334 ـ (1) عن أبی أیُّوب الأنصاری، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا أتَیتُم الغائِطَ فلا تَسْتَقبِلُوا القِبلةَ، ولا تَسْتَدْبِرُوها، ولکنْ شَرِّقوا أو غَرِّبُوا». متفق علیه. قال الشَّیخُ الإمامُ محیی السُّنة، /: هذا الحدیث فی الصَّحراء؛ وأمَّا فی البُنیان، فلا بَأسَ لِما رُوی:([1]).
334- (1) ابوایوب انصاری س گوید: پیامبر ج فرمود: چون به قضای حاجت میروید رو به قبله یا پشت به قبله ننشینید بلکه رو به شرق یا غرب بنشینید.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شیخ بزرگوار، محیالسنة گوید: حکم این حدیث مربوط به صحرا (و فضای باز اعم از دشت و کوه و جنگل و..). میباشد یعنی استقبال و استدبار، هردو در فضای باز ناجایز است ولی در آبادی (شهر و روستا و...) جایز است و احادیث ذیل دالّ بر این مطلب است.
335 ـ (2) عن عبد الله بن عمر ب، قال: ارْتَقیْتُ فوقَ بیتِ حفصةَ لبعض حاجتی، فرأیتُ رسولَ الله ج یقضی حاجتَهُ مُستَدبِرَ القبلة مُسْتَقْبِلَ الشَّام. متفق علیه([2]).
335- (2) عبدالله ابن عمر ـ ب ـ گوید: برای انجام کاری از بام خانهی (خواهرم) حضرت حفصه ـ ل ـ (همسر گرامی پیامبر اسلام ج بالا رفتم در همین اثنا دیدم که پیامبر (ج) پشت به قبله و رو به سوی شام (بیتالمقدس) برای قضای حاجت نشسته است.
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
336 ـ (3) وعن سلمان، قال: نَهَانَا ـ یعنی رسولَ الله ج ـ أَنْ نَستَقبِل القِبلةَ لغائطٍ أو بَوْل، أو أنْ نستنجِیَ بالیَمین، أو أن نستنجیَ بأقلَّ من ثلاثةِ أحجارٍ، أو أن نستَنجیَ برجیعٍ أو بعَظْمٍ. رواه مسلم([3]).
336- (3) سلمان (فارسی) س گوید: پیامبر ج ما را از این منع کرده است که به هنگام قضای حاجت رو به قبله (یا پشت به قبله) بنشینیم، و یا با دست راست، خویشتن را تمیز نمائیم و استنجاء بزنیم و یا اینکه در استنجاء کمتر از سه سنگ استفاده کنیم، (چرا که غالباً در کمتر از سه سنگ، طهارت و پاکیزگی کامل، حاصل نمیشود، پس چنانچه شخص احساس نمود که برای طهارت بیش از سه سنگ نیاز دارد، بر حسب تشخیص و ضرورت خود عمل کند). و ما را منع نموده است از اینکه به قضای حاجت نشینیم و با مدفوع حیوانات و استخوان استنجاء نمائیم (چرا که استنجاء با اینگونه اشیاء از نظر هر انسانی که از طبیعت و فطرت سالمی برخوردار باشد، کاری نادرست و نامناسب است، و قاعدهی کلی در مورد استنجاء این است که استنجاء فقط با آن چیزهایی درست است که از لحاظ شرعی کرامت نداشته باشد، به عنوان مثال غذای هیچ موجود و مخلوقی نباشد، نجس و پلید هم نباشد، و مضر و زیانبار نیز نباشد).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «قال الشیخ الامام محیالسنة، هذا الحدیث فی الصّحراء...»: پیرامون رو به قبله یا پشت به قبله نشستن در زمان قضای حاجت، علماء واندیشمندان اسلامی با همدیگر اختلاف نظر دارند که در اصل، این اختلافات مبتنی بر اختلاف روایات میباشد، چرا که در این زمینه روایات و احادیث وارده از رسولخدا ج و صحابه ش مختلف و گوناگون میباشد و در اینجا نیز به مشهورترین مذاهب اشاره خواهد شد:
1- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، هردو به طور مطلق ناجایز است، خواه در فضای باز (دشت و کوه و دَمن) باشد یا در آبادی (شهر و روستا)، این مسلک ابوهریره، ابنمسعود، ابوایوب انصاری، سراقة بن مالک، مجاهد، ابراهیم نخعی، طاوس بن کیسان، عطاء، ابوثور، امام اوزاعی، سفیان ثوری، امام ابوحنیفه، امام محمد بن حسن شیبانی، ابن حزم ظاهری، ابن تیمیه / و در روایتی مسلک امام احمدبن حنبل نیز میباشد.
2- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن هردو جایز است، خواه در فضای باز باشد یا درآبادی. این مسلک عایشه، عمرو بن زبیر، ربیعة الرأی، داود ظاهری ش میباشد.
3- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، هردو در فضای باز ناجایز، و درآبادی هردو جایز است. این مسلک عباس، عبدالله بن عمر، عامر شعبی، امام مالک، امام شافعی، و اسحاق بن راهویه ش و در روایتی مسلک امام احمد میباشد.
4- رو به قبله نشستن به هر صورت ناجایز و پشت به قبله درآبادی درست، و در فضای باز نادرست است. این مسلک امام ابویوسف و در روایتی قول امام ابوحنیفه نیز میباشد.
5- رو به قبله نشستن به هر صورت (چه در فضای باز و چه در آبادی) ناجایز، و پشت به قبله نشستن در هر صورت جایز است، این قول از امام احمد منقول است و گروهی از اهل ظاهر نیز براین باورند.
به هر حال این اختلاف، در اصل، مبتنی بر اختلاف روایات میباشد، چراکه در این زمینه روایات وارده از رسولخدا ج و صحابهی بزرگوار ایشان مختلف و گوناگون است. اما نباید فراموش کرد که تعظیم و بزرگداشت کعبه جزو مسائل متفقعلیه میان علماء و اندیشمندان اسلامی است، از اینرو باید هر فرد مسلمان به هر طریق که شده به شعائر و نشانههای الهی احترام گذارد و نگذارد به کعبه به نوعی بیاحترامی و اسائهی ادب شود، چرا که هرکس شعائر و برنامهها و نشانههای الهی را بزرگ دارد، بیگمان بزرگداشت آنها، نشانهی پرهیزگاری دل او و خوف و هراسش از خدا است.
«وَلکنْ شرّ قوا او غرّبوا»: [بلکه برای قضای حاجت رو به شرق یا غرب بنشینید]. این حکم مربوط به موقعیت جغرافیایی مدینهی منوره است، چرا که در آنجا، قبله در سمت جنوب واقع است. از اینرو سرزمینهایی که قبلهی آنها در سمت مشرق یا مغرب واقع است، در آنجا حکم «جنّبوا او شمّلوا» حکمفرما است. یعنی برای قضای حاجت رو به جنوب یا شمال بنشینید. چرا که در اصل علت حکم، احترام و بزرگداشت کعبه است، نه روکردن به سوی مشرق یا مغرب.
337 ـ (4) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج إذا دَخلَ الخَلاءَ یقولُ: «أَللَّهُمَّ إنِّی أَعوذُ بکَ من الخُبُثِ والخَبائِثِ». متفق علیه([4]).
337- (4) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت، چون میخواست به محل قضای حاجت وارد شود، میفرمود: «الّلهمّ انّی اعوذ بک من الخبث والخبائث» پروردگارا! از شر شیطانهای خبیث و پلیدِ نر و ماده، به تو پناه میبرم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
علّت پناه بردن به خدا در چنین اماکنی از شر شیطانهای نر و ماده، این است که چون شیاطین خود موجوداتی خبیث و پلید و مضر و بدطینت هستند، بیشتر با آلودگیها و اماکن خبیث و کثیف مناسبت و محبت و انس و الفت دارند و بیشتر در چنین مکانهایی که کانون آلودگی است، علاقمند و مشتاق هستند، و در چنین اماکنی تجمع میکنند و در زمان قضای حاجت به آزار و اذیت انسان میپردازند و در زمان کشف عورت، با عورت آدمیان بازی میکنند، از این جهت پیامبر ج به امت خویش تعلیم میدهد تا در چنین جاهایی که نه ذکر و عبادت خدا است و نه نزول فرشتگان، از شر شیاطین نر و ماده به خدا پناه برند تا خدای ﻷ نیز آنها را از شر و زیان آن اهریمنان خبیث و پلید و مضر و بدطینت در پناه و حفاظت خویش مصون و محفوظ دارد.
338 ـ (5) وعن ابن عبَّاس، قال: مَرَّ النَّبیُّ ج بقَبرْینِ، فقال: «إنَّهما لیُعذَّبانِ، وما یُعذَّبانِ فی کبیر؛ أمَّا أحدُهما فکانَ لا یَستَترُ من البَوْل ـ وفی روایةٍ لمسلم: لا یستَنزُه من البَوْل ـ؛ وأمَّا الآخَر فکان یمشی بالنَّمیمَة» ثم أخذَ جَرِیدَةً رَطبَةً، فَشَقَّها بِنِصْفَین، ثم غَرَزَ فی کلِّ قبر واحدةً. قالوا: یا رسول الله! لِمَ صَنعْتَ هذا؟ فقال:«لعلَّه أن یُخفَّفَ عنهُما ما لم یَیْبَسا». متفق علیه([5]).
338- (5) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج بر دو قبر گذر کرد و فرمود: «این دو، عذاب میشوند و به نظر شما به خاطر گناهی بزرگ، عذاب نمیشوند (آری البته که عذاب این دو نفری که در این گورها خفتهاند، بزرگ و سترگ است).
اما یکی از آن دو، از نجاست ادرار خود را پاک و پاکیزه نمیکرد، و آن دیگری سخن چینی و نمّامی میکرد».
آنگاه پیامبراکرم ج شاخهی تری از درخت خرما گرفت و آن را به دو نیم کرد و بر هر قبری نیمی از آن را فرو برد. صحابه ش گفتند: ای رسولخدا ج! فلسفه و دلیل این کار شما چیست؟ پیامبر ج فرمود: امید است تا مادامی که این شاخهها خشک نشوند، در عذاب ایشان، تخفیف و سبکی حاصل گردد. (البته باید دانست که سبزی و یا رطوبت شاخههای درخت خرما، هیچ تأثیری در تخفیف عذاب نداشتند، بلکه بعد از دعای پیامبر ج، از جانب خدا ایشان راهنمایی شدند که شاخههای مرطوبی بر آن دو قبر فرو برند و تا هنگامی که رطوبت و تری در آنها وجود دارد، در عذاب آنها تخفیف داده میشود. از این رو اصل دعای آن حضرت ج و قبول تخفیف از سوی خداوند تا مدت محدودی است).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
339 ـ (6) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إِتَّقُوا اللَّآعِنَیْنِ». قالوا: وما اللَّآعِنانِ یا رسولَ الله؟ قال: «الذی یَتخَلَّی فی طریقِ النَّاس أو فی ظلِّهم». رواه مسلم([6]).
339- (6) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «از دو چیز که سبب میشود، مردم شما را لعن و نفرین کنند، پرهیز نمائید. گفتند: ای رسولخدا ج! آن دو چیز چیست؟ فرمود: کسی که در راه مردم و یا در سایهی آنان (جایی که سایهدار و مربوط به آنان است) قضای حاجت کند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
پس؛ یکی از مواردی که پیامبر ج به شدت ما را از آن برحذر میدارد، قضای حاجت در سایهای است که مردم آنجا جمع میشوند و دیگری اجابت مزاج در راه عبور و مرور و در مکانی که مردم دور هم گرد میآیند که ارتکاب به چنین مواردی باعث لعن و نفرین مردم به صاحب آن میشود، خواه نفرین خدا و یا نفرین مردم. پس اگر کسانی را بیرون از محدودهی خانه، در بیابان و غیره، نیاز به قضای حاجت پیش آمد، برایشان مناسب است که برای قضای حاجت خویش، مکانی انتخاب نمایند که محل رفت و آمد و تجمع و گردهمایی و عبور و مرور مردم نباشد و از قضای حاجت نمودن در چشمهها، اماکن عمومی، پارکها، چاهها، آبشخورها و... به شدت پرهیز نمایند، چرا که باعث اذیت و آزار مردم و عابرین و در نتیجه: سبب لعن و نفرین خدا و مردم میگردد.
340 ـ (7) وعن أبی قَتادَة، قال: قال رسول الله ج: «إذا شَرِبَ أحدُکم فلا یَتَنَفَّسْ فی الإِناءِ، وإذا أَتَى الخَلاءَ، فلا یَمسَّ ذکرَه بیمینِه، ولا یتمسَّحْ بیمینِه». متفق علیه([7]).
340- (7) ابو قتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما آب میخورد، نباید در ظرف آب، فوت کند، و وقتی که به قضای حاجت مینشیند، نباید با دست راست، آلهی تناسلی خویش را لمس کند و نباید با دست راست، خودش را تمیز نماید و استنجا زند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
341 ـ (8) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ توضَّأ فلْیَسْتَنْثِرْ، ومنِ اسْتَجْمَرَ فلْیُوتِرْ». متفق علیه([8]).
341- (8) ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «هر کس وضو گیرد، باید بینی خویش را خوب تمیز کند و بشوید و هرکس که با سنگ، مخرج خود را پاک میکند، باید سنگهای مورد استفادهاش طاق باشد، نه جفت (یعنی یک یا سه یا پنج یا هفت... سنگ).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«فلیستنثر»: از ماده «استنثار» به معنای بینی را تمیز نمودن است.
«اِستَجمَر»: استفاده از سنگریزهها (در نبود آب) برای تمیز نمودن مخرج.
342 ـ (9) وعن أنسٍ، قال: کانَ رسولُ الله ج یَدْخلُ الخلاءَ، فأحمِلُ أنا وغُلامٌ إداوَةً من ماءٍ وعَنَزَةً یَسْتَنْجِی بالماءِ». متفق علیه([9]).
342- (9) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت که برای قضای حاجت، به فضای باز میرفت و من همراه با یک غلام، ظرفی پر از آب را با چوبدستی درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه که در انتهای آن آهن بود (و پیامبر ج از آن به عنوان سترهی نماز استفاده مینمود). برایش میبردیم. و ایشان نیز با آب، استنجاء و طهارت میکردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
343 ـ (10) عن أنس، قال: کان النبیُّ ج إذا دَخَلَ الخلاءَ نَزَعَ خَاتَمَه، رواه ابوداود، والنسائی، والترمذی، وقال: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح غریب. وقال ابوداود: هذا حدیثٌ مُنکر. وفی روایته: وَضَعَ، بدل: نَزَعَ([10]).
343- (10) انس س گوید: پیامبر ج هرگاه برای قضای حاجت بیرون میشد، انگشتری خویش را از دستش بیرون میکرد. (و دلیلش هم این بود که روی انگشتری رسول اکرم ج کلمهی «محمد رسول الله» نقش شده بود).
[این حدیث را ابوداود، و ترمذی روایت کردهاند. و ترمذی گفته است: حدیثی حسن، صحیح، غریب است. و ابوداود گفته است: حدیثی منکر است. و در روایت ابوداود به عوض کلمهی «نزع» واژهی «وَضع» آمده است].
شرح: در کتب تاریخ، سیرت و حدیث وارد شده که هنگامی که پیامبر ج خواست به نجاشی و قیصر روم نامه بنویسد، برخی از صحابه ش اظهار داشتند که سلاطین و پادشاهان، نامههای بدون مهر را نمیپذیرند، از اینرو پیامبر ج انگشتری از نقره درست کرد که روی آن در سه سطر «محمد رسول الله» نوشته و حک شده بود و پیامبر ج هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، انگشتری خویش را که در آن عبارت متبرک و مقدس «محمد رسول الله» نوشته شده بود، از دست خویش بیرون میکرد.
از این عملکرد پیامبر ج مشخص میشود که اگرکسی انگشتری دارد که در آن نام و صفات خداوند ﻷ است، بهتر و افضل در این است که در وقت قضای حاجت، آن را بیرون آورد. همچنین اگر کسی در جیب خود قرآن یا تعویذ و یا چیز دیگری دارد که نام یا صفات خداوند در آن موجود است بهتر آن است که در وقت قضای حاجت، آن را بیرون آورد.
344 ـ (11) وعن جابر، قال: کان النبیُّ ج إذا أرادَ البَرازَ إِنطَلَقَ حتى لا یَراه أحَدٌ. رواه ابوداود([11]).
344- (11) جابر س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، چنان دور میرفت و از مردم پنهان میگردید که نگاه هیچ کس از مردمان، بر ایشان نمیافتاد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
در حقیقت روش قضای حاجت در دشت و بیابان از دیدگاه اسلام این است که به اندازهای دور رود و از مردم فاصله بگیرد که احتمال اینکه او را ببینند به طور کلّی باقی نماند، زیرا ستر و پوشش عورت از دیدگاه اسلام لازم و ضروری است، و علاوه از آن، فطرت سالم و طبیعت درست، و شرم و حیا و کرامت و شرافت انسان نیز خواهان چنین امری است.
345 ـ (12) وعن أبی موسى، قال: کنتُ مع النبیِّ ج ذاتَ یومٍ فَأَرادَ أنْ یَبُولَ، فأتی دَمِثاً فی أصلِ جِدارٍ، فبالَ. ثم قال: «إذا أرادَ أحدُکم أنْ یبولَ، فَلْیَرْتَدْ لبَِولِه». رواه ابوداود([12]).
345- (12) ابوموسی اشعری س گوید: روزی با رسولخدا ج همراه بودم، وقتی آن حضرت ج را نیاز به قضای حاجت پیش آمد، مکانی نرم را در کنار دیواری که نرم و نشیبدار بود، پیدا کرد و در همان جا پیشاب نمود (پس از اینکه از قضای حاجت فارغ شد) فرمود: «هرگاه خواستید ادرار کنید، برای اینکار، جای نرم و مناسب و نشیبداری را جستجو نمائید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
پس ادرارکردن در جای نرم و نشیبدار بهتر و برتر است، زیرا در جای نرم و نشیبدار، قطرههای ادرار بعد از برخورد به زمین، به طرف بدن و لباس بر نمیگردد، به خلاف مکانهای سنگلاخ و سفت و سخت که احتمال برگشتن قطرههای ادرار به طرف بدن و لباس و ملوّثشدن آنها به نجاست وجود دارد.
در توالتهای امروزی که سنگهای توالت از جنس سرامیک و سیمان نصب شده است توصیه میشود که در وقت ادرار دقت شود، تا بدن و لباس ملوث و آلوده با قطرههای ادرار نشود.
346ـ (13) وعن أنسٍ، قال: کان النبیُّ ج إذا أرادَ الحاجةَ لم یَرفعْ ثوبَه حتَّى یدنُوَ من الأرضِ. رواه الترمذی، وابوداود، والدارمی([13]).
346- (13) انس س گوید: عادت پیامبر ج بود که هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، تا وقتی که خوب به زمین نزدیک نمیشد، جامهی خویش را از روی عورتش بر نمیداشت.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و دارمی روایت کردهاند].
347 ـ (14) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «إنما أَنَا لَکُم مثْلُ الوَالِد لوَلدِه، أُعَلِّمُکم: إذا أتَیتُم الغائِطَ، فلا تَستَقبِلوا القِبلةَ، ولا تَستَدْبِرُوها»، وأَمَرَ بثلاثةِ أَحْجَارٍ. ونهى عن الرَّوْثِ والرِّمَّة. ونَهَى أن یَستَطِیبَ الرَّجُلُ بیمینه. رواه ابن ماجة، والدارمی([14]).
347- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «من برای شما بسان پدری هستم برای فرزندان خود (که نسبت به شما خیرخواه و دلسوز، و شفیق و مهربانم، و به شما همچون پدر عشق و محبت میورزم و اصرار به هدایت و سعادت شما دارم، و نسبت به شما دارای محبت و لطف فراوان و عشق و علاقهی بیکران هستم. پس برایتان نیز زیبنده است که به اوامر و فرامین تابناک، و تعالیم و دستورات تعالیبخش و احکام و آموزههای روحآفرین و نورانی من، تأسی و اقتدا ورزید).
من به شما تعلیم و آموزش میدهم و میگویم: هرگاه که برای قضای حاجت بیرون رفتید، رو به قبله و پشت به قبله ننشینید. (ابوهریره س گوید): آن حضرت ج دستور داد تا مردمان با سه سنگ استنجاء زنند و خویشتن را تمیز نمایند و از استنجازدن با مدفوع حیوانات، و استخوان، و با دست راست منع فرمود.
[این حدیث را ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
«الغائط»: در لغت به زمین پست و شیبدار غائط میگویند. و چون که اعراب برای قضای حاجت عموماً زمین پست و نشیبدار را بر میگزینند، به همین سبب آن را بر مستراح و توالت اطلاق کردند و برخی از مواقع بر نجاست (مدفوع) نیز اطلاق میگردد.
«الروث»: سرگین ستور و هر حیوان سمدار دیگر. «الرَّمّة»: استخوان پوسیده.
348 ـ (15) وعن عائشةَ، قالتْ: کانت یَدُ رسول الله ج الیُمنى لِطُهورِه وطعامِه، وکانت یدُه الیُسرى لِخَلاِئه وما کانَ من أَذىً. رواه ابوداود([15]).
348- (15) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج پیوسته دست راست خویش را برای وضو و طهارت و خوردن و نوشیدن، و دست چپش را برای قضای حاجت و دیگر پلیدی و پلشتیها (مانند: تمیزکردن بینی و غیره) اختصاص میداد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
در منطق قرآن کریم و سنّت پاک نبوی، و احکام و تعالیم تابناک شرعی و آموزهها و فرامین اسلامی، برای انجام تمام کارهای خیر و نیک، دست راست اختصاص یافته و برای انجام کارهای مکروه و ناپسند دست چپ مقرر شده است، بدین ترتیب رعایت اصول بهداشتی به نحو احسن به مورد اجرا گذاشته میشود. و واقعیت این است که موضعگیری اسلام دربارهی تندرستی، پیشگیری و سلامتی جسم، بینظیر و منحصر به فرد است و هیچ یک از ادیان الهی به پای دین مقدس اسلام نمیرسد. نظافت در اسلام به عنوان عبادت و تقرب، و حتی یکی از واجبات شریعت اسلام تلقی میشود. در واقع اینها اصول و قواعد جاویدانی است که بر مبنای آنها اسلام پیریزی و نهادینه شده است و پیامبر ج به تحکیم و تثبیت آنها اهتمام ورزیده است و اگر آن قواعد و اصول مراعات شود و در زندگی به اجرا در بیایند، نسلهایی از نیرومندان و تندرستان پرورش مییابند که دین و دنیای امت به آنها پیروز میگردد.
349 ـ (16) وعنها، قالت: قال رسولُ الله ج: «إذا ذَهَبَ أحدُکم إلى الغائطِ فَلْیَذهَبْ معه بثَلاثةِ أحجارٍ یَسْتطیبُ بِهِنَّ، فإنَّها تُجْزىء عنه». رواه أحمد، وابوداود، والنسائی، والدارمی([16]).
349- (16) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما برای قضای حاجت بیرون رفت، باید همراه خود سه سنگ بردارد تا به وسیلهی آنها خویشتن را تمیز نماید و براستی که سه سنگ برای انسان از استعمال کردن آب کافی و بسنده است (و هدف، طهارت و پاکی است و چون غالباً با سه سنگ طهارت و پاکیزگی حاصل میشود، بدین جهت از استفاده از کمتر از سه سنگ ممانعت به عمل آمده است، حال اگر طهارت و پاکیزگی با کمتر از سه سنگ نیز حاصل شد،کمتر از آن نیز جایز، و اگر با ببیشتر از سه سنگ با پنج یا هفت یا نُه سنگ نیز حاصل گردید، بیشتر از آن نیز روا است، چرا که هدف، طهارت و پاکی و تمیزی و پاکیزگی است، نه چیزی دیگر).
[این حدیث را احمد، ابوداود، نسائی و دارمی روایت کردهاند].
350 ـ (17) وعن ابنمسعود، قال: قال رسول الله ج: «لا تَسْتَنْجُوا بالرَّوثِ ولا بالعِظامِ، فإنَّها زَادُ إِخوانِکُم من الجِنِّ». رواه الترمذی، والنسائی؛ إلا أنَّه لم یذکر: «زَادُ إِخوانِکُم من الجِنِّ»([17]).
350 - (17) عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: «با سرگین حیوانات و استخوان، استنجاء نزنید و خویشتن را پاک و تمیز نگردانید، چرا که سرگین و استخوان، خوراک و توشهی برادران جنّی شمایان است».
[این حدیث را ترمذی و نسائی روایت کردهاند. و نسائی جملهی«زاد إخوانکم من الجنّ» را در روایتش ذکر نکرده است].
شرح: قاعدهی کلی در استنجا زدن این است که: استنجاء فقط با آن چیزهایی درست است که از لحاظ شرعی و فطری و طبیعی کرامت نداشته است. مثلاً: غذای هیچ موجود و مخلوقی نباشد، نجس و پلید، و مضر و زیانبخش نیز نباشد. و ظاهر است که استنجاءزدن با استخوان و سرگین ستور و هر حیوان سُمدار دیگری، از نظر هر انسانی که از طبیعتی سالم و فطرتی پاک و دینی صاف برخودار باشد، امری نادرست و نامناسب است.
«فانّه زاد إخوانکم من الجنّ» [سرگین و استخوان، خوراک برادران جنی شما است]: مراد از اینکه «سرگین» خوراک جنیان است، این است که سرگین، غذای چهارپایان آنها میشود. و مراد از اینکه «استخوان» خوراک جنیان میشود، این است که این استخوان ها مجدداً پرگوشت میشوند و جنیان از آنها به عنوان غذا استفاده میکنند.
351 ـ (18) وعن رُوَیْفع بن ثابت، قال: قال لی رسولُ الله ج: «یا رُوَیفعُ! لَعَلَّ الحیاةَ سَتَطُولُ بِکَ بعدی، فَأَخبِر النَّاسَ أَنَّ مَن عَقَدَ لِحْیَته، أو تَقَلَّدَ وَتَراً، أو اسْتَنجى بِرَجیعِ دابَّةٍ، أو عظْمٍ؛ فإنَّ محمَّداً بریءٌ منه». رواه ابوداود([18]).
351 - (18) رویفع بن ثابت س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود: «ای رویفع! شاید پس از مرگ من، عمر و زندگانی تو زیاد و طولانی گردد، پس به مردم بگو: هرکس (بسان متکبران و گردنفرازان و همانند بیدینان و کافران، و از روی جاهلیت و بیخردی) ریش خویش را گره زند و مجعّد و پیچ در پیچ نماید، و یا برای دفع بلا، به خود (یا فرزندان و یا حیوانات) طلسم و بازوبندی بندد، و یا با سرگین حیوانات، یا استخوان، خویشتن را تمیز نماید، به آنها خبر بده که محمد ج از چنین افرادی بیزار و متنفر است».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
352 ـ (19) وعن أبی هریرة [س] قال: قال رسول الله ج: «مَنِ اکْتَحَلَ فلْیُوِترْ، ومَن فعَلَ فقد أَحْسَنَ، ومن لا فلا حَرَجَ. ومن اسْتَجْمَر فلْیُوِترْ، منْ فَعَلَ فقد أَحسنَ، ومنْ لا فلا حرَجَ. ومنْ أکَل فما تَخلَّل، فَلْیَلْفظْ، وما لاکَ بلِسانِه فلْیَبتَلعْ، من فعلَ فقد أحسنَ، ومنْ لا فلا حرَجَ. ومنْ أتى الغائطَ فلیَستَتِر، ومن لم یجِدْ إلاَّ أنْ یجمع کثیباً مِن رمْلٍ فلیَسْتَدبِرْهُ، فإن الشَّیطانَ یلعب بمقاعدِ بنی آدم، من فعلَ فقد أحسنَ، ومن لا فلا حرَج». رواه ابوداود، وابنُ ماجة، والدارمی([19]).
352- (19) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هر کس سرمه در چشم خویش میکشد، با رعایت عدد طاق، سه میل بکشد، چنین کند بهتر است، نکند اشکالی ندارد. و هرکس با سنگ و کلوخ، خویشتن را تمیز میکند، عدد طاق (یک، سه، پنج) را رعایت کند بهتر است، نکند مانعی ندارد. و هرکس پس از صرف غذا بوسیلهی خلال، از میان دندانها، ریزههایی از غذا را بیرون آورد،آن را بیندازد، و اگر آن را بوسیلهی زبان بیرون آورد، آن را فرو برد. اگر چنین کرد، بهتر است، نکند کراهیتی ندارد. و هرکس برای قضای حاجت بیرون رفت، باید ستر و پوشش را رعایت کند و در پناه مانعی (مانند درخت، سنگ، دیوار و...) بنشیند، اگر موفق به چیزی نشد تا در پناه آن به قضای حاجت نشیند، پس از تودهی خاک و سنگریزه، مانع و پناهگاهی ساخته و در پناه آن قضای حاجت نماید، زیرا شیطان با عورت فرزندان آدم بازی میکند. (و این همه مبالغه و تکلیف در قضای حاجت لازم نیست، تا خویشتن را به سختی و مشقت بیندازد و از تودهی خاک و سنگریزه، پناهگاهی ساخته و در پناه آن قضای حاجت کند، بلکه) هرکس بدین شکل در پناه مانع، استنجاء کند، کار خوبی کرده است، و هرکس نکند، اشکال و مانعی ندارد».
[این حدیث را ابوداود، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
از این حدیث مشخص شد که رعایت کردن عدد طاق در استنجاءزدن با سنگ و کلوخ مستحب است نه واجب. و معلوم شد که هدف، پاکی و پاکیزگی است، حال اگر طهارت و تمیزی با کمتر از سه سنگ حاصل شد، کمتر از آن جایز است و اگر با بیشتر از سه سنگ (پنج، هفت، و نه سنگ) نیز حاصل گردید، بیشتر از آن نیر روا است.
و هدف از همهی اینها فقط طهارت و پاکی، و تمیزی و پاکیزگی است، نه رعایت کردن عددی مشخص و چون که غالباً با سه سنگ طهارت و پاگیزگی حاصل میشود، بدین جهت استفاده از کمتر از سه سنگ ممانعت به عمل آمده است.
353 ـ (20) وعن عبد الله بنُ مُغَفَّل، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَبُولَنَّ أحدُکم فی مُسْتَحَمِّهِ، ثم یغتسِلُ فیه، أو یتوضَّأ فیه، فإنَّ عامَّةَ الوسْواسِ منه». رواه ابوداود، والترمذی، والنسائی؛ إلاَّ أنَّهما لم یذکرا: «ثمَّ یغتسِلُ فیه، أو یتوضَّأ فیه»([20]).
353- (20) عبدالله ابن مغفل س گوید: پیامبر ج فرمود: «هیچ یکی از شما در محلی که غسل میکند و یا وضو میگیرد، ادرار نکند، چرا که بیشتر وسوسهها از همین امر نشأت میگیرد (زیرا ادرار کردن در حمام، برای انسان این اندیشه را ایجاد میکند که ممکن است قطرات ریز و کوچک آن به بدن رسیده باشد، و سپس انسان رفته رفته، به بیماری وسواس مبتلا میگردد و هرگاه بخواهد در همان مکان وضو بگیرد و یا غسل کند، وسوسهی ریختن قطرههای ادرار بر بدن و یا لباس، برایش پیدا میشود)».
[این حدیث را ابوداود، ترمذی، و نسائی روایت کردهاند. و ترمذی و نسائی این حدیث را بدون عبارت «ثمّ یغتسل فیه او یتوضّأ فیه» نقل کردهاند].
شرح: البته باید دانست که این نهی، مخصوص به حمامهایی است که آب در آنها جمع میشود و یا کف آنها خاکی باشد، ولی اگر کف حمام سیمانی باشد و یا راهی برای خارج شدن آب وجود داشته باشد و یا در حمام مکانی خاص برای ادرارکردن در نظر گرفته باشند و یا طوری ساخته شده باشد که با ریختن آب، ادرار از آنجا زائل میشود و احتمال ملوّث شدن بدن و لباس به ادرار نیست (مانند حمامهای امروزی) در این صورتها، ادرارکردن در چنین حمامهایی، اشکال و مانعی ندارد.
354 ـ (21) وعن عبد الله بن سَرْجِس، قال: قال رسول الله ج: «لا یَبولنَّ أحدُکم فی جُحْرٍ». رواه ابوداود، والنسائی([21]).
354- (21) عبدالله بن سرجس س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگز کسی از شما در سوراخ، پیشاب نکند (زیرا که بیشتر سوراخها محل سکونت حشرات هستند و ادرارکردن در آنها، موجب تخریب محل سکونت و اذیت و آزار آنها میگردد. علاوه بر این، احتمال آن نیز وجود دارد که حشرهی داخل سوراخ، گزنده و سمدار، و موذی و مضر باشد و به شخص ادرارکننده، ضرر و زیانی برساند. بنابراین رسول اکرم ج به منظور رعایت حقوق حیوانات و حشرات زمینی، و حفاظت و حراست جان انسانها، تأکید فرمودند که در سوراخها پیشاب نشود).
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
355 ـ (22) وعن معاذ، قال: قال رسول الله ج: «اتَّقُوا المَلاعِن الثلاثة: البَرازَ فی الموارِد، وقارِعَةِ الطریقِ، والظلِّ». رواه ابوداود، وابن ماجة([22]).
355- (22) معاذ س گوید: پیامبر ج فرمود: «از سه چیز که سبب میشود مردم (یا خدا) شما را لعن و نفرین کنند، پرهیز نمائید: قضای حاجت در مکان اجتماع و گردهمایی مردم، گذرگاه و محل عبور و مرور مردم، و سایبان مردم».
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
356 ـ (23) وعن أبی سعید، قال: قال رسول الله ج: «لا یَخرُج الرَجُلانِ یضربانِ الغائطَ کاشِفَین عن عورتهما یتحدَّثان، فإنَّ الله یَمقُتُ على ذلک». رواه أحمد، وابوداود، وابن ماجة([23]).
356- (23) ابو سعید س گوید: پیامبر ج فرمود: «دو نفر همراه با یکدیگر، در حالی که عورت آنان پوشیده و ستر نیست، و در حالی که با همدیگر حرف میزنند، برای قضای حاجت ننشینند، چرا که خداوند ﻷ از چنین کاری، خشمگین و ناراحت و ناخشنود و ناراضی خواهد شد».
[این حدیث را احمد، ابوداود، و ابنماجه روایت کردهاند].
در شرع مقدس اسلام، نگاه کردن به شرمگاه و عورت یکدیگر ممنوع و ناجایز است، از اینرو در منطق اسلام و از دیدگاه تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی، یکجا نشستن چند نفر با هم، در وقت قضای حاجت ممنوع است.
متأسفانه خانمها در دهات و روستاها به طور عموم این عادت زشت و نکوهیده را دارند که در وقت قضای حاجت در مزارع نزدیک خانهها به صورت دستهجمعی مینشینند، که چنین عملی از دیدگاه اسلام، بسیار نکوهیده و زشت، و قبیح و منکر است.
357 ـ (24) وعن زَیْدْ بنِ أرْقم، قال: قال رسول الله ج: «إنَّ هذه الحُشوشَ مُحْتَضَرَة، فإذا أتى أَحَدُکم الخَلاءَ، فلیقُلْ: أَعوذُ بالله من الخُبُثِ والخبائِثِ» رواه ابوداود، وابن ماجة([24]).
357- (24) زیدبن ارقم س گوید: پیامبر ج فرمود: «این توالتها، محل حضور شیاطین و اهریمنان (خبیث و پلید) است. (و چون اهریمنان، خود موجوداتی خبیث هستند، از اینرو به چنین اماکنی که کانون آلودگیها و کثیفیها است، انس و الفت، و علاقه و مناسبت دارند) بنابراین هرگاه یکی از شما میخواست برای قضای حاجت به توالت رود، باید این دعا را بخواند:
«اعوذ بالله من الخُبُثِ والخبائث» پروردگارا! از شیطانهای خبیث و پلید نر و ماده به تو پناه میبرم».
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«الحُشوش» جمع «حُش» به معنای مُستراح و توالت است. «مُحتضرة»: مُستراح کانون تجمع شیاطین و اهریمنان خبیث و پلید است.
358 ـ (25) وعن علی س، قال: قال رسول الله ج: «سَتْرُ ما بین أَعیُنِ الجِنِّ وعَوراتِ بَنی آدَمَ إذا دخَلَ أَحدُهم الخلاءَ أنْ یقولَ: بِسْم الله». رواه الترمذی، وقال: هذا حدیثٌ غریب، وإسنادُه لیس بقویّ([25]).
358- (25) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «ستر و پوشش میان چشمان اهریمنان و عورت فرزندان آدم، این است که هرگاه خواست برای قضای حاجت به مستراح برود قبل از ورود بدان «بسم الله» بگوید».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است و اسنادش قوی نیست].
359 ـ (26) وعن عائشة، قالت: کان النبیُّ ج إذا خَرَجَ مِنَ الخَلاءِ قال: «غُفْرانَک». رواه الترمذی، وابن ماجة، والدارمی([26]).
359- (26) عایشه ـ ل ـ گوید: عادت پیامبراکرم ج چنین بود که چون از قضای حاجت فارغ و از مُستراح خارج میشد، میفرمود: «غفرانک» [خدایا! از تو بخشش گناهانمان را خواستاریم و رحمت و لطف تو را چشم میداریم].
[این حدیث را ترمذی، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
شرح: رویکرد اساسی، محوری و بنیادین اسلام در آداب عمومی و فردی و اجتماعی خود این است که در تمامی حالات و لحظات، مسلمان را با خدا پیوند دهد، و به همین خاطر از فرصتهای طبیعی و مناسبات عادی نیز که پیوسته در روز، یک یا چند بار تکرار میگردند، استفاده مینماید تا از این طریق، فرد مسلمان پیوسته به یاد خدا بوده و با او در پیوند و در ارتباط باشد و حضرت باجلال و کبریای او را به وسیلهی تسبیح، تهلیل، تکبیر، تحمید و یا دعا به یاد آورد.
راز فلسفه اذکار و دعاهای مأثور که در وقت دخول و خروج از توالت، در آغاز و پایان خوردن، نوشیدن، هنگام خواب، بیداری، پوشیدن لباس، مسافرت و... وارد شده نیز همین است تا پیوسته انسان مسلمان به یاد خدا بوده و رابطهی خود را با او قطع ننماید.
و جا دارد که انسان مسلمان پس از قضای حاجت شکر و سپاس خدا را به جای آورد، و با زبان حال و قال بگوید: «غفرانک» پروردگارا! از تو بخشش گناهانم را خواستارم و رحمت و لطف تو را چشم میدارم و تو را شاکر و سپاسگذارم. و یا بگوید:
«الحمد لله الّذی اذهب عنّی الأذی وعافانی». «پروردگارا! حمد و ستایش تو را سزاست که پلیدی و نجاست را از من دور ساختی و مرا عافیت بخشیدی».
و در حقیقت، خارجشدن فضولات از بدن انسان، موجب صحت و تندرستی و نشاط و سبکی مزاج میگردد و انسان را از انقباض و گرانی، مشکلات و مصائب، بیماریها و چالشها، رهایی میبخشد. وکاملاً واضح و روشن است که قضای حاجت و بیرون شدن نجاسات از بدن، یکی از نعمتها و احسانات و مواهب بزرگ خداوندی است، و جا دارد که با «غفرانک» یا «الحمد لله الذی اذهب عنی الأذی وعافانی» با آن مواجه شد. و این عمل، بیانگر اقرار و اعتراف به آفرینش و قدرت خدا، و ضعف و عاجزی انسان است. و شخص مسلمان این کار را به خدا نسبت میدهد نه به طبائع اشیاء و امور فیزیکی.
360 ـ (27) وعن أبی هریرةَ، قال: کان النبیُّ ج إذا أتى الخَلاءَ أَتیتُهُ بماءٍ فی تَوْرٍ أو رَکْوَة، فَاستَنْجى، ثمَّ مسَح یدَه على الأرضِ، ثمَّ أتیتُه بإناءٍ آخَر، فتوضَّأَ. رواه ابوداود، وروى الدارمی والنسائی معناه([27]).
360- (27) ابوهریره س گوید: هرگاه پیامبر ج برای قضای حاجت بیرون میرفت، من برای وی در ظرف کوچک آبخوری، یا در مشکیزهی کوچک، آب وضو تهیه مینمودم. و ایشان نیز از آن برای قضای حاجت خویش استفاده مینمود. و چون از استنجاء فارغ میشد، دست خویش را بر (خاک) زمین میکشید. آنگاه در ظرف دیگر، برای ایشان آب میآوردم که از آن وضو میگرفت.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و دارمی و نسائی نیز به همین معنی روایت کردهاند].
«تَور»: ظرف کوچکی که با آن آب نوشند. «رَکوة»: ظرف آبخوری کوچک. مشکیزهی کوچک.
361 ـ (28) وعن الحَکم بن سُفیان، قال: کان النبیُّ ج إذا بالَ توضَّأَ، ونَضَحَ فرجَه. رواه ابوداود، والنِّسائی([28]).
361- (29) حَکم بن سفیان س گوید: پیامبر ج عادت داشت که چون برای قضای حاجت مینشست و ادرار میکرد، وضو میگرفت و پس از فارغشدن از وضو، بر شلوارش (برای دفع وسوسه) آب میپاشید.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از حدیث بالا مشخص شد که عادت پیامبر ج چنین بود که پس از قضای حاجت و استنجاء وضو میگرفت، ولی گاهی اوقات برای بیان این امر که وضو گرفتن اولی و افضل است و فرض یا واجب نیست، آن را ترک میکرد. و نیز برای اینکه وسواس و خیالات، و افکار بد و نامطلوب را نسبت به پاکی لباس و بدن، وکاملبودن طهارت و پاکیزگی، از خویش دور کند، اندکی آب بر شلوارش میپاشید، که اگر بعد از وضو، تَری را دید، فکر نکند و در وسوسه نیفتد که از قطرههای ادرار است، و در صحت وضو و طهارت، و پاکی لباس و بدنش مشکوک و متردد شود.
362 ـ (29) وعن أُمَیْمَة بنت رُقَیْقَة، قالت: کانَ للنبیّ ج قَدَحٌ منْ عَیْدانٍ تحت سَریره یَبولُ فیه باللَّیل. رواه ابوداود، والنسائی([29]).
362- (29) اُمیمه دختر رقیقه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج (به جهت سرما، یا تاریکی هوا و یا عذری دیگر) در زیر تختخواب خویش، ظرفی چوبی از جنس درخت خرما داشت، که در شب اگر نیازی به قضای حاجت پیش میآمد، در آن ادرار مینمود.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
«عَیدان»: ظرفی چوبین که از جنس درخت خرما تهیه شده باشد.
363 ـ (30) وعن عُمَر س، قال: رآنی النبیُّ ج وأَنا أبولُ قائماً، فقال: «یا عمرُ! لَا تَبُل قائماً»، فما بُلْتُ قائماً بعدُ. رواه الترمذی، وابن ماجة. قال الشَّیخُ الإمام مُحیْی السُّنة [/] قد صحَّ([30]).
363- (30) عمر س گوید: پیامبر ج مرا در حالی دید که ایستاده ادرار مینمودم. فرمود: عمر! ایستاده ادرار مکن (بلکه بنشین و مکانی نرم و نشیبدار را برای پیشابکردن خویش، انتخاب کن. زیرا در حالت ایستاده، ممکن است قطرههای ادرار، بدن و لباس را ناپاک و ملوث کند. علاوه بر این از نظر اخلاقی نیز خلاف کرامت و شایستگی است).
عمر س گوید: پس از این نهی پیامبر ج هرگز ایستاده ادرار نکردم (چرا که امتثال امر و فرمان رسول خدا ج، از هر چیزی برایم مهمتر و اساسیتر است).
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
محیالسنة، گوید: خلاف این حدیث (مبنی بر ایستاده ادرارکردن) نیز روایت شده است:
364 ـ (31) عن حُذَیفَة، قال: أتى النبیُّ ج سُباطَةَ قومٍ، فَبَالَ قائماً. متفق علیه. قیل: کانَ ذلک لعُذرٍ([31]).
364- (31) حذیفه س گوید: پیامبر ج برای قضای حاجت به زبالهدان و خاکروبگاه قومی رفت و در آنجا ایستاده ادرار نمود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
برخی از علما و اندیشمندان اسلامیگفتهاند: ایستاده ادرارکردن پیامبر ج به خاطر وجود عذری بوده است.
شرح: «سُباطة» خاکروبه. زبالهدان. آشغالدان.
علماء دربارهی اینکه پیامبر ج به چه علّت ایستاده ادرار نمودهاند، توجیهات زیادی نمودهاند، برخی گفتهاند: پیامبر ج بدان جهت ایستاده پیشاب نموده، چون: به علت وجود نجاسات و آشغالها، امکان نشستن وجود نداشته است. و گروهی گفتهاند: که در آن موقع، پیامبر ج از ناحیهی زانو، احساس درد مینمود، و نشستن برایشان مشکل و طاقتفرسا بود. از این جهت ایستاده ادرار مینمود، چنانچه در روایت حاکم و بیهقی به این موضوع اشاره رفته است، و در این روایت، پس از جملهی «بال قائماً» جملهی «لِوجع کان فی مأبضه» نیز منقول است، یعنی پیامبر ج ایستاده ادرار کرد، به جهت دردی که در ناحیهی درون زانو، یا مُچ خویش احساس مینمود.
و باید دانست که پیامبر ج در چنین موقعی ایستاده ادرار کرد ولی هرگز لباس و بدنش را ملوث و آلوده به قطرههای ریز و کوچک ادرار نکرد.
پس نتیجه میگیریم که در هر حال، نشستن برای ادرار بهتر و افضل است، ولی اگر کسی عذری داشت، میتواند به پیامبر ج، آن أسوهی کرامت و نجابت و لیاقت و شایستگی، و آن قافلهسالار شرافت و بزرگواری و عزت و اقتدار، تأسی و اقتدا ورزد، و ایستاده پیشاب نماید، البته به شرطی که مواظب لباس و بدن خویش باشد و آنها را از ملوثشدن به قطرههای ادرار حفظ نماید.
علاوه از اینها پیامبر ج در طول زندگی خویش، کارهای جایز و مباح را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام و یا ناجایز هستند، ولی بر کارهای سنت و واجب، دوام داشته است.
در اینجا نیز پیامبر ج با دوام بر نشستن در حال ادرار، به ما نشان داده است که ادرار به حالت نشسته بهتر و سنت است و با یکبار ادرارنمودن در حال ایستاده، نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است.
365 ـ (32) عن عائشةَ، لا، قالت: مَن حَدَّثَکُم أنَّ النَّبیَّ ج کانَ یَبُولُ قائماً فلا تُصدِّقوه؛ ما کانَ یبَوُلُ إلاَّ قاعِداً. رواه أحمد، والترمذی، والنِّسائی([32]).
365- (32) عایشه ـ ل ـ گوید: هرکس به شما گفت که رسولخدا ج ایستاده ادرار کرده است، سخن او را باور نکنید، زیرا رسولخدا ج پیوسته در حال نشستن ادرار مینمود و هرگز ایستاده پیشاب نمیکرد.
[این حدیث را احمد، ترمذی و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از این روایت واضح گردید که پیامبراکرم ج هرگز ایستاده ادرار نمیفرمود. ولی حدیث حضرت حذیفه س که قبلاً در باب گذشته بدان اشاره رفت (حدیث شماره 364) ادرار در حال ایستاده را ثابت میکند. با این وجود، بین این دو حدیث هیچ تعارض و تضادی نیست، زیرا حضرت عایشه ـ ل ـ عادت پیامبر ج را بیان نموده وحضرت حذیفه س از واقعهای جزئی و نادری که به امکان زیاد، حضرت عایشه ـ ل ـ از آن اطلاعی نداشته خبر میدهد.
366 ـ (33) وعن زید بن حارثة، عن النبیِّ ج: أنَّ جِبریلَ أتاه فی أوَّلِ ما أُوحِیَ إلیه، فَعَلَّمَه الوُضوءَ والصَّلاةَ، فلمَّا فَرَغَ من الوضوءِ، أخذَ غُرْفَةً مِنَ [الماءِ]، فَنَضَحَ بها فَرجَه». رواه الدارقطنی وأحمد([33]).
366- (33) زیدبن حارثه س از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: جبرئیل در نخستین بار که نزول وحی بر رسولخدا ج آغاز گردید، به نزد ایشان آمد و بدیشان (به صورت عملی) وضو و نماز را تعلیم و آموزش داد. آنگاه پس از اینکه از وضو فارغ شد مشتی از آب برگرفت و آن را بر روی شلوارش (بخاطر دفع وسوسه) پاشید.
[این حدیث را احمد و دارقطنی روایت کردهاند].
367 ـ (34) وعن أبی هریرةَ [س] قال: قال رسولُ الله ج: «جاءنی جبریلُ، فقال: یا محمَّد! إذا توضَّأتَ فَانْتَضِحْ». رواه الترمذی، وقال: هذا حدیث غریبٌ. وسمِعتُ محمَّداً ـ یعنی البُخاریَّ ـ یقول: الحسنُ بن علیِّ الهاشمی الراوی منکر الحدیث([34]).
367 ـ (34) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «جبرئیل به نزدم آمد و گفت: ای محمد ج! هرگاه وضو گرفتی، پس از آن، مقداری آب بر روی شلوار خویش بپاش».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است و از محمد(بخاری) شنیدم که گفت: حسن بن علی هاشمی که راوی این حدیث است، فردی منکرالحدیث میباشد].
شرح: بیشتر علماء و اندیشمندان اسلامی و فقهاء و محدثان دینی، «انتضاح» را بدین گونه معنی کردهاند که پس از وضوء، باید مقداری از آب، روی شلوار پاشیده شود. و حکمت و فلسفهی آن عموماً این است که در اثر این کار، وسوسهی خارجشدن قطرات ادرار، از میان میرود.
شیخالهند میگوید: «مقصود اصلی از وضو، طهارت و پاکیزگی باطنی و درونی است. ولی در وضو، عملاً اعضای ظاهری شسته میشود که صرفاً طهارت و پاکی ظاهری حاصل میگردد. لیکن پس از فراغت از وضو، دو عمل دیگر هم مستحب قرار داده شده که انجام آن دو در ایجاد طهارت باطنی نقش به سزائی دارند:
1- نوشیدن باقیماندهی آب وضو
2- پاشیدن قطرههای آب در شرمگاه.
فلسفه و حکمت این کار هم این است که منبع و سرچشمهی تمام گناهان در وجود انسان، فقط دو چیز است، یکی دهان، (زبان) و دیگری شرمگاه.
برای زائل کردن اثرات شهوت شکم، نوشیدن باقیماندهی آب وضو توصیه شده است، و برای دفع شهوت شرمگاه، پاشیدن قطرههای آب بر روی شلوار، مستحب قرار داده شده است.
به هر حال، مستحب است که بعد از وضو، روی شلوار مقداری آب پاشیده شود و این عمل، فقط جنبهی استحبابی دارد و واجب و فرض نیست.
368 ـ (35) وعن عائشةَ، لا، قالت: بالَ رسولُ الله ج فقامُ عمرُ خَلفَه بکوزٍ من ماءٍ، فقال: «مَا هذا یا عمرُ؟». قال: ماءٌ تتوضَّأُ به. قال: «ما أُمِرْتُ کلَّما بُلتُ أنْ أَتوضَّأَ، ولو فعَلتُ لکانت سُنَّةً». رواه ابوداود، وابن ماجة([35]).
368- (35) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج ادرار کرد و عمر س در پشت سر ایشان با در دست داشتن کوزهای از آب ایستاد (تا آن را به پیامبر ج بدهد). حضرت ج پرسید: عمر! این چیست؟ (چرا آب آوردی)؟ گفت: آب وضو است، تا بدان وضو بگیرید. پیامبر ج فرمود: به من دستور نرسیده که هر زمان به قضای حاجت نشستم و ادرار نمودم، متصل پس از آن، وضو بگیرم. و براستی اگر چنین میکردم، کارم برای مردمان سنت (مؤکد) و قانون و ظابطه قرار میگرفت (و آنها در مشقت و سختی و عُسر و حرج قرار میگرفتند).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: از مجموع روایاتی که در این زمینه وارد شدهاند، معلوم میشود که عادت پیامبر ج چنین بود که پس از قضای حاجت و استنجاء، وضو هم میگرفت، ولی گاهی اوقات اتفاق میافتاد که برای اینکه به همهی مسلمانان بفهماند که وضوگرفتن پس از قضای حاجت اولی و افضل است و فرض یا واجب نیست، آن را ترک میفرمود. و از این حدیث به طور واضح، مشخص شد که پیامبر ج به خاطر رعایت کردن جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری، و دوری از افراط و غلو، و تشدید و تعسیر و رفع عُسر و حرج از بندگان خدا، و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین، و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر دین، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه میکردند. و به منظور رهایی از سوء تفاهم و مشقت، و چالش و دغدغه، و عسر و تنگی، گاهی به طور عملی امر اولی و افضل را ترک میکردند.
369 ـ (36) وعن أبی أیَّوب، وجابر، وأنس، أَنَّ هذه الآیة لمَّا نزلَتْ: ﴿فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبة: 108]، قال رسول الله ج: «یا معْشرَ الأنصارِ! إنَّ اللهَ قد أَثْنى علَیکم فی الطُّهورِ، فما طُهورُکم؟» قالوا: نتوضَّأُ لِلصَّلاة، ونَغْتَسِلُ من الجَنابةِ، ونستنجی بالماءِ. قال: «فهُو ذاکَ، فَعَلَیْکُمُوه». رواه ابن ماجة([36]).
369- (36) ابوایوب س و انس س گویند: چون این آیه: ﴿فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبة: 108] دربارهی نمازگزاران مسجد قباء، نازل شد، پیامبر ج به اهل مسجد قباء فرمودند: ای گروه انصار! شما به هنگام پاک ساختن خود، چه کاری انجام میدهید که خداوند این چنین به مدح و ستایش شما پرداخته است؟
گفتند: برای نماز (به نحو احسن و با رعایت آداب و سنن) وضو میگیریم، و از جنابت غسل میکنیم و (در وقت قضای حاجت، فقط به سنگ و کلوخ اکتفاء نمیکنیم، بلکه پس از آن) با آب نیز استنجاء میکنیم.
پیامبر ج فرمود: خشنودی خدا، و تحسین و آفرین وی از شما، در همین امر نهفته است. پس، آن را بر خود لازم گیرید و هرگز رهایش نسازید.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
370 ـ (37) وعن سلمان، قال: قال بعضُ المشرکینَ، وهو یَسْتَهزىءُ: إنی لَأَرى صاحِبَکم یُعلِّمُکم حتَّى الخِراءَةَ. قلتُ: أجَلْ! أَمَرَنا أنْ لا نَستقْبِلَ القِبلة، ولا نَستنْجیَ بأَیْمانِنا، ولا نَکتفیَ بدون ثلاثةِ أحجارٍ لیس فیها رَجیعٌ ولا عَظْمٌ. رواه مسلم، وأحمد واللفظُ له([37]).
370- (37) سلمان س گوید: برخی از مشرکان و چندگانهپرستان، از روی تمسخر و استهزاء به من میگفتند: میبینم که همدم و همنشین شما (یعنی پیامبراکرم ج) تمام مسائل را به شما میآموزد (و در تمام زمینهها و ابعاد مختلف زندگی: اعم از بعد مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و..). و حتی فراتر از آن، چگونگی نشستن به قضای حاجت و رفتن به توالت را نیز به شما تعلیم میدهد؟!
من در پاسخ بدو گفتم: آری! ایشان همه چیز را به ما آموختهاند و در مورد رفتن به توالت نیز، ما را توصیهها و سفارشهایی نموده است. و ما را دستور داده که هیچگاه رو به قبله (و یا پشت به قبله، برای قضای حاجت) ننشینیم، و با دست راست، خویشتن را تمیز نکنیم، و در وقت استنجاء به کمتر از سه سنگ اکتفاء نورزیم. و از سرگین حیوانات و استخوانهای پوسیده نیز برای تمیزکردن خویش، بهره نگیریم.
[این حدیث را مسلم و احمد روایت کردهاند، ولی لفظ از احمد است].
شرح: «خِراءة» ـ به کسر خاءـ به معنای شکل و چگونگی نشستن برای ادرار و مدفوع است.
و به فتح «خاء» ـ خَراءة ـ به معنای نجاست است.
«رَجیع» از رجوع (برگشت) مشتق شده که به معنای «مرجوع» است. یعنی «الغذاء المَرجوع الی هذه الحالة»؛ غذای تبدیل شده به این حالت. و به سرگین ستوران و هر حیوان سمدار اطلاق میگردد.
اسلام به حیث اینکه، دین رحمت، برکت، شرافت، نجابت، کرامت، عزت، سعادت و فلاح و رستگاری برای کافهی بشریت است، در نظامنامهی متقن و جهانی، و منشور تحریفناپذیر و جاودانی خود، یعنی قرآن عظیمالشأن، و در تعالیم و آموزههای تابناک پیامبر خویش، و در اوامر و فرامین شریعت مقدس اسلام، و در احکام و دستورات تعالیبخش و روحآفرین دینی خویش، در همهی ابعاد و زوایای مختلف حیات مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، اقتصادی و فرهنگی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و ایمانی، طبیعی و فطری، دستورالعملها و راهکارهای بسیار مفید، ارزنده و سازندهای را به صورتهای ایجابی و سلبی (امر و نهی، ترغیب و ترهیب) ارائه کرده است، که اگر مسلمانان امروز، آنها را از روی علم، اعتقاد، عمل، اخلاص و صداقت مدنظر قرار دهند و پیوسته نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی امور زندگی خویش قرار دهند، و مطابق آن رهنمودهای تابناک و آن فرامین تعالیبخش، و آن آموزههای سعادتآفرین، در عرصههای مختلف زندگی گام بردارند، بدون شک در میان جوامع جهانی امروز، از همان شأن و منزلت والا، و عزت و اقتدار بالایی برخوردار میشوند که مسلمانان نخستین، در میان جوامع عصر خود از آن بهرهمند بودند.
زیرا خداوند این دین و شریعت را چنان مقرر داشته که هیچ امر خیر و فضیلتی که موجب عزت و کمال انسان میگردد، وجود ندارد، مگر اینکه به آن فرمان داده است و یا به انجام آن تشویق و ترغیب فرموده است.
از طرف دیگر، هیچگونه شر و رذیلتی که سبب ذلت و انحطاط و عقبماندگی و ارتجاع انسان گردد وجود ندارد، مگر اینکه در رهنمودهای این شریعت از آن نهی شده و یا نسبت به انجام آن هشدار داده شده است.
پیامبر ج خود در اینباره فرموده است:
«من چیزی را نمیدانم که شما را به بهشت نزدیک گرداند، و از آتش دوزخ دور نماید، مگر اینکه شما را به آن فرمان دادهام و چیزی را نمیدانم که شما را به آتش دوزخ نزدیک گرداند و از بهشت دور نماید، مگر اینکه شما را از آن باز داشتهام».
خوانندگان محترم! حال بنگرید، آیا مسلمانان امروزی نیز بسان صحابه ش به سنتها و اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای نبوی عشق و محبت میورزند، یا بر عکس از شرم و خجالت نام سنتها را نمیگیرند، تا خود را متمدن و بافرهنگ نشان دهند و ظاهر آمریکایی، اروپایی و آلمانی، انتخاب کرده و بر آن فخر میکنند و مینازند. و سنت خیرالوری و روشن مصطفی ج را پس پشت انداخته و دم از تمدن و مدرنیت میزنند و خود را از تحجّر و ارتجاع (به گمان خود) بری میگردانند.
371 ـ (38) وعن عبد الرحمن بن حَسنة، قال: خَرَجَ علینا رسولُ الله ج وفی یده الدَّرَقَةُ فَوَضَعَهَا، ثمَّ جَلَسَ فَبَالَ إلیها. فقال بَعضُهُم: اُنْظُروا إلیه یَبُولُ کما تَبُول المرأةُ. فسمِعه النبیُّ ج، فقال: «وَیْحَکَ! أَما علمِتَ ما أَصابَ صاحبَ بنی إسرائیلَ؟! کانوا إذا أصابَهم البولُ قَرَضُوه بالمقاریضِ، فنَهاهم، فعُذِّبَ فی قبره». رواه ابوداود، وابنُ ماجة([38]).
371- (38) عبدالرحمن بن حسنه س گوید: پیامبر ج در حالی بر ما بیرون آمد که در دست وی سپری پوستین بود. ایشان آن سپر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و مردم، بر زمین نهاد. آنگاه رو به سوی آن، برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود برخی از مردمان (مشرک، یا منافق، وقتی این صحنه را مشاهده کردند) گفتند: او را نگاه کنید که بسان زنان، خویشتن را مستور نموده و همانند آنان ادرار میکند.
وقتی این سخن به گوش پیامبر ج رسید، فرمودند: وای بر تو! آیا نمیدانی در روزگاران گذشته چه بلا و مصیبتی بر سر یکی از بنیاسرائیل آمده است؟!
قضیه از این قرار است که بنی اسرائیل (بر اساس آئین و کیش خویش، مؤظف بودند که) هرگاه به لباس آنها نجاست و ادرار میرسید، باید موضع نجاست را با قیچی میبریدند، اما این فرد (بدین حکم اهمیتی نداد و به جای پیروی از حق به دنبال باطل و خواهشات نفسانی روان شد، و به تحریف احکام و تعالیم آسمانی دست یازید و) مردمان را نیز از این کار نهی کرد. بدین جهت در گورش مورد عذاب و کیفر خداوندی قرار گرفت (بنابراین تو نیز بدان که: ستر و پوشش در وقت قضای حاجت ضروری وا لزامی است و اگر این کار را مورد تمسخر و استهزاء قرار دادی و بدان اهمیتی ندادی و مردمان را از آن نهی نمودی منتظر عذاب و عقاب، و کیفر و پادافرهی خویش در گور و برزخ و سرای آخرت باش).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«الدّرقة» سپری پوستی که آن را چوب و دوال نباشد. «المقاریض»: جمع «مقراض» به معنای قیچی و آلهی برش و بریدن است.
372ـ (39) ورواه النسائی عنه عن أبی موسى([39]).
372- (39) و همین حدیث را نسائی از عبدالرحمن بن حَسنة و او نیز از ابوموسی س روایت کرده است.
373 ـ (40) وعن مروانَ الأصفرِ، قال: رأیتُ ابنَ عمر أناخَ راحِلتَه مُستقبِلَ القِبلةِ، ثمَّ جَلَس یبولُ إلیها. فقلتُ: یا أبا عبدِ الرحمن! ألَیْس قد نُهِیَ عن هذا؟ قالَ: بل إنَّما نُهِی عن ذلک فی الفَضاءِ، فإذا کان بینَک وبین القِبلَةِ شیءٌ یَستُرُکَ، فلا بأسَ. رواه ابوداود([40]).
373- (40) مروان الاصفر گوید: ابن عمرـ ب ـ را دیدم که رو به قبله شترش را بر زمین خواباند، آنگاه رو به سوی آن برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود. (و شتر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و قبله قرار داد) بدو گفتم: ای ابوعبدالرحمن! (کنیهی ابن عمر است) آیا از قضای حاجت، آن هم رو به قبله، نهی نشده است؟
گفت: خیر، این نهی مطلق نیست، بلکه نهی در صورتی است که در فضای باز (کوه، دشت و..). کسی رو به قبله برای قضای حاجت بنشیند از اینرو هرگاه میان تو و قبله چیزی حائل و مانع بود اشکالی در قضای حاجتکردن رو به قبله نیست.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
374 ـ (41) وعن أنس، قال: کان النبیُّ ج إذا خرَجَ من الخَلاءِ قال: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذیِ أَذْهَبَ عَنِّی الأَذَى وافَانیِ». رواه ابن ماجة([41]).
374- (41) انس س گوید: هرگاه رسولخدا ج از قضای حاجت فراغت مییافت، و از توالت بیرون میشد، با خویشتن این دعا را زمزمه میکرد: «الحمد لله الذی أذهب عنی الاذی وعافانی» «حمد و ستایش پروردگاری را سزاست که پلیدی و نجاست را از من دور کرد و مرا عافیت و سلامتی بخشید».
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
375 ـ (42) وعن ابنمسعود، قال: لمَّا قدِمَ وَفدُ الجِنِّ على النبیِّ قالوا: یا رسولَ الله! إنْهَ أُمَّتَکَ أنْ یَّسْتَنْجُوا بِعَظمٍ أو رَوْثةٍ أو حُمَمَةٍ؛ فإنَّ اللَّهَ جَعَلَ لنا فیها رِزْقاً. فنهانا رسولُ اللَّهِ عن ذلک. رواه ابوداود([42]).
375- (429 ابنمسعود س گوید: (پیامبر ج از مکه به سوی بازار «عُکاظ» در «طائف» رفت تا مردم را در آن مرکز و اجتماع بزرگ به سوی اسلام دعوت کند، اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، و اشراف و بزرگان طائف شدیداً او را تکذیب کردند و آن قدر از پشت سر، سنگ به او زدند که خون از پاهای مبارکش جاری شد، و در بازگشت به محلی رسید که آن را وادی جن میگفتند، شب در آنجا ماند و آیات قرآن را تلاوت میفرمود در اینجا بود که گروهی از «جن» از اهل «نصیبین» یا «یمن» از آنجا میگذشتند، صدای تلاوت قرآن پیامبر ج را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند و) چون این گروه از جنیان به نزد رسولخدا ج آمدند، خطاب به ایشان گفتند: ای رسولخدا ج! امت خویش را از استنجاء زدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی کن، چرا که خدای ﻷ رزق و روزی ما را در آنها قرار داده است.
(ابنمسعود گوید: از این جهت) رسولخدا ج ما را از استنجاءزدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی فرمود.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
[1]- بخاری ح 394، مسلم 1/224 ح (59-264)، ابوداود ح 9، ترمذی ح 8، نسایی ح 20-22، ابن ماجه ح 318، مسنداحمد 5/417.
[2]- بخاری ح 148، مسلم 1/225 ح (62-266)، ترمذی ح 11 و به جای «القبلة» «الکعبة» ذکر کرده است، مسنداحمد 2/12.
[3]- مسلم 1/223 ح (57- 262)، ابوداود ح 7، ترمذی ح 16، نسایی ح 41، مسنداحمد 5/439.
[4]- بخاری ح 142، مسلم 1/282 ح (122- 375)، ابوداود ح 4، ترمذی ح 5، نسایی ح 19، ابن ماجه ح 298، دارمی ح 669، مسنداحمد 3/99.
[5]- بخاری ح 216، مسلم 1/240 ح (111- 292)، ابوداود ح 20، ترمذی ح 70، نسایی ح 31، ابن ماجه بصورت مختصر ح 347، دارمی ح 739، مسنداحمد 1 /225.
[6]- مسلم 1/226 ح (68-269)، ابوداود ح 25، مسنداحمد 2/372.
[7]- بخاری ح 153، مسلم ح (63- 267)، ابوداود ح 31، مسنداحمد 5/296.
[8]- بخاری ح 161، مسلم 1/212 ح (22-237)، ترمذی ح 27، نسایی ح 88، ابن ماجه ح 409، دارمی ح 703، مؤطا مالک ح 3 کتاب الطهارة، مسنداحمد 2/236.
[9]- بخاری ح 150، مسلم 1/227 ح (70- 271)، نسایی ح 45، مسنداحمد 3/171.
[10]- ابوداود ح 19، ترمذی ح 1746، نسایی ح 5213، ابن ماجه ح 303.
[11]- ابوداود ح 2، ابن ماجه ح 335، ترمذی به نقل از «مغیرة بن شعبة» ح 20، دارمی ح 660.
[12]- ابوداود ح 3، مسنداحمد 4 / 396.
[13]- ترمذی 1/21، ابوداود به روایت از ابن عمر ح 14، دارمی ح 666.
[14]- ابن ماجه ح 313، ابوداود ح 8، نسایی ح 40، مسنداحمد نیز این حدیث را با الفاظی نزدیک به این حدیث نقل کرده است.
[15]- ابوداود ح 3، مسنداحمد 6/265.
[16]- مسنداحمد 6/108، ابوداود ح 40، نسایی ح 44، دارمی ح 670، دار قطنی باب الاستنجاء ح 4.
[17]- ترمذی ح 18، نسایی ح 39.
[18]- ابوداود ح 36، نسایی ح 5067.
[19]- ابوداود ح 35، ابن ماجه ح 337، دارمی ح 662.
[20]- ابوداود ح 27، ابن ماجه ح 304، نسایی ح 36، ترمذی ح 21 و عبارت «ثم یغتسل» را ذکر نکرده است.
[21]- ابوداود ح 29، نسایی ح 34، مسنداحمد 5/82.
[22]- ابوداود ح 26، ابن ماجه ح 328.
[23]- مسنداحمد 3/36، ابوداود ح 15، ابن ماجه ح 342
[24]- ابوداود ح 6، ابن ماجه ح 296، مسنداحمد 4/369.
[25]- ترمذی ح 606 و قال:«حدیث غریب لا نعرفه إلا من هذا الوجه» .، ابن ماجه ح 298.
[26]- ترمذی ح 7 و قال: «حسن غریب»، ابن ماجه ح 300، دارمی ح 680، ابوداود ح 30، مسند احمد 6/155.
[27]- ابوداود ح 45، ابن ماجه بصورت مختصر ح 358، دارمی ح 678، نسایی ح 50.
[28]- ابوداود ح 166، نسایی ح 134، ابن ماجه ح 461، مسنداحمد 3 /410.
[29]- ابوداود ح 24، نسایی ح 32.
[30]- ترمذی 10/17 وی این حدیث را به صورت معلق روایت کرده و آن را ضعیف شمرده است .، و ابن ماجه به نقل از حذیفه ح 305.
[31]- بخاری ح 224، مسلم 1/228 ح (73-273)، ابوداود ح 23، ترمذی ح 13، نسایی ح 18، ابن ماجه ح 305، دارمی ح 668، مسنداحمد 5/402.
[32]- مسنداحمد 6/192، ترمذی ح 12، نسایی ح 29، ابن ماجه ح 307.
[33]- مسنداحمد 4/161، دارقطنی باب «نضح الماء علی الفرج» ح 1، ابن ماجه ح 462.
[34]- ترمذی ح 50، ابن ماجه ح 463.
[35]- ابوداود ح 42، ابن ماجه ح 327، مسنداحمد 6/95.
[36]- ابن ماجه ح 355.
[37]- ابن ماجه ح 316، مسنداحمد 5/439.
[38]- ابوداود ح22، ابن ماجه ح 346.
[39]- نسایی ح 30 به نقل از عبدالرحمن بن حسنة و وی این حدیث را از «ابوموسی» روایت نکرده است و ابوداود نیز این حدیث را به صورت موقوف بر ابوموسی نقل کرده است .، ابوداود ح 23.
[40]- ابوداود ح 11.
[41]- ابن ماجه ح 301.
[42]- ابوداود ح 39.
300 ـ (1) عن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «لا تُقبَلُ صلاةُ منْ أحْدَثَ حتى یتوضَّأ». متفق علیه([1]).
300- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه وضوی یکی از شما (به وسیلهی یکی از شکنندههای وضو) شکست، تا وقتی که مجدداً وضو نگیرد، نمازش قبول نخواهد شد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
301 ـ (2) وعن ابن عمر، قال: قال رسول الله ج: «لا تُقْبَلُ صلاةٌ بغَیرِ طُهورٍ، ولا صَدَقَةٌ من غُلوُلٍ». رواه مسلم([2]).
301- (2) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ نمازی بدون طهارت، و هیچ صدقه و دَهشی، از مال نامشروع و درآمد ناروا پذیرفته نخواهد شد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«غُلول» از باب «نصر» و مصدر است و در اصل به معنای خیانت در مال غنیمت است، و خیانت در هر امانت را نیز «غلول» مینامند، اما در اینجا مراد از غلول، هرآن درآمدی است که از راه ناروا و از طریق نامشروع حاصل شده باشد.
302 ـ (3) وعن علی، قال: کنتُ رجلاً مَذَّاءً، فکنتُ أستَحیی أن أسألَ النبیَّ لمِکانِ ابنتِه، فأمَرْتُ المِقدادَ، فسَألَه، فقال: «یَغْسِلُ ذَکَرَهُ ویتوَضَّأُ». متفق علیه([3]).
302- (3) علی س گوید: من مردی بودم که مذی زیادی از من خارج میشد و بدون اختیار از مجرای ادرارم آبی سفیدرنگ و چسبناک و رقیق بیرون میآمد و به خاطر جایگاه دختر پیامبر ج (که در عقد و نکاح من بود). شرم داشتم دربارهی آن از پیامبر ج سؤال کنم، از اینرو موضوع را با مقداد بن اسود س در میان گذاشتم و از او خواستم تا حکم آن را از پیامبر ج سؤال کند. او نیز از پیامبر ج سؤال کرد، پس پیامبر ج فرمود: (چون این آب نجس است) آلت تناسلیاش را بشوید و وضو بگیرد (چرا که این آب موجب باطل شدن وضو است، نه موجب جنابت و غسل جنابت).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از آلهی تناسلی مرد، علاوه بر ادرار سه مایع دیگر نیز خارج میشود:
1- منی: آب پشت و مایعی که از غُدد تناسلی مرد به واسطهی جماع یا احتلام، یا استمناء با دست، به صورت دفق و شهوت، خارج میشود. به اتفاق علماء، این چنین آبی واجب کنندهی غسل میباشد.
2- مذی: آب سفید و رقیق و لزج و چسبناکی است که هنگام شهوت، بدون احساس لذت و فوران خارج میشود، بدون اینکه به دنبال آن سستی در بدن ایجاد شود وگاهی خروج آن حس نمیشود. زن و مرد مذی دارند و بیرون آمدن آن با تکان و فشار نیست.
3- وَدی: آب رقیق و سفید رنگی است که بدنبال ادرار از آلهی تناسلی خارج میگردد و گاهی در اثنای حمل و برداشتن اشیای سنگین نیز بیرون میشود و نجس است.
مذی و ودی موجب باطل شدن وضو هستند و کسی که چنین آبی از او خارج میشود، باید محل اصابت آن را بشوید، چون نجس است، و واجب است مجدداً وضوی خویش را بگیرد. ولی این چنین آبی، موجب جنابت و غسل جنابت نمیباشد.
303 ـ (4) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «تَوَضَِؤُوا مِمَّا مَسَّت النارُ». رواه مسلم. قال الشَّیخُ الإمامُ الأجلُّ محیی السُّنةِ، /: هذا مَنسوخٌ بحدیث ابن عبَّاس:([4]).
303- (4) ابوهریره س گوید: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: «از تناول آنچه با آتش پخته شده است، مجدداً وضو بگیرید».
این حدیث را مسلم روایت کرده است. شیخ بزرگوار «محیالسنة» میگوید: این حدیث با روایت ابنعباس ـ ب ـ منسوخ گردیده است، وی میفرماید:
304 ـ (5) قال: إنَّ رسولَ الله ج أکَل کتِفَ شاةٍ ثم صَلَّى ولم یتوضَّأ. متفق علیه([5]).
304- (5) رسولخدا ج قسمتی از گوشت شانهی گوسفند (که با آتش پخته شده بود) را خورد و پس از آن نماز را بدون تجدید وضو اقامه نمود (پس با خوردن چیزهایی که با آتش پخته شوند، وضو واجب نمیگردد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده است].
شرح: دربارهی وضوگرفتن بعد از تناول «ممّا مسّت النّار» [غذای پخته شده با آتش] امام نووی میفرماید:
جمهور علماء و اندیشمندان اسلامی بر این باورند که وضوگرفتن بعد از تناول چنین غذاهایی واجب نیست. و در مقابل احادیث و روایاتی که از آنها وضو ثابت میشود سه جواب دادهاند:
1- حکم وضوگرفتن بعد از تناول «مما مسّت النار» منسوخ شده است، به دلیل روایت ابنعباس و جابر ش که میفرماید: «کان اخر الامرین من رسول الله، ترک الوضوء مّما غیّرت النّار» [ابوداود] و احادیث بیشمار دیگری که در این زمینه وارد شدهاند و همه بیانگر نسخ این حکم هستند.
2- مراد از وضوء، وضوی اصطلاحی نیست، بلکه وضوی لغوی، یعنی شستن دست و صورت است. بدلیل روایت حضرت «عِکراش بن ذویب» س که در ترمذی «کتاب الاطعمة» باب «ما جاء فی التسمیة علی الطعام» آمده که وی گفت: «ثمّ اتینا بماءٍ فغسل رسول الله ج یدیه ومَسح ببلل کفّیه وجهه وذراعیه ورأسه، وقال: یا عِکراش! هذا الوضوء ممّا غیّرت النار».
3- حکم وضوء محمول بر استحباب است، نه وجوب. چرا که از پیامبر ج، هم وضو و هم ترک آن، ثابت است، و این خود دلیلی گویا براستحباب آن است.
ولی به هر حال نظر شیخ «محیالسنة» نویسندهی کتاب «مصابیح» بر این است که حکم وضوگرفتن بعد از تناول «مما مسّت النار» به وسیلهی حدیث ابنعباس ـ ب ـ و دیگران منسوخ است.
305 ـ (6) وعن جابر بن سَمُرَة، أنَّ رجلاً سأل رسولَ الله ج: أنتوضَّأ من لُحوم الغَنم؟ قال: «إنْ شِئتَ فتوضَّأْ، وإن شِئت فلا تتوضَّأْ». قال: أنتوضَّأُُ من لحومِ الإبِل؟ قال: «نعم! فتوضَّأْ من لحومِ الإبل». قال: أُصَلِّی فی مرابِضِ الغَنم؟ قال: «نعم». قال: أُصَلِّی فی مَبارِک الإبل؟ قال: «لا». رواه مسلم([6]).
305- (6) جابر بن سمرة س گوید: مردی از رسولخدا ج پرسید: آیا بعد از خوردن گوشت گوسفند، وضو بگیریم؟ پیامبر ج فرمود: اگر خواستی وضو بگیر و اگر خواستی وضو نگیر. گفت: آیا بعد از خوردن گوشت شتر وضو بگیریم؟ فرمود: بله، بعد از خوردن گوشت شتر وضو بگیر. [در نزد امام احمد، وضوگرفتن بعد از خوردن گوشت شتر واجب است، ولی در نزد جمهور، مراد از این وضو، وضوی لغوی است، یعنی شستن دست و صورت و دهان. و یا این حدیث محمول بر استحباب است، نه وجوب] پس ازآن، دوباره آن مرد سؤال کرد: آیا میتوانم در آغل و استراحتگاه گوسفندان نماز بخوانم؟ پیامبر ج فرمود: آری (میتوانی نماز بخوانی، چرا که خطری از ناحیهی گوسفندان، متوجهی تو نمیشود، تا فکر تو را به خود مشغول کند و مانع خشوع و خضوع و توجه قلبی و فکری تو در نماز شود).
دوباره پرسید: آیا میتوانم در طویله و استراحتگاه شتران نماز اقامه کنم؟ پیامبر ج فرمود: خیر (نمیتوانی نماز بخوانی، چرا که شتر حیوانی چَموش و رمنده است و احتمال اینکه به تو حملهور شود و صدماتی را به تو وارد کند و مانع خشوع و خضوع و توجه کامل قلبی و روحی تو شود، وجود دارد، از اینرو در اصطبل شتران نماز نخوان).
[این جدیث را مسلم روایت کرده است].
306 ـ (7) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إذا وَجَدَ أحَدُکم فی بطنِه شیئاً، فأشْکَل علیه أخَرَجَ منه شیءٌ أم لا. فلا یخرُجَنَّ من المسجِد حتى یسمَع صوتاً أو یَجِدَ ریحاً». رواه مسلم([7]).
306- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هنگامی که یکی از شما در شکمش چیزی از تحرک و جنبش باد دریافت، و کار بر او مشتبه گردید که آیا چیزی از باد بیرون آمده یا خیر، پس در این صورت از مسجد بیرون نشود (و نمازش را نقض نکند) تا اینکه صدایی را بشنود و یا بویی را احساس کند (چرا که یقین با شک و تردید زائل نمیشود و الگوی شناخت در همه چیز، علم و یقین است. و غیر آن خواه ظن و گمان باشد، یا حدس و تخمین، یا شک و احتمال، هیچکدام قابل اعتماد نیست، پس نه شک و احتمالات میتواند مقیاس قضاوت و شهادت و عمل گردد، نه قرائن ظنی و نه اخبار غیرقطعی. پس تا زمانی که صدایی را نشنیدی و یا بویی را احساس نکردی و به یقین نرسیدی، وضویت نمیشکند).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
307 ـ (8) وعن عبد الله بن عبَّاس ب، قال: إنَّ رسولَ الله شَرِبَ لَبَناً فمَضمَضَ، وقال: «إنَّ له دَسَماً». متفق علیه([8]).
307- (8) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج مقداری شیر نوشید، سپس با آب، دهانش را شست و تمیز کرد و فرمود: «براستی شیر دارای چربی است.» (بنابراین مستحب است که بعد از خوردن هر نوع خوراکی، دهان شسته شود، و بدین صورت نظافت و بهداشت دهان و دندان رعایت گردد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
308ـ (9) وعن بُریدَة: أنَّ النبیَّ ج صلَّی الصَّلَواتِ یومَ الفتْحِ بوضوءٍ واحدٍ، ومسَحَ على خُفَّیه، فقال له عُمَر: لقد صنَعْتَ الیوْمَ شیئاً لم تکُنْ تصنعُه! فقال: «عَمْداً صنَعتُه یا عُمر!». رواه مسلم([9]).
308- (9) بریده س گوید: رسولخدا ج در روز فتح مکه، همهی نمازهای پنجگانهی فرض را با یک وضو خواند. عمر س از ایشان پرسید: امروز شما کاری کردید که تاکنون نمیکردید. رسولخدا ج فرمود: ای عمر! من به عمد و از روی قصد و اختیار، این کار را کردم (تا چنین تصور نشود که وضوکردن برای هر نماز، واجب و الزامی است).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
309 ـ (10) وعن سُوَیْد بن النُّعمان: أنَّه خرجَ مع رسول الله ج عامَ خَیبَر حتى إذا کانوا بالصَّهباءِ ـ وهی من أدْنى خیْبر ـ صَلَّى العصر، ثمَّ دعا بالأزْوادِ، فلم یُؤْتَ إلاَّ بالسَّویق، فأمرَ به فَثُرِّیَ، فأکَل رسولُ الله ج، وأکَلْنا، ثمَّ قامَ إلى المَغرِب، فمَضْمَض ومَضْمَضْنا، ثمَّ صَلَّى ولم یتَوَضَّأْ. رواه البخاری([10]).
309- (10) سوید بن نعمان س گوید: وی همراه با رسولخدا ج به جنگ خیبر بیرون شد (وآهنگ نبرد با یهودیان کرده و راهی دیار آنها شد) تا اینکه در وادی «صَهباء» در نزدیکی خیبر، نبی اکرم ج نماز عصر را اقامه کردند. آنگاه گفتند: توشهی سفر را حاضر کنند. تنها آرد نرم موجود بود. دستور دادند از آن ثَرید تهیه کردند، خود آن حضرت ج از آن ثرید خوردند و ما نیز از آن خوردیم. آنگاه برای نماز مغرب برخاستند و آب در دهان گردانیدند و ما نیز آب در دهان گردانیدیم، آنگاه به نماز ایستادند و برای نماز وضو نساختند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «خیبر»: غزوهی خیبر در محرم سال هفتم هجرت روی داد. خیبر شهری بزرگ، دارای قلعهها و کشتزارهای فراوان بود که در فاصلهی هشتاد میل، در سمت شمال مدینه واقع شده بود، هم اینک نیز دهکدهای است که آب و هوای آن چندان مطلوب نیست. انگیزهی غزوه خیبر این بود که وقتی رسولخدا ج از جانب نیرومندترین جناح از سه گروه دشمنانشان (قریش) آسوده شدند و از جانب آنان کاملاً امنیت خاطر پیدا کردند، اراده فرمودند به حساب دو جناح دیگر برسند که یکی از آن دو جناح یهودیان بودند و جناح دیگر قبایل «نَجد»، تا امنیت و صلح و صفا استقرار تمام پیدا کند و آرامش و آسایش بر منطقه حکمفرما گردد و مسلمانان از درگیریهای خونین پیاپی فراغت یابند و بتوانند به تبلیغ رسالت الهی و دعوت مردم جهان به سوی اسلام بپردازند.
و از آنجا که شهرک خیبر، آشیانهی توطئه و خیانت و مرکز کارشکنیهای جنگی و پایگاه تحریکات و جنگافزارها بود، در خورِِآن بود که پیش از هر جای دیگر توجه مسلمانان را به خود جلب کند.
«سویق»: آرد سفید و الکشدهی گندم و جو، آرد نرم.
«فثُرِّیَ»: آرد نرم را تر و نمناک کردند و از آن ثَرید تهیه کردند. «ثرید»: نان ترید شده، آب خیسخورده در آبگوشت.
310 ـ (11) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «لا وُضوءَ إلاَّ من صوتٍ أو ریحٍ». رواه أحمد، والترمذی([11]).
310- (11) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «وضو و طهارت جز با صدا (باد شکم که همراه با صدا باشد) و بوی (باد شکم که بدون صدا باشد) واجب نمیشود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: به اتفاق تمام علما و اندیشمندان اسلامی، «صوت» و «ریح»، کنایه از تیقن حَدث و بیوضویی است، و در اینجا، حصر به اتفاق تمام علماء، حصر اضافی است، یعنی اگر به غیر از «صوت» و «ریح» خروج ریح [باد شکم] متحقق و متیقن شود، باز هم وضو میشکند.
311 ـ (12) وعن علی س، قال: سألتُ رسول الله ج عن المَذِیِّ، فقال: «مِنَ المَذِیِّ الوُضوءُ، ومن المَنِیِّ الغُسْلُ». رواه الترمذی([12]).
311- (12) علی س از پیامبر ج پیرامون حکم مذی (آبی سفیدرنگ، رقیق و چسبناک است که به هنگام شهوت و یا بدون شهوت، بدون اختیار از مجرای ادرار زن یا مرد خارج میشود، ولی بیرون آمدن آن با تکان و فشار نیست) سؤال کردم. پیامبر(ص) فرمود: از مذی، وضو واجب میشود، و از منی (آب پشت و مایعی که غُدد تناسلی مرد با دفق و شهوت و تکان و فشار، به واسطهی جماع یا احتلام، یا استمناء با دست، خارج میشود) غسل جنابت واجب میگردد. (یعنی مذی موجب باطلشدن وضو، و منی موجب جنابت و غسل جنابت است).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
312 ـ (13) وعنه، قال: قال رسول الله ج: «مفتاحُ الصَّلاةِ الطُّهورُ، وتحریمُها التَّکبیرُ، وتحلیلُها التَّسلیمُ». رواه ابوداود، والترمذی، والدارمی([13]).
312- (13) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «کلید نماز، وضوء و طهارت (از بیوضویی، جنابت و رفع نجاست، و پاکی لباس، بدن و مکان و..). است، و تحریم آن، تکبیر (الله اکبر) است. (یعنی با گفتن الله اکبر، تمام ارتباطات با مخلوق و مسائل دنیوی و اجتماعی، فردی و اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی، از قبیل کلام، خوردن، نوشیدن و سایر امور جایز، تا پایانیافتن نماز، حرام و ناجایز میشوند). و تحلیل نماز، تسلیم (السلام علیکم ورحمة الله) است. (یعنی با گفتن «السلام علیکم ورحمةالله» شخص از نماز فراغت مییابد و تمام کارهایی که قبلاً به وسیلهی نماز برایش حرام و ناجایز بود، اکنون با گفتن سلام، همه حلال و روا میشوند).
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
313 - (14) ورواه ابنماجه عنه وعن أبی سعید([14]).
313- (14) همین حدیث را ابنماجه، از علی س و ابوسعید خدری س روایت کرده است.
314 ـ (15) وعن علیِّ بن طَلْقٍ، قال: قال رسول الله ج: «إذا فَسَا أحدُکم فَلْیتوضَّأ، ولا تأتوا النِّساءَ فی أعجازِهنَّ». رواه الترمذی، وابوداود([15]).
314- (15) علی بن طَـلْق س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه بادی بیصدا از مخرج یکی از شما خارج شد، باید تجدید وضو کند، و هرگز از راه عقب (دُبُر) با همسرانتان جفت نشوید و آمیزش ننمائید (بلکه میتوانید هرگونه که خواستید نشسته، ایستاده، بررو افتاده، بر پشت افتاده و غیره، زناشویی نمائید، به شرط آنکه در قُبُل باشد، نه دُبُر)»
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
315 ـ (16) وعن معاویة بن أبی سُفیان، أنَّ النبیَّ ج قال: «إنما العینانِ وِکَاءُ السَّهِ، فإذا نامَتِ العَینُ إِستَطْلق الوِکاءُ». رواه الدارمی([16]).
315- (16) معاویة بن ابی سفیان ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: بیگمان چشمان (کنایه از بیداری و هوشیاری است). بند مقعد انسان است، پس هرگاه چشم بخوابد، (و بیداری و هوشیاری زائل گردد). بند مقعد باز و روان میشود و انسان را از حالت طبیعی بیرون میکند (پس در این صورت، شخص مسلمان باید وضو بگیرد).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
316 ـ (17) وعن علیّ س، قال: قال رسول الله ج: «وَکَاءُ السَّهِ العینان، فمن نام فلْیتوضَّأْ». رواه ابوداود. قال الشَّیخُ الإمامُ محیی السُّنة، /: هذا فی غیر القاعد، لما صحَّ:([17]).
316- (17) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «بند مقعد انسان، دو چشم (بیداری و هوشیاری) است، پس هرکس خواب رفت، وضو بگیرد (چرا که بند مقعدش با خواب باز شده و وی را از حالت طبیعی خارج نموده است).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«وِِکاء» ـ به کسر واو ـ نخی است که با آن سر مشک یا کیسه را میبندند.
«سَهِ» ـ به فتح سین مهمل و کسره هاء مخفف ـ مقعد است. و معنی آن این است که بیداری، بند مقعد و محافظ آن است چون شخص در بیداری هر آنچه از او خارج شود را احساس میکند ولی هرگاه چشم بخوابد و بیداری و هوشیاری زائل گردد، بند مقعد باز و روان میشود و انسان را از حالت طبیعی بیرون میکند و در این صورت احتمال بیرون شدن باد، بدون اینکه انسان آن را احساس کند، است.
شیخ «محیالسنة» میگوید: حکم بالا، شامل کسی که در حالت نشسته میخوابد و مقعدش به زمین چسبیده است، نمیشود (چرا که خوابیدن بر پشت و یا دراز کشیده و یا به حالت تکیه، به طوری که اگر آن چیز کشیده شود، وی میافتد، شکنندهی وضو میباشد، زیرا در تمام این موارد استرخای مفاصل صورت میگیرد و فرد را از حالت طبیعی بیرون میسازد.
اما اگر شخصی در حالت قیام، جلسه، رکوع و سجده به خواب رفت، وضویش نمیشکند، زیرا در این صورت استرخای مفاصل صورت نمیگیرد و فرد را از حالت طبیعی خارج نمیسازد).
و از برخی روایات نیز این نظریه تأیید میشود که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
317 ـ (18) عن أنسٍ، قال: کان أصحابُ رسول الله ج یَنْتظرونَ العشاء حتى تُخْفِقَ رؤوسُهُم، ثمَّ یُصلُّونَ ولا یَتَوَضَّؤون. رواه أبو داود، والترمذی، إلاَّ أنه ذکر فیه: یَنامون. بدل: یَنتظِرون العِشاءَ حتى تُخْفِقَ رُؤوسُهم([18]).
317- (18) انس س گوید: یاران رسولخدا ج به گونهای منتظر برگزاری نماز عشاء با جماعت میشدند، تا اینکه، (در حالت نشسته به خواب میرفتند و) چرت میزدند و سرهایشان فروهشته و شل و سست میشد، سپس با همان وضو، نماز میخواندند و وضویی تجدید نمیکردند.
این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند. و ترمذی به عوض عبارت «ینتظرون العشاء حتّی تخفق رئوسهم» [منتظر برگزاری نماز عشاء با جماعت میشدند، تا اینکه در حالت نشسته چرت میزدند]. واژهی «ینامون» [درحالت نشسته میخوابیدند] را روایت نموده است.
به هر حال این حدیث بیانگر این مطلب است که اگر شخصی در حالت قیام، قعود، جلسه، رکوع و سجده به خواب رفت، وضویش نمیشکند، چرا که در این صورت استرخای مفاصل و سستشدن عضلات بدن، تحقق نپذیرفته است.
318 ـ (19) وعن ابنعباس، قال: قال رسول الله ج: «إنَّ الوضوءَ على مَنْ نامَ مُضْطجِعاً، فإنَّه إذا اضْطَجَع إِسْترَخَتْ مفاصِلُه». رواه الترمذی، وابوداود([19]).
318- (19) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «بیگمان وضو و طهارت بر کسی واجب و لازم است که به پهلو بخوابد، زیرا آنکه بر پهلو (یا پشت) بخوابد، مفاصل و عضلاتش فروهشته و سست میشود و از حالت طبیعی خارج میگردد (و احتمال بیرون شدن باد شکم قوت مییابد، پس خوابیدن بر پشت، یا پهلو، یا دراز کشیده و یا به حالت تکیه، به طوری که اگر متّکا و بالشت کشیده شود، وی میافتد، شکنندهی وضو میباشد).
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
319 ـ (20) وعن بُسْرَةَ، قالت: قال رسول الله ج: «إذا مَسَّ أحَدُکم ذَکَرَه، فلیتوضَّأ». رواه مالک، وأحمدُ، وابوداود، والترمذی، والنّسائی، وابنُ ماجة، والدارمیُّ([20]).
319- (20) بُسرة (دختر صفوان بن نوفل) ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هر گاه یکی از شما آلهی تناسلی خویش را دست کشید و لمس نمود، باید وضو بگیرد.»
[این حدیث را مالک، احمد، ابوداود، ترمذی، نسائی، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
320 ـ (21) وعن طَلْق بن علیّ، قال: سُئِل رسولُ الله ج عن مَسِّ الرَّجُلِ ذَکَرَه بعدَ ما یتوضَّأ. قال: «وهَلْ هوَ إلاَّ بَضْعةٌ مِنْه؟». رواه ابوداود، والترمذی، والنسائی، وروى ابن ماجة نحوه. قال الشَّیخُ الإمامُ محیی السُنَّة، /: هذا منسوخٌ؛ لِأَنَّ أبا هُریرةَ أسلَمَ بعدَ قُدومِ طلْقٍ([21]).
320- (21) طلق بن علی س گوید: از رسولخدا ج دربارهی فردی سؤال شد که وضو گرفته و پس از آن عضو تناسلی خویش را دست کشیده، آیا در اثر این لمس کردن، وضویش میشکند یا خیر؟
رسولخدا ج فرمود: (خیر، وضویش نمیشکند،) مگر جز این است که آلهی تناسلیاش نیز عضوی بسان دیگر اعضای بدنش است (یعنی همچنانکه از دست کشیدن اعضای دیگر بدن وضو نمیشکند، از دست زدن آلهی تناسلی نیز، وضو نمیشکند).
[این حدیث را ابوداود، ترمذی، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند].
شیخ محیالسنة میگوید: این حدیث (روایت طلق بن علی س مبنی بر عدم بطلان وضو، از دست کشیدن آلهی تناسلی) با روایت ابوهریره س که در ذیل بدان اشاره خواهد شد، منسوخ است، چرا که ابوهریره س بعد از آمدن طلق بن علی س به نزد رسولخدا ج ایمان آورده است(یعنی طلق بن علی س در سال نخست هجری به خدمت رسول خدا ج شرفیاب شد و ایمان آورد، در حالی که ابوهریره س در سال هفتم هجری ایمان آورده است. و این تقدیم و تأخیر تاریخی، خود ـ البته به گمان محیالسنة ـ بیانگر نسخ حدیث طلق بن علی س است).
البته حقیقت این است که این اعتراض امام محیالسنة، کاملاً بیاساس است، چرا که به صرف تقدم اسلام طلق بن علی س بر اسلام ابوهریره س، نمیتوان به مقدمبودن سماع طلق بر سماع ابوهریره، یقین کرد، مگر آنکه با دلایل و براهین و قرائن، ثابت شود که وفات طلق، پیش از اسلام ابوهریره بوده و یا با دلائل دیگر معلوم شود که حدیث طلق با روایت ابوهریره نسخ شده است، حال آنکه احتمال دارد که طلق، حدیث را بعد از سماع ابوهریره شنیده باشد، و حدیث ابوهریره با روایت طلق منسوخ شده باشد.
پس صرفاً با دلائل ظنی، و قرائن حدسی و تخمینی نمیتوان حکم نسخ چیزی را داد، چرا که الگوی شناخت در همه چیز (خصوصاً در مسائل پیچیده و دقیق علمی، مانند نسخ سنت یا قرآن)علم و یقین، و دلائل قطعی، و براهین محکم، و قرائن عاری از شک و احتمال است، و غیرآن، خواه «ظن و گمان» باشد، یا «حدس و تخمین» و یا «شک و احتمال» هیچ کدام قابل اعتماد نیست، و نه شایعات میتواند مقیاس قضاوت و شهادت و داوری و عمل قرار گیرد نه قرائن ظنی، و نه اخبار غیر قطعی که از منابع غیر مؤثق به ما میرسد.
321ـ (22) وقد روى أبو هریرة عن رسول الله ج، قال: «إذا أفضَى أحدُکم بیدهِ إلى ذکَرِه لیسَ بینَه وبینها شیءٌ فلْیتوضَّأْ». رواه الشافعی والدارقطنی([22]).
321- (22) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما، بدون اینکه میان کف دست و آلهی تناسلیاش پرده و حائلی باشد، آن را دست کشید، باید وضو بگیرد».
[این حدیث را شافعی و دارقطنی روایت کردهاند].
322 ـ (23) ورواه النِّسائیُّ عن بُسْرَة: إلاَّ أنه لم یذکر: «لیس بینه وبینها شیء»([23]).
322- (23) همین حدیث را نسائی نیز از «بُسرة» روایت کرده است، البته با این تفاوت که وی جملهی «لیس بینه وبینها شیء»، [بدون اینکه میان کف دست و آلهی تناسلیاش پرده و حائلی باشد]. را ذکر نکرده است.
شرح: پیرامون «دست کشیدن آلهی تناسلی»:
مذهب امام شافعی این است که اگر دست زدن به آلهی تناسلی با کف دست و بدون پرده و حائلی صورت گیرد، شکنندهی وضو است. و در نزد ایشان حکم دستزدن زن به شرمگاهش نیز همین حکم را دارد.
ولی مسلک امام ابوحنیفه در این زمینه این است که: دست کشیدن به آلهی تناسلی مرد و زن، هیچ کدام شکنندهی وضو نیست.
مسلک امام احمد و امام مالک نیز در روایتی مطابق با مذهب امام ابوحنیفه است. البته روایت دوم این دو امام، مطابق رأی امام شافعی است.
دلیل امام شافعی، حدیث «بُسرة بنت صفوان»، «ابوهریره»، «عبدالله ابن عمر» و دیگران ش است. و دلیل امام ابوحنیفه، حدیث طلق بن علی، ابنمسعود، عمار بن یاسر، و دیگر بزرگان صحابه ش است.
و حضرات عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، علی، حذیفه بن یمان، سعد ابن ابی وقاص، ابودرداء، ابوموسی اشعری، عماربن یاسر، انس بن مالک، عمران بن حصین و... ش بر این باورند که دست کشیدن آلهی تناسلی و شرمگاه و نشیمنگاه، با پرده و بدون پرده، در هردو حال شکنندهی وضو نیست([24]).
323 ـ (24) وعن عائشةَ، قالت: کانَ النَّبیُّ ج یُقَبِّلُ بعضَ أزواجِه ثم یُصلِّی ولا یتوضَّأ. رواه ابوداود، والترمذی، والنسائی، وابنُ ماجة. وقال الترمذیّ: لا یَصِحُّ عند أصحابنا بحالٍ إسنادُ عُرْوَةَ عن عائشةَ، وأیضاً إسْنادُ إبراهیم التیمیّ عنها. وقال ابوداود: هذا مُرسلٌ، وإبراهیمُ التیمیّ لم یسمع من عائشة([25]).
323- (24) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج برخی از همسرانش را میبوسید، آنگاه بدون اینکه تجدید وضو نماید، به نماز میایستاد و مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار میشد».
این حدیث را ابوداود، ترمذی، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند. ترمذی گوید: در نزد اصحاب ما (اهل حدیث، یا شوافع) به هیچ حال اسناد عروه از عایشه یا اسناد ابراهیم تیمی از عایشه، ثابت نیست و ابوداود گوید: این حدیث مرسل است چرا که ابراهیم تیمی از عایشه چیزی سماع نکرده است.
شرح: پیرامون مسئلهی «شکستن وضو از دست زدن به بدن برهنه زن»، علماء و اندیشمندان اسلامی با هم اختلاف نظر دارند:
احناف دست زدن به بدن زن را مطلقاً غیر ناقض وضو میدانند، مگر اینکه به مباشرت فاحشه بیانجامد. قول مشهور شوافع در این زمینه، این است که دست زدن به بدن زن مطلقاً ناقض وضو است، خواه آن زن بزرگسال و بالغ باشد، یا کوچک و خردسال، محرم باشد، یا نامحرم، با شهوت باشد، یا بدون شهوت. البته آنها در این زمینه، شرطی را نیز گذاشتهاند، و آن اینکه دستکشیدن به بدن زن، بدون پرده و حائل باشد.
امام مالک بر این باور است که دستزدن به بدن زن به سه شرط موجب بطلان وضو میشود:
1- زن بالغ و بزرگ باشد.
2- نامحرم و بیگانه باشد.
3- دست کشیدن از روی شهوت صورت گیرد.
از امام احمد نیز در این زمینه سه روایت نقل شده است که در روایتی موافق با احناف، و در روایتی دیگر، موافق شوافع و در روایتی، مسلکش مطابق با مذهب امام مالک است.
احناف به دلائل ذیل دستزدن به بدن زن را ناقض وضو نمیدانند:
الف) حدیث حضرت عایشه ـ ل ـ که در بالا بدان اشاره شد.
ب) در صحیح بخاری و مسلم از حضرت عایشه ـ ل ـ مروی است که گفت:
«در وقت نماز تهجد، من در جلوی پیامبر ج میخوابیدم و چون پیامبر ج سجده میکرد، دستش را به من میزد، تا پاهایم را جمع کنم و من نیز بر اثر تلنگر آن حضرت ج پاهای خویش را جمع مینمودم».
همین روایت با تعابیری دیگر در نسائی، مسلم، مجمع الزوائد، و دیگر کتب حدیثی آمده است.
ج) ام سلمه ـ ل ـ گوید:
«کان رسول الله (ج) یقبّل ثمّ یخرج الی الصلاة ولا یحدث وضوءًا» [معجم طبرانی اوسط].
پیامبر ج برخی از همسرانش را میبوسید، سپس به سوی نماز بر میخواست، بدون آنکه وضویی بگیرد.
و احادیث بیشمار دیگری که در این زمینه وارد شده است. و در حقیقت رأی امام ابوحنیفه به صواب نزدیکتر است. و همین نظریه را از میان مفسران، ابن جریر طبری، و ابن کثیر، نیز راجح و قوی قرار دادهاند.
«وقال الترمذی: لایصح عند اصحابنا بحالِ اسناد عروةعن عایشه»: هدف خطیب تبریزی از آوردن این عبارت تضعیف حدیث باب است. وی در تأیید این سخن، قول امام ترمذی را نقل کرده است، حال آنکه در ترمذی چنین قولی نقل نشده، بلکه امام ترمذی این حدیث را بدینگونه تضعیف نموده است: «لانّه لا یصحّ عندهم الاسناد بحال».
به هر حال حدیث حضرت عایشه ـ ل ـ، از دو طریق روایت شده است:
1- از طریق حبیب بن ابیثابت، از عروه، از عایشه.
2- از طریق ابوروق، از ابراهیم تیمی، از عایشه.
نویسندهی مشکاة المصابیح (خطیب تبریزی) و امام ترمذی، هردو طریق را به نوعی تضعیف نمودهاند. و در مرحلهی نخست گفتهاند: که سماع عروه از عایشه صحیح نیست. ولی حقیقت این است که علمای فن رجال و طلایهداران و پیشگامان پیشتاز عرصهی روایت و درایت، در این زمینه با هم اختلاف نظری ندارند که عروة بن زبیر (خواهر زادهی عایشه) از عایشه ـ ل ـ حدیث سماع کرده است.
حتی در صحیح بخاری و مسلم نیز روایاتی مبنی بر سماع عروه از عایشه موجود است.
و نیز نویسندهی مشکاة، و امام ترمذی بر این عقیدهاند که حدیث باب ضعیف است چراکه ابراهیم تیمی از عایشه حدیثی را سماع نکرده است و حدیث مرسل است. امام ابوداود نیز همانند امام ترمذی این سند را منقطع میداند و حکم به ضعیفبودن آن نموده است.
ولی باید دانست که حدیث مُرسل (هر حدیثی که راوی صحابی از آن حذف شده باشد). در نزد احناف بنا به شرایطی که در کتب علوم حدیث بیان شده است، حجت میباشد.
علاوه از این، همین حدیث در دارقطنی به صورت متصل نیز بیان شده است. امام دارقطنی در سنن خود پس از ذکر این حدیث مینویسد:
«و قد روی هذا الحدیث معاویة ین هشام عن الثوری، عن ابیالروق، عن ابراهیم التیمی، عن ابیه عن عایشة، فوصل اسناده»([26]).
324 ـ (25) وعن ابن عبَّاس، قال: أَکَلَ رسولُ الله ج کَتِفاً ثمَّ مَسَحَ یدَهُ بمِسْحٍ کان تحته، ثم قامَ فصَلَّى. رواه ابوداود، وابنُ ماجة([27]).
324- (25) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج مقداری از گوشت شانهی (گوسفندی را) خورد، سپس با جامه و پلاسی که در زیرش قرار داشت، دستانش را تمیز کرد آنگاه از جای برخاست و نماز خواند (و وضو هم نگرفت. پس ثابت شد که با خوردن چیزهایی که با آتش پخته میشوند، وضو واجب نمیگردد).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
325 ـ (26) وعن أُمّ سلَمةَ، أنَّها قالت: قرَّبتُ إلى النَّبیِّ ج جَنْباً مَشْوِیّاً فأکلَ منه، ثم قام إلى الصَّلاة ولم یتوضَّأْ. رواه أحمد([28]).
325- (26) اُم سلمه ـ ل ـ گوید: به رسم تعارف، پهلوی بریان شدهی (گوسفندی را) برای پیامبر ج آوردم؛ آن حضرت ج نیز از آن خورد، سپس از جای برخاست و نماز خواند و وضو هم نگرفت.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
326 ـ (27) عن أبی رافع، قال: أشْهَدُ لقد کنتُ أَشْوِی لرسول الله ج بَطْنَ الشَّاة، ثمَّ صَلَّى ولم یتوضَّأ. رواه مسلم([29]).
326- (27) ابورافع س گوید: سوگند به خدا! خودم برای رسولخدا ج دل و جگر گوسفند را بریان میکردم (و آن حضرت ج نیز از آن میخورد) و سپس نماز میخواند و وضو هم نمیگرفت.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
327 ـ (28) وعنه، قال: أُهدِیتْ له شاةٌ، فجعلها فی القِدْر، فدخَلَ رسولُ الله ج فقال: «ما هذا یا أبا رافع؟» فقال: شاةٌ أُهْدِیَتْ لنا یا رسولَ الله! فطبختُها فی القِدْر. قال: «ناوِلْنی الذّراعَ یا أبا رافع!»، فناولْتُه الذِّراعَ. ثمَّ قال: «ناوِلْنی الذِّراعَ الآخر»، فناولتُه الذراعَ الآخر. ثم قال: «ناولنی الآخر». فقال: یا رسولَ الله ج! إنما للشاةِ ذِراعان. فقال له رسول الله ج: «أمَا إنَّک لو سکَتَّ لَناولتَنی ذراعاً فذراعاً ما سکتَّ». ثمَّ دعا بماءٍ فتمضمض فَاهُ، وغسَل أطرافَ أصابِعه، ثمَّ قام فصَلَّى، ثم عادَ إلیهم، فوجَد عندَهم لَحماً بارداً، فَأَکَلَ، ثم دَخَل المسجدَ فصلَّى ولم یَمسَّ ماءً. رواه أحمد([30]).
327- (28) ابو رافع س گوید: به من (مقداری گوشت) گوسفند به رسم هدیه و تحفه داده شد. و آن را در دیگی قرار دادم، تا پخته شود. پیامبر ج به نزدم آمد و فرمود: ابورافع! این چیست؟ گفتم: ای رسولخدا ج! (مقداری از گوشت) گوسفند است که به رسم هدیه به ما داده شده، و من نیز آن را در دیگ قرار دادم، تا بپزد.
پیامبر ج فرمود: ای ابورافع! بازویی از آن گوسفند برایم بیاور. من بازو را به ایشان دادم. دوباره فرمودند: بازوی دیگر را بیار. بازوی دوم گوسفند را نیز به حضرت ج دادم. پیامبر ج برای بار سوم تقاضای بازو کردند و فرمودند: «بازوی دیگر را بیاور» من گفتم: ای رسولخدا ج! مگر هر گوسفند چند بازو دارد (یعنی هر گوسفندی دو بازو دارد و من نیز آن دو را به شما دادم)!
رسولخدا ج فرمود: اگر تو خاموش میشدی و امتثال امر و فرمان میکردی (و نمیگفتی که بازوها تمام شده است) تا مادامی که تو ساکت و خاموش میماندی (هر بار که من میخواستم) به صورت پیاپی و به دنبال یکدیگر و پشت سرهم، برایم بازوی گوسفند میدادی.
پس از آن پیامبر ج (ظرف) آبی را طلبید. و دهان و انگشتانش را با آن شست. سپس (بدون آنکه وضویی بگیرد) نماز خواند و بعد از اینکه از نماز فارغ شد، به نزد ابورافع و خانوادهاش بازگشت و از گوشت بریان شدهی سردی که نزد آنان بود تناول فرمود و بدون اینکه وضویی بگیرد، و یا دست و دهان خویش را بشوید، وارد مسجد شد و نماز خویش را خواند.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
328 ـ (29) ورواه الدارمی عن أبی عُبید إلَّا أنَّه لم یذکر «ثم دَعَا بِماءٍ» إلى آخره([31]).
328- (29) و همین حدیث را دارمی از ابوعبید، تا «ما سکت» روایت کرده و جملهی «ثم دعا فتمضمض فاه...» را نقل نکرده است.
329 ـ (30) وعن أنس بن مالکٍ، قال: کنتُ أنا وأُبیُّ وأبو طلحَةَ جُلوساً، فأکلْنا لحماً وخُبزاً، ثمَّ دعَوتُ بوضوءٍ، فقالا: لِمَ تتوضَّأُ؟ فقلتُ: لهذا الطعامِ الذی أکَلْنا. فقالا: أتتَوضَّأ من الطَّیِّبات؟! لمْ یتوضَّأْ منه مَن هُوَ خَیرٌ مِنک. رواه أحمد([32]).
329- (30) انس بن مالک س گوید: من و اُبی (بن کعب) و ابوطلحه (زید بن سهل انصاری) ش در مجلسی نشسته بودیم و از گوشت و نان خوردیم، آنگاه من ظرفی آب را برای تجدید وضو طلبیدم. اُبی و ابوطلحه ـ ب ـ گفتند: وضو برای چه؟ گفتم: به خاطر غذایی که هم اینک با هم خوردیم (چرا که آنها با آتش پخته شدهاند و با خوردن چیزهایی که با آتش پخته میشوند، وضو واجب میگردد).
آن دو گفتند: آیا از خوردن مواهب و روزیهای پاک و پاکیزه وضو میگیری؟ آنکه از تو برتر و بهتر بود (یعنی رسولخدا ج) از خوردن چنین چیزهایی وضو نگرفته است (پس برای تو نیز مناسب است به ایشان تأسی و اقتدا ورزی).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
330 ـ (31) وعن ابنُ عمر ب، کان یقول: قُبْلةُ الرَّجُلِ امرأتَه وجَسُّها بیده من المُلامَسة. ومَن قَبَّلَ امرأتَه أو جَسَّها بیدهِ، فَعَلَیه الوَضوءُ. رواه مالکٌ، والشافعی([33]).
330- (31) ابن عمر ـ ب ـ میفرمود: «بوسه و دست مالیدن مرد به زن از زمرهی ملامسه است (یعنی در تحت آیه قرآنی «اَو لامستم النساء» داخل است، گویا ابن عمر «لامستم» را بر لمس با دست محمول میکند و برای آن از قرائت «اولَمَسْتُمْ» استدلال میکند و میگوید: اطلاق لفظ «لمس» فقط به لمس با دست اختصاص مییابد) از اینرو هرکس زنش را ببوسد، یا او را با دستش بمالد، بر او وضو واجب میگردد.
[این حدیث را مالک و شافعی روایت کردهاند].
شرح: مذهب امام ابوحنیفه این است که مراد از «اولامستم النساء» فقط جماع (مقاربت جنسی) است، و واژهی «لامستم» یا «لَمستم» کنایه از جماع و همبستری است.
ابن جریر طبری میگوید:
«این رأی به صواب نزدیکتر است، به دلیل صحت این خبر وارده از پیامبر ج که ایشان برخی از زنان خویش را میبوسید و سپس نماز میخواند، بیآنکه وضو بگیرد».
و ابنکثیر نیز که یکی از مفسران ماهر و خبره و یکی از طلایهداران و پیشقراولان عرصهی تفسیر و تحقیق علوم و مسائل قرآنی است، نیز این رأی را ترجیح داده است، چرا که روایات و احادیث بیشماری از شخص پیامبر ج ثابت است، مبنی بر اینکه از بوس و دست کشیدن زن، وضو نمیشکند.
و در حقیقت؛ در خصوص مسئلهی لمس و دست کشیدن زن، و نقض وضو، هیچ روایتی از شخص خود پیامبر ج وجود ندارد، بلکه در مقابل آنها، بر عدم وجوب وضو، دلائل زیادی از شخص خود پیامبر ج موجود است. حتی حافظ ابن جریر طبری و دیگر بزرگان مفسرین، با سند صحیح، قول ابنعباس ـ ب ـ(کسی که ماهر و دانا به اصول و موازین، و حقائق و دقائق، و اسرار و رموز قرآنی است). را نقل کرده که وی گفته است:
«در آیهی «لامستم النساء» مراد جماع و همبستری است، نه لمس به دست.»
331 ـ (32) وعن ابنمسعود، کان یقول: مِنْ قُبْلةِ الرَّجُلِ إمرَأَتَه الوضوءُ. رواه مالکٌ([34]).
331- (32) ابنمسعود پیوسته میفرمود: «از بوسه گرفتن مرد از زنش، وضو واجب میگردد.»
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
332 ـ (33) وعن ابن عمر، أَنَّ عمر بن الخطاب، س، قال: إنَّ القُبْلَةَ من اللَّمْسِ، فَتَوَضَّؤُوا منها([35]).
332- (33) ابن عمر ـ ب ـ گوید: عمر س گفت: بوسهگرفتن از زن، از لمس است (یعنی در تحت آیه قرآنی «اَولامستم النساء» داخل است، و اطلاق لفظ لمس فقط به لمس با دست و بوسهگرفتن اختصاص مییابد). پس هرگاه یکی از شما زنش را بوسید، باید وضو بگیرد.
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
چنانکه مشخص است، تمام این احادیث، موقوف بر صحابه ش است، و طبق قواعد حدیثی، هرگاه قول صحابی، با خلاف و انکار صحابهی دیگر، روبرو شد، به عنوان مسئلهی اجماعی، تقلید آن واجب نیست، و در این صورت مجتهد باید در جستجو ترجیح یکی از گفتهها به زیادت قوتی که در آن وجود دارد باشد، اگر عامل ترجیح دیده شد، عمل بر قول ترجیح یافته، واجب است، در غیر اینصورت، آنکه به این مسئله دچار شده است، با فیصلهی غالب گمانش به صحت یک قول، در انتخاب یکی از دو قول مختار است.
و در این مسئله نیز عامل ترجیح، یافته میشود چرا که از شخص خود پیامبر ج ثابت است که ایشان برخی از زنان خویش را میبوسید، و سپس نماز میخواند، بیآنکه وضو بگیرد.
333 ـ (34) وعن عمر بن عبد العزیز، عن تمیم الداریّ، قال: قال رسولُ الله ج: «الوُضوءُ من کُلِّ دمٍ سائلٍ». رواهما الدارقطنی، وقال: عمر بن عبد العزیز لم یَسمَعْ من تمیم الدَّاریِّ ولا رآه، ویزیدُ بن خالد، ویزیدُ بن محمَّد مجهولان([36]).
333- (34) عمر بن عبدالعزیز از تمیم داری، روایت میکند که وی گفت: رسولخدا ج فرمود: «وضو و طهارت از هر خون جاری و روانی واجب میگردد».
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده و گفته است: عمر بن عبدالعزیز، نه تمیم داری را دیده و نه از وی سماع حدیث نموده است. و یزیدبن خالد، و یزید بن محمّد (هر دو که در سلسله سند این حدیث میباشند، افرادی) مجهول هستند].
شرح: در نزد احناف، هرگونه نجاستی از هر قسمت بدن خارج شود، شکنندهی وضو خواهد بود، برابر است که خروج نجاست از روی عادت باشد یا به سبب بیماری.
پس در نزد احناف خارجشدن خون، چرک و زردآب که از هر قسمت بدن خارج گردد، و به جاهایی تجاوز نماید که حکم پاکی و پاکیزگی را داشته باشد، وضو را میشکند. پس خونی که از بدن بیرون آمده و جریان داشته باشد و به چنین جایی از بدن برسد که شستن آن هنگام وضو یا غسل فرض میباشد، شکنندهی وضو است فرقی نمیکند که این خون از بینی بیرون آید یا از جایی دیگر.
مذهب امام احمد حنبل نیز مطابق با مسلک امام ابوحنیفه است.
ولی امام مالک بر این باور است که فقط نجاستی شکنندهی وضو است که هم نجاست، معتاد باشد و هم محل خروجش، مانند ادرار و مدفوع.
بنابراین، استفراغ و خونی که از بینی یا از جایی دیگر بیرون میآید، ناقض وضو نیست، چرا که محل خروج آنها معتاد نیست.
و امام شافعی بر این عقیده است که معتادبودن مخرج ضروری است، لیکن معتاد بودن خارج شونده، ضروری نیست. لذا اگر از دو راه انسان چیزهای غیر معتادی علاوه از ادرار، مدفوع، منی، مذی، ودی، باد شکم و... بیرون شود، در نزد امام شافعی ناقض وضو خواهد بود. در حالی که در نزد امام مالک چنین چیزهایی علاوه از ادرار و مدفوع و... ناقض وضو نیست، چراکه خارج شونده، معتاد و از روی عادت نیست.
اما هردو امام (مالک و شافعی) بر این قضیه با هم اتفاق نظر دارند که خارجشدن نجاست از غیر دو راه انسان، مانند استفراغ، خون و... شکنندهی وضو نیست.
احناف علاوه از حدیثی که دارقطنی به تضعیف آن پرداخته است، به احادیث صحیح و بیشمار دیگری استدلال جستهاند که در حقیقت مبنای استدلال آنها در این زمینه، بر این احادیث است، نه بر حدیث باب.
در ذیل به چند مورد از این احادیث اشاره میشود:
1- عایشه ـ ل ـ گوید:
پیامبر ج فرمود: «مَن اَصابه قیءٌ او رُعاف، او قَلسٌ، او مذیٌ فلینصرف، فلیتوضّأ ثم لیبن علی صلاته وهو فی ذلک لا یتکلم» [ابنماجه]
«هر کس در نماز استفراغ کرد، یا از بینیاش خون روان شد، یا استفراغ بر وی غلبه کند، ویا از آله تناسلی اش مذی بیرون آید، باید از نماز خویش بیرون شده، و مجدداً وضو گیرد. سپس بر نمازش بنا کند، البته به شرطی که در این اثنا سخنی نگفته باشد».
2- معدان بن ابی طلحه روایت میکند که ابودرداء س گفت:
«انّ رسول الله ج قاءَ فتوضأ، فَلقیتُ ثوبان فی مسجد دمشق، فذکرتُ ذلک له، فقال صدق انا صببتُ له وضوءه» [ترمذی]
رسولخدا ج استفراغ کرد، سپس وضو گرفت (معدان گوید:) من در مسجد دمشق با ثوبان ملاقات کردم و این موضوع را با او در میان گذاشتم. وی گفت: ابودرداء س راست گفته، چرا که من خودم، آب وضو را برای رسولخدا ج ریختم.
3- نافع گوید:
«انّ عبدالله بن عمر ـ ب ـ، کان اذا رعف، انصرف فتوضأ ثمّ رجع فبنی ولم یتکلّم». [مؤطا مالک، مؤطا امام محمد]
عبدالله بن عمر ـ ب ـ چون در نماز، دچار عارضهی خون دماغ میشد، از نماز بیرون شده و وضو میگرفت سپس برگشته و بر نمازش بنا مینمود و در این فاصله با کسی سخن نمیزد.
[1]- بخاری ح 135، مسلم 1/204 (2- 225)، ابوداود ح 60، ترمذی ح 76، مسنداحمد 2/303.
[2]- مسلم 1/204 (1- 224)، ترمذی ح 1، ابن ماجه ح 272، مسنداحمد 2/39، ابوداود به نقل از «ابوالملیح» از پدرش ح 59، نسایی ح 139.
[3]- بخاری ح 132، مسلم 1/247 ح (17- 303)، مسنداحمد 1/80 و این حدیث در کتابهای سنن با طرق مختلف و با الفاظ گوناگون روایت شده است.
[4]- مسلم 1/272 ح (352)،ترمذی ح 79، نسایی ح 175، مسنداحمد 2/265.
[5]- بخاری ح 207، مسلم 1/273 ح(91- 354)، ابوداود ح 190، مسنداحمد 1/267.
[6]- مسلم 1/275 ح(97- 360)، مسنداحمد 5/ 86.
[7]- مسلم 1/ 276 ح (99- 362)، ابوداود ح 177، مسنداحمد 2/414.
[8]- بخاری ح 211، مسلم 1/ 274 ح (95-358)، ترمذی ح 89، نسایی ح 187، ابوداود ح 196، ابن ماجه ح 501، مسنداحمد 1/223.
[9]- مسلم 1/ 232 ح (86-277)، ابوداود ح 172، ترمذی ح 61، نسایی ح 133، مسنداحمد 5/ 351.
[10]- بخاری ح 209، ابن ماجه ح 492، مؤطا مالک ح 20، مسنداحمد 3/488.
[11]- مسنداحمد 2/ 471، ترمذی ح 74، ابن ماجه ح 515.
[12]- ترمذی ح 114 و قال: حدیث حسن صحیح .، ابن ماجه ح 504، مسنداحمد 1/109 و 110.
[13]- ابوداود ح 61، ترمذی ح 3 و قال: أصح شئ فی هذا الباب و أحسن.، دارمی ح 687، مسنداحمد 1/123.
[14]- ابن ماجه ح 275 و به روایت ابوسعید ح 276.
[15]- ابوداود ح 205، ترمذی ح 1166.
[16]- دارمی ح 722، مسنداحمد 4/97.
[17]- ابوداود ح 203، ابن ماجه ح 161، مسنداحمد 1/111.
[18]- ابوداود ح 200، ترمذی ح 78.
[19]- ابوداود ح 202، ترمذی ح 77، مسنداحمد 1/ 256.
[20]- مؤطا مالک ح 58، مسنداحمد 6/406، ابوداود ح 181، ترمذی ح 82 و قال: حسن صحیح .، ابن ماجه ح 479، دارمی ح 724.
[21]- ابوداود ح 182، ترمذی ح 85 و قال: أحسن شئ روی فی هذا الباب .، ترمذی ح 483، مسنداحمد 4/22.
[22]- مسند شافعی ص (12-13)،دار قطنی ح6 از باب «ما روی فی لمس القبل و الدبر»، مسنداحمد 2/333.
[23]- نسایی با عبارت «إذا أفضی» روایت نکرده بلکه از بُسرة با روایت «إذا مسّ أحدکم ذکره ...» ح 163 نقل کرده است.
[24]- شرح معانی الآثار ج 1ص40، مؤطا امام محمد ص 50.
[25]- ابوداود ح 179، ترمذی ح 86 و به نقل از علی بن مدینی گفته است: «ضعف یحیی بن سعید القطان هذا الحدیث و قال هو شبه لا شئ» و نیز ترمذی گفته است: «سمعت محمد بن اسماعیل [البخاری] یضعف هذا الحدیث»، نسایی ح 170 و قال: لیس فی هذا الباب أحسن منه»، ابن ماجه ح 502، مسنداحمد 6/210.
[26]- اعلاء السنن ج1 ص182.
[27]- ابوداود ح 189، ابن ماجه ح 488.
[28]- مسنداحمد 6/307، ترمذی ح 1829 و قال: حسن صحیح غریب من هذا الوجه.
[29]- مسلم 1 / 274 ح (94- 357).
[30]- مسنداحمد 6/392.
[31]- دارمی ح 44، مسنداحمد 2/48.
[32]- مسنداحمد 4/30.
[33]- مؤطا مالک: کتاب الطهارة ح 64، مسند شافعی ص 11.
[34]- مؤطا مالک: کتب الطهارة ح 65.
[35]- دار قطنی ح 37 . باب «صفة ما ینقض الوضوء».
[36]- دار قطنی ح 27 باب «الوضوء من الخارج».
281 ـ (1) عن أبی مالکٍ الأشعریّ، قال: قال رسولُ الله ج: «الطَّهورُ شَطرُ الإیمان، والحمدُ للَّهِ تَمْلأُ المیزانَ، وسُبحانَ الله والحمدُ لِلّه تَمْلآن ـ أو تَمْلأ ـ ما بینَ السَّماواتِ والأرضِ، والصَّلاةُ نورٌ، والصَّدَقةُ بُرهانٌ، والصَّبرُ ضِیاء، والقُرآنُ حُجَّةٌ لک أو علَیک. کلّ الناسِ یغْدو: فبائعٌ نفسَه فمُعتِقُها أو مُوبِقُها». رواه مسلم. وفی روایة: «لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ واللَّهُ أکبرُ، تَمْلآنِ ما بینَ السَّماءِ والأرض». لم أجِد هذه الروایة فی «الصحیحین»، ولا فی کتاب الحُمیدی، ولا فی «الجامع»؛ ولکن ذکرها الدارمی بدل «سبحانَ الله والحمدُ لله»([1]).
281- (1) ابومالک اشعری س گوید: پیامبر ج فرمود: «طهارت و پاکیزگی بخش مهمی از ایمان است. و«الحمدلله»، ترازوی سنجش [اعمال حسنه را در روز قیامت] پر میکند. و ثواب گفتن «سبحان الله» و «الحمدلله» فاصلهی میان آسمان و زمین را پر میکنند، یا پر میکند. [راوی حدیث، خود را مقید میدانسته است که الفاظ را دقیقاً نقل بکند، و اینجا در آن که پیامبر ج فعل جمله را مفرد یا مثنی آورده باشد، شک داشته است].
نماز، نور است و صدقه دلیلی (روشن بر صدق ایمان و اخلاص، و اعتقاد و عمل شخص صدقهدهنده) است، و صبر و شکیبایی (بر طاعت خدا و بلا و ناخوشیهای دنیا)، روشنایی (راه درست بندگی خدا) است. و قرآن، حجتی به سود یا به زیان شما میباشد. (یعنی: اگر ارتباط شما با قرآن، توأم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل باشد قرآن برایتان در روز رستاخیز شاهد و دلیلی سودمند خواهد بود و اگر ارتباط شما بر خلاف این باشد، شهادت آن بر خلاف و به ضرر و زیان شما خواهد بود) همهی مردم بامدادان، راهی میشوند و جان خویش را به فروش میرسانند وآن را آزاد میسازند و یا برای همیشه در بند نگه میدارند (یعنی هرکس به خاطر خودش سعی و تلاش میکند. برخی جانشان را با طاعتکردن به خدا و اجرای اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای تابناک نبوی و احکام و دستورات اسلامی میفروشند و آن را از عذاب دوزخ و رسوایی رستاخیز میرهانند، و برخی نیز جانشان را با پیروی از شیطان بدکاره و نفس اماره و هوا و هوسهای ناروای نفسانی و خواهشات و تمایلات ناجایز حیوانی، به آنها میفروشند و خویشتن را بدینگونه به هلاکت میاندازند).
این حدیث را مسلم روایت کرده است، و در روایتی دیگر چنین نقل شده است:
«ثواب و پاداش گفتن «لااله الا الله» و«الله اکبر» فاصلهی میان آسمان و زمین را پر میکنند».
[خطیب تبریزی میگوید:] من این بخش از حدیث را نه در «صحیحین» دیدهام و نه در کتاب «حُمیدی» [الجامع بین الصحیحین] و نه در «الجامع» [للاصول السته] لیکن این بخش از حدیث را دارمی به عوض «سبحان الله» و«الحمدلله» ذکر کرده است.
شرح: «الطُهور» به ضم «طاء» یعنی طهارت، و طهارت در اسلام همانگونه که شامل طهارت حسی، یعنی نظافت بدنی میگردد، شامل طهارت و پاکیزگی معنوی از قبیل اجتناب از کفر و گناهان و شرک و چندگانهپرستی، الحاد و بیبندوباری، نفاق و دورنگی، شک و تردید در حقانیت حضرت محمد ج و قرآن، و برحذربودن از رذایل اخلاقی، از قبیل: بغض، حسد، کینه، عداوت، طمع و دیگر امراض قلبی نیز خواهد شد.
طهارت و پاکیزگی ظاهری که شرط صحت نماز است، خواه طهارت از بیوضویی باشد یا از رفع نجاست، با نظافت که همان پاکی لباس، بدن و مکان است مناسبت دارد. به همین دلیل «باب طهارت» نخستین موضوعی است که در فقه اسلامی به تعلیم و تعلّم آن پرداخته میشود و از ضروریات نماز به شمار میآید. و از آنجا که کلید بهشت نماز است، پس کلید نماز، طهارت خواهد بود، چنانچه پیامبرخدا ج میفرماید:
«لا یقبل الله صلاة بغیر طهور» [مسلم و ابنماجه]
«خداوند نماز بدون طهارت را نمیپذیرد».
282 ـ (2) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «ألاَ أدُلُّکم على ما یمحو اللَّهُ به الخَطایا. ویَرفعُ به الدرجات؟». قالوا: بلى یا رسولَ الله! قال: «إسْباغُ الوُضوءِ على المَکارِه، وکَثرَةُ الخُطى إلى المساجد، وانتِظارُ الصَّلاة بعد الصَّلاة، فذلِکُم الرِّباطُ». أخرجه مسلم، ومالک([2]).
282- (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «آیا شما را از آنچه که خداوند به برکت آن، گناهان را محو، و درجات را بلند میسازد، آگاه نکنم؟ گفتند: بلی! ای رسولخدا ج، ما را بدان رهنمون سازید.
پیامبر ج فرمود: «کاملساختن وضو با وجود سختیها و مصائب (از قبیل سرما و غیره) وگامنهادن بسیار به سوی مساجد (و ارتباط زیاد با مساجد) و مواظبت و انتظار نمازها یکی بعد از دیگری، و رِباط حقیقی و راستین نیز همینها هستند.»
[این حدیث را مسلم و مالک روایت کردهاند].
283 ـ (3) وفی حدیثِ مالک بن أنس: «فذلکمُ الرّباطُ فذلکمُ الرّباط» [رَدَّد] مرتین. رواه مسلم. وفی روایة الترمذی: ثلاثاً([3]).
283- (3) امام مسلم، در روایتی از مالک بن انس س جملهی «فذلکم الرباط» [رباط این است] را دو بار روایت کرده است. و ترمذی این جمله را سه بار نقل نموده است.
شرح: «فذلکم الرباط»: رباط در اصل: بستن چیزی در مکانی است (مانند بستن اسب در یک محل) و به همین جهت به کاروانسرا «رباط» میگویند. و «ربط قلب» به معنای آرامش دل و سکون خاطراست، گویا به محلی بسته شده است.
و «مرابطه» به معنای مراقبت از مرزها در برابر هجوم احتمالی دشمن آمده است، زیرا سربازان و مرکبها و وسائل جنگی را در آن محل، آماده، نگهداری میکنند.
و در این حدیث پیامبر ج به مسلمانان دستور آماده باش و مراقبت همیشگی در برابر حملات شیطان و هوسهای سرکش میدهد تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانهی آنها نگردند، لذا در این حدیث، این جمله به مواظبت و انتظار نمازها، یکی پس از دیگری تعبیر شده است.
خلاصه این که: «مرابطه» معنای وسیعی دارد که هرگونه آمادگی برای دفاع از خود و جامعهی اسلامی در برابر حملات غافلگیرانهی دشمنان خارجی و داخلی را شامل میشود.
و در ذیل این حدیث، مقام و موقعیت کسانی که در سختیها و مرارتها، وضو را کامل میسازند، و گامهای زیادی را به سوی مساجد برمیدارند و پیوسته به فکر راز و نیاز و عبادت و کرنش خداوند هستند، برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانی که در برابر هجوم و حملات دشمنان اسلام پیکار میکنند، شمرده شده است و این به خاطر آن است که آنها نگهبانان عقائد و فرهنگ و اصول و موازین اسلامی و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی هستند، در حالی که اینها حافظ مرزهای جغرافیاییاند.
مسلماً ملتی که مرزهای عقیدهای و فرهنگی او مورد حملات دشمن قرار گیرد و نتواند به خوبی از آن دفاع کند، در مدت کوتاهی از نظر سیاسی و نظامی نیز شکست خواهد خورد.
اگر مقداری با انصاف به قضاوت بنشینیم و حقیقت را قبول کنیم، میبینیم که براستی جنگ و پیکار با کفار و مشرکان بسیار سهل و آسانتر از مبارزه و پیکار با نفس و خواهشات نفسانی و حربههای شیطانی است، پس لازم است که بدین میدان توجه بیشتری معطوف گردد تا حضور در میادین کوچکتر از آن، آسانتر گردد.
چرا که اگر افراد به تزکیهی نفس نرسیده باشند، و اگر خودسازی نکرده باشند به راحتی در میدان جنگ تخلّف میکنند. پس برای رهایی از تمامی اینها و مطمئنبودن از حضور خویش در میدان نبرد، نیاز هست که در نبردی مهم و جنگی تمامعیار با دو دشمن درونی و برونی، یعنی نفس و شیطان، پیروز و سربلند بیرون آمد، تا بتوان در میادین دیگر به راحتی استقامت و ثبات را از خود نشان داد.
284 ـ (4) وعن عثمانَ، س، قال: قال رسولُ الله ج: «مَن تَوضَّأ فأحسَنَ الوُضوءَ، خرَجَت خَطایاه من جَسَده حتى تخرُجَ من تحتِ أظفاره». متفقٌ علیه([4]).
284- (4) عثمان س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرکس وضو گرفت و به نحو احسن (و با رعایت آداب، سنن و غیره) آن را به انجام و کمال رساند، به برکت آن، نجاست گناهانش از تمام وجودش میریزد، به طوری که از زیر ناخنهایش خارج میشوند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
285 ـ (5) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا توضَّأ العَبدُ المسلِمُ ـ أو المؤْمنُ ـ فغسَل وجهَه، خرجَ من وجهِه کلُّ خطیئةٍ إلیها بعَینیْه مع الماءِ ـ أو مع آخرِ قطر الماءِ ـ فإذا غسَل یدیه خرَج من یدیه کلُّ خطیئةٍ کان بطَشَتها یداهُ مع الماءِ ـ أو مع آخِر قَطْر الماءِ ـ فإذا غسَلِ رجلَیه؛ خرَجَ کلُّ خطیئةٍ مَشَتها رِجْلاهُ مع الماءِ ـ أو مع آخرِ قطر الماءِ ـ حتى یخرُجَ نَقِیّاً من الذُّنوب». رواه مسلم([5]).
285- (5) ابوهریره س میگوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه بندهای مسلمان یا مؤمن و حقگرا وضو گرفت و چهرهاش را شست، هر گناه و معصیتی را که با چشمانش مرتکب شده، همراه با آب یا با آخرین قطرهی آن، پاک میشود و چون دستانش را بشوید هر گناهی که با آنها انجام داده، با شستن آب و یا با آخرین قطرهی آن زدوده و محو خواهد شد و هر گاه دو پایش را شست تمام گناهانی را که با پاهایش مرتکب شده با آب، یا با آخرین قطرهی آب، خارج و پاک میشوند. تا آنکه در حالی از وضو فارغ میشود که از تمام گناهان (صغیره) پاک و پاکیزه گشته است.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در دو حدیث بالا، که از میانرفتن گناهان در اثر وضو ذکر شده است، منظور از این گناهان، «گناهان صغیره» هستند و برای محوشدن گناهان کبیره، توبه و انابه و رجوع و بازگشت و ندامت و پشیمانی الزامی است.
و اکثر علماء و اندیشمندان اسلامی نیز بر این باورند که مراد از بخشیدهشدن گناهان به وسیلهی وضوء، گناهان کوچک و صغیره میباشد که انسان به ذریعهی اعضا و جوارح خویش مرتکب میشود، چرا که کبائر بدون توبه بخشوده نمیشود، و هر جایی که همراه با انجامدادن اینگونه اعمال و کردار، ذکر محو و نابودشدن گناهان آمده است، مراد از آن فقط صغائر میباشند، نه کبائر. چرا که اعمال نیک و شایسته فقط گناهان صغیره را معاف میکند.
خداوند ﻷ میفرماید:
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ﴾ [النساء: 31].
این آیه به کسانی که از گناهان کبیره پرهیز میکنند، بشارت میدهد که خداوند گناهان صغیرهی آنان را میبخشد و این پاداشی است که به اینگونه افراد داده شده است، و میفرماید:
«اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی میشوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را میپوشانیم و شما را در جایگاه خوبی وارد میسازیم».
از بعضی روایات نیز این نظریه تأیید میشود، رسولخدا ج میفرماید:
«الصلوات الخمس والجمعة الی الجمعة مکفّرات لما بینهن ما لم یغش الکبائر»
و حدیث بعدی نیز مؤید این مطلب است.
286 ـ (6) وعن عثمان س، قال: قال رسولُ الله ج: «ما مِن امرىءٍ مسلمٍ تحضُرُه صلاةٌ مکتوبة، فیُحسِنُ وُضوءَها وخُشوعَها ورُکوعَها؛ إلاَّ کانتْ کفَّارَةً لما قبلها من الذُّنوب، ما لم یُؤْتِ کبیرةً، وذلک الدَهرَ کلَّه». رواه مسلم([6]).
286 – (6) عثمان س گوید: پیامبر ج فرمود: «هیچ انسان مسلمان و حقگرایی نیست که وقت نماز فرض فرا رسد و وضو و خشوع و خضوع و رکوع [و سجدهی] آنرا به نحو احسن (و با رعایت آداب، سنن و غیره) انجام دهد و به کمال رساند، جز آنکه به برکت آن تمام گناهان (صغیرهی) گذشتهاش بخشیده و معاف میشود، البته به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز کند. و این برنامهی خداوندی، اختصاص به زمان و دوران خاصی ندارد بلکه در تمام ادوار مختلف زمان ادامه دارد و مخصوص به یک نسل، یا یک زمان نیست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
287 ـ (7) وعنه، أنَّه توضَّأ فأفرَغَ على یدیه ثلاثاً، ثم تمَضمَض واستنثرَ، ثم غسَل وجهَه ثلاثاً، ثم غسَل یدَه الیُمنى إلى المِرفَق ثلاثاً، ثم غسَل یدَه الیُسرى إلى المِرفقِ ثلاثاً، ثمَّ مَسحَ برأسِه، ثم غَسَلَ رِجلَه الیُمنى ثلاثاً، ثمَّ الیُسْرى ثلاثاً، ثم قال: رأیتُ رسول الله ج توضَّأ نحو وضوئی هذا. ثم قال: «مَن توضَّأ وُضوئی هذا، ثم یُصلِّی رکعتین لا یُحدِّثُ نفسَه فیهما بشیءٍ، غُفر له ما تقدَّم من ذنبِه» متفق علیه. ولفظه للبخاری([7]).
287- (7) از عثمان س روایت شده که وی (ظرفی پرآب خواست، آنگاه) سه بار از آن بر هردو کف دستهای خویش ریخت و آنها را شست، پس از تمیزکردن آنها، (دست راست خویش را در ظرف آب فرو برد و با آب آن) دهان و بینی خود را شست و مضمضه و استنشاق نمود، سپس سه دفعه، چهره و سه بار دست راست و سه مرتبه دست چپ خویش را تا آرنج شست، سپس سرش را مسح کرد و بعد از مسح سر، پای راست را سه بار، و بعد پای چپ را نیز سه دفعه (با استخوان برجستهای که در ابتدای ساق و انتهای پشت پا قرار دارد و به قوزک معروف است) شست.
آنگاه عثمان س گفت: دیدم که رسولخدا ج مانند این وضوی من، وضو گرفت و سپس فرمود: «هرکس بسان این وضوی من، وضو گیرد، و پس از آن دو رکعت نماز (از روی صداقت و اخلاص، و خشوع و خضوع کامل و از روی اعتقاد و عمل) بخواند و در ادای این دو رکعت، فکر خویش را به مسائل دنیوی و وساوس شیطانی و خواطر نفسانی و مواردی که ربطی به نماز ندارد، مشغول نکند (با توجه کامل و با تدبر و تعمق بخواند) گناهان (صغیرهی) گذشتهاش، بخشوده میشوند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند، ولی لفظ حدیث از بخاری است].
288 ـ (8) وعن عُقبةَ بن عامر، قال: قال رسولُ الله ج: «ما مِنْ مسلمٍ یتوضَّأ، فیُحسِنُ وُضوءَه، ثم یقومُ فیُصَلی رکعتَین، مُقبِلاً علیهما بقلبِه ووجههِ، إلاَّ وجَبتْ له الْجَـنَّة». رواه مسلم([8]).
288- (9) عقبة بن عامر س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ انسان مسلمان و حقگرایی نیست که وضو بگیرد و آن را به نحو احسن و با رعایت آداب و سنن انجام دهد و به کمال رساند و پس از آن دو رکعت نماز با خشوع و خضوع کامل و از روی صداقت و اخلاص و با توجه کامل قلبی و فکری بخواند، جز آنکه بهشت برایش واجب میگردد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
289 ـ (9) وعن عمر بن الخطاب، س، قال: قال رسولُ الله ج: «ما منِکم منْ أحدٍ یتوضَّأ فیُبْلغُ ـ أو فیُسبْغُ ـ الوُضوءَ، ثم یقول: أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، وأنَّ محمَّداً عبدُه ورسولُه ـ وفی روایة: أشهدُ أن لا إلَه إلاَّ اللَّهُ، وَحْده لا شَریکَ له، وأشْهدُ أنَّ محمَّداً عَبدُه ورسولُه ـ إلاَّ فُتِحتْ له أبوابُ الجنَّة الثَّمانیَةُ، یدخُل من أیّها شاء». هکذا رواه مسلمٌ فی «صحیحه»، والحُمیَدیُّ فی «أفراد مسلم»، وکذا ابنُ الأثیر فی «جامع الأصول». وذکر الشیخ محیی الدین النَّووی فی آخر حدیث مسلم على ما رویناه، وزاد الترمذیُّ: «اللهُمَّ اجعَلنی من التَّوّابین، واجعَلنی من المتطهِّرین».
والحدیثُ الذی رواهُ محیی السنَّة / فی «الصّحاح»: «مَن توَضَّأ فأحسن الوُضوء» إلى آخره، رواه الترمذیُّ فی «جامعِه» بعینه إلاَّ کلمةَ «أشهد» قبل «أنَّ محمَّداً»([9]).
289- (9) عمر بن خطاب س گوید: پیامبر ج فرمود: «هر یک از شما وضو بگیرد و آن را به صورت کامل و با رعایت آداب و سنن و اصول و مبانی شرعی به انجام برساند و سپس بگوید: «اشهد ان لا اله الا الله وأنَّ محمَّداً عبدُه ورسولُه» ـ و در روایتی وارد شده چنین بگوید: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له واشهد ان محمدًا عبده ورسوله» [از روی صداقت و اخلاص گواهی میدهم که جز «الله» معبودی به حق نیست و اوست که تنها و یگانه و بیهمتا و بیهمبر است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستادهی خداست]. درهای هشتگانهی بهشت برای او باز میشوند که از هر دروازهای که بخواهد، وارد آن شود.
این حدیث را مسلم در «صحیح المسلم»، حُمیدی در «أفراد مسلم» و ابن اثیر در «جامع الاصول» روایت کردهاند. و شیخ محیالدین نووی نیز در «شرح صحیح مسلم» این حدیث را بر مبنای روایت ما، ذکرکرده است و ترمذی این جملات را نیز، بعد از شهادتین اضافه کرده است: «اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین»، پروردگارا! مرا از زمرهی توبهکنندگان و پاکیزگان قرار ده.
و حدیثی را که محیالسنة، نوسیندهی مصابیح، در کتاب «صحاح» روایت کرده اینگونه است:
«من توضأ فاحسن الوضوء [ثم قال اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له واشهد ان محمداً عبده ورسوله، اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین] و همین حدیث را عیناً ترمذی در جامع خویش روایت کرده جز آنکه کلمهی «اشهد» را پیش از «محمداً» ذکر نکرده است. [و بر خلاف گمان صاحب مصابیح، این حدیث را صحیحین نقل نکردهاند، بلکه روایت ترمذی است. و در حقیقت جملهی اخیر، اعتراضی از نویسندهی مشکاة بر نویسندهی مصابیح است که وی این حدیث را جزو احادیث صحیحین نقل کرده است، حال آنکه این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
290 ـ (10) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «إنَّ أمَّتی یُدْعَونَ یومَ القیامة غُرّاً مُحجَّلین من آثارِ الوُضوءِ. فمن استطاعَ مِنکم أنْ یُطیلَ غُرَّتَه فلیفعلْ». متفق علیه([10]).
290- (10) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «بیگمان امت من در روز رستاخیز در اثر برکت وضو، صورت و دستها و پاهایشان نورانی و سفید میگردد و میدرخشد و برق میزند، و ایشان را به لقب «غرة المحجلین» [یعنی دست و صورت و پا سفید] صدا میزنند و فرا میخوانند.
پس هرکس از شما میتواند، نورانیبودن و علامت خود را بیشتر کند و مقدار بیشتری از این اعضاء را بشوید، این کار را انجام دهد و از آن دریغ نکند (و علاوه از حد مفروضه، و بر شستن اعضایی که واجب است شسته شوند، مقداری از سر و بازوها و ساق را نیز بشوید و با توجه و با اهتمامی خاص و با رعایت آداب و سنن و اصول و موازین شرعی به آن پایبند باشد، تا در روز قیامت، درخشندگی و نورانیت او نیز بیشتر شود و بهتر از دیگران شناسایی و ممتاز گردد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «غرة» در اصل به معنای چهره زیبا و سفید، و درخشنده و نورانی میباشد و به سفیدی به اندازه یک درهم در پیشانی اسب نیز «غرة» میگویند.
و «محجلین»از مادهی «تحجیل» به معنای سفیدیای است که که در چهار دست و پای اسب باشد. و منظور حدیث این است که در روز سخت و وحشتناک قیامت، یکی از اثرات و ثمرههای وضو این خواهد بود که افراد وضوکننده که پیوسته آن را با فکر و اهتمام خاصی انجام میدهند و کاملاً آداب و روش و سنن و شرایط آن را رعایت میکنند، چهرهها، دستها و پاهایشان، روشن، سفید و درخشان و نورانی خواهد بود و بدینوسیله از دیگران بازشناخته خواهند شد، پس بنابراین هرکس میخواهد درخشندگی و نورانیت او در روز رستاخیز بیشتر شود، باید مقدار بیشتری از اعضاء را بشوید و علاوه بر شستن اعضایی که واجب است شسته شوند، مقداری از سر و بازوها و ساق را نیز بشوید.
291 - (11) وعنه، قال: قال رسولُ الله ج: «تبْلُغُ الحِلْیَةُ مِن المؤمِنِ حیثُ یبْلغُ الوضوء». رواه مسلم([11]).
291- (11) ابوهریره س گوید: پیامبر س فرمود: «زیور و پیرایهی (بهشتی) فرد مؤمن و حقگرا، تا جایی است که آب وضو به آن میرسد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «الحِلیة» این واژه را هم میتوان به «درخشندگی و سفیدی» ترجمه کرد یعنی: درخشندگی و سفیدی، و ظرافت و زیبایی انسان مؤمن در قیامت تا جایی است که آب وضو به آن میرسد. و هدف این است که در شستن صورت و دست و پا، بیشتر توجه کنید تا زیبایی و نور آن بیشتر شود.
و هم میتوان به «زیور و پیرایهی بهشتی» ترجمه کرد که ترجمهاش در بالا گذشت.
292 ـ (12) عن ثوبان، قال: قال رسولُ الله ج: «اِسْتَقیموا ولن تُحْصُوا، واعلموا أن خیرَ أعمالکم الصَّلاةُ، ولا یُحافِظُ على الوُضوءِ إلاَّ مُؤْمنٌ». رواهُ مالکٌ، وأحمد، وابنُ ماجة، والدارمیّ([12]).
292- (12) ثوبان س گوید: پیامبر ج فرمود: در کار نیک و شایسته و بر شاهراه راست و درست شریعت، استواری پیشه سازید (و چون این کار، بسی مشکل و دشوار مینماید و هرگز کسی ـ به جز انبیاء و اولیاء ـ به حقیقت و کمال این استواری نمیرسد). شما نیز بر آن هرگز مسلط نمیشوید (از اینرو بر اعمال و کردار نیک و شایسته، و گفتار و پندار خوب و بایستهی خویش، مغرور نشوید). و بدانید که بهترین و برترین عمل و کردار شما (پایبندی به) نماز است، و جز فرد مؤمن وحقگرا، کسی دیگر بر وضو محافظت و مراقبت نمیکند (و در حقیقت اهتمام به وضو، یکی از نشانههای کمال ایمان است).
[این حدیث را مالک، احمد، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
293 ـ (13) وعن ابن عمر س، قال: قال رسول الله ج: «مَن توَضَّأ على طُهْرٍ، کُتِبَ له عَشرُ حَسنَاتٍ». رواه الترمذی([13]).
293- (13) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس با وجود اینکه وضو دارد، وضو بگیرد (و وضوی جدید را عبث و بیفایده نپندارد) ده پاداش و نیکی، در نامهی اعمالش ثبت و ضبط میگردد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
294 ـ (14) عن جابر، قال: قال رسول الله ج: «مِفتاحُ الجنَّةِ الصَّلاةُ، ومفتاحُ الصَّلاةِ الطُّهور». رواه أحمد([14]).
294- (14) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: «کلید بهشت نماز است و کلید نماز، وضو میباشد [پس طهارت ظاهری شرط صحت نمازاست، خواه از بیوضویی باشد یا از جنابت و یا از رفع نجاست با نظافت که همان پاکی لباس، بدن و مکان است، و طهارت و پاکیزگی از ضروریات نماز به شمار میآید. و از آنجا که کلید بهشت نماز است، پس کلید نماز، طهارت خواهد بود].
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
295 ـ (15) وعن شبیب بن أبی رَوْحٍ، عن رجلٍ من أصحاب رسول الله أنّ رسول الله ج صلى صلاة الصُّبح، فَقَرَأ الرُّومَ، فالتبُسَ علیه. فلما صلَّى، قال: «ما بالُ أقوام یُصلُّونَ معنا لا یُحسِنون الطُّهور؟! وإنما یُلَبِّسُ علینا القرآنَ أولئک». رواه النّسائی([15]).
295- (15) شبیب ابن ابی روح از یکی از یاران پیامبرگرامی اسلام ج است، روایت میکند: روزی پیامبر ج به نماز بامداد ایستاد و شروع به تلاوت سورهی «روم» نمود، ولی در لابه لای قرائت خویش دچار التباس و اشتباه شد، از اینرو چون نمازش را به پایان رساند، فرمود: «چرا بعضی از مردمان با ما در نماز شریک میشوند و به خوبی طهارت نمیکنند (و به آن اهتمام نمیورزند و آداب و سنن و روش و شرایط آن را به خوبی انجام نمیدهند و مطابق سنت و تعالیم من وضو نمیگیرند؟ آگاه باشید که) همین مردمان هستند که باعث اشتباه و التباس ما در قرائت میشوند».
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
شرح: از این حدیث معلوم شد که اعمال و کردار بد و ناشایست همراهان، بر قلوب دیگران نیز تأثیر منفی میگذارد، و این یک قانون است که: هنگامیکه جامعه در ادای رسالت خود کوتاهی کنند و بر اثر آن قانون شکنیها و هرج و مرجها و ناامنیها و مانند آن به بار آید، نیکان و بدان در آتش آن میسوزند و دود آن به چشم همه میرود و این اخطاری است که پیامبراکرم ج در این حدیث به همهی مردمان و مسلمانان میکند و مفهوم آن این است که افراد جامعه نه تنها مؤظفاند وظایف خود را انجام دهند، بلکه مؤظفند دیگران را هم به انجام وظیفه وادارند، زیرا انجامندادن وظایف و اجرای اوامر و فرامین دقیق الهی و تعالیم وآموزههای نبوی، از جانب برخی، موجب شکست و پراکندگی جامعهی انسانی میشود و دود آن به چشم همه میرود.
حتی این مسئله به اندازهای دقیق و باریک است که اگر در نماز، برخی از مردمان، طهارت را به خوبی انجام ندهند، همین عملشان بر دلهای حقیقتبین نیز، تأثیر منفی خواهد گذاشت و آنها را هم تحتالشعاع قرار خواهد داد، اگر چه آن فرد رسولخدا ج باشد که از تقصیر و کوتاهی و گناه و معصیت مصون و محفوظ است، چنانچه خواندیم که عدم طهارت برخی، باعث اشتباه و التباس در قرائت قرآن رسولخدا ج شد.
296 ـ (16) وعن رجلٍ من بنی سُلیم، قال: عَدَّهُنَّ رسولُ الله ج فی یدی ـ أو فی یده ـ قال: «التَّسبیحُ نصفُ المیزان، والحمدُ لله یَملؤُه، والتَّکبیرُ یملأُ ما بین السَّماء والأرض، والصَّومُ نصفُ الصَّبر، والطُّّهورُ نصْفُ الإیمان». رواه الترمذی، وقال هذا حدیثٌ حَسن([16]).
296- (16) مردی از «بنیسُلیم» (که از یاران جاننثار و باوفای پیامبر ج به شمار میآید) گوید: پیامبر خدا ج دستم را گرفت و کلماتی را اینگونه در دستم بر شمرد ـ یا در دست خودش خصلتهای آتی را چنین برشمرد ـ و فرمود: «ثواب و پاداش «سبحان الله» گفتن، نیمی از ترازوی سنجش (اعمال را در روز رستاخیز) پر میکند. و ثواب گفتن «الحمد لله» کل ترازوی سنجش (اعمال نیک و شایسته) را پر میکند. و پاداش «الله اکبر» گفتن، فاصلهی میان آسمان و زمین را پر میکند. و روزه نیمی از صبر است (و نیمی دیگر، در صبر از بلا و مصیبت و از گناه و معصیت، تحقق مییابد). و طهارت و پاکیزگی بخشی مهم و اساسی از ایمان است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است].
297 ـ (17) وعن عبد الله الصُّنابحیّ، قال: قال رسول الله ج: «إذا توَضَّأالعبدُ المؤْمنُ فمضمض، خرجَتِ الخطایا من فیه. وإذا استَنثر، خرجَت الخطایا من أنفه. وإذا غسَل وجهَه، خرجتِ الخطایا من وجهه، حتى تخرُج من تحت أشفار عَینیه. فإذا غسَل یدَیه، خرجَت الخطایا من تحت أظفارِ یدیه. فإذا مسَح برأسِه، خرجت الخطایا من رأسِه حتى تخرج من أذُنیْه. فإذا غسَل رِجلَیه، خرجت الخطایا من رجلیه، حتى تخرُجَ من [تحت] أظفار رجلَیه. ثمَّ کان مَشیُه إلى المسجد وصلاتُه نافلةً له». رواه مالک والنسائی([17]).
297- (17) عبدالله صُنابحی س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه بندهی مؤمن و حقگرا، وضو میگیرد و دهانش را میشوید، همراه با آب، تمام گناهان دهانش خارج و زدوده میشود، و چون بینی خود را میشوید، هر گناهی که با بینی خود مرتکب آن شده با آب وضو فرو میریزد و چون صورتش را بشوید، همهی خطاها که بوسیلهی آن دچار شده، با آب وضو پاک و صاف میگردد تا اندازهای که گناهان از زیر پلکهای چشمانش فرو میریزد و چون دستانش را بشوید، هر گناهی که با دست مرتکب آن شده، با آب وضو از زیر ناخنهایش خارج میشود و هرگاه سرش را مسح کند، هر گناهی را که با سر مرتکب آن شده، با آب فرو میریزد، تا اندازهای که از گوشهایش خارج میگردد. و چون پاهایش را شست، تمام گناهانی که به وسیلهی پا انجام داده با آب وضو فرو میریزد تا اندازهای که از زیر ناخنهای پاهایش خارج میشود (تا آن که در حالی از وضو خارج میشود که از تمام گناهان صغیره پاک و پاکیزه گشته است). و گام نهادنش به سوی مسجد و نمازخواندنش، عبادتی زائد (برای رفع درجات و محو گناهان) وی میباشد.
[این حدیث را مالک و نسائی روایت کردهاند].
298 ـ (18) وعن أبی هریرة، أنَّ رسول الله ج أتى المَقبُرةَ فقال: «السَّلامُ علیْکم دارَ قوْمٍ مؤمِنین، وإنَّا إنْ شاء اللَّهُ بکم لاحِقون، ودِدْتُ أنَّا قد رأینا إخوانَنا». قالوا: أوَلَسْنا إخوانَک یا رسولَ الله؟ قال: «أنتم أصحابی، وإخوانُنا الذینَ لم یأتوا بعدُ». فقالوا: کیفَ تعرفُ من لم یأتِ بعدُ من أمَّتِک یا رسول الله؟ فقال: «أرأیتَ لو أنَّ رجلاً له خَیلٌ غرٌّ مُحجَّلة، بین ظَهْری خیلٍ دُهمٍ بُهمٍ، ألاَ یعرفُ خَیْله؟» قالوا: بلى، یا رسول الله! قال: «فإنهم یأتونَ غُراً محجَّلین من الوضوءِ، وأنا فَرَطُهم على الحوض». رواه مسلم([18]).
298- (18) ابوهریره(س میگوید: پیامبر ج به قبرستان آمد و خطاب به مردگان فرمود: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین، وإنّا ان شاءالله بکم لاحقون، وَددتُ إنّا قَد رأینا إخواننا»، سلام بر شما ای ساکنان مؤمن این سرزمین (گورستان)، ما هم اگر خدا بخواهد به شما خواهیم پیوست. (آن گاه فرمود:) دوست داشتم که ما برادران خود را (در دنیا) میدیدیم.
گفتند: ای رسولخدا ج! مگر ما برادران شما نیستیم؟ پیامبر ج فرمود: شما اصحاب و یاران من هستید و برادران ما کسانی هستند که هنوز نیامدهاند.
گفتند: ای رسولخدا ج! چگونه از امت خویش، کسی را که هنوز پا به عرصهی وجود نگذاشته است را میشناسی؟ پیامبر ج فرمود: به من بگوئید: اگر فردی، دارای اسبان سفیدپیشانی، که در آنها مقداری سفیدی در دست و پایشان نیز وجود دارد، در میان گروه اسبان سیاه و یکرنگی داشته باشد، آیا گمان میرود که وی اسبان خویش را از میان آنها نشناسد؟
گفتند: چرا ای رسولخدا ج! حتماً چنین اسبهایی را که صورت و دستها و پاهایشان سفید و نورانی است از میان دیگر اسبها، تشخیص خواهد داد. پیامبر ج فرمود: اینچنین نیز، امت من در قیامت در اثر برکت وضو، صورت و دستها و پاهایشان نورانی و سفید میگردند و پا به عرصهی محشر میگذارند (و ایشان را به لقب «غرة المحجلین» صدا میکنند و از دیگران بهتر شناسایی میگردند). و من نیز پیشگام و پیشاهنگ و طلایهدار و پیشقراول آنها بر آب حوض کوثر هستم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
299 ـ (19) وعن أبی الدَّرداء، قال: قال رسول الله ج: «أنا أوَّلُ من یُؤذَنُ له بالسُّجودِ یومَ القیامة، وأنا أوَّلُ مَن یؤذَنُ له أنْ یرِفعَ رأسَه، فأنظُرُ إلى ما بَینَ یدیَّ، فأعرفُ أمَّتی من بینِ الأممِ، ومن خَلفی مثلَ ذلک، وعن یمینی مثلَ ذلک، وعن شمالی مثلَ ذلک». فقال رجل: یا رسولَ الله! کیف تعرفُ أمتَک من بین الأمم فیما بین نوحٍ إلى أُمَّتک؟ قال: «هُمْ غرٌّ محجَّلون من أثَر الوضوء، لیسَ أحَدٌ کذلک غیرُهم، وأعرِفُهم أنَّهُم یُؤتَوْنَ کتُبَهم بأَیمانِهم، وأعرِفُهم تسعى بین أیدیهِم ذُرِّیَّـتُهُم». رواه أحمد([19]).
299- (19) ابودرداء س گوید: پیامبر ج فرمود: «من نخستین فردی از میان انسانها هستم که به سجده کردن در روز قیامت اجازه مییابم، و من نخستین فردی هستم که سرم را از سجده بلند میکنم (این بخش از حدیث بیانگر حدیث «شفاعت کبری» است که پیامبر ج میفرماید: من از پیشگاه خداوند اجازه و دستور میطلبم تا به شفاعت و میانجیگری مردمان پیش خدای بپردازم. چون به پیشگاه با عظمت خداوند بار یافتم، به سجده میافتم تا وقتی که بخواهد مرا در این حال (سجده)، رها میکند، سپس ندا داده میشوم که ای محمد! سر از سجده بردار، بگو، از تو شنیده میشود، و بخواه، داده میشوی، و شفاعت کن شفاعت تو مقبول است، پس سر از سجده برمیدارم). و سپس از پیش رو و از پشت و از طرف راست و از طرف چپ (و از هر طرف که) بنگرم، امت خویش را میشناسم و آنها را به نظاره مینشینم.
مردی از جای برخاست و گفت: ای رسولخدا ج! چگونه امت خویش را از میان تمام امتها و ملتها ـ از ملت نوح گرفته تا امت خود ـ میشناسی و آنها را تشخیص میدهی؟!
پیامبر ج فرمود: آنها را به سه نشانه از دیگران باز میشناسم:
1- در اثر برکت وضو، صورت و دستها و پاهایشان نورانی و سفید است و اینگونه پا به عرصهی محشر میگذارند و کسی دیگر از چنین امتیازی برخوردار نیست.
2- و آنها را از این جهت میشناسم که (پیش از همهی ملتها) نامهی اعمالشان به دست راستشان داده میشود. (و فریاد شادی سرمیدهند و میگویند: آهای اهل محشر! بیائید و نامهی اعمال مرا بگیرید و بخوانید).
3- و آنها را میشناسم چون فرزندان ایشان، پیشاپیش آنان و در سمت راستشان، رو به جانب بهشت در حرکتاند.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
[1]- مسلم 1/203 ح (1 – 223)، مسنداحمد 5 / 342، دارمی1/174ح653، ترمذی ح 3517، نسایی ح2437.
[2]- مسلم 1/ 219ح (41-51)، ترمذی ح 51، نسایی ح 143، مؤطاء مالک ح 55، مسنداحمد 2/277.
[3]- مسلم (1/219) ح (41 – 251)، ترمذی ح 52.
[4]- مسلم 1/216 ح (33- 245)، مسنداحمد 1/66.
[5]- مسلم 1/ 215 ح (32- 244)، ترمذی ح 2، دارمی ح 718، مؤطا امام مالک ح 31.
[6]- مسلم 1/206 ح (7 – 228).
[7]- بخاری ح 159، مسلم 1 / 204 ح (3- 226)، نسایی ح 85، مسنداحمد 1/66.
[8]- مسلم 1/ 209 ح (17- 234)، مسنداحمد 4 / 153.
[9]- مسلم 1 / 209 ح (17- 234)، ترمذی 55، ابوداود ح 169، نسایی ح 148 و ابن ماجه ح 470.
[10]- بخاری ح 136، مسلم 1/ 216 ح (35- 246)، مسنداحمد 2 / 334.
[11]- مسلم 1 / 219 ح (40- 250)، نسایی ح 149، مسنداحمد 2 / 371.
[12]- مؤطا مالک ح 36، مسنداحمد 5 / 282، ابن ماجه ح 277، دارمی ح 655.
[13]- ترمذی ح 59، ابوداود ح 62، ابن ماجه ح 512.
[14]- مسنداحمد 3/340.
[15]- نسایی ح 947، مسنداحمد 5/ 363.
[16]- ترمذی ح 3519 و قال حدیث حسن، مسنداحمد 5/ 363.
[17]- مؤطا مالک ح 30، نسایی ح 103، ابن ماجه ح 282، مسنداحمد 4/349.
[18]- مسلم 1/218 (39- 249)، نسایی ح 150، مسنداحمد 2/300.
[19]- مسنداحمد 5/199.
(2)
کتاب العلم
198- [1] عن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " بلغوا عنی ولو آیة، وحدثوا عن بنی إسرائیل ولا حرج، ومن کذب علی متعمدا، فلیتبوأ مقعده من النار ". رواه البخاری([1]).
198- (1) عبدالله بن عمرو س گوید: پیامبر ج فرمود: سخنان مرا به دیگران برسانید و ابلاغ کنید، اگر چه یک جمله و یک آیه باشد.
و احادیث بنیاسرائیل(یهودیان و مسیحیان = روایات اسرائیلی) را بدون هیچ اشکالی روایت کنید (البته در صورتی که روایات آنها با احکام و مسائل دینی و تعالیم و آموزههای الهی و نبوی، تضادی نداشته باشند).
و نباید به دروغ چیزی را به من نسبت دهید و از قول من دروغ بگویید، چراکه کسیکه از قول من، به عمد دروغ بگوید و گفتار یا رفتاری را که انجام ندادهام به من نسبت دهد، باید جایگاه و نشیمنگاه خود را در آتش سوزان دوزخ آماده سازد (یعنی جاعل حدیث به دوزخ خواهد رفت).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج به اموری برای سازماندهی حدیث، و حفظ و صیانت آن از فراموشی و تغییر و تقلب و تحریف و جعل آن، اشاره کرده است و به طریقههای گوناگونی برای حفظ آن، تدابیر امنیتی و حفاظتی، طرحریزی نموده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
1- رسولخدا ج یارانش را مؤظف کرد، تا سخنانش را به یکدیگر برسانند و غائبان را از کیفیت و کمّیت احادیث باخبر سازند، اگرچه یک سخن باشد. «بلّغواعنّی ولو آیة» و این دستور، جوانان و پیران، زنان و مردان، فقها و محدثان و عالمان و متکلمان و.... را در بر میگیرد.
2- از دروغپردازی به عمد و نسبتدادن آن به وی، و از جعل حدیث و روایت نادرست به نام حدیث، به شدت مردم را بر حذر داشت:
«مَن کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّأ مقعده فی النار»
3- برای حفاظت سنّت، به یارانش اجازهی نوشتن آنها را داد و دستوری بدین مضمون صادر کرد:
«قیّدوا العلم باالکتاب». «با استفاده از نوشتن، از گریختن علم و دانش، جلوگیری کنید».
4- از کتمان احادیث، به شدّت مردمان را بر حذر داشت:
«مَن سئل عن علم ثم کتمه ألجم یوم القیامة بلجام من نار». «از هرکس که پیرامون علمی پرسیده شد و او در حالی که جوابش را میداند، کتمان میکند، در رستاخیز، لگامی از آتش بر دهانش کوبیده خواهد شد».
5- از نقل کردن روایات بنیاسرائیلی که متضاد با احکام و مسائل دینی و تعالیم و آموزههای الهی و نبوی است، به شدّت منع کرد، ولی بیان آن دسته از روایات اسرائیلی را که مخالف احکام دینی و شرع محمدی و تعالیم و فرامین الهی و نبوی نیست، اشکالی ندارد.
199 - [2] وعن سمرة بن جندب والمغیرة بن شعبة قالا: قال رسول الله ج:" من حدث عنی بحدیث یرى أنه کذب، فهو أحد الکاذبین ". رواه مسلم([2]).
199- (2) سمرة بن جندب س و مغیرة بن شعبه س گویند: پیامبر ج فرمود: کسیکه دانسته و به عمد از قول من دروغ گوید و گفتار و رفتاری را که انجام ندادهام به من نسبت دهد، با این کار، دروغگویی خویش را ثابت نموده و در واقع، وی یکی از دروغگویان و دغلبازان به شمار میآید (که در آخرت به سزا و پادافره این کار ننگین و قبیحش خواهد رسید و در جایگاه و نشیمنگاه ابدیاش، یعنی آتش سوزان دوزخ قرار خواهد گرفت و تاوان سخت این گناه بزرگ و سترگ را پس خواهد داد).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
200 - [3] وعن معاویة قال: قال رسول الله ج: " من یرد الله به خیرا یفقهه فی الدین، وإنما أنا قاسم والله یعطی ". متفق علیه([3]).
200- (3) معاویه س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه خدا برای او نیکی و خوبی را بخواهد، او را درکار دین، دانا و فرزانه میسازد و راه رشد و شکوفایی و بالندگی و تکاملش را به وی الهام میکند.
و جز این نیست که من قسمتکننده(ی علم به اندازهی نصیب و استعداد هر یک) میباشم و آن خداوند است که بخشنده و دهندهی دانایی و فرزانگی است (و فرزانگی و فقاهت را به هرکس که بخواهد و شایسته بیند، میدهد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: فقاهت و درایت در دین، تمام این امور را شامل میشود: فرزانگی، اصابت در کردار و گفتار، و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل، معرفت و شناسایی خدا، معرفت و شناخت اسرار جهان هستی، آگاهی از اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نورانی نبوی، احکام و مسائل شرعی و دستورات و توصیههای قرآنی و آگاهی از حقایق و اسرار دینی و انجام هر چیزی در جای مناسب خود.
و تنها خداوند ﻷ است که بخشندهی فرزانگی است و پیامبر ج فقط عهدهدار تبلیغ و رساندن اوامر و فرامین الهی به مردمان و بندگان خدا است وبس.
﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ٢٣﴾ [فاطر: 23].
«تو تنها بیمدهندهای و بس...».
﴿إِنَّمَآ أَنتَ نَذِیرٞ﴾ [هود: 12].
«تو تنها بیمدهندهی(کافران و مژدهرسان مؤمنان) هستی..»
البته منظور از این سخن این نیست که خداوند بدون هیچ علتی، فقاهت و دانش را به این و آن میدهد، بلکه کار خدا براساس شایستهسالاری است، نه وابستهسالاری. و اراده و مشیت خدا، همه جا با شایستگیها و قابلیّتهای افراد آمیخته است. یعنی هرکس را شایسته ببیند، از این سرچشمهی زلال حیاتبخش و تعالیآفرین فقاهت و فرزانگی در دین سیراب مینماید.
در حقیقت هرکس که فرزانگی و فقاهت در دین به او داده شود، بیگمان خیر فراوانی بدو عطا شده است.
201 - [4] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله صلىالله علیه وسلم: " الناس معادن کمعادن الذهب والفضة، خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا". رواه مسلم([4]).
201- (4) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: مردم معدنهایی متنوع و دارای ریشهها و اصلهای مختلف و گوناگون هستند، درست بسان معدنهای طلا و نقره. و بیتردید، همان کسانی که در دوران تاریک جاهلیت، دارای شرافت و نجابت و مهتری و کِهتری بودهاند، اگر ایمان بیاورند و در کار دین، دانا و فرزانه شوند در میان مسلمانان نیز، برتری و نجابت و شرا فت و مهتری خود را حفظ مینمایند و از جایگاه و موقعیتی بس شامخ و والا برخوردار خواهند بود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است]
شرح: در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که انسانها با اینکه همه از یک پدر ومادراند، گذشته از نژاد، رنگ وچهرهی ظاهری، از لحاظ رنگهای باطنی و خلق وخوی و صفات و ویژگیها و استعداد و ذوق و هوش و ذکاوت و درایت و فراست و...کاملاً باهم متنوع و مختلفاند.
وحال باید دید که میزان واقعی ارزشهای انسان در چه چیزی نهفته شده است، گروهی از انسان ها، ارزش واقعی خویش را در انتساب به قبیله، نسب ونژاد میدانند وگروه دیگری، مسئلهی مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خَدم و حَشم و... را نشانهی ارزش میدانند. در حالیکه گروهی دیگر، مقامات و موقعیتهای کذایی اجتماعی و سیاسی را معیار ارزش و شخصیت میشمرند. و به همین ترتیب، هرگروهی در مسیری گام بر میدارد و به ارزشی دل میبندد و آن را معیار میشمرد.
اما پیامبر ج خط بطلان روی همهی آنها کشیده و ارزش واقعی انسان را در فقاهت و درایت در دین و فرزانگی و دانایی او میشمرد.
آری! فرزانگی، اصابت و رسیدن به حق در کردار و گفتار، معرفت و شناسایی خدا و جهان هستی، آگاهی از حقایق و اسرار دینی و آگاهی از اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی و شرعی و دستورات و توصیههای قرآنی و فقاهت و حکمت در دین، تنها معیار ارزش و برتری انسان است و نه غیرآن.
هر چند در آشفتهبازار جوامع کنونی، این ارزش اصیل، به دست فراموشی سپرده شده و ارزشهای دروغین جای آن را گرفته است.
تقوا و خداترسی و ایستادگی در برابر شهوات و پایبندبودن به راستی و درستی و پاکی و حق و عدالت نیز محصول و میوهی درخت علم و دانش فقاهت و فرزانگی است، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28].
«آری! از میان تمام بندگان، فقط دانشمندان و فرزانگان هستند که به مقام عالی خشیت و درک عظمت مقام پرودگار نائل میگردند».
و این حالت خشیت و ترس نیز مولودآگاهی از علم و قدرت پرودگار و هدف آفرینش است.
کوتاه سخن اینکه: فرزانگان آن گروه از صاحبنظران و دانشمندان هستند که نور علم و دانش و فقاهت و معرفت، تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان روشن ساخته و نسبت به وظایفشان سخت احساس مسئولیت میکنند و از همه پایبندترند.
امام محمد غزالی ـ رحمة الله علیه ـ در جملهای بسیار کوتاه، اما جالب و پرمحتوا میگوید: «عمل بدون علم محال است و علم بدون عمل جنون».
202 - [5] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " لا حسد إلا فی اثنتین: رجل آتاه الله مالاً فسلطه على هلکته فی الحق، ورجل آتاه الله الحکمة فهو یقضی بها ویعلمها ". متفق علیه([5]).
202- (5) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: دو نفر شایستهی غبطهخوردن هستند:
1- کسیکه خدا مالی به او بخشیده و او را بر صرف و خرج آن در راه پیادهکردن حق (بازسازی و آبادانی شهرها و روستاها، مدرسهسازی، بهداشت و ساختن مساجد، دستگیری مستمندان و یتیمان و بیوه زنان و در راه کمک به ستمدیدگان وآزادی اسرا و..). مسلط گردانیده است.
2- و شخصی که خداوند ﻷ بر او منّت و احسان نهاده و به او حکمت (و قدرت حفظ قرآن بخشیده و عالم به احکام قرآن و فرامین و دستورات پیامبر ج است، حلال و حرام وآداب واخلاق آن دو را میداند، شیرینی و حلاوت تلاوت قرآن را چشیده و جایگاه و مکانتش را شناخته، همراز و همنشین و مونس قرآن و سنّت است و شبانهروزآنها را میخواند و سر لوحهی زندگی خویش قرار میدهد).
و پیوسته به حکمتی که خداوند بدو ارزانی داشته حکم میکند و آن را به دیگران تعلیم میدهد (و همیشه قرآن را میخواند، زبانش به خواندن قرآن مشغول و دلش به یاد قرآن زنده و عقلش در رشد و ارتقا، و جانش شیفتهی نسیمهای فرحبخش آن حکمت بزرگ خداست. در مشکلات وگرفتاریها به آن پناه میآورد، منازعات و مشاجرات را به آن فیصله میبخشد، غبار شبهات را بوسیلهی آن زائل میسازد، به آن فتوا میدهد و حکم میکند و مردم را به فراگیری آن میخواند و جاهلان را به آن ارشاد و رهنمون مینماید و بیماران را به آن شفا میبخشد و افراد اجتماع بشری را به آن اندرز میهد آری! چنین افرادی، شایستهی غبطه خوردناند، زیرا این دو خصلت اساس فضایل و اخلاقاند).
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
203 - [6] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إذا مات الإنسان انقطع عنه عمله إلا من ثلاثة أشیاء: صدقة جاریة، أوعلم ینتفع به، أو ولد صالح یدعو له". رواه مسلم([6]).
203- (6)ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هنگامیکه انسان، جهان را بدرود گفت،کارهای خوب او گسسته میشود و امید وی از همه چیز بریده خواهد شد، مگر در سه مورد:
در مورد بخشش و دَهش ماندگار و جاری (آ ثار خیری که در خدمت مردم و در راه خدا در جریان است).
یا علم و دانش سودبخشی که از آن سود برده شود و مردم از آن بهره گیرند
و یا فرزند صالح و شایسته ای که برایش دعا کند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از این حدیث به خوبی دانسته میشود که بعضی از اعمال نیک و شایسته، ابدی و فنا ناپذیرند و در قیامت در صندوقی پسانداز و ذخیره میشوند که دست تطاول ایام و روزگار، به محتویاتش نمیرسد و گذشت شب و روز،آن را به فنا و نیستی سوق نمیدهد.
در حقیقت، طبیعت زندگی این جهان مادی، فنا و نابودی است، محکمترین بناها، بادوامترین حکومتها، قویترین انسانها و هرچیز که از آن مستحکمتر نباشد، سرانجام کهنه و فرسوده و سپس نابود میشود و همه بدون استثناء خللپذیراند، اما اعمال نیک از قبیل: صدقهی جاریه، علم و دانش سودمند و فرزند صالح و نیک ابدیاند و چنین سرمایههایی فنا ناپذیراند.
و در حقیقت انسانهایی که چیزهایی را که از خود باقی گذاشتهاند و بر جای نهادهاند اگر آن چیزها، آثار خیری همچون مسجد و مدرسه و بیمارستان و دیگر موقوفات، و علم و دانش سودمند و فرزند صالح و شایسته باشد، به ارواحشان در عالم برزخ ثواب و پاداش نیک، اهدا خواهدشد و اگر آثار شر و بدی همچون: غصب املاک و بنای میخانهها و کتابهای گمراهکننده و مبتذل و طرحهای استعمارگرانه و پروژههای خانمانسوز و ستمگرانه باشد، به ارواحشان در عالم برزخ سزا و پادافره اهدا و تقدیم خواهدشد.
پس بیائیم و سرمایههای خود را برای خدا و در راستای کمک به خلق خدا و جلب رضای او به کار اندازیم تا مصداق «انقطع عمله الا من ثلاث...»گردد و به مقتضای آن، همیشه باقی و برقرار باشد.
204 - [7] وعنه قال: قال رسول الله ج: " من نفس عن مؤمن کربة من کرب الدنیا، نفس الله عنه کربة من کرب یوم القیامة. ومن یسر على معسر یسر الله علیه فی الدنیا والآخرة. ومن ستر مسلماً ستره الله فی الدنیا والآخرة. والله فی عون العبد ما کان العبد فی عون أخیه. ومن سلک طریقا یلتمس فیه علماً سهل الله له به طریقاً إلى الجنة. وما اجتمع قوم فی بیت من بیوت الله یتلون کتاب الله ویتدارسونه بینهم، إلا نزلت علیهم السکینة، وغشیتهم الرحمة وحفتهم الملائکة، وذکرهم الله فیمن عنده. ومن بطأ به عمله لم یسرع به نسبه ". رواه مسلم([7]).
204- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه اثر یک گرفتاری واندوه این جهان را از چهرهی انسان مؤمن و حقگرا، بزداید و برطرف سازد، خداوند ﻷ نیز اندوهی از اندوههای روز رستاخیز را از وی میزداید. (یعنی مسلمان باید در مصلحت برادر مسلمانش، چه مالی یا علمی یا اخلاقی بکوشد و لحظهای که در این مورد صرف میکند به هدر نمیرود، بلکه خداوند، پاداش اینگونه افراد را، با رفع سختیها و گرفتاریها و اندوههای بزرگ و خطرناک روز قیامت قرار داده که قابل مقایسه با سختیها و گرفتاریهای دنیا نیست. و در این روز مال و فرزند، سودی به حال انسان ندارند، مگرکمکها و یاریهایی که در دنیا به نیازمندان و حاجتمندان نموده است و همانها است که دست او را میگیرد و از وی اندوههای قیامت را برطرف میسازد).
وکسی که برآدم تنگدست و بدهکار مُفلس و تهیدست، آسان گیرد، خدا در این جهان و جهان دیگر بر اوآسان میگیرد (آری برای انسان، مسلمان مناسب است که حق یا دَینش را با نرمی و ملایمت از بدهکاران طلب کند و حال بدهکار را به خصوص اگر تنگدست باشد، رعایت کند. یا اینکه باز پسگرفتن وام خویش را به تأخیر اندازد، یا در انظار دیگران وامش را مطالبه نکند و یا در طلب، اصرار و پافشاری نورزد و یا اینکه بدهکار را به محاکم و دادگاهها نکشاند که سبب صرف وقت بیشتر و مخارج زیادتر میگردد که جز ضرر و زیان طرفین، چیز دیگری را در بر ندارد.
آری، اگر انسان مسلمان میخواهد، خداوند در قیامت بر او آسان گیرد، او نیز باید در دنیا بر بندگان خدا آسان گیرد، و اگر بدهکار از پرداختن اصل بدهی خود عاجز و ناتوان باشد، نه تنها نباید به رسم جاهلیت سود مضافی بر او بست و او را تحت فشار قرار داد، بلکه باید برای پرداختن اصل بدهی، نیز به او مهلت داده شود. در اینگونه موارد که بدهکار، سخت در مضیقه است، اگر بدهی وی را ببخشد، از هر نظر برای وی بهتر است، چرا که وی با این کارش، احساس کنیهتوزی و انتقام را به محبت و صمیمیّت مبدل میسازد و افراد ضعیف و ناتوان جامعه را به فعالیت مجدّدی که نتیجهاش عاید همگان میشود، وا میدارد و اضافه براینها صدقه و انفاقی در راه خدا محسوب میشود که ذخیرهی روز بازپسین است). و کسیکه بر انسان مؤمن و حقگرایی، راز نگاه دارد و آبروی وی را حفظ کند، خدا در این جهان و جهان دیگر، رازپوش او خواهد شد و آبروی او را در دنیا و آخرت حفظ خواهدنمود (یعنی بر انسان مسلمان در هر حال لازم است از افشاگری در مورد دیگران بپرهیزد، مگر کسانی که متجاهر به فسق و فجوراند و از داروی تلخ امر به معروف و نهی از منکر بیزاراند،که در این حال وظیفهی مسلمانان است که آنها را به محاکم شرعی معرفی کنند تا به سزای بیاحترامی و دهنکجی به فرامین الهی و تعالیم نبوی برسند، اما اگر کسانی مشهور به فسق و فجور و بداخلاقی و خباثت نیستند، لازم است که از بیان حال آنها خودداری کرد، زیرا خداوند وعده داده است که:
عیبِ پوشندگان عیب را در روز قیامت بپوشاند و آنها را رسوا نکند و گناهانشان را بیامرزد).
و تا وقتی که بنده، در پی یاری وکمک برادرش باشد خداوند نیز او را (در مشکلات و مصائب، چالشها و دغدغهها و ناهمواریها و ناملایمات زندگی فردی و اجتماعی) یاری میدهد وکسی که راهی را در جستجوی علم و دانش بپیماید و رنج راهی را برجان بخرد و در آن علم و دانشی را بجوید، خداوند ﻷ نیز راهی برای او بهسوی بهشت هموار میسازد.
و هیچ جماعتی در خانهای از خانههای خدا (که مسجد است) گردهم جمع نمیشوند، که در آن به تلاوت کتاب خدا (قرآن) بپردازند. و در میان خویش آن را مدارسه و تدریس و تعلیم و تعلم نمایند، مگر آنکه، سکینه وآرامش الهی و اطمینان و آرامش قلبی برآنان فرود میآید و رحمت خدا آنان را فرا میگیرد و فرشتگان الهی، آنها را از هر سو، احاطه میکنند و به دورشان حلقه میزنند. (و از همه مهمتر اینکه) خداوند ﻷ نیز در میان فرشتگان مقرب و برگزیدهی خویش از ایشان، تقدیر به عمل میآورد و کارشان را بیپاسخ و بیپاداش نمیگذارد (و همین شرف و افتخار برای انسان کافی است که خداوند او را در قبال ذکر و یاد خود در زمین، در ملأ اعلا و در جمع فرشتگان مقرب و معصوم خویش یاد کند و ازآنان تقدیر و تشکر به عمل آورد و با او بر فرشتگان خویش به فخر و مباهات بپردازد).
وکسی که کردار و عملکردش، او را از رسیدن به مرتبهی کمال و از رشد و اوجگیری و از بالندگی و شکوفایی و از ترقی و تکامل پس افکند، هرگز نسب و تبارش نمیتواند او را پیشرفت و کمال بخشد (آری، انتساب به قبیله و نژاد و نسب و تبار، مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر، خَدم و حَشم، موقعیتها و جایگاهها و پستهای بلند اجتماعی و سیاسی و... معیار ارزش واقعی انسانها نیست، بلکه معیار واقعی ارزش انسانها، همان ایمان، عمل نیک و صالح و تقوا و پرهیزگاری و خداترسی است.
پیامبر ج با عصبیّت، در هر شکل و صورت: خون، قبیله، رنگ، نژاد، مال، مقام و ثروت، مبارزه کرده است تا مسلمانان جهان را از هر نژاد و قوم و قبیله، زیر پرچم واحدی جمعآوری کند، نه پرچم قومیّت و نژاد، و نه پرچم غیرآن، چراکه اسلام هرگز این دیدگاههای تنگ و محدود را نمیپذیرد و همه را موهوم و بیاساس میشمرد.
آری! ایمان، عمل صالح و نیک، و تقوای الهی و احساس مسئولیت درونی و ایستادگی در برابر شهوات و پایبندبودن به راستی و درستی و پاکی و حق و عدالت، تنها معیار ارزش انسان است و نه غیرآن. هرچند درآشفته بازارِ جوامع کنونی. این ارزش اصیل، بدست فراموشی سپرده شده و ارزشهای کاذب جایگزین آن شده است).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
205 - [8] وعنه قال: قال رسول الله ج: "إن أول الناس یقضى علیه یوم القیامة رجل استشهد، فأتی به فعرفه نعمه فعرفها، فقال: فما عملت فیها؟ قال: قاتلت فیک حتى استشهدت. قال: کذبت؛ ولکنک قاتلت لأن یقال: جریء، فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه حتى ألقی فی النار. ورجل تعلم العلم وعلمه، وقرأ القرآن، فأتی به فعرفه نعمه فعرفها. قال: فما عملت فیها؟ قال: تعلمت العلم وعلمته، وقرأت فیک القرآن. قال: کذبت؛ ولکنک تعلمت العلم لیقال: إنک عالم، وقرأت القرآن لیقال: هو قارئ، فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه حتى ألقی فی النار. ورجل وسع الله علیه وأعطاه من أصناف المال کله، فأتی به فعرفه نعمه فعرفها، قال: فما عملت فیها؟ قال: ما ترکت من سبیل تحب أن ینفق فیها إلا أنفقت فیها لک. قال: کذبت، ولکنک فعلت لیقال: هو جواد؛ فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه ثم ألقی فی النار". رواه مسلم([8]).
205- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نخستین کسیکه در روز رستاخیز، در مورد او داوری میگردد و محاکمه میشود، مردی است که به جنگ و پیکار با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین رفته و در میدان جهاد وکارزار به درجهی رفیع شهادت رسیده است.
وی را در روز رستاخیز میآورند و خداوند نعمتها و احسانات خود را بر او میشمارد و او نیز همه را میشناسد. آنگاه خداوندY از او میپرسد در برابر این نعمتهایی که به تو ارزانی شد، چه کار مفید و سازندهای انجام دادی؟ او میگوید: پروردگارا! در راه تو، به پیکار و جهاد برخاستم و جنگیدم، تا به فوز شهادت نائل آمدم. خدا میفرماید، دروغ میبافی، نه، بلکه بدان دلیل به جنگ و پیکار برخاستی که مردم بگویند: او مرد بسیار شجاع و نترس و دلیر و پرجرأتی است. و مردم هم این را گفتند. پس برای خدا نجنگیدی و نرزمیدی.
پس دستور میرسدکه او را بر چهرهاش بکشانند تا به آتش سوزان دوزخ افکنده شود.
از پی آن مرد مبارز و مجاهد، مرد دیگری را میآورند که علم و دانش فرا گرفته و به دیگران آموخته و قرآن را تلاوت کرده است. هنگامی که او را میآورند، خدا نعمتهای بیشمارش را بر او میشمارد و او نیز همه را میشناسد و به جا میآورد.
آنگاه خداوند Y میفرماید: در برابر این همه نعمت، چه کار مفید و ارزندهای انجام دادهای؟ او در پاسخ میگوید: من علم و دانش فرا گرفتم وآنرا به دیگران آموختم و قرآن را در جهت خوشنودی تو تلاوت کردم.
خدا میفرماید: نه، دروغ میبافی، چرا که دانش و فرهنگ را بدان جهت آموختی که مردم بگویند: او مرد دانشمند و فرزانهای است. و قرآن را بدان جهت تلاوت نمودی که بگویند: او تلاوتگر کتاب خداست و مردم هم این را گفتند. سپس دستور میرسد که او را نیز بر چهرهاش بکشانند تا به آتش سوزان دوزخ افکنده شود.
سپس مردی را میآورند که خدا در زندگی دنیا بر او گشایش و فراخی در رزق و روزی داده و از هرگونه ثروت و امکانات به او بخشیده است.
پس ازآوردن او، خدا نعمتهای بیکران و بیحد و حصر خود را بر او میشمارد و او نیز همه را میشناسد. آنگاه از او میپرسد: در برابر این همه نعمت، چه کار مفید و ارزندهای انجام دادی؟
او میگوید: پروردگارا! هیچ راهی که تو دوست میداشتی که در آن انفاق گردد وا ننهادم، جز آنکه در راه خوشنودی تو انفاق و خرج و بخشش و دهش نمودم.
خدا میفرماید: نه، دروغ میبافی، بلکه چنین کردی که مردم بگویند: او سخی و بخشنده است. و مردم هم این را گفتند. وآنگاه فرمان میرسد که او را نیز بسان دو نفر دیگر، برچهرهاش بکشانند تا به آتش شعلهور و سوزان دوزخ افکنده شود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: سنت نبوی ج مملو از احادیثی است که پیرامون فضل و امتیاز نیّت و اخلاص و مذمت و نکوهش ریا و تظاهر صحبت میکند.
در حقیقت پذیرش اعمال تمام انسانها منوط به وجود اخلاص است. و مراد از نیت و اخلاص نیز، جویاشدن رضایت و خوشنودی خدا در عمل و تصفیهی آن از شایبههای شخصی یا دنیوی است.
یعنی انسان جز به خاطر جلب رضایت خدا و منزل اُخروی، کاری انجام ندهد و اگر کاری انجام میدهد، آنرا از شایبهها و امیال و آرزوهای زودگذر نفسی اعم از ظاهر و باطن و موانع راه، اعم از سرمایه، شهوت، مقام، مال، ثروت، شهرت، کسب منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، گریز ازملامت، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف با بزرگان، شفایافتن از عقده و کینههای پوشیده، استجابهی حسادتها و امراض پنهانی درونی، یا کبر و غرور ناشی از ذلّت و علل و خواستههای دیگر، پیراسته گرداند([9]).
در واقع، مؤمن راستین و حقیقی، آن است که انگیزههای دینی او، انگیزههای نفسانی را در قلبش مغلوب نماید و گامهای اخروی او بر گامهای دنیویاش پیروز گردد. خواستههای خدا را بر خواستههای مردم، ترجیح دهد و نیّت و قول و عمل را برای خدا خالص و پیراسته و نماز و عبادات و مرگ و حیات و جهاد و انفاق و تعلیم فراگیری قرآن را فقط خاص رضا و خوشنودی پروردگار جهان و جهانیان گرداند.
این حدیث نیز ازجمله نصوصی است که مسلمانان را از آفت ریا و جلب رضایت دیگران و بیتفاوتی نسبت به رضایت خدا، هشدار میدهد، و خداوند ﻷ در روز رستاخیز، که نهانها آشکار میگردند، ریاکاران را رسوا میگرداند و آنان را با سر و صورت روی آتش میکشد.
206 - [9] وعن عبدالله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " إن الله لا یقبض العلم انتزاعاً ینتزعه من العباد، ولکن یقبض العلم بقبض العلماء، حتى إذا لم یبق عالماً؛ اتخذ الناس رؤوساً جهالاً، فسئلوا فأفتوا بغیر علم، فضلوا وأضلوا ". متفق علیه([10]).
206- (9) عبدالله ابن عمرو بن العاص ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ، علم و دانش و فرزانگی و حکمت را به این صورت که آن را از قلبهای بندگان بیرون آورد، از بین نمیبرد، بلکه علم و دانش را با از بین بردن علماء و فرزانگان حقیقی و راستین از بین میبرد، تا اینکه با مرگ علمای حقیقی، دیگر عالم و فرزانهی دینی باقی نمیماند، آنگاه مردم، افراد جاهل و نادان و بیخرد و خشک مغز را به عنوان رهبر و رئیس و حاکم و مفتی برگزینند و چون از آنان پیرامون احکام و مسائل شرعی، سؤال شود، ناآگاهانه و از روی جهل و بیخردی، فتوا دهند. در نتیجه، هم خود گمراه میشوند و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم میآورند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: علماء و دانشمندان واقعی، و فرزانگان و فرهیختگان حقیقی، جانشینان بر حق پیامبران در رهنمون ساختن انسانها از ضلالت و گمراهی و شقاوت و بدبختی بهسوی هدایت و سعادت و خوشبختی و کامیابی هستند.
علماء راستین، مشعلداران راستین هدایت، و امانتداران واقعی اوامر و فرامین الهی، و تعالیم و آموزههای نبوی و دستورات و احکام تابناک و تعالیبخش شرعیاند. آنها هستند که با فهم و درک وسیع، و عقل و خرد سرشار و فقاهت و درایت بالا، و بصیرت و فراست نافذ خویش، هم خویشتن را و هم بندگان خدا را از خطا در رأی و فساد فکری مصون میدارند و ظلمت و تاریکی بدعتها، خرافات، اوهام، چَرت و پَرتها و خُزعبلات شیطانی و نفسانی را به روشنایی سنّتها، حقائق، واقعیتها، و حکمتها، تبدیل میکنند.
آنها هستند که سینههایشان ظرف معارف و حقایق قرآنی و دلهایشان گنجینهی اسرار و رموز حکمتها و سنتهای نبوی هستندکه هم خود و هم دیگران را به شاهراه راست و درست شریعت محمدی ج رهنمون میسازند.
و آنها هستند که وجودشان برای یک جامعه، مایهی مباهات و افتخار، و باعث پیشرفت و ترقی و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی، عبادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و... میباشد. وکم بودنشان، باعث رکود و جمود، انحطاط و عقبماندگی و قهقراء و ارتجاع است.
آری! اگر چنین عالمانی بمیرند، که به حق طلایهداران عرصهی علم و دانش و پیشقراولان عرصهی فقاهت و حکمت و پیشگامان عرصهی اجتهاد و عمل و پیشآهنگان عرصهی دعوت و تبلیغ بودند، اگر چنین فرزانگانی از این دنیا بدرود گویند و جانشینی شایسته و بایسته نداشته باشند و کسانی جایگزین آنها شوند و صدرنشین مجالس شوند که شایستگی آن را ندارند، و افرادی بر کرسی افتاء و درس و تدریس نشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش و حکمت و فرزانگی ندارند و کسانی به رتق و فتق امور دینی بپردازند که خود جرثومهی فساد و تباهیاند؛ آنگاه است که تاریکیهای بدعت، خرافه، اوهام و خزعبلات بر عقلها و دلها، مستولی میگردد و عوامل گمراهی و ضلالت، ظاهر میگردند، و علم حقیقی رخت بر میبندد و گمراهی همه جا را فرا میگیرد و ضلالت و تاریکی و دوران تاریک جاهلیت دوباره تکرار میشود و مردم دسته دسته در پرتگاه گمراهی و ضلالت و جهل و نادانی، سقوط میکنند.
پس اگر میخواهیم که از چنین مصیبت بزرگ و وحشتناک نجات یابیم، باید علماء و فرزانگان، به مسئلهی تعلیم و تعلم و دعوت و تبلیغ اهمیّت دو چندان دهند و مردم را با اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی آشنا بکنند و آنها را از حقائق و غوامض علوم و معارف اسلامی، سیراب کنند و بر مردم نیز لازم است تا به دنبال فراگیری نیازمندیهای دینی و علمی خویش برآیند و آنها را با جان و دل فرا گیرند و درک کنند و به خاطر بسپارند و به آنها جامهی عمل بپوشانند و در همه حال و در همه جا، آنها را نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی زندگی خویش قرار دهند و در انتشار و تبلیغ آن از هیچ وسیلهای دریغ نورزند. باشد که این کارها از افتادن در وادی جهل و نادانی، ضلالت و گمراهی، شقاوت و بدبختی و ذلت و خواری، جلوگیری کند.
207 - [10] وعن شقیق: کان عبدالله ابن مسعود یذکّر الناس فی کل خمیس. فقال له رجل: یا أبا عبدالرحمن! لوددت أنک ذکرتنا فی کل یوم. قال: أما إنه یمنعنی من ذلک أنی أکره أن أملکم، وإنی أتخولکم بالموعظة کما کان رسول الله ج یتخولنا بها مخافة السآمة علینا. متفق علیه([11]).
207- (10) شقیق (بن ابی سلمه) س گوید: عبدالله ابن مسعود س عادت داشت که فقط روزهای پنجشنبه، به موعظه میپرداخت و مردم را (به اوامر و فرامین تعالیبخش الهی و تعالیم و آموزههای تابناک نبوی) پند و اندرز میداد.
مردی به اوگفت: ای ابو عبدالرحمان (کنیت عبدالله ابن مسعود است). دوست دارم که شما هر روز هفته، ما را وعظ و نصیحت کنی و جلساتی را بدین جهت ترتیب دهی و منعقد کنی.
ابن مسعود س گفت: آنچه مرا از این کار باز میدارد، این است که خوش ندارم، موجبات خستگی و آزردگی شما را فراهم آورم. و من نیز بسان پیامبر ج در امر موعظه و ایراد سخن، به گونهای عمل میکنم که رعایت حال شما را کرده باشم. چرا که پیامبر ج نیز برای جلوگیری از خستگی و آزردگی ما، رعایت حال ما را مینمود و به طور دائم و مداوم و پیوسته پند و اندرز نمیداد (و من نیز به تأسی و اقتدا به پیامبر ج فقط روزهای پنجشنبه را به موعظه و پند و اندرز، اختصاص میدهم، چرا که بهترین کارها، معتدلترین و آسانگیرترین آنها است).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: علماء و دانشوران اسلامی و دعوتگران و مبلغان دینی و مربیان و اصلاحگران اجتماع بشری، باید در سخنرانی و اندرزدادن، به پیامبر ج و یاران او تأسی جویند. اگر واعظان و مرشدان ما میخواهند، مردم را در مجالس وعظ و ارشاد بنشانند و سخنانشان در دلهای آنها، بهتر نفوذ کند و بتوانند آنان را جذب نمایند، و حلاوت و شیرینی نشستن و گوشدادن در مجالس وعظ و ارشاد را به آنان بچشانند و آنان را از رفتن به مجالس و محافل لهو و لعب بازدارند، و شوق و رغبت آنان را بهسوی بیانات خود جلب کنند، تا مجالس وعظ را بر محافل لهو و لعب، ترجیح دهند، راهی جز پیروی از سیرت پیامبر ج و روش یاران او ندارند. و در حقیقت بهترین و مؤثرترین پند و اندرز و موعظه و سخنرانی، آن است که واعظ و سخنور، اوضاع و شرایط و احوال مردم را در نظر بگیرد و مناسبترین وقت را انتخاب کند، تا سخنانش در دلهای مردم، بهتر نفوذ کند و بتواند آنان را بهسوی اوامر و فرامین الهی جذب نماید و سوق دهد.
سخنران و واعظ، باید بسان دکتر و طبیب حاذق و ماهر باشد. پزشک حاذق پیوسته حال بیمار را در نظر میگیرد و به اندازهی نیاز، دارو برای او تجویز میکند و در مداوای او پا به پای مریض راه میرود تا اینکه بیمار دلتنگ نشود و از مصرف دارو، بیزار نگردد که معالجهاش دشوار و شفایش غیرممکن گردد. پس واعظ نیز باید وقتشناس، مردمشناس، مخاطبشناس و جامعهشناس باشد، تا به پیشرفتهای چشمگیر تبلیغی و ارشادی دست پیدا بکند.
208 - [11] وعن أنس قال: کان النبی ج إذا تکلم بکلمة أعادها ثلاثا حتى تفهم عنه، وإذا أتى على قوم فسلم علیهم، سلم علیهم ثلاثا ". رواه البخاری([12]).
208- (11) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هرگاه جملهی مفید و ارزندهای را بر زبان میآورد، به خاطر اینکه اهمیت و جایگاه مهم آن را به مردم بفهماند و آن را در ذهن و قلبشان تثبیت نماید، آن را سه بار تکرار میکرد. و هرگاه به نزد جماعتی از مردمان میرفت، برآنها سه بار سلام مینمود.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: پیرامون کمالات نفسانی پیامبر ج در کتب تاریخ، تفسیر، حدیث و سیرت چنین میخوانیم که پیامبر ج از جهت شیوایی بیان و رسایی سخن، از همگان ممتاز بودند و از این حیث جایگاهی والا و پایگاهی غیر قابل انکار داشتند.
ازسلامت طبع، اصالت سخن، قاطعیت گفتار، درستی مضامین و دوری از تکلف برخوردار بودند. جوامع کَلَم در اختیار آن حضرت ج بود و حکمتهای بدیع به ایشان ارزانی شده بود و به زبانهای گوناگون رایج در جزیرة العرب آشنا بودند. با مردم هر قبیله به زبان خودشان سخن میگفتند، و با هر طایفه از آنان به لهجهی خودشان گفتگو میکردند. بدیههگویی و حاضرجوابی بادیهنشینان و لفظ قلم و نطق و بیان شهرنشینان را با هم، یکجا داشتند و در کنار همهی اینها، از تأیید الهی و سرچشمهی وحی نیز برخوردار بودند([13]).
آری! پیامبر ج سخنان خود را از آغاز تا پایان، با تمامی فضای دهانشان ادا میکردند و با گوشهی دهان سخن نمیگفتند، سخنانشان همواره عبارت از کلمات جامع و پرمحتوا بود و کلام وی قول فصل بود، نه افزونی داشت و نه کاستی.
از اینرو، هر وقت میخواست، مطلب مهمی را در ذهن و قلب مسلمانان تثبیت کند، آنرا سه بار تکرار میکرد، تا به روشنی از حقیقت آن آگاه و مطلع شوند و جایی برای سؤال و اعتراض و شک و تردید و ابهام و اغماض باقی نماند.
علماء برای سه مرتبه سلام کردن پیامبر ج نیز، چند توجیه بیان کردهاند و هر کدام از آنها، برداشتی از این امر نمودند:
1- رسولخدا ج سه مرتبه سلام را اینگونه مینمود: یکی برای استیذان و اجازه برای ورود به خانه و یکی در وقت داخل شدن به خانه و سومی در وقت خداحافظی.
2- برخی نیز میگویند: رسولخدا ج هر زمان از کنار تودهای از مردم میگذشت، سه بار سلام میکرد، اینطور که یک سلام بر کسانی که در صدر مجلس نشستهاند و دیگری بر کسانی که میانهی مجلس و سومی را نیز بر افرادی که در انتهای مجلس نشسته بودند، مینمود.
3- برخی نیز میگویند: که پیامبر ج برای اجازهی ورود به خانه، سه بار سلام میکرد، چنانچه خود پیامبر ج در حدیثی میفرماید:
«اذا استأذن احدکم ثلاثاً فلم یؤذن له فلیرجع». [مسلم] «هرگاه یکی از شما سه بار اجازهی ورود خواست و اجازه نیافت باید برگردد».
209 - [12] عن أبی مسعود الأنصاری قال: جاء رجل إلى النبی ج فقال: إنه أبدع بی فاحملنی فقال: " ما عندی " فقال رجل: یا رسول الله! أنا أدله على من یحمله. فقال رسول الله ج: " من دل على خیر فله مثل أجر فاعله ". رواه مسلم ([14]).
209- (12) ابو مسعود انصاری س گوید: مردی (که بسیار شیفته و دلباخته و عاشق و دوستدار جهاد و پیکار با دشمنان اسلام بود) به نزد رسولخدا ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج! مرکب و سواریام برای جهاد، ضعیف و ناتوان گشته و از شما تقاضا دارم تا وسیله و مرکبی برای شرکت در جهاد، در اختیارم گذارید و به جهاد و پیکار علیه دشمنان و بدخواهان اسلام، روانهام سازید.
اما چون پیامبر ج وسیلهای در اختیار نداشت، جواب منفی به او داد و فرمود: مرکبی ندارم که تو را بر آن سوار کنم و بهسوی جهاد روانه سازم.
در همین هنگام، مردی از جای برخاست و گفت: ای رسولخدا ج! من او را بهسوی کسی راهنمایی میکنم که وسیله و مرکبی برای مشارکت در جهاد، در اختیارش گذارد. پیامبر ج فرمود: کسیکه بهسوی خوبی و نیکی راه نماید، برای او پاداش انجامرسان و کنندهی کار نیک خواهد بود (بدون آنکه از پاداش انجامرسان کار نیک، چیزی کاسته شود).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
210 - [13] وعن جریر قال: کنا فی صدر النهارعند رسول الله ج، فجاء قوم عراة مجتابی النمار أو العباء، متقلدی السیوف، عامتهم من مضر، بل کلهم من مضر؛ فتمعر وجه رسول الله ج لما رأى بهم من الفاقة، فدخل ثم خرج، فأمر بلالاً فأذن، وأقام فصلى ثم خطب فقال: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾ [النساء: 1] إلى آخر الآیة ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا﴾ [النساء: 1]، والآیة التی فی الحشر ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖ﴾ [الحشر: 18]، تصدق رجل من دیناره، من درهمه، من ثوبه، من صاع بره، من صاع تمره، حتى قال: ولو بشق تمرة".
قال: فجاء رجل من الأنصار بصُرّة کادت کفه تعجز عنها، بل قد عجزت، ثم تتابع الناس حتى رأیت کومین من طعام وثیاب. حتى رأیت وجه رسول الله ج یتهلل کأنه مذهبة فقال رسول الله ج: " من سن فی الإسلام سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل بها من بعده من غیر أن ینقص من أجورهم شیء، ومن سن فی الإسلام سنة سیئة کان علیه وزرها ووزر من عمل بها من بعده من غیر أن ینقص من أوزارهم شیء ". رواه مسلم([15]).
210- (13) جریر(بن عبدالله) س گوید: باری در اول روز و در وقت صبحگاه، ما در محضر رسولخدا ج نشسته بودیم که مردمانی پابرهنه و لخت که جامههای خطدار پشمین پوشیده و شمشیرها را به خود بسته و به گردن آویزان کرده بودند و بیشتر آنان و بلکه همهی آنان از«قبیلهی مضر» بودند، وارد شدند.
سیمای مبارک پیامبر ج بر اثر فقر و فاقه و تنگدستی و افلاسی که برآنان دید، تغییر کرد و به منزل رفت و سپس برگشت و به حضرت بلال س دستور داد که اذان و اقامه برای نماز (غالباًً نماز ظهر یا جمعه) بگوید.
پیامبر ج نماز را خواند و پس از فارغ شدن از نماز از جای برخاست و خطبهای ایراد فرمود و در آن این آیات را تلاوت نمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا١﴾ [النساء: 1].
«ای مردمان! از خشم پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و سپس همسرش را از نوع او آفرید و ازآن دو نفر، مردان و زنان فراوانی بر روی زمین منتشر ساخت. و از خشم و غضب خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید و صلهی رحم را نادیده گیرید زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است».
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨﴾ [الحشر: 18].
«ای مؤمنان از خدا بترسید و هرکس باید بنگرد که چه چیزی را برای فردای قیامت خود، پیشاپیش فرستاده است از خدا بترسید، خداآگاه از هرآن چیزی است که میکنید».
آنگاه پیامبر ج فرمود: هرکس باید از دینار و درهم و لباس و گندم و خرمایش، صدقه و انفاق و بخشش و دهش کند، اگر چه نصف خرمایی باشد.
جریر بن عبدالله س گوید: پس از ایراد خطبهی پیامبر ج، مردی از انصار کیسهای پُر آورد که به سختی میتوانست آن را بردارد و دستش از سنگینی آن، توانایی حمل آن را نداشت، سپس مردم (به تأسی و اقتدا از فرمان رسولخدا ج و کارآن مرد انصاری) بدنبال یکدیگر و پشت سر همدیگر به صورت پیاپی به آوردن مواد غذایی پرداختند، تا اینکه دوکومهی بزرگ خوراک و لباس گردآوری شد. آنگاه چهره و سیمای مبارک پیامبر ج را مشاهده نمودم که از خوشحالی و مسرت میدرخشید و برق میزد.
پس از آن پیامبر ج فرمود: هرکس سنّت و منش نیکویی را در اسلام پایهریزی و نهادینه کند (که مردم از طریق آن، کار مشروع و خیری را انجام دهند) پاداش آن و پاداش همهی کسانی که بعد از او بدان عمل کنند، به وی میرسد و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی کم نمیگردد.
و هرکس بنیانگذار و طرّاح سنّت و روش بدی در اسلام باشد، گناه آن وگناه هرکس که بعد از او بدان عمل کند، بر دوش او خواهد بود، بدون اینکه چیزی از گناه آنان کاسته شود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: مراد از «سنت حسنه» در این حدیث، آن است که مشروعیت آن، مستند به نص صحیح و درستی از قرآن و سنت و اصول و موازین اسلامی باشد، ولی مردم بدان عمل نکرده باشند، و سپس کسی همّت کند و با پشتکار خود آن را در میان مردم احیا و بازسازی نماید.
از اینرو، نمیتوان از این حدیث، چنین برداشت کرد که این مرد انصاری، بدعت حسنهای انجام داده و پیامبر ج هم به دنبال او آن را انجام داده است. نه، اینطور نیست چرا که آن مرد انصاری تنها کاری که انجام داد این بود که دادن صدقه در حادثه مورد نظر را آغاز کرد و مشروعیت صدقه و انفاق هم قبلاً با نص خود پیامبر ج ثابت شده بود و او فقط نخستین کسی بود که به این فرمان و سنت پیامبر ج جامهی عمل پوشاند و مردم را به انجام آن ترغیب و تشویق نمود.
بنابراین، منظور از «سنت حسنه»، احیاء امر مشروعی است که انجامدادن آن بخاطر ترک سنتها در میان مردم، مرسوم و متداول نبوده است. و اکنون نیز، اگر کسی سنتی از سنتهای متروکه و فراموششده را احیا کند و در میان قوم و گروه خویش نخستین کسی باشد که به آن جامهی عمل پوشاند، گفته میشود که او «سنت حسنه» را انجام داده است.
211 - [14] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " لا تقتل نفس ظلماً إلا کان على ابن آدم الأول کفل من دمها؛ لأنه أول من سن القتل ". متفق علیه وسنذکر حدیث معاویة: " لا یزال من أمتی " فی باب ثواب هذه الأمة إن شاء الله تعالى([16]).
211- (14) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: خون هیچ انسانی به ناحق ریخته نمیشود، مگر اینکه سهمی از مسئولیت و پادافره آن بر عهدهی (قابیل) نخستین فرزند آدم ÷ است که این سنّت شوم و نحس آدمکشی را در دنیا بنا نهاد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند. و اگر خدا بخواهد، حدیث حضرت معاویه«لایزال من امتی...» را در باب «ثواب هذ الامة» نقل خواهیم کرد].
شرح: از این حدیث به خوبی دانسته میشود که هر سنّت زشت و شومی مادام که در دنیا باقی است و بدان عمل میشود و مردم آنرا نصبالعین خویش قرار میدهند، مانند: قتل، آدمکشی، بنای میخانهها، کتابهای گمراهکننده و مبتذل، طرحهای استعمارگرانه، پروژههای خانمانسوز و ستمگرانه و... سهمی از مجازات و پادافره و مسئولیت آن بر دوش نخستین پایهگذارآن میباشد.
وکسی که بنیانگذار افکار گمراهکننده، و عقاید و باورهای ویرانگر، سازندهی اماکن فاسد، طرّاح الحاد و بیبندوباری، انحراف و فساد، شرک و چندگانهپرستی و بدعت و نوآوری در دین و موجب انحراف اذهان بسیاری از جوانان، از عقیدهی خالص و ناب توحید و فضائل اخلاقی و ایمانی شود، سهمی از گناه و مجازات آن بر دوش وی خواهد بود.
پس تا میتوانی مروّج خیر و نیکی باش و از پایهگذاری شر و فساد و بدعت و نوآوری در دین بشدت بپرهیز.
212 - [15] عن کثیر بن قیس، قال: کنت جالساً مع أبی الدرداء فی مسجد دمشق، فجاء رجل فقال: یا أبا الدرداء! إنی جئتک من مدینة الرسول ج لحدیث بلغنی أنک تحدثه عن رسول الله صلی الله علیه وسلم، ما جئت لحاجة. قال: فإنی سمعت رسول الله ج یقول: " من سلک طریقاً یطلب فیه علماٌ سلک الله به طریقاٌ من طرق الجنة، وإن الملائکة لتضع أجنحتها رضاً لطالب العلم، وإن العالم یستغفر له من فی السموات ومن فی الأرض والحیتان فی جوف الماء، وإن فضل العالم على العابد کفضل القمر لیلة البدر على سائر الکواکب، وإن العلماء ورثة الأنبیاء، وإن الأنبیاء لم یورثوا دیناراً ولا درهماً، وإنما ورثوا العلم، فمن أخذه، أخذ بحظ وافر ". رواه أحمد والترمذی وأبو داود وابن ماجه والدارمی وسماه الترمذی قیس بن کثیر([17]).
212- (15) کثیر ابن قیس س گوید: با ابودرداء س در مسجد دمشق، نشسته بودم که مردی (از مشتاقان و شیفتگان علم و دانش و از دلباختگان و عاشقان حکمت و فرزانگی) به نزد او آمد و گفت: ای ابودرداء س! من از شهر رسولخدا ج مدینهی منوره به نزد تو میآیم. و هدفم از طیکردن این همه راه، این است که به من خبر دادهاند که تو به حدیثی از احادیث گهربار و تابناک رسولخدا ج آگاهی. من آمدهام تا آن را از تو فرا گیرم و (به خدا سوگند) برای منظور دیگری به شام نیامدهام و هدفی جز فراگیری آن حدیث ندارم.
ابودرداء س گفت: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: کسیکه رنج راهی را بر جان بخرد و در آن علم و دانشی را بجوید، خداوند ﻷ نیز برای او راهی بهسوی بهشت هموار میسازد، و فرشتگان الهی، بالهای خود را بر زیر پای دانشپژوهان و دانشجویان میگشایند، چرا که از آنچه آنها میجویند، خوشنودند و هر آنچه که در آسمانها و زمین است حتی ماهیان درآب برای جویندگان علم و دانشمندان و فرزانگان، در خواست مغفرت و بخشودگی میکنند.
و فضیلت و برتری عالم و دانشمند بر عابد و پرستشگر خدا، بسان برتری ماه شب چهاردهم بر دیگر ستارگان آسمان است.
و دانشمندان و دانشوران اسلامی، وارثان برحق پیامبراناند و دانش را از آنان به ارث بردهاند و پیامبران نیز از خود دینار و درهمی بر جای نگذاشتهاند و فقط علم و دانش و حکمت و معرفت را از خود به ارث گذاشتند، پس هرکس دانش فراگیرد، بهرهای ارزشمند از ارث پیامبران را فراگرفته است و به سهمی بزرگ و سترگ رسیده است.
[این حدیث را احمد، ترمذی، ابوداود و ابن ماجه و دارمی روایت کردهاند. و ترمذی به جای«کثیربن قیس» قیس بن کثیر، روایت کرده است].
213 - [16] وعن أبی أمامة الباهلی قال: ذکر لرسول الله ج رجلان: أحدهما عابد والآخر عالم، فقال رسول الله ج: " فضل العالم على العابد کفضلی على أدناکم ". ثم قال رسول الله ج: " إن الله وملائکته وأهل السماوات والأرض حتى النملة فی جحرها وحتى الحوت، لیصلون على معلم الناس الخیر ". رواه الترمذی([18]).
213- (16) ابوامامه باهلی س گوید: از پیامبر ج پیرامون دو مرد سؤال شد که یکی از آنها عالم و دیگری عابد است (که کدام یک از آن دو بر دیگری فضیلت و برتری دارد)؟
پیامبر ج فرمود: فضیلت و برتری عالم و دانشمند بر عابد و پرستشگر خدا، (از لحاظ مرتبه و مقام) بسان برتری من بر پائینترین و ناچیزترین شماست. سپس در ادامه فرمود: بیتردید خدای فرزانه و فرشتگان مقرب و معصوم او و زمینیان و آسمانیان، تا مور در لانهاش و ماهی در ژرفای دریا، به آن کسیکه به مردم خیر و نیکی میآموزد و آموزگار خوبیها و زیباییها است، درود نثار میکنند و وی را دعای خیر مینمایند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
214 - [17] ورواه الدارمی عن مکحول مرسلاً ولم یذکر: رجلان وقال: " فضل العالم على العابد کفضلی على أدناکم، ثم تلا هذه الآیة ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28]" وسرد الحدیث إلى آخره([19]).
214- (17) دارمی همین روایت را از مَکحول، بطور مرسل و البته بدون نقل «ذکر لرسول الله رجلان...» چنین روایت میکند که پیامبر ج فرمود: «فضیلت و برتری عالم و دانشمند بر عابد، بسان برتری من بر پائینترین و کمترین شما (از لحاظ مرتبه و مقام) است.
سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28]
«بیتردید، تنها بندگان دانا و دانشمند ازخدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند».
و مکحول ـ رحمة الله علیه ـ بقیهی حدیث را بسان حدیث بالا، تا آخر روایت کرده است.
215 - [18] وعن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله ج: " إن الناس لکم تبع، وإن رجالا یأتونکم من أقطار الأرض یتفقهون فی الدین، فإذا أتوکم فاستوصوا بهم خیرا ". رواه الترمذی([20]).
215- (18) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج (در بارهی موقعیت و جایگاه شامخ و والای صحابه ش و وظیفه و رسالت بزرگ و سترگشان خطاب به آنها) فرمود: بیتردید، سایر مردمان (در افعال و کردار و گفتار و پندار، و مکارم اخلاقی و محاسن ایمانی) پیرو و دنبالهرو شما هستند. و براستی در آیندهای نزدیک، مردمانی از اطراف واکناف شهرها و روستاها و از نقاط مختلف جهان برای تفقّه، تحصیل علوم دینی، دانشاندوزی و کسب تعالیم و احکام اسلامی و اوامر و فرامین الهی و دستورات و آموزههای نبوی، به جانب شما روی خواهند آورد و قصد شما را خواهند کرد. پس شما را توصیه میکنم که هرگاه به نزد شما آمدند و آهنگ شما را کردند، با آنان به خوبی و نیکی برخورد نمائید.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده ست].
شرح: با اتکا به مفاد این حدیث، به جرأت میتوان گفت که همچنان که ایمان صحابه ش به فرمودهی قرآن، محور اعتبار و میزان ارزیابی ایمان ما مسلمانان است، گفتهها، کردارها، سبک و روش، سنّت و منش، و رهنمودها و تعالیم آنها نیزملاک استناد و تقلید ما میباشد.
و حدیث، گویای این حقیت است که وجود صحابه ش، برای امّت محمدی ج تنها عامل رشد و ترقی و تعالی و تکامل علمی، فرهنگی، ایمانی، اخلاقی، عرفانی و... میباشد، چرا که آنها، ناقلان دین و حاملان شریعت مقدس اسلام و واسطههای میان ما و پیامبر ج هستند. و در حقیقت علم و دانش صحابه ش تار و پود دین و علوم و معارف اسلامی میباشد و تصور دین، بدون توجه به علم صحابه ش، ممکن نیست.
آری، در این حدیث، متابعت از صحابه ش به صریحترین وجه ممکن بیان شد و تمسک به آنان و گفتار و کردار و رهنمودهای آنان، مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است، و پیامبر ج یاران خویش را در حد الگو و مقتدا و پیشوا و قدوه، برای آیندگان در تحصیل علوم دینی و دانشاندوزی وکسب تعالیم و احکام اسلامی قرار داده است.
چرا که در حقیقت، آنها طلایهداران راستین عرصهی علم و دانش و پیشقراولان واقعی عرصهی اجتهاد و عمل و پیشگامان پیشتاز عرصهی دعوت و تبلیغ و پیشآهنگان ممتاز عرصهی تأسّی و اقتدا به اوامر و فرامین تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج و دانشوران و فرزانگان حقیقی شرع مقدس اسلام بودند. و تابعین، اگراز زبان خدا مورد ستایش و تمجید قرارگرفتهاند، فقط بخاطراتباع و پیروی شایسته از صحابه ش است:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠﴾ [التوبة: 100].
و اگر ما میخواهیم به گنجینهی تعلیمات اسلامی و به معارف قرآنی و اسرار و حقایق سنتهای نبوی دست پیدا بکنیم، راهی جز اتباع و پیروی از صحابه ش را سراغ نداریم، چرا که آنها ناقلان دین و حاملان شریعت مقدس اسلام و واسطههای میان ما و پیامبر ج هستند.
216 - [19] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " الکلمة الحکمة، ضالة الحکیم، فحیث وجدها فهو أحق بها ". رواه الترمذی وابن ماجه وقال الترمذی: هذا حدیث غریب، وإبراهیم بن الفضل الراوی یضعف فی الحدیث([21]).
216- (19) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: گفتار و سخن حکمتآمیز و فرزانگی، گمشدهی هر انسان فرزانهای است (که پیوسته به دنبال آن میگردد) پس هر جایی که آن را به دست آورد، او شایسته و لایق به آن گفتار حکمتآمیز است (پس انسان مسلمان و فرزانه، آن چنان شیفته و دلباختهی علم و دانش و حکمت و فرزانگی است که آن را از هرکس بشنود، فرا میگیرد و بها نمیدهد که از کدامین دهان بیرون میآید).
[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند. ترمذی گفته: این حدیث، حدیثی غریب است و «ابراهیم بن فضل» راوی ضعیفی میباشد].
شرح: چنانچه قبلاً گفته شد«حکمت»، همان سخن و مطلب محکم ومتقن ومنطقی و درست است. یعنی دریافت حقیقت، یعنی هر قانون و قاعدهای که با حقیقت موافق باشد و ساخته و پرداخته تخیّلات نباشد.
این حدیث بیانگر این مطلب مهم است که فرا گرفتن و تحصیل علوم ومعارف، یگانه شرط آن این است که آن علم و دانش، درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد، شما به آن کسیکه علم و حکمت را از او فرا میگیرید، کار نداشته باشید، چرا که حکمت گمشدهی مؤمن است. پس او را میجوید و مییابد، هرچند در نزد یک نفر مشرک و یا منافق باشد.
آری! وقتی هست که انسان، در درست و صحیحبودن مطلبی تردید دارد، در اینگونه موارد کسانی که اهل تشخیص نیستند، نباید به سخن هر کسی گوش کنند و باید دقت کنند که تحت تأثیر و تلقین چه کسی هستند، چرا که اگر در این زمینه دقت نکند، چه بسا ممکن است که از آن راه به گمراهی و ضلالت کشیده شوند.
ولی وقتی است که معلوم است، حرف طرف درست و صحیح است، در این صورت پیامبر ج میفرماید: به نزدش بروید و آنرا فراگیرید.
به قول یکی از بزرگان که میفرمود:
«خُذواالحق من أهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من أهل الحق وکونوا نقّاد الکلام». «سخن حق را از اهل باطل بگیرید و آن را بپذیرید ولی سخن باطل را از اهل حق نگیرید و نپذیرید و خودتان صرّاف سخن و سخنشناس باشید».
پس دانستیم که در تعلیم وتعلّم و فراگیری حکمت و فرزانگی، برای انسانهای فرزانه و دانشمند، قید و محدودیّتی نیست.
217 - [20] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " فقیه واحد أشد على الشیطان من ألف عابد ". رواه الترمذی وابن ماجه([22]).
217- (20) ابن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر س فرمود وجود یک دانشمند (خداترس و پرواپیشه، و متقی و پرهیزگار) برای شیطان از وجود هزارعابد (جاهل) سختتر است.
[این حدیث را ترمذی وابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: نکتهی جالب در این حدیث این است که پیامبر ج درمقایسهی عالم وعابد میفرماید: وجود یک عالم متقی برای شیطان، از وجود هزار عابد، سختتر است جالب اینکه: عابد، عبادتی را انجام میدهد که هدف آفرینش انسان است:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: 56].
«من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام...»
ولی از آنجا که روح و جوهرهی عبادت و پرستش، معرفت و حکمت و علم و دانش است، عالم براو برتری فوقالعاده دارد، چرا که در حقیقت، موفقیت در طریق تکامل و جلب خوشنودی خدا و قرب او مرهون دو عامل است، ایمان و عمل و آگاهی و تقوا. و مسلّما وجود همین دو عا مل، باعث برتری عالم بر عابد و باعث ترس شیطان از عالمان و فرزانگان دینی است.
218 - [21] وعن أنس قال: قال رسول الله ج: " طلب العلم فریضة على کل مسلم، وواضع العلم عند غیر أهله کمقلد الخنازیر الجوهر واللؤلؤ والذهب ". رواه ابن ماجه وروى البیهقی فی شعب الإیمان إلى قوله " مسلم ". وقال: هذا حدیث متنه مشهور، وإسناده ضعیف، وقد روی من أوجه کلها ضعیف([23]).
218- (21) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: فراگرفتن و جستن علم و دانش (به اندازهی ضرورت) بر هر انسان مسلمان و حق گرا (چه مرد و چه زن) واجب است. و آن کسیکه علم و دانش را، نزد کسانی که شایسته و بایستهی آن نیستند و لیاقت فراگیری آن را ندارند، مینهند، چنان است که گوهر گرانبها و مروارید و طلا را برگردن خوکها آویخته است.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است. و بیهقی نیز در «شعب الایمان» تا واژهی «مُسلم» آن را روایت کرده است و گفته: این حدیث متنش مشهور و اسنادش ضعیف میباشد و از چند طریق دیگر روایت شده که همهی طرقش ضعیف است].
شرح: باید توجه داشت که طلبکردن هر علم بر مسلمان فرض نیست، بلکه طلبکردن علمی بر او الزامی است که در حال حاضر به آن نیازمند باشد، چنانچه بر هر مسلمانی نماز فرض است، یادگیری ارکان و شرایط نماز نیز بر او فرض است. همچنین فرائض وضو و فرائض غسل و فرائض تیمم. تا با رعایت کردن فرائض، وظیفهاش را به نحو احسن انجام دهد و ادا کند.
بر هر مسلمان، یادگیری فرائض و واجبات نماز، زکات، حج و... واجب است تا بتواند آنها را به خوبی ادا کند، زیرا قاعدهی کلّی است که آنچه به اقامهی فرض، منتهی میشود، فرض و آنچه به واجب منتهی میگردد، واجب است.
اما حفظ و یادگیری مسائلی که در برخی مواقع، عارض میشود، فرض کفایه است، مانند: طبابت، نسّاجی، کشاورزی و...که اگر در منطقهای، عدهای این فریضه را ادا کنند، بار مسئولیت از دوش دیگران برداشته میشود، در غیر اینصورت همه گنهکار میشوند.
از حدیث بالا به خوبی دانسته شد که جوینده علم و دانشپژوهی که از همان آغاز تحصیل، هدفش آراستهنمودن درون و زینت دادن آن به فضائل اخلاقی و زیور فرزانگی نمیباشد و خواسته نهایی خویش را ازکسب علم، تقرب به پیشگاه خداوند متعال و صعود به جوار ملأ اعلی، از فرشتگان و مقربان خدا، قرار ندهد، و آن را وسیلهای برای دستیابی به جاه و مقام، مال و منال و پست و موقعیت اجتماعی به حساب میآورد، یا هدفش از کسب علم، این است تا با آن به مجادله با سفهاء بپردازد و بر دیگران افتخار کند و با علم از وابستگیهای خود به امور دنیوی نکاهد، خود را بالاتر از علم بگیرد و برای نیل به آن متواضع و در مقابل معلم و آموزگار خود، فروتن، مؤدب و فرمانپذیر نباشد و بیماریهای درونی از قبیل: حسد، تکبر و خودبزرگبینی، کینهورزی، ریا و تزویر و حب مال و مقام، دوری از حق، تعظیم ثروتمندان و قدرتمندان و مراوده با آنان و استفاده از مال حرام آنها، در وجودش شعلهور باشد، اگر کسی علم و دانش را نزد چنین کسیکه شایسته آن نیست و لیاقت فراگیری آن را ندارد، بنهد، چنان است که گوهر گرانبها و مروارید طلا، بر گردن خوکها آویخته است، چراکه علم و دانش گوهر پاک و پاکیزهای است و جز در مکان پاک و قلب خالص و بیآلایش جای نخواهد گرفت.
پس بر استادان و مربیان، لازم است که از نصیحت و پند و اندرز شاگردانشان فروگذاری نکنند و باید آنان را آگاه سازند که هدف از تحصیل علوم دینی و معارف اسلامی، تقرب و نزدیکی به خداوند ﻷ است، نه دستیابی به ریاست و سیادت و افتخار بر دیگران و مجادله با مردم.
چرا که به گفتهی حضرت عمر س، خوفناکترین و خطرناکترین بلا، برای امت اسلامی، منافق دانا و عالم است (یعنی خوکی که بر گردنش طلا و جواهر و مروارید و گوهر گرانبها آویزان کرده باشند) که به زبان عالم است و با قلب و عمل جاهل.
زیرا هرگاه علم و دانش به انسان نالایق وناشایستهای برسد، تاریکی بدعتها و خرافات و اوهام بر عقلها و دلها مستولی میشود و حشرات فتنه و گمراهی در فضا، ظاهر میگردند و کسانی صدرنشین مجالس وعظ و نصیحت و درس و تدریس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی افتاء و قضاوت مینشینند که هیچ نسبتی با علم ندارند و با وجود آنها، اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریها، بر جهان حاکم شده و علم حقیقی رخت برمیبندد و در نتیجه گمراهی و ضلالت و تاریکی الحاد و انحراف، همه جا را فرا میگیرد و موجبات تباهی و شقاوت و بدبختی و فلاکت مردمان میگردد.
پس بر علماء و دانشمندان اسلامی لازم است، امانتی را که خداوند از مسائل علوم و فنون مختلف بر عهدهی آنان گذاشته، در بین مردم لایق و شایسته، انتشار دهند و نور هدایت و حکمت و معرفت را بر تشنگان و شیفتگان واقعی علم و دانش و طلایهداران عرصهی فراگیری حکمت و معرفت بیفشانند و بر عامهی مردم نیز لازم است که بر اساس «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» بر فهم آنچه که در زندگی به آن نیازمندند، بکوشند و تلاش ورزند، تا در وادی جهل وگمراهی قرار نگیرند و از دست خفاشان خونآشام الحاد و بیبندوباری و شرک و چندگانهپرستی و کفر و زندقه و نفاق و دورنگی، نجات و رهایی یابند.
219 - [22] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: "خصلتان لا تجتمعان فی منافق: حُسن سَمت ولا فقه فی الدین ". رواه الترمذی([24]).
219- (22) ابرهریره س گوید پیامبر ج فرمود: دو خصلت و ویژگی زیبا است که در انسان منافق و دو رنگ و دو چهره و دورو گرد نمیآید:
1- خوشنامی و حسن سلوک (یعنی متصفشدن به گفتار، کردار و سیرت صالحان و نیکان و دوریگزیدن از امراض درونی و از صفات و ویژگیهای نکوهیده و زیانبار).
2- دانایی و ژرفنگری در دین خدا.
(پس برای مسلمانان نیز شایسته است تا این دو خصلت را در خود گردآورند و خویشتن را از صفات و ویژگیهای منافقان و دو چهرهها دور نگاه دارند، چرا که منظور پیامبر ج نیز از ایراد این حدیث، تحریک و تشویق مسلمانان در متصفشدن به این دو خصلت و ویژگی است.
یعنی این دو خصلت در انسان منافق گرد نمیآید، اما در وجود انسان مؤمن راستین جمع خواهد شد، و شما که مسلمان هستید، برای بدست آوردنش کوشش کنید و تلاش ورزید).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
220 - [23] وعن أنس قال: قال رسول الله ج: " من خرج فی طلب العلم فهو فی سبیل الله حتى یرجع ". رواه الترمذی والدارمی([25]).
220- (23) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه در جستجو و طلب علم و دانش و حکمت و فرزانگی از منزل خویش خارج شود، پیوسته سعی و کوشش وی در فراگیری دانش، در راه خداست تا اینکه به منزل و شهر و دیار خویش برگردد.
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
شرح: خداوند چه شرافت و فضیلتی و چه جلال و عظمتی برای اهل علم و دانشجویان و دانشپژوهان، بالاتر از این فضیلت، قائل شده است، تا آنجا که خدای ﻷ آنها را با مجاهدان در راه خدا که با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین پیکار میکنند، مقایسه نموده است.
مسئلهی مهمی که میتوان از این حدیث استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصی است که اسلام برای مسئلهی تعلیم و تعلم قائل شده است یعنی جهاد با جهل و بیخبری همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است و اهمّیت یکی از دیگری کمتر نیست، بلکه تا مسلمانان در جهاد و پیکار با جهل پیروز نشوند، در جهاد با دشمن خارجی پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملّت جاهل، همواره محکوم به شکست و عقبماندگی وانحطاط است.
حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ گوید: «چون جوهر قلم علماء با خون شهدا سنجیده شود، جوهر قلم علماء بر خون شهدا ارجحیّت مییابد».
دکتر یوسف قرضاوی نیز در این زمینه میگوید: «کمک رسانیدن به دین و شریعت خدا در بعضی اوضاع و احوال با جنگ و نبرد تحقق مییابد و در بعضی زمانها و مکانها نیز فقط عبارت از جنگ و قتال خواهد بود.
اما در بعضی زمانها از جمله این عصر کنونی ما، خطرات و عمق تأثیر تهاجمهای فکری و روانی به مراتب بیشتر از تهاجمهای مادی و نظامی است و اگر جمهور فقهای مذاهب چهارگانه از دیر باز این سهم زکات را به تدارکات مجاهدین و رزمندگان و مرزداران و آنچه که نیاز دارند، از قبیل: اسب واستر و سلاح، معنی گردانیدهاند، در عصر کنونی، ما نوعی دیگر از جهادگران و پاسداران را برآن میافزائیم و آن کسانی هستند که در راه جهاد فکری و روانی و گرایش خردها و قلبها بهسوی تعالیم اسلام و گسترش مرزهای دعوت اسلامی کوشش میکنند. اینان مبارزان سلحشور و مجاهدان و پاسدارانی هستند که با زبان و قلم در جهت دفاع از عقیده و شریعت و پاسداری از حریم اسلام، جهاد میکنند([26]).
استاد قرضاوی در جایی دیگر میگوید:
«هر گاه درکشوری، نظام تعلیم و تربیت در اختیار مبشران مسیحی یا کمونیستها یا لائیکها قرار گرفته باشد، بزرگترین جهاد فی سبیل الله در چنین کشوری عبارت خواهد بود، از تأسیس یک مدرسهی اسلامی خالص، که در آن مدرسه به فرزندان مسلمان، آنچه را که در امور دینی و دنیوی بدان نیاز دارند، آموزش دهند و از آنان در مقابل انواع تهاجم فکری و اخلاقی حمایت و حراست کنند و از گزند برنامههای زهرآلود و کتابهای منحرف، آنان را مصون و محفوظ بدارند. مبادا که با آن کتابها و برنامهها، اندیشههای معلمان و دانشآموزان را تباه سازند و افکار عمومی مسلمانان را مسموم گردانند و نظام تعلیم و تربیت را به مسیرهای غیر دینی و غیراسلامی بکشانند...
و خود این یک نوع جهاد عظیم به شمار میآید، زیرا که خطر مؤسسات فکری و فرهنگی غربزده و لائیکی به مراتب بیشتر از تهاجمهای نظامی در قرون گذشته بر علیه اسلام است. اینجاست که کوشش در راه دعوت اسلامی و آگاهیدادن به نسل جدید مسلمان و ایجاد اماکن تعلیم و تربیت و برخوردار گردانیدن آنها از تمکن مالی و شرایط لازم، مهمترین مصداق جهاد فی سبیل الله است([27]).
221 - [24] وعن سخبرة الأزدی قال: قال رسول الله ج: "من طلب العلم کان کفارة لما مضى ". رواه الترمذی والدارمی وقال الترمذی: هذا حدیث ضعیف الإسناد وأبو داود الراوی یضعف([28]).
221- (24) سخبرةالأزدی س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه به دنبال تحصیل و فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی باشد، همان فراگرفتن دانش (و رنج و مشقتی که در تحصیل آن برداشت میکند) کفاره و از بین برندهی گناهان پیشین اوست.
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند. و ترمذی گفته: اسناد این حدیث ضعیف است، چراکه در آن راوی ضعیف بنام «ابوداود» وجود دارد].
222 - [25] وعن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله ج: " لن یشبع المؤمن من خیر یسمعه حتى یکون منتهاه الجنة ". رواه الترمذی([29]).
222- (25) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: انسان باایمان و حقگرا، از شنیدن نیکی و خوبی و از گوشدادن به سخنان حکمتآمیز و فرزانگی، سیری نمیپذیرد، تا سرانجام آن بهشت زیبا و فرحزای خداوند ﻷ باشد(چراکه دو گرسنهاند که هرگز سیری نمیپذیرند: یکی جویای دانش و دیگری جویای مال. پس شیفتگان و دلباختگان علم و دانش و عاشقان و والهان حکمت و فقاهت پیوسته به دنبال مطلوب خویشاند، تا در پرتو آن به رضایت و خوشنودی خداوند به معرفت و شناخت درست و سرانجام به بهشت فرحبخش معشوق دست یابند).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
223 - [26] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من سئل عن علم علمه ثم کتمه؛ ألجم یوم القیامة بلجام من نار ". رواه أحمد وأبوداود والترمذی([30]).
223- (26) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس از علم و دانشی که آن را میداند مورد پرسش قرار گیرد و آن را دانسته نهان دارد (و آن را از اهل علم و حکمت که نیاز به آن دارند، کتمان کند) در روز رستاخیز، دهنه و لگامی از آتش بر دهان او زده میشود.
[این حدیث را احمد، ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
224 - [27] ورواه ابن ماجه عن أنس([31]).
224- (27) همین حدیث را ابن ماجه نیز از انس س روایت کرده است.
شرح: این حدیث در حقیقت اخطار و هشداری تکاندهنده به تمام دانشمندان وعلمای مذهبی و فرزانگان و فرهیختگان اسلامی و طلایهداران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش است که آنها در تبیین و روشن ساختن اوامر و فرامین الهی و حقایق و معارف دینی و دستورات و تعالیم نبوی و احکام و مسائل شرعی و اسرار و رموز و آموزههای تعالیبخش وسعادتآفرین قرآنی بکوشند و در این امانت بزرگ الهی خیانت نورزند وکتمان حقایق ننمایند.
بلکه همهی آنها موظفند تا حقایق و معارف دینی را عریان وآشکار در اختیار مردم بگذارند، تا همهی تودههای مردم به روشنی از آنها آگاهی و اطلاع یابند.
و نیز مسئولاند که در تبیین، توضیح، تفسیر وتنویر افکار عمومی مسلمانان کوتاهی نکنند، تا مشمول همان سرنوشتی که پیامبر ج در این حدیث و مانند آن برای علمایی که کتمان حقایق میکنند بیان کرده، قرار نگیرند.
پس طبق مفاد این حدیث، هر کسیکه حکمی شرعی، یا علمی نافع، یا رأی صحیح وسودمندی را از دانشجویان و تشنگان علم و معرفت وآنانی که سخت به آن نیازمندند، پنهان کنند، در روز رستاخیز خداوند ﻷ به جهت این کار ننگین و زشتش، دهنهای از آتش بر دهان او میزند و او را خوار و رسوا میگرداند.
خلاصه اینکه: اگر عالم به قصد کتمان علم خویش احکام را نگوید، خدای ﻷ و پیامبر اکرم ج را نافرمانی کرده و مستحق گناه و مجازات در روز قیامت خواهد بود.
اما اگر قصد کتمان احکام نباشد و بداند که آن علم نزد افراد دیگری غیر از او نیز شناخته شده است و افراد دیگری نیز به شناخت این احکام در همان منطقه آشنا هستند و وی از روی اخلاص و نیت صادق واز روی تواضع و فروتنی و ادب و صداقت بخاطر دوری از تکبر و غرور و خودمحوری و خودبزرگبینی به دیگر علما حواله میکند، در اینصورت تبلیغ و بیان احکام، بر وی واجب نیست به شرط آنکه مطمئن باشد که دیگران از آن حکم آگاهی دارند، و لی اگر کسی از مسئلهای مورد سؤال قرار گرفت، در این صورت تبلیغ مسائل و بیان احکام برایش واجب است، به دلیل حدیثی که در بالا گذشت.
به هر حال، انسانی که مردم را از علم و دانش خویش بیبهره و محروم میگرداند، مستحق مجازات دردناک و وحشتناک خداوندی در روز رستاخیز میباشد.
225 - [28] وعن کعب بن مالک قال: قال رسول الله ج: "من طلب العلم لیجاری به العلماء، أو لیماری به السفهاء، أو یصرف به وجوه الناس إلیه؛ أدخله الله النار ". رواه الترمذی([32]).
225- (28)کعب ابن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه هدف و مطلوبش از جستن علم و دانش این باشد که خود را با دانشمندان همگام کند و بوسیلهی آن با آنها هم چشمی و رقابت ناسالم نماید و یا بوسیلهی آن با جاهلان وکمخردان ستیزه و جدال و کشمکش و اختلاف نماید و یا بوسیلهی آن تودههای مردم را بهسوی خود جلب و آنها را در اطراف خود جمع کند، خداوند او را به آتش سوزان دوزخ در میآورد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
226 - [29] ورواه ابن ماجه عن ابن عمر([33]).
226- (29) ابن ماجه نیز این حدیث را از ابن عمر ـ ب ـ روایت کرده است].
227 - [30] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من تعلم علماً مما یبتغى به وجه الله، لا یتعلمه إلا لیصیب به عرضاً من الدنیا؛لم یجد عرف الجنة یوم القیامة ". یعنی ریحها. رواه أحمد وأبو داود وابن ماجه([34]).
227- (30) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه تنها، برای آنکه از مال دنیا بهرهای بیابد و به مال و منال و جاه و مقام و پست و موقعیتی دنیوی و اجتماعی دست یابد، دانش و علمی از علومی را که رضایت و خوشنودی خدا در آنها طلب میشود، بیاموزد (واز همان آغاز تحصیل، هدف و مقصودش، دستیابی به جاه و مال و دستیافتن به کالای ناچیز دنیا باشد) بوی دلانگیز بهشت به مشام وی نخواهد رسید.
[این حدیث را احمد، ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث پیامبر ج تمام علما، دانشمندان، فرزانگان، دانشجویان و دانشپژوهان را به یکی از اصول کلیدی و بنیادی و محوری و اساسی در تحصیل و فراگیری علم و دانش، راهنمایی و ارشاد میکند و آن ضرورت اخلاص و انحصار نیت برای خدا و پرهیز از ریا و تظاهر و کسب جاه و مقام و مال و منال به وسیلهی علم و دانش است.
فرد دانشجو و دانشپژوه، پیوسته باید هدفش را از تحصیل علم، جویاشدن رضایت خدا و تصفیهی آن از شایبههای شخصی یا دنیوی باشد.
وی باید از همان آغاز تحصیل، هدفش آراستهنمودن درون و زینتدادن آن به فضائل اخلاقی و زیور فرزانگی باشد. خواسته نهایی خود را از کسب علم، تقرب به خدا و صعود به جوار ملأ اعلی از فرشتگان و مقربین و ترقّی و پیشرفت و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی و فرهنگی و خداشناسی و خدامحوری قرار دهد. و نباید علم را وسیلهای برای دستیابی به جاه و مال به حساب آورد، یا بوسیلهی آن به مجادله با سفهاء بپردازد و بر دیگران فخر کند، چرا که هدف از تحصیل علوم، تقرب به پیشگاه خداوند ﻷ است، نه دستیابی به ریاست و افتخار بر دیگران و مجادله و ستیزه با مردمان.
و نیز فرد دانشجو باید پیش از هرچیز نفس خود را از اخلاق پست و خویهای نکوهیده، پاک و تصفیه نماید، چرا که کسب علم و دانش و معرفت و حکمت زمانی امکانپذیر است که قلب از تمام ناپاکیهای اخلاقی و آلودگیهای درونی و نیتهای نفسانی و شایبههای شخصی و دنیوی پاک شود.
بنابراین بر تمام دانشجویان و دانشپژوهان لازم است که اگر بدنبال علم و دانش میروند آن را از شایبهها و امیال و آرزوهای زودگذر نفس و موانع راه، اعم از سرمایه، شهوت، مقام، مال، شهرت، کسب منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، گریز از ملامت و سرزنش، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف با بزرگان، شفایافتن از عقده و کینههای پوشیده، مجادله با کم خردان، رقابت ناسالم با دانشمندان و جلب توجه تودههای مردم بهسوی خود و علل و خواستههای شخصی و حیوانی و دنیوی دیگر پیراسته کند و هدفش را از کسب علم و دانش فقط منحصر برای خدا کند و انگیزههای دینی خویش را بر انگیزههای نفسانی غالب و چیره کند و گامهای اخروی را بر گامهای دنیویاش پیروز گرداند و خواستههای خدا را برخواستههای مردم ترجیح دهد.
امام محمد غزالی ـ رحمة الله علیه ـ میگوید: «ارباب قلوب، با بصیرت ایمان وانوار قرآن دریافتهاند که وصول به سعادت جز با علم و عبادت مسیر نیست، همهی مردم جز عالمان و همهی عالمان جز عاملان و همهی عاملان جز مخلصان در معرض هلاکت هستند، مخلصان نیز در معرض خطر بزرگی قرار دارند. عمل بینیّت، عنا و نیت بدون اخلاص، ریا. و ریا نیز مساوی نفاق و معصیت است و اخلاص بدون تحقیق و صداقت، پوچ است و هر عملی که با ارادت غیر خدا، آلوده باشد، پوچ و محکوم به شکست است و خداوند در حق آن میفرماید:
﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا٢٣﴾ [الفرقان: 23].
«ما به سراغ تمام اعمالی که آنان انجام دادهاند، میرویم و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا میسازیم و ایشان را از اجر و پاداش آن محروم میکنیم»([35]).
در آخر لازم میدانم به تمام دانشمندان و فرزانگان اسلامی و همهی دانشپژوهان و دانشجویان علوم دینی و آنانی که برای پیروزی اسلام و مسلمین در عرصههای مختلف زندگی، اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی واجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی و... کار میکنند و زحمت میکشند، تأکید کنم که انگیزهها و اهداف خویش را در کسب و فراگیری علم و دانش، با صداقت و اخلاص، مورد تحلیل و بررسی قرار دهند و با نفس خود و خدای خود، دروغ نگویند و از فتنههای مقامپرستی، خودنمایی، شهرت، مال، مقام، موقعیت اجتماعی، و کسب ستایش مردم، خویشتن را دور کنند.
228 - [31] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " نضر الله عبداً سمع مقالتی فحفظها ووعاها وأدّاها؛ فرب حامل فقه غیر فقیه، ورب حامل فقه إلى من هو أفقه منه. ثلاث لا یغل علیهن قلب مسلم: إخلاص العمل لله، والنصیحة للمسلمین، ولزوم جماعتهم، فإن دعوتهم تحیط من ورائهم ". رواه الشافعی والبیهقی فی المدخل([36]).
228- (31) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج (در زمان خویش، مسلمانان را به حفظ و حراست احادیث خود، تشویق و ترغیب میکرد و آنها را به نشر و تبلیغ آن تحریک و تهییج مینمود و) میفرمود: خداوند ﻷ، بندهای را شادمان و شاداب و خندهرو و روسفید سازد که گفتهی مرا (احادیث مرا) میشنود و آن را حفظ میکند و به خاطر میسپارد و آن را همانسان که شنیده است (بیتحریف و کم و کاست) به دیگران میرساند.
و چه بسا کسیکه حافظ و حامل دانش و دانایی است و خود عمیق و دانا نیست (یعنی حملکنندگان دانش هستند ولی خود دانشمند نیستند). و چه بسیارند دانشمندانی که گوهر علم و دانش را بهسوی داناتر و دانشمندتر از خود حمل میکنند و به وی میرسانند.
سه چیز است که قلب انسان مسلمان و حقگرا، درباره آنها خیانت نمیورزد و ناراستی نمیکند (بلکه پیوسته به این سه چیز متصف و آراسته است):
1- جویا شدن رضایت خدا در عمل (و تصفیهی آن از شایبههای شخصی و دنیوی و امیال و آرزوهای زودگذر نفسی از سرمایه، شهوت، مقام، مال، شهرت، کسب منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف با بزرگان و امراض پنهانی و درونی، شفا یافتن از عقده و کینههای پوشیده، استجابه حسادتها و علل و خواستههای غیر الهی دیگر).
2- نصیحت و خیرخواهی برای مسلمانان (به این معنی که با آنها در راستای حق همکاری میکند، آنها را مورد آزار و اذیت قرار ندهد، با نرمش و ملایمت به امر و نهی و یادآوری آنها بپردازد، آنها را به مصالح دنیوی و اخروی راهنمایی کند، از اذیت و آزار آنها خودداری نماید، آنها را از چنگال بیماریهای بیسوادی، بیدینی، فقر، فساد اخلاقی، ستم، تبعیض، رهایی بخشد، به آنها ظلم نکند، آنها را خوار و رسوا نسازد و پیوسته در مصلحت برادر مسلمانش، چه مالی یا علمی، یا اخلاقی بکوشد و در رفع مشکلات آنها، یاری نیازمندان، یافتن کار برای بیکاران، دفاع از ستمدیدگان، مداوای بیماران، تعلیم جاهلان، ارشاد ناآگاهان، در حد وسع و توان خویش بکوشد).
3- و متمسکشدن به جماعت مسلمان و تخطی نکردن از جماعت آنان، چراکه دعای مسلمانان همه را احاطه میکند (و به برکت لزوم جماعت آنان، انسان از گزند توطئههای اشرار و بد اندیشان جنّی و انسی به دور خواهد ماند و در پرتگاه مخوف و وحشتناک هلاکت، سقوط نخواهد کرد و در هنگامهی رویدادها و ناگواریها شکست نخواهد خورد، چراکه لزوم جماعت مسلمانان به خوبی قادر است، مانع هلاکت و فنا و ضلالت وگمراهی گردد، چه همیشه احتمال این هست افرادی که دور از جماعت مسلمانان قرار دارند، توسط شیاطین در کمیننشستهی جن و انس در پرتگاه هلاکت سقوط کنند. اما هرگاه همین افراد در بین جمع و جماعت مسلمانان واقع شوند، چون گوسفندی که در میانهی گلهای قرار گیرد و بدین وسیله از حملهی گرگها در امان بماند، در حمایت آنان قرار میگیرند و از گزند توطئههای اشرار و شیطان بدکاره و نفس امّاره به دور خواهند ماند).
[این حدیث را امام شافعی و بیهقی در «المدخل» روایت کردهاند].
229 - [32] ورواه أحمد والترمذی وأبو داود وابن ماجه والدارمی عن زید بن ثابت. إلا أن الترمذی وأبا داود لم یذکرا: " ثلاث لا یغل علیهن ". إلى آخره([37]).
229- (32) امام احمد، ترمذی، ابوداود، ابنماجه و دارمی، این حدیث را از «زید ابن ثابت س» روایت کردهاند. جز اینکه ترمذی و ابوداود، این حدیث را فقط تا «ثلاث لا یغلّ علیهنّ...» روایت نمودهاند].
230 - [33] وعن ابن مسعود قال: سمعت رسول الله ج یقول: " نضر الله امرأً سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه، فرب مبلّغ أوعى له من سامع ". رواه الترمذی وابن ماجه([38]).
230- (33) ابن مسعود س گوید: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: خداوند متعال شاداب و شادمان و خندهرو و روسفید سازد آن کسی را که چیزی (از احادیث) از ما بشنود و آن را همانسان که شنیده (بیتحریف و کم وکاست) به دیگران برساند. و چه بسیارند کسانی که این احادیث به آنها میرسند و از لحاظ قوهی حافظه و ضبطشان بهتر از کسانیاند که در مجلس من شنونده و حاضر بودهاند(و برداشتها و نکتهبرداریهایی از احادیث من میکنند و مفاهیم و مطالبی را از درونشان استخراج میکنند که حتی به ذهن و فکر کسانی که این حدیث را مستقیماً از من شنیدهاند و به آنها رساندهاند، نیز خطور نمیکند. و در حقیقت چه بسیارند، حامل فهم و دانشی که دانشمند نیست ولی این گوهر دانایی و فقاهت را بهسوی داناتر و عالمتر و فرزانهتر و فقیهتر از خود میبرد).
[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند].
231 - [34] ورواه الدارمی عن أبی الدرداء([39]).
231- (34) «دارمی» این حدیث را نیز از ابو داود روایت کرده است.
شرح: مجموع این احادیث سرشار و مملو از بشارت و مژده و نوید است که صحابه ش و دیگر مسلمانان را در مسیر حفظ احادیث، توان و علاقهی بیشتری میبخشد.
رسولخدا ج پیوسته دربارهی نقل و روایت احادیث خویش به آنها سفارش مینمود که سخنان وی را به واسطهی اشخاصی به آیندگان تحویل دهند که دارای فهم زیاد باشند تا بدین وسیله، مفهوم و حقیقت سخن باقی بماند.
و نه بر چند صحابه، که بر همهی آنان وظیفه نهاد و همه مسلمانان را مؤظف نمود که سخنانش را بدون هیچ تغییر و تحریفی و بدون هیچ کم وکاستی، به دیگران برسانند.
پیامبر ج میخواست، از این روزنه، کار تأثیرگذار و مطلوبی را در روند حفظ و حراست سنّت از گزند توطئههای اشرار و بد اندیشان و بدخواهان و دشمنان قرآن و سنت اتّّخاذ کند، به طوری که احادیثی که محدود به چند صحابه بود و فقط عدهی اندکی آنها را میدانستند، بر اساس این فرمان رسولخدا ج، به عدهی بسیاری رسید و دائرهی راویان زیرک، باهوش، با فراست، و با درایت به تدریج گشادهتر شد و در نتیجه احادیث پیامبر ج آنطور که از او شنیده شده بودند، بدون کوچکترین کمی و بیشی و تحریف و تغییری به دیگران میرسید و آنها نیز از قوهی مخلیه و مدرکهی خویش و از توان و استعداد سرشار و پتانسیلهای عجیب و از ظرفیتهای شگرف و از درایت و فراست و هوش و ذکاوت والا و بالای خویش استفاده میکردند و در پرتو رهنمودهای پیامبر ج به گنجینههای تعالیم و آموزههای اسلامی و به اسرار و حقائق علوم نبوی، و به معارف و فنون دینی و اصول و موازین شرعی دست مییافتند و بر اساس نیازهای زمان و همپای مقتضیات زمان، به حل مشکلات و رفع چالشها، دغدغهها و ناهمواریها و نابسانمانیهای فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی میپرداختند.
232 - [35] وعن ابن عباس س قال: قال رسول الله ج: " اتقوا الحدیث عنی إلا ما علمتم، فمن کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار". رواه الترمذی([40]).
232- (35) ابن عباس س گوید: پیامبر ج فرمود: از اینکه به دروغ چیزی را به من نسبت دهید و از قول من دروغ بگوئید، به شدت بترسید و پروا کنید، و فقط احادیثی را از من نقل کنید، که پیرامون صحّت و ثبوت آنها از من، آشنایی و آگاهی دارید.
پس کسیکه از قول من به عمد و دانسته دروغ بگوید و گفتار یا رفتاری را که انجام ندادهام به من نسبت دهد، باید جایگاه و نشیمنگاه خویش را در آتش سوزان دوزخ آماده سازد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
233 - [36] ورواه ابن ماجه عن ابن مسعود وجابر، ولم یذکر: " اتقوا الحدیث عنی إلا ما علمتم([41]).
233- (36) ابن ماجه نیز این حدیث را از «ابن مسعود» س روایت کرده ولی جمله «اتقوا الحدیث عنّی الّا ما علمتم» را در روایتش ذکر نکرده است.
234 - [37] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار ". وفی روایة: " من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوأ مقعده من النار " رواه الترمذی([42]).
234- (37) ابن عباس ب گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به رأی خود (و بدون استدلال و اجتهاد و خودسرانه و از روی هوای نفس و منافع شخصی و اغراض فردی) قرآن را تفسیر و تبیین کند، باید نشیمنگاه خود را در آتش دوزخ آماده سازد.
و در روایتی دیگر چنین وارد شده است: «هر کس بدون علم و از روی جهل و گمراهی و خودبینی و غرور، قرآن را تبیین و تشریح کند، جایگاهش آتش سوزان دوزخ خواهد بود و باید جایگاهش را در آنجا ببیند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
235 - [38] وعن جندب قال: قال رسول الله ج: " من قال فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ ". رواه الترمذی وأبو داود([43]).
235- (38) جُندب س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به رأی و نظر خود (و بدون در نظر گرفتن سخنان علماء و دانشمندان و محدثین و مفسرین و اصول و موازین اسلامی و قوانین صرف و نحو، اصول و لغت و..). از قرآن سخن بگوید و به تشریح آیاتش بپردازد، هرچند (به طور اتفاقی) به صواب و حقیقت برسد، باز هم، خطا و اشتباه کرده است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: قدم نهادن در وادی علم تفسیر که سراسر شرف و سعادت و عزّت و بالندگی است، بس خطرناک و دشوار و سخت و طاقتفرسا میباشد، زیرا که اشتباه تفسیرکردن آیهای از قرآن به معنای نسبت دادن حرفی ناگفته به خداست و چه انحرافی بالاتر از این!
﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [الأعراف: 33]
«و اینکه به دروغ از زبان خدا چیزی را (دربارهی تحلیل و تحریم و غیره) بیان دارید که (صحت و سقم آن را)نمیدانید...»
وقتی از حضرت ابوبکر س پیرامون تفسیر یکی از آیهها پرسیده شد، ایشان در پاسخ فرمود: اگر من در تفسیر آیهی قرآن غیر مراد خدا بگویم، دیگر چه آسمانی بر من سایه میافکند و چه زمینی مراد بر دوش میکشد و به کجا پناه ببرم و چه کاری را بسازم؟!
پس مفسّر قرآن برای فهم قرآن به انواع علوم و معارف مختلف و اهلیت و صلاحیّت در امر تفسیر قرآن نیاز دارد و لازم است آنها در وجود او جمع گردد، تا بتواند به تفسیر قرآن بپردازد و شایستگی این کار را داشته باشد و گر نه مشمول تهدید حدیثی خواهد گشت که میفرماید:
«هر کس تنها از روی رأی و نظر خویش به تفسیر بپردازد باید خود را در آتش دوزخ ببیند».
پس شناخت این علوم و معارف در راستای تفسیر قرآن، برای هر مفسّر لازم است:
1- شناخت زبان عربی و قواعدآن، مانند: علم نحو، صرف، ومشتقات آن.
2- شناخت علوم بلاغه (معانی، بیان و بدیع).
3- شناخت اصول فقه: خاص، عام، مجمل، مفصل و...
4- شناخت اسباب نزول.
5- شناخت ناسخ و منسوخ.
6- شناخت علم قرائت.
7- ایمان کامل و پرهیزگاری و ورع و اخلاص و حقجویی، به علاوه دارابودن یک موهبتی از درک و تنبیه و استنباط و فراست که خداوند متعال به شخص مفسر عطا فرماید.
پس هر تفسیری که با هدف شارع موافق و از جهل و گمراهی و خودبینی و خودمحوری دور باشد و با قواعد فرهنگ لغت عربی از قبیل: قواعد اشتقاق، قواعد معانی، بیان و بدیع، قواعد معنا ومفهوم ترکیبها و کلمات و... همگام باشد و بر اسلوب و روش فهم نصوص قرآن، تکیه کند و از اصول قواعد یاد شدهی بالا، برخوردار باشد، این چنین تفسیری پسندیده و نیکوست.
ولی اگر در تفسیر قرآن، بدون در نظر داشتن اصول اجماعی مسَلَّم و قطعی تفسیر قرآن، و فقط از روی هوای نفسانی و بر اساس رأی محض تفسیر کرده شود، ناجایز خواهد بود، و اگر شخصی اتفاقاً در اینگونه تفسیر، به نتیجهی صحیح و درستی هم برسد، باز هم خطاکار و مقصر است، چراکه او راه نادرستی را در تفسیر قرآن برگزیده و از گذشتگان دانا و از اصول و قواعد مسلّم تفسیری پیروی نکرده است، بلکه از روی رأی و خودسرانه و بر اساس خواهشات ناروای نفسانی، منافع شخصی و اغراض فردی، دست به تفسیر زده است. پس چنین تفسیری نکوهیده و مذموم است، چرا که از هواهای نفسانی سرچشمه میگیرد و بر پایهی جهل و گمراهی استوار است و مفسرش نیز باید، جایگاهش را در آتش دوزخ آماده سازد.
زیرا در واقع اظهار نظر در قرآن کریم، بدون علم و دانشی فراگیر و عمیق از قرآن و سنّت و بدون مهارت و تسلط در علوم اسلامی و شرعی، امکانپذیر نیست.
البته تفسیر به رأی صورتهای مختلفی دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:([44]).
1- هرکس دربارهی متشابهات و مشکلات قرآن چیزی بگوید که در مکتب صحابه ش و تابعان شناخته نشود، مورد خشم خدا قرار خواهد گرفت.
2- هرکس دربارهی قرآن، آن بگوید که بداند حق چیزی دیگر است، باید خود را در آتش دوزخ ببیند.
3- شخصی که اهلیت و شایستگی در باب تفسیر قرآن را ندارد، نباید تنها با اعتماد به رأی خود، شروع به تفسیر کند.
4- به تفسیری که صراحتاً از رسولخدا ج یا صحابه و تابعین ثابت شده، توجه نکند و محض عقل و رأی و نظر خود، دربارهی تفسیر آیات استفاده کند.
5- آیاتی را که تفسیر صریحی از صحابه ش و تابعین دربارهی آنها منقول نیست با زیر پا نهادن اصول زبان و ادب، خود تشریح کند.
6- بدون آن که اهلیّت و لیاقتی برای اجتهاد و استنباط مستقیم احکام و قوانین از قرآن و سنّت را داشته باشد، اقدام به اجتهاد در تفسیر قرآن کند.
7- قرآن کریم را طوری تفسیر کند که عقاید یا احکام اجماعی مسلّم و طیشدهی اسلام مجروح شوند.
8- در جایی که به کارگیری عقل و فکر و رأی و نظر در امر تفسیر جایز است، بدون آنکه دلیل قطعی داشته باشد، رأی شخصی خود را یقیناً درست و آرای دیگر مجتهدین را یقیناً باطل قرار دهد.
9- 9-آیات متشابه قرآن کریم را با جزم و وثوق، تفسیر کند و برآن مصرّ باشد.
تمام این صورتها در تفسیر به رأی، داخل هستند که در احادیث بالا از آنها ممانعت به عمل آمده است.
236 - [39] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " المراء فی القرآن کفر ". رواه أحمد وأبو داود([45]).
236- (39) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: مُراء (جدال و کشمکش) در قرآن، کفر است.
[این حدیث را احمد، و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: برخی از دانشمندان «مُراء» را به معنای «شک و تردید درقرآن» معنی کردهاند. اینطور که اگر فردی در اینکه، قرآن کلام خداست، شک و تردید داشته و نسبت به این قضیه دو دل و متردد باشد، کافر است.
پس این گروه، این حدیث را چنین ترجمه میکنند: «شک و تردید داشتن در اینکه قرآن کلام خداست، کفر است.
ولی برخی دیگر از علماء «مُراء» را به معنای اختلاف و کشمکش و ستیزه و جدال در آیات قرآن، ترجمه کردهاند، اینطور که در متشابهات قرآن و در موضوعات دقیق و علمی پیچیدهی قرآنی، آیاتی از قرآن را در رد آیاتی دیگر به کار ببرند، حال آنکه آیات قرآن مؤیّد همدیگراند و هیچ تعارضی در این بین وجود ندارد.
خداوندY میفرماید:
﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا﴾ [النساء: 82].
«اگر قرآن از جانب غیر الله میبود، در آن اختلافات زیادی را مییافتید».
البته باید دانست که چنین برخوردهای ناصحیحی با آیات، اغلب وقتی پیش میآید که متشابهات را که خود به خود معنای گوناگون و متعارض دارند، به محکمات که اصل و اساس کتاب آسمانی هستند، ارجاع ندهند، چراکه بحث راجع به متشابهات و مسائل دقیق و پیچیدهی قرآنی به تنهایی نزاع برانگیز است.
و اگر تکیه بر محکمات قرآن، اصل و اساس قرار نگیرد، باب اختلاف و جدال همیشه گشوده خواهد بود و عاقبت موجبات گمراهی و فلاکت مردمان را فراهم خواهد آورد.
از این رو، پیامبر ج حتی از قرائت قرآن، در صورتی که به اختلاف بینجامد، نهی فرموده است و میفرماید:
«قرآن بخوانید، مادام که برآن اتفاقنظر دارید، اما چون در آن به اختلاف افتادید، رهایش کنید. یعنی متفرق شوید و اختلاف را واگذارید تا مبادا به شر و فساد کشیده شود». [بخاری]
بنابراین چنانکه اگر اختلافی در نحوهی قرائت (قرائت سبعه) رُخ دهد، باید متفرق گردند و هرکدام به قرائت خویش ادامه دهند و پیرامون آن، اختلاف و بگومگو و ستیزه و جدال نکنند، چرا که عاقبت و فرجام چنین کاری، عاقبت گمراهی و ضلالت، کفر و زندقه و هلاکت و نابودی است.
237 - [40] وعن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده قال: سمع النبی ج قوماً یتدارؤون فی القرآن، فقال: " إنما هلک من کان قبلکم بهذا: ضربوا کتاب الله بعضه ببعض، وإنما نزل کتاب الله یصدق بعضه بعضاً، فلا تکذبوا بعضه ببعض، فما علمتم منه فقولوا، وما جهلتم فکلوه إلى عالمه ". رواه أحمد وابن ماجه([46]).
237- (40) عمرو بن شعیب و او از پدرش و او نیز از جدّش(عبدالله بن عمرو بن العاص ب) روایت کرده که گفت:پیامبر ج صدای گروهی از اصحاب ش را شنید که به بحث و مجادله و کشمکش و ستیز، پیرامون آیات قرآن، مشغول بودند (وآیاتی از قرآن را در ردّ آیاتی دیگر از آن به کار میبردند). چون پیامبر ج این صحنه را مشاهده کرد، خطاب به آنان فرمود: پیشینیان (واقوام و ملل گذشته) نیز با همین کار، به هلاکت و نابودی دچار شدند.
آنان آیاتی از کتاب آسمانی خویش را در رد و انکار بخشهای دیگری از آن به کار میگرفتند، در حالی که تمامی قسمتها و بخشهای کتاب خدا باهم هماهنگی دارند. و مؤید و تأکیدکنندهی همدیگراند.
پس شما نیز بسان آنها هرگز به آن کار دست نیازید و آیاتی از قرآن را در رد و انکار آیاتی دیگر ازآن به کار نبرید. بلکه هر آنچه را از آن میدانید، بر زبان آورید و آنچه را نسبت بدان جاهل و نادان و بیخبرید، به دانشمندان و متخصصان علوم قرآنی و معارف اسلامی واگذارید.
[این حدیث را احمد و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: در حقیقت زشتترین و منفورترین حالت مخاصمه و جدال، وقتی است که بر سر قرآن رُخ دهد. امروزه نیز در جهان اسلام، متأسفانه کسانی یافت میشوند که هیچ همّ و غمّی به جز مجادله و مخاصمه دربارهی مسائل پیچیدهی عقیدتی و کلامی و آیات قرآنی ندارند. آنان پیوسته آیاتی از قرآن را در رد و انکار آیاتی دیگر از آن، به کار میبرند، غافل از اینکه تمامی بخشها و قسمتهای کتاب خدا، باهم هماهنگی و سازگاری دارند و همه، مؤید و تأکیدکنندهی همدیگراند.
خداوند ﻷ، قرآن را برای فیصلهدادن به اختلافاتی که در میان مردمان بر پا بود، فروفرستاده است، چنانچه نقل شده که:
حضرت علی س از پیامبر ج پرسید: ای رسولخدا ج! راه رستگاری و خلاص از شرّ فتنههای ویرانگر و وحشتناک چیست؟
پیامبر ج فرمود: درمان فتنه، با مراجعه به کتاب خدا (قرآن) امکان دارد که شما را از گذشته و آینده با خبر میسازد، داور میان شماست، جداکنندهی حق و باطل است وهر جبّاری که آن را رها نماید، خدا او را شکست میدهد و هرکس هدایت را در غیر آن جوید، خداوند گمراهش میکند.
قرآن، ریسمان محکم الهی است و نور ساطع و لمعان است. بیانات آن، با حکمت و فرزانگی همراه است، صراط و شاهراه مستقیم و راست است، تمسک به آن، باعث میشود هوای نفسانی، ما را مغلوب نکند واندیشهها و تفکرات، ما را به گمان باطل نیندازد، عالمان و دانشمندان از آن سیر نمیگردند و پارسایان از آن خسته نمیشوند...
هرکه بدان تکلّم کند، صادق است و هرکه بدان حکم و قضاوت نماید، عادل است و کسی بدان عمل کند، مأجور است و هرکه بدان مردمان را دعوت بهسوی خدا کند، به راه راست، هدایت مییابد. [ترمذی]
پس با این وجود اگر قرآن، همین مرجع حل اختلافات و کشمکشها، خود باعث و زمینهی اختلاف و جدال شود، چه معیاری برای رفع اختلافات خواهد ماند که مردم برآن تکیه و اعتماد کنند؟!
راز خشم و عصبانیّت پیامبر ج از دست کسانی که دربارهی قرآن اختلاف میکردند و آیاتی از قرآن را در رد و انکارآیاتی دیگر از آن به کار میبستند، در همین نکته، نهفته بوده است.
پس برای مسلمانان نیز لازم است، تا از اختلاف و کشمکش و جدال و ستیز، پیرامون آیات متشابه قرآن بپرهیزند، تا بسان گذشتگان و اقوام و ملل گذشته در دام کفر و زندقه و بدعت و نوآوری در دین نیفتند، که فرجام چنین کاری نیز، جز هلاکت و نابودی و فلاکت و بدبختی در دنیا و آخرت نخواهد بود.
238 - [41] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " أنزل القرآن على سبعة أحرف، لکل آیة منها ظهر وبطن، ولکل حد مطلع ". رواه فی شرح السنة([47]).
238- (41) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: قرآن بر هفت حرف (= هفت نوع قرائت) نازل گردیده است.
و هر آیهای از قرآن، از ظاهر و باطنی برخوردار است. و هر حد و مرزی از خود مطلعی دارد.
[این حدیث را نویسنده مصابیح، در «شرح السنة» روایت کرده است].
شرح:
«نزول قرآن با قرائتهای هفتگانه»:
حدیث حروف هفتگانه از حیث تبیین و تفسیر، حدیثی است بحث برانگیز، و بدون تردید از مشکلترین مباحث علوم قرآن به شمار میآید، به نحوی که علما و دانشوران اسلامی برای تطبیق آن با واقعیتهای عینی، در حدود سیوپنج، تا چهل تفسیر و تأویل ارائه دادهاند.
در اینجا نیز، ما به برخی از آرای نزدیک به حق و حقیقت اشاره خواهیم کرد:
1- جمعی از دانشمندان میگویند: مراد از «سبعة احرف»: هفت گویش یا لهجه از گویشهای زبان عرب است. و این هفت گویش یا لهجه، عبارتند از: گویشهای؛ قریش، هُذیل، ثقیف، هوزان، کنانه، تمیم و یمن.
2- جمعی دیگر از دانشمندان، حروف هفتگانه را به معنای: «امر، نهی، حلال، حرام، مواعظ، مثال، احتجاج» و برخی به معنای: «محکم، متشابه، ناسخ ومنسوخ، خصوص و عموم و قصص» و برخی به معنای: «مطلق و مقید، عام، خاص، نص، مؤول، ناسخ و منسوخ واستثناء» تفسیر کردهاند.
3- عدهای دیگر از علماء میگویند: هدف از حروف هفتگانه، هفتگونه از کلمات مترادف است که در لفظ مختلف و در معنا، یکسان میباشد. یعنی حروف را به معنای کلمات مترادفِ همدیگر، تفسیر کردهاند. مانند: هَلمّ، اَقبِل، تَعال، عَجّل، اسرع، قَصدی، نَحوی، مجموعاً این هفت واژه به معنای رویآوردن و مشترک معنوی هستند.
4- برخی دیگر از علماء نیز گفتهاند: مراد از «سبعة احرف» اختلاف در هفت مورد زیر است:
الف) اختلاف در مفرد، تثنیه، جمع، مذکر و مؤنث بودن اسمها.
ب) اختلاف در صرف افعال ماضی، مضارع و امر.
ج) اختلاف در حرکات و اعرابگذاری.
د) اختلاف در کم و زیاد بودن حروف واژه.
هـ) اختلاف در تقدیم و تأخیر واژه.
و) اختلاف در ابدال حروف.
ز) اختلاف در گویش و لهجهها، مانند: فتحه، اماله، ترقیق، تفخیم، اظهار، ادغام و غیره.
و در حقیقت بهترین و نزدیکترین سخن به حقیقت، همین مذهب و مکتب آخراست که عدهی زیادی از علماء و دانشمندان اسلامی و طلایهداران و پیشقراولان عرصهی علوم و معارف قرآنی، نیز آن را برگزیدهاند.
«لِکل آیة منها ظهرٌ وبطنٌ»: پیرامون تشریح وتفسیر این بخش از حدیث، علماء و دانشمندان، تفاسیر و تأویلهای گوناگونی را ارائه دادهاند که در اینجا به بهترین آنها اشاره میکنیم:
1- برخی از علماء گفتهاند: مراد از ظاهر قرآن، همان الفاظ و واژههای قرآنی و هدف از «باطن» تأویل و تفسیر آن است.
2- برخی دیگر از علماء نیز میگویند: مراد از«ظاهر» همان معانی آشکار و واضح آیات قرآن است و مراد از «باطن» اسرار و رموزی است که خداوند ﻷ به ارباب حقائق و مردان بادرایت و بافراست و طلایهداران عرصهی علم و فقاهت و اخلاص و صداقت، عنایت میفرماید.
3- و عدهی دیگری از علماء بر این باورند که مراد از «ظاهر و باطن» این است که خداوند ﻷ داستانهایی را پیرامون اقوام و ملل گذشته و فرجام آنها بیان میکند که ظاهرش خبر از نابودی و هلاکت آنان است، ولی نهانش اندرز و موعظه و هشدار دیگران است، تا مانند آنان رفتار نکنند، که مبادا گرفتار عذابی چون عذاب آنان گردند([48]).
و هدف از «حد» همان حدود ومرزهای خدا، یعنی احکام و مسائل الهی از حلال و حرام است و هدف از «مطلع» همان بشارتها و هشدارهایی است که بر انجام کارهای حلال و نیک و حرام و زشت، مرتّب میگردد.
و معنای حدیث چنین میشود که «هر حد و مرزی (از احکام و مسائل الهی) با سرآغاز و مطلعی (از انذار و تبشیر) همراه است.
وابن عباس س نیز میگوید:
«أن القرآن ذوشجون وفنون وظهور وبطون لا تنقضی عجائبه ولا تُبلغ غایتُه، فمن اوغل فیه برفق نجا، ومن اوغل فیه بعنفٍ هوی، اخبار وامثال وحرام وحلال وناسخ ومنسوخ ومحکم ومتشابه وظهر وبطن، فظهره التلاوة وبطنه التأویل، فجالسوا به العلماء وجانبوا به السفهاء»([49]).
«همانا قرآن دارای شاخهها و فروع گوناگون و دانشهای ظاهر و باطن و چیزهای شگفتانگیز لایتناهی و بیحد و حصراست. هرکس با نرمی به حقیقت عمق آن دست یافت، رستگار و کامیاب میشود و هرکس با خشونت و سنگدلی آنرا یافت گمراه خواهد شد.
براستی قرآن دارای اخبار پیشینیان، ضربالمثل، حلال وحرام، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، و ظاهر و باطن است که ظاهرش تلاوت و باطنش تأویل و تفسیر و تبیین به شمار میآید. پس برای دریافت حقائق و معارف و اسرار و رموزآن با علما و دانشمندان مجالست کنید و از بیخردان و نادانان دوری گزینید».
پس دانستیم که خداوند ﻷ، حقیقت مفاهیم، رموز، نکتهها، معارف، اسرار، ریزهکاریها و دقایق و شگفتیهای بیپایان و بیحد و حصر کلام خویش را فقط نصیب پارسایان و زاهدان و طلایهداران عرصهی حکمت و معرفت و اخلاص و صداقت و عرفان و ایمان میکند و آنها را از این چشمهی فیضان و جوشان معرفت و فقاهت و حکمت و فرزانگی سیراب میگرداند.
239 - [42] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو سنة قائمة، أو فریضة عادلة. وما کان سوى ذلک فهو فضل ". رواه أبو داود وابن ماجه([50]).
239- (42) عبدالله بن عمرو ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: علم و دانش در شناخت سه چیز خلاصه میشود: آیه محکمه، سنّت قائم و استوار و فریضهی عادله، و آنچه غیر از اینهاست، علم و دانشی اضافه و افزون برآن سه چیز میباشد.
[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: رسول گرانقدر اسلام ج، در این حدیث شریف، علم و فرزانگی را در شناخت سه چیز که در حقیقت جزء اصول و موازین علوم دینی و معارف اسلامی به شمار میآیند، خلاصه کرده میفرماید: علم و دانش در سه چیز خلاصه میشود:
1- شناخت آیات محکمات: و آیات محکم، آیاتی هستند که معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید مشکلات و مجملات، و مبهمات و پیچیدگیها به شمار میآیند؛ که متقن و واضح و روشن و شفافاند و همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند، چرا که معانی روشنی دارند و از احتمالات مختلف و از مفاهیم و معانی گوناگون و متعارض نیز عاری هستند.
2- سنّت صحیح و استوار: یعنی شناخت احادیث صحیح و ثابت که مورد اعتماد و استناد و استدلال و احتجاج قاطبهی علما و دانشمندان اسلامی هستند.
3- شناخت «فریضهی عادله»: مراد احکام و مسائلی است که به طریق اجماع و یا قیاس، از میان اصول و موازین قرآن و سنّت استنباط و استخراج میگردند.
و در حقیقت این حدیث، اشارهای کلّی به اصول چهارگانهی شریعت مقدس اسلام دارد که: از «آیهی محکمه»، قرآن، و از «سنت قائمه» حدیث، واز«فریضهی عادله» اجماع و قیاس، را میتوان برداشت کرد. چرا که در واقع، مجموعهی قوانینی که از کلیهی اعمال و ابعاد، مسائل شرعی را تحت الشعاع خویش قرار دادهاند، برگرفته شده از قرآن و سنّت هستند حتی دو اصل دیگر، یعنی اجماع و قیاس، نیز به نوعی، ریشه در این دو اصل اصیل و جاودانه دارند.
240 - [43] وعن عوف بن مالک الأشجعی قال: قال رسول الله ج: " لا یقص إلا أمیر أو مأمور أو مختال ". رواه أبو داود([51]).
240- (43) عوف بن مالک اشجعی س گوید: پیامبر ج فرمود: به جز این سه نفر، دیگر کسی به سخنوری و خطابه و موعظه و نصیحت نمیپردازد:
یکی، امیر و حاکم، دیگری، مأمور (آنکه از طرف حاکم یا عالم، مأمور به تبلیغ و دعوت و موعظه و نصیحت باشد). و سومی، انسان مغرور و متکبر (که از روی خودخواهی و خودمحوری و براساس جاهطلبی و تظاهر، به سخنوری و موعظه و اندرز مردان بپردازد).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
241 - [44] ورواه الدارمی عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده، وفی روایته: " أو مراء " بدل " أو مختال([52]).
241- (44) و دارمی نیز این حدیث را از «عمر بن شعیب» و او نیز از پدرش و او نیز از طریق جدش، روایت کرده و به جای «اَو مختالٍ»، «اَو مُراء» ذکر کرده است.
«مُراء»: همان فرد ریاکار و متظاهر است که بخاطر تظاهر و خودنمایی و ریا و سمعه، به ایراد خطابه و سخنوری میپردازد و غالباً سخنانش را بر اساس تهییج و تحریک، مرتّب میکند نه تحقیق و تنویر افکار عمومی.
خلاصه اینکه، مراد از این حدیث این است که غالباً این سه نفر به ایراد خطابه و سخنوری و موعظه و نصیحت مردم میپردازند، و هر کدام از آنها، هدفی در ورای این کارشان دنبال میکنند.
242 - [45] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من أفتی بغیر علم کان إثمه على من أفتاه، ومن أشار على أخیه بأمر یعلم أن الرشد فی غیره فقد خانه ". رواه أبو داود([53]).
242- (45) ابو هریره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه بدون سرمایهی علمی و فکری و حکمت و فرزانگی فتوا دهد، رهاورد گناهآلود آن به گردن اوست.
و کسیکه برادرش را به کاری راه نماید و بداند که راه رشد و رستگاری و فلاح و بالندگی وی در غیر آن کار است، در حقیقت به او خیانت ورزیده است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در حقیقت فتوادادن در مسائل و احکام شرعی، به معنای امضاء از طرف پروردگار متعال است، پس وای بر کسانی که که در امضاء از سوی خدای یکتا و قهّار، اشتباه کنند و به دروغ و اشتباه و بر اساس منافع شخصی و اغراض فردی و از روی جهالت و بیخردی و بر مبنای ذهن ناقص وعلم قاصر خویش بر خداوند ﻷ دروغ ببندد.
خداوند ﻷ در اینباره میفرماید:
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ١١٦﴾ [النحل: 116].
«به خاطر چیزی که تنها از مغز شما تراوش کرده و پشتوانهای از وحی آسمانها و دلیل عقلانی ندارد و بر زبان شما میرود، به دروغ نگویید: این حلال است وآن حرام. و در نتیجه بر خدا دروغ بندید.کسانی که بر خدا دروغ میبندند، رستگار نمیگردند».
از اینرو، صحابه رسولخدا ج، پیوسته بر اساس پرهیزگاری وترس از خدا، فتوادادن را به یکدیگر ارجاع میدادند، حتی از امام مالک نقل شده که از وی چهل مسئله پرسیدند، او فقط به هشت مسئله پاسخ قطعی داد و در مورد سیودو مورد دیگر گفت: نمیدانم. پرسشگر با تعجب گفت: امام مالک نمیداند؟ امام مالک به او گفت: آری نمیدانم، برو به مردم نیز بگو که مالک چیزی نمیداند.
دکتر عایضالقرنی، پیرامون جایگاه خطیر فتوا میگوید: «امروزه فتوای شرعی به مزایده گذاشته شده است، افراد زیادی دیده میشوند که با کمترین سرمایهی علمی و دانش شرعی، بدون تأمل و پرهیزگاری، دربارهی مسائل عمومی بزرگ، فتوا میدهند، حتی با شش نفر دانشآموز و دانشجو، تنها خود را گروه رستگار و فرقهی ناجیه، تصور میکنند و دیگران را گمراه، مرتد، دروغگو و گناهکار میدانند.
از نظرآنان، دولتمردان،کافر؛ نویسندگان، زندیق؛ شاعران، فاجر؛ عالمان، درباری؛ دعوتگران، فریبکار؛ کارمندان، ستمگر و بازرگانان، خیانتکار هستند.
و همچون «ابوحمزه خارجی» عمل میکنند که روزی به رفیق خود گفت: کسی جز من و تو به بهشت راه نمییابد. رفیقش گفت: سبحان الله، بهشتی که پهنایش به وسعت آسمان و زمین است، فقط دو نفر به آن راه مییابند؟! این بهشت مال تو باشد من نمیخواهم، به یقین این بهشت، آن بهشتی نیست که خداوند به بندگانش وعده داده است. در حدیث آمده است:
«اجرءوکم علی الفتیا، اجرءوکم علی النّار». «جسورترین شما بر فتوا کسی است که به ورود در آتش دوزخ دلیرتر و بیباکتر باشد...»
وی در ادامه میگوید: «امروزه پایگاههای اینترنتی و شبکههای ماهوارهای وجود دارد که ازآنها مفتیهای بیشماری که صلاحیّت فتوا ندارند، به صدور فتوا، اقدام میکنند، که آنها نه از قوت استحضار و حافظه و فهم درست برخوردارند و نه از اهداف شریعت، چیزی میدانند و نه از شناخت واقعیت، بهرهای دارند، با وجود این فتواهای نامناسب وسؤال برانگیز و ضد و نقیض، صادر میکنند، یکی در پاسخ به هر پرسشی میگوید: «اشکالی ندارد، باکی نیست». دیگری میگوید: «گمان میکنم، والله اعلم، به ظاهر، به نظر میرسد، احتیاط واجب وکلماتی از این قبیل که نشانهی نقض و ضعف علمی و سطحینگری است».
امّت اسلامی چگونه میتواند دین و دنیای خود را به دست مفتیهایی بسپارد که برای طلب دانش زحمتی، متحمّل نشدهاند و از رسوخ علمی و فهم دلایل و تفقّه در دین بیبهرهاند؟ چگونه میتوان آیندهی فرزندان خود و سرنوشت امت اسلام را به دست کسانی بسپاریم که بیمحابا در مورد مسائل و احکامی که علمای بزرگ دربارهی آنها توقف کردهاند، فتوا صادر میکنند، مسائلی که اگر در زمان حضرت عمر س، پدید میآمد تمام اهل بدر را را برای رایزنی و دستیابی به راهحل و پاسخ آنها گردهم میآورد.
چه وقت در جهان اسلام و حتی در سطح جهان، مرکز یا اتحادیّهای برای صدور فتوا و هماهنگی در آن، شکل میگیرد که هم به امکانات لازم، مجهّز باشد و هم علمای راسخ در علم و توانمند، در رأس آن قرار داشته باشند و فتواها توسط مترجمین به زبانهای زندهی دنیا، ترجمه شود و از طریق شبکههای ماهوارهای وبا خطهای تلفن، شبانهروزی در اختیار امّت اسلام قرار گیرد تا از آن اطلاع یابند!([54]).
«ومَن اَشار علی اخیه...»: در بخش دوم حدیث، پیامبر ج موضوع دیگری را به تصویر میکشد و آن اینکه: اگر کسی برادر مسلمانش را به کاری راهنمایی و ارشاد کند و بداند که راه رشد و رستگاری و فلاح و بالندگی وی در غیر آن کار است، در حقیقت به او خیانت ورزیده است.
چرا که در حقیقت، مُستشار(کسی که با او مشورت شود) امانتدار است و این حقیقتی است که پیامبر ج در حدیثی دیگر، بدان اشاره میکند، آنجا که میفرماید:
«المُستشارمؤتَمن».«کسی که با او مشورت شود، امانتدار است».
بنابراین مستشار برای کسیکه با او مشورت و رایزنی میکند، امین و خیرخواه است و اگر رازش را افشاء کرد، یا نظر درستی ابراز نکرد و یا خالصانه، دلسوزانه و با حس عدالت خواهی و خیرخواهی، نصیحت نکرد، به او خیانت کرده است.
و برای مسلمانان نیز لازم است که سرّشان را به کسی بگویند که نگهداری میکند و با کسانی مشورت و رایزنی نمایند که در کارها خبرهاند و دارای فکری باز و قلبی پاک و ایمانی خالص و روحی صافاند، چون چنین افرادی، امیدی به خیرشان و انتفاع و بهرهبرداری از نظر و مشورتشان است.
243 - [46] وعن معاویة قال: إن النبی ج نهى عن الأغلوطات. رواه أبو داود([55]).
243- (46) معاویه س گوید: پیامبراکرم ج از اغلوطات منع فرموده است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «اغلوطات» جمع «اغلوطه» و به معنای: سؤالات مغلطهای و اشتباهآمیزی است که به قصد ایرادگیری، و روکم کنی و استهزاء و تمسخر و به اشتباه انداختن شخصی مورد سؤال، طرح گردد.
پس کسانی که به خاطر جدل و کشمکش و خود نمایی و تظاهر، یا اظهار فضل و علم، یا به منظور آزمودن مفتی و کوبیدن وی، یا واردشدن به مباحثی که آگاهی و اطلاع از آنها ندارند، یا برانگیختن کینهها و فتنهها میان مردم، سؤالاتی شبیه به چیستان و معمّا، طرح میکنند، در حقیقت در دام اغلوطاتی افتادهاند که پیامبر ج از آنها منع فرموده است.
در واقع، در نظر اسلام، چنین سؤالاتی، یا بهتر بگوئیم، چنین چیستانها و معمّاهایی از هیچ ارزش و اعتباری برخوردار نیستند، زیرا چنین سؤالاتی نه تنها سودمند نیستند، بلکه زیانبار، ویرانگر، و تفرقهانداز نیز میباشند، که پرداختن به چنین معماهایی فقط پیشهی بیکاران و فتنهگران میباشد.
پس در اسلام سؤالهای نا بهجا، غیرمنطقی، غیرآموزنده و غیرسازنده، و بهانهگیریها و لجاجتهایی که غالباً سبب مشوششدن اذهان مردم و موجب مزاحمت شخص عالم و مفتی و پراکندگی رشتهی سخن و برنامهی او میگردد، و طرح چیستان و معماهای عجیب و غریب، به نام چیستانهای شرعی، جایز نیست، چرا که قطعاً چنین چیستانها و معماهایی نه تنها سودمند نیستند، بلکه زیانبار نیز میباشند و ویرانگراند، نه سازنده و تفرقه اندازند، نه وحدتبخش.
244 - [47] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " تعلموا الفرائض والقرآن وعلموا الناس فإنی مقبوض ". رواه الترمذی([56]).
244- (47) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: فرائض (اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای تابناک و تعالیبخش الهی) و قرآن را فراگیرید و آنها را به مردمان بیاموزید، چرا که به زودی من از میانتان خواهم رفت (واین چیزهای گرانبها را در میان شما مینهم که با وجود آنها هرگز به بیراهه نخواهید رفت. پس دستورات خدا و کلام او را فرا گیرید و آنها را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهید و سرلوحهی زندگیتان بگردانید و مردم را نیز به اجرای آنها فرا خوانید تا به خیر دنیا و آخرت دست یابید).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
245 - [48] وعن أبی الدرداء قال: کنا مع رسول الله ج فشخص ببصره إلى السماء ثم قال: " هذا أوان یختلس فیه العلم من الناس، حتى لا یقدروا منه على شیء ". رواه الترمذی([57]).
245- (48) ابودرداء س گوید: ما (جمعی از صحابه ش) با رسولخدا ج بودیم که ناگاه ایشان، نگاهی (انتظارآمیز) بهسوی آسمان (مرکز و کانون نزول وحی) نمود (گویا که بر ایشان وحی میخواست فرود آید) آنگاه فرمود: اکنون وقت آن است که علم (وحی) از مردم گرفته شود (و با مُردن من، علم وحی از میان برود) آن طور که مردمان بر هیچ چیز از آن قادر نیستند (و توان و استطاعت ارجاع آن را ندارند).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: این حدیث به فرا رسیدن اجل رسولخدا ج و بر چیدهشدن علم وحی اشاره دارد. و چون پیامبر ج نگاهی بهسوی آسمان (کانون نزول وحی و تشریع) انداخت، خبر مرگ وی به او داده شد، از اینرو، یارانش را در جریان این امر قرار داد. و این خود دلیل بر آن است که کار ابلاغ دعوت و نزول وحی و تشریع به اتمام رسیده است و این نیز خود اقتضا میکند که پیامآور حق، از این دنیا رخت سفر بندد، و با رحلت جانسوز پیامبر ج نیز، دروازهی پرخیر و برکت وحی و تشریع و حکمت و فرزانگی بسته خواهد شد. و مردمان نیز در برابر این کار خداوند، هیچ اختیاری از خود ندارند، چرا که پروردگار متعال هرچه را بخواهد خلق میکند وهر چه را بخواهد بر میگزیند تمام خزائن رحمت در دست اوست و هرکس را لایق ببیند، مشمول آن میسازد و هر کجا حکمتش تقاضا کند، درهای آن را میگشاید و اگر جملهی جهانیان دست به دست هم بدهند، تا دری را که او گشوده است ببندند، یا دری را که او بسته، بگشایند، هرگز قادر نخواهند بود، چرا که اختیار آفرینش با اوست، اختیار ارسال پیامبران، انزال وحی و تشریع به دست و ارادهی اوست.
و خلاصه، اختیار همه چیز و همه کس، وابسته و بستگی به مشیّت و ارادهی ذات پاک او دارد، بنابراین نه از مردم کاری ساخته است و نه حتی از فرشتگان و جنیّات و غیره، مگر به اجازهی او. و در واقع خداوند ﻷ، هم صاحب اختیار در امور تکوینی است و هم تشریعی و هردو از مقام خالقیّت او سرچشمه میگیرد.
246 - [49] وعن أبی هریرة روایة: " یوشک أن یضرب الناس أکباد الإبل یطلبون العلم، فلا یجدون أحداً أعلم من عالم المدینة ". رواه الترمذی فی جامعه. قال ابن عیینه: إنه مالک بن أنس، ومثله عن عبد الرزاق، قال إسحق بن موسى: وسمعت ابن عیینه أنه قال: هو العُمری الزاهد واسمه عبد العزیز بن عبد الله([58]).
246- (49) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: به زودی مردمانی از اطراف و اکناف مختلف زمین برای تفقه در دین و فراگیری علم و دانش، بهسوی سرزمینهای اسلامی آهنگ سفر خواهند نمود و (پس از تحقیق و بررسی زیاد) کسی را داناتر و فرزانهتر از عالم مدینه منوره نخواهند یافت.
[این حدیث راترمذی در «جامع الترمذی» روایت کرده و این را نیز قید کرده که «ابنعینیه» گفته است: مراد از این عالم، «مالک بن انس» میباشد. عبدالرزاق (که یکی از طلایهداران عرصهی روایت و حدیث میباشد) نیز قائل به این سخن است].
ولی «اسحاق بن موسی» گوید: از «ابنعیینه» شنیدم که گفت: مصداق بارز این حدیث، «عُمری زاهد» (عبدالعزیز بن عبدالله) میباشد.
شرح: «عُمری زاهد» کیست؟ برخی گویند: مراد از «عُمری» همان «عمر بن عبدالعزیز» است. ولی برخی دیگر از علماء گویند: مراد «عبدالعزیز بن عبدالله» یکی از فقهای سبعهی مدینهِی منوره و یکی از طلایهداران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش و حکمت و فقاهت است، که از علمای برجسته و بارز بیشماری، چون: ابنشهاب زهری، محمد منکدر، عبدالله ابن دینار، ابوحازم، حمید طویل، و هشام بن عروه، سماع حدیث نموده و از آنها علم و دانش و حکمت و فرزانگی فراگرفته است. به هر حال برخی از علماء، مصداق این حدیث را مالک بن انس، و برخی دیگر، عبدالعزیز بن عبدالله و برخی، دیگر بزرگان و اسطوانههای علم و دانش را مراد گرفتهاند. ولی قول درست و نزدیکترین سخن به حقیقت این است که در آخرالزمان، ایمان، علم و دانش، و تفقه وتعلم واقعی، بهسوی مدینه برمیگردد، همانگونه که مار بهسوی سوراخ خود، برخواهد گشت. و این حقیقتی است که پیامبر ج در حدیثی بدان اشاره کرده و میفرماید:
«انّ الایمان لیأرز الی المدینة، کما یأرز الحیّة الی جحرها» [متفق علیه]
و درحقیقت همین مکان مقدس است که پیوسته درادوار مختلف تاریخ، به عنوان مرکز معنوی، دینی و علمی باقی خواهد ماند، همانگونه که در صدر اسلام و در عهد پیامبر ج، صحابه ش و تابعین، اینگونه بود. و انشاءالله، در آینده نیز همین جایگاه و موقعیت را خواهد داشت.
و در حقیقت، این سرزمین مقدس، سرشار و آکنده از برکات معنوی و جاذبههای الهی و تحرک و جنبش ایمانی، توحیدی، علمی و فرهنگی است که میتوان در پرتو مرکزیّت و معنویّت آن، به بسیاری از نابسامانیهای علمی، فرهنگی و اجتماعی مسلمانان، سامان بخشید و کاخ رفیع سعادت و خوشبختی و بالندگی و اقتدار را بر پایهی آن، استوار ساخت.
و بزرگترین وداناترین عالمان و فرزانگان را در دامان آن پرورش داد و تربیّت نمود، تا در پرتو رهنودها و علم و دانش آنان، جهانی را خط و مشی داد و آنان را تحت تأثیر و تحتالشعاع علم و فرزانگی آنان قرار داد.
دیروز در چنین سرزمینی، ابرمردانی چون ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، خالد، ابوهریره، معاذ، ابن عباس، ابن مسعود و... ش طلایهدارانی و پیشگامانی چون: ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمدحنبل، اوزاعی، سیفیان ثوری و... ـ رحمة الله علیهم ـ پرچم ایمان و توحید و علم و دانش را به اهتزاز درآوردند و درآینده نیز، دیگر بزرگان و ابرمردان و پیشگامان و پیشقراولانی، این پرچم را در مدینهی منوره و در سرزمین وحی، منزلگاه پیامبر ج و صحابه ش، و جولانگاه مجاهدان و پایتخت خیرالبشر و استراحتگاه پیامبر ج و آرامگاه شهیدان بدر و اُحد ش، به اهتزاز در خواهندآورد، چرا که مدینهی منوره، پیوسته از عهد رسالت، تا عصر کنونی ما و تا آخرالزمان، رمز وحدت مردم، مهد علم و دانش، عالمپرور، مرکزی برای اجتماع دلها وکانونی برای جذب شیفتگان و عاشقان علم و دانش خواهد بود.
247 - [50] وعنه فیما أعلم عن رسول الله ج، قال: " إن الله عز وجل یبعث لهذه الأمة على رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها ". رواه أبو داود([59]).
247- (50) ابوهریره س گوید: میدانم که رسولخدا ج فرمود: بیگمان خداوند ﻷ در رأس هرسده، مجدّدی را بهسوی این امّت میفرستد تا دین امّت را زنده و تجدید و احیاء و بازسازی کند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: علامه ابوالحسن ندوی میگوید: «چون این دین [دین مقدس اسلام] جهانی و آخرین دین است و این امّت نیز، جهانی و آخرین امّت است، لذا این امر طبیعی است که سر و کار این امّت با قرنهای مختلف و جوامع مختلف جهان باشد و او را با کشمکشها، مبارزهکردنی است که برای امّتی دیگر در تاریخ جهان پیش نیامده است، زمانی که برای این امّت تعیین شده است از همه بیشتر، پراز تغییرات و انقلابات است و بقدری حالات متنوع دارد که در ادوار گذشته تاریخ به نظر نمیآید.
و برای مبارزه با تأثیرات محیط و تغییرات زمانی و مکانی، خداوند ﻷ، برای این امّت، دو انتظام فراهم نموده است:
1- اینکه خداوند متعال به جناب رسول ج تعلیماتی زنده، کامل و مکمل عطا فرموده است که در هر مشکل و تغییرات، به راحتی مبارزه میتواند بکند و در آنها برای حل مشکلات و مسائل هر زمان، صلاحیّت کاملی موجود است.
2- خداوند متعال، به عهده گرفته است (وتاریخ نیزگواه است) که این دین را در هر زمان افراد زنده ای، نصیب میکند که آن تعلیمات را در زندگی عملی پیاده میکنند و به طور جمعی یا انفرادی، این دین را تازه، و این امّت را سرگرم عمل نگاه میدارند... و این امر اتفاقی و ناگهانی نیست، بلکه انتظام خداوندی است که در هر قرن، نیاز به قوت و صلاحیّت چه افرادی پیدا میشود و نیاز به چه دارویی برای سَم پیدا میشود».
ایشان در ادامه میگوید:
«از همان اوائل، بر دل و جگر و اعصاب اسلام، حملههایی شده است که مذاهب دیگر قدرت تحمل آن را ندارند. مذاهب دیگر جهان، که در ادوار مختلف، جهان را فتح کردهاند، تحمل کوچکترین حملهای را نداشتهاند و در مقابل آن وجودشان را از دست دادهاند.
اما اسلام است که کلیهی حریفان خود را شکست داد و به صورت اصلی خویش، هنوز هم برقرار است. از طرفی، باطنیگری و شاخههای آن برای روح اسلامی و جنبهی اعتقادی آن خطر بزرگی بود واز طرفی دیگر، برای آوارهکردن مسلمانان، حملههای صلیبیّون وتاتاریان کافی بود. اگر مذهب [وآئین] دیگری از دنیا میبود، در همچنین مواردی، کلیهی امتیازات خویش را از دست داده بود و به صورت افسانهای تاریخی باقی میماند.
اما اسلام است که همهی حملات داخلی و خارجی را تحمل کرد و نه تنها وجودش را بر پا نگاه داشت، بلکه در میدانهای زندگی، فتوحات جدیدی حاصل کرد.
حملههای تحریفات، تأویلات بدعات، اثرات عجمیان، رسوم و اعمال مشرکین، مادیّت، نفسپرستی، خوشگذرانیها، الحاد و لادینیت [بیدینی] و عقلپرستی، بارها وارد شد، وگاه گاه اینطور احساس میشد که اسلام تحمل این حملات را ندارد، و در مقابل آنها زانو میزند، اما ضمیر امّت مسلمان پذیرای سازش نشد، و روح اسلام شکست نخورد و در هر قرن افرادی به وجود آمدند که پرده و نقاب پرفریب تحریفات و تأویلات را چاک کردند و حقیقت اسلام و دین خالص را نمایان نمودند.
در مقابل تأثیرات عجمیان و بدعات، ندا در دادند و حمایت کامل از سنّت را انجام دادهاند. در رد اعتقادات باطل و علیه اعمال و رسومات مشرکانه، علناً جهاد کردند، بر مادیّت و نفسپرستی ضربه کارآمدی وارد آوردند. خوشگذرانها و مُتَرفین زمان خویش را شدیداً مورد ملامت و مذمّت قرار دادند و در مقابل سلاطین جابر، کلمهی حق را برافراشتند و طلسم عقلپرستی را از بین بردند و در اسلام قوت و حرکت جدید و دربین مسلمانان، ایمان و روحیهی تازهای به وجود آوردند، این افراد، از نظرعلم، تفکّر، اخلاق، روحانیت، در زمان خویش ممتازترین افراد بودهاند و دارای خصوصیات نیرومند و دلپسند بودهاند.
در مقابل هر تاریکی جاهلیت و ضلالت، حتماً ید بیضایی داشتهاند که پردهی تاریک آنها را ز بین میبرد و حق را روشن میکرد.
از این به صراحت ثابت میشود که خداوند متعال، حفاظت و بقای این دین را در نظر دارد و کار رهبریّت جهان را از همین امّت و دین، میخواهد بگیرد و کارهایی که قبلاً از نبوتهای تازه به تازه و انبیاء میگرفت، در این زمان از نائبین رسول اکرم ج و مجدّدین و مصلحین این امت، خواهد گرفت([60]).
آری! درست است که در هر زمان، بدعتهای زیاد و گروهها و طیفهای بیشماری در میان مسلمانان رواج پیدا کرده است، و بدعتگذاران و شیطانها و پیروانشان در میانشان به وجود آمده است و جاهلانی در میانشان یافت میشود که هیچ علم و دانشی ندارند و بدون فهم و آگاهی برای مردم، فتوا میدهند و آنان را گمراه میسازند و خود نیز در منجلاب گمراهی فرو میروند، و درست است که در هر زمان، حشرات فتنه و گمراهی در فضا و جوّ اسلامی، ظاهر میگردند و کسانی صدرنشین مجالس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی افتاء مینشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش و حکمت و فرزانگی ندارند، و اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریها و اوهام و چَرندیات، برعقلها و دلها مستولی و حاکم شده و علم حقیقت رخت برمیبندد و در نتیجه، گمراهی، همه جا را فرا میگیرد، اما در هر عصر و دورهای، شخصیتهایی وجود دارند که امور دینی این امّت را زنده و تجدید میسازند و همواره افرادی پیدا میشوند که سنتها را زنده و بدعتها را از میان میبرند.
در حقیقت این جماعت، چراغ هدایت، پیامبران ارشاد، امانتداران خدا در میان مردم و جانشینان برحق رسول اکرم ج هستند که گمراهان را هدایت و دست طالبان ارشاد را میگیرند و به مقصد میرسانند و نور هدایت و سعادت را بر مردم میافشانند و با فهم وسیع، عقل سرشار، و بصیرت نافذ خویش به رد اوهام و خرافات میپردازند و با سینههایشان که ظرف معارف الهی، و با دلهایشان که گنجینهی حکمتها است، بسان چشمههای جوشانی هستند که مردم را سیراب میسازند و آنان را در کشف حقایق و غوامض علوم و از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری، یاری میدهند و از سقوط آنان در وادی جهل و نادانی، ظلالت و گمراهی، شرک و چندگانهپرستی، کفر و زندقه، نفاق و دورنگی و شقاوت و بدبختی، جلوگیری میکنند.
آری! وجود چنین افرادی در امّت محمدی، بسان چراغی پرفروغ است که تاریکیهای زندگی را میزداید و بسان شمشیر برندهای است که مدافع حق و حقگرایان است و بسان رکنی بزرگ از ارکان عظمت امّت اسلامی میباشد.
و باید دانست که مراد از تجدید دین در این حدیث، بازسازی فهم دین و ایمان به دین و عمل به دین است، چراکه دین پیوسته زنده است و هرگز نمیمیرد یعنی آن حقیقت دین، قابل مردن نیست. حقایق دین و اصول کلّی که دین ذکر کرده است، هرگز مردنی نیست و آن چیزی که میگوئیم میمیرد، معنایش اینست که در میان مردم میمیرد، فکر مردم دربارهی دین فکر مردهای است.
و مقصود ما از مردن این است و الا دین خودش در ذات خودش نه میمیرد و نه مردنی است و منظور از تجدید دین در این حدیث، همان تجدید احیای فکری دینی است، نه تجدید و احیای خود دین.
248 - [51] وعن إبراهیم بن عبد الرحمن العذری، قال: قال رسول الله ج: "یحمل هذا العلم من کل خلف عدوله، ینفون عنه تحریف الغالین، وانتحال المبطلین، وتأویل الجاهلین". رواه البیهقی. وسنذکر حدیث جابر: "فإنما شفاء العی السؤال" فی باب التیمم إن شاء الله تعالی([61]).
248- (51) ابراهیم بن عبدالرحمن عذری س گوید: پیامبر ج فرمود: «در هر دور و زمانی، افرادی عادل و وارسته، حامل این علم (علم قرآن و سنّت) میگردند و آن را بر دوش میکشند، که بر اساس آن، به از میان بردن تحریف افراطگرایان و بدعتسازان و دستبُرد باطلگرایان و تأویلات نادرست و نا به جای بیخردان خواهند پرداخت (و دست همه را از این دو منبع اصیل و جاودانه، یعنی قرآن و سنّت، کوتاه خواهند کرد، و سنّتها را زنده و بدعتها را از میان خواهند برد، و امور دینی این امت را زنده و تجدید خواهند ساخت و به روی مردم، روزنهای جدید از بازسازی فهم دین و ایمان به دین و عمل به آن را خواهند گشود و حشرات فتنه و گمراهی را که در فضا و جوّ اسلامی ظاهر گشتهاند و اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریهای بدعتسازان، گمراهان، جاهطلبان، افراطگرایان و بیخردان را از بطن جامعهی اسلامی خواهند زدود و با فهم وسیع و عقل سرشار و بصیرت نافذ، و درایت و فراست شگرف و هوش و ذکاوت عجیب خویش، گمراهان را هدایت و دست طالبان ارشاد را میگیرند و به مقصود میرسانند و آنان را از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری مصون نگاه میدارند).
[این حدیث را بیهقی روایت کرده است. و به زودی در باب تیمّم ـ اگرخدا بخواهد ـ حدیث حضرت جابر س: «فانّما شفاء العیّ السؤال» را ذکر خواهیم کرد].
249 - [52] عن الحسن مرسلاً قال: قال رسول الله ج: " من جاءه الموت وهو یطلب العلم لیحیی به الإسلام، فبینه وبین النبیین درجة واحدة فی الجنة ". رواه ا لدارمی([62]).
249- (52) حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ به طور مرسل روایت میکند که پیامبرج فرمود: «هرکس در حالی مرگ به سراغش بیاید که به فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی مشغول است تا اسلام را با علمش، زنده و تجدید و احیاء و بازسازی کند، فاصلهی بین او و پیامبران در بهشت، یک درجه است (وآن نیز همان درجه و مرتبهی نبوّت است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
250 - [53] وعنه مرسلاً قال: سئل رسول الله ج عن رجلین کانا فی بنی إسرائیل: أحدهما کان عالماً یصلی المکتوبة، ثم یجلس فیعلم الناس الخیر، والآخر یصوم النهار ویقوم اللیل؛ أیهما أفضل؟ قال رسول الله ج: "فضل هذا العالم الذی یصلی المکتوبة ثم یجلس فیعلم الناس الخیر على العابد الذی یصوم النهار ویقوم اللیل کفضلی على أدناکم". رواه الدارمی([63]).
250- (53) حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ به طور مرسل روایت میکند که: از رسولخدا ج پیرامون دو مرد بنیاسرائیلی، سؤال شد که یکی از آنها، فردی عالم و دانشمند است که فقط به اقامهی نمازهای فرض خویش اکتفا میکند وآنگاه که از نمازش فارغ میشود (به عبادات نافله و ذکر نمیپردازد، بلکه) درجایش مینشیند و به انسانها، علم و دانش میآموزد.
و فرد دیگری نیز که پیوسته روزها را روزه و شبها را به عبادت مشغول است. اکنون کدام یک از این دو از لحاظ مرتبه و مقام و جایگاه و موقعیت برتراند؟ و کدام یک در پیشگاه خداوند ﻷ بهتراند؟
رسولخدا ج در پاسخ فرمود: برتری و فضیلت این دانشمند که فقط به اقامهی نمازهای فرض اکتفا میکند و آنگاه درجایش مینشیند و به تعلیم و آموزش مردمان به خیر و نیکی و علم و فرزانگی، مشغول میشود، برآن عابد و پرستشگر که روزها، روزه است و شبها، مشغول به عبادت و نیایش خدا، بسان برتری من، بر ناچیزترین و پستترین شماست.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
251 - [54] وعن علی س قال: قال رسول الله ج: "نعم الرجل الفقیه فی الدین؛ إن احتیج إلیه نفع، وإن استغنی عنه أغنى نفسه"
.رواه رزین([64]).
251- (54) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: چه مرد خوب و نیکی است آنکه در دین خدا، فقیه و دانشمند و دانا و فرزانه است، که اگر مردم به علم و دانش او نیاز داشتند، به آنان نفع و سود رساند و اگر مردم به او نیاز نداشتند، نفس خود را از دیگران غنی و بینیاز کند.
[این حدیث را «رزین» روایت کرده است]
252 - [55] وعن عکرمة أن ابن عباس قال: حدث الناس کل جمعة مرة، فإن أبیت فمرتین، فإن أکثرت فثلاث مرات، ولا تمل الناس هذا القرآن؛ ولا ألفینک تأتی القوم وهم فی حدیث من حدیثهم فتقص علیهم فتقطع علیهم حدیثهم فتملهم، ولکن أنصت، فإذا أمروک فحدثهم وهم یشتهونه، وانظر السجع من الدعاء فاجتنبه، فإنی عهدت رسول الله ج وأصحابه لا یفعلون ذلک. رواه البخاری([65]).
252- (55) عکرمه ـ رحمة الله علیه ـ نقل میکند که ابن عباس س به وی گفت: هر هفته یک بار مردمان را وعظ و ارشاد کن (و موجبات خستگی و آزردگی آنان را فراهم نیاور) و اگر از این کار امتناع کردی، میتوانی در هفته، دو بار آنها را پند و اندرز دهی و احیاناً اگر از این کار نیز سرباز زدی (و اوضاع و شرایط و احوال مردم را در نظر گرفتی و صلاح دیدی که) در هفته، بیشتر به وعظ و نصیحت بپردازی و فقط تا سه بار به تو اجازهی این کار را میدهم (چرا که اگر تو این کار را در دعوت و تبلیغ و پند و وعظ، نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی کار خویش قرار دهی سخنانت در دلهای مردم بهتر نفوذ میکند و میتوانی آنان را جذب نمایی، و شوق و رغبت آنان را بهسوی بیانات خود فراخوانی، و آنان را از مشغلتهای دنیوی بهسوی تفقّه و تعلیم ترغیب نمایی و در این وقت است که وعظ و پند تو مفیدتر و مؤثرتر میافتد).
و با افراط و زیادهروی در امر دعوت و تبلیغ، و وعظ و ارشاد، مردم را از قرآن کریم، آزرده خاطر و ملول و خسته و رنجور نکن (بلکه معتدلترین و آسانترین شیوه و بهترین وقت را برای موعظه انتخاب کن و آنچه را که به نفع دنیا و آخرت مردم است، بیان کن، جملات و سخنان زیبا را با شیوایی و رسایی خاصی، ایراد کن، جدّی را با شوخی، نثر را با نظم، سخنان حکیمانه را با فکاهیات، درآمیز تا شوق و رغبت آنان را به اوامر و فرامین و تعالیم آموزههای تابناک قرآن، فراخوانی و آنها را شیفته و تشنهی علوم و معارف قرآن نمایی).
و تو را نبینم که (اوضاع و شرایط و احوال مردم را در نظر نگیری، و بیمحابا خویشتن را) در جمع آنان و سخنانشان بیندازی و به وعظ و ارشاد و پند واندرز آنان بپردازی و بدینسان سخنانشان را قطع کنی (و موجبات خستگی و آزردگی آنها را فراهم آوری).
پس هرگاه در جمعی از مردمان درآمدی، برایت زیبنده است که ساکت و خاموش بنشینی، و چون مشتاقانه از تو خواستند تا جلسهای را در راستای وعظ و ارشاد و پند و اندرز ترتیب دهی و منعقد کنی، در آن زمان میتوانی، آنها را (به اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی) پند و اندر نمایی (چرا که در این لحظه، مردم راغب به فراگیری علم و دانش و آمادهی پذیرفتن وگوشدادن به موعظهاند، و اگر تو نیز میخواهی مردم را در مجالس وعظ و ارشاد بنشانی و سخنانت در دلهای آنها بهتر نفوذ کند و بتوانی آنان را جذب نمایی و حلاوت و شیرینی نشستن و گوش دادن در مجالس وعظ و ارشاد را به آنان بچشانی و آنان را از رفتن به مجالس و محافل لهو و لعب بازداری و شوق و رغبت آانان را بهسوی بیانات خود، جلب کنی، تا مجالس وعظ را بر محافل لهو و لعب، ترجیح دهند، راهی جز این نداری).
و از تکلف و تصنع و ظاهرسازی و خودنمایی در دعا (که موجب ازمیان رفتن خشوع و خضوع و فروتنی و انکسار و عدم پذیرش دعا میشود) به شدت بپرهیز، چرا که من، رسولخدا ج و صحابه ش را دیدم که این کار را نمیکردند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
253 - [56] وعن واثلة بن الأسقع قال: قال رسول الله ج: " من طلب العلم فأدرکه، کان له کفلان من الأجر، فإن لم یدرکه، کان له کفل من الأجر ". رواه الدرامی([66]).
253- (56) واثلةبن اسقع س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه دانشی بجوید و به آن برسد، برای او دو بهره از پاداش است (یکی برای سعی و کوشش و زحمت و تلاشی است که کرده است و دیگری برای رسیدن به آن).
و کسیکه دانشی بجوید و به آن نرسد، برای او یک بهره از پاداش خواهند نوشت (و آن یک بهره از پاداش برای زحمت و تلاشی است که در یافتن علم و دانش متحمل شده است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
254 - [57] عن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " إن مما یلحق المؤمن من عمله وحسناته بعد موته: علماً علمه ونشره، وولداً صالحاً ترکه، أو مصحفاً ورثه، أو مسجداً بناه، أو بیتاً لابن السبیل بناه، أو نهراً أجراه، أو صدقة أخرجها من ماله فی صحته وحیاته، تلحقه من بعد موته ".
رواه ابنماجه والبیهقی فی شعب الإیمان([67]).
254- (57) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید، از جمله کارهای نیک و شایستهی انسان با ایمان و حقگرا که پس از مرگ او به وی میپیوندد و ثوابش به او میرسند، علم و دانشی است که آن را در بین مردم منتشر نموده، و نیز فرزند شایسته و صالحی است که از خود بر جای نهاده، و نیز قرآنی است که ارث گذاشته و یا مسجد و عبادتگاهی است که آنرا ساخته یا خانهای است که برای در راهماندگان و مسافران بر پا کرده و یا نهرآبی است که آن را برای استفادهی عموم، روان ساخته، و یا صدقه و دهش مالی است که در طی زندگی و در زمان صحّت و تندرستی خویش، از اموال و داراییاش جدا کرده و در راه خدا وقف نموده است...
آری این کارهای نیک و شایستهای است که ثواب و پاداششان، پس از مرگ انسان نیز به وی میپیوندند و به او میرسند.
[این حدیث را ابنماجه و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
255 - [58] وعن عائشة أنها قالت: سمعت رسول الله ج یقول: " إن الله عز وجل أوحى إلى: أنه من سلک مسلکاً فی طلب العلم، سهلت له طریق الجنة؛ ومن سلبت کریمتیه؛ أثبته علیهما الجنة. وفضل فی علم خیر من فضل فی عبادة. وملاک الدین الورع ". رواه البیهقی فی شعب الإیمان([68]).
255- (58)عایشه ـ ل ـ گوید: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: «بیتردید خداوند ﻷ بر من وحی نمود و فرمود:کسی که رنج راهی را بر جان بخرد و درآن علم و دانشی را بجوید، من نیز برای او راهی بهسوی بهشت هموار میسازم و او را به راهی هدایت و رهنمون میکنم که وی را به بهشت رساند.
واز هرکس که دو چشم گرانبها و ارزشمندش را در دنیا از وی بستانم، در عوض آن دو، بهشت را بهرهی وی میگردانم.
و برتری دانش و بینش، برتر از فضیلت و برتری عبادت خداست (و به دنبال آموختن و فراگرفتن دانش، بهتر و برتر از زیادی عبادت نافله است).
و باید دانست که معیار و ملاک دینباوری و دینداری، پرهیزگاری و تقوا است».
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
256 - [59] وعن ابن عباس قال: تدارس العلم ساعة من اللیل خیر من إحیائها. رواه الدارمی([69]).
256- (59) ابن عباس س گوید: «ثواب و پاداش تعلیم و تعلّم در بخشی از شب، بهتر و بیشتر از قیام و عبادت یک شب میباشد.» (چنانچه حضرت ابودرداء س نیز میگوید: اگر مسئلهای را یاد بگیرم، به نزد من ثوابش بیشتر از قیام و عبادت یک شب میباشد. و پیامبر ج نیز در حدیثی میفرماید:«لأن تَغدوا فتتعلّم العلم خیرٌ من أن تصلّی مأة رکعة» اگر بامداد بروید و بابی از علم را یاد بگیرید، از صد رکعت نماز نفل، بهتر است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
257 - [60] وعن عبد الله بن عمرو أن رسول الله ج مر بمجلسین فی مسجده فقال: " کلاهما على خیر، وأحدهما أفضل من صاحبه؛ أما هؤلاء فیدعون الله ویرغبون إلیه، فإن شاء أعطاهم وإن شاء منعهم. وأما هؤلاء فیتعلمون الفقه أو العلم ویعلمون الجاهل، فهم أفضل، وإنما بعثت معلماً ". ثم جلس فیهم. رواه الدارمی([70]).
257- (60) عبد الله بن عمرو ـ ب ـ گوید: پیامبر ج به مسجد تشریف آورد. وگذرشان به دو حلقه (یکی حلقهی ذکر و دیگری حلقهی تعلیم و تعلّم که صحابه ش برای خویشتن دائر کرده بودند) افتاد.
پیامبر ج از فرصت استفاده کرده و فرمود: هردو گروه بر خیراند ولی ارزش و جایگاه یکی از آن دو حلقه، برتر از حلقهی دیگری است.
اما این گروه که به ذکر و عبادت و دعا و نیایش، پرداختهاند مشغول به عبادت و پرستش خدایند، و با زبان حال و قال، خدا را میخوانند و متوجهی او تعالی هستند، از اینرو، اگر خداوند متعال بخواهد و صلاح ببیند، بدانها ثواب و پاداش میدهد و اگر بخواهد بدانها چیزی نمیدهد.
اما گروه دیگر، به فراگیری فقه و فرزانگی وعلم و دانش، وآموزش آن به جاهلان و بیخردان، مشغولاند پس مرتبه و مقام و ارزش و جایگاه آنان برتر از مقام و مرتبهی عابدان و پرستشگران است. زیرا جز این نیست که من معلم وآموزگار، برانگیخته شدم».
راوی میگوید:آن گاه خود پیامبر ج در جمع گروهی نشست که مشغول به تعلیم و تعلّم علوم و فنون اسلامی و دینی بودند.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است]
258 - [61] وعن أبی الدرداء قال: سئل رسول الله ج: ما حد العلم الذی إذابلغه الرجل کان فقیها؟ فقال رسول الله ج: "منحفظ على أمتی أربعین حدیثاً فی أمر دینها، بعثه الله فقیهاً، وکنت له یوم القیامة شافعاًو شهیداً([71]).
258- (61) ابودرداء س گوید: از رسولخدا ج پرسیده شد: انسان به چه حد از علم و دانش باید برسد، که فقیه و دانشمند گردد، و به درجه و مقام آنها نائل آید؟ پیامبر ج فرمود: هرکس چهل حدیث را در ارتباط با امور دینی، برای امّت من حفظ کند، خداوند ﻷ او را فقیه و دانشمند زنده میگرداند و من نیز در روز رستاخیز، شافع و شاهد او خواهم بود.
(البته منظور از حفظ چهل حدیث، آن است که این احادیث را و لو خودش آنها را از بر نداشته باشد، به مسلمانان منتقل کند، یعنی آنها را بشنود و فهم کند و همانگونه که شنیده است، ابلاغ و اجرا نماید و عامل ماندگاری آنها باشد، چرا که در حقیقت، از این راه است که میتوان به مسلمانان بهره رساند و آنها را از گنجینهی تعلیمات و دستورات تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج، سود و فایده رساند، نه صرفاً از طریق بَرکردن آنها)».
[این حدیث را بیهقی در«شعب الایمان» روایت کرده است].
259 - [62] وعن أنس بن مالک قال: قال رسول الله ج: "هل تدرون من أجود جوداً؟ " قالوا: الله ورسوله أعلم. قال: " الله تعالى أجود جوداً، ثم أنا أجود بنی آدم، وأجودهم من بعدی رجل علم علما فنشره، یأتی یوم القیامة أمیراً وحده"، أو قال: " أمة واحدة([72]).
259- (62) انس بن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: آیا میدانید، سخاوتمندترین و بخشندهترین مردمان چه کسی است؟ صحابه ش گفتند: خدا و رسولش، بهتر میدانند! پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ، سخاوتمندترین کسان است و من نیز در میان فرزندان آدم، از لحاظ سخاوت و جود وکرم، از همه سخاوتمندتر و بخشندهترم (و بخشش و دهش مادی و معنوی من، حتی از باد وزان که ابرهای پرباران را به این سوی وآن سوی میراند و ازآنها باران میبارد، بیشترو افزونتر است).
و پس از من بخشندهترین و سخاوتمندترین مردمان کسی است که علم و دانشی را فرا گیرد وآن را در بین مردم، انتشار دهد و نور هدایت و حکمت را برآنها بیفشاند و آنها را از ظرف معارف و گنجینهی حکمتها که بسان چشمههای جوشان و فیضانی هستند، سیراب سازد، اینطور فردی در روز رستاخیز در حالی پا به عرصهی محشر میگذارد که خود به تنهایی یک امیر، یا یک ملّت است.
[این حدیث را بیهقی در«شعب الایمان» روایت کرده است].
شرح: «اُمّة واحدة»: در اینکه چرا پیامبر ج نام «امت واحد» بر انسان عالم و فرزانه گذارده است، محدثان، نکات مختلفی را ذکر کردهاند که در اینجا به ذکر دو نکته از آنها اشاره خواهیم کرد:
1- گاهی اوقات شعاع شخصیّت انسان، آنقدر افزایش مییابد که از یک فرد و دو فرد و یک گروه، فراتر میرود وشخصیّتش معادل یک امّت بزرگ میشود، وشخص عالم و فرزانه، آنقدر شخصیّت و جایگاه دارد که به تنهایی یک امّت است، چرا که مردمان زیادی را تحت الشعاع علم و عمل خویش قرار میدهد وآنها را گرداگرد علوم ومعارف اسلامی و اسرار و حقائق قرآنی و تعالیم وآموزههای الهی و اوامر و فرامین نبوی گرد میآورد و موجبات رهایی آنها را از بند واسارت عقلگرایی، نفسپرستی، خودخواهی، جهالت و بیخردی و ضلالت وگمراهی فراهم میآورد وآنان را درکشف حقایق و غوامض علوم یاری میدهد، و با فهم وسیع، عقل سرشار، و بصیرت نافذ خویش، مردمان را از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری، مصون ومحفوظ میدارد و خود سرچشمهی پیدایش امّتی عالم، فرزانه، وارسته، مجاهد، نستوه، مخلص، اسلامگرا، سنّتدوست، وشیفتهی علم و دانش میشود، به همین جهت، نام امّت بر چنین عالمی، گذارده شده است.
2- غالباً عالمان و دانشوران اسلامی، آن ابرمردان عرصهی علم و فقاهت، وآن طلایهداران عرصهی اخلاص و عمل وآن پیشقراولان عرصهی دعوت و تبلیغ وتعلیم و تعلم، جانشینان برحق پیامبر ج، چراغ هدایت، پیامبران ارشاد وامانتداران خدا در میان مردم هستند که گمراهان را هدایت و دست طالبان ارشاد را میگیرند و به مقصد میرسانند.
آنان رهبر، مقتدا، و معلم وآموزگار بزرگ انسانیّت و بشریتاند، و به همین سبب، به چنین عالم و فرزانهای «امّت» گفته شده، زیرا «امّت» به معنای اسم مفعولی به کسی گفته میشود که مردم به او اقتدا کنند و رهبریش را بپذیرند وکسی که پیشوای صدق و راستی و علم و عمل برای ملّتی شد، در اعمال همهِی آنها شریک و سهیم است، و گویی خود، امّتی واحد و یک پیشوای بزرگ و یک مرد امّتساز است.
260 - [63] وعنه أن النبی ج قال: " منهومان لا یشبعان: منهوم فی العلم لا یشبع منه، ومنهوم فی الدنیا لا یشبع منها ". روى البیهقی الأحادیث الثلاثة فی " شعب الإیمان " وقال: قال الإمام أحمد فی حدیث أبی الدرداء: هذا متن مشهور فیما بین الناس، ولیس له إسناد صحیح([73]).
260- (63) انس بن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: دو گرسنهاند که هرگز سیری نمیپذیرند: یکی جویای علم و دانش که از فراگیری و آموزش آن سیر نمیگردد و دیگر جویای مال و منال دنیا که هرگز از جمعآوری آن سیری نمیپذیرد.
[این سه حدیث [احادیث 258، 259 و 260] را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است وگفته: امام احمد پیرامون این حدیث[حدیث 258] گفته است: متن این حدیث در بین مردم مشهورو معروف است، ولی از لحاظ سند، این حدیث، دارای سندی صحیح و قوی نمیباشد].
261 - [64] وعن عون قال: قال عبد الله بن مسعود: منهومان لا یشبعان: صاحب العلم، وصاحب الدنیا، ولا یستویان؛ أما صاحب العلم فیزداد رضى للرحمن، وأما صاحب الدنیا فیتمادى فی الطغیان. ثم قرأ عبد الله: ﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧﴾ [العلق: 6-7]. قال: وقال الآخر: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28]. رواه الدارمی([74]).
261- (64) عَون ـ رحمة الله علیه ـ گوید: عبدالله بن مسعود س گفت: دو گرسنهاند که سیری نمیپذیرند: یکی جویای دانش ودیگری جویای مال دنیا. ولی این دو با همدیگر همسان و یکسان نیستند، بلکه صاحب دانش، پیوسته در پرتو علم و دانش خویش، رضایت و خوشنودی خدای رحمان را فراچنگ میآورد، ولی صاحب دنیا، با مال و منالش، پیوسته در غرقاب (جهالت و ضلالت، و حیرت و غفلت و) طغیان و سرکشی به سر میبرد.
عون رحمة الله علیه ـ گوید: آنگاه عبدالله بن مسعود س این دو آیه را تلاوت فرمود:
﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧﴾ [العلق: 6-7].
«قطعاً اغلب انسانها سرکشی و تمرّد، میآغازند، اگر خود را دارا و بینیاز و قدرتمند و ثروتمند ببینند».
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28].
«این نشانههای بزرگ آفرینش، بیش از همه، توجه خردمندان و فرزانگان را به خود جلب میکند، و این است که تنها بندگان دانا و فرزانه، از خدا، ترسآمیخته با تعلیم دارند».
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
262 - [65] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " إن أناساً من أمتی سیتفقهون فی الدین ویقرءون القرآن، یقولون: نأتی الأمراء فنصیب من دنیاهم ونعتزلهم بدیننا. ولا یکون ذلک، کما لا یجتنى من القتاد إلا الشوک، کذلک لا یجتنى من قربهم إلا - قال محمد بن الصباح: کأنه یعنی - الخطایا ". رواه ابن ماجه([75]).
262- (65) ابن عباس س گوید: پیامبر ج فرمود: بیترید، مردمانی از امتیانم، در شناخت دین و تعالیم و دستورات اسلامی، علم و دانش میجویند و قرآن را میخوانند و چنین میگویند: نزد امراء و فرمانروایان میرویم و با علم و دانش و فقاهت و قرائت خویش از دنیای آنان بهره میگیریم و دین خود را نیز از خطر آنان برکنار نگاه میداریم.
ولی باید دانست که چنین چیزی امکانپذیر نیست و هرگز چنین امری به وقوع نخواهد پیوست، درست همانسان که از درخت «قَتاد» (درختی است با خارهای سخت = خار مغیلان) جز خار بیمقدار، نمیتوان چیزی چید، این چنین نیز از نزدیکشدن به امراء و فرمانروایان نیز جز گناه بهرهای نمیتوان برد.
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج تمام توجه علماء و دانشمندان، و فرزانگان و دانشجویان و دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش را به این نکته معطوف داشته که لازم است که دانشپژوهان و دانشمندان، در راه کسب علم و دانش از وابستگیهای خود به امور دنیوی و کالای ناچیز آن بکاهند و خویشتن را از تعظیم و بزرگداشت ثروتمندان و قدرتمندان متکبر و خودخواه، و امراء و فرمانروایان ظلمپیشه و خودکامه و مُستبد و دیکتاتور، ومراوده با آنان، واستفاده از مال و هدایای حرام آنها دور نگاه دارند، چرا که وابستگیهای دنیوی و مالی، انسان را به خود مشغول میدارد و او را از دسترسی به علم و دانش و از بهرهگیری از آن، محروم میگرداند. چنانچه خداوند متعال میفرماید:
﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِۦ﴾ [الأحزاب: 4].
«خداوند در شکم هیچ یکی، دو قلب قرار نداده است» تا با یکی از آنها به دنیا مشغول شود و با دیگری به امور آخرت بپردازد».
پس برای علماء نیز لازم است که تنها یکی از دنیا وآخرت را هدف اصلی خود قرار دهند و هدفشان از همان آغاز تحصیل، آراستهنمودن درون، و زینتدادن آن به فضایل اخلاقی و زیور فرزانگی باشد و خواستهی نهایی و غایی خویش را از کسب علم و دانش، تقرب به پیشگاه خداوند ﻷ و صعود و عروج به مدراج والای انسانیّت و اخلاق و ایمان قرار دهند، و نباید هدفشان از کسب علم و دانش، دستیابی به جاه و مال و نزدیکی به امراء و فرمانروایان و مجادله با سفهاء و بیخردان و افتخار نابهجا بر دیگران، و بهرهگیری از دنیای فرمانروایان ظالم و ستمپیشه وخودکامه و دیکتاتور باشد.
چراکه علمایی که هدفشان از علم، استفاده از دنیا و رسیدن به جاه و مقام در نزد ارباب دنیاست، آنها عالمان دنیوی، عالماندرباری، انسانهای خود فروخته و خدازده و بدبخت و نگونسار، و بندهی دینار و درهم و مادّه و معده، محسوب میشوند. و رسولخدا ج دربارهی این افراد میفرماید: «علم را به خاطر افتخار بر علماء و مجادله با سفهاء و جلب توجه مردم به خود، فرا نگیرید، کسیکه چنین کند، در آتش دوزخ است».
به نظر حقیر، امام ابوحنیفه ـ رحمة الله علیه ـ در این زمینه، برای علماء و دانشپژوهان، الگو و قدوه، و پیشوا و رهبر است، وی فردی عابد، زاهد، عالم به علوم آخرت، و فقیه وآگاه در مصالح دنیوی واُخروی، و دانا به معارف اسلامی، حقائق و اسرار قرآنی و دقائق و رموز احادیث نبوی واصول و موازین دینی بود، و در عین حال، فقه و دانش خویش را فقط برای رضا و خشنودی خدا به کار میگرفت. وی تاجر پارچهی خَز، بود و در این فن مهارت و توفیق چشمگیری داشت.
و نیز دکانی در کوفه و شرکایی که برای خریدن «خَز» به اینجا وآنجا، سفر میکردند، داشت. از اینرو، در این شغل با بینیازی تمام از دیگران به رتق و فتق زندگی خود و بسیاری دیگر از یاران و شاگردان و همنوعان خویش میپرداخت و هرگز در مال دیگران و صله و هدیّهی حاکمان و فرمانروایان، طمع نمیورزید و از این جهت، «حسن بن زیاد» گفته است: «به خدا که از هیچ یک از خلفاء وامراء، هدیّه یا جایزه را نپذیرفت»([76]).
ونیز گویند: که همسر منصور، خلیفه عباسی، با وی[منصور] در عدم رعایت عدالت، مناقشه کرد وخواستار عدالت گردید. آنگاه راضی شد که امام ابوحنیفه ـ رحمة الله علیه ـ در میان آن دو، داوری کند.
پس منصور، امام ابوحنیفه را احضار کرد، و امام در پس پرده، نشست در حالی که منصور با زن خویش در مجلس بود.
منصور به سخن آغاز کرد و خطاب به امام گفت: برای یک مرد، چند زن حلال است؟ امام فرمود: چهار زن.
باز پرسید: و ازکنیزان؟ فرمود: هرچه که بخواهد.
آنگاه گفت: پس آیا جایز است که کسی بر خلاف این، سخنی بگوید؟
امام فرمود: خیر.
آنگاه منصور، پیروزمندانه خطاب به همسرش گفت: اینک بشنو که ابوحنیفه چه میگوید؟!
امام چون، چنین دید، بر سبیل احتجاج گفت: لیکن خداوند ﻷ، این تعداد زن را برای اهل عدالت، حلال ساخته است، در غیرآن، اگر عدالت رعایت نشود، باید فقط به نکاح یک زن بسنده نمود، چنانکه خداوند ﻷ میفرماید:
﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً﴾ [النساء: 3]
«اگر میترسید که عدالت را رعایت کرده نمیتوانید، همان یک زن کافی است».
بر این اساس بر ما لازم است تا به آداب الهی متأدب باشیم واز مواعظ آن درس بگیریم.
و منصور چون این سخن را شنید، ساکت شد. و چون امام از مجلس داوری خارج شد، همسر منصور، فوراً هدیهی بزرگی بدنبال ایشان فرستاد، اما،امام هدیه را نپذیرفت و گفت: من از دین خدای ﻷ دفاع نمودهام، نه به انگیزهی نزدیکی کسی و یا به طلب دنیا([77]).
پس برای تمام علماء و دانشمندان اسلامی نیز لازم و ضروری است تا از پیشوایان و بزرگانی چون امام ابوحنیفه ـ رحمة الله علیه ـ پیروی کنند، سفارشها و توصیههای آنان را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهند.
البته باید دانست که ارتباط و نزدیکی سالم علماء و دانشمندان راستین اسلامی، با حکام و سلاطین، در بعضی مواقع به نفع عامهی مردم و حکومتها بوده است.
و بسا اوقات، اتفاق افتاده که برکات دینی و دنیوی از طریق آنان متوجهی مسلمانان گشته است. البته خود آن بزرگواران، چنین روابطی را برای خودشان عار، بلکه مضر و خطرناک میپنداشتند، ولی با این وجود، در قرنهای اول هجری، علمای بزرگواری بودهاند که با بینیازی کامل، روابط خوبی با حکومتها داشتند و بسیاری از مشکلات دینی و دنیوی مردم، توسط آنها گرهگشایی شده است.
شاگرد ارشد امام ابوحنیفه «امام ابو یوسف»، قاضیالقضات بود و یکی از محاسن و مفاخر خلافت هارونالرشید و جامعهی اسلامی، وجود شخصیت ایشان بود که باعث خیر برای عامهی مردم و وسیلهی پیشرفت معارف و علوم دینی و حکومت اسلامی گردید.
263 - [66] وعن عبد الله بن مسعود قال: لو أن أهل العلم صانوا العلم، ووضعوه عند أهله، لسادوا به أهل زمانهم، ولکنهم بذلوه لأهل الدنیا لینالوا به من دنیاهم، فهانوا علیهم، سمعت نبیکم ج یقول: " من جعل الهموم هماً واحداً هم آخرته، کفاه الله هم دنیاه، ومن تشعبت به الهموم فی أحوال الدنیا، لم یبال الله فی أی أودیتها هلک ". رواه ابن ماجه([78]).
263- (66) عبد الله بن مسعود س گوید: اگر این عالمان و دانشمندان، چنان که باید منزلت علم و دانش را میشناختند و به گونهی لازم به قدر و شأن آن پی میبردند و دانش را نزد شایستگان و اهل آن قرار میدادند (و به کسانی آن را میآموختند که صلاحیت و لیاقت فراگیری و حمل آنرا داشتند). البته بر اهل زمان خویش حکومت و سیادت میکردند و به عالَم و آدم، خط و مشی میدادند و به رهبری جهان و جهانیان میپرداختند.
ولی افسوس که آنها علم و دانش را به هدف بهرهگیری از دنیاپرستان و مادیگرایان، آموختهاند و علم و دانش خویش را در راه بذل و بخشش به اهل دنیا، صرف کردند، تا از دنیای آنان بهره گیرند؛ به همین جهت است که در دید دنیاداران، خوار و پست و حقیر و ذلیل شدهاند و از دید احترام و بزرگداشت آنان افتادهاند، و هیبت و وقار، و ابهّت و شوکت خویش را از دست دادهاند.
من از پیامبر ج شنیدهام که فرمود: کسیکه تمام اندیشههایش را یک اندیشه، به نام اندیشه و فکر آخرت قرار دهد، خداوند ﻷ نیز اندیشه و رنج و دشواری دنیای او را کفایت میکند.
و کسیکه احوال اندیشههای دنیا، او را پریشان و مضطرب وحیران و ویلان گرداند، خداوند متعال نیز اعتنا و پروایی ندارد که در کدام یک ازآن اندیشههای پریشان دنیوی، وی هلاک و نابود شود.
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
264 - [67] ورواه البیهقی فی شعب الإیمان عن ابن عمر من قوله: " من جعل الهموم " إلى آخره([79]).
264- (67) این حدیث را بیهقی نیز در «شعب الایمان» از ابن عمرـ ب ـ البته از «مَن جَعل الهموم...» روایت کرده است.
265 - [68] وعن الأعمش قال: قال رسول الله ج: " آفة العلم النسیان، وإضاعته أن تحدث به غیر أهله ". رواه الدارمی مرسلاً([80]).
265- (68) اعمش ـ رحمة الله علیه ـ گوید: پیامبر ج فرمود: آفت علم و دانش، فراموشی و نسیان است. و ضایعکردن علم، عبارت از آن است که آن را به ناشایستگان و نااهلان بیاموزی، و علم و دانش را نزد آنان قرار دهی.
[این حدیث را دارمی بطور مرسل روایت کرده است].
266 - [69] وعن سفیان، أن عمر بن الخطاب س قال لکعب: من أرباب العلم؟ قال: الذین یعملون بما یعلمون. قال: فما أخرج العلم من قلوب العلماء؟ قال الطمع. رواه الدارمی([81]).
266- (69) سفیان ثوری ـ رحمة الله علیه ـ گوید: حضرت عمر بن خطاب س از کعب (احبار) س پرسید: ارباب دانش چه کسانی هستند؟ گفت: کسانی که به اندوختههای علمی خویش عامل و پایبنداند (و نور علم و دانش، تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان و تقوا، روشن ساخته و نسبت به وظائفشان سخت احساس مسئولیت میکنند و از همه پایبندترند. واعمال آنها هماهنگ با سخنان آنها میباشد. کوتاه سخن اینکه، عالمان واقعی و راستین در منطق قرآن و اسلام، کسانی نیستند که مغزشان صندوقچهی آراء و افکار این و آن، و انباشته از قوانین و فرمولهای علمی جهان و زبانشان، گویای این مسائل و محل زندگیشان، مدارس و دانشگاهها و حوزهها وکتابخانهها است، بلکه علمای واقعی و اربابان علم و دانش آن گروه از صاحبنظران و دانشمنداناند که میان گفتار وکردار آنها هماهنگی وسازگاری است و آنها هستند که خدا را به خوبی شناختهاند و برای او عمل میکنند و به او عشق میورزند و اوامر و فرامین تعالیبخش او را سرلوحهی زندگی خویش قرار میدهند).
عمر س دوباره پرسید: چه چیزی دانش را از دلهای علماء و دانشمندان بیرون میآورد؟ کعب احبار س، در پاسخ گفت: طمع وآز
(آری عالم و دانشمندی که به بلای طمع و ذلّت حرص و رسوایی آز وآزمندی، مبتلا و آلوده گردد، در نتیجه، حرص و طمع او را بسوی ا خلاق زشت و ناپسندیده و مضموم و قبیح سوق میدهد، و دست به کارهای ناروایی میزند که نابودکننده مروّت و شخصیت و علم و دانش و عظمت و شکوه و وقار و شوکت است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
267 - [70] وعن الأحوص بن حکیم عن أبیه قال: سأل رجل النبی صلى الله علیه سلم عن الشر. فقال: " لا تسألونی عن الشر، وسلونی عن الخیر " یقولها ثلاثاً، ثم قال: " ألا إن شر الشر شرار العلماء، وإن خیر الخیر خیار العلماء ". رواه الدارمی([82]).
217- (70) احوص ابن حکیم از پدرش نقل میکند که گفت: مردی از رسولخدا ج در بارهی شرّ، سؤال کرد ولی رسولخدا ج در پاسخ، سه مرتبه این جمله را تکرار کرد و فرمود: پیرامون شر از من سؤال نکنید، بلکه دربارهی خیر از من بپرسید.
آنگاه فرمود: آگاه باشید که بدترین شر، علماء و دانشمندان سوء، وبهترین خیر، علماء و فرزانگان نیک و شایسته است.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
268 - [71] وعن أبی الدرداء قال: " إن من أشر الناس عند الله منزلة یوم القیامة: عالم لا ینتفع بعلمه ". رواه الدارمی([83]).
268- (71) ابودرداء س گوید: بیگمان از بدترین مردم در پیشگاه خداوند ﻷ، در روز رستاخیز، عالم و دانشمندی است که در دنیا از علم و دانش خویش استفاده نکند. (یعنی نه خودش از علمش استفاده میبرد، و نه از دانش خود به دیگران نفع و سودی میرساند).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
269 - [72] وعن زیاد بن حدیر قال: قال لی عمر: هل تعرف ما یهدم الإسلام؟ قال: قلت: لا. قال: یهدمه زلة العالم، وجدال المنافق بالکتاب، وحکم الأئمة المضلین". رواه الدرامی([84]).
269- (72) زیاد ابن حُدیر س گوید: حضرت عمر س به من گفت: آیا میدانی چه چیزی (عزت و شوکت) اسلام را ویران و تباه میسازد؟ گفتم: خیر. فرمود: سه چیز ویرانگر عزت اسلام است:
یکی، لغزش و انحراف فکری و عملی فرزانگان و دانشمندان.
و دیگری، بحث و مجادله منافقان و بدعتسازان، دربارهی قرآن (اینطورکه در توجیه اعمال وکردار وگفتار و پندار ناشایست خویش، آیاتی از قرآن را در رد و انکار آیاتی دیگر به کار برند، و هر کدام، آیاتی از آنرا در اثبات آنچه درست میپنداشته بکار بگیرد).
و سومی، قضاوت و داوری و حکم و افتای پیشوایان گمراه و جاهل. (یعنی کسانی صدرنشین مجالس شوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی قضاوت و افتاء نشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش ندارند و مردم افراد جاهل و نادانی را بعنوان رهبر برگزینند و از آنان مسائل دینی و دنیوی و فردی و اجتماعی خویش را بپرسند وآنان نیز ناآگاهانه قضاوت کنند و فتوا دهند که درنتیجه، هم خود را گمراه کنند و هم دیگران را.
و مسلماً وجود این سه مورد باعث میشود تا عزت و شوکت و عظمت و بزرگی اسلام، از میان برود، و اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریها، بر عقلها و دلهای افراد جامعه اسلامی حاکم شود و علم حقیقی و اسلام واقعی و علوم و معارف قرآنی و درک و فهم راستین اسلامی، از میان جامعه رخت بربندد، و حشرات فتنه و گمراهی در فضا و محیط اسلامی، ظاهر گردند، و تاریکی و جهالت و نادانی و ضلالت و گمراهی بر عقلها مستولی گردد و در نتیجه، گمراهی همه جا را فرا گیرد و موجبات رکود و جمود و انحطاط و عقبماندگی جامعه اسلامی و دینی فراهم گردد).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
270 - [73] وعن الحسن قال: " العلم علمان: فعلم فی القلب فذاک العلم النافع، وعلم على اللسان فذاک حجة الله عز وجل على ابن آدم ". رواه الدارمی([85]).
270- (73) حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ گوید: علم و دانش دو گونه است: دانشی که در دل است، که دانش سود بخش، ارزنده و مفید همین است.
و دانشی که بر زبان است (و دل را تحتالشعاع خود قرار ندهد) این چنین علمی، حجت و برهان خدا بر فرزندآدم است. (یعنی، خداوند ﻷ در رستاخیز خواهد پرسید: که من در دنیا، به تو نعمت علم و دانش و فرزانگی ارزانی داشتهام، پس چرا بدان عمل نکردی و خود و دیگران را بدان مستفید ننمودی).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
271 - [74] وعن أبی هریرة س قال: " حفظت من رسول الله ج وعاءین؛ فأما أحدهما فبثثته فیکم، وأما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم - یعنی مجرى الطعام - " رواه البخاری([86]).
271- (74) ابوهریره س گوید: من از پیامبر ج دو ظرف بزرگ از علم و دانش آموختهام (وسینهام ظرف معارف نبوی و دلم گنجینهی حکمتها و حقائق و غوامض و اسرار و دقائق و رموز محمدی ج است).و اما یکی از آن دو را در بین مردم فاش و پراکنده ساختهام و اگر دیگری را فاش کنم این رگ گلو بریده خواهد شد(یعنی کشته خواهم شد).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: درحقیقت هیچکس در طول عمر خود به اندازهی حضرت ابوهریره س حدیث از حفظ نداشته است. وی در سال 7 هـ. ق. اسلام آورد و به خدمت پیامبر ج شرفیاب شده است. نام وی «عبدالرحمان بن صخر دوسی یمانی» وکنیه او «ابوهریره» است.
مادرش «میمونه بنت صبیح» نیز از صحابیات ـ رضی الله عنهن ـ است.
از حضرت ابوهریره س مجموعاً 5374 حدیث، روایت کردهاند که 325 حدیث آن، متفقعلیه میباشد و حدود 800 تن از علمای صحابه ش و تابعین و غیر آنها، از او حدیث روایت کردهاند.
حضور مرتّب وی در مجالس پیامبر ج، و معاشرت با بزرگان صحابه ش و علاقه وافرش به تحصیل و فراگیری علم و حفظ حدیث، از دلائل موفّقیت او بودهاند به علاوه اختصاص یافتن، حدود پنجاه سال از عمر او، بعد از وفات پیامبر ج به تعلیم و نشر احادیث را باید یکی دیگر از رازهای موفّقیت او دانست.
وی در سال 59 یا 60 هجری در سن 78 سالگی دارفانی را وداع گفت.
هدف ابوهریره، از این جمله «وأما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم» احادیثی است که پیامبر ج از آینده، دربارهی امراء و فرمانروایان بدطینت و کژاندیش و خودخواه و جاهطلب و خودکامه و مُستبد و دیکتاتور و ظلمپیشه، مانند «یزید» خبر داده بود، و وی درحافظهی خویش، ثبت و ضبط کرده بود.
ایشان این احادیث را دربارهی اسامی، احوال، و زمان آن فرمانروایان بد و ظالم، از رسولخدا ج، شنیده بود، امّا به خاطر مصلحتهایی، آنها را به صراحت بیان نمیکرد، بلکه بطور کنایه و با توریه از آنها خبر میداد و بدانها گوشه میزد، از قبیل اینکه دربارهی عمارت و خلافت یزید میگفت:
«اعوذ بالله من رأس ستّین وامارة الصبیان» و اینطور به طور کنایه و سربسته و تلویحاً و اشارتاً، مقصود خویش را به مخاطبان انتقال میداد برای اطلاع بیشتر در این زمینه، میتوانید به «فتح الباری ج 1 ص 292» و«عمدة القاری ج 2، حدیث 120 مراجعه فرمائید.
272 - [75] وعن عبدالله بن مسعود قال: یا أیها الناس! من علم شیئاً فلیقل به، ومن لم یعلم فلیقل: الله أعلم، فإن من العلم أن تقول لما لا تعلم: الله أعلم. قال الله تعالى لنبیه: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ٨٦﴾ [ص: 86]. متفق علیه([87]).
272- (75) عبدالله ابن مسعود س گوید: هان ای مردم! کسیکه به چیزی از علوم و معارف اسلامی، آگاهی وآشنایی دارد، بایدآن را به دیگران ابلاغ کند (و نباید آن را از دانشوران و دانشپژوهان کتمان نماید). و کسیکه چیزی نمیداند، نباید از آنها خبر دهد، و درآنها دخالت نکند، بلکه وی موظف است که دربارهی اموری که از آنها آگاهی ندارد بگوید: خدا بهتر میداند. چرا که یکی از گونهها وشیوههای علم و دانش، آن است که دربارهی اموری که از آنها آگاهی و علم نداری، بگویی: (نمی دانم) وخدا بهتر میداند.
خداوند ﻷ به پیامبرش میفرماید: ای پیامبر! بگو: من از شما در مقابل تبلیغ قرآن و رساندن دین خدا، هیچ پاداش نمیطلبم و از زمرهی مدّعیان دروغین وکسانی که به طریق ساختگی و به ناروا، چیزی را به خود نسبت میدهند و وانمود میکنند، نیستم. (چراکه یکی از نشانههای شخص متکلف، آن است که سخن از مطالبی میگوید که از آن آگاهی ندارد، و کسیکه از جادهی حق و عدالت و راستی و درستی، قدم بیرون نهاده، واقعیتها را نادیده میگیرد، به پندارها و اوهام روی میآورد و از اموری که آگاهی ندارد، خبر میدهد و در اموری که نمیداند، دخالت میکند و در نتیجه، فرجامی جز سرشکستگی و بدبختی و پستی و خواری بدست نمیآورد).
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
273 - [76] وعن ابن سیرین قال: إن هذا العلم دین؛ فانظروا عمن تأخذون دینکم. رواه مسلم([88]).
273- (76) ابن سیرین س میگوید: بیگمان این علم و دانش(اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی = قرآن وسنت) دین است، و باید بنگرید که از چه کسی این دین را دریافت میدارید.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از سخن ابن سیرین و دیگر بزرگان دینی، چنین بر میآید که بدون «سند صحیح» و بدون «راویان ثقه و مورد اعتماد» هیچ حدیثی پذیرفته نمیشود. از اینرو، متخصصان علم حدیث از قدیمالایام، قواعد و اصولی را جهت دریافت روایت و درایت صحیح حدیث وضع نمودهاند و امروز بعنوان یک علم مستقل که حاوی چندین نوع دانش است، بنام «علوم الحدیث» و«علم الرجال» قرار گرفته است.
وشرط گرفتن سند صحیح متصل تا به منبع اولی در نقل علم دین وعلم نبوّت، همانگونه که ابنسیرین، گفته، از خصوصیات امت اسلامی و از میزههای سنّت نبوی و علوم دینی و معارف قرآنی است.
بزرگان دینی و علماء و دانشمندان اسلامی و محدثان و متخصصان فن، اسنادی در روایت حدیث را میپذیرند که دارای شرایط زیر باشد:
1- هرکدام از راویان سلسلهی سند باید مشخص و معلومالحال باشند.
2- راوی باید، متصف به عدالت و اخلاق و امانتداری باشد و از دروغ و مبالغهگویی و تحریف جداً پرهیز نماید.
3- راوی باید ضابط، حافظ، متقن و دارای ضبط و دقّت باشد. و از عالیترین درجات ضبط و اتقان برخوردار باشد، تا اینکه به محفوظات و دقت وی اطمینان حاصل گردد.
4- باید سلسلهی راویان سند از ابتدا تا پایان، همگی باهم متصل و پیوسته باشند، و اگر حدیث مرسل بود، باید از شرایط کافی برای پذیرفتن و قبولکردن برخوردار باشد.
5- و باید حدیث از شاذ بودن ومعیوببودن در سند و متن محفوظ باشد و شرایط بیشمار دیگری که خوانندگان میتوانند برای اطلاع بیشتر به کتبی که پیرامون «علوم حدیث» به رشتهی تحریر درآمده است، مراجعه کنند.
پس برای انسان مسلمان لازم و ضروری است تا در رابطه با امور دینی، اهتمام و توجه شایانی مبذول دارد و در پذیرفتن علم دین وعلم نبوت، باید بنگرد که از چه کسی این دین را دریافت میدارد، زیرا گوهر وجود و روح هستی، همانا تعالیم وآموزههای دینی و اوامر و فرامین نبوی، و دستورات و احکام شرعی است، و این مسئله، نخستین مسئلهی انسان مسلمان و واقعیت زندگی هردو سرای اوست، و جای خود دارد که مسلمانان و دانشپژوهان در مجالس و محافل خود، دربارهی امور دینی و مسائل شرعی و تعالیم راستین نبوی به بحث وگفتگو بپردازند. و دست بدعتسازان و باطلگرایان و بیخردان را از ساحت مقدس سنّت نبوی کوتاه بگردانند.
274 - [77] وعن حذیفة قال: یا معشر القراء! استقیموا، فقد سبقتم سبقاً بعیداً، وإن أخذتم یمیناً وشمالاً لقد ضللتم ضلالاً بعیداً. رواه البخاری([89]).
274- (77) حذیفه س گوید: هان ای جماعتِ تلاوتکنندگان قرآن! بر شاهراه راست و درست شریعت، استواری و پایداری، پیشه سازید، واگر چنین کردید، براستی (در تمسک به اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای نبوی و احکام و دستورات اسلامی، از دیگران) به خوبی سبقت و پیشی میجویید و پیشگامان و سبقتگیرندگان نخستین، در استواری و پایداری در شریعت، به شمار میآئید (و به دنبال شما، دیگران در ایمان، یقین، پایدای و استقامت، از شما پیشوایان پیشتاز، پیروی میکنند).
واما اگر از شاهراه مستقیم شریعت، منحرف شدید و راهی غیر از آن را انتخاب نمودید، براستی، بسی گمراه و از راه حق و حقیقت به دور شدهاید.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
275 - [78] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " تعوذوا بالله من جُبّ الحزن " قالوا: یا رسول الله! وما جب الحزن؟ قال: " واد فی جهنم تتعوذ منه جهنم کل یوم أربعمائة مرة ". قلنا: یا رسول الله! ومن یدخلها؟ قال: " القراء المراءون بأعمالهم ". رواه الترمذی وکذا ابن ماجه وزاد فیه: " وإن من أبغض القراء إلى الله تعالى الذین یزورون الأمراء ". قال المحاربی: یعنی الجورة([90]).
275- (78) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: از «جبّ الحزن» به خدا پناه ببرید. صحابه ش گفتند: ای رسولخدا ج! «جب الحزن» دیگر چیست؟ فرمود: وادی و درّهای در دوزخ است که خود دوزخ، روزانه چهارصد مرتبه از شر آن به خدا پناه میبرد.
گفته شد: ای رسول خدا ج! چه کسانی در آن وارد میشوند؟ فرمود: قاریان و تلاوتکنندگانی که به خاطر ریا و سمعه و تظاهر و خودنمایی، به تلاوت قرآن میپردازند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و ابنماجه نیز، این حدیث را روایت نموده و این جملات را نیز افزوده است]. «بیگمان منفورترین و مبغوضترین قاریان در پیشگاه خداوند ﻷ، کسانی هستند که به ملاقات امراء و فرمانروایان میروند و با آنها ارتباط و نزدیکی برقرار میسازند.»
«علامه محاربی میگوید: مراد از «اُمراء» فرمانروایان و امرای ظلمپیشه و دیکتاتور و خودکامه و خودمحور است. (چرا که در ملاقات فرمانروایان متدین، عادل، مؤمن و مخلص، همچون عمربن عبدالعزیز وغیره هیچ اشکالی وجود ندارد).
276 - [79] وعن علی قال: قال رسول الله ج: " یوشک أن یأتی على الناس زمان لا یبقى من الإسلام إلا اسمه، ولا یبقى من القرآن إلا رسمه، مساجدهم عامرة وهی خراب من الهدى، علماؤهم شر من تحت أدیم السماء، من عندهم تخرج الفتنة، وفیهم تعود ". رواه البیهقی فی شعب الإیمان([91]).
276- (79) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: به زودی بر مردم زمانی خواهدآمد که فقط نام اسلام و رسم قرآن باقی میماند (و تنها نام اعمال اسلامی در مردم باقی میماند و حقیقت اعمال از میان خواهد رفت چنانکه امروزه فقط نام روزه، زکات، حج و دیگر احکام و مسائل اسلامی، باقی مانده، ولی متأسفانه حقیقت و روح آنها به آن شیوهای که از پیامبراکرم ج به ما رسیده، باقی نمانده است. میبینیم که میلیونها مسلمان به ظاهر این عبادات را انجام میدهند، ولی اعمال و کردارشان، فاقد روح و معنویت، و حقیقت و روحانیت است، قرآن را به طور عادت، تلاوت میکنند، شاید ترتیل، تجوید الفاظ و خوش الحانی آنرا رعایت کنند، اما آنچه اصل مقصود است، یعنی: تفکر و تدبر در معانی و مطالب و حقایق و علوم آن و بازآمدن از نواهی و منکرات آن و انجام دادن اوامر و فرامین آن را، پشت سر میافکنند و قرآن را به عنوان تبرک در لا به لای پارچهها میپیچند و بر قبرستانها میخوانند و...)
و مسجدهایشان از لحاض ظاهری و نقش و نگار و زرق و برق، آباد میشوند، ولی به اعتبار هدایات و ارشادات، عاری و ویراناند (یعنی، مساجد با زیب و زینتی خاص، آراسته و پیرایش میشوند، فرشهای رنگارنگ، چراغها و لوسترهای گرانبها، سنگفرشهای عجیب و غریب، پردههای فریبنده، گچ و سنگکاریهای متنوع و خیرهکننده و تمام امکانات و وسایل رفاهی، در مساجد موجوداند، اما از نمازگذار خالی و عاری هستند، و گفتگوی دنیوی، طعنه وغیبت، آشوب و بلوا، در مساجد صورت میگیرد، امام و مؤذن، مساجد را خانهی خودشان تصور میکنند، و به سبب وجود اشیاء و اسباب گرانبهای دنیوی آن، درب مساجد را قفل میزنند.
در مساجدآنها، نه نماز باخشوع و خضوع اقامه میشود و نه حلقهی تعلیم دیده میشود و نه از مشورت و رایزنی دینی و فرهنگی و علمی خبری است و نه از ذکر و تلاوت نشانهای، حال آنکه مساجد در زمان پیامبر ج و صحابه ش، مرکز مشورت مسائل فردی واجتماعی، سیاسی و نظامی، و فرهنگی و اقتصادی و دینی و دنیوی و مادی و معنوی بود).
و علما و دانشمندان ایشان، در آن زمان، از زمرهی بدترین و شرورترین انسانها در زیر آسمان کبود، خواهند بود، به طوری که فتنه و شر از آنها بروز میکند و باز به خود آنها بر میگردد (یعنی علماء و دانشمندان، از حقیقت و روح علم و دانش، غافل میشوند، و خواستهی نهایی خویش را ازکسب علم و دانش، دستیابی به جاه و مقام، مال و منال، پست و موقعیت اجتماعی و سیاسی، ارتباط و نزدیکی با امرا و فرمانروایان ظلمپیشه و دیکتاتور، مجادله با سفهاء و بیخردان و تعظیم و بزرگداشت ثروتمندان و قدرتمندان متکبر و خودکامه، و مراوده با آنان و استفاده از مال حرام آنها، به حساب میآورند. آنها با اهل دنیا و خودکامکان و دیکتاتوران و ظلمپیشهگان همکاری و همیاری خواهند کرد و به هدف گردآوری پول و بهرهگیری از دنیای آنان، موافق میل و خواستهی آنها، مسائل و احکام را بیان میکنند و در جلسات تبلیغی خویش، عقاید و باورهای گمراهکننده و خطرناک، و بیدینی و بیبندوباری را انتشار داده و به جای تعالیم و دستورات الهی و اوامر و فرامین تابناک نبوی، و احکام وآموزههای تعالیبخش و سعادتآفرین شرعی، مردم را بهسوی نظام خودساخته و بیاصل و اساس مخلوق، دعوت میدهند و موجبات گمراهی خود و دیگران را فراهم میآورند).
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
277 - [80] وعن زیاد بن لبید قال: ذکر النبی ج شیئاً، فقال: " ذاک عند أوان ذهاب العلم ". قلت: یا رسول الله! وکیف یذهب العلم ونحن نقرأ القرآن ونقرئه أبناءنا، ویقرؤه أبناؤنا أبناءهم إلى یوم القیامة؟ فقال: " ثکلتک أمک زیاد! إن کنت لأراک من أفقه رجل بالمدینة! أولیس هذه الیهود والنصارى یقرءون التوراة والإنجیل لا یعملون بشیء مما فیهما؟!".رواه أحمد وابنماجه وروى الترمذی عنه نحوه([92]).
277- (80) زیاد بن لبید س گوید: باری پیامبراکرم ج چیز مخوف و وحشتناکی از فتنهها وآشوبها، و ابتلاء وآزمایشها، برای مردمان بیان کرد، آنگاه فرمود: وقوع این فتنه وآشوب، در وقت از میان رفتن علم و دانش خواهد بود.
گفتم: ای رسولخدا ج! چگونه علم دین از بین خواهد رفت، حالآنکه ما پیوسته قرآن را میخوانیم وآنرا به فرزندان خویش میآموزیم و فرزندان ما نیز به ترتیب، تا قیام قیامت، آن را به آیندگان آموزش و تعلیم میدهند؟
پیامبر ج فرمود: زیاد! مادرت در عزایت نشیند، کاش غیر تو، این سخن را میزد، بیگمان من تو را از داناترین مردمان مدینهی منوره میدانستم، تو چرا این سخن را میزنی؟ آیا این یهودیان و مسیحیان نیستند که تورات و انجیل را به ظاهر میخوانند، اما به محتویات و اوامر و فرامین و نواهی و منکرات آن جامهی عمل نمیپوشانند (پس ادّعا و مجرد خواندن قرآن و فراگرفتن علم و دانش، کافی نیست بلکه باید عملاً و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، به مفاد آیات قرآن و دستاوردهای علم و دانش عمل کرد. و مسلمانان نیز اگر تنها به ادعای اسلام و قرآن قناعت کنند و اصول تعلیمات و دستورات پیامبر ج و کتاب آسمانی را بر پا ندارند و فقط اسم و رسم اسلام و قرآن را یدک کشند. هیچگونه، موقعیت و ارزشی نه در پیشگاه خداوند و نه در زندگی فردی و اجتماعی، نخواهند داشت و همیشه زبون و زیردست، و شکستخورده و عقبمانده و بدبخت و فلاکتزده خواهند بود.
و از این حدیث دانسته شد که احیاء و بازسازی علم و دانش با عمل وکردار به مفاد آن منوط است، همچنان که از میان رفتنش نیز، با نادیدهگرفتن عمل به علم وابسته است).
[این حدیث را احمد، ابنماجه و ترمذی روایت کرده است].
278 - [81] وکذا الدارمی عن أبی أمامة ([93]).
278- (81) دارمی نیز این حدیث را از«ابوامامه س روایت کرده است.
279 - [82] وعن ابن مسعود قال: قال لی رسول الله ج: " تعلموا العلم وعلموه الناس، تعلموا الفرائض وعلموها الناس، تعلموا القرآن وعلموه الناس؛ فإنی امرؤ مقبوض، والعلم سینقبض، وتظهر الفتن حتى یختلف اثنان فی فریضة لا یجدان أحداً یفصل بینهما ". رواه الدارمی والدارقطنی([94]).
279- (82) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود:
علم و دانش را فراگیرید و آن را به دیگران بیاموزید، فرائض (اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی، یا علم میراث) را فراگیرید وآنها را به دیگران بیاموزید؛ و قرآن را فراگیرید وآن را به دیگران بیاموزید، چرا که من از میان شما خواهم رفت، و به زودی علم و دانش هم از میان مردم برداشته میشود و فتنهها نیز، ظاهر خواهند شد(و عمق فاجعه در حدی است که) اگر میان دو نفر پیرامون فریضهای از فرائض اسلام (یا مسائل میراث) اختلاف نظر، ایجاد شود، یکی را هم نخواهند یافت تا در بینشان داوری و قضاوت کند (چرا که علم و دانش از میان برداشته شده و علمای واقعی و راستین، از میان میروند، و با از میان رفتن آنها و کثرت فتنهها وآشوبها، چراغی که تاریکیهای زندگی را میزدود، خاموش میشود، شمشیر برندهای که مدافع حق بود، کند میگردد و رکنی از ارکان عظمت امّت اسلامی، منهدم میشود و خرافات و اوهام و اساطیر و بدعتها وچَرندیات و خُزعبلات بر عقلها مستولی میگردد و حشرات فتنه و گمراهی در فضا و محیط اسلامی ظاهر میشوند وکسانی صدرنشین مجالس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی برکرسی قضاوت و افتاء مینشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش ندارند و در نتیجه، علم حقیقی رخت برمیبندد و گمراهی و ظلالت و نادانی و جهالت، همه جا را فرا میگیرد).
[این حدیث را دارمی و دارقطنی، روایت کردهاند]
شرح: «تعلّموا الفرائض»: مراد از فرائض دو چیز میتواند باشد:
1- علم میراث
2- مجموعهی فرائض اسلام، اعم از اوامر و فرامین تابناک الهی، تعالیم و دستورات تعالیبخش نبوی و احکام وآموزههای سعادتآفرین شرعی.
«وتظهرالفتن حتّی یختلف اثنان فی فریضة»: این بخش از حدیث، بیانگر از میانرفتن علم و دانش واقعی و علماء و دانشمندان راستین و حقیقی، وکثرت فتنهها وآزمایشها، وآشوبها و بلواها است. و عمق این حادثه در حدّی است که حتی اگر میان دو نفر پیرامون مسئلهای فقهی، یا فرهنگی و یا اجتماعی، اختلافنظر ایجاد شود، یکی را هم نخواهند یافت، تا در میانشان به درستی و حقانیت داوری و قضاوت کند.
280 - [83] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " مثل علم لا ینتفع به کمثل کنز لا ینفق منه فی سبیل الله ". رواه احمد والدارمی([95]).
280- (83) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: دانش و بینشی که سود و فایده نبخشد، به گنجینهای ماند که از آن در راه خدا، هزینه نگردد.
[این حدیث را احمد و دارمی روایت کردهاند].
[1]- بخاری ح 3461، ترمذی 2669، مسند احمد 2/159.
[2]- مسلم در مقدمه صحیح مسلم 1/9، ترمذی به روایت از «مغیرة» ح 2662، ابن ماجه ح 39 به روایت از «سمرة بن جندب» و ح 41 به روایت از مغیرة، مسند احمد 5/14 – 4 / 250.
[3]- بخاری ح 71، مسلم 2/ 719 ح 100 – 1037، دارمی ح 224، ترمذی ح 2645 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح 220 به روایت ابوهریره، مسند احمد 4 / 92 به روایت معاویه.
[4]- مسلم ح 160 – 2638، بخاری ح 2353.
[5]- بخاری ح 72، مسلم 1 / 559ح 268-812 مسند احمد 1/432.
[6]- مسلم 3 /1255 ح 14- 1631، ابوداود ح 2880، نسائی ح 3651، ترمذی ج 1376، مسند احمد 2 / 372.
[7]- مسلم 4 /2074 ح 38 – 2699، بخاری ح 2442 برخی از الفاظ آن را روایت کرده است، ابوداود ح 4946 تا «والله فی عون العبد....» روایت کرده است، ترمذی ح 2945، ابن ماجه 225، مسند احمد 2 / 251.
[8]- مسلم 3/ 1513 ح 152 – 1905، نسائی ح 3137 مسند احمد 2/ 322.
[9]- نیت و اخلاص، دکتر قرضاوی ص 12.
[10]- بخاری ح 100، مسلم 4 / 2058 ح 13 – 2673، ترمذی ح 2652، ابن ماجه ح 52، مسند احمد 2 / 162.
[11]- بخاری ح 68، مسلم 4 / 2173 ح 83 – 2821، ترمذی ح 2855، مسند احمد 1 / 378.
[12]- بخاری ح 95، ترمذی ح 2723 با تقدیم و تأخیر روایت کرده است.
[13]- الرحیق المختوم ص 909.
[14]- مسلم 3 / 1506 ح 133 – 1893، ابوداود ح 5129، ترمذی ح 2671، مسند احمد 4 / 120.
[15]- مسلم 2 / 704 ح 69 -1017، نسائی ح 2554، ترمذی ح 2675، مسند احمد 4 / 359.
[16]- بخاری ح 3335، مسلم 3 / 1303 ح 27 – 1677، ترمذی ح 2673، ابن ماجه ح 2616، مسند احمد 1 / 383.
[17]- مسند احمد 5 / 196، ترمذی ح 2682، ابوداود ح 3641، ابن ماجه ح 223، دارمی ح 342.
[18]- ترمذی ح 2685 و قال حدیث غریب.
[19]- دارمی ح 289.
[20]- ترمذی ح 2650، ابن ماجه ح 249.
[21]- ترمذی ح 2650، ابن ماجه ح 249.
[22]- ترمذی ح 2681 و قال: غریب لا نعرفه الا من هذا الوجه، ابن ماجه ح 222.
[23]- ابن ماجه ح 224، بیهقی «شعب الایمان» ح 1666 تا لفظ «مسلم» روایت کرده است.
[24]- ترمذی ح 2684 و قال: غریب لا نعرفه الا من حدیث ابن ایوب العامری و لا ادری کیف هو.
[25]- ترمذی ح 2647 و قال حسن غریب.
[26]- دیدگاههای فقهی معاصر ج 1 ص 373.
[27]- همان ج 1 ص 375.
[28]- ترمذی ح 2648 و قال: حدیث ضعیف الاسناد، دارمی ح 561.
[29]- ترمذی ح 2686 و قال حسن غریب.
[30]- مسند احمد 2 / 263، ابوداود ح 3658، ترمذی ح 2649 و قال حدیث حسن، ابن ماجه ح 261.
[31]- ابن ماجه ح 264 و فی اسناده مقال.
[32]- ترمذی ح 2654 و قال: حدیث لانعرفه الا من هذا الوجه و اسحاق بن یحیی بن طلحة لیس بذاک القوی عندهم.
[33]- ابن ماجه ح 253.
[34]- مسند احمد 2 / 338، ابوداود ح 3664، ابن ماجه ح 252.
[35]- احیاء العلوم الدین.
[36]- ترمذی ح 2658.
[37]- مسند احمد 5 / 183، ترمذی ح 2656 و قال حدیث حسن، ابوداود ح 3660، ابن ماجه ح 30، دارمی ح 229.
[38]- ترمذی ح 2657 و قال حدیث حسن صحیح، ابن ماجه ح 232، مسند احمد 1 / 437.
[39]- دارمی ح 230.
[40]- ترمذی ح 2951 و این کلمات را نیز اضافه کرده است: «من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار» و گفته: حدیث حسن.
[41]- ابن ماجه ح 30 – 33 بروایت جابر.
[42]- ترمذی ح 2950 و قال حدیث حسن صحیح.
[43]- ابوداود ح 3652، ترمذی ح 2952.
[44]- ر. ک: علوم القرآن مفتی تقی عثمانی ص 293، التبیان فی علوم القرآن محمد علی صابونی ص 211.
[45]- مسند احمد 2 / 286، ابوداود ح 4603.
[46]- مسند احمد 2 / 185، ابن ماجه ح 85.
[47]- و اخرجه البزاز و الطبرانی فی الاوسط.
[48]- ر. ک: الاتقان فی علوم القرآن سیوطی ج 2 ص 184.
[49]- همان ج 2 ص 185.
[50]- ابوداود ح 2885 و ابن ماجه ح 54 با تقدیم و تأخیر این حدیث را روایت کردهاند.
[51]- ابوداود ح 3665، مسند احمد 6/27.
[52]- دارمی ح 2779، ابن ماجه ح 3753.
[53]- ابوداود ح 3657. ابن ماجه ح 53 و دارمی ح 159 اول حدیث را روایت کردهاند.
[54]- فصلنامه ندای اسلام شماره 30-29 ص 36.
[55]- ابوداود ح 3656.
[56]- ترمذی ح 2091 و قال: فیه اضطراب و قد ضعفه احمد بن حنبل.
[57]- ترمدی ح 2653 و قال حسن غریب، دارمی ح 288.
[58]- ترمذی ح 2680 و قال حدیث حسن، مسند احمد 2 / 299.
[59]- ابوداود ح 4291.
[60]- تاریخ دعوت و اصلاح ترجمه: ابراهیم دامنی ج 1 ص 16 – 18.
[61]- اخرجه البیهقی فی المدخل الی السنن و الآجری.
[62]- دارمی ح 354.
[63]- دارمی ح 340.
[64]- ارجه رزین و فی اسناده مقال.
[65]- بخاری ح 6337، مسند احمد 6 / 217 بروایت عایشه ل.
[66]- دارمی ح 335.
[67]- ابن ماچه ح 242، بیهقی «شعب الایمان» ح 3448.
[68]- بیهقی «شعب الایمان» ح 5751.
[69]- دارمی ح 14.
[70]- دارمی ح 349.
[71]- بیهقی «شعب الایمان» ح 1726.
[72]- بیهقی ح 1767.
[73]- بیهقی ح 10279، دارمی ح 334 به روایت ابن عباس.
[74]- دارمی ح 332.
[75]- ابن ماجه ح 255.
[76]- مناقب امام اعظم ص 128.
[77]- مناقب امام اعظم ص 130.
[78]- ابن ماجه ح 257، بیهقی ح 1888.
[79]- بیهقی ح 10340.
[80]- دارمی ح 624.
[81]- دارمی ح 584.
[82]- دارمی ح 370.
[83]- دارمی ح 262.
[84]- دارمی ح 214.
[85]- دارمی ح 364.
[86]- بخاری ح 120.
[87]- بخاری ح 4809، مسلم 4 / 2155 ح 39 – 2798، دارمی ح 173.
[88]- مسلم 1 / 14، دارمی 419.
[89]- بخاری ح 7282.
[90]- ترمذی ح 2383 و قال حسن غریب، ابن ماجه ح 256.
[91]- بیهقی ح 1908.
[92]- مسند احمد 4 / 160، ابن ماجه ح 4048، ترمذی ح 2653 از ابوداود روایت کرده است.
[93]- دارمی ح 240.
[94]- دارمی ح 221، دار قطنی ح 45.
[95]- مسند احمد 2 / 499، دارمی ح 556.
باب (5)
تمسک جستن به قرآن و سنت
140 - [1] عن عائشة قالت: قال رسول الله ج: "من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد". متفق علیه([1]).
140- (1) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: کسیکه در کار دین و آئین ما بدعتی پدید آورد و چیزی را در دین ما ایجاد کند که جزو آن نیست، کارش مردود است و چنین چیزی از او پذیرفته نمیشود».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
141 - [2] وعن جابر قال: قال رسول الله ج: " أما بعد، فإن خیر الحدیث کتاب الله، وخیر الهدی هدی محمد، وشر الأمور محدثاتها، وکل بدعة ضلالة ". رواه مسلم([2]).
141- (2) جابر س گوید: «پیامبر ج (برای مردم ایراد خطبه میکرد و) بعد از حمد و ستایش شایستهی خداوند، میفرمود: اما بعد، بیگمان، راستترین سخنان و و درستترین گفتارها، کتاب پرشکوه خداست و بهترین روش و منش، سبک و روش محمد ج است. و بدترین کارها، امور نوساخته و نوپدید (در دین) است و هر امر نوساختهای (در دین) گمراهی و ضلالت است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در این دو حدیث، پیامبر ج به شدت بدعت و بدعتگذاران را میکوبد و بدترین کارها را امور نوپدید و نوساخته و بدعت در دین معرفی میکند.
و در حقیقت قبول اعمال و کردار و گفتار تمام انسانها منوط به دو چیز است، یکی اینکه تمام کارها فقط به خاطر رضا و خشنودی خدا باشد. چنانچه پیامبر ج میفرماید: «انما الاعمال بالنیات...». «ارزش کردار و گفتار در گرو نیتهاست».
و دوم اینکه: باید تمام اعمال و گفتار به روش شرعی و بر اساس اصول و موازین اسلامی و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی باشد. چنانچه پیامبر ج فرمود:
«هرکس در امر دین ما چیزی را به وجود آورد که از دین نیست آن چیز مردود است».
بنابراین اگر عمل و گفتار انسان خالص بود، ولی مطابق شرع نبود، از او پذیرفته نمیشود و اگر مطابق شریعت و اوامر و فرامین الهی و نبوی بود، و از جوهر اخلاص تهی بود، باز هم از او پذیرفتنی نمیباشد. بلکه عمل و کرداری مورد رضایت خداست که هم خالص باشد و هم صحیح و مطابق شرع.
لازم است در اینجا تعریفی از بدعت بکنیم. چرا که مشخص نمودن معنا و تعریف هر چیزی بسیار حائز اهمیت است تا مردم در خطا و اشتباه و سوءبرداشت و کجفهمی دچار نشوند.
«امام شاطبی» بدعت را اینگونه تعریف میکند:
«طریقة فی الدین مخترعة تضاهی الشرعیة یقصد بالسلوک علیها المبالغة فی التعبد لله سبحانه».
«راه و روش نوساخته و اختراع شدهای در دین است که شبیه روش و منش شرعی است و هدف از ایجاد آن، زیادهروی و مبالغه در عبادت خدای سبحان است»([3]).
و نیز میتوان بدعت را به تعبیری دیگر چنین تعریف کرد:
«ایجاد کاری یا اعتقادی یا قولی که در مورد آن اجازهای از صاحب شرع در کتاب یا سنت یا اجماع یا قیاس نرسیده است و تحت یکی از قواعد و اصول عام اسلام در نمیآید و در حقیقت معارض و مخالف اسلام است».
بنابراین هر امر تازهای که تحقق یابد، اگر مطابق قرآن یا سنت یا اجماع یا قیاس بود، مشروع است و اگر مطابق مصادر مذکور نبود، ملاحظه میشود که آیا تحت یکی از اصول و مبادی عام اسلام قرار میگیرد یا نه؟
اگر تحت این اصول واقع شد، مشروع است و بدعت نیست و اگر قرار نگرفت، بدعت و ضلالت است([4]).
از خلال این دو تعریف، میتوان این احکام و مسائل را برداشت کرد:
1- هر آنچه، اصلی در شرع داشته باشد بدعت محسوب نمیشود. مانند جمعآوری قرآن توسط ابوبکر و عمر ـ ب ـ و دستور حضرت عمر س پیرامون نماز تراویح و...
2- میدان بدعت، دین است نه دنیا. خدا و پیامبر از مسلمانان میخواهند که در امور دینی به آنچه آمده است بسنده کنند و پا را از حدود و مرزهای آن فراتر نگذارند و تمام تواناییها و ابداعات و خلاقیتها و ابتکارات و نوآوریهای خود را در امور دنیا و برای خدمت به اسلام و مسلمین به کار ببندند. چنانچه حضرت عمر س و دیگر بزرگان انجام دادند و چیزهای زیادی را در امور دنیوی برای نخستین بار انجام دادند و برای مصلحت مسلمانان و خدمت به آنها ابتکارات و نوآوریهای زیادی در امور دنیوی ایجاد کردند.
3- نیت خیر، کار بدعتگذاران و نوآوران را توجیه نمیکند.
4- در شناخت بدعت باید خیلی توجه کرد. چرا که بدعتگذاران به آنها رنگ و لعاب شرعی میدهند و در بازار بیایمانی و بیدینی به حراج میگذارند
5- هرکاری که در دین، در کتاب، در سنت، در اجماع یا قیاس و در هیچ یک از ادلهی احکام که فقها و دانشمندان مسلمان آنها را بیان کردهاند و در هیچ یک از اصول و موازین عام اسلامی جای نمیگیرد، بدعت محسوب میشود.
142 - [3] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " أبغض الناس إلى الله ثلاثة: ملحد فی الحرم، ومبتغ فی الإسلام سنة الجاهلیة، ومطلب دم امرىء بغیر حق لیهریق دمه ". رواه البخاری([5]).
142- (3) ابن عباس ـ ب ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: خشمانگیزترین و منفورترین مردمان در پیشگاه خدا، سه گروهاند:
1- کسیکه در حرم (و مسجدالحرام) به گناه و معصیت و کجروی و انحراف بپردازد.
2- کسیکه در اسلام به دنبال پیادهکردن سبک و روش جاهلی و احیای ارزشهای دوران تاریک و نحس جاهلیت باشد.
3- آنکه به ناحق و محرفانه و ستمگرانه در صدد کشتن دیگران باشد».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج سه کس را منفورترین مردمان در پیشگاه باری تعالی معرفی نموده است که یکی از آنها «ملحد فی الحرم» میباشد. در تفسیر «حرم» برخی گفتهاند که منظور همان ظاهر آن است. یعنی خانهی کعبه و کل مسجدالحرام.
و برخی گفتهاند که مراد کل سرزمین حرم است و برخی دیگر نیز گفتهاند که مراد از آن همهی مکهی مکرمه است. چرا که مکه، جایگاه نزول وحی و زادگاه پیامبر ج و منزلگاه صحابه ش، جولانگاه مجاهدان و آرامگاه شهیدان و مأوای ابراهیم و هاجر و اسماعیل ـ علیهم السلام ـ و شهر صلح و امنیت، محل پاکسازی نفس و توبه و پاکی از کلیهی گناهان است و تمام این چیزها، عواملی بزرگ در احترام و بزرگداشت مکه هستند.
از این جهت حرم یا مکهی مکرمه، جای محترمی است و هتک حرمت آن جایز نیست و نباید در آن حرمتشکنی کرد و در آن به جنگ و جدال، ارتکاب گناه و معصیت، شکار حیوانات آن و یا قطع درختان و گیاهان پرداخت و یا بدون احرام در منطقهی حرم داخل شد.
لذا کسیکه در حق مسجدالحرام حرمتشکنی کند و حرمت و احترام و بزرگداشتش را نادیده گیرد، منفورترین مردمان در پیشگاه خدا به شمار میآید.
و دومین کسیکه در پیشگاه خدا منفور میباشد کسی است که در اسلام به دنبال پیاده کردن سبک و روش جاهلی و احیای ارزشهای دوران جاهلیت باشد.
در حقیقت آنکه اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و مسائل شرعی را نادیده میگیرد، و به دنبال سبک و روش دوران تاریک و نحس جاهلیت میافتد و میخواهد با این کارش به خود یا دیگران بفهماند که او چیزهایی را میداند که خدا و رسول از آن آگاه نیستند و از خدا داناتر است. او در واقع با این کارش میگوید: ای خدا! آنچه تو برای ما وضع کردی و در نظر گرفتی کافی نیست. ما باید به آن بیفزاییم و از طرف دیگر، این چنین فردی به دید خود دین را ناقص میبیند و میخواهد با احیای ارزشهای باطل و مندرس و کهنهی دوران جاهلیت، نقص و کمبود دین را برطرف و عطشهای مردمان را خاموش سازد.
پس احیای ارزشهای دوران جاهلیت مساوی با کامل ندانستن شریعت مقدس اسلام و از بین بردن سنتهای تابناک پیامبر ج است.
143 - [4] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " کل أمتی یدخلون الجنة إلا من أبى". قیل: ومن أبى؟ قال: "من أطاعنی دخل الجنة، ومن عصانی فقد أبى ". رواه البخاری([6]).
143- (4) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: همهی افراد امت من وارد بهشت خواهند شد، مگر کسیکه امتناع ورزد و سرباز زند.
گفتند:ای رسولخدا ج! چه کسی امتناع میورزد؟ پیامبر ج فرمود: هرکس که (از اوامر و فرامین و تعالیم تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین) من اطاعت و فرمانبرداری کند وارد بهشت میشود و هرکس از (اوامر و دستورات دقیق، عمیق و ژرف) من نافرمانی کند، در حقیقت امتناع ورزیده و سرباز زده است. (به همین جهت از ورود به بهشت باز میماند)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
144 - [5] عن جابر قال: جاءت ملائکة إلى النبی ج وهو نائم، فقالوا: إن لصاحبکم هذا مثلاً، فاضربوا له مثلاً. قال بعضهم: إنه نائم، وقال بعضهم: إن العین نائمة والقلب یقظان. فقالوا: مثله کمثل رجل بنى داراً وجعل فیها مأدبة وبعث داعیاً، فمن أجاب الداعی دخل الدار وأکل من المأدبة، ومن لم یجب الداعی لم یدخل الدار ولم یأکل من المأدبة. فقالوا: أوّلوها له یفقهها. قال بعضهم: إنه نائم، وقال بعضهم: إن العین نائمة والقلب یقظان. فقالوا: الدار الجنة، والداعی محمد، فمن أطاع محمداً فقد أطاع الله، ومن عصى محمداً فقد عصى الله، ومحمد فرق بین الناس. رواه البخاری([7]).
144- (5) جابر س گوید: «پیامبر اکرم ج خواب بود که عدهای از فرشتگان نزد ایشان آمدند. آنگاه به یکدیگر گفتند: براستی این دوست شما وصف و مثالی دارد. پس (مفاهیم بلند معنوی و معارف ارزشمند عقلی ظریف و جایگاه شامخ و وصف و داستان شگرف او را در قالب) مثالهای زیبا ترسیم کنید و به تصویر بکشید.
یکی از آنان گفت: او خواب است (بنابراین هیچ فایدهای در تمثیل و ترسیم نیست، چرا که او در عالم خواب چیزی متوجه نمیشود).
دیگری گفت: چشمش خواب است، ولی قلبش بیدار است (پس چون اینگونه است، حال و وضعش را در قالب مثال ترسیم کنید).
آنگاه به یکدیگر گفتند: وصف و مثال او مانند کسی است که خانهای ساخته و مهمانیای به راه انداخته و خوراکی برای مهمانان آماده کرده و سفرهای از خوراکیها گسترانده و دعوتگری بهسوی مردمان فرستاده تا آنها را به صرف خوردن غذا فراخواند.
پس هرکس دعوتگر را اجابت کند و دعوتش را با جان و دل بپذیرد، وارد خانه میشود و از آن سفره و از آن خوراک میخورد.
و هرکس که دعوتگر را اجابت نکند و به دعوتش اعتنایی نورزد، وارد خانه نمیشود و از آن سفره چیزی نمیخورد.
پس از طرح این تمثیل و ترسیم، فرشتگان به یکدیگر گفتند: این مثال را برای محمد ج توضیح دهید تا معنا و مفهوم آن را بفهمد.
یکی از آنان گفت: او خواب است (و چیزی را نمیفهمد). دیگری گفت: چشمش خواب و قلبش بیدار است (پس معنا و مفهوم آن تمثیل را برایش توضیح دهید).
آنگاه گفتند: خانه همان بهشت است و دعوتگر نیز محمد ج است. پس بنابراین هرکس از (اوامر و فرامین تعالیبخش و سعادتآفرین) محمد ج اطاعت و فرمانبرداری کند در حقیقت از خداوند ﻷ اطاعت کرده است و هرکس از (تعالیم و آموزههای تابناک) محمد ج نافرمانی کند در حقیقت از خدا نافرمانی کرده است.
و بدانید که محمد ج جداکننده (حق از باطل، نور از تاریکی، ایمان از اسلام و) مسلمانان از کافران است و به ذریعهی او مسلمانان از کفار و چندگانهپرستان متمایز و جدا میشوند».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: این حدیث به احتمال زیاد از سخنان و مشاهدات خود جابر س نیست، بلکه در حقیقت حضرت جابر س قبلاً این حدیث را بدینگونه از رسولخدا ج شنیده و بعدها بدینگونه آن را از پیامبر ج حکایت کرده و برای مسلمانان نقل نموده است.
و این احتمال نیز وجود دارد که خود جابر س با کرامات خویش این صحنه را مشاهده و برای دیگران بازگو نموده باشد. اما احتمال نخست صحیحتر و منطقیتر به نظر میرسد. «والله اعلم».
«مأدبه» به معنای «مهمانی» و خوراکی که برای مهمانان آماده میکنند و به سفرهای که بر آن خوراک گذارند نیز «مأدبه» میگویند.
145 - [6] عن أنس س قال: جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی ج یسألون عن عبادة النبی ج، فلما أخبروا بها کأنهم تقالوها؛ فقالوا: أین نحن من النبی ج، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی ج إلیهم فقال: " أنتم الذین قلتم کذا وکذا؟! أما والله إنی لأخشاکم لله، وأتقاکم له، لکنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی " متفق علیه([8]).
145- (6) انس س گوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر ج آمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر ج سؤال نمودند.
چون آنان را از شیوهی عبادت آن حضرت ج باخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر ج را کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بیگمان خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را آمرزیده و بخشیده است.
پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا میدارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه میگیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پارهای از لذائد و راحتیها را بر خود حرام میکنم) و از زنان کنارهگیری مینمایم و هرگز ازدواج نمیکنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش میگیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر ج رسانیدند، لذا) پیامبر ج به نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفتهاید؟ (و پارهای از طیبات و لذائذ و راحتیها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکردهاید که شبها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبانها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟
به خدا سوگند که من بیشتر از همهی شما از خدا میترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه میگیرم و هم میخورم و قسمتی از شب را به اقامهی نماز میپردازم و قسمتی از آن را میخوابم و با زنان نیز ازدواج میکنم و با همسرانم آمیزش دارم.
(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث پیامبر ج نسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام میگردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که میفرماید:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ﴾ [الأعراف: 32]
«بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است».
و نیز میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٨٧﴾ [المائدة: 87].
«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد».
و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیادهروی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتیها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم ج هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زندهداری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزهدار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:
«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زندهداری به سر میبرم و گاه میخوابم و بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی را افطار مینمایم و با زنان ازدواج میکنم. و هر کسی از سنت و شیوهی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».
و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ج بر عثمان بن مظعون و عبدالله بن عمرو و عدهای دیگر از صحابه ش به خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوقالناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیادهروی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.
به طور کلی از این حدیث چند نکته را میتوان برداشت کرد:
1- اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پارهای از لذائذ و پاکیها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار میآید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
2- تشویق به میانهروی و آسانگیری و سهولت در عبادت و بهرهگیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.
3- فضیلت نکاح و ترغیب به آن
4- مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچگونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.
5- کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن
6- عدم غلو و افراط در دین و دوریگزیدن از حلالهای خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.
146 - [7] وعن عائشة ل قالت: صنع رسول الله ج شیئا، فرخص فیه، فتنـزه عنه قوم، فبلغ ذلک رسول الله ج؛ فخطب فحمد الله، ثم قال: " ما بال أقوام یتنزهون عن الشیء أصنعه؟! فوالله إنی لأعلمهم بالله، وأشدهم له خشیة ". متفق علیه([9]).
146(7) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج کاری را انجام داد و به دیگران نیز اجازه و رخصت داد تا آن را انجام دهند و از مزایای آن بهره گیرند. اما عدهای (راه سختگیری و تشدید و مبالغه و زیادهروی را در پیش گرفتند و) از انجام آن پرهیز نمودند.
(خبر را به گوش پیامبر ج رساندند و ایشان را از جریان مطلع ساختند. پیامبر ج نیز وقتی از جریان آگاه شد) خطبهای ایراد کرد و پس از حمد و ستایش شایسته و بایستهی خداوند، فرمود: (چرا بعضی از شما چیزهای پاکیزه و مباح را بر خود حرام میگرداند و) به چه دلیلی عدهای از کاری امتناع میورزند و پرهیز مینمایند که من آن را انجام میدهم؟ (و به چه دلیلی این عده از مردم راه سختگیری و تشدید را میپیمایند)؟.
سوگند به خدا! من بیشتر از همهی ایشان نسبت به خدا داناترم (و خدا و اوامر و فرامین و تعالیم و مسائل و احکام، حلال و حرامش را بیشتر از آنها میشناسم) و با این وجود بیشتر از همهی ایشان از خدا میترسم.
(پس برای آنها مناسب است که چیزهایی را که من برای آنها از احکام الهی آوردهام اجرا کنند و از چیزهایی که آنها را از آن باز داشتهام، دست بکشند و براستی من سنت خود را برای شما بازگو میکنم. پس هرکس از آن روی گرداند و راه غلو و افراط و تشدد و سختگیری را در پیش گیرد از من نیست)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
147 - [8] وعن رافع بن خدیج قال: قدم نبی الله ج وهم یأبرون النخل، فقال: " ما تصنعون؟ " قالوا: کنا نصنعه. قال: " لعلکم لو لم تفعلوا کان خیرا ". فترکوه؛ فنقصت. قال: فذکروا ذلک له. فقال: " إنما أنا بشر؛ إذا أمرتکم بشیء من أمر دینکم، فخذوا به؛ وإذا أمرتکم بشیء من رأیی، فإنما أنا بشر ". رواه مسلم([10]).
147- (8) رافع بن خدیج س گوید: «پیامبر ج مکه را به مقصد مدینه منوره ترک کرد و به آنجا تشریف آورد.
(و چون مردم مدینه، افرادی کشاورز بودند و خرما نیز یکی از محصولات عمدهی آنان به شمار میرفت، هرگاه موسم بارآوری نخلها آغاز میگشت، آنان بنابر تجربهای که در زمینهی تلقیح درختان داشتند) به تلقیح و گـُشندادن درختان خرما میپرداختند.
(و چون رسولخدا ج در مکهی مکرمه با این نوع کارها آشنایی نداشت و مردم مکه افرادی تاجر و بازرگان بودند و تجربهای در این زمینه نداشتند، لذا وقتی که وارد مدینه شد، به عمل تلقیح درختان به دیدهی تعجب مینگریست. از این رو از آنها پرسید:) چه میکنید؟ و علت این کار چیست؟
آنها گفتند: ما از قبل (هرگاه که موسم بارآوری درختان خرما آغاز میشود، بنابر تجربهای که در این زمینه داریم) به تلقیح و گشندادن نخلها میپردازیم.
پیامبر ج فرمود: به نظر من اگر از این کار دست بکشید، برایتان بهتر خواهد بود. آنها نیز طبق مشورهی پیامبر ج از این کار دست کشیدند (اما بر خلاف انتظار پیامبر ج، میوههای درختان به بار ننشست و یا اگر به بار نشست، بیشتر میوهها خشک و پوک به بار آمد و محصول به میزان چشمگیری کاهش یافت).
رافع بن خدیج س گوید: مردم مدینه پیامبر ج را از جریان باخبر ساختند. در اینجا بود که پیامبر ج فرمود: بیگمان من نیز فقط انسانی همچون شما هستم. از اینرو اگر شما را به چیزی از کار دینتان دستور دادم. از من بگیرید و به آن جامهی عمل بپوشانید.
و هر گاه شما را از باب همفکری و تبادلنظر و بر اساس مشورهی شخصی (و خارج از چارچوب رسالت و تشریع و قانونگذاری) به چیزی امر نمودم (و مشورهام بر خلاف انتظار، اشتباه از آب درآمد، پس خیلی بعید مشمارید). چرا که من نیز فقط انسانی چون شما هستم».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «تأبیر»: به معنای همان گـُشندادن و تلقیحنمودن درختان خرما است. بدین صورت که مایهی درخت خرمای نر را برای بارورشدن، به درخت خرمای ماده داخل میکنند تا با این کار عمل گردهافشانی صورت گیرد و درختان خرما پس از طیکردن دوران مشخصی به بار نشینند. این حدیث در روایتی دیگر بدین مضمون وارد شده است:
«ابروا، أنتم اعلم بأمور دنیاکم». «درختان خرما را تأبیر کنید، شما در امور دنیایی خویش آگاهترید».
باید دانست که این حدیث یکی از بزرگترین دستاویزهای کسانی است که سنت پیامبر ج را واجبالعمل نمیدانند و یا بهتر بگوییم منکر حجیت سنتاند.
آنها با اتکاء به این حدیث چنین میگویند که اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای پیامبر ج اولاً حجّت نیست، ثانیاً اگر حجت باشد فقط در زمینهی مسائل عبادی حجب بوده و چنانکه خودش در این حدیث بیان کرده در امور دنیوی سنت وی حجت نیست.
اینک سررشتهی سخن را به دست علامه مفتی محمد تقی عثمانی میدهیم تا جواب این اعتراض و اشکال را بدهد. وی در درس «ترمذی» میگوید:
«در یک نگاه کلی احادیث پیامبر ج دارای دو معنا و مفهوم متفاوت است و به تعبیر دیگر از جهت معنا و مفهوم دارای دو حیثیت متفاوت است:
1- احادیث و روایاتی که جنبهی شرعی و وحیانی دارد [یعنی در چارچوب رسالت و به عنوان پیامبر از وی صادر شدهاند].
2- احادیث و روایاتی که جنبهی مشورتی دارد و منشأ آنها رأی و اجتهاد شخص آن حضرت ج میباشد.
حدیث «انتم اعلم بامور دنیاکم» [یا همان واقعهی تأبیر نخلها] متعلق به نوع دوم از احادیث پیامبر اکرم ج محسوب میشود»([11]).
پس مشخص شد که واقعهی تأبیر نخلها، محض جنبهی مشورهای دارد و این خود میرساند که مشورههای شخصی پیامبر ج درجهی وجوب را دارا نیستند. چرا که اگر مشورههای شخصی آن حضرت ج نیز واجبالعمل میبود، دیگر لزومی به نظرخواهی و همفکری و تبادلنظر با دیگران باقی نمیماند، بلکه به مجرد اظهارنظر، عمل بر آن واجب میگشت و مجال ابراز نظر برای دیگران باقی نمیماند. در حالی که در احادیث میخوانیم که هیچگاه مشورهی شخصی پیامبر ج درجهی وجوب و الزام را دارا نبوده است.
در حدیثی میخوانیم که «بریره» به محض آزاد شدن از همسرش جدا میشود و پیامبر ج به او مشوره میدهد تا با شوهرش ادامهی زندگی دهد. ولی او نمیپذیرد و پیامبر ج نیز چیزی به او نمیگوید. چون سخنش فقط جنبهی مشورهای دارد و بس، نه وجوب و الزام.
البته مفتی محمد تقی، اصلی را در تشخیص و تمییز میان آن دو نوع احادیث و روایات بیان میکند و میگوید:
«وظیفه و مسئولیت اصلی ما، محور قراردادن جنبهی رسالت آن حضرت ج میباشد. از این جهت میبایست هر قول و عمل پیامبرخدا ج را با توجه به همین جنبه مورد نظر قرار داده و حجت دانست. مگر اینکه در جایی قرینه یا دلیلی وجود داشته باشد که بر اساس آن دلیل و قرینه، ثابت شود که آن حدیث از احادیث نوع دوم است (که محض جنبهی مشورتی دارد و درجهی وجوب را دارا نیست، مانند واقعهی تأبیر نخلها). و واقعیت این است که در کلیهی «کتب روایی ـ حدیثی» احادیث نوع دوم (احادیثی که جنبهی مشورهای دارد)، که احادیث اجتهادی آن حضرت ج میباشد، کاملاً مشخص شده است که خوشبختانه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند و برای هر کدام از این احادیث هم کاملاً تصریح شده است که اینها احکام و مسائل مشورتی شخص شخیص آن حضرت ج میباشد و جنبهی شرعی ندارد. اما بقیهی تمام احادیث، جنبهی شرعی و وحیانی دارد و قابل حجت است»([12]).
148 - [9] و عن أبی موسی قال: قال رسول الله ج: " إنما مثلی ومثل ما بعثنی الله به کمثل رجل أتى قوماً، فقال: یا قوم! إنی رأیت الجیش بعینی، وإنی أنا النذیر العریان! فالنجاء النجاء. فأطاعه طائفة من قومه فأدلجوا فانطلقوا على مهلهم، فنجوا؛ وکذبت طائفة منهم فأصبحوا مکانهم، فصبحهم الجیش فأهلکهم واجتاحهم. فذلک مثل من أطاعنی فاتبع ما جئت به، ومثل من عصانی وکذب بما جئت به من الحق ". متفق علیه([13]).
148- (9) ابوموسی س گوید: «پیامبر ج فرمود: وصف و داستان من و آنچه که خداوند ﻷ مرا بر آن برانگیخته است، بسان مردی است که بهسوی گروه و کاروان خویش آمد و گفت: هانای مردم! من با چشمانم لشکری بداندیش و تجاوزکار را دیدم که در اندیشهی یورش بر شماست. و اینک من هشدار دهندهای آگاه و راستگو هستم و خطر آنها را به شما اعلام میکنم. پس بپاخیزید و بشتابید و خویشتن را از تیررس آن برهانید.
گروهی از آن مردمان، خیرخواهی و هشدار او را شنیدند و فرمانش را به جان خریدند و در فرصتی که داشتند به نرمی راه پرخطر را پیمودند و از خطر رهیدند و نجات یافتند.
اما گروهی دیگر او را دروغپرداز انگاشتند و همانجا ماندند و سپیدهدمان بود که آن سپاه تجاوزگر و بداندیش، برآنان یورش برد و نابودشان ساخت. آری! چنین است وصف و داستان کسیکه فرمان مرا برد و از پیام و برنامهای که از سوی خدا آوردهام پیروی نماید و نیز وصف و داستان کسیکه نافرمانی و عصیان کند و این پیام آسمانی را دروغ انگارد.
(پس آنکه فرمان از من برد، نجات یابد و آنکه دستاورد و رهاورد مرا دروغ پندارد و دلایل وحیانی و براهین شرعی و تعالیم و فرامین رحمانی را نادیده گیرد و نافرمانی و عصیان کند، سرانجام نابود و هلاک خواهد شد)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
149 - [10] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " مثلی کمثل رجل استوقد ناراً، فلما أضاءت ما حولها، جعل الفراش وهذه الدواب التی تقع فی النار یقعن فیها، وجعل یحجزهن ویغلبنه فیقتحمن فیها، فأنا آخذ بحجزکم عن النار، وأنتم تقتحمون فیها ". هذه روایة البخاری، ولمسلم نحوها، وقال فی آخرها: " فذلک مثلی ومثلکم، أنا آخذ بحجزکم عن النار: هلم عن النار، هلم عن النار! فتغلبونی. تقحمون فیها " متفق علیه([14]).
149- (10) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: وصف و داستان من با مردم همانند کسی است که آتشی را با کوشش و تلاش فراوان بیفروزد (تا خود و همراهانش از آن استفاه کنند) و آنگاه که آتش، دور و برش را روشن گرداند، پروانهها و ملخها و سایر حشرات بر گرد آن گرد آمدند و شروع کردند که یکی پس از دیگری در آن بیفتند و بسوزند و او میکوشید که آنها را از افتادن نگاه دارد تا فقط از گرما و روشنی آتش بهره برند. اما هر قدر آن مرد بخواهد از آنان جلوگیری کند و نگذارد که خودشان را در آتش بیندازند، بازهم از دست او در میروند و خود را در آن میاندازند.
اینک داستان من با شما این است که من محکم کمربندهای شما را گرفتهام که در آتش نیفتید و پیوسته به شما میگویم بهسوی من بشتابید و خویشتن را از افتادن در آتش نگاه دارید. اما هر قدر بخواهم از شما جلوگیری کنم و نگذارم که خودتان را در آتش بیندازید، باز هم از دست من در میروید و خودتان را در آن میاندازید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «استوقد ناراً»: آتش بر افروخت و تلاش کرد تا آتش را شعلهور و زبانهکش سازد. «أضاءت»: روشن کرد. «فراش»: پروانه. مراد پروانههایی است که شبها دیوانهوار و حیران پیرامون نور چراغ و آتش میگردند و میسوزند و میافتند.
«هذه الدواب»: مراد پشه و سائر حشرات است که شبها در گرد نور و آتش میگردند و میسوزند و در آن میافتند.
«حُجَزکم»: حُجَز جمع «حُجزة» به معنای نیفهی شلوار و میان که کمربند بر آن بندند اطلاق میشود.
«هلمّ عن النار»: به معنای «إسرعوا الیّ وابعدوا انفسکم عن النار» است. یعنی بهسوی من بشتابید و در پناه من خویشتن را از آتش نگاه دارید و حفظ کنید.
«هلمّ» در اصل اسم فعلی است که مفرد و مثنی و جمع و مذکر و مؤنث در آن یکسان است و اگرچه، گاه نیز فعل محسوب میشود و ضمایر فاعل مرفوع بدان میپیوندند. «هلمّا، هلمّوا، هلمّی...» و در اصل کلمهای است که با آن به چیزی فرا خوانند. «هلمّ الی العمل؛ بیا کاری انجام بده».
«تقتحمون فیها»: بدون فکر و اندیشه خود را به خطر میاندازید و نااندیشه خود را در آن آتش میسوزانید.
150 - [11] وعن أبی موسى قال: قال رسول الله ج: " مثل ما بعثنی الله به من الهدى والعلم کمثل الغیث الکثیر أصاب أرضاً، فکانت منها طائفة طیبة ن قبلت الماء، فأنبتت الکلأ والعشب الکثیر، وکانت منها أجادب أمسکت الماء، فنفع الله بها الناس، فشربوا وسقوا وزرعوا، وأصابت منها طائفة أخرى، إنما هی قیعان لا تمسک ماء، ولا تنبت کلأ. فذلک مثل من فقه فی دین الله ونفعه ما بعثنی الله به فعلِم وعلَّم، ومثل من لم یرفع بذلک رأساً، ولم یقبل هدى الله الذی أرسلت به ". متفق علیه([15]).
150- (11) ابوموسی س گوید: «پیامبر ج (آن امیر خـِرد و سخن، در قالب مثالی زیبا و گویا و دل نشین و اندیشاننده، نقش دگرگونساز هدایت و هدایتپذیری مردم را چنین ترسیم میکند و) میفرماید: وصف و داستان من و آن دانش و هدایتی که خدا مرا به آن برانگیخت بسان بارانی فراوان است که بر سرزمینی بیکران ببارد. آنگاه بخشی از آن سرزمین که خوب و حاصلخیز است، آب زندگیساز باران را به خود جذب میکند و به جان آن را میپذیرد و گل و گیاه و سبزه و دانهی بسیار میرویاند و بخشی از آن سرزمین (مرغوب و حاصلخیز نیست و آب را به خود جذب نمیکند و آن را نمیپذیرد) ولی آب باران را نگاه میدارد و خدا مردم را از آن آب سود میرساند و آنها نیز از آن مینوشند و به حیوانات و چهارپایان خویش میدهند و به وسیلهی آن به زراعت و کشاورزی میپردازند.
اما بخش سوم از آن سرزمین، نه بسان بخش اول است و نه دوم. بلکه زمینی است سفت و شورهزار و صاف و هموار و نفوذناپذیر که نه گل و گیاه و سبزه و دانه میرویاند و نه آب را بر روی خود نگاه میدارد.
وصف و داستان چنین سرزمینی بسان کسی است که در دین خدا علم و دانش میآموزد (و هدایت آسمانی و دین اسلام را میپذیرد) و خدا به آنچه که مرا بدان برانگیخته است او را سود میرساند و او هم، خود دانش را فرا میگیرد (و از آن بهره میجوید) و هم به دیگران میآموزد (و به آنها نیز بهره میرساند).
و نیز مثال دومی، داستان کسی است که (از غایت تکبر و خودبزرگبینی و خودمحوری و نخوت) بدان سربلند نمیکند و به آن اهمیتی نمیدهد (تا حقیقت هدایت آسمانی و دین اسلام را بشناسد) و از پذیرش هدایت آسمانی که خداوند مرا بدان فرستاده است، خودداری و استنکاف میورزد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این حقیقت اشاره رفته که انسانها در بهره گرفتن از هدایت آسمانی و دین اسلام و تعالیم و آموزههای الهی و نبوی در یک سطح نیستند و در استعداد و هوش و ذکاوت و انعطافپذیری با یکدیگر تفاوت دارند. گروهی از انسانها هستند که از فطرت و دلهای پاک و خالص برخوردارند و هنگامی که صدای دلنشین وحی و هدایت آسمانی را میشنوند در آن تدبر میکنند و با جان و دل به آن گوش میکنند و آن را میپذیرند. سپس به آن ایمان میآورند و حقیقت را درک میکنند و از آن بهره میگیرند و با دلسوزی و امانت آن را به مردم نیز میرسانند تا آنها نیز از آن حقایق دلنشین و زیبا و گویا لذت برند و بهره گیرند و به هدایت و سعادت برسند.
پیامبر ج چنین فردی را به زمینی پاک و حاصلخیز تشبیه کرده که قطرههای باران در آن نفوذ میکند و گیاهان و درختان مثمر را میرویاند که حیوانات و انسانها از آن استفاه کنند.
گروهی دیگر نیز از انسانها هستند که دارای دلهای بیمار و فطرت فاسد و استعداد خراب و مرده میباشند. این گروه به هیچ عنوان دلهایشان را به روی آیات الهی و هدایت آسمانی باز نمیکنند و هرگز حاضر به پذیرش هدایت نیستند و اگر آیات الهی به گوششان برسد، از آنها روی میگردانند و گویا اصلاً نشنیدهاند. پیامبر ج چنین گروهی را به زمینی سفت و شورهزار، صاف و هموار و نفوذناپذیر و نامرغوب و غیرحاصلخیز تشبیه کرده که نه آب را به خود جذب میکند و نه آن را بر روی خود نگاه میدارد و هیچگاه گیاه و سبزهای را نمیرویاند و نفعی به حال انسان یا حیوان و حتی خود ندارد.
و در حقیقت این چنین کسانی که از برنامههای هدایتگر الهی بهرهمند نمیشوند و به دیگران نیز بهره نمیرسانند، مانند همین سرزمین شورهزار و سفت و صاف و هموار است.
گروه سوم کسانی هستند که در این حدیث پیامبر ج از آنها نام نبرده است، بلکه تنها برای آنان مثال آورده است. زیرا کسیکه دو گروه نخست را بشناسد، این گروه را نیز خواهد شناخت.
این دسته از آنها کسانی هستند که آیات الهی را میشنوند و دارای استعداد و حافظهی قوی نیز هستند و احکام حلال و حرام را میدانند و به علوم دینی و معارف اسلامی نیز آگاهند، اما به معلومات و به آنچه که میدانند عامل و پایبند نیستند، خود به آن عمل نمیکنند اما مردم را به آن دعوت میکنند و آنها را به مردم میآموزند و هرگاه کسی به نزدشان برود، او را از آن احکام و مسائل میآگاهند و به او میآموزند، اما متأسفانه خود از علم خویش سودی نمیبرند.
پیامبر ج چنین گروهی را که مایهی خیر دیگران هستند و اما از علم خود سودی نمیبرند به زمینی سنگلاخ تشبیه کرده که آب را به خود جذب نمیکند، ولی آن را بر روی خود نگاه میدارد تا انسان و حیوان از آن بنوشند و زمینها با آب آن آبیاری شوند و گیاهان و گلهای زیبا به ذریعهی آب آن برویند و با تمام این وجود خود آن زمین سنگلاخ از آن آب استفاده و بهرهای نمیگیرد.
و در حقیقت کسیکه عالم به آیات قرآنی و احادیث نبوی است و آنها را به دیگران میآموزد، اما خود به آن عمل نمیکند، بسان چنین زمینی میباشد.
151 - [12] وعن عائشة قالت: تلا رسول الله ج: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ﴾ [آل عمران: 7] وقرأ إلى:﴿وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [آل عمران: 7].
قالت: قال رسول الله ج: " فإذا رأیت - وعند مسلم: رأیتم - الذین یتبعون ما تشابه منه؛ فأولئک الذین سماهم الله، فاحذروهم ". متفق علیه([16]).
151- (12) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر اکرم ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧﴾ [آل عمران: 7].
«خداست که قرآن را بر تو نازل کرده است، بخشی از آن آیههای «محکمات» است (و معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند و بخشی از آن، آیههای «متشابهات» است (و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود). و اما کسانی که در دلهایشان کژی است و گریز از حق زوایای وجودشان را فرا گرفته است. برای فتنهانگیزی و تأویل نادرست به دنبال متشابهات میافتند. در حالیکه تأویل درست آنها را جز خدا کسی نمیداند و راسخان و ثابت قدمان در دانش و وارستگان و فرزانگان میگویند: ما به همهی آنها ایمان داریم و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات همه از سوی خدای ما است و این را جز صاحبان عقل سلیمی که از هوا و هوس فرمان نمیبرند، نمیدانند و متذکر نمیشوند».
و چون رسولخدا ج از تلاوت این آیه فارغ شد، فرمود: هرگاه کسانی را دیدید که به دنبال متشابهات میروند و از آنها پیروی میکنند، بدانید که آنان کسانی هستند که خداوند در این آیه از آنان نام برده است. پس از آنان دوری جویید و با آنها همراهی و همنشینی نکنید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث یکی از اصول و موازین بنیادی و محوری و اساسی و کلیدی دین مبین اسلام استنباط میشود و آن اینکه «بر محکمات باید تکیه کرد، نه متشابهات». چرا که اگر در شرع مقدس اسلام تکیه بر محکمات قرآن، اصل و اساس تفکر و رفتار قرار نگیرد و در عوض از متشابهات پیروی شود، باب اختلاف و جدال و کشمکش و ستیز و تفرقه و دودستگی همیشه گشوده خواهد شد و کژاندیشان فتنهجو از متشابهات بهانهای برای توجیه اعمال و رفتار خویش میسازند.
از این رو هشدار پیامبر ج نیز در زمینهی لزوم ارجاع متشابهات به محکمات از همین جا نشأت میگیرد. چرا که بحث راجع به متشابهات به تنهایی نزاع برانگیز و بحرانساز و چالشآفرین است. به خصوص در باب مسائل دقیقی که از دیرباز اسباب حیرت اندیشهها و اندیشوران را فراهم آورده است.
علت سقوط خوارج، معتزله، مجسّمه، جبریه و قدریه و... در روزگاران پیشین و همچنین کسان دیگری که امروزه راه آنان را در پیش گرفته، از همین جا نشأت میگیرد.
اینان در پی عدم درک درست مدلول مفاهیم و اصطلاحات شرعی و ارائهی معانی مجعول از آنها و پیروی از متشابهات، هم خود به گمراهی افتاده و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم آوردهاند.
شاید در اینجا کسی سؤال بکند که منظور از متشابه یا متشابهات و محکمات چیست؟
در پاسخ باید گفت: «متشابه» آیاتی هستند که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی کاملاً واضح و روشنی ندارند و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند، قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد. از قبیل: حروف مقطعه (الم، حم، طس، و..).، هنگامهی رستاخیز، چگونگی روح، مجملات قرآن، صفات یزدان و آیاتی چون: «یدا... فوق ایدیهم»، «استوی علی العرش...» و....
و در حقیقت آیات متشابه، امکان دگرگون شدن و تحریف و تأویل در معنای آنها وجود دارد و این تشابه یا از خفا و عدم وضوح معنی مراد است. یا از وجود احتمالات متعدد در آن و یا از تردد در میان چند وجه تفسیری از آن.
و در مقابل متشابه، «محکم» قرار دارد که عبارت است از: آیاتی که به سبب وضوح و روشنیاش احتمال بیش از یک وجه تفسیری را ندارد و آیههای متقن و واضحی به شمار میآیند که همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند.
و در حقیقت همین آیات محکم، اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید حل تمام مشکلات و مجملات و پیچیدگیها و مغلقات میباشند.
بنابراین برای یک انسان مؤمن و واقعبین و حقیقتجو، مناسب است که برای فهم آیات الهی، همهی آیات را در کنار هم بچیند و از آنها حقیقت را دریابد و اگر در ظواهر پارهای از آیات در ابتدای نظر، ابهام و پیچیدگی یافت، با توجه به آیات محکم دیگر، آن ابهام را برطرف سازد و در پرتو آن به کنه آن برسد و تنها آیات متشابه را که محتمل چند معنای گوناگون و متعارض است، دستاویز خویش در تبیین حقایق قرار ندهد که اختلاف و کشمکش و نزاع و جدال به راه خواهد انداخت و حال آنکه اگر متشابهات را به محکمات که اصل و اساس کتاب آسمانی هستند و به منزلهی شاهراههای بزرگ الهی به شمار میآیند، ارجاع دهد و منصفانه و عالمانه به محکمات بنگرد، نزاع و اختلافی ایجاد نخواهد شد.
و در حقیقت این افراد بیماردل، مغرض، کژاندیش و فتنهگر هستند که پیوسته برای اینکه از متشابهات برای توجیه اعمال و رفتار خویش بهانهای بسازند، آنها را دستاویز خویش قرار میدهند و با ارائهی معانی مجعول و عدم درک درست مدلول مفاهیم و نادیده گرفتن محکمات، هم خود را به گمراهی میافکنند و هم موجبات گمراهی دیگران را فراهم میآورند.
از اینرو بر مسلمانان و راسخان علم و دانش، فرزانگان و وارستگان لازم است که از چنین افرادی دوری کنند و با آنها مجالست و همنشینی نکنند.
152 - [13] وعن عبد الله بن عمرو قال: هجّرت إلى رسول الله ج یوماً، قال: فسمع أصوات رجلین اختلفا فی آیة، فخرج علینا رسول الله ج یعرف فی وجهه الغضب، فقال: " إنما هلک من کان قبلکم باختلافهم فی الکتاب ". رواه مسلم([17]).
152- (13) عبدالله بن عمرو ـ ب ـ گوید: «روزی در گرمای سوزان به نزد رسولخدا ج رفتم (و در همین اثنا که در مسجد منتظر آمدن ایشان بودم، ناگاه) پیامبر ج (در حجرهی خویش) صدای دو نفر را شنید که پیرامون آیهای از قرآن با همدیگر ستیزه و مجادله و اختلاف و کشمکش میکردند.
آن حضرت ج در حالیکه آثار خشم و غضب در چهرهی مبارکش نمایان بود، از حجرهی خویش بیرون آمد و فرمود: (پیرامون قرآن و آیاتش هرگز اختلاف و مجادله و بگومگو نکنید) که براستی گذشتگان و پیشینیان شما (یهود و نصاری) بر اثر همین اختلافات و کشمکشها پیرامون کتابهای آسمانی بودند که هلاک و نابود و قلع و قمع شدند. (پس شما نیز اگر میخواهید به سرنوشت شوم آنها دچار نشوید، دربارهی آیات خدا ستیزه و مجادله نکنید و اختلاف را واگذارید تا مبادا به شر و فساد کشیده شوید)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: اختلاف این دو نفر یا پیرامون آیات متشابه بوده است و یا دربارهی نحوهی قرائت. به هر حال چیزی که مهم است این است که همهی مسلمانان باید وحدت و یکپارچگی را سرلوحهی عمل خویش قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند. و میباید سخت از اختلاف و دوگانگی و از هرچه مایهی آشفتگی و نابسامانی جمعی است دست بردارند و اختلافها و کشمکشها و ستیزهها و مجادلهها را که به ایجاد روابط برادری صدمه میرساند و دین و دنیای امت را تباه میسازد، یکسره ترک کنند.
نکتهی قابل توجهی که در این حدیث نهفته است، این است که در حدیث فوق از قرائت قرآن نهی شده است که فضل و پاداش بسیاری بر آن مترتب است و در ازای خواندن هر حرفی، برای هر قاری، ده نیکی مینویسند. با این وجود اگر چنانکه اختلافی در نحوهی قرائت آن رخ دهد، باید اختلاف را واگذارند و از یکدیگر متفرق شوند و هر کدام به قرائت خویش ادامه دهند ـ همانطوری که در ماجرای حضرت عمر و حضرت هشام ـ ب ـ از یک طرف و ابن مسعود و یکی دیگر از اصحاب ش، پیرامون نحوهی قرائت رخ داد و رسولخدا ج خطاب به آنان فرمود: «کلاهما محسن» یعنی هردو درست خواندهاند -.
و اگر این اختلاف در دریافت معانی و مدلول آیات ایجاد گردد، باید بر معنایی که به روشنی از متن آیات بر میآید، اتفاق یافت. ولی چنانچه باز در این زمینه اختلاف نظر یا شبههای پیش آمد که مقتضی نزاع و مجادله بود، میباید قرائت را رها کرد و به محکمات الهی که مایهی پدید آمدن انس و الفت است چنگ زد و از متشابهات که گاه سبب به بارآوردن اختلاف و جدایی است دوری گزید.
چنانچه در احادیث گذشته خواندیم که پیامبر ج فرمود:
«هرگاه کسانی را که از متشابهات پیروی میکنند، دیدید از آنان دوری جویید».
به هر حال از این حدیث دانسته شد که رسولخدا ج حتی از قرائت قرآن در صورتی که به اختلاف بیانجامد، نهی فرموده است.
153 - [14] وعن سعد بن أبی وقاص قال: قال رسول الله ج: " إن أعظم المسلمین فی المسلمین جرماً، من سأل عن شیء لم یحرم على الناس، فحرم من أجل مسألته " متفق علیه([18]).
153- (14) سعدبن ابی وقاص س گوید: «پیامبر ج فرمود: گناهکارترین و مجرمترین مسلمانان کسی است که دربارهی موضوع حلالی که حرام نشده، آنقدر سؤال کند که حکم حرمت آن صادر شود».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: پیامبر ج در این حدیث از کثرت سؤالهایی که باعث تشدید و سختگیری است، بر حذر داشته است و روحیهی تساهل و آسانگیری صحابه و یارانش ش را چنان پرورش داد که در فروع احکام از خود تسامح نشان دهند و با اختلاف در آنها وکثرت سؤال، خود را به سختی و عسرت نیندازند. چنانچه بنیاسرائیل خود را در برابر موسی ÷ به تکلف انداختند و راجع به گاو، پرسشهای گوناگون مطرح کردند که چگونه باشد؟ چه رنگی داشته باشد؟ پیر باشد یا جوان؟ و...
اما اگر از همان آغاز گاوی را انتخاب میکردند و آن را سر میبریدند، هیچ اشکالی پیش نمیآمد و کفایت میکرد. اما چون با طرح آن سؤالات، خویشتن را به تکلیف انداختند، خداوندY نیز بر آنان سخت گرفت.
در حدیثی دیگر پیامبر ج میفرماید:
«إن الله افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها وحدّ لکم حدوداً فلا تعتدوها ونهی عن اشیاء فلا تنتهکوها وسکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً فلا تتکلفوها» [مجمع الزوائد].
«خداوند واجباتی برای شما قرار داده، آنها را ضایع مکنید و حدود و مرزهایی تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید و از اموری نهی کرده، در برابر آنها پردهدری نکنید و از اموری ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روی نسیان نبوده، در برابر اینگونه امور، اصراری در افشاء نداشته باشید». [مجمع الزوائد].
البته، منظور از این حدیث این نیست که راه سؤال، پرسش و فراگیری مطالب را به روی مردم ببندد و به هیچ وجه این حدیث راه سؤالات منطقی آموزنده و سازنده را به روی مردم نمیبندد. زیرا خود قرآن به مسلمانان دستور میدهد که آنچه را نمیدانند از اهل علم و دانش بپرسند:
﴿...فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [النحل: 43].
«پس(برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید، اگر (این را)نمیدایند(که پیغمبران همه انسان بودند نه فرشته)...»
چرا که سؤال کلید فهم حقائق و نصف علم است. بلکه منظور از این حدیث منحصراً مربوط به سؤالهای نابجا و بهانهگیریها و لجاجتها و تشدد و سختگیریهایی است که غالباً سبب مشوششدن اذهان و افکار مردم و باعث تشدد و سختگیری در امور دینی میگردد و در حقیقت جستجو از سؤالها و اموری که نه تنها مورد نیاز نیست که مکتوم ماندن آن بهتر و حتی گاهی لازم است و جستجو از مسائلی که طرح آنها برای مردم سودی ندارد، بلکه زیانبار و ویرانگر و تفرقهانداز هستند باید خودداری کرد.
چرا که اینگونه پرسشها، حاصلی جز عسرت و سختی و تشدد و نادیده گرفتن تساهل و آسانگیری ندارد. البته باید دانست که حلالشدن حرام و حرامشدن حلال در عصر خود پیامبر ج که عصر نزول قرآن و وحی بود، مراد میباشد و این امور به زمان نزول قرآن اختصاص دارد. چرا که سؤالات مربوط به حرامشدن حلالی، مربوط به مسائلی بود که میبایست از طریق وحی روشن گردد. اما بعد از عصر پیامبر ج طرح سؤالات در مورد امور شرعی جایز است. زیرا امروزه دیگر بیم آن نمیرود که حلال یا حرامی نازل شود.
اما به طور کلی و قطعنظر از این موضوع، این حدیث چند چیز را به مسلمانان یادآور میشود:
1- خودداری از طرح مسائلی که برای مردم سودی در بر ندارد.
2- از سؤالهای نابجا، غیرمنطقی، بهانهگیریها و لجاجتهایی که غالباً سبب مشوششدن اذهان مردم میشود باید خودداری کرد.
3- منظور از این حدیث، این نیست که راه سؤال و پرسشهای منطقی، آموزنده و سازنده را به روی مردم باید بست. بلکه مراد طرح سؤالهای نابجا و غیرمنطقی است.
4- لزوم آسانگیری و تساهل و دوری از تشدد و سختگیری و پرهیز از پرسشهایی که حاصلی جز عسرت و سختی ندارند.
154 - [15] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " یکون فی آخر الزمان دجالون کذابون یأتونکم من الأحادیث بما لم تسمعوا أنتم ولا آباؤکم، فإیاکم وإیاهم، لا یضلونکم ولا یفتنونکم ". رواه مسلم([19]).
154- (15) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: در آخرالزمان دروغگویان و حقهبازان بزرگ و حرفهای پیدا خواهند شد و چنان عقاید و باورهای پوچ و باطل و احادیث خودساخته و جعلی را به شما بازگو مینمایند که هیچگاه نه خود آنها را شنیدهاید و نه به گوش پدران و نیاکانتان خورده است. پس بر شما باد که خویشتن را از همراهی و همنشینی و گوشدادن و اعتماد نمودن به سخنان چنین افرادی دور کنید و بر شما باد که آنها را از خود دور سازید و از چنین افرادی بپرهیزید تا شما را به ضلالت و گمراهی نکشند و در فتنه و فساد نیندازند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در حقیقت یکی از مصادیق بارز این حدیث در عصر کنونی ما که به ظهور پیوسته است، «میرزا غلام احمد قادیانی» مؤسس مکتب باطل «قادیانیت»، «غلام محمد پرویز»، «اسلم جیرا جپوری»، «عبدالله چکدالوی»، «احمد زکی (ابوشادی)»، «نیاز فتح پوری»، «غلام جیلانی برق» و... هستند.
در حقیقت این گروه و امثال آنها (از مستشرقین و غیره) کسانی بودند که حدیث را انکار نمودند و عقاید و باورهایی جدید از خویش بروز دارند و در شعلهورتر ساختن آتش جعل حدیث، انکار حدیث، ایجاد بدعت و خرافه، عقاید و باورهای ویرانگر و زیانبار و... در عصر کنونی ما سهم بسزایی داشتهاند و همینها بودند که دم از بیاعتباری حدیث زده و فتنهی انکار حدیث و ایجاد عقاید نادرست و باطل و ساختن روایات جعلی بر صداقت سخنان خویش را دامن زدهاند. و همینها بودند که هم خود را به گمراهی و ضلالت افکندند و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم آوردند و آنها را در فتنه و فساد و در وادی مخوف و خطرناک هلاکت و تباهی و بدبختی انداختند.
155 - [16] وعن أبی هریرة س قال: کان أهل الکتاب یقرؤون التوراة بالعبرانیة، ویفسرونها بالعربیة لأهل الإسلام. فقال رسول الله ج: " لا تصدقوا أهل الکتاب ولا تکذبوهم، و﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا﴾ " الآیة. رواه البخاری([20]).
155- (16) ابوهریره س گوید: «اهل کتاب (یهودیان) تورات را به زبان عبری (یا همان «عبرانی» که لغت یهود است) میخواندند و آن را به زبان عربی برای مسلمانان ترجمه و تفسیر میکردند (تا از حقایق و مطالب تورات با خبر شوند و به دین و مکتب آنها گرایش پیدا نمایند. چون رسولخدا ج از این جریان اطلاع یافت) فرمود: سخنان اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه به آنها بگویید:
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦﴾ [البقرة: 136].
«ایمان داریم به خدا و آنچه به نام قرآن بر ما نازل گشته و آنچه بر ابراهیم و اسمایل و اسحاق و یعقوب و اسباط (یعنی نوادگان یعقوب) نازل شده است و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است و به آنچه برای همهی پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. میان هیچ یک از آنان جدایی نمیاندازیم. (نه اینکه مثل یهودیان یا عیسویان بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم. بلکه همهی پیغمبران را راهنمای بشریت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم) و ما تسلیم فرمان خدا هستیم».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: این حدیث اشاره به روایات اسرائیلی که از یهودیان و مسیحیان به مسلمانان رسیده است دارد.
حافظ ابن کثیر، این روایات را به سه دسته تقسیم نموده و حکم هریک از آنها را چنین بیان میکند:
1- اسرائیلیاتی هستند که دلایل خارجی دیگر آنها را تصدیق کردهاند. مثلاً: غرق شدن فرعون، مبارزهی موسی با جادوگران، رفتن ایشان به کوه طور و غیره. چون که قرآن کریم با احادیث صحیح این روایات را تصدیق کردهاند، معتبر به شمار میآیند.
2- اسرائیلیاتی هستند که دروغ بودنشان با دلایل خارجی به اثبات رسیدهاند. مثلاً: قصهی بتپرست شدن حضرت سلیمان در آخر عمر([21]).
این روایت به این خاطر قطعاً باطل است که قرآن کریم به صراحت آن را رد کرده است. همچنین قصهی مندرآوردی فریفتهشدن حضرت داود به زن سپهسالار خود «اوریا»([22]).
3- اسرائیلیاتی هستند که صدق و کذبشان از دلایل خارجی ثابت نمیگردد. مثلاً احکام تورات و غیره. حضرت رسول اکرم ج دربارهی چنین اسرائیلیاتی فرمودند:
«لا تصدقوها ولا تکذبوها».«آنها را نه تصدیق و نه تکذیب کنید».
بیان کردن اینگونه روایات جایز که است، اما آنها را نه میتوان اساس مسائل دینی قرار داد و نه میتوان تصدیق یا تکذیبشان کرد. هیچ فایدهای هم در بیان کردن این قسم از روایات نیست.
حافظ ابن کثیر میفرماید: خود قرآن کریم در سورهی کهف تعلیم داده است که چه طرز عملی در برابر این قبیل از روایات اختیار باید کرد. میفرماید:
﴿سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ کَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا٢٢﴾ [الکهف: 22]
«(معاصران پیغمبر دربارهی تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله میپردازند و گروهی)خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود، و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود، همهی اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود(و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی، سخن نخواهند گفت). بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر(از هر کسی است). جز گروه کمی تعدادشان را نمیداند. بنابراین دربارهی اصحاب کهف جز مجادلهی روشن(و آرام با دیگران) پیش مگیر(چرا که مسئلهی چندان مهمی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان، دیگر از هیچکس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است)...»
الله تعالی در این آیه روایات اسرائیلی مختلف اهل کتاب را دربارهی تعداد اصحاب کهف بیان فرموده است و نیز به موارد ذیل اشاره فرموده است:
1- بیان کردن روایات اسرائیلی و اختلاف آنها جایز است. چنانکه الله تعالی بیان فرمود.
2- غلط بودن روایاتی از آنها را که به ثبوت رسیده باشد، آشکار باید ساخت. چنانکه الله تعالی دو قول اول را با گفتن «رجماً بالغیب» رد فرموده است.
3- دربارهی روایتی که دلیلی بر غلط بودنش وجود نداشته باشد، سکوت اختیار باید کرد. چنانکه بر روایت سوم سکوت اختیار فرمود.
4- دربارهی راست و دروغ بودن این روایات ایمان باید داشت که علم حقیقی آنها نزد الله تعالی است.
5- از بحث و جدل دربارهی این روایات پرهیز باید کرد.
6- پرداختن زیاد به تحقیق و تفحص اینگونه روایات درست هم نیست، چرا که فایدهی قابل توجه دنیا و آخرت وابسته به آنها نیست([23]).
156 - [17] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " کفى بالمرء کذباً أن یحدث بکل ما سمع ". رواه مسلم([24]).
156- (17) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: بر دروغگویی انسان همین بس که هرچه شنید بیهیچ اندیشهای (پیرامون صحت و سُقم آن)، آن را به دیگران باز گوید. (یعنی هر چیزی که میشنوید، نباید بدون اندیشه و تفکر و بدون تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی آن را باور کنید و برای دیگران بازگو نمایید)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج یکی از اصولیترین تعلیمات و احکام اسلامی پیرامون شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی را به ما انسانها میآموزد و میفرماید: الگوی شناخت شما در همه چیز باید بر اساس علم و یقین باشد و غیر آن، خواه ظن و گمان باشد، یا حدس و تخمین، یا شک و احتمال، هیچ کدام نه در عمل شخصی و نه در قضاوت و داوری و نه در شهادت و نه در اعتقادات قابل قبول نیست.
و آنهایی که بر اساس ظن و تخمین و شک و گمان، به چیزی اعتقاد پیدا میکند، یا دربارهی دیگران به قضاوت مینشینند و یا شهادت میدهند، در حقیقت بر خلاف این دستور عمل کرده و گام برداشتهاند. چرا که در اسلام نه شایعات میتواند مقیاس قضاوت و شهادت و عمل گردد و نه قرائن و دلایل ظنی و نه اخبار غیرقطعی که از منابع غیرموثق و از افراد غیرقابل اعتماد به ما میرسد. پس انسان مسلمان باید مواظب چشم و گوش خویش باشد، تا نبیند نگوید، و تا نشنود قضاوت نکند و بدون تحقیق و بررسی و علم و یقین، نه به چیزی معتقد شود، نه عمل کند و نه داوری نماید.
و در حقیقت اگر این برنامهی نبوی در کل جامعهی بشری و اسلامی و در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... به طور دقیق اجرا شود، بسیاری از چالشها و دغدغهها و ناهمواریها و نابسامانیها که از شایعهسازی و جوسازی و قضاوتهای عجولانه و گمانهای بیاساس و اخبار جعلی و مشکوک و دروغ سرچشمه میگیرد که این خود مایهی انواع ناکامیها و پشیمانیها است، برچیده خواهد شد.
در غیر اینصورت، هرج و مرج در روابط اجتماعی، همه جا را فرا خواهد گرفت. هیچکس به دیگران اطمینان پیدا نخواهد کرد. هیچکس از گمان بد دیگران در امان نخواهد بود. بازار شایعات و شایعهسازان، داغ و پررونق میگردد و روحیهی تحقیق و کنجکاوی را از انسان گرفته و او را فردی زودباور و سادهاندیش بار میآورد که در دنیا تنها سخنانی که باد هوا و نتیجهی گردش زبان و حرکات دهان بود سرمایهی وی است که نه در پذیرش آنها و در پخش و نشر آن سخنان، نه مطالبهی دلیل میکند و نه تکیه و اعتماد بر قرینه و برهانی، بلکه بیهیچ اندیشهای هرچه را شنید به دیگران بازگو میکند.
157 - [18] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " ما من نبی بعثه الله فی أمته قبلی إلا کان له فی أمته حواریون وأصحاب یأخذون بسنته، ویقتدون بأمره، ثم إنها تخلف من بعدهم خلوف یقولون ما لا یفعلون، ویفعلون ما لا یؤمرون، فمن جاهدهم بیده فهو مؤمن، ومن جاهدهم بلسانه فهو مؤمن، ومن جاهدهم بقلبه فهو مؤمن، ولیس وراء ذلک من الإیمان حبة خردل ". رواه مسلم([25]).
157- (18) ابن مسعود س گوید: «پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ هیچ پیامبری را در میان امتها و ملتهای گذشته نفرستاده مگر اینکه برای او از میان امتش یاران گزیده و خاصگان یکرنگ و مخلص بودند که به سنت و طریقت و سبک و منش او متمسک میشدند و به فرمان و اوامر و دستورات او تأسی و اقتدا میکردند.
ولی بعدها اخلاف و فرزندان ناخلفی جانشین و جایگزین آنان شد و سررشتهی کارها و امور را به دست گرفتند. (اما این فرزندان ناصالح و جانشینان بد، راه پدران و نیاکانشان را در پیش نگرفتند، بلکه دست به تحریف و تغییر اوامر و فرامین الهی و شرعی زدند و به جای پیروی از حق، به دنبال باطل و مادیات روان شدند و کالای این جهان فانی و دانی را دریافت میداشتند و متاع سرای باقی را نادیده میگرفتند و به تحریف کلام آسمانی و اوامر و فرامین الهی دست مییازیدند و حلال و حرام را همسان میشمردند و) چیزهایی را میگفتند که خودشان برابر آن عمل نمیکردند و چیزهایی را (از پیش خود) انجام میدادند که بدان مأمور نشده بودند. پس کسیکه با دست خویش با چنین افرادی منفور و مبغوض، جهاد کند مؤمن است و کسیکه با زبان خویش با آنان جهاد کند، مؤمن است و کسیکه قلباً با آنان جهاد کند مؤمن است. در غیر این صورت به اندازهی دانهی سپندی ایمان در او وجود نخواهد داشت».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «حواریون»: جمع «حواری» از مادهی «حَوَر» به معنای شستن و سفیدکردن است و گاهی به هرچیز سفید نیز حواری اطلاق میشود و حوران بهشتی را نیز به این جهت حور میگویند که سفید پوستاند یا سفیدی چشمانشان درخشنده و سیاهی آن کاملاً سیاه است.
و دربارهی علت نامگذاری یاران برگزیده و خاصگان ویژهی پیامبران به این نام میتوان گفت که آنها علاوه بر این که قلبی پاک و روحی با صفا و ایمانی درست و یقینی روشن به ذات خدا داشتند، در پاکیزه ساختن و روشن نمودن افکار دیگران و شستشوی مردم از آلودگی گناه، کفر و شرک و چندگانهپرستی، همانند پیامبران کوشش و تلاش فراوان داشتند.
و در حقیقت آنها هم خود را از آلودگی شرک و چندگانهپرستی و کفر و گناه و معصیت پاک کرده بودند و هم برای پاککردن دیگران کوشش و تلاش بیوقفه داشتند. از این جهت آنها را «حواریون پیامبران» میگویند.
«خُلوف»: یعنی نسلی که جانشین و جایگزین آن گروه صالح شده و بعد از آنان پا به عرصهی وجود گذاشتند، نسلی ناشایست و ناخلف و بد و ناصالح بودند.
«خُلوف» جمع «خَلْف» به سکون لام (بر وزن حرف) غالباً به معنای فرزندان ناصالح و بد و ناشایست است و جمع «خَلف» بر وزن «خُلوف» میباشد.
در حالی که «خَلَف» به فتح لام (بر وزن شرف) به معنای فرزند و جانشین صالح و نیک میآید و جمع آن بر وزن «اخلاف» میباشد.
نکتهای که در این حدیث قابل تذکر است این است که:
جهاد در اسلام منحصر در معنای نبرد و قتال با تیر و نیزه و شمشیر نیست، بلکه همانطور که جهاد با شمشیر و نیزه میتواند باشد با زبان و قلم نیز میتواند باشد، و همانطور که در معنای جهاد نظامی به کار میرود، در معنای جهاد فکری، تربیتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز به کار گرفته میشود.
بنابراین هر نوع حرکتی، قطع نظر از نوع و سلاح آن که به منظور اعتلای فرمان و دستورات خداوندی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و مسائل شرعی و از میانبردن بدعتگزاران و بدخواهان اسلام و فتنهجویان و کژاندیشان باشد، تحت عنوان «جهاد» قرار خواهد گرفت.
و در حقیقت کسانی که در عصر کنونی ما، در راه جهاد فکری، روانی و گرایش خردها و قلبها بهسوی تعالیم تابناک اسلام و گسترش مرزهای دعوت و تبلیغ اسلامی بیوقفه تلاش و کوشش میکنند و بیدینان و بدخواهان و کژاندیشان و فتنهگران را از تجاوز به حریم اسلام و از قرآن و قوانین اسلام بدور میدارند و مردمان را به شاهراه هدایت و سعادت رهنمون میسازند، در واقع همینها مبارزان سلحشور و مجاهدان و پاسدارانی هستند که با زبان و قلم در جهت دفاع از عقیده و شریعت و پاسداری از حریم اسلام و از کیان قرآن و مسلمین، جانانه و مخلصانه و در عین حال مقتدرانه جهاد و نبرد میکنند.
پیامبر اکرم ج میفرماید:
«جاهدوا المشرکین باموالکم وأنفسکم وألسنتکم».«با مال و جان و زبان خویش با مشرکان و چندگانهپرستان جهاد کنید». [احمد، ابوداود]
158 - [19] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " من دعا إلى هدى کان له من الأجر مثل أجور من تبعه، لا ینقص ذلک من أجورهم شیئا. ومن دعا إلى ضلالة کان علیه من الإثم مثل آثام من تبعه، لا ینقص ذلک من آثامهم شیئا ". رواه مسلم([26]).
158- (19) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: کسیکه مردم را به راه راست و درست فرا خواند، پاداش او بسان پاداش همهی کسانی است که از او پیروی نمایند و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی نمیکاهد.
و کسیکه مردم را به بیراهه و گمراهی و ضلالت و بیدادی بخواند، گناه و پادافرهی او بسان گناه همهی کسانی است که از او پیروی کنند و این در حالی است که از گناه آنان چیزی نمیکاهد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از این حدیث به خوبی بر میآید که هر سنت و طریقهی زشت و شومی و هر سبک و روش نحس و پلیدی، مادام که در دنیا باقی است، سهمی از مجازات و پاداش آن بر دوش نخستین پایگذار آن میباشد. همانطور که هر سنت و روش نیک و پسندیدهای، مادام که در دنیا باقی است و مردم به آن عمل میکنند، سهمی از پاداش و ثواب آن به نخستین دعوتگر و پایگذار آن میرسد.
159 - [20] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " بدأ الإسلام غریباً، وسیعود کما بدأ، فطوبى للغرباء ". رواه مسلم([27]).
159- (20) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: اسلام غریبانه آغاز گردید و دوباره غریبانه برگشت خواهد نمود، پس خوشا به حال غریبان».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در حدیثی دیگر بدین مضمون روایت شده است: «بدأ الاسلام غریباً وسیعود غریباً کما بدأ، فطوبی للغرباء» «اسلام غریبانه آغاز شد و دوباره به حالت غریبی برگشت خواهد کرد. پس خوشا به حال غریبان».
پرسیده شد:ای رسولخدا ج غریبان چه کسانی هستند؟
فرمود: «الذین یحیون سنتی ویعلمونها الناس». «کسانی که سنت و منش مرا زنده میدارند و آن را به مردم یاد میدهند».
در حقیقت این حدیث بیانگر غربت و ضعف اسلام در عصر و دورهای از تاریخ میباشد که سریع از این ضعف و فتور خارج شده و با نهضت و قیام طرفداران آن، روح قوت و نیرو را بر تن کرده و از غربت خارج شده، به حالت اولی خود که دارای قوت و قدرت و حکومت و سیادت بوده در خواهد آمد.
اسلام از غریبی شروع گردیده، ولی غربت آن دوام نداشت و از ضعف به قدرت و از استتار به اظهار گردید. دورهای تحت فشار و مغلوب بود و سپس با تعداد زیاد و تشکیل حکومت قدرتمند و حاکم گشت.
و باید دانست که این حدیث به هیچ وجه دلالتی بر یأس و ناامیدی بر آینده را در بر ندارد. چنانچه در حدیث بالا خواندیم، که «غرباء» در زمان غربت اسلام در مقابل فساد مردم به اصلاح میپردازند و آنچه را مردم از بین بردهاند، آنها احیاء میکنند.
آنان گروهی مثبت و سازنده و اصلاحگر و دعوتگر و مبلغاند و به هیچ وجه از گروههای منفی، فتنهگر، گوشهگیر و طرفداران جبرِ قضا و قدر نیستند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید: «هنگامی که خداوند ﻷ، پیامبر ج را بهسوی مردم مبعوث گردانید، ساکنان زمین دارای ادیان مختلفی از بتپرستان، آتشپرستان، یهود و نصاری، صائبه و فلاسفه بودند. لذا اسلام در آغاز ظهورش غریب بود و کسانی که مسلمان میشدند و دعوت خدا و پیامبر را لبیک میگفتند، در میان قبیله، طایفه، عشیره و خانوادهی خود مورد محاصره قرار میگرفتند و غریب بودند.
بنابراین پذیرفتگان دعوت اسلام، غریبان قوم و عشیرهی خود بودند. غربای واقعی آنان بودند، تا اینکه اسلام علنی و دعوت آن در میان جوامع منتشر گشت و مردم گروه گروه به اسلام پیوستند و مسلمانان از غربت رهایی یافتند و از آن پس به جلای وطن و مهاجرت پرداختند.
ولی از آن پس به حالت آغاز برگشت و امروزه میبینیم که اسلام واقعی بر شیوه و برنامهی رسولخدا ج و یاران او به مراتب غریبتر از زمان آغاز آن میباشد که اگر به صورت شکلی آداب و رسوم ظاهری آن در میان جامعه مشهور و معروف است، واقعیت بیانگر این است که آن اسلام، غریب و پیروان راستین آن در میان مردم غربای واقعیاند.
[واقعیت امروزی و چند عصر گذشته، گواه این است که اسلام در دیار خود و در میان مردم غریب بوده و میباشد تا آنجا که اگر کسی مردم را به اسلام واقعی دعوت نموده باشد، مشکلات فراوانی از قبیل فشار، شکنجه، زندان، ترور و اعدام به عناوین مختلف، فراروی او قرار خواهد گرفت].
چگونه اسلام غریب نیست؟ هنگامی که یک گروه بسیار اندک در میان هفتاد و دو گروه با پیروان بیشمار قرار گرفته که دارای قدرت، ریاست، منصب، ولایت و پیروان فراوان و بازار گرم در راستای مخالفت با آنچه پیامبرخدا ج برای مردم آورده میباشند، و از آن طرف تمام رسانههای گروهی و مطبوعات را در اختیار دارند.
واضح است که آنچه پیامبر ج برای این امت آورده با تمایلات و لذائذ آنان و با شبهات و بدعتهایی که آخرین دستاورد فضائل و علم آنان است و همچنین با آرزوهای نفسانی که آخرین اهداف و مقاصد آنان به شمار میرود، در تضاد و تناقض است. چگونه رهروان راه خدا و پیروان برنامه و منهج ربانی در میان پیروان آرزوهای خام بشری که الگو و کعبهی آمال آنان مشایخ و رؤسایی است که هر کدام مذهب و مسلکی غیر مسلک رسالت را انتخاب نموده، غریب و منزوی نیست»؟([28]).
وی در ادامه میگوید: «بنابراین هر گاه انسان مؤمنی (که خداوند نعمت بصیرت در دین و فقاهت در سنت پیامبر ج و فهم صحیح کتابش را به او ارزانی داشته باشد، و همچنین او را از بدعتها، گمراهیها، تمایلات نفسانی و دوری از راه راستی که پیامبر و اصحابش بر آن بودهاند، آگاهی دهد) بخواهد منهج ربانی را سرلوحهی کار خود قرار دهد، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران آماده سازد.
مسلمان در دین خود غریب است به خاطر اینکه ادیان دیگران فاسد است، در تمسکش به سنت نبوی غریب است، زیرا دیگران به بدعت تمسک جستهاند، در عقیدهاش غریب است به خاطر فساد عقاید دیگران، در نمازش غریب است به خاطر وجود خلل و نقصانی در نماز دیگران، در سلوک و طریقتش غریب است به خطار گمراهی و تباهی طریقت و سلوک دیگران، در انتسابش به اسلام غریب است به خاطر مخالفت با انتساب دیگران و در معاشرت اجتماعی غریب است، زیرا بر خلاف آرزوی نفسانی آنان رفتار میکند.
خلاصه: انسان مؤمن هم در امور دنیوی و هم در امور اخروی غریب است و در میان دیگران برای خود یاور و معینی نمییابد. او یک عالم میان جاهلان و یک سنتگرای میان بدعتگرایان و یک دعوتگر بهسوی خدا و رسولخداست در میان دعوتگران بهسوی تمایلات نفسانی، آمر به معروف و ناهی از منکر است در میان گروهی که نیکی نزد آنان منکر و منکر نیکی است([29]).
اما نباید غافل ماند که هرگز خورشید پشت ابر نخواهد ماند و بالاخره تلاش و کوشش بیوقفهی غرباء، با احیاء سنتها و ارزشهای اسلامی به ثمر خواهد نشست و دوباره در پرتو تلاش این گروه مجاهد و سلحشور و مخلص و ربانی، اسلام و مسلمین بر کل جهان حکومت و سیادت خواهد کرد و از غربت و انزوا بیرون خواهد شد. (به امید آن روز).
160 - [21] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إن الإیمان لیأرز إلى المدینة کما تأرز الحیّة إلى جحرها ". متفق علیه([30]).
160- (21) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: بیتردید ایمان بهسوی مدینه بر میگردد همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: همین حدیث در روایتی دیگر بدین گونه روایت شده است: «إن الاسلام بدأ غریباً وسیعود غریباً کما بدأ وهو یأرز بین المسجدین کما تأرز الحیة فی حجرها». [مسلم]
مراد از دو مسجد مسجدالحرام و مسجدالنبی به طور خاص و مکه و مدینه به طور عام است.
و در روایتی دیگر بدین نحو نقل شده است:
«إن الایمان لیأرز الی الحجاز...». [ترمذی]
پس میتوان از مجموع این روایات چنین برداشت کرد که مراد این است که در آخرالزمان ایمان بهسوی حجاز (مکه، مدینه و حرمین شریفین) بر میگردد. همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت. و چون تمام احادیث مفسّر و مبین همدیگرند، تنها مدینه مراد نیست، بلکه مکه نیز در این امر داخل میباشد.
و از این روایات علماء برداشتهای متفاوتی نمودهاند:
برخی گفتهاند؛ این حدیث بیانگر غربت اسلام و ایمان در آخرالزمان است که مسلمانان در آن روز، جز مکه و مدینه و حرمین شریفین، جایی امنتر و بهتر را برای تمسک به سنت پیامبر و اجرای فرامین الهی و احکام شرعی نمییابند و فتنه و فساد و بدعتگرایان و دنیاپرستان آنها را مجبور میکنند تا به مکه و مدینه، جولانگاه وحی و تشریع پناه برند و ایمان خویش را در آنجا حفظ کنند و خویشتن را از غربت برهانند.
برخی دیگر از علماء نیز بر این باورند که این حدیث بیانگر زمان ظهور دجال است که وی برای فتنهگری و به فساد کشیدن مردمان و برای اینکه موجبات گمراهی و ضلالت آنها را فراهم آورد، ایمان را از قلوب و نفوس آنها بر گیرد، به تمام سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی میرود و آنها را در مینوردد و وارد آنها میشود به جز مکه و مدینه. چرا که وی این توان را که وارد مکه و مدینه و حرمین شریفین شود را ندارد. به همین جهت پیامبر ج میفرماید: ایمان بهسوی مدینه و مکه بر میگردد و دیگر شهرها و ممالک اسلامی و غیراسلامی آماج حملات و یورشهای ویرانگر و زیانبار کفر و شرک دجال و پیروانش قرار میگیرند.
اما مکه و مدینه در حفظ و حراست از ایمان مسلمانان از این قاعده مستثنی هستند و برخی از علماء و دانشوران اسلامی نیز از این حدیث چنین برداشت کردهاند و گفتهاند: این حدیث بیانگر جایگاه والا و شامخ مکه و مدینه و حرمین شریفین میباشد، یعنی همانگونه که در عهد رسالت، مکه و مدینه دو مرکز بزرگ دینی محسوب میشدند، در آخرالزمان نیز و البته برای همیشه چنین خواهند بود.
در حقیقت این دو مکان مقدس، پیوسته از عهد رسالت تا عصر کنونی ما و تا آخرالزمان رمز وحدت مردم، مرکزی برای اجتماع دلها و استحکام پیوندهای گوناگون میباشند که هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی یکی از پربرکتترین سرزمینهای جهان تلقی میشوند.
در واقع این دو مکان مقدس، مکان نزول وحی، روضهی مطهر رسولخدا ج، زادگاه پیامبر ج، منزلگاه صحابه ش، جولانگاه مجاهدان، پایتخت خیرالبشر، استراحتگاه پیامبر اکرم ج، شهر صلح و صفا و آرامگاه شهیدان بدر و احد میباشند.
و در حقیقت همین دو مکان مقدس هستند که پیوسته در ادوار مختلف تاریخ به عنوان دو مرکز معنوی و دینی باقی خواهند ماند. همانگونه که در صدر اسلام و در عهد پیامبر ج اینگونه بودند. و إن شاءالله در آینده نیز همین جایگاه و موقعیت را خواهند داشت و دست هر بدعتگرا، بدخواه، کینهتوز، فتنهگر، دجال و دروغگو و بدطینت را از ساحت مقدس توحید و ایمان کوتاه خواهند کرد و به اسلام و مسلمین نیرو و قوت خواهند بخشید.
و پیوسته قلبهای تمام مؤمنان و مسلمانان بهسوی این دو کعبهی عشق، معطوف است و برای دیدار آن دو میتپد. چرا که همه، حتی غیرمسلمانان به خوبی میدانند که این دو سرزمین سرشار و مملو از برکات معنوی و جذبههای الهی و تحرک و جنبش ایمانی و توحیدی میباشند و در حقیقت در پرتو مرکزیت و معنویت همین دو مکان مقدس است که میتوان بسیاری از نابسامانیهای مسلمانان را سامان بخشید و کاخ رفیع سعادت و خوشبختی و بالندگی و اقتدار را بر پایهی آن استوار ساخت.
161 - [22] عن ربیعة الجرشی قال: أُتی نبی الله ج، فقیل له: لتنم عینک، ولتسمع أذنک، ولیعقل قلبک. قال: " فنامت عینی وسمعت أذنای، وعقل قلبی ". قال:" فقیل لی: سید بنى داراً، فصنع فیها مأدبة وأرسل داعیاً؛ فمن أجاب الداعی، دخل الدار، وأکل من المأدبة، ورضی عنه السید. ومن لم یجب الداعی، لم یدخل الدار، ولم یطعم من المأدبة، وسخط علیه السید ". قال: " فالله السید، ومحمد الداعی، والدار الإسلام، والمأدبة الجنة ". رواه الدارمی([31]).
161- (22) ربیعة الجرشی س (به نقل از پیامبر ج) گوید: «فردی (فرشتهای) به نزد رسولخدا ج آمد و به ایشان گفت: باید چشمت بخوابد و گوشهایت بشنود و دلت آگاه و هوشیار باشد (یعنی حضور قلب داشته باش و با دل و جانت در مجلس باش و با دقت به سخنان من گوش فرا ده و مطالب را پیگری کن و به مثالی که برایت ترسیم میکنم، خوب دقت کن و آن را با جان و دل پیگیری کن). پیامبر ج نیز فرمود: فرمانت اطاعت شد. چشمم خوابید، گوشهایم شنید و دلم آگاه و گوش به زنگ است (حال هرچه میخواهی بگو تا با جان و دل آن را بشنوم). پس از این رسولخدا ج فرمود: آنگاه آن فرشته (در وصف باورمندان و ناباوران امتم در قالب مثالی زیبا و روشنگر) چنین گفت: وصف و داستان تو و امتت همانند پادشاه و فرمانروایی است که خانهای باشکوه و بزرگ ساخته و در آن سفرهای رنگین افکنده و دعوتگری بهسوی مردمان فرستاده تا آنها را به صرف خوردن غذا از این سفرهی رنگارنگ فرا خواند.
پس کسیکه فراخوان دعوتگر را بپذیرد و دعوتش را با جان و دل اجابت کند، وارد خانه میشود و از آن سفره میخورد و فرمانروای را به خاطر اجابت دعوتش از خویش راضی و خشنود میکند.
و اما هرکس که فراخوان دعوتگر را اجابت نکند و به دعوتش اعتنایی نورزد، نه وارد آن خانهی پرشکوه میشود و نه از آن سفرهی رنگین بهرهور میگردد و به جهت اجابت نکردن فراخوان پادشاه، وی را از خویشتن ناراضی و خشمگین میکند و موجبات خشم و غضب وی را فراهم میآورد.
پیامبر ج فرمود: در این تمثیل و ترسیم، خدای فرزانه همان فروانروا و پادشاه است و آن دعوتگر محمد ج است که مردم را به هدایت آسمانی و اسلام فرا میخواند و آن خانهی شکوهبار اسلام است و آن سفرهی رنگین و با شکوه، بهشت پرنعمت است (پس کسیکه فراخوان پیامبر ج را بپذیرد، به اسلام وارد شده است و آن کسیکه به اسلام گراید، در حقیقت به کاخ شاه (بهشت) در آمده و از آن نعمتهای بیکران بهرهور میگردد و اما آن کسیکه دعوت پیامبر ج را بیپاسخ نهد، به خانهی خدا (اسلام) وارد نشده است و از آن نعمتهای وصفناپذیر بهشت بیبهره میماند)».
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
162 - [23] وعن أبی رافع قال: قال رسول الله ج: " لا ألفین أحدکم متکئاً على أریکته، یأتیه الأمر من أمری مما أمرت به أو نهیت عنه، فیقول: لا أدری، ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه ". رواه أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه والبیهقی فی دلائل النبوة([32]).
162- (23) ابورافع س گوید: «پیامبر ج فرمود: شما را اینطور نبینم که مغرورانه و خودخواهانه و از سرمستی و نخوت بر تختتان تکیه زنید و چون حدیثی از من پیرامون امری به شما رسید که به آن شما را دستور دادهام و یا شما را از آن نهی کردهام، آنگاه چنین بگویید: چیزی به نام قول و سخن پیامبر ج نمیشناسیم (و تنها یک چیز را میشناسیم و آن قرآن است، بنابراین) هرچه را که در آن از حرام و حلال یافتیم، آن را تبعیت میکنیم و بس».
[این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، و بیهقی در «دلائل النبوه» روایت کردهاند].
163 - [24] وعن المقدام بن معدی کرب قال: قال رسول الله ج: "ألا إنی أوتیت القرآن ومثله معه، ألا یوشک رجل شبعان على أریکته یقول: علیکم بهذا القرآن، فما وجدتم فیه من حلال فأحلوه، وما وجدتم فیه من حرام فحرموه، وإن ما حرم رسول الله کما حرم الله؛ ألا لا یحل لکم الحمار الأهلی، ولا کل ذی ناب من السباع، ولا لقطة معاهد إلا أن یستغنی عنها صاحبها، ومن نزل بقوم فعلیهم أن یقروه، فإن لم یقروه، فله أن یعقبهم بمثل قراه " رواه أبو داود وروى الدارمی نحوه، وکذا ابن ماجه إلى قوله: " کما حرم الله" ([33]).
163- (24) مقدام بن معدی کرب س گوید: «پیامبر ج فرمود: به گوش باشید! از جانب پروردگار جهان و جهانیان هم به من قرآن عطا شده و هم چیز دیگری همانند آن (یعنی سنت).
عنقریب انسانهایی پیدا خواهند شد و پا در عرصهی وجود خواهند گذاشت که با شکم سیر از سر غرور و تکبر و نخوت و خودمحوری بر مسند حکمرانی خویش تکیه داده و میگوید: فقط به قرآن چنگ زنید و متمسک شوید. چیزی را که در آن حلال دیدید، حلال و آنچه را که حرام یافتید حرام بدانید و به غیر آن اعتنایی نورزید (و منظورشان از این سخن انکار سنت و وحی خفی است). مسلمانان و پیروان راستین مکتب محمد ج آگاه باشید! چیزی را که رسولخدا ج حرام کرده همانند محرماتی است که خدا حرام فرموده است (و در حقیقت فرموده رسول ج، فرمودهی خداست) و آگاه باشید! (که موارد زیادی از مسایل و احکام شرعی وجود دارد که در قرآن اثری از حکمشان وجود ندارد و احکام دیگری نیز هست که قرآن از بیان آنها ساکت مانده. از این نقطهنظر شما مجبور به چنگزدن به سنت من و حجت دانستن آن هستید. به عنوان مثال احکامی که در قرآن وجود ندارد و یا قرآن از آنها ساکت مانده و من حرمت آنها را بیان کردهام از این قرار است): خرهای اهلی و خوردن گوشت حیوانات درنده که دارای نیش باشند و پرندگان ناخندار بر شما حرام است و اگر مالی از فردی معاهد و ذمی یافتید، استفاده کردنش برای شما حلال نیست. مگر اینکه از آن بینیاز باشد (اینطور که آن را به یابنده ببخشد یا از لحاظ مقدار و قیمت چیزکم و ناچیزی باشد که برای پیداکردنش خود را به زحمت ندهد، در این صورت استفاده کردن آن حلال است).
و هنگامی که مهمانی بر مردمی وارد گردد، بر آنها لازم است تا از او پذیرایی کنند و رسم مهماننوازی را به جای آورند و مهمان خویش را گرامی دارند (چرا که بدترین مردم آن کسی است که تنها غذا بخورد و مهمان خویش را بیبهره سازد).
پس اگر مردم آن منطقه ابا ورزیدند از اینکه حقی را که در قبال آن مهمان بر ذمهشان بود ادا کنند، پس مهمان و مسافر میتواند به اندازهی حقش از اموال آن منطقه بردارد و از خویش پذیرایی کند».
[این حدیث را احمد و دارمی روایت کردهاند و ابن ماجه نیز این حدیث را تا «کما حرم الله» روایت کرده است].
شرح: «الا إنی أتیت القرآن ومثله معه»:
به اتفاق تمام علماء، محدثان و دانشوران اسلامی مراد از «مثله معه» (همانند قرآن) همان «وحی خفی» یعنی سنت مطهر پیامبر ج است. و به تعبیری دیگر، این حدیث خود دلیلی بر این واقعیت است که سنت نیز وحی خداوندی است. همانگونه که قرآن از وحی الهی سرچشمه گرفته است. چنانچه خداوندY میفرماید:
﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤﴾ [النجم: 3-4].
«و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد...»
و در حقیقت رسولخدا ج چیزی از خودش نمیگوید و شالوده و مفاهیم والا و شامخ احادیث ساخته و پرداختهی فکر او نیست. چرا که همه از ناحیهی خداست و هرگز یک انسان، هر قدر عالم و متفکر باشد، تا چه رسد به انسان درس نخواندهای که در محیطی مملو از جهل و خرافات پرورش یافته، قادر نیست سخنانی چنین جامع، پرمحتوا، عجیب و شگرف و زیبا و بلیغ بیاورد که بعد از گذشتن قرنها، بازهم الهامبخش مغزهای دانشمندان، فیلسوفان و متفکران جهان است و میتواند گنجینهی احادیث، پایهای محکم و مضبوط در کنار قرآن کریم برای ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن، پویا و کوشا و پیشرو گردد و نه تنها گفتههای پیامبر ج بر طبق وحی است، بلکه اعمال و کردار و حتی سکوت و تقریر او نیز چنین است.
«الا یوشک رجلٌ شبعان علی أریکته...»:
این بخش از حدیث بیانگر وقوع فتنهی بزرگ انکار حدیث است که رسولخدا ج در هزاروچهارصد و اندی سال قبل از وقوعش خبر داده و امروز نیز ما با چشمان خویش منکران حدیث را مشاهده میکنیم که برای به کرسی نشاندن عقاید انحرافی و الحادی خود دست به انکار حدیث و سنت زدند.
دشمنان قسم خوردهی اسلام و قرآن در این صدد هستند که ریشهی قرآن و سنت را از صحنهی گیتی بخشکانند تا به راحتی بتوانند اسلام و مظاهر آن را با خشکاندن دو اصل کلیدی و محوری آن از صحنهی گیتی محو نمایند.
ولی سنت هرگز جدای از قرآن نیست و حجیت آن مورد تأیید قرآن، عقل، اجماع، منطق و قاطبهی مسلمانان است و آیات قرآنی مشحون از پیروی پیامبر ج و اطاعت از اوامر و فرامین وی و حجیت سنت است.
و در حقیقت همانطور که حجیت قرآن غیرقابل انکار است، حجیت سنت نیز بدیهی و روشن است. چرا که سنت به منزلهی کلیدی است که برای فهم قرآن و تطبیق احکام اسلامی از آن چارهای نیست.
در جملهی «الا یوشک رجل شبعان» پیامبر ج از دستورات و فرامین حاکمان و فرمانروایان سوء آینده خبر میدهد که با اندک علمی و از سر غرور و نخوت و خودبزرگبینی و خودمحوری و برای تأمین شهوات و تمایلات دنیوی، مادی و نفسانی و حیوانی خویش و بر اساس اهداف شخصی و امراض فردی و اغراض پست نفسی و برای رهایی از سنت پیامبر ج مردم را از توجه و اعتباردادن به سنتهای تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین پیامبر ج به طرف قرآن میکشند. غافل از اینکه فرمودهی رسول ج، فرمودهی خداست و غافل از اینکه حرام رسول ج، همانا حرام خداست و انفکاک سنت از قرآن محال میباشد.
آنها برای فرار از احکام و مسائل اسلام «غائلهی انکار سنت» را به پا کردند. این گروه میخواستند از احکام و تعالیم تابناک اسلام فرار نمایند. ولی اسم مسلمانی بر آنها باقی بماند تا برایشان انتفاع از زینتهای دنیا مانند مال، متاع، حکومت و سلطنت و اجرای سیاستهای غلط و نادرست آسان گردد.
ولی سنت نبوی را مانع و حائلی بزرگ و سدی محکم در مقابل تمایلات و آرزوهایشان دیدند. لذا خواستند برای تأمین آمال خویش آن را از مرتبهاش بیندازند و در غیر جایگاهش قرار دهند. لذا غائلهی انکار سنت و حدیث را به پا کردند تا راحت بتوانند اهداف و اغراض شوم و نحس خویش را پیاده نمایند و به مقصود خویش برسند.
«الا لا یحل لکم الحمار الاهلی»:
در این بخش از حدیث، پیامبر ج به این واقعیت اشاره میکند که در حقیقیت حدیث پیامبر ج واضح مبهمات قرآنی، تفصیلی برای مجملات آن، تفسیری بر مشکلات آن و آشکار کنندهی مخفیات آن است و در واقع اگر حدیث نبود، هیچ یک از مسلمانان قرآن را نمیفهمید، نه روزه را و نه نماز را و نه هیچ حکمی از احکام و یا مسئلهای از مسائل آن را.
چرا که قرآن به سبب جامع بودن خویش از بیان بسیاری مسائل سکوت اختیار کرده و تشریح و توضیح آن را به عهدهی سنت و حدیث گذاشته است.
و اگر میخواهیم دستورات و قوانین قرآن به صورت عملی به مرحلهی اجرا در آیند، به سنت نیاز داریم که شارح و مفسر قرآن است.
در حقیقت اگر به دقت نگاه کنیم، هرگز سنت پیامبر معارض با قرآن نیست، بلکه احکام و فرازهای سنت همواره به یکی از چهار حالت زیر با قرآن است:([34]).
1- احکام سنت با احکام قرآن هماهنگی دارد و سنت تأیید و تأکیدکنندهی احکام قرآن است. مثلاً: قرآن نافرمانی از پدر و مادر را ممنوع قرار داده است و در حدیث نیز از این عمل ممانعت به عمل آمد. یا در قرآن از قتل به ناحق منع شده و در حدیث نیز در بسیاری از جاها، قتل به ناحق ممنوع قرار داده شده است و...
2- سنت تبیین کنندهی مراد قرآن و تفسیری برای اشارات آن است. مثلاً: عبادات و مناسکی را که در قرآن به انجام آنها به طور کلی دستور داده شده است، سنت تشریح میکند و کیفیت به جایآوردن آنها و حدود آنها را مشخص میسازد. مانند: چگونگی ادای نمازهای پنجگانه، مقدار مالی که در آن زکات واجب میگردد، مناسک حج و...
3- سنت احکام و مسائلی را میآورد که مطلق قرآن را مقید و یا عام آن را مخصوص میگرداند. به عنوان مثال: قرآن ضمن بیان محرمات میگوید: «و أن تجمعوا بین الاختین» یعنی از جمله نکاحهای حرام، آن است که در میان دو خواهر یکباره جمع نمایید. ظاهراً کسانی که جمعکردن آنها در نکاح حرام است، فقط دو خواهر هستند، اما حدیث جمع بین دو زن را که یکی عمهی آن دیگری یا خالهاش باشد نیز حرام کرده است و بدین ترتیب حکم خاص آیه را به عمه یا خالهاش عمومیت داده است و...
4- سنت حکمی را که قرآن از ایجابش ساکت است، واجب میکند و یا حرامکننده حکمی است که قرآن از تحریمش ساکت مانده است. مثلاً: از احکامی که سنّت آن را بیان کرده و قرآن درباره آن چیزی نگفته است، پاکی آب دریا است که میفرماید: «هو الطّهورماءه والحِلّ میتته» یعنی آب دریا پاک است وجانوری که در آن مرده باشد، حلال است.
احکام دیگری که قرآن از بیان آنها ساکت مانده و سنّت آنها را توضیح میدهد عبارتند از: حرمت خر اهلی، خوردن حیوانات درنده که دارای نیش باشند و پرندگان ناخندار، حکم به شاهد و یمین، میراث جده، و نماز سفر و....
پس در حقیقت سنّت، شارح و مفسّر قرآن عظیمالشأن به شمار میآید، چنانچه خداوند ﻷ، وظیفهی پیامبر ج را شرح و تفسیر قرآن بیان میکند و میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ...﴾ [النحل: 44].
«و قرآن را برتونازل کردهایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشنسازی که برای آنان ازاحکام وتعلیمات اسلامی فرستاده شده است».
«من نزل بقوم فعلیهم ان یقروه...»:
پیرامون این مسئله دو نظریه مهم وجود دارد:
امام احمد بر این باور است که اگر مسافر و مهمانی بر مردم منطقهای وارد گردد برآنها لازم و واجب است تا از او پذیرایی کنند و رسم مهماننوازی را بهجای آورند و مهمان خویش را گرامی دارند. و در غیر این صورت اگر مردم آن منطقه ابا ورزیدند از اینکه حقّی را که در قبال آن مهمان بر ذمهشان بود، ادا کنند، پس مهمان و مسافر میتوا ند به اندازهی حق خو یش ازاموال مردم آن منطقه بردارد و از خویش پذیرایی کند. پس در نزد ا مام احمد، ضیا فت و مهماننوازی مهمان و مسافر واجب است. و دلیل امام احمد همین حدیث است.
اما جمهور (امام ابوحنیفه، ما لک، شافعی) براین عقیدهاند که ضیافت و مهماننوازی واجب نیست، بلکه سنّت است. و دلیل جمهور این حدیث پیامبر«لایحلّ مال امرءٍ مسلمٍ الا بطیب نفس منه» و احادیثی دیگراز این قبیل است که بدون اجازه وطیب خاطر مسلمان، نمیتوان از مالش استفاده کرد و جمهور از این حدیث چند جواب دادهاند:
1- این حدیث محمول بر حالت اضطرار و اجبار است. یعنی اگرکسی به شدت گرسنه و تشنه بود، و در منطقهای وارد شد و مردم آن منطقه به او اعتنایی نکردند و وی را درحالت اضطرار و اجبار قرارگرفت و مجبور شد بخاطر حفظ جان از اموال آنها به اندازهی حقش بردارد اشکالی ندارد.
2- این حکم در ابتدای اسلام بود و بعدها به وسیلهی احادیث دیگر منسوخ گردیده است.
3- برخی از علماء نیز گفتهاند این حکم بر اساس معاهده و پیمان بوده است.
یعنی در صدر اسلام، مسلمانان به هر جا که لشکرکشی میکردند و آنجا را در زیر پرچم اسلام در میآوردند، با مردم آنجا (چه شهر و چه روستا) پیمان میبستند که هرگاه لشکر اسلام در منطقهی آنها و در اطراف و اکناف شهر و روستای آنها قرار بگیرند باید آنها زاد و توشهی آنها را تأمین کنند و حق مهماننوازی را ادا نمایند. و این حکم اگر امروز نیز بدینگونه منعقد شود، نیز باقی خواهد بود.
ولی به هر حال برای مردم هر منطقهای حداقل، سنّت است که حق مسافر و مهمان را ضایع نکنند و او را گرسنه و تشنه و درمانده و بیچاره نگذارند و او را دستگیری نمایند، و در چنین مواقعی، اگر مسافری برآنها وارد گردید، از او پذیرائی کنند و رسم مهماننوازی را بجای آورند. چرا که در حقیقت مسلمانان راستین و واقعی کسانی هستند که در هر حال به فکر واماندگان، درماندگان، بیچارگان، غریبان و مسافران میباشند و پیوسته در اندیشهی دستگیری وکمک و یاری به آنها هستند و در هر حال ادای حقوق بردگان، خدمتگذاران، یتیمان، مستمندان، مسافران، واماندگان و مهمانان، نیاز به روح تواضع و فروتنی و تقوا و خداترسی دارد.
164 - [25] وعن العرباض بن ساریة قال: قام رسول الله ج فقال: "أیحسب أحدکم متکئاً على أریکته یظن أن الله لم یحرم شیئا إلا ما فی هذا القرآن؟! ألا وإنی والله قد أمرت ووعظت ونهیت عن أشیاء، إنها لمثل القرآن أو أکثر، وإن الله لم یحل لکم أن تدخلوا بیوت أهل الکتاب إلا بإذن، ولا ضرب نسائهم، ولا أکل ثمارهم إذا أعطوکم الذی علیهم". رواه أبو داود وفی إسناده: أشعث بن شعبة المصیصی، قد تکلم فیه([35]).
164- (25) عرباض بن ساریه س گوید: رسولخدا ج برای ایراد خطبه از جای برخاست و فرمود: آیا یکی از شما در حالیکه مغرورانه و خودخواهانه و از سر مستی و نخوت بر مَسند حکمرانی خود تکیه داده، گمان میبرد، چیزی را که خدا در قرآن حرام کرده است، همانها محرمات هستند و بس. (وچیزی را به نام سنّت و اوامر نبوی در این زمینه نمیشناسد. البته هدف وی از این سخن، انکار سنّت است، غافل از اینکه حرام رسول ج، همانا حرام خداست و فرمودهی رسول ج، فرموده خداست و انفکاک سنّت از قرآن به دلیل عقلی و نقلی محال و باطل میباشد).
ای مسلمانان و ای پیروان راستین مکتب محمدی! آگاه باشید، به خدا سوگند، به من قرآن و چیزی دیگر، همانندآن یا چیزی بیشتر ازآن (به نام سنّت) داده شده است که در پرتو آن شما را به چیزهایی فرمان و پند و اندرز میدهم و از چیزهایی ممانعت به عمل میآورم (و در حقیقت همین اوامر و فرامین و نواهی و توصیهها و سفارشهای من در کمیّت و مقدار همانند قرآن و حتی بیشتر ازآن میباشد. و مطمئناً برای درک اهمیت و جایگاه سنّت همین مقدار کفایت میکند که احکام و مسائلی که در قرآن وجود ندارد و یا قرآن ازآنها سکوت کرده، من در پرتو احادیث و سنّت خویش، حرمت و حلّت آنها را بیان نمودهام، چرا که سنّت من، حکمی را که قرآن از ایجابش، ساکت است، واجب میکند و یا حرامکنندهی حکمی است که قرآن از تحریمش ساکت مانده است. به عنوان مثال از احکامی که در قرآن نیامده و یا قرآن از آنها ساکت مانده و من حکم آنها را بیان نمودهام از قرار ذیل اس).
بیتردید خداوند، بر شما حرام قرار داده که بدون اجازه (با زنگزدن، یا درکوبیدن وکارهایی جز اینها) وارد خانههای اهل کتاب (یهود ونصاری و اهل ذمه که در حمایت حکومت اسلامیاند) شوید، بلکه زمانی برای شما، واردشدن به خانههای این افراد جایز است که مؤدبانه و دوستانه و برابر عرف و عادت برای ورود به خانه اجازه بگیرید.
و نیز خداوند بر شما حرام کرده است که زنان اهل کتاب و اهل ذمه را که در حمایت حکومت اسلامی هستند (به خاطر پرداخت جزیه و مالیات) مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دهید.
و وقتی که اهل کتاب، حقی را که در قبال پرداخت جزیه و مالیات سرانه بر ذمّهشان بود، به شما ادا کردند، شما دیگرحق ندارید و بر شما حرام است که به قهر و زور اموالشان را به یغما ببرید و از میوههایشان بدون اجازه بردارید و بخورید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و در اسناد این روایت فردی به نام «اشعث بن شعبة المصیصی» وجود دارد، که پیرامون توثیق و عدم توثیق وی، سخنانی از بزرگان فن رجال وحدیث، ایراد شده است].
شرح: در این حدیث نیز، بحث از فتنهی انکار حدیث است، و در ضمن پیامبر ج ثابت کرد که انفکاک سنّت از قرآن محال است، چرا که یکی از اهداف سنّت، تبیینکردن مراد قرآن است.
در حقیقت حدیث پیامبر ج واضح مبهمات قرآن، تفصیلی روشنگر بر مشکلات آن و آشکارکنندهی مخفیات آن است. و احکام زیادی را ما میتوانیم از گنجینهی مسائل اسلام، در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی واخروی، فرهنگی وسیاسی، اقتصادی ونظامی، عبادی وخانوادگی و... بیابیم که در قرآن نیست و یا قرآن از بیان آنها ساکت مانده. و این سنّت پیامبر ج است که به بیان آنها پرداخته وآنها را توضیح داده است.
در این حدیث، نیز به سه مسئله از این قبیل اشاره رفته است. این سه مسئله پیرامون احکام غیرمسلمانان درجامعه اسلامی میباشد که به خاطر پرداخت جزیه و مالیات سرانه از حمایت حکومت اسلامی برخوردار میشوند و حکومت اسلامی مؤظف است تا امنیت مالی، جانی و خانوادگی آنان را تأمین کند و از امکانات کشور، برخوردارشان سازد و بسان یک شهروند با آنها برخورد نماید.
و مسلمانان نیز مؤظفاند تا در معاشرات، معاملات، و روابط اجتماعی با آنها مؤدبانه و دوستانه برخورد بکنند وآنها را مورد آزار واذیت و ضرب و شتم قرار ندهند.
پیامبر ج در این حدیث سه نکته در باره اهل کتاب و اهل ذمه، بیان کرده است:
1- بدون اجازه نباید وارد خانه آنها شد.
2- به زنان آنها نباید تعرض کرد. «ولا ضرب نسائهم»: از این تعبیر، علماء و دانشمندان اسلامی دو برداشت کردهاند:
الف) یعنی نباید به خاطر پرداخت جزیه و مالیات از زنان، آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دهند. چرا که از زنان اهل کتاب جزیه گرفته نمیشود. در تعریف جزیه میخوانیم: «مالیاتی است که از طرف حکومت اسلامی تعیین و از مردان بالغ و سالم و عاقل و ثروتمند اهل کتاب به اندازهی توانایی دریافت میشود. نه از افراد فلج،کور، بنده، فقیر و حقیر و نه از زنان و کودکان و راهبان گوشهگیر. حکومت اسلامی از اهل کتاب جزیه میگیرد و از مسلمانان خُمس غنائم، زکات مال، فطریه، وجوه کفارات مختلفه و غیره.
پرداخت جزیه، اهل کتاب را از جهاد معاف میکند و امنیّت مالی، و جانی و خانوادگی آنان را تأمین مینماید و از امکانات کشور برخوردارشان میسازد».
لذا از تعریف جزیه، دانسته شد که از زنان و کوکان و... جزیه و مالیات سرانه، گرفته نمیشود، پس نباید آنان را در بارهی این امر اذیت و آزار داد.
ب) برخی از علماء بر این باورند که مراد از «لا ضرب نسائهم»: این است که نباید به زنان اهل کتاب و معاهد و ذمّی، به عُنف و زور تجاوز جنسی کرد. یعنی نباید مسلمانان گمان کنند که زنان اهل کتاب که در حمایت حکومت اسلامیاند، برایشان حلال است. بنابراین هرکاری که میخواهند، میتوانند با آنها بکنند و آنها را مورد اذیت و آزار جنسی قرار بدهند.
3- به قهر و زور نباید اموال اهل کتاب را تصرف کرد. یعنی اگر اهل کتاب، حقی را که در قبال پرداخت جزیه و مالیات سرانه بر ذمهشان است، به مسلمانان ادا کردند، دیگر مسلمانان حق ندارند، اموالشان را مورد تاخت وتاز و تعرض قرار دهند و به قهر و زور درآنها تصرف کنند. و حتی این اجازه را ندارند که بدون اجازه و طیب خاطرآنها، به باغ و بوستانهایشان درآیند و از میوههای آنها بخورند.
پس دانسته شد که اهل کتاب و اهل ذمه، در حمایت حکومت اسلامی و در حمایت از مسلمانان قرار دارند و درمقابل جزیه و مالیات سرانهای که پرداخت میکنند، مال، جان، ناموس و شخص خودشان درامان هستند وکسی حق تعرض به آنها را ندارد.
و اینها از احکامی است که قرآن در بارهی آنها چیزی بیان نکرده و یا حداقل از بیان آنها ساکت مانده است واین سنّت پیامبر ج است که آنها را برای ما مسلمانان به زیبائی هرچه تمام، به تصویرکشیده است.
165 - [26] وعنه: قال: صلى بنا رسول الله ج ذات یوم، ثم أقبل علینا بوجهه فوعظنا موعظة بلیغة، ذرفت منها العیون، ووجلت منها القلوب. فقال رجل: یا رسول الله! کأن هذه موعظة مودع فأوصنا، قال: " أوصیکم بتقوى الله، والسمع والطاعة، وإن کان عبدا حبشیاً، فإنه من یعش منکم بعدی فسیرى اختلافاً کثیراً؛ فعلیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین المهدیین، تمسکوا بها وعضوا علیها بالنواجذ، وإیاکم ومحدثات الأمور؛ فإن کل محدثة بدعة، وکل بدعة ضلالة ". رواه أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه إلا أنهما لم یذکرا الصلاة([36]).
165- (26) عرباض بن ساریة س گوید: روزی پیامبر خدا ج با ما نماز خواند و پس از اقامهی نماز، متوجهی ما شد و ما را موعظهای کرد که دلها ازآن به هراس و دهشت افتادند و چشمها به گریه درآمدند.
گفتیم: ای رسولخدا ج! گویی این موعظهی خداحافظی است، پس ما را توصیهای کنید.
آنگاه فرمود: شما را به تقوا و ترس از خدا و شنیدن و فرمانبردن توصیه میکنم هرچند که بردهای حبشی بر شما امارت و فرمانروایی براند.
بیتردید، از شما هرکس که عمری دراز بکند و زنده بماند، بزودی ناظر اختلافات زیادی (در میان مسلمانان) خواهد گشت. بنابراین در چنین وقتی به راه و روش من و سبک و منش خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان وعلی ش)، آن بزرگمردان هدایت یافته و هدایتگر، تمسک جوئید. و با چنگ و دندان آنرا بگیرید و حفظ کنید و از ایجاد امور نوساخته و نوپیدا در دین به شدّت بر حذر باشید.
چون ایجاد هر امر نوساختهای در دین، بدعت و هر بدعتی، ضلالت و گمراهی است. (و هر ضلالتی به آتش دوزخ منتهی میگردد).
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند. و ترمذی و ابن ماجه نیز این حدیث را بدون «صلّی بِنا رسول الله ذات یوم» روایت کردهاند].
شرح: این حدیث گویای این حقیقت است که وجود سنّت پیامبر ج و سنّت خلفای راشدین ش و صحابهی بزرگوار رسولخدا ج، برای امّت محمّدی، تنها عامل صلاح و رشد و ترقی و پیشرفت و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی در عرصههای مختلف زندگی است.
در این حدیث، پیامبر ج در زمان بروزاختلافات و مجادلهها، امتش را به متابعت از سنّت خویش و سنّت خلفای راشدین توصیه کرده است و با لهجهای پر از تأکید و اصرار، و هرگونه توجیه و تفسیر منفی را نسبت به سنّت خلفای راشدین برطرف میسازد.
چرا که درحقیقت همانها بودند که ایمانشان ملاک سنجش ایمان ماست:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْ﴾ [البقرة: 137].
«اگر آنان ایمان بیاورند، همچنان که شما ایمان آوردهاید، و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید، ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان(به راه درست خدایی) رهنمود گشتهاند..»
پس گفتهها، وکردهها و رهنمودهایشان نیز برای ما در حل مشکلات فرهنگی واجتماعی و نظامی واقتصادی وسیاسی و عبادی، قابل استناد و استدلال و تقلید میباشد.
و همانها بودند که رسولخدا ج آنها را در حدّ الگو و مقتدا برای آیندگان قرار داد و دنبالهروی از سنّت خویش و سنت آنها را تنها راه نجات ممکن از غرقشدن در گردابهای ذلالت و گمراهی، فلاکت و بدبختی، و افکار و اعمال پوسیده و نکبتبار، معرفی نمود.
چرا که پیروی از آنها، یکی از مهمترین و بهترین و مطمئنترین راهها برای دستیابی به گنجینهی تعلیمات اسلامی، اوامر و فرامین الهی و تعالیم آموزههای نبوی در عرصههای مختلف زندگی، اعم از حیات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... میباشد.
و خلفای راشدین ودیگر صحابه ش، و علم و ایمانشان تار و پود دین مبین اسلام به شمار میآید، چرا که تصور دین بدون توجه به سنّت و علم آنها، ممکن نیست، چرا که آنها قدم بر شاهراهی گذاشتهاند که قدم رسولخدا ج برآن راه قرار داشت وآنها عالیترین و بهترین واسطههایی هستند که میتوان به کمک آنها، به گنجینهی معارف و علوم قرآنی و نبوی و شرعی دست یافت و مسیر اصلی را از مسیر انحرافی باز شناخت.
برای جلوگیری از اطالهی کلام، بذکر همین سخن از حسن بصری اکتفا مینمائیم. وی پیرامون یاران رسولخدا ج میفرماید: «یاران محمد ج در میان امت محمدی، دارای پاکترین و صاف ترین قلب و عمیق و ژرفترین علم و دانش وکمترین تکلف و تصنّع بودند».
آنها مردمانی بودند که از سوی خدا برای مصاحبت و همراهی و همنشینی پیامبر ج انتخاب و گزینش شده بودند. پس ای مسلمانان! اخلاق و خلق و خوی خویش را با اخلاق و صفات و ویژگیها و سنن آنها همانند سازید. به خدای کعبه سوگند! آنها برشاهراه راست و صراط مستقیم والهی و نبوی بودند([37]).
166 - [27] وعن عبد الله بن مسعود قال: خط لنا رسول الله ج خطاً، ثم قال: " هذا سبیل الله"، ثم خط خطوطا عن یمینه وعن شماله، وقال: " هذه سبل، على کل سبیل منها شیطان یدعو إلیه "، وقرأ: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُ﴾ [الأنعام: 153]. الآیة. رواه أحمد والنسائی والدارمی([38]).
166- (27) عبدالله بن مسعود س گوید: رسولخدا ج با دست مبارک خویش، در زمین خطی ترسیم نمود. سپس فرمود: این شاهراه بزرگ، راه راست و مستقیم خدا (یعنی دین خدا) است.
آنگاه خطوطی فرعی از راست و چپ آن خط کشید و فرمود: اینها راههای دیگر است.(یعنی راههای انحرافی والحادی، بسان ادیان واندیشههای ویرانگر یهودیت، نصرانیت، مجوسیّت و سایر ادیان و ملل دیگر که مبتنی بر بدعت، ضلالت وگمراهی و فلاکت و نکبت و متکی بر هوا و هوسها و اندیشههای انحرافانگیز و فسادآمیز و مبتنی بر اهداف شخصی، امراض فردی واغراض نفسی و حیوانی میباشد). و هیچ راهی ازآنها نیست، مگر اینکه برآن شیطانی قرار دارد که بهسوی آن فرا میخواند. (پس آگاه باشید که اسلام را بپذیرید، چرا که منتهی به سعادت هردو جهان میگردد و بر شما حرام است که از راه و روشهای غیر الهی و شیطانی و نفسانی پیروی و تبعیت کنید چرا که منتهی به شقاوت هردو جهان میشود).
پیامبر ج پس از این تمثیل و ترسیم این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾ [الأنعام: 153].
«این راه (که من برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است و منتهی به سعادت هردو جهان میگردد.پس ازآن پیروی کنید و از راههای باطلی که شما را از آن نهی کردهام، پیروی نکنید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده میسازد. اینها چیزهایی است که خداوند شما را بدان توصیه میکند تا پرهیزگار شوید».
[این حدیث را احمد، نسائی و دارمی، روایت کردهاند].
167 - [28] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " لا یؤمن أحدکم حتى یکون هواه تبعاً لما جئت به ". رواه فی شرح السنة، وقال النووی فی أربعینه: هذا حدیث صحیح رویناه فی کتاب الحجة بإسناد صحیح([39]).
167- (28)عبدالله ابن عمرو ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر زمانی که خواست او و تمام تمایلات و غرائز نفسانی وی، تابع آنچه من از سوی خدا (از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای دقیق و عمیق و ژرف و تعالیبخش و سعادتآفرین) آوردهام باشد.
[«بغوی» این حدیث را در«شرح السنة» روایت کرده و امام نووی در بارهی این حدیث در «اربعین» گفته: این حدیث، حدیثی صحیح است و ما آن را با اسنادی صحیح از «کتاب الحجة» [اثر: ابوالفتح نصر بن ابراهیم مقدسی نابلسی] روایت کردهایم].
شرح: از این حدیث به خوبی دانسته شد که پیامبر اسلام ج هم در مسائل اجتماعی، هم فردی و خصوصی، هم فرهنگی و اقتصادی، هم سیاسی و نظامی، هم در مسائل مربوط به حکومت و قضاوت، از هر انسان مسلمانی نسبت به خودش اولیتر است. و اراده و خواست او[پیامبر]، مقدم بر اراده و خواست وی[هر انسان مسلمان] میباشد.
چراکه پیامبر ج معصوم است. و نمایندهی خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمیگیرد، هرگز تابع هوا و هوس نیست و هیچگاه منافع خود را بر دیگران مقدم نمیشمرد، بلکه برنامه او در تضاد منافع، همواره ایثارگری و فدا کاری و دلسوزی و شفقت برای امت است. هرچه میگوید، سخن خداست و از ناحیهی اوست، و حتی از پدر نسبت به امّت دلسوزتر و مهربانتراست.
به همین جهت شخص مسلمان باید عملش را بر کتاب و سنّت پیامبر ج عرضه دارد و با نفس و خواهشات خود مخالفت کند و تابع دین و شریعتی باشد که پیامبر ج از جانب خدا آورده است و مادام که کتاب خدا و سنّت پیامبر ج در کار است، جایی برای صدور فرمان و اِعمال حوسهای هیچکس باقی نمیماند.
ودر واقع پیروان راستین پیامبران، کسانی هستند که در برابر حکم خدا و رسول اگر چه بر خلاف منافع و خواستههایشان باشد، میگوید: شنیدیم و اطاعت کردیم:
﴿إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا﴾ [النور: 51].
«مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
و درحقیقت منفورترین افراد در پیشگاه خدا، افرادی هستند که در مواردی، تسلیم فرمان پیامبر خدا ج هستند که با منافع شخصی و اغراض فردی و خواهشات و تمایلات آنها، تطبیق کند و در جایی که باید به فرمان رسولخدا ج گوش فرا دهند و آن را مخالف نفس و خواهشات خویش میبینند، در آن صورت به اِعمال هوسهای خود روی میآورد و به تجزیه و تحلیل احکام الهی و نبوی به مصداق «نؤمن ببعض ونکفر ببعض» میپردازند. و در حقیقت این گروه به منافع و خواهشات خویش ایمان آوردهاند، نه به حکم خدا و رسول.
اما مؤمنان واقعی و راستین و پیروان حقیقی مکتب محمدی، پیوسته اراده و خواستههایشان تحت شعاع اراده و خواست خدا و رسول است و به هنگام تضاد منافع زود گذرشان با فرمان حق، ازآن چشم میپوشند و تسلیم فرمان خدا و پیامبر ج میشوند. و جزآنچه خدا و رسول اراده کنند، ارادهای ندارند و جزآنچه آنها میخواهند، خواستهای در دل آنها نیست. و فقط چیزی را دوست میدارند که خدا و رسول دوست دارند و از چیزی متنفر و بیزارند که خدا و رسول نمیخواهند.
پس نتیجه میگیریم: انسان مسلمان هنگامی میتواند به اوج ایمان برسدکه نیرومندترین علاقه او یعنی عشق به ذات خود را تحتالشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان و پیامبران او، بالاخص ذات ذیجود رسول اکرم ج قراردهد.
168 - [29] وعن بلال بن الحارث المزنی قال: قال رسول الله ج: " من أحیا سنة من سنتی قد أمیتت بعدی، فإن له من الأجر مثل أجور من عمل بها من غیر أن ینقص من أجورهم شیئا؛ ومن ابتدع بدعة ضلالة لا یرضاها الله ورسوله، کان علیه من الإثم مثل آثام من عمل بها لا ینقص من أوزارهم شیئا ". رواه الترمذی([40]).
168- (29) بلال ابن حارث مزنی س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه پس از من، یکی از سنتهای مرده و متروک مرا احیا کند (و به آن جامهی عمل بپوشاند و حکمش را در زندگی فردی و اجتماعی خویش، به مرحلهی اجراء در بیاورد و دیگران را بهسوی آن فرا خواند و آن را به مردمان آموزش دهد). پاداش و مزد او بسان پاداش همهی کسانی است که از او پیروی کنند. و به آن جامهی عمل بپوشاند و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی کاسته نمیشود.
و کسیکه دست به نوآوری در دین بزند و امور نوساخته و نوپیدایی در دین ایجاد کند که موجبات گمراهی و ضلالت مردمان را فراهم آورد و ناخشنودی خدا و رسول او را درپی داشته باشد (و به این طریق مردم را به بیراهه و گمراهی و ذلالت و بیدادی بخواند گناه و پادافره او بسان گناه همهی کسانی است که از آن بدعتگذار و کار نوساخته در دین پیروی کنند. و این در حالی است که از گناه آنان چیزی کاسته نمیشود (پس هرکس که سنت زشت و شوم و سبک و روش نحس و پلیدی ایجاد کند که با آن موجبات گمراهی و ضلالت خود و مردمان را فراهم آورد. مادام که در دنیا، این سنت و روش بد و زشت باقی است، سهمی از مجازات و پاداش و پادافره آن بر دوش نخستین پایهگذار آن بدعت میباشد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است]
169- [30] ورواه ابن ماجه عن کثیر بنعبد الله بن عمرو،عن أبیه،عن جده([41]).
169- (30) ابن ماجه نیز همین حدیث را از کثیر ابن عبدالله ابن عمرو، او نیز ازپدرش (عبدالله ابن عمرو) و او نیز از طریق پدر بزرگش (عمرو بن عوف س) روایت کرده است.
170 - [31] وعن عمرو بن عوف قال: قال رسول الله ج: " إن الدین لیأرز إلى الحجاز کما تأرز الحیة إلى جحرها، ولیعقلن الدین من الحجاز معقل الأرویة من رأس الجبل. إن الدین بدأ غریبا وسیعود کما بدأ، فطوبى للغرباء، وهم الذین یصلحون ما أفسد الناس من بعدی من سنتی ". رواه الترمذی([42]).
170- (31) عمروابن عوف س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید، ایمان بهسوی سرزمین حجاز (مکه و مدینه و اطراف و اکناف آن دو) بر میگردد، همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت و در آن پناه خواهد گرفت.
وبه خدا سوگند! دین به سرزمین حجاز، پناه میبرد و متحصّن میشود، همانگونه که بز کوهی ماده،(در وقت مشکلات و مصائب و ناامنی و یورش شکارچیان) به بالای قلّهی کوه پناه میگیرد و در آنجا متحصّن میشود (تا از شرّ شکارچیان و خطرها در امان باشد).
بیتردید، دین مبین اسلام، با غربت آغاز شده است و همانطور که با غربت آغاز شد دوباره غریب خواهد گردید. پس خوشا به حال غریبان. گفته شد: ای رسولخدا ج! غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که زمانی که مردم سنتهایم را (با ترک عمل به آن و یا انکار آن و یا نادیدهگرفتن آن) به فساد میکشند و آنها را از بین میبرند. آنان (باایمان و عمل به آن و تبلیغ و دعوت و فراخواندن مردم به آن) سنتهایم را احیاء میکنند و زنده میدارند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است.]
شرح: پیرامون این حدیث پیشتر صحبت شد. امّا تذکردادن این نکته را خالی از لطف در اینجا نمیبینیم وآن اینکه:
در هر زمان و هر مکان، ملاک شناخت حق و معیار معرفت سنّت، کثرت انگشتان بالارفته و جنجال تبلیغاتی نیست. بلکه حق، دارای نور و روشنی است که در جامعه میدرخشد و همه را تحتالشعاع خود و تحت تأثیر انوار خیرهکننده و شگرف خویش قرار میدهد، اگر چه تنها باشد و کسی از آن پیروی نکند.
پیامبر ج نیز در این حدیث به این موضوع اشاره کرده و گروهی از مؤمنان راستین را برای مسلمانان به تصویر کشیده که با وجود این که بیشتر مردم دچار فساد و انحراف و الحاد و بیبندوباری نسبت به اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای تابناک نبوی میشوند و در حالیکه میان آنها غریب هستند، با این وجود با چنگ و دندان سنت پیامبر ج را حفظ میکنند و به راه راست متمسک میشوند و به مخالفت کسانی که از راه راست منحرف شدهاند و به سنّت بیتوجهی میکنند، اعتنا و توجهی نمیکنند، چرا که آنها به خوبی میدانند که منحرفان از راه حق و بیبندوباران نسبت به سنّت نبوی اگر چه تعدادشان زیاد باشند و در مقابل، آنها کم و غریب باشند، باز هم ارزشی ندارد و با چنگ و دندان سنّت را حفظ میکنند و تمام مردم را بهسوی آن فرا میخوانند.
و در حقیقت چنین افرادی در جامعه غریباند و اگر بخواهند سنّتی از سنّتهای متروک و فراموش شدهی رسولخدا ج را احیا کنند و به آن جامهی عمل بپوشانند، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران و در نتیجه خود را برای فشار و زندانی و قتل و ترور آماده سازند.
به هر حال انسان مؤمن هم در امور دنیوی و هم در امور اخروی غریب است. در دین غریب است بخاطر اینکه ادیان دیگران فاسد است، در تمسکش به سنّت نبوی غریب است، زیرا دیگران به بدعت، تمسک جستهاند، در عقیدهاش غریب است به خاطر فساد عقاید دیگران و در واقع او یک سنّتگرا، میان بدعتگرایان و یک دعوتگر بهسوی خدا و رسولخدا، در میان دعوتگران بهسوی تمایلات نفسانی و یک آمر به معروف و ناهی از منکر در میان گروهی که نیکی نزد آنان منکر و منکر، نیکو است.
البته باید این نکته را مدنظر داشت و آن اینکه، احادیثی که پیرامون غربت اسلام و مسلمین و ضعف آنها بحث میکند نباید از آنها یأس و ناامیدی را برداشت کرد و از آنها چنین فهمید که موجب یأس و ناامیدی در قبال اعمال اصلاحی و انجام تغییرات است. و نباید از آنها چنین برداشت کرد که رسولخدا ج امّت خویش را به یأس و ناامیدی و رها کردن جریان فساد و منکرات که در جامعه رایج و منتشر شوند، فرا خوانده است.
چطور چنین تصوری به ذهن انسان خطور میکند در حالی که رسولخدا ج، در زمان غربت اسلام و مسلمین باز هم مؤمنانی را میستاید که در مقابل فساد مردم به اصلاح میپردازند، و آنچه را که مردم از سنّتهای پیامبر ج از بین بردهاند، آنها احیاء میکنند.
آنان گروهی مثبت، سازنده و اصلاحگراند و از اقوام منفی، باطل، تنبل، و عاطل، گوشهگیر و منزوی و سرباران جامعه و طرفداران جبر قضا و قدر نیستند.
پس اسلام امـت را طوری تربیت و راهنمایی میکند که پیوسته و در هرحال چه در وقتی که حاکم و قدرتمند باشد و در دورانی که تحت فشار و مغلوب باشد، باز هم پیروانش را به راستکردن کژیها و اصلاح مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر فرا میخواند وآنها را از دست روی دستگذاشتن و از یأس و ناامیدی و از تنبلی و کسالت و گوشهگیری و انزوا که نه ساکنی را به حرکت درآورند و نه غافلی را بیدار نمایند نهی میکند.
171 - [32] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: "لیأتین على أمتی کما أتى على بنی إسرائیل حذو النعل بالنعل، حتى إن کان منهم من أتى أمه علانیة، لکان فی أمتی من یصنع ذلک. وإن بنی إسرائیل تفرقت على ثنتین وسبعین ملة، وتفترق أمتی على ثلاث وسبعین ملة، کلهم فی النار إلا ملة واحدة " قالوا: من هی یا رسول الله؟ قال:" ما أنا علیه وأصحابی ". رواه الترمذی([43]).
171- (32) عبدالله ابن عمرو س گوید: پیامبر ج فرمود: تاریخ دوباره تکرار خواهد شد و دورانی درست مانند دورهای که بر بنیاسرائیل آمده بود بر امّت من نیز خواهد آمد. آنگونه که در بنیاسرائیل یکی آشکارا به مادرش میآمیخت، در امت من نیز چنین کسانی به وجود خواهند آمد که آشکارا با مادرش درآمیزد و مرتکب عمل شنیع زنا گردد.
علاوه بر این، ملت بنیاسرائیل (یهودیان و مسیحیان) به هفتاد و دو فرقه منشعب گشت و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم میگردد و همهی فرقهها وگروهها جز یکی درآتش خواهد بود.
پرسیدند: ای رسولخدا ج! فرقهی ناجیه کدام است که روح بهشت را میبینند و از آتش سوزان دوزخ رهایی مییابند؟
پیامبر ج فرمود: فرقهای که دنبالهرو و پیرو راه و روش من و سبک و منش یاران و اصحابم هستند و از چیزی فرمانبرداری میکنند که من و یارانم بر آن هستیم.
(پس فرقهی ناجیه، فرقهای است که به خوبی میداند و درک میکند که تنها راه نجات از چالشها و دغدغهها و مشکلات و مسائل و ناهمواریها و ناملایمات و نابسامانیهای کنونی و تنها راه نجات ممکن از غرقشدن در گردابهای ضلالت و تاریکی و عقاید و باورهای پوچ و بیمعنا و افکار و اندیشههای پوسیده و نکبتبار، فقط دنبالهروی از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزهها و احکام و دستورات تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین خدا و رسول و توصیهها و سفارشهای یاران پیامبر میباشد.
و در حقیقت فرقهی ناجیه دوستدار رسولخدا ج و یاران وی میباشند و به خوبی میدانند که صحابه ش، آنانیکه ایمانشان محور اعتبار و میزان ارزیابی ایمان دیگران است، میتوان از عملکرد و اقوالشان نیز سرمشق گرفت و به گفتهها، و به کردهها و رهنمودهایشان استناد و اعتماد و استدلال و تقلید کرد.
و به خوبی میدانند که صحابه و یاران پیامبر ش و سنت و روش آنان در کنار سنت و روش پیامبر ج بهترین و عالیترین کمک، در راستای بازشناسی مسیر اصلی از مسیر منحرف و فرعی میباشد. زیرا آنها کاملترین اسوهی ایمانی هستند و کسانی که به اندازهی سر موئی از آنها روی برتابند، بدبخت و گمراه و فلاکتزده و نگونسار خواهند شد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
172 - [33] وفی روایة أحمد، وأبی داود عن معاویة: " ثنتان وسبعون فی النار وواحدة فی الجنة وهی الجماعة، وإنه سیخرج فی أمتی أقوام تتجارى بهم تلک الأهواء کما یتجارى الکلب بصاحبه، لا یبقى منه عرق ولا مفصل إلا دخله "([44]).
173- (33) امام احمد و ابوداود از حضرت معاویه س چنین روایت میکنند که گفت: (پیامبر ج فرمود: یهودیان و مسیحیان منشعب به هفتاد و دو فرقه گشتند.و امت من نیز، بسان آنها به هفتاد و سه فرقه و گروه تقسیم میگردد). هفتاد و دو از آنها در آتش و یکی در بهشت خواهد بود. و فرقهای که مستحق بهشت است، همان جماعت مسلمانان است.(که پیرو راه و روش من و سبک و منش یارانم هستند و از چیزی فرمانبرداری و اطاعت میکنند که من و اصحابم بر آن هستیم).
و عنقریب در امتم مردمانی پیدا خواهند شد و پا به عرصهی وجود خواهند گذاشت که خواهشات ناروای نفسانی و تمایلات پست حیوانی وآرزوهای نحس دنیوی در تار و پود وجود آنها سرایت میکند (وآنها را بر این وا میدارد تا دست به تشریع و قانونگذاری بزنند و امور نوساخته و نو پیدایی را در دین ایجاد بکنند و مذهب و مکتبی را مبتنی بر اهداف شخصی، امراض فردی و امراض پست حیوانی و خواهشات و تمایلات ناروای نفسانی و شیطانی، پیریزی نمایند و راهی را غیر از راه جماعت مسلمانان برگیرند وگزینش نمایند واین خواهشات و تمایلات نفسانی و دنیوی چنان در تار و پود وجود آنها عجین میشود). همانگونه که فردی در نتیجهی گازگرفتن سگ هار به بیماری «هاری» مبتلا شود و این بیماری در تمام رگها وعروق وی سرایت کند و هیچ رگ و عصبی را باقی نگذارد مگر اینکه در آن داخل شود(و فرد مبتلا را اگر درمان نشود، به زودی از پای درآورد).
شرح: «کَلَب» (به فتح کاف و لام): به معنای بیماری هاری است.
«هاری» یا «داءالکلب» ویا «کَلَب» یا «راژ»: مرضی است که در بعضی از حیوانات مانند: سگ و گربه و گرگ تولید میشود، و دارای میکرب مخصوصی است و موقعی که حیوان کسی را گاز بگیرد میکرب آن سرایت میکند و باعث جنون هاری میشود، سگ هار در روزهای اول ابتلاء، افسرده و غمگین به نظر میآید و عطش فراوان دارد، زیرا گلویش تنگ شده و نمیتواند آب بخورد، پس از چند روز خشمگین و مضطرب میشود و با زبان آویخته به این طرف و آن طرف میرود و هرکس را ببیند، گاز میگیرد.
سپس پاهایش فلج میشود و به حالت خفگی میمیرد.
بیماری «هاری» در انسان بلا فاصله پس از گزیدن سگ هار، ظاهر نمیشود. هرچه موضع گزیدگی دورتر از مغز باشد، بیماری دیرتر بروز میکند. اگر گونههای انسان را گاز گرفته باشد، ده، پانزده روز بعد، واگر پا را گزیده باشد، دو سه ماه بعد، عوارض آن ظاهر میگردد. زیرا ویروس هاری که از بزاق سگ داخل بدن انسان میشود به تدریج از عصب عبور میکند و به مغز میرسد و هنگامی که به مغز برسد، حالت اضطراب و هیجان در بیمار تولید میگردد، گلوی او تنگ میشود و نمیتواند چیزی بخورد از شنیدن کوچکترین صدا و از دیدن نور شدید مضطرب میشود و حالت جنون پیدا میکند و چند روز پس از بروز این عوارض به حالت خفگی میمیرد. هرگاه سگ هار انسان را بگزد، باید فوراً بالای زخم را ببندد و جای دندان سگ را فشار دهند تا آب دهان سگ با مقداری خون خارج بشود و بعد سرم مخصوص آنرا تزریق کنند تا از بروز عوارض آن جلوگیری شود([45]).
در اینجا نیز رسولخدا ج از تمثیل و ترسیم استفاده نموده و فرموده است: خواهشات نفسانی و تمایلات حیوانی، چنان بر این بدعتگرایان و نفسپرستان سرایت میکند. همانگونه که بیماری «هاری» در تمام رگها و عصبهای فرد مبتلا به «هاری»، داخل میشود.
از اینرو اگر چنین فردی تحت علاج قرار نگیرد و سرم مخصوص به او تزریق نشود، به زودی بر اثر این بیماری هلاک خواهد شد اینچنین نیز، اگر این بدعتگرایان و نفسپرستان که مذهبی را بر اساس اهداف شخصی و امراض نفسی و اغراض فردی و خواهشات حیوانی خویش، پیریزی نمودهاند، اگر از این کار دست نکشند به زودی همین نفسپرستی و پیروی خواهشات و تمایلات، آنها را از پای درخواهد آورد و آنها را به دَرَک، واصل خواهد نمود.
173 - [34] وعن ابن عمر قال: قال رسول الله ج: " إن الله لا یجمع أمتی - أو قال: أمة محمد -على ضلالة، وید الله على الجماعة، ومن شذّ شذّ فی النار ". رواه الترمذی([46]).
173- (34) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ امتم. یا فرمود: امت محمد ج را بر ضلالت و گمراهی جمع نخواهد کرد.
و دست یاری خدا با جماعت است و هرکس از راه جماعت سرپیچی کند و تکروی را انتخاب نماید، در حقیقت راه آتش را در پیش گرفته است. (و اگر در این حال جان بسپارد و چشم از این جهان فرو بندد، در آتش سوزان دوزخ انداخته خواهد شد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
174 - [35] وعنه قال: قال رسول الله ج: " اتبعوا السواد الأعظم، فإنه من شذّ شذّ فی النار ". رواه ابن ماجه من حدیث أنس([47]).
174- (35) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: از سواد اعظم (جماعت مسلمانان) پیروی کنید و از تکروی برحذر باشید چرا که هرکس از راه جماعت سرپیچی کند و تکروی را انتخاب نماید، در حقیقت راه آتش را در پیش گرفته است.
[این حدیث را ابن ماجه از حدیث حضرت انس س روایت کرده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج بشدت از تفرقه و اختلاف و بدعتگذاری و تکروی در مسائل شرعی والهی، بر حذرداشته و همگان را توصیه نموده تا وحدت و یکپارچگی را سر لوحهی عمل خویش قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند و اخوت و برادری و دوستی را نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهند و از دشمنیها وکینهتوزیها واختلافها وکشمکشها اجتناب کنند و باید سخت از اختلاف و دوگانگی بپرهیزند و از هرچه مایهی آشفتگی و نابسامانیجمعی است، دست بردارند و دشمنیها و کینهتوزیها را که به روابط برادری و دینی صدمه میزند ودین و دنیای امت را تباه میسازد یکسره ترک کنند و باید مسلمانان مواظب باشند تا به دام تفرقه نیفتند و بدانند که شیطان به یک فرد که خارج از جماعت و گروه مسلمان راستین است، نزدیکتر میباشد تا به دو فرد. و هرکس ازمسلمانان میخواهد که در سرای بهشت منزل گزیند و از آتش دوزخ رهایی یابد بر اوست که جماعت مسلمانان و سواد اعظم را رها نکند، چرا که دست یاری وکمک خدا با جماعت و دست فتنهگر و ویرانگر شیطان با تکروی و خودرأیی و اختلاف و دوگانگی است.
در این زمینه، اقبال لاهوری در قالب شعر میگوید:
فرد را ربط جماعت رحمت است |
|
جوهر او را کمال از ملت است |
تاتوانی با جماعت یار باش |
|
رونق هنگامهی احرار باش |
فرد و قوم آئینهی یکدیگرند |
|
سلک وگوهر کهکشان و اخترند |
فرد میگیرد ز ملت احترام |
|
ملت از افراد مییابد نظام |
فرد تا اندر جماعت گم شود |
|
قطرهی وسعتطلب قلزم شود |
هر که آب از زمزم ملت نخورد |
|
شعلههای نغمه درعودش فسرد |
نیست از روم وعرب پیوند ما |
|
نیست پابند نسب، پیوند ما |
دل به محبوب حجازی بستهایم |
|
زین جهت با یکدیگر پیوستهایم |
رشتهی وحدت چو قوم از دست داد |
|
صد گره بر روی کار او فتاد |
ما پریشان در جهان چون اختریم |
|
همدم و بیگانه از یکدیگریم |
175 - [36] وعن أنس قال: قال لی رسول الله ج: " یا بنی! إن قدرت أن تصبح وتمسی ولیس فی قلبک غش لأحد فافعل ". ثم قال: " یا بنی! وذلک من سنتی، ومن أحب سنتی فقد أحبنی ومن أحبنی کان معی فی الجنة ". رواه الترمذی([48]).
175- (36) انس س گوید: پیامبر ج به من فرمود: فرزندم! اگر میتوانی و قدرتداری، روز و شب و تمام اوقات عمرت را به گونهای سپری کن که در دلت، نسبت به هیچکس از بندگان خدا، نیرنگ، بدخواهی،کدورت، کینه، بغض و عداوت و دشمنی و دیگر امراض ناخالص درونی، وجود نداشته باشد.
انس س گوید: سپس پیامبر ج در ادامهی سخنانش، خطاب به من فرمود: پسرم! (سینهی بیکینه و بیآلایش داشتن) از سنتها و سبک و منش من است و هرکس سنّت مرا احیا کند (و آن را سرلوحهی زندگی فردی و اجتماعی خویش قرار دهد و به آن جامهی عمل بپوشاند و آن را در تمام ابعاد و زمینههای مختلف زندگی، نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهد) به طور قطع مرا دوست داشته است (و محبت من در رگ و ریشه و در تار و پود وجودش، عجین شده و او را محو خود کرده است) و کسیکه مرا دوست بدارد، در بهشت همراه من خواهد بود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح:
«رفع یک سوء برداشت»: در این حدیث، به صراحت بیان شدکه افراد مطیع و فرمانبردار رسولخدا ج و سنتهای پاک و مطهرش، در بهشت همنشین و همراه پیامبر ج خواهند بود و در حقیقت این یکی از افتخارات بزرگ و از امتیازات سترگ کسانی است که مطیع و فرمانبردار سنتهای تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج باشند.
البته باید دانست که همراه بودن با پیامبر ج در بهشت، بدان معنا و مفهوم نیست که آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساوی باشند و هردو در یک رتبه و درجه قرارگیرند، بلکه در عین معاشرت و همراهی و همنشینی با یکدیگر، هرکدام سهم خاصی (طبق مقام و مرتبه خود) از مواهب و الطاف خداوند و درجات بهشتی دارند.
همانطور که فیالمثل درختان، گلها و گیاهان یک باغ در عین اینکه گرد هم هستند، و از نور آفتاب و باران بهره میبرند، بهرههای آنها مانند ارزشهای آنها یکسان و مساوی و همسنگ و برابر نیست.
176 - [37] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من تمسک بسنتی عند فساد أمتی، فله أجر مائة شهید " رواه احمد([49]).
176- (37) ابوهریره س گوید: پیامبر ج (پیرامون فضیلت و جایگاه والا و شامخ سنّت و عمل به آن) فرمود: کسیکه در دوران فساد امت من، به سنّت من چنگ زند و آنرا سرلوحهی زندگی خویش قرار دهد و پیوسته آن را نصبالعین و آویزهی گوش خویش بگرداند، برایش پاداش و اجر صد شهید وجود دارد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است.]
شرح: در این حدیث، پیامبر گرامی اسلام ج، اجر و پاداش مسلمان صادق و راستین را که به سنّت پیامبر ج در دوران فساد امّت و در دوران غربت اسلام و مسلمین حقیقی، متمسک باشد، به اندازهی اجر و مزد صد شهید قرارداده است. و در واقع این پاداش بزرگ به خاطر غربت در میان مردم و تمسک به سنّت رسول گرامی اسلام ج، در میان ظلمت و تاریکی بدعتهای مردمان است.
واقعیّت امروزی و چند عصر گذشته گواه این است که اسلام و مسلمانان صادق، در دیار خود و در میان مردم غریب بوده و میباشند تا آنجا که اگر کسی مردم را به اسلام واقعی و به سنّتهای نورانی و تابناک رسولخدا ج، دعوت نموده باشد و یا خود بدان عمل نماید، مشکلات فراوانی از قبیل فشار، شکنجه، زندان،ترور، ملامت، طعن، و اعدام فراروی او قرار خواهد گرفت.
بنابراین اگر انسان مسلمان و پیرو راستین مکتب محمدی، بخواهد منهج ربّانی و سنّت نبوی را در عصر کنونی ما، سرلوحهی کار خود قرار دهد، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجهی و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران و در نتیجه، فشار و زندانی و ترور و قتل و... آماده سازد. و چرا اجر و پاداش چنین فردی که در چنین محیط فاسد، که با وجود عقاید و باورهای پوچ و باطل و بدعتگرای و سنّتستیزی درآن، باز هم به سنّت رسولخدا ج، عمل میکند و آن را سرلوحهی کار خویش قرار میدهد، اجر و پاداش وی به مقدار اجر و پاداش صد شهید نباشد؟
او با وجود غربت در دین، درعقیده، در اجرای سنّت نبوی، و با وجود غربت در سلوک و طریقت و... باز هم به سنّت رسولخدا ج چنگ میزند و با چنگ و دندان از آن محافظت میکند و در کنار بدعتگرایان، او یک سنتگرا است و در کنار جاهلان، او یک عالم و خردمند و درکنار دعوتگران بهسوی خواهشات نفسانی و تمایلات حیوانی، او یک دعوتگر بهسوی فرمان خدا و سنّت رسولخداست. و در کنار آنانی که نیکی نزد آنان منکر و منکر نیکوست، او یک آمر به معروف و ناهی از منکر است.
پس برای چنین فردی اجر و پاداش صد شهید، مبارک و میمون باشد.
177 - [38] وعن جابر عن النبی ج حین أتاه عمر، فقال: إنا نسمع أحادیث من یهود تعجبنا، أفترى أن نکتب بعضها؟ فقال: " أمتهوکون أنتم کما تهوکت الیهود والنصارى؟! لقد جئتکم بها بیضاء نقیة، ولو کان موسى حیاً ما وسعه إلا اتباعی ". رواه أحمد والبیهقی فی کتاب شعب الإیمان([50]).
177- (38) جابر س گوید: عمر س نزد رسولخدا ج آمد و گفت: گاهی اوقات سخنانی زیبا و دلنشین از یهودیان میشنویم که ما را به اعجاب و تحسین وا میدارد، آیا شما اجازه میدهید تا برخی از آنها را به رشتهی تحریر در بیاوریم؟
پیامبر در پاسخ فرمود: آیا شما در دینتان حیرتزده و سرگردان و حیران و ویلان هستید (تا احکام و مسائل آئین و دینتان را از غیر و بیگانه بگیرید) همانگونه که یهویان و مسیحیان در دینشان حیرتزده و سرگردان بودند. (و اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای مکتبشان را پشت سرافکنند، و تعالیم موسی و عیسی ÷ و فرامین تورات و انجیل را نادیده گرفتند و به دنبال احبار و راهبان و پارسایان و دیرنشینان رفتند و آنچه را که آنها خودسرانه، قانونگذاری میکردند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نمودند، آنها نیز از ایشان پیروی کردند، و سخنانشان را دین دانستند و کورکورانه به دنبالشان روان شدند و آئین راستین موسی و عیسی ÷ را پشت سر افکندند، پس شما نیز به آئین و مکتبتان اعتماد داشته باشید و به دید شک و تردید به احکام و مسائل آن نگاه نکنید و پیرامون تعالیم و آموزههایش، حیرتزده و سرگردان مباشید، چرا که به خدا سوگند!) من آئینی روشن و واضح و بدور از هرگونه کژی و انحراف و ضعف و نقصی برایتان به ارمغان آوردهام (که هرکس آن را رها کند و به بیراهه و ضلالت رود و از ادیان و ملل غیر الهی و تحریفشده متأثر شود و از آنها پیروی و تأسی و اقتدا نماید، هلاک و نابود خواهد شد). و بدانید که (ملتها و امتهای دیگر، نیاز مبرم به احکام و تعالیم دین روشن و آئین واضح ما دارند چرا که) اگر موسی ÷ زنده میبود، وی را جز پیروی واتباع از آئین و کیش من، هیچ گنجایش دیگری نبود.
[این حدیث را احمد و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این موضوع اشاره رفته است که این امّت (امّت محمدی و ملّت قرآنی) از بقیّهی امتها و ملتها جدا است، چراکه افراد این امت از راه راست و درست برخوردارند و یهودیان و مسیحیان و دیگر ادیان و ملل، راههای دیگری دارند.
در قرآن و در مجموعهی احادیث نبوی، آیات و روایات زیادی در این زمینه آمده است که مجموعاً این را میرساند که این امت از بقیه امتها جدا است. شخصیت منحصر به فردی دارد و نباید دنبالهرو(ی) یهودیان و مسیحیان و امتهای دیگر باشد.
به این خاطر واژهی «خالفوهم» (باآنها مخالفت کنید) در بسیاری از احادیث تکرار شده است، پس برای امت محمدی، شایسته است که استقلال و هویت خویش را حفظ کنند و به جهان و جهانیان خط و مشی دهند و از عادات و سخنان یهودیان و مسیحیان متأثر نشوند و از رسوم و تقالید آنها پیروی نکنند و اخلاق و رفتار آنها را انتخاب ننمایند و درهر حال هویت و شخصیت اسلامی خود را حفظ کنند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید:
«باید ما مسلمانان، شخصیت منحصر به فرد خودمان را دارا باشیم، چون امت اسلامی، امّت وسط است که برای انسانها نمونه است. ما رتبهی استادی امتها را داریم، ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدیم، پس چرا از دیگران پیروی کنیم؟ پیامبر اکرم ج میخواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخارکنیم. پیامبر ج نمیخواهد که ما پیرو و دنبالهرو و پیرو دیگران باشیم. به هشدار این حدیث که به صورت خبرآمده است توجه کنید:
«لتتبعنّ سنن من قبلکم، شبراً بشبر وذراعاً بذراع، حتّی لو دخلوا جُحر ضبّ لَدخلتموه». «وجب به وجب و ذرع به ذرع از روشهای پیشینیان پیروی خواهید کرد، به نحوی که اگر داخل سوراخ سوسماری هم شوند، شما هم داخل آن خواهید شد».
یعنی اگر داخل سوراخ سوسمار شوند، سوراخ سوسمار یک مُد میشود به نام «مد سوراخ سوسمار» وقتی که موهای پشت سرشان بلند کنند، جوانان ما هم همین کار را میکنند حتی خود را مثل سوسک، سیاه میکنند، جوانان ما هم به شکل سوسک سیاه در میآیند.
کجاست شخصیت منحصر به فرد ما در برابر این تقلید کورکورانه؟ آیا انسان از دین و شخصیت اسلامی خود خارج شود تا از گمراهی دیگران پیروی کند؟
وقتی که از پیامبر اکرم ج پرسیدند که: از روشهای کدام پیشینیان پیروی خواهیم کرد؟
آیا از یهود و نصاری تقلید خواهیم کرد؟ پیامبر ج فرمود: پس از چه کسی؟
آیا جای تأسف نیست که اساتید ما یهود و نصاری شوند؟ ما دستوراتی که در «پروتوکلات حکمای صیهون» آمده است، اجرا میکنیم، کاری نداریم که نسبت این «پرتوکلات» به حکمای صیهون درست است یا نه، ما دانسته یا نه دانسته، خواستههای آنان را اجرا میکنیم و مطیع فرمان آنانیم([51]).
پس مسلمانان باید هوشیار و بیدار باشند و شخصیت منحصر به فرد و مستقل خود را حفظ و حراست کنند و به آئین خویش بنازند و در راستای اجرای اوامر و فرامین مکتب خویش و نشر و پخش آن، از همه چیز بگذرند و به سنّت پیامبرشان و به شخصیت و استقلال خود، افتخار کنند و دنبالهرو و پیرو دیگران و یهودیان و ترسایان نباشند.
178 - [39] وعن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله ج: " من أکل طیباً، وعمل فی سنة، وأمن الناس بوائقه، دخل الجنة ". فقال رجل: یا رسول الله! إن هذا الیوم لکثیرفی الناس؟ قال: " وسیکون فی قرون بعدی ". رواه الترمذی([52]).
178- (39) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس که رزق و روزی حلال و پاکیزه خورد و به سنّت (و راه و روش پرشکوه من) جامهی عمل بپوشاند، و مردم از شرش در امان باشند، به بهشت خدا، خواهد رفت.
مردی از جای برخاست و گفت: ای رسولخدا ج! چنین افرادی با چنین اوصافی در امت تو، امروز بسیاراند (آیا درآینده نیز، این چنین خواهد بود و مردمان آینده نیز از چنین اوصاف و ویژگیهایی برخوردارند)؟
پیامبر ج فرمود: (آری) پس از من نیز در اقوام و ادوار مختلف دیگر، چنین افرادی با چنین اوصافی خواهد بود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
179 - [40] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إنکم فی زمان من ترک منکم عُشر ما أمر به هلک، ثم یأتی زمان من عمل منهم بعُشر ما أمر به نجا ". رواه الترمذی([53]).
179- (40) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: شما ای صحابه ش! در دورهای قرار دارید که اگر یکی از شما، یک دهم آنچه که به آن امر شده را ترک کند و پشت سر افکند، هلاک خواهد شد. پس از این زمانی فراخواهد رسید که هرکس در آن زمان به یک دهم آنچه را که به آن دستور داده شده، عمل کند و به ده یک آن، جامهی عمل بپوشاند، نجات خواهد یافت (چرا که در دوران فساد امت، انتظار بیشتری از او نمیرود).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: چون عهد رسالت، عهد نزول وحی، عهد عزّت و اقتدار و بالندگی و تکامل بود و صحابه ش در رکاب و همراهی و همنشینی پیامبر ج بودند و به طور مستقیم به سخنان گهربار رسولخدا ج، گوش فرا میدادند و چشمانشان را با دیدن سیمای مبارک پیامبر ج خنک میکردند و بدون هیچ مانع و حائلی قرآن و احوالی را که مربوط به آیات الهی بودند، مشاهده مینمودند و از فهم کامل و علم صحیح و عمل صالح و ایمان کامل و یقینی درست برخوردار بودند و... به خاطر تمام این عوامل، اگر صحابه ش، به یک دهم اوامر و فرامین الهی و یک دهم تعالیم و آموزههای نبوی و یک دهم احکام و مسائل شرعی، عمل نمیکردند، احتمال هلاکشدنشان بود، چرا که در عهد رسالت میزیستند و با چشم سر، پیامبر ج و نزول وحی را مشاهده مینمودند و به خاطر وجود مبارک پیامبر ج و شنیدن سخنان گهربارشان بدون هیچ واسطهای، ایمان و یقینشان در حدّ کمال بود.
اما در آینده که عصر غربت اسلام و مسلمانان راستین و دوران فساد امّت است، اگر فردی به یکی از اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی عمل کند، به فرمودهی رسولخدا ج، نجات خواهد یافت.
چراکه او با مشکلاتی در اجرای فرامین الهی و نبوی برخودار است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد:
1- این نوید بزرگ به خاطر غربت چنین فردی در میان مردم و تمسک وی به سنّت و اوامر و فرامین خدا و رسول ج در میان ظلمت و تاریکی بدعتهای مردمان است.
2- برای چنین فردی انجام تمام اوامر و فرامین خدا در دوران فساد امّت، سخت است، چراکه اگر خواسته باشد به تمام اوامر و فرامین الهی، جامهی عمل بپوشاند و حتی اگر اراده کند به یک دهم آنها عمل نماید، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان واستهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی دنیاداران و فشار و زندانی و قتل و ترور نفسپرستان و مادیگرایان، آماده سازد و این خود کاری مشکل و دشوار است.
3- چنین فردی با حال و وضعی باید متمسک به اوامر و دستورات خدا و رسول باشد که در آن زمان، باید در کنار ادیان فاسد دیگران و عقاید باطل عدهای و طریقت و سلوک گمراه و انحرافی برخی و افکار و اندیشههای ویرانگر برخی دیگر و بدعتگرایی و نوآوریهای بعضی دیگر از مردم، به سنّت و فرمان رسولخدا ج چنگ بزند و با چنگ و دندان در چنین محیطی فاسد و ویرانگر ازکیان اسلام، قرآن، سنّت و مسلمانان دفاع کند، و این نیز کاری بس مشکل و دشوار است.
4- در وقتی که بیشتر مردم از سنّت رویگردانند و به بدعت و نوآوری متوجهاند، و بیشترشان منکر توحید خالصاند، اگر چنین فردی به سنّت ملتزم و پایبند باشد و از بدعتها و نوآوریها دوری گزیند و پایبند به توحید خالص باشد و فقط از پیامبر ج درآنچه بهسوی او ارسال شده است، تبعیّت کند، در حقیقت شرارهی آتش را به دست گرفته و بیشتر مردم وی را سرزنش میکنند و به سبب غربت و عدم و سازگاری وی با فرهنگ حاکم بر جامعه، مردم او را اهل شذوذ، بدعت و جدا شده از سواداعظم میپندارند. در چنین جوّی، اگر این فرد به یک دهم اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی عمل کند، امکان نجاتش خواهد بود.
چرا که وی، نه بسان صحابه ش، عهد رسالت را دریافته و نه با پیامبر ج ملاقاتی داشته و نه از نزدیک با رسولخدا ج سخنی زده و نه به طور مستقیم و زنده از سخنان ایمانافزای پیامبر ج بهره گرفته، با این وجود، تمام سعی و تلاش خویش را بهکار میگیرد تا در دوران فساد امّت و در زمان غربت اسلام و قرآن، باز هم مطیع و فرمانبردار احکام الهی و فرامین و سنتهای نبوی باشد.
180 - [41] وعن أبی أمامة قال: قال رسول الله ج: " ما ضل قوم بعد هدى کانوا علیه إلا أوتوا الجدل ". ثم قرأ رسول الله ج هذه الآیة: ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ﴾ [الزخرف: 58].رواه أحمد والترمذی وابن ماجه([54]).
180- (41) ابواُمامه س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ جامعه و مردمی پس از هدایت و راهیافتن، به ضلالت و بیراهه نرفت، جز آنکه به جدال و خصومت و ستیزهجویی و حق ناپذیری خوگرفت.
سپس پیامبر ج این آیهیکریمه را تلاوت فرمود:
﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ﴾ [الزخرف: 58].
«آنان این مثال را چز از روی جدال بیان نمیدارند... بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزه با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند».
(مشرکان مکّه گفتند: آیا به نظر شما معبودهای ما بهتراند یا عیسی؟ به عقیده شما ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ [الأنبیاء: 98]. «عیسی ÷ به دوزخ میرود، پس بگذار ما و معبودهایمان که از او بدترند به دوزخ برویم). آنان این امثال را جز از روی جدال، بیان نمیدارند، بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگراند و برای مبارزه با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند».
[این حدیث را احمد، ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این نکته مهم اشاره رفته که سرچشمهی تمام اختلافات و مجادلههای باطل و کینهتوزیهای پرخاشگرانه، انگیزهایی جز طغیان، ظلم، حسد، وعداوت و دشمنی و اعمالنظرهای شخصی و تنگنظریها و کشمکشهای پوچ و بیمعنا ندارد.
یهودیان و مسیحیان در احکام الهی به اختلاف و نزاع پرداختند و در این راستا، خونهای زیادی ریختند و مسیحیان نیز در امر توحید و آلودهساختن آن به شرک و تثلیث، راه اختلاف پوییدند و تخم اختلاف پاشیدند و چون منافع خود را در خطر میدیدند از روی جدال وکشمکش به ناحق و طغیان و ظلم و حسد، همه را نادیده گرفتند.
جالب اینجاست که سرچشمهی اختلافها و کشمکشهای مذهبی آنها معمولاً از جهل و بیخبری نبود، بلکه بیشتر به خاطر بغی، ظلم، انحراف از حق، اِعمال نظرهای شخصی، جدال و خصومت و ستیزهجویی و حقناپذیری است.
اگرآنها و یا هرکس دیگر، تعصب، کینهتوزی، تنگنظریها، منافع شخصی، اغراض فردی، امراض درونی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقعبینی و روح عدالتخواهی، احکام خدا را بررسی کنند، جادهی حق بسیار روشن خواهد بود و اختلافات و کشمکشها و ستیزهجوییها و حقناپذیریها به سرعت حل میشود.
181 - [42] وعن أنس بن مالک أن رسول الله ج کان یقول: "لا تشددوا على أنفسکم فیشدد الله علیکم، فإن قوماً شددوا على أنفسهم، فشدد الله علیهم، فتلک بقایاهم فی الصوامع والدیار "﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ﴾ [الحدید: 27]. رواه أبوداود([55]).
181- (42) انس ابن مالک س گوید: پیامبر ج پیوسته میفرمود: (چون مبنای شریعت اسلامی برآسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، از اینرو شما نیز) برخود سخت نگیرید، چراکه اگر شما برخود سخت گرفتید، خداوندY هم بر شما سخت خواهد گرفت.
اقوامی پیش از شما بودند که بر خویشتن سخت گرفتند (وبه جانب تیسیر و تخفیف و آسانگیری و رفع عسر و حرج، اعتنایی نورزیدند، بنابراین) خداوند ﻷ نیز، بر آنان سخت گرفت وآنان را در عسر و حرج و سختی و مشقت انداخت.
و این بقایا و آثار برجای ماندهی آنها در صومعهها و دیرها است (حال به آنها بنگرید و ببینید که چه بر سرشان به خاطر سختگیری و تشدّد و بدعت و نوآوری در دین آمده است).
سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ﴾ [الحدید: 27].
«پیروان عیسی ÷ رهبانیّت سختی را از پیش خود پدید آوردند که ما آنها را بر آنان واجب نکرده بودیم و لیکن خودشان بر خود سخت گرفتند و آن را برای بدست آوردن خوشنودی خدا پدید آورده بودند و بر خویشتن نذر واجب نموده بودند».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسانگیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحهی کار خود قرار دهند.
خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت میفرماید:
﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾ [المائدة: 6].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185].
«خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد»
و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصتهای خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨﴾ [النساء: 28].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و میداند انسان ناتوان آفریده شده است».
و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی میفرماید:
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ﴾ [الحج: 78].
«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».
پیامبر(ج) نیز میفرماید:
«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا».«آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».
و نیز میفرماید:
«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسانگیری مبعوث شدهاید نه برای سختگیری».
در این حدیث نیز، پیامبر ج به راهبها و راهبههای مسیحی اشاره کرده که آنها نهتنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانهپرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانونگذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوندY آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسانگیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعههای و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.
از این رو، پیامبر ج از پیروانش میخواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت میکند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه میسازد.
اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسانگیری و رفع عسر و حرج است، تحتالشعاع بدعتهای آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بیآلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجهاش این میشود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین میشود و دینزده میگردند و بسان راهبها و راهبههای مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاریها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار میآیند.
182 - [43] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " نزل القرآن على خمسة أوجه: حلال، وحرام، ومحکم، ومتشابه، وأمثال. فأحلوا الحلال، وحرموا الحرام، واعملوا بالمحکم، وآمنوا بالمتشابه، واعتبروا بالأمثال ". هذا لفظ المصابیح. وروى البیهقی فی شعب الإیمان ولفظه: " فاعملوا بالحلال، واجتنبوا الحرام، واتبعوا المحکم([56]).
182- (43) ابو هریره س گوید: پیامبر ج فرمود: قرآن کریم (بطور اجمال) بر پنج نوع، فرو فرستاده شده است: حلال، حرام، محکم، متشابه، ضرب المثل و قصص و مواعظ.
(و مسئولیت شما، در قبال این پنج وجه این است که) حلال آنرا حلال و حرام آنرا حرام بدارید و محکم آن را اصل و اساس تفکر و رفتار خویش بگیرید و به متشابهات آن ایمان داشته باشید (و دانش واقعی و حقیقی آنرا به خدا بسپارید) و به ضربالمثلها و قصص و مواعظ آن درس عبرت و پند واندرز بگیرید.
[این حدیث، با همین الفاظ در مصابیح روایت شده و بیهقی در «شعب الایمان» با این الفاظ روایت کرده است:] به حلال آن جامه عمل بپوشانید و از حرام آن اجتناب ورزید و از محکمات آن پیروی کنید و آنها را اصل و اساس تفکر، رفتار، گفتار، پندار وکردار خویش قرار دهید.
183 - [44] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " الأمر ثلاثة: أمر بیّن رشده فاتبعه، وأمر بیّن غیه فاجتنبه، وأمر اختلف فیه فکله إلى الله عزوجل". رواه أحمد([57]).
183- (44) ابن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرموده: احکام و مسایل شرع بر سه نوعند:
1- حکمی که هدایت و درستی و راستی و کمالش، هویدا و مشخص است. پس وظیفهی تو در قبال چنین حکمی این است که آن را سرلوحهی کار خویش قرار دهی و از آن پیروی نمائی.
2- حکمی که ضلالت وگمراهی و نادرستی و انحرافش مشخص است. پس از چنین چیزی بشدت اجتناب ورز و به عوامل قُرب و مقدمات آن نیز نزدیک مشو.
3- و احکامی که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی و مفاهیم کاملاً واضح و روشنی ندارند و از معانی گوناگون و متعارضی برخوردارند. (و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد) پس باید علم و دانش حقیقی آنها را به خدا بسپاریم و به او تعالی حواله کنیم (چرا که تأویل و تفسیر و تبیین و تشریح درست آن را جز خدا کسی نمیداند. و مراد از قسم سوم همان احکام مشتبه وآیات متشابه قرآنی است).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
184 - [45] عن معاذ بن جبل قال: قال رسول الله ج: " إن الشیطان ذئب الإنسان کذئب الغنم، یأخذ الشاذة والقاصیة والناحیة، وإیاکم والشعاب، وعلیکم بالجماعة والعامة ". رواه أحمد([58]).
184- (45) معاذ ابن جبل س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید شیطان بسان گرگی است در کمین آدمیان نشسته، که تنها آنانی را که مثل گوسفندان از گله جدا شدهاند و دور افتادهاند را به گمراهی میافکند و آنان را میدرد.
و بر شما باد که بشدت از تفرقه و اختلاف و تکروی و خودرأیی بپرهیزید. و بر شما باد که جماعت مسلمانان را محکم گیرید و از راه جماعت سرپیچی نکنید. (چرا که اگر از جماعت مسلمانان دور افتادید، توسط شیطان درکمین نشستهی جن و انس، در پرتگاه هلاکت سقوط خواهید کرد).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
185 - [46] وعن أبی ذر قال: قال رسول الله ج: " من فارق الجماعة شبراً فقد خلع رقة الإسلام من عنقه ". رواه أحمد وأبو داود([59]).
185- (46) ابوذر ج گوید: پیامبر ج فرموده: کسیکه به اندازهی یک وجب ازجماعت مترقّی و آزادمنش و عدالتخواه مسلمانان راستین، جدائی گزیند و راه جدائی و بیگانگی و تکروی و خودرأیی و تفرقه و اختلاف را در پیش گیرد، بدرستی که رشتهی اسلام از گردن او برگرفته و کشیده شده است.
[این حدیث را احمد و ابو داود روایت کردهاند].
شرح: دردو حدیث فوق پیامبر ج با تأکیدهای زیاد، بر روی برپایی اتحاد و همبستگی و دوری از تفرقه و کینهتوزی تأکید میکند و به شدت تفرقهافکنان، بدعتگرایان، فتنهجویان و آنانی که راه اختلاف و مجادله وتکروی و خودرأیی را در پیش گرفتهاند را میکوبد و آنها را مورد ملامت و سرزنش و طعن و تهدید قرار میدهد.
براستی چرا پیامبر ج تا اینپایه، به روی برپایی اتحاد و همبستگی تأکید میکند واینگونه از تفرقه و کینهتوزی اظهار تنفر و بیزاری نموده است؟
واقعیت اینست که اتحاد و همبستگی و همفکری و همرأیی و چنگزدن به جماعت مسلمانان وتمسک به سنتهای پیامبر ج و دوری از بدعتها و نوآوریها، به خوبی قادر است، مانع هلاکت و فناء مردمان گردد. چون همیشه احتمال میرود که افرادی که دور از جماعت مسلمانان قرار دارند، توسط شیاطین درکمیننشستهی جن و انس، مورد حمله و یورش قرار بگیرند و در پرتگاه هلاکت سقوط کنند و دین و دنیاشان تباه و بر باد گردد.
اما هرگاه همین افراد در بین جمع و جماعت مسلمانان واقع شوند و سنتهای تعالیبخش و سعادتآفرین پیامبر ج را سر لوحهی زندگی خویش قرار دهند، چون گوسفندی که در میانه گلهای قرار گیرد و بدین وسیله از حملهی گرگها در امان بماند، در حمایت آنها قرار میگیرند و از گزند توطئههای اشرار و طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی دنیاداران و فشار و زندانی و ترور و قتل نفسپرستان و مادیگرایان و بداندیشان، به دور خواهد ماند.
و اینکه پیامبر ج در حدیث بالا فرموده است: «کسی که به اندازهی یک وجب از جماعت مسلمانان جدائی گزیند، رشتهی اسلام از گردن او برگرفته شده است.» از باب تهدید و تشدید و تغلیظ و سختگیری است. یعنی چنین فردی از ایمان کامل و دین حقیقی برخوردار نیست. و مقصود نفی اصل ایمان نیست، بلکه منظور کمال مراتب ایمان و اسلام است، یعنی نمیتوان مؤمنی را با مراتب عالی ایمان یافت که به اختلاف و تفرقه، دامن زند و به تکروی و خودرأیی بپردازد.
ولی اگر در عقاید بنیادین و محوری و کلیدی اسلام، به بدعت و نوآوری دست یازد، و جدا از مکتب اهلسنت و جماعت، عقیدهای را مبتنی بر خواهشات نفسانی و تمایلات ناروای حیوانی خویش، پایهریزی کرد، و با این عقیدهاش به شالودهی اسلام بخواهد، ضربهای وارد کند، به راستی چنین فردی از دائرهی اسلام خارج و رشتهی اسلام ازگردن او به طور حقیقی برگرفته خواهد شد.
186 - [47] وعن مالک بن أنس مرسلاً، قال: قال رسول الله ج: " ترکت فیکم أمرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما: کتاب الله وسنة رسوله ". رواه فی الموطأ "([60]).
186- (47) امام مالک، به طور مرسل از رسولخدا ج چنین روایت میکند که فرمود: «دو چیز گرانبها در میان شما نهادهام و از خویش به جای گذاشتم که با وجود آنها، هرگز به بیراهه نخواهید رفت و تا وقتی که آنها را دستاویز خویش قرار دهید، هرگز گمراه و فلاکتزده نخواهید شد، و آن دو: کتاب پرشکوه خدا و سنّت و منش پیامبر خداست».
[این حدیث را مالک در مؤطأ روایت کرده است].
شرح: «حدیث مُرسل»: حدیثی است که سقوط راوی در بین تابعی و پیامبر ج صورت گیرد. مثلاًدر این حدیث، امام مالک میگوید: «قال النبی(ج)...» و حدیث فوق نیز، جزو مراسیل امام مالک به شمار میآید.
187 - [48] وعن غضیف بن الحارث الثمالی قال: قال رسول الله ج: " ما أحدث قوم بدعة إلا رفع مثلها من السنة؛ فتمسک بسنة خیر من إحداث بدعة " رواه أحمد([61]).
187- (48) غُضیف بن حارث ثمالی س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ ملّتی، نوآوری و بدعتی را در دین خود ایجاد نکردند، مگر اینکه در مقابل، سنتی همانند آن، از آنان گرفته شد. پس حال که چنین است، تمسک جستن به سنّت و منش پیامبر ج بهتر و برتر از ایجاد بدعت و نوآوری در دین میباشد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
188 - [49] وعن حسان قال: " ما ابتدع قوم بدعة فی دینهم إلا نزع الله من سنتهم مثلها، ثم لا یعیدها إلیهم إلى یوم القیامة. " رواه الدارمی([62]).
188- (49) حسان بن ثابت س گوید: هر ملّتی که بدعتی را در دین خود ایجاد کرد، خداوند ﻷ نیز در مقابل، سنتی همانند آن را از آنان میگیرد و آنها را در ظلمت و تاریکیهای بدعت رها میسازد و دوباره آن سنّت را تا روز قیامت، بهسوی آن بدعتگرایان، باز نخواهد گرداند.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
شرح: این دو حدیث به یکی ازاصول و قواعد بزرگ دینی و الهی اشاره دارند و آن اینکه، بدعت و نوآوری در دین، سنّتها را از بین میبرد و در هر جا که بدعت باشد، سنّتی در آنجا ضایع خواهد شد. به همین جهت در این دو حدیث، به این اصل کلّی، اشاره شده و چنین بیان شده که هیچ قومی، بدعتی را به وجود نمیآورند، مگر آنکه سنتی مثل آن را از بین میبرند. و در جهانی که ما زندگی میکنیم این یک قانون و یک قاعده و اصل است، چرا که در هر جا اسراف باشد، در آنجا ناحقی هم هست، اگر در یک زمینه، اسراف و تبذیر شد، در زمینهی دیگر، حتماً شاهد کمبود بیش از حدّ، خواهی شد. و وقتی بدعت گرایان نیرو و توانشان را در ایجاد بدعت و عمل بدان صرف کنند، دیگر چندان توان و قدر ت و انگیزه و علاقهای برای عمل به سنّت باقی نمیماند. به همین جهت، بدعتیها در انجام بدعتها سریع و پرنشاط هستند ولی در انجام سنتها، سست و درماندهاند.
به همین خاظر است که شریعت مقدس اسلام با بدعت و بدعتسازان به شدت مخالف است و با تندی و خشونت با بدعتگرایان برخورد میکند و عملشان را مستحق ضلالت و گمراهی و در نتیجه؛ لایق آتش سوزان دوزخ میداند.
و در حقیقت سرّ مخالفت با بدعت و بدعتگرایان غالباً در همین نکته نهفته است. به خاطر جلوگیری از اطالهی کلام، در اینجا سخن ابن مسعود س را ذکر میکنیم و با کلام وی بحث خویش را پایان میدهیم. وی میگوید:
«میانهروی در سنّت، بهتر از زیادهروی در بدعت است».
ودرحقیقت این قول ابن مسعود س برگرفته شده از این قول پیامبر ج که فرمود:
«فتمسک بسنّة، خیرٌ من احداث بدعة». «تمسک جستن به سنّت و منش پیامبر ج بهتر و برتر از ایجاد بدعت و نوآوری در دین است»
189 - [50] وعن إبراهیم بن میسرة قال: قال رسول الله ج: "من وقر صاحب بدعة، فقد أعان على هدم الإسلام ". رواه البیهقی فی شعب الإیمان مرسلاً([63]).
189- (50) ابراهیم بن میسره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه بدعتسازی را احترام و بزرگ دارد، در حقیقت بر ویرانی اسلام و سنّت کمک کرده است.
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» به طور مرسل روایت کرده است].
شرح: آری! کسیکه بدعتسازی را احترام کند، بر ویرانی اسلام و سنت کمک کرده است، چرا که او با احترام و بزرگداشت بدعتگرا، به سنتگرایان و سنت، توهین میکند و بازار بدعتسازی و بدعتسازان را گرم و پر رونق نگاه میدارد و آب در آسیاب آنها میریزد، حال آنکه خداوند ﻷ، از ما مسلمانان میخواهد تا از بدعتگذاران دوری جوئیم و کار آنان را مورد نکوهش قرار دهیم و خود را با تأیید آنها و همراهی و همنشینی با آنها و با احترام و بزرگداشتشان، در زمرهی آنان قرار ندهیم. و ما مکلّف و مؤظفیم، برای دفاع از کیان اسلام و سنّت با بدعتگذاران به دشمنی بپردازیم و آنان را رسوا کنیم و به سرکوبی آنان بپردازیم و آنان را همانند کردارشان، مردود اعلام نمائیم و شهادتشان را در دنیا نپذیریم و با اسلحهی ایمان و سنتهای تابناک و تعالیبخش و سعا دتآفرین رسولخدا ج از هر طرف بر آنها یورش آوریم و آنها را آماج حملات ویرانگر و رسواگر خویش قرار دهیم. چراکه خداوند ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ١٥٩﴾ [الأنعام: 159].
«بیگمان کسانی که آئین خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند تو اصلاً از آنان نیستی و مسئول رستگاری یا زشتکاری ایشان نمیباشی و راه تو از راه آنان جدا است و سر وکارشان با خدا است وخدا ایشان را از آنچه میکنند، با خبر میسازد».
190 - [51] وعن ابن عباس قال: من تعلم کتاب الله ثم ابتع ما فیه؛ هداه الله من الضلالة فی الدنیا؛ ووقاه یوم القیامة سوء الحساب.
وفی روایة، قال: من اقتدى بکتاب الله لا یضل فی الدنیا ولا یشقى فی الآخرة، ثم تلا هذه الآیة: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ﴾ [طه: 123]. رواه رزین([64]).
190- (51) ابن عباس ـ ب ـ گوید: هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قرآن را بیاموزد و به آنچه در آن از اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای تابناک و تعالیبخش است، پیروی کند و آنها را سر لوحهی زندگی و کار خو یش قرار دهد خداوند ﻷ در دنیا او را از ضلالت و گمراهی به هدایت و کمال رهنمون میسازد و در آخرت نیز، وی را از حساب و کتاب بد و خطرناک قیامت، محفوظ و مصون میدارد.
و نیز فرمود: هرکس قرآن را (در تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی: عبادات و معاملات، فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی واقتصادی، عبادی و خانوادگی، اعتقادی و اخلاقی و..). پیشوا و مقتدای خویش قرار دهد و در هر زمینه به اوامر و فرامین آن اقتدا و تأسی ورزد نه در دنیا گمراه و سرگشته میشود و نه در آخرت با درآمدن در دوزخ، بدبخت و نگونسار میگردد.
آنگاه ابن عباس ـ ب ـ این آیه را تلاوت فرمود:
﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ﴾ [طه: 123].
«هر که از هدایت و رهنمود (یعنی قرآن) پیروی میکند گمراه و بدبخت نخواهد شد».
[این حدیث را «رزین»روایت کرده است].
191 - [52] وعن ابن مسعود أن رسول الله ج قال: " ضرب الله مثلاً صراطاً مستقیماً، وعن جنبتی الصراط سوران، فیهما أبواب مفتحة، وعلى الأبواب ستور مرخاة، وعند رأس الصراط داع یقول: استقیموا على الصراط ولا تعوجوا، وفوق ذلک داع یدعو، کلما همّ عبد أن یفتح شیئاً من تلک الأبواب، قال: ویحک! لا تفتحه، فإنک إن تفتحه تلجه ". ثم فسره فأخبر: " أن الصراط هو الإسلام، وأن الأبواب المفتحة محارم الله، وأن الستور المرخاة حدود الله، وأن الداعی على رأس الصراط هو القرآن، وأن الداعی من فوقه واعظ الله فی قلب کل مؤمن ". رواه رزین ورواه أحمد([65]).
191- (52) ابن مسعود س گوید:پیامبر ج (دودلی و تزلزل قلبها را در دوری گزیدن از گناه و مرزشکنی و قرارگرفتن انسان، میان ندای فطرت و وجدان از یک سو، و هوای دل و شیطان از سوی دیگر، را در قالب مثالی زیبا و دلنشین، اینسان به تصویر میکشد و) میفرماید:
خداوند ﻷ مثالی اینگونه میزند: شاهراهی است راست و درست که بر دو سوی آن دو قلعه است که درهای آن باز و گشوده میباشد و بر آن دروازها، پردههایی فروافتاده است و در رأس آن شاهراه راست و درست، دعوتگر و فراخوانی است که میگوید: هان ای مردم! همگی به این راه راست و درست درآئید و به بیراهه نروید.
از فراز آن راه نیز دعوتگر و فراخوانی با صدای رسا و بلند مردم را فرا میخواند و هنگامی که کسی بر آن میشود که دری از آن درها را بگشاید، آن دعوتگر میگوید: وای بر تو، چه میکنی؟ مبادا آن در را بگشایی، چرا که اگر در راه گشودی، وسوسه و تحریک میشوی و در آن وارد خو اهی شد.
ابن مسعود س گوید: آنگاه پیامبر ج این تمثیل را اینگونه تفسیر کرد و فرمود: آن شاهراه راست در این تمثیل و ترسیم، شاهراه راست و درست اسلام است و آن درهای گشوده، محرمات خدایند. وآن پردههای فروافتاده بر آن درها، حدود و مرزهای مقررات و قوانین خداست (و هیچ کسی از مرزی از مرزهای مقررات خدا نخواهد گذشت و به حرام و گناه نخواهد افتاد، جزآنکه، آن پرده را کنار زند).
وآن دعوتگر و فراخوانی که بر سر راه است و مردم را فرا میخواند، کتاب پرشکوه خدا، قرآن است. و آن دعوتگر و فرا خوانی که بر فراز راه و بالاتر از آن، مردم را فرا میخواند، اندرزگوی خدا، یا همان وجدان اخلاقی است که در دل هر انسان درستاندیش و حقطلبی هست و سوسو میکند و وی را از گناه و معصیت باز میدارد.
[این حدیث را رزین و احمد روایت کردهاند].
192 - [53] والبیهقی فی شعب الإیمان عن النواس بن سمعان، وکذا الترمذی عنه إلا أنه ذکر أخصر منه([66]).
192- (53) این حدیث را بیهقی نیز در «شعب الایمان» از نواس بن سمعان، روایت کرده و ترمذی نیز در سنن خود، آن را از همین راوی، اما مختصرتر از روایت بیهقی و دیگران، روایت نموده است.
193 - [54] وعن ابن مسعود قال: من کان مستنّاً فلیستنّ بمن قد مات، فإن الحی لا تؤمن علیه الفتنة. أولئک أصحاب محمد ج کانوا أفضل هذه الأمة، أبرّها قلوباً، وأعمقها علماً، وأقلها تکلفاً، اختارهم الله لصحبة نبیه، ولإقامة دینه، فاعرفوا لهم فضلهم، واتبعوهم على آثارهم، وتمسکوا بما استطعتم من أخلاقهم وسیرهم، فإنهم کانوا على الهدى المستقیم. رواه رزین([67]).
193- (54) ابن مسعود س گوید: هرکس از شما میخواهد، به کسی اقتدا و تأسّی بورزد و او را الگو و پیشوای خویش در امور زندگی و کارهای روزمره خود قرار دهد، باید به آنکه مرده است، تأسی جوید. (و از پیشینیان و گذشتگان یعنی یاران جاننثار پیامبر ج پیروی نماید). چرا که در هر صورت زنده از وقوع در فتنهها ایمن نیست.
وآن گروه که لایق و سزاوار تأسی و اقتدا هستند، اصحاب و یاران محمد ج،آن گزیدگان وخاصگان و آن ابرمردان عرصهی فضل و کرامت میباشند.
براستی آنان در میان امت محمدی ج دارای پاکترین و بیآلایشترین و خالصترین قلب، و عمیقترین و ژرفترین علم و دانش، و کمترین تکلف و تصنّع، بودند.
ایشان مردمانی بودند که از طرف خداوند ﻷ برای مصاحبت و همراهی و همنشینی رسولخدا ج، و قائم نگاهداشتن دین مبینش، انتخاب وگزینش شده بودند (و در حقیقت فلسفه و حکمت گزینش آنها به عنوان برترین و بهترین افراد این امت در همین عوامل نهفته است).
حال که نسبت به مقام و جایگاه والا و شامخ آنها، اطلاع حاصل کردید، پس نسبت به آنها قدرشناس باشید و چنانکه باید عظمت و منزلت آنها را بشناسید و به گونهی لازم به قدر و شأن آنها پی ببرید (و نسبت به آنها، گستاخی و توهین و اسائهی ادب نکنید). و قدم بر نقش قدمهایشان بگذارید و از همان سبک و منشی که آنها برگزیدند شما نیز همان را گزینش کنید. و پیروی از گفتار و کردار آنها را پیوسته نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهید و در حد توان و قدرتتان، از خلق و خوی و صفات وعاداتشان تقلید کنید و متمسک شوید و اخلاق و عاداتتان را با اخلاق و سنن و سبک و روش آنها همانند سازید، زیرا که آنان بر شاهراه راست و درست هدایت و خط مستقیم امر الهی و سنّت نبوی بودند.
[این حدیث را زرین روایت کرده است].
شرح: این حدیث بیانگر حجّـیت سنّت صحابه ش است و این مطلب را متبادر به ذهن میسازد که از دورههای اولیهی اسلام تا عصر کنونی ما، پیروی از سبک و روش و طریقه و منش صحابه و اتباع از اوامر و فرامین و دستورات و تعالیم و توصیهها و سفارشهای آنها یکی از مهمترین و بهترین و کاملترین راههای دستیابی به هدایت و کمال و تعلیمات و آموزههای تعالیبخش و سعادتآفرین الهی و نبوی به شمار میرود.
چرا که خداوند ﻷ، ایمان، عملکرد و اقوال، و کردهها و رهنمودها و توصیهها و سفارشهایشان را ملاک سنجش ایمان و گفتهها و کردههای ما قرار داده است و فرموده:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖ﴾ [البقرة: 137].
«اگر آنان ایمان بیاورند همچنان که شما (صحابه ش) ایمان آوردهاید و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان به راه راست و درست رهنمون گشتهاند و اگر پشت کنند پس راه اختلاف و دشمنانگی را با شما در پیش گرفتهاند».
پس ما نیز در قرن بیست و یکم و در هزارهی سوم و در عصر ارتباطات و فناوری و صنعت و تکنولوژی و عصر اتم و کامپیوتر، اگر میخواهیم به سعادت و خوشبختی و بالندگی و افتخار و اقتدار و عزّت در عرصههای مختلف زندگی، اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتتصادی، اعتقادی و عملی و عبادی و خانوادگی و... برسیم، باید مردانی را با نام «صحابه ش»، که از دنیارفته اند، اسوه و الگو قرار بدهیم، نه آنان که زندهاند و منصهی ظهور حوادث و فتنهها را درک کردهاند و دامن پاکشان به نامطلوبیها و آفتهای دینی چرکآلود شده و شایستگی کامل را برای اسوه بودن ندارند.
و ما برای جلوگیری از اطالهی کلام، به ذکر شعری از دکتر اقبال لاهوری در اینجا اکتفا مینمائیم.
وی چنین میسراید:
راه آباء رو که این جمعیت است |
|
معنای تقلید ضبط ملت است |
اجتهاد اندر زمان انحطاط |
|
قوم را درهم همی پیچد بساط |
زاجتهاد عالمان کم نظر |
|
اقتدا بر رفتگان محفوظتر |
فکرشان ریسد همی باریکتر |
|
ورعشان با مصطفی نزدیکتر |
تنگ بر ما رهگذار دین شد است |
|
هر لئیمی رازدار دین شد است |
194 - [55] عن جابر: أن عمر بن الخطاب س، أتى رسول الله ج بنسخة من التوراة، فقال: یا رسول الله! هذه نسخة من التوراة، فسکت فجعل یقرأ ووجه رسول الله یتغیر. فقال أبو بکر: ثکلتک الثواکل! ما ترى ما بوجه رسول الله ج؟! فنظر عمر إلى وجه رسول الله ج فقال: أعوذ بالله من غضب الله وغضب رسوله ج، رضینا بالله رباً، وبالإسلام دیناً، وبمحمد نبیاً. فقال رسول الله ج: " والذی نفس محمد بیده، لو بدا لکم موسى فاتبعتموه وترکتمونی لضللتم عن سواء السبیل، ولو کان حیاً وأدرک نبوتی لاتبعنی ". رواه الدارمی([68]).
194- (55) جابر ابن عبد الله س گوید: عمر بن خطاب س نسخهای از تورات را برداشته و نزد سول خدا ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج! اینکه میبینید، نسخهای از تورات است (آیا به ما اجازه میفرمائید تا آنرا مورد مطالعه و بررسی و تحقیق و کنکاش قرار دهیم و از محتویات و احکام و مسائل و تعالیم و آموزههای آن اطلاع وآگاهی حاصل نمائیم)؟
پیامبر ج سکوت را اختیار کرد و به عمر س چیزی نفرمود. (عمر س فکر کرد که سکوت پیامبر س نشانهی رضایت و اجازه است، از اینرو) شروع به خواندن تورات کرد، غافل از اینکه پیامبر ج از این کارش خشمگین و ناراحت شده و آثار خشم و غضب بر سیمای مبارک وی، نمایان و هویدا گشته است.
ابوبکر س با درایت و فراست و ذکاوت و هوش بالایش به خشم و غضب پیامبر ج پی برد، از این رو به عمر س گفت: زنان خانوادهات در عزایت نشینند، مگر آثار خشم و غضب را در سیمای مبارک و نازنین رسولخدا ج نمیبینی؟
عمر س نگاهی به سیمای مبارک رسولخدا ج انداخت و گفت: از شر خشم وغضب خدا و پیامبر او به خود خدا پناه میبرم. ما به پرودگاری خدا و این که اسلام دین ما و محمد ج رسول و فرستادهی خدا است راضی و خرسند هستیم (و بدنبال ادیان و ملل پیشین غیر الهی و شیطانی نمیرویم و به دین وآئین و شخصیت و هویت واستقلال و شیوهی خویش افتخار میکنیم. و ذرّهای از دین و شخصیت اسلامی خود خارج نمیشویم. چرا که ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدهایم. پس چطوراز دیگران پیروی نمائیم و خواستهها و تعالیم تحریف شدهی آنان را اجرا کنیم و مطیع و فرمانبر اوامر و دستورات آنها باشیم).
ای رسول خدا ج! ما به دین وآئین مبارک تو و به تعالیم و آموزههای دقیق و تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین پروردگارت و به اوامر و قوانین شکوهبار قرآنی و نبوی و شرعی تو مینازیم و به آن افتخار میکنیم. و این را نیز دانستیم که این امت از بقیهی امتها و ملتها جداست، شخصیت منحصر به فرد خود را دارا است، و نباید دنبالهرو و پیرو امتهای پیشین و یهودیان و مسیحیان باشد).
آنگاه پیامبر ج فرمود: سوگند به آن ذاتی که جان محمد ج در قبضهی اوست! اگر(بالفرض) موسی ÷ دوباره زنده میشد و شما به دنبال او میرفتید و از او پیروی میکردید و مرا وامیگذاشتید و رهایم میساختید، بیتردید از شاهراه راست و درست، به بیراهه میرفتید و در پرتگاه ضلالت و گمراهی سقوط میکردید، چراکه اگر موسی ÷ نیز زنده میبود و نبوت و رسالتم را در مییافت وی را جز پیروی و اتباع از آئین وکیش من، هیچ گنجایش دیگری نبود.
[این حدیث را دارمی رروایت کرده است].
195 - [56] وعن جابر قال: قال رسول الله ج: " کلامی لا ینسخ کلام الله، وکلام الله ینسخ کلامی، وکلام الله ینسخ بعضه بعضا([69]).
195- (56) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: سخن وگفتار من (حدیث من) کلام خدا (قرآن) را نسخ نمیکند، وکلام خدا، کلام مرا نسخ میکند.
و برخی از آیات قرآن، ناسخ و تغییردهندهی حکم برخی دیگر از آنها میباشد.
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
196 - [57] وعن ابن عمر قال: قال رسول الله ج: " إن أحادیثنا ینسخ بعضها بعضاً کنسخ القرآن([70]).
196- (57) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمودند: بعضی از احادیث من بعضی دیگر از آنها را نسخ میکند، همانند نسخ قرآن (که برخی از آیات آن، ناسخ برخی دیگر ازآنها میباشد).
[این حدیث را نیز دار قطنی روایت کرده است].
شرح: علماء و دانشوران اسلامی و فرهیختگان و فرزانگان دینی، از سلف گرفته تا خلف، بر ثبوت نسخ در کتاب خدا و احادیث پیامبر ج اتفاق نظر دارند. و جز عدهی اندکی که نظرشان فاقد اعتباراست. کسی مخالف ثبوت نسخ در قرآن و حدیث نیست.
«نسخ» در لغت به معنای زایل نمودن چیزی و نشاندن دیگری در جای آن است. مانند: «نسخت الشمس الظل» یعنی آفتاب، سایه را نسخ کرد که سایه زایل گشته و روشنایی جای آنرا گرفته است.
و درعرف اهل اصول، نسخ عبارت از «رفع الحکم الشرعی بدلیل الشرعی» یعنی «برداشتن یک حکم شرعی بوسیلهی یک حکم و یک فرمان شرعی».
یعنی گاهی اوقات خداوند ﻷ، حکم شرعی را مناسب با زمان نافذ میفرماید و در زمانی دیگر با حکمت شامله و کاملهی خود، این حکم را به خاطر مصلحتهایی از بین برده و حکم جدیدی صادر میکند، تا همپای مقتضیات زمان باشد. به این عمل «نسخ»گفته میشود و به حکم قدیمی و پیشین «منسوخ» و به حکم جدید «ناسخ» میگویند.
«حکمت و فایدهی نسخ»:
حاج ملا عبدالله احمدیان در این زمینه میگوید:
«نسخ، خواه نسخ احکام یا نسخ ادیان، جزء قدرتهای خدا و مطابق قضاء و برنامهریزیهای قبلی و مقتضای حکمت عام و تامّ الهی، در شیوهی پرورش گیاهان و جانداران و تربیت افراد و جامعههای کوچک و بزرگ بشری و جامعه کل انسانی است.
آفریدگاری که در ایجاد و پرورش یک فرد بشری، آن همه مراحل مرتّب و منظم را پشت سرهم قرار میدهد و در رحم مادر با وصل سُرُم خون قلب، و بعد از پا نهادن به جهان و بریدن ناف و قطع آن سرم، در حال نداشتن دندان، بلافاصله با غذای گرم شیرآمادهی پستان، از او پذیرائی میشود و بعد از این مراحل و نیاز به غذاهای سخت و سفت، با پیدا شدن دندانها و فعالشدن دستگاه گوارش، جهت هضم آنها، مرحلهی رشد بیشتر او آغاز میگردد و بعد از رشد ونموّ کافی و نیاز شدید او به تناول غذا، مرحلهی به کار افتادن دست و پا و اندامها و مغز و تفکرـ نه برای تناول غذا بلکه ـ برای تحصیل و پیدا کردن و گرفتن آن از دل زمین و از دست زمان، آغاز میگردد تا سپریشدن دوران جوانی و بیدارشدن غریزهها وعاطفهها و هر آنچه یک مخلوق جهت پیمودن مسیر رشد و تکامل خویش و امتداد سلسلهی نسل خویش به آن نیازمند است.
آری! آفریدگاری که در پرورش و تربیت یک فرد بشری، آن همه مراحل گوناگون را ناسخ و منسوخ یکدیگر قرار میدهد، جای خود دارد که در پرورش معنوی و روحی و تربییت اجتماعات انسانی و جامعهی کل بشری درطول تاریخ، آن چنان مراحل مرتب و منظمی را پشت سر یکدیگر قرار دهد که هریک از مراحل قبلی برای وقت خود به غایت خوب بوده باشد و هریک از مراحل بعدی نیز ـ که ناسخ مراحل قبلی است ـ برای زمان خودش به غایت خوب و مطلوب باشد»([71]).
با این تفصیل روشن شد که حکمت نسخ این است که احکام تابع مصالح و همراه با ملاحظهی تقاضای زمان و شرایط، طبیعی میگردند. زیرا همانگونه که زمان و اشخاص همواره تغییر و تحول مییابند، مصالح نیز در تبدیل و تغییر هستند.
و در حقیقت نسخ، احسان و انعام بزرگی از خداوند بر بندگانش است که برخی از احکام را بنا بر مصالح مختلف، سبکتر و سهلتر فرموده است.
آری قرآن کریم، این نسخهی الهی که برای نجات جان این بیماران نوشته شده است،گاهی نیاز به تبدیل و تعویض دارد، امروز باید نسخهای داده شود، فردا باید تکامل یابد و سرانجام نسخهی نهایی صادر گردد.
و در حقیقت نسخ پارهای از دستورات وآیات قرآن و احادیث نبوی یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتی است که بدون آن هدف نهایی تعالی و ترقی و نیل به تکامل و پیشرفت تامین نمیشود.
آیا یک بیماری مزمن را میتوان در یک روز معالجه کرد؟ یا یک معتاد به موادمخدر را که سالها است به آن آلوده شده است، در یک روز و با یک نسخه میتوان درمان نمود؟ آیا جز این است که باید در این میان، مراحل انتقالی وجود داشته باشد.
وآیا نسخ، چیزی جز برنامههای موقت در دورانهای انتقالی است؟
آری! پزشک آن نیست که در هر وضعیتی فقط یک نسخه بدهد، بلکه طبیب حقیقی کسی است که با تغییر بیمار و مرض و با نگاهی عمیق به هر وضعیت، تغییراتی مطابق با آنها در نسخه بیاورد.
«صورتهای نسخ»
نسخ به چهار صورت است:
1) نسخ کتاب به کتاب. واین خود به سه نوع تقسیم میگردد:
الف) «منسوخ التلاوة ومنسوخ الحکم»مانند: «عشر رضعاتٍ معلوماتٍ یُحرّ من» یعنی ده بار شیر دادن و شیرخوردن که معلوم باشد، موجب تحریم ازدواج میگردد که هم تلاوش منسوخ که در ضمن آیههای قرآن و جودندارد و هم حکمش منسوخ است.
ب) منسوخ التلاوة باشد، اما حکمش باقی و منسوخ نشده باشد. مانند:
«الشیخ والشیخة اذا زنیا فارجموها البتة» یعنی پیرمرد و پیرزن، هرگاه مرتکب زنا شدند، آنان را قطعاً رجم کنید. که تلاوت آن منسوخ ولی حکمش باقی است.
ج) منسوخ الحکم باشد، ولی منسوخ التلاوة نباشد مانند نسخ شدن حکم این آیه
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَیۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ لَّکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٢﴾ [المجادلة: 12].
«ای مؤمنان! هرگاه خواستید با پیغمبر نجوا و رازگویی کنید، پیش از نجوای خود، صدقهای بدهید. این کار برای شما بهتر و پاگیزهتر(برای زدودن حب مال از دلها) است.. اگر هم چیزی را نیافتید (که با آن صدقه را انجام دهید) خداوند آمرزگار و مهربان است...»
به حکم این آیه: ﴿ءَأَشۡفَقۡتُمۡ أَن تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَٰتٖۚ فَإِذۡ لَمۡ تَفۡعَلُواْ وَتَابَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٣﴾ [المجادلة: 13]. «آیا میترسید که پیشاپیش نجوای خود صدقههایی را بدهید(و مخارجی برای خود تولید کنید)؟! حال که چنین کاری را نکردید و خداوند هم شما را بخشیده است(و این رنج را از دوش شما برداشته است و اجازه داده است بدون دادن صدقه با پیغمبر به نجوا بپردازید) پس نماز را چنان که باید بخوانید و زکات مال بدر کنبد و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری نمایید. ایزد آگاه از همهی کارهایی است که میکنید...»
2) نسخ سنّت به سنّت: دلیل این نوع نسخ قول پیامبر ج است که در بالا به آن اشاره شد که فرمود:«برخی از احادیث من بعضی دیگر از آنها را نسخ میکند».
مانند اینکه پیامبر ج در اوائل، صحابه ش را از زیارت قبور منع فرمود، اما بعدها به آنان اجازه داد.
و باید دانست که سنّت متواتر، به سنّت آحاد نسخ نمیگردد.
3) نسخ کتاب به سنت: در نزد احناف این نوع نسخ درست است ومثالی را اینگونه بیان میکنند که خداوند فرمود:
﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠﴾ [البقرة: 180].
«هنگامی که یکی از شما را (امراض مخوف و اسباب و علل) مرگ فرا رسد، اگر دارایی فراوانی(با توجه به عرف محل) از خود به جای گذاشت،(از سوی خدا قانون) وصیت بر شما واجب شده است(و باید) برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند. این حق (واجبی) است بر پرهیزکاران(مؤمن به کتاب خدا)...»
در این آیه فرضیت وصیت برای پدر و مادر و خویشاوندان، تصریح و بیان شده است، اما حکم این آیه توسط این حدیث مشهور «لاوصیّة لِوارث» یعنی برای وارث، وصیّت جایز نیست، منسوخ شده است. ولی در حقیقت آیهی فوق با آیهی میراث منسوخ شده است نه با حدیث.
﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ فَإِن کُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَۖ وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَیۡهِ لِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَکُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١١ ۞وَلَکُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَکُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِینَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡتُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّکُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَکُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَکۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۗ وَإِن کَانَ رَجُلٞ یُورَثُ کَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِن ذَٰلِکَ فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍ غَیۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِیَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٞ١٢﴾ [النساء: 11-12].
«خداوند دربارهی(ارث بردن)فرزندانتان(و پدران و مادرانتان) به شما فرمان میدهد و بر شما واجب میگرداند که(چون مردید و دخترانی و پسرانی از خود به جای گذاشتید)بهرهی یک مرد به اندازهی بهرهی دو زن است. اگر فرزندانتان همه دختر بودند و تعدادشان(دو و یا) بیشتر از دو بود، دو سوم ترکه، بهرهی ایشان است، و اگر ورثه تنها یک دختر باشد، نصف ترکه از آن او است، (و چه ورثه یک دختر و چه بیشترباشند، باقی ماندهی ترکه متعلق به سائر ورثه بر حسب استحقاق است). اگر مُرده دارای فرزند و پدر و مادر باشد، به هریک از پدر و مادر یک ششم ترکه میرسد(و باقیمانده بین فرزندان او به ترتیب سابق تقسیم میگردد). و اگر مرده دارای فرزند(یا نوه) نباشد و تنها پدر و مادر از او ارث ببرند، یک سوم ترکه به مادر میرسد(و باقیمانده از آن پدر خواهد بود). اگر مرده(علاوه از پدر و مادر) برادرانی (یا خواهرانی، از پدر و مادر یا از یکی از آن دو) داشته باشد، به مادرش یک ششم میرسد.(همهی این سهام مذکور) پس از انجام وصیتی است که مرده میکند و بعد از پرداخت وامی است که بر عهده دارد(و پرداخت وام مقدم بر انجام وصیت است). شما نمیدانید پدران و مادران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند.(خیر و صلاح در آن چیزی است که خدا بدان دستور داده است). این فریضهی الهی است و خداوند دانا(به مصالح شما)و حکیم است(در آنچه بر شما واجب نموده است.
و برای شما نصف دارایی به جای ماندهی همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه و نوادگانی) نداشته باشند(و باقی ترکه، برابر آیهی قبلی به فرذندانشان و پدران و مادرانشان تعلق میگیرد)و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است(و باقیماندهی ترکه به ذویالفروض و عصبه، یا ذویالارحام یا بیتالمال میرسد. به هر حال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که کردهاند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند(و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکهی شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران)نداشته باشید. (اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت میدارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم بطور مساوی میانشان تقسیم میگردد. باقیماندهی ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق میرسد). و اگر شما فرزندی(یا نوه و نوادگانی) داشتید، سهمیهی همسرانتان یک هشتم ترکه بوده(و بقیهی ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان ـ همانگونه که ذکر شد ـ میرسد البته) پس از انجام وصیتی است که میکنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. واگر مردی یا زنی بگونهی کلاله ارث از آنان برده شد(و فرزندی و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر(مادری) داشتند، سهم هریک از آن دو یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن(تعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند، آنان در یک سوم باهم شریکند(و بطور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم میکنند. البته این هم) پس از انجام وصیتی است که بدان توصیه شده است و یا پرداخت وامی است که بر عهدهی مرده است. وصیتی و وامی که(به بازماندگان) زیان نرساند(یعنی وصیت از بیش از یک سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نکند که بر عهدهی او نیست، و یا صرف نظر از وامی نکند که بر دیگران دارد و...) این سفارش خدا است و خدا دانا (به آن چیزی است که به نفع شما است و آگاه از نیات وصیتکنندگان میباشد)و شکیبا است(و شتابی در عقاب شما ندارد، چرا که چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید)...»
ودلیل جمهورکه میگویند: نسخ کتاب به سنّت جایز نیست این قول پیامبر ج است که فرمود:
«کلامی لاینسخ کلام الله». «حدیث من کلام خدا را نسخ نمیکند».
واحناف جواب این روایت را چنین دادهاندکه مراد پیامبر ج از «کلامی لاینسخ کلام الله» این است:کلامی که از اجتهاد و رأی خودم باشد، نسخکننده کلام خدا نیست، وگرنه کلامی که در پرتو وحی خفی باشد، میتوان با آن کلام خدا، یعنی وحی جلی را نسخ کرد، چرا که هردو کلام خدایند و فقط فرق میان آن دو در این است که اولی وحی خفی است و دومی وحی جلی.
4) نسخ سنت به کتاب (یعنی نسخ وحی خفی با وحی جلی): و دلیل این نوع نسخ، این قول پیامبر ج است که فرمود: «وکلام الله ینسخ کلامی» یعنی کلام خدا، ناسخ کلام من است.
مانند اینکه پیامبر ج پس ازآمدن به مدینه به مدت شانزده ماه، رو به جانب بیتالمقدس نماز میخوانند و این حکم با حدیث به ثبوت رسیده بود، اما خدا وند با این آیه، سنت پیامبر ج را نسخ فرمود.
﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ﴾.«و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن».
و نیز حرمت آمیزش با زنان در شبهای رمضان، از سنت ثابت بود، و خداوندY این حرمت را با این آیه نسخ کرد.
﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡ﴾ [البقرة: 187].
«آمیزش و نزدیکی با همسرانتان در شب روزهداری حلال گردیده است»
197 - [58] وعن أبی ثعلبة الخشنی قال: قال رسول الله ج: " إن الله فرض فرائض فلا تضیعوها، وحرم حرمات فلا تنتهکوها، وحدّ حدوداً فلا تعتدوها، وسکت عن أشیاء من غیر نسیان فلا تبحثوا عنها ". روى الأحادیث الثلاثة الدارقطنی([72]).
197- (57) ابو ثعلبه خشنی س گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ، فرایض و واجباتی، برای شما قرار داده و وضع نموده، آنها را ضایع مکنید؛ و از اموری نهی کرده وآنها را حرام قرار داده، در برابر آنها پردهدری وحرمتشکنی نکنید؛ و حدود و مرزها، قوانین ومقرّرات و ضوابط و قواعدی تعیین کرده (پس شما نیز قوانین و ضوابط را در زندگی فردی و اجتماعی خود رعایت کنید) و از حد و مرز قوانین و ظوابط مقرره تجاوز نکنید.
و از اموری ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان، از روی نسیان و فراموشی نبوده است، در برابر اینگونه امور، اصراری در افشا نداشته باشید (و از سؤالهای نا بهجا، غیرمنطقی و غیرآموزنده و سازنده و بهانهگیریها و لجاجتهایی که سبب مشوششدن اذهان و افکار عمومی میگردد بپرهیزید و آن چیزی را سرلوحهی زندگی فردی و اجتماعی خویش قرار دهید که خدا، شما را به آن فرمان داده است، چرا که شما نیز بخشی از این عالم عظیم بوده و باید قوانین و ظوابط و قواعد و مقررات بسیار حساب شده و دقیق الهی، معیار و میزان و نظم و نظام در زندگیتان باشد).
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
شرح: این حدیث به این نکته اشاره دارد که گاهی پارهای از مسائل و احکام، پنهانبودنشان، برای حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح و منافع افراد بهتر است. به همین جهت خداوند از آنها ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روی نسیان و فراموشی نبوده، بلکه از روی تأمین مصالح و حفظ نظام اجتماعی و حراست از برنامههای اجتماعی بشری بوده است.
از اینرو، در اینگونه موارد، جستجوها و پرسشهای پی در پی و اصرار برای افشاء و پردهبرداشتن از واقعیت، نه تنها فضیلت، تقوا، صوفیگری و تدیّن نیست که خود مذموم و ناپسند و مبغوض و منفور نیز میباشد. چرا که خداوند ﻷ، نه در آغاز کار در تشریع و قانونگذاری احکام و مسائل، اشتباه میکند و نه در نگهداری و وضع احکام، گرفتار نسیان و فراموشی میگردد.
پس خداوندی که به هر موجودی، نیازمندیاش را داده و او را هدایت میکند، از حال همه کس و همه چیز آگاه است و برای مصالح و منافع آنها و مطابق حفظ نظام اجتماع بشری و انسانی، قانون وضع میکند.
و برای انسان مسلمان نیز زیبنده است که پا را از حد فراتر نگذارد و به همان چیزی که فرمان داده شده، جامهی عمل بپوشاند و فرایض خدا را به جای آورد و قوانین و دستورات و تعالیم و مقررات تعیین شدهی الهی را در زندگی فردی واجتماعی خویش رعایت کند و ازآنها تجاوز و تخطی نکند و در برابر محرمات و ممنوعات الهی، پردهدری و حرمتشکنی نورزد و از اموری که خدا در بارهی آنها، ساکت مانده و صلاح در کتمان آنها دیده، اصراری در افشاء، نداشته باشد و برخود سخت نگیرد.
«فرائض»: جمع «فریضه» به معنای احکام و مسائل قطعی واجب و فرض میباشدکه با دلیل قطعی و بدون هرگونه شک و شبههای به ثبوت رسیدهاند.
«حدود»: جمع «حد» است. و «حدّ» در لغت به معنای: مانع میان دو چیزاست. سپس بر اموری اطلاق گردید که خدای ﻷ آنها را برای بندگان خویش ممنوع و حرام گردانیده است. یعنی مراد همان قوانین و ضوابط و قواعد و مقررات تعیین شدهی الهی در ممنوعات و محرمات خداوندی است.
درحقیقت در میان کارهایی که انسان انجام میدهد، یک سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد که ورود درآن فوقالعاده خطرناک است. قوانین و احکام الهی، این مناطق را مشخص میکند و بسان علائم و نشانههایی است که در این گونه مناطق قرار میدهند.
پس باید از نزدیکشدن به این حد و مرزها، اجتناب ورزید، چرا که ممکن است با یک غفلت و کوتاهی، انسانی که به مرز نزدیک شده، گام درآن طرف بگذارد و گرفتار هلاکت و نابودی شود.
«حُرماتٍ»: جمع «حرمت» و به معنای چیزهایی است که حفظ و صیانت آنها، لازم و ضروری
است. ازقبیل: مقدسات، ناموس و شخصیت و دارایی و...که نباید در برابرآنها پردهدری
و حرمتشکنی و تجاوزکاری کرد.
[1]- بخاری ح2697، مسلم ح17-1718، ابوداود ح4606، ابن ماجه ح14، مسند احمد 6/270.
[2]- مسلم، ح43-867.
[3]- «الاعتصام» ج 1 ص 37.
[4]- بدعت به معنای دقیق اسلامی». عبدالملک السعدی ص 9.
[5]- بخاری، ح6882.
[6]- بخاری ح7280، مسند احمد 2/361.
[7]- بخاری ح7281، ترمذی ح2860 به همین معنا روایت کرده است.
[8]- بخاری ح5063، مسلم 2/1020 ح 5 – 1401.
[9]- بخاری ح6101، مسلم ح127-2356 به الفاظی شبیه این لفظ روایت کرده است، مسند احمد 6/45.
[10]- مسلم ح140- 2362.
[11]- «درس ترمذی»، ترجمه: عبدالحمید بزرگزاده، ج 1 ص 25-26.
[12]- «درس ترمذی»، ترجمه: عبدالحمید بزرگزاده، ج 1 ص 25-26.
[13]- بخاری ح7283، مسلم ح16-2283.
[14]- بخاری ح6483، مسلم ح18-2284، ترمذی ح2874، مسند احمد 2/244.
[15]- بخاری ح79، مسلم ح15-2282، مسند احمد 4/399.
[16]- بخاری ح4547، مسلم 4/2053 ح 1-2665، ابوداود ح4598، ابن ماجه ح47، دارمی ح145.
[17]- مسلم 4/2053 ح 2-2666.
[18]- بخاری ح 7289، مسلم ح132-2358، ابوداود، ح4610، مسند احمد 1/179.
[19]- مسلم در مقدمه 1/12 حدیث 7، مسند احمد 2/349.
[20]- بخاری ح7542.
[21]- انجیل، کتاب سلاطین اول 11: 2 تا 13.
[22]- انجیل، کتاب سلاطین اول. سموئیل 13: 14 به نقل از علوم القرآن.
[23]- تفسیر ابن کثیر مقدمه 1/4 و اصول التفسیر ابن تیمیه، ص 33 به نقل از علوم القرآن مفتی محمد تقی عثمانی ترجمه: محمد عمر عیدی صص 282- 284.
[24]- مسلم در مقدمه 1/10 حدیث 5-5.
[25]- مسلم 1/69 حدیث 80-50.
[26]- مسلم 4/2060 ح16- 2674، ابوداود ح4609، ترمذی ح2674، ابن ماجه 206، دارمی ح513، مسند احمد 2/397.
[27]- مسلم 1/130 ح232- 145، ترمذی ح2629، ابن ماجه ح 3986، مسند احمد 2/389.
[28]- دیدگاههای فقهی معاصر ج2 ص310-309.
[29]- مدارج السالکین ابن قیم ج 1 ص 194 – 200 به نقل از دیدگاههای فقهی معاصر ج 2 ص 312.
[30]- بخاری ح1876، مسلم 1/131 ح233-147، ابن ماجه ح3111، مسند احمد 2/286.
[31]- دارمی ح11.
[32]- مسند احمد 6/8 به غیر این الفاظ روایت کرده است، ابوداود ح4605، ترمذی ح2663 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح13.
[33]- ابوداود ح4604، ترمذی ح2664، ابن ماجه ح12، دارمی ح586، مسند احمد 4/132.
[34]- ر.ک: الوجیز فی اصول الفقه، وهبة الزحیلی ص 38 و «آشنایی با سنت پیامبر» محمد سلیم آزاد ص 89-90.
[35]- ابوداود ح 3050.
[36]- مسند احمد 4/126، ابوداود ح 4607، ترمذی ح 2676، ابن ماجه ح 42، دارمی ح 95.
[37]- فتح الملهم ج 1 ص 129.
[38]- مسند احمد 1 / 435، دارمی ح 202، ابن ماجه ح 11.
[39]- بغوی «شرح السنة» ح 104.
[40]- ترمذی ح 2677.
[41]- ابن ماجه ح 210.
[42]- ترمذی ح 2630 و قال حسن صحیح.
[43]- ترمذی ح 2462 و قال مفسر غریب.
[44]- مسند احمد 4 / 102، ابوداود ح 4597.
[45]- فرهنگ عمید.
[46]- ترمذی ح 2167.
[47]- ابن ماجه از حضرت انس روایت کرده است و روایتش این چنین است «إن امتی لا تجتمع علی ضلالة، فإذا رأیتم إختلافاً فعلیکم بالسواد الأعظم»، ح 3950.
[48]- ترمذی ح 2678 و قال حسن غریب من هذا الوجه.
[49]- الترغیب و الترهیب، علامه منذری 1/80، الکامل فی الضعفاء، علامه ابن عدی 2/739، سلسلة احادیث الضعیفه، آلبانی 326.
[50]- مسند احمد 3 / 387 بیهقی ح 176 – 177 – 200.
[51]- سنت و بدعت، ترجمه: ابراهیم ساعدی ص 60 – 61.
[52]- ترمذی ح 2520 و قال حدیث غریب لانعرفه.
[53]- ترمذی ح 2267 و قال غریب لا نعرفه الا من حدیث نعیم بن حماد عن سفیان بن عیینه.
[54]- مسند احمد 5/252، ترمذی ح 3253 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح 48.
[55]- ابوداود ح 2904.
[56]- مصابیح السنة 1/164 ح 144.
[57]- این حدیث در مسند احمد نیست، بلکه طبرانی آن را با اندکی تغییر در «الکبیر» نقل نموده است.
[58]- مسند احمد 5/243.
[59]- ابوداود ح 4758، مسند احمد 5/180.
[60]- مؤطا مالک ح 3 «کتاب القدر».
[61]- مسند احمد 4/105.
[62]- دارمی ح 98.
[63]- بیهقی «شعب الایمان» ح 9464.
[64]- رواه رزین.
[65]- مسند احمد 4/182.
[66]- بیهقی «شعب الایمان» ح 7216، ترمذی با اختصار ح 2859 و قال حدیث غریب.
[67]- رواه رزین.
[68]- دارمی ح 435.
[69]- دار قطنی ح 9 «النوادر».
[70]- دار قطنی ح 10 «النوادر».
[71]- قرآن شناسی ص 343.
[72]- دار قطنی «کتاب الرضاع» ح 42.