ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خبر گریز از دین و آشوبگری و فتنهافروزیهای پیاپی که در سراسر دولت اسلامی منتشر شده بود برای اسلام و مسلمانان بینهایت دردآور و خطرناک و باعث نگرانی و رنجش آنها شده بود. بزرگترین مشکلی که مسلمانان با آن دست و پنجه نرم میکردند این بود که چگونه میتوان جلوی این امواج هولناکی که بیشتر جهان عرب را دربرگرفته بود ایستاد. این حالات بحرانی و نگران کنندهای که یکهو چون قارچ از زیر زمین سر برآورده بود همه را پریشان کرده در خود فرو برده بود. شخصیتهای بزرگ صحابه چون حضرت عمر فاروق س خواب و آرام نداشته بشدت نگران و پریشان بودند.
البته یادآوری کنم که در این مدت دو نوع افراد پیدا شده بودند. گروهی که بکلی اسلام را ترک کرده مرتد شده بودند. و گروه دیگر آنهایی که اسلام را ترک نکرده بودند، ولی پرداخت زکات را انکار میکردند، آنها به یگانگی پروردگار اعتراف داشته بر نماز و روزه پایبند بودند.
گروهی از صحابه بر این رأی بودند که با این دو گروه جداگانه برخورد شود، همه را نباید در یک جبهه قرار داد؛
با افرادی که کلمه توحید «لا إله إلا الله محمد رسول الله» را بر زبان میآورند و به یگانگی پروردگار شهادت میدهند و پیامبر خدا را رسول و فرستاده خدایشان میدانند، اگر چه ادای زکات را انکار کنند، نباید جنگید. اگر مخالفان زکات و مرتدهای از دین برگشته را در یک صف قرار دهیم وضعیت بسیار بحرانی و خطرناک میشود و دایره جنگ گسترش پیدا میکند. حضرت عمر فاروق س نیز بر این رأی بود.
ولی با تمام اینها حضرت ابوبکر صدیق س هر دو گروه را در یک درجه قرار داده، دستور نهایی را صادر کرد؛ همانطور که با مرتدان میجنگیم با کسانیکه از پرداخت زکات سرباز زدهاند نیز خواهیم جنگید. ایشان با سخنانی صاف و شفاف و روشن بیان داشتند؛ اگر از پرداخت سر سوزنی که در زمان پیامبر خدا ج موظف به پرداخت آن بودهاند سر باز زنند من با آنها خواهم جنگید، و این جنگ تا وقتی که آنها زکات را بطور کامل پرداخت نکنند ادامه خواهد داشت. و در این باره هرگز با کسی کنار نخواهم آمد.
روشن شدن این دو قسمت در اعلام صریح آن حضرت باعث شد آنهایی که با ایشان اختلاف داشتند حقیقت را دریابند و سخن حضرت خلیفه در ذهنهایشان مستقر شود. حضرت عمر فاروق س حقیقت ماجرا را بخوبی درک کرده، به عمق قضیه پی برد و شروع کرد به تأیید آنچه خلیفه رسول الله ج در نظر داشتند.[1]
اگر مخالفان زکات و مرتدان را در یک صف قرار دهیم بیم آن خواهد رفت که وضعیت بحرانیتر شود. |
پس از اینکه منطقه بنوذبیان فتح شد، حضرت ابوبکر س مدت چند روز در "ابرق" اردوگاه زد. ایشان فرمود: " حالا که خداوند این منطقه را به ما غنیمت داده و بنوذبیان از اینجا فرار کرده، این منطقه هرگز به بنوذبیان پس داده نخواهد شد".
پس از شکست مرتدین، آنها سرشکسته و پشیمان از کرده خود بار دیگر به آغوش اسلام باز گشتند و حضرت ابوبکر از جنایتهای آنها گذشت و آنها را بخشید. بنو ثعلبه پیش از آن در این منطقه سکونت داشتند. آنها از سکونت مجدد در این منطقه بازداشته شدند. پس از چندی در مدینه منوره خدمت خلیفه رسول الله ج رسیدند و از ایشان پرسیدند:" چرا مانع بازگشت و سکونت ما در مناطق خودمان میشوید؟".
حضرت ابوبکر س فرمود: "شما دروغ میگوئید. اکنون این مناطق از شما نیست. من این مناطق را از دشمنان پاکسازی کردهام". آن حضرت به درخواست آنها هیچ توجهی نکرده، منطقه ابرق را چراگاه اسبهای مسلمانان قرار داد. در کنار بنوثعلبه تمام مناطق همجوار با ربذه به عنوان چراگاه عمومی برای حیوانات مردم در نظر گرفته شد. پس از چندی همه این مناطق به چراگاههای جانوران بیت المال که به همه مسلمانان تعلق داشت، تبدیل شد. چون ساکنان این مناطق با مسئولان دریافت زکات درگیر شده بودند منطقه مصادره و از تصرف آنها بدر آورده شد.[1]
پس از اینکه ضرار بن ازور خبر لشکرکشی طلیحه اسدی را به حضرت ابوبکر س رسانید، نزد همراهانش بازگشته گفت: " من پس از رسول الله ج کسی را ندیدم که در جنگ چریکی چون ابوبکر صدیق مهارت داشته باشد. ما به او خبر میدهیم که دشمن با ساز و برگش براه افتاده و ایشان با حوصله و آرامش کامل حرفمان را میشنود و انگار هیچ اتفاق مهمی نیفتاده، بلکه گویا ما به او خبر خوشی دادهایم نه خبر از لشکر کشی دشمن!".[1]
194- تصمیم جدی برای انتقام شهیدان
طی همین روزها بود که فتنه افروزان قبیلههای بنوذبیان و عبس ناجوانمردانه به مسلمانان مناطق خودشان حمله کرده آنها را به شهادت رسانیدند. مرتدان قبیلههای دیگر نیز با شنیدن این خبر تحریک شده شروع کردند به کشتن مسلمانان. حضرت ابوبکر س از وضعیت مسلمانان دربند در آن مناطق بشدت نگران شده قسم خورد انتقام آنها را از مشرکان خواهد گرفت، و با هر قبیلهای که در جنایت کشتار مسلمانان دست داشته بشدت برخورد خواهد کرد و آنها حساب سنگینی پرداخت خواهند نمود.
حضرت ابوبکر برای انتقام گرفتن از دشمنان ناجوانمرد تصمیم خودش را گرفته بود. ایشان نقشهای ترتیب دادند تا به دشمن چنان درسی دهند که تاریخ آنرا فراموش نکند. ایشان تصمیم خودش را آن چنان جامه عمل پوشانید که مسلمانان سایر قبائل عرب سربلندانه بر دین خود ثابت قدم ماندند و مشرکان با ذلت و خواری شکست را قبول کرده سر شکسته و رسوا شدند. اینگونه بود که زکات قبایل مختلف به سوی مدینه منوره روانه گشت. سه نفر از آنها مجبور شدند در تاریکی شب زکاتشان را برداشته خود را به مدینه منوره برسانند.
در اول شب صفوان سر رسید، در نیمههای شب زبرقان با زکات قبیلهاش آمد، و در پایان شب عدی با زکات قوم و قبیلهاش وارد مدینه شد. تنها در یک شب زکات شش قبیله به مدینه منوره رسید. هر کاروان حامل زکاتی که به مدینه منوره میرسید مردم میگفتند:" شاید گشتی است که از حمله دشمن خبر میدهد". حضرت ابوبکر با آرامش کامل و اعتماد به نفس بیمانندی میفرمود: «بل بشیر». " نه این مژده و خوش خبری است".
چون مردم با چشمان خود میدیدند کاروانی که از دور نمایانگر بود گروهی هستند که زکات خود را گرفته خدمت خلیفه رسول الله ج حاضر میشوند، خدمت آن حضرت عرض کردند: " چه بسیارند خبرهای خوش و مژدههای شما؟!".
مدینه در فضای این خوشخبریهای پیاپی و رسیدن کاروانهای زکات، و برخی تعزیت نامهها بسر میبرد، که سپاه حضرت اسامه س سربلند و پیروزمندانه به مدینه بازگشت. این لشکر پیروز با جوانمردی تمام تک تک دستورها و ارشادهای رسولالله ج را بجای آورده، تمامی پند و نصیحتهای ایشان را اجرا نموده، پیروزمندانه وارد پایتخت اسلام شد. حضرت ابوبکر س، حضرت اسامه س را جانشین خود در مدینه منوره قرار داده به سپاه خسته و از راه رسیده فرمود: «أریحوا وأریحوا ظهرکم». " شما استراحت کنید و به شترها و اسبهایتان هم اجازه استراحت دهید".
سپس خودشان همراه سپاهی که برای حمله به "ذی القصة" آماده کرده بود از شهر خارج شد. گشتهای ویژه حفاظت از شهر نیز سوار بر اسبهایشان همراه ایشان حرکت کردند. مسلمانان خدمت خلیفه رسول الله ج حاضر شده عرض کردند:" ای خلیفه رسول الله! ما شما را به خدا قسم میدهیم که خودتان همراه سپاه نروید و کسی را فرمانده سپاه قرار داده بجای خود بفرستید. اگر چنانچه او شهید شود شما هستید تا فورا کسی دیگر را به فرماندهی سپاه انتخاب کنید. حضرت ابوبکر س با شنیدن این حرفها فرمودند: «لا والله! لا أفعل ولأواسینکم بنفسی». " بخدا قسم! هرگز چنین نخواهم کرد، برای بالا بردن همت شما در کنارتان خواهم بود".[1]
شخصیت واقعی حضرت ابوبکر صدیق س در جنگ با مرتدان به خوبی نمایان شد. بر همه ثابت شد ایشان رهبری دلیر و شجاع هست که برای پاسبانی از عقیده خود حاضر است جان خودش را فدا کند. و البته نزد مسلمانان تنها کسی شایستگی خلیفه و رهبر بودن را دارد که با عمل و کارنامه خودش الگو و سرمشق نمونه برای آنها باشد. در نتیجه این شیوه سیاستمداری و حکمرانی حضرت ابوبکر، مسلمانان در جنگ با دشمن شهامت و جرأت بیمانندی یافتند و با جان و دل از دستورهای رهبر و پیشوای خود اطاعت و فرمانبرداری میکردند.
حضرت ابوبکر س با سپاه خود بطرف "ذی القصة" و "ذی حسی" حملهور شد. حضرت نعمان، عبدالله و سوید ش بنا به دستور ایشان فرماندهی سپاهیان خود را بر عهده داشتند. ایشان در "ابرق" از مناطق "ربذه" اردوگاه زدند. خداوند جام تلخ شکست را به دو قبیله حارث و عوف نوشانید. بنوبکر و بنوعبس پا به فرار گذاشتند.[2]
193- شکست مرتدانی که به مدینه منوره حمله کردند..
آنچه حضرت ابوبکر س درباره مرتدان گمان برده بود کاملا درست از آب درآمد. نمایندگان مرتدان طی چند روزی که در مدینه منوره بسر برده بودند بخوبی دریافتند که شهر کاملا از نیرو خالی است. آنها تنها سه روز بعد از بازگشت از مدینه به شهر شبیه خون زدند.
قبیلههای اسد، غطفان، عبسی، ذبیان و بکر، جزئی از نیروهای خود را در منطقهای بنام "ذی حَسی" برای کمک احتمالی به آنها گذاشته بودند. گشتهای ویژهای که آن حضرت برای حفاظت از راههای ورودی شهر گماشته بود توانستند اطلاعاتی در این زمینه بدست آورده، به حضرت ابوبکر س برسانند. حضرت ابوبکر به آنها دستور داد تا در پستهای خودشان بصورت آماده باش کامل باشند. سپس آن حضرت س همراه با صحابهای که در شهر بودند سوار بر شترها به طرف دشمن حمله بردند. آنها با دیدن سپاه اسلام غافلگیر شده پا به فرار گذاشتند. مسلمانان آنها را تعقیب کردند. چون آنها به "ذی حسی" که مرکز تجمع نیروهای احتیاطی مرتدان بود رسیدند، نیروهای مرتدان با مشکهای باد کرده جلوی مسلمانان صف آرایی نمودند.
مشکهای بادکرده را با طنابهایی بسته بودند و آنها را به طرف شترهای مسلمانان پرتاب میکردند. شترها از دیدن این مشکهای پف کرده خیلی وحشت زده شده، رمیدند.
سپاهیان اسلام به سختی توانستند شترها را مهار کرده به مدینه منوره بازگردند. البته این حادثه هیچگونه خسارتی برای مسلمانان نداشت و کسی هم از شترش نیفتاد.
مرتدان فکر کردند مسلمانان در این مدت بسیار ناتوان و ضعیف هستند و خبر شکست و ضعیف بودن مدینه را به مردم "ذی القصة" هم رساندند. آنها با شنیدن این حرف به سپاه دشمن پیوستند.
حضرت ابوبکر س تمام شب مردم را برای جنگ آماده میکرد. پس از آمادگی کامل سپاه اسلام در تاریکی سحر بسوی دشمن حرکت کرده ایشان فرماندهی میمنه – گروهان دست راست رهبری – را به نعمان بن مقرن واگذار نمود. عبدالله بن مقرن را به عنوان فرمانده میسره – گروهان دست چپ – تعیین نمود. سوید بن مقرن هم به عنوان فرمانده گروهان پشتی سپاه انتخاب شد، شترهای آذوقه نیز تحت مسئولیت ایشان بود. پیش از طلوع آفتاب سپاه اسلام به میدان کارزار رسید. نقشه جنگ چنان طرح ریزی شده بود که پیش از رسیدن سپاه اسلام بر سر سپاه کفر، آنها کاملا بیاطلاع بودند. در آخرین ساعات شب دشمن با حمله شدید سپاه اسلام غافلگیر شده بود.
و قبل از طلوع خورشید سپاه مرتدان تار ومار شده پا به فرار گذاشت. مسلمانان توانستند بیشتر شترهای آنها را به غنیمت بگیرند. حبال برادر طلیحه اسدی نیز به قتل رسید. حضرت ابوبکر س تا "ذی القصة" آنها را تعقیب کرد.
این اولین درگیری مسلمانان با مرتدان بود که پیروزمندانه به پایان رسید. حضرت ابوبکر س گروهانی از مجاهدان به رهبری نعمان بن مقرن را در آنجا گماشت و خود به مدینه منوره بازگشت. چنین بود که مرتدان با ذلت و رسوایی سختی دچار شدند.[1]
در آخرین ساعتهای شب جنگ سختی با مرتدان درگرفت و قبل از طلوع آفتاب سپاه دشمن شکست خورده پا به فرار گذاشت |