اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترغیب و تشویق کسی‌که سرپرستی امری از امور مسلمانان را بر عهده دارد به رفتار عادلانه؛

ترغیب و تشویق کسی‌که سرپرستی امری از امور مسلمانان را بر عهده دارد به رفتار عادلانه؛ چه امام [حاکم] باشد یا مسئولیت دیگری داشته باشد؛ و ترساندن وی از اینکه بر رعیتش سخت گرفته یا بر آنها ظلم نموده یا آنها را فریب دهد یا خود را از آنها پنهان کرده و یا به نیازهای آنها رسیدگی نکند

3167-2182- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ: الإِمَامُ عَادِلٌ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ الله، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ بِالمَسَاجِدِ، وَرَجُلاَنِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ؛ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا؛ حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ».

رواه البخاری ومسلم. [مضى 5- الصلاة/10].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هفت گروه هستند که خداوند در روزی که سایه‌ای جز سایه‌ی [عرش] او نیست، آنها را در سایه‌ی [عرش] خود جای می‌دهد: امام عادل، جوانی که در عبادت خداوند رشد و نشأت یافته باشد، مردی که دلبسته به مسجد است، دو نفری که برای رضای خدا همدیگر را دوست دارند بر این اساس گردهم آمده و از یکدیگر جدا می‌شوند، مردی که زنی صاحب مقام و زیبا او را [برای کام گرفتن] نزد خود بخواند و او در جواب بگوید: من از خدا می‌ترسم و مردی که صدقه دهد و آن را چنان پنهان کند که دست چپش از انفاق دست راستش بی‌خبر باشد و مردی که در تنهایی و خلوت خداوند را یاد کند و اشک از چشمانش جاری گردد».

3168-1316- (1) (ضعیف) وَعَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «ثَلَاثَةٌ لَا تُرَدُّ دَعْوَتُهُمْ: الصَّائِمُ حَتَّى یَفْطُرَ، وَالْإِمَامُ الْعَادِلُ، وَدَعْوَةُ الْمَظْلُومِ؛ یَرْفَعُهَا اللَّهُ فَوقَ الْغَمَامِ، وَیُفْتَحُ لَهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ؛ وَیَقُولُ الربُّ: وَعِزَّتِی لَأَنْصُرَنَّکِ وَلَوْ بَعْدَ حِینٍ».

رواه أحمد فی حدیث، والترمذی وحسنه، وابن ماجه، وابن خزیمة، وابن حبان فی "صحیحیهما". [مضی 5- الصلاة/ 10]

رسول الله ج فرمودند: «سه نفر دعای‌شان رد نمی‌شود: روزه‌دار تا زمانی که افطار کند؛ امام عادل؛ و دعای مظلوم. خداوند متعال دعای ایشان را بالای ابرها می‌برد و درهای آسمان به روی آنها باز می‌شود و خداوند متعال می‌فرماید: به عزتم سوگند تو را یاری می‌کنم و لو اینکه بعد از مدتی باشد».

3169-2183- (2) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَمْرو بنِ العَاصی ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ الْمُقْسِطِینَ عِنْدَ اللهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ، عَنْ یَمِینِ الرَّحْمَنِ، وَکِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ؛ الَّذِینَ یَعْدِلُونَ فِی حُکْمِهِمْ وَأَهْلِیهِمْ وَمَا وُلُّوا».

رواه مسلم والنسائی. [مضى 17- النکاح/4].

از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «عدالت‌کنندگان نزد خداوند بر منبرهایی از نور در طرف راست خداوند هستند و هر دو دست خداوند راست است. کسانی که در قضاوت و در مورد خانواده و کسانی‌که سرپرستی آنها را برعهده دارند، عدالت می‌کنند».

3170-2184- (3) (صحیح) وَ

عَنْ عِیَاضِ بْنِ حِمَارٍ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «أَهْلُ الْجَنَّةِ ثَلَاثَةٌ: ذُو سُلْطَانٍ مُقْسِطٌ مُوَفَّقٌ، وَرَجُلٌ رَحِیمٌ رَقِیقُ الْقَلْبِ لِکُلِّ ذِی قُرْبَى وَمُسْلِمٍ([1])، وَعَفِیفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِیَالٍ».

رواه مسلم.

از عیاض بن حمار س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «اهل بهشت سه گروه هستند: حاکم دادگری که در امتثال اوامر الهی و اجتناب از نواهی او موفق باشد، کسی که نسبت به هر خویشاوند نزدیک و هر مسلمان مهربان و دلسوز باشد و عیال‌وارِ پاکدامن و خویشتندار و با عزت».

(المقسط): عادل.

3171-1317- (2) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یَوْمٌ مِنْ إِمَامٍ عَادِلٍ؛ أَفْضَلُ مِنْ عبَادَةِ سِتِّینَ سَنَةً...».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط"، وإسناد "الکبیر" حسن([2]).

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «یک روز از روزهایی که امام عادل پشت سر می‌گذراد، بهتر است از عبادت شصت سال...».

3172-1318- (3) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یا أبا هریرة! عَدْلُ ساعَةٍ؛ أفضَلُ مِنْ عِبادةِ ستِّین سنَةً قیامِ لیلِها، وصیامِ نهارِها. ویا أبا هُرَیْرَةَ! جَورُ ساعَةٍ فی حُکْمٍ؛ أشدُّ وأعْظَمُ عندَ الله عزَّ وجلَّ مِنْ معاصِی ستِّینَ سنة».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای ابوهریره، عدالت لحظه‌ای بهتر از عبادت شصت سالی است که شبش به قیام و روزش به روزه سپری شود. و ای ابوهریره، لحظه‌ای ظلم در حکم، نزد خداوند بدتر و بزرگ‌تر از گناهان شصت سال است».

(ضعیف) وفی روایة: «عَدْلُ یومٍ واحدٍ؛ أفضلُ مِنْ عبادَةِ ستِّین سنةً».

رواه الأصبهانی.

و در روایتی آمده است: «رعایت عدالت در یک روز بهتر است از عبادت شصت سال».

3173-1319- (4) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخدریِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ یَوْمَ القِیَامَةِ وَأَدْنَاهُمْ مِنْهُ مَجْلِسًا؛ إِمَامٌ عَادِلٌ، وَأَبْغَضُ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَی وَأَبْعَدُهُمْ مِنْهُ مَجْلِسًا؛ إِمَامٌ جَائِرٌ».

از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در روز قیامت محبوب‌ترین انسان‌ها نزد خداوند و نزدیک‌ترین آنها به او، حاکم عادل است و منفورترین آنها نزد خداوند متعال و دورترین آنها از او تعالی، حاکم ظالم است».

رواه الترمذی، والطبرانی فی "الأوسط" مختصراً؛ إلا أنه([3]) قال: «أَشَدُّ النَّاسِ عَذَابًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِمَامٌ جَائِرٌ».

 وقال الترمذی: "حدیث حسن غریب"([4]).

و در روایت طبرانی آمده است: «روز قیامت از میان مردم شدیدترین عذاب از آن حاکم ظالم است».

3174-1320- (5) (ضعیف جداً) وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س؛  أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَفْضَلُ النَّاسَ عِندَ اللَّهِ مَنْزِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ إِمَامٌ عَادلٌ رَفِیقٌ، وَشَرُّ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ إِمَامٌ جَائِرٌ خَرِقٌ([5])».

رواه الطبرانی فی "الأوسط" من روایة ابن لهیعة، وحدیثه حسن فی المتابعات([6]).

از عمر بن خطاب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روز قیامت از میان مردم برترین جایگاه از آن حاکم عادل مهربان است. و در آن روز از میان مردم بدترین جایگاه نزد خداوند از آن حاکم ظالم جاهل و احمق است».

3175-1321- (6) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یُجاءُ بالإمامِ الجائرِ یومَ القیامَةِ، فتُخاصِمُهُ الرَّعِیَّةُ، فیَفلُجوا علیه، فیقالُ له: سُدَّ رُکْناً مِنْ أرکانِ جَهَنَّمَ».

 از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روز قیامت حاکم ظالم را درحالی میآورند که رعیتش به دشمنی با وی برمیخیزند و با حجت و برهان بر وی غلبه میکنند. پس به او گفته میشود: رکنی از ارکان دوزخ باش».

رواه البزار. وهذا الحدیث مما أنکر على أغلب بن تمیم.

(فیفلجوا علیه) یعنی: با حجت و برهان بر وی غلبه مییابند و در حال مخاصمه و مجادله بر او چیره میگردند.

3176-2185- (4) (حسن) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ مَنْ قَتَلَ نَبِیًّا، أَوْ قَتَلَهُ نَبِیٌّ...»([7]).

رواه الطبرانی، ورواته ثقات؛ إلا لیث بن أبی سُلَیم. وفی "الصحیح" بعضه.

از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در روز قیامت شدید‌ترین عذاب دوزخیان از آن فردی است که پیامبری را کشته یا به دست پیامبری کشته شده است».

ورواه البزار بإسناد جید؛ إلا أنه قال: «وَإِمَامُ ضَلَالَةٍ»([8]).

و در روایت بزار آمده است: «و کسی که در گمراهی پیشوا است».

3177-2186- (5) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَرْبَعَةٌ یَبْغُضُهُمُ اللَّهُ: الْبَیَّاعُ الْحَلَّافُ، وَالْفَقِیرُ الْمُخْتَالُ، وَالشَّیْخُ الزَّانِی، وَالْإِمَامُ الْجَائِرُ».

رواه النسائی، وابن حبان فی "صحیحه".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چهار گروه مورد خشم و غضب خداوند می‌باشند: فروشنده‌ای که بسیار سوگند می‌خورد، فقیر متکبر، پیر زناکار و حاکم ظالم».

(صحیح) وهو فی مسلم بنحوه؛ إلا أنه قال: «وَمَلِکٌ کَذَّابٌ، وَعَائِلٌ مُسْتَکْبِرٌ». [یأتی بتمامه 21- الحدود/7].

و در روایت مسلم آمده است: «حاکم دروغگو و فقیر و تهی‌دست متکبر».

3178-1322- (7) (ضعیف جداً) وَعَنْ طَلْحَةَ بْنِ عُبَیْدِاللَّهِ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «أَلَا أَیُّهَا النَّاسُ! لَا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ إِمَامٍ جَائِرٍ».

رواه الحاکم من روایة عبدالله بن محمد العدوی وقال: "صحیح الإسناد". (قال الحافظ): "وعبدالله هذا واه متهم، وهذا الحدیث مما أنکر علیه".

از طلحه بن عبیدالله س روایت است: از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «بدانید ای مردم، خداوند متعال نماز حاکم ظالم را نمی‌پذیرد».

3179-1323- (8) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلَاثَةٌ لَا تُقْبَلُ لَهُمْ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ: - فذکر منهم- الْإِمَامُ الْجِائِرُ».

رواه الطبرانی فی "الأوسط".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سه دسته‌اند که خداوند متعال گواهی دادن‌شان به لااله الاالله را قبول نمی‌کند – و یکی از آنها را- حاکم ظالم می‌شمارد».

3180-1324- (9) (موضوع) وَرُوِیَ عَن ابْنِ عُمَر ب عَن النَّبِیّ ج قَالَ: «السُّلْطَانُ ظِلُّ اللَّهِ فِی الأَرْضِ، یَأْوِی إِلَیْهِ کُلُّ مَظْلُومٍ مِنْ عِبَادِهِ، فَإِنْ عَدَلَ کَانَ لَهُ الأَجْرُ، وَکان - یَعْنِی عَلَى الرَّعِیَّةِ - الشُّکْرُ، وَإن جَارَ أَوْ حَافَ أَوْ ظَلَمَ کَانَ عَلَیْهِ الْوِزْرُ، وَعَلَى الرَّعِیَّةِ الصَّبْرُ، وَإِذَا جَارَتِ الْوُلاةُ قَحَطَتِ السَّمَاءُ، وَإِذَا مُنِعَتِ الزَّکَاةُ هَلَکَتِ الْمَوَاشِی، وَإِذَا ظَهَرَ الزِّنَا ظَهَرَ الْفَقْرُ وَالْمَسْکَنَةُ، وَإِذَا أُخفِرَتِ الذِّمَّةُ أُدِیلَ الْکُفَّارِ. أَوْ کلمة نحوها».

رواه ابن ماجه، وتقدم لفظه [فی "الصحیح" 16- البیوع/9]، والبزار واللفظ له.

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «حاکم سایه خداوند در زمین است. هر بنده مظلومش به او پناه می‌برد. پس اگر با عدالت رفتار کند، برای او پاداش خواهد بود و بر رعیت وی شکرگزاری لازم است. و اگر ظلم کند گنه‌کار خواهد بود و بر رعیت صبر لازم است. و چون عهده‌داران امر ظلم کنند، قحط‌سالی می‌آید و چون زکات پرداخت نشود، چهارپایان هلاک می‌شوند و چون زنا ظهور پیدا کند، فقر و ذلت ظهور می‌کند و چون عهد و امان شکسته شود، کفار پیروز می‌شوند. یا اینکه سخنانی چون این فرمود».

0-2187- (6) (صحیح لغیره) والبیهقی([9]) ولفظه: عَن ابنِ عُمَرَ ب قَالَ: کنّا عند رسول الله ج فقال: «کیف أنتُم إذا وقَعت فیکُم خَمسٌ؟ وأعوذُ بالله أن تکونَ فیکُم أو تُدرکوهُنَّ: ما ظَهَرت الفاحشةُ فی قوم قَطٌّ یُعمَلُ بها فیهم علانِیَةَ؛ إلا ظهرَ فیهمُ الطاعونُ والأوجاعُ التی لَم تَکُن فی أسلافِهِم، وما مَنعَ قومٌ الزکاة؛ إلا مُنِعوا القَطْرَ مِنَ السماءِ ولولا البهائم لم یمطروا، وما بَخَسَ قومٌ المِکیالَ والمیزانَ؛ إلا أُخِذوا بالسنینَ وشِدَّةِ المؤنَةِ وجَورِ السلطانِ، ولا حکَم أُمَراؤهم بغیرِ ما أنزلَ الله؛ إلا سلَّطَ الله علیهم عدُوُّهُم فاستنقَذوا بعضَ ما فی أیدیهم، وما عَطَّلوا کتابَ الله وسنَّةَ نبیِّهِ؛ إلا جَعلَ الله بأسَهُم بَینَهُم».

ورواه الحاکم بنحوه من حدیث بریدة وقال: "صحیح على شرط مسلم". [مضیا 8- الصدقات/2].

از ابن عمر ب روایت است ما نزد رسول الله ج بودیم که فرمود: «چگونه خواهید بود زمانی که پنج فتنه در میان شما رخ دهد؟ و من به خداوند پناه می‌برم که در میان شما باشد یا آن زمان را دریابید: هرگز عمل فحشا در میان قومی رواج نمی‌یابد و آشکارا در میان خود مرتکب آن نمی‌شوند مگر اینکه بیماری طاعون و بیماری‌های دیگری که در میان پیشینیان سابقه نداشته است، در میان آن قوم منتشر خواهد شد. و زکات نمی‌پردازند مگر اینکه باران از آنها قطع می‌شود و اگرچهارپایان نبودند باران نمی‌بارید. و در میزان و ترازو کم نمی‌کنند مگر اینکه خشکسالی و سختی در کسب رزق و روزی دامنگیر آنها شده و حاکم ظالم بر آنها مسلط می‌شود. و حاکمان‌شان به آنچه خداوند نازل کرده حکم نمی‌کنند مگر اینکه خداوند دشمن‌شان را بر آنها مسلط می‌سازد که بعضی از آنچه در اختیار دارند تصاحب می‌کنند. و کتاب الله و سنت رسولش را ترک نمی‌کنند مگر اینکه به درگیری‌های داخلی دچار می‌گردند».

3181-2188- (7) (صحیح لغیره) وَعَنْ بُکَیْر بْن وَهْب قَالَ: قَالَ لِی أَنَس: أُحَدِّثُکَ حَدِیثًا مَا أُحَدِّثُهُ کُلَّ أَحَدٍ؟ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَامَ عَلَى بَابِ الْبَیْتِ وَنَحْنُ فِیهِ فَقَالَ: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ، إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقًّا، وَلَهُمْ عَلَیْکُمْ حَقًّا مِثْلَ ذَلِکَ، مَا إِنْ اسْتُرْحِمُوا رَحِمُوا، وَإِنْ عَاهَدُوا وَفَوْا، وَإِنْ حَکَمُوا عَدَلُوا، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ مِنْهُمْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».

رواه أحمد بإسناد جید - واللفظ له- وأبو یعلى والطبرانی.

از بکیر بن وهب روایت است که انس س به من گفت: حدیثی به تو می‌گویم که آن را به هر کسی نمی‌گویم؟ رسول الله ج بر دَر خانه ایستاد و ما درون آن خانه بودیم، پس فرمود: «امامان از قریش هستند([10])، من بر شما حقی دارم و آنها چنین حقی بر شما دارند، مادامی که هرگاه از آنان طلب رحم شد، رحم کنند و اگر عهد بستند وفا کنند؛ و در اجرای حکم عدالت ورزند. پس اگر کسی از آنها چنین نکند، لعنت خداوند و فرشتگان و تمام مردم بر او باد».

3182-2189- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ سَیَّارُ بْنُ سَلَامَةَ أَبِی الْمِنْهَالِ قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ أَبِی بَرْزَةَ وَإِنَّ فِی أُذُنَیَّ یَوْمَئِذٍ لَقُرْطَیْنِ وَأَنَا غُلَامٌ؛ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْأُمَرَاءُ مِنْ قُرَیْشٍ - ثَلَاثًا -، مَا فَعَلُوا ثَلَاثًا: مَا حَکَمُوا فَعَدَلُوا، وَاسْتُرْحِمُوا فَرَحِمُوا، وَعَاهَدُوا فَوَفَوْا، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ مِنْهُمْ؛ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».

رواه أحمد، ورواته ثقات، والبزار وأبو یعلى بقصه.

از سیار بن سلامة ابی المنهال روایت است: درحالی‌که کودک بودم و در دو گوشم گوشواره بود، همراه پدرم به نزد ابو برزه رفتیم. ابوبرزه گفت: رسول الله ج سه بار فرمود: «امراء از قریش هستند تا زمانی که سه چیز را انجام دهند: اگر حکم کردند عدالت کنند، اگر از آنها طلب رحم شد رحم کنند و اگر عهد و پیمان بستند به عهد خود وفا کنند؛ پس اگر کسی از آنها چنین نکرد، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد».

3183-2190- (9) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی مُوسَى س قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى بَابِ بَیْتٍ فِیهِ نَفَرٌ مِنْ قُرَیْشٍ وَأَخَذَ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ فَقَالَ: «هَلْ فِی الْبَیْتِ إِلَّا قُرَشِیٌّ؟». قَالَ: فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! غَیْرُ فُلَانٍ ابْنِ أُخْتِنَا. فَقَالَ: «ابْنُ أُخْتِ الْقَوْمِ مِنْهُمْ»، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ فِی قُرَیْشٍ مَا دَامُوا إِذَا اسْتُرْحِمُوا رَحِمُوا، وَإِذَا حَکَمُوا عَدَلُوا، وَإِذَا قَسَمُوا أَقْسَطُوا، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ مِنْهُمْ؛ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لَا یُقْبَلُ مِنْهُ صَرْفٌ وَلَا عَدْلٌ».

رواه أحمد، ورواته ثقات، والبزار والطبرانی.

از ابو موسی س روایت است که رسول الله ج کنار دَرِ خانه‌ای ایستاد که در آن چند نفر از قریش بودند؛ چارچوب در را گرفته و فرمود: «آیا در خانه غیر از قریشی کسی هست؟». گفته شد: ای رسول الله ج! غیر از فلانی پسر خواهرمان کسی نیست. رسول الله ج فرمود: «پسر خواهر قوم از خودشان است». سپس فرمود: «این امر در قریش است تا زمانی که هرگاه از آنها تقاضای رحم شد رحم کنند و اگر حکم کردند عدالت کنند و اگر مالی را تقسیم کردند عدالت ورزند؛ پس اگر کسی از آنها چنین نکند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او می‌باشد و هیچ عملش قبول نمی‌شود».

3184-2191- (10) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُعَاوِیَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا تُقَدَّسُ أُمَّةٌ لَا یُقْضَى فِیهَا بِالْحَقِّ، وَلَا یَأْخُذُ الضَّعِیفُ حَقَّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَعْتَعٍ».

رواه الطبرانی، ورواته ثقات.

از معاویه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پاک و مبارک نمی‌گردد امتی که در آن به حق قضاوت نمی‌شود و ضعیفش جز با پیگیری حقش را از قوی آن نمی‌گیرد».

0-2192- (11) (صحیح لغیره) ورواه البزار بنحوه من حدیث عائشة مختصراً.

0-2193- (12) (صحیح لغیره) والطبرانی من حدیث ابن مسعود بإسناد جید.

0-2194- (13) (صحیح) ورواه ابن ماجه مطولاً من حدیث أبی سعید. [مضى بلفظه 16- البیوع/16].

3185-1325- (10) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ طَلَبَ قَضَاءَ الْمُسْلِمِینَ حَتَّى یَنَالَهُ؛ ثُمَّ غَلَبَ عَدْلُهُ جَوْرَهُ؛ فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَمَنْ غَلَبَ جَوْرُهُ عَدْلَهُ؛ فَلَهُ النَّارُ».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خواهان قضاوت امور مسلمانان باشد تا اینکه به این مقام دست یابد، سپس عدالتش بر ظلمش غلبه یابد، بهشت پاداش اوست و اگر ظلمش بر عدالتش غلبه کند، برای او آتش خواهد بود».

رواه أبو داود([11]).

3186-2195- (14) (صحیح لغیره) وَعَنْ ابْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «القُضَاةُ ثَلَاثَةٌ، قَاضِیَانِ فِی النَّارِ وَقَاضٍ فِی الجَنَّةِ: رَجُلٌ قَضَى بِغَیْرِ حَقٍّ یَعلَمُ بذَلکَ، فَذَلکَ فِی النَّارِ، وَقَاضٍ لَا یَعْلَمُ فَأَهْلَکَ حُقُوقَ النَّاسِ فَهُوَ فِی النَّارِ، وَقَاضٍ قَضَى بِالحَقِّ فَذَلِکَ فِی الجَنَّةِ».

رواه أبو داود، وتقدم لفظه [هنا/1- باب]، وابن ماجه والترمذی - واللفظ له- وقال: "حدیث حسن غریب".

ابن بریده از پدرش روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «قضات سه دسته هستند، دو دسته‌ی آنان در آتش جهنم و یک دسته در بهشت می‌باشند؛ قاضی که حق را می‌داند اما به ناحق قضاوت می‌کند، در آتش است؛ قاضی که نمی‌داند و قضاوت کرده و حقوق مردم را پایمال می‌کند، در آتش است؛ و قاضی که حق را می‌داند و به آن قضاوت می‌کند، در بهشت است».

3187-2196- (15) (حسن) وَعَنِ ابْنِ أَبِی أَوْفَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ القَاضِی مَا لَمْ یَجُرْ، فَإِذَا جَارَ تَخَلَّى عَنْهُ وَلَزِمَهُ الشَّیْطَانُ».

از ابن ابی اوفی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند همراه قاضی است تا زمانی که ظلم نکند، پس هرگاه ظلم نمود، او را رها کرده و شیطان با او همراهی و مصاحبت می‌ورزد».

رواه الترمذی وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه" والحاکم؛ إلا أنه قال: «فَإِذَا جَارَ تَبَرَّأَ اللَّهُ مِنْهُ».

و در روایت حاکم آمده است: «پس چون ظلم کند، الله متعال از وی برائت میجوید».

رووه کلهم من حدیث عمران القطان، وقال الترمذی: "حدیث حسن غریب لا نعرفه إلا من حدیث عمران القطان". وقال الحاکم: صحیح الإسناد". (قال الحافظ): "وعمران یأتی الکلام علیه إن شاء الله تعالى" [فی آخر کتابه].

3188-2197- (16) (صحیح موقوف) وَعَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ: أَنَّ مُسْلِماً وَیَهُودِیّاً اخْتَصَمَا إِلَی عُمَرَ س، فَرَأَى [أَنَّ] الْحَقَّ لِلْیَهُودِیِّ، فَقَضَى لَهُ عُمَرَ بِهِ. فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ: وَاللَّهِ لَقَدْ قَضَیْتَ بِالْحَقِّ، فَضَرَبَهُ عُمَرُ بِالدِّرَّةِ وَقَالَ: وَمَا یُدْرِیکَ؟ فَقَالَ الْیَهُودِیُّ: وَالله إِنَّا نَجِدُ فِی التَّورَاةِ:  لَیْسَ قَاضٍ یَقْضِی بِالْحَقِّ، إِلَّا کَانَ عَنْ یَمِینِهِ مَلَکٌ، وَعَنْ شِمَالِهِ مَلَکٌ، یُسَدِّدَانِهِ وَیُوَفِّقَانِهِ لِلْحَقِّ مَا دَامَ مَعَ الْحَقِّ، فَإِذَا تَرَکَ الْحَقَّ عَرَجَا وَتَرَکَاهُ.

رواه مالک.

از سعید بن مسیب روایت است که مسلمان و یهودی اختلاف خود را برای رسیدگی نزد عمر س بردند؛ عمر چنان دید که حق با یهودی است، پس به نفع او قضاوت نمود. یهودی به او گفت: قسم به خدا که به حق قضاوت نمودی؛ عمر با شلاقش ضربه‌ای به او زده و گفت: و تو چه می‌دانی؟ یهودی گفت: قسم به خدا که ما در تورات چنین یافتیم: قاضی‌ای نیست که به حق قضاوت کند مگر اینکه از سمت راست و چپ او فرشته‌ای می‌ایستد که او را یاری داده و بر اجرای حق موفق می‌گردانند تا زمانی که همراه حق باشد، پس هرگاه حق را ترک کند بالا رفته و او را رها می‌کنند.

3189-1326- (11) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ - یعنی ابن مسعود- س یَرْفَعُهُ قَالَ: «یُؤْتَى بِالْقَاضِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُوقَفُ عَلَى شَفِیرِ جَهَنَّمَ، فَإِنْ أُمِرَ بِهِ دُفِعَ؛ فَهَوَى فِیهَا سَبْعِینَ خَرِیفًا».

رواه ابن ماجه، والبزار - واللفظ له-؛ کلاهما من روایة مجالد عن عامر عن مسروق عنه، وتقدم لفظ ابن ماجه فی الباب قبله [الحدیث 4].

از عبدالله بن مسعود س به صورت مرفوع روایت است: «روز قیامت قاضی را آورده و او را بر دهانه دوزخ متوقف می‌کنند، پس اگر در مورد او دستور صادر شود، به اندازه هفتاد سال به دوزخ انداخته می‌شود».

3190-1327- (12) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س؛ أَنَّ بِشْرَ بْنَ عَاصِمٍ الجُشَمیَّ س؛ حَدَّثَ عمرَ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «لَا یَلِی أَحَدٌ مِنْ أَمْرِ النَّاسِ شَیْئًا؛ إِلَّا وَقَّفَهُ اللَّهُ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ، فَزُلْزِلَ بِهِ الْجِسْرُ زَلْزَلَةً، فَنَاجٍ أَوْ غَیْرُ نَاجٍ، لَا یَبْقَى مِنْهُ عَظْمٌ إِلَّا فَارَقَ صَاحِبَهُ، فَإِنْ هُوَ لَمْ یَنْجُ؛ ذُهِبَ بِهِ فِی جُبٍّ مُظْلِمٍ کَالْقَبْرِ فِی جَهَنَّمَ، لَا یَبْلُغُ قَعْرَهُ سَبْعِینَ خَرِیفًا». وَأَنَّ عُمَرَ سَأَلَ سَلْمَانَ وَأَبَا ذَرٍّ: َهَلْ سَمِعْتُمَا ذَلِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ قَالَا: نَعَمْ.

رواه ابن أبی الدنیا وغیره([12]).

از ابوهریره س روایت است که بشر بن عاصم الجشمی س از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «هیچکس عهده‌دار امری از امور مردم نمی‌شود مگر اینکه خداوند متعال او را بر پل دوزخ متوقف می‌کند و پل در زیر پای او می‌لرزد که یا نجات می‌یابد یا نجات نمی‌یابد؛ پس اگر نجات نیابد هیچ استخوانی برای او نمی‌ماند مگر اینکه صاحبش را ترک می‌کند و این‌گونه در گودالی تاریک چون قبر، در دوزخ قرار می‌گیرد که تا هفتاد سال به قعر آن نمی‌رسد». عمر س از سلمان و ابوذر سوال کرد: آیا هر دوی شما این روایت را از رسول الله ج شنیدید؟ گفتند: بله.

3191-1328- (13) (ضعیف) وَعَنْ مَعْقِلِ بْنِ یَسَارٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ وَلِیَ أُمَّةً مِنْ أُمَّتِی؛ قَلَّتْ أَوْ کَثُرَتْ؛ فَلَمْ یَعْدِلْ فِیهِمْ؛ کَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی النَّارِ».

از معقل بن یسار س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس عهده‌دار عده‌ای از امتم شود، چه اندک باشند یا زیاد؛ و در میان آنها به عدالت رفتار نکند، خداوند متعال او را با صورت به دوزخ می‌اندازد».

رواه الطبرانی فی "الأوسط" من روایة عبدالعزیز بن الحصین وهو واهٍ، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([13])، ولفظه: قال: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَکُونُ عَلَى شَیْءٍ مِنْ أُمُورِ الْأُمَّةِ؛ فَلَم یَعْدِلُ فِیهِمْ؛ إِلَّا کَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ».

و در روایت حاکم آمده است: «کسی نیست که مسئولیت امری از امور این امت را بر عهده داشته باشد و در آن به عدالت رفتار نکند مگر اینکه خداوند متعال او را به دوزخ می‌اندازد».

وهو فی "الصحیحین" بغیر هذا اللفظ، وسیأتی لفظه إن شاء الله [فی هذا الباب].

3192-1329- (14) (ضعیف) وَعَن أَبِی مُوسَى س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ فِی جَهَنَّمَ وَادِیًا، وَفِی الْوَادِی بِئْرٌ یُقَالُ لَهُ: هَبْهَبٌ([14])، حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُسْکِنَهُ کُلَّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ».

رواه الطبرانی بإسناد حسن، وأبو یعلى، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([15]).

از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در دوزخ وادی است که در آن چاهی است که به آن هبهب گفته می‌شود؛ این حق برای خداوند است که هر سرکش عناد پیشه‌ای را در آن سکونت دهد».

3193-2198- (17) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا مِنْ أَمِیرِ عَشَرَةٍ إِلَّا یُؤْتَى بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْلُولًا، لَا یَفُکُّهُ إِلَّا الْعَدْلُ، [أَوْ یُوبِقُهُ الْجَوْرُ]([16])».

رواه أحمد بإسناد جید، رجاله رجال "الصحیح".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فردی نیست که امیر ده نفر باشد مگر اینکه روز قیامت درحالی‌ آورده می‌شود که غل و زنجیر شده است؛ جز عدل او را آزاد نمی‌کند یا ظلم و ستم او را در غل و زنجیر نگه می‌دارد».

3194-2199- (18) (صحیح لغیره) وَعَنْ رَجُلٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ قَالَ: سَمِعْتُ غَیْرَ مَرَّةٍ وَلَا مَرَّتَیْنِ یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ أَمِیرِ عَشَرَةٍ إِلَّا یُؤْتَى بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْلُولًا؛ لَا یَفُکُّهُ مِنْ ذَلِکَ الْغُلِّ إِلَّا الْعَدْلُ».

رواه أحمد والبزار، ورجال أحمد رجال "الصحیح"؛ إلا الرجل المبهم.

مردی از سعد بن عُبادَه س روایت می‌کند که گفت: بیش از یک یا دو بار شنیدم که رسول الله ج فرمودند: «فردی نیست که امیر ده نفر باشد مگر اینکه روز قیامت درحالی آورده می‌شود ‌که غل و زنجیر شده است و جز عدل او را از آن غل و زنجیر آزاد نمی‌کند».

3195-2200- (19) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیّ ج قَالَ: «مَا مِنْ أَمِیرِ عَشْرَةٍ إِلَّا یُؤْتَى بِهِ مَغْلُولًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ، حَتَّى یَفُکَّهُ الْعَدْلُ، أَوْ یُوبِقَهُ الْجَوْرُ».

رواه البزار والطبرانی فی "الأوسط"، ورجال البزار رجال الصحیح.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فردی نیست که امیر ده نفر باشد مگر اینکه روز قیامت درحالی آورده می‌شود ‌که غل و زنجیر شده است و عدل او را آزاد می‌کند یا ظلم و ستم او را در غل و زنجیر نگه می‌دارد».

0-1330- (15) (ضعیف) وزاد فی روایة: «وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا زِیدَ غِلًّا إِلَى غِلِّهِ».

و در روایتی آمده است: «و اگر بدکار باشد، بر غل و زنجیرهای وی افزوده می‌شود».

0-1331- (16) (ضعیف) ورواه الطبرانی فی "الأوسط" بهذه الزیادة أیضاً من حدیث بریدة [قلت ولفظه: «مَا مِنْ أَمِیرِ عَشْرَةٍ إِلَّا أَتَى اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْلُولَةً یَدُهُ إِلَى عُنُقِهِ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا فُکَّ غِلُّهُ، وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا زِیدَ إِلَى غِلِّهِ»]([17]).

و در روایت طبرانی در «الاوسط» آمده است: «هیچکس نیست که امیر ده نفر باشد مگر اینکه روز قیامت درحالی نزد خداوند حاضر می‌شود که دستش بر گردنش بسته شده است؛ پس اگر نیکوکار بوده، غل و زنجیر وی باز می‌شود و اگر بدکار بوده به غل و زنجیرهای وی افزوده می‌شود».

3196-2201- (20) (حسن صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب یَرْفَعْهُ قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ وَلِیَ عَشَرَةً؛ إِلَّا أُتِیَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْلُولَةً یَدُهُ إِلَى عُنُقِهِ، حَتَّى یُقْضَى بَیْنَهُ وَبَیْنَهُمْ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط"، ورجاله ثقات([18]).

از ابن عباس ب به صورت مرفوع روایت است: «مردی نیست که امیر ده نفر باشد مگر اینکه روز قیامت درحالی آورده می‌شود ‌که دستش به گردنش غل و زنجیر شده است تا بین او و بین آنها قضاوت شود».

3197-1332- (17) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ وَالِی ثَلَاثَةٍ؛ إِلَّا لَقِیَ اللَّهَ مَغْلُولَةً یَمِینُهُ، فَکَّهُ عَدْلُهُ، أَوْ غَلَّهُ جَورُهُ».

رواه ابن حبان فی "صحیحه" من روایة إبراهیم بن هشام الغسانی([19]).

از ابودرداء س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «کسی نیست که امیر سه نفر باشد مگر در حالی خداوند را ملاقات می‌کند که دست راستش بسته است و عدالت وی آن را باز می‌کند یا ظلمش آن را بسته نگه می‌دارد».

3198-1333- (18) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عُرِضَ عَلَیَّ أَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ النَّارَ: أَمِیرٌ مُسَلَّطٌ، وَذُو أَثَرَةٍ مِنْ مَالٍ لَا یُؤَدِّی حَقَّ اللَّهِ فِیهِ، وَفَقِیرٌ فَخُورٌ».

رواه ابن خزیمة وابن حبان فی "صحیحیهما". [مضى 8- الصدقات/2].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اولین سه نفری که وارد دوزخ می‌شوند بر من عرضه شد: پادشاهی [که با ظلم و ستم بر رعیتش] چیره است. ثروتمندی که حق خداوند در مالش را نمی‌پردازد و فقیر فخر فروش».

3199-1334- (19) (ضعیف جداً) وَعَن عَوف بنِ مَالک ٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «إِنِّی أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ أَعْمَالٍ ثَلَاثَةٍ». قَالُوا: مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «زَلَّةُ عَالِمِ، وَحُکْمٌ جَائِرٍ، وَهَوًى مُتَّبَعٌ».

رواه البزار والطبرانی من طریق کثیر بن عبدالله المزنی وهو واه، وقد احتج به الترمذی وأخرج له ابن خزیمة فی "صحیحه"، وبقیة إسناده ثقات.

از عوف بن مالک س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «در سه مورد بر امتم می‌ترسم». گفتند: آنها چیست ای رسول خدا؟ فرمود: «لغزش عالم، حکم ظالم و هوی و هوسی که از آن پیروی شود».

3200-2202- (21) (صحیح) وَعَن عَائِشَةَ ل قَالَت: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ فِی بَیتِی هَذَا: «اللهُمَّ مَنْ وَلِیَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِی شَیْئًا، فَشَقَّ عَلَیْهِمْ؛ فَاشْقُقْ عَلَیْهِ، وَمَنْ وَلِیَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِی شَیْئًا، فَرَفَقَ بِهِمْ؛ فَارْفِقْ بِهِ».

رواه مسلم والنسائی.

از عایشه ل روایت است: از رسول الله ج در همین خانه‌ام شنیدم که فرمود: «خدایا! هرکس قسمتی از امور امتم را بر عهده گرفت و بر آنها سختگیری نمود، بر او سخت بگیر و هرکس قسمتی از امور امتم را بر عهده گرفت و با آنها مدارا کرد و آسان گرفت، تو هم بر او آسان بگیر».

0-1335- (20) (منکر معضل) ورواه أبو عوانة فی "صحیحه"، وقال فیه: «وَمَنْ وَلِیَ مِنْهُمْ شَیْئًا فَشَقَّ عَلَیْهِمْ؛ فَعَلَیْهِ بَهْلَةُ اللَّهِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا بَهْلَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: «لَعْنَةُ اللَّهِ»([20]).

 (قال الحافظ): "ویأتی [أحادیث] فی "10- باب الشفقة" إن شاء الله".

و در روایت ابوعوانه آمده است: «هریک از آنها که عهده‌دار امری از امور امت شد و بر آنها سخت گرفت، پس بر او باد بهلة الله؛ گفتند: ای رسول خدا، بهلة الله چیست؟ فرمود: «لعنت خداوند».

3201-2203- (22) (صحیح موقوف) وَعَنْ أَبِی عُثْمَانَ قَالَ: کَتَبَ إِلَیْنَا عُمَرُ س وَنَحْنُ بِـ (أَذْرَبِیجَانَ)([21]): یَا عُتْبَةَ بْنَ فَرْقَدٍ! إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ کَدِّکَ، وَلَا کَدِّ أَبِیکَ، وَلَا کَدِّ أُمِّکَ، فَأَشْبِعِ الْمُسْلِمِینَ فِی رِحَالِهِمْ مِمَّا تَشْبَعُ مِنْهُ فِی رَحْلِکَ، وَإِیَّاکُمْ وَالتَّنَعُّمَ، وَزِیَّ أَهْلِ الشِّرْکِ، وَلَبُوسَ الْحَرِیرَ.

رواه مسلم.

از ابو عثمان روایت است: زمانی که ما در آذربایجان بودیم، عمر س نامه‌ای [با این مضمون] به ما نوشت: ای عتبةَ بنَ فَرقَد! از سعی و تلاش تو و پدر و مادرت نیست، پس مسلمانان را از آن چیزی سیر کن که خودت را از آن سیر می‌کنی؛ و از رفاه و لباس اهل شرک و پوشیدن ابریشم برحذر باشید».

3202-1336- (21) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا مِنْ أُمَّتِی أَحَدٌ وَلِی مِنْ أَمْرِ النَّاسِ شَیْئًا، لَمْ یَحْفَظْهُمْ بِمَا یَحْفَظُ بِهِ نَفْسَهُ؛ إِلَّا لَمْ یَجِد رَائِحَةَ الْجَنَّةِ».

رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط".

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچیک از امت من نیست که عهده‌دار امری از امور مردم شود و چنانکه از خود حفاظت می‌کند از آنها حفاظت نکند، مگر اینکه بوی بهشت را استشمام نمی‌کند».

3203-1337- (22) (ضعیف جداً) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَیضاً ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ؛ لَمْ یَنْظُرِ اللهُ فِی حَاجَتِهِ حَتَّى یَنْظُرَ فِی حَوَائِجِهِمْ».

رواه الطبرانی، ورجاله رجال "الصحیح"؛ إلا حسین بن قیس المعروف بـ(حنش) وقد وثقه ابن نمیر، وحسن له الترمذی غیرَ ما حدیث، وصحح له الحاکم، ولا یضر فی المتابعات([22]).

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس عهده‌دار امری از امور مسلمانان شود، خداوند متعال به هیچیک از نیازهای وی توجه نمی‌کند تا اینکه وی به نیازهای رعیت خود توجه داشته باشد».

3204-2204- (23) (صحیح) وَعَن مَعْقِلِ بْنِ یَسَارٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَسْتَرْعِیهِ اللهُ ﻷ رَعِیَّةً، یَمُوتُ یَوْمَ یَمُوتُ وَهُوَ غَاشٌّ رَعِیَّتهُ؛ إِلَّا حَرَّمَ اللهُ تَعَالَی عَلَیْهِ الْجَنَّةَ».

از معقل بن یسار س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هیچ بنده‌ای نیست که خداوند رعیتی را به او سپرده باشد و او در روزی که می‌میرد، درحالی بمیرد که نسبت به زیردستانش خائن بوده، مگر اینکه خداوند بهشت را بر او حرام می‌کند».

وفی روایة: «فَلَم یُحِطْها بِنُصْحِهِ، لَمْ یَرَحْ رائحَةَ الجَنَّةِ».

رواه البخاری ومسلم.

و در روایتی آمده است: «با خیرخواهی خود آنها را محافظت نکند، هرگز بوی بهشت به مشامش نمی‌رسد».

3205-2205- (24) (صحیح) وَعَنهُ أَیضاً عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَا مِنْ أمیرٍ یَلی أمورَ المسلمینَ ثُمَّ لا یَجْهَدُ لَهُمْ، ویَنْصَحُ لَهُم؛ إلا لَمْ یَدْخُلْ معَهُمُ الجَنَّةَ».

و از معقل بن یسار س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ امیری نیست که امور مسلمانان را به دست بگیرد و برای آنها تلاش و کوشش نکند و نسبت به آنان دلسوزی و خیرخواهی نکند، مگر اینکه با ایشان وارد بهشت نخواهد شد».

(حسن) رواه مسلم، والطبرانی([23]) وزاد: «کنُصْحِه وجَهدِهِ لنَفسِهِ».

و در روایت طبرانی آمده است: «همانند دلسوزی و کوششی که برای خود دارد».

3206-2206- (25) (صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ وَلِیَ مِنْ أمورِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئًا، فَغَشَّهُمْ؛ فَهُوَ فِی النَّارِ».

رواه الطبرانی فی "الأوسط" و"الصغیر"، ورواته ثقات؛ إلا عبدالله بن میسرة أبا لیلى.

از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس عهده‌دار  بخشی از امور مسلمانان گردد و آنها را فریب داده و خیانت کند، در آتش است».

3207-2207- (26) (حسن صحیح) وَعَنْ عبدالله بن مغفلِ المزنی س قَالَ: أَشهَدُ لَسَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «مَا مِنْ إِمَامٍ وَلا والٍ باتَ لیلَةً سوْداءَ غَاشًّا لِرَعِیَّتِهِ؛ إِلَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ».

رواه الطبرانی بإسناد حسن.

از عبدالله بن مغفل مزنی س روایت است: شهادت می‌دهم از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «امام و والی نیست که در شب تاریک بخوابد درحالی‌که حق رعیتش را ضایع نموده، مگر اینکه خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند».

(صحیح لغیره) وفی روایة له: «مَا مِنْ إِمَامٍ یَبیتُ غَاشّاً لِرَعیَّتِهِ؛ إلا حَرَّمَ الله علیه الجنَّةَ، وعَرفُها یوجَدُ یومَ القِیامَةِ مِنْ مسیرَةِ سَبْعینَ عاماً».

و در روایتی آمده است: «حاکم و امامی نیست که درحالی بخوابد ‌که حق رعیتش را ضایع نموده، مگر اینکه خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند، حال آنکه بوی آن در روز قیامت از مسیر هفتاد سال به مشام می‌رسد».

3208-2208- (27) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَمرو بنِ مَرَّةَ الجهنی س؛ أَنَّهُ قَالَ لمعاویَةَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلَّاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ شَیْئًا مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِینَ، فَاحْتَجَبَ دُونَ حَاجَتِهِمْ وَخَلَّتِهِمْ وَفَقْرِهِمْ؛ احْتَجَبَ اللَّهُ دُونَ حَاجَتِهِ وَخَلَّتِهِ وَفَقْرِهِ یَومَ القِیَامَةِ». [قَالَ:] فَجَعَلَ معاویة رَجُلًا عَلَى حَوَائِجِ المسلمین.

از ابو مریم عمرو بن مرة الجهنی س روایت شده که وی به معاویه س گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «کسی‌که خداوند او را متصدی جزئی از امور مسلمانان کند و او در زمان احتیاج و نیاز شدید و فقر آنها به وی، خود را از آنها پنهان و از دسترس‌شان دور نماید، خداوند متعال در روز قیامت و در زمان احتیاج شدید و فقر او، خود را از او پنهان می‌سازد». معاویه س وقتی این را شنید، یک نفر را مأمور رسیدگی به نیازمندی‌های مردم نمود.

(صحیح لغیره) رواه أبو داود - واللفظ له-، والترمذی ولفظه: قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ إِمَامٍ یُغْلِقُ بَابَهُ دُونَ ذَوِی الحَاجَةِ وَالخَلَّةِ وَالمَسْکَنَةِ؛ إِلَّا أَغْلَقَ اللَّهُ أَبْوَابَ السَّمَاءِ دُونَ خَلَّتِهِ وَحَاجَتِهِ وَمَسْکَنَتِهِ».

ورواه الحاکم بنحو لفظ أبی داود وقال: "صحیح الإسناد".

و در روایت ترمذی آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هیچ حاکم و امامی نیست که دروازه رسیدگی به حاجت نیازمندان را به روی آنها ببندد، مگر اینکه خداوند در زمان احتیاج و نیاز شدید و فقرش به وی، درهای آسمان را به روی او می‌بندد».

3209-2209- (28) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُعَاذِ بنِ جَبَلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ وَلِیَ مِنْ أَمْرِ النَّاسِ شَیْئًا، فَاحْتَجَبَ عَنْ أُولِی الضَّعفِ وَالْحَاجَةِ؛ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

رواه أحمد بإسناد جید والطبرانی وغیره.

از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی‌که امری از امور مردم را بر عهده بگیرد و خودش را از ضعیفان و نیازمندان پنهان کند، خداوند در روز قیامت خودش را از او پنهان می‌کند».

3210-2210- (29) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی الشَّمَّاخِ([24]) الْأَزْدِیِّ عَنِ ابْنِ عَمٍّ لَهُ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج: أَنَّهُ أَتَى مُعَاوِیَةَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلِیَ أَمْرَ النَّاسِ، ثُمَّ أَغْلَقَ بَابَهُ دُونَ الْمِسْکِینِ وَالْمَظْلُومِ وَذِی الْحَاجَةِ؛ أَغْلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ دُونَهُ حَاجَتِهِ وَفَقْرِهِ؛ أَفْقَرَ مَا یَکُونُ إِلَیْهَا».

رواه أحمد وأبو یعلى، وإسناد أحمد حسن.

ابو شَمَّاخ ازدی از پسرعمویش که از اصحاب رسول الله ج است روایت می‌کند: وی به نزد معاویه س رفت و گفت: کسی‌که امور مردم را به عهده بگیرد، سپس دروازه رسیدگی خود را بر مسکین و مظلوم و نیازمند ببندد، خداوند تبارک و تعالی درهای رحمتش را در زمان نیاز شدید وی بروی او می‌بندد».

 3211-1338- (23) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ: أَنَّ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ ضَرَبَ عَلَى النَّاسِ بَعْثًا، فَخَرَجُوا، فَرَجَعَ أَبُو الدَّحْدَاحِ، فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ: أَلَمْ تَکُنْ خَرَجْتَ؟ قَالَ: بَلَى، وَلَکِنِّی سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ ج حَدِیثًا فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَضَعَهُ عِنْدَکَ مَخَافَةَ أَنْ لَا تَلْقَانِی؛ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! مَنْ وَلِیَ عَلَیکُمْ عَمَلًا فَحَجَبَ بَابَهُ عَنْ ذِی حَاجَةِ الْمُسْلِمِینَ؛ حَجَبَهُ اللهُ أَنْ یَلِجَ بَابَ الْجَنَّةِ، وَمَنْ کَانَتْ هِمَّتُهُ الدُّنْیَا؛ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ جَوَارِیَ، فَإِنِّی بُعِثْتُ بِخَرابِ الدُّنْیَا، وَلَمْ أُبْعَثْ بِعَمَارَتِهَا».

رواه الطبرانی ورواته ثقات؛ إلا شیخه جبرون بن عیسى، فإنی لم أقف فیه على جرح ولا تعدیل([25]). والله أعلم به.

از ابوجحیفه روایت است: معاویه بن ابوسفیان گروهی از مردم را برای جهاد در منطقه‌ای فرستاد. از میان آنها ابوالدحداح بازگشت که معاویه به او گفت: آیا تو خارج نشدی؟ گفت: بله، اما از رسول الله ج حدیثی را شنیدم که دوست دارم آن را نزد تو بیان کنم چون ترس آن دارم پس از این مرا نبینی. از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «ای مردم، هریک از شما که عهده‌دار عملی شد و به نیازهای مسلمانان در آن مورد توجهی نداشت، خداوند متعال مانع وارد شدن او به بهشت می‌شود و هرکس نگرانی وی دنیا باشد، خداوند متعال همنشینی با من را بر او حرام می‌کند. من برای خوار شمردن دنیا مبعوث شدم نه برای آباد کردن آن».

3- (ترهیب من ولی شیئاً من أمور المسلمین أن یولی علیهم رجلاً وفی رعیته خیر فیه)



([1]) الأصل: "قربى مسلم"، قال الناجی: "سقط من الأصل هنا (الواو) فی (مسلم)، ولا بد منها، وهو واضح". قلت: وهو بإثباتها فی "مسلم" (8/ 158)، و"المسند" أیضاً (4/ 162 و266).

([2]) قلت: فیه نظر من وجوه ذکرتها فی "الضعیفة" (1595)، خلاصتها أن الحدیث معلول بالجهالة والاضطراب سنداً ومتناً، وللحدیث فی الأصل تتمة حذفتها لأن لها شواهد خرجت بعضها فی "الصحیحة" (231) وسیأتی بعضها فی "الصحیح" (21- الحدود /5).

([3]) لعل الأَولى أن یقال: "بلفظ"، لأنه یفید حصر روایة الطبرانی به دون سائره. فتأمل.

([4]) کذا قال! وعطیة ضعیف مدلس. ورواه الطبرانی بسند ضعیف جداً عن ابن مسعود. وهو مخرج فی "الضعیفة" (8159).

([5]) بالتحریک: مصدر (الأخرق)، وقد خَرِق بالفتح خرقاً، والاسم (الخُرق) بالضم والسکون. قاله الناجی.

عبارت است از جهل و حماقت.

([6]) کذا قال! وتبعه الهیثمی، وقلدهما الثلاثة المعلقون، وفیه أیضاً أحمد بن رشدین، قال بن عدی: "کذبوه". وهو مخرج فی "الضعیفة" (1157).

([7]) هنا فی الأصل: وإمام جائر" فحذفتها لأنی لم أجد لها شاهداً، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1159)، بخلاف روایة البزار فهی حسنة الإسناد، وأما المعلقون الثلاثة فلم یفرقوا!!

([8]) قلت: وکذا عزاه للبزار عبدالحق الإشبیلی فی "أحکامه"، وقد قصَّر هو والمؤلف فالحدیث فی "مسند أحمد" بلفظ البزار، وزاد: "وممثل من الممثلین". انظر "الصحیحة" (281).

([9]) فی "الشعب" (3/ 197/ 3315)، ورواه من طریق أخرى بسیاق آخر بنحوه مضى هناک.

([10]) حاکم یا امیر یا خلیفه مسلمانان در حالت انتخاب از سوی اهل حل و عقد باید از قریش باشد. مصحح

([11]) قلت: فیه (موسى بن نجدة) مجهول، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1186)، وأما قول المعلقین الثلاثة (3/ 108): "وفیه موسى بن نجدة عن جده أبی کثیر، مجهولان"! فهو من شططهم وجهلهم، فإن أبا کثیر هذا ثقة اتفاقاً ومن رجال مسلم.

([12]) قلت: کالطبرانی، بإسنادین ضعیفین جداً، وبیانه فی "الضعیفة" (6865).

([13]) قلت: فی إسناده جهالة واضطراب، ومخالفة فی لفظه للثقات، من ذلک ما أشار إلیه المؤلف وهو فی "الصحیح" من هذا الباب، وبیان ما أجملته فی "الضعیفة" (5364).

([14]) (الهبهب): سریع؛ و «هبهب السراب»: زمانی است که سراب تکان بخورد.

([15]) کذا قال! ووافقه الذهبی (4/ 332)، وهو عجیب فإنه من روایة أزهر بن سنان عن محمد ابن واسع بسنده عن أبی موسى. وأزهر هذا قال الذهبی نفسه فی "الکاشف": "ضُعِّف". ولم یوثقه أحد، وابن عدی الذی ألان القول فیه ذکر هذا الحدیث فیما أنکر علیه. وأیضاً فقد خالفه الثقة هشام بن حسان فقال: عن محمد بن واسع قال: بلغنی أن فی النار جباً. . إلخ، وهذا أولى کما قال العقیلی. وهو مخرج فی "الضعیفة" (1181).

([16]) زیادة من "المسند"، غفل عنها الغافلون الثلاثة!

([17]) قلت: وکذا رواه البزار أیضاً عن بریدة، وعزو المؤلف الروایة المذکورة للبزار عن أبی هریرة من أوهامه التی تبعه علیها الهیثمی کما حققته فی "الضعیفة" (6866)، وأشرت هناک إلى صحة الحدیث دون قوله: "فإن کان محسناً. ." إلخ.

([18]) هذه الأحادیث الأربعة، حسنها الثلاثة المشار إلیهم، وقد ضعفوا حدیث أبی أمامة المتقدم فی الباب الأول، فراجع ردی علیهم هناک لترى جهلهم وتعدیهم على السنة، ثم اعتبرْ، وادعُ لهم بالهدایة.

([19]) قلت: وهو متروک، وقوله: "ثلاثة" منکر، والمحفوظ "عشرة" کما فی حدیث أبی هریرة المشار إلیه آنفاً.

([20]) قلت: لیس هو عند أبی عوانة (4/ 412) من حدیث عائشة مرفوعاً کما یقتضیه صنیع المؤلف، وإنما هو من روایة له عن حرملة - بعدما رواه عنه بسنده عن عائشة مرفوعاً باللفظ الذی فی "الصحیح"-: قال حرملة: وسمعت عیاش بن عباس یقول: قال النبی ج: فذکره. وعیاش هذا من أتباع التابعین، فالحدیث بهذا اللفظ منکر معضل.

([21]) اقلیمی معروف در آن سوی عراق.

([22]) قلت: إن کان یعنی بمفهومه أنه ینفع فی المتابعات، فلا؛ لأنه شدید الضعف کما ینبئک بذلک قول المصنف مراراً: "متروک". وکذلک قال الحافظ فی "التقریب".

([23]) لم أره فی "المعجم الکبیر" إلا بلفظ: "لا یحوطه کما یحوط نفسه وأهله" (20/ 218/ 506)، وفیه ضعیف. ثم أخرجه (513) من طریق آخر نحوه، وفیه ضعیف وآخر لم یسم. وإنما رواه فی "المعجم الصغیر" من طریق أخرى حسنة، وهو مخرج فی "الضعیفة" تحت الحدیث (5364).

([24]) بالمعجمتین، ووقع فی "الأصل" و"المجمع" وغیرهما بالمهملتین، والتصحیح من "المخطوطة" و"المسند"، وغفل عنه النقلة الثلاثة فلم یصححوه، مع أنهم نقلوه عن الهیثمی على الصواب!!

([25]) قلت: فهو مجهول، وشیخه یحیى بن سلیمان الجُفری -بضم الجیم وقیل الحاء المهملة-؛ قال أبو نعیم: "فیه مقال"، ووثقه الذهبی. وهو مخرج فی "الضعیفة" (6651)، وأما قول المعلقین الثلاثة: (3/ 117): "حسن بشواهده"! فمن خبطاتهم، فإن جملة الخراب منکرة لا شاهد لها.

ترساندن کسی‌که سلطنت و قضاوت و امارت به او داده شده، خصوصا کسی‌که اعتماد به نفس ندارد؛

ترساندن کسی‌که سلطنت و قضاوت و امارت به او داده شده، خصوصا کسی‌که اعتماد به نفس ندارد؛ و ترساندن کسی‌که اعتماد به نفس دارد از اینکه چیزی از آن را طلب کند

3148-2169- (1) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی أَهْلِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالمَرْأَةُ رَاعِیَةٌ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا، وَمَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِیَّتِهَا، وَالخَادِمُ رَاعٍ فِی مَالِ سَیِّدِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».

رواه البخاری ومسلم. [مضى 17- النکاح/3].

از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «همه شما مسئولید و نسبت به افراد زیردست و تحت تکفل خود مسئولیت دارید و مورد سوال قرار می‌گیرید؛ امام و حاکم [مسلمانان] مسئول امت و افراد زیر فرمان خود می‌باشد. و مرد در برابر خانواده‌اش و زیردستانش مسئول است؛ زن در خانه شوهرش مسئول و نسبت به زیردستانش مسئولیت دارد. خدمتکار، مسئول اَموالِ آقا و کارفرمای خود می‌باشد و در برابر دیگر مسئولیت‌هایش مسئولیت دارد. درواقع همه‌ی شما مسئول و در برابر زیردستان‌تان مسئولیت دارید».

3149-2170- (2) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ اللَّهُ سَائِلٌ کُلَّ رَاعٍ عَمَّا اسْتَرْعَاهُ؛ حَفِظَ أَمْ ضَیَّعَ، [حَتَّى یَسْأَلَ الرَّجُلَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ]([1])».

رواه ابن حبان فی "صحیحه".

از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند مسئول هر قوم و قبیله را مورد بازخواست قرار می‌دهد که چگونه آنان را سرپرستی کرده است؟ امانت سرپرستی آنها را حفظ نموده یا ضایع کرده است؟ [حتی از مرد در مورد خانواده‌اش سؤال می‌شود]».

3150-2171- (3) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ وَلِیَ القَضَاءَ أَوْ جُعِلَ قَاضِیًا بَیْنَ النَّاسِ؛ فَقَدْ ذُبِحَ بِغَیْرِ سِکِّینٍ».

رواه أبو داود والترمذی - واللفظ له- وقال: "حدیث حسن غریب". وابن ماجه، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی‌که قضاوت را به عهده گیرد یا اینکه در بین مردم قاضی قرار داده شود، درحقیقت بدون چاقو ذبح شده است».

 (حافظ میگوید): «این بخش از روایت: «ذُبِحَ بِغَیْرِ سِکِّینٍ» به این معناست که ذبح با چاقو موجب راحتی ذبیحه با قبض روح سریع آن میباشد. اما زمانی که بدون چاقو ذبح گردد، اذیت و آزار آن بیشتر است. و گفته شده: چون معمولا ذبح در عرف و عادت غالب با چاقو میباشد، رسول الله از ظاهر این عرف و عادت به غیر آن عدول کرده است، تا بیاموزد مراد وی از این سخن، ترسش بر از بین رفتن دین انسان نه نابودی جسمش میباشد. و این توضیح را خطابی ذکر نموده است. و احتمال معانی دیگری نیز میباشد». 

3151-2172- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ بُرَیْدَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الْقُضَاةُ ثَلَاثَةٌ، وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ وَاثْنَانِ فِی النَّارِ، فَأَمَّا الَّذِی فِی الْجَنَّةِ، فَرَجُلٌ عَرَفَ الْحَقَّ فَقَضَى بِهِ، وَرَجُلٌ عَرَفَ الْحَقَّ فَجَارَ فِی الْحُکْمِ فَهُوَ فِی النَّارِ، وَرَجُلٌ قَضَى لِلنَّاسِ عَلَى جَهْلٍ فَهُوَ فِی النَّارِ».

رواه أبو داود والترمذی وابن ماجه.

از بریده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قضات سه دسته هستند؛ یک دسته در بهشت و دو دسته آنان در آتش جهنم می‌باشند؛ قاضی که حق را می‌داند و به آن قضاوت می‌کند در بهشت است، قاضی که حق را شناخته و در قضاوت ظلم کند در آتش است و قاضی که از روی جهل، بین مردم قضاوت می‌کند در آتش است».

3152-1309- (1) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ موهب: أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ س قَالَ لِابْنِ عُمَرَ: اذْهَبْ فَکُنْ قَاضِیًا، قَالَ أَوَتَعْفِینِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! قَالَ: اذْهَبْ، فَاقْضِ بَیْنَ النَّاسِ، قَالَ تُعْفِیَنِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! قَالَ: عَزَمْتُ عَلَیْکَ إِلَّا ذَهَبْتَ فَقَضَیْتَ بَینَ الناسِ، قَالَ: لَا تَعْجَلْ، سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ عَاذَ بِاللَّهِ؛ فَقَدْ عَاذَ بمَعَاذٍ»؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَإِنِّی أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ قَاضِیًا. قَالَ: وَمَا یَمْنَعُکَ وَقَدْ کَانَ أَبُوکَ یَقْضِی؟ قَالَ: لِأَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ:  «مَنْ کَانَ قَاضِیًا، فَقَضَى بِالْجَهْلِ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَمَنْ کَانَ قَاضِیًا فَقَضَى بِالْجَوْرِ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَمَنْ کَانَ قَاضِیًا فَقَضی بِحَقٍّ أَوْ بِعَدْلٍ سَأَلَ التَّقَلُّبَ کَفَافًا»، فَمَا أَرْجُو مِنْهُ بَعْدَ ذَلک.

از عبدالله بن موهب روایت است: عثمان بن عفان س به ابن عمر گفت: برو و قاضی باش؛ وی گفت: ای امیر مومنان، مرا از امر قضاوت معاف کنید. عثمان گفت: برو و بین مردم قضاوت کن. وی گفت: ای امیر مومنان، مرا از این امر معاف کنید. عثمان گفت: تصمیم گرفتم که بین مردم قضاوت کنی. وی گفت: عجله نکن. آیا از رسول الله ج نشنیدی که فرمودند: «هرکس به الله پناه ببرد به پناهگاه بزرگی پناه برده است؟». عثمان گفت: بله شنیدم. وی گفت: من به خدا پناه می‌برم از اینکه قاضی باشم. عثمان گفت: چه چیزی تو را از قضاوت بازمی‌دارد حال آنکه پدرت قاضی بود؟ وی گفت: چون من از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس قاضی باشد و از روی جهل قضاوت کند، از دوزخیان است؛ و کسی‌که قاضی باشد و ظالمانه قضاوت کند، از دوزخیان است؛ و کسی‌که قاضی باشد و بر مبنای حق قضاوت کند یا عادلانه قضاوت کند، همین که از شر قضاوت در امان باشد برای او کفایت می‌کند». بعد از این هیچگاه تمنای آن نداشتم.

رواه أبو یعلى وابن حبان فی "صحیحه"، والترمذی باختصار عنهما، وقال فیه: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ کَانَ قَاضِیًا فَقَضَى بِالعَدْلِ فَبِالحَرِیِّ أَنْ یَنْقَلِبَ مِنْهُ کَفَافًا([2])». فَمَا أَرْجُو بَعْدَ ذَلِکَ.

و در روایت ترمذی آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس قاضی باشد و و عادلانه قضاوت کند، شایسته است پاداش و عقابی برای او نباشد و همین که از شر قضاوت در امان بماند برای او کافی است». بعد از این هیچگاه تمنای آن نداشتم.

ولم یذکر الآخرین، وقال: "حدیث غریب، ولیس إسناده عندی بمتصل". وهو کما قال: فإن عبدالله ابن موهب لم یسمع من عثمان س([3]).

3153-1310- (2) (ضعیف) وَعَنْ عَائِشَةُ ل قَالَت: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَیَأْتِیَنَّ عَلَى الْقَاضِی الْعَدْلِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سَاعَةٌ یَتَمَنَّى أَنَّهُ لَمْ یَقْضِ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی تَمْرَةٍ قَطُّ».

از عایشه ل روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «در روز قیامت برای قاضی که عادلانه قضاوت کرده، لحظه‌ای فرا می‌رسد که آرزو می‌کند ای کاش هرگز در میان دو نفر در مورد خرمایی قضاوت نمی‌کردم».

رواه أحمد وابن حبان فی "صحیحه"، ولفظه: قَالَت: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «یُدْعَى الْقَاضِی الْعَدلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیَلْقَى مِنْ شِدَّةِ الْحِسَابِ مَا یَتَمَنَّى أَنَّهُ لَمْ یَقْضِ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی عُمْرِهِ قَطُّ».

و متن ابن حبان چنین است: «در روز قیامت قاضی که عادلانه قضاوت کرده خوانده می‌شود و شدت حسابرسی را مشاهده می‌کند چنان‌که آرزو می‌کند ای کاش هرگز در تمام عمرش میان دو نفر قضاوت نمی‌کرد».

(قال الحافظ): "کذا فی أصلی من "المسند" و"الصحیح"([4]): "تمرة" و"عمره" وهما متقاربان فی الخط، ولعل أحدهما تصحیف([5]). والله أعلم".

3154-2173- (5) (حسن) وَعَنْ عَوْفِ بْنِ مَالِکٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنْ شِئْتُمْ أَنْبَأْتُکُمْ عَنِ الْإِمَارَةِ وَمَا هِیَ؟». فَنَادَیْتُ بِأَعْلَى صَوْتِی: وَمَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «أَوَّلُهَا مَلَامَةٌ، وَثَانِیهَا نَدَامَةٌ، وَثَالِثُهَا عَذَابٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ إِلَّا مَنْ عَدَلَ...([6])».

رواه البزار والطبرانی فی "الکبیر"، ورواته رواة الصحیح.

از عوف بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا می‌خواهید شما را از امارت و چگونگی آن آگاه نمایم؟». با صدای بلند گفتم: ای رسول الله ج! آن چیست؟ فرمود: «اول آن ملامت و دوم آن ندامت و سوم آن عذاب روز قیامت است مگر برای کسی‌که عدالت کند...».

3155-2174- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س - قَالَ شَرِیکٌ: لَا أَدْرِی رَفَعَهُ أُمْ لَا - قَالَ: «الْإِمَارَةُ أَوَّلُهَا نَدَامَةٌ، وَأَوْسَطُهَا غَرَامَةٌ، وَآخِرُهَا عَذَابٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

رواه الطبرانی بإسناد حسن.

از ابوهریره س روایت است شریک می‌گوید: نمی‌دانم آن را به رسول الله نسبت داده یا نه- امارت اول آن ندامت، وسط آن زیان دیدن و آخر آن عذاب روز قیامت است».

3156-2175- (7) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج؛ أَنَّهُ قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ یَلِی أَمْرَ عَشَرَةٍ فَمَا فَوْقَ ذَلِکَ إِلَّا أَتَى اللَّهَ مَغْلُولًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَدُهُ إِلَى عُنُقِهِ، فَکَّهُ بِرُّهُ، أَوْ أَوْثَقَهُ إِثْمُهُ، أَوَّلُهَا مَلَامَةٌ، وَأَوْسَطُهَا نَدَامَةٌ، وَآخِرُهَا خِزْیٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

رواه أحمد، ورواته ثقات؛ إلا یزید بن أبی مالک([7]).

از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی نیست که امور ده نفر یا بیش‌تر را به عهده بگیرد، مگر اینکه روز قیامت درحالی آورده می‌شود که دستش بر گردنش با غل و زنجیر بسته شده است، نیکی‌هایش او را آزاد کرده یا گناهانش او را در بند قرار می‌دهد؛ اول آن ملامت، وسط آن ندامت و آخر آن خواری روز قیامت است».

3157-1311- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی وَائِلٍ شَقِیقِ بْنِ سَلَمَةَ: أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س اسْتَعْمَلَ بِشْرَ بْنَ عَاصِمٍ س عَلَى صَدَقَاتِ هَوَازِنَ، فَتَخَلَّفَ بِشْرٌ، فَلَقِیَهُ عُمَرُ فَقَالَ: مَا خَلَّفَکَ؟ أَمَا لَنَا سَمْعٌ وَطَاعَةٌ؟ قَالَ: بَلَى، وَلَکِنْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ؛ أُتِیَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُوقَفَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا نَجَا، وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا انْخَرَقَ بِهِ الْجِسْرُ فَهَوَى فِیهِ سَبْعِینَ خَرِیفًا». قَالَ: فَخَرَجَ عُمَرُ س کَئِیبًا مَحزونًا، فَلَقِیَهُ أَبُو ذَرٍّ، فَقَالَ: مَالِی أَرَاکَ کَئِیبًا حَزِینًا؟ فَقَالَ: مَا لِی لَا أَنْ أَکُونُ کَئِیبًا حَزِینًا وَقَدْ سَمِعْتُ بِشْرَ بْنَ عَاصِمٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ؛ أُتِیَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، حَتَّى یُوقَفَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا نَجَا، وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا انْخَرَقَ بِهِ الْجِسْرُ فَهَوَى فِیهِ سَبْعِینَ خَرِیفًا»؟! فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: وَمَا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ ج؟ قَالَ: لَا. قَالَ: أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ؛ أُتِیَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُوقَفَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا نَجَا، وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا انْخَرَقَ بِهِ الْجِسْرُ فَهَوَى فِیهِ سَبْعِینَ خَرِیفًا، وَهِی سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ». فَأَیُّ الْحَدِیثَیْنِ أَوَجَعُ لِقَلْبِکَ؟ قَالَ: کِلَاهُمَا قَدْ أَوَجَعَ قَلْبِی، فَمَنْ یَأْخُذُهَا بِمَا فِیهَا؟ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: مَنْ سَلَتَ اللهُ أَنْفَهُ، وَأَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ، أَمَا إِنَّا لَا نَعْلَمُ إِلَّا خَیْرًا، وَعَسَى إِنْ وَلَّیتَهَا مَنْ لَا یَعْدِلُ فِیهَا أَنْ لَا تَنْجُوَ مِنْ إِثْمِها.

از ابووائل شقیق بن سلمه روایت است: عمر بن خطاب س بشر بن عاصم س را برای جمع آوری زکات هوازن استخدام کرد. اما بشر از این امر سرباز زد. چون عمر س او را ملاقات کرد گفت: چه باعث شد نپذیری؟ آیا نباید از ما بشنوی و اطاعت کنی؟ گفت: بله، اما از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس عهده‌دار امری از مسلمانان شود، روز قیامت با آن آورده می‌شود و بر پل دوزخ متوقف می‌شود، پس اگر به درستی مسئولیتش را انجام داده باشد نجات می‌یابد و اگر آن را درست انجام نداده باشد، پل دهان باز کرده و به اندازه هفتاد سال در دوزخ سقوط می‌کند». راوی می‌گوید: عمر درحالی او را ترک کرد که غمگین و محزون بود. پس ابوذر او را دید و گفت: چه شده که تو را غمگین و محزون می‌بینم؟ عمر گفت: چگونه غمگین و محزون نباشم درحالی‌که شنیدم بشر بن عاصم می‌گوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس عهده‌دار امری از مسلمانان شود، روز قیامت با آن آورده می‌شود و بر پل دوزخ متوقف می‌شود، پس اگر مسئولیتش را به درستی انجام داده باشد نجات می‌یابد و اگر آن را درست انجام نداده باشد، پل دهان باز کرده و به اندازه هفتاد سال در دوزخ سقوط می‌کند». ابوذر گفت: تو این را از رسول الله ج شنیدی؟ عمر گفت: نه؛ ابوذر گفت: گواهی می‌دهم که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس عهده‌دار امری از مسلمانان شود، روز قیامت با آن آورده می‌شود و بر پل دوزخ متوقف می‌شود، پس اگر مسئولیتش را به درستی انجام داده باشد نجات می‌یابد و اگر آن را درست انجام نداده باشد، پل دهان باز کرده و به اندازه هفتاد سال در دوزخ سقوط می‌کند و دوزخ سیاه و تاریک است». کدامیک از این دو حدیث، قلبت را بیش‌تر به درد می‌آورد؟ عمر گفت: هردو قلبم را به درد آورد، چه کسی به چنین اموری گرفتار می‌آید؟ پس ابوذر گفت: هرکس خداوند بینی‌اش را بریده و صورتش را بر زمین بچسباند. اما ما جز خیر [از تو] سراغ نداریم؛ و چه بسا اگر کسی را مسئول امری کنی که در آن به عدالت رفتار نکند، از گناه آن نجات نیابد.

رواه الطبرانی. وتأتی أحادیث نحو هذه فی الباب بعده إن شاء الله تعالى.

(سلت أنفه) بفتح السین المهملة واللام بعدهما تاء مثناة فوق؛ یعنی: بینی‌اش را برید.

3158-1312- (4) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ - یعنی ابن مسعود- س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ حَاکِمٍ یَحْکُمُ بَیْنَ النَّاسِ؛ إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمَلَکٌ آخِذٌ بِقَفَاهُ ثُمَّ یَرْفَعُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِنْ قَالَ: أَلْقِهِ، أَلْقَاهُ فِی مَهْوَاةٍ أَرْبَعِینَ خَرِیفًا».

رواه ابن ماجه - واللفظ له-، والبزار، ویأتی لفظه فی الباب بعده إن شاء الله، وفی إسنادهما مجالد بن سعید([8]).

از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ حاکمی نیست که بین مردم حکم نموده و قضاوت کند مگر اینکه در روز قیامت فرشته‌ای او را از پشت سر گرفته و سپس سرش را به‌ سوی آسمان بلند می‌کند که اگر گفته شود: او را بینداز، وی را به مدت چهل سال به دوزخ می‌اندازد».

3159-1313- (5) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: جَاءَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ س إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! اجْعَلْنِی عَلَى شَیْءٍ أَعِیشُ بِهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا حَمْزَةُ! نَفْسٌ تُحْیِیهَا أَحَبُّ إِلَیْکَ، أَمْ نَفْسٌ تُمِیتُهَا؟». قَالَ: بَلْ نَفْسٌ أُحْیِیهَا. قَالَ: «عَلَیْکَ نَفْسَکَ».

رواه أحمد، ورواته ثقات؛ إلا ابن لهیعة.

از عبدالله بن عمرو ب روایت است: حمزه بن عبدالمطلب س نزد رسول الله ج آمده و گفت: ای رسول خدا، مرا مسئول امری قرار ده که با درآمد آن زندگی‌ام را بگذرانم. پس رسول الله ج فرمود: «ای حمزه، آیا خوشحال می‌شوی که نفس خویش را زنده کنی یا اینکه آن را بمیرانی؟». وی گفت: اینکه آن را زنده گردانم. فرمود: «با نپذیرفتن چنین مسئولیتی نفس خویش را زنده نگه‌دار».

3160-1314- (6) (ضعیف) وَعَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ مَعْدِ یکرِبٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ضَرَبَ عَلَى مَنْکِبِهِ ثُمَّ قَالَ: «أَفْلَحْتَ یَا قُدَیْمُ! إِنْ مُتَّ وَلَمْ تَکُنْ أَمِیرًا وَلَا کَاتِبًا وَلَا عَرِیفًا».

رواه أبو داود، [مضى 8- الصدقات/3]، وفی صالح بن یحیى بن المقدام کلام قریب لا یقدح([9]).

از مقدام بن یکرب س روایت است: رسول الله ج ضربه‌ای به شانه‌هایش زده و فرمود: «ای مقدام رستگار شدی؛ اگر بمیری درحالی مُردی که امیر و کاتب و عهده‌دار مسئولیتی نبودی».

3161-2176- (8) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَلَا تَسْتَعْمِلُنِی؟ قَالَ: فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى مَنْکِبَیَّ ثُمَّ قَالَ: «یَا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّکَ ضَعِیفٌ، وَإِنَّهَا أَمَانَةُ، وَإِنَّهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ خِزْیٌ وَنَدَامَةٌ، إِلَّا مَنْ أَخَذَهَا بِحَقِّهَا، وَأَدَّى الَّذِی عَلَیْهِ فِیهَا».

رواه مسلم.

از ابوذر س روایت است که گفتم: ای رسول الله! آیا مرا بر کاری نمی‌گماری؟ رسول الله ج با دست خویش بر شانه‌ام زده و فرمود: «ای ابوذر! تو ضعیف هستی و امارت، امانت است و در قیامت مایه‌ی عذاب و رسوایی و پشیمانی؛ مگر کسی‌که به حق، آن پست را تحویل گرفته و مسؤولیتش را در آن ادا کند».

3162-2177- (9) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ لَهُ: «یَا أَبَا ذَرٍّ! إِنِّی أَرَاکَ ضَعِیفًا، وَإِنِّی أُحِبُّ لَکَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِی، لَا تَأَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَیْنِ، وَلَا تَلِیَنَّ مَالَ الیَتِیمِ».

رواه مسلم وأبو داود، والحاکم وقال: "صحیح على شرطهما".

از ابوذر س روایت است که رسول الله ج به او فرمودند: «ای ابوذر! من تو را ضعیف می‌بینم و برای تو آنچه دوست دارم که برای خود دوست دارم، بر دو نفر هم امیر مباش و مسؤولیت مال یتیم را به عهده نگیر».

3163-2178- (10) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّکُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ، وَسَتَکُونُ نَدَامَةً یَوْمَ القِیَامَةِ، فَنِعْمَتِ المُرْضِعَةُ، وَبِئْسَتِ الفَاطِمَةُ».

رواه البخاری والنسائی.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما بر کسب ریاست و امارت حریص هستید حال آنکه در روز قیامت موجب پشیمانی خواهد شد؛  ریاست و امارت شیر دهنده‌ی خوبی است (لذات زیادی دارد) اما قطع شدن (مردن) بسیار بدی دارد».([10])

3164-2179- (11) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَیضاً؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأُمَرَاءِ، وَوَیْلٌ لِلْعُرَفَاءِ([11])، وَیْلٌ لِلْأُمَنَاءِ، لَیَتَمَنَّیَنَّ أَقْوَامٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّ ذَوَائِبَهُمْ مُعَلَّقَةً بِالثُّرَیَّا یُدَلْدَلُونَ([12]) بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَأَنَّهُمْ لَمْ یَلُوا عَمَلًا».

رواه ابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم - واللفظ له- وقال: "صحیح الإسناد". [مضى 8- الصدقات/3].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وای بر امیران و رؤسای قوم و امانت‌داران؛ در روز قیامت اقوامی آرزو می‌کنند که با موی سر به ستاره‌ی پروین معلق شده و بین آسمان و زمین حرکت نموده و تکان بخورند و هیچ پستی را به عهده نگیرند».

0-2180- (12) (حسن صحیح) وفی روایة له وصحح إسنادها أیضاً؛ قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقول: «لیوشِکَنَّ رجلٌ أنْ یتَمنَّى أنَّهُ خَرَّ مِنَ الثُّریَّا ولَمْ یَلِ مِنْ أمْرِ الناسِ شَیْئاً».

از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «نزدیک است که مردی آرزو کند تا او را از ستاره‌ی پروین آویزان کنند، اما امری از امور مردم را به عهده نگیرد».

(قال الحافظ): "وقد وقع فی الإملاء المتقدم "باب فیما یتعلق بالعمّال والعرفاء والمکّاسین والعشّارین" فی "کتاب الزکاة" أغنى عن إعادته هنا" [8- الصدقات/3].

3165-2181- (13) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ س قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ! لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّکَ إِنْ أُعْطِیتَهَا مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ؛ أُعِنْتَ عَلَیْهَا، وَإِنْ أُعْطِیتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ؛ وُکِلْتَ إِلَیْهَا» الحدیث.

رواه البخاری ومسلم.

از عبدالرحمن بن سمره س روایت است که رسول الله ج به من فرمود: «ای عبدالرحمن بن سنره، درخواست امارت نکن، زیرا اگر بدون تقاضا کردنش به تو واگذار شود، خداوند تو را در آن یاری می‌کند و اگر به درخواست خودت به تو واگذار شود، خداوند تو را به آن واگذار می‌کند».

3166-1315- (7) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ ابْتَغَى القَضَاءَ وَسَأَلَ فِیهِ شُفَعَاءَ؛ وُکِلَ إِلَى نَفْسِهِ، وَمَنْ أُکْرِهَ عَلَیْهِ؛ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ مَلَکًا یُسَدِّدُهُ».

رواه أبو داود، والترمذی - واللفظ له- وقال: "حدیث حسن غریب"([13]).

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خواهان مقام قضاوت باشد و برای کسب آن از میانجیگری دیگران استفاده کند، به خودش واگذار می‌شود و هرکس بر آن اجبار شود، خداوند متعال فرشته‌ای را می‌فرستد تا او را در این مسیر استوار گرداند».

وابن ماجه ولفظه - وهو روایة للترمذی([14])-: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ سَأَلَ القَضَاءَ؛ وُکِلَ إِلَى نَفْسِهِ، وَمَنْ أُجْبِرَ عَلَیْهِ؛ یَنْزِلُ عَلَیْهِ مَلَکٌ فَیُسَدِّدُهُ».

2- (ترغیب من ولی شیئاً من أمور المسلمین فی العدل إماماً کان أو غیره، وترهیبه أن یشق على رعیته أو یجور أو یغشهم أو یحتجب عنهم أو یغلق بابه دون حوائجهم)



([1]) سقطت من الأصل وکذا المخطوطة، واستدرکتها من "زوائد ابن حبان" (1562) و"کبرى النسائی"، وغیرهما. انظر "الصحیحة" (1626).

([2]) أی: یرجع مکفوفاً عنه.

([3]) قلت: وأیضاً فالراوی عنه (عبدالملک بن أبی جمیلة) مجهول من أتباع التابعین، وتوهم المعلق على "مسند أبی یعلى" أنه تابعی ثقة سمع من ابن عمر فی خلط له وتجوید لإسناده کما بینته فی "الضعیفة" (6864).

([4]) على هامش المخطوطة: "الألف واللام للعهد، والمراد "صحیح ابن حبان"، فانتفى الإشکال".

([5]) قلت: لا شک عندی أن لفظة (عمره) خطأ، لتفرد روایة ابن حبان بها دون روایة کل من أخرجه من الأئمة الحفاظ منهم الطیالسی والبیهقی وغیرهما، وفی إسناده جهالة، وقد خرجته فی "الضعیفة" (1142).

([6]) هنا فی الأصل زیادة: "فکیف یعدل مع أقربیه؟! "، فحذفتها لنکارتها وتفرد هشام بن عمار بها دون أبی مسهر، أو لتفرد البزار عن (هشام) دون الطبرانی فی "الأوسط".

([7]) قلت: وهو صدوق ربما وهم کما قال الحافظ، فهو حسن الحدیث، ومن أئمة التابعین، وقد رُمی بشیء من الضعف، وکذا التدلیس، ولکنه تدلیس عمن لم یدرکه. وقد جهل هذا المعلقون الثلاثة، فتعقبوا المؤلف وکذا الهیثمی، فتعالموا: "قلنا(!): یزید صاحب تدلیس، وفیه لین"! فضعفوا بجهلهم الحدیث، وتعاموا عن الشواهد التی تشهد للشطر الثانی منه، وهی فی طبعتهم قبیل هذا، وقد حسنوها، کحدیث (عوف) المتقدم! کما أنهم لم یتذکروا {وَأَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى} وذهنهم فارغ من أحادیث رسول الله ج، لم یتذکروا شواهد الشطر الأول منه، الآتیة فی الباب الثانی، بترقیمهم (3249-3254)، فهی خمسة شواهد، حسنوا أربعة منها، وضعفوا جداً الخامس منها!! وذلک من تمام جهلهم، لأنهم وقفوا ببصرهم عند ظاهر إسناده، ولم ینظروا ببصیرتهم إلى متنه الموافق لما قبله إلا فی قوله: "وإلى ثلاثة"، ذلک لأنهم لم یتفقهوا بقوله ج فی حق الشیطان: "صدقک وهو کذوب"! فهل یعرفون أنفسهم ویمسکون عن الخوض فیما لا یعلمون؟! انظر "الصحیحة" (349 و2621).

([8]) قلت: وعنه أحمد أیضاً (1/ 430)، ومن طریقه الطبرانی (10/ 19/ 10313)، وابن أبی الدنیا فی "الأهوال" (249/ 242)، ومع تضعیف المعلق علیه لإسناده أتبعه بقوله: "والحدیث صحیح"! دون أن یبین وجه التصحیح! على أنه موقوف عنده. وکذلک رواه ابن أبی شیبة (12/ 216/ 12591).

([9]) قلت: هذا تساهل عجیب، فإن الذی تَکلم فیه إنما هو الإمام البخاری، ولم یوثقه أحد غیر ابن حبان، وتوثیقه مما لا یعتد به عند التفرد، فکیف مع المخالفة لمثل هذا الإمام! والآخرین جهلوه ولم یوثقوه، ثم إن فیه شائبة الانقطاع عند ابن حبان نفسه، وقد أوضحت ذلک کله فی تخریج هذا الحدیث وحدیث آخر له فی "الضعیفة" (1133 و1149).

([10]) فنعمت المرضعة: مربوط به دنیا است؛ و بر منافع و لذات زودگذر دنیا دلالت می‌کند. و بئست الفاطمة: مربوط به زمان جدا شدن از دنیا به وسیله مرگ یا غیر آن است؛ زمانی که لذت‌ها و منافع دنیا تمام شده و از وی جدا می‌شود و جز حسرت و پشیمانی چیزی برای او باقی نمی‌ماند.

آنچه مورد مدح و ذم قرار گرفته و محذوف است، همان امارت و ریاست می‌باشد.

([11]) الْعَرِیفُ: عبارت است از عهده‌دار و سرپرست قبیله یا گروهی از مردم که به امورشان می‌پردازد.  عون المعبود وحاشیة ابن القیم (8/ 108)

([12]) الأصل: «یُدلّون»، وهو خطأ، ویظهر أنه من المؤلف، فإنه کذلک فی المخطوطة، وکذلک کان فیما تقدم هناک (8- الصدقات/3/ 17). والمعنى: یضطربون ویتذبذبون.

([13]) قلت: بل هو ضعیف، فیه اضطراب فی إسناده من أحد رواته المضعف. والبیان فی "الضعیفة" (1154).

([14]) الأصل: (الترمذی)، وهو خطأ ظاهر غفل عنه الثلاثة! ولفظه کلفظ ابن ماجه یختلف عما هنا، فلفظ هذا: "نزل إلیه ملک فیسدده". ولفظ الترمذی: "ینزل الله علیه ملکاً فیسدده".

ترغیب به شستن دست قبل از غذا - اگر حدیث صحیح باشد - و شستن آن بعد از غذا؛

ترغیب به شستن دست قبل از غذا - اگر حدیث صحیح باشد - و شستن آن بعد از غذا؛ و ترهیب از خوابیدن درحالی‌که بوی غذا بر دست او وجود دارد و آن را نشسته است

3142-1305- (1) (ضعیف) عَنْ سَلْمَانَ س قَالَ: قَرَأْتُ فِی التَّوْرَاةِ: أَنَّ بَرَکَةَ الطَّعَامِ الوُضُوءُ بَعْدَهُ. فَذَکَرْتُ ذَلِکَ للنَّبِیِّ ج وَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَرَأْتُ فِی التَّوْرَاةِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَرَکَةُ الطَّعَامِ؛ الوُضُوءُ قَبْلَهُ، وَالوُضُوءُ بَعْدَهُ».

از سلمان س روایت است: در تورات خواندم که برکت غذا در شستن دست‌ها پس از آن است. رسول الله را از این مساله در تورات مطلع نمودم. رسول الله ج فرمود: «برکت غذا در شستن دست‌ها قبل از آن و بعد از آن می‌باشد».

رواه أبو داود، والترمذی وقال: "لا یعرف هذا الحدیث إلا من حدیث قیس بن الربیع، وقیس یضعف فی الحدیث". انتهى. (قال الحافظ): "قیس بن الربیع صدوق، وفیه کلام لسوء حفظه لا یخرج الإسناد عن حدِّ الحسن([1]). وقد کان سفیان یکره الوضوء قبل الطعام. قال البیهقی: وکذلک مالک بن أنس کرهه، وکذلک صاحبنا الشافعی استحب ترکه، واحتج بالحدیث، یعنی حدیث ابن عباس قال: "کنا عند النبی ج فأتى الخلاء. ثم إنه رجع فأتی بالطعام فقیل: ألا تتوضأ؟ قال: لم أصلّ([2]) فأتوضأ". رواه رواه مسلم، وأبو داود والترمذی بنحوه؛ إلا أنهما قالا: فقال: "إنما أمرت بالوضوء إذا قمت إلى الصلاة".

3143-1306- (2) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُکْثِرَ اللهُ خَیْرَ بَیْتِهِ، فَلْیَتَوَضَّأْ إِذَا حَضَرَ غَدَاؤُهُ وَإِذَا رَفَعَ».

رواه ابن ماجه والبیهقی. والمراد بالوضوء غسل الیدین.

از انس بن مالک س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس دوست دارد خداوند متعال خیر را در خانه‌‌اش افزون کند، باید زمانی که غذایش حاضر می‌شود و جمع می‌شود، وضو بگیرد».

3144-2166- (1) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ نَامَ وَفِی یَدِهِ غَمَرٌ وَلَمْ یَغْسِلْهُ، فَأَصَابَهُ شَیْءٌ؛ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ».

رواه أبو داود، والترمذی وحسنه، وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی بخوابد که بوی گوشت و گندیدگی آن بر دستش باشد و آن را نشوید، اگر دچا امر ناخوشایندی گردید، جز خودش کسی را ملامت نکند».

0-2167- (2) (صحیح) ورواه ابن ماجه أیضاً عن فاطمة ل بنحوه.

(الغَمَرُ) به فتح غین: عبارت است از بوی گوشت و گندیدگی آن.

3145-1307- (3) ((موضوع) إلا ما بین المعقوفتین فهو([3]) (حسن)) وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الشَّیْطَانَ حَسَّاسٌ([4]) لَحَّاسٌ، فَاحْذَرُوهُ عَلَى أَنْفُسِکُمْ [مَنْ بَاتَ وَفِی یَدِهِ رِیحُ غَمَرٍ، فَأَصَابَهُ شَیْءٌ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ]».

رسول الله ج فرمودند: «شیطان از احساس و درک بالایی برخوردار است و با زبانش دستی را که آغشته به غذا هست می‌لیسد؛ پس از او بر حذر باشید (و پس از غذا خوردن دست‌تان را بشویید) [و چون کسی بخوابد و در دست وی باقی مانده‌ای از غذا باشد و دچار مصیبتی شود، نباید جز خودش را ملامت نکند]».

رواه الترمذی والحاکم؛ کلاهما عن یعقوب بن الولید المدنی عن ابن أبی ذئب عن المقبری عنه، وقال الترمذی: "حدیث غریب من هذا الوجه، وقد روی من حدیث سهیل بن أبی صالح عن أبیه عن أبی هریرة". انتهى. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". (قال الحافظ): "یعقوب بن الولید الأزدی هذا کُذِّبَ واتُّهم، لا یحتج به. لکن رواه البیهقی والبغوی وغیرهما من حدیث زهیر بن معاویة عن سهیل بن أبی صالح عن أبی هریرة کما أشار إلیه الترمذی، وقال البغوی فی "شرح السنة": "حدیث حسن". وهو کما قال /؛ فإن سهیل بن أبی صالح - وإن کان تکلم فیه-، فقد روى له مسلم فی "الصحیح" احتجاجاً واستشهاداً، وروى له البخاری مقروناً، وقال السلمی: "سألت الدارقطنی: لمَ ترک البخاری سهیلاً فی "الصحیح"؟ فقال: لا أعرف له فیه عذراً". وبالجملة؛ فالکلام فیه طویل، وقد روى عنه شعبة ومالک، ووثقه الجمهور، وهو حدیث حسن. والله أعلم([5])".

3146-2168- (3) (صحیح) وَعَنْ ابنِ عبَّاسٍ ب؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ بَاتَ وَفِی یَدِهِ رِیحُ غَمَرٍ فَأَصَابَهُ شَیْءٌ؛ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ».

رواه البزار والطبرانی بأسانید، رجال أحدها رجال "الصحیح"؛ إلا الزبیر بن بکار، وقد تفرد به کما قال الطبرانی، ولا یضر تفرده، فإنه ثقة إمام([6]).

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی‌که بخوابد و بوی گوشت و گندیدگی آن بر دستش باشد [و آن را نشوید] و در این‌صورت دچار مشکل شود، جز خودش کسی را ملامت نکند».

3147-1308- (4) (منکر) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ بَاتَ وَفِی یَدِهِ رِیحُ غَمَرٍ فَأَصَابَهُ وَضَحٌ؛ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ».

رواه الطبرانی بإسناد حسن([7]).

(الوَضَح) بفتح الواو والضاد المعجمة جمیعاً بعدهما حاء مهملة. مراد از آن در اینجا برص میباشد.

از ابوسعید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی بخوابد که بوی گوشت بر دستش باشد و در نتیجه دچار برص شود، جز خودش را ملامت نکند».


 

20- کتاب القضاء وغیره



([1]) قال الشیخ فی «الضعیفة» (1/ 309-310) متعقباَ المنذری فی قوله هذا: «هذا کلام مردود، بشهادة اولئک الفحول من الأئمة الذین خرَّجوه وضعَّفوه، فهم أدری بالحدیث، وأعلم من المنذری، والمنذری یمیل إلی التساهل فی التصحیح والتحسین، وهو یشبه فی هذا ابن حبان والحاکم من القدامی، والسیوطی ونحوه من المتاخرین». [ش].

([2]) کذا الأصل و"الانتقاء" و"المخطوطة"، وکذلک وجدها الناجی فقال (177/ 2):

"ومقتضاه جَزْمُ (لم)، وإنما هی (لِمَ؟ أصلی فأتوضا؟!) بکسر اللام وفتح المیم من (لمَ) وإثبات الیاء فی آخر (أصلی) کما ضبطهَ النووی فی "شرح مسلم" وقال: "هو استفهام إنکار، معناه: الوضوء یکون لمن أراد الصلاة، وأنا لا أرید أن أصلی الآن". قلت: واستدلال الشافعی مبنی على أن (الوضوء) فی الحدیثین بمعناه الشرعی، أی وضوء الصلاة، ولیس بمعنى غسل الیدین فقط، وعلیه فالدعوى أخص من الدلیل. وهذا لو صح حدیث سلمان وحدیث أنس الآتی.

([3]) لم نذکر رقماً، لأنه سقط من الطبعة السابقة، بله من أصول الشیخ، وأشار الشیخ إلی وجوده فی الهامش بعد الآتی، وهو الموضوع بین معقوفتین فی هذا المتن، فتأمل. [ش].

([4]) یعنی: از درک و احساس بالایی برخوردار است. (لحّاس) یعنی: آنچه به وی برسد بسیار میلیسد. و برای مبالغه مشدد شده است. چنانکه در "العجالة" آمده است.

([5]) قلت: إنما یعنی المؤلف بهذا الاستدراک الشطر الثانی من الحدیث المشار إلیه بالنقط [وهو عندنا بین المعقوفتین]، دون الشطر الأول منه؛ فإنه موضوع کما قال الذهبی، فقد تفرد به یعقوب المدنی، ولم یخرجه البیهقی فی حدیث زهیر بن معاویة الذی أشار إلیه المؤلف، وقد أخرجه فی "الشعب" (2/ 182/ 1)، وفی "السنن" (7/ 276)، وکذلک رواه أحمد (2/ 263)، وهو فی "الصحیح"، فتنبه.

([6]) قلت: ومع ذلک فلم یتفرد به، بل تابعه ثقتان کما هو مبین فی "الصحیحة" (2956).

([7]) قلت: کلا، فإنه -مع أن فیه ضعیفاً- تفرد بقوله: "وضَح" عبدالله بن صالح، وفیه ضعف، والمحفوظ: "شیء". انظر "الصحیحة" (2956).

ترغیب به گفتن الحمدلله بعد از خوردن غذا

ترغیب به گفتن الحمدلله بعد از خوردن غذا

3138-2164- (1) (حسن لغیره) عَنْ مُعَاذِ بْنِ أَنَسٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ أَکَلَ طَعَامًا ثُمَّ قَالَ: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنِی هَذَا الطَّعَامَ، وَرَزَقَنِیهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ مِنِّی وَلَا قُوَّةٍ)؛ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».

رواه أبو داود وابن ماجه والترمذی وقال: "حدیث حسن غریب". (قال الحافظ): "رووه کلهم من طریق عبدالرحیم أبی مرحوم عن سهل بن معاذ، ویأتی الکلام علیهما". [مضى 18- اللباس/3].

از معاذ بن انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی‌که غذا خورده و بگوید: (الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی أَطْعَمَنِی هَذَا الطَّعَامَ، وَرَزَقَنِیهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ مِنِّی وَلَا قُوَّةٍ): حمد و ستایش برای خداوندی است که بدون کوشش و نیروی خودم این غذا را به من عطا کرد و آن را روزی من قرار داد) گناهان گذشته‌ی او بخشیده می‌شود».

3139-2165- (2) (صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ اللهَ لَیَرْضَى عَنِ الْعَبْدِ أَنْ یَأْکُلَ الْأَکْلَةَ فَیَحْمَدَهُ عَلَیْهَا، وَیَشْرَبَ الشَّرْبَةَ فَیَحْمَدَهُ عَلَیْهَا».

رواه مسلم والنسائی والترمذی وحسنه.

از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال راضی می‌شود از بنده‌ای که لقمه‌ای خورده و او را بر آن ستایش می‌کند و جرعه‌ای نوشیده و خداوند را بر آن ستایش می‌کند».

(الأکلة) به فتح همزة: یکبار خوردن. و گفته شده: به ضم همزة عبارت است از لقمه.

(قال الحافظ): "وفی الباب أحادیث کثیرة مشهورة من قول النبی ج لیست من شرط کتابنا لم نذکرها".

3140-1303- (1) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: خَرَجَ أَبُو بَکْرٍ بِالْهَاجِرَةِ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَسَمِعَ بِذَلِکَ عُمَرُ، فَقَالَ: یَا أَبَا بَکْرٍ! مَا أَخْرَجَکَ هَذِهِ السَّاعَةَ؟ قَالَ: مَا أَخْرَجَنِی إِلَّا مَا أَجِدُ مِنْ حَاقِّ الْجُوعِ. قَالَ: وَأَنَا وَاللَّهِ مَا أَخْرَجَنِی غَیْرُهُ. فَبَیْنَمَا هُمَا کَذَلِکَ إِذْ خَرَجَ عَلَیْهِمَا رَسُولُ الله ج فَقَالَ: «مَا أَخْرَجَکُمَا هَذِهِ السَّاعَةَ؟». قَالَا: وَاللَّهِ مَا أَخْرَجَنَا إِلَّا مَا نَجِدُ فِی بُطُونِنَا مِنْ حَاقِّ الْجُوعِ. قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا أَخْرَجَنِی غَیْرُهُ، فَقُومَا». فَانْطَلَقُوا، حَتَّى أَتَوْا بَابَ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ، وَکَانَ أَبُو أَیُّوبَ یَدَّخِرُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج طَعَامًا أَوْ لَبَنًا، فَأَبْطَأَ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ، فَلَمْ یَأْتِ لِحِینِهِ، فَأَطْعَمَهُ لِأَهْلِهِ، وَانْطَلَقَ إِلَى نَخْلِهِ یَعْمَلُ فِیهِ. فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْبَابِ خَرَجَتِ امْرَأَتُهُ فَقَالَتْ: مَرْحَبًا بِنَبِیِّ اللَّهِ ج وَبِمَنْ مَعَهُ. قَالَ لَهَا نَبِیُّ اللَّهِ ج: «أَیْنَ أَبُو أَیُّوبَ؟». فَسَمِعَهُ وَهُوَ یَعْمَلُ فِی نَخْلٍ لَهُ فَجَاءَ یَشْتَدُّ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِنَبِیِّ اللَّهِ ج وَبِمَنْ مَعَهُ، یَا نَبِیَّ اللَّهِ! لَیْسَ بِالْحِینِ الَّذِی کُنْتَ تَجِیءُ فِیهِ. فَقَالَ ج: «صَدَقْتَ». قَالَ: فَانْطَلَقَ فَقَطَعَ عِذْقًا مِنَ النَّخْلِ، فِیهِ مِنْ کُلِّ؛ مِنَ التَّمْرِ وَالرُّطَبِ وَالْبُسْرِ. فَقَالَ ج: «مَا أَرَدْتُ إِلَى هَذَا، أَلَا جَنَیْتَ مِنْ تَمْرِهِ؟». قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَحْبَبْتُ أَنْ تَأْکُلَ مِنْ تَمْرِهِ وَرُطَبِهِ وَبُسَرِهِ، وَلَأَذْبَحَنَّ لَکَ مَعَ هَذَا. قَالَ: «إِنْ ذَبَحْتَ فَلَا تَذْبَحَنَّ ذَاتَ دَرٍّ». فَأَخَذَ عَنَاقًا أَوْ جَدْیًا فَذَبَحَهُ، وَقَالَ لِامْرَأَتِهِ: اخْبِزِی وَاعْجِنِی لَنَا، وَأَنْتِ أَعْلَمُ بِالْخَبْزِ. فَأَخَذَ نِصفَ الْجَدْیَ فَطَبَخَهُ، وَشَوَى نِصْفَهُ، فَلَمَّا أَدْرَکَ الطَّعَامُ، وَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیِ النَّبِیِّ ج وَأَصْحَابِهِ، أَخَذَ مِنَ الْجَدْیِ فَجَعَلَهُ فِی رَغِیفٍ، وَقَالَ: «یَا أَبَا أَیُّوبَ! أَبْلِغْ بِهَذَا فَاطِمَةَ؛ فَإِنَّهَا لَمْ تُصِبْ مِثْلَ هَذَا مُنْذُ أَیَّامٍ». فَذَهَبَ بِهِ أَبُو أَیُّوبَ إِلَى فَاطِمَةَ. فَلَمَّا أَکَلُوا وَشَبِعُوا قَالَ النَّبِیُّ ج: «خُبْزٌ وَلَحْمٌ، وَتَمْرٌ وَبُسْرٌ وَرُطَبٌ! - وَدَمِعَتْ عَیْنَاهُ - وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ! إِنَّ هَذَا لَهُوَ النَّعِیمُ الَّذِی تُسْأَلُونَ عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». فَکَبُرَ ذَلِکَ عَلَى أَصْحَابِهِ. فَقَالَ: «بَلْ إِذَا أَصَبْتُمْ مِثْلَ هَذَا، فَضَرَبْتُمْ بِأَیْدِیکُمْ فَقُولُوا: (بِسْمِ اللَّهِ)، فَإِذَا شَبِعْتُمْ فَقُولُوا: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَشْبَعَنَا وَأَنْعَمَ عَلَیْنَا فَأَفْضَلَ)، فَإِنَّ هَذَا کَفَافٌ بِهذا». فَلَمَّا نَهَضَ قَالَ لِأَبِی أَیُّوبَ: «ائْتِنَا غَدًا». وَکَانَ لَا یَأْتِی أَحَدٌ إِلَیْهِ مَعْرُوفًا إِلَّا أَحَبَّ أَنْ یُجَازِیَهُ؛ قَالَ: وَإِنَّ أَبَا أَیُّوبَ لَمْ یَسْمَعْ ذَلِکَ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِیَّ ج یَأمُرُکَ أَنْ تَأْتِیَهَ غَدًا، فَأَتَاهُ مِنَ الْغَدِ فَأَعْطَاهُ وَلِیدَةً([1])، فَقَالَ: «یَا أَبَا أَیُّوبَ! اسْتَوْصِ بِهَا خَیْرًا؛ فَإِنَّا لَمْ نَرَ إِلَّا خَیْرًا مَا دَامَتْ عِنْدَنَا». فَلَمَّا جَاءَ بِهَا أَبُو أَیُّوبَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: لَا أَجِدُ لَوَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ج خَیْرًا لَهُ مِنْ أَنْ أَعْتِقَهَا، فَأَعْتَقَهَا.

رواه الطبرانی وابن حبان فی "صحیحه"؛ کلاهما من روایة عبدالله بن کَیسان عن عکرمة عن ابن عباس.

(حاقّ) الجوع به حاء و قاف مشدد: عبارت است از گرسنگی و عطش شدید.

از ابن عباس ب روایت است که: روزی هنگام ظهر ابوبکر به طرف مسجد می‌رفت که در راه به عمر برخورد کرد، عمر از او پرسید: چه شده در این موقع ظهر خارج شده‌ای؟ ابوبکر گفت: از شدت گرسنگی. عمر گفت: به خدا قسم من هم به همین دلیل بیرون آمده‌ام. در این اثنا رسول الله ج نیز بیرون آمد و آن دو را دید و فرمود: «چه باعث در این ساعت بیرون بیایید؟». گفتند: شدت گرسنگی. رسول الله ج فرمود: «من هم به همین علت بیرون آمده‌ام، همراه من بیایید». همگی با هم به راه افتادند و به خانه ابو ایوب آمدند. ابو ایوب هر روز مقداری غذا برای رسول الله ج نگه می‌داشت و اگر رسول الله ج تاخیر می‌کرد یا موقع غذا به آنجا تشریف نمی‌برد، در آن صورت آنها را به بچه‌های خود می‌داد. در این روز چون رسول الله تاخیر کرده بود غذاها را به فرزندانش داده بود و برای کار به نخلستان رفته بود. وقتی به در خانه او رسیدند، ام ایوب چنین گفت: خوش آمد می‌گویم به پیامبر خدا و همراهان او. رسول الله ج فرمود: «ابو ایوب کجاست؟». ابو ایوب که در همان نزدیکی در نخلستان کار می‌کرد صدای رسول الله را شنید و با عجله به خانه آمد و خوش آمدگویی کرد و گفت: ای رسول خدا، قبلاً این موقع نمی‌آمدی! رسول الله ج فرمود: «بله راست می‌گویی». ابو ایوب به طرف نخلستان رفت و یک خوشه خرما قطع کرد و آورد. در آن خوشه هم خرمای پخته و هم خرمای نیم رس وجود داشت. رسول الله ج فرمود: «خوشه را قطع نمی‌کردی، فقط مقداری خرما از آن می‌چیدی کافی بود». ابو ایوب گفت: دوست داشتم شما هم از خرمای پخته و هم از خرمای نیم رس بخورید. اکنون گوسفندی برای شما ذبح می‌کنم. رسول الله ج فرمود: مراقب باش گوسفند شیرده نباشد. ابوایوب گوسفندی را گرفت و ذبح کرد و بعد به همسرش گفت: آرد خمیر کن و نان بپز، تو بهتر می‌توانی نان بپزی، سپس خودش نصف گوشت را پخت و نصف دیگرش را کباب کرد.

غذای آماده شده را جلوی رسول الله و یارانش گذاشت. پیامبر پاره‌ای گوشت داخل نانی گذاشت و به ابو ایوب گفت: «هرچه زودتر این را به فاطمه برسان زیرا چند روز است که چیزی برای خوردن نداشته است». وقتی همه غذا خوردند و سیر شدند رسول الله ج فرمود: «نان، گوشت، خرما، خرمای تازه، خرمای نیم‌رس!». و درحالی‌که اشک‌هایش سرازیر بود ادامه داد: «قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، اینها همان نعمت‌هایی هستند که روز قیامت از آنها سوال خواهد شد. بنابراین وقتی این نعمت‌ها بدست شما رسید برای خوردن آنها دست دراز کنید، بسم الله بگویید و وقتی سیر شدید بگویید: «الحمد لله الذی هو أشبعنا وأنعم علینا فأفضل». سپس رسول الله ج برخاست و به ابو ایوب گفت: «فردا نزد ما بیا». رسول الله همیشه دوست داشت نیکی دیگران را جبران کند؛ ابو ایوب متوجه نشد. عمر به ابو ایوب گفت: پیامبر فرموده که فردا نزد او بروی. ابو ایوب جواب داد: چشم اطاعت می‌شود. فردای آن روز که ابوایوب به خدمت رسول الله رسید، آن حضرت کنیزی به او بخشید و گفت: با او به خوبی رفتار کن چون تا زمانی که نزد ما بوده جز نیکویی و خوبی ندیده است. چون ابوایوب با آن کنیز از نزد رسول الله بازگشت، گفت: با توجه به توصیه رسول الله خیری بهتر از آزاد کردن کنیز برای او نمی‌بینم، پس او را آزاد کرد.

3141-1304- (2) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ أَبِی سُلَیْمَانَ قَالَ: تَعَشَّیْتُ مَعَ أَبِی بُرْدَةَ، فَقَالَ: أَلَا أُحَدِّثُکَ مَا حَدَّثَنِی بِهِ أَبو عَبْدُاللَّهِ بْن قَیْسٍ؟ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ أَکَلَ فَشَبِعَ، وَشَرِبَ فَرَوِیَ، فَقَالَ: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنِی وَأَشْبَعَنِی، وَسَقَانِی وَأَرْوَانِی)؛ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».

رواه أبو یعلى([2]). (قال الحافظ) "وفی الباب أحادیث کثیرة مشهورة من قول النبی ج لیست من شرط کتابنا لم نذکرها".

از حماد بن ابی سلیمان روایت است: همراه ابوبرده شام خوردم. وی گفت: آیا حدیثی را به تو نگویم که ابوعبدالله بن قیس برای من روایت کرد؟ وی گفت: رسول الله ج فرمود: «هرکس چنان بخورد که سیر شود و بنوشد که سیراب شود، سپس بگوید: (حمد و ستایش از آنِ خداوندی است که مرا غذا خوراند و سیر کرد و آب نوشاند و سیراب کرد) چون روزی که از مادر متولد شده گناهان وی بخشیده می‌شود».

11-(الترغیب فی غسل الید قبل الطعام - إن صح الخبر([3])- وبعده، والترهیب أن ینام وفی یده ریح الطعام لا یغسلها)



([1]) الأصل: (ولیدته)، والتصویب من "أوسط الطبرانی" و"صغیره" وابن حبان (2536). وهو مخرج فی "الروض" (453).

([2]) قلت: وفیه محمد بن إبراهیم الشامی، قال ابن حبان والدارقطنی: "کذاب". ولم یعرفه الهیثمی، وفیه علة أخرى دون هذه، فانظر "الضعیفة" (1141).

([3]) یشیر المؤلف بهذه الجملة إلى بعض الأحادیث التی أوردها تحت الباب، وهی لم تثبت.

ترغیب به لیسیدن انگشتان قبل از پاک کردن آنها برای به دست آوردن برکت

ترغیب به لیسیدن انگشتان قبل از پاک کردن آنها برای به دست آوردن برکت

3133-2159- (1) (صحیح) عَنْ جَابِرٍ س: أَنَّ رَسُولَ الله ج أَمَرَ بِلَعْقِ الْأَصَابِعِ وَالصَّحْفَةِ، وَقَالَ: «إِنَّکُمْ لَا تَدْرُونَ فِی أَیِّ طَعَامِکُمُ الْبَرَکَةُ».

رواه مسلم.

از جابر س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «انگشتان خود را با دهان و ظروف غذا را بعد از صرف آن با انگشتان پاک کنید، زیرا شما نمی‌دانید در کدام بخش غذا برکت وجود دارد».

3134-2160- (2) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِذَا وَقَعَتْ لُقْمَةُ أَحَدِکُمْ، فَلْیَأْخُذْهَا، فَلْیُمِطْ مَا کَانَ بِهَا مِنْ أَذًى وَلْیَأْکُلْهَا، وَلَا یَدَعْهَا لِلشَّیْطَانِ، وَلَا یَمْسَحْ یَدَهُ بِالْمِنْدِیلِ حَتَّى یَلْعَقَ أَصَابِعَهُ، فَإِنَّهُ لَا یَدْرِی فِی أَیِّ طَعَامِهِ الْبَرَکَةُ».

رواه مسلم.

از جابر س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «اگر لقمه‌ی یکی از شما افتاد آن را برداشته و از خاک و خاشاک پاک کند و بخورد و برای شیطان نگذارد؛ و دستش را با پارچه پاک نکند تا اینکه انگشتانش را بلیسد؛ زیرا او نمی‌داند در کدام قسمت از غذایش برکت وجود دارد».

3135-2161- (3) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَحْضُرُ أَحَدَکُمْ عِنْدَ کُلِّ شَیْءٍ مِنْ شَأْنِهِ، حَتَّى یَحْضُرَهُ عِنْدَ طَعَامِهِ، فَإِذَا سَقَطَتْ لُقْمَةُ أَحَدِکُمُ، فلْیَأْخُذْها، فَلْیُمِطْ مَا کَانَ بِهَا مِنْ أَذًى، ثُمَّ لِیَأْکُلْهَا، وَلَا یَدَعْهَا لِلشَّیْطَانِ، فَإِذَا فَرَغَ، فَلْیَلْعَقْ أَصَابِعَهُ، فَإِنَّهُ لَا یَدْرِی فِی أَیِّ طَعَامِهِ تَکُونُ الْبَرَکَةُ».

از جابر س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «شیطان در هریک از امورتان  حاضر می‌شود؛ حتی در هنگام غذا خوردن نیز حضور می‌یابد، پس هرگاه لقمه یکی از شما افتاد، باید آن را برداشته و از خاک و خاشاک پاک کند و بخورد و برای شیطان نگذارد؛ و وقتی از غذا خوردن فارغ شد، باید انگشتانش را بلیسد؛ زیرا او نمی‌داند در کدام بخش از غذایش برکت وجود دارد».

رواه مسلم وابن حبان فی "صحیحه". وقال: «فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَرْصُدُ النَّاسَ أَوِ الْإِنْسَانَ([1]) عَلَى کُلِّ شَیْءٍ، حَتَّى عِنْدَ مَطْعَمِهِ أَوْ طَعَامِهِ، وَلَا یَرْفَعِ الصَّحْفَةَ حَتَّى یَلْعَقَهَا أَوْ یُلْعِقَهَا؛ فَإِنَّ [فِی] آخِرِ الطَّعَامِ الْبَرَکَةَ».

و در روایت ابن حبان آمده است: «شیطان در کمین مردم یا انسان نشسته، در هر کاری که انجام می‌دهد؛ حتی کنار سفره یا غذایش؛ و ظرف غذا را جمع نکند تا اینکه آن را لیسیده یا بلیساند زیرا برکت در آخر غذا می‌باشد».

3136-2162- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِذَا أَکَلَ أَحَدُکُمْ؛ فَلْیَلْعَقْ أَصَابِعَهُ؛ فَإِنَّهُ لَا یَدْرِی فِی أَیَّتِهِنَّ الْبَرَکَةُ».

رواه مسلم والترمذی.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما غذا خورد انگشتانش را بلیسد، زیرا نمی‌داند برکت در کدام قسمت غذا می‌باشد».

3137-2163- (5) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا أَکَلَ أَحَدُکُمْ طَعَاماً، فَلاَ یَمْسَحْ أَصَابِعَهُ حَتَّى یَلْعَقَهَا أَوْ یُلْعِقَهَا».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود وابن ماجه.

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما غذایی خورد، تا زمانی‌که دستش را نلیسیده یا نلیسانده است، آن را پاک نکند».

10- (الترغیب فی حمد الله تعالى بعد الأکل)



([1]) یعنی: یرقبه (او را پاییده و مراقبش میباشد). گفته میشود: «رصده» زمانی که در مسیر وی نشسته و او را بپاید و مراقب و منتظرش باشد.