اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

79- محمد بن حسن بن عمران مُزَنی واسطی/[1] [متوفّای 222 ه‍ . ق]

79- محمد بن حسن بن عمران مُزَنی واسطی/[1]
[متوفّای 222 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، محمد بن حسن بن عمران مُزَنی واسطی، قاضی شهر «واسط» می‌باشد. او، اصالتاً از شام بود.

            و از کسانی که محمد بن حسن واسطی، به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            اسماعیل بن ابی خالد؛ عوف اعرابی؛ ابی شیبة یوسف بن ابراهیم جوهری؛ أصبغ بن زید ورّاق؛ سعید بن ابوعروبة؛ ابوسعد بقال؛ محمد بن اسحاق بن یسار؛ عوام بن حوشب؛ و کسان دیگر.

و از محمد بن حسن واسطی نیز، این افراد، حدیث روایت کرده‌اند:

            احمد بن حنبل؛ محمد بن سلام جُمَحی؛ محمد بن سلام بِیْکندی؛ محمد بن عیسی بن طبّاع؛ ابراهیم بن موسی رازی؛ عمرو بن عون واسطی؛ محمد بن اسماعیل بن سمرة؛ محمد بن اسماعیل بن بَختری؛ و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و حکمت و فرزانگی.

            عبدالله بن احمد، از پدرش نقل می‌کند که گفت: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث محمد بن حسن واسطی، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، ثقه و مورد اعتماد است».

            ابن ابوخیثمة به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «محمد بن حسن واسطی، از راویان مؤثق و قابل اعتماد می‌باشد».

            ابن زیاد گوید: «حدثنا احمد بن حاتم، حدّثنا محمد بن حسن واسطی ثقة»؛ «احمد بن حاتم، از محمد بن حسن واسطی برای ما چنین خبر داده است؛ و محمد بن حسن، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد است».

            ابوحاتم گوید: «لا بأس به»؛ «هیچگونه ایراد و نقصی در محمد بن حسن واسطی (در عرصه‌ی روایت و درایت) نیست».

            آجری به نقل از ابوداود گفته است: «ثقة»؛ «محمد بن حسن واسطی، از زمره‌ی روایت کنندگان و محدّثان مورد وثوق و مطمئن و درستکار و قابل اعتماد می‌باشد».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، محمد بن حسن واسطی را در شمار راویان مورد اعتماد و ثقه ذکر کرده است.

            محمد بن سعد گفته است: «کان من أهل الشام؛ ولی القضاء بواسط وکان ثقة»؛ «محمد بن حسن واسطی، از مردمان شام بود که بعدها، عهده دار پست قضاوت در شهر واسط شد؛ و او، از زمره‌ی محدّثان قوی و مؤثق و روایت کنندگان مطمئن و مورد اعتماد بود».

            دارقطنی نیز گوید: «لا بأس به»؛ «به احادیث و روایات محمد بن حسن، نمی‌توان ایراد و نقصی گرفت؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای مورد اعتماد و ثقه می‌باشد».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[3]، محمد بن حسن واسطی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمره‌ی راویان شهر «واسط» که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                محمد بن حسن واسطی/، در یک مورد از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ آن هم در باب «ما جاء فی العلم. وقوله تعالی: ﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمٗا١١٤ [طه: 114]. القراءة والعرض علی المحدّث»[5]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الحَسَنِ الوَاسِطِیُّ، عَنْ عَوْفٍ، عَنِ الحَسَنِ، قَالَ: لاَ بَأْسَ بِالقِرَاءَةِ عَلَى العَالِمِ»(قبل از حدیث 63)

            «محمد بن سلام، از محمد بن حسن واسطی، از عوف، از حسن برای ما روایت کرده که وی گفته است: باکی نیست در صحّت نقل از شیخ، به سبب خواندن شاگرد بر عالم».




[1]-           بیوگرافی «محمد بن حسن بن عمران مُزَنی واسطی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/67؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/226؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی، 9/303؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/33؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/67؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/208؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/411؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 283؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/458

[2]-           «تهذیب التهذیب» 9/104

[3]-           «عقود الجمان»، ص 93

[4]-           «المناقب»؛ کردری 2/229

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/14

78- محمد بن بِشْر (بن فُرافِصة بن مُختار) عبدی کوفی/[1] [متوفّای 203 ه‍ . ق]

78- محمد بن بِشْر (بن فُرافِصة بن مُختار) عبدی کوفی/[1]
[متوفّای 203 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ مؤثّق و قابل اعتماد: ابوعبدالله عبدی کوفی می‌باشد که از این افراد، به نقل روایت پرداخته است:

            هشام بن عروة؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ عبیدالله بن عمر؛ زکریا بن ابی زائدة؛ و شمار زیادی از دیگر بزرگان عرصه‌ی علم و دانش.

و از کسانی که از محمد بن بِشْر، حدیث روایت نموده‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            علی بن مدینی؛ اسحاق بن راهویه؛ ابوکریب؛ عبدالله بن حُمید؛ ابن فرات؛ محمد بن عاصم ثقفی؛ و دیگران.

            ابوعبدالله آجری گوید: «سألتُ اباداود عن سماع محمد بن بشر من ابن أبی عروبة؟ فقال: هو أحفظ من کان بالکوفة»؛ «از ابوداود، درباره‌ی سماع محمد بن بِشْر از ابن ابی عروبة پرسیدم. وی، در پاسخ گفت: محمد بن بِشْر، حافظ‌ترین و ضابط‌ترین علماء و صاحب نظران کوفه است».

            یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «محمد بن بِشْر، روایت کننده‌ای مؤثّق و قابل اعتماد است».

            بخاری نیز گفته است: «مات محمد بن بِشْر، سنة ثلاث ومائتین»؛ «محمد بن بِشْر، به سال 203 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.»

            و برخی از احادیث و روایات محمد بن بِشْر - که دارای اِسناد عالی هستند - در مُسند عبد بن حُمید و دیگران نیز آمده است.

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گفته است:

            یعقوب بن شیبة و محمد بن سعد گفته‌اند: «و کان ثقة، کثیر الحدیث»؛ «محمد بن بِشْر، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و بسیار روایت کننده‌ی حدیث می‌باشد».

            نسایی و ابن قانع گفته‌اند: «ثقة»؛ «محمد بن بِشْر، روایت کننده‌ای مطمئن و مورد وثوق و درستکار و قابل اعتماد است».

            ابن جُنید به نقل از یحیی بن معین گفته است: «لم یکن به بأس»؛ «در روایات و احادیث محمد بن بِشْر، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، ثقه و مورد اعتماد است».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، محمد بن بِشْر را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان شهر کوفه که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[6] آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و سمع أباحنیفة؛ وروی عنه فی هذه المسانید»؛ «محمد بن بِشْر، از امام ابوحنیفه/، سماع حدیث نموده و در این مسانید نیز، به نقل روایت از وی، پرداخته است».

نگارنده‌ی سطور گوید:

                محمد بن بِشْر/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «اذا قال رجلٌ لعبده: هولله، ونوی العتق؛ والاشهاد فی العتق»[7]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ قَیْسٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ لَمَّا أَقْبَلَ یُرِیدُ الإِسْلاَمَ، وَمَعَهُ غُلاَمُهُ ضَلَّ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ صَاحِبِهِ، فَأَقْبَلَ بَعْدَ ذَلِکَ وَأَبُو هُرَیْرَةَ جَالِسٌ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا أَبَا هُرَیْرَةَ هَذَا غُلاَمُکَ قَدْ أَتَاکَ»، فَقَالَ: أَمَا إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنَّهُ حُرٌّ، قَالَ: فَهُوَ حِینَ یَقُولُ: (البحر الطویل) یَا لَیْلَةً مِنْ طُولِهَا وَعَنَائِهَا ... عَلَى أَنَّهَا مِنْ دَارَةِ الکُفْرِ نَجَّتِ»(ح 2530)

            «محمد بن عبدالله بن نُمیر، از محمد بن بِشْر، از اسماعیل، از قیس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابوهریرهس روایت است که: وقتی که او و غلامش به منظور قبول اسلام از خانه به راه افتادند، یکدیگر را گم کردند. مدتی بعد، در حالی که ابوهریرهس در محضر رسول خدا ج نشسته بود، غلامش آمد. آن حضرت ج فرمود: «ای ابوهریره! غلامت آمد». ابوهریرهس عرض کرد. شما گواه باشید که من او را آزاد کردم. راوی گوید: ابوهریرهس در مسیر راه مدینه، این شعر را می‌خواند: چه شب طولانی و پرمشقّتی را پشت سر گذاشتم؛ امّا شکر خدا را که از دیار کفر، نجات یافتم».

* در باب «کراهیّة السفر بالمصاحف الی أرض العدوّ»[8]

            «وَکَذَلِکَ یُرْوَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَتَابَعَهُ ابْنُ إِسْحَاقَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ سَافَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابُهُ فِی أَرْضِ العَدُوِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ القُرْآنَ»(قبل از حدیث2990)

            «و بدین سان از محمد بن بِشْر، از عبیدالله، از نافع، از ابن عمرب از پیامبر ج روایت شده است. و ابن اسحاق نیز عبیدالله را متابعت کرده است؛ آن هم از نافع، از ابن عمرب، از پیامبر خدا ج.

            و بی‌گمان رسول خدا ج و یاران وی، به سرزمین دشمن سفر کردند و این در حالی بود که آنان، قرآن را می‌دانستند؛ (یعنی قرآن را با خود نبرده بودند، تا مبادا به دست کافران افتد و بدان گستاخی کنند)».

* در باب «من سمّی باسماء الأنبیاء»[9]

            «حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ: قُلْتُ لِابْنِ أَبِی أَوْفَى: رَأَیْتَ إِبْرَاهِیمَ ابْنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: «مَاتَ صَغِیرًا، وَلَوْ قُضِیَ أَنْ یَکُونَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَبِیٌّ عَاشَ ابْنُهُ، وَلَکِنْ لاَ نَبِیَّ بَعْدَهُ»»(ح 6194)

            «عبدالله بن نُمیر، از محمد بن بِشْر، از اسماعیل برای ما روایت کرده که وی گفته است: به ابن ابی أوفی گفتم: آیا ابراهیم، فرزند پیامبر خدا ج را دیده بودی؟ گفت: او در کودکی مرد؛ اگر چنان‌چه مقدّر می‌بود که پس از پیامبر خدا ج پیامبری وجود داشته باشد، حتماً فرزندش زنده می‌ماند؛ ولی پس از آن حضرت ج پیامبری نیست».




[1]-           بیوگرافی «محمد بن بشر عبدی کوفی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/45؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/210؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/265؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/24؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/64؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/58؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/137؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/441؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 280؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/435

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/322

[3]-           «تهذیب التهذیب» 9/64

[4]-           «عقود الجمان»، ص 92

[5]-           «المناقب»؛ کردری 2/225

[6]-           «جامع المسانید» 2/357

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/343

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/419 و 420

[9]-           همان 2/914

77- مالک بن مِغْوَل حنفی/[1] [متوفّای 159 ه‍ . ق]

77- مالک بن مِغْوَل حنفی/[1]
[متوفّای 159 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی «مالک بن مِغْوَل بن عاصم غَربَّة بن حارثة بن جریج بن بَجیلة بَجَلی، ابوعبدالله کوفی» می‌باشد.

            از کسانی که مالک بن مِغْوَل، به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            ابواسحاق سبیعی؛ عون بن ابی جُحیفه؛ سماک بن حرب؛ نافع مولی ابن عمر؛ زبیر بن عدی؛ محمد بن سوقة؛ ولید بن عیزار؛ ابوالسفر؛ ابوالحصین اسدی؛ عبدالرحمن بن اسود بن یزید نخعی؛ حکم بن عتیبة؛ عبدالله بن بریدة؛ طلحة بن مصرف و دیگر بزرگان عرصه‌ی علم و دانش.

و از افرادی که به نقل روایت از مالک بن مِغْوَل پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            ابواسحاق - استاد مالک بن مِغْوَل - ؛ شعبة؛ مِسعر بن کدام؛ سفیان ثوری؛ زائدة؛ ابن عینیة؛ اسماعیل بن زکریا؛ یحیی بن سعید قطّان؛ وکیع؛ عبدالله بن مبارک؛ ابومعاویة؛ ابن نُمیر؛ ابواُسامة؛ زید بن حباب؛ عبیدالله أشجعی؛ عبدالرحمن بن مهدی؛ مخلد بن یزید؛ ابواحمد زبیری؛ شعیب بن حرب؛ یحیی بن آدم؛ خلّاد بن یحیی؛ ابونُعیم؛ فریابی؛ محمد بن سابق؛ مسلم بن ابراهیم؛ عمرو بن مرزوق؛ ربیع بن یحیی اُشنانی؛ و دیگران.

            ابوطالب، به نقل از احمد بن حنبل گوید: «ثقة ثبت فی الحدیث»؛ «مالک بن مِغْوَل، در حدیث، هم مؤثّق و قابل اعتماد است و هم مطمئن و قوی و درستکار و امانت دار».

            یحیی بن معین، ابوحاتم و نسایی گفته‌اند: «ثقة»؛ «مالک بن مِغْوَل، از زمره‌ی راویان ثقه و مورد اعتماد بود».

            ابونُعیم گوید: «حدثنا مالک بن مِغْوَل وکان ثقة»؛ «مالک بن مِغْوَل به ما خبر داد؛ و به راستی او، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».

            احمد عجلی نیز گفته است: «رجل صالحٌ مبرز فی الفضل»؛ «مالک بن مِغْوَل، مردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد و متخصص و کاردان و در فضل و احسان و نیکی و خوش خدمتی، سرآمد و پیشگام بود».

            طبرانی گوید: «من خیار المسلمین»؛ «مالک بن مِغْوَل، یکی از برگزیدگان و بهترین مسلمانان بود».

            عمرو بن علی، بر این باور است که مالک بن مِغْوَل، به سال 157 ه‍ . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ابن سعد معتقد است که وی، به سال 158 ه‍ . ق درگذشته و چهره در نقاب خاک کشیده است؛ و ابونعیم و دیگران نیز بر این باورند که مالک بن مِغْوَل، به سال 159 ه‍ . ق دار فانی را وداع گفته و به دیار یار پرگشوده است.

            ابن سعد گفته است: «کان ثقة مأموناً کثیر الحدیث، فاضلاً، خیراً»؛ «مالک بن مِغْوَل، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی، درستکار و امانت دار، بسیار روایت کننده‌ی حدیث، فاضل و محترم، شریف و پاکدامن، نجیب و بزرگوار و برگزیده و بهترین بود».

            بخاری گوید: عبدالله بن سعید گفته است: از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که می‌گفت: «اذا رأیتَ الکوفی یذکر مالک بن مِغْوَل بخیر؛ فاطمأنّ الیه»؛ «هرگاه مردی از مردمان کوفه را دیدی که مالک بن مِغْوَل را به نیکی و خوبی یاد می‌کند، پس بدو اعتماد کن».

            و ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» گوید: «کان من عبّاد اهل الکوفة ومتقنیهم»؛ «مالک بن مِغْوَل، یکی از عابدان و زاهدان و پارسایان و پرهیزگاران اهل کوفه و یکی از استادان و خبرگان و کاردانان و کارآمدان و متخصصان و شایستگان و درستکاران و حاذقان آن‌ها بود».

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر مالک بن مِغْوَل پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف ذکر کرده و در ادامه گفته است: «احد من قال فیه الامام فی جماعة: «أنتم مسارّ قلبی وجلاء حُزنی»؛ حجّةٌ امامٌ روی له الشیخان وأصحاب السنن»؛ «مالک بن مِغْوَل، یکی از شاگردان امام ابوحنیفه/ است که امام در حق آنان فرمود: «شمایان! باعث سرور و شادمانی قلبم و از میان رفتن ناراحتی و دردم هستید». وی، در حدیث، حجّت بود و در دین، امام و پیشوا؛ شیخان (بخاری و مسلم) و نویسندگان «سُنن» (ترمذی، ابوداود، نسایی، ابن ماجه و ...) نیز به نقل روایت از وی پرداخته‌اند».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، مالک بن مِغْوَل را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان شهر کوفه که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                مالک بن مِغْوَل/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «انّ الخمر من العنب»[6]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ صَبَّاحٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، حَدَّثَنَا مَالِکٌ هُوَ ابْنُ مِغْوَلٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «لَقَدْ حُرِّمَتِ الخَمْرُ وَمَا بِالْمَدِینَةِ مِنْهَا شَیْءٌ»»(ح 5579)

            «حسن بن صبّاح، از محمد بن سابق، از مالک بن مِغْوَل، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: بی‌گمان شراب (انگور) حرام کرده شد و حال آن که در مدینه، از آن، چیزی موجود نبود».

* در باب «فضل الجهاد والسیر»[7]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ صَبَّاحٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ مِغْوَلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ الوَلِیدَ بْنَ العَیْزَارِ، ذَکَرَ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الشَّیْبَانِیِّ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ العَمَلِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «الصَّلاَةُ عَلَى مِیقَاتِهَا»، قُلْتُ: ثُمَّ أَیٌّ؟ قَالَ: «ثُمَّ بِرُّ الوَالِدَیْنِ»، قُلْتُ: ثُمَّ أَیٌّ؟ قَالَ: «الجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» فَسَکَتُّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَلَوِ اسْتَزَدْتُهُ لَزَادَنِی»(ح 2782)

            «حسن بن صبّاح، از محمد بن سابق، از مالک بن مِغْوَل، از ولید بن عیزار، از ابوعمرو شیبانی، برای ما روایت کرده که عبدالله بن مسعودس گفت: از رسول خدا ج پرسیدم و گفتم: ای رسول خدا ج! بهترین عمل کدام است؟ فرمود: «نماز در وقت آن». گفتم: پس از آن، کدام عمل قرار دارد؟ فرمود: «نیکی کردن به پدر و مادر». گفتم: پس از آن؟ فرمود: «جهاد در راه خدا».

            سپس سکوت کردم و از رسول خدا ج چیزی دیگر نپرسیدم؛ و اگر زیادتر می‌پرسیدم، حتماً زیادتر پاسخ می‌داد».

* در باب «صفة النبیّ ج »[8]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ الصَّبَّاحِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ مِغْوَلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَوْنَ بْنَ أَبِی جُحَیْفَةَ، ذَکَرَ عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: دُفِعْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ بِالأَبْطَحِ فِی قُبَّةٍ کَانَ بِالهَاجِرَةِ، خَرَجَ بِلاَلٌ فَنَادَى بِالصَّلاَةِ ثُمَّ دَخَلَ، فَأَخْرَجَ فَضْلَ وَضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَوَقَعَ النَّاسُ عَلَیْهِ یَأْخُذُونَ مِنْهُ، ثُمَّ دَخَلَ فَأَخْرَجَ العَنَزَةَ وَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى وَبِیصِ سَاقَیْهِ، فَرَکَزَ العَنَزَةَ ثُمَّ صَلَّى الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ، وَالعَصْرَ رَکْعَتَیْنِ، یَمُرُّ بَیْنَ یَدَیْهِ الحِمَارُ وَالمَرْأَةُ»»(ح 3566)

            «حسن بن صبّاح، از محمد بن سابق، از مالک بن مِغْوَل؛ از عون بن ابی جحیفة، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: برحسب اتفاق، به نزد پیامبر ج رسیدم؛ آن حضرت ج در محل «أبطح» در خیمه، استراحت می‌کردند و هوا نیز بس گرم بود. بلالس آمد و اذان نماز گفت و سپس داخل شد. وی، باقی مانده‌ی آب وضو رسول خدا ج را با خود آورد. مردم بر آن هجوم آوردند و از آن آب، برای خویشتن برگرفتند. آنگاه بلال داخل شد و نیزه‌ی کوچک را بیرون آورد و رسول خدا ج نیز بیرون شد؛ گویی هم اکنون به سوی درخشش ساق‌های آن حضرت ج می‌نگرم؛ بلالس نیزه‌ی کوچک را در زمین فرو کرد؛ سپس آن حضرت ج دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر را گزارد؛ و این در حالی بود که از جلو وی، الاغ‌ها و زنان عبور می‌کردند».

* در باب «غزوة الحدیبیّة»[9].

* در باب «مرض النبیّ ج ووفاته»[10].

* در باب «الوصاة بکتاب الله»[11].




[1]-           بیوگرافی «مالک بن مِغْوَل» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/314؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/1135؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/215؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/174؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/247 «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/116؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/155؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/407؛ ««کتاب الثقات»، ابن حبان 7/462؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 314؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 92؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/480

[2]-           «تهذیب التهذیب» 10/20 و 21

[3]-           «الجواهر المضیة» 2/150

[4]-           «عقود الجمان»، 1/143

[5]-           «المناقب»؛ کردری 2/220

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/836

[7]-           همان 1/390

[8]-           همان 1/503

[9]-           همان 2/602

[10]-        همان 2/641

[11]-        همان 2/751

76- لیث بن سعد حنفی/؛ امام اهل مصر در فقه و حدیث[1] [متوفّای 175 ه‍ . ق]

76- لیث بن سعد حنفی/؛ امام اهل مصر در فقه و حدیث[1]
[متوفّای 175 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث، شیخ سرزمین مصر و عالم و دانشمند و رهبر و زعیم آن دیار، «ابوالحارث فَهمی»، آزاده‌ی اصفهانی می‌باشد که اصالتاً مصری است.

            لیث بن سعد، از این بزرگانِ عرصه‌ی علم و دانش و حکمت و فرزانگی، به روایت حدیث پرداخته است:

            عطاء بن ابی رباح؛ نافع عمری؛ ابن ابی ملیکة؛ سعید مقبری؛ زهری؛ ابوالزبیر مکی؛ مشرح بن هاعان؛ ابوقبیل معافری؛ یزید بن ابی حبیب؛ جعفر بن ربیعة؛ و شمار زیادی از دیگر طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌ی روایت و درایت.

            وی، در نقل روایت، تا آنجا پیش رفت و در این زمینه، توجه و عنایت ورزید که حتّی از شاگردان خویش، حدیث روایت می‌نمود.

و از کسانی که از لیث بن سعد، به نقل حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            محمد بن عجلان؛ - وی استاد لیث بن سعد نیز می‌باشد -؛ ابن وهب؛ سعید بن ابی مریم؛ عبدالله بن صالح - کاتب لیث بن سعد -؛ یحیی بن بکیر؛ یحیی بن یحیی نیشابوری؛ یحیی بن یحیی قرطبی؛ قتیبة بن سعید؛ محمد بن رُمح؛ عیسی بن حمّاد؛ ابوالجهم باهلی؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.

            لیث بن سعد، بزرگ و رهبر سرزمین مصر و عالم بزرگوار و بزرگ منش و دانشمند برجسته و شاخص آنجا به شمار می‌آمد؛ شافعی، بر وفات لیث بن سعد، بسیار تأسف خورد و ناراحت و اندوهگین شد. و امام شافعی، پیوسته می‌گفت: «هو أفقه من مالک؛ الّا انّ اصحابه لم یقوموا به»؛ «لیث بن سعد، از مالک، فقیه‌تر و دانشورتر و آگاه‌تر و داناتر بود؛ ولی شاگردان و پیروان لیث، به جانبداری و حمایت و پشتیبانی و تکامل فقه وی نپرداختند و راه را برای رشد و ترقّی و تعالی و پیشرفت فقه او، هموار نساختند».

            امام شافعی، در جایی دیگر گوید: «کان أتبع للأثر من مالک»؛ «لیث بن سعد، نسبت به مالک، بیشتر به دنبال اتباع و پیروی از حدیث بود».

            یحیی بن بکیر گوید: «هو أفقه من مالک؛ لکنّ الحظوظ لمالک»؛ «لیث بن سعد، از مالک، فقیه‌تر و دانشورتر و آگاه‌تر و داناتر بود؛ ولی تمامی بهره‌ها و نصیب‌ها (در راه رشد و ترقّی و تکامل و پیشرفت فقه)، از آنِ مالک بود».

            ابن وهب نیز گفته است: «لو لا اللیث ومالک، لضللنا»؛ «اگر چنان‌چه لیث بن سعد و مالک بن انس نمی‌بودند، حتماً ما گمراه و منحرف می‌شدیم و راه خود را گم می‌کردیم و سرگردان و حیران و افتان و خیزان می‌شدیم».

            عبدالملک بن یحیی بن بکیر، از پدرش نقل می‌کند که گفت: «ما رأیتُ أحداً أکمل من اللیث؛ کان فقیه البدن، عربی اللسان، یحسن القرآن والنحو؛ ویحفظ الشعر والحدیث، حسن المذاکرة؛ لم أر مثله»؛ «من کسی را کامل‌تر از لیث بن سعد ندیده‌ام؛ وی، فقیهی توانمند، دانشوری کاردان و صاحب نظری قوی بود که زبانش عربی بود و به بهترین وجه، به قرآن و مسائل نحوی، آشنایی و شناخت داشت و به حفظ شعر و حدیث همّت می‌گماشت و به زیبایی و نیکویی، به بحث و مباحثه و مذاکره و گفتگو و گفت و شنود با دیگران می‌پرداخت؛ و هرگز کسی را چون او، به خود ندیده‌ام».

            ابوطاهر بن سرح، از ابن وهب نقل می‌کند که گفت: «لو لا مالک واللیث، هلکنا؛ کنتُ أظنّ أنّ کلّ ما جاء عن النبیّ ج، یفعل به»؛ «اگر چنان‌چه مالک بن انس و لیث بن سعد نمی‌بودند، هلاک و تباه می‌شدیم؛ و من، یقین دارم که هر آنچه از پیامبر ج (از اوامر و فرامین، تعالیم و آموزه‌ها، احکام و دستورات و توصیه‌ها و سفارش‌ها) وارد شده است، لیث بن سعد، به تمامی آن‌ها، جامه‌ی عمل می‌پوشاند و آن‌ها را در زندگی خویش، نصب العین و آویزه‌ی گوش خود قرار می‌داد».

            حرملة گوید: «سمعتُ ابن وهب یقول: کان اللیث یصل مالکاً کل سنة بمائة دینار؛ وکتب مالک الیه: أنّ علیّ دَیناً. فبعث الیه بخمس مائة دینار»؛ «از ابن وهب شنیدم که می‌گفت: عادت لیث بن سعد بر آن بود که هر ساله، صد دینار به مالک بن انس، به رسم تعارف و هدیه، پیشکش می‌نمود؛ و یک بار اتّفاق افتاد که مالک بن انس برای لیث بن سعد نامه نوشت و در آن نامه او را در جریان بدهکاری خویش قرار داد؛ از این رو، لیث بن سعد نیز برای او، پانصد دینار فرستاد».

            اثرم نیز گفته است: احمد بن حنبل گوید: «ما فی هؤلاء المصریین أثبت من اللیث؛ لا عمرو بن الحارث ولا أحدٌ»؛ «در میان علماء و صاحب نظران مصری، کسی مطمئن‌تر و معتبرتر و قوی‌تر و مؤثّق‌تر از لیث بن سعد، وجود ندارد؛ نه عمرو بن حارث بدو می‌رسد و با او برابری می‌کند و نه کسی دیگر».

            به هر حال، مناقب و فضائل و امتیازها و ویژگی‌ها و فاکتورها و مؤلّفه‌ها و مزایا و برتری‌های لیث بن سعد، بسیار فراوان و بی‌شمار است؛ و فقط می‌توان چنین گفت که وی، پیشوا و امامی دینی، حجّتی در حدیث و صاحب کتاب‌ها و تصانیف فراوان بود که در شب جمعه - نیمه‌ی ماه شعبان - به سال 175 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.

            در کتاب «جامع المسانید»[3] خوارزمی آمده است: «هو یروی عن الامام أبی حنیفة أیضاً فی هذه المسانید»؛ «لیث بن سعد نیز در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به ذکر لیث بن سعد پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف، معرفی کرده و در ادامه گفته است: «هو إمام أهل المصر فی الفقه والحدیث»؛ «وی، امام و پیشوای مردمان مصر، در فقه و حدیث می‌باشد».

            قاضی القضاة (رئیس دیوان عالی کلّ کشور) شمس الدین ابن خلکان، در تاریخ خویش گوید: «رأیتُ فی بعض المجامیع، أنّ اللیث کان حنفی المذهب»؛ «در برخی از فرهنگستان‌ها و بنیادهای علمی و ادبی، دیدم که لیث بن سعد، مذهب حنفی داشته است».

            امام شافعی گفته است: «اللیث کان افقه من مالک؛ الّا انّ أصحابه لم یقوموا به؛ وکان اللیث من الأکرماء الأجواد»؛ «لیث بن سعد، از مالک، فقیه‌تر و دانشورتر و آگاه‌تر و داناتر بود؛ ولی شاگردان و پیروان لیث، به جانبداری و حمایت و پشتیبانی و تکامل فقه وی نپرداختند و راه را برای رشد و ترقّی و تعالی و پیشرفت فقه او، هموار نساختند؛ و لیث بن سعد، یکی از انسان‌های مهربان و خوش قلب، نجیب و شریف، بزرگ منش و بخشنده، سخاوتمند و دست و دل باز، سخی و گشاده دست و جواد و بزرگوار بود».

            علامه تهانوی، در مقدمه‌ی کتاب «اعلاء السنن»[5]، به ذکر لیث بن سعد پرداخته و در ادامه گفته است: «ذکره القاری فی المناقب، فی أصحاب الامام أیضاً»؛ «ملا علی قاری نیز در کتاب «المناقب» (ص 55)، لیث بن سعد را در زمره‌ی شاگردان امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[6]، لیث بن سعد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد حارثی گفته است: «روی اللیث بن سعد عن ابی حنیفة وعن ابی یوسف عن أبی حنیفة؛ وروی عنه ابوحنیفة»؛ «لیث بن سعد، به دو طریق از امام ابوحنیفه/، به نقل روایت پرداخته است:

1-   از خود امام ابوحنیفه/ (بدون واسطه).

2-   از امام ابویوسف، از امام ابوحنیفه/.

و امام ابوحنیفه/ نیز از لیث بن سعد، حدیث روایت نموده است».

            و همچنین، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[7] لیث بن سعد را در شمار راویان سرزمین مصر، که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                لیث بن سعد/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «المسح علی الخفّین»[8]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ الحَرَّانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ نَافِعِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ المُغِیرَةِ، عَنْ أَبِیهِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَّهُ خَرَجَ لِحَاجَتِهِ، فَاتَّبَعَهُ المُغِیرَةُ بِإِدَاوَةٍ فِیهَا مَاءٌ، فَصَبَّ عَلَیْهِ حِینَ فَرَغَ مِنْ حَاجَتِهِ فَتَوَضَّأَ وَمَسَحَ عَلَى الخُفَّیْنِ»»(ح 203)

            «عمرو بن خالد حرّانی،از لیث بن سعد، از یحیی بن سعید، از سعد بن ابراهیم، از نافع بن جُبیر، از عروة بن مغیرة، از پدرش مغیرة بن شعبةس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج برای قضای حاجت بیرون رفت و مغیرة بن شعبةس نیز از پی آن حضرت ج رفت؛ و چون رسول خدا ج از قضای حاجت برگشت، مغیرةس برای وضوی پیامبر ج آب ریخت؛ و آن حضرت ج وضو کرد و بر موزه‌ها مسح نمود».

* در باب «فضل العشاء»[9]

            «حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ عُقَیْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، أَنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْهُ، قَالَتْ: أَعْتَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةً بِالعِشَاءِ، وَذَلِکَ قَبْلَ أَنْ یَفْشُوَ الإِسْلاَمُ، فَلَمْ یَخْرُجْ حَتَّى قَالَ عُمَرُ: نَامَ النِّسَاءُ وَالصِّبْیَانُ، فَخَرَجَ، فَقَالَ لِأَهْلِ المَسْجِدِ: «مَا یَنْتَظِرُهَا أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ غَیْرَکُمْ»»(ح 566)

            «یحیی بن بکیر، از لیث بن سعد، از عُقیل، از ابن شهاب، از عروة برای ما روایت کرده که عایشهل بدو گفته است: رسول خدا ج یک بار قبل از گسترش اسلام، نماز عشاء را به تأخیر انداخت؛ و از خانه بیرون نیامد تا این که عمر بن خطابس او را صدا زد وگفت: ای رسول خدا ج! زنان و کودکان خواب رفتند! آنگاه رسول خدا ج از خانه بیرون آمد و نماز گزارد. سپس، خطاب به حاضران فرمود: «هیچ کس از اهل زمین، جز شما، منتظر این نماز نیست».

* در باب «نوم الجنب»[10]

            «حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ، سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَیَرْقُدُ أَحَدُنَا وَهُوَ جُنُبٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُکُمْ، فَلْیَرْقُدْ وَهُوَ جُنُبٌ»»(ح 287)

            «قتیبة، از لیث بن سعد، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: عمر بن خطابس از رسول خدا ج پرسید: آیا در حالت جنابت، می‌توانیم بخوابیم؟ آن حضرت ج فرمود: «آری؛ اگر وضو بگیرید؛ می‌توانید بخوابید».

* در باب «ما یستر من العورة»[11]

            «حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا لَیْثٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، أَنَّهُ قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ اشْتِمَالِ الصَّمَّاءِ، وَأَنْ یَحْتَبِیَ الرَّجُلُ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، لَیْسَ عَلَى فَرْجِهِ مِنْهُ شَیْءٌ»»(ح 367)

            «قتیبة بن سعید، از لیث بن سعد، از ابن شهاب، از عبیدالله بن عبدالله بن عتبة، از ابوسعید خدریس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج از این که شخص، خود را طوری در لباس بپیچد که دست هایش داخل آن بمانند و بیرون آوردن آن‌ها مشکل باشد؛ و همچنین از اِحتباء که موجب کشف عورت می‌شود، منع فرمودند».

(احتباء: یعنی بستن کمر و زانوها با یکدیگر؛ که در صورت پوشیدن ازار، کشف عورت می‌شود.)

* در باب «هل یمضمض من اللبن»[12]

            «حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ، وَقُتَیْبَةُ، قَالاَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ عُقَیْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَرِبَ لَبَنًا فَمَضْمَضَ، وَقَالَ: إِنَّ لَهُ دَسَمًا تَابَعَهُ یُونُسُ، وَصَالِحُ بْنُ کَیْسَانَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ»(ح 211)

            «یحیی بن بکیر و قتیبة بن سعید، از لیث بن سعد، از عُقیل، از ابن شهاب، از عبیدالله بن عبدالله بن عتبة، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج شیر نوشید؛ سپس مضمضمه کرد و فرمود: «شیر، چربی دارد».

* در باب «رؤیة الهلال»[13].

* در باب «فضل من قام رمضان»[14].

* در باب «الاعتکاف فی العشر الاواخر والاعتکاف فی المساجد کلّها»[15].

* در باب «المعتکف لایدخل البیت الّا لحاجة»[16].

* در باب «زیارة المرأة زوجها فی اعتکافها»[17].

* در باب «التجارة فی البحر»[18].

* در باب «کسب الرجل وعمله بیده»[19].

* در باب ﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ٢٧٦ [البقرة: 276][20].

* در باب «اذا خَیّر أحدهما صاحبه بعد البیع، فقد وجب البیع»[21].

* در باب «من رأی اذا اشتری طعاماً جزافاً أن لایبیعه حتی یؤویه الی رحله والأدب فی ذلک»[22].

            به هر حال، روایات «لیث بن سعد»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 259 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «لیث بن سعد» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/246؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/1005؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/179؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی 13/3؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/136؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/285؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/13؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 8/412؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/48؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 15/436؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/360؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 275؛«الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/433

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/224

[3]-           «جامع المسانید» 2/550

[4]-           «الجواهر المضیة» 1/416

[5]-           «مقدمه‌ی اعلاء السنن» 3/100

[6]-           «عقود الجمان»؛ ص 142 و 143

[7]-           «المناقب»، کردری 2/231

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/33

[9]-           همان 1/80

[10]-        همان 1/42

[11]-        همان 1/53

[12]-        همان 1/34

[13]-        همان 1/255

[14]-        همان 1/269

[15]-        همان 1/271

[16]-        همان 1/272

[17]-        همان 1/273

[18]-        همان 1/277

[19]-        همان 1/278

[20]-        همان 1/280

[21]-        همان 1/284

[22]-        همان 1/286

75- قبیصة بن عقبة بن محمد/[1] [متوفّای 215 ه‍ . ق]

75- قبیصة بن عقبة بن محمد/[1]
[متوفّای 215 ه‍ . ق]

علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ حدیث، راوی مؤثق و مطمئن، بسیار روایت کننده‌ی حدیث: (قبیصة بن عقبة بن محمد بن سفیان بن عقبة بن ربیعة بن جُنیدب بن رِئاب بن حبیب بن سُواءة بن عامر بن صعصعة) ابوعامر سُوائی کوفی می‌باشد.

قبیصة بن عقبة، از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:

            شعبة؛ سفیان ثوری؛ اسرائیل؛ ورقاء؛ فطر بن خلیفة؛ و مِسعر بن کدام.

            وی، همچنین تابعین کوچک را نیز ملاقات و دیدار کرد و از عیسی بن طهمان و امثال وی، به سماع حدیث پرداخت.

            و از کسانی که از قبیصة بن عقبة، به نقل روایت پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            عبد بن حُمید؛ ابوزرعة؛ ابوبکر صغانی؛ حارث بن ابی اُسامة؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            بخاری و دیگر محدّثان (صحاح شش گانه) نیز با واسطه‌ی (پسرش به نام عقبة)، از وی، حدیث روایت نموده‌اند.

            احمد بن حنبل گوید: «کان قبیصةُ ثقةً، رجلاً صالحاً، لا بأس به»؛ «قبیصة بن عقبة، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مردی شریف و درستکار، نجیب ومحترم، شایسته و کارآمد و توانا و کاردان بود؛ و در روایات و احادیث وی نیز، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا او، ثقه و مورد اعتماد بود».

            یحیی بن معین گوید: «قبیصة، ثقة فی کلّ شیء؛ الّا فی حدیث سفیان»؛ «قبیصة، در مورد هر چیزی - به جز در حدیث سفیان - ثقه و قابل اعتماد است».

            اسحاق بن یسار نیز گفته است: «ما رأیتُ فی الشیوخ أحفظ من قبیصة»؛ «در مشایخ و اساتید، کسی را حافظ‌تر و ضابط‌تر از قبیصة ندیده‌ام».

            هناد بن سری - یکی از زاهدان و پارسایان کوفه - نیز به ذکر قبیصة بن عقبة پرداخته و گفته است: «الرجل الصالح»؛ «وی، مردی صالح و شریف، درستکار و نجیب، محترم و بزرگ‌منش، کاردان و توانا، متخصّص و کارشناس و شایسته و بایسته بود». و به هنگام گفتن این سخن، چشمان هنّاد بن سری، اشک‌آلود شد.

            و سرانجام، قبیصة بن عقبة، به سال 215 ه‍ . ق در 80 سالگی درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

و حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابن خِراش گفته است: «صدوق»؛ «قبیصة بن عقبة، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود».

            صالح بن محمد نیز گفته است: «کان رجلاً صالحاً، تکلّموا فی سماعه من سفیان»؛ «قبیصة، مردی صالح و درستکار، شریف و محترم، نجیب و بزرگ‌منش، کاردان و توانا و شایسته و کارشناس بود؛ و علماء و صاحب نظران حدیث، فقط درباره‌ی سماعش از سفیان، سخن گفته‌اند و آن را مورد تردید قرار داده‌اند».

            نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث قبیصة بن عقبة، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد می‌باشد».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، قبیصة بن عقبة را در شمار راویان مؤثّق و مورد اعتماد ذکر کرده است.

            ابن سعد گوید: «کان ثقةً صدوقاً، کثیر الحدیث عن سفیان الثوری»؛ «قبیصة، فردی ثقه و قابل اعتماد،‌ صادق و راستگو و درستکار و امانت‌دار می‌باشد، که به نقل روایات زیادی از سفیان ثوری پرداخته است».

            و در کتاب «الزهرة»، چنین وارد شده است: «روی عنه البخاری أربعة وأربعین حدیثاً»؛ «بخاری از قبیصة بن عقبة، چهل و چهار حدیث، روایت نموده است.»

            و همچنین قبیصة بن عقبة، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

                علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، قبیصة بن عقبة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان شهر کوفه که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند قرار داده است.

نگارنده گوید:

                قبیصة بن عقبة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «میراث السائبة»[6]

            «حَدَّثَنَا قَبِیصَةُ بْنُ عُقْبَةَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِی قَیْسٍ، عَنْ هُزَیْلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الإِسْلاَمِ لاَ یُسَیِّبُونَ، وَإِنَّ أَهْلَ الجَاهِلِیَّةِ کَانُوا یُسَیِّبُونَ»»(ح 6753)

            «قبیصة بن عقبة، از سفیان، از ابوقیس؛ از هُزَیل؛ از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: « اهل اسلام، بنده را سائبه نمی‌ساختند و اهل جاهلیت، بنده را سائبه قرار می‌دادند». (سائبة: بنده‌ای آزاد شده که کسی حق گرفتن میراث او را ندارد).

* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَمَنۡ أَحۡیَاهَا [المائدة: 32]»[7]

            «حَدَّثَنَا قَبِیصَةُ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُرَّةَ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لاَ تُقْتَلُ نَفْسٌ إِلَّا کَانَ عَلَى ابْنِ آدَمَ الأَوَّلِ کِفْلٌ مِنْهَا»»(ح 6867)

            «قبیصة بن عقبة، از سفیان، از اعمش، از عبدالله بن مرّة، از مسروق، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «هیچ فردی به ناحق کشته نمی‌شود، مگر آن که سهمی از سزای آن، به نخستین فرزند آدم (که برادرش را کشت) می‌رسد».

* در باب «علامة المنافق»[8]

            «حَدَّثَنَا قَبِیصَةُ بْنُ عُقْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُرَّةَ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى یَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ تَابَعَهُ شُعْبَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ»(ح 34)

            «قبیصة بن عقبة، از سفیان، از اعمش، از عبدالله بن مُرّة، از مسروق، از عبدالله بن عمروس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «هر کس که این چهار خصلت در او دیده شود، منافق خالص است؛ و هر کس، در او یکی از آن‌ها دیده شود، یک خصلت از نفاق دارد، مگر زمانی که آن را ترک کند. آن چهار خصلت، عبارتند از: هرگاه امانتی، بدو سپرده شود، خیانت می‌کند؛ هنگام صحبت کردن، دروغ می‌گوید؛ اگر عهد و پیمانی ببندد؛ پیمانش را می‌شکند؛ و هنگام دعوا، دشنام می‌دهد و ناسزا می‌گوید».

* در باب «مباشرة الحائض»[9].

* در باب «ما یستر من العورة»[10].

* در باب «الصلاة الی الأسطوانة»[11].

* در باب «السجود علی سبعة أعظم»[12].

* در باب «اتّباع النساء الجنازة»[13].

* در باب «صدقة الفطر، صاع من شعیر»[14].

* در باب «کسوة الکعبة»[15].

* در باب «الصلاة بمنی»[16].

* در باب «ما یتنزّه من الشبهات»[17].

* در باب «جوائز الوفد»[18].

* در باب «ذکر أسلم وغفار ومزینة وجهینة وأشجع»[19]

            به هر حال، روایات قصبة بن عقبة/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 44 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «قبیصة بن عقبة بن محمد» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»، امام بخاری 4/1/177؛ «رجال صحیح بخاری»، کلاباذی 2/986؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/126؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 12/473؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/130؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/35؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/396؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/26؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 15/215؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/21؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 268؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 164؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/403؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/422

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/373 - 375

[3]-           «تهذیب التهذیب» 8/313

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 141

[5]-           «المناقب»، کردری 2/226

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/999

[7]-           همان 2/1014

[8]-           همان 1/10

[9]-           همان 1/44

[10]-        همان 1/53

[11]-        هان 1/72

[12]-        همان 1/112

[13]-        همان 1/170

[14]-        همان 1/204

[15]-        همان 1/217

[16]-        همان 1/225

[17]-        همان 1/276

[18]-        همان 1/429

[19]-        همان 1/498