84- محمد بن ابراهیم بن أبی عَدی بصری/[1]
[متوفّای 194 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و قوی: ابوعمرو محمد بن ابراهیم بن ابی عدی میباشد. برخی گفتهاند که «ابوعدی»، کینهی ابراهیم بوده است.
محمد بن ابوعدی بصری، از این بزرگان عرصهی علم و دانش، به نقل روایت پرداخته است:
حُمید طویل؛ داود بن ابوهند؛ ابن عون؛ عَؤف اعرابی؛ حسین معلّم؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که از محمد بن ابوعدی، حدیث روایت نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ فلاس؛ بندار؛ محمد بن مثنّی؛ حسن زعفرانی؛ و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
ابوحاتم رازی و دیگران، محمد بن ابوعدی بصری را فردی مؤثّق و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کردهاند و او را روایت کنندهای درستکار و شریف دانستهاند.
وی، به سال 194 ه . ق در 80 سالگی، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابوحاتم و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «محمد بن ابوعدی بصری، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».
ابن سعد گوید: «کان ثقة»؛ «ابن ابوعدی، یکی از روایت کنندگان ثقه و مطمئن و قوی و مورد اعتماد بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
عمرو بن علی گوید: «سمعتُ عبدالرحمن بن مهدی - وذکر ابن ابی عدی - فأحسن الثناء علیه؛ وسمعتُ معاذ بن معاذ یحسن الثناء علیه»؛ «از عبدالرحمن بن مهدی و معاذ بن معاذ، شنیدم که به ذکر محمد بن ابوعدی بصری پرداختند و به زیبایی هر چه تمام، او را مدح و ستایش و تعریف و تمجید و سپاس و تقدیر نمودند».
و علاوه از اینها، محمد بن ابوعدی، از آن دسته از روایت کنندگانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از وی حدیث روایت نمودهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، محمد بن ابوعدی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرفی نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
محمد بن ابراهیم بن ابوعدی بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «عهد الله عزّو جلّ»[6]
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ سُلَیْمَانَ، وَمَنْصُورٍ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ کَاذِبَةٍ، یَقْتَطِعَ بِهَا مَالَ رَجُلٍ مُسْلِمٍ - أَوْ قَالَ: أَخِیهِ - لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ ”فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَصْدِیقَهُ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ﴾ [آل عمران: 77]، قَالَ سُلَیْمَانُ، فِی حَدِیثِهِ: فَمَرَّ الأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ، فَقَالَ: مَا یُحَدِّثُکُمْ عَبْدُ اللَّهِ؟ قَالُوا لَهُ، فَقَالَ الأَشْعَثُ: نَزَلَتْ فِیَّ وَفِی صَاحِبٍ لِی، فِی بِئْرٍ کَانَتْ بَیْنَنَا»(ح 6659 و 6660)
«محمد بن بشار، از محمد بن ابوعدی بصری، از شعبة، از سلیمان و منصور، از ابووائل، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «کسی که به دروغ سوگند بخورد تا مال مسلمانی را از چنگش به در آورد؛ - یا گفت: - مال برادرش را تصاحب کند، خداوند را در حالی ملاقات میکند که بر وی خشمگین میباشد».
خداوند نیز در تصدیق فرمودهی رسول خدا ج، این آیه را نازل کرد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [آل عمران: 77] «کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خویش را به بهای ناچیزی میفروشند، آنان را در آخرت، بهرهای نیست».
سلیمان، در حدیث خود گفته است: اشعث بن قیس، عبور کرد و گفت: عبدالله بن مسعودس، به شما چه گفت؟ به وی گفتند: اشعث گفت: این آیه، دربارهی من و همکار من نازل شده است که دربارهی چاهی، دعوا داشتیم».
* در باب «التلبیة اذا إنحدر فی الوادی»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَذَکَرُوا الدَّجَّالَ أَنَّهُ قَالَ: مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ کَافِرٌ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَمْ أَسْمَعْهُ وَلَکِنَّهُ قَالَ: «أَمَّا مُوسَى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ إِذْ انْحَدَرَ فِی الوَادِی یُلَبِّی»»(ح 1555)
«محمد بن مثنّی، از محمد بن ابوعدی، از ابن عون، از مجاهد برای ما روایت کرده که وی گفته است: ما در نزد عبدالله بن عباسب بودیم که سخن از دجّال به میان آمد. گفتند: آن حضرت ج فرمود: «میان دو چشم او، کافر نوشته شده است». ابن عباسب گفت: من، این را از پیامبر ج نشنیدم؛ ولی شنیدم که آن حضرت ج فرمود: «امّا موسی: گویا هم اکنون او را میبینم که لبیک گویان به سوی وادی، سرازیر است».
* در باب «من أخفّ الصلاة عند بکاء الصبیّ»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّی لَأَدْخُلُ فِی الصَّلاَةِ، فَأُرِیدُ إِطَالَتَهَا، فَأَسْمَعُ بُکَاءَ الصَّبِیِّ، فَأَتَجَوَّزُ مِمَّا أَعْلَمُ مِنْ شِدَّةِ وَجْدِ أُمِّهِ مِنْ بُکَائِهِ» وَقَالَ مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبَانُ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، حَدَّثَنَا أَنَسٌ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِثْلَهُ»(ح 710)
«محمد بن بشار، از محمد بن ابوعدی، از سعید، از قتادة، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود: «من در نماز داخل میشوم و دوست دارم که آن را طولانی کنم ولی چون گریهی کودکی را میشنوم، آن را کوتاه میگردانم؛ زیرا میدانم که گریهی او، موجب اندوه شدید مادرش میشود».
* در باب «الحلال بیّن والحرام بیّن؛ وبینهما مشتبهات»[9].
* در باب «ذکر القین والحدّاد»[10].
* در باب «اخراج اهل المعاصی والخصوم من البیوت بعد المعرفة»[11].
* در باب «القلیل من الهبة»[12].
* در باب «اذا ادّعی أو قذف، فله أن یلتمس البیّنة وینطلق لطلب البیّنة»[13].
* در باب «العون بالمدد»[14].
* در باب «ذکر الملائکة»[15].
* در باب «ذکر الجنّ وثوابهم وعقابهم»[16].
* در باب «حدیث الغار»[17].
* در باب «علامات النبوّة فی الاسلام»[18].
به هر حال، روایات «محمد بن ابراهیم بن ابوعدی بصری»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 23 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن ابراهیم بن ابوعدی بصری/» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/23؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/636؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/16؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/12؛ «سیر أعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/220؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/647؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/50؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/19؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 276؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 141؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/341؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/434
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/324
[3]- «تهذیب التهذیب» 9/12 و 13
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 91
[5]- «المناقب»، کردری 2/228
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/985
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/210
[8]- همان 1/98
[9]- همان 1/275
[10]- همان 1/280
[11]- همان 1/326
[12]- همان 1/349
[13]- همان 1/367
[14]- همان 1/431
[15]- همان 1/457
[16]- همان 1/467
[17]- همان 1/493
[18]- همان 1/504
83- محمد بن عبدالله بن مُثنّی أوسی/[1]
[متوفّای 215 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، روایت کنندهی حدیث، شیخ و قاضی بصره: ابوعبدالله محمد بن مثنّی بن عبدالله بن انس بن مالک بن نضر نجّاری اَوسی میباشد که از سلیمان تیمی، حمید طویل، ابن عون، سعید جریری، ابن جریج، ابن ابوعروبة و کسان دیگر غیر از آنها، به سماع حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از محمد بن عبدالله اوسی، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ اسماعیل سمویة؛ محمد بن بشار بندار؛ ابوحاتم رازی؛ اسماعیل قاضی؛ ابومسلم الکجی - آخرین بازمانده از شاگردان وی -؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
یحیی بن معین و دیگران، محمد بن عبدالله اوسی را ثقه و معتبر و قوی و مطمئن معرفی کردهاند.
ابوحاتم رازی گوید: «لم أر من الأئمّة الاثلاثة: احمد بن حنبل، ومحمد بن عبدالله الانصاری وسلیمان بن داود الهاشمی»؛ «از ائمه و پیشوایان دینی، فقط سه نفر را دیدهام که عبارتند از: احمد بن حنبل؛ محمد بن عبدالله انصاری؛ و سلیمان بن داود هاشمی».
زکریا ساجی گوید: «رجلٌ جلیلٌ عالمٌ، غلب علیه الرأی؛ لم یکن من فرسان الحدیث مثل یحیی القطّان»؛ «محمد بن عبدالله، مردی جلیل و بزرگوار، والا و ارجمند، عالم و دانشمند، آگاه و دانا و متخصّص و کارشناس است که بر وی، رأی فائق و چیره است؛ (یعنی گرایش به اهل رأی دارد)؛ و مثل یحیی قطّان، از خبرگان و زبردستان حدیث نبود».
ابن قتیبة نیز گفته است: «قلّد الرشیدُ الأنصاریَ قضاء الجانب الشرقی؛ فلمّا استخلف الأمین؛ عزله»؛ «هارون الرشید، قضاوت بخش شرقی را به محمد بن عبدالله اوسی انصاری سپرد؛ و چون امین بر مسند خلافت نشست، او را از قضاوت، برکنار کرد».
خود محمد بن عبدالله اوسی انصاری گفته است: «ولدتُ سنة ثمان عشرة ومائة؛ وما أتیتُ سلطاناً قطا الّا وأنا کاره»؛ «من، به سال 118 ه . ق به دنیا آمدهام و دیده به جهان گشودم؛ و هرگز به نزد سلطان و حاکم و فرمانروا و پادشاهی نرفتهام، مگر از روی اجبار و ناچاری».
محمد بن سعد گوید: «مات فی رجب، سنة خمس عشرة ومائتین»؛ «محمد بن عبدالله انصاری اوسی، در ماه رجب، به سال 215 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
علامه ذهبی، در ادامه گوید: «أنبأنا مؤمل بن محمد، اخبرنا الکندی، اخبرنا ابوبکر القاضی، اخبرنا البرمکی، اخبرنا ابن ماسی، اخبرنا الانصاری، حدثنا سلیمان التیمی، أنساًس کان یقرأ: انّی نذرت للرحمن صوماً وصمتاً»؛ «مؤمّل بن محمد، از کندی، از ابوبکر قاضی، از برمکی، از ابن ماسی، از محمد بن عبدالله انصاری از سلیمان تیمی، برای ما چنین روایت کرده است که انس بن مالکس آیهی ﴿إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا﴾ [مریم: 26] را چنین قرائت میکرد: «انّی نذرتُ للرحمن صوماً وصمتاً»؛ (و در قرائت خویش، واژهی «صمتاً» را نیز میافزود)».
[و در این سلسله از سند، نام «محمد بن عبدالله انصاری اوسی» نیز وجود دارد؛ و این خود، بیانگر جایگاه و مقام شامخ وی، در نزد علماء و صاحب نظران حدیثی است.]
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر محمد بن عبدالله انصاری پرداخته و او را در شمار علماء و اندیشمندان احناف قرار داده و گفته است: «أخذ عن زفر. قال الصیمری: ومن أصحاب زفر خاصّة، محمد بن عبدالله الانصاری من ولد أنس بن مالک. وحکی الخطیب: انّه کان من أصحاب زفر وابی یوسف. حکاه عن احمد بن کامل القاضی فیما ذکر اسماعیل بن اسحاق؛ وروی عن شعبة وابن جریج؛ وروی عنه البخاری فی الصحیح عن حمید عن انس؛ رفعه حدیث الربیع: یا انس! کتاب الله القصاص. وهو أحد ثلاثیات البخاری. روی له الائمّة الستة فی کتبهم؛ ووثّقه یحیی بن معین؛ وذکره ابن حبّان فی الثقات»؛ «محمد بن عبدالله انصاری اوسی، از امام زفر (شاگرد امام ابوحنیفه/)، علم و دانش فراگرفته است.
صیمری گوید: یکی از شاگردان شاخص و نخبهی امام زفر، محمد بن عبدالله انصاری - از نوادگان انس بن مالکس - بود.
خطیب بغدادی، از احمد بن کامل قاضی - بنا به آنچه که اسماعیل بن اسحاق ذکر کرده - چنین حکایت نموده است که محمد بن عبدالله انصاری، یکی از شاگردان امام زُفر و امام ابویوسف بوده است.
محمد بن عبدالله انصاری، به نقل روایت، از شعبة و ابن جریج نیز پرداخته است و بخاری هم در کتاب «الجامع الصحیح»، به نقل از محمد بن عبدالله انصاری، حدیث: «یا انس! کتاب الله القصاص» را از حمید، از انس، از پیامبر ج روایت نموده است. و این حدیث نیز، یکی از «ثلاثیات» امام بخاری به شمار میآید.
به هر حال، هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، در کتابهای خویش، از محمد بن عبدالله انصاری، حدیث روایت نمودهاند. و یحیی بن معین نیز وی را مؤثّق و قابل اعتماد معرفی کرده و ابن حبّان هم در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان ثقه و مطمئن و قوی و درستکار ذکر کرده است».
نگارندهی سطور گوید:
محمد بن عبدالله بن مثنّی اوسی انصاری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الصلح فی الدیة»[4]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی حُمَیْدٌ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُمْ: أَنَّ الرُّبَیِّعَ وَهِیَ ابْنَةُ النَّضْرِ کَسَرَتْ ثَنِیَّةَ جَارِیَةٍ، فَطَلَبُوا الأَرْشَ، وَطَلَبُوا العَفْوَ، فَأَبَوْا، فَأَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَمَرَهُمْ بِالقِصَاصِ، فَقَالَ أَنَسُ بْنُ النَّضْرِ: أَتُکْسَرُ ثَنِیَّةُ الرُّبَیِّعِ یَا رَسُولَ اللَّهِ، لاَ وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ، لاَ تُکْسَرُ ثَنِیَّتُهَا، فَقَالَ: «یَا أَنَسُ کِتَابُ اللَّهِ القِصَاصُ»، فَرَضِیَ القَوْمُ وَعَفَوْا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ مَنْ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لَأَبَرَّهُ» زَادَ الفَزَارِیُّ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ أَنَسٍ، فَرَضِیَ القَوْمُ وَقَبِلُوا الأَرْشَ»(ح 2703)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رُبیع دختر نَضْر، دو دندان پیشین دختری را شکست. کسان ربیع از کسان آن دختر خواستند تا خون بهای جراحت را بگیرند و قصاص را عفو نمایند؛ ولی آنها نپذیرفتند. هر دو طرف به نزد رسول خدا ج آمدند و آن حضرت ج نیز به قصاص امر کرد.
انس به نضر گفت: آیا دندان ربیع را میشکنیای رسول خدا ج؟ هرگز؛ سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده است که دندان او شکسته نخواهد شد. آن حضرت ج فرمود: «ای انس! حکم خدا، قصاص است». سپس کسان دختر، راضی شدند و عفو کردند. پیامبر ج فرمود: «بیگمان، برخی از بندگان خدا، کسانی هستند که اگر به خدا سوگند یاد کنند، خداوند، سوگندشان را راست میگرداند».
فزاری، به نقل از انس، این را نیز افزوده است که: کسان آن دختر، راضی شدند و بهای جراحت را قبول کردند».
[این حدیث، یکی از «ثلاثیات» امام بخاری/ میباشد.]
* در باب ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨﴾ [البقرة: 178][5]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، حَدَّثَنَا حُمَیْدٌ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُمْ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «کِتَابُ اللَّهِ القِصَاصُ»»(ح 4499)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده است که رسول خدا ج فرمود: «حکم خدا، همین قصاص است».
[این حدیث، شانزدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ است. و «حدیث ثلاثی»، به حدیثی گفته میشود که بین راوی و پیامبر ج، سه راوی وجود داشته باشد.]
* در باب «السنّ بالسنّ»[6]
«حَدَّثَنَا الأَنْصَارِیُّ، حَدَّثَنَا حُمَیْدٌ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ «أَنَّ ابْنَةَ النَّضْرِ لَطَمَتْ جَارِیَةً فَکَسَرَتْ ثَنِیَّتَهَا، فَأَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَرَ بِالقِصَاصِ»»(ح 6894)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده است که گفت: دختر نَضْر، دختری را سیلی زد و دندانش را شکست؛ از این رو به نزد رسول خدا ج آمدند و پیامبر ج به قصاص امر کرد».
[این حدیث، نوزدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «لایجمع بین متفرّق ولا یُفّرق بین مجتمع»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَلاَ یُجْمَعُ بَیْنَ مُتَفَرِّقٍ، وَلاَ یُفَرَّقُ بَیْنَ مُجْتَمِعٍ خَشْیَةَ الصَّدَقَةِ»»(ح 1450)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس به وی نوشته بود: آنچه را که رسول خدا ج (در زکات) فرض گردانیده بود: «میان متفرّق [مال دو شریک که جدا جداست] جمع نشود و میان مجتمع [مال دو شریک که با هم یکجا میباشد] تفریق نشود به سبب ترس (از کمی و زیادتی) در صدقه».
* در باب «ما کان من خلیطین فانّهما یتراجعان بینهما بالسویة»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَمَا کَانَ مِنْ خَلِیطَیْنِ، فَإِنَّهُمَا یَتَرَاجَعَانِ بَیْنَهُمَا بِالسَّوِیَّةِ»»(ح 1451)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس، دربارهی آنچه رسول اکرم ج فرض گردانیده است، نوشت: «اگر دو نفر با هم، اموال مشترک داشتند و به آنها زکات تعلّق گرفت، پرداخت زکات را بین خود، به طور مساوی تقسیم نمایند».
* در باب «زکاة الغنم»[9]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ المُثَنَّى الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسٍ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ هَذَا الکِتَابَ لَمَّا وَجَّهَهُ إِلَى البَحْرَیْنِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَذِهِ فَرِیضَةُ الصَّدَقَةِ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى المُسْلِمِینَ، وَالَّتِی أَمَرَ اللَّهُ بِهَا رَسُولَهُ، «فَمَنْ سُئِلَهَا مِنَ المُسْلِمِینَ عَلَى وَجْهِهَا، فَلْیُعْطِهَا وَمَنْ سُئِلَ فَوْقَهَا فَلاَ یُعْطِ فِی أَرْبَعٍ وَعِشْرِینَ مِنَ الإِبِلِ، فَمَا دُونَهَا مِنَ الغَنَمِ مِنْ کُلِّ خَمْسٍ شَاةٌ إِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا وَعِشْرِینَ إِلَى خَمْسٍ وَثَلاَثِینَ، فَفِیهَا بِنْتُ مَخَاضٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَثَلاَثِینَ إِلَى خَمْسٍ وَأَرْبَعِینَ فَفِیهَا بِنْتُ لَبُونٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَأَرْبَعِینَ إِلَى سِتِّینَ فَفِیهَا حِقَّةٌ طَرُوقَةُ الجَمَلِ، فَإِذَا بَلَغَتْ وَاحِدَةً وَسِتِّینَ إِلَى خَمْسٍ وَسَبْعِینَ، فَفِیهَا جَذَعَةٌ فَإِذَا بَلَغَتْ یَعْنِی سِتًّا وَسَبْعِینَ إِلَى تِسْعِینَ، فَفِیهَا بِنْتَا لَبُونٍ فَإِذَا بَلَغَتْ إِحْدَى وَتِسْعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِیهَا حِقَّتَانِ طَرُوقَتَا الجَمَلِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِی کُلِّ أَرْبَعِینَ بِنْتُ لَبُونٍ وَفِی کُلِّ خَمْسِینَ حِقَّةٌ، وَمَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ إِلَّا أَرْبَعٌ مِنَ الإِبِلِ، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا، فَإِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا مِنَ الإِبِلِ، فَفِیهَا شَاةٌ وَفِی صَدَقَةِ الغَنَمِ فِی سَائِمَتِهَا إِذَا کَانَتْ أَرْبَعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ إِلَى مِائَتَیْنِ شَاتَانِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى مِائَتَیْنِ إِلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِیهَا ثَلاَثُ شِیَاهٍ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِی کُلِّ مِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا کَانَتْ سَائِمَةُ الرَّجُلِ نَاقِصَةً مِنْ أَرْبَعِینَ شَاةً وَاحِدَةً، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا وَفِی الرِّقَّةِ رُبْعُ العُشْرِ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ إِلَّا تِسْعِینَ وَمِائَةً، فَلَیْسَ فِیهَا شَیْءٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا»»(ح 1454)
«محمد بن عبدالله بن مثنی انصاری، از پدرش، از ثمامة بن عبدالله بن انس، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: هنگامی که ابوبکر صدّیقس وی را به بحرین فرستاد، این نامه را برایش نوشت:
به نام خداوند بخشندهی مهربان
این فریضهی زکات، همان چیزی است که رسول خدا ج بر عهدهی مسلمانان، مقرّر کرده است؛ و همان دستور خداوند بلند مرتبه است به رسولش. بنابر این، از هر مسلمانی که زکات مطالبه میگردد، باید به همان مقدار تعیین شده، پرداخت نماید. و اگر بیشتر از آن، مطالبه نمایند، پرداخت نکند.
در بیست و چهار شتر و کمتر از آن، در مقابل هر پنج شتر، یک گوسفند باید داده شود. از بیست و پنج تا سی و پنج شتر، یک «بنت مخاض» لازم میگردد؛ و از سی و شش تا چهل و پنج شتر، یک «بنت لبون» لازم میگردد؛ و از چهل و شش تا شصت شتر، یک «حقّه» که آمادهی آبستن است، لازم میگردد؛ و از شصت و یک تا هفتاد و پنج شتر، یک «جذعة» لازم میگردد؛ و از هفتاد و شش تا نود شتر، دو «بنت لبون» لازم میگردد؛ و از نود و یک تا یکصد و بیست شتر، دو «حقّه» که آمادهی آبستن هستند، لازم میگردد؛ و چون تعداد شتران، از صد و بیست گذشت، برای هر چهل شتر، یک «بنت لبون» و برای هر پنجاه شتر، یک «حقّه» واجب میگردد. و هر کس، فقط چهار شتر دارد، زکات بر وی واجب نیست، مگر این که صاحب آنها بخواهد چیزی صدقه نماید؛ و چون تعداد آنها به پنج شتر برسد، یک گوسفند واجب میگردد.
امّا در مورد زکات گوسفند: اگر گوسفندان در صحرا بچرند، از هر چهل رأس گوسفند تا صد و بیست گوسفند، یکی واجب میگردد؛ و از یکصد و بیست تا دویست رأس، دو رأس گوسفند، و از دویست تا سیصد، سه رأس گوسفند لازم میگردد؛ و هنگامی که تعدادشان از سیصد رأس گذشت، از هر صد گوسفند، یکی لازم میگردد؛ و اگر تعداد گوسفندان کسی از چهل رأس، کمتر باشند، زکات بر او واجب نیست، مگر این که خودش بخواهد چیزی صدقه بدهد.
و اما زکات نقره: یک چهلم است. و اگر فردی فقط یکصد و نود درهم دارد، زکات بر او واجب نیست مگر این که داوطلبانه، چیزی صدقه بدهد».
* در باب «من بلغت عنده صدقة بنت مخاض ولیست عنده»[10]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ فَرِیضَةَ الصَّدَقَةِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ مِنَ الإِبِلِ صَدَقَةُ الجَذَعَةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ، وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ، وَیَجْعَلُ مَعَهَا شَاتَیْنِ إِنِ اسْتَیْسَرَتَا لَهُ، أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ الحِقَّةُ، وَعِنْدَهُ الجَذَعَةُ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الجَذَعَةُ، وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ إِلَّا بِنْتُ لَبُونٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ لَبُونٍ وَیُعْطِی شَاتَیْنِ أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ، وَعِنْدَهُ بِنْتُ مَخَاضٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ مَخَاضٍ وَیُعْطِی مَعَهَا عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ»»(ح 1453)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکر صدّیقس فریضهی زکات را که خداوند به پیامبرش امر کرده بود، برایش چنین نوشت: «هر کس که زکات شترهایش به «جذعه» (بچه شتر چهارساله) رسید و آن را نداشت که پرداخت کند، ولی «حقّه» (بچه شتر سه ساله) در شترانش بود، «حقّه» از او پذیرفته میشود. البته اگر دسترسی داشت، دو گوسفند یا بیست درهم همراه آن پرداخت نماید؛ و هر کس که در زکات شترانش، «حقّه» واجب گردید و «حقّه» در شترانش نبود و «جذعه» وجود داشت، «جذعه» از او پذیرفته میشود. البته زکات گیرنده باید به او بیست درهم یا دو گوسفند، پس بدهد. و هر کس که در زکات شترهایش، «حقّه» واجب گردید و در شترانش فقط «بنت لبون» (بچه شتر دو ساله) وجود داشت، «بنت لبون» از وی پذیرفته میشود و دو گوسفند یا بیست درهم نیز (همراه او) بدهد؛ و هر کس که در زکات شترهایش «بنت لبون» واجب گردید و «حقه» داشت، همان از وی پذیرفته میشود و زکات گیرنده به وی، بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد. و هر کس که در زکات شترهایش، «بنت لبون» واجب گردید، و وی، بنت لبون نداشت و «بنت مخاض» در شترانش وجود داشت، «بنت مخاض» از وی، پذیرفته میشود. علاوه بر آن، بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد».
* در باب «سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا»[11].
* در باب «لا یؤخذ فی الصدقة هرمة ولا ذات عوار ولا تیس الّا ما شاء المصدّق»[12].
* در باب «الشروط فی الوقف»[13].
* در باب «ما ذکر فی درع النبیّ ج وعصاه»[14].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[15].
* در باب «ذکر عباس بن عبدالمطلب»[16].
به هر حال، روایات «محمد بن عبدالله بن مثنّی انصاری»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 16 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن عبدالله انصاری اوسی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری /1/132؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/657؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/305؛«الکاشف»، حافظ ذهبی 3/64؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/244؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/99؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/452؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/443؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 286؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 160؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/294؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/441
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/371
[3]- «الجواهر المضیة» 2/70 و 71
[4]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/372
[5]- همان 2/646
[6]- همان 2/1018
[7]- همان 1/195
[8]- همان 1/195
[9]- همان 1/195
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/195
[11]- همان 1/137
[12]- همان 1/196
[13]- همان 1/382
[14]- همان 1/438
[15]- همان 1/463
[16]- همان 2/526
82- محمد بن سلام بِیْکنْدی/[1]
[متوفّای 225 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مؤثّق و قوی و مطمئن و قابل اعتماد و محدّث شهر بخارا: ابوعبدالله بِیْکندی میباشد. وی، از پی یادگیری و فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی و آشنایی با اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، بسیار سفر کرد و در این راستا، از هیچ تلاش و کوششی دریغ نورزید؛ و از اسماعیل بن جعفر، ابوالاحوص، هشیم، ابواسحاق فزاری و کسان دیگر از طبقهی آنان، علم و دانش فراگرفت.
و بخاری نیز از محمد بن سلام، به نقل روایت پرداخته است؛ و دارمی، عبیدالله بن واصل، و شماری دیگر از دانش پژوهان ماوراء النهر، به نزد وی، زانوی تلمّذ زدند و از محضر وی، فارغ التحصیل شدند و گواهینامهی علمی گرفتند.
محدّث گوید: «قال لی یحیی: بخراسان، کنزان؛ کنزٌ عند اسحاق؛ وکنز عند محمد بن سلام البیکندی»؛ «یحیی بن معین، خطاب به من گفت: در خراسان، دو خزانه و گنجینه وجود دارد که یکی از آن دو، در نزد اسحاق؛ و دیگری، در نزد محمد بن سلام بیکندی وجود دارد».
عبیدالله بن شریح گوید: «سمعتُ محمد بن سلام یقول: أحفظ نحواً من خمسة آلاف حدیث»؛ «از محمد بن سلام شنیدم که میگفت: در حدود پنچ هزار حدیث از حفظ دارم».
و غنجار نیز در تاریخ خویش چنین بیان داشته است که محمد بن سلام، در هر بابی از علم و دانش، قلم فرسایی نموده و کتابی را به رشتهی تحریر درآورده است.
و سرانجام، محمد بن سلام بیکندی/، در ماه صفر، به سال 225 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، محمد بن سلام بیکندی را در شمار راویان مؤثّق و قوی و مطمئن و قابل اعتماد ذکر کرده است.
ابن ابی حاتم گوید: «سألتُ أبی عنه؟ فقال: ثقة صدوق»؛ «از پدرم، در مورد محمد بن سلام، پرسید؟ وی در پاسخ گفت: محمد بن سلام، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی، صادق و راستگو و درستکار و امین بود».
و ابن ماکولا گوید: «کان ثقة»؛ «محمد بن سلام، از زمرهی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، محمد بن سلام را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر «بخارا» که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
نگارندهی سطور گوید:
محمد بن سلام بِیْکندی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «صوم رمضان اِحتساباً من الایمان»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ، إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»»(ح 38)
«محمد بن سلام، از محمد بن فُضیل، از یحیی بن سعید، از ابوسلمة، از ابوهریرةس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که ماه رمضان را از روی ایمان و برای حصول اجر و پاداش، روزه بگیرد، گناهان گذشتهاش، آمرزیده میشوند».
* در باب «کتابة العلم»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا وَکِیعٌ، عَنْ سُفْیَانَ، عَنْ مُطَرِّفٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ: هَلْ عِنْدَکُمْ کِتَابٌ؟ قَالَ: “لاَ، إِلَّا کِتَابُ اللَّهِ، أَوْ فَهْمٌ أُعْطِیَهُ رَجُلٌ مُسْلِمٌ، أَوْ مَا فِی هَذِهِ الصَّحِیفَةِ. قَالَ: قُلْتُ: فَمَا فِی هَذِهِ الصَّحِیفَةِ؟ قَالَ: العَقْلُ، وَفَکَاکُ الأَسِیرِ، وَلاَ یُقْتَلُ مُسْلِمٌ بِکَافِرٍ”»(ح 111)
«محمد بن سلام، از وکیع، از سفیان، از مطرّف، از شعبی، از ابوجُحیفه، برای ما روایت کرده که وی گفته است: به علی بن ابی طالبس گفتم: آیا نزد شما نوشتهای میباشد؟ گفت: خیر، به جز از کتاب خدا و یا فهمی که به کسی داده شده است و یا آنچه در همین نامه است.
گفتم: در این نامه چیست؟ گفت: احکام خون بها، و رهایی اسیران و کشته نشدن به قصاص کافر».
* در باب «الرجل یُوَضّیء صاحبه»[8]
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، عَنْ یَحْیَى، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ کُرَیْبٍ، مَوْلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا أَفَاضَ مِنْ عَرَفةَ عَدَلَ إِلَى الشِّعْبِ فَقَضَى حَاجَتَهُ، قَالَ أُسَامَةُ بْنُ زَیْدٍ فَجَعَلْتُ أَصُبُّ عَلَیْهِ وَیَتَوَضَّأُ، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَتُصَلِّی؟ فَقَالَ: «المُصَلَّى أَمَامَکَ»»(ح 181)
«محمد بن سلام، از یزید بن هارون، از یحیی، از موسی بن عقبة، از کریب مولی ابن عباس، از اسامة بن زیدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون رسول خدا ج از عرفه برگشت، راه خود را به سوی درّهی کوه، منحرف کرد و در آنجا قضای حاجت نمود. اُسامة بن زیدس گوید: من برای آن حضرت ج آب ریختم و ایشان وضو گرفت. پس از آن، گفتم: ای رسول خدا ج! آیا نماز میگزاری؟ فرمود: نماز در جلو تو است (یعنی در مزدلفه)».
* در باب «لا یقیم الرجل أخاه یوم الجمعة ویقعد فی مکانه»[9]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ هُوَ ابْنُ سَلَّامٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ یَزِیدَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ نَافِعًا، یَقُولُ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، یَقُولُ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُقِیمَ الرَّجُلُ أَخَاهُ مِنْ مَقْعَدِهِ، وَیَجْلِسَ فِیهِ»، قُلْتُ لِنَافِعٍ: الجُمُعَةَ؟ قَالَ: الجُمُعَةَ وَغَیْرَهَا»(ح 911)
«محمد بن سلام بیکندی، از مخلد بن یزید، ازابن جُریج، از نافعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابن عمرب شنیدم که میگفت: پیامبر ج شخص را از این منع کرده که برادر خویش را از جایش بلند گرداند و خود بر جای او بنشیند.
از نافع پرسیدم که در نماز جمعه چه؟ وی گفت: در نماز جمعه و دیگر نمازها، این کار ممنوع میباشد».
* در باب «من نام عند السحر»[10].
* در باب «شهود الحائض العیدین ودعوة المسلمین ویعتزلن المصلّی»[11].
* در باب «ما جاء فی زمزم»[12].
* در باب «العمرة لیلة الحصبة وغیرها»[13].
* در باب «من نذر المشی الی الکعبة»[14].
* در باب «کراهیة النبیّ ج ان تعری المدینة»[15].
* در باب «الوصال؛ ومن قال: لیس فی اللیل صیام»[16].
* در باب «الاعتکاف فی شوّال»[17].
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَا وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗاۚ﴾ [الجمعة: 11]»[18].
به هر حال، روایات «محمد بن سلام بیکندی»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 57 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن سلام بِیْکندی» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/653؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/278؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/628؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/51؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/190؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/85؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/645؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/75؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 280؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/459
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 2/422
[3]- «تهذیب التهذیب» 9/189
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 94
[5]- «المناقب»، کردری 2/240
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/10
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/21
[8]- همان 1/30
[9]- همان 1/124
[10]- همان 1/152
[11]- همان 1/46
[12]- همان 1/221
[13]- همان 1/239
[14]- همان 1/251
[15]- همان 1/253
[16]- همان 1/263
[17]- همان 1/273
[18]- همان 1/277
81- محمد بن سابق تمیمی بغدادی/[1]
[متوفّای 213 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، آزادهی بنی تمیم، ابوجعفر - یا ابوسعید - بزّاز کوفی میباشد. اصل وی، از فارس است که بعدها در بغداد، سُکنی و اقامت گزید و در آنجا مستقر و ماندگار شد.
از کسانی که محمد بن سابق، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان این بزرگان را نام برد:
ابراهیم بن طهمان؛ زائدة بن قدامة؛ مبارک بن فَضالة؛ اسرائیل؛ شیبان بن عبدالرحمن؛ مالک بن مِغْوَل؛ و رقاء بن عمر؛ منهال بن خلیفة؛ مسعر بن کدام؛ و دیگران.
و کسانی که به نقل روایت از محمد بن سابق تمیمی بغدادی پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
محمد بن عبدالله ذُهْلی؛ محمد بن احمد بن ابی خلف؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ محمد بن اسحاق صاغانی؛ حسن بن صبّاح بزّار؛ محمد بن یحیی بن ابوحاتم أزدی؛ محمد بن عبدالوهاب فرّاء؛ حسن بن اسحاق مروزی؛ ابوخیثمة زهیر بن حرب؛ احمد بن حنبل؛ احمد بن ابراهیم دورقی؛ محمد بن عبدالله بن نُمیر؛ محمد بن یحیی بن کثیر حرّانی؛ محمود بن غیلان؛ محمد بن قدامة جوهری؛ ابواُمیّة طرسوسی؛ ابراهیم بن جنید؛ محمد بن احمد بن ابوالعوام؛ جعفر بن محمد بن شاکر صائغ؛ حسن بن سلام؛ عباس دوری؛ اسحاق بن حسن حربی؛ کدیمی و دیگران.
بخاری نیز در کتاب «الأدب المفرد» و دیگر صاحبان صحاح شش گانه - به جز ابن ماجه - با واسطهی عبدالله بن محمد مُسندی، به نقل روایت از محمد بن سابق تمیمی پرداختهاند.
احمد عجلی گوید: «کوفی ثقة»؛ «محمد بن سابق، از مردمان کوفه و فردی مؤثّق و قوی و مطمئن و قابل اعتماد میباشد».
یعقوب بن شیبة گوید: «کان شیخاً صدوقاً ثقة»؛ «محمد بن سابق؛ شیخی صادق و راستگو، درستکار و امانت دار، شریف و بزرگوار، مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و قوی بود».
نسایی نیز گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث محمد بن سابق تمیمی، نمیتوان نقص و ایرادی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد است».
و علامه حضرمی بر این باور است که محمد بن سابق، به سال 213 ه . ق وفات کرده و دار فانی را وداع گفته است؛ ولی ابن قانع و ابن حبّان، برآنند که وی، به سال 214 ه . ق درگذشته و چهره در نقاب خاک کشیده است.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[3]، محمد بن سابق را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمرهی راویان شهر بغداد که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
نگارنده گوید:
محمد بن سابق تمیمی بغدادی/، در کتاب «الجامع الصحیح» بخاری، در باب «قضاء الوصیّ دیون المیّت بغیر محضر من الورثة»[5]، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ آنجا که امام بخاری، چنین روایت میکند:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، أَوِ الفَضْلُ بْنُ یَعْقُوبَ، عَنْهُ حَدَّثَنَا شَیْبَانُ أَبُو مُعَاوِیَةَ، عَنْ فِرَاسٍ، قَالَ: قَالَ الشَّعْبِیُّ: حَدَّثَنِی جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ أَبَاهُ اسْتُشْهِدَ یَوْمَ أُحُدٍ وَتَرَکَ سِتَّ بَنَاتٍ وَتَرَکَ عَلَیْهِ دَیْنًا، فَلَمَّا حَضَرَ جِدَادُ النَّخْلِ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ وَالِدِی اسْتُشْهِدَ یَوْمَ أُحُدٍ، وَتَرَکَ عَلَیْهِ دَیْنًا کَثِیرًا، وَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَاکَ الغُرَمَاءُ، قَالَ: «اذْهَبْ فَبَیْدِرْ کُلَّ تَمْرٍ عَلَى نَاحِیَتِهِ»، فَفَعَلْتُ ثُمَّ دَعَوْتُهُ، فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَیْهِ أُغْرُوا بِی تِلْکَ السَّاعَةَ، فَلَمَّا رَأَى مَا یَصْنَعُونَ أَطَافَ حَوْلَ أَعْظَمِهَا بَیْدَرًا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ جَلَسَ عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «ادْعُ أَصْحَابَکَ»، فَمَا زَالَ یَکِیلُ لَهُمْ حَتَّى أَدَّى اللَّهُ أَمَانَةَ وَالِدِی، وَأَنَا وَاللَّهِ رَاضٍ أَنْ یُؤَدِّیَ اللَّهُ أَمَانَةَ وَالِدِی، وَلاَ أَرْجِعَ إِلَى أَخَوَاتِی بِتَمْرَةٍ، فَسَلِمَ وَاللَّهِ البَیَادِرُ کُلُّهَا حَتَّى أَنِّی أَنْظُرُ إِلَى البَیْدَرِ الَّذِی عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، کَأَنَّهُ لَمْ یَنْقُصْ تَمْرَةً وَاحِدَةً، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: “أُغْرُوا بِی: یَعْنِی هِیجُوا بِی، [فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ] (المائدة: 14)”»(ح 2781)
«محمد بن سابق، یا فضل بن یعقوب، از محمد بن سابق، از ابومعاویه شیبان، از فراس، از شعبی برای ما روایت کرده که وی گفته است: جابر بن عبدالله به من چنین خبر داده که: پدر وی در روز جنگ «اُحد» به شهادت رسید و شش دختر از خود بر جای گذاشت و بدهکار نیز بود. چون موسم چیدن خرما فرارسید،من به نزد رسول خدا ج رفتم و گفتم: ای رسول خدا ج! تو خود میدانی که پدرم در روز جنگ اَُحد، شهید شد و از خود، بدهکاری زیادی بر جای گذاشت و دوست میدارم که به هنگام ادای بدهی پدرم، طلبکاران تو را ببینند (تا از برکت تو، قرضهای وی ادا گردد). آن حضرت ج فرمود: «برو و خرماها را با در نظر گرفتن نوعیّت آن، در جایی جمع کن».
من نیز چنان کردم و سپس آن حضرت ج را فراخواندم. چون طلبکاران، آن حضرت ج را دیدند، بر من برانگیخته شدند. و هنگامی که رسول خدا ج لجاجت آنها را دید، در اطراف بزرگترین خرمن خرما، سه بار گشت زد و سپس بر آن نشست و فرمود: «طلبکاران خویش را فراخوان». آن حضرت ج برای آنان، پیوسته از خرماها پیمانه میکرد تا آن که خداوند، قرض پدرم را ادا کرد.
سوگند به خدا! من بدان راضی بودم که خداوند قرض پدرم را ادا کند هر چند یک خرما هم برای خواهران خود نیاورم؛ به خدا سوگند! تودههای خرما همچنان به حال خود باقی ماندند تا آن که به سوی تودهی خرما که رسول خدا ج نشسته بود، نگاه کرم که گویی یک خرما هم کم نشده بود.»
و همچنین، محمد بن سابق تمیمی بغدادی/، درموارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام بخاری/، به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند:
* در باب «فضل الجهاد والسیر»[6]
«حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ صَبَّاحٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ مِغْوَلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ الوَلِیدَ بْنَ العَیْزَارِ، ذَکَرَ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الشَّیْبَانِیِّ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ العَمَلِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «الصَّلاَةُ عَلَى مِیقَاتِهَا»، قُلْتُ: ثُمَّ أَیٌّ؟ قَالَ: «ثُمَّ بِرُّ الوَالِدَیْنِ»، قُلْتُ: ثُمَّ أَیٌّ؟ قَالَ: «الجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» فَسَکَتُّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَلَوِ اسْتَزَدْتُهُ لَزَادَنِی»(ح 2782)
«حسن بن صبّاح، از محمد بن سابق، از مالک بن مِغْول، از ولید بن عیزار، از ابوعمرو شیبانی برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن مسعودس گوید: از رسول خدا ج پرسیدم: ای رسول خدا ج! بهترین عمل، کدام است؟ فرمود: «نماز در وقت آن». گفتم: پس از آن، کدام عمل، بهتر است؟ فرمود: «نیکی کردن به پدر و مادر». گفتم: پس از آن؟ فرمود: «جهاد در راه خدا».
سپس سکوت کردم و از رسول خدا ج چیزی دیگر نپرسیدم؛ و اگر چنانچه زیادتر هم میپرسیدم، حتماً بیشتر پاسخ میداد».
* در باب «صفة النبیّ ج »[7]
«حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ الصَّبَّاحِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ مِغْوَلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَوْنَ بْنَ أَبِی جُحَیْفَةَ، ذَکَرَ عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: دُفِعْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ بِالأَبْطَحِ فِی قُبَّةٍ کَانَ بِالهَاجِرَةِ، خَرَجَ بِلاَلٌ فَنَادَى بِالصَّلاَةِ ثُمَّ دَخَلَ، فَأَخْرَجَ فَضْلَ وَضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَوَقَعَ النَّاسُ عَلَیْهِ یَأْخُذُونَ مِنْهُ، ثُمَّ دَخَلَ فَأَخْرَجَ العَنَزَةَ وَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى وَبِیصِ سَاقَیْهِ، فَرَکَزَ العَنَزَةَ ثُمَّ صَلَّى الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ، وَالعَصْرَ رَکْعَتَیْنِ، یَمُرُّ بَیْنَ یَدَیْهِ الحِمَارُ وَالمَرْأَةُ»»(ح 3566)
«حسن بن صبّاح، از محمد بن سابق، از مالک بن مِغْول، از عون بن ابی جُحیفه، از پدرش، برای ما روایت کرده که وی گفته است: برحسب اتفاق، به نزد پیامبر ج رسیدم. آن حضرت ج در محل «أبطح» در خیمه استراحت میکرد و هوا نیز بسیار گرم بود؛ بلالس بیرون شد و اذان نماز گفت و آنگاه داخل شد. وی، باقی ماندهی آب وضو رسول خدا ج را با خود آورد. مردم بر آن هجوم آوردند و از آن آب، برای خویشتن برگرفتند. آنگاه بلال داخل خیمه شد و نیزهی کوچک را بیرون آورد و رسول خدا ج نیز بیرون شد؛ گویی هم اکنون به سوی درخشش ساقهای آن حضرت ج نگاه میکنم؛ بلالس نیزهی کوچک را در زمین فرو کرد؛ سپس آن حضرت ج دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر را گزارد؛ و حال آن که از جلو نماز وی، الاغها و زنان میگذشتند».
* در باب «غزوة الحدیبیّة»[8].
* در باب «النسوة الّتی یهدین المرأة الی زوجها»[9].
* در باب «غزوة خیبر»[10].
* در باب «أنّ الخمر من العنب»[11].
[1]- بیوگرافی «محمد بن سابق تمیمی بغدادی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/111؛ «رجال صحیح بخاری»، کلاباذی 2/651؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/283؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 5/333؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/45؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/154؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/28؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/288؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/61؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 287؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/439
[2]- «تهذیب التهذیب» 9/154 و 155
[3]- «عقود الجمان»، ص 94
[4]- «المناقب»؛ کردری 2/232
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/390
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/390
[7]- همان 1/503
[8]- همان 2/602
[9]- همان 2/775
[10]- همان 2/607
[11]- همان 2/836
80- محمد بن خازم، ابومعاویة کوفی/[1]
[متوفّای 195 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مؤثق و قابل اعتماد، محدّث کوفه، «محمد بن خازم کوفی نابینا» میباشد که از این افراد به نقل روایت پرداخته است:
هشام بن عروة؛ اعمش؛ لیث بن ابی سلیم؛ ابواسحاق شیبانی؛ اسماعیل بن ابوخالد؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که به نقل روایت از محمد بن خازم پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ ابوخیثمة؛ حسن بن عرفة؛ هنّاد؛ سعدان بن نصر؛ حسن بن محمد زعفرانی؛ احمد بن عبدالجبّار و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
محمد بن خازم/، به سال 113 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و بنا به قول جماعت محدّثان [بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه] به سال 195 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشیده است.
و برخی نیز بر این باورند که وی، به سال 194 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.
علامه ذهبی در ادامه گوید: بسیاری از احادیث و روایات ابومعاویه محمد بن خازم - که از «اِسناد عالی» برخوردارند - نصیب و بهرهی من شده است.
و حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد عجلی گفته است: «کوفی ثقة»؛ «محمد بن خازم، از مردمان کوفه و فردی مؤثق و قوی و مطمئن و قابل اعتماد است».
یعقوب بن شیبة گوید: «کان من الثقات وربما دلّس»؛ «ابومعاویة، یکی از راویان ثقه و مورد اعتماد بود؛ و گاهی نیز در حدیث، دچار تدلیس میشد».
نسایی نیز گفته است: «ثقة»؛ «محمد بن خازم، از زمرهی راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».
ابن خراش گوید: «صدوق»؛ «ابومعاویه، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و امین است».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، محمد بن خازم را در شمار راویان ثقه و قابل اعتماد ذکر کرده و گفته است: «کان حافظاً متقناً»؛ «ابومعاویة محمد بن خازم، فردی حافظ و ضابط و ماهر و خبره، کاردان و توانا، شایسته و کارآمد و متخصّص و برازنده بود».
ابن سعد نیز گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث یدلّس وکان مرجئاً»؛ «محمد بن خازم، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد و بسیار روایت کنندهی حدیث است که در حدیث، تدلیس نیز میکند؛ و وی، گرایش به «مُرجئه» نیز داشت».
نسایی گفته است: «ثقة فی الاعمش»؛ «ابومعاویة محمد بن خازم، در مورد روایات و احادیث اعمش، ثقه و قابل اعتماد و مطمئن و قوی است».
و ابومعاویه، از آن دسته، از راویان و محدّثانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، ابومعاویة محمد بن خازم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
نگارنده گوید:
ابومعاویة محمد بن خازم کوفی/، از ابوحنیفه، از حماد بن سلمة، از ابراهیم نخعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده است که رسول خدا ج فرمود: «انّی لیُهوَّن علیّ الموت؛ انّی رأیتکِ زوجتی فی الجنّة»؛ «مرگ من، آسان و ساده و توأم با آرامش و راحتی و سهولت و آسودگی خواهد بود؛ ای عایشه! من دیدم که تو در بهشت، همسرم خواهی بود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[6] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را در مُسند خویش، از ابومعاویه محمد بن خازم، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[7]، به ذکر ابومعاویه محمد بن خازم کوفی پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف، معرفی کرده و در ادامه گفته است: «روی عن ابی حنیفة، عن حماد، عن ابراهیم قال: یقضی ثمّ یکبّر. یعنی: الذی یفوته الصلاة فی أیّام التشریق»؛ «ابومعاویة محمد بن خازم، از ابوحنیفه، از حماد بن سلمة، از ابراهیم نخعی، این مسأله را روایت کرده است که هرگاه در ایّام تشریق، نمازی از شخص قضا شد، در آن صورت، آن نماز فوت شدهی خویش را قضا بیاورد و پس از گزاردن نماز قضایی، تکبیرات تشریق را نیز بگوید».
و همچنین راقم سطور گوید:
ابومعاویه محمد بن خازم کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «التعوّذ من فتنة الفقر»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، أَخْبَرَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ النَّارِ وَعَذَابِ النَّارِ، وَفِتْنَةِ القَبْرِ وَعَذَابِ القَبْرِ، وَشَرِّ فِتْنَةِ الغِنَى وَشَرِّ فِتْنَةِ الفَقْرِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ قَلْبِی بِمَاءِ الثَّلْجِ وَالبَرَدِ، وَنَقِّ قَلْبِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا نَقَّیْتَ الثَّوْبَ الأَبْیَضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَبَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ، وَالمَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ»»(ح 6377)
«محمد، از ابومعاویه (محمد بن خازم)، از هشام بن عروة، از پدرش، برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: پیامبر خدا ج میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ النَّارِ وَعَذَابِ النَّارِ، وَفِتْنَةِ القَبْرِ وَعَذَابِ القَبْرِ، وَشَرِّ فِتْنَةِ الغِنَى وَشَرِّ فِتْنَةِ الفَقْرِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ قَلْبِی بِمَاءِ الثَّلْجِ وَالبَرَدِ، وَنَقِّ قَلْبِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا نَقَّیْتَ الثَّوْبَ الأَبْیَضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَبَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ، وَالمَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ»؛ «بار خدایا! از فتنهی آتش، عذاب آتش، فتنهی قبر و عذاب آن، شر فتنهی سرمایه داری و شر فتنهی فقر به تو پناه میبرم. بار الها! از شر فتنهی دجال به تو پناه میبرم. بار خدایا! گناهانم را با آب یخ و تگرگ، شستشو بده و همانگونه که لباس سفید را پاک و صاف میگردانی و چرک هایش را برطرف میکنی، قلبم را از گناهان، پاک و صاف بگردان؛ و همچنانکه میان مشرق و مغرب، فاصله انداختهای، میان من وگناهانم، فاصله بیانداز. بار خدایا! از تنبلی و از این که مقروض و بدهکار شوم به تو پناه میبرم».
* در باب «الحیاء فی العلم»[9]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ زَیْنَبَ ابْنَةِ أُمِّ سَلَمَةَ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: جَاءَتْ أُمُّ سُلَیْمٍ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی مِنَ الحَقِّ، فَهَلْ عَلَى المَرْأَةِ مِنْ غُسْلٍ إِذَا احْتَلَمَتْ؟ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا رَأَتِ المَاءَ» فَغَطَّتْ أُمُّ سَلَمَةَ، تَعْنِی وَجْهَهَا، وَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوَتَحْتَلِمُ المَرْأَةُ؟ قَالَ: «نَعَمْ، تَرِبَتْ یَمِینُکِ، فَبِمَ یُشْبِهُهَا وَلَدُهَا»»(ح 130)
«محمد بن سلام؛ از ابومعاویة (محمد بن خازم)، از هشام بن عروة، از پدرش، از زینب بنت سلمة، از اُمّ سلمةل برای ما روایت کرده که وی گفته است: اُمّ سلیم نزد رسول خدا ج آمد وگفت: ای رسول خدا ج! خداوند از بیان حق، شرم و حیا نمیکند؛ اگر زنی احتلام شود، غسل بر وی واجب است؟ رسول خدا ج فرمود: «بلی؛ اگر آب منی را ببیند». اُمّ سلمةل صورتش را پوشید وگفت: ای رسول خدا ج! مگر زن هم احتلام میشود؟ رسول خدا ج فرمود: «بلی؛ وگرنه چگونه فرزند، با مادرش شباهت پیدا میکرد».
* در باب «ما جاء فی غسل البول»[10].
* در باب «غسل الدم»[11].
* در باب «التیمّم ضربة»[12].
* در باب «الصلاة فی الجبّة الشامیّة»[13].
* در باب «الصلاة فی مسجد السوق»[14].
* در باب «الرجل یأتمّ بالامام ویأتمّ الناس بالمأموم»[15].
* در باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: اما بعد»[16].
* در باب «الأذان بالجنازة»[17].
* در باب «الجرید علی القبور»[18].
* در باب «العمرة لیلة الحصبة وغیرها»[19].
* در باب «شراء الامام الحوائج بنفسه»[20].
* در باب «بیع المزابنة»[21].
* در باب «کلام الخصوم بعضهم فی بعض»[22].
به هر حال، روایات ابومعاویه محمد بن خازم/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 29 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن خازم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/74؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/646؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/248؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 5/242؛«الکاشف»، حافظ ذهبی 3/37؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/120؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/70؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/233؛ ««کتاب الثقات»، ابن حبان 7/441؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 284؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/437
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/294 و 295
[3]- «تهذیب التهذیب» 9/120 و 121
[4]- «عقود الجمان»، ص 93
[5]- «المناقب»؛ کردری 2/224
[6]- «جامع المسانید» 1/202
[7]- «الجواهر المضیة» 2/53
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/943 و 944
[9]- همان 1/24
[10]- همان 1/35
[11]- همان 1/36
[12]- همان 1/50
[13]- همان 1/52
[14]- همان 1/69
[15]- همان 1/99
[16]- همان 1/126
[17]- همان 1/167
[18]- همان 1/182
[19]- همان 1/239
[20]- همان 1/281
[21]- همان 1/291
[22]- همان 1/236