اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

در باره‌ی احکام و انواع آب‌ها


فصل اول

474 ـ (1) عن أبی هریرة [س]، قال: قال رسول الله ج: «لا یَبُولَنَّ أحَدُکُم فی الماءِ الدائمِ الذی لا یَجری، ثمَّ یَغتَسِلُ فیه». متفق علیه. وفی روایة لمسلم، قال: «لا یغتسلْ أحدُکم فی الماءِ الدائمِ وهو جنُبٌ». قالوا: کیفَ یفعلُ یا أبا هریرةَ؟ قال: یتناولُه تناوُلاً([1]).

474 - (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «نباید هیچ یک از شما در آب راکد و غیر جاری که در جای خود باقی می‌ماند و حرکت نمی‌کند، ادرار نماید که سپس هم ناچار شود، خود را در آن بشوید و غسل نماید».

این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند و در روایتی دیگر از مسلم:

پیامبر ج فرمود: نباید کسی از شما در حالی که جنابت دارد در آب راکدی که در جای خود باقی است و حرکت نمی‌کند، غسل جنابت نماید. گفتند: ای ابوهریره س! پس چطور از چنین آبی غسل کند؟ ابوهریره س گفت: با دست خویش، کمی آب بردارد و بیرون از آب، بدن خویش را بدان شوید.

شرح: «الماء الدائم»: آب همیشه ایستاده. آب راکد و غیر جاری که در جای خود باقی می‌ماند و حرکت نمی‌کند.

هر کس سنت پاک نبوی را مورد بررسی قرار دهد، شمار زیادی از احادیث صحیح و حسن را می‌یابد که در هر مورد و در هر سطحی، مردمان را به نظارت و رعایت پاکی و پاکیزگی تشویق می‌نماید، خواه در ارتباط با نظافت انسان باشد یا نظافت منزل و یا نظافت راه و معابر، و یا نظافت و حفظ و نگهداری محیط زیست و آبهای جاری.

و مسلمان نیز چون دین او به طهارت و پاکیزگی دستور می‌دهد، پیوسته اوامر و فرامین و تعالیم وآموزه‌ها و توصیه‌ها و سفارش‌ها و احکام و دستورات تعالی‌بخش آن را نصب‌العین وآویزه‌ی گوش و سرلوحه‌ی زندگی خویش قرارمی‌دهد و هیچ‌گاه در آب راکد و غیرجاری، در حال جنابت غسل نمی‌کند، و هیچ وقت در چنین آبی ادرار نمی‌کند و با این کار، صحت و سلامتی خود و مردم را به خطر نمی‌اندازد، و خلل و نقصی را در طهارت و پاکیزگی خویش و دیگران وارد نمی‌سازد، بلکه بر مسلمان لازم است که در چنین مواقعی، در بیرون آب بنشیند و برای غسل جنابت خویش، با دست و یا ظرفی دیگر، از آب راکد، آب بردارد و غسل جنابت نماید، تا با این کارش، موجبات تلویث وآلوده‌نمودن آب راکد و غیر جاری را فراهم نسازد.

475 ـ (2) وعن جابر، قال: نهى رسولُ الله ج أن یُّبَالَ فی الماءِ الرّاکِد. رواه مسلم([2]).

475 - (2) جابر س گوید: پیامبر ج از اینکه فردی در آب راکد(ی که در جای خود باقی می‌ماند و حرکت نمی‌کند،) ادرار نماید، نهی فرمود.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

476 ـ (3) وعن السَّائبِ بن یزید، قال: ذَهَبَتْ بی خالتی إلى النبیِّ ج، فقالت: یا رسولَ الله! إنَّ ابنَ أُختی وَجِعٌ، فَمَسَحَ رأسی، ودَعَا لی بِالبرَکةِ، ثمَّ تَوَضَّأَ، فَشَرِبتُ مِن وَضوئِه، ثمَّ قُمْتُ خَلفَ ظهرِه، فنظرتُ إلى خاتَمِ النُّبُوَّة بین کتِفیه مثلَ زِرِّ الحَجَلة. متفق علیه([3]).

476 - (3) سائب بن یزید س گوید: خاله‌ام مرا نزد آن حضرت ج برد وگفت: ای رسول‌خدا ج! این خواهرزاده‌ی من بیمار است (برایش نزد خدا دعا کن تا از بیماری‌اش بهبود یابد). پیامبر ج نیز دست مبارک خویش را بر سرم کشید و برایم دعای خیر و برکت کرد. سپس آن حضرت ج وضو گرفت و من برای تبرک، از باقیمانده‌ی آب وضوی پیامبر ج نوشیدم آن‌گاه پشت سر آن حضرت ج ایستادم و به مهر نبوت که در میان دوشانه‌اش قرار داشت، نگاه می‌کردم که در درشتی و برجستگی، بسان تخم کبک ماده بود.

‍[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«خاتم النبوة»: در میان صفات جسمانی رسول‌خدا ج، صفتی جسمانی است که تنها اختصاص بخود ایشان داشت. آن صفت جسمانی اختصاصی، وجود یک برجستگی گوشتی در میان دوشانه‌ی آن حضرت ج بود که هر چند قدری برآمدگی داشت، اما کوچک بود، به گونه‌ای که از روی لباس به صورت یک برجستگی مشهود، خود را نشان نمی‌داد، چه این که در توصیف آن گفته شده: «چون تخم کبوتر، و یا تخم کبک» و نیز گفته شده: «چون یک سیب» بود، آن‌گونه که سلمان فارسی س نیز می‌گوید:

«به حضور رسول‌خدا ج رسیدم و... مهر نبوت را میان دو شانه‌ی او بسان تخم کبوتری مشاهده کردم».

به هر حال روایات در این مورد به آن حد از فراوانی است که این خبر را می‌توان مشهور دانست، و گویا آن برآمدگی صفتی جسمانی، گواه بر رسالت او بوده که هیچ‌کس از کسانی که آن را می‌دیده‌اند، توان کج‌بحثی و انکار و مجادله نداشته‌اند، چه خداوند را در میان آفریده های خویش آیاتی است.

«زرّ الحجلة»: ـ زرـ دکمه. «الحجله» خانه‌ی آراسته به تخت و جامه و پرده برای عروس. کبک ماده. البته می‌توان این عبارت را به دوگونه تشریح کرد:

1-  مهر نبوت در درشتی و برجستگی همانند دکمه‌ی پرده‌ی حجله‌ی عروس بود.

2-  مهر نبوت در درشتی بسان تخم کبک ماده بود.


فصل دوم

477 ـ (4) عن ابن عُمر، قال: سُئِلَ رسولُ الله ج عن الماءِ یکونُ فی الفَلاةِ من الأرضِ وما یَنُوبُه من الدَّوَّابِّ والسِّباع، فقالَ: «إذا کانَ الماءُ قُلَّتَینِ لم یَحْمِلِ الخَبَثَ». رواه أحمدُ، وابوداود، والترمذیّ، والنسائیّ، والدارمیُّ، وابنُ ماجة. وفی أخرى لأبی داود: «فإنَّه لا یَنْجُسُ»([4]).

477 - (4) ابن عمرـ ب ـ گوید: از رسول‌خدا ج پیرامون آبی سؤال شد که در صحرا و بیابان‌های بی‌آب و علف می‌باشد و نیز از آب‌هایی پرسیده شد که چهارپایان و درندگان در آنها آمدوشد می‌‌کنند و از آن می‌خورند (که تکلیف این چنین آب‌هایی چیست، آیا وضوگرفتن و غسل نمودن با آنها درست است یا خیر، وآیا چنین آب‌هایی پاک‌اند یا نجس)؟

پیامبر ج فرمود: آبی که به اندازه‌ی دو «قُله» باشد، به مجرد رسیدن پلیدی بدان، نجس و پلید نمی‌شود.

[این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی، نسائی، دارمی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و در روایتی دیگر از ابوداود چنین آمده که پیامبر ج فرمود: «هرگاه آب دو قله باشد، به مجرد رسیدن پلیدی بدان، نجس نمی‌شود].

«الفلاة»: بیابان بی‌آب وعلف. «الدواب»: چهارپایان. «السّباع»: حیوانات درنده و وحشی «لم یحمل الخَبَث»: به معنای همان «لم ینجس» است، یعنی چنین آبی پلید و نجس نمی‌شود. «قُلّتین»: مثنی «قلّه» به معنای سبو وکوزه‌ی بزرگی است که شخص نیرومند توان حمل آن را دارد، و تقریباً معادل 250 لیتر می‌باشد. و امام شافعی «قلتین» را عبارت از پنج مشکیزه آب می‌داند.

478 ـ (5) وعن أبی سعیدٍ الخُدریّ، قال: قیل یا رسولَ الله! أنَتَوَضَّأ من بِئرِ بُضاعَةَ، وهی بِئرٌ یُلْقى فیها الحِیَضُ، ولُحُومُ الکلاب، والنَّتْنُ؟ فقال رسولُ الله ج: «إنَّ الماءَ طَهورٌ لا یُنجَِّسُه شیء». رواه أحمد، والترمذی، وابوداود، والنسائیّ([5]).

478 - (5) ابو سعید خدری س گوید: فردی از پیامبر ج سؤال کرد: ای رسول‌خداج! آیا از چاه «بضاعه» [چاه معروفی در مدینه‌ی منوره است] وضو بگیریم؟ در حالی که آن، چاهی است که پارچه‌ی آلوده به خون حیض و لاشه‌ی سگ‌ها و چیزهای گندیده در آن انداخته می‌شود.

پیامبر ج فرمود: آب، پاک‌کننده است و هیچ چیزی آن را نجس و پلید نمی‌کند.

[این حدیث را احمد، ترمذی، ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند].

«الحِیض»: جمع «حیضة» خرقه‌ی حائض. یعنی پارچه‌ای که زن در وقت حیض و قاعدگی به خود گیرد. «النّتَن»: اشیای گندیده و بدبوی.

«یُلقی فیها»: علامه طیبی می‌گوید: معنای «یُلقی فیها» این است که چاه در مسیر دره‌هایی بود که امکان داشت زباله‌ی صحرانشینان وارد آن شود، به این صورت که نجاسات و زباله‌ها در اطراف و اکناف خانه‌های مردم ریخته شوند، سپس سیل آنها را به داخل آن چاه بیاندازد.

تعبیر راوی به صورتی است که گمان می‌رود که مردم از روی قلّت تعهد دینی، نجاسات را داخل چاه آب انداخته‌اند، در حالی که هیچ مسلمانی این کار را جایز نمی‌داند، پس چگونه می‌توان در مورد کسانی که بهترین، برترین و پاک‌ترین مردم بوده‌اند، چنین گمانی داشت. و این چیزی است که برای عوام وخواص آشکار و عیان است.

«حدیث قلتین و چاه بضاعۀ»:

مسئله‌ی پاکی و ناپاکی آب، از مسائل جنجالی و چالش‌آفرین علماء و صاحب‌نظران فقه اسلامی از دیرباز تاکنون بوده است، مشهورترین مذاهبی که در این‌باره به تفصیل بحث کرده‌اند، عبارتند از:

1-  مذهب حضرت عایشه ـ ل ـ، حسن بصری و داود ظاهری. این گروه معتقدند: هرگاه در آب نجاستی بیافتد (و آب چه کم باشد و چه زیاد) تا زمانی که آب از حالت طبیعی خود، یعنی رقت و سیلان خارج نشود، اگر چه اوصاف سه‌گانه‌ی آن (از رنگ و بو و مزه) تغییر پیدا کند، باز هم پاک و پاکیزه می‌ماند و به محض داخل شدن نجاست در آن، به نجس بودن آن، حکم نمی‌شود، مگر وقتی که آب از حالت اصلی خارج شود.

2-  مذهب امام مالک: به محض داخل‌شدن نجاست در آب (چه کم باشد و چه زیاد) به نجس‌بودن آن، حکم نمی‌شود، مگر وقتی که یکی از اوصاف آب، تغییر کند.

3-  مذهب امام شافعی و امام احمد: این دو بزرگوار بر این باورند: اگر آب کم باشد، به محض داخل‌شدن نجاست در آن، نجس می‌شود، اگر چه هیچ کدام از اوصاف آن نیز تغییر نکند، ولی اگر آب زیاد بود، به محض داخل‌شدن نجاست در آن، به نجس‌بودن آن حکم نمی‌شود، البته به شرطی که هیچ یک از اوصاف آن تغییر نکند و مدار و ملاک زیادی آب در نزد این دو بزرگوار همان «دو قلّه» [دو سبوی بزرگ است که عبارت ازپنج مشکیزه آب می‌باشد].

4-  مذهب امام ابوحنیفه: مذهب ایشان نیز به مذهب شافعی و احمد نزدیک است، یعنی اگر آب کم باشد، با وقوع نجاست در آن، نجس می‌شود، ولی اگر زیاد باشد، به وقوع نجاست در آن، حکم به نجس‌بودن آن را نمی‌دهیم مگر وقتی که اوصاف آب تغییر کند و تنها فرق مکتب امام ابوحنیفه با مکتب امام شافعی در این است که نزد احناف، برای کم و زیادبودن آب، مقدار معین و مشخصی وجود ندارد، بلکه امام ابوحنیفه، مدار آن را بر رأی مبتلا به، محول ساخته است، یعنی هرگاه افرادی ذی‌صلاح و صاحب خِرد و تخصص، آبی را زیاد دانستند، احکام آب کثیر بر آن جاری می‌شود.

البته از امام ابو یوسف نقل شده که وی معتقد است؛ آبی که اثر نجاست از یک سوی آن به سو‌ی دیگرش سرایت نماید آن آب، قلیل است و هر آبی که اثر نجاست از یک سوی آن به سوی دیگرش سرایت نکند، کثیر است.

و فقهای متأخر احناف برای راحتی مردم، اندازه‌ی «ده در ده» (10×10) را اختیار کرده‌اند. یعنی آبی که در حوضی به طول ده ذرع و به عرض ده ذرع باشد، آب کثیر است، و کمتر از آن آب قلیل می‌باشد. البته علماء و فقهای هر چهار مذهب، بر این امر اتفاق نظر دارند که اگر یکی از اوصاف سه‌گانه‌ی آب تغییر کند، آب نجس می‌شود، و فرقی نمی‌کند که آب قلیل باشد و یا کثیر.

احناف در تأیید نظریه‌ی خویش به چهار حدیث عمده در این زمینه استدلال جسته‌اند که عبارتند از:

1-  حدیث: «لا یبولنّ احدکم فی‌الماء الدائم ثم یتوضأ منه».

2-  حدیث «إذا استیقظ أحدکم من منامه فلا یغمسنّ یده فی الإناء حتّی یغسلها ثلاثاً فأنّه لایدری أین باتت یده».

3-  حدیث شستن هفت مرتبه ظرف با ولوغ و دهن‌زدن سگ.

4-  باری یک فرد زنگی، در چاه زمزم افتاد، حضرت عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عباس ش فتوا صادر کردند تا تمامی آب چاه کشیده شود، در حالی‌که در چاه هیچ اثری ظاهر نشده بود وآب چاه زمزم بدون هیچ شبهه‌ای، خیلی بیشتر از دو قله بود و این عملی بود که در میان انبوه صحابه ش اتفاق افتاد و هیچ یک از صحابه ش برآن فتوا، ایراد نگرفت.

و در حقیقت، حدیث قلتین، با نظریه‌ی احناف، تعارضی ندارد، چرا که هدف، اثرکردن نجاست در آب است، یعنی اگر افراد ذی‌صلاح و صاحب خرد و تخصص که به وقوع نجاست در آبی مبتلا شوند و یقین حاصل کنند که با دو قله آب، اثر نجاست سرایت نمی‌کند، پس برای حاصل کردن طهارت، استفاده از آب بیش از دو قله نیز جایز است. و اگر اثر نجاست سرایت کرد، در چنین صورتی این نوع آب، نجس تلقی می‌شود، گویا در اصل، مدار و ملاک در این زمینه، اثر نجاست می‌باشد.

و احناف حدیث «چاه بضاعه» را با توجیهات زیادی توضیح داده‌اند که بهترین توجیه این است که در حقیقت سؤال صحابه ش از چاه بضاعه، به خاطر مشاهده نمودن نجاست نبود. بلکه مبتنی بر احتمالات وقوع نجاست بود. در واقع این چاه در اصل در زمین پائینی واقع شده بود و از هر چهار طرف آن آبادی بود. صحابه‌ی کرام ش از این می‌ترسیدند و در اندیشه بودند که نکند نجاست‌هایی که در چهارطرف چاه قرار داشت بر اثر وزش باد یا باران و سیل به طرف چاه سرازیر شده و در آن فرو ریزد از این‌رو بر اساس این احتمالات، در باره‌ی نجاست و طهارت آب چاه، از پیامبر ج سؤال کردند.

آن حضرت ج نیز چون دید که این احتمالات نه تنها برگرفته شده از مشاهده‌ی چیزهای نجس و پلید نیست بلکه ناشی از وساوس و اوهام محض است، برای پایان‌دادن به آن وساوس و اوهام با اسلوب حکیمانه جواب داد و فرمود:

 «آب پاک و پاک‌کننده است و چیزی آن را پلید نمی‌کند.»

 منظور حدیث این نیست که اگر اوصاف آب تغییر کند باز هم آب به حالت طبیعی خود پاک باقی مانده و نجس نمی‌گردد حال آن که هیچ کدام از امامان مالک، شافعی و احمد نیز بدین نظریه قائل نیستند و به ناچار این حدیث را مقید می‌سازند.

479 ـ (6) وعن أبی هریرة، قال: سَألَ رَجُلٌ رسولَ الله ج فقالَ: یا رسولَ الله! إنا نَرْکَبُ البَحرَ، ونَحمِلُ مَعَنا القلیلَ من الماءِ، فإنْ تَوَضَّأْنا بِه عَطِشْنا، أفَنَتَوَضَّأُ بماءِ البَحرِ؟ فقال رسولُ الله ج: «هو الطَّهُورُ ماؤُه، والحِلُّ مَیْتَتُه». رواه مالکٌ، والترمذیّ، والنِّسائی، وابن ماجة، والدارمیّ([6]).

479- (6) ابوهریره س گوید: مردی از رسول‌خدا ج سؤال کرد و گفت: ای رسول‌خدا ج! ما در دریا به سفر می‌پردازیم و اندکی آب شیرین با خود برمی‌داریم، اگر از آن آب شیرین وضو بگیریم، تمام می‌شود و تشنه می‌مانیم و آبی برای نوشیدن برایمان باقی نمی‌ماند، آیا می‌توانیم از آب دریا وضو بگیریم؟ (این فرد درباره‌ی وضوگرفتن با آب دریا شک و تردید داشت و علتش هم این بود که دریا مأوی و محل زندگی جانوران و حیوانات آبزی بیشماری است و در آن هر روز هزاران جانور گرفتار مرگ و میر می‌شوند، لذا در اثر آن مرگ و میرها، آب دریا بایستی نجس و پلید باشد)!

رسول‌خدا ج فرمود: آب دریا پاک و پاک‌کننده است و جانوری که در آن مرده باشد، حلال است.

[این حدیث را مالک، ترمذی، نسائی،ابن‌ماجه و دارمی روایت کرده‌اند].

شرح: پیرامون جانوران آبزی که کدام یک ازآنان حلال و کدم یک حرام است، در میان علماء و صاحب‌نظران فقهی اختلاف است:

امام ابوحنیفه بر این باور است که به جز ماهی، خوردن سایر حیوانات آبزی روا نیست، و نیز ماهی مرده‌ای که بر روی آب دریا می‌آید (و به اصطلاح بدان «السمک الطافی» می‌گویند) نیز خورده نمی‌شود. البته امام مالک بر این باور است که به جز خوک دریایی، تمام حیوانات و جانوران دریایی حلال است.

از امام شافعی در این زمینه چهار قول نقل شده است که عبارتند از:

1-  قول نخست وی مطابق تئوری امام ابوحنیفه است.

2-  قورباغه، تمساح، لاک پشت، سگ دریایی، خوک دریایی، حرام و سائر حیوانات آبزی حلال است.

3-  هر جانوری که در خشکی حلال است، نظیر آن در دریا حلال می‌باشد و هر حیوانی که در خشکی، حرام و ناروا است، نظیر آن در دریا نیز حرام می‌باشد، و هر حیوانی که در خشکی نظیر نداشته باشد، آن نیز حلال است.

4-  علاوه از قورباغه، تمامی حیوانات و جانوران دریایی وآبزی حلال است.

امام نووی قول اخیر امام شافعی را از میان این چهار قول ترجیح داده و آن را قول «مفتی به» شوافع قرار داده است.

و امام احمدبن‌حنبل نیز بر این اعتقاد است که تمام حیوانات دریایی به جز قورباغه و تمساح، حلال‌اند.

480 ـ (7) وعن أبی زید، عن عبد الله بن مسعود أنَّ النبیَّ ج قال له لیلةَ الجِنِّ: «ما فی إداوَتِک؟» قال: قلتُ: نبیذٌ. قال: «تَمْرَةٌ طَیِّبَةٌ وماءٌ طَهورٌ». رواه ابوداود، وزاد أحمد، والترمذی: فَتَوَضَّأَ منه. وقال الترمذیّ: أبو زید مجهولٌ، وصحَّ:([7]).

480- (7) ابوزید از عبدالله بن مسعود س روایت می‌کند که پیامبر ج در «لیلة الجن» [شب جن] بدو فرمود: «در ظرف کوچک خویش، چه به همراه داری»؟ گفتم: نبیذ. فرمود: نبیذ، خرمایی است پاک و پاکیزه و آبی است پاک‌کننده.

این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و احمد و ترمذی نیز این حدیث را روایت کرده‌اند و این عبارت را نیز افزوده‌اند: «پس پیامبر ج با نبیذ، وضو گرفت».

و ترمذی در تضعیف این حدیث گوید: ابوزید [که راوی این حدیث می‌باشد] فردی مجهول است.

481 ـ (8) عن عَلقمةَ، عن عبدِ الله بن مسعود، قال: لم أکُنْ لیلةَ الجِنِّ معَ رسول الله ج. رواه مسلم([8]).

481- (8) و با روایتی صحیح از علقمه روایت است که عبدالله بن مسعود س گفت: «در حوادث شب جن، من در خدمت پیامبر ج نبودم».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «لیلة الجن» (شب جن) بعد از وفات ابوطالب، کار دعوت و تبلیغ بر رسول‌خدا ج از ناحیه‌ی کفار و مشرکین مکه سخت و دشوار شد از این‌رو پیامبر ج از مکه به سوی بازار «عکاظ» در «طائف» عزیمت فرمود تا مردم را درآن مرکز بزرگ، به سوی اسلام دعوت کند، اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نگفت و به شدت او را تکذیب کردند و آنقدر از پشت سر، سنگ به ایشان زدند که خون از پاهای مبارکشان جاری شد خسته و ناراحت از آنجا به سوی مکه بازگشتند، در بازگشت به محلی رسیدند که آنرا «وادی جن» می‌گفتند، شب در آنجا ماندند و مشغول نماز و تلاوت قرآن شدند گروهی از جن که در صدد تحقیق و تفحص از علت قطع اخبار آسمان‌ها از خود بودند، صدای تلاوت قرآن پیامبر ج را شنیده گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همین است پس آنها صدای تلاوت قرآن پیامبر ج را در نماز شنیدند و بدیشان ایمان آوردند و به سوی قوم خویش بازگشتند و آنها را به سوی اسلام دعوت کردند.

«نبیذ»: عبارت است از آبی که در آن خرمای خشک خیسانده شود تا نرم شده و آب را شیرین کند.

نویسنده‌ی «مشکاة» حدیث وضوگرفتن با نبیذ را به دو صوت مورد تضعیف قرار داده است:

1-  در سلسله‌ی سند روایت، فردی مجهول به نام ابوزید وجود دارد.

2-  در حدیث صحیح ثابت شده که عبدالله بن مسعود س در حوادث شب جن در خدمت پیامبر ج نبوده است از این جهت وضوگرفتن با نبیذ قابل استدلال نیست.

 اما این مسئله که ابن‌مسعود س در «لیلة الجن» با پیامیر ج نبوده است جای تردید است چرا که واقعه‌ی لیلة الجن بیش از یک مرتبه بوده است، و عبدالله ابن‌مسعود س، در شبی با پیامبر ج همراه نبوده و در مرتبه‌ای دیگر در خدمت پیامبر ج بوده است. چنانچه در ترمذی واقعه‌ی لیلة الجن به تفصیل بیان شده و در آن آمده است که: ابن‌مسعود س همراه پیامبر ج بود و چون به مقام خاصی رسیدند، پیامبر ج اطراف وی را خط کشید و فرمود:

«از این خط پا را فراتر نگذار و همین جا بمان تا من برگردم. پس از آن، پیامبر ج بازگشت ابن مسعود س گوید: به ایشان گفتم: ای رسول‌خدا ج! کجا بودی؟ فرمود: به نزد جنیان رفتم و آنها از من خواهان زاد و توشه گردیدند و من به آنان گفتم: هر استخوانی که نام خدا برآن برده شده است، از آن شماست و به گونه‌ای که گوشتی وافرتر داشته باشد در دست شما می‌افتد و هر پشکلی، علف چهارپایان شماست. و آن حضرت ج به ما فرمود: با این دو چیز استنجاء نزنید، زیرا این دو چیز غذای برادران جنی شما است.

پس در مواضعی که در روایات مذکور است که ابن‌مسعود س همراه پیامبر ج بوده است مراد شب‌هایی غیر از شب جنی است که پیامبر ج آیات قرآن را بر جنیان عرضه نموده است و یا ابن‌مسعود س در اول و آخر وقت با پیامبر ج بوده، ولی در میانه‌ی وقت، که پیامبر ج به نزد جنیان رفت و با آنها سخن زد، همراه وی نبوده است. «والله اعلم»

پیرامون «نبیذ» باید متذکر شوم که «نبیذ» بر سه قسم است:

1-   نبیذی که نه پخته شده، و نه سکرآور، و نه شیرین و رقیق است، وضوگرفتن با چنین نبیذی به اتفاق علماء جایز است.

2-  نبیذی که پخته شده و به حالت غلظت درآمده و رقت و سیلانی خود را از دست داده، وضوگرفتن با چنین نبیذی به اتفاق درست نیست.

3-   نبیذی که شیرین و رقیق باشد، ولی پخته شده و سکرآور و غلیظ نیست پیرامون این نوع نبیذ میان علماء و صاحب‌نظران فقهی اختلاف نظر وجود دارد.

امام مالک، شافعی، احمد، ابویوسف(شاگرد ارشد امام ابوحنیفه) و جمهور علماء بر این باورند که با چنبن نبیذی وضوگرفتن جایز نیست و در وقت موجود نبودن آب، نباید با چنین نوعی از نبیذ، وضو گرفت بلکه باید تیمم کرد، امام ابوحنیفه نیز در قولی به این نظریه رأی داده است، مسلک مشهور امام ابوحنیفه و سفیان ثوری این است که در صورت نیافتن آب باید با چنین نبیذی وضو گرفت و تیمم جایز نیست.

امام محمد بن حسن شیبانی براین باور است که در صورت فقدان آب خالص، نخست باید به این نوع نبیذ وضو گرفت و سپس تیمم زد.

علامه کاسانی در «بدایع الصنایع» نقل کرده است که امام ابوحنیفه در اواخر عمر خویش به سوی قول ائمه ثلاثه و جمهور رجوع کرده است. لذا اکنون عدم جواز وضو از نبیذ، از همه‌ی چهار امام منقول است.

مفتی محمد تقی عثمانی در «درس ترمذی» می‌گوید:

«برخی از احناف، اعتراض ضعف حدیث [حدیث وضوگرفتن با نبیذ] را رفع کرده و تلاش نموده‌اند تا صحت حدیث را ثابت کنند، لیکن حقیقت این است که آن توجیهات خالی از تکلف نیست، و هنگامی‌که رجوع امام ابوحنیفه به طرف قول جمهور ثابت می‌باشد پس نیاز چندانی به جواب‌های تکلف‌آمیز نیست به همین علت محدثانی مانند امام طحاوی، و علامه زیلعی، به ضعیف‌بودن این حدیث رأی داده‌اند».

482 ـ (9) وعن کَبْشةَ بنتِ کعب بنِ مالک ـ وکانتْ تحتَ ابنِ أبی قَتادَة ـ أنَّ أبا قَتادةَ دخلَ علیها، فَسَکَبَتْ له وَضوءاً، فجاءتْ هِرَّةٌ تَشْرِبُ منه، فأصغى لها الإناءَ حتى شَرِبَتْ، قالت کبشةُ: فرآنی أنظُرُ إلیه، فقالَ: أتَعْجَبِینَ یا إبْنةَ أخی؟! قالتْ: فقلتُ: نعم. فقال: إنَّ رسولَ الله ج قال: «إنَّها لیستْ بنَجَسٍ، إنَّها من الطوَّافینَ علیکم أو الطوَّافاتِ». رواه مالکٌ، وأحمد، والترمذی، وابوداود، والنسائی، وابنُ ماجة، والدارمی([9]).

482- (9) از کبشه دختر کعب بن مالک ـ که در عقد نکاح پسر ابو قتاده بود ـ روایت است که گفت: ابوقتاده س (پدر شوهرم) به نزدم آمد، پس برایش در ظرفی، آب وضو ریختم (تا بدان وضو بستاند، در همین اثنا) گربه‌ای آمد و شروع به نوشیدن آب از آن ظرف نمود، ابو قتاده س (نه تنها گربه را از ظرف آب، دور نساخت، بلکه) ظرف را کج کرد تا گربه به آسانی و راحتی از آن، آب بنوشد.

کبشه گوید: ابوقتاده س مرا دید که با تعجب و شگفتی به سوی او نگاه می‌کنم (که چگونه در ظرفی که می‌خواهد از آن وضو بگیرد، گربه را آب می‌نوشاند)! آن‌گاه گفت: ای برادرزاده! آیا از کارم تعجب می‌کنی؟ گفتم: آری. گفت: بی‌گمان رسول‌خدا ج پیرامون گربه فرمود: گربه پلید نیست (تا به دهان زدن آن، آب نجس و پلید شود) بلکه گربه‌ها (چه نر و چه ماده) از زمره‌ی بسیار گردندگان‌اند، که دور و بر شما می‌پلکند.

[این حدیث را مالک، احمد، ترمذی، ابوداود، نسائی، ابن‌ماجه و دارمی روایت کرده‌اند].

«کانت تحت ابن ابی قتادة»:این تعبیر کنایه از ازدواج است، یعنی کبشه در عقد نکاح پسر ابوقتاده بود.

«فسکبت له وضوءاً»: در ظرفی آب وضو ریختم. «أصغی»: ظرف را کج کرد. «طوّافون»: جمع طوّاف، و طوّافات جمع «طوّافه» صیغه‌ی مبالغه برای مذکر و مؤنث است و به معنای بسیار گردندگان می‌باشد. و مصداق آن خدمتگذارانی از زن و مرد است که برای خدمت‌کردن، دور و بر آقای خود در رفت وآمد و داخل شدن و بیرون رفتن، و دور و بر آنها پلکیدن هستند.

مراد از این عبارت این است که گربه‌ها نیز از لحاظ اینکه بسیار دور و بر انسان می‌پلکند و در رفت وآمد هستند، مانند این خدمتگزاران‌اند که پیوسته برای خدمت، دور و بر آقا می‌چرخند و با صفا و صمیمیت به آنها خدمت می‌نمایند.

 483 ـ (10) وعن داود بن صالحِ بن دینار، عن أُمِّه أنَّ مَولاتَها أرسَلََتها بهَریسَةٍ إلى عائشة. قالتْ: فَوَجَدتُها تُصَلِّی، فأشارَتْ إلیَّ: أنْ ضَعْیَها. فجاءتْ هِرَّةٌ، فَأکَلَتْ منها فَلَمَّا إنْصَرَفَتْ عائشةُ مِن صَلاتِها، أکَلَتْ مِنْ حیثُ أکلَتِ الهِرةُ. فقالت: إنَّ رسولَ الله ج قال: «إنَّها لیستْ بِنَجَسٍ، إنَّها مِنَ الطَّوَّافینَ عَلَیکُم». وإنی رأیتُ رسولَ الله ج یَتَوَضَّأُ بفضلِها. رواه ابوداود([10]).

483- (10) داود بن صالح از مادرش روایت می‌کند که گفت: زنی که آقا و ولی نعمت من بود، مرا همراه با هلیم به سوی حضرت عایشه ـ ل ـ گسیل داشت (تا آن را بدیشان اهدا نمایم)

مادر داود گوید: (هلیم را برداشتم و به نزد عایشه ـ ل ـ رفتم، ولی) ایشان را مشغول نماز و عبادت و راز و نیاز با خدای سبحان یافتم. وی به من اشاره کرد تا هلیم را بر زمین بگذارم. در همین اثناء گربه‌ای آمد و برخی از آن هلیم را خورد. چون حضرت عایشه ـ ل ـ، از نمازش فارغ شد، شروع به خوردن از همان جایی کرد که گربه از آن خورده بود (و چون عایشه ـ ل ـ، تعجب و شگفتی مرا از این کار مشاهده نمود) گفت: رسول‌خدا ج فرمود: «گربه پلید نیست، بلکه از زمره‌ی بسیار گردندگان است که دور و بر شما می‌پلکند و در رفت وآمدند» و خودم پیامبر ج را دیدم که با آبی که از پسخور گربه باقی مانده بود، وضو می‌گرفت.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«مَولاتها»: مؤنث «مولی»، مالک، سید، آقا، ارباب، آزادکننده‌ی برده، ولی نعمت، یعنی زنی که آزاد کننده و آقا و ولی نعمت مادرم بود، او را با هلیم به سوی عایشه‌ ـ ل ـ فرستاد.

«هریسة»: نوعی آش که از گوشت ‌پخته‌ی له شده، وگندم پخته‌ی نرم کرده، درست می‌کنند، به این طریق که گندم و گوشت بی‌استخوان، هردو را جدا جدا طبخ می‌کنند، بعد آنها را با هم در دیگ می‌ریزند و روی آتش می‌گذارند و با کفچه به هم می‌زنند تا خوب پخته ومخلوط شود. در فارسی آن را «ریس» و «حلیم» هم می‌گویند.

امام شافعی، امام مالک، امام احمد، و امام ابویوسف، به پاک بودن پسخور گربه، بدون هیچ کراهیتی، قائل‌اند. ولی از منظر و دیدگاه امام ابوحنیفه و امام محمد، پسخور گربه، مکروه است و بیشتر احناف، مراد از این کراهیت را «کراهیت تنزیهی» می‌دانند.

وامام ابوحنیفه و محمد برای اثبات کراهیت تنزیهی به حدیث ابوهریره س که امام طحاوی آن را در «شرح معانی‌الآثار» در باب «سؤرالهرة» نقل کرده است، استدلال می‌‌کنند که گفت: پیامبر ج فرمود:

«طُهور الاناء اذا ولغ فیه الهرة أن یغسل مرّة او مرّتین». «هرگاه گربه‌ای در ظرفی دهان زد، آن ظرف را یک یا دو مرتبه بشوئید».

و نیز به اثر دیگری از ابوهریره س استدلال جسته‌اند که پیامبر ج فرمود:

«السنّور سبع»

البته باید دانست که کراهیت تنزیهی نیز در نزد احناف، صورتی از صورت‌ها جواز می‌باشد. «والله اعلم»

 

484 ـ (11) وعن جابر، قال: سُئلَ رسولُ الله ج: أنَتَوَضَّأُبما أفْضَلَتِ الحُمُر؟ قال: «نعم، وبما أفْضَلَتِ السِّباعُ کُلُّها». رواه فی «شرح السُّنة»([11]).

484- (11) جابر س گوید: از رسول‌خدا ج سؤال شد: آیا می‌توانیم با پسخور خرها(ی وحشی و اهلی) وضو بگیریم؟ پیامبر ج فرمود: آری، حتی فراتر از آن می‌توانید با پسخور تمام حیوانات درنده و وحشی وضو بگیرید.

[شیخ محیالسنة، این حدیث را در «شرح السنة» روایت کرده است].

در نزد امام شافعی، پسخور درندگان (به جز خوک و سگ) پاک است، امام ابوحنیفه واحمد، به نجس‌بودن پسخور درندگان رأی داده‌اند. امام مالک نیز پسخور درندگان، حتی پسخور سگ را نجس نمی‌داند، ولی پسخور خوک را نجس می‌داند.

485 ـ (12) وعن أمِّ هانىءٍ، قالت: إغتَسَلَ رسولُ الله ج هوَ ومَیمونةُ فی قَصْعةٍ فیها أثَرُ العَجینِ. رواه النسائی، وابنُ ماجة([12]).

485- (12) اُم هانی ـ ل ـ(دختر عموی پیامبر ج) گوید: رسول‌خدا ج و ام المؤمنین میمونه ـ ل ـ هردو از یک ظرف پرآب که در آن اثر خمیر بود، غسل (جنابت) می‌کردند(البته باقیمانده‌های خمیر در حد و اندازه‌ای نبود که اوصاف سه‌گانه‌ی آب را تغییر دهد و یا آن را از رقت و سیلانی بیاندازد).

[این حدیث را نسائی و این‌ماجه روایت کرده‌اند].

«قُصعة»: کاسه و ظرف بزرگ. «العجین»: خمیر


فصل سوم

486 ـ (13) عن یحیى بن عبد الرَّحمنِ، قال: إنَّ عُمرَ خَرَجَ فی رَکْبٍ فیهم عَمْرو بنُ العاص حتى وَرَدُوا حَوْضاً. فقال عمرو: یا صاحبَ الحوض! هلْ تَرِدُ حوضَکَ السِّباعُ؟ فقال عمرُ بن الخطابِ: یا صاحبَ الحَوض! لا تُخْبِرْنا، فإنَّا نَرِدُ على السِّباعِ وتَرِدُ علینا. رواه مالک([13]).

486- (13) یحیی بن عبدالرحمن گوید: حضرت عمر س با گروهی از اسب‌سواران (یا شترسواران) که در میان آنها عمرو بن عاص س نیز بود، بیرون شد. (و به مسیر خود ادامه دادند) تا به حوضی نزدیک و بدان وارد شدند (و چون وقت نماز فرا رسیده بود، و این گروه می‌خواستند با آب آن حوض وضو بگیرند و نیز می‌خواستند از پاکی و تمیزی آب آن حوض اطمینان خاطر، حاصل نمایند، از این‌رو) عمرو بن عاص س از مالک آن حوض پرسید: ای مالک حوض! آیا درندگان در حوض تو آمد و شد می‌‌کنند و از آن آب می‌نوشند؟ چون حضرت عمر س این سخن عمرو بن عاص س را شنید فرمود: ای دارنده‌ی حوض! ما را از آن آگاه نکن و پیرامون این مسئله چیزی نگو، چرا که ما دور و بر درندگان در رفت وآمدیم. و بر آنها وارد می‌شویم، و آنها نیز دور و بر ما در رفت و آمدند، و بر ما وارد می‌شوند (از این‌رو، چه ما را از واردشدن درندگان در این آب، آگاه نمایی و چه مطلع نسازی، یکسان است، و ما از این آب وضو می‌گیریم، چرا که آب این حوض زیاد است، و واردشدن درندگان در آن، و نوشیدن آنها از آب این حوض، ضرری به پاکی و طهارت آن نمی‌رساند. و بالفرض اگر نجاستی نیز از ناحیه‌ی درندگان در آن بیافتد، باز هم اثر نجاست از یکسوی آن، به سوی دیگرش سرایت نمی‌کند و یکی از اوصاف آن را تغیر نمی‌دهد، از این جهت صرفاً نمی‌توان بر اساس وسواس و اوهام محض و احتمالات، به نجس‌بودن آب این حوض، حکم کرد).

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

رکب: شترسواران و اسب‌سواران. «حتی وردوا حوضاً»: تا به حوضی وارد شدند.

487 ـ (14) وزادَ رَزینٌ، قال: زادَ بعضُ الرُّواةِ فی قولِ عمَر س وإنِّی سمعتُ رسولَ الله یقولُ: «لها ما أخَذَتْ فی بُطوُنِها، وما بَقی فهو لنا طَهورٌ وشَرابٌ»([14]).

487- (14) همین حدیث را «رزین» نیز روایت نموده و درآن، این جملات را نیز افزوده است: برخی راویان، این عبارت را نیز از عمر س روایت کرده‌اند که گفت: من از رسول‌خدا ج شنیدم که فرمود: آنچه درندگان از این آب نوشیدند و در شکم‌هایشان ریختند، از آن آنهاست، و آنچه باقی گذاشتند، برای ما آبی پاک و پاک کننده، و نوشیدنی‌ای شیرین وگواراست.

488 ـ (15) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ: أنَّ رسولَ الله ج سُئِلَ عن الحِیاضِ الَّتی بین مکةَ والمدینةِ تَرِدُها السِّباعُ والکلابُ والحُمُرُ عن الطُّهْرِ منها. فقال: «لها ما حمََلَتْ فی بطونِها، ولنا ما غَبَرَ طَهورٌ». رواه ابن ماجة([15]).

488- (15) ابوسعید خدری س گوید: از رسول‌خدا ج پیرامون طهارت و پاکیزگی آب حوض‌هایی سؤال شد که میان مکه و مدینه واقع است و درندگان و چهارپایان و الاغ‌ها، در آنها آمد و شد می‌‌کنند و از آن می‌نوشند (که تکلیف این چنین آب‌هایی چیست؟ آیا وضوگرفتن و غسل نمودن با آنها درست است یا خیر؟ وآیا چنین آب‌هایی پاک‌اند یا نجس)؟

پیامبر ج فرمودند: آنچه درندگان، چهارپایان، و الاغ‌ها از آب این حوض‌ها نوشیدند و در شکم‌هایشان ریختند، از آن آنهاست، و آنچه باقی گذاشتند، برای ما، آبی پاک و پاک‌کننده است (مسلماً آب چنین حوض‌ها وآبگیرها و تالاب‌ها و غدیرهایی که در میان مکه و مدینه واقع بوده‌اند در حکم آب کثیر به شمار می‌رفتند و به فرض داخل شدن نجاستی از ناحیه‌ی درندگان و چهارپایان در آنها، به نجس بودن آنها حکم نمی‌شود، البته به شرطی که هیچ یک از اوصاف آب آن، تغییر نکند).

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].

489 ـ (16) وعن عمرَ بنِ الخَطَّابِ، س، قال: لا تَغْتَسِلوُا بالماءِ الْمُشَمَّسِ؛ فإنَّه یُورِثُ البَرَصَ. رواه الدارقطنی([16]).

489- (16) عمر بن خطاب س گوید: با آبی که مستقیماً به وسیله‌ی حرارت و اشعه‌ی زرّین خورشید گرم می‌شود، غسل نکنید، چرا که غسل‌کردن با چنین آبی «پیسی» را در پی خواهد آورد.

[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].

«الـماء الـمشمّس»: آبی که به وسیله‌ی حرارت و اشعه‌ی زرّین و تابان خورشید گرم شود.

«البَرص»: پیسی. بیماری پوستی که در اثر آن، لکه‌های سفید بر روی پوست بدن پیدا می‌شود که با سفیدشدن یا بی‌رنگ شدن قسمتی از پوست بدن و پررنگ شدن قسمت‌های اطراف آن، بر فرد مبتلا مشخص می‌شود.




[1]- بخاری 1/346 ح 239، مسلم 1/235 ح (90 – 282)، ابوداود 1/56 ح 69، ترمذی 1/100 ح 68، نسایی 1/46، دارمی 1/202 ح 73، مسنداحمد 2/346.

[2]- مسلم 1/235 ح (94- 281)، مسنداحمد 3/350.

[3]- بخاری 1/296 ح 190.

[4]- مسند احمد 2/27، ابوداود 1/51 ح 63، ترمذی 1/97 ح 67، نسایی 1/46 ح 52 نسایی این حدیث را از ابن عمر از پدرش روایت کرده است .، دارمی 1/202 ح 732، ابن ماجه 1/172 ح 517.

[5]- مسنداحمد 3/31، ترمذی 1/95 ح 66 و قال: حدیث حسن، ابوداود 1/53 ح 66، نسایی 1/174 ح 326.

[6]- مؤطا مالک 1/22 کتاب الطهارة ح 12، ترمذی 1/100 ح 69 و قال: حسن صحیح، نسایی 1/50 ح 59، ابن ماجه 1/136 ح 386، دارمی 1/201 ح 729، ابوداود 1/64 ح 83، مسنداحمد 2/361.

[7]- ابوداود 1/66 ح 84، مسنداحمد 1/450، ترمذی 1/147 ح 88 و لفظ حدیث بالا از ترمذی است.، ابن ماجه 1/135 ح 384 وی این حدیث را با الفاظی نزدیک به آن روایت کرده است.

[8]- مسلم 1/ 333 ح (152-450).

[9]- مؤطا مالک 1/22 ح 13 کتاب الطهارة، مسنداحمد 5/303، ترمذی 1/153 ح 92 و قال: حسن صحیح، ابوداود 1/60 ح 75، نسایی 1/55 ح 68، ابن ماجه 1/131 ح 367، دارمی 1/203 ح 736، مسند شافعی ص9.

[10]- ابوداود 1/61 ح 76.

[11]- مسند شافعی ص 8، شرح السنة 2/71 ح 287.

[12]- نسایی 1/131 ح 240، ابن ماجه 1/134 ح 378، مسنداحمد 6/342.

[13]- مؤطا مالک کتاب الطهارة 1/23 ح 14.

[14]- رواه رزین.

[15]- ابن ماجه 1/173 ح 519.

[16]- دار قطنی 1/39 ح 4 باب «الماء المسخن».

در باره‌ی ارتباط و معاشرت داشتن و آمد و شد با فرد جنب، و آنچه برای فرد جنب مباح است.


فصل اول

451 ـ (1) عن أبی هریرةَ [س]، قال: لَقِیَنی رسولُ الله ج وأنا جُنُبٌ، فَأخَذَ بیدی، فَمَشَیتُ مَعَه حتى قَعِدَ، فانسَلَلْتُ، فَأتَیتُ الرَّحْلَ، فاغتسلتُ، ثمَّ جئتُ، وهو قاعِدٌ. فقال: «أینَ کنتَ یا أبا هریرة؟» فقلتُ له. فقال: «سُبحانَ الله! إنَّ المؤْمنَ لا یَنْجُس». هذا لفظ البخاری، ولمسلم معناه، وزادَ بعد قوله: فقلتُ له: لقد لقیتَنی وأنا جُنب، فکرِهتُ أنْ أُجَالِسَکَ حَتَّى أغتَسِلَ. وکذا البخاریُّ فی روایة أخرى([1]).

451- (1) ابوهریره س گوید: در حالی که جنابت داشتم (در برخی از راه‌های مدینه‌ی منوره) پیامبر ج مرا دید و به من برخورد. آن حضرت ج دستم را در دست مبارک خویش گذاشت و با او رفتم تا اینکه پیامبر ج (در جایی) نشست. من از فرصت استفاده کردم وآهسته و پنهانی راه خویش را در پیش گرفتم (تا پیامبر ج من را نبیند و از انصراف وگریز من نپرسد).

پس پنهانی و مخفیانه خودم را کنار کشیدم و به خانه آمدم و غسل کردم. سپس به نزد رسول‌خدا ج رفتم و دیدم که هنوز در جایش نشسته است.

آن حضرت ج فرمود: کجا رفته بودی ای ابوهریره؟! من جریان را با پیامبر ج در میان گذاشتم (و گفتم که جنابت داشتم و دوست نداشتم که با جنابت و بدون طهارت به نزدتان بنشینم و با شما در این حالت معاشرت و مخالطه داشته باشم.!)

پیامبر ج با تعجب و شگفتی فرمود: سبحان الله، ای ابوهریره! بدان که انسان مؤمن و حق گرا، هیچ‌گاه نجس و پلید نخواهد شد.

این حدیث لفظ بخاری بود. و مسلم نیز به همین معنی روایت کرده است و در روایتش این عبارت را نیز اضافه نموده است:

ابوهریره س گوید: به پیامبر ج گفتم: شما در حالی با من برخورد نمودید و ملاقاتم کردید که جنابت داشتم و دوست نداشتم که بدون طهارت و با جنابت به نزدتان بنشینم (بدین خاطر مخفیانه و پنهانی خودم را از شما کنار کشیدم و به خانه رفتم و غسل نمودم).

با همین عبارت، بخاری نیز حدیثی را روایت کرده است.

«فانسلَلتُ»: آهسته و پنهانی راه خویش را در پیش گرفتم تا پیامبر ج مرا نبیند و از انصراف وگریز من نپرسد. «الرحل»: خانه. منزل

مقصود حدیث این است که جنابت، نجاست حکمی است، یعنی اثر آن بر بدن واعضای آن ظاهر و هویدا نمی‌شود. از اینجا روشن می‌شود که با توجه به حدیث فوق به تنها نمی‌توان قضاوت کرد که اطلاق کلمه‌ی «نجس» بر افرادی که به جنابت مبتلا هستند، به این خاطر است که جسم آنها آلوده است، همانند آلوده بودن خون، بول و شراب، لذا فرد جنب، ذاتاً نجس نیست، زیرا خدای سبحان خوردن غذا با آنان، و معاشرت و مخالطه با آنها و صحبت نمودن با آنها و... را حلال و مجاز قرار داده است و حتی اعضاء و جوارح آنها و پسخور و عرق آنها نیز پاک است.

و زنانی که از آنها خون ماهیانه ـ حیض ـ و خون نفاس می‌آید، مشمول همین حکم‌اند. امام نووی می‌فرماید:

«واَجمعت الامّة علی انّ اعضاء الجنب والحائض والنفساء وعرقهم وسؤرهم طاهر».

ازاین‌رو باید بدانیم که بدن زن نیز در حال قاعدگی از جهت مادی نجس نیست،به طوری که هر چیزی بدان برخورد نماید آلوده گردد.بلکه نجاست آن حکمی و معنوی است که شریعت ازاله‌ی آن را به طهارت کبری یعنی غسل، مقرر نموده است.اما بدن زن حائض، دست و پا و دهان وآب دهان و... نه نجس است و نه آلوده به نجاست.زنان در گذشته چنین گمان می‌بردند که بدنشان در حال قاعدگی آلوده است، تا آنکه:

روزی رسول‌خدا ج به عایشه ـ ل ـ فرمود: این کوزه آب را به من بده.

 عایشه ـ ل ـ گفت: ای رسول‌خدا ج! من در حال قاعدگی هستم.

آن حضرت ج فرمود:

«ان حیضتک لیست فی یدک» [بخاری]

«دستت که قاعدگی ندارد».

واین بدان معنی است که در چنین حالتی دست نجس نیست تا با برخورد با آب، آب را آلوده کند، بنابراین آبی که با بدن زن در حال قاعدگی تماس حاصل نماید پاک و پاکیزه می‌باشد.

جنابت نیز بر اساس حدیث بالا، دارای چنین حکمی است، یعنی جنابت باعث نمی‌شود که بدن نجس گردد. چنانچه ابوهریره س چنین می‌پنداشت که بدن انسان جنب، نجس است به همین خاطر روزی با پیامبر ج برخورد کرد و خود را از ایشان پنهان داشت. وقتی رسول‌خدا ج از علت این واقعه جویا شد،در جواب گفت: من جنب بودم. پیامبر ج فرمود: انسان مؤمن نجس نمی‌شود. آلودگی شخص جنب، نجاست حکمی و معنوی است و بدن او نجس نمی‌باشد.

452 ـ (2) وعن ابن عُمر، قال: ذَکَرَ عمرُ بن الخطاب لرسولِ الله ج أنَّه تُصِیبُهُ الجَنابَة من اللیلِ، فقال له رسولُ الله ج: «تَوَضَّأْ، وَاغْسِلْ ذَکَرَکَ، ثمَّ نَمْ». متفق علیه([2]).

 452- (2) ابن عمر ـ ل ـ گوید:عمر ابن خطاب س به رسول‌خدا ج گفت: برخی از شب‌ها به حالت جنابت در می‌آیم (حال شما بفرمائید که تکلیف من چیست؟ آیا می‌توانم با داشتن جنابت بخوابم؟) پیامبر ج در پاسخ فرمود: هرگاه به حالت جنابت درآمدی وضو(یی همانند وضوی نماز)بگیر وآلت تناسلی خویش را بشوی، سپس می‌توانی بخوابی.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

453 ـ (3) وعن عائشةَ [لا]، قالت: کانَ النبیُّ ج إذا کانَ جُنُباً فَأرَادَ أن یَّأکُلَ أو یَنامَ، تَوَضَّأَ وُضُوءَه للصَّلاةِ. متفق علیه([3]).

453 - (3) عایشه ـ ل ـ گوید: هرگاه پیامبراکرم ج به حالت جنابت در می‌آمد و می‌خواست که با داشتن جنابت چیزی را بخورد، یا بخوابد (شرمگاه و آلت تناسلی خویش را می‌شست). و وضویی همانند وضوی نماز می‌گرفت (و سپس خوراکی را می‌خورد و یا می‌خوابید).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: از دو حدیث بالا ثابت شد: برای کسی که جنابت داشته باشد جایز است که بخوابد و سنّت است که به هنگام خواب، وضو بگیرد.

درحدیثی ابوداود، ترمذی، نسائی و ابن‌ماجه از عایشه ـ ل ـ روایت می‌‌کنند که وی گفت:

«کان رسول الله ینام وهو جنبٌ من غیر ان یمسّ ماء»

رسول‌خدا ج در حال جنابت می‌خوابید بدون اینکه آب به کار ببرد برای غسل و یا وضو.

و از این حدیث دانسته می‌شود که شخص جنب می‌تواند در حالت جنابت بخوابد، بدون اینکه بدن بشوید و یا وضو بگیرد و یا طهارت نماید.

و در صحیح ابن‌خزیمه و ابن حبان، ازعبدالله ابن عمرـ ب ـ روایت شده که وی از رسول‌خدا ج پرسید:

«أینام أحدنا وهو جنب؟»آیا یکی از ما که جنب باشد می‌تواند در حال جنابت بخوابد؟

رسول‌خدا ج فرمود: «نعم یتوضّا إن شاء» آری می‌تواند در حال جنابت بخوابد و اگر خواست وضو بگیرد و سپس بخوابد.

در این حدیث با کلمه «ان شاء» آمده است.

لذا از مجموع روایات در این زمینه دانسته می‌شود که چون رسول‌خدا ج همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت وآسان‌گیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سختگیری ترجیح می‌داد و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابت‌قدم و استوارماندن آنان در مسیر دین، پیوسته جنبه‌ی رخصت و تخفیف را بیشتر از جنبه‌ی عزیمت به آنان عرضه می‌نمود، و چون پیامبر ج به خوبی می‌دانست که مبنای شریعت مقدس اسلام و اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزه‌های شرعی و احکام و دستورات اسلامی بر آسان‌گیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، از این جهت به خاطر راحتی وآسایش امت و به جهت اینکه امت در مشقت و سختی نیفتد، گاهی پس از غسل می‌خوابید تا موقع خواب، در حال جنابت نباشد (و معمول و عادت پیامبر ج در اغلب اوقات نیز همین بود) و گاه به طهارت وضو اکتفا می‌فرمود و غسل را به پس از بیدارشدن از خواب موکول می‌کرد.

و گاهی نیز بدون غسل و بدون وضو در حالت جنابت می‌خوابید تا در این مورد امت ایشان راحت باشند و بتوانند به راحتی هر کدام از این صورت‌ها را که برایشان میسر است، عمل بکنند، اگر برایشان میسر است که غسل کنند و بعد بخوابند، می‌توانند این کار را بکنند، و اگر میسر نبود می‌توانند به طهارت اعضای وضو اکتفا نمایند و غسل را به بعد از بیدارشدن از خواب موکول نمایند. و اگر این هم میسر نبود، می‌توانند آلت تناسلی خویش را بشویند و بخوابند و پس از خواب، غسل جنابت نمایند و سر و بدن خویش را بشویند.

454 ـ (4) وعن أبی سعیدٍ الخُدریّ، قال: قال رسولُ الله ج: إذَا أَتَى أحَدُکم أهلَه، ثمَّ أرَادَ أن یَّعُودَ؛ فَلیَتَوَضَّأْ بینهُما وُضُوءاً». رواه مسلم.([4]).

454 - (4) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هنگامی که یکی از شما با همسر خود گرد می‌آید و با او مقاربت و زناشویی می‌نماید، و می‌خواهد برای بار دوم نیز عمل مقاربت را تکرار کند باید میان دو جماع، وضو بگیرد (چرا که وضوگرفتن بر لذت و حلاوت عمل زناشویی می‌افزاید و نشاطی فوق‌العاده برای زن و مرد به ارمغان می‌آورد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: جمهور علما و اندیشمندان اسلامی وضوگرفتن میان دو جماع را بر استحباب حمل نموده‌اند. و دلیل بر مستحب بودن این وضو، روایت ابن‌خزیمه است که در آن، این عبارت آمده است: «فانّه اَنشط له فی العود» از این عبارت به وضوح روشن می‌شود که این وضو به خاطر تحصیل نشاط است.

امام طحاوی نیز درباره‌ی استحباب این وضو، حدیثی را از حضرت عایشه ـ ل ـ بدین مضمون روایت کرده است:

«کان النبی ج یجامع ثم یعود ولا یتوضأ»

 بنابراین امر «فلیتوضّأ» [باید وضو کند] صرفاً جنبه‌ی استحبابی دارد نه وجوبی، چرا که گاهی اوقات خود پیامبر ج با همسرانش جماع می‌کرد و چون می‌خواست برای بار دوم عمل مقاربت را تکرار کند میان دو جماع وضو نمی‌گرفت.

455 ـ (5) وعن أنسٍ، قال: کانَ النبیُّ ج یَطُوفُ على نِسائِه بِغُسلِ واحدٍ. رواه مسلم([5]).

455 - (5) انس س گوید: پیامبر ج با یک غسل با همسرانشان همبستری و نزدیکی می‌کرد (یعنی برای هر زناشویی و جماعی یک غسل نمی‌کرد، بلکه پس از تمام شدن از همبستری با تمام زنان، یک غسل می‌نمود).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

در این زمینه تمام فقهاء و صاحب‌نظران اسلامی، اتفاق نظر دارند که در میان دو جماع و یا بیشتر، غسل الزامی و ضروری نیست، چنانچه از عمل پیامبر ج جواز آن ثابت است. البته معمول و عادت پیامبر ج این نبود، بلکه در اغلب اوقات پس از هر جماعی غسل می‌کرد و می‌فرمود:

«پس از هر جماع، غسل کردن، بهتر، پاکیزه‌تر، زیبنده‌تر و شایسته‌تر است.»

چنانچه ابوداود نقل می‌کند:

«اَنّ النبیّ ج طاف ذات یوم علی نسائه، یغتسل عند هذه وعند هذه وقال: فقلت له: یا رسول الله ج! اَلا تجعله غسلاً واحداً؟ فقال: هذا ازکی واطیب واطهر».

پیامبر ج پس از هر جماع و همبستری غسل کرد و فرمود: این پاک‌تر، زیباتر و شایسته‌تر است.

پس دانسته شد که در میان دو جماع غسل الزامی نیست، اما بهتر این است که پس از هر جماع، غسل صورت گیرد واگر میسر نشد، وضو نیز می‌توان گرفت و اگر این نیز میسر نشد و مشکل بود، می‌توان به شستن شرمگاه وآلت تناسلی اکتفا کرد.

456 ـ (6) وعن عائشةَ لا، قالت: کانَ النَّبیُّ ج یذکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ على کلِّ أحیَانِه. رواه مسلم. وحدیثُ ابنِ عبَّاسٍ سنذکُرُه فی کتابِ الأطعمة، إنْ شاء اللَّهُ تعالى([6]).

456 - (6) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبراکرم ج، خدای را در همه‌ی اوقات و حالات یاد می‌کرد (حتی در وقت جنابت نیز از ذکر و یاد خدا غافل نمی‌شد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است. و حدیث ابن‌عباس را ـ که مسلم آن را روایت کرده است: «خرج النبی ج فاُتی بطعامٍ فذکرو له الوضوء ای: قالوا له: اَنتوضّأ ثم نأکل» چون ربطی به این باب ندارد ـ ان شاءالله در «کتاب الاطعمة» ذکر خواهیم کرد].

شرح: پیامبر ج در هیچ حالی ذکر و یاد خدا را فراموش نمی‌کرد و دائماً پایبند آن بود، و در همه حال، چه ایستاده، چه نشسته و چه بر پهلو افتاده، چه درحالت جنابت، چه در حالت بی‌وضویی و... در همه اوضاع و احوال خود، به یاد خدا بود و درباره‌ی آفرینش شگفت‌انگیز و دلهره‌انگیز و اسرارآمیز آسمان‌ها و زمین می‌اندیشید و لحظه‌ای وقت گرانبهای خویش را با عطالت و بطالت نمی‌گذراند.

پس برای مسلمانان نیز زیبنده است تا به شخصیت والای پیامبر ج اقتدا و تأسی بورزند و خویشتن را با رهنمودها و توصیه‌ها، اوامر و فرامین وتعالیم وآموزه‌ها، و احکام و دستورات و اقوال وافعال تابناک وتعالی‌بخش و سعادت‌آفرین او، مزین وآراسته بنمایند، تا به خیر دنیا وآخرت و رضایت وخشنودی پروردگار برسند.

در ضمن از این حدیث دانسته شد که جنابت مانع ذکر و یاد خدا نیست، بلکه جنابت، حیض و نفاس، فقط مانع نماز، روزه، تلاوت قرآن و... می‌باشد پس می‌توان در هر حال چه ایستاده، چه نشسته، بر پهلو افتاده، در حالت جنابت، در حالت بی‌وضویی و... به ذکر و یاد خدا پرداخت و او را صدا زد و او را خواند.


فصل دوم

457 ـ (7) عن ابن عباسٍ، قال: إغتَسَلَ بَعضُ أزْواجِ النبیِّ ج فی جَفْنَةٍ، فَأرادَ رسولُ الله ج أنْ یَتَوَضَّأَ منه، فقالت: یا رسولَ الله! إنی کُنتُ جنُباً. فقال: «إنَّ الماءَ لا یَجْنُبُ، رواه الترمذی، وابوداود، وابنُ ماجة. وروى الدارمیُّ نحوَه([7]).

457 - (7) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: یکی از همسران بزرگوار پیامبر ج از ظرفی آب گرفته و بدن خویش را بدان شست. رسول‌خدا ج چون خواست از باقیمانده‌ی آب آن ظرف، آب بردارد و بدان وضو گیرد، آن زن گفت: من جنب بودم واز آب این ظرف غسل نموده‌ام، (حال شما می‌خواهید با این آب وضو بگیرید)؟!

پیامبر ج فرمود: بی‌گمان آب، جنب نمی‌شود.

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و دارمی نیز بسان آن را در سنن خویش روایت نموده است].

«جفنة»: کاسه و ظرف بزرگی است که چندین نفر در آن غذا می‌خورند.

458 ـ (8) وفی «شرح السُّنة» عنه، عن مَیمونة، بلفظ «المصابیح»([8]).

458 - (8) و چنین حدیثی با عباراتی دیگر، در کتاب «شرحالسنة» با لفظ مصابیح از ابن‌عباس ـ ب ـ و او نیز از میمونه ـ ل ـ روایت شده است.

شرح: لفظ حدیث «مصابیح» چنین است که ام المؤمنین میمونه ـ ل ـ گفت:

«اَجنبتُ اَنا ای صرتُ جنباً ورسول الله ج فاغسلتُ من جفنة وفضلتُ فیها فضلة فجاء النبی ج لیغتسل منها، فقلتُ: إنّی قد اغتسلتُ منها. فاغتسل علیه الصلاة والسلام، ای منها وقال: انّ الماء لیس علیه جنابة. وفی روایة: انّ الماء لا یجنب»

«من و پیامبر ج هردو جنب شدیم. من از ظرفی بزرگ، آب برداشتم و بدان غسل جنابت کردم و مقداری آب در آن ظرف باقی ماند. رسول‌خدا ج تشریف آورد تا از باقیمانده‌ی آب آ‌ن ظرف غسل نماید. بدو گفتم: من از این آب غسل نموده‌ام. رسول‌خدا ج به سخنم توجهی نکرد و با باقیمانده‌ی آب ظرف غسل کرد و فرمود: آب جنب نمی‌شود».

در استفاده نمودن از باقیمانده‌ی آب غسل، هشت صورت می‌توان تصور کرد که عبارتند از:

1- استفاده از باقیمانده‌ی آب مرد برای مرد 2- استفاده از باقیمانده‌ی آب زن برای زن 3- استفاده از باقیمانده‌ی آب زن برای مرد 4- استفاده از باقیمانده‌ی آب مرد برای زن

وهر کدام از این چهار صورت، دارای دو صورت دیگر است که عبارتند از:

1-یا هرکدام از زن و مرد با همدیگر در یک زمان غسل می‌کننند. 2- و یا هر کدام، به طور جدا گانه، یکی پس از دیگری غسل کنند.

در نزد جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی از جمله امام ابوحنیفه، امام مالک و امام شافعی، تمام این صورت‌ها جایز است. ولی امام احمد و امام اسحاق، غسل یا وضو با باقیمانده‌ی آب وضو و غسل زن را مکروه می‌دانند و به حدیث ابوداود استدلال می‌‌کنند که از ابوذر غفاری س روایت می‌‌کنند که گفت:

«نهی رسول الله(ج) عن فَضل طُهور المرأة»

ولی جمهور به دو حدیث بالا (حدیث شماره 457و458) و حدیث دیگری از میمونهل استدلال می‌‌کنند که گفت:

«کنتُ اغتسل أنا ورسول الله ج من إناءٍ واحدٍ من الجنابة». «من و پیامبر ج هر دو از یک ظرف پر آب غسل می‌کردیم».

 از این حدیث معلوم شد که زن و مرد می‌توانند با هم از یک ظرف غسل کنند. و جواز استفاده از باقیمانده‌ی آب یکی پس از دیگری از روایت ابن‌عباس س (حدیث شماره457) ثابت می‌شود. و جمهور، نهی حدیث امام احمد را محمول برکراهت تنزیهی کرده‌اند و گفته‌اند: نهی‌ای که در حدیث ابوذر س شده، نهی تشریعی نیست، بلکه نهی ارشادی است.

459 ـ (9) وعن عائشةَ، قالت: کانَ رسولُ الله ج یغتسِلُ من الجَنابةِ، ثمّ یَستََدْفِىءُ بی قَبلَ أنْ أغْتَسِلَ. رواه ابن ماجة، وروى الترمذیُّ نحوَه. وفی «شرح السُّنة» بلفظ «المصابیح»([9]).

459 - (9) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج غسل جنابت می‌کرد، سپس قبل از آنکه من غسل جنابت نمایم، از من گرمی ‌می‌خواست (یعنی پس از غسل جنابت خویش و قبل از غسل جنابت من، اعضای خویش را به طور مستقیم بر اعضای من چسباند و از اعضای بدنم، برای خویشتن جامه‌ای می‌ساخت تا بدان گرم گردد).

این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده و ترمذی نیز بسان آن را در سنن خویش روایت نموده است. و چنین حدیثی با عباراتی دیگر در کتاب «شرحالسنة» به لفظ مصابیح (از حضرت عایشه ـ ل ـ) روایت شده است (حضرت عایشه ـ ل ـ در این روایت می‌گوید: «کان رسول الله ج یجنب فیغتسل ثم یَستدفئ بی قبل ان اغتسل»).

«یستد فئ بی»: از من گرمی می‌خواست. یعنی اعضای سرد بدنش را بر اعضای گرم بدنم می‌چسباند تا خوب گرم شود. از این حدیث معلوم شد که اعضای بدن فرد جنب پاک است، چرا که پیامبر ج اعضای خویش را بر اعضای حضرت عایشه ـ ل ـ در حالی که جنب بود می‌چسباند، و این خود بیانگر پاک‌بودن اعضای فرد جنب است.

460 ـ (10) وعن علی س، قال: کان النبیُّ ج یخرُجُ من الخَلاءِ فَیُقرِئُنَا القرآنَ، ویَأکُلُ معَنا اللحمَ؛ ولم یکُنْ یحجُبُه ـ أو یحجُزُه ـ عن القرآنِ شیءٌ لیس الجَنابةَ. رواه ابوداود، والنسائیُّ. وروى ابنُ ماجة نحوَه([10]).

460 - (10) علی س گوید: پیامبر ج از توالت بیرون می‌شد و(بدون اینکه وضو بگیرد) به ما قرآن تعلیم می‌داد و با ما شروع به خوردن گوشت می‌کرد و به جز جنابت، هیچ چیزی او را از (تلاوت و تعلیم) قرآن باز نمی‌داشت و منع نمی‌کرد.

[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند. و ابن‌ماجه نیز بسان آن را در سنن خود روایت نموده است].

«الخَلاء»: دستشویی، مُستراح. «فیقرئنا القرآن»: به ما قرآن می‌آموزاند. «لم یکن یحجبه اَو یحجزه» وی را باز نمی‌داشت و منع نمی‌کرد.

461 ـ (11) وعن ابنُ عمر، قال: قال رسولُ الله ج: «لا تَقْرَأُ الحائِضُ ولا الجُنبُ شیئاً من القُرآن». رواه الترمذی([11]).

461 - (11) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: زن حائضه و قائده شده و شخصی که در حالت جنابت است هیچ مقداری از قرآن را تلاوت نکنند (یعنی تلاوت قرآن بر هر دوی آنها ممنوع و قدغن است).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

برای زن حائضه و مردان و زنانی که در حالت جنابت به سر می‌برند، جواز تسبیح و تحلیل (سبحان الله والحمدلله گفتن) و دیگر اذکار و اوراد درست است، البته بنا به این حدیث و احادیث دیگر، نزد جمهور صحابه ش و تابعین و نیز علماء و صاحب‌نظران فقهی و اندیشمندان اسلامی، از جمله امام ابوحنیفه، امام شافعی وامام احمد بن حنبل، تلاوت قرآن چه از حفظ و چه از روی مصحف برای شخص جنب و زن حائضه ناجایز و ناروا است.

462 ـ (12) وعن عائشةَ، قالت: قال رسولُ الله ج: «وَجِّهُوا هذه البُیُوتَ عن المسجِد، فَإنی لا أُحِلُّ المسجدَ لحائضٍ ولا جُنُبٍ». رواه ابوداود([12]).

462 - (12) عایشه ـ ل ـ گوید: (چون در عهد پیامبر ج مسجدالنبی در مدینه ساخته شد، جمعی از مسلمانان و صحابه‌ی پیامبرخدا ج، خانه‌هایی در اطراف مسجد پیامبر ساخته بودند که درهای آن به مسجد گشوده می‌شد وآنها در حال جنابت، زنان در حال قاعدگی از آن دروازه‌ها، از مسجد می‌گذشتند، و گاهی اوقات در آن توقف می‌کردند، از این‌رو به خاطر احترام و بزرگداشت مسجد که منزلگاه نزول وحی و رحمت و تجلی‌گاه انوار و الطاف الهی است و درآن سحرگاهان و شامگاهان، مردمان به تقدیس و تنزیه یزدان می‌پردازند پیامبر ج دستور داد تا تمام دروازه‌هایی که به سمت صحن مسجد باز می‌شوند بسته شده و از جانب دیگر باز شوند) و فرمودند: درهای این خانه‌ها را که به مسجد گشوده می‌شوند، ببندید و به سمتی دیگر باز کنید. زیرا من، درآمدن به مسجد را نه برای زن حائضه حلال و جائز قرار می‌دهم و نه برای شخصی که در حالت جنابت به سر می‌برد (پس زن حائضه و مرد جنب، از نماز، تلاوت قرآن، و دیگر اعمال و وظایف مقدس واز ورود به مکان‌های مقدسی چون مسجد، محروم است).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

463 ـ (13) وعن علی س،، قال: قال رسولُ الله ج: «لا تَدخُلُ الملائِکةُ بیتاً فیهِ صورةٌ ولا کَلْبٌ ولا جُنُبٌ». رواه ابوداود، والنسائی([13]).

463 - (13) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: فرشتگان (رحمت) در خانه‌ای که در آن عکس جاندار و ذی‌روح، سگ و جنب باشند، وارد نمی‌شوند.

[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند].

«صورة»: عکس‌گرفتن از جاندار و ذی‌روح بنا به احادیث زیادی که از رسول‌خدا ج و صحابه ش در این باب آمده است، حرام و ناجایز است. و اگر عکس ذی‌روح، روی بالشت و فرش وغیره باشد و زیر پا قرار گیرد و تحقیر شود، استفاده‌ی ‌آنها، حرام نیست که در خانه باشند، ولی به صورت معلق وآویزان‌کردن روی دیوار که در معرض دید انسان باشد، یا در ویترین و دکور گذاشته شوند، حرام و ناجایز است.

«کلب»: مراد از سگ، سگ‌هایی است که بدون نیاز و ضرورت در خانه نگاه داشته شوند، مانند اروپائیان و برخی از به اصطلاح بافرهنگان و باسوادان که امروزه به نگاه‌داشتن سگ در خانه‌ها بر یکدیگر فخر و مباهات می‌‌کنند وآن را مایه‌ی غرور، نِخوت، و فرهنگ و تمدن می‌‌دانند.

 در حالی که در کشورهای جهان سوم عده‌ای روز به روز فقیرتر می‌شوند، اما در کشورهای سرمایه‌داری و حتی اسلامی این مسئله چنان عام و شایع گردیده و بیداد می‌کند که عده‌ای بدون ضرورت در خانه‌ی خویش سگ پرورش می‌دهند و سگ‌هایشان با کره و پنیر صبحانه می‌خورند و شام و نهارشان را کارخانه‌های مخصوص به صورت کنسرو، تهیه می‌کنند. در حقیقت چنین افرادی از رحمات و الطاف بی‌کران خدا و از معیت و همراهی فرشتگان رحمتش بسیار بدورند.

آقای ابراهیم فائقی در کتاب «هزار و یک چون وچرا» ص116» در این زمینه می‌نویسد:

«... درآمریکا و دیگر کشورهای صنعتی جهان، در حدود 200 میلیون سگ و گربه در خانواده‌ها نگهداری می‌کنند. خرج روزانه‌ی هریک از این حیوانات خانگی، به طور متوسط 2 دلار در روز است، یعنی سالانه 140 میلیارد دلار هزینه نگهداری آنها می‌باشد.

در فروشگاه‌های بزرگ، بخش مهمی، اختصاص به مواد غذایی این حیوانات داده شده است. دامپزشک‌ها درآمد سرشاری از معالجه‌ی آنها به جیب می‌زنند. معالجه یک سگ یا گربه بین 60 تا 500 دلار خرج برمی‌دارد. مخارج واکسن و آرایشگاه این حیوانات بین 5 تا 20 دلار است. به جرأت می‌توان گفت: این نوع حیوانات به مراتب بهتر از نصف مردم جهان سوم تغذیه و نگهداری می‌شوند».

اما باید دانست، سگی که برای نیاز و ضرورت از جمله: برای شکار، برای حفاظت از گوسفندان، اموال و کشت و زرع نگاه داشته می‌شود، از این قاعده مستثنی است.

«جنب»: مراد از این جنب، فردی است که از روی سستی و سهل‌انگاری و تنبلی و کسالت، و خفیف پنداشتن وآسان‌گرفتن، غسل جنابت را ترک می‌کند تا وقت نماز فرا رسد و بگذرد، ولی او خویشتن را از جنابت پاک و تمیز نکند. چنین فردی که عادت دارد در بیشتر اوقات شبانه‌روز در حالت جنابت باشد و به فکر غسل جنابت خویش نباشد، از رحمت خدا به دور است.

464 ـ (14) وعن عَمَّارِ بن یاسِرٍ، قال: قال رسول الله ج: «ثلاثٌ لا تقربُهُم الملائِکةُ: جِیفَةُ الکافِرِ، والمُتَضَمِّخُ بالخَلوقِ، والجُنبُ إلاَّ أنْ یَتَوَضَّأَ». رواه ابوداود([14]).

464 - (14) عمار بن یاسرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: سه نفر هستند که فرشتگان (رحمت) به آنها نزدیک نمی‌شوند:

نخست لاشه و جسد کافر (چه زنده و چه مرده)،

دوم کسی که خویشتن را با «خَلوق» خوشبو سازد و از آن بر خود بمالد،

و دیگر کسی که در حالت جنابت به سر می‌برد، مگر اینکه وضو بگیرد.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«الخَلوق»: نوعی از بوی خوش که قسمت اعظم وعمده‌ی آن را زعفران تشکیل می‌دهد.

«جیفةالکافر»: مراد از «جیفه» لاشه و جسد کافر است، یعنی چه کافر زنده باشد و چه مرده، فرشتگان رحمت و پاک و پاکیزه‌ی خدا بدو نزدیک نمی‌شوند، چرا که کافران نجس محض‌اند و در وجود هر شخص کافر و زندیق و مشرک و چندگانه‌پرست، سه نوع نجاست یافت می‌شود:

1-    آنها بسیاری از اشیای نجس وکثیف و ناپاک و پلید همانند: شراب، خوک و... را ناپاک و پلید نمی‌دانند، لذا از آنها نیز اجتناب نمی‌کنند.

2-    کافران و مشرکان به غسل جنابت و غیره که نجاست معنوی به شمار می‌آیند، اعتقاد و باور ندارند.

3-   اخلاق ناپسند و عقاید و باورهای فاسد و انحرافی نیز دارند.

از این جهت است که فرشتگان رحمت به فرد کافر و زندیق و مشرک و چندگانه‌پرست و مُلحد و مُنحرف، نزدیک نمی‌شوند.

465 ـ (15) وعن عبد الله بن أبی بکر بن محمدِ بن عمرو بن حَزْمٍ: أنَّ فی الکتابِ الذی کتَبه رسولُ الله ج لعمرِو بن حَزْمٍ «أنْ لا یَمَسَّ القرآنَ إلاَّ طاهرٌ». رواه مالکٌ والدارقطنی([15]).

465 - (15) عبدالله بن ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم گوید: بی‌گمان در نامه‌ای که پیامبر ج به سوی عمرو بن حزم س (عامل یمن، پیرامون فرائض، قوانین و مقررات اسلامی، سنن، صدقات و دیات) نوشته بود، این مسئله نیز قید شده بود که: «قرآن را جز شخصی که پاک (از حدث اصغر(بی‌وضویی) و حدث اکبر(جنابت)) است، مساس نکند».

[این حدیث را مالک و دارقطنی روایت کرده‌اند].

از فحوای این حدیث دانسته می‌شود که نباید اشخاص کافر، جنب و بی‌وضو قرآن را مساس کنند و دست بر خط آن بگذارند وآن را حمایل کنند. پس بنابراین، خبر در این حدیث «اَن لا یمسّ» به معنای نهی است. یعنی هر چند «ان لا یمسّ» به صیغه‌ی نفی آمده است، اما مراد از آن نهی می‌باشد. چنانکه جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی و از جمله ائمه‌ی مذاهب چهارگانه بر مبنای این حدیث، بر منع اشخاص یاد شده از مساس‌کردن قرآن، متفق‌القول‌اند و فقط مالکی‌ها مساس‌کردن قرآن از سوی شخص بی‌وضو را برای ضرورت تعلیم و تعلم جایز شمرده‌اند.

466 ـ (16) وعن نافعٍ، قال: إنطَلَقتُ مع ابنِ عُمَر فی حاجَةٍ، فَقَضَى ابنُ عمر حاجتَه، وکانَ من حدیثِه یومئذٍ أنْ قال: مَرَّ رَجُلٌ فی سِکَّةٍ من السِّکَکِ، فلَقِی رسولَ الله ج وقدْ خرجَ من غائط أو بوْلٍ، فَسَلَّمَ علیه، فلم یَرُدَّ علیه، حتى إذا کادَ الرَّجُلُ أنْ یَّتَوَارى فی السِّکة، ضربَ رسولُ الله ج بیدیْه على الحائطِ ومَسَحَ بهما وجهَه، ثمَّ ضربَ ضربةً أخرى، فمسحَ ذراعَیه، ثمَّ رَدَّ على الرَّجلِ السَّلامَ، وقال: «إنَّه لم یمنعْنی أنْ أرُدَّ علیکَ السَّلامَ إلاَّ أنی لمْ أکُنْ على طُهْرٍ». رواه ابوداود([16]).

466 - (16) نافع گوید: با ابن‌عمر ـ ب ـ برای انجام کاری، بیرون رفتیم، وی کارش را انجام داد. (در آن روز، ابن عمرـ ب ـ، سخنان زیادی را گفت و ما را بهره‌مند نمود) و از جمله سخنانی که در آن روز زد، یکی این بود که گفت:

«روزی، فردی گذرش به کوچه و راهی از کوچه‌ها و راه‌ها(ی مدینه) افتاد. در بین راه با پیامبر ج در حالی برخورد کرد که آن حضرت ج از قضای حاجت (ادرار یا مدفوع) تازه فارغ شده بود. آن مرد بر رسول‌خدا ج سلام کرد، ولی پیامبر ج جواب سلام او را نداد، تا اینکه نزدیک بود که آن مرد در کوچه از دید پیامبر ج پنهان گردد، حضرت ج رو به دیوار کرد و دست بر دیوار کشید و صورتش را مسح کرد، دو مرتبه دست بر دیوار کشید و با آن دستهایش را مسح نمود و سپس جواب سلام او را داد و فرمود: بی‌گمان هیچ چیزی از اینکه جواب سلام تو را بدهم، مرا باز نداشت، جز اینکه من وضو نداشتم (و چون سلام نامی از نام‌های مقدس پروردگار است و از احترام و بزرگداشت خاصی برخوردار است دوست نداشتم که بدون وضو و طهارت، آن را بر زبان جاری سازم، بدین خاطر تیمم کردم و جواب سلام تو را دادم).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«السِّکة»: جمعش «سِکک» به معنای خیابان و جاده است. «یتواری»: از دیده‌ها نهان گشت. «الحائط»: دیوار.

467 ـ (17) وعن المُهاجرِ بن قُنْفُذٍ: أنَّه أتى النبیَّ ج وهو یبولُ فَسَلَّمَ علیه، فلم یَرُدَّ علیه حتى تَوَضَّأَ، ثمَّ إعتَذَرَ إلیه، وقال: «إنی کَرِهْتُ أنْ أذکُرَ اللَّهَ إلاَّ على طُهْرٍ». رواه ابوداود. وروى النسائیُّ إلى قوله: حتى تَوَضَّأ. وقال: فَلَمَّا تَوَضَّأَ رَدَّ علیه([17]).

467 - (17) از مُهاجر بن قنفذ س روایت است که وی در حالی به نزد رسول‌خدا ج رفت که ایشان مشغول قضای حاجت بودند. وی بر پیامبر ج سلام کرد، ولی پیامبر ج جواب سلام او را ندادند تا وضو گرفتند (و سپس جواب سلام او را دادند). و از مهاجر بن قُنفذ س (به جهت جواب سلام او را ندادن) پوزش خواستند و فرمودند: من خوش ندارم که بدون وضو و طهارت، ذکر و یاد خدا کنم و به بیان وصف و شکوه او بپردازم (به همین خاطر چون «سلام» یکی از نام‌های مقدس و پاک کبریایی است، دوست نداشتم که بدون وضو و طهارت آن را بر زبان جاری سازم).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است و نسائی نیز همین حدیث را تا عبارت «حتی یتوضّأ» روایت نموده و عبارت «ثم اعتذر الیه وقال...» را نقل نکرده است، بلکه با این عبارات، حدیث را نقل نموده است: «فلمّا توضّأ ردّ علیه» [یعنی: چون پیامبر ج وضو گرفت، جواب سلام او را داد].

شرح: از دو حدیث بالا دانسته شد: مستحب است که برای ذکر و یاد خدا و بیان صفات و اسماء، وصف و شکوه او تعالی، وضو یا تیمم گرفت و با وضو و طهارت نام خدا را بر زبان آورد، اگر چه درست است که بدون وضو و تیمم نیز در هر حال، چه نشسته، چه ایستاده، بر پهلو افتاده، در حال جنابت، بی‌وضویی، و در همه‌ی اوقات و احوال خدا را یاد کرد و به ذکر نام و صفات او مشغول شد.


فصل سوم

468 ـ (18) عن أُمِّ سلمةَ [لا] قالت: کانَ رسولُ الله ج یُجْنِبُ، ثمَّ یَنَامُ، ثم یَنْتَبِهُ، ثمَّ یَنامُ. رواه أحمد([18]).

468 - (18) ام سلمه ـ ل ـ گوید: (برخی شب‌ها) پیامبر ج به حال جنابت در می‌آمد و با جنابت می‌خوابید. (به احتمال زیاد، پس از جنابت، حداقل آلت تناسلی خویش را می‌شست و وضو می‌گرفت و بعد می‌خوابید، چرا که در اغلب اوقات، معمول و عادت پیامبر ج چنین بود). سپس از خواب بیدار می‌شد و بدون اینکه از جنابتش غسل کند، دوباره می‌خوابید (یعنی در یک شب، بارها می‌خوابید و بیدار می‌شد، بدون آنکه مبادرت به غسل جنابت بکند).

[این حدیث را احمد روایت کرده است].

469 ـ (19) وعن شُعبةَ، قال: إنَّ ابنَ عبَّاس کانَ إذا اغتَسلَ من الجَنابةِ، یُفرِغُ بیده الیُمنى على یدِه الیُسرى سبعَ مرارٍ، ثمَّ یغسلُ فرجَه، فنسِیَ مَرَّةً کم أفرَغَ، فَسألَنی. فقلتُ: لا أدْرِی. فقال: لا أُمَّ لکَ! وما یمنعُک أنْ تدری؟ ثمَّ یَتَوَضَّأُ وضوءَه للصَّلاة، ثُم یُفِیضُ على جِلده الماءَ، ثُمَّ یقول: هکذا کانَ رسولُ الله ج یَتَطَهَّرُ. رواه ابوداود([19]).

469 - (19) شعبه گوید: هرگاه ابن‌عباس ـ ب ـ، غسل می‌کرد، با دست راستش آب را هفت مرتبه بر دست چپش می‌ریخت و دست‌هایش را خوب می‌شست، سپس طهارت می‌گرفت و شرمگاهش را می‌شست.

روزی، (در حالی که من در محضر وی بودم) فراموش کرد که چند بار آب را بر دستش ریخته است، از این‌رو از من سؤال کرد، گفتم: نمی‌دانم. وی توبیخ و سرزنشم کرد و گفت: مادرت را از دست بدهی و در عزایش بنشینی! چطور نمی‌دانی؟ چه چیزی تو را از به خاطر سپردن این کار باز داشت؟

بعد از آن وضویی مانند وضوی نماز گرفت، آنگاه آب را بر تمام بدنش جاری ساخت و خویشتن را خوب شست و در آخر گفت: (من قصد داشتم به تو کیفیت و چگونگی غسل پیامبر ج را تعلیم و نشان بدهم که ایشان چگونه غسل می‌کردند، حال بدان که) رسول‌خدا ج نیز اینگونه که من غسل نمودم. از جنابت غسل می‌نمودند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«لا اًمّ لک»: [بی‌مادر شوی، در عزای مادرت نشینی]. چنانچه قبلاً نیز گفته شد، از چنین عباراتی، حقیقت دعا مدنظر ابن‌عباس ـ ب ـ نبوده است، بلکه این از شمار عباراتی می‌باشد که عرب‌ها از روی عادت بر زبان می‌آوردند.

470 ـ (20) وعن أبی رافعٍ، قال: إنَّ رسولَ الله ج طافَ ذاتَ یومٍ على نِسائِه، یغتسِلُ عند هذه، وعندَ هذه، قال: فقلت له: یا رسولَ الله! ألاَ تجْعلهُ غُسلاً واحداً آخِراً؟ قال: «هذا أزْکى وأطیَبُ وأطهَرُ». رواه أحمد، وابوداود([20]).

470 - (20) ابورافع س گوید: روزی پیامبر ج با تمام همسرانشان، همبستری و نزدیکی کردند، و در نزد هر کدام، پس از فارغ شدن از جماع و زناشویی، غسل نمودند (یعنی برای هر عمل زناشویی و جماعی با هریک از همسرانشان، یک غسل جداگانه نمودند).

بدیشان گفتم: چرا به یک غسل اکتفا نمی‌کنید؟ ای رسول‌خدا ج! (یعنی چرا برای راحتی وآسانی خویش، پس از تمام‌شدن از همبستری با تمام زنان، به یک غسل بسنده نمی‌کنید و خویشتن را به مشقت و سختی می‌اندازید و برای هر زناشویی و جماعی با هریک از همسرانتان، یک غسل جداگانه می‌کنید)؟

پیامبر ج فرمودند: غسل‌کردن پس از هر جماع و همبستری با هریک از زنان، زیبنده‌تر و پاکتر، و شایسته‌تر است.

[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کرده‌اند].

شرح: چنانچه قبلاً نیز گفته شد، تمام علماء و صاحب‌نظران فقهی و اسلامی اتفاق نظر دارند که در میان دو جماع و یا بیشتر از دو جماع، غسل و یا وضو الزامی و ضروری و واجب نیست، چنانچه از عمل پیامبر ج جواز آن ثابت است، ولی عادت و معمول آن حضرت ج این نبود، بلکه در اغلب اوقات، پس از هر جماعی، غسل می‌کرد و می‌فرمود: پس از هر جماع، غسل کردن، بهتر، پاکیزه‌تر و زیبنده‌تر است، و جمهور علماء و دانشمندان اسلامی، غسل‌کردن و یا وضو‌گرفتن میان دو جماع را بر استحباب حمل نموده‌اند، چنانچه در حدیث شماره 454 در این زمینه بحث شد.

471 ـ (21) وعن الحَکم بن عمرٍو، قال: نَهَى رسولُ الله ج أنْ یَتَوَضَّأَ الرجلُ بِفَضلِ طُهورِ المَرأةِ. رواه ابوداود. وابنُ ماجة، والترمذیُّ وزادَ: أو قال: «بُسُؤْرِها» وقال: هذا حدیثٌ حسَنٌ صحیح([21]).

471 - (21) حَکم بن عمرو س گوید: رسول‌خدا ج از اینکه مرد از باقیمانده‌ی آب (غسل یا آب وضوی) زن، وضو بگیرد، نهی فرمود (یعنی نباید مردی از باقیمانده‌ی آب غسل، یا آب وضوی زنی، وضو بگیرد و یا غسل کند).

این حدیث را ابوداود، ابن‌ماجه و ترمذی روایت کرده‌اند. و ترمذی این عبارت را به طریق شک راوی روایت کرده است. یعنی رسول‌خدا ج از اینکه مرد از باقیمانده‌ی آب وضو و یا غسل زن و یا با پسخور زن، وضو بگیرد، نهی فرمود. و ترمذی گفته: حدیثی حسن و صحیح است.

 472 ـ (22) وعن حُمَیْد الحِمْیَریِّ، قال: لَقِیتُ رجُلاً صَحِبَ النبیَّ ج أربعَ سنین، کما صَحِبَه أبوهریرة، قال: نهى رسولُ الله ج أنْ تَغتَسِلَ المرأةُ بِفَضلِ الرَّجُل، أو یغتسلَ الرجلُ بفضلِ المَرأةِ». زاد مُسَدَّد: وَلْیَغتَرِفا جمیعاً. رواه ابوداود، والنِّسائیُّ، وزاد أحمد فی أوَّلِهِ: «نهى أنْ یَمتَشِطَ أحدُنا کُلَّ یومٍ أو یبولَ فی مُغتَسَلٍ»([22]).

472 - (22) حُمید حمیری س گوید: با مردی از صحابه ش ملاقات کردم که بسان ابوهریره س چهار سال در مصاحبت و همراهی و خدمت و همرکابی پیامبر ج بود و از وی شنیدم که گفت: پیامبر ج از این‌که زن، با باقیمانده‌ی آب غسل مرد، غسل کند و یا مرد از باقیمانده‌ی آب غسل زن، غسل نماید، نهی فرمود.

و «مُسدّد» این عبارت را نیز افزوده است که پیامبر ج در ادامه فرمود: «و باید زن و شوهر، هردو با هم در یک زمان، آب را از ظرف بگیرند و در آن واحد، غسل کنند.»

این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند و احمد نیز این حدیث را روایت نموده و در اولش این عبارت را نیزافزوده است: پیامبر ج از اینکه یکی از ما هر روز موهایش را شانه بزند، و یا در حمام ادرار کند، نهی فرمود.

473 ـ (23) ورواه ابنُ ماجة عن عبد الله بنِ سَرجِس([23]).

473 - (23) و همین حدیث را ابن‌ماجه نیز از عبدالله بن سرجس روایت کرده است.

شرح: چنانکه قبلاً نیز بیان کردیم، در استفاده از باقیمانده‌ی آب غسل، یا آب وضو، چندین صورت را می‌شود تصور کرد که در نزد جمهور صاحب‌نظران فقهی و علمای اسلامی و از جمله امام ابوحنیفه، امام مالک، و امام شافعی، تمام آن صورت‌ها جایز است، یعنی استفاده از باقیمانده‌ی آب مرد برای مرد، استفاده از باقیمانده‌ی آب زن برای زن، استفاده از باقیمانده‌ی آب زن برای مرد، استفاده از باقیمانده‌ی آب مرد برای زن، و در تمام این چهار صورت، یا هردو با همدیگر در یک زمان، غسل می‌کنند،.یا هر کدام به طور جداگانه، یکی پس از دیگری، غسل کنند، در تمام این صورت‌ها، در نزد جمهور اشکالی نیست.

و استدلال جمهور به حدیث ابن‌ عباس ـ ب ـ است که گفت: میمونه ـ ل ـ روایت کرده است که:

«کُنتُ اغتسل اَنا ورسول الله ج من إناء واحد من الجنابة». «من و پیامبر هردو باهم از یک ظرف پر آب غسل می‌کردیم».

 از این روایت معلوم می‌گردد که زن و مرد می‌توانند با هم از یک ظرف غسل کنند و جواز استفاده از باقیمانده‌ی آب یکی پس از دیگری، از روایت دیگری از ابن‌عباس است که گفت:

«اِغتسل بعض ازواج النبی ج فی جفة، وأراد رسول الله ج أن یتوضّأ منه. فقالت: یارسول الله ج! إنی کنتُ جنباً فقال: انّ الماء لا یجنب».

[به حدیث شماره 457 و 458مراجعه شود].

ولی امام احمد واسحاق بن‌راهویه، غسل یا وضو را با باقیمانده‌ی آب وضو و غسل زن، مکروه می‌دانند و به حدیث باب استدلال می‌کنند. و جمهور، حدیث امام احمد را محمول بر کراهیت تنزیهی کرده‌اند وگفته‌اند: نهی و ممنوعیتی که در حدیث «حکم بن عمرو» و«حُمید حمیری» شده، نهی تشریعی نیست، بلکه نهی ارشادی است.




[1]- بخاری ح 285، مسلم 1/282 ح (371)، ابوداود نیز به همین معنی روایت کرده است ح 231، ترمذی این حدیث را به صورت مختصر روایت کرده است ح 121، نسایی ح 269، ابن ماجه ح 534، مسنداحمد 2/382.

[2]- بخاری ح 290، مسلم 1/249 ح (25-305)، نسایی ح260، دارمی نیز به همین معنی روایت کرده است ح 756، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 76، مسنداحمد 2/64.

[3]- بخاری ح 288، مسلم 1/248 ح (22-305)، مسنداحمد 6/126.

[4]- مسلم 1/249 ح(27- 305)، ابوداود ح 220، ترمذی ح 141، نسایی ح 262، ابن ماجه ح 587، مسنداحمد 3/21.

[5]- مسلم 1/249 ح(28-309)، ابوداود ح 218، ترمذی ح 140، نسایی ح 264، ابن ماجه ح 588، مسنداحمد 3/225.

[6]- مسلم 1/282 ح (117 – 373)، ابوداود ح 18، ترمذی ح 3384، ابن ماجه ح 302، مسنداحمد 6/70، و امام بخاری نیز این حدیث را به صورت تعلیقی در کتاب الأذان باب 19 ذکر کرده است.

[7]- ترمذی ح 65 و قال: حسن صحیح، ابوداود ح 68، نسایی ح 325، ابن ماجه ح 132، دارمی ح 734.

[8]- مصابیح السنة 1/220 ح 315، مسنداحمد 1/337، دارقطنی کتاب الطهارة باب «إستعمال الرجل فضل وضوء المرأة» ح 3، شرح السنة 2/27 ح 259.

[9]- ابن ماجه ح 580، ترمذی ح 123.

[10]- ابوداود ح 229، نسایی ح 265، ابن ماجه ح 594، و ترمدی بصورت مختصر به نقل این حدیث پرداخته و گفته است: حسن صحیح ح 146، مسنداحمد 1/84.

[11]- ترمذی 1/236 ح 131، ابن ماجه 1/196 ح 596.

[12]- ابوداود 1/157 ح 232.

[13]- ابوداود 1/153 ح 227، نسایی 1/141 ح 261، ابن ماجه 2/1203 ح 3650، مسنداحمد 1/83، دارمی 1/369 ح 2663.

[14]- ابوداود 4/404 ح 4180.

[15]- مؤطا مالک 1/199 کتاب القرآن ح 1، دار قطنی 1/121 باب «فی نهی المحدث عن مس القرآن» ح 2 این حدیث مرسل است و تمام راویانش ثقه و معتبر هستند.

[16]- ابوداود 1/234 ح 330 و قال: سمعت احمد بن حنبل یقول: روی محمد بن ثابت حدیثاً منکراً فی التیمم.

[17]- ابوداود 1/23 ح 17، نسایی بصورت مختصر 1/37 ح 38، ابن ماجه 1/126 ح350، مسنداحمد 4/345.

[18]- مسنداحمد 6/298.

[19]- ابوداود 1/171 ح 246.

[20]- مسنداحمد 6/8، ابوداود 1/149 ح 219، ابن ماجه 1/194 ح 590.

[21]- ابوداود 1/63 ح 82، ابن ماجه 1/132 ح 373، ترمذی 1/93 ح 64 وقال: حدیث حسن، مسنداحمد 5/66.

[22]- ابوداود 1/63 ح 81، نسایی 1/ 130 ح 238، مسنداحمد 4/110.

[23]- ابن ماجه 1/133 ح 374 و قال: إنه وهم.

درباره‌ی غسل جنابت


فصل اول

430 ـ (1) عن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إذا جَلَسَ أحشدُکُم بینَ شُعَبِها الأربَعِ، ثمَّ جَهَدَها، فقد وَجَبَ الغُسلُ وإنْ لم یُنزِلْ». متفق علیه([1]).

430- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما میان دو دست و پای زن نشست و با او نزدیکی و جماع کرد (وآله‌ی تناسلی خویش را در فرج زن داخل کرد) بی‌گمان (بر زن و مرد) غسل واجب می‌گردد، اگر چه منی نازل نشود (یعنی به مجرد بهم رسیدن دو آلت تناسلی ختنه شده، و داخل شدن رأس آلت مرد در فرج زن، غسل واجب می‌شود، خواه منی نازل شود یا خیر).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«اذا جَلس بین شعبها الاربع»: وقتی که شوهر میان دو دست و پای همسرش نشست، یا میان دو پا و دو ران او نشست. مقصود از این نشستن، جماع کردن و مقاربت جنسی و عمل زناشویی است.

«ثُمّ جَهدها»: در روایت مسلم «ثم اجتهد» آمده است: یعنی مرد تلاش کند که سر آلت در فرج زن راه یابد. او را تکان دهد و به نزدیکی طلبد، که مقصود فروکردن سر آلت مرد در فرج زن وکوشش کردن در انجام عمل زناشویی و جماع‌کردن است.

 431 ـ (2) وعن أبی سعید، قال: قال رسول الله ج: «إنما الماءُ من الماءِ».رواه مسلم. قال الشَّیخُ الإمامُ المحیی السُّنة: هذا منسوخٌ([2]).

431- (2) ابوسعید س گوید: پیامبر ج فرمود: «بی‌گمان غسل جنابت با انزال منی واجب می‌شود».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«ماء» اولی به معنای «آب غسل» و «ماء» دومی به معنای آب منی است. یعنی با انزال منی، غسل واجب می‌شود.

شیخ امام محی‌السنة می‌گوید: این حدیث (حدیث ابوسعید) با احادیث دیگر منسوخ است (از جمله حدیث 430 وحدیث 432).

432 ـ (3) وقال ابن عبَّاس: إنَّما الماءُ من الماءِ، فی الإِحْتِلامِ. رواه الترمذی، ولم أجِدْه فی «الصحیحین»([3]).

432- (3) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: حدیث «إنّما الماء من الماء» [با انزال منی غسل واجب می‌شود]. درباره‌ی مقاربت و مجامعت در خواب است (یعنی اگر کسی در خواب با زنی مجامعت کرد و احتلام شد، تا وقتی که منی نازل نشده، غسل بر او واجب نمی‌گردد، ولی اگر کسی در عالم بیداری با زنی مقاربت کرد، به مجرد به هم رسیدن دو آلت تناسلی ختنه شده، و داخل‌شدن رأس آلت مرد در فرج زن، غسل بر مرد و زن واجب می‌شود، خواه منی نازل شود یا خیر).

این حدیث را ترمذی روایت کرده است. [خطیب تبریزی گوید:] من این حدیث را در صحیح بخاری و صحیح مسلم، مشاهده نکرده‌ام (با این وجود، محیالسنة، آن را در فصل اول، در میان روایات «صحیحین» ذکر کرده است)؟

شرح: «إنّما الـماءمن الماء فی الاحتلام»: برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، هدف ابن‌عباس ـ ب ـ را از این سخن اینگونه فهمیده‌اند و برداشت کرده‌اند که وی حدیث «الماء من الماء» را تأویل می‌کرد و قائل به نسخ آن نبود، بلکه آن را بر احتلام محمول می‌نمود. ولی این نظریه درست نیست چرا که حدیث «الماء من الماء» شأن ورودش درباره‌ی احتلام نیست، بلکه مقصود از آن مقاربت و مجامعت در بیداری است، چنانچه از روایت ابوسعید خدری معلوم می‌گردد.

لذا بهتر آن است که گفته شود: هدف ابن‌عباس ـ ب ـ از این قول، این است که حدیث «الماء من الماء» که درباره‌ی مقاربت و مجامعت در بیداری است، منسوخ شده است، ولی برای احتلام تاکنون حکمش باقی و واجب‌العمل است، و زیاد اتفاق می‌افتد که حدیثی منسوخ، درباره‌ی برخی جزئیات و تفاصیل، واجب‌العمل باقی بماند.

«الماء من الماء»: از این حدیث معلوم می‌شود که اگر کسی جماع نمود و منی نازل نشد، غسل بر او واجب نیست. چرا که تا وقتی که انزال صورت نگیرد، صرفاً مقاربت بدون انزال، موجب غسل نیست، بلکه از چنین عملی، وضو کافی است.

برابر این حدیث در صدر اول اسلام، گروهی از صحابه و یاران بزرگوار رسول‌خدا ج بر این باور بودند: کسی که با همسرش نزدیکی و مجامعت می‌کرد، هر چند دخول کامل هم صورت می‌گرفت، مادام که آب منی خارج نمی‌شد، نیاز به غسل نداشت و تنها وضو کافی بود. ولی این حدیث و احادیث دیگر، بعداً با احادیث دیگری از جانب پیامبر ج منسوخ گردید و حکم آنها باطل شد و اجماع مسلمانان بر این منعقد گردید که به مجرد داخل‌شدن سر آلت تناسلی مرد در فرج زن، غسل بر هردو واجب می‌شود، خواه آب منی خارج شود، یا خیر. چنانچه در عهد فاروقی، پس از مراجعه به ازدواج مطهرات ـ رضی‌الله‌عنهن ـ و سؤال از آنها، اجماع تمام صحابه ش بر این مسئله منعقد گردید که صرفاً مقاربت بدون انزال، موجب غسل است و وقتی سر آلت تناسلی مرد داخل فرج زن شد، خواه منی مرد یا زن، خارج شود با خیر، غسل بر مرد و زن واجب می‌شود.

 433 ـ (4) وعن أمِّ سَلَمة، قالت: قالت أُمُّ سُلَیم: یا رسولَ اللَّهِ! إنَّ اللَّهَ لا یستحیی مِنَ الحقِّ؛ فهلْ على المرأة غُسلٌ إذا احتَلَمَتْ؟ قال: «نعم، إذا رَأَتِ الماءَ». فغَطَّتْ أُمُّ سلمَة وجهَها، وقالت: یا رسول الله! أوَ تحتَلمُ المرأةُ؟ قال: «نعم، تَرِبَتْ یمینُکِ، فَبِمَ یُشْبهُها وَلَدُها؟!». متفق علیه([4]).

433- (4) اُم سلمه ـ ل ـ گوید: اُم سلیم به نزد رسول‌خدا ج آمد وگفت: ای رسول‌خدا! خداوند از بیان حق شرم نمی‌کند و اباء ندارد (پس شما نیز در گفتن حق به خود شرم و حیا راه ندهید و از گفتن آن اباء وامتناع نورزید و بگوئید:) آیا اگر زنی احتلام شود (و خواب جماع و مقاربت ببیند) بر او غسل واجب می‌شود؟

پیامبر ج در پاسخ فرمود: آری، هرگاه زنی مشاهده کرد که آب منی از او خارج شده است، باید غسل کند. ام سلمه ـ ل ـ (چون این سخن پیامبر ج را شنید) رویش را پوشاند و(با حیا و شرم) پرسید: ای رسول‌خدا ج! مگر زن هم احتلام می‌شود (و خواب جماع و مقاربت می‌بیند)؟

پیامبر ج فرمود: دست راستت، خاک‌آلود شود! آری زن هم احتلام می‌شود و خواب جماع می‌بیند، چرا که اگر زن احتلام نشود (و منی نداشته باشد) پس چطور فرزندانش به او شباهت خواهند داشت. (آری، زن هم احتلام می‌شود و دارای منی است. از این جهت است که فرزندان او حامل ژن و صفات او هستند، یعنی سفیدی و سیاهی، بلندی وکوتاهی قامت، تیز هوش وکودنی، و سایر صفات جسمانی، روانی و معنوی او را در بر خواهند داشت، و همین آب منی زن و مرد است که مخزن انتقال ژنتیک است).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «تربت یمینک»: یعنی دست راستت خاک‌آلود شود. یعنی فقیر و تهیدست شوی. البته حقیقت دعا مدنظر پیامبر ج نبوده است، بلکه این از شمار عباراتی می‌باشد که عرب‌ها از روی عادت بر زبان می‌آورند و معنای حقیقی کلمه را مراد نمی‌گیرند، بلکه کنایه از نرسیدن به حق و نگفتن صواب و قول حق و درست است، یعنی درست نگفتی.

«اِحتَلَمتْ»: در خواب جماع کرد. شیطانی شد. خواب جماع دید. در خواب مجامعت کرد.

434 ـ (5) وزاد مُسلم بروایة أمِّ سُلیم: «إنَّ ماء الرَّجُلِ غلیظٌ أبیَضُ، وماءَ المرأةِ رَقیقٌ أصفَرُ؛ فمِن أیِّهما عَلا أو سَبَقَ یکونُ منه الشَّبَهُ»([5]).

434- (5) و مسلم به روایت اُم‌سلیم این جملات را نیز افزوده است: «[پیامبر ج فرمود:] بی‌گمان آب (منی) مرد، سخت و سفید، وآب (منی) زن، رقیق و زرد است، پس هرکدام از منی زن و مرد، بر دیگری غالب و چیره شد، شباهت فرزند از وجود منی او (و حامل ژن و صفات او از قبیل سفیدی وسیاهی، بلندی وکوتاهی قامت، تیزهوشی وکودنی، و سایر صفات جسمانی، روانی و معنوی او) است.

شرح: از دو حدیث بالا، دو نکته را می‌توان برداشت کرد:

1-  زن نیز بسان مرد احتلام می‌شود و خواب جماع می‌بیند و بسان مرد، دارای منی است، چرا که اگر زن منی نداشته باشد، شباهت فرزند در صفات و ویژگی‌ها و استعداد و ذوق، و خُلق و خوی و سایر صفات جسمانی، روانی و معنوی به او، از کجا به وجود می‌آید؟

2-  از حدیث دوم مشخص می‌شود که گاهی اوقات شباهت فرزند به پدر و عموهای او است و گاهی شباهت فرزند به مادر و دائی‌های وی می‌باشد. از این رو اگر منی پدر بر منی مادر چیره گشت، شباهت به پدر می‌یابد و اگر آب منی مادر بر آب منی پدر غالب شد، شباهت به مادر می‌یابد.

435 ـ (6) وعن عائشةَ، قالت: کان رسولُ الله ج إذا اغْتَسَلَ من الجنابةِ، بَدَأَ فَغَسَلَ یدیه، ثمَّ یَتوضَّأُ کما یَتَوضَّأُ للصَّلاةِ، ثمَّ یُدخِلُ أصابعَه فی الماءِ، فَیُخلِّلُ بها أُصُولَ شَعرِه، ثُمَّ یَصُبُّ على رأسِه ثلاثَ غَرَفاتٍ بیدیْه، ثمَّ یُفِیْضُ الماءَ على جسدِه کلّه. متفق علیه. وفی روایة لمسلم: یَبدَأُ فَیَغْسِلُ یَدیْه قبل أنْ یُدخِلَهُما الإناءَ، ثمَّ یُفرِغُ بیَمینِه على شِمالِه، فَیَغسِلُ فَرجَه، ثُمَّ یَتَوضَّأُ([6]).

435- (6) عایشه ـ ل ـ (درباره‌ی کیفیت و چگونگی غسل پیامبر ج) گوید: هرگاه رسول‌خدا ج غسل جنابت می‌کرد، نخست هردو دست خود را می‌شست، سپس وضویی همانند وضوی نماز می‌گرفت، پس از آن، انگشتان خویش را در (ظرف) آب فرو می‌کرد و انگشتانش را که از آب تَر بود، به ریشه و بُن موهای سر داخل می‌نمود وآنها را خوب می‌مالید و می‌سائید تا به بیخ موهای سر، آب برسد و جایی خشک نماند.

آن‌گاه با هردو دست مبارکش، سه مشت آب برداشته و بر سرش می‌ریخت، بعد از آن بر همه‌ی بدن خویش آب می‌ریخت و سائر بدنش را خوب می‌شست، تا آب به تمام اعضای واجب‌الغسل برسد و جایی از آن خشک نماند.

این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند، و در روایت مسلم چنین وارد شده است:

پیامبر ج پیش از آنکه دو دستش را در ظرف آب فرو کند، ابتدا آنها را خوب می‌شست، سپس با دست راست بر دست چپ آب می‌ریخت و شرمگاه خویش را می‌شست، آن‌گاه وضو می‌گرفت.

436 ـ (7) وعن ابن عبّاس، قال: قالت مَیْمُونةُ: وضعتُ للنَّبیِّ ج غُسلاً فستَرتُه بثوبٍ، وصَبَّ على یَدَیْه، فَغَسَلَهُما، ثُمَّ صَبَّ بِیَمینه على شِمَالِه، فَغَسلَ فَرجَه، فَضَرَبَ بیده الأرضَ فَمَسَحَها، ثُمَّ غسَلها، فمَضمَضَ وَاستَنشَقَ، وغَسَل وجهَه وذِراعَیه، ثمَّ صَبَّ على رأسِه، وأفاضَ على جَسَدِه، ثمَّ تَنَحَّى فغسَل قَدَمَیْه، فَنَاوَلتُه ثَوباً فَلَم یَأخُذْهُ، فانطَلَقَ وهُو یَنفُضُ یدیهِ. متفق علیه، ولفظه للبخاری([7]).

436- (7) ابن ‌عباس ـ ب ـ گوید: حضرت میمونه ـ ل ـ (همسر بزرگوار پیامبر ج) گوید: برای پیامبر ج آب غسل تهیه و وی را با جامه‌ای پوشاندم، ایشان بر دو دستش آب ریخت وآنها را خوب شست، سپس با دست راست بر دست چپ خویش آب ریخت و شرمگاه خود را شست، بعد از آن، دست چپش را که با آن شرمگاه خود را تمیز کرده بود، به زمین زد وآن را با خاک مالید (تا دست از اثر شستن شرمگاه پاک شود). آن‌گاه آن را شست و پس از آن، دهان و بینی‌اش را نیز خوب شست، آن‌گاه صورت و بازوهای خویش را شست و سپس بر سرش آب ریخت وآب را بر تمام قسمت‌های بدنش جاری ساخت و در آخر، خودش را به یک سو کشید و جایش را عوض کرد، و پاهایش را شست (چرا که در محل غسل، آب جمع می‌شد و راه بیرون‌رفتن آب وجود نداشت، از این‌رو هرگاه تمام بدنش را می‌شست، از محل غسل اندکی فاصله می‌گرفت و جایش را عوض می‌کرد. و پاهایش را می‌شست).

[میمونه ـ ل ـ گوید: پس از فراغت پیامبر ج از غسل جنابت] برایش حوله و خشک‌کنی آوردم (تا خویشتن را بدان خشک و پاک نماید) ولی ایشان خود را با آن خشک ننمود، بلکه آب‌های بدن خویش را با دست خشک کرد و ریخت.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند و لفظ حدیث از بخاری است].

شرح: دوحدیث بالا بیانگرطریقه‌ی کامل غسل است که نخست هردو دست (که با همان‌ها تمام بدن شسته می‌شود)خوب شسته شود سپس با دست چپ استنجا گرفته شود و پس ازآن دست چپ را با خاک و یا با مایع دستشویی خوب بشوید و تمیز کند و وضویی همانند وضوی نماز بگیرد و در ضمن‌آن، خلال کردن ریش، خلال انگشتان، دست و پاها، خلال داخل وخارج گوش‌ها و داخل‌کردن انگشتان در داخل سوراخ گوش‌ها و ناف، حرکت و تکان‌دادن انگشتر، مضمضه واستنشاق و خلال‌نمودن ریشه و بن موهای سر و شستن قسمت داخل بینی را نیز فراموش نکند، آن‌گاه آب برداشته و بر قسمت راست بدن بریزد و بشوید، و بعد آب بر قسمت چپ بدن بریزد و خوب بشوید، بعد که آب به همه‌ی بدن رسید و تمام اعضای واجب‌الغسل خوب شسته شد و جایی از آن خشک نماند، از محل غسل برخاسته و جایش را عوض کند و پاها را بشوید. البته شستن پاها در آخر غسل، در صورتی است که در محل غسل، آب جمع شود و راه بیرون‌رفتن آب وجود نداشته باشد. چنانچه اگر در محل غسل، آب جمع نمی‌شد و راه بیرون رفتن آب از حمام وجود داشت (مانند حمام‌های امروزی) چنین کاری لازم نیست.

و همین طریقه، بهترین و پاکیزه‌ترین و برترین روش غسل مسنون است که پیامبر ج بر آن مواظبت می‌فرمود.

437 ـ (8) وعن عائشة، قالت: إنَّ إمرَأةً من الأنصارِ سَألَتْ رسولَ الله ج عن غُسلِها من المَحیضِ، فَأمَرَها کیَف تَغْتَسِِلُ، ثم قال: «خُذِی فِرْصَةً من مَسْکٍ، فَتَطَهَّری بها». قالت: کیف أتَطَهَّرُ بها؟ فقال: «تَطَهَّرِی بها». قالت: کیَف أتَطَهَّرُ بها؟ قال: «سبحانَ الله! تَطَهَّری بها». فَاجْتَذَبتُها إلیَّ، فقلتُ لها: تَتَبَّعی بها أثَرَ الدَّم. متفق علیه([8]).

437- (8) عایشه ـ ل ـ گوید: زنی از زنان انصار، درباره‌ی کیفیت و چگونگی غسل حیض، از پیامبر ج سؤال کرد. پیامبر ج پیرامون کیفیت و چگونگی غسل حیض بدو دستورالعمل‌ها و راهکارهای راهگشا و سودمندی را ارائه داد و فرمود: پاره‌ای از پشم یا پنبه‌ی تمیز که با مُشک آمیخته باشد، برگیر و خویشتن را بدان پاک و پاکیزه کن.

آن زن انصاری پرسید: چطور خود را با آن پاک کنم؟ پیامبر ج فرمود: خود را با آن پاک کن. باز آن زن انصاری گفت: چگونه خود را بدان پاک نمایم؟ پیامبر ج (با تعجب وحیرت) فرمود: سبحان الله! خودت را با آن پاک کن.

[عایشه ـ ل ـ گوید: من که هدف و مقصود پیامبر ج را خوب درک کرده بودم، بلافاصله] آن زن انصاری را به سوی خود کشیدم (و او را از مقصود پیامبر ج آگاه ساختم و) بدو گفتم: آن پنبه و یا پشم آغشته با مشک را بردار و بر جاهایی که آلوده و ملوث به خون است بمال و اثر خون را پاک کن.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«المحیض»: این واژه مصدر میمی و به معنای قاعدگی و خون ماهانه می‌باشد.

«فِرصة»: پاره‌ای از پنبه یا پشم. «فرصة من مِسک»، پاره‌ای از پنبه و یا پشم که با مشک آغشته باشند. «فاجتذبتُها الیّ»: او را به سوی خود کشیدم.

این حدیث بیانگر اهمیت و جایگاه خاص نظافت و تمیزی و پاکی و پاکیزگی و رعایت بهداشت و سلامت به معنای واقعی کلمه است، چرا که پیامبر ج برای تمام زنانی که غسل حیض می‌کنند، سنّت قرار داده که یک مقدار پنبه یا پارچه‌ی دیگری با مشک یا هر چیزی که بوی خوش دارد، آغشته کنند وآن را در مجرای حیضشان قرار دهند تا بدین‌گونه نظافت و تمیزی و پاکیزگی جسمی، روحی و روانی خود و دیگران را تأمین نمایند.

در حقیقت اینها اصول و قواعد جاویدانی است که بر مبنای آن، اسلام پی‌ریزی و نهادینه شده است و پیامبر ج به تحکیم و تثبیت آنها اهتمام می‌ورزید واگر آن قواعد و اصول مراعات شود و در زندگی به اجرا در بیایند، نسل‌هایی از نیرومندان و تندرستان پرورش می‌یابند که دین و دنیای امت، بدان‌ها پیروز می‌گردد.

438 ـ (9) وعن أُمِّ سلَمَةَ، قالت: قُلتُ یا رسولَ الله! إنِّی إمرَأةٌ أشُدُّ ضَفْرَ رَأْسِی، أفَأنْقُضُه لِغُسلِ الْجَنابَةِ؟ فقال: «لا، إنَّما یَکفِیکِ أنْ تَحْثِی على رَأسِکِ ثَلاثَ حَثیَاتٍ، ثم تُفِیضِینَ عَلَیکِ الماءَ, فَتَطْهُرِین». رواه مسلم([9]).

438- (9) اُم سلمه ـ ل ـ گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! من زنی هستم که موها وگیسوان سرم را محکم به یکدیگر می‌بندم وآنها را می‌بافم، آیا برای غسل جنابت، باید آنها را از هم باز کنم؟ پیامبر ج فرمود: خیر، لازم نیست که موها وگیسوان سرت را از هم باز کنی. همین اندازه در رفع غسل جنابت کافی است که سه مشت پر آب را برگیری و بر سرت بریزی، سپس آب را بر تمام قسمت‌های بدنت جاری سازی، و خویشتن را خوب بشویی، اینگونه است که از غسل جنابت پاک و پاکیزه می‌شوی.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«اَشدّ ضَفر رأسی»: موها و گیسوان سرم را محکم به یکدیگر می‌بافم. «حَثیات» جمع حثیه: پری دوکف دست. جمهور علماء و اندیشمندان اسلامی با استدلال به این حدیث، عدم نقض موهای سر را برای زنانی که موها و گیسوان خویش را محکم به همدیگر می‌بافند، جایز قرار داده‌اند. یعنی چنین زنانی می‌توانند برای رفع جنابت، حیض، نفاس، سه کف دست آب، بر سر بریزند و دست مالیدن و خود را به مشقت و سختی انداختن برای اینکه آب را به ریشه و بیخ موهای خویش برسانند بر ایشان لازم نیست.

و این مسائل نیز بیانگر و روشنگر این حقیقت است که مبنای شریعت مقدس اسلام بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است و رسول‌خدا ج نیز براساس فرمانی که از جانب خداوند ، یافته بود، مؤظف بود، همواره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح دهد.

و در حقیقت، رعایت و ترجیح جنبه‌ی سهولت وآسان‌گیری بر جنبه‌ی افراط و سختگیری، همخوانی با این خطاب پیامبر ج است که فرمود:

«یسّروا ولاتعسروا وبشّروا ولا تنفروا». «سهل بگیرید و سخت نگیرید، و بشارت دهید و متنفر نگردانید».

و در واقع این آسانگیری، برگرفته از فشارها و مشکلات زندگی برما نیست، بلکه دین مقدس اسلام، این آسانی را می‌خواهد و اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزه‌های تابناک نبوی و احکام و دستورات تعالی‌بخش و سعادت‌آفرین شرعی، بر یسر وآسانی بنا شده است و تعالیم اسلامی و دینی (از جمله مسئله‌ی عدم نقض موهای سر زنان) بر پایه‌ی یسر وآسانی است نه سختی و مشقت.

439 ـ (10) وعن أنسٍ، قال: کان النبیُّ ج، یَتَوَضَّأُ بِالمُدِّ، ویَغتَسِلُ بِالصَّاعِ إلى خمَسَةِ أمْدادٍ. متفق علیه([10]).

439- (10) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت (که برای جلوگیری از اسراف و زیاده‌روی در مصرف آب) با یک «مُد» آب، وضو می‌گرفت و با یک «صاع» آب، غسل می‌کرد.

[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «مُد»: پیمانه‌ای است که در عراق برابر با دو رطل، و در حجاز برابر با یک رطل و یک سوم رطل است، و برخی آن را به اندازه‌ی پری دو کف دست انسان دانسته‌اند. و هر رطل 48 مثقال و هر مثقال 68/4 گرم است.

«صاع»: پیمانه‌ای است معادل چهار مُد. و هر مُد معادل تقریبی دو سوم کیلوگرم است البته در این مسئله تمام فقهاء و اندیشمندان اسلامی و صاحب‌نظران فقهی، بر این قضیه اتفاق‌نظر دارند که در شریعت مقدس اسلام و در اصول و موازین دینی، برای وضو و غسل، مقدار معین و محدودی از آب بیان نشده است و در اینجا که بیان شده که پیامبر ج با یک مُد وضو می‌گرفت و با یک صاع غسل می‌کرد، مراد تعیین نیست، بلکه جلوگیری از اسراف و زیاده‌روی در مصرف آب است. یعنی با پرهیز جدی از اسراف در مصرف آب.

در شرع مقدس اسلام، حد جواز فقط به همان مقداری تعلق می‌گیرد که رفع نیاز شود. حال اگر نیاز در وضو با چند مُد بر طرف می‌شود و یا اگر نیاز در غسل با چند صاع یا بیشتر رفع می‌گردد، باز هم اشکالی در آن نیست، چرا که مصداق اسراف نکردن، در درست مصرف‌کردن تحقق می‌یابد، نه در کم مصرف نمودن.

 440 ـ (11) وعن مُعاذَةَ، قالت: قالت عائشةُ: کُنتُ أغتَسِلُ أنا ورسولُ الله ج من إنَاءٍ واحِدٍ بینی وبینَه، فیُبادِرُنی، حتّى أقُولَ: دَعْ لی دَعْ لی. قالت: وهُمَا جُنُبان. متفق علیه([11]).

440- (11) مُعاذه ـ ل ـ(دخترعبدالله عَدوی س) گوید: عایشه ـ ‌ل‌ـ گفت: من و پیامبر ج هر دو از یک ظرف آب، که میان من و ایشان قرار داشت، غسل (جنابت) می‌کردیم و پیامبر ج در بر‌گرفتن آب از آن ظرف، بر من پیشی می‌گرفت و آن‌قدر در این کار می‌شتافت تا اینکه من (بدیشان) می‌گفتم: برای من نیز آب بگذارید! برای من نیز آب بگذارید! تا من هم از آن غسل کنم.

معاذه ـ ل ـ گوید: عایشه ـ ل ـ و پیامبر ج هر دو از یک ظرف آب غسل می‌کردند در حالی که هردو جنب بودند. (یعنی غسل جنابت می‌کردند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].


فصل دوم

441 ـ (12) عن عائشةَ لا، قالت: سُئِل رسولُ الله ج عَنِ الرَّجُلِ یَجِدُ البَلَلَ ولا یَذکُرُ إحتِلاماً. قال: «یَغتَسِلُ». وعن الرَّجُلِ یَرى أنَّه قد احتَلَم ولا یَجِدُ بَلَلاً. قال: «لا غُسْلَ علیه». قالت أمُّ سُلَیم: هل على المرأةِ تَرى ذلک غُسلٌ؟ قال: «نعم، إنَّ النِّسَاءُ شَقائِقُ الرِّجال». رواه الترمذی، وابوداود. وروى الدارمیّ، وابن ماجة، إلى قوله: «لا غُسْلَ علیه»([12]).

441- (12) عایشه ـ ل ـ گوید: از رسول‌خدا ج درباره‌ی مردی سؤال شد که پس از بیدارشدن از خواب، بر روی لباس‌های خویش، اثر تَری (از آب منی) می‌بیند، ولی خواب مجامعت و مقاربت را به یاد ندارد.

پیامبر ج پیرامون چنین مردی فرمود: در این صورت باید غسل کند.

و از مردی سؤال شد که خواب مجامعت و مقاربت را به یاد دارد، ولی روی لباس‌های خود هیچ اثری از تَری (آب منی) نمی‌یابد؟ پیامبر ج درباره‌ی چنین فردی فرمود: غسلی بر او واجب نیست.

اُم‌سُلیم ـ ل ـ (که در مجلس رسول‌خدا ج حاضر بود، چون این سخن رسول‌خدا ج را شنید، بدیشان) گفت: ای رسول‌خدا ج! هرگاه زنی خواب مجامعت ببیند و منی از او خارج شود، ولی خواب را به یاد نداشته باشد، آیا بر او نیز بسان مرد غسلی است؟ (منظور ام‌سلیم این است که آیا زن نیز همانند مرد خواب مجامعت می‌بیند و احتلام می‌شود و منی از او خارج می‌شود)؟

پیامبر ج فرمود: آری (زن نیز بسان مرد احتلام می‌شود و منی دارد). بی‌گمان زنان همانند مردان‌اند.

[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند. و دارمی و ابن‌ماجه نیز این حدیث را تا «لاغُسل علیه» روایت کرده‌اند].

«انّ النساء شقائق الرجال»: مقصود پیامبر ج از این عبارت این است که زن‌ها مشابه مردان‌اند وآنها نیز احتلام می‌شوند و آب منی دارند، اگر چه چنین چیزی در میان زنان کم‌تر اتفاق می‌افتد.

در این حدیث دو مسئله بیان شده است:

 یکی آنکه: فردی خواب جماع می‌بیند و خواب را نیز به یاد دارد ولی روی لباس‌های خود هیچ اثری از تَری منی نمی‌یابد، در این صورت غسل بر او واجب نیست، و در این مسئله در میان علماء نه اختلافی است و نه تفصیلی.

مسئله دوم آنکه: فردی پس از بیدارشدن از خواب، روی لباس‌های خود اثر تَری از آب منی می‌بیند ولی خواب جماع را به یاد ندارد در این صورت غسل بر او واجب می‌شود.

442 ـ (13) وعنها، قالت: قال رسولُ الله ج: «إذا جَاوَزَ الخِتانُ الخِتانَ، وَجَبَ الغُسلُ». فَعَلتُه أنا ورسولُ الله ج، فَاغْتَسَلنا. رواه الترمذی، وابنُ ماجة([13]).

442- (13) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه دو آلت تناسلی ختنه‌شده‌ی زن و مرد به هم رسید و سرآلت تناسلی مرد در فرج زن داخل شد، غسل بر هردو واجب می‌شود (خواه آب منی مرد یا زن خارج شود یا خیر) خودم و رسول‌خدا ج این کار را کردیم و از آن غسل نمودیم. (پس هرگاه سرآلت تناسلی مرد داخل فرج زن شد، خواه منی مرد یا زن خارج شود یا خیر، غسل بر مرد و زن هردو واجب می‌شود).

[این حدیث را ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

«الخِتان»: ختنه‌گاه در مرد و زن. ختان در لغت به مفهوم بریدن پوست موجود بر سر عضو تناسلی نوزاد است. و در اصطلاح شرعی، کناره‌ی حلقوی قسمت پائین حشفه است. یعنی جایی که عضو تناسلی دچار فرو رفتگی می‌شود. این قسمت از عضو تناسلی همان بخشی است که احکام شرعی به آن تعلق می‌گیرد، از جمله وجوب غسل. چنانچه پیامبر ج فرمود: هرگاه خِتان زن و مرد به هم برسند (کنایه از رسیدن در هنگام نزدیکی است). غسل بر هردو واجب می‌شود.

و نیز در روایتی از طبرانی آمده است که اگر دو خِتان زن و مرد به هم برسند و حشفه به طور کامل وارد شود (اصطلاحاً غائب شود) انزال صورت بگیرد یا نگیرد غسل بر هردو واجب می‌شود.

443 ـ (14) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «تَحتَ کُلِّ شَعرَةٍ جَنَابَةٌ، فَاغسِلوا الشَّعرَ، وأنْقُوا البَشَرَة». رواه ابوداود، والترمذیُ، وابن ماجة. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ غریب، والحارثُ بن وجیهٍ الرّاوی وهو شیخ، لیس بذلک([14]).

443- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «زیر هر مویی از موهای بدن اثر جنابت وجود دارد، لذا در موقع غسل (جنابت) موهای بدن را خوب بشوئید و پوست بدن را (یعنی آن قسمت از بدن که مو ندارد را) نیز خوب پاک و پاکیزه کنید، تا اثر جنابت به کلی از میان برود.

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند و ترمذی گفته است: حدیثی غریب است، چرا که به روایت «حارث بن وجیه» است و او نیز مورد اعتماد نیست].

«الشعر»: موی. «البشرة»: روی پوست بدن آدمی که موی برآورد.، مراد این است که در غسل جنابت باید کل بدن و تمام اعضای واجب‌الغسل، داخل سوراخ گوش‌ها و ناف، خوب شسته شود تا ذره‌ای از اعضای واجب‌الغسل خشک نماند.

«تحت کل شعرة جنابة«: در حقیقت این حدیث بیانگر این مسئله است که اثر خارج شدن منی از انسان، در تمام بدن آشکار می‌گردد و تمام سلول‌های تن به دنبال خروج آن، در یک حالت سستی مخصوص فرو می‌روند واین خود نشانه‌ی تأثیر آن روی تمام اجزای بدن است، از این جهت است که شریعت به هنگام خارج شدن منی (درخواب یا بیداری)، (و همچنین آمیزش جنسی به علت التقای ختانین،اگر چه منی خارج نشود) غسل و شستن تمام بدن را واجب نموده است چرا که بر اساس حدیث پیامبر ج اثر جنابت در تمام بدن سرایت می‌کند.

امام ابن قیم، در باره‌ی اینکه چگونه شارع میان منی و بول تفاوت قائل شده، و پس از انزال منی، غسل را واجب کرده و فقط شستن محل را کافی ندانسته است، می‌فرماید:

«این از جمله محاسن بزرگ شریعت و در بردارنده‌ی رحمت و حکمت و مصلحت آن است که منی از تمام بدن خارج می‌گردد و به همین خاطر خداوند آن را «سلالة» نام نهاده است، زیرا از تمامی بدن بیرون می‌آید. و تأثیرپذیری بدن نسبت به خروج منی به مراتب بیشتر از تأثیرپذیری بدن نسبت به خروج بول و ادرار است.

همچنین غسل پس از خروج منی، سودمندترین چیز برای بدن و قلب و روح است، زیرا به وسیله‌ی غسل، قوی و نیرومند می‌گردند وآن خلل وکاستی‌هایی که به وسیله‌ی خروج منی ایجاد شده بودند، به سبب غسل جبران می‌شوند و این مطلب به طور محسوس، قابل درک است، و نیز جنابت باعث سنگینی و تنبلی می‌شود، و غسل نشاط و سبکی را به همراه می‌آورد و به همین جهت، وقتی که ابوذر از غسل جنابت فارغ شد، گفت: انگار بار سنگینی از دوش خود بر زمین نهاده‌ام»([15]).

و دکتر «مصطفی نورانی» در کتاب «بهداشت اسلامی، ج1 ص24» در این زمینه می‌نویسد:

«غسل، علاوه براین که کثافت‌های ظاهری بدن را پاک می‌کند، موجب فوائد بی‌شماری است. انسان با عمل زناشویی (جماع) و نزدیکی، سلول‌های بدن او می‌میرند. این سلول‌ها با شستن بدن، حیات دیگری پیدا می‌کنند، و بدن بدون غسل بو می‌گیرد، چون همه فضولات به عروق لنفاوی می‌ریزد که غیر از عروق خونی هستند. و ماده‌ی اسپری تنها در غده‌های لنفاوی وکشاله‌ی ران‌ها و زیر بغل است.»

و احمد محمد سلیمان در کتاب «القران والطبّ الحدیث، ص223» می‌نویسد:

«چون منی دارای مقداری مایع لزج است، موسوم به «موسین» اطراف سوراخ‌های بدن را به خوبی می‌گیرد و به کلی تنفس (پوست بدن دارای 2 میلیون سوراخ است که مبادله‌ی گازی با هوای مجاور دارد). قطع می‌شود و با غسل‌کردن، اعصاب منبسط وآنها را به حال طبیعی وعادی بر می‌گرداند».

وآقای مکارم شیرازی در «تفسیر نمونه، ج4 صص 376-375» می‌نویسد:

«طبق تحقیقات دانشمندان، در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتی وجود دارد که تمام فعالیت‌های بدن را کنترل می‌کنند: «اعصاب سمپاتیک» و «اعصاب پاراسمپاتیک»، این دو رشته اعصاب، در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاه‌ها و جهازات داخلی و خارجی گسترده‌اند. وظیفه‌ی «اعصاب سمپاتیک» تندکردن و به فعالیت واداشتن دستگاه‌های مختلف بدن است. وظیفه‌ی «اعصاب پاراسمپاتیک» کندکردن فعالیت آنهاست، در واقع یکی نقش «گاز اتومبیل» و دیگری نقش «ترمز» را دارد و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتی، دستگاه‌های بدن به طور متعادل کار می‌کنند.

گاهی جریان‌هایی در بدن رخ می‌دهد که این تعادل را به هم می‌زند، از جمله‌ی این جریان ها، مسئله‌ی «ارگاسم» (اوج لذت جنسی) است که معمولاً مقارن خروج منی صورت می‌گیرد.

در این موقع سلسله اعصاب «پاراسمپاتیک» (اعصاب ترمز کننده) بر اعصاب «سمپاتیک» (اعصاب محرک) پیشی می‌گیرد و تعادل به شکل منفی به هم می‌خورد.

این موضوع نیز ثابت شده است: از جمله اموری که می‌تواند اعصاب سمپاتیک را به کار وادارد و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است و از آن جا که تأثیر «ارگاسم» روی تمام اعضای بدن به طور محسوس دیده می‌شود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم می‌خورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسی یا خروج منی، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات‌بخش آن، تعادل کامل در میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد....

در حقیقت به هنگام خروج منی یا آمیزش جنسی، هم روح متأثر می‌شود و هم جسم،روح به سوی شهوات مادی کشیده می‌شود و جسم به سوی سستی و رکود، غسل جنابت که هم شستشوی جسم است و هم ـ به علت این که به قصد تقرب انجام می‌یابد ـ شستشوی جان، اثر دوگانه‌ای در آنِ واحد روی جسم و روح می‌گذارد، روح را به سوی خدا و معنویت سوق می‌دهد و جسم را به سوی پاکی و نشاط و فعالیت».

 مجموع این گفته‌ها روشن می‌سازد که چرا باید به هنگام خروج منی (در خواب یا بیداری) و همچنین آمیزش جنسی (اگر چه منی خارج نشود) غسل کرد و تمام بدن را شست.

به این نکته نیز باید توجه کرد: سخن‌گفتن پیامبر ج پیرامون این مسائل، در آن روز که نه علم و دانش و فناوری و تکنولوژی در عرصه‌های پزشکی و بهداشتی نوین و پیشرفته و مدرن به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظه‌ای درباره‌ی این مسائل داشتند، خود گواه زنده‌ای است بر حقانیت و صداقت پیامبر ج، و این‌که این گفته‌ها برگرفته شده از سرچشمه‌ی فیاض وحی و ماوراء طبیعت و مادیت است.

444 ـ (15) وعن علیّ، س، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ تَرَکَ مَوضِعَ شعرةٍ من جَنابةٍ لم یغْسِلْها فُعِلَ بها کذا وکذا مِن النَّار». [و]قال علیٌّ: فَمِنْ ثَمَّ عادَیتُ رَأسِی، فَمِن ثَمَّ عادَیتُ رَأسِی، [فمن ثم عادیتُ رأسی] ثلاثاً رواه ابوداود، وأحمد، والدارمیُّ، إلا أنَّهُمَا لم یُکَرِّرا: فمِنْ ثم عادیتُ رأسی([16]).

444- (15) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «کسی که در غسل جنابت، جای یک موی از بدن خویش را نشست، به عذاب سخت و زیاد آتش سوزان دوزخ دچار خواهد شد».

علی س گوید: (بر اساس همین فرمایش رسول‌خدا ج است که) با موهای سرم دشمنی می‌کنم و آنها را می‌تراشم، پس از این جهت است که من سرم را می‌تراشم، و بدین دلیل است که من سرم را می‌تراشم (تا جایی از آنها خشک نماند و به عذاب سخت دوزخ مبتلا نشوم).

[این حدیث را ابوداود، احمد و دارمی روایت کرده‌اند، و احمد و دارمی جمله‌ی «فمن ثَمّ عادیت رأسی» را به سه مرتبه روایت نکرده‌اند].

شرح: «فعل بها کذا وکذا من النّار»: این جمله کنایه از عذاب وکیفر سخت و دشوار در آتش سوزان دوزخ است. یعنی کسانی که در غسل جنابت، خویشتن را خوب نمی‌شویند و با عجله و شتاب غسل خوب و کامل انجام نمی‌دهند آب به تمام اعضای واجب‌الغسل نمی‌رسانند و فرض و سنت آن را رعایت نمی‌کنند و جایی از بدن خویش را خشک باقی می‌گذارند، به عذاب شدید و سخت و طاقت‌فرسای دوزخ گرفتار خواهند شد، عذابی که خِردها نمی‌توانند به توصیفش بپردازند و خوف و هراسش را بیان دارند. پس، از این حدیث و احادیث دیگری که در این زمینه آمده است، معلوم شد که در غسل جنابت، غسل حیض و غیره، شستن تمام بدن به گونه‌ای که یک تار موی هم خشک باقی نماند، لازم و ضروری است.

«فمِن ثمّ عادیتُ رأسی»، علی س گوید: بر مبنای این وعید و تهدید سخت پیامبر ج من دشمن موهای خود شدم و به محض اینکه موهای سرم مقداری بزرگ می‌شدند، آنها را از ته می‌تراشیدم و خویشتن را راحت می‌نمودم تا غسل جنابت و شستن تمام اعضای واجب‌الغسل و موهای سر، به راحتی هر چه تمام صورت گیرد.

445ـ (16) وعن عائشةَ [لا]، قالت: کان رسولُ الله ج لا یَتَوَضَّأُ بَعدَ الغُسلِ. رواه ابوداود، والترمذی، والنِّسائی، وابن ماجة([17]).

445- (16) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج پس از غسل، مجدداً وضو نمی‌گرفت (بلکه به همان وضویی که قبل از غسل گرفته بود، اکتفا می‌نمود).

[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

446 ـ (17) وعنها، قالت: کانَ النبیُّ ج یَغسِلُ رَأسَه بِالخِطْمِیِّ وهو جُنُبٌ یَجْتَزِىء بِذلک ولا یَصُبُّ علیه الماءَ. رواه ابوداود([18]).

446- (17) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج در غسل جنابت، سرش را با (اندکی) خِطمی می‌شست و بدان اکتفا می‌کرد و بر سرش آبی جدید نمی‌ریخت (یعنی جدای از آبی که با خِطمی آغشته شده بود، سرش را با آبی دیگر نمی‌شست، بلکه به همان اکتفا می‌کرد و به شستن سرش پایان می‌داد).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«خِطمی»: گیاهی است از تیره‌ی پنیرکیان، دارای ساقه‌ی ضخیم و بلند، بلندیش به یک متر و نیم می‌رسد، برگ‌هایش پهن وستبر، گل‌های آن شیپوری درشت به رنگ سرخ یا سفید، ریشه‌اش دراز و به کلفتی انگشت و طعم آن شیرین است. ریشه و برگ وگل آن در طب به کار می‌رود. جوشانده‌ی گل خِطمی به طور غرغره در معالجه دردگلو وآسبه و دمل‌های دهان و لثه و حلق نافع است. از خارج نیز برای نرم‌کردن دمل روی آن می‌گذارند و یک قسم آن، موسوم به «خِطمی پرپر» و دارای گل‌های پرپر و زیبا به رنگ‌های مختلف است وآن را در باغچه‌ها می‌کارند. در فارسی انجل وانجلک هم گفته شده است. [فرهنگ فارسی عمید].

447 ـ (18) وعن یَعْلى، قال: إنَّ رسولَ الله ج رَأَى رجُلاً یغتَسِلُ بالبَرازِ، فَصَعِدَ المِنبرَ، فحمِدَ اللَّهَ، وأثْنَى علیه، ثمَّ قال: «إنَّ اللَّهَ حَیِیٌّ ستّیرٌ یُحِبُّ الحَیاءَ والتَّسَتُّرَ، فإذا اغتسلَ أحدُکم؛ فلْیَسْتَِتر». رواه ابوداود، والنسائی وفی روایته، قال: «إنَّ اللَّهَ سَتّیرٌ، فإذا أرادَ أحدُکُم أنْ یغتَسِلَ فلْیَتوارَ بشیء»([19]).

447- (18) یعلی س گوید: پیامبر ج مردی را دید که لخت وعریان در زمین و فضای فراخِ بی‌درخت و پوشش، غسل می‌کند. از این‌رو در برابر دیدگان مردم، بر منبر بالا رفت و پس از ستایش خدا و بیان پرتوی از وصف و شکوه او، چنین فرمود:

«بی‌گمان خداوند ، بسیار آراسته به حیا و بزرگ منشی است و برای بندگان پرده‌پوش است، و حیا و پرده‌پوشی را دوست می‌دارد، پس هنگامی که یکی از شما غسل می‌کند، باید خود را بپوشاند و در انظار عمومی به غسل نپردازد».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و نسائی با این عبارت روایت نموده است: پیامبر ج فرمود]: بی‌گمان خداوند متعال پرده‌پوش بندگان (و بسیار با‌حیاء و بزرگ‌منش) است از این‌رو، هرگاه یکی از شما خواست غسل کند، باید خویشتن را با چیزی بپوشاند (و در انظار عمومی قرار نگیرد و غسل نکند)].

«الَبراز»: ـ به فتح باءـ: زمین و فضای فراخ بی‌درخت. ـ با کسر باءـ (البِِراز): مدفوع و سرگین آدمی. در اینجا مراد همان معنای نخست است.

«حیّی»: بسیار با حیا و بزرگ‌منش است. «ستّیر»: بسیار پوشاننده و پرده‌پوش عیب و نقص‌ها وگناهان و معاصی بندگان است.

از این حدیث دانسته شد که غسل کردن در حال ستر و پوشش بسیار لازم و ضروری است و اگر فردی در صحرا و بیابان نیاز به غسل پیدا کرد، بر او لازم است که به اندازه‌ای دور رود و فاصله گیرد که احتمال اینکه دیده شود به طور کلی باقی نماند و خویشتن را در پناه بوته، درخت، سنگ و یا دیواری جای دهد، چرا که غسل‌نمودن در پناه چیزی که مانع دید باشد، سنت اسلام و یکی از اصول و قواعد کلی و ضروری شریعت است که حتی‌الامکان باید رعایت شود.


فصل سوم

448 ـ (19) عن أُبَیِّ بن کعب، قال: إنَّما کانَ الماءُ مِن الماءِ رُخْصَةً فی أوَّلِ الإسلامِ، ثُمَّ نُهِیَ عنها. رواه الترمذی، وابوداود، والدارمیّ([20]).

448- (19) اُبی بن کعب س گوید: حدیث «انّما کان الماء من الماء» [با انزال منی، غسل واجب می‌شود]. مربوط به آسان‌گیری و رخصتی است که در صدر اسلام بوده است، ولی بعدها از آن نهی شد و حکم آن منسوخ گردید. (یعنی در اوائل اسلام برابر این حدیث، گروهی بر این باور بودند:کسی که با همسرش نزدیکی می‌کرد، هر چند دخول کامل هم انجام می‌گرفت و دو آلت تناسلی ختنه‌شده زن و مرد به هم می‌رسید و سر آلت تناسلی مرد در فرج زن داخل می‌شد، مادام که آب منی خارج نمی‌شد،نیاز به غسل نداشت، و تنها شستن آلت تناسلی و وضو، کافی بود، ولی حکم این حدیث، به احادیث دیگر پیامبر ج و اجماع صحابه ش و مسلمانان باطل شد، و اجماع امت بر این منعقد شد که به مجرد داخل‌شدن سر آلت تناسلی مرد در فرج زن، غسل بر هردو واجب می‌شود، خواه منی مرد یا زن خارج شود یا خیر).

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و دارمی روایت کرده‌اند].

449 ـ (20) وعن علیّ س، قال: جاء رجلٌ إلى النبیِّ ج فقال: إنی اغتَسَلتُ مِن الجَنابَةِ، وصَلَّیتُ الفَجرَ، فَرَأیتُ قَدْرَ مَوضع الظُّفرَ لم یُصِبْهُ الماءُ. فقال رسولُ الله ج: «لو کُنتَ مَسَحتَ علیه بیدِکَ أجْزَأَکَ». رواه ابن ماجة([21]).

449- (20) علی س گوید: مردی به نزد رسول‌خدا ج آمد وگفت: من از جنابت غسل نمودم و نماز بامداد را اقامه کردم، پس از ادای نماز متوجه شدم که به مقدار و اندازه‌ی جای ناخنی از بدنم را آب نرسیده و خشک مانده است (حال شما بفرمائید که تکلیف من چیست)؟ پیامبر ج فرمود: اگر(پس از غسل) بر همان موضعی که خشک مانده بود، دست خویش را (با تَری آب) می‌کشیدی و می‌مالیدی، کفایت می‌کرد، و غسلت درست بود (ولی حال که دیر شده است، مجدداً از جنابت غسل کن و نماز بامداد خویش را قضا آور).

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].

450 ـ (21) وعن ابنِ عُمر، قال: کانت الصَّلاةُ خمسینَ، والغُسْلُ مِن الجنابةِ سبعَ مراتٍ، وغَسلُ البَولِ من الثوْبِ سبعَ مرّات. فلم یَزَلْ رسولُ الله ج یَسألُ، حتى جُعلتِ الصَّلاةُ خمساً، وغُسلُ الجنابةِ مَرَّةً، وغَسلُ الثَّوب منَ البَوْلِ مَرَّةً. رواه ابوداود([22]).

450- (21) ابن عمرـ ب ـ گوید: (در شب معراج) پنجاه نماز (در شبانه‌روز) بر امت مقرر گردید و نیز غسل از جنابت هفت مرتبه و شستن لباس بر اثر ملوّث شدن به ادرار، هفت مرتبه واجب و معین شد. ولی پیامبر ج پیوسته از پروردگار تقاضای کم‌کردن و تخفیف آن را نمود، تا اینکه پنجاه نماز را به پنج نماز (در شبانه روز) و غسل از جنابت و شستن لباس بر اثر ملوث‌شدن به ادرار، هردو از هفت مرتبه به یک مرتبه تخفیف یافت (و خداوند تخفیفی را که لازم بود، نسبت به بندگان خود انجام داد و جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر و عُسر و حرج ترجیح داد).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].


 

 

 



[1]- بخاری بصورت مختصر به نقل این حدیث پرداخته است ح 291، مسلم 1/271 ح (87- 348)،نسایی ح 191، ابن ماجه ح 610، دارمی ح 761، مسنداحمد 2/347.

[2]- مسلم 1/269 ح(80-343)، ابوداود ح 217، ترمذی بصورت تعلیقی در ضمن حدیث شماره‌ی 122 به نقل این حدیث پرداخته است، مسنداحمد 3/29.

[3]- ترمذی ح 112.

[4]- بخاری ح 130، مسلم 1/251 ح (32- 313)، نسایی ح 197، ابن ماجه ح 600 و در روایت ابن ماجه زیاداتی نیز است.

[5]- مسلم 1/250 ح(30-311)، ابن ماجه ح 601.

[6]- بخاری ح 248 و بخاری به عوض عبارت «جسده» عبارت «جلده» را نقل کرده است و لفظ حدیث از بخاری است، مسلم در ضمن حدیثی طولانی به نقل این روایت پرداخته است 1/253 ح (35-316)، نسایی ح 247، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 67، مسنداحمد 6/330 و روایت دوم را امام مسلم در صحیح خود نقل کرده است: 1/253 ح(35-316).

[7]- بخاری ح 276 و لفظ حدیث از بخاری است، مسلم 1/254 ح (37-317)، ابوداود ح 245، ترمذی ح 103، نسایی ح 253، ابن ماجه ح 573، مسنداحمد 6/335.

[8]- بخاری ح 314، مسلم 1/260 ح (60-332)، ابوداود 315، نسایی ح 251، ابن ماجه ح 642.

[9]- مسلم 1/259 ح (58-330)، ابوداود ح 251، ترمذی ح 105، نسایی ح 241، ابن ماجه ح 603، مسنداحمد 6/314، 315.

[10]- بخاری این حدیث را با تقدیم و تأخیری در الفاظ آن نقل کرده است ح 201، مسلم 1/258 ح(51-325).

[11]- بخاری ح 250 و وی عبارت «فیبادر فی ...» را ذکر نکرده است، مسلم 1/257 ح (46-321 و لفظ حدیث بالا از مسلم است، نسایی ح 239، مسنداحمد 6/91.

[12]- ابوداود ح 136، ترمذی ح 113، دارمی ح 765 و وی این حدیث را تا عبارت «لا غسل» نقل کرده است، ابن ماجه 612، مسنداحمد 6/256 و امام احمد این حدیث را به صورت کامل در مسندش روایت نموده است.

[13]- ترمذی ح 108 و قال: حسن صحیح، ابن ماجه ح 608 و وی این حدیث را به لفظ «إذا إلتقی ...» روایت کرده است، مسنداحمد 6/161.

[14]- ابوداود ح 248 ابوداود این حدیث را ضعیف شمرده است، ترمذی ح 106، ابن ماجه ح 597.

[15]- دیدگاه های فقهی معاصر، دکتر قرضاوی، ج1 ص301.

[16]- ابوداود ح 249، مسنداحمد 1/94، دارمی ح 751، ابن ماجه ح 599.

[17]- ترمذی ح 107، ابوداود نیز به همین معنی روایت کرده است ح 250، نسایی ح 252، ابن ماجه ح 579، مسنداحمد 6/68.

[18]- ابوداود ح 256.

[19]- ابوداود ح 4012، نسایی ح 406، مسنداحمد 4/224.

[20]- ترمذی ح 110 و قال: حسن صحیح، ابوداود ح 214، دارمی ح 759.

[21]- ابن ماجه ح 664.

[22]- ابوداود ح 247.

درباره آداب و سنت‌های وضو


فصل اول

391 ـ (1) عن أبی هریرةَ، قال: قال رسول الله ج: «إذا استَیقَظَ أَحَدُکُم من نَومه فلا یَغْمِسْ یَدَه فی الإناءِ حتى یغسلَها، فإنَّه لا یَدْرِی أینَ باتَتْ یَدُه». متفقٌ علیه([1]).

391- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «شما هر وقت از خواب بیدار شدید، پیش از آنکه دست خویش را داخل ظرف آب وضو کنید، آن را بشوئید، زیرا هیچ یک از شما نمی‌داند که در وقت خواب، دست وی کجا بوده است؟ (پس مستحب است که قبل از شروع‌کردن وضو، دست‌ها خوب شسته شود).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

درباره‌ی اینکه حکم شستن دست‌ها دارای چه درجه‌ای از مراتب وجوب، فرض یا سنّت است، اختلاف نظر وجود دارد. احناف بر این باورند که اگر نجس‌بودن دست‌ها یقینی باشد، شستن آنها، فرض، واگر ظن غالب باشد، شستن دست‌ها، واجب، و اگر شک باشد، مسنون، و در غیر اینصورت مستحب است.

امام احمد، اسحاق بن راهویه و داود ظاهری، این حکم را برای وجوب می‌دانند و امام شافعی بر سنت‌بودن آن و امام مالک بر مستحب بودن این حکم، معتقدند.

392 ـ (2) وعنه، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا اسْتَیقَظَ أحدُکم مِنْ منامِه فَلْیَسْتَنْثِرْ ثلاثاً، فإنَّ الشیطانَ یَبِیتُ على خَیشُومِه». متفق علیه([2]).

392- (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه از خواب بیدار شدید و وضو گرفتید، بینی خویش را سه دفعه خوب بشویید، چرا که شیطان، شب‌ها در قسمت بُن بینی به سر می‌برد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«یَبیت» از ماده‌ی «باتَ»: شب در آنجا ماند، چه بخوابد و چه نخوابد. «خَیشوم»: بُن بینی، اندرون بینی.

به احتمال زیاد، مراد از «شب ماندن شیطان در قسمت بالای بینی انسان»، همان کثافتی‌ها و آلودگی‌های بینی است، زیرا همانطوری که فرشتگان معصوم و مقرب الهی با طهارت و پاکیزگی، ذکر و یاد خدا، و مکان‌هایی پاک و مقدس که در آنها ذکر و یاد خدا و عبادت و پرستش او تعالی می‌شود، مناسبت و الفت و تعلق دارند، همچنین شیاطین و اهریمنان که خود موجوداتی خبیث و پلید اند، با آلودگی‌ها و کثافتی‌ها و اماکن کثیف و غیر بهداشتی مانند توالت‌ها، قسمت بالای بینی، مناسبت و محبت، و عشق و الفت دارند، و مراکز و جایگاه آنها در چنین جاهایی است و به آن علاقه‌مند هستند، از این‌رو رسول‌خدا ج به امت خویش تعلیم می‌دهد که هرگاه از خواب بیدار شدند و وضو گرفتند، سه بار بینی خویش را بشویند، چون کثافتی‌ها و آلودگی‌ها و اشیای موذی و مضر و میکروب‌ها، شب‌ها در قسمت بالای بینی انسان جمع می‌شوند.

پس می‌توان گفت که ذکر شیطان در این حدیث، کنایه از کثافتی‌ها و آلودگی‌ها و میکرب‌هایی است که شب‌ها در وقت خواب، در قسمت بالای بینی جمع می‌شوند.

393 ـ (3) وقیل لعبد الله بن زیدٍ بن عاصم کیفَ کان رسولُ الله ج یَتَوَضَّأ؟ فدَعا بوَضُوءٍ فَأفرَغَ عَلى یَدَیهِ فَغَسَلَ یَدَیهِ مَرَّتین مَرَّتین، ثُمَّ مَضْمَض واستَنْثَرَ ثلاثاً، ثمَّ غَسَلَ وَجهَه ثَلاثاً، ثُمّ غَسَلَ یَدَیْهِ مَرَّتین مرَّتین إلىَ المِرفَقَینِ، ثمَّ مسحَ رأسَه بیدَیه، فَأقْبَل بِهِما وأَدْبَرَ، بَدَأَ بمقدَّم رَأسهِ، ثمَّ ذهَب بهما إلى قَفاه، ثمَّ رَدَّهُمَا حتى یَرجِعَ إلى المکان الَّذِی بَدَأَ مِنهُ، ثمَّ غَسَلَ رِجْلَیهِ. رواه مالک، والنسائی. ولأبی داود نحوُه ذکره صاحب «الجامع»([3]).

393- (3) مردی از عبدالله بن زید بن عاصم س درباره‌ی کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج سؤال کرد. او نیز در پاسخ ظرف پرآبی را برای وضو طلبید و بدین‌گونه وضوی رسول‌خدا ج را برای آنان به تصویر کشید: وی دو دفعه آب را بر هردو کف دست‌هایش ریخت و آنها را شست و پس از تمیزکردن آنها، سه بار دهان و بینی خود را شست، سپس سه بار صورتش را شست، و پس از آن دست‌هایش را تا آرنج دو بار شست، پس از آن سرش را مسح کرد و دست‌هایش را یکبار (ازجلو) بر سرش مالید و به عقب برگرداند، اینطور که دست‌هایش را از جلوی سر به پشت، و از پشت سر به جلو کشید، و در آخر، پاهایش را (با قوزک) شست.

[این حدیث را مالک و نسائی روایت کرده‌اند. و نویسنده‌ی «الجامع» [ابن اثیر] گفته: ابوداود نیز حدیثی بدین معنی روایت کرده است].

394 ـ (4) وفی المتَّفق علیه: قیل لعَبد الله بن زید بن عاصم: تَوَضَّأْ وُضُوءَ رسول الله ج، فَدَعَا بِإِنَاءٍ، فَأکْفَأَ منه على یَدَیهِ، فَغَسَلَهُما ثلاثاً، ثمَّ أدخل یدهُ فاستخرجها، فمَضمض واستنشقَ من کَفٍّ واحدة، ففَعل ذلک ثلاثاً، ثم أدخلَ یده فاستخرجها، فغسَل وجهَه ثلاثاً، ثمَّ أدْخل یده فاستخرجها، فغسل یدیهِ إلى المِرفقَین مرتین مرتین، ثمَّ أدْخلَ یدَه فاستخرجها، فمَسَح برأسه، فأقْبل بیدَیه وأدْبرَ، ثمَّ غسلَ رجلَیه إلى الکعَبین، ثمَّ قال: هکذا کان وُضُوءُ رسولِ اللَّهِ. ـ وفی روایةٍ: فأقبلَ بِهِما وأدبرَ، بَدَأ بمقدَّم رأسه، ثمَّ ذهب بهما إلى قفاه، ثمَّ ردَّهما حتى رجَع إلى المکانِ الذی بدَأ منه، ثُمَّ غَسَل رِجلَیهِ. ـ وفی روایة: فمَضمَضَ واستنشقَ واستَنثرَ ثلاثاً بثَلاث غَرَفات من ماءٍ. ـ وفی روایةٍ أُخرى: فمضمضَ واستنشق من کَفَّةٍ واحدة، ففعلَ ذلک ثلاثاً. ـ وفی روایةٍ للبخاری: فَمَسَحَ رأسه فأقبَل بهما وأدْبر مرَّة واحدة، ثمَّ غسل رجلیه إلى الکعبین. ـ وفی أخرى له: فمَضمضَ واستَنثرَ ثلاث مرات من غُرْفةٍ واحِدَةٍ([4]).

 394- (4) و در بخاری و مسلم چنین آمده است: «از عبدالله بن زید بن عاصم س درباره‌ی کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج سؤال شد، وی به خاطر اینکه به نحو احسن و به صورت عملی وضوی رسول الله ج را برای ایشان به تصویر بکشد و برایشان آموزش و تعلیم دهد، ظرف پر آبی برای وضو خواست، آن‌گاه سه بار آب را بر هردو کف دست‌هایش ریخت و آنها را شست، پس از تمیزکردن آنها، دست خویش را در ظرف آب فرو برد و با یک مشت آب، دهان و بینی خود را شست، و این کار را سه مرتبه تکرار نمود، سپس دستش را در ظرف آب فرو کرد و سه بار صورتش را شست پس از آن دوباره دستش را در ظرف آب فرو برد و دست‌هایش را هریک دو بار با آرنج شست. بعد از آن دستش را در ظرف آب فرو کرد و سرش را مسح نمود و دست‌هایش را (از جلوی سر) بر سرش کشید و به عقب برگرداند.

و در آخر پاهایش را با قوزک شست، آن‌گاه عبدالله بن زید س گفت: کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج چنان بود که برایتان به طور عملی به تصویر کشیدم.

و در بعضی روایات آمده است: «عبدالله بن زید س، سرش را از جلوی سر مسح نمود اینگونه که دست‌هایش را از جلوی سر به پشت، و از پشت به جلو کشید، بعداً پاهایش را شست».

و در روایتی دیگر آمده است: «عبدالله بن زید س (دستش را در ظرف آب فرو کرد و) سه بار دهان و بینی را با سه مشت آب شست، و هر بار بینی را هم تمیز می‌کرد».

و در بعضی از روایات می‌خوانیم: «عبدالله بن زید با یک مشت آب، دهان و بینی را شست و این کار را سه بار تکرار کرد».

و در روایت بخاری آمده است: «عبدالله بن زید س (دستش را در آب فرو کرد و) سرش را مسح نمود و دست‌هایش را یکبار بر سرش مالید و به عقب برگرداند، و در آخر پاهایش را با قوزک شست.» و در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «عبدالله بن زید س با یک مشت آب، سه بار دهان و بینی خود را شست».

 395 ـ (5) وعن عبد الله بن عبَّاس س،، قال توضَّأ رسولُ الله ج مَرَّةً مَرَّةً، لم یَزِدْ على هذا. رواه البُخاری([5]).

395- (5) عبدالله بن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج وضو گرفت و هر عضو خویش را بیشتر از یک بار نشست.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

396 ـ (6) وعن عبد الله بن زیدٍ: أنَّ النبیَّ توضَّأ مَرَّتین مَرَّتینِ. رواه البخاری([6]).

396- (6) عبدالله بن زید س گوید: پیامبر ج وضو گرفت و هر عضو خود را دو بار شست.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

397 ـ (7) وعن عثمانَ، س، أنَّه توضَّأ بالمَقَاعد. فقال: ألا أُرِیَکُم وضوءَ رسولِ الله ج؟ فَتَوَضَّأ ثَلاثاً ثَلاثاً. رواه مسلم([7]).

397- (7) از عثمان س روایت است که وی در مکان اجتماع و گردهمایی مردم وضو گرفت و خطاب به آنان گفت: آیا به شما کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج را نشان دهم؟ آنگاه وضو گرفت و هر عضوی از اعضای وضو را سه بار شست.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «مَقاعد»: به احتمال زیاد نام مکانی در شهر مدینه است. گویند: حضرت عمرس در بیرون مسجد، مکانی برای اجتماع و گردهمایی مردم بنا کرد، تا مردم در آنجا به رجز خوانی، سرودن اشعار، نقل حکایات و غیره بپردازند.

از مجموع روایات و اخبار رسیده به ما درباره‌ی کیفیت و چگونگی وضوی پیامبر ج معلوم می‌شود که عادت و معمول آن حضرت ج چنین بود که هر عضو را سه بار می‌شست، و یک بار بر سر مسح می‌کرد.

اینطور که دست‌هایش را یکبار بر سرش می‌مالید و به عقب بر می‌گرداند، ولی گاهی نیز اتفاق می‌افتاد که هر عضو را فقط یک بار یا دو بار می‌شست، تا به تمام مسلمانان و نمازگزاران بفهماند که اگر هرعضو یک یا دو بار شسته شود، وضو جایز و درست است، و خلل و نقصی در صحت و درستی وضو ایجاد نخواهد شد.

و در حقیقت پیامبر ج کارهای جایز را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام و ناجایز هستند، ولی بر کارهای سنت و واجب دوام داشته است.

در اینجا هم پیامبر ج با دوام بر سه بار شستن هرعضو به ما نشان داده است که سه بار شستن هر عضو بهتر و سنت است. و با یکبار یا دو بار شستن هر عضو، نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است.

و اگر می‌بینیم که در کیفیت و چگونگی مضمضه (شستن دهان) و استنشاق (شستن بینی) و مسح سر، روایات مختلف و گوناگون است، همه برای بیان جواز است، و گر نه عادت و معمول آن حضرت ج چنین بود که هر عضو را سه بار می‌شست، و یک‌بار بر سر (از جلو به پشت و از پشت به جلو) مسح می‌کرد.

 

398 ـ (8) وعن عبد الله بن عَمْرٍو، قال: رَجَعنَا مَعَ رسولِ الله ج من مَکَّةَ إلى المدینة، حتى إذا کُنَّا بماءٍ بالطریق تَعجَّلَ قومٌ عِندَ العَصْرِ، فَتَوَضَّؤوا وَهُم عُجَّالٌ، فَانتَهَیْنا إلَیهِم وأعقابُهم تلوحُ لم یَمَسَّها الماءُ، فقال رسولُ الله ج: «وَیْلٌ للأعقابِ مِنَ النَّارِ، أسبِغُوا الوُضَوءَ». رواه مسلم([8]).

398- (8) عبدالله بن عمرو س گوید: در سفری که با رسول‌خدا ج بودیم و از مکه‌ی مکرمه به مدینه‌ی منوره باز می‌گشتیم، چون در میانه‌ی راه به آبی رسیدیم، برخی از همراهان و همرکابان از عجله و شتاب کارگرفتند و با عجله و شتاب و بدون رعایت آداب و سنن، و شرایط و اصول، وضو گرفتند. و هنگامی که ما بدانها رسیدیم، دیدیم که پاشنه‌ی پاهایشان بر اثر خشکی نمایان و هویدا است.

آنجا بود که رسول‌خدا ج فرمود: «وای به حال کسانی که پاهایشان را در وضو خوب نمی‌شویند. چنین کسانی به عذاب شدید و سخت دوزخ گرفتار خواهند شد. پس شما نیز وضوی خوب و کامل و با رعایت شرایط و اصول و آداب و سنن بگیرید و آب را به تمام اعضای واجب‌الغسل برسانید و فرض و واجب و سنت و مستحب آن را رعایت کنید».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

399 ـ (9) وعن المُغیرةِ بن شُعبة، قال: إنَّ النبیَّ توضَّأ فَمَسَحَ بِنَاصِیَتِه وعَلَى العِمامةِ وعلى الخُفَّین. رواه مسلم([9]).

399 - (99) مغیرة بن شعبه س گوید: پیامبر ج وضو گرفت و بر موی پیشانی (یعنی به اندازه‌ی موی پیشانی) و عمامه‌ی خویش مسح کرد و (به جای شستن پاها) بر موزه‌ها مسح نمود.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: بر پایه‌ی این حدیث و احادیثی دیگر، می‌توان گفت که مسلک امام احمد، اوزاعی، اسحاق، وکیع بن جراح، این است که اکتفای مسح بر عمامه جایز است.

امام شافعی بر این باور است که اکتفا نمودن به مسح بر عمامه جایز نیست، بلکه پس از مسح مقدار مفروض، به خاطر سنت استیعاب [سنت مسح تمام سر] می‌توان بر عمامه مسح نمود.

امام ابوحنیفه و امام مالک معتقدند که اکتفانمودن به مسح بر عمامه جایز نیست و علاوه از آن، پس از مسح مقدار مفروض نیز با مسح بر عمامه، سنت استیعاب [سنت مسح تمام سر] ادا نمی‌گردد. البته از مجموع تمام روایات و اخباری که در این زمینه آمده‌اند، می‌توان چنین برداشت کرد که آن حضرت ج هیچ‌گاه تنها بر عمامه مسح نکرده است، بلکه مقدار مفروض سر را مسح می‌فرمود و بعد با دست خود بر عمامه مسح نموده است. و این عمل نیز برای بیان جواز بوده است.

و در حقیقت پیامبر ج این کار را انجام داده تا مردم گمان نکنند که این کار حرام و ناجایز است و با انجام این کار، جایز بودن آن را اعلام داشته است.

چنانچه در همین حدیث مورد بحث نیز، وارد شده است که پیامبر ج هم بر موی پیشانی مسح نموده و هم بر عمامه. یعنی تنها بر عمامه مسح نکرده است، بلکه مقدار مفروض سر را مسح کرده و بعد با دست خود بر عمامه مسح نموده است.

 

«مسح بر موزه»: هرکس وضو بگیرد و پس از گرفتن وضو، موزه بپوشد، آن‌گاه وضوی او باطل شود و بخواهد دوباره وضو بگیرد می‌تواند در صورتی که مقیم باشد، مدت بیست و چهار ساعت به جای شستن پاها، روی همان موزه مسح کند، و در صورتی که مسافر باشد، مدت سه شبانه‌روز می‌تواند روی همان موزه مسح کند، که این بخششی از سوی خداوند متعال است و به وسیله‌ی آن بر بندگانش آسان گرفته و دشواری را از آنان برداشته است، چرا که این کار به خصوص در روزهای سرد زمستان که هوا بسیار سرد است و شستن پاها با آب سرد مشکل است، وضو را آسان‌تر می‌کند.

فقهاء و صاحب‌نظران اسلامی برای مسح بر موزه شرایطی را در نظر گرفته‌اند که شماری از آنها عبارتند از:

- موزه به گونه‌ای باشد که بتوان با آن به راحتی راه رفت (منظور موزه‌های چرمی یا چارق است).

1-  در موزه شکافی به اندازه‌ی سه انگشت یا بیشتر نباشد.

2-  چندان ضخیم و زبر باشد که پوست پا پیدا نباشد و هنگام مسح، رطوبت دست به پا نرسد (مانند چرم و نمد).

3-  موزه را بعد از وضو و شستن هردو پا بپوشد.

4-  خفین باید تا قوزک را بپوشاند.

بنابر این مسح بر خفین، مشمول جوراب‌های نازک امروزی نمی‌شود.

400 ـ (10) وعن عائشةَ لا، قالت: کانَ النبیُّ ج یُحبُّ التَّیمُّنَ مَا اسْتَطاعَ فی شَأنِه کُلِّه: فی طُهورِه وتَرَجُّله وتنعُّله. متفق علیه([10]).

400- (10) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج به اندازه‌ی توان و قدرت خویش، در شروع و انجام تمام کارهای خیر و باارزش خود، طرف راست را دوست می‌داشت. و در تمیزنمودن بدنش، و شانه‌کردن موهای سرش، و به هنگام پوشیدن کفشش (و خلاصه در تمام امور خویش) طرف راستش را به جلو می‌انداخت و با طرف راست آن را شروع می‌کرد و از این کار لذت می‌برد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].


فصل دوم

401 ـ (11) عن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا لَبِستُمْ وإذا تَوضَّأتُمْ، فَابدَؤوا بأَیامِنِکم». رواه أحمد، وابوداود([11]).

401- (11) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «وقتی لباس پوشیدید و وضو گرفتید، اعضای سمت راست خود را به جلو اندازید و با طرف راست، آن را شروع کنید».

[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کرده‌اند].

 402 ـ (12) وعن سعید بن زیدٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «لا وُضوءَ لمن لم یَذْکُرِ اسمَ الله علیه». رواه الترمذی، وابن ماجة([12]).

402- (12) سعید بن زید س گوید: پیامبر ج فرمود: «کسی که بدون گرفتن نام خدا، وضو می‌گیرد، بهره‌ای از وضوی خود نبرده است (و چنین وضویی از نظر تأثیر باطنی و معنوی، و نورانیت و درخشندگی، و قبولیت و درستی، بسیار ناقص و بی‌نور خواهد بود).

[این حدیث را ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: در متن حدیث بالا عبارت «لا وضوء» آمده است، در اینجا نفی وجود، مراد نیست بلکه نفی کمال، مراد است. یعنی چنین وضویی درست است، ولی از لحاظ تأثیر باطنی و معنوی، و نورانیت و قبولیت، بسیار ناقص و بی‌نور خواهد بود و به صاحبش نفعی نخواهد رساند و از نورانیت و قبولیت، آن را خواهد انداخت، زیرا هر کاری که در آن نام خدا برده نشود، ناقص و ناتمام و دم‌‌بریده و بی‌برکت، و بی‌تأثیر و بی‌روح خواهد بود، و به صاحبش نفع و سود چندانی از نورانیت و قبولیت نخواهد رساند.

و در حقیقت اگر انسان می‌خواهد در هر کاری به خیر و برکت برسد، برایش زیبنده است که خویشتن را به خدا پیوند و ارتباط دهد و در هر حال و در هر کار، نام او را بر زبان براند، چرا که خداوند است که با پرتو لطف بی‌کران خود جهان را از نیستی به هستی آورده است و آن را پیدا کرده است.

هر یک از مخلوقات را در پرتو هدایت تکوینی و تشریعی و خرد خدادادی، به راه و روش و کار و وظیفه‌ی خود آگاه و آشنا فرموده است. پیوسته هم جهان و هم جهانیان را در پرتو نور و نام خود می‌پاید و مراقبت می‌نماید. خدا برای چشم‌های بینا و دل‌های آگاه، آشکار است و او هستی را پدیدار کرده است و همه چیز هستی، بر وجود پایدار او دلالت دارد، بدون وجود خدا و نام او لحظه‌ای بر جای نمی‌ماند. همه‌ی انوار هستی از نور و نام و یاد او مایه می‌گیرد و به نور و نام پاک او منتهی می‌گردد.

اوست که جهان را می‌گرداند و انسان را با وحی و عقل و دانش رهنمود، و حیوان را با غریزه، رهبری و زمین را و زمان و همه چیز جهان را بگونه‌ای به وظیفه‌ی خویش آشنا و در مسیر خود هدایت و رهنمون فرموده است و سراسر جهان را نظم و نظام بخشیده و همه‌ی ذرات زمین و کرات آسمانی را با نام خود همچون حلقه‌های زنجیر به هم پیوند داده است.

پس برای انسان مسلمان، مناسب است که در هر حال نام او را بر زبان جاری کند، چرا که رویکرد اساسی اسلام در آداب عبادی و عمومی خود این است که در تمامی حالات و لحظات، مسلمان را با خدا پیوند دهد و به همین خاطر از فرصت‌های طبیعی و مناسبات عادی و مسایل شرعی نیز که پیوسته در روز یک یا چند بار تکرار می‌گردند، استفاده می‌نماید تا از این رهگذر، فرد مسلمان پیوسته به یاد خدا باشد و با او در پیوند و در ارتباط باشد و حضرت باجلال و کبریایی او را به وسیله‌ی «بسم الله»، تسبیح، تهلیل، تکبیر، تحمید و یا دعا به یاد آورد.

 403 ـ (13) ورواه أحمدُ، وابوداود عن أبی هریرة([13]).

403- (13) و همین حدیث را احمد و ابوداود نیز از «ابوهریره» روایت کرده‌اند.

404 ـ (14) والدَّارمیُّ عن أبی سعید الخدریّ، عن أبیه، وزادوا فی أوَّله: «لا صَلاةَ لمنْ لا وُضُوءَ له»([14]).

404- (14) و دارمی نیزاین حدیث را از ابوسعید خدری س و او نیز از پدرش (مالک بن سنان س) روایت کرده و همه (احمد، ابوداود و دارمی) در اول حدیث این عبارت را نیز افزوده‌اند: کسی که بدون گرفتن وضو، نمازبخواند، نماز او اصلاً درست و صحیح نیست. (چرا که همانطور که نماز کلید بهشت است. طهارت و پاکی هم کلید عبادت روزانه یعنی نماز است بنابراین نماز هیچ انسان مسلمانی صحیح نیست، مگر اینکه خود را از حدث اصغر (بی‌وضویی) و ازحدث اکبر (جنابت) پاک گرداند.

شرح: درعبارت بالا، نویسنده‌ِ‌ی مشکاة، دچار دو سهو و اشتباه شده است:

1-  درسندحدیث: نگارنده‌ی مشکاة، در سند حدیث چنین گفته است: «عن ابی سعید الخدری عن ابیه» در حالی که در سنن دارمی، سلسله‌ی سند حدیث به ابوسعید خدری می‌رسد، و او نیز مستقیماً از پیامبر ج نقل می‌کند. چنانچه در «سنن دارمی» آمده است:

«اخبرنا عبدالله بن سعید، قال: اخبرنا ابوعامر العقدی، قال: اخبرنا کثیر بن زید، حدّثنی ربیح بن عبدالرحمن بن ابی سعید الخدری عن ابیه(عبدالرحمن) عن جدّه (ابی سعید الخدری) عن النبی ج قال: لاوضوء لمن لم یذکر اسم الله علیه».

2-   دومین اشتباه و سهو نویسنده‌ی مشکاة در این قولش می‌باشد که گفته: «و زادوا فی اوّله: لا صلاة لمن لاوضوء له» در حالی که در اول حدیث دارمی این عبارت موجود نیست، و فقط احمد و ابوداود این جمله را در حدیث افزوده‌اند نه دارمی».

405 ـ (15) وعن لَقیط بن صَبْرة، قال: قلتُ یا رسولَ الله! أخبِرنی عن الوُضوءِ. قال: «أَسْبغِ الوُضوءَ، وخَلِّلْ بین الأصابِعِ، وبالِغْ فِی الاِستِنشَاقِ إلاَّ أنْ تَکُونَ صائماً». رواه ابوداود، والترمذی، والنِّسائی، وروى ابن ماجة والدارمیّ إلى قوله: «بین الأصابع»([15]).

405- (15) لقیط بن صبرة س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! از (آداب و سنن، و مستحبات) وضو برایم بگو. پیامبر ج در پاسخ فرمود: «وضوی خوب و کامل بگیر و آب به تمام اعضای واجب الغسل برسان، و فرض و سنت آن را رعایت کن، و هرگاه دست‌ها و پاهای خویش را شستی، خلال میان انگشتان آنها را فراموش مکن، بلکه در وقت وضو، انگشتان را در میان یکدیگر برآور تا آب در آنها رسد، و در وقت وضو، خوب آب را با نفس به درون بکش و استنشاق کن، مگر اینکه روزه‌دار باشی (چرا که در حال روزه، اگر زیاد استنشاق کنی و آب را در بینی خویش بالا کشی، ممکن است که روزه‌ات را فاسد گرداند).

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسائی روایت کرده‌اند. و ابن‌ماجه و دارمی نیز این حدیث را تا عبارت «بین الاصابع» روایت نموده‌اند].

«استنشاق»: آب را با نفس به درون بینی کشیدن را گویند.

«اَسبغ الوضوء»: وضوی خوب و کامل و با رعایت فرض و سنت بگیر و آب را به تمام اعضای واجب الغسل برسان.

406 ـ (16) وعن ابن‌عباس، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا تَوَضَّأتَ فَخَلِّلْ بَینَ أصَابِعِ یَدََیْکَ وَرِجْلَیکَ». رواه الترمذی. وروى ابن ماجة نحوَه. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ غریب([16]).

406- (16) ابن ‌عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه وضو گرفتی، انگشتان دست‌ها و پاهای خویش را در میان یکدیگر برآور تا آب در آنها رسد (و جایی خشک نماند و آب به تمام اعضای واجب الغسل برسد)».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است. و ابن‌ماجه نیز بسان همین حدیث روایت کرده است].

407 ـ (17) وعن المُسْتوْرِد بن شدَّاد، قال: رَأیتُ رسولَ الله ج إذا تَوَضَّأ یَدْلُکُ أصابعَ رِجلَیه بخِنْصَرِه. رواه الترمذی، وابوداود، وابن ماجة([17]).

407- (17) مُستورد بن شداد س گوید: رسول‌خدا ج را دیدم که در وقت وضو، انگشت کوچک دست خویش را در میان انگشتان پاها بر می‌آورد و آنها را خلال می‌کرد تا آب در آنها رسد و جایی خشک نماند.

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

«خِنصر»: انگشت کوچک دست. «یَدلک»: از ماده‌ی «دَلک»: چیزی را مالیدن و سائیدن. یعنی پیامبر ج در وقت وضو گرفتن با انگشت کوچک دست، انگشتان پاهای خویش را می‌مالید و می‌سائید تا جایی از آنها خشک نماند و آب به تمام اعضای واجب الغسل برسد.

408 ـ (18) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج إذا تَوَضَّأ أخَذَ کَفّاً مِن ماءٍ، فَأدخَلَه تَحتَ حَنکِه، فَخَلَّلَ به لِحْیَتَه، وقالَ: «هکذا أمَرَنی رَبِّی». رواه ابوداود([18]).

408- (18) انس س گوید: پیامبراکرم ج عادت داشت که چون وضو می‌گرفت، با کف دستش آب می‌گرفت و آن را در زیر چانه‌ی خویش قرار می‌داد و با آن محاسن خود را خلال می‌کرد و می‌فرمود: «پروردگارم مرا این‌گونه فرمان داده است» (پس برای تمام نمازگزاران نیز مناسب است که به پیامبر ج تأسی و اقتدا ورزند و در وقت وضو، با کف دست‌هایشان آب گرفته و آن را در زیر چانه برآورند و ریش خویش را خلال کنند تا آب در آن رسد و جائی خشک نماند).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«حَنَکه»: زیر زنخ.

409 ـ (19) وعن عثمان س: أنَّ النَّبیَّ کانَ یُخلِّلُ لحِیَتَه. رواه الترمذی والدارمی([19]).

409- (19) عثمان س گوید: پیامبر ج در وقت وضو، ریش خویش را خلال می‌کرد (اینطور که مشتی از آب گرفته و آن را زیر چانه قرار داده و با آن ریش خود را می‌مالید و می‌سائید تا جایی از آن خشک نماند و آب به تمام آن برسد).

[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کرده‌اند].

410 ـ (20) وعن أبی حیَّةَ، قال: رَأیتُ عَلِیّاً س تَوَضَّأَفغسل کَفَّیهِ حتى أنقَاهُمَا، ثُمَّ مَضمَض ثَلاثاً، وَاستَنشَقَ ثلاثاً، وَغَسَلَ وَجهَه ثَلاثاً، وذِراعَیهِ ثَلاثاً، وَمَسَحَ برأسه مَرَّةً، ثم غَسلَ قدَمَیه إلى الکعبین، ثم قامَ فَأخَذَ فَضْلَ طَهوره فَشَرِبَه وهو قائم، ثم قال: أحبَبتُ أن أرِیَکم کیفَ کانَ طُهورُ رسول الله ج. رواه الترمذی، والنسائی([20]).

410- (20) ابو حیه س گوید: علی س را دیدم (که کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج را اینگونه برای ما به تصویر کشید:) وی برای تعلیم و نشان دادن مردمان، مانند پیامبر ج، وضو گرفت، و نخست هردو کف دست‌هایش را خوب شست، و پس از تمیزکردن آنها، سه بار دهان و بینی را با آب شست، سپس سه بار صورت و سه بار دست‌هایش را (تا آرنج) شست. بعد از آن سرش را یکبار مسح کرد، و پس از مسح سر، پاهایش را با استخوان برجسته‌ای که در ابتدای ساق و انتهای پشت پا قرار دارد و به قوزک معروف است، شستشو داد، و در آخر، از جای برخاست و در حال ایستادن، باقیمانده‌ی آب وضوی خود را نوشید. آن‌گاه که از وضو فراغت یافت، گفت: دوست داشتم به شما کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج را تعلیم و نشان دهم (و اینگونه نیز کردم).

[این حدیث را ترمذی و نسائی روایت کرده‌اند].

شرح: «نوشیدن باقیمانده‌ی آب وضو»: در این باره شیخ الهند(رحمةا لله علیه) گوید:

«مقصد اصلی و هدف اساسی از وضو و طهارت، پاکیزگی وطهارت باطنی و درونی است، ولی در وضو به صورت عملی، فقط اعضای ظاهری بدن شسته می‌شود که صرفاً طهارت و پاکیزگی ظاهری (یعنی طهارت از بی‌وضویی، از جنابت و رفع نجاست از بدن، لباس و مکان) حاصل می‌شود، لیکن پس از فارغ شدن از وضو، دو عمل دیگر نیز مستحب قرار داده شده که آن دو در ایجاد طهارت باطنی و درونی نقش به سزایی را ایفا می‌کنند، وآن دو کار عبارتند از:

1-  نوشیدن باقیمانده‌ی آب وضو.

2-  پاشیدن قطره‌های آب در شرمگاه و یا بر روی شلوار.

فلسفه و حکمت این کار نیز این است که منبع و سرچشمه‌ی تمامی‌گناهان در جسم انسان، فقط در دو چیز خلاصه می‌شود که یکی دهان(زبان) و دیگری شرمگاه است. برای از میان بردن اثرات شهوت شکم، نوشیدن باقیمانده‌ی آب وضو توصیه شده و برای زائل نمودن اثرات منفی و زیانبار شهوت شرمگاه، پاشیدن قطره‌های آب بر روی شلوار، سفارش شده است، تا به برکت این عمل، انسان از گناهان زبان و شرمگاه در امان باشد و طهارت باطنی و معنوی حاصل نماید».

و این حکمت و فلسفه‌ی لطیف و باریکی است که باید مسلمانان در وقت وضو، آن را نصب‌العین وآویزه‌ی گوش خویش قرار دهند، تا ـ ان شاءالله ـ در کنار طهارت ظاهری، طهارت و پاکیزگی باطنی و معنوی را نیز به دست آوردند.

411 ـ (21) وعن عبدِ خیرٍ، قال: نحن جلوسٌ نَنْظُرُ إلى عَلیٍ س حین تَوَضَّأَ، فَأَدخَلَ یَدَه الیُمْنى فَمَلَأَ فَمَه، فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، ونَثَرَ بیدهِ الیُسرى، فَعَلَ هذا ثلاثَ مرَّاتٍ، ثم قال: من سَرَّه أن یَنظرَ إلى طُهورِ رسولِ الله ج، فهذا طُهورُه، رواه الدارمیّ([21]).

411- (21) عبدخیر س گوید: باری در جایی نشسته بودیم و وضوی علی س را نگاه می‌کردیم. وی وضو گرفت و دست راستش را در ظرف آب فرو برد و با آب آن، دهان و بینی خود را شست، و با دست چپ، بینی خود را تمیز و پاک کرد و این کار را سه بار تکرار نمود. (یعنی هر بار با دست راست، آب در دهان و بینی خود می‌کرد و با دست چپ، بینی خویش را تمیز و پاک می‌نمود).

آن‌گاه گفت: کسی که دوست دارد به کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج بنگرد، بداند که وضوی رسول‌خدا ج اینچنین بود (و من نیز به تأسی و اقتدا از ایشان چنان وضو گرفتم که ایشان به من تعلیم وآموزش داده بودند).

[این حدیث را دارمی روایت کرده است].

«و نثر بیده الیسری»: بینی خویش را از کثافتی‌ها و آلودگی‌ها و میکروب‌ها تمیز نمود.

«اِستنشاق» به معنای آب در بینی‌کردن، و «استنثار» به معنای: تمیزکردن بینی از کثافت و میکروب‌هایی است که در قسمت بالای بینی جمع می‌شوند. و سنّت است که «استنشاق»، با دست راست، و«استنثار» با دست چپ صورت گیرد. چرا که شریعت مقدس اسلام، در انجام تمام کارهای خیر و نیک، دست راست، و برای انجام کارهای مکروه و ناپاک، دست چپ را اختصاص داده است، و بدین ترتیب است که اصول بهداشتی به نحو احسن به مرحله‌ی اجراء درمی‌آید.

پس سپاس و آفرین خدا را سزاست که چنین آئین و پیامبری را به سوی ما فرستاد.

412 ـ (22) وعن عبدِ الله بن زید، قال: رَأَیتُ رسولَ الله ج مَضمَضَ واستَنشَقَ من کَفّ ٍ واحدةٍ، فَعَلَ ذلک ثلاثاً. رواه ابوداود، والترمذی([22]).

412- (22) عبدالله زید س گوید: رسول‌خدا ج را دیدم که با یک کف دست، آب بر می‌داشت و با آن دهان و بینی خود را می‌شست و این کار را سه بار تکرار می‌فرمود.

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

413 ـ (23) وعن ابن عبَّاسٍ، أنَّ النبیَّ مَسَحَ برأسهِ، وأُذُنَیهِ، باطنَهما بالسبَّاحتینِ، وظاهِرَهُما بإبهامیهِ. رواه النسائی([23]).

413- (23) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: پیامبراکرم ج (وضو گرفت و پس از شستن کف دست‌ها، دهان، بینی، چهره، و دو دست تا آرنج) سر خویش را مسح نمود و همراه با آن قسمت داخلی و بیرونی گوش‌ها را اینگونه که داخل گوش‌ها را با دو انگشت سبّابه، و بیرون آنها را با دو انگشت «ابهام» مسح فرمود.

[این حدیث را نسائی روایت کرده است].

شرح: نزد چهار امام (امام ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد) حکم گوش‌ها، مسح است، نه غَسل(شستن) و روش معروف مسح گوش‌ها بنا براین حدیث این است که مسح قسمت داخلی گوش‌ها با دو انگشت سبابه، و قسمت بیرونی آنها با دو انگشت ابهام صورت می‌گیرد.

414 ـ (24) وعن الرُّبَیِّعِ بنتُ مُعوِّذ:أنَّها رَأتِ النَّبیَّ ج یَتَوَضَّأُ، قالت فَمَسَحَ رَأسَه ما أقبَلَ مِنه وَما أدبَرَ، وَصُدغَیْه، وأُذُنیه مرَّة واحدةً. وفی روایة، أنَّه توضَّأَ فَأدخَلَ أُصبُعَیْه فی حُجْرَیْ أُذُنَیهِ. رواه ابوداود. وروى الترمذی الروایة الأولى، وأحمد وابن ماجة الثانیة([24]).

414- (24) از ربیع بنت معوذ س روایت شده که وی پیامبر ج را دیده که وضو می‌گیرد. وی گوید: رسول‌خدا ج جلو و عقب سر خویش را مسح کرد (یعنی تمام سرش را مسح نمود) و نیز هردو شقیقه و هردو گوش خویش را یک مرتبه مسح نمود.

و در روایتی دیگر آمده است: پیامبر ج وضو گرفت (و وقتی خواست گوش‌هایش را مسح کند) دو انگشت خود را در سوراخ گوش‌هایش داخل کرد (و قسمت داخلی آنها را با انگشت سبابه و قسمت بیرونی آنها را با انگشت ابهام مسح نمود).

[حدیث اول را ترمذی، و حدیث دوم را احمد و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «صُدغَیه» ـ صُدغ ـ: شقیقه، گیچگاه. یک طرف پیشانی بین چشم و گوش، موی روی شقیقه.

«مرّة واحدة»: مسلک امام ابوحنیفه، مالک، احمد، اسحاق، سفیان ثوری، و جمهور علماء این است که سر و گوش‌ها فقط یکبار مسح کرده شود. ولی امام شافعی می‌گوید: چنان‌که اعضای شستنی سه بار در وضو شسته می‌شوند، سنّت این است که سر نیز سه بار مسح گردد.

415 ـ (25) وعن عبد الله بن زید: أنَّه رَأَى النَّبیَّ ج تَوَضَّأَ، وَأنَّه مَسَحَ رأسَهُ بماءٍ غیرِ فَضْلِ یدیه. رواه الترمذی. ورواه مسلم مع زوائِدَ([25]).

415- (25) از عبدالله بن زید س روایت است که وی پیامبر ج را دید که وضو گرفت و با آبی جدید، سرش را مسح نمود (یعنی برای مسح سر، آب جدیدی برگرفت و با باقیمانده‌ی آب دست‌ها، سرش را مسح نکرد).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و مسلم نیز با بیان زوایدی آن را روایت نموده است].

شرح: جمهور برای مسح سر، آب جدید را شرط قرار داده‌اند از این‌رو نزد آنان، اگر از باقیمانده‌ی آب دست‌ها، مسح سر صورت گیرد وضو صحیح نیست، چرا که مسح سر با آب جدید در نزد آنان، شرط صحت وضو است، در حالی که نزد احناف، مسح سر با آب جدید، فقط سنت است و شرط صحت وضو نیست. و این حدیث نیز فقط سنّت‌بودن برگرفتن آب تازه و جدید را برای مسح سر ثابت می‌کند نه وجوب آن را. از این‌رو اگر فردی از باقیمانده‌‌ی آب دست‌ها، مسح سر کرد، وضویش درست است، چون برگرفتن آب جدید براساس این حدیث فقط سنّت است، نه شرط صحت وضو.

416 ـ (26) وعن أبی أُمامةَ، ذَکَرَ وُضُوءَ رسول الله ج، قال: وکان یَمسَحُ الماقَین، وقال: الأُذُنانِ مِنَ الرَّأسِ. رواه ابن ماجة، وابوداود، والترمذی. وذکرا: قال حمَّادٌ: لا أدری: «الأُذُنان مِنَ الرَّأس» من قول أبی أُمامَةَ أَم من قول رسولِ الله ج([26]).

416- (26) از ابوامامه س روایت است که وی از کیفیت و چگونگی وضوی پیامبر ج سخن به میان آورد وگفت: پیامبر ج (وضوی خوب و کامل می‌گرفت و آب به تمام اعضای واجب‌الغسل می‌رساند و فرض و سنّت آن را رعایت می‌کرد. از این‌رو، هرگاه صورتش را می‌شست، به خاطر اینکه آب به تمام اعضای واجب الغسل برسد) گوشه‌ی دو چشمش را که متصل به بینی بود، خوب دست می‌کشید (تا آب به چشمانش برسد، و خس و خاشاک وآثار باقیمانده از سرمه و غیره، مانع رسیدن آب بدانجا نشود) و می‌فرمود: گوش‌ها (در حکم مسح سر) تابع سر است (لذا برای مسح گوش‌ها نیاز به آبی جدید نیست).

این حدیث را ابن‌ماجه، ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند. و ابوداود و ترمذی گفته اند: «حمّاد» که راوی این حدیث است، می‌گوید: نمی‌دانم که جمله‌ی «الاُذنان من الرأس» از قول ابوامامه است یا از قول پیامبر ج (یعنی نمی‌دانم که آیا این جمله در حکم حدیث موقوف است یا حدیث مرفوع).

شرح: «الماقین» مثنی «المأق»: گوشه‌ی‌ِ چشم که متصل به بینی است و اشک از آنجا به درون بینی می‌رود.

«الاُذنان من الرأس»: در میان فقهاء و اندیشمندان و صاحب‌نظران اسلامی در این‌باره که آیا برای مسح گوش‌ها آب جدیدی لازم است یا آب سر کافی است، اختلاف نظر وجود دارد:

امام شافعی بر این عقیده است که برای مسح گوش‌ها، آب جدید ضروری و الزامی است. ولی احناف، امام احمد، سفیان ثوری، عبدالرحمن بن مبارک و در قول مشهور امام مالک، و دیگر علماء، بر این باورند که نه تنها برای مسح گوش‌ها آب جدید واجب و لازم نیست، بلکه سنت این است که مسح گوش‌ها از باقیمانده‌ی آب سر، انجام گیرد.

و دلیل این گروه از اندیشمندان و صاحب نظران فقهی، همین حدیث «الاذنان من الرأس» است. یعنی گوش‌ها در حکم مسح سر، تابع سر می‌باشند. لذا برای مسح گوش‌ها نیاز به آبی جدید نیست.

اما با همین وجود، باز هم اگر تَری دست‌ها کاملاً از بین رفته باشد، در این صورت گرفتن آب جدید مشروع و مسنون است. یعنی اگر فردی سرش را مسح کرد و تَری دست‌ها کاملاً از بین رفت، در این صورت برگرفتن آب جدید برای مسح گوش‌ها، نه تنها مشروع، بلکه مسنون نیز می‌باشد.

قال حمّاد: لااَدری «الأذنان من الرأس» من قول ابی امامة...؟»: امام ترمذی و ابوداود برای اینکه در مرفوع بودن این حدیث شک و تردید وارد بکنند، قول حماد بن زید که راوی حدیث است را نقل می‌‌کنند که وی می‌گوید:

«نمی‌دانم که «الاذنان من الرأس» از قول ابوامامه است یا از قول پیامبر ج».

اما باید دانست که حافظ زیلعی در «نصب الرایة» سندهای متعدد و فراوان این حدیث را نقل کرده که برخی از این اسانید خیلی قوی و معتبر هستند و در بیشتر آنها، بدون تردید، جمله «الاذنان من الرأس» به صورت مرفوع نقل شده است. از این‌رو، صرفاً اظهار تردید حماد بن زید نمی‌تواند در تضعیف حدیث نقش داشته باشد وآن را از اعتبار بیندازد.

417 ـ (27) وعن عمرو بن شُعیب، عن أبیه، عن جدِّه، قال: جاءَ أعرابیٌّ إلى النَّبیِّ یَسألُه عن الوُضُوءِ، فأرَاهُ ثَلاثاً ثَلاثاً، ثم قال: «هَکَذَا الوُضُوءُ، فمن زادَ على هذا فقد أسَاءَ وتَعَدَّى وظَلَم». رواه النسائی، وابن ماجة، وروى ابوداود معناه([27]).

417- (27) عمرو بن شعیب از پدرش(شعیب) و او نیز از جدش (عبدالله بن عمرو بن العاص س) روایت می‌کند که گفت: روزی، فردی روستایی به نزد پیامبر ج آمد و از ایشان پیرامون کیفیت و چگونگی وضو سؤال کرد.

پیامبر ج نیز (برای تعلیم و نشان دادن وی، وضو گرفت و) هر عضو از اعضای وضو را سه بار شست و به وی آموزش داد. آن‌گاه فرمود: «روش بهتر و مسنون در وضو اینگونه است پس هرکس از طرف خود در آن چیزی بیفزاید و اعضایش را بیشتر از سه بار بشوید، براستی (به خاطر ترک سنّت) مرتکب کار بدی شده و (از حدود مقرر شده‌ی شرعی) پا را فراتر گذاشته و (بر خویشتن به خاطر سختگیری و تشدّد، و مخالفت با سنت نبوی) ستم و ظلم روا داشته است. (و در حقیقت چنین فردی به دیده‌ی خود سنت پیامبر ج را ناقص می‌بیند و می‌خواهد نقص و کمبود سنّت را برطرف سازد، در حالی‌که کسی که در دین اسلام و سنت پاک نبوی، امر جدیدی می‌آورد و فکر می‌کند که کار خوب و مفیدی کرده است، در واقع گمان برده که محمد ج در ابلاغ رسالت، خیانت کرده است.

پس بدعت و نوآوری در دین و اضافه‌کردن چیزهایی در سنّت نبوی، مساوی با اتهام رسول‌خدا ج به خیانت و عدم ابلاغ کامل رسالت الهی است، حال آنکه دین مبین اسلام و سنّت تابناک نبوی کامل است، و هیچ نیازی به افزودن به آن ندارد، چون شیء کامل به هیچ وجه افزودن بر آن را نمی‌پذیرد، بلکه این ناقص است که می‌توان بدان افزود و در آن دست برد، از این‌رو یاران رسول‌خدا ج و طلایه‌داران و پیشقراولان عرصه‌ی علم و دانش و حکمت و فقاهت و اخلاص و عمل، موضعی تند و تیز در قبال این چنین افراد داشتند، چون چنین امری را مساوی با متهم‌کردن دین به نقص، و پیامبر ج را به خیانت می‌دانستند.

پس حال اگر کسی از طرف خود در وضو اضافه کند، گویا دخل و تصرفی در احکام شرع نموده و این نیز بزرگترین جسارت و گستاخی و بی‌ادبی و هتک حرمت و مخالفت با اوامر و فرامین و تعالیم وآموزه‌های تابناک و تعالی‌بخش و سعادت‌آفرین پیامبر ج است).

[این حدیث را نسائی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و ابوداود نیز به همین معنی روایت نموده است].

418 ـ (28) وعن عبد الله بن المُغفَّل، أنه سَمِعَ ابنَه یقولُ: اللَّهُمَّ إنِّی أَسألُکَ القَصرَ الأبیَضَ عَن یَمِینِ الجَنَّة. قال: أی بُنَیَّ سَلِ اللَّهَ الجنَّةَ، وتَعَوَّذْ به من النار؛ فَإنِّی سَمِعتُ رسولَ اللَّهِ یَقُول: إنه سَیَکونُ فی هذه الأُمَّةِ قَومٌ یَعتَدُّونَ فی الطُّهُور وَالدُّعاء». رواه أحمد، وابوداود، وابن ماجة([28]).

418- (28) از عبدالله بن مغفل س روایت است که نامبرده از فرزندش شنید که می‌گوید: «الّلهم انّی أسألک القصر الابیض عن یمین الجنة».«پروردگارا! من از تو می‌خواهم، که چون به بهشت وارد می‌شوم، در جانب راست آن به من قصری سپید، ببخشی».

عبدالله س گفت: فرزندم! از خدا بهشت را بخواه و به او از آتش سوزان دوزخ پناه ببر، و همین قدر کافی است، زیرا من از رسول‌خدا ج شنیدم که فرمود:

«عنقریب در این امت، گروهی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارند که در دعا و وضو، از حد می‌گذرند و پا را از گلیم خویش فراتر می‌گذارند».

[این حدیث را احمد، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «یعتدون فی الطّهور والدعا»: تجاوز در وضو چنین است که هر عضو از اعضای وضو را بیشتر ازسه بار بشوید، و یا چنان در طهارت و پاکیزگی مبالغه ورزد و زیاده‌روی کند که در وسواس بیفتد و موجبات سختی و مشقت خویش را فراهم آورد یا در مصرف آب اسراف نماید.

و تجاوز در دعا چنین است که دعاکننده در دعا، صدایش را بسیار بلند کند و فریاد برآورد، یا در دعایش چیزی را بخواهد که حق وی نیست (چون جاودانگی در دنیا)، یا دست یافتن به آنچه که ذاتاً محال است، یا دستیابی به منازل و مقامات انبیاء در آخرت، یا در دعا در پی تکلّفات و تصنعات لفظی قافیه و غیره قرار گیرد که در اثر آن در خضوع وخشوع خلل و نقص وارد شود، یا اینکه مانند فرزند عبدالله بن مغفل قیود و شرایط غیرضروری داخل کند. و یا برای عموم مسلمانان دعای بد کند و یا چنان چیزی بخواهد که برای عموم زیان‌آور باشد.

419 ـ (29) وعن أُبیّ بن کعب، عن النبی، قال: «إنَّ لِلوُضُوءِ شَیطَاناً یُقالُ له: الوَلَهَان، فَاتَّقُوا وَسوَاسَ المْاءِ». رواه الترمذی، وابن ماجة وقال الترمذی: هذا حدیث غریب، ولیس إسناده بالقوی عند أهلِ الحدیث، لأنَّا لا نَعلَمُ أحداً أسنَدَه غیر خارجةَ، وهو لیس بالقوی عند أصحابنا([29]).

419- (29) اُبی بن کعب س گوید: پیامبر ج فرمود: «بی‌گمان در وضو (برای وسوسه و بیراهه‌بری فرزند آدم) شیطانی از اهریمنان است که نام او «وَلَهان» است.

پس حال که چنین است از وسوسه و بیراهه‌بری او که در وضو پدید می‌آورد، بپرهیزید و اجتناب کنید. (یعنی وسوسه‌ی او در این‌باره که آیا آب به تمام اعضای واجب الغسل رسیده یا خیر؟ و یا هر عضو از اعضای وضو، دو بار شسته شده یا سه بار؟ و یا آب نجس است و یا پاک؟ توجهی نکنید و از آن به شدت بپرهیزید و از شر «وَلهان» به خدا پناه ببرید و خویشتن را در حفاظت خدا، از شر او و از شر وسوسه‌هایش ایمن بسازید)».

[این حدیث را ترمذی وابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و ترمذی گفته است: حدیثی غریب است و در نزد محدثین سندش قوی نیست چرا که ما نمی‌دانیم که کسی جز «خارجة (بن مصعب بن خارجة)» سندی را برای آن بیان کند. و او نیز در نزد اصحاب ما (محدثین) فردی قوی در روایت و درایت نیست].

«وَلَهان»: از ماده «وَلَه» به معنای سخت اندوهگین شدن، به طوری که نزدیک است عقلش را از دست بدهد. حیران شدن از شدت وجد یا حزن. سرگشتگی. شیفتگی. از شدت عشق شیفته وسراسیمه شدن.

و چون این شیطان با وسوسه‌های خود، انسان را سخت دچار حیرت و سراسیمگی وسرگشتگی و حیرانی می‌کند، بدو مجازاً «وَلَهان» می‌گویند.

420 ـ (30) وعن مُعاذ بن جبل، قال: رَأیْتُ رسولَ الله ج إذا تَوَضَّأ مَسَحَ وَجهَهُ بِطَرَف ثَوبِه. رواه الترمذی([30]).

420- (30) معاذبن جبل س گوید: پیامبراکرم ج را دیدم که هرگاه وضو می‌گرفت (پس از فراغت از آن) با گوشه‌ی جامه‌ی خویش، چهره‌ی مبارک خود را خشک می‌کرد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

421 ـ (31) وعن عائشة، لا، قالت: کانَت لرسولِ الله ج خِرقةٌ یُنَشِّفُ بِهَا أعضَاءَهُ بَعدَ الوُضُوءِ. رواه الترمذی، وقال: هذا حدیث لیس بالقائم، وأبو معاذ الرَّاوی ضعیفٌ عند أهلِ الحدیث([31]).

421- (31) عایشه ـ ل ـ گوید: برای خشک نمودن اعضای وضوی پیامبر ج پارچه‌ای وجود داشت که حضرت ج پس از فارغ شدن از وضو، اعضای خویش را بدان خشک و پاک می‌کرد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: سند این حدیث قوی نیست، و«ابومعاذ» که راوی این حدیث می‌باشد، در نزد محدثین ضعیف است].

شرح: استفاده از حوله و دستمال و یا شال پس از وضو، نزد سعید بن مسیب و امام زهری مکروه است. ولی نزد جمهور علماء استفاده از حوله و دستمال پس از وضو، جایز است. و دلیل جمهور دو حدیث باب است که در آن از عادات مبارک آن حضرت ج یکی همین بیان شده که وی عموماً پس از وضوگرفتن، اعضای وضو را با حوله خشک و پاک می‌کرد. اگر چه حدیث دوم به دلیل ضعف راویانی چون «ابومعاذ» ضعیف شناخته شده است، ولی چون این مفهوم در احادیث دیگر از طرق متعددی مروی است لذا، روی هم رفته، پذیرفته شده است. و از مجموع روایات معلوم می‌شود که دستمال و حوله‌ی خاصی برای خشک‌کردن اعضای وضوی آن حضرت ج وجود داشته وگاهی هم با گوشه‌ی لباس خود، چهره‌ و دیگر اعضا را خشک می‌فرمود.


فصل سوم

422 ـ (32) عن ثابت بن أبی صَفیَّة، قال: قلتُ لأبی جعفر ـ هو محمّد الباقر ـ حَدَّثَکَ جابرٌ: أنَّ النَّبیَّ تَوَضَّأَ مَرَّةً مَرَّةً، ومَرَّتین ومَرَّتین، وثَلاثاً وثَلاثاً؟ قال: نعم. رواه الترمذی، وابن ماجة([32]).

422- (32) ثابت بن ابی صفیه سگوید: از ابوجعفر صادق ـ یعنی محمد باقر س ـ پرسیدم: آیا جابر س به تو خبر داده که پیامبر ج گاهی اوقات هر عضو از اعضای وضو را یکبار، وگاهی دو بار و گاهی نیز سه بار می‌شست؟

ابوجعفر س در پاسخ فرمود: آری، جابر س چنین چیزی را به ما گفته است.

[این حدیث را ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

 423 ـ (33) وعن عبد الله بن زید، قال: إنَّ رسولَ الله ج تَوَضَّأَ مَرَّتینِ مَرَّتین، وقال: «هو نُورٌ على نُورٍ»([33]).

423- (33) عبدالله بن زید س گوید: رسول‌خدا ج وضو گرفت و هر عضو خویش را دوبار شست و فرمود: دوبار شستن هر عضو از اعضای وضو، نوری است بر فراز نوری.

 424 ـ (34) وعن عثمانَ، س، قال: إنَّ رسولَ الله ج تَوَضَّأَ ثَلاثاً ثَلاثاً، وقال: «هذا وُضُوئی ووُضوءُ الأنبیاءِ قَبلی، ووُضوءُ إبراهیم». رواهما رزینٌ، والنَّووِیُّ ضَعَّف الثانیَ فی:«شرح مسلم»([34]).

424- (34) عثمان س گوید: پیامبر ج وضو گرفت و هر عضو خویش را سه بار شست و فرمود: «این، کیفیت و چگونگی وضوی من و وضوی پیامبران پیش از من، به ویژه وضوی حضرت ابراهیم÷ است. (یعنی روش و سنّت من این است که هر عضو از اعضای وضو را سه بار بشویم و پیامبران پیش از من نیز چنین می‌کردند)».

[این دو حدیث را «رزین» روایت کرده است. و امام نووی در شرح مسلم، حدیث دوم را ضعیف شمرده است].

شرح: چنانچه قبلاً نیز گفته شد، از مجموع روایات، درباره‌ی کیفیت و چگونگی وضوی رسول‌خدا ج معلوم می‌شود که عادت و معمول آن حضرت ج چنین بود که هر عضو را سه بار می‌شست و یکبار بر سر مسح می‌کرد. ولی گاهی نیز اتفاق می‌افتاد که هر عضو را فقط یک بار، یا دو بار می‌شست تا به مسلمانان و نمازگزاران بفهماند که اگر هرعضو یکبار یا دو مرتبه شسته شود وضو جایز و درست است و خلل و نقصی در صحت و درستی آن ایجاد نخواهد شد. و در حقیقت پیامبر ج کارهای جایز را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام و ناجایز هستند، ولی بر کارهای سنّت و واجب، دوام و ثبات داشته است. در اینجا هم پیامبر ج با دوام بر سه بار شستن هر عضو، به ما نشان داده است که سه بار شستن هر عضو بهتر و سنّت است، و حتی فراتر از آن سنت و روش انبیای پیشین نیز می‌باشد. و با یکبار یا دو بار شستن هر عضو نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است.

«وضوء الانبیاء قبلی ووضوء ابراهیم»: پیامبر ج در این حدیث، حضرت ابراهیم÷ را از میان تمام پیامبران، مخصوصاً یادآوری کرد، زیرا عرب‌ها و مسلمانان آن روز، غالباً از نسل ابراهیم ÷ و اسماعیل÷ بودند و یا به خاطر این که آنها همگی ابراهیم÷ را بزرگ می‌شمردند و از او به صورت یک پدر روحانی و معنوی احترام می‌کردند، هر چند آئین پاک او، با انواع خرافات آلوده شده بود.

425 ـ (35) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج یَتَوضَّأُ لِکلِّ صَلاةٍ، وکانَ أحدُنا یَکفِیهِ الوُضُوءُ ما لم یُحْدِث. رواه الدارمیّ([35]).

425- (35) انس س گوید: رسول‌خدا ج به هنگام ادای هر نماز (چه وضو داشتند و چه نداشتند) وضویی جدید می‌گرفتند، ولی ما (مسلمانان) نماز‌ها را تا آن گاه که بی‌وضو نمی‌شدیم، با یک وضو می‌خواندیم (بنابراین وضو بالای وضو فقط یک امر استحبابی است، اما فضیلت و پاداش زیادی دارد).

[این حدیث را دارمی روایت کرده است].

426 ـ (36) وعن محمَّد بن یحیى بن حِبَّان، قال: قلتُ لعُبید الله بن عبدِ اللَّهِ بنِ عُمر: أرَأیْتَ وُضُوءَ عبد الله بن عمر لِکُلِّ صلاةٍ طاهراً کان أو غَیرَ طاهرٍ، عَمََّن أخَذَه؟ فقال: حدَّثته أسماءُ بنتُ زید بن الخطَّاب أنَّ عبدالله بن حَنظلة بن أبی عامرٍ الغسیل، حَدَّثَها أنَّ رسولَ الله ج کان أُمِرَ بالسِّواک عند کلِّ صلاةٍ، ووُضِعَ عنه الوُضوءُ إلاَّ مِن حَدَثٍ. قال: فکانَ عبدُالله: یرى أنَّ به قُوَّةً على ذلک، فَفَعَلَه حَتَّى مَات. رواه أحمد([36]).

426 ـ (36) محمد بن یحیی بن حبّان س می‌گوید: از عبیدالله، پسر عبدالله بن عمر ـ ب ـ پرسیدم: از کیفیت و چگونگی وضوی عبدالله بن عمر ـ ب ـ برایم بگو، که بر مبنای چه دلیلی، به هنگام ادای هر نماز ـ چه وضو داشت و چه نداشت ـ وضویی جدید می‌گرفت؟ آیا حدیثی از پیامبر ج بدو رسیده که به ما نرسیده است؟

عبیدالله گفت: اسماء بنت زید بن خطاب بدو خبر داده که عبدالله بن حنظلة بن ابی عامر الغسیل، گفته: رسول‌خدا ج (در ابتدای اسلام) به هنگام ادای هر نماز ـ چه وضو داشت و چه نداشت ـ به گرفتن وضویی جدید فرمان یافت. و چون وضوگرفتن برای هر نماز، بر رسول‌خدا ج سخت و طاقت‌فرسا و رنج‌آور گشت، به مسواک‌کردن به هنگام ادای هر نماز فرمان یافت، و وضوی نماز از ذمّه‌اش برداشته شد، و وضوگرفتن فقط آن‌گاه فرض می‌شود که انسان بی‌وضو بوده و قصد نمازگزاردن را داشته باشد.

عبیدالله گوید: (پدرم) عبدالله بن عمر ـ ب ـ، به خود این توان و قدرت را می‌دید تا برای هر نماز، وضویی جدید بگیرد، از این‌رو، تا دَم مرگ به هنگام ادای نماز، وضویی جدید می‌گرفت (و با این حال چشم از این خاکدان فرو بست و چهره در نقاب خاک کشید).

[این حدیث را احمد روایت کرده است].

شرح: از مجموع روایات معلوم می‌شود که برای آن حضرت ج وضوگرفتن برای هر نماز واجب بود، ولی بعدها منسوخ شد و حکمش از وجوب به استحباب نزول پیدا کرد و وضوگرفتن برای هر وقت نماز، مستحب اعلام شد و فقط آن‌گاه فرض می‌شود که انسان بی‌وضو بوده و قصد نمازگزاردن را داشته باشد. چنانکه انس بن مالک س می‌گوید:

«رسول‌خدا ج به هنگام ادای هر نماز وضویی جدید می‌گرفت، ولی ما نمازها را تا آن‌گاه که بی‌وضو نمی‌شدیم، با یک وضو می‌خواندیم».

بنابراین وضو بالای وضو، فقط یک امر مستحبی است، اما فضیلت و ثواب زیادی دارد. چنانکه در روایتی آمده است:

«وضو بالای وضو، نوری بر بالای نوراست».

و نیز روایت است که:

«هرکس بر بالای وضو، وضو کند، برایش ده نیکی و حسنه نوشته می‌شود.»

و نیز در روایتی آمده است که:

«رسول‌خدا ج در روز فتح مکه، همه‌ی نمازها را با یک وضو خواند. عمر س از ایشان پرسید: امروز شما کاری کردید که تاکنون نمی‌کردید. رسول‌خدا ج فرمود: ای عمر! من قصداً این کار را کردم. یعنی تا چنین تصور نشود که وضوکردن برای هر نماز، واجب است».

عبدالله بن عمر ـ ب ـ به یار پیرو پیامبراکرم ج معروف و مشهور بود، چون به طور دقیق از اقوال و افعال آن حضرت ج پیروی می‌کرد و به خاطر محبت فوق‌العاده‌اش نسبت به رسول‌خدا ج، حتی در آن اعمالی که پیامبر ج از باب تقرب به خدا انجام نداده بود، از آن حضرت ج پیروی می‌کرد. زید بن اسلم گوید:

ابن عمر ـ ب ـ را دیدم که ازارش را باز کرده و نماز می‌خواند، در این مورد از او پرسیدم، او هم جواب داد: من رسول‌خدا ج را دیدم که این کار را می‌کند.

باز مجاهد می‌گوید:

با ابن عمر ـ ب ـ مشغول مسافرت بودیم، از جایی گذشت، از جاده خارج شد، از او پرسیدند که: چرا این کار را کردی؟ او پاسخ داد: «رأیتُ رسول الله فَعل هذا، ففعلتُ» من رسول‌خدا را دیدم که این کار را می‌کند، پس من هم این کار را کردم.

باز هم در یکی از سفرهای حج بود که شترش را خواباند. همراهانش نیز شترانشان را خواباندند وگفتند: چه می‌خواهی؟ تنها کاری که کرد این بود که کمی دورتر رفت و قضای حاجت کرد. وقتی از او پرسیدند، گفت: وقتی پیامبر ج حج کرد، به اینجا که رسید، قضای حاجت نمود و من نیز دوست دارم که در اینجا قضای حاجت کنم.

این داستان‌ها بیانگر کمال حب و عشق عبدالله بن عمرـ ب ـ به پیامبر ج است. وی دوست می‌داشت که شترش، پاهایش را همان جایی بگذارد که شتر پیامبر ج در وقت ایستادن، پاهایش را نهاده است.

آری عبدالله بن عمر ـ ب ـ، پیرو حقیقی سنّت و روش پیامبر ج بود و پیوسته اوامر و فرامین، و تعالیم و آموزه‌های نبوی را نصب‌العین وآویزه‌ی گوش و سرلوحه‌ی زندگی خویش قرار می‌داد. و تا جان در بدن داشت؛ سعی و کوشش وی در این بود که به اقوال و افعال پیامبر ج جامه‌ی عمل بپوشاند و به خاطر محبت وعشق فوق‌العاده‌اش نسبت به پیامبر ج حتی در آن اعمالی که از باب تقرب به خدا انجام نداده بود و یا در حد مباح بود و پیامبر ج آن را انجام داده بود، از ایشان پیروی می‌کرد، به این جهت به یار پیرو آن حضرت ج معروف گردیده بود، چون به طور دقیق از اقوال و افعال پیامبر ج پیروی می‌کرد.

427 ـ (37) وعن عبد الله بن عمرو بن العاص، أَنَّ النبیَّ مَرَّ بسَعدٍ وهو یَتَوَضَّأُ، فقال: «ما هذا السَّرَفُ یا سعدُ؟». قال: أفی الوُضوءِ سَرَفٌ؟! قال: «نعم! وإنْ کُنتَ على نَهرٍ جارٍ». رواه أحمد، وابن ماجة([37]).

427- (37) عبدالله بن عمرو بن العاص ـ ب ـ گوید: رسول‌خدا ج از کنار سعدبن ابی وقاص س گذر کرد و مشاهده نمود که حضرت سعد س وضو می‌گیرد (و در مصرف آب اسراف و زیاده‌روی می‌نماید، از این‌رو بدو) فرمود: ای سعد! این چه اسرافی است، (چرا بدون ضرورت در مصرف آب، اسراف وزیاده‌روی می‌کنی)؟

سعد س گفت: آیا در آب وضو هم اسراف و زیاده‌روی می‌شود؟ (یعنی آیا در کار خیری چون وضو نیز اسراف تحقق می‌یابد)؟ پیامبر ج فرمود: آری، زیاده‌روی در آب وضو هم، در اسراف داخل است، گر چه تو برکنار رود آبی روان، نشسته باشی (باز هم حق نداری، در مصرف آب وضو، اسراف و زیاده‌روی نمایی).

[این حدیث را احمد و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: از این حدیث، یکی از قواعد مهم و اساسی اسلام استنباط می‌شود وآن اینکه: «هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند».

یعنی حسن نیت و قصد نیک، وکار بایسته و شایسته، در تغییر حرام، تأثیر ندارد و حرام را حلال نمی‌کند و صفت پلیدی که اساس حرام بودن است با حسن نیت وکار خیر زدوده نمی‌شود.

پیامبر ج می‌فرماید:

«انّ الله لا یمحو السّیء بالسّیء ولکن یمحوا السیء بالحسن، انَّ الخبیث لا یمحو الخبیث» [احمد]

«خداوند بد را با بد پاک نمی‌کند بلکه بد را با نیک پاک می‌کند، و پلید، پلید را پاک نمی‌کند».

پس کسی که به قصد بنای مسجد، یا ساختن پناهگاهی برای یتیمان، یا تأسیس مدرسه برای حفظ و قرائت قرآن، یا صدقه‌دادن به فقراء و نیازمندان واهداف خیر دیگر، اقدام به رباخواری و غصب اموال دیگران می‌کند، کار او حرام است و نیت پاک او در حلال کردن حرام و تخفیف گناه تأثیری ندارد.

وکسی که برای وضوگرفتن و با نیتی پاک و خوب، در مصرف آب اسراف و زیاده‌روی می‌کند در حقیقت، قصد نیک وکار خیرش، تأثیری در مباح قراردادن اسراف و تبذیر نمی‌شود. از این‌رو، اسلام قاعده‌ی «هدف، وسیله را توجیه می‌کند.» را انکار می‌کند و جز وسیله‌ی پاکیزه برای اهداف شریف، چیز دیگری را نمی‌پذیرد، و همواره باید هدف شریف و وسیله‌ پاکیزه باشد. زیرا هر عمل صالح و نیکی، شامل دو رکن است و جز بر پایه‌ی آن دو، هیچ عمل صالحی پذیرفته نمی‌شود:

1-  اخلاص وتصحیح نیت؛ به دلیل حدیث: «انّما الاعمال بالنیّات».

2-  موافقت آن با سنّت و برنامه الهی، نبوی و شرعی. براساس این حدیث پیامبر ج که فرمود: «من عَمل عملاً لیس علیه أمرنا فهو رَدٌّ».

«کسی عملی را انجام دهد که دین ما آن را تأیید نکرده، مردود است».

428 ـ (38) وعن أبی هریرة، وابن مسعود، وابنِ عُمر، عن النبیّ، قال: «مَنْ تَوَضَّأ وَذَکَرَ اسمَ اللهِ، فإنَّه یَطْهُر جسدُه کلُّه، ومَن تَوَضَّأ ولم یَذْکُرِ اسمَ الله؛ لم یَطهُرْ إلاَّ مَوضِعُ الوُضُوءِ»([38]).

428- (38) ابوهریره، ابن‌مسعود، و ابن عمر ش گویند: پیامبر ج فرمود: «هر کس با نام الله، وضو گیرد، و در ابتدای وضوی خویش «بسم الله» بگوید، این وضو، تمام بدن او را پاک و پاکیزه می‌گرداند (و از تأثیر آن، تمام بدن، پاک و نورانی و پاکیزه و درخشنده می‌شود).

و هرکس بدون نام خدا وضو گیرد و در ابتدای وضوی خویش «بسم الله» را نگوید، این وضو، جز اعضای وضوی او را پاک و پاکیزه نمی‌کند (یعنی از چنین وضویی که بدون یاد و ذکر خدا و بدون گفتن «بسم الله» انجام گیرد، از آن فقط اعضای وضو پاک می‌شود و چنین وضویی بسیار ناقص و بی‌نور خواهد بود، گرچه چنین وضویی در مرحله‌ی صحیح بودن قرار دارد، ولی از نظر تأثیر باطنی و نورانیت خویش، بسیار ناقص و بی‌برکت خواهد بود).

429 ـ (39) وعن أبی رافع، قال: کان رسولُ الله ج إذا تَوَضَّأ وُضوءَ الصَّلاةِ حَرَّکَ خاتمَه فی أصْبُعِه. رواهما الدارقطنی، وروى ابن ماجة الأخیر([39]).

429- (39) ابورافع س گوید: پیامبر ج عادت داشت که چون وضو می‌گرفت، انگشتری خویش را که در دست داشت، خوب حرکت می‌داد (تا جایی از انگشتانش خشک نماند وآب به تمام اعضای واجب‌الغسل برسد، و ذره‌ای شک و شبهه را باقی نگذارد. از این‌رو دانسته شد که یکی از آداب تکمیلی وضو، حرکت و تکان‌دادن انگشتری است، تا آب به تمام نقاط دست و اعضای واجب‌الغسل برسد و خلل و نقصی را در وضو ایجاد نکند).

[دو حدیث بالا را دارقطنی روایت کرده است. و ابن‌ماجه نیز حدیث دوم را روایت نموده است].




[1]- بخاری ح 162، مسلم 1/233 ح (87-278)، ابوداود ح 105، ترمذی ح 24، نسایی ح 1، ابن ماجه ح 393، دارمی ح 766، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 9، مسنداحمد 2/241.

[2]- بخاری ح 2295، مسلم 1/212 ح (23-238)، نسایی ح 90.

[3]- بخاری ح 185، مسلم 1/210 ح (18- 235)، ابوداود ح 118، نسایی ح 97، ابن ماجه ح 434، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 1.

[4]- بخاری ح 185، مسلم 1/210 ح (18- 235)، ابوداود ح 118، نسایی ح 97، ابن ماجه ح 434، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 1.

[5]- بخاری ح 157، ابوداود ح 138، ترمذی ح 42، ابن ماجه ح 411، دارمی ح 696، مسنداحمد 1/332، نسایی ح 80.

[6]- بخاری ح 158، مسند احمد 4/41،ابوداود ح 136 به نقل از ابوهریره، ترمذی به نقل از ابوهریره ح 43.

[7]- مسلم 1/207 ح (9- 230) و در این باب احادیثی از ابوهریره و علی بن ابی‌طالب نیز روایت شده است.

[8]- مسلم 1/ 214ح (26- 241)، بخاری نیز به همین معنی روایت کرده است ح 60، ابوداود ح 97، نسایی ح 111، ابن ماجه ح 450، دارمی ح 706، مسنداحمد 2/193.

[9]- مسلم 1/ 231ح (83- 274)، ترمذی ح 100، نسایی ح 107، مسنداحمد 4/255.

[10]- بخاری ح 426، مسلم 1/226 ح(67- 268)، ابوداود ح 4140، ترمذی نیز به همین معنی روایت کرده است ح 608، نسایی ح 421، ابن ماجه ح 401، مسنداحمد 6/94.

[11]- ابوداود ح 4141، مسنداحمد 2/354.

[12]- ترمذی ح 25، ابن ماجه ح 398.

[13]- مسند احمد 2/ 418، ابوداود ح 101، ابن ماجه ح 399.

[14]- دارمی ح 691.

[15]- ابوداود ح 142، ترمذی ح 788 و قال: حسن صحیح، نسایی بصورت مختصر این حدیث را روایت کرده است ح 87، ابن ماجه ح 407، دارمی این حدیث را تا عبارت «و خلل بین الأصابع» نقل کرده است ح 698، مسنداحمد 4/32.

[16]- ترمذی ح 39 و قال: حسن غریب، ابن ماجه ح 447.

[17]- ترمذی ح 4 و قال: حسن غریب لا نعرفه إلا من حدیث ابن لهیعه، ابوداود ح 148، ابن ماجه ح446، مسنداحمد 4/229.

[18]- ابوداود ح 145.

[19]- ترمذی ح 31 و قال: حسن صحیح، دارمی ح 704، ابن ماجه ح 430.

[20]- ترمذی ح 48، نسایی ح 96، ابوداود نیز این حدیث را به صورت مختصر روایت کرده است ح 116.

[21]- دارمی ح 701، نسایی ح 91.

[22]- ابوداود ح 119، ترمذی ح 28.

[23]- نسایی ح 102، ترمذی ح 36 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح 439.

[24]- ابوداود ح 129، ترمذی 1/48 و قال: حسن صحیح، مسنداحمد 6/359 و روایت دوم را این بزرگواران نقل کرده‌اند: ابوداود ح 131، مسنداحمد 6/359، ابن ماجه ح 441.

[25]- ترمذی ح 35 و قال: حسن صحیح، ابوداود نیز به همین معنی روایت کرده است ح 120، مسلم نیز در حدیثی طولانی به نقل این روایت پرداخته است 1/211 ح(19- 236).

[26]- ابن ماجه ح 444، ابوداود ح 134، ترمذی ح 37 و قال: هذا حدیث حسن لیس اسناده بذاک القائم.

[27]- نسایی ح 140، ابن ماجه ح 422، مسنداحمد 2/180، ابوداود نیز این حدیث را به صورت طولانی نقل کرده است ح 135.

[28]- مسند احمد 4/87، ابوداود ح 96،ابن ماجه فقط به ذکر دعا پرداخته است ح 3864.

[29]- ترمذی و قال: حدیث غریب و اسناده لیس بالقوی، ابن ماجه ح 421، مسنداحمد 5/136.

[30]- ترمذی ح 54 و قال: حدیث غریب اسناده ضعیف.

[31]- ترمذی ح 53 و قال: لیس بالقائم.

[32]- ترمذی ح 45، ابن ماجه ح 410.

[33]- رواه رزین و فیه مقال.

[34]- رواه رزین و فیه مقال.

[35]- بخاری ح 214، ابوداود به همین معنی نقل کرده است ح 171، نسایی ح 131، ترمذی ح 60 و قال: حسن صحیح، ابن ماجه ح 509، دارمی ح 720، مسنداحمد 3/ 132.

[36]- مسنداحمد 5/ 225، ابوداود ح 48.

[37]- مسنداحمد 2/221، ابن ماجه ح 425.

[38]- دارقطنی ح 12 باب «التسمیة علی الوضوء».

[39]- دارقطنی 1/83 باب «صفة وضوء رسول الله» و در این حدیث دو راوی ضعیف وجود دارد از این رو دارقطنی گفته است:«لایصح هذا»، ابن ماجه ح 449.

در باره‌ی مسواک


فصل اول

376 ـ (1) عن أبی هریرة [س] قال: قال رسول الله ج: «لولا أنْ أشُقَّ على أُمَّتی لَأَمَرْتُهُم بتأخیر العِشاءِ، وبالسِّواکِ عندَ کلِّ صَلاةٍ». متفق علیه([1]).

 376- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «اگر نه این است که بر جامعه و مردم من، رنج‌آور و چالش‌آفرین، و بحران‌ساز و مشقت‌زا بود، به آنان فرمان می‌دادم تا نماز عشاء را (تا ثلث یا نصف شب) به تأخیر اندازند و در هنگام هر نمازی مسواک کنند(ولی چون مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عُسر و حرج از بندگان است، و من نیز همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر، و عسر و حرج، و تغلیظ و سختگیری ترجیح می‌دهم، از این دستور خودداری می‌کنم، چون این کار برای امتیانم، دشوار و طاقت‌فرسا است)»

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

377 ـ (2) وعن شُرَیْح بن هانىء، قال: سألتُ عائشةَ: بِأُیِّ شَیءٍ کان یَبدَأُ رَسولُ اللَّهِ إذا دَخَلَ بیتَه؟ قالت: بالسِّواک. رواه مسلم([2]).

377- (2) شریح بن هانی س گوید: از ام المؤمنین عایشه صدیقه ـ ل ـ پرسیدم: رسول‌خدا ج پس از وارد شدن به خانه، نخست به چه کاری می‌پرداخت و دست می‌یازید؟

عایشه ـ ل ـ گفت: مسواک زدن. (و برای مسلمانان نیز زیبنده و مناسب است که با توجه به منافع بسیار ارزنده‌ی مسواک، بعد از فراغت و انجام کارهای روزمره، وقتی وارد خانه می‌شوند، نخست مسواک زنند و دهان و دندان خویش را تمیز و پاکیزه نمایند، چرا که مسواک‌کردن موجب پاکی دهان و رضایت پروردگار جهانیان است).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

378 ـ (3) وعن حُذیفةَ، قال: کان النبیُّ ج إذا قام للتَّهَجُّدِ منَ اللَّیلِ یَشُوصُ فاهُ بالسِّواک. متفق علیه([3]).

378- (3) حذیفه س گوید: عادت مبارک پیامبر ج چنین بود که هرگاه در دل شب (آن هنگام که خاموشی همه جا را فرا گرفته و اشتغالات روزانه، همه تعطیل است، کودکان در خواب، و محیط آماده‌ی حضور قلب و راز و نیاز با خداست، و در آن هنگام که غوغای زندگی فرو می‌نشیند و محیط از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی بدور است). برای نماز شب از خواب بیدار می‌شد، تا دلش را به نور عشق دوست روشن و منور سازد، دهانش را مسواک می‌زد. (پس مسواک‌زدن پس از بیدارشدن از خواب سنت است، چرا که وقت خفتن ممکن است بر اثر تبخیر معده، بوی بد و متعفنی در دهان پیدا شود، از این جهت مسواک‌زدن توصیه شده، تا آن بوی بد را از میان ببرد. به همین خاطر رسول‌خدا ج نیز نخستین کاری که پس از بیدار شدن انجام می‌داد، مسواک‌زدن و تمیزکردن دهان و دندان بود، و دیگران را نیز برای چنین عملی ترغیب و تشویق می‌فرمود).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

379) ـ 2(4) وعن عائشة، لا، قالت: قال رسول الله ج: «عَشْرٌ من الفِطْرَة: قَصُّ الشَّارب، وإعفاءُ اللِّحیَةِ، والسِّواکُ، واستنشاقُ الماءِ، وقصُّ الأظْفارِ،وغَسْلُ البَراجِمِ، ونَتْفُ الإبْطِ، وحَلْقُ العانَةِ، وانتِقاصُ الماءِ» ـ یعنی الاستنجاءَ ـ. قال الراوی: ونَسِیتُ العاشرةَ إلاَّ أنْ تکونَ المَضمْضَة. رواه مسلم. وفی روایة: «الخِتان» بدل: «إعْفاءُ اللِّحْیَةِ». لم أجدْ هذه الروایةَ فی «الصَّحیحین» ولا فی کتاب «الحُمیدی».ولکن ذکرها صاحبُ «الجامع» وکذا الخطابیُّ فی «معالِم السُّنن»:([4]).

379- (4) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «ده چیز از فطرت است: 1ـ کوتاه کردن سبیل 2ـ گذاشتن ریش 3ـ مسواک کردن و رعایت بهداشت دهان و دندان 4ـ تمیز کردن بینی 5 ـ گرفتن ناخن 6ـ شستن مفاصل انگشتان 7ـ برداشتن موی زیر بغل 8 ـ برداشتن موی ناحیه شرمگاه 9ـ استنجاء زدن با آب

راوی حدیث (که به احتمال زیاد، «زکریا ابن ابی‌زائده» باشد) گوید: دهمی را فراموش کرده‌ام و به گمانم «مضمضه» [گرداندن آب در دهان] باشد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است]. و در روایتی، به عوض «اِعفاء اللحیة» [گذاشتن ریش] «الختان» [ختنه] وارد شده است. اما من این روایت را نه در صحیحین (محیالسنة) دیده‌ام و نه در کتاب حُمیدی [الجمع بین الصحیحین]، بلکه این روایت را نویسنده‌ی «الجامع للاصول» [یعنی ابن‌اثیر] و علامه خطابی در «معالم السنن» ذکر کرده‌اند که آن را:

380 ـ (5) عن أبی داود بروایة عمَّار بن یاسر([5]).

380- (5) ابوداود به روایت عمار بن یاسر روایت کرده است. و در آن به عوض «اعفاء اللحیة»، «الخِتان» نقل کرده است.

شرح: «عشر من الفطرة»: باید دانست که فطرت دو نوع است: فطرت ایمانی که مربوط به قلب و معرفت الهی است، و فطرت عملی که موارد مذکور در حدیث فوق می‌باشد.

در مورد اول، پاک‌کردن روح و تطهیر قلب مطرح است، و در مورد دوم، پاکی بدن و آرایش ظاهری. و در هر حال این امور ده‌گانه جزو امور فطری و از مقتضیات و خواسته‌های اصلی طبیعت بشری و سنّت و روش پیامبران الهی می‌باشند.

«الختان»: ختنه، اولین گام در سنت الهی و علامت مسلمان بودن، و سمبل شریعت اسلامی و از علامات اسلامی است که به وسیله‌ی آن، کافر و مؤمن از هم تمییز داده می‌شوند و فرد ختنه شده از سلامتی برخوردار شده و از امراض صعب‌العلاج و کشنده در امان می‌ماند.

ختنه در لغت به مفهوم بریدن پوست موجود بر سر عضو تناسلی نوزاد است، و در اصطلاح شرعی: کناره‌ی حلقوی قسمت پائین حشفه است. یعنی جایی که عضو تناسلی دچار فرورفتگی می‌شود.

امام حسن بصری، و امام ابوحنیفه و جمعی از حنابله معتقدند که ختنه برای مردان سنت، و برای زنان و دختران مستحب است. امام مالک، شافعی، احمد، شعبی، ربیعة‌الرأی، اوزاعی، یحیی بن سعد الانصاری، به وجوب ختنه اعتقاد دارند.

امام مالک در این مورد سخت‌گیر است و می‌گوید: کسی که ختنه نشده است، نه امامتش درست است و نه شهادتش مورد قبول واقع می‌گردد.

و بهتر آن است که ختنه در همان روزهای اول بعد از تولد صورت گیرد، تا وقتی که فرد به مرحله‌ای رسید که امور را می‌فهمد و قدرت تمییز دارد و به رشد عقلانی مناسب رسید، خود را ختنه شده ببیند، و عباداتش را بر همان اصول و اساس تنظیم کند که اسلام ترسیم نموده است.

و در یک جمله، ختنه یک امر فطری و بهداشتی، و نوعی زیباسازی و آرایش است که نیروی محرکه جنسی را تعدیل، ترشّحات مضرّ چربی را حذف، ایجاد سرطان عضو تناسلی را بسیار کم، و مانع مبتلاشدن کودکان به شب ادراری می‌شود، و فرد را از ابتلاء به بیماری‌های صعب‌العلاج و کشنده حفاظت می‌کند.


فصل دوم

381 ـ (6) عن عائشة، قالت: قال رسولُ الله ج: «أَلسِّواکُ مَطْهَرةٌ لِلفَمِ، مَرْضَاةٌ للرَّبِّ». رواه الشافعی، وأحمد، والدارمیُّ، والنِّسائی، ورواه البخاریُّ فی «صحیحه» بلا إسناد([6]).

381- (6) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «مسواک‌نمودن باعث پاکیزگی دهان، و رضایت و خشنودی پروردگار (و هماهنگ با فطرت پاکیزه‌جو و زیباپسند انسان) است».

[این حدیث را شافعی، احمد، دارمی، نسائی، و بخاری در صحیحش بدون اسناد ـ یعنی به صورت تعلیق ـ روایت کرده‌اند].

 

382 ـ (7) وعن أبی أیُّوب، قال: قال رسولُ الله ج: «أرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلین: الحَیاءُ ـ ویروى الختان ـ، والتَعَطُّرُ، والسِّواکُ، والنِّکاحُ». رواه الترمذی([7]).

382- (7) ابوایوب انصاری س گوید: پیامبر ج فرمود: «چهار چیز از سنت و روش، و سبک و منش پیامبران الهی است: حیا و آزرم ـ در بعضی روایات به عوض «حیا»، «ختنه» آمده است ـ استفاده از عطر و خوشبویی، مسواک کردن و نکاح و ازدواج با زنان (این چهار چیز از زمره‌ی کارهای پسندیده و شایسته‌ای است که پیامبران الهی، آن طلایه‌داران عرصه‌ی اخلاص و عمل، و آن پیشقراولان عرصه‌ی دعوت و تبلیغ، و آن پیشتازان عرصه‌ی فقاهت و درایت و صداقت و ایمان، آنها را انجام می‌دادند، و پیوسته رعایتشان می‌کردند).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

383 ـ (8) وعن عائشة لا، قالت: کان النبیُّ ج لا یَرقُدُ مِنْ لَیلٍ ولا نَهارٍ فَیَسْتَیقِظُ، إلاَّ یتَسوَّکُ قبلَ أنْ یتوضَّأَ. رواه أحمد، وابوداود([8]).

383- (8) عایشه ـ ل ـ گوید: عادت پیامبر ج چنین بود که شب یا روز، هرگاه از خواب بیدار می‌شد، قبل از وضو، حتماً مسواک می‌زد (و بهداشت دهان و دندان خویش را رعایت می‌کرد و تأکید زیادی بر شستن و نظافت این عضو از اعضای بدن را داشت).

[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کرده‌اند].

384 ـ (9) وعنها، قالت: کان النبیُّ ج یَسْتَاکُ، فیُعْطِینِی السِّواکَ لِأَغسِلَه، فأبدَأُ به فَأَستَاکُ، ثمَّ أَغْسِلُه وأَدْفَعُه إلیه. رواه ابوداود([9]).

384- (9) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج مسواک را پس از استفاده به من می‌داد تا آن را بشویم، و من نیز نخست با همان مسواک دندان‌هایم را مسواک کرده و پس از شستن، آن را به رسول‌خدا ج باز می‌گرداندم.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: از این روایت پیداست که حضرت عایشه ـ ل ـ مسواک را از رسول‌خدا ج گرفته و بدون اینکه آن را شستشو دهد، نخست به وسیله‌ی همان مسواک، دهان و دندان خویش را مسواک زده و سپس آن را خوب می‌شست، و پس از شستن، آن را به رسول‌خدا ج باز می‌گرداند. اینکه حضرت عایشه ـ ل ـ مسواک رسول خدا ج را قبل از شستن، خود مورد استفاده قرار می‌داد، بدان جهت بود تا از آب دهان مبارک رسول خدا ج تبرک حاصل نماید و خداوند به برکت این کار، آب دهان پیامبراکرم ج را با آب دهان عایشه ـ ل ـ پیوند دهد. چنانچه عایشه ـ ل ـ خود می‌گوید:

«یکی از نعمت‌هایی که خدا بر من ارزانی داشته است، این بود که رسول‌خدا ج در خانه‌ی من و در روزی که نوبت من بود و در آغوش من، و روی سینه‌ی من جان سپرد. و خداوند به هنگام وفات ایشان، آب دهان مرا با آب دهان آن حضرت ج پیوند داد. عبدالرحمن بن ابی بکر س وارد شد، مسواک در دست او بود، و من رسول‌خدا ج را در آغوش گرفته بودم. دیدم که آن حضرت ج به عبدالرحمن می‌نگرد دریافتم که ایشان دوست دارند مسواک بزنند. گفتم: بگیرمش برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که: آری. مسواک را با آب دهان خودم نرم کردم. آن حضرت ج پس از آن، مسواک را روی دندان‌هایشان کشیدند و بهتر از هر وقت دیگر با آن مسواک، دندان‌هایشان را مسواک زدند. [بخاری]


فصل سوم

385 ـ (10) عن ابنِ عمر س، أَنَّ النَّبیَّ ج قال: «أُرانی فی المَنام أَتَسَوَّکُ بِسِواکٍ، فجاءنی رجُلانِ أَحَدُهما أَکبرُ من الآخر، فَنَاوَلتُ السِّواکَ الأصغرَ منهُما، فقیل لی: کَبِّرْ، فَدَفَعتُه إِلَى الأَکْبَرِ منهُما». متفق علیه([10]).

385- (10) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «در عالم خواب، خویشتن را مشغول مسواک‌زدن دیدم، و دیدم که دو نفر که یکی از آنان بزرگتر از دیگری بود، به نزدم آمدند، می‌خواستم مسواک را به آن یکی که کوچکتر است، بدهم، ولی به من گفته شد که مسواک را به شخص بزرگتر بده. و من نیز بر اساس این فرمان مسواک را به بزرگتر از آنان دادم (چون در این روایت، حکم شده که مسواک به بزرگتر و کلان‌سال‌تر داده شود، و بزرگتر نیز مطمئناً از کوچکتر برتر و افضل است، از این‌رو، این تفضیل، نشانگر اهمیت و فضیلت مسواک، و بیانگر جایگاه والا و شامخ آن در نظام شرعی، عقلی، فطری و طبیعی می‌باشد).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

386 ـ (11) وعن أبی أُمامةَ، أنَّ رسولَ الله ج قال: «ما جاءنی جَبریلُ علیه السَّلامُ قَطُّ إلاَّ أَمَرنی بالسِّواکِ، لقد خَشِیتُ أنْ أُحْفِی مُقدَّمَ فِیَّ». رواه أحمدُ([11]).

 386- (11) ابواُمامه س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه جبرئیل به نزدم می‌آمد، مرا درباره‌ی مسواک‌زدن توصیه و سفارش می‌کرد، و بیم آن می‌رفت که به خاطر مسواک‌زدن زیاد (و عمل به توصیه و سفارش مکرر جبرئیل) قسمت جلوی دهان و پوست ظاهر لثه‌هایم را از میان ببرم».

[این حدیث را احمد روایت کرده است].

 387 ـ (12) وعن أنسٍ، قال: قال رسول الله ج: «لقد أَکثَرْتُ علیکم فی السِّواک». رواه البخاری([12]).

387- (12) انس س گوید: پیامبر ج خطاب به صحابه ش فرمود: «پیرامون مسواک، فوق‌العاده به شما توصیه و سفارش کردم (پس شما نیز عمل بدان را نصب‌العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار دهید، تا از دهان و دندانی تمیز و پاکیزه، و پروردگاری راضی و خشنود، برخودار باشید. و خدا کسانی را که خواهان پاکی و پاکیزگی‌اند، دوست می‌دارد و به آنها عشق می‌ورزد و پیوسته کمک و یاری‌شان می‌کند و آنها را زیر چتر رحمت و احسان، و کرم وجود خویش قرار می‌دهد).

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

388 ـ (13) وعن عائشةَ، [لا] قالت: کانَ رسولُ الله ج یستَنُّ وعنده رَجُلان، أَحَدُهما أَکبرُ من الآخرِ، فأُوحِیَ إلیه فی فضلِ السِّواکِ أنْ کَبِّر، أعطِ السِّواکَ أَکبرَهما. رواه ابوداود([13]).

388- (13)، عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج (خویشتن را در عالم خواب) در حالی مشغول مسواک‌زدن دید که دو نفر که یکی از آنان بزرگتر از دیگری بود، در نزد ایشان نشسته بودند. درباره‌ی فضیلت و اهمیت مسواک چنین وحی آمد که مسواک را به شخص بزرگتر بده (و این تفضیل خود بیانگر اهمیت و جایگاه ویژه و مهم مسواک در شرع مقدس اسلام است).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

 389 ـ (14) وعنها، قالت: قال رسولُ الله ج: «تَفْضُلُ الصَّلاةُ الَّتی یُسْتاکُ لها على الصَّلاة الَّتی لا یُسْتَاکُ لها سبعینَ ضِعْفاً». رواه البیهقی فی «شعب الإیمان»([14]).

389- (14) عایشه ـ ل ـ گوید: رسول‌خدا ج فرمود: ثواب و پاداش نمازی که برای آن مسواک زده شده است، هفتاد برابر بیشتر از پاداش نمازی است که بدون مسواک خوانده می‌شود.

[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].

 شرح: تعبیر به «هفتاد برابر» ممکن است که از باب «تکثیر» باشد، نه برای تعداد، زیرا عدد هفتاد از اعدادی است که غالباً برای کثرت به کار می‌رود. و نیز ممکن است، منظور همان عدد هفتاد باشد.

به هر حال مراد حدیث این است که نمازی که پیش از آن دهان و دندان به وسیله‌ی مسواک تمیز شده و با پاکیزگی خوانده شده بر نمازی که برایش مسواک استعمال نشده، به مراتب برتر، بهتر و افضل است، چرا که مسواک‌زدن باعث تمیزی دهان و موجب رضایت و خشنودی پروردگاراست.

390 ـ (15) وعن أبی سَلَمة، عن زید بن خالد الجُهَنیِّ، قال: سمعتُ رسول الله ج یقول: «لوْلا أن أشُقَّ على أُمَّتی، لَأَمرْتُهم بالسِّواکِ عند کلِّ صلاةٍ، ولأخَّرْتُ صلاةَ العِشاءِ إلى ثُلُث اللیلِ». قال: فکان زید بن خالدٍ یشهَدُ الصَّلواتِ فی المسجِدِ وسِواکُه على أُذُنِه موضعَ القلمِ من أُذُنِ الکاتب، لا یقومُ إلى الصَّلاة إلاَّ اِستَنَّ، ثمَّ ردَّه إلى موْضِعِه. رواه الترمذی، وابوداود إلاَّ أنَّه لم یذکر: «و لَأَخَّرتُ صلاةَ العِشاءِ إلى ثلثِ اللیل». وقال الترمذی: هذا حدیثٌ حسن صحیح([15]).

390- (15) ابوسلمه س از زیدبن خالد جُهنی س روایت می‌کند که وی گفت: از رسول‌خدا ج شنیدم که فرمود: اگر نه این است که بر امت من رنج‌آور بود، آنان را فرمان می‌دادم که به هنگام هر نمازی مسواک کنند، و نماز عشاء را تا یک سوم شب به تأخیر می‌انداختم (ولی چون مبنای شریعت برآسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، و من نیز همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سختگیری ترجیح می‌دهم، از این دستور خودداری می‌کنم).»

ابوسلمه س گوید: (براساس این تأکید پیامبر ج) زید بن خالد س در حالی در مسجد برای اقامه‌ی نمازهای پنج‌گانه حاضر می‌شد، که همانند نویسندگان که قلم را پشت گوش خویش می‌گذارند، او نیز مسواکش را در همانجا می‌نهاد و برای هر نماز مسواک می‌کرد و سپس مسواک خویش را در سر جایش (یعنی پشت گوش) باز می‌گرداند، (و همواره این توصیه و سفارش پیامبر ج را نصب‌العین و آویزه‌ی گوش خویش داشت).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن و صحیح است. و ابوداود نیز این حدیث را بدون عبارت «ولَاخّرتُ صلاة العشاء الی ثلث اللیل» روایت نموده است].




[1]- بخاری ح 887، مسلم 1/220 ح (42- 252)، ابوداود ح 46، ترمذی ح 22، ابن ماجه ح 287 و هر دو عبارت دوم: «بالسواک عند کل صلاة» را نقل کرده‌اند بدون «لأمرْتُهم بتأخیر العِشاءِ»، مسنداحمد 2/245.

[2]- مسلم 1/220ح (43-252)، ابوداود ح 51، نسایی ح 8، ابن ماجه ح 290، مسنداحمد 6/188.

[3]- بخاری ح 245، مسلم 1/220 ح(46-205)، ابوداود ح 55، نسایی ح 2، ابن ماجه ح 286، مسنداحمد 5/382.

[4]- مسلم 1/223ح (56-261)، ابوداود ح 53، ترمذی ح 2757، نسایی ح 5040، ابن ماجه ح 293، مسنداحمد 6/137.

[5]- ابوداود ح 54 به نقل از عمار بن یاسر، ابن ماجه ح 294 به نقل از عمار بن یاسر.

[6]- مسند شافعی ص 14، مسنداحمد 6/47، دارمی ح 684، نسایی ح 5، بخاری این حدیث را به صورت تعلیقی در «کتاب الصوم» باب 27 نقل کرده است.

[7]- ترمذی ح 1080 و قال: حسن غریب، مسنداحمد 5/421.

[8]- ابوداود ح 57، مسنداحمد 6/160.

[9]- ابوداود ح 52.

[10]- بخاری ح 246، مسلم 4/779 ح (19- 2271).

[11]- ابن ماجه ح 289، مسنداحمد 5/263.

[12]- بخاری ح 888، نسایی ح 6، دارمی ح 682، مسنداحمد 3/143.

[13]- ابوداود ح 50.

[14]- مسنداحمد 6/272 و بیهقی در شعب الایمان.

[15]- ترمذی ح 23 و قال: حسن صحیح، ابوداود ح 47، مسنداحمد 4/116.