ارتباط سوگند با قصد و نیت شخص و به سبب و انگیزۀ موجود
1- گاهی حکم سوگند به نیت شخص و کیفیت تلفظنمودنش به آن برمیگردد، به این صورت: به عنوان نمونه شخصی سوگند میخورد و میگوید: به خدا سوگند امشب روی بسترِ نرم میخوابم، سپس از خانه خارج میشود به صحرا میرود تا صبح، روی شن و ماسه میخوابد، صبح زود به او میگویند برخیز و کفّارۀ شکستن سوگندت را بپرداز، آن شخص میگوید: کفّارۀ سوگند نمیدهم چون آن را نشکستهام، میگویند چرا؟ میگوید: به خاطر اینکه من قصد و نیت خوابیدن بر روی بستر زمین را داشتهام، پس سوگند او منعقد میشود، چون گفتۀ او احتمال آن را دارد، به دلیلِ این فرمودۀ خداوند که در قرآن میفرماید: ﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا﴾ [البقرة: 22]: «همان خدایی که زمین را برای شما فرشی (گسترده) قرار داده است».
سپس به او میگویند: تو گفتی: روی بستر نرم میخوابم؟ او نیز میگوید: آری گفتم، چون بدیهی است که شن و ماسه نیز نرم میباشد، مسلماً این چیزی است که از گفتۀ او برداشت میشود، اما اگر از گفتۀ او چنین احتمالی برداشت نمیشد، قطعاً از او پذیرفته نمیشد و سوگندش میشکست.
2- هرگاه در گفتۀ کسی که سوگند یاد میکند قصد و نیتی در کار نباشد، در این صورت به سبب و انگیزۀ سوگند و به آنچه که او را به ادای آن برانگیخته است رجوع میشود. به این ترتیب: مثلاً به شخصی گفته میشود: بیا با ما تا به فلان کشور سفر کنیم، او در جواب میگوید: به خدا سوگند من به آن کشور سفر نمیکنم، زیرا میدانم که شریعت و دستورات خداوند در آنجا حاکم نیست و منکرات و اعمال زشت و نامشروع بسیار رایج و متداول میباشد! به او میگویند: اینطور نیست که تو میگویی بلکه اوضاع تغییر یافته است و اکنون مطابق شریعت و احکام الهی رفتار میکنند، منکرات و اعمال ناشایست از بین برده شدهاند، بنابراین اگر این شخص به آن کشور سفر کند، کفّارهای به او تعلق نمیگیرد.
3- اگر کسی که سوگند یاد میکند به هنگام سوگندخوردنش نیت و سبب سوگند و آنچه که او را بر خوردن آن برانگیخته باشد در کار نبود، در این صورت به تعیین و مشخصنمودن حالت و موقعیت موجود رجوع میشود، به این معنی شخصی که سوگند میخورد و چیزی را که حکمِ سوگند به آن ارتباط داشته باشد تعیین مینماید، بر هر صفت و خصوصیتی که باشد، مگر اینکه قصد او این باشد که: آن چیز تا زمانی که بر آن صفت و خصوصیت باقی مانده باشد. به عنوان مثال، شخصی میگوید: به خدا سوگند با این کودک سخن نمیگویم، بنابراین چون کودک را تعیین نموده است، لذا اگر بعد از اینکه بزرگ شد با او سخن بگوید سوگندش شکسته میشود، به این دلیل که قصد و نیت او بر حالت کنونی مقدم میباشد. اما اگر قصد و نیتش از سخننگفتن با چنین کودکی این باشد: تا زمانی که در دوران کودکی باقی مانده است با او سخن نگوید، در این صورت وقتی که بزرگ و به حدِ جوانی و میانسالی رسید، اگر با او سخن بگوید، سوگندش شکسته نمیشود.
4- شخصی که سوگند میخورد، اگر هیچیک از قصد و نیت، و سبب و تعیین حالت و موقعیت شیءِ مورد سوگند در کار نباشد، در این هنگام، به آنچه که اسم شامل آن میگردد رجوع میشود، البته رجوع به اسم، نخست به مسمای شرعی عمل میشود و به دنبالِ آن به مسمای لغوی، سپس به عرف و عادت محلی و مردمی رجوع میشود. به این ترتیب: کسی که سوگند میخورد، بگوید: به خدا سوگند از همین الآن تا قبل از فرارسیدن اذانِ عشاء نماز میخوانم، سپس دستهایش را به سوی آسمان بلند میکند و تا موقع اذانِ عشاء به خواندن دعا مشغول میشود، در این اثناء به او میگویند: چرا نمازعشاء را برگزار نمیکنی؟ در جواب میگوید: نماز خواندم! در چنین حالتی سوگند او شکسته میشود، به این سبب که گفتۀ او نخست بر معنی شرعی که همان نماز باشد، حمل میشود، هرچند که نماز: «صلاة» در لغت به معنی دعاست، امّا مسلمانان آن را در گفتار خود بر معنی شرعی حمل میکنند (که عبارت است از اقوال و افعال مخصوصی که با تکبیر تحریم شروع میشود و با سلامدادن خاتمه مییابد).
1- هرگاه شخصی سوگند خورد کاری را فردا انجام دهد، اما آن را قبل از رسیدنِ فردا انجام داد، در این صورت اگر قصد او از این سوگند این باشد که حداکثر تا فردا آن را انجام دهد، سوگندش شکسته نمیشود، ولی اگر قصد او این باشد که آن را طول دهد و به تأخیر بیندازد، به این معنی بگوید: به خدا سوگند آن را فردا انجام میدهم، منظور به تأخیرانداختن آن باشد، پس در چنین حالتی اگر پیش از فرا رسیدن فردا آن را انجام دهد سوگند شکسته میشود.
2- هرگاه شخصی برای کالای خود قیمت مشخصی تعیین نمود و سوگند خورد که کمتر از آن نفروشد، امّا آن را به قیمت کمتر از آن فروخت، سوگندش شکسته میشود، ولی اگر آن را بیشتر از آن قیمت تعیینشده فروخت سوگندش شکسته نمیشود.
3- هرگاه شخصی سوگند خورَد لباسی را که به دست همسرش تهیه و فراهم شده است نپوشد، سپس آن را فروخت و با بهای آن لباس دیگری خرید و پوشید، سوگندش شکسته میشود.
4- هرگاه شخصی سوگند خورد که در این عید به بستر همسرش نرود، اگر قبل از برگزاری نماز عید به بستر او رفت سوگندش شکسته میشود، ولی اگر بعد از برگزاری نماز عید به بسترِ او رفت سوگندش شکسته نمیشود، امّا اگر سوگند خورد و گفت: در روزهای عید به بستر همسرش نمیرود، در این صورت، در هر روزی که به عنوان عید به حساب آید به بستر او برود، سوگندش را میشکند.
5- اگر شخصی برای همسرش سوگند یاد کرد و به او گفت: نباید این کودک یا غیرکودک را ترک کنی که بیرون برود، سپس کودک فرار کرد و بیرون رفت، یا هنگامی که همسرش به انجام کار ضروری پرداخت کودک خارج شد، بنابراین اگر آن مرد قصد و نیتش این باشد که آن کودک خارج نشود، سوگندش شکسته میشود، ولی اگر قصد او این باشد که او را ترک نکند خارج شود، در این صورت سوگندش شکسته نمیشود.
6- اگر شخصی برای والی و حاکم خود سوگند خورد: هرگاه در محل خدمتش کار منکر و ناپسندی را دید آن را به اطلاع او برساند، پس اگر امرِ منکری را دید و امکان رساندن آن را به اطلاع والی داشت، امّا آن را تا پایان خدمتش به اطلاع او نرساند، بنابر قول اصح سوگندش شکسته میشود؛ هرچند آن را بعد از پایانیافتن خدمتش به اطلاع او رسانده است.
7- اگر شخصی سوگند یاد کند و بگوید: از این خانه خارج میشودم یا به طور حتم از آن کوچ میکنم و یا سکونت نمیکنم، بعد از اینکه سوگند خورد، مدت زمان کافی برای خارجشدن برایش امکانپذیر بود، اما خارج نشد سوگندش شکسته میشود، ولی اگر به خاطر نقل و جابهجاکردن اثاثِ خانهاش در آنجا ماند، میان اهل علم اختلاف است، بنابر قول صحیح در این حالت و موقعیت سوگندش شکسته نمیشود.
8- هرگاه شخصی سوگند یاد کند و بگوید: داخل این خانه نمیشوم، سپس داخل آن شد سوگندش شکسته میشود، امّا اگر بدون اجازه و خواست او وادار به داخلشدن به آن گردید، در حالی که این امکان را داشت که از واردشدن به آن امتناع و خودداری ورزد امّا چنین نکرد، در این صورت بنابر قول صحیح سوگندش شکسته میشود، ولی اگر امکان امتناع و خودداری از داخلشدن به آن را نداشت، سوگندش شکسته نمیشود. همچنین اگر به وسیلۀ زدن و تهدید نمودن مجبور به داخلشدن به آن گردید، باز سوگندش شکسته نمیشود.
9- هرگاه فردی سوگند یاد کند و بگوید: به خدا سوگند داخل این خانۀ فلان کس نمیشوم، سپس صاحبش خانۀ خود را فروخت و یا به صورت فضای باز، یا به مسجد و یا به حمام و امثال آن درآمد و آن شخص واردِ آن شد، در این صورت دو قول وجود دارد، بنابر قول صحیح سوگندش شکسته نمیشود.
10- هرگاه شخصی سوگند خورد و گفت: از گوشت این برّه نمیخورم، سپس آن برّه بزرگ شد و به صورت قوچ و گوسفند نرّی درآمد، یا سوگند خورد و گفت: از این رطب نمیخورم، بعد به صورت تمر درآمد و یا گفت: از این شیر نمینوشم، سپس به صورت پنیر درآمد و یا اینکه گفت: از این گندم نمیخورم بعد تبدیل به آرد، یا نان و یا ساقۀ گیاه درآمد، در حالی که به هنگام سوگند یادکردنش قصد و سببی برای سوگند خوردنش وجود نداشت، پس اگر اقدام به خوردن هرکدام از اقلام فوق کند، سوگندش شکسته میشود، به خاطر اینکه اگرچه تغییر و تبدیلهایی در آنها ایجاد شده است، امّا ذات و ماهیت هریک از آنها باقی مانده است و عوض نشده است.
11- اگر شخصی سوگند بخورد و بگوید: این پیراهن را نمیپوشم، پس اگر آن را به صورت رداء، یا عمامه ویا به شکل شلوار بپوشد بنابر قول صحیح سوگندش شکسته میشود، چون عین ماهیت شیء موردِ سوگند باقی مانده و از بین نرفته است.
12- هرگاه شخصی سوگند خورد: فلان کار را انجام ندهد، امّا از روی نسیان و فراموشکاری آن را انجام داد، دربارۀ حکم آن نزد اهل علم دو قول موجود میباشد که قول اصح آن است که سوگندش شکسته نمیشود، به استناد روایات و دلایل موجود دربارۀ عدم مؤاخذه شدن بر انجام عملی به صورت فراموشی و اشتباه، همچنین بر اثر اکراه و اجبار.
شرایط درست به کاربردن استثناء در سوگند
بنابر گفتۀ جمهور اهل علم شرایطِ درست به کاربردن استثناء در سوگند به قرار زیر میباشد:
1- شرط اول: عبارت است از اتصال استثناء به سوگند، بنابراین اگر میان استثناء و سوگند به وسیلۀ گفتار دیگری خارج از مطلب، فاصلهای نسبتاً طولانی افتد، در چنین حالتی به کاربردن استثناء صحیح نمیباشد، امّا اگر ابتدا و انتهای جمله به هم مرتبط و نسبت داده شد، به این معنی که برحسب عرف و عادت مستثنی به مسثنیمنه نسبت داده شود و از آن قطع نگردد، هیچ اشکالی ندارد که به وسیلۀ سکوت یا گفتار کوتاهی در آن فاصله افتد و یا اینکه به سبب عذری از قبیل عطسهزدن و یا کشیدن خمیازه، گفتارِ گویندۀ سوگند قطع گردد.
2- شرط دوم: این است که در چنین سوگندی مستثنی و مستثنیمنه از یک متکلِّم صادر شوند.
3- شرط سوم: این است فردی که سوگند میخورد، به جملۀ استثناء اشاره کند و آن را بر زبان بیاورد، بنابراین اگر او در دلِ خود استثناء را به کار بَرَد هیچ فایدهای ندارد، امّا اگر به جای تلفظنمودن به آن، به صورت کتبی آن را بیان نماید، کافی و قابل قبول میباشد، ولی برای فرد مظلوم تلفظنمودن به استثناء به شرط گرفته نشده است، بلکه اگر در قلب خود آن را استثناء نماید، کافی و صحیح میباشد.
4- شرط چهارم: عبارت است از اینکه هرگاه شخصی که مشیت و خواست خداوند را به عنوان استثناء در سوگندِ خود به کار میبرد، بنابر قول اهل علم، باید مراد او از به کاربردن آن مجردِ تبرّک نباشد، بلکه قصد او استثناء باشد.
گفتنی است فردی که چنین سوگندی را یاد میکند، هرگاه برای به کاربردن استثناء در آن در شک افتاد، نزد حنابله اصل آن است که آن را به کار نبرده است. نظر شیخ الاسلام این است که اصل آن است که به کار نبرده است مگر در حق کسی که عادت او به کاربردن استثناء باشد و این گفتهای است استوار.
استثناء یعنی خارجکردن مستثنی از حکم مستثنیمنه به وسیلۀ ادات استثناء. نمونۀ قائلشدن به استثناء در سوگند به این صورت است که شخصی که سوگند یاد میکند، به عنوان مثال بگوید: «وَاللهَ لا أَخرِجُ اللَّیْلَةَ مِنْ دَارِی إِنْ شاءَ الله»؛ «به خدا سوگند امشب از خانۀ خود خارج نمیشوم اگر خدا بخواهد» و یا میگوید: «وَاللهِ أَلْبِسُ هذَا الثَّوْبَ إِنْ شاءَ الله»؛ «به خدا سوگند این لباس را نمیپوشم اگر خدا بخواهد».
بنابر قول جمهور اهل علم، چنین سوگندی به واسطۀ به کاربردن جملۀ إِنْ شاءَ الله، به عنوان استثناء، لازم نمیکند که به آن عمل شود، لذا اگر او از خانۀ خود خارج شود و یا آن لباس مورد سوگند را بپوشند کفّارهای ندارد.
باید دانست که به کاربردن استثناء در سوگند دارای چند فایده میباشد از آن جمله:
1- اسثناء سوگند را قطعی و لازمالإِجراء نمیگرداند.
2- در صورت شکستن سوگند، پرداخت کفّاره را واجب نمیگرداند.
3- چنین سوگندی دروغ محسوب نمیشود.
باید دانست که اسماءالله به سه قسم تقسیم میشوند:
قسم اول، اسمهایی هستند که خاص خداوند میباشند مانند الله، الرّحمن، ربّ الْعالَمین و امثال اینها، بنابراین در هر حالی سوگندخوردن با هریک از این اسمها منعقد میگردد.([1])
قسم دوم، اسمهایی هستند که میان الله و غیر الله مشترک میباشند، امّا اطلاقِ آنها بر الله بیشتر است، مانند الرّزاق، المَلِک، الجبّار و امثال اینها، از اینرو کسی که به اینگونه اسمها سوگند یاد کند و قصد نیت او اسم الله باشد و یا به طور مطلق آنها را یاد کند سوگندش منقعد و درست میباشد، در غیر این صورت به عنوان سوگند صحیح و منعقد شده محسوب نمیگردد.
قسم سوم، اسمهای دیگری هستند که میان اللهﻷ، و غیر الله مشترک میباشند امّا استعمال آنها بیشتر بر غیر الله اطلاق میشوند، مانند العزیز، الحی، الکریم و المؤمن، بنابراین، میان اهل علم سوگندخوردن به اینگونه اسامی مورد اختلاف میباشد، به این معنی که عدهای از آنان میگویند: سوگند یادکردن به آنها صحیح میباشد، عدهای دیگر میگویند: سوگند یادکردن به آنها در هر حالی صحیح نیست. امّا بنابر قول جمهور اهل علم کسی که به آنها سوگند میخورد هرگاه قصد و نیت او سوگند به خدا باشد، سوگند صحیح و منعقد میباشد، ولی اگر قصد و نیت او غیر خدا باشد و یا به طور مطلق به آنها سوگند یاد کند سوگندش منعقد نمیگردد و معتبر نیست.([2])
شایان ذکر است که مراد از صفات خداوند، همان صفتهایی است که خداوند در قرآن خود را به آنها تعریف و توصیف فرموده است و یا رسول خدا ج بنابر آنچه به صورت صحیح از او ج نقل شده است، خداوند را به آنها توصیف نموده است. اینگونه صفات دو قسم میباشند، قسمی به نام صفات ثبوتیه و قسم دیگر به نام صفات سلبیه هستند. صفات ثبوتیه نیز دو نوع اند: یکی به نام صفات ذاتیه دیگری به نام صفات فعلیه.
منظور از صفات ثبوتیه، صفتهایی است که خداوند آنها را برای خود تثبیت و تأیید فرموده است، مانند سمع، بصر، قدرت و امثال اینها و یا مانند صفت استواء و نزول.
امّا مراد از صفات سلبیه، صفتهایی است که خداوند پاک و منزه خود را در قرآن و یا بر زبان رسول اکرم ج از آنها مبرّا و به دور فرموده است، و بنابر نظر جمهور اهل علم سوگند یادکردن به صفات خداوند متعال جایز میباشد. امّا سوگند یادکردن به چیزهایی همچون دست، انگشت، قدم و امثال اینها جایز نمیباشد به خاطر اینکه اینها جزء اعضای انسان میباشند.
بنابر قول جمهور اهل علم، سوگندخوردن به قرآن، یا به بعضی و یا به سورهای از آن جایز میباشد.
باید به این نکته نیز توجه داشت کسی که سوگند به قرآن یاد میکند و آن را میشکند، دربارۀ مقدار کفّارۀ آن اختلاف است، جمهور علما بر این نظرند که درست آن است که فقط یک کفّاره بپردازد.([3])
باید دانست که سوگندخوردن به غیرخدا حرام و غیرجایز میباشد، به دلیل این فرمودۀ پیامبر اکرم که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَنْهَاکُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بِآبَائِکُمْ، مَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِاللَّهِ أَوْ لِیَصْمُتْ»؛ «بیگمان خداوند شما را نهی میکند از اینکه سوگند به پدران و اجدادتان بخورید، کسی که سوگند میخورد، باید به خدا سوگند خورَد و یا ساکت بماند: (سوگند یاد نکند)». ([4])
کسی که به غیرخدا سوگند میخورد، کفّارۀ آن این است که اولاً باید توبه کند و از خدای متعال طلب آمرزش نماید، ثانیاً به دنبال آن کلمۀ توحید: «لا إِله إِلاّ الله» را بر زبان بیاورد، زیرا از ابوهریره روایت شده است که پیامبر اکرم ج فرموده است: «مَنْ حَلَفَ مِنْکُمْ، فَقَالَ فِی حَلِفِهِ: بِاللَّاتِ وَالعُزَّى، فَلْیَقُلْ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَمَنْ قَالَ لِصَاحِبهِ: تَعَالَ أُقَامِرْکَ، فَلْیَتَصَدَّقْ»؛([5]) «هرکس از شما سوگند خورد و در سوگندش گفت: سوگند به لات و عُزَّی، باید با گفتن: لاَ إِلَه إِلاَّ الله کفّارۀ آن را بدهد و هرکس به دوست خود بگوید: بیا تا با تو قمار کنم، در کفّارۀ آن باید صدقه بدهد».
کسی که میگوید: سوگند به جان و حیاتم و یا میگوید: سوگند به جان و حیاتِ فلان امیر و یا به سرِ او، چنین سوگندی جایز نمیباشد.
سجستانی گفته است: فرد ناآگاهی که به جان امیر و به حیات و سرِ او سوگند میخورد، در واقع دارای اعتقاد راسخ و اسلام کامل نمیباشد».([6])
6- سوگندخوردن به آیات و نشانههای هستی خداوند
بدیهی است که آیات خداوند دو نوعند، نوع اول عبارتند از: علامات و نشانههای عالَمِ وجود، که مراد از آنها وجود آفریدههای خداوند در این جهان هستی میباشد، مانند شب، روز، خورشید، ماه و امثال اینها، باید دانست که سوگندخوردن به آنها جایز نمیباشد، چون آنها مخلوق و آفریدۀ خداوند میباشند و مسلماً سوگندخوردن به مخلوق جایز نمیباشد.
نوع دوم، عبارتند از آیات شرعی و دینی که مراد از آنها آیات قرآن کریم میباشد، که خداوند به صورت وحی بر رسول خود نازل فرموده است، بنابراین سوگندخوردن به قرآن جایز میباشد، چون قرآن کلام خداوند متعال میباشد.
اهل علم دربارۀ سوگند یادکردن به «حق الله»: به حق خدا، اختلاف نظر دارند، به این صورت که عدهای گفتهاند: چون آن سوگندخوردن به غیر الله است لذا سوگند محسوب نمیشود، امّا عدهای دیگر میگویند: چنین سوگندی جایز و منعقد میباشد.
لازم به توضیح است کسی که سوگند به «حق الله»: به حق خدا، میخورد. اگر مراد او همان ویژگیها و تکالیف مخلوقات از قبیل طاعات و عبادات و عبودیتِ بندگان باشد، مسلماً چنین سوگندی جایز نمیباشد، امّا اگر مراد او صفت و ویژگی خدای متعال از قبیل تکلیف او نسبت به بندگانش باشد، سوگندی است جایز و روا. والله اعلم.
باید دانست که هرگاه شخصی بگوید: بِذِمَّتِی لَأَفْعَلَنَّ کَذا: به وجدان و شرافتم سوگند فلان کار را انجام میدهم، اگر قصد و نیت او، سوگند به غیرخدا باشد، سوگند او جایز نمیباشد، چون ذمه مخلوق خداست، حال اینکه سوگند به مخلوق خدا جایز نمیباشد، امّا اگر قصد و نیت او از ذمه، عهد و پیمان با خدا و حفظ مسؤولیت باشد، یعنی «قسم به عهد و پیمانی که با خدا بستهام و مسؤولیتِ حفظ نمودنش را بر عهده گرفتهام» چنین گفتهای جایز میباشد ولی قسم محسوب نمیشود.([7])
دربارۀ حکمِ سوگند یادکردن به جمله: «لعمری»: به جان خودم، میان علما دو قول وجود دارد، قول اول میگوید: از به کاربردن چنین سوگندی نهی شده است. امّا بنابر قول دوم، به کاربردن آن به عنوان سوگند جایز میباشد، چون ادای چنین سوگندی نیز از پیامبر اکرم ج نقل شده است.
اما در اینکه سوگند یادکردن به عُمر، سوگندی معتبر و منعقد میباشد یا خیر؟ از دیدگاه اهل علم دو قول وجود دارد، یکی اینکه آن سوگند نمیباشد و این قول اکثر اهل علم است.([8])
قول دوم میگوید: آن سوگند است و اگر شکسته شود کفّاره دارد.
البته ناگفته نماند، بهتر و صحیحتر این بود که گفته شود: اگر قصد و نیت از ادای چنین جملهای سوگند باشد، به کاربردنش جایز نمیباشد، چون این کار سوگند به جان و حیات شخص میباشد، ولی اگر قصد و نیت از ادای آن سوگند شرعی نباشد، به کاربردنش جایز است، همچنان که در این مورد دلایل و نقل قولهایی نیز ذکر شدهاند. والله اعلم.
10- سوگند یادکردن به عبارت: «قسم به خدا خوردم، یا قسم به خدا میخورم»
یکی از اقوال صحیح اهل علم این است: اگر در آن لفظ الله ذکر گردد و گفته شود: «أُقْسِمُ بِالله»: به خدا سوگند میخورم که این کار را میکنم، به عنوان سوگندِ منعقد محسوب میشود، امّا اگر لفظ الله در آن ذکر نشود، بلکه مثلاً گفته شود: «أُقْسِمُ لأَفْعَلنَّ کذا»: سوگند میخورم که حتماً چنین میکنم، در این صورت اگر قصد و نیت گوینده سوگند باشد، سوگندش منعقد میگردد، ولی اگر قصد و نیتِ سوگند نداشته باشد منقعد نمیگردد.
11- سوگندخوردن به پیامبر اکرم ج
باید دانست کسی که به پیامبر اکرم ج سوگند میخورد، اگر معتقد باشد به اینکه تعظیم و تکریم پیامبر همچون تعظیم و تکریم خداوند میباشد به گونهای که مقام پیامبر را در ردیف مقام ربوبیت قرار دهد، چنین سوگندی کفر میباشد، همچنین اگر به قصد پایینآوردن مقام پیامبر و استهزاء به منزلت او سوگند خورده شود، این هم کفر محسوب میشود.
امّا اگر شخصی به پیامبر اکرم ج سوگند یاد کنند و قصد و نیتش هیچیک از دو مورد فوق نباشد، بلکه معقتد باشد به اینکه سوگندخوردن به پیامبر ج صحیح میباشد، باز اینگونه سوگندی جایز نمیباشد و به عنوان سوگند شرعی محسوب نمیشود، همچنین وفا به آن درست نیست و در صورت شکستن و وفانکردن به آن، کفّارهای ندارد. بلکه کفّارۀ آن گفتن: «لاَ إِلهَ إِلاّ الله» است.
سوگند غموس یا دروغ، سوگندی است که شخص آن را به قصد خیانت و پایمالنمودن حقی میخورد و میگوید: به خدا سوگند فلان کار را انجام دادهام، در حالی که میداند که آن را انجام نداده است، یا میگوید: به خدا سوگند فلان کار را انجام ندادهام، در صورتی که به طور قطع میداند که آن را انجام داده است، یا اینکه از او میپرسی: فلان چیز را داری؟ یا فلان چیز نزد تو میباشد؟ بلافاصله سوگند میخورد که: آن را ندارم و یا آن نزد من نمیباشد! در حالی که به طور یقین میداند که آن چیز را داراست، و یا نزد او میباشد.
دربارۀ وجوب کفّارۀ سوگندِ غموس یا دروغ، نزد اهل علم دو قول هست، آنچه که واضح و ظاهر میباشد این است که کفّارۀ آن واجب نمیباشد،([9]) زیرا چنین سوگندی جزوِ گناه کبیره است و با پرداخت کفّاره جبران و پاک نمیگردد.([10])
اهل علم دربارۀ سوگند لغو و باطل دارای اقوالِ مختلفی میباشند –هرچند خداوند از هرکس آگاهتر است– امّا صحیحترین آنها قولی است که دربردارندۀ دو امرِ زیر میباشد: یکی اینکه چنین سوگندی بدون قصد و نیتی بر زبان شخص جاری شود. دوم این است: فردی که این سوگند را یاد میکند گمان میبرد که راست میگوید: اما خلاف و نادرستی آن را میبیند، پس این سوگندی لغو و باطل است و کفّارهای به آن تعلق نمیگیرد.
نحوۀ بیان اینگونه سوگند، به این شکل است که شخصی به برادر نوعی خود مثلاً بگوید: سوگند به خدا، یا بگوید: نه به خدا سوگند، آری سوگند به خدا باید چنین کنی، یا اینکه شخصِ دیگری مثلاً به مهمان خود به عنوان تعارف و به خاطر احترام و اکرام به او بگوید: به خدا سوگند باید این را بخوری، یا این را بنوشی، بدون اینکه نیت سوگند و قصد تقلب در آن را داشته باشد، بنابراین سوگندِ او در چنین حالتی لغو و باطل میباشد و کفّارهای به آن تعلق نمیگیرد، به دلیل این فرمودۀ خداوند که میفرماید: ﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٢٥﴾ [البقرة: 225].
«خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمیکند، ولی شما را به آنچه دلهایتان (از روی عمد) فراهم آورده است، مؤاخذه میکند و خدا آمرزندۀ بردبار است».
[1]- نقل از الإجماع، ص: 137.
[2]- مغنی المحتاج، ص: 321، الهدایة، ج: 2، ص: 74.
[3]- الشرح الکبیر، ج: 2، ص: 136 و الإنصاف، ج: 11، ص: 8.
[4]- صحیح بخاری، ج: 4، ص: 151، حدیث شمارۀ: 6646 و مسلم، ج: 3، حدیث شمارۀ: 1646.
[5]- به روایت بخاری از ابوهریره، حدیث شمارۀ: 6301 و به نقل از ابوداود، حدیث: 3251، و ترمذی، حدیث شمارۀ: 1545.
[6]- نقل از: مجمع الأنهر، ج: 1، ص: 544.
[7]- نقل از فتاوی شیخ ابن عثیمین، ج: 2، ص: 121.
[8]- زادالمعاد، ج: 3، ص: 61.
[9]- نک: بدائع الصنائع، ج: 4، شمارۀ:1600.
[10]- به این دلیل سوگند دروغ کفّاره ندارد، چون آن از گناهان کبیره است، و مسلماً گناه کبیره بزرگتر و بیشتر از آن است که با کفّاره پاک و برداشته شود، بلکه کسی که چنین سوگندی را یاد میکند کیفرش فرورفتن در آتش جهنم است، بنابراین بر او واجب است که فوری توبه کند و حقوق ضایعشده را جبران و به صاحبش برگرداند. نقل از فقة السنّه جلد 3، ص 181. [مترجم]