کتاب [45]: دادخواهی از ستمگریها
1- باب: قِصَاصِ المَظَالِمِ
1113- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِذَا خَلَصَ المُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ حُبِسُوا بِقَنْطَرَةٍ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، فَیَتَقَاصُّونَ مَظَالِمَ کَانَتْ بَیْنَهُمْ فِی الدُّنْیَا حَتَّى إِذَا نُقُّوا وَهُذِّبُوا، أُذِنَ لَهُمْ بِدُخُولِ الجَنَّةِ، فَوَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَأَحَدُهُمْ بِمَسْکَنِهِ فِی الجَنَّةِ أَدَلُّ بِمَسْکَنِهِ کَانَ فِی الدُّنْیَا [رواه البخاری: 2440].
1113- از بو سعید خدریس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«وقتی که مسلمانان از دوزخ نجات مییابند، در کنار پلی بین دوزخ و بهشت نگهداشته میشوند، و از ظلمهایی که در دنیا بر یک دیگر کردهاند تصفیه حساب میشوند، و چون پاک و پاکیزه شوند، برای آنها اجازۀ داخل شدن به بهشت داده میشود».
و سوگند به ذاتی که جان محمد ج در دست او است [بلا کیف] هر کسی مسکن و مأوایش را در بهشت از خانۀ که در دنیا در آن زندگی میکرده است، بهتر میشناشد»([1]).
2- باب: قَولِ الله تَعَالَى: ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾
باب [2]: این قول خداوند متعال که: ﴿بدان که لعنت خدا بر ظالمین است﴾
1114- عَن ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ یُدْنِی المُؤْمِنَ، فَیَضَعُ عَلَیْهِ کَنَفَهُ وَیَسْتُرُهُ، فَیَقُولُ: أَتَعْرِفُ ذَنْبَ کَذَا، أَتَعْرِفُ ذَنْبَ کَذَا؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ أَیْ رَبِّ، حَتَّى إِذَا قَرَّرَهُ بِذُنُوبِهِ، وَرَأَى فِی نَفْسِهِ أَنَّهُ هَلَکَ، قَالَ: سَتَرْتُهَا عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَکَ الیَوْمَ، فَیُعْطَى کِتَابَ حَسَنَاتِهِ، وَأَمَّا الکَافِرُ وَالمُنَافِقُونَ، فَیَقُولُ الأَشْهَادُ: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٨﴾ [رواه البخاری: 2441].
1114- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که فرمودند:
«خداوند [در آخرت] به شخص مؤمن نزدیک میشود، و او را تحت (کنف) خود قرار میدهد، و عیبهایش را میپوشاند، و [برایش] میگوید: آیا این گناه چنانی را میشناسی؟ و آیا این گناه چنانی را میشناسی؟ آن شخص مؤمن میگوید: بلی، پروردگارا!
تا اینکه به همۀ گناهان خود اقرار میکند، و فکر میکند که هلاک خواهد شد».
خداوند متعال برایش میگوید: گناهانت را در دنیا بر تو پوشیدم، و امروز هم آنها را برایت میبخشم، و کتاب حسناتش به دستش داده میشود، ولی دربارۀ کافر و منافق، همه کسانی که آنجا حضور دارند میگویند: «اینها کسانی هستند که دربارۀ پروردگار خود، دروغ گفته بودند، و بدانید که لعنت خدا بر ظالیمن است»([2]).
3- باب: لا یَظْلِمُ المُسْلِمُ المُسْلِمَ وَلاَ یُسْلِمُهُ
باب [3]: مسلمان بر مسلمان ظلم نمیکند، و او را به هلاکت مواجه نمیسازد
1115- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَخْبَرَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ لاَ یَظْلِمُهُ وَلاَ یُسْلِمُهُ، وَمَنْ کَانَ فِی حَاجَةِ أَخِیهِ کَانَ اللَّهُ فِی حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً، فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرُبَاتِ یَوْمِ القِیَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 2442].
1115- و از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نمیکند، و او را به هلاکت نمیاندازد، کسی که حاجت برارد مسلمانش را بر آرده سازد، خداوند متعال حاجت او را بر آورده میسازد، و کسی که مشکل ملسلمانی را بر طرف سازد، خداوند مشکلی از مشکلات او را در روز قیامت برطرف میسازد، و کسی که عیب مسلمانی را بپوشاند، خداوند گناهانش را در روز قیامت میپوشاند»([3]).
4- باب: أَعِنْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً
باب [4]: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم کمک کن
1116- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا نَنْصُرُهُ مَظْلُومًا، فَکَیْفَ نَنْصُرُهُ ظَالِمًا؟ قَالَ: «تَأْخُذُ فَوْقَ یَدَیْهِ» [رواه البخاری: 2444].
1116- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«برادر [مسلمانت] را چه ظالم باشد و چه مظلوم کمک کن».
گفتند: یا رسول الله! کمک رساند برای مظلوم بلی، ولی برای ظالم چگونه کمک نمایئم؟
فرمودند: «بالای دو دستش را بگیر [یعنی: او را از ظلم کردن مانع شود]»([4]).
5- باب: الظُّلْمُ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ القِیَامَةِ
باب [5]: ظلم سبب تاریکیهائی در روز قیامت میشود
1117- عَنِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الظُّلْمُ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 2447].
1117- ازا ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «ظلم سبب تاریکیهایی در روز قیامت میشود»([5]).
6- باب: مَنْ کَانَتْ لَهُ مَظْلَمَةٌ عِنْدَ الرَّجُلِ فَحَلَّلَهَا لَهُ، هَلْ یُبَیِّنُ مَظْلَمَتَهُ؟
باب [6]: اگر کسی بر دیگری ظلم نمود، و آن شخص وی را بخشید، آیا باید ظالم آن ظلم را بیان نماید
1118- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ کَانَتْ لَهُ مَظْلَمَةٌ لِأَخِیهِ مِنْ عِرْضِهِ أَوْ شَیْءٍ، فَلْیَتَحَلَّلْهُ مِنْهُ الیَوْمَ، قَبْلَ أَنْ لاَ یَکُونَ دِینَارٌ وَلاَ دِرْهَمٌ، إِنْ کَانَ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ أُخِذَ مِنْهُ بِقَدْرِ مَظْلَمَتِهِ، وَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سَیِّئَاتِ صَاحِبِهِ فَحُمِلَ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 2449].
1118- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که بر ذمۀ وی از برادر مسلمانش مظلمۀ از عرض و شرف و یا چیز دیگری باشد، همین امروز پیش از آن روزی که نه درهمی باشد و نه دیناری، از وی طلب بخشش نماید».
«ورنه اگر عمل نیکی داشته باشد، به اندازۀ حق آن شخص از وی گرفته میشود، و اگر عمل نیکی نداشته باشد، از گناهان آن شخص [مظلوم] گرفته میشود و بر ذمۀ [شخص ظالم] گذاشته میشود»([6]).
7- باب: إِثْمِ مَنْ ظَلَمَ شَیْئاً مِنَ الأَرْضِ
باب [7]: کسی که بر دیگری در مورد زمینش ظلم کرد
1119- عَن سَعِیدَ بْنَ زَیْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ ظَلَمَ مِنَ الأَرْضِ شَیْئًا طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِینَ» [رواه البخاری: 2452].
1119- از سعید بن زیدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که فرمودند:
«کسی که بر دیگری در مورد زمینش چیزی ظلم کرده باشد، به همان انداره تا هفت طبقۀ زمین بر گردندش طوق میشود»([7]).
1120- عَن ابنِ عُمُرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَخَذَ مِنَ الْأَرْضِ شَیْئًا بِغَیْرِ حَقِّهِ خُسِفَ بِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ إِلَى سَبْعِ أَرَضِینَ» [رواه البخاری: 2454].
1120- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که مقداری از زمین شخص دیگری را به غیر حق بگیرد، در روز قیامت تا هفت طبقه به زمین فرو میرود»([8]).
8- باب: إِذَا أَذِنَ إِنْسَانٌ لآخَرَ شیْئاً جَازَ
باب [8]: اگر کسی برای دیگری چیزی را اجازه دهد، روا است
1121- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّّهُ مَرَّ بِقَومٍ یَأکُلونَ تَمراً فَقَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَنهَى عَنِ الإِقْرَانِ، إِلَّا أَنْ یَسْتَأْذِنَ الرَّجُلُ مِنْکُمْ أَخَاهُ» [رواه البخاری: 2455].
1121- و از ابن عمرب روایت است که وی بر مردمی گذر کرد که خرما میخوردند، برای آنها گفت که: پیامبر خدا ج از خوردن چند خرما با هم نهی کردهاند، مگر آنکه شخص از برادرش اجازه بخواهد([9]).
9- باب: قَولِ الله تَعَالَى: ﴿وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ﴾
باب [9]: قول خداوند متعال که: ﴿و او سرسختترین دشمنان است﴾
1122- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ أَبْغَضَ الرِّجَالِ إِلَى اللَّهِ الأَلَدُّ الخَصِمُ» [رواه البخاری: 2457].
1122- از عائشهل از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«بدترین مردم در نزد خداوند متعال، دعوا جلب جنجال گر است»([10]).
10- باب: إِثْمِ مَنْ خَاصَمَ فِی بَاطِلٍ وَهُوَ یَعْلَمُهُ
باب [10]: گناه کسی که به دروغ دعوا میکند، و میداند که دعوایش دروغ است
1123- عَن أُمَّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ سَمِعَ خُصُومَةً بِبَابِ حُجْرَتِهِ، فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، وَإِنَّهُ یَأْتِینِی الخَصْمُ، فَلَعَلَّ بَعْضَکُمْ أَنْ یَکُونَ أَبْلَغَ مِنْ بَعْضٍ، فَأَحْسِبُ أَنَّهُ صَدَقَ، فَأَقْضِیَ لَهُ بِذَلِکَ، فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ بِحَقِّ مُسْلِمٍ، فَإِنَّمَا هِیَ قِطْعَةٌ مِنَ النَّارِ، فَلْیَأْخُذْهَا أَوْ لِیَتْرُکْهَا» [رواه البخاری: 2458].
1123- از أم سلمهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که:
پیامبر خدا ج جار و جنجالی را به درِ خانۀ خود شنیدند، نزد آنها رفتند و گفتند:
«جز این نیست که من بشر هستم، و مردم نزد من اقامۀ دعوا میکنند، و شاید بعضی از شما نسبت به دیگری بلیغتر باشد، و من فکر میکنم که او راست گفته است، و به همان اساس به نفع او حکم صارد میکنم».
«و کسی که [به این طریق] حق مسلمانی را برایش داده باشم، در حقیقت چیزی را که برایش دادهام، یک پارۀ آتش است، اگر میخواهد بگیرد، و اگر میخواهد بگذارد»([11]).
11- باب: قِصَاصِ المَظْلُومِ إِذَا وَجَدَ مَالَ ظَالِمِهِ
باب [11]: عوض گرفتن مظلوم از مال ظالم
1124- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قُلْنَا لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّکَ تَبْعَثُنَا، فَنَنْزِلُ بِقَوْمٍ لاَ یَقْرُونَا، فَمَا تَرَى فِیهِ؟ فَقَالَ لَنَا: «إِنْ نَزَلْتُمْ بِقَوْمٍ، فَأُمِرَ لَکُمْ بِمَا یَنْبَغِی لِلضَّیْفِ فَاقْبَلُوا، فَإِنْ لَمْ یَفْعَلُوا، فَخُذُوا مِنْهُمْ حَقَّ الضَّیْفِ» [رواه البخاری: 2461].
1124- از عقبه بن عامرس روایت است که گفت:
برای پیامبر خدا ج گفتیم که: شما ما را این طرف و آن طرف میفرستید، گاهی به نزد مردمی میرویم که ما را مهمان نمیکنند، در این باره چه میگوئید؟
برای ما گفتند: «اگرنزد مردمی رفتید و برای شما چیزی که مناسب برای مهمان است دادند، قبول کنید، و اگر ندادند حق مهمان را از آنها بگیرید»([12]).
12- باب: لا یَمْنَعُ جَار جَاره أَن یَغْرِزَ خَشَبَةِ فِی جِدَارِهِ
باب [12]: همسایه نباید همسایهاش را از کوبیدن میخی به دیوارش منع نماید
1125- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَمْنَعْ جَارٌ جَارَهُ أَنْ یَغْرِزَ خَشَبَهُ فِی جِدَارِهِ»، ثُمَّ یَقُولُ أَبُو هُرَیْرَةَ: «مَا لِی أَرَاکُمْ عَنْهَا مُعْرِضِینَ، وَاللَّهِ لَأَرْمِیَنَّ بِهَا بَیْنَ أَکْتَافِکُمْ» [رواه البخاری: 2463].
1125- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«همسایه نباید همسایهاش را از کوبیدن چوب [همسایه] بر دیوارش منع نماید».
بعد از آن ابو هریرهس گفت: نمیدانم چرا شما از این حکم اعراض میکنید، به خداوند سوگند که چوب را در بین شانههای شما خواهم کوبید([13]).
13- باب: أَفْنِیَةِ الدُّورِ والجُلُوسِ فِیهَا، والجُلُوسِ عَلَى الصُّعَدَاتِ
باب [13]: نشستن در پیش روی خانهها، و نشستن در کنار راهها
1126- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِیَّاکُمْ وَالجُلُوسَ عَلَى الطُّرُقَاتِ»، فَقَالُوا: مَا لَنَا بُدٌّ، إِنَّمَا هِیَ مَجَالِسُنَا نَتَحَدَّثُ فِیهَا، قَالَ: «فَإِذَا أَبَیْتُمْ إِلَّا المَجَالِسَ، فَأَعْطُوا الطَّرِیقَ حَقَّهَا»، قَالُوا: وَمَا حَقُّ الطَّرِیقِ؟ قَالَ: «غَضُّ البَصَرِ، وَکَفُّ الأَذَى، وَرَدُّ السَّلاَمِ، وَأَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهْیٌ عَنِ المُنْکَرِ» [رواه البخاری: 2465].
1126- از ابو سعید خدریس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«هرگز کنار راهها منشینید».
مردم گفتند: چارۀ نداریم، جای مجالس ما همین جا است، [در اینجا مینشنیم] و با هم سخن میزنیم.
فرمودند: «اگر جز نشستن در کنار راهها چارۀ برای شما نیست، باید حق راه را اداء نمائید.
پرسیدند که حق راه چیست؟
فرمودند: «پوشیدن چشم [از نامحرم]، خود داری از اذیت کردن مردم، جواب دادن سلام، امر به معروف و نهی از منکر»([14]).
14- باب: إِذَا اخْتَلَفُوا فِی الطَّرِیقِ المِیتَاءِ
باب [14]: اختلاف در تحدید راه عمومی
1127- عَن أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «قَضَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا تَشَاجَرُوا فِی الطَّرِیقِ المِیتاءِ بِسَبْعَةِ أَذْرُعٍ» [رواه البخاری: 2473].
1127- از ابو هریرهس روایت است که گفت: اگر در تحدید راه عمومی اختلاف نمودند، پیامبر خدا ج حکم کردند که باید این راه هفت زرع باشد([15]).
15- باب: النَّهی عَن النُّهْبَى وَالمُثْلَة
باب [15]: نهی از چور و چپاول و مثله کردن
1128- عَن عَبْدَ اللَّهِ بْنَ یَزِیدَ الأَنْصَارِیَّ قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ النُّهْبَى وَالمُثْلَةِ» [رواه البخاری: 2474].
1128- از عبدالله بن یزید انصاریس روایت است که گفت:
پیامبر خدا ج از چور و چپاول و مثله کردن، نهی فرمودندهاند([16]).
16- باب: مَنْ قَاتَلَ دُونَ مَالِهِ
باب [16]: کسی که برای دفاع از مال خود بجنگد
1129- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ» [رواه البخاری: 2480].
1129- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که فرمودند:
«کسی که در راه دفاع از مال خود کشته شود، شهید است»([17]).
17- باب: إِذَا کَسَرَ قَصْعَة أَوْ شَیْئاً لِغَیْرِهِ
باب [17]: اگر کاسه و یا چیزی را از شخص دیگری شکست
1130- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ عِنْدَ بَعْضِ نِسَائِهِ، فَأَرْسَلَتْ إِحْدَى أُمَّهَاتِ المُؤْمِنِینَ مَعَ خَادِمٍ بِقَصْعَةٍ فِیهَا طَعَامٌ، فَضَرَبَتْ بِیَدِهَا، فَکَسَرَتِ القَصْعَةَ، فَضَمَّهَا وَجَعَلَ فِیهَا الطَّعَامَ، وَقَالَ: «کُلُوا» وَحَبَسَ الرَّسُولَ وَالقَصْعَةَ حَتَّى فَرَغُوا، فَدَفَعَ القَصْعَةَ الصَّحِیحَةَ، وَحَبَسَ المَکْسُورَةَ [رواه البخاری: 2481].
1130- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نزد یکی از همسرانش بودند، همسر دیگرشان ذریعۀ خادمی طعامی را در کاسۀ برایشان فرستاد، [آنکه به خانهاش بودند]، کاسه را با دست خود زد و شکست.
پیامبر خدا ج قطعههای کاسه را با هم جمع کردند، طعام را دوباره در آن کاسه نهادند و فرمودند: «بخورید»، و شخصی که کاسه را آورده بود نزد خود نشاندند، و بعد از اینکه طعام را خوردند، کاسۀ درستی را فرستادند، و کاسۀ شکسته را نگهداشتند([18]).
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در محشر دو پل وجود دارد، پل عمومی که اهل محشر به استثنای عدۀ معدودی که بدون حساب و کتاب به بهشت میروند از آن میگذرند، کسانی که مستحق دوزخ باشند در دوزخ میافتند، و مؤمنان به سلامتی از آن عبور میکنند، بعد از گذشتن از این پل، به پلی میرسند که خاص برای مؤمنان است، وبین دوزخ و جنت قرار دارد، و در اینجا حقوقی را که مؤمنان بر یک دیگر دارند، تصفیه حساب میکنند، و بعد از ادای حقوق یک دیگر، از این پل میگذرند، و به دروازۀ بهشت میرسند، و در اینجا است که برای آنها گفته میشود که: ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِینَ٧٣﴾ اللهم اجعلنا منهم آمین.
2) حقوق که در اینجا مورد تصفیه حساب قرار میگیرد، حقوق جزئی است که بین طرفین میباشد مثلا: شخصی دیگری را سیلی زده است، و دیگری او را سیلی محکم تری زده است، و یا یکی دیگری را دشنامی داده است، و آن دیگری دشنام شدید تری داده است، و امثال اینها و این چیزهائی است که مورد عفو یک دیگر قرار گرفته و بعد از ادای حقوق به بهشت میروند.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از نزدیکی که در این گفتۀ پیامبر خدا ج آمده است که: «خداوند [در آخرت] به شخص مؤمن نزدیک میشود» نزدیکی مرتبه است نه نزدیکی مکانی» ولی اگر بگوئیم که مراد از آن نزدیکی است که خود خداوند حقیقت آن را بهتر میداند، به احتیاط نزدیکتر است.
2) (کنف) به معنی: جانب، طرف، و به معنی (بال) است، و مراد از آن در اینجا کنایه از رحمت و احاطه و حفظ است.
3) مراد از ظلمی که در این آیۀ مبارکه آمده است، کفر و نفاق است، نه مطلق ظلم زیرا مطلق ظلم همان طوری که شامل کفر و نفاق را میشود، شامل تمام گناهان از صغیره و کبیره را نیز میشود، و همان طوری که معلوم است، این طور نیست، که هر گناهی ولو آنکه از صغایر باشد مستوجب لعنت وطرد از رحمت الهی شود.
4) از این حدیث دانسته میشودد که سؤال کردن از نعمتهای (حلال) که در این آیۀ مبارکه آمده است که: ﴿ثُمَّ لَتُسَۡٔلُنَّ یَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِیمِ٨﴾ یعنی: بعد از آن در این روز از نعمتها پرسان میشود، عبارت از سؤال و پرسان تذکر نعمت است، نه سؤال حساب و انتقام زیرا در صورتی که خداوند متعال گناهان رابه یاد بنده داده، و بعد از آن برایش ببخشد، به طریق اولی نعمتها حلال را که در آن مرتکب گناهی نشده است، تنها بیادش داده و برایش خواهد بخشید.
5) این حدیث مطابق عقیدۀ اهل سنت و جماعت دلالت صریح بر این دارد که مسلمان به سبب ارتکاب معاصی کافر نمیشود، و طوری که معلوم است، خوارج میگویند که مرتکب کبیره خارج از ملت بوده و کافر است.
6) این حدیث دلیل صریحی برخلاف عقیدۀ معتزله است که میگویند: چیزی که بخشیده میشود، گناهان صغیره است، و گناهان کبیر بخشیده نمیشود.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) باید مسلمان از ظلم کردن بر دیگران خود داری نماید.
2) باید مسلمان بکوشد، تا مانع ظلم ظالم از مظلوم گردد.
3) عیب دیگران را پنهان نماید، و البته ایت عیبی است که قبلا واقع گردیده است، و کسی که فعلا در گناه آغشته است، باید برای وی نصیحت نماید تا از آن گناه برگردد، و کسی که گناه را در مجاهرت مرتکب میگردد، پوشاندن گناهش لازم نیست، زیرا اولین کسی که عیبش را بر ملا ساخته است، خودش میباشد.
4) همان طوری که از این حدیث و از آیات و احادیث مشابه آن دانسته میشود، در بسیاری از حالات جزاء از جنس عمل است، و از این جهت است که اگر کسی حاجت برادر مسلمانش را بر آورده میسازد، خداوند متعال حاجت او را در دنیا و در آخرت بر آورده میسازد، و کسی که مشکل مسلمانی را بر طرف میسازد، خداوند مشکلی از مشکلات او را در روز قیامت بر طرف میسازد، وکسی که عیب مسلمانی را بپوشاند، خداوند گناهانش را در روز قیامت میپوشاند، و در احادیث دیگری آمده است که اگر کسی مسجدی میسازد، خداوند برایش در بهشت خانۀ میسازد، و هم چنین مثالهای دیگری.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج از مانع شدن از ظلم به گرفتن بالای دو دستش تعبیر کردهاند، دلالت بر این دارد که باید به زور و قوت مانع ظلم ظالم شد، و دیگر آنکه ظالم در وقت ظلم خود دستش را بالا میکند، و کسی که دست ظالم را از بالای آن میگیرد معنایش این است که بالا کردن دست ظالم میشود.
2) گرفتن دست ظالم در واقع کمک کردن برای او است، و در روایت مسلم آمده است که پیامبر خدا ج در تکملۀ این حدیث فرمودند: «زیرا اگر ظالم خواسته باشد مالی را دزدی کند، و ما او را از این کار مانع شویم، در حقیقت برایش کمک کردهایم، زیرا به این کار مانع قطع دستش در دنیا، و نجاتش از عذاب اخروی شده ایم، و اگر حرام خوار از حرام خوردن که رشوت، سود، اختلاس، خوردن مال یتیم و امثال اینها باشد، منع کنیم، در واقع برایش کمک کردهایم، زیرا به این کار خود سبب آن شدهایم که این شخص از عذاب دنیوی و اخروی، و یا لا اقل از عذاب اخروی نجات یابد، و این کمک بسیار بزرگ و شایانی است.
3) سبب ورود این حدیث نبوی شریف طوری که در صحیح مسلم آمده است آن بود که روزی دو نفر یکی از مهاجرین، و بچه جوانی از انصار با هم به جنگ پرداختند، مهاجر مهاجرین به کمک طلبید، و انصاری انصار را، پیامبر خدا ج آمده و فرمودند: این چه کار است؟ راه و رسم جاهلیت را گرفتهاید»؟
گفتند: نه خیر، دو جوان با هم جنگ کردهاند، یکی انگشت خود را به مقعد دیگری گذاشته بود، و کار به اینجا کشید، پیامبر خدا ج فرمودند: «مهم نیست، هر کس برادرش را خواه ظالم است و خواه مظلوم کمک کند.....»
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ظلم عبارت از نهادن چیزی در جایی غیر مناسب آن است، ابن جوزی/ میگوید: هر ظلمی مشتمل بر دو معصیت است: یکی در ستم روا داشتن بر مظلوم، و دوم: به مبارزه طلبیدن کسی که امر به عدالت میکند، یعنی خداوند متعال، زیرا مظلوم ضعیف است و جز خدا دادرسی دیگری ندارد، و علماء گفتهاند که: سبب ظلم کردن، ظلمت و تاریکی قلب است، زیرا کسی که قلبش به نور خدایی روشن باشد، به عواقب ظلم نظر انداخته و از آن خود داری مینماید، و کسی به ظلم و ستم اقدام میکند که قلبش تاریک باشد.
2) کسی که در این دنیا مرتکب ظلم میشود، در روز قیامت در تاریکی میماند، و نمیداند که به کجا میرود، و در نهایت به گودالی از گودالهای دوزخ میافتد، از ابن مسعودس روایت است که گفت: اشخاص ظالم را میآورند و به فشار در صندوقی جا میدهند، و سپس آن صندوق را در دوزخ میاندازند.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر ظالم ظلمش را برای مظلوم بیان کرد و از وی پوزش خواست، و مظلوم او را بخشید، به اجماع علماء ذمهاش خلاص میشود، ولی اگر به طور مجمل معذرت خواست، مثلا گفت: مرا ببخش نسبت به تو مقصرم و ظلم کردهام، این عذر خواهیاش اگر در چیزهای کم اهمیت مانند: کتاب، قلم، سوزن، پیاله، و امثال اینها باشد، برایش بخشیده میشود، و اگر در چیزهای مهم، مانند: مقدار زیادی پول، و یا گاو و گوسفند، و یا خانه و امثال اینها باشد، تا وقتی که بیان نکند، برایش بخشیده نمیشود، و حتی در چیزهای اندک وقتی برایش بخشیده میشود که اصل آن چیز از بین رفته باشد، و اگر موجود باشد، تا وفتی که آن را برای صاحبش برنگرداند، برایش بخشیده نمیشود، وبعد از آن اگر صاحبش خواست، میتواند آن را برای ظالم بخشش نماید، و یا برای خود نگهدارد.
2) در اموری که قابل باز گشت دادن نیست، ولی قابل ذکر کردن هست، مانند غیبت کردن، تهمت بستن، با هم انداختن و امثال اینها، بهتر است هر آنچه را که بیادش هست، یکایک نام برده، و از شخص مظلوم معذرت بخواهد، و اگر از یادش رفته بود، و یا از نام بردنش شرم میکرد، بگوید: من از تو غیبت کردم، بر تو تهمت زدم، بعضی اشخاص را بر علیه تو تحریک نمودم، اکنون توبه نمودهام، و مرا ببخش، اگر او را بخشید، ذمهاش خلاص میشود.
3) در اموری که قابل ذکر کردن نیست، و ذکر کردن آن، سبب فتنه و جنگ و جدل میشود، مانند، زنا کردن با زن و یا دختر و یا خواه کدام شخص، و یا لواطت کردن با پسر و یا برادر وی، و امثال اینها، از صمیم قلب توبه نموده و برای صاحب حق دعای خیر نماید، و از یاد آوری چنین اموری باید خود داری نماید.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از ظلم در مورد زمین آن است که مثلا: زمینش را به نا حق تصاحب کرده باشد، و یا چیزی از زمینش را به زمین خود ملحق نموده باشد، و یا زمنیش را برای رفتن به خانه و یا زمین خود برای خود راه ساخته باشد، و یا از خاک و سنگ زمینش بدون اجازۀ وی استفاده کرده باشد، و یا به هر طریق دیگری.
2) طوری که نبی کریم ج فرمودهاند، کسی که بر کسی نسبت به زمنیش ظلم و تجاوز نماید، آن زمین تا هفت طبقه بر گردنش طوق میشود، و این شخص در میدان محشر مکلف و وادار میشود که آن هفت طبقه زمینی را که بر گردنش طوق شده است، با خود بکشد، و یا آن زمین بر گردنش طوق میگردد و تا طبقۀ هفتم زمین وی را فرو میبرد، و حدیث آتی مؤید همین معنی اخیر است.
3) کسی که زمین را مالک گردید، طبقههای زیرین آن را نیز مالک میگردد، و میتواند تا هر جایی که خواسته باشد، آن را حفر نماید، مگر آنکه حفر کردن سبب ضرر بر دیگران شود، چنانچه میتواند تا هر جا که خواسته باشد، از هوای آن زمین استفاده نماید، مگر آنکه استفاده کردن از هوایش سبب ضرر بر دیگران شود.
4) تجاوز بر حقوق دیگران، و از آن جمله غصب کردن زمین، و تعدی بر آن، از گناهان کبیره است.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این خسف در روز محشر میباشد، و وقتی صورت میگیرد که آن زمینی را که به غیر حق گرفته است تا هفت طبقۀ زمین با خود بکشد و در میدان محشر حاضر گرداند.
2) در حدیث ابو مالک اشعری آمده است که: «بزرگترین خیانت از [نگاه گناه] در روز قیامت، مقدار زمینی است که شخص آن را دزدی کرده است، و آن زمین تا هفت طبقه بر گردنش طوق میگردد.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نهی از خوردن چند دانه خرما با هم، در صورتی است که این خرماها را با یک دیگر به طور شراکت بخورند، زیرا کسی که چند خرما را با هم میخورد، سبب ظلم و تعدی بر حق شخص دیگر که شریکش میباشد، میگردد، و کسی که خرماهای خود را میخورد، هر طوری که میخواهد بخورد، گرچه چند دانه خوردن با هم موافق به ادب خوردن نیست.
2) با قیاس بر خرما، هر چیزی دیگری که شبیه به خرما باشد، مانند: زرد آلو، انجیر، آلو، و غیره، اگر به طور شراکت خورده میشد، یا باید از آنها دانه دانه بخورد، و یا اگر مثلا دو دانه، دو دانه میخورد، از رفیقش اجازه بگیرد.
3) انسان از خوردن حق دیکران جداً خود داری نماید.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از سدی/ روایت است که گفت: «این آیه، و سه آیۀ بعدی آن دربارۀ أخنس بن شریح ثقفی نازل گردید که نزد پیامبر خدا ج آمد و اظهار اسلام نمود، ولی در باطن خود مخالف اسلام بود»، و البته حکم آن عام است و همۀ منافقین را شامل میشود.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «جز این نیست که من بشر هستم» این است که من غیب را نمیدانم، بلکه براساس ظاهر و شواهد حکم میکنم، و البته اگر خدا میخواست، پیامبرش را بر غیب و بر حقیقت وقائع مطلع میساخت، ولی چون این طریقۀ پیامبر خدا ج سر مشقی برای امتشان در آینده میباشد، از این جهت بر طریقی حکم کردند، که در آینده دیگران به همان طریق حکم کنند.
2) این حدیث دلالت بر این دارد که پیامبر خدا ج در بعضی مسائل به اساس اجتهاد خود حکم میکردند، واجتهادشان درمسائلی که مبتنی بر شاهد و بینه نباشد، همیشه موافق حق است، زیرا اگر موافق صواب باشد، مورد تأیید قرار میگیرد، و اگر موافق صواب نباشد، وحی نازل گردیده و وجه صواب را بیان میدارد، و اما نسبت به مجتهدین دیگر از افراد امت، هرکس که باشد، اجتهادش احتمال خطاء و صواب را دارد، و با آن هم اگر در اجتهاد خود به صواب رسیده باشد، برایش دو مزد است، یک مزد جهت احتهادش، و مزد دیگر جهت به صواب رسیدنش، و اگر به خطا رفته باشد، برایش یک مزد است، که مزد اجتهاد کردنش باشد.
3) در تاثیر حکم حاکم بین علماء اختلاف است، امام طحاوی از بعضی علماء نقل میکند که میگویند: قضاوت حاکم در تمام مسائل چه مالی باشد، و چه غیر مالی بیانگر حکم آن مسائل است، مثلا: اگر کسی به ناحق دعوی کرد که فلان مال از من است، و این دعوای خود را ثابت ساخت، و قاضی حکم به ثبوت این مال برایش کرد، این مال شرعا به او تعلق میگیرد.
امام ابو یوسف و عدۀ دیگری از علماء میگویند که: قضاوت حاکم، هیچ تاثیری در حقیقت حکم ندارد، یا به عبارت دیگر، قضاوت حاکم نه حلال را حرام میگرداند، و نه حرام را حلال.
امام ابو حنیفه و محمد رحمهما الله میگویند: در مسائل اموال، قضاوت حاکم تاثیری بر اصل آن اموال ندارد، ولی در مسائل نکاح وطلاق اگر قاضی به اساس شهادت شهود که در ظاهر عادل میباشند، حکمی را جاری ساخت، حکمش در ظاهر و باطن جاری میگردد، مثلا: اگر زنی به دروغ ادعا کرد که شوهرش او را طلاق داده است، و این دعوای خود را به شهادت شهود به اثبات رسانید، و قاضی حکم به تفریق بین آن زن و شوهرش نمود، برای این زن جواز دارد که بعد از انقضای عدهاش با شخص دیگری ازدواج نماید.
ولی نظرم این است که حکم قاضی فقط و فقط در ظاهر امر و در حکم دنیا نافذ میگردد، ولی عندالله چیزی را تغییر نمیدهد، بنابراین در مسئلۀ فوق برای آن زن روا نیست که با شوهر دیگری ازدواج نماید، و اگر ازدواج کرد، عندالله مؤاخذه است، ولو آنکه در ظاهر کسی مانع ازدواجش با شوهر دومی شده نمیتواند، چنانچه در ظاهر امر برای شوهر اولیاش روا نیست که با وی ارتباط جنسی داشته باشد، و نص حدیث همین باب شاهد گویای بر این مطلب است، و بدون شک امام ابو حنیفه و امام محمد رحمهما الله که میگویند در مسائل نکاح و طلاق اگر قاضی به اساس شهادت شهود که در ظاهر عادل میباشند، حکمی را جاری ساخت، حکمش در ظاهر و باطن جاری میگردد، مقصدشان حکم دنیوی است، نه حکم اخروی، یعنی: این طور نمیگویند که برای این زن از این کار ناروا و خلاف شرعی که مرتکب شده است، گناهی نیست، و الله تعالی أعلم.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
آنچه که در ضمن این حدیث نبوی شریف آمده است، خاص برای موظفین صدقه بود، و در وقتی بود که این موظفین معاش ماهواری نداشتند، و بعد از اینکه برای آنها معاش ماهواری تعیین گردید، به اتفاق علماء این حکم دربارۀ آنها و دربارۀ دیگران منسوخ گردید، و هیچ کس حق ندارد مال شخص دیگری را چه بنام مهمانی و چه بنام دیگری به زور از وی بگیرد.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
علماء میگویند: اینکه باید هسمایه برای همسایهاش اجازه دهد که میخ خود را بر دیوارش بکوبد، در صورتی است که همسایه از کوبیدن و یا گذشتن این چوب بر دیوارش متضرر نگردد، ورنه تحمل چنین کاری بر وی لازم نیست، و این سخن را پیامبر خدا ج به غرض بیان حق همسایه گفتهاند، نه آنکه همسایه حق داشته باشد که میخش را به دیوار همسایۀ دیگر به رضایت و بدون رضایت وی بکوبد.
و دیگر آنکه این در زمانی بود که کوبیدن میخ یک همسایه به دیوار خانۀ همسایۀ دیگر سبب ضرری برای آن همسایه نمیشد، ولی این همسایۀ که میخش را میکوبید، از این کار در آویزان کردن چیزی بر آن میخ و یا بستن حیوانی به آن، و یا به کار دیگری از آن منعفت میبرد، و لی در این عصر و زمان که خانهها به شکل دیگری، و به اسلوب دیگری ساخته شده است، که کسی تحمل اندک خدشه شدن دیوارش را ندارد، فکر میکنم تا وقتی که همسایه برای همسایهاش اجازه ندهد، چنین کاری به هیچ وجه برایش روا نیست، و پیامبر خدا ج فرمودهاند که: «لا یحل مال امریء مسلم إلا بطیب نفس منه»، مال شخص مسلمان جز به رضایت کاملش [برای دیگران] به هیچ وجه روا نیست، و الله تعالی اعلم.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معروف هر کاری است که شریعت آن را خوب گفته باشد، و یا اگر در موردش سکوت کرده باشد، انجام دادن آن به مصلحت عامه باشد، و منکر هرکاری است که شریعت آن را بد گفته است، و اگر در موردش سکوت کرده باشد، انجام دادن آن به ضرر عامه است.
2) نشستن در کنار راه، اگر ضرورتی نباشد، کار شائستۀ نیست، و بهتر است اگر انسان کاری ندارد، در مسجد، و یا در دکان، و یا در خانۀ خود بنشیند.
3) کسی که در کنار راه، و یا در بازار و یا در هرجای دیگری که محل رفت و آمد مردم است مینشیند، به نا محرم نظر نکند، مردم را اذیت ننماید، اگر کسی او را سلام میدهد، جواب سلامش را بگوید، مردم را به کار خیر رهنمون گردیده، و از کار بد برحذرشان دارد.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
تحدید شاه راه، و یا راه عمومی به هفت ذرع، جهت حاجت مردم آن وقت بود، و امر تعبدی نیست، بنابرین، اگر به سبب تغییر عرف و عادت، و ضرورات زندگی، در ساختن راههای عمومی، ضرورت به بیش از هفت ذرع احساس میشد، خلیفه یا ولی امر، میتواند وسعت راه عمومی را به اندازۀ ضرورت مرم تعیین نماید، ولو آنکه بیش از هفت ذرع باشد، چنانچه اگر راهی بود که احتیاج مردم به کمتر از هفت ذرع رفع میگردید، مانعی نیست که مثلا: شش ذرع و یا پنج ذرع و یا کمتر از آن باشد.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) چور و چپاول عبارت از آن است که هرکس به اندازه که میتواند از مالی بدون توزیع و تقسیم معین برای خود جمع نماید، عربها در زمان جاهلیت عادت داشتند که بر قبائل و قوافل یک دیگر حمله میکردند، و اگر غالب میشدند، اموال آنها را چور میکردند.
2) چور کردن همان طوری که در اموال ممنوع است، در خوردن نیز ممنوع است، مثلا: اگر چند نفری با هم نان میخوردند روا نیست که طعام را از نزد یک دیگر چور کنند، و بدون مراعات ادب نان خوردن، نان بخورند.
3) در چور کردن پولی که بر سر عروس و داماد ریخته میشود، بین علماء اختلاف است، و راجح آن است که اگر چور کردن آن سبب پا مال شدن و متضرر گردیدن دیگران نمیگردید، جواز دارد.
4) مثله: عبارت از بریدن عضوی از اعضای بدن است، مانند: بریدن گوش، بینی، زبان و یا لب و امثال اینها.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که بخواهد مال شخص دیگری را به غیر حق از وی بگیرد، اگر صاحب مال در وقت دفاع از مال خود، چارۀ جز گشتن متجاوز نداشته باشد، به شروط معینی که در کتب فقه مذکور است، کشتن شخص متجاوز عندالله برایش روا است، ولی در محکمه و نزد قاضی باید ثابت سازد که سبب کشتن آن شخص دفاع از مال بوده و چارۀ دیگری جز کشتن برایش میسر نبوده است، و در این صورت اگر شخص متجاوز کشته میشود، از کشته شدنش قصاص و یا دیت لازم نمیگردد.
2) اگر کسی دردفاع از مال و یا ناموس خود کشته میشود شهید است.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آن کسی که پیامبر خدا ج در خانهاش بودند و کاسه را شکستند، عائشهل بود، و آنکه طعامی را فرستاده بود، زینب بنت جحشل بود، و طعامی را که فرستاده بود، (حیس) بود، و حیس طعامی است که از خرما و روغن و قروت ساخته میشود.
2) ضمان چیزیهایی که مثل آن پیدا میشود، و چیزهای که مثل آن پیدا نمیشود، به اساس قیمت آن است.
3) شارحان این حدیث نبوی شریف میگویند: اینکه پیامبر خدا ج عائشهل را توبیخ نکردند، سببش آن بود که زینب با ارسال آن طعام قصد آزار دادن عائشهل را داشت، و به این اساس عائشهل به این عکس العمل خود ملامت نبود.
و سببی که بخاطر راقم میرسد این است که: پیامبر خدا ج از حسن معاشرتی که با همسران خود داشتند، هیچگاه و به هیچ سببی باعث کدورت خاطر آنها نمیشدند، ورنه اینکه عائشهل درحضور نبوی چنین عکس العمل شدیدی نشان داده بود، مستوجب ملامتی و تنیبه بود.
1- باب: وَإِذَا أَخْبَرَ صَاحِبُ اللُّقَطَةِ بِالعَلاَمَةِ دَفَعَ إِلَیْهِ
باب [1]: اگر صاحب مال گمشده، نشانی مالش را گفت، مال را برایش بدهد
1111- عَن أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: وَجَد تُ صُرَّةً فِیهَا مِائَةَ دِینَارٍ، فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «عَرِّفْهَا حَوْلًا»، فَعَرَّفْتُهَا حَوْلًا، فَلَمْ أَجِدْ مَنْ یَعْرِفُهَا، ثُمَّ أَتَیْتُهُ، فَقَالَ: «عَرِّفْهَا حَوْلًا» فَعَرَّفْتُهَا، فَلَمْ أَجِدْ، ثُمَّ أَتَیْتُهُ ثَلاَثًا، فَقَالَ: «احْفَظْ وِعَاءَهَا وَعَدَدَهَا وَوِکَاءَهَا، فَإِنْ جَاءَ صَاحِبُهَا، وَإِلَّا فَاسْتَمْتِعْ بِهَا» [رواه البخاری: 2426].
1111- از أُبی بن کعبس روایت است که گفت: همیانی را یافتم که در آن صد دینار بود، آن را نزد پیامبر خدا ج آوردم.
فرمودند: «آن را یکسال سراغ بده»، یکسال آن را سراغ دادم، و کسی که آن را بشناسد نیافتم.
دوباره نزدشان آمدم فرمودند: «یکسال دیگر آن را سراغ بده» [یکسال دیگر] آن را سراغ دادم، ولی کسی را نیافتم که آن را بشناسد.
برای بار سوم نزدشان آمدم، فرمودند: «ظرف آن، و مقدار آن و سربند آن را حفظ کن، [یعنی: به خاطر بسپار] اگر صاحبش آمد [مالش را برای وی بده] و اگر نیامد، از آن استفاده کن»([1]).
2- باب: إِذَا وَجَدَ تَمْرَةً فِی الطَّریِقِ
باب [2]: اگر خرمایی را در راه یافت
1112- عَن أَبَی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّی لأنقَلِبُ إِلَی أَهلِی فَأَجِدُ التَّمرَةَ عَلَی فِرَاشِی فَأَرفَعُهَا لآحَلَهَا ثَمَّ أَخشَی أَنْ تَکُونَ الصَّدَقَةِ فَأُلقِیهَا» [رواه البخاری: 2432].
1112- از ابو هریرهس از پیامبرخدا ج روایت است که فرمودند:
«گاهی به نزد خانوادهام میروم، و میبینم که خرمایی بر روی بسترم افتاده است، آن را برمیدارم که بخورم، و چون میترسم که مبادا از خرمای صدقه باشد، آن را دور میاندازم»([2]).
45- کِتَابُ المظَالِمِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شخصی که مالی را یافت، بر وی لازم است که آن را سراغ بدهد، ولی باید این سراغ دادن، در جای اجتماع مردم، مانند مساجد و بازارها و در جایی باشد که این مال را از آنجا یافته است.
2) بنا به قول عامۀ فقهاء کسی که چیزی را یافت باید آن را در جایی که احتمال پیدا شدن صاحبش در آنجا بیشتر باشد، یکسال سراغ بدهد، و گرچه ظاهر حدیث دلالت بر لزوم سراغ دادن سه سال دارد، ولی این امر لزومی درهمۀ موارد نیست، واینکه پیامبرخدا ج این شخص را به سراغ دادن سه سال امر کردند، سببش این است که سراغ دادن این شخص به طور شاید و باید نبود، چنانچه برای کسی که نمازش را به طور شاید و باید اداء نکره بود گفتند: «ارجع فصل، فإنک لم تصل» نمازت را دوباره بخوان زیرا تو نماز نخواندی.
3) بعد از یکسال اگر صاحبش نیامد، اکثر علماء میگویند: کسی که (لقطه) را یافته است، چه فقیر باشد و چه غنی میتواند از آن استفاده نماید، امام ابو حنیفه/ میگوید: اگر یابنده فقیرباشد، میتواند از آن استفاده نماید، ولی اگر توان مند باشد، استفاده کردنش جائز نیست، و باید آن را برای فقراء بدهد.
4) شخص یابنده باید سه چیز را از (لقطه) به خاطر خود بسپارد و حفظ کند، ظرف آن، عدد و مقدار آن، سر بند آن، تا اگر صاحبش پیدا شد، با نشانی گفتن این اشیاء مالش را برایش بر گرداند، و این مسئله فروع بسیار دیگری دارد که محل تفصیل آنها کتب فقه است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اشیای کم قیمت و بی اهمیت در حکم (لقطه) که سراغ دادن یکسال باشد، داخل نمیگردد.
2) اگر کسی بگوید که: پیامبر خدا ج خرمای صدقه را به خانۀ خود نمیآوردند پس این گفتۀشان که: «مبادا از خرمای صدقه باشد» چه معنی دارد؟ در جواب گفتهاند که: پیامبر خدا ج خرماهای صدقه را در مسجد توزیع میکردند، و چون احتمال این وجود داشت که خرمای از آن خرماها به لباسشان چسپیده و بر روی بسترشان افتاده باشد، از روی احتیاط از خوردن آن خود داری مینمودند، و خودشان فرموده بودند: «دع ما یریبک إلی ما لا یریبک».
1- باب: ما یُذْکَرُ فِی الأَشْخَاصِ وَالخُصُومَةِ بَیْنَ المُسْلِمِ وَالیَهُودِ
باب [1]: آنچه که در مورد اشخاص و خصومت بین مسلمان و یهود آمده است
1107- عَن عَبْدَ اللَّهِ بنِ مَسعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلًا قَرَأَ آیَةً، سَمِعْتُ مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خِلاَفَهَا، فَأَخَذْتُ بِیَدِهِ، فَأَتَیْتُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «کِلاَکُمَا مُحْسِنٌ»، قَالَ شُعْبَةُ: أَظُنُّهُ قَالَ: «لاَ تَخْتَلِفُوا، فَإِنَّ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمُ اخْتَلَفُوا فَهَلَکُوا» [رواه البخاری: 2410].
1107- از عبدالله بن مسعودس روایت است که [گفت]: از شخصی شنیدم که آیۀ را بر خلاف آنچه که از پیامبر خدا ج شنیده بودم تلاوت کرد، دست آن شخص را گرفتم و نزد پیامبر خدا ج بردم، [تلاوت هردوی ما را شنیده] و فرمودند:
«هردو نفر شما خوب تلاوت میکنید، ولی اختلاف نکنید، زیرا مردمی که پیش از شما بودند، اختلاف کردند و هلاک شدند»([1]).
1108- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: اسْتَبَّ رَجُلاَنِ رَجُلٌ مِنَ المُسْلِمِینَ وَرَجُلٌ مِنَ الیَهُودِ، قَالَ المُسْلِمُ: وَالَّذِی اصْطَفَى مُحَمَّدًا عَلَى العَالَمِینَ، فَقَالَ الیَهُودِیُّ: وَالَّذِی اصْطَفَى مُوسَى عَلَى العَالَمِینَ، فَرَفَعَ المُسْلِمُ یَدَهُ عِنْدَ ذَلِکَ، فَلَطَمَ وَجْهَ الیَهُودِیِّ، فَذَهَبَ الیَهُودِیُّ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْبَرَهُ بِمَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ، وَأَمْرِ المُسْلِمِ، فَدَعَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المُسْلِمَ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ، فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تُخَیِّرُونِی عَلَى مُوسَى، فَإِنَّ النَّاسَ یَصْعَقُونَ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَأَصْعَقُ مَعَهُمْ، فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یُفِیقُ، فَإِذَا مُوسَى بَاطِشٌ جَانِبَ العَرْشِ، فَلاَ أَدْرِی أَکَانَ فِیمَنْ صَعِقَ، فَأَفَاقَ قَبْلِی أَوْ کَانَ مِمَّنِ اسْتَثْنَى اللَّهُ» [رواه البخاری: 2411].
1108- از ابو هریرهس روایت است که گفت: دو نفر که یکی مسلمان و دیگری یهود بود، با هم دعوی کردند، و یک دیگر را دشنام دادند.
مسلمان گفت: قسم به ذاتی که محمد ج را بر همۀ جهانیان بر گزیده است، و یهودی گفت: قسم به ذاتی که موسی÷ را بر همۀ جهانیان بر گزیده است، مسلمان در این وقت، دستش را بالا برد و بر روی شخص یهودی زد، یهودی نزد پیامبرخدا ج رفت، و آنچه را که بین او و بین آن شخص مسلمان واقع شده بود بیان کرد.
پیامبر خدا ج مسلمان را خواستند، و از قضیه پرسان نمودند، او قضیه را برایشان گفت پیامبر خدا ج فرمودند: «مرا بر موسی÷ بر تری ندهید، چون در روز قیامت همۀ مردم بیهوش میشوند، و من هم با آنها بیهوش میشوم، و اولین کسی که به هوش میآید من هستم، در این وقت [میبینم که] موسی÷ گوشۀ از عرش را محکم گرفته است، ولی نمیدانم که او هم بی هوش شده بود و پیش از من به هوش آمده بود، و یا از کسانی است که خداوند آنها را از بیهوش شدن استثناء نموده است»([2]).
1109- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ یَهُودِیًّا رَضَّ رَأْسَ جَارِیَةٍ بَیْنَ حَجَرَیْنِ، قِیلَ مَنْ فَعَلَ هَذَا بِکِ، أَفُلاَنٌ، أَفُلاَنٌ؟ حَتَّى سُمِّیَ الیَهُودِیُّ، فَأَوْمَأَتْ بِرَأْسِهَا، فَأُخِذَ الیَهُودِیُّ، فَاعْتَرَفَ، «فَأَمَرَ بِهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَرُضَّ رَأْسُهُ بَیْنَ حَجَرَیْنِ» [رواه البخاری: 2413].
1109- از انسس روایت است که یهودی سر دخترکی را بین دو سنگ کوبید، از [آن دخترک] پرسیدند: چه کسی چنین کرده است؟ آیا فلان؟ و یا فلان؟ تا آنکه نام آن یهودی را نیز گفتند، آن دختر با سر خود اشاره کرد [که بلی همن شخص است]، آن یهودی را گرفتند و او اقرار کرد، پیامبر خدا ج امر کردند، و سرش بین دو سنگ کوبیده شد([3]).
2- باب: کَلاَمِ الخُصُومِ بَعْضِهِمْ فِی بَعْضٍ
باب [2]: سخنان خصوم بر علیه یکدیگر
1110- حَدِیثُ الأَشْعَثِ تَقَدَّمَ قَرِیِبًا وَذَکَرَ فیهِ أَنَّهُ اختَصَمَ هُوَ وَرَجُلٌ مَن أَهلِ حَضرَ موت وَفِی هَذِهِ الرِّوایَةِ قَالَ: إِنَّهُ هُوَ وَیَهُودِیٌ [رواه البخاری: 2416، 2417 وانظر حدیث رقم: 2356، 2357].
1110- حدیث اشعثس([4]) در مورد مخاصمهاش با شخصی از اهل (حضرت موت) گذشت، و در این روایت میگوید: این مخاصمه، بین او و بین شخصی از یهود صورت گرفته بود([5]).
44- کِتَاب فِی اللُّقَطَةِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
معنی این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: هردو نفر شما خوب تلاوت میکنید، این است که: تلاوت هردو نفر شما صحیح است، و از این گفتۀ پیامبر خدا ج چنین دانسته میشود که هیچ کدام آنها از قراءت هفتگانۀ مشهوره خارج نشده بودند، و پیامبر خدا ج فرمودهاند که: «قرآن بر هفت قراءت نازل شده است، و مراد از قراءت هفتگانه قراءاتی است که مستجمع شروطی باشد که علمای علم قراءت و متخصصین فن در مورد آن وضع کردهاند، و تفصیل آن در کتب علم قراءت موجود است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مسلمانی که با شخص یهودی مخاصمه نموده و او را سیلی زد، ابو بکر صدیقس بود، و شخص یهودی را فنحاص نام داشت.
2) نصوصی زیادی در برتری محمد ج بر دیگر انبیاء وجود دارد، و اینکه پیامبر خدا ج گفتند که مرا بر دیگر انبیاء برتری ندهید، علماء برای آن اسباب زیادی را ذکر کردهاند از آن جمله اینکه:
أ) این سخن را از روی تواضع گفتند.
ب) این سخن را در وقتی گفتند که هنوز برایشان وحی نشده بود که بهترین انبیاء هستند.
ج) از برتری جستنی منع کردند که سبب نقص و عیب بر انبیای دیگر شود، زیرا چنین عملی کفر است.
د) از برتری جستنی منع کردند که سبب خصومت و در گیری گردد.
3) سبب بیهوش شدن مردم آن است که صدای مهیبی را میشنوند.
4) این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: (و یا از کسانی است که خداوند آنها را از بیهوش شدن استثناء نموده است): اشاره به این قول خداوند متعال دارد که میفرماید: ﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ﴾ یعنی: و در صور دمیده میشود، [در این وقت] هرکسی که در آسمانها و زمین است بیهوش میشود، مگر کسی که خداوند بخواهد بیهوش نشود.
5) پیامبر خدا ج به اجماع علماء افضل الرسل هستند، و اینکه موسی÷ پیش از پیامبر خدا ج به هوش میآید، سبب آن نمیشود که موسی÷ از پیامبر خدا ج برتری و فضیلت داشته باشد، زیرا این فضیت در امر خاص و در کار معینی است، و فضیلت نبی کریم ج عام و در همۀ فضائل است، و صاحب فضیلت خاص سبب برتری بر صاحب فضیلت عام نمیشود.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) گویند: شخص یهودی که سر آن دختر مسلمان را به سنگ کوبید، زیور آن دخترک را به زور از وی گرفته بود، و برای آنکه از این سخن برای کسی خبر ندهد، آن دخترک مسلمان را کشت.
2) جمهور علماء با استناد به این حدیث میگویند: قاتل به همان طریقی قصاص میشود که مقتول را به قتل رسانده است، اگر مقتول را با سنگ گشته بود، با سنگ کشته میشود، اگر با تبر کشته بود، با تبر کشته میشود، اگر با چوب گشته بود با چوب کشته میشود اگر او را از بام انداخته بود، از بام انداخته میشود....
امام ابو حنیفه، عامر شعبی، ابراهیم نخعی، حسن بصری، سفیان ثوری، ابو یوسف و محمد رحمهم الله میگویند: در هر صورتی که قتل صورت گرفته باشد، قاتل باید با شمشیر کشته شود، و دلیلشان این قول پیامبر خدا ج است که میفرمایند: «قصاص جز با آهن صورت نمیگیرد» و از حدیث باب چنین جواب میدهند که این نوع قصاص در وقتی بود که مثله کردن منع نشده بود، و دیگر آنکه آن یهودی مال آن دختر را گرفته و او را کشته بود، و به این اساس عملش حرابت گفته میشود، و حاکم میتواند محارب را به هر طریقی که لازم بداند مجازات نماید.
2) جمهور علماء میگویند: کسی که در حالت مریضی قدرت به سخن زدن نداشته باشد، و ذریعۀ اشاره وصیت نماید، و صیتش جواز دارد مثلا: از وی بپرسند که ده هزار درهم از مالت برای فلان باشد؟ و او با اشاره جواب مثبت بدهد، این وصیت صحت پیدا میکند، اما ابو حنیفه و اوزاعی و ثوری رحمهم الله میگویند: اشارۀ که با سر و دست صورت بگیرد قابل اعتبار نیست، مگر اشارۀ گنگ که در اصل، قدرت به سخن زدن را ندارد.
[4]- وی اشعث بن قیس کندی است، در سال دهم هجری با هفتاد سوار نزد پیامبر خدا ج آمد، یکی از ملوک کنده بود، بعد از پیامبر خدا ج مرتد شد، و در جنگهای ردت به اسارت در آمد، چون نزد ابو بکرس آوردند، او را از بند آزاد کرد، و دوباره مسلمان شد، و با خواهر ابو بکرس ازدواج نمود، در جنگ یرموک در شام، و جنگ قادسیه در عراق اشتراک نمود، و در جنگ صفین در صف علیس بود، در شصت و سه سالگی وفات یافت، (الإصابه: 1/51-52).
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
خلاصۀ حدیث این است که: اشعثس که روای حدیث است میگوید: بین من و بین شخصی از یهود زمین مشترکی بود، آن شخص یهود زمینم را انکار کرد، او را نزد پیامبر خدا ج بردم، پیامبر خدا ج برایم گفتند: بر دعوی خود شاهد داری؟ گفت: نه ندارم، برای یهودی گفتند: سوگند بخور، گفتم: یا رسول الله! او سوگند میخورد و مالم را میبرد، و خداوند این آیه را نازل فرمود که: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا﴾.
کتاب [42]: در استقراض و ادای دیون و حجر و تفلیس([1])
1- باب: مَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُریدُ أَدَاءَهاَ أَو إِتْلاَفَهَا
باب [1]: کسی که اموال مردم را به قصد اداء کردن آن میگیرد، و یا به قصد تلف کردن آن
1102- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُرِیدُ أَدَاءَهَا أَدَّى اللَّهُ عَنْهُ، وَمَنْ أَخَذَ یُرِیدُ إِتْلاَفَهَا أَتْلَفَهُ اللَّهُ» [رواه الخاری: 2387].
1102- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که مال مردم را بگیرد، وقصدش ادای آن باشد، خداوند اسباب ادای آن را مهیا میسازد و کسی که [مال مردم را بگیرد]، و قصدش تلف کردن آن باشد، [یعنی: ندادن آن باشد] خداوند اسباب تلف شدن آن مال را مهیا میسازد»([2]).
2- باب: أَدَاءِ الدُّیُونِ
1103- عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا أَبْصَرَ یَعْنِی أُحُدًا قَالَ: «مَا أُحِبُّ أَنَّهُ تَحَوَّلَ لِی ذَهَبًا، یَمْکُثُ عِنْدِی مِنْهُ دِینَارٌ فَوْقَ ثَلاَثٍ، إِلَّا دِینَارًا أُرْصِدُهُ لِدَیْنٍ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الأَکْثَرِینَ هُمُ الأَقَلُّونَ، إِلَّا مَنْ قَالَ بِالْمَالِ هَکَذَا وَهَکَذَا، وَأَشَارَ أَبُو شِهَابٍ بَیْنَ یَدَیْهِ وَعَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ شِمَالِهِ وَقَلِیلٌ مَا هُمْ»، وَقَالَ: «مَکَانَکَ»، وَتَقَدَّمَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَسَمِعْتُ صَوْتًا، فَأَرَدْتُ أَنْ آتِیَهُ، ثُمَّ ذَکَرْتُ قَوْلَهُ: «مَکَانَکَ حَتَّى آتِیَکَ»، فَلَمَّا جَاءَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، الَّذِی سَمِعْتُ أَوْ قَالَ: الصَّوْتُ الَّذِی سَمِعْتُ؟ قَالَ: «وَهَلْ سَمِعْتَ؟»، قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «أَتَانِی جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، فَقَالَ: مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِکَ لاَ یُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئًا دَخَلَ الجَنَّةَ»، قُلْتُ: وَإِنْ فَعَلَ کَذَا وَکَذَا، قَالَ: «نَعَمْ» [رواه البخاری: 2388].
1103- از ابو ذرس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج بودم، چون چشمشان به کوه (أُحد) افتاد فرمودند: «نمیخواهم که این کوه برایم به طلا مبدل گردد، و در نزد دیناری از آن بیش از سه روز باقی بماند، مگر دیناری را که برای ادای قرض نگهدارم».
بعد از آن فرمودند: «و کسانی که مال آنها بسیار است، ثواب آنها کمتر است، مگر کسی که مال را چنین و چنان بخشش کند، و البته چنین کسانی کم هستند».
و برای من گفتند: «در جای خود به ایست»، خودشان کمی پیشتر رفتند، و من آوازی را شنیدم، من خواستم که نزدشان بروم، یادم آمد که فرمودند: «بر جای خود به ایست».
چون پس آمدند گفتم: یارسول الله! آنچه را که شنیدم چه بود، [و یا]: آوازی را که شنیدم چه بود؟
فرمودند: «آیا شنیدی»؟
گفتم: بلی!.
فرمودند: «جبرئیل÷ نزدم آمد و گفت: کسی که از امت تو بمیرد، و به خدا چیزی را شریک نیاورده باشد، به بهشت میرود.
گفتم: ولو آنکه چنین و چنان کرده باشد؟ [یعنی: ولو آنکه مرتکب گناه شده باشد] فرمودند: بلی [ولو آنکه چنین و چنان کرده باشد]»([3]).
3- باب: حُسْنِ الْقَضَاءِ
1104- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ فِی المَسْجِدِ - قَالَ مِسْعَرٌ: أُرَاهُ قَالَ: ضُحًى - فَقَالَ: «صَلِّ رَکْعَتَیْنِ»، وَکَانَ لِی عَلَیْهِ دَیْنٌ، فَقَضَانِی وَزَادَنِی [رواه البخاری: 2394].
1104- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: هنگام چاشت در حالی که پیامبر خدا ج در مسجد بودند، نزدشان آمدم.
گفتند: «دو رکعت نماز بخوان»، و از من بر ذمۀشان قرضی بود، قرض مرا دادند، و چیزی هم بر آن افزودند([4]).
4- باب: الصَّلاَةِ عَلَى مَن تَرَکَ دَیْنًا
باب [4]: نماز جنازه بر شخص قرضدار
1105- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَأَنَا أَوْلَى بِهِ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ، اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ﴾ فَأَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَاتَ وَتَرَکَ مَالًا فَلْیَرِثْهُ عَصَبَتُهُ مَنْ کَانُوا، وَمَنْ تَرَکَ دَیْنًا أَوْ ضَیَاعًا، فَلْیَأْتِنِی فَأَنَا مَوْلاَهُ [رواه البخاری: 2399].
1105- از ابو هریرهس روایت است که: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه من به او در امور دنیا و آخرت از خودش دوستتر هستم، اگر میخواهید این آیه را تلاوت نمائید: «پیامبر به مسلمانان از خود آنها دوستتر است».
هر مسلمانی که میمیرد، و مالی به ارث میگذارد، آن مال متعلق به ورثهاش میباشد، و کسی که [میمیرد] و قرض و یا اهل و عیال محتاجی بجا میگذارد، نزد من بیاید، من ولی او میباشم [و متحمل این چیزها میشوم]»([5]).
5- باب: مَا یُنَهْى عَنْ إِضَاعَةِ المَالِ
باب [5]: آنچه که در مورد ضایع کردن مال آمده است
1106- عَنِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَیْکُمْ: عُقُوقَ الأُمَّهَاتِ، وَوَأْدَ البَنَاتِ، وَمَنَعَ وَهَاتِ، وَکَرِهَ لَکُمْ قِیلَ وَقَالَ، وَکَثْرَةَ السُّؤَالِ، وَإِضَاعَةَ المَالِ [رواه البخاری: 2408].
1108- از مغیره بن شعبهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: خداوند بر شما [این چیزها را] حرام کرده است: عقوق مادران، زنده به گور کردن دختران، و خود داری از ادای چیزی که ادای آن لازم است، و طلبیدن چیزی که گرفتن آن حرام است.
و این چیزها را برای شما مکروه قرار داده است: گفتگوی بدون لزوم، سؤال کردن بسیار، و ضایع ساختن مال([6]).
43- کتابُ فِی الخُصُومَاتِ
[1]- (استقراض): عبارت از قرض گرفتن، و (دیون) عبارت از قرضهایی است که بر ذمۀ شخص قرضدار میباشد، و (حَجر): عبارت از آن است که به سببی از اسباب، قاضی شخصی را از تصرف کردن در مالش مانع میشود، و (تلفیس): عبارت از آن است که به سببی از اسباب، قاضی حکم به مفلس بودن شخص بکند، و اینکه امام بخاری این مسائل را تحت عنوان یک کتاب آورده است، سببش این است که: احادیث متعلق به هریک از این مسائل کم است، و امکان اینکه برای هریک (کتاب) جداگانۀ را اختصاص میداد، وجود نداشت، والله تعالی أعلم.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) گرفتن مال در این مورد، خاص به قرض نیست، بلکه شامل همۀ انواع گرفتن مال، از طریق قرض، رهن، شراکت و غیره را نیز میگردد، یعنی: کسی که مال مردم را به هر طریقی بگیرد، اگر قصدش ادای آن مال برای صاحبش باشد، خداوند در آن مال برایش برکت میدهد، و برای او توفیق میدهد تا بتواند آن مال را برای صاحبش برگرداند، و اگر قصدش خوردن آن مال باشد، خداوند برکت آن مال را از بین میبرد و کسی که مال را گرفته است، مدیون صاحب مال باقی میماند.
2) انسان اگر برکت در مال و حفظ آبروی خود را میخواهد خوش معاملگی را شعار خود سازد، ونیتش همیشه ادای حقوق مردم باشد، و در این حالت است که توفیق خداوندی حلیف او میگردد، و پیامبر خدا ج فرومودهاند «إنما الأعمال بالنیات».
3) کسی که قرضدار باشد، تا وقتی که دین واجب الأدای خود را اداء نکره است، و یا رضایت قرضدار را حاصل نکرده است، نباید، خیرات بدهد و یا غلامش را آزاد کند، و اگر چنین کرد، خیرات و غلام آزاد شدهاش برایش بر گردانده میشود، زیرا خیرات دادن و غلام آزاد کردن حق خدا، و ادای قرض، حق بنده است، و ادای حق بنده بر ادای حق خدا مقدم است.
[3]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) مسلمان نباید تمام غم و همش جمع کردن مال باشد، بلکه باید از مالی که خدا برایش داده است، به علاوه آنکه حق آن را اداء میکند، در وجوه خیر، مانند: کمک به فقراء، ایتام، درماندگان، بنای مساجد، مدارس، شفاخانهها، راه ها، کمک کردن در ازدواج جوانان، توزیع کتابهای دینی، کمک در معالجۀ مریضان، و امثال اینها سهم بگیرد.
2) پیامبر خدا ج از وابستگیهای دنیوی در همۀ اشکال آن، سخت دوری میگزیدند، و این چیزی بود که دیگران را نیز به آن توصیه میکردند، و آنچه را که در اینجا قابل تذکر میدانم که: یگانه شخصیت عالم بشریت که آنچه را گفتند و به طور کامل بلکه اکمل به آن عمل کردند، حضرت ختمی مرتبت نبی اکرم پیامبر خدا ج میباشند، زیرا چیزی را که گفتند: حرام و یا بد است، خودشان از همگان از آن پیشتر و بیشتر اجتناب نمودند، و چیزی را که گفتند: خوب و نیک است، خودشان از همه پیشتر و بیشتر به آن عمل کردند.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اگر قرضدار در وقت ادای قرض، برای قرض دهنده بیشتر از طلبش میدهد، در صورتی که این چیز صراحتا و یا ضمنا در وقت قرض دادن شرط نشده باشد، باکی ندارد، بلکه کارنیک و پسندیدهای است.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج بر مؤمنان رؤوف و رحیم هستند، و هر مؤمنی را از اندازۀ که خود مؤمن خود را دوست دارد، بیشتر دوست دارند، و دلیلش آن است که هر کسی به طور عموم کاری میکند که سبب دوزخ رفتنش میشود، ولی پیامبر خدا ج آن را به کاری رهنمائی میکنند که سبب رفتنش به بهشت میشود، و حتی اگر مستوجب دوزخ باشد، به سبب شفاعت خود در روز قیامت سبب رفتنش به بهشت میشوند.
2) در اول امر که پیامبر خدا ج چیزی از اموال در اختیار نداشتند، اگر شخص قرض داری فوت میکرد، بر او نماز نمیخواندند، ولی بعد از اینکه اموالی از غنیمت و صدقه در دسترسشان قرار گرفت، قرض شخص قرضدار را بر عهده میگرفتند، و بر وی نماز میخواندند.
3) اینکه این ادای قرض بر پیامبر خدا ج واجب بود، و یا آنکه از روی فضل و احسان چنین کاری میکردند، بین علماء اختلاف نظر وجود دارد، واکثر علماء بر این نظر اند که از روی فضل و احسان بود، نه از روی وجوب.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عقوق به معنی نافرمانی و آزار دادن است، خواه سبب مادی داشته باشد و خواه سبب معنوی، و خواه با دست باشد، و خواه با زبان، و همان طوری که عقوق مادر حرام است، عقوق پدر نیز حرام است، و اینکه در این حدیث تنصیص بر عقوق مادر شده است، سببش این است که اولا: مادر چون ضعیف و نا توان است نسبت به پدر آزار پذیرتر است، دوم: آنکه چون مادر در تربیۀ فرزند در مراحل مختلف تربیۀ اولاد، زحمات بیشتری را متحمل میگردد، از این جهت حقوقش نسبت به حقوق پدر پیشتر و بیشتر است، از اینجا است که علماء گفتهاند: اگر کسی پدر و مادر محتاجی داشد، و خودش تنها قدرت نفقه دادن برای یکی از آنها را داشت، پدرش را بگذارد، و برای مادرش نفقه بدهد.
2) زنده به گور کردن دختران یکی از عادات بد جاهلیت بود، وچون داشتن دختر را برای خود ننگ و عار میدانستند، وقتی که برای آنها دختری متولد میگردید، آن طفلک معصوم را با زیر پا گذاشتن رحمت پدری، و عطوفت انسانی زنده به گور میکردند، و رواسب این عادت جاهلیت هنوز در ذهن بعضی از جهال قرن بیستم موجود است.
3) و در مورد سؤال کردن بسیار، باید گفت که: سؤال کردن مکروه به چند نوع است، نوع اول: سؤال کردن از کارهای شخصی مردم، مانند اینکه فلانی چه میکند؟ در آمدش از کجا است؟ با زنش چه نووع معاملۀ دارد؟ چه نوع خرج و خوراکی دارد؟ و امثال اینچیزها، دوم: سؤال کردن جهت به دست آوردن مال، که در اصطلاح مردم آن را گدایی میگویند، سوم: سؤال کرد از مسائل علمی جهت ابراز شخصیت خود، و امتحان دیگران، ولی اگر قصدش آموختن علم، و اطلاع از احکام شرعی باشد، این عملش نه تنها آنکه مکروه نیست، بلکه کار نیک و پسندیدۀ نیز هست.
4) ضایع کردن مال: عبارت از صرف مال در اموری است که در اصل جائز نباشد، مانند صرف مال در برپا کردن مجالس رقص، قمار، شراب و امثال اینها، و یا مصرف کردن آن در کاری که در اصل مباح باشد، ولی در آن اسراف نماید، مانند: مهمانیهای بیجا و پرمصرف، عروسیهای پرمصرف و هر کار دیگری که در تبذیر و اسراف داخل گردد.
1- باب: فِی الشُّرْبِ
1088- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِقَدَحٍ، فَشَرِبَ مِنْهُ، وَعَنْ یَمِینِهِ غُلاَمٌ أَصْغَرُ القَوْمِ، وَالأَشْیَاخُ عَنْ یَسَارِهِ، فَقَالَ: «یَا غُلاَمُ أَتَأْذَنُ لِی أَنْ أُعْطِیَهُ الأَشْیَاخَ»، قَالَ: مَا کُنْتُ لِأُوثِرَ بِفَضْلِی مِنْکَ أَحَدًا یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَأَعْطَاهُ إِیَّاهُ [رواه البخاری: 2351].
1088- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: کسی برای پیامبر خدا ج قدح آبی آورد، آن را نوشیدند، [در این وقت] به طرف راستشان جوانی بود که خورد سالترین افراد مجلس بود [این جوان فضل ابن عباس بود] و به طرف چپشان بزرگ سالان بودند.
فرمودند: «ای جوان! اجازه میدهی که این قدح (لیوان) آب را برای بزرگ سالان بدهم»؟
آن جوان گفت: یا رسول الله! هرگز نمیخواهم که به پس خور شما ایثار کنم.
و پیامبر خدا ج آن قدح (لیوان) آب را برای آن جوان دادند([1]).
1089- عَن أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: حُلِبَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَاةٌ دَاجِنٌ، وَهِیَ فِی دَارِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، وَشِیبَ لَبَنُهَا بِمَاءٍ مِنَ البِئْرِ الَّتِی فِی دَارِ أَنَسٍ، فَأَعْطَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ القَدَحَ، فَشَرِبَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَزَعَ القَدَحَ مِنْ فِیهِ، وَعَلَى یَسَارِهِ أَبُو بَکْرٍ، وَعَنْ یَمِینِهِ أَعْرَابِیٌّ، فَقَالَ عُمَرُ: وَخَافَ أَنْ یُعْطِیَهُ الأَعْرَابِیَّ، أَعْطِ أَبَا بَکْرٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ عِنْدَکَ، فَأَعْطَاهُ الأَعْرَابِیَّ الَّذِی عَلَى یَمِینِهِ، ثُمَّ قَالَ: «الأَیْمَنَ فَالأَیْمَنَ» [رواه البخاری: 2352].
1089- از انس بن مالکس روایت است که گفت: از گوسفندی که در خانه پرورش میدادیم مقدار شیری را برای پیامبر خدا ج دوشیدم، و آن شیر را با آبی از چاه خانهام کشیده شده بود، مخلوط نمودیم، شیر را برای پیامبر خدا ج دادم.
ایشان از آن شیر نوشیدند، چون قدح (لیوان) را از دهان خود برداشتند، به طرف چپشان ابو بکرس و به طرف راستشان شخص بادیه نشینی نشیته بود.
عمرس از خوف اینکه مبادا پیامبر خدا ج باقی مانده را برای آن شخص بادیه نشین بدهند، [سبقت نموده] و گفت: یا رسول الله! ابو بکرس نزد تات نشسته است، شیر را برای او بدهید.
ولی پیامبر خدا ج شیر را برای آن شخص بادیه نشین داده و فرمودند: «آنکه به طرف راست است مستحقتر است»([2]).
2- باب: مَنْ قَال إِنَّ صَاحِبَ المَاءِ أَحَقُّ بِالمَاءِ حَتَّى یَرْوَى
باب [2]: کسی که گفته است صاحب آب تا وقتی که سیراب شود به آب مستحقتر است
1090- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یُمْنَعُ فَضْلُ المَاءِ لِیُمْنَعَ بِهِ الکَلَأُ» [رواه البخاری: 2353].
1090- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «آبی که از اندازۀ ضرورت زیادتر باشد، نباید سبب ممانعت از چراندن علف زار شود».
1091- وَ عَنهُ فی روایة : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ تَمْنَعُوا فَضْلَ المَاءِ لِتَمْنَعُوا بِهِ فَضْلَ الکَلَإِ» [رواه البخاری: 2354].
1091- و از [ابو هریرهس] در روایت دیگری آمده است که: پیامبر خدا ج فرمودند: «آب زیادی خود را از دیگران دریغ نکنید، تا به این طریق سبب ممانعت از چراندن زیادی علف زاران شوید»([3]).
3- باب: الخُصُومَةِ فِی الْبِئْرِ وَالْقَضَاءِ فِیهَا
باب [3]: خصومت کردن در چاه و حکم کردن در آن
1092- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ مَسعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ یَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، هُوَ عَلَیْهَا فَاجِرٌ، لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ» فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا﴾ الآیَةَ، فَجَاءَ الأَشْعَثُ، فَقَالَ: مَا حَدَّثَکُمْ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ فِیَّ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآیَةُ، کَانَتْ لِی بِئْرٌ فِی أَرْضِ ابْنِ عَمٍّ لِی، فَقَالَ لِی: «شُهُودَکَ»، قُلْتُ: مَا لِی شُهُودٌ، قَالَ: «فَیَمِینُهُ»، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِذًا یَحْلِفَ، فَذَکَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَذَا الحَدِیثَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ ذَلِکَ تَصْدِیقًا لَهُ [رواه البخاری: 2356، 2357].
1092- از عبدالله بن مسعودس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که [به دروغ] سوگند بخورد، تا به سبب آن سوگند، مال مسلمانی را مالک شود، در حالی خداوند را ملاقات میکند که بر وی غضب است».
و خداوند این آیۀ مبارکه را نازل فرمود: «کسانی که به عهد و پیمان خدا و سوگندهای خود مبلغ اندکی را به دست میآورند».
اشعث آمد و گفت: ابو عبدالرحمن برای شما چه گفت؟ این آیۀ دربارۀ من نازل شده است، در زمین پسر عموی خود چاهی داشتم، [و ادعا کرده که چاه از او است].
پیامبر خدا ج برایم گفتند: «شاهدانت را حاضر کن».
گفتم: شاهد ندارم.
فرمودند: «پس او باید سوگند بخورد».
گفتم: او سوگند میخورد، پیامبر خدا ج حدیث مذکور را گفتند، و خداوند متعال این آیۀ کریمه را جهت تصدیق رسول خود نازل فرمود([4]).
4- باب: إِثْمِ مَنْ مَنَعَ ابْنَ السَّبِیلِ مِنَ المَاءِ
باب [4]: گناه کسی که آب را از رهگذر منع میکند
1093- عَن أَبَی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ثَلاَثَةٌ لاَ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَلاَ یُزَکِّیهِمْ، وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ، رَجُلٌ کَانَ لَهُ فَضْلُ مَاءٍ بِالطَّرِیقِ، فَمَنَعَهُ مِنَ ابْنِ السَّبِیلِ، وَرَجُلٌ بَایَعَ إِمَامًا لاَ یُبَایِعُهُ إِلَّا لِدُنْیَا، فَإِنْ أَعْطَاهُ مِنْهَا رَضِیَ، وَإِنْ لَمْ یُعْطِهِ مِنْهَا سَخِطَ، وَرَجُلٌ أَقَامَ سِلْعَتَهُ بَعْدَ العَصْرِ، فَقَالَ: وَاللَّهِ الَّذِی لاَ إِلَهَ غَیْرُهُ لَقَدْ أَعْطَیْتُ بِهَا کَذَا وَکَذَا، فَصَدَّقَهُ رَجُلٌ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا﴾ [رواه البخاری: 2358].
1093- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «سه گروه هستند که در روز قیامت خداوند به طرف آنها نظر نمیکند، و آنها را [از گناه] پاک نمیسازد، و برای آنها عذاب درد ناکی است.
کسی که در کنار راه، آبی را از اندازۀ احتیاج خود بیشتر دارد، و آن را از رهگذران دریغ میکند.
کسی که با امام به جهت اغراض دنیوی بیعت کند، به طوری که اگر چیزی برایش بدهد خودش شود، و اگر ندهد آزرده شود.
و کسی که مالش را بعد از عصر به معرض فروش بگذارد، و به دروغ بگوید که: به خدا سوگند که آن را از من به چنین و چنان مبلغی میخریدند، و شخصی سخنش را باور نماید».
و بعد از آن پیامبر خدا ج این آیۀ مبارکه را تلاوت نمودند: «کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود را به بهای اندکی بفروشند، بهرۀ در آخرت ندارند، و خداون با آنها سخن نمیگوید، و در قیامت بر آنها نظر نمیکند، و آنها را [از گناه] پاک نمیسازد، و برای آنها عذاب درد ناکی است»([5]).
5- باب: فَضْلِ سَقْیِ المَاءِ
1094- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا رَجُلٌ یَمْشِی، فَاشْتَدَّ عَلَیْهِ العَطَشُ، فَنَزَلَ بِئْرًا، فَشَرِبَ مِنْهَا، ثُمَّ خَرَجَ فَإِذَا هُوَ بِکَلْبٍ یَلْهَثُ یَأْکُلُ الثَّرَى مِنَ العَطَشِ، فَقَالَ: لَقَدْ بَلَغَ هَذَا مِثْلُ الَّذِی بَلَغَ بِی، فَمَلَأَ خُفَّهُ، ثُمَّ أَمْسَکَهُ بِفِیهِ، ثُمَّ رَقِیَ، فَسَقَى الکَلْبَ، فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ، فَغَفَرَ لَهُ، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَإِنَّ لَنَا فِی البَهَائِمِ أَجْرًا؟ قَالَ: «فِی کُلِّ کَبِدٍ رَطْبَةٍ أَجْرٌ» [رواه البخاری: 2363].
1094- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «شخصی در راهی میرفت، تشنگی بر وی غلبه نمود، در چاهی پایان شد و آب خورد.
چون از چاه بیرون شد، دید که سگی بر سر چاه از تشنگی خاک میخورد، با خود گفت: این حیوان هم مانند که من تشنه بودم تشنه است، موزۀ خود را آب کرد و به دهان خود گرفت و از چاه بالا شد، و سگ را به این طریق آب داد، خداوند این عملش را قبول نمود و گناهانش را بخشید».
پرسیدند: یا رسول الله! [از نیکی کردن] به چار پایان هم برای ما ثواب است؟
فرمودند: «[نیکی کردن] برای هر زنده جانی ثواب دارد»([6]).
6- باب: مَنْ رَأى أَنَّ صَاحِبَ الحَوْضِ أَوِ القِرْبَةِ أَحَقُّ بِمَائِهِ
باب [6]: کسی که صاحب حوض و صاحب مشک آب را مستحقتر میداند
1095- وَعَنهَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَأَذُودَنَّ رِجَالًا عَنْ حَوْضِی، کَمَا تُذَادُ الغَرِیبَةُ مِنَ الإِبِلِ عَنِ الحَوْضِ» [رواه الخاری: 2367].
1095- و از ابو هریرس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست او است، [بلا کیف] بعضی از اشخاص را آنچنان از حوض خود [یعنی: حوض کوثر] میرانم، به مانند آنکه شتر بیگانه از حوض [دیگران] رانده میشود»([7]).
1096- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «ثَلاَثَةٌ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ: رَجُلٌ حَلَفَ عَلَى سِلْعَةٍ لَقَدْ أَعْطَى بِهَا أَکْثَرَ مِمَّا أَعْطَى وَهُوَ کَاذِبٌ، وَرَجُلٌ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ کَاذِبَةٍ بَعْدَ العَصْرِ، لِیَقْتَطِعَ بِهَا مَالَ رَجُلٍ مُسْلِمٍ، وَرَجُلٌ مَنَعَ فَضْلَ مَاءٍ فَیَقُولُ اللَّهُ: الیَوْمَ أَمْنَعُکَ فَضْلِی کَمَا مَنَعْتَ فَضْلَ مَا لَمْ تَعْمَلْ یَدَاکَ [رواه البخاری: 2369].
1096- و از ابو هریرهس روایت است که فرمودند: «سه گروهاند که خداوند متعال در روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، و به طرف آنها نظر نمیکند.
کسی که بر مالی به دروغ سوگند بخورد که آن را به چنین و چنان مبلغی میخریدند.
کسی که بعد از عصر به دروغ سوگند بخورد، و به سبب این سوگند، مال مسلمانی را به دست آورد.
و کسی که زیادی آب خود را از دیگران دریغ نماید، و خداوند متعال برایش میگوید: من امروز فضل و مهربانی خود را از او آنچنان دریغ میکنم، که تو آنچه را که به دست خود نساخته بودی، از دیگران در یغ میکردی»([8]).
7- باب: لاَ حِمَى إِلاَّ الله وَرَسُولِهِ
باب [7]: اختصاصی نمودن جز برای خدا و رسولش نیست
1097- عَن الصَّعْبَ بْنَ جَثَّامَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ حِمَى إِلَّا لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ» [رواه البخاری: 2370].
1097- از صعب بن جثامهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اختصاصی کردن چیزی جز برای خدا و رسولش نیست»([9]).
8- باب: شُرْبِ النَّاسِ وَسقی الدَّوَابِ مِنَ الأَنهَارِ
باب [8]: نوشیدن مردم، و آب دادن چارپایان از انهار
1098- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: الخَیْلُ لِرَجُلٍ أَجْرٌ، وَلِرَجُلٍ سِتْرٌ، وَعَلَى رَجُلٍ وِزْرٌ، فَأَمَّا الَّذِی لَهُ أَجْرٌ: فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، فَأَطَالَ بِهَا فِی مَرْجٍ أَوْ رَوْضَةٍ، فَمَا أَصَابَتْ فِی طِیَلِهَا ذَلِکَ مِنَ المَرْجِ أَوِ الرَّوْضَةِ کَانَتْ لَهُ حَسَنَاتٍ، وَلَوْ أَنَّهُ انْقَطَعَ طِیَلُهَا، فَاسْتَنَّتْ شَرَفًا أَوْ شَرَفَیْنِ کَانَتْ آثَارُهَا، وَأَرْوَاثُهَا حَسَنَاتٍ لَهُ، وَلَوْ أَنَّهَا مَرَّتْ بِنَهَرٍ، فَشَرِبَتْ مِنْهُ وَلَمْ یُرِدْ أَنْ یَسْقِیَ کَانَ ذَلِکَ حَسَنَاتٍ لَهُ، فَهِیَ لِذَلِکَ أَجْرٌ، وَرَجُلٌ رَبَطَهَا تَغَنِّیًا وَتَعَفُّفًا ثُمَّ لَمْ یَنْسَ حَقَّ اللَّهِ فِی رِقَابِهَا وَلاَ ظُهُورِهَا، فَهِیَ لِذَلِکَ سِتْرٌ، وَرَجُلٌ رَبَطَهَا فَخْرًا وَرِیَاءً وَنِوَاءً لِأَهْلِ الإِسْلاَمِ، فَهِیَ عَلَى ذَلِکَ وِزْرٌوَسُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الحُمُرِ، فَقَالَ: مَا أُنْزِلَ عَلَیَّ فِیهَا شَیْءٌ إِلَّا هَذِهِ الآیَةُ الجَامِعَةُ الفَاذَّةُ: ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ٨﴾ [رواه البخاری: 2371].
1098- از ابو هریرهرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اسپ، برای شخصی سبب مزد، و برای شخصی سبب حفظ آبرو، و برای شخصی سبب گناه است.
اسپ برای آن کسی سبب مزد است که اسپ را به غرض جهاد در راه خدا، در سبزه زار و یا در باغچۀ ریسمانش تا هر جایی که در آن سبزه زار و یا باغچه برسد، برای صاحبش ثواب است، و اگر ریسمان آن اسپ کسیخته شود، و اسپ به یک بلندی و یا دو بلندی بدود، در هر قدمش و در هر سرگین انداختنش برای صاحبش ثواب است، و اگر آن اسپ به جوی آبی رسیده و از آن جو بدون آنکه صابحش بخواهد او را آب بدهد آب بخورد از این آب خوردن برای صاحبش ثواب است، پس چنین اسپی برای صاحبش سبب ثوابها است.
و شخص دیگر کسی است که اسپ را برای اینکه از دیگران بینیاز باشد، نگهداری میکند، و حق خدا را در وی فراموش نمیکند، [یعنی: اگر برای تجارت باشد، زکات آن را میدهد([10]). و اگر محتاجی را ببیند بر آن سوار میکند]، اسپ برای چنین شخصی حمایه و پرده است.
و کسی که اسپ را به قصد افتخار و ریاء و دشمنی با مسلمانان نگهداری مینماید، چنین اسپی برای صاحبش سبب گناه است».
و کسی از پیامبر خدا ج راجع به الاغ پرسید.
فرمودند: «بر من در این مورد، چیز دیگری جز این آیۀ جامع نازل نگردیده است که: «کسی که به اندازۀ ذرۀ کار نیکی را انجام دهد، جزای آن را میبیند، و کسی که به اندازۀ ذرۀ کار بدی را انجام دهد، جزای آن را میبیند»([11]).
9- باب: بَیْعِ الحَطَبِ وَالکَلأِ
1099- عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ، أَنَّهُ قَالَ: أَصَبْتُ شَارِفًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَغْنَمٍ یَوْمَ بَدْرٍ، قَالَ: «وَأَعْطَانِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَارِفًا أُخْرَى»، فَأَنَخْتُهُمَا یَوْمًا عِنْدَ بَابِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَحْمِلَ عَلَیْهِمَا إِذْخِرًا لِأَبِیعَهُ، وَمَعِی صَائِغٌ مِنْ بَنِی قَیْنُقَاعَ، فَأَسْتَعِینَ بِهِ عَلَى وَلِیمَةِ فَاطِمَةَ، وَحَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ المُطَّلِبِ یَشْرَبُ فِی ذَلِکَ البَیْتِ مَعَهُ قَیْنَةٌ، فَقَالَتْ:أَلاَ یَا حَمْزُ لِلشُّرُفِ النِّوَاءِفَثَارَ إِلَیْهِمَا حَمْزَةُ بِالسَّیْفِ فَجَبَّ أَسْنِمَتَهُمَا، وَبَقَرَ خَوَاصِرَهُمَا، ثُمَّ أَخَذَ مِنْ أَکْبَادِهِمَا، قُلْتُ لِابْنِ شِهَابٍ وَمِنَ السَّنَامِ؟ قَالَ: قَدْ جَبَّ أَسْنِمَتَهُمَا، فَذَهَبَ بِهَا، قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: فَنَظَرْتُ إِلَى مَنْظَرٍ أَفْظَعَنِی، فَأَتَیْتُ نَبِیَّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَعِنْدَهُ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ، فَأَخْبَرْتُهُ الخَبَرَ، فَخَرَجَ وَمَعَهُ زَیْدٌ، فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ، فَدَخَلَ عَلَى حَمْزَةَ، فَتَغَیَّظَ عَلَیْهِ، فَرَفَعَ حَمْزَةُ بَصَرَهُ، وَقَالَ: هَلْ أَنْتُمْ إِلَّا عَبِیدٌ لِآبَائِی، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُقَهْقِرُ حَتَّى خَرَجَ عَنْهُمْ، وَذَلِکَ قَبْلَ تَحْرِیمِ الخَمْرِ [رواه الخاری: 2375].
1099- از علی بن ابی طالبس روایت است که گفت: از غنایم جنگ بدر که با پیامبر خدا ج اشتراک نموده بودم، ماده شتر پیری برایم رسید، و گفت که: پیامبر خداج ماده شتر پیر دیگری نیز برایم دادند.
روزی این دو شتر را به در خانۀ یکی از انصار خواباندم، و مقصدم آن بود تا بر آنها (إِذخر) بار کرده و بفروشم، و شخص زرگری از مردم (بنی قَینُقَاع) نیز با من بود، و از فروش این چیزها کار عروسیام با فاطمهل ترتیب دهم.
در این وقت [در همان خانۀ که شتران را در پیشروی آن خوابانده بودم] حمزه بن عبدالمطلب با کنیزی به شراب خواری مشغول بود، آن کنیز [در هنگام غزل خوانی برایش] گفت که: ای حمزه! به سوی شتران چاق بشتاب.
و حمزه با شمشیرش به آنها حمله ور گردید، کوهانهای آنها را برید، و پهلوی آنها را درید، و جگرهای آنها را در آورد.
علیس میگوید: منظرۀ دیدم که مرا به وحشت انداخت، و سخت ترسیدم، نزد پیامبر خدا ج آمدم و زید بن حارثه نزدشان بود([12])، واقعه را برایشان خبر دادم.
پیامبر خدا ج با زید بیرون شدند، و من همراهشان رفتم، پیامبر خدا ج نزد حمزه رفته و بر او قهر نموند، حمزه چشمش را بالا نموده و گفت: آیا شما نوکران پدر من نیستید؟
پیامبر خدا ج عقب عقب رفتند تا از نزدش خارج شدند، و این واقعه پیش از حرام شدن شراب بود([13]).
10- باب: القَطَائِع
1100- عَن أَنَسِ بنِ مالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَرَادَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُقْطِعَ مِنَ البَحْرَیْنِ، فَقَالَتِ الأَنْصَارُ: حَتَّى تُقْطِعَ لِإِخْوَانِنَا مِنَ المُهَاجِرِینَ مِثْلَ الَّذِی تُقْطِعُ لَنَا، قَالَ: «سَتَرَوْنَ بَعْدِی أَثَرَةً، فَاصْبِرُوا حَتَّى تَلْقَوْنِی» [رواه البخاری: 2376].
1100- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج میخواستند تا از املاک بحرین [برای انصار] چیزی بدهند.
انصار گفتند: تا وقتی که برای برادران مهاجر ما [از املاک بحرین] به اندازۀ که برای ما میدهید، ندهید [قبول نمیکنیم].
پیامبر خدا ج فرمودند: «بعد از من کسانی را خواهید دید که خود را بر شما ترجیح دهند، و در این وقت صبر کنید تا مرا ملاقات نمائید»([14]).
11- باب: الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ مَمَرٌّ أَوْ شِرْبٌ فِی حَائِطٍ أَو نَخْلٍ
باب [11]: کسی که رهرو، و جوی آبش از نخلستان شخص دیگری میگذرد
1101- عَن عَبْدِ اللَّهِ، بنِ عَمر رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنِ ابْتَاعَ نَخْلًا بَعْدَ أَنْ تُؤَبَّرَ، فَثَمَرَتُهَا لِلْبَائِعِ إِلَّا أَنْ یَشْتَرِطَ المُبْتَاعُ، وَمَنِ ابْتَاعَ عَبْدًا وَلَهُ مَالٌ، فَمَالُهُ لِلَّذِی بَاعَهُ، إِلَّا أَنْ یَشْتَرِطَ المُبْتَاعُ» [رواه البخاری:2379].
1101- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که درخت خرمای را بعد از اینکه پیوند (تلقیح و کشن گیری) شده بود خرید، میوۀ آن درخت از فروشنده است، مگر آنکه خریدار [در هنگام خرید] آن را برای خود شرط نماید.
و کسی که غلامی میخرد، و این غلام دارای مال است، مال آن غلام از فروشنده است، مگر آنکه خریدار آن را برای خود شرط نماید»([15]).
42- کتابُ فِی الاستقراض وأداءِ الدُّیُونِ وَالحَجْرِ وَالتفلیس
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مناسبت این حدیث در این باب این است که در آن قسمت کردن آب آمده است.
2) دست راست و طرف راست، بر دست چپ و طرف چپ فضیلت دارد.
3) خورد بودن مانع مستحق گردیدن چیزی نیست، و در حقوق فرقی بین خورد سال و کلان سال نمیباشد.
4) آنچه که پیامبر خدا ج انجام دادند، یک اسلوب بسیار نیک تربیۀ اطفال است، که جهت تقویۀ شخصیت طفل، برایش همان اهمیتی را قائل شویم، که برای کلان سالان قائل میشویم، و حتی نبی کریم ج برای آن طفل نو جوان اهمیت بیشتری نسبت به کلان سالان قائل شده بودند، زیرا آن طفل را به طرف راست خود نشانده بودند، تا شخصیتش پرورش یافته، و حس حقارت خورد سالی از وی زدوده شود، و به اثر این اسلوب نبوی در تربیۀ اطفال بود، که نو جوانان خورد سالی فرماندهی لشکرهای بزرگی را در جنگهای فرا مرزی بر عهده میگرفتند.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در آب دادن، شخصی که به طرف راست نشسته است، از شخصی که به طرف چپ نشسته است، مستحقتر میباشد، ولو آنکه شخص طرف چپ بر آن شخص دیگر از نگاه مقام و مرتبت، و علم و دانش فضیلت داشته باشد.
2) با قیاس بر آب، در هر چیز دیگری که جنبۀ اکرام و عزت داشته باشد، مانند: میوه، طعام، دست شستن، داخل شدن به خانه، خارج شدن از خانه و امثال اینها، شخص طرف راست از شخص طرف چپ، مستحقتر است.
3) با قیاس بر آب دادن از طرف راست، اگر کسی در مسجد، و یا در مجلس از دیگری پیشتر در جایی نشسته باشد، مستحق همانجا میباشد، و دگیری حق ندارد، تا او را از جایش بر خیزاند، و گرچه این حکم به طور ضمنی از خود حدیث نیز دانسته میشود، زیرا بعد از اینکه شخص اعرابی به طرف راست پیامبر خدا ج نشسته بود، کسان دیگری که بعد از وی آمدند، ولو آنکه بر وی فضیلت داشتند، از اعرابی نخواستند تا از جای خود بر خیزد.
4) ریختن آب در شیری که برای نوشیدن، و یا برای تقدیم کردن برای مهمان است، جواز دارد، ولی در شیری که برای فروش است، جایز نیست.
5) عمرس جنبۀ دوستی و مهربانی را که با ابو بکر صدیق داشت، در هرجا و در هرچیز در نظر داشت و مراعات میکرد، و باید دوست حقیقی چنین باشد، ولی نبی کریمج چون در مقام تشریع و ارشاد قرار داشتند، جنبۀ توجیهی و تشریعی اسلام را در نظر گرفته و همان کاری را انجام دادند که باید همگان در روش زندگی خود انجام دهند.
[3]- از احکام و سمائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی این دو حدیث شریف این است که: اگر چراگاهی بود که در نزدیک آن، کسی چاه و یا چشمۀ آبی داشت، و آب چاه و یا چشمه از ضرورت خودش بیشتر بود، و مردم بدون وجود آب نمیتوانستند از آن چراگاه برای مواشی خود استفاده نمایند، نباید صاحب آب، آبی را که از وی زیاد است، از مردم دریغ نماید، زیرا در این صورت گویا مردم را از آن چراگاه منع کرده است.
2) بنا به قول اکثر علماء این نهی برای تنزیه است، نه برای تحریم.
3) تا وقتی که صاحب آب، به آب ضرورت داشته باشد، از دیگران به آن آب مستحقتر است.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شاهد آوردن بر ذمۀ (مدعی) و سوگند خوردن در صورت انکار متوجه (مدعی علیه) است.
2) در تصرف داشتن چیزی، دلیل قطعی بر مالک بود آن چیز نیست.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از اینکه خداوند با این سه گروه سخن نمیگوید این است که: سخن رضایت نمیگوید، و سخنی که با آنها میزند، و از آنها در مورد گناهانی که مرتکب شدهاند باز خواست میکند، سخن قهر و غضب است.
2) صاحب آب، تا وقتی که خودش به آن ضرورت داشته باشد، از دیگران به آب مستحقتر است.
3) اگر کسی از تشنگی بمیرد، دیت آن به علاوه از سجن و عقوبت بر کسی است که برایش آب نداده است، و با قیاس بر تشنگی، اگر کسی از گرسنگی بمیرد، دیت وی بر کسی و یا بر کسانی است که قدرت طعام دادن آن را داشتند و طعام را از وی دریغ نمودند.
4) بیعت با امام باید براساس همبستگی، تعاون، ونصرت مسلمین، و توحید صف باشد، و کسی که براساس اغراض دنیوی با امام بیعت میکند، شامل این وعید میباشد.
5) قید سوگند خوردن در وقت عصر، قید اعتباری نیست، بنابراین کسی که مالش را با قسم دروغ به فروش میرساند، شامل این حکم میباشد، چه این عملش در وقت عصر باشد، و چه در غیر وقت عصر، و چه در شب باشد، و چه در روز، و یا تخصیص آن به بعد از عصر برای بیان واقعیت است، زیرا در آن وقت، بازارها نزدیک به بسته شدن است، و صاحب مال میخواهد مال خود را به هرطوری که شده است به فروش برساند.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) احسان کردن، سبب مغفرت گناهان میشود، خواه با آب دادن باشد، و خواه به نان دادن، وخواه به هرعمل مشروع دیگری که جانب مقابل به آن احتیاج داشته باشد.
2) آب دادن ثواب بسیاری دارد، بعضی از تابعین گفتهاند: اگر گناهت بسیار زیاد است، برای مردم آب بده.
3) نیکی کردن با هرکسی کار مستحب و پسندیدهای است، ولو آنکه با غیر مسلمان باشد.
4) بعضی از علماء گفتهاند: چون جزاء از جنس عمل است، دور نیست که آب دادن در این دنیا سبب سیراب شدن در روز آخرت گردد.
[7]- مراد از اشخاصی که پیامبر خدا ج آنها را از کوثر میرانند، منافقین، و یا مرتدین، و یا مبتدعین میباشند، و یا همۀ اینها هستند، و یا مراد از کسانی که پیامبرخدا ج آنها را از حوض کوثر میرانند، امتهای سابقه هستند، زیرا برای هر پیامبری حوض مخصوصی برای خودش و امتش میباشد.
[8]- تفصیل این حدیث را میتوان در حدیث (1093) و حدیث (1094) مطالعه نمود.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
هیچ کس حق ندارد منطقۀ را که صاحب ندارد، برای خود جهت استفادۀ شخصی و یا چراندن مواشی خود (قرق) نماید، بلکه چنین مناطقی حق عموم مردم بوده، و برای استفادۀ همگان است، بنابراین خلیفۀ مسلمانان میتواند جا، و یا جاهایی را که مناسب میداند برای مصلحت عامه (قرق) نماید، چنانچه خلفای راشدین چراگاههایی را برای شتران و گوسفندان صدقه (قرق) نموده بودند، و در زمان جاهلیت، بزرگان قوم در جایی که میخواستند، منزل میکردند، و سگی را وادار به کاو زدن میکردند، صدای سگ از چهار طرف تا هرجا که میرسید، (قرق) آن شخص گفته میشد، و کسی حق نداشت که حیوان خود را در آنجا بچراند، پیامبر خدا ج این عمل را منع کرده، و فرمودند که: (قرق) خاص برای خدا و رسولش میباشد، و کسی به طور شخصی نمیتواند جای را برای خود (قرق) نماید.
[10]- امام ابو حنیفه/ با استناد به این جمله میگوید: اسپی که از چراگاهها علف میخورد، اگر به نصاب برسد، در آن زکات واجب میشود.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) با استناد بر این حدیث بعضی از علماء گفتهاند که پیامبر خدا ج آنچه را که میگفتند از طریق وحی میگفتند، زیرا در موضوع زکات الاغ که بر ایشان وحیی نازل نشده بود، به اجتهاد خود چیزی نگفتند، و کسانی که اجتهاد را برای آنحضر ج جائز میدانند، میگویند اجتهاد نکردن در مسئلۀ به خصوصی، دلالت بر این ندارد که در هیچ مسئلۀ اجتهاد نمیکردند، و اجتهاد کردن پیامبر خدا ج در مسائل بسیاری ثابت شده اسد.
2) نگهداشتن و سائل جهاد فی سبیل الله، و از آن جمله اسپ، سبب اجر اخروی است، چنانچه ریاء و سمعت، مستوجب گناه و عذاب اخروی است.
3) در حدیث نبوی شریف آمده است که چون پیامبر خدا ج راجع به اسپ توضیحات دادند، و آن را به سه قسم تقسیم نمودند، کسی راجع به (خر) پرسید که آیا حکم خر هم مثل حکم اسپ است؟ ایشان در جواب فرمودند که «بر من در این مورد، چیزی دیگری جز این آیۀ جامع نازل نگردیده است» که: «کسی که به اندازۀ ذرۀ کار نیکی را انجام دهد، جزای آن را میبیند، و کسی که به اندازۀ ذرۀ کار بدی را انجام دهد، جزای آن را میبیند».
و اینکه این آیۀ کریمه چگونه جوابی برای سؤال آن شخص شده میتواند؟ این است که امام عینی/ میگوید: (سؤال آنها از این بود که: آیا حکم خر مانند حکم اسپ است یانه؟ پیامبر خدا ج با ذکر این آیۀ کریمه گفتند که: اگر نگهداشتن خر برای کار خیر باشد، حتما ثواب آن برای صاحبش میرسد، و اگر برای شر باشد، گناه آن به صاحبش میرسد)، و این همان چیزی است که آیۀ کریمه بر آن تنصیص دارد.
[12]- وی زید بن حارثه بن شراحیل قضاعی است، غلام حدیجهل بود، و خدیجهل او را برای پیامبر خدا ج بخشش داد، پیامبر خدا ج او را آزاد ساختند و فرزند خود خواندند، عمرس میگوید: ما او را زید بن محمد مینامیدیم، تا آیۀ مبارکه نازل گرید که ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ﴾، یعنی: آنها را به نام پدرهای حقیقیشان یاد کنید، پیامبر خدا ج بین او بین حمزهس عقد اخوت بستند، و در جنگ مؤته به شهادت رسید.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) إِذخر: یک نوع گیاهی است که عربها بعضی کارها، مانند پوشیدن سقف خانه و غیره از آن استفاده میکردند.
2) چون طوری که در متن حدیث آمده است، این واقعه پیش از تحریم شراب بود، زیرا حمزهس در غزوۀ احد در سال سوم هجری به شهادت رسید، و تحریم شراب بعد از این بود، و از همین جهت پیامبر خدا ج از نگاه شراب خواری حمزهس را مورد مؤاخذه قرار ندادند.
3) استفاده از هیزم دشت و بیابان مباح است.
4) مصارف عروسی بر عهدۀ شوهر است.
5) خواباندن شتر و امثال آن به پیش روی خانۀ شخص دیگری اگر از این کار متضرر نگردد، و قبلا از آن منع نکرده باشد، روا است.
6) امام و یا نائبش حق دارند جهت احقاق حق، به خانۀ شخص متهم داخل شوند.
7) اگر کسی عقلش به سبب تناول چیز مباحی از بین رفته بود، و در این حالت زنش را طلاق داد، و یا کسی را دشنام داد، مؤاخذه نمیگردد، زیرا مستی حمزهس به سبب شرابی بود که در آن وقت مباح بود، ولی اکنون که بعد از تحریم شراب است، اگر کسی در حالت مستی مرتکب جنایتی میگردد، در نزد جمهور علماء مستی برایش عذری در سقوط عقوبت شمرده نمیشود.
بنابراین اگر کسی زنش را در این حالت طلاق داد، طلاقش معتبر شمره میشود، اگر کسی را کشت قصاص میشود، اگر زنا کرد، عقوبت زنا بر وی جاری میگردد، ولی امام ابن تیمیه/ و بعضی از علمای دیگر تصرفات مست را لغو میدانند، و اکثر محاکم در دولتهای اسلامی در موارد بسیاری به اساس همین نظر اخیر عمل میکنند.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) قطائع: جمع قطیعه است، و قطیعه عبارت از آن است که (ولی امر) به اساس مصلحت چیزی از مال تحت تصرف دولت را برای شخص و یا اشخاصی واگذار نماید، و این اقطاع بر دو نوع است: اقطاع ملکیت، و اقطاع منفعت، در اقطاع ملکیت، شخصی که ملک برایش داده شده است، مالک آن زمین میگردد، و هر طوری که خواسته باشد میتواند در آن تصرف نماید، و در اقطاع منعفت، تنها مالک منفعتش میگردد، و اصل ملک متعلق به بیت المال است.
2) گرچه (ولی امر) حق دارد تا از املاکی که تحت تصرفش میباشد، چیزی را به اساس مصلحت برای بعضی از اشخاص اقطاع نماید، ولی در این اقطاع سه چیز شرط است: اول آنکه: این اقطاع از چیزهای نباشد که همۀ مردم در آن شرکت دارند، مانند: منابع آب، معادن، چراگاه ها، جنگلات و امثال اینها، دوم آنکه: این اقطاع از زمینهایی نباشد که به نوعی از انواع تحت ملکیت شخص و یا اشخاص دیگری میباشد، سوم آنکه: این اقطاع خاص به اساس مصلحت عامه باشد، و رابطۀ فامیلی، قومی، منطقهای، و امثال این چیزها در آن مداخله نداشته باشد، ورنه دادن و گرفتن آن حرام است.
3) این حدیث دلالت بر فضیلت انصار دارد، زیرا آنها نخواستند تا برای آنها چیزی داده شود، که برای مردم مهاجر داده نشده است، و گویند: این حدیث دلالت بر این دارد که خلافت در مردم انصار نمیباشد، و این علائم نبوت است، که به همین طریق تحقق یافت.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیوند زدن درخت خرما با پیوند زدن درختهای دیگر فرق دارد، و آن به این شکل است که: همه سال بعد ازاینکه خوشههای خرما ظاهر شد، مقداری از خرمای (نر) را گرفته و در داخل خوشۀ درخت خرمای (ماده) میگذارند، و آن را بسته میکنند، و بعد از اینکه خوشۀ خرما قدری کلان شد، یا خوشه خود به خود از تاری که آن را به بسته بودند باز میشود، و یا آن را باز میکنند، و به این طریق درخت خرما به شکل مطلوب میوه میدهد، ورنه میوهاش بسیار کم، و در عین حال خراب و نامرغوب میباشد.
2) با استناد به ظاهر این حدیث جمهور علماء گفتهاند: اگر کسی درخت خرمایی را که پیوند شده بود فروخت، میوۀ آن درخت از فروشنده است، مگر آنکه خریدار در وقت عقد شرط کرده باشد که میوه از وی باشد، امام ابو حنیفه/ میگوید: خواه آن درخت پیوند شده باشد و خواه نشده باشد، میوهاش از فروشنده است، مگر آنکه خریدار شرط کرده باشد که میوۀ آن درخت ازوی باشد، به این معنی که قید پیوند شدن دارای مفهوم مخالف نیست که اگر پیوند نشده باشد، میوهاش از خریدار باشد، منتهی خریدار میتواند از فروشنده بخواهد که میوهاش را خواه رسیده باشد و خواه نه رسیده فی الحال بچیند، به علاو از آن، امام ابو حنیفه/ میگوید: اگر خریدار شرط کرد که میوه تا وقت رسیدن بر درخت بماند، این عقد فاسد است.
3) با قیاس بر درخت خرما، هر درخت دیگری مانند: درخت توت، تاک انگور، درخت سیب، وامثال اینها که فروخته شده بود، اگر میوه داشت، میوهاش از فروشنده است، مگر آنکه خریدار شرط کند که از وی باشد.
4) برای آنکه نزاعی بین فروشند و خریدار واقع نشود، بهتر آن است که در وقت عقد خرید و فوش، شرط کنند که میوه متعلق به خریدار است، ورنه بعد از عقد شاید خریدار از فروشنده بخواهد که میوهاش را بچیند، و چون میوه قابل خوردن نشده است، صاحب میوه از چیدن آن ابا ورزد، و این امر سبب کشمکش بین آنها گردد.