اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

۸۲- هرگاه خواسته‌ای داشتی از خدا بخواه

۸۲- هرگاه خواسته‌ای داشتی از خدا بخواه

بی‌تردید هر مسلمانی خداوند را به فریاد خوانده و به درگاهش دعا می‌کند، در هر حالی که امیدوارست دعایش پذیرفته شود و امیدش برآورده گردد و درخواستش عطا گردد. دعا دارای شروطی جدی و آدابی مهم است. شایسته‌ی فرد مسلمان است که بدانها توجه نموده و بر آنها مداومت داشته باشد، با این آداب و رعایت این شروط است که دعایش متحقق می‌شود و با تکمیل آنها امید و رجایش به الله تعالی قطعی می‌گردد هر چند این شروط و آداب همگی جدی و مهم هستند، اما در میزان اهمیت تفاوت‌هایی داشته، برخی مهم‌تر از برخی دیگر هستند؛ برخی شروط صحت و درستی دعا هستند و جز با حضور آن شروط مستجاب نمی‌گردد و برخی آداب و سنن و تکمیل‌کننده‌های دعا هستند و مسلمان خوشبخت و سعادتمند بر همه‌ی این شروط و آداب مداومت می‌ورزد و به همه‌ی آنها توجه می‌کند تا بهره و نصیبش از خیر کامل شود.

پیش‌تر به تعدادی از شروط دعا و آداب آن اشاره نمودیم به ویژه به هنگام بیان حدیثی که در صحیح مسلم آمده و ابوهریره t نقل می‌کند که پیامبرr فرمود: «خدای متعال پاک است و جز پاک را نمی‌پذیرد و خداوند [در این زمینه] به مؤمنان همان دستوری را داده که به پیامبران داده است. خدای متعال [خطاب به پیامبران] فرموده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ                            [المؤمنون: 51].

«ای پیامبران! از چیزهای پاک بخورید و عمل صالح پیشه سازید».

و [خطاب به مؤمنان] نیز فرموده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ                           [البقرة: 172].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهای پاکی بخورید که روزیتان کرده‌ایم».

آن‌گاه به بیان حال کسی پرداخت که سفری طولانی می‌کند و ژولیده‌موی و غبارآلود است و دست به سوی آسمان برمی‌دارد و «خدا... خدایا» می‌کند. در حالی که خوراک و آشامیدنی و پوشاک او حرام هستند و با حرام تغذیه شده است؛ دیگر چگونه دعای او مستجاب می‌گردد؟!»[1] این‌که پیامبرr در این حدیث می‌فرمایند: «دیگر چگونه دعای او مستجاب می‌گردد؟!» اشاره‌ایست به این‌که قبول شدن دعا و پذیرش آن شروطی دارد که چاره‌ای جز محقق ساختن و واقعیت بخشیدن به آنها نیست و ضوابطی دارد که ناگزیر باید بدان پای بند بود و کسی که این شروط و آداب را رعایت نکند شایسته‌ی اوست که دعایش پذیرفته نشود. در مقدمه‌ی شروط دعا و بلکه در مقدمه‌ی شروط هر عبادتی که بنده با آن به خدا نزدیکی می‌جوید اخلاص برای خداوند متعال قرار می‌گیرد. اخلاص شرطی اساسی و قیدی مهم است، نه دعا و نه هیچ عبادت دیگری پذیرفته نمی‌شود مگر با تحقق بخشیدن به اخلاص و عملی نمودن آن، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّینُ ٱلۡخَالِصُۚ                                                                      [الزمر: 3].

«هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خدا است و بس».

و یا می‌فرماید:

﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ                               [البینة: 5].

«در حالی که جز این بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه و حقگرایانه خدای را بپرستند و تنها شریعت او را آئین (خود) بدانند».

و یا می‌فرماید:

﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ ١٤                        [المؤمن: 14].

«پس خدا را -با پرستشی خالص برای او- یاد کنید. اگرچه کافران ناخوش دارند».

و یا می‌فرماید:

﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّی بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۚ کَمَا بَدَأَکُمۡ تَعُودُونَ ٢٩         [الأعراف: 29].

«بگو: پروردگارم به داد فرمان داده است. و [فرموده است:] به هنگام هر نماز رویهایتان را [به سوی خانه‌ی کعبه] راست بدارید و او را در حالی که دین [و پرستش خود را] برای او خالص گردانیده‌اید، [به نیایش] بخوانید، چنان‌که نخستین بار شما را آفرید [باز هم‌چنان] برمی‌گردید».

و در حدیث به اثبات رسیده که پیامبرr به ابن‌ عباسب فرمود: «هرگاه چیزی خواستی از خداوند بخواه و هرگاه طلب کمک کردی از خداوند طلب کن و بدان که اگر تمام امت گرد هم آیند تا با چیزی به تو سود رسانند، نتوانند مگر با چیزی که خداوند [پیش‌تر در علم خویش] برایت نوشته باشد و اگر همگی گرد هم آیند تا با چیزی به تو زیان رسانند، نتوانند مگر با همان چیزی که خداوند [پیش‌تر در علم خویش] به زیان تو نوشته باشد [بنابراین تقدیر خداوند، پیش‌تر رقم خورده است و] قلم‌ها برداشته شده‌اند و [مرکّبِ مقدّراتِ مکتوبِ خداوند بر] صفحات، خشک شده‌اند!»[2].

این‌که پیامبرr می‌فرماید: «هرگاه چیزی خواستی از خداوند بخواه و هرگاه طلب کمک کردی از خداوند طلب کن» دستور به اخلاص برای خدا در درخواست کردن و کمک طلبیدن است به این شیوه که فقط از خداوند درخواست شود و فقط از خدا طلب یاری و کمک شود و این دستوری واجب بر هر مسلمانی است، «چرا که درخواست کردن دربردارنده‌ی نشان حقارت و بینوایی و نیاز و کمبود درخواست‌کننده است، و هم‌چنین دربردارنده‌ی اعتراف به قدرت پاسخ‌دهنده بر دفع این ضرر و دست‌یابی به خواسته و جلب منفعت و دفع مضرت [از درخواست‌کننده] است، و اظهار حقارت و نیاز و کمبود، جز در برابر خداوند یکتا درست نیست؛ چرا که این کار حقیقت عبودیت و بندگی است»[3].

شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه/ می‌گوید: «بزرگ‌ترین تعدی و تجاوز و ذلت و حقارت و پستی این است که غیر خدا به فریاد خوانده شود، بی‌شک چنین کاری شرک است، و خداوند شریک قرار دادن برای خود را نمی‌بخشد و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ ١٣                                                             [لقمان: 13].

«به راستی که شرک ستمی بزرگ است».

و یا می‌فرماید:

﴿فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠

                                                                                                                                    [الکهف: 110].

«پس کسی که به لقایِ پروردگارش امیدوار است باید که کار پسندیده‌ای انجام دهد و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نیاورد».

درخواست از آفریده‌ها آن هم در صورت عدم نیاز [یعنی در آنچه که خود توان برآورده ساختن آن را دارد] حرام است، هم‌چنان که در احادیث صحیح به نقل از پیامبرr حرام بودن درخواست از ایشان و دیگران به اثبات رسیده است، مانند حدیث حکیم و قبیصه و دیگران، در حدیث حکیم بن‌ حزام آمده است که گفت: از پیامبرr چیزی خواستم، عطا فرمود، باز هم چیزی طلب کردم، باز عطا فرمود، باز خواستم، دوباره عطا فرمود، سپس فرمودند: «ای حکیم! این مال سبز و شیرین است، هرکس آن را با سخاوت نفس و بدون طمع و درخواست و بی‌مبالات به آن، تصاحب کند، برای او مبارک خواهد بود و هر کس با رغبت و حرص و طمع، آن را به دست آورد، برای او مبارک نمی‌شود و او همانند کسی است که می‌خورد و سیر نمی‌شود و دست بالا (بخشنده) از دست پایین (گیرنده) بهتر است»[4].

از عوف بن‌ مالک أشجعی نقل است که گفت: ما، در خدمت پیامبرr بودیم و هفت یا هشت نفر بودیم که فرمودند: «آیا بیعت نمی‌کنید؟» ما گفتیم: ما با شما بیعت کرده‌ایم ای رسول خدا، اکنون بر چه چیزی با شما بیعت کنیم؟ فرمودند: «بر این‌که تنها خدا را بپرستید و برای او چیزی شریک قرار ندهید و نمازهای پنج‌گانه را انجام دهید و اطاعت کنید.» و جمله‌ای را پنهانی گفت: «و این‌که از مردم چیزی نخواهید»؛ عوف می‌گوید: پس از آن، من چند نفر از آنان را دیدم که تازیانه‌ی یکی از آنها به زمین می‌افتاد و او از کسی نمی‌خواست که آن را بردارد و به او بدهد»[5].

از قبیصة بن‌ مخارق ‌هلالی t روایت شده است که گفت: مال الصّلحی را تعهد کردم و نزد پیامبرr آمدم تا از او در این مورد یاری بخواهم، فرمودند: «بمان تا صدقه‌ای به ما برسد و امر کنیم که از آن سهمی به تو داده شود»، سپس فرمودند: «ای قبیصه! سؤال (گدایی و از مردم طلب مال کردن) تنها برای سه نفر حلال است: (۱) مردی که مال‌الصلحی را برای سازش و آشتی بین دو گروه تعهد کند؛ سؤال برای او حلال است تا وقتی که به مقصود خود (پولی که تعهد کرده است) می‌رسد و سپس باید از آن خودداری کند و (۲) مردی که ضرری به مال او برسد و مال او را از بین ببرد، سؤال برای او نیز حلال است تا هنگامی که زندگی او به سر و سامانی برسد ـ یا فرمودند: در حدّ کفایت تأمین شود و (۳) مردی که فقر و تنگدستی‌ای بر او وارد آید تا اندازه‌ای که سه نفر از خردمندان طایفه‌اش بگویند که: او فقیر شده است، ‌سؤال برای او حلال است تا زندگی او سرو سامانی بگیرد ـ یا فرمودند: در حد کفایت تأمین شود؛ ای قبیصه! در غیر این سه مورد، سؤال و گدایی، حرام است و صاحبش آن را به حرامی مصرف می‌کند»[6].

ترک درخواست و طلب از مخلوق، و در عوض درخواست و طلب از خالق به طور مطلق برتر و بهتر است، هم‌چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿فَإِذَا فَرَغۡتَ فَٱنصَبۡ ٧ وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَٱرۡغَب ٨                                [الشرح: 7-8].

«هرگاه (از کار مهمی) بپرداختی، به دنبال آن (به کار مهم دیگری بپرداز و در آن بکوش و) رنج ببر (و فرجام کاری را آغاز کار دیگری کن). (۷) و یکسره به سوی پروردگارت روی آر».

در صحیحین به نقل از ابوسعید خدری آمده که گفت: دچار فقر و تنگدستی شدم به نزد پیامبرr رفتم ایشان را دیدم که برای مردم سخن می‌گفت و می‌فرمود: «ای مردم، به خدا سوگند آنچه نزد ما باشد آن را ذخیره نمی‌کنیم، ولی هرکس اظهار بی‌نیازی کند خداوند او را بی‌نیاز می‌سازد و کسی که از درخواست کردن از دیگران خودداری کند خداوند به او عزت‌نفس می‌دهد و کسی که شکیبایی کند خداوند به او شکیبایی ارزانی می‌دارد و هرگز به کسی نعمتی بهتر و فراخ‌تر از شکیبایی داده نشده است.» ابوسعید گوید: با خود گفتم: قسم به آن‌که تو را به حق برانگیخت چیزی از تو نمی‌طلبم، سپس بازگشتم خداوند مرا بی‌نیاز ساخته و چیزی به دست آوردم[7]. سعید بازگشت چون از کلام پیامبرr چنین فهمید که ترک درخواست آن هم از سر حیا و خویشتن‌داری و بی‌نیازی برای او بهتر از درخواست کردن است، پس وقتی که ترک درخواست از انبیاء آن هم در زمان حیات خودشان و با وجود نیازمندی و فقر بهتر و پسندیده‌تر است، و در صورت عدم نیاز کاری حرام است، پس درخواست از غائب و مرده‌ی آنان و دیگر انسان‌ها چگونه بوده و چه حکمی دارد؟....»[8].

هم‌چنین شیخ الاسلام/ می‌گوید: «.... بی‌شک در طلبیدن و درخواست کردن از آفریده‌ها سه مفسده وجود دارد: مفسده‌ی اظهار نیاز به غیرخدا که عملی شرک‌آلود است، و مفسده اذیت و آزار دادن آن‌که از او درخواست می‌شود که خود نوعی ستم به خلق است، و مفسده‌ی حقارت در برابر غیر خدا که همان ظلم به خود است، پس این کار سه نوع ظلم را در بر می‌گیرد»[9].

مسلمان خوشبخت و سعادتمند با علم یقینی می‌داند که جز خدا کسی مالک هیچ نفع و ضرر و بخشش و منعی نیست، به همین خاطر باید فقط از خدا ترسید و به او امید داشت، و محبت و درخواست کردن، و تضرع و دعا نمودن، و حقارت و فروتنی را به او اختصاص داد، ما از خداوند می‌طلبیم که ما و شما را برای تحقق بخشیدن به این‌ها توفیق ارزانی دارد و ما را به کسی جز خود محول نکند. بی‌شک خداوند بهترین پاسخ‌دهنده و امیدبخش و فریادرس است.




[1]- صحیح مسلم (شماره: 1015).

[2]- المسند (1/293)، و سنن ترمذی (شماره: 2516)، و علامه آلبانی/ در صحیح سنن ترمذی (شماره: 2043) آن را صحیح دانسته است.

[3]- جامع‌‌العلوم و الحکم (1/481).

[4]- صحیح بخاری (شماره: 1472) و صحیح مسلم (شماره: 1035).

[5]- صحیح مسلم (شماره: 1043).

[6]- صحیح مسلم (شماره: 1044)، و سنن ابوداود (شماره: 1640)، و سنن نسائی (5/89).

[7]- صحیح بخاری (شماره: 1469، 6470)، و صحیح مسلم (شماره: 1053) با الفاظی نزدیک به هم.

[8]- تلخیص‌الاستغاثه (1/216-210) با اختصار.

[9]- قاعدةجلیلة فی‌التوسل والوسیلة (ص: 66).

۸۱- غلو درباره‌ی قبور صالحین

۸۱- غلو درباره‌ی قبور صالحین

بی‌تردید از مهم‌ترین علل رخ دادن شرک در دعا القایی است که دشمن خدا و دشمن بندگان مؤمنش ابلیس، به حزب و اولیایش می‌نماید، این‌که آنان را شیفته‌ی قبور پیامبران و اولیاء و صالحین می‌نماید تا کار بدانجا می‌کشد که صاحبان قبرها مورد پرستش قرار می‌گیرند، و بر قبرها معبد درست می‌‌شود و تصویر صاحبان قبرها کشیده شده و آن‌گاه مجسمه‌هایی برایشان تراشیده شده و این مجسمه‌ها تبدیل به بت شده و به همراه خدا پرستیده می‌شوند. این بیماری ابتدا در قوم نوح پدید آمد، هم‌چنان که خداوند در کتابش درباره‌ آنان خبر داده است آن‌جا که می‌فرماید:

﴿قَالَ نُوحٞ رَّبِّ إِنَّهُمۡ عَصَوۡنِی وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ یَزِدۡهُ مَالُهُۥ وَوَلَدُهُۥٓ إِلَّا خَسَارٗا ٢١  وَمَکَرُواْ مَکۡرٗا کُبَّارٗا ٢٢ وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَکُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣  وَقَدۡ أَضَلُّواْ کَثِیرٗاۖ [النوح: 21-24].

«نوح گفت: پروردگارا، بی‌گمان آنان از من نافرمانی کردند و از کسی پیروی کردند که مال و فرزندش جز زیان [در حقّ] او نیفزوده است (۲۱) و [آن پیشوایان] دست به نیرنگی بس بزرگ زدند (۲۲) و گفتند: معبودانتان را رها نکنید و «ودّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را وامگذارید (۲۳) و به راستی بسیاری را گمراه کردند».

امام بخاری در صحیح‌اش از ابن‌ عباس y روایت کرده که گفت: «این نام‌های بتان، نام‌های مردانی صالح از قوم نوح بودند وقتی آنها مردند، شیطان در دل‌های مردم آنها افکند که [بت‌ها را بسازند] و در محافلی که در آن جلسه می‌کردند، جای دهند و آن‌ها را به نام‌های [همان مردان صالح] بنامند. آنها چنان کردند ولی بت‌ها را نمی‌پرستیدند تا آن‌ها [که بت‌ها را ساخته بودند] مردند. سپس علم دگرگون شد و بت‌ها مورد پرستش قرار گرفتند»[1].

ابن‌ جریر در تفسیرش می‌گوید: «آن‌گونه که از اینان به ما خبر رسیده، ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر انسان‌هایی صالح و نیکوکار بوده‌اند، و پیروانی داشته‌اند که به آنها اقتدا می‌کرده‌اند، وقتی که مردند پیروان شان که به آنها اقتدا می‌کردند، گفتند: اگر تصویر و تمثال آنها را بکشیم وقتی که با دیدن این تصاویر آنان را به یاد می‌آوریم بیشتر به عبادت تشویق می‌شویم لذا تصویر و تمثال آنان را کشیدند. اما وقتی که اینان مردند و نسلی دیگر آمدند ابلیس به آنان نفوذ کرد و گفت: گذشتگان شما این تمثال‌ها را عبادت می‌کردند و به وسیله‌ی این‌ها باران بر آنان می‌باریده است پس اینان بت‌ها و مجسمه‌ها را پرستش کردند»[2].

همین مفهوم از تعدادی از گذشتگان رحمهم الله نقل شده است، ابن‌ قیم می‌گوید: «تعدادی از گذشتگان گفته‌اند: اینان گروهی افراد صالح در میان قوم نوحu بوده‌اند، وقتی که مردند مردم به قبرهایشان روی آوردند. سپس پیکره و تندیس‌هایی برایشان تراشیدند مدت‌ زمانی طولانی بر آنها گذشت سپس به پرستش این تندیس‌ها پرداختند»[3].

هم از این رو ادله همدیگر را تقویت کرده و نصوصی به تناوب از سوی پیامبرr تکرار شده که بیان‏گر منع از این کار و هشدار نسبت به انجامش می‏باشد، احادیث بسیاری در این زمینه از پیامبرr روایت شده است. امام بخاری و امام مسلم از عائشه ل روایت کرده‌اند: ام‌سلمه ل از کلیسایی که در سرزمین حبشه، و از صورت‌هایی که در آن دیده بود نزد رسول‌خداr یاد کرد، پیامبرr فرمودند: «آنان گروهی‌اند که اگر در میان آنان بنده صالح یا مرد صالحی می‌مرد، بر قبر او مسجدی بنا می‌ساختند و بر آن همان صورت‌ها را می‌کشیدند، آنان نزد خداوند بدترین مردم‌اند»[4].

امام مسلم در صحیح‌اش از جندب بن‌ عبدالله بجلی t روایت کرده که گفت: پنج روز قبل از رحلت رسول ‌خداr از ایشان شنیدم که می‌فرمودند: «بی‌گمان من از این‌که برایم از شما خلیلی (یعنی دوست ویژه‌یی) باشد بیزاری می‌جویم؛ زیرا خداوند بدون شک مرا خلیل خویش گرفته است چنان که ابراهیم را خلیل خویش گرفت. و اگر من کسی از امتم را خلیل خویش می‌گرفتم یقیناً ابوبکر را خلیل خویش برمی‌گزیدم. آگاه باشید که بی‌گمان کسانی که قبل از شما بودند قبرهای انبیا و صالحان خویش را مساجد قرار می‌دادند. من شما را هشدار می‌دهم از این‌که قبرها را مساجد قرار دهید، من به طور قطع شما را از این کار نهی می‌کنم»[5].

امام بخاری و امام مسلم از ابوهریره t روایت کرده‌اند که رسول الله‌r فرمودند: «خداوند یهود را بکشد که قبور انبیای خود را مسجد کردند»[6]. و در روایتی از مسلم آمده است که: «لعنت خدا بر یهود و نصاری باد؛ چون قبر پیامبران خود را به صورت مسجد درآوردند»[7].

امام بخاری روایت کرده که عایشه و عبدالله بن‌ عباسب گویند: «پیغمبرr به هنگام مرگ پارچه‌ی خط داری را که داشت بر روی خود می‌کشید و وقتی که از گرما نفسش تنگ می‌شد آن را برمی‌داشت در این اثنا فرمود: لعنت خدا بر یهود و نصاری باد، چون قبر پیغمبران خود را به صورت مسجد درآورده‌اند. پیغمبرr مسلمانان را از این عمل برحذر می‌داشت»[8]. عائشه ل گوید: پیغمبرr در مرض وفاتش فرمود: «لعنت خدا بر یهود و نصاری باد چون قبر پیغمبرهای خود را به صورت مسجد درآوردند» عایشه گوید: اگر این ترس نبود که قبر پیغمبرr نیز به صورت مسجد درآید آن را بلند می‌ساختند، ولی این ترس بود که به صورت مسجد درآید»[9].

به طور قطع پیامبرr در آخرین روزهای زندگیش از این‌که قبور به صورت مسجد درآورده شوند نهی فرمود، سپس ایشان -هم‌چنان که در متن آمده- کسانی از اهل کتاب را که چنین می‌کنند نفرین فرمود تا امتش از ارتکاب چنین کاری پرهیز نمایند، احادیث و آثار روایت شده در این خصوص بسیار زیادند.

پیامبرr امتش را نهی نمود که قبرها را به صورت مسجد درآورند و در کنار آنها به دعا یا عبادت توجه و عنایت نمایند. و این نهی به خاطر ممانعت از در افتادن در شرک بود و این احتمال وجود دارد که به بت تبدیل گردد. امام شافعی/ می‌گوید: «از این‌که آفریده‌ای آنقدر مورد تعظیم و بزرگداشت قرار گیرد که قبرش به صورت مسجدی درآید متنفر و بیزارم، آن هم به خاطر درافتادن او و دیگر مردم در فتنه».

این مفهوم از بسیاری از اهل علم نقل شده است، اما آن‌که دلیل آورده که این احتمال وجود دارد که آن خاک به خاطر درآمیختنش با چرک و عفونت مرده نجس گردد [و به همین خاطر نباید آن‌جا را مسجد قرار داد] دلیلی بس ناموجه است؛ چرا که نجس بودن زمین مانع نماز خواندن بر آن است حال چه مقبره باشد یا نباشد، بی‌شک پیامبرr با سخنانش علت نهی را نشان داده و می‌فرماید:

«اَللّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ قَبْرِی وَ ثَناً یُعْبَد» «پروردگارا قبرم را بتی قرار مده که پرستش شود».

و یا می‌فرماید: «بی‌گمان کسانی که قبل از شما بودند قبرهای انبیاء و صالحان خویش را مساجد قرار می‌دادند. من شما را هشدار می‌دهم از این‌که قبرها را مساجد قرار دهید، من به طور قطع شما را از این کار نهی می‌کنم»[10].

امام ابن‌ قیم‌/ می‌گوید: «خلاصه کسی که با شرک و اسباب و علل آن آشنایی داشته باشد و منظور و مقصود رسول خداr را دریابد به قطع یقین خواهد دانست که این مبالغه‌ی پیامبرr با لعن و نفرین و نهی با صیغه‌هایی هم‌چون «لاتفعلوا: چنین مکنید» و «إنی أنهاکم: شما را از این کار نهی می‌کنم» به خاطر نجاست نبوده است، بلکه به خاطر نجاست شرکی است که متوجه کسی می‌گردد که او را نافرمانی کرده و آنچه را از آن نهی نموده مرتکب می‌شود و به دنبال هوای خود روان است و از پروردگار و مولایش نمی‌ترسد، و در محقق شدن شهادتین نصیب اندکی دارد یا فاقد آن است. بنابراین چنین لعن و نفرین‌هایی از سوی پیامبرr صرفاً به خاطر حفاظت از توحید بوده است تا شرک آن را نیالاید و خود را خالصانه وقف او نمایند، و این‌که پروردگار از این‌که کسی با او برابر شود ناخشنود است؛ اما مشرکان با معصیتی که مرتکب می‌شوند از این کار سر باز زده‌اند و فرمانش را نادیده گرفته و به منهیات دچار می‌شوند و شیطان نیز آنان را می‌فریبد و به آنان وانمود می‌کند که این کارشان تعظیم قبور مشایخ و پارسایان است و هر چه شما تعظیم و بزرگداشت بیشتری داشته باشید و در آن غلو کنید به آنان بیشتر نزدیک شده و از دشمنان‌شان دورتر می‌شوید. به خدا سوگند شیطان دقیقاً از همین در بر پرستش‌کنندگان یغوث و یعوق و نسر وارد شد و از گذشته تا قیامت از همین در بر پرستش‌کنندگان بت‌ها وارد می‌شود، مشرکان میان غلو درخصوص این بزرگان، و طعنه زدن به راه و روششان را با هم گرد آورده‌اند. خداوند اهل توحید را برای پیمودن راه آن بزرگان، و فرود آوردن آنان در منازلی که خداوند آنان را در آن قرار داده که همان عبودیت و بندگی نمودن خداوند است و هم‌چنین سلب ویژگی‌های الوهیت از آنان، هدایت نموده است و این همان نهایت بزرگداشت و پیروی از آنان است»[11].

از آنچه گذشت روشن می‌شود که اصل شرک از ابتدای آفرینش تا برپایی قیامت بر مدار غلو در صالحان می‌گردد، خداوند به ما دستور داده که آنان را دوست بداریم و آنان را در جایگاهشان که همان جایگاه عبودیت و بندگی است قرار دهیم و ویژگی‌های الوهیت را از آنان سلب کنیم و این اوج بزرگداشت و فرمان‌برداری از آنان و پیروی از راه و روششان است، و ما را از غلو و زیاده‌روی در حق آنان نهی فرموده است؛ لذا آنان را از جایگاهشان بالاتر نبرده و از آن پایین‌تر نمی‌آوریم؛ زیرا خداوند به ما یاد داده که در این‌ها فساد عظیمی وجود دارد، شرک جز به سبب غلو و زیاده‌روی در منزلت این بزرگان رخ نداده است، می‌بینی کسانی که درباره‌ی این بزرگان غلو می‌کنند بر قبرهایشان معتکف شده آنان را به فریاد می‌خوانند و از آنان طلب و درخواست می‌نمایند و برای آنان نذر می‌کنند و در همان حال از راه و شیوه‌ی آنان روی برمی‌گردانند. بزرگداشت انبیاء و صالحان فقط با پیروی کردن از آنچه بدان فراخوانده‌اند -از علم سودمند و کار نیک- میسر است، هم‌چنین تکریم‌شان با الگو قرار دادن آنها و پیمودن راهشان بی‌آن‌که خودشان یا قبرهایشان پرستش شود میسر می‌گردد.




[1]- صحیح بخاری (شماره: 4920).

[2]- تفسیر ابن‌جریر (12/254).

[3]- اغاثة‌اللهفان (1/203).

[4]- صحیح بخاری (شماره: 1341)، و صحیح مسلم (شماره: 528).

[5]- صحیح مسلم (شماره: 532).

[6]- صحیح بخاری (شماره: 437).

[7]- صحیح مسلم (شماره: 530).

[8]- صحیح بخاری (شماره: 436 و 435).

[9]- صحیح بخاری (شماره: 1390-4441)، و صحیح مسلم (شماره: 529).

[10]- صحیح مسلم (شماره: 532).

[11]- إغاثه‌اللَّهفان (1/209-208).

۸۰- خطر دل‌بستگی به قبور

۸۰- خطر دل‌بستگی به قبور

پیش‌تر درباره‌ی فضیلت دعا و جایگاه آن در دین و این که دعا حق خالص خداوند بوده و جایز نیست که آن را به دیگری اختصاص داد، سخن گفته شد، هم‌چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨                                   [الجن: 18].

«و آن‌که مساجد خاصّ خداوند است. پس کسی دیگر را با خداوند [به نیایش] مخوانید».

یعنی کسی را شریک خداوند مگردانید و او را به توحید اختصاص دهید و خالصانه و صادقانه او را بپرستید، آنچه از فرد مسلمان انتظار می‌رود این است که در همه‌ی حالت‌هایش از خداوند طلب و تقاضا نماید و در همه‌ی نیازهایش خدا را به فریاد بخواند. فقط از او بخواهد و نه هیچ‌کس و هیچ‌چیز دیگری، و فقط به او امید ببندد و نه دیگری، و همه‌ی خواسته‌هایش را نزد او مطرح کند. کار برخی از مردم در این موضوع مهم جای شگفتی است آنان به غیر خدا از جمله مرقد و قبر و چیزی شبیه این‌ها روی می‌آورند، و از صاحبان آن‌ها درخواست کمک کرده و یاری می‌طلبند، هم‌چنین از آنان تقاضای پیروزی، و رزق و روزی، و صحت و تندرستی، و پرداخت قرض‌ها و وام‌ها، و دفع غم و غصه‌ها، و دفع حسرت و اندوه‌ها و دیگر انواع تقاضاها را می‌نمایند. اینان سخنی غیر از آنچه به آنان گفته شده بود جایگزین کردند؛ به جای آن‌که برای مردگان دعای خیر نمایند و برای آنان دلسوزی نموده و از خدا بر ایشان طلب رحمت و مغفرت نمایند، آنان را به فریاد می‌خوانند، محال است که صدا زدن مردگان یا واسطه قرار دادن‌شان در دعا یا دعا کردن در نزد آنان کاری مشروع یا عملی صالح و موردقبول خداوند باشد. این سنت رسول الله درخصوص اهل قبور در طی بیست و سه سال رسالت تا به هنگام مرگش می‌باشد و هم‌چنین این سنت خلفای راشدین و راه و روش تمامی صحابه و تابعینی است که به نیکی از آنان پیروی نمودند، آیا برای کسی بر روی زمین این امکان وجود دارد که نقل‌ قولی صحیح یا ضعیف یا منقطع از اینان ارائه دهد که آنان اگر نیاز و حاجتی داشته‌اند به سوی قبرها رفته و نزدشان دعا کرده بدانها دست کشیده‌اند؟ چه برسد به این‌که در کنار آن نماز خوانده باشند یا با واسطه قرار دادن صاحبان قبرها درخواستی از خدا نموده باشند یا نیازهای خود را از آنان طلب نموده باشند، و اگر این کار سنت یا فضیلت می‌بود حتماً از رسول ‌اکرم r نقل می‌شد و حتماً صحابه و تابعین آن را انجام می‌دادند، در حالی که قبر پیامبرr و قبر بزرگان صحابه در کنارشان بوده است، کسی در میان آنان نبوده که در کنار قبر شخصی صحابی طلب یاری نموده باشد، او را صدا نزده‌اند، او را واسطه درخواست از خدا ننموده‌اند، نزدش دعا نکرده‌اند، از او شفا نخواسته و طلب باران ننموده‌اند، حاشا که کاری از این کارها را انجام داده باشند، بلکه به وفور انکار کارهایی از این کمتر هم از آنان به اثبات رسیده است.

عده‌ای از معرور بن سوید نقل کرده‌اند که گفت: «در راه مکه پشت سر عمر ابن‌ خطاب t نماز صبح را خواندم. سوره‌های ﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِیلِ ١ و ﴿لِإِیلَٰفِ قُرَیۡشٍ ١ را در نماز خواند؛ سپس دید که مردم به سمت و سویی می‌روند، عمرt فرمود: اینان به کجا می‌روند؟ گفته شد: «ای امیرالمؤمنین، مسجدی هست که پیامبرr در آن نماز خوانده است، اینان در آن ‌جا نماز می‌خوانند! عمرt فرمود: بی‌شک آنان که پیش از شما بودند با انجام چنین کارهایی هلاک شدند، آنان به دنبال ویرانه‌های کهن پیامبران‌شان می‌گشتند و آن‌ها را به کنیسه‌ها و معابد تبدیل می‌کردند. کسی از شما که نماز خواندن در این مساجد برایش میسر شد در آن‌جا نماز بخواند و کسی که چنین کاری برایش دست نداد رفته، و آهنگ و قصد آن‌جا را ننماید»[1].

هم‌چنین ایشان t دستور داد تا درختی را که اصحاب پیامبرr با ایشانr در زیر آن بیعت داده بودند را قطع کنند، آن هم از ترس این‌که مبادا مردم به واسطه آن گمراه گردند[2].

محمد بن‌ اسحاق در کتاب المغازی از خالد بن‌ دینار روایت کرده که گفت: ابوالعالیه/ برای ما نقل کرده که: «وقتی شوشتر را فتح کردیم، در خزانه‌ی اموال هرمزان تختی را یافتیم که مرده‌ای بر آن بود و در کنار سرش کتابی گذاشته بودند. آن کتاب را نزد عمرt بردیم، او کعب را فراخواند و آن را به عربی ترجمه کرد. من اولین کسی بودم که آن متن عربی را خواندم و آن را مانند قرآن می‌خواندم، به ابوعالیه گفتم: در آن چه بود؟ فرمود: راه و روش امور زندگی‌تان و سخنان‌تان و آنچه که بعدها روی خواهد داد. گفتم: با آن مرد چه کار کردید؟ گفت: در روز سیزده قبر پراکنده حفر کردیم، وقتی شب فرا رسید او را دفن نمودیم و قبرها را صاف کردیم تا با این کار مردم را سردرگم کنیم که او را نبش قبر نکنند، گفتم: مردم چه امیدی به او داشتند؟ گفت: وقتی از آسمان بارانی نمی‌بارید و ترس خشک‌سالی بود تخت او را بلند می‌کردند، با این کارشان طلب باران می‌کردند. گفتم: به نظر شما آن مرد که بود؟ گفت: مردی که به او دانیال می‌گفتند. گفتم: به نظر شما چند سال بود که مرده بود؟ گفت: سیصد سال پیش. گفتم: آیا چیزی از او تغییر کرده بود؟ گفت: خیر جز چند مو در پشت سرش، زیرا زمین گوشت انبیاء را فاسد نمی‌‌کند و درندگان آن را نمی‌خورند.» این اثر را ابن‌ کثیر در کتاب البدایه و النهایه نقل کرده است و گفته: «اسناد آن به ابوالعالیه صحیح است»[3].

این روایت دلیلی بر احتیاط کامل و پرهیز شدید، در این موضوع حساس، در رفتار گذشتگان رحمهم الله است، و آنچه را که مهاجرین و انصار درخصوص مخفی کردن قبر دانیال و پنهان کردن مکانش با توجه به توصیه‌ی امیر‌المؤمنین عمربن‌ خطاب t انجام دادند حکایت از رفتار محتاطانه و هوشیاری آنان دارد، تا مبادا مردم به واسطه‌ی آن دچار فتنه و سردرگمی گردند. اگر دعا کردن کنار قبرها و نماز خواندن در آن‌جاها و تبرک جستن از آنها فضیلت و سنت یا مباح می‌بود صحابه پرچمی و نشانه‌ای بر فراز این قبر نصب می‌کردند و در کنارش به دعا می‌پرداختند، و آن شیوه را رسمی برای بعد از خود می‌نمودند؛ اما آنان به خدا و رسول و دینش عالم‌تر از کسانی بودند که بعد از آنان آمدند، هم‌چنین تابعین که به خوبی شیوه و رفتار صحابه را پی گرفتند بر همین مسیر گام نهادند و بدانان تأسی جستند، قبرهای اصحاب رسول الله‌ در شهرهای بسیاری و به تعداد فراوانی در کنار تابعین بود، اما کسی از آنان در کنار قبر صحابی طلب یاری ننموده و او را به فریاد نخوانده و او را واسطه‌ی خود نزد خداوند نگردانیده است، و واضح است که اگر چنین کاری رخ می‌داد همت‌ها و انگیزه‌های بسیاری برای نقل آن وجود داشته؛ بلکه حتی برای نقل کم‌تر از آن نیز سعی و انگیزه وجود داشته، اما حتی یک سخن نیز درباره‌ی انجام چیزی در این خصوص از آنان نقل نشده، و آن زمان است که گفته می‌شود اگر این کار مشروع و سنت بوده پس چگونه چنین کاری هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ عملی بر صحابه و تابعین و تابعین‌تابعین مخفی مانده است؟ و چگونه سه قرن برتر (قرن صحابه و تابعین و تابعین‌تابعین) از آن آگاهی نداشته‌اند، آن هم با آن همه اشتیاقی که آنان در به دست آوردن تمامی خیر داشته‌اند؟ بدین ترتیب روشن می‌شود که این امر نه جزو دین خداوند است و نه جزو شرع و آیین او. خداوند می‌فرماید:

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ                   [الشورى: 21].

«آیا شریکانی دارند که از دین آنچه را که خداوند به آن اجازه نداده است، مقرّر داشته‌اند».

پس اگر خداوند اجازه چنین کاری را نداده است پس چه کسی اجازه‌اش را داده است و اقدام به مقرر کردن قوانینی دینی کرده‌اند که خداوند اجازه آن را نداده است؟ و این در حالی است که خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣

                                                                                                                                     [الأعراف: 33].

«بگو: خداوند کارهای نابهنجار (چون زنا) را حرام کرده است، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند، و [هر نوع] بزهکاری را و ستمگری [بر مردم] را که به هیچ وجه درست نیست، و این‌که چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقّانیّت آن خبر در دست باشد، و این‌که به دروغ از زبان خدا چیزی را [درباره‌ی تحلیل و تحریم و غیره] بیان دارید که [صحّت و سقم آن را] نمی‌دانید».

علمای اسلام و ائمه‌ی دین دعاهای شرعی برگرفته از کتاب و سنت با حدود شرعی آن و ضوابط عملی شده آن را بیان داشته‌اند و به تمامی از دعاهای اختراعی و ابداعی روی برگردانده‌اند، واجب است که در این زمینه از آنان تبعیت شود و کسی که در دعاهای ساخته شده توسط مردم در این خصوص بیندیشد، دعاهایی که (پیش‌تر) در نزد صحابه و کسانی که به خوبی از آنان تبعیت نموده‌اند وجود نداشته است، می‌بیند که به سه دسته تقسیم می‌شوند[4]:

1-    در آن غیر خدا به فریاد خوانده می‌شود در حالی که آن کس مرده یا غایب است. فرقی نمی‌کند یکی از پیامبران یا صالحین یا کسانی جز ایشان باشند؛ می‌گوید: ای فلانی مرا نجات بده و یاریم کن، یا من به تو پناه می‌جویم، یا از تو یاری می‌طلبم، یا مرا بر دشمنم پیروز گردان، و خطرناک‌تر از این‌‌ها این است که بگوید: مرا ببخش و از من درگذر، هم‌چنان که گروهی از مشرکین جاهل این چنین می‌کنند و بدتر از آن این است که برای قبرش سجده ببرد و به سمت آن نماز بخواند و چنین بپندارد که نماز خواندن رو به آن برتر از روی نمودن به قبله است، همه‌ی این‌ها اعمالی شرک‌آلودند که موجب خروج از آیین اسلام می‌گردند.

2-    این‌که به شخص مرده یا غائب از انبیاء و صالحین گفته شود: خدا را برای من به فریاد بخوان، از صاحب اختیارت برای ما بخواه، از خداوند برای ما طلب کن، هیچ عالمی در این شک ندارد که چنین کاری غیر جائز است و این‌که این کار از بدعت‌هایی است که حتی یکی از گذشتگان امت چنین کاری نکرده این کار موجب شرک ورزیدن به خدا می‌شود؛ بلکه شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه/ تصریح کرده که این کار خود شرک است. «فرقی نمی‌کند از خود آنان بخواهد که نیازهایش را برآورده کرده و غم و غصه‌هایش را برطرف کنند یا از آنان بخواهد که آنان از خدا بخواهند که این کارها را برایش انجام دهد»[5].

3-    این‌که گفته شود: خدایا به حق فلانی یا به حق جاه و منزلتی که فلانی نزد تو دارد از تو می‌خواهم که...، یا چیزهایی شبیه این‌ها... این کار نیز توسط صحابه y انجام نشده است و چنین چیزی در دعاهای مشهوری که در میان‌شان بوده شناخته شده نیست، چه بسا چیزی از این‌ها در احادیث ضعیف یا موضوع نقل شده باشد.

آنچه شایسته است در این‌جا دانسته شود این است که اگر در چیزی از آنچه پیش‌تر بیان شد خیری وجود داشت بی‌شک صحابه پیش از ما بر آن سبقت می‌گرفتند و ما را بدان راهنمایی می‌کردند، پس اگر این شیوه، شیوه‌ای صحیح بوده، آنان آن را از دست داده‌اند و هیچ عاقلی چنین سخنی نمی‌‌گوید، و اگر آن‌چه آنان بدان عمل نموده‌اند همان هدایت و حق بوده است پس از حقّ که بگذری، جز گمراهی نیست.




[1]- المصنف اثر عبدالرزاق (شماره: 2734)، والمصنف اثر ابن‌ابی‌شیبه (2/152).

[2]- ابن‌سعد در الطبقات (2/76) آن را روایت کرده است، و حافظ در الفتح (7/513) آن را صحیح دانسته است.

[3]- البدایة والنهایة (2/40).

[4]- بنگر به: مجموع الفتاوی (1/356-350).

[5]- اقتضاء الصراط‌المستقیم (ص: 406).

۷۹- خطر دعوت‌گران به باطل

۷۹- خطر دعوت‌گران به باطل

بی‌شک ادله همدیگر را تقویت کرده و نصوص فراوانی در کتاب و سنت وجود دارند که نشان‌دهنده‌ی حرام بودن اختصاص دادن دعا به غیر خداوند است و این کار نوعی از شرک بوده که موجب خروج از دین می‌شود، دعا فقط مختص کسی است که بازداشتن [نعمت] و عطا [ی آن]، و پایین کشیدن [آدمیان] و بالا بردن [آنها]، و تنگ کردن [رزق و روزی] و گستراندن [آن] به دست اوست، و در چیزی از این کارها شریکی برای خداوند وجود ندارد، خداوند می‌فرماید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ ٦٢        [النمل: 62].

«نه بلکه [سؤال این است] چه کسی [دعای شخص] درمانده را، چون او را بخواند، می‌پذیرد و سختی را برمی‌دارد و شما را جانشینان زمین می‌سازد؟ آیا با خداوند معبود [دیگری] هست؟ اندکی پند می‌پذیرید».

و یا می‌فرماید:

﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ

                                                                                                                                             [فاطر: 2].

«[درِ] رحمتی را که خداوند برای مردم بازگشاید، برای آن [رحمت] هیچ بازدارنده‌ای نیست و آنچه را بازدارد، آن را هیچ گشاینده‌ای جز او نیست».

و یا می‌فرماید:

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ١٠٦ وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یُرِدۡکَ بِخَیۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ یُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ١٠٧      [یونس: 106-107].

«و به جای خداوند چیزی را که سودی به تو نمی‌بخشد و زیانی به تو نمی‌رساند [به نیایش] مخوان. که اگر [چنین] کنی، آن‌گاه از ستم‌کاران خواهی بود و اگر خداوند رنجی به تو برساند، آن را جز او بازدارنده‌ای نیست و اگر خیری در حقّ تو بخواهد، فضلش را [نیز] بازدارنده‌ای نیست. آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می‌رساند. و او آمرزنده‌ی مهربان است».

به این خاطر چگونه شایسته آدمی است و چگونه از یک فرد عاقل که خداوند او را آفریده، درست است که جز خدا را به فریاد خوانده و به نیایش با او بپردازد؟ کی درست است که خداوندی که روزی او را داده [ترک گوید و] از جز او طلب و درخواست نماید؟ و کی صحیح است که خداوندی که به او عطا نموده [رها کند و] به دیگری روی آورد؟ و این در حالی است که هر که جز خدا فراخوانده شود و با او به نیایش بپردازند، نه بخشیدن، و نه بازداشتن، و نه سود، و نه زیان به دست او نیست. خداوند می‌فرماید:

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا یَمۡلِکُونَ کَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنکُمۡ وَلَا تَحۡوِیلًا ٥٦      [الإسراء: 56].

«(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را که به جز خدا (شایسته‌ی پرستش) می‌پندارید (به هنگام بلا، به کمک) بخوانید، اما (خواهید دید که) نه توانایی دفع زیان و رفع بلا از شما را دارند، و نه می‌توانند آن را دگرگون سازند».

و یا می‌فرماید:

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ ٢٣                                                                                   [سبأ: 22-23].

«بگو: آنان را که به جای خداوند می‌پندارید‌ [به فریاد] بخوانید. هوزن ذره‌ای در آسمان‌ها و در زمین اختیار ندارند و در [تدبیرِ] آنها هیچ شرکتی ندارند و او (خداوند) از آنان پشتیبانی ندارد (۲۲) و شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر برای کسی که برایش اجازه داده باشد. تا وقتی که نگرانی را از دل‌هایشان دور سازند، گویند: پروردگارتان چه گفت؟ گویند: حقّ. و او بلندمرتبه‌ی بزرگ است».

و یا می‌فرماید:

﴿ وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا یَمۡلِکُونَ مِن قِطۡمِیرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا یَسۡمَعُواْ دُعَآءَکُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَکُمۡۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُونَ بِشِرۡکِکُمۡۚ وَلَا یُنَبِّئُکَ

مِثۡلُ خَبِیرٖ ١٤                                                                             [فاطر: 13-14].

«و کسانی را که به جای او [به نیایش] می‌خوانید، [هم‌وزن] پوستِ هسته‌ی خرمایی را مالک نمی‌گردند (۲۲) اگر آنان را [به فریاد] خوانید، فراخواندن شما را نمی‌شنوند و اگر [به فرض محال] بشنوند برایتان اجابت نکنند. و روز قیامت شرک شما را انکار می‌کنند. و هیچ‌کس مانند [خداوندِ] آگاه با خَبَرت نمی‌کند».

و آیات در این معنا و مفهوم بسیارند. به رغم روشن بودن این موضوع و فراوانی‌ شاهد بر آن و آشکار بودن دلالت داشتنش بر این مطلب، اما دعوتگران به گمراهی پیوسته برخی از مردم را از پیرامون آن می‌پراکنند و آنان را دچار سرگردانی می‌کنند و حقایق را بر آنان گنگ و مبهم می‌کنند و باطل را برایشان زیبا جلوه می‌دهند. پیامبرr از وجود دعوتگران به گمراهی، نسبت به امتش بیم‌ناک بود، امام احمد و ابوداود و حاکم و دیگران با سند صحیح از ثوبان روایت کرده‌اند که پیامبرr فرمودند: «من بر امتم از پیشوایان گمراهشان می‌ترسم»[1]. آنچه را که پیامبرr نسبت به امتش از آن بیم‌ناک بوده در برخی دوره‌های تاریخی روی داده است؛ از آن‌جا که برخی دعوتگران باطل چیره گشته، فراخواندن سنگ‌ها و چنگ زدن به قبور، و خود را بدان نزدیک کردن با انواع قربانی‌ها و نذرها را زیبا جلوه داده‌اند. ابوالوفاء ابن‌ عقیل/ می‌گوید: «قلب‌های ملحدان از این‌که کلمه‌ی حق منتشر است و شرایع میان مردم برپا، و فرمان‌های دینی مورد پیروی است، و از طرف دیگر گفتار ایشان تأثیر و شهرت قابل‌ملاحظه‌ای نیافته است، ناراحت است. بلکه مساجد مملو از جمعیت است و اذان و دیگر شعائر گوش‌ها را از بزرگداشت مقام پیامبرr و اقرار به رسالت و پیام او، و هم‌چنین انفاق جان و مال در راه حج با وجود خطرات راه و مشقت سفر و جدایی از اهل و فرزند، پر کرده است؛ این، آن‌ها را وادار کرده است که علیه اهل نقل دسیسه‌سازی نمایند و سندهای آنها را تباه سازند و اخبار و روایات دروغینی را جعل کنند و برخی از آنان در ذکر خواص سنگ‌ها چیزهایی نقل می‌کنند که نزدیک به معجزه است و در برخی از سرزمین‌ها برای آنان چیزهای خارق‌العاده قائل می‌شوند و از بسیاری از کاهنان و ستاره‌شناسان خبرهای غیبی نقل می‌کنند و در بیان آنها به مبالغه روی می‌آورند... می‌گویند: بیایید در شهرها بگردید و از خصوصیات آدم‌ها و ستارگان و اشیاء آگاه شوید...»[2].

خواهر و برادر مسلمان بیندیش که اینان چگونه با نیرنگ‌های پنهان و حیله‌های عظیم‌شان در بازداشتن بسیاری از مسلمانان عوام و ناآگاهان از حق و هدایتی که رسول الله‌r با خود آورده، موفق می‌شوند، بنگر که چگونه آنان را به سوی انواعی از اشتباهات فاحش و کارهایی غلط سوق می‌دهند، از جمله دل بستن به قبور یا برکت طلبیدن از درختان و سنگ‌ها، یا قربانی کردن و نذر نمودن برای مقبره‌ها و کارهایی از این دست که سبب دور شدن از دین اسلام شده و مغایر با آیین توحید است. توحیدی که بر پایه‌ی اخلاص عمل برای معبود و تبعیت در همه‌ی این کارها از رسول اللهr برپا گشته است.

آنچه شایسته است تا در این‌جا دانسته شود این است که علت اشتباه اینان و دیگرانی که از آنان تأثیر پذیرفته و به شیوه‌ی آنان رفتار می‌کنند، سه چیز است:

1-    اتکا و اطمینان‌شان به الفاظی متشابه و مختصر و مشکل و نقل شده از پیامبران، و روی‌گردانی‌شان از الفاظی صریح و محکم و تمسک جستن بدان‌ها. اینان هرگاه سخن و گفتاری را می‌شنوند که دوپهلو است بدان تمسک جسته و آن را براساس نظر و اعتقاد خود حمل می‌کنند هر چند دلیلی بر آن مطلب هم نباشد، اما سخنان صریحی که مخالف با آن است را رها کرده و معانی منحرفی برای آن در نظر می‌گیرند و یا آن را تأویل و توجیه می‌کنند هم‌چنان که گمراهان این‌چنین می‌کنند. آنان به دنبال ادله‌ی عقلی و سمعی متشابه افتاده و از ادله‌ی محکم و صریح دست کشیده و آن را رها می‌کنند. خداوند می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ                                            [آل عمران: 7].

«اوست کسی که بر تو کتاب نازل کرد [که] بخشی از آن آیه‌های «محکم» هستند، آنها اساس کتابند و [برخی] دیگر «متشابهات» هستند. پس اما آنان که در دل کژی دارند برای فتنه‌جویی و طلب تأویلش از آنچه از آن‌که متشابه است، پیروی می‌کنند».

2-    مطالب و سخنانی که از انبیاء برای آنان نقل شده، آنان این سخنان را راست و صحیح پنداشته‌اند، در حالی که این سخنان به دروغ به آنان نسبت داده شده است. این سخنان را بت‌پرستان و پیشوایان باطل برای یاری اعتقادشان و حمایت از باطل‌شان ساخته و پرداخته‌اند، و در همه‌ی آنچه در این زمینه روایت شده حتی یک حدیث مرفوع که به پیامبرr رسیده باشد وجود ندارد. حدیثی که آگاهان به سخنان ایشانr به اتفاق بدان تکیه کنند؛ بلکه آنچه در این باره روایت شده در میان حدیث‌شناسان به عنوان «موضوعات» (روایات ساختگی) از آن نام برده می‌شود حال یا سازنده‌ آن به عمد آن را ساخته و پرداخته است و یا دچار خطا و اشتباه شده است، مانند این‌که این سخن را به رسول اللهr نسبت داده‌اند که ایشان فرموده: «اگر کسی از شما به سنگی حسن ظن داشته و معتقد باشد خداوند به واسطه‌ی آن به او نفع می‌رساند»[3]. و سخنانی از این دست دروغی آشکار و کذبی نمایان است.

3-    وجود اموری خارق‌العاده که پنداشته‌اند از معجزات است، در حالی که از احوال شیطان است[4]. و حکایاتی که از اصحاب قبور بر ایشان سراییده شده است؛ مثلاً فلانی در تنگنا و سختی از قبر فلانی یاری طلبیده و در نتیجه این کار از آن تنگنا و سختی رهایی یافته است و کسی صاحب قبر را صدا زد یا او را واسطه دعای خود در رفع نیازش قرار داد و نیازش برآورده شد، و فلانی به مصیبتی دچار آمد و به صاحب قبر امید بست، درنتیجه مصیبتش از بین رفت، و این در حالی است که آدمیان سخت مشتاق رفع تنگناها و گرفتاری‌ها و برآورده شدن نیازها و خواسته‌هایشان هستند و از همین ورودی شیطان به قلب‌های اینان نفوذ می‌کند و به تدریج آنان را به سوی چنین کاری فرامی‌خواند. در ابتدا دعا کردن در کنار قبر را برای یکی از این‌ها زیبا جلوه می‌دهد و این‌که این کار از دعا کردن در خانه و مسجد و اوقات به پا خاستن سحرگاهانش برای او بهتر است؛ وقتی که این اولی در نزد او تثبیت شد او را به پله‌ی بعدی می‌برد، حال از دعا کردن در کنار او، او را به واسطه قرار دادن [صاحب قبر] نزد خدا و قسم دادن خداوند به او می‌کشاند، و این دومی از اولی خطرناک‌تر است، حال وقتی که شیطان این مطلب را در درون شخص تثبیت کرد که قسم دادن خداوند به واسطه‌ی آن شخص بهترین صورت گرامیداشت و احترام اوست و در برآورده شدن نیازش تأثیرگذارتر است او را به پله‌ی سوم منتقل می‌‌کند، این‌که خود آن شخص را به فریاد می‌خواند. بعد از این مرحله نیز او را به پله‌ی بعدی منتقل می‌کند، این‌که در کنار قبرش اعتکاف می‌کند و شمعدانی و چراغ در آن‌جا روشن می‌‌کند و بر آن پرده و پوشش می‌آویزد و بر آن مسجد بنا می‌کند و با سجده کردن برای او و طواف نمودن آن و بوسیدن و دست کشیدن بر آن و رفتن به آن‌جا و قربانی کردن در نزد آن، آن را پرستش می‌نماید[5]. آنچه واجب است پرهیز و حذر از شیطان و لشکریان اوست، هم‌چنین ملازم روش مؤمنین بودن به همراه اخلاص عمل برای خداوند متعال و تبعیت کامل در همه‌ی این‌ها از رسول‌اکرمr واجب است، خداوند ما و شما را از زمره‌ی اتباع او قرار داده و ما را به همراهی با سنتش هدایت نماید.




[1]- المسند (5/278 و 284)، و سنن ابوداود (شماره: 4252)، و المستدرک (4/449) در حدیثی طولانی، و علامه آلبانی/ در صحیح‌الجامع (شماره: 1773) آن را صحیح دانسته است.

[2]- بنگر به: تلبیس ابلیس اثر ابن‌الجوزی (ص: 69، 68).

[3]- این حدیث ساختگی را ملاعلی قاری در الموضوعات (ص: 189) آورده و گفته: «ابن‌تیمیه می‌گوید: این حدیث جعلی است. و ابن‌قیم می‌گوید: این سخن بت‌پرستان است که به سنگ‌ها حسن‌ظن و اعتقاد دارند. و ابن‌حجر عسقلانی می‌گوید: هیچ اصلی ندارد».

[4]- بنگر به:‌ الجواب‌الصحیح اثر ابن‌تیمیه (1/317-316).

[5]- بنگر به: اغاثه اللهفان اثر ابن‌قیم (1/234-233).

۷۸- هشدار نسبت به [به‌کارگیری] دعاهای ابداعی

۷۸- هشدار نسبت به [به‌کارگیری] دعاهای ابداعی

بی‌شک دعا طاعتی مهم و عبادتی والاست بر مسلمان واجب است در این عبادت -‌هم‌چون تمامی عبادات دیگر- به روش رسول‌اکرم‌r و همراهی با سنتش، و پیروی از مشی ایشان، و پیمودن راهش پای‌بند و مقید باشد. بی‌شک بهترین و کامل‌ترین و صحیح‌ترین روش، روش محمد مصطفیr است، پیامبرr هر جمعه هنگامی که به ایراد خطبه برای مردم می‌پرداخت می‌فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ فَأِنَّ أَصْدَقَ الْحَدِیْثِ کِتَابُ اللهِ، وَخَیْرَ الْهَدْىِ هَدْىُ مُحَمّدٍr، وَشَرُّ اْلأُمُوْرِ مُحْدَثَاتُهَا، وَکُلّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَکُلّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ، وَکُلُّ ضَلاَلَةِ فِی النّارِ».

اما بعد؛ همانا بهترین سخن کتاب خدا و بهترین روش، روش محمدr است و بدترین کارها، امور نوساخته [در دین] است، و هر امر نوساخته‌ای بدعت، و هر بدعتی گمراهی است و هر نوع گمراهی به آتش دوزخ منتهی می‌گردد»[1].

به همین خاطر آنچه بر هر مسلمانی واجب است این است که به شدت از امور نوپدید در دین حذر نماید و در تمامی امور دینش از راه و روش سرور و آقای پیامبران و فرستادگان تبعیت نماید. بی‌شک روش پیامبرr در دعا روشی کامل است و به هیچ صورت نقصی در آن نیست، ایشان‌r چیزی از خیر و منفعت را که متعلق به دعا است رها نکرده، بلکه با کامل‌ترین و رساترین و بهترین صورت آن را توضیح داده و تبیین نموده است؛ هم‌چنان که ایشان r در تمامی جوانب دین بدین شیوه عمل نموده است و پس از آن دار فانی را وداع گفت که خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ      [المائدة: 3].

«امروز دین‌تان را برای شما کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و اسلام را [به عنوان] دین برای شما پسندیدم».

کسی که در روش دعای پیامبرr بیندیشد می‌بیند که روشی کامل و جامع و فراگیر است که نقصی در آن نیست، ایشان برای امت اسلامی دعاهایی که متعلق به زمان‌هایی مشخص یا مکان‌های معین یا حالت‌هایی معین است را تبیین نموده است و دعاهایی را که متعلق به زمان و مکان و احوال خاصی هستند و دعاهایی را که جنبه عمومی دارند را روشن کرده است، پیش‌تر به بیان برخی از دعاهایی که از ایشان نقل شده و در ارتباط با زمان‌هایی ارجمند است که مستحب است تا فرد مسلمان در آن زمان‌ها به دعا عنایت و توجه داشته باشد پرداخته شد، هم‌چنین پیش‌تر به بیان آنچه از ایشان r نقل شده، در بیان مکان‌های ارجمندی که سنت است تا در آن‌ها به دعا عنایت و توجه داشت اشاره شد. چنانکه پیش‌تر به تعدادی از حالت‌های ارزشمندی که به فرد مسلمان دست می‌دهد و مستحب است که در آن احوال به دعا عنایت داشته باشد اشاره شد؛ چرا که آدمی در این احوال به خدا نزدیک گشته و فروتنی و تواضع و شکسته‌نفسی‌اش بیشتر است.

دعاهای پیامبرr که انتسابش به ایشان به اثبات رسیده همه‌ی‌ احوال آدمی را دربرمی‌گیرد از جمله خوشی یا ناخوشی، تندرستی یا بیماری، [دریافت] نعمت یا [گرفتاری به] مصیبتی، در سفر یا حضر و دیگر حالت‌ها، در همه‌ی این‌ها امتش را به خیر راهنمایی فرموده است. خیری که شایسته است تا در تمامی این حالت‌ها بگویند، و هیچ دعایی را که آدمی را به خدا نزدیک می‌گرداند و به خیر و سعادت در دنیا و آخرت مرتبط می‌گرداند رها نکرده است؛ بلکه به شکلی کامل آن را برای امت اسلامی تبیین نموده است، و چرا این‌گونه نباشد در حالی که ایشانr می‌فرماید: «قطعاً خداوند هر پیامبری را که مبعوث گرداند این حق را بر گردن او دارد که امتش را به بهترین چیزی که خداوند به او آموزش داده است راهنمایی کند و از بدترین چیزی که به او آموزش داده است آنان را بیم دهد»[2].

به راستی آنچه موجب تعجب است این است که برخی از مسلمانان عوام دعاهای صحیحی که از پیامبرr نقل شده و در کتاب‌های معتبر بسیاری که در دسترس مسلمانان است را رها کرده و به دعاهای نوپدید و ابداعی که برخی افراد غیرمسئول آن را پدید آورده‌اند، روی می‌آورند. این دعاها را برخی دروغ‌پردازان بدون تکیه بر کتاب و سنت، و بدون در نظر گرفتن روش گل سرسبد امت r نگاشته‌اند، و با این کارشان مردم را از سنت‌ها بازداشته و به بدعت‌ها درگیر و مشغول کرده‌اند، در همین رابطه است که یکی از گذشتگان گفته است: «هر ملتی که بدعتی را در دین خود ایجاد کنند، سنتی همانند آن از آنان گرفته می‌شود، سپس تا قیامت بدانان برگردانده نمی‌شود»[3].

و چگونه برازنده‌ی فرد مسلمانی است که شأن و منزلت و جایگاه رسولr و خیرخواهی‌اش نسبت به امتش را دریافته و با آن آشنا شده سپس با این حال روش ایشانr و دعاهای مبارک و عظیم ایشانr را رها می‌کند و به دعاها و کتاب‌های این افراد دروغ‌پرداز و زیاده‌رو روی می‌آورد.

ابوبکر محمدبن‌ ولید طرطوشی صاحب کتاب الحوادث و البدع می‌گوید: «از شگفت‌ترین اتفاقات آن است که از دعاهایی که خداوند آن‌ها را در کتابش به نقل از انبیاء و اولیا و برگزیدگان نقل کرده روی برگردانی، آن هم دعاهایی که توأم با پذیرش و اجابت است؛ آن‌گاه کلمات و واژه‌های شاعران و نویسندگان را انتخاب کرده و به کارگیری. گویی تو با این کارت پنداشته‌ای تمام دعاهای وارده در قرآن را خوانده و سپس از دعاهای غیر آنان کمک گرفته‌ای»[4].

امام قرطبی در تفسیر این سخن خداوند: ﴿إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ٥٥ در حالی که از تعدادی از انواع تجاوز در دعا نام می‌برد می‌‌گوید: «از جمله آن‌ها این است که شخص خداوند را با کلماتی به نیایش بخواند که در کتاب و سنّت نیست، با الفاظی منظوم و کلماتی آهنگین و مسجع که در جزوات و دفترچه‌ها یافته است، الفاظی که هیچ اصل و اساسی نداشته، و تکیه‌گاهی ندارند، او آن‌ها را تکیه‌کلامش می‌گرداند، و آنچه رسول r با آن دعا نموده را رها می‌کند، همه‌ی این‌ها مانع پذیریش و اجابت دعا می‌شوند»[5].

آنچه در این مسأله اهمیت بیشتری می‌یابد این است که برخی از این دعاهای ساخته شده دربرگیرنده‌ی کلماتی کفرآمیز و درخواست‌هایی شرک‌آلود و انحراف‌هایی شدیدند. ابوالعباس احمد بن‌ ادریس قرافی بعد از آن‌که بیان می‌کند اصل در دعا بر توقف است [و باید دعاهایی که در قرآن و سنت آمده را بیان نمود] و انواعی از دعاهای کفرآمیز که سبب خروج از دین و آیین اسلام می‌شود را بیان می‌کند، می‌گوید: «وقتی که این مطلب ثابت شد، شایسته شخص سؤال‌کننده است که از این دعاها و امثال این‌ها به شدت حذر نموده و دوری بگیرد؛ زیرا چنین دعاهایی منجر به خشم داور روز جزا و جاودانگی در آتش و تباه شدن اعمال و فسخ شدن پیمان زناشویی و مباح‌شدن جان‌ها و مال‌ها می‌شود، این همه فساد از یک دعا از این دعاها حاصل می‌شود و شخصی که مرتکب یکی از این دعاها شود به اسلام بازنگشته و بیشتر این مفاسد از بین نمی‌رود جز با تجدید نمودن اسلام و بر زبان راندن شهادتین، پس اگر بر این حال بمیرد وضعیتش آن‌چنان می‌شود که گفتیم، از خداوند می‌طلبیم که ما را از آنچه موجب عذابش می‌گردد مصون دارد»[6].

بی‌شک بر هر مسلمانی واجب است که به شدت از امثال این دعاهایی که برخی‏ها اختراع کرده‌اند دوری بگیرد، اینان با این دعاها مردم را از راه و روش رسول‌اکرمr بازداشته و مردم را از سنتش منحرف کرده‌اند، لذا خود گمراه شده و به بیراهه رفتند و بسیاری را هم گمراه کردند، بی‌شک مسلمان زیرک در این‌جا می‌پرسد که چه چیزی اینان را واداشت تا به ابداع این دعاها و اختراع این اوراد بپردازند، آن هم به رغم این‌که باطل و گمراهی در بطن این دعاها و اوراد نهفته است؟ جوابی برای این پرسش وجود ندارد جز این‌که اینان می‌خواهند به روشی نامشروع مال مردم را بخورند و پیروان و مریدان‌شان را افزایش دهند. پیش‌تر سخن معاذ بن‌ جبل t را بیان داشتیم که گفت: «فتنه‌هایی به دنبال شما می‌آید که مال در آن فتنه‌ها زیاد می‌شود و قرآن گشوده می‌گردد تا جایی که مؤمن و منافق، زن و مرد، کوچک و بزرگ، بنده و آزاد، آن را در دست می‌گیرند، نزدیک است [در این اوضاع] کسی بگوید: چرا مردم از من پیروی نمی‌کنند، در حالی که بر آنها قرآن را خواندم؟ آنان از من پیروی نمی‌کنند مگر این‌که چیزی را برایشان ابداع کنم. برحذر باشید از آنچه که وی ابداع می‌کند چون هر چه که وی ابداع می‌کند گمراهی است»[7].

واجب است که فرد مسلمان به شدت از این‌گونه افراد دوری گرفته و در ارتباط با اینان به طور کامل جانب احتیاط را رعایت کند؛ هم‌‌چنین باید به تبعیت از سنت پرداخته و به دنبال راه رهروانش بیفتد چرا که سلامت و رستگاری در چنین کاری است.




[1]- صحیح مسلم (شماره: 867).

[2]- صحیح مسلم (شماره: 1844).

[3]- سنن دارمی (1/85)، و المصنف اثر عبدالرزاق (1/93).

[4]- الفتوحات‌الربانیه اثر ابن‌علان (1/17).

[5]- الجامع لأحکام‌القرآن (7/144).

[6]- الفروق اثر قرافی (4/265-264).

[7]- سنن ابوداود (شماره: 4611)، الشریعه اثر آجری (شماره: 91، 90) و علامه آلبانی/ در صحیح سنن ابوداود (شماره: 3855) آن را صحیح دانسته است.