69- فَضل بن دُکین، ابونعیم
(عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم تیمی)/[1]
[متوفّای 219 ه . ق]
علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظِ مطمئن و مورد اعتماد: (ابونعیم، عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم) کوفی مُلائی تاجر، و از موالی طلحة بن عبید الله تیمیس میباشد؛ که از اعمش، زکریا بن ابی زائدة، عمرو بن ذرّ، شعبة و شماری دیگر از بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است.
و احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، یحیی بن معین، ذُهلی، بخاری، دارمی، محمد بن جعفر و شماری دیگر از دانش پژوهان، نیز به نقل روایت از فضل بن دُکین پرداختهاند؛ و همچنین عبدالله بن مبارک - با این که از فضل بن دُکین، جلودارتر و مقدّمتر است -، از وی، حدیث روایت نموده است.
احمد بن حنبل گوید: ابونعیم، فضل بن دُکین گفته است: «کتبتُ عن أزید من مائة شیخ ممّن کتب عنهم الثوری»؛ «از بیش از صد شیخ و استاد، حدیث نوشتهام؛ آن هم از اساتیدی که سفیان ثوری، از آنها، حدیث نوشته است».
احمد بن حنبل در ادامه گوید: «هو أقل خطأً من وکیع»؛ «خطاها و اشتباههای فضل بن دُکین، نسبت به وکیع، کمتر است».
و همچنین احمد بن حنبل گوید: «هو أعلم بالشیوخ وأنسابهم وبالرجال؛ ووکیع، أفقه منه»؛ «آگاهی و شناخت ابونعیم، فضل بن دُکین از اساتید و مشایخ حدیث و نَسَب آنها و همچنین آگاهی و شناخت وی از رجال حدیث، نسبت به وکیع بیشتر است؛ ولی وکیع، نسبت بدو، فقیهتر و داناتر و آگاهتر و دانشورتر است».
ابوزرعة دمشقی گوید: از یحیی بن معین شنیدم که میگفت: «ما رأیتُ أثبت من رجلین، یعنی فی الأحیاء؛ ابی نعیم وعفّان»؛ «در میان علماء و صاحب نظران زنده، کسی را مطمئنتر و مورد اعتمادتر از دو نفر ندیدهام؛ ابونعیم فضل بن دُکین و عفّان».
احمد بن صالح گوید: «ما رأیتُ محدّثاً أصدق من ابی نعیم»؛ «هیچ راوی و محدّثی را صادقتر و راستگوتر و درستکارتر و مطمئنتر از ابونعیم فضل بن دُکین ندیدهام».
یعقوب فسوی گوید: «أجمع أصحابنا انّ ابا نعیم کان غایة فی الاتقان»؛ «اصحاب ما، بر این امر، اتفاق نظر دارند که ابونعیم فضل بن دُکین، در اوج مهارت و خبرگی، استادی و زبردستی، کاردانی و تخصّص، اعتماد و وثاقت و صداقت و راستی قرار دارد».
ابوحاتم گوید: «ابونعیم، حافظٌ مُتقنٌ»؛ «ابونعیم، حافظی ماهر و خبره، استاد و زبردست، کاردان و متخصّص و توانا و بایسته است».
محمد بن عبدالوهّاب فرّاء گوید: «کنّا نهاب ابانعیم أشدّ من هیبة الأمیر»؛ «بزرگداشت و تجلیل و تکریم و تقدیس ما نسبت به ابونعیم، بیشتر از تجلیل و بزرگداشت امیران بود».
یحیی قطان نیز گفته است: «اذا وافقنی هذا الأحول، ما اُبالی من خالفنی»؛ «هر گاه این فرد لوچ (چپ چشم؛ دوبین؛ منظور ابونعیم است)، با من، موافق باشد، در آن صورت به مخالفان خویش پروایی ندارم و بدانها اهمیّتی نمیدهم».
ابونعیم فضل بن دُکین/ به سال 130 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد و در ماه شعبان، به سال 219 ه . ق به درجهی رفیع شهادت نائل آمد و جان به جان آفرین، تسلیم نمود.
حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[3]، فضل بن دُکین را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه - نعمان بن ثابت/ - ذکر کرده و در ادامه گفته است: «روی عنه البخاری»؛ «بخاری نیز از فضل بن دُکین، حدیث روایت نموده است».
و بدین سان، حافظ سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]، ابونعیم فضل بن دُکین را در زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.
ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید»[5] گفته است: «هو یروی کثیراً عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید؛ وهو من کبار شیوخ البخاری ومسلم رحمهما الله تعالی»؛ «ابونعیم فضل بن دُکین، در این مسانید، روایات و احادیث بسیاری را از امام ابوحنیفه/ نقل نموده است؛ و علاوه از آن، وی از اساتید بزرگ و محوری امام بخاری/ و امام مسلم/ نیز به شمار میآید».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجُمان»[6]، ابونعیم فضل بن دُکین را در زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.[7]
نگارنده گوید:
ابونعیم فضل بن دُکین، از ابوحنیفه، از عبدالله بن عیسی، از عبدالله بن ابوالجعد، از ثوبانس چنین روایت میکند که آن حضرت ج فرمود: «لا یزد فی العمر الّا البرّ، ولا یردّ القدر الّا الدّعاء؛ وانّ العبد لیحرم الرزق بالذّنب یصیبه»؛ «عمر انسان را جز نیک منشی و نیک رفتاری، افزون نمیسازد و جز دعا و نیایش، چیزی قضا و قدر را دفع نمینماید؛ و بیگمان، انسان به کیفر گناه و بیدادی که به آن دست مییازد، از رزق و روزی خویش، بیبهره میشود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را از ابونعیم فضل بن دُکین، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و بدین سان، راقم سطور گوید:
ابو نعیم فضل بن دُکین/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «تسمیّة الولد.»[9]
«أَخْبَرَنَا أَبُو نُعَیْمٍ الفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: لَمَّا رَفَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأْسَهُ مِنَ الرَّکْعَةِ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْجِ الوَلِیدَ بْنَ الوَلِیدِ، وَسَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَعَیَّاشَ بْنَ أَبِی رَبِیعَةَ، وَالمُسْتَضْعَفِینَ بِمَکَّةَ، اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَرَ، اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ»»(ح 6200)
«ابونعیم، فضل بن دُکین، از ابن عیینة، از زهری، از سعید، برای ما روایت کرده که ابوهریرهس گفته است: چون رسول خدا ج سر از رکوع بلند کرد، فرمود: «بار خدایا! ولید بن ولید، سلمة بن هشام، عیّاش بن ربیعة، و سائر مسلمانانِ ناتوان و درماندهی مکّه را نجات بخش. بار خدایا! فشار خویش را بر قبیلهی مُضر سخت بگردان؛ بار الها! بر آنها سالهای قحطی، چون سالهای قحطی روزگار یوسف÷ بیاور».
* در باب «اثم من تبرّأ من موالیه.»[10]
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ بَیْعِ الوَلاَءِ وَعَنْ هِبَتِهِ»»(ح 6756)
«ابونعیم، فضل بن دُکین، از سفیان، از عبدالله بن دینار، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج از فروش ولاء (غلام و کنیز) و از بخشیدن آن به دیگران نهی کرده است».
* در باب «فضل من أستبرأ لدینه»[11]
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ، عَنْ عَامِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: “الحَلاَلُ بَیِّنٌ، وَالحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهُمَا مُشَبَّهَاتٌ لاَ یَعْلَمُهَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى المُشَبَّهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِینِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِی الشُّبُهَاتِ: کَرَاعٍ یَرْعَى حَوْلَ الحِمَى، یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَهُ، أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى، أَلاَ إِنَّ حِمَى اللَّهِ فِی أَرْضِهِ مَحَارِمُهُ، أَلاَ وَإِنَّ فِی الجَسَدِ مُضْغَةً: إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّهُ، أَلاَ وَهِیَ القَلْبُ”»(ح 52)
«ابونعیم فضل بن دُکین، از زکریا، از عامر برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نعمان بن بشیرس شنیدم که میگفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: «حرام و حلال، هر دو واضح و آشکارند (مشخص هستند). و در میان حلال و حرام،امور مشتبهی وجود دارد که بسیاری از مردم، آنها را نمیدانند؛ هر کس، از آنها پرهیز کند، دین و ایمانش را حفاظت نموده است؛ و کسی که خود را با آنها بیالاید (از شبهات، پرهیز نکند)، مانند کسی است که در حریم چراگاه سلطان، دامهای خود را بچراند و هر آن، احتمال دارد که وارد چراگاه سلطان بشوند؛ آگاه باشید! که هر پادشاه، حریمی دارد و حریم خداوند در روی زمین، محرّمات او هستند. بدانید که در بدن، عضوی وجود دارد که صلاح و فساد سایر اعضاء، به صلاح و فساد آن، بستگی دارد و آن، قلب است».
* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء؛ وما یکره منه»[12]
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الأَسْوَدِ بْنِ قَیْسٍ، سَمِعْتُ جُنْدَبًا، یَقُولُ: بَیْنَمَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْشِی إِذْ أَصَابَهُ حَجَرٌ، فَعَثَرَ، فَدَمِیَتْ إِصْبَعُهُ، فَقَالَ: «هَلْ أَنْتِ إِلَّا إِصْبَعٌ دَمِیتِ ... وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا لَقِیتِ»»(ح 6146)
«ابونعیم فضل بن دُکین، از سفیان، از اسود بن قیس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جندبس شنیدم که میگفت: در همین اثنا که رسول خدا ج رو به جلو حرکت میکرد، ناگاه سنگی به پایش اصابت کرد و در نتیجه، لغزید و انگشت وی، خونین شد. آن حضرت ج فرمود: «آیا تو، به جز انگشتی هستی که خونین شده است؛ و هر آنچه دیدی، در راه خدا دیدی».
* در باب «الوصاة بالنساء»[13]
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کُنَّا نَتَّقِی الکَلاَمَ وَالِانْبِسَاطَ إِلَى نِسَائِنَا عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، هَیْبَةَ أَنْ یَنْزِلَ فِینَا شَیْءٌ، فَلَمَّا تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَکَلَّمْنَا وَانْبَسَطْنَا»»(ح 5187)
«ابونعیم، فضل بن دکین، از سفیان، از عبدالله بن دینار، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روزگار پیامبر ج، ما از سخن گفتن بسیار و آزادانه با زنان خویش پرهیز میکردیم؛ آن هم از بیم آن که مبادا دربارهی ما چیزی نازل شود؛ و چون رسول خدا ج وفات کرد، با زنان خویش، بسیار سخن میگفتیم و با آنها، آزادانه صحبت مینمودیم».
* در باب «تقلید الغنم».[14]
* در باب «یتصدّق بجلال البدن».[15]
* در باب «رَمی الجمار».[16]
* در باب «المحصّب».[17]
* در باب «المعتمر اذا طاف طواف العمرة، ثم خرج، هل یجزیء من طواف الوداع».[18]
* در باب «یُفعل بالعمرة ما یفعل بالحج».[19]
* در باب «قول الله: «أو صدقة»؛ وهی اِطعام ستة مساکین».[20]
* در باب «من لم یر الوساوس ونحوها من الشبهات».[21]
به هر حال، روایات «ابونعیم فضل بن دُکین»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 98 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «ابونعیم فضل بن دُکین» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/962 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/61 ؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 12/346 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/381 ؛ «تهذیب التهذیب«، ابن حجر عسقلانی 8/243 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/11 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 15/62 ؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/319 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/46 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 262 ؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/400 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/412
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/372 و 373
[3]- «تهذیب الکمال» 15 / 65
[4]- «تبییض الصحیفة»، ص 73
[5]- «جامع المسانید» 2/542
[6]- «عقود الجمان»، ص 139
[7]- «المناقب» کردری 2/225
[8]- «جامع المسانید» 1/113
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/915
[10]- همان 2 / 1000
[11]- همان 1/13
[12]- همان 2/908
[13]- همان 2/770
[14]- همان 1/230
[15]- همان 1/232
[16]- همان 1/235
[17]- همان 1/237
[18]- همان 1/240
[19]- همان 1/241
[20]- همان 1/244
[21]- همان 1/276
68- عیسی بن یونس حنفی کوفی/[1]
[متوفّای 187 ه . ق]
علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای اُسوه، امام نمونه، رهبر الگو و حافظ در حدیث: ابوعمرو، (عیسی بن یونس) پسر امام ابواسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی کوفی میباشد، وی، در شام سکونت و اقامت گزید و پدر بزرگ خویش را نیز دریافت و او را دیدار و ملاقات نمود.
از کسانی که عیسی بن یونس، از آنها، به سماع حدیث پرداخته است، میتوان بدین بزرگان اشاره کرد:
پدر عیسی بن یونس؛ هشام بن عروة؛ حسین معلّم؛ اعمش؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ سعید جریری؛ مجالد؛ زکریا بن ابی زائدة؛ عمر - آزادهی عفرة - ؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که به نقل روایت از عیسی بن یونس پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
حمّاد بن سلمة؛ ابن وهب؛ اسحاق بن راهویه؛ مُسدّد؛ ابراهیم بن موسی فرّاء؛ علی بن مدینی؛ ابوبکر بن ابی شیبة؛ سفیان بن وکیع؛ علی بن حجر؛ علی بن خشرم؛ نصر بن علی؛ حسن بن عرفة؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
از علی بن مدینی، در مورد عیسی بن یونس سؤال شد. وی در پاسخ گفت: «بخ! بخ! ثقة مأمون»؛ «بهبه! آفرین! به راستی، عیسی بن یونس، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و امانت دار و درستکار و شریف میباشد».
محمد بن سعد گوید: «کان ثقةً ثبتاً»؛ «عیسی بن یونس، روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و شرافتمند و معتبر میباشد».
وکیع نیز گفته است: «ذاک رجل قد قهر العلم»؛ «عیسی بن یونس، فردی است که بر علم و دانش فائق آمده و بر آن غالب گردیده و چیره گشته است».
محمد بن عبدالله بن عمار گوید: «عیسی حجّة؛ أثبت من أخیه اسرائیل»؛ «عیسی بن یونس، از زمرهی راویان حجّت و مورد اعتماد و کارشناس و خبره و آگاه و دانا میباشد و نسبت به برادر خویش: اسرائیل، قویتر و مطمئنتر و قابل اعتمادتر و خبرهتر میباشد».
ابوزرعة گوید: «حافظ»؛ «عیسی بن یونس، حافظ در حدیث است».
و حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل، ابوحاتم، یعقوب بن شیبة و ابن خراش گفتهاند: «ثقة»؛ «عیسی بن یونس، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن حبّان و حاکم ابواحمد و دیگر علماء و صاحب نظران اسلامی و آگاهان به فنّ رجال، عیسی بن یونس را در شمار راویان مؤثق و مورد اعتماد قرار دادهاند.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به ذکر عیسی بن یونس پرداخته و او را در زمرهی علماء و صاحب نظران احناف، معرّفی کرده و در ادامه گفته است: «روی له الشیخان»؛ «شیخان (بخاری و مسلم)، از عیسی بن یونس، به نقل روایت پرداختهاند».
حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] شیخ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»،[6] و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجُمان»،[7] عیسی بن یونس را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه ذکر کردهاند.
نگارنده گوید:
عیسی بن یونس کوفی/، از ابوحنیفه، از ابواسحاق سبیعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده است: «کان رسول الله ج یُصیب من أهله من أوّل اللیل؛ فینام ولایصیب ماءاً؛ فان استیقظ من آخر اللیل، أعاد واغتسل»؛ «رسول خدا ج در بخش اول شب، با همسران خویش، نزدیکی میکرد؛ سپس بیآن که غسل کند میخوابید؛ آنگاه اگر در آخر شب بلند میشد، دوباره با زنان خویش، جماع میکرد و پس از آن، غسل مینمود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عیسی بن یونس کوفی، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عیسی بن یونس کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِکۡمَةَ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِلَّهِۚ وَمَن یَشۡکُرۡ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٞ١٢ وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣﴾ [لقمان: 12-13] ﴿یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ١٦ یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧ وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨﴾ [لقمان: 16-18]».[9]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ﴾ [الأنعام: 82] إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ شَقَّ ذَلِکَ عَلَى المُسْلِمِینَ، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّنَا لاَ یَظْلِمُ نَفْسَهُ؟ قَالَ: «لَیْسَ ذَلِکَ إِنَّمَا هُوَ الشِّرْکُ أَلَمْ تَسْمَعُوا مَا قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»»(ح 3429)
«اسحاق، از عیسی بن یونس، از اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبیدالله بن مسعودس برای ما روایت نموده که وی گفته است: چون این آیه نازل شد: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾ [الأنعام: 82] «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با ظلم نیامیخته باشند»، بر مسلمانان، این آیه دشوار و سنگین آمد و گفتند: ای رسول خدا ج! کدام یک از ما بر خویشتن ستم روا نداشته است؟ رسول خدا ج فرمود: منظور این نیست؛ بلکه منظور آیه، شرک است؛ آیا نشنیدهاید آنچه را لقمان به پسرش گفت: ﴿یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣﴾ [لقمان: 13] «پسرم! به خداوند شریک میاور که همانا شرک، ستمی بس بزرگ است».
* در باب «قول النبیّ ج : لو کنتُ متّخذاً خلیلاً»[10]
«حَدَّثَنِی الوَلِیدُ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ أَبِی الحُسَیْنِ المَکِّیُّ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: إِنِّی لَوَاقِفٌ فِی قَوْمٍ، فَدَعَوُا اللَّهَ لِعُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، وَقَدْ وُضِعَ عَلَى سَرِیرِهِ، إِذَا رَجُلٌ مِنْ خَلْفِی قَدْ وَضَعَ مِرْفَقَهُ عَلَى مَنْکِبِی، یَقُولُ: رَحِمَکَ اللَّهُ، إِنْ کُنْتُ لَأَرْجُو أَنْ یَجْعَلَکَ اللَّهُ مَعَ صَاحِبَیْکَ، لِأَنِّی کَثِیرًا مَا کُنْتُ أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کُنْتُ وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، وَفَعَلْتُ وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، وَانْطَلَقْتُ وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ» فَإِنْ کُنْتُ لَأَرْجُو أَنْ یَجْعَلَکَ اللَّهُ مَعَهُمَا، فَالْتَفَتُّ فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»(ح 3677)
«ولید بن صالح، از عیسی بن یونس، از عمر بن سعید بن ابوالحسین مکّی، از ابن ابی مُلیکة، برای ما روایت کرده که عبدالله بن عباسب گفته است: در میان گروهی ایستاده بودم که برای عمر بن خطابس دعا میکردند در حالی که جنازهی او بر تختش گذاشته شده بود. ناگهان، مردی از پشت سر، آرنجش را بر شانهام گذاشت و میگفت: خداوند، تو (عمرس) را رحمت کند. آرزو میکردم که خدا تو را در کنار دو دوستت قرار دهد؛ زیرا بسیار میشنیدم که رسول خدا ج میفرمود: «با ابوبکر و عمر بودم. من و ابوبکر و عمر، فلان کار را انجام دادیم. من و ابوبکر و عمر رفتیم». از این رو، آرزو میکردم که خداوند، تو را در کنار آنها قرار دهد.
ابن عباسب گوید: چهرهام را برگرداندم؛ دیدم که او علی بن ابی طالبس است».
* در باب «قوله: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ﴾ [المائدة: 90]»[11]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الحَنْظَلِیُّ، أَخْبَرَنَا عِیسَى، وَابْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ أَبِی حَیَّانَ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى مِنْبَرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: “أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَزَلَ تَحْرِیمُ الخَمْرِ، وَهْیَ مِنْ خَمْسَةٍ مِنْ: العِنَبِ وَالتَّمْرِ وَالعَسَلِ وَالحِنْطَةِ وَالشَّعِیرِ، وَالخَمْرُ مَا خَامَرَ العَقْلَ”»(ح 4619)
«اسحاق بن ابراهیم حنظلی، از عیسی بن یونس و ابن ادریس، از ابوحیّان، از شعبی، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عمرس، بر فراز منبر رسول خدا ج شنیدم که میگفت: اما بعد؛ ای مردم! به تحقیق که آیهی تحریم شراب نازل شده است؛ و شراب، از پنج چیز است: انگور، خرما، عسل، گندم و جو. و شراب (خمر)، هر آن چیزی است که عقل را بپوشاند».
* در باب «قوله: ﴿ثَانِیَ ٱثۡنَیۡنِ إِذۡ هُمَا فِی ٱلۡغَارِ﴾ [التوبة: 40]».[12]
* در باب «السحر».[13]
* در باب «من صلّی بالناس، فذکر حاجته فتخطّاهم».[14]
* در باب «ما ینهی من الکلام فی الصلاة»[15]
* در باب «سکرات الموت».[16]
* در باب «قول الله: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦﴾ [المطففین: 4-6]».[17]
* در باب «ما جاء فی السعی بین الصفا والمروة».[18]
* در باب «هل یبیت أصحاب السقایة أو غیر هم بمکة لیالی منیٰ».[19]
* در باب «کسب الرجل وعمله بیده».[20]
* در باب «المکافأة فی الهبة».[21]
* در باب «فضل المنیحة».[22]
به هر حال، روایات عیسی بن یونس کوفی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 21 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عیسی بن یونس کوفی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/406 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/911 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/291؛ «میزان الاعتدال«، حافظ ذهبی 2/328 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/489 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/372؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 8/212؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/776؛ «تهذیب الکمال»؛ حافظ مزّی 14/591؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/238؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/320؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 258؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 124؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/392
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/279 و 280
[3]- «تهذیب التهذیب» 8/213-215
[4]- «الجواهر المضیة» 1/402
[5]- «المناقب»، کردری 2/223
[6]- «تهذیب الکمال» 19/104
[7]- «عقود الجمان»، ص 138
[8]- «جامع المسانید» 1/258
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/487
[10]- همان 1/519
[11]- همان 2/664
[12]- همان 2/673
[13]- همان 2/857
[14]- همان 1/117
[15]- همان 1/160
[16]- همان 2/964
[17]- همان 2/967
[18]- همان 1/223
[19]- همان 1/235
[20]- همان 1/278
[21]- همان 1/352
[22]- همان 1/358
67- عمرو بن دینار/[1]
[متوفّای 126 ه . ق]
علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث، پیشوای دینی، دانشمند و صاحب نظر سرزمین حَرَم، ابو محمد جُمحی مکّی اَثرم میباشد؛ وی به سال 46 ه . ق - یا اندکی کم و بیش - دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد.
از کسانی که عمرو بن دینار، به سماع حدیث از آنها پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
عبدالله بن عبّاسب؛ عبدالله بن عمرب؛ جابربن عبداللهب؛ بجالة بن عبادةس؛ انس بن مالکس؛ ابوشعثاء؛ طاوس؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش و پیشقراولانِ حکمت و فرزانگی.
و از عمرو بن دینار نیز، این افراد، به نقل روایت پرداختهاند:
شعبة؛ ابن جُریج؛ حمّاد بن سلمة؛ حمّاد بن زید؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ ورقاء؛ و کسان دیگر غیر از آنها.
شعبة گوید: «ما رأیتُ أحداً أثبت فی الحدیث من عمرو»؛ «من کسی را مطمئنتر و معتبرتر در حدیث، از عمرو بن دینار ندیدهام».
سفیان بن عیینة گوید: «کان فقیهاً؛ وکان یحدّث علی المعنی»؛[3] «عمرو بن دینار، فردی فقیه و دانشور، آگاه و دانا، کاردان و متخصّص و صاحب نظر و فقه دان بود؛ و عادت وی بر آن بود که نقل حدیث به معنا میکرد».
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «قال لی شعبة: لم أر مثل عمرو بن دینار»؛ «شعبة خطاب به من گفت: تاکنون کسی را مثل عمرو بن دینار، به خود ندیدهام».
یحیی قطّان و احمد بن حنبل گفتهاند: «هو أثبتُ من قتادة»؛ «عمرو بن دینار، از قتادة، مطمئنتر و معتبرتر است».
عبدالله بن ابی نجیح گوید: «ما رأیتُ أحداً قطّ أفقه من عمرو؛ لا عطاءً ولامجاهداً ولا طاوساً»؛ «من هرگز، کسی را فقیهتر و داناتر، آگاهتر و دانشورتر و کاردانتر و صاحب نظرتر از عمرو بن دینار ندیدهام؛ تا جایی که عطاء، مجاهد و طاوس نیز در این زمینه، بدو نمیرسیدند».
سفیان بن عیینة در مورد عمرو بن دینار گوید: «ثقه ثقة»؛ «وی، بسیار مؤثق و قابل اعتماد میباشد».
نعیم بن حماد، از سفیان بن عیینة نقل میکند که وی گفت: «ما کان عندنا أحد أفقه ولاأعلم ولاأحفظ من عمرو بن دینار»؛ «در نزد ما، کسی فقیهتر و دانشورتر، داناتر و آگاهتر و حافظتر و ضابطتر، از عمرو بن دینار وجود ندارد».
واقدی، بر این باور است که عمرو بن دینار، 80 سال عمر کرد و زندگی به سر برد.
علامه ذهبی در ادامه گوید: عمرو بن دینار، در اوائل سال 126 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید و حال آن که وی، یکی از آن چهار نفری است که حافظ ابن مفضّل، آنها را در طبقهی اول جای داده است؛ و این چهار نفر، عبارتند از: زهری، عمرو بن دینار، قتادة و ابواسحاق سبیعی.
حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب «تهذیب التهذیب»[4] گفته است:
نسایی در مورد عمرو بن دینار گوید: «ثقة ثبت»؛ «وی، روایت کنندهای مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد و درستکار و امانت دار میباشد».
ابوزرعه و ابوحاتم گفتهاند: «ثقة»؛ «عمرو بن دینار، از زمرهی راویان مورد وثوق و قابل اعتماد است».
سفیان بن عیینة و عمرو بن جریر گفتهاند: «کان ثقةً ثبتاً کثیر الحدیث، صدوقاً، عالماً؛ وکان مفتی اهل مکّة فی زمانه»؛ «عمرو بن دینار، فردی مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود که به نقل و روایت احادیث فراوانی نیز پرداخته بود؛ و در کنار تمامی اینها، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و امانت دار و دانشمند و آگاه و صاحب نظر و دانا و کاردان و کارشناس نیز بود؛ عمرو بن دینار، در روزگار خویش، مفتی اهل مکّه نیز بود».
ابن حبّان هم، عمرو بن دینار را در کتاب «الثقات»، در ردیف راویان و محدّثان مؤثّق و قابل اعتماد قرار داده است؛ و علاوه از آن، عمرو بن دینار، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت، از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[5] عمرو بن دینار را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردی نیز در کتاب «المناقب»،[6] وی را در زمرهی راویان شهر مکهی مکرّمه - که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند - معرفی کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
عمرو بن دینار/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اذا قام الرجل عن یسار الامام وحوّله الامام خلفه الی یمینه، تمّت صلاته»[7]
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ کُرَیْبٍ، مَوْلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ لَیْلَةٍ، فَقُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ، فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِرَأْسِی مِنْ وَرَائِی، فَجَعَلَنِی عَنْ یَمِینِهِ، فَصَلَّى وَرَقَدَ، فَجَاءَهُ المُؤَذِّنُ، فَقَامَ وَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ»»(ح 726)
«قتیبة بن سعید، از داود، از عمرو بن دینار، از کُریب - آزادهی ابن عباسب -، برای ماروایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن عبّاسب گفته است: شبی با رسول خدا ج نماز گزاردم و به جانب چپ ایشان ایستادم؛ آن حضرت ج سر مرا از عقب گرفت و مرا به جانب راست خویش آورد. رسول خدا ج نماز گزارد و خوابید؛ سپس مؤذّن نزدش آمد. آن حضرت ج برخاست و نماز (سنّت صبح) را گزارد و وضو نکرد».
* در باب «لا یکفّ شعراً»[8]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادٌ وَهْوَ ابْنُ زَیْدٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: «أُمِرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ، وَلاَ یَکُفَّ ثَوْبَهُ وَلاَ شَعَرَهُ»»(ح 815)
ابونعمان، از حمّاد بن زید، از عمرو بن دینار، از طاوس برای ما روایت کرده که عبدالله بن عباسب گفته است: به رسول خدا ج دو چیز فرمان داده شده است؛ یکی آن که بر هفت استخوان (عضو) سجده کند و دیگر آن که، جامه و موی خویش را (در حال نماز) جمع نکند».
* در باب «الذکر بعد الصلاة»[9]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا عَمْرٌو، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو مَعْبَدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کُنْتُ أَعْرِفُ انْقِضَاءَ صَلاَةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالتَّکْبِیرِ» قَالَ عَلِیٌّ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَمْرٍو، قَالَ: کَانَ أَبُو مَعْبَدٍ أَصْدَقَ مَوَالِی ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ عَلِیٌّ: وَاسْمُهُ نَافِذٌ»(ح 842)
«علی بن عبدالله، از سفیان، از عمرو بن دینار، از ابومعبد، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: «من تمام شدن نماز پیامبر ج را از شنیدن تکبیر میدانستم». علی گوید: سفیان، از عمرو بن دینار برای ما نقل کرده که وی گفته است: ابو معبد، صادقترین و راستگوترین موالی عبدالله بن عباس بود. علی گوید: و اسم ابومعبد، «نافذ» بود».
* در باب «وضوء الصبیان؛ ومتی یجب علیهم الغسل والطهور وحضور هم الجماعة».[10]
* در باب «هل علی من لایشهد الجماعة غسل من النساء والصبیان وغیرهم».[11]
* در باب «من جاء والامام یخطب، صلّی رکعتین خفیفتین».[12]
* در باب «من نام عند السحر».[13]
* در باب «ما جاء فی التطوع مثنی مثنی».[14]
* در باب «من لم یتطوع بعد المکتوبة».[15]
* در باب «طاف النبیّ ج وصلّی لسبوعه رکعتین»[16]
* در باب «مهل اهل الشام».[17]
* در باب «فضل مکّة وبنیانها».[18]
به هر حال، روایات عمرو بن دینار/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 99 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عمر و بن دینار» را در این منبع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/328 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/848 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/231 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 5/330 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/328 ؛ «تهذیب التهذیب»، حافظ ابن حجر عسقلانی 8/26 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/734 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 14/211 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 245 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/364
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/113 و 114
[3]- نگا: درآمدی بر علوم حدیث؛ دکتر محمود طحّان؛ ترجمه فیض محمد بلوچ، صص 314 و 315
[4]- «تهذیب التهذیب» 8/26 و 27
[5]- «عقود الجمان»، ص 136
[6]- «المناقب»، کردی 2/219
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/100
[8]- همان 1/113
[9]- همان 1/116
[10]- همان 1/118
[11]- همان 1/123
[12]- همان 1/127
[13]- همان 1/152
[14]- همان 1/156
[15]- همان 1/157
[16]- همان 1/220
[17]- همان 1/206
[18]- همان 1/215
66- عمر بن حَفص بن غیاث حنفی/[1]
[متوفّای 222 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، عمر بن حفص بن غیاث بن طلق بن معاویة نخعی، ابوحفص کوفی میباشد که از پدرش (حفص بن غیاث)، ابن ادریس، ابوبکر بن عیّاش، عثّام بن علی و سکین بن بکیر، (یا سکین بن مکیر)، به نقل روایت پرداخته است.
و از کسانی که از عمر بن حفص بن غیاث، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدینها اشاره کرد:
بخاری؛ مسلم، ابوداود؛ ترمذی؛ نسایی - سه بزرگوار اخیر، به واسطهی محمد بن ابوالحسین سمنانی، به نقل روایت از عمر بن حفص بن غیاث پرداختهاند - ؛ احمد بن ابراهیم دورقی؛ سلیمان بن عبدالجبّار؛ احمد بن یوسف سلمی؛ هارون حمّال؛ محمد بن یحیی ذُهلی؛ عبدالله دارمی؛ محمد بن علی بن میمون رَقّی، محمد بن یحیی بن کثیر حرّانی؛ ابراهیم جوزجانی؛ ابراهیم بن ابی بکر بن ابی شیبة؛ ابوحاتم رازی؛ ابوزرعة؛ یعقوب بن سفیان؛ احمد بن ملاعب بن حیّان؛ و دیگران.
ابوحاتم، در مورد عمر بن حفص بن غیاث گوید: «ثقة»؛ «وی، روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد است».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، عمر بن حفص بن غیاث را در شمار راویان ثقه و معتبر و مطمئن و مُعتمد ذکر کرده است.
بخاری و ابن سعد گفتهاند: «مات سنة اثنتین وعشرین ومائتین»؛ «عمر بن حفص، به سال 222 ه . ق درگذشت»؛ و ابن سعد، این را نیز افزوده است که تاریخ وفات عمر بن حفص، در ماه ربیع الاول به سال 222 ه . ق اتفاق افتاده است.
احمد عجلی و ابوزرعه گفتهاند: «ثقة»؛ «عمر بن حفص، فردی مؤثق و قابل اعتماد میباشد».
ابن شاهین در کتاب «الثقات» گفته است: احمد گوید: «صدوق»؛ «عمر بن حفص بن غیاث، از زمرهی راویان صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»،[3] به ذکر عمر بن حفص بن غیاث پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف قرار داده است.
نگارنده گوید:
عمر بن حفص بن غیاث، از ابوحنیفه، از حمّاد، از ابراهیم نخعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده است که آن حضرت ج فرمودند: «رُفع القلم عن ثلاثة: عن الصبیّ حتی یکبر؛ وعن المجنون حتّی یفیق؛ وعن النائم حتّی یستیقظ»؛ «قلم تکلیف، از سه نفر برداشته شده است؛ از کودک تا بزرگ شود؛ از دیوانه تا بهبود یابد و از شخص خوابیده، تا بیدار شود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[4] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابو محمد بخاری، این حدیث را از عمر بن حفص بن غیاث، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عمر بن حفص بن غیاث/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «المضمضة والاستنشاق فی الجنابة»[5]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنِی سَالِمٌ، عَنْ کُرَیْبٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: حَدَّثَتْنَا مَیْمُونَةُ قَالَتْ: «صَبَبْتُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غُسْلًا، فَأَفْرَغَ بِیَمِینِهِ عَلَى یَسَارِهِ فَغَسَلَهُمَا، ثُمَّ غَسَلَ فَرْجَهُ، ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ الأَرْضَ فَمَسَحَهَا بِالتُّرَابِ، ثُمَّ غَسَلَهَا، ثُمَّ تَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ، وَأَفَاضَ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ تَنَحَّى، فَغَسَلَ قَدَمَیْهِ، ثُمَّ أُتِیَ بِمِنْدِیلٍ فَلَمْ یَنْفُضْ بِهَا»»(ح 259)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از سالم، از کُریب، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که میمونةل گفته است: برای رسول خدا ج آب غسل آماده کردم. آن حضرت ج با دست راست، بر دست چپ آب ریخت و هر دو دست را شست؛ آنگاه شرمگاه خویش را تمیز کرد؛ سپس دست خویش را بر زمین نهاد و بر خاک کشید؛ آنگاه دستها را شست؛ بعد از آن، دهان و بینی خویش را شست؛ سپس صورتش را شست و بعد، بر سر خویش آب ریخت؛ آنگاه خودش را به کناری کشید و پاها را شست؛ در آخر، برایش دستمال آورده شد (تا بدن را بدان خشک گرداند)؛ لیکن با آن، بدنش را خشک نکرد».
* در باب «اذا خاف الجُنب علی نفسه المرض او الموت، او خاف العطش، تیمّم»[6]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ شَقِیقَ بْنَ سَلَمَةَ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ، وَأَبِی مُوسَى، فَقَالَ لَهُ أَبُو مُوسَى: أَرَأَیْتَ یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ إِذَا أَجْنَبَ فَلَمْ یَجِدْ مَاءً، کَیْفَ یَصْنَعُ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ: لاَ یُصَلِّی حَتَّى یَجِدَ المَاءَ، فَقَالَ أَبُو مُوسَى: فَکَیْفَ تَصْنَعُ بِقَوْلِ عَمَّارٍ حِینَ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کَانَ یَکْفِیکَ» قَالَ: أَلَمْ تَرَ عُمَرَ لَمْ یَقْنَعْ بِذَلِکَ، فَقَالَ أَبُو مُوسَى: فَدَعْنَا مِنْ قَوْلِ عَمَّارٍ کَیْفَ تَصْنَعُ بِهَذِهِ الآیَةِ؟ فَمَا دَرَى عَبْدُ اللَّهِ مَا یَقُولُ، فَقَالَ: إِنَّا لَوْ رَخَّصْنَا لَهُمْ فِی هَذَا لَأَوْشَکَ إِذَا بَرَدَ عَلَى أَحَدِهِمُ المَاءُ أَنْ یَدَعَهُ وَیَتَیَمَّمَ فَقُلْتُ لِشَقِیقٍ فَإِنَّمَا کَرِهَ عَبْدُ اللَّهِ لِهَذَا؟ قَالَ: «نَعَمْ»»(ح 346)
«عمر بن حفص، از پدرش، از اعمش برای ما روایت کرده که وی گفته است: از شقیق بن سلمة شنیدم که گفت: من نزد عبدالله بن مسعودس و ابوموسیس بودم؛ ابوموسی بدوگفت: ای ابو عبدالرحمن! اگر کسی جُنب گردد و آب نیابد، چه باید بکند؟ عبدالله گفت: نماز نگزارد تا آن که آب بیابد. ابوموسی گفت: در مورد قول عمار بن یاسرس چه میگویی که پیامبر ج به او گفته بود: «تو را تیمّم بسنده مینماید».
عبدالله بن مسعودس گفت: آیا ندیدی که عمرس به گفتهاش قناعت نکرد؟ ابوموسیس گفت: از قول عمارس میگذریم؛ دربارهی آیهی تیمّم چه گونه عمل میکنی؟ عبدالله ندانست که چه جوابی بگوید.
آنگاه عبدالله بن مسعودس گفت: اگر مردم را در این امر اجازه بدهم، در آن صورت، هر گاه برای یکی از آنها، آب سرد فراهم گردد، آب را میگذارد و تیمّم خواهد کرد!
(اعمش میگوید:) به شقیق گفتم: پس به همین خاطر بود که عبدالله بن مسعودس تیمم را دوست نداشت. گفت: آری».
* در باب «من قال: لا یقطع الصلاة شیء»[7]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ، ح قَالَ: الأَعْمَشُ، وَحَدَّثَنِی مُسْلِمٌ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، ذُکِرَ عِنْدَهَا مَا یَقْطَعُ الصَّلاَةَ الکَلْبُ وَالحِمَارُ وَالمَرْأَةُ، فَقَالَتْ: شَبَّهْتُمُونَا بِالحُمُرِ وَالکِلاَبِ، وَاللَّهِ «لَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی وَإِنِّی عَلَى السَّرِیرِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً، فَتَبْدُو لِی الحَاجَةُ، فَأَکْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ، فَأُوذِیَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَنْسَلُّ مِنْ عِنْدِ رِجْلَیْهِ»»(ح 514)
«عمر بن حفص، از پدرش، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، از عایشهل برای ما روایت کرده است؛ و اعمش گوید: مسلم، از مسروق، از عایشهل برای من نقل کرده که وی گفته است: به نزد عایشهل از چیزهایی یاد شد که نماز را قطع میکند؛ مانند عبور کردن سگ و الاغ و زن از جلو نمازگزار. عایشهل گفت: شما، ما زنان را به الاغها و سگها تشبیه کردید، به خدا سوگند که پیامبر ج را دیدم که نماز میگزارد و حال آن که من بر بسترم در میان او و قبله آرمیده بودم؛ و چون مرا ضرورتی پیش میآمد، ناخوشایند میداشتم که بنشینم و پیامبر ج را اذیت نمایم؛ از این رو، خودم را از پایین بستر، آهسته بیرون میکشیدم».
* در باب «فضل صلاة الفجر فی جماعة»[8]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ سَالِمًا، قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ الدَّرْدَاءِ، تَقُولُ: دَخَلَ عَلَیَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ وَهُوَ مُغْضَبٌ، فَقُلْتُ: مَا أَغْضَبَکَ؟ فَقَالَ: «وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَیْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ یُصَلُّونَ جَمِیعًا»»(ح 650)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش برای ما روایت کرده که وی گفته است: از سالم شنیدم که گفت: از امّ درداءل شنیدم که میگفت: ابودرداءس در حالی که بسیار خشمگین بود، به نزدم آمد؛ بدو گفتم: چه چیزی تو را خشمگین ساخته است؟ وی گفت: به خدا سوگند! نمیدانم که چیزی نیکو از امّت محمد ج باقی مانده باشد به جز این که نماز را در جماعت میگزارند».
* در باب «ساعات الوتر»[9]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُسْلِمٌ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «کُلَّ اللَّیْلِ أَوْتَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَانْتَهَى وِتْرُهُ إِلَى السَّحَرِ»»(ح 996)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از مُسلم، از مسروق، برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: رسول خدا ج در تمام بخشهای شب، نماز وتر را میخواند؛ و آخرین وقت خواندن وتر، هنگام سحر بود».
* در باب «الاِبراد بالظهر فی شدّة الحرّ».[10]
* در باب «حدّ المریض ان یشهد الجماعة».[11]
* در باب «القراءة فی الظهر».[12]
* در باب «التکبیر ایّام مِنیٰ واذا غدا الی عرفة»[13]
* در باب «ما جاء فی الجنائز».[14]
* در باب «اذا لم یجد کفناً الّا ما یواری رأسه أو قدمیه، غطّی به رأسه».[15]
* در باب «ما ینهی من الویل ودعوی الجاهلیة عند المصیبة».[16]
* در باب «زکاة البقر»[17]
به هر حال، روایات عمر بن حفص بن غیاث/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 48 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عمر بن حفص بن غیاث» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/105؛ «رجال صحیح البخاری»، کلا باذی 2/782 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/103 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/639 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/50 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/307 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/714 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 14/44 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 138؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/413 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/340
[2]- «تهذیب التهذیب» 7/381 382
[3]- «الجواهر المضیة» 1/390
[4]- «جامع المسانید» 2/39 و 40
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/40
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/50
[7]- همان 1/73
[8]- همان 1/90
[9]- همان 1/136
[10]- همان 1/77
[11]- همان 1/91
[12]- همان 1/105
[13]- همان 1/132
[14]- همان 1/165
[15]- همان 1/170
[16]- همان 1/173
[17]- همان 1/196
65- علی بن مُسهِر حنفی/[1]
[متوفّای 189 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث: ابوالحسن قُرشی کوفی و قاضی شهر «موصل» میباشد.
وی، از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
داود بن هند؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ ابومالک اشجعی؛ زکریا بن ابی زائدة؛ عاصم احول؛ و شماری دیگر از این طبقه، از دیگر علماء و صاحب نظران کوفه و بصره.
و از مکانی که از علی بن مُسهر/، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بشر بن آدم؛ سوید بن سعید؛ دو پسر ابوشیبة (عثمان و ابوبکر)؛ علی بن حجر؛ هنّاد بن سری؛ و کسان دیگر غیر از اینها.
احمد بن حنبل گوید: «هو أثبت من ابی معاویة فی الحدیث»؛ «در حدیث، علی بن مسهر، از ابومعاویة، مطمئنتر و معتبرتر میباشد».
و احمد عجلی گوید: «کان ممّن جمع بین الفقه والحدیث، ثقة»؛ «علی بن مسهر، از آن دسته از علماء و اندیشمندانی میباشد که در بین فقه و حدیث، (به بهترین شکل) جمع کرد؛ و وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد نیز بود».
عباس، از یحیی بن معین روایت کرده که وی گفته است: «کان ثبتاً، ولی قضاء أرمینیة»؛ «علی بن مسهر، روایت کنندهای مطمئن و معتبر و درستکار و امین میباشد که عهده دار پست قضاوت در شهر «أرمینیة» شد».
یحیی بن معین گوید: «اِشتکی عینه بأرمینیة؛ فقال قاضیٌّ کان قبله للکحّال: أذهب بصره وأعطیک مالاً؛ ففعل ورجع الی الکوفة اعمی»؛ «علی بن مسهر، در شهر «أرمینیة»، چشم درد شد؛ از این رو، فردی که قضاوت شهر أرمینیة را پیش از علی بن مسهر بر عهده داشت، به چشم پزشک چنین گفت تا بینایی وی را از بین ببرد و به خاطر این کار، مال و دارایی خوبی را بدو خواهد داد؛ چشم پزشک نیز این کار را کرد؛ از این رو علی بن مسهر، به کوفه بازگشت و حال آن که نابینا شده بود».
و سرانجام، علی بن مسهر، به سال 189 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش، او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد.
در کتاب «جامع المسانید»،[3] اثر ابوالمؤیّد محمد بن محمود خوارزمی، چنین آمده است: «و مع جلالة محلّه فی العلم عندهم یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «علی بن مسهر - با وجود این که از دیدگاه علماء و صاحب نظران اسلامی، از جایگاه و مقامی والا در علم و دانش برخوردار است - باز هم در این مسانید،به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و حافظ جلال الدین مزّی نیز در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، علی بن مسهر را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی، این کار را در کتاب «تبییض الصحیفة»[5]، انجام داده است.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[6]، به ذکر علی بن مسهر پرداخته و او را در زمرهی علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «قال الصیمری: ومن اصحاب ابی حنیفة، علی بن مُسهر؛ وهو الذی أخذ عنه سفیان علم ابی حنیفة؛ ونسخ منه کتبه؛ وکان ابوحنیفة ینهاه عن ذلک»؛ «صیمری گوید: علی بن مُسهر، یکی از شاگردان امام ابوحنیفه/ است؛ و همین علی بن مُسهر بود که سفیان ثوری، علم امام ابوحنیفه/ را از وی فراگرفت و به وسیلهی او، کتابهای امام ابوحنیفه/ را کپی و رونوشت کرد؛ و امام نیز او را از این کار، منع میکرد»؛ (چنانکه پیشتر نیز بیان شد که علامه تهانوی، در مقدمهی «اعلاء السنن» گفته بود: سفیان ثوری، در ابتدا، به صورت ناشناس و ناشناخته از امام ابوحنیفه/، علم و دانش را فرامیگرفت؛ و چون امام ابوحنیفه/، او را شناخت و به شخصیت او پی برد و متوجه وی شد، از آن پس به بعد، سفیان، علم و دانش امام ابوحنیفه/ را از شاگردان و پیروانش - به ویژه از علی بن مسهر - فرامیگرفت).
به هر حال، علی بن مسهر، از مردمان کوفه و قاضی شهر موصل میباشد که از اعمش و هشام بن عروة، به سماع حدیث پرداخته است و ابوبکر بن ابوشیبة نیز از وی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین شیخان (بخاری و مسلم) نیز به نقل روایت از وی پرداختهاند و یحیی بن معین، او را فردی مؤثّق و قابل اعتماد معرفی نموده و احمد بن حنبل نیز او را مدح و ستایش و تعریف و تمجید نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
علی بن مُسهر، از ابوحنیفه، از سماک بن حرب، از جابر بن سمرةس روایت میکند که وی گفت: «کُنّا اذا أتینا النبیّ ج قعدنا حیث انتهی بنا المجلس»؛ «هر گاه ما (صحابه) به نزد رسول خدا ج میآمدیم و بر ایشان وارد میشدیم، در همان جایی که در کنار آخرین نفر خالی بود مینشستیم».
این روایت را ابوالمؤیّد محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابو محمد بخاری، این حدیث را از علی بن مُسهر از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین نگارنده گوید:
علی بن مُسهر/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «التلبینة للمریض»[8]
«حَدَّثَنَا فَرْوَةُ بْنُ أَبِی المَغْرَاءِ، حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ: أَنَّهَا کَانَتْ تَأْمُرُ بِالتَّلْبِینَةِ وَتَقُولُ: «هُوَ البَغِیضُ النَّافِعُ»»(ح 5690)
«فروة بن ابی المغراء، از علی بن مُسهر، از هشام بن عروة، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: عایشهل تلبینه (آش سبوس و شیر و عسل) را تجویز میکرد و میگفت: تلبینه، ناخوشایندی مفید و سودمند است».
* در باب «استقبال الرجل الرجل وهو یصلّی»[9]
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ خَلِیلٍ، حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِمٍ یَعْنِی ابْنَ صُبَیْحٍ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهُ ذُکِرَ عِنْدَهَا مَا یَقْطَعُ الصَّلاَةَ، فَقَالُوا: یَقْطَعُهَا الکَلْبُ وَالحِمَارُ وَالمَرْأَةُ، قَالَتْ: لَقَدْ جَعَلْتُمُونَا کِلاَبًا، «لَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی، وَإِنِّی لَبَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ، وَأَنَا مُضْطَجِعَةٌ عَلَى السَّرِیرِ، فَتَکُونُ لِی الحَاجَةُ، فَأَکْرَهُ أَنْ أَسْتَقْبِلَهُ، فَأَنْسَلُّ انْسِلاَلًا» وَعَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ نَحْوَهُ»(ح 511)
«اسماعیل بن خلیل، از علی بن مُسهر، از اعمش، از مسلم بن صُبیح، از مسروق، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد عایشهل، از چیزهایی یاد شد که باعث قطع نماز میگردد؛ و گفتند که گذشتن سگ و الاغ و زن از جلو نمازگزار، نماز را قطع میکند. عایشهل گفت: به راستی، ما زنان را با سگ برابر کردید! بیگمان که رسول خدا ج را دیدهام نماز میگذارد و من در میان او و قبله، بر بستر خود آرمیده بودم و برای من ضرورتی پیش میآمد و ناپسند میداشتم که روبروی آن حضرت ج قرار بگیرم؛ از این رو، به آهستگی، خودم را از بستر بیرون میکشیدم».
* در باب «مباشرة الحائض».[10]
* در باب «ازدحام الناس اذا قرأ الامام السجدة».[11]
* در باب «الوقوف بعرفة».[12]
* در باب «الحراسة فی الغزو فی سبیل الله عز وجل».[13]
* در باب «ذکر الملائکة».[14]
* در باب «حدیث الغار».[15]
* در باب «مناقب الزبیر بن العوّام».[16]
* در باب «اذا حنث ناسیاً فی الأیمان».[17]
* در باب «الدعاء للنساء اللاتی یهدین العرس وللعروس».[18]
* در باب «دخول الرجل علی نسائه فی الیوم».[19]
به هر حال، روایات علی بن مُسهر/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 21 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «علی بن مُسهر» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/297 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلا باذی 2/831 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/204 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/484 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/325 ؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/214 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/295 ؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 7/335، «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/703؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 13/401؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 235؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی 127؛ «طبقات الکبری»، ابن سعد 6/388؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/355
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/290 و 291
[3]- «جامع المسانید» 2/508
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 78
[6]- «الجواهر المضیة» 1/378
[7]- «جامع المسانید» 1/229
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/849
[9]- همان 1/73
[10]- همان 1/44
[11]- همان 1/146
[12]- همان 1/226
[13]- همان 1/404
[14]- همان 1/457
[15]- همان 1/493
[16]- همان 1/527
[17]- همان 2/986
[18]- همان 2/775
[19]- همان 2/785