اثبات رسیده است، حصین بن‌ عبدالرحمن می‌گوید: «هنگامی که عماره بن‌ رویبه t بشر بن‌ مروان را دید که بالای منبر دست‌هایش را بلند کرده است -در حالی که در روز جمعه دعا می‌کرد- عماره گفت: خداوند این دو دست را زشت و نامبارک گرداند؛ پیامبرr را -در حالی که بر منبر بود- دیدم به جز این، -اشاره با انگشت سبابه- کار دیگری انجام نداد». و در روایتی دیگر «پیامبرr را در حالی که بر منبر خطبه می‌خواند دیدم؛ هنگامی که دعا کرد با دست این‌گونه اشاره کرد؛ سپس فقط انگشت سبابه را بلند نمود»[3].

این‌که پیامبرr با انگشت سبابه‌ی دست راست اشاره کرده و با آن در تشهد دعا نموده به اثبات رسیده است. ابن‌ عمر‌ y می‌فرماید: شیوه‌ی پیامبر خداr این چنین بود که وقتی در نماز می‌نشستند، هر دو دست خود را بر روی هر دو زانوی خویش نهاده و انگشت راست خود (یعنی انگشت سبابه) را که پیش از انگشت ابهام قرار دارد بالا می‌گرفتند و با اشاره به آن دعا می‌کردند، و دست چپ خود را بر روی زانوی خویش گذاشته و آن را بر روی زانو هموار می‌کردند». و در روایتی دیگر: «وقتی پیامبرr در نماز می‌نشستند کف دست راست خود را بر روی ران راست خود گذاشته و تمام انگشتان خویش را می‌بستند و با انگشت خویش که بعد از ابهام قرار دارد اشاره می‌نمودند و کف دست چپ خود را بر روی ران چپ خویش می‌گذاشتند» این دو حدیث را مسلم و احمد و دیگران روایت کرده‌اند[4]. در این باب احادیث بسیاری آمده است. این‌که پیامبرr چشمش را به سوی آسمان بلند کرده است، ‌خداوند می‌فرماید:

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ                  [البقرة: 144].

«آری، رویکردت را [گاه به گاه] به [سوی] آسمان می‌بینیم، تو را به قبله‌ای برمی‌گردانیم که به آن خشنود شوی».

ابن‌ عباس y می‌گوید: «اولین مطلبی که در قرآن نسخ شد قبله بود، یعنی وقتی که پیامبرr به مدینه هجرت فرمود -در حالی که اکثر ساکنین آن یهودی بودند- خداوند به ایشان r امر فرمود که به سمت بیت ‌المقدس نماز بگزارد، یهود از این موضوع خوشحال شدند، رسول اللهr شانزده یا هفده ماه رو به بیت ‌المقدس نماز گزاردند، در حالی که قبله‌ی ابراهیم (کعبه) را دوست داشتند، به درگاه خدا دعا می‌کردند و به آسمان می‌نگریستند و سرانجام خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ ١٤٤         [البقرة: 144].

«آری، رویکردت را [گاه به گاه] به [سوی] آسمان می‌بینیم، تو را به قبله‌ای برمی‌گردانیم که به آن خشنود شوی. رویت را به سوی مسجد‌الحرام بگردان و [ای مؤمنان شما نیز] هر کجا که باشید روی‌هایتان را به سوی آن برگردانید و به یقین اهل کتاب می‌دانند که این [تغییر قبله] حق است از جانب پروردگارشان. و خداوند از آنچه که می‌کنند غافل نیست».

در صحیح بخاری از ابن‌ عباس روایت شده است که: «رسول خداr در روز نحر برای مردم خطبه خواند و فرمود: «ای مردم! امروز چه روزی است؟» گفتند: یکی از روزهای حرام است. فرمود: «کدام سرزمین؟» گفتند: سرزمین حرام. فرمود:‌«کدام ماه؟» گفتند: ‌ماه حرام. فرمود: «خون‌های شما و مال‌های شما و آبروهای شما بر شما حرام است؛ مانند حرمت همین روز، همین شهر، و همین ماه شما.» چندین بار آن را تکرار نمود. سپس سرش را بلند کرد و فرمود: «خدایا! آیا ابلاغ کردم؟ خدایا! آیا ابلاغ کردم؟»»[5].

درباره‌ی اشاره‌ی ایشانr به آسمان با انگشتش، در حدیثی از جابر بن‌ عبدالله در بیان جریان حجة الوداع که به صحت رسیده، آمده که: «رسول الله‌r در خطبه‌اش در روز عرفه فرمودند: «آگاه باشید آیا پیام را رساندم؟» صحابه -رضوان ‌الله ‌علیهم أجمعین- گفتند: آری شما پیام را رساندید، آن‌‌گاه پیامبرr انگشت سبابه‌اش را به سوی آسمان بلند می‌کرد و مرتب به سوی مردم اشاره می‌کرد و می‌فرمود: «خدایا! گواه باش» -و این کار را سه بار تکرار نمود-. این حدیث را مسلم در صحیح‌اش آورده است[6].

نصوص در خصوص این معنا و مفهوم مهم بسیارند، نصوصی که آشکارا و به طور واضح بیان‌گر علّو و تفوق خداوند هستند، و این‌که به راستی او خجسته و بلندمرتبه و بزرگ و والاست، و به همین خاطر قلب‌ها به او روی می‌آورند و آفریده‌ها به او متوسل می‌شوند، و به هنگام دعا و مطرح کردن درخواست‌شان دست‌‌هایشان را به سوی او بلند می‌کنند، و با انگشتانشان به علّو و تفوقش اشاره می‌کنند در حالی که او را یکتا و یگانه دانسته و به عظمتش معترفند، برخلاف اهل باطل و گمراهان که منکر علّو خداوندند؛ اینان در حقیقت منکر یکتایی و والایی و سروری او هستند، و حقیقت به فریاد خواندن و به نیایش پرداختن او را و هم‌چنین صحت و درستی توجه به او را انکار می‌کنند، و شریک قائل شدن برای خدا را روا می‌دانند، و صفات کمالش را تعطیل می‌کنند، تنها خداوند یار و یاور است و همو به تنهایی هدایت‌کننده به راه راست است.




[1]- التوحید اثر ابن‌خزیمه (1/254).

[2]- تأویل مختلف‌الحدیث اثر ابن‌قتیبه (ص: 183) با اختصار.

[3]- صحیح مسلم (شماره: 874)، و المسند (4/136)، و سنن ابوداود (شماره: 1105).

[4]- صحیح مسلم (شماره: 580)، و المسند (2/65)،‌و سنن نسائی (3/36).

[5]- صحیح بخاری (شماره: 1739).

[6]- صحیح مسلم (شماره: 1218).

۹۱- معنا و مفهوم بلند کردن دست‌ّها در دعا

۹۱- معنا و مفهوم بلند کردن دست‌ّها در دعا

هم‌چنان سخن درباره‌ی بلند کردن دست‌‌ها به سوی خداوند متعال به هنگام دعا است، این کار ادبی والا از سوی مخلوقی فقیر و محتاج در برابر پروردگار بی‌نیاز و سخاوتمند و بخشنده‌اش است؛ چون که آفریده با بلند کردن دست‌هایش، احتیاجش به پروردگار، و نیازش به او، و حقارتش، و خضوعش و درهم شکسته شدنش در برابر پروردگارش را نشان می‌دهد، و هر چه نیاز مخلوق بیشتر شده و تمایلش شدت گیرد و پافشاریش افزایش یابد بر بلند کردن دست‌ها و کشیدن آنها به سوی خداوند با حالت زبونی و توسل‌کنندگی می‌افزاید و به همین خاطر با توجه به این‌که در دعای طلب باران تمایل و پافشاری‌ای نهفته که در غیر آن این چنین نیست، بلند کردن دست‌های پیامبرr و اشاره‌اش در آن بیش‌تر از حالت‌های دیگر بوده است، و در این کار بزرگ‌ترین نشانه بر وحدانیت خداوند و بزرگداشت و تمجید او و ایمان به برتریش بر آفریده‌هایش، و قیّم بودن او، و بی‌نیازی مطلقش از آنان و در عین حال نیاز و احتیاج آنان به او، وجود دارد، هم‌چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ ١٥           [فاطر: 15].

«ای مردم، شما به خداوند نیازمندید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است».

و یا می‌فرماید:

﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ کُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡۗ وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ قُلۡ سَمُّوهُمۡۚ [الرعد: 33].

«آیا خدایی که مراقب دستاورد هر کسی است [در برابر او کسی مستثنی می‌شود، که شریک او باشد]؟ شریکانی برای خدا قائل شده‌اند؛ بگو: آنان را توصیف کنید [تا بدانید که در وجودشان هیچ اثری نیست]؛».

در بلند کردن دست‌ها به سوی خداوند متعال اذعان به قیّم و ناظر بودن خداوند عزوجل نهفته است و این‌که او همه‌چیز و همه‌کس را زیر نظر داشته و مورد مراقبت قرار می‌دهد، و همانا او تدبیرکننده‌ی همه‌ی کارها است، و قدرت تصرف در همه‌ی آفریده‌ها را دارد، و کسی که این چنین باشد، هم او مستحق است که خدا پنداشته شود و مورد پرستش قرار گیرد و برایش نماز برپا گشته و بر او سجده برده شود، و هم او مستحق نهایت محبت به همراه نهایت فروتنی است آن هم به خاطر کمال اسماء و صفات و افعالش و در حقیقت فقط او یگانه معبود موردِ اطاعت است:

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ ٦٢           [الحج: 62].

«(مسأله) به همین منوال است. و خداوند حق است و آنچه را که به جز او به فریاد می‌خوانند و پرستش می‌نمایند باطل است، و خداوند والامقام و بزرگوار است».

لذا هر بندگی و اطاعتی برای جز او باطل و درد و رنج و گمراهی و خطا است، و هر محبتی برای جز او، برای صاحبش عذاب در پی خواهد داشت، و هر بی‌نیازی‌ای با غیر او فقر و آوارگی است، و هر عزت جستنی به واسطه‌ی غیر او، ننگ و حقارت و ذلت است، و هر افزایشی به واسطه‌ی غیر او، کمی و اندکی و نیازمندی است، فقط اوست که خواست‌ها و آرزوها به او ختم می‌شود، و تقاضاها به سوی او متوجه می‌شود، و حاجت‌ها و نیازها به درگاه او فرستاده می‌شود:

﴿یَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ ٢٩                  [الرحمن: 29].

«هرکس که در آسمان‌ها و زمین است، از او [استعانت] می‌خواهد. هر روزی او در کاری است».

در دراز کردن دست‌‌ها به سوی خداوند اعترافی است به این‌که خداوند بخشنده، باسخاوت، احسان‌کننده بوده و کسی است که پاسخ دعاکنندگان را داده و به داد دادخواهان رسیده و به درخواست‌کنندگان عطا می‌کند، بخشش گناهان برای خداوند سخت نبوده و در نظرش بزرگ نیست. هم‌چنین این‌که برآورده شدن نیازی از او خواسته شود و او آن را برآورده سازد برایش مشکل نیست، اگر همه‌ی اهل آسمان‌ها و زمین، آدمیان و جنیان، مرده‌ها و زنده‌ها، تر و خشک‌شان در یک میدان بایستند و از او خواهش و درخواست کنند به هر یک از آنان آنچه را خواسته اعطا می‌کند و این کار ذره‌ای از آنچه در اختیار اوست نمی‌کاهد. رحمت و بخشش او همه‌‌چیز را فراگرفته، دستانش پر بُوده و احسان و بخشش پی‌در‌پی شبانه‌روزی او، چیزی از آن نمی‌کاهد، در حدیث آمده است که: «همانا پروردگارتان باحیا و بخشنده است. از بنده‌اش حیا می‌کند که وقتی او دستش را به سوی وی بلند کند، آنها را خالی برگرداند»[1].

در دراز کردن دست‌‌ها به سوی خدا اعترافی است به علم خداوند، و احاطه‌ی او نسبت به آفریده‌هایش، و آگاهیش از آنان، و این‌که هیچ راز و سری از آنان بر وی پوشیده نیست، شنیدن چیزی او را از شنیدن چیزی دیگر بازنمی‌دارد، فراوانی و گوناگونی و تجمع صداها او را به اشتباه نمی‌اندازد، بلکه همه‌ی آنها نزد او همچون یک صدا است، هم‌چنان که آفرینش همه‌‌ی آفریده‌ها و برانگیختن‌شان نزد او به منزله‌ی آفریدن و برانگیختن یک نفر است. راه رفتن مورچه‌ای سیاه بر روی صخره‌ای سخت در تاریکی شب را می‌بیند، و جزئیات آفرینش مورچه‌ای ریز، و مغز و رگ و گوشت و حرکت آن را می‌بیند، باز شدن بال‌های پشه در یک شب تاریک و ظلمانی را می‌بیند.

در دراز کردن دست‌‌ها به سوی خدا اعترافی است به تفوق و والایی او بر آفریده‌هایش، زیرا کسانی که به هنگام دعا دست‌‌هایشان را به سوی آسمان دراز می‌کنند قلب‌هایشان پروردگار را در نظر دارد. پروردگاری که بر بندگانش چیره است، و حرکت اشاریِ اعضایشان به سمت بالا به پیرو حرکت قلب‌هایشان به سمت بالاست و این موضوع را جز کسانی که فطرت‌هایشان تغییر کرده و عقایدشان دچار انحراف شده، هر دعا کننده‌ای ضرورتا آزموده است. ادله‌ی فراوان و براهین متعددی بیان‌گر تفوق خداوند بر آفریده‌هایش است،‌ قرآن‌کریم و سنت صحیح نبوی و اجماع امت و عقل سلیم و فطرت راست و درست دلیل بر این امرند. از ابوجعفر همدانی حکایت شده که در مجلس ابوالمعالی جوینی ـ یکی از علمای کلام ـ حضور یافت، ابوالمعالی از عرش نام برد و گفت: خداوند بود در حالی که عرش نبود و از این قبیل سخنان بیان داشت و منظورش از بیان این مطالب این بود که به انکار تفوق و علو خداوند برسد. همدانی به او گفت: ای شیخ، دست از این حرف‌ها بردار! بس است! ما را از این نیازی که در قلب‌هایمان احساس می‌کنیم مطلع گردان، هیچ عارفی یا الله نمی‌گوید مگر این‌که در قلبش نیاز به روی آوردن به سمت بالا را احساس می‌کند، به چپ و راست نمی‌نگرد و توجه نمی‌کند، ابوالمعالی بر سرش کوبید و گفت: همدانی مرا به حیرت آورد!

همدانی/ آنچه را در قلب هر دعاکننده‌ای به هنگام گفتن «یاالله» می‌گذرد را روشن ساخت؛ حرکتی ضروری و الزامی به سمت تفوق و علو، و این مستلزم آن است که [این حالت] در فطرت‌ها جاگیر شده باشد که همانا خداوند بر بندگانش چیره و مسلط بوده و بر آفریده‌هایش تفوق دارد.

وقتی که آدمی بدین مطلب اعتراف نمود خداوند برای قلب او، سرور و والایی می‌گردد که برای رفع حوائج و دفع مصائب تنها بدو رو می‌کند و با او به راز و نیاز می‌پردازد، با حالت سرافکندگی و بی‌حرکتی در برابرش می‌ایستد؛ همچون ایستادن بنده‌ای خوار و ذلیل در برابر پادشاهی مقتدر، پی برده و متوجه می‌شود که سخنش و کارش به نزد او فرستاده شده و بر او عرضه می‌گردد؛ لذا از این‌که سخنی از او به بالا برده شود که در آنجا او را شرمنده و رسوا کند، حیا می‌کند؛ و در راه بیان سخن خوب و کار خوب می‌کوشد چون می‌داند که:

﴿إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُۥۚ                               [فاطر: 10].

«گفتار پاکیزه به سوی خدا اوج می‌گیرد و خدا کردار پسندیده را بالا می‌برد».

به همین خاطر تنها مردمان گمراه و نادانند که فوقیت و علو خداوند بر آفریده‌هایش را انکار می‌کنند. کسانی که فطرت‌‌هایشان دگرگون شده و عقایدشان منحرف گشته و شیطان آنان را از حرکت در مسیر مستقیم بازداشته است، و الا چگونه ممکن است شخص عاقلی تفوق و علو خداوند را انکار کند، آن هم با وجود شواهد فراوان و براهینی متنوع بر این مطلب، از این روی چنانکه پیش‌تر گفته شد همه‌ی مؤمنین وقتی که خداوند را به فریاد می‌خوانند دستان‌شان را به سوی خدا بلند کرده و به سمت او دراز می‌کنند، و این نشانه‌ی اجماعی از سوی آنان بر تفوق و علو خداوند بر آفریده‌هایش است.

ابوالحسن اشعری/ می‌گوید: «ما همه‌ی مسلمانان را می‌بینیم که به هنگام دعا کردن دستان‌شان را به سوی عرش بلند می‌کنند. هم‌چنان که به هنگام دعا آنها را به سمت زمین پایین نمی‌آورند».

این اقامه‌ی حجت از سوی او/ دلیل آوردن به اجماع مسلمانان بر بلند کردن دست‌‌هایشان در دعا بر این اساس است که خداوند بالاتر از آسمان‌هایش بوده و بر بنده‌هایش تفوق دارد؛ چرا که مسلمانان به سوی خود او دستان‌شان را بلند می‌کنند و نه به سوی غیر او.

به همین خاطر بسیاری از کسانی که تفوق خداوند بر عرش را نفی و انکار می‌کنند به همان اندازه که در قلب‌هایشان انکار علّو خداوند بر آفریده‌هایش وجود دارد در دعا کردن به درگاه خدا و درخواست از او و عبادت نمودنش، دچار سستی و خمودگی می‌گردند، جز کسانی از آنان که به حقیقت آیین و مکتب خود جاهل و بی‌خبر باشند چنین کسانی با زبان سخن نفی‌کنندگان را قبول دارند، اما حقیقت آن را درک نمی‌کنند و فطرتشان سالم است اما هرگاه سخن نفی‌کنندگان بر قلب چنین کسانی چیره شود فطرتشان منحرف گشته و دگرگون می‌شود[2]. خداوند متعال را به خاطر سالم ماندن از این هوی و هوس‌ها سپاسگزاریم و در حالی که دست‌هایمان را به سوی او بلند کرده‌ایم از او ثبات بر حق و عزم و اراده بر تعقل و خردمندی را خواهانیم، بی‌شک خداوند والامرتبه بهترین پاسخگوی نیازها و درخواست‌هاست.




[1]- سنن ابوداود (شماره: 1488)، و سنن ترمذی (شماره: 3556)،‌ و علامه آلبانی/ در صحیح الجامع (شماره: 1753) آن را صحیح دانسته است.

[2]- بنگر به: نقض‌ تأسیس الجهمیه (2/451-445).

۹۰- درجات بلند کردن دست‌ها در دعا

۹۰- درجات بلند کردن دست‌ها در دعا

پیش‌تر سخن درخصوص ادبی عظیم از آداب دعا و سببی مهم از اسباب اجابت و پذیرش آن بود، که همان بلند کردن دست‌ها به سوی خدا به هنگام دعا و با حالت به التماس افتادن و تظاهر به تنگدستی و اظهار نیاز است، تعدادی از احادیث به اثبات رسیده از پیامبرr در این خصوص را بیان داشتیم. احادیثی که بیان‌شان از سوی رسول اللهr آن را به حد متواتر معنوی رسانده است؛ هم‌چنان که درباره صفات بلند کردن دست‌ها در دعا سخن گفتیم و این‌که این حالت برحسب نوع دعا به سه گونه است. پس هرگاه دعا در مقام استدعای عاجزانه و با حالت تضرع باشد بلند کردن دست‌‌ها در این حالت با کشیده شدن آن‌ها به سمت آسمان تا آن‌جاست که سفیدی زیر بغل آشکار گردد و هرگاه که دعا در مقام درخواست باشد در این حالت بلند کردن دست‌ها تا موازات شانه‌ها یا چیزی شبیه آن‌هاست، هرگاه که دعا در مقام طلب بخشش و سپاس و ستایش و تعظیم باشد فقط یک انگشت بلند می‌گردد که آن هم انگشت اشاره از دست راست است.

در حدیثی صحیح از انس بن‌ مالک t روایت شده که گفت: «پیامبرr در هیچ دعایی دست خود را بلند نمی‌کرد؛ مگر در دعای طلب باران». متفق ‌علیه[1].

برخی از علما با استناد به این حدیث معتقدند که بلند کردن دست‌ها به هنگام دعا فقط در دعای طلب باران تشریع شده است،‌اما در دیگر دعاها بلند کردن دست‌ها تشریع نشده است، در حالی که این حدیث با احادیث بسیار دیگری که نشان‌دهنده‌ی بلند کردن دست‌ها در دعا آن هم در غیر طلب باران است، در تعارض است. به همین خاطر شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه/ می‌گوید: «آنچه صحیح است، بلند کردن دست‌ها به صورت مطلق است و این مطلب در صحاح به تواتر رسیده است: «همانا طفیل به رسول الله‌r گفت: «یا رسول الله، بی‌شک قبیله‌ی دَوس [از قبول اسلام] سرپیچی کرده و انکار ورزیدند، پس علیه آنان دعا کن. رسول الله‌r رو به قبله کرد و دست‌هایش را بلند نمود و فرمود: «بار الها، دوس را هدایت کن و ایشان را [به سوی ما] بیاور»»[2]. و در صحیحین آمده است که: «وقتی که پیامبرr برای ابوعامر دعا کرد دستانش را بلند کرد»[3]. و در حدیث عائشهل آمده: «وقتی که پیامبرr برای اهل بقیع دعا نمود سه بار دستانش را بلند کرد»[4]. و در حدیثی از صحیح مسلم آمده که: «پیامبرr دستانش را برای دعا بلند کرده و فرمود: «بارالها! امتم، امتم»، و در آخر این حدیث آمده که: «حق تعالی فرمودند: یقیناً ما تو را در مورد امّتت راضی ساخته و به تو بدی نمی‌کنیم (یعنی تو را در مورد امتت غمگین نساخته بلکه به خاطر خشنودی تو، ایشان را نیز راضی می‌سازیم)»[5]. و در جریان جنگ بدر هنگامی که پیامبرr مشرکین را دید دستانش را کشیده و به راز و نیاز با پروردگارش پرداخت. آنقدر به راز و نیاز با پروردگارش پرداخته و دستانش را دراز کرد تا این‌که ردایش از شانه‌اش پایین افتاد[6]. و قیس بن‌ سعد y روایت کرده که: «پیامبرr دستانش را بلند کرد در حالی که می‌فرمود: پروردگارا درود و رحمتت را بر آل سعد بن‌ عباده فرو فرست»[7]، و سپاهی را آماده‌ی اعزام کرد که علی t در میان آنها بود، دستانش را بلند کرده و فرمود: «پروردگارا مرا ممیران تا علی را ببینم»[8]. و در حدیث قنوت آمده که دستانش را بلند کرد[9] ...، سپس شیخ الاسلام/ حدیث پیشین انس را روایت کرده که در آن آمده است: پیامبرr در هیچ دعایی دست خود را بلند نمی‌کرد؛ مگر در دعای طلب باران، سپس می‌گوید: «طریقه‌ی جمع میان این حدیث انس و سایر احادیثی که گروهی از علما بیان داشته‌اند به این شیوه است که انس بلند کردنی شدید را بیان می‌دارد که سفیدی زیربغلش در آن دیده شده و بدنش در آن خم شده است، و این همان حالتی است که ابن‌ عباس آن را «ابتهال» (استدعای عاجزانه کردن) نامیده است، سه حالت داشته است: 1- اشاره با یک انگشت، هم‌چنان که روز جمعه بر روی منبر انجام می‌داد، ۲- به هنگام دعا و درخواست، در این حالت دستانش را مقابل شانه‌هایش قرار می‌داده، هم‌چنان که در بیشتر احادیث از این حالت نام برده شده، ۳- ابتهال، همان حالتی که انس از آن نام برده و به همین خاطر [در ادامه همین حدیث] می‌گوید: «و هر دو دستش را به قدری بلند می‌کرد که سفیدی زیربغل‌های او دیده می‌شد»[10]، ‌و این بلند کردن وقتی که سختی شدت پیدا می‌کرد کف دستانش را نزدیک به چهره‌اش و رو به زمین، و پشت دستانش را به سوی آسمان می‌کرد، این تأویل را آنچه ابوداود در مراسیل‌اش از حدیث ابوایوب سلیمان بن‌ موسی دمشقی/ نقل کرده تائید می‌کند که گفت: «از رسول اللهr جز در سه جا به اثبات نرسیده که دستانش را به طور کامل بلند کرده باشد که عبارتند از: استسقاء (طلب باران)،‌و استنصار (طلب یاری از خداوند)، و شامگاه عرفه. در بقیه‏ی موارد تا حدودی دستانش را بلند می‌کرد»[11] سپس می‌گوید: چه بسا منظور انس بلند کردن دست‌ها بر روی منبر در روز جمعه بوده باشد. چنانکه در صحیح مسلم و دیگر کتب آمده که: «پیامبرr [در روز جمعه و در حین خطبه] جز انگشت اشاره‌ی خود را بلند نکرده است»[12]. می‌گوید: در مسأله‌ی دست بلند کردن خطیب جمعه [برای دعا] دو قول مشهور از امام احمد روایت شده است [در قول اول] گفته شده: مستحب است، این سخن را ابن‌ عقیل گفته، و گفته شده این‌گونه نیست، بلکه چنین کاری مکروه است، و این صحیح‌تر است»[13].

حافظ ‌ابن‌ حجر درخصوص جمع میان حدیث انس و احادیث دیگری که در سایر دعاها بر مشروعیت بلند کردن دست‌ها دلالت دارند می‌فرماید: «ولی میان حدیث انس و میان احادیث این باب و احادیث دیگری که در همین معنی آمده‌اند باید گفت: آنچه که نفی شده است یک ویژگی خاص است، نه اصل بلند کردن دست‌‌ها؛ مثلاً بلند کردن دست‌‌ها در طلب باران وجه مخالف آن با احادیث این باب در آن است که در این مورد باید آن‌چنان در بلند کردن دست‌ها مبالغه کرد تا این‌که دو دست در مقابل صورت قرار گیرد و در سایر دعاها تا برابر شانه‌ها، و این نمی‌تواند رخنه‌ای بر این نکته باشد که در هر دوی این احادیث ثابت است که پیامبرr را دیدند که در دعا کردن سپیدی زیربغلش دیده می‌شد، چرا که در جمع میان این دو باید گفت: دیدن سپیدی زیربغل در طلب باران بیشتر از دعاهای دیگر بوده است و یا این‌که دو کف دست در طلب باران رو به زمین و در دعا رو به آسمان است، منذری می‌گوید: اگرچه جمع میان این دو سخت است اما اثبات آن ترجیح داده شده است. ابن‌ حجر می‌‌گوید: خصوصاً این اثبات زمانی بیشتر جلوه‌گر است که با احادیث فراوانی در این باب روبه‌رو می‌شویم»[14].

با این توضیحی که داده شد روشن می‌شود که بلند کردن دست‌ها در دعا مشروع است؛ فرقی نمی‌کند در دعای طلب باران باشد یا دعایی دیگر، بلکه بلند کردن دست‌ها از جمله اسباب اجابت و پذیرش دعا است. ‌چنان که در این حدیث آمده: «به راستی پروردگارتان، با حیا و بخشنده است. از بنده‌اش حیا می‌کند که وقتی او دستش را به سوی وی بلند کند، آنها را خالی برگرداند»[15]. اما چگونگی بلند کردن دست‌ها در طلب باران که مقام شدت و ترس است با مبالغه‌ی در بلندتر کردن و استدعا کردن عاجزانه همخوانی دارد اما در غیر آن حالت بلند کردن دست‌ها تا مقابل شانه‌ها یا همان حدود است آن هم به خاطر عمل به تمامی احادیث وارد شده در این باب.

در حدیث صحیح دیگری از انس بن‌ مالک‌ t روایت شده که: «نبی خداr طلب باران نمودند با پشت هر دو دست خویش به سوی آسمان اشاره نمودند»[16].

در این حدیث اشاره‌ایست به مبالغه در بلند کردن دست‌‌ها در حالت خشک‌سالی و بی‌حاصلی و در طلب باران،‌ و به همین خاطر شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه/ می‌گوید: پیامبرr چنان دستش را بالا گرفته بود که دستش خم شد و کف دستش درست در برابر آسمان قرار گرفت، نه این‌که عمداً این کار را کرده باشد بلکه نشان‌دهنده‌ی مبالغه در بالا آوردن دست‌هاست. هم‌چنین در حدیث دیگری آمده است که پیامبرr دست‌هایش را آن‌چنان بالا آورد که در مقابل صورتش قرار گرفت».

شیخ محمد بن‌ صالح عثیمین/ می‌گوید: «بلند کردن دست‌‌ها در دعاها بر سه بخش است:

بخش اول: آنچه در سنت درخصوص آن آمده، ظاهر این احادیث بیان‌گر سنت بودن بلند کردن دست‌ها در آن حالت‌هاست، مانند دعای طلب باران، و دعا در [سعی] صفا و مروه، و دعا در عرفه.

بخش دوم: احادیثی که درخصوص عدم بلند کردن آنها نقل شده، مانند دعا در نماز، و به هنگام خواندن تشهد آخر.

بخش سوم: حالاتی که درخصوص بلند کردن دست‌ها یا بلند نکردن‌شان حدیثی وارد نشده، آنچه در این بخش اصل است آن است که از جمله آداب دعا آن است که آدمی به هنگام دعا دست‌هایش را بلند کند»[17].

هم‌چنین بلند کردن دست‌‌ها به هنگام دعا نشان‌دهنده‌ی فروتنی و خضوع و دل‌شکستگی و بیچارگی و اظهار احتیاج و نیاز به پروردگار بخشنده است که موجب پذیرش دعا می‌شود. سفارینی/ می‌گوید: «علماء می‌گویند: همانا بلند کردن دست‌ها در دعا مقرر شده تا اظهار حقارت و درماندگی بیشتر جلوه‌گر شود، در مقام عبودیت و بندگی حالت التماس و استدعا و درخواست به آدمی دست می‌دهد، هم‌چنین چه بسا آدمی از بیدار کردن قلبش از غفلت عاجز و ناتوان گردد، اما توان به حرکت درآوردن دست و زبانش را دارد، و این کار وسیله‌ای برای خشوع قلب می‌گردد، و گفته‌اند: حرکات ظاهر موجب برکات باطن می‌گردد، و این کار شبیه بلند کردن انگشت اشاره در تشهد نماز است، در نتیجه قلب را متمرکز نموده و زبان آن را در قالب الفاظ جاری ساخته و اعضا و جوارح نیز بر خشوع می‌افزایند»[18].




[1]- صحیح بخاری (شماره: 1031)، و صحیح مسلم (شماره: 895).

[2]- ادب‌المفرد (شماره: 611)، این حدیث در صحیح بخاری (شماره: 2937) بدون بیان بلند کردن دست‌‌ها، آمده است.

[3]- صحیح بخاری (شماره: 4323)، و صحیح مسلم (شماره: 2498).

[4]- صحیح مسلم (شماره: 974).

[5]- صحیح مسلم (شماره: 202)

[6]- صحیح مسلم (شماره: 1763).

[7]- سنن ابوداود (شماره: 5185)،‌ و علامه آلبانی/ در ضعیف‌ سنن ابوداود (شماره: 1111) آن را آورده است.

[8]- سنن ترمذی (شماره: 3737)، و علامه آلبانی/ در ضعیف سنن ترمذی (شماره: 781) آن را آورده است.

[9]- المسند (3/37)، و سنن الکبری اثر بیهقی (2/211) به نقل از انس t.

[10]- صحیح بخاری (شماره: 10310-1031).

[11]- المراسیل (شماره: 148).

[12]- بنگر به: صحیح مسلم (شماره: 874).

[13]- بنگر به: شرح ثلاثیات المسند اثر سفارینی (1/654-653).

[14]- فتح‌الباری (11/142).

[15]- سنن ابوداود (شماره: 1488)، و سنن ترمذی (شماره: 3556)، و علامه آلبانی/ در صحیح‌الجامع (شماره: 1753) آن را صحیح دانسته است.

[16]- صحیح مسلم (شماره: 896).

[17]- لقاء الباب ‌المفتوح‌ (60-51) (ص: 18-17) با اختصار.

[18]- بنگر به: شرح ثلاثیات المسند للسفارینی (1/656-655).

۸۹- بلند کردن دست‌ها در دعا

۸۹- بلند کردن دست‌ها در دعا

به راستی از آداب مهم دعا بلند کردن دست‌ها در دعا به سوی خداوند متعال است. چرا که این مطلب را در احادیث بسیاری از پیامبرr به ثبوت رسیده است تا آن‌جا که برخی از علما آن را در زمره احادیثی که نقل آن از نبی‌اکرم اسلامr به تواتر رسیده به شمار آورده‌اند، سیوطی در شرحش بر تقریب امام نووی رحمهم الله به عنوان نماینده و نمودی از احادیثی که به نقل از پیامبرr به تواتر معنایی رسیده‌اند می‌گوید:

«بی‌تردید حدود صد حدیث که در آن پیامبرr دستانش را در دعا بلند کرده نقل شده است، و من آنها را در یک بخش گردآوری کرده‌ام، اما مربوط به جاها و مکان‌ها و موضوعات مختلف هستند، هر مورد از آنها [به تنهایی] به تواتر نرسیده‌ اما قدر مشترک در آنها همان بلند کردن دست به هنگام دعاست که به اعتبار مجموع آنها متواتر محسوب می‌گردد»[1].

امام بخاری/ در صحیح خود در کتاب: دعاها، بابی را به این عنوان اختصاص داده است: «بلند کردن دست‌ها در دعا»، و در زیر این باب از ابوموسی ‌اشعری نقل کرده که گفت: «پیامبرr دعا کرد سپس دست‌هایش را بلند کرد و سفیدی زیر بغل پیامبرr را دیدم»[2]. و از ابن‌ عمرy نقل کرده است که گفت: «پیامبرr دست‌‌هایش را بلند کرد و فرمود: «پروردگارا! از آن‌چه خالد کرده است، بیزاری می‌‌جویم»[3]. و از انس نقل کرده که از پیامبرr روایت کرده که: «پیامبرr دست‌هایش را بلند کرد تا سفیدی زیر بغل او را دیدم»[4].

شارح صحیح بخاری حافظ ابن حجر/ به فراوانی احادیث نقل شده از پیامبرr در همین معنا و مفهوم اشاره کرده است، و تعدادی از این احادیث را بیان داشته از جمله‌ی آنها:

1-    از ابوهریرهt روایت است که گفت: طفیل بن‌ عمرو دوسی نزد رسول اللهr آمد و گفت: همانا قبیله‌ی دوس [از قبول اسلام] سرپیچی کردند، پس علیه آنان دعای بد کن، رسول الله‌r رو به قبله کرد و دست‌هایش را بلند نمود و فرمود: «بار الها، دوس را هدایت کن». این حدیث را امام بخاری در ادب المفرد نقل کرده، این حدیث در صحیحین آمده اما عبارت «دست‌هایش را بلند نمود» در آن ذکر نشده است[5].

2-    از جابر بن‌ عبداللهt روایت است که گفت: «طفیل بن‌ عمرو مهاجرت کرد...»، در ادامه داستان مردی را نقل کرده که با طفیل مهاجرت کرد، و در آن آمده: پیامبرr فرمود: «پروردگارا، دستانش را نیز بیامرز»، و آن حضرت [به هنگام دعا] دست‌هایش را بلند کرد، حافظ می‌گوید: «سند این حدیث صحیح است، و مسلم آن را نقل کرده است»[6].

3-    از عائشهل روایت است که: «او پیامبرr را دیده است که دست‌هایش را بلند کرده بود و می‌فرمود: «پروردگارا، همانا من بشرم...»[7] حافظ می‌گوید: «این حدیث صحیح ‌الإسناد است».

حافظ‌ابن‌ حجر می‌گوید: «از جمله احادیث صحیح در این باره احادیثی است که امام بخاری در بخش بلند کردن دست‌ها آورده است: «پیامبرr را دیدم در حالی که دو دستش را بلند کرده بود و برای عثمان دعا می‌کرد»[8]. و امام مسلم از عبدالرحمن بن‌ سمره در داستان کسوف (خورشید‌گرفتگی) روایت کرده است که: «پس در حالی به رسول الله‌r رسیدم که ایشان دست‌های خود را بلند کرده بود و دعا می‌کرد»[9] هم‌چنین امام مسلم از عائشه در داستان کسوف روایت کرده است که: «سپس رسول اللهr دست‌هایش را بلند کرد و دعا کرد»[10]. و در حدیثی دیگر از حضرت عائشه درخصوص دعای پیامبرr برای اهل بقیع آمده که: «پیامبرr سه بار دست‌هایش را بلند کرد»[11]. و در حدیثی طولانی درخصوص فتح مکه ابوهریره t می‌گوید: «پیامبرr دست‌هایش را بلند کرده و شروع کرد به دعا کردن»[12]. و در صحیحین در داستان ابن‌ لُتبیَّه از ابوحمید ساعدی روایت است که گفت: «سپس پیامبرr دست‌هایش را بلند کرد تا سفیدی بغل او را دیدم و می‌گفت: «خدایا آیا حکم تو را ابلاغ کردم؟»[13] و از عبدالله بن‌ عمرو روایت است که گفت: «همانا پیامبرr سخن ابراهیم و عیسی را نقل نموده سپس دست‌هایش را بلند کرده و فرمود: «بار الها! امّتم»[14]. و از عمر‌ t روایت است که گفت: «هرگاه وحی بر پیامبرr نازل می‌شد نزدیک صورتش صدایی چون آوای زنبور شنیده می‌شد، روزی وحی بر ایشان نازل شد سپس وحی قطع شد، پیامبرr رو به قبله کرد و دست‌هایش را بلند کرد و دعا نمود». این حدیث را ترمذی بیان کرده و لفظ از اوست، نسائی و حاکم نیز آن را روایت کرده‌اند[15] و از اسامه روایت است که گفت: «در عرفات پشت سر پیامبرr سوار بودم، او دست‌هایش را به دعا برداشته بود و دعا می‌کرد، به خاطر این کار شترش خم شد و افسارش افتاد، پیامبرr با یک دستش آن را برداشت در حالی که دست دیگرش بلند بود». این حدیث را نسائی با سند جید نقل کرده است[16]. ابوداود از قیس بن‌ سعد روایت کرده است که گفت: «سپس پیامبرr دستانش را بلند کرد و فرمودند: «پروردگارا درود و رحمتت را بر آل سعد بن‌ عباده فرو فرست»، سند آن جیِّد است[17]. احادیث در این باره بسیارند».

پایان سخن حافظ ‌ابن‌ حجر/[18] ایشان تعدادی از احادیث بلند کردن دست‌‌ها در دعا را در آنجا مورد بررسی دقیق قرار داده است.

از جمله احادیث ثابت شده در این باره حدیثی است که ترمذی و ابوداود و دیگران از سلمان فارسیt نقل کرده‌اند که: «رسول الله‌r فرمودند: «پروردگار شما، با حیا و بخشنده است. از بنده‌اش حیا می‌کند که وقتی او دستانش را به سوی وی بلند کند، آنها را خالی برگرداند»[19].

این احادیث و دیگر احادیثی که در معنا و مفهوم، آن نقل شده‌اند بیان‌گر آنند که از جمله آداب مهم دعا بلند کردن دست‌ها به سوی خدا است و این کار از اسباب پذیرش و قبولی دعا است، هم‌چنین سنت نشان‌دهنده آن است که سه مشخصه در بلند کردن دست‌ها در دعا وجود دارد که به نوع دعا برمی‌گردد:

1-    هرگاه دعا با عجز و لابه همراه باشد که خود بیان‌گر شدت مبالغه در طلب و تقاضاست. بلند کردن دست‌ها در این حالت مشخصه‌ای دارد،

2-    و هرگاه دعا و درخواستی باشد بلند کردن دست‌ها در این حالت هم مشخصه‌ی خود را دارد،

3-    و هر گاه دعا عبارت از طلب بخشش و یا بیان یکتایی و یگانگی خداوند و تقدیس و تعظیم او باشد، بلند کردن دست‌ها در این حالت هم مشخصه‌ی خود را دارد، آنچه از ابن‌ عباس y به صورت مرفوع و موقوف روایت شده این مطلب را توضیح داده و بیشتر روشن می‌گرداند: «درخواست کردن به این شکل است که دست‌هایت را به موازات و در برابر شانه‌هایت بلند کنی یا چیزی شبیه این دو، طلب بخشش به این شکل است که با یک انگشت اشاره نمایی، و عجز و لابه به این شکل است که هر دو دستت را به طور کامل دراز کنی»، و در لفظی دیگر: «به هنگام اخلاص این چنین است: با انگشتی که به دنبال انگشت ابهام می‌آید اشاره کرد، و این حالت دعا کردن است: دستانش را به موازات شانه‌هایش بلند کرد، و این حالت عجز و لابه است: دستانش را بلند کرده و کشید»، این سخن ابن‌ عباس را ابوداود در سنن‌اش و طبرانی در الدعاء و دیگران نقل کرده‌اند[20].

شیخ بکر بن‌ عبدالله ابوزید حفظه ‌الله در شرحی بر این حدیث می‌گوید: «احادیثی از کردار پیامبرr به عنوان روشن‌گر مقام هر حالتی از این سه مشخصه بیان شده‌اند، و به تنوع اختلافاتی که در دعاها وجود دارد برمی‌گردد، توضیح این حالت به شرح ذیل است:

مقام اول: مقام دعا به صورت عام است که «درخواست» نیز خوانده می‌شود، و گفته می‌شود: دعا، در این حالت دست‌‌ها به موازات شانه‌ها یا چیزی شبیه این بلند می‌شود، دست‌‌ها به شانه‌ها چسبیده و خود باز هستند به گونه‌ای که کف دست رو به آسمان و پشت دست‌ها رو به زمین است، اگر خواست با آن‌ها صورتش را می‌پوشاند در حالی که پشت هر دو دستش به سمت قبله است، و این مشخصه‌ی عمومی بلند کردن دست‌ها در حال دعا به صورت مطلق است این حالت در قنوت نماز وتر و نماز طلب باران و شش جا در حج [یعنی در عرفه، و مشعر‌الحرام، و بعد از رمی دو جمره‌ی صغری و وسطی، و بر روی صفا و مروه] و دیگر حالات صورت می‌پذیرد.

مقام دوم: مقام استغفار است که إخلاص هم گفته می‌شود. در این حالت یک انگشت بلند می‌گردد آن هم انگشت اشاره از دست راست است و این مشخصه‌ای مخصوص به مقام ذکر و دعا در موقعیت خطبه بر روی منبر، و موقعیت تشهد در نماز، و موقعیت ذکر و تعظیم و بزرگداشت و گفتن لا اله ‌الا ‌الله در بیرون از نماز است.

مقام سوم: مقام ابتهال یا استدعای عاجزانه کردن است که همان تضرع و مبالغه در درخواست کردن است هم‌چنین دعاء‌الرَّهب (ترسیدن) نامیده می‌شود و مشخصه‌ی آن بلند کردن دست‌‌ها به صورت کشیده به سوی آسمان است به گونه‌ای که سفیدی زیر بغل دیده شود، و در وصف آن گفته شده: به گونه‌ای که بازوهایش آشکار و پیدا شود، یعنی در بلند کردن آنها مبالغه گردد و این صفت خاص‌تر از دو صفت پیشین در مقام اول و دوم است و این حالت مختص حالت تنگنا و سختی و ترس است مانند روی دادن قحطی و خشکسالی و حوادث ناگوار همچون تسلط یافتن دشمن، و حالت‌هایی شبیه این‌ها که رعب‌آورند»[21].

این‌ها حالت‌های بلند کردن دست‌ها در دعا هستند، و برحسب نوع دعا سه حالتند، این موضوع ادامه دارد.




[1]- تدریب الراوی (2/180).

[2]- صحیح بخاری (7/198) این حدیث به صورت معلّق آمده، برای آشنایی با حکم احادیث معلّق صحیح بخاری و صحیح مسلم مراجعه شود به کتاب: درآمدی بر علوم حدیث، مؤلف: دکتر محمود طحان، ترجمه و تعلیق: فیض محمد‌بلوچ، نشر: خوجه عبدالله انصاری، چاپ اول/1389، ص 114-113.م

[3]- صحیح بخاری (7/198) این حدیث به صورت معلّق آمده است.

[4]- صحیح بخاری (شماره: 6341).

[5]- أدب المفرد (شماره: 611)، و بنگر به: صحیح بخاری (شماره: 2937).

[6]- أدب‌المفرد (شماره: 614)، و این حدیث در صحیح مسلم (شماره: 116) که عبارت «و دست‌هایش را بلند کرد» در آن نیامده است.

[7]- أدب‌المفرد (شماره: 613).

[8]- رفع‌الیدین (شماره: 157).

[9]- صحیح مسلم (شماره: 913).

[10]- صحیح مسلم (شماره: 901).

[11]- صحیح مسلم (شماره: 974).

[12]- صحیح مسلم (شماره: 1780).

[13]- صحیح بخاری (شماره: 2597)، و صحیح مسلم (شماره: 1832).

[14]- صحیح مسلم (شماره 202).

[15]- سنن ترمذی (شماره: 3173)، و نسائی در الکبری (شماره: 1439)، و المستدرک (2/392)، نسائی می‌گوید: «این حدیث منکر است، کسی جز یونس‌بن‌سلیم آن را روایت نکرده و ما او را نمی‌شناسیم، والله أعلم».

[16]- السنن الکبری (شماره: 4007)، و الصغری (5/254).

[17]- سنن ابوداود (شماره: 5185)، علامه آلبانی/ در ضعیف‌ سنن ابوداود (شماره: 1111) آن را نقل کرده است.

[18]- فتح‌الباری (11/142).

[19]- سنن ابوداود (شماره: 1488)، و سنن ترمذی (شماره: 3556)، و علامه آلبانی/ در صحیح‌الجامع (شماره: 1753) آن را صحیح دانسته است.

[20]- سنن ابوداود (شماره: 1490و 1489)، الدعاء اثر طبرانی (208)، و علامه آلبانی/ در صحیح سنن ابوداود (شماره: 1324، 1322، 1321) به شیوه‌های موقوف و مرفوع آن را صحیح دانسته است.

[21]- تصحیح‌الدعاء (ص:117-116).

۸۸- در آسایش خدا را بشناس تا او نیز در سختی تو را بشناسد

۸۸- در آسایش خدا را بشناس تا او نیز در سختی تو را بشناسد

پیش‌تر سه تا از آداب مهم دعا را بیان کردیم که عبارتند از:

1-    آدمی پیش از دعا از گناهان و خطاهایش توبه نماید.

2-    در حالت تضرع و خشوع و خضوع به دعا با پروردگارش بپردازد.

3-    در درخواستش از خداوند پافشاری نماید و بی‌آنکه ملول و خسته شود بر درخواستش بیفزاید، این‌ها تعدادی دیگر از آداب دعا است که شایسته است فرد مسلمان بدان‌ها توجه نماید.

از جمله آداب مهم دعا این است که فرد مسلمان دعا و نیایش با پروردگارش را فقط به زمان سختی و مشکلات محدود نکند؛ بلکه واجب است در خوشی و ناخوشی، و آسایش و سختی، و بیماری و تندرستی، و در همه‌ی احوالش پروردگارش را به فریاد خوانده و با او به راز و نیاز بپردازد. همراهی فرد مسلمان با دعا در حالت آسایش، و مداومتش بر آن در حالت خوشی عاملی مهم در پذیرش دعایش به هنگام سختی‌ها و بلایا و مشکلات و غم و غصه‌ها است، در حدیث آمده که پیامبرr فرمودند: «هرکس می‌خواهد خداوند در مشکلات و پریشانی‌ها دعای او را قبول کند پس باید او در شادی و خوشحالی زیاد دعا کند.» این حدیث را ترمذی و حاکم و دیگران به نقل از ابوهریره t روایت کرده، و سند آن حسن است[1].

خداوند در آیات بسیاری از کتاب‌ ارجمندش مشرکین را مورد نکوهش قرار داده که آنان به خداوند پناه نبرده و او را خالصانه نمی‌پرستند مگر در حالی که گرفتار مشکلات و سختی‌ها هستند، اما در حالت رفاه و آسایش و سرورشان کسان و چیزهای دیگری را شریک خدا می‌گردانند و به بت‌هایی روی می‌آورند که مالک هیچ‌چیز برای آنان نیستند و به آنان سود و زیانی نمی‌رسانند، از آنان یاری و کمک می‌طلبند و خواسته‌ها و نیازهایشان را بر آنان عرضه می‌کنند، خداوند می‌فرماید:

﴿۞وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِیبًا إِلَیۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدۡعُوٓاْ إِلَیۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا                                                                                                           [الزمر: 8].

«و چون به انسان گزندی برسد، پروردگارش را -انابت کنان به پیشگاهِ او- به [دعا] می‌‌خواند، آن‌گاه چون از سوی خود نعمتی به او ببخشد آنچه را که از پیش برای آن دعا می‌کرد، فراموش می‌کند و برای خداوند همتایانی قرار می‌دهد».

و یا می‌فرماید:

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ٱلضُّرُّ دَعَانَا لِجَنۢبِهِۦٓ أَوۡ قَاعِدًا أَوۡ قَآئِمٗا فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ کَأَن لَّمۡ یَدۡعُنَآ إِلَىٰ ضُرّٖ مَّسَّهُۥۚ [یونس: 12].

«و چون به انسان رنج برسد، به پهلوی خود‌ [خفته] یا نشسته یا ایستاده ما را به دعا می‌خواند. آن‌‌گاه چون رنجش را از او برداریم، چنان بگذرد که گویی ما را به [رفع] رنجی که به او رسیده بود، به دعا نخوانده بود».

و یا می‌فرماید:

﴿فَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ بَلۡ هِیَ فِتۡنَةٞ         [الزمر: 49].

«پس چون به انسان گزندی برسد، ما را فرامی‌‌خوند، آن‌گاه چون به او نعمتی از سوی خود بدهیم، گوید: جز این نیست که آن را بنا بر دانشی که دارم، به من داده‌اند. حق این است که آن آزمونی است».

و یا می‌فرماید:

﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنَ‍َٔابِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِیضٖ ٥١

                                                                                                                                       [فصلت: 51].

«و چون بر انسان انعام کنیم روی‌گرداند و پرغرور دور شود. و چون رنج به او برسد بسیار دعا می‌کند».

آیات در همین مفهوم بسیارند که به روشنی بیان‌گر مذمت و نکوهش کسی هستند که جز در حالت سختی و مشکلات خداوند را به یاد ندارد، اما در حالت آسایش و رفاهش از یاد و ذکر خدا روی برگردانده و چشم‌ پوشیده و به سرگرمی و غفلت پرداخته و به خداوند متعال روی نمی‌آورد.

به همین خاطر بر فرد مسلمان واجب است که در همه حال در آسانی و سختی، و در رفاه و تنگدستی، و در ثروتمندی و فقر، و در تندرستی و بیماری به خداوند روی آورد، کسی که در آسایش خدا را بشناسد خداوند نیز در سختی او را می‌شناسد و آن‌گاه یار و یاور و محافظ و حامی او می‌شود.

به همین خاطر چنانکه از عبدالله بن‌ عباس y روایت شده پیامبرr می‌فرماید: «در آسایش خدا را بشناس تا او نیز در سختی تو را بشناسد»[2].

ابن‌ رجب/ در کتابی که آن را به شرح این حدیث اختصاص داده می‌گوید:

«مفهوم این حدیث این است که هرگاه آدمی از خداوند پروا نموده و حدودش را حفظ کرده و حقوقش را در حال آسایش و تندرستی و رفاه رعایت نماید با این کار خود را به خدا معرفی می‌کند و میان‌شان شناختی پدید می‌آید. درنتیجه پروردگارش در حالت سختی و تنگنای شخصی او را می‌شناسد و در خوشی عملش را می‌پذیرد و با این شناخت او را از سختی‌ها نجات می‌دهد... و این آشناییِ مخصوص همان است که در حدیث قدسی از آن یاد شده است «و بنده‌ام هم‌چنان از طریق [افزودن] نوافل [بر فرایض] به من نزدیک‌تر می‌شود تا آن‌گاه که محبوب من می‌گردد -تا آن‌جا که می‌فرماید- و هر گاه از من درخواست چیزی نماید، حتما آن را به او عطا می‌کنم و هرگاه به من پناه بیاورد، حتماً به او پناه می‌دهم»[3]».[4]. سپس از ضحاک بن‌ قیس نقل کرده که او گفته: «خداوند را در راحتی یاد کنید تا او نیز شما را در سختی یاد کند همانا یونس u خداوند را یاد می‌نمود، پس آن‌گاه که در شکم ماهی قرار گرفت خداوند فرمود:

﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ ١٤٣ لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٤٤

                                                                                                                       [الصافات: 143-144].

«پس اگر نه آن است که او از نیایشگران بود به یقین در شکمش تا روزی که [مردم] برانگیخته می‌شوند، باقی می‌ماند».

[در مقابل] فرعون طغیان‌گر بود و یاد و ذکر خدا را فراموش کرد وقتی که در ورطه‌ی غرق شدن افتاد گفت: ایمان آوردم، خداوند فرمود:

﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٩١                            [یونس: 91].

«آیا اکنون؟ حال آن‌که پیش از این نافرمانی کردی و از تباهکاران بودی».

پس کسی که در حالت آسایش خود را به خدا معرفی نکند حق ندارد که نه در دنیا و نه در آخرت، در سختی و تنگنا او را بشناسد.

شخصی به ابودرداء گفت: «مرا پندی ده، ابودرداء گفت: خداوند را در خوشی یاد کن او نیز در ناخوشی تو را یاد می‌کند»[5].

هم‌چنین از او نقل است که گفت: «خدا را در روز خوشی به فریاد بخوان به امید آن‌که در روز سختی به فریادت برسد»[6].

از جمله روش‌‌های شناساندن خود به خداوند در خوشی و آسایش این است که آدمی در حال خوشی و رفاه بکوشد که خود را به خدا نزدیک کرده و خشنودی‌اش را به دست آورد و کارهای نیکویی را که سبب نزدیکی به او می‌شود بسیار انجام دهد؛ کارهایی همچون خوبی نمودن، انجام صله‌ی رحم، دادن صدقه و احسان، انجام امر به معروف و نهی از منکر، و دیگر صورت‌های نیکی و راه‌های خیر. «داستان سه نفری که وارد غار شدند و سنگی بزرگ در غار را بست شاهدی بر این موضوع است، ‌خداوند در غار را به خاطر دعای آنان گشود چون آنان کارهای نیک خالصانه‌ای همچون نیکی کردن به پدر و مادر، دوری از زنا، و نگهداری از امانتی که پنهان بود را در آسایش و رفاه انجام داده بودند»[7].

حدیث این سه نفر مشهور است که امام بخاری در جاهای متعددی از صحیح‌اش آن را آورده است و امام مسلم و دیگر ائمه نیز آن را نقل کرده‌اند، لفظ حدیث در باب: حدیث غار، از کتاب: احادیث انبیاء، از صحیح بخاری به نقل از ابن‌ عمر y این چنین روایت شده که رسول اللهr فرمودند: «در حالی که سه نفر از امت‌های پیش از شما در راه روان بودند، ناگهان بر آنان باران آمد و آنها به غاری پناه بردند و دهانه غار بر آنان بسته شد. آنان به یکدیگر گفتند: به خدا قسم! هیچ‌چیز شما را نجات نمی‌دهد مگر سخنی راست؛ پس باید هر یک از شما به عملی دعا کند که بداند در آن درست‌کار بوده است. یکی از آنان گفت: خدایا! تو خود می‌دانی که من کسی را مزدور گرفته بودم که به مزد یک پیمانه برنج برای من کار کند. او رفت و مزد خود را نگرفت و من همان پیمانه برنج را کاشتم و از ثمر آن [برای وی] گاوی خریدم. سپس او آمد و مزد خود را خواست. به او گفتم: برو، همان گاوها را بگیر و با خود ببر. گفت: مزد من نزد تو یک پیمانه برنج است. به او گفتم: همان گاوها را بردار آنها ثمره‌ی آن پیمانه برنج است. او گاوها را با خود برد. اگر تو خود می‌دانی که من این کار را از ترس تو کرد‌ه‌ام، پس بگشای، سنگ بر آنان کمی باز شد. نفر دیگر گفت: خدایا! تو خود می‌دانی؛ من پدر و مادری پیر و سالخورده داشتم و از شیر گوسفندان خود هر شب به آنان می‌دادم. سپس شبی دیر نزد آنان آمدم وقتی پیش آنها رفتم آنها خوابیده بودند و زن و فرزند من از گرسنگی می‌نالیدند و من به آنان شیر نمی‌دادم تا پدر و مادرم بیاشامند و دوست نداشتم که آنها را بیدار کنم و دوست نداشتم که بگذارم بدون نوشیدنی بخوابند، پیوسته منتظر بودم تا سپیده‌ صبح دمید اگر تو خود می‌دانی که من این کار را از ترس تو کرده‌ام، پس بر من بگشای، سنگ برایشان کمی دیگر باز شد تا آسمان را دیدند. نفر دیگر گفت: خدایا! تو خود می‌دانی که من دختر عمویی داشتم که نزد من محبوب‌‌‌ترین فرد بود و من از او تقاضای نفسانی کردم و او نپذیرفت تا برای او صد دنیار بیاورم. به دنبال آن رفتم تا دینارها را به دست آوردم و به او دادم، خودش را در اختیار من گذاشت و وقتی که میان دو پایش نشستم، گفت: از خدا بترس و مهر را مگر به حق آن (یعنی نکاح) مگشای. من برخاستم و از صد دینار [نیز] گذشتم. اگر تو خود می‌دانی که من این کار را از ترس تو کرده‌ام؛ پس بگشای، خداوند در راه به روی آنان گشود و آنان خارج شدند»[8].

کارهای نیک این سه نفر سبب از بین رفتن غم و غصه‌ی آنان، و برطرف شدن گرفتاری‌شان و پذیرش دعای‌شان و برآورده شدن امید و آرزوی‌شان شد، وقتی اینان خود را در حال رفاه و آسایش به پروردگارشان معرفی کردند خداوند سبحان در حال سختی و مشکلات‌شان خود را به آنان شناساند و با یاریش به دادشان رسید و از آنان محافظت کرده و با عنایت و حمایتش از آنان مواظبت نمود. و فقط خداوند یگانه توفیق‌دهنده و یار و یاور است و شریکی ندارد.




[1]- سنن ترمذی (شماره: 3382)، و المستدرک (1/544)، و علامه آلبانی/ در صحیح‌الجامع (شماره: 6290) آن را حسن دانسته است.

[2]- المسند (1/307)، و علامه آلبانی/ در صحیح‌الجامع (شماره: 2961) آن را صحیح دانسته است.

[3]- صحیح بخاری (شماره: 6502).

[4]- نور الاقتباس اثر ابن‌رجب (ص: 43).

[5]- حلیة‌الأولیاء (1/209).

[6]- المصنف اثر عبدالرزاق (11/180)، و شعب‌الایمان اثر بیهقی (2/52)، و بنگر به: جامع‌العلوم و الحکم (1/476، 475).

[7]- نورالاقتباس اثر ابن‌جرب (ص: 46).

[8]- صحیح بخاری (شماره: 3465).