ترغیب کسی که دچار تنگدستی یا نیاز شده، به اینکه آن را از الله متعال بخواهد
1203-838- (1) (صحیح) عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ نَزَلَتْ بِهِ فَاقَةٌ فَأَنْزَلَهَا بِالنَّاسِ لَمْ تُسَدَّ فَاقَتُهُ، وَمَنْ نَزَلَتْ بِهِ فَاقَةٌ فَأَنْزَلَهَا بِاللَّهِ، فَیُوشِکُ اللَّهُ لَهُ بِرِزْقٍ عَاجِلٍ أَوْ آجِلٍ».
از عبد الله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس دچار فقر و تنگدستی شود و رفع نیازش را از مردم طلب کند، نیازش برطرف نمیشود و هرکس دچار نیاز و تنگدستی شود و رفع نیازش را از خداوند بخواهد، الله متعال روزیِ زودرس یا دیررسی به او میدهد (و فقرش را برطرف میسازد)».
پس نزدیک است که دیر یا زود خداوند به او رزق و روزی دهد».
رواه أبو داود، والترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح غریب"([1]). والحاکم وقال: "صحیح الإسناد" إلا أنه قال فیه: «أَوْشَکَ([2]) اللَّهُ لَهُ بِالْغِنَى، إِمَّا بِمَوْتٍ عَاجِلٍ، أَوْ غِنًى آجِل».
و در روایت حاکم آمده است: «نزدیک است خداوند متعال او را با مرگی نزدیک([3]) یا ثروتی نه چندان دور، بینیاز گرداند».
(یوشک) أی: یسرع، وزناً ومعنى.
1204-502- (1) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ جَاعَ أَوِ احْتَاجَ فَکَتَمَهُ النَّاسَ، وأَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَی، کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یَفْتَحَ لَهُ قُوتَ سَنَةٍ مِنْ حَلَالٍ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط".
از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «هرکس گرسنه یا نیازمند شد و آن را از مردم کتمان کرد و این مساله را با خداوند در میان گذاشت، این حق بر خداوند است که قوت حلال یکسال را برای او میسر سازد».
6- (الترهیب من أخذ ما دفع من غیر طیب نفس المعطی)
([1]) الأصل: "ثابت"، وذلک تصحیف، وإنما هی "غریب" لا "ثابت". کما فی "العجالة" (114). قلت: والظاهر أنه من المؤلف نفسه رحمه الله، فقد أعاده هکذا مصحفاً فی أول (15- الدعاء) وکذلک وقع فی المخطوطة، إلا أنَّه فی الموضع الثانی منها کتب الناسخ على الهامش: غریب. صح. ثم إنَّ لفظ الحدیث للترمذی، ولفظ أبی داود مثل لفظ الحاکم حرفاً بحرف! وهو مخرج فی صحیح أبی داود" (1452).
([2]) الأصل: "أرسل"، والتصویب من "المستدرک" و"أبی داود".
([3]) مراد این است که با مرگ یکی از نزدیکانش به او ارث میرسد. عون المعبود وحاشیة ابن القیم (5/ 41) مصحح
1149-791- (1) (صحیح) عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لَا تَزَالُ الْمَسْأَلَةُ بِأَحَدِکُمْ حَتَّى یَلْقَى اللهَ تَعَالَی وَلَیْسَ فِی وَجْهِهِ مُزْعَةُ لَحْمٍ».
رواه البخاری ومسلم والنسائی.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پیوسته کسی دست تکدی پیش این و آن دراز نمیکند مگر اینکه الله متعال را درحالی ملاقات میکند که در صورتش قطعه گوشتی باقی نمانده است».
(المزعة) بضم المیم وسکون الزاء وبالعین المهملة: هی القطعة.
1150-792- (2) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّما الْمَسَائِلُ کُدُوحٌ یَکْدَحُ بِهَا الرَّجُلُ وَجْهَهُ، فَمَنْ شَاءَ أَبْقَى عَلَى وَجْهِهِ، وَمَنْ شَاءَ تَرَکَ، إِلَّا أَنْ یَسْأَلَ الرَّجُلُ ذَا سُلْطَانٍ، أَوْ فِی أَمْرٍ لَا یَجِدُ مِنْهُ بُدًّا».
از سَمُره بن جُندب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «درخواست [مال] از دیگران همانند زخم و جراحت است؛ زخم و جراحتی که انسان در چهرهاش ایجاد میکند. پس هرکس میخواهد چهرهاش سالم بماند [خویشتنداری به خرج داده و درخواست مال نکند] و هرکس میخواهد چنین نکند. مگر اینکه از شخص قدرتمندی [حاکم و پادشاه که بیت المال در اختیار اوست] طلب کند یا در موردی که ضرورت داشته و ناچار باشد چنین نماید».
رواه أبو داود والنسائی والترمذی وعنده: «المَسْأَلَةَ کَدٌّ یَکُدُّ بِهَا الرَّجُلُ وَجْهَهُ» الحدیث. وقال: "حدیث حسن صحیح". ورواه ابن حبان فی "صحیحه" بلفظ "کدٌّ" فی روایة، و"کدوح" فی أخرى.
(الکدوح) به ضم کاف عبارت است از اثر نیش پشه([1]).
و در روایت ترمذی آمده است: «تکدی و دستدرازی خراشی است که انسان در چهرهاش ایجاد میکند».
1151-793- (3) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «الْمَسْأَلَةُ کُدُوحٌ([2]) فِی وَجْهِ صَاحِبِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَمَنْ شَاءَ استَبقَى عَلَى وَجْهِهِ» الحدیث.
رواه أحمد، ورواته کلهم ثقات مشهورون.
از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «درخواست [مال] از دیگران، روز قیامت همانند خراشی بر روی صورت صاحبش میباشد، پس هرکس میخواهد، این خراش بر صورتش باقی میماند».
1152-488- (1) (ضعیف) وَعَنْ مَسْعُودِ بْنِ عَمْرٍو، أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا یَزَالُ الْعَبْدُ یَسْأَلُ وَهُوَ غَنِیٌّ حَتَّى یَخْلَقَ([3]) وَجْهُهُ، فَمَا یَکُونُ لَهُ عِنْدَ اللهِ وَجْهٌ».
رواه البزار والطبرانی فی "الکبیر"، وفی إسناده محمد بن عبد الرحمن بن أبی لیلى.
از مسعود بن عمرو روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «پیوسته بنده درخواست میکند و بینیاز است تا اینکه چهرهاش فرسوده میشود چنانکه نزد خداوند چهرهای نخواهد داشت».
1153-794- (4) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ فِی غَیْرِ فَاقَةٍ نَزَلَتْ بِهِ، أَوْ عِیَالٍ لَا یُطِیقُهُمْ، جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِوَجْهٍ لَیْسَ عَلَیْهِ لَحْمٌ».
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بدون نیاز و تنگدستی که دچار آن شده باشد یا خانوادهای که تاب ادای حقوق آن را ندارد، دست نیاز به سوی مردم دراز کند، روز قیامت در حالی حاضر میشود که در چهره و صورت او هیچ گوشتی نیست».
1154-795- (5) (حسن لغیره) وَقَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ فَتْحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ مَسْأَلَةٍ مِنْ غَیْرِ فَاقَةٍ نَزَلَتْ بِهِ، أَوْ عِیَالٍ لَا یُطِیقُهُمْ، فَتْحَ اللهُ عَلَیْهِ بَابَ الفَاقَةِ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ».
رواه البیهقی، وهو حدیث جید فی الشواهد([4]).
و رسول الله ج فرمودند: «کسی که باب درخواست نمودن از مردم را بر خود بگشاید درحالیکه دچار فقر و تنگدستی نیست یا خانوادهای ندارد که تاب ادای حقوق آن را نداشته باشد، خداوند دروازهی نیاز و تنگدستی را از جایی که گمان نمیبرد بر او میگشاید».
1155-796- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ عَائِذِ بْنِ عَمْرٍو س أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ج یسَأَلُهُ، فَأَعْطَاهُ، فَلَمَّا وَضَعَ رِجْلَهُ عَلَى أُسْکُفَّةِ الْبَابِ([5])، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا مَشَى أَحَدٌ إِلَى أَحَدٍ یَسْأَلُهُ».
رواه النسائی.
از عائذ بن عمرو س روایت است که مردی برای طلب مال نزد رسول الله ج آمد و رسول الله ج مالی به او بخشید؛ هنگامی که آن مرد پای خود را بر آستانهی در گذاشت، رسول الله ج فرمود: «اگر میدانستند در درخواست کردن چه چیزی نهفته است هیچکس جهت درخواست نزد دیگری نمیرفت».
0-797- (7) (حسن لغیره) ورواه الطبرانی فی "الکبیر" من طریق قَابُوس عَنْ عکرمة عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَوْ یَعْلَمُ صَاحِبُ الْمَسْأَلَةِ مَا لَهُ فِیهَا؛ لَمْ یَسْأَلْ».
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی که از دیگران چیزی درخواست میکند، میدانست که در این امر چه چیزی نهفته است، هرگز چیزی درخواست نمیکرد».
1156-798- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَسْأَلَةُ الْغَنِیِّ شَیْنٌ([6]) فِی وَجْهِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أحمد بإسناد جید، والطبرانی فی "الکبیر".
از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «درخواست فرد ثروتمند، در روز قیامت عیبی در صورتش خواهد بود».
0-489- (2) (منکر) والبزار وزاد: «وَمَسْأَلَةُ الْغَنِیِّ نَارٌ، وَإِنْ أُعْطیَ قَلِیلًا فَقَلِیلٌ، وَإِنْ أُعْطیَ کَثِیرًا فَکَثِیرٌ»([7]).
و در روایت بزار علاوه بر این آمده است: «درخواست ثروتمند آتش است. اگر اندک داده شود، آتش وی اندک و چون زیاد داده شود، سهم وی از آتش زیاد خواهد بود».
1157-799- (9) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ سَأَلَ مَسْأَلَةً وَهُوَ عَنْهَا غَنِیٌّ، کَانَتْ شَیْئًا فِی وَجْهِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أحمد والبزار والطبرانی، ورواة أحمد محتج بهم فی "الصحیح".
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که چیزی درخواست کند درحالیکه از آن بینیاز است، روز قیامت به شکل عیبی در صورتش خواهد بود».
1158-800- (10) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرٍ بن عبدالله ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ سَأَلَ وَهُوَ غَنِیٌّ عَنِ الْمَسْأَلَةِ، یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَهِیَ خُمُوشٌ فِی وَجْهِهِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" بإسناد لا بأس به.
از جابر بن عبد الله ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که چیزی را طلب کند که از درخواست آن بینیاز است، روز قیامت با صورتی خراشیده محشور میشود».
1159-801- (11) (صحیح لغیره) وَعَنْ مَسعودِ بن عَمرو س عَنِ النَّبِیِّ ج: أَنَّهُ أُتِیَ بِرَجُلٍ یُصَلِّی عَلَیْهِ، فَقَالَ: «کَمْ تَرَکَ؟». قَالُوا: دِینَارَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةً. قَالَ: «تَرَکَ کَیَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثَ کَیَّاتٍ»([8]).
رواه البیهقی من روایة یحیى بن عبد الحمید الحِمّانی.
مسعود بن عمرو س از رسول الله ج روایت میکند که رسول الله ج بر مردی نماز خواند و فرمود: «چه چیزی به جا گذاشته است؟» گفتند: دو یا سه دینار. پیامبر ج فرمود: «دو یا سه داغ را به جا نهاده است».
1160-802- (12) (صحیح لغیره) وَعَنْ حُبشِیِّ بْنِ جُنَادَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ سَأَلَ مِنْ غَیْرِ فَقْرٍ، فَکَأَنَّمَا یَأْکُلُ الْجَمْرَ».
از حُبشِی بن جُناده س روایت است از رسول الله ج شنیدم که میفرمود: «کسی که بدون نیاز و فقر درخواست [مالی] کند، گویی که اخگری را میخورد».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" ورجاله رجال "الصحیح"، وابن خزیمة فی "صحیحه". والبیهقی، ولفظه: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «الَّذِی یَسْأَلُ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ، کَمَثَلِ الَّذِی یَلْتَقِطُ الْجَمْرَ».
و در روایت بیهقی آمده است: «کسی که بدون نیاز درخواست [مالی] کند همانند کسی است که اخگر میخورد».
(صحیح لغیره) إلا ما بین المعقوفتین فهو 490 – (3) (ضعیف) ورواه الترمذی من روایة مجالد عن عامر، عن حبشی أطول من هذا، ولفظه: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فِی حَجَّةِ الوَدَاعِ وَهُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَةَ أَتَاهُ أَعْرَابِیٌّ، فَأَخَذَ بِطَرَفِ رِدَائِهِ، فَسَأَلَهُ إِیَّاهُ، فَأَعْطَاهُ، وَذَهَبَ [فَعِنْدَ ذَلِکَ حَرُمَتِ المَسْأَلَةُ]، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ المَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ لِغَنِیٍّ، وَلَا لِذِی مِرَّةٍ سَوِیٍّ، إِلَّا لِذِی فَقْرٍ مُدْقِعٍ، أَوْ غُرْمٍ مُفْظِعٍ، وَمَنْ سَأَلَ النَّاسَ لِیَثْرِیَ بِهِ مَالُهُ، کَانَ خُمُوشًا فِی وَجْهِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَرَضْفًا یَأْکُلُهُ مِنْ جَهَنَّمَ، وَمَنْ شَاءَ فَلْیُقلِل، وَمَنْ شَاءَ فَلْیُکْثِرْ». قال الترمذی: "حدیث غریب".
رسول الله ج درحجة الوداع در سرزمین عرفه ایستاده بود که بادیهنشینی نزد او آمد و گوشهی لباسش را گرفته و از او درخواست مال کرد؛ رسول الله ج آن را به او داد و اعرابی رفت، رسول الله ج فرمود: «سؤال کردن برای ثروتمند و فرد توانمند حلال نیست مگر فرد بسیار فقیر و یا ورشکسته؛ و هرکس از مردم سؤال کند تا به اموالش بیفزاید، در روز قیامت خراشی بر روی صورتش قرار گرفته و از سنگهای گرم جهنم میخورد پس هرکس که میخواهد آن را کمتر یا بیشتر کند».
(صحیح لغیره) زاد فیه رزین: «وَإنِّی لأُعطی الرجل العطیة فینطلق بها تحت إبطه، وما هی إلا النار». فقال له عُمر: ولِمَ تعطی یا رسول الله ما هو نار؟! فقال: «أبى الله لی البخل، وأبوا إلا مسألتی».
(صحیح لغیره) قَالوا: وَمَا الْغِنَى الَّذِی لَا تَنْبَغِی مَعَهُ الْمَسْأَلَةُ؟ قَالَ: «قَدْرُ مَا یُغَدِّیهِ، وَیُعَشِّیهِ»([9]).
و رزین علاوه براین روایت میکند: «و من به مردی که چیزی را درخواست کرده عطا میکنم پس آن را زیر بغلش گذاشته و میرود حال آنکه برای او جز آتش چیزی نیست. عمر س به او گفت: ای رسول الله ج! چرا چیزی را که در آن آتش است عطا میکنی؟ فرمود: «خداوند نمیپذیرد که من بخل بورزم و آنها به جز طلب و درخواست چیزی نمیپذیرند [و چون به آنها داده نشود زبان به بدگویی و توصیف پیامبر به بخل میگشایند]».
گفتند: کیفیت غنا و بینیازی که درخواست مال با وجود آن شایسته نیست، چگونه است؟ فرمود: «اینکه به اندازه صبحانه یا شامش را داشته باشد».
وهذه الزیادة لها شواهد کثیرة لکنی لم أقف علیها فی شیء من نسخ الترمذی([10]).
(المِرَّة) به کسر میم و تشدید راء: عبارت است از شدت و قوت. و(السویّ) به فتح السین و تشدید یاء: خلقت کامل و سالم از موانع اکتساب را گویند. (یثری) به ثاء یعنی آنچه مالش به وسیلهی آن افزایش یابد. و (الرضف) معنای آن و بقیه کلمات غریب خواهد آمد.
1161-803- (13) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ تَکَثُّرًا، فَإِنَّمَا یَسْأَلُ جَمْرًا، فَلْیَسْتَقِلَّ أَوْ لِیَسْتَکْثِرْ».
رواه مسلم وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که برای زیاد شدن [مالش] از مردم درخواست [مال] کند، درواقع اخگر آتشین را طلب کرده است، حال باید از این اخگر آتشین بکاهد یا بر آن بیفزاید [که در هر صورت در برابر کم یا زیاد آن مجازات خواهد شد]».
1162-804- (14) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ سَأَلَ مَسْأَلَةٌ([11]) عَنْ ظَهْرِ غِنًى، اسْتَکْثَرَ بِهَا مِنْ رَضْفِ جَهَنَّمَ». قَالُوا: وَمَا ظَهْرُ غِنًى؟ قَالَ: «عِشَاءُ لَیْلَةٍ»([12]).
رواه عبد الله بن أحمد فی زوائده على المسند، والطبرانی فی "الأوسط"، وإسناده جید([13]).
از علی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که از مردم درخواست [مال] کند درحالیکه بینیاز است، سنگهای داغ جهنم را جمع نموده است. گفتند: منظور از بینیازی چیست؟ فرمود: «غذای شب داشته باشد».
1163-805- (15) (صحیح) وَعَن سَهْلُ ابْنُ الْحَنْظَلِیَّةِ([14]) س قَالَ: قَدِمَ عُیَیْنَةُ بْنُ حِصْنٍ وَالْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَسَأَلَاهُ، فَأَمَرَ مُعَاوِیَةَ، فَکَتَبَ لَهُمَا مَا سَأَلَا، فَأَمَّا الْأَقْرَعُ فَأَخَذَ کِتَابَهُ فَلَفَّهُ فِی عِمَامَتِهِ وَانْطَلَقَ، وَأَمَّا عُیَیْنَةُ فَأَخَذَ کِتَابَهُ، وَأَتَى بِه رَسُولَ اللَّهِ ج [مَکَانَهُ]([15])، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! أَتُرَانِی حَامِلًا إِلَى قَوْمِی کِتَابًا لَا أَدْرِی مَا فِیهِ کَصَحِیفَةِ الْمُتَلَمِّسِ؟ فَأَخْبَرَ مُعَاوِیَةُ بِقَوْلِهِ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ سَأَلَ وَعِنْدَهُ مَا یُغْنِیهِ، فَإِنَّمَا یَسْتَکْثِرُ مِنَ النَّارِ، - قَالَ النُّفَیْلِیُّ، وهو أحد رواته- [فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: «مِنْ جَمْرِ جَهَنَّمَ»]. فَقَالُوا: [یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا یُغْنِیهِ؟ وَقَالَ النُّفَیْلِیُّ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ:] وَمَا الْغِنَى الَّذِی لَا تَنْبَغِی مَعَهُ الْمَسْأَلَةُ؟ قَالَ: «قَدْرُ مَا یُغَدِّیهِ وَیُعَشِّیهِ».
از سهل بن حنظلیه س روایت است که عیینه بن حصن و أقرع بن حابس نزد رسول الله ج آمدند و طلب مال کردند؛ پس رسول الله ج به معاویه دستور داد و معاویه آنچه را که درخواست کرده بودند نوشت. أقرع نامهاش را گرفته و آن را در عمامهاش پیچیده و رفت، اما عیینه نامهاش را گرفته نزد رسول الله ج رفت و گفت: ای محمد! مرا چنین میبینی که نامهای به سوی قومم میبرم درحالیکه نمیدانم در آن چیست همانند نامهی متلمس([16])؟ پس معاویه، رسول الله ج را از گفتهی او باخبر نمود، رسول الله ج فرمود: «کسی که طلب کند درحالیکه بینیاز است، آتش جهنم را جمع کرده است». - و نفیلی که یکی از راویان است در جایی دیگر میگوید: از اخگرهای جهنم-. گفتند: ای رسول الله ج! چه چیز انسان را بینیاز از طلب میکند؟ و نفیلی در جایی دیگر میگوید: چه چیزی موجب بینیازی او میشود که با وجود آن طلب کردن شایسته نیست؟ فرمود: «غذای صبح و شب را داشته باشد».
رواه أبو داود - واللفظ له- وابن حبان فی "صحیحه"، وقال فیه: «مَنْ سَأَلَ شَیئاً وَعِنْدَهُ مَا یُغْنِیهِ، فَإِنَّمَا یَسْتَکْثِرُ مِنْ جَمْرِ جَهَنَّمَ». قَالوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا یُغْنِیهِ؟ قَالَ: «مَا یُغَدِّیهِ وَیُعَشِّیهِ».
کذا عنده: «أو یعشیه" بألف.
و در روایت ابن حبان آمده است: «هرکس درحالی درخواست چیزی کند به اندازه نیازش دارد [و بینیاز از درخواست است]، اخگرهای جهنم را برای خودش جمعآوری کرده است. گفتند: ای رسول الله ج! چه چیزی انسان را بینیاز از طلب میکند؟ فرمود: «غذای صبح و شب را داشته باشد». و همچنین در روایت ابن حبان آمده است که: «غذای صبح یا شب را داشته باشد».
ورواه ابن خزیمة باختصار إلا أنه قال: «قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا الْغِنَی الَّذِی لَا یَنْبَغِی مَعَهُ الْمَسْأَلَةُ؟ قَالَ: «أَنْ یَکُونَ لَهُ شِبَعُ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ، أَوْ لَیْلَةٍ وَیَوْمٍ»([17]).
و در روایت ابن خزیمه آمده است: «گفته شد: ای رسول الله ج! چه چیزی موجب بینیازی او میشود که با وجود آن طلب کردن شایسته نیست؟ فرمود: «غذای صبح و شب یا شب و روزی که او را سیر نماید، داشته باشد».
قوله: "کصحیفة المتلمّس": هذا مثل تضربه العرب لمن حمل شیئاً لا یدری هل هو یعود علیه بنفع أو ضر، وأصله أن المتلمس - واسمه عبد المسیح- قدم هو وطَرَفة العبدی على الملک عمرو بن المنذر، فأقاما عنده، فنقم علیهما أمراً، فکتب إلى بعض عماله یأمره بقتلهما، وقال لهما: إنی قد کتبت لکما بصلة، فاجتازا بـ(الحِیرَة)، فأعطى المتلمس صحیفته صبیاً فقرأها، فإذا فیها الأمر بقتله، فألقاها، وقال لطرفة: افعل مثل فعلی، فأبى علیه، ومضى إلى عامل الملک، فقرأها؛ وقتله. قال الخطابی([18]): "اختلف الناس فی تأویله، یعنی حدیث سهل، فقال بعضهم: من وجد غَداء یومِه وعشاءَه؛ لم تحل له المسألة علی ظاهر الحدیث. وقال بعضهم: إنما هو فیمن وجد غداء وعشاء على دائم الأوقات، فإذا کان عنده ما یکفیه لقوته المدة الطویلة، حرمت علیه المسألة. وقال آخرون: هذا منسوخ بالأحادیث التی تقدم ذکرها". یعنی الأحادیث التی فیها تقدیر الغنى بملک خمسین درهماً أو قیمتها، أو بملک أوقیة أو قیمتها. قال الحافظ س: "ادعاء النسخ مشترک بینهما، ولا أعلم مرجحاً لأحدهما على الآخر، وقد کان الشافعی رحمه الله یقول: قد یکون الرجل بالدرهم غنیاً مع کسبه، ولا یغنیه الألف مع ضعفه فی نفسه وکثرة عیاله. وقد ذهب سفیان الثوری وابن المبارک والحسن بن صالح وأحمد بن حنبل وإسحاق بن راهویه إلى أن من له خمسون درهماً أو قیمتها من الذهب لا یُدفع إلیه شیء من الزکاة. وکان الحسن البصری وأبو عبید یقولان: من له أربعون درهماً فهو غنی. وقال أصحاب الرأی: یجوز دفعها إلى من یملک دون النصاب، وإن کان صحیحاً مکتسباً مع قولهم: من کان له قوت یومه لا یحل له السؤال، استدلالاً بهذا الحدیث وغیره([19]). والله أعلم".
اینکه در حدیث آمده است: «کصحیفة المتلمّس» درواقع ضرب المثلی است که عرب برای کسی استفاده میکند که حامل چیزی است که نمیداند به نفع وی خواهد بود یا ضررش؛ اصل داستان از این قرار است که: متلمس که اسم وی عبدالمسیح میباشد همراه طَرَفه بن عبد نزد پادشاه عمرو بن منذر حضور یافتند. پادشاه به سبب امری درصدد مواخذه آنان برآمد؛ بنابراین نامهای مبنی بر کشتن آنها به سوی برخی از کارگزارانش نوشت. و به آن دو (متلمس و طرفه) گفت: برای شما (دو) نامه مبنی بر دریافت صلهای نوشتم. پس آن دو به همراه نامههایشان راهی حیره شدند. متلمس نامهاش را جدی نگرفت و آن را باز کرده و خواند که متوجه شد به کشتن وی امر شده است. پس آن را رها کرد و به طرفه گفت: کاری که من کردم انجام بده؛ اما وی نپذیرفت. و با نامهای که به همراه داشت نزد کارگزار پادشاه در حیره رفت. چون کارگزار پادشاه نامه را خواند، او را کشت.
خطابی میگوید: «علما در تاویل حدیث سهل اختلاف کردهاند: برخی از آنها گفتهاند: هرکس غذای ظهر و شبش را داشته باشد، بنابر ظاهر حدیث برای او حلال نیست که درخواست چیزی کند. و برخی از آنها بر این باورند که: این حدیث در مورد کسی است که غذای ظهر و شبش را در همه اوقات داشته باشد، بنابراین اگر نزد وی به اندازهای باشد که قوت وی را در مدتی طولانی کفایت کند، درخواست مال بر وی حرام است. و عدهای هم میگویند: این حدیث با احادیثی که پیشتر ذکر شد، منسوخ است». منظور احادیثی است که بینیازی را مالکیت پنجاه درهم یا قیمت آن یا مالکیت یک اوقیه یا قیمت آن بیان داشتهاند. حافظ س میگوید: «ادعای نسخ در مورد هر دو دسته از احادیث مشترک میباشد. و دلیلی که سبب ترجیح یکی از آنها بر دیگری گردد نمیدانم. و شافعی / میگوید: گاهی فردی با یک درهم همراه کسبش غنی میباشد اما دیگری به سبب ضعف جسمانی و کثرت اهل و عیال، مالکیت هزار درهم نیز او را کفایت نکرده و بینیاز نمیکند. سفیان ثوری و ابن مبارک و حسن بن صالح و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه بر این باورند که هرکس پنجاه درهم یا قیمت آن را از طلا داشته باشد چیزی از اموال زکات به داده نمیشود. و حسن بصری و ابوعبید میگویند: هرکس چهل درهم داشته باشد غنی محسوب میشود. و اصحاب الرای میگویند: پرداخت زکات به کسی که صاحب نصاب زکات نیست، جایز است هرچند سالم بوده و درآمد داشته باشد؛ و میگویند: هرکس مالک قوت روزانهاش باشد، درخواست مال برای او حلال نیست. و در این مورد به همین حدیث و احادیث دیگر استدلال میکنند. والله اعلم».
1164-806- (16) (صحیح لغیره) وَعَن عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ لِیَثْرِیَ مَالَهُ فَإِنَّمَا هُوَ رَضْفٌ مِنَ النَّارِ مُلهبة، فَمَنْ شَاءَ فَلْیُقِلَّ، وَمَنْ شَاءَ فَلْیُکْثِرْ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه".
از عمر بن خطاب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که برای زیاد شدن مالش طلب کند، درواقع سنگهای داغ جهنم را درخواست کرده است. پس هرکس میخواهد از آنها بکاهد و هرکس میخواهد بر آنها بیفزاید».
(الرَّضف) به فتح راء و سکون ضاد: سنگ داغشده را گویند.
1165-491- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ س قَالَ: جَاءَ مَالٌ مِنَ الْبَحْرَیْنِ، فَدَعَا النَّبِیُّ ج الْعَبَّاسَ س فَحَفَنَ لَهُ، فَقَالَ: «أَزِیدُکَ؟» قَالَ: نَعَمْ. فَحَفَنَ لَهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَزِیدُکُ؟» قَالَ: نَعَمْ. فَحَفَنَ لَهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَزِیدُکَ؟» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «أَبْقِ لِمَنْ بَعْدَکَ». ثُمَّ دَعَانِی فَحَفَنَ لِی. فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! خَیْرٌ لِی أَوْ شَرٌّ لِی؟ قَالَ: «لَا، بَلْ شَرٌّ لَکَ». فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ مَا أَعْطَانِی، ثُمَّ قُلْتُ: لَا وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَا أَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ عَطِیَّةً بَعْدَکَ. - قَالَ مُحَمَّدٌ بن سیرین:- قَالَ حَکِیمٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! ادْعُ اللهَ أَنْ یُبَارِکَ لِی. قَالَ: «اللهُمَّ بَارِکْ فِی صَفْقَةِ یَدِهِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر".
از حکیم بن حزام س روایت است که: اموالی از بحرین آمد که رسول خدا ج عباس س را فراخواند و از آن اندکی به وی بخشید. سپس فرمود: «آیا بر آن بیفزایم؟» عباس گفت: بله؛ پس اندکی دیگر به وی بخشید. سپس فرمود: «آیا بر آن بیفزایم؟» عباس گفت: بله؛ پس اندکی دیگر به وی بخشید. سپس فرمود: «آیا بر آن بیفزایم؟» عباس گفت: بله؛ رسول خدا ج فرمود: «برای دیگران هم باقی بگذار». سپس مرا فراخوانده و اندکی از آن به من داد. گفتم: ای رسول خدا، این برای من خیر است یا شر؟ فرمود: «نه، بلکه برای تو شر است». پس مالی را که به من داده بود، بازگرداندم. سپس گفتم: نه، سوگند به کسی که جانم در دست اوست پس از تو هیچ بخششی را از هیچکس قبول نمیکنم. – محمد بن سیرین میگوید:- حکیم گفت: پس گفتم: ای رسول خدا، دعا کن تا خداوند در من برکت نهد. رسول خدا ج فرمود: «پروردگارا، در معامله وی برکت قرار ده».
1166-807- (17) (صحیح موقوف) وَعَنْ أَسْلَمَ قَالَ: قَالَ لِی عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْأَرْقَمِ: «ادْلُلْنِی عَلَى بَعِیرٍ مِنَ الْعَطَایَا([20]) أَسْتَحْمِلُ عَلَیْهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ». قُلْتُ: نَعَمْ، جَمَل مِن إِبِلِ الصَّدَقَةِ. فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْأَرْقَمِ: «أَتُحِبُّ لَو أَنَّ رَجُلًا بَادِنًا فِی یَوْمٍ حَارٍّ، غَسَلَ لَکَ مَا تَحْتَ إِزَارِهِ وَرُفْغَیْهِ، ثُمَّ أَعْطَاکَهُ فَشَرِبْتَهُ؟ قَالَ: فَغَضِبْتُ، وَقُلْتُ: یَغْفِرُ اللَّهُ لَکَ، لِمَ تَقُولُ مِثْلَ هَذَا لِی؟ قَالَ: «فَإِنَّمَا الصَّدَقَةُ أَوْسَاخُ النَّاسِ یَغْسِلُونَهَا عَنْهُمْ».
رواه مالک.
از اسلم روایت است که عبدالله بن ارقم به من گفت: شتری از هدایا را به من نشان بده که امیر المؤمنین را بر آن سوار نمایم. گفتم: بله، شتری از شتران زکات. عبدالله بن ارقم گفت: دوست داری مرد چاقی در روزی بسیار گرم، زیر ازارش و زیر دو بغلش را شسته سپس آن را به تو بدهد و آن را بنوشی؟ اسلم میگوید: بسیار خشمگین شدم و گفتم: خداوند تو را ببخشد، چرا به من چنین میگویی؟ گفت: زیرا زکات ناپاکی و آلودگی (اموال) مردم است که آن را از خود دور میکنند.
(البادن): چاق. و(الرُّفغ) به ضم راء و فتح آن: به معنای ابط (زیر بغل) میباشد. و گفته شده پلیدی لباس میباشد. و (الأرفاغ): عبارت است از هرجایی از بدن که عرق و پلیدی بدن در آن جمع میشود.
1167-808- (18) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قُلْتُ لِلْعَبَّاسِ: سَلِ النَّبِیَّ ج یَسْتَعْمِلُکَ عَلَى الصَّدَقَةِ([21]). فَسَأَلَه قَالَ: «مَا کُنْتُ لِأَسْتَعْمِلُکَ عَلَى غُسَالَةِ ذُنُوبِ النَّاسِ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"([22]).
از علی س روایت است که به عباس س گفتم: از رسول الله ج بخواه که تو را مسئول نگهداری اموال صدقه [زکات] کند؛ پس آن را از رسول الله ج درخواست نمود. رسول الله ج فرمود: «من تو را بر آلودگی گناهان مردم نمیگمارم».
1168-809- (19) (صحیح) وَعَن أَبِی عَبدالرحمن([23]) عَوْف بْن مَالِکٍ الْأَشْجَعِیُّ س قَالَ: کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ج تِسْعَةً أَوْ ثَمَانِیَةً أَوْ سَبْعَةً، فَقَالَ: «أَلَا تُبَایِعُونَ رَسُولَ اللهِ؟» وَکُنَّا - حَدِیثَ عَهْدٍ بِبَیْعَةٍ - فَقُلْنَا: قَدْ بَایَعْنَاکَ یَا رَسُولَ اللهِ! ثُمَّ قَالَ: «أَلَا تُبَایِعُونَ رَسُولَ اللهِ؟». فَبَسَطْنَا أَیْدِیَنَا وَقُلْنَا: قَدْ بَایَعْنَاکَ یَا رَسُولَ الله!، فَعَلَامَ نُبَایِعُکَ؟ قَالَ: «عَلَى أَنْ تَعْبُدُوا اللهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا، وَالصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ، وَتُطِیعُوا - وَأَسَرَّ کَلِمَةً خَفِیَّةً - وَلَا تَسْأَلُوا النَّاسَ [شَیْئًا]». فَلَقَدْ رَأَیْتُ بَعْضَ أُولَئِکَ النَّفَرِ یَسْقُطُ سَوْطُ أَحَدِهِمْ، فَمَا یَسْأَلُ أَحَدًا یُنَاوِلُهُ إِیَّاهُ.
رواه مسلم والترمذی والنسائی باختصار.
از ابو عبدالرحمن عوف بن مالک اشجعی س روایت است که ما نُه یا هشت یا هفت نفر نزد رسول الله ج بودیم که فرمود: «آیا با رسول الله ج بیعت نمیکنید؟» درحالیکه ما تازه بیعت کرده بودیم؛ به همین علت گفتیم: ای رسول الله ج! ما با شما بیعت کردهایم. سپس فرمود: «آیا با رسول الله بیعت نمیکنید؟» و ما دستهای خود را دراز کردیم و گفتیم: با شما بیعت کردهایم، اکنون بر چه چیزی با شما بیعت کنیم؟ فرمود: «بر اینکه تنها الله را عبادت کنید و چیزی برای او شریک قرار ندهید و نمازهای پنجگانه را به جای آورید و اطاعت کنید -و جملهای را پنهانی گفت - و اینکه از مردم چیزی نخواهید». (عبدالرحمن میگوید:) پس از آن، برخی از آنان را دیدم که چون تازیانهاش به زمین میافتاد، از کسی نمیخواست که آن را برداشته و به او بدهد.
1169-810- (20) (صحیح) وَعَن أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: بَایَعَنِی رَسُولُ اللَّهِ ج خَمْسًا، وَأَوثَقَنِی سَبْعًا، وَأَشْهَدَ اللهَ عَلَیَّ تِسْعًا([24]): أَنْ لَا أَخَافَ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ. - قَالَ أَبُو الْمُثَنَّى: - قَالَ أَبُو ذَرٍّ: فَدَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «هَلْ لَکَ إِلَى بَیْعَةٍ وَلَکَ الْجَنَّةُ؟». قُلْتُ: نَعَمْ، وَبَسَطْتُ یَدِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج - وَهُوَ یَشْتَرِطُ - «عَلَی أَنْ لَا تَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا». قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «وَلَا سَوْطَکَ إِنْ سَقط مِنْکَ حَتَّى تَنْزِلَ فَتَأْخُذَهُ».
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج روز پنجم با من بیعت نمود و روز هفتم با من عهد و پیمان بست و روز نهم خداوند را بر من گواه گرفت که: در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسم. - ابوالمثنی میگوید:- ابوذر س گفت: رسول الله ج مرا فرا خواند و فرمود: «آیا بیعت میکنی تا در مقابل آن بهشت به تو داده شود؟» گفتم: بله و درحالی دستم را به سوی او دراز کردم که شرط میگذاشت: «از مردم چیزی نخواهی». گفتم: بله. فرمود: «اگرچه شلاقت افتاد؛ پایین آمده و آن را بردار».
(حسن لغیره) وفی روایة أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «سِتَّةَ أَیَّامٍ، ثُمَّ اعْقِلْ یَا أَبَا ذَرٍّ! مَا یُقَالُ لَکَ بَعْدُ». فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ السَّابِعُ قَالَ: «أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَعَلَانِیَتِهِ، وَإِذَا أَسَأْتَ فَأَحْسِنْ، وَلَا تَسْأَلَنَّ أَحَدًا شَیْئًا وَإِنْ سَقَطَ سَوْطُکَ، وَلَا تَقْبِضْ أَمَانَةً».
رواه أحمد ورواته ثقات.
و در روایتی رسول الله ج فرمودند: «بعد از شش روز بیا و دقت کن چه به تو گفته میشود». روز هفتم که فرا رسید فرمود: «تو را به تقوای الهی در آشکار و پنهان توصیه میکنم و اگر خطایی کردی به دنبالش نیکی کن و از کسی چیزی درخواست نکن و اگر چه شلاقت بیفتد؛ و امانت تحویل نگیر».
1170-492- (5) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ: رُبَّمَا سَقَطَ الْخِطَامُ مِنْ یَدِ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س، فَیَضْرِبُ بِذِرَاعِ نَاقَتِهِ، فَیُنِیخُهَا، فَیَأْخُذُهُ. قَالَ: فَقَالُوا لَهُ: أَفَلا أَمَرْتَنَا نُنَاوِلَکَهُ؟ قَالَ: إِنَّ حِبِّی ج أَمَرَنِی أَنْ لَا أَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا».
رواه أحمد، وابن أبی ملیکة لم یدرک أبا بکرٍ س.
(الخطام) به کسر خاء: عبارت است از آنچه بر بینی و دهان شتر برای کنترل آن گذاشته میشود.
از ابن ابی ملیکه روایت است که میگوید: گاهی افسار شتر از دست ابوبکر صدیق س میافتاد پس به دست شترش ضربه زده و او را میخواباند و افسار را به دست میگرفت. به او گفتند: آیا به ما دستور نمیدهی آنرا به تو بدهیم؟ گفت: محبوبم ج مرا امر نمود تا چیزی از مردم نخواهم.
1171-493- (6) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ یُبَایِعُ؟» فَقَالَ ثَوْبَانُ مَوْلَى رَسُولِ اللهِ ج: عَلَامَ نُبَایِعُ؟ بَایِعْنَا یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: «عَلَى أَنْ لَا تَسْأَل أَحَدًا شَیْئًا». قَالَ ثَوْبَانُ: فَمَا لَهُ یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «الْجَنَّةُ». فَبَایَعَهُ ثَوْبَانُ. قَالَ أَبُو أُمَامَةَ: «فَلَقَدْ رَأَیْتُهُ بِمَکَّةَ فِی أَجْمَعَ مَا یَکُونُ مِنَ النَّاسُ، یَسْقُطُ سَوْطُهُ وَهُوَ رَاکِبٌ، فَرُبَّمَا وَقَعَ عَلَى عَاتِقِ رَجُلٍ فَیَأْخُذُهُ الرَّجُلُ فَیُنَاوِلُهُ، فَمَا یَأْخُذُهُ مِنهُ، حَتَّى یَکُونَ هُوَ یَنْزِلُ فَیَأْخُذَهُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" من طریق علی بن یزید عن القاسم عن أبی أمامة.
از ابوامامه س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «چه کسی بیعت میکند؟» پس ثوبان مولی رسول الله ج گفت: بیعت میکنیم ای رسول خدا؛ رسول خدا ج فرمود: «بر اینکه از کسی چیزی نخواهی». پس ثوبان گفت: پاداش آن چیست ای رسول خدا؟ فرمود: «بهشت». پس ثوبان با رسول خدا ج بیعت کرد.. ابوامامه میگوید: او را در جمع بزرگی از مردم در مکه دیدم که سوار بود و شلاقش بر گردن مردی افتاد. پس آن مرد شلاق را از گردنش برداشته و به وی داد اما آنرا از وی نگرفت تا اینکه پیاده شده و آنرا گرفت.
1172-811- (21) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: «أَوْصَانِی خَلِیلِی ج بِسَبْعٍ: بِحُبِّ الْمَسَاکِینِ، وَأَنْ أَدْنُوَ مِنْهُمْ، وَأَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنِّی، وَلَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِی، وَأَنْ أَصِلَ رَحِمِی وَإِنْ جَفَانِی، وَأَنْ أُکْثِرَ مِنْ قول: (لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ)، وَأَنْ أَتَکَلَّمَ بِمُرِّ الْحَقِّ، وَلَا تَأْخُذَنِی باللهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَأَنْ لَا أَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا».
رواه أحمد والطبرانی من روایة الشعبی عن أبی ذر. ولم یسمع منه([25]).
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دوستم ج مرا به هفت چیز وصیت نمود: دوست داشتن مسکینان، نزدیک شدن به آنها، نگاه کردن به کسانی که در جایگاهی پایینتر از من هستند، چشم ندوختن به کسانی که در جایگاهی بالاتر از من قرار دارند، اینکه صلهی رحم با خویشاوندان را رعایت کنم اگرچه به من ظلم و ستم کرده باشند؛ کلمهی «لا حول ولا قوة إلا بالله» را زیاد بگویم و کلمهی حق را بیان کنم اگر چه تلخ باشد و به خاطر خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسم و از مردم چیزی درخواست نکنم».
1173-812- (22) (صحیح) وَعَن حَکِیمِ بْن حِزَامٍ س قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فَأَعْطَانِی، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعْطَانِی، ثُمَّ قَالَ: «یَا حَکِیمُ! إِنَّ هَذَا المَالُ خَضِرٌ حُلْوٌ([26])، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِکَ لَهُ فِیهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ لَمْ یُبَارَکْ فِیهِ، وَکَانَ کَالَّذِی یَأْکُلُ وَلاَ یَشْبَعُ، وَالیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى». قَالَ حَکِیمٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ لاَ أَرْزَأُ أَحَدًا بَعْدَکَ شَیْئًا حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنْیَا. فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ س یَدْعُو حَکِیمًا لِیُعْطِیَهُ العَطَاءَ، فَیَأْبَى أَنْ یَقْبَلَ مِنْهُ شَیْئًا، ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ س دَعَاهُ لِیُعْطِیَهُ، فَیَأْبَى أَنْ یَقْبَلَهُ، فَقَالَ: یَا مَعْشَرَ المُسْلِمِینَ! أُشهِدُکم عَلَى حَکِیم أنِّی أَعْرِضُ عَلَیْهِ حَقَّهُ الَّذِی قَسَمَ اللَّهُ لَهُ فِی هَذَا الفَیْءِ، فَیَأْبَى أَنْ یَأْخُذَهُ، فَلَمْ یَرْزَأْ حَکِیمٌ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ بَعْدَ النَّبِیِّ ج حَتَّى تُوُفِّیَ س.
رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی باختصار.
حکیم بن حزام س میگوید: از رسول الله ج چیزی خواستم، آن را به من عطا کرد. سپس برای بار دوم و سوم، خواستم و ایشان همچنان به من عطا کرد. آنگاه فرمود: «ای حکیم! مال دنیا چیز بسیار شیرین و تر و تازهای است. هرکس آن را سخاوتمندانه دریافت کند برای او با برکت خواهد بود و هرکس از روی حرص و طمع طالب آن باشد برایش برکتی نخواهد داشت و مانند کسی است که بخورد و سیر نشود. و دست بالا (دهنده) از دست پایین (گیرنده) بهتر است». حکیم میگوید: عرض کردم ای رسول الله ج! سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث کرده است، بعد از شما تا زمانی که زنده باشم از هیچکس چیزی نخواهم خواست. به این ترتیب چون ابوبکر س در زمان خلافت خود او را فراخواند تا چیزی به او عطا کند، از اینکه چیزی از او قبول کند خودداری نمود. پس از آن نیز چون عمر س در زمان خود او را فراخواند تا چیزی به او عطا کند، باز هم نپذیرفت. سپس عمر س به مردم فرمود: ای مسلمانان! من شما را گواه میگیرم بر اینکه میخواهم حق حکیم را از مال فیئی که خداوند برای او قرار داده به او بدهم، ولی قبول نمیکند. راوی میگوید: حکیم پس از وفات رسول الله ج همچنان از هیچکس چیزی قبول نکرد تا از دنیا رفت.
(یرزأ) به معنای: نگرفتن چیزی از کسی میباشد. و(إشراف النفس) به کسر همزة و شین و فاء: عبارت است از اشتیاق و حرص و طمع و خواهش نفس. و (سخاوة النفس): ضد آن میباشد.
1174-813- (23) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ تَکَفَّلَ لِی أَنْ لَا یَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا، أَتَکَفَّلُ لَهُ بِالْجَنَّةِ». فَقُلتُ: أَنَا. فَکَانَ لَا یَسْأَلُ أَحَدًا شَیْئًا.
رواه أحمد والنسائی وابن ماجه وأبو داود بإسناد صحیح.
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که به من ضمانت دهد از مردم چیزی درخواست نکند، من برای او بهشت را تضمین میکنم». گفتم: من [تضمین میدهم]؛ و او از هیچکس چیزی درخواست نمیکرد.
وعند ابن ماجه قال: «لَا تَسْأَلِ النَّاسَ شَیْئًا». قَالَ: فَکَانَ ثَوْبَانُ یَقَعُ سَوْطُهُ وَهُوَ رَاکِبٌ، فَلَا یَقُولُ لِأَحَدٍ: نَاوِلْنِیهِ، حَتَّى یَنْزِلَ فَیَأْخُذَهُ([27]).
و در روایت ابن ماجه آمده است: «از مردم چیزی درخواست نکن». راوی میگوید: چون ثوبان سواره بود شلاقش میافتاد، به هیچکس نمیگفت: آن را به او بدهد تا اینکه خودش پایین میآمد و آن را بر میداشت.
1175-814- (24) (صحیح لغیره) وَعَن عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «ثَلاثٌ وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنْ کُنْتُ لَحَالِفًا عَلَیْهِنَّ: لَا یَنْقُصُ مَالٌ مِنْ صَدَقَةٍ؛ فَتَصَدَّقُوا، وَلا یَعْفُو عَبْدٌ عَنْ مَظْلَمَةٍ إِلَّا رَفَعَهُ اللَّهُ بِهَا عِزًّا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلا یَفْتَحُ عَبْدٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ إِلا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَابَ فَقْرٍ».
رواه أحمد، وفی إسناده رجل لم یسم، وأبو یعلى والبزار. وتقدم فی الإخلاص [الباب الأول] من حدیث أبی کبشة الأنماری مطولاً. رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح".
از عبدالرحمن بن عوف س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قسم به کسی که جانم در دست اوست سه موضوع هستند که من بر آنها قسم میخورم: مال با صدقه دادن کم نمیشود، پس صدقه بدهید و بندهای که به او ظلم شده از حقش نمیگذرد، مگر اینکه خداوند به خاطر آن در روز قیامت به عزت او میافزاید و بندهای دروازهی درخواست نمودن [از مردم] را [به روی خود] باز نمیکند، مگر اینکه خداوند دروازهی فقر و تنگدستی را بر او میگشاید».
0-494- (7) (ضعیف)([28]) ورواه الطبرانی فی "الصغیر" من حدیث أم سلمة، وقال فی حدیثه: «وَلَا عَفَا رَجُلٌ عَنْ مَظْلِمَةٍ إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ بِهَا عِزًّا، فَاعْفُوا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ».
والباقی بنحوه.
طبرانی در «الصغیر» از ام سلمه ل روایت میکند که در آن آمده است: «انسان هیچ ستمی را نمیبخشد مگر اینکه خداوند در برابر آن به وی عزت میبخشد. پس ببخشید خداوند شما را عزت میبخشد».
1176-815- (25) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ عُمَرُ س: یَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ سَمِعْتُ فُلَانًا وَفُلَانًا یُحْسِنَانِ الثَّنَاءَ؛ یَذْکُرَانِ أَنَّکَ أَعْطَیْتَهُمَا دِینَارَیْنِ. قَالَ: فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «وَاللَّهِ لَکِنَّ فُلَانًا مَا هُوَ کَذَلِکَ، لَقَدْ أَعْطَیْتُهُ مِنْ عَشَرَةٍ إِلَى مِائَةٍ، فَمَا یَقُولُ ذَاکَ! أَمَا وَاللَّهِ إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیُخْرِجُ مَسْأَلَتَهُ مِنْ عِنْدِی یَتَأَبَّطُهَا (یَعْنِی تَکُونُ تَحْتَ إِبْطِهِ) نَارًا». قَالَ: قَالَ عُمَرُ س: یَا رَسُولَ اللَّهِ! لِمَ تُعْطِیهَا إِیَّاهُمْ؟ قَالَ: «فَمَا أَصْنَعُ؟ یَأْبَوْنَ إِلَّا ذَاکَ، وَیَأْبَى اللَّهُ لِیَ الْبُخْلَ».
رواه أحمد وأبو یعلى، ورجال أحمد رجال الصحیح.
از ابوسعید خدری س روایت است که عمر س گفت: ای رسول الله ج! من از فلانی و فلانی شنیدهام که از تو بسیار تمجید و تعریف میکردند، به خاطر اینکه به آنها دو دینار عطا نمودهای. رسول الله ج فرمود: «قسم به خدا، فلانی چنین نیست به او از ده تا صد دادم و تعریف و تمجیدی نکرد! به خدا قسم یکی از شما خواستهاش را از من میگیرد و میرود درحالیکه عطای آتشین را در زیر بغلش حمل میکند. عمر س گفت: ای رسول الله ج! پس چرا به او میدهی؟ فرمود: «پس چه کنم؟ جز این چیزی را نمیپذیرند و خداوند بخل را برای من دوست ندارد».
0-816- (26) (صحیح) وفی روایة جیدة لأبی یعلى([29]): «وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَخْرُجُ بِصَدَقَتِهِ مِنْ عِنْدِی مُتَأَبِّطُهَا، وَإِنَّمَا هِیَ لَهُ نَارٌ». قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! کَیْفَ تُعْطِیهِ وَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّهَا لَهُ نَارٌ؟ قَالَ: «فَمَا أَصْنَعُ؟ یَأْبون إِلَّا مَسأَلَتِی، وَیَأْبَى اللَّهُ عَزَّ وَجَل لِیَ الْبُخْل».
و در روایت ابویعلی آمده است: «یکی از شما با صدقهاش از نزد من خارج میشود درحالیکه آن را زیر بغل دارد، حال آنکه برای او آتش است». گفتم: ای رسول الله ج! چطور به او میدهی درحالیکه میدانی برای او آتش است. فرمود: «چه کنم؟ جز طلب کردن از من چیزی نمیپذیرند و خداوند بخل را برای من دوست ندارد».
1177-817- (27) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بشرٍ قَبِیصَةَ بْنِ المُخَارِقٍ س قَالَ: تَحَمَّلْتُ حَمَالَةً، فَأَتَیْتُ رَسُولَ اللهِ ج أَسْأَلُهُ فِیهَا، فَقَالَ: «أَقِمْ حَتَّى تَأْتِیَنَا الصَّدَقَةُ فَنَأْمُرَ لَکَ بِهَا». ثُمَّ قَالَ: «یَا قَبِیصَةُ! إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا لِأَحَدِ ثَلَاثَةٍ: رَجُلٍ تَحَمَّلَ حَمَالَةً، فَحَلَّتْ لَهُ الْمَسْأَلَةُ حَتَّى یُصِیبَهَا ثُمَّ یُمْسِکُ. وَرَجُلٌ أَصَابَتْهُ جَائِحَةٌ اجْتَاحَتْ مَالَهُ، فَحَلَّتْ لَهُ الْمَسْأَلَةُ حَتَّى یُصِیبَ قِوَامًا مِنْ عَیْشٍ، أَوْ قَالَ: سِدَادًا مِنْ عَیْشٍ. وَرَجُلٌ أَصَابَتْهُ فَاقَةٌ حَتَّى یَقُولَ ثَلَاثَةٌ مِنْ ذَوِی الْحِجَی مِنْ قَوْمِهِ: لَقَدْ أَصَابَتْ فُلَانًا فَاقَةٌ، فَحَلَّتْ لَهُ الْمَسْأَلَةُ حَتَّى یُصِیبَ قِوَامًا مِنْ عَیْشٍ، أَوْ قَالَ: سِدَادًا مِنْ عَیْشٍ. فَمَا سِوَاهُنَّ مِنَ الْمَسْأَلَةِ یَا قَبِیصَةُ سُحْتٌ، یَأْکُلُهَا صَاحِبُهَا سُحْتًا».
رواه مسلم وأبو داود والنسائی.
از ابو بشر قَبیصه بن مخارق س روایت است که پرداخت مالی را بر عهده گرفتم. نزد رسول الله ج آمدم تا از او درخواست کمک کنم. رسول الله ج فرمود: «نزد ما بمان تا برایمان صدقه برسد و دستور دهم تا از آن به تو بدهند». سپس رسول الله ج فرمود: «ای قبیصه، درخواست کمک جایز نیست مگر برای سه نفر: مردی که به منظور اصلاح بین مردم، پرداخت مالی را بر عهده گرفته باشد که در این حالت درخواست کمک برای او جایز است تا آن را پرداخت کند و سپس از درخواست نمودن دست نگه میدارد؛ و مردی که به مصیبتی گرفتار شده و مالش از بین رفته، میتواند طلب کمک کند تا وقتی که زندگیش سر و سامان بگیرد. یا گفت: سر پای خود بایستد. و مردی که به فقر و نداری گرفتار شده چنانکه سه نفر از خردمندان قومش بگویند: فلانی دچار تنگدستی شده است، برای او هم درخواست کمک جایز است تا وقتی که زندگیش سر و سامان بگیرد یا گفت: سر پای خود بایستد. (سپس رسول الله ج فرمود:) ای قبیصه! درخواست کمک برای غیر اینها حرام است و گیرنده آن حرام میخورد».
(الحمالة) به فتح حاء: عبارت است از دیهای که قومی از جانب قوم دیگری عهدهدار پرداخت آن میشود. و گفته شده: مالی است که فردی مصلح میان دو گروه بر عهده میگیرد تا جنگ و خصومت میان آنها را پایان بخشد. و (الجائحة): آفتی است که دامنگیر مال انسان میشود. و (القِوَام) به فتح قاف و کسر آن فصیحتر است. عبارت است از مال و موارد دیگری که وضعیت انسان به آن بستگی دارد. و (السداد) به کسر سین عبارت است از آنچه نیاز را برطرف نماید. و (الفاقة): فقر و نیاز. و (الحجى) به کسر حاء: به معنای عقل میباشد.
1178-818- (28) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُول اللهِ ج: «اسْتَغْنُوا عَنِ النَّاسِ وَلَوْ بِشَوْصِ السِّوَاک».
رواه البزار والطبرانی بإسناد جید، والبیهقی.
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از مردم بینیازی بورزید اگر چه به مسواک زدن باشد».
1179-819- (29) (صحیح لغیره) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لا یُؤمِنُ عَبدٌ حَتَّى یَأمَنَ جَارُهُ بَوَائِقُه، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ، فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَلیَقُل خَیراً أَو لِیَسکُت، إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یُحِبُّ الغَنیَّ الحَلیمَ المتعففَ، ویبغضُ البَذیءَ الفاجرَ السَّائِلَ المُلِحّ».
رواه البزار([30]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بنده ایمان ندارد تا زمانی که همسایهاش از شر او در امان باشد. و هرکس به الله و روز آخرت ایمان دارد باید مهمانش را گرامی دارد و هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد باید سخن خیر بگوید یا سکوت اختیار کند. خداوند ثروتمندِ بردبارِ با عفت را دوست دارد و فرد بددهانِ گستاخِ بسیار سؤال کننده را مورد خشم قرار میدهد».
1180-495- (8) (ضعیف) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عُرِضَ عَلَیَّ أَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَأَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ النَّارَ، فَأَمَّا أَوَّلُ الثَلَاثَةِ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: فَالشَّهِیدُ، وَعَبْدٌ مَمْلُوکٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَنَصَحَ لِسَیِّدِهِ، وَعَفِیفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِیَالٍ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"، وتقدم بتمامه فی "منع الزکاة"[2- باب]
از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «اولین سه نفری که وارد بهشت میشوند و نیز اولین سه نفری که وارد دوزخ میشوند بر من عرضه شد؛ اما اولین سه نفری که وارد بهشت میشوند (عبارتند از): شهید، بنده بردهای که به خوبی عبادت پروردگارش را کرده و آقایش را خدمت کرده است و فرد پاکدامنی که از حرام و ابراز نیاز در برابر مردم دوری کرده و خانواده دارد».
1181-496- (9) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: کَانَتْ لِی عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج عِدَةٌ، فَلَمَّا فُتِحَتْ قُرَیْظَةُ، جِئْتُ لِیُنْجِزَ لِی مَا وَعَدَنِی، فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «مَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللَّهُ، وَمَنْ یَقْنَعْ یُقَنَّعه اللَّهُ». فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: لَا جَرَمَ لَا أَسْأَلُهُ شَیْئًا.
رواه البزار، وأبو سلمة لم یسمع من أبیه. قاله ابن معین وغیره.
از ابوسلمه بن عبدالرحمن از پدرش س روایت است که: نزد رسول خدا ج وعدهای داشتم. زمانی که قریظه فتح شد آمدم تا آنچه به من وعده داده بود وفا کند. پس از او شنیدم که فرمود: «هرکس بینیازی طلبد، خداوند او را بینیاز میکند و هرکس قناعت پیشه کند، خداوند او را قانع میکند».
1182-820- (30) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ وَهُوَ عَلَى المِنْبَرِ - وَذَکَرَ الصَّدَقَةَ وَالتَّعَفُّفَ عَنِ المَسْأَلَةَ-: «الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى، وَالعُلْیَا هِیَ المُنْفِقَةُ، وَالسُّفْلَى هِیَ السَّائِلَةُ».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج بر روی منبر از صدقه دادن و پرهیز از درخواست از دیگران سخن فرموده و گفتند: «دست بالا از دست پایین بهتر است و دست بالا انفاقکننده (دهنده) است و دست پایین درخواست کننده (گیرنده) است».
رواه مالک والبخاری ومسلم وأبو داود والنسائی. وقال أبو داود: اختُلِفَ على أیوب عن نافع فی هذا الحدیث؛ قال عبد الوارث: "الید العلیا المتعففة". وقال أکثرهم: عن حماد بن زید عن أیوب: "المنفقة". وقال واحد عن حماد: "المتعففة"([31]). قال الخطابی: "روایة من قال: "المتعففة" أشبه وأصح فی المعنى، وذلک أن ابن عمر ذکر أن رسول الله ج ذکر هذا الکلام وهو یذکر الصدقة والتعفف عنها، فعطفُ الکلام على سببه الذی خرج علیه وعلى ما یطابقه فی معناه أولى. وقد یتوهم کثیر من الناس أن معنى العلیا أن ید المعطی مستعلیة فوق ید الآخذ، یجعلونه من علو الشیء إلى فوق، ولیس ذلک عندی بالوجه، وإنما هو من علاء المجد والکرم، یرید [به] التعفف عن المسألة والترفع عنها". انتهى کلامه([32])، وهو حسن([33]).
1183-497- (10) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بن مَسعودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْأَیْدِی ثَلَاثَةٌ: فَیَدُ اللَّهِ الْعُلْیَا، وَیَدُ الْمُعْطِی الَّتِی تَلِیهَا، وَیَدُ السَّائِلِ السُّفْلَى إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَاسْتَعِفَّ عَنِ السُّؤَالِ وَعَنِ الْمَسْأَلَةِ مَا اسْتَطَعْتَ، فَإِنْ أُعْطِیتَ شَیْئًا - أَوْ قَالَ: خَیْرًا - فَلْیُرَ عَلَیْکَ، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَارْضَخْ مِنَ الْفَضْلِ، وَلَا تُلَامُ عَلَى الْکفَافِ»([34]).
رواه أبو یعلى، والغالب على رواته التوثیق. ورواه الحاکم، وصحح إسناده([35]).
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «دستها به سه گونهاند: دست بالا و برتر که دست الله است، دست بخشنده که پس از آن است و دست گیرنده که تا روز قیامت پایین است. پس تا جایی که میتوانی از سوال و درخواست کردن پرهیز کن. و اگر چیزی یا خیری به تو عطا شد، باید اثر آن در تو دیده شود و آنرا نخست از افرادی شروع کن که تحت تکفل شما هستند. و از روی فضل ببخش و حفظ و کسب رزق به اندازهی نیاز، سبب ملامت صاحبش نیست».
1184-821- (31) (صحیح) وَعَن مَالِک بن نَضْلَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْأَیْدِی ثَلَاثَةٌ: فَیَدُ اللَّهِ الْعُلْیَا، وَیَدُ الْمُعْطِی الَّتِی تَلِیهَا، وَیَدُ السَّائِلَ السُّفْلَى، فَأَعْطِ الْفَضْلَ، وَلَا تَعْجِزْ عَنْ نَفْسِکِ».
رواه أبو داود وابن حبان فی "صحیحه"، واللفظ له.
از مالک بن نَضله س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دستها سه نوع است: دست خدا که بالاست و دست انفاقکننده بعد از آن است و دست سؤال کننده که پایین است. پس حق مستحقین را ببخش و از نپذیرفتن خواستهی نفس مبنی بر منع بخشش عاجز نباش»([36]).
1185-822- (32) (صحیح) وَعَنْ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَیْرُ الصَّدَقَةِ مَا کَانَ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ یَسْتَعْفَّ یُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللَّهُ».
رواه البخاری - واللفظ له - ومسلم.
از حکیم بن حزام س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دست بالا از دست پایین بهتر است. و قبل از هرکس برای افراد تحت تکفل خرج کن. بهترین صدقه زمانی است که از روی بینیازی باشد (یعنی به گونهای صدقه دهد که خود محتاج نشود) و هرکس عفت ورزیده و از خواستن دوری کند، خداوند او را از آن دور نگه میدارد و هرکس اظهار بینیازی کند خداوند او را بینیاز میکند».
1186-823- (33) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س أَنَّ نَاسًا مِنَ الْأَنْصَارِ سَأَلُوا رَسُولَ اللهِ ج، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ، حَتَّى إِذَا نَفِدَ مَا عِنْدَهُ قَالَ: «مَا یَکُون عِنْدِی مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ أَدَّخِرَهُ عَنْکُمْ، وَمَنْ اسْتَعفَّ([37]) یُعِفَّهُ اللهُ، وَمَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللهُ، وَمَنْ یَتَصبَّر یُصَبِّرْهُ اللهُ، وَمَا أعْطی الله أَحَداً عَطَاءً هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَوْسَعُ مِنَ الصَّبْرِ».
رواه مالک والبخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی.
از ابو سعید خدری س روایت است که: مردانی از انصار از رسول الله ج چیزی درخواست کردند، رسول الله ج حاجت آنها را بر آورده کرد. باز درخواست کردند، دوباره به آنها داد، و باز درخواست کردند، رسول الله ج هم دوباره به آنها داد تا اینکه تمام آنچه نزد رسول الله ج بود تمام شد و فرمود: «اگر مالی در دستم باشد آن را از شما دریغ نمیکنم و کسی که (از درخواست نمودن) عفت بورزد خداوند او را از آن پاک و بینیاز میگرداند. و هرکس از خداوند توفیق صبر بخواهد (و خود را به صبر وادارد) خداوند آن را برای او میسر میکند. و خداوند متعال به هیچکس بخشش و عطایی بهتر و وسیع تر از صبر نداده است».
1187-824- (34) (حسن لغیره) وَعَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: جَاءَ جِبْرِیلُ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ! عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ، وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَجْزِیٌّ بِهِ، وَأَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ، وَاعْلَمْ أَنَّ شَرَفَ الْمُؤْمِنِ قِیَامُ اللَّیْلِ، وَعِزَّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" بإسناد حسن.
از سهل بن سعد س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «جبرئیل نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای محمد! به هر صورتی که میخواهی زندگی کن که وفات خواهی کرد و آنگونه که میخواهی عمل کن؛ پس بیگمان نتیجهی آن را خواهی دید و هرکس را که میخواهی دوست بدار که از او جدا خواهی شد و بدان که شرف و بزرگواری مؤمن به نماز شب است و عزت و سربلندی او در بینیازی اش از مردم».
1188-825- (35) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَیْسَ الغِنَى عَنْ کَثْرَةِ العَرَضِ، وَلَکِنَّ الغِنَى غِنَى النَّفْسِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی([38]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ثروت و بینیازی عبارت از زیادی مال نیست، بلکه ثروت و بینیازی، بینیازی نفس است».
(العرض) به فتح عین و راء: عبارت است از هرآنچه از مال و جز آن که کسب میشود.
1189-826- (36) (صحیح) وَعَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج کَانَ یَقُولُ: «اللهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع، وَمِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَع، وَمِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَع، وَمِنْ دَعْوَةٍ لَا یُسْتَجَابُ لَهَا».
رواه مسلم وغیره. [مضى 3-العلم/9].
از زید بن ارقم س روایت است که رسول الله ج میفرمود: «خدایا! پناه میبرم به تو از علمی که نفع نمیرساند، از دلی که ترس و خشوع در آن نیست، از نفسی که سیر نمیشود و از دعایی که قبول نمیشود».
1190-827- (37) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا أَبَا ذَرٍّ! أَتَرَى کَثْرَةَ الْمَالِ هُوَ الْغِنَى؟». قُلْتُ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «أَفَتَرَى قِلَّةَ الْمَالِ هُوَ الْفَقْرُ؟». قُلْتُ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «إِنَّمَا الْغِنَى غِنَى الْقَلْبِ، وَالْفَقْرُ فَقْرُ الْقَلْبِ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه" فی حدیث یأتی إن شاء الله تعالى([39]).
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای اباذر! آیا کثرت مال را بینیازی میدانی؟» گفتم: بله ای رسول الله ج! فرمود: «آیا اندک بودن مال را فقر میپنداری؟» گفتم: بله، ای رسول الله ج. فرمود: «به درستی که بینیازی حقیقی، بینیازی قلب و فقر حقیقی فقر قلب میباشد».
1191-828- (38) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ وَلاَ اللُّقْمَتَانِ، والتَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلَکِنِ المِسْکِینُ الَّذِی لاَ یَجِدُ غِنًى یُغْنِیهِ، وَلاَ یُفْطَنُ لَه فَیُتَصَدَّقُ عَلَیْهِ، وَلاَ یَقُومُ فَیَسْأَلُ النَّاسَ».
رواه البخاری ومسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسکین کسی نیست که نیاز او با یک لقمه و دو لقمه و یک خرما و دو خرما برطرف شود. بلکه مسکین کسی است که چیزی که او را بینیاز کند نمییابد و مردم نیز از فقر او آگاهی ندارند تا به او صدقه دهند و از مردم درخواست کمک نمیکند».
1192-829- (39) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَمْرِو ب أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَسْلَمَ، وَرُزِقَ کَفَافًا، وَقَنَّعَهُ اللهُ بِمَا آتَاهُ».
رواه مسلم والترمذی وغیرهما.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که اسلام آورده و رزق کافی به او داده شده باشد و خداوند او را نسبت به آنچه به او داده قانع کرده باشد، رستگار است».
1193-830- (40) (صحیح) وَعَنْ فَضَالَةَ بْنِ عُبَیْدٍ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ للإِسْلَامِ، وَکَانَ عَیْشُهُ کَفَافًا وَقَنَعَ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از فَضَالَه بن عُبید س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «خوشا به حال کسی که به اسلام هدایت شد و مایحتاج زندگی او به اندازهی کفایتش بوده و بدان راضی است».
(الکفاف) من الرزق: عبارت است از آنچه انسان را با وجود قناعت از درخواست نمودن از دیگران بازمیدارد و بیشتر از قدر نیاز نیست.
1194-831- (41) (صحیح) وَعَن أَبِی أُمَامَةَ س أَنَّ رَسُولُ اللهِ ج قَالَ: «یَا ابْنَ آدَمَ! إِنَّکَ أَنْ تَبْذُلَ([40]) الْفَضْلَ خَیْرٌ لَکَ، وَأَنْ تُمْسِکَهُ شَرٌّ لَکَ، وَلَا تُلَامُ عَلَى کَفَافٍ، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَالْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلَى».
رواه مسلم والترمذی وغیرهما.
از ابو امامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای فرزند آدم! اگر آنچه افزون بر مایحتاج توست ببخشی، برایت نیکوتر است؛ و اگر آن را نگهداری، شری برای تو است؛ و حفظ و کسب رزق به اندازهی نیاز، سبب ملامت صاحبش نیست؛ و در انفاق از کسانی شروع کن که مخارج او بر عهدهی تو است و دست بالا از دست پایین بهتر است».
1195-498- (11) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ جَابِر بن عبدالله ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِیَّاکُمْ وَالطَّمَعَ، فَإِنَّهُ هُوَ الْفَقْرُ، وَإِیَّاکُمْ وَمَا یُعْتَذَرُ مِنْهُ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط"([41]).
از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «از طمع پرهیز کنید که همان فقر است و پرهیز کنید از آنچه عذر خواهی به دنبال دارد».
1196-832- (42) (حسن لغیره) إلا ما بین المعقوفتین فهو 499- (12) (ضعیف) وَعَن سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س قَالَ: أَتَى النَّبِیِّ ج رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْصِنِی وَأَوْجِزْ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «عَلَیْکَ بِالْأیَاسِ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ، [وَإِیَّاکَ وَالطَّمِعَ، فَإِنَّهُ فَقْرٌ حَاضِرٌ]، وَإِیَّاکَ وَمَا یُعْتَذَرُ مِنْهُ».
رواه الحاکم، والبیهقی فی" کتاب الزهد" واللفظ له، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". کذا قال.
از سعد بن ابی وقاص س روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! مرا وصیت مختصری کن. رسول الله ج فرمودند: «چشم امید به آنچه مردم در اختیار دارند نداشته باش و از حرص و طمع برحذر باش که خود فقر است و از آنچه سبب عذرخواهی میگردد پرهیز کن».
1197-500- (13) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْقَنَاعَةُ کَنْزٌ لَا یَفْنَى».
رواه البیهقی فی "کتاب الزهد"، ورفعه غریب([42]).
از جابر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «قناعت گنجی است که نابود نمیشود».
1198-833- (43) (حسن لغیره) وَعَن عُبَیْدِاللَّهِ بْنِ محْصَنٍ الخَطْمِیِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج: «مَنْ أَصْبَحَ [مِنْکُمْ] آمِنًا فِی سِرْبِهِ، مُعَافًى فِی جَسَدِهِ، عِنْدَهُ قُوتُ یَوْمِهِ، فَکَأَنَّمَا حِیزَتْ لَهُ الدُّنْیَا بِحَذَافِیرِهَا».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب".
از عبیدالله بن محصن خَطمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هریک از شما درحالی شب را به صبح رساند که در وجود خود احساس آرامش کند و بدنش سالم باشد و غذای آن روزش را داشته باشد، گویا تمام خوشیهای دنیا برای او جمع شده است».
(فی سربه) به کسر سین یعنی: در وجودش([43]).
1199-501- (14) (ضعیف) إلا ما بین المعقوفتین 834- (44) فهو (صحیح لغیره) وَعَنْ أَنَسٍ س: [أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ أَتَى النَّبِیَّ ج فَسَأَلهُ، فَقَالَ: «مَا فِی بَیْتِکَ شَیْءٌ؟». قَالَ: بَلَى، حِلْسٌ نَلْبَسُ بَعْضَهُ، وَنَبْسُطُ بَعْضَهُ، وَقَعْبٌ نَشْرَبُ فِیهِ مِنَ الْمَاءِ. قَالَ: «ائْتِنِی بِهِمَا»، فَأَتَاهُ بِهِمَا، فَأَخَذَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج بِیَدِهِ وَقَالَ: «مَنْ یَشْتَرِی هَذَیْنِ؟» قَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمٍ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ یَزِیدُ عَلَى دِرْهَمٍ؟» (مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا). قَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمَیْنِ، فَأَعْطَاهُمَا إِیَّاهُ، وَأَخَذَ الدِّرْهَمَیْنِ فأَعْطَاهُمَا الْأَنْصَارِیَّ، وَقَالَ: «اشْتَرِ بِأَحَدِهِمَا طَعَامًا، فَانْبِذْهُ إِلَى أَهْلِکَ، وَاشْتَرِ بِالْآخَرِ قَدُومًا فَأْتِنِی بِهِ»، فَأَتَاهُ بِهِ فَشَدَّ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ج عُودًا بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: «اذْهَبْ فَاحْتَطِبْ، وَبِعْ، وَلَا أَرَیَنَّکَ خَمْسَةَ عَشَرَ یَوْمًا». فَفَعَلَ، فَجَاءَ وَقَدْ أَصَابَ عَشْرَةَ دَرَاهِمَ، فَاشْتَرَى بِبَعْضِهَا ثَوْبًا، وَبِبَعْضِهَا طَعَامًا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَجِیءَ الْمَسْأَلَةُ نُکْتَةً فِی وَجْهِکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، [إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِثَلَاثٍ: لِذِی فَقْرٍ مُدْقِعٍ، أَوْ لِذِی غُرْمٍ مُفْظِعٍ، أَوْ لِذِی دَمٍ مُوجِعٍ]»([44]).
رواه أبو داود، والبیهقی بطوله، واللفظ لأبی داود، وأخرجَ الترمذی والنسائی منه قصة بیع الحطب فقط، وقال الترمذی: "حدیث حسن".
[از انس س روایت است که مردی از انصار نزد رسول الله ج آمده و از او درخواست کمک نمود. رسول الله ج فرمود: «آیا در خانهات چیزی نیست؟» گفت: بله، لباسی است که بخشی از آن را میپوشم و بخشی از آنرا به عنوان فرش استفاده میکنم. و کاسهای است که با آن آب مینوشم. رسول خدا ج فرمود: «با آنها نزد من بیا». پس با آنها آمده و رسول خدا ج آنها را به دست گرفت و فرمود: «چه کسی این دو را میخرد؟» مردی گفت: من آنها را به یک درهم میخواهم. رسول خدا ج فرمود: «چه کسی آنها را بیش از یک درهم میخرد؟» (دو یا سه بار این را گفتند.) مردی گفت: من آنها را به دو درهم میخرم. پس به وی داده شد. رسول خدا ج دو درهم را گرفته و آنها را به مرد انصاری داد. و فرمود: «با یک درهم غذا بخر و به خانوادهات بده و با درهم دیگر تبری بخر و نزد من بیا». پس با آن نزد رسول خدا ج آمد و رسول خدا با چوب، دستهای برای آن درست کرد. سپس فرمود: «برو و چوب جمع کن و بفروش. و تو را پانزده روز نبینم». پس وی چنین کرد. و درحالی بازگشت که ده درهم داشت. با بخشی از آن لباس خرید و با بخشی غذا. رسول خدا ج فرمود: «این برای تو بهتر است از اینکه که درخواست (مال) کنی و این روز قیامت نقطهای در چهرهات باشد. [درخواست کمک جز برای سه نفر روا نیست: فرد بسیار فقیر یا فردی ورشکسته یا کسی که در راه پرداخت دیهی قصاص به جای خویشاوندانش بدهکار شده است».
(الحِلس) به کسر حاء و سکون لام و به سین: لباس یا جامه ضخیمی است که بر پشت شتر میاندازند و نیز لباس و جامهای جز آن که به عنوان زیرانداز و مانند آن استفاده میشود «الحلس» نامیده میشود.
و (الفقر المدقع) به ضم میم و سکون دال و کسر قاف: فقری را گویند که شدید باشد و صاحبش را به (الدقعاء): زمینی که گیاهی ندارد، چسبنده باشد. و (الغٌرم) به ضم غین و سکون راء: عبارت است از آنچه ادای آن تکلفا و بدون اینکه در مقابل عوضی باشد لازم است. و(المفظع) به ضم میم و سکون فاء و کسر ظاء: عبارت است از شدید و شنیع. و (ذو الدم الموجع): کسی را گویند که متحمل پرداخت دیه از جانب خویشاوند نزدیک یا دوست قاتلش شده است و دیه را به اولیای مقتول پرداخت میکند. و اگر چنین نکند خویشاوند نزدیکش یا دوستش را میکشند که قتلش سبب ناراحتی وی میباشد.
1200-835- (45) (صحیح) وَعَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ العَوَّامِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَأَنْ یَأْخُذَ أَحَدُکُمْ أَحْبُلَهُ([45]) فَیَأْتِیَ بِحُزْمَةٍ مِن حَطَبٍ عَلَى ظَهْرِهِ فَیَبِیعَهَا فَیَکُفَّ بِهَا وَجهَهُ، خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ النَّاسَ، أَعْطَوْهُ أَم مَنَعُوهُ».
رواه البخاری وابن ماجه وغیرهما.
از زبیر بن عوام س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر یکی از شما طنابهایش را برداشته و یک پشته چوب را بر پشتش حمل نموده و بیاورد و آن را بفروشد تا آبرویش را حفظ کند، برای او بهتر از آن است که به سوی مردم دست دراز کند، چیزی به او بدهند یا ندهند».
1201-836- (46) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَأَنْ یَحْتَطِبَ أَحَدُکُمْ حُزْمَةً عَلَى ظَهْرِهِ، خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ أَحَدًا، فَیُعْطِیَهُ أَوْ یَمْنَعَهُ».
رواه مالک والبخاری ومسلم والترمذی والنسائی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر یکی از شما بار هیزمی را بر پشت خود حمل کند، برای او بهتر از آن است که از کسی چیزی بخواهد؛ چه به او چیزی بدهد یا ندهد».
1202-837- (47) (صحیح) وَعَنِ المِقْدَامِ بن معدِ یکَرِب س عَنِ النَّبِیَّ ج: «مَا أَکَلَ أَحَدٌ طَعَامًا خَیْرًا مِنْ أَنْ یَأْکُلَ مِنْ عَمَلِ یَدِهِ، وَإِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ دَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ یَأْکُلُ مِنْ عَمَلِ یَدِهِ».
رواه البخاری.
از مقدام بن معدیکرب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگز کسی غذایی بهتر از حاصل دسترنج خودش نخورده است و پیامبر خدا داود ÷ از دسترنج خودش میخورد».
5- (ترغیب من نزلت به فاقة أو حاجة أن ینزلها بالله تعالى)
([1]) هر اثری از خراش یا گزیدگی مصداق کدح است. و «الکدح» در جاهای دیگر به معنای سعی و حرص و عمل میباشد.
([2]) الأصل: "کلوح"، والتصویب من "المسند"، و"المجمع" (3/ 96). وغفل عنه الثلاثة!
([3]) یعنی: یبلى (کهنه و فرسوده میشود).
([4]) قلت: منها حدیث عبدالرحمن بن عوف الآتی فی هذا الباب برقم (23). ومن جهالات المعلقین الثلاثة أنهم فرقوا بین مرتبة هذا الحدیث والذی قبله؛ مع قولهم أنهما حدیث واحد، فقالوا فی الأول: "حسن"، وفی هذا: "حسن لغیره"!
([5]) (الأسکفّة) بضم الهمزة وسکون السین المهملة وضم الکاف وتشدید الفاء: عتبة الباب.
([6]) (الشین): العیب.
([7]) قلت: فیه عنعنة الحسن البصری، ودونه (إسماعیل بن مسلم) وهو المکی؛ ضعیف، وهو مخرج فی "الضعیفة" (5552)، وأما الجهلة الثلاثة، فخلطوا -کعادتهم- بین الصحیح من هذا الحدیث، والضعیف منه، فصدروه بقولهم: "صحیح. ."!
([8]) فی الأصل هنا ما نصه: "فلقیت عبد الله بن القاسم مولى أبی بکر، فذکرت ذلک له فقال: ذاک رجل کان یسأل الناس تکثراً". والحدیث مخرج فی "الصحیحة" (3483).
([9]) (التغدیة): إطعام طعام الغدوة. و (التعشیة): إطعام طعام العشاء.
([10]) قلت: زیادة رزین إنما هی فی حدیث آخر یرویه أبو سعید الخدری، وعمر نفسه، لکن لیس فیه قوله: "قالوا: وما الغنى. . " کما سیأتی قریباً فی الباب برقم (24 و25) وإنما هذا فی حدیث سهل ابن الحنظلیة الآتی قریباً. فکأن رزیناً لفق هذه الزیادة التی زادها فی روایة الترمذی من ثلاثة أحادیث!
([11]) الأصل: "سأل الناس"، والتصویب من "الزوائد" والمخطوطة.
([12]) کذا وقع فی هذه الروایة، والمحفوظ: "ما یغدیه أو یعشیه" کما تقدم تحت حدیث (حُبشی ابن جنادة)، ویأتی فی حدیث (سهل ابن الحنظلیة)، و (أو) بمعنى (و) کما یأتی.
([13]) قلت: وفیه نظر بینته فی "الأصل"، وفی "تخریج الأحادیث المختارة" (495)، فقد أخرجه فیه من طریق عبدالله، وبینت فیه أنه یشهد له ما بعده. وأما الجهلة، فقالوا: "حسن" أی لذاته، ثم نقلوا عن الهیثمی إعلاله إیاه بمن کذبه أحمد وغیره، وأقروه.
([14]) هو سهل بن الربیع الأنصاری الأوسی، و (الحنظلیة): أمه.
([15]) زیادة من "أبی داود"، وهو مخرَّج فی "صحیحه" برقم (1441)، والزیادات الآتیة منه أیضاً.
([16]) وی داستان مشهوری نزد عرب دارد. او متلمس شاعر است که عمرو بن هند پادشاه وقت را در اشعار خود هجو کرد؛ پس پادشاه برای او نامهای به سوی یکی از کارگزارانش نوشت که خود حامل آن بود و گمان میکرد در این نامه دستور به بخشیدن مالی به وی شده است. حال آنکه در نامه نوشته شده بود که وی را بکشند. پی متلمس دچار تردید شد و نامه را باز کرد و آن را خواند. زمانی که محتوای نامه را دانست، آن را پرت نموده و خود را نجات داد. و بر این اساس عرب از نامهی وی به عنوان ضرب المثلی یاد میکند. عون المعبود وحاشیة ابن القیم (5/ 25) مصحح
([17]) قلت: هذه الروایة عند أبی داود أیضاً عقب قوله: "یغدیه ویعشیه" بلفظ: "وقال النفیلی فی موضع آخر: أن یکون له شبع. . ".
([18]) "معالم السنن" (2/ 229-230).
([19]) میگویم: و این بهترین اقوال است که همهی احادیث را جمع میکند. صنعانی در "سبل السلام" (2/ 305-306) بر این باور است و شوکانی در "نیل الأوطار" (4/ 134-137) به این دیدگاه مایل است.
([20]) فی "الموطأ" -آخره-: "المطایا".
([21]) قلت: قول علی هذا منکر لتفرد عبدالله بن أبی رزین به، وهو مجهول لَم یوثقه غیر ابن حبان، والثابت عن علی س خلافه، وأن السَّائل إنما هما غلامان من بنی عبدالمطلب کما فی مسلم، وهو مخرج فی "صحیح أبی داود" (2642)، وانظر تعلیقی على "صحیح ابن خزیمة" (4/ 79)، وحدیث ابن عباس الشاهد لذلک فی "کبیر الطبرانی" (11/ 69 و227) من طریقین عنه. وأما الجهلة الثلاثة فقالوا: "حسن"! وغفلوا عن النکارة، وهو اللائق بهم! وبجمودهم على التقلید.
([22]) قلت: والحاکم أیضاً (3/ 332)، وصححه! ووافقه الذهبی!
([23]) قد قیل فی کنیته غیر هذا، ولم تقع هذه فی "مسلم" (3/ 97)، والزیادة الآتیة منه، کما أننی صححت منه بعض الأحرف. وقد رواه أبو داود أیضاً (1149- صحیحه)، وابن ماجه. ولم أره عند الترمذی، ولا عزاه إلیه الحافظ المزی فی "التحفة"!
([24]) الأصل: (سبعاً)، والتصحیح من "المسند" (5/ 172).
([25]) قلت: لم یروه أحمد من هذا الوجه، وإنما رواه من وجهین آخرین عن أبی ذر، أحدهما صحیح. انظر "الصحیحة" (2166).
([26]) کذا الأصل، وهو کذلک فی روایة البخاری فی "الوصایا"، وفی أخرى له فی "الزکاة" وغیره: "خضرة حلوة"، وهی روایة مسلم (3/ 94)، ولیس عنده: "قال حکیم: فقلت. . " إلخ. وهذا القدر یختلف سیاقه قلیلاً عن سیاقه فی البخاری. قال الحافظ: "قوله: (خضرة حلوة): شبهه بالرغبة فیه والمیل إلیه وحرص النفوس علیه بالفاکهة الخضراء المستلذة؛ فإن الأخضر مرغوب فیه على انفراده بالنسبة للیابس، والحلو مرغوب فیه على انفراده بالنسبة للحامض، فالإعجاب بهما إذا اجتمعا أشد".
([27]) قلت: وهو روایة لأحمد (5/ 277 و279 و281).
([28]) سقط هذا الحکم من الطبعة السابقة وأثبتناه من أصول الشیخ رحمه الله تعالى. [ش].
([29]) هذه الروایة لیست عن أبی سعید، وإنما عن عمر کما یأتی قریباً (7- باب/ الحدیث الأول)، ولذلک رقمتها.
([30]) قلت: إسناده ضعیف، لکنه قد جاء مفرقاً فی أحادیث مخرجة بعضها فی "الإرواء" (8/ 162 و163)، والأخرى فی "الصحیحة" (549 و876 و1320) إلا کلمة (الفاجر) فلم أرها إلا بلفظ (الفاحش).
([31]) قلت: هذه روایة شاذة، وجزم ابن حجر أنها تصحیف، والصواب ما قبلها، والأحادیث متضامنة على ذلک کما بینه الحافظ (3/ 236)، ولا ینافیه التوجیه الذی نقله المؤلف عن الخطابی بل هو یماشیه کما لا یخفى على المتأمل.
([32]) "معالم السنن" (2/ 243).
([33]) قلت: نعم؛ هو حسن بناء على ما رجحه الخطابی من حیث المعنى، لکنَّ ذلک لا یستقیم مع الروایة الراجحة عندنا والمطابقة للأحادیث الأخرى التی منها الحدیث الآتی بعده، وله شواهد ذکرها الحافظ فی "الفتح" (3/ 231)، وقال عقبها: "فهذه الأحادیث متضافرة على أن الید العلیا هی المنفقة المعطیة، وأنَّ السفلى هی السائلة. وهذا هو المعتمد، وهو قول الجمهور".
([34]) وقع فی "المجمع" (3/ 97): (العفاف)، وهو تصحیف.
([35]) قلت: منه فی سنده إبراهیم بن مسلم الهجری، وهو لین الحدیث، ولیس عند الحاکم الجملة الأخیرة منه.
([36]) [به عبارت دیگر پس از ادای حق و حقوق خود و افراد تحت تکفل چنان از مالت نبخش که خود عاجز و ناتونا مانده و به گدایی و درخواست از دیگران بیفتی.] عون المعبود وحاشیة ابن القیم (5/ 46) مصحح
([37]) هکذا وجد، وإنما هو "یستعفف"، وروایة الترمذی وروایة للبخاری: "یستعف". و"یعفه" بفتح الفاء، جزم به الکرمانی، کذا فی "العجالة" (113).
([38]) قال الناجی: "وبقی علیه ابن ماجه".
([39]) یعنی: فی (24- التوبة /5 - الترغیب فی الفقر).
([40]) نووی آن را در شرح مسلم با فتح همزه آورده است و در معنای این حدیث میگوید: «یعنی اگر آنچه افزون بر نیاز خود و خانوادهات داری، ببخشی، به دلیل باقی ماندن ثواب و پاداش آن، برای تو بهتر است و اگر آن را نگه داشته و نبخشی، برایت شر خواهد بود. زیرا اگر از انجام واجب خودداری کند مستحق مجازات خواهد بود و اگر از مندوب و مستحب خودداری کند، ثواب و پاداش وی ناقص خواهد شد و مصلحت وی در آخرت فوت میگردد و این موارد همگی شر هستند. و معنای «لَا تُلَامُ عَلَى کَفَافٍ» این است که به اندازهی نیاز داشتن، سبب ملامت و نکوهش انسان نیست. و این زمانی است که حق شرعی متوجه آن نباشد. مانند کسی که دارندهی نصاب زکات میباشد و مطابق شروط زکات، زکات بر او واجب است. و به این مقدار نصاب برای مایحتاج خود نیازمند است؛ در اینصورت بر او واجب است که زکاتش را بپردازد و مایحتاج خود را از راه مباح کسب نماید. و معنای «ابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ» این است که در بخشش، خانواده و نزدیکان سزاوارتر به بیگانگان هستند.
([41]) قلت: لکن الشطر الثانی منه ثابت من حدیث أنس وغیره کما تراه مخرجاً محققاً فی "الصحیحة" رقم (354 و401 و1421).
([42]) قلت: فی إسناده (88/ 104) متروک متهم، وهو مخرج فی "الضعیفة" (3907).
([43]) اما (السَّرَب) به فتح به راه گفته میشود.
([44]) تمام الحدیث ثابت؛ وأما الجهلة فلم یفرقوا -کعادتهم- بین ما صح منه وما لم یصح، فقالوا: "حسن. ."!
([45]) کذا الأصل، وهو بفتح أوله وضم الموحدة جمع (حبل)، مثل (فَلس) و (أفلس). وهو روایة للبخاری فی غیر هذا السیاق أخرجه فی أول "16/ البیوع". وبه رواه ابن ماجه (7136)، وفی روایتین أخریین للبخاری: "حبله" على الإفراد.
تشویق به همکاری در جمعآوری زکات بر مبنای تقوا و ترهیب از تعدی و تجاوز و خیانت در آن. و مستحب بودن ترک این عمل برای کسی که به خود اطمینان ندارد. و بیان آنچه در مورد مسئولین اخذ مالیات و مسئولین آمده است
1123-773- (1) (حسن صحیح) عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «الْعَامِلُ عَلَى الصَّدَقَةِ بِالْحَقِّ لِوَجهِ اللهِ تَعَالَى، کَالْغَازِی فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى أَهلِهِ».
رواه أحمد - واللفظ له -، وأبو داود والترمذی وابن ماجه، وابن خزیمة فی "صحیحه"، وقال الترمذی: "حدیث حسن".
از رافع بن خَدیج س روایت است که از رسول الله ج شنیدم که میفرمود: «عهدهدار مسئولیت جمعآوری زکات برای رضای خداوند، مانند مجاهد در راه خدا است تا زمانی که نزد خانوادهاش برگردد».
0-774- (2) (حسن لغیره) ورواه الطبرانی فی "الکبیر" عن عبدالرحمن بن عوف ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «الْعَامِلُ إِذَا اسْتُعْمِلَ فَأَخَذَ الْحَقَّ، وَأَعْطَى الْحَقَّ؛ لَم یَزَل کَالْمُجَاهِدِ فِی سُبَیْلِ اللهِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى بَیْتِهِ».
از عبد الرحمن بن عوف س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فردی که مسئولیت جمعآوری زکات به او داده شود، پس حق را بگیرد و حق را ببخشد، پیوسته مانند مجاهد در راه خداوند است تا زمانی که به خانهاش بر میگردد».
1124-775- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مُوسَى الأَشعَری س عَنِ النَّبِیِّ ج أَنَّهُ قَالَ: «الخَازِنَ المُسْلِمَ الأَمِینَ الَّذِی یُنْفِّذُ([1]) مَا أُمِرَ بِهِ، فَیُعْطِیه کَامِلًا مُوَفَّرًا طَیِّبةً بِهِ نَفْسُهُ، فَیَدْفَعُهُ إِلَى الَّذِی أُمِرَ [لَهُ] بِهِ أَحَدُ المُتَصَدِّقَیْنِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود.
از ابوموسی اشعری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نگهبان و انباردارِ مسلمانِ امینی که مأموریت خود را به طور کامل و با رضایت نفس [به دور از حسادت نسبت به کسی که مالی را به او میدهد]، انجام دهد و صدقه را به کسی که دستور داده شده، برساند، او نیز یکی از صدقهدهندگان به شمار میرود».
1125-776- (4) (حسن) وَعنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «خَیْرُ الْکَسْبِ، کَسْبُ الْعَامِلِ([2]) إِذَا نَصَحَ».
رواه أحمد، ورواته ثقات.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بهترین کسب و درآمد، درآمد کارگر است اگر کارش را به درستی و خالص و پاک [از هرگونه فریب و خیانت] انجام دهد».
1126-477- (1) (ضعیف) وَعَنْ مَسْعُودِ بْنِ قَبِیصَةَ - أَوْ قَبِیصَةَ بْنِ مَسْعُودٍ - قَالَ: صَلَّى هَذَا الْحَیُّ مِنْ (مُحَارِبٍ) الصُّبْحَ، فَلَمَّا صَلَّوْا قَالَ شَابٌّ مِنْهُمْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «إِنَّهُ سَتُفْتَحُ عَلَیکُمْ مَشَارِقُ الْأَرْضِ وَمَغَارِبُهَا، وَإِنَّ عُمَّالَهَا فِی النَّارِ إِلَّا مَنْ اتَّقَى اللهَ عَزَّ وَجَل وَأَدَّى الْأَمَانَةَ».
رواه أحمد، وفی إسناده شقیق بن حَیَّان([3])، وهو مجهول، ومسعود لا أعرفه.
از مسعود بن قبیصه– یا قبیصه بن مسعود- روایت است که: این قبیله از محارب نماز صبح را خواندند، پس از نماز جوانی از آنها گفت: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «بزودی مشرق و مغرب زمین را فتح میکنید که دست اندرکاران آن در آتش هستند مگر کسانی که تقوای الهی را پیشه کرده و امانت را ادا کنند».
1127-777- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ لَهُ: «قُمْ عَلَى صَدَقَةِ بَنِی فُلَانٍ، وَانْظُرْ لَا تَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِبَکْرٍ تَحْمِلُهُ عَلَى عَاتِقِکَ أَوْ عَلَى کَاهِلِکَ، لَهُ رُغَاءٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! اصْرِفْهَا عَنِّی، فَصَرَفَهَا عَنْهُ.
رواه أحمد والبزار والطبرانی، ورواة أحمد ثقاتٌ؛ إلا أنَّ سعید بن المسیَّب لم یدرک سعداً.
از سعد بن عُباده س روایت است که رسول الله ج به او فرمودند: «بلند شو که مسؤلیت جمعآوری زکات بنی فلان را به تو سپردم، دقت کن که مبادا در روز قیامت با شتر جوانی بیایی که بر گردن و شانهات حمل کنی درحالیکه فریاد میزند! گفت: ای رسول الله ج! این کار را به من مسپار، پس رسول الله ج این کار را به او نسپرد.
0-778- (6) (صحیح) ورواه البزار أیضاً عن ابن عمر ب قال: بَعَثَ رَسُولَ الله ج سَعدِ بن عُبَادَةَ، فَذَکَرَ نَحَوَهُ.
ورواته محتجّ بهم فی "الصحیح".
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج سعد بن عباده را فرستاد و همانند آن را بیان میکند.
(البَکر) بفتح الباء الموحَّدة وسکون الکاف: عبارت است از شتر جوان نر؛ و شتر جوان ماده «بکرة» نام دارد.
1128-779- (7) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ عَلَى عَمَلٍ، فَرَزَقْنَاهُ رِزْقًا، فَمَا أَخَذَ بَعْدَ ذَلِکَ فَهُوَ غُلُولٌ».
رواه أبو داود.
عبد الله بن بُریده از پدرش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی را برای عملی مسئولیت دادیم و برای او حقوقی تعیین نمودیم، آنچه جز حقوقش بگیرد، خیانت به حساب میآید».
1129-780- (8) (صحیح) وَعَنْ عُبَادَةَ بنِ الصامت س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَةِ فَقَالَ: «یَا أَبَا الْوَلِیدِ! اتَّقِ الله، لَا تَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِبَعِیرٍ تَحْمِلُهُ لَهُ رُغَاءٌ، أَوْ بَقَرَةٌ لَهَا خُوَارٌ، أَوْ شَاةٌ لَهَا ثُغَاءٌ». فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ ذَلِکَ لَکَذلکَ؟ قَالَ: «إیْ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ». قَالَ: فَوَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَا أَعْمَلُ لکَ عَلَى شَیْءٍ أَبَدًا.
رواه الطبرانی فی "الکبیر" وإسناده صحیح.
از عُباده بن صامت س روایت است که رسول الله ج او را برای جمعآوری زکات فرستاد؛ رسول الله ج فرمود: «ای ابا الولید از خدا بترس، مبادا روز قیامت درحالی بیایی که حامل شتر یا گاو یا گوسفندی باشی که فریاد میزند!». گفت: ای رسول الله ج آن در نتیجهی چنین عملی خواهد بود؟ رسول الله ج فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست او است، بله!». گفت: قسم به کسی که تو را به حق مبعوث نموده هیچگاه درجمع آوری زکات همکاری نمیکنم».
(الرغاء) بضم الراء وبالغین المعجمة والمد: صوت البعیر. و(الخوار) بضم الخاء المعجمة: صوت البقر. و(الثغاء) بضم الثاء المثلثة وبالغین المعجمة ممدوداً: هو صوت الغنم.
1130-781- (9) (صحیح) وَعَنْ عَدِیِّ بْنِ عُمَیرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ مِنْکُمْ عَلَى عَمَلٍ، فَکَتَمَنَا مِخْبَطًا([4]) فَمَا فَوْقَهُ؛ کَانَ غُلُولًا یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ». فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ أَسْوَدُ مِنَ الْأَنْصَارِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! اقْبَلْ عَنِّی عَمَلَکَ. قَالَ: «وَمَا لَکَ؟». قَالَ: سَمِعْتُکَ تَقُولُ کَذَا وَکَذَا. قَالَ: «وَأَنَا أَقُولُهُ الْآنَ، مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ مِنْکُمْ عَلَى عَمَلٍ فَلْیَجِئْ بِقَلِیلِهِ وَکَثِیرِهِ، فَمَا أُوتِیَ مِنْهُ أَخَذَ، وَمَا نُهِیَ عَنْهُ انْتَهَى».
رواه مسلم وأبو داود وغیرهما.
از عَدی بن عُمیره س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «اگر ما کسی از شما را عهدهدار مسئولیتی کنیم و او به اندازهی یک سوزن یا بیشتر از آن را از ما بپوشاند، خیانت به شمار آمده و روز قیامت آن را همراه خود میآورد. مرد سیاهی از انصار بلند شد – گویا من او را میبینم – و گفت: ای رسول الله ج! کاری که به من سپردهای از من بگیر! فرمود: «تو را چه شده است؟» گفت: از شما شنیدم که چنین و چنان فرمودی. رسول الله ج فرمود: «اکنون هم آن را میگویم: هریک از شما را عهدهدار مسئولیتی نمودیم، پس باید با کم و زیاد آن حاضر گردد، آنگاه هر چه از آن به او داده شد، بردارد و از هر چه نهی شد، دست بردارد».
1131-782- (10) (صحیح) وَعَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّ س قَالَ: اسْتَعْمَلَ النَّبِیُّ ج رَجُلًا مِنَ الأَزْدِ یُقَالُ لَهُ: (ابن اللُّتْبِیَّةِ) عَلَى الصَّدَقَةِ، فَلَمَّا قَدِمَ قَالَ: هَذَا [مَا] لَکُمْ، وَهَذَا أُهْدِیَ لِی! قَالَ: فَقَامَ رَسُولَ الله ج فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّی أَسْتَعْمِلُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ عَلَى العَمَلِ مِمَّا وَلَّانِی اللَّهُ، فَیَأْتِی فَیَقُولُ: هَذَا [مَا] لُکُمْ، وَهَذَا هَدِیَّةٌ أُهْدِیَتْ لِی! أَفَلاَ جَلَسَ فِی بَیْتِ أَبِیهِ وَأُمِّهِ حَتَّى تَأْتِیَهُ هَدِیَّتُهُ إِنْ کَانَ صَادِقًا؟! وَاللَّهِ لاَ یَأْخُذُ أَحَدٌ مِنْکُمْ شَیْئًا بِغَیْرِ حَقِّهِ إِلَّا لَقِیَ اللَّهَ یَحْمِلُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدًا مِنْکُمْ لَقِیَ اللَّهَ یَحْمِلُ بَعِیرًا لَهُ رُغَاءٌ، وَلَا بَقَرَةً لَهَا خُوَارٌ، أَوْ شَاةً تَیْعَرُ». ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ حَتَّى رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیهِ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟»، [بَصَرُ عَیْنِی، وَسَمعَ أُذُنِی].
رواه البخاری ومسلم([5]) وأبو داود.
از ابوحُمید ساعدی س روایت است که رسول الله ج یک نفر از طایفهی اَزد به نام (ابن اللُّتْبِیَّةِ) را مأمور گرفتن زکات نمود؛ وقتی از ماموریتش برگشت، به رسول الله ج گفت: این مال شما است و این هم هدیهای است که به من داده شده است. رسول الله ج بالای منبر رفت و سپاس و ستایش خداوند را به جا آورد و فرمود: «اما بعد، من مردی از شما را عهدهدار امری میکنم که خداوند به من سپرده است درحالیکه او برمیگردد و میگوید: این برای شما و این نیز هدیهای است که به من داده شده است. اگر راست میگوید چرا در خانهی پدر یا مادرش نمینشیند تا هدیهاش برای او آورده شود؟! به خدا سوگند، هریک از شما به جز حقش چیزی بگیرد، روز قیامت در حالی خداوند را ملاقات میکند که آن را بر دوشش حمل میکند؛ و نکند که در زمان ملاقات خداوند یکی از شما را ببینم در حالی بیاید که حامل شتر یا گاو یا گوسفندی باشد که فریاد میزند. سپس دستهایش را تا اندازهای که سفیدی زیر بغلش دیده شد، بلند کرد و سه بار فرمود: «خداوندا! آیا تبلیغ کردم؟» [چشمم دید و گوشم شنید].
(اللُّتْبِیَّةِ) بضم اللام وسکون التاء المثناة فوق وکسر الباء الموحّدة بعدها یاء مثناة تحت مشدَّدة ثم هاء تأنیث: نسبة إلى حی یقال لهم (بنو لُتب) بضم اللام وسکون التاء، واسم ابن اللتبیة: عبدالله. وقوله: (تَیعَر) هو بمثناة فوق مفتوحة ثم مثناة تحت ساکنة ثم عین مهملة مفتوحة وقد تکسَر([6])، أی: تصیح، و(الیَعار): صوت الشاة.
1132-783- (11) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِیِّ س قَالَ: بَعَثَنِی رَسُولَ الله ج سَاعِیًا ثُمَّ قَالَ: «انْطَلِقْ أَبَا مَسْعُودٍ، وَلَا أُلْفِیَنَّکَ تَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى ظَهْرِکَ بَعِیرٌ مِنْ إِبِلِ الصَّدَقَةِ لَهُ رُغَاءٌ قَدْ غَلَلْتَهُ». قَالَ: فَقُلتُ: إِذًا لَا أَنْطَلِقُ. قَالَ: «إِذًا لَا أُکْرِهُکَ».
رواه أبو داود.
از ابومسعود انصاری س روایت است که رسول الله ج مرا برای جمعآوری زکات فرستاد و فرمود: «ای ابومسعود! برو، مبادا در روز قیامت در حالی با تو روبرو شوم که به خاطر خیانت، شتر صدقهای را که فریاد میزند بر پشتت حمل میکنی». گفتم: در این صورت نمیروم. رسول الله ج فرمود: «من تو را مجبور نمیکنم».
1133-478- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی رَافِعٍ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا صَلَّى الْعَصْرَ ذَهَبَ إِلَى بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ، فَیَتَحَدَّثُ عِنْدَهُمْ حَتَّى یَنْحَدِرَ لِلْمَغْرِبِ - قَالَ أَبُو رَافِعٍ: - فَبَیْنَمَا النَّبِیُّ ج یُسْرِعُ إِلَى الْمَغْرِبِ مَرَرْنَا بِالْبَقِیعِ، فَقَالَ: «أُفٍّ لَکَ، أُفٍّ لَکَ». فَکَبُرَ ذَلِکَ فِی ذَرْعِی([7])، فَاسْتَأْخَرْتُ، وَظَنَنْتُ أَنَّهُ یُرِیدُنِی، فَقَالَ: «مَا لَکَ؟ امْشِ». فَقُلْتُ: أَحْدَثْتُ حَدَثًا؟ قَالَ: «مَا ذَاکَ؟» قُلْتُ: أَفَّفْتَ بِی. قَالَ: «لَا. وَلَکِنْ هَذَا فُلَانٌ بَعَثْتُهُ سَاعِیًا عَلَى بَنِی فُلَانٍ، فَغَلَّ نَمِرَةً فَدُرِّعَ [الْآنَ]([8]) مِثْلَهَا مِنْ النَّار».
رواه النسائی وابن خزیمة فی "صحیحه"([9]).
(النَّمِرة) به کسر میم: لباسی از پشم خطدار.
از ابورافع س روایت است که: چون رسول خدا ج نماز عصر را میخواند به سوی بنی عبدالاشهل میرفت و در میان آنها تا مغرب سخن میگفت. ابورافع میگوید: باری که رسول خدا شتابان برای نماز مغرب رفتند، از بقیع گذشتیم که فرمودند: «اف بر تو باد، اف بر تو باد». این مساله بر من دشوار آمد. پس با تاخیر حرکت کردم. و گمانم این بود که این خطاب متوجه من است. پس رسول خدا ج فرمود: چه شده؟ حرکت کن. پس گفتم: با خود گمانی نمودم. رسول خدا ج فرمود: چه گمانی؟ گفتم: به من گفتید اف بر تو باد. رسول خدا ج فرمودند: نه، [منظور من تو نبودی] بلکه فلانی بود که او را به سوی بنی فلان فرستادم و پارچهای پشمی خطدار را دزدید که اکنون مانند آن زرهای از آتش بر وی پوشانده شده است».
1134-784- (12) (حسن صحیح) وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّی مُمْسِکٌ بِحُجَزِکُمْ عَنِ النَّارِ: هَلُمَّ عَنِ النَّارِ، وَتَغلِبونَنی؛ تَقَاحَمُونَ فِیه تَقَاحُمَ الْفَرَاشِ فِی النَّارِ أو الْجَنَادِبِ، فَأُوشِکُ أَنْ أُرْسِلَ بِحُجَزِکُمْ، وَأَنَا فرطَکُمْ عَلَى الْحَوْضِ، فَتَرِدُونَ عَلَیَّ مَعًا وَأَشْتَاتًا، فَأَعْرِفَکُمْ بِسِیمَاکُمْ وَأَسْمَائِکُمْ، کَمَا یَعْرِفُ الرَّجُلُ الْغَرِیبَةَ مِنَ الْإِبِلِ فِی إِبِلِهِ، وَیُذهَبُ بِکُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، وَأُنَاشِدُ فِیکُمْ رَبَّ العالیمن، فَأَقُولُ: أَی رَبِّ أُمَّتِی!! فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ! إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، إِنَّهُم کَانُوا یَمْشُونَ بَعْدَکَ الْقَهْقَرَى عَلَى أَعْقَابِهِمْ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکَمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ شَاةً لَهُ ثُغَاءٌ، فَیُنَادِی یَا مُحَمَّدُ! یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکَمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ بَعیراً لَهُ رُغَاةٌ، فَیُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ! یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ فَرَسًا لَهَا حَمْحَمَةٌ یُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ! یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ سِقَاءً مِنْ أَدَمٍ یُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ».
رواه أبو یعلى والبزار إلا أنّه قال: "قشعاً" مکان "سقاء".
وإسنادهما جید إن شاء الله([10]).
از عمر بن خطاب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من برای اینکه در آتش نیفتید کمربندهای شما را گرفته و میگویم: از طرف آتش به سوی من بیایید، شما بر من غلبه کرده و همانند پروانهها و حشرات به سوی آتش میشتابید، نزدیک است که کمربندهای شما را رها کنم. و من بر حوض از شما پیشی میگیرم و شما به صورت دستهجمعی و جداگانه بر من وارد میشوید و شما را به چهرهها و نامهایتان میشناسم، چنانکه شتربان شتر غریبه را در میان شترانش میشناسد؛ شما را به سمت چپ میبرند و به خاطر شما خداوند را به فریاد طلبیده و میگویم: پروردگارا! امت من؛ میگوید: ای محمد! تو نمیدانی بعد از تو چه کردهاند، آنها پیوسته به اعمال گذشتهی خویش برمیگشتند؛ مبادا فردی از شما در روز قیامت حامل گوسفندی که فریاد میزند بیاید و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری برایت نمیتوانم انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم؛ مبادا فردی از شما در روز قیامت حامل شتری که فریاد میزند بیاید و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم؛ مبادا فردی از شما در روز قیامت حامل اسبی که فریاد میزند بیاید و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم؛ مبادا در روز قیامت فردی از شما در حالی بیاید که حامل مشکی از پوست باشد و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
(الفَرَط) بالتحریک: هو الذی یتقدم القوم إلى المنزل لیهیىء مصالحهم. و(الحجز) بضم الحاء المهملة وفتح الجیم بعدهما زای: جمع (حجزة) بسکون الجیم: وهو معقد الإزار وموضع التکة من السراویل. و(الحَمحَمة) بحاءین مهملتین مفتوحتین: هو صوت الفرس. وتقدم تفسیر (الثغاء) و(الرغاء) [قریباً تحت الحدیث الثامن فی الباب]. و(القشَع) مثلثة القاف وبفتح الشین المعجمة: هو هنا القِربة الیابسة (!) وقیل: بیت من أدم، وقیل: هو النطع، وهو محتمل الثلاثة، غیر أنه بالقربة أمسّ([11]).
1135-785- (13) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْمُعْتَدِی فِی الصَّدَقَةِ کَمَانِعِهَا».
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که در زکات تجاوز و تعدی نماید مانند کسی است که از پرداخت آن خودداری میکند».
رواه أبو داود والترمذی وابن ماجه، وابن خزیمة فی "صحیحه"؛ کلهم من روایة سعد بن سنان عن أنس، وقال الترمذی: "حدیث غریب، وقد تکلم أحمد بن حنبل فی سعد بن سنان"، ثم قال: «(وقوله): "المعتدی فی الصدقة کمانعها" یقول: على المعتدی من الإثم کما على المانع إذا منع". قال الحافظ: «وسعد بن سنان وُثِّقَ، کما سیأتی».
و منظور از (الْمُعْتَدِی فِی الصَّدَقَةِ کَمَانِعِهَا) این است که: گناه کسی که در صدقه تعدی و تجاوز میکند مانند گناه کسی است که از پرداخت زکات خودداری میکند.
1136-479- (3) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَتِیکٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «سَیَأْتِیکُمْ رُکَیْبٌ مُبْغَضُونَ، فَإِنْ جَاءُوکُمْ، فَرَحِّبُوا بِهِمْ، وَخَلُّوا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَبْتَغُونَ، فَإِنْ عَدَلُوا فَلِأَنْفُسِهِمْ، وَإِنْ ظَلَمُوا، فَعَلَیْهم وَأَرْضُوهُمْ، فَإِنَّ تَمَامَ زَکَاتِکُمْ رِضَاهُمْ، وَلْیَدْعُوا لَکُمْ».
رواه أبو داود([12]).
از جابر بن عتیک س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «گروهی نزد شما خواهد آمد که مورد خشم و نفرت هستند. پس چون نزد شما آمدند به آنها خوش آمد گویید (و راه را برای آنها باز نموده) و میان آنها و آنچه میخواهند [زکات] مانعی ایجاد نکنید. اگر با عدالت رفتار کردند به سود خود آنان است و اگر ظلم کردند به ضررشان میباشد. و آنان را راضی کنید؛ پرداخت کامل زکات رضایت آنها را به دنبال دارد و آنان باید برای شما دعا کنند».
(فصل)
1137-480—(4) (ضعیف) عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَا یَدْخُلُ صَاحِبُ مَکْسٍ الْجَنَّةَ». قَالَ یَزِیدُ بن هارون: «یَعْنِی الْعُشَارَ».
رواه أبو داود، وابن خزیمة فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم من روایة محمد بن إسحاق، وقال الحاکم: "صحیح على شرط مسلم". کذا قال، ومسلم إنما خرج لمحمد بن إسحاق فی المتابعات([13]). قال البغوی: "یرید بـ(صاحب المکس): الذی یأخذ من التجار إذا مروا علیه مکساً باسم العشر». قال الحافظ: «أما الآن فإنهم یأخذون مکساً باسم العشر، ومکوساً أخر لیس لها اسم، بل شیء یأخذونه حراماً وسحتاً، ویأکلونه فی بطونهم ناراً ﴿حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ١٦﴾"([14]).
از عُقبه بن عامر س روایت است که از رسول خدا ج شنیده که فرمودند: «مالیاتگیر وارد بهشت نمیشود».
بغوی میگوید: «منظور از (صَاحِبُ مَکْسٍ) کسی است که در برخورد با تجار مالیاتی به اسم عشر از آنها میگیرد». حافظ میگوید: «هم اکنون آنها مالیاتی به اسم عشر میگیرند و نیز مالیاتهای دیگری میگیرند که اسمی ندارند بلکه اموالی را به حرام تصاحب کرده و آتش در شکمشان میریزند. ﴿حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ١٦﴾ [الشورى: 16] «دلیلشان نزد پروردگارشان باطل (و بیاساس) است و خشم (الله) بر آنهاست و عذاب شدیدی برای آنهاست».([15])
1138-481- (5) (ضعیف) وَعَنِ الْحَسَنِ قَالَ: مَرَّ عُثْمَانُ بْنُ أَبِی الْعَاصِ عَلَى کِلَابِ بْنِ أُمَیَّةَ وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى مَجْلِسِ الْعَاشِرِ بِـ(الْبَصْرَةِ)، فَقَالَ: مَا یُجْلِسُکَ هَهُنَا؟ قَالَ: اسْتَعْمَلَنِی عَلَى هَذَا الْمَکَانِ - یَعْنِی زِیَادًا - فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ: أَلَا أُحَدِّثُکَ حَدِیثًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ عُثْمَانُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «کَانَ لِدَاوُدَ نَبِیِّ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ سَاعَةٌ یُوقِظُ فِیهَا أَهْلَهُ، یَقُولُ: یَا آلَ دَاوُدَ! قُومُوا فَصَلُّوا، فَإِنَّ هَذِهِ سَاعَةٌ یَسْتَجِیبُ اللَّهُ فِیهَا الدُّعَاءَ إِلَّا لِسَاحِرٍ أَوْ عاشرٍ». فَرَکِبَ کِلاَبُ بْنُ أُمَیَّةَ سَفِینَةً فَأَتَى زَیِادًا، فَاسْتَعْفَاهُ، فَأَعْفَاهُ.
رواه أحمد والطبرانی فی "الکبیر".
حسن میگوید: عثمان بن ابی العاص بر کلاب بن امیه گذشت که وی در مجلس مالیاتبگیران در بصره نشسته بود. به وی گفت: چه باعث شده اینجا بنشینی؟ گفت: زیاد مرا در این مکان مسئولیت داده است. پس عثمان به وی گفت: آیا حدیثی را برایت روایت نکنم که آنرا از رسول خدا ج شنیدم؟ پس گفت: بله؛ عثمان گفت: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «پیامبر خدا داود ÷ در ساعتی مشخص خانوادهاش را بیدار کرده و میگفت: ای اهل داود، برخیزید و نماز بگزارید. خداوند متعال در این ساعت دعاها را اجابت میکند مگر دعای ساحر و مالیات بگیر را»؛ پس کلاب بن امیه سوار کشتی شده و نزد زیاد رفته و از این عمل استعفا داد و زیاد از او پذیرفت».
0-786- (14) (صحیح) ورواه([16]) فی "الأوسط". ولفظه: عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «تُفْتَحُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ نِصْفَ اللَّیْلِ، فَیُنَادِی مُنَادٍ: هَلْ مِنْ دَاعٍ فَیُسْتَجَابُ لَهُ؟ هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَیُعْطَى؟ هَلْ مِنْ مَکْرُوبٍ فَیُفَرَّجَ عَنْهُ؟ فَلَا یَبْقَى مُسْلِمٌ یَدْعُو بِدَعْوَةٍ إِلَّا اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ، إِلَّا زَانِیَةً تَسْعَى بِفَرْجِهَا، أَوْ عَشَّارًا».
از رسول الله ج روایت است که فرمودند: «درهای آسمان در نیمهی شب باز میشود و منادی ندا میدهد: آیا درخواستکنندهای هست که دعای او را قبول کنم؟ آیا سؤال کنندهای هست که به او عطا کنم؟ آیا فرد گرفتاری هست که گرفتاری او را برطرف کنم؟ پس مسلمانی نیست که [در این وقت] دعا کند مگر اینکه خداوند متعال آن را قبول میکند جز زن فاحشهای که به وسلهی فرجش کسب درآمد کند یا مالیات بگیر».
(ضعیف) وفی روایة له فی "الکبیر" أیضاً: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «إِنَّ اللهَ یَدْنُو مِنْ خَلْقِهِ، فَیَغْفِرُ لِمَنِ یَسْتَغْفِرَ إِلَّا لِبَغِیٍّ بِفَرْجِهَا، أَوْ عَشَّارٍ».
همچنین در روایت «الکبیر» از وی روایت است که از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «خداوند متعال به مخلوقاتش نزدیک شده و کسانی را که طلب مغفرت میکنند میبخشد مگر در مورد دو نفر: زنا کار یا مالیات بگیر».
وإسناد أحمد فیه علی بن زید، وبقیة رواته محتج بهم فی "الصحیح" واختلف فی سماع الحسن من عثمان س.
1139-787- (15) (صحیح) وَعَنْ أَبِی الْخَیْرِ س قَالَ: عَرَضَ مَسْلَمَةُ بْنُ مُخَلَّدٍ - وَکَانَ أَمِیرًا عَلَى مِصْرَ - عَلَى رُوَیْفِعِ بْنِ ثَابِتٍ س أَنْ یُوَلِّیَهُ الْعُشُورَ، فَقَالَ: إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ صَاحِبَ الْمَکْسِ فِی النَّارِ».
رواه أحمد من روایة ابن لهیعة([17])، والطبرانی بنحوه، وزاد: (یعنی العاشر).
از ابو الخیر س روایت است که مَسلَمَه بن مُخَلَّد، امیر مصر میخواست رُوَیفِعِ بن ثابت س را مسؤول گرفتن مالیات نماید. رُوَیفع س گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «مالیاتگیر در جهنم است».
1140-482- (6) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللهِ ج فِی الصَّحْرَاءِ، فَإِذَا مُنَادٍ یُنَادِیهِ: یَا رَسُولَ اللهِ! فَالْتَفَتَ فَلَمْ یَرَ أَحَدًا، ثُمَّ الْتَفَتَ، فَإِذَا ظَبْیَةٌ مُوَثَّقَةٌ، فَقَالَتْ: ادْنُ مِنِّی یَا رَسُولَ اللهِ! فَدَنَا مِنْهَا، فَقَالَ: «حَاجَتُکِ؟» قَالَتْ: إِنَّ لِی خِشَفَیْنِ([18]) فِی ذَلِکَ الْجَبَلِ، فَحُلَّنِی حَتَّى أَذْهَبَ، فَأُرْضِعَهُمَا، ثُمَّ أَرْجِعُ إِلَیْکَ. قَالَ: «وَتَفْعَلِینَ؟». قَالَتْ: عَذَّبَنِی اللهُ بِعَذَابِ الْعُشَارِ إِنْ لَمْ أَفْعَلْ، فَأَطْلَقَهَا، فَذَهَبَتْ فَأَرْضَعَتْ خِشَفَیْهَا ثُمَّ رَجَعَتْ، فَأَوْثَقَهَا، وَانْتَبَهَ الْأَعْرَابِیُّ([19])، فَقَالَ: أَلَکَ حَاجَةٌ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ تُطْلِقُ هَذِهِ». فَأَطْلَقَهَا، فَخَرَجَتْ تَعْدُو، وَهِیَ تَقُولُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّکَ رَسُولُ اللهِ».
رواه الطبرانی.
از ام سلمه ل روایت است که: رسول خدا ج در بیابان بود که کسی فریاد زد: یا رسول الله؛ اما رسول خدا ج به اطراف نگاه کرده و کسی را ندید. برای بار دوم به اطراف توجه کرد که آهویی را در بند دید. آهو گفت: ای رسول خدا! به من نزدیک شو؛ رسول خدا ج به آهو نزدیک شده و فرمود: چه نیازی داری؟ گفت: در این کوه دو بچه دارم پس مرا آزاد کن تا نزد آنها رفته و به آنها شیر دهم و سپس نزد تو بازگردم. رسول خدا ج فرمود: آیا چنین میکنی؟ گفت: خداوند مرا به عذاب مالیات بگیران دچار کند اگر چنین نکنم. پس رسول خدا ج او را آزاد کرد. بنابراین آهو رفته و فرزندانش را شیر داده و بازگشت و رسول خدا ج او را بست. بادیهنشین متوجه شد و گفت: ای رسول خدا، آیا خواستهای داری؟ فرمود: بله؛ این آهو را آزاد کن. پس آهو را درحالی آزاد کرد که میدوید و میگفت: گواهی میدهم معبود بر حقی جز الله نیست و تو رسول خدایی».
1141-788- (16) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأُمَنَاءِ([20])، وَیْلٌ لِلْعُرَفَاءِ، وَیْلٌ لِلْأُمَرَاءِ، لَیَتَمَنَّیَنَّ أَقْوَامٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّ ذَوَائِبَهُمْ مُعَلَّقَةً بِالثُّرَیَّا، یَتَذَبْذَبُونَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَلَمْ یَکُونُوا عَمِلُوا عَلَى شَیْءٍ».
رواه أحمد من طرق، رواة بعضها ثقات([21]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وای بر عهدهداران مسئولیت امانت([22])، وای بر مسئولین امور و وای بر امیران؛ در روز قیامت اقوامی آرزو میکنند [که ای کاش] با موی سر به به ستارهی ثریا معلق شده و بین آسمان و زمین حرکت میکردند اما عهدهدار مسئولیت امری نمیبودند».
1142-789- (17) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأُمَرَاءِ، وَیْلٌ لِلْعُرَفَاءِ، وَیْلٌ لِلْأُمَنَاءِ، لَیَتَمَنَّیَنَّ أَقْوَامٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّ ذَوَائِبَهُمْ کَانَتْ مُعَلَّقَةً بِالثُّرَیَّا یُدَلْدَلُونَ([23]) بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَأَنَّهُمْ لَمْ یَلُوا عَمَلًا».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم، واللفظ له، وقال: "صحیح الإسناد"([24]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وای بر امیران، وای بر مسئولین امور، وای بر امانتداران؛ در روز قیامت اقوامی آرزو میکنند که [ای کاش در دنیا] با موی سر به ستارهی ثریا آویزان شده و بین آسمان و زمین حرکت میکردند اما مسؤلیتی به عهده نمیگرفتند».
1143-483- (7) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ فِی النَّارِ حَجَرًا یُقَالُ لَهُ: (وَیْلٌ)، یَصْعَدُ عَلَیْهِ الْعُرَفَاءُ وَیَنْزِلُونَ».
رواه البزار.
از سعد بن ابی وقاص س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «در دوزخ سنگی است که به آن ویل گفته میشود که مسئولین امور از آن بالا و پایین میروند».
1144-484- (8) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَنَسٍ س أَنَّ النَّبِیَّ ج مَرَّتْ بِهِ جَنَازَةٌ فَقَالَ: «طُوبَى لَهُ إِنْ لَمْ یَکُنْ عَرِیفاً».
رواه أبو یعلى، وإسناده حسن إن شاء الله تعالى([25]).
از انس س روایت است که رسول خدا ج در مورد جنازهای فرمودند: «خوشا به حالش اگر مسئول امور [قومش] نبوده باشد».
1145-485- (9) (ضعیف) وَعَنْ الْمِقْدَامِ بْنِ مَعْدِی کَرِبَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ضَرَبَ عَلَى مَنْکِبَیْهِ([26])، ثُمَّ قَالَ: «أَفْلَحْتَ یَا قُدَیْمُ! إِنْ مُتَّ وَلَمْ تَکُنْ أَمِیرًا، وَلَا کَاتِبًا، وَلَا عَرِیفًا».
رواه أبو داود.
از مقدام بن مَعدی کرب روایت است که رسول خدا ج ضربهای به شانههایش زده و سپس فرمود: «ای قُدَیم رستگار خواهی شد اگر درحالی بمیری که امیر و کاتب و مسئول امور [بخشی از مردم یا قومت] نباشی».
1146-486- (10) (ضعیف) وَعَن مَوْدُودُ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ سَیْفِ بْنِ حَارِثةَ الْیَرْبُوعِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ([27]): أَنَّهُ أَتَى النَّبِیَّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی تَمِیمٍ ذَهَبَ بِمَالِی کُلِّهِ. فَقَالَ لِی رَسُولُ اللهِ ج: «لَیْسَ عِنْدِی مَالٌ أُعْطِیکَهُ». ثُمَّ قَالَ: «هَلْ لَکَ أَنْ تَعْرِّفَ عَلَى قَوْمِکَ؟ - أَو أَلَا أُعَرِّفُکَ عَلَى قَوْمِکَ؟-» قُلْتُ: لَا. قَالَ: «أَمَا إِنَّ الْعَرِیفَ یُدْفَعُ فِی النَّارِ دَفْعًا».
رواه الطبرانی، ومودود لا أعرفه.
از مودود بن حارث بن یزید بن کُریب از پدرش از جدش روایت است که: وی نزد رسول خدا ج رفت و گفت: ای رسول خدا، مردی از بنی تمیم تمام مالم را برده است. پس رسول خدا ج به من گفت: «چیزی نزد من نیست که به او بدهی». سپس فرمود: «آیا مسئول امور [قومت] هستی؟ گفتم: نه؛ فرمود: «اما کسی که مسئول امور [قومش] باشد به یکباره به دوزخ میافتد».
1147-487- (11) (ضعیف) وَعَنْ غَالِبٌ الْقَطَّانُ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ: أَنَّ قَوماً کَانُوا عَلَى مَنْهَلٍ مِنَ المَنَاهِلِ، فَلَمَّا بَلَغَهُمُ الْإِسْلَامُ، جَعَلَ صَاحِبُ الْمَاءِ لِقَوْمِهِ مِائَةً مِنَ الْإِبِلِ عَلَى أَنْ یُسْلِمُوا، فَأَسْلَمُوا وَقَسَمَ الْإِبِلَ بَیْنَهُمْ، وَبَدَا لَهُ أَنْ یَرْتَجِعَهَا، فَأَرْسَلَ ابْنَهُ إِلَى النَّبِیِّ ج، - فذکر الحدیث. وَفِی آخره: ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَبِی شَیْخٌ کَبِیرٌ، وَهُوَ عَرِیفُ الْمَاءِ، وَإِنَّهُ یَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ لِی الْعِرَافَةَ بَعْدَهُ. قَالَ: «إِنَّ الْعِرَافَةَ حَقٌّ، وَلَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنَ عِرَافَةَ، وَلَکِنَّ الْعُرَفَاءَ فِی النَّارِ».
رواه أبو داود، ولم یسم الرجل، ولا أباه، ولا جده.
از غالب قطان از مردی از پدرش از جدش روایت است: قومی بود که آبشخوری داشتند. چون اسلام به آنها ابلاغ شد، مسئول آن در برابر اسلام آوردن قومش صد شتر برای آنها در نظر گرفت. پس اسلام آوردند و و شترها بین آنها تقسیم شد. اما پس از این خواست تا شترها به وی برگردانده شود. پس برای این مهم پسرش را نزد رسول خدا ج فرستاد. و حدیث ادامه دارد تا اینکه در انتهای آن آمده است: سپس گفت: پدرم مردی سالخورده و مسئول آبشخور است. او از شما میخواهد که مرا پس از وی مسئول آبشخور قرار دهید. رسول خدا ج فرمود: «این عمل حق است و باید برای مردم مسئولی باشد، اما مسئولین در آتش هستند».
1148-790- (18) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَأَبِی هُرَیْرَةَ ب قَالَا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَیَأْتِیَنَّ عَلَیْکُمْ أُمَرَاءُ یُقَرِّبُونَ شِرَارَ النَّاسِ، وَیُؤَخِّرُونَ الصَّلَاةَ عَنْ مَوَاقِیتِهَا، فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ مِنْکُمْ، فَلَا یَکُونَنَّ عَرِیفًا، وَلَا شُرْطِیًا، وَلَا جَابِیًا، وَلَا خَازِنًا».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"([28]).
از ابوسعید و ابوهریره ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «امیرانی بر شما حکومت خواهند کرد که بدترین مردم را اطراف خود جمع نموده و خواندن نماز را از وقت آن به تأخیر میاندازند، پس اگر یکی از شما این حاکمان را درک نمود، [در چنین دستگاهی] مسئول امور و مصالح مردم، سرباز، مسئول جمعآوری اموال دولت [مالیات و خراج و زکات و..] و خزانهدار نشود».
4- (الترهیب من المسألة وتحریمها مع الغنى، وما جاء فی ذم الطمع، والترغیب فی التعفف والقناعة والأکل من کسب یده)
([1]) الأصل ومطبوعة عمارة والثلاثة: "ینقل"! قال الحافظ الناجی: "کذا وُجد فی النسخ (ینقل) بالقاف واللام من (النقل)، وهو تصحیف بلا شک، وإنما هو (ینفِّذ) ". قلت: وکذا على الصواب وقع فی مخطوطتنا الظاهریة.
([2]) قال الناجی (110): "تخیل أنَّ المراد بـ (العامل): العامل على الصدقة، والذی یظهر أنه العامل بیده تکسّباً، وحینئذ محله کتاب البیع، وهناک ذکره الهیثمی فی "معجمه" (کذا والصواب "مجْمعه") أول "البیوع"، وبوَّب علیه "باب نصح الأجیر"، فینبغی تحویله إلى محله، وذکره مع ما یشبهه من الأحادیث فی هذا الکتاب".
([3]) بالمثناة من تحت. ووقع فی الأصل (حبان) بالموحدة، والتصحیح من کتب الرجال، وهو فی المخطوطة مهمل، وفی مطبوعة عمارة بالموحدة!
([4]) بکسر المیم؛ أی: الإبرة.
([5]) فی "الإمارة" (6/ 11-12)، والسیاق له فی روایة مع اختصار فی أوله واختلاف یسیر فی بعض ألفاظه مما قبل خطبته ج، والزیادة منه.
([6]) قال الناجی (110): "کان ینبغی له أن یعکس، إذ الکسر هو المتقدم، ولم یذکر بعضهم غیره".
([7]) أی: طاقتی. فی "المصباح": (وذرع الإنسان): طاقته التی یبلغها".
([8]) زیادة من النسائی. وقد صححت منه بعض الألفاظ وقعت خطأ فی الأصل.
([9]) قلت: فیه (منبوذ، رجل من آل أبی رافع)، لم یوثقه أحد ولا ابن حبان! وقال الحافظ: "مقبول". ومع ذلک حسنه الثلاثة المعلقون!
([10]) قلت وأشار ابن عبد البر فی "التمهید" (2/ 300-301) إلى تقویته، ورواه ابن أبی شیبة (11/ 451-452)، وعنه ابن أبی عاصم فی "السنة" (2/ 346/ 744).
([11]) قال الحافظ الناجی: "فیه أمور: منها ادعاء تثلیث القاف وفتح السین، وخلط لفظة مفردة بأخرى جمع، وغیر ذلک مما ستعرفه، فأما القشع المراد ونظیره فهو بإسکان الشین وفتح القاف، قال النووی: وکسرها. ذکره فی "شرح مسلم". وعلى الفتح اقتصر صاحب "المشارق" وغیره. قال الراوی فی "مسلم": القشع: النطع. قال فی "النهایة": قیل: أراد به القربة الخلق. قلت: ولم أر أحداً ضم قافه، وأظنه من تصرف المصنف. وقال ابن الأثیر فی قوله: "یحمل قشعا من أدم" أی: جلداً یابساً، وقیل: نطعاً. وقیل: أراد القربة البالیة وهذه اللفظة حرَّفها المصنف بـ (الیابسة)! قال ابن الأثیر: وهو إشارة إلى الخیانة فی الغنیمة أو غیرها من الأعمال، وأما القشع بکسر القاف وفتح الشین جمع قشع على غیر قیاس، وقیل: جمع قشعة، وهی ما یقشع عن وجه الأرض من المدر والحجر. . ".
([12]) فی إسناده ثلاث علل، أحدها الجهالة، وبیانه فی الأصل و"المشکاة".
([13]) قلت: وابن إسحاق معروف بالتدلیس، وقد عنعنه.
([14]) میگویم: ایی سخن حافظ بیانگر وضعیت زمان وی میباشد؛ براستی اگر مالیاتهای امروزی را میدید چه میگفت؟!
([15]) [و در شرح السنه آمده است: منظور از (صَاحِبُ مَکْسٍ) کسی است که در برخورد با تجار مالیاتی به اسم عشر از آنها میگیرد؛ اما مسئول جمعآوری زکات و کسی که مقدار عشری را از اهل ذمه میگیرد که بر مبنای آن توافق کردهاند، محتسب میباشد مادامیکه دچار تعدی و تجاوز نشود و با هرگونه تعدی و ظلمی گنهکار میشود». عون المعبود وحاشیة ابن القیم (8/ 111)] (مصحح).
([16]) قلت: وخلط الثلاثة بین الضعیف المشار إلیه، والصحیح الذی هنا بلفظة واحدة: «صحیح»! مع أن المولف بیّن علة الضعیف بأن فیه «علی بن زید»، وهو ابن جدعان الضعیف.
([17]) قلت: هو عند أحمد من روایة قتیبة عنه، وهی صحیحة کما تبین لنا أخیراً والحمد لله، فانظر "الصحیحة" (3405). وغفل عن هذا الثلاثة!
([18]) (الخشفین) مثنای (خشف) به کسر خاء به معنای فرزند آهو میباشد که بر بچه آهوی نر و ماده اطلاق میشود.
([19]) لم یسبق له ذکر، وکأَنه سقط من الراوی أو الناسخ، وروی عن زید بن أرقم: نحوه وقال: "فمررنا بخباء أعرابی. . ." فذکره بنحوه وسنده أیضاً واه جداً.
([20]) فی الطبعة السابقة: (للأمراء)! وأثبتناها من الطبعة المنیریة، ومن أصول الشیخ. [ش].
([21]) فیه نظر بینته فی الأصل، خلاصته أن الطرق المشار إلیها تدور على راوٍ واحد، ثم هو ممن لم تثبت عدالته، وهو الآتی بعده! لکنی وجدت له طریقاً آخر، وشاهداً، ولذلک صححته، وهو من مزایا هذه الطبعة، وقد خرجته فی "الصحیحة" (2620).
([22]) کسی که امام مسلمانان او را امانتدار بخش زکات و خراج و سایر امور مسلمانان قرار میدهد. مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح (6/ 2409) مصحح
([23]) أی: یضطربون ویتذبذبون؛ کما فی الحدیث الذی قبله. وفی "القاموس":
"و (الدلدال): الاضطراب، وقوم لدال ودُلدُل-بالضم-: تدلدلوا بین أمرین فلم یستقیموا". وکان الأصل (یُدلون): من الإدلاء، وعلیه جرى عمارة والجهلة الثلاثة! ولیس له معنى وثیق هنا، فصححته من "المستدرک". ولیس عند ابن حبان جملة: "یدلدلون بین السماء والأرض".
([24]) قلت: ولیس کذلک کما سبقت الإشارة إلیه آنفاً، ثم إن هذا الحدیث هو روایة فی الحدیث الذی قبله، وطریقهما واحد، فالتفریق بینهما یوهم خلاف ذلک، ویفتح الطریق لمن لا علم عنده أن یقوی أحدهم بالآخر، وإنما جاءت القوة من غیره کما ذکرت آنفاً.
([25]) کذا قال، وهو من أوهامه رحمه الله، لأنه ظن أن (مبارکاً) الذی فی إسناده هو (مبارک بن فضالة)، وهو حسن الحدیث إذا صرح بالتحدیث، ولیس به، وإنما هو (مبارک بن سحیم)، کما حققته فی "الضعیفة" (5072 و 6916). وإن من جهل المعلقین الثلاثة وتقلیدهم وسرقاتهم أنهم قالوا فی التعلیق على الحدیث: "ضعیف، قال الهیثمی: رواه أبو یعلى (3939) -کذا- عن محمد ولم ینسبه فلم أعرفه، وبقیة رجاله ثقات. قلنا: بل فیه مبارک بن سحیم؛ متروک". وهذا الحکم والإعلال سرقوه من تعلیق الأخ الدارانی على الحدیث فی "مسند أبی یعلى" (7/ 33-34) ولخصوه منه، ثم نسبوه لأنفسهم: "قلنا"!! وأما جهلهم فهو ظاهر جداً عند من یعلم، فإن کون الراوی متروکاً یقتضی الحکم على الحدیث بأنه ضعیف جداً، ولیس "ضعیف" فقط، ولکنه الجهل والتعالم: قلنا!!
([26]) کذا بالتثنیة، وإنما هو بالإفراد کما نبَّه علیه الحافظ الناجی (111)، ولم یتنبه له الجهلة! ثم إن إسناده ضعیف ومنقطع، وبیانه فی "الضعیفة" (1133).
([27]) الظاهر من السیاق أنه یزید بن کریب، ولیس بمراد. قال الناجی (112):
"لم یبین جده المذکور، وهو یزید بن سیف کما فی "تجرید الصحابة" للذهبی وغیره، وهو من المهمات المطلوبة".
([28]) أعله الثلاثة بجهالة راویة (عبد الرحمن بن مسعود الیشکری)، وتجاهلوا طریقاً أخرى کنت خرجتها فی "الصحیحة" (360)، ثم وجدت له شاهداً من حدیث ابن عباس، فألحقته به.
1115-768- (15) (حسن) رُوِیَ([1]) عَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ: أَنَّ امْرَأَةً أَتَتِ النَّبِیَّ ج وَمَعَهَا ابْنَةٌ لَهَا، وَفِی یَدِ ابْنَتِهَا مَسکَتَانِ غَلِیظَتَانِ مِنْ ذَهَبٍ، فَقَالَ لَهَا: «أَتُعْطِینَ زَکَاةَ هَذَا؟». قَالَتْ: لَا. قَالَ: «أَیَسُرُّکِ أَنْ یُسَوِّرَکِ اللَّهُ بِهِمَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ سِوَارَیْنِ مِنْ نَارٍ؟». قَالَ: فَخَلَعَتْهُمَا، فَأَلْقَتْهُمَا إِلَى النَّبِیِّ ج، وَقَالَتْ: هُمَا لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ».
رواه أحمد وأبو داود -واللفظ له- والترمذی والدارقطنی.
عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت میکند که زنی با دخترش نزد رسول الله ج آمد و در دست دخترش دو دستبند ضخیم از طلا بود. رسول الله ج به او گفت: «آیا زکات این را میدهی؟» جواب داد: نه؛ فرمود: «آیا راضی میشوی که خداوند در روز قیامت به جای آنها دو دستبند آتشین قرار دهد؟» پس آنها را بیرون آورده و پیش رسول الله ج انداخت و گفت: اینها برای خدا و رسولش.
ولفظ الترمذی والدارقطنی نحوه: «أَنَّ امْرَأَتَیْنِ أَتَتَا رَسُولَ اللَّهِ ج وَفِی أَیْدِیهِمَا سُوَارَانِ مِنْ ذَهَبٍ، فَقَالَ لَهُمَا: «أَتُؤَدِّیَانِ زَکَاتَهُ؟». قَالَتَا: لَا. فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتُحِبَّانِ أَنْ یُسَوِّرَکُمَا اللَّهُ بِسُوَارَیْنِ مِنْ نَارٍ؟». قَالَتَا: لَا. قَالَ: «فَأَدِّیَا زَکَاتَهُ».
ورواه النسائی مرسلاً ومتصلاً، ورجَّح المرسل([2]).
و در متن ترمذی و دارقطنی آمده است: «دو زن که در دستهایشان دو دستبند از طلا بود، نزد رسول الله ج آمدند. رسول الله ج به آن دو فرمود: «آیا زکات اینها را میدهید؟» گفتند: نه. رسول الله ج به آنها فرمود: «آیا دوست دارید که خداوند به شما دو دستبند از آتش بپوشاند؟» گفتند: نه. فرمود: «پس زکات آن را بدهید».
(المسَکَة) محرکةَ: واحدة (المَسَک)، عبارت است از دستبندی از ذِبل([3]) (صدف یا گوش ماهی) یا دستبندی از شاخ یا عاج؛ و چون جنس آن از چیز دیگری باشد همراه آن ذکر میشود.
قال الخطابی فی قوله ج: «أَیَسُرُّکِ أَنْ یُسَوِّرَکِ اللَّهُ بِهِمَا سِوَارَیْنِ مِنْ نَارٍ؟!»: "إنما هو تأویل قوله عز وجل: ﴿یَوۡمَ یُحۡمَىٰ عَلَیۡهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ﴾» انتهى([4]).
خطابی میگوید در این مورد که رسول الله ج فرمود: «أَیَسُرُّکِ أَنْ یُسَوِّرَکِ اللَّهُ بِهِمَا سِوَارَیْنِ مِنْ نَارٍ؟!» میگوید: «آن تفسیر ای کلام الهی است که میفرماید: ﴿یَوۡمَ یُحۡمَىٰ عَلَیۡهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا کَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَکۡنِزُونَ٣٥﴾ [التوبة: 35] «روزیکه آن را در آتش جهنم گرم (و تفتهاش) کنند، پس با آن پیشانیهایشان و پهلوهایشان و پشتهایشان را داغ کنند، (و به آنها گفته شود) این همان چیزی است که برای خود اندوختید، پس بچشید (طعم) آنچه را میاندوختید».
1116-769- (16) (صحیح) وَعَن عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِیِّ ج فَقَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَرَأَى فِی یَدَیَّ فَتَخَاتٍ مِنْ وَرِقٍ، فَقَالَ: «مَا هَذَا یَا عَائِشَةُ؟ فَقُلْتُ: صَنَعْتُهُنَّ أَتَزَیَّنُ لَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «أَتُؤَدِّینَ زَکَاتَهُنَّ؟». قُلْتُ: لَا، أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ. قَالَ: «هُوَ حَسْبُکِ مِنَ النَّارِ».
رواه أبو داود والدارقطنی، وفی إسنادهما یحیى بن أیوب الغافقی، وقد احتج به الشیخان وغیرهما، ولا اعتبار بما ذکره الدار قطنی من أنّ محمد بن عطاء مجهول؛ فإنه محمد بن عمر بن عطاء نُسب إلى جده، وهو ثقة ثَبتٌ، روى له أصحاب "السنن"، واحتج به الشیخان فی "صحیحیهما".
از عایشه ل همسر رسول الله ج روایت است که میگوید: رسول الله ج به خانهام وارد شد و چند انگشتر نقره را در دست من دید، فرمود: «ای عایشه! این چیست؟» گفتم: ای رسول الله ج! آنها را آماده کردهام تا خود را برای شما بیارایم. فرمود: «آیا زکات آنها را میدهی؟» گفتم: خیر، یا هر چه خدا بخواهد. فرمود: «این برای گرفتار شدن تو به آتش دوزخ کافی است».
(الفَتَخات) بالخاء المعجمة: جمع (فَتخَة) وهی حلقة لا فَص لها، تجعلها المرأة فی أصابع رجلیها، وربما وضعتها فی یدها. وقال بعضهم: هی خواتم کبار کان النساء یتختَّمنَ بها. قال الخطابی: "والغالب أن الفتخات لا تبلغ بانفرادها نصاباً، وإنما معناه: أن تضم إلى بقیة ما عندها من الحلی، فتؤدی زکاتها فیه"([5]).
الفَتَخات جمع (فَتخَة) عبارت است از حلقهی بدون نگین که زنان در انگشتان پا و چه بسا در انگشتان دست قرار میدهند. و برخی میگویند: عبارت است از انگشترهایی بزرگ که زنان به عنوان انگشتری از آنها استفاده میکنند. خطابی میگوید: «غالبا این فتخات به تنهایی به مقدار نصاب لازم برای زکات نمیرسند، لذا معنای این روایت آن است که زکات آنها به همراه بقیه زیورآلات پرداخت گردد».
1117-770- (17) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ یَزِیدَ ل قَالَتْ: دَخَلْتُ أَنَا وَخَالَتِی عَلَى النَّبِیِّ ج، وَعَلَیْنَا أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ، فَقَالَ لَنَا: «أَتُعْطِیَانِ زَکَاتَهُ؟». قَالَتْ: فَقُلْنَا: لَا. فَقَالَ: «أَمَا تَخَافَانِ أَنْ یُسَوِّرَکُمَا اللَّهُ أَسْوِرَةً مِنْ نَارٍ؟! أَدِّیَا زَکَاتَهُ».
رواه أحمد بإسناد حسن.
اسماء بنت یزید ل میگوید من و خالهام درحالیکه دستبندهایی از طلا پوشیده بودیم به نزد رسول الله ج رفتیم، به ما فرمود: «آیا زکات اینها را میدهید؟». گفتیم: نه؛ فرمود: «آیا نمیترسید که خداوند دستبند آتشین به شما بپوشاند. زکات آن را بدهید».
1118-472- (11) (ضعیف) وَعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا أُمَامَةَ، وَهُوَ یُسْأَلُ عَنْ حِلْیَةِ السُّیُوفِ: أَمِنَ الْکُنُوزِ هِیَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، مِنَ الْکُنُوزِ». فَقَالَ رَجُلٌ: هَذَا شَیْخٌ أَحْمَقُ؛ قَدْ ذَهَبَ عَقْلُهُ! فَقَالَ أَبُو أُمَامَةَ: «أَمَا إِنِّی مَا أحَدَّثْکُمْ إِلَّا مَا سَمِعْتُ».
رواه الطبرانی، وفی إسناده بقیة بن الولید.
از محمد بن زیاد روایت است که میگوید: از ابوامامه شنیدم که چون از زیورآلات شمشیرها سوال شد که آیا از گنج محسوب میشود یا نه؟ در پاسخ گفت: بله، بخشی از گنج هستند. پس مردی گفت: این پیرمردی احمق است که عقل خود را از دست داده است. پس ابوامامه گفت: اما من جز آنچه شنیده بودم روایت نکردم.
1119-771- (18) (صحیح) وَعَن ثَوْبَانَ قَالَ: جَاءَتْ هِندُ بِنْتُ هُبَیْرَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، وَفِی یَدِهَا فَتَخٌ مِن ذَهَبٍ، - أَیْ خَوَاتِیمُ ضِخَامٌ -، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَضْرِبُ یَدَهَا، فَدَخَلَتْ عَلَى فَاطِمَةَ ب تَشْکُو إِلَیْهَا الَّذِی صَنَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج، فَانْتَزَعَتْ فَاطِمَةُ سِلْسِلَةً فِی عُنُقِهَا مِنْ ذَهَبٍ، قَالَتْ: هَذِهِ أَهْدَاهَا أَبُو حَسَنٍ، فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَالسِّلْسِلَةُ فِی یَدِهَا، فَقَالَ: «یَا فَاطِمَةُ! أَیَغُرُّکِ([6]) أَنْ یَقُولَ النَّاسُ: ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَفِی یَدِکِ سِلْسِلَةٌ مِنْ نَارٍ؟!». ثُمَّ خَرَجَ وَلَمْ یَقْعُدْ. فَأَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ بِالسِّلْسِلَةِ إِلَى السُّوقِ فَبَاعَتْهَا، وَاشْتَرَتْ بِثَمَنِهَا غُلَامًا - وَقَالَ مَرَّةً: عَبْدًا، وَذَکَرَ کَلِمَةً مَعْنَاهَا - فَأَعْتَقَتْهُ، فَحُدِّثَ بِذَلِکَ النَّبِیَّ ج، فَقَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْجَى فَاطِمَةَ مِنَ النَّارِ».
رواه النسائی بإسناد صحیح([7]).
از ثوبان س روایت است که هند بنت هُبَیرَه درحالیکه در دسـتش انگشـتری از طلا بود – یعنی: انگشترانی ضخیم- نزد رسول الله ج آمد. رسول الله ج به دست او میزد. او به نزد فاطمه رفت و از برخورد رسول الله ج با او شکایت کرد. فاطمه ل گردنبند طلا را از گردنش بیرون آورده و گفت: این را ابو حسن به من هدیه داده است. در همان حال رسول الله ج وارد شده و فرمود: «ای فاطمه! آیا شاد میشوی که بگویند: دختر رسول الله ج هستی و در دست تو گردنبندی از آتش است؟!» پس از آنجا بیرون شده و ننشست. و فاطمه ل گردنبند را به بازار فرستاده و آن را فروخت و با پول آن غلامی خریده و او را آزاد نمود، سپس رسول الله ج را از این جریان آگاه نمود. فرمود: «حمد و ستایش خدایی که فاطمه را از آتش نجات داد».
1120-473- (12) (ضعیف) وَعَن أَسْمَاءَ بِنْتَ یَزِیدَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ تَقَلَّدَتْ قِلَادَةً مِنْ ذَهَبٍ، قُلِّدَتْ فِی عُنُقِهَا مِثْلَهَا مِنَ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَأَیُّمَا امْرَأَةٍ جَعَلَتْ فِی أُذُنِهَا خِرْصًا([8]) مِنْ ذَهَبٍ، جُعِلَ فِی أُذُنِهَا مِثْلُهُ مِنَ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أبو داود والنسائی بإسناد جید([9]).
از اسماء بنت یزید روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «چون زنی گردنبندی از طلا برگردن خود آویزان کند، روز قیامت گردنبندی مانند آن از آتش از گردنش آویزان میشود و چون زنی حلقهای از طلا از گوش خود آویزان کند، روز قیامت مانند آن حلقهای از آتش در گوش وی قرار داده میشود».
1121-772- (19) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُحَلِّقَ حَبیبَهُ([10]) حَلْقَةً مِنْ نَارٍ، فَلْیُحَلِّقْهُ حَلْقَةً مِنْ ذَهَبٍ، وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُطَوِّقَ حَبیبَهُ طَوْقًا مِنْ نَارٍ، فَلْیُطَوِّقْهُ طَوْقًا مِنْ ذَهَبٍ، وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُسَوِّرَ حَبیبَهُ بِسِوَارٍ مِنْ نَارٍ، فَلْیُسَوِّرْهُ بِسِوَارًا مِنْ ذَهَبٍ، وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِالْفِضَّةِ، فَالْعَبُوا بِهَا».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس دوست دارد، بر محبوبش گوشوارهای از آتش آویزان کنند، پس در گوش او گوشوارهای از طلا بیاویزد و کسی که دوست دارد در گردن محبوبش گردنبندی از آتش بیاویزند پس در گردنش گردنبندی از طلا آویزان سازد و کسی که دوست دارد به محبوبش دستبندی از آتش بپوشاند، پس به او دستبندی از طلا بپوشاند. لیکن هرگونه که میخواهید از نقره استفاده کنید».
رواه أبو داود بإسناد صحیح. (قال المُمْلی) /: "وهذه الأحادیث التی ورد فیها الوعید على تحلِّی النساء بالذهب یحتمل وجوهاً من التأویل:
أحدها: أن ذلک منسوخ؛ فإنه قد ثبت إباحة تحلِّی النساء بالذهب.
الثانی: أنَّ هذا فی حقِّ مَن لا یؤدی زکاتَه دون مَن أداها، ویدل على هذا حدیث عمرو بن شعیب وعائشة وأسماء.
وقد اختلف العلماء فی ذلک، فروی عن عمر بن الخطاب س أنّه أوجب فی الحلی الزکاة. وهو مذهب عبد الله بن عباس، وعبد الله بن مسعود، وعبد الله بن عمرو، وسعید بن المسیَّب، وعطاء، وسعید بن جبیر، وعبد الله بن شداد، ومیمون بن مهران، وابن سیرین، ومجاهد، وجابر بن زید، والزهری، وسفیان الثوری، وأبی حنیفة وأصحابه، واختاره ابن المنذر. وممن أسقط الزکاة فیه عبدالله بن عمر، وجابر بن عبدالله، وأسماء ابنة أبی بکر، وعائشة، والشعبی، والقاسم بن محمد، ومالک، وأحمد، وإسحاق، وأبو عبیدة. قال ابن المنذر: "وقد کان الشافعی قال بهذا إذا هو بالعراق، ثم وقف عنه بمصر، وقال: هذا مما أستخیرُ الله تعالى فیه". وقال الخطابی: "الظاهر من الآیات یشهد لقول من أوجبها، والأثر یؤیدها، ومَن أسقطها ذهب إلى النظر، ومعه طرف من الأثر، والاحتیاط أداؤها. والله أعلم"([11]).
الثالث أنّه فی حق من تزینت به وأظهرته. ویدل لهذا:
مُملی میگوید: «احادیثی که در آنها تهدید و وعید زنانی وارد شده که از زیورآلات طلایی استفاده میکنند احتمال چند تاویل را دارند:
اول: این حدیث منسوخ گردیده، زیرا مباح بودن استفاده از طلا برای زنان به اثبات رسیده است([12]).
دوم: این وعید و تهدید در مورد کسی است که زکات آن را ادا نمیکند، [نه کسی که زکات آن را میدهد] چنانکه حدیث عمرو بن شعیب و عایشه و اسماء بر آن دلالت میکند([13]).
و علما در مورد این مساله اختلافنظر دارند. از عمر بن خطاب س روایت است که بر زیورآلات زکات واجب است. و عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمرو، سعید بن مسیَّب، عطاء، سعید بن جبیر، عبدالله بن شداد، میمون بن مهران، ابن سیرین، مجاهد، جابر بن زید، زهری، سفیان ثوری، ابوحنیفه و اصحابش و ابن منذر هم آن را برگزیده است. و از جمله کسانی که میگویند زیورآلات زکات ندارند: عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله، اسماء دختر ابوبکر، عایشه، شعبی، قاسم بن محم، مالک، احمد، اسحاق و ابو عبیده هستند. ابن منذر میگوید: «شافعی زمانی که در عراق بود بر همین قول بود اما زمانی که به مصر رفت دراین زمینه توقف نمود و میگفت: در این مورد با الله متعال استخاره خواهم نمود». و خطابی میگوید: «ظاهر آیات شاهدی است بر دیدگاه کسانی که پرداخت زکات را واجب میدانند و احادیث آن را تأیید میکند؛ و کسانی که معتقد به زکات نداشتن آنها هستند، بنا بر استدلال چنین میگویند و البته آثاری هم در این مورد وجود دارد. اما احتیاط این است که زکات آنها پرداخته شود. والله أعلم
سوم: این حدیث در مورد کسی است که از آنها به عنوان تزیین و خودآرایی استفاده کند و آن را ظاهر و آشکار مینماید([14]). و دلیل آن روایت نسائی و ابوداود از رِبعی بن حِراش از زنش و او نیز از خواهر حذیفه میباشد؛
0-474- (13) (ضعیف) رواه النسائی وأبو داود عن رِبعی بن حِراش عن امرأتِه عن أختٍ لحذیفة، أنّ رسول الله ج قال: «یَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ! أَمَا لَکُنَّ فِی الْفِضَّةِ مَا تَحَلَّیْنَ بِهِ؟ أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ مِنْکُنَّ امْرَأَةٌ تَحَلَّى ذَهَبًا وَتُظْهِرُهُ، إِلَّا عُذِّبَتْ بِهِ».
نسائی و ابوداود از رِبعی بن حِراش از همسرش از خواهر حذیفه روایت کردهاند که رسول الله ج فرمود: «ای گروه زنان! چرا از نقره به عنوان زیورآلات استفاده نمیکنید؟ هیچ زنی از میان شما نیست که از طلا به عنوان زیور استفاده کند و آن را آشکار نماید مگر اینکه به خاطر آن عذاب داده میشود».
وأخت حذیفة اسمها فاطمة. وفی بعض طرقه عند النسائی عن رِبعی عن امرأةٍ عن أختٍ لحذیفة، وکان له أخواتٌ أدرکن النبیَّ ج. وقال النسائی: "باب الکراهة للنساء فی إظهار الحلی والذهب"، ثم صدَّره بحدیث عُقبة بن عامرِ: أنّ رسول الله ج کان یمنع أهله الحلیة والحریر، ویقول: "إن کنتم تحبون حِلیَةَ الجنَّةِ وحریرَها فلا تَلبَسوهما فی الدنیا". وهذ الحدیث رواه الحاکم أیضاً، وقال: "صحیح على شرطهما"([15])، ثم روى النسائی فی الباب حدیث ثوبان المذکور وحدیث أسماء.
و نام خواهر حذیفه، فاطمه میباشد و بعضی از روایتهای نسائی از ربعی از زنی از خواهر حذیفه روایت میکند و حذیفه خواهرانی دارد که رسول الله ج را دیدار کردهاند. و نسائی میگوید: «باب کراهت آشکار کردن زیورآلات و طلاها برای زنان» سپس این باب را با حدیث عُقبه بن عامر س آغاز میکند: که رسول الله ج خانوادهاش را از زیورآلات و ابریشم نهی میکرد و میفرمود: «اگر زیورآلات و ابریشم بهشت را میخواهید پس از آنها در دنیا نپوشید».
1122-475- (14) (ضعیف) وَرُوِیَ أَیضاً عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: کُنْتُ قَاعِدًا عِنْدَ النَّبِیِّ ج فَأَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! سِوَارَیْنِ مِنْ ذَهَبٍ؟ قَالَ: «سِوَارَینِ مِنْ نَارٍ». قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! طَوْقٌ مِنْ ذَهَبٍ؟ قَالَ: «طَوْقٌ مِنْ نَارٍ». قَالَتْ: قُرْطَیْنِ مِنْ ذَهَبٍ؟ قَالَ: «قُرْطَیْنِ مِنْ نَارٍ». قَالَ: وَکَانَ عَلَیْهَا سِوَار مِنْ ذَهَبٍ فَرَمَتْ بِهِ. الحدیث.
همچنین از ابوهریره س روایت است که: نزد رسول خدا ج نشسته بودم که زنی آمده و گفت: ای رسول خدا، این دو دستبند طلا را بپوشم؟ رسول خدا ج فرمودند: «[بلکه] دو دستبند از آتش هستند». آن زن گفت: ای رسول خدا، این گردنبند طلا را بپوشم؟ فرمود: «گردنبندی از آتش است». وی گفت: این زیورآلات طلایی [قرط = گوشواره] را بپوشم؟ فرمودند: «زیورآلاتی از آتش هستند». راوی میگوید: آن زن دستبندی از طلا داشت که آنرا رها کرد.
الرابع من الاحتمالات: أنّه إنما منع منه فی حدیث الأسوِرة والفتخات لما رأى من غلظه، فإنّه مظنة الفخر والخیلاء، وبقیة الأحادیث محمولة على هذا. وفی هذا الاحتمال شیء، ویدل علیه ما رواه النسائی عن عبد الله بن عمر ب أن رسول الله ج: «نَهَى عَنْ لُبْسِ الذَّهَبِ إِلَّا مُقَطَّعًا»([16]). وروى أبو داود والنسائی أیضاً عن أبی قِلابة عن معاویة بن أبی سفیان: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَهَى عَنْ رُکُوبِ النِّمَارِ([17])، وَعَنْ لُبْسِ الذَّهَبِ إِلَّا مُقَطَّعًا». وأبو قِلابة لم یسمع من معاویة، لکن روى النسائی أیضاً عن قتادة عن أبی قتادة عن أبی شیخ؛ أنه سمع معاویة، فذکر نحوه، وهذا متصل، وأبو شیخ ثقة مشهور.
احتمال چهارم: احادیثی که استفاده از دستبند و انگشتر طلا را منع نمودهاند زمانی بوده که رسول الله در آنها ضخیم بودن را مشاهده میکرد، زیرا موجب فخر فروشی و تکبر میشود. و احادیث دیگر نیز بر همین مضمون حمل میگردد. هرچند این احتمال ضعیف است. و دلیل آن حدیثی است که نسائی از عبدالله بن عمر ب روایت نموده که «رسول الله ج از پوشیدن طلا نهی نموده است مگر اینکه مقطع باشد (= حلقهوار و مدور نباشد)». و ابوداود و نسائی از ابوقِلابه از معاویه بن ابوسفیان ج روایت نمودهاند که «رسول الله ج از سوار شدن بر یوزپلنگ (نشستن بر پوست یوزپلنگ) و پوشیدن طلا نهی نمودهاند مگر اینکه مقطع باشد (= حلقهوار و مدور نباشد)».
0-476- (15) (ضعیف) وفی الترمذی والنسائی و"صحیح ابن حبان"([18]) عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ج وَعَلَیْهِ خَاتَمٌ مِنْ حَدِیدٍ، فَقَالَ: «مَا لِی أَرَى عَلَیْکَ حِلْیَةَ أَهْلِ النَّارِ»، فذکر الحدیث إلى أن قال: مِنْ أَیِّ شَیْءٍ أَتَّخِذُهُ؟ قَالَ: «مِنْ وَرِقٍ، وَلَا تُتِمَّهُ مِثْقَالًا» والله أعلم.
در ترمذی و نسائی و صحیح ابن حبان از عبدالله بن بُریده از پدرش روایت است که میگوید: مردی نزد رسول خدا ج آمد درحالیکه انگشتری از آهن در دست داشت. رسول خدا ج فرمود: «چه شده که زیور دوزخیان را بر تو میبینم».
و حدیث را روایت میکند تا آنجا که: آن مرد گفت: برای زیور از چه جنسی استفاده کنم؟ فرمودند: «از نقره که مقدار آن به یک مثقال نرسد».
3-(الترغیب فی العمل على الصدقة بالتقوى، والترهیب من التعدی فیها والخیانة، واستحباب ترک العمل لمن لا یثق بنفسه، وما جاء فی المکاسین والعشارین والعرفاء)
([1]) لعل قوله: "روی" مقحم من بعض النساخ، أو هو من المؤلف نفسه، فإنَّه ثابت فی المخطوطة أیضاً، ولا وجه له عندی؛ لأنّه رواه جمع عن عمرو به؛ فهو حسن الإسناد کما بینتُه فی الأصل. ولم یتنبه لهذا المعلقون الثلاثة، فأثبتوا قوله: "روی".
([2]) قلت: بل إنّه رجَّح المتصل، کما بینته فی الأصل. ثم فی "آداب الزِّفاف" (ص 256- المکتبة الاسلامیة).
([3]) هموزن (فلس=ماهی): چیزی شبیه عاج. و گفته شده از جنس لاکِ پشت لاکپشت دریای است. چنانکه در «المصباح» آمده است.
([4]) یعنی کلام الخطابی فی "المعالم" (2/ 175).
([5]) "معالم السنن" (2/ 176).
([6]) ابوالحسن سندی میگوید: ماخوذ از (الغرور) میباشد. یعنی این سخن تو را خوشحال میکند و به این سبب احساس غرور میکنی و دچار این امر قبیح میشوی؟! أی: یسرک هذا القول، فتصیری بذلک مغرورة، فتقعی فی هذا الأمر القبیبح بسببه؟!
([7]) قلت: وهو کما قال: وقد سبقه وتبعه على ذلک غیر ما واحد من الأئمة، ومع ذلک یأبى بعض أهل الأهواء إلا الطعن فی الحدیث، ویتکلَّف فی اختلاق العلل له ما شاء له هواه تأییداً منه للعامة. نسأل الله العصمة والسلامة. انظر الردّ المفصل فی مقدمة "آداب الزِّفاف" (ص 17-30).
([8]) به ضمه و کسره: عبارت است از حلقهی کوچکی از زیورآلات که از زیورآلات گوش میباشد. نهایة.
([9]) قلت: کذا قال، وتبعه الهیثمی، وقلدهما الجهلة! وفی إسناده جهالة بیّنتهُ فی الأصل وغیره.
([10]) فعیل: بمعنى مفعول، أی: محبوب، یقال فی الأنثى والذکر، والمراد هنا الأول، أی: من نسائه وبناته کما کنت شرحته فی "آداب الزفاف"، وقد بلغنی منذ أیام أنّ بعض الفضلاء زعم أن هذا اللفظ "حبیبه" محرَّف، وصوابه: "جبینه" بالجیم! وهذا مما لا یکاد یُصدّق. فإنه لا یصدر ممن یفقه شیئاً من العربیة وآدابها، مع کونه بدعاً من القول! فلعلَّ ذلک لا یصح عنه.
([11]) "معالم السنن" (3/ 176)، والحق وجوب الزکاة على الحلی، کما فصَّلتُه فی "الآداب".
([12]) میگویم: این پاسخ محکم و استواری نیست مگر بر فرض ثبوت تحریم طلا بر زنان به صورت عام؛ حال آنکه چنین نیست. احادیثی که در این باب وارد شدهاند، برخی صحیح و برخی صحیح نیستند. و احادیثی که صحیح هستند در مورد طلا و زیورآلات حلقهای و دایرهوار چون گردنبند و دستبند و انگشتر میباشد. لذا نص عام، نص خاص را نسخ نمیکند بلکه عکس این مساله صادق است؛ اینکه نص خاص باعث تخصیص نص عام میگردد. و سلف صالح نص مخصص را ناسخ نامیدند چنانکه نزد علما معروف است. و در احادیثی که در باب تحریم وارد شده و صحیح نیستند، حجتی نیست. بنابراین اباحت استفاده از طلا عام میباشد. در نتیجه هر طلایی برای زنان حلال است جز طلاهای حلقهای و مدور؛ و به این ترتیب میان همهی احادیث وارده در این زمینه جمع میشود. و جمع احادیث و تاویل آنها به صورت دیگری، چنانکه مصنف و دیگران ذکر نمودهاند، روشی و ترتیبی ضعیف است چنانکه خواهی دید. و برای تفصیل این مساله به کتابم «آداب الزفاف» مراجعه کن.
([13]) میگویم: اما داستان بنت هُبیره و فاطمه در حدیث ثوبان (ش 18 در همین باب) و همچنین آنچه در این حدیث ابوهریره وارد شده، ممکن نیست بر این مساله حمل شود. چراکه در این روایات اصلا ذکری از زکات نشده است؛ و چون در پرداخت زکات، نقره نیز مانند طلا میباشد. و در حدیث ابوهریره میان آنها تفاوت گذاشته شده چنانکه تزیین با طلای حلقهوار و مدور را حرام نموده و استفاده از چنین زیورآلاتی از نقره را مباح نموده است. آنجا که فرمود: «وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِالْفِضَّةِ، فَالْعَبُوا بِهَا». و این صریح است در اینکه وعید مذکور در آن، از جهت نپرداختن زکات نیست. لذا تاویل مذکور باطل است.
([14]) میگویم: این دیدگاه نیز باطل است. چراکه حدیث ربعی نیز مانند حدیث ابوهریره میان طلا و نقره تفاوت گذاشته است. و طلا و نقره در آشکار نمودن یکسان هستند. علاوه بر اینکه حدیث ربعی به دلیل جهالت زن ربعی ضعیف است.
([15]) قلت: ورواه غیر الحاکم، (سیأتی فی "18- اللباس/ 4) إن شاء الله تعالى.
([16]) میگویم: وجه استدلال مصنف به این حدیث – علاوه بر اینکه خود به ضعف احتمال مذکور اشاره میکند – این است که: حدیث به اباحت مطلق طلای مقطع (طلایی که حلقهوار و دایرهای شکل نباشد) اشاره دارد علاوه بر اینکه احتمال فخرفروشی و تکبر را به همراه دارد. اگر احتمال علت مذکور وجود داشته باشد، دیگر تفاوتی میان طلای مقطع و غیر مقطع وجود ندارد؛ بلکه نظر من این است که: در این زمینه هیچ فرقی میان طلا و نقره و نه میان آنها (طلا و نقره) و ابریشم و نه هر زینتی جز آنها نیست. چنانکه این مساله امری روشن بوده و بر کسی پنهان نیست. اما حقیقت این است که این حدیث ابن عمر دلیل قوی در متفاوت بودن طلای محلق (حلقهای و مدور) و طلای مقطع برای زنان میباشد. این حدیث با منطوق خود بر اباحت طلای مقطع برای آنها و بنا بر مفهومش به تحریم طلای غیر مقطع (محلَّق) برای آنها دلالت دارد. و این چیزی است که احادیث وارد شده در این باب بدان تصریح کردهاند. و حمل این احادیث بر مردان و اینکه طلای مقطع برای آنها مباح است، بسیار دور از صواب است. تفصیل این مسایل را میتوانی در کتابم «آداب الزفاف» بیابی؛ پس بدان مراجعه کن.
([17]) قال ابن الأثیر: "وفی روایة (النمور) أی: جلود النمور، وهی السباع المعروفة، واحدها (نَمِر) ".
([18]) قال الناجی (108): "فاته أبو داود. .". قلت: وضعفه الترمذی بقوله: "غریب".
هشدار در باب ندادن زکات و آنچه در مورد زکات زیورآلات آمده است
1092-754- (1) (صحیح) عن أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَبٍ وَلَا فِضَّةٍ، لَا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا، إِلَّا إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ، صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ، فَأُحْمِیَ عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ، فَیُکْوَى بِهَا جَنْبُهُ وَجَبِینُهُ وَظَهْرُهُ، کُلَّمَا بَرَدَتْ أُعِیدَتْ لَهُ ﴿فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾، حَتَّى یُقْضَى بَیْنَ الْعِبَادِ، فَیَرَى سَبِیلَهُ، إِمَّا فِی الْجَنَّةِ، وَإِمَّا فِی النَّارِ»([1]). قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! فَالْإِبِلُ؟ قَالَ: «وَلَا صَاحِبُ إِبِلٍ لَا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا - وَمِنْ حَقِّهَا حَلَبُهَا([2]) یَوْمَ وِرْدِهَا - إِلَّا إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بُطِحَ لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ أَوْفَرَ مَا کَانَتْ، لَا یَفْقِدُ مِنْهَا فَصِیلًا وَاحِدًا، تَطَؤُهُ بِأَخْفَافِهَا، وَتَعَضُّهُ بِأَفْوَاهِهَا، کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ أُولَاهَا رُدَّ عَلَیْهِ أُخْرَاهَا، ﴿فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾، حَتَّى یُقْضَى بَیْنَ الْعِبَادِ، فَیَرَى سَبِیلَهُ إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! فَالْبَقَرُ وَالْغَنَمُ؟ قَالَ: «وَلَا صَاحِبُ بَقَرٍ وَلَا غَنَمٍ لَا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا إِلَّا إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بُطِحَ لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ أَوْفَرَ مَا کَانَتْ، لَا یَفْقِدُ مِنْهَا شَیْئًا، لَیْسَ فِیهَا عَقْصَاءُ([3]) وَلَا جَلْحَاءُ، وَلَا عَضْبَاءُ، تَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا، وَتَطَؤُهُ بِأَظْلَافِهَا، کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ أُولَاهَا، رُدَّ عَلَیْهِ أُخْرَاهَا، ﴿فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾، حَتَّى یُقْضَى بَیْنَ الْعِبَادِ، فَیَرَى سَبِیلَهُ، إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ، فَالْخَیْلُ؟ قَالَ: «الْخَیْلُ ثَلَاثَةٌ: هِیَ لِرَجُلٍ وِزْرٌ، وَهِیَ لِرَجُلٍ سِتْرٌ، وَهِیَ لِرَجُلٍ أَجْرٌ، فَأَمَّا الَّتِی هِیَ لَهُ وِزْرٌ: فَرَجُلٌ رَبَطَهَا رِیَاءً وَفَخْرًا وَنِوَاءً عَلَى لأَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَهِیَ لَهُ وِزْرٌ. وَأَمَّا الَّتِی هِیَ لَهُ سِتْرٌ: فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ، ثُمَّ لَمْ یَنْسَ حَقَّ اللهِ فِی ظُهُورِهَا وَلَا رِقَابِهَا، فَهِیَ لَهُ سِتْرٌ. وَأَمَّا الَّتِی هِیَ لَهُ أَجْرٌ: فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ، فِی مَرْجٍ أَو رَوْضَةٍ، فَمَا أَکَلَتْ مِنْ ذَلِکَ الْمَرْجِ أَوِ الرَّوْضَةِ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا کُتِبَ لَهَا عَدَدَ مَا أَکَلَتْ حَسَنَاتٌ، وَکُتِبَ لَهُ عَدَدَ أَرْوَاثِهَا وَأَبْوَالِهَا حَسَنَاتٌ، وَلَا تَقْطَعُ طِوَلَهَا فَاسْتَنَّتْ شَرَفًا أَوْ شَرَفَیْنِ إِلَّا کُتِبَ لَهُ عَدَدَ آثَارِهَا وَأَرْوَاثِهَا حَسَنَاتٍ، وَلَا مَرَّ بِهَا صَاحِبُهَا عَلَى نَهْرٍ فَشَرِبَتْ مِنْهُ، وَلَا یُرِیدُ أَنْ یَسْقِیَهَا، إِلَّا کَتَبَ اللهُ تَعَالی لَهُ عَدَدَ مَا شَرِبَتْ حَسَنَاتٍ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! فَالْحُمُرُ! قَالَ: «مَا أُنْزِلَ عَلَیَّ فِی الْحُمُرِ إِلَّا هَذِهِ الْآیَةَ الْفَاذَّةُ الْجَامِعَةُ: ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ، وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾».
رواه البخاری([4]) ومسلم - واللفظ له-، والنسائی مختصراً.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ صاحب طلا و نقرهای نیست که حق [زکات] آن را نمیپردازد، مگر اینکه در روز قیامت آن طلاها و نقرهها برای او به ورقهایی از آتش بدل خواهند شد که حرارت خود را از آتش جهنم میگیرند و به وسیلهی آنها پشت و پهلو و پیشانیاش داغ میگردد. و چون سرد شد دوباره داغ میگردند و این کار «در روزی که مدت آن به اندازهی پنجاه هزار سال [دنیا] است» ادامه مییابد و تکرار میشود تا آنگاه که در میان بندگان قضاوت شود و هریک راه خود را به سوی بهشت یا دوزخ در پیش گیرد».
گفته شد: ای رسول الله ج! پس [زکات] شتر چه؟ فرمود: «هر صاحب شتری که حق آنها را پرداخت نکند – و از جملهی این حقها آن است که در محل آبشخور، آنها را بدوشد [تا در صورت نیاز فقرا به آن، شیرش را به آنها بدهد - روز قیامت در زمینی هموار و وسیع خوابانده میشود و شتران با بهترین و فربهترین حالتی که در دنیا داشتهاند بدون اینکه حتی یک بچه شتر هم از تعداد آنها کاسته شود، او را لگدکوب میکنند و با دهانشان او را گاز میگیرند؛ هرگاه آخرین شتر از روی او عبور کند، اولین شتر دوباره برمیگردد و این کار «در روزی که مدت آن پنجاه هزار سال [دنیا] است» ادامه مییابد تا وقتی که بین بندگان قضاوت شود و هریک راه خود را به سوی بهشت یا دوزخ در پیش گیرد».
گفته شد: ای رسول الله ج! در مورد گاو و گوسفند چه؟ فرمود: «مالک گاو و گوسفندی نیست که حق آنها را ادا نکند مگر اینکه در روز قیامت روی زمینی هموار و وسیع خوابانده میشود و آن گاو و گوسفندان در بهترین و فربهترین حالتی که در دنیا داشتند درحالیکه یک عدد از تعداد آنها کاسته نشده است و بین آنها هیچ حیوانی که شاخ پیچیده و یا بدون شاخ و یا شاخ شکستهای داشته باشد موجود نیست، [همگی دارای شاخهای صحیح و سالم هستند] همه با شاخهای خود به او حمله میکنند و شاخ میزنند و با سمهای خود او را لگدکوب میکنند. هرگاه آخرین شتر از روی او عبور کند، اولین شتر دوباره برمیگردد و این کار «در روزی که مدت آن پنجاه هزار سال [دنیا] است» ادامه مییابد تا وقتی که بین بندگان قضاوت شود و هریک راه خود را به سوی بهشت یا دوزخ در پیش گیرد».
گفته شد: ای رسول الله ج! اسب چطور؟ فرمود: «اسبها سه دستهاند؛ بعضی برای صاحبش بار گران گناه است و برخی سبب پردهپوشی [و باعث نجات] و برخی هم مایهی ثواب و پاداش هستند. اسبی که برای صاحبش گناه است، همان است که صاحبش آن را برای تظاهر و فخر فروشی و ستیزهجویی با مسلمانان لگام کرده است. این اسب برای او مایهی گناه است. و اما آنکه برای صاحبش پردهپوشی و سبب نجات است، اسبی است که صاحبش آن را در راه خداوند نگهداری میکند و حق خداوند در سواری و نگهداری آن را فراموش نمیکند؛ چنین اسبی برای صاحبش پوشش است. و اما اسبی که برای صاحبش اجر است، همان است که صاحبش آن را برای جهاد در راه خدا و دفاع از مسلمانان، در چراگاه بزرگ یا باغچهای نگهداری کند؛ چنین اسبی برای او باعث اجر و پاداش میشود. هر اندازه که از آن چراگاه یا باغچه بخورد به همان اندازه برای صاحبش نیکی نوشته میشود. همچنین به اندازهی سرگین و ادرار آن برای صاحبش نیکی منظور میگردد. و اگر آن اسب، طنابی را که با آن بسته شده است، قطع کند و یک یا دو شوط بپیماید، به تعداد گامها و فضولات او برای صاحبش نیکی نوشته میشود. و اگر این اسب از کنار رودخانهای عبور کند و بدون آنکه صاحبش قصد آب دادنش را داشته باشد، آب بنوشد، باز هم خداوند متعال به مقداری که آب نوشیده به صاحبش اجر و پاداش مینویسد».
گفته شد: ای رسول الله ج! الاغ چطور؟ فرمود: «در مورد الاغها جز این آیهی کم نظیر و جامع چیزی بر من نازل نشده است: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ٨﴾: «پس هرکس به اندازۀ ذرۀ کار نیک انجام داده باشد (پاداش) آن را میبیند؛ و هرکس به اندازۀ ذرۀ کار بد کرده باشد، (کیفر) آن را میبیند».
وفی روایة للنسائی: قال رسول الله ج: «مَا مِنْ رَجُلٍ لَا یُؤَدِّی زَکَاةَ مَالِهِ إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُجَاعًا مِنْ نَارٍ، فَیُکْوَى بِهَا جَبْهَتُهُ وَجَنبُهُ وَظَهْرُهُ ﴿فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾، حَتَّى یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ».
و در روایت نسائی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «کسی که زکات مالش را ندهد، در حالی روز قیامت آورده میشود که ماری از جنس آتش آورده میشود و «در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال [دنیا] است» به وسیلهی آن بر پیشانی و پهلو و پشتش داغ نهاده میشود تا زمانی که بین مردم قضاوت شود».
1093-755- (2) (صحیح) وَعَن جَابِرَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ صَاحِبِ إِبِلٍ لَا یَفْعَلُ فِیهَا حَقَّهَا إِلَّا جَاءَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَکْثَرَ مَا کَانَتْ، وَقَعَدَ([5]) لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ، تَسْتَنُّ عَلَیْهِ بِقَوَائِمِهَا وَأَخْفَافِهَا. وَلَا صَاحِبِ بَقَرٍ لَا یَفْعَلُ فِیهَا حَقَّهَا إِلَّا جَاءَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَکْثَرَ مِمَا کَانَتْ، وَقَعَدَ لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ، تَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا، وَتَطَؤُهُ [بِقَوَائِمِهَا. وَلَا صَاحِبِ غَنَمٍ، لَا یَفْعَلُ فِیهَا حَقَّهَا إِلَّا جَاءَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَکْثَرَ مَا کَانَتْ، وَقَعَدَ لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ، تَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا، وَتَطَؤُهُ]([6]) بِأَظْلَافِهَا، لَیْسَ فِیهَا جَمَّاءُ، وَلَا مُنْکَسِرٌ قَرْنُهَا. وَلَا صَاحِبِ کَنْزٍ لَا یَفْعَلُ فِیهِ حَقَّهُ إِلَّا جَاءَ کَنْزُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ، یَتْبَعُهُ فَاتِحًا فَاهُ، فَإِذَا أَتَاهُ فَرَّ مِنْهُ، فَیُنَادِیهِ: خُذْ کَنْزَکَ الَّذِی خَبَّأْتَهُ، فَأَنَا عَنْهُ غَنِیٌّ، فَإِذَا رَأَى أَنْ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ سَلَکَ یَدَهُ فِی فِیهِ، فَیَقْضَمُهَا قَضْمَ الْفَحْلِ».
رواه مسلم.
از جابر س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «صاحب شتری نیست که حقش [زکاتش] را پرداخت نکند، مگر اینکه روز قیامت بیش از تعداد شتری که داشته آورده میشود و در زمینی هموار و وسیع خوابانده میشود و شترها او را لگدکوب میکنند. و هیچ گاوداری نیست که حق آنها را ادا نمیکند، مگر اینکه در روز قیامت بیش از تعداد گاوی که داشته آورده میشوند و در زمینی هموار و وسیع خوابانده میشود و گاوها با شاخهای خود به او حمله کرده و به او شاخ میزنند و با سمهای خود او را لگدکوب میکنند. و هیچ گوسفندداری نیست که حق آنها را ادا نمیکند، مگر اینکه در روز قیامت بیش از تعداد گوسفندی که داشته آورده میشود و در زمینی هموار و وسیع خوابانده میشود و همه با شاخهای خود به او حمله کرده و شاخ میزنند و با سمهای خود او را لگدکوب میکنند، در بین آنها هیچ حیوانی که شاخ پیچیده و یا بدون شاخ و یا شاخ شکستهای داشته باشد، موجود نیست. و هیچ صاحب مال و ثروتی نیست که حق آن را ادا نمیکند، مگر اینکه آن مال و ثروت در روز قیامت به شکل مار سمی [که در اثر سم زیاد موهایش از بین رفته]، آورده میشود و با دهان باز او را دنبال میکند، هرگاه به او برسد از آن فرار میکند؛ در این حال ندا داده میشود: بگیر مال و ثروتی که آن را اندوخته بودی؛ زیرا من از آن بینیازم؛ پس هنگامی که هیچ چارهای ندید، دستش را در دهان مار فرو میبرد و مار او را گاز گرفته و میخورد همانند گاز گرفتن و خوردن شتر نر».
(القاع): زمین هموار. و(القَرقَر): زمین نرم و هموار. و(الظِّلف): سم گاو و گوسفند. و(العقصاء): آنکه شاخ پیچیده داشته باشد. و(الجلحاء): آنکه شاخ نداشته باشد. و(العضباء) آنکه شاخش شکسته باشد. و(الطِّوَل) به کسر طاء و فتح واو: عبارت است از طنابی که با آن پاهای حیوان را میبندند و آن را برای چرا میفرستند یا دست و پایش را نگه میدارد و فرستاده میشود. و(استنَّت) به تشدید نون یعنی: با قدرت حرکت میکند. (شَرَفاً) به فتح شین و راء، یعنی: یک شوط، و گفته شده: حدود یک میل است. و(النِّواء) به کسر نون و با مد: عبارت است از دشمنی. و (الشُّجاع) به ضم شین و کسر آن: مار را گویند. و گفته شده: فقط مار نر را گویند. و گفته شده: نوعی از مارهاست. و (الأقرع): مار اقرع ماری را گویند که موی سرش به سبب طول عمرش از بین رفته است([7]).
1094-756- (3) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ لَا یُؤَدِّی زَکَاةَ مَالِهِ إِلَّا مُثِّلَ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ حَتَّى یُطَوِّقَ بِهِ عُنُقُهُ». ثُمَّ قَرَأَ عَلَیْنَا النَّبِیَّ ج مِصْدَاقَهُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ: ﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾ الْآیَةَ.
رواه ابن ماجه، واللفظ له، والنسائی بإسناد صحیح، وابن خزیمة فی "صحیحه".
از عبد الله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شخصی نیست که زکات مالش را نمیپردازد، مگر اینکه آن مال و ثروت در روز قیامت به شکل مار سمی [که در اثر سم زیاد موهایش از بین رفته است]، آورده میشود که به دور گردنش میپیچد». سپس رسول الله ج مصداق آن را برای ما از قرآن خواند: ﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَیۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ١٨٠﴾ [آل عمران: 180] «و کسانیکه به آنچه الله از فضل خویش به آنان داده، بخل میورزند، گمان نکنند که آن (بخل) برای آنان خیر است بلکه برای آنها شّر است، به زودی آنچه را که نسبت به آن بخل ورزیدن، روز قیامت طوق گردنشان میشود و میراث آسمانها و زمین از آن الله است و الله به آنچه میکنید آگاه است».
1095-462- (1) (ضعیف) وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى أَغْنِیَاءِ الْمُسْلِمِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ بِقَدْرِ الَّذِی یَسَعُ فُقَرَاءَهُمْ، وَلَنْ یَجْهَدَ الْفُقَرَاءُ إِذَا جَاعُوا وَعَرُوا إِلَّا بِمَا یَصْنَعُ أَغْنِیَاؤُهُمْ، أَلَا وَإِنَّ اللَّهَ یُحَاسِبُهُمْ حِسَابًا شَدِیدًا، وَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلیماً».
رواه الطبرانی فی" الأوسط" و"الصغیر" وقال: "تفرد به ثابت بن محمد الزاهد". قال الحافظ: "وثابت ثقة صدوق؛ روى عنه البخاری وغیره، وبقیة رواته لا بأس بهم([8])، وروی موقوفاً على علی س، وهو أشبه".
از علی س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «خداوند متعال بر اموال مسلمانان ثروتمند حقی به اندازه گشایش [وضع معیشتی] فقرا فرض کرده است؛ و فقرا گرسنه و عریان نمیمانند مگر به سبب عملکرد ثروتمندان. و خداوند متعال آنان را شدیدا مورد محاسبه قرار میدهد و با عذاب دردناک عذاب میدهد».
1096-757- (4) (حسن لغیره) وَعَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: قَالَ عَبْدُاللَّهِ: «آکِلُ الرِّبَا، وَمُوکِلُهُ، وَشَاهِدَاهُ إِذَا عَلِمَاهُ، وَالْوَاشِمَةُ وَالْمُوتَشِمَةُ، وَلَاوِی الصَّدَقَةِ، وَالْمُرْتَدُّ أَعْرَابِیًّا بَعْدَ الْهِجْرَةِ، مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ ج یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"، واللفظ له. ورواه أحمد وأبو یعلى وابن حبان فی "صحیحه" عن الحارث الأعور عن ابن مسعود س([9]).
از مسروق روایت است که میگوید: عبدالله بن مسعود س فرمود: «رباخوار و موکل او و دو شاهدی که در جریان آن ربا بودهاند و زن خالکوب و کسی که خال بر او میکوبند و کسی که زکاتش را به تأخیر میاندازد و بادیهنشینی که بعد از هجرت مرتد شود، در روز قیامت بر زبان محمد ج لعنت میشوند».
(لاوی الصدقة): عبارت است از کسی که پرداخت زکات را به تاخیر میاندازد و امروز و فردا میکند و از ادای آن امتناع میورزد.
1097-758- (5) (حسن لغیره) وروى الأصبهانی([10]) عَن عَلِی س قَالَ: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ج آکِلَ الرِّبَا، وَمُوکِلَهُ، وَشَاهِدَهُ، وَکَاتِبَهُ، وَالْوَاشِمَةَ، وَالْمُستوشِمَةَ، وَمَانِعَ الصَّدَقَةِ، وَالْمُحَلَّلَ وَالْمُحَلَّلَ لَهُ».
از علی س روایت است که رسول الله ج رباخوار و موکل و شاهد و نویسندهی ربا و زن خالکوب و کسی که خال بر او میکوبند و کسی که زکات مالش را نمیپردازد و حلال کنندهی زن و حلال شده برای او را لعنت کرده است([11]).
1098-463- (2) (ضعیف) وَعَن أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَیْلٌ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنَ الْفُقَرَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَقُولُونَ: رَبَّنَا! ظَلَمُونَا حُقُوقَنَا الَّتِی فُرِضَتْ لَنَا عَلَیْهِمْ، فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَعِزَّتِی وَجَلَالِی، لَأُدْنِیَنَّکُمْ وَلَأبعِدَنَّهُمْ». ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ ج: ﴿وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥﴾».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط" وأبو الشیخ ابن حَیّان فی "کتاب الثواب" کلاهما من روایة الحارث بن النعمان. قال أبو حاتم: "لیس بقوی" وقال البخاری: "منکر الحدیث".
از انس س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «وای بر ثروتمندان در مورد فقرا در روز قیامت؛ فقرا میگویند: پروردگارا، در حقوقی که بر آنها در مورد ما فرض نمودی، بر ما ظلم کردند. پس الله متعال میفرماید: به عزت و جلالم سوگند، شما را نزدیک نموده و آنها را (از رحمتم) دور میکنم. سپس رسول خدا ج این آیه را تلاوت نمودند: ﴿وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥﴾ [المعارج: 24-25] «و کسانیکه در اموالشان حق (معین و) معلومی است. برای گدا و محروم».
1099-464- (3) (ضعیف) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عُرِضَ عَلَیَّ أَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَأَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ النَّارَ، فَأَمَّا أَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: فَالشَّهِیدُ، وَعَبْدٌ مَمْلُوکٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ، وَنَصَحَ لِسَیِّدِهِ، وَعَفِیفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِیَالٍ. وَأَمَّا أَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ النَّارَ: فَأَمِیرٌ مُسَلَّطٌ، وَذُو ثَرْوَةٍ مِنْ مَالٍ لَا یُؤَدِّی حَقَّ اللَّهِ فِی مَالِهِ، وَفَقِیرٌ فَخُورٌ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"([12])، وابن حبان مفرقاً فی موضعین.
از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «اولین سه نفری که وارد بهشت میشوند و نیز اولین سه نفری که وارد دوزخ میشوند بر من عرضه شد؛ اما اولین سه نفری که وارد بهشت میشوند (عبارتند از): شهید، بنده بردهای که به خوبی عبادت پروردگارش را کرده و آقایش را خدمت کرده است و پاکدامنی که از حرام و ابراز نیاز در برابر مردم دوری کرده و خانواده دارد. اما اولین سه نفری که وارد دوزخ میشوند (عبارتند از): پادشاهی [که با ظلم و ستم بر رعیتش] چیره است. ثروتمندی که حق خداوند در مالش را نمیپردازد و فقیر فخر فروش».
1100-465- (4) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بنِ مَسعودٍ س قَالَ: «أُمِرْنَا بِإِقَامِ الصَّلَاةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، فَمَنْ لَمْ یُزَکِّ فَلَا صَلَاةَ لَهُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" موقوفاً هکذا بأسانید أحدهما صحیح([13]) والأصبهانی.
وفی روایة للأصبهانی قال: «مَنْ أَقَامَ الصَّلَاةَ، وَلَمْ یُؤْتِ الزَّکَاةَ، فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ یَنْفَعُهُ عَمَلُهُ».
از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: «به اقامه نماز و پرداختن زکات امر شدیم. و هرکس زکات ندهد نمازی برای وی نخواهد بود».
و در روایت اصبهانی آمده است: «هرکس نماز را برپا داشته و زکات ندهد مسلمان نخواهد بود که عملش برای وی سودی داشته باشد».
1101-759- (6) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ تَرَکَ بَعْدَهُ کَنْزًا مُثِّل یَومَ القِیَامَة شُجَاعاً أَقْرَعَ، لَهُ زَبِیبَتَانِ، یَتْبَعُهُ فَیَقُولُ: مَن أَنْتَ([14])؟! فَیَقُولُ: أَنَا کَنْزُکَ الَّذِی خَلَّفتَ([15])، فَلا یَزَالُ یَتْبَعُه حَتَّى یُلْقِمَه یَدَهُ فیقضَمُها، ثُمَّ یَتْبَعُه سَائِرَ جَسَدِهِ».
رواه البزار وقال: "إسناده حسن"، والطبرانی، وابن خزیمة وابن حبان فی "صحیحیهما".
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که بعد از خود کنزی به جا گذارد، در روز قیامت کنزش به شکل ماری سمی [که در اثر سم زیاد موهایش از بین رفته] و دارای دو نیش زهرآگین است، در میآید و او را دنبال میکند، آن فرد میگوید: تو کیستی؟ جواب میدهد من کنز تو هستم که پس از خود به جا گذاشتهای؛ پیوسته او را دنبال میکند تا اینکه دست او را به دهان گرفته و میخورد، سپس بقیه بدنش را گاز گرفته میخورد».
1102-760- (7) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الَّذِی لَا یُؤَدِّی زَکَاةَ مَالِهِ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مَالُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ، لَهُ زَبِیبَتَانِ، - قَالَ: - «فَیَلْزَمُهُ أَوْ یُطَوِّقُهُ یَقُولُ: أَنَا کَنْزُکَ، أَنَا کَنْزُکَ!».
رواه النسائی بإسناد صحیح.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که زکات مالش را پرداخت نکند در روز قیامت مالش به شکل مار سمی دارای دو نیش زهرآگین در میآید». فرمود: «پس به بدن او چسبیده یا به گردن او میپیچد و میگوید: من کنز تو هستم من کنز تو هستم».
(الزبیبتان): عبارت است از دو نیش دو طرف دهان مار؛ و گفته شده: عبارت است از دو نقطهى سیاه که بر روى دو چشم مار است.
و توضیح معنای (الشجاع) پیشتر گذشت [در همین باب/ حدیث دوم].
1103-761- (8) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا فَلَمْ یُؤَدِّ زَکَاتَهُ، مُثِّلَ لَهُ یَوْمَ القِیَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ، لَهُ زَبِیبَتَانِ یُطَوَّقُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ، ثُمَّ یَأْخُذُ بِلِزِمَتَیْهِ (یَعْنِی بِشِدْقَیْهِ)، ثُمَّ یَقُولُ: أَنَا مَالُکَ، أَنَا کَنْزُکَ!». ثُمَّ تَلاَ هَذِه الآیَةَ: ﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ﴾ الآیَةَ.
رواه البخاری والنسائی ومسلم([16]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که خداوند به او مالی بدهد و زکاتش را پرداخت نکند، در روز قیامت مالش به شکل مار سمی با دو نیش زهرآگین در میآید و به گردن او میپیچد و سپس دو فکش را گرفته و میگوید: من مال و کنز تو هستم». سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَیۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ١٨٠﴾ [آل عمران: 180] «و کسانیکه به آنچه الله از فضل خویش به آنان داده، بخل میورزند، گمان نکنند که آن (بخل) برای آنان خیر است بلکه برای آنها شّر است، به زودی آنچه را که نسبت به آن بخل ورزیدن، روز قیامت طوق گردنشان میشود و میراث آسمانها و زمین از آن الله است و الله به آنچه میکنید آگاه است».
1104-466- (5) (ضعیف) وَعَنْ عُمَارَةَ بْنِ حَزْمٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَرْبَعٌ فَرَضَهُنَّ اللَّهُ فِی الْإِسْلَامِ، فَمَنْ جَاءَ بِثَلَاثٍ لَمْ یُغْنِینَ عَنْهُ شَیْئًا، حَتَّى یَأْتِیَ بِهِنَّ جَمِیعًا: الصَّلَاةُ، وَالزَّکَاةُ، وَصِیَامُ رَمَضَانَ، وَحَجُّ الْبَیْتِ».
رواه أحمد، وفی إسناده ابن لهیعة. ورواه أیضاً عن نعیم بن زیاد الحضرمی مرسلاً([17]).
از عُماره بن حزم س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «چهار عمل است که خداوند متعال در اسلام فرض کرده است. هرکس سه تای آنها را انجام دهد سودی به حال وی نخواهد داشت تا اینکه هر چهار عمل را انجام دهد: نماز و زکات و روزه رمضان و حج بیت الله».
1105-467- (6) (ضعیف) وعن أبی هریرةَ س: «أَن رسولَ الله ج أُتیَ بفرس یجعل کل خُطوة منه أقصى بصرِه، فسار وسار معه جبریلُ، فأَتى على قومٍ یزرعون فی یومٍ، وَیحصُدون فی یوم، کلَّما حصدوا عاد کما کان! فقال: یا جبرائیل! من هؤلاء؟ قال: هؤلاء المجاهدون فی سبیل الله، تُضاعفُ لهم الحسنةُ بسبع مئةِ ضِعف، وما أَنفقوا مِن شیء فهو یُخلفه. ثم أَتى على قومٍ تُرضخ رؤوسُهم بالصخر، کلما رُضخت عادَتْ کما کانت، ولا یُفتَّر عنهم من ذلک شیء. قال: یا جبریل! من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الذین تَثَاقَلَتْ رؤوسُهم عن الصلاة. ثم أتى على قومٍ على أَدبارهم رِقاعٌ، وعلى أقباِلهم رقاعٌ، یَسرحون کما تَسرح الأنعام إلى الضریع والرَّقُّوَمِ ورَضْف جَهنَّمَ. قال: ما هؤلاء یا جبریل! قال: هؤلاء الذین لا یؤَدُّون صدقاتِ أَموالهم، وما ظلمهم اللهُ، وما الله بظلام للعبید» الحدیث بطوله فی قصة الإِسراء وفرض الصلاة.
رواه البزار عن الربیع بن أنس، عن أبی العالیة، أو غیره، عن أبی هریرة.
از ابوهریره س روایت است: «برای رسول خدا ج اسبی آورده شد که هر گامش برابر بود با جایی که چشمش میدید. پس حرکت نمود و جبریل با وی همراه بود. پس بر قومی گذشت که یک روز میکاشتند و یک روز برداشت میکردند و هر بار که برداشت میکردند به حالت اول خود بازمیگشت. پس رسول خدا ج فرمود: ای جبریل، آنها چه کسانی هستند؟ جبریل گفت: آنها مجاهدان در راه الله هستند. نیکیها برای آنها تا هفتصد برابر افزایش مییابد. و آنچه انفاق میکنند جایگزین میشود. سپس نزد قومی رفت که با سنگ سر خود را میشکستند و هر بار که سرشان را میشکستند دوباره به حالت اول بازمیگشت و چیزی از این عذاب کاسته نمیشد. رسول خدا ج فرمود: ای جبریل، آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که در نماز خواندن تنبلی میکردند. سپس نزد قومی رفتند که بر پشت و جلوشان پارچهای بود و مانند چهارپایان به چرای ضریع و زقوم و سنگ جهنم مشغول بودند. رسول خدا ج فرمودند: آنها چه کسانی هستند؟ جبریل گفت: آنها کسانی بودند که زکات اموالشان را نمیدادند و خداوند به آنها ظلم نکرده است و خداوند نسبت به بندهاش ظالم نیست».
1106-468- (7) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: سَمِعتُ مِن عُمَرَ بن الخَطاب س حَدِیثاً عَن رَسُولَ الله ج مَا سَمِعتُهُ مِنهُ، وَکنتُ أَکثرهم لزوماً لِرَسُول الله ج، قَالَ عُمَرُ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «ما تَلِفَ مالٌ فی بَرٍّ ولا بَحرٍ إلا بِحَبْسِ الزَّکاةِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" وهو حدیث غریب.
از ابوهریره س روایت است که میگوید: از عمر بن خطاب س از رسول خدا ج حدیثی را شنیدم که آنرا از رسول خدا ج نشنیدم با اینکه من بیش از دیگران با رسول خدا همراه بودم. عمر میگوید: رسول خدا ج فرمودند: «مالی در خشکی و دریا تلف نمیشود مگر به سبب حبس زکات و نپرداختن آن».
1107-762- (9) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَانِعُ الزَّکَاةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی النَّارِ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" عن سعد بن سنان، ویقال فیه: سنان بن سعد عن أنس.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که زکاتش را نمیپردازد روز قیامت در آتش جهنم است».
1108-469- (8) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ عَائِشَةَ لقَالَت: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا خَالَطَتِ الصَّدَقَةُ - أَو قَالَ: الزِّکَاة -مَالًا إِلَّا أَفسَدَتهُ».
رواه البزار والبیهقی. وقال الحافظ: "وهذا الحدیث یحتمل معنیین:
أحدهما: أن الصدقة ما تُرکت فی مال ولم تُخرج منه إلا أهلکته. ویشهد لهذا حدیث عمر المتقدم: «ما تَلِفَ مالٌ فی بَرٍّ ولا بَحرٍ إلا بِحَبْسِ الزَّکاةِ»..
والثانی: أن الرجل یأخذ الزکاة وهو غنی عنها، فیضعها مع ماله فیهلکه. وبهذا فسره الإمام أحمد. والله أعلم".
از عایشه ل روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «زکات با هیچ مالی آمیخته نمیشود مگر اینکه باعث نابودی آن میشود».
این حدیث احتمال دو معنا را دارد:
1- زکات در مالی نمیماند و پرداخت نمیشود مگر اینکه آنرا نابود میکند. حدیث عمر که پیشتر گذشت شاهدی بر این معنا میباشد.
2- کسی که مستحق مال زکات نیست آنرا دریافت کند درحالیکه از آن بینیاز است و آنرا با مال خود مخلوط کند و اینگونه مالش را نابود میکند. و این تفسیر امام احمد میباشد. والله اعلم
1109-470- (9) (موضوع) وَرُوِیَ عن ابن عمر ب قال: قال رسول الله ج: ظَهَرَتْ لهم الصلاة فقبلوها، وخَفِیَتْ لهم الزکاة فأَکلوها، أُولئک هم المنافقون».
رواه البزار.
از عمر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «وقتی نماز بر آنها عرضه شد آنرا پذیرفتند، اما زکات را نپذیرفتند و آنرا خوردند، آنها همان منافقان هستند».
1110-763- (10) (صحیح لغیره) وَعَن بُرَیْدَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مَنَعَ قَوْمٌ الزَّکَاةَ، إِلَّا ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِینَ».
از بریده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ قومی نیست که زکات نپردازد مگر اینکه خداوند آنها را به خشکسالی مبتلا میکند».
رواه الطبرانی فی "الأوسط"، ورواته ثقات، والحاکم والبیهقی فی حدیث؛ إلا أنهما قالا: «وَلَا مَنَعَ قَوْمٌ الزَّکَاةَ، إِلَّا حَبَسَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْقَطْرَ».
وقال الحاکم: "صحیح على شرط مسلم".
و در روایت حاکم و بیهقی آمده است: «هیچ قومی نیست که زکات نپردازد مگر اینکه خداوند باران را از آنها قطع میکند».
0-764- (11) (حسن صحیح) ورواه ابن ماجه والبزار والبیهقی من حدیث ابن عمر ولفظ البیهقی أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «یَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ! خِصَالٌ خَمْسٌ إِنِ ابْتُلِیتُمْ بِهِنَّ، وَنَزَلْنَ بِکُمْ -[وَ] أَعُوذُ بِاللهِ أَنْ تُدْرِکُوهُنَّ -: لَمْ تَظْهَرِ الْفَاحِشَةُ فِی قَوْمٍ قَطُّ حَتَّى یُعْلِنُوا بها؛ إِلَّا فَشَا فِیهِمُ [الطَّاعُونُ وَ] الْأَوْجَاعُ الَّتِی لَمْ تَکُنْ فِی أَسْلَافِهِمْ، وَلَمْ یَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ؛ إِلَّا أُخِذُوا بِالسِّنِینَ وَشِدَّةِ الْمَئُونَةِ وَجَوْرِ السُّلْطَانِ، وَلَمْ یَمْنَعُوا زَکَاةَ أَمْوَالِهِمْ؛ إِلَّا مُنِعُوا الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ، وَلَوْلَا الْبَهَائِمُ لَمْ یُمْطَرُوا، وَلَا نَقَضُوا عَهْدَ اللهِ وَعَهْدَ رَسُولِهِ؛ إِلَّا سُلِّطَ عَلَیْهِمْ عَدُوٌّ مِنْ غَیْرِهِمْ([18])، فَیَأْخُذُ بَعْضَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ، وَمَا لَمْ تَحْکُمْ أَئِمَّتُهُمْ بِکِتَابِ اللهِ إِلَّا جُعِلَ بأَسَهُمْ بَیْنَهُمْ»([19]).
از ابن عمر ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «ای گروه مهاجرین، پنج صفت هست که چون به آنها مبتلا شوید و در میان شما رخ دهند [عذابهای گوناگون به سراغ شما خواهد آمد] - و من به خداوند پناه میبرم که آن زمان را دریابید -: قومی نیست که عمل فحشا را آشکارا در میان خود رواج دهند، مگر اینکه بیماری طاعون و بیماریهای دیگری که پیش از آنان سابقه نداشته، در میان آنها منتشر خواهد شد. و از میزان و ترازو نمیکاهند، مگر اینکه خشکسالی و سختی در کسب رزق و روزی دامنگیر آنها شده و حاکم ظالم بر آنها مسلط میشود. و زکات اموالشان را نمیپردازند، مگر اینکه از باران محروم میشوند و اگر چهارپایان نبودند باران نمیبارید. و عهد و پیمان خدا و رسولش را نمیشکنند، مگر اینکه دشمنی از غیر خودشان بر ایشان مسلط میشود که بعضی از آنچه در اختیار دارند تصاحب میکند. و هر قومی که حاکمانشان به کتاب خداوند عمل نکنند، آن قوم به درگیریهای داخلی دچار میگردد».
1111-765- (12) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «خَمْسٌ بِخَمْسٍ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! وَمَا خَمْسٌ بِخَمْسٍ؟ قَالَ: «مَا نَقَضَ قَوْمٌ الْعَهْدَ؛ إِلَّا سُلِّطَ عَلَیْهِمْ عَدُوُّهُمْ، وَمَا حَکَمُوا بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اللهُ إِلَّا فَشَا فِیهِمُ [الْفَقْرُ، وَلَا ظَهَرَتْ فِیهِمُ الْفَاحِشَةُ؛ إِلَّا فَشَا فِیهِمُ]([20]) الْمَوْتُ، وَلَا مَنَعُوا الزَّکَاةَ؛ إِلَّا حُبِسَ عَنْهُمُ الْقَطْرُ، وَلَا طفَّفُوا الْمِکْیَالَ، إِلَّا حُبِسَ عَنهُم النَّبَاتُ، وَأُخِذُوا بِالسِّنِینَ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر". وسنده قریب من الحسن، وله شواهد.
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند پنج چیز در برابر پنج چیز قرار داده است». گفته شد: کدام پنج چیز در برابر پنج چیز دیگر است؟ فرمود: «هیچ قومی نیست که عهد و پیمان [با خدا و رسولش] را بشکند مگر اینکه دشمنشان بر آنها مسلط میشود؛ و هیچ قومی نیست که به چیزی جز آنچه الله متعال نازل کرده حکم میکند، مگر اینکه فقر دامنگیر آنها میشود؛ و در بین هیچ قومی فحشا آشکار نمیشود، مگر اینکه مرگ در بین آنها شیوع پیدا میکند؛ و زکات نمیپردازند، مگر اینکه باران از آنها قطع میشود؛ و از وزن و پیمانه نمیکاهند، مگر اینکه در زمین گیاهی نمیروید و دچار خشکسالی میشوند».
(السنین): جمع (سَنَة)، عبارت است از سالی که در زمین چیزی نروید چه باران ببارد یا نبارد.
1112-766- (13) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بنِ مسعودٍ س قَالَ: «لَایُکْوَى رَجُلٌ بِکْنِزٍ([21]) فَیَمَسُّ دِرْهَمٌ دِرْهَمًا، وَلَا دِینَارٌ دِینَارًا، یُوَسَّعُ جِلْدُهُ حَتَّى یُوضَعَ کُلُّ دِینَارٍ وَدِرْهَمٍ عَلَى حِدَتِهِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"([22]) موقوفاً بإسناد صحیح.
و از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: «هیچ فردی نیست که اموالش را گنج کرده و زکاتش را نمیدهد مگر اینکه به اندازهی دینار و درهمی که دارد پوستش کشیده میشود و دینار و درهمهای داغ شده بر پوستش گذاشته میشود».
1113-471- (10) (ضعیف موقوف) وَعَنهُ س قَالَ: «مَنْ کَسَبَ طَیِّبًا خَبَّثَهُ مَنْعُ الزَّکَاةِ، وَمَنْ کَسَبَ خَبِیثًا لَمْ تُطَیِّبْهُ الزَّکَاةُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" موقوفاً بإسناد منقطع.
و از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: «هرکس مال پاکی را به دست آورد، نپرداختن زکات آن را آلوده میکند و هرکس مال حرامی را به دست آورد پرداخت زکات آن منجر به پاکیزگی آن نمیشود».
1114-767- (14) (صحیح) وَعَن الأَحْنَفَ بْنَ قَیْسٍ قَالَ: جَلَسْتُ إِلَى مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ، فَجَاءَ رَجُلٌ خَشِنُ الشَّعَرِ وَالثِّیَابِ وَالهَیْئَةِ، حَتَّى قَامَ عَلَیْهِمْ فَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: بَشِّرِ الکَانِزِینَ بِرَضْفٍ یُحْمَى عَلَیْهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، ثُمَّ یُوضَعُ عَلَى حَلَمَةِ ثَدْیِ أَحَدِهِمْ حَتَّى یَخْرُجَ مِنْ نُغْضِ کَتِفِهِ، وَیُوضَعُ عَلَى نُغْضِ کَتِفِهِ حَتَّى یَخْرُجَ مِنْ حَلَمَةِ ثَدْیِهِ یَتَزَلْزَلُ»([23]). ثُمَّ وَلَّى فَجَلَسَ إِلَى سَارِیَةٍ، وَتَبِعْتُهُ، وَجَلَسْتُ إِلَیْهِ، وَأَنَا لاَ أَدْرِی مَنْ هُوَ؟ فَقُلْتُ: لاَ أُرَى القَوْمَ إِلَّا قَدْ کَرِهُوا الَّذِی قُلْتَ. قَالَ: إِنَّهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئًا، قَالَ لِی خَلِیلِی - قُلْتُ: مَنْ خَلِیلُکَ؟ قَالَ النَّبِیُّ ج-: «[یَا أَبَا ذَرٍّ!] تُبْصِرُ أُحُدًا؟» قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى الشَّمْسِ مَا بَقِیَ مِنَ النَّهَارِ؟ وَأَنَا أُرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج یُرْسِلُنِی فِی حَاجَةٍ لَهُ - قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «مَا أُحِبُّ أَن لِی مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا، أُنْفِقُهُ کُلَّهُ، إِلَّا ثَلاَثَةَ دَنَانِیرَ». وَإِنَّ هَؤُلاَءِ لاَ یَعْقِلُونَ، إِنَّمَا یَجْمَعُونَ الدُّنْیَا، لاَ وَاللَّهِ - لاَ أَسْأَلُهُمْ دُنْیَا، وَلاَ أَسْتَفْتِیهِمْ عَنْ دِینٍ، حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَجَل».
از احنف بن قیس س روایت است که نزد گروهی از قریش نشستم، مردی که موی سر و لباس و ظاهر او ژولیده بود آمده و بر سر آنها ایستاده و سلام نمود، سپس گفت: بشارت باد برای جمعکنندگان مالی که زکات آن را نمیدهند به تخته سنگهایی که با آتش جهنم گرم شده و بر سر پستانهای یکی از آنها گذاشته میشود تا اینکه از شانهی او خارج میشود؛ و بر کتف او گذاشته میشود تا اینکه از سر پستانهای او خارج میشود درحالیکه تکان و لرزشی دارد! سپس رفت و کنار ستونی نشست، او را دنبال نموده و نزد او نشستم درحالیکه او را نمیشناختم. به او گفتم: آن طوری که من این قوم را دیدم فهمیدم که از سخنان تو خوششان نیامد. او گفت: آنها چیزی نمیفهمند. دوستم به من فرمود. گفتم: دوستت کیست؟ گفت: رسول الله ج؛ او به من فرمود: «ای اباذر! آیا کوه احد را میبینی؟» تا پایان روز به خورشید نگریستم. و فکر میکردم که رسول الله ج مرا به دنبال کاری و نیازی که دارد میفرستد. در جواب ایشان گفتم: بله! رسول الله ج فرمود: «دوست ندارم که به اندازهی کوه احد طلا داشتم، مگر اینکه آنها را انفاق میکردم مگر سه دینار». اینها چیزی نمیفهمند. تنها در فکر جمع مال دنیا هستند. به خدا سوگند تا ملاقات الله، چیزی از مال دنیا از آنان نمیطلبم و دربارهی دین نیز از آنان استفتاء نمیکنم».
رواه البخاری ومسلم. وفی روایة لمسلم أنه قال: «بَشِّرِ الْکَانِزِینَ([24])، بِکَیٍّ فِی ظُهُورِهِمْ یَخْرُجُ مِنْ جُنُوبِهِمْ، وَبِکَیٍّ مِنْ قِبَلِ أَقْفَائِهِمْ یَخْرُجُ مِنْ جِبَاهِهِمْ». قَالَ: ثُمَّ تَنَحَّى فَقَعَدَ. قَالَ: قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: هَذَا أَبُو ذَرٍّ. قَالَ: فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ: مَا شَیْءٌ سَمِعْتُکَ تَقُولُ قُبَیْلُ؟ قَالَ: مَا قُلْتُ إِلَّا شَیْئًا قَدْ سَمِعْتُهُ مِنْ نَبِیِّهِمْ ج. قَالَ: قُلْتُ: مَا تَقُولُ فِی هَذَا الْعَطَاءِ؟ قَالَ: خُذْهُ، فَإِنَّ فِیهِ الْیَوْمَ مَعُونَةً، فَإِذَا کَانَ ثَمَنًا لِدِینِکَ فَدَعْهُ.
و در روایت مسلم آمده است: «بشارت باد برای جمعکنندگان مال به داغی که بر پشت آنها گذاشته و از کنار سینهی آنها خارج میشود. و داغی که بر پشت سرشان گذاشته و از پیشانی آنها خارج میشود!. سپس از آنجا دور شده و نشست. گفتم: او کیست؟ گفتند: او ابوذر است. به نزد او رفتم و گفتم: این چه بود که چند لحظه قبل از تو شنیدم؟ گفت: چیزی نگفتم مگر آنچه از پیامبرشان ج شنیده بودم. گفتم: نظرت در مورد این هدیه چیست؟ گفت: آن را بگیر؛ در این روز تو را یاری میکند. و اما اگر به بهای دینت باشد آن را رها کن.
(الرّضف) به فتح راء و سکون ضاد: عبارت است از سنگ داغ شده. و (النغض) به ضم نون و سکون غین: عبارت است از غضروف کتف.
(فصل [فی زکاة الحلی])
([1]) میگویم: این نص صریحی از رسول خدا ج در این مساله است که: تارک زکات که این مدت طولانی را در آتش عذاب میشود، کافری نیست که برای همیشه در آتش ماندگار باشد. چراکه رسول خدا فرمودند: «فَیَرَى سَبِیلَهُ، إِمَّا فِی الْجَنَّةِ، وَإِمَّا فِی النَّارِ»: «پس راهش را میبیند که یا به سوی بهشت و یا دوزخ میباشد». و این روایت رد قوی بر کسانی است که تارک (زکات) را به مجرد ترک آن کافر میدانند. و در این زمینه به روایات متشابه چنگ میزنند و مانند علمای کلام نصوص را تاویل میکنند.
([2]) بفتح اللام، فی "النهایة": "یقال: حلبت الناقة أحلبُها حلباً -بفتح اللام-، والمراد: یحلبها على الماء لیصیب الناس من لبنها".
([3]) یعنی: دارای شاخهای پیچدار. (جلْحاء): بدون شاخ. (عضباء): حیوانی که شاخهایش شکسته باشد. چنانکه مولف در حدیث بعدی به آن اشاره میکند.
([4]) قال الناجی (107): "قلت: لم یخرجه البخاری من هذا الوجه، إنما روى ذکر الخیل وحده، وروى فی "إثم مانع الزکاة" من حدیثه: تأتی الإبل على صاحبها. وذکر فی الغنم مثل ذلک، ولیس فیه جعل الذهب والفضة صفائح، إنما ذلک لمسلم. وأخرجه فی "کتاب الخیل" من وجه آخر، ولفظه: یکون کنز أحدکم. . إلى آخره، وفیه أیضاً: إذا ما ربُّ النعم لم یُعطِ حقها، الحدیث". قلت: ولعله لذلک قال المؤلف: واللفظ لمسلم. فتأمل.
([5]) بفتح القاف والعین کما فی "شرح مسلم" للنووی، والفاعل صاحب الإبل کما هو ظاهر.
([6]) سقطت هذه الزیادة من الأصل، وکذا المخطوطة ومطبوعة عمارة وکذا المعلقین الثلاثة، واستدرکتُها من "صحیح مسلم" (3/ 73).
([7]) قال الناجی (108): «این تفسیر درست نیست. بلکه مشهور این است که سبب از بین رفتن موی سرش زیاد بودن سم آن میباشد. مصنف به نقل از ابوداود صاحب «السنن» آن را به طور قطع آورده است و در باب "الترهیب من أنْ یسأل الإنسان مولاه أو قریبه من فضل مال فیبخل علیه" از این کتاب بدان بسنده کرده است. لذا کلام وی متناقض است». سپس از ابی عبید و جز او مواردی را نقل میکند که موید تفسیر مشهور است که محققانه سهگانه از آن غفلت کردهاند!!
([8]) کذا قال، ولیس کذلک؛ کیف وفیهم رجل متهم کما بینته فى "الروض النضیر" برقم (676)؟!
([9]) قلت: یعنی أنّ الثلاثة المذکورین أخرجوه من طریق الحارث -وهو ضعیف- بخلاف ابن خزیمة فمن طریق مسروق، وکلامه الآتی فی (19- البیوع 16- الترهیب من الربا) أوضح فی بیان مراده.
([10]) کذا، وهو تقصیر فاحش، فقد أخرجه من هو أعلى طبقة منه، کأحمد والنسائی وغیرهما، وهو مخرج عندی فی "أحادیث البیوع".
([11]) محلل: کسی که با زن سه طلاقه جهت حلال شدن آن به شوهر اولش ازدواج میکند.
محلل له: مردی که زنش را سه طلاقه نموده و میخواهد دوباره با او ازدواج کند.
([12]) قلت: فیه (عامر بن شبیب العقیلی)، ولا یعرف کما قال الذهبی.
([13]) کذا قال، وتبعه الهیثمی! ولیس کذلک عندی، فإن فیه أبا إسحاق السبیعی، وهو مدلس، وقد عنعنه، مع أنه کان اختلط. انظر تخریجه فی "تخریج أحادیث مشکلة الفقر" (رقم 58). وهو عند الأصبهانی رقم (1449) ولیس برقم (1018) کما ذکر الجهلة. ومع أنهم نقلوا تصحیح الهیثمی أیضاً فقد اقتصروا على قولهم: "حسن"! دون أی بیان!! ورقم الروایة الأخرى عنه (1450)، وهی من طریق أبی إسحاق أیضاً.
([14]) لفظ البزار: "ویلک ما أنت؟ ".
([15]) لفظ البزار: "کنزتَ". کذا فی "العجالة" (108). وهو کما قال، لکنْ لیس تحته کبیر طائل، إلا لو عزاه للبزار فقط، ولفظ الطبرانی (1/ 70/ 2): "ترکتَه".
([16]) کذا فی بعض النسخ، وفی نسخة الظاهریة تقدیم مسلم على النسائی، وکل ذلک خطأ، والصواب حذف (مسلم) إذ إنه لم یرو هذا الحدیث -کما نبه علیه الناجی- وقد شرحتُ ذلک فی "تخریج مشکلة الفقر" (60).
([17]) کذا قال هنا، خلافاً لما تقدم (5- الصلاة/40)، فإنه ذکره هناک عن زیاد بن نعیم الحضرمی قال: قال رسول الله ج: فذکر الحدیث، وقال: "رواه أحمد، وهو مرسل". ولعله الصواب فإنی لم أجده فی "المسند" إلا مرسلاً (4/ 200-201). وأما المعلقون الثلاثة، فاکتفوا من التحقیق على المعزو لأحمد! والنقل عن الهیثمی إعلاله بضعف ابن لهیعة وإنما العلة الإرسال، لأنه من روایة قتیبة عنه. انظر "الضعیفة" (6735). کما أنهم غفلوا عن القلب الذی فی اسم الحضرمی هنا: "نعیم بن زیاد"! والصواب: "زیاد بن نعیم" کما تقدم.
([18]) قلت: هذه الجملة لها شاهد موقوف على ابن عباس. أخرجه الخرائطی فی "مساوی الأخلاق" (187/ 404).
([19]) میگویم: آیا این از نشانههای نبوت پیامبر ج دال بر صدق و راستی او نیست و اینکه سخنان او وحی از جانب پروردگارش میباشد؟! بله به خدا سوگند چنین است.
([20]) سقطت هذه الزیادة من الأصل، وکذا من مطبوعة عمارة، واستدرکتُها من "الطبرانی". قلت: من تمادى المعلقین الثلاثة وتشبعهم بما لم یعطوا، أنهم سرقوا هذا التعلیق ونسبوه لأنفسهم بالحرف الواحد، وقالوا: "واستدرکناه -کذا- من الطبرانی"!! وما أکثر ما فعلوا مثله!
([21]) قلت: کذا الأصل، وکذا فی المخطوطة، وفی "الطبرانی" (9/ 164/ 8754): "یکنز". ووقع فی "المجمع": "لا یکون رجل یکنز"، ولا یخلو ذلک من شیء، وفی نسخة الظاهریة خرْم، ولعل الأقرب ما فی الکتاب. والله أعلم.
([22]) قلت: وهو کما قال، وقد خرجته تحت حدیث أبی هریرة المرفوع بنحوه فی "الضعیفة" (6736). وأما المعلقون الثلاثة فقفوا ما لا علم لهم به وقالوا: "حسن" فقط!!.
([23]) الأصل ومطبوعة عمارة: "فیتزلزل". قال الحافظ الناجی: "لیس فی "الصحیحین" فاء". وصدق رحمه الله. ومعنى "یتزلزل": یضطرب ویتحرک، وضمیر الفاعل فیه کما فی "حتى یخرج" للرضف.
([24]) الأصل: "الکنازین"، والتصویب من "مسلم".