اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

267- باب: حرام بودن ناسزاگویی به مردگان به‌ناحق و بدون مصلحت شرعی

267- باب: حرام بودن ناسزاگویی به مردگان به‌ناحق و بدون مصلحت شرعی

و مصلحت شرعی، این است که دیگران را از اقتدا کردن به او در بدعت یا فسقش برحذر دارند. آیه و احادیثی که در باب پیشین ذکر شد، در این باب نیز صادق است.

 

1572- وعن عائشة& قالتْ: قَالَ رسُولُ اللهr: «لا تَسُبُّوا الأَمْوَاتَ، فَإنَّهُمْ قَدْ أفْضَوْا إِلَى مَا قَدَّمُوا». [روایت بخاری]([1])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «به مردگان ناسزا نگویید؛ زیرا آن‌ها به نتیجه‌ی اعمال خویش رسیده‌اند».

شرح

مولف/ می‌گوید: «باب: حرام بودن ناسزاگویی به مردگان به‌ناحق و بدون مصلحت شرعی».

منظور از مردگان، مردگان مسلمان هستند؛ نه کسانی که کافر از دنیا رفته‌اند؛ زیرا کافر هیچ حرمتی ندارد؛ مگر این‌که ناسزاگویی به کافرِ مرده، باعث دل‌خوری و ناراحتی نزدیکان و بازماندگانش شود؛ از این‌رو اگر این نگرانی وجود نداشته باشد، کافر هیچ حرمت و احترامی ندارد و همین، معنای سخنِ مولف/ می‌باشد که گفته است: «به‌ناحق»؛ زیرا این حق برای مسلمانان وجود دارد که از مردگان کافری که با مسلمانان جنگیده‌اند یا به آنان آزار رسانده‌ و کوشیده‌اند که در مسایل دینی بر مسلمانان فشار بیاورند، بد بگویند. هم‌چنین ناسزاگویی به مردگان، بنا بر مصلحت شرعی، ایرادی ندارد؛ بدین‌سان که مُرده، آدمی بدعتی بوده و بدعتش در میان مردم رواج یافته است؛ از این‌رو مصلحت در این است که بدی‌های آن مرده را بیان کنیم تا مردم به او فریفته نشوند و از راه و روش وی دوری نمایند.

سپس مولف/ به حدیثی بدین مضمون استدلال کرده است که عایشه& می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «به مردگان ناسزا نگویید»؛ نهی در اصل، برای تحریم است؛ از این‌رو ناسزاگویی به مردگان مسلمان، حرام می‌باشد. سپس پیامبرr علتش را بیان نمود و فرمود: «زیرا آن‌ها به نتیجه‌ی اعمال خویش رسیده‌اند». بنابراین اگر به آنان ناسزا بگوییم، چه فایده دارد و چه چیزی را عوض می‌کند؟ آن‌ها که از سرای عمل به سرای مکافات منتقل شده و سزای اعمالشان را دیده‌اند؛ مرگِ هر کسی، قیامتِ اوست و هرکه می‌میرد، اعمالش قطع می‌شود؛ مگر در مواردی که سنت پیامبرr مستثنا کرده است؛ مانند این حدیث که پیامبرr فرموده است: «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلاثٍ: صَدَقةٍ جَاریَةٍ، أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ»؛([2]) یعنی: «هنگامی که انسان می‌میرد، عملش قطع می‌شود؛ مگر در سه مورد: صدقه‌ی جاری، یا علمی که دیگران از آن نفع می‌برند یا فرزند صالحی که برایش دعا می‌کند».

حدیث عایشه& بیان‌گر این است که انسان باید زبانش را از گفتن سخنان بی‌مورد و بی‌فایده حفظ کند؛ این، روش پرهیزگاران و بندکان نیک خداست که از کنار سخنان و کارهای بیهوده، با بزرگواری و متانت می‌گذرند و به هیچ عنوان شهادت دروغین نمی‌دهند و جز سخن درست و به‌جا بر زبان نمی‌آورند.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 1393.

([2]) ر.ک: حدیث شماره‌ی  1391. [مترجم]

266- باب: حرام بودن دشنام دادن به مسلمان، به‌ناحق

266- باب: حرام بودن دشنام دادن به مسلمان، به‌ناحق

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨        [الأحزاب : ٥٨] 

و آنان که مردان و زنان مؤمن را بی‌آن‌که مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیده‌اند.

 

1567- وعن ابن مسعودٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتالُهُ کُفْرٌ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «دشنام دادن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر».

شرح

مولف/ بابی درباره‌ی حرام بودن دشنام دادن به مسلمان گشوده است؛ دشنام دادن یا ناسزاگویی، بدین معناست که انسان در حضور برادر مسلمانش به او بد بگوید یا بر او خرده بگیرد و از او عیب‌جویی نماید؛ اما اگر در پشت سرش چنین کاری بکند، غیبت به‌شمار می‌آید. سپس مولف/ این آیه را آورده است که اللهY می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨        [الأحزاب : ٥٨]

و آنان که مردان و زنان مؤمن را بی‌آن‌که مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیده‌اند.

منظور از تهمت و گناه آشکار، این است که باید پاسخ‌گوی چنین عملی باشند و مجازاتش را خواهند دید؛ این، شامل هرگونه گفتار و رفتار آزار‌دهنده‌ای می‌شود؛ هرچه انسان گرامی‌تر باشد، اذیت و آزارش، گناهِ بزرگ‌تری‌ست؛ لذا آزاررسانی به خویشاوند و نزدیک، از اذیت کردن بیگانگان بدتر است؛ هم‌چنان‌که اذیت کردن همسایه از آزاررسانی به غیرهمسایه بدتر و شدیدتر می‌باشد. از این‌رو قُبح و گناه آزاررسانی به این بستگی دارد که طرف مقابل چگونه و در چه وضعیتی باشد؛ پس جای بسی شگفت است که برخی از مردم همسایگان خود را می‌آزارند و در زندگیِ آن‌ها سَرَک می‌کشند! در صورتی که این، گناه بسیار بزرگی‌ست. ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «به الله سوگند، ایمان ندارد؛ به الله سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند: چه کسی ای رسول‌خدا! فرمود: «کسی که همسایه‌اش از شرّ او درامان نیست».([2])

در این آیه آمده است: ﴿بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ؛ یعنی: «آنان‌که مردان و زنان مومن را بی‌آن‌که مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند...». از این آیه چنین برداشت می‌شود که آزار دادن زن یا مرد مومنی که مرتکب گناه شده است، ایرادی ندارد؛ به عبارت دیگر: اگر آزار رساندن شما به یک مسلمان، واکنشی به عملِ خودش باشد، اشکالی ندارد و شما می‌توانید در برابر اذیت و آزاری که به شما رسانده است، تلافی کنید؛ بلکه الله متعال درباره‌ی دو نفری که مرتکب زنا می‌شوند، فرموده است:

﴿وَٱلَّذَانِ یَأۡتِیَٰنِهَا مِنکُمۡ فَ‍َٔاذُوهُمَاۖ فَإِن تَابَا وَأَصۡلَحَا فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآ [النساء : ١٦] 

و آن زن و مردی را که از میان شما مرتکب زنا می­شوند، آزار دهید و چون توبه نمودند و رو به نیکی آوردند، دست از آزارشان بردارید.

این حُکم مربوط به زمانی‌ست که هنوز فرمان کشتن هم‌جنس‌بازان اعم از فاعل و مفعول نازل نشده بود؛ یعنی زمانی که لواط‌کار را نه شلاق می‌زدند و نه می‌کشتند؛ بلکه او را آزار می‌دادند تا توبه کند. سپس الله متعال به زبان پیامبرشr به کشتن لواط‌کار، اعم از فاعل و مفعول دستور داد و صحابه# نیز بر این اجماع کرده‌اند.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «دشنام دادن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر». این حدیث نشان می‌دهد که فسق، از کفر کم‌تر است؛ زیرا پیامبرr ناسزاگویی به مسلمان را فسق قلمداد کرد و جنگیدن با او را کفر دانست؛ لذا کسی که به برادر مسلمانش دشنام دهد، فاسق به‌شمار می‌آید؛ در نتیجه شهادتش پذیرفته نمی‌شود و حق سرپرستی‌ یا ولایتش بر دخترش نیز سلب می‌شود و نمی‌تواند در ازدواج دخترش نقشی داشته باشد یا در مقام امام و پیش‌نماز مسلمانان قرار گیرد یا مؤذن شود. این، باور بسیاری از علماست؛ البته پاره‌ای از این مسایل، محل اختلاف است. لذا هرکه به برادر مسلمانش دشنام دهد، فاسق است و هرکس به برادر مسلمان بجنگد، کافر می‌شود؛ البته در صورتی که جنگیدن به‌ناحق با برادر مسلمانش یا کشتن او را حلال بداند؛ و اگر کشتنش را روا نداند، از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌گردد؛ بدین دلیل که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡ                                                                [الحجرات: ٩،  ١٠] 

و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند، میانشان صلح برقرار کنید. و اگر یکی از این دو گروه، به گروه دیگر تجاوز نمود، با گروه تجاوزگر بجنگید تا به حکم الله بازگردد. و اگر (به حکم الله) بازگشت، در میانشان به عدالت و انصاف، صلح برقرار کنید و عدالت و دادگری پیشه نمایید. بی‌گمان الله، دادگران را دوست دارد. جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند؛ پس در میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.

بدین‌سان الله متعال دو گروه مسلمان را که با یک‌دیگر می‌جنگند، برادران گروه میانجی که در میانشان صلح و سازش برقرار می‌کنند، نامیده است و این، نشان می‌دهد که پیکار مسلمانان با یک‌دیگر، اگرچه خطر سقوط در کفر را دارد، اما از مرحله‌ی کفر، پایین‌تر است و آنان را از اسلام بیرون نمی‌کند.

***

 

1568- وعن أَبی ذرٍّt أنَّهُ سَمِعَ رسُولَ اللهِr یَقُولُ: «لا یَرْمِی رَجُلٌ رَجُلاً بِالفِسْقِ أَوِ الکُفْرِ، إِلاَّ ارْتَدَّتْ عَلَیْهِ، إنْ لَمْ یَکُنْ صَاحِبُهُ کذَلِکَ». [روایت بخاری]([3])

ترجمه: از ابوذرt روایت است که وی از رسول‌اللهr شنید که می‌فرمود: «هرکه، شخصی را به فسق یا کفر متهم کند و آن‌شخص این‌گونه نباشد، فسق و کفر به خودش برمی‌گردد».

1569- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رسولَ اللهِr قَالَ: «المُتَسَابَّانِ مَا قَالا فَعَلَى البَادِی منهُما حَتَّى یَعْتَدِی المَظْلُومُ». [روایت مسلم]([4])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «دو نفر که به‌ یک‌دیگر دشنام می‌دهند، گناهش بر آغازگر است تا آن‌که ستم‌دیده [یعنی نفر دوم] از حد بگذرد».

شرح

نووی/ در این باب حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوذرt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هرکه، شخصی را به فسق یا کفر متهم کند و آن‌شخص این‌گونه نباشد، فسق و کفر به خودش برمی‌گردد»؛ یعنی اگر به کسی بگویی: «تو، فاسقی» یا «تو کافری»، این اتهام به خودتان برمی‌گردد؛ مگر این‌که آن‌شخص واقعا فاسق یا کافر باشد. لذا متهم کردن کسی به فسق یا کفر، جزو گناهان بزرگ است؛ زیرا پیامبرr خبر داده است که این اتهام‌ها به خودِ متهم‌کننده برمی‌گردد؛ مگر این‌که متهَم، یعنی کسی که این اتهام‌ها به او وارد می‌شود، واقعا فاسق یا کافر باشد و برای برحذر داشتن از او، فسق و کفرش را برملا می‌کنند. البته از این حدیث چنین برمی‌آید که تفسیق یا تکفیر مسلمانان، بدون دلیل شرعی، روا نیست؛ اگرچه برخی از مردم در این‌باره سهل‌انگاری و گستاخی می‌کنند و به اندک چیزی دیگران را به فسق و کفر متهم کرده، می‌گویند: این کار، فسق است؛ این کار، کفر است!

 و اما حدیث دوم، حدیثی بدین مضمون است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «دو نفر که به‌ یک‌دیگر دشنام می‌دهند، گناهش بر آغازگر است تا آن‌که ستم‌دیده [یعنی نفر دوم] از حد بگذرد». لذا دو نفر که به یک‌دیگر بد و بیراه می‌گویند، گناهش بر کسی‌ست که ناسزاگویی را آغاز می‌کند؛ البته تا زمانی که نفر دوم از حد نگذرد و فقط جواب دشنام‌دهنده را بدهد؛ اما اگر از حد تجاوز کند، آن‌گاه گناهش با هر دوی آن‌هاست. از این حدیث چنین برداشت می‌کنیم که برای انسان جایز است که ناسزاگوییِ شخص دشنام‌دهنده را تلافی کند و دشنام‌هایش را به خودش برگردانَد؛ البته نباید از حد تجاوز نماید؛ از این‌رو باری پیامبرr فرمود: «لَعَنَ اللهُ مَنْ لَعَنَ وَالِدَیهِ»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که پدر و مادرش را لعنت کند»؛ صحابه# تعجب کردند و گفتند: مگر کسی پدر و مادرش را لعن و نفرین می‌کند یا به آن‌ها ناسزا می‌گوید؟! رسول‌اللهr فرمود: «نَعَمْ! یَسُبُّ أَبَا الرَّجُلِ فَیَسُبُّ أَبَاهُ، وَیَسُبُّ أُمَّهُ فَیَسُبُّ أُمَّهُ»؛([5]) یعنی: «آری؛ بدین‌سان که شخصی به پدر شخص دیگری دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل به پدر وی ناسزا می‌گوید یا شخصی، به مادر شخص دیگری دشنام می‌دهد و او هم به مادر وی ناسزا می‌گوید». لذا اگر کسی آغازگرِ شر باشد، شر و بدی‌اش به خودش باز می‌گردد و از آن، بی‌نصیب نیست؛ چنان‌که اگر فردی به شخصی دیگر بد و بیراه بگوید، تا زمانی که نفر دوم از حد نگذرد، گناه ناسزاگویی به شخص اول، یعنی به آغازکننده می‌رسد؛ هم‌چنین روشن می‌شود که نفر دوم، مورد ستم قرار گرفته و می‌تواند در حد و اندازه‌ی حقِ خویش، تلافی کند و گناهی بر او نیست.

***

1570- وعنه قال: أُتِیَ النَّبِیُّr بِرجلٍ قَدْ شرِب خَمْرًا قال: «اضْربُوهُ» قال أَبُوهُرَیْرةَ: فمِنَّا الضَّارِبُ بِیدهِ والضَّارِبُ بِنَعْله، والضَّارِبُ بِثوبِه؛ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَال بعْضُ الْقَوم: أَخْزاکَ اللَّه، قال: «لا تقُولُوا هَذا، لا تُعِینُوا علیه الشَّیْطانَ». [روایت بخاری]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبرr آوردند. پیامبرr فرمود: «او را بزنید». ابوهریرهt می‌گوید: برخی از ما با دست خود، بعضی هم با کفش خویش و عده‌ای نیز با پارچه یا لباس خود، او را زدند. هنگامی که آن مرد، رفت، یکی از حاضران گفت: خدا، تو را خوار و رسوا کند. پیامبرr فرمود: «چنین نگویید و بر ضد او به شیطان، کمک نکنید».

شرح

مؤلف رحمه الله از ابوهریرهt نقل کرده است: «مردی را که شراب خورده بود، نزدِ پیامبرr آوردند».

در این روایت، واژه‌ی «خمر» آمده است؛ خمر، شامل هر نوشیدنی مست‌کننده‌ای می‌شود. فرقی نمی‌کند که از آبِ انگور باشد یا از خرما یا از جو و گندم یا هر نوشیدنی مست‌کننده‌ی دیگری. اصل بر این است که همه‌ی نوشیدنی‌های مست‌کننده، حرام است؛ چه کم باشد و چه زیاد، چه اعتیادآور باشد و چه نباشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ ، وَکُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ»؛([7]) یعنی: «هر مست‌کننده‌ای، خمر و حرام است».

مستی، خارج شدن از حالت عادی‌ست که با لذت و طرب یا شادی همراه است؛ از این‌رو "بنگ" اگرچه مخدر است، اما مست‌کننده نیست؛ یعنی جزو مواد مست‌کننده به‌شمار نمی‌آید؛ آدم مست، از حالت عادی به‌دَر می‌شود و گاه احساس می‌کند که فرمانروا یا مسؤولی بلند پایه است! باری پیامبرr عمویش حمزه بن عبدالمطلبt را دید که شراب خورده بود و با حمزهt سخن ‌گفت؛ اما حمزه که شراب خورده و از حالت عادی به‌دَر شده بود، گفت: مگر شما غلامان پدرم نیستید؟ و چون مست بود، نمی‌دانست که چه می‌گوید؛ البته این، پیش از حرام شدن شراب بود؛ لذا گناهی بر او نیست. گفتنی‌ست که حُکم شراب، چهار مرحله داشته است:

مرحله‌ی نخست: ابتدا شراب، مباح بود. چنان‌که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِیلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَکَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًا [النحل: ٦٧]    

و از محصولات درختان خرما و انگور، گاهی شراب مست‌کننده می‌گیرید و گاهی رزق پاک و نیکو به‌دست می‌آورید.

مرحله‌ی دوم: این بود که الله متعال، آن‌را در آستانه‌ی تحریم قرار داد؛ اما حرامش نفرمود. چنان‌که می‌فرماید:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا       [البقرة: ٢١٩]   

از تو درباره­­ی شراب و قمار می­پرسند. بگو: در هر دو گناه بزرگی‌ست و منافعی هم برای مردم دارد؛ اما گناهشان از سودشان بیش‌تر است.

الله متعال در این مرحله، از باده‌نوشی و شراب‌خواری، منع نفرمود.

مرحله‌ی سوم: الله متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ     [النساء : ٤٣] 

ای مومنان! در حالِ مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می‌گویید.

الله متعال در این آیه از نزدیک شدن به نماز در حالت مستی نهی فرمود؛ لذا باده‌نوشی جز در هنگام نماز هم‌چنان مباح بود.

مرحله‌ی چهارم: الله متعال در سوره‌ی «مائده»، شراب را به‌کلی حرام فرمود و این، حُکم نهایی درباره‌ی شراب که نازل شد. الله متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠        [المائ‍دة: ٩٠]                                                                                        

ای مؤمنان! شراب، و قمار، و بت­ها (و همه­ی معبودان باطل) و تیرهای قرعه، پلید و از کارهای شیطان است؛ پس، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.

لذا مردم از باده‌نوشی منع شدند؛ اما از آن‌جا که نفس انسان به شراب و شراب‌خواری علاقه دارد، مجازاتی بازدارنده برای جلوگیری از شراب‌خواری قرار داده شد.

ابوهریرهt می‌گوید: مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبرr آوردند. پیامبرr فرمود: «او را بزنید». پیامبرr تعداد ضربه‌ها را معین نکرد؛ لذا مجازات شراب‌خوار، جزو حدود نیست؛ حدود به آن‌دسته از مجازات‌های شرعی گفته می‌شود که حد و اندازه‌اش، مشخص می‌باشد؛ پس مجازات شراب‌خواری جزو تعزیرات است. از این‌رو هنگامی که آن مرد شراب‌خوار را نزد پیامبرr آوردند، فرمود: «او را بزنید»؛ ولی تعداد ضربه‌ها را معین نکرد. ابوهریرهt می‌گوید: برخی از ما با دست خود، بعضی هم با کفش خویش و عده‌ای نیز با پارچه یا لباس خود، او را زدند. هنگامی که آن مرد رفت، یکی از حاضران گفت: خدا، تو را خوار و رسوا کند. پیامبرr فرمود: «چنین نگویید و بر ضد او به شیطان، کمک نکنید». بدین‌سان اگرچه آن مرد شراب خورده بود، اما پیامبرr از ناسزاگویی به او منع فرمود؛ پس درباره‌ی شراب‌خوار چه موضعی باید داشته باشیم؟ آری؛ باید برایش درخواست هدایت و آمرزش نماییم. مثلاً بگوییم: پروردگارا! او را هدایت بفرما؛ پروردگارا! او را از این گناه، دور بگردان.

این حدیث نشان می‌دهد که شراب، حرام است و شراب‌خواری، مجازات دارد؛ در دوران عمرt مردمان زیادی، اسلام را پذیرفتند؛ برخی از آن‌ها، مانند گذشتگان به اسلام و احکام آن، پای‌بند نبودند. لذا شراب‌خواری، زیاد شد. عمرt در این‌باره با اصحابy مشورت کرد و از آن‌ها درباره‌ی حکمی شراب‌خواری و مجازات آن، نظر خواست. گفتنی‌ست که آن بزرگوار همه‌ی اصحاب# را جمع نکرد؛ بلکه از صاحب‌نظران و اهل مشورت، نظر خواست؛ زیرا عموم مردم صلاحیت اظهار نظر درباره‌ی چنین مسایلی را ندارند. در مسایل سیاسی نیز افراد صاحب‌نظرند که صلاحیت اظهار نظر دارند و هر کسی باید مطابق توانمندی‌های خود به ایفای نقش در جامعه بپردازد؛ «هر کسی را بهر چیزی ساخته‌اند». اگر هر کسی خود را در هر کاری صاحب‌نظر بداند، آن‌وقت سنگ روی سنگ بند نمی‌آید؛ لذا هر کاری را باید به اهل آن سپرد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ   [النساء : ٨٣]

و هنگامی که خبر امیدبخش یا نگران‌کننده‌ای به آنان می‌رسد، آن را شایع می‌کنند.  و اگر آن را به پیامبر و صاحبان امور خویش واگذار می‌کردند، آنان که اهل درک و استنباطند، حقیقتش را درک می‌نمودند.

مشارکت عمومی بدین معنا که هر کسی مطابق توانایی و تخصص خود ایفای نقش نماید، خوب و مفید است؛ اما بدین معنا که هر کسی در مسایل گوناگون از جمله مسایل سیاسی اظهار نظر و دخالت کند، بر خلاف روش صحابه و خلفای راشیدین# می‌باشد؛ بلکه روش سلف، بیان‌گر این است که هر کسی مطابق شایستگی‌های خود، نقشی را در جامعه بر عهده می‌گیرد.

خلاصه این‌که عمر فاروقt که شخصیتی دوراندیش و باریک‌بین بود، صاحب‌نظران صحابه# را جمع کرد و درباره‌ی موضوع شراب‌خواری و گسترش این آسیب، از آنان نظر خواست. لذا روشن می‌شود که وقتی انگیزه‌ها و بازدارنده‌‌ها دینی و ایمانی ضعیف می‌گردد، وظیفه‌ی حاکم و فرمانروای مسلمان برای جلوگیری از آسیب‌های اجتماعی جدی‌تر و بیش‌تر می‌شود و وقتی این دو امر، یعنی بازدارنده‌های ایمانی و حکومتی در برخورد با چالش‌های اخلاقی و آسیب‌های اجتماعی ضعیف شوند، آسیب‌های اجتماعی افزایش یافته، امت و ملت رو به تباهی می‌نهند. عمرt درباره‌ی چگونگی برخورد با گسترش شراب‌خواری از اهل نظر، مشورت خواست. عبدالرحمن بن عوفt گفت: کم‌ترین مجازات، مجازات تهمت است که هشتاد تازیانه می‌باشد. لذا حدّ شراب‌خواری را به هشتاد شلاق، افزایش دهید. عمرt پیشنهاد عبدالرحمن بن عوفt را پذیرفت و مجازات شراب‌خواری را که پیش‌تر به عنوان یک تعزیر، چهل شلاق بود به هشتاد شلاق افزایش داد و صحابهt نیز این را پذیرفتند.

در سنت آمده است که اگر کسی شراب نوشید، او را می‌زنند؛ و اگر دوباره شراب خورد، باز هم او را می‌زنند؛ و چنان‌چه بار سوم شراب خورد، مجازاتش این است که او را بزنند؛ اما مرتبه‌ی چهارم که شراب نوشید، واجب است که او را بکُشند. در سنت، این‌گونه آمده است و ظاهریه همین دیدگاه را دارند و بر این باورند که شراب‌خوار در چهارمین مرتبه، کُشته می‌شود؛ زیرا به یک عنصر فاسد تبدیل شده است که امیدی به اصلاحش نیست؛ ولی جمهور علما گفته‌اند: شراب‌خوار را نباید کُشت و هر بار که مرتکب این عمل شود، شلاق می‌خورَد. شیخ‌الاسلام/ حد وسط را گرفته و گفته است: وقتی شراب‌خواری در جامعه زیاد شود و مردم جز از ترس اعدام دست از شراب‌خواری برندارند، در این صورت شراب‌خوار در چهارمین مرتبه‌ی مجازاتش، کُشته می‌شود. این، دیدگاه دقیق و عالمانه‌ای‌ست که هر دو مصلحت را در خود جمع کرده است: هم مصلحت متون صریح را و هم مصلحت جلوگیری از افزایش شراب‌خواری در جامعه را؛ زیرا عمر فاروقt مجازات شراب‌خواری را تا حدّ اعدام قرار نداد؛ به‌ویژه این‌که علما در مورد حدیثی که در این‌باره روایت شده است، اختلاف نظر دارند و دیدگاه‌های متفاوتی درباره‌ی آن وجود دارد که آیا حُکمش باقی‌ست یا خیر، صحیح است یا نه و آیا منسوخ شده یا منسوخ نشده است؟ در هر صورت، دیدگاه شیخ‌الاسلام/ که حد وسط را گرفته است، دیدگاهی درست و دقیق می‌باشد. و ای کاش حکام و سران کشورهای اسلامی به اجرای مجازات‌ها و احکام شرعی از جمله برخورد با پدیده‌ی شراب‌خواری که رو به افزایش است، توجه می‌کردند و می‌دیدند که چه خیر و برکتی در پی دارد و از چه آسیب‌ها و منکراتی پیش‌گیری می‌کند! امروزه در برخی از کشورهای اسلامی، شراب‌خواری همانند نوشیدن آب پرتقال و آب لیمو و دیگر نوشیدنی‌های حلال، رواج پیدا کرده است. شکی نیست که این پدیده، جلوه‌ای غیراسلامی‌ست؛ بدین‌سان که مردم درب یخچال را باز می‌کنند و بطری شراب را از درون یخچال برداشته، سر می‌کشند! این، یعنی گسترش بی‌بند و باری که شایسته‌ی جامعه‌ی اسلامی نیست؛ بلکه مصداق فرموده‌ی پیامبر گرامیr است که فرمود: «لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ یَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ وَالْحَرِیرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَازِفَ»؛ یعنی: «در میان امتم مردمانی خواهند آمد که زنا، ابریشم، شراب و آلات موسیقی را حلال می‌پندارند». و اینک مردم به این چهار آفت مبتلا شده‌اند؛ مفاسد اجتماعی از جمله زنا و لواط در برخی از کشورها به‌اندازه‌ای گسترش یافته است که انگار آن‌را مباح می‌پندارند. گفته می‌شود که در برخی از کشورها، همین‌که هواپیما فرود می‌آید، دختران و پسرانی جوان با جام‌های شراب از مسافران استقبال می‌کنند و حتی...! [پناه بر الله]

در برخی از کشورها، می‌بینیم که مردان همانند زنان لباس ابریشمی می‌پوشند؛ به‌ویژه ثروتمندان و افرادی که از رفاه اجتماعی بالایی برخوردارند! حتی استفاده از گردن‌بند، انگشترهای طلا و گوشواره و امثال آن برای مردان، عادی شده است.

درباره‌ی موسیقی که اصلاً بر کسی پوشیده نیست و موسیقی با انواع گوناگونش تقریباً در همه‌ی کشورهای اسلامی رواج و گسترش عجیب و غریبی پیدا کرده است. الله متعال همه را از این آفت‌ها در پناه خویش قرار دهد و سران و شهروندان کشورهای اسلامی را اصلاح بگرداند؛ به‌یقین الله بر هر کاری تواناست.

***

1571- وعنه قَالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهِr یَقُولُ: «مَنْ قَذَفَ مَمْلُوکَهُ بِالزِّنَى یُقَامُ عَلَیْهِ الحَدُّ یَومَ القِیَامَةِ، إِلاَّ أَنْ یَکُونَ کما قَالَ». [متفقٌ علیه]([8])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هرکه غلامش را به زنا متهم کند، روز قیامت حدّ شرعی بر او اجرا می‌شود؛ مگر آن‌که اتهامش صحت داشته باشد».

شرح

مولف/ در این باب حدیثی آورده است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکه غلامش را به زنا متهم کند، روز قیامت حدّ شرعی بر او اجرا می‌شود؛ مگر آن‌که اتهامش صحت داشته باشد».

غلام، همان برده‌ی زرخرید است که مانند کالا خرید و فروش می‌گردد یا به رهن داده می‌شود و وقف می‌گردد یا هبه می‌شود؛ البته احکام الهی درباره‌ی آزاد و برده، جز در امور مادی، یک‌سان است.

مالکِ برده، علاوه هم مالکیت برده را در دست دارد و هم منافع برده، از آنِ اوست؛ با این حال اگر برده‌اش را به زنا متهم کند، مثلاً بگوید: «ای زناکار»، در دنیا بر او حدّ شرعی اجرا نمی‌شود؛ می‌دانید که گفتن عبارت‌هایی مثل «ای زناکار» و «ای لواط‌کار»، قذف یا تهمت به‌شمار می‌آید و حدّ شرعی دارد. بر مالک برده که چنین عبارت‌هایی بگوید، حدّ قذف اجرا نمی‌گردد؛ اما در آخرت که عذابش سخت‌تر و شدیدتر است، حدّ شرعی را بر او اجرا می‌کنند. این، نشان می‌دهد که متهم کردن برده‌ی زرخرید به زنا، جزو گناهان بزرگ می‌باشد؛ زیرا همان‌گونه که علما رحمهم‌الله گفته‌اند: هر عملی که درباره‌ی به مجازاتش در آخرت تصریح شده، جزو گناهان بزرگ است.

پیامبرr فرمود: «هرکه غلامش را به زنا متهم کند، روز قیامت حدّ شرعی بر او

اجرا می‌شود؛ مگر آن‌که اتهامش صحت داشته باشد»؛ اما صحت اتهام چگونه ثابت می‌شود؟ درصورتی که چهار نفر با صراحت و بدون کنایه، گواهی دهند که شاهد دخول بوده‌ و دیده‌اند که عمل زنا انجام شده است یا این‌که خودِ شخص به انجام این عمل، اعتراف کند.

گفتنی‌ست: مجازات کنیزی که مرتکب زنا می‌شود، نصف مجازات افرادِ آزاد است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَیۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَیۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ   [النساء : ٢٥]   

و چون شوهر کردند و مرتکب عمل زشتی شدند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت.

حکمِ دوشیزه‌ی آزادی که مرتکب زنا می‌شود، این است که او را صد شلاق بزنند و به مدت یک سال تبعید کنند؛ اما اگر کنیزی زنا کند، او را پنجاه تازیانه می‌زنند و درباره‌ی تبعیدش، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علما گفته‌اند: او را نباید تبعید کرد؛ زیرا تبعیدش، به پایمال شدن حقوقِ صاحبش می‌انجامد. مالک یا صاحب برده می‌تواند حد را بر برده‌اش که مرتکب زنا شده است، اجرا کند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «اگر کنیزی زنا کرد و زنایش ثابت شد، صاحبش (طبق احکام شرعی) او را شلاق بزند و او را سرزنش نکند؛ اگر دوباره زنا کرد، بی‌آن‌که او را سرزنش نماید، حد شرعی را بر او اجرا کند و اگر برای سومین بار، مرتکب زنا شد، او را بفروشد؛ اگرچه در برابرِ ریسمانی از مو باشد».([9]) اما شلاق زدن به شخصِ آزادی که مرتکب زنا می‌شود، توسط قاضی یا نماینده‌ی وی انجام می‌گردد؛ از این‌رو اگر کسی که بالغ و عاقل است، مرتکب زنا شود، حتی برادرش نیز حق ندارد که حد شرعی را بر او اجرا کند؛ بلکه این، کارِ قاضی یا نماینده‌ی اوست. گفتنی‌ست: اگر برده‌ای مرتکب دزدی یا سرقتی شد که حدّش قطع دست است، صاحبش نمی‌تواند این حُکم را بر او اجرا کند؛ بلکه اجرای چنین احکامی با قاضی یا نماینده‌ی اوست. علما گفته‌اند: صاحب یا مالک برده، نمی‌تواند حد یا مجازاتی را بر برده‌ی خود اجرا کند؛ مگر مجازات شلاق را. والله اعلم.




([1]) صحیح بخاری، ش: 48؛ و صحیح مسلم، ش:64.

([2]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 310. [مترجم]

([3]) صحیح بخاری، ش: 6045؛ و مسلم، ش: 61.

([4]) صحیح مسلم، ش: 2587.

([5]) صحیح مسلم، ش: 130 به‌نقل از عبدالله بن عمروt.

([6]) صحیح بخاری، ش: 6777؛ این حدیث پیش‌تر به شماره‌ی 248 آمده است.

([7]) صحیح مسلم، ش: 2003، به‌نقل از ابن عمر$.

([8]) صحیح بخاری، ش: 6858؛ و صحیح مسلم، ش: 1660.

([9]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 247. [مترجم]

265- باب: جایز بودن لعنت کردن گنه‌کاران به‌طور کلّی و بدون تعیین اشخاص

265- باب: جایز بودن لعنت کردن گنه‌کاران به‌طور کلّی و بدون تعیین اشخاص

الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ ١٨                                      [هود: ١٨] 

آگاه باشید که لعنت و نفرین الله بر ستم‌کاران است.

و می‌فرماید:

﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَیۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ ٤٤             [الأعراف: ٤٤]     

و آن‌گاه ندادهنده‌ای در میانشان بانگ سر می­دهد که نفرین الله بر ستم‌کاران.

در حدیث صحیح ثابت شده که رسول‌اللهr فرموده است: «لَعنَ اللهُ الوَاصِلَةَ وَالمُسْتَوْصِلَةَ»؛ یعنی: «لعنت الله بر زنی‌ست که مویش را به موی دیگری پیوند می‌زند و نیز بر زنی که چنین درخواستی می‌کند». و فرموده است: «لَعَنَ اللهُ آکِلَ الرِّبَا»؛ یعنی: «الله، رباخوار را لعنت کرده است». پیامبرr تصویرگران را نیز لعنت نمود؛ هم‌چنین فرمود: «لَعَنَ الله مَنْ غَیَّرَ مَنَار الْأَرْض»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که نشانه‌های زمین را تغییر ‌دهد»؛ منظور از نشانه‌های زمین، علامت‌هایی‌ست که برای تعیین حدود اراضی نصب می‌کنند. و نیز گفته است: «لَعَنَ اللهُ السَّارِقَ یَسْرِقُ البَیْضَةَ»؛ یعنی: «لعنت الله بر دزدی که تخم‌مرغ می‌دزدد...». و نیز فرموده است: «لَعَنَ اللهُ مَنْ لَعَنَ وَالِدَیهِ»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که پدر و مادرش را لعنت کند». و فرموده است: «لَعَنَ اللهُ من ذَبَحَ لِغَیْرِ اللهِ»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که برای غیرالله قربانی کند». هم‌چنین فرموده است: «مَنْ أَحْدَثَ فِیهَا حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالمَلاَئِکَة والنَّاسِ أجْمَعینَ»؛ یعنی: «هرکه در مدینه، بدعت- یا فتنه‌ای- ایجاد کند یا بدعت‌گذاری- یا فتنه‌گری- را جای دهد، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست». پیامبرr هم‌چنین سه قبیله از قبایل عرب را لعنت نمود و عرض کرد: «اللَّهُمَّ الْعَنْ رِعْلاً، وَذَکْوَانَ، وعُصَیَّةَ: عَصَوُا اللهَ وَرَسُولَهُ»؛ یعنی: «یا الله! رِعل، ذکوان و عُصَیّه را که از الله و فرستاده‌اش نافرمانی کردند، لعنت کن». و نیز فرمود: «لَعَنَ اللهُ الیَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ أنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ»؛ یعنی: «لعنت الله بر یهودیان که قبرهای پیامبرانشان را محلّ عبادت قرار دادند». هم‌چنین پیامبرr بر آن‌دسته از مردانی که خود را به زنان شبیه می‌سازند و نیز بر زنانی که خود را شبیه مردان می‌گردانند، لعنت فرستاد. همه‌ی این الفاظ در احادیث صحیح آمده که برخی از آن‌ها در دو صحیح بخاری و مسلم و برخی هم در یکی از این دو صحیح، موجود است و بنده به‌قصد اختصار به این احادیث اشاره کردم و ان‌شاءالله تعالی بیش‌ترِ این احادیث را در همین کتاب در باب‌های مربوط به هر موضوع، ذکر خواهم کرد.

شرح

مولف/ پیش‌تر به این موضوع پرداخت که لعن و نفرین شخصِ معینی جایز نیست؛ هرچند کافری‌ست که در حیات می‌باشد؛ زیرا چه‌بسا اللهU او را هدایت کند و اگر مرتد یا ازدین‌برگشته است، دوباره مسلمان شود و اگر از اساس، کافر می‌باشد، اسلام بیاورد.

سپس مولف/ بابی درباره‌ی جایز بودن لعنت کردن گنه‌کاران به‌طور کلّی و بدون تعیین اشخاص گشوده است؛ زیرا لعن و نفرین فردی معین با لعن و نفرینِ کلّی و بدون تعیین شخاص تفاوت دارد؛ لذا لعنت فرستادن بر گنه‌کاران به‌طور کلی و بدون تعیین اشخاص معین، جایز می‌باشد.

وی در این‌باره به شماری از آیات و احادیث استدلال کرده است؛ از جمله این‌که الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ ١٨                                                 [هود: ١٨] 

آگاه باشید که لعنت و نفرین الله بر ستم‌کاران است.

و نیز می‌فرماید:

﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَیۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ ٤٤                 [الأعراف: ٤٤] 

و آن‌گاه ندادهنده‌ای در میانشان بانگ سر می­دهد که نفرین الله بر ستم‌کاران.

لذا لعنت فرستادن بر عموم ستم‌گران، جایز است؛ یعنی جایز است که بگویید: «یا الله! ستم‌کاران را لعنت کن»؛ زیرا بر شخص معینی لعنت نمی‌فرستید و این، هر ستم‌کاری را در برمی‌گیرد.

هم‌چنین از پیامبرr ثابت است که آن بزرگوار بر زنی که مویش را به موی دیگری پیوند می‌زند و نیز بر زنی که چنین درخواستی می‌کند تا موهایش را انبوه و بلند و فشرده نشان دهد، لعنت فرستاد. لذا چنین زنانی به زبان رسول‌اللهr نفرین شده‌اند؛ اما اگر زنی معین مویش را به موی دیگری پیوند می‌زد یا زنی معین چنین درخواستی می‌کرد، جایز نیست که هیچ‌یک از این دو زن را به‌طور معین لعن و نفرین کنید. هم‌چنان‌که ما به‌طور کلی شهادت می‌دهیم که شهدا بهشتی‌اند؛ اما اگر کسی در میدان نبرد کشته شود، قاطعانه نمی‌گوییم که فلانی شهید است، یا فلانی بهشتی‌ست؛ لعن و نفرین شخصی معین نیز همین‌گونه است. مولف/ نمونه‌هایی از لعن و نفرین کُلّی را ذکر کرده است؛ از جمله این‌که پیامبرr فرمود: «لَعَنَ الله مَنْ غَیَّرَ مَنَار الْأَرْض»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که نشانه‌های زمین را تغییر ‌دهد»؛ منظور از نشانه‌های زمین، علامت‌هایی‌ست که برای تعیین حدود اراضی نصب می‌کنند؛ و این درباره‌ی افرادی‌ست که در همسایگی یک‌دیگر، زمین دارند و یکی از آن‌ها، علامت‌های نصب‌شده را تغییر می‌دهد تا بخشی از زمین همسایه را در زمین خود داخل کرده، آن را تصاحب کند. چنین شخصی به زبان پیامبرr نفرین شده است و روز قیامت همان مقدار که به‌ناحق تصاحب کرده است، البته از هفت طبقه‌ی زمین، به دَوْر گردنش پیچیده می‌شود؛ همان‌گونه که رسول‌اللهr فرموده است: «هرکه یک وجب از زمینِ- کسی- را به‌ناحق تصاحب کند، روز قیامت همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده می‌شود». از ننگ و رسوایی به الله متعال پناه می‌بریم. پناه بر الله؛ روز قیامت در انظار عموم مردم، باید زمینی را که تصاحب کرده است، آن‌هم هفت طبقه‌ی آن را بر دوش خود حمل کند!

پیامبرr بر کسی که پدر و مادرش را لعن و نفرین می‌کند، لعنت فرستاد؛ یعنی کسی که پدر و مادرش را نفرین کند، سزاوار لعن و نفرین الهی‌ست؛ زیرا این، حقّ هر پدر و مادری‌ست که فرزندانشان به آنان نیکی کنند و با آن‌ها به‌نرمی سخن بگویند و هرکه پدر و مادرش را لعن و نفرین کند، سزاوار لعنت الهی می‌گردد و از رحمت اللهU دور و محروم می‌شود. پیامبرr فرموده است: «لعنت الله بر کسی که پدر و مادرش را لعنت کند»؛ لذا جایز است که بگوییم: «یا الله! هرکه را که پدر و مادرش را نفرین کند، لعنت و از رحمت خویش دور بگردان». لعن و نفرین تصویرگران نیز همین‌گونه است و رواست که به‌طور کلی بگوییم: «پروردگارا! مجسمه‌سازان را لعنت کن». لذا میان عام و خاص تفاوت وجود دارد؛ یعنی در نفرینِ کلی و عمومی، شخص معینی را هدف قرار نمی‌دهیم و همان‌گونه که بیان شد، لعن و نفرین کسی به‌طور مشخص، حرام است.

مولف/ با استدلال به چند حدیث، به بیان این موضوع پرداخته است که لعنت کردن گنه‌کارها به‌طور کلی و بدون تعیین اشخاص، جایز می‌باشد. وی به حدیثی اشاره کرده که پیامبرr فرموده است: «لَعنَ اللهُ الوَاصِلَةَ وَالمُسْتَوْصِلَةَ»؛ بدین‌سان پیامبرr بر زنی که مویش را به موی دیگری پیوند می‌زند و نیز بر زنی که چنین درخواستی می‌کند تا موهایش را انبوه و بلند و فشرده نشان دهد، لعنت فرستاده است؛ حتی این کار برای زنی که موهای کوتاه و کم‌تراکم دارد، جایز نیست. هم‌چنین علما استفاده از کلاه‌گیس را- حتی برای خودآرایی و زینت زن برای شوهرش- جایز نمی‌دانند و کسی که از کلاه‌گیس استفاده می‌کند، در وعید این حدیث می‌گنجد. استفاده از لنزهای زیبایی نیز همین حُکم را دارد. شاید کسی این اشکال را وارد کند که لنزهای زیبایی نیز همانند سرمه کشیدن، ثابت و ماندگار نیست؛ می‌گوییم: پیوند مو نیز همین‌گونه است. می‌دانید که از نظر پزشکی نیز استفاده از لنز، در بلندمدت ضرر دارد؛ اگرچه عوارضش در کوتاه‌مدت نمایان نمی‌شود.

مولف/ در این باب به این حدیث استدلال کرده که پیامبرr بر افراد رباخوار لعنت فرستاد. گفتنی‌ست که پیامبرr پنج نفر را در رابطه با ربا لعن و نفرین کرده است: کسی که ربا می‌خورد، کسی که ربا می‌دهد، دو شاهدِ ربا، و نیز نویسنده‌ای که میان دو طرف ربا، قرارداد ربوی را تنظیم می‌کند و می‌نویسد. همه‌ی این‌ها به زبان رسول‌اللهr نفرین شده‌اند؛ اما اگر کسی را دیدید که معامله‌ی ربوی انجام می‌دهد، جایز نیست که به او بگویید: خدا لعنتت کند؛ بلکه به‌طور کلی بگویید: الله متعال هرکه را که در معامله‌ی ربوی نقشی دارد، لعنت کرده است؛ زیرا کلی‌گویی، با تعیین فرد تفاوت دارد؛ یعنی نفرین کلّی و بدون تعیین اشخاص، جایز است؛ اما با تعیین اشخاص جایز نیست.

هم‌چنین پیامبرr تصویرگران را نفرین کرد؛ البته نه هر تصویرگری؛ بلکه کسانی مشمول این وعید هستند که موجوداتی چون انسان، شیر، میمون و حشرات را که دارای روح هستند، به‌تصویر می‌کشند. لذا لعن و نفرین عموم تصویرگران، بدون ذکر فردِ معینی، جایز است. گفتنی‌ست که تصویرگری بر دو گونه می‌باشد:

نخست: مجسمه‌سازی؛ یعنی ساختن تصاویر حجم‌دار که منظور از آن، سختن چهره‌ی انسان یا حیوان می‌باشد؛ این، حرام است و فرقی نمی‌کند که با هدفی حرام انجام شود یا با هدفی مباح؛ در هر دو صورت، حرام است؛ بلکه جزو گناهان بزرگ می‌باشد؛ زیرا پیامبرr تصویرگران و مجسمه‌سازان را نفرین نموده و بیان فرموده که سخت‌ترین عذاب را در روز قیامت، چنین کسانی دارند.

دوم: نقاشی یا کشیدنِ تصاویر بر روی کاغذ و امثال، بی‌آن‌که دارای حجم یا جسم باشند. علما در این‌باره اختلاف نظر دارند؛ برخی از آن‌ها این نوع تصویرگری را جایز دانسته و گفته‌اند: ایرادی ندارد؛ مگر آن‌که قصدِ تصویرگر، هدفی حرام مانند تعظیم و گرامی‌داشتِ کسی باشد که صورتش را به تصویر کشیده است. در چنین موردی بیمِ آن می‌رود که با گذشتِ زمان، این تعظیم و گرامی‌داشت به شرک بینجامد؛ هم‌چنان‌که درباره‌ی قوم نوحu همین‌گونه شد و آنان نیک‌مردانی را به‌تصویر کشیدند و پس از گذشت مدتی طولانی تصاویر این مردان را پرستیدند! برخی از علما میان مجسمه‌سازی یا حجم‌سازی تصاویر جان‌دار و کشیدنِ نقاشیِ آن‌ها فرق گذاشته و به حدیث زید بن خالد استدلال کرده‌اند که در آن آمده است: «إِلاَّ مَا کَانَ رَقْمًا فِی ثَوْب»؛([1]) یعنی: مگر آن‌چه که به‌صورت نقاشی بر روی پارچه به‌تصویر کشیده شود». این دسته از علما گفته‌اند: در حدیث، نقاشی بر روی پارچه مستثنا شده است؛ لذا فقط به تصویر کشیدن موجودات جان‌دار را حرام دانسته‌اند؛ ولی دیدگاه راجح این است که در این باره فرقی بین مجسمه‌سازی و نقاشی وجود ندارد و هر دو حرام است؛ زیرا کسی که با دست خویش نقاشی می‌کشد، می‌کوشد که اثرش در حدّ امکان شبیه به آفریده‌ی پروردگار باشد؛ لذا به تصویر کشیدن موجودات جان‌دار به صورت نقاشی نیز حرام است. اما عکس‌برداری با ابزارهای فتوگرافی که در دوران پیامبرr وجود نداشت و جزو ابزارهای نوساخته‌ی بشر است، با نقاشی کردن و به‌تصویر کشیدن چشم و بینی و لب‌ها که با دست انجام می‌شود، متفاوت است و در وعید رسول‌اللهr که فرموده است: «هر تصویرگری در دوزخ می‌باشد»، نمی‌گنجد. تصویر حاصل از این ابزار، نتیجه‌ی نوری‌ست که بر چیزی می‌تابد و سپس چاپ می‌شود؛ یعنی عکس‌برداری از طریق نور انجام می‌گردد و روشن است که نقاشی یا تصویرگری با عکس‌برداری تفاوت دارد؛ لذا عکس‌برداری‌، یعنی برداشتن تصویرِ یک مخلوق بدون دخالت دست بشر. البته ناگفته نماند که اگر عکس‌برداری با ابزارهای امروزی با هدفی حرام انجام شود، بنا بر قاعده‌ی سد ذرایع و پیش‌گیری از انجام کارهای حرام، عکس‌برداری با دوربین و ابزار مربوطه حرام می‌باشد و حکمش مانند خریدن تخم مرغ برای قماربازی‌ست؛ یعنی اگرچه خریداریِ تخم مرغ در اصل خود، جایز است، اما آن‌گاه که با هدف قماربازی باشد، حرام است؛ ولی اگر عکس گرفتن برای گواهی‌نامه‌ی رانندگی یا کارت شناسایی و امثالِ آن باشد، ایرادی ندارد؛ اما امروزه مردم به عکس‌برداری به‌عنوان یک تفریح و ثبت خاطرات نگاه می‌کنند و این، مثل یک آفت در میان آن‌ها رواج پیدا کرده است؛ در این میان، بر ما واجب می‌باشد که میان آن‌چه که الله و پیامبرش حرام کرده‌اند و آن‌چه که آشکارا حرام نشده است، فرق بگذاریم تا از یک‌سو مردم را در تنگنا قرار ندهیم و از سوی دیگر، آنان را به حرام مبتلا نکنیم.

تا این‌جا سه مورد از مواردی که رسول‌اللهr به‌طور کلی و بدون تعیین اشخاص، لعنت کرد، بیان شد و اما چهارمین مورد:

«لَعَنَ الله مَنْ غَیَّرَ مَنَار الْأَرْض»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که نشانه‌های زمین را تغییر ‌دهد»؛ منظور از نشانه‌های زمین، علامت‌هایی‌ست که برای تعیین حدود اراضی نصب می‌کنند. این وعید درباره‌ی افرادی‌ست که در همسایگی یک‌دیگر، زمین دارند و یکی از آن‌ها، علامت‌های نصب‌شده را تغییر می‌دهد تا بخشی از زمین همسایه را در زمین خود داخل کرده، آن را تصاحب کند. چنین شخصی به زبان پیامبرr نفرین شده و روز قیامت همان مقدار که به‌ناحق تصاحب کرده است، البته از هفت طبقه‌ی زمین، به دَوْر گردنش پیچیده می‌شود؛ همان‌گونه که رسول‌اللهr فرموده است: «هرکه یک وجب از زمینِ- کسی- را به‌ناحق تصاحب کند، روز قیامت همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده می‌شود». این، وضع کسی‌ست که یک وجب از زمین کسی را به‌ناحق تصاحب کند؛ پس ناگفته پیداست که هرکس، همه‌ی زمین کسی را غصب کند، به لعن و نفرین و دوری از رحمت الهی سزاوارتر است؛ چنان‌که گاه مشاهده می‌شود که برخی از مردم به زمین‌های همسایگان تجاوز کرده و حتی بدین منظور گواهان دروغینی هم می‌آورند که به نفعشان شهادت دهند؛ لذا در دادگاه، به نفعشان حُکم می‌گردد و بدین‌سان مشمولِ این لعن و نفرین شده، روز قیامت نیز در انظار عمومی هفت طبقه از زمینی که غصب کرده‌اند، به دَوْر گردنشان پیچیده می‌شود.

پیامبرr هم‌چنین گفته‌اند: «لَعَنَ اللهُ السَّارِقَ یَسْرِقُ البَیْضَةَ فَتُقْطَعُ یَدُهُ، وَیَسْرِقُ الحَبْلَ فَتُقْطَعُ یَدُهُ»؛([2]) یعنی: «لعنت الله بر دزدی که تخم‌مرغ می‌دزدد و دستش قطع می‌شود و ریسمان می‌دزدد و دستش بریده می‌گردد». دزد، کسی‌ست که پنهانی، مالی را که از آن نگه‌داری می‌شود یا در جای بسته و امنی‌ست، بر می‌دارد؛ مانندِ کسی که در تاریکیِ شب و هنگامی که مردم در خواب‌اند، از دیوار خانه‌ی مردم بالا می‌رود یا دری را باز کرده، دزدی می‌کند. اگر قیمت اموال مسروقه به ربع دینار یا معادل آن برسد، دست راست دزد از قسمت مُچ قطع می‌شود؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا کَسَبَا نَکَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٣٨         [المائ‍دة: ٣٨]    

دستِ مرد و زن دزد را به سزای عملی که مرتکب شده­اند، به عنوان مجازاتی از سوی الله قطع کنید. و الله، توانای باحکمت است.

فرقی نمی‌کند که دزد، فردی نام‌دار یا از طبقه‌ی بالای جامعه باشد یا این‌که فرد ضعیفی مرتکب دزدی شود؛ دزد هرکه باشد، دستش قطع می‌گردد؛ زیرا زنی از «بنی‌مخزوم» سرقت کرد؛ وقتی رسول‌خداr دستور داد که دستش را قطع کنند، اسامهt به درخواست نزدیکان این زن، نزد رسول‌خداr رفت و از ایشان درخواست نمود که این حکم را اجرا نکنند؛ رسول‌اللهr به اسامهt فرمود: «آیا درباره‌ی حکم و قانون خدا سفارش می‌کنی؟» آن‌گاه برخاست و برای مردم سخنر‌انی نمود؛ پس از حمد و ثنای الله، فرمود: «امت‌های پیش از شما (بنی‌اسرائیل)، از آن جهت به هلاکت رسیدند که وقتی فردِ مشهور و نام‌داری در میان آن‌ها دزدی می‌کرد، او را رها می‌کردند و هرگاه، فردِ ضعیفی، مرتکب سرقت می‌شد، دستش را قطع می‌نمودند». سپس سوگند یاد کرد و ادامه داد: «لَوْ أنَّ فَاطِمَة بنت محمد سَرَقَت لَقَطَعْتُ یَدَهَا»؛([3]) یعنی: «اگر دخترم، فاطمه دزدی کند، دستش را حتماً قطع می‌کنم».

در حدیثی که نووی/ ذکر کرده، به تخم مرغ‌دزد اشاره شده است؛ یعنی به کسی که تخم مرغ می‌دزدد و دست قطع می‌شود؛ این در حالی‌ست که قیمت یک تخم‌مرغ به‌اندازه‌ای نیست که دستِ سارقش قطع شود. برخی از علما گفته‌اند: واژه‌ی «البَیْضَةَ» به معنای تخم مرغ نیست؛ بلکه منظور از آن، «کلاه‌خود» است که ارزش آن به ربع دینار می‌رسد. یا منظور از واژه‌ی «الحَبْلَ» در این حدیث، ریسمان معمولی نیست؛ بلکه ریسمانی‌ست که با آن، کشتی را به اسکله می‌بندند؛ این هم، کالایی قیمتی‌ست. برخی دیگر از علما، واژه‌ی «البَیْضَةَ» را به تخم مرغ معنا کرده‌اند؛ زیرا پیامبرr این را به‌طور مطلق ذکر فرمود و در زبان عربی به تخم مرغ، «البَیْضَةَ» گفته می‌شود. هم‌چنین منظور «الحَبْلَ» یا ریسمان در این حدیث، ریسمان معمولی‌ست؛ مانند ریسمان هیزم‌کش. رسول‌اللهr فرمود: دست تخم‌مرغ‌دزد، قطع می‌شود؛ زیرا به دزدی عادت می‌کند و کارش به جایی می‌رسد که کالاهای قیمتی می‌دزدد؛ یعنی کالاهایی که ارزش آن‌ها، ربع دینار و یا بیش‌تر است. و چه درست و به‌جا گفته‌اند که: «تخم‌مرغ دزد، عاقبت شتر دزد می‌شود». و همین معنا، صحیح‌تر است.

و اما حدیث دیگری که مولف/ در این باب به آن استدلال کرده، این است که پیامبرr گفته‌اند: «لَعَنَ اللهُ مَنْ لَعَنَ وَالِدَیهِ»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که پدر و مادرش را لعنت کند»؛ صحابه# تعجب کردند و گفتند: مگر کسی پدر و مادرش را لعن و نفرین می‌کند یا به آن‌ها ناسزا می‌گوید؟! رسول‌اللهr فرمود: «نَعَمْ! یَسُبُّ أَبَا الرَّجُلِ فَیَسُبُّ أَبَاهُ، وَیَسُبُّ أُمَّهُ فَیَسُبُّ أُمَّهُ»؛([4]) یعنی: «آری؛ بدین‌سان که شخصی به پدر شخص دیگری دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل به پدر وی ناسزا می‌گوید یا شخصی، به مادر شخص دیگری دشنام می‌دهد و او هم به مادر وی ناسزا می‌گوید». لذا کسی که باعث می‌شود که دیگران به پدر و مادرش دشنام دهند یا پدر و مادرش را نفرین کنند، مانندِ کسی‌ست که خودش پدر و مادر خود را لعن و نفرین می‌کند. پناه بر الله. اما اگر کسی زمینی را غصب کند، می‌توانیم به او بگوییم: «لعنت خدا بر تو باد»؟ خیر؛ زیرا لعن و نفرین فردی معین، جایز نیست؛ بلکه به او می‌گوییم: این، حرام است؛ از اللهU پروا کن و بدان که رسول‌اللهr گفته‌اند: «لَعَنَ الله مَنْ غَیَّرَ مَنَار الْأَرْض»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که نشانه‌های زمین را تغییر ‌دهد». هم‌چنین به کسی که پدر و مادرش را لعن و نفرین می‌کند یا سبب می‌شود که دیگران به پدر و مادرش دشنام دهند یا نفرینشان کند، یادآوری می‌کنیم که عملش حرام است و پیامبرr بر افرادی که مرتکب چنینی عملی می‌شوند، لعنت فرستاده است؛ لذا ما آن‌شخص را به‌طور معین، لعن و نفرین نمی‌کنیم؛ زیرا لعن و نفرین فرد معینی، جایز نیست. هم‌چنین لعنت کردن یک دزد به‌طور مشخص، جایز نیست؛ بلکه او را نصیحت می‌کنیم و به او می‌گوییم: از اللهU پروا کن و دست از سرقت و دزدی بردار.

***

پیامبرr فرموده است: «لَعَنَ اللهُ من ذَبَحَ لِغَیْرِ اللهِ»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که برای غیرالله قربانی کند». هم‌چنین فرموده است: «مَنْ أَحْدَثَ فِیهَا حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالمَلاَئِکَة والنَّاسِ أجْمَعینَ»؛ یعنی: «هرکه در مدینه، بدعت- یا فتنه‌ای- ایجاد کند یا بدعت‌گذاری- یا فتنه‌گری- را جای دهد، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست». پیامبرr هم‌چنین سه قبیله از قبایل عرب را لعنت نمود و دعا کرد: «اللَّهُمَّ الْعَنْ رِعْلاً، وَذَکْوَانَ، وعُصَیَّةَ: عَصَوُا اللهَ وَرَسُولَهُ»؛ یعنی: «یا الله! رِعل، ذکوان و عُصَیّه را که از الله و فرستاده‌اش نافرمانی کردند، لعنت کن».

شرح

این‌ سه گروه نیز جزو کسانی هستند که لعن و نفرین آن‌ها به‌طور کلی و عمومی، جایز است؛ پیش‌تر بیان شد که لعن و نفرین فردی معین- حتی اگر کافر باشد- روا نیست؛ یعنی جایز نیست که بگوییم: «لعنت خدا بر فلانی». اما لعن و نفرین گنه‌کاران، به‌طور کلی و بدون تعیین اشخاص، جایز است؛ مانند لعنت فرستادن بر عموم ظالمان یا کافران. پیش‌تر نمونه‌هایی از این دست ذکر شد؛ یکی از این نمونه‌ها، این است که پیامبرr گفته‌اند: «لَعَنَ اللهُ من ذَبَحَ لِغَیْرِ اللهِ»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که برای غیرالله قربانی کند»؛ زیرا قربانی کردن برای غیرالله، شرک است و عبادت، ویژه‌ی الله متعال می‌باشد و هرکه عبادتی را برای غیرالله انجام دهد، مشرک است. الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٦٢  [الأنعام: ١٦٢]     

بگو: همانا نماز و قربانی و زندگی و مرگم، از آنِ الله، پروردگار جهانیان است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَٱنۡحَرۡ ٢                                               [الکوثر: ٢] 

پس برای پروردگارت نماز بگزار و (برای او، شتر) قربانی کن.

لذا هرکه برای غیرالله نماز بگزارد، مشرک است؛ و نیز کسی که برای غیرالله قربانی کند، مشرک می‌باشد؛ این، در صورتی‌ست که قربانی یا ذبحِ حیوان برای غیرالله، به‌قصد تقرب و نزدیکی به کسی یا تعظیم و بزرگ‌داشت او انجام شود؛ لذا روشن است که ذبح حیوان برای پذیرایی از مهمان، جایز و پسندیده می‌باشد و خود، نمونه‌ای از مهمان‌نوازی‌ست؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «وَمَنْ کَان یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْیَوْمِ الآخر، فَلْیکرِمْ ضَیْفَهُ»؛([5]) یعنی: «هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد».

اما این‌که شخصیتی برجسته مانند عالِمی نام‌دار یا مسؤولی بلندپایه به جایی می‌رود و جلوی پایش گوسفند می‌کُشند تا او را بزرگ بدارند، شرک اکبر است و فاعلش را از دایره‌ی اسلام خارج می‌کند و الله متعال، بهشت را بر کسی که مرتکب شرک اکبر شود، حرام نموده است؛ و جایگاه چنین فردی، دوزخ می‌باشد و ستم‌کاران، هیچ یاوری ندارند به گفته‌ی صریح پیامبرr، چنین فردی ملعون می‌باشد.

مولف/ نمونه‌ی دیگری از جایز بودن لعن و نفرین گنه‌کاران، بدون تعیین اشخاص ذکر کرده و به این حدیث اشاره نموده که پیامبرr فرموده است: «مَنْ أَحْدَثَ فِیهَا حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالمَلاَئِکَة والنَّاسِ أجْمَعینَ»؛ یعنی: «هرکه در مدینه، بدعت- یا فتنه‌ای- ایجاد کند یا بدعت‌گذاری- یا فتنه‌گری- را جای دهد، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست».

واژه‌ی «حَدَث» در این حدیث به دو معناست:

نخست: بدعت؛ لذا مفهوم حدیث، این است که هرکس در مدینه، بدعتی ایجاد کند، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست؛ در احادیث پیامبرr «حَدَث» و «بدعت» به صورت مترادف ذکر شده است: «فإنَّ کُلَّ محدثةٍ بدعةٌ وکلَّ بدعةٍ ضلالةٌ»؛([6]) یعنی: «هر عمل خودساخته‌ای، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی‌ست». آری؛ کسی که در مدینه، در شهر پیامبرr که شهر سنت و هدایت است، بدعتی ایجاد کند، سزاوار لعن و نفرین پروردگار است؛ زیرا بدعت، در برابر سنت قرار دارد.

دوم: فتنه؛ یعنی واژه‌ی «حَدَث» در این روایت، به معنای فتنه و آشوب می‌باشد؛ از این‌رو مفهوم حدیث این خواهد بود که هرکس در مدینه فتنه و آشوب به‌پا کند، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست؛ چه آشوب‌گری‌اش به قتل و خون‌ریزی بینجامد و چه به اختلاف و تفرقه یا کینه و دشمنی.

گفتنی‌ست: کسی که در مدینه مرتکب گناه و معصیت شود، مشمول این وعید نیست؛ بلکه ارتکاب گناه و معصیت در مدینه، از ارتکاب گناه و معصیت در سایر مکان‌ها بدتر است؛ ولی کسی که در مدینه مرتکب گناه و معصیت شود، سزاوار لعن و نفرین نیست. در این رابطه، کسی سزاوار لعن و نفرین است که در مدینه بدعتی بیاورد یا آشوبی به‌پا کند.

و اما مورد دیگری که مولف/ درباره‌ی جایز بودن لعن و نفرین کلّی بدان استدلال کرده، این است که پیامبرr هم‌چنین سه قبیله از قبایل عرب را لعنت نمود و دعا کرد: «اللَّهُمَّ الْعَنْ رِعْلاً، وَذَکْوَانَ، وعُصَیَّةَ: عَصَوُا اللهَ وَرَسُولَهُ»؛ یعنی: «یا الله! رِعل، ذکوان و عُصَیّه را که از الله و فرستاده‌اش نافرمانی کردند، لعنت کن».

این سه قبیله به یاران پیامبرr خیانت کردند و شماری از اصحاب# را کشتند؛ لذا رسول‌اللهr این سه قبیله را نفرین نمود و گفت: «یا الله! لعنتشان کن»؛ البته شخصِ معینی را نام نبرد؛ بلکه به‌طور کلی سه قبیله را ذکر کرد. لذا مفهومش این است که یا الله! بر آن‌دسته از افراد این سه قبیله یارانم را به‌قتل رساندند، لعنت بفرست و آنان را از رحمت خویش دور بگردان. لذا روشن است که این نفرین، آن‌دسته از افراد این سه قبیله که مرتکب این جنایت نشدند، نمی‌رسد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ                                       [الأنعام: ١٦٤]      

و هیچ‌کس بارِ گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد.

***

فرمود: «لَعَنَ اللهُ الیَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ أنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ»؛ یعنی: «لعنت الله بر یهودیان که قبرهای پیامبرانشان را محلّ عبادت قرار دادند». هم‌چنین پیامبرr بر آن‌دسته از مردانی که خود را به زنان شبیه می‌سازند و نیز بر زنانی که خود را شبیه مردان می‌گردانند، لعنت فرستاد. همه‌ی این الفاظ در احادیث صحیح آمده که برخی از آن‌ها در دو صحیح بخاری و مسلم و برخی هم در یکی از این دو صحیح، موجود است و بنده به‌قصد اختصار به این احادیث اشاره کردم و ان‌شاءالله تعالی بیش‌ترِ این احادیث را در همین کتاب در باب‌های مربوط به هر موضوع، ذکر خواهم کرد.

شرح

مولف/ درباره‌ی جایز بودن لعن و نفرین کلّی، بدون تعیین اشخاص، به این حدیث استدلال کرده که پیامبرr فرموده است: «لَعَنَ اللهُ الیَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ أنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ»؛ یعنی: «لعنت الله بر یهودیان که قبرهای پیامبرانشان را محلّ عبادت قرار دادند». یهودیان مدعی پیروی از موسیu هستند و نصارا خود را پیروان عیسیu می‌دانند؛ اما زمانی که پیامبر اسلامr برانگیخته شد، به‌رغم این‌که آن بزرگوار را می‌شناختند و نشانه‌های صداقتش را می‌دانستند، به او ایمان نیاوردند؛ از این‌رو به‌خاطر روی‌گردانی از حق و حقیقت، مورد خشم پروردگار قرار گرفتند. پیامبرr آنان را لعن و نفرین کرد و سببش را نیز بیان نمود و فرمود: «آنان قبرهای پیامبرانشان را محلّ عبادت قرار دادند». لذا هرکه مرتکب چنین عملی شود، چه یهودی و نصرانی باشد و چه کسی که ادعای اسلام می‌کند، ملعون می‌باشد و به زبان پیامبرr نفرین شده است. حتی اگر کسی که عبادت‌گاهی بر سر قبر می‌سازد، در آن الله را عبادت کند، نه صاحب قبر را، نمازش باطل و حرام است و اعاده‌ی آن بر او واجب می‌باشد. تخریب بناها یا پرستش‌گاه‌هایی که در کنار قبور ساخته می‌شوند، واجب است و نماز خواندن در آن‌ها جایز نیست؛ زیرا مساجد برای عبادت و پرستش الله، و نماز و ذکر و قرائت قرآن ساخته می‌گردند، نه برای این‌که به مقبره تبدیل شوند. لذا اگر مسجدی، از پیش ساخته شده و سپس امیر یا وزیری را در آن‌جا دفن کرده‌اند، واجب است که قبرش را نبش نموده، جنازه را به قبرستان منتقل کنند و ابقای قبر در مسجد، جایز نیست؛ اما اگر شک و تردید بود که ابتدا مسجد بنا شده است یا قبر و سپس بر روی آن، مسجد ساخته‌اند، احتیاط این است که در چنین مسجدی نماز نخوانند و از آن دوری کنند تا نمازشان در معرض بطلان قرار نگیرد.

برخی از مردم، بر وجود قبر پیامبرr اشکال می‌تراشند و می‌گویند: چرا قبر پیامبرr در مسجد قرار گرفته است؟

اما هیچ ایرادی بر این مسأله وارد نیست؛ زیرا مسجد، بر سرِ قبر پیامبرr بنا نشده است؛ بلکه با وجودِ توسعه‌ی مسجد، باز هم قبر، در خانه‌ای قرار دارد که از مسجد، جدا و مستقل می‌باشد و تنها باطل‌گرایان و کسانی که به دنبال باطل هستند، دلیل‌تراشی می‌کنند و چنین اعتراض‌هایی مطرح می‌نمایند. مشهور است که دو نفر قصد ربودنِ پیکر رسول‌اللهr را داشتند؛ لذا تونلی در زیرِ زمین حفر کردند تا به قبر پیامبرr برسد و پیکر مبارکش را بربایند؛ یکی از پادشاهان، در خواب دید که دو نفر چنین قصدی دارند. وی به این خواب اهمیت داد و برای پی‌گیری به مدینه سفر کرد و برای این‌که آن‌دو را پیدا کند، به امیر مدینه گفت: همه‌ی اهالی مدینه را دعوت کن؛ گویا ویژگی‌های آن دو نفر را در خواب دیده بود و اگر آن‌‌ها را می‌دید، می‌توانست آنان را شناسایی کند. امیر مدینه، اهالی شهر را به ضیافت دعوت کرد؛ اما پادشاه آن دو نفر را در میان جمع نیافت؛ لذا از آن‌جا که به درستیِ خواب خود باور داشت، پرسید: گویا همه در این مهمانی حضور نداشتند؛ گفتند: چرا؛ همه‌ی اهالی مدینه در این مهمانی حاضر بودند، مگر دو نفر که در مسجد هستند. گفت: آن دو نفر را نزدم بیاورید. وقتی آن‌دو را نزد پادشاه آوردند، همان دو نفری بودند که پادشاه در خواب دیده بود و آنان را شناخت. سپس دستور داد که پیرامون قبر پیامبرr را حفر کنند و با مس و سُرب و سنگ، حفاظی به دَوْرِ قبر بکشند تا کسی به پیکر مبارک دست نیابد و بدین‌سان قبر رسول‌اللهr از مسجد، جداست. لذا اهل شرک و قبرپرستان نمی‌توانند اشکالی‌تراشی کنند که قبر پیامبرr در مسجد است؛ هرگز؛ بلکه قبر پیامبرr از مسجد جداست.

مولف/ در تأیید سخنش درباره‌ی جایز بودن لعن و نفرین کلی، بدون تعیین اشخاص، روایتی بدین مضمون آورده است که پیامبرr بر آن‌دسته از مردانی که خود را به زنان شبیه می‌سازند و نیز بر زنانی که خود را شبیه مردان می‌گردانند، لعنت فرستاد. شبیه‌سازی خود به جنس مخالف، می‌تواند در روش حرف زدن، راه رفتن، و نیز در نحوه‌ی لباس پوشیدن و امثال آن باشد؛ مثلاً یک مرد، صدایش را مانند زنان، نازک کند و مانند زنان سخن بگوید؛ چنین کسی به زبان پیامبرr لعنت شده است. یا این‌که لباس زنانه بپوشد یا بر سرش کلاه‌گیس بگذارد و خود را به شکل و قیافه‌ی زنان درآورَد یا ساعت زنانه به دست کند؛ زیرا ساعت‌های زنانه و مردانه، با هم تفاوت دارند. خلاصه این‌که اگر مردی به هر شکلی خود را شبیه زنان بسازد، مرتکب گناه بزرگی شده است. زن نیز همین‌گونه می‌باشد؛ یعنی اگر زنی در نحوه‌ی راه رفتن یا سخن گفتن و یا در موردی دیگر، خود را شبیه مردان بگرداند، مرتکب گناهی بزرگ شده است؛ اما آیا می‌توانیم به چنین مرد یا زنی بگویی: خدا لعنتت کند؟ خیر؛ بلکه به او یادآوری می‌کنیم که پیامبرr بر آن‌دسته از مردانی که خود را به زنان شبیه می‌سازند و نیز بر زنانی که خود را شبیه مردان می‌گردانند، لعنت فرستاده است. زیرا لعنت کردن فردی معین،- حتی اگر کافر و فاسق باشد- جایز نیست.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 5958؛ و مسلم، ش: 2106 به‌نقل از زید بن خالد از طلحهt.

([2]) صحیح بخاری، ش: (6783، 6799)؛ و مسلم، ش: 1687 به‌نقل از ابوهریرهt.

([3]) صحیح بخاری، ش: (3453، 3965، 6290)؛ و مسلم، ش: (3196، 3197) به‌نقل از عایشه&.

([4]) صحیح مسلم، ش: 130 به‌نقل از عبدالله بن عمروt.

([5]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 313. [مترجم]

([6]) صحیح است؛ نک: صحیح الجامع (2549، 4369).

264- باب: حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری

264- باب: حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری

1559- عن أَبی زیدٍ ثابت بن الضَّحَّاک الأنصاریِّt، وَهُوَ من أهلِ بَیْعَةِ الرِّضْوَانِ، قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الإسْلاَمِ کاذِباً مُتَعَمِّداً، فَهُوَ کَما قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیءٍ، عُذِّبَ بِهِ یَومَ القِیَامَةِ، وَلَیْسَ عَلَى رَجُلٍ نَذْرٌ فیما لا یَمْلِکُهُ، وَلَعْنُ المُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوزید، ثابت بن ضحاک انصاریt- یکی از اصحاب حاضر در بیعت‌ رضوان- می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکه به‌دروغ و به‌عمد به دینی غیر از اسلام سوگند یاد کند، پس او همان‌گونه است که می‌گوید. و هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، روز قیامت با آن عذاب می‌گردد و هرکه در‌باره‌ی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بی‌اساس است. و نفرین کردن مومن، همانند کشتن اوست».

شرح

مولف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری».

لعن و نفرین به معنای دعای رانده شدن از رحمت الهی‌ست؛ لذا وقتی می‌گویی: «لعنت خدا بر فلانی»، بدین معناست که الله متعال او را از رحمت خویش برانَد یا او را از رحمت خود، دور بگرداند. لعنت یا نفرین کردن شخصی معین، جزو گناهان بزرگ است؛ یعنی گفتنِ عبارتِ «لعنت خدا بر فلانی» یا گفتنِ «خداوند، فلانی را لعنت کند»، جایز نیست؛ حتی اگر آن شخص، کافری‌ست که در حیات می‌باشد؛ زیرا هنگامی‌که پیامبرr افراد معینی را لعنت کرد، الله متعال به او فرمود:

﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨

                                                                                  [آل عمران: ١٢٨]      

(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست. الله بخواهد توبهشان را میپذیرد یا عذابشان میکند؛ چراکه آنان ستم‌کارند.

برخی از مردم غیرتشان می‌گیرد و کسی را که کافر است، به‌طور مشخص لعنت می‌کنند؛ این، جایز نیست؛ زیرا چه می‌دانند؟ چه‌بسا الله متعال، آن کافر را هدایت کند. چه‌بسیار کسانی که جزو سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بوده‌اند، اما هدایت یافته و در شمارِ برترین بندگان الله متعال درآمده‌اند. دومین پیشوای این امت پس از رسول‌اللهr و ابوبکر صدیقt، کیست؟ آری؛ عمر فاروقt؛ همو که ابتدا در برابر اسلام سرسختی می‌کرد و از آن می‌گریخت و جزو سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بود؛ اما الله متعال، او را هدایت کرد و بدین‌ترتیب دومین خلیفه پس از رسول‌اللهr گردید. خالد بن ولید و عکرمه بن ابوجهل و بسیاری از اصحاب بزرگوار# در ابتدا جزو سرسخت‌ترین دشمنان اسلام نبودند؛ ولی اللهU آنان را هدایت کرد؛ از این‌رو به پیامبرش فرمود:

﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨

                                                                                  [آل عمران: ١٢٨]                  

(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست. الله بخواهد توبهشان را میپذیرد یا عذابشان میکند؛ چراکه آنان ستم‌کارند.

اما لعن و نفرین کسی که بر کفر مرده است، جایز می‌باشد؛ زیرا دیگر امیدی به هدایتش نیست؛ چراکه فرصتش تمام شده و بر کفر مرده است؛ ولی به‌راستی لعن و نفرین کافرِ مرده چه فایده‌ای دارد؟ بلکه بیمِ آن نمی‌رود که لعن و نفرین کافری که مرده، در مفهوم این حدیث بگنجد که رسول‌اللهr فرموده است: «لا تَسُبُّوا الْأَمْوَاتَ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَفْضَوْا إلَى مَا قَدَّمُوا»؛([2]) یعنی: «به مردگان ناسزا نگویید؛ زیرا آن‌ها به نتیجه‌ی اعمال خویش رسیده‌اند». لذا از کسی که کافرِ مرده را لعنت می‌کند، می‌پرسیم: این‌که او را لعن و نفرین کنی، چه فایده‌ای دارد و چه چیزی را عوض می‌کند؟ او که بدون لعن و نفرین تو، از رحمت الهی رانده شده و جزو دوزخیانی‌ست که برای همیشه در دوزخ می‌مانند. پس چه دلیلی دارد که او را نفرین کنی؟ لعنت کردن چارپایان و جانوران نیز جایز نیست. ان‌شاءالله حُکم این مسأله در احادیث بعدی خواهد آمد.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوزید، ثابت بن ضحاک انصاریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکه به‌دروغ و به‌عمد به دینی غیر از اسلام سوگند یاد کند، پس او همان‌گونه است که می‌گوید». مثلاً شخصی می‌گوید: یهودی یا نصرانی باشم که ماجرا، چنین و چنان باشد. و اگر موضوع بر خلافِ سخنش باشد، همان‌گونه که خودش گفته است، یهودی یا نصرانی‌ست! این، نشان می‌دهد که سوگند دروغ و عمدی به آیینی غیر از اسلام، حرام و جزو گناهان بزرگ است؛ ولی کسی که صادقانه چنین سوگندی می‌خورد، نه به‌دروغ، مشمول این هشدار نمی‌شود؛ اما در عین حال به او می‌گوییم: اگر می‌خواهی سوگند یاد کنی، به نامِ الله سوگند یاد کن؛ همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: «مَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِاللهِ أَوْ لِیَصْمُتْ».([3]) یعنی: «کسی که می‌خواهد سوگند بخورد، به نام الله سوگند یاد کند، یا سکوت نماید». هم‌چنین اگر با این گمان که سخنش درست است، به غیرعمد چنین سوگندی یاد کند، مشمول این وعید نیست. از این حدیث چنین برداشت می‌شود که اگر کسی به این پندار که موضوع همان‌گونه است که می‌گوید، قسم بخورد و سپس روشن شود که ماجرا بر خلاف پندارش بوده است، نه گنه‌کار می‌باشد و نه کفاره‌ای بر اوست؛ مثلاً شخصی بنا بر باور خود، می‌گوید: قسم می‌خورم که سعید فردا می‌آید؛ ولی فردایش سعید نمی‌آید. بر کسی که سوگند یاد کرده است، کفاره‌ای نیست؛ چنان‌که مردی در حضور پیامبرr سوگند یاد کرد که در میان دو سنگ‌لاخ مدینه، هیچ خانواده‌ای از خانواده‌ی او فقیر نیست؛ در حالی که او از اوضاع و احوال همه‌ی خانه‌های مدینه خبر نداشت؛ ولی بنا بر گمانِ غالبِ خود، سوگند یاد کرد که خانواده‌اش فقیرترین خانواده‌ی مدینه است و رسول‌اللهr نیز سوگندِ او را پذیرفت.([4])

در ادامه‌ی حدیث ثابتt آمده است که رسول‌اللهr فرمود: «هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، روز قیامت با آن عذاب می‌گردد»؛ یعنی: اگر کسی با خوردن سَم یا زهر خودکشی کند، در دوزخ همواره باید زهر بنوشد. یا اگر اگر خودش را از ارتفاع به پایین بیندازد و خودکشی کند، در دوزخ نیز به همین شکل عذاب داده می‌شود. کسی که با چاقو خودکشی نماید، در دوزخ به همان شکل مجازات می‌گردد؛ کسانی که بمب و مواد منفجره به خود می‌بندند و خود را در میان دشمن منفجر می‌کنند، در حقیقت مرتکب خودکشی می‌شوند و این، عملیات شهادت‌طلبانه نیست؛ بلکه عملیات انتحاری‌ست و کسی که مرتکب چنین عملی می‌شود، در حقیقت خودکشی کرده است؛ اگرچه کسی که مرتکب چنین اعمالی می‌شود، خود را شهادت‌طلب می‌پندارد، اما از آن‌جا که مرتکب عمل حرامی شده‌ و خودکشی کرده است، جزو شهدا به‌شمار نمی‌آید؛ زیرا شهید، کسی‌ست که مطابق فرمان الهی، به او نزدیکی می‌جوید؛ نه با انجام عملِ حرامی که اللهU از آن منع فرموده است؛ اللهU می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا ٢٩             [النساء : ٢٩] 

و خویشتن را نکشید. به‌درستی که الله نسبت به شما مهرورز است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٩٥

                                                                       [البقرة: ١٩٥]

و خود را به هلاکت نیندازید و نیکی نمایید؛ بی‌گمان الله، نیکوکاران را دوست دارد.

البته ما، درباره‌ی این‌ها که به‌اشتباه و با تأویل عملیات انتحاری انجام می‌دهند، امیدواریم که به عذاب الاهی گرفتار نشوند؛ اما بدون شک هیچ اجری ندارند و در جرگه‌ی شهیدان نیستند؛ زیرا عملی انجام داده‌اند که الله به آن دستور نداده است؛ بلکه از آن نهی فرموده است. شاید کسی بپرسد: مگر صحابه# به میان دشمن نمی‌زدند؟

می‌گوییم: بله؛ گاه یک صحابی به میان دشمن یورش می‌برد؛ اما آیا این، به معنای خودکشی‌ست؟ شکی نیست که خطر کشته شدن زیاد بود؛ اما احتمال نجات هم وجود داشت. از این‌رو یک مجاهد به صفوف دشمن یورش می‌بُرْد و پس از کشتن چندین نفر از پیکارجویان دشمن، به میان لشکر مسلمانان باز می‌گشت. به عنوان نمونه می‌توان به ماجرای براء بن مالکt در جنگ "یمامه" اشاره کرد. براء، برادر انس بن مالک$ و مردی شجاع بود؛ در جنگ یمامه، مسیلمه‌ی کذاب و پیروانش به باغی پناه بردند. براء بن مالکt گفت: «مرا از بالای دیوار در باغ بیفکنید». مسلمانان، او را در سپری نهادند و با نیزه بالا دادند تا این‌که موفق شد خود را از بالای دیوار به درون باغ بیندازد. او، کنار درب شروع به جنگ کرد و در را باز نمود. مسلمانان، از دری که براءt گشوده بود، وارد باغ شدند و آن‌گاه پیروزی مسلمانان بر مسیلمه‌ی کذاب رقم خورد و براءt نیز زنده ماند. لذا نمی‌توان با استدلال به چنین مجاهدت‌هایی از سوی صحابه#، عملیات انتحاری را جایز قلمداد کرد؛ در هر حال امیدواریم که الله متعال آن‌دسته از کسانی را که دچار این اشتباه شده‌اند، مؤاخذه نفرماید و از آنان درگذرد؛ زیرا آن‌ها از روی ناآگاهی و با نیت درست، این کار را کرده‌اند. ولی همان‌گونه که در حدیث آمده است: «هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، در آتش دوزخ با آن عذاب می‌گردد».

گفتنی‌ست که پیامبرr درباره‌ی کسی که خودکشی می‌کند، فرموده است: «با همان چیزی که خودکشی کرده است، در آتش دوزخ، جاودانه و برای همیشه عذاب می‌گردد». آیا این‌که فرمود: «همیشه و جاوادنه عذاب می‌شود»، بدین معناست که آن شخص، کافر می‌باشد؟ پاسخ: خیر؛ کافر نیست؛ بلکه غسل داده می‌شود، کفن می‌گردد و بر او نماز می‌خوانند و برایش درخواست آمرزش می‌کنند. چنان‌که مردی در زمان پیامبرr خودکشی کرد؛ او را نزد پیامبرr آوردند تا بر او نماز بخوانند؛ اگرچه پیامبرr خود بر او نماز نخواند، اما دستور داد که بر او نماز بخوانند. و این، نشان می‌دهد که کسی که خودکشی می‌کند، کافر به‌شمار نمی‌آید و برای همیشه در دوزخ نخواهد ماند؛ لذا ذکر ابدی بودن عذاب در چنین احادیثی، بیان‌گر شدت تهدید و هشدار نسبت به چنین اعمالی‌ست؛ وگرنه مسلمانی که مرتکب خودکشی یا چنین اعمالی شود، کافر نیست.

نکته: اعتصاب غذا تا سرحدّ مرگ، خودکشی‌ست.

در ادامه‌ی حدیث ثابت بن ضحاکt آمده است که پیامبرr فرمود: «و نفرین کردن مومن، همانند کشتن اوست»؛ یعنی اگر به مومنی بگویی: «لعنت خدا بر تو»، گویا او را کُشته‌ای؛ زیرا لعن و نفرین، به معنای دعای محرومیت و دوری از رحمت الهی‌ست و کسی که از رحمت الله دور شود، مانند کسی‌ست که به‌قتل می‌رسد و از زندگی ساقط می‌گردد؛ وجه شباهتش این است که کسی که از رحمت الهی دور می‌شود، از حیات و سعادت اخروی محروم می‌گردد. لذا لعن و نفرینِ مومن، حرام و یکی از گناهان بزرگ است و هرکه مومنی را لعنت کند، نفرین وی به سوی کسی می‌رود که او را لعنت کرده است؛ و اگر آن‌شخص سزاوار لعن و نفرین نباشد، لعن و نفرین به سوی لعنت‌کننده برمی‌گردد و بدین‌سان خود کسی که نفرین کرده است، ملعون می‌شود! پناه بر الله.

***

1560- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رسُولَ اللهr قَالَ: «لا یَنْبَغِی لِصِدِّیقٍ أنْ یَکُونَ لَعَّاناً». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «شایسته‌ی هیچ صدّیقی نیست که لعنت‌کننده باشد».

1561- وعن أَبی الدرداءِt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «لا یَکُونُ اللَّعَانُونَ شُفَعَاءَ، وَلا شُهَدَاءَ یَوْمَ القِیَامَةِ». [روایت مسلم]([6])

ترجمه: ابودرداءt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «لعنت‌کنندگان در روز قیامت نه شفیع خواهند بود و نه گواه».([7])

شرح

پیش‌تر درباره‌ی حدیث ثابت بن ضحاک انصاریt سخن گفتیم و یک عبارتش باقی ماند؛ این‌که رسول‌اللهr فرمود: «و هرکه در‌باره‌ی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بی‌اساس است»؛ یعنی انسان نباید درباره‌ی چیزی که مالکش نیست یا آن را در اختیار ندارد، نذر کند و به‌فرض این‌که نذر نماید، نذرش باطل است؛ مثلاً کسی نذر می‌کند و می‌گوید: به‌خاطرِ الله نذر می‌کنم که مالِ فلانی را صدقه دهم! این، نذری بیهوده است که منعقد نمی‌شود؛ زیرا مالِ فلانی، هیچ ربطی به این آقا ندارد. گفتنی‌ست که نذر کردن، مکروه می‌باشد و پیامبرr از نذر کردن، نهی نموده و فرموده است: «إنَّ النَّذْرَ لا یَأْتِی بِخَیْرٍ وَإِنَّمَا یُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِیلِ».([8]) یعنی: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد (و تقدیر را تغییر نمی‌دهد) و تنها به‌وسیله‌ی آن، چیزی از دست بخیل، بیرون می‌آید». فراوان دیده می‌شود که شخصی، مریضی دارد یا زیانی مالی می‌بیند؛ لذا نذر می‌کند که اگر الله متعال، بیمارش را شفا دهد، روزه بگیرد، یا حج بگزارد یا صدقه دهد یا مثلاً فلان عمل نیک را انجام دهد؛ سپس وقتی که الله، عزیزِ آن شخص را شفا می‌دهد، این آقا برای این‌که خود را از این نذر خلاص کند، پیش علما می‌رود تا راهی بیابد و به نذرش عمل نکند! حتی گاه تنبلی کرده، نذرش را ادا نمی‌کند؛ این، گناه بزرگی‌ست؛ وقتی نذر می‌کنید که اگر خداوندU چیزی را برای شما محقق سازد، فلان عمل نیک را انجام دهید و خواسته‌ی شما برآورده می‌شود، اگر به نذر خود عمل نکنید، مرتکب عمل زشتی شده‌اید؛ همان‌گونه الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِی قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ یَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ٧٧      [التوبة: ٧٥،  ٧٧] 

برخی از ایشان با الله پیمان بستند که اگر (الله) از فضل خویش به ما ببخشاید، حتماً زکات می­دهیم و از نیکوکاران می­شویم. و هنگامی که الله از فضل خویش به آنان بخشید، در آن بخل ورزیدند و روی‌گردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) روی‌گردانند. پس بدان سبب که در پیمانشان با الله خلاف کردند و بدان سبب که دروغ می­گفتند، (پروردگار نیز) نفاق را تا روزی که با او دیدار کنند، سرانجامِ ایشان قرار داد.

یعنی: الله متعال، نفاق را تا زمان مرگشان در دل‌هایشان انداخت. این، وعید بسیار سختی‌ست؛ از این‌رو پیامبرr از نذر نهی نموده است؛ زیرا وقتی انسان نذر می‌کند، خود را به انجامِ کاری وادار می‌سازد که الله او را بدان مکلّف نکرده است. اگر می‌خواهید که اللهU بیمارتان را شفا دهد یا مالی را که از دست داده‌اید، به شما برگرداند، دعا کنید و بگویید: یا الله! بیمارم را شفا بده؛ یا الله! مالَم را به من برگردان. راهِ دعا که باز است و این‌طور نیست که رفع مشکلتان فقط به نذر کردن بستگی داشته باشد. در هر حال علما گفته‌اند: نذر بر سه نوع است: یک نوع نذر، حکم سوگند را دارد؛ و نوع دوم، نذر معصیت است و نوع سوم، نذر اطاعت می‌باشد.

نوع نخست: نذر اطاعت است؛ مثلاً کسی، نذر می‌کند که نماز بخواند، روزه بگیرد، صدقه دهد و حج یا عمره بگزارد. ادای چنین نذری، بر انسان، واجب می‌باشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ اللهَ فَلْیُطِعْهُ»؛([9]) یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». فرقی نمی‌کند که نذرش وابسته به شرطی باشد یا خیر.

دوم: نذرِ معصیت یا نذرِ حرام است؛ و به نذری گفته می‌شود که ادای آن، جایز نیست. مثلاً کسی به‌خاطر سوءتفاهمی که میان او برادر دینی‌اش پیش آمده است، نذر کند که با او قهر نماید. ‌چنین نذری، حرام است و برای او روا نیست که به چنین نذری عمل کند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «وَمَنْ نَذَرَ أَنْ یَعْصِیَهُ فَلا یَعْصِهِ»؛([10]) یعنی: «هرکه نذر کرد که از الله نافرمانی نماید، از او نافرمانی نکند»؛ به عبارت دیگر: نذرش را ادا نکند. البته بنا بر قول راجح، کفاره‌ی سوگند بر او واجب می‌شود.

و سومین نوع نذر، نذری‌ست که حکم سوگند را دارد و انسان به‌قصد تأکید بر یک موضوع، بیان می‌کند؛ چه برای نفیِ آن باشد و چه برای اثبات و یا تصدیق آن. مثلاً به شخصی می‌گویند: خبری که به ما داده بودی، دروغ بود؛ و او، در پاسخ می‌گوید: اگر دروغ گفته باشم، نذر می‌کنم که یک سال، روزه بگیرم. روشن است که قصدش از چنین نذری تأکید بر این است که راست گفته و خبرش، دروغ نیست و می‌خواهد مردم، حرفش را باور کنند. این، حکم سوگند را دارد. هم‌چنین اگر قصد انسان، تشویق یا برانگیختن باشد، باز هم نذرش، حکم قَسَم را دارد. مثلاً می‌گوید: اگر فلان‌کار را انجام ندهم، نذر روزه‌ی یک سال، بر من واجب است. این هم، حکم سوگند را دارد؛ زیرا قصدش، این است که به‌نحوی خود را به انجام کاری، مُلزَم نماید. در این صورت به خودش بستگی دارد که آن کار را انجام دهد یا این‌که به جای انجام آن کار، کفاره‌ی سوگند بدهد. اگر آن را انجام داد که هیچ، و گرنه، کفاره‌ی سوگند بر او واجب می‌شود.

نوعِ چهارمی هم وجود دارد که نذر مطلق نامیده می‌شود؛ یعنی نذر معینی نیست و انسان به‌طور مطلق می‌گوید: به‌خاطر الله، نذر می‌کنم؛ این هم کفاره‌ی سوگند دارد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «کَفَّارَةُ النَّذْرِ إذَا لَمْ یُسَمَّ کَفَّارَةُ یَمِینٍ»؛([11]) یعنی: «کفاره‌ی نذری که معیّن نشود، کفاره‌ی سوگند است».

در هر حال شایسته نیست که انسان برای دست‌یابی به خواسته‌اش نذرکند؛ زیرا آن‌چه از خیر و نیکی مقدر شده باشد، بدون نذر نیز می‌رسد؛ همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد و تقدیر را تغییر نمی‌دهد». بسیاری از مردم، امروزه نذر می‌کنند که اگر کارشان در آینده، سر و سامان یابد یا مشکلشان حل شود، فلان کار نیک را انجام دهند. مثلاً وقتی یکی از عزیزان آن‌ها بیمار می‌شود، می‌گویند: اگر بیمارمان بهبود یافت و الله، او را شفا بخشید، هفت گوسفند سر می‌بُرم. و اگر بیمارشان بهبود یافت، باید این کار را بکنند و خودشان از این گوشت نخورند و همه را صدقه دهند. هم‌چنین اگر کسی برای پیدا شدن گم‌شده‌اش نذر نماید که گوسفندی ذبح می‌کند، در صورتی که الله متعال گم‌شده‌اش را به او برگرداند، بر وی واجب است که به نذر خویش وفا نماید و همه‌اش را صدقه دهد و خودش از آن نخورَد. لذا از اساس، نذر نکنید و چنان‌چه نذر اطاعت کردید، بر شما واجب است که آن‌را ادا نمایید.

***

1562- وعن سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهِr: «لا تَلاَعَنُوا بِلَعْنَةِ اللهِ، وَلا بِغَضَبِهِ، وَلا بِالنَّارِ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([12])

ترجمه: سمره بن جندبt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «یک‌دیگر را به دوری از رحمتِ الله، و خشمِ او و به آتش دوزخ، لعن و نفرین نکنید».

1563- وعن ابن مسعودٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «لَیْسَ المُؤْمِنُ بالطَّعَّانِ، وَلا اللَّعَّانِ، وَلا الفَاحِشِ، وَلا البَذِیِّ». [ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([13])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «مومن طعنه‌زن، لعنت‌کننده، بددهن و بدرفتار (و بی‌شرم) نیست».

1564- وعن أَبی الدرداءt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «إنَّ العَبْدَ إِذَا لَعَنَ شَیْئاً، صَعدَتِ اللَّعْنَةُ إِلَى السَّماءِ، فَتُغْلَقُ أبْوابُ السَّماءِ دُونَهَا، ثُمَّ تَهْبِطُ إِلَى الأرْضِ، فَتُغْلَقُ أبْوابُهَا دُونَها، ثُمَّ تَأخُذُ یَمیناً وَشِمالاً، فَإذا لَمْ تَجِدْ مَسَاغاً رَجَعَتْ إِلَى الَّذِی لُعِنَ، فإنْ کَانَ أهْلاً لِذلِکَ، وإلا رَجَعَتْ إِلَى قَائِلِهَا». [روایت ابوداود و ترمذی]([14])

ترجمه: ابودرداءt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «وقتی بنده چیزی- یا کسی- را لعنت می‌کند، آن نفرین به آسمان بالا می‌رود و دروازه‌های آسمان بر آن بسته می‌شود؛ آن‌گاه به زمین می‌آید و درهای زمین هم بر آن بسته می‌گردد؛ پس به چپ و راست می‌رود و چون راهی نمی‌یابد، به کسی که لعنت شده است، بازمی‌گردد؛ اگر سزاوارش باشد؛ و گرنه، لعنت به گوینده‌اش برمی‌گردد».

1565- وعن عمران بن الحُصَیْنِ$ قَالَ: بَیْنَمَا رسُولُ اللهِr فی بَعْضِ أسْفَارِهِ، وَامْرأةٌ مِنَ الأنْصَارِ عَلَى نَاقَةٍ، فَضَجِرَتْ فَلَعَنَتْهَا، فَسَمِعَ ذَلِکَ رسُولُ اللهr فقالَ: «خُذُوا مَا عَلَیْهَا وَدَعُوهَا؛ فَإنَّهَا مَلْعُونَةٌ». قَآل عمران: فَکَأنِّی أَرَاهَا الآنَ تَمْشِی فی النَّاسِ مَا یَعْرِضُ لَهَا أحَدٌ. [روایت مسلم]([15])

ترجمه: عمران بن حصین$ می‌گوید: رسول‌اللهr در یکی از سفرهایش تشریف داشت و زنی از انصار بر شتری سوار بود که از راندن شتر به تنگ آمد و لعنتش کرد.

رسول‌اللهr آن را شنید و فرمود: «بارِ شتر را بردارید و رهایش کنید که لعنت شده است». عمرانt می‌گوید: گویی که اینک آن شتر را می‌بینم که در میان مردم راه می‌رود و کسی به آن توجه نمی‌کند.

1566- وعن أَبی بَرْزَةَ نَضْلَةَ بْنِ عُبَیْدٍ الأَسْلَمِیِّt قَالَ: بَیْنَمَا جَارِیَةٌ عَلَى نَاقَةٍ عَلَیْهَا بَعْضُ مَتَاعِ القَوْمِ، إِذْ بَصُرَتْ بِالنَّبِیِّr وَتَضَایَقَ بِهِمُ الجَبَلُ فَقَالَتْ: حَلْ، اللَّهُمَّ الْعَنْهَا؛ فَقَالَ النَّبِیُّr: «لا تُصَاحِبْنَا نَاقَةٌ عَلَیْهَا لَعْنَةٌ». [روایت مسلم]([16])

ترجمه: ابوبرزه، نضله بن عُبید اسلمیt می‌گوید:- در یک سفر- دختری بر شتری که مقداری از وسایل قوم را حمل می‌کرد، سوار بود که ناگهان چشمش به پیامبرr افتاد (و دست و پایش را گم کرد؛ در همان هنگام) به کوهی رسیدند که ادامه‌ی راه را بر آنان دشوار کرد. آن دختر برای راندن شتر بانگ برآورد و گفت: خدا، لعنتت کند! پیامبرr فرمود: «شتری که لعنت شده است، نباید با ما باشد».

[گفتنی‌ست که گاه در مفهوم این حدیث اشکالی پیش می‌آید که در حقیقت، هیچ اشکالی در آن نیست. از این‌که آن شتر با آنان باشد، نهی شد؛ نه این‌که فروختن، سوار شدن یا ذبحِ آن در نبودِ پیامبرr نیز ممنوع شده باشد؛ بلکه همه‌ی این‌ها و دیگر تصرفات، جایز بود و از هیچ‌یک منع نشد؛ و فقط از همراهی با پیامبرr نهی گردید.]

شرح

این‌ها، احادیثی‌ست که مولف/ درباره‌ی ممنوعیت لعنت کردن آورده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که سمره بن جندبt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «یک‌دیگر را به دوری از رحمتِ الله، و خشمِ او و به آتش دوزخ، لعن و نفرین نکنید»؛ یعنی به کسی نگویید که «خدا لعنتت کند»؛ یا «خداوند بر تو خشم بگیرد»؛ یا «خداوند تو را به دوزخ ببرد». پیامبرr از همه‌ی این‌ها منع فرمود؛ زیرا ممکن است این سخنان به کسی گفته شود که سزاوارش نیست. هم‌چنین حدیثی بدین مضمون گذشت که پیامبرr فرموده است: «مومن طعنه‌زن، لعنت‌کننده، بددهن و بی‌شرم نیست». این حدیث نشان می‌دهد که یک از این کارها، نقصی در ایمان به‌شمار می‌آید و حقیقت و کمال ایمان را از مومن، سلب می‌کند؛ لذا مومن طعنه‌زن نیست و به هیچ‌کس زخم زبان نمی‌زند؛ یعنی از نَسَب، آبرو، شکل و قیافه و آرزوهای کسی، بد نمی‌گوید. لعن و نفرین هم نمی‌کند و این‌طور نیست که با هر جمله‌ای، به مخاطبش بگوید: «لعنتی!» یا «خدا لعنتت کند»! مانند برخی از پدرها که عادت کرده‌اند که باید فرزندانشان را با لعن و نفرین، صدا بزنند! مثلاً می‌گویند: خدا لعنتتان کند؛ فلان چیز را بیاورید!

مومن، نه بددهن است و نه بدرفتار؛ یعنی ناسزا نمی‌گوید و صدابلندی نمی‌کند و رفتارِ بدی با دیگران ندارد؛ بلکه گفتار و رفتارش، نیک و پسندیده است.

و نیز حدیثی بدین مضمون گذشت که «وقتی بنده چیزی- یا کسی- را لعنت می‌کند، آن نفرین به آسمان بالا می‌رود و دروازه‌های آسمان بر آن بسته می‌شود؛ آن‌گاه به زمین می‌آید و درهای زمین هم بر آن بسته می‌گردد؛ پس به چپ و راست می‌رود و چون راهی نمی‌یابد، به کسی که لعنت شده است، بازمی‌گردد؛ اگر سزاوارش باشد؛ و گرنه، لعنت به گوینده‌اش برمی‌گردد».

مولف/ حدیثی ذکر کرده است که عمران بن حصین$ می‌گوید: رسول‌اللهr در یکی از سفرهایش تشریف داشت و زنی از انصار بر شتری سوار بود و چون از راندن شتر به تنگ آمد، لعنتش کرد. رسول‌اللهr آن را شنید و فرمود: «بارِ شتر را بردارید و رهایش کنید که لعنت شده است». عمرانt می‌گوید: «گویی که اینک آن شتر را می‌بینم که در میان مردم راه می‌رود و کسی به آن توجه نمی‌کند». یعنی در همان سفر، کسی به آن شتر توجه نمی‌کرد؛ زیرا این، نوعی تنبیه برای آن زن بود تا بداند که نباید جانوری را که سزاوارِ لعن و نفرین نیست، لعنت کند؛ چنان‌که پیامبرr فرمود: «شتری که لعنت شده است، نباید با ما باشد».

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6047؛ و صحیح مسلم، ش:110.

([2]) صحیح بخاری، ش: (1393، 6516) به‌نقل از ام‌المؤمنین، عایشه&.

([3]) صحیح بخاری، ش: (2679، 6646)؛ و صحیح مسلم، ش: 1646 به‌نقل از عبدالله بن عمر$.

([4]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: (1937، 2600، 5368، 6087، 6710) به‌نقل از ابوهریرهt.

([5]) صحیح مسلم، ش:2597.

([6]) صحیح مسلم، ش:2598.

([7]) یعنی نه شفاعتشان پذیرفته می‌شود و نه شهادتشان. [مترجم]

([8]) صحیح بخاری، ش: (6118، 6198، 6199)؛ و مسلم، ش: (3093، 3094، 3095) به نقل از ابن‌عمرt.

([9]) صحیح بخاری، ش: (6202، 6206) به‌نقل از عایشه&. این حدیث در همین کتاب به‌شماره‌ی 1871 آمده است. [مترجم]

([10]) صحیح بخاری، ش: (6696، 6700) به‌نقل از مادر مومنان، عایشه&.

([11]) صحیح مسلم، ش: 1645 به‌نقل از عقبه بن عامرt.

([12]) صحیح الجامع، ش: 7443؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/، ش: 890.

([13]) صحیح الجامع، از آلبانی/، ش: 5381؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 320.

([14]) صحیح الجامع، ش: 1672؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1269؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 4099.

([15]) صحیح مسلم، ش: 2595.

([16]) صحیح مسلم، ش: 2596.

263- باب: شدت حرام بودن شهادت دروغ

263- باب: شدت حرام بودن شهادت دروغ

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ ٣٠                                            [الحج : ٣٠]     

و از سخن و گواهی دروغ دوری نمایید.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌ                                         [الإسراء: ٣٦] 

و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری.

و می‌فرماید:

﴿مَّا یَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَیۡهِ رَقِیبٌ عَتِیدٞ ١٨                            [ق: ١٨]

(انسان) هیچ سخنی بر زبان نمی‌آورد مگر آن‌که نزدش، نگهبانی (برای نوشتن آن) حضور دارد.

و می‌فرماید:

﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ ١٤                                            [الفجر: ١٤] 

بی‌گمان پروردگارت در کمین‌گاه است.

و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ                                        [الفرقان: ٧٢]     

و کسانى که گواهى دروغ نمى‏دهند.

 

1558- عن أَبی بَکْرَةَt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «ألا أُنَبِّئُکُمْ بِأکْبَرِ الکَبَائِرِ»؟ قُلْنَا: بَلَى یَا رسولَ اللهِ. قَالَ: «الإشْراکُ باللهِ، وعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ»، وکَانَ مُتَّکِئاً فَجَلَسَ، فَقَالَ: «ألا وَقولُ الزُّورِ وشهادةُ الزُّورِ». فما زال یُکَرِّرُهَا حَتَّى قلنا: لَیْتَهُ سَکَتَ. [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوبکرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «آیا شما را از بزرگ‌ترین گناهان کبیره، آگاه کنم؟» گفتیم: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «شرک به الله، و نافرمانی پدر و مادر». پیامبرr که پیش‌تر تکیه زده بود، نشست و فرمود: «آگاه باشید که سخن دروغ و شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است». و آن‌قدر این جمله را تکرار کرد که با خود گفتیم: ای کاش سکوت می‌فرمود!

شرح

مؤلف/ می‌گوید: «باب: شدت حرام بودن شهادت دروغ». شهادت دروغ، سه حالت دارد:

·         انسان بر خلاف واقعیت گواهی دهد و این را بداند.

·         یا نسبت به شهادتی که می‌دهد، نمی‌داند که درست است یا بر خلاف چیزی‌ست که می‌گوید؛ یعنی شهادتی که حقیقت، برایش روشن نیست.

·         یا به چیزی شهادت می‌دهد که در اصلش درست است، اما نحوه‌ی شهادت، درست نیست و بدین‌سان اصل موضوع که حقیقت دارد، کتمان می‌شود.

مثالی برای حالت نخست: مثلاً گواهی دهد که حسن صدهزار تومان از سعید بستانکار است؛ و خود می‌داند که دروغ می‌گوید. یا گواهی می‌دهد که فلانی، فقیر است و مستحق زکات می‌باشد؛ در حالی که می‌داند که فلانی، فقیر و مستحق زکات نیست. هم‌چنین فردی در ادارات دولتی و سازمان‌های حمایتی و اجتماعی، گواهی می‌دهد که فلانی عیال‌وار است و به کمک نیاز دارد؛ در حالی که خود می‌داند که دروغ می‌گوید تا بدین‌سان به گمان خود به برادر خویش کمک کرده باشد! در حالی که با این گواهی دروغین، هم به خود ستم کرده‌ است و هم به برادر خویش؛ این‌که به خود جفا کرده، روشن است؛ زیرا با شهادت دروغین، گنه‌کار شده و گناهی بزرگ انجام داده است. ستمی که به برادر خویش کرده، این است که به او در ستم‌کاری و حرام‌خواری کمک نموده است؛ در حالی که باید جلوی او را می‌گرفت. رسول‌اللهr فرمود: «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»؛ یعنی: «برادرت را یاری کن؛ چه ظالم باشد و چه مظلوم». شخصی، پرسید: ای رسول‌خدا! اگر مظلوم باشد، او را یاری می‌کنم؛ ولی اگر ظالم باشد، چگونه یاری‌اش نمایم؟ فرمود: «بدین‌سان که او را از ظلم و ستم باز داری؛ این، یاری دادن به اوست».([2]) لذا کسانی که به گمان خود با شهادت دروغین به برادر مسلمان خویش کمک می‌کنند، در حقیقت هم به خود ضرر می‌زنند و هم به برادران خویش. سپس مولف/ آیاتی را آورده است که پاره‌ای از آن‌ها پیش‌تر گذشت؛ یکی از آیاتی که مولف/ در این باب ذکر کرده، این است که اللهU می‌فرماید:

﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ ٣٠            [الحج : ٣٠] 

پس از پلیدی بت‌ها و سخن و گواهی دروغ دوری نمایید.

نخستین مصداق سخن دروغین، شهادت دروغ می‌باشد که الله متعال آن را در کنارِ پلیدیِ بت‌ها، یعنی در کنارِ شرک، ذکر فرموده است و این نشان می‌دهد که شهادت دروغ، بسیار زشت و ناپسند می‌باشد. الله متعال در ستایش بندگان نیکش می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ                                        [الفرقان: ٧٢] 

و کسانى که گواهى دروغ نمى‏دهند.

آن‌گاه که عدم شهادت دروغ، ویژگیِ پسندیده‌ای‌ست، پس روشن می‌شود که سخن دروغین و شهادت دروغ، بسیار زشت و نکوهیده است.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوبکره، نفیع بن حارثt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «آیا شما را از بزرگ‌ترین گناهان کبیره، آگاه کنم؟»

طرح این پرسش، برای این بود که توجه مخاطبان به موضوع، بیش‌تر شود و این، شیوه‌ی مناسبی در انتقال مطالب و موضوع‌های مهم به دیگران است. فرمود: «آیا شما را از بزرگ‌ترین گناهان کبیره، آگاه کنم؟» اصحاب# گفتند: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «شرک به الله»؛ شرک، بزرگ‌ترین ستم است که در رأس گناهان کبیره می‌باشد و بدترین و شدیدترین عذاب را در پی دارد؛ زیرا الله متعال بهشت را بر مشرکان حرام گردانیده است و دوزخ، جایگاه کسی‌ست که به اللهU شرک می‌ورزد. دومین گناه بزرگی که در این حدیث آمده است، نافرمانی از پدر و مادر می‌باشد که مفهوم عام و گسترده‌اش، عدم نیکی به آن‌هاست. بر هر کسی واجب است که به پدر و مادرش نیکی کند و از آن‌ها فرمان ببرد؛ مگر این‌که او را به نافرمانی از اللهU دستور دهند یا امرشان، زیان‌بار باشد که در این صورت، اطاعت و فرمان‌برداری از آنان، واجب نیست. ابوبکرهt می‌گوید: پیامبرr که پیش‌تر تکیه زده بود، نشست و فرمود: «آگاه باشید که سخن دروغ و شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است». وقتی درباره‌ی شرک و نافرمانی از پدر و مادر سخن می‌گفت، تکیه زده بود؛ اما موضوع شهادت دروغ آن‌قدر مهم بود که برای تأکید بر دوری از آن، نشست و فرمود: «آگاه باشید که سخن دروغ و شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است». و آن‌قدر این جمله را تکرار کرد که با حاضران با خود گفتند: ای کاش سکوت می‌فرمود! این نشان می‌دهد که شهادت دروغ، گناه بسیار بزرگی‌ست و بر انسان واجب است که از این گناه بزرگ، توبه کند و به‌سوی اللهU باز گردد؛ زیرا شهادت دروغ، هم ستم به خویشتن است و هم ستم به کسی که انسان در حقّ او شهادت دروغ می‌دهد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2654؛ و صحیح مسلم، ش:87. این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 341 آمده است.

([2]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 242. [مترجم]