اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

مبحث اول: مفهوم و اصول گناهان

مبحث اول:
مفهوم و اصول گناهان

1- مفهوم ذنوب

ذنوب جمع «ذنب» به معنای گناه و جرم و معصیت بوده که جمعش، ذنوب و جمع الجمع آن، ذنوبات می‌شود.[1]

ذنب در اصل به معنای گرفتن دُم یک چیز است، چنانکه گفته می‌شود: «ذَنَبتُهُ أصبتُ ذَنَبَهُ» و این عبارت در هر کاری که پیامد بدی داشته باشد، کاربرد دارد و به همین علّت، گناه، تبعة؛ یعنی عاقبت و پیامد بد نامیده می‌شود، چون نتیجۀ ناخوشایندی دارد. جمع «ذنب»، «ذنوب» می‌شود. الله ﻷ می‌فرماید:

﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ [آل‌عمران: 11]

«سپس الله آنان را به [سزای] گناهانشان گرفت.»

﴿فَکُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ [العنکبوت: 40]

«سپس هریک از آنان را به [کیفر] گناهش گرفتیم.»

﴿وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ [آل‌عمران: 135]

«و چه کسی جز الله گناهان را می‌آمرزد؟!»

و آیات دیگری که در این باره وجود دارد.[2]

بنابراین ذنوب یعنی گناهان و مخالفت‌هایی که بنده برخلاف فرمان پروردگارش انجام می‌دهد.

2- اصول گناهان

تقسیمات مفیدی وجود دارد که از طریق آنها، اصول و فروع گناهان دانسته می‌شود.

ابن قیّم / می‌گوید: «از آنجا که گناهان از لحاظ درجه و مفاسد متفاوتند، عقوبت و پیامدشان نیز در دنیا و آخرت متفاوت است.

ما -با یاری و توفیق الهی- مبحثی مختصر و جامع را در این زمینه بیان می‌کنیم:

اصل گناهان بر دو قسم است: ترک دستور و انجام عمل ممنوع. الله متعال والدین جنّ و انس را با همین دو، مورد آزمایش قرار داد.

هر دو نوع فوق از لحاظ محلّ خود، به گناه ظاهر و آشکار بر اعضا و گناه باطن و پنهان در دل تقسیم می‌شود.

و از نظر متعلَّق تقسیم به حقّ الله و حقّ مخلوق می‌گردد. اگرچه حقّ مخلوق مشتمل بر حقّ الله است، امّا از این جهت حقّ مخلوق نامیده شده که به درخواست آنان لازم می‌گردد و با گذشتشان ساقط می‌شود.»[3]

وی گناهان را به صورتی دیگر هم تقسیم‌بندی نموده و می‌گوید:

«این گناهان بر 4 نوع ملکی، شیطانی، سبعی [درندگی] و بهیمی [حیوانی] بوده و خارج از این 4 قسم نیست.»[4]

در ادامه، توضیح مختصری دربارۀ اصول گناهان داده می‌شود.

1) گناهان ملکی یا ربوبی

یعنی اینکه انسان صفاتی از پروردگار؛ مانند عظمت، کبریا، فخر، جبروت، برتری در زمین، علاقه به بندگی‌گرفتن مردم و امثال آن را به خود نسبت دهد.

بسیاری از گناهان کبیره از همین موارد سرچشمه می‌گیرد و بیشتر مردم از این مطلب غافلند و آنها را گناه به حساب نمی‌آورند درحالی که از جرائم مهلک و بزرگ و اصل و ریشۀ بیشتر گناهان هستند.

شرک به الله تعالی و سخن‌گفتن بدون علم دربارۀ پروردگار، از این قبیل است.

2) گناهان شیطانی

جرائمی که صاحب آنها تشابهی با شیطان دارد؛ همچون حسادت، ستم، خیانت، کینه، نیرنگ، مکر، امر به فساد، تحسین گناهان، نهی از عبادات و زشت‌شمردن آنها، نوآوری و بدعت در دین، دعوت به سوی بدعت و گمراهی.

این نوع از لحاظ فساد متّصل به نوع اولی بوده هرچند فسادش از آن کمتر است.

3) گناهان سبعی [درندگی]

خشم، ریختن خون بی‌گناهان، کینه، ستم بر ضعیفان و ناتوانان و کشتار از این مورد بر می‌خیزد.

4) گناهان بهیمی [حیوانی]

آزمندی، شرارت، حرص بر برآورده‌ساختن تمایل فرج و شکم از این قبیل بوده و زنا، لواط، دزدی، خوردن اموال یتیمان، بخل، ترس، حرص، ناشکیبایی و جمع‌نمودن اموال برای برآورده‌ساختن تمایلات و ... از این مورد سرچشمه می‌گیرد.

بیشتر گناهان مردم از این نوع است، چون آنان از انجام گناهان سبعی و ملکی ناتوانند.

و از این طریق، مرتکب سایر گناهان می‌شوند؛ آنان ابتدا به سمت گناهان حیوانی کشانده می‌شوند و پس از آن، مرتکب گناهان سبعی شده، سپس جرائم شیطانی را انجام داده و در پایان، ادّعای ربوبیّت نموده و مرتکب شرک در یگانگی الله تعالی می‌شوند.[5]


 



[1]- لسان العرب، ج 1، ص 389.

[2]- معجم مفردات ألفاظ القرآن، ص 184.

[3]- الجواب الکافی، ابن قیّم، ص 303.

[4]- همان.

[5]- نک: إحیاء علوم الدّین، ج 4، ص 16؛ مختصر منهاج القاصدین، ابن قدامه، صص 276- 280؛ الجواب الکافی، صص 304- 305.

مبحث چهارم: نشانه‎هایی که بیانگر وقوع قیامت است

مبحث چهارم:
نشانه
هایی که بیانگر وقوع قیامت است

گفتار اول: دود

ظهور دود در پایان دنیا، از علائم بزگ قیامت بوده و قرآن و سنّت بیانگر این مطلبند.[1]

1- ادلّۀ قرآنی ظهور دود

الله ﻷ می‌فرماید:

﴿فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ١٠ یَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِیمٞ [الدّخان:10-11]

«پس [ای پیامبر!] منتظر روزی باش که آسمان دودی آشکار [پدید] آورد که [تمام] مردم را فرا می‌گیرد؛ این عذابی دردناک است.»

عالمان در توضیح این دود به دو گروه تقسیم می‌شوند:

أ- مراد از آن، همان سختی و گرسنگی و مصیبتی بود که به قریش رسید وقتی درخواست پیامبر ج را نپذیرفتند و ایشان علیه آنان دعا کردند و در نتیجه، دودی را در آسمان مشاهده نمودند.

ابن مسعود س بر این باور بوده و گروهی از سلف نیز از وی پیروی کرده‌اند.[2]

ب- برخی معتقدند این دود از نشانه‌های مورد انتظاری است که هنوز واقع نشده و نزدیک قیامت، به وقوع می‌پیوندد. ابن عبّاس و تعدادی از صحابه ش و تابعین بر این باور بودند.[3]

2- ادلّۀ حدیثی ظهور این دود

علاوه بر احادیثی که قبلاً بیان گردید، در صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: الدَّجَّالَ، وَالدُّخَانَ»[4]؛ «پیش از فرارسیدن شش نشانه؛ از جمله ظهور دجّال و دود [و ...]، برای انجام اعمال بشتابید [که پس از آنها، عملی پذیرفته نمی‌شود].»

در روایتی که حذیفه س دربارۀ نشانه‌های بزرگ قیامت آورده نیز «دود» بیان شده است.[5]

گفتار دوم: طلوع خورشید از سمت مغرب

طلوع خورشید از طرف مغرب، یکی از نشانه‌های کبرای قیامت به شمار می‌رود و این مطلب از طریق قرآن و سنّت ثابت شده است.

1- دلایل طلوع خورشید از سمت مغرب

الله ـ می‌فرماید:

﴿یَوۡمَ یَأۡتِی بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ [الأنعام: 158]

«روزی ‌که بعضی از آیات پروردگارت بیاید [و بر آنان ظاهر شود]، ایمان‌آوردن فردی که قبلاً ایمان نیاورده یا در ایمانش [عمل] خیری کسب نکرده است، سودی به حالش نخواهد داشت.»

بر اساس چندین حدیث صحیح، مراد از ﴿بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ طلوع خورشید از جانب مغرب بوده و بیشتر مفسّران بر این باورند.[6]

در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، فَإِذَا طَلَعَتْ فَرَآهَا النَّاسُ آمَنُوا أَجْمَعُونَ، فَذَلِکَ حِینَ: ﴿لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ [الأنعام: 158]»[7]؛ «قیامت برپا نخواهد شد تا زمانی که خورشید از سمت مغرب طلوع کند. و زمانی که خورشید [از این طرف] بیرون آید و مردم آن را ببینند، همگی ایمان می‌آورند، امّا آن زمان ایمان فردی که از قبل ایمان نیاورده یا در ایمانش، خیری به دست نیاورده است، برایش سودی ندارد.»

امام مسلم / از ابوهریره س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا»[8]؛ «پیش از فرارسیدن شش نشانه؛ از جمله طلوع خورشید از سمت مغرب [و ...]، برای انجام اعمال شتاب کنید [که پس از آنها، عملی پذیرفته نمی‌شود].»

2- دلیل اینکه ایمان پس از طلوع خورشید از طرف مغرب، سودی ندارد

قرطبی / می‌گوید: «عالمان گفته‌اند: دلیل اینکه پس از طلوع خورشید از سمت مغرب، ایمان فایده‌ای ندارد، این است که در آن زمان چنان ترس و وحشتی بر دل‌ها می‌افتد که تمامی تمایلات نفسانی را از بین می‌برد و همۀ نیروهای جسمی را سست و ضعیف می‌گرداند و در نتیجه، تمامی مردم به سبب باور و یقین به نزدیک‌شدن قیامت همچون کسی هستند که در حالت مرگ قرار دارد و همۀ گرایش‌ها و تمایلات به انجام گناهان از آنان دور و جدا می‌شود. بنابراین کسی که در چنین حالتی توبه نماید، توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود، چنانچه توبۀ فردی که در حالت مرگ قرار دارد، قبول نمی‌گردد.»[9]

گفتار سوم: دابّه

بر اساس قرآن و سنّت، ظهور دابّة الأرض در آخرالزّمان یکی از علائم بزرگ قیامت به شمار می‌رود.

1- ادلّۀ قرآنی

الله أ می‌فرماید:

﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُکَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا لَا یُوقِنُونَ [النّمل: 82]

«و هنگامی ‌که فرمان [عذاب] بر آنان واقع شود [و حادثۀ قیامت نزدیک گردد] جنبنده‌ای را از زمین برایشان بیرون می‌آوریم [و] با آنان سخن گوید که مردم به آیات ما یقین نمی‌آورند.»

آیۀ فوق به روشنی بیانگر خروج دابّه؛ آن هم در زمان فساد مردم و ترک اوامر الهی و تبدیل و تغییر دین حق است که در این هنگام، الله تعالی جنبنده‌ای را از زمین بیرون می‌آورد تا در این زمینه با مردم سخن گوید.

قرطبی / چنین می‌آورد: «علما دربارۀ ﴿وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِمۡ می‌گویند: یعنی وعید و تهدید الهی علیه آنان ثابت و واجب گردید به سبب مداومت‌شان در نافرمانی و گناه و تجاوز و دوری از آیات الهی و تفکّرنکردن در این زمینه و عمل‌نکردن به آنها، به حدّی که دیگر موعظه و نصیحت فایده‌ای ندارد و آنان را از گمراهی و گناه باز نمی‌دارد.

الله ﻷ می‌فرماید که وقتی مردم این‌گونه شوند، ﴿أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ؛ یعنی جنبنده‌ای که می‌داند و سخن می‌گوید را برایشان از زمین بیرون می‌آوریم.

علّتش -والله أعلم- این است که بدانند این مخلوق نشانهای ضروری و قطعی از جانب الله تعالی است، زیرا حیوانات و جنبندگان معمولا سخن نمی‌گویند و عقلی ندارند.»[10]

2- ادلّۀ حدیثی

احادیث فراوانی در این باره وجود دارد. علاوه بر روایاتی که قبلاً بیان شد، در صحیح مسلم، از ابوهریره س نقل شده که رسول الله ج فرمودند: «ثَلَاثٌ إِذَا خَرَجْنَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ، أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانها خَیْرًا: طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَالدَّجَّالُ، وَدَابَّةُ الْأَرْضِ»[11]؛ «سه [نشانه] هستند که وقتی آشکار شوند، دیگر ایمان فردی که از قبل مؤمن نشده یا خیری در ایمانش به دست نیاورده، برایش فایده‌‌ای ندارد؛ [آن سه نشانه عبارتند از:] طلوع خورشید از سمت مغرب، ظهور دجّال و دابّة الأرض.»

در مسند امام احمد، از ابوامامه س روایتی به صورت مرفوع نقل شده که پیامبر ج فرمودند: «تَخْرُجُ الدَّابَّةُ فَتَسِمُ النَّاسَ عَلَى خَرَاطِیمِهِمْ، ثُمَّ یَغْمُرُونَ فِیکُمْ حَتَّى یَشْتَرِیَ الرَّجُلُ الْبَعِیرَ فَیَقُولُ: مِمَّنْ اشْتَرَیْتَهُ؟ فَیَقُولُ: اشْتَرَیْتُهُ مِنْ أَحَدِ الْمُخَطَّمِینَ»[12]؛ «دابّة الأرض بیرون آمده و بر بینی مردم نشانه می‌گذارد و تعدادشان آن قدر زیاد می‌شود تا جایی که یک مرد شتری می‌خرد و از وی سؤال می‌گردد که از چه کسی این شتر را خریده‌ای؟ او می‌گوید: از یکی از نشانه‌دارها [کسانی که دابّة الأرض بر روی بینی‌شان علامت گذاشته است].»

3- محلّ خروج دابّه

بنا بر قولی، در مکّه و از بزرگ‌ترین مساجد بیرون می‌آید و بنا بر قولی، سه خروج دارد: یکبار در یکی از صحراها، مرتبۀ دوم در یکی از روستاها و بار سوم در مسجدالحرام آشکار می‌گردد.

اقوال دیگری نیز وجود دارد که اغلب آنها نشان می‌دهند این موجود از حرم مکّی بیرون می‌آید.[13]

4- کار و وظیفۀ دابّه

این مخلوق بزرگ پس از آشکارشدن، مؤمن و کافر را مشخّص و نشانه‌دار می‌کند.

چهرۀ انسان مؤمن را آن قدر صیقل و روشن می‌سازد که می‌درخشد و این علامت ایمان اوست.

و بر بینی کافر داغ و نشانه می‌گذارد تا نشانۀ کفرش باشد.[14]

گفتار چهارم: آتشی که مردم را جمع می‌کند

یکی دیگر از علائم کبرای قیامت، بروز آتشی بزرگ است که آخرین نشانۀ نزدیک‌بودن قیامت و نخستین علامت وقوع آن به شمار می‌رود.

1- محلّ خروج آتش

بر اساس روایات، این آتش از یمن؛ یعنی از گودال [شهر] عدن و بنا بر روایات دیگری، از دریای حضرموت بیرون می‌آید.

در آن روایت منقول از حذیفه بن أسید س که در صحیح مسلم نقل شده، چنین آمده است: «وَآخِرُ ذَلِکَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْیَمَنِ، تَطْرُدُ النَّاسَ إِلَى مَحْشَرِهِمْ»؛ «و آخرین نشانه، آتشی است که از سمت یمن خارج می‌شود و مردم را به محلّ حشر و رستاخیزشان می‌راند.»

در روایت دیگری نیز امام مسلم / از حذیفه س نقل نموده که: «وَنَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قُعْرَةِ عَدَنٍ تَرْحَلُ النَّاسَ»[15]؛ «و آتشی که از گودال عدن خارج می‌شود و مردم را کوچ می‌دهد.»

2- چگونگی جمعکردن مردم

این آتش در زمان خروج از سمت یمن، در زمین منتشر می‌گردد و مردم را به محلّ رستاخیز سوق می‌دهد و افرادی که حشر می‌گردند، به سه گروه تقسیم می‌شوند:

أ- گروهی مشتاق، خورنده، پوشنده و سواره هستند؛

ب- گروهی از آنان، گاهی پیاده و گاهی سواره بوده و به نوبت بر یک شتر سوار می‌شوند؛

ت- گروهی دیگر که آتش آنان را گِرد می‌آورد و این افراد را از پشت سر احاطه دارد و از هر طرف، به محلّ رستاخیز می‌راند و هرکس که سرپیچی کند، آتش آن را فرا گرفته و نابود می‌سازد.

احادیث صحیحی در این زمینه وجود دارد.[16]

3- سرزمین محشر

در آخرالزّمان، مردم به سوی سرزمین شام رانده می‌شوند و براساس احادیث صحیح، این مکان، محلّ رستاخیز است.[17]

4- این حشر در دنیا صورت میگیرد

مراد از آن، حشر مردم پس از برانگیخته‌شدن از قبرها نیست.[18]




[1]- نک: أشراط السّاعة، صص 383- 389.

[2]- نک: تفسیر طبری، ج 52، صص 111- 113؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 131؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، صص 140- 143.

[3]- نک: تفسیر طبری، ج 52، ص 113؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، صص 140- 143.

[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2947.

[5]- قبلا بیان گردید.

[6]- نک: تفسیر طبری، صص 96- 102؛ التّذکرة، قرطبی، صص 792- 793؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، صص 184- 186.

[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4635، 4636، 6506 و 7121؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 157.

[8]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2947.

[9]- التّذکرة، قرطبی، ص 794.

[10]- همان، ص 785.

[11]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 158.

[12]- مسند امام احمد با حاشیۀ منتخب الکنز، ج 5، ص 26؛ هیثمی در المجمع، ج 8، ص 6 می‌آورد: «رجال این روایت همچون رجال روایت صحیح هستند غیر از عمر بن عبدالرّحمان بن عطیّه که ثقه و مورد اعتماد است.»؛ آلبانی در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 322 می‌گوید که حدیث مذکور صحیح است.

[13]- نک: أشراط السّاعة، صص 413- 415.

[14]- همان، صص 415- 416.

[15]- قبلا بیان گردید.

[16]- نک: النّهایة؛ الفتن والملاحم، ج 1، صص 230- 231؛ أشراط السّاعة، ص 420.

[17]- نک: أشراط السّاعة، ص 422.

[18]- همان، صص 426- 430.

مبحث سوم: نشانه‎های بزرگ و دالّ بر قیامت

مبحث سوم:
نشانه
های بزرگ و دالّ بر قیامت

گفتار اول: ظهور مسیح دجّال

1- تعریف مسیح دجّال

یعنی همان عامل گمراهی که در آخرالزّمان آشکار می‌شود و بهوسیلۀ نشانه‌ها و کارهای خارق العاده‌ای که به وی داده شده است؛ مانند فرستادن باران، زنده‌کردن زمین بهوسیلۀ گیاه و امثال آن، مردم را به فتنه می‌اندازد.

2- ویژگی و صفات دجّال

او مردی از آدمیان بوده و دارای صفات بسیاری است که در احادیث بیان شده تا مردم وی را بشناسند و از شرّش برحذر باشند و برای اینکه وقتی ظهور کند، مؤمنان او را بشناسند و دچار فتنه نگردند، بلکه از این موضوع آگاه باشند.

این ویژگی‌ها او را از دیگران جدا و مشخّص می‌سازد و فقط انسان جاهلی که بدبختی بر وی چیره شده است، فریب دجّال را می‌خورد.

برخی از صفات دجّال عبارتند از: مردی جوان، سرخ‌رنگ، کوتاه‌قد، هنگام راه‌رفتن، نوک پنجه‌های دو پایش را به هم نزدیک و دو پاشنه را از هم دور می‌کند، با موهایی پیچ‌دار، پیشانی بی‌مو و گردنی پهن، چشم راستش صاف بوده و نه بالاآمده و نه پایین‌رفته است؛ گویی که دانۀ انگور برجسته و پُرآبی است. بر روی چشم چپش، ناخنکی درشت قرار دارد و در میان دو چشمش «ک ف ر» به صورت جداجدا یا «کافر» به شکل متّصل نوشته شده و هر مسلمان باسواد و بی‌سوادی می‌تواند آن را بخواند.

از دیگر ویژگی‌های دجّال این است که عقیم و نازاست و فرزندی ندارد.

برخی از صفات دجّال که به صراحت در احادیث آمده است، بیان گردید.[1]

3- محلّ خروج دجّال

این مخلوق از سمت مشرق؛ یعنی از خراسان و از بین یهودیان اصفهان آشکار می‌شود.

4- سرعت انتقال دجّال در زمین

دجّال پس از ظهور، در زمین سیر می‌کند و داخل هر شهری می‌شود مگر مکّه و مدینه که نمی‌تواند واردشان گردد، چون فرشتگان از این دو شهر حفاظت می‌کنند.

5- ادّعاهای دجّال

او ابتدا ادّعای پیامبری و سپس ادّعای ربوبیّت و الوهیّت می‌کند.

6- اهداف دجّال

این مخلوق قصد دارد که مردم دچار فتنه شوند و از دینشان برگردند و نیز آنان را فرا می‌خواند تا او را تصدیق کرده و باور کنند که وی پروردگار و معبودشان است؛ آن هم بهوسیلۀ نشانه‌ها و امور خارق العاده‌ای که به او داده شده است.

7- بزرگی فتنۀ دجّال

فتنۀ وی بزرگ‌ترین یا یکی از بزر‌گ‌ترین فتنه‌ها از زمان آفرینش آدم ÷ تا وقوع قیامت به شمار می‌رود و دلیلش این است که الله ﻷ به همراه دجّال، کارهای خارق‌العاده‌ای را به وجود می‌آورد که عقل‌ها را شگفت‌زده و افکار را متحیّر می‌سازد.

روایت شده که دجّال با خود، بهشت و آتشی دارد و بهشت او، آتشش و آتش وی، بهشتش بوده و نیز رودهایی از آب و کوه‌هایی از نان دارد. به آسمان فرمان می‌دهد که ببار و باران می‌بارد و به زمین دستور می‌دهد که بروی و گیاه می‌رویاند.

همچنین نقل شده که گنج‌های زمین از وی فرمان می‌برند و او زمین را با سرعتی فراوان همچون سرعت باران وقتی که باد بر آن بوزد، طی می‌کند. جمادات و حیوانات دستوراتش را اجرا می‌کنند، فرد جوانی را می‌کشد و سپس وی را زنده می‌سازد و سایر امور خارق العاده‌ای که در احادیث صحیح بیان شده است.

به همین سبب، تمامی پیامبران † اقوام خویش را از فتنۀ دجّال برحذر داشته‌اند و پیامبرمان ج بیش از همه، این موضوع را بیان کرده و بر آن تأکید نموده‌اند.

در صحیح مسلم، از عمران بن حصین س نقل شده که از پیامبر ج چنین شنیدم: «مَا بَیْنَ خَلْقِ آدَمَ إِلَى قِیَامِ السَّاعَةِ خَلْقٌ أَکْبَرُ مِنَ الدَّجَّالِ»[2]؛ «در میان آفرینش آدم ÷ تا وقوع قیامت، آفرینشی بزرگ‌تر از دجّال [از نظر فتنه‌انگیزی و خطر] نیست.»

در صحیح بخاری، از انس س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «مَا بُعِثَ نَبِیٌّ إِلَّا أَنْذَرَ أُمَّتَهُ الأَعْوَرَ الکَذَّابَ، أَلاَ إِنَّهُ أَعْوَرُ، وَإِنَّ رَبَّکُمْ لَیْسَ بِأَعْوَرَ، وَإِنَّ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَکْتُوبٌ کَافِرٌ»[3]؛ «هر پیامبری که مبعوث شده، قطعاً قومش را از [فتنۀ] آن یک چشم دروغگو برحذر داشته است. آگاه باشید که او [دجّال] یک چشم دارد و بدون تردید پروردگار شما یک چشم نیست و در میان دو چشم دجّال، کافر نوشته شده است.»

8- اقامت دجّال در زمین

او 40 روز بر روی زمین می‌ماند؛ یک روز به اندازۀ یک سال، یک روز همچون یک ماه، یک روز به مدّت یک هفته و سایر روزهایش به مانند روزهای ماست. بنابراین مجموع اقامت دجّال بر روی زمین با توجّه به روزهای مرسوم ما، تقریبا 14 ماه و 14 روز می‌شود.

نواس بن سمعان س در مورد دجّال می‌گوید که صحابه ش پرسیدند: ای رسول الله! دجّال چقدر در زمین می‌ماند؟ رسول الله ج فرمودند: «أَرْبَعُونَ یَوْمًا، یَوْمٌ کَسَنَةٍ، وَیَوْمٌ کَشَهْرٍ، وَیَوْمٌ کَجُمُعَةٍ، وَسَائِرُ أَیَّامِهِ کَأَیَّامِکُمْ»[4]؛ «40 روز؛ یک روز به مقدار یک سال، یک روز همچون یک ماه، یک روز به اندازۀ یک جمعه [هفته] و سایر ایّامش مانند روزهای [مرسوم] شماست.»

9- هلاکت دجّال

بر اساس احادیث صحیح، دجّال به دست عیسی ÷ به هلاکت می‌رسد.

بدین صورت که دجّال بر تمامی نقاط زمین؛ غیر از مکّه و مدینه مسلّط می‌گردد و پیروانش زیاد شده و فتنه‌اش فراگیر می‌شود و تنها گروه اندکی از مؤمنان نجات می‌یابند.

در آن زمان، سیّدنا عیسی ÷ بر منارۀ شرقی دمشق فرود آمده و بندگان مؤمن را در اطرافش جمع نموده و با آنان به سمت دجّال می‌رود. دجّال در هنگام نزول عیسی ÷ به سمت بیت المقدّس روانه می‌شود که سیّدنا عیسی در کنار دروازۀ «لُد» به او می‌رسد.

وقتی دجّال وی را می‌بیند، همچون نمک ذوب می‌شود و عیسی ÷ به او می‌گوید که قطعاً من به تو ضربه‌ای خواهم زد و نمی‌توانی از دستم فرار کنی. سپس سیّدنا عیسی او را گرفته و با نیزه‌اش می‌کشد و پیروانش شکست می‌خورند و مؤمنان آنان را دنبال کرده و می‌کشند تا جایی که درختان و سنگ‌ها می‌گویند: ای مسلمان! ای بندۀ الله! این یهودی در پشت من مخفی شده، پس او را بکش، مگر درخت غرقد [ عوسج] که از درختان یهودیان است [چنین سخنی نمی‌گوید].[5]

گفتار دوم: نزول عیسی ÷ در آخرالزّمان

قبلاً بیان شد که یکی از نشانه‌های بزرگ قیامت، نزول عیسی ÷ است. سخن در این باره، از چندین جنبه مورد بررسی قرار می‌گیرد:

1- صفات سیّدنا عیسی ÷

بر اساس روایات، او مردی میانه؛ نه کوتاه و نه بلندقد، سرخ‌رنگ، با موهایی پیچدار، سینه‌ای پهن، موهایی فروهشته؛ گویی که از حمّام بیرون شده است و موهایی شانه‌زده دارد که میان دو شانهاش را پُر می‌کند.[6]

2- تواتر اخبار دربارۀ نزول عیسی ÷

با توجّه به متون موجود در مورد سیّدنا عیسی باید گفت که قطعاً او خواهد آمد و در این باره، احادیث متواتر و فراوانی وجود دارد و در نتیجه، تکذیب نزول او به معنای تکذیب پیامبر ج است.

و بلکه تکذیب قرآن کریم بوده که بیانگر نزول عیسی ÷ است.[7]

قبلاً برخی از ادلّۀ نزول وی بیان گردید و آیات زیر نیز دلالت بر همین مسأله دارند:

﴿۞وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُکَ مِنۡهُ یَصِدُّونَ٥٧ وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَیۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ٥٨ إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٥٩ وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنکُم مَّلَٰٓئِکَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَخۡلُفُونَ٦٠ وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ [الزّخرف: 57- 61]

«و زمانی که [دربارۀ آفرینش] فرزند مریم مَثَلی زده شد، ناگهان قوم تو از آن [شادی‌کنان] داد و فریاد زده و گفتند: آیا معبودان ما بهترند یا او؟ آنان آن [مثل] را فقط برای جدال [و لجاجت] با تو زدند، بلکه این افراد گروهی ستیزه جویند. او [عیسی ÷] فقط بنده‌ای بود که ما بر او نعمت بخشیدیم و وی را [مایۀ] عبرت برای بنی‌اسرائیل گرداندیم. و اگر می‌خواستیم به جای شما فرشتگانی قرار می‌دادیم که در [روی] زمین جانشین [شما] باشند. و بی‌گمان او [عیسی] نشانهای برای قیامت است، پس هرگز در آن [قیامت] شک نکنید و از من پیروی نمایید، [که] این راه راست است.»

یعنی نزول عیسی ÷ پیش از روز رستاخیز، نشانهای بر نزدیکی قیامت است.

قرائت دیگر آیه: ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ نیز دلالت بر این موضوع دارد.

«یعنی علامت و نشانهای بر وقوع قیامت بوده و این قرائت از ابن عبّاس، مجاهد و دیگر ائمّۀ تفسیر روایت شده است.»[8]

امام احمد / با آوردن سندی منسوب به ابن عبّاس ب در تفسیر آیۀ ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ می‌گوید: «مراد از آن، خروج عیسی بن مریم إ پیش از روز قیامت است.»[9]

امام بخاری و امام مسلم رحمهما الله از ابوهریره س روایت کرده‌اند که رسول‌الله ج فرمودند: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَیُوشِکَنَّ أَنْ یَنْزِلَ فِیکُمْ ابْنُ مَرْیَمَ حَکَمًا عَدْلًا، فَیَکْسِرَ الصَّلِیبَ، وَیَقْتُلَ الخِنْزِیرَ، وَیَضَعَ الجِزْیَةَ، وَیَفِیضَ المَالُ حَتَّى لاَ یَقْبَلَهُ أَحَدٌ، حَتَّى تَکُونَ السَّجْدَةُ الوَاحِدَةُ خَیْرًا مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا»؛ «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، به زودی عیسی بن مریم در میان شما به عنوان حاکم و دادگر خواهد آمد. صلیب را می‌شکند، خوک را می‌کشد و جزیه را برمی‌دارد [فقط اسلام را می‌پذیرد و هرکس سر باز زند، کشته می‌شود]. اموال فراوان می‌شود، به گونه‌ای که هیچ‌کس آن را قبول نمی‌کند [هر کس با آنچه دارد، بی‌نیاز می‌گردد] و یک سجده بهتر از دنیا و آنچه در آن است، می‌شود.»

ابوهریره س در ادامه می‌گوید: [برای تأیید و تصدیق این سخن] اگر خواستید، آیۀ زیر را بخوانید:

﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا لَیُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکُونُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا [النّساء: 159]

«و [کسی] از اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مرگش به او [عیسی ÷] ایمان می‌آورد، و [عیسی] در روز قیامت بر آنان گواه خواهد بود.»[10]

بر اساس تفسیر و دیدگاه ابوهریره س در مورد آیۀ فوق، افرادی از اهل کتاب، پیش از وفات عیسی ÷؛ یعنی زمان نزول او در آخرالزّمان – چنانکه قبلاً بیان شد- به وی ایمان خواهند آورد.[11]

3- شیوۀ نزول عیسی ÷

پس از ظهور دجّال و فساد وی در زمین، الله متعال عیسی ÷ را به زمین می‌فرستد و نزول وی در منارة البیضاء [منارۀ سپید] قسمت شرقی دمشق سوریّه است درحالی که دو لباس رنگین با رنگ قرمز و زعفران به تن دارد، دستانش را بر روی بال‌های دو فرشته گذاشته و هرگاه سرش را پایین گیرد، از آن آب می‌چکد و وقتی آن را بالا برد، دانه‌های مروارید می‌ریزد. هر کافری که باد تنفّسش را حس کند، قطعاً می‌میرد و تنفّس او تا هر جایی که بتواند ببیند، می‌رسد.

سیّدنا عیسی به نزد گروه پیروزی که برای دفاع از حق مبارزه می‌کنند و به قصد جنگ با دجّال جمع‌ شده‌اند، نزول می‌کند. وی در زمان اقامۀ نماز صبح می‌آید و پشت سر امیر آن گروه نماز می‌خواند پس از اینکه به او گفته می‌شود: بیا برای ما نماز بخوان [پیشنماز ما شو]، امّا او می‌گوید: «نه، برخی از شما بر برخی دیگر امیر هستید و این لطف و کرامت الهی بر امّت اسلام است [شما شایسته‌تر به امامت هستید].»[12]

4- زندگی خوش و مورد پسند، گسترش امنیّت و آسایش و ظهور برکات در دوران عیسی ÷

زمان وی دوران امنیّت، سلامتی، آسایش و برکات است.

الله تعالی در آن زمان، باران فراوانی می‌فرستد، زمین ثمرات و برکات خویش را بیرون می‌آورد، اموال و ثروت فراوان می‌گردد و کینه و دشمنی و حسادت از بین می‌رود.

در حدیثی طولانی که نواس بن سمعان س روایت نموده، چنین آمده است: «ثُمَّ یُرْسِلُ اللهُ مَطَرًا لَا یَکُنُّ مِنْهُ بَیْتُ مَدَرٍ وَلَا وَبَرٍ، فَیَغْسِلُ الْأَرْضَ حَتَّى یَتْرُکَهَا کَالزَّلَفَةِ،[13] ثُمَّ یُقَالُ لِلْأَرْضِ: أَنْبِتِی ثَمَرَتَکِ، وَرُدِّی بَرَکَتَکِ، فَیَوْمَئِذٍ تَأْکُلُ الْعِصَابَةُ مِنَ الرُّمَّانَةِ، وَیَسْتَظِلُّونَ بِقِحْفِهَا، وَیُبَارَکُ فِی الرِّسْلِ، حَتَّى أَنَّ اللِّقْحَةَ مِنَ الْإِبِلِ لَتَکْفِی الْفِئَامَ مِنَ النَّاسِ، وَاللِّقْحَةَ مِنَ الْبَقَرِ لَتَکْفِی الْقَبِیلَةَ مِنَ النَّاسِ وَاللِّقْحَةَ مِنَ الْغَنَمِ لَتَکْفِی الْفَخِذَ مِنَ النَّاسِ»[14]؛ «سپس الله متعال بارانی را می‌فرستد که در برابرش هیچ خانۀ کلوخی و پشمی نمی‌ماند و زمین را شسته و لغزنده می‌سازد. سپس به زمین گفته می‌شود که میوه‌ات را برویان و برکتت را بیرون کن. در آن زمان گروهی از یک انار می‌خورند و در سایۀ پوستش قرار می‌گیرند. و در شیر برکت می‌دهد، به گونه‌ای که یک شتر شیرده برای گروهی از مردم کافی است و گاو شیرده برای یک قبیله بسنده است و یک گوسفند شیرده برای دسته‌ای از مردم کافی است.»

احادیث فراوانی در این زمینه بیان شده که در تحقیق پیش رو نمی‌گنجد.[15]

5- مدّت بقا و توقّف عیسی ÷ پس از نزول

در برخی روایات بیان شده که 7 سال و بنا بر روایات دیگری، 40 سال باقی می‌ماند. مسلم / از عبدالله بن عمرو ب روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «فَیَبْعَثُ اللهُ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ، ثُمَّ یَمْکُثُ النَّاسُ سَبْعَ سِنِینَ، لَیْسَ بَیْنَ اثْنَیْنِ عَدَاوَةٌ، ثُمَّ یُرْسِلُ اللهُ رِیحًا بَارِدَةً مِنْ قِبَلِ الشَّأْمِ، فَلَا یَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ خَیْرٍ أَوْ إِیمَانٍ إِلَّا قَبَضَتْهُ»[16]؛ «سپس الله تعالی عیسی بن مریم إ را می‌فرستد و پس از آن، مردم 7 سال زندگی می‌کنند درحالی که در میان هیچ دو نفری دشمنی نیست. سپس الله ـ باد سردی را از سمت شام می‌فرستد و هرکس که ذرّه‌ای خوبی یا ایمان در دلش باشد را می‌میراند.»

در روایت امام احمد و ابوداود رحمهما الله چنین آمده است: «سپس به مدّت 40 سال در زمین باقی می‌ماند و پس از آن، وفات نموده و مسلمانان بر وی نماز می‌خوانند.»[17]

از آنجا که هردو روایت مذکور صحیح است، به مشکل برمی‌خوریم مگر اینکه دربارۀ روایت 7 سال بگوییم که پس از نزول، 7 سال می‌ماند و پیش از بُرده‌شدن به آسمان، بنا بر قول مشهور، 33 سال داشته و در نتیجه، مجموع سال‌های عمر وی، 40 سال می‌شود، والله أعلم.[18]

گفتار سوم: خروج یأجوج و مأجوج

یکی از موارد ایمان به روز آخرت، ایمان به خروج یأجوج و مأجوج است که این مورد از نشانه‌ها و علائم بزرگ قیامت به شمار می‌رود.

سخن در این زمینه، از چندین جنبه مورد بررسی قرار می‌گیرد:

1- اصل یأجوج و مأجوج

این افراد از جنس بشر بوده و از اولاد آدم و حوّاء إ هستند.[19]

عبدالله بن عمرو ب از رسول الله ج چنین روایت می‌کند: «أَنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مِنْ وَلَدِ آدَمَ، وَأَنَّهُمْ لَوْ أُرْسِلُوا إلی النَّاسِ لأَفْسَدُوا عَلَیْهِمْ مَعَایِشَهُمْ، وَلَنْ یَمُوتَ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلا تَرَکَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ أَلْفًا فَصَاعِدًا»[20]؛ «بدون تردید یأجوج و مأجوج از نسل آدم هستند و اگر به سوی مردم فرستاده شوند، قطعاً زندگی‌شان را تباه می‌کنند و هرکس از آنان که می‌میرد، پس از خود هزاران فرزند یا بیشتر را بر جای می‌گذارد.»

2- صفات یأجوج و مأجوج

بر اساس احادیث، آنان شبیه هم‌نژادان خویش؛ یعنی ترک‌های عجم مغول هستند، دارای چشمانی کوچک، بینی‌هایی هموار و پهن، موهایی سفید و سرخ، صورت‌هایی پهن، گویی که سپرهایی چکّش‌خورده‌اند و به شکل و رنگ همان ترک‌های مغول هستند.[21]

با توجّه به روایات صحیح، آنان مردانی قوی بوده و کسی توان رویارویی با این افراد را ندارد. در روایت منقول از نواس بن سمعان س که در صحیح مسلم بیان شده، آمده است که الله متعال به عیسی ÷ وحی می‌کند که یأجوج و مأجوج ظهور خواهند کرد و کسی نمی‌تواند با آنان مبارزه کند و به وی دستور می‌دهد که مؤمنان را از جلوی راه یأجوج و مأجوج دور سازد و می‌فرماید: «حَرِّزْ عِبَادِی إِلَى الطُّورِ»[22]؛ «بندگانم را در کوه طور پناه بده.»

3- فساد یأجوج و مأجوج

آنان پس از خروج، به آزار و اذیّت‌ها، فتنه‌هایی بزرگ و بدی‌هایی پراکنده و فراوانی دست می‌زنند.

این افراد بسیار زیادند، به گونه‌ای که وقتی ابتدای لشکرشان به دریاچۀ طبرستان رسیده و تمامی آبش را می‌خورند، افراد آخر و انتهای لشکر می‌گویند که قبلا در این دریاچه، آبی بود.[23]

ابن العربی / می‌گوید: «خروج یأجوج و مأجوج پس از نزول عیسی ÷ صورت می‌گیرد و آنان گروهی ضرررسان و مفسد و کافرند.»[24]

در پاراگراف‌های آینده، بخشی از فسادشان بیان خواهد شد.

4- هلاکت و نابودی یأجوج و مأجوج

آنان پس از کشته‌شدن دجّال به دست عیسی ÷ و بر اثر دعای سیّدنا عیسی هلاک و نابود می‌گردند، چنانکه در آن حدیث طولانی منقول از نواس بن سمعان س آمده است:

«إِذْ أَوْحَى اللهُ إِلَى عِیسَى: إِنِّی قَدْ أَخْرَجْتُ عِبَادًا لِی، لَا یَدَانِ لِأَحَدٍ بِقِتَالِهِمْ، فَحَرِّزْ عِبَادِی إِلَى الطُّورِ وَیَبْعَثُ اللهُ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ، وَهُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ، فَیَمُرُّ أَوَائِلُهُمْ عَلَى بُحَیْرَةِ طَبَرِیَّةَ فَیَشْرَبُونَ مَا فِیهَا، وَیَمُرُّ آخِرُهُمْ فَیَقُولُونَ: لَقَدْ کَانَ بِهَذِهِ مَرَّةً مَاءٌ، وَیُحْصَرُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ، حَتَّى یَکُونَ رَأْسُ الثَّوْرِ لِأَحَدِهِمْ خَیْرًا مِنْ مِائَةِ دِینَارٍ لِأَحَدِکُمُ الْیَوْمَ، فَیَرْغَبُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ، فَیُرْسِلُ اللهُ عَلَیْهِمُ النَّغَفَ[25] فِی رِقَابِهِمْ، فَیُصْبِحُونَ فَرْسَى[26] کَمَوْتِ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ، ثُمَّ یَهْبِطُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ إِلَى الْأَرْضِ، فَلَا یَجِدُونَ فِی الْأَرْضِ مَوْضِعَ شِبْرٍ إِلَّا مَلَأَهُ زَهَمُهُمْ[27] وَنَتْنُهُمْ، فَیَرْغَبُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ إِلَى اللهِ، فَیُرْسِلُ اللهُ طَیْرًا کَأَعْنَاقِ الْبُخْتِ[28] فَتَحْمِلُهُمْ فَتَطْرَحُهُمْ حَیْثُ شَاءَ اللهُ»[29]؛ «الله تعالی به عیسی ÷ وحی می‌کند که من بندگانی را بیرون آوردم که کسی توان مقابله با آنان را ندارد. تو بندگانم را به کوه طور جمع کن. سپس الله ﻷ یأجوج و مأجوج را برمی انگیزد که از هر گوشه [و کناری] می‌شتابند و اولین دستۀشان از کنار دریاچۀ طبرستان گذشته و همۀ آبش را می‌آشامند و آخرین گروهشان گذشته و می‌گویند که باری در این [دریاچه] آب بوده است. سپس پیامبر الهی؛ عیسی ÷ و یارانش محاصره می‌شوند تا جایی که برایشان سر گاوی بیشتر از صد دینار امروزی شما ارزش دارد. سیّدنا عیسی و یارانش روی به الله می‌آورند و الله متعال کرم‌هائی را در گردن‌هایشان پدید می‌آورد و همچون یک نفر همه به قتل می‌رسند. سپس پیامبر الهی؛ عیسی ÷ و یارانش فرود آمده و یک وجب جایی را نمی‌یابند که از بوی بدشان متعفّن نشده باشد، سپس او و یارانش متوجّه الله می‌شوند و الله متعال هم پرندگانی را مثل گردن‌های شترهای [گردن کلفت] بُختی می‌فرستد و آنان را برداشته و به جائی که الله أ بخواهد، می‌اندازند.»

در روایتی دیگر، پس از عبارت: «لَقَدْ کَانَ بِهَذِهِ مَرَّةً مَاءٌ» چنین می‌آورد: «ثُمَّ یَسِیرُونَ حَتَّى یَنْتَهُوا إِلَى جَبَلِ الْخَمَرِ،[30] وَهُوَ جَبَلُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ، فَیَقُولُونَ: لَقَدْ قَتَلْنَا مَنْ فِی الْأَرْضِ هَلُمَّ فَلْنَقْتُلْ مَنْ فِی السَّمَاءِ، فَیَرْمُونَ بِنُشَّابِهِمْ[31] إِلَى السَّمَاءِ، فَیَرُدُّ اللهُ عَلَیْهِمْ نُشَّابَهُمْ مَخْضُوبَةً دَمًا»[32]؛ «سپس می‌روند تا به کوه خمر [نوعی از درختان پرپیچ و پر شاخ و برگ]؛ یعنی همان کوه بیت المقدّس رسیده و می‌گویند: قطعاً با کسانی که در زمین بودند، جنگیدیم [و آنان را نابود ساختیم]، پس بیایید با افرادی که در آسمان هستند، بجنگیم. سپس تیرهایشان را به سمت آسمان پرتاب می‌کنند و الله تعالی تیرهایشان را درحالی که آغشته به خون است، برمی‌گرداند.»


 



[1]- به عنوان نمونه، نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1882 و 7132؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2940، 2942، 2941، 2945، 2944، 2947 و 2946؛ سنن ابی داود، ج 11، ص 443.

[2]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2946.

[3]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1317.

[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[5]- نک: صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[6]- نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3437 و 3438؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 168.

[7]- نک: القیامة الصّغری، صص 266- 268؛ أشراط السّاعة، وابل، صص 348- 355.

[8]- تفسیر قرطبی، ج 16، ص 105؛ تفسیر طبری، ج 25، صص 90- 91.

[9]- المسند، تحقیق: احمد شاکر، ج 4، ص 329. احمد شاکر می‌گوید: «اسناد این روایت صحیح است.»

[10]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3448؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937 و 115.

[11]- نک: أشراط السّاعة، وابل، ص 347.

[12]- نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3449؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 155.

[13]- الزّلقة نیز روایت شده که هر دو کلمه صحیح بوده و معنایش این است که زمین بر اثر طراوت و پاکی همچون آینه می‌گردد؛ نک: شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 18، ص 69.

[14]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[15]- نک: أشراط السّاعة، صص 361- 363.

[16]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2940.

[17]- مسند امام احمد به همراه منتخب الکنز در حاشیۀ آن، ج 2، ص 406، ابن حجر / این روایت را صحیح دانسته است؛ سنن ابی داود به همراه عون المعبود، ج 11، ص 456.

[18]- نک: النّهایة؛ الفتن والملاحم، ابن کثیر، ج 1، ص 146.

[19]- نک: التّذکرة، صص 782- 783.

[20]- منحة المعبود، ج 2، ص 219؛ حاکم نیز بخشی از آن را روایت کرده است، ج 4، ص 490، او می‌گوید: «حدیث مذکور بنا بر شرط شیخین صحیح است، امّا آنان این روایت را بیان نکرده‌اند.» ذهبی با وی موافق است.

[21]- نک: مسند امام احمد به همراه منتخب الکنز در حاشیۀ آن، ج 5، ص 271.

[22]- قبلا بیان گردید.

[23]- نک: الشبیخ عبدالرّحمان السّعدی وجهوده فی العقیدة، صص 253- 254.

[24]- عارضة الأحوذی، ابن العربی، ج 9، ص 34.

[25]- نغف: جمع نغفه؛ یعنی کِرمی که در بینی شتر و گوسفند می‌افتد.

[26]- فرسی به معنای هلکی و جمع فریس در معنای مفروس است؛ مانند قتیل و قتلی و صریع و صرعی. در اصل، از فرس الذّئبُ الشّاةَ گرفته شده و أفرسها یعنی قتلها؛ آن را کشت. گویی که این کِرم‌ها آنان را نابود و هلاک کرده است.

[27]- زهم به معنای بوی بد است.

[28]- بُخت یعنی شتری گردن‌کلفت و تنومند؛ نک: التّذکرة، صص 772- 773.

[29]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[30]- خَمَر: درخت درهم‌پیچیده‌ای که هرکس در میانش جای گیرد را می‌پوشاند؛ نک: شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 18، ص 71.

[31]- بر تیر و کمان اطلاق می‌گردد و مفرد آن، نشّابه است.

[32]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

مبحث دوم: ترتیب و پی‌درپی‌آمدن نشانه‎های بزرگ قیامت

مبحث دوم:
ترتیب و پی‌درپی‌آمدن نشانه
های بزرگ قیامت

1- ترتیب علائم بزرگ قیامت

احادیثی که بیانگر نشانه‌های بزرگ قیامت هستند، آنها را باهم و بدون ترتیب بیان کرده‌اند، زیرا ترتیبشان در گفتار، نشانۀ ترتیب آنها در وقوع نبوده و بهوسیلۀ حرف «و» عطف شده‌اند که مقتضی ترتیب نیست.

ترتیب آنها در برخی متون، برخلاف ترتیبشان در متون دیگر آمده است.[1]

اکنون خلاصه‌ای از احادیثی که نشانه‌های قیامت را به طور کلّی یا جزئی بیان کرده‌اند، نقل می‌گردد.

امام مسلم / در صحیح خود، از حذیفه بن أسید غفاری س چنین نقل می‌کند: پیامبر ج نزد ما آمدند درحالی که مشغول گفتگو بودیم. ایشان پرسیدند: «مَا تَذَاکَرُونَ؟»؛ «دربارۀ چه چیزی سخن می‌گویید؟» گفتیم: از قیامت سخن می‌گوییم. رسول الله ج فرمودند: «إنها لَنْ تَقُومَ حَتَّى تَرَوْنَ قَبْلَهَا عَشْرَ آیَاتٍ»؛ «قطعاً قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه پیش از آن، ده نشانه ببینید.»

پیامبر ج از دود، دجّال، دابّه، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی ÷، خروج یأجوج و مأجوج و سه بار فرورفتن [مردم] در زمین؛ یک مرتبه در شرق، باری در غرب و یک بار در جزیرة العرب نام بردند و آخرین نشانه، آتشی است که از سمت یمن خارج می‌شود و مردم را به سمت رستاخیز می‌راند.[2]

مسلم / حدیث فوق را از ابوسریحه حذیفه بن أسید س با الفاظی دیگر روایت نموده است؛ او می‌گوید: پیامبر ج در اتاقی بودند و ما پایین‌تر از ایشان بودیم که متوجّه ما شده و فرمودند: «مَا تَذْکُرُونَ؟»؛ «از چه سخن می‌گویید؟» گفتیم: دربارۀ قیامت. رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ السَّاعَةَ لَا تَکُونُ حَتَّى تَکُونَ عَشْرُ آیَاتٍ: خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ، وَخَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ، وَخَسْفٌ فِی جَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَالدُّخَانُ وَالدَّجَّالُ، وَدَابَّةُ الْأَرْضِ، وَیَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ، وَطُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَنَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قُعْرَةِ عَدَنٍ تَرْحَلُ النَّاسَ»؛ «قطعاً قیامت نخواهد آمد تا اینکه 10 نشانه به وقوع پیوندد: فرورفتن [مردم] به زمین در سمت شرق، فرورفتن به زمین در طرف غرب و فرو رفتن به زمین در جزیرة العرب، دود، دجّال، دابّة الأرض، خروج یأجوج و مأجوج، طلوع خورشید از سمت مغرب و آتشی که از گودال [شهر] عدن خارج می‌شود و مردم را کوچ می‌دهد.»

در روایت دیگر، دهمین نشانه، نزول عیسی ÷ بیان شده است.

و بنا بر روایتی، دهمین نشانه بادی است که مردم را به دریا می‌اندازد.[3]

مسلم / از ابوهریره س نقل نموده که پیامبر ج فرمودند: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، أَوِ الدُّخَانَ، أَوِ الدَّجَّالَ، أَوِ الدَّابَّةَ، أَوْ خَاصَّةَ أَحَدِکُمْ أَوْ أَمْرَ الْعَامَّةِ»[4]؛ «پیش از فرارسیدن 6 نشانه، برای انجام اعمال [نیک] شتاب کنید: طلوع خورشید از سمت مغرب، دود، ظهور دجّال، دابّه و مرگ هریک از شما یا فرارسیدن قیامت.»

و با لفظی دیگر آمده است که: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: الدَّجَّالَ، وَالدُّخَانَ، وَدَابَّةَ الْأَرْضِ، وَطُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَأَمْرَ الْعَامَّةِ، وَخُوَیْصَّةَ أَحَدِکُمْ»[5]؛ «پیش از فرارسیدن 6 نشانه، برای انجام اعمال [نیک] بشتابید: ظهور دجّال، دود، دابّة الأرض، طلوع خورشید از مغرب، فرارسیدن قیامت و مرگ هریک از شما.»

عبدالله بن عمرو ب می‌گوید: حدیثی را از رسول الله ج حفظ نمودم که هرگز آن را فراموش نمی‌کنم؛ از ایشان چنین شنیدم: «إِنَّ أَوَّلَ الْآیَاتِ خُرُوجًا، طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَخُرُوجُ الدَّابَّةِ عَلَى النَّاسِ ضُحًى، وَأَیُّهُمَا مَا کَانَتْ قَبْلَ صَاحِبَتِهَا، فَالْأُخْرَى عَلَى إِثْرِهَا قَرِیبًا»[6]؛ «همانا نخستین نشانهای که آشکار می‌گردد، طلوع خورشید از سمت مغرب و خروج دابّه در وقت چاشت [هنگام برآمدن آفتاب] بر مردم است و هریک از این علائم که پیش از دیگری باشد [و ظاهر شود]، نشانۀ دیگر بلافاصله بعد از آن، به وقوع می‌پیوندد.»

با توجّه به احادیث مذکور، می‌توان ترتیب برخی از این نشانه‌ها را بهوسیلۀ وقوع آنها پس از یکدیگر دانست، زیرا ترتیب بعضی از نشانه‌های مذکور با دو لفظ و حرف مختلف بیان شده است؛ گاهی با «أو» و گاهی با «و» عطف شده که هیچ کدام بیانگر ترتیب نیستند.[7]

به همین سبب، عالمان در ترتیب نشانه‌های قیامت اختلاف دارند و حافظ ابن‌حجر / ظهور دجّال و طلوع خورشید از سمت مغرب را جلوتر از سایر علائم دانسته و می‌گوید: «با توجّه به مجموع اخبار به نظر می‌رسد که خروج دجّال نخستین نشانۀ بزرگی است که خبر از تغییر شرایط عمومی در بیشتر زمین می‌دهد و با وفات عیسی ÷ به پایان می‌رسد.

و طلوع خورشید از سمت مغرب، اولین نشانۀ بزرگی است که خبر از تغییر عالم بالا می‌دهد و با فرارسیدن قیامت تمام می‌شود.

شاید خروج دابّه در همان روزی باشد که خورشید از سمت مغرب طلوع می‌کند.»

وی در ادامه می‌گوید: «به این دلیل که هنگام طلوع خورشید از طرف مغرب، دروازۀ توبه بسته می‌شود و در نتیجه، دابّه بیرون می‌آید تا مؤمن و کافر را از هم جدا سازد و هدف از بسته‌شدن دروازۀ توبه تکمیل گردد.

و نخستین نشانهای که خبر از فرارسیدن قیامت می‌دهد، آتشی است که مردم را گِرد می‌آورد.»[8]

طیّبی / می‌گوید: «علائم مذکور نشانه‌هایی از قیامت است؛ یا دلالت بر نزدیک‌شدن آن و یا نشان از فرارسیدن قیامت دارند.

دجّال، نزول عیسی ÷، ظهور یأجوج و مأجوج و فرورفتن در زمین بیانگر نزدیکی آن هستند.

دخان یا دود، طلوع خورشید از سمت مغرب، خروج دابّه و آتشی که مردم را جمع می‌کند، دلالت بر فرارسیدن قیامت دارند.»[9]

تقسیم فوق بسیار زیبا و دقیق است و در مبحث پیش رو، نشانه‌های بزرگ قیامت را براساس همین ترتیبی که طیّبی آورده، بیان خواهیم کرد.

2- پی‌درپی‌بودن ظهور نشانه‌های کبرای قیامت

صرف‌نظر از ترتیب نشانه‌های بزرگ قیامت، وقتی یکی از آنها آشکار گردد، علائم دیگر نیز پس از آن به وقوع می‌پیوندند؛ مانند مهره‌های ستون فقرات که در پیِ یکدیگرند و فاصله‌ای در میانشان نیست.[10]

طبرانی در معجم الأوسط، از ابوهریره س روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «خُرُوجُ الآیَاتِ بَعْضُهَا عَلَى أَثَرِ بَعْضٍ، یَتَتَابَعْنَ کَمَا تَتَابَعُ الْخَرَزُ فِی النِّظَامِ»[11]؛ «ظهور آن نشانه‌ها پشت سر یکدیگر اتّفاق می‌افتد، همان‌گونه که مهره‌های ستون فقرات پشت سر هم قرار می‌‌گیرند.»

امام احمد / از عبدالله بن عمرو ب روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «الْآیَاتُ خَرَزَاتٌ مَنْظُومَاتٌ فِی سِلْکٍ، فَإِنْ یُقْطَعِ السِّلْکُ یَتْبَعْ بَعْضُهَا بَعْضًا»[12]؛ «آن نشانه‌ها [همچون] مهره‌هایی چیده‌شده [و پشت سر هم] در یک رشته هستند که اگر آن رشته پاره شود، یکی پس از دیگری به وقوع می‌پیوندد.»

به نظر می‌رسد – والله أعلم- که مراد از این علائم، نشانه‌های بزرگ قیامت است، زیرا ظاهر احادیث فوق دلالت می‌کند که هنگام ظهور این نشانه‌ها، فرارسیدن قیامت بسیار نزدیک است.[13]

ابن حجر / می‌گوید: «بدون تردید ثابت شده که آن نشانه‌های بزرگ همچون یک رشته‌اند که اگر پاره شود، به سرعت تمامی مهره‌هایش پراکنده و منتشر می‌شوند. و امام احمد / نیز بر این باور است.»[14]


 



[1]- نک: التّذکرة، ص 739؛ أشراط السّاعة، ص 239.

[2]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2901.

[3]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2901.

[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2947.

[5]- همان.

[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2941.

[7]- نک: أشراط السّاعة، ص 142.

[8]- فتح الباری، ج 11، ص 353.

[9]- همان، ص 352.

[10]- نک: القیامة الصّغری، صص 217- 218؛ أشراط السّاعة، ص 245.

[11]- هیثمی می‌گوید: «این حدیث را طبرانی در معجم الأوسط نقل کرده و رجالش رجال روایت صحیح به شمار می‌روند غیر از عبدالله بن احمد بن حنبل و داود زهرانی که هر دو ثقه و مورد اعتمادند.»؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 331؛ آلبانی در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 3222 آورده که این روایت صحیح است.

[12]- المسند، تحقیق: احمد شاکر، شمارۀ حدیث: 7040، احمد شاکر اسناد روایت مذکور را صحیح دانسته است.

[13]- نک: أشراط السّاعة، ص 247.

[14]- فتح الباری، ج 13، ص 77.

مبحث اول: مفهوم أشراط [نشانه‎های] قیامت

مبحث اول:
مفهوم أشراط [نشانه
های] قیامت

هر چند الله ـ زمان وقوع قیامت را از بندگانش پنهان نموده، ولی آنان را از نشانه‌ها و علائمی که دلالت بر نزدیکی‌اش دارند، آگاه ساخته است.

الله تعالی آن نشانه‌ها را أشراط قیامت نامیده و می‌فرماید:

﴿فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗۖ فَقَدۡ جَآءَ أَشۡرَاطُهَاۚ فَأَنَّىٰ لَهُمۡ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ ذِکۡرَىٰهُمۡ [محمّد: 18]

«پس آیا آنان [کافران] جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان فرا رسد؟ به راستی نشانه‌هایش آمده است، پس وقتی فرا رسد، پندگرفتن [و ایمان] شان چه سودی خواهد داشت؟!»

اکنون مطالبی در این زمینه بیان می‌گردد.

1- مفهوم أشراط

اصل این واژه «شَرَطَ» و أشراط جمع آن است.

ابن فارس می‌گوید: «شین، راء و طاء دلالت بر عَلَم، نشانه و مفاهیمی نزدیک به آن می‌کند.»[1]

ابن منظور چنین می‌آورد: «شَرَط به معنای نشانه بوده و جمع آن، أشراط می‌شود.»[2]

2- مفهوم واژۀ «ساعة»

أ- از نظر لغوی، اصل این کلمه، «سَوَع» بوده است.[3]

واژۀ «ساعة» از نظر لغوی و عرفی در چندین معنا کاربرد دارد که غالبا به مفهوم زمان یا بخشی از آن و یا حال حاضر است.

قرطبی می‌گوید: «در زبان عربی، کلمۀ "ساعة" به معنای بخش نامعیّنی از زمان و از نظر عرفی، به معنای یک بخش از 24 بخش [ساعت] شب و روز که اصل زمانها به شمار می‌روند، است.

قوم عرب می‌گوید: أفعل کذا السّاعة، وأنا السّاعة فی أمر کذا؛ یعنی زمانی که در آن قرار داری یا زمانی که تقریباً به آن نزدیک است.

در حقیقت، اگر «السّاعة» با الف و لام گفته شود، مراد زمانی است که در آن قرار داری و "الآن" نامیده می‌شود.»[4]

ب- مفهوم شرعی «ساعة»: یعنی همان زمانی که قیامت برپا می‌شود.[5]

3- وجه تسمیۀ «ساعة»

دلیل این نامگذاری نزدیک‌بودن قیامت بوده، زیرا هرچیز آمدنی نزدیک است، یا به سبب سرعت حساب در آن روز، یا چون به طور ناگهانی در یک زمانی فرا می‌رسد، یا اینکه در روز قیامت، ارواح سریع به جسم‌ها منتقل می‌شوند و یا بنا به دلایل دیگر، «ساعة» نامیده شده است.[6]

4- مفهوم أشراط السّاعة

یعنی همان نشانه‌ها و علائم پیش از قیامت که بیانگر نزدیکی و برپایی آن و اتمام دنیا هستند.[7]

5- اصطلاحات و انواع شرعی قیامت

از نظر شریعت، قیامت بر سه نوع است:

أ- قیامت صغری

همان مرگ انسان که هرکس بمیرد، قیامتش فرا رسیده و وارد جهان آخرت می‌شود.

ب- قیامت وسطی

وفات مردم یک قرن.

ج- قیامت کبری

برانگیخته‌شدن مردم از قبرها برای حساب و جزا.[8]

6- مراد از «ساعة» در قرآن کریم

هدف از آن، قیامت کبری است.[9]

7- انواع نشانه‌های قیامت

این علائم بر دو نوع هستند:

أ- نشانه‌های صغری

علائمی که سال‌هایی طولانی پیش از فرارسیدن قیامت آشکار می‌گردد و مرسوم و متداول است؛ مانند از بین‌رفتن عالمان، ظهور جهل، نوشیدن شراب، فخر به بنا و ساختمان و خانه و امثال آن.

برخی از این نشانه‌ها همزمان با علائم کبری هستند.

ب- نشانه‌های کبری

امور مهم و بزرگی که نزدیک قیامت به وقوع می‌پیوندند و مرسوم و رایج نیستند؛ همچون ظهور دجّال، نزول سیّدنا عیسی، خروج یأجوج و مأجوج و طلوع خورشید از سمت مغرب.[10]

8- فلسفۀ پیش‌انداختن نشانه‌های قیامت و آگاه‌نمودن مردم از آنها

قرطبی / می‌گوید: «دلیل جلوانداختن نشانه‌های قیامت و آگاه‌نمودن مردم از آنها این است که از خواب بیدار شوند و مواظب باشند و توبه و رجوع نمایند تا مبادا ناگهان فرا رسد و دیگر فرصت جبران نباشد. بنابراین شایسته است که مردم پس از ظهور نشانه‌های قیامت، به فکر خویش باشند و دنیا را رها کنند و برای زمان موعود آماده شوند، والله أعلم.»[11]


 



[1]- معجم مقاییس اللّغة، ابن فارس، ج 3، ص 260.

[2]- لسان العرب، ج 7، ص 328.

[3]- نک: معجم مقاییس اللّغة، ج 3، ص 116.

[4]- التّذکرة، ص 245.

[5]- نک: أشراط السّاعة، یوسف وابل، ص 73.

[6]- نک: التّذکرة، صص 245- 246.

[7]- نک: معجم مقاییس اللّغة، ج 3، ص 360؛ التّذکرة، ص 709؛ لسان العرب، ج 7، ص 328؛ فتح الباری، ج 13، ص 79.

[8]- نک: أشراط السّاعة، صص 74- 75.

[9]- همان، ص 75.

[10]- نک: التّذکرة، صص 709- 710؛ أشراط السّاعة، ص 77.

[11]- التّذکرة، ص 709.