پیشتر سخن در بارهی کلمه توحید لا إله إلا الله، امتیاز و معنا و شروط و دیگر موضوعات مهم متعلق به آن بود، و در آنچه در پی میآید به سخن در بارهی کلمهی «سبحان الله» میپردازیم. «سبحان الله» یکی از چهار کلمهای است که رسول الله r از آنها به عنوان بهترین کلمات و محبوبترین آنها نزد خداوند نام برده است، آنجا که میفرماید: «محبوبترین سخنان نزد خداوند چهار سخن است: سُبْحانَ اللهِ، وَالْحَمْدُللهِ، وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَاللهُ أکْبَرُ»[1]. پیشتر برخی از سخنان ناب و زیبا از پیامبرr را در فضیلت این کلمات، و توضیح جایگاه عالی و منزلت رفیعی که دارند، بیان داشتیم.
کلمهی «سبحان الله» که یکی از این کلمات است جایگاه والایی دارد از ارجمندترین اذکار محبوب نزد خداوند و از با فضیلتترین عباداتی است که به خدا میرسد، درخصوص بیان فضیلت و شرف و منزلت والای ای ذکر نصوص بسیاری در کتاب و سنت آمده است، بلکه به سبب کثرت و تعدد آنچه در مورد این کلمه نقل شده نمیتوان آن را در شمار آورد. از تسبیح در قرآن کریم بیش از هشتاد بار یاد شده است آن هم با ساختارها و شیوههای گوناگون. گاه با لفظ امر آمده مانند این سخن خداوند که میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ ذِکۡرٗا کَثِیرٗا ٤١ وَسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا ٤٢﴾
[الأحزاب: 41-42].
«این مؤمنان، خداوند را به یاد کردن بسیار یاد کنید (۴۱) و او را صبح و شام تسبیح گویید».
و گاه با لفظ ماضی، مانند این که میفرماید:
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١﴾ [الحشر: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد میکند و او پیروزمندِ فرزانه است».
و گاه با لفظ مضارع، مانند این که میفرماید:
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِکِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ ١﴾
[الجمعة: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خداوندِ فرمانروایِ پاکِ پیروزمندِ فرزانه را به پاکی یاد میکند».
و گاه با لفظ مصدر، آمده مانند این که میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٨٢﴾ [الصافات: 180-182].
«پاک و منزّه است پروردگارت، پروردگارِ شکوهمند، از آنچه [کافران] وصف میکنند (۱۸۰) و سلام بر رسولان (۱۸۱) و ستایش خدای راست، پروردگارِ جهانیان».
خداوند سبحانه و تعالی در آغاز هشت سوره از قرآن کریم تسبیح را بیان کرده است؛ در ابتدای سوره إسراء میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ ١﴾ [الإسراء: 1].
«پاک [و منزه] است کسی که شبی بندهاش را از مسجدالحرام به مسجد الأقصیای که در پیرامونش برکت نهادهایم، بُرد تا از نشانههای خود به او بنمایانیم، اوست که شنوای بیناست».
و در ابتدای سوره نحل میفرماید:
﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ١﴾ [النحل: 1].
«حکم خداوند [در میان] میآید، پس به شتاب آن را مخواهید، او پاک [و منزّه] است و [بسی] برتر از آنچه شرک میآورند».
و در ابتدای سوره حدید میفرماید:
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١﴾ [الحدید: 1].
«آنچه در آسمانها و زمین است خداوند را به پاکی یاد میکند و اوست پیروزمندِ فرزانه».
و در ابتدای سوره حشر میفرماید:
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١﴾ [الحشر: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد میکند و او پیروزمندِ فرزانه است».
و در ابتدای سوره صف میفرماید:
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١﴾ [الصف: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد میکند و او پیروزمندِ فرزانه است».
و در ابتدای سوره جمعه میفرماید:
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِکِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ ١﴾
[الجمعة: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خداوندِ فرمانروایِ پاکِ پیروزمندِ فرزانه را به پاکی یاد میکند».
و در ابتدای سوره تغابن میفرماید:
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ١﴾ [التغابن: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد میکند. فرمانروایی از آن اوست و ستایش [نیز] او راست و او بر هر کاری تواناست».
و در ابتدای سوره أعلی میفرماید:
﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى ١ ٱلَّذِی خَلَقَ فَسَوَّىٰ ٢ وَٱلَّذِی قَدَّرَ فَهَدَىٰ ٣ وَٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلۡمَرۡعَىٰ ٤ فَجَعَلَهُۥ غُثَآءً أَحۡوَىٰ ٥﴾ [الأعلى: 1-5].
«نام پروردگارِ برترت را به پاکی یاد کن (۱) کسی که آفرید و استوار داشت (۲) و کسی که اندازه مقرر کرد و راه نمود (۳) و کسی که گیاهِ تر [و تازه را از زمین] برآورد (۴) آن گاه آن را خشکِ سیاه گرداند».
یکی از علما میگوید:[2] تسبیح در قرآن تقریباً به سی صورت آمده است، شش صورت از آن مختص ملائکه است، و نُه صورت مختص پیامبرمان محمد مصطفی r، و چهار صورت مختص دیگر پیامبران، و سه صورت مختص حیوانات و جمادات، و سه صورت مختص مؤمنان، و شش صورت از آنِ همهی موجودات است.
از جمله مواردی که مختص ملائکه است این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْۖ﴾ [المؤمن: 7].
«کسانی که عرش را حمل میکنند و آنان که پیرامون آن (عرش) هستند با ستایش پروردگارشان تسبیح میگویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان آمرزش میخواهند».
و یا میفرماید:
﴿فَإِنِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فَٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا یَسَۡٔمُونَ۩ ٣٨﴾
[فصلت: 38].
«پس اگر [کافران] کبر ورزند [چه باک!] آنان که نزد پروردگارت هستند در شب و روز او را به پاکی یاد میکنند و آنان خسته نمیشوند».
و یا میفرماید:
﴿وَلَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَنۡ عِندَهُۥ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَلَا یَسۡتَحۡسِرُونَ ١٩ یُسَبِّحُونَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا یَفۡتُرُونَ ٢٠﴾ [الأنبیاء: 19-20].
«و هر کس که در آسمانها و زمین است، ملک و مطیع اوست. و آنان که به نزدش هستند از پرستش او سرکشی نمیکنند و خسته نمیشوند (۱۹) شب روز تسبیح میگویند، سستی نمیورزند».
و یا میفرماید:
﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلصَّآفُّونَ ١٦٥ وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلۡمُسَبِّحُونَ ١٦٦﴾ [الصافات: 165-166].
«و ما به صف ایستادهایم (۱۶۵) و ماییم که تسبیح گو هستیم».
از جمله مواردی که مختص پیامبرمان r است این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِینَ ٩٨ وَٱعۡبُدۡ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأۡتِیَکَ ٱلۡیَقِینُ ٩٩﴾
[الحجر: 98-99].
«پس پروردگارت را با ستایش او به پاکی یاد کن و از سجدهکنندگان باش (۹۸) و پروردگارت را تا هنگامی که مرگ به تو رسد، پرستش کن».
و یا میفرماید:
﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَٱسۡجُدۡ لَهُۥ وَسَبِّحۡهُ لَیۡلٗا طَوِیلًا ٢٦﴾ [الإنسان: 26].
«و [در بخشی] از شب برایش نماز بگزار و در بخش بلندی از شب او را به پاکی یاد کن».
و یا میفرماید:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [النصر: 3].
«پس پروردگارت را با ستایشِ [او] به پاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه، بیگمان او توبهپذیر است».
از جمله مواردی که مختص پیامبران است این سخن خداوند به زکریا u است که میفرماید:
﴿وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ ٤١﴾ [آل عمران: 41].
«و شامگاهان و صبحگاهان تسبیح گوی».
و یا سخن خداوند دربارهی زکریا که به قومش توصیه کرد بر تسبیح مداومت داشته باشند:
﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَیۡهِمۡ أَن سَبِّحُواْ بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗا ١١﴾ [مریم: 11].
«آنگاه به آنان اشاره کرد که: صبح و شام تسبیح گویید».
و یا سخن خداوند دربارهی یونس به هنگام رهائیش از تاریکیهای دریا و شکم ماهی که علت این رهایی را، مداومت او بر تسبیح عنوان میکند:
﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ ١٤٣ لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٤٤﴾
[الصافات: 143-144].
«و اگر در زمرهی تسبیحگویان [خدا] نبود، در شکم ماهی میماند [و اثری از او نبود] تا روزی که [انسانها] برانگیخته شوند».
از جمله مواردی که مختص مؤمنین است، این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ ذِکۡرٗا کَثِیرٗا ٤١ وَسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا ٤٢﴾
[الأحزاب: 41-42].
«ای مؤمنان، خداوند را به یاد کردن بسیار یاد کنید (۴۱) و او را صبح و شام تسبیح گویید».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّمَا یُؤۡمِنُ بَِٔایَٰتِنَا ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ۩ ١٥﴾ [السجدة: 15].
«تنها کسانی به آیات ما ایمان میآورند که چون به آن پند یابند، سجدهکنان [بر زمین] افتند و پروردگارشان را با ستایش تقدیس میکنند و گردنکشی نمیکنند».
و یا میفرماید:
﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَیُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ یُسَبِّحُ لَهُۥ فِیهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦ رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ﴾ [النور: 36-37].
«در خانههایی که خداوند اجازه داده است که رفعت یابند و نام او در آنجا یاد شود. او را صبح و شام در آنجا تسبیح میگویند (۳۶) مردانی که هیچ تجارت و خرید و فروشی آنان را از یاد خدا و بر پای داشتن نماز باز ندارد».
از جمله مواردی که در خصوص حیوانات و جمادات آمده این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا ٤٤﴾ [الإسراء: 44].
«آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را به پاکی یاد میکنند و هیچ چیز نیست مگر آن که با حمدِ او تسبیح میگویند ولی شما تسبیح آنان را درنمییابید. بیگمان او بردبار آمرزگار است».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ ١٨ وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ ١٩﴾ [ص: 18-19].
«ما کوهها را با او رام کردیم شامگاهان و بامدادان تسبیح میگفتند؛ (۱۸) و پرندگان را نیز به حالت جمع شده [در خدمتش گماشتیم، که] هر یک با وی همآواز بودند».
و یا میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّیۡرُ صَٰٓفَّٰتٖۖ کُلّٞ قَدۡ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِیحَهُۥۗ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِمَا یَفۡعَلُونَ ٤١﴾ [النور: 41].
«آیا ندانستهای که همهی کسانی که در آسمانها و زمین هستند و مرغان بال گشاده خداوند را به پاکی یاد میکنند؟ [خداوند] نیایش و تسبیح هر یک از آنان را دانسته است و خداوند به آنچه میکنند داناست».
از جمله مواردی که شامل همهی آفریدهها میگردد این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١﴾ [الحشر: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد میکند و او پیروزمندِ فرزانه است».
و یا میفرماید:
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ١﴾ [التغابن: 1].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد میکند. فرمانروایی از آن اوست و ستایش [نیز] او راست و او بر هر کاری تواناست».
خداوند واژهی (سُبْحَانَ) را در بیست و پنج جای قرآن بیان کرده است که ضمن هر کدام از اینها صفتی از صفات مدح را برای خدا اثبات و یا صفتی از صفات ناپسند را از او نفی نموده است[3]. از جمله میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ ١١٦﴾ [البقرة: 116].
«او منزّه است بلکه هر چه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست. و هر کدام [از اینها] فرمانبردار اویند».
و یا میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٨٢﴾ [الصافات: 180-182].
«پاک و منزّه است پروردگارت، پروردگارِ شکوهمند، از آنچه [کافران] وصف میکنند (۱۸۰) و سلام بر رسولان (۱۸۱) و ستایش خدای راست، پروردگارِ جهانیان».
و یا میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٤٣﴾ [الطور: 43].
«خداوند پاک و منزّه است از آنچه شرک میآورند».
و یا میفرماید:
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِینَ تُمۡسُونَ وَحِینَ تُصۡبِحُونَ ١٧ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِیّٗا وَحِینَ تُظۡهِرُونَ ١٨﴾ [الروم: 17-18].
«پس چون در شامگاه و بامداد درآیید خداوند را چنان که باید به پاکی یاد کنید (۱۷) و ستایش در آسمانها و زمین او راست و [نیز] در پایانِ روز و به هنگامِ نمیروزتان».
و یا میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ ٨٢﴾ [الزخرف: 82].
«پاک است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگارِ [صاحب] عرش از آنچه وصف میکنند».
و یا میفرماید:
﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِیهَا سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمۡ فِیهَا سَلَٰمٞۚ﴾ [یونس: 10].
«نیایش آنان در بهشت این است که: بار خدایا، تو را تقدیس میکنیم؛ و درودشان در آنجا سلام است».
بیشک این نصوص قرآن کریم و آنچه در این معنا و مفهوم در کتاب خداوند آمده به روشنی بیانگر عظمت منزلت تسبیح و جایگاه والای آن در دین، و بیانگر این است که تسبیح از مهمترین اذکار مشروع بوده و از سودمندترین عباداتی است که باعث نزدیکی آدمی به خداوند میشود. پاک و منزه است کسی که بر بندگانش نعمت را جاری ساخته و بخشایش را بر خود مقرر نموده است. خدا را به تعداد مخلوقاتش، و به قدر رضایت او، و وزن عرش او، و مرکب نوشتن کلمات او به پاکی یاد میکنم.
ان شاءالله به زودی به بیان فضیلت تسبیح و جایگاه آن با تکیه بر آنچه در این باره در حدیث رسول الله rآمده ادامه میدهیم، رسولی r که امتش را بر راه و روش بسیار واضح و روشن به جا گذاشت. پیامبر r از همهی مردمان به خدا آگاهتر بوده و بیش از همه از خداوند پروا داشت و از همه بیشتر به تسبیح و تقدیس و تنزیه پروردگارش مشغول بود.
فصلّى الله وملائکتُه وأنبیاؤه ورسلُه والصالحون من عباده علیه، وعلى آله وصحبه وسلّم تسلیماً کثیراً.
36- بیان فساد ذکر با اسم ظاهر مفرد یا ضمیر
پیشتر سخن درباره بیان فضیلت کلمهی توحید لا إله إلا الله بود و این که این کلمه بهترین سخنی است که ذاکران با آن پروردگارشان را یاد میکنند و والاترین کلمهای است که به زبان آوردهاند. و گفتیم این کلمهای است که بر زبان آوردنش آسان، معنایش عظیم، و نیاز بندگان بدان بزرگترین نیازهاست، و ضرورتشان به آن بزرگترین ضرورت است، بلکه نیاز و ضرورتشان بدان بزرگتر و مهمتر از نیاز و ضرورتشان به خوراکی و نوشیدنی و لباس و دیگر امور آنهاست. از آنجایی که مردم ـ بلکه همهی عالم و همهی هستی ـ نیاز بیحد و حصری به لا إله إلا الله دارند، بیش از دیگر اذکار وجود داشته و آسانتر از همه است، و معنایش از دیگر اذکار مهمتر بوده و جایگاهش از همه والاتر است. با همهی اینها برخی از عوام و نادانان آن را ترک کرده و به دعاهایی ابتکاری و من درآوردی و اذکاری اختراعی که در کتاب و سنت وجود ندارد و از هیچیک از سلف امت نقل نشده روی آوردهاند.
از جملهی آنها کارهایی است که برخی از اهل طریقههای صوفیه در اذکارشان انجام میدهند، بدین شکل که تنها اسم ظاهر مفرد را نام برده و میگویند: «الله، الله» و این لفظ را تکرار میکنند، و چه بسا برخی از آنان به جای لفظ الله، ضمیر «هو» را تکرار میکنند. گاه گروهی در این باره زیادهروی میکنند و کلمهی توحید لا إله إلا الله را ذکرِ عوام، و نام مفرد (الله) را ذکر خواص، و ضمیر (هو) را ذکر خواصِ خواص معرفی میکند، و چه بسا برخی از آنان میگویند: «لا إله إلا الله» ذکر مؤمنان، و «الله» ذکر عارفان، و «هو» ذکر محققان است، و با این کار ذکر نام ظاهر مفرد (الله)، یا ضمیر (هو) را بر کلمهی توحید لا إله إلا الله برتری میدهند؛ کلمهی توحیدی که رسول الله r آن را برترین ذکر توصیف نموده و آن را برترین سخنی دانسته که او و پیامبران پیش از او گفتهاند. پیشتر برخی از احادیثی را که بیانگر این مطلب بود ذکر کردیم و این در حالی است که ذکر خداوند با اسم ظاهر مفرد یا ضمیر وی در کتاب و سنت تشریع نشده است و از هیچیک از سلف امت نقل نشده بلکه گروهی از گمراهان متاخر بدون هیچ دلیل و برهانی آن را بر زبان میآورند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه/ ادعاهای اینان در بارهی این ذکر جدید را رد کرده و فساد آنچه را برای تایید ادعایشان بدان چنگ میزنند، روشن میسازد. وی/ میگوید: «و چه بسا برخی از مؤلفین در مسیر بزرگداشت این مطلب قدم برداشته، و گاه از سرمستی، و گاه بر پایهی رأی و نظر، و گاه با نقلی دروغین برای آن دلیل تراشیدهاند، چنانکه برخی از آنان روایت کردهاند پیامبر r به علی بن ابی طالبt یاد داد که بگوید: «الله، الله، الله؛ پیامبرr این کلمه را سه بار تکرار کرد سپس به علیt دستور تکرارش را داد و او نیز سه بار آن را تکرار کرد»، این مطلب به اتفاق علمای حدیثشناس روایتی ساختگی است بلکه آنچه از پیامبر r جهت یاددهی نقل شده و رأس ذکر محسوب میشود کلمهی لا إله إلا الله است و این همان کلمهای است که به هنگام مرگ عمویش ابوطالب، آن را بر او عرضه کرد و گفت: «ای عمو، کلمهی لا إله إلا الله را بگو، این کلمهای است که با آن در حضور خداوند برایت حجت میآورم»[1]، و فرمود: «بیشک من کلمهای را میدانم که بندهای که به هنگام مرگ آن را بیان کند به طور حتم روحش از آن راحتی و آسایش به دست میآورد»، و فرمود: «کسی که آخرین سخنش [در دنیا] لا إله إلا الله باشد وارد بهشت میشود»، و فرمود: «به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا این که به وحدانیت خدا و رسالت محمد r اقرار کنند؛ همین که این کارها را انجام دادند، خون و مال آنان از جانب من محفوظ است، مگر در برابر حقّی که به حکم اسلام به عهده خواهند داشت و حساب [نیّت و کارهای پنهانی] آنان با خداست»[2]، در همین معنا احادیث بسیاری وجود دارد.
سپس میگوید: بر زبان آوردن اسم مفرد (الله) به عنوان ذکر به هیچ وجه مقرر نشده است، و در ادلهی شرعی مطلبی که بیانگر مستحب بودن آن باشد وجود ندارد، و این که گروهی از عبادتکنندگان خطاکار درخصوص این سخن خداوند که:
﴿قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ﴾ [الأنعام: 91].
«بگو: خدا [آن را نازل کرده است]، آنگاه آنان را بگذار».
دچار این توهم شدهاند که منظور از آن گفتن این نام است، خطایی است روشن و آشکار. اینان اگر به ما قبل این بخش از آیه بیندیشند مراد آیه روشن میگردد، خداوند میفرماید:
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَیۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِی جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِیسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ کَثِیرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُکُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ﴾ [الأنعام: 91].
«و خداوند را چنان که سزاوارِ ارجِ اوست، ارج نگذاشتند. چون گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است. بگو: چه کسی نازل کرده است کتابی را که موسی آن را نور و راهنما برای مردم آورده است که آن را به صورت ورقهایی درمیآورید، [بخشی از] آن را آشکار و بسیاری [از آن را] نهان میدارید؟ و چیزی آموزش داده شدید، که شما و پدرانتان [آن را] نمیدانستید. بگو: الله [آن را نازل نموده است]».
یعنی: بگو: الله کتابی را که موسی آورده، فرو فرستاده است، و این سخنی کامل، و جملهای اسمیه است که مرکب از مبتدا و خبر است، که به سبب دلالت سؤال بر جواب، خبرِ آن حذف شده است، و این قاعدهای کلی است که مانند آن در زبان عربی آمده است ...».
وی سپس مثالهایی [دیگر] در این باره میآورد، تا آنجا که میگوید: «با ادلهی شرعی و همچنین با ادلهی عقلی و ذوقی آشکار میگردد که ذکر با نام مفرد که سخنی کامل نیست، کاری غیرمستحب است. بیشک این اسم به تنهایی ایمان و کفر، و هدایت و گمراهی، و علم و جهل را نمیرساند».
تا آنجا که میگوید: «به همین خاطر آگاهان به زبان عرب و دیگر زبانها بر این مطلب متفقالقولند که سکوت بر اسم -به تنهایی- زیبا نیست زیرا نه جملهی کاملی است و نه سخنی مفید.
به همین خاطر هنگامی که شخصی عرب شنید که مؤذنی میگوید: «أشهد أن محمداً رسولَ الله»، گفت: این مؤذن چه میگوید؟ زیرا وقتی او نام را منصوب نمود (رسولَ الله) آن را صفت (محمّد) قرار داده، و صفت تکمیلکنندهی موصوف است. آن عرب با درستی سرشت و طبیعتش خواهان خبری مفید بود، در حالی که قصد مؤذن بیان خبر بود اما دچار اشتباه [اعرابی] شده بود، و اگر انسان هزاران هزار بار نام الله را تکرار کند با گفتن آن مؤمن نمیگردد و مستحق ثواب و بهشت خدا نمیشود. بیشک کفار تمامی ادیان این نام را به صورت مفرد بیان میکنند؛ فرقی نمیکند که به او و یگانگیاش اقرار کنند یا نکنند. حتی هنگامی که خداوند به ما دستور میدهد نامش را بیان کنیم مانند این سخن:
﴿فَکُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَکۡنَ عَلَیۡکُمۡ وَٱذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهِۖ﴾ [المائدة: 4].
«پس از آنچه برای شما نگاه داشتند بخورید و نام خدا را بر آن یاد کنید».
و یا میفرماید:
﴿وَلَا تَأۡکُلُواْ مِمَّا لَمۡ یُذۡکَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ﴾ [الأنعام: 121].
«و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است، مخورید».
و یا میفرماید:
﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾ [الأعلى: 1].
«نام پروردگارِ برترت را به پاکی یاد کن».
و یا میفرماید:
﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ ٧٤﴾ [الواقعة: 74].
«پس نام پروردگارِ بزرگت را به پاکی یاد کن».
و امثال اینها، نامِ خود را با کلامی کامل بیان میکند مانند این که میگوید: بسم الله، یا میگوید: سبحان ربی الاعلی، و سبحان ربی العظیم و شبیه اینها، و اصلاً بیان اسم به تنهایی مقرر و تشریع نشده است و با بیان صرف این اسم، نه فرمانی انجام میپذیرد، و نه شکاری حلال میشود و نه قربانی و دیگر امور انجام میشود».
تا آنجا که میگوید: «با آنچه بیان داشتیم ثابت میشود که ذکر نام [الله] به تنهایی مستحب نیست چه برسد به این که ذکر خواص باشد، و بعیدتر از آن ذکر ضمیر که همان «هو» است، میباشد. و کلمهی «هو» به خودی خود بر کسی یا چیز معینی دلالت نمیکند بلکه «هو: او» به حسب آنچه مذکور یا معلوم است تفسیر میشود که در این صورت معنای آن بر حسب قصد متکلم و نیّت اوست»[3].
و در جایی دیگر میگوید: «انجام ذکر با بیان ضمیر به تنهایی (هو)، دورترین عمل از سنت، و واردترین در بدعت و نزدیکترین به فریبکاری شیطان است ...»
تا آنجا که میگوید: «اینجا منظور این است که آنچه به هنگام ذکر خداوند سبحان مشروع است همان ذکر او با جملهای کامل است؛ جملهای که کلام (سخن) نامیده میشود و مفرد آن کلمه (واژه) است، و این همان است که به دلها سود رسانده و با آن اجر و پاداش، قرب به خداوند، معرفت و محبت و خشیت او، و دیگر مطالب عالی و مقاصد والا به دست میآید، اما اکتفا کردن به اسم مفرد ظاهر (الله) یا ضمیر (هو) پایه و اساسی ندارد چه برسد به این که ذکر خواص و عارفان باشد، بلکه این کار ابزاری برای انواعی از بدعتها و گمراهیها، و دستاویزی برای تصورات فاسد اهل الحاد و اهل اتحاد است ...، حاصل جمع این دین دو اصل است: این که جز خدا را پرستش نکنیم و جز بر اساس آنچه تشریع نموده او را پرستش ننماییم. او را با بدعت پرستش نکنیم»[4] این سخن چنان محققانه و واضح است که مجالی برای تردید در این امر نمیدهد و حقّ آشکار است.
بیشک اشتیاق اینان بر [انجام] این اذکار جدید و نوظهور، که اصل و اساسی در دین و شریعت خداوند ندارد، و در مقابل، ترک سنت صحیح از سوی آنها، در ذهن انسان مسلمان سؤالات بسیاری را برمیانگیزد، چه عاملی اینان را وا داشته تا از راه و روش پیامبرr و علاقهی به سنتش روی گردان شده و به اموری روی آورند که خداوند دلیلی بر انجام شان اقامه نکرده است و باعث شده به اذکاری مشغول شوند که در شرع هیچ حجت و برهانی بر انجام شان نیامده اما با این وجود این اذکار و اعمال را بسیار مورد تجلیل و تکریم قرار میدهند و منزلت آن را بالا میبرند و از شأن و منزلت دعاهای نبوی و اذکار شرعی که سرور همهی آفریدهها و بهترین پیامبران و فرستادگان، و امام و پیشوای خاشعان و ذاکران بیان نموده میکاهند؟
صلوات الله وسلامه وبرکاته علیه وعلى آله وأصحابه أجمعین.
35- نواقض شهادت أن لا إله إلا الله
پیشتر شروط کلمهی توحید لا إله إلا الله را بیان داشتیم؛ شروطی که باید در یک شخص فراهم شود تا لا إله إلا الله گفتن او نزد خدا مورد قبول واقع شود. گفتیم که اینها شروطی والا و با ارزشند که بر هر مسلمانی واجب است عنایت و توجه ویژهای به آنها داشته باشد. و از جملهی چیزهایی که لازم است تا فرد مسلمان در این مورد عظیم بدان اهتمام نماید شناخت نواقض این کلمه است تا از آنها بر حذر بوده و دوری بگیرد. خداوند تبارک و تعالی در کتاب خود راه مؤمنینی که این کلمه را عملی نمودهاند به طور مفصل روشن نموده است و همچنین راه گناهکاران و کسانی که برخلاف [مدلول] این کلمه حرکت کردهاند را به تفصیل آشکار ساخته است و همچنین فرجام هر دو گروه، و کارهای هر دو دسته، و اسباب توفیق این دسته و عوامل شکست دستهی دیگر را به روشنی بیان نموده است. خداوند سبحان در کتابش این دو حالت را به خوبی تببین نموده و جزئیات هر کدام را به تمامی بیان نموده است، چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلِتَسۡتَبِینَ سَبِیلُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ ٥٥﴾ [الأنعام: 55].
«و آیات را بدین سان به روشنی بیان میکنیم تا راه مجرمان روشن شود».
و یا میفرماید:
﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا ١١٥﴾ [النساء: 115].
«و هر کس پس از آن که هدایت برای او روشن شد با رسول [خدا] مخالفت ورزد و جز از راه و رسم مؤمنان پیروی کند او را به آنچه روی کرده واگذاریم و او را به جهنّم درآوریم. و بد جایگاهی است».
کسی که راه مجرمان را نشناخته باشد و مسیرشان برایش آشکار نباشد چیزی نمانده که گرفتار گوشهای از باطل آنان شود؛ به همین سبب، امیرالمؤمنین عمر بن خطاب t میفرماید: «رشتههای اسلام یک به یک از هم گسسته میشوند آن گاه که فردی در اسلام رشد کند اما دوران جاهلیت را نشناخته باشد»[1].
به همین سبب نصوص بسیاری در کتاب و سنت آمده که آدمی را از عوامل ارتداد و سایر انواع شرک و کفر که از بین برندهی کلمهی توحید لا إله إلا الله هستند بر حذر میدارد و نسبت به ارتکاب آنها هشدار میدهد. علماء رحمهم الله در باب حکم مرتد در کتابهای فقهی بیان داشتهاند که: فرد مسلمان با ارتکاب تعدادی یا حتی یک مورد از این نواقض اسلام مرتد شده و از آیین اسلام خارج میگردد، و تنها تلفظ لا إله إلا الله به او سودی نمیرساند زیرا این کلمهی بزرگ که بهترین و برترین ذکر است تنها زمانی برای گویندهاش سودمند است که شروط آن را رعایت کند و از هر چیزی که موجب نقض آن گردد دوری گزیند.
شکی در این نیست که شناخت فرد مسلمان نسبت به این نواقض در بردارنده فایدهای عظیم در دین است، هنگامی که فرد مسلمان اینها را میشناسد هدفش از این شناخت سالم ماندن از بدیها و رهایی از این آفتها است و به همین خاطر هر کس که شرک و کفر و باطل و راههای آن را بشناسد و از آنها متنفر باشد و دوری گزیند و دیگران را از آنها برحذر دارد و آن را از خود دور کند و اجازه ندهد که ایمانش را خدشهدار کنند بلکه با شناخت آنها بصیرت و محبتش را نسبت به حق افزایش دهد و بیزاریاش را نسبت به این امور افزایش دهد، این شناخت فواید و منافعی را برای او در برخواهد داشت که جز خدا کسی بدان آگاهی ندارد. خداوند دوست دارد که راه حق را بشناسند تا آن را دوست بدارند و بپیمایند و دوست دارد که راه باطل شناخته شود تا تا مردم از آن متنفر شوند و دوری گزینند زیرا همچنان که فرد مسلمان خواهان شناخت راه خیر است تا آن را عملی سازد همانطور نیز خواهان شناخت راههای شر است تا از آنها دوری بگیرد. به همین خاطر در صحیحین از حذیفه بن یمان رضی الله عنهما نقل است که گفت: مردم از رسول خدا r درباره نیکیها میپرسیدند و من درباره بدی میپرسیدم، از ترس آن که مبادا بدان گرفتار شوم[2].
به همین خاطر گفته شده که:
تَعلَّمَ الشرَّ لا للشرِّ ولکن لتوقّیه |
|
ومن لم یعرف الشرَّ من الناس یقع فیه |
شر را بیاموز، نه به
خاطر خود شر بلکه برای پرهیز از آن |
||
زیرا کسی که شر را
نشناخته است لاجرم در آن خواهد افتاد. |
حالا که قضیه چنین است و از این اهمیت برخوردار است بر هر مسلمانی واجب است که مسائلی را که در تناقض با کلمهی توحید لا إله إلا الله است بشناسد تا با دقت و احتیاط با آنها برخورد کند و همچنان که پیشتر بیان شد کلمهی توحید با کارهای بسیاری نقض میشود؛ شدیدترین و خطرناکترین این نواقض و بیشترین آنها از لحاظ ارتکاب ده مورد است که علمای بسیاری بدان اشاره نمودهاند[3].
در ذیل به طور مختصر این نواقض نقل بیان میشود تا فرد مسلمان از آن دوری بگیرد و دیگر مسلمانان را از آن برحذر دارد؛ به امید در امان ماندن از آنها.
نخست: شرک در پرستش خداوند است. خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُۚ﴾ [النساء: 48].
«به راستی خداوند [آن را] که به او شرک آورده باشد، نمیبخشد و جز آن را برای هر کس که بخواهد، میبخشد».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ مَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢﴾ [المائدة: 72].
«بیگمان کسی که به خداوند شرک آورد، خداوند بهشت را بر او حرام میگرداند و جایگاهش آتش [دوزخ] است. و ستمکاران یاورانی ندارند».
و از این جمله است: به فریاد خواندن مردگان و یاری جستن از آنان، و نذر کردن و قربانی کردن برای آنان و کارهایی شبیه اینها.
دوم: کسی میان خود و خدا واسطههایی قرار دهد، آنان را به فریاد خوانده و از آنان طلب شفاعت نماید و بدانها توکل کند به اتفاق آراء [علماء] دچار کفر شده است، خداوند میفرماید:
﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ١٨﴾ [یونس: 18].
«و به جای خداوند چیزی را میپرستند که به آنان زیانی نمیرساند و سودی به آنان نمیبخشد و میگویند: اینان در نزد خداوند شفیعان ما هستند. بگو: آیا خدا را به آنچه که در آسمانها و در زمین نمیداند، خبر میدهید؟ او پاک [و منزه] و از آنچه شرک میآورند [بسی] برتر است».
سوم: کسی که مشرکان را کافر نداند یا در کفر آنان شک کند یا اعتقادشان را تأیید کند، از دین و ایمان خود برگشته است.
چهارم: کسی که باور داشته باشد راه و روش دیگری کاملتر از راه و روش پیامبر r است، یا حکم و قانون دیگری زیباتر و نیکوتر از حکم و قانون اوست؛ چنین کسی کافر است، مانند کسانی که حکم طاغوت را بر حکم خداوند سبحان ترجیح میدهند.
پنجم: کسی که چیزی از آنچه که پیامبر r آورده را بد بداند و از آن متنفر باشد هر چند بدان عمل کند، کفر ورزیده است، زیرا خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٩﴾ [محمد: 9].
«این از آن است که آنان آنچه را که خدا نازل کرده است ناخوش داشتند. در نتیجه خداوند اعمالشان را تباه کرد».
ششم: کسی که چیزی از دین رسول r یا پاداشها یا مجازاتهای آن را مورد تمسخر قرار دهد، کفر ورزیده است و دلیل این مطلب این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَایَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ کُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ کَفَرۡتُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡۚ﴾ [التوبة: 65-66].
«بگو: آیا به خدا و آیات او و رسولش ریشخند میکردید؟ (۶۵) عذر نیاورید، به راستی که پس از ایمانتان کافر شدید».
هفتم: سحر و جادو، از جمله جادویی که باعث تنفر یا علاقمندی میشود. کسی که مرتکب سحر شود یا بدان راضی باشد دچار کفر شده است و دلیل آن سخن خداوند است که:
﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ﴾ [البقرة: 102].
«و [آن دو فرشته] به هیچ کسی [جادو] نمیآموختند مگر آن که میگفتند: ما تنها [مایهی] آزمونی هستیم. پس [با به کارگیری جادو] کافر مشو».
هشتم: یاری و پشتیبانی کردن مشرکان بر ضد مسلمانان، و دلیل آن سخن خداوند است که میفرماید:
﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٥١﴾ [المائدة: 51].
«و هر کس از شما آنان را دوست گیرد، به راستی که خود از آنان است. بیگمان خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند».
نهم: کسی که بر این باور باشد که برخی از مردم میتوانند از آیین محمد r خارج شوند، کافر است، زیرا خداوند میفرماید:
﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٨٥﴾
[آل عمران: 85].
«و هر کس دینی جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است».
دهم: روی گردانی از دین خدا [بدین شکل که] آن را نیاموزد و بدان عمل نکند، و دلیل آن سخن خداوند است که میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بَِٔایَٰتِ رَبِّهِۦ ثُمَّ أَعۡرَضَ عَنۡهَآۚ إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُنتَقِمُونَ ٢٢﴾
[السجدة: 22].
«و کیست ستمکارتر از کسی که به آیات پروردگارش پند یابد آن گاه از آن روی بگرداند. بیگمان ما از گناه کاران انتقام خواهیم گرفت».
اینها امور دهگانهی نقض کننده کلمهی توحید لا إله إلا الله هستند، اگر کسی مرتکب یکی از اینها شود ـ به خداوند پناه میبریم ـ توحیدش از بین میرود، و ایمانش تباه میشود، و از گفتن لا إله إلا الله سودی نمیبرد. اهل علم تصریح کردهاند که در انجام همهی این نواقص میان کسی که شوخی میکند و کسی که جدی است، و کسی که از روی ترس مرتکب آن شده ـ مگر این که مجبور شده باشد ـ تفاوتی نیست، و همهی این نواقص از خطرناکترین [عوامل کفر] و جزو بیشترین مواردی هستند که رخ میدهند. لذا شایستهی فرد مسلمان است که از آنها دوری گزیند و از دچار شدن به آن بر خود بیمناک باشد. به خداوند پناه میبریم از هر آنچه موجب جلب خشم و عذاب دردناک او شود، و از او خواهانیم که همهی ما را بر انجام آنچه میپسندد توفیق دهد، و ما و همهی مسلمانان را به راه راستش هدایت نماید. بیشک او شنوا و اجابت کننده [ی دعا] و نزدیک است.
34- معنا و مفهوم کلمهی توحید (لا إله إلا الله)
بیتردید کلمه توحید لا إله إلا الله که بهترین و برترین و کاملترین ذکر است، به مجرد تلفظ بدان، و صِرْف بیان زبانی، و بدون آن که آدمی به حقیقت مفهوم آن قیام کند نزد خداوند مورد قبول واقع نمیشود همچنین بدون تطبیق هدف و منظور آن که همان نفی شرک و اثبات یکتایی خداوند است و بدون اعتقاد جازم به مقتضیات آن و عمل بدان مورد پسند خدا نیست بلکه با رعایت همه اینها آدمی مسلمانی حقیقی محسوب شده و در زمرهی اهل لا إله إلا الله قرار میگیرد.
این کلمهی عظیم در بردارندهی این مطلب است که جز الله معبود دیگری نیست، و الوهیت دیگران باطلترین باطلهاست و اثبات چنین خدایانی بزرگترین ستمها و اوج گمراهی است. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ ٦﴾
[الأحقاف: 5-6].
«و کیست گمراهتر از کسی که به جای الله کسی را [به دعا] بخواند که تا روز قیامت [دعای] او را اجابت نکند و آنان (معبودان دروغین) از دعایشان بیخبرند و چون مردم محشور شوند [آن معبودان] دشمن آنان خواهند بود. و عبادتشان را منکر شوند».
و یا میفرماید:
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ ٦٢﴾ [الحج: 62].
«این از آن است که خداوند بر حقّ است و آنچه را به جای او [به نیایش] میخوانند باطل است و [از آن] که خداوند بلندمرتبت [و] بزرگ [منزلت] است».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ ١٣﴾ [لقمان: 13].
«به راستی که شرک ستمی بزرگ است».
و یا میفرماید:
﴿وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾ [البقرة: 254].
«و کافرانند که ستمکارند».
ظلم به معنی قرار دادن چیزی در غیر جای خودش است و بیشک اختصاص دادن عبادت به غیر الله ظلم است زیرا [پرستش مختص خداست و] این کار به معنی قرار دادن پرستش در غیر جای خود است و این کار بدترین ستمها و خطرناکترین آنهاست.
بیشک لا إله إلا الله -این کلمهی عظیم- مفهومی دارد که ناگزیر باید آن را درک کرد و فهمید، و در معنای آن دقت کرد. زیرا به اتفاق اهل علم، تلفظ کلمه بدون فهم معنای آن و عمل به مقتضای آن، سودی برندارد، چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَلَا یَمۡلِکُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٨٦﴾
[الزخرف: 86].
«و کسانی را که به جای او به پرستش میخوانند اختیار شفاعت ندارند بلکه کسانی [چنین حقّی دارند] که آنان دانسته به حقّ گواهی داده باشند».
معنای این آیه چنان که اهل تفسیر میگویند این است که: مگر کسانی که به لا إله إلا الله گواهی داده باشند در حالی که قلبهایشان مفهوم آنچه را که به زبان میآورند میدانند، زیرا شهادت دادن مستلزم علم به آن چیزی است که دیده میشود و اگر از سر جهل و نادانی باشد شهادت محسوب نمیشود. همچنین مستلزم صدق و عمل بدان است، و بدین ترتیب روشن میگردد که دربارهی این کلمه ناگزیر باید بدان علم به همراه عمل و صدق داشت. با علم است که آدمی از راه و روش نصاری که بیعلم، عمل میکنند رهایی مییابد، و با عمل است که از راه و روش یهودیان که میدانند اما عمل نمیکنند نجات مییابد، و با صدق است که از راه و روش منافقان که پیدا و پنهانشان یکی نیست، خلاص میشود، و بدین شیوه در زمرهی اهل راه راست قرار میگیرد؛ جزو کسانی که خداوند بدانان نعمت بخشیده، نه آنان که مورد خشم قرار گرفته و نه گمراهان.
کوتاه سخن این که لا إله إلا الله تنها برای کسی سودمند است که مدلول آن را نفیاً و اثباتاً شناخته و آن را باور کند و بدان عمل نماید. اما کسی که لا إله إلا الله را بگوید و به شکل ظاهری بدان عمل نماید اما این کار را سر بیاعتقادی انجام دهد، منافق است، و کسی که آن را بگوید و برخلاف آن عمل نماید و مرتکب شرک شود،کافر است. همچنین کسی که آن را بگوید اما با انکار چیزی از شروط و تکالیف آن از عقیدهاش برگردد این گفتن سودی بدو نمیرساند هر چند هزار بار آن را تکرار کند. و همچنین کسی که لا إله إلا الله را بگوید اما انواعی از پرستش و عبادت را به غیر خدا اختصاص دهد به عنوان مثال دعا و قربانی و نذر و یاری طلبیدن و توکل و انابه و امید و ترس و محبّت و کارهایی از این قبیل را برای غیرخدا انجام دهد، او نسبت به خداوند بزرگ شرک ورزیده هر چند لا إله إلا الله را نیز بر زبان آورد، زیرا به مقتضای توحید و اخلاص آن عمل ننموده است؛ توحیدی که معنا و مدلول و مفهوم این کلمهی بزرگ است[1].
مفهوم لا إله إلا الله این است که: معبود راستینی جز یک إله وجود ندارد و آن تنها الله است که هیچ شریکی ندارد، «إله» در لغت همان معبود است، و لا إله إلا الله یعنی معبود راستینی جز الله وجود ندارد هم چنان که خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِیٓ إِلَیۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾
[الأنبیاء: 25].
«و هیچ رسولی را پیش از تو نفرستادیم مگر آن که به او وحی میکردیم که معبود [راستینی] جز من نیست، پس مرا بپرستید».
و یا میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ [النحل: 36].
«و به یقین در [میان] هر امّتی رسولی را برانگیختیم، [با این دعوت] که: الله را بندگی کنید و از طاغوت بپرهیزید».
بدین ترتیب روشن میگردد که إله به معنای معبود است، و این که لا إله إلا الله به معنای خالص کردن عبادت برای الله یگانه و دوری از عبادت طاغوت است. به همین خاطر هنگامی که پیامبر r به کفار قریش فرمودند: بگویید: لا إله إلا الله، آنان گفتند:
﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾ [ص: 5].
«آیا [همهی] معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بیگمان این چیزی شگفت است».
و هنگامی که هود u به قومش گفت: بگویید: لا إله إلا الله، آنان به پیامبرشان گفتند:
﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾ [الأعراف: 70].
«آیا [نزد] ما آمدهای تا [ما را دعوت کنی که] تنها الله را بپرستیم و آنچه را که نیاکانمان میپرستیدند رها کنیم».
آنان چنین گفتند در حالی که هود u آنها را به لا إله إلا الله فرامیخواند؛ زیرا دریافته بودند که منظور از این کلمه نفی الوهیت از هر چه جز الله و اثبات آن تنها برای الله است؛ خدایی که یکتا است و شریکی ندارد. لا إله إلا الله مشتمل بر نفی و اثبات است، الوهیت را از هر چه جز الله متعال نفی میکند لذا هر چه جز الله از جمله فرشتگان و پیامبران و هر کس دیگری إله نیست و بهرهای از عبادت نصیب او نمیشود، و الوهیت تنها ویژهی خدای یگانه است؛ به این معنی که آدمی کسی جز او را خدا نمیپندارد یعنی چیزی از الوهیت را برای غیرخدا در نظر نمیگیرد، عملی که جزو اعمال قلب بوده و از انواع عبادت محسوب میگردد مانند نیایش و دعا و قربانی و نذر و دیگر کارها.
در قرآن کریم نصوص بسیاری آمده که معنی کلمه توحید لا إله إلا الله را روشن ساخته و منظور از آن را آشکار میکند، از جمله این که خداوند میفرماید:
﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ ١٦٣﴾ [البقرة: 163].
«و معبودتان، معبود یگانه است. معبودِ [راستینی] جز او نیست. بخشایندهی مهربان است».
و یا میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾ [البینة: 5].
«و فرمان نیافتند جز آن که الله را -در حالی که پرستش را برای او خالص ساختهاند با پاکدلی (دینورزی به آیین ابراهیمی)- بپرستند».
و یا میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ ٢٧ وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ ٢٨﴾ [الزخرف: 26-28].
«و چنین بود که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: بیگمان من از آنچه میپرستید، بیزارم (۲۶) برخلافِ کسی که مرا آفریده است، و همو مرا راه خواهد نمود (۲۷) و [خداوند] آن [سخن] را سخنی ماندگار در [میان] فرزندانش قرار داد، باشد که آنان بازگردند».
و خداوند به نقل از مؤمنِ سوره یس بیان میکند که:
﴿وَمَا لِیَ لَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٢ ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن یُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا یُنقِذُونِ ٢٣ إِنِّیٓ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ ٢٤﴾
[یس: 22-24].
«مرا چه شده است کسی را بندگی نکنم که مرا آفریده است و به سوی او بازگردانده میشوید؟ (۲۲) آیا به جای او معبودانی را [به پرستش] گیرم [که] اگر [خدای] رحمان در حقّ من به زیانی اراده کند، شفاعت آنان چیزی را از من دفع نکند و [آنان نتوانند] مرا نجات دهند (۲۳) من آنگاه در گمراهی آشکاری خواهم بود».
و یا میفرماید:
﴿قُلۡ إِنِّیٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّینَ ١١ وَأُمِرۡتُ لِأَنۡ أَکُونَ أَوَّلَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ١٢ قُلۡ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ ١٣ قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِینِی ١٤﴾ [الزمر: 11-14].
«بگو: من فرمان یافتهام که خدا را -با پرستشی خالص برای او- بندگی کنم (۱۱) و فرمان یافتهام به آن که نخستین [کس از] مسلمانان باشم (۱۲) بگو: من اگر از پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی بزرگ میترسم (۱۳) بگو: خدا را -با پرستش خالصِ خویش برای او- بندگی میکنم».
و خداوند به نقل از مؤمن آل فرعون بیان میکند که:
﴿۞وَیَٰقَوۡمِ مَا لِیٓ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِیٓ إِلَى ٱلنَّارِ ٤١ تَدۡعُونَنِی لِأَکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَأُشۡرِکَ بِهِۦ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞ وَأَنَا۠ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡغَفَّٰرِ ٤٢ لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِ لَیۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَلَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ ٤٣﴾ [المؤمن: 41-43].
«و ای قومِ من، مرا چه شده است که شما را به نجات میخوانم و [شما] مرا به سوی آتشِ [دوزخ] فرامیخوانید (۴۱) مرا فرامیخوانید که به خداوند کافر شوم و چیزی را که من به [حقیقت] آن علم ندارم شریکش مقرّر کنم. حال آن که من شما را به سوی [خداوند] پیروزمندِ آمرزگار فرامیخوانم (۴۲) بیگمان چیزی که شما مرا به سوی آن فرا میخوانید، آن نه در دنیا و نه در آخرت [اختیارِ پذیرشِ] دعایی ندارد و به یقین بازگشت ما به سوی خدا است و اسراف کارانند که دوزخیاند».
و آیات در این معنا بسیار فراوان است که روشن میسازد لا إله إلا الله به معنای بیزاری و برائت جستن از عبادت شفیعان و شرکای دروغینی است که برای خدا قرار داده شده، و همچنین به معنای اختصاص عبادت برای خدای یکتا و بیهمتاست. این همان هدایت و دین بر حقّی است که خداوند پیامبرانش را برای آن ارسال نموده و کتابهایش را برای بر پا داشتن آن فرو فرستاده است، اما این که آدمی بدون شناخت معنای لا إله إلا الله و بدون عمل به مقتضایش، آن را بر زبان آورد و چه بسا بهره و نصیبی از عبادت خداوند ماند دعا و ترس و قربانی و نذر و دیگر عبادات را برای او قرار دهد، این برای آنکه آدمی از اهل لا إله إلا الله باشد کافی نیست، و او را در روز قیامت از عذاب خداوند نجات نمیدهد[2].
لا إله إلا الله -چنان برخی گمان میکنند- نامی بیمعنا، یا سخنی عاری از حقیقت و یا لفظی بیمحتوا نیست؛ کسانی که معتقدند هدف نهایی تنها تلفظ این کلمه بدون اعتقاد قلبی به چیزی از معانی آن، یا تلفظ آن بدون بر پا داشتن چیزی از اصول و مبانی آن است. این به طور قطع شایستهٔ منزلت این کلمهی عظیم نیست، بلکه لا إله إلا الله نامی برای مفهومی بزرگ، و سخنی است ارزشمند که از همهی مفاهیم و معانی دیگر والاتر است، و نتیجهاش چنان که پیشتر بیان شد بیزاری جستن از عبادت هر آنچه جز الله است و همچنین روی آوردن به خداوند یکتا به حالت خضوع و فرمانبرداری، و امید و اشتیاق، و انابه و توکل، و دعا و طلب. صاحب لا إله إلا الله جز از الله [از کسی] چیزی نمیخواهد، و جز از الله از کسی یاری نمیجوید، و تنها بر الله توکل میکند، و به کسی جز الله امید نمی بندد، و تنها برای الله قربانی میکند، و هیچ یک از عبادات را به غیر الله اختصاص نمیدهد، و تمامی آنچه جز الله مورد بندگی قرار میگیرد را رد میکند و از این کارها برائت میجوید.
شگفتا که این قضیه چه والاست و این موضوع چه آشکار است. اما توفیق تنها به دست الله است و تنها او یاریرسان است.
33- شروط لا إله إلاّ الله
پیشتر به بیان گوشهای از فضائل کلمهی توحید «لا إله إلا الله» پرداختیم؛ سخنی که در میان دیگر سخنان بهترین و برترین و والاترین سخنها است. همچنین پاداشهای ارجمند و فضائل عظیم و ثمرات سودمندی که در دنیا و آخرت بدین کار تعلق میگیرد را بیان داشتیم. اما بر فرد مسلمان واجب است بداند که تنها صرف گفتن و به زبان آوردن لا إله إلا الله، سبب پذیرفتن آن از گوینده نمیشود، بلکه ناگزیر باید حق و وظیفهی دینی آن، و همچنین شروط آن را که در کتاب و سنت نقل شده فراهم کرد. هر مسلمانی میداند که هر طاعتی را که با آن به خدا نزدیکی میجوید تنها زمانی از او پذیرفته میشود که شروط آن را به جای آورد. بنابراین نماز تنها زمانی پذیرفته میشود که شروط بدیهی آن ادا گردد، و حج زمانی مقبول است که شروط آن رعایت گردد و همهی عبادات به همین شکل است و تنها با رعایت شروط شناخته شدهی آن در کتاب و سنت پذیرفته میشود. لا إله إلا الله نیز چنین است [و این سخن] فقط زمانی پذیرفته میشود که آدمی به شروط شناخته شدهی آن که در کتاب و سنت آمده قیام نماید.
گذشتگان نیکوکار ما (رحهم الله) به اهمیت توجه به شروط لا إله إلا الله و وجوب پای بندی به آن اشاره کردهاند، و همینطور به این که لا إله إلا الله گفتن شخص زمانی پذیرفته میشود که شروط آن را ادا نماید. از جمله این سخن که از حسن بصری/ نقل شده که به او گفته شد: برخی از مردم میگویند کسی که لا إله إلا الله بگوید، وارد بهشت میشود. حسن بصری گفت: کسی که بگوید لا إله إلا الله سپس حق و وظیفهاش را ادا نماید وارد بهشت میشود.
حسن به فرزدق -در حالی که همسرش را دفن میکرد- گفت چه چیزی برای این روز آماده کردهای؟ فرزدق گفت: هفتاد سال است که کلمهی شهادت لا اله الا الله را آماده کردهام. حسن گفت: ساز و برگ و توشهی خوبی است، اما لا إله إلا الله گفتن شروطی دارد، [از جمله] از افترا زدن به زنان پاکدامن بپرهیز.
وهب بن منبه به کسی که از او پرسید: آیا کلید بهشت گفتن لا إله إلا الله نیست؟ گفت: آری؛ اما هر کلیدی دندانههایی دارد، بنابراین اگر کلیدی آوردی که دندانههایی داشت درِ بهشت به رویت گشوده میشود والاّ کلید بدون دندانه دری نمیگشاید. وهب با نام بردن از دندانهها به شروط لا إله إلا الله اشاره کرد[1].
با بررسی اهل علم در نصوص کتاب و سنت روشن روشن میشود که گفتن لا إله إلا الله تنها با به جای آمدن هفت شرط پذیرفته میشود که عبارتند از:
1- علم به معنای لا إله إلا الله نفیاً و اثباتاً، علمی که در تضاد با جهل باشد.
2- یقینی که در تضاد با شک و تردید باشد.
3- اخلاصی که در تضاد با شرک و ریا باشد.
4- صدقی که در تضادِ با کذب و دروغ باشد.
5- محبّتی که در تضاد با نفرت و بیزاری باشد.
6- پذیرشی که در تضاد با نپذیرفتن باشد.
7- فرمانبرداریای که در تضاد با رویگردانی و نافرمانی باشد.
یکی از اهل علم این شروط هفت گانه را در بیت زیر گرد آورده و میگوید:
علمٌ یقینٌ وإخلاصٌ
وصدقک مع |
|
محبّةً وانقیادٍ والقبولُ
لها |
حال برای توضیح و بیان مقصود هر کدام از این شروط، به همراه نام بردن از برخی ادلهی آنها از کتاب و سنت، توقف کوتاهی نزد این شروط خواهیم داشت[2].
- توضیح شرط اول: علم به معنای لا إله إلا الله نفیاً و اثباتاً، علمی که در تضادِ با جهل و نادانی باشد و این بدان جهت است که گویندهی لا إله إلا الله بداند که او تمامی انواع عبادات را از همه جز خدا نفی کرده و آن را تنها برای خداوند اثبات میکند، همچنان که خداوند میفرماید:
﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥﴾ [الفاتحة: 5].
«تنها تو را بندگی میکنیم و تنها از تو یاری میجوییم».
یعنی تنها تو را میپرستیم و جز تو را نمیپرستیم، و تنها از تو یاری میجوییم، و جز تو از کسی یاری نمیجوییم. خداوند میفرماید:
﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [محمد: 19].
«پس بدان که معبود [راستینی] جز الله نیست».
و خداوند میفرماید:
﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٨٦﴾ [الزخرف: 86].
«بلکه کسانی [چنین حقّی دارند] که آنان دانسته به حقّ گواهی داده باشند».
مفسرین میگویند: کسانی که به لا إله إلا الله شهادت میدهند، ﴿وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٨٦﴾ یعنی: معنی آنچه را با دل و زبانشان بدان گواهی میدهند میدانند.
در صحیح مسلم به نقل از عثمان بن عفان t آمده که رسول الله r فرمودند: «هر کس در حالی بمیرد که بداند معبودی جز الله نیست، وارد بهشت میشود»[3].
پیامبر r علم و دانستن را به عنوان شرط مطرح کرده است.
- اما شرط دوم: همان یقینی است که منافی با شک و تردید باشد؛ یعنی گویندهی لا إله إلا الله بدان یقین داشته باشد، آن هم یقینی قطعی و مسلّم و بدون هیچ شک و تردیدی و یقین یعنی علم تمام و کمال. خداوند در وصف مؤمنین میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ یَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥﴾ [الحجرات: 15].
«مؤمنان تنها آنانند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، آنگاه شک به دل راه ندادهاند و با اموال و جانهایشان در راهِ خدا جهاد کردهاند. اینانند که راستگویند».
این که میفرماید: ﴿ثُمَّ لَمۡ یَرۡتَابُواْ﴾ یعنی: یقین داشتهاند و شک و تردید ننمودهاند.
در صحیح مسلم در حدیثی به نقل از ابو هریره t آمده که رسول الله r فرمودند: «گواهی میدهم به این که معبودی جز الله نیست و [گواهی میدهم به این که] من فرستادهی الله هستم. [بدانید که] هر کس با این دو کلمه خدا را ملاقات کرده و شکی در آنها نداشته باشد حتماً وارد بهشت میشود»[4].
همچنین در صحیح مسلم به نقل از ابو هریره t آمده که رسول الله r فرمودند: «هر کس را در پشت این باغ ملاقات میکنی که با یقین قلبی به لا إله إلا الله گواهی میدهد، وی را به بهشت مژده بده»[5]. ایشان اخلاص را شرط [ورود به بهشت] دانسته است.
- شرط سوم: وجود اخلاصی که منافی با شرک و ریا است. این کار با پالایش عمل و پاکسازی آن از تمامی عیب و نقصهای پیدا و پنهان صورت میپذیرد که با خالص کردن نیّت در تمامی عبادات برای خداوند یگانه شدنی است. خداوند میفرماید:
﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّینُ ٱلۡخَالِصُۚ﴾ [الزمر: 3].
«بدان که تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خدا است و بس».
و یا میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾ [البینة: 5].
«در حالی که جز این بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه خدای را بپرستند».
و در صحیح به نقل از ابو هریره t آمده که رسول الله r فرمودند: «خوشبختترین فرد نسبت به شفاعت من در روز قیامت، کسی است که خالصانه از قلب بگوید: لا إله إلا الله»[6] در اینجا شرط اخلاص مطرح شده است.
- شرط چهارم: وجود صدقی که منافی دروغ است، بدین ترتیب که آدمی این کلمه را صادقانه از ته قلبش بگوید. صدق آن است که قلب و زبان با یکدیگر هماهنگ و موافق باشند، و به همین خاطر خداوند در نکوهش منافقین میفرماید:
﴿إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَکَٰذِبُونَ ١﴾ [المنافقون: 1].
«چون منافقان به نزد تو آیند، گویند: گواهی میدهیم که تو رسولِ خدایی. و خداوند میداند که تو رسولِ اویی، و خداوند گواهی میدهد که منافقان دروغ گویند».
خداوند آنان را به دروغگویی توصیف کرد زیرا آنچه را که با زبانشان میگفتند در قلبشان وجود نداشت، و یا میفرماید:
﴿الٓمٓ ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٣﴾ [العنکبوت: 1-3].
«الم (الف. لام. میم) آیا مردم میپندارند که رها میشوند به [مجرد] آن که بگویند: ایمان آوردهایم و آنان آزموده نمیشوند؟ و به راستی کسانی که پیش از آنان بودند، آزمودیم. پس البته خداوند آنان را که راست گفتند معلوم میدارد و دروغگویان را [نیز] معلوم خواهد داشت».
در صحیحین به نقل از معاذ بن جبل t روایت شده که پیامبر r فرمودند: «هر کسی که از ته قلب و از روی صداقت و اخلاص گواهی دهد که معبودی به حق نیست جز الله، و اینکه محمد بنده و پیامبر اوست، خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام میکند»[7].
در این حدیث در امان بودن از عذاب دوزخ به داشتن صدق مشروط شده است.
شرط پنجم: وجود محبّتی که در منافات با نفرت و بیزاری است، بدین شیوه که گویندهی لا إله إلا الله، خدا و پیامبرش و دین اسلام و مسلمانانی را که اوامر خدا را اجرا میکنند و پای بند قوانین او هستند را دوست بدارد، و از کسی که مخالف لا إله إلا الله است و مرتکب شرک و کفر میشود بیزار باشد. یکی از چیزهایی که بیانگر شرط بودن محبت در ایمان است، این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾ [البقرة: 165].
«و از مردم کسانی هستند که به جای خدا همتایانی را [برای او] برمیگیرند که آنها را مانند دوست داشتنِ خدا دوست میدارند -و مؤمنان در دوستی خدا قویترند-».
و در حدیث آمده که: «محکمترین دستآویز ایمان، حب و بغض به خاطر خداوند است»[8].
شرط ششم: پذیرشی که در منافات با نپذیرفتن است. ناگزیر باید این کلمه را به عنوان یک حقیقت با دل و زبان پذیرفت. خداوند در قرآن کریم سخن از کسانی به میان آورده که آنان را به سبب پذیرش لا إله إلا الله نجات داده و همچنین داستان هلاک و نابودی و انتقام از کسانی را بازگو نموده که از پذیرش این کلمه سر باز زدهاند، و میفرماید:
﴿ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ حَقًّا عَلَیۡنَا نُنجِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٠٣﴾ [یونس: 103].
«آنگاه رسولانمان و مؤمنان را رهایی میبخشیم، بدین سان مؤمنان را نجات میدهیم. [وعدهای راستین دادهایم] که بر ما تخلّفناپذیر است».
و یا در خصوص مشرکان میفرماید:
﴿إِنَّهُمۡ کَانُوٓاْ إِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ یَسۡتَکۡبِرُونَ ٣٥ وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ ٣٦﴾ [الصافات: 35-36].
«آنان [چنان] بودند که چون به آنان گفته میشد: معبود راستینی جز الله [یگانه] نیست، سرکشی میکردند و میگفتند: آیا ما معبودانِ خویش را به خاطرِ [سخنِ] شاعری دیوانه ترک میگوییم؟».
شرط هفتم: فرمانبرداریای که در تضاد با رویگردانی و نافرمانی است، زیرا گویندهی لاإله إلا الله ناگزیر باید تسلیم فرمان خداوند باشد و به حکمش تن در داده و خالصانه خود را تسلیم او نماید و اینگونه به لا اله الا الله چنگ زده است. از همین رو خداوند میفرماید:
﴿۞وَمَن یُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ﴾ [لقمان: 22].
«کسی که مطیعانه رو به الله کند، در حالی که نیکوکار باشد به دستاویز بسیار محکمی چنگ زده است».
یعنی او به لا إله إلا الله چنگ زده است خداوند شرط تسلیم شدن به فرمان الهی را مطرح کرده که در این حال شخص باید خویشتن را خالصانه تسلیم خدا کند.
اینها شروط لا إله إلا الله هستند و منظور از آن تنها برشمردن الفاظ و به خاطر سپردن آنها نیست. چه بسا این شروط در یک فرد عامی و بیسواد فراهم گردد و بدان ملتزم باشد هر چند که اگر به او گفته شود: آنها را نام ببر به خوبی از عهدهی این کار برنیاید، و چه بسا فردی که این شروط را میداند و از بر است اما میبینی کارهای بسیاری از او سر میزند که در تناقض با این شروط است، بنابراین آنچه مطلوب است وجود علم و عمل همراه یکدیگر است تا آدمی صادقانه اهل لا اله الا الله و جزو حاملان حقیقی کلمهی توحید به شمار آید. تنها الله است که برای انجام چنین کاری توفیقدهنده و یاور انسان است، از او خواهانیم که ما و شما را در این راه موفق گرداند. سپاس و ستایش تنها از آن الله است.
[1]- ابن رجب در «کلمةالإخلاص» (ص: 14) این آثار را آورده است.
[2]- شرح طولانیتر این شروط را در: معارج القبول اثر شیخ حافظ حکمی (1/377 و مابعد آن) بنگر.
[3]- صحیح مسلم (شماره: 26).
[4]- صحیح مسلم (شماره: 27).
[5]- صحیح مسلم (شماره: 31).
[6]- صحیح بخاری (شماره: 99).
[7]- صحیح بخاری (شماره: 128) و صحیح مسلم (شماره: 32)، همچنین لؤلؤ و المرجان حدیث 20.
[8]- مسند امام احمد (4/286)، و علامه آلبانی در الصحیحة (شماره: 1728) آن را حسن دانسته است.