اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترغیب به صدقه دادن پنهانی

ترغیب به صدقه دادن پنهانی

1273-887- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ([1]): إِمَامٌ العَادِلُ([2])، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَل، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ بِالمَسَاجِدِ([3])، وَرَجُلاَنِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ، اجْتَمَعَا عَلَی ذَلِکَ، وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ([4])، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ([5])، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا، حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ».

رواه البخاری ومسلم عن أبی هریرة هکذا. [مضى 5- الصلاة/10]. ورویاه أیضاً ومالک والترمذی عن أبی هریرة أو أبی سعید على الشک([6]).

ابوهریره س روایت می‌کند از رسول الله ج شنیدم که ‌فرمود: «هفت نفر هستند که خداوند در روزی که جز سایه‌ی او سایه‌ای نیست، ایشان را در سایه‌ی [عرش] خود پناه می‌دهد: امام عادل، جوانی که در عبادت خداوند رشد و نشأت یافته باشد، مردی که دلش به مسجد وابسته باشد، دو مردی که به خاطر الله همدیگر را دوست دارند و بر مبنای محبت الله با هم جمع و از هم جدا می‌شوند، مردی که زنی اصل و نسب‌دار و زیبا او را فرا بخواند و او در جواب بگوید: من از خدا می‌ترسم، مردی که صدقه دهد و آن را چنان پنهان کند که دست چپ او از انفاق دست راستش بی‌خبر باشد، مردی که در تنهایی و خلوت خداوند را یاد کند و اشک از چشمانش جاری گردد».

1274-529- (1) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الأَرْضَ جَعَلَتْ تَمِیدُ وتَکَفَّأُ([7])، فَأرساها بالجِبَالَ فَاسْتَقَرَّتْ، فَعَجِبَتِ المَلَائِکَةُ مِنْ شِدَّةِ الجِبَالِ. فَقَالَت: یَا رَبِّنَا! هَلْ خَلَقتَ خَلقاً أَشَدَّ مِنَ الجِبَالِ؟ قَالَ: نَعَم، الحَدِیدَ. قَالُوا: فَهَلْ خَلَقتَ خَلقاً أَشَدَّ مِنَ الحَدِیدِ؟ قَالَ: النَّارُ. قَالُوا: فَهَلْ خَلَقتَ خَلقاً أَشَدَّ مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: المَاءُ. قَالُوا: فَهَلْ خَلَقتَ خَلقاً أَشَدَّ مِنَ المَاءِ؟ قَالَ: الرِّیحَ. قَالُوا: فَهَلْ خَلَقتَ خَلقاً أَشَدَّ مِنَ الرِّیحِ؟ قَالَ: ابْنَ آدَمَ، إِذَا تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ بِیَمِینِهِ فأخْفَاهَا مِنْ شِمَالِهِ».

رواه الترمذی واللفظ له، والبیهقی وغیرهما، وقال الترمذی: "حدیث غریب".

از انس س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «زمانی که خداوند زمین (کعبه) را آفرید حرکت می‌کرد و دگرگون می‌شد، پس کوه‌ها را در آن استوار نمود و استقرار یافت. فرشتگان از سختی کوه‌ها متعجب شدند. پس گفتند: پروردگارا، آیا مخلوقی استوارتر از کوه آفریده‌ای؟ خداوند متعال فرمود: بله، آهن؛ گفتند: آیا مخلوقی استوارتر از آهن آفریده‌ای؟ فرمود: آتش؛ گفتند: آیا مخلوقی استوارتر از آتش آفریده‌ای؟ فرمود: آب؛ گفتند: آیا مخلوقی استوارتر از آب آفریده‌ای؟ فرمود: باد. گفتند: آیا مخلوقی استوارتر از باد آفریده‌ای؟ فرمود: انسان. زمانی که با دست راستش چنان صدقه دهد که دست چپش متوجه نگردد.

1275-888- (2) (حسن لغیره) وَعَن مُعَاوِیَةُ بْنُ حَیْدَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطْفِیءُ غَضَبَ الرَّبِّ تَبَارَکَ وَتَعَالَى».

رواه الطبرانی فی "الکبیر وفیه صدقة بن عبد الله السمین، ولا بأس به فی الشواهد.

از معاویه بن حَیده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «صدقه پنهانی خشم و غضب خداوند را خاموش می‌کند».

1276-889- (3) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ تَقِی مَصَارِعَ السُّوءِ، وَصَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ، وَصِلَةُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد حسن.

از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کارهای نیک از مرگ بد جلوگیری می‌کند و صدقه‌ای که در پنهانی داده شود، خشم و غضب پروردگار را فرو می‌نشاند و صله‌ی رحم بر عمر می‌افزاید».

1277-890- (4) (حسن لغیره) إلا ما بین المعقوفتین فهو 530-(2) (ضعیف)) وَرُوِیَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ تَقِی مَصَارِعَ السَّوْءِ، وَالصَّدَقَةُ خَفِیًّا تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ، وَصِلَةُ الرَّحِمِ تزید فِی الْعُمُرِ، وَکُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ، وَأَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الدُّنْیَا هُم أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الْآخِرَةِ (وَأَهْلُ الْمُنْکَرِ فِی الدُّنْیَا هُم أَهْلُ الْمُنْکَرِ فِی الْآخِرَةِ)([8])، [وَأَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ]».

رواه الطبرانی فی "الأوسط".

از ام سلمه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اعمال نیک از مرگ‌های بد جلوگیری می‌کند و صدقه‌ی پنهانی خشم و غضب خداوند را خاموش می‌کند و صله‌ی رحم بر عمر انسان می‌افزاید و هر عمل نیکی صدقه است و اهل نیکی در دنیا، اهل نیکی در آخرتند (و اهل منکرات در دنیا، همان اهل منکرات در آخرتند). [و اولین کسانی که وارد بهشت می‌شوند اهل نیکی هستند]».

1278-531- (3) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س أَنَّ أَبَا ذَرٍّ س قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَا الصَّدَقَةُ؟ قَالَ: «أَضْعَافٌ مُضَاعَفَةٌ، وَعِنْدَ اللهِ الْمَزِیدُ». ثُمَّ قَرَأَ: ﴿مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً﴾. قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَیُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «سِرٌّ إِلَى فَقِیرٍ، أَوْ جُهْدٌ مِنْ مُقِلٍّ»، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِی الآیة.

رواه أحمد مطولاً، والطبرانی واللفظ له، وفی إسنادهما علی بن یزید.

از ابوامامه س روایت است که ابوذر س گفت: ای رسول خدا، (پاداش) صدقه چیست؟ رسول خدا ج فرمود: «چندین برابر است و نزد خدا بیش از آن است». سپس این آیه را تلاوت نمود: «کیست که به خدا قرض نیکوئی دهد تا آن را برای او چندین برابر کند؟» گفته شد: ای رسول خدا، کدام صدقه بهتر است؟ فرمود: «صدقه‌ای که مخفیانه به فقیر داده شود و بخشش فقیر». سپس این آیه را تلاوت نمود: «اگر صدقه‌ها را آشکار کنید چه نیکوست».

1279-532- (4) (ضعیف) وَعَن أَبِی ذَرٍّ س أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «ثَلَاثَةٌ یُحِبُّهُمُ اللَّهُ، وَثَلَاثَةٌ یُبْغِضُهُمُ اللَّهُ. أَمَّا الَّذِینَ یُحِبُّهُمْ، فَرَجُلٌ أَتَى قَوْمًا فَسَأَلَهُمْ بِاللَّهِ، وَلَمْ یَسْأَلْهُمْ بِقَرَابَةٍ بَیْنَهُ وَبَیْنَهُمْ، فَمَنَعُوهُ، فَتَخَلَّفَ رَجُلٌ بِأَعْقَابِهِمْ فَأَعْطَاهُ سِرًّا لَا یَعْلَمُ بِعَطِیَّتِهِ إِلَّا اللَّهُ، وَالَّذِی أَعْطَاهُ. وَقَوْمٌ سَارُوا لَیْلَتَهُمْ؛ حَتَّى إِذَا کَانَ النَّوْمُ أَحَبَّ إِلَیْهِمْ مِمَّا یُعْدِلُ بِهِ فَوَضَعُوا رُءُوسَهُمْ، فَقَامَ یَتَمَلَّقُنِی وَیَتْلُو آیَاتِی. وَرَجُلٌ کَانَ فِی سَرِیَّةٍ، فَلَقِیَ الْعَدُوَّ فَهُزِمُوا، فَأَقْبَلَ بِصَدْرِهِ حَتَّى یُقْتَلَ أَوْ یُفْتَحَ لَهُ. وَالثَّلَاثَةُ الَّذِینَ یُبْغِضُهُمُ اللَّهُ: الشَّیْخُ الزَّانِی، وَالْفَقِیرُ الْمُخْتَالُ، وَالْغَنِیُّ الظَّلُومُ».

رواه أبو داود، وابن خزیمة فی "صحیحه" واللفظ لهما؛ إلا أن ابن خزیمة لم یقل "فمنعوه"، والنسائی والترمذی، ذکره فی باب "کلام الحور العین"، وابن حبان فی "صحیحه" إلا أنه قال فی آخره: «وَیُبْغِضُ الشَّیْخَ الزَّانِی، وَالْبَخِیلَ، وَالْمُتَکَبِّرَ».

والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([9]).

از ابوذر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «سه نفر هستند که خداوند آنها را دوست دارد و سه نفر هستند که مورد خشم خداوند می‌باشند. اما کسانی را که دوست دارد: مردی نزد قومی رفته و از آنها با توسل به نام الله چیزی بخواهد و مساله قرابت بین خود و آنها را مطرح نکند. اما آنها خواسته وی را نپذیرند. پس یکی از آن قوم از چشمان آنها پنهان شده و مخفیانه خواسته وی را اجابت می‌کند چنانکه کسی جز خداوند و آنکه به وی چیزی بخشیده، بخشش وی را نمی‌فهمد. و گروهی که شبانه حرکت می‌کنند و خواب برای آنها از هرچیزی معادل آن محبوب‌تر است پس می‌خوابند و از میان آنها فردی از خواب برخاسته و به تواضع در برابر من و تلاوت آیات من مشغول می‌شود. و کسی که در غزوه‌ای شرکت دارد و چون در برابر دشمن شکست می‌خورند سینه سپر کرده و به دل دشمن یورش می‌آورد تا اینکه یا کشته شود و یا پیروز گردد. اما سه نفری که مورد خشم خداوند هستند عبارتند از: پیرمرد زناکار، فقیر متکبر و ثروتمند ظالم».

و در روایت ابن حبان آمده است: «پیرمرد زناکار، فرد بخیل و متکبر».

11- (الترغیب فی الصدقة على الزوج والأقارب وتقدیمهم على غیرهم)



([1]) اضافه شدن سایه به الله متعال از باب اضافه ملکی است. و هر سایه‌ای برای الله، در مالکیت الله، مخلوق الله و زیر سلطه الله متعال می‌باشد. و مراد از سایه در اینجا، سایه‌ی عرش می‌باشد چنانکه در حدیث دیگری چنین تبیین شده است. و مراد از «الیوم» روز قیامت است. زمانی که مردم در برابر پروردگار جهانیان حاضر می‌شوند و خورشید به آنها نزدیک می‌شود و گرمای آن بر ایشان افزایش می‌یابد و عرق سراپای وجودشان را فرامی‌گیرد و در آن وقت هیچ چیزی سایه ندارد جز عرش.

([2]) و آن شامل هرکسی می‌شود که به نوعی عهده‌دار مسئولیتی در قبال مصالح مسلمانان می‌باشد چه از حکام باشد یا از مسئولین تحت امر. و به دلیل کثرت مصالح و نفع عام آن، بیان هفت گروه با ذکر امام مسلمانان آغاز شده است. می‌گویم: مقید نمودن این امر به کسی که به کتاب و سنت حکم می‌کند امری لازم و ضروری می‌باشد چراکه در غیر این‌صورت امکان ندارد عادل باشد. 

([3]) یعنی: به شدت مساجد را دوست دارد و پیوسته به نماز جماعت در مساجد شرکت می‌کند.

([4]) به این معناست که بر مبنای دوستی الله جمع می‌شوند و بر حسب آن از هم جدا می‌شوند. به عبارت دیگر: سبب جمع شدن آنها دوستی الله می‌باشد و این مساله استمرار دارد تا اینکه از هم جدا می‌شوند. و هردو در دوستی‌شان نسبت به دوستش برای الله متعال، صادق است چه در زمان جمع شدن و چه هنگام جدا شدن. 

([5]) احتمال دارد این کلمات را به زبان بگوید و احتمال دارد قلبا بگوید تا نفسش را از آن باز دارد. و به طور مشخص زن اصل و نسب‌دار و زیبا ذکر شده، چون تمایل به چنین زنی بیشتر و دست یافتن بدان سخت‌تر است. می‌گویم: و ظاهر بیانگر این است که آن را به قلب و زبان می‌گوید.

([6]) کذا قال، وقد تعقبه الناجی (117/ 2- 118/ 1) بما خلاصته: "ینبغی أنْ یقال فی تخریجه: رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی عن أبی هریرة وحده، ورواه مالک فی "الموطأ" عن أبی هریرة أو أبی سعید على الشک. ومن طریقه رواه أیضاً مسلم والترمذی".

([7]) (ماد، یمید): زمانی که حرکت کند و مایل گردد. و (وتَکَفَّأُ): به معنای «تنقلب» یعنی دگرگون شدن. 

([8]) سقطت هذه القطعة من الکتاب بطبعتیه السابقتین، وهی مثبتة فی أصول الشیخ، ومنه نقلناها، وهی قطعة من الحدیث فی سائر الطبعات، انظر مثلا (2/ 31 رقم 5- ط المنیریة). [ش].

([9]) قلت: فیه عندهم جمیعاً رجل لا یعرف، وعزوه لأبی داود فیه نظر کما بینته فی الأصل. وانظر "المشکاة" (1922) والتعلیق على ابن خزیمة (4/ 104).

ترغیب به صدقه دادن و تشویق بر آن و آنچه در مورد صدقه دادن به هنگام تنگدستی و در مورد کسی وارد شده که آنچه دوست ندارد صدقه می‌دهد

ترغیب به صدقه دادن و تشویق بر آن و آنچه در مورد صدقه دادن به هنگام تنگدستی و در مورد کسی وارد شده که آنچه دوست ندارد صدقه می‌دهد

1227-856- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَصَدَّقَ بِعدْلِ([1]) تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبٍ طَیِّبٍ، وَلاَ یَقْبَلُ اللَّهُ إِلَّا الطَّیِّبَ، فَإِنَّ اللَّهَ یقبلُهَا بِیَمِینِهِ، ثُمَّ یُرَبِّیهَا لِصَاحِبِها کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الجَبَلِ».

رواه البخاری ومسلم، والنسائی والترمذی وابن ماجه، وابن خزیمة فی "صحیحه".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال غیر از پاک و حلال را قبول نمی‌کند؛ اگر کسی به اندازه یک دانه خرما از مال حلال صدقه دهد، خداوند آن را در دست راست خود می‌گیرد و آن را برای صاحبش پرورش می‌دهد، چنانکه فردی از شما کره اسبش را پرورش می‌دهد؛ تا اینکه آن دانه به اندازه‌ی یک کوه می‌رسد».

(صحیح) وفی روایة لابن خزیمة: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا تَصَدَّقَ مِنْ طَیِّبٍ تَقَبَّلَهَا اللَّهُ مِنْهُ، وَأَخَذَهَا بِیَمِینِهِ فَرَبَّاهَا، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ مُهْرَهُ أَوْ فَصِیلَهُ، إِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَصَدَّقُ بِاللُّقْمَةِ، فَتَرْبُو فِی یَدِ اللَّهِ - أَوْ قَالَ: فِی کَفِّ اللَّهِ - حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الْجَبَلِ، فَتَصَدَّقُوا».

و در روایت ابن خزیمه آمده است: «هرگاه بنده‌ از مالی پاک صدقه دهد، خداوند آن را از او می‌پذیرد و آن را با دست راست خود تحویل گرفته و پرورش می‌دهد، همانگونه که یکی از شما بچه‌ اسب یا بچه شترش را پرورش می‌دهد. و مردی لقمه‌ی غذایی را صدقه می‌دهد و آن لقمه در دست - یا کف - خداوند پرورش می‌یابد تا به اندازه‌ی کوه می‌شود؛ پس صدقه دهید».

(صحیح لغیره) وفی روایة صحیحة للترمذی: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ اللَّهَ یَقْبَلُ الصَّدَقَةَ، وَیَأْخُذُهَا بِیَمِینِهِ، فَیُرَبِّیهَا لِأَحَدِکُمْ کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ مُهْرَهُ، حَتَّى إِنَّ اللُّقْمَةَ لَتَصِیرُ مِثْلَ أُحُدٍ([2])...».

ورواه مالک بنحو روایة الترمذی هذه عن سعید بن یسار مرسلاً، لم یذکر أبا هریرة.

و در روایت ترمذی چنین وارد شده است: «رسول الله ج فرمودند: خداوند صدقه را می‌پذیرد و آن را با دست راست خود تحویل می‌گیرد، پس آن را برای یکی از شما پرورش می‌دهد همانگونه که یکی از شما بچه‌ی اسبش را پرورش می‌دهد تا جایی که لقمه‌ی غذا به اندازه‌ی کوه احد می‌شود ...».

1228-857- (2) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ لَیُرَبِّی لِأَحَدِکُمُ التَّمْرَةَ وَاللُّقْمَةَ، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ أَوْ فَصِیلَهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ أُحُدٍ».

رواه الطبرانی، وابن حبان فی "صحیحه"، واللفظ له([3]).

از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند دانه‌ی خرما یا لقمه‌ی غذایی را برای یکی از شما پرورش می‌دهد همانگونه که یکی از شما بچه‌ی اسب یا شترش را پرورش می‌دهد تا اینکه آن خرما و لقمه به اندازه‌ی کوه احد می‌شود».

(الفلوَّ) به فتح فاء و ضمه لام و تشدید واو: کره اسبی را گویند که تازه به دنیا آمده است. و (الفصیل): بچه شتری را گویند که از شیر مادرش جدا شده باشد. 

1229-508- (1) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن أَبِی بَرزَة الأَسلَمی س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ العَبدَ لیَتَصَدَّقُ بِالکسرةِ، تَربُو عِندَ اللهِ ﻷ حَتَّى تَکُونَ مِثلَ أُحُدٍ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر".

از ابوبرزه اسلمی س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «بنده تکه‌ای نان صدقه می‌دهد اما نزد خداوند چنان رشد می‌کند که چون کوه احد می‌شود».

1230-509- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَیُدْخِلُ بِلُقْمَةِ الْخُبْزِ وَقَبْضَةِ التَّمْرِ، وَمِثْلِهِ مِمَّا یَنْتَفِعُ بِهِ الْمِسْکِینُ ثَلَاثَةً الْجَنَّةَ: رَبَّ الْبَیْتِ الْآمِرَ بِهِ، وَالزَّوْجَةَ تُصْلِحُهُ، وَالْخَادِمَ الَّذِی یُنَاوِلُ الْمِسْکِینَ». فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَنْسَ خَدَمَنَا».

رواه الحاکم، والطبرانی فی "الأوسط" واللفظ له فی حدیث یأتی بتمامه إن شاء الله([4]).

(القبضة) به فتح قاف و ضم آن و اسکان باء و ضاد: عبارت است از آنچه با سر سه انگشت گرفته میشود.

از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «خداوند متعال به واسطه یک لقمه نان یا اندکی خرما و مانند آن که فقیری از آن بهره‌مند گردد، سه نفر را وارد بهشت می‌کند: سرپرست خانه که به این عمل دستور می‌دهد و همسری که آن را آماده می‌کند و خدمتکاری که آن را به فقیر می‌دهد». پس رسول خدا ج فرمودند: «حمد و ستایش از آن خداوندی است که خدمتکاران ما را فراموش نکرده است».

1231-858- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ، وَمَا زَادَ اللَّهُ عَبداً بِعَفْوٍ إِلَّا عِزًّا، وَمَا تَوَاضَعَ أَحَدٌ لِلَّهِ إِلَّا رَفَعَهُ اللَّهُ ﻷ».

رواه مسلم والترمذی، ورواه مالک مرسلاً.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «صدقه از مال کم نمی‌کند و خداوند به بنده‌ای که عفو و بخشش داشته باشد، عزت بیشتری می‌بخشد و بنده‌ای نیست که برای خداوند تواضع کند، مگر اینکه خداوند او را بالا می‌برد».

1232-510- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب یرفَعهُ قَالَ: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ، وَمَا مَدَّ عَبْدٌ یَدَهُ بِصَدَقَةٍ إِلَّا أُلْقِیَتْ فِی یَدِ اللهِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِی یَدِ السَّائِلِ، وَلَا فَتْحَ عَبْدٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ لَهُ عَنْهَا غِنًى إِلَّا فَتَحَ اللهُ لَهُ بَابَ فَقْرٍ»([5]).

رواه الطبرانی.

از ابن عباس ب به صورت مرفوع روایت است: «صدقه از مال نمی‌کاهد و هیچ بنده‌ای نیست که دستش را برای صدقه دادن دراز کند مگر اینکه قبل از آنکه صدقه را در دست فقیر قرار دهد، آن‌را در دست خداوند قرار می‌دهد. و هیچ بنده‌ای دروازه‌ی خواستن از دیگران را به روی خود باز نمی‌کند درحالی‌که از اینکار بی‌نیاز است مگر اینکه خداوند دروازه‌ی فقر را به روی او می‌گشاید».

1233-511- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! تُوبُوا إِلَى اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا، وَبَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ الصَّالِحَةِ قَبْلَ أَنْ تُشْغَلُوا، وَصِلُوا الَّذِی بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ رَبِّکُمْ بِکَثْرَةِ ذِکْرِکُمْ لَهُ، وَکَثْرَةِ الصَّدَقَةِ فِی السِّرِّ وَالْعَلَانِیَةِ، تُرْزَقُوا وَتُنْصَرُوا وَتُجْبَرُوا».

رواه ابن ماجه فی حدیث تقدم فی "الجمعة" [7/6- باب].

از جابر بن عبدالله ب روایت است که: رسول خدا ج برای ما به ایراد خطبه پرداخته و فرمودند: «ای مردم، قبل از اینکه بمیرید به سوی خدا توبه کنید. و قبل از اینکه مشغول شوید به اعمال صالح روی آورید و فاصله بین خود و پروردگارتان را با کثرت ذکر و زیاد صدقه دادن در آشکار و نهان کاهش دهید. روزی دهید [انفاق کنید] و نصرت کنید و اوضاع خود را سر و سامان بخشید».

1234-859- (4) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهُمْ ذَبَحُوا شَاةً، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «مَا بَقِیَ مِنْهَا؟». قَالَتْ: مَا بَقِیَ مِنْهَا إِلَّا کَتِفُهَا. قَالَ: «بَقِیَ کُلُّهَا غَیْرُ کَتِفِهَا».

رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح". ومعناه: أنهم تصدقوا بها إلا کتفها.

از عایشه ل روایت است که آنها [اصحاب یا اهل بیت] گوسفندی را سر بریدند، رسول الله ج فرمود: «چه مقدار از آن باقی مانده [که صدقه داده نشده] است؟» عایشه ل گفت: جز کتفش چیزی نمانده است. رسول الله ج فرمود: «همه‌ی آن باقی مانده است جز کتفش».

1235-860- (5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولَ اللهِ ج: «یَقُولُ الْعَبْدُ: مَالِی، مَالِی، إِنَّمَا لَهُ مِنْ مَالِهِ ثَلَاثٌ: مَا أَکَلَ فَأَفْنَى، أَوْ لَبِسَ فَأَبْلَى، أَوْ أَعْطَى فَاقْتَنَى([6])، وَمَا سِوَى ذَلِکَ فَهُوَ ذَاهِبٌ وَتَارِکُهُ لِلنَّاسِ».

رواه مسلم.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بنده می‌گوید: مالم، مالم؛ حال آنکه بهره‌ی او از مالش به سه گونه است: آنچه می‌خورد، نابود می‌سازد و آنچه می‌پوشد و آن را کهنه می‌کند و آنچه می‌بخشد برای اوست و جز آن از بین می‌رود و برای مردم ترک می‌کند».

1236-861- (6) (صحیح) وَعن ابن مسعود س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَیُّکُمْ مَالُ وَارِثِهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ مَالِهِ؟». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا مَالُهُ أَحَبُّ إِلَیْهِ. قَالَ: «فَإِنَّ مَالَهُ مَا قَدَّمَ، وَمَالَ وَارِثِهِ مَا أَخَّرَ».

رواه البخاری والنسائی.

از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کدام‌یک از شما مال وارثش را از مال خود بیشتر دوست دارد؟» گفتند: ای رسول الله ج! در میان ما کسی نیست مگر اینکه مالش نزد او محبوب‌تر و دوست داشتنی‌تر است. رسول الله ج فرمود: «مال هر شخص، همان است که [با صرف آن در امور خیر] آن را پیش فرستد و مال وارثش، آن است که ذخیره نموده و بعد از خود برای وارث به جا می‌گذارد».

1237-862- (7) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «بَیْنَا رَجُلٌ فِی فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ، فَسَمِعَ صَوْتًا فِی سَحَابَةٍ: اسْقِ حَدِیقَةَ فُلَانٍ. فَتَنَحَّى ذَلِکَ السَّحَابُ، فَأَفْرَغَ مَاءَهُ فِی حَرَّةٍ، فَإِذَا شَرْجَةٌ مِنْ تِلْکَ الشِّرَاجِ قَدِ اسْتَوْعَبَتْ ذَلِکَ الْمَاءَ کُلَّهُ، فَتَتَبَّعَ الْمَاءَ، فَإِذَا رَجُلٌ([7]) قَائِمٌ فِی حَدِیقَة یُحَوِّلُ الْمَاءَ بِمِسْحَاتِهِ، فَقَالَ [لَهُ]: یَا عَبْدَاللهِ! مَا اسْمُکَ؟ قَالَ: فُلَانٌ، لِلِاسْمِ الَّذِی سَمِعَ فِی السَّحَابَةِ. فَقَالَ لَهُ: یَا عَبْدَاللهِ! لِمَ سَأَلتَنِی عَنِ اسْمِی؟ قَالَ: [إِنِّی] سَمِعْتُ [صَوْتًا] فِی السَّحَابِ الَّذِی هَذَا مَاؤُهُ یَقُولُ: اسْقِ حَدِیقَةَ فُلَانٍ، لِاسْمِکَ، فَمَا تَصْنَعُ فِیهَا؟ قَالَ: أَمَّا إِذْ قُلْتَ هَذَا، فَإِنِّی أَنْظُرُ إِلَى مَا یَخْرُجُ مِنْهَا فَأَتَصَدَّقُ بِثُلُثِهِ، وَآکُلُ أَنَا وَعِیَالِی ثُلُثًا، وَأَرُدُّ فِیهَا ثُلُثَهُ».

رواه مسلم.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی در بیابانی راه می‌رفت که صدایی را در ابری شنید: باغ فلانی را آبیاری کن؛ سپس آن ابر به گوشه‌ای رفت و آبِ خود را در سنگلاخی سیاه‌ خالی کرد و همه‌ی آن آب را آبراهه‌ای در خود گرفت و سرازیر شد؛ آن مرد به دنبال آب رفت، مردی را دید که در باغ خود ایستاده و با بیل آبیاری می‌کند، به آن مرد گفت: ای بنده‌ی خدا! نامت چیست؟ مرد گفت: فلان، همان نامی که از داخل ابر شنیده بود. به او گفت: ای بنده‌ی خدا! چرا نام مرا می‌پرسی؟ گفت: من از ابری که این آب از آن بارید صدایی شنیدم که می‌گفت: باغ فلان را آبیاری کن و نام تو را برد، تو در باغ چه می‌کنی؟ صاحب باغ گفت: اکنون که تو این را گفتی، می‌گویم: نتیجه‌ی حاصل از باغ را در نظر می‌گیرم و سپس یک سوم آن را صدقه می‌دهم و من و خانواده‌ام یک سوم آن را می‌خوریم و یک سوم دیگر را به باغ بر می‌گردانم».

(الحدیقة): باغی که اطراف آن دیوار کشیده باشد. (الحرة) به فتح حاء و تشدید راء: زمینی که پوشیده از سنگ سیاه باشد. و (الشرجة) به فتح شین و إسکان راء: مسیل آب به سوی زمین هموار. و (المسحاة) به سین و حاء: بیل از آهن.

1238-863- (8) (صحیح) وَعَنْ عَدِیِّ بْنِ حَاتِمٍ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ ج: «مَا مِنْکُمْ([8]) مِنْ أَحَدٍ إِلَّا سَیُکَلِّمُهُ اللهُ، لَیْسَ بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ تَرْجُمَانٌ([9])، فَیَنْظُرُ أَیْمَنَ مِنْهُ، فَلَا یَرَى إِلَّا مَا قَدَّمَ، وَیَنْظُرُ أَشْأَمَ مِنْهُ، فَلَا یَرَى إِلَّا مَا قَدَّمَ، فَیَنْظُرُ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَلَا یَرَى إِلَّا النَّارَ تِلْقَاءَ وَجْهِهِ، فَاتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ».

از عدی بن حاتم س روایت است از رسول الله ج شنیدم که ‌فرمودند: «هیچیک از شما نیست جز اینکه خداوند با او سخن خواهد گفت. چنانکه بین او و خداوند مترجمی نخواهد بود؛ پس به سمت راست می‌نگرد و جز آنچه از پیش فرستاده نمی‌بیند و به سمت چپ می‌نگرد و جز آنچه از پیش فرستاده نمی‌بیند و چون به جلو می‌نگرد جز آتش دوزخ در برابر خود نمی‌بیند. پس خود را از آتش دوزخ دور سازید اگر چه با نصف دانه‌ی خرمایی باشد».

وفی روایة: «مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَتِرَ مِنَ النَّارِ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَلْیَفْعَلْ».

رواه البخاری ومسلم([10]).

و در روایتی آمده است: «و کسی از شما که می‌تواند بوسیله‌ی نصف دانه‌ی خرما، بین خود و جهنم پرده‌ای قرار دهد، پس باید چنین کند».

1239-864- (9) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لِیَتَّقِ أَحَدُکُمْ وَجْهَهُ النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ».

رواه أحمد بإسناد صحیح.

از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر‌یک از شما خود را از آتش جهنم نجات دهد، حتی اگر با نصف دانه‌ی خرما باشد».

1240-865- (10) (حسن لغیره) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَت: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا عَائِشَةُ! اسْتَتِرِی مِنَ النَّارِ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَإِنَّهَا تَسُدُّ مِنَ الْجَائِعِ مَسَدَّهَا مِنَ الشَّبْعَانِ».

رواه أحمد بإسناد حسن.

از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای عایشه! بین خود و آتش جهنم حجابی قرار ده اگر چه با نصف دانه‌ی خرما باشد، زیرا آن شکم گرسنه‌ای را پر می‌کند همانطور که شکم سیری را پر می‌کند».

1241-512- (5) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَلَى أَعْوَادِ الْمِنْبَرِ یَقُولُ: «اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَإِنَّهَا تُقِیمُ الْعِوَجَ، وَتَدْفَعُ مِیتَةَ السَّوْءِ، وَتَقَعُ مِنَ الْجَائِعِ مَوْقِعَهَا مِنَ الشَّبْعَانِ».

رواه أبو یعلى والبزار. وقد روی هذا الحدیث([11]) عن أنس وأبی هریرة وأبی أمامة والنعمان بن بشیر وغیرهم من الصحابة ش.

از ابوبکر صدیق س روایت است که می‌گوید: از رسول خدا ج در بالای منبر شنیدم که فرمودند: «تقوای الهی پیشه کنید و لو با نصف خرمایی باشد. آن، کجی‌ها را راست و مردن بد را دفع و گرسنه را سیر می‌کند».

1242-866- (11) (صحیح) وَعَن جَابِرٍ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ لِکَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ: «یَا کَعْبُ بْنَ عُجْرَةَ! الصَّلَاةُ قُرْبَانٌ، وَالصِّیَامُ جُنَّةٌ، وَالصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الْخَطِیئَةَ کَمَا یُطْفِئُ الْمَاءُ النَّارَ، یَا کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ! النَّاسُ غَادِیَانِ: فَبَائِعٌ نَفْسَهُ فَمُوبِقٌ([12]) رَقَبَتَهُ، وَمُبْتَاعٌ نَفْسَهُ فَمُعْتِقٌ رَقَبَتَهُ».

رواه أبو یعلى([13]) بإسناد صحیح.

از جابر س روایت است که از رسول الله ج شنیده که به کعب بن عُجرَه س ‌فرمود: «ای کعب بن عجره! نماز سبب نزدیکی به خداوند شده و روزه سپر است و صدقه آتش گناه را خاموش می‌کند همانطوری که آب آتش را خاموش می‌کند. ای کعب بن عجره! مردم دوگونه صبح می‌کنند: یا نفس‌شان را فروخته و خود را به هلاکت می‌اندازند یا نفس‌شان را خریده و خود را آزاد می‌کنند».

1243-867- (12) (صحیح لغیره) وَعَنْ کَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا کَعْبُ بْنَ عُجْرَةَ! إِنَّهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ لَحْمٌ وَدَمٌ نَبَتَا عَلَى سُحْتٍ، النَّارُ أَوْلَى بِهِ، یَا کَعْبُ بْنَ عُجْرَةَ! النَّاسُ غَادِیَانِ: فَغَادٍ فِی فِکَاکِ نَفْسِهِ فَمُعْتِقُهَا، وَغَادٍ مُوبِقُهَا، یَا کَعْبُ بْنَ عُجْرَةَ! الصَّلَاةُ قُرْبَانٌ ... ([14])، وَالصَّوْمُ جُنَّةٌ، وَالصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الْخَطِیئَةَ...».

رواه ابن حبان فی "صحیحه".

از کعب بن عُجرَه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای کعب بن عجره! گوشت و خونی که با مال حرام رشد نموده‌اند وارد بهشت نمی‌شود، آن به آتش سزاوارتر است. ای کعب بن عجره! مردم دوگونه صبح می‌کنند: صبح کننده‌ای که در پی آزادی نفسش بوده پس آن را آزاد می‌نماید و صبح کننده‌ای که آن را به هلاکت می‌رساند. ای کعب بن عجره! نماز سبب نزدیکی به خداوند شده و روزه سپر است و صدقه گناه را پاک می‌نماید».

1244-868- (13) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ ... - فذکر الحدیث إلى أن قال فیه: - ثُمَّ قَالَ - یعنی النبی ج -: «أَلَا أَدُلُّکَ عَلَى أَبْوَابِ الخَیْرِ؟». قُلتُ: بَلَى یَا رَسُولَ الله! قَالَ: «الصَّوْمُ جُنَّةٌ، وَالصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الخَطِیئَةَ کَمَا یُطْفِئُ المَاءُ النَّارَ».

رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح". یأتی بتمامه فی "الصمت" [23- الأدب/2]. وهو عند ابن حبان من حدیث جابر فی حدیث یأتی فی "کتاب القضاء" إن شاء الله تعالى [20/6].

از معاذ بن جبل س روایت است که در سفری همراه رسول الله ج بودم؛ - پس حدیث را ذکر می‌کند تا اینکه می‌گوید: - سپس رسول الله ج فرمود: «آیا تو را به دروازه‌های خیر راهنمایی نکنم؟» گفتم: بله ای رسول الله! فرمود: «روزه سپر است و صدقه آتش گناه را خاموش می‌کند چنانکه آب آتش را خاموش می‌کند».

1245-513- (6) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الصَّدَقَةَ لَتُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ، وَتَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوءِ».

رواه الترمذی، وابن حبان فی "صحیحه"، وقال الترمذی: "حدیث حسن غریب"([15]).

(ضعیف) وروى ابن المبارک فی "کتاب البر" شطره الأخیر، ولفظه: «إِنَّ اللهَ لیدرأُ بالصَّدَقَةِ سَبْعِینَ بَابًا مِن میتةِ السُّوءِ».

 (یدرأ) یعنی: یدفع؛ دفع میکند.

از انس بن مالک س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «صدقه خشم خداوند را خاموش می‌کند و مردن بد را دفع می‌نماید».

و ابن مبارک در «کتاب البر» روایت می‌کند: «خداوند متعال با صدقه هفتاد نوع مرگ بد را دور می‌کند».

1246-(869) (14) (صحیح لغیره) وَعَن أَبِی کَبْشَةَ الأَنَّمَارِیُّ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «ثَلَاثَةٌ أُقْسِمُ عَلَیْهِنَّ، وَأُحَدِّثُکُمْ حَدِیثًا فَاحْفَظُوهُ، - قَالَ: - مَا نَقَصَ مَالُ عَبْدٍ مِنْ صَدَقَةٍ، وَلَا ظُلِمَ عَبْدٌ مَظْلِمَةً صَبَرَ عَلَیْهَا إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عِزًّا، وَلَا فَتَحَ عَبْدٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَابَ فَقْرٍ - أَوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا - وَأُحَدِّثُکُمْ حَدِیثًا فَاحْفَظُوهُ، - قَالَ-: إِنَّمَا الدُّنْیَا لِأَرْبَعَةِ نَفَرٍ: عَبْدٍ رَزَقَهُ اللَّهُ مَالًا وَعِلْمًا، فَهُوَ یَتَّقِی فِیهِ رَبَّهُ، وَیَصِلُ فِیهِ رَحِمَهُ، وَیَعْلَمُ لِلَّهِ فِیهِ حَقًّا فَهَذَا بِأَفْضَلِ المَنَازِلِ. وَعَبْدٌ رَزَقَهُ اللَّهُ عِلْمًا، وَلَمْ یَرْزُقْهُ مَالًا فَهُوَ صَادِقُ النِّیَّةِ؛ یَقُولُ: لَوْ أَنَّ لِی مَالًا لَعَمِلْتُ بِعَمَلِ فُلَانٍ، فَهُوَ بِنِیَّتِهِ، فَأَجْرُهُمَا سَوَاءٌ. وَعَبْدٌ رَزَقَهُ اللَّهُ مَالًا، وَلَمْ یَرْزُقْهُ عِلْمًا، فَهُوَ یَخْبِطُ فِی مَالِهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ، لَا یَتَّقِی فِیهِ رَبَّهُ، وَلَا یَصِلُ فِیهِ رَحِمَهُ، وَلَا یَعْلَمُ لِلَّهِ فِیهِ حَقًّا. فَهَذَا بِأَخْبَثِ المَنَازِلِ. وَعَبْدٌ لَمْ یَرْزُقْهُ اللَّهُ مَالًا وَلَا عِلْمًا، فَهُوَ یَقُولُ: لَوْ أَنَّ لِی مَالًا لَعَمِلْتُ بِعَمَلِ فُلَانٍ، فَهُوَ بِنِیَّتِهِ، فَوِزْرُهُمَا سَوَاءٌ».

رواه الترمذی وابن ماجه، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح". [مضى 1- الإخلاص/1].

از ابوکبشه‌ی انماری س روایت است که از رسول الله ج شنیده که ‌فرمودند: «سه چیز است که به آنها قسم می‌خورم؛ و به شما سخنی می‌گویم پس آن را به خاطر بسپارید: مال هیچ بنده‌ای با صدقه کم نمی‌شود و به هیچ بنده‌ای ظلم نشده که بر آن صبر کرده است، مگر اینکه خداوند متعال به عزت او ‌افزوده؛ و بنده‌ای نیست که دروازه‌ی درخواست از مردم را بگشاید، مگر اینکه خداوند دروازه‌ی فقر و تنگدستی را بر وی می‌گشاید. (یا همانند این جمله گفت.) و به شما سخنی می‌گویم پس آن را به خاطر بسپارید: همانا دنیا برای چهار نفر است: بنده‌ای که خداوند مال و علم را به او ارزانی داشته ‌است و او نسبت به مال و علم خود از خداوند ترسیده و به وسیله‌ی آن پیوند خویشاوندی را رعایت می‌کند و می‌داند که خداوند را در آن حقی است؛ این فرد در بهترین منزلگاه‌هاست. و بنده‌ای که خداوند به او علم داده و مالی به او نداده‌ است، ولی از نیت صادقانه برخوردار است، می‌گوید: اگر مال فلانی را داشتم، مانند او عمل می‌کردم؛ وی بر مبنای نیتش پاداش داده می‌شود. پس هر دو در اجر و پاداش با هم برابرند([16]). و بنده‌ای که خداوند به او مال داده و علمی به او نداده‌ است و او در مال خود بدون علم تصرف می‌کند که در آن از خدایش نترسیده و پیوند خویشاوندی را به جا نمی‌آورد و نمی‌داند در آن برای خداوند حقی است؛ و این در بدترین منازل است. و بنده‌ای که خداوند به او نه مال و نه علم داده، می‌گوید اگر مالی داشتم، مانند فلان (فرد شرور) عمل می‌کردم؛ او بر حسب نیتش جزا داده می‌شود، پس هر دو در گناه با هم برابرند».

1247-870- (15) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَثَلَ البَخِیلِ وَالمُتَصَدِّقِ: کَمَثَلِ رَجُلَیْنِ عَلَیْهِمَا جُبَّتَانِ مِنْ حَدِیدٍ، قَدِ اضْطُرَّتْ أَیْدِیهِمَا إِلَى ثُدِیِّهِمَا([17]) وَتَرَاقِیهِمَا، فَجَعَلَ المُتَصَدِّقُ کُلَّمَا تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ انْبَسَطَتْ عَنْهُ، حَتَّى تَغْشَى أَنَامِلَهُ([18])، وَتَعْفُوَ أَثَرَهُ، وَجَعَلَ البَخِیلُ کُلَّمَا هَمَّ بِصَدَقَةٍ قَلَصَتْ وَأَخَذَتْ کُلُّ حَلْقَةٍ بِمَکَانِهَا». قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَأَنَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ بِإِصْبَعیهِ هَکَذَا فِی جَیْبِهِ؛ یُوَسِّعُهَا وَلاَ تَتَوَسَّعُ.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج مثال انسان بخیل و انسان بخشنده را همانند دو مرد بیان فرمود که دو زره آهنی از دست‌ها تا پستان و بالای شانه‌های‌شان بر تن داشته باشند و شخص بخشنده هر بار که چیزی می‌بخشد، زره بر تنش بزرگ می‌شود به طوری که انگشتان پایش را می‌پوشاند و جای قدم‌هایش را محو و پاک می‌گرداند؛ ولی بخیل هرگاه قصد انفاق نماید [از قصدش برگشته و] هر حلقه از لباس آهنینش تنگ‌تر می‌شود». ابوهریره س می‌گوید: دیدم که رسول الله ج این چنین دو انگشتش را در گریبانش فرو می‌برد و هرچه سعی می‌کرد، گشاده‌تر نمی‌شد.

رواه البخاری ومسلم والنسائی ولفظه: «مَثَلَ الْمُتَصَدِّقِ وَالْبَخِیلِ کَمَثَلِ رَجُلَیْنِ عَلَیْهِمَا جُبَّتَانِ أَوْ جُنَّتَانِ مِنْ حَدِیدٍ، مِنْ لَدُنْ یَدیهِمَا إِلَى تَرَاقِیهِمَا، فَإِذَا أَرَادَ الْمُنْفِقُ أَنْ یُنْفِقَ اتَّسَعَتْ عَلَیْهِ الدِّرْعُ، - أَوْ مَرَّتْ - حَتَّى تُجِنَّ([19]) بَنَانَهُ، وَتَعْفُوَ أَثَرَهُ، وَإِذَا أَرَادَ الْبَخِیلُ أَنْ یُنْفِقَ قَلَصَتْ وَلَزِمَتْ کُلُّ حَلْقَةٍ مَوْضِعَهَا، حَتَّى إِذَا أَخَذَتْ بِتَرْقُوَتِهِ أَوْ بِرَقَبَتِهِ - یَقُولُ أَبُو هُرَیْرَةَ: أَشْهَدُ أَنَّهُ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ج یُوَسِّعُ وَلَا تَتَّسِعُ».

و در روایت نسائی آمده است: «مثال انسان بخشنده و انسان بخیل مانند دو مرد است که دو لباس یا دو زره آهنی از دست‌ها تا گردن‌شان بر تن داشته باشند، هرگاه شخص بخشنده قصد بخشیدن نمود، آن زره آهنی انبساط یافته تا اینکه انگشتان پایش را پوشانده و جای قدم‌هایش را محو و پاک می‌گرداند، ولی بخیل هرگاه قصد انفاق نماید [از قصدش برگشته و] لباس آهنینش تنگ‌تر می‌شود تا اینکه گلو و گردن او را می‌فشارد. ابوهریره س می‌گوید: شهادت می‌دهم که رسول الله ج را دیدم، هرچه سعی می‌کرد، گشاده‌تر نمی‌شد.

(الجُنَّة) به ضم جیم و تشدید نون: عبارت است از هر چیزی که سبب حفاظت انسان شود. و به چیزی اضافه میشود که از جنس آن است. (التراقی) جمع ترقوة به فتح تاء؛ و اعراب آن به ضمه اشتباه است: عبارت است از استخوانی که بین گودی گلو و شانهها میباشد. و (قَلَصت): به فتح قاف و لام یعنی: به هم پیوسته و منقبض شد؛ ضد انبساط میباشد. و (الجیب): سوراخی را در لباس گویند که انسان سرش را از آن بیرون میآورد.

1248-514- (7) (ضعیف موقوف) وَعَنْ مَالِکٌ / أَنَّهُ بَلَغَهُ عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ مِسْکِینًا سَأَلَهَا وَهِیَ صَائِمَةٌ، وَلَیْسَ فِی بَیْتِهَا إِلَّا رَغِیفٌ، فَقَالَتْ لِمَوْلَاةٍ لَهَا: أَعْطِیهِ([20]) إِیَّاهُ. فَقَالَتْ: لَیْسَ لَکِ مَا تُفْطِرِینَ عَلَیْهِ. فَقَالَتْ: أَعْطِیهِ([21]) إِیَّاهُ. قَالَتْ: فَفَعَلْتُ. فَلَمَّا أَمْسَیْنَا أَهْدَى لَنَا أَهْلُ بَیْتٍ أَوْ إِنْسَانٌ مَا کَانَ یُهْدِی لَنَا شَاةً وَکَفَنَهَا([22])، فَدَعَتْهَا عَائِشَةُ فَقَالَتْ: کُلِی مِنْ هَذَا، هَذَا خَیْرٌ مِنْ قُرْصِکِ.

از مالک / روایت است که از عایشه ل به وی چنین رسیده است: «درحالی‌که عایشه روزه بود و چیزی جز چانه‌ی خمیر در خانه نداشت، فقیری از وی درخواست کمک کرد. پس ام المومنین به کنیزش گفت آن‌ را به او بده. کنیز گفت: چیزی در خانه نداری که با آن افطار کنی. پس عایشه گفت: آن‌ را به او بده. کنیز می‌گوید: چنین کردم. چون هنگام افطار فرا رسید کسی گوسفندی پخته شده پوشیده از مواد غذایی برای ما هدیه آورد. پس عایشه مرا فراخوانده و گفت: از این بخور، این بهتر از قرص نان تو است.

0-515- (8) (ضعیف موقوف) قَالَ مالِکٍ: وَبَلَغَنِی: أَنَّ مِسْکِینًا اسْتَطْعَمَ عَائِشَةَ أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ ل وَبَیْنَ یَدَیْهَا عِنَبٌ، فَقَالَتْ لِإِنْسَانٍ: خُذْ حَبَّةً فَأَعْطِهِ إِیَّاهَا، فَجَعَلَ یَنْظُرُ إِلَیْهَا وَیَعْجَبُ. فَقَالَتْ عَائِشَةُ: أَتَعْجَبُ؟ کَمْ تَرَى فِی هَذِهِ الْحَبَّةِ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ؟.

ذکره فی "الموطأ" هکذا بلاغاً بغیر سند.

(وکفنها) یعنی: آنچه از غذا و جز آن که آن را پوشیده است.

مالک می‌گوید: به من چنین خبر رسیده که نیازمندی از عایشه مادر مومنان طلب غذا کرد و عایشه انگور داشت. پس به فردی گفت: دانه‌ای بردار و به او بده. او آن‌را گرفت و با حیرت در آن می‌نگریست و عایشه گفت: چرا در شگفتی؟ آن‌را چند مثقال یافتی؟ زیرا هر مثقال از کار نیک و بد نزد خدا در شمار می‌آید.

1249-871- (16) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ: لَأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِی یَدِ سَارِقٍ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ اللَّیْلَةَ عَلَى سَارِقٍ! فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ عَلَى سَارِقٍ! لَأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِی یَدِ زَانِیَةٍ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ اللَّیْلَةَ عَلَى زَانِیَةٍ! قَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ، عَلَى زَانِیَةٍ! لَأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِی یَدِ غَنِیٍّ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ اللَّیْلَةَ عَلَى غَنِیٍّ! فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ عَلَى سَارِقٍ، وَزَانِیَةٍ وَغَنِیٍّ! فَأُتِیَ فَقِیلَ لَهُ: أَمَّا صَدَقَتُکَ عَلَى سَارِقٍ، فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعِفَّ عَنْ سَرِقَتِهِ، وَأَمَّا الزَّانِیَةُ، فَلَعَلَّهَا أَنْ تَسْتَعِفَّ عَنْ زِنَاهَا، وَأَمَّا الغَنِیُّ، فَلَعَلَّهُ یَعْتَبِرَ فَیُنْفِقَ مِمَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ».

رواه البخاری - واللفظ له- ومسلم والنسائی، وقالا فیه: "فأتی، فقیل له: أما صدقتک فقد تُقُبِّلت"، ثم ذکر الحدیث. [مضى 1- الاخلاص/1].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شخصی گفت: می‌خواهم صدقه‌ای بدهم سپس صدقه‌اش را برداشته و بیرون رفت و (بدون اینکه بداند) آن را به دزدی داد؛ صبح روز بعد مردم گفتند: دیشب به دزدی صدقه داده شده است. مرد صدقه دهنده گفت: خدایا! تو را سپاس می‌گویم که صدقه به دست دزد رسید! و دوباره صدقه خواهم داد، سپس صدقه‌اش را برداشته و بیرون رفت و (بدون اینکه بداند) آن را به زن فاحشه‌ای داد. صبح هنگام مردم گفتند: دیشب به زن فاحشه‌ای صدقه داده شده است. مرد صدقه دهنده گفت: خدایا! تو را سپاس می‌گویم صدقه‌ام به دست فاحشه‌ای افتاد. و تصمیم گرفت بار دیگر صدقه دهد. سپس صدقه‌اش را برداشت و بیرون رفت و این بار، صدقه‌اش را در دست ثروتمندی گذاشت. روز بعد مردم گفتند: دیشب به ثروتمندی صدقه داده‌ شده است. آن شخص گفت: خدایا! از اینکه به سارق، فاحشه و ثروتمند صدقه داده‌ام شکر تو را به جا می‌آورم. سرانجام شخصی را (در خواب دید) که نزد او آمد و گفت: امید است صدقه‌ات به دزد، باعث دست برداشتن او از دزدی شود و صدقه‌ات به زن فاحشه نیز باعث پاکدامنی او گردد و صدقه‌ای که به ثروتمند داده‌ای، باعث عبرت او شود و از آنچه خداوند به او داده در راه خدا انفاق کند.

و در روایت مسلم و نسائی آمده است: «سرانجام شخصی را (در خواب دید) که نزد او آمد و گفت: اما صدقه و انفاق تو مورد قبول واقع گردید».

1250-872- (17) (صحیح) وَعَن عُقْبَةَ بْنَ عَامِرٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «کُلُّ امْرِئٍ فِی ظِلِّ صَدَقَتِهِ حَتَّى یُقضی بَیْنَ النَّاسِ». قَالَ یَزِیدُ بن أبی الحبیب: فَکَانَ أَبُو مَرثَد لَا یُخْطِئُهُ یَوْمٌ لَا تَصَدَّقُ فِیهِ بِشَیْءٍ، وَلَوْ کَعْکَةً أَو بَصَلَةً».

رواه أحمد، وابن خزیمة وابن حبان فی "صحیحیهما"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".

از عُقبه بن عامر س روایت است از رسول الله ج شنیدم که ‌فرمودند: «هر انسانی در زیر سایه‌ی صدقه‌اش می‌باشد تا زمانی که در بین مردم قضاوت شود». یزید گفت: ابومَرثد روزی را سپری نمی‌کرد مگر اینکه در آن روز چیزی صدقه می‌داد اگر چه به تکه نانی یا پیازی باشد».

(حسن) وفی روایة لابن خزیمة أیضاً: عَنْ یَزِیدُ بْنُ أَبِی حَبِیبٍ عَنْ مَرْثَدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ للَّهِ الْیَزَنِیِّ([23]) قَالَ: أَنَّهُ کَانَ أَوَّلَ أَهْلِ مِصْرَ یَرُوحُ إِلَى الْمَسْجِدِ، وَمَا رَأَیْتُهُ دَاخِلًا الْمَسْجِدَ قَطُّ إِلَّا وَفِی کُمِّهِ صَدَقَةٌ، إِمَّا فُلُوسٌ، وَإِمَّا خُبْزٌ، وَإِمَّا قَمْحٌ. حَتَّى رُبَّمَا رَأَیْتُ الْبَصَلَ یَحْمِلُهُ، قَالَ: فَأَقُولُ یَا أَبَا الْخَیْرِ! إِنَّ هَذَا یُنْتِنُ ثِیَابَکَ. قَالَ: فَیَقُولُ: یَا ابْنَ أَبِی حَبِیبٍ! أَمَا إِنِّی لَمْ أَجِدْ فِی الْبَیْتِ شَیْئًا أَتَصَدَّقُ بِهِ غَیْرَهُ، إِنَّهُ حَدَّثَنِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «ظِلُّ الْمُؤْمِنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ صَدَقَتُهُ».

یزید بن ابو حبیب از مرثد بن ابو عبد الله یزَنی روایت می‌کند: همیشه او اولین فرد از اهل مصر بود که وارد مسجد می‌شد و در آستینش صدقه‌ای از پول یا نان یا گندم بود. یزید بن ابو حبیب می‌گوید: حتی گاهی پیاز به همراه می‌آورد. گفتم: ای ابو الخیر این لباست را بدبو می‌کند. گفت: ای پسر ابو حبیب! من در خانه چیزی جز این نیافتم تا با آن صدقه بدهم؛ و فردی از اصحاب رسول الله ج به من گفت: رسول الله ج فرمود: «سایه‌ی مؤمن در روز قیامت صدقه‌اش است».

1251-873- (18) (حسن) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ الصَّدَقَةَ لَتُطْفِئُ عَنْ أَهْلِهَا حَرَّ الْقُبُورِ، وَإِنَّمَا یَسْتَظِلُّ الْمُؤْمِنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ظِلِّ صَدَقَتِهِ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" والبیهقی، وفیه ابن لهیعة([24]).

از عُقبه بن عامر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «همانا صدقه گرما و حرارت قبر را از بین می‌برد و روز قیامت انسان مؤمن زیر سایبان صدقه‌اش سایه می‌گیرد».

1252-516- (9) (ضعیف) وَعَنِ الحَسَن س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: فِیمَا یُروی عَن رَبّه ﻷ؛ أَنَّهُ یَقُولُ: «یا ابنَ آدمَ! افرُغْ من کنزِکَ عِندی، ولا حَرَقَ، ولا غَرَقَ، ولا سَرَق؛ أُوفِیکَه أَحوجَ ما تکون إلیه».

رواه البیهقی([25])، وقال: "هذا مرسل".

و از حسن س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «خداوند متعال فرمودند: ای فرزند آدم، از گنجت نزد من ببخش، نه سوزاندن و نه غرق شدن و نه دزدی متوجه تو خواهد شد. و تو را در برابر آنچه بیش از هرچیزی بدان نیاز داری کفایت می‌کند».  

0-874-(9) (صحیح)...وقد رُوّینا عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِی ج أَنَّهُ قَالَ: «إِنَّ اللهَ إِذَا اسْتُودِعْ شَیْئًا حَفِظَهُ»([26]).

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر خداوند نگهداری چیزی را به عهده بگیرد از آن محافظت می‌کند».

1253-517- (10) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ مَیْمُونَةَ بِنْتِ سَعْدٍ، أَنَّهَا قَالَتْ: أَفْتِنَا عَنِ الصَّدَقَةِ. فَقَالَ: «إِنَّهَا حَجابٌ مِنَ النَّارِ لِمَنْ احْتَسَبهَا، یَبْتَغِی بِهَا وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ».

رواه الطبرانی.

از میمونه بنت سعد روایت است که گفت: ای رسول خدا، برای ما در مورد صدقه بگو. پس فرمود: «صدقه حجابی در برابر آتش است برای کسی که آن‌ را به امید پاداش و رضای خداوند پرداخت کند».

1254-518- (11) (ضعیف) وَعَنِ بُرَیْدَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا یُخْرِجُ رَجُلٌ شَیْئًا مِنَ الصَّدَقَةِ حَتَّى یَفُکَّ عَنْهَا لَحْیَیْ([27]) سَبْعِینَ شَیْطَانًا».

رواه أحمد والبزار والطبرانی، وابن خزیمة فی "صحیحه وتردد فی سماع الأعمش من [ابن]([28]) بریدة، والحاکم والبیهقی، وقال الحاکم: "صحیح على شرطهما".

از بُریده س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «هیچ‌کس صدقه نمی‌دهد مگر اینکه صدقه از دندان‌‌های هفتاد شیطان آزاد گردد».

0-519- (12) (ضعیف موقوف) ورواه البیهقی أیضاً عَنْ أَبِی ذَرٍّ س مَوْقُوفًا عَلَیه قَالَ: «مَا خَرَجَتْ صَدَقَةٌ حتی یَفُکَّ عَنْهَا لَحْیَیْ([29]) سَبْعِینَ شَیْطَانًا، کُلُّهُمْ یَنْهَى عَنْهَا».

و به صورت موقوف از ابوذر س روایت است که: هیچ صدقه‌ای پرداخت نمی‌شود تا از دندان‌های هفتاد شیطان آزاد گردد که همگی از آن باز می‌دارند.

1255-875- (20) (صحیح) وَعَن أَنَسٍ س قَالَ: کَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَکْثَرَ الأَنْصَارِ بِالْمَدِینَةِ مَالًا مِنْ نَخْلٍ، وَکَانَ أَحَبَّ أَمْوَالِهِ إِلَیْهِ (بَیْرَحَاءَ)، وَکَانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المَسْجِدِ، وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَدْخُلُهَا، وَیَشْرَبُ مِنْ مَاءٍ فِیهَا طَیِّبٍ. قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا نَزلَتْ هَذِهِ الآیَةُ: ﴿لَنْ تَنَالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ قَامَ أَبُو طَلْحَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یَقُولُ: ﴿لَنْ تَنَالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَإِنَّ أَحَبَّ أَمْوَالِی إِلَیَّ (بَیْرَحَاءَ)، وَإِنَّهَا صَدَقَةٌ أَرْجُو بِرَّهَا وَذُخْرَهَا عِنْدَ اللَّهِ، فَضَعْهَا یَا رَسُولَ اللَّهِ حَیْثُ أَرَاکَ اللَّهُ. قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَخٍ ذَلِکَ مَالٌ رَابِحٌ، بَخٍ ذَلِکَ مَالٌ رَابِحٌ».

رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی مختصراً.

انس س می‌گوید: ابوطلحه س از میان همه‌ی انصار مدینه نخل بیشتری داشت. محبوب‌ترین نخلستان وی به نام بَیرَحاء، روبروی مسجد نبوی بود. رسول الله ج برخی اوقات وارد این باغ می‌شد و از آب گوارای آن می‌نوشید. انس س می‌گوید: وقتی که این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ ابوطلحه س نزد رسول الله ج رفت و گفت: ای رسول الله ج! خداوند می‌فرماید: تا زمانی که محبوب‌ترین اموال‌تان را انفاق نکرده‌اید، به نیکی دست نخواهید یافت. باغ بَیرَحاء محبوب‌ترین ثروت من است. می‌خواهم آن را در راه الله صدقه نمایم و اجر آن را نزد خداوند ذخیره کنم. بنابراین هر طور مناسب می‌دانید، در مورد آن تصمیم بگیرید. رسول الله ج فرمود: «آفرین! این است مال سودمند، این است مال سودمند».

(بَیرَحاء) به کسر باء و فتح آن اسم نخلستانی است که از داراییهای ابوطلحه س بود. و برخی از مشایخ ما میگویند: تلفظ درست آن (بیرحى) به فتح باء و راء مقصور میباشد که دچار تصحیف مردم شده است.

وقوله (رابح)؛ روی بالباء الموحدة وبالیاء المثناة تحت.

1256-520- (13) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا تَقُولُ فِی الصَّلَاةِ؟ قَالَ: «تَمَامُ الْعَمَلِ». [قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَسْأَلُکَ عَنِ الصَّدَقَةِ؟ قَالَ: «الصَّدَقَةُ شَیْءٌ عَجَبٌ»]([30]). قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! تَرَکْتُ أَفْضَلَ عَمَلٍ فِی نَفْسِی أَوْ خَیْرَه. قَالَ: «مَا هُوَ؟» قُلْتُ: الصَّوْمُ. قَالَ: «خَیْرٌ وَلَیْسَ هُنَاکَ». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَأَیُّ الصَّدَقَةِ - وَذَکَرَ کَلِمَةً - قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَقْدِرْ؟ قَالَ: «بِفَضْلِ طَعَامِکَ».  قُلْتُ: إِنْ لَمْ أَفْعَلْ؟ قَالَ: «بِشِقِّ تَمْرَةٍ». قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَفْعَلْ؟ قَالَ: «فَبِکَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ». قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَفْعَلْ؟ قَالَ: «دَعِ النَّاسَ مِنَ الشَّرِّ، فَإِنَّهَا صَدَقَةُ تَتَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِکَ». قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَفْعَلْ؟ قَالَ: «تُرِیدُ أَنْ لَا تَدَعَ فِیکَ مِنَ الْخَیْرِ شَیْئًا؟!».

رواه البزار، واللفظ له([31])، وابن حبان فی "صحیحه" أطول منه، بنحوه والحاکم ویأتی لفظه إن شاء الله تعالى.

از ابوذر س روایت است که می‌گوید: گفتم: ای رسول خدا، در مورد نماز چه می‌گویی؟ فرمود: «تمام عمل است». [گفتم: ای رسول خدا، در مورد صدقه از تو می‌پرسم؟ فرمود: «صدقه چیز عجیبی است».] گفتم: ای رسول خدا، بهترین عمل نزد خود را ترک کردم. رسول خدا ج فرمود: «آن چیست؟» گفتم: روزه؛ فرمود: «خوب است اما بهترین نیست». گفتم: ای رسول خدا، کدام صدقه بهتر است؟ - وچیزی را بیان کرد -. گفتم: اگر نتوانستم؟ فرمود: «با اضافه غذایت صدقه بده». گفتم: اگر انجام ندادم؟ فرمود: «با نصف خرمایی صدقه بده». گفتم: اگر این را انجام ندهم؟ فرمود: «با سخنی نیک صدقه بده». گفتم: اگر این را انجام ندهم؟ فرمود: «مردم را از شر دور کن. و این صدقه‌ای است که به خویشتن صدقه کرده‌ای». گفتم: اگر این را انجام ندهم؟ فرمود: «می‌خواهی هیچ خیری در تو نماند؟!».

0-876- (21) (صحیح) وابن حبان فی "صحیحه" أطول منه بنحوه، والحاکم

ویأتی لفظه إن شاء الله تعالى([32]).

(حسن صحیح) ورواه([33]) البیهقی، ولفظه فی إحدى روایاته قال: سَأَلْتُ رَسُولَ اللهِ ج مَاذَا یُنَجِّی الْعَبْدَ مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: «الْإِیمَانُ بِاللهِ». فقُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللهِ! مَعَ الْإِیمَانِ عَمَلٌ؟ قَالَ: «أَنْ تَرْضَخَ مِمَّا خَوَّلَکَ([34]) اللهُ، وَ([35])  تَرْضَخَ مِمَا رَزَقَکَ اللهُ». قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللهِ، فَإِنْ کَانَ فَقِیرًا لَا یَجِدُ مَا یَرْضَخُ؟ قَالَ: «یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَیَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ». قُلْتُ: إِنْ کَانَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَا([36])  یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ؟ قَالَ: «فَلْیُعِنِ الْأَخْرَقَ»([37]) قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَرَأَیْتَ، إِنْ کَانَ لَا یُحْسِنُ أَنْ یَصْنَعَ؟ قَالَ: «فَلْیُعِنْ مَظْلُومًا». قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللهِ! أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ ضَعِیفًا لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُعِینَ مَظْلُومًا؟ قَالَ: «مَا تُرِیدُ أَنْ تَتْرُکَ لِصَاحِبِکَ مِنْ خَیْرٍ؟ لِیُمْسِکْ أَذَاهُ عَنِ النَّاسِ». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَرَأَیْتَ إِنْ فَعَلَ هَذَا یُدْخِله الْجَنَّةَ؟ قَالَ: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَطلبُ خَصْلَةً مِنْ هَذِهِ الْخِصَالِ إِلَّا أَخَذَتْ بِیَدِهِ حَتَّى تُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ».

و در یکی از روایت‌های بیهقی چنین آمده است: از رسول الله ج پرسیدم که چه چیزی بنده را از جهنم نجات می‌دهد؟ فرمود: «ایمان به الله». گفتم: ای رسول الله ج! همراه ایمان عمل لازم است؟ فرمود: «از آنچه خداوند به تو عطا نموده و به تو روزی داده، ببخش». گفتم: ای رسول الله ج! اگر فقیری باشد که چیزی برای بخشیدن نیابد؟ فرمود: «امر به معروف و نهی از منکر کند». گفتم: اگر توانایی امر به معروف و نهی از منکر را نداشت؟ فرمود: «به فردی که هنر و حرفه‌ای ندارد که به وسیله‌ی آن کسب درآمد کند، یاری رساند». گفتم: ای رسول الله ج! اگر نتوانست آن را خوب انجام دهد؟ فرمود: «به فرد مظلومی یاری رساند». گفتم: ای رسول الله ج! اگر ضعیف بود و نتوانست به مظلوم کمک کند؟ فرمود: «آیا نمی‌خواهی برای دوستت خیر و نیکی بگذاری؟ پس دست از آزار و اذیت مردم بردارد». گفتم: ای رسول الله ج! اگر این کار را انجام دهد وارد بهشت می‌شود؟ فرمود: «مؤمنی نیست که یکی از این کارها را انجام دهد، مگر اینکه آن عمل دست او را می‌گیرد تا اینکه وارد بهشت شود».

1257-521- (14) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «الصَّدَقَةُ تَسُدُّ سَبْعِینَ بَابًا مِنَ السُّوءِ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر".

از رافع بن خدیج س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «صدقه هفتاد دروازه بد را مانع می‌شود».

1258-522- (15) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «بَاکِرُوا بِالصَّدَقَةِ، فَإِنَّ الْبَلَاءَ لَا یَتَخَطَّى الصَّدَقَةَ».

رواه البیهقی مرفوعاً وموقوفاً على أنس، ولعله أشبه.

از انس بن مالک س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «صدقه بپردازید چراکه بلا و مصیبت از صدقه سبقت نمی‌گیرد».

1259-523- (16) (ضعیف) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «تَصَدَّقُوا، فَإِنَّ الصَّدَقَةَ فِکاکُکُمْ مِنَ النَّارِ».

رواه البیهقی من طریق الحارث بن عُمیر عن حمید عنه.

و از انس س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «صدقه دهید که صدقه شما را از دوزخ آزاد می‌کند».

1260-524- (17) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ عَلی بنِ أَبِی طَالِبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «بَاکِرُوا بِالصَّدَقَةِ، فَإِنَّ الْبَلَاءَ لَا یَتَخَطَّاها».

رواه الطبرانی، وذکره رزین فی "جامعه" ولیس فی شیء من الأصول.

از علی بن ابی طالب س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «صدقه بپردازید چراکه بلا و مصیبت از آن سبقت نمی‌گیرد».

1261-877- (22) (صحیح) وَعَنِ الْحَارِثِ الْأَشْعَرِیِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا بِخَمْسِ کَلِمَاتٍ أَنْ یَعْمَلَ بِهِنَّ، وَیَأْمُرَ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنْ یَعْمَلُوا بِهِنَّ». - فذکر الحدیث إلى أن قال فیه-: «وَآمُرُکُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَمَثَلُ ذَلِکَ کَمَثَلِ رَجُلٍ أَسَرَهُ الْعَدُوُّ، فَأَوْثَقُوا یَدَهُ إِلَى عُنُقِهِ، وَقَرَّبُوهُ لِیَضْرِبُوا عُنُقَهُ، فَجَعَلَ یَقُولُ: هَلْ لَکُمْ أَنْ أَفْدِیَ نَفْسِیَ مِنْکُمْ؟ وَجَعَلَ یُعْطِی الْقَلِیلَ وَالْکَثِیرَ، حَتَّى فَدَى نَفْسَهُ» الحدیث.

 رواه الترمذی وصححه، وابن خزیمة -واللفظ له-، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرطهما". وتقدم بتمامه فی "الالتفات فی الصلاة" [5- الصلاة/36].

از حارث اشعری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند به یحیی بن زکریا وحی نمود که به پنج کلمه عمل کند و به بنی‌اسرائیل دستور دهد که به آن عمل کنند.- و حدیث را ذکر می‌کند تا آنجا که در آن آمده است: - و شما را به صدقه دادن امر می‌کنم و مثال آن همانند مردی است که دشمن او را اسیر کرده است و دست‌هایش را به گردنش بسته‌اند و او را می‌آورند تا گردنش را بزنند، پس می‌گوید: آیا می‌توانم آنچه دارم برای آزادی خویش بپردازم؟ پس هرچه دارد از کم و زیاد می‌پردازد تا خود را از دست آنها نجات می‌دهد».

1262-525- (18) (ضعیف) وَعَنْ رَافِعِ بْنِ مَکِیثٍ س - وَکَانَ مِمَّنْ شَهِدَ الْحُدَیْبِیَةَ - أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «حُسْنُ الْمَلَکَةِ([38]) نَمَاءٌ، وَسُوءُ الْخُلُقِ شُؤْمٌ، وَالْبِرُّ زِیَادَةٌ فِی الْعُمُرِ، وَالصَّدَقَةُ تُطفِىءُ الخَطِیئَة، وَتَقی مِیْتَةَ السُّوءِ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر وفیه رجل لم یسم، وروى أبو داود بعضه.

از رافع بن مَکیث س از جمله کسانی که در حدیبیه حاضر بود- روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «رفتار نیک با زیردستان رشد و نمو است و اخلاق بد شوم است و نیکی باعث افزایش طول عمر می‌شود و صدقه آتش گناهان را خاموش می‌کند و سپری در برابر مردن بد می‌باشد».

1263-526- (19) (ضعیف جداً) وَعَنْ عَمرو بن عوفٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ صَدَقَةَ الْمُسْلِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ، وتَمْنَعُ مِیتَةَ السَّوْءِ، وَیُذْهِبُ اللهُ بِهَا الْکِبْرَ وَالْفَخْرَ».

رواه الطبرانی من طریق کثیر بن عبدالله عن أبیه عن جده عَمرو بن عوف. وقد حسنها الترمذی، وصححها ابن خزیمة لغیر هذا المتن.

از عمرو بن عوف س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «صدقه دادن مسلمان بر عمر وی می‌افزاید و مانع مردن بد می‌شود و خداوند متعال به وسیله آن کبر و فخرفروشی را از بین می‌برد».

1264-878- (23) (صحیح) وَعَنْ عُمَرَ س قَالَ: «ذُکِرَ لِی: أَنَّ الْأَعْمَالَ تَبَاهَى، فَتَقُولُ الصَّدَقَةُ: أَنَا أَفْضَلُکُمْ».

رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرطهما"([39]).

از عمر س روایت است که می‌گوید: «به من گفته شد: اعمال به خود می‌بالند؛ صدقه می‌گوید: من برترین شما هستم».

1265-879- (24) (حسن) وَعَنْ عَوْفِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَبِیَدِهِ عَصًا، وَقَدْ عَلَّقَ رَجُلٌ قِنْوَ حَشَفٍ([40])، فَجَعَلَ یَطْعَنُ فِی ذَلِکَ الْقِنْوِ، فَقَالَ: «لَوْ شَاءَ رَبُّ هَذِهِ الصَّدَقَةِ تَصَدَّقَ بِأَطْیَبَ مِنْ هَذَا، إِنَّ رَبَّ هَذِهِ الصَّدَقَةِ یَأْکُلُ حَشَفًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

رواه النسائی -واللفظ له- وأبو داود وابن ماجه، وابن خزیمة وابن حبان فی "صحیحیهما" فی حدیث.

از عوف بن مالک س روایت است که رسول الله ج درحالی‌که عصایی در دست داشت خارج شد و مردی خوشه‌ا‌ی از درخت خرما را که دانه‌های آن خشک شده بود در مسجد آویزان کرده بود، رسول الله ج با عصا به آن خوشه ‌می‌زد و ‌فرمود: «اگر صاحب این صدقه می‌توانست بهتر از این صدقه بدهد، همانا صاحب این صدقه در روز قیامت از دانه‌های خشک خرما می‌خورد».

1266-880- (25) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج:  «مَنْ جَمَعَ مَالًا حَرَامًا ثُمَّ تَصَدَّقَ بِهِ، لَمْ یَکُنْ لَهُ فِیهِ أَجْرٌ، وَکَانَ إِصْرُهُ([41]) عَلَیْهِ».

رواه ابن خزیمة وابن حبان فی "صحیحیهما والحاکم؛ کلهم من روایة دراج عن ابن حُجیرة عنه. [مضى هنا/1/15].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که مال حرامی را جمع نماید سپس از آن صدقه بدهد، برای او در این عمل اجر و پاداشی نیست و گناه و کیفر آن متوجه او است».

1267-881- (26) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: خَیْرُ الصَّدَقَةِ مَا أَبْقَتْ غِنیً، وَالْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ». تَقُولُ امْرَأَتُکَ: أَنْفِقْ عَلَیَّ أَوْ طَلِّقْنِی. وَیَقُولُ مَمْلُوکُکَ: أَنْفِقْ عَلَیَّ أَوْ بِعْنِی. وَیَقُولُ وَلَدُکَ: إِلَى مَنْ تَکِلُنَا؟.

رواه ابن خزیمة([42]). ولعل قوله: «تَقُولُ امْرَأَتُکَ» إلى آخره من کلام أبی هریرة مدرج([43]).

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بهترین صدقه این است که بی‌نیاز بمانی؛ و دست بالا از دست پایین بهتر است؛ و از کسانی که سرپرستی آنها را به عهده‌داری شروع کن، همسرت می‌گوید: نفقه‌ام را بده یا مرا طلاق بده و برده‌ات می‌گوید: نفقه‌ام را بده یا مرا بفروش و فرزندت می‌گوید: ما را به چه کسی می‌سپاری».

1268-882- (27) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّهُ قَالَ: یَا رَسُولَ الله! أَیُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «جُهْدُ الْمُقِلِّ، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ».

رواه أبو داود وابن خزیمة فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".

از ابوهریره س روایت است که گفت: ای رسول الله ج! کدام صدقه بهتر است؟ فرمود: «صدقه دادن در وقت تنگدستی؛ و از کسانی که سرپرستی آنها را به عهده‌داری شروع کن».

1269-883- (28) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَیضاً قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَبَقَ دِرْهَمٌ مِائَةَ أَلْفٍ دِرْهَمٍ». فَقَالَ رَجُلٌ: وَکَیْفَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «رَجُلٌ لَهُ مَالٌ کَثِیرٌ، أَخَذَ مِنْ عُرْضِهِ مِائَةَ أَلْفِ دِرْهَمٍ تَصَدَّقَ بِهَا، وَرَجُلٌ لَیْسَ لَهُ إِلَّا دِرْهَمَانِ، فَأَخَذَ أَحَدَهُمَا فَتَصَدَّقَ بِهِ».

رواه النسائی، وابن خزیمة، وابن حبان فی "صحیحه" -واللفظ له-، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «یک درهم از صد هزار درهم سبقت گرفت». مردی گفت: ای رسول الله ج چگونه ممکن است؟ فرمود: «مردی مال زیادی دارد از گوشه مالش صد هزار درهم برداشته و آن را صدقه می‌دهد و مردی جز دو درهم مالی ندارد، درهمی را نگه داشته و درهمی را صدقه می‌دهد».

قوله: "من عرضه" بضم العین المهملة وبالضاد المعجمة، أی: من جانبه.

1270-884- (29) (صحیح) وَعَن أُمِّ بُجَیْدٍ ل أَنَّهَا قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ المِسْکِینَ لَیَقُومُ عَلَى بَابِی فَمَا أَجِدُ لَهُ شَیْئًا أُعْطِیهِ إِیَّاهُ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنْ لَمْ تَجِدِی إِلَّا ظِلْفًا مُحْرَقًا، فَادْفَعِیهِ إِلَیْهِ فِی یَدِهِ».

از ام بُجید ل روایت است که گفت: ای رسول الله ج! مسکینی به در خانه‌ام می‌آید و چیزی نمی‌یابم که به او بدهم. رسول الله ج به او فرمود: «اگر جز سُم سوخته‌ چیزی نیافتی، همان را در دستش بگذار».

رواه الترمذی وابن خزیمة، وزاد فی روایة: «لا تردِّی سائلَکِ ولو بِظلْفٍ».

وابن حبان فی "صحیحه" وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح".

و در روایتی علاوه بر این آمده است: «درخواست‌کننده را دست خالی بر نگردان، اگر چه به سُم حیوانی باشد.

(الظلف) بکسر الظاء المعجمة: للبقر والغنم بمنزلة الحافر للفرس.

1271-527- (20) (منکر جداً) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج:  «تَعَبَّدَ عَابِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ، فَعَبَدَ اللَّهَ فِی صَوْمَعَتِهِ سِتِّینَ عَامًا، فَأَمْطَرَتِ الْأَرْضُ فَاخْضَرَّتْ، فَأَشْرَفَ الرَّاهِبُ مِنْ صَوْمَعَتِهِ فقَالَ: لَوْ نَزَلْتُ فَذَکَرْتُ اللَّهَ فازْدَدْتُ خَیْرًا، فَنَزَلَ وَمَعَهُ رَغِیفٌ أَوْ رَغِیفَانِ، فَبَیْنَمَا هُوَ فِی الْأَرْضِ لَقِیَتْهُ امْرَأَةٌ، فَلَمْ یَزَلْ یُکَلِّمُهَا وَتُکَلِّمُهُ حَتَّى غَشِیَهَا، ثُمَّ أُغْمِیَ عَلَیْهِ، فَنَزَلَ الْغَدِیرَ یَسْتَحِمُّ، فَجَاءَهُ سَائِلٌ، فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ أَنْ یَأْخُذَ الرَّغِیفَیْنِ، ثُمَّ مَاتَ، فَوُزِنَتْ عِبَادَةُ سِتِّینَ سَنَةً بِتِلْکَ الزَّنْیَةِ، فَرَجَحَتِ الزَّنْیَةُ بِحَسَنَاتِهِ، ثُمَّ وُضِعَ الرَّغِیفُ أَوِ الرَّغِیفَانِ مَعَ حَسَنَاتِهِ، فَرَجَحَتْ حَسَنَاتُهُ، فَغُفِرَ لَهُ».

رواه ابن حبان فی "صحیحه"([44]).

از ابوذر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «عابدی از بنی اسرائیل شصت سال خداوند را در صومعه عبادت می‌کرد. باران بارید و زمین سرسبز شد. پس آن راهب از صومعه‌اش بیرون آمده و گفت: اگر از صومعه بیرون آمده و ذکر خداوند می‌کردم بر خیر می‌افزودم. پس از صومعه بیرون آمد درحالی‌که یک یا دو قرص نان به همراه داشت. در همین حال زنی را دید و مشغول صحبت کردن با هم شدند تا اینکه با وی مرتکب زنا شد و پس از آن بیهوش شد. [پس از به هوش آمدن] برای غسل کردن به برکه در آمد. پس گدایی نزد وی آمد. به وی اشاره کرد تا دو قرص نان وی را بگیرد. سپس مرد. چون عبادت شصت ساله وی را با زنایی که مرتکب شده بود وزن کردند، کفه زنا بر نیکی‌های وی غالب شد. سپس یک یا دو قرص نان را بر نیکی‌های وی قرار دادند که نیکی‌های وی برتری یافت و مورد بخشش قرار گرفت».

0-885- (30) (صحیح موقوف) ورواه البیهقی عن ابن مسعود س موقوفاً([45]) علیه، ولفظه: «إِنَّ رَاهِبًا عَبْدَاللهَ فِی صَوْمَعَتِهِ سِتِّینَ سَنَةً، فَجَاءَتِ امْرَأَةٌ فَنَزَلَتْ إِلَى جَنْبِهِ، فَنَزَلَ إِلَیْهَا، فَوَاقَعَها سِتَّ لَیَالٍ، ثُمَّ سُقِطَ فِی یَدِهِ، فَهَرَبَ، فَأَتَى مَسْجِدًا، فَأَوَى فِیهِ ثَلَاثًا، لَا یَطْعَمُ شَیْئًا، فَأُتِیَ بِرَغِیفٍ فَکَسَرَهُ، فَأَعْطَى رَجُلًا عَنْ یَمِینِهِ نِصْفَهُ، وَأَعْطَى آخَرَ عَنْ یَسَارِهِ نِصْفَهُ، فَبَعَثَ اللهُ إِلَیْهِ مَلِکَ الْمَوْتِ، فَقَبَضَ رُوحَهُ، فَوُضِعَتِ السِّتُّونَ فِی کَفَّةٍ، وَوُضِعَتِ السِّتَّةُ فِی کَفَّةٍ، فَرَجَحَتْ - یَعْنِی السِّتُّ - ثُمَّ وُضِعَ الرَّغِیفُ، فَرَجَحَ - یَعْنِی رَجَحَ [الرَّغِیفُ] السِّتَّ -.

و در روایت بیهقی از ابن مسعود س آمده است: راهبی به مدت شصت سال در صومعه‌اش خداوند را عبادت نمود؛ زنی به کنار صومعه‌اش آمد، او به نزد زن رفت و به مدت شش شب با آن زن مرتکب فاحشه شد. هنگامی که پشیمان شد فرار کرد و به مسجدی رفت و سه روز در آن پناه گرفت و در آنجا غذایی نمی‌خورد. روزی برای او نانی آوردند، نان را نصف کرده، نصفش را به فردی در سمت راستش و نصف دیگر را به فردی که در دست چپ بود، داد. پس از این خداوند فرشته مرگ را به سوی او فرستاد که او را قبض روح نمود. پس از آن عبادت شصت سالش در یک کفه ترازو و گناه شش روز در کفه دیگر قرار داده شد که گناه شش روز سنگینی نمود، سپس آن نان گذاشته شد و آن نان بر آن شش روز برتری یافت».

1272-886- (31) (صحیح لغیره) وَعَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ عَبْدِاللهِ الْجُعْفِیِّ قَالَ: جَلَسْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج یُقَالُ لَهُ: خَصَفَة [أَوْ]([46]) ابْنُ خَصَفَة، فَجَعَلَ یَنْظُرُ إِلَى رَجُلٍ سَمِینٍ، فَقُلْتُ: مَا تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟ فَقَالَ: ذَکَرْتُ حَدِیثًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ ج، سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «هَلْ تَدْرُونَ مَا الشَّدِیدُ؟». قُلْنا: الرَّجُلُ یَصْرَعُ الرَّجُلَ. قَالَ: «إِنَّ الشَّدِیدَ کُلَّ الشَّدِیدِ: الرَّجُل الَّذِی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ. تَدْرُونَ مَا الرَّقُوبُ؟». قُلْنَا: الرَّجُلُ الَّذِی لَا یُولَدُ لَهُ. قَالَ: «إِنَّ الرَّقُوبَ: الرَّجُلُ الَّذِی لَهُ الْوَلَدُ، لَمْ یُقَدِّمْ مِنْهُمْ شَیْئًا»([47]). ثُمَّ قَالَ: 

از مغیره بن عبدالله جُعفی روایت است که ما نزد مردی از اصحاب رسول الله ج که به او خَصَفه یا ابن خصفه می‌گفتند، نشستیم. او به مرد چاق و تنومندی نگاه می‌کرد. به او گفتم: چرا به او نگاه می‌کنی؟ گفت: حدیثی به یادم آمد که از رسول الله ج شنیده‌ام، از او شنیدم که ‌فرمود: «آیا می‌دانید قوی و نیرومند کیست؟» گفتیم: مردی است که مرد دیگر را شکست می‌دهد. فرمود: «قهرمان قهرمانان کسی است که در هنگام عصبانیت بر نفسش مسلط باشد». فرمود: «آیا می‌دانید که رقوب کیست؟» گفتیم: مردی که فرزندی به دنیا نمی‌آورد. فرمود: «رقوب مردی است که فرزندانی دارد، اما به آنها چیزی نمی‌دهد». سپس فرمود:

0-528- (21) (ضعیف) «تَدْرونَ مَا الصُّعْلُوکُ؟». قَالَ: قُلْنَا: الرَّجُلُ الَّذِی لَا مَالَ لَهُ. قَالَ: «إِنَّ الصُّعْلُوکَ کُلَّ الصُّعْلُوکِ، الَّذِی لَهُ الْمَالُ وَلَمْ یُقَدِّمْ مِنْهُ شَیْئًا».

رواه البیهقی، وینظر سنده([48]).

(قال الحافظ): "ویأتی إن شاء الله تعالى فی "کتاب الباس": "باب فی الصدقة على الفقیر بما یلبسه" [18/8]

«می‌دانید صعلوک (گدا) کیست؟» راوی می‌گوید: گفتیم: مردی که مالی ندارد. فرمود: «صعلوک کسی است که مال دارد و از آن چیزی صدقه نمی‌کند».

10- (الترغیب فی صدقة السر)



([1]) به کسر عین: عبارت است از آنچه با چیزی از جنس دیگری برابر باشد. و به فتح عین عبارت است از آنچه از جنس چیزی با آن برابر باشد.

([2]) هو بضم الهمزة والحاء المهملة: جبل معروف بالمدینة. وفى الأصل هنا زیادة:

"وتصدیق ذلک فی کتاب الله: ﴿أَلَمۡ یَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ [التوبة: 104]، و ﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِ [البقرة: 276]، فحذفت الزیادة لتفرد عباد بن منصور بها، ومخالفته لما قبلها من الصحیحة، ولروایة مالک أیضاً المرسلة الآتیة، خلافاً لما یوهمه کلام المؤلف فتنبه. ووقعت الآیة الأولى فی الأصل هکذا «وهو الذی یقبل التوبة عن عباده ویأخذ الصدقات»، وتجاهل الثلاثة ما نقلوه عن الناجی من قوله مستنکراً على الترمذی: "وکیف یصحح وفیه عباد بن منصور وهو ضعیف؟! " تجاهلوا هذا وقالوا: "حسن"! هذا مع المخالفة المذکورة!

([3]) لقد أبعد المصنف النجعة، فلم یعزه لأحمد، وتبعه فی ذلک الهیثمی (3/ 111 و112) وهو فی "مسنده" (6/ 251) باللفظ المذکور، ورواه البزار (1/ 441/ 931) من طریق أخرى عنها نحوه.

([4]) أوله: "انتضلوا وارکبوا. ."، ومظنة إیراد المصنف إیاه إنما هو (12- الجهاد/ 8- الترغیب فى الرمی)، ولم یورده فیه ولا فی غیره من أبواب الجهاد، وإنما أعاده دون تمامه فیما یأتی هنا (17- باب).

([5]) قلت: إنما أوردته هنا من أجل الجملة الوسطى منه، وإلا فطرفاه صحیحان بشواهدهما، فانظرهما (رقم 1154، 1231).

([6]) کذا فی "صحیح مسلم" (8/ 221) بالتاء، والمعنى: ادخره لآخرته. أی: ادخر ثوابه. ولفظه فی "المسند" (2/ 368 و412): "فأقنى" بحذف التاء، أی: أرضى، ورواه ابن حبان أیضاً، ووقع فی "الموارد" (2487): "فأبقى"، ولعله خطأ من الطابع أو الناسخ. ثم رأیته کذالک فی "الإحسان" (3233) و (3317) بالسند نفسه "أو تصدقت فأمضیت"!

([7]) الأصل: "الرجل"، والتصحیح من "مسلم" (8/ 222)، و"المسند" (2/ 296)، والزیادات منهما. وهی مما فات المحققین الثلاثة!

    

([8]) ظاهر خطاب متوجه صحابه است و بنا بر قاعده مومنان نیز به آنها ملحق می‌شوند.

([9]) به ضمه تاء و فتح جیم و ضمه آن؛ به معنای مفسِّر می‌باشد. گفته می‌شود: «ترجم کلامه» زمانی که آن را با سخن دیگری شرح و تفسیر کند. و نگاه کردن به سمت راست و چپ از باب مثال ذکر شده است چون وقتی امری انسان را غافلگیر می‌کند برای فرار از آن متوجه چپ و راست می‌شود. و گفته شده: احتمال دارد در پی راهی برای فرار از آن باشد تا از آتش نجات یابد اما چیزی جز ورود به آتش که خداوند متعال برای او درنظرگرفته راهی نمی‌یابد. والله أعلم.

([10]) هذا لیس بجید، فإنَّ الروایة الثانیة تفرد بها مسلم، فرواها من غیر طریق الروایة الأولى، فالصواب أنْ یعزى بعد الأولى، ثم یقال: وفی روایة لمسلم، وتذکر، لکن کثیراً ما یفعل هکذا فیوهم عود الضمیر إلیهما کما نبهت علیه فی مواضع. کذا فی "العجالة" (115/ 2).

([11]) یعنی الشطر الأول منه، وهو فی "الصحیح"، وقد أخرجها عنهم الهیثمی فی "المجمع" (3/ 105-106).

([12]) الأصل: "فموثق"، و"فی عتق رقبته" وهو خطأ، والتصحیح من "أبی یعلى" وغیره.

([13]) هذا یشعر بأنَّه لم یروه من هو أعلى طبقة منه، ولیس کذلک، فقد أخرجه أحمد أیضاً (3/ 321 و399)، وصححه الحاکم، ووافقه الذهبی.

([14]) هنا جملة فی "صحیح ابن حبان" (261- موارد) بلفظ: "والصدقة برهان"، ولم ترد فی الأصل، ولم أستدرکها لأنها منکرة، ولهذا حذفت من آخره جملة: "کما یذهب الجلید على الصفا" مشیراً إلى ذلک بالنقط (. . .).

([15]) لم ترد لفظة (حسن) فی بعض نسخ الترمذی، وهو اللائق بحال إسناده، فإن فیه علتین، وبیانهما فی "الإرواء" (3/ 390-391)، وکذلک فی حدیث ابن المبارک، وهو مخرج فی "الضعیفة" (5308).

([16]) یعنی اجر و پاداش کسی که قصد و نیت وی چنین است که اگر مال می‌داشت از آن در راه خیر و خوبی انفاق می‌کرد، با اجر کسی برابر است که مال دارد و از آن انفاق می‌کند. اما اجر علمی که از آن برخوردار است، برای او پاداشی افزون بر این می‌باشد. تحفة الأحوذی (6/ 507) مصحح

([17]) بضم الثاء المثلثة وکسر الدال، کذا فی روایة أبی الحسن: جمع (ثَدی)، نحو فلوس وأفلس، فعلى هذا (ثدوی) اجتمعت الواو والیاء وسبقت إحداهما بالسکون فأبدلت الواو یاء، وأدغمت الیاء فی الیاء فصار (ثدی) بضم الدال ثم أبدلت الضمة کسرة لأجل الیاء. وفی روایة: "ثدییهما" بالتثنیة.

([18]) أی: تغطی أصابعه. وقوله: "تعفو أثره"، أی: تمحو، و (الأثر) مفتوحة الهمزة والثاء المثلثة أی: تمحو أثر مشیه بسبوغها وکمالها. والله أعلم.

([19]) به ضم تاء و کسر جیم و تشدید نون؛ به این معناست که: تا جایی که انگشتانش را می‌پوشاند. خطابی رحمه‌الله‌تعالی می‌گوید: «این مثالی است که خداوند متعال در مورد بخشنده و بخیل ذکر می‌کند. و آنها را به دو مردی تشبیه می‌کند که هریک از آنها قصد پوشیدن زرهی دارند تا با آن خود را بپوشانند. و زره قبل از هر چیز محل سینه و دو پستان را می‌پوشاند. تا اینکه زره‌پوش دستانش را در آستین‌های زره قرار می‌دهد. و پایین آن را در قسمت پایین بدنش قرار می‌دهد. رسول خدا ج مثال کسی که انفاق می‌کند، مردی ذکر نمودند که زره‌ای فراخ و پهن می‌پوشد پس تمام بدنش را می‌پوشاند و از او حفاظت می‌کند؛ در سوی مقابل آن، فرد بخیل است که مثال او همچون مردی است که دو دستش در پایین‌تر از سینه‌اش بسته است؛ چون قصد پوشیدن زره دارد، دستانش مانع می‌شود که زره قسمت پایین بدنش را بپوشاند لذا زره در بخش گردنش جمع می‌گردد و به استخوان ترقوه‌اش فشار می‌آورد و به این ترتیب بدون اینکه سبب حفاظت وی گردد و بدنش را مصون دارد، جز تحمل سنگینی آن و مشقت ثمره‌ای برای او ندارد. والله اعلم».

میگویم: مولف این حدیث را بعد از شش باب به صورت مشروح تکرار میکند.

([20]) الأصل فی الموضعین: (أعطها)، والتصویب من "الموطأ"، وانظر "العجالة" (110/ 2).

([21]) انظر الحاشیة السابقة.

([22]) در "المشارق" میگوید: گفته شده: پوشیده از نان و چانهی خمیر بوده است.

([23]) بفتح الیاء التحتیة والزای بعدها نون.

([24]) ابن لهیعة معروف بالضعف لسوء حفظه، ولکنه قد تابعه عمرو بن الحارث وغیره، ولذلک خرجته فی "الصحیحة" برقم (3484). قلت: وهذا آخر حکم للشیخ علی الحدیث، خلافاً لقوله فی «الضعیفة» (3021): «ضعیف». [ش].

([25]) الأصل: "الطبرانی والبیهقی"، والمثبت من مخطوطتی. وفی "شعب البیهقی" (3/ 211): "أودع" مکان: "أفرغ"، ولعله أصح.

([26]) ذکره المؤلف عن البیهقی معلقاً عقب الحدیث مرسل [السابق]، وقد وصله ابن حبان وغیره وهو مخرج فی "الصحیحة" (3547).

([27]) تثنیة (اللحی): ووقع فی الأصل (لحی) بالإفراد، والتصحیح من "المسند" و"المستدرک".

در "اللسان" میگوید: (اللحیان): دو دیوارهی دهان میباشد. و آن عبارت است از دو استخوانی (دو فک) در دهان که دندانها در آن قرار دارند.

([28]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من مصادر التخریج، وغفل عنها المعلقون الثلاثة -کعادتهم- ومع ذلک حسنوا إسناده!! وهو منقطع، مخرج فی "الضعیفة" مع أثر أبی ذر الذی بعده (6823).

([29]) الأصل: (لَحْیَ)، وفی طبعة الجهلة الثلاثة (لحیا)! انظر التعلیق الذی قبله.

([30]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "کشف الأستار" (1/ 446).

([31]) قلت: ومع ضعف إسناده الشدید فیه ألفاظ منکرة؛ خلافاً لروایة ابن حبان والحاکم الآتیة فی "الصحیح" (21- الحدود/ 1)، ونحوها روایة البیهقی هنا فی "الصحیح" أیضاً.

([32]) فی (21- الحدود/ 1- الترغیب فی الأمر بالمعروف).

([33]) الأصل: "وروى"، ولعل الأصوب ما أثبتُّه.

([34]) یعنی: أعطاک (به تو بخشیده است). و (الرضخ): عبارت است از العطیة: یعنی از آنچه خداوند متعال تو را مالک آن نموده ببخش.  

([35]) قال الناجی (116/ 2): "کذا وجد بإسقاط الألف بین اللفظتین، (یعنی: "خولک" و"ترضخ")، ولا بد منه، فإنَّ الراوی شک هل قال: هذا أو هذا. وهو ظاهر".

([36]) لعل (لا) مقحمة هنا.

([37]) یعنی: جاهلی که هنر و حرفهای ندارد که به وسیلهی آن کسب درآمد کند.

([38]) گفته میشود: «فلان حسن الملکة» زمانی که با بردگانش به خوبی رفتار کند. "نهایة".

([39]) کذا قال! ووافقه الذهبی (1/ 416)، وفیه تساهل ظاهر، فإنه من روایة سعید بن المسیب عن عمر، ومع الخلاف المعروف فی سماعه من عمر، فإنَّ الشیخین لم یخرِّجا له عنه شیئاً فیما أعلم، لکنهم ذکروا أن مراسیل سعید صحیحة.

([40]) (القنو): العذق بما فیه من الرطب، وجمعه أقناء. و (الحشف): أردأ التمر، وهو الذی یجف من غیر نضج ولا إدراک. کما فی "المصباح".

([41]) (الإصر): گناه و کیفر.

([42]) قلت: وکذا البخاری (5355)، لکنه زاد: «فَقَالُوا: یَا أَبَا هُرَیْرَةَ! سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللهِ ج؟ قَالَ: «لاَ، هَذَا مِنْ کِیسِ أَبِی هُرَیْرَةَ». یشیر إلى قوله: "تقول امرأتک. .".

([43]) قال الناجی (116/ 2): "هو کذلک عند البخاری مصرح بإدراج آخره". ولکنه ذکر روایات أخرى صریحة فی الرفع، فلتراجع أسانیدها فإنَّها لا تخلو من ضعف وشذوذ، ولذلک جزم الحافظ فی "الفتح" (9/ 501) بأنَّ الصواب أنَّها مدرجة.

([44]) قلت: ویغلب على الظن أنه من الإسرائیلیات، وفیه رجل لم یوثقه غیر ابن حبان، وضعفه العقیلی، وقد صح موقوفاً على ابن مسعود، الآتی.

([45]) قلت: وقد روی مرفوعاً عن أبی ذر، ولا یصح، وهو فی هذا الباب.

([46]) زیادة من "شعب البیهقی" (3/ 210) و"العجالة" و"أسد الغابة" و"الإصابة". ووقع فی "المسند" (5/ 368)؛ (ابن حصبة أو أبی حصبة)، وضبطه فی "التعجیل" بمهملتین وموحدة، وهو فی هذه الروایة تابعی، لأنَّه قال فیها: عن رجل شهد رسول الله ج، ولذلک قال فیه الحسینی: مجهول وأقرَّه الحافظ. یرویه عنه عروة بن عبد الله الجعفی، وهو من ثقات أتباع التابعین.

([47]) إلی هنا الحدیث صحیح لغیره کما یأتی بیانه هنا.

([48]) قلت: قد فعلت فوجدته إسناداً مظلماً، أخرجه ابن مسنده أیضاً والخطیب فی "المتفق" من طریق شعبة عن یزید بن خصفة عن المغیرة بن عبدالله الجعفی به، وهذا إسناد مظلم، فیه ثلاث علل: الأولى والثانیة: جهالة المغیرة هذا ویزید بن خصفة، والثالثة: الاضطراب فی إسناده، فقال أحمد: ثنا محمد بن جعفر: ثنا شعبة قال: سمعت عروة بن عبدالله الجعفی یحدث عن ابن حصبة أو أبی حصبة عن رجل شهد رسول الله ج یخطب فقال: فذکره. وهذا أصح، لأن رجاله کلهم ثقات؛ غیر ابن حصبة أو أبی حصبة، وهو یبین أنه لیس صحابیاً، وإنما هو رجل مجهول کما تقدم، فهو علة الحدیث. لکن له شاهد عن ابن مسعود بنحوه دون قضیة الصعلوک. أخرجه مسلم (8/ 30) وأحمد (1/ 382-383)، ولذلک أوردته سابقاً دونها. وسیذکر المؤلف من الحدیث قضیة (الشدید) فی (23- الأدب/ 10 - الترهیب من الغضب). وأما الثلاثة الجهلة فحسنوا الحدیث مع نقلهم عن الهیثمی جهالة (خصفة)!

ترهیب از اینکه انسان با توسل به وجه الله چیزی جز بهشت را طلب کند و ترهیب کسی که با توسل به وجه الله از او خواسته شده

ترهیب از اینکه انسان با توسل به وجه الله چیزی جز بهشت را طلب کند و ترهیب کسی که با توسل به وجه الله از او خواسته شده، از اینکه از دادن چیز خواسته شده خودداری کند. 

1220-851- (1) (حسن) عَن أَبِی مُوسى الأَشعَرِی س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَلْعُونٌ مَنْ سَأَلَ بِوَجْهِ اللَّهِ، وَمَلْعُونٌ مَنْ سُئِلَ بِوَجْهِ اللَّهِ ثُمَّ مَنَعَ سَائِلَهُ، مَا لَمْ یُسْأَلْ هُجْرًا».

رواه الطبرانی، ورجاله رجال "الصحیح"؛ إلا شیخه یحیى بن عثمان بن صالح، وهو ثقة، وفیه کلام([1]).

از ابوموسی اشعری س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «ملعون است کسی که با توسل به وجه الله طلب کمک کند. و ملعون است کسی که از او با توسل به وجه الله طلب کمک شود و طلب زشت و قبیحی هم نباشد و او از دادن خودداری کند».

(هُجْرًا) به ضم هاء و سکون جیم یعنی: مادامی که خواسته‌ی زشت و ناشایستی نداشته باشد. و احتمال این معنا نیز وجود دارد که: مادامی که خواسته‌ی زشتی با سخنانی زشت نداشته باشد.

1221-506- (1) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یُسْأَلُ بِوَجْهِ اللَّهِ إِلَّا الْجَنَّةُ».

رواه أبو داود وغیره([2]).

از جابر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «با توسل به وجه الله جز بهشت خواسته نمی‌شود».

1222-852- (2) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ اسْتَعَاذَ بِاللَّهِ فَأَعِیذُوهُ، وَمَنْ سَأَلَ بِاللَّهِ فَأَعْطُوهُ، وَمَنْ دَعَاکُمْ فَأَجِیبُوهُ، وَمَنْ صَنَعَ إِلَیْکُمْ مَعْرُوفًا فَکَافِئُوهُ، فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا مَا تُکَافِئُوهُ، فَادْعُوا لَهُ حَتَّى تَرَوْا أَنَّکُمْ قَدْ کَافَأْتُمُوهُ».

رواه أبو داود والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه والحاکم وقال: "صحیح على شرط الشیخین".

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی با توسل به نام الله از شما پناه خواست، او را پناه دهید. و اگر کسی با توسل به نام الله از شما چیزی طلبید، پس به او بدهید. و اگر کسی شما را دعوت نمود، دعوتش را قبول کنید. و اگر کسی به شما نیکی نمود، پاداشش را با نیکی بدهید پس اگر چیزی نیافتید که پاداش نیکی او را جبران کند، برایش دعای خیر کنید تا اینکه بدانید پاداش نیکی‌های او را داده‌اید».

1223-853- (3) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَة مَوْلَى رِفَاعَةَ عَن رَافِعٍ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَلْعُونٌ مَنْ سَأَلَ بِوَجْهِ اللهِ، وَمَلْعُونٌ مَنْ سُئِلَ بِوَجْهِ اللهِ فَمَنَعَ سَائِلَهُ».

رواه الطبرانی.

ابو عُبَیده مولای رِفاعه از رافع روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «کسی که با توسل به وجه الله طلب کمک کند، ملعون است و کسی که با توسل به وجه الله از او طلب کمک شود و او از دادن خودداری کند، ملعون است».

1224-854- (4) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِشَرِّ النَّاسِ؟ رَجُلٌ یُسْأَلُ بِوَجهِ اللَّهِ وَلَا یُعْطِی».

رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب والنسائی وابن حبان فی "صحیحه" فی آخر حدیث یأتی فی الجهاد إن شاء الله تعالى. [12- الجهاد/9 رقم 4]

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از بدترین مردم خبر ندهم؟ کسی که با توسل به وجه الله از او خواسته می‌شود و [با وجود توان دادن به سائل] نمی‌دهد».

1225-855- (5) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِشَرِّ الْبَرِیَّةِ؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ الله! قَالَ: «الَّذِی یُسْأَلُ بِاللَّهِ وَلَا یُعْطِی».

رواه أحمد.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از بدترین مردم خبر ندهم؟ گفتند: بله، ای رسول الله ج! فرمود: «کسی که با توسله به نام الله درخواست چیزی می‌کند و به او داده نمی‌شود».

1226-507- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «أَلَا أُحَدِّثُکُمْ عَنِ الْخَضِرِ؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «بَیْنَما هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ یَمْشِی فِی سُوقِ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَبْصَرَهُ رَجُلٌ مُکَاتَبٌ، فَقَالَ: تَصَدَّقْ عَلَیَّ بَارَکَ اللهُ فِیکَ. فَقَالَ الْخَضِرُ: آمَنْتُ بِاللهِ، مَا شَاءَ اللهُ مِنْ أَمَرٍ یَکُونُ، مَا عِنْدِی شَیْءٌ أُعْطِیکَهُ. فَقَالَ الْمِسْکِینُ: أَسْأَلُکَ بِوَجْهِ اللهِ لِمَ تَصَدَّقْتَ عَلَیَّ؛ فَإِنِّی نَظَرْتُ السَّمَاحَة فِی وَجْهِکَ، وَرَجَوْتُ الْبَرَکَةَ عِنْدَکَ. فَقَالَ الْخَضِرُ: آمَنْتُ بِاللهِ، مَا عِنْدِی شَیْءٌ أُعْطِیکَهُ إِلَّا أَنْ تَأْخُذَنِی فَتَبِیعَنِی. فَقَالَ الْمِسْکِینُ: وَهَلْ یَسْتَقِیمُ هَذَا؟ قَالَ: نَعَمِ؛ أَقُولُ: لَقَدْ سَأَلْتَنِی بِأَمْرٍ عَظِیمٍ، أَمَا إِنِّی لَا أُخَیِّبُکَ بِوَجْهِ رَبِّی، بِعْنِی. قَالَ: فَقَدَّمَهُ إِلَى السُّوقِ، فَبَاعَهُ بِأَرْبَعِ مِائَةِ دِرْهَمٍ، فَمَکَثَ عِنْدَ الْمُشْتَرِی زَمَانًا لَا یَسْتَعْمِلُهُ فِی شَیْءٍ، فَقَالَ: إِنَّمَا اشتَرَیتَنِی الْتِمَاسَ خَیْرٍ عِنْدِی، فَأَوْصِنِی بِعَمَلٍ. قَالَ: أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ، إِنَّکَ شَیْخٌ کَبِیرٌ ضَعِیفٌ. قَالَ: لَیْسَ یَشُقُّ عَلَیَّ. قَالَ: قُمْ فَانْقِلْ هَذِهِ الْحِجَارَةَ. وَکَانَ لَا یَنْقُلُهَا دُونَ سِتَّةِ نَفَرٍ فِی یَوْمٍ. فَخَرَجَ الرَّجُلُ لِبَعْضِ حَاجَتِهِ ثُمَّ انْصَرَفَ وَقَدْ نَقَلَ الْحِجَارَةَ فِی سَاعَةٍ! قَالَ: أَحْسَنْتَ وَأَجْمَلْتَ، وَأَطَقْتَ مَا لَمْ أَرَکَ تُطِیقُهُ. قَالَ: ثُمَّ عَرَضَ لِلرَّجُلِ سَفَرٌ، فَقَالَ: إِنِّی أَحْسَبُکَ أَمِینًا، فَأَخْلُفْنِی فِی أَهْلِی خِلَافَةً حَسَنَةً. قَالَ: وَأَوْصِنِی بِعَمَلٍ. قَالَ: أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ. قَالَ: لَیْسَ یَشُقُّ عَلَیَّ. قَالَ: فَاضْرِبْ مِنَ اللَّبِنِ لِبَیْتِی، حَتَّى أُقْدِمَ عَلَیْکَ. قَالَ: فَمَر الرَّجُلُ لِسَفَرِهِ، قَالَ: فَرَجَعَ الرَّجُلُ وَقَدْ شَیَّدَ بِنَاءً. فَقَالَ: أَسْأَلُکَ بِوَجْهِ اللهِ مَا سَبِیلُکَ وَمَا أَمْرُکَ؟ قَالَ: سَأَلْتَنِی بِوَجْهِ اللهِ، وَوَجْهُ اللهِ أَوْقَعَنِی فِی الْعُبُودِیَّةِ، فَقَالَ الْخَضِرُ: سَأُخْبِرُکَ مَنْ أَنَا؟ أَنَا الْخَضِرُ الَّذِی سَمِعْتَ بِهِ، سَأَلَنِی مِسْکِینٌ صَدَقَةً فَلَمْ یَکُنْ عِنْدِی شَیْءٌ أُعْطِیَهُ. فَسَأَلَنِی بِوَجْهِ اللهِ، فَأَمْکَنَتْهُ مِنْ رَقَبَتِی، فَبَاعَنِی. وَأُخْبِرُکَ أَنَّهُ مَنْ سُئِلَ بِوَجْهِ اللهِ فَرَدَّ سَائِلَهُ وَهُوَ یَقْدِرُ؛ وَقَفَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ جِلْدُةً وَلَا لَحْمَ لَهُ یَتَقَعْقَعُ. فَقَالَ الرَّجُلُ: آمَنْتُ بِاللهِ، شَقَقْتُ عَلَیْکَ یَا نَبِیَّ اللهِ! وَلَمْ أَعْلَمْ. قَالَ: لَا بَأْسَ، أَحْسَنْتَ وَأَتقَنْتَ. فَقَالَ الرَّجُلُ: بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا نَبِیَّ اللهِ! احْکُمْ فِی أَهْلِی وَمَالِی بِمَا شِئتَ، أَو اختر فَأُخَلِّی سَبِیلَکَ. قَالَ: أُحِبُّ أَنْ تُخَلِّیَ سَبِیلِی فَأَعْبُدَ رَبِّی. فَخَلَّى سَبِیلَهُ. فَقَالَ الْخَضِرُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَوْثَقَنِی فِی الْعُبُودِیَّةِ، ثُمَّ نَجَّانِی مِنْهَا».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" وغیر الطبرانی، وحسَّنَ بعض مشایخنا إسناده، وفیه بُعدٌ. والله أعلم.

از ابوامامه س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «آیا با شما در مورد خضر سخن نگویم؟» گفتند: بله ای رسول خدا؛ رسول خدا ج فرمودند: «روزی در بازار بنی‌اسرائیل راه می‌رفت که برده‌ای مکاتَب او را دید، پس گفت: صدقه‌ای به من بده، خداوند در تو برکت نهد. پس خضر گفت: به الله ایمان آوردم، امری را که خداوند بخواهد می‌شود. چیزی ندارم که آن را به تو بدهم. پس مرد فقیر گفت: به واسطه وجه الله از تو می‌خواهم که چیزی به من صدقه دهی. براستی بخشش را در چهره تو دیدم و امید برکت نزد تو دارم. پس خضر گفت: به الله ایمان آوردم. چیزی نزد من نیست تا به تو بدهم مگر اینکه مرا بگیری و بفروشی. مرد مسکین گفت: آیا این امر میسر است؟ خضر گفت: بله؛ با امری بزرگ از من درخواست کمک نمودی و من به خاطر وجه پروردگارم تو را نا امید بازنمی‌گردانم. مرا بفروش. راوی می‌گوید: پس او را به بازار آورده و به چهارصد درهم فروخت. و اینگونه مدتی نزد مشتری ماند و او را در امری به کار نگرفت. پس گفت: تو مرا خریدی تا خیری نصیب تو شود پس مرا به عملی توصیه کن. خریدار وی گفت: دوست ندارم بر تو سخت بگیرم. تو پیرمردی ضعیف و کهنسال هستی. خضر گفت: بر من سخت نیست. خریدار وی گفت: برخیز و این سنگ را جابجا کن. و آن سنگی بود که در یک روز کمتر از شش نفر نمی‌توانستند آن‌را جابجا کنند. پس خریدار برای برخی از نیازهایش خارج شد و چون بازگشت آن سنگ در ساعتی جابجا شده بود. پس گفت: آفرین بر تو، در تو توانی دیدم که مانند آن‌را ندیدم. پس مسافرتی برای خریدار پیش آمد که به خضر گفت: من تو را امانت‌دار می‌پندارم پس در نبود من جانشین خوبی برای خانواده‌ام باش. خضر گفت: و مرا به عملی توصیه کن. خریدار گفت: دوست ندارم تو را به مشقت بیندازم. خضر گفت: مشقتی بر من نیست. خریدار وی گفت: تا من برمی‌گردم برای خانه‌ام آجر تهیه کن. پس آن مرد عازم سفر شد و درحالی از سفر برگشت که خضر ساختمانی را ساخته بود. گفت: به واسطه وجه الله از تو می‌خواهم که راه و روش و راز کارت را بیان کنی؟ خضر گفت: به واسطه وجه الله از من سوال کردی و وجه الله مرا به این بردگی رساند. پس خضر گفت: به تو خواهم گفت من کیستم؟ من همان خضری هستم که آوازه او را شنیدی. فقیری از من صدقه خواست اما نزد من چیزی نبود که به او بدهم. پس به واسطه وجه الله از من طلب کمک کرد. لذا به وی امکان برده شدن خود را دادم. پس مرا فروخت. و به تو خبر می‌دهم که هرکس به واسطه وجه الله چیزی از وی خواسته شود و او بر آن توانا باشد و پاسخ سوال کننده را ندهد، روز قیامت پوستی بدون گوشت خواهد ایستاد و تکان می‌خورد. آن مرد گفت: به الله ایمان آوردم. ای پیامبر خدا، تو را دچار مشقت نمودم و نمی‌دانستم. خضر گفت: اشکالی ندارد. خوب کردی و استوار عمل نمودی. پس آن مرد گفت: پدر و مادرم به فدایت ای پیامبر خدا، در مورد خانواده و مالم چنانکه می‌خواهی حکم کن یا چیزی اختیار کن تا در اختیارت قرار دهم. خضر گفت: دوست دارم راهم را بازگذاری تا پروردگارم را عبادت کنم. پس وی چنین کرد. سپس خضر گفت: حمد و ستایش از آن خدایی است که مرا در بند بردگی قرار داد و سپس مرا از آن نجات داد».

9- (الترغیب فی الصدقة والحث علیها، وما جاء فی جهد المقل، ومن تصدق بما لا یحب)



([1]) قلت: لکنه قد توبع، کما بینته فی "الصحیحة" (2290).

([2]) قلت: فی إسناده (1671) سلیمان بن معاذ التمیمی، وهو ابن قرم بن سلیمان، ضعیف لسوء حفظه, "المشکاة" (1944)، "ضعیف أبی داود" (297).

ترغیب به پذیرفتن مالی که بدون درخواست و هرگونه طلب و حرص و طمعی بوده، به ویژه اگر نیازمند باشد

ترغیب به پذیرفتن مالی که بدون درخواست و هرگونه طلب و حرص و طمعی بوده، به ویژه اگر نیازمند باشد و نهی از نپذیرفتن آن هرچند از آن بی‌نیاز باشد

1211-845- (1) (صحیح) عَن ابْن عُمَرَ ب [قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ یَقُولُ]([1]): کَانَ رَسُولُ اللهِ ج یُعْطِینِی العَطَاءَ فَأَقُولُ أَعْطِهِ أَفْقَرَ إِلَیْهِ مِنِّی. قَالَ: فَقَالَ: «خُذْهُ، إِذَا جَاءَکَ مِنْ هَذَا المَالِ شَیءٌ، وَأَنْتَ غَیْرُ مُشْرِفٍ وَلاَ سَائِلٍ، فَخُذْهُ فَتَمَوَّلْهُ، فَإِن شِئتَ کُلهُ، وَإِن شِئتَ وَتَصَدَّقْ بِهِ، وَمَالاَ فَلاَ تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ». قَالَ سَالِم ابن عبدالله: «فَلِأَجْلِ ذَلِکَ کَانَ عبدالله لَا یَسْأَلُ أَحَدًا شَیْئًا، وَلَا یَرُدُّ شَیْئًا أُعْطِیَهُ».

رواه البخاری ومسلم والنسائی.

عبدالله بن عمر ب [می‌گوید: از عمر س شنیدم که می‌گفت]: گاهی رسول الله ج مالی به من می‌داد و من می‌گفتم: به کسی که از من محتاج‌تر است عطا کن. عمر می‌گوید: رسول خدا ج می‌فرمود: «آن را بگیر، هرگاه از این مال چیزی به تو رسید و تو بر آن حرص و طمعی نداشته و آن را درخواست نکرده بودی، آن را بگیر و از آن استفاده کن، اگر خواستی آن را بخور و اگر خواستی صدقه بده؛ وگرنه در پی آن مباش». سالم بن عبدالله ب می‌گوید: به همین سبب، پدرم عبدالله ب از کسی چیزی نمی‌خواست و اگر چیزی به او داده می‌شد، رد نمی‌کرد.

1212-846- (2) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَرْسَلَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س بِعَطَاءٍ، فَرَدَّهُ عُمَرُ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لِمَ رَدَدْتَهُ؟»، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلَیْسَ أَخْبَرْتَنَا أَنَّ خَیْرًا لِأَحَدِنَا أَنْ لَا یَأْخُذَ مِنْ أَحَدٍ شَیْئًا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّمَا ذَلِکَ عَنِ الْمَسْأَلَةِ، فَأَمَّا مَا کَانَ مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ، فَإِنَّمَا هُوَ رِزْقٌ یَرْزُقَکَهُ اللَّهُ». فَقَالَ عُمَرُ س: أَمَا وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَا أَسْأَلُ أَحَدًا شَیْئًا، وَلَا یَأْتِینِی شَیْءٌ مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ إِلَّا أَخَذْتُهُ.

رواه مالک هکذا مرسلاً، ورواه البیهقی عن زید بن أسلم عن أبیه قال: سمعت عمر بن الخطاب س یقول: فذکر بنحوه([2]).

از عطاء بن یسار س روایت است که رسول الله ج هدیه‌ای برای عمر س فرستاد. اما عمر س آن را نپذیرفت. رسول الله ج فرمود: «چرا آن را نپذیرفتی؟» گفت: ای رسول الله ج! آیا به ما خبر ندادی که برای ما بهتر این است که از کسی چیزی نگیریم؟ رسول الله ج فرمود: «آن برای زمانی است که درخواست کرده باشی، اما آنچه بدون درخواست قبلی باشد، درواقع رزقی است که خداوند آن را به تو روزی داده است». عمر س گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست، از کسی چیزی نمی‌طلبم و اگر چیزی بدون درخواست به من برسد آن را می‌پذیرم.

1213-503- (1) (ضعیف) وَعَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِاللهِ بْنِ حَنْطَبٍ: أَنَّ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَامِرٍ بَعَثَ إِلَى عَائِشَةَ ل بِنَفَقَةٍ وَکِسْوَةٍ، فَقَالَتْ لِلرَّسُولِ: أَی بُنَیَّ! لَا أَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ شَیْئًا، فَلَمَّا خَرَجَ الرَّسُولُ قَالَتْ: رُدُّوهُ عَلَیَّ. فَرَدُّوهُ، فَقَالَتْ: إِنِّی ذَکَرْتُ شَیْئًا، قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا عَائِشَةُ! مَنْ أَعْطَاکِ عَطَاءً بِغَیْرِ مَسْأَلَةٍ فَاقْبَلِیهِ، فَإِنَّمَا هُوَ رِزْقٌ عَرَضَهُ اللَّهُ إِلَیک».

رواه أحمد والبیهقی، ورواة أحمد ثقات، لکن قد قال الترمذی: "قال - محمد یعنی البخاری-: لا أعرف للمطلب بن عبد الله سماعا من أحد من أصحاب النبی ج إلا قوله: حدثنی من شهد خطبة النبی ج "، وسمعت عبد الله بن عبد الرحمن یقول: لا نعرف للمطلب سماعاً من أحد من أصحاب النبی ج". (قال المملی) س: "قد روی عن أبی هریرة، وأما عائشة؛ فقال أبو حاتم: المطلب لم یدرک عائشة. وقال أبو زرعة: ثقة أرجو أن یکون سمع من عائشة، فإن کان المطلب سمع من عائشة فالإسناد متصل، وإلا فالرسول إلیها لم یسم. والله أعلم".

از مطلب بن عبدالله بن حنطب روایت است که: عبدالله بن عامر مقداری نفقه و لباس برای ام المومنین عایشه ل فرستاد. عایشه ل به فرستاده‌ی عبدالله بن عامر فرمود: فرزندم، من چیزی از کسی قبول نمی‌کنم. زمانی که فرستاده‌ی عبدالله از خانه خارج شد، عایشه ل فرمود: او را بازگردانید. پس او را بازگرداندند. عایشه ل گفت: چیزی به یاد آوردم؛ رسول خدا ج به من گفت: «ای عایشه، هرکس چیزی بدون درخواست تو، به تو بخشید، آن‌ را قبول کن چراکه آن رزقی است که خداوند به تو عطا کرده است».

1214-847- (3) (حسن صحیح) وَعَنْ عُمَرَ([3]) بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی: إِنَّ خَیْرًا لَکَ أَنْ لَا تَسْأَلَ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ شَیْئًا. قَالَ: «إِنَّمَا ذَاکَ أَنْ تَسْأَلَ، وَمَا آتَاکَ اللَّهُ مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ، فَإِنَّمَا هُوَ رِزْقٌ رَزَقَکَهُ اللَّهُ».

رواه الطبرانی وأبو یعلى بإسناد لابأس به.

عمر بن خطاب س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! آیا به من نگفتید: برایت بهتر این است که از هیچیک از مردم چیزی طلب نکنی. فرمود: «آن برای زمانی است که تو درخواست کنی اما آنچه خداوند بدون درخواست [تو از مردم] به تو می‌دهد درواقع رزقی است که خداوند آن را به تو روزی داده است».

1215-848- (4) (صحیح) وَعَنْ خَالِدِ بْنِ عَدِیٍّ الْجُهَنِیِّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ بَلَغَهُ عَنْ أَخِیهِ مَعْرُوفٌ مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ وَلَا إِشْرَافِ نَفْسٍ، فَلْیَقْبَلْهُ وَلَا یَرُدَّهُ، فَإِنَّمَا هُوَ رِزْقٌ سَاقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَل إِلَیْهِ».

رواه أحمد بإسناد صحیح، وأبو یعلى والطبرانی، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".

از خالد بن عَدی جُهَنی س روایت است از رسول الله ج شنیدم که ‌فرمود: «کسی که از برادرش به او خیر و نیکی برسد درحالی‌که آن را درخواست نکرده و بر آن حرص و طمعی نداشته، باید آن را بپذیرد و برنگرداند؛ زیرا رزق و روزیی است که خداوند آن را متوجه او نموده است».

1216-849- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ آتَاهُ اللَّهُ مِنْ هَذَا الْمَالِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَسْأَلَهُ فَلْیُقْبَلْهُ؛ فَإِنَّمَا هُوَ رِزْقٌ سَاقَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ».

رواه أحمد، ورواته محتج بهم فی "الصحیح"([4]).

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که خداوند متعال چیزی از این مال به او بدهد درحالی‌که آن را درخواست نکرده، پس باید آن را قبول کند؛ زیرا رزق و روزیی است که خداوند آن را متوجه وی نموده است».

1217-850- (6) (صحیح) وَعَنْ عَائِذِ بْنِ عَمْرٍو س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ عَرَضَ لَهُ مِنْ هَذَا الرِّزْقِ شَیْءٌ مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ وَلَا إِشْرَافٍ، فَلْیتوَسّعْ بِهِ فِی رِزْقِهِ، فَإِنْ کَانَ غَنِیًّا فَلْیُوَجِّهْهُ إِلَى مَنْ هُوَ أَحْوَجُ إِلَیْهِ مِنْهُ».

از عائذ بن عمرو س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که از این رزق چیزی بر او عرضه شده بدون اینکه آن را درخواست کرده باشد و نسبت به آن حرص و طمعی داشته است، پس باید به وسیله‌ی آن در رزق و روزیش فراخی و گشایش ایجاد کند و اگر بی‌نیاز است باید آن را به سوی کسانی بفرستد که از او نسبت به آن نیازمند‌ترند».

رواه أحمد والطبرانی والبیهقی، وإسناد أحمد جید قوی. قال عبد الله بن أحمد بن حنبل رحمه الله: «سَأَلْتُ أَبِی: مَا (الْإِشْرَافُ)؟ قَالَ: تَقُولُ فِی نَفْسِکَ: سَیَبْعَثُ إِلَیَّ فُلَانٌ، سَیَصِلُنِی فُلَانٌ!».

عبدالله بن احمد بن حنبل / می‌گوید: از پدرم سؤال کردم (إشراف) چیست؟ گفت: اینکه با خودت بگویی فلانی برای من خواهد فرستاد یا فلانی به من خواهد رساند.

1218-504- (2) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا الْمُعْطِی مِنْ سَعَةٍ بِأَفْضَلَ مِنَ الْآخِذِ، إِذَا کَانَ مُحْتَاجًا».

رواه الطبرانی فی "الکبیر".

از ابن عمر ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «کسی که با گشاده دستی می‌بخشد برتر از گیرنده‌ی نیازمندی نیست که آن ‌را دریافت می‌کند».

1219-505- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِیَّ ج: «مَا الَّذِی یُعْطِی بِسَعَةٍ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِنَ الَّذِی یَقْبَلُ إِذَا کَانَ مُحْتَاجًا».

رواه الطبرانی فی "الأوسط" وابن حبان فی "الضعفاء".

از انس س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «کسی که با گشاده‌دستی می‌بخشد پاداشی بزرگ‌تر از کسی ندارد که نیازمند است و دریافت می‌کند».

8- (ترهیب السائل أن یسأل بوجه الله [غیر الجنة]([5]) وترهیب المسؤول بوجه الله أن یمنع)



([1]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من المصورة التی عندی، وکذا من "الصحیحین" والنسائی، ولیس عندهم جملة المشیئة، وإنما هو: "فتموله، أو تصدق به"، ولم یتنبه المعلقون الثلاثة لهذا السقط، فصارت القصة عندهم لابن عمر! رغم أنی کنت نبهت على خطأ ذلک فی الطبعة السابقة بعبارة أخرى، ورغم أنهم عزوا الحدیث للمصادر الثلاثة بالأرقام! وزادوا مصدراً رابعاً فقالوا: "وأبو داود (1671) "، وهو خطأ أیضاً!!

([2]) قلت: ومن هذا الوجه وصله أبو یعلى فی "مسنده"، وعنه الضیاء المقدسی فی "الأحادیث المختارة" (رقم 83- بتحقیقی)، وهو الآتی بعده.

([3]) الأصل: (واصل)، وهو خطأ، والتصویب من "مسند أبی یعلى" و"الأحادیث المختارة" للضیاء المقدسی، رواه من طریق أبی یعلى، دون الطبرانی، ولم یعزه إلى هذا الهیثمی (3/ 100)، ولیس هو فی "مسند عمر" من "معجم الطبرانی الکبیر"، ولا فی "الأوسط" و"الصغیر"، ففی عزو المؤلف إلیه نظر، ولعله مقحم بعض النساخ، فإنه غیر موجود فی نسخة مخطوطة عندی، ثم إنَّ لفظ أبی یعلى أتم، کالذی قبله، ویختلف عن هذا فی بعض الکلمات. والله أعلم.

([4]) وکذا قال الهیثمی فی "المجمع". وأما قول المعلقین الثلاثة (1/ 651): "وقد صححه الهیثمی (3/ 100-101) ". فهذا مما یدل على جهلهم بهذا العلم، لأنه لا یعنی أکثر من توفر شرط من شروط الصحة عند قائله، ألا وهو ثقة رجاله! وقد نبهت على ذلک مراراً؛ فی المقدمة وغیرها. ولیت شعری لم نسبوا الصحة التی زعموا إلى الهیثمی دون المؤلف؟! وقد سبقه إلیها!

([5]) ما بین المعقوفتین لیس فی «صحیح الترغیب». [ش].

ترهیب از گرفتن آنچه بخشنده بدون رضایت پرداخت کرده

ترهیب از گرفتن آنچه بخشنده بدون رضایت پرداخت کرده

1205-839- (1) (صحیح لغیره) عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ هَذَا الْمَالَ خُضرَةٌ حُلْوَةٌ([1])، فَمَنْ أَعْطَیْنَاهُ مِنْهَا شَیْئًا بِطِیبِ نَفْسٍ مِنَّا، وَحُسنِ طُعْمَةٍ مِنْهُ، مِنْ غَیْرِ شَرَهِ نَفْسٍ، بُورِکَ لَهُ فِیهِ، وَمَنْ أَعْطَیْنَاهُ مِنْهَا شَیْئًا بِغَیْرِ طِیبِ نَفْسٍ مِنَّا، وَحُسنِ طُعْمَةٍ مِنْهُ، وَشَرَهِ نَفْسٍ، کَانَ غیرَ مبارکٍ لَهُ فِیه».

رواه ابن حبان فی "صحیحه". وروى أحمد([2]) والبزَّار منه الشطر الأخیر بنحوه بإسناد حسن.

از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «این مال تر و تازه و شیرین است؛ به هرکس با رضایت خاطر از این مال بدهیم و او از این مال به نیکی کسب رزق و روزی کند، بدون اینکه حریص بر آن باشد، برای او در آن برکت قرار داده می‌شود. و به هرکس بدون رضایت خاطر از این مال بدهیم و او از این مال به نیکی کسب رزق و روزی کند و بر آن حریص باشد، برای او در آن برکت قرار داده نمی‌شود».

(الشره): عبارت است از حرص و آز.

1206-840- (2) (صحیح) وَعَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا تُلْحِفُوا فِی الْمَسْأَلَةِ، فَوَاللَّهِ لَا یَسْأَلُنِی أَحَدٌ مِنْکُمْ شَیْئًا فَتُخْرِجُ لَهُ مَسْأَلَتُهُ مِنِّی شَیْئًا وَأَنَا لَهُ کَارِهٌ، فَیُبَارَکَ لَهُ فِیمَا أَعْطَیْتُهُ».

رواه مسلم والنسائی، والحاکم، وقال: "صحیح على شرطهما".

از معاویه بن ابوسفیان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در طلب مال از من اصرار نکنید، به خدا سوگند، هریک از شما چیزی از من طلب کند و از سوی من به مراد خود برسد درحالی‌که من به دادن آن راضی نباشم، در آنچه به او دادم، برکتی نخواهد بود».  

وفی روایة لمسلم قال: وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «إِنَّمَا أَنَا خَازِنٌ، فَمَنْ أَعْطَیْتُهُ عَنْ طِیبِ نَفْسٍ، فَیُبَارَکُ لَهُ فِیهِ، وَمَنْ أَعْطَیْتُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ وَشَرَهِ نَفسٍ، کَانَ کَالَّذِی یَأْکُلُ وَلَا یَشْبَعُ».

و در روایتی از مسلم آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «من خزانه‌دار هستم و کسی که من با رضایت به او عطا کنم برای او در آن برکت قرار داده می‌شود و کسی که در مقابل طلبش به او عطا کنم و او حریص بر آن باشد مانند کسی است که غذا می‌خورد اما سیر نمی‌شود».

(لا تلحفوا) یعنی: «لا تلحوا» در خواستن اصرار نکنید.

1207-841- (3) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَا تُلْحِفُوا فِی المَسْأَلَةِ، فَإِنَّهُ مَنْ یَسْتَخْرِجُ مِنَا بِهَا شَیْئًا، لَا یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ».

رواه أبو یعلى، ورواته محتج بهم فی "الصحیح".

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در طلب مال از من اصرار نکنید، کسی که با طلب کردن از ما چیزی می‌گیرد، برای او در آن مال برکتی نخواهد بود».

1208-842- (4) (صحیح) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الرَّجُلَ یَأْتِینِی مِنْکُمْ فَیَسْأَلُنِی فَأُعْطِیهِ، فَیَنْطَلِقُ وَمَا یَحْمِلُ فِی حِضْنِهِ([3]) إِلَّا النَّارَ».

رواه ابن حبان فی "صحیحه".

از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی از شما نزد من آمده و از من مالی طلب می‌کند، پس آن را به او می‌دهم، آن مرد می‌رود درحالی‌که در آغوشش چیزی جز آتش را حمل نمی‌کند».

1209-843- (5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ج یَقسِمُ ذَهَبًا، إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَعْطِنِی. فَأَعْطَاهُ. ثُمَّ قَالَ: زِدْنِی. فَزَادَهُ - ثَلَاثَ مَرَّاتٍ -، ثُمَّ وَلَّى مُدْبِرًا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَأْتِینِی الرَّجُلُ فَیَسْأَلُنِی، فَأُعْطِیهِ، ثُمَّ یَسْأَلُنِی، فَأُعْطِیهِ - ثَلَاثَ مَرَّاتٍ -، ثُمَّ یُوَلَّى مُدْبِرًا وَقَدْ جَعَلَ فِی ثَوْبِهِ نَارًا إِذَا انْقَلَبَ إِلَى أَهْلِهِ».

رواه ابن حبان فی "صحیحه".

از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج مشغول تقسیم مقداری طلا بود که مردی آمد و گفت: ای رسول الله ج! به من هم بده؛ به او هم داد؛ مرد گفت: به من بیشتر بده، پس رسول الله ج به او بیشتر داد. – و سه بار این مساله تکرار شد-. سپس آن مرد برگشت. رسول الله ج فرمود: «مردی نزدم آمد و از من درخواست نمود پس به او عطا کردم، دوباره درخواست نموده و به او عطا کردم - و سه مرتبه این مساله تکرار شد- سپس پشت نموده و به سوی خانواده‌اش برگشت درحالی‌که در لباسش آتشی قرار داشت».

1210-844- (6) (صحیح) وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! رَأَیْتُ فُلَانًا یَشْکُرُ، یذکر أَنَّکَ أَعْطَیْتَهُ دِینَارَیْنِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَکِنَّ فُلَانًا قَدْ أَعْطَیْتُهُ مَا بَیْنَ الْعَشَرَةِ إِلَى الْمِئَةِ فَمَا شَکر، وَمَا یَقُولُهُ! إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَخْرُجُ مِنْ عِنْدِی بِحَاجَتِهِ مُتَأَبِّطَهَا، وَمَا هِیَ([4]) إِلَّا النَّارُ». قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! لِمَ تُعْطِیهِمْ؟ قَالَ: «یَأْبَوْنَ إِلَّا أَنْ یَسْأَلُونِی، وَیَأْبَى اللَّهُ لِیَ الْبُخْلَ».

رواه ابن حبان فی "صحیحه". ورواه أحمد وأبو یعلى من حدیث أبی سعید وتقدم [4-باب/24- رقم/(24)]

از عمر بن خطاب س روایت است که بر رسول الله ج وارد شده و گفت: ای رسول الله ج! فلانی را دیدم که شکر می‌کرد و می‌گفت شما به او دو دینار داده‌اید. رسول الله ج فرمود: «ولی من به فلانی بین ده تا صد دینار عطا کردم اما او تشکر نکرد، آن را بر زبان نمی‌آورد! فردی از شما از نزد من خارج می‌شود درحالی‌که آتش را زیر بغل حمل می‌کند». عمر می‌گوید؛ گفتم: ای رسول الله ج! چرا به آنها عطا می‌کنی؟ فرمود: «آنها به جز طلب کردن چیزی را نمی‌پذیرند و خداوند بخیل بودن را برای من نمی‌پذیرد».

(متأبطها) یعنی: آن را زیر بغلش قرار میدهد.

7- (ترغیب من جاءه شیء من غیر مسألة ولا إشراف نفس فی قبوله، سیما إن کان محتاجاً، والنهی عن رده وإن کان غنیاً عنه)



([1]) در این حدیث دنیا در رغبت و میلی که انسان نسبت به آن دارد به میوه‌ای سبر و تر و تازه و لذیذ تشبیه شده است. حال آنکه چنین میوه‌ای خود به تنهایی نسبت به خشک آن، مرغوب و مطلوب است و همچنین میوه‌ی شیرین خود به تنهایی نسبت به ترش آن مرغوب و مطلوب است؛ و چون این هر دو صفت در میوه‌ای جمع باشد، شیفتگی به آن بیشتر خواهد بود. تحفة الأحوذی (7/ 137) مصحح

([2]) قلت: أحمد رواه بتمامه نحوه (6/ 68).

([3]) به کسر و اسکان ضاد: زیر بغل تا پهلو را گویند.

([4]) الأصل: "نسی"، والتصویب من "الموارد" (849).