اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

357- باب: نهی از گرفتن اسلحه و امثال آن به سوی مسلمان، چه جدی باشد و چه شوخی؛ و نهی از به دست گرفتن شمشیرِ برهنه

357- باب: نهی از گرفتن اسلحه و امثال آن به سوی مسلمان، چه جدی باشد و چه شوخی؛ و نهی از به دست گرفتن شمشیرِ برهنه

1792- عن أبی هریرةَt عَن رسولِ اللهِr قالَ: «لا یُشِرْ أحَدُکُمْ إلَى أخِیهِ بِالسِّلاحِ، فَإنَّهُ لا یَدْرِی لَعَلَّ الشَّیْطَانَ یَنْزِعُ فِی یَدِهِ، فَیَقَع فِی حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ». [متفقٌ علیه]([1])

وفی روایةٍ لمسلمٍ قال: قال أبو القاسمr: «مَنْ أشَارَ إلَى أخِیهِ بِحَدِیدَةٍ، فَإنَّ المَلاَئِکَةَ تَلْعَنُهُ حَتَّى یَنْزِعَ، وَإنْ کَانَ أخَاهُ لأَبِیهِ وَأُمِّهِ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هیچ‌یک از شما اسلحه را به سوی برادر مسلمانش نگیرد؛ زیرا چه‌بسا شیطان آن را در دستش رها کند و بدین ترتیب- سبب قتل برادر مسلمانش شود و- در گودالی از آتش دوزخ بیفتد».

و در روایتی از مسلم آمده است که ابوهریرهt می‌گوید: ابوالقاسمr فرمود: «هرکه با شمشیر- یا هر سلاح دیگری- به سوی برادر مسلمانش اشاره کند، تا زمانی که سلاح را بر زمین بگذارد، فرشتگان بر او لعنت می‌فرستند؛ اگرچه برادر تنیِ وی باشد».

1793- وعن جابرٍt قالَ: نَهَى رسولُ اللهِr أنْ یُتَعَاطَى السَّیْفُ مَسْلُولاً. [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([2])

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr از به دست گرفتن شمشیر برهنه- یا از دست به دست کردن شمشیر آخته- منع فرمود.

شرح

مولف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «نهی از گرفتن اسلحه و امثال آن به سوی مسلمان، چه جدی باشد و چه شوخی؛ و نهی از به دست گرفتن شمشیرِ برهنه». در این باب دو مسأله مطرح شده است:

مسأله‌ی نخست: این‌که کسی، شمشیر یا تفنگ یا چاقو و امثال آن را به سوی برادر مسلمانش بگیرد؛ پیامبرr از این کار منع نمود و فرمود: «چه‌بسا شیطان اسلحه را در دستِ انسان رها کند و بدین ترتیب- انسان سبب قتل برادر مسلمانش شود و- در گودالی از آتش دوزخ بیفتد». هم‌چنین برخی از افراد کم‌خرد، از روی شوخی ماشین خود را به‌سرعت به سمت دیگران که ایستاده یا نشسته‌اند، می‌رانند؛ این هم نارواست؛ زیرا چه‌بسا کنترل ماشین از دست راننده خارج شود و بدین ترتیب انسان در نتیجه‌ی این رفتارِ خطرساز، حادثه ایجاد کند و افراد نشسته یا ایستاده را زیر بگیرد و بدین‌ سبب خودش سزاوار دوزخ گردد. در هر حال همان‌گونه که در حدیث ابوهریرهt آمده، از هرگونه رفتارِ خطرسازی منع شده است؛ چه ‌شوخی باشد و چه جدی.

مسأله‌ی دوم: از به دست گرفتن شمشیر برهنه یا از دست به دست کردن آن، منع شده است؛ زیرا چه‌بسا موجب آسیب‌دیدگی انسان یا بریدن دست وی شود.

وقتی می‌خواهید چاقو را به برادر مسلمانتان بدهید، دسته‌اش را به سوی او بگیرید تا در این دست به دست کردن، آسیبی به برادر مسلمانتان نرسد. هم‌چنین اگر در هنگام راه رفتن از چوب‌دستی یا عصا استفاده می‌کنید، آن را عمود بر زمین نگه دارید و از حمل آن به صورت افقی بپرهیزید تا با کسی برخورد نکند یا به کسی آسیب نرساند. همه‌ی این‌ها جزو آداب پسندیده‌ای‌ست که انسان باید در زندگی خود رعایت کند تا مردم از اذیت و آزار او درامان باشند و آسیبی به آنان نرسد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 7072؛ و صحیح مسلم، ش: 2616.

([2]) صحیح الجامع، ش: 6819؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 2256.

356- باب: نهی از مصرف کردن مال در راه‌های نامشروع یا در راه‌هایی که شریعت اجازه نداده است

356- باب: نهی از مصرف کردن مال در راه‌های نامشروع یا در راه‌هایی که شریعت اجازه نداده است

1790- عن أبی هریرةَt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «إنَّ اللهَ تعالى یَرْضَى لَکُمْ ثَلاَثاً، ویَکْرَهُ لَکُمْ ثَلاَثاً: فَیَرْضَى لَکُمْ أنْ تَعْبُدُوهُ، وَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیئاً، وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا، وَیَکْرَهُ لَکُمْ: قِیلَ وَقَالَ، وَکَثْرَةَ السُّؤَالِ، وإضَاعَةَ المَالِ». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «الله متعال سه چیز را برای شما می‌پسندد و سه چیز را نمی‌پسندد؛ آن‌چه برای شما می‌پسندد- و شما را به آن امر می‌کند- این است که او را عبادت و پرستش نمایید و چیزی را شریکش نسازید و همگی به ریسمانِ الله چنگ بزنید و پراکنده نشوید. و برای شما قیل و قال (و بازگو کردن هر سخنی) و نیز از سوال‌های فراوان (و درخواست‌های بی‌مورد) و تباه کردن اموال و دارایی‌هایتان را در راه‌های نامشروع، ناپسند (و حرام) گردانیده است».

1791- وعن ورَّادٍ کاتب المغیرة بْنُ شُعْبَةَ قالَ: أَمْلَى عَلَیَّ المُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ فی کِتابٍ إلَى مُعَاوِیَةَt أنَّ النَّبِیَّr کَانَ یَقُولُ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلاَةٍ مَکْتُوبَةٍ: «لا إله إلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلا یَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْکَ الجَدُّ»؛ وَکَتَبَ إلَیْهِ أَنَّهُ کَانَ یَنْهَى عَنْ قِیلَ وَقَالَ، وَإضَاعَةِ المَالِ، وَکَثْرَةِ السُّؤَالِ، وَکَانَ یَنْهَى عَنْ عُقُوقِ الأُمَّهَاتِ، وَوَأْدِ البَنَاتِ، وَمَنْعٍ وَهَاتِ. [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: وَرّاد، کاتبِ مغیره بن شعبهt می‌گوید: مغیره بن شعبهt به من دیکته کرد تا در نامه‌ای که به معاویهt فرستاد، بنویسم: پیامبرr در پایان هر نماز فرض، این ذکر را می‌گفت: «لا إله إلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلا یَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْکَ الجَدُّ»؛([3]) مغیرهt در نامه‌اش به معاویهt نوشت: پیامبرr از بگومگو (و بازگو کردن هر سخنی) و از تباه کردن اموال و دارایی‌ها در راه‌های نامشروع و از سوال‌های فراوان (و درخواست‌های بی‌مورد) منع می‌نمود و از نافرمانی و رنجاندن مادران و از زنده به گور کردن دختران و از ندادنِ حقوق مالیِ دیگران و تصاحب حقوقِ آن‌ها باز می‌داشت.

شرح

مولف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «نهی از مصرف کردن مال در راه‌های نامشروع یا در راه‌هایی که شریعت اجازه نداده است».

مال و دارایی، نعمتی الاهی‌ست که اللهU آن را مایه‌ی قوام و تحقق نیازهای دینی و دنیوی مردم قرار داده است؛ همان‌گونه که خود می‌فرماید:

﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَکُمُ ٱلَّتِی جَعَلَ ٱللَّهُ لَکُمۡ قِیَٰمٗا           [النساء : ٥]     

و اموالی را که الله وسیله­ی ماندگاری و قوام (زندگی) شما قرار داده است، به سفیهان و بی‌خردان ندهید.

از این‌رو سوءاستفاده از اموال یا استفاده‌ی نادرست از آن، حرام است؛ هم‌چنان‌که تعدی به اموال دیگران، حرام می‌باشد؛ پیامبرr فرموده است: «إنَّ دِماءکُمْ، وَأمْوَالَکُمْ، وأعْرَاضَکُمْ، حَرَامٌ عَلَیْکُمْ»؛([4]) یعنی: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، حرمت دارند و تعرض به جان و مال و آبروی یک‌دیگر، بر شما حرام است». اهمیت این موضوع به‌اندازه‌ای‌ست که الله متعال، خود در موارد فراوانی پیرامون تقسیم اموال، سخن گفته و به بیان احکامی درباره‌ی اموال و دارایی‌ها پرداخته است؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ

                                                                                         [الأنفال: ٤١]      

بدانید یک‌پنجم غنایم جنگی که به دست می­آورید، از آنِ الله و پیامبر، و خویشانِ (پیامبر) است.

و نیز می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡعَٰمِلِینَ عَلَیۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِینَ وَفِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۖ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٦٠                                     [التوبة: ٦٠]     

زکات، ویژه­ی نیازمندان(فقرا)، و مستمندان (مساکین)، و کارگزاران زکات و کسانی‌ست که باید از آنان دل‌جویی شود و نیز در راه آزاد کردن بردگان، و کمک به بدهکاران و مجاهدانِ راه الله و در راه ماندگان می‌باشد که به عنوان فریضه­ای از سوی الله (صادر شده) است. و الله، دانای حکیم است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِ               [النساء : ١١]     

الله درباره­ی فرزندانتان به شما حکم می­کند؛ سهم پسر دوبرابر سهم دختر است.

همین‌طور دیگر آیه‌های میراث، بیان‌گر اهمیت حقوقِ مالی و عنایت شریعت به موضوع ثروت و دارایی‌ست؛ از همین‌روست که امروزه همه‌ی کشورها در جهت رشد اقتصادی خود می‌کوشند. لذا ثروت و دارایی، اهمیت فراوانی دارد و برای انسان حلال نیست که آن را در کارهای بی‌فایده هزینه نماید که از آن جمله می‌توان به ول‌خرجی و اسراف در مصرف کردن پول اشاره کرد؛ هم‌چنان‌که اسراف و زیاده‌روی در خوردن و آشامیدن و نیز در لباس و سواری و دیگر موارد زندگی، حرام است؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ ٣١           [الأعراف: ٣١]     

و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید. همانا الله، اسراف­کنندگان را دوست ندارد.

اسراف، یعنی زیاده‌روی و از حد گذشتن؛ اسراف، حرام است و بیمِ آن می‌رود که الله متعال، اسراف‌کننده را دشمن بدارد. اندکی تأمل در این مفهوم اسراف، برای ما روشن می‌سازد که خرج کردن مال و ثروت، متفاوت است؛ یعنی آدم ثروتمند، خانه‌ای که بنا می‌کند، یا ماشینی که می‌خرد یا لباسی که می‌پوشد، در حقّ او اسراف به‌شمار نمی‌آید؛ زیرا با توجه به وضعیتی که دارد، از حد و اندازه‌ی ثروتش تجاوز نکرده است؛ اما اگر یک فقیر بخواهد همانند یک ثروتمند زندگی کند و خانه و ماشین و لباسش را در حدّ یک ثروتمند قرار دهد، می‌گوییم: این، اسراف و حرام می‌باشد؛ زیرا چنین فردی، از حدّ خود تجاوز کرده است. از این‌رو امروزه بسیاری از مردم فقیر یا قشر متوسط جامعه را می‌بینیم که در مدیریت زندگی اقتصادی خود، به بلای اسراف و ول‌خرجی مبتلا شده‌اند؛ در صورتی‌که هر کسی باید پایش را به‌اندزه‌ی گلیمش دراز کند؛ اما اگر فقیری پا از گلیمش درازتر نماید و بخواهد خوراک و پوشاک و خانه‌اش همانند خوراک و پوشاک و خانه‌ی ثروتمندان باشد، این عمل حرام را نشانِ بی‌خردی‌اش می‌دانیم. در این میان برخی از افراد به حدی به اسراف و تجمل‌گرایی روی آورده‌اند که با وجود فقر و نداری، در پیِ زندگیِ اشرافی هستند و بدین منظور قرض، و حتی وام ربوی می‌گیرند! این، اشتباه بزرگی‌ست که الله متعال آن‌را حرام گردانیده است.

اسراف، یعنی از حد گذشتن؛ از این‌رو الله متعال، اسراف‌کنندگان را دوست ندارد. در صورتی‌که در وصف بندگان نیکش می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا ٦٧ [الفرقان: ٦٧]   

و آنان که چون انفاق مى‏کنند، زیاده‏روى نمى‏نمایند و بخل نمى‏ورزند، و انفاقشان‏ همواره میان این دو حالت، در حدّ اعتدال است.

یکی از نمونه‌های اسراف، این است که انسان بدون ضرورت، چندین دست لباس داشته باشد؛ برخی از زنان همین‌که طرح و مد جدیدی وارد بازار لباس می‌شود، به بازار می‌روند و آن را می‌خرند و بدین‌سان خانه‌ی خود را از انواع لباس‌های غیرضروری، پُر می‌کنند و لباس‌های قبلی را کنار می‌گذارند! اما شگفتا از مردی که مهار خود را به دست زن می‌دهد و مانند غلامی حلقه‌ بهگوش، در خدمتش می‌ایستد و به دنبالش به این فروشگاه و آن فروشگاه می‌رود تا زن بگوید: این را بخر، آن را بخر! اما متأسفانه بسیاری از مردانِ امروزی، زیرِ سلطه‌ی زنان خود هستند؛ لذا زن اداره‌ی زندگی را در دست دارد؛ هرطور بخواهد، لباس می‌پوشد و هرچه بخواهد، انجام می‌دهد و هیچ پروایی از مرد و سرپرست خود ندارد! در صورتی که بر مرد، واجب است که مرد باشد و زنش را از اسراف و زیاده‌روی منع کند.

از دیگر مصادیقِ استفاده‌ی حرام و نادرست از مال و ثروت یا تباه کردن آن، این است که انسان مال و دارایی‌اش را در راه‌های نامشروع و حرام هزینه نماید؛ مانند کسانی که سیگار می‌خرند؛ در صورتی که استعمال دخانیات، حرام است؛ زیرا انسان از این طریق مالش را تباه می‌کند و در حقیقت آن را به آتش می‌کشد؛ آن هم برای کاری که به سلامتی‌اش آسیب می‌رساند. لذا استعمال سیگار و دخانیات، حرام است و شایسته‌ی هیچ مسلمانی نیست؛ امروزه که ضررهای سیگار نمایان شده، کشورهای پیش‌رفته- به‌رغم این‌که کافرند- مقرراتی در ممنوعیت استعمال دخانیات وضع کرده‌اند؛ به‌ویژه در مکان‌های عمومی؛ زیرا ضرر سیگار، هم به فردِ سیگاری آسیب می‌رساند و هم برای اطرافیانش زیان دارد؛ آن‌ها با نگاهی پزشکی و بهداشتی چنین مقرراتی وضع کرده‌اند، نه به خاطر دین؛ اما شگفتا از مسلمانانی که بی‌پروا، حتی در مکان‌های عمومی سیگار می‌کشند! در صورتی‌که استعمال دخانیات، هم حرام است؛ و هم مایه‌ی اذیت و آزار مردم؛ و همان‌گونه که می‌دانید اذیت کردن مردم نیز حرام است:

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨            [الأحزاب : ٥٨]           

و آنان که مردان و زنان مؤمن را بی‌آن‌که مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیده‌اند.

افراد سیگاری، علاوه بر ارتکاب عمل حرام، اطرافیان خود را نیز از زیان‌های سیگار بی‌نصیب نمی‌گذارند؛ زیرا این سیگار به شُش آن‌ها هم می‌رسد و برایشان ضرر دارد. خریدن سیگار و استعمال آن، حرام است؛ از این‌رو عدالت افراد سیگاری که دست از این معصیت برنمی‌دارند، ساقط می‌شود و بدین‌ترتیب، از دیدگاه برخی از علما حتی بر دختر خود نیز هیچ ولایتی ندارند و ولایتشان در زمینه‌ی ازدواج دادن دخترشان نیز ساقط می‌گردد؛ زیرا از عدالت، به سوی فسق و فجور خارج شده‌اند و افراد فاسق، هیچ ولایتی ندارند؛ پس سیگار کشیدن از لحاظ شرعی نیز، مسأله‌ی مهمی‌ست.

گفتنی‌ست: یکی از نمونه‌های تباه کردن مال و ثروت، هزینه کردن آن در بازی‌های بیهوده می‌باشد.

در ادامه‌ی این حدیث، آمده است: «و برای شما ناپسند (و حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید» یعنی: اللهU زیاده‌گویی یا بگومگوهای بی‌اساس و بازگو کردن هر سخنی را حرام نموده است. به عبارت دیگر برای کسی جایز نیست که سخن گفتن درباره‌ی دیگران، همه‌ی زندگی‌اش شود و همواره بگومگو کند و بگوید که چنین گفته‌اند و چنین گفته شده است! به‌ویژه این‌که این کار، ضایع کردن وقت است و انسان نباید وقتش را در بگومگوهای بی‌اساس و پرسش‌های بی‌مورد، تباه کند. ناگفته پیداست که هدر دادن وقت به‌مراتب از تباه کردن مال و ثورت، بدتر و زیان‌آورتر است؛ زیرا امکان دارد که انسان، مال از دست‌رفته‌ای را جبران کند؛ اما جبران وقت‌های ازدست‌رفته، غیرممکن است. عمر انسان می‌گذرد و باز نمی‌گردد؛ از این‌رو بر انسان واجب است که قدر لحظه‌لحظه‌ی زندگی‌اش را بداند.

در ادامه‌ی این حدیث، آمده است: «و برای شما ناپسند (و حرام) گردانیده است که سؤال‌های فراوان (و درخواست‌های بی‌مورد) مطرح نمایید». احتمال دارد منظور از کثرت سؤال که از آن منع شده است، پرسش‌های علمی باشد یا درخواست‌ِ کمکِ مالی از دیگران.

در موردِ اول، زمانی کثرت سؤال، مکروه و ناپسند است که قصد پرسش‌گر، از سؤال‌پیچ کردن طرف مقابلش این باشد که او را خسته و درمانده نماید؛ ولی اگر قصد سؤال‌کننده، این است که بر اطلاعات و معلومات خویش بیفزاید و نکات جدیدی فرابگیرد، هیچ اشکالی ندارد. عبدالله بن عباس$ به‌کثرت سؤال می‌کرد؛ از او پرسیدند: چگونه این‌همه علم و دانش را کسب کردی؟ فرمود: با زبانی‌ پرسش‌گر، قلبی اندیشمند و پیکری که در راه کسب علم، خستگی به خود راه نمی‌داد.

به‌هر حال اگر قصد سؤال‌کننده، مچ‌گیری یا عیب‌جویی بر طرف مقابلش و درمانده کردن او باشد، در این صورت، سؤال کردن، مکروه است.

و اما حالت دوم، یعنی درخواست کمکِ مالی، ویژگی آدم‌های طمع‌کار و حریص است؛ از این‌رو درخواست پول یا کمک مالی از دیگران، جز در شرایط اضطراری، جایز نمی‌باشد. البته درخواست کمک مالی از دوست بسیار نزدیک و صمیمی، یا از مسؤولان وظیفه‌شناس که بی‌منت به وظیفه‌ی خود عمل می‌کنند، بی‌اشکال است؛ در غیر این صورت، درخواست کمکِ مالی جز در شرایط اضطراری، جایز نیست. آیا مال دنیا، آن‌قدر ارزش دارد که کسی برای به دست آوردن چند ریال، ممنونِ این و آن شود؟

این نهی، شامل کنجکاوی و سَرَک کشیدن در زندگی مردم نیز می‌شود؛ چه معنا دارد که از این و آن بپرسیم که: فلانی پول‌دار است یا فقیر؟ یا بگوییم: چه دارد و چه ندارد!

در این روایت آمده است که رسول‌اللهr نافرمانی مادران یا رنجانیدن آن‌ها را یکی از کارهای حرام برشمرد. رنجانیدن مادران، به معنای کوتاهی در انجام وظایفی‌ست که فرزندان درباره‌ی مادران خود دارند؛ و هرکس در نیکی به مادرش کوتاهی کند، باعث رنجش خاطرش می‌شود. مادر، حق بزرگی بر فرزندانش دارد و حقش از حقّ پدر نیز بزرگ‌تر است؛ ابوهریرهt می‌گوید: مردی نزد رسول‌اللهr آمد و گفت: چه کسی بیش از دیگران، سزاوار این است که با او خوش‌رفتار باشم؟ فرمود: «مادرت». دوباره پرسید: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». باز سؤال کرد: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». گفت: آن‌گاه چه کسی؟ فرمود: «پدرت».([5]) پیامبرr در این حدیث، بیان فرموده که مادر، بیش از دیگران سزاوار این است که با او خوش‌رفتار باشیم. و چون دوباره در این‌باره از او پرسیدند، باز هم مادر را سزاوارترین شخص به هم‌صحبتی و خوش‌رفتاری معرفی کرد و تا سه بار، او را بیش از همه سزاوار عطوفت، مهرورزی و خوش‌رفتاری دانست و مرتبه‌ی چهارم، پدر را سزاوار تکریم، محبت و خوش‌رفتاری معرفی فرمود؛ زیرا هیچ‌کس مثل مادر به فرزندش، مهر نمی‌ورزد و نسبت به او دل‌سوزی نمی‌کند. الله متعال، می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ                                                    [لقمان: ١٤]     

مادرش در حالی که دچار ضعف روز‌افزون می‌شد، او را (در شکم خود) حمل کرد.

و می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ کُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗا                                        [الاحقاف: ١٥]     

مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی، او را به دنیا آورد.

نافرمانی پدران یا رنجانیدنِ آن‌ها نیز یکی از گناهان بزرگ است؛ اما پیامبرr رنجانیدن مادران را از آن جهت ذکر فرمود که بدتر است.

زنده به گور کردن دختران نیز حرام می‌باشد؛ در دوران جاهلیت، داشتن فرزند دختر را ناپسند می‌دانستند و بد می‌بردند که دخترشان را به‌ازدواج یک مرد دربیاورند؛ از این‌رو همین‌که صاحب فرزند دختر می‌شدند، گودالی می‌کَندند و بدین‌‌سان دخترشان را زنده به گور می‌کردند. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٞ ٥٨ یَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَیُمۡسِکُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ یَدُسُّهُۥ فِی ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ ٥٩                       [النحل: ٥٨،  ٥٩]       

و چون به یکی از آنان مژده‌ی دختر می‌دهند، چهره‌اش تیره می‌شود و پر از خشم و ناراحتی می‌گردد. (به‌گمانش) از زشتی مژده‌ای که به او داده شده است، از قومش پنهان می‌شود؛ (نمی‌داند) که با خواری آن را نگه دارد یا او را زنده به گور نماید؟ آگاه باشید که چه بد داوری می‌کنند!

حتی یکی از آن‌ها که گودالی می‌کَند تا دخترش را زنده به گور نماید، غبار بر ریشش نشسته بود؛ دختر، غبار از ریش پدر کنار زد؛ اما قساوت و سنگ‌دلی به حدی رسیده بود که پدر، از این رفتار دخترش نیز متأثر نشد و او را زنده به گور کرد! حیوانات هم با فرزندان خود چنین کاری نمی‌کنند! پناه بر الله.

هم‌چنین پدری می‌خواست دخترش را زنده به گور کند. دخترک فهیمد که پدرش چه قصدی دارد؛ بر سر و کولِ او بالا می‌رفت و بابا جان، بابا جان می‌گفت؛ اما دلِ پدر سنگ شده بود و دخترش را از خود دور می‌نمود تا این‌که او را در گودال گذاشت و زنده به گور کرد! پناه بر الله.

انسt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هرکس، دو دختر را سرپرستی کند تا آن‌که به سن بلوغ برسند، روز قیامت در حالی (به میدان حشر) می‌آید که من و او، مانند این دو خواهیم بود» و انگشتانش را کنارِ هم قرار داد.([6])

زمانی که به امام احمد حنبل/ خبر می‌دادند که فرزند نوزادش، دختر است، می‌فرمود: پیامبران نیز فرزند دختر داشتند؛ چنان‌که برترین فرستاده‌ی الهی، محمد مصطفیr چهار دختر و سه پسر داشت و فقط دخترانش به سن بلوغ رسیدند و پسرانش در خردسالی وفات یافتند؛ بزرگ‌ترین پسر پیامبرr، ابراهیمt بود که در شانزده ماهگی از دنیا رفت و پیامبرr خبر داد که فرزندش ابراهیم، دایه‌ای در بهشت دارد که به او شیر می‌دهد. همه‌ی فرزندان رسول‌اللهr در حیاتِ آن بزرگوار درگذشتند؛ جز فاطمه& که شش ماه پس از وفاتِ رسول‌اللهr درگذشت.

خلاصه این‌که اگر الله متعال بر کسی منت نهد و به او فرزند دختر دهد و او نیز به دخترانش نیکی کند و از آنان به‌خوبی سرپرستی نماید، حجاب و مانعی برای او در برابر آتش دوزخ خواهند بود.

«ومنْعًا وهات»، یعنی: برخی از انسان‌ها از طریق ضایع کردن حق دیگران و ندادنِ حقوق مالی آن‌ها یا از طریق تصاحب اموال سایر افراد، مال و ثروتی به‌هم می‌زنند؛ و این، حرام است. به عبارت دیگر از دادن حقوقِ مالی دیگران طفره می‌روند و خواهان اموالی هستند که به آن‌ها تعلق ندارد. «هات» یعنی: به من پول و ثروت بدهید که نوعی زیاده‌خواهی‌ست؛ «ومنْعًا»، یعنی آن‌چه را که بر آن‌ها واجب است، نمی‌دهند. این هم جزو کارهایی‌ست که اللهU حرام نموده است؛ زیرا برای هیچ‌کس خودداری از ادای حقوق مالی، جایز نیست؛ همان‌طور که مطالبات مالی بی‌اساس، نارواست و این، هر دو، حرام می‌باشد. از این‌رو پیامبرr فرمود: «الله متعال، رنجانیدن مادران، خودداری از ادای حقوق مالی دیگران و تصاحب حقوق آن‌ها را بر شما حرام نموده است».

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 1715. پیش‌تر حدیثی به همین مضمون به‌شماره‌ی 345 آمده است.

([2]) صحیح بخاری، ش: (844، 7292) و صحیح مسلم، ش: 593. نگا: حدیث شماره‌ی 345.

([3]) این ذکر و ترجمه‌ی آن، پیش‌تر در حدیث شماره‌ی 1424 آمده است. [مترجم]

([4]) این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ های 218 و 1532 آمده است. [مترجم]

([5]) این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 321 آمده است. [مترجم]

([6]) این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 272 آمده است. [مترجم]

355- باب: حرام بودن واسطه‌گریِ شهرنشین برای روستانشینی که کالاهای خود را به منظور فروش به شهر می‌آورد؛

355- باب: حرام بودن واسطه‌گریِ شهرنشین برای روستانشینی که کالاهای خود را به منظور فروش به شهر می‌آورد؛ و نیز حرام بودن دست گذاشتن روی معامله‌ و خواستگاریِ شخصی دیگر، مگر به اجازه‌ی او یا پس از رد شدن وی

1784- عن أنسٍt قالَ: نَهَى رسُولُ اللهِr أنْ یَبیعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ وإنْ کانَ أخَاهُ لأَبِیهِ وَأُمِّهِ. [متفق علیه]([1])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr از این‌که شهرنشینی کالاهای روستانشینی را- به صورت دلالی- بفروشد، منع نمود؛ حتی اگر برادرِ تنیِ او باشد.

1785- وعن ابن عمر$ قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «لا تَتَلَقَّوُا السِّلَعَ حَتَّى یُهْبَطَ بِهَا إلَى الأَسْوَاقِ». [متفق علیه]([2])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «پیش از رسیدن اجناس و کالاهای تجاری به بازارها، به پیشباز- فروشندگان غیرمقیم- آن‌ها نروید».

1786- وعن ابن عباسٍ$ قالَ: قالَ رسُولُ اللهr: «لا تَتَلَقَّوُا الرُّکْبَانَ، وَلا یَبِعْ حَاضِرٌ لِبَادٍ». فقالَ لَهُ طَاووسٌ: مَا قوله: «لا یَبع حَاضِرٌ لِبَادٍ»؟ قالَ: لا یَکُونُ لَهُ سِمْسَاراً. [متفق علیه]([3])

ترجمه: ابن‌عباس$ از رسول‌اللهr روایت کرد که فرمود: «-‎ برای خرید کالا- به استقبال کاروان نروید و شهرنشین، کالای روستانشین را برای او نفروشد». طاووس/ از ابن‌عباس$ پرسید: منظور رسول‌اللهr از این‌که فرمود: «شهرنشین، کالای روستانشین را برای او نفروشد»، چیست؟ ابن‌عباس$ پاسخ داد: یعنی برای او دلالی نکند.([4])

1787- وعن أبی هریرةَ قالَ: نَهَى رسولُ اللهr أنْ یَبِیعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ، وَلا تَنَاجَشُوا وَلا یَبِیعُ الرَّجُلُ عَلَى بَیْعِ أخْیِهِ، وَلا یَخْطُبُ عَلَى خِطْبَةِ أخِیهِ، وَلا تَسْأَلُ المَرْأَةُ طَلاَقَ أُخْتِهَا لِتَکْفَأَ مَا فِی إنائِهَا.

وفی روایةٍ قالَ: نَهَى رَسُولُ اللهr عَنِ التَّلَقِّی، وَأَنْ یَبْتَاعَ المُهَاجِرُ لِلأعْرَابِیِّ، وَأَنْ تَشْتَرِطَ المَرْأةُ طَلاَقَ أُخْتِهَا، وأنْ یَسْتَامَ الرَّجُلُ على سَوْمِ أخِیهِ، وَنَهَى عَنِ النَّجْشِ والتَّصْرِیَةِ. [متفق علیه]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr از این‌که شهرنشینی کالاهای روستانشینی را- به صورت دلالی- بفروشد، منع نمود- و فرمود:- «قیمت کالاها را بدون این‌که قصد خرید داشته باشید، بالا نبرید([6]) و هیچ‌کس روی معامله‌ی برادرش معامله و نیز روی خواستگاری‌اش، خواستگاری نکند؛ و هیچ زنی- به نفع خود- خواهان طلاق خواهر مسلمانش نشود».

و در روایتی آمده است: رسول‌اللهr از این امور منع فرمود: از این‌که انسان پیش از رسیدن کالاها به بازار، به استقبال فروشندگان غیرمقیم برود و از این‌که شهرنشین، کالای روستانشین را- به‌صورت دلالی- بفروشد و از این‌که زنی ازدواج خود با مردی را به طلاق دادن زن اولش مشروط کند و از این‌که کسی- با پیشنهاد قیمت بیش‌تر به فروشنده- بر قیمت کالای خریداری‌شده‌ی برادر مسلمانش بیفزاید([7]) و از معامله‌ی «نَجَش» و از نگه داشتن شیر در پستان حیوان شیرده به‌قصد فریفتن خریدار- تا چنین تصور کند که پرشیر است- منع فرمود.

1788- وعن ابن عمرَ$ أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «لا یَبِعْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَیْعِ بَعْضٍ، وَلا یَخْطُبْ عَلَى خِطْبَةِ أخِیهِ إلا أنْ یَأذَنَ لَهُ». [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([8])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هیچ‌یک از شما روی معامله‌ی دیگری، دست نگذارد و هیچ‌کس روی خواستگاری برادرِ مسلمانش خواستگاری نکند؛ مگر آن‌که خواستگار اول اجازه دهد».

1789- وعن عقبة بن عامرٍt أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «المُؤْمِنُ أَخُو المُؤْمِنِ، فَلا یَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ أنْ یَبْتَاعَ عَلَى بَیْعِ أخِیهِ وَلا یَخْطُبَ عَلَى خِطْبَةِ أخِیهِ حَتَّى یذَرَ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: عقبه بن عامرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «مومن، برادر مومن است و برای هیچ مومنی حلال نیست که روی معامله‌ی برادرش معامله کند یا روی خواستگاریِ برادر مسلمانش، به خواستگاری برود؛ مگر آن‌که برادر مسلمانش، خود- معامله یا- خواستگاری را ترک کند».

شرح

مولف/ در این باب به سه موضوع پرداخته است:

·      حرام بودن دست گذاشتن روی معامله‌‌ی شخصی دیگر.

·      حرام بودن خواستگاری بر روی خواستگاریِ شخصی دیگر، مگر به اجازه‌ی او یا پس از رد شدن وی.

·      حرام بودن واسطه‌گریِ شهرنشین برای روستانشینی که کالاهای خود را به منظور فروش به شهر می‌آورد.

این دلالی، چندین صورت دارد که در احادیث این باب، بیان شده است؛ از آن جمله این‌که روستانشینی شتر یا گوسفند یا ماست و شیر خود را برای فروش به شهر می‌آورَد؛ یکی از ساکنان شهر، نزدش می‌آید و می‌گوید: «فلانی! من، این‌ها را برای تو می‌فروشم». این، جایز نیست؛ زیرا رسول‌اللهr فرموده است: «دَعُوا النَّاسَ یَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛([10]) یعنی: «مردم را بگذارید- که معامله‌ی خود را انجام دهند-. الله آنان را به‌واسطه‌ی یک‌دیگر روزی می‌دهد». پس بگذارید تا روستانشین کالای خود را بفروشد؛ چه‌بسا ارزان‌فروش باشد و پول زیادی از مردم نخواهد؛ زیرا می‌خواهد هرچه زودتر کارش تمام شود و به آبادیِ خود برگردد. هم‌چنین پولش را هم نقدا دریافت می‌کند؛ زیرا خریدارِ شهری می‌داند که روستانشین قصد بازگشت دارد و پولش را می‌خواهد؛ بدین‌سان هر دو فایده می‌برند: هم خریدار شهری که کالای مورد نظرش را ارزان می‌خرد و هم فروشنده‌ی روستایی که پولش را به‌صورت نقدی دریافت می‌کند. اما وقتی پای دلال به میان می‌آید، هم قیمت کالا بالا می‌رود و هم فروشنده‌ی روستایی دیرتر به پولش می‌رسد؛ از این‌رو پیامبرr از این‌که شهرنشین، کالای روستانشین را- به‌صورت دلالی- بفروشد، منع نمود.

برخی از علما با توجه به این علت، گفته‌اند: اگر خودِ روستانشین از شهرنشین درخواست دلالی کرد یا از او خواست که کالای وی را بفروشد، ایرادی ندارد؛ زیرا فروشنده‌ی روستایی با علم به این‌که فرد شهرنشین، کالای او را با قیمت بیش‌تری می‌فروشد و دو سه روزی هم برای رسیدن به پولش معطل خواهد شد، چنین درخواستی کرده است؛ اما از ظاهر حدیث چنین برمی‌آید که شهرنشین حق ندارد که کالای روستانشینی را به صورت دلالی بفروشد و اگر روستانشین هم چنین درخواستی کرد، به او بگوید: خودت کالای خویش را بفروش.

هم‌چنین برخی از علما بر پایه‌ی علت و نیز حدیثی که ذکر شد،([11]) چنین استنباط کرده‌اند: اگر قیمت برای فروشنده‌ی شهری و روستایی یک‌سان باشد، در این صورت ایرادی ندارد که فرد شهرنشین، کالای روستانشین را بفروشد؛ زیرا در این صورت، قیمت تغییر نمی‌کند؛ به‌عنوان مثال: قیمت کالایی از سوی دولت تعیین شده است و کم و زیاد نمی‌شود. در این حالت فرقی نمی‌کند که شهرنشین آن کالا را بفروشد یا روستانشین؛ لذا دلالی برای فروش چنین کالایی، نفعی برای شهرنشین ندارد.

هم‌چنین برخی از علما از علت مذکور، چنین استنباط کرده‌اند که نهی از واسطه‌گریِ شهرنشین برای فروش کالای روستانشین، فقط درباره‌ی کالاهای ضروری و مورد نیاز مردم است، نه درباره‌ی کالاهای غیراساسی. اما این، استنباطی ضعیف است و فرقی میان کالاهای اساسی و غیراساسی وجود ندارد.

نمونه‌ی دوم از این دلالی یا واسطه‌گری، رفتن به پیشباز کاروان‌های تجاری یا فروشندگانی‌ست که از روستا به شهر می‌آمدند؛ زیرا همان‌گونه که می‌دانید، در گذشته، مردم در یک یا دو روز هفته، از روستا به شهر می‌آمدند تا کالاها و تولیدات خود را بفروشند؛ لذا برخی از مردم پیش از رسیدنِ این‌ها به شهر، به استقبالشان می‌رفتند و کالاهای آن‌ها را پیش از رسیدن به بازار، خریداری می‌کردند؛ در صورتی که مردم در شهر منتظرِ رسیدن این کالاها بودند. در این کار دو زیان وجود داشت:

اول: مردم شهر ناگزیر می‌شدند کالای مورد نیاز خود را با قیمتِ بیش‌تری از دلالان خریداری کنند.

دوم: فروشندگان روستایی نیز ضرر می‌کردند؛ زیرا از قیمت بازار بی‌اطلاع بودند و دلالان، کالاهای ایشان را ارزان‌تر از قیمت بازار می‌خریدند؛ از این‌رو پیامبرr فرموده است: «لا تَلَقَّوا الْجَلَبَ فَمَنْ تَلَقَّاهُ فَاشْتَرَى مِنْهُ فَإِذَا أَتَى سَیِّدُهُ السُّوقَ فَهُوَ بِالْخِیَارِ»؛([12]) یعنی: «به استقبال کالایی که از روستا یا شهری دیگر آورده می‌شود، نروید؛ پس اگر کسی به استقبال برود و از آن بخرد، هنگامی که فروشنده به بازار برسد- و ببیند که ضرر کرده است-، اختیار دارد که کالایش را پس بگیرد».

موضوع دیگری که در این باب مورد بررسی قرار گرفته، حرام بودن دست گذاشتن روی معامله‌‌ی شخصی دیگر است. مثلاً شخصی، کالایی را به ده هزار تومان خریده است؛ اینک فردی می‌آید و می‌گوید: من، این کالا را به هشت هزار تومان به تو می‌دهم؛ این، حرام است؛ زیرا خریدار را تحریک می‌کند که معامله را فسخ کند و همان کالا را با قیمت کم‌تری بخرد و این، به معنای به‌هم زدن معامله‌ی دیگران است که حرام می‌باشد.

هم‌چنین خواستگاری کردن از دختر یا زنی که فردی دیگر از او خواستگاری کرده و هنوز جوابش را نگرفته یا منصرف نشده است، حرام می‌باشد؛ مثلاً به شما خبر می‌رسد که از دختر فلانی خواستگاری کرده‌اند؛ حال شما هم قدم پیش گذاشته، از او خواستگاری می‌کنید. این، حرام است؛ مگر آن‌که خواستگار اول به شما اجازه دهد؛ بدین معنا که نزدش بروید و بگویید: شنیده‌ام که به خواستگاریِ فلانی رفته‌ای؛ من نیز همین قصد را دارم؛ آیا به من اجازه می‌دهی؟ حق با اوست که اجازه دهد یا خیر.

البته اگر مطمئن شدید که خانواده‌ی دختر، خواستگار اول را رد کردند، ایرادی ندارد که برای خواستگاری اقدام کنید؛ ولی ناگفته نماند که باید از رد شدن خواستگار اول مطمئن شوید؛ و گرنه، جایز نیست که پیش از اطمینان کامل از این موضوع، به خواستگاری بروید؛ زیرا چه‌بسا قصد قبول کردن او را داشته باشند؛ اما همین‌که شما خواستگاری کنید، او را رد کنند و بدین‌سان خواستگار اول را از حقش محروم بگردانید.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2161؛ و صحیح مسلم، ش: 1523.

([2]) صحیح بخاری، ش: (2149، 2164، 2165)؛ و صحیح مسلم، ش: 1517.

([3]) صحیح بخاری، ش: (2158، 2163)؛ و صحیح مسلم، ش: 1521.

([4]) حافظ/ گوید: ابن‌المنیر گفته است: بخاری/ دلالی شهرنشین برای روستانشین را حمل بر این کرده است که شهرنشین، این کار را در ازای گرفتن دست‌مُزد انجام دهد؛ اما اگر این کار را بدون دریافت مزد و از روی خیرخواهی یا به‌درخواست روستانشین به‌انجام برساند، ایرادی ندارد. [مترجم]

([5]) صحیح بخاری، ش: 2140؛ و صحیح مسلم، ش: 1515.

([6]) یعنی «نَجَش» نکنید. نَجَش، بدین معناست که شخصی، بی‌آن‌که قصد خریدِ کالایی را داشته باشد، برای فریب دادن خریدار یا به‌قصد بالا بردن سودِ فروشنده یا به‌ هر دو نیت، چنین وانمود می‌کند که می‌خواهد این کالا را به فلان‌قیمت خریداری نماید. به عنوان مثال: کالایی را در بازار در معرضِ فروش می‌گذارید و هرکس، قیمتی می‌گوید و بدین‌سان، کالای شما، عملاً به مزایده گذاشته می‌شود. آخرین قیمتی که برای این کالا گفته‌اند، صدهزار تومان است؛ در این میان، شخصی برمی‌خیزد و قصد خرید ندارد؛ ولی صد و ده‌هزار تومان قیمت‌گذاری می‌کند. قصدش، فقط این است که مشتری را به خریدِ آن جنس، تحریک نماید و به‌اصطلاح بازارگرمی کند و قیمت کالا را به‌نفع فروشنده بالا ببرد. این، حرام است. اما اگر کسی، واقعاً از ابتدا قصد خرید داشته باشد، ولی در جریان قیمت‌های پیشنهادی، قیمت آن جنس به‌اندازه‌ای بالا برود که از خریدِ آن منصرف شود، اشکالی ندارد؛ زیرا بسیاری از مردم، هنگام مزایده، قیمتِ پیشنهادیِ خود را مناسب می‌دانند، ولی وقتی قیمت، بالا می‌رود، از خریدِ آن جنس منصرف می‌شوند؛ هیچ ایرادی بر این کار وارد نیست و اشکالی ندارد. [ر.ک: شرح حدیث شماره‌ی 1575.]

([7]) بدین صورت که مثلاً عمر، بر سر قیمت کالایی با حسن به توافق می‌رسد؛ آن‌گاه شخصی می‌آید و به حسن می‌گوید: من، این کالا را این‌قدر بیش‌تر از قیمتی که با حسن توافق کرده‌ای، از تو می‌خرم. [مترجم]

([8]) صحیح بخاری، ش: (2139، 5142)؛ و صحیح مسلم، ش: 1412.

([9]) صحیح مسلم، ش: 1414.

([10]) صحیح مسلم، ش: 1522 به‌نقل از جابر بن عبدالله$.

([11]) اشاره‌ای‌ست به این حدیث که: «دَعُوا النَّاسَ یَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛ یعنی: «مردم را بگذارید- که معامله‌ی خود را انجام دهند-. الله آنان را به‌واسطه‌ی یک‌دیگر روزی می‌دهد».

([12]) صحیح مسلم، ش: 1519. [مترجم]

354- باب: حرام بودن بیش از سه روز سوگ‌نشینی زن و ترک آرایش در عزای مرده، مگر بر مرگ شوهرش که چهار ماه و ده روز است

354- باب: حرام بودن بیش از سه روز سوگ‌نشینی زن و ترک آرایش در عزای مرده، مگر بر مرگ شوهرش که چهار ماه و ده روز است

1783- عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ أبی سَلَمَةَ$ قالتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ حَبِیبَةَ& زَوجِ النَّبِیِّr حِینَ تُوُفِّیَ أبُوهَا أبُو سُفْیَانَ بنُ حربٍt، فَدَعَتْ بِطِیبٍ فِیهِ صُفْرَةُ خَلُوقٍ أوْ غَیرِهِ، فَدَهَنَتْ مِنهُ جَارِیَةً ثُمَّ مَسَّتْ بِعَارِضَیْهَا، ثُمَّ قَالَتْ: واللهِ مَا لِی بِالطِّیبِ مِنْ حَاجَةٍ، غَیْرَ أنِّی سَمِعْتُ رسولَ اللهِr یقُولُ عَلَى المِنْبَرِ: «لا یَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ أنْ تُحِدَّ على مَیِّتٍ فَوقَ ثَلاَثِ لَیَالٍ، إلاّ علَى زَوْجٍ أرْبَعَةَ أشْهُرٍ وَعَشْراً».

قالَتْ زَیْنَبُ: ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَى زَیْنَبَ بنْتِ جَحْشٍ& حینَ تُوُفِّیَ أَخُوهَا، فَدَعَتْ بِطِیبٍ فَمَسَّتْ مِنْهُ ثُمَّ قَالَتْ: أمَا وَاللهِ مَا لِی بِالطِّیبِ مِنْ حَاجَةٍ، غَیرَ أنِّی سَمِعْتُ رسُولَ اللهِr یقُولُ عَلَى المِنْبَرِ: «لا یَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ أنْ تُحِدَّ على مَیِّتٍ فَوقَ ثَلاَثٍ، إلاَّ علَى زَوْجٍ أرْبَعَةَ أشْهُرٍ وَعَشْراً». [متفق علیه]([1])

ترجمه: زینب دختر بنت ابی‌سلمه$ می‌گوید: هنگامِ وفات ابوسفیان بن حربt نزدِ- دخترش- ام‌حبیبه&، همسر پیامبرr رفتم؛ ام‌حبیبه& عطری خواست که زردرنگ و آمیخته به زعفران یا چیزِ دیگری داشت و از آن به کنیز خویش مالید و سپس به صورت و گونه‌های خود زد و گفت: من احتیاجی به عطر ندارم؛ اما از رسول‌اللهr شنیدم که بر منبر می‌فرمود: «برای زنی که به الله و روز واپسین- آخرت- ایمان دارد، حلال نیست که بر مُرده‌ای بیش از سه شب، سوگوار باشد؛ مگر برای شوهرش که چهار ماه و ده روز به سوگ می‌نشیند».

زینب- بنت ابی‌سلمه$- می‌گوید: نزد زینب بنت جَحش& رفتم که برادرش فوت کرده بود؛ او نیز عطری خواست و به خود عطر زد و سپس گفت: من احتیاجی به عطر ندارم؛ اما از رسول‌اللهr شنیدم که بر منبر می‌فرمود: «برای زنی که به الله و روز واپسین- آخرت- ایمان دارد، حلال نیست که بر مُرده‌ای بیش از سه شب، سوگوار باشد؛ مگر برای شوهرش که چهار ماه و ده روز به سوگ می‌نشیند».

شرح

مولف/ می‌گوید: «حرام بودن بیش از سه روز سوگ‌نشینی زن و ترک آرایش در عزای مرده، مگر بر مرگ شوهرش که چهار ماه و ده روز است». منظور از سوگواریِ زن، ترک زینت و آرایش شرعی در عزای مرده است؛ زیرا خودآرایی، نشان از سرور و شادی‌ست. در دوره‌ی جاهلیِ پیش از اسلام، وقتی که عزیزشان را از دست می‌دادند، تا مدتی که می‌توانستند، از عطر و آرایش خودداری می‌کردند؛ پیامبرr در این حدیث که دو همسر بزرگوارش، یعنی ام‌حبیبه و زینب بنت حجش$ روایت کرده‌اند، بیان فرمود که سوگ‌نشینی زن و ترک آرایش در عزای مرده، بیش از سه شبانه‌روز روا نیست؛ مگر بر مرگ شوهرش که چهار ماه و ده روز به سوگ می‌نشیند. به عنوان مثال: فرزند کسی می‌میرد؛ بر این آقای فرزندمرده، واجب است که شکیبایی ورزد و به اجر و ثواب الهی امیدوار باشد و امور زندگی‌اش روالِ عادیِ خود را داشته باشد؛ اگر مغازه‌دار است، مثل گذشته به مغازه‌اش برود و به کار و کاسبیِ خود ادامه دهد و اگر کشاورز است، کار و کشاورزی‌اش را تعطیل نکند و چنان‌چه کارمند یا معلم و دانش‌آموز است، سرِ کار و درسِ خویش حاضر شود. یعنی مصیبتی که به وی رسیده است، زندگی‌اش را از روالِ عادی خارج نکند. این، رهنمود سنت و شریعت می‌باشد که مصلحت فرد و جامعه در آن رعایت شده است؛ حتی اگر پدر یا پسر یا مادر و برادرش مرده باشد، دنیا که به آخر نرسیده است و نباید کار و بارش را رها کند؛ همه چیز به اراده و خواست اللهU می‌باشد که فرمانروای مطلق است. پس، به خواستِ الهی راضی باش، شکیبایی ورز و به اجر و ثوابش چشم بدوز؛ بی‌صبری نکن و غصه نخور. آری؛ انسان، قلب دارد و غمگین می‌شود؛ ولی نباید بی‌صبری کند و زندگیِ خویش را تباه بگرداند؛ لذا از آن‌جا که انسان در چنین شرایطی غمگین می‌شود، رسول‌اللهr فقط به مدت سه شبانه‌روز، اجازه‌ی سوگواری داده است؛ یعنی اگر دوست یا عزیزِ کسی بمیرد و غم و اندوه شدیدی بر او چیره شود و حال و حوصله‌ی دیدن مردم را نداشته باشد، ایرادی ندارد که سه شبانه‌روز در خانه‌اش بماند و بیرون نرود؛ اما بر او واجب است که در نمازهای جماعت، حاضر شود.

برای زن نیز جایز است که بر مرگ هر یک از عزیزانش سه شبانه‌روز به سوگ بنشیند و از عطر و خودآرایی در خانه خودداری کند؛ اما بیش از سه‌شبانه‌روز جایز نیست؛ مگر برای شوهرش که چهار ماه و ده روز به سوگ می‌نشیند؛ پیامبرr فرموده است: «برای زنی که به الله و آخرت ایمان دارد، حلال نیست که بر مُرده‌ای بیش از سه شب، سوگوار باشد؛ مگر برای شوهرش که چهار ماه و ده روز به سوگ می‌نشیند». شوهر حقّ بزرگی دارد؛ حتی پیامبرr فرموده است: «لَوْ کُنْتُ آمِرًا أحَدًا أَنْ یسْجُدَ لأَحدٍ لأَمَرْتُ المرْأَة أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا»؛([2]) یعنی: «اگر به کسی فرمان می‌دادم که کسی را سجده کند، به زن فرمان می‌دادم که برای شوهرش سجده نماید»؛ اما سجده، فقط مخصوص پروردگار جهانیان است.

خلاصه این‌که زن، برای شوهرش چهار ماه و ده روز به سوگ می‌نشیند؛ این در صورتی‌ست که باردار نباشد؛ ولی زنِ باردار تا وضع حملش- هر چه‌قدر که طول بکشد- در عده‌ به‌سر می‌برد. بنابراین زنِ شوهرمرده، چهار ماه و ده روز عده دارد؛ حتی اگر شوهرش در حیات خود با او نزدیکی نکرده باشد یا این‌که بلافاصله پس عقد ازدواج، مَرد از دنیا برود؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗا     [البقرة: ٢٣٤]   

آن دسته از شما که می­میرند و همسرانی به جا می­گذارند، همسرانشان باید چهار ماه و ده روز عِدّه نگه دارند

و اگر زنِ شوی‌مرده باردار باشد، همین‌که وضع حمل نماید، عده‌اش پایان می‌یابد؛ حتی اگر پیش از غسل و خاک‌سپاریِ شوهرش زایمان کند، عده‌اش تمام می‌شود و می‌تواند ازدواج کند؛ یعنی اگر فاصله‌ی مرگ شوهر و تولد فرزندش کم‌تر از چند دقیقه باشد، عده‌اش تمام است و می‌تواند پیش از خاک‌سپاریِ شوهرش ازدواج نماید؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن یَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّ                              [الطلاق : ٤]     

و عده‌ی زنان باردار، این است که وضع حمل کنند.

اما منظور از سوگواری یا سوگ‌نشینیِ زن چیست؟

منظور از سوگواری زن، این است که از کارهای ذیل پرهیز نماید:

یکم: لباس زینتی نپوشد و به لباس‌های عادی‌اش به هر رنگی که باشد- زرد، سبز یا قرمز- بسنده نماید؛ اما از پوشیدنِ لباسی که لباس زینتی به‌شمار می‌آید، بپرهیزد؛ زیرا پوشیدنِ چنین لباس‌هایی برای زنی که در عده‌ی شوهرِ مرده‌اش به‌سر می‌برد، جایز نیست.

دوم: هیچ‌گونه عطری استعمال نکند؛ البته زمانی که از عادت ماهانه‌اش پاک می‌شود، می‌تواند برای رفع بوی بد، اندکی عطر استعمال نماید.

سوم: از هیچ‌گونه زیورآلاتی مانند دست‌بند، پای‌برنجن، گوشواره و گردن‌بند استفاده نکند؛ و چنان‌چه از قبل، زیورآلاتی بر سر و گردن داشته باشد، باید بیرون بیاورد؛ البته در صورتی که به ضررش نباشد و آن‌ها را از دست ندهد؛ و گرنه، آن‌ها را مخفی نگه دارد.

چهارم: از خانه‌اش بدون ضرورت بیرون نرود؛ نه در شب و نه در روز؛ بلکه بر او واجب است که در خانه‌‌ی شوهرش بماند. حال اگر زنی بگوید: «در روز یا اول شب به دیدن همسایه‌ام می‌روم تا غم و غصه‌ام را فراموش کنم و سپس به خانه‌ام برمی‌گردم»، می‌گوییم: خیر؛ در خانه‌ی شوهرت بمان و همسایگانت به دیدنت بیایند. گفتنی‌ست: زنی که به همراه شوهرش، برای درمان وی به شهر دیگری رفته است و شوهرش می‌میرد، باید بلافاصله به شهر و خانه‌ی خویش بازگردد.

پنجم: باید از آرایش و سرمه کشیدن و امثالِ آن خودداری کند؛ حتی نمی‌تواند به بهانه‌ی بیماری و دردی که در چشمش وجود دارد، از سرمه استفاده کند؛ بلکه قطره‌های چشمی یا سرمه‌های بی‌رنگ استعمال نماید؛ زیرا زنی نزد پیامبرr آمد و عرض کرد: ای رسول‌خدا! شوهرِ دخترم فوت کرده است و چشمان دخترم درد می‌کند؛ آیا می‌توانیم چشمانش را سرمه بکشیم؟ پیامبرr فرمود: «خیر». ابن‌حزم/ گفته است: زن در چنین شرایطی، حتی اگر چشمانش را هم از دست بدهد، حق سرمه کشیدن ندارد؛ زیرا پیامبرr به زنی که چشمانش درد می‌کرد، چنین اجازه‌ای نداد. استفاده از تمام مواد آرایشی برای زنِ شوهرمرده در طول عده‌اش، همین حُکم را دارد؛ اما استفاده از صابون‌های بی‌بو برای استحمام جایز است.

گفتنی‌ست: این‌که برخی از عوام می‌گویند: زن شوهرمرده، فقط باید جمعه به جمعه استحمام کند، هیچ اصلی ندارد.

هم‌چنین برخی از مردم به‌اشتباه گمان می‌کنند که زن نمی‌تواند در شب به حیاط خانه‌اش برود و حتماً باید در محلّ سقف‌داری باشد. این هم، پایه‌ای ندارد.

برخی هم آن‌قدر خرافه‌ای هستند که ماه را مردی چشم و گوش‌دار می‌پندارند و می‌گویند: زنی که در عده به‌سر می‌برد، نباید در شب‌های مهتابی بیرون برود؛ این، حرفِ بی‌اساسی‌ست و زن می‌تواند در شب‌های مهتابی و هر وقتی که می‌خواهد، خارج از محل‌های سرپوشیده باشد؛ اما نباید از خانه‌اش بیرون برود.

هم‌چنین برخی از مردم به‌اشتباه گمان می‌کنند که این زن، فقط حقّ صحبت کردن با محارم خود را دارد؛ در صورتی که با حفظ حجاب می‌تواند با کسی که درب می‌زند، سخن بگوید یا جواب تلفن را بدهد؛ هم‌چنین می‌تواند با نزدیکان شوهرش که به خانه‌اش می‌آیند، حرف بزند؛ یعنی در سخن گفتن با افراد نامحرم، مانند سایر زنان است و سخن گفتن با دیگران برای او حرام نیست؛ اما باید در چارچوب رهنمودهای شرعی باشد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ              [الأحزاب : ٣٢] 

نرم و نازک سخن نگویید تا مبادا کسی که بیماردل است، طمع ورزد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (1280، 1281، 3534)؛ و صحیح مسلم، ش: 1486.

([2]) این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 290 آمده است. [مترجم]

353- باب: کراهتِ این‌که پدر، برخی از فرزندانش را در هدیه و بخشش بر برخی دیگر برتری دهد

353- باب: کراهتِ این‌که پدر، برخی از فرزندانش را در هدیه و بخشش بر برخی دیگر برتری دهد

1782- عَنِ النُّعمانِ بنِ بشیرٍ$ أنَّ أباه أتَى بِهِ رسُولَ اللهِr فَقَالَ: إنِّی نَحَلْتُ ابْنِی هَذَا غُلاماً کَانَ لِی، فقال رسولُ اللهr: «أکُلَّ وَلَدِکَ نَحَلْتَهُ مِثْلَ هَذَا؟» فقال: لا، فقالَ رسولُ اللهِr: «فَأرْجِعهُ».

وفی روایةٍ: فقال رسولُ اللهِr: «أَفَعَلْتَ هذَا بِوَلَدِکَ کُلِّهِمْ؟» قالَ: لا، قالَ: «اتَّقُوا الله واعْدِلُوا فِی أوْلادِکُمْ»؛ فَرَجَعَ أبی، فَرَدَّ تِلْکَ الصَّدَقَةَ.

وفی روایةٍ: فقالَ رسولُ اللهِr: «یَا بَشیرُ ألَکَ وَلَدٌ سِوَى هَذَا؟» قالَ: نَعَمْ، قالَ: «أکُلَّهُمْ وَهَبْتَ لَهُ مِثْلَ هذَا؟» قالَ: لا، قال: «فَلا تُشْهِدْنِی إذاً فَإنِّی لا أشْهَدُ عَلَى جَوْرٍ».

وفی روایةٍ: «لا تُشْهِدْنِی عَلَى جَوْرٍ».

وفی روایةٍ: «أشْهِدْ عَلَى هذَا غَیْرِی»؛ ثُمَّ قالَ: «أیَسُرُّکَ أنْ یَکُونُوا إلَیْکَ فی البِرِّ سَواءً؟» قالَ: بَلَى، قالَ: «فَلا إذاً». [متفق علیه]([1])

ترجمه: نُعمان بن بشیر$ می‌گوید: پدرم مرا نزد رسول‌اللهr بُرد و گفت: من، غلام خود را به این پسرم بخشیدم. رسول‌اللهr فرمود: «آیا به همه‌ی فرزندانت چنین هدیه‌ای داده‌ای؟» پدرم پاسخ داد: خیر. رسول‌اللهr فرمود: «پس هدیه‌ی خود را پس بگیر».

و در روایتی آمده است: رسول‌اللهr فرمود: «آیا این کار را در حقّ همه‌ی فرزندانت انجام داده‌ای؟» بشیرt عرض کرد: خیر. رسول‌اللهr فرمود: «تقوای الله پیشه سازید و در میان فرزندانتان عدالت را رعایت کنید». آن‌گاه پدرم برگشت و آن بخشش را برگرداند.

در روایتی دیگر آمده است: رسول‌اللهr فرمود: «ای بشیر! آیا جز این پسر، فرزند دیگری هم داری؟» بشیرt پاسخ داد: بله. رسول‌اللهr پرسید: «آیا به همه‌ی آن‌ها چنین هدیه‌ای داده‌ای؟» عرض کرد: خیر. رسول‌اللهr فرمود: «پس در این صورت مرا شاهد مگیر؛ زیرا من شاهدِ ناحقی و ستم نمی‌شوم».

و در روایتی آمده است: «مرا بر ستم و ناحقی، شاهد مگیر».

و در روایتی آمده است: «بر این امر، کسی دیگر را گواه بگیر»؛ سپس فرمود: «آیا دوست داری که فرزندانت در احسان و خوبی به تو، یک‌سان و مثلِ هم باشند؟» پاسخ داد: بله. رسول‌اللهr فرمود: «پس در این صورت، چنین کاری مکن».

شرح

مولف/ بابی درباره‌ی حرام بودن برتری دادن برخی از فرزندان بر برخی دیگر در هدیه و بخشش، گشوده است.

فرزند، شامل دختر و پسر می‌شود؛ و منظور از هدیه، بخششی غیر از نفقه است؛ زیرا هر پدری، نفقه‌ی فرزندش را می‌دهد و بر او واجب است که هزینه‌های فرزندش را تأمین کند. اگر فرزندی، دانش‌جوست و به کتاب و دیگر لوازم تحصیل نیاز دارد، و فرزندِ دیگر دانش‌جو نیست، ایرادی ندارد که پدر، هزینه‌های دانش‌جو را تأمین کند و این، تبعیض در میان فرزندان به‌شمار نمی‌آید؛ هم‌چنین یکی از آن‌ها به لباس نو نیاز دارد و دیگری نیاز ندارد؛ این هم تبعیض نیست که پدرِ خانواده، برای فرزندی که به لباس نو نیاز دارد، لباس بخَرَد. و نیز یکی از فرزندان، بیمار است؛ تأمین هزینه‌های درمانِ این فرزند، وظیفه‌ی پدر می‌باشد و این، تبعیض نیست. همین‌طور یکی از فرزندان به سن ازدواج می‌رسد و پدر، هزنه‌های ازدواج این فرزند را تأمین می‌کند؛ این هم تبعیض نیست. مهم، این است که پدر، نیاز هریک از فرزندانش را بشناسد و نیازهای هریک از آن‌ها را تأمین کند. علما اختلاف نظر دارند که آیا باید هدیه و بخشش پدر به فرزندان دختر و پسرش برابر باشد؟ یعنی اگر به پسرش صدهزار تومان می‌دهد، باید به دختر نیز همین مبلغ را بدهد؟ دیدگاه راجح، این است که مطابق حُکم اللهU درباره‌ی میراث، عمل کند؛ یعنی به پسر، دو برابر دختر بدهد. اگر به پسرش صدهزار تومان بخشید، به دخترش پنجاه هزار تومان ببخشد؛ زیرا تقسیم پروردگار متعال، عادلانه‌ترین تقسیم است؛ اما اگر پدری در میان فرزندانش تبعیض قایل شد و به یکی از آن‌ها بیش از دیگران داد یا این تناسب را در میان فرزندان دختر و پسرش رعایت نکرد، باید آن‌چه را که بیش‌تر داده است، پس بگیرد؛ اگر به یکی صدهزار تومان داد و به دیگری هیچ نداده است، باید این مبلغ را پس بگیرد یا همین مبلغ را به دومی هم بدهد یا این‌که رضایت آنان را جلب کند؛ البته رضایت بچه‌ها باید واقعی باشد، نه این‌که از روی خجالت، این تبعیض را بپذیرند.

لذا اگر پدری در هدیه و بخشش، برخی از فرزندانش را بر برخی دیگر برتری داد، برای رعایت عدالت سه راه دارد:

1.     سهمِ بیش‌تری را که به هریک از فرزندانش داده است، پس بگیرد.

2.     به همان اندازه به دیگران نیز بدهد؛ البته با رعایت این فرمان و رهنمود الاهی که:

﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِ                                                    [النساء : ١١]     

سهم پسر دوبرابر سهم دختر است.

3.     از سایر فرزندانش حلالیت بخواهد و رضایتشان را جلب کند؛ البته مشروط به این‌که با رضایت کامل، او را حلال کنند؛ نه از روی شرم و رودربایستی.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که نعمان بن بشیر$ می‌گوید: «پدرم، غلامی را به من هدیه کرد». و در روایتی دیگر آمده است: «باغی را به من بخشید». شاید ابتدا باغ را به او داد و سپس غلامی هم به او بخشید تا در کارهای باغ، کمک کند. مادرِ نعمان، عَمره بنت رواحه$ که بانویی دانا بود، به شوهرش بشیرt گفت: حال که چنین هدیه‌ای به دیگر برادران نعمان نداده‌ای، تنها در صورتی به این هدیه راضی‌ام که رسول‏اللهr را گواه بگیری. بشیرt نزد رسول‌اللهr رفت تا آن بزرگوار را بر این هدیه، گواه بگیرد. رسول‌اللهr پرسید: «آیا فرزندان دیگری هم داری؟» بشیرt پاسخ داد: بله. رسول‌اللهr فرمود: «آیا به همه‌ی آن‌ها چنین هدیه‌ای داده‌ای؟» عرض کرد: خیر. رسول‌اللهr فرمود: «پس در این صورت مرا شاهد مگیر؛ زیرا من شاهدِ ناحقی و ستم نمی‌شوم». و در روایتی آمده است که فرمود: «بر این امر، کسی دیگر را گواه بگیر»؛ سپس افزود: «آیا دوست داری که فرزندانت در احسان و خوبی به تو، یک‌سان و مثلِ هم باشند؟» پاسخ داد: بله. رسول‌اللهr فرمود: «پس در این صورت، چنین کاری مکن» و به همه یک‌سان و برابر، ببخش؛ زیرا اگر یکی از آن‌ها را بر دیگران برتری دهی، چه‌بسا در دلِ آن‌ها چیزی بیاید و مهرشان نسبت به تو کم شود و آن‌گونه که باید، به تو نیکی نکند؛ از این‌رو رسول‌اللهr فرمود: «تقوای الله پیشه سازید و در میان فرزندانتان عدالت را رعایت کنید». لذا شایسته است که به این رهنمود نبوی عمل کنیم؛ اگر به یکی از فرزندان خود، دوهزار تومان می‌دهیم، به آن یکی هم همین مبلغ را بدهیم و نگوییم: دوهزار تومان که چیزی نیست. سلف صالح# در بوسیدن فرزندانشان نیز عدالت را رعایت می‌کردند؛ اگر یکی را می‌بوسیدند، محبت و بوسه‌ی خود را از سایر فرزندانشان نیز دریغ نمی‌داشتند؛ هم‌چنین در نحوه‌ی نگاه کردن به آن‌ها نیز باید عدالت را رعایت کرد؛ نه این‌که بی‌دلیل، نگاهمان به یکی از آن‌ها محبت‌آمیز و به دیگری، خشم‌آلود باشد؛ مگر این‌که سبب و دلیلی برای این کار وجود داشته باشد؛ مثلاً در آن لحظه، یکی از آن‌ها کار زشتی انجام داده باشد.

نکته: برخی از مردم، فرزند بزرگشان را داماد می‌کنند و به گمان خود برای رعایت عدالت، درباره‌ی فرزند خردسال خود وصیت می‌نمایند که از ارثشان معادل همان مبلغی که برای بزرگ‌تر هزینه کرده‌اند، کنار گذاشته شود؛ این، حرام و نارواست؛ زیرا زمانی که فرزند بزرگ‌تر را داماد کرده‌اند، فرزندِ دیگر، خردسال بوده یا به سن ازدواج نرسیده است. گفتنی‌ست که چنین وصیتی اعتبار ندارد و آن‌چه وصیت کرده‌اند، به ترکه‌ی آنان برمی‌گردد و هرکس، سهم ارثش را می‌بَرَد.

گفتنی‌ست: برخی از فرزندان به پدر خود در کاری که دارد، کمک می‌کنند؛ از این‌رو پدر، به فرزندی که در کشاورزی یا تجارت یا هر حرفه‌ی دیگری با اوست، چیزی به عنوان پاداش می‌دهد و به سایر فرزندانش نمی‌دهد؛ این هم حرام است؛ زیرا کمک کردن فرزند به پدر، به خواست خودِ او و نوعی نیکی به پدرش می‌باشد و ثوابش در آخرت، محفوظ است؛ اما اگر شغلِ فرزندش، همان است که پیش پدرش کار کند، این، موضوع دیگری‌ست و پدر، باید دست‌مزد وی را مشخص نماید؛ همان‌گونه که به کارگر بیگانه حقوق می‌دهد؛ چه به صورت ماهیانه و چه به‌صورت درصدی؛ اما این‌که سهمی از اموالش را برای چنین فرزندی جدا کند، تبعیض در میان فرزندان به‌شمار می‌آید و حرام است.

یکی از فرزندان یک نفر، به حفظ قرآن اشتغال دارد و پدرش هدیه‌ای به او می‌بخشد؛ دادن این هدیه و اختصاص آن به این فرزند، در صورتی جایز است که پدر این فرصت را در اختیار سایر فرزندانش نیز بگذارد و به آن‌ها بگوید: در صورتی که مانند برادرتان قرآن را حفظ کنید، به شما نیز چنین هدیه‌ای خواهم داد؛ در این صورت، این خودِ بچه‌ها هستند که قدر این فرصت را بدانند یا خیر؛ لذا هریک از آنان که در حفظ قرآن کوتاهی کند، حقی از این پاداش ندارد؛ اما جایز نیست که یک پدر، این زمینه را فقط برای برخی از فرزندانش فراهم سازد یا این درب را به روی برخی از آن‌ها بگشاید.

رسول‌اللهr فرمود: «تقوای الله پیشه سازید و در میان فرزندانتان عدالت را رعایت کنید». لذا درمی‌یابیم که رعایت برابری در بذل و بخشش به سایر ورثه، واجب نیست؛ یعنی انسان می‌تواند در زندگانی‌اش به یکی از برادران خود بیش از سایر برادرانش بخشش و هدیه کند یا حتی به یکی از آن‌ها چیزی بدهد و به دیگران ندهد؛ زیرا در متن این حدیث، فقط به رعایت عدالت در میان فرزندان تصریح شده است؛ لذا این دیدگاه برخی از علما که رعایت تساوی را در میان وارثان، متناسب با سهم ارثشان واجب دانسته‌اند، هیچ دلیلی ندارد و رعایت عدالت فقط در میان فرزندان، واجب است.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (2586، 2587)؛ و صحیح مسلم، ش: 1623.