109- یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی/[1]
[متوفّای 237 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، یحیی بن سلیمان بن یحیی بن سعید بن مُسلم بن عبیدالله بن مُسلم جُعفی، ابوسعید کوفی مُقری (آموزگار قرآن) میباشد که در مصر، سُکنی و اقامت گزید و در آنجا، مستقر و ماندگار شد.
از کسانی که یحیی بن سلیمان جُعفی، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عمرو بن عثمان بن سعید جُعفی؛ حفص بن غیاث؛ عبدالله بن ادریس؛ ابوبکر بن عیّاش؛ عبدالله بن نُمیر؛ وکیع بن جرّاح؛ عبدالله بن وهب؛ و ...
و کسانی که از یحیی بن سلیمان جُعفی، حدیث روایت نمودهاند، میتوان این افراد را نام برد:
بخاری؛ ترمذی (با واسطهی احمد بن حسن ترمذی)؛ ابوزرعة؛ ابوحاتم؛ محمد بن عوف؛ ابوالأحوص (قاضی عکبراء)؛ ذُهْلی؛ عثمان بن خرزاذ؛ اسماعیل سمویه؛ حسن بن علی حلوانی؛ طاهر بن عیسی بن قیرس؛ احمد بن محمد بن حجّاج بن رشدین؛ حسن بن سفیان؛ و...
ابوحاتم رازی گوید: «شیخ»؛ «یحیی بن سلیمان جُعفی، از بزرگان و سروران است».
ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر نموده و گفته است: «ربَّما أغرب»؛ «یحیی بن سلیمان، گاهی اوقات، احادیث غریب یا مُنکر را روایت کرده است».
ابن یونس، بر این باور است که یحیی بن سلیمان جعفی، به سال 237 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. و در جایی دیگر گفته است که وی، به سال 238 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.
دارقطنی، در مورد یحیی بن سلیمان گوید: «ثقة»؛ «وی، از زمرهی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد است».
مسلمة بن قاسم گفته است: «لا بأس به»؛ «در روایات و احادیث یحیی بن سلیمان جُعفی، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، ثقه و قابل اعتماد است».
از دیدگاه عقیلی نیز، یحیی بن سلیمان جعفی، از زمرهی راویان مؤثق و مورد اعتماد میباشد.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[3]، و حافظ ابن بزّاز کردری در کتاب «المناقب»[4]، یحیی بن سلیمان جُعفی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من بَنیٰ مسجداً»[5]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنِی ابْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِی عَمْرٌو، أَنَّ بُکَیْرًا، حَدَّثَهُ أَنَّ عَاصِمَ بْنَ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ حَدَّثَهُ، أَنَّهُ سَمِعَ عُبَیْدَ اللَّهِ الخَوْلاَنِیَّ، أَنَّهُ سَمِعَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ، یَقُولُ عِنْدَ قَوْلِ النَّاسِ فِیهِ حِینَ بَنَى مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّکُمْ أَکْثَرْتُمْ، وَإِنِّی سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: “مَنْ بَنَى مَسْجِدًا - قَالَ بُکَیْرٌ: حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ: یَبْتَغِی بِهِ وَجْهَ اللَّهِ - بَنَى اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِی الجَنَّةِ”»(ح 450)
«یحیی بن سلیمان جُعفی، از ابن وهب، از عمرو، از بُکیر، از عاصم بن عمر بن قتادة، از عبیدالله خولانی برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عثمان بن عفّانس شنیده است که هنگامی که عثمانس در مورد بنای مسجد النبی با اعتراض مردم روبرو شد، فرمود: شما زیاد، خرده گیری میکنید، ولی من، از رسول خدا ج شنیدم که فرمود: «هر کس برای خوشنودی خدا، مسجدی بنا کند، خداوند، خانهای مانند آن، در بهشت برای وی، بنا خواهد کرد».
* در باب «أهل العلم والفضل، أحقّ بالإمامة»[6]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی یُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّهُ أَخْبَرَهُ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قِیلَ لَهُ فِی الصَّلاَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» قَالَتْ عَائِشَةُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ رَقِیقٌ، إِذَا قَرَأَ غَلَبَهُ البُکَاءُ، قَالَ: «مُرُوهُ فَیُصَلِّی» فَعَاوَدَتْهُ، قَالَ: «مُرُوهُ فَیُصَلِّی، إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ» تَابَعَهُ الزُّبَیْدِیُّ، وَابْنُ أَخِی الزُّهْرِیِّ، وَإِسْحَاقُ بْنُ یَحْیَى الکَلْبِیُّ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، وَقَالَ عُقَیْلٌ، وَمَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ حَمْزَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 682)
«یحیی بن سلیمان جُعفی، از ابن وهب، از یونس، از ابن شهاب، از حمزة بن عبدالله برای ما از پدرش (عبدالله بن عمرب) خبر داده که وی گفته است: هنگامی که درد رسول خدا ج شدّت یافت، دربارهی نماز، به آن حضرت ج گفتند؛ و آن حضرت ج فرمود: «به ابوبکر بگویید که نماز را برای مردم امامت کند». عایشهل گفت: ابوبکر، مردی نرم دل است چون قرائت کند، گریه بر وی چیره میگردد. آن حضرت ج فرمود: «به ابوبکر بگویید که برای مردم، نماز را امامت دهد». دوباره، عایشهل گفتهاش را تکرار کرد. آن حضرت ج فرمود: «به ابوبکر بگویید که نماز را برای مردم، امامت کند؛ (خاموش باشید) شما همان زنانی هستید که یوسف÷ را احاطه کرده بودند».
* در باب در باب «ما جاء فی الوتر»[7]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَمْرُو بْنُ الحَارِثِ، أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ القَاسِمِ، حَدَّثَهُ عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «صَلاَةُ اللَّیْلِ مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَنْصَرِفَ، فَارْکَعْ رَکْعَةً تُوتِرُ لَکَ مَا صَلَّیْتَ» قَالَ القَاسِمُ: «وَرَأَیْنَا أُنَاسًا مُنْذُ أَدْرَکْنَا یُوتِرُونَ بِثَلاَثٍ، وَإِنَّ کُلًّا لَوَاسِعٌ أَرْجُو أَنْ لاَ یَکُونَ بِشَیْءٍ مِنْهُ بَأْسٌ»»(ح 993)
«یحیی بن سلیمان جُعفی، از عبدالله بن وهب، از عمرو، از عبدالرحمن بن قاسم، از پدرش برای ما روایت کرده که عبدالله بن عمرب گفت: نماز شب، دو رکعت دو رکعت است؛ و چون بخواهی که نماز را تمام کنی، پس یک رکعت بگزار تا نمازی را که گزاردهای، طاق گرداند.
قاسم گوید: از زمانی که به سن بلوغ رسیدهام، مردم را دیدهام که نماز وتر را سه رکعت میگزارند. پس هر یک از سه رکعت و یک رکعت رواست و امیدوارم که در آن، باکی نباشد».
* در باب «من لم یتطوّع فی السفر دبر الصلوات وقبلها»[8].
* در باب «اذا کلّم وهو یصلّی، فأشار بیده واستمع»[9].
* در باب «الإشارة فی الصلاة»[10].
* در باب «ما جاء فی عذاب القبر»[11].
* در باب «إستلام الرکن بالمِحْجَن»[12].
* در باب «ما یقتل المُحرم من الدوابّ»[13].
* در باب «صوم یوم عرفة»[14].
* در باب «بیع الثمر علی رؤوس النخل بالذهب والفضّة»[15].
* در باب «ما جاء فی السقائف؛ وجلس النبیّ ج وأصحابه فی سقیفة بنی ساعدة»[16].
* در باب «ذکر الملائکة»[17].
به هر حال، روایات «یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/280؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/794؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/154؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 9/263؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/382؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/275؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/304؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/117؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 364؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/91
[2]- «تهذیب التهذیب» 11/199
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 155
[4]- «المناقب»، کردری 2/219
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/64
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/94
[7]- همان 1/135
[8]- همان 1/149
[9]- همان 1/164
[10]- همان 1/165
[11]- همان 1/183
[12]- همان 1/218
[13]- همان 1/246
[14]- همان 1/267
[15]- همان 1/291
[16]- همان 1/333
[17]- همان 1/458
108- یحیی بن سعید قطّان حنفی/[1]
[متوفّای 198 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، یکی از پیشوایان و طلایه داران علمی و پیشقراولان و پیشگامانِ پیشتاز حافظانِ حدیث: یحیی بن سعید بن فرّوخ، ابوسعید تمیمی بصری قطّان میباشد.
او، به سال 120 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخت:
هشام بن عروة؛ عطاء بن سائب؛ حسین معلّم؛ خیثم بن عراک؛ حُمید طویل؛ سلیمان تیمی؛ یحیی بن سعید انصاری؛ اعمش؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که به نقل روایت از یحیی بن سعید قطّان پرداختهاند، و از او، حدیث سماع نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ عفّان؛ مُسدّد؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ علی بن مدینی؛ فلّاس؛ بندار؛ اسحاق کوسج؛ محمد بن شدّاد مسمعی؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
احمد بن حنبل گوید: «ما رأیت بعینیّ مثل یحیی بن سعید القطّان»؛ «با چشمانم، هرگز کسی را چون یحیی بن سعید قطان، ندیدهام».
یحیی بن معین گوید: «قال لی عبدالرحمن: لا تری بعینیک مثل یحیی القطان»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، خطاب به من گفت: هرگز با چشمانت، کسی را به سان یحیی قطّان، نخواهی دید».
علی بن مدینی گوید: «ما رأیتُ أحداً أعلم بالرجال منه»؛ «هیچ کس را داناتر و آگاهتر نسبت به رجال حدیث، از یحیی بن سعید قطّان، به خود ندیدهام».
بندار گفته است: «هو امام أهل زمانه»؛ «یحیی قطّان، امام و پیشوای مردمان روزگار خویش (در عرصهی روایت و درایت) بود».
ابن عمار گوید: «کنتُ اذا نظرتُ الی یحیی بن سعید، ظننتُ أنّه لا یحسن شیئاً؛ کان یشبه التجار؛ فاذا تکلّم أنصت له الفقهاء»؛ «هرگاه به یحیی بن سعید قطّان، نگاه میکردم، چنین میپنداشتم که وی، مهارت و تخصّصی در موضوعات علمی ندارد؛ چون، بیشتر به بازرگانان شبیه بود (تا به علماء و صاحب نظران و فقیهان و دانشوران)؛ ولی هرگاه، لب به سخن میگشود، علماء و صاحب نظران فقهی، به سخنان او، گوش فرا میدادند و خاموشی میگزیدند».
یحیی بن معین گفته است: «اقام یحیی بن القطّان عشرین سنة یختم کلّ لیلة»؛ «یحیی بن سعید قطّان، به مدت بیست سال، شبها را به عبادت و شب زنده داری سپری کرد و در هر شب، کل قرآن را ختم میکرد».
بندار گوید: «اختلفتُ إلیه عشرین سنة فما أظنّ أنّه عصی الله قطّ»؛ «بیست سال، به نزد یحیی بن سعید قطّان، رفت و آمد و تردّد داشتم و گمان نمیکنم که هرگز، خدا را نافرمانی کرده باشد و از اوامر و فرامین، تعالیم و آموزهها و احکام و دستورات او، سرپیچی نموده باشد».
یحیی بن معین نیز گفته است: «لم یَفُتِ الزوال فی المسجد یحیی بن سعید، أربعین سنة»؛ «یحیی بن سعید قطّان، چهل سال را چنین سپری نمود که هرگز به هنگام زوال خورشید، در غیر مسجد نبود؛ بلکه پیوسته به هنگام زوال خورشید، در مسجد، حاضر میشد».
احمد بن حنبل گوید: «ما رأیتُ أحداً أقلّ خطأً من یحیی بن سعید»؛ «کسی را کم اشتباهتر و کم خطاتر از یحیی بن سعید قطان، ندیدهام».
احمد عجلی گفته است: «کان نقیّ الحدیث، لا یحدّث الّا عن ثقة»؛ «احادیث و روایات یحیی بن سعید قطّان، صحیح و درست و پاک و پالوده و بیعیب و نقص بود؛ و فقط از راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و قوی، به نقل روایت میپرداخت».
ابن سعد گوید: «کان ثقةً حجّةً رفیعاً مأموناً»؛ «یحیی بن سعید قطان، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، کارشناس و خبره، آگاه و دانا، عالی مقام و ارجمند، والا و بلندمرتبه، بزرگوار و پرارج و قوی و مورد تأیید میباشد».
احمد گوید: «یحیی القطّان، أثبت الناس؛ وما کتبتُ عن أحدٍ مثله»؛ «یحیی بن سعید قطان، یکی از مطمئنترین و قویترین و قابل اعتمادترین و معتبرترین مردمان، (در حدیث) بود؛ و هرگز از کسی چون او، حدیث ننوشتهام».
عفان گفته است: «رأی رجل فی النوم یبشّر یحیی بن سعید القطّان بأمان من الله یوم القیامة»؛ «مردی، در خواب دید که یحیی بن سعید قطّان، در روز رستاخیز، به امان و حفاظتی از ناحیهی خدا، نوید داده میشود».
و سرانجام، یحیی بن سعید قطّان، در ماه صفر، به سال 198 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
علامه ذهبی، در بیوگرافی و زندگی نامهی «وکیع بن جرّاح»، از یحیی بن معین، چنین نقل کرده که ابن معین گفته است: «و کان یحیی القطّان یُفتی بقول أبی حنیفة»[3]؛ «یحیی بن سعید قطّان، در احکام و مسائل فقهی، به قول امام ابوحنیفه/ فتوا میداد».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به ذکر یحیی بن سعید قطّان پرداخته و گفته است: یحیی بن معین گوید: «کان یُفتی بقول أبی حنیفة»؛ «یحیی بن سعید قطّان، به قول امام ابوحنیفه/ فتوا میداد».
خطیب بغدادی، در «تاریخ بغداد» به نقل از یحیی بن معین گوید: «قال: سمعتُ یحیی القطّان یقول: والله! جالسنا أباحنیفة وسمعنا منه؛ وکنت والله؛ اذا نظرتُ الیه، عرفتُ أنّه یتّقی الله عزّو جلّ»؛ «از یحیی بن سعید قطّان شنیدم که میگفت: به خدا سوگند! که با ابوحنیفه/ نشست و برخاست و همنشینی و مجالست نمودم و از او، (حدیث و علم) شنیدیم؛ و به خدا سوگند! هرگاه به سوی او نگاه میکردم، به این یقین میرسیدم که او، از خداوند بلند مرتبه، پروا دارد و میترسد و پیوسته، تقوا پیشه میکند و پرهیزگار و پارسا است».
اسحاق بن ابراهیم شهیدی گوید: «کنتُ أری یحیی القطان یصلّی العصر؛ ثمّ یستند الی أصل منارة المسجد فیقف بین یدیه علی بن المدینی والشاذکونی وعمرو بن خالد واحمد بن حنبل ویحیی بن معین؛ یسألونه عن الحدیث وهم قیام علی أرجلهم الی أن تجب صلاة المغرب؛ لایقول لواحد منهم: اِجْلس؛ ولا یجلسون هیبة له واِعظاماً».
«من مشاهده میکردم که یحیی بن سعید قطّان، نماز عصر را میگزارد؛ سپس به پایهی منارهی مسجد تکیه میکرد و علی بن مدینی، شاذکونی، عمرو بن خالد، احمد بن حنبل و یحیی بن معین، در جلو روی او میایستادند و در حالی که بر روی پاهایشان ایستاده بودند، تا نماز مغرب، از وی، در مورد احادیث و روایات، سؤال میکردند؛ و یحیی بن سعید، به هیچ یک از آنها، اجازهی نشستن را نمیداد و آنها نیز به خاطر تکریم و حرمت و هیبت و شکوه و تعظیم و بزرگداشت یحیی قطّان، به خود، اجازهی نشست را نمیدادند».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتابهای «التقریب»[5] و «تهذیب التهذیب»[6]، این را بیان کرده که یحیی بن سعید قطان، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[7]، یحیی بن سعید قطّان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
یحیی بن سعید قطّان/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «اذا کان الثوب ضیّقاً»[8]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ سُفْیَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ: کَانَ رِجَالٌ یُصَلُّونَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَاقِدِی أُزْرِهِمْ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ، کَهَیْئَةِ الصِّبْیَانِ، وَیُقَالُ لِلنِّسَاءِ: “لاَ تَرْفَعْنَ رُءُوسَکُنَّ حَتَّى یَسْتَوِیَ الرِّجَالُ جُلُوسًا”» (ح 362)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطان، از سفیان، از ابوحازم، از سهلس برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردانی با رسول خدا ج نماز میخواندند که ازارهای خود را (که به جای شلوار از آنها استفاده میکردند) مانند کودکان بر گردنهای خود، بسته بودند. آن حضرت ج خطاب به زنان فرمود: تا وقتی که مردان، سر از سجده برنداشتهاند، شما سر از سجده برندارید».
* در باب «ما جاء فی القبلة؛ ومن لم یر الاعادة علی من سها، فصلّی الی غیر القبلة»[9]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ شُعْبَةَ، عَنِ الحَکَمِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: الظُّهْرَ خَمْسًا، فَقَالُوا: أَزِیدَ فِی الصَّلاَةِ؟ قَالَ: «وَمَا ذَاکَ» قَالُوا: صَلَّیْتَ خَمْسًا، فَثَنَى رِجْلَیْهِ وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ»(ح 404)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از شعبة، از حَکم، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج نماز ظهر را پنج رکعت گزارد. گفتند: آیا در نماز، چیزی افزوده شده است؟ آن حضرت ج فرمود: چیز افزوده شده چیست؟ گفتند: پنج رکعت خواندی؛ آن حضرت ج پاهایش را خم کرد و دوباره سجدهی (سهو) نمود».
* در باب «کراهیة الصلاة فی المقابر»[10]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی نَافِعٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اجْعَلُوا فِی بُیُوتِکُمْ مِنْ صَلاَتِکُمْ وَلاَ تَتَّخِذُوهَا قُبُورًا»»(ح 432)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از عبیدالله، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمود: «بخشی از نمازها را در خانه بخوانید و خانه هایتان را به قبرستان تبدیل نکنید»؛ (منظور نمازهای سنّت و نفل است).
* در باب «نوم الرجال فی المسجد»[11]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی نَافِعٌ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، «أَنَّهُ کَانَ یَنَامُ وَهُوَ شَابٌّ أَعْزَبُ لاَ أَهْلَ لَهُ فِی مَسْجِدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 440)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از عبیدالله، از نافع، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن عمرب در آن هنگام که جوان و مجرّد بوده و زن نداشته است، در مسجد آن حضرت ج خواب میشد».
* در باب «رفع الصوت فی المساجد»[12]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الجُعَیْدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ خُصَیْفَةَ، عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: کُنْتُ قَائِمًا فِی المَسْجِدِ فَحَصَبَنِی رَجُلٌ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَقَالَ: اذْهَبْ فَأْتِنِی بِهَذَیْنِ، فَجِئْتُهُ بِهِمَا، قَالَ: مَنْ أَنْتُمَا - أَوْ مِنْ أَیْنَ أَنْتُمَا؟ - قَالاَ: مِنْ أَهْلِ الطَّائِفِ، قَالَ: «لَوْ کُنْتُمَا مِنْ أَهْلِ البَلَدِ لَأَوْجَعْتُکُمَا، تَرْفَعَانِ أَصْوَاتَکُمَا فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 470)
«علی بن عبدالله، از یحیی بن سعید قطّان، از جُعید بن عبدالرحمن، از یزید بن خصیفة، از سائب بن یزیدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: من در مسجد ایستاده بودم که مردی به من، سنگریزهای پرتاب کرد؛ چون نگاه کردم، دیدم که وی، عمر بن خطابس است. وی گفت: برو و آن دو نفر را بیاور؛ من نیز آنها را آوردم. عمرس به آنان گفت: شما کیستید؟ یا گفت: شما از کجا هستید؟ گفتند: از مردم طائف. عمرس گفت: اگر از مردمان مدینه میبودید، شما را دردناک میساختم. آیا در مسجد رسول خدا ج سر و صدا به راه میاندازید!».
* در باب «الصلاة الی الحَرْبة»[13]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، أَخْبَرَنِی نَافِعٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُرْکَزُ لَهُ الحَرْبَةُ فَیُصَلِّی إِلَیْهَا»»(ح 498)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از عبیدالله، از نافع، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: در جلو روی رسول خدا ج نیزهی کوتاهی قرار داده میشد و آن حضرت ج به سوی آن، نماز میگزارد».
* در باب «الاعتکاف لیلاً»[14].
* در باب «الاعتکاف فی شوّال»[15].
* در باب «من أراد أن یعتکف، ثمّ بدا له أن یخرج»[16].
* در باب «کم یجوز الخیار»[17].
* در باب «منتهی التلقّی»[18].
* در باب «بیع الثمار قبل أن یبدو صلاحها»[19].
* در باب «السلم فی وزن معلوم»[20].
* در باب «رعی الغنم علی قرار یط»[21].
به هر حال، روایات «یحیی بن سعید قطّان»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 99 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «یحیی بن سعید قطّان» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/276؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/791؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/150؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/611؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی 14/135؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/139؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/380؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/194؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/255؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/303؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/91؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 363؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/355؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 131؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/398؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/561
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/298-300
[3]- «تذکرة الحفّاظ» 1/307
[4]- «الجواهر المضیة» 2/212 و 213
[5]- «تقریب التهذیب» 2/303
[6]- «تهذیب التهذیب» 11/190
[7]- «عقود الجمان»؛ ص 155
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/52
[9]- همان 1/58
[10]- همان 1/62
[11]- همان 1/63
[12]- همان 1/67
[13]- همان 1/71
[14]- همان 2/272
[15]- همان 1/273
[16]- همان 1/274
[17]- همان 1/283
[18]- همان 1/289
[19]- همان 1/292
[20]- همان 1/299
[21]- همان 2/301
107- یحیی بن زکریا بن ابی زائدة حنفی/[1]
[متوفّای 182 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ قابل اعتماد و معتبر، مطمئن و درستکار، ماهر و خبره، کاردان و توانا، متخصّص و کارشناس، فقیه و دانشور و آگاه و دانا: ابوسعید هَمْدانی وَداعی کوفی، شاگرد و پیرو امام ابوحنیفه/ میباشد.
یحیی بن زکریا، از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:
پدرش (زکریا بن ابی زائدة)؛ عاصم أحول؛ داود بن أبی هند؛ هشام بن عروة؛ عبیدالله بن عمر؛ لیث بن أبی سلیم و ابومالک اشجعی.
و از کسانی که از یحیی بن زکریا، به نقل روایت پرداختهاند، نیز میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ ابراهیم بن موسی فرّاء؛ ابوکریب؛ زیاد بن ایوب؛ یعقوب بن ابراهیم؛ حسن بن عرفة؛ و دیگران.
یحیی بن زکریا، یکی از امامان و پیشوایان دینی و از زمرهی طلایه داران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش و از پیشاهنگان و پیشگامان عرصهی حکمت و فرزانگی و از بزرگان و سرآمدان عرصهی روایت و درایت و از نویسندگان و قلم فرسایان و مؤلّفان و مصنّفان بود که صاحب چندین اثر نیز میباشد.
علی بن مدینی گوید: «لم یکن بالکوفة بعد سفیان الثوری أثبت منه»؛ «در شهر کوفه، پس از سفیان ثوری، کسی در حدیث، مطمئنتر و قویتر و معتبرتر و قابل اعتمادتر از یحیی بن زکریا، وجود نداشت».
و در جایی دیگر گفته است: «إنتهی العلم الی یحی بن أبی زائدة فی زمانه»؛ «در روزگار یحیی بن ابی زائدة، علم و دانش، بدو منتهی شده بود و او، مرجع و منبع مردمان، در عرصهیهای مختلف علمی بود».
عمروالناقد گوید: «سمعتُ سفیان بن عیینة یقول: ما قدم علینا أحدٌ یشبه هذین: ابن المبارک ویحیی بن زائدة»؛ «از سفیان بن عیینه شنیدم که میگفت: تاکنون به نزد ما کسی نیامده است که شبیه یکی از این دو نفر باشد: عبدالله بن مبارک و یحیی بن ابی زائدة».
یحیی بن ابی زائدة، عهده دار پست قضاوت در شهر مداین شد و در همانجا، به سال 182 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و برخی بر این باورند که وی، در مداین، به سال 183 ه . ق در 63 سالگی، وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.
و در روایتی با اِسناد به ابن معین چنین آمده که وی گفته است: «أخبرنا یحیی بن أبی زائدة عن مجالد قال: قال ابوبریدة: تؤخذ الصدقة من الرطبة»؛ «یحیی بن ابی زائدة، از مجالد، برای ما خبر داده است که ابوبریده گفته است: عُشر، از یونجه، گرفته میشود».
و یحیی بن قطان گوید: «ما بالکوفة أحدٌ یخالفنی اَشدّ علیّ من مخالفة ابن أبی زائدة»؛ «مخالفت هیچ کس با من در کوفه، سختتر از مخالفت ابن ابی زائدة نیست».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل و یحیی بن معین گفتهاند: «ثقة»؛ «یحیی بن زکریا، از راویان مؤثق و قابل اعتماد است».
عثمان دارمی گوید: «قلتُ لابن معین: اسماعیل بن زکریا أحَبّ الیک أو یحیی بن أبی زائدة؟ قال: یحیی، أحبّ الیّ»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: از دیدگاه شما، (در حدیث،) اسماعیل بن زکریا بهتر و برازندهتر است یا یحیی بن ابی زائدة؟ وی در پاسخ گفت: از نظرگاه من، یحیی بن أبی زائدة، بهتر و بایستهتر و برازندهتر و برتر است».
علی بن مدینی گوید: «هو من الثقات»؛ «یحیی بن ابی زائدة، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر میباشد».
و همچنین گوید: «لم یکن بالکوفة بعد الثوری؛ أثبت منه»؛ «در کوفه، پس از سفیان ثوری، کسی (در حدیث)، مطمئنتر و معتبرتر از یحیی بن أبی زائدة وجود ندارد».
و نیز گفته است: «انتهی العلم الیه فی زمانه»؛ «در روزگار یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، علم و دانش، بدو منتهی شده بود و او، مرجع و منبع مردمان، در عرصههای مختلف علمی بود».
ابن نُمیر گوید: «کان فی الاتقان أکثر من ابن ادریس»؛ «مهارت و خبرگی و کاردانی و تخصّص یحیی بن ابی زائدة، بیش از ابن ادریس بود». ابوحاتم گفته است: «مستقیم الحدیث، ثقة صدوق»؛ «یحیی بن أبی زائدة، دارای این فاکتورها و مؤلّفهها بود: احادیث و روایات او، صحیح و درست بودند؛ فردی مؤثق و قابل اعتماد و معتبر و مطمئن بود؛ و از راویان صادق و درستکار و راستگو و امین به شمار میآمد».
نسایی گوید: «ثقة ثبت»؛ «یحیی بن ابی زائدة، هم ثقه و مورد اعتماد بود و هم مطمئن و درستکار و معتبر و امانتدار».
احمد عجلی گفته است: «ثقة؛ وهو ممّن جمع له الفقه والحدیث ویعدّ من حفّاظ الکوفیین للحدیث، مُتفقاً ثبتاً صاحب سنة»؛ ابن ابی زائدة، از آن دسته از علماء و صاحب نظرانی بود که در وجود او، فقه و حدیث، هر دو جمع شده بود و یکی از حافظان حدیث در کوفه به شمار میآمد و در عرصهی روایت و درایت، فردی کاردان و توانا، ماهر و خبره، متخصّص و کارشناس، زبردست و حاذق، مطمئن و قابل اعتماد و معتبر و درستکار بود؛ و در کنار اینها، صاحب سنّت و متعهد و پایبند بدان نیز بود».
و علاوه از آن، یحیی بن ابی زائدة، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از و حدیث روایت نمودهاند.
علامه تهانوی در مقدمهی کتاب «اعلاء السنن»[4] گوید: «و قد تقدّم عن الطحاوی بسنده، اَنّ یحیی بن زکریا هذا، من العشرة المتقدّمین فی أصحاب الامام، الذین دوّنوا کتبه»[5]؛ «پیشتر با اسناد از طحاوی، چنین نقل شد که این یحیی بن ابی زائدة، یکی از ده نفر برگزیده و پیشقراول و طلایه دار و پیشگام از شاگردان امام ابوحنیفه/ بود که به تدوین و ساماندهی کتابهای وی پرداختهاند».
و بدین سان، در کتاب «الجواهر المضیة»[6] چنین آمده است: «فکان فی العشرة المتقدمین: ابویوسف وزفر وداود الطائی وأسد بن عمرو ویوسف بن خالد السمتی ویحیی بن زکریا بن ابی زائدة، هو الذی کان یکتبها لهم ثلاثین سنة»؛ «در میان آن ده نفر شاگرد برگزیده و ممتاز و طلایه دار و پیشقراول، این افراد وجود داشتند: ابویوسف؛ زفر؛ داود طائی؛ أسد بن عمرو؛ یوسف بن خالد سمتی؛ و یحیی بن زکریا بن ابی زائدة.
و یحیی بن أبی زائدة، همان کسی است که به مدت سی سال، برای آنها، چیز مینوشت».
و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[7]، و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[8]، یحیی بن ابی زائدة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[9]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یحیی بن ابی زائدة، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن زکریا بن ابی زائدة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قتل المشرک النائم»[10]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّاءَ بْنِ أَبِی زَائِدَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ لِیَقْتُلُوهُ»، فَانْطَلَقَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، فَدَخَلَ حِصْنَهُمْ، قَالَ: فَدَخَلْتُ فِی مَرْبِطِ دَوَابَّ لَهُمْ، قَالَ: وَأَغْلَقُوا بَابَ الحِصْنِ، ثُمَّ إِنَّهُمْ فَقَدُوا حِمَارًا لَهُمْ، فَخَرَجُوا یَطْلُبُونَهُ، فَخَرَجْتُ فِیمَنْ خَرَجَ أُرِیهِمْ أَنَّنِی أَطْلُبُهُ مَعَهُمْ، فَوَجَدُوا الحِمَارَ، فَدَخَلُوا وَدَخَلْتُ وَأَغْلَقُوا بَابَ الحِصْنِ لَیْلًا، فَوَضَعُوا المَفَاتِیحَ فِی کَوَّةٍ حَیْثُ أَرَاهَا، فَلَمَّا نَامُوا أَخَذْتُ المَفَاتِیحَ، فَفَتَحْتُ بَابَ الحِصْنِ، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَقُلْتُ: یَا أَبَا رَافِعٍ، فَأَجَابَنِی، فَتَعَمَّدْتُ الصَّوْتَ فَضَرَبْتُهُ، فَصَاحَ، فَخَرَجْتُ، ثُمَّ جِئْتُ، ثُمَّ رَجَعْتُ کَأَنِّی مُغِیثٌ، فَقُلْتُ: یَا أَبَا رَافِعٍ وَغَیَّرْتُ صَوْتِی، فَقَالَ: مَا لَکَ لِأُمِّکَ الوَیْلُ، قُلْتُ: مَا شَأْنُکَ؟، قَالَ: لاَ أَدْرِی مَنْ دَخَلَ عَلَیَّ، فَضَرَبَنِی، قَالَ: فَوَضَعْتُ سَیْفِی فِی بَطْنِهِ، ثُمَّ تَحَامَلْتُ عَلَیْهِ حَتَّى قَرَعَ العَظْمَ، ثُمَّ خَرَجْتُ وَأَنَا دَهِشٌ، فَأَتَیْتُ سُلَّمًا لَهُمْ لِأَنْزِلَ مِنْهُ، فَوَقَعْتُ فَوُثِئَتْ رِجْلِی، فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِی، فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِبَارِحٍ حَتَّى أَسْمَعَ النَّاعِیَةَ، فَمَا بَرِحْتُ حَتَّى سَمِعْتُ نَعَایَا أَبِی رَافِعٍ تَاجِرِ أَهْلِ الحِجَازِ، قَالَ: فَقُمْتُ وَمَا بِی قَلَبَةٌ حَتَّى أَتَیْنَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْبَرْنَاهُ»(ح 3022)
«علی بن مسلم، از یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به قصد کشتن ابورافع فرستاد؛ مردی از آنها، به قلعهی ابورافع داخل شد. آن مرد گفت: من در محل نگهداری حیواناتشان داخل شدم؛ آنها دروازهی قلعه را بستند؛ و چون یکی از الاغهای خویش را گم یافتند، به جستجوی آن، بیرون شدند؛ من هم در میان آنها خارج شدم تا به آنها چنین وانمود کنم که من هم به دنبال الاغ هستم. در نهایت، آنها، الاغ را یافتند و به قلعه بازگشتند؛ من هم به قلعه آمدم و شب هنگام، دروازهی قلعه را بستند و کلیدها را در روزنی گذاشتند که من آن را میدیدم.
چون خوابیدند، کلیدها را برداشتم و دروازهی قلعه را گشودم؛ آنگاه به نزد ابورافع رفتم و (در تاریکی) گفتم: ای ابورافع! وی جواب مرا داد. من (در تاریکی) به سوی آواز وی رفتم و ضربهای را بر وی وارد کردم. او فریاد برآورد. من خارج شدم؛ سپس به نزد او رفتم گویا که به کمکش شتافتهام و گفتم: ای ابورافع! و صدایم را تغییر دادم. گفت: چه میخواهی؟ وای بر مادرت! گفتم: تو را چه شده است؟ گفت: نمیدانم؛ کسی به نزدم آمد و ضربهای بر من وارد کرد. آنگاه شمشیرم را بر شکمش نهادم و با شدّت، آن را فرو بردم تا آن که به استخوان رسید؛ پس از آن، ترسان بیرون شدم و به سوی نردبانی رفتم که در آنجا نهاده شده بود تا از آن پایین بیایم؛ ناگاه بر زمین افتادم و پایم آسیب دید؛ سپس به نزد یاران خویش رفتم و گفتم: «من امشب، از این جا نمیروم تا صدای نوحهی زنی را نشنوم؛ و از آنجا نرفتم تا آن که آواز نوحه کنندگان ابورافع (تاجر مردم حجاز) را شنیدم». آنگاه برخاستم و حال آن که هیچگونه درد و ناراحتی نداشتم و به نزد پیامبر ج آمدیم و ایشان را از جریان، آگاه کردیم».
* در باب «قتل المشرک النائم»[11]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: “بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ فَدَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ بَیْتَهُ لَیْلًا فَقَتَلَهُ وَهُوَ نَائِمٌ”»(ح 3023)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن ابی زائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به سوی ابورافع فرستاد و عبدالله بن عَتیک، شبی به خانهاش وارد شد و او را در حال خواب کشت».
* در باب «غزوة خیبر»[12]
«حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا ابْنُ أَبِی زَائِدَةَ، أَخْبَرَنَا عَاصِمٌ، عَنْ عَامِرٍ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَمَرَنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَزْوَةِ خَیْبَرَ “أَنْ نُلْقِیَ الحُمُرَ الأَهْلِیَّةَ نِیئَةً وَنَضِیجَةً، ثُمَّ لَمْ یَأْمُرْنَا بِأَکْلِهِ بَعْدُ”» (ح 4226)
«ابراهیم بن موسی، از یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، از عاصم، از عامر، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج در غزوهی خیبر، ما را اینگونه فرمان داد: گوشت الاغ اهلی را چه خام باشد یا پخته، بیرون بیاندازید و پس از آن، ما را به خوردن آن، اجازه نداد».
* در باب «مناقب سعد بن ابی وقّاص الزهری»[13].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن زکریا بن أبی زائدة» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/673؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/791؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/144؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 7/615؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 14/112؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/338؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/374؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/183؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/255؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/302؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/77؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 363؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/298؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 120؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/393؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/560
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/267 و 268
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/183
[4]- مقدمهی «اعلاء السنن» 3/85
[5]- «الجواهر المضیة» 2/211؛ و «الفوائد البهیة»، ص 224
[6]- «الجواهر المضیة» 2/211 و 212؛ و «الفوائد البهیة»، ص 224
[7]- «المناقب»، کردری 2/220
[8]- «عقود الجمان»، ص 155
[9]- «جامع المسانید» 2/574
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[11]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[12]- همان 2/607
[13]- همان 1/527
106- یحیی بن أیّوب غافقی/[1]
[متوفّای 168 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و فقیه و مفتی اهل مصر: ابوالعباس غافقی مصری میباشد.
از کسانی که وی، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ابوقبیل حیّ بن هانیء؛ یزید بن ابوحبیب؛ بکیر بن أشج؛ جعفر بن ربیعة؛ ربیعة الرأی؛ حُمید طویل و ...
و از یحیی بن ایّوب نیز، این افراد به نقل روایت پرداختهاند:
ابن وهب؛ زید بن حباب؛ ابوعبدالرحمن مقریء؛ سعید بن ابومریم؛ سعید بن عفیر؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
و یحیی بن ایوب، چنان در فنّ حدیث، خبره و ماهر و استاد و چیره دست و حاذق و کاردان بود که حتّی استادش، ابن جریر نیز به نقل روایت از وی پرداخته است.
ابن عدی گوید: «هو من فقهاء مصر وعلمائهم»؛ «یحیی بن ایوب، از فقیهان و دانشوران و عالمان و صاحب نظران سرزمین مصر بود».
ابن عدی، در جایی دیگر گوید: «کان قاضیاً به؛ وهو عندی، صدوق»؛ «یحیی بن ایوب، در سرزمین مصر، عهده دار پست قضاوت بود و قاضی آن دیار به شمار میآمد؛ و از دیدگاه من، او فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود».
یحیی بن معین گوید: «صالح الحدیث»؛ «یحیی بن ایوب، از چنان صلاحیّت و شایستگی و کفایت و قابلیّتی در تحمّل و ادای حدیث برخوردار بود که احادیثش نوشته میشد و مورد استدلال و استناد قرار میگرفت».
سعید بن عفیر و دیگران، بر این باورند که یحیی بن ایوب، به سال 168 ه . ق وفات نموده و چهره در نقاب خاک کشیده است. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
اسحاق بن منصور، به نقل از یحیی بن معین گوید: «صالح»؛ «یحیی بن ایوب، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، بزرگ منش و بزرگوار، شایسته و کاردان و متخصّص و توانا بود».
و در جایی دیگر گفته است: «ثقة»؛ «او، فردی قابل اعتماد و مؤثق و معتبر و مطمئن در حدیث بود».
ابن ابوحاتم گوید: «سُئل أبی: یحیی بن أیوب، أحبّ إلیک أو ابن أبی الموال؟ فقال: یحیی بن أیوب أحبّ الیّ»؛ «از پدرم (ابوحاتم رازی) سؤال شد: از دیدگاه شما، آیا یحیی بن ایوب، بهتر و خوشایندتر است یا ابن ابوالموال؟ پدرم در پاسخ گفت: از دیدگاه من، یحیی بن ایوب، بهتر و خوشایندتر و بایستهتر و شایستهتر است».
آجری گوید: «قلتُ لابی داود: ابن أیّوب ثقة؟ فقال: هو صالح»؛ «خطاب به ابوداود گفتم: آیا یحیی بن ایوب، مؤثق و قابل اعتماد است؟ او در پاسخ گفت: او، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، بزرگ منش و بزرگوار، شایسته و کاردان و متخصّص و توانا بود».
نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث یحیی بن ایوب، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و مطمئن بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، یحیی بن ایوب را در شمار روایت کنندگان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
ابراهیم حربی گوید: «ثقة»؛ «یحیی بن ایوب، از زمرهی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد میباشد».
ترمذی به نقل از بخاری گوید: «ثقة»؛ «ابن ایوب، فردی مطمئن و ثقه و معتبر و مورد اعتماد بود».
و یحیی بن ایوب، از آن دسته از راویانی به شمار میآید که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، یحیی بن ایوب را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان مصری که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[6]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «هو یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یحیی بن ایوب، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
نگارنده گوید:
یحیی بن ایوب، از ابوحنیفه، از ابواسحاق سبیعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده که وی گفته است: «کان رسول الله ج یصیب من أهله من أوّل اللیل فینام ولا یصیب ماءًا؛ فان استیقظ من آخر اللیل، أعاد واغتسل»؛ «رسول خدا ج، در اول شب با همسران خویش، جماع میکرد؛ سپس بیآن که غسل کند، به خواب میرفت؛ آنگاه اگر در آخر شب بیدار میشد، دوباره جماع میکرد و پس از آن، غسل مینمود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از یحیی بن ایوب، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
یحیی بن ایوب غافقی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «احتساب الآثار»[8]
«وَقَالَ ابْنُ أَبِی مَرْیَمَ: أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ، حَدَّثَنِی حُمَیْدٌ، حَدَّثَنِی أَنَسٌ: أَنَّ بَنِی سَلِمَةَ أَرَادُوا أَنْ یَتَحَوَّلُوا عَنْ مَنَازِلِهِمْ فَیَنْزِلُوا قَرِیبًا مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَکَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُعْرُوا المَدِینَةَ، فَقَالَ: «أَلاَ تَحْتَسِبُونَ آثَارَکُمْ» قَالَ مُجَاهِدٌ: «خُطَاهُمْ آثَارُهُمْ، أَنْ یُمْشَى فِی الأَرْضِ بِأَرْجُلِهِمْ»»(ح 656)
«ابن ابی مریم، از یحیی بن ایوب، از حُمید، از انسس برای ما خبر داده که وی گفته است: بنوسلمة (که در اطراف مدینه سکونت داشتند) تصمیم گرفتند خانههای خود را رها کنند و در جوار رسول خدا ج سکونت نمایند. رسول خدا ج از خالی شدن اطراف مدینه، اظهار ناخشنودی کرد و فرمود: «مگر شما نمیدانید که پیاده رفتن به مسجد، چقدر ثواب دارد»؟!
مجاهد گوید: گامهای ایشان، یعنی آثار رفتن در زمین با پاهای ایشان است».
* در باب «سنة الجلوس فی التشهد»[9]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ خَالِدٍ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَلْحَلَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ، وَحَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ، وَیَزِیدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَلْحَلَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ، أَنَّهُ کَانَ جَالِسًا مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَذَکَرْنَا صَلاَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ أَبُو حُمَیْدٍ السَّاعِدِیُّ: أَنَا کُنْتُ أَحْفَظَکُمْ لِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «رَأَیْتُهُ إِذَا کَبَّرَ جَعَلَ یَدَیْهِ حِذَاءَ مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ أَمْکَنَ یَدَیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ، ثُمَّ هَصَرَ ظَهْرَهُ، فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ اسْتَوَى حَتَّى یَعُودَ کُلُّ فَقَارٍ مَکَانَهُ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَ یَدَیْهِ غَیْرَ مُفْتَرِشٍ وَلاَ قَابِضِهِمَا، وَاسْتَقْبَلَ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ القِبْلَةَ، فَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ جَلَسَ عَلَى رِجْلِهِ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الیُمْنَى، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الآخِرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الأُخْرَى وَقَعَدَ عَلَى مَقْعَدَتِهِ» وَسَمِعَ اللَّیْثُ یَزِیدَ بْنَ أَبِی حَبِیبٍ، وَیَزِیدُ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَلْحَلَةَ، وَابْنُ حَلْحَلَةَ مِنْ ابْنِ عَطَاءٍ، قَالَ أَبُو صَالِحٍ، عَنِ اللَّیْثِ: کُلُّ فَقَارٍ، وَقَالَ ابْنُ المُبَارَکِ: عَنْ یَحْیَى بْنِ أَیُّوبَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ أَبِی حَبِیبٍ، أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَمْرٍو حَدَّثَهُ، کُلُّ فَقَارٍ»(ح 828)
«ابن مبارک، از یحیی بن ایوب، از یزید بن ابوحبیب روایت کرده است که محمد بن عمرو، به او گفت: «کلّ فقار»؛ «هر یک از استخوانهای پشت».
* در باب «من نذر المشی الی الکعبة»[10]
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ، أَنَّ ابْنَ جُرَیْجٍ، أَخْبَرَهُمْ قَالَ: أَخْبَرَنِی سَعِیدُ بْنُ أَبِی أَیُّوبَ، أَنَّ یَزِیدَ بْنَ أَبِی حَبِیبٍ، أَخْبَرَهُ أَنَّ أَبَا الخَیْرِ، حَدَّثَهُ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، قَالَ: نَذَرَتْ أُخْتِی أَنْ تَمْشِیَ، إِلَى بَیْتِ اللَّهِ، وَأَمَرَتْنِی أَنْ أَسْتَفْتِیَ لَهَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَفْتَیْتُهُ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لِتَمْشِ، وَلْتَرْکَبْ»، قَالَ: وَکَانَ أَبُو الخَیْرِ لاَ یُفَارِقُ عُقْبَةَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ یَزِیدَ، عَنْ أَبِی الخَیْرِ، عَنْ عُقْبَةَ، فَذَکَرَ الحَدِیثَ»(ح 1866)
«از ابوعاصم، از ابن جُریج، از یحیی بن ایوب، از یزید، از ابوالخیر، از عقبة روایت است که حدیث پیشین را ذکر کرده است».
* در باب «الأرواح جنود مجنّدة»[11].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن ایوب» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/260؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/127؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/362؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/600؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/163؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/250؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/35؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/297؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 362؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/258؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 102؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/516؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/559
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/227 و 228
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/163 و 164
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 154
[5]- «المناقب»، کردری 2/231
[6]- «جامع المسانید» 2/575
[7]- همان 2/575
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/90
[9]- همان 1/114
[10]- همان 1/251
[11]- همان 1/470
105- یحیی بن آدم کوفی/[1]
[متوفّای 203 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث، دانشمند آگاه و نویسندهی چندین اثر: ابوزکریا قرشی، آزادهی (آل ابی مُعَیط) کوفی أحول میباشد؛ که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
یونس بن ابواسحاق؛ عیسی بن طهمان؛ مسعر؛ سفیان ثوری و ...
و از کسانی که به نقل روایت از یحیی بن آدم پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن آدم؛ عبد بن حُمید؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و ...
یحیی بن معین و نسایی، یحیی بن آدم را فردی مؤثق و مورد اعتماد معرفی کردهاند.
ابوداود گوید: «ذاک، أوحد الناس»؛ «این فرد، (یعنی یحیی بن آدم) از میان مردم، فرد یکتا و یگانه و بیهمتا و بیرقیب و منحصر به فرد و بینظیر است».
یعقوب بن شیبة گوید: «ثقة فقیه البدن؛ سمعتُ علی بن عبدالله یقول: یرحم الله یحیی بن آدم؛ أیّ علم کان عنده. وجعل یطریه»؛ «یحیی بن آدم، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر و فقیهی بزرگ و دانشوری والا مقام است. از علی بن عبدالله شنیدم که میگفت: خداوند بلند مرتبه، یحیی بن آدم را در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد! به راستی، هرگونه علم و دانش و حکمت و فرزانگی، به نزد او موجود بود؛ یعقوب بن شیبه در ادامه گوید: سپس علی بن عبدالله، به تحسین و تعریف یحیی بن آدم پرداخت و او را ستود و تمجید و ستایش نمود».
و سرانجام، یحیی بن آدم، در ماه ربیع الاول، به سال 203 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و پارهای از احادیث و روایات وی که با «اِسناد عالی» روایت شدهاند، در کتاب «الخراج» وی، برای ما بر جای مانده است.
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
محمد بن سعد، به تعریف و تمجید از یحیی بن آدم پرداخته و در پایان گفته است: «ثقة»؛ «یحیی بن آدم، از روایان مؤثّق و مورد اعتماد و مطمئن و درستکار بود».
و احمد عجلی گفته است: «کان ثقةً جامعاً للعلم، عاقلاً ثبتاً فی الحدیث»؛ «یحیی بن آدم، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، جامع علوم اسلامی، عاقل و خردمند، باهوش و باذکاوت، زیرک و هوشمند و مطمئن و معتبر در حدیث بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، به ذکر یحیی بن آدم پرداخته و گفته است: «کان مُتقناً یتفقّه»؛ «وی، روایت کنندهای ماهر و خبره، استاد و زبردست، کاردان و توانا، حاذق و باهوش و کارشناس و متخصّص بود (که همهی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت، خبرگی، صداقت، امانت و توانایی وی در حدیث، اتفاق نظر دارند)، و در کنار اینها، فقه نیز میآموخت».
و ابن شاهین، در کتاب «الثقات» گوید: یحیی بن ابوشیبة گفته است: «ثقة، صدوق، ثبت، حجّة»؛ «یحیی بن آدم، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، صادق و راستگو، درستکار و امین، مطمئن و معتبر، حجّت و کارشناس و خبره و آگاه بود».
محمد بن اسحاق ندیم، در کتابش با عنوان «الفهرست» گوید: برخی از کتابهای یحیی بن آدم، عبارتند از: «الکتاب الفرائض»؛ «کبیر»؛ «کتاب الخراج»؛ و «کتاب الزوال»[4].
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[5]، و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، یحیی بن آدم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن آدم کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قتل المشرک النائم»[7]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ فَدَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ بَیْتَهُ لَیْلًا فَقَتَلَهُ وَهُوَ نَائِمٌ»»(ح 3023)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن آدم، از یحیی بن ابوزائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به سوی ابورافع فرستاد و عبدالله بن عَتیک، شبی به خانهاش رفت و او را در خواب، کشت».
* در باب «خمس من الدوابّ فواسق، یقتُلْن فی الحرم»[8]
«حَدَّثَنَا عَبْدَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَارٍ، فَنَزَلَتْ ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١﴾ [المرسلات: 1] فَإِنَّا لَنَتَلَقَّاهَا مِنْ فِیهِ، إِذْ خَرَجَتْ حَیَّةٌ مِنْ جُحْرِهَا، فَابْتَدَرْنَاهَا لِنَقْتُلَهَا، فَسَبَقَتْنَا فَدَخَلَتْ جُحْرَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «وُقِیَتْ شَرَّکُمْ کَمَا وُقِیتُمْ شَرَّهَا» وَعَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ مِثْلَهُ، قَالَ: وَإِنَّا لَنَتَلَقَّاهَا مِنْ فِیهِ رَطْبَةً وَتَابَعَهُ أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ مُغِیرَةَ، وَقَالَ: حَفْصٌ، وَأَبُو مُعَاوِیَةَ، وَسُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ»(ح 3317)
«عبدة بن عبدالله، از یحیی بن آدم، از اسرائیل، از منصور، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ما با رسول خدا ج در غار کوه بودیم و در آنجا سورهی ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١﴾ [المرسلات: 1] نازل شد؛ و ما آن سوره را از دهان آن حضرت ج میآموختیم؛ که به ناگاه ماری از سوراخ خود بیرون آمد و ما شتافتیم تا آن را بکشیم؛ ولی مار بر ما پیشی گرفت و به سوراخ خود رفت؛ رسول خدا ج فرمود: «مار، از شرّ شما در امان ماند، همچنانکه شما از شرّ آن در امان ماندید».
* در باب «علامات النبوّة فی الاسلام»[9]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ الجُعْفِیُّ، عَنْ أَبِی مُوسَى، عَنِ الحَسَنِ، عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخْرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ الحَسَنَ، فَصَعِدَ بِهِ عَلَى المِنْبَرِ، فَقَالَ: «ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُصْلِحَ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنَ المُسْلِمِینَ»»(ح 3629)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن آدم، از حسین جُعفی، از ابوموسی، از حسن، از ابوبکرةل برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج روزی حسن بن علیس را بیرون آورد و با وی بر منبر بالا رفت و فرمود: «این پسر من، سیّد است و امید دارم که خداوند، به وسیلهی او، میان دو گروه از مسلمانان، صلح آورد».
* در باب «المصالِحَةُ علی ثلاثة أیّام أو وقت معلوم»[10].
* در باب «قتل أبی رافع عبدالله بن أبی الحقیق»[11].
* در باب «غزوة الخندق»[12].
* در باب «قدوم الأشعریین وأهل الیمن»[13].
* در باب «سورة والمرسلات»[14].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن آدم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/261؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/128؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/25؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/522؛«تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/154؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/248؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/296؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/7؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 361؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/8؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 156؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/402؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/557
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/359 و 360
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/155
[4]- «الفهرست»، ابن ندیم، ص 317
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 154
[6]- «المناقب»، کردری 2/226
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[8]- همان 1/467
[9]- همان 1/512
[10]- همان 1/451
[11]- همان 2/577
[12]- همان 2/590
[13]- همان 2/629
[14]- همان 2/734