معرفی سوره: سورهی «بلد» مکی است و بعد از سورهی «ق» نازل شده و مشتمل بر بیست آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: در سورهی فجر رفتار ناشایست انسان در مقابل مال و حرص بر آن و محروم ساختن فقرا از آن شدیداً نکوهش شد و در این سوره متقابلاً رفتارهای شایستهای که انسان باید در قبال مال داشته باشد معرفی میشود، مثل اطعام نیازمند و آزادسازی برده؛ همچنین در سورهی فجر از نفس مطمئنه تعریف شده است و در این سوره نیز اسباب اطمینان قلب ذکر میشود.
محور سوره: بیان مشقت و رنج زندگانی، پس این رنج را باید در راه گذر از گردنههای مسیر سعادت تحمل کرد، نه اینکه رنج آخرت را نیز بر آن افزود.
سوره دارای دو مبحث است:
مبحث اول: آفرینشی بر پایهی سختی و رنج
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿لَآ أُقۡسِمُ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ١ وَأَنتَ حِلُّۢ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ٢ وَوَالِدٖ وَمَا وَلَدَ٣ لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِی کَبَدٍ٤ أَیَحۡسَبُ أَن لَّن یَقۡدِرَ عَلَیۡهِ أَحَدٞ٥ یَقُولُ أَهۡلَکۡتُ مَالٗا لُّبَدًا٦ أَیَحۡسَبُ أَن لَّمۡ یَرَهُۥٓ أَحَدٌ٧ أَلَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ عَیۡنَیۡنِ٨ وَلِسَانٗا وَشَفَتَیۡنِ٩ وَهَدَیۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَیۡنِ١٠﴾ [البلد: 1-10].
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«سوگند به این سرزمین (1) و تو در این سرزمین ساکن هستی (2) و سوگند به پدر و آنچه زاده است (3) به راستی که انسان را در سختی آفریدیم (4) آیا میپندارد که هیچکس بر وی توانایی ندارد! (5) میگوید: مال فراوانی را تلف کردم (6) آیا میپندارد که هیچکس بر وی ندیده است! (7) آیا برای او دو چشم قرار ندادهایم! (8) و زبانی و دو لب را! (9) و او را به دو راه «خیر و شر» رهنمون ساختیم (10)».
توضیحات:
﴿لَآ﴾: در اینجا زائده و برای تأکید در قسم آمده است. ﴿حِلُّۢ﴾ «حال» ساکن و مقیم مکه هستی؛ یا این که «حِلّ» به معنای حلال است، زیرا در اصل مکه منطقهی حرام است اما برای تو ای محمد حلال شده است تا اینکه آنجا را فتح کنی؛ و این فتح در سال هشتم هجری صورت گرفت. ﴿ٱلۡبَلَدِ﴾ مکه. ﴿وَوَالِدٖ وَمَا وَلَدَ﴾ پدر و فرزند، آدم و بنیآدم، و به عبارتی خداوند به تمامی انسانها از آغاز خلقت آدم تا پایان جهان قسم میخورد؛ همچنین گفته شده است که منظور از «والد» حضرت ابراهیم و «ولد» پسر او اسماعیل است که خانهی کعبه را بنا نهادند. این آیه معطوف به آیهی اول است و آیهی ﴿وَأَنتَ حِلُّۢ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ﴾ معترضه میباشد. ﴿کَبَدٍ﴾: شدت، سختی و رنج، و انسان از آغاز نطفهیندی در رنج و مشقت است و هر زمان باید سختی دیگری را تحمل کند تا اینکه عمرش به پایان رسد، پس اگر اهل دوزخ شد بار دیگر سختیهایش چند برابر خواهد شد و اگر مؤمن بود به آرامش و خوشی میرسد. ﴿أَن لَّن یَقۡدِرَ عَلَیۡهِ أَحَدٞ﴾ گستاخی ممکن است به حدی برسد که شخص خود را قویترین بداند. برخی مفسرین نقل کردهاند که منظور شخصی به نام أبولأسد بن کلدة است، زیرا وی به اندازهای قدرت داشت که بر روی پوست حیوان میایستاد و ده مرد آن را میکشیدند ولی نمیتوانستند آن را از زیر پایش بیرون کشند. ﴿أَهۡلَکۡتُ مَالٗا﴾ چه مالها تلف کردم، کافران در مقابل مؤمنین فخر فروشی و مباهات میکردند که چقدر در راه دشمنی با محمد هزینه کردهاند و آن را اتلاف مالشان میدانستند. ﴿لُّبَدً﴾: زیاد انبوه ﴿شَفَتَیۡنِ﴾: مثنای «شفة» که در اصل «شفهة» بوده است دو لب. ﴿نَّجۡدَیۡنِ﴾ ج نَجد: دو راه مرتفع و نمایان و منظور راه خیر و راه شر است که هردو بر انسان نمایان است و میتواند هر کدام را که بخواهد برگزیند.
مفهوم کلی آیات:
اصل آفرینش بر پایهی اطاعت و عبادت است و از آغاز خلقت، مکه به عنوان مرکز ارتباط با عالم ملکوت معرفی شده است. زندگی انسان بر روی زمین مستوجب تحمل رنجهای بیشماری است که همه دلالت بر ضعف و ناتوانی او میکند اما شگفتی آنجاست که این انسان ناتوان، بر اندک قدرت جسم یا مال خویش غَرّه میشود و خود را برترینِ موجودات میپندارد و به مخالفت با آفرینندهی خود میپردازد و این در حالی است که خداوند، هم ظاهر جسمانی مناسبی را به او بخشیده و هم اسباب تزکیهی باطن و روحش را فراهم ساخته است اما انتخاب خیر و شر را بر عهدهی او نهاده است تا با انتخاب خیر و سعادت، سپاسگزار نعمتهای او باشد.
مبحث دوم: گردنههایی که باید از آن گذشت
﴿فَلَا ٱقۡتَحَمَ ٱلۡعَقَبَةَ١١ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡعَقَبَةُ١٢ فَکُّ رَقَبَةٍ١٣ أَوۡ إِطۡعَٰمٞ فِی یَوۡمٖ ذِی مَسۡغَبَةٖ١٤ یَتِیمٗا ذَا مَقۡرَبَةٍ١٥ أَوۡ مِسۡکِینٗا ذَا مَتۡرَبَةٖ١٦ ثُمَّ کَانَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡمَرۡحَمَةِ١٧ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَیۡمَنَةِ١٨ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بَِٔایَٰتِنَا هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشَۡٔمَةِ١٩ عَلَیۡهِمۡ نَارٞ مُّؤۡصَدَةُۢ٢٠﴾ [البلد: 11-20].
ترجمه:
«پس به گردنه وارد نشد (11) و تو چه دانی که گردنه چیست! (12) آزادسازی برده (13) یا طعام دادنی در روز گرسنگی (14) به یتیمی خویشاوند (15) یا نیازمندی خاکنشین (16) و انگهی این (ورود عقبه) سزاوار کسانی است که ایمان آورده و همدیگر را به شکیبایی و همدیگر را به مهرورزی سفارش کردهاند (17) اینان سمت راستیهایند (یک بختند) (18) و کسانی که به نشانههای ما کفر ورزیدند آنان سمت چپیهایند (بدبختند) (19) بر آنها آتشی سرپوشیده است (20)».
توضیحات:
﴿ٱقۡتَحَمَ﴾: «اقتحام»: اصل اقتحام به معنای داخل شدن با سرعت و راحتی است ﴿فَلَا ٱقۡتَحَمَ﴾: به سرعت وارد نشد. ﴿ٱلۡعَقَبَةُ﴾ گردنه، راه صعب الوصول کوهستانی و مراد از آن در اینجا تزکیهی نفس و مقابله با هواهای نفسانی و وساوس شیطانی است که انسان را از کار خیر و سعادت باز میدارد و چون این مستلزم تحمل سختی و مشقت است آن را به بالا رفتن از گردنه تشبیه کردهاند.
نکته: شرط گذر از گردنههای مسیر بهشت، وارد شدن در آن است و هر کس مخلصانه در این مسیر قرار گیرد خداوند دستگیر او شده و او را از این مسیر دشوار به سلامت عبور خواهد داد.
﴿فَکُّ﴾: آزاد کردن. ﴿رَقَبَةٍ﴾: گردن، اما غالباً به برده اطلاق میشود.
نکته: فکَ دارای معنایی عامتر از عتق است و هر نوع کمکی جهت رهایی از قید بردگی را شامل میشود مثل تعلیم حرفه و مکاتبه.
﴿ذِی مَسۡغَبَةٖ﴾ «سَغْب»: گرسنگی و در اینجا منظور روز قحطی و بیچیزی است. ﴿ذَا مَقۡرَبَةٍ﴾ دارای قرابت، خویشاوند و نزدیک ﴿مِسۡکِینٗ﴾: فقیری است که شدت فقر او را از حرکت باز داشته است. ﴿ذَا مَتۡرَبَةٖ﴾: بر خاک نشسته، زمینگیر. ﴿ثُمَّ﴾: پس وانگهی، حرف عطف است که جملهی بعد از خود را به عبارت «فلا افتحم العقبة» عطف میکند و دلالت بر رتبهی برتر ایمان از میان دیگر موارد مذکور یعنی آزادسازی برده و اطعام یتیم و مسکین دارد. ﴿کَانَ مِنَ ٱلَّذِینَ﴾: یعنی این اعمال (آزادسازی برده و اطعام یتیم و مسکین) تنها از کسی صادر و پذیرفته میشود که ایمان داشته باشد ﴿تَوَاصَوۡاْ﴾: همدیگر را سفارش و وصیت کردند. ﴿بِٱلصَّبۡرِ﴾: صبر بر ایمان و اطاعت ﴿ٱلۡمَرۡحَمَةِ﴾ مهرورزی و کمک به همدیگر مخصوصاً به نیازمندان. ﴿ٱلۡمَیۡمَنَةِ﴾: سمت راست نیکبخت. ﴿ٱلۡمَشَۡٔمَةِ﴾ نگونبخت، بدبخت. ﴿مُّؤۡصَدَةُۢ﴾ «وصد»: سرپوشیده فراگیر، چند لایه که نمیتوان در هیچ مکان و زمانی از آن رهایی یافت.
مفهوم کلی آیات:
راه سعادت و خیر دشوار است اما این دشواری به سبب ناهمواری و سختی راه نیست بلکه به خاطر اموری است که انسان را از راه باز میدارد و پیوسته او را منحرف میسازد، از این رو ثابت در راه سعادت نیازمند دو چیز است: اول ایمان خالص که تعیین کننده هدف باشد، دوم همفکری و همیاری برای صعودی دسته جمعی تا آفات راه نتواند بر ما غلبه کند.
برداشتها و فواید سوره:
1- شکر نعمتهای مادی و جسمی، استفادهی صحیح از آن است و شکر نعمتهای معنوی همچون هدایت و سعادت با چنگزدن به آنها و توصیه به دیگران حاصل میشود.
2- تقویت روابط اجتماعی از اهداف اولیه اسلام و لازمهی هدایت عمومی جامعه است.
3- هواهای نفسانی، آفت ایمان، و انفاق و تعاون سم کشنده جهت دفع این آفت است.
4- در سنن نسائی و ابن ماجه از سلمان بن عامر روایت شده که پیامبر ص در مورد صدقهدادن به خویشاوند فرموده است: «الصُدَقَةُ عَلَی الْمِسْکِینِ صَدَقَةٌ وَعَلَى الْمِسْکِینِ وَعَلَى ذِی الْقَرَابَةِ ائْنَنَانِ وَصِلَةٌ». «صدقه دادن به مسکین، صدقه است و به خویشاوند، صدقه و صلهی رحم است».
5- امام مسلم از انس بن مالک روایت میکند: رسول الله ص در مورد بهشت و جهنم میفرماید: «جُفَّتِ (حُجِبَت) الْجَنَّةُ بِالْمکَارِهِ وَحُفَّتْ النْارُ بِالشَّهَوَاتِ». «بهشت با سختیها پوشانده شده است و آتش جهنم با شهوتها» بنابراین هر کس خواهان بهشت است باید از گردنه «عقَبه» و سختیها بگذرد اما اگر تابع شهوتها شود پس بهسوی آتش گام نهاده است.
* * *
معرفی سوره: سورهی «فجر» مکی است و بعد از سورهی «لیل» نازل شده و شامل سی آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: بعد از ذکر اقسام مردم در قیامت و بیان جایگاه هر گروه، در این سوره به ذکر نمونههایی از طغیانگری در میان اقوام گذشته و عاقبت آن پرداخته و به مؤمنان نیز در پایان سوره اشارهای شده است.
محور سوره: بیان نمونههایی از اقوام سرکش گذشته، سنت ابتلاء و آزمایش، اهوال قیامت و به طور کلی جایگاه مال و قدرت در سعادت و شقاوت.
سوره دارای سه مبحث است:
مبحث اول: غروری ناصواب
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿وَٱلۡفَجۡرِ١ وَلَیَالٍ عَشۡرٖ٢ وَٱلشَّفۡعِ وَٱلۡوَتۡرِ٣ وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَسۡرِ٤ هَلۡ فِی ذَٰلِکَ قَسَمٞ لِّذِی حِجۡرٍ٥ أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ٦ إِرَمَ ذَاتِ ٱلۡعِمَادِ٧ ٱلَّتِی لَمۡ یُخۡلَقۡ مِثۡلُهَا فِی ٱلۡبِلَٰدِ٨ وَثَمُودَ ٱلَّذِینَ جَابُواْ ٱلصَّخۡرَ بِٱلۡوَادِ٩ وَفِرۡعَوۡنَ ذِی ٱلۡأَوۡتَادِ١٠ ٱلَّذِینَ طَغَوۡاْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ١١ فَأَکۡثَرُواْ فِیهَا ٱلۡفَسَادَ١٢ فَصَبَّ عَلَیۡهِمۡ رَبُّکَ سَوۡطَ عَذَابٍ١٣ إِنَّ رَبَّکَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤﴾ [الفجر: 1-14].
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«سوگند به سپیدهدم (1) و به شبهای ده گانه (2) و به جفت و تک (3) و به شب آنگاه که بگذرد (4) آیا در آن سوگندی برای خردمند هست! (5) آیا ندیدی که پروردگارت با قوم عاد چه کرد! (6) اِرم که صاحب ستونها بود (7) همان که مانندش در سرزمینها آفریده نشده است (8) و ثمود که صخرهها را در روادی «القری» تراشیدند (9) و فرعون صاحب میخها (10) کسانی که در سرزمینها سرکشی کردند (11) و فساد را در آن به فراروانی رساندند (12) پس پروردگارت تازیانهی عذاب را بر آنها فرود آورد (13) بیگنان پروردگارت در کمینگاه است (14)».
توضیحات:
﴿فَجۡرِ﴾: سپیدهدم آغاز روز، و وجه نامگذاری آن این است که طلوع سپیدهدم سبب انفجار و نابودی تاریکی شب میشود و بیانش در اینجا دلالتی است از حرکت بهسوی روشنایی و هدایت بعد از تاریکی و ضلالت. ﴿لَیَالٍ عَشۡرٖ﴾: شبهای دهگانه که در مورد آن چندین قول وجود دارد: 1- ده روز اول ذیالحجه. 2- ده روز اول محرم. 3- دههی آخر رمضان و قول اول صحیحتر است. ﴿ٱلشَّفۡعِ وَٱلۡوَتۡرِ﴾: جفت و بک یا زوج و فرد. که در مورد این نیز چند قول است: 1- وتر عرفه است و شفع عید قربان. 2- وتر خداوند است و شفع تمامی مخلوقات که به صورت جفت آفریده شدهاند. 3- وتر نماز مغرب و شفع دیگر نمازهاست. ﴿یَسۡرِ﴾ (سَرَی یَسرِی): رفتن به آرامی. ﴿ذِی حِجۡرٍ﴾: دارای عقل «حِجْر» در اصل لغت به معنای منع کردن است و عقل را حجر مینامند، چون سبب منع انسان از نادانی و اعمال ناشایست میشود عَاد: قومی نیرومند و بلند قامت که در منطقهی احقاف بین عمان و حضرموت در یمن ساکن بودند. نسل اینها عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح است و خداوند در سورهی نجم آنها را «عادَاً الأُولًّی» یعنی عاد اولی نامیده است که در مورد سبب این نامگذاری اختلاف است: بعضی میگویند منظور اولین قبیلهای است که بعد از نوح هلاک شدهاند و یا به سبب آنکه قبل از قوم ثمود میزیستهاند و اولین قوم عرب نیز شمرده میشوند، اما در مقابل عدهای قوم عاد را به دو گروه تقسیم میکنند: گروهی که به نام قوم هود معروفند و گروهی دیگر به نام قوم ارم که اجداد اینها بوده و به «عادَاً الأُولًّی» معروفند. ﴿إِرَمَ﴾: شهری که قوم عاد به اسم جدشان بنا نمودند و در آن خیمههایی ثابت و مستحکم با ستونهایی قوی قرار دادند که در آن زمان در نوع خود بینظیر بود. اما منظور از إرم در این سوره میتواند شهر إرم و یا قوم إرم باشد که در صورت دوم لفظ إرم بدل از قوم عاد است. ﴿ٱلَّتِی لَمۡ یُخۡلَقۡ مِثۡلُهَا فِی ٱلۡبِلَٰدِ٨﴾: قوم عاد دارای خصوصیات جسمانی ممتاز و بسیار چابک و تنومند بودند و گفته شده است که قامت آنها به دوازده ذرع یعنی شش متر میرسیده است؛ و بدین خاطر بود که گمان میبردند و برتر از نیروی آنها قدرتی نیست و به فساد و سرگشی روی آوردند اما خداوند آنها را با تندباری در هم نوردید و چون درختان نخل بدون سر بر جای نهاد، ﴿ثَمُودَ﴾: نوادگان ثمود بن عابر بن إرم بن سام بن نوح ÷ بودند که پیامبر صالح بهسوی آنها فرستاده شد. قوم ثمود نیز بسیار قدرتمند بودند و با تراشیدن کوه به ساخت قصرهای مجلل میپرداختند و شهرهای بزرگ و زیادی را بدین صورت بنا نهادند. محل سکونت آنها سرزمین وادی القری در حِجر بین حجاز و تبوک بوده است. عذاب خداوند بر این قوم صاعقه بود که شدت آن سبب بیهوشی و هلاکت دسته جمعی ایشان شد. ﴿جَابُواْ﴾: قطع کردند، حفر نمودند، تراشیدند. ﴿ٱلۡوَادِ﴾: سرزمین وادی القری در حِجر. ﴿ذِی ٱلۡأَوۡتَادِ﴾: دارای میخها، کنایه از کثرت لشکر و عُدّه است و یا اینکه فرعون توسط میخها به شکنجهی مردم میپرداخت. ﴿طَغَوۡاْ﴾: طفیان و سرکشی کردند، به واسطهی قدرت و نرویی که داشتند به فساد پرداخته و مردم را به زیر سلطهی خود میکشاندند و در مقابل خداوند نز ادعای قدرت و برتری میکردند. ﴿صَبَّ﴾: سرازیر کرد، فرود آورد، دلالت بر سرعت و تکرار رسیدن عذاب دارد ﴿سَوۡطَ﴾: تازیانه. ﴿ٱلۡمِرۡصَادِ﴾: کمینگاه، محل شکار، و رصدخانه .کمین خداوند یعنی مراقبت و ثبت و ضبط تمامی اعمالی که بندگان انجام میدهند.
مفهوم کلی آیات:
لحظات زندگی انسان سراسر فرصت است جهت عبادت و ابراز بندگی، و در این میان اوقاتی نیز معرفی شده که لبریز از فضیلت و بخشندگی است. انسان نباید هیچگاه این فرصتها را به راحتی از دست بدهد و خود را از برکات آنها محروم سازد. غرور و بزرگ بنین انسان، بسیاری اوقات او را فریفته و مفتون خود میسازد و سبب طرح ادعاهایی از سوی او میشود که هیچگاه در سطح و مرتبهی او نیست، و مصیبت زمانی است که خویش را برترین و کامل ترین نیز تصور کند و اینجاست که دست انتقام و خشم الهی از آستین عدالت خارج شود و با تند باد یا صدای هولناکی آنها را در هم نوردد و در اندک زمانی تنها نشانی از آنها بر جای ماند تا شاید عبرت دیگران گردد، پس سوگند به فجر که حق پیروز است و سرانجام کفر و کافران شکست و ناکامی است.
مبحث دوم: باوری غلط در برابر آزمونی بزرگ
﴿فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَکۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَیَقُولُ رَبِّیٓ أَکۡرَمَنِ١٥ وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَیۡهِ رِزۡقَهُۥ فَیَقُولُ رَبِّیٓ أَهَٰنَنِ١٦ کَلَّاۖ بَل لَّا تُکۡرِمُونَ ٱلۡیَتِیمَ١٧ وَلَا تَحَٰٓضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ١٨ وَتَأۡکُلُونَ ٱلتُّرَاثَ أَکۡلٗا لَّمّٗا١٩ وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا٢٠﴾ [الفجر: 15-20].
ترجمه:
«پس اما انسان، چون پروردگارش او را بیازماید پس او را گرامی دارد و بسیار به او نعمت دهد پس میگوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است (15) و اما، آنگاه که او را بیازماید و روزیاش را بر او تنگ سازم پس میگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است (16) هرگز چنین نیست، بلکه یتیم را گرامی نمیدارید (17) و همدیگر را بر طعام نیازمند تشویق نمیکنید (18) و میراث را یکجا میخورید (19) و مال را چه بسیار دوست میدارد (20)».
توضیحات:
﴿ٱبۡتَلَىٰهُ﴾: آزمایش و امتحان جهت کسب نتیجه که نسبت به تمامی مردم اما به گونههای مختلف اتفاق میافتد. ﴿أَکۡرَمَهُۥ﴾: گرامی بدارد او را بهوسیلهی انواع نعمتهای مادی همچون مال و قدرت و منصب. ﴿نَعَّمَهُۥ﴾: بسیار به او نعمت دهد و بهرهمند سازد ﴿أَکۡرَمَنِ﴾ (أَکْرَمنِی): مرا گرامی داشته. ﴿قَدَرَ﴾: تنگ و محدود سازد ﴿أَهَٰنَنِ﴾ (أَهَانَنِی): به من اهانت کرده و مرا خوار و کوچک ساخته است. ﴿یَتِیمَ﴾: کودک نابالغی که پدر نداشته باشد. ﴿لَا تَحَٰٓضُّونَ﴾ (تَتَحَاضُّونَ): همدیگر را تشویق و ترغیب نمیکنید. ﴿تُّرَاثَ﴾: اصل آن «الوراث» است که واو تبدیل به تاء شده است به معنای میراث، تَرَکِیه ﴿لَّمّٗا﴾: شدیداً، در اصل به معنای جمع کردن یکجاست. مشرکان نیز میراث را یکجا برای خود جمع میکردند و به کودکان، ضعیفان و زنان هیچ نمیدادند و حلال و حرام را نیز با هم جمع کرده و میخوردند و بین آنها هیچ تفاوتی نمیگذاشتند ﴿جَمّٗا﴾: زیاد، بسیار.
مفهوم کلی آیات
رفتار و سلوک آدمی باز تاب باور و عقیدهی اوست و این انسان ناگزیر مورد امتحان خداوند قرار خواهد گرفت، گاهی با فراخی نعمت و گاه نیز با تنگدستی و فقر، تا اینکه میزان تعهد و یقین هر فرد نسبت به خداوند سنجیده شود. اما بسیاری مواقع تصور بر این است که این نعمت و یا تنگدستی دلالت بر کرامت و یا حقارت شخصیت میکند در حالی که حقیقت اینگونه نیست و معیاری در نزد خداوند بجز اطاعت و عبادت وجود ندارد و حب مال، تکریم غنی و تحقیر فقیر از صفات ناشایستی است که باید با آن مبارزه شود و اصلاح گردد.
مبحث سوم: صحنههایی حقیقی و سرنوشتی همیشگی
﴿کَلَّآۖ إِذَا دُکَّتِ ٱلۡأَرۡضُ دَکّٗا دَکّٗا٢١ وَجَآءَ رَبُّکَ وَٱلۡمَلَکُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢ وَجِاْیٓءَ یَوۡمَئِذِۢ بِجَهَنَّمَۚ یَوۡمَئِذٖ یَتَذَکَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّکۡرَىٰ٢٣ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی قَدَّمۡتُ لِحَیَاتِی٢٤ فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُۥٓ أَحَدٞ٢٥ وَلَا یُوثِقُ وَثَاقَهُۥٓ أَحَدٞ٢٦ یَٰٓأَیَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧ ٱرۡجِعِیٓ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةٗ مَّرۡضِیَّةٗ٢٨ فَٱدۡخُلِی فِی عِبَٰدِی٢٩ وَٱدۡخُلِی جَنَّتِی٣٠﴾ [الفجر: 21-30].
ترجمه:
«هرگز (حب دنیا عاقبت خوبی ندارد)، آنگاه که زمین پیوسته در هم کوبیده شود (21) و (فرمان) پروردگارت فرا رسد و فرشته (نیز) صف در صف (22) و در آن روز جهنم آورده شود، آن روز که انسان پند پذیرد و او را چه جای پندپذیری باشد! (23) میگوید: ای کاش برای زندگانی خویش (توشهای) فرستاده بودم! (24) پس در آن روز هیچکس چون عذاب او عذاب نمیدهد (25) و هیچکس چون در بند نهادن او در بند نمینهد (26) هان! ای نفس آرام گیرنده (27) بهسوی پروردگارت باز گرد، خشنود خشنود واقع شده (28) پس در زمرهی بندگانم در آی (29) و به بهشت من داخل شو (30)».
توضیحات:
﴿دُکَّتِ﴾: در هم کوبیده و شکسته شود، لرزشهایی شدید و پی در پی آن را متلاشی و هموار سازد. ﴿جَآءَ رَبُّکَ﴾: پروردگارت آمد، حکم و فرمان پروردگارت فرا رسید تا اینکه بین بندگان حکمرانی و قضاوت شود و سرنوشتها معین گردد. ﴿جِیٓءَ﴾: فعل مجهول، آورده و حاضر شود ﴿یَتَذَکَّرُ﴾: به خود آید و پند پذیرد و سستیها و نافرمانیهایش را به یادآورد. ﴿وَأَنَّىٰ﴾: (اسم استفهام در معنای نفی، ظرف مکان) و کجا این پندپذیری برای او منفعتی دارد؟ ﴿یَٰلَیۡتَنِی﴾: ای کاش من ﴿قَدَّمۡتُ﴾: فرستاده بودم، تقدیم کرده بودم. ﴿لِحَیَاتِی﴾: برای زندگیم در این سرای جاویدان آخروی.
نکته: در قیامت کافر نیز به نتیجه میرسد تنها زندگی آخرت است که باقی و حقیقی است و میتوان نام حیات بر آن گذاشت، از این رو بر عدم توجه به آن در دنیا حسرت میخورد.
﴿لَّا یُعَذِّبُ﴾: عذاب نمیکند همچون عذاب خداوند کسی به آن شدت ﴿لَا یُوثِقُ﴾: به بند و زنجیر نمیکشد همچون به بند کشیدن خداوند کسی به آن شدت. ﴿ٱلنَّفۡسُ﴾: جان، نیروی درونی موجود در هر شخص که خداوند آن را به صورت خام در نهاد بشریت قرار داده است و هر شخص با اعمالش به آن نوعی قدرت میدهد. نفس انسان به واسطهی قدرتی که مییابد یا امرکننده به بدی (أَمَاره)، یا سرزنش کننده نسبت به انجام بدیها (لؤامه) و یا آرام یافته و رها شده ﴿مطمئنّة﴾ است ﴿المُطۡمَئِنَّةُ﴾: آرام یافته که در پرتو اعمال نیکو و ذکر خداوند پرداخته میشود. ﴿رَاضِیَةٗ﴾ در حالی که از خداوند خویش به سبب بخششها و نعمتهایش راضی و خشنود هستی. ﴿مَّرۡضِیَّةٗ﴾ (مَرضیاً عنها): تو نیز در نزد خداوند به سبب ایمان و عمال صالح، مورد رضایت قرار گرفتهای. عباد (عبد): بندگان خالص خداوند که جواز بهشت را دریافت کردهاند.
مفهوم کلی آیات
این انسان با آن باور غلط و نابهنجار سرمست و سرگدان خواهد بود، غافل از آن که این جهان مقصد خلقت نیست بلکه مقدمهای برای حیات ابدی است ناگزیر زمین و زمان در هم کوبیده خواهد شد و عمر این دنیا به سر خواهد آمد. آن زمان است که میزان عدل را میگسترانند تا بین مردم قضاوت شود، پس وای بر روزگار آن بدبختی که فریفته و مشغول کالای دنیوی شد و آن را در اولویت و بلکه هدف زندگی خویش قرار داد و خوشا به سعادت آن کس که با جانی آسوده و حسابی پاک، آخرتی رؤیایی را برای خود رقم زد و رضایت خود و خدایش را به دست آورد و حقا که مبارکش باد!
برداشتها و فواید سورده:
1- تمام اوقات شبانه روز فرصتهایی مناسب و ارزشمند برای عبادتند مخصوصاً اوقاتی که بر آن تأکید نیز شده است.
2- عاقلان همیشه از سرگذشت گذشتگان عبرت میگیرند و اقدام به اصلاح عیوب خویش مینماید.
3- انسان در مقابل هر نعمتی باید شکر گزار باشد و هیچگاه فریفته آن نشود و آن نعمت او را به غرور وا ندارد.
4- ظالم ممکن است چند صباحی نیز در زمین به خوشی بگذارند اما این مهلت خداوند دلالت بر فراموشی او نمیکند.
5- ثروت و فقر هر دو از ابزرا امتحان خداوند است و ارتباطی به کرامت و اهانت ندارد.
6- تکریم بندگان و ضعیفان و ترغیب به آن، از اسباب رسیدن به کرامت در نزد خداوند است.
7- سختیهای قیامت انسان را بر آن میدارد تا بر آنچه کوتاهی کرده حسرت بخورد.
8- نهایت کرامت انسان در نزد خداوند، رضایت او و آرمیدن در جوار بندگان خالص او در نزد اوست.
9- حضور خداوند و صفآرایی فرشتگان حکایت از عظمت و هولناکی و جذیت حساب و کتاب آن روز دارد.
10- امام بخاری از ابوهریره روایت میکند رسول الله ص فرمود: «لَا یَزالُ قَلْبُ الْکَبِیرِ شَابَّا فِی اثْنَتَیْنَ فِی حُبَ الدُّنْیَا وَطُولِ الْأَمَلِ». «دل انسان سالخورده، پیوسته در دو چیز جوان میماند: در دوستی دنیا و آرزوی بلند».
11- صحیح مسلم از عبدالله بن مسعود روایت میکند: رسول الله ص در مورد حاضر شدن جهنم در روز قیامت فرمودند: «یُؤْتَی بِجَهَنَّمَ لَهَا سَبْعونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ کُلِّ زِمَامٍ أَلْفَ مَلَکٍ یَحُرُونَهَا». «در قیامت جهنم آورده میشود در حالی که هفتاد هزار زمام دارد و همراه هر زمام هفتاد هزار فرشته است که آن را میکشند»،
* * *
معرفی سوره: سورهی «غاشیه» مکی است و بعد از سورهی «ذاریات» نازل شده و شامل 26 آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: در سورهی «أعلی» به مؤمن و کافر و بهشت و دوزخ به صورت کوتاه اشاره شد و در این سوره به شرح حال کامل هر کدام پرداخته میشود و در مورد موعظه و تذکیر نیز مجدداً سخن میگوید.
محور سوره: قیامت و بیان جزای مردمان در آن روز و دلایلی بر وحدانیت و عظمت خداوند.
سوره شامل سه مبحث است:
مبحث اول: کوششی بیهوده
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ١ وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ٢ عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِیَةٗ٤ تُسۡقَىٰ مِنۡ عَیۡنٍ ءَانِیَةٖ٥ لَّیۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٖ٦ لَّا یُسۡمِنُ وَلَا یُغۡنِی مِن جُوعٖ٧﴾ [الغاشیة: 1-7].
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«آیا خبر (هنگامهی) فراگیر به تو رسیده است! (1) در آن روز چهرههایی خوار خواهد بود (2) تلاشگر رنج کشیده (3) آتشی بس سوزان را برافروزند (4) از چشمهای بسیار گرم نوشانده شوند (5) طعامی برای آنها نیست مگر گیاهی خشک و تلخ (6) که نه فربه گرداند و نه گرسنگی را برطرف سازد (7)».
توضیحات:
﴿غَٰشِیَةِ﴾: پوشاننده و فراگیره، و قیامت را «غاشیه» گویند، زیرا سختیهای آن همه کس و همه جا را فرا گیرد. ﴿وُجُوهٞ﴾: چهرههایی، در اینجا منظور چهرهی کافران است. ﴿خَٰشِعَةٌ﴾: ذلیل و پریشان و در هم است. ﴿عَامِلَةٞ﴾: تلاش کننده، زحمت کشیده ﴿نَّاصِبَةٞ﴾: رنج برده و خسته و ملول گشته؛ ﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ﴾: کنایه از کسانی است که در دنیا پیوسته در تلاش و تکاپو بودهاند اما تمامی رنج آنها در جهت کسب مال دنیا بوده و بس و بدیهی است که در آخرت در مقابل این سعی و تلاش دنیوی، پاداشی دریافت نکنند بلکه آنجا نیز تحمل عذاب و سختیهای بی پایان، آنها را درمانده و خسته میسازد. ﴿تَصۡلَىٰ﴾: وارد آتش میشود، آن را بر میافروزد و خود نیز در آن میسوزد ﴿حَامِیَةٗ﴾: بسیار سوزان و در نهایت سوزندگی. ﴿تُسۡقَىٰ﴾: نوشانده میشوند. ﴿ءَانِیَةٖ﴾: از «إنیاء» به معنای تأخیر است و در اینجا منظور تأخیر جوشش آب است تا اینکه به نهایت نقطهی جوش برسد. ﴿ضَرِیعٖ﴾: خشک شدهی گیاه شبرق «خار شتر» که بسیار تلخ است و حتی حیوان نیز نمیخورد و خشک آن نه تنها خاصیتی ندارد بلکه دارای سمی بسیار خطرناک است «ضریع» تنها نمونهای از انواع طعام ناخوش و بیارزش اُخروی است.
مفهوم کلی آیات:
قیامت دارای هول و وحشتی است که تمامی مردم را متأثّر میکند اما در این میان، کافرانی که عرصهی قیامت را بر خلاف باورشان حاضر میبینند دیدگانشان فرو افتاده و وحشتزده و پریشان میشوند و آنگاه پی به بیهودگی زحماتی میبرند که به سبب آن، رنجهای فراوانی را در دنیا متحمل شدهاند. عاقبت این افراد، سرازیر شدن در آتش و تحمل عذابهای طاقت فرسایی است که آنان را درمانده میسازد اما هیچ گریزی از آن نیست.
مبحث دوم: تلاشی شادیآور
﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ٨ لِّسَعۡیِهَا رَاضِیَةٞ٩ فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ١٠ لَّا تَسۡمَعُ فِیهَا لَٰغِیَةٗ١١ فِیهَا عَیۡنٞ جَارِیَةٞ١٢ فِیهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ١٣ وَأَکۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ١٤ وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ١٥ وَزَرَابِیُّ مَبۡثُوثَةٌ١٦﴾ [الغاشیة: 8-16].
ترجمه:
«چهرههایی در آن روز خرم است (8) از تلاش خود خشنود (9) در بهشتی برین (10) در آن هیچ سخن بیهودهای نشوند (11) در آنجا چشمهای روان است (12) در آنجا تختهایی بلند [هست]. (13) و جامهایی (در اطراف چشمهها) نهاده (14) و بالشهایی (بر تختها) در کنار هم چیده (15) و فرشهایی فاخر گسترده است (16)».
توضیحات:
﴿نَّاعِمَةٞ﴾: از «نعمة» به معنای متنعَم، یعنی برخوردار از نعمت است که طروات و خرمی را در پی خواهد داشت. ﴿لِّسَعۡیِهَا رَاضِیَةٞ﴾: به سبب تلاش، کوشش و عبادتی که در دنیا انجام داده راضی و خشنود است. ﴿عَالِیَةٖ﴾: عالی قدر، والامکان، برجسته ﴿لَٰغِیَةٗ﴾: از «لغو» به معنای بیهوده است، مثل تهمت و بهتان، دروغ، قسم ناحق، ناسزا، کفر و هر سخنی که فایده و حکمتی در آن نباشد، پس بهشتیان نه چنین میشنوند و نه میگویند. ﴿عَیۡنٞ﴾: در اینجا به معنای عیون یعنی چشمهها است که جوشیده و جاری میگردد. ﴿سُرُرٞ﴾: ج سریر، تخت و آنچه بر آن مینشینند و یا میخوابند. ﴿أَکۡوَابٞ﴾: ج کُوب: قدح، جام بدون دستگیره. ﴿مَّوۡضُوعَةٞ﴾: نهاده شده و مهیا گشته که هرگاه شخص بهشتی اراده کند آن را پر از شراب ناب مییابد. ﴿نَمَارِقُ﴾: ج نُمرُقة: بالش، آنچه بر پشت پا و زیر کمر نهند. ﴿مَصۡفُوفَةٞ﴾: «صف» ردیف شده و در کنار هم قرار گرفته. ﴿زَرَابِیُّ﴾: ج زربیة، بساط فاخر، فرشهای نفیس ﴿مَبۡثُوثَةٌ﴾: گسترده و پهن شده که همهی مجلس را فرا گیرد.
مفهوم کلی آیات:
تلاش دنیوی اگر در قالب عبادت و در راستای رضایت خداوند باشد خشنودی اُخروی را برای بنده به ارمغان میآورد و او را لایق بوستانی در آخرت میسازد که سراسر نعمت و زیبایی است و مقامی را برای او تدارک میبیند که تصور آن از قلب بشر به دور است.
مبحث سوم: چشماندازی از آفرینش
﴿أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ١٧ وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ١٨ وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ١٩ وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ٢٠ فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَیۡهِم بِمُصَیۡطِرٍ٢٢ إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَکَفَرَ٢٣ فَیُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَکۡبَرَ٢٤ إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم٢٦﴾ [الغاشیة: 17-26].
ترجمه:
«آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است! (17) و به آسمان که چگونه برافراشته شده است! (18) و به کوه که چگونه برقرار گردیده است! (19) و به زمین که چگونه گسترده شده است! (20) پس اندرز ده که تنها تو اندرزگویی (21) (و) تو بر آنها چیره نیستی (22) مگر آن کس که پشت کند و کفر ورزد (23) پس خداوند او را به بزرگترین عذاب، عذاب دهد (24) بیگمان بازگشت آنها بهسوی ماست (25) آنگاه بیشک حساب آنها «نیز» برماست (26)».
توضیحات:
﴿أَفَلَا یَنظُرُونَ﴾: آیا نمینگرند، جهت عبرت و پیبردن به عظمت و قدرت خداوند در آفرینش، تا شاید به حقیقت پیببرند. ﴿إِلَى ٱلۡإِبِلِ﴾: شتر از جهات مختلفی عجیب و مایهی عبرت است: 1- از نظر خلقت دارای قدرت زیاد، تحمل سختی و تشنگی و گرمای شدید و تغذیه از درختان خاردار است. 2- از نظر منفعت که حیوانی باربر است و از گوشت و شیر او نیز استفاده میشود. 3- از نظر اهلی بودن که با وجود قدرت فراوانش، کودکی طنابی باریک بر گردنش انداخته و هر کجا که بخواهد میبرد. شتر نمونهای از مخلوقات بیشمار خداوند است که هر کدام به تنهایی ذهن انسان را به تفکر وا میدارد. ﴿رُفِعَتۡ﴾: برافراشتگی آسمان بر فراز زمین بدون هیچ ستون و نگهدارندهی، دلالت برشگفتی خلقت آن دارد. ﴿نُصِبَتۡ﴾: میخکوب بودن کوهها و بیحرکت نمودن زمین، از عجایب خلقت است و خاکستر شدن و از هم پاشیدگی کوهها در هنگام برپایی قیامت، خود شگفتی دیگری است. واژهی «نُصبَتْ» از «نصب» به معنای استوار و برقرار گرداندن است. ﴿سُطِحَتۡ﴾: گسترده شد، هموار و مسطح گشت و زندگی بر آن ممکن و آسان گردید. ﴿مُذَکِّرٞ﴾: تذکیر دهنده، موعظهگر، پندرسان. ﴿مُصَیۡطِرٍ﴾: (مسیطر): چیره و اجبار کننده و مسلط نسبت به اینکه آنها را حتماً مسلمان نمایی، زیرا رسالت تو ای پیامبر، تنها تبلیغ و إنذر است. ﴿تَوَلَّىٰ﴾: پشت کرد، از قبول حقیقت روی گردانید. ﴿ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَکۡبَرَ﴾: عذاب بزرگتر، بزرگترین عذاب که آتش جهنم است، و البته کافران در دنیا نیز گاهی عذابهای کوچکتری را تحمل میکنند، مثل هلاکت، اسارت، قحطسالی. ﴿إِیَابَهُمۡ﴾: برگشت آنها بعد از مرگ ﴿حِسَابَهُم﴾: محاسبه و مؤاخذهی آنها در مقابل نافرمانی خداوند.
مفهوم کلی آیات:
عجایب و شگفتیهای این هستی به اندازهای است که با اندک نگاهی میتوان به دریایی از این عظمتها پیبرد. تنها چشم بصیرتی میخواهد که ببیند، تفکری که بیندیشد، قلبی که عبرت پذیرد و وجدانی که تسلیم این همه شگفتی شود و بر آن آفرین گوید. در این میان، رسالت رسول الله ص هدایت بهسوی درست اندیشیدن است و برای پیامبر حق اجباری نیست که ناگزیر هر کسی را تابع خداوند گرداند بلکه بنده باید خود خواهان هدایت باشد و این حساب اُخروی است که سرنوشت و ارزش هر شخص را معین میکند.
برداشتها و فواید سوره:
1- سختیهای قیامت به حدی است که همه را در بر میگیرد و به صورتی خاص، کافران را به ذلت و ترسی بزرگ فرو میبرد.
2- نگاه به طبیعت اگر متفکرانه، منصفانه و حقیقت جویانه باشد بزرگترین ابزرا خداشناسی خواهد بود و طریق هدایت را برای انسان هموار میسازد.
3- وظیفهی دعوتگر ارشاد مردم و شناساندن راه هدایت است اما پذیرش یا عدم پذیرش، به دعوتشدگان بر میگردد و دعوتگر، تسلط و یا مسؤولیتی فراتر از این بر مخاطبانش ندارد.
4- جویبارهای بهشتی که در قرآن از آنها نام برده شده چهار نوع است: 1- جویبارهای آب گوارا. 2- شیر تازه. 3- شراب لذیذ. 4- عسل صاف و شفاف. [محمد: 15].
5- صحیحین از ابوهریره روایت میکنند که پیامبر ص در حدیثی قدسی در مورد نعمتهای متنوع بهشت فرمودند: «قَالَ اللَّهُ أَعْدَدْتُ لِعِبَادِى الصَّالِحِینَ مَا لاَ عَیْنَ رَأَتْ وَلاَ أُذُنَ سَمِعَتْ وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ﴾ [سجده 17]». «خداوند میفرماید: در برای بندگان نیکوکارم نعمتهایی آماده کردم که هیچ چشمی آن را ندیده، هیچ گوشی آن را نشنیده و بر قلب کسی خطور نکرده است، پس اگر خواستید این ایه را بخوانید: پس هیچکس نمیداند چه چیزی برایشان نهان داشته شده که مایهی چشم روشنی آنهاست».
6- امام مسلم از نعمان بن بشیر نقل میکند «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقْرَأُ فِى الْعِیدَیْنِ وَفِى الْجُمُعَةِ ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى﴾ وَ ﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ﴾ قَالَ وَإِذَا اجْتَمَعَ الْعِیدُ وَالْجُمُعَةُ فِى یَوْمٍ وَاحِدٍ یَقْرَأُ بِهِمَا أَیْضًا فِى الصَّلاَتَیْنِ». «رسول الله ص همیشه در دو عید و جمعه سورهی أعلی و غاشیه را قرائت میکرد و اگر عید و جمعه در یک روز واقع میشد در هر دو نماز آن دو سروه را میخواند».
همچنین امام مسلم از عبیدالله بن عبدالله نقل میکند که از نعمان بن بشیر پرسیده شد: رسول الله ص در نماز جمعه غیر از سورهی جمعه، چه سورهای را میخواند؟ پاسخ داد: «هَل أتاکَ».
* * *
معرفی سوره: سورهی «أعلی» «یا» «سبّح» مکی است و بعد از سورهی «تکویر» نازل شده و شامل نوزده آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: در سورهی طارق سخن در مورد خلقت انسان و گیاهان است و در این سوره نیز در این مورد سخن به میان میآید. همچنین در هر دو سوره در مورد قرآن بحث شده است.
محور سوره: توحید و یکتاپرستی و اثبات وحی الهی و تقریر و بیان جزا و پاداش اُخروی و پیوند این عقیده با اصول عمیق دیگر ادیان الهی.
سوره دارای سه مبحث است:
مبحث اول: دلایلی بر عظمت و یکتایی پروردگار
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ ٱلَّذِی خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢ وَٱلَّذِی قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣ وَٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلۡمَرۡعَىٰ٤ فَجَعَلَهُۥ غُثَآءً أَحۡوَىٰ٥﴾ [الأعلى: 1-5].
ترجمه:
به نام خداوند بخشاینده مهربان
«نام پروردگار بلند مرتبهات را به پاکی یاد کن (1) آن که خلقت کرد و سامان بخشید (2) و آن که سنجید پس رهنمون ساخت (3) و آنکه چمنزار را پدید آورد (4) آنگاه آن را خاشاکی سیاه گردانید (5)».
توضیحات:
﴿سَبِّحِ﴾: «فعل امر» تسبیح کن، پاک و منزه ساز، پروردگارت را از آن صفاتی که در شأن او نیست پاکیزه دان. ﴿سَوَّىٰ﴾: مساوی قرار داد، معتدل آفرید، به هر چیزی نظم مناسبی بخشید. ﴿قَدَّرَ﴾: تقدیر کرد، به اندازه آفرید، تعیین سرنوشت کرد، امور مربوط به حیات یعنی عمر، رزق، هدایت و شقاوت و مجموع اعمال انسان را معین نمود، و یا اینکه مرد و زن بودن را بعد از خلقت مشخص نمود. ﴿مَرۡعَىٰ﴾: «اسم مکان یا مصدر میمی» آنچه از گیاهان، میوهها و روییدنیهایی که از زمین بیرون میآید، اما به صورت خاص معمولاً به چراگاه حیوانات یا چمنزار اطلاق میشود. ﴿غُثَآء﴾: باقیماندهی گیاهان خشکیده که بعد از متلاشی شدن، در کنار گذرگاه آب یا اطراف مجاری سیل میتوان یافت. ﴿أَحۡوَىٰ﴾: از «حوه» به معنای سیاه؛ و دو لفظ ﴿غُثَآءً و أَحۡوَىٰ﴾ دلالت بر خشکیدن گیاهان سبز، سیاه شدن و متلاشی شدن آنها دارد، و این خود نمونهای از مراحل زندگی انسان است که بعد از رشد و رسیدن به کمال، اندک اندک ضعیف و پژمرده میشود و نهایتاً میمیرد و به زودی سلولهای بدنش در طبیعت پراکنده میگردد.
مفهوم کلی آیات:
هرگاه خداوند از تقدیس و تنزیه نام خود سخن میگوید یقیناً قبل یا بعد از آن نمونههایی از قدرت نامتناهی خویش را برشمرده است تا بدین سان لیاقت و مقام خود را بر ما اثبات نماید؛ در اینجا نیز سخن زا خلقت انسان است تا وسیلهای جهت پیبردن به خالق باشد، و بیان سیر تحولات طبیعت است تا شاید ما نیز خویشتن را بر آن تطبیق داده و از خود غافل نشویم و عظمت پروردگار را بهتر درک نموده و خداوند را بر آن آفرین گوییم.
مبحث دوم: قرآن کتاب هدایت
﴿سَنُقۡرِئُکَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ یَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ وَمَا یَخۡفَىٰ٧ وَنُیَسِّرُکَ لِلۡیُسۡرَىٰ٨ فَذَکِّرۡ إِن نَّفَعَتِ ٱلذِّکۡرَىٰ٩ سَیَذَّکَّرُ مَن یَخۡشَىٰ١٠ وَیَتَجَنَّبُهَا ٱلۡأَشۡقَى١١ ٱلَّذِی یَصۡلَى ٱلنَّارَ ٱلۡکُبۡرَىٰ١٢ ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحۡیَىٰ١٣﴾ [الأعلى: 6-13].
ترجمه:
«به زودی تو را قادر بر خواندن (قرآن) میکنیم پس فراموش نخواهی کرد (6) مگر آنچه خداوند خواهد، بیگمان او پیدا را میداند و آنچه را پنهان دارد (7) و ما تو را برای «شریعت» آسانتر آماده میسازیم (8) پس پند ده اگر پند نتیجه میدهد (9) آن کس که میترسد پس پند گیرد (10) و نگون بختترین (مردمان) از آن دوری میجوید (11) همان که بزرگترین آتش را برافروزد (12) آنگاه در آن نه بمیرد و نه زنده بماند (13)».
توضیحات:
﴿سَنُقۡرِئُکَ﴾: تو را بر خواندن توانا میسازیم، یعنی ای پیامبر! آیات قرآن بعد از نزول، به گونهای در قلب تو جمع میشود و نقش میبندد که تو قادر به تکرار آن خواهی شد و هیچگاه از خاطرت محو نخواهد شد. ﴿إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ﴾: مگر اینکه خدا بخواهد؛ این لفظ میتواند بر دو مطلب اشاره داشته باشد، الف. هیچ عامل دنیوی نمیتواند سبب پاک شدن الفاظ قرآن از قلب پیامبر شود. ب. امکان دارد آیاتی توسط خداوند نسخ شده و آیاتی دیگر جایگزین آن شود. ﴿نُیَسِّرُکَ﴾: آسان میگردانیم بر تو و تو را توفیق داده و آماده میسازیم. ﴿یُسۡرَىٰ﴾: راه و امری آسان، که دو چیز میتواند باشد: الف. دین اسلام که آسانترین و میانهترین دین است و در آن احکام شریعت به شیوهای متعادل وضع شده است. ب. شیوه و اسلوبی آسان جهت تبلیغ دین که هم برای تو ای رسول خدا نتیجهبخش و ملالآور نباشد و هم برای مخاطبین قابل پذیرش باشد. ﴿إِن نَّفَعَتِ﴾: اگر نفع دهد، آنجا که نتیجه دهد. ﴿ٱلذِّکۡرَىٰ﴾: پند، اندرز و موعظه. ﴿سَیَذَّکَّرُ﴾: پند خواهد گرفت، موعظه میپذیرد. ﴿مَن یَخۡشَىٰ﴾: آن کس که از عظمت خداوند و روز حساب میترسد. ﴿یَتَجَنَّبُهَا﴾: از موعظه دوری میگزیند، پشت میکند. ﴿ٱلۡأَشۡقَى﴾: آنکه در پستی و بدبختی، گوی سبقت را از همه ربوده است. ﴿یَصۡلَى﴾: بر میافرزود، وارد میشود. ﴿ٱلنَّارَ ٱلۡکُبۡرَىٰ﴾: آتش بزرگ، شعلهور و پایدار جهنم که در مقابلش آتش کوچک دنیوی قرار دارد.
مفهوم کلی آیات:
روشنایی راه هر دعوتگر، قرآن است و ممکنترین راههای پذیرش دعوت را خداوند در قرآن به اسلوبهای متنوع تشریح کرده است که عبارتند از: آگاهی بخشیدن و دعوت به تفکر، ارائهی مثال و نقل سرگذشت عبرت آمیز گذشتگان و در مجموع رهنمون ساختن ذهن و اندیشه بهسوی عظمت خداوند که نتیجهی آن خشوع و ترس از مقام و مرتبهی اوست و راه پذیرش را نیز برای انسان هموار میسازد.
مبحث سوم: اعتقاد و التزام و پیوند آن با دیگر ادیان
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَکَّىٰ١٤ وَذَکَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ١٥ بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ١٧ إِنَّ هَٰذَا لَفِی ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ١٨ صُحُفِ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ١٩﴾ [الأعلى: 14-19].
ترجمه:
«به راستی که رستگار گشت هرکه پاکیزه شد (14) و نام پروردگارش را یاد کرد پس نماز گزارد (15) بلکه شما زندگی دنیا را بر میگزینید (16) حال آنکه آخرت بهتر و ماندگارتر است (17) به تحقیق که این سخنان در صحیفههای نخستین «هم» بود (18) صحیفههای ابراهیم و موسی (19)».
توضیحات:
﴿تَزَکَّىٰ﴾: تزکیه داد، پاک ساخت، اصل تزکیه به معنای پاکی و نمو است و پاک نمودن درون از ناپاکیها و امور شرک آمیز، سبب رشد و نمو ایمان میشود. «تَزَکَّىٰ» را به پرداخت زکات نیز معنا کردهاند. ﴿فَصَلَّىٰ﴾: پس نماز خواند، مقصود اصلی امتثال و فرمانبرداری از خداوند است که نماز یک نمونه از آن است. ﴿تُؤۡثِرُونَ﴾: بر میگزینید، ترجیح میدهید. ﴿وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ﴾: آخرت بهتر است «أخیَر»، زیرا دارای زندگی راحتتر و نعمتهای فراوانتر است. ﴿أَبۡقَىٰٓ﴾: پایدارتر و جاویدان است در مقابل زندگی دنیوی که فانی و زودگذر است. ﴿هَٰذَا﴾: اینها، منظور تمامی موعظههایی است که در این سوره آمده است. ﴿صُّحُفِ﴾ ج صحیفة: مجموعه سخنان پندآمیزی که خداوند بر پیامبران پیشین همچون ابراهیم و موسی نازل کرده است.
مفهوم کلی آیات:
پاک ساختن درون از امور شرک آمیز و اخلاق رذیله و پست، اگر با عبادات عملی همچون درستکاری و نماز همراه شود وجود انسان را از تعلقات دنیوی و لذات آن رها میسازد و دروازههای رستگاری را بر روی او میگشاید، اما آنگاه که آدمی اسیر غرایز و تمایلات زودگذر دنیوی شود و بر نقدینهی ناچیز آن دل خوش کند و راضی گردد، پس در حقیقت اسیر دنیا شده و آن را بر آخرت ترجیح داده است هر چند در ظاهر نیز خود را متمایل و معتقد به آخرت بداند.
برداشتها و فواید سوره:
1- خداوند از هر آنچه به ناحق به او نسبت داده شود همچون صفات نقص و عیب، پاک و منزه است.
2- طبیعت و سر تحولات آن، مظاهری از قدرت خداوند دلیلی بر فنای این جهان هستی است.
3- خداوند حفظ قرآن در قلب پاک رسول الله ص و پس از آن را تضمین کرده است، از این رو هیچ شبههای مبنی بر تحریف، زیادت و یا نقصان قرآن در هیچ کدام از مراحل نزول تا جمع آن در مصحف، نمیتواند صحت داشته باشد.
4- در علم خداوند، آشکار و پنهان هیچ تفاوتی ندارد و خداوند از تمامی آنها به صورت یکسانی آگاهی دارد.
5- دعوتگر آنگاه به موعظه میپردازد که در مخاطبان خود امکان پذیرشی ببیند اما اگر یقین حاصل شود که تبلیغ نه تنها پذیرشی در پی نخواهد داشت بلکه زمینهای جهت هتک حرمت دین را نیز فراهم میآورد بر دعوتگر واجب است که از شیوههای دیگر استفاده نماید و زمینهی مناسب برای دعوت را آماده سازد و سپس به دعوت بپردازد.
6- نماز از اساسیترین موارد ذکر است و خداوند امر کرده است که نماز را برای یادآوری او برپا داریم: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ﴾ [طه: 14].
7- اصول ادیان مشترک است و تنها اختلاف در امور جدیدی است که به سبب زمان و مکان و یا ضرورت و حاجت به وجود میآید. خداوند در سورهی فصلت خطاب به رسول الله ص میفرماید: ﴿مَّا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدۡ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِکَۚ﴾ [فصلت: 43]. «به تو چیزی گفته نمیشود مگر آنچه به پیامبران قبل از تو گفته شد».
8- از نصایحی که مفسرین از صحف موسی نقل میکنند میتوان به این موارد اشاره کرد: «تعجب میکنم از کسی که مرگ را باور دارد پس چگونه شادی میکند، و از کسی که به جهنم یقین دارد چگونه میخندد، و کسی که دنیا را دیده که بر سر خانواده اش چه آورده است پس چگونه به آن اعتماد میکند، و کسی که به تقدیر معتقد است چگونه خشمگین میشود، و کسی که به حساب و کتاب آخرت یقین دارد پس چگونه کار خوبی انجام نمیدهد!»
9- مجموعهای از نصایحی که در صحف ابراهیم آمده در آیات 36 به بعد از سورهی نجم ذکر شده است.
* * *
معرفی سوره: سورهی «طارق» مکی است و بعد از سورهی «بلد» نازل شده و دارای هفده آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: این سوره نیز همچون سورهی بروج با قسم آغاز میشود و همانگونه که در سورهی بروج، کافران به تکذیب قرآن پرداخته بودند در این سوره خداوند قرآن را سخن فصل و به دور از بیهودگی و پوچی معرفی میکند و این خود نوعی رد تکذیب کافران است.
محور سوره: انسان و لزوم آگاه ساختن او به عظمت خداوند در خلقت و بیان حقانیت وحی و پیامد انکار آن.
سوره دارای دو مبحث است:
مبحث اول: عجاز خلقت انسان
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلطَّارِقُ٢ ٱلنَّجۡمُ ٱلثَّاقِبُ٣ إِن کُلُّ نَفۡسٖ لَّمَّا عَلَیۡهَا حَافِظٞ٤ فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ٥ خُلِقَ مِن مَّآءٖ دَافِقٖ٦ یَخۡرُجُ مِنۢ بَیۡنِ ٱلصُّلۡبِ وَٱلتَّرَآئِبِ٧ إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ٨ یَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ٩ فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ١٠﴾ [الطارق: 1-10].
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«سوگند به آسمان و به شب آینده (1) و تو چه دانی آن شب آینده چیست! (2) ستارهی شکافنده (3) هیچکسی نیست مگر اینکه بر او نگهبانی است (4) پس باید انسان بنگرد که از چه آفریده شده است! (5) از آبی جهنده آفریده شده است (6) که از میان پشت و سینهها برمیآید (7) همانا او بر بازگرداندنش بیشک تواناست (8) روزی که رازها فاش گردد (9) پس برای وی نه توانی و نه یاوری باشد (10)».
توضیحات:
﴿طَّارِقِ﴾: از «طَرَقَ» به معنای در زدن است و به هر آنچه در شب وارد شود «طاق» گویند، چون نیاز به در زدن دارد؛ و به ستاره، «طارق» گویند، زیرا در شب طلوع میکند ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ﴾: و چه چیزی تو را آگاه میسازد و تو چه میدانی؟ استفاده از این صیغه جهت اهمیت دادن به مطلب و جلب توجه است. ﴿ثَّاقِبُ﴾: شکافنده، درخشان، و به ستارگان «ثاقب» گویند، چون تاریکی آسمان را شکافته و میدرخشند. ﴿إِن کُلُّ نَفۡسٖ﴾ ما کُلُّ نَفْسٍ: نیست هیچ نفسی، در اینجا «إن» به معنای «ما» نافیه است. ﴿لَّمَّا﴾: إلا، مگر آنکه. ﴿حَافِظٞ﴾: نگهبانانی از ملائکه که سخن و رفتار نیک و بد هر شخص را ثبت و ضبط میکنند. در حقیقت نگهبان اصلی، خداوند است و فرشتگان تنها اوامر خداوند را اجرا میکنند. ﴿مِمَّ﴾: «مِنْ ما» که نون در میم إدغام و الف نیز خذف شده است. ﴿دَافِقٖ﴾: جهنده، خارج شونده با سرعت و قوت، اشاره است به منشاً خلقت هر فرد «مَنی» که خروج آن همراه با جهندگی است. ﴿صُّلۡبِ﴾: صلابت و سرسختی، در اینجا منظور استخوان پشت مرد است. ﴿تَّرَآئِبِ﴾: استخوان سینه یا ترقوه که گردنبند بر آن بندند و میان دو سینهی زن قرار داد.
نکته: در مورد «صلب» و «ترائب» تعبیرات فراوانی شده است و برخی محققین امروزی گفتهاند که صلب و ترائب هر دو به مرد بر میگردد و منظور کمر و دو استخوان ران اوست که کنایه از دستگاه تناسلی مرد است. دکتر داوود سلمان سعدی با توجه به دلایلی که در کتاب خود «اسرار آفرینش انسان» آورده بر این باور است که: «صلب» و «ترائب» همان کروموزمهای جنسی و پیکریاند.
﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ﴾: خدایی که قادر است انسان را از نیستی به وسیلهی آبی جهنده بیافریند خلقت دوبارهی او نیز برایش بسیار آسان است. ﴿تُبۡلَى﴾: فاش و آشکار گردد. ﴿سَّرَآئِرُ﴾: ج سَریرة، باطن و آنچه در قلب و دل انسان مخفی است و آشکار شدن آن، پرده از نیات درونی او بر میدارد. ﴿قُوَّةٖ﴾: نیرو و توان جهت دفع بلا و عذاب از خویش. ﴿نَاصِرٖ﴾: یاریگر.
مفهوم کلی آیات:
از معجزات خداوند در خلقت، آفرینش انسان از مادهای به ظاهر پست و بیارزش است که در آن دو حکمت نهفته است: اول بیان قدرت خداوند که چگونه از چنین مایع ناچیزی چنین موجود پیچیده و شگفتی آفریده است و دوم جهت تنبیه انسان که بداند منشأ خلقت او از چه بوده است که در مقابل خداوند اینگونه گستاخی میکند و او را از خلقت دوباره عاجز میداند؟
مبحث دوم: قرآن سخنی قاطع
﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلرَّجۡعِ١١ وَٱلۡأَرۡضِ ذَاتِ ٱلصَّدۡعِ١٢ إِنَّهُۥ لَقَوۡلٞ فَصۡلٞ١٣ وَمَا هُوَ بِٱلۡهَزۡلِ١٤ إِنَّهُمۡ یَکِیدُونَ کَیۡدٗا١٥ وَأَکِیدُ کَیۡدٗا١٦ فَمَهِّلِ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَمۡهِلۡهُمۡ رُوَیۡدَۢا١٧﴾ [الطارق: 11-17].
ترجمه:
«سوگند به آسمان پرباران (11) و به زمین پرشکاف (12) به یقین که این «قرآن» سخنی جداکننده است (13) و آن بیهوده نیست (14) بیگمان آنها سخت نیرنگ میکنند (15) و من نیز نیک تدبیری میکنم (16) پس کافران را مهلت ده، اندکی آنها را فرو گذار (17)».
توضیحات:
﴿ذَاتِ ٱلرَّجۡعِ﴾: دارای بازگشت، و باران را «رَجْع» میگویند، زیرا بازگشت دوبارهی بخار آبهایی است که از زمین به آسمان رفته و تشکیل ابر داده و دوباره فرو ریخته است، از این رو «رَجْع» را ابر باران زا نیز دانستهاند. ﴿ذَاتِ ٱلصَّدۡعِ﴾: دارای شکافهایی که به سبب خروج گیاهان در زمین ایجاد میشود. ﴿قَوۡلٞ فَصۡلٞ﴾: سخن فیصله دهنده، جدا کنندهی بین حق و باطل، حکم نهایی. ﴿هَزۡلِ﴾: سخن بیهوده و شوخی. ﴿یَکِیدُونَ کَیۡدٗا﴾: کافران برای تکذیب قرآن، به گونههای مختلف حیلهگری میکنند و با ترفندهای گوناگون سعی در پایین آوردن ارزش و جایگاه واقعی قرآن دارند. ﴿وَأَکِیدُ کَیۡدٗا﴾: حیلهی خداوند در حقیقت تدبیری است که جهت مقابله با تبلیغات ضد قرآنی و گمراه کنندهی کافران صورت میگیرد و این تدابیر در قالب آیات روشنگر قرآن و نصرت پیامبر ص حاصل میشود. ﴿مۡهِلۡ﴾: مهلت بده و در هلاکت آنها عجله نکن تا اینکه پروندهی گناهانشان لبریز شود. ﴿أَمۡهِلۡ﴾: مهلت بده، تنوع و تغییر صیغهی امر جهت تسکین قلب پیامبر و تأکید بر مطلب گذشته است. ﴿رُوَیۡدَۢا﴾: از مادهی «رَود» اسم تصغیر بوده و اصل آن «إرواد» است که بعد از حذف حروف زائد مصغر شده است به معنای اندکی.
مفهوم کلی آیات:
قرآن، قاطعترین و باصلابتترین سخنی است که کافران با آن مواجه بودند، از این رو طبیعی است که نتوانند با آن مقابله کنند و آن را سخن پوچ و بیفایده بدانند تا شاید بدین وسیله خویشتن را از مقابله با آن خلاصی بخشند و در این راه به حیلههای گوناگونی همچون افسانه دانستن قرآن و دیوانه و ساحر دانستن پیامبر ص روی آوردند اما خداوند به پیامبرش توصیه میکند که اندکی حوصله کند تا اینکه خداوند کافران را به عقوبتی مناسب با کفر و انکارشان برساند.
برداشتها و فواید سوره:
1- هر آفریدهای دلیلی بر آفریننده، و نظم حاکم بر هر مخلوقی دلالت بر میزان علم و قدرت خالق آن دارد.
2- در قیامت تنها یاور انسان اعمال نیک اوست و اگر اعمال انسان سبب رهایی از عذاب نشود دیگر هیچ قدرتی و یاوری هرچند نزدیک و صمیمی برای شخص فایدهای ندارد.
3- هر آنجه از خیر و شر که آدمی در این دنیا انجام داده و یا در نیت دارد و آن را از چشم مردم پوشانده است در قیامت آشکار میشود.
4- در طبیعت، باران حکم پدر و زمین حکم مادر دارند و گیاهان نتیجهی این پیوند پربازند.
5- نزول باران و زنده گرداندن زمین نمونهای عینی از زنده گرداندن مردگان در قیامت است.
6- قرآن سخن قاطعی است که بالاتر از آن سخنی قابل تصور نیست و از هر عیب و بیهودگی به دور است.
7- از صفات اولیه هر دعوتگری، صبر بر مصائب و تحمل افکار مخالفان است، از این رو حوصله و صبر در راه دعوت، چراغ پر فروغی است که باید در فراروی هر داعی درخشندگی کند.