89- مِسْعَر بن کدام حنفی/[1]
[متوفّای 153 یا 155 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث: ابوسلمة (مِسْعَر بن کدام بن ظُهَیر بن عُبَیدة بن حارث بن هلال بن عامر بن صعصعة) هلالی (عامری رُواسی) کوفی أحول، یکی از شخصیّتهای برجستهی اسلامی و از زمرهی طلایه داران و پیشقراولان عرصهی علمی و پیشگامان و پیشاهنگان دینی میباشد که از عدی بن ثابت، حکم بن عتیبة، قتادة، عمرو بن مرّة، و کسان دیگر از طبقهی آنان، به نقل روایت پرداخته است.
و از کسانی که از مِسعر بن کدام، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
سفیان بن عیینه؛ یحیی قطان؛ محمد بن بشر؛ یحیی بن آدم؛ ابونعیم؛ خلّاد بن یحیی؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
محمد بن بشر گوید: «کان عند مسعر، نحو ألف حدیث، فکتبتُها سوی عشرة»؛ «به نزد مِسعر بن کدام، در حدود هزار حدیث وجود داشت که من به جز ده حدیث، تمامی آنها را نوشتم».
یحیی قطان گوید: «ما رأیتُ أثبت من مسعر»؛ «من، کسی را مطمئنتر و قویتر و درستکارتر و امانتدارتر از مِسعر بن کدام، ندیدهام».
احمد بن حنبل گوید: «الثقة مثل شعبة ومسعر»؛ «راویان مؤثق و قابل اعتماد، چون شعبه و مسعر هستند».
وکیع بن جرّاح گفته است: «شکّ مسعر، کیقین غیره»؛ «شک و تردید مِسعر بن کدام، به سان یقین دیگران است».
حسن بن عمارة گوید: «ان لم یدخل الجنة الّا مثل مسعر، فانّ اهل الجنّة لقلیل»؛ «اگر چنانچه افرادی چون مِسعر بن کدام، وارد بهشت نشوند، پس به راستی که بهشتیان، اندک خواهند بود.»
سفیان بن عیینه نیز گفته است: «قالوا للأعمش: انّ مسعراً شکّ فی حَدیثه. فقال: شکّه، کیقین غیره»؛ «گروهی، خطاب به اعمش گفتند: بیگمان، مِسعر بن کدام، در احادیث و روایات خویش، دچار شک و تردید هم شده است. اعمش گفت: (هان بدانید که) شک و تردید مسعر، به سان یقین دیگران است».
از خالد بن عمرو، روایت است که گفت: «رأیتُ مسعراً کان جبهته رکبة عنز من السجود»؛ «مِسعر بن کدام را در حالی دیدم که پیشانی وی، بر اثر سجده، به سان زانوی بز شده بود».
شعبه گوید: «کنّا نسمّی مسعراً المصحف؛ من اتقانه. هو عند الکوفیین کابن عون عند البصریین»؛ «ما (علماء و صاحب نظران اسلامی)، مسعر بن کدام را به خاطر مهارت و خبرگی و کاردانی و توانایی و استادی و شایستگی وی، به «مصحف» (قرآن) نامگذاری کرده بودیم؛ جایگاه مِسعر بن کدام از دیدگاه دانشوران و فرهیختگان کوفه، به سان شأن و مقام ابن عون در نزد علماء و اندیشمندان بصره بود».
خریبی گوید: «ما من أحد الّا وقد أخذ علیه الّا مسعر»؛ «هر یک از علماء و صاحب نظران اسلامی، به نوعی مورد نکوهش و انتقاد و ملامت و سرزنش قرار گرفته است؛ به جز مسعر که از این قاعده، مستثنا میباشد».
علامه عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر مِسعر بن کدام پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف، برشمرده و گفته است: «روی عن أبی حنیفة وعطاء وقتادة؛ روی عنه السفیانان»؛ «مِسعر بن کدام، از امام ابوحنیفه، عطاء و قتادة، حدیث روایت نموده است؛ و از او نیز؛ سفیان ثوری و سفیان بن عیینه، به نقل روایت پرداختهاند».
سفیان ثوری گوید: «کنّا اذا اختلفنا فی شیء، سألنا مسعراً منه»؛ «هرگاه، پیرامون موضوع یا مسألهای با همدیگر، اختلاف پیدا میکردیم، برای حلّ و فصل آن، به مِسعر بن کدام مراجعه میکردیم و دربارهی آن موضوع یا مسأله، از او میپرسیدیم».
احمد بن حنبل نیز گفته است: «کان ثقة خیاراً»؛ «مِسعر بن کدام، از زمرهی راویان مؤثّق و قابل اعتماد و از مردمان برگزیده و نیک و بزرگ منش و قابل احترام بود».
مسعر، به سال 155 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
جماعت محدّثان (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، نیز از وی حدیث روایت کردهاند.
خود مِسعر بن کدام، گفته است: «من جعل أباحنیفة بینه وبین الله، رجوتُ أن لایخاف ولا یکون فرط فی الاحتیاط لنفسه»؛ «هر کس، در بین خود و خداوند بلند مرتبه، امام ابوحنیفه/ را قرار دهد، امید آن دارم که دچار ترس و هراس نگردد و برای احتیاط و دوراندیشی، در حق خویش، دچار زیاده روی و افراط نشده باشد».
در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است:
«و مع تقدّمه وجلالة محلّه، وهو شیخ أکبر شیوخ الامام احمد والبخاری ومسلم - رحمهم الله -، یروی عن الامام أبی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «مِسعر بن کدام/ - با وجود این که بزرگترین و برجستهترین استاد اساتید امام احمد بن حنبل/، بخاری/ و مسلم/ میباشد - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
حافظ سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5] گوید: «رُوی أیضاً عن ابن المبارک، انّه قال: رأیتُ مسعراً فی حلقة أبی حنیفة وهو جالس بین یدیه یسأله ویستفهم منه. وما رأیت أحداً قطّ تکلّم فی الفقه، أحسن من أبی حنیفة».
«همچنین، از عبدالله بن مبارک (یکی از شاگردان امام ابوحنیفه/) روایت است که گفت: مِسعر بن کدام را در حلقهی درس امام ابوحنیفه/ در حالی دید که وی در جلو روی امام ابوحنیفه/ نشسته بود و از وی، سؤال میکرد و در مورد برخی از مسائل، تحقیق و استعلام و کند و کاو و پرس و جو میکرد. و هرگز کسی را ندیدهام که در احکام و مسائل فقهی، بهتر و بایستهتر از امام ابوحنیفه/ سخن گفته باشد».
و بدین سان، حافظ سیوطی، در جایی دیگر از کتاب «تبییض الصحیفة»[6] گفته است: «و رُوی أیضاً عن مِسعر بن کِدام؛ أنّه قال: أتیتُ أباحنیفة فی مسجده؛ فرأیتُه یصلّی بالغداة؛ ثم یجلس للناس فی العلم الی أن یصلّی الظهر؛ ثم یجلس الی العصر؛ فاذا صلّی العصر، جلس الی المغرب؛ فاذا صلّی المغرب، جلس الی أن یصلّی العشاء؛ فقلتُ فی نفسی: هذا الرجل فی هذا الشغل، متی یتفرّغ للعبادة؟! لأتعاهدنّه اللیلة. فتعاهدته؛ فلمّا هدأ الناس، خرج الی المسجد، فانتصب الی الصلاة الی ان طلع الفجر؛ ودخل منزله ولبس ثیابه وخرج الی المسجد وصلّی الغداة؛ فجلس للناس الی الظهر؛ ثم الی العصر؛ ثم الی المغرب؛ ثم الی العشاء؛ فقلتُ فی نفسی: ان الرجل قد ینشط اللیلة. لأتعاهدنّه اللیلة. فتعاهدته؛ فلمّا هدأ الناس، خرج، فانتصب للصلاة. ففعل کفعله فی اللیلة الاولی. فقلتُ فی نفسی: لألزمنّه الی أن یموت أو أموت. فلازمتُه فی مسجده.
و قال ابن ابی معاذ: فبلغنی أنّ مسعراً مات فی مسجد ابی حنیفة فی سجوده. رحمة الله علیه»[7].
«به نزد ابوحنیفه، به مسجدش رفتم. او را در حال گزاردن نماز صبح دیدم. آن گاه، پس از گزاردن نماز، برای مردم، حلقهی درس تشکیل داد و تا نماز ظهر، این کلاس ادامه پیدا کرد. سپس نماز ظهر را گزارد و پس از گزاردن نماز، دوباره برای تعلیم مردم نشست و تا نماز عصر، این کلاس، ادامه یافت؛ پس از آن، نماز عصر را گزارد و باز هم تا مغرب، برای آموزش مردم نشست؛ و چون نماز مغرب را خواند، دوباره تا عشاء، برای مردم، حلقهی درس، تشکیل داد و پس از آن، نماز عشاء را گزارد.
مِسعر بن کدام گوید: با خود گفتم: این مرد (ابوحنیفه)، پیوسته در این شغل و کار (تدریس و تعلیم) است؛ پس چه وقت، برای عبادت، بیکار میشود و فراغت مییابد! از این رو، با خود عهد بستم تا ابوحنیفه را زیر نظر بگیرم؛ ابوحنیفه را زیر نظر گرفتم؛ و نتیجه این شد که چون مردم به خواب رفتند، او به مسجد آمد؛ و تا نماز صبح، به گزاردن نماز و شب زنده داری پرداخت؛ سپس به خانهی خویش وارد شد و لباس هایش را بر تن کرد و به سوی مسجد بیرون شد و نماز صبح را گزارد؛ و دوباره، همان برنامهی روز پیشین خویش را شروع کرد؛ یعنی تشکیل حلقهی درس، از صبح تا عشاء.
مِسعر بن کدام، در ادامه گوید: با خود گفتم: ابوحنیفه، حتماً امشب استراحت خواهد کرد؛ از این رو؛ امشب نیز او را زیر نظر خواهم گرفت؛ او را در شب دوم نیز زیر نظر گرفتم و چون مردم به خواب رفتند، او به مسجد رفت و به نماز ایستاد و همان کارهای شب پییشن را تکرار کرد؛ (یعنی: تا نماز صبح، به گزاردن نماز و شب زنده داری پرداخت؛ سپس به خانه برگشت و لباس هایش را بر تن کرد و به سوی مسجد بیرون شد و نماز صبح را گزارد؛ و دوباره، همان برنامهی روز پیشین خویش را شروع کرد؛ یعنی تشکیل حلقهی درس، از صبح تا عشاء.)
من با خود گفتم: حتماً او را تا زمانی که وفات کند یا من بمیرم، لازم خواهم گرفت و از او، جدا نخواهم شد؛ از این رو، در مسجدش، او را لازم گرفتم.
ابن ابومعاذ گوید: به من خبر رسیده است که مِسعر بن کدام، در حال سجده، در مسجد امام ابوحنیفه/، وفات کرده و جان به جان آفرین، تسلیم نموده است. رحمت و رضوان خدا بر او باد».
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[8] گوید:
حفص بن غیاث، به نقل از هشام بن عروة گوید: «ما قدم علینا من العراق، أفضل من ایوب ومن ذاک الرُؤاسی؛ یعنی: مسعراً؛ لأنّ رأسه کان کبیراً»؛ «از سرزمین عراق، کسی بهتر از ایوب و از این (هلالی عامری) رُواسی (کوه استوار)، یعنی مِسعر بن کدام، به نزد من نیامده است؛ و به مِسعر بن کدام، از آن جهت «رُواسی» گفتهاند: زیرا جمجمهی سر وی، بزرگ بود».
علی بن مدینی گوید: خطاب به یحیی بن سعید گفتم: «أیّما أثبت؟ هشام الدستوائی أو مسعر. قال: ما رأیتُ مثل مسعر. کان مسعر، من أثبت الناس»؛ «کدام یک از از این دو نفر، در حدیث، مطمئنتر و معتبرتر است؛ هشام دستوائی یا مِسعر بن کدام؟ وی در پاسخ گفت: من تاکنون، کسی را مثل مسعر ندیدهام؛ وی از مطمئنترین و معتبرترین مردمان، در حدیث بود».
عمرو بن علی گوید: «سمعتُ ابن مهدی یقول: حدّثنا ابوخلدة؛ فقال له احمد بن حنبل: کان ثقة؛ وکان مؤدباً وکان خیاراً؛ الثقة شعبة ومسعر»؛ «از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که میگفت: ابوخلدة، برای ما روایت کرد. احمد بن حنبل برای او گفت: وی، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، مؤدّب و خوش اخلاق و بزرگ منش و آداب دان و برگزیده و نیکو بود؛ شعبه و مِسعر بن کدام، هر دو، از راویان ثقه و مورد اعتماد بودند».
خریبی به نقل از سفیان ثوری گوید: «کنّا اذا اختلفنا فی شیء، سألنا عنه مسعراً»؛ «هرگاه ما (علماء و صاحب نظران اسلامی) پیرامون موضوع یا مسألهای اختلاف میکردیم، دربارهی آن، از مِسعر بن کدام میپرسیدیم».
سفیان ثوری در ادامه گوید: شعبة گفته است: «کنّا نسمّی مسعراً، المصحف»؛ «ما، مسعر بن کدام را به «مصحف» (قرآن)، نامگذاری کرده بودیم».
ابراهیم بن سعید جوهری گوید: «کان یسمّی المیزان»؛ «مِسعر بن کدام را «میزان» (ترازو و مقیاس) نامیدند».
عبدالله بن مبارک نیز در مقام توصیف علم و دانش، حکمت و فرزانگی و خبرگی و مهارت مِسعر بن کدام، در چندین بیت، چنین میسراید:
مـن
کـان ملتمسـاً صـالحـاً |
|
فلیأت
حلقة مِسعر بن کِدام |
«هر کس، در پی انسان درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کاردان و توانا و متخصص است، بایستی در حلقهی درس مِسعر بن کدام، شرکت نماید».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[9]، مِسعر بن کدام را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[10]
و در کتاب «جامع المسانید»[11] ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز، بیان شده است که وی، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارنده گوید:
مِسعر بن کدام، از ابوحنیفه، از زیاد بن علاقة، از قطبة بن مالکس چنین روایت کرده که وی گفته است: «سمعتُ النبی ج یقرأ فی إحدی رکعتی الفجر: ﴿وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِیدٞ١٠﴾ [ق: 10] «از پیامبر شنیدم که در یکی از دو رکعت نماز صبح، آیهی ده سورهی ق را تلاوت کردند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[12] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد، این حدیث را در مسند خویش، از مِسعر بن کدام، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و بدین سان، قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، نیز این حدیث را از مِسعر بن کدام، از امام ابوحنیفه/ نقل نموده است.
و نگارنده گوید:
مِسعر بن کِدام/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الصلاة اذا قدم من سفر»[13]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا مِسْعَرٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَارِبُ بْنُ دِثَارٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ فِی المَسْجِدِ - قَالَ مِسْعَرٌ: أُرَاهُ قَالَ: ضُحًى - فَقَالَ: «صَلِّ رَکْعَتَیْنِ» وَکَانَ لِی عَلَیْهِ دَیْنٌ فَقَضَانِی وَزَادَنِی»(ح 443)
«خلّاد بن یحیی، از مِسعر بن کدام، از محارب بن دثار، از جابر بن عبداللهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد پیامبر ج در حالی حاضر شدم که وی در مسجد بود. مِسعر بن کدام گوید: گمان میکنم که محارب بن دثار گفت: هنگام چاشت بود. آن حضرت ج فرمود: «دو رکعت نماز بگزار». من از وی، پول طلب داشتم؛ آن حضرت ج طلب مرا پرداخت کرد و زیاده هم به من داد».
* در باب «القراءة فی العشاء»[14]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا مِسْعَرٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَدِیُّ بْنُ ثَابِتٍ، سَمِعَ البَرَاءَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ “یَقْرَأُ: وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ فِی العِشَاءِ، وَمَا سَمِعْتُ أَحَدًا أَحْسَنَ صَوْتًا مِنْهُ أَوْ قِرَاءَةً ”»(ح 769)
«خلّاد بن یحیی، از مِسعر بن کدام، از عدیّ بن ثابت، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از براء بن عازبس شنیدم که گفت: از رسول خدا ج شنیدم که در نماز عشاء، سورهی «والتین والزیتون» را خواند؛ و من هیچ کس را خوش آوازتر یا خوش قرائتتر از وی، ندیدهام».
* در باب «اذا حنث ناسیاً فی الأیمان؛ وقول الله تعالی: ﴿وَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٞ فِیمَآ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ﴾ [الأحزاب: 5]؛ و قال: ﴿لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ﴾ [الکهف: 73][15]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا مِسْعَرٌ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، حَدَّثَنَا زُرَارَةُ بْنُ أَوْفَى، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، یَرْفَعُهُ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لِأُمَّتِی عَمَّا وَسْوَسَتْ، أَوْ حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا، مَا لَمْ تَعْمَلْ بِهِ أَوْ تَکَلَّمْ»»(ح 6664)
«خلاد بن یحیی، از مِسعر بن کدام، از قتادة، از زرارة بن أوفی، از ابوهریرةس - که این حدیث را به آن حضرت ج رسانده است - برای ما روایت کرده که آن حضرتج فرموده است: «خداوند، وسوسههایی را که در دل امّت من، خطور مینمایند، معاف فرموده است تا زمانی که بر مقتضای آن، عمل نکرده و یا دربارهی آن، سخن بر زبان نیاورده باشند».
* در باب «الوضوء بالمدّ»[16].
* در باب «المکث بین السجدتین»[17].
* در باب «قیام النبیّ ج حتّی ترم قد ماه»[18].
* در باب «رمی الجمار»[19].
* در باب «خراج الحجّام»[20].
* در باب «حُسن القضاء»[21].
* در باب «الخطاء والنسیان فی العتاقة والطلاق ونحوه»[22].
* در باب «الهبة المقبوضة وغیر المقبوضة»[23].
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا١٦٣﴾ [النساء: 163]»[24].
* در باب «حدیث الغار»[25].
به هر حال، روایات «مِسعر بن کِدام»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 18 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «مسعر بن کدام» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/13؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/123؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/368؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/163؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/507؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 10/102؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/137؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/176؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/51؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 320؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/238؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 88؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/419
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/188 و 189
[3]- «الجواهر المضیة» 2/167
[4]- «جامع المسانید» 2/555
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 113
[6]- همان ص 115
[7]- «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/356
[8]- «تهذیب التهذیب» 10/103 و 104
[9]- «عقود الجمان»؛ ص 145
[10]- «المناقب»، کردری 2/220
[11]- «جامع المسانید».
[12]- «جامع المسانید» 1/328 و 329
[13]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/63
[14]- همان 1/106
[15]- همان 1/986
[16]- همان 1/33
[17]- همان 1/113
[18]- همان 1/152
[19]- همان 1/235
[20]- همان 1/304
[21]- همان 1/322
[22]- همان 1/343
[23]- همان 1/355
[24]- همان 1/485
[25]- همان 1/494
88- مروان بن معاویة فَزاری/[1]
[متوفّای 193 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ و روایت کنندهی حدیث: مروان بن معاویة بن حارث بن اسماء بن خارجة بن حصن، ابوعبدالله فَزاری کوفی میباشد که نخست، مقیم مکهی مکرمه و پس از آن، مقیم دمشق شد و در آنجا سُکنی و اقامت گزید و مستقر و ماندگار شد.
مروان بن معاویة، از این بزرگان، به نقل حدیث پرداخته است:
عاصم احول؛ حُمید طویل؛ ابومالک سعد بن طارق؛ اسماعیل بن ابوخالد؛ موسی جهنی؛ محمد بن سوقة؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش.
و از کسانی که از مروان بن معاویة، حدیث روایت نمودهاند، میتوان این افراد را نام برد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ ابوخیثمه؛ حسین بن حریث؛ دحیم؛ ابوکریب؛ ابن عرفة؛ محمد بن هشام بن خلاس نمیری؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
امام احمد بن حنبل، به ذکر مروان بن معاویة پرداخته و گفته است: «ثبت حافظ کان یحفظ حدیثه کلّه»؛ «مروان بن معاویة فزاری، روایت کنندهای مطمئن و قوی و درستکار و قابل اعتماد و حافظ و ضابط بود که تمامی روایات و احادیث خویش را از حفظ داشت».
علی بن مدینی گوید: «ثقة فیما روی عن المعروفین»؛ «در مورد آنچه از علماء و صاحب نظران معروف و مشهور عرصهی حدیث، روایت نموده است، مطمئن و قوی و درستکار و مؤثق و قابل اعتماد و امانت دار بود».
یحیی بن معین نیز گفته است: «کان یلتقط شیوخاً من السکک»؛ «(مروان بن معاویة، چنان به یادگیری و فراگیری و تحصیل علم و دانش، اهمیّت میداد و بدان توجه و عنایت میورزید؛ تا جایی که حتّی) در خیابانها و راهها نیز از اساتید و شیوخ، علم و دانش و حکمت و فرزانگی و حدیث و روایت، فرا میگرفت».
برخی بر این باورند که وی، به صورت غیرمنتظره و ناگهانی، در شهر مکه، در دهم ماه ذی الحجّه، به سال 193 ه . ق درگذشت و دار فانی را وداع گفت.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابوبکر اسدی گفته است: از احمد بن حنبل روایت است که گفت: «ثبت حافظ»؛ «مروان بن معاویة فَزاری، روایت کنندهای مطمئن و مورد اعتماد و حافظ و ضابط میباشد».
ابوداود گوید: از احمد بن حنبل نقل است که گفت: «ثقة ما کان أحفظه»؛ «مروان، فردی مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود که بسیار به حفظ احادیث و روایات خویش، همت میگماشت».
یحیی بن معین، یعقوب بن شیبة و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «مروان، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و قوی بود».
احمد عجلی گوید: «ثقةٌ ثبتٌ ما حدث عن المعروفین، فصحیح»؛ «مروان، از زمرهی راویان مؤثّق و مورد اعتماد و مطمئن و معتبر و درستکار و امین است؛ و آنچه را از علماء و صاحب نظران معروف و مشهور عرصهی حدیث، روایت نموده است، صحیح و درست میباشد».
ابوحاتم گوید: «صدوق لا یدفع عن صدقه»؛ «مروان بن معاویة، فردی صادق و راستگو و امانت دار و درستکار میباشد که نباید صداقت و درستی و درستکاری و امانت وی را انکار یا تکذیب کرد و آن را مورد تردید قرار داد».
عثمان دارمی، از یحیی بن معین چنین نقل کرده است: «ثقة ثقة»؛ «مروان بن معاویة، از زمرهی راویان بسیار ثقه و قابل اعتماد است».
ابن سعد گوید: «کان ثقة»؛ «وی، روایت کنندهای مؤثق و مطمئن و معتبر و مورد اعتماد بود».
ابن حبّان نیز در در کتاب «الثقات»، مروان بن معاویة، را در شمار راویان قابل اعتماد و معتبر و قوی و مؤثّق و مطمئن و امین برشمرده است.
در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام أبی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «مروان بن معاویة فزاری، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، مروان بن معاویة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/، ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
مروان بن معاویة فزاری، از ابوحنیفه، از عبدالله بن دینار، از عبدالله بن عمرب چنین روایت کرده که وی گفته است: «رأیتُ رسول الله ج یمسح فی السفر علی الخفیّن ولم یوقّت»؛ «رسول خدا ج را دیدم که در سفر، بر موزهها - بیآن که وقتی را مشخص کند - مسح مینمود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[6] ذکر کرده و گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از ابوسعید، از سلیمان بن عبیدالله، از مروان بن معاویة فزاری، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
مروان بن معاویة فزاری، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «العجوة»[7]
«حَدَّثَنَا جُمْعَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا مَرْوَانُ، أَخْبَرَنَا هَاشِمُ بْنُ هَاشِمٍ، أَخْبَرَنَا عَامِرُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ تَصَبَّحَ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعَ تَمَرَاتٍ عَجْوَةً، لَمْ یَضُرَّهُ فِی ذَلِکَ الیَوْمِ سُمٌّ وَلاَ سِحْرٌ»»(ح 5445)
«جمعة بن عبدالله، از مروان بن معاویة فزاری، از هاشم بن هاشم، از عامر بن سعد، از پدرش برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «هر کس که هفت دانهی خرمای عجوة صبحانه بخورد، در آن روز نه زَهر و نه سحر او را زیان میرساند».
* در باب «فضل صلاة العصر»[8]
«حَدَّثَنَا الحُمَیْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَرْوَانُ بْنُ مُعَاوِیَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، عَنْ قَیْسٍ، عَنْ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَظَرَ إِلَى القَمَرِ لَیْلَةً - یَعْنِی البَدْرَ - فَقَالَ: «إِنَّکُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّکُمْ، کَمَا تَرَوْنَ هَذَا القَمَرَ، لاَ تُضَامُّونَ فِی رُؤْیَتِهِ، فَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ لاَ تُغْلَبُوا عَلَى صَلاَةٍ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا فَافْعَلُوا» ثُمَّ قَرَأَ: [وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الغُرُوبِ] (ق: 39)، قَالَ إِسْمَاعِیلُ: «افْعَلُوا لاَ تَفُوتَنَّکُمْ»»(ح 554)
«حُمیدی، از مروان بن معاویة فزاری، از اسماعیل، از قیس، از جریر، برای ما روایت کرده که وی گفته است: شبی، خدمت رسول خدا ج بودیم. ایشان به سوی ماه، نظر کرد و فرمود: «همین طور که این ماه را میبینید، پروردرگاتان را خواهید دید. در این مورد، هیچ مزاحمتی برای شما، وجود نخواهد داشت. (اگر میخواهید دیدار خداوند نصیب شما شود) سعی کنید بر نمازهای صبح و عصر، مواظبت نمایید؛ و حتماً این کار را انجام دهید».
سپس آن حضرت ج این آیه را تلاوت فرمود: ﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ٣٩﴾ [ق: 39] «خداوند را قبل از طلوع و قبل از غروب آفتاب، به پاکی یاد کنید».
اسماعیل (از راویان این حدیث) گفته است: آن نمازها را ادا کنید و نگذارید که فوت شود».
* در باب «ما جاء فی زمزم»[9]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ هُوَ ابْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا الفَزَارِیُّ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا حَدَّثَهُ قَالَ: «سَقَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ زَمْزَمَ، فَشَرِبَ وَهُوَ قَائِمٌ» قَالَ عَاصِمٌ: فَحَلَفَ عِکْرِمَةُ مَا کَانَ یَوْمَئِذٍ إِلَّا عَلَى بَعِیرٍ»(ح 1637)
«محمد بن سلام، از مروان بن معاویة فزاری، از عاصم، از شعبی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابن عباسب گفت: رسول خدا ج را از آب زمزم، نوشانیدم؛ و او، به حالت ایستاده آب نوشید.
عاصم گفته است: عکرمه چنین سوگند یاد کرده است: در آن روز، آن حضرت ج ایستاده نبود، بلکه بر شتر سوار بود».
* در باب «من نذر المشی الی الکعبة»[10].
* در باب «کراهیة النبیّ ج ان تعری المدینة»[11].
* در باب «الغرفة والعلیّة المشرفة وغیر المشرفة فی السطوح وغیرها»[12].
* در باب «خلق آدم وذرّیته»[13].
* در باب ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِیُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢﴾ [آل عمران: 122][14].
* در باب «غزوة الرجیع ورعل وذکوان وبئر معونة»[15].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ﴾ [المائدة: 45]»[16].
به هر حال، روایات «مروان بن معاویة فزاری»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 13 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «مروان بن معاویة فزاری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/372؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/717؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/272؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/149؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/51؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/483؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 10/88؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/133؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/172؛ »تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/20؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/333؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/329؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 319
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/295 و 296
[3]- «تهذیب التهذیب» 10/88 و 89
[4]- «جامع المسانید» 2/559
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 144
[6]- «جامع المسانید» 1/280
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/819
[8]- همان 1/78
[9]- همان 1/221
[10]- همان 1/251
[11]- همان 1/253
[12]- همان 1/335
[13]- همان 1/469
[14]- همان 2/580
[15]- همان 2/590
[16]- همان 2/663
87- مَخْلَد بن یزید حَرّانی/[1]
[متوفّای 193 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، مَخْلَد بن یزید قرشی حرّانی میباشد. در مورد کنیهی وی، اختلاف است: برخی، «ابویحیی»، برخی «ابوخداش»، برخی دیگر «ابوالحسن»، و برخی هم، «ابوخالد» گفتهاند.
از کسانی که مخلد بن یزید، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین بزرگان اشاره کرد:
یحیی بن سعید انصاری؛ حریز بن عثمان رحبی؛ اوزاعی؛ ابن جریج؛ یونس بن اسحاق؛ اسرائیل بن یونس؛ سعید بن عبدالعزیز؛ حنظلة بن ابوسفیان؛ عبدالله بن علاء بن زبر؛ مالک بن مغول؛ مسعر بن کدام؛ و دیگران.
و از مَخْلَد بن یزید حرّانی نیز این افراد، به نقل روایت پرداختهاند:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ ابوجعفر نفیلی؛ دو پسر ابوشیبة (ابوبکر و عثمان)؛ عبدالحمید بن محمّد بن مستام؛ ابوأمیّة عمرو بن هشام؛ محمد بن سلام بیکندی؛ عبدالله بن عبدالصمد بن ابوخداش موصلی؛ علی بن میمون عطار؛ یعقوب بن سفیان؛ یعقوب بن کعب أنطاکی؛ احمد بن بکار حرّانی؛ و دیگران.
اثرم به نقل از احمد بن حنبل گوید: «لا بأس به»؛ «در روایات و احادیث مَخْلد بن یزید حرّانی، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد است».
عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گفته است: «ثقة»؛ «مخلد بن یزید، فردی مؤثق و قوی و مطمئن و قابل اعتماد میباشد».
ابوداود و یعقوب بن سفیان نیز بدین سان، او را ستودهاند و به بیان تعریف و تمجید و وثاقت و صداقت ودرستی و اعتماد وی پرداختهاند. ابواتم رازی گوید: «صدوق»؛ «مخلد بن یزید، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و شریف و وفادار و امین میباشد».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، وی را در زمرهی راویان ثقه و قابل اعتماد ذکر کرده است.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[3]، مخلد بن یزید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/، ذکر نموده است.
نگارنده گوید:
مخلد بن یزید حّرانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «ما یتّقی من فتنة المال»[4]
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ، أَخْبَرَنَا مَخْلَدٌ، أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَطَاءً، یَقُولُ: سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَوْ أَنَّ لِابْنِ آدَمَ مِثْلَ وَادٍ مَالًا لَأَحَبَّ أَنَّ لَهُ إِلَیْهِ مِثْلَهُ، وَلاَ یَمْلَأُ عَیْنَ ابْنِ آدَمَ إِلَّا التُّرَابُ، وَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَابَ» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «فَلاَ أَدْرِی مِنَ القُرْآنِ هُوَ أَمْ لاَ»، قَالَ: وَسَمِعْتُ ابْنَ الزُّبَیْرِ، یَقُولُ ذَلِکَ عَلَى المِنْبَرِ»(ح 6437)
«محمد، از مخلد بن یزید حرّانی، از ابن جریج، از عطاء برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابن عباسب شنیدم که میگفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: «اگر فرزند آدم مانند یک درّه پر از مال داشته باشد، باز هم دوست دارد که به مثل آن داشته باشد؛ و فقط خاک است که چشم او را پر میکند؛ و هر کس توبه کند، خداوند توبهاش را میپذیرد. ابن عباسب گوید: نمیدانم که این گفته، از آیات (منسوخ التلاوة) قرآن است یا نه؟
عطاء گوید: از ابن زبیر شنیدم که همین مطلب را بر منبر میگفت».
* در باب «لا یقیم الرجل أخاه یوم الجمعة ویقعد فی مکانه»[5]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ هُوَ ابْنُ سَلَّامٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ یَزِیدَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ نَافِعًا، یَقُولُ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، یَقُولُ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُقِیمَ الرَّجُلُ أَخَاهُ مِنْ مَقْعَدِهِ، وَیَجْلِسَ فِیهِ»، قُلْتُ لِنَافِعٍ: الجُمُعَةَ؟ قَالَ: الجُمُعَةَ وَغَیْرَهَا»(ح 911)
«محمد، از مخلد بن یزید حرّانی، از ابن جریج برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نافع شنیدم که میگفت: از ابن عمرب شنیدم که میگفت: رسول خدا ج از این منع کرد که شخص، برادر خود را از جایش بلند کند و خود در جای او بنشیند. از نافع پرسیدم: آیا این قضیه، در نماز جمعه است؟ وی گفت: در نماز جمعه و دیگر نمازها است».
* در باب «اذا قال: أرضی أو بستانی، صدقة لله عن أمّی؛ فهو جائز. وان لم یبیّن لمن ذلک»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ یَزِیدَ، أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی یَعْلَى، أَنَّهُ سَمِعَ عِکْرِمَةَ، یَقُولُ: أَنْبَأَنَا ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ تُوُفِّیَتْ أُمُّهُ وَهُوَ غَائِبٌ عَنْهَا، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أُمِّی تُوُفِّیَتْ وَأَنَا غَائِبٌ عَنْهَا، أَیَنْفَعُهَا شَیْءٌ إِنْ تَصَدَّقْتُ بِهِ عَنْهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قَالَ: فَإِنِّی أُشْهِدُکَ أَنَّ حَائِطِیَ المِخْرَافَ صَدَقَةٌ عَلَیْهَا»(ح 2756)
«محمد بن سلام، از مخلد بن یزید، از ابن جریج، از یعلی، از عکرمه، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: مادر سعد بن عبادةس وفات کرد و او در وقت مرگ مادرش، حاضر نبود. ویگفت: ای رسول خدا ج! مادرم وفات کرد و من در وقت مرگش حاضر نبودم. آیا به او ثوابی میرسد اگر از جانب او صدقه دهم؟ آن حضرت ج فرمود: «آری». سعد گفت: بیگمان، من، شما را شاهد میگیرم که باغ من (به نام مخراف) از جانب مادرم، صدقه است».
* در باب «اذا قال احدکم: آمین والملائکة فی السماء آمین، فوافقت احداهما الأخری، غفر له ما تقدّم من ذنبه»[7].
* در باب «شرب الأعلی الی الکعبین»[8].
* در باب «الخروج فی التجارة»[9].
* در باب «الاحتباء فی ثوب واحد»[10].
[1]- بیوگرافی «مَخْلَد بن یزید حرّانی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/437؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/725؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/398؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/237؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/186؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/128؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/167؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/495؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 318؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/507
[2]- «تهذیب التهذیب» 10/69 و 70
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 144
[4]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/952
[5]- همان 1/124
[6]- همان 1/386
[7]- همان 1/458
[8]- همان 1/318
[9]- همان 1/277
[10]- همان 2/866
86- محمد بن میمون مَروزی، ابوحمزة سُکری حنفی/[1]
[متوفّای 167 یا 168 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، روایت کنندهی حدیث، شیخ خراسان: محمد بن میمون مروزی میباشد که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
زیاد بن علاقة؛ ابواسحاق؛ عبدالملک بن عمیر؛ منصور بن معتمر؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش و طلایه داران عرصهی روایت و درایت.
و از محمد بن میمون نیز، این افراد، به نقل روایت پرداختهاند:
عبدالله بن مبارک؛ عبدان بن عثمان؛ نعیم بن حماد؛ و دیگران. ابوحمزة محمد بن میمون، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی، درستکار و امین، شریف و بزرگوار، نجیب و محترم، صادق و معتبر، سخاوتمند و آزاده، بزرگ منش و گشاده دست، دارای سعهی صدر و علوّ طبع و دست و دل باز و سخی بود؛ و در کنار اینها، شیرین سخن نیز بود؛ از این رو، به «سُکّری» ملقّب گردیده است.
یحیی بن معین، او را روایت کنندهای ثقه و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کرده است.
خود ابوحمزة محمد بن میمون گوید: «ما شبعتُ منذ ثلاثین سنة الّا ان یکون لی ضیف»؛ «مدت سی سال است که از خوردن سیر نشدهام، مگر آن که میهمان داشتهام».
عباس بن مصعب گوید: «کان ابوحمزة مجاب الدعوة»؛ «ابوحمزة محمد بن میمون، مستجاب الدعوة بود و دعاهایش به بارگاه الهی، پذیرفته میشد».
وی به سال 167 یا 168 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
علامه ذهبی، در ادامه گوید: احادیث و روایات ابوحمزة محمد بن میمون، با اِسناد عالی، در صحیح بخاری وجود دارد؛ و همچنین، روایات وی، با اسناد عالی، از طریق اجازهی خود ابوحمزة به شاگرانش، وجود دارد. [اجازه: نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحّان؛ ترجمهی فیض محمد بلوچ؛ صص 285-288]
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر ابوحمزة محمد بن میمون پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: ابوحمزة محمد بن میمون، از ابوحنیفه/ شنیده است که میگفت: «اذا جاء الحدیث صحیح الاسناد عن رسول الله ج، أخذناه؛ واذا جاء عن أصحابه، تخیّرنا ولم نخرج من قولهم؛ واذا جاء عن التابعین، زاحمناهم»؛ «هرگاه، حدیثی با اسناد صحیح، از رسول خداج وجود داشته باشد، بدان عمل میکنیم و آن را نصب العین و آویزهی گوش خویش قرار میدهیم؛ و هرگاه از صحابه و یاران رسول خدا ج اثری وجود داشته باشد، یکی از اقوال و گفتار آنان را برای عمل انتخاب میکنیم و پا را از گفتار آنان فراتر نمیگذاریم و از محدوده و قلمرو اقوال آنان، بیرون نمیرویم؛ و هرگاه از تابعین، قولی به ما رسیده باشد، در آن صورت با آنها، به رقابت میپردازیم و همچون آنان، به اظهارنظر و بیان دیدگاه میپردازیم».
خالد بن صبیح گوید: «سمعتُ ابا حمزة السکّری یقول غیر مرّة: هذا الذی سمعتُ من ابی حنیفة، أحبّ الیّ من مائة ألف»؛ «از ابوحمزة سکری، چندین بار شنیدم که میگفت: این چیزی که از امام ابوحنیفه/ شنیدهام، برایم بهتر و خوشایندتر و محبوبتر و زیبندهتر از صد هزار (درهم) است».
ابوالعلاء گوید: صاعد بن محمد، از ابوحمزة سکری روایت کرده که وی گفته است: «ما رأیتُ أحداً قطّ من العلماء أحسن قولاً فی أصحاب رسول الله ج من أبی حنیفة؛ وکان یعطی کلّ ذی حقّ حقّه من الفضل. وما ذکره واحد منهم بالنقص حتی مضی لسبیله»؛ «از میان علماء و صاحب نظران اسلامی، هرگز گفتار هیچ کسی را در مورد یاران رسول خدا ج (صحابه)، بهتر و خوشایندتر از گفتار ابوحنیفه/ ندیدهام؛ به راستی او چنانکه باید، منزلت و عظمت و فضل و برتری هر یک از صحابه را به خوبی شناخته بود و به گونهی لازم، به قدر و شأن آنها، پی برده بود؛ و هرگز تا زمانی که جان در بدن داشت و در قید حیات بود، یکی از آنها را به بدی یاد نکرد».
و علماء و صاحب نظرانی که در ذیل، بدانها اشاره میشود، از آن دسته از کسانی میباشند که ابوحمزة محمد بن میمون را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند:
1- حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4].
2- حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5].
3- علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[6]و[7].
نگارنده گوید:
ابوحمزة سُکری، از ابوحنیفه، از حسن بن عبیدالله، از شعبی، از نعمان بن بشیرس روایت کرده است که رسول خدا ج فرمودهاند: «اِنّ فی الانسان مضغة، اذا صلحت، صلح بها سائر الجسد؛ واذا سقمت، سقم بها سائر الجسد؛ ألا وهی القلب»؛ «در پیکر انسان، پاره گوشتی است که وقتی اصلاح پذیرد، تمام وجود انسان، رو به عدالت و شایستگی میرود؛ و هنگامی که به تباهی گراید، همهی تن تباه میگردد. هان بدانید که آن پاره گوشت، قلب انسان است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از صالح بن ابی رمیح، از خلف بن شاذان، از عمویش، از ابوحمزة سکری، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
ابوحمزة سکّری محمد بن میمون مروزی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من أجاب الی کراع»[9]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْ دُعِیتُ إِلَى کُرَاعٍ لَأَجَبْتُ، وَلَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ کُرَاعٌ لَقَبِلْتُ»»(ح 5178)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، از ابوحازم، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «اگر به میهمانی پاچه، فراخوانده شوم، آن را میپذیرم؛ و اگر پاچهی گوسفندی هدیه داده شوم، باز هم آن را قبول میکنم».
* در باب «اشدّ الناس بلاءً، الانبیاء؛ ثم الأمثل فالأمثل»[10]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِیِّ، عَنِ الحَارِثِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ یُوعَکُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّکَ لَتُوعَکُ وَعْکًا شَدِیدًا؟ قَالَ: «أَجَلْ، إِنِّی أُوعَکُ کَمَا یُوعَکُ رَجُلاَنِ مِنْکُمْ» قُلْتُ: ذَلِکَ أَنَّ لَکَ أَجْرَیْنِ؟ قَالَ: «أَجَلْ، ذَلِکَ کَذَلِکَ، مَا مِنْ مُسْلِمٍ یُصِیبُهُ أَذًى، شَوْکَةٌ فَمَا فَوْقَهَا، إِلَّا کَفَّرَ اللَّهُ بِهَا سَیِّئَاتِهِ، کَمَا تَحُطُّ الشَّجَرَةُ وَرَقَهَا»»(ح 5648)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، ازابراهیم تیمی، از حارث بن سوید، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد رسول خدا ج آمدم و حال آن که ایشان تب داشت. گفتم: ای رسول خدا ج! همانا تب شما، تب بسیار شدیدی است. فرمود: آری، بیگمان، تب دارم مانند این که دو نفر از شما، تب داشته باشد». گفتم: این به آن سبب است که تو را دو پاداش است؟ فرمود: «آری. همین طور است. هیچ مسلمانی نیست که او را رنجی برسد و یا خاری به پایش فرو رود، مگر آن که خداوند، گناهان او را میپوشاند؛ همچنانکه درخت، برگش را میریزاند».
* در باب «ما یقول اذا أصبح»[11]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ خَرَشَةَ بْنِ الحُرِّ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ: «اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ أَمُوتُ وَأَحْیَا» فَإِذَا اسْتَیْقَظَ قَالَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ»»(ح 6325)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از منصور، از ربعی بن حراش، از خرشة بن حُرّ، از ابوذرس برای ما روایت کرده و گفته است: چون رسول خدا ج در شب، به خوابگاه خود میرفت؛ میفرمود: «اللهم باسمک اموت واحیی»؛ «بار خدایا! به نام تو، میمیرم و زنده میشوم». و هرگاه بیدار میشد، میفرمود: «الحمد الله الذی احیانا بعد ما اماتنا والیه النشور»؛ «حمد و ستایش از آن خدایی است که پس از مردن، ما را زنده کرد؛ و بازگشت، به سوی اوست».
* در باب «ما یحذّر من زهرة الدنیا والتنا فس فیها»[12].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨﴾ [الأحزاب: 38]»[13].
* در باب «من قام لجنازة یهودیّ»[14].
* در باب «تحریم تجارة الخمر فی المسجد»[15].
* در باب «من توضّأ فی الجنابة، ثم غسل سائر جسده»[16].
* در باب «الصوم لمن خاف علی نفسه العزوبة»[17].
* در باب «الخصومة فی البئر والقضاء فیها»[18].
* در باب «کتابة الامام الناس»[19].
* در باب «ما ذکر من درع النبیّ ج وعصاه وسیفه»[20].
* در باب «اثم من عاهد ثم غدر»[21].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[22].
* در باب «صفة النبیّ ج »[23].
* در باب «انشقاق القمر»[24].
به هر حال، روایات «ابوحمزة سُکّری محمد بن میمون مروزی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 21 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن میمون مروزی، ابوحمزة سُکری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/234؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/1098؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/81؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/385؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/420؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/429؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/102؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/139؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/284؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 309؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 103؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/264؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/371؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/450
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/230
[3]- «الجواهر المضیة» 2/249 و 250
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 92
[6]- «عقود الجمان» ص 96
[7]- «المناقب»، کردری 2/237
[8]- «جامع المسانید» 1/114
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/778
[10]- همان 2/843
[11]- همان 2/936
[12]- همان 4/951 و 952
[13]- همان 2/977
[14]- همان 1/175
[15]- همان 1/65
[16]- همان 1/41
[17]- همان 1/255
[18]- همان 1/317
[19]- همان 1/430
[20]- همان 1/438
[21]- همان 1/451
[22]- همان 1/464
[23]- همان 1/503
[24]- همان 1/546
85- محمد بن فُضیل بن غَزوان حنفی/[1]
[متوفّای 195 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ و روایت کنندهی حدیث: محمد بن فُضیل بن غزوان (بن جریر)، ابوعبدالرحمن ضبّی کوفی و مصنّف کتاب «الزهد»، کتاب «الدعاء» و غیره میباشد.
از کسانی که محمد بن فُضیل بن غزوان به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
پدرش (فضیل بن غزوان)؛ بیان بن بشر؛ ابراهیم هجری؛ حبیب بن ابوعمرة؛ حصین بن عبدالرحمن؛ عاصم احول؛ و کسان دیگر غیر از اینها.
و از محمد بن فُضیل نیز، این افراد، حدیث روایت کردهاند:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ احمد بن بدیل؛ حسن بن عرفة؛ ابوسعید اشجّ؛ فلّاس؛ علی بن حرب؛ احمد بن عبدالجبار عُطاردی و کسان دیگر از سائر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و حکمت و فرزانگی.
محمد بن فُضیل بن غزوان، یکی از علماء و صاحب نظران عرصهی روایت و درایت، و اندیشمندان و فرهیختگان عرصهی حدیث و دانایان و آگاهان به این فن بود که یحیی بن معین نیز، وی را از زمرهی راویان مؤثق و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کرده است.
احمد بن حنبل گوید: «حسن الحدیث شیعی»؛ «احادیث و روایات محمد بن فُضیل، در درجهی حَسَن قرار دارند؛ و وی از زمرهی کسانی بود که قائل به برتری و تفوّق علی بن ابی طالبس بر عثمان بن عفّانس هستند».
علامه ذهبی در ادامه گوید: «کان مُتوالیاً فقط؛ قرأ القرآن علی حمزة؛ وقد دخل علی منصور لیسمع منه، فوجده مریضاً»؛ «محمد بن فضیل؛ فقط گرایش به این داشت که علی بن ابی طالبس بر عثمان بن عفّانس برتر است و در تمامی جنگهای خویش، حق به جانب بوده است و دیگران بر غیر حق بودهاند؛ او فن قرائت را به نزد حمزة الزیّات فراگرفت و بر منصور نیز وارد شد تا از او، به سماع حدیث بپردازد؛ ولی او را مریض و بیمار و ناخوش و دردمند یافت».
و سرانجام، محمد بن فضیل، به سال 195 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، محمد بن فُضیل بن غزوان را در شمار راویان قوی و مؤثّق و مطمئن و قابل اعتماد ذکر نموده است.
و نسایی نیز گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث محمد بن فُضیل، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد است».
ابن شاهین هم، در کتاب «الثقات» گفته است: علی بن مدینی گوید: «کان ثقةً ثبتاً فی الحدیث»؛ «محمد بن فُضیل بن غزوان، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و درستکار و معتبر و امانت دار در حدیث میباشد».
شیخ الحدیث محمد زکریا کاند هلوی نیز در کتاب «مقدمة لامع الدراری»[4]، محمد بن فُضیل بن غزوان را در زمرهی علماء و صاحب نظران احناف و یکی از اساتید امام بخاری ذکر کرده و در ادامه گفته است: «و کذا محمد بن فُضیل، من رواة الستة»؛ «و بدین سان، محمد بن فُضیل، یکی از راویان صحاح شش گانه نیز میباشد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، محمد بن فُضیل را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند قرار داده است.
و حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[7]، به ذکر محمد بن فُضیل بن غزوان پرداخته و او را از اندیشمندان و فرهیختگان احناف، برشمرده است.
نگارنده گوید:
محمد بن فُضیل بن غَزوان/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الاذان بعد ذهاب الوقت»[8]
«حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مَیْسَرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حُصَیْنٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی قَتَادَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: سِرْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةً، فَقَالَ: بَعْضُ القَوْمِ: لَوْ عَرَّسْتَ بِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَخَافُ أَنْ تَنَامُوا عَنِ الصَّلاَةِ» قَالَ بِلاَلٌ: أَنَا أُوقِظُکُمْ، فَاضْطَجَعُوا، وَأَسْنَدَ بِلاَلٌ ظَهْرَهُ إِلَى رَاحِلَتِهِ، فَغَلَبَتْهُ عَیْنَاهُ فَنَامَ، فَاسْتَیْقَظَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ طَلَعَ حَاجِبُ الشَّمْسِ، فَقَالَ: «یَا بِلاَلُ، أَیْنَ مَا قُلْتَ؟» قَالَ: مَا أُلْقِیَتْ عَلَیَّ نَوْمَةٌ مِثْلُهَا قَطُّ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ قَبَضَ أَرْوَاحَکُمْ حِینَ شَاءَ، وَرَدَّهَا عَلَیْکُمْ حِینَ شَاءَ، یَا بِلاَلُ، قُمْ فَأَذِّنْ بِالنَّاسِ بِالصَّلاَةِ» فَتَوَضَّأَ، فَلَمَّا ارْتَفَعَتِ الشَّمْسُ وَابْیَاضَّتْ، قَامَ فَصَلَّى»(ح 595)
«عمران بن میسرة، از محمد بن فُضیل بن غزوان، از حُصین، از عبدالله بن ابوقتادة، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: «شبی همسفر رسول خداج بودیم. گروهی گفتند: چه خوب بود اگر برای خواب، توقف میکردیم. رسول خدا ج فرمود: «میترسم برای نماز صبح بیدار نشویم». بلالس گفت: من شما را بیدار میکنم. مردم دراز کشیدند و خوابیدند. بلالس هم نشست و به شترش تکیه زد. دیری نگذشت که خواب بر او نیز غلبه کرد. رسول خدا ج زمانی از خواب بیدار شد که آفتاب طلوع کرده بود. آنگاه خطاب به بلالس فرمود: «کجاست آنچه وعده نمودی؟»! بلالس گفت: ای رسول خدا ج! من هرگز چنین به خواب نرفته بودم. رسول خدا ج فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد، ارواح شما را قبض میکند و هرگاه بخواهد، برمی گرداند. ای بلال! اکنون برخیز و اذان بگو». سپس آن حضرت ج وضو گرفت و پس از بلند شدن آفتاب، نماز را اقامه نمود».
* در باب «غزوة الحدیبیّة»[9]
«حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِشْکَابَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، عَنِ العَلاَءِ بْنِ المُسَیِّبِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: لَقِیتُ البَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَقُلْتُ: “طُوبَى لَکَ، صَحِبْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَایَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، فَقَالَ: یَا ابْنَ أَخِی، إِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ ”»(ح 4170)
«احمد بن اِشکاب، از محمد بن فُضیل بن غزوان، از علاء بن مسیّب، از پدرش، برای ما روایت کرده که وی گفته است: براء بن عازبس را ملاقات کردم و گفتم: خوشا به حال تو! از مصاحبت با رسول خدا ج بهرهمند شدی و با او در زیر درخت، بیعت کردی. ویگفت: ای پسر برادر! تو نمیدانی که ما پس از آن حضرت ج چه پدید آوردیم».
* در باب «غزوة موتة مِن أرض الشام»[10]
«حَدَّثَنِی عِمْرَانُ بْنُ مَیْسَرَةَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، عَنْ حُصَیْنٍ، عَنْ عَامِرٍ، عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أُغْمِیَ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رَوَاحَةَ، فَجَعَلَتْ أُخْتُهُ عَمْرَةُ تَبْکِی وَاجَبَلاَهْ، وَاکَذَا وَاکَذَا، تُعَدِّدُ عَلَیْهِ، فَقَالَ حِینَ أَفَاقَ: “مَا قُلْتِ شَیْئًا إِلَّا قِیلَ لِی: آنْتَ کَذَلِکَ”»(ح 4267)
«عمران بن میسرة، از محمد بن فضیل بن غزوان، از حصین، از عامر، از نعمان بن بشیرس برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن رواحهس دچار بیهوشی شد؛ خواهرش، عمرة گریست و گفت: وای کوه من! وای چنین و وای چنان. و صفات وی را برشمرد. هنگامی که ابن رواحهس به هوش آمد، گفت: آنچه تو به من گفتی؛ جز آن نبود که از (نظر اهانت) به من گفته میشد: آیا تو واقعاً چنین هستی که خواهرت تو را بدان وصف میکند».
* در باب «صوم رمضان احتساباً من الایمان»[11].
* در باب «نوم الرجال فی المسجد»[12].
* در باب «الأذان بعد ذهاب الوقت»[13].
* در باب «ما ینهی من الکلام فی الصلاة»[14].
* در باب «لایردّ السلام فی الصلاة»[15].
* در باب «من جلس عند المصیبة یعرف فیه الحزن»[16].
* در باب «الحلق والتقصیر عند الاِحلال»[17].
* در باب «فضل التسبیح»[18].
* در باب «کیف کان عیش النبی ج وأصحابه وتخلّیهم من الدنیا»[19].
به هر حال، روایات «محمد بن فُضیل بن غزوان»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن فضیل بن غزوان» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/207؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/674؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/57؛ «سیر أعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/173؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/9؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/103؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/359؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/89؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/124؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/155؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 304؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 136؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/344؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/447
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/315
[3]- «تهذیب التهذیب» 9/360
[4]- «مقدمة لامع الدراری، علی جامع البخاری» 1/67
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 96
[6]- «المناقب»، کردری 2/223
[7]- «الجواهر المضیة» 2/111
[8]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/83
[9]- همان 2/599
[10]- همان 2/611
[11]- همان 1/10
[12]- همان 1/63
[13]- همان 1/83
[14]- همان 1/160
[15]- همان 1/162
[16]- همان 1/173
[17]- همان 1/233
[18]- همان 2/948
[19]- همان 2/956