اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

207- کاتبان صدیق اکبر س

207- کاتبان صدیق اکبر س

در دوران خلافت صدیقی؛ حضرت علی بن أبی طالب، زید بن ثابت، و عثمان بن عفان به عنوان کاتبان خلیفه رسول الله ج، در خدمت حضرت ابوبکر صدیق س انجام وظیفه میکردند.[1]



[1]- أبوبکر الصدیق، اثر/ محمد رشید رضا، ص: 124.

206- اهمیت گذشت و بخشش نزد حضرت ابوبکر س

206- اهمیت گذشت و بخشش نزد حضرت ابوبکر س

حضرت ابوبکر خلیفه‌ای بود دارای بصیرت و درک و حکمت و دید و بینشی بس بزرگ. هر جا نیاز به شدت بود او را میدیدی که برخوردی سخت و موقفی شدید انتخاب میکند و در جایی که عفو و درگذشتن جواب میداد از گذشت و بخشش کار میگرفت. آرزویشان بود که همه قبائل زیر پرچم اسلام جمع شوند. سیاست حکیمانه ایشان بود که از سران قبائل سرکش و آشوبگری که بار دگر به آغوش اسلام بازمیگشتند درمیگذشت و آن‌ها را میبخشید. چون ایشان توانست قبائل مرتد و فتنهافروز یمن را شکست دهد و مطیع فرمان خود کند، و از طرفی هم توانست قدرت و توان حکومت اسلامی و بازوی نیرومند مسلمانان را به نمایش گذارد، قبائل از دین بازگشه و مرتد، باز بسوی اسلام برگشتند و بار دگر زیر پرچم حکومت اسلامی جمع شدند. حضرت ابوبکر صلاح بر این دید که بجای استعمال نیرو و قدرت بر علیه سران این قبیلهها برای بدست آوردن دل‌های آن‌ها با آنان به نرمی و مهر و شفقت برخورد کند. ایشان از تنبیه و بازخواست و سزا دادن سران قبائل صرف نظر کرده با آن‌ها دلسوزانه برخورد کرد و اثر و رسوخ این قبائل را در مسیر منافع اسلام و مسلمانان قرار داد.

حضرت ابوبکر صدیق س با قیس بن یغوث مرادی و عمرو بن معدیکرب که از جمله سرداران نامدار و پهلوانان مشهور و جنگجویان بسیار دلیر بودند به نرمی برخورد کرد. ایشان به جای سزا و محاسبه آن‌ها سعی کرد از خدمت‌هایشان برای اسلام استفاده برند. در ابتدا تلاششان بر این بود که آن‌ها را از طلاطم شک و تردیدی که در سرهایشان در مورد اسلام میچرخید نجات دهد. آن حضرت به عمرو گفت: " آیا از اینکه روزانه شکست بخوری و به اسارت بیفتی و دست و پایت را به غل و زنجیر کشند خجالت نمیکشی و احساس ذلت و خواری نمیکنی؟! اگر این قدرت و نیرویت را در خدمت دین مبین اسلام استعمال میکردی خداوند متعال تو را از عزت و شأن و مقام والا و بیمانندی بهرهمند میساخت".

عمرو سرشکسته و شرمسار در جواب گفت: واقعا حق با شماست. حالا وقت آن است که من به اسلام خدمت کنم. و هرگز بار دگر به فکر مرتد شدن و از دین بازگشتن نخواهم افتاد. حضرت ابوبکر س ایشان را آزاد کرد، و او نیز بر پیمان خود پایبند ماند و هرگز مرتد نشد، بلکه ثابت کرد مسلمانی است واقعی با ایمانی پایدار به ثبات کوه‌ها. خداوند متعال نیز او را یاری داده، پیروزی‌های بزرگی را به دست او به ثمر رسانید.

قیس بن مکشوح نیز از کارنامه خود پشیمان شده اظهار ندامت و شرمساری کرد، حضرت ابوبکر س او را نیز بخشید و آزاد کرد. بخشیدن آن دو شهسوار نامدار یمنی توسط خلیفه نتائج بسیار پر باری به بار آورد. حضرت ابوبکر توانست بوسیله آن دو نفر مهار تمام آن افرادی را که پس از مرتد شدنشان از روی بیم و ترس یا طمع دوباره به صف مسلمانان گرویده بودند، در دست گیرد و با مرور زمان ترس و وحشت را از دل‌هایشان زایل کرده، با رشد فهم و درکشان ایمان صادق و اسلام راستین را در دل‌هایشان بکارد.

حضرت صدیق س اشعث بن قیس را نیز بخشید، و با این حرکت خود دل قبیله او را بدست آورد. او پس از آن تاریخ با قدرت و بازوی نیرومندی به صف مسلمانان پیوست و در جنگ با مرتدان و سرکوب کردن فتنهافروزان و آشوبگران از دین برگشته نقش بسزایی را ایفا نمود.[1]

 

ابوبکر س دل‌های آن افرادی که پس از مرتد شدن از روی بیم و ترس یا طمع و آز ایمان آورده بودند را بدست آورد و ایمان راستین را در دل‌هایشان کاشت



[1]- بنگرید به: الصدیق أول الخلفاء، اثر/ الشرقاوی، ص: 115، 116، و تاریخ الدعوة إلی الإسلام، اثر/ دکتر یسری محمد هانی، ص: 256.

205- نان و نفقه

205- نان و نفقه

باری همسر محترم حضرت ابوبکر صدیق س دلش میل حلوا کرد. حضرت ابوبکر صدیق س به ایشان گفت: ما توان خرید حلوا نداریم!

فراموش نکنیم که حضرت ابوبکر صدیق س پیش از خلافتشان تاجری موفق و نامدار بودند و مال و ثروت هنگفتی داشتند و در آسایش و راحتی زندگی میکردند! بخاطر مسئولیت‌های سنگین اداره مملکت ایشان مجبور شده بود از تجارت دست کشد، و از بیت المال حقوق بسیار ناچیزی دریافت میکرد که به سختی میتوانست مخارج زندگیش را تأمین کند.

همسر ایشان گفتند: پس من هر روز از مخارج روزانه چیزی کنار میگذارم تا پس از مدتی بتوانم چند شیرینی هم آماده کنیم. حضرت ابوبکر با تعجب پرسیدند: بله! آیا شما می‌توانید چنین کنید؟! پس از گذشت چند روز مبلغ ناچیزی جمع شد که ممکن بود با آن حلوایی آماده شود. چون حضرت ابوبکر صدیق س از این موضوع با خبر شد آن مبلغ را گرفته به بیت المال سپرد و به مسئول بیت المال گفت: از حقوق من مبلغی که قابل پس انداز بود را کم کن، چرا که با کمتر از این حقوق نیز ما میتوانیم بسازیم![1]



[1]- أبوبکر الصدیق، اثر/ علی الطنطاوی، ص: 298.

204- أبو مسلم خولانی

204- أبو مسلم خولانی

چون أسود عنسی بر یمن چیره شد و قدرتش بر منطقه مستحکم گردید و ادعای پیامبری کرد، در پی أبومسلم خولانی / فرستاد. چون او را آوردند أسود به او گفت: آیا اقرار میکنی من رسول و فرستاده خدایم؟!

أبو مسلم در جواب گفتند: چه میگویی؟! من نمیشنوم!

أسود گفت: آیا گواهی میدهی که محمد رسول و فرستاده خداست؟! أبومسلم با صدای رسا بانگ برآورد: آری، شهادت میدهم. أسود چندین بار از او خواست که به پیامبری او اقرار کند. أما أبومسلم هر بار او را به باد مسخره گرفته میگفت؛ من گوش برای شنیدن چنین حرف‌های چرندی ندارم. و چون حرف از پیامبری رسول اکرم ج میشد فورا شهادت میداد که حضرت محمد ج رسول و فرستاده پروردگار یکتاست. خشم أسود برآشفت و دستور داد او را در بین شعلههای سوزان آتش بیندازند تا جلوی دیدگان مردم زغال شود. اما آتش از سوختن او سر باز زد و او از بین شعلههای برافروخته آتش بدون کوچکترین ضرری سالم و آرام بیرون آمد. أسود و همراهانش از دیدن این صحنه برآشتفه به شدت به وحشت افتادند. همراهان بدو مشوره دادند که فورا أبومسلم را از آن منطقه بیرون براند، تا مبادا پیروان او را از چنگش بیرون کند. أسود دستور داد أبومسلم خولانی را از یمن بیرون برانند.

حضرت أبو مسلم به مدینه تشریف آورد. ایشان وقتی به مدینه منوره رسید که رسول الله ج درگذشته بود و حضرت ابوبکر بعنوان جانشین پیامبر انتخاب شده بود. حضرت ابومسلم شترش را کنار در مسجد بر زمین نشاند و خود وارد مسجد نبوی شده در پشت ستونی مشغول خواندن نماز شد. حضرت عمر س او را دید و نزد او تشریف آورده پرسیدند: شما کیستی؟ ایشان گفتند: مردی از یمن. حضرت عمر س پرسید: برای آن مردی که أسود عنسی دروغگو او را به آتش انداخت چه اتفاقی افتاد؟ او در جواب گفت: آن مرد عبدالله بن ثوب است، او خوب و سالم است. حضرت عمر س از سیمای آن مرد شک کرد که او همان انسان پرهیزکار و وارسته و محبوب خدا باشد که چنین کرامتی را خداوند بر او پدیدار کرده. حضرت عمر او را سوگند داده گفت: آیا تو همان شخص هستی؟ أبومسلم که نمیخواست کسی او را بشناسد مجبور شد خودش را معرفی کند. گفت: بله، من همان شخصم. (از این سخن او معلوم میشود که اسم او عبدالله بن ثوب و کنیهاش أبومسلم بوده است). اشک خوشحالی از چشمان حضرت عمر سرازیر شده او را محکم در آغوش گرفت. سپس دست او را گرفته خدمت حضرت ابوبکر صدیق س حاضر شدند. ایشان أبومسلم را در بین خود و حضرت خلیفه نشاند و فرمود: «الحمد لله الذی لم یمتنی حتى أرانی فی أمة محمد ج من فعل به ما فعل بإبراهیم خلیل الله علیه السلام».

" حمد و سپاس مر خدای را که به من عمری ارزانی داشت تا ببینم در امت محمد ج آن شخصی را که درست مورد همان آزمایشی قرار گرفت که حضرت ابراهیم؛ خلیل الله ÷ بدان آزمایش شده بود".[1]



[1]- أسد الغابة: 6/304، و الإستیعاب، اثر/ ابن عبدالبر: 2/66.

203- سزای دشنام به رسول الله ج

203- سزای دشنام به رسول الله ج

پرونده دو زن یمنی از حضرموت، خدمت حضرت ابوبکر صدیق س مطرح شد، یکی از آن‌ها بر خلاف رسول الله ج، و دیگری در بدی سایر مسلمانان ترانهها و شعرهایی سروده بودند. استاندار منطقه؛ مهاجر بن أبی أمیه س دست‌های آن‌ها را بریده دو دندان جلویی آن‌ها را از فک زیر و دو دندان جلوی فک بالای آن‌ها را شکستاند. حضرت ابوبکر س این سزا را برای زن اولی کم دانسته برای استاندارش در یک نامه مخصوص چنین نگاشت:

" اگر شما درباره آن زنی که در شأن و مقام رحمت جهانیان ج زبان درازی کرده، آن حضرت ج را نشانه دشنام و ناسزاگویی خود قرار داده بود حکمی صادر نکرده بودید، دستور میدادم سر او را بزنید، چرا که جرم گستاخی در حق پیامبران الهی چون سزای دیگر گناهان نیست. اگر مسلمانی چنین کاری کند مرتد میشود و اگر از کسی که با مسلمانان عهد و پیمان بسته چنین گناهی سر زند او خائن و جنگجو به شمار میآید".[1]



[1]- حرکة الردة، اثر/ دکتر علی العتوم، ص: 184، و تاریخ الطبری: 4/ 157، و عیون الأخبار: 3/ 133.