ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
152- بینش سیاسی، و نگاهی عمیق بر نشیب و فرازها
حضرت ابوبکر س از درک و بصیرت سیاسی بسیار قویای برخوردار بود، و گردباد حوادث و نشیب و فراز روزگار را با دیدی عمیق در نظر داشتند. از حکومتهای زمان خود و قوانین و برنامههای آنها بخوبی آگاه بود. در آن زمان دو امپراطوری ایران و روم جهان را در دست داشت و هیچ حکومت جدیدی را توان و جرأت سربلند کردن در مقابل آنها نبود. هیچ اثر و نام و نشانی از نظام جمهوری نبود. تمام حکومتها بر پایه جبر و استبداد دیکتاتوریت بنا شده بودند. رعیت و مردم از دست آنها چه رنجها و سختیها که نمیچشیدند! آنها هر حکومتی را تهدید میکردند و با سلاح بیم و ترس بر شانه مردم خراجها و مالیاتهای گزاف وضع میکردند. در زمان خلافت حضرت ابوبکر س در تمام آن شهرهایی از این دو امپراطوری که توسط مسلمانان فتح شده بود قانون عدل و مساوات و برابری بر پا بود. حضرت ابوبکر س به تمام سرداران سپاه اسلام دستور داده بود؛ بدون در نظر گرفتن هیچگونه امتیازات مذهبی و یا قومی، با تمام مردم بطور یکسان برخورد نمایند، کسی را به نوکری نگیرند، کسی را محکوم نکرده مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار ندهند، با تمام مردم، از طبقات کوچک و بزرگ جامعه، با عدل و انصاف و داد برخورد کنند، عبادتگاههای هیچ قوم و ملتی را خراب نکنند. با عبارات واضح و روشن آزادی کامل مذهبی و اجتماعی ملتها را اعلام دارند.
مردم سرزمینهای فتح شده هرگز نامی از مساوات و برابری نشنیده بودند. آنها از این نحوه برخورد مسلمانان و از گفتههای شیوا و شیرین و دلنشینشان بینهایت خوشحال و شاد گشته، بسیاری از آنها از این گونه رفتارهای مسلمانان متأثر شده به دایره اسلام گرویدند.[1]
از حضرت انس س روایت است؛ مدتی پس از وفات رسول الله ج حضرت ابوبکر س به حضرت عمر س گفت:
«اِنطلق بنا إلى أم أیمن نزورها کما کان رسول الله ج یزورها».
"همانطور که رسول الله ج به زیارت ام ایمن میرفت بیا ما هم برویم به دیدار ایشان".
وقتی ما به خدمت ایشان رسیدیم با دیدن ما به گریه افتاد. آن دو پرسیدند: چرا گریه میکنی؟ رسول الله ج با بهترین پاداش در نزد پروردگارش است. او گفت: من از این گریه نمیکنم چون میدانم برای رسول الله ج بهترین اجر و پاداش نزد پروردگار خواهد بود. من از این میگریستم که سلسله آمدن وحی از آسمان قطع شده است!
با شنیدن این حرف اشک از چشمان حضرت ابوبکر وعمر نیز سرازیر شد.[1]
اخلاق وارسته و نیکو از ثمرات ایمان بخداست. تواضع و فروتنی از جمله آن اخلاق نیکوست که در شخصیت حضرت ابوبکر صدیق س به وضوح تجلی کرده بود. این ویژگی و خوبی او را در دوشیدن بزهای دخترکان بیسرپرست و سایر سیاستها و برنامههای اجرائیش بروشنی میتوان دید.
حضرت ابوبکر س مردم را از انجام کارهای جاهلی و ارتکاب بدعتها و خرافات به سختی منع میکردند. ایشان همیشه به انجام درست عبادات اسلامی و پیروی از سنت رسول اکرم ج تأکید میورزید. از قیس بن ابی حازم روایت شده که حضرت ابوبکر س به کنار زنی از قبیله "أحمس" بنام زینب رسیدند. ایشان متوجه شدند آن زن بکلی خاموش است و هیچ لب تکان نمیدهد.
آن حضرت س پرسید: «ما لها لا تتکلم؟». "ایشان را چه شده؟ چرا حرف نمیزند؟".
افرادی که در آنجا بودند جواب دادند؛ نذر کرده حجی خاموش بجای آورد.ایشان بدو امر کرد که خاموشیش را بشکند و توضیح داد؛ چنین نذری بهیچ وجه درست و روا نیست، این از جمله رسمهای زمان جاهلیت پیش از اسلام است. آن زن با شنیدن پند و اندرزهای حضرت خلیفه لب گشوده شروع کرد به سخن گفتن، و پرسید: "شما کیستی؟". حضرت ابوبکر فرمودند: «أنا امرؤ من المهاجرین». " من فردی از مهاجران هستم". آن زن پرسید: از کدام مهاجران؟ ایشان فرمود: «من قریش». " از مهاجران قریش". او پرسید: از کدام خانواده قریش؟ حضرت ابوبکر فرمود: «إنک لسئول، أنا أبوبکر». " تو خیلی پرس و جو میکنی، من ابوبکرم".[1]
خوانندگان گرامی! لختی در اخلاق والای حضرت ابوبکر صدیق س بنگرید، چگونه در کمال فروتنی بزهای دختران بیسرپرست را برای آنها میدوشد، شیرشان را دو دستی به آنها تقدیم میدارد! و پس از آنکه بر مسند جانشینی پیامبر اکرم ج مینشیند، میفرماید: «أرجو ألا یغیرنی ما دخلت فیه». "امیدوارم مسئولیت جدیدم مرا تغییر ندهد و سد راه کارهای نیکی که پیش از این انجام میدادم قرار نگیرد".[1]
مسئولیتهای جدید او کار آسانی نبود. او خلیفه و جانشین رسول الله ج بود. او سردار اسلام، و سپه سالار آن سپاه نیرومند و پرتوانی بود که پوزه جبروت و خودپرستی امپراطوری سرزمین فارس، و کبر و غرور رومیان را به خاک مالید تا در آن دیاری که زیر ظلم و ستم شاهان ستمگر کمر خم کرده بود پرچم عدل و انصاف و داد، و علم و فرهنگ و تمدن را به اهتزاز درآورد. با وجود همه اینها آرزو داشت همچنان کارهای نیک گذشتهاش را ادامه دهد و چون گذشته بتواند به دخترهای یتیم بیسرپرست خدمت کند.[2]
بنگر به تواضع و فروتنی حضرت ابوبکر صدیق س که اگر مهار شترش از دستش رها شده بر زمین میافتاد، خودش از شتر پایین آمده آنرا میگرفت و از کسی نمیخواست تا مهار را به او بدهد؛ و چون به او گفته میشد: " اگر شما به ما میگفتید، ما با کمال میل مهار را به شما میدادیم". ایشان میفرمودند: «أمرنا رسول الله ج ألا نسأل الناس شیئا». "رسول الله ج به ما امر کرده بودند تا چیزی را از مردم نخواهیم".[3]