اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

114- یوسف بن بُهلول حنفی/[1] [متوفّای 218 ه‍ . ق]

114- یوسف بن بُهلول حنفی/[1]
[متوفّای 218 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، یوسف بن بُهلول تمیمی، ابویعقوب أنباری، مقیم کوفه می‌باشد که از این بزرگان به روایت حدیث پرداخته است:

            عبدالله بن ادریس؛ عبدالله بن مبارک؛ عبدالحمید بن عبدالرحمن جمّانی؛ شریک؛ سفیان بن عینیة؛ و دیگر بزرگان و صاحب نظران عرصه‌ی علم و دانش و حکمت و فرزانگی.

و از کسانی که از یوسف بن بُهلول، حدیث روایت نموده‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            بخاری؛ ابن ابوخیثمه؛ عبد بن حُمید؛ یعقوب بن شیبة؛ صَغانی؛ ابوزرعة دمشقی؛ ابراهیم حربی؛ حارث بن ابواُسامة؛ و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و معرفت.

            بخاری؛ مُطیّن؛ ابن حبّان و دیگران گفته‌اند: «مات سنة ثمان عشرة ومائتین»؛ «یوسف بن بُهلول، به سال 218 ه‍ . ق چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست».

            و مطیّن، این را نیز افزوده است: «ثقة»؛ «یوسف بن بُهلول، از راویان مؤثّق و قابل اعتماد و قوی و معتبر و مطمئن و مورد تأیید بود».

            و ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، او را، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد معرفی نموده است.

            حافظ عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر یوسف بن بُهلول پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «سمع شریک بن عبدالله ویحیی بن زکریا بن أّبی زائدة. قال الخطیب: وکان ثقة سکن الکوفة وحدّث بها»؛ «یوسف بن بُهلول، از شریک بن عبدالله و یحیی بن زکریا بن أبی زائدة، حدیث سماع نموده است. خطیب بغدادی گوید: «ابن بُهلول، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق بود که در کوفه، سُکنی و اقامت گزید و در آنجا، مستقر و ماندگار شد و در همانجا به روایت حدیث پرداخت».

            حافظ جلال الدین مزّی نیز در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، به ذکر یوسف بن بُهلول پرداخته و گفته است: «زاد الحضرمی: وکان ثقة»؛ «علامه حضرمی، در تعریف و تمجید ابن بهلول، این را نیز افزوده است که وی؛ از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد در حدیث بود».

نگارنده گوید:

                یوسف بن بُهلول/، در کتاب «الجامع الصحیح» در باب «من نظر فی کتاب من یُحْذَر علی المسلمین لیستبین أمره»؛[5] استاد امام بخاری/ به شمار می‌آید؛ آنجا که بخاری چنین روایت می‌کند:

            «حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ بُهْلُولٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ إِدْرِیسَ، قَالَ: حَدَّثَنِی حُصَیْنُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَیْدَةَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالزُّبَیْرَ بْنَ العَوَّامِ وَأَبَا مَرْثَدٍ الغَنَوِیَّ، وَکُلُّنَا فَارِسٌ، فَقَالَ: «انْطَلِقُوا حَتَّى تَأْتُوا رَوْضَةَ خَاخٍ»، فَإِنَّ بِهَا امْرَأَةً مِنَ المُشْرِکِینَ، مَعَهَا صَحِیفَةٌ مِنْ حَاطِبِ بْنِ أَبِی بَلْتَعَةَ إِلَى المُشْرِکِینَ، قَالَ: فَأَدْرَکْنَاهَا تَسِیرُ عَلَى جَمَلٍ لَهَا حَیْثُ قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: قُلْنَا: أَیْنَ الکِتَابُ الَّذِی مَعَکِ؟ قَالَتْ: مَا مَعِی کِتَابٌ، فَأَنَخْنَا بِهَا، فَابْتَغَیْنَا فِی رَحْلِهَا فَمَا وَجَدْنَا شَیْئًا، قَالَ صَاحِبَایَ: مَا نَرَى کِتَابًا، قَالَ: قُلْتُ: لَقَدْ عَلِمْتُ مَا کَذَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَالَّذِی یُحْلَفُ بِهِ، لَتُخْرِجِنَّ الکِتَابَ أَوْ لَأُجَرِّدَنَّکِ، قَالَ: فَلَمَّا رَأَتِ الجِدَّ مِنِّی أَهْوَتْ بِیَدِهَا إِلَى حُجْزَتِهَا، وَهِیَ مُحْتَجِزَةٌ بِکِسَاءٍ، فَأَخْرَجَتِ الکِتَابَ، قَالَ: فَانْطَلَقْنَا بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «مَا حَمَلَکَ یَا حَاطِبُ عَلَى مَا صَنَعْتَ» قَالَ: مَا بِی إِلَّا أَنْ أَکُونَ مُؤْمِنًا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَا غَیَّرْتُ وَلاَ بَدَّلْتُ، أَرَدْتُ أَنْ تَکُونَ لِی عِنْدَ القَوْمِ یَدٌ یَدْفَعُ اللَّهُ بِهَا عَنْ أَهْلِی وَمَالِی، وَلَیْسَ مِنْ أَصْحَابِکَ هُنَاکَ إِلَّا وَلَهُ مَنْ یَدْفَعُ اللَّهُ بِهِ عَنْ أَهْلِهِ وَمَالِهِ، قَالَ: «صَدَقَ، فَلاَ تَقُولُوا لَهُ إِلَّا خَیْرًا» قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ: إِنَّهُ قَدْ خَانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالمُؤْمِنِینَ، فَدَعْنِی فَأَضْرِبَ عُنُقَهُ، قَالَ: فَقَالَ: یَا عُمَرُ، وَمَا یُدْرِیکَ، لَعَلَّ اللَّهَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ: اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ، فَقَدْ وَجَبَتْ لَکُمُ الجَنَّةُ قَالَ: فَدَمَعَتْ عَیْنَا عُمَرَ وَقَالَ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ»(ح 6259)

            «یوسف بن بُهلول، از ابن ادریس، از حُصین بن عبدالرحمن، از سعد بن عبیدة، از ابوعبدالرحمن سُلمی، از علیس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خداج من و زبیر بن عوّام و ابومرثد غنوی - که همه سوارکار نیز بودیم - احضار کرد و فرمود: «بروید تا به محلی به نام روضه‌ی خاخ (محلی در بین مکه و مدینه) می‌رسید. در آنجا زنی از مشرکان است که همراه وی، نامه‌ای از حاطب بن ابی بلتعة است که به مشرکان مکه فرستاده است».

            ما آن زن را - که سوار بر شترش بود - در همان جایی یافتیم که رسول خدا ج به ما گفته بود. به وی گفتیم: نامه‌ای که همراه تو است، کجاست؟ آن زن گفت: نامه‌ای با من نیست. شتر او را خوابانیدیم و لوازم سفر او را جستجو نمودیم. ولی چیزی نیافتیم. همراهان من گفتند: ما نامه‌ای را نمی‌بینیم. گفتم: بی‌گمان می‌دانم که رسول خدا ج دروغ نمی‌گوید؛ سوگند به آن ذاتی که به وی سوگند خورده می‌شود، نامه را بیرون می‌آوری یا تو را برهنه می‌کنیم. چون پافشاری مرا دید، دست خود را به جای بستن اِزار در قسمت کمر خویش کرد ودر حالی که بر آن، چادری بسته بود، نامه را بیرون آورد.

            نامه را به نزد رسول خدا ج آوردیم. آن حضرت ج به حاطب فرمود: «چه چیزی تو را واداشت که چنین کاری انجام بدهی»؟ حاطب گفت: من، به خدا و رسولش ایمان دارم و حالت خویش را تغییر و تبدیل نکرده‌ام؛ خواستم تا با ارسال این نامه، نزد مردم مکه، اعتباری داشته باشم تا خداوند، توسط آن، مال و خانواده‌ی مرا حفاظت کند؛ در حالی که هر یک از یاران تو، در آنجا (مکه) کسی را دارد تا با او، خانواده و مال خویش را حفظ کند. آن حضرت ج فرمود: «حاطب، راست می‌گوید و به او به جز نیکویی، چیزی نگویید».

            عمربن خطابس گفت: حاطب به خدا و رسولش و مسلمانان، خیانت کرده است؛ پس به من اجازه بده تا گردنش را بزنم. آن حضرت ج فرمود: «ای عمر! تو می‌دانی، شاید خدا بر احوال اهل بدر اطلاع داشته که گفته است: هر آنچه می‌خواهید بکنید؛ به راستی، بهشت برای شما واجب شده است».

            در اینجا بود که اشک از دیدگان عمرس جاری شد و گفت: خدا و رسول او بهتر می‌دانند».




[1]-           بیوگرافی «یوسف بن بُهلول» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/386؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/815؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/220؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 9/278؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/297؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/343؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 14/298؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/479؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 377؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/512

[2]-           «تهذیب التهذیب» 11/360

[3]-           «الجواهر المضیة» 2/226

[4]-           «تهذیب الکمال» 2/479

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/925

113- یزید بن هارون واسطی حنفی/[1] [متوفّای 206 ه‍ . ق]

113- یزید بن هارون واسطی حنفی/[1]
[متوفّای 206 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ نمونه و ایده آل و محدّث الگو و اسوه، شیخ الاسلام: یزید بن هارون بن زاذی، ابوخالد سُلمی واسطی می‌باشد.

            یزید بن هارون، به سال 118 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخت:

            عاصم احول؛ یحیی بن سعید؛ سلیمان تیمی؛ جریری؛ داود بن ابوهند؛ ابن عون؛ و شمار زیادی از دیگر صاحب نظران و اندیشمندان اسلامی.

و از کسانی که به سماع حدیث از یزید بن هارون پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            احمد بن حنبل؛ علی بن مدینی؛ ابوخیثمه؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ عبد بن حُمید؛ احمد بن فرات؛ ابوقلابة رقاشی؛ حارث بن ابواسامة؛ عبدالله بن روح مداینی؛ ادریس بن جعفر - آخرین بازمانده از شاگردان یزید بن هارون - و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و حکمت و فرزانگی.

            علی بن مدینی گوید: «ما رأیتُ أحفظ من یزید بن هارون»؛ «من، کسی را حافظ‌تر و ضابط‌تر برای حدیث، از یزید بن هارون ندیده‌ام».

            یحیی بن یحیی گوید: «یزید، أحفظ من وکیع»؛ «یزید بن هارون، نسبت به وکیع بن جرّاح، حافظ‌تر و ضابط‌تر است».

            احمد بن حنبل گفته است: «کان یزید حافظاً متقناً»؛ «یزید بن هارون، حافظی ماهر و خبره، کاردان و توانا، چیره دست و حاذق و متخصّص و کارشناس بود».

            زیاد بن ایوب گوید: «ما رأیتُ لیزید کتاباً قطّ»؛ «هرگز برای یزید بن هارون، کتابی را ندیده‌ام؛ (بلکه وی، پیوسته از حفظ، به روایت احادیث می‌پرداخت)».

            احمد گوید: «یزید، کان له فقه؛ ما کان أذکاه وأفهمه وأفطنه»؛ «یزید، فقیه و دانا، آگاه و مطلّع، خبره و صاحب نظر و دانشور و فقه خوانده بود؛ و چه قدر با ذکاوت و باهوش، فهیم و زیرک، هشیار و با فراست و زرنگ و هوشمند بود».

            از عاصم بن علی، روایت است که گفت: «کان یزید یقوم اللیل وصلّی الصبح بوضوء العتمة نیّفاً وأربعین سنة»؛ «یزید بن هارون، شب‌ها را با عبادت و شب زنده داری به صبح می‌رساند و به مدت چهل و اندی سال، نماز صبح را با وضوی عشاء گزارد».

            احمد عجلی گوید: «یزید، ثقةٌ ثبتٌ متعبّد، حسن الصلاة جدّاً»؛ «یزید بن هارون، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق، مطمئن و قوی، معتبر و مورد تأیید، متدیّن و مذهبی و پارسا و پرهیزگار بود که به زیبایی هر چه تمام و با خشوع و خضوع کامل و به بهترین وجه و با کیفیت بالا، نماز خویش را می‌گزارد».

            ابن ابوشیبة گفته است: «و ما رأینا أتقن حفظاً من یزید»؛ «ما در حفظ حدیث، کسی را ماهرتر و خبره‌تر و کاردان‌تر و برازنده‌تر از یزید بن هارون واسطی ندیده‌ایم».

            ابوحاتم رازی گوید: «یزید، ثقة امام لایُسأل عن مثله»؛ «یزید بن هارون، فردی مؤثق و قابل اعتماد و امام و پیشوا است که نمی‌توان چون او را پیدا کرد».

            هشیم گفته است: «ما بالمصریین مثل یزید بن هارون»؛ «در میان علماء و صاحب نظران مصری، کسی چون یزید بن هارون وجود ندارد».

            و سرانجام، یزید بن هارون واسطی، در ماه ربیع الآخر، به سال 206 ه‍ . ق در شهر «واسط» چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[3]، به ذکر یزید بن هارون پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: «سمع أباحنیفة ومالکاً والثوری والحمّادین؛ وروی عنه احمد ویحیی بن معین وعلی بن المدینی؛ ووثّقوه وأثنوا علیه؛ وهو وهشیم، معروفان بطول صلاة اللیل والنهار»؛ «یزید بن هارون واسطی، از ابوحنیفه، مالک، سفیان ثوری، حماد بن زید بن درهم اَزْدی جَهْضمی و حماد بن سلمة بن دینار بصری، به سماع حدیث پرداخته است؛ و از او نیز، احمد بن حنبل، یحیی بن معین و علی مدینی، حدیث روایت کرده‌اند و او را مؤثق و قابل اعتماد معرفی نموده‌اند و به تعریف و تمجید او پرداخته‌اند. و یزید بن هارون و هشیم، هر دو، به گزاردن نماز طولانی در شب و روز، معروف و مشهوراند».

            حسن بن علی گوید: از یزید بن هارون شنیدم که از وی پرسیدند: «من أفقه من رأیت»؟ «فقیه‌ترین و دانشورترین و داناترین و آگاه‌ترین فردی را که دیده‌ای، چه کسی بود»؟ او در پاسخ بدین سؤال گفت: «أبوحنیفة؛ ولیصیرنّ ابوحنیفة أستاذاً کابراهیم؛ ولوددتُ أنّ عندی عنه مائة ألف مسئلة؛ قال: وجالستُه قبل أن یموت بجمعة»؛ «ابوحنیفه؛ و مسلماً، ابوحنیفه، استادی چون ابراهیم نخعی خواهد شد؛ و دوست دارم که در نزد من، صدهزار مسأله، از مسائل ابوحنیفه، وجود داشته باشد. و همچنین گفت: یک هفته پیش از وفات ابوحنیفه، با او (برای یادگیری و فراگیری،) اجتماع نموده بودم».

            و یزید بن هارون واسطی، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، یزید بن هارون واسطی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنان‌که حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5]، این کار را انجام داده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[6] چنین آمده است: «و هو یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یزید بن هارون واسطی، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است».

            و شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری»[7]، به ذکر یزید بن هارون پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری برشمرده و در ادامه گفته است: «و کذا یزید بن هارون من رُواة الستة أیضاً»؛ «و همچنین، یزید بن هارون، از زمره‌ی راویان صحاح شش گانه (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) نیز می‌باشد».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[8]، یزید بن هارون را از آن دسته از راویان و محدّثانی قرا رداده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

            یزید بن هارون واسطی، از ابوحنیفة، از عطاء بن ابی رباح، از ابوهریرهس روایت کرده است که آن حضرت ج فرمود: «اذ اطلع النجم، رُفعت العاهة عن أهل کلّ بلدة». [ترجمه‌ی این حدیث، پیشتر گذشت]

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[9] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را در مُسند خویش، از یزید بن هارون، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                یزید بن هارون واسطی،/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قول الله تعالی: ﴿لَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٖ وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنکُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّیۡتُم مُّدۡبِرِینَ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ وَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦ ثُمَّ یَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ عَلَىٰ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٧ [التوبة: 25-27]»[10]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ، رَأَیْتُ بِیَدِ ابْنِ أَبِی أَوْفَى ضَرْبَةً قَالَ: «ضُرِبْتُهَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ حُنَیْنٍ» قُلْتُ: شَهِدْتَ حُنَیْنًا؟ قَالَ: قَبْلَ ذَلِکَ»(ح 4314)

            «محمد بن عبدالله بن نُمیر، از یزید بن هارون، از اسماعیل، برای ما روایت کرده که وی گفته است: بر دست ابن ابی اوفیس جای زخم دیدم؛ وی گفت: این زخمی است که در روز حُنین که با پیامبر بودم، وارد آمده است. گفتم: آیا تو در حُنین، حاضر بودی؟ گفت: آری؛ و همچنین در غزوات قبل از آن نیز حضور داشتم».

* در باب ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨ [البقرة: 238][11]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ، أَخْبَرَنَا هِشَامٌ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَبِیدَةَ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ح وحَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، عَنْ عَبِیدَةَ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: یَوْمَ الخَنْدَقِ «حَبَسُونَا عَنْ صَلاَةِ الوُسْطَى حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، مَلَأَ اللَّهُ قُبُورَهُمْ وَبُیُوتَهُمْ، أَوْ أَجْوَافَهُمْ - شَکَّ یَحْیَى - نَارًا»»(ح 4533)

            «عبدالله بن محمد، از یزید بن هارون، از محمد، از عَبیدة، از علیس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود.

            و همچنین عبدالرحمن، از یحیی بن سعید، از هشام، از محمد، از عَبیدة، از علیس برای ما روایت کرده که آن حضرت در روز خندق فرمود: «(مشرکان) ما را از نماز وُسْطی (عصر) بازداشتند؛ تا آن که آفتاب غروب کرد؛ خداوند قبرها و خانه‌ها - یا درون‌های ایشان - را پر از آتش گرداند».

            یحیی در (الفاظ قبرها و خانه‌ها، یا درون‌های ایشان) شک کرده است».

* در باب «الخَذْف والبُنْدُقَة»[12]

            «حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ رَاشِدٍ، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، وَیَزِیدُ بْنُ هَارُونَ - وَاللَّفْظُ لِیَزِیدَ - عَنْ کَهْمَسِ بْنِ الحَسَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ: أَنَّهُ رَأَى رَجُلًا یَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: لاَ تَخْذِفْ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَهَى عَنِ الخَذْفِ، أَوْ کَانَ یَکْرَهُ الخَذْفَ وَقَالَ: «إِنَّهُ لاَ یُصَادُ بِهِ صَیْدٌ وَلاَ یُنْکَى بِهِ عَدُوٌّ، وَلَکِنَّهَا قَدْ تَکْسِرُ السِّنَّ، وَتَفْقَأُ العَیْنَ» ثُمَّ رَآهُ بَعْدَ ذَلِکَ یَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: أُحَدِّثُکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ نَهَى عَنِ الخَذْفِ أَوْ کَرِهَ الخَذْفَ، وَأَنْتَ تَخْذِفُ لاَ أُکَلِّمُکَ کَذَا وَکَذَا»(ح 5479)

            «یوسف بن راشد، از وکیع بن جرّاح و یزید بن هارون واسطی - لفظ حدیث از یزید بن هارون است -، از کهمس بن حسن، از عبدالله بن بریدة، از عبدالله بن مغفّلس برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی را دید که با دو انگشت، سنگریزه پرتاب می‌کند. به وی گفت: با دو انگشت، سنگریزه پرتاب نکن؛ زیرا رسول خدا ج از آن منع کرده است؛ یا با دو انگشت، سنگریزه افکندن را ناخوشایند دانسته است و فرمود: «با این کار، نه شکاری صورت می‌گیرد و نه دشمن، دفع می‌گردد؛ ولی دندان کسی را می‌شکند و چشم کسی را کور می‌کند».

            سپس عبدالله بن مغفّلس آن مرد را دید که دوباره، با دو انگشت: سنگریزه، پرتاب می‌کند؛ از این رو، بدو گفت: من از رسول خدا ج به تو سخن می‌گویم که از سنگریزه افکندن با دو انگشت، منع کرده است و یا آن را ناخوشایند خوانده است و تو، همچنان این کار را انجام می‌دهی! با تو سخن نخواهم گفت».

* در باب «تسمیة المولود غداة یُولد، لمن لم یُعقّ عنه وتحنیکه»[13]

            «حَدَّثَنَا مَطَرُ بْنُ الفَضْلِ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَوْنٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ ابْنٌ لِأَبِی طَلْحَةَ یَشْتَکِی، فَخَرَجَ أَبُو طَلْحَةَ، فَقُبِضَ الصَّبِیُّ، فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو طَلْحَةَ، قَالَ: مَا فَعَلَ ابْنِی، قَالَتْ أُمُّ سُلَیْمٍ: هُوَ أَسْکَنُ مَا کَانَ، فَقَرَّبَتْ إِلَیْهِ العَشَاءَ فَتَعَشَّى، ثُمَّ أَصَابَ مِنْهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَتْ: وَارُوا الصَّبِیَّ، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَبُو طَلْحَةَ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: «أَعْرَسْتُمُ اللَّیْلَةَ؟» قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَهُمَا» فَوَلَدَتْ غُلاَمًا، قَالَ لِی أَبُو طَلْحَةَ: احْفَظْهُ حَتَّى تَأْتِیَ بِهِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَتَى بِهِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَرْسَلَتْ مَعَهُ بِتَمَرَاتٍ، فَأَخَذَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «أَمَعَهُ شَیْءٌ؟» قَالُوا: نَعَمْ، تَمَرَاتٌ، فَأَخَذَهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَمَضَغَهَا، ثُمَّ أَخَذَ مِنْ فِیهِ، فَجَعَلَهَا فِی فِی الصَّبِیِّ وَحَنَّکَهُ بِهِ، وَسَمَّاهُ عَبْدَ اللَّهِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنْ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَنَسٍ، وَسَاقَ الحَدِیثَ»(ح 5470)

            «مطربن فضل، از یزید بن هارون، از عبدالله بن عون، از انس بن سیرین، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوطلحه پسری داشت که بیمار بود؛ ابوطلحه از خانه خارج شد و پس از آن، پسرش وفات کرد. چون ابوطلحه برگشت، پرسید: پسرم در چه حال است؟ اُمّ سلیم (همسرش) گفت: از حالتی که بوده، آرامتر است. غذای شام را برای وی آورد و او، آن غذا را خورد و سپس با وی جماع کرد؛ آنگاه که فارغ گشت، زنش به او گفت: کودک را (که مرده است) دفن کن.

            چون صبح فرا رسید، ابوطلحه، به نزد رسول خدا ج آمد و او را از این ماجرا باخبر کرد. آن حضرت فرمود: «آیا دیشب، جماع کردید»؟ ابوطلحه گفت: آری، آن حضرتج فرمود: «بارالها! بر ایشان برکت ارزانی کن».

            و این چنین بود که زن ابوطلحه، پسری دیگر زایید.

            انسس گوید: ابوطلحه به من گفت: این کودک را نگهدار تا آن که او را به نزد پیامبر ج ببری . کودک را به نزد پیامبر ج آوردند و مادرش نیز به همراه او، چند دانه‌ی خرما فرستاد. آن حضرت ج کودک را در بغل گرفت و فرمود: «آیا با وی، چیزی است»؟ گفتند: آری؛ خرما است. پیامبر ج خرما را گرفت و آن را جوید؛ سپس از دهان خود بیرون کرد و در دهان کودک قرار داد و با آن، کودک را تحنیک کرد و نام او را عبدالله گذاشت».

* در باب «التبرّز فی البیوت»[14].

* در باب «الرجل یوضّیء صاحبه»[15].

* در باب «الصلاة فی السطوح والمنبر والخشب»[16].

* در باب «فضل من خرج الی المسجد ومن راح»[17].

* در باب «یستقبل الامام الناس اذا سلّم»[18].

* در باب «التکبیر علی الجنازة أربعاً»[19].

* در بابِ بعد از باب «ما قیل فی اولاد المشرکین»[20].

* در باب «فضل مکّة وبنیانها»[21].

* در باب «تقبیل الحجر»[22].

* در باب «الخطبة ایّام مِنیٰ»[23].

            به هر حال، روایات «یزید بن هارون واسطی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 30 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «یزید بن هارون واسطی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/368؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/810؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/295؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/632؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/358؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 7/357؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/321؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/287؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/16؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/333؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/387؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 374؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 138؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/315؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/576

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/317 و 318

[3]-           «الجواهر المضیة» 2/220

[4]-           تهذیب الکمال» 19/104

[5]-           «تبییض الصحیفة» 1/91

[6]-           «جامع المسانید» 2/577

[7]-           «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/67

[8]-           «عقود الجمان»؛ ص 156؛ و «المناقب، کردری 2/229

[9]-           «جامع المسانید» 1/138-140

[10]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/617

[11]-        همان 2/650

[12]-        همان 2/823 و 824

[13]-        همان 1/822

[14]-        همان 1/27

[15]-        همان 1/30

[16]-        همان 1/55

[17]-        همان 1/91

[18]-        همان 1/117

[19]-        همان 1/178

[20]-        همان 1/185

[21]-        همان 2/215

[22]-        همان 1/218

[23]-        همان 1/235

112- یزید بن زُریع/[1] [متوفّای 182 ه‍ . ق]

112- یزید بن زُریع/[1]
[متوفّای 182 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ کاردان و توانا و دانا و آگاه و محدّث شهر بصره: ابومعاویة بصری عَیشی می‌باشد که از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:

            ایّوب سختیانی؛ خالد حذّاء؛ حبیب معلّم؛ حسین معلّم؛ یونس؛ جریری؛ و روح بن قاسم.

و از کسانی که به نقل روایت از یزید بن زُریع پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            علی بن مدینی؛ اُمیّة بن بسطام؛ محمد بن منهال ضریر؛ محمد بن منهال - برادر حجّاج - ؛ احمد بن مقدام؛ نصر بن علی جهضمی؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.

            احمد بن حنبل گوید: «کان ریحانة البصرة ما أتقنه وما أحفظه»؛ «یزید بن زُریع، گل خوشبو و ریحان مردمان بصره بود؛ چه قدر ماهر و خبره، کاردان و متخصص، توانا و بایسته و حافظ و ضابط بود».

            ابوحاتم رازی گوید: «ثقة امام»؛ «یزید بن زُریع هم (در حدیث)، مؤثّق و قابل اعتماد بود و هم امام و پیشوا».

            ابوعوانة گفته است: «صحبتُ یزید بن زُریع أربعین سنة یزداد فی کلّ یوم خیراً»؛ «چهل سال، همنشین و همراه و دوشادوش و همرکاب یزید بن زُریع بودم و او، هر روز، به علم و دانش و حکمت و فرزانگی خویش می‌افزود».

            بشر حافی گوید: «کان یزید مُتقناً حافظاً، ما أعلم أنّی رأیتُ مثله ومثل صحّة حدیثه»؛ «یزید بن زُریع، روایت کننده‌ای ماهر و خبره، استاد و زبردست، کاردان و متخصّص، توانا و بایسته و حافظ و ضابط بود؛ و هرگز کسی را چون او و حدیثی را چون درستی و صحّت حدیث او ندیده‌ام».

            یحیی بن سعید قطّان گوید: «لم یکنها هنا أحدٌ أثبت منه»؛ «در اینجا (شهر بصره) کسی مطمئن‌تر و قابل اعتمادتر و درستکارتر و معتبرتر از یزید بن زُریع، وجود ندارد».

            نصر بن علی گوید: «رأیتُ یزید بن زُریع فی المنام؛ فقلتُ: ما فعل الله بک؟ قال: دخلتُ الجنّة. قلتُ: بماذا؟ قال: بکثرة الصلاة»؛ «در عالم خواب، یزید بن زُریع را دیدم؛ خطاب بدو گفتم: خداوند بلند مرتبه با تو چگونه رفتار کرد؟ او در پاسخ گفت: وارد بهشت شدم. گفتم: با چه چیزی به بهشت راه یافتی؟ گفت: با نمازگزاردن زیاد».

            و سرانجام، یزید بن زُریع در 81 سالگی، به سال 182 ه‍ . ق درگذشت و چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست؛ و پدر یزید بن زُریع نیز، والی و حاکم شهر «اِبلّة» بود.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابراهیم بن محمد بن عرعرة گوید: «لم یکن أحد أثبت من یزید بن زُریع»؛ «در عرصه‌ی روایت و درایت، کسی مطمئن‌تر و معتبرتر و قابل اعتمادتر و امانت دارتر از یزید بن زُریع، وجود ندارد».

            ابوبکر اسدی به نقل از احمد گوید: «الیه المنتهی فی التثبّت بالبصرة»؛ «آخرین پایگاه و جایگاه اطمینان یافتن و مطمئن شدن به روایات و احادیث، در شهر بصره، یزید بن زُریع بود».

            اسحاق بن منصور، از یحیی بن معین روایت کرده که وی گفته است: «ثقة»؛ «یزید بن زُریع، از راویان مطمئن و مورد وثوق و معتبر و قابل اعتماد است».

            عبدالخالق بن منصور، به نقل از یحیی بن معین گوید: «یزید بن زُریع الصدوق الثقة المأمون»؛ «یزید بن زُریع، فردی صادق و راستگو، درستکار و امین، مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی و معتبر و مورد تأیید می‌باشد».

            ابن سعد گفته است: «کان ثقة حجّة کثیر الحدیث»؛ «یزید بن زُریع، از زمره‌ی راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و قوی و کاردان و متخصص و خبره و آگاه و زیاد روایت کننده‌ی حدیث بود».

            محمد بن عیسی بن طبّاع گوید: «ذکروا الفقهاء وأصحاب الحدیث ومن لایطعن علیه فی شیء، فذکروا مالکاً وحماد بن زید ویزید بن زُریع»؛ «علماء و صاحب نظران اسلامی، به بیان سه گروه پرداخته‌اند: فقیهان؛ صاحبان حدیث؛ و کسانی که درباره‌ی هیچ چیزی مورد سؤال و ایراد قرار نگرفته‌اند؛ و مالک بن انس، حماد بن زید و یزید بن زُریع را به عنوان مصادیق این گروه‌ها نام برده‌اند».

            و اندیشمندان و صاحب نظرانی که در ذیل بدان‌ها اشاره می‌شود، از زمره‌ی کسانی‌اند که یزید بن زُریع را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ قرار داده‌اند؛ و این دسته از علماء عبارتند از:

 

1-   حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4].

2-   حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5].

3-   حافظ ابن بزّاز کردری در کتاب «المناقب»[6].

4-   علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[7]

            در کتاب «جامع المسانید»[8]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یزید بن زُریع، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

نگارنده گوید:

                یزید بن زُریع/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «ما جاء فی صفة الجنّة وأنّها مخلوقة»[9]

            «حَدَّثَنَا رَوْحُ بْنُ عَبْدِ المُؤْمِنِ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّةِ لَشَجَرَةً یَسِیرُ الرَّاکِبُ فِی ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ لاَ یَقْطَعُهَا»»(ح 3251)

            «رَوح بن عبدالمؤمن، از یزید بن زُریع، از سعید، از قتادة، از انس بن مالکس، از پیامبر ج برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود: «همانا در بهشت، درختی است که اگر سوارکاری در سایه‌ی آن، صدسال سیر کند، مسافت آن را پیموده نمی‌تواند.»

* در باب «صفة النبیّ ج »[10]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ الأَعْلَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، حَدَّثَهُمْ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ لاَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ فِی شَیْءٍ مِنْ دُعَائِهِ إِلَّا فِی الِاسْتِسْقَاءِ، فَإِنَّهُ کَانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ حَتَّى یُرَى بَیَاضُ إِبْطَیْهِ» وَقَالَ أَبُو مُوسَى «دَعَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرَفَعَ یَدَیْهِ وَرَأَیْتُ بَیَاضَ إِبْطَیْهِ»»(ح 3565)

            «عبدالاعلی بن حمّاد، از یزید بن زُریع، از سعید، از قتادة، برای ما روایت کرده که انسس گفته است: همانا رسول خدا ج در هیچ دعایی دست‌های خود را بلند نمی‌کرد، مگر در دعای استسقاء؛ و همانا دست‌های خود را به اندازه‌ای بلند می‌کرد که سفیدی‌های بغل وی دیده می‌شد.

            و ابوموسی اشعریس گوید: پیامبر ج در استسقاء، دعا کرد و دست‌های خود را بلند کرد».

* در باب «مناقب عمر بن الخطاب، أبی حفص القرشی العدوی»[11]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، ح وقَالَ لِی خَلِیفَةُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَوَاءٍ، وَکَهْمَسُ بْنُ المِنْهَالِ، قَالاَ: حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أُحُدٍ وَمَعَهُ أَبُو بَکْرٍ، وَعُمَرُ، وَعُثْمَانُ، فَرَجَفَ بِهِمْ، فَضَرَبَهُ بِرِجْلِهِ، قَالَ: «اثْبُتْ أُحُدُ فَمَا عَلَیْکَ إِلَّا نَبِیٌّ، أَوْ صِدِّیقٌ، أَوْ شَهِیدَانِ»»(ح 3686)

            «مسدّد، از یزید بن زُریع، از سعید بن ابوعروبة، و همچنین خلیفة، از محمد بن سواء و کهمس بن منهال، از سعید، از قتادة برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفته است: پیامبر ج در حالی که ابوبکر، عمر و عثمانش با وی بودند، بر کوه اُحُد بالا رفت؛ کوه، آن‌ها را لرزاند؛ آن حضرت ج کوه را با پای خویش زد و فرمود: «ای اُحُد! ساکن باش؛ زیرا بر تو فقط پیامبر یا صدّیق و یا دو شهید وجود دارد».

* در باب «ذکر الملائکة»[12].

* در باب «مرجع النبیّ ج من الأحزاب ومخرجه الی بنی قریظة ومحاصرته ایّاهم»[13].

* در باب «غزوة الحدیبیة»[14].

* در باب «قصة عکل وعُرینة»[15].

* در باب «تفسیر سورة البقرة»[16].

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٣٤ [البقرة: 234]»[17].

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ١١٤ [هود: 114]»[18].

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن یَشۡهَدَ عَلَیۡکُمۡ سَمۡعُکُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُکُمۡ وَلَا جُلُودُکُمۡ وَلَٰکِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا یَعۡلَمُ کَثِیرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢٢ [فصلت: 22]»[19].

* در باب «القراءة فی العشاء بالسجدة»[20].

* در باب «اثنان فما فوقهما جماعة»[21].

* در باب «إستیذان المرأة زوجها بالخروج الی المسجد»[22].

            به هر حال، روایات «یزید بن زُریع»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 55 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «یزید بن زریع» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/335؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/807؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/263؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/632؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/422؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/284؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/277؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/324؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/307؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 371؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 116؛«الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/573

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/256

[3]-           «تهذیب التهذیب» 11/285 و 286

[4]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[5]-           «تبییض الصحیفة»، ص 91

[6]-           «المناقب»، کردری 2/227

[7]-           «عقود الجمان»؛ ص 156

[8]-           «جامع المسانید» 2/577

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/461

[10]-        همان 1/503

[11]-        همان 1/521

[12]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/455

[13]-        همان 2/592

[14]-        همان 2/598

[15]-        همان 2/602

[16]-        همان 2/642

[17]-        همان 2/650

[18]-        همان 2/678

[19]-        همان 2/712

[20]-        همان 1/106

[21]-        همان 1/90

[22]-        همان 1/120

111- یحیی بن مَعین حنفی/[1] [متوفّای 233 ه‍ . ق]

111- یحیی بن مَعین حنفی/[1]
[متوفّای 233 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای بی‌همتا و منحصر به فرد، امام بی‌مثل و مانند، سرور و سالار حافظان حدیث: ابوزکریا (یحیی بن مَعین بن عَون بن زیاد بن بِسطام بن عبدالرحمن) مُرّی بغدادی می‌باشد.

            وی، به سال 158 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و پدرش (مَعین)، از گروه اَشراف و طبقه‌ی نُجَبا بود؛ از این رو، پس از خود، برای یحیی، یک میلیون درهم، بر جای گذاشت؛ (و یحیی بن مَعین نیز، همه را در راه یادگیری و فراگیری حدیث و نشر و پخش آن، صرف کرد).

یحیی بن مَعین؛ از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:

            هُشیم؛ ابن مبارک؛ اسماعیل بن مجالد؛ یحیی بن زکریا بن ابی زائدة؛ معتمر بن سلیمان؛ و کسان دیگر از این طبقه.

و از کسانی که به سماع حدیث از یحیی بن مَعین پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            احمد بن حنبل؛ هنّاد؛ بخاری؛ مسلم؛ ابوداود؛ ابویعلی؛ احمد بن حسن صوفی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.

            نسایی گوید: «ابوزکریا، الثقة المأمون، أحد الائمة فی الحدیث»؛ «ابوزکریا، (یحیی بن مَعین)، از راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر و قوی و درستکار و یکی از پیشوایان و طلایه داران علم حدیث بود».

            علی بن مدینی گوید: «لا نعلم أحداً من لّدن آدم علیه السلام، کتب من الحدیث ما کتب ابن معین»؛ «سراغ نداریم که کسی، از زمان آدم÷ تا کنون، به اندازه‌ای که یحیی بن مَعین به نگارش حدیث پرداخته، حدیث نوشته باشد».

            و همچنین در جایی دیگر، علی بن مدینی گفته است: «إنتهی علم الناس الی یحیی بن مَعین»؛ «علم و دانش مردم، به یحیی بن مَعین منتهی شده است؛ و او، مرجع و منبع مردم، در عرصه‌های مختلف علمی به شمار می‌آید».

            یحیی قطّان گوید: «ما قدم علینا مثل هذین: احمد بن حنبل ویحیی بن مَعین»؛ «تاکنون، به نزد ما، کسی مثل این دو نفر نیامده است؛ احمد بن حنبل و یحیی بن مَعین».

            احمد بن حنبل نیز گفته است: «یحیی بن مَعین، أعلمنا بالرجال»؛ «داناترین و آگاه‌ترین ما، نسبت به رجال حدیث، یحیی بن مَعین بود».

            و سرانجام، یحیی بن مَعین، در ماه ذوالقعدة، به سال 233 ه‍ . ق در مدینه‌ی منوره، به حالت غربت، چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمت‌های خویش، جای دهد.

            و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] بیان کرده که یحیی بن مَعین، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            و بدین سان، شیخ الحدیث محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری»[4]، یحیی بن معین را در شمار اندیشمندان و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری ذکر کرده و گفته است: «و منهم إمام الجرح والتعدیل، یحیی بن مَعین»؛ «یکی از دانشوران و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری، یحیی بن مَعین - امام و پیشوای جرح و تعدیل - است».

            در حاشیه‌ی کتاب «الامام ابن ماجه وکتابه السنن» چنین آمده است: علامه ذهبی در رساله‌اش با عنوان «الرواة الثقات المتکلّم فیهم بما لا یوجب ردّهم» گفته است: «اَنّ ابن معین کان من الحنفیة الغُلاة فی مذهبه وان کان محدّثاً»[5]؛ «یحیی بن مَعین - اگر چه از زمره‌ی محدّثان بود - ولی باز هم، یکی از حنفی‌های متعصّب در مذهب خویش به شمار می‌آمد».

            و ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید»[6]، یحیی بن مَعین را در شما ر راویان امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                یحیی بن مَعین/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قوله: ﴿ثَانِیَ ٱثۡنَیۡنِ إِذۡ هُمَا فِی ٱلۡغَارِ إِذۡ یَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ [التوبة: 40]»[7]

            «حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ: قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ: وَکَانَ بَیْنَهُمَا شَیْءٌ، فَغَدَوْتُ عَلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، فَقُلْتُ: أَتُرِیدُ أَنْ تُقَاتِلَ ابْنَ الزُّبَیْرِ، فَتُحِلَّ حَرَمَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «مَعَاذَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ ابْنَ الزُّبَیْرِ وَبَنِی أُمَیَّةَ مُحِلِّینَ، وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُحِلُّهُ أَبَدًا»، قَالَ: قَالَ النَّاسُ: بَایِعْ لِابْنِ الزُّبَیْرِ فَقُلْتُ: وَأَیْنَ بِهَذَا الأَمْرِ عَنْهُ، أَمَّا أَبُوهُ: فَحَوَارِیُّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یُرِیدُ الزُّبَیْرَ - وَأَمَّا جَدُّهُ: فَصَاحِبُ الغَارِ - یُرِیدُ أَبَا بَکْرٍ - وَأُمُّهُ: فَذَاتُ النِّطَاقِ - یُرِیدُ أَسْمَاءَ - وَأَمَّا خَالَتُهُ: فَأُمُّ المُؤْمِنِینَ - یُرِیدُ عَائِشَةَ - وَأَمَّا عَمَّتُهُ: فَزَوْجُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یُرِیدُ خَدِیجَةَ - وَأَمَّا عَمَّةُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: فَجَدَّتُهُ - یُرِیدُ صَفِیَّةَ - ثُمَّ عَفِیفٌ فِی الإِسْلاَمِ، قَارِئٌ لِلْقُرْآنِ، وَاللَّهِ إِنْ وَصَلُونِی وَصَلُونِی مِنْ قَرِیبٍ، وَإِنْ رَبُّونِی رَبُّونِی أَکْفَاءٌ کِرَامٌ، فَآثَرَ التُّوَیْتَاتِ وَالْأُسَامَاتِ وَالْحُمَیْدَاتِ یُرِیدُ أَبْطُنًا مِنْ بَنِی أَسَدٍ بَنِی تُوَیْتٍ وَبَنِی أُسَامَةَ وَبَنِی أَسَدٍ، إِنَّ ابْنَ أَبِی العَاصِ بَرَزَ یَمْشِی القُدَمِیَّةَ - یَعْنِی عَبْدَ المَلِکِ بْنَ مَرْوَانَ - وَإِنَّهُ لَوَّى ذَنَبَهُ - یَعْنِی ابْنَ الزُّبَیْرِ - »(ح 4665)

            «عبدالله بن محمد، از یحیی بن مَعین، از حجّاج، از ابن جُریج، از ابن أبی ملیکة برای ما روایت کرده که وی گفته است: میان آن‌ها (ابن عباس و ابن زبیر) چیزی (اختلاف) بود. من، صبح زود، به نزد ابن عباس رفتم و گفتم: آیا قصد داری که با ابن زبیر، جنگ کنی و حرام خدا را حلال بگردانی (در مکه که جنگ در آن حرام است، حلال گردانی؟) ابن عباس گفت: از این کار، به خدا پناه می‌برم. به راستی که خدا، بنی اُمیّه و ابن زبیر را حلال کننده‌ی (حرام مکه) مقدّر کرده است و من، به خدا سوگند، هیچگاه (حرم مکه را با خون ریزی در آن) حلال نمی‌گردانم.

            ابن عباس گفت: مردم می‌گویند: با ابن زبیر بیعت کن. من گفتم: این امر (خلافت) از وی دور نیست؛ در حالی که پدر وی (زبیر) حَواری پیامبر ج است؛ و پدربزرگ (مادری‌اش، یعنی ابوبکر)، مصاحب آن حضرت ج در غار است؛ و مادرش (اسماء)، ذات النطاقین (صاحب دو کمربند) است؛ و خاله‌اش (عایشه) اُمّ المؤمنین می‌باشد؛ و عمه‌ی (پدرش، یعنی خدیجه) همسر پیامبر خدا ج است؛ و عمه‌ی پیامبرج (یعنی صفیه)، مادر پدر اوست.

            سپس ابن عباسب گفت: ابن زبیر، مسلمان پرهیزگار و حافظ قرآن بود. به خدا سوگند! (هر چند که بنی اُمیّه را به خاطر وی ترک کردم) ولی اگر (بنی اُمیّه) مرا به خود پیوند دهند، پیوند نزدیک (از نظر نسب) می‌دهند و اگر مرا پرورش دهند، همتایانی بزرگ‌اند.

            و ابن زبیر، به تُوَیتات و اُسامات و حُمیدات، نسب می‌رساند. مراد ابن عباس، آن است که وی، از بطن (شاخه‌ی) بنی اسد است؛ یعنی بنی تُوَیت و بنی اُسامه و بنی اَسد. همانا ابوالعاص به مسائل اساسی نظر دارد و بر یاران خود برتری دارد. و مراد از ابوالعاص، عبدالملک بن مروان است. و او دُم خود را گره کرده است؛ یعنی ابن زبیر».

* در باب «مناقب الحسن والحسین»[8]

            «حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، وَصَدَقَةُ، قَالاَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ وَاقِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ أَبُو بَکْرٍ: «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ»»(ح 3751)

            «یحیی بن مَعین و صدقة، از محمد بن جعفر، از شعبة، از واقد بن محمد، از پدرش، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس گفت: خشنودی محمد ج را در خشودی اهل بیت وی دریابید و حقوقشان را پاس دارید».

* در باب «اسلام أبی بکر الصدیق»[9]

            «حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الآمُلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُجَالِدٍ، عَنْ بَیَانٍ، عَنْ وَبَرَةَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: قَالَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَا مَعَهُ إِلَّا خَمْسَةُ أَعْبُدٍ وَامْرَأَتَانِ، وَأَبُو بَکْرٍ»»(ح 3857)

            «عبدالله بن حمّاد آمُلی، از یحیی بن مَعین، از اسماعیل بن مجالد، از بیان، از وَبَرة، از همّام بن حارث، برای ما روایت کرده که عمار بن یاسر گفته است: رسول خداج را دیدم که با وی به جز پنج غلام و دو زن و ابوبکرس کسی دیگر نبود».




[1]-           بیوگرافی «یحیی بن مَعین» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/307؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/799؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 11/71؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/192؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/262؛ «تاریخ بغداد»؛ «خطیب بغدادی 14/177؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/410؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/246؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/268؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/316؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/220؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 368؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/79؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 188؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/564

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 2/429-431

[3]-           «تهذیب التهذیب» 11/246

[4]-           «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/65

[5]-           حاشیه‌ی «الامام ابن ماجة و کتابه السنن»، ص 128

[6]-           «جامع المسانید» 2/580

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/672

[8]-           همان 1/530

[9]-           همان 1/544

110- یحیی بن صالح حنفی/[1] [متوفّای 222 ه‍ . ق]

110- یحیی بن صالح حنفی/[1]
[متوفّای 222 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، یحیی بن صالح وُحاظی، ابوزکریا - یا (ابوصالح) - شامی می‌باشد.

از کسانی که یحیی بن صالح به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان این افراد را نام برد:

            حسن بن ایوب حضرمی؛ معاویة بن سلام؛ سلیمان بن بلال؛ سعید بن بشیر؛ سلمة بن کلثوم؛ محمد بن مهاجر؛ مالک بن انس؛ محمد بن حسن شیبانی؛ ابن ابوالزناد؛ اسحاق بن یحیی کلبی؛ سعید بن عبدالعزیز؛ یزید بن سعید بن ذی غصوان؛ عبدالرحمن بن ابوالزناد؛ عبیدالله بن عمرو الرِّقّی؛ اسماعیل بن عیّاش؛ و ...

            و از کسانی که به روایت حدیث، از یحیی بن صالح وُحاظی، پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            بخاری؛ ابوحاتم؛ اسحاق - گفته شده که مراد از این اسحاق: اسحاق کوسج است -؛ موسی بن قریش تمیمی؛ سلیمان بن عبدالحمید بهرانی؛ محمد بن یحیی ذُهْلی؛ عباس بن ولید خلّال؛ یحیی بن معین؛ ابراهیم بن سعید جوهری؛ احمد بن صالح مصری؛ احمد بن ابوالحواری؛ یزید بن عبد ربّه جرجسی؛ محمد بن عبدالله عبدالحکم بصری؛ محمد بن سهل بن عسکر؛ عثمان بن سعید دارمی؛ عبدالله بن حماد آمُلی؛ عبدالله بن نصر بن هلال؛ محمد بن مسلم بن وارة؛ موسی بن عیسی بن مُنذر؛ احمد بن عبدالوهاب بن نجدة؛ عمران بن بکار حمصی؛ محمد بن عوف طائی؛ ابواُمیّة طرسوسی؛ ابوزرعة دمشقی؛ عبدالرحمن بن قاسم بن رواس؛ و دیگران.

            صاحبان صحاح شش گانه نیز به جز نسایی، به واسطه‌ی محمد، به نقل روایت از یحیی بن صالح پرداخته‌اند؛ و گفته شده که مراد از این محمد: محمد بن ادریس رازی است.

            ابوزرعة دمشقی گوید: «لم یقل أحمد فیه إلّا خیراً»؛ «احمد بن حنبل، فقط به بیان خوبی‌ها و نیکی‌ها و ویژگی‌ها و صفات والای یحیی بن صالح، پرداخته است».

            ابوزرعة، در ادامه گوید: «و سألتُ یحیی بن معین عنه؟ فقال: ثقة»؛ «از یحیی بن معین، در مورد یحیی بن صالح پرسیدم؛ او در پاسخ بدین سؤال گفت: یحیی بن صالح، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر بود».

            ابوحاتم رازی گوید: «صدوق»؛ «یحیی بن صالح، روایت کننده‌ای صادق و راستگو و درستکار و امین می‌باشد».

            ابن عدی نیز، یحیی بن صالح را در شمار گروهی از راویان مؤثق و مورد اعتماد اهل شام ذکر کرده است.

            ابن حبّان هم در کتاب «الثقات»، وی را از راویان معتبر و قوی و ثقه و قابل اعتماد دانسته است.

            بخاری نیز از یحیی بن صالح، هشت حدیث، روایت نموده است.

            حافظ عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر یحیی بن صالح پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: «سمع مالکاً ومحمد بن الحسن؛ وکان عدیله الی مکة؛ روی عنه احمد بن أبی الحواری وابوزرعة وأبوحاتم والبخاری؛ وثقّه یحیی بن معین؛ مات سنة اثنتین وعشرین ومائتین؛ ومولده سنة تسع وأربعین ومائة؛ وروی له أیضاً مسلم وأبوداود والترمذی والنسائی. رحمهم الله»؛ «یحیی بن صالح/، از مالک بن انس/ و محمد بن حسن شیبانی/ (شاگرد امام ابوحنیفه/) حدیث سماع نموده است؛ و احمد بن ابوالحواری، ابوزرعة، ابوحاتم و بخاری، از وی، به نقل روایت پرداخته‌اند؛ و یحیی بن معین، او را مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر و قوی و درستکار در حدیث، معرفی نموده است.

                وی، به سال 222 ه‍ . ق درگذشت و چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست و به سال 149 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد. و همچنین مسلم/، ابوداود/، ترمذی/ و نسایی/، از وی حدیث روایت نموده‌اند».

نگارنده گوید:

                یحیی بن صالح وُحاظی، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «عظة الامام الناس فی إتمام الصلاة، وذکر القبلة»[4]

            «حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا فُلَیْحُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ هِلاَلِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: صَلَّى بِنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلاَةً، ثُمَّ رَقِیَ المِنْبَرَ، فَقَالَ فِی الصَّلاَةِ وَفِی الرُّکُوعِ: «إِنِّی لَأَرَاکُمْ مِنْ وَرَائِی کَمَا أَرَاکُمْ»»(ح 419)

            «یحیی بن صالح، از فُلیح بن سلیمان، از هلال بن علی، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج برای ما نماز گزارد؛ آنگاه بر منبر بالا رفت و در مورد نماز و رکوع گفت: «همانا من، شما را از پشت سر همانگونه می‌بینم که (از پیش روی) می‌بینم».

* در باب «اذا کان الثوب ضیّقا»[5]

            «حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا فُلَیْحُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: سَأَلْنَا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الصَّلاَةِ فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ، فَقَالَ: خَرَجْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَجِئْتُ لَیْلَةً لِبَعْضِ أَمْرِی، فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی، وَعَلَیَّ ثَوْبٌ وَاحِدٌ، فَاشْتَمَلْتُ بِهِ وَصَلَّیْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «مَا السُّرَى یَا جَابِرُ» فَأَخْبَرْتُهُ بِحَاجَتِی، فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ: «مَا هَذَا الِاشْتِمَالُ الَّذِی رَأَیْتُ»، قُلْتُ: کَانَ ثَوْبٌ - یَعْنِی ضَاقَ - قَالَ: «فَإِنْ کَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ کَانَ ضَیِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ»»(ح 361)

            «یحیی بن صالح، از فُلیح بن سلیمان، از سعید بن حارث، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جابر بن عبداللهس در مورد نماز در یک جامه سؤال کردیم. وی گفت: در یکی از سفرها، همراه رسول خدا ج بودم. شبی، برای کار شخصی خود، نزد پیامبر ج رفتم. آن حضرت ج مشغول نماز خواندن بود. من، فقط یک قطعه لباس داشتم که خود را در آن پیچیده بودم. کنار آن حضرت ج به نماز ایستادم. پس از اتمام نماز، رسول خدا ج فرمود: «ای جابر! در این هنگام از شب، چرا آمده‌ای»؟ من منظورم را برای رسول خدا ج بیان کردم. آنگاه رسول خدا ج فرمود: «چرا خود را چنین در چادر پیچیده‌ای»؟ عرض کردم: ای پیامبر خدا! همین یک قطعه پارچه را داشتم (و چاره‌ای جز این نداشتم). رسول خدا ج فرمود: «اگر پارچه بزرگ است، آن را دور خود بپیچان و اگر کوچک است، به جای شلوار، از آن استفاده کن».

* در باب «یُکبّر وهو ینهض من السجدتین؛ وکان ابن الزّبیر، یُکبّر فی نهضته»[6]

            «حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا فُلَیْحُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: صَلَّى لَنَا أَبُو سَعِیدٍ «فَجَهَرَ بِالتَّکْبِیرِ حِینَ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ، وَحِینَ سَجَدَ وَحِینَ رَفَعَ وَحِینَ قَامَ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ» وَقَالَ: هَکَذَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 825)

            «یحیی بن صالح، از فُلیح بن سلیمان، از سعید بن حارث برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوسعید خدریس برای ما نماز گزارد و در نماز، هنگام بلند کردن سر از سجده و هنگام رفتن به سجده و پس از برخاستن از سجده و هنگام بلند شدن از تشهّد اول، با صدای بلند، تکبیر می‌گفت و فرمود: رسول خدا ج را دیدم که چنین می‌کرد».

* در باب «درجات المجاهدین فی سبیل الله»[7]

            «حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا فُلَیْحٌ، عَنْ هِلاَلِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ، وَأَقَامَ الصَّلاَةَ، وَصَامَ رَمَضَانَ کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ الجَنَّةَ، جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ جَلَسَ فِی أَرْضِهِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا»، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَفَلاَ نُبَشِّرُ النَّاسَ؟ قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ، أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، مَا بَیْنَ الدَّرَجَتَیْنِ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ، فَاسْأَلُوهُ الفِرْدَوْسَ، فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الجَنَّةِ وَأَعْلَى الجَنَّةِ - أُرَاهُ - فَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ، وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الجَنَّةِ» قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ فُلَیْحٍ، عَنْ أَبِیهِ: وَفَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»(ح 2790)

            «یحیی بن صالح، از فُلیح، از هلال بن علی، از عطاء بن یسار، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمود: «کسی که به خدا و رسولش ایمان بیاورد، نماز بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد، خدا تعهّد نموده است که او را وارد بهشت سازد؛ چه در راه خدا، جهاد کند و یا در سرزمینی که متولد شده است، بنشیند». صحابه گفتند: ای رسول خدا ج! آیا به مردم، مژده ندهیم؟ فرمود: «در بهشت، صد درجه وجود دارد که خداوند آن‌ها را برای مجاهدین راه خود، مهیّا ساخته است و فاصله‌ی هر درجه با درجه‌ی دیگر، به اندازه‌ی فاصله‌ی بین زمین و آسمان می‌باشد؛ پس هرگاه، چیزی از خدا خواستید، بهشت فردوس را طلب کنید؛ زیرا که آن، بهترین و والاترین، بهشت است». یکی از راویان می‌گوید: فکر می‌کنم که رسول خداج فرمود: «عرش خدا، بر روی آن قرار دارد و نهرهای بهشت، از آن، سرچشمه می‌گیرد».

* در باب «النداء بالصلاة جامعة فی الکسوف»[8].

* در باب «اذا أحصر المعتمر»[9].

* در باب «الحجامة والقیء للصائم»[10].

* در باب «اذا باع الوکیل شیئاً فاسداً، فبیعه مردود»[11].

* در باب «غزوة الحدیبیة»[12].

* در باب «الکرع فی الحوض»[13].

* در باب قول الله تعالی: ﴿لَا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ [المائدة: 89][14].

* در باب «الوفاء بالنذر».[15]




[1]-           بیوگرافی «یحیی بن صالح» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/282؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/795؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/158؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/260؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 14/22؛ «میزان الاعتدال»؛ حافظ ذهبی 4/386؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/258؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/305؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/120؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 364؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/50؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 176؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/473؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/566

[2]-           «تهذیب التهذیب» 11/201 و 202

[3]-           «الجواهر المضیة» 2/213

[4]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/59

[5]-           همان 1/52

[6]-           همان 1/114

[7]-           همان 1/391

[8]-           همان 1/142

[9]-           همان 1/243

[10]-        همان 1/260

[11]-        همان 1/310

[12]-        همان 2/599

[13]-        در باب 2/840

[14]-        همان 2/980

[15]-        همان 2/990