اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

(41)- (مکتوب- 7) بیعت گرفتن و این‌که خلافت حق مهاجرین و انصار است

(41)- (مکتوب- 7) بیعت گرفتن و این‌که خلافت حق مهاجرین و انصار است

(1)أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِى مِنْکَ مَوْعِظَةٌ ‏مُوَصَّلَةٌ، وَرِسالَةٌ ‏مُحَبَّرَةٌ، ‏نَّمَّقْتَها بِضَلالِکَ، وَ‏أَمْضَیْتَها بِسُوءِ رَأْیِکَ! (2)وَکِتابُ امْرِى‏ءٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ، وَلا قائِدٌ یُرْشِدُهُ، قَدْ دَعاهُ الْهَوى فَأَجابَهُ، وَقادَهُ الضَّلالُ فَاتَّبَعَهُ، ‏فَهَجَرَ ‏لاغِطاً ‏وَ ‏ضَلّ‏ خابِطاً. (3)لِآنها بَیْعَةٌ واحِدَةٌ ‏لا ‏یُثَنّى فِیهَا النَّظَرُ، وَلا یُسْتَأنَفُ فِیهَا الْخِیارُ، الْخارِجُ مِنْها طاعِنٌ، وَ‏الْمُرَوِّى‏ فِیها ‏مُداهِنٌ‏.

[(1) اما بعد، اندر زنامه‌‏اى از تو به من رسید با جمله‏هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى(2) این نامه، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید. هوی و هوس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده. هذیانى در هم آمیخته، گم گشته و به خطا رفته است (3) بیعت‏یک بار بیش نیست.تجدید نظر در آن راه ندارد و در آن اختیار فسخ ‏نخواهد بود.آنکس که از این بیعت‏سر بتابد طعنه زن و عیبجو خوانده مى‏شود و آن که درباره قبول و رد آن اندیشه کند منافق است.]

(40)- (خطبه‌ی- 91) وزیر و مشاور بودنم برایتان بهتر است تا اینکه خلیفه باشم

(40)- (خطبه‌ی- 91) وزیر و مشاور بودنم برایتان بهتر است تا اینکه خلیفه باشم

(1)دَعُونِى وَالْتَمِسُوا غَیْرِى، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأَلْوانٌ لا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ‏لا ‏تَثْبُتُ‏ ‏عَلَیْهِ‏ ‏الْعُقُولُ‏، (2)وَإِنَّ الافاقَ قَدْ ‏أَغامَتْ‏، وَ‏الْمَحَجَّةَ قَدْ ‏تَنَکَّرَتْ‏. (3)وَاعْلَمُوا أَنِّى إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ ما أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلى قَوْلِ الْقائِل وَعَتْبِ الْعاتِبِ، (4)وَإِنْ تَرَکْتُمُونى فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ، وَلَعَلِّى أَسْمَعُکُمْ وَأَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ، (5)وَأَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُم مِنِّى أَمِیراً.

[(1) مرا وا گذارید و دیگرى را طلب کنید، زیرا ما به استقبال چیزى مى‏رویم که چهره‏هاى‏مختلف و جهات گوناگونى دارد، دل‌ها بر این امر استوار و عقل‌ها ثابت نمى‏ماند، (2)چهره افق حقیقت را ابرهاى تیره فسادگرفته و راه مستقیم حق ناشناس مانده است، (3)آگاه باشید اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود مى‏دانم با شما رفتار می‌کنم‏ و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد، (4)اگر مرا رها کنیدمن هم چون یکى از شما هستم، شاید من شنواتر و مطیع‏تر از شما نسبت‏به رئیس‏حکومت‏باشم. (5)در چنان حالى من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان گردم.]

(39)- (مکتوب- 6) دفاع از سه خلیفه‌ی قبل از خودش و این‌که آن‌ها حق بوده‌اند

(39)- (مکتوب- 6) دفاع از سه خلیفه‌ی قبل از خودش و این‌که آن‌ها حق بوده‌اند

(1)إِنَّهُ بایَعَنِى الْقَوْمُ الَّذِینَ بایَعُوا ‏أَبابَکْرٍ وَ‏عُمَرَ وَ‏عُثْمانَ‏ عَلى ما بایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ للِشَّاهِدِ أَنْ یَخْتارَ، وَلا لِلْغائِبِ أَنْ یَرُدَّ، (2)وَإِنَّماَ الشُّورى لِلْمُهاجِرِینَ وَالْأَنْصارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلى رَجُلٍ وَسَمَّوهُ إماماً کانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلى ما خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبى قاتَلُوهُ عَلَى اتِّباعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنینَ، وَوَلّاهُ اللَّهُ ما تَوَلّى. (3)وَیا ‏مُعاوِیَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَواکَ لَتَجِدَنِّى أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ ‏عُثْمانَ‏، وَلَتَعْلَمَنَّ أَنِّى کُنتُ فِى عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ ‏تَتَجَنّى، ‏فَتَجَنّ‏ ما بَدا لَکَ، وَالسَّلامُ.

[(1) این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه با من بیعت کردند. پس آن را که حاضر است، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته ‏اند نپذیرد .(2) شورا از آن مهاجران و انصار است. اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند، کارشان براى خشنودى خدا بوده است، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت، یا بدعتى نهاد، باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند. اگر سر بر تافت با او پیکار کنند، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا او را در بیراهه رها مى‏سازد(3) اى معاویه ! به جان خودم سوگند که اگر به دیده خرد بنگرى، نه از روى هوا و هوس، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و ازآن بر کنار بوده‏ام، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى. و السلام.]

(38)- (خطبه‌ی- 163) وصف عثمان و تذکر به خطاهایش

(38)- (خطبه‌ی- 163) وصف عثمانس و تذکر به خطاهایش

(1)إِنَّ النَّاسَ وَرائِى، وَقَدِ ‏اسْتَسْفَرُونِى‏ بَیْنَکَ وَبَیْنَهُمْ، وَوَاللَّهِ ما أَدْرِى ما أَقُولُ لَکَ؟! ما أَعْرِفُ شَیْئاً تَجْهَلُهُ، وَلا أَدُلُّکَ عَلى ‏أَمْرٍ لا تَعْرِفُهُ، (2)إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نَعْلَمُ، ما سَبَقْناکَ إِلى شَى‏ءٍ فَنُخْبِرَکَ عَنْهُ، وَلا خَلَوْنا بِشَى‏ءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ، وَقَدْ رَأَیْتَ کَما رَأَیْنا، وَسَمِعْتَ کَما سَمِعْنا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج کَما صَحِبْنا. (3)وَمَا ‏ابْنُ‏ ‏أَبِى‏قُحافَةَ وَلَا ‏ابْنُ‏ ‏الْخَطّابِ‏ بِأَوْلى بِعَمَلِ ‏الْحَقّ‏ مِنْکَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلى رَسُولِ اللَّهِ ج ‏‏وَشِیجَةَ‏ ‏رَحِمٍ‏ مِنْهُما، وَقَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ ما لَمْ یَنالا، (4)فَاللَّهَ اللَّهَ فِى نَفْسِکَ فَإِنَّکَ وَاللَّهِ ما تُبَصَّرُ مِنْ عَمىً، وَلا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الطُّرُقَ لَواضِحَةٌ، وَإِنَّ أَعْلامَ الدِّینِ لَقائمَةٌ. (5)فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمامٌ عادِلٌ هُدِىَ وَهَدى، فَأَقامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَأَماتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَإِنَّ السُّنَنَ ‏لَنَیِّرَةٌ لَها أَعْلامٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظاهِرَةٌ لَها أَعْلامٌ، (6)وَإِنَّ شَرَّ النّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمامٌ جائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَأَماتَ سُنَّةً مَّأْخُوذَةً، وَأَحْیا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً، (7)وَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: ‏((یُؤْتى ‏یَوْمَ‏ ‏الْقِیامَةِ ‏بِالْإِمامِ‏ ‏الْجائِرِ ‏وَ ‏لَیْسَ‏ ‏مَعَهُ‏ ‏نَصِیرٌ ‏وَ ‏لا ‏عاذِرٌ ‏فَیُلْقى ‏فِى‏ ‏نارِ ‏جَهَنَّمَ‏ ‏فَیَدُورُ ‏فِیها ‏کَما ‏تَدُورُ ‏الرَّحى، ‏ثُمّ‏ ‏‏یُرْتَبَطُ‏ ‏فِى‏ ‏قَعْرِها))، (8)وَإِنِّى أَنشُدُکَ اللَّهَ أَنْ تَکُونَ إِمامَ هذِهِ الاُمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ، کانَ یُقالُ: یُقْتَلُ فِى هذِهِ الْأمَّةِ إِمامٌ یَفْتَحُ عَلَیْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتالَ إِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ، وَیَلْبِسُ أُمُورَها عَلَیْها، وَیَبُثُّ الْفِتَنَ فِیها، فَلا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ، یَمُوجُونَ فِیها مَوْجاً، وَیَمْرُجُونَ فِیها ‏مَرْجاً، (9)فَلا تَکُونَنَّ ‏لِمَرْوانَ‏ ‏سَیِّقَةً یَسُوقُکَ حَیْثُ شاءَ بَعْدَ جَلالِ السِّنِّ، وَتَقَضِّى الْعُمْرِ!! فَقالَ لَهُ ‏عُثْمانُ‏: کَلِّمِ النّاسَ فِى أَنْ یُوَجِّلُونِى حَتّى أَخْرُجَ إِلَیْهِم مِّنْ مَظالِمِهِمْ. فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: (10)ما کانَ بِالْمَدِینَةِ فَلا أَجَلَ فِیهِ، وَما غابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِکَ إِلَیْهِ.

[(1)براستی مردم پشت سرم می‌باشند و مرا بین تو و خودشان سفیر و واسطه قرار داده‌اند، سوگند به خدا، به تو نمی‌دانم چه بگویم؟! چیزی نمی‌دانم که تو خود آن را ندانی، تو را به کاری راهنما نیستم که آن را نشناسی، (2)و می‌دانی آنچه ما می‌دانیم، در چیزی از تو پیشی نگرفتیم که تو را به آن آگاه سازیم، در هیچ حکمی خلوت ننمودیم تا آن را به تو برسانیم، تو دیدی آنچه ما دیدیم، و شنیدی آنچه که ما شنیدیم، با رسول خدا ج آمیزش داشتی چنانکه ما آمیزش داشتیم، (3)و پسر ابی ‏قحافه و پسر خطاب به درستکاری سزاوارتر از تو نبودند، در حالی که تو از جهت خویشی به رسول خدا ج از آن‌ها نزدیکتری، = به دامادی پیغمبر مرتبه‌ای یافته‌ای که ابوبکر و عمر نیافتند، (4) خدا را به جان خود رحم کن، سوگند به خدا که تو نیاز به راهنمائی و تعلیم نداری، به تحقیق راه‌ها آشکار و نشانه‌های دین برپا و برقرار است، (5) آگاه باش برترین بندگان در نزد خداوند پیشوای عادلی است. که خود هدایت یافته و دیگران را هدایت می‌کند، سنت معلومی را بر پا دارد و بدعت مجهولی را بمیراند. سنت‌ها روشن و نورانیند و نشانه‌های مشخص دارند، بدعت‌ها نیز آشکارند و علامت‌هائی دارند (6)بدترین مردم نزد پروردگار پیشوای ستمگری است که خود گمراه است و مردم به وسیله او گمراه می‌شوند‌؛ سنت‌های مورد قبول را از بین برده و بدعت‌های متروک را زنده می‌کند، (7) من از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: پیشوای ستمکار را روز رستاخیز حاضر می‌کنند در حالی که نه یاوری با او است و نه عذرخواهی، او را در آتش دوزخ می‌افکنند، همچون سنگ آسیا در آتش به چرخش می‌افتد، آنگاه او را در قعر دوزخ به زنجیر می‌کشند. (8) و من تو را به خدا سوگند می‌دهم نکند تو همان پیشوای مقتول این امت گردی. چه اینکه پیامبر ج همواره می‌فرمود: در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که پس از آن درهای کُشت و کشتار به روی آن‌ها تا قیامت باز خواهدگردید و امور این امت را بر آن‌ها مشتبه می‌کند، فتنه و فساد را در میانشان گسترش می‌دهد تا آن جا که حق را از باطل تمیز نمی‌دهند، و به سخنی در آن فتنه غوطه ور می‌شوند و به شدت در هم آمیخته و فاسد خواهند گردید، (9) نکند تو با این سن زیاد و گذراندن عمر زمام خویش را به دست مروان بسپاری تا بَرد هر جا که خاطرخواه او است. عثمان در پاسخ به آن حضرت گفت: از مردم بخواه به من مهلت دهند تا خویش را از حقوق از دست رفته آن‌ها خلاص گردانم .. پس آن علیه السلام فرمود: (10) آنچه مربوط به مدینه است مهلتی در آن نیست و آنچه بیرون مدینه است، مهلتش رسیدن دستور تو به آن‌ها است.]

(37)- (خطبه‌ی- 146) وصف عمر هنگام جنگ با ایرانیان

(37)- (خطبه‌ی- 146) وصف عمرس هنگام جنگ با ایرانیان

(1)إِنَّ هذَا الْأَمْرَ لَمْ یَکُنْ نَصْرُهُ وَلا خِذْلانُهُ ‏بِکَثْرَةٍ ‏وَ ‏لا ‏بِقِلَّةٍ، وَهُوَ دِینُ اللَّهِ الَّذِى أَظْهَرَهُ، وَجُنْدُهُ الَّذِى ‏أَعَدَّهُ‏ ‏و ‏أَمَدَّهُ‏، حَتّى بَلَغَ ما بَلَغَ وَ‏طَلَعَ‏ ‏حَیْثُما طَلَعَ، وَنَحْنُ عَلى مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ، وَاللَّهُ مُنجِزٌ وَعْدَهُ، وَناصِرٌ جُنْدَهُ. (2)وَمَکانُ ‏الْقَیِّمِ‏ ‏بالْأَمْرِ مَکانُ ‏النِّظامِ‏ مِنَ الْخَرَزِ: یَجْمَعُهُ وَیَضُمُّهُ. فَإِذَا انْقَطَعَ النِّظامُ ‏تَفَرَّقَ‏ وَذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ ‏بِحَذافِیرِهِ‏ أَبَداً، (3)وَالْعَرَبُ الْیَوْمَ وَإِنْ کانُواْ قَلِیلًا فَهُمْ کَثِیرُونَ بِالْإِسْلامِ، عَزِیزُونَ بِالْإِجْتِماعِ، (4)فَکُنْ قُطْباً، وَاسْتَدِرِ الَّرحى بِالْعَرَبِ، وَأَصْلِهِمْ دُونَکَ نارَ الْحَرْبِ، فَإِنَّکَ إِنْ ‏شَخَصْتَ‏ مِنْ هذِهِ الْأَرْضِ انتَقَضَتْ عَلَیْکَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرافِها وَأَقْطارِها حَتّى یَکُونَ ما تَدَعُ وَراءَکَ مِنَ الْعَوْراتِ أَهَمَّ إِلَیْکَ مِمَّا بَیْنَ یَدَیْکَ. (5)إِنَّ الْأَعاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْکَ غَداً یَقُولُواْ: هذا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ ‏اسْتَرَحْتُمْ‏، فَیَکُونَ ذلِکَ أَشَدَّ لِکَلَبِهِمْ عَلَیْکَ، وَطَمَعِهِمْ فِیکَ، (6)فَأَمَّا ما ذَکَرْتَ مِنْ مَسِیرِ الْقَوْمِ إِلى قِتالِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ هُوَ أَکْرَهُ لِمَسِیرِهِمْ مِنْکَ، وَهُوَ أَقْدَرُ عَلى تَغْیِیرِ ما یَکْرَهُ، (7)وَأَمَّا ما ذَکَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ فَإِنّا لَمْ نَکُنْ نُقاتِلُ فِیما مَضى بِالْکَثْرَةِ، وَإِنَّما کُنّا نُقاتِلُ بِالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ.

[(1) پیروزى و شکست این امر(اسلام)بستگى به فزونى و کمى جمعیت نداشته، این دین‏خدا است که آن را پیروز ساخت، سپاه او است که آن را آماده و یارى کرد تا به آن جا که ‏باید برسد رسید، به هر جا که باید طلوع کند، طلوع نمود، از ناحیه‏ى خداوند به‏ما وعده پیروزى داده شده، می‌دانیم خداوند به وعده خود جامه عمل خواهد پوشانیدو سپاه‏خویش را یارى خواهد فرمود. (2) موقعیت زمامدار، همچون ریسمانى است که مهره‏ها را در نظام مى‏کشد و آن‌ها راجمع کرده ارتباط مى‏بخشد، اگر ریسمان از هم بگسلد مهره‏ها پراکنده می‌شوند و هر کدام بجائى خواهد افتاد و سپس‏هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود، و از نو نظام بخشید(3) عرب امروز گرچه از نظر تعداد کم، اما با پیوستگى به اسلام فراوان، با اتحاد واجتماع و هماهنگى عزیز و قدرتمند است، (4) بنابراین تو همچون محور آسیا باش!و جامعه را بوسیله‏اى مسلمانان عرب به گردش‏در آور، با همکارى آن‌ها در نبرد، آتش جنگ را براى دشمنان شعله‏ور ساز! زیرا اگر شخصا از این سرزمین خارج شوى عرب از اطراف و اکناف سر از زیر بارفرمانت‏بیرون خواهند برد(و آن گاه خواهى یافت)که آن چه پشت‏سر گذاشته‏اى مهمتر از آن است که در پیش رو دارى. (5) اگر چشم ایرانی‌ها فردا بر تو افتد، خواهند گفت: این اساس و ریشه‏ى عرب‏است، اگر قطعش کنید راحت مى‏گردید، این فکر آن‌ها را در مبارزه‏ى با تو و طمع ‏در نابودیت ‏حریص‏تر و سر سخت‏تر خواهد ساخت. این که یادآور شدى آن‌ها به جنگ ‏مسلمانان آمده‏اند و ناراحت هستى، خداوند سبحان بیش از تو این کار را مکروه می‌دارد، او برتغییر آنچه نمی‌پسندد تواناتر است. اما یاد آوریت در مورد تعداد زیاد سربازان دشمن، (بدان)که ما در گذشته درنبرد، روى تعداد تکیه نمى‏کردیم، بلکه به یارى و کمک خداوند دست‏به مبارزه می‌زدیم(و پیروز می‌شدیم).]