اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

94- مکّی بن ابراهیم حنفی/[1] [متوفّای 215 ه‍ . ق]

94- مکّی بن ابراهیم حنفی/[1]
[متوفّای 215 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ حدیث، پیشوای دینی، شیخ خراسان: ابوالسّکن (مَکی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد) تمیمی، حنظلی، بلخی می‌باشد.

            از کسانی که مکی بن ابراهیم، به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            یزید بن ابوعبید؛ جعفر صادق؛ بهز بن حکیم؛ ابوحنیفه؛ هشام بن حسان؛ ابن جریج؛ و دیگران.

و از کسانی که به نقل روایت از مکی بن ابراهیم پرداخته‌اند؛ می‌توان این افراد را نام برد:

            بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ ذُهلی؛ عباس دوری؛ کدیمی؛ معمر بن محمد بن معمر بلخی - آخرین بازمانده از شاگردان مکی بن ابراهیم - و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            عبدالصمد بن فضل بلخی گوید: «سمعتُه یقول: حججتُ ستّین حجّة؛ وتزوّجتُ ستّین إمرأة؛ وجاورت عشر سنین؛ وکتبتُ عن سبعة عشر من التابعین»؛ «از مکی بن ابراهیم شنیدم که می‌گفت: شصت بار به حج رفتم و (در طول زندگی)، با شصت زن، عقد زناشویی بستم؛ و به مدت ده سال، مجاور و همسایه‌ی (بیت الله الحرام) بودم؛ و از هفده نفر از تابعین، حدیث نوشته‌ام».

            علامه ذهبی، در ادامه گوید: «کان من العبّاد»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از عابدان و پارسایان و زاهدان و پرستشگران راستین بود».

            ابن سعد گفته است: «ثقة ثبت»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و معتبر و امین بود».

            دارقطنی نیز گوید: «ثقة مأمون»؛ «وی، از راویان ثقه و قوی و مطمئن و مورد اعتماد بود».

            از مکی بن ابراهیم نقل است که گفت: «ولدتُ سنة ستّ وعشرین ومائة؛ وطلبتُ الحدیث ولی سبع عشرة سنة»؛ «من، به سال 126 ه‍ . ق به دنیا آمدم و پا به عرصه‌ی وجود نهادم و در هفده سالگی، به جست و جو و یادگیری و فراگیری حدیث و کندوکاو آن پرداختم».

            ابن سعد گوید: «مات ببلخ فی شعبان، سنة خمس عشرة ومائتین»؛ «مکی بن ابراهیم، در ماه شعبان، به سال 215 ه‍ . ق در شهر بلخ، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[3]، مکی بن ابراهیم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ قرار داده است؛ همچنان‌که حافظ جلال الدین سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]، این کار را کرده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[5]، چنین آمده است: «هو من أصحاب الامام أبی حنیفة/ یروی عنه الکثیر فی هذه المسانید»؛ «مکی بن ابراهیم یکی از شاگردان و اصحاب امام ابوحنیفه/ است که در این مسانید نیز به نقل بسیاری از روایات، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[6] گوید:

            وی، حافظ مکی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد تمیمی حنظلی، ابوالسّکن بلخی می‌باشد. برخی، به جای «مکّی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد»، چنین گفته‌اند: «مکّی بن ابراهیم بن فرقد بن بشیر».

            حاکم گوید: «قرأتُ بخطّ ابی عمرو المُستملی: حدثنا اسحاق بن منصور المروزی، قال: سألتُ احمد بن حنبل عن مکّی بن ابراهیم؛ فقال: ثقة»؛ «به خطّ ابوعمرو مُسْتَملی چنین خواندم که گفت: «اسحاق بن منصور مَروزی، چنین به ما خبر داده و گفته است: از احمد بن حنبل، درباره‌ی مکی بن ابراهیم پرسیدم؟ وی در پاسخ گفت: مردی مؤثّق و قابل اعتماد است».

            ابن ابوخثیمه، به نقل از یحیی بن معین گوید: «صالحٌ»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، کاردان و توانا، متخصّص و برازنده و امین و مورد اعتماد بود».

            احمد عجلی گوید: «ثقة»؛ «مکی بن ابراهیم، از راویان قابل اعتماد و مطمئن و ثقه و معتبر است».

            ابوحاتم گوید: «مَحَِلُّهُ الصّدق»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی قابل قبول و مورد تأیید و صادق و راستگو و درستکار و شریف می‌باشد».

            نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث مکی بن ابراهیم، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای ثقه و معتبر می‌باشد».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، مکی بن ابراهیم را در شمار راویان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.

            محمد بن عبدالوهاب فرّاء گوید: «حدّثنا مکّی بن ابراهیم الرجل الصالح بنیسابور»؛ «مکی بن ابراهیم - مرد درستکار و شریف، کاردان و توانا و نجیب و محترم - در نیشابور برای ما روایت کرد که...».

            ابن سعد نیز گفته است: «کان ثقة ثبتاً فی الحدیث»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی مؤثّق و معتبر، مطمئن و قابل اعتماد و درستکار و قوی در حدیث بود».

            مسلمة نیز در کتاب «الصلة» گوید: «ثقة»؛ «مکی بن ابراهیم، از زمره‌ی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد می‌باشد».

            خلیلی گوید: «ثقة متّفق علیه»؛ «مکی بن ابراهیم، از جمله‌ی راویان مؤثّق و قابل اعتمادی است که همه‌ی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت، صداقت، امانت و درستکاری وی اتفاق نظر دارند».

            علامه تهانوی در مقدمه‌ی کتاب «اعلاء السنن»[7] گوید: «هو من کبار شیوخ البخاری، یروی اکثر ثلاثیاته عنه؛ وحدیثه عند الجماعة کلّها»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از بزرگترین و نام آورترین اساتید امام بخاری/ می‌باشد که امام بخاری/، بیشتر «ثلاثیات» خویش را از وی، روایت نموده است؛ و علاوه از آن، مکی بن ابراهیم، از آن دسته از راویانی می‌باشد که تمامی جماعت محدّثان (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به روایت حدیث از وی پرداخته‌اند.»

            حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[8]، به ذکر مکی بن ابراهیم پرداخته و در ادامه گفته است: «مکّی بن ابراهیم، من مفاخر بلخ؛ کان تاجراً فنصحه الامام، فترک التجارة ولزم الامام حتّی صار اماماً؛ جاور مکة ثنتی عشرة سنة»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از افتخارات بلخ بود؛ وی، در ابتدا، بازرگان بود که به پیشنهاد امام ابوحنیفه/، بازرگانی را رها کرد و (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش) امام ابوحنیفه/ را لازم گرفت و همرکاب و همنشین وی شد؛ تا این که پیشوایی در دین گردید؛ مکی بن ابراهیم به مدّت دوازده سال، مجاور شهر مکه‌ی مکرمه بود».

            و در کتاب «المناقب»[9] اثر موفّق، چنین آمده است: «هو مکّی بن ابراهیم البلخی، امام بلخ. دخل الکوفة سنة اربعین ومائة؛ ولزم أباحنیفة/ وسمع منه الحدیث والفقه وأکثر عنه الروایة وکان قد جاور ثنتی عشرة سنة؛ وکان یحبّ أباحنیفة حبّاً شدیداً؛ ویتعصّب لمذهبه حتّی قال اسماعیل بن بشر: کنّا فی مجلس المکّی فقال: حدّثنا ابوحنیفة فصاح رجل غریب، حدثنا عن ابن جریج ولا تحدثنا عن أبی حنیفة. فقال المکّی: انّا لانحدثّ السفهاء. خرجت علیک ان تکتب عنّی؛ قم من مجلسی. فلم یحدث حتّی اُقیم الرجل من مجلسه ثم قال: حدثنا ابوحنیفة ومرّ فیه»؛ «وی، مکی بن ابراهیم بلخی، امام و پیشوای شهر بلخ می‌باشد؛ او به سال 140 ه‍ . ق به کوفه وارد شد و امام ابوحنیفه/ را (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش) لازم گرفت و از ایشان، به سماع حدیث و احکام و مسائل فقهی پرداخت و روایات بسیاری را از وی نقل نمود؛ و این در حالی بود که وی، به مدت دوازده سال در مکه‌ی مکرمه، مجاور بوده است.

                مکی بن ابراهیم، امام ابوحنیفه/ را بسیار دوست می‌داشت و بدیشان عشق می‌ورزید و به مذهبشان تعصّب داشت؛ تا جایی که اسماعیل بن بشر گوید: ما در حلقه‌ی درس مکی بن ابراهیم، حضور داشتیم؛ او گفت: «حدّثنا ابوحنیفة»؛ «امام ابوحنیفه/، برای ما چنین روایت کرده است». پس به ناگاه مردی بیگانه فریاد برآورد که‌ای مکی بن ابراهیم، برای ما از ابن جریج، حدیث نقل کن و ابوحنیفه را واگذار. مکی بن ابراهیم گفت: ما برای بی‌خردان و نادانان و بی‌عقلان و جاهلان و کوته فکران و تهی مغزان، حدیث روایت نمی‌کنیم؛ من مخالف این هستم که تو از من، حدیث بنویسی؛ از این رو، از حلقه‌ی درس من بلند شو و برو بیرون.

                اسماعیل بن بشر گوید: تا آن مرد، از حلقه‌ی درس مکی بن ابراهیم بلند نشد، او هیچ حدیثی را روایت نکرد؛ و پس از آن که آن مرد، از مجلس بیرون رفت، مکی بن ابراهیم گفت: «امام ابوحنیفه/ برای ما چنین روایت کرده است که...»؛ و بدین ترتیب، حلقه‌ی درس را از سر گرفت و آن را ادامه داد».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[10]، مکی بن ابراهیم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[11]

نگارنده‌ی سطور گوید:

            مکی بن ابراهیم، از ابوحنیفه، از ابوغسان، از حسن، از ابوذرس چنین روایت کرده است که آن حضرت ج فرموده‌اند: «الامارة، أمانة وهی یوم القیامة خزی وندامة الّا من أخذها بحقّها وأدّی الذی علیه. وأَنّیٰ ذلک یا أباذر»؛ «امارت، امانتی است که در روز رستاخیز، باعث رسوایی و پشیمانی صاحبش خواهد شد؛ مگر آن کس که آن را به حقّ گرفته و حقوقش را رعایت کرده باشد؛ و ابوذر! کجا چنین چیزی میسّر و فراهم می‌گردد».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[12] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از مکی بن ابراهیم، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                مکّی بن ابراهیم/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «اثم من کذب علی النبیّ ج »[13]

            «حَدَّثَنَا مَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ یَقُلْ عَلَیَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»»(ح 109)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعُبید، از سلمةس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «کسی که به من، سخنی را نسبت دهد و من آن را نگفته باشم، باید جای خود را در آتش، آماده کند».

            [این حدیث، اولین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری می‌باشد؛ که در سلسله‌ی حدیث، از وی تا آن حضرت ج، سه واسطه وجود دارد. و مجموع ثلاثیات امام بخاری/، به بیست و دو حدیث می‌رسد.]

* در باب «قدرکم ینبغی ان یکون بین المصلّی والسترة»[14]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: «کَانَ جِدَارُ المَسْجِدِ عِنْدَ المِنْبَرِ مَا کَادَتِ الشَّاةُ تَجُوزُهَا»»(ح 497)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة برای ما روایت کرده که وی گفته است: «مسافت میان دیوار مسجد و منبر، به اندازه‌ای بود که گوسفند از آن می‌توانست بگذرد».

            [این حدیث، دومین حدیث از مجموعه‌ی «ثلاثیات» امام بخاری است که به سه راوی به پیامبر ج منتهی می‌شود.]

* در باب «الصلاة الی الاسطوانة»[15]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، قَالَ: کُنْتُ آتِی مَعَ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ فَیُصَلِّی عِنْدَ الأُسْطُوَانَةِ الَّتِی عِنْدَ المُصْحَفِ، فَقُلْتُ: یَا أَبَا مُسْلِمٍ، أَرَاکَ تَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَ هَذِهِ الأُسْطُوَانَةِ، قَالَ: فَإِنِّی «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَهَا»»(ح 502)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: من، همراه سلمة بن اکوعس می‌آمدم؛ او نزدیک ستون مصحف، (جای ویژه‌ی قرآن) نماز می‌خواند؛ پرسیدند: ای ابومسلم! تو را می‌بینیم که بیشتر نزد این ستون نماز می‌خوانی؟ پاسخ داد: من رسول خدا ج را دیدم که سعی می‌کرد کنار این ستون، نماز بخواند».

            [این حدیث، سومین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «وقت المغرب»[16]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: «کُنَّا نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المَغْرِبَ إِذَا تَوَارَتْ بِالحِجَابِ»»(ح 561)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «ما نماز مغرب را زمانی با پیامبر ج می‌گزاردیم که آفتاب در افق ناپدید می‌شد».

            [این حدیث، چهارمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «صیام یوم عاشوراء»[17]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا مِنْ أَسْلَمَ: أَنْ أَذِّنْ فِی النَّاسِ: أَنَّ مَنْ کَانَ أَکَلَ فَلْیَصُمْ بَقِیَّةَ یَوْمِهِ، وَمَنْ لَمْ یَکُنْ أَکَلَ فَلْیَصُمْ، فَإِنَّ الیَوْمَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ»(ح2007)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر گرامی اسلام ج به مردی از قبیله‌ی بنی اسلم امر کرد که: «در میان مردم اعلان کن: کسی که امروز چیزی خورده است، باقی مانده‌ی روز را روزه بگیرد و کسی که چیزی نخورده است، همچنان روزه داشته باشد؛ زیرا که امروز، روز عاشورا است».

            [این حدیث، ششمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «اِن أحال دین المیّت علی رجل، جاز»[18]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِذْ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَیْهَا، فَقَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، فَصَلَّى عَلَیْهِ، ثُمَّ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ أُخْرَى، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، صَلِّ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟» قِیلَ: نَعَمْ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةَ دَنَانِیرَ، فَصَلَّى عَلَیْهَا، ثُمَّ أُتِیَ بِالثَّالِثَةِ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةُ دَنَانِیرَ، قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ»، قَالَ أَبُو قَتَادَةَ صَلِّ عَلَیْهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَعَلَیَّ دَیْنُهُ، فَصَلَّى عَلَیْهِ»(ح 2289)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «نزد رسول خدا ج نشسته بودیم که جنازه‌ای را آوردند. مردم گفتند: بر این جنازه، نماز بخوان. رسول خدا ج فرمود: «آیا این میّت، بدهکار است»؟ گفتند: خیر. فرمود: «آیا چیزی از خود به جای گذاشته است»؟ گفتند: خیر. آنگاه رسول خدا ج بر او نماز جنازه خواند. سپس جنازه‌ی دیگری آوردند و گفتند: ای رسول خدا ج! بر آن نماز بخوان. رسول خدا ج فرمود: «آیا او بدهکاری دارد»؟ گفتند:بلی. رسول خدا ج فرمود: «آیا چیزی از خود به جای گذاشته است»؟ گفتند: سه دینار. آنگاه بر او نماز خواند. سپس، جنازه‌ی دیگری آوردند و گفتند: بر آن، نماز بخوان؛ رسول خدا ج فرمود: «آیا چیزی باقی گذاشته است»؟ گفتند: خیر. پرسید: «آیا بدهکاری دارد»؟ گفتند: سه دینار بدهکار است. رسول خدا ج فرمود: «بر رفیقتان، نماز جنازه بخوانید». ابوقتادةس گفت: ای رسول خدا ج! بر او، نماز بخوان؛ پرداخت بدهی او، به عهده‌ی من است. آنگاه رسول خدا ج، بر وی، نماز خواند».

            [این حدیث، هفتمین حدیث از مجموع «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «البیعة فی الحرب علی اَنْ لّا یفرّوا»[19]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: بَایَعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ عَدَلْتُ إِلَى ظِلِّ الشَّجَرَةِ، فَلَمَّا خَفَّ النَّاسُ قَالَ: «یَا ابْنَ الأَکْوَعِ أَلاَ تُبَایِعُ؟» قَالَ: قُلْتُ: قَدْ بَایَعْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «وَأَیْضًا» فَبَایَعْتُهُ الثَّانِیَةَ، فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَا مُسْلِمٍ عَلَى أَیِّ شَیْءٍ کُنْتُمْ تُبَایِعُونَ یَوْمَئِذٍ؟ قَالَ: عَلَى المَوْتِ»(ح 2960)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: با رسول خدا ج بیعت کردم. سپس به زیر سایه‌ی همان درخت، برگشتم. هنگامی که جمعیّت، کم شد، رسول خدا ج فرمود: «ای ابن اکوع! بیعت نمی‌کنی»؟ گفتم: ای رسول خدا ج! همانا، بیعت کردم. فرمود: «دوباره بیعت کن». پس برای بار دوم، بیعت کردم. از او پرسیدند: آن روز، بر چه چیزی، بیعت می‌کردید؟ گفت: «بر مرگ».

            [این حدیث، یازدهمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «من رأی العدّو، فنادی بأعلی صوته: یا صباحاه؛ حتّی یُسمع الناس»[20]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، أَنَّهُ أَخْبَرَهُ قَالَ: خَرَجْتُ مِنَ المَدِینَةِ ذَاهِبًا نَحْوَ الغَابَةِ، حَتَّى إِذَا کُنْتُ بِثَنِیَّةِ الغَابَةِ، لَقِیَنِی غُلاَمٌ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، قُلْتُ: وَیْحَکَ مَا بِکَ؟ قَالَ: أُخِذَتْ لِقَاحُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْتُ: مَنْ أَخَذَهَا؟ قَالَ: غَطَفَانُ، وَفَزَارَةُ فَصَرَخْتُ ثَلاَثَ صَرَخَاتٍ أَسْمَعْتُ مَا بَیْنَ لاَبَتَیْهَا: یَا صَبَاحَاهْ یَا صَبَاحَاهْ، ثُمَّ انْدَفَعْتُ حَتَّى أَلْقَاهُمْ، وَقَدْ أَخَذُوهَا، فَجَعَلْتُ أَرْمِیهِمْ، وَأَقُولُ: أَنَا ابْنُ الأَکْوَعِ ... وَالیَوْمُ یَوْمُ الرُّضَّعْ فَاسْتَنْقَذْتُهَا مِنْهُمْ قَبْلَ أَنْ یَشْرَبُوا، فَأَقْبَلْتُ بِهَا أَسُوقُهَا، فَلَقِیَنِی النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ القَوْمَ عِطَاشٌ، وَإِنِّی أَعْجَلْتُهُمْ أَنْ یَشْرَبُوا سِقْیَهُمْ، فَابْعَثْ فِی إِثْرِهِمْ، فَقَالَ: یَا ابْنَ الأَکْوَعِ: مَلَکْتَ، فَأَسْجِحْ إِنَّ القَوْمَ یُقْرَوْنَ فِی قَوْمِهِمْ»(ح 3041)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از مدینه بیرون رفتم و راه جنگل را در پیش گرفتم، تا این که بر گردنه‌ی جنگل رسیدم. در آنجا، برده‌ی عبدالرحمن بن عوف را دیدم. به او گفتم: وای بر تو! اینجا چه کار می‌کنی؟ گفت: شتران شیر ده رسول خدا ج را به سرقت بردند. پرسیدم: چه کسی آن‌ها را به سرقت برد؟ گفت: افراد طایفه‌ی غطفان و فزارة. آن گاه، سه بار با صدای بلند، فریاد زدم: یا صباحاه (کلمه‌ای که هنگام خطر به کار می‌بردند) طوری که صدایم را به گوش آنچه میان دو سنگلاخ مدینه وجود داشت، رساندم. سپس، با شتاب، حرکت کردم تا این که به آن‌ها که داشتند شتران را می‌بردند، رسیدم. شروع به تیراندازی کردم و می‌گفتم: من، فرزند اکوع هستم؛ و امروز، روز نابودی پست فطرتان است.

            و اینگونه، شتران قبل از این که شیرشان را بنوشند، نجات دادم و آن‌ها را به سوی مدینه‌ی منوره می‌بردم که رسول خدا ج مرا دید. گفتم: ای رسول خدا ج! آنان، تشنه هستند؛ زیرا من نگذاشتم که سهمیه‌ی شیرشان را بنوشند. لذا عده‌ای را به تعقیب آن‌ها بفرست. رسول خدا ج فرمود: «ای فرزند اکوع! تو بر آنان، غالب آمدی. پس عفو و گذشت کن. هم اکنون، آن‌ها در میان قومشان پذیرایی می‌شوند (از دسترسی ما خارج‌اند)».

            [این حدیث، دوازدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «غزوة خیبر»[21]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، قَالَ: رَأَیْتُ أَثَرَ ضَرْبَةٍ فِی سَاقِ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ یَا أَبَا مُسْلِمٍ، مَا هَذِهِ الضَّرْبَةُ؟ فَقَالَ: هَذِهِ ضَرْبَةٌ أَصَابَتْنِی یَوْمَ خَیْبَرَ، فَقَالَ النَّاسُ: أُصِیبَ سَلَمَةُ، فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «فَنَفَثَ فِیهِ ثَلاَثَ نَفَثَاتٍ، فَمَا اشْتَکَیْتُهَا حَتَّى السَّاعَةِ»»(ح 4206)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: اثری از زخم، در پای سلمة بن اکوعس دیدم. گفتم: ای ابومسلم! این زخم چیست؟ گفت: این، ضربه‌ای است که در روز خیبر به من رسیده است. مردم گفتند: سلمه زخمی شده است. من نزد رسول خدا ج آمدم و آن حضرت ج از آب دهان خود بر آن، سه بار دمید؛ از آن زمان تاکنون،در پای من، دردی هویدا نشده است».

            [این حدیث، چهاردهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «آنیة المجوس والمیتة»[22]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ، قَالَ: لَمَّا أَمْسَوْا یَوْمَ فَتَحُوا خَیْبَرَ، أَوْقَدُوا النِّیرَانَ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «عَلاَمَ أَوْقَدْتُمْ هَذِهِ النِّیرَانَ؟» قَالُوا: لُحُومِ الحُمُرِ الإِنْسِیَّةِ، قَالَ: «أَهْرِیقُوا مَا فِیهَا، وَاکْسِرُوا قُدُورَهَا» فَقَامَ رَجُلٌ مِنَ القَوْمِ، فَقَالَ: نُهَرِیقُ مَا فِیهَا وَنَغْسِلُهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوْ ذَاکَ»»(ح 5497)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سملة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: در شب فتح خیبر، آتش برای پختن برافروختند. پیامبر ج پرسید: «این آتش را برای چه برافروخته‌اند»؟ گفتند: گوشت الاغ پخته می‌کنیم. فرمود: «هر آنچه در دیگ‌ها است، بیرون بریزید و دیگ‌ها را بشکنید».

            مردی از میان برخاست و گفت: آنچه در دیگ‌ها است بیرون می‌ریزیم ودیگ‌ها را می‌شوییم. رسول خدا ج فرمود: «یا این کار را بکنید».

            [این حدیث، هفتهمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

در باب «اذا قتل نفسه خطأً، فلادیة له»[23]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى خَیْبَرَ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمْ: أَسْمِعْنَا یَا عَامِرُ مِنْ هُنَیْهَاتِکَ، فَحَدَا بِهِمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنِ السَّائِقُ» قَالُوا: عَامِرٌ، فَقَالَ: «رَحِمَهُ اللَّهُ» فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَّا أَمْتَعْتَنَا بِهِ، فَأُصِیبَ صَبِیحَةَ لَیْلَتِهِ، فَقَالَ القَوْمُ: حَبِطَ: عَمَلُهُ، قَتَلَ نَفْسَهُ، فَلَمَّا رَجَعْتُ وَهُمْ یَتَحَدَّثُونَ أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ، فَجِئْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، فَدَاکَ أَبِی وَأُمِّی، زَعَمُوا أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ، فَقَالَ: «کَذَبَ مَنْ قَالَهَا، إِنَّ لَهُ لَأَجْرَیْنِ اثْنَیْنِ، إِنَّهُ لَجَاهِدٌ مُجَاهِدٌ، وَأَیُّ قَتْلٍ یَزِیدُهُ عَلَیْهِ»»(ح 6891)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: با رسول خدا ج به سوی خیبر، بیرون شدیم. مردی از حاضرانگفت: ای عامر! ما را از سروده‌های خویش، بهره‌مند کن. وی برایشان، حُدا خواند (تا شتران را به تندی براند). پیامبر ج فرمود: «شتر ران کیست»؟ گفتند: عامر.

            فرمود: «خداوند بر وی رحمت کند». گفتند: ای رسول خدا ج! چرا ما را از وی بهره‌مند نساختی؛ (زیرا این دعا بیانگر شهادت وی است).

            صبح آن شب، (در جنگ) زخمی شد و مردم گفتند: عملش به هدر رفت. خودش را (با اصابت شمشیر) کشت؛ زمانی که برگشتیم و حال آن که مردم می‌گفتند که همانا عامر، عملش را به هدر داده است، به نزد پیامبر ج رفتم و گفتم: ای رسول خداج! پدر و مادرم فدایت باد. می‌گویند که عامر، عملش را به هدر داده است. آن حضرت ج فرمود: «کسی که این را گفته، دروغ گفته است؛ همانا او را دو ثواب است؛ او جهاد کننده‌ی مجاهد است و هر نوع کشتن، بر ثواب او می‌افزاید».

            [این حدیث، هجدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «لا یخطب علی خطبة أخیه حتّی ینکح أو یدع»[24].

* در باب «ما یجوز من الغضب والشدة لامر الله»[25].

* در باب «قراءة الرجل فی حجر امرأته وهی حائض»[26].

* در باب «القراءة فی العصر»[27].

* در باب «ما جاء فی السعی بین الصفا والمروة»[28].

            به هر حال، روایات «مکّی بن ابراهیم»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 22 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «مکی بن ابراهیم» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/71؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/747؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/441؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/115؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 4/549؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/526؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 10/260؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/173؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/211؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/362؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 341؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/35؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 164؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/373

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/365

[3]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[4]-           «تبییض الصحیفة»، ص 86

[5]-           «جامع المسانید» 2/557

[6]-           «تهذیب التهذیب» 10/260-262

[7]-           مقدمه‌ی «اعلاء السنن» 3/91

[8]-           «المناقب»، کردری 2/242

[9]-           «المناقب»، موفق 1/203 و 204

[10]-        «عقود الجمان»؛ ص 148

[11]-        «تهذیب الکمال» 19/104

[12]-        «جامع المسانید» 1/115

[13]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/21

[14]-        همان 1/71

[15]-        همان 1/72

[16]-        همان 1/79

[17]-        همان 1/268

[18]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/305

[19]-        همانئ 1/415

[20]-        همان 1/427

[21]-        همان 2/605

[22]-        همان 2/826

[23]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1017 و 1018

[24]-        همان 2/772

[25]-        همان 2/903

[26]-        همان 1/44

[27]-        همان 1/105

[28]-        همان 1/223

93- مُغیرة بن مِقْسَم حنفی/[1] [متوفّای 136 ه‍ . ق]

93- مُغیرة بن مِقْسَم حنفی/[1]
[متوفّای 136 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، فقیه و دانشور دینی، حافظ حدیث: ابوهشام ضبیّ کوفی اَعمی (نابینا) می‌باشد. مغیرة بن مِقْسَم، نابینا به دنیا آمد و پا به عرصه‌ی وجود نهاد؛ و در ذکاوت و هوش، کیاست و زیرکی و استعداد و فراست، از شگفتی‌ها و عجائب بود.

            مغیرة بن مِقْسَم، از ابووائل، شعبی، ابراهیم نخعی، مجاهد و شماری دیگر از بزرگان عرصه‌ی علم و دانش، حدیث روایت نموده است.

و از کسانی که از مغیرة بن مِقْسَم، به نقل روایت پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            شعبة؛ سفیان ثوری؛ زائدة؛ اسرائیل؛ ابوعوانة؛ جریر؛ ابن فضیل؛ هشیم و دیگران.

            شعبه گفته است: «کان أحفظ من حمّاد بن أبی سلیمان»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، از حمّاد بن ابی سلیمان، حافظ‌تر و ضابط‌تر بود».

            جریر؛ از مغیرة بن مِقْسَم نقل کرده که وی گفته است: «ما وقع فی مسامعی شیء فنسیتُه»؛ «هرگز چیزی به گوش هایم نخورده است که آن را به دست فراموشی سپرده باشم».

            و احمد بن حنبل نیز، فقط روایات مغیرة از ابراهیم را مورد تضعیف قرار داده است (و سایر روایات او را، صحیح و درست می‌داند)؛ از این رو، در مورد وی، گفته است: «ذکیٌّ حافظٌ صاحب سنّة»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، فردی باهوش و زیرک، بافراست و زرنگ، حافظ و ضابط و صاحب سنّت و متعّهد و پایبند بدان بود».

            احمد عجلی گوید: «ثقة وکان من فقهاء أصحاب ابراهیم؛ وکان عثمانیاً ویحمل علی علیٍّ بعض الحمل»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، فردی مؤثق و قابل اعتماد و از زمره‌ی شاگردان فقیه و دانشور و آگاه و دانای ابراهیم به شمار می‌آمد. وی، عثمانی بود (و قائل به برتری و تفوّق عثمان بن عفّانس بر علی بن ابی طالبس بود)؛ و بر علی بن ابی طالبس، انتقادهایی را وارد کرده است».

            و در کتاب «جامع المسانید»[3]؛ چنین آمده است: «و مع تقدّمه وموته قبل أبی حنیفة بسبع عشرة سنة، یروی عن الامام أبی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «مغیرة بن مِقْسَم - با وجود این که روزگار وی، جلوتر از امام ابوحنیفه/ بود و هفده سال، پیش از او درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/پرداخته است».

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به ذکر مغیرة بن مِقْسَم پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «هو أحفظ من الحکم»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، از حِکم، حافظ‌تر و ضابط‌تر بود».

            یحیی بن معین گوید: «ثقة مأمون؛ وهو أحفظ من حماد بن ابی سلیمان؛ وکان عثمانیاً؛ وتوفّی سنة ستّ وثلاثین ومائة؛ روی له الجماعة»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و درستکار و معتبر و امین بود؛ او، از حماد بن ابوسلیمان، حافظ‌تر و ضابط‌تر بود و از زمره‌ی عثمانیان به شمار می‌آمد؛ (یعنی کسانی که قائل به برتری عثمان بن عفّانس بر علی بن ابی طالبس هستند). مغیرة، به سال 136 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و جماعت محدّثان (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نموده‌اند».

            جریر بن عبدالحمید گوید: «و کنتُ أری مغیرة یبحث فی المسئلة، فیخالفوه؛ فیقول: کیف أضع وهو قول أبی حنیفة رحمه الله تعالی»؛ «مغیرة بن مِقْسَم را دیدم که در مورد مسأله‌ای، به بحث و بررسی و تحقیق و پژوهش می‌پرداخت و مورد مخالفت قرار می‌گرفت؛ ولی او در مقابل این مخالفت‌ها می‌گفت: چگونه تسلیم مخالفت شما شوم و حال آن که، این چیزی را که من می‌گویم، دیدگاه و نظریه‌ی امام ابوحنیفه/ است».

            شیخ الحدیث محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری»[5]، به ذکر مغیرة بن مِقْسَم پرداخته و او را در شمار صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری قرار داده و در ادامه گفته است: «و کذا مغیرة بن مِقْسَم، من الستّة أیضاً»؛ «و بدین سان، مغیرة بن مِقْسَم، از زمره‌ی راویان صحاح شش گانه نیز می‌باشد».

            علامه تهانوی/، در مقدمه‌ی کتاب «اِعلاء السنن»[6] گوید: «و هو من شیوخ الامام أیضاَ»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، یکی از اساتید امام ابوحنیفه/ می‌باشد».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[7] گوید:

            ابن ابی مریم، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، روایت کننده‌ای معتبر و قوی و مؤثّق و قابل اعتماد می‌باشد».

            و ابوحاتم، از یحیی بن معین نقل کرده که وی گفته است: «مازال مغیرة، أحفظ من حمّاد»؛ «پیوسته مغیرة بن مِقْسَم، از حماد بن ابوسلیمان، حافظ‌تر و ضابط‌تر بوده است».

            نسایی نیز گفته است: «ثقة»؛ «مغیرة، از زمره‌ی راویان قابل اعتماد و ثقه است».

            ابن سعد نیز گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، هم مؤثق و قابل اعتماد بود و هم بسیار روایت کننده‌ی حدیث».

            و ابوبکر بن ابوشیبة، ابوبکر بن عاصم و دیگران نیز، بدین سان به تعریف و تمجید و مدح و ستایش مغیرة بن مِقْسَم پرداخته‌اند و او را روایت کننده‌ای ثقه و بسیار روایت کننده‌ی حدیث، معرفی کرده‌اند.

            و ابن حبّان هم، در کتاب «الثقات»، مغیرة را در زمره‌ی راویان مؤثق و معتبر و قابل اعتماد و مطمئن قرار داده است.

            حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[8]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[9]

نگارنده گوید:

                مغیرة بن مِقْسَم/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «فی کم یقرأ القرآن. وقول الله تعالی: ﴿فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنۡهُۚ [المزمل: 20]»[10]

            «حَدَّثَنَا مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ مُغِیرَةَ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: أَنْکَحَنِی أَبِی امْرَأَةً ذَاتَ حَسَبٍ، فَکَانَ یَتَعَاهَدُ کَنَّتَهُ، فَیَسْأَلُهَا عَنْ بَعْلِهَا، فَتَقُولُ: نِعْمَ الرَّجُلُ مِنْ رَجُلٍ لَمْ یَطَأْ لَنَا فِرَاشًا، وَلَمْ یُفَتِّشْ لَنَا کَنَفًا مُنْذُ أَتَیْنَاهُ، فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَیْهِ ذَکَرَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «القَنِی بِهِ»، فَلَقِیتُهُ بَعْدُ، فَقَالَ: «کَیْفَ تَصُومُ؟» قَالَ: کُلَّ یَوْمٍ، قَالَ: «وَکَیْفَ تَخْتِمُ؟»، قَالَ: کُلَّ لَیْلَةٍ، قَالَ: «صُمْ فِی کُلِّ شَهْرٍ ثَلاَثَةً، وَاقْرَإِ القُرْآنَ فِی کُلِّ شَهْرٍ»، قَالَ: قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: «صُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ فِی الجُمُعَةِ»، قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: «أَفْطِرْ یَوْمَیْنِ وَصُمْ یَوْمًا» قَالَ: قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: صُمْ أَفْضَلَ الصَّوْمِ صَوْمَ دَاوُدَ صِیَامَ یَوْمٍ وَإِفْطَارَ یَوْمٍ، وَاقْرَأْ فِی کُلِّ سَبْعِ لَیَالٍ مَرَّةً» فَلَیْتَنِی قَبِلْتُ رُخْصَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَذَاکَ أَنِّی کَبِرْتُ وَضَعُفْتُ، فَکَانَ یَقْرَأُ عَلَى بَعْضِ أَهْلِهِ السُّبْعَ مِنَ القُرْآنِ بِالنَّهَارِ، وَالَّذِی یَقْرَؤُهُ یَعْرِضُهُ مِنَ النَّهَارِ، لِیَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَقَوَّى أَفْطَرَ أَیَّامًا وَأَحْصَى، وَصَامَ مِثْلَهُنَّ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَتْرُکَ شَیْئًا، فَارَقَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَیْهِ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: وَقَالَ بَعْضُهُمْ: فِی ثَلاَثٍ وَفِی خَمْسٍ وَأَکْثَرُهُمْ عَلَى سَبْعٍ»(ح 5052)

            «موسی، از ابوعوانة، از مغیرة بن مِقْسَم، از مجاهد، از عبدالله بن عمرو، برای ما روایت کرده که وی گفته است: پدرم، دختری از خانواده‌ای اصیل، به نکاحم درآورد؛ و همیشه عروسش را سر می‌زد و حال شوهرش را از او می‌پرسید. او گفت: مرد بسیار خوبی است؛ ولی از زمانی که نزد او آمده‌ام، به رختواب نیامده و با من، همبستر نشده است. پس هنگامی که این ماجرا برای پدرم، طولانی شد، آن را برای رسول خدا ج بازگو کرد. آن حضرت ج فرمود: «او را نزد من بفرست». سپس هنگامی که با رسول خدا ج ملاقات کردم، فرمود: «چگونه روزه می‌گیری»؟ گفتم: هر روز. فرمود: «چگونه قرآن را ختم می‌کنی»؟ گفتم: هر شب. فرمود: «هر ماه، سه روز، روزه بگیر و یک بار قرآن را ختم کن». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «هفته‌ای سه روز، روزه بگیر». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «دو روز، بخور و یک روز، روزه بگیر». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «بهترین روزه، روزه‌ی داود÷ است که یک روز، روزه می‌گرفت و روز دیگر، می‌خورد؛ و هر هفت شب، یک بار، قرآن را ختم کن».

            ای کاش! رخصت آن حضرت ج را می‌پذیرفتم؛ زیرا که هم اکنون پیر و ضعیف شده‌ام.

            راوی می‌گوید: پس از آن، ابن عمروب روزانه، یک هفتم قرآن را نزد یکی از افراد خانواده‌اش تلاوت می‌کرد و آنچه را که می‌خواست در شب، تلاوت نماید، در روز، تکرار می‌کرد تا تلاوت شب، برایش آسانتر شود. و هنگامی که می‌خواست، تقویت شود، چند روز، می‌خورد و آن‌ها را می‌شمرد. سپس به تعداد آن روزها، روزه می‌گرفت و دوست نداشت آنچه را که در زمان رسول خدا ج انجام می‌داد، اکنون ترک کند».

            ابوعبدالله (بخاری) گوید: برخی از راویان گفته‌اند که وی، در سه شب یا هفت شب، قرآن را ختم می‌کرد؛ ولی اکثر آن‌ها، هفت شب را روایت کرده‌اند».

* در باب «الختان بعد الکبر ونتف الابط»[11]

            «حَدَّثَنَا أَبُو الیَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَیْبُ بْنُ أَبِی حَمْزَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنَادِ، عَنِ الأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اخْتَتَنَ إِبْرَاهِیمُ بَعْدَ ثَمَانِینَ سَنَةً، وَاخْتَتَنَ بِالقَدُومِ» مُخَفَّفَةً، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا المُغِیرَةُ، عَنْ أَبِی الزِّنَادِ، وَقَالَ: «بِالقَدُّومِ وَهُوَ مَوْضِعٌ مُشَدَّدٌ»»(ح 6298)

            «ابوالیمان، از شعیب بن ابوحمزة، از ابوالزناد، از اعرج، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «ابراهیم÷ پس از هشتاد سالگی، ختنه کرد و او در محل قَدُوم خویشتن را ختنه کرد».

            قَدوم، به تخفیف دال است نه به تشدید.

            ابوعبدالله گوید: از قتیبة، از مغیرة بن مِقْسَم، از ابوزناد روایت است که گفت: «قَدُّوم، با تشدید دال است و نام جایی نیز می‌باشد».

* در «بابٌ فی الحوض»[12]

            «وحَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنِ المُغِیرَةِ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الحَوْضِ، وَلَیُرْفَعَنَّ مَعِی رِجَالٌ مِنْکُمْ ثُمَّ لَیُخْتَلَجُنَّ دُونِی، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ تَابَعَهُ عَاصِمٌ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، وَقَالَ حُصَیْنٌ: عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 6576)

            «عمرو بن علی، از محمد بن جعفر، از شعبة، از مغیرة بن مِقْسَم، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابووائل شنیدم که عبدالله بن مسعودس گفته است: رسول خدا ج فرمود: «من طلایه دار و پیشقراول شما بر سر حوض هستم؛ و مردانی از شما در جلو من آورده می‌شوند؛ آنگاه کشانیده شده و از من دور می‌گردند. من می‌گویم: پروردگارا! آن‌ها، یاران من هستند؟ گفته می‌شود: «تو نمی‌دانی که پس از تو، چه پدید آورده‌اند و چه کرده‌اند».

* در باب «من ألقی له وسادة»[13].




[1]-           بیوگرافی «مُغیرة بن مِقْسَم» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/395؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/724؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/334؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/188؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/365؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/182؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/164؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/202؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/262؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 328؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/27؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 163؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/341؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/506

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/143

[3]-           «جامع المسانید» 2/555

[4]-           «الجواهر المضیة» 2/178 و 179

[5]-           «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/67

[6]-           «مقدمة اعلاء السنن» 3/101

[7]-           «تهذیب التهذیب» 1/241 و 242

[8]-           «المناقب»، کردری 2/220

[9]-           «عقود الجمان»، ص 147

[10]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/755

[11]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/931

[12]-        همان 2/973 و 974

[13]-        همان 2/929

92- مَعمر بن راشد/[1] [متوفّای 153 ه‍ . ق]

92- مَعمر بن راشد/[1]
[متوفّای 153 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، حجّت در حدیث: ابوعروة اَزْدی بصری، و یکی از شخصیّت‌های برجسته‌ی اسلامی و از زمره‌ی طلایه داران و پیشقراولان علمی و عالم و دانشمند یمن می‌باشد که از این افراد، به نقل روایت پرداخته است:

            زهری؛ قتادة؛ عمرو بن دینار؛ زیاد بن علاقة؛ یحیی بن ابوکثیر؛ محمد بن زیاد جُمحی؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان.

و از کسانی که از معمر بن راشد، حدیث روایت کرده‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ عبدالله بن مبارک؛ غندر؛ ابن عُلَیّة؛ یزید بن زُریع؛ عبدالأعلی بن عبدالأعلی؛ هشام بن یوسف؛ عبدالرزاق؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.

            و از میان اساتید معمر بن راشد نیز، این ایوب و ابواسحاق است که به نقل روایت از شاگرد خویش، یعنی معمر بن راشد، پرداخته‌اند.

            احمد بن حنبل گوید: «لیس تضمّ معمراً الی أحدٍ، الّا وجدتَه فوقه»؛ «هرگز معمر بن راشد را با کسی مقایسه و موازنه نمی‌کنی؛ مگر آن که، او را برتر از آن فرد می‌یابی».

            یحیی بن معین گوید: «هو من أثبت الناس فی الزهری»؛ «معمر بن راشد، مطمئن‌ترین و قابل اعتمادترین فرد، در مورد (روایات و احادیث) زهری می‌باشد».

            از ابن جریج، نقل شده که وی گفته است: «علیکم بمعمر؛ فانّه لم یبق فی زمانه، أعلم منه»؛ «معمر بن راشد را بر خود، لازم بگیرید و از او استفاده کنید؛ زیرا در روزگار وی، کسی داناتر و آگاه‌تر و عالم‌تر و دانشورتر از او، بر جای نمانده است».

            ابراهیم بن خالد و گروهی دیگر از علماء و صاحب نظران اسلامی گفته‌اند: «مات معمر سنة ثلاث وخمسین ومائة. زاد ابراهیم: فی رمضان. وصلّیتُ علیه»؛ «معمر بن راشد، به سال 153 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. ابراهیم بن خالد، این را نیز افزوده که وفات وی، در ماه رمضان بوده و خود نیز، بر وی، نماز جنازه گزارده‌ام».

            احمد بن حنبل و یحیی بن معین، بر این باورند که معمر بن راشد، به سال 154 ه‍ . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ولی قول اول (153 ه‍ . ق) صحیح‌تر و درست‌تر می‌نماید؛ و این در حالی است که عمر «معمر بن راشد»، به هنگام وفات وی، به شصت سال نیز نرسیده بود؛ و وی، از زمره‌ی نخستین کسانی به شمار می‌آید که در یمن، قلم فرسایی کرد و کتاب، به رشته‌ی تحریر درآورد و احادیث و روایات را گردآوری و تدوین و ساماندهی و آماده‌ی تقدیم به دوستداران پیامبر ج نمود. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابن ابی خیثمة، از یحیی بن معین، نقل کرده که وی گفته است: «معمر، أثبت فی الزهری من ابن عیینة»؛ «معمر بن راشد، در مورد (احادیث و روایات) زهری، مطمئن‌تر و قابل اعتمادتر از سفیان بن عیینه است».

            غلابی گوید: «سمعتُ ابن معین یقدم مالک بن انس علی أصحاب الزهری، ثم معمراً»؛ «از یحیی بن معین شنیدم که مالک بن انس را بر تمامی شاگردان زهری، ترجیح می‌داد؛ و پس از مالک، قائل به ترجیح و تقدیم معمر بن راشد بر شاگردان زهری بود».

            معاویة بن صالح، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «معمر بن راشد، فردی قابل اعتماد و معتبر و مطمئن و مؤثق می‌باشد».

            عمرو بن علی گوید: «کان من أصدق الناس»؛ «معمر، از صادق‌ترین، راستگوترین، درستکارترین و امانت دارترین مردمان بود».

            احمد عجلی نیز گفته است: «بصریٌّ، سکن الیمن، ثقةٌ رجلٌ صالحٌ»؛ «معمر بن راشد، از مردمان بصره بود که در یمن سُکنی و اقامت گزید و در آنجا مستقر و ماندگار شد؛ و او، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مردی درستکار و شریف، نجیب و محترم و کاردان و توانا بود».

            یعقوب بن شیبة گوید: «معمر، ثقة وصالح ثبت عن الزهری»؛ «معمر بن راشد، در مورد (روایات و احادیث) زهری، هم ثقه و قابل اعتماد بود و هم درستکار و کاردان و هم مطمئن و امین و توانا و برازنده».

            نسایی گوید: «ثقة مأمون»؛ «معمر بن راشد، از زمره‌ی راویان قابل اعتماد و مؤثّق و مطمئن و امانت دار و درستکار و معتبر بود».

            احمد بن حنبل، از عبدالرزاق، از ابن جریج نقل کرده است: «علیکم بهذا الرجل؛ فانّه لم یبق أحدٌ من اهل زمانه، أعلم منه؛ یعنی: معمراً»؛ «معمر بن راشد را بر خود لازم بگیرید و از او استفاده کنید؛ زیرا در روزگار وی، کسی داناتر و آگاه‌تر و عالم‌تر و دانشورتر از او، بر جای نمانده است».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، معمر بن راشد را در شمار روایت کنندگان مؤثق و معتبر و قوی و قابل اعتماد ذکر کرده و در ادامه گفته است: «کان فقیهاً حافظاً متقناً ورعاً»؛ «وی، فردی فقیه و دانشور، آگاه و دانا، حافظ و ضابط، ماهر و خبره، زبردست و استاد، کاردان و توانا، متخصّص و درستکار، پارسا و پرهیزگار و خداترس و متدیّن بود».

            ابن سعد نیز در «طبقه‌ی سوم از اهل یمن» گفته است: «کان معمر، رجلاً له قدرٌ ونبلٌ فی نفسه»؛ «معمر بن راشد، مردی صاحب شأن و منزلت، نجیب و محترم، شریف و درستکار، شاخص و برجسته و بزرگوار و نیکومنش بود».

            و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «معمر بن راشد، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، معمر بن راشد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[6]

نگارنده‌ی سطور گوید:

                معمر بن راشد بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قول المریض: قوموا عنّی»[7]

            «حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ، وحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَفِی البَیْتِ رِجَالٌ، فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَکُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ. فَاخْتَلَفَ أَهْلُ البَیْتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَکْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلاَفَ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا» قَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ: فَکَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، یَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِیَّةَ کُلَّ الرَّزِیَّةِ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَیْنَ أَنْ یَکْتُبَ لَهُمْ ذَلِکَ الکِتَابَ، مِنَ اخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»»(ح 5669)

            «ابراهیم بن موسی، از هشام، از معمر بن راشد - و همچنین عبدالله بن محمد، از عبدالرزاق، از معمر بن راشد، از زهری، از عبیدالله بن عبدالله، از عبدالله بن عباسب - برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون رسول خدا ج را مرگ فرا رسید، و در خانه‌ی آن حضرت ج مردانی بودند که عمر بن خطابس نیز در میان آن‌ها بود، پیامبر ج فرمود: «بیایید تا برای شما نامه‌ای بنویسم تا پس از آن، گمراه نشوید». عمرس گفت: به راستی، درد پیامبر ج زیاد است و قرآن در نزد شماست؛ از این رو، کتاب خدا، ما را بسنده است. کسانی که در آن خانه بودند، اختلاف کردند و خصومت ورزیدند. برخی گفتند: نزدیک بیایید تا پیامبر ج برای شما بنویسد تا پس از آن، گمراه نشوید؛ و برخی نیز موافق عمرس بودند. چون در حضور رسول خدا ج سخنان بیهوده و بی‌نتیجه و اختلاف بالا گرفت، رسول خدا ج فرمود: «برخیزید».

* در باب «العین حق»[8]

            «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ نَصْرٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ هَمَّامٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «العَیْنُ حَقٌّ» وَنَهَى عَنِ الوَشْمِ»(ح 5740)

            «اسحاق بن نصر، از عبدالرزاق، از معمر بن راشد، از همّام، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «چشم زخم، حق است». و آن حضرت ج از خالکوبی در بدن، منع کرده است».

* در باب «الرُّقی بالقرآن والمعوّذات»[9]

            «حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْفُثُ عَلَى نَفْسِهِ فِی المَرَضِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ بِالْمُعَوِّذَاتِ، فَلَمَّا ثَقُلَ کُنْتُ أَنْفِثُ عَلَیْهِ بِهِنَّ، وَأَمْسَحُ بِیَدِ نَفْسِهِ لِبَرَکَتِهَا» فَسَأَلْتُ الزُّهْرِیَّ: کَیْفَ یَنْفِثُ؟ قَالَ: «کَانَ یَنْفِثُ عَلَى یَدَیْهِ، ثُمَّ یَمْسَحُ بِهِمَا وَجْهَهُ»»(ح 5735)

            «ابراهیم بن موسی، از هشام، از معمر بن راشد، از زهری، از عروة، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج در همان بیماری و مرضی که وفات کرد، مُعوّذات را می‌خواند و بر خود می‌دمید؛ آنگاه که بیماری‌اش شدّت یافت، من مُعوّذات را بر وی می‌خواندم و می‌دمیدم و به خاطر برکت آن، دست آن حضرت ج را بر وی می‌کشیدم.

            معمر بن راشد گوید: از زهری پرسیدم: چگونه دم می‌کرد؟ گفت: بر هر دو دست خود می‌دمید و سپس دست‌ها را بر صورت خویش می‌کشید».

* در باب «کیف کان بدء الوحی الی رسول الله ج»[10].

* در باب «حُسن اسلام المرء»[11].

* در باب «العلم والعظة باللیل»[12].

* در باب «مایقع من النجاسات فی السمن والماء»[13].

* در باب «من أفاض علی رأسه ثلاثاً»[14]

* در باب «من إغتسل عریاناً وحده فی الخلوة»[15]

* در باب «دفن النخامة فی المسجد»[16].

* در باب «حدّ المریض أن یشهد الجماعة»[17].

* در باب «أهل العلم والفضل، أحقّ بالامامة»[18].

* در باب «اذا زار الامام قوماً فأمّهم»[19].

* در باب «اقامة الصفّ من تمام الصلاة»[20].

* در باب «من لم یرد السلام علی الامام، إکتفی بتسلیم الصلاة»[21].

* در باب «استیذان المرأة زوجها بالخروج الی المسجد»[22].

* در باب «لاتنکسف الشمس لموت أحد ولا لحیاته»[23].

* در باب «صلاة التطوع علی الدوابّ حیثما توجّهت به»[24].

* در باب «فضل قیام اللیل»[25].

* در باب «الدخول علی المیّت بعد الموت اذا أدرج فی أکفانه»[26].

            به هر حال، روایات «معمر بن راشد»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 231 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «مَعمر بن راشد» را در این منابع دنبال کنید:

      «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/722؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/255؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/5؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/484؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 10/218؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/164؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/202؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/268؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 328؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/235؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 88؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/506

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/190 و 191

[3]-           «تهذیب التهذیب» 10/219 و 220

[4]-           «جامع المسانید» 2/556

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 147

[6]-           «المناقب»، کردری 2/231

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/846

[8]-           همان 2/854

[9]-           همان 2/854

[10]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/3

[11]-        همان 1/11

[12]-        همان 1/22

[13]-        همان 1/37

[14]-        همان 1/39

[15]-        همان 1/42

[16]-        همان 1/59

[17]-        همان 1/91

[18]-        همان 1/94

[19]-        همان 1/95

[20]-        همان 1/100

[21]-        همان 1/116

[22]-        همان 1/120

[23]-        همان 1/144 و 145

[24]-        همان 1/148

[25]-        همان 1/151

[26]-        همان 1/166

91- مُعلّی بن منصور رازی حنفی/[1] [متوفّای 211 ه‍ . ق]

91- مُعلّی بن منصور رازی حنفی/[1]
[متوفّای 211 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، مُعلّی بن منصور رازی، ابویَعلی، مقیم بغداد می‌باشد.

از کسانی که مُعلّی بن منصور به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            مالک؛ سلیمان بن بلال؛ محمد بن میمون زعفرانی؛ هُشیم؛ هَیثم بن حُمید غسانی؛ حماد بن زید؛ عبدالوارث بن سعید؛ ابوادریس؛ عبدالله بن جعفر مُخرِّمی؛ خالد بن عبدالله؛ عیسی بن یونس؛ محمد بن دینار و شماری دیگر از بزرگان عرصه‌ی علم و دانش و حکمت و فرزانگی.

و از کسانی که از مُعلّی بن منصور، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            پسرش: یحیی؛ ابوخیثمه؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ ابوثور؛ حجّاج بن شاعر؛ علی بن هیثم بغدادی؛ محمد بن عبدالرحیم بزّاز؛ یحیی بن موسی بلخی؛ فضل بن سهل اعرج؛ محمد بن حاتم بن میمون؛ ذُهلمی؛ یعقوب بن شیبة؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت وفرزانگی.

            بخاری نیز در غیر کتاب «الجامع الصحیح»، بدون واسطه، به نقل روایت از مُعلّی بن منصور پرداخته است؛ و در کتاب «الجامع الصحیح»، با واسطه، از وی، حدیث روایت نموده است.

            عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «مُعلّی بن منصور رازی، از زمره‌ی راویان ثقه و قابل اعتماد بود».

            احمد عجلی گوید: «ثقة صاحب سنّة، وکان نبیلاً طلبوه للقضاء غیر مرّة؛ فأبی»؛ «مُعلّی بن منصور، روایت کننده‌ای مؤثّق و قابل اعتماد و صاحب سنّت و اثر بود؛ و علاوه از این‌ها، فردی شریف و بزرگوار و شاخص و برجسته و نجیب و اصیل بود که چندین بار از او خواستند تا عهده دار پست قضاوت شود، ولی او از پذیرفتن آن، شانه خالی کرد و آن را نپذیرفت».

            یعقوب بن شیبه نیز گفته است: «ثقة فیما تفرّد به وشورک به فیه، متقن، صدوق، فقیه، مأمون»؛ «مُعلّی بن منصور، هم در تفرّدات خویش (روایاتی که به تنهایی، آن‌ها را روایت نموده است) و هم در احادیث و روایاتی که دیگران، با او، هم رأی و هم عقیده هستند، فردی مؤثّق و قابل اعتماد به شمار می‌آید؛ او، فردی مطمئن و قوی، صادق و راستگو، درستکار و امین، فقیه و دانشور، آگاه و دانا و قابل اعتماد و معتبر است».

            ابن سعد گوید: «کان صدوقاً صاحب حدیث ورأیٍ وفقه»؛ «مُعلّی بن منصور، روایت کننده‌ای صادق و راستگو و درستکار و امین بود که در کنار این‌ها، صاحب حدیث، رأی و فقه نیز بود».

            احمد بن حنبل گفته است: «مُعلّی بن منصور، من کبار أصحاب أبی یوسف ومحمد، ومن ثقاتهم فی النقل والروایة»؛ «مُعلّی بن منصور، از شاگردان بزرگ و شاخص ابویوسف و محمد و از مؤثّق‌ترین و قابل اعتمادترین آن‌ها، در نقل و روایت بود».

            ابن عدی گوید: «أرجوا أن لا بأس به؛ لأنّی لم أجد له حدیثاً مُنکراً»؛ «امید آن دارم که در احادیث و روایات مُعلّی بن منصور، و در خود وی، نقص و ایرادی نباشد؛ زیرا من، برای او، حدیث مُنکری را نیافته‌ام؛ یعنی وی از زمره‌ی راویان معتبر و قابل اطمینان است». (حدیث مُنکر: نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحان؛ ترجمه‌ی فیض محمد بلوچ؛ صص 160-165]

            ابن سعد و گروهی دیگر از علماء و صاحب نظران اسلامی گفته‌اند: «مات سنة احدی عشر ومائتین»؛ «سفیان ثوری، به سال 211 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».

            ولی، خلیفه، در جایی دیگر گفته است: «مات سنة إحدی عشرة أو اثنتی عشرة ومائتین»؛ «وی، به سال 211 یا 212 ه‍ . ق وفات کرده و چهره در نقاب خاک کشیده است».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، مُعلّی بن منصور را در زمره‌ی راویان مؤثّق و معتبر و قوی و قابل اعتماد ذکر کرده و در ادامه گفته است: «کان ممّن جمع وصنّف»؛ «مُعلّی بن منصور، از کسانی است که دست به جمع آوری و گردآوری احادیث و روایات و احکام و مسائل یازیده و در این زمینه، قلم فرسایی نموده و کتاب، به رشته‌ی تحریر درآورده است».

            و مُعلّی بن منصور، از آن دسته از روایت کنندگانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نموده‌اند.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر مُعلّی بن منصور پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی عن أبی یوسف ومحمد الکتب والأمالی والنوادر»؛ «مُعلّی بن منصور، از ابویوسف و محمد، به روایت کتاب‌ها، أمالی و نوادر پرداخته است». (امالی و نوادر: نگا: «گنجینه‌ی اصطلاحات فقهی و اصولی»؛ دکتر محمد ابراهیم حفناوی؛ ترجمه‌ی فیض محمد بلوچ؛ صص 105-108)

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، مُعلّی بن منصور رازی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[5] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «مُعلّی بن منصور، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

    نگارنده‌ی سطور گوید:

                مُعلّی بن منصور رازی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ [الأحزاب: 37]»[6]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، حَدَّثَنَا مُعَلَّى بْنُ مَنْصُورٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ، حَدَّثَنَا ثَابِتٌ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ [الأحزاب: 37] نَزَلَتْ فِی شَأْنِ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَزَیْدِ بْنِ حَارِثَةَ»(ح 4787)

            «محمد بن عبدالرحیم، از مُعلّی بن منصور، از حماد بن زید، از ثابت، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: آیه‌ی 37 سوره‌ی احزاب، در مورد زینب دختر جحش و زید بن حارثه نازل شده است».

* در باب «بیع النخل قبل أن یَبدوَ صلاحها»[7]

            «حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الهَیْثَمِ، حَدَّثَنَا مُعَلَّى بْنُ مَنْصُورٍ الرَّازِیُّ، حَدَّثَنَا هُشَیْمٌ، أَخْبَرَنَا حُمَیْدٌ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَیْعِ الثَّمَرَةِ حَتَّى یَبْدُوَ صَلاَحُهَا، وَعَنِ النَّخْلِ حَتَّى یَزْهُوَ»، قِیلَ: وَمَا یَزْهُو؟ قَالَ: «یَحْمَارُّ أَوْ یَصْفَارُّ»»(ح 2197)

            «علی بن هیثم، از مُعلّی بن منصور، از هشیم، از حُمید، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج از فروش میوه بر درخت منع کرده است تا آن که سلامت آن ظاهر گردد؛ و از فروش خرما نیز تا پخته شدن آن، منع نموده است. به او گفته شد: پخته شدن، یعنی چه؟ گفت: قرمز گردد یا زرد شود».




[1]-           بیوگرافی «مُعلّی بن منصور رازی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/395؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/724؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/334؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/188؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/365؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/182؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/164؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/202؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/362؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 328؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/27؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 163؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/341؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/506

[2]-           «تهذیب التهذیب» 10/215 و 216

[3]-           «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»؛ 2/177 و 178

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 147

[5]-           «جامع المسانید» 2/557

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/705 و 706

[7]-           همان 1/292 و 293

90- مُعافی بن عمران مَوْصلی/[1] [متوفّای 185 ه‍ . ق]

90- مُعافی بن عمران مَوْصلی/[1]
[متوفّای 185 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای الگو و امام نمونه، رهبر ایده آل و اسوه، حافظ حدیث، شیخ جزیره: ابومسعود (مُعافَی بن عمران بن نُفیل بن جابر بن جَبَلة بن عُبید بن لبید بن مُخاشن بن سلمة بن مالک بن فَهم) اَزْدی (فهمی، نُفَیلی) مَوصلی می‌باشد؛ که از این افراد، به سماع حدیث پرداخته است:

            ثور بن یزید؛ جعفر بن برقان؛ هشام بن حسان؛ حنظلة بن ابی سفیان؛ ابن جریج؛ سعید بن ابوعروبة؛ اوزاعی و شمار زیادی از دیگر بزرگان عرصه‌ی علم و دانش.

            و از کسانی که از مُعافَی بن عمران، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            بشر حافی؛ محمد بن جعفر ورکانی؛ ابراهیم بن عبدالله هروی؛ محمد بن عبدالله عمار؛ عبدالله بن أبی خداش؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «مُعافَی بن عمران، فردی مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود».

            ابن سعد گوید: «کان ثقةً فاضلاً خیراً صاحب سنّة»؛ «مُعافَی بن عمران، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد، محترم و شریف و برگزیده و بزرگ منش و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان بود».

            عبدالله بن مبارک نیز پیوسته می‌گفت: «حدّثنی ذاک الرجل الصالح»؛ «این مرد درستکار و شریف و نجیب و محترم و کاردان و توانا و متخصص و کارشناس، (یعنی مُعافَی بن عمران)، به من خبر داد که....».

            احمد بن یونس گوید: «سمعتُ سفیان الثوری وذکر المعافی فقال: ذاک یاقوتة العلماء»؛ «از سفیان ثوری شنیدم که به ذکر مُعافَی بن عمران پرداخت و گفت: این فرد، یاقوت علماء و صاحب نظران اسلامی است».

            ابن عمار گفته است: «لم أر أحداً قطّ افضل منه»؛ «هرگز، کسی را بهتر و شایسته‌تر و برازنده‌تر از مُعافَی بن عمران ندیده‌ام».

            ابوزکریا محمد بن زید اَزْدی نیز در تاریخ خویش، در بیست و اندی صفحه، به بیان بیوگرافی مُعافَی بن عمران پرداخته و گفته است: «صنّف المعافی فی السنن والزهد والأدب والفتن وغیر ذلک»؛ «مُعافَی بن عمران، در عرصه‌های مختلف از قبیل «سنن»؛ «زهد»؛ «ادب»، «فتن» و غیر آن‌ها، قلم فرسایی نموده و کتاب، به رشته‌ی تحریر درآورده است».

            بشر بن حارث حافی گوید: «قال الاوزاعی وقد اجتماع عنده المعافی وابن المبارک وموسی بن أعین: هؤلاء أئمة الناس، لکن لاأقدم علی الموصلی أحداً»؛ «اوزاعی - در حالی که در نزد او، این سه نفر: مُعافَی بن عمران، عبدالله بن مبارک و موسی بن أعین وجود داشت - گفت: این افراد، از زمره‌ی ائمه و پیشوایان مردم به شمار می‌آیند؛ ولی من، هیچ کس را بر مُعافَی بن عمران موصلی، ترجیح نمی‌دهم و مقدّم نمی‌کنم».

            ابن عمار نیز گفته است: «مات سنة خمس وثمانین ومائة»؛ «مُعافَی بن عمران به سال 185 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید». ولی دیگران، بر این باورند که وی، به سال 184 ه‍ . ق وفات کرد و به رحمت ایزدی پیوست.

            بشر بن حارث گوید: «کان یحفظ الحدیث والمسائل»؛ «مُعافَی بن عمران، پیوسته به حفظ حدیث و احکام و مسائل فقهی، همّت می‌گماشت».

            علماء و صاحب نظرانی که در ذیل، بدان‌ها اشاره می‌شود، از زمره‌ی کسانی‌اند که مُعافَی بن عمران را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند؛ و این دسته از علماء، عبارتند از:

1-   حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[3].

2-   حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]

3-   حافظ ابن بزّاز کردری، در کتاب «المناقب»[5].

4-   علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[6].

نگارنده گوید:

                مُعافَی بن عمران موصلی، از ابوحنیفه، از خالد بن علقمة، از عبد خیر، از علی بن ابی طالبس چنین روایت کرده است: «انّه دعا بماءٍ، فغسل یدیه ثلاثآً؛ وتمضمض ثلاثاً واستنشق ثلاثاً؛ وغسل وجهه ثلاثاً؛ وغسل ذراعیه ثلاثاً؛ ومسح برأسه ثلاثاً وغسل قدمیه ثلاثاً. ثم قال: هذا وضوء رسول الله ج»؛ «علی بن ابی طالبس، آب خواست؛ آنگاه دست‌ها (تا مچ)، دهان، بینی، صورت و دست‌ها (تا آرنج) را سه بار شست؛ پس از آن، سه مرتبه سرش را مسح کرد و در آخر سه بار پاهای خویش را شست و گفت: وضو رسول خدا ج، این‌چنین بود».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید» [7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از مُعافَی بن عمران موصلی، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و بدین سان، راقم سطور گوید:

                مُعافَی بن عمران موصلی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «ما قیل انّ النبیّ ج لم یحوّل رداءه فی الاستسقاء یوم الجمعة»[8]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ بِشْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَافَى بْنُ عِمْرَانَ، عَنِ الأَوْزَاعِیِّ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أَنَّ رَجُلًا شَکَا إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، هَلاَکَ المَالِ وَجَهْدَ العِیَالِ «فَدَعَا اللَّهَ یَسْتَسْقِی» وَلَمْ یَذْکُرْ أَنَّهُ حَوَّلَ رِدَاءَهُ وَلاَ اسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ»(ح 1018)

            «حسن بن بشر، از مُعافَی بن عمران موصلی، از اوزاعی، از اسحاق بن عبدالله، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی به نزد رسول خدا ج آمد و از تلف شدن حیوانات و مشقت (گرسنگی) و رنج زن و فرزند (خشکسالی) شکایت کرد. آن حضرت ج از خداوند بلند مرتبه، طلب باران کرد. و راوی حدیث، یادآور نشده که آن حضرت ج ردای خویش را برگردانیده و رو به قبله نموده باشد».

* در باب «ذکر معاویةس»[9]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ بِشْرٍ، حَدَّثَنَا المُعَافَى، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ الأَسْوَدِ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ: أَوْتَرَ مُعَاوِیَةُ بَعْدَ العِشَاءِ بِرَکْعَةٍ، وَعِنْدَهُ مَوْلًى لِابْنِ عَبَّاسٍ، فَأَتَى ابْنَ عَبَّاسٍ فَقَالَ: «دَعْهُ فَإِنَّهُ قَدْ صَحِبَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 3764)

            «حسن بن بشر، از مُعافَی بن عمران موصلی، از عثمان بن اسود، از ابن ابوملیکة، برای ما روایت کرده که وی گفته است: معاویةس پس از نماز عشاء، (نماز وتر را) یک رکعت گزارد. در آن هنگام، (کریب) برده‌ی آزاد شده‌ی ابن عباسب نزد وی بود. او به نزد ابن عباسب رفت و (اعتراض گونه) موضوع را بدو گفت. ابن عباسب گفت: او را به حال خود واگذار؛ زیرا معاویةس، با پیامبر ج مصاحب و همراه بوده است».




[1]-           بیوگرافی «معافی بن عمران موصلی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/60؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/741؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/399؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/226؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/80؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/529؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 10/180؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/155؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/194؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/185؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 325؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/308؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 126

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/287 و 288

[3]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[4]-           «تبییض الصحیفة»، ص 86

[5]-           «المناقب»، کردری 2/230

[6]-           «عقود الجمان»؛ ص 146

[7]-           «جامع المسانید» 1/234 و 235

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/138

[9]-           همان 1/531