اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [15]: نماز استسقاء

کتاب [15]: نماز استسقاء

1- باب: الاِسْتَسْقَاءِ

باب [1]: استسقاء

547- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْتَسْقِی وَحَوَّلَ رِدَاءَهُ» وَفِی روایة عَنْهُ: وَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ. [رواه البخاری: 1005].

547- از عبدالله بن زیدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به طلب باران بر آمدند، وردای خود را زیر ورو، نمودند.

و از وی در روایت دیگری آمده است که گفت: و دو رکعت نماز خواندند([1]).

2- باب: دُعَاءِ النَّبِیِّ ج: «اجْعَلْهَا سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ»

باب [2]: دعای پیامبر خدا ج که: «آن‌ها را به قحطی زمان یوسف دچار بگردان»

548- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: حدیث دعاء النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ للمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ المُؤْمِنِینَ، وعَلَى مُضَرَ تقدَّم، و قال فی آخر هذه الرَّوایة: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: غِفَارُ غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَأَسْلَمُ سَالَمَهَا اللَّهُ» [رواه البخاری: 1006].

548- حدیث ابو هریرهس در مورد دعای پیامبر خدا ج برای مستضعفین و نفرین ایشان بر قبیله (مضَر) قبلاً گذشت، و در آخر این روایت آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«قبیله (غفار) را خداوند مغفرت نماید، و قبیله (أسلم) را سلامت داشته باشد»([2]).

549- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا رَأَى مِنَ النَّاسِ إِدْبَارًا، قَالَ: «اللَّهُمَّ سَبْعٌ کَسَبْعِ یُوسُفَ»، فَأَخَذَتْهُمْ سَنَةٌ حَصَّتْ کُلَّ شَیْءٍ، حَتَّى أَکَلُوا الجُلُودَ وَالمَیْتَةَ وَالجِیَفَ، وَیَنْظُرَ أَحَدُهُمْ إِلَى السَّمَاءِ، فَیَرَى الدُّخَانَ مِنَ الجُوعِ، فَأَتَاهُ أَبُو سُفْیَانَ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّکَ تَأْمُرُ بِطَاعَةِ اللَّهِ، وَبِصِلَةِ الرَّحِمِ، وَإِنَّ قَوْمَکَ قَدْ هَلَکُوا، فَادْعُ اللَّهَ لَهُمْ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ إِلَى قَوْلِهِ ﴿إِنَّکُمْ عَائِدُونَ یَوْمَ نَبْطِشُ البَطْشَةَ الکُبْرَى، إِنَّا مُنْتَقِمُونَ «فَالْبَطْشَةُ: یَوْمَ بَدْرٍ، وَقَدْ مَضَتِ الدُّخَانُ وَالبَطْشَةُ وَاللِّزَامُ وَآیَةُ الرُّومِ» [رواه البخاری: 1007].

549- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج رو گردانی مردم [قریش] را از اسلام دیدند، بر آن‌ها نفرین کرده و گفتند:

«خدایا! آن‌ها را به قحطی هفت ساله مانند قحطی هفت ساله زمان یوسف÷ دچار بگردان».

و قریش به چنان قحطی دچار شدند که همه چیز آن‌ها را از بین برد، تا جایی که پوست حیوانات خود مرده، و مرداری‌ها را می‌خوردند، و از شدت گرسنگی اگر کسی از آن‌ها به طرف آسمان نظر می‌کرد، هوا به نظرش مانند (دود) می‌نمود([3]).

ابو سفیان نزد پیامبر خدا ج آمده و گفت: یا محمد! تو خودت مردم را به طاعت خدا و صله رحم دعوت می‌کنی، [و طوری که می‌بینی] قوم خودت به هلاکت رسیده‌اند، برای‌شان نزد خداوند دعا کن.

خداوند متعال فرمود [یعنی: این آیه کریمه نازل گردید که] : ﴿در انتظار روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدید آورد تا این قول خداوند متعال که می‌فرماید: «شما دوباره به کفر بر خواهید گشت، روزی که شما را سخت درهم خواهیم کوبید».

(بطشۀ) که در آیه کریمه آمده است، روز غزوه بدر است، [که رؤسای کفار به قتل رسیدند] و (دخان) [که در ایام گرسنگی به آن دچار شده بودند،]، و (لزوم) [که اسیران و یا کشتگان روز بدر باشند] و (آیه روم) [که خبر از غلبه روم بر فرس می‌دهد] به تحقق پیوست، [خلاصه آنکه تمام وعیدهای خداوند نسبت به کفار تحقق یافت]([4]).

550- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیِ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: رُبَّمَا ذَکَرْتُ قَوْلَ الشَّاعِرِ، وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَى وَجْهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْتَسْقِی، فَمَا یَنْزِلُ حَتَّى یَجِیشَ کُلُّ مِیزَابٍ، وَهُوَ قَوْلُ أَبِی طَالِبٍ: وَأَبْیَضُ یُسَتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ ثِمَالُ الْیَتَامى عِصْمَةٌ لِأَرَامِلِ [رواه البخاری: 1009].

550- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: چه بسا می‌شد که گفته شاعر [درباره پیامبر خدا ج] به یادم می‌آمد، و این در حالی بود که من به طرف روی پیامبر خدا ج نظر می‌کردم و ایشان طلب باران می‌کردند.

وهنوز از منبر پایان نمی‌شدند که ناودان‌ها پر می‌شد، و آن شعر این قول ابی‌طالب است که می‌گوید:

و سفید رویی است که به وسیله روی او طلب باران می‌شود ** یاری رسانی برای ‌یتیمان، و پناه گاهی برای بیوه زنان است([5]).

551- عَنْ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ کَانَ إِذَا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ إِنَّا کُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّنَا فَتَسْقِینَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِعَمِّ نَبِیِّنَا فَاسْقِنَا»، قَالَ: فَیُسْقَوْنَ [رواه البخاری: 1010].

551- از عمر بن خطابس روایت است که: وی هنگامی که مردم به قحطی دچار می‌شدند، به وسیله عباس بن عبدالمطلبس [از خداوند] طلب باران می‌کرد و می‌گفت:

«الهی! ما به تو به واسطه پیامبر خود وسیله می‌جستیم، و تو برای ما باران می‌دادی، و اکنون به کاکای (عموی) پیامبر خود به تو وسیله می‌جوییم، پس برای ما باران بده، [روای] گفت که: برای آن‌ها باران داده می‌شد([6]).

3- باب: الاسْتِسْقَاءِ فِی المَسْجِدِ الجَامِعِ

باب [3]: نماز استسقاء در مسجد جامع

552- حدیث أَنسٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ فِی الرَّجُلِ الذی دخل المسجد والنبی صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَائِمٌ یَخْطُبُ فسأله الدعاء بالغیث، تکرِّر کثیرًا. وفی الروایة: فمَا رَأَیْنَا الشَّمْسَ سِتًّا، ثُمَّ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ ذَلِکَ البَابِ فِی الجُمُعَةِ المُقْبِلَةِ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَائِمٌ یَخْطُبُ، فَاسْتَقْبَلَهُ قَائِمًا، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ: هَلَکَتِ الأَمْوَالُ وَانْقَطَعَتِ السُّبُلُ، فَادْعُ اللَّهَ یُمْسِکْهَا، قَالَ: فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا، وَلاَ عَلَیْنَا، اللَّهُمَّ عَلَى الآکَامِ وَالجِبَالِ وَالآجَامِ وَالظِّرَابِ وَالأَوْدِیَةِ وَمَنَابِتِ الشَّجَرِ» قَالَ: فَانْقَطَعَتْ، وَخَرَجْنَا نَمْشِی فِی الشَّمْسِ [رواه البخاری: 1013].

552- حدیث انسس در مورد شخصی که به مسجد داخل گردید و پیامبر خدا ج خطبه می‌دادند، و از ایشان خواست تا طلب باران نمایند، به روایات مختلفی روایات شده است.

و در یکی از روایات آمده است که: شش روز آفتاب را ندیدیم، بعد از شش روز، در جمعه آینده شخصی از همان دروازه داخل مسجد گردید، و در حالی که پیامبر خدا ج خطبه می‌دادند، مقابل روی ایشان ایستاده شد و گفت: یا رسول الله! مال‌ها هلاک شد، راه‌ها بند گردید، از خدا بخواه که باران را بگیرد.

[راوی] می‌گوید: پیامبر خدا ج دست‌های خود را بالا کرده و گفتند:

«الهی! باران را به اطراف خانه‌های ما بباران، نه بر بالای خانه‌های ما، خدایا! باران را بر تپه‌ها و کوه‌ها، و در صحرا‌ها، و در جنگل زارها بباران».

[راوی] می‌گوید: همان بود که باران توقف نمود، و هنگامی که [از مسجد] بیرون شدیم، در آفتاب راه می‌رفتیم([7]).

4- باب: الاسْتِسْقَاءِ فی خُطْبَةِ الجُمُعَةِ غَیرَ مُستَقْبِلِ القِبْلَةِ

باب [4]: استسقاء در خطبه جمعه بدون رو آوردن به قبله

553- وَعَنْهُ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ: فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا» [رواه البخاری: 1014].

553- و از انسس [در موضوع استسقاء] روایت است که پیامبر خدا ج دست‌هایشان را بلند کرده و گفتند:

«الهی! به فریاد ما برس، الهی! به فریاد ما برس، الهی! به فریاد ما برس».

5- باب: کَیْفَ حَوَّلَ النَّبِیُّ ج ظَهْرَهُ إِلَى النَّاسِ

باب [5]: پیامبر خدا ج چگونه پشت خود را به طرف مردم کردند

554- حدیث عبدِ الله بن زیدٍ فی الا ستِسقاءِ تقدَّم، و فی هذه الروایة قال: فَحَوَّلَ إِلَى النَّاسِ ظَهْرَهُ، وَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ یَدْعُو، ثُمَّ حَوَّلَ رِدَاءَهُ، ثُمَّ صَلَّى لَنَا رَکْعَتَیْنِ جَهَرَ فِیهِمَا بِالقِرَاءَةِ» [رواه البخاری: 1024].

554- حدیث عبدالله بن زیدس در مورد استسقاء قبلاً گذشت، و در این روایت آمده است که گفت:

پیامبر خدا ج پشت خود را به طرف مردم کرده و روی به قبله آورده و دعا کردند، بعد از آن ردای خود را گردانیدند، بعد از آن دو رکعت نماز با قراءت بلند برای ما خواندند([8]).

6- باب: رَفْعِ الإِمَامِ یَدَهُ فِی الاسْتِسْقَاءِ

باب [6]: بالا کردن امام دست‌های خود را در استسقاء

555- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ فِی شَیْءٍ مِنْ دُعَائِهِ إِلَّا فِی الِاسْتِسْقَاءِ، وَإِنَّهُ یَرْفَعُ حَتَّى یُرَى بَیَاضُ إِبْطَیْهِ» [رواه البخاری: 1031].

555- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در هیچ دعایی به جز در استسقاء دست‌های خود را بالا نمی‌کردند، و در استسقاء تا حدی دست‌های خود را بالا می‌کردند که سفیدی زیر بغل‌شان دیده می‌شد([9]).

7- باب: مَا یُقَالُ إِذَا مَطَرَتْ

باب [7]: در هنگام باریدن باران چه باید گفت؟

556- عَنْ عَائِشَةَ رَضَیِ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا رَأَى المَطَرَ، قَالَ: «اللَّهُمَّ صَیِّبًا نَافِعًا» [رواه البخاری: 1032].

556- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج هنگام دیدن باران می‌گفتند: «[خدایا!] این باران را، باران با منفعتی بگردان»([10]).

8- باب: إِذَا هَبَّتِ الرِّیحُ

باب [8]: وقتی که باد وزید

557- عَنْ أَنَسٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَتِ الرِّیحُ الشَّدِیدَةُ إِذَا هَبَّتْ عُرِفَ ذَلِکَ فِی وَجْهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 1034].

557- از انسس روایت است که گفت: علائم وزش بادهای تند و شدید، از تغییر روی پیامبر خدا ج دانسته می‌شد([11]).

9- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: «نُصِرتُ بِالصَّبَا»

باب [9]: این قول پیامبر خدا ج که: به وسیله باد نصرت داده شدم

558- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «نُصِرْتُ بِالصَّبَا، وَأُهْلِکَتْ عَادٌ بِالدَّبُورِ» [رواه البخاری: 1035].

558- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«من به وسیله باد (صبا) نصرت داده شدم، و قوم عاد به وسیله باد (دبور)، هلاک گردید»([12]).

10- باب: مَا قِیلَ فِی الزَّلاَزِلِ وَلآیَاتِ

باب [10]: آنچه که در زلزله و دیگر علامات گفته شده است

559- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضَیِ اللهُ عَنْهُما، عَنِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا، وَفِی یَمَنِنَا» قَالَ: قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا؟ قَالَ: قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا وَفِی یَمَنِنَا» قَالَ: قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا؟ قَالَ: قَالَ: «هُنَاکَ الزَّلاَزِلُ وَالفِتَنُ، وَبِهَا یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ» [رواه البخاری: 1037].

559- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«الهی! در شام و در یمن ما برکت بده».

مردم گفتند: و در نجد ما [یعنی: درباره نجد نیز دعای برکت کنید].

فرمودند: «خدایا! در شام ما و در یمن ما برکت بده».

راوی می‌گوید: مردم گفتند: و در نجد ما.

فرمودند: «آنجا سرزمین زلزله‌ها و فتنه‌ها است، و از آنجا است که شرارت شیطان [و یا پیروان شیطان] ظهور می‌کند»([13]).

11- باب: لاَ یَدْرِی مَتَى یَجِیءُ المَطَرُ إلاَّ الله تعالى

باب [11]: جز خداوند متعال هیچکسی وقت آمدن باران را نمی‌داند

560- وَعَنْهُ رَضَیِ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مِفْتَاحُ الغَیْبِ خَمْسٌ لاَ یَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ: لاَ یَعْلَمُ أَحَدٌ مَا یَکُونُ فِی غَدٍ، وَلاَ یَعْلَمُ أَحَدٌ مَا یَکُونُ فِی الأَرْحَامِ، وَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، وَمَا یَدْرِی أَحَدٌ مَتَى یَجِیءُ المَطَرُ» [رواه البخاری: 1039].

560- و از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«کلیدهای غیب پنج چیز است که جز خداوند هیچکس دیگری این پنج چیز را نمی‌داند:

کسی نمی‌داند که فردا چه خواهد شد؟

و کسی نمی‌داند که در رحم مادر چیست؟

و کسی نمی‌داند که فردا چه خواهد کرد؟

و کسی نمی‌داند که در کدام سرزمین خواهد مرد؟

و کسی نمی‌داند که باران چه وقت خواهد آمد»([14]).


16- کتابُ الکُسوفِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از این گفته راوی که پیامبر خدا ج (ردای خود را زیر ورو نمودند) این است که: حالت ردای خود را تغییر دادند، و تغییر دادن رداء به این شکل است که: اگر رداء مربع باشد، قسمت بالائی آن را به طرف پایین، و قسمت پاینی آن را به طرف بالا بیاورد، و اگر مربع نبود، طرف راست آن را به طرف چپ، و طرف چپ آن را به طرف راست بیاورد.

      2) گویند: حکمت از این کار این است که با تفاؤل به این کار، به رحمت و فضل خداوند متعال حال مردم تغییر یافته و از خشک‌سالی و قحطی به باران و فراوانی تغییر یابد.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث انکه:

      1) قبیله (غفار) یکی از قبایل عرب است که ابو ذر غفاری از آن قبیله است، و قبیله (اسلم) قبیله دیگری از قبایل عرب است که (سلمه بن أکوع) صحابی شجاع و معروف منسوب به آن است.

      2) پیامبر خدا ج از این جهت برای این دو قبیله دعای خیر کردند که: قبیله (غفار) از اولین قبائلی بود که به اسلام داخل شده بود، و قبیله (أسلم) با پیامبر خدا ج راه مسالمت آمیز را پیش گرفتند.

[3]- یعنی: از اشتها و آروزی زیادی که به طعام داشتند، به هوا که نظر می‌کردند، هوا به نظرشان مانند دود مطبخ نمایان می‌گردید، و یا به سبب ضعف و ناتوانائی که به آن‌ها رسیده بود، آسمان به نظرشان مانند دود جلوه می‌کرد.

[4]- زیرا مشرکین در روز جنگ (بدر) درهم کوبیده شدند، و از اثر قحطی و گرسنگی زیاد، هوا به چشم مشرکین سیاه و دود آلود می‌نمود، و (لزام) که عبارت از کشته شدن بسیار، یا اسیر شدن است، نصیب‌شان گردید، چنان‌چه دیری نگذشت که روم بر فرس غالب گردید، و آنچه که در ابتدای سورۀ روم در این خصوص آمده بود، نیز به تحقق پیوست.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این بیت قصیده‌ای است که ابو طالب در مدح پیامبر خدا ج سروده است، و این قصیده دارای یکصد وبیست بیت است، و در روایتی آمده است که چون پیامبر خدا ج طلب باران کردند، و باران باریدن گرفت، گفتند: «اگر ابو طالب زنده می‌بود، چشمش روشن و دلش شاد می‌شد.

      2) ابن عساکر به روایت از جلهمه بن عرفطه می‌گوید: به مکه آمدم، مردم دچار قحطی بودند، قریش برای ابو طالب گفتند که: خشک سالی همه دشت و صحرا را فرا گرفته است، و اهل و اولاد به قحطی دچار شده‌اند، بیا وطلب باران کن، ابوطالب پیامبر خدا ج را که خورد سال بودند، با خود گرفت و به نزد خانه کعبه رفت، و طلب باران کرد، راوی می‌گوید: در این وقت در حالی که هیچ ابری در آسمان نبود، ابر از این طرف و آن طرف آمد، و باران باریدن گرفت، تا آنکه دشت و صحرا در زیر آب شد، و بعد از این واقعه بود که ابو طالب آن قصیده غرای خود را سرود.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این طلب باران در سال (18) هجری که بنام سال (رماده) یعنی (خاکستر) یاد می‌شود، به وقوع پیوست.

      2) دعای عباسس در این استسقاء چنین بود: (اللَّهُمَّ لَمْ یّنْزِلْ بَلاءٌ إلا بذَنْبِ، وَلَمْ یَکْشِفْ إِلا بِتَوْبَةٍ، وَقَدْ تَوَجَّهَ بِیْ الْقَوْمُ إِلَیْکَ لِمَکَانِیْ مِنْ نَبِیِّکَ، وَهَذِهِ أَیْدِیْنِّا إِلَیْکَ بِالذُّنُوْبِ، وَنَوَاصِیْنَا بِالتَّوْبَةِ، فَاسْقِنَا الْغَیْثَ) یعنی: خدایا هیچ بلایی جز به سبب گناه نازل نمی‌شود، و [بلا که آمد] جز به توبه از بین نمی‌رود، مردم نسبت به احترامی که در نزد پیامبر تو ج داشتم به من روا آورده‌اند، و اینک دست‌های ما با همه گناهانی که داریم به سوی تو دراز است، و پیشانی‌های ما به توبه بدرگاه تو است، پس خدایا برای ما باران بفرست).

      3) در روایت آمده است که: بعد از این دعا ابرهای مانند کوه به هوا بلند گردید، و باران باریدن گرفت.

      4) امام عینی می‌گوید از فوائد این حدیث این است که: شفیع ساختن اهل خیر و صلاح مستحب است.

      5) ابن بطال می‌گوید: از این حدیث چنین استنباط می‌شود که بیرون شدن به نماز استسقاء، و اجتماعات بدون اجازه امام جواز ندارد، زیرا در بیرون شدن و اجتماع کردن، احتمال خطر و ایجاد مشکلات برای سلطان وجود دارد، (از این نگاه باید چنین کارهایی به اجازه وی صورت بگیرد).

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شخصی که به مسجد آمد و از پیامبر خدا ج خواست که طلب باران نمایند، یکی از مردم بادیه نشین بود.

      2) شاید این سوال در ذهن خطور کند، که چون – طوری که آن بادیه نشین گفت – مردم به قحطی و بی بارانی دچار شده بودند، پس چرا کسانی که از بزرگان صحابه مانند: ابوبکر و عمر، و عثمان، و علی و سائر عشرۀ مبشره و امثال این‌هاش در نزد پیامبر خدا ج حضور داشتند، از ایشان نخواستند که به طلب باران بر آیند، در جواب این سوال گفته‌اند که: بزرگان صحابهش از نهایت ادب و احترامی که نسبت به پیامبر خدا ج داشتند، از ایشان چیزی نمی‌پرسیدند، و طلب چیزی نمی‌کردند، و از اینجا است که انسس می‌گوید: ما دوست داشتیم و به این آرزو بودیم که کسی از مردم بادیه نشین بیاید و از پیامبر خدا ج چیزی بپرسد.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) قراءت در نماز استسقاء به اتفاق علماء جهریه است، یعنی: به طور بلند خوانده می‌شود.

      2) در اینکه خطبه در نماز استسقاء بعد از نماز است، و یا پیش از آن، بین علماء اختلاف است.

أ) نظر به آنچه که در این حدیث آمده است، بسیاری از علماء از آن جمله: امام مالک و امام شافعی، و از مذهب احناف امام ابو یوسف و امام محمد رحمهم الله می‌گویند: که خطبه در نماز استسقاء پیش از نماز است.

ب) ولی امام طحاوی/ از مذهب احناف می‌گوید که: خطبه در نماز استسقاء بعد از نماز است، و دلیلش حدیث ابو هریره است که می‌گوید: پیامبر خدا ج روزی به طلب باران بر آمدند، و برای ما بدون اذان و اقامت دو رکعت نماز خواندند، و بعد از آن خطبه دادند و دعا کردند، و این حدیث دلالت بر این دارد که خطبه نماز استسقاء بعد از نماز است، و در ترجیح حدیث ابو هریره بر حدیث عبدالله بن زید که حدیث باب باشد، قیاس را مرجع می‌داند، به این طریق که: خطبه نماز استسقاء را به خطبه نماز عید قیاس می‌کند، نه به نماز جمعه، و وجه قیاس آن است که خطبه در هردو نماز یعنی: نماز استسقاء و نماز عید سنت است، به خلاف خطبه جمعه که فرض است، شرح معانی الاثار (1/325-326).    

[9]- مقصد راوی این است که در دعای استسقاء آنقدر دست‌های خود را بالا می‌کردند، که در هیچ دعای دیگری بالا نمی‌کردند، نه آنکه در دعا‌های دیگر دست‌های خود را بالا نمی‌کردند، زیرا در احادیث زیادی ثابت شده است که پیامبر خدا ج دست‌های خود را در دعاهای دیگر غیر از دعای استسقاء نیز بالا کرده‌اند.

[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      طوری که در حدیث بعدی، و در احادیث دیگری آمده است، پیامبر خدا ج وقتی که ابری را در آسمان می‌دیدند، هر کاری که داشتند ترک می‌کردند، و دعا می‌کردند، در سنن ابن ماجه آمده است که: پیامبر خدا ج وقتی که ابری را می‌دیدند، در هر کاری که بودند آن را ترک می‌کردند، ولو آنکه در نماز می‌بودند، و روی خود را به طرف قبله نموده و دعا می‌کردند که: «الهی! از شر آنچه که در این ابر فرستاده شده است به تو پناه می‌بریم»، و اگر باران می‌بارید می‌گفتند: «الهی! آن را باران با منفعتی بگردان»، و اگر باران نمی‌بارید، حمد خدا را می‌گفتند.

[11]- زیرا در این وقت روی پیامبر خدا ج از ترس اینکه مبادا این باد مقدمه عذاب باشد، تغییر می‌کرد، زیرا بعضی از امم سابقه مانند قوم عاد به اثر وزش باد به هلاکت رسیده بودند، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِکُواْ بِرِیحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةٖ ٦ سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ ٧ [الحاقة: 6-7].

[12]- باد (صبا) باد سرد و شدیدی بود که در جنگ خندق وزیدن گرفت، و سبب شکست کفار قریش شد، و باد (دبور) بادی بسیار شدیدی بود که درخت‌ها را از ریشه بر می‌کند، خداوند این باد را بر قوم عاد نازل نمود، و هفت شب و هشت روز بر آن‌ها وزیدن گرفت، تا آنکه همگی آن‌ها را هلاک ساخت.

[13]- از احکا و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (نجد) جانب شرقی مدینه منوره تا عراق است، و ارتفاعاتی که از تهامه شروع شده و به عراق ختم می‌شود، بنام نجد یاد می‌شود، و از این مناطق فتنه‌های زیادی ظهور کرده است، و احتمالاً که در آینده نیز ظهور خواهد کرد، و حتی طوری که امام عینی/ از کعبس نقل می‌کند، دجال نیز از عراق ظهور می‌کند.

      2) در فتح المبدی آمده است: اینکه پیامبر خدا ج برای اهل مشرق و یا اهل نجد دعا نکردند، سببش این بود که به ایشان معلوم و کشف شده بود که قضاء و قدر خدا نسبت به این نقطه به این قرار گرفته است که محل فتنه و زلازل باشد، و تقاضای ادب آن است که بعد از علم آوری به قضاء و قدر، نباید بر خلاف آن دعا کرد، و حتی دعا کردن بر خلاف آن حرام است.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از اینکه این پنج چیز از امور غیبی است و کس دیگری آن را نمی‌داند، یعنی: این چیزها را به طور کامل و دقیق، و همه جانبه نمی‌داند، ولی خداوند متعال این امور پنجگانه را به طور کامل و دقیق و همه جانبه آن می‌داند، و بعضی از الفاظی که در این حدیث نبوی شریف آمده است، دلالت بر این امر دارد، از آن جمله:

      2) اینکه در قول پیامبر خدا ج در مورد دانستن (جنین) در رحم مادر، تعبیر به (چیست) شده است، نه به (کیست)، تا معنی شمولیت را از خوش‌بختی وبدبختی، علم و جهل، سعادت و شقاوت، و غیره را بدهد، و اینکه علم طب امروزی جنین را در رحم مادر تشخیص می‌دهد، تشخیصش در موارد حسی است، به این معنی که از (کیست) جواب می‌دهد، یعنی می‌داند که این جنین پسر است یا دختر، معیوب است یا سالم، سیاه است یا سفید، و امثال این‌ها، ولی آنچه را که خداوند متعال میداند جواب از (چیست) است، یعنی: بر علاوه از آنچه که گذشت، همه جوانب دیگر را نیز می‌داند، مثلاً می‌داند که این جنین در آینده خوش‌بخت می‌شود یا بدبخت، عمرش کوتاه است یا دراز، برای خود و دیگران سبب خیر و نیکویی می‌شود یا سبب شر و فتنه و امثال این چیزها.

      3) اینکه بعضی‌ها آمدن باران را پیش‌بینی می‌کنند، منافاتی به این قول پیامبر خدا ج ندارد، زیرا پیش‌بینی آن‌ها تقریبی و تخمینی است، یعنی: احتمال دارد که موافق پیش‌بینی آن‌ها فردا در فلان منطقه باران ببارد، و احتمال دارد که نبارد، و باز بعد از باریدن باران، به طور دقیق نمی‌دانند که مقدار این باران چه اندازه است، ولی علم خداوند متعال در باریدن باران در فلان وقت، و در فلان جا، و به فلان مقدار، حتمی و یقینی و دقیق است، به طوری که هیچگاه تخلفی در آن صورت نمی‌گیرد، و حتی تعداد دانه‌های باران را می‌داند، همچنین در امور دیگر.

کتاب [14]: نماز وتر

کتاب [14]: نماز وتر

1- باب: مَا جَاءَ فِی الْوِتْرِ

باب [1]: آنچه که دربارۀ وتر آمده است

539- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ صَلاَةِ اللَّیْلِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «صَلاَةُ اللَّیْلِ مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذَا خَشِیَ أَحَدُکُمُ الصُّبْحَ صَلَّى رَکْعَةً وَاحِدَةً تُوتِرُ لَهُ مَا قَدْ صَلَّى» [رواه البخاری: 990].

539- از ابن عمرب روایت است که شخصی از پیامبر خدا ج در مورد نماز شب پرسان نمود، پیامبر خدا ج فرمودند:

«نماز شب دو رکعت دو رکعت است، اگر کسی از شما خوف طلوع صبح را داشت، تنها یک رکعت بخواند، این یک رکعت نمازهایی را که خوانده است، برایش وتر می‌سازد»([1]).

540- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی إِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً، کَانَتْ تِلْکَ صَلاَتَهُ - تَعْنِی بِاللَّیْلِ - فَیَسْجُدُ السَّجْدَةَ مِنْ ذَلِکَ قَدْرَ مَا یَقْرَأُ أَحَدُکُمْ خَمْسِینَ آیَةً قَبْلَ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ، وَیَرْکَعُ رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ صَلاَةِ الفَجْرِ، ثُمَّ یَضْطَجِعُ عَلَى شِقِّهِ الأَیْمَنِ حَتَّى یَأْتِیَهُ المُؤَذِّنُ لِلصَّلاَةِ» [رواه البخاری: 994].

540- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج در شب، یازده رکعت نماز می‌خواندند، به سجده که می‌رفتند، به‌اندازه که کسی از شما پنجاه آیت را تلاوت کند، سر خود را بالا نمی‌کردند، و پیش از نماز صبح، دو رکعت نماز می‌‌خواندند، و بعد از آن، تا هنگامی که مؤذن [جهت نماز خواندن] نزدشان می‌آمد، به پهلوی راست خود استراحت می‌کردند([2]).

2- باب: سَاعَاتِ الوِتْرِ

باب [2]: اوقات نماز وتر

541- وَعَنْهَا رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُلَّ اللَّیْلِ أَوْتَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَانْتَهَى وِتْرُهُ إِلَى السَّحَرِ» [رواه البخاری: 996].

541- و از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در هر وقت شب وتر خواندند، ولی در آخر امر [یعنی: در آخر عمر شریف خود]، نماز وتر را در وقت سحر اداء می‌کردند، [و یا آنکه: نماز وتر را تا وقت سحر هم اداء می‌کردند]([3]).

3- باب: لِیَجْعَل آخِرَ صَلاَتِةِ وِتْراً

باب [3]: نماز وتر باید آخرین نماز باشد

542- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اجْعَلُوا آخِرَ صَلاَتِکُمْ بِاللَّیْلِ وِتْرًا» [رواه البخاری: 988].

542- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «در شب، وتر را آخرین نماز خود بگردانید»([4]).

4- باب: الْوِتْرِ عَلَى الدَّابَّةِ

باب [4]: وتر خواندن بر بالای دابه

543- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُوتِرُ عَلَى البَعِیرِ» [رواه البخاری: 999].

543- و از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [گاهی] وتر را بر بالای شتر می‌خواندند([5]).

5- باب: القُنُوتِ قَبْلَ الرُّکُوعِ وَبَعْدَهُ

باب [5]: قنوت خواندن پیش از رکوع و بعد از آن

544- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ سُئِلَ: أَقَنَتَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الصُّبْحِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَقِیلَ لَهُ: أَوَقَنَتَ قَبْلَ الرُّکُوعِ؟ قَالَ: «بَعْدَ الرُّکُوعِ یَسِیرًا» [رواه البخاری: 1001].

544- از انسس روایت است که از وی پرسیده شد:

آیا پیامبر خدا ج در نماز صبح قنوت خوانده‌اند؟

گفت: بلی!

[شخص دیگری] پرسید: آیا پیش از رکوع قنوت خوانده‌اند؟

گفت: بعد از رکوع، ‌اندک وقتی قنوت خواندند([6]).

545- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ القُنُوتِ، فَقَالَ: قَدْ کَانَ القُنُوتُ قُلْتُ: قَبْلَ الرُّکُوعِ أَوْ بَعْدَهُ؟ قَالَ: قَبْلَهُ، قَالَ: فَإِنَّ فُلاَنًا أَخْبَرَنِی عَنْکَ أَنَّکَ قُلْتَ بَعْدَ الرُّکُوعِ، فَقَالَ: «کَذَبَ إِنَّمَا قَنَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ الرُّکُوعِ شَهْرًا، أُرَاهُ کَانَ بَعَثَ قَوْمًا یُقَالُ لَهُمْ القُرَّاءُ، زُهَاءَ سَبْعِینَ رَجُلًا، إِلَى قَوْمٍ مِنَ المُشْرِکِینَ دُونَ أُولَئِکَ، وَکَانَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَهْدٌ، فَقَنَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَهْرًا یَدْعُو عَلَیْهِمْ» [رواه البخاری: 1002].

وَفی روایة عَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «قَنَتَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَهْرًا یَدْعُو عَلَى رِعْلٍ وَذَکْوَانَ» [رواه البخاری: 1003].

545- و از انسس روایت است که از وی در مورد قنوت پرسان شد.

گفت: قنوت خوانده می‌شد، [مقصدش این است که در زمان پیامبر خدا ج قنوت خوانده می‌شد].

از وی پرسیده شد: پیش از رکوع یا بعد از رکوع؟

گفت: پیش از رکوع.

گفته شد که: فلانی از زبان تو می‌گوید که گفته بودی: بعد از رکوع.

گفت: او دروغ گفته است([7])، پیامبر خدا ج بعد از رکوع، تنها یک ماه قنوت خواندند، فکر می‌کنم این در زمانی بود که پیامبر خدا ج حدود هفتاد نفر از کسانی را که به نام (قاری‌ها) یاد می‌شدند، در بین گروهی از مشرکین فرستادند، [و این مشرکین] غیر آن‌هایی بودند که بر آن‌ها دعای بد می‌کردند، و بین آن‌ها و بین پیامبر خدا ج عهد و پیمان بود، [مشرکین خیانت کردند و آن (قاری‌ها) را کشتند]، پیامبر خدا ج یک ماه قنوت می‌خواندند و بر آن‌ها نفرین می‌کردند.

و در روایت دیگری از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج یک ماه قنوت می‌خواندند، و بر قبیله (رعل) و (ذکوان) نفرین می‌کردند([8]).

546- وَعَنْهُ أَیْضًا قَالَ: «کَانَ القُنُوتُ فِی المَغْرِبِ وَالفَجْرِ» [رواه البخاری: 1004].

546- و از انسس روایت است که گفت: دعای قنوت، در نماز شام و نماز صبح بود([9]).


15- کِتَابُ الاستسقاء



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) طوری که از عبارت حدیث نبوی شریف دانسته می‌شود، غرض شخص سؤال کننده از پیامبر خدا ج: یکی از دو چیز بود، یا می‌خواست بداند که نماز شب چند رکعت است، و یا می‌خواست بداند که نماز شب چند رکعتی خوانده می‌شود.

      2) نظر به این حدیث و احادیث دیگری که در مورد نماز نفل پیامبر خدا ج در روز و شب آمده است، بین علماء اختلاف است، امام شافعی/ می‌گوید: نماز نفل در شب و روز باید دو رکعت دو رکعت خوانده شود، یعنی: در هردو رکعتی باید سلام داده شود، و امام ابو حنیفه/ می‌گوید: نماز نفل در شب و روز چهار رکعتی است، و امام یوسف و امام محمد از شاگردان امام ابو حنیفه رحمهم الله می‌گویند: نماز نفلی شب دو رکعتی و نماز نفلی روز چهار رکعتی است، و هر کدام برای خود دلیل‌های فراوانی دارند، که جای بیان این ادله، کتب فقه و کتب شروح حدیث است.

      3) همچنین در اینکه نماز وتر یک رکعت است، و یا سه رکعت بین علماء اختلاف است، امام شافعی/ می‌گوید: خواندن وتر به این طریق است که بعد از ادای دو رکعت سلام داده شود، و بعد از سلام دادن، یک رکعت دیگر خوانده و سلام بدهد، و در نزد احناف، نماز یک رکعتی نماز گفته نمی‌شود، بنابراین بعد از خواندن دو رکعت نباید سلام بدهد، بلکه باید یک رکعت دیگر را ضمیمه ساخته و بعد از آن سلام بدهد، تا نمازش – مانند نماز شام – سه رکعتی شود.

      4) سؤالی که شاید به ذهن خواننده خطور نماید این است که در ماه رمضان که وتر به جماعت خوانده می‌شود، آیا روا است که حنفی به شافعی، و یا شافعی به حنفی اقتداء نموده و طبق مذهب وی وتر را اداء نماید، و یا بهتر آن است که وتر را مطابق مذهب خود، تنها بخواند.

      در جواب باید گفت که: اقتداء کردن شافعی به حنفی، و اقتداء کردن حنفی، به شافعی، و همچنین اقتداء کردن هر کسی از هر مذهبی به هر کسی از هر مذهب دیگری از مذاهب معروفه اهل سنت و جماعت جواز دارد، و بهتر آن است که نماز را به جماعت اداء نماید، تا فضیلت جماعت را در یابد، گر چه تنها خواندن وتر جائز است.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در ‌اندازه نماز شب پیامبر خدا ج احادیث متعدد و مختلفی روایت شده است، هفت رکعت، نه رکعت، یازده رکعت، سیزده رکعت، و هفده رکعت.

      و سبب این اختلاف، اختلاف حالات، از سفر و اوقات، از فرصت داشتن و فرصت نداشتن، حالت جوانی و حالت کلان سالی در آخر عمر، و غیره است. و گرچه خواندن نماز شب موافق هر یک از این روایات جواز دارد، ولی علماء در افضلیت آن اختلاف دارند، و آنچه که در این مورد می‌توان گفت این است که اگر فرصت و قدرتی وجود داشته باشد، بهتر است نماز تراویح با نماز وتر بیست وسه رکعت، و نماز تهجد با نماز وتر سیزده رکعت خوانده شود، زیرا طوری که گفته‌اند: (در کار خیر اسرافی نیست) و بالاخص آنکه روایاتی از نبی کریم ج در این زمینه رسیده است.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      علماء می‌گویند: کسی که به بیدار شدن خود اطمینان دارد، بهتر است که نماز وتر را، آخر شب اداء نماید، ورنه خواندن نماز (وتر) بعد از ادای نماز خفتن، در هر وقت شب برایش روا است.

      در سنن ابو داود آمده است که مسروق از عائشهل پرسید که پیامبر خدا ج وتر را چه وقت می‌‌خواندند؟ گفت: در اول شب، در وسط شب، و در آخر شب، ولی در نزدیک وفات خود وتر را تا به سحر هم خواندند»، و شاید خواندن نماز وتر در این اوقات مختلف – طوری که قبلاً گفتیم – حسب امکانات، و یا به سبب بیان جواز بوده باشد، به این معنی: که خواندن نماز وتر تا به سحر در هر وقتی از شب که خوانده شود جواز دارد.

      و در صحیح مسلم آمده است که: «اگر کسی می‌ترسید که در آخر شب بیدار شده نمی‌تواند، وتر را در اول شب بخواند، و کسی که فکر می‌کرد می‌تواند آخر شب بیدار شود، نماز وتر را در آخر شب بخواند، زیرا در نماز آخر شب ملائکه حاضر می‌شوند، و این بهتر است».

[4]- در وجوب نماز وتر بین علماء اختلاف است، در نزد امام ابو حنیفه/ وعده دیگری از علماء واجب، و در نزد امام شافعی و امام مالک و امام احمد رحمهم الله سنت و یا سنت موکده است، و گویند که امام ابو یوسف و امام محمد رحمهما الله نیز به همین نظر‌اند، و امام عینی در عمدة القاری، و امام طحاوی در شرح معانی الاثار بیش از بیست حدیث و اثر را در واجب بودن نماز وتر روایت کرده‌اند، بنابراین نظر کسانی که وتر را واجب می‌دانند، راجح‌تر به نظر می‌رسد.

      2) علماء بر این متفق‌اند که تاخیر نماز وتر برای کسی که تهجد می‌خواند، و برای کسی که بر بیدار شدن خود در آخر شب اطمینان دارد، مستحب، بلکه سنت است، بعضی از صحابه از آن جمله ابوبکر و عثمان و ابو هریرهش نماز وتر را در اول شب می‌خواندند، وعده دیگری از آن جمله عمر بن خطاب، و علی بن ابی طالب، و ابن مسعود، و ابن عباس، و ابن عمرش در آخر شب، پیامبر خدا ج از ابوبکرس پرسیدن: نماز وتر چه وقت می‌خوانی؟ گفت: در اول شب، فرمودند: به احتیاط عمل می‌کنی، و از عمرس پرسیدند که وتر را چه وقت می‌خوانی؟ گفت: در آخر شب، فرمودند: به قوت عمل می‌کنی.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      نظر به ظاهر این حدیث بعضی از علماء خواندن نماز وتر را در حالت سواره جواز داده‌اند ولی عده دیگری از علماء از آن جمله احناف می‌گویند: حکم نماز وتر مانند نماز فرض است، و خواندن آن در حالت سواره جواز ندارد، و می‌گویند: وتر خواندن پیامبر خدا ج بر بالای شتر در ابتدای امر و در وقت عدم وجوب آن بود، بنابراین، این حدیث منسوخ است، و نباید نماز وتر در حالت سواره خوانده شود، مگر در حالتی که ادای آن در حالت پیاده امکان پذیر نباشد.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      علماء در این حدیث در دو مورد اختلاف دارند:

      اول: در نمازی که در آن وتر خوانده می‌شود:

      امام شافعی/ نظر به ظاهر حدیث می‌گوید: وقت خواندن قنوت نماز فجر است، و احناف و علمای بسیار دیگری با استناد به احادیث دیگری که در این مورد آمده است، و از آن جمله حدیثی که بعد از این حدیث می‌آید می‌گویند: پیامبر خدا ج در نماز فجر تنها مدت سی روز قنوت خوانده و بر قبائل (رعل) و (ذکوان) نفرین می‌کردند، زیرا آن‌ها عده از صحابه را به شهادت رسانده بودند، و بعد از آن قنوت خواندن را در نماز فجر ترک کردند، و چیزی که ترک گردد، منسوخ است و عمل کردن به آن روا نیست.

      دوم: در وقت قنوت خواندن:

      علمای احناف و همچنین از صحابه، عمر، علی، و ابن مسعود، و ابن عباس، و ابو موسی اشعری، و براء بن عازبش می‌گویند: وقت خواندن قنوت پیش از رکوع است، و امام شافعی/، و از صحابه ابوبکر صدیق، و در روایت دیگری عمر و عثمان و علیش وقت خواندن قنوت را بعد از رکوع می‌دانند، وعده دیگری می‌گویند: که وقت قنوت خواندن اختیاری است، یعنی: هردو قسم جواز دارد، هر کس می‌خواهد پیش از رکوع بخواند و هر کس می‌‌خواهد بعد از آن، و البته هر کدام برای خود دلائل نقلی و عقلی فراوانی دارند که تفصیل آن در کتب فقه و کتب شروح حدیث مذکور است.

[7]- یعنی: اشتباه کرده است، و اهل حجاز لفظ (دروغ) را بر هر چیزی که مخالف واقع باشد، استعمال می‌کنند، خواه این خلاف واقعیت از روی قصد باشد که دروغ نامیده می‌شود، و خواه از روی عدم قصد، که خطا و اشتباه نامیده می‌شود.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (رعل) و (ذکوان) دو قبیله از بنی سلیم است، و سبب نفرین کردن پیامبر خدا ج بر آن‌ها این بود که (قاریانی) را که پیامبر خدا ج نزد آن‌ها فرستاده بودند، به قتل رساندند.

      2) از این حدیث دانسته می‌شود که: قنوت خواندن در وقتی که مصیبتی به مسلمانان نازل می‌شود، مشروع است، و از جمله این مصائب می‌تواند: خشک سالی، قحطی، وباء، هجوم ملخ، مورد تاخت و تاز گرفتن از طرف بی‌گانگان و جاه طلبان، شیوع کشت و کشتار در بین مسلمانان، و امثال این‌ها باشد.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این آنکه:

      1) اکثر علماء و از آن جمله خلفای راشدین و ابن عباس و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمر و بسیاری از أئمهش بر این نظر‌اند، که قنوت خواندن در نماز شام و صبح در وقت معینی بود، و بعد از آن منسوخ گردید، ولی مذهب امام شافعی/ آن است که وقت دعای قنوت نماز فجر است.

      2) برای قنوت دعاهای مختلفی آمده است، از آن جمله: (اللهم أنا نستعینک ونستغفرک ونستهدیک، ونؤمن بک، ونتوب الیک، ونتوکل علیک، ونثنی علیک الخیر کله، نشکرک ولا نکفرک، ونخلع ونترک من یفجرک، اللهم ایاک نعبد، ولک نصلی ونسجد، والیک نسعى ونحفد، نرجو رحمتک، ونخشى عذابک، ان عذابک بالکفار ملحق)، و معنی این دعا این است که: الهی! یاری از تو می‌جوئیم، و از تو طلب مغفرت و هدایت می‌نمائیم، به تو ایمان می‌آوریم، و [از گناهان خود] به نزد توبه می‌کنیم، و بر تو توکل می‌نمائیم، و به هر خوبی تو را صفت می‌کنیم، شکر تو را به جا می‌آوریم، و کفران نعمت‌های تو را نمی‌کنیم، الهی خاص تو را عبادت می‌کنیم، و خاص برای تو نماز می‌خوانیم و سجده می‌کنیم، به سوی تو می‌آئیم، و طاعت تو را به جا می‌آوریم، به رحمت تو امیدوار، و از عذاب تو در خوفیم، زیرا عذاب تو مربوط به کفار است.

      و دعای قنوت به این لفظ هم آمده است: (اللهم اهدنی فیمن هدیت، وعافنی فیمن عافیت، وبارک لی فیما أعطیت، وقنی شر ما قضیت، فانک تقضی ولا یقضى علیک، وانه لا یذل من والیت، تبارکت ربنا وتعالیت...) یعنی: (الهی! در ردیف کسانی که هدایت کرده‌ای مرا هم هدایت کن، و در ردیف کسانی که آن‌ها را عافیت داده‌ای، برای من نیز عافیت بده، و به آنچه که برایم داده‌ای، برکت بده، و از شر آنچه که قضا و تقدیر تو به آن رفته است، مرا محفوظ بدار، زیرا قضا و حکم از تو است، و قضاء و حکم کسی بر تو نافذ نیست، کسی را که یاری کنی خوار نمی‌شود، ای پروردگار ما عزت و علو مرتبت برای تو است...)

کتاب [13]: [احکام] نماز عیدین

کتاب [13]: [احکام] نماز عیدین

1- باب: الحِرَابِ وَالدَّرَقِ یَوْمَ العِیدِ

باب [1]: [بازی کردن] به نیزه و سپر در روز عید

527- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْها، قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَعِنْدِی جَارِیَتَانِ تُغَنِّیَانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ، فَاضْطَجَعَ عَلَى الفِرَاشِ، وَحَوَّلَ وَجْهَهُ، وَدَخَلَ أَبُو بَکْرٍ، فَانْتَهَرَنِی وَقَالَ: مِزْمَارَةُ الشَّیْطَانِ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ: «دَعْهُمَا»، فَلَمَّا غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَا، [رواه البخاری: 949].

527- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نزدم آمدند، و در این وقت، دو جاریه([1]) نزدم نشسته و از وقایع جنگ (بعاث)([2])، حماسه خوانی می‌کردند ([3])، [پیامبر خدا ج] روی بالین غلتیدند و روی خود را به جانب دیگری نمودند.

بعد از آن ابوبکرس آمد، مرا سرزنش نموده و گفت: در حضور پیامبر خدا ج آواز شیطان را بلند می‌کنی؟

پیامبر خدا ج او را مخاطب قرار داده و فرمودند: «به آن‌ها [یعنی: به آن دو دختر] چیزی مگو».

ولی هنگامی که [پیامبر خدا ج و یا ابوبکرس] به چیز دیگری مشغول شدند، من به آن دو دختر اشاره نمودم [که بیرون شوید] و آن‌ها بیرون شده و رفتند([4]).

2- باب: الأَکْلِ یَومَ الفِطْرِ قَبْلَ الخُرُوجِ

باب [2]: خوردن در روز عید فطر پیش از رفتن به سوی نماز

528- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَ یَغْدُو یَوْمَ الفِطْرِ حَتَّى یَأْکُلَ تَمَرَاتٍ» وَقَالَ مُرَجَّأُ بْنُ رَجَاءٍ، حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَنَسٌ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «وَیَأْکُلُهُنَّ وِتْرًا» [رواه البخاری: 953].

528- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در روز عید فطر تا چند خرمای را نمی‌خوردند بیرون نمی‌شدند.

و در روایت دیگری گفت که: و [عدد] خرماهای که می‌خوردند، تاق بود([5]).

3- باب: الأَکْلِ یَومَ النَّحْرِ

باب [3]: خوردن در روز عید قربان

529- عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ، فَقَالَ: «إِنَّ أَوَّلَ مَا نَبْدَأُ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا أَنْ نُصَلِّیَ، ثُمَّ نَرْجِعَ، فَنَنْحَرَ فَمَنْ فَعَلَ فَقَدْ أَصَابَ سُنَّتَنَا» [رواه البخاری: 951].

529- از براءس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج در حالی که خطبه می‌دادند، شنیدم که فرمودند:

«اولین کاری را که امروز [یعنی: روز عید قربان] انجام می‌دهیم این است که نماز می‌خوانیم، بعد از آن برمی‌گردیم و قربانی می‌کنیم، کسی که چنین کند، به سنت ما عمل کرده است»([6]).

530- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَطَبَنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ الأَضْحَى بَعْدَ الصَّلاَةِ، فَقَالَ: «مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا، وَنَسَکَ نُسُکَنَا، فَقَدْ أَصَابَ النُّسُکَ، وَمَنْ نَسَکَ قَبْلَ الصَّلاَةِ، فَإِنَّهُ قَبْلَ الصَّلاَةِ وَلاَ نُسُکَ لَهُ»، فَقَالَ أَبُو بُرْدَةَ بْنُ نِیَارٍ خَالُ البَرَاءِ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنِّی نَسَکْتُ شَاتِی قَبْلَ الصَّلاَةِ، وَعَرَفْتُ أَنَّ الیَوْمَ یَوْمُ أَکْلٍ وَشُرْبٍ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَکُونَ شَاتِی أَوَّلَ مَا یُذْبَحُ فِی بَیْتِی، فَذَبَحْتُ شَاتِی وَتَغَدَّیْتُ قَبْلَ أَنْ آتِیَ الصَّلاَةَ، قَالَ: «شَاتُکَ شَاةُ لَحْمٍ» قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنَّ عِنْدَنَا عَنَاقًا لَنَا جَذَعَةً هِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ شَاتَیْنِ، أَفَتَجْزِی عَنِّی؟ قَالَ: «نَعَمْ وَلَنْ تَجْزِیَ عَنْ أَحَدٍ بَعْدَکَ» [رواه البخاری: 955].

530- و از براءس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در روز عید قربان بعد از نماز برای ما خطبه داده و فرمودند:

«کسی که مانند ما نماز خوانده باشد، و مانند ما قربانی کرده باشد، قربانی‌اش در وقت مناسبش واقع شده است، و کسی که پیش از نماز قربانی کرده باشد، ذبح پیش از نماز بوده و از قربانی حساب نمی‌شود».

ابو برده بن نیار که مامای (دائی) براء می‌شود گفت: یا رسول الله! من بُز خود را پیش از نماز قربانی کردم، و فکر کردم که چون امروز، روز خورد و نوش است، بهتر است که بُز من اولین بُزی باشد که در خانه‌ام ذبح می‌گردد، از آن جهت بُز خود را ذبح نمودم، و پیش از آنکه به نماز بیایم غذا خوردم.

پیامبر خدا ج فرمودند: «گوسفند تو، گوسفند گوشت است».

گفت: یا رسول الله! بزغاله ماده داریم که در نزدم از دو (بُز) با ارزش‌تر است، آیا برای قربانی‌ام روا است؟

فرمودند: «بلی! ولی برای شخص دیگری بعد از تو روا نیست»([7]).

4- باب: الخُرُوجِ إِلَى المُصَلَّى بغیر منبر

باب [4]: رفتن به عیدگاهی که منبر نداشت

531- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْرُجُ یَوْمَ الفِطْرِ وَالأَضْحَى إِلَى المُصَلَّى، فَأَوَّلُ شَیْءٍ یَبْدَأُ بِهِ الصَّلاَةُ، ثُمَّ یَنْصَرِفُ، فَیَقُومُ مُقَابِلَ النَّاسِ، وَالنَّاسُ جُلُوسٌ عَلَى صُفُوفِهِمْ فَیَعِظُهُمْ، وَیُوصِیهِمْ، وَیَأْمُرُهُمْ، فَإِنْ کَانَ یُرِیدُ أَنْ یَقْطَعَ بَعْثًا قَطَعَهُ، أَوْ یَأْمُرَ بِشَیْءٍ أَمَرَ بِهِ، ثُمَّ یَنْصَرِفُ» قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: «فَلَمْ یَزَلِ النَّاسُ عَلَى ذَلِکَ حَتَّى خَرَجْتُ مَعَ مَرْوَانَ - وَهُوَ أَمِیرُ المَدِینَةِ - فِی أَضْحًى أَوْ فِطْرٍ، فَلَمَّا أَتَیْنَا المُصَلَّى إِذَا مِنْبَرٌ بَنَاهُ کَثِیرُ بْنُ الصَّلْتِ، فَإِذَا مَرْوَانُ یُرِیدُ أَنْ یَرْتَقِیَهُ قَبْلَ أَنْ یُصَلِّیَ، فَجَبَذْتُ بِثَوْبِهِ، فَجَبَذَنِی، فَارْتَفَعَ، فَخَطَبَ قَبْلَ الصَّلاَةِ»، فَقُلْتُ لَهُ: غَیَّرْتُمْ وَاللَّهِ، فَقَالَ أَبَا سَعِیدٍ: «قَدْ ذَهَبَ مَا تَعْلَمُ»، فَقُلْتُ: مَا أَعْلَمُ وَاللَّهِ خَیْرٌ مِمَّا لاَ أَعْلَمُ، فَقَالَ: «إِنَّ النَّاسَ لَمْ یَکُونُوا یَجْلِسُونَ لَنَا بَعْدَ الصَّلاَةِ، فَجَعَلْتُهَا قَبْلَ الصَّلاَةِ» [رواه البخاری: 956].

531- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج روز عید فطر و روز عید قربان به عیدگاه می‌رفتند، و اولین کاری که می‌کردند، ادای نماز بود، بعد از آن برمی‌گشتند و در حالی که مردم در صف‌ها نشسته بودند، رو بروی‌شان ایستاده و برای آن‌ها وعظ و نصیحت و امر می‌کردند، [یعنی: برای آن‌ها خطبه می‌داد]، و اگر می‌خواستند گروهی را به کدام طرفی به جهاد بفرستند، آن‌ها را جدا می‌کردند، و اگر می‌خواستند آن‌ها را به چیزی امر نمایند، امر می‌کردند، و بعد از آن برمی‌گشتند.

ابو سعیدس می‌گوید: مردم به همین طریق نماز عید را اداء می‌کردند، تا اینکه در عید قربان و یا عید فطر، با (مروان) که در آن وقت امیر مدینه بود، به طرف عیدگاه رفتم، چون به عیدگاه رسیدیم، (دیدم در آنجا] منبری است که آن را (کثیر بن صَلت) بنا کرده است.

چون (مروان) می‌خواست پیش از آنکه نماز بخواند [جهت خطبه دادن] بالای منبر بالا شود، از لباسش گرفتم و او را به طرف خود کشیدم، او مرا کشید [یعنی: به عقب راند] و بالای منبر رفت و پیش از نماز خطبه داد.

برایش گفتم: به خداوند سوگند که [سنت پیامبر خدا ج را] تغییر دادید، [زیرا پیامبر خدا ج خطبه را بعد از نماز می‌خواندند].

گفت: ای ابو سعید! آنچه را که تو می‌دانستی اکنون از بین رفته است، [یعنی: نماز خواندن پیش از خطبه از بین رفته است].

گفتم: به خداوند سوگند آنچه را که می‌دانم بهتر است از آنچه را نمی‌دانم.

گفت: مردم بعد از نماز جهت شنیدن خطبه ما نمی‌نشینند، از این جهت پیش از نماز خطبه دادم([8]).

5- باب: الْمَشْیِ وَالرُّکُوبِ إِلَى العِیدِ، وَالصَّلاَةِ قَبْلَ الخُطبَةِ

باب [5]: رفتن به عیدگاه پیاده و سواره و نماز خواندن پیش از خطبه

532- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالاَ: «لَمْ یَکُنْ یُؤَذَّنُ یَوْمَ الفِطْرِ وَلاَ یَوْمَ الأَضْحَى» [رواه البخاری: 960].

532- از ابن عباس و جابر بن عبداللهش روایت است که گفتند: نه در روز عید فطر اذان داده می‌شد، و نه در روز عید قربان([9]).

6- باب: الخُطْبَةِ بَعْدَ العِیدِ

باب [6]: خطبه بعد از نماز عید

533- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: «شَهِدْتُ العِیدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ، وَعُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ، فَکُلُّهُمْ کَانُوا یُصَلُّونَ قَبْلَ الخُطْبَةِ» [رواه البخاری: 962].

533- از ابن عباسب روایت است که گفت: در نماز عید با پیامبر خدا ج و ابوبکر و عمر و عثمانش حاضر گردیدم، همه ایشان، پیش از خطبه نماز می‌خواندند.

7- باب: فَضْلِ العَمَلِ فِی أَیَّامِ التَّشْرِیقِ

باب [7]: فضیلت کار نیک در ایام تشریق

534- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «مَا العَمَلُ فِی أَیَّامٍ أَفْضَلَ مِنْهَا فِی هَذِهِ؟» قَالُوا: وَلاَ الجِهَادُ؟ قَالَ: «وَلاَ الجِهَادُ، إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ یُخَاطِرُ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، فَلَمْ یَرْجِعْ بِشَیْءٍ» [رواه البخاری: 969].

534- و از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«ثواب اعمال نیک در هیچ وقتی بیشتر از انجام دادن آن در همین ده روز نیست».

گفتند: حتی جهاد هم بهتر نیست؟

فرمودند: «حتی جهاد هم بهتر نیست، مگر جهاد کسی که جان و مال خود را [در جهاد فی سبیل الله] به مخاطره‌انداخته، و با هیچ کدام از جان و مالش بر نگشته باشد([10]).

8- باب: التَّکبِیرِ أَیَّامَ مِنَى وَإِذَا غَدَا إِلَى عَرَفَةَ

باب [8]: تکبیر گفتن در روزهای [منی] و هنگام رفتن به سوی (عرفات)

534- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ سئل عَنِ التَّلْبِیَةِ، کَیْفَ کُنْتُمْ تَصْنَعُونَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: «کَانَ یُلَبِّی المُلَبِّی، لاَ یُنْکَرُ عَلَیْهِ، وَیُکَبِّرُ المُکَبِّرُ، فَلاَ یُنْکَرُ عَلَیْهِ» [رواه البخاری:970].

534- از انسس روایت است که از وی پرسیده شد: شما تلبیه را با پیامبر خدا ج چگونه می‌گفتید؟

گفت: کسی تلبیه میگفت، و مورد اعتراض قرار نمیگرفت، و کسی تکبیر میگفتند، و مورد اعتراض قرار نمیگرفت([11]).

9- باب: النَّحْرِ وَالذَّبْحِ بالمُصَلَّى یَومَ النَّحرِ

باب [9]: کشتن شتر و گوسفند در عیدگاه در روز عید قربان

536- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْحَرُ، أَوْ یَذْبَحُ بِالْمُصَلَّى» [رواه البخاری: 982].

536- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج شتر و غیر شتر را در عیدگاه ذبح می‌کردند([12]).

10- باب: مَنْ خَالَفَ الطَّرِیقَ إِذَا رَجَعَ یَومَ العِیدِ

باب [10]: تغییر دادن راه رفت و آمد در نماز عید

537- عَنْ جَابِرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا کَانَ یَوْمُ عِیدٍ خَالَفَ الطَّرِیقَ» [رواه البخاری: 986].

537- از جابرس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در روز عید، راه برگشتن از عیدگاه را تغییر می‌دادند([13])

538- حدیث عَائِشَة رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، فی أَمرِ الحبشة تقدَّم، وزاد فی هذه الروایة: فَزَجَرَهُمْ عُمَرُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «دَعْهُمْ أَمْنًا بَنِی أَرْفِدَةَ» [رواه البخاری: 988].

538- حدیث عائشهل در موضوع حبشی‌ها و بازی کردن آن‌ها در داخل مسجد، قبلاً گذشت، و در این روایت آمده است که: ... عمرس آن‌ها را سرزنش نمود، و پیامبر خدا ج به او گفتند که: (بنی ارفده) را به حال خودشان بگذار»([14]).


14- کتابُ الوِترِ



[1]- جاریه دختری است که هنوز به حد بلوغ نرسیده است، و به معنی کنیز نیز آمده است، و نام یکی از این دو دختری که نزد عائشهل حماسه خوانی می‌کردند، (حمامه) و نام دیگری (زینب) بود، و هردو از مردم انصار بودند.

[2]- جنگ بعاث از جنگ‌های مشهور عرب است که در بین دو قبیله (اوس) و (خزرج) واقع گردید و یک صد وبیست سال ادامه یافت، و مردمان بسیاری از دو طرف کشته شدند، و به آمدن اسلام به سرزمین مدینه منوره خاتمه یافت.

[3]- و در روایت ابو داود عوض (تغنیان)، (تدففان) یعنی: آن دو دختر (دَف) یعنی: دَیرَه می‌زدند.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) علماء در حکم غناء و موسیقی اختلاف نظر دارند.

      أ) در نزد امام ابو حنیفه/ موسیقی حرام است.

      ب) امام شافعی/ آن را مکروه می‌داند.

      ج) امام ابو یوسف/ می‌گوید: خواندن با دیره زدن در عروسی و برای اطفال در خانه‌هایشان کراهت ندارد.

      د) وعده دیگری از علماء بر این نظر‌اند که: اگر غناء و موسیقی در مسائل حرام نباشد، در مناسبت‌های شادی مانند: عید و عروسی و امثال این‌ها باکی ندارد.

      2) اختلاف علماء در غناء و موسیقی می‌باشد که در آن وصف شراب، و زن، و لب و دندان، و موی و میان نباشد، و اگر این چیزها باشد، به اتفاق همگان حرام مطلق است.

      3) اینکه پیامبر اکرم ج مانع آواز خوانی آن دو دختر نشدند، از این سبب بود که غزل خوانی آ‌ن‌ها در وصف جنگ و شجاعت و دلیری بود، نه در چیزهای حرام.

      4) امام عینی/ با استناد بر این حدیث می‌گوید: (شنیدن آواز خواندن دختر ولو آنکه کنیز هم نباشد، روا است، زیرا پیامبر خدا ج ابوبکر صدیقس را از شنیدن آواز خوانی آن دو دختر منع نکردند، بلکه مانع منع ابوبکرس شدند، و آن دو دختر تا وقتی که عائشهل اشاره به رفتن آن‌ها کرد، به آواز خوانی خود ادامه می‌دادند، و البته این روا بودن در صورتی است که ترسی از واقع شدن در فتنه وجود نداشته باشد).

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) عدد خرماهای را که پیامبر خدا ج می‌خوردند تاق می‌بود، یعنی: یک خرما، یا سه خرما، یا پنج خرما، و یا هفت خرما، و پیامبر خدا ج در انجام دادن هر امری اگر به عدد می‌بود، عدد طاق را اختیار می‌کردند، و گویند حکمت از این کار این بود که عدد تاق مشعر بر وحدانیت است.

      2) سنت آن است که در روز عید فطر پیش از آنکه شخص به طرف مصلی برود، اگر میسر باشد چند دانه خرما بخورد، و اگر تا وقت رفتن به مصلی چیزی نخورده بود، می‌تواند در مصلی پیش از نماز خواندن چیزی بخورد.

      3) سنت آن است که در روز عید قربان تا وقتی که از نماز باز نمی‌گردد، چیزی نخورد، و اگر قربانی می‌کرد، اولین چیزی که می‌خورد، از جگر قربانی باشد، در سنن ترمذی از بریدهس روایت است که گفت: «پیامبر خدا ج در روز عید فطر تا چیزی نمی‌خوردند، بیرون نمی‌شدند، و در روز عید قربان تا بر نمی‌گشتند، چیزی نمی‌‌خوردند»، و در لفظ بیهقی این هم آمده است که: (چون برمی‌گشتند از جگر قربانی می‌‌خوردند).

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز عید – چه نماز عید فطر باشد، و چه نماز عید قربان – در نزد امام ابوحنیفه/ واجب، و در نزد امام شافعی و امام مالک رحمهما الله سنت مؤکده، و در نزد امام احمد بن حنبل فرض کفائی است، و نظر به اینکه نبی کریم ج هیچگاه نماز عید را ترک نکردند، قول امام ابوحنیفه/ راجح‌تر به نظر می‌رسد.

      2) خطبه عیدین بر خلاف خطبه جمعه، بعد از نماز است، و حدیثی که بعد از این می‌آید، مؤید این معنی است.

      3) قربانی کردن واجب و وقت آن بعد از نماز عید قربان است، و قربانی پیش از نماز صحت ندارد، و تفصیل بیشتر آن در جای خودش خواهد آمد.

[7]- زیرا بز قربانی باید یک سال را کامل کرده و در سال دوم باشد، و پیامبر خدا ج بعضی از اشخاص را به بعض از احکام اختصاص می‌دادند، چنان‌چه شهادت خزیمهس را معادل شهادت دو نفر قرار دادند، و هر حکمی که به شکل خصوصی آمده باشد، به همان محل خود خاص گردیده و به دیگران نافذ نمی‌گردد، مثلاً: قبول شهادت یک نفر، خاص برای خزیمه است، و برای هیچکس دیگری روا نیست، ولو آنکه آن کس دیگر ابوبکرس باشد.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج نماز عید را در مصلی اداء می‌کردند.

      2) پیامبر خدا ج در روز عید ایستاده خطبه می‌دادند، و بر روی منبر بالا نمی‌شدند.

      3) اولین کسی که در عیدگاه منبر آورد، مروان بود.

      4) خطبه در عید، بعد از نماز است.

      5) اگر حاکم در مسائل عبادات بر خلاف سنت عمل کرد، باید شخص عالم نصیحتش نماید، مگر آنکه از ظلمش بترسد.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در نماز عید – چه عید فطر باشد، و چه عید قربان – اذان و اقامتی نیست.

      2) بعضی از علماء می‌گویند: برای اینکه مردم خبر شوند، مستحب است که – به صدای بلند بگویند که – نماز خوانده می‌شود، و از زهری روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در روز عید به مؤذن امر می‌کردند که بگوید: «نماز خوانده می‌شود»، و چون این حدیث از نگاه سند مرسل است، بعضی از علماء گفتن: (نماز برپا می‌شود) را جائز نمی‌دانند، ولی قیاس نماز عید به نماز کسوف، این حدیث مرسل را تقویت می‌کند، زیرا همانطوری که در نماز کسوف اذان و اقامتی نیست، و در آن این عبارت که: (نماز برپا می‌شود)، گفته می‌شود، پس بهتر است که در نماز عید هم گفته شود.

[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) جهاد از همه کارها فضیلت بیشتری دارد، خصوصاً کسی که با جان و مال خود در راه اعلای کلمة الله به جهاد بیرون شده باشد، و خودش به شهادت رسیده و مالش در این راه به مصرف رسیده باشد.

      2) ده روز اول ذی الحجه دارای فضیلت خاصی است، بنابراین مسلمان باید بکوشد که با ذکر و دعا و صدقه دادن و روزه گرفتن و دیگر انواع عبادات و اعمال صالحه، فضیلت این ایام را دریابد، خصوصاً فضیلت روز (عرفه) را، و در حدیث صحیح آمده است که: روزه گرفتن روز عرفه – برای غیر حاجی – سبب آمرزش گناهان گذشته‌اش می‌شود.

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) لفظ تلبیه این است: (لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک، لا شریک لک)، و لفظ تکبیر این است: (الله أکبر الله أکبر، لا إله إلا الله، الله أکبر، الله أکبر ولله الحمد).

      2) تلبیه گفتن از هنگام احرام بستن شروع شده و تا رمی جمرۀ عقبه در روز اول عید، ادامه می‌یابد.

      3) در تکبیرات تشریق بین علماء اختلاف است، در نزد امام ابو حنیفه/ بعد از نماز فجر روز عرفه شروع، و بعد از نماز عصر روز اول عید قربان قطع می‌‌گردد، و امام یوسف و محمد رحمهما الله می‌گویند: تکبیرات تشریق تا آخر ایام تشریق ادامه می‌یابد.

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سبب ذبح کردن پیامبر خدا ج در عیدگاه به سبب آن بود که مردم از این روش‌شان آگهی یافته و به آن عمل نمایند، و بدانند که وقت ذبح کردن قربانی بعد از ادای نماز عید است.

      2) برای امام مسلمانان مستحب است تا قربانی‌اش را – اگر مانعی وجود نداشته باشد – در عیدگاه ذبح نماید.

      3) مستحب است که مردمان قربانی خود را بعد از قربانی امام ذبح نمایند، و اگر امامی بود که قربانی نمی‌کرد، و یا از وقت قربانی کردنش اطلاعی حاصل نمی‌شد، هر کس می‌تواند بعد از ادای نماز عید، قربانی‌اش را ذبح نماید.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج از راه دیگری غیر از راهی که رفته بودند، برمی‌گشتند، گویند: سببش این بود که همگان به دیدار با انوار آن حضرت ج مشرف شوند.

      2) این عمل مستحب و یا سنت است، و هر کس بکوشد که در وقت رفتن به طرف عیدگاه، از راهی برود که دورتر باشد، تا ثوابش بیشتر گردد، و در وقت برگشتن از راهی برگردد که کوتاه‌تر باشد، تا هرچه زودتر نزد اهل و فامیلش رسیده و آن‌ها را از انتظار خارج سازد.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از بنی ارفده، مردم حبشه هستند، و (ارفده) نام یکی از اجداد آن‌ها است که به آن نسبت داده می‌شوند، و یا آنکه (بنی ارفده) گروه خاصی از مردم حبشه هستند که رقص می‌کنند.

      2) حدیثی که قبلاً گذشت، به روایت عائشهل بود که می‌گفت: در یکی از روزهای عید، مردم حبشه در داخل مسجد با نیزه و سپر بازی می‌کردند، پیامبر خدا ج برایم گفتند: میل داری که آن‌ها را تماشا کنی؟ گفتم: بلی، مرا به عقب خود ایستاده کردند و رخسار خود را بر رخسارم گذاشتند، و برای آن‌ها گفتند: «ای بنی ارفده! ادامه دهید» [همین طور تماشا می‌کردم] تا آنکه خسته شدم، فرمودند: بس است؟ گفتم: بلی، فرمودند: «پس برو»، این حدیث در بخاری به شماره (950) موجود است.

      3) اینکه پیامبر خدا ج برای عمرس گفتند که (بنی ارفده را به حال‌شان بگذار) سببش این است که پیامبر خدا ج برای آن‌ها به کاری که می‌کردند، اجازه داده بودند، پس مشکلی در کار آن‌ها نیست.

کتاب [12]: [احکام نماز] خوف

کتاب [12]: [احکام نماز] خوف

1- باب: صَلاَةِ الخَوْفِ

باب [1]: نماز خوف

524- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قِبَلَ نَجْدٍ، فَوَازَیْنَا العَدُوَّ، فَصَافَفْنَا لَهُمْ، «فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی لَنَا، فَقَامَتْ طَائِفَةٌ مَعَهُ تُصَلِّی وَأَقْبَلَتْ طَائِفَةٌ عَلَى العَدُوِّ، وَرَکَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمَنْ مَعَهُ وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا مَکَانَ الطَّائِفَةِ الَّتِی لَمْ تُصَلِّ، فَجَاءُوا، فَرَکَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهِمْ رَکْعَةً وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَقَامَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ، فَرَکَعَ لِنَفْسِهِ رَکْعَةً وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ» [رواه البخاری: 942].

524- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج در یکی از غزوات اطراف نجد اشتراک نموده بودم، با دشمن روبرو شدیم و در مقابل آن‌ها صف آرائی نمودیم.

پیامبر خدا ج برخاستند و برای ما نماز خواندند، گروهی با ایشان به نماز ایستادند و گروهی در مقابل دشمن قرار گرفتند، پیامبر خدا ج با کسانی که با ایشان نماز‌ می‌خواندند، رکوع نمودند و دوبار سجده کردند.

[آن‌هایی که با پیامبر خدا ج همین یک رکعت نماز را خوانده بودند] برگشتند و به جای گروهی که نماز نخوانده بودند ایستادند.

[گروه اول که نماز نخوانده بودند] آمدند، و پیامبر خدا ج با آن‌ها یک رکعت نماز را به دو سجده اداء نمودند، و سلام دادند.

بعد از آن هر کدام از آن دو گروه برخاستند و به تنهائی یک رکعت را به یک رکوع و دو سجده اداء نمودند([1]).

2- باب: صَلاَةِ الخَوْفِ رِجالاً وَرُکْبَاناً

باب [2]: ادای نماز خوف در حالت پیاده و سواره

525- وعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فی روایة قَالَ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَإِنْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، فَلْیُصَلُّوا قِیَامًا وَرُکْبَانًا» [رواه البخاری: 943].

525- و از عبدالله بن عمرب در روایت دیگری آمده است که گفت: پیامبر خداج فرمودند:

«و اگر از این بیشتر بود [یعنی: تعداد مجاهدین از این بیشتر بود، و یا ترس و درگیری با دشمن از این بیشتر بود]، [می‌توانند] ایستاده [یعنی: پیاد] و یا سواره نماز بخوانند»([2]).

3- باب: صَلاَةِ الطَّالِبِ وَالمطلُوبِ رَاکِباً وَإیمَاءً

باب [3]: نماز مهاجم و مدافع در حالت سواره و به اشاره

526- وَعنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَنَا لَمَّا رَجَعَ مِنَ الأَحْزَابِ: «لاَ یُصَلِّیَنَّ أَحَدٌ العَصْرَ إِلَّا فِی بَنِی قُرَیْظَةَ» فَأَدْرَکَ بَعْضَهُمُ العَصْرُ فِی الطَّرِیقِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لاَ نُصَلِّی حَتَّى نَأْتِیَهَا، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ نُصَلِّی، لَمْ یُرَدْ مِنَّا ذَلِکَ، فَذُکِرَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمْ یُعَنِّفْ وَاحِدًا مِنْهُمْ [رواه البخاری: 946].

526- و از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بعد از مراجعت از غزوه احزاب، برای ما گفتند که:

«هیچکس نباید نماز عصر را جز در (بنی قریظه) [در جای دیگری] اداء نماید».

در راه بر عده وقت نماز عصر داخل گردید.

بعضی از آن‌ها [نظر به ظاهر فرموده پیامبر خدا ج] گفتند: تا وقتی که به [بنی قریظه] نرسیدیم، نباید نماز را اداء نمائیم.

و گروه دیگری [نظر به قصد پیامبر خدا ج] گفتند: نه خیر! نماز را می‌خوانیم، زیرا پیامبر خدا ج قصد تأخیر نماز ما را نداشتند.

این واقعه را برای پیامبر خدا ج حکایت نمودند، و ایشان هیچکدام را سرزنش نکردند([3]).


13- کتابُ العیدَین



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از این غزوه، غزوۀ الرقاع است که در سال چهارم هجری در سرزمین قطفان واقع شد، و نماز خوف برای اولین بار در همین غزوه اقامه گردید.

      2) نمازی را که به اینگونه اداء نمودند، نماز عصر بود، و چون مسافر بودند، قصر نموده و چهار رکعت را دو رکعت خواندند، و خواندن نماز خوف به اوصاف و اشکالی دیگری نیز آمده است، و مذهب احناف به همین شکلی است، که در این حدیث به آن تصریح شده است.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از این دانسته می‌شود که ترک نماز به هیچ وجهی و در هیچ حالتی روا نیست، و اگر ترک نماز روا می‌بود، باید در حالت جهاد و مقابله با کفار که سخت‌ترین حالت است، روا می‌بود.

      2) امام شافعی/ می‌گوید: مجاهد در حالت جنگ به هر طریقی که برایش میسر است، نمازش را اداء نماید، و امام ابوحنیفه/ می‌گوید: اگر مجاهد در حالت سواره جنگ می‌کرد، و فرصت پیاده شدن برایش میسر نبود، در این حالت نباید نماز بخواند، بلکه باید نمازش را قضاء بیاورد، و اگر در صف جهاد قرار داشت، ولی جنگ نمی‌کرد، و در عین حال امکان پیاده شدن نیز برایش میسر نبود، خواندن نماز در حالت سواره برایش روا است.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) غزوۀ احزاب که به نام غزوۀ خندق نیز یاد می‌شود، در شوال سال پنجم هجری اقع گردید، و این غزوه از آن جهت به نام غزوه احزاب نامیده شده است که اکثر قبائل عرب دست به دست هم داده و ده هزار مرد جنگی را تحت فرماندهی ابوسفیان بر علیه مسلمانان بسیج نموده بودند، و از آن جهت غزوه خندق می‌گویند که: مسلمانان چون خبر تالف و تحازب کفار را شنیدند، حالت دفاعی به خود گرفته و به اشاره سلمان فارسی در اطراف شهر مدینه منوره خندقی را حفر نمودند، و خندق عبارت از همان چیزی است که در فارسی آن را (سنگر) می‌گویند، به این معنی که: در اطراف شهر مدینه منوره سنگرهایی را ایجاد نمودند.

      2) حکم شریعت نسبت به مجتهد و نسبت به کسی که از وی پیروی می‌کند، همان چیزی است که به نظرش صواب آمده است، ولو آنکه در واقع امر خطا باشد، و پیامبر اکرم ج گفته‌اند: «وقتی که حاکم اجتهاد می‌کند، اگر به صواب برسد، برایش دو مزد است، - یک مزد جهت اجتهاد و یک مزد جهت رسیدن به صواب – و اگر خطا کند، برایش یک مزد است» که تنها مزد اجتهاد باشد.

کتاب [11]: نماز جمعه

کتاب [11]: نماز جمعه([1])

باب: فَرْضِ الجُمُعَةِ

باب [1]: فرضیت نماز جمعه

492- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ یَوْمَ القِیَامَةِ، بَیْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الکِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا، ثُمَّ هَذَا یَوْمُهُمُ الَّذِی فُرِضَ عَلَیْهِمْ، فَاخْتَلَفُوا فِیهِ، فَهَدَانَا اللَّهُ، فَالنَّاسُ لَنَا فِیهِ تَبَعٌ الیَهُودُ غَدًا، وَالنَّصَارَى بَعْدَ غَدٍ» [رواه البخاری: 876].

492- از ابو هریرهس روایت است که از پیامبر خدا ج شنیده است که می‌فرمودند:

«ما [مسلمانان] در آخر آمده‌ایم، و در روز قیامت از همه پیشتر هستیم، با آنکه برای آن‌ها [یعنی: برای اهل کتاب] پیش از ما کتابی داده شده بود، و تعظیم این روز [یعنی روز جمعه] بر آن‌ها فرض گردیده بود، ولی آن‌ها در [تعظیم این روز] اختلاف نمودند»([2]).

«و خداوند ما را در [اختیار و تعظیم] این روز موفق نمود، مردمان دیگر [در تعظیم] این روز تابع ما هستند، یهود، فردای روز جمعه [یعنی: روز شنبه] را، و نصاری پس فردای آن [یعنی: روز یکشنبه را برای تعظیم و عبادت اختیار نمودند]([3]).

2- باب: الطِّیْبِ لِلْجُمُعَةِ

باب [2]: خوشبوئی برای جمعه

493- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الغُسْلُ یَوْمَ الجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُحْتَلِمٍ، وَأَنْ یَسْتَنَّ، وَأَنْ یَمَسَّ طِیبًا إِنْ وَجَدَ» [رواه البخاری: 880].

493- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت بر پیامبر خدا ج شهادت می‌دهم که فرمودند:

«غسل روز جمعه، و مسواک زدن، و استعمال خوشبوئی – اگر میسر شود – بر هر شخص بالغی واجب است»([4]).

3- باب: فَضْلِ الجُمُعَةِ

باب [3]: فضیلت روز جمعه

494- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الجُمُعَةِ غُسْلَ الجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الثَّانِیَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ کَبْشًا أَقْرَنَ، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الخَامِسَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ بَیْضَةً، فَإِذَا خَرَجَ الإِمَامُ حَضَرَتِ المَلاَئِکَةُ یَسْتَمِعُونَ الذِّکْرَ» [رواه البخاری: 881].

494- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«کسی که روز جمعه مانند غسل جنابت غسل نماید([5])، بعد از آن به طرف مسجد برود، مانند کسی است که شتری را خیرات کرده باشد».

«و کسی که در ساعت دوم برود، مانند کسی است که گاوی را خیرات کرده باشد».

«و کسی که در ساعت سوم برود، مانند کسی است که قوچ شاخداری را خیرات کرده باشد».

«و کسی که در ساعت چهارم برود، مانند کسی است که مرغی را خیرات کرده باشد».

«و کسی که در ساعت پنجم برود، مانند کسی است که تخم مرغی را خیرات کرده باشد».

«و هنگامی که امام [برای خطبه دادن] بیرون می‌شود، ملائکه [اوراق نوشتن ثواب اعمال را بسته نموده] و مشغول شنیدن خطبه می‌گردند»([6]).

4- باب: الدُّهْنِ لِلجُمُعَةِ

باب [4]: خوشبوئی برای جمعه

495- عَنْ سَلْمَانَ الفَارِسِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَغْتَسِلُ رَجُلٌ یَوْمَ الجُمُعَةِ، وَیَتَطَهَّرُ مَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ، وَیَدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ، أَوْ یَمَسُّ مِنْ طِیبِ بَیْتِهِ، ثُمَّ یَخْرُجُ فَلاَ یُفَرِّقُ بَیْنَ اثْنَیْنِ، ثُمَّ یُصَلِّی مَا کُتِبَ لَهُ، ثُمَّ یُنْصِتُ إِذَا تَکَلَّمَ الإِمَامُ، إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجُمُعَةِ الأُخْرَى» [رواه البخاری: 883].

495- از سلمان فارسیس([7]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«هیچکسی نیست که روز جمعه غسل کند، و تا جایی که برایش میسر است خودش را پاک و نظیف نماید، و از روغن خوشبوئی که در اختیار دارد به جانش روغن بزند، و یا از خوشبوی که در خانه دارد به جانش استعمال نماید.

بعد از آن از خانه برآمده، و دو نفری را [که پهلوی هم نشسته‌اند] از یکدیگر جدا نکند([8])، و سپس آنچه که برایش مقدر است نماز بخواند، و هنگام خطبه دادن، به سخنان امام گوش بدهد، مگر آنکه گناهان بین این جمعه و جمعه آینده‌اش بخشیده می‌شود([9]).

496- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: أَنَّهُ قیل لَهُ: ذَکَرُوا أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اغْتَسِلُوا یَوْمَ الجُمُعَةِ وَاغْسِلُوا رُءُوسَکُمْ، وَإِنْ لَمْ تَکُونُوا جُنُبًا وَأَصِیبُوا مِنَ الطِّیبِ» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَمَّا الغُسْلُ فَنَعَمْ، وَأَمَّا الطِّیبُ فَلاَ أَدْرِی [رواه البخاری: 884].

496- از ابن عباسب روایت است که کسی برایش گفت: [آیا صحیح است که] می‌گویند: پیامبر خدا ج فرموده‌اند:

«روز جمعه اگرچه جنب هم نباشید، غسل نمائید و سر خود را بشوئید، و خوشبوئی استعمال نمائید»؟

[در جواب گفت]: غسل، بلی! ولی خوشبوئی را نمی‌دانم([10]).

5-باب: یَلْبَسُ أَحْسَنَ مَا یَجِدُ

باب [5]: بهترین لباسی را که می‌یابد بپوشد

497- عَنْ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّه وَجَدَ حُلَّةً سِیَرَاءَ عِنْدَ بَابِ المَسْجِدِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ لَوِ اشْتَرَیْتَ هَذِهِ، فَلَبِسْتَهَا یَوْمَ الجُمُعَةِ وَلِلْوَفْدِ إِذَا قَدِمُوا عَلَیْکَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّمَا یَلْبَسُ هَذِهِ مَنْ لاَ خَلاَقَ لَهُ فِی الآخِرَةِ» ثُمَّ جَاءَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْهَا حُلَلٌ، فَأَعْطَى عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، مِنْهَا حُلَّةً، فَقَالَ عُمَرُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، کَسَوْتَنِیهَا وَقَدْ قُلْتَ فِی حُلَّةِ عُطَارِدٍ مَا قُلْتَ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّی لَمْ أَکْسُکَهَا لِتَلْبَسَهَا» فَکَسَاهَا عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخًا لَهُ بِمَکَّةَ مُشْرِکًا [رواه البخاری: 886].

497- از عمر بن خطابس روایت است که وی به دروازه مسجد دید که جامه ابریشمینی را [به معرض فروش گذاشته‌اند]

گفت: یا رسول الله! [چه می‌شود] اگر این جامه را بخرید، و روز جمعه، و روزی که فرستادگان خارجی نزد شما می‌آیند، بپوشید؟

پیامبر خدا ج فرمودند: «این جامه را کسی می‌پوشد که برای وی نصیب و بهره از آخرت نیست».

بعد از مدتی جامه‌هایی ابریشمینی را [از همان نوعی که در دروازه مسجد می‌فرختند] برای پیامبر خدا ج آوردند، و ایشان یکی از آن جامه‌ها را برای عمر بن خطابس دادند.

عمرس گفت: یا رسول الله! این جامه را برایم دادید که بپوشم، و شما در مورد جامه (عطارد)، چنین و چنان گفتید([11]).

پیامبر خدا ج فرمودند: «من این کسوه را غرض پوشیدن برایت ندادم» و همان بود که عمر بن خطابس آن جامه را به مکه برای برادر مشرکش فرستاد([12]).

6- باب: السِّوَاکِ یَوْمَ الجُمُعَةِ

باب [6]: مسواک در روز جمعه

498- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قَالَ: قَال رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْلاَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِی أَوْ عَلَى النَّاسِ لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاکِ مَعَ کُلِّ صَلاَةٍ» [رواه البخاری: 887].

498- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«اگر سبب مشقت بر امت خود – و یا مردم – نمی‌شدم، آن‌ها را امر می‌کردم، تا در وقت هر نمازی [دندان‌های خود را] مسواک بزنند»([13]).

499- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَکْثَرْتُ عَلَیْکُمْ فِی السِّوَاکِ» [رواه البخاری: 888].

499- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «در مورد مسواک برای شما بسیار سفارش نمودم»([14]).

7- باب: ما یَقْرَأُ فِی صَلاَةِ الفَجْرِ یَومَ الجُمُعَةِ

باب [7]: آنچه که در نماز فجر روز جمعه خوانده می‌شود

500- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ فِی الجُمُعَةِ فِی صَلاَةِ الفَجْرِ الم تَنْزِیلُ السَّجْدَةَ، وَهَلْ أَتَى عَلَى الإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ» [رواه البخاری: 891].

500- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در نماز صبح روز جمعه سورۀ (الم تَنْزِیلُ) که دارای سجدۀ تلاوت است، و سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ ١ را قراءت می‌کردند([15]).

8- باب: الجُمُعَةِ فِی القُرَى وَالمُدُنِ

باب [8]: نماز جمعه در دهات و شهر ها

501- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کُلُّکُمْ رَاعٍ، وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی أَهْلِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالمَرْأَةُ رَاعِیَةٌ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا وَمَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِیَّتِهَا، وَالخَادِمُ رَاعٍ فِی مَالِ سَیِّدِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ» قَالَ: - وَحَسِبْتُ أَنْ قَدْ قَالَ - «وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی مَالِ أَبِیهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ» [رواه البخاری: 893].

501- از ابن عمرب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «[ای مردم!] همه شما نگهبان هستید، و همه شما از رعیت خود مسؤول هستید».

- امام [یعنی: خلیفه] نگهبان است و از رعیت خود مسؤل است».

- شخص در داخل خانه‌اش نگهبان است و از افراد زیر دست خود مسؤول است».

- زن در خانه شوهرش نگهبان است، و از آنچه که نزدش می‌باشد مسؤول است».

- خادم در مال بادار خود نگهبان است، و از رعیت خود [یعنی: از آنچه که تحت تصرفش می‌باشد]، مسؤول است».

راوی می‌گوید: فکر می‌کنم این را هم گفتند که: «شخص در مال پدر خود نگهبان است، و از رعیت خود [یعنی: از آنچه که تحت تصرفش می‌باشد]، مسؤول است، و همه شما نگهبان هستید و از رعیت خود [یعنی: از آنچه که تحت تصرف شما است]، مسؤول هستید»([16]).

9- باب: هَلْ یَجِبُ غُسْلُ الجُمُعَةِ عَلَى مَنْ لاَ تَجِبُ عَلَیهِ

باب [9]: آیا بر کسی که نماز جمعه واجب نیست، غسل جمعه واجب است؟

502- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: (نَحْنُ الاخِرُونَ السَّابِقُونَ) تقدم قریباً، وزاد هنا فی اخرِه. ثُمَّ قَالَ: «حَقٌّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ، أَنْ یَغْتَسِلَ فِی کُلِّ سَبْعَةِ أَیَّامٍ یَوْمًا یَغْسِلُ فِیهِ رَأْسَهُ وَجَسَدَهُ» [رواه البخاری: 897].

502- حدیث ابو هریرهس که: [پیامبر خدا ج] فرموده بودند: «ما آخر آمده‌ایم و از همه پیشتر می‌باشیم...» قبلاً گذشت، و در این روایت در آخرش افزوده است که [پیامبر خدا ج] فرمودند:

«بر هر مسلمانی لازم است که در هر هفت روزی، یک روز غسل نماید و سر و جان خود را بشوید»([17]).

10- باب: مِنْ أَیْنَ تُؤتَى الجُمُعَةُ، وَعَلَى مَنْ تَجِبُ

باب [10]: تا از چه مسافتی باید به نماز جمعه حاضر شد؟ و بر چه کسی واجب است؟

503- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ النَّاسُ یَنْتَابُونَ یَوْمَ الجُمُعَةِ مِنْ مَنَازِلِهِمْ وَالعَوَالِیِّ، فَیَأْتُونَ فِی الغُبَارِ یُصِیبُهُمُ الغُبَارُ وَالعَرَقُ، فَیَخْرُجُ مِنْهُمُ العَرَقُ، فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِنْسَانٌ مِنْهُمْ وَهُوَ عِنْدِی، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَوْ أَنَّکُمْ تَطَهَّرْتُمْ لِیَوْمِکُمْ هَذَا» [رواه البخاری: 902].

503- از عائشهل روایت است که گفت: مردم از منازل خود و از (عوالی) به طور نوبتی به نماز جمعه می‌آمدند([18])، [یعنی: گاهی به نماز جمعه می‌آمدند، و گاهی نمی‌آمدند] در ایام گرد و خاک، غبار و عرق به جان آن‌ها می‌نشست، و از آن‌ها بوی عرق می‌آمد.

شخصی از این افراد در حالی که پیامبر خدا ج به خانه‌‌ام بودند نزدشان آمد، پیامبر خدا ج برایش گفتند: «چه می‌شد اگر برای امروز [یعنی: روز جمعه]، خود را می‌شستید و پاک می‌کردید»؟([19]).

504- وَعَنْهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کَانَ النَّاسُ مَهَنَةَ أَنْفُسِهِمْ، وَکَانُوا إِذَا رَاحُوا إِلَى الجُمُعَةِ، رَاحُوا فِی هَیْئَتِهِمْ فَقِیلَ لَهُمْ: لَوِ اغْتَسَلْتُمْ» [رواه البخاری: 903].

504- و از عائشهل روایت است که گفت: مردمان به کارهای روزمرۀ خود مشغول بودند و به همان لباس‌های کار خود به نماز جمعه می‌رفتند، برای آن‌ها گفته شد که: «چه می‌شود اگر غسل کنید»؟([20]).

505- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کانَ یُصَلِّی الجُمُعَةِ حِینَ تَمِیلُ الشَّمْسُ. [رواه البخاری: 905].

505- از انس بن مالکس روایت است که: پیامبر خدا ج نماز جمعه را هنگامی که آفتاب زوال می‌کرد، می‌خواندند([21]).

11- باب: إَذَا اشتَدَّ الحَرُّ یَوْمَ الجُمُعَةِ

باب [11]: اگر گرمی در روز جمعه زیاد شد

506- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا اشْتَدَّ البَرْدُ بَکَّرَ بِالصَّلاَةِ، وَإِذَا اشْتَدَّ الحَرُّ أَبْرَدَ بِالصَّلاَةِ»، یَعْنِی الجُمُعَةَ [رواه البخاری: 906].

506- و از انس بن مالکس روایت است که گفت: زمانی که هوا به شدت سرد می‌شد، پیامبر خدا ج نماز جمعه را در اول وقت اداء می‌کردند، و هنگامی که هوا به شدت گرم می‌شد، نماز جمعه را وقتی می‌خواندند که هوا سرد می‌شد([22]).

12- باب: المَشْیِ إلَى الجُمُعَةِ

باب [12]: رفتن به نماز جمعه

507- عَنْ أَبِی عَبْسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أنَّهُ: قَالَ، وَهُوَ ذَاهب إِلَى الجُمُعَةِ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» [رواه البخاری: 907].

507- از ابو عبسس([23]) روایت است که وی در حالی که به سوی نماز جمعه روان بود، گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:

«کسی که قدم‌هایش در راه خدا غبار آلود شود، خداوند آتش [دوزخ] را بر وی حرام می‌سازد»([24]).

13- باب: لاَ یُقِیمُ الرَّجُلُ أَخَاهُ ویَقْعُدُ مَکَانَهُ

باب [13]: نباید برادرش را بر خیزاند و به جایش بنشیند

508- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُقِیمَ الرَّجُلُ أَخَاهُ مِنْ مَقْعَدِهِ، وَیَجْلِسَ فِیهِ»، قُلْتُ لِنَافِعٍ: الجُمُعَةَ؟ قَالَ: الجُمُعَةَ وَغَیْرَهَا [رواه البخاری: 911].

508- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از اینکه شخص، برادرش را از جایش دور کرده و خودش به جایش بنشیند، منع کردند.

پرسیدند: در روز جمعه؟

گفت: در روز جمعه و در غیر روز جمعه([25]).

14- باب: الأَذَانِ یَوْمَ الجُمُعَةِ

باب [14]: اذان در روز جمعه

509- عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النِّدَاءُ یَوْمَ الجُمُعَةِ أَوَّلُهُ إِذَا جَلَسَ الإِمَامُ عَلَى المِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَلَمَّا کَانَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَکَثُرَ النَّاسُ زَادَ النِّدَاءَ الثَّالِثَ عَلَى الزَّوْرَاءِ» [رواه البخاری: 912].

509- از سائب بن یزیدس([26]) روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج ابوبکر و عمرب، اذان اول، هنگامی بود که امام بر روی منبر می‌نشست، و چون خلافت به عثمانس رسید و مردم زیاد شدند، اذان سوم را بر (زوراء) زیاد نمود([27]).

15- باب: المُؤَذِّنِ الْوَاحِدِ یَوْمَ الجُمُعَةِ

باب [15]: اذان دادن یک مؤذن در روز جمعه

510- وَعنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فی روایة قَالَ: وَلَمْ یَکُنْ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُؤَذِّنٌ غَیْرَ وَاحِدٍ، وَکَانَ التَّأْذِینُ یَوْمَ الجُمُعَةِ حِینَ یَجْلِسُ الإِمَامُ» یَعْنِی عَلَى المِنْبَرِ [رواه البخاری: 913].

510- و از سائب بن یزدس در روایت دیگری آمده است که گفت: برای پیامبر خداج جز یک مؤذن، مؤذن دیگری نبود، و اذان در روز جمعه هنگامی بود که امام بر روی منبر می‌نشست([28]).

16- باب: یَجِب الأَذَانُ عَلى المِنْبَرِ یَوْمَ الجُمُعَةِ

باب [16]: واجب است که امام بر روی منبر جواب مؤذن را بگوید

511- عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ جَلَسَ عَلَى المِنْبَرِ، یَوْمَ الجُمُعَةِ، فَلَمَّا أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، قَالَ: اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ، قَالَ مُعَاوِیَةُ: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَلَمَّا أَنْ قَضَى التَّأْذِینَ، قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى هَذَا المَجْلِسِ، «حِینَ أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، یَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ مِنِّی مِنْ مَقَالَتِی» [رواه البخاری: 914].

511- از معاویه بن ابی سفیانب روایت است که وی در روز جمعه بالای منبر نشست.

چون مؤذن اذان داد و گفت: (اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ معاویهس گفت: (اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ)، چون مؤذن گفت: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) معاویه گفت: و من، [یعنی: و من هم می‌گویم که: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)، چون [مؤذن] گفت: (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ)، معاویهس گفت: و من، [یعنی: و من هم می‌گویم که: (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ)].

چون مؤذن اذان را تمام کرد، [معاویهس] گفت: ای مردم! من از پیامبر خدا ج در حالی که در همین جا نشسته بودند، شنیدم که هنگام که مؤذن اذان داد، همان چیزی را گفتند که شما از گفته من شنیدید([29]).

17- باب: الخُطبَةِ عَلَى المِنْبَرِ

باب [17]: خطبه بر بالای منبر

512- حدیث سهلِ بن سعدٍ فی أَمْرِ المِنْبَرِ تقدَّم وذِکْرُ صلاتِهِ علیه ورجوعه القَهْقَرى. وزاد فی هذه الرِّوایةِ: فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا وَلِتَعَلَّمُوا صَلاَتِی» [رواه البخاری: 917].

512- حدیث سهل بن سعدس در موضوع منبر، و کیفیت نماز خواندن آنحضرتج و به عقب آمدن ایشان هنگام سجده کردن، قبلاً گذشت.

و در این روایت آمده است که: چون پیامبر خدا ج از نماز فارغ شدند، رو به مردم کرده و فرمودند:

«ای مردم! از این جهت چنین کردم، تا به من اقتداء کنید، و نماز خواندن مرا یاد بگیرید»([30]).

513- عَنْ جَابِر بْن عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: «کَانَ جِذْعٌ یَقُومُ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا وُضِعَ لَهُ المِنْبَرُ سَمِعْنَا لِلْجِذْعِ مِثْلَ أَصْوَاتِ العِشَارِ حَتَّى نَزَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 918].

513- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [هنگام خطبه دادن] روی تنۀ درختی که در آنجا بود، می‌ایستادند.

وچون برای‌شان منبری نهاده شد، از آن تنۀ درخت آوازهایی را مانند آواز شترهای نوزاد [یا مانند آواز شتری که حامله‌دار است] می‌شنیدیم، تا جایی که پیامبر خدا ج از منبر پایین شدند، و دست خود را بر بالای آن تنۀ درخت نهادند([31]).

18- باب: الخُطْبَةِ قَائِماً

باب [18]: خطبه دادن در حالت ایستاده

514- عَنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ قَائِمًا، ثُمَّ یَقْعُدُ، ثُمَّ یَقُومُ کَمَا تَفْعَلُونَ الآنَ» [رواه البخاری: 920].

514- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در حالت ایستاده خطبه می‌دادند و بعد از آن می‌نشستند، باز دوباره برمی‌خاستند [و خطبه می‌دادند] همچنانی که شما امروز می‌کنید([32]).

19- باب: مَنْ قَالَ فِی الخُطْبَةِ بَعْدَ الثَّنَاءِ: أَمَّا بَعْدُ

باب [19]: کسی که در خطبه بعد از ثنای خدا اما بعد گفت

515- عَنْ عَمْرُو بْن تَغْلِبَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُتِیَ بِمَالٍ - أَوْ سَبْیٍ - فَقَسَمَهُ، فَأَعْطَى رِجَالًا وَتَرَکَ رِجَالًا، فَبَلَغَهُ أَنَّ الَّذِینَ تَرَکَ عَتَبُوا، فَحَمِدَ اللَّهَ، ثُمَّ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ فَوَاللَّهِ إِنِّی لَأُعْطِی الرَّجُلَ، وَأَدَعُ الرَّجُلَ، وَالَّذِی أَدَعُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الَّذِی أُعْطِی، وَلَکِنْ أُعْطِی أَقْوَامًا لِمَا أَرَى فِی قُلُوبِهِمْ مِنَ الجَزَعِ وَالهَلَعِ، وَأَکِلُ أَقْوَامًا إِلَى مَا جَعَلَ اللَّهُ فِی قُلُوبِهِمْ مِنَ الغِنَى وَالخَیْرِ، فِیهِمْ عَمْرُو بْنُ تَغْلِبَ» فَوَاللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِی بِکَلِمَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حُمْرَ النَّعَمِ [رواه البخاری: 923].

515- از عمرو بن تغلبس([33]) روایت است که [گفت]: مال و یا اسیرانی را نزد پیامبر خدا ج آوردند، ایشان آن چیزها را تقسیم نمودند، ولی برای مردمی از آن‌ها دادند و برای مردمی ندادند.

برای‌شان خبر رسید که: مردمانی که به آن‌ها چیزی داده نشده است متاثر گردیده و خشمگین شده‌اند.

[برخاستند] و بعد از حمد و ثنای پروردگار گفتند:

«اما بعد: به خداوند سوگند است که من برای شخصی چیزی می‌دهم، و شخص دیگری را ترک می‌کنم، [یعنی: برای وی چیزی نمی‌دهم]، ولی شخصی را که ترک می‌کنم، در نزدم محبوب‌تر از کسی است که برای وی چیزی میدهم، لیکن مردمانی را که چیزی می‌دهم به سبب بی‌صبری و بی‌طاقتی است که در دل آن‌ها مشاهده می‌کنم، و کسانی را که چیزی نمی‌دهم به جهت بی‌نیازی و خیری است که خداوند متعال در دل آن‌ها است، از آن جمله: عمرو بن تغلب است».

[عمرو بن تغلب می‌گوید]: به خداوند سوگند نمی‌خواهم که عوض این سخن پیامبر خدا ج برایم شتران سرخ مو باشد([34]).

516- عَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَامَ عَشِیَّةً بَعْدَ الصَّلاَةِ، فَتَشَهَّدَ وَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ» [رواه البخاری: 925].

516- از ابو حمید ساعدیس روایت است که: پیامبر خدا ج شبی بعد از نماز برخاستند، و بعد از حمد و ثنایی که سزاوار خداوند متعال است، گفتند: «اما بعد...»([35]).

517- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المِنْبَرَ، وَکَانَ آخِرَ مَجْلِسٍ جَلَسَهُ مُتَعَطِّفًا مِلْحَفَةً عَلَى مَنْکِبَیْهِ، قَدْ عَصَبَ رَأْسَهُ بِعِصَابَةٍ دَسِمَةٍ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِلَیَّ»، فَثَابُوا إِلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ هَذَا الحَیَّ مِنَ الأَنْصَارِ، یَقِلُّونَ وَیَکْثُرُ النَّاسُ، فَمَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَطَاعَ أَنْ یَضُرَّ فِیهِ أَحَدًا أَوْ یَنْفَعَ فِیهِ أَحَدًا، فَلْیَقْبَلْ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَیَتَجَاوَزْ عَنْ مُسِیِّهِمْ» [رواه البخاری: 927].

517- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بر بالای منبر بر آمدند، و این آخرین باری بود که روی منبر نشستند، و در این حالت ملحفۀ را به شانه‌های خود پیچانده و دستمال تیره رنگی را به سر خود بسته بودند([36]).

بعد از حمد و ثنای پروردگار گفتند:

«ای مردم! نزد من بیائید»، و مردم از جا پریده و نزدشان آمدند.

بعد از آن فرمودند: «اما بعد: [بدانید] که این قبیله از انصار [یعنی: مردم انصار در مدینه منوره] کم می‌شوند، و مردمان [دیگر] زیاد می‌شوند، پس اگر از امت محمد ج به منصبی رسید که می‌توانست به کسی نفع و ضرر برساند، باید نیکو کار [مردم انصار] را نوازش دهد، و خطا کار آن‌ها را مورد بخشایش قرار دهد»([37]).

20- باب: إِذَا رَأى الإِمَامُ رَجلاً جَاءَ وَهُوَ یَخْطُبُ، أَمَرَهُ أَنْ یُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ

باب [20]: اگر امام در حال خطبه شخصی را دید که آمد، او را امر کرد تا دو رکعت نماز بخواند

518- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ النَّاسَ یَوْمَ الجُمُعَةِ، فَقَالَ: «أَصَلَّیْتَ یَا فُلاَنُ؟» قَالَ: لاَ، قَالَ: «قُمْ فَارْکَعْ رَکْعَتَیْنِ» [رواه البخاری: 930].

518- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: شخصی [به مسجد] آمد، و در این وقت پیامبر خدا ج برای مردم خطبه روز جمعه را می‌دادند، فرمودند: «ای فلان! آیا نماز خواندی»؟

گفت: نه، فرمودند: «برخیز و[ دو رکعت] نماز بخوان»([38]).

21- باب: الاسْتِسْقَاءِ فِی الخُطْبَةِ یَوْمَ الجُمُعَةِ

باب [21]: طلب باران در خطبه روز جمعه

519- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَصَابَتِ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَبَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ قَامَ أَعْرَابِیٌّ، فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ: هَلَکَ المَالُ وَجَاعَ العِیَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا، فَرَفَعَ یَدَیْهِ وَمَا نَرَى فِی السَّمَاءِ قَزَعَةً، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، مَا وَضَعَهَا حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الجِبَالِ، ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَیْتُ المَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَى لِحْیَتِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَمُطِرْنَا یَوْمَنَا ذَلِکَ، وَمِنَ الغَدِ وَبَعْدَ الغَدِ، وَالَّذِی یَلِیهِ، حَتَّى الجُمُعَةِ الأُخْرَى، وَقَامَ ذَلِکَ الأَعْرَابِیُّ - أَوْ قَالَ: غَیْرُهُ - فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، تَهَدَّمَ البِنَاءُ وَغَرِقَ المَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا، فَرَفَعَ یَدَیْهِ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا وَلاَ عَلَیْنَا» فَمَا یُشِیرُ بِیَدِهِ إِلَى نَاحِیَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلَّا انْفَرَجَتْ، وَصَارَتِ المَدِینَةُ مِثْلَ الجَوْبَةِ، وَسَالَ الوَادِی قَنَاةُ شَهْرًا، وَلَمْ یَجِئْ أَحَدٌ مِنْ نَاحِیَةٍ إِلَّا حَدَّثَ بِالْجَوْدِ [رواه البخاری: 933].

519- از انس بن مالکس روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج مردم به خشک سالی دچار شدند، در یکی از روز‌های جمعه هنگامی که پیامبر خدا ج مشغول خطبه دادن بودند، شخص بادیه نشینی برخاست و گفت: یا رسول الله! اموال هلاک، و اهل و اولاد به قحطی دچار شده‌اند، برای ما در نزد خداوند دعا کن!

[پیامبر خدا ج دست‌های خود را [به دعا] بلند نمودند، و در حالی که اثری از ابر را در آسمان نمی‌دیدیم، سوگند به ذاتی که جانم در دست او است [بلا کیف]، هنوز دست‌های خود را پایان نکرده بودند، که ابرهایی مانند کوه بلند شد، و هنوز از منبر پایان نشده بودند که دیدم باران از لحیۀ مبارک‌شان سرا زیر شده است، همان روز، و فردای آن روز، و پس فردای آن روز، و روزهای بعد از آن تا روز جمعۀ دیگر برای ما باران بارید.

[چون جمعه دیگر شد]، همان شخص بادیه نشین – و یا گف: شخص دیگری – برخاست و گفت: یا رسول الله! خانه‌ها خراب، و اموال غرق گردید، برای ما در نزد خداوند دعا کن.

[پیامبر خدا ج] دست‌های خود را بالا کرده و دعا کردند که: «الهی! باران را در اطراف خانه‌های ما بباران، نه بر خانه‌های ما».

[بعد از این دعا] ابری نبود که [پیامبر خدا ج] با دست خود به طرف آن اشاره نمایند و آن ابر پراکنده نشود، و شهر مدینه منوره مانند حوض آبی شده بود، دشت و صحرا در مدت یک ماه مانند کانالی گردیده بود، و هیچکس از طرفی نیامد مگر آنکه از زیادی باران سخن می‌گفت([39]).

22- باب: الإِنْصَاتِ یَوْمَ الجُمُعَةِ وَالإِمَامُ یَخْطُبُ

باب [22]: خاموش بودن در روز جمعه در حالی که امام خطبه می‌خواند

520- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِکَ یَوْمَ الجُمُعَةِ: أَنْصِتْ، وَالإِمَامُ یَخْطُبُ، فَقَدْ لَغَوْتَ» [رواه البخاری: 934].

520- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر در روز جمعه هنگامی که خطیب خطبه می‌دهد، به هم‌نشین خود گفتی که: (خاموش باش)، به تحقیق که سخن بی‌هوده گفتی [و فضیلت نماز جمعه‌ات را از بین بردی]»([40]).

23- باب: السَّاعَةِ الَّتِی فِی یَومِ الجُمُعَةِ

باب [23]: ساعت اجابت دعا در روز جمعه

521- وعَنْه رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَکَرَ یَوْمَ الجُمُعَةِ، فَقَالَ: «فِیهِ سَاعَةٌ، لاَ یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ، وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی، یَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَیْئًا، إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاهُ» وَأَشَارَ بِیَدِهِ یُقَلِّلُهَا [رواه البخاری: 935].

521- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج روز جمعه را یادآوری نموده و فرمودند:

«در روز جمعه ساعتی است که اگر بنده مسلمان در آن ساعت نماز بخواند و چیزی را از خداوند بخواهد، دعایش رد نمی‌شود»، و با دست خود اشاره به کمی آن ساعت نمودند([41]).

24- باب: إذَا نَفَرَ النَّاسُ عَنِ الإِمَامِ فِی صَلَاةِ الجُمُعَةِ

باب [24]: اگر مردمان در نماز جمعه از نزد امام رفتند

522- عَنْ جَابِر بْن عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: «بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذْ أَقْبَلَتْ عِیرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا، فَالْتَفَتُوا إِلَیْهَا حَتَّى مَا بَقِیَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ: ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا [رواه البخاری: 936].

522- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: در حالی که با پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم([42])، قافله که طعام بارداشت رسید، مردم به طرف قافله رفتند، تا جایی که با پیامبر خدا ج به جز از دوازده نفر، کس دیگری باقی نماند، و این آیه نازل گردید:

«و چون کاروان تجارتی و یا لهوی را ببینند، به سوی آن‌ها سرا زیر می‌شوند، و تو را ایستاده می‌گذارند»([43]).

25- باب: الصَّلاَةِ بَعدَ الجُمُعَةِ وَقَبلَهَا

باب [25]: نماز خواندن بعد از نماز جمعه و پیش از آن

523- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی قَبْلَ الظُّهْرِ رَکْعَتَیْنِ، وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ، وَبَعْدَ المَغْرِبِ رَکْعَتَیْنِ فِی بَیْتِهِ، وَبَعْدَ العِشَاءِ رَکْعَتَیْنِ، وَکَانَ لاَ یُصَلِّی بَعْدَ الجُمُعَةِ حَتَّى یَنْصَرِفَ، فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ» [رواه البخاری: 937].

523- از ابن عمرب روایت است که [گفت]: پیامبر خدا ج پیش از نماز پیشین دو رکعت، و بعد از آن دو رکعت، و بعد از نماز شام در خانه خود دو رکعت، و بعد از نماز خفتن دو رکعت نماز می‌خواندند، و بعد از نماز جمعه تا وقتی که بر نمی‌گشتند نماز نمی‌خواندند، [و بعد از برگشتن به خانه]، دو رکعت نماز می‌خواندند([44]).


12- کتابُ الخَوفِ



[1]- در این که روز جمعه را چرا جمعه می‌گویند، اقوال بسیاری است، از آن جمله اینکه:

      1) ابن عباسب می‌گوید: سبب تسمیه روز (جمعه) به جمعه آن است که خداوند متعال خلق آدم÷ را در این روز جمع کرد.

      2) ابن حزم/ می‌گوید: (جمعه) اسم اسلامی است، و در جاهلیت وجود نداشته است، و این روز را از این سبب جمعه نامیدند که مردم در این روز جهت ادای نماز جمعه با هم جمع می‌شوند.

3) و ابن سیرین/ می‌گوید: مردم انصار در مدینه منوره پیش از آمدن پیامبر خدا ج با خود گفتند: یهود و نصاری در هر هفت روز یکبار با هم جمع می‌شوند، بیائید تا ما هم یک روز را تعیین کنیم، و در آن روز با هم جمع شومی، و همان بود که روز عروبه را برای این کار تعیین کرده، و آن را (جمعه) نامیدند.

      4) نام روزهای هفته در نزد عرب‌های اصلی به اینگونه بود:

      روز شنبه که سبت باشد، (شبار)، روز یک شنبه که (الاحد) باشد، (أول)، روز دوشنبه که (الاثنین) باشد، (أهون)، روز سه شنبه که (الثلاثاء)، باشد، (جبار)، روز چهار شنبه که (الأربعاء) باشد، (دبار)، روز پنج شنبه که (الخمیس) باشد، (مونس)، روز جمعه که (الجمعه) باشد (عروبه).

      5) (جُمعه) اگر به سکون میم باشد، به معنی مفعول است، و معنایش چنین می‌شود که: روز جمع شده در آن، و اگر (جُمَعه) به فتح میم باشد، به معنی فاعل است، و معنایش چنین می‌شود که: روز جمع کننده مردمان.

      6) نماز جمعه به قرآن کریم، و سنت نبوی، و اجماع امت اسلامی فرض عین است، و کسی که از فرضیت آن منکر شود، به اجماع تمام علماء کافر و خارج از ملت اسلام است.

[2]- بعد از اینکه موسی÷ به امر پروردگارش یهود را به تعظیم روز جمعه امر نمود، آن‌ها به موسی به مجادله برخاسته و گفتند: روز شنبه به تعظیم مناسب‌تر است، زیرا این روزی است که خداوند از آفرینش عالم فارغ شده است، موسی÷ هرچه گفت: قبول نکردند، تا اینکه برایش وحی آمد که مناقشه با این قوم لجوج فایده ندارد، و همان بود که تعظیم روز شنبه برای آن‌ها فرض گردید، و به این طریق از عبادت و ثواب روز جمعه محروم ماندند.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) یهود از آن سبب روز شنبه را جهت تعظیم اختیار نمودند که گفتند: خداوند در این روز از خلقت جهان فارغ گردیده است، پس بهتر است که ما نیز در این روز کارها را گذاشته و به راحت و عبادت بپردازیم، و نصاری از آن سبب تعظیم روز یک شنبه را اختیار نمودند که گفتند: خداوند در این روز شروع به خلقت خلق نمود، پس این روز برای عبادت کردن سزاوار تر است، زیرا خود خداوند متعال به حکمت بالغه خود، این روز را برای تعظیم و عبادت، تعیین نموده بود، و آنچه را که خداوند اختیار نموده باشد، بدون شک از اختیار بنده بهتر است، و البته این گمان ورای آن‌ها است که با عقل خود اوامر خدا را ترک کردند، و تابع هوی و هوس و عقل ناقص خود شدند.

      2) هدایت و گمراهی از طرف خداوند است، و این مذهب اهل سنت و جماعت است.

      3) در وقت وجود نص، قیاس و استدلال به عقل جواز ندارد، زیرا هر یک از یهود و نصاری با وجود نص، اعتماد به قیاس کرده و نص را ترک کردند، و همین چیز سبب گمراهی آن‌ها شد.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اقوال علماء در مورد اینکه غسل جمعه سنت و یا واجب است، با ادله‌شان در حدیث (489) قبلاً گذشت، و گفتیم که نظر جمهور علماء این است که غسل روز جمعه سنت است نه واجب.

      2) همانطوری که غسل جمعه برای مردها سنت است، برای زن‌هائیکه به نماز جمعه می‌روند نیز سنت است.

      3) در اینکه وقت غسل نماز جمعه چه وقت است، نظریات مختلفی وجود دارد، بعضی‌ها می‌گویند: که وقت آن، در وقت طلوع فجر است، و امام شافعی/ می‌گوید که: بعد از فجر است، و امام ماوردی/ آن را بعد از طلوع فجر می‌داند، وعده دیگری آن را در وقت آماده شدن برای رفتن به نماز جمعه می‌دانند، و شاید همین قول راجح تر باشد، و می‌شود این چیز را از لفظ حدیث نبوی شریف که می‌گوید: «کسی که روز جمعه مانند غسل جنابت غسل نماید، و بعد از آن به طرف مسجد برود...» نیز دانست، زیرا غسل کردن و رفتن به طرف مسجد پی هم ذکر گردیده است، و الله تعالی أعلم.

[5]- شیخ شرقاوی/ می‌گوید: این حدیث نبوی شریف اشاره به جماع کردن در روز جمعه دارد، که باید در این روز از جنابت غسل نماید، تا این کار، سبب چشم پوشی‌اش از حرام، و آرامش نفسی برایش گردد.

      که البته در این صورت، ثوابی که در این حدیث نبوی شریف آمده است خاص برای کسانی است که با همسران خود شب جمعه و یا بعد از نماز فجر روز جمعه جماع کرده باشند، و از جنابت غسل نموده و به طرف مسجد رفته باشند. ولی به نظرم مقصود این معنی نیست، زیرا در این صورت ثوابی که در این حدیث نبوی شریف آمده است شامل بسیاری از اشخاص دیگری را که به نماز جمعه می‌روند نمی‌شود، مانند کسانی که همسر ندارند، و یا همسر دارند، و به سببی از اسباب با همسر خود جماع نکرده‌اند، و همچنین پیر مردانی که از جماع کردن عاجز می‌باشند، و نیز کسانی که از خانه و همسران خود دور هستند، و بالاخره اشخاص دیگری همانند این‌ها، والله تعالی أعلم.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) طوری که از صریح این حدیث دانسته می‌شود ثواب کسانی که به نماز جمعه حاضر می‌شوند، به پنج مرتبه تقسیم می‌گردد، و از این پنج مرتبه به پنج ساعت یاد شده است، ولی اینکه این ساعات از چه وقت شروع و چه وقت ختم می‌شود، در احادیث نیامده است، از این جهت علماء برای تعیین آن نظریات مختلفی ابراز نموده‌اند، و آنچه که بیشتر دلنشین می‌شود این است که: تقسیم این مراتب به اساس حضور نمازگذاران است، یعنی: کسی که با گروه اول می‌آید، ثوابش مانند کسی است که شتری را خیرات کرده است، و کسی که با گروه دوم می‌آید، ثوابش مانند کسی است که گاوی را خیرات کرده است، و همچنین الی آخره.

      و تعیین این گروه‌ها به این طریق است که: اگر مثلاً در فلان مسجد (دو هزار) نفر به جمعه حاضر می‌شدند، گروه اول (چهار صد) نفری است که از دیگران پیشتر به مسجد آمده‌اند، و همچنین تا (چهار صد) نفر اخیر که (دو هزار) نفر به آن‌ها تکمیل می‌شود، و اگر کسی وقتی به مسجد می‌آید که امام برای خطبه دادن بر بالای منبر رفته است، نماز جمعه‌اش اداء می‌گردد، ولی ثواب بیشتری غیر از ادای نماز جمعه برایش نیست.

      2) طوری که در احادیث نبوی شریف دیگری آمده است، برای روز جمعه خصائص و فضائل بسیاری است، و امام ابن قیم/ در کتاب قیم خود (زاد المعاد) بسیاری از این خصائص و فضائل را ذکر کرده است، از آن جمله اینکه: آدم÷ در همین روز خلق شده است، و در همین روز به بهشت داخل گردید، و در همین روز وفات یافت، و نفخ صور در همین روز صورت می‌گیرد، و قیامت در همین روز برپا می‌شود، و روز بی‌هوش شدن مردم در روز قیامت در همین روز است، در همین روز ساعتی است که اگر کسی دعا کند، دعایش قبول می‌شود، و بنابر قول راجح این ساعت آخرین ساعت روز جمعه قبل از غروب آفتاب است، کسی که در این روز سوره کهف را بخواند، از وی نوری ساطع می‌گردد، که از زمین تا به آسمان می‌رسد، و گناهانی را که بین دو جمعه مرتکب شده است، برایش بخشیده می‌شود، در روز جمعه، و بالاخص پیش از ادای نماز جمعه سفر نکردن بهتر است، کسی که نماز جمعه را بخواند، بشرط آنکه خون ناحق نکرده باشد، گناهان بین این جمعه و جمعه گذشته‌اش بخشیده می‌شود، آتش دوزخ در روز جمعه بر افروخته نمی‌شود، و البته این در این دنیا است، ولی در آخرت آتش دوزخ به طور مستمر بر افروخته می‌باشد، صدقه دادن در روز جمعه از صدقه دادن در روزهای دیگر فضیلت بیشتری دارد، همانطوری که صدقه دادن در ماه رمضان، نسبت به صدقه دادن در ماه‌های دیگر فضیلت بیشتری دارد، در روز جمعه خداوند متعال برای اولیاء‌ش در بهشت تجلی می‌کند، و نزدیکی‌شان به خداوند جل جلاله در این روز، به تناسب نزدیکی‌شان به امام در روز جمعه است، ارواح مردگان در این روز برای‌شان باز گردانیده می‌شود، و کسانی را که بر سر قبرشان می‌آیند و یا بر ایشان سلام می‌دهند، درک کرده و می‌شناسند.

      3) در مشروعیت اینکه کسی تنها روز جمعه را روزه بگیرد بین علماء اختلاف است، امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهما الله می‌گویند: اختصاص دادن روز جمعه به روزه گرفتن جواز دارد، و حتی امام مالک/ می‌گوید: از هیچ فقیه و عالمی نشنیدم که از روزه گرفتن روز جمعه منع کرده باشد، و برای‌شان در این نظر ادله فراوانی است، از آن جمله اینکه: از ابن مسعودس روایت است که گفت: بسیار کم شده است که پیامبر خدا ج در روز جمعه روزه نگرفته باشند، و امام ابن قیم/ می‌گوید این حدیث، حدیث صحیحی است، و علاوه بر آن از ابن عباسب روایت است که خودش روز جمعه را روزه می‌گرفت، و به روزه گرفتن آن توصیه می‌کرد، ولی در نزد امام شافعی و امام احمد/ روز گرفتن تنها روز جمعه مکروه است، و برای این‌ها نیز دلائل بسیاری در احادیث بخاری و مسلم وجود دارد، از آن جمله از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که می‌گفتند: «کسی از شما نباید روز جمعه را روزه بگیرد، مگر آنکه یک روز پیش از آن، و یا یک روز بعد از آن را روزه بگیرد»، زاد المعاد (1/364-424).

[7]- وی سلمان فارسی است، و به سلمان خیر معروف است، چون از وی از نسبش پرسیدند گفت: من سلمان بن اسلام هستم، اصل وی از اصفهان است، و به طلب دین حق بر آمد تا اینکه نزد پیامبر خدا ج رسید، و اسلام آورد، وی از بزرگان و فضلای صحابه است، از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند که: جنت به سه کس اشتیاق دارد: علی، و عمار، و سلمان، وی از معمیرین است، و در سال سی و پنج هجری وفات نمود، عباس بن یزید می‌گوید که: اهل علم می‌گویند که سلمان سه صد وپنجاه سال عمر کرد، و در اینکه دو صد وپنجاه سال عمر کرده است، هیچ شکی ندارند، اسد الغابه (2/328-332).

[8]- یعنی: برای آنکه به صف‌های پیشتر برسد، نباید مردمی را که پیشتر از وی به مسجد آمده و بر سر صف پهلوی یکدیگر قرار گرفته‌اند، از یکدیگر جدا نموده و از بین آن‌ها بگذرد.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از بخشیده شدن این گناهان طوری که بارها گفتیم به اتفاق علماء، گناهان صغیره است، و گناهان کبیره بدون توبه، و حقوق الناس بدون حصول رضایت صاحب حق، قابل بخشایش نیست، و گناهان صغیره طوری که در این حدیث آمده است، به هفت شرط بخشیده می‌شود که عبارت‌اند از:

      1) غسل کردن پیش از رفتن به مسجد، 2) پاک کردن بدن که گرفتن موی لب، موی زیر بغل و عانه باشد، 3) شانه زدن سر و ریش و روغن زدن آن‌ها، 4) استعمال خوشبوئی، 4) نگذشتن از روی شانه مردمان، 5) نماز خواندن، 6) گوش دادن به سخنان امام.

      و در احادیث دیگری در این زمینه شروط دیگری نیز آمده است، که ما این شروط را بدون ذکر احادیث مشتمل بر این شروط ذکر می‌نمائیم، و این شروط عبارت‌اند از:

      1) پیاده رفتن به مسجد جامع، 2) اذیت نکردن مردم، 3) رفتن به طرف مسجد به آرامی و وقار، 4) نزدیک شدن به امام قدر امکان، 5) سخن نگفتن بدون لزوم، که به این طریق مجموع شروط در این موضوع دوازده شرط می‌شود.

      ولی یک شرط دیگری که در نص حدیث آمده است، و علماء – نمیدانم به چه سبب آن را ذکر نکرده‌اند – این است که بعد از رسیدن به مسجد چند رکعت نماز نفلی بخواند، و آنچه که افاده این شرط را می‌کند، این قول پیامبر خدا ج است که فرمودند: «صلی ماکتب له»، یعنی آنچه که برایش مقدر شده است، نماز بخواند، والله تعالی أعلم بالصواب.

[10]- یعنی: نمی‌دانم که پیامبر خدا ج (خوشبوئی) را هم گفته‌اند یا نه، و اینکه ابن عباسب این سخن را نشنیده و یا بیاد نداشت، دلالت بر آن ندارد که پیامبر خدا ج آن را نگفته باشند، زیرا می‌شود که کسی چیزی را از آن حضرت ج شنیده باشد، که دیگری نشنیده باشد، چنان‌چه در حدیث پیشتر و در احادیث دیگری آمده است که پیامبر اکرم ج فرمودند: «اگر کسی خوشبوئی داشت، از آن خوشبوئی به جان خود استعمال نماید».

[11]- عطارد: نام صاحب جامه ابریشمینی بود که در روز جمعه در دروازه مسجد آن را می‌فروخت، و چیزی که پیامبر خدا ج در مورد آن گفته بودند این بود که: این جامه را کسی می‌پوشد که برای وی بهره و نصیبی از آخرت نیست، و سبب تعجب عمرس هم همین چیز بود.

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پوشیدن لباس ابریشمین برای مردها روا نیست.

      2) پوشیدن لباس ابریشمین نظر به دلایل دیگری که وجود دارد، برای زن‌ها روا است.

      3) خرید و فروش در دروازه مسجد روا است.

      4) برای اشخاص صالح و متقی خرید و فروش جواز دارد.

      5) در تملک داشتن چیزی که پوشیده آن روا نیست، جواز دارد، به شرط آنکه در تملک آن مانع شرعی دیگری وجود نداشته باشد.

      6) پیامبر خدا ج سخی و جواد، و دارای فضل و کرم بودند.

      7) بخشش دادن لباس ابریشمین برای مردها روا است.

      8) رعیت می‌توانند برای ولی امر پیشنهاد انجام دادن بعضی کارها را بدهند.

      9) کسی که در دنیا لباس ابریشمین بپوشد، از پوشیدن آن در روز قیامت محروم می‌شود.

      10) مستحب است که شخص مسلمان در روز جمعه و هنگام ملاقات با مردم لباس‌های بهتری را بپوشند.

      11) صله رحم – با شروط آن – با اقارب غیر مسلمان نیز باید مراعات گردد.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر پیامبر خدا ج به مسواک زدن امر می‌کردند، مسواک زدن در وقت هر نمازی واجب می‌گردید، ولی چون امر نکردند، مسواک زدن در وقت نماز خواندن، و یا در وقت اراده نماز که وقت وضوء ساختن باشد، سنت است نه واجب.

      2) کسیکه دهانش بوی بدی می‌دهد و سبب اذیت نمازگذاران و یا هم‌نشینان خود می‌شود، غرض رفع اذیت از مردم مسواک زدن نسبت به چنین شخصی لازمی است.

      3) و چون غرض از مسواک زدن، پاک کردن دندان‌ها و از بین بردن جراثیم است، میتوان این عمل را به هر وسیله دیگری مانند استعمال کریم دندان و برس انجام داد.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از این حدیث و از حدیث قبلی آن دانسته می‌شود که مسواک زدن گرچه واجب نیست، ولی – طوری که قبلاً یاد آور شدیم – سنت است.

      2) در سنن ابن ماجه آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نمازی که با مسواک زدن خوانده می‌شود، نسبت به نمازی که بدون مسواک زدن خوانده می‌شود، هفتاد مرتبه فضیلت دارد، و شاید سببش آن باشد که مسواک زدن سبب پاکی و نظافت دهان و دندان گردیده، و بالعکس مسواک نزدن سبب بد بوئی دهان و دندان گردیده، و سبب ضرر برای خود شخص، و باعث اذیت برای دیگران می‌گردد.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) یعنی: پیامبر خدا ج در رکعت اول سورۀ (الم تنزیل) را که در آن سجدۀ تلاوت است، و در رکعت دوم سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ ١ را قراءت می‌کردند.

      2) نظر به ظاهر این حدیث، خواندن این دو سورۀ در نماز فجر روز جمعه در نزد بعضی از علماء واجب است، ولی اکثر علماء بر این نظر‌اند که در نماز فجر روز جمعه نباید به طور مستمر همین دو سوره خوانده شود، تا مبادا مردم این طور فکر کنند که خواندن سوره‌های دیگر غیر این دو سوره در این نماز جواز ندارد، پس بهتر آن است که گاهی این دو سوره و گاهی سوره‌های دیگری خوانده شود، ولی این سنت متاسفانه در نزد بسیاری از مردم به طور کامل ترک شده است، در بعضی از مساجد چه بسا که ماه‌ها و حتی سال‌ها بگذرد، ولی یکبار هم این دو سوره در نماز فجر روز جمعه خوانده نشود.

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در این حدیث نبوی شریف امام نسبت به رعیتش، و شخص نسبت به خانواده‌اش، و زن نسبت به مال شوهرش، و غلام نسبت به مال بادارش، و فرزند نسبت به مال پدرش به لفظ واحدی که (راعی) و (رعیت) باشد، ذکر گردیده است، ولی مسؤولیت هر کدام نسبت به مسؤولیت دیگری متفاوت است.

      مثلاً: مسؤولیت امام آن است که حدود و احکام شریعت را بر رعیت نافذ ساخته و در اتخاذ هر قراری مصالح عمومی را در نظر داشته باشد، و مسؤولیت شخص از خانواده‌اش آن است که: در تعلیم و تربیت آن‌ها بکوشد، و حق آن‌ها را از نفقه و سکنی وغیره اداء نماید، و مسؤولیت زن آن است که از مال شوهر با کمال امانت داری حفظ و مراقبت نماید، و مسؤولیت غلام آن است که از اموال بادارش حفاظت نموده و کاری را که برایش سپرده می‌شود، بدون تقصیر به‌اندازه توان خود انجام دهد، و مسؤولیت فرزند آن است که در پهلوی احسان برای پدر، نباید در مال و دارائی‌اش خود سرانه تصرف نماید.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) حدیثی که پیامبر خدا ج فرمودند: «ما آخر آمده‌ایم و از همه پیشتر می‌باشیم...»، به شماره (492) قبلاً گذشت، برای توضیح بیشتر به آنجا مراجعه کنید.

      2) چون در این حدیث غسل نمودن و سر و جان شستن مقید به روز جمعه و یا به سبب نماز جمعه نشده است، بنابراین اگر کسی باشد که نماز جمعه بروی واجب هم نباشد، مانند: مسافر، زن، اسیر، و امثال این‌ها، باید حداقل در هر هفته یکبار سر و جان خود را بشوید.

[18]- طوری که قبلاً هم یاد آوری نمودیم، (عوالی) نام بلندی‌های بود که به طرف جنوب شرق حرم نبوی فعلی قرار داشت، و ابتدای آن از حرم نبوی حدود سه کیلومتر، و انتهای آن حدود هشت کیلومتر فاصله داشت، ولی اکنون تمام منطقه (عوالی) مربوط به شهر مدینه منوره گردیده و با آن‌هم به همین نام یعنی: (عوالی) یاد می‌شود.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) علماء در وجوب نماز جمعه بر کسی که در خارج از شهر سکونت دارد، اختلاف نظر دارند، به اینگونه که:

      أ) بعضی از آن‌ها می‌گویند: کسی که بتواند به نماز جمعه حاضر گردد، و تا شب به خانه‌اش بر گردد، نماز جمعه بر وی لازم است.

      ب) عده دیگری می‌گویند که: نماز جمعه بر کسی واجب است که صدای اذان را بشنود، خواه در داخل شهر سکونت داشته باشد، و خواه در بیرون از شهر، و البته مرادشان شنیدن صدای اذان با صوت عادی است، نه ذریعه وسائل تخنیکی امروزی.

      ج) وعده دیگری از آن جمله امام ابو حنیفه/ می‌گوید: نماز جمعه بر کسی که در شهر سکونت دارد، واجب است، خواه صدای اذان را بشنود و خواه نشنود، زیرا امام ابو حنیفه/ بر این نظر است که نماز جمعه جز در شهر و در مسجد جامع و یا در عیدگاه، در جای دیگری صحت ندارد، ولی فتوی در مذهب احناف بر قول اول است، یعنی کسی که تا شب به خانه‌اش بر گشته می‌تواند، باید به نماز جمعه حاضر گردد، و مراد از برگشتن مسافتی است که به طور پیاده طی می‌شود.

[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) لفظ حدیث آن است که: (برای آن‌ها گفته شد)، و گوینده معلوم نیست، ولی علمای علم اصول می‌گویند: در چنین حالتی حدیث حکم مرفوع را دارد، یعنی: به این معنی است که پیامبر خداج آن‌ها را امر کرده‌اند.

      2) غسل کردن در روز جمعه – طوری که قبلاً هم یاد آوری نمودیم – سنت است.

      3) خواندن نماز جمعه با هر لباسی روا است، ولی کسیکه به نماز جمعه حاضر می‌شود، بهتر آن است که لباس‌ها پاک و نظیفی را بپوشد.

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      وقت نماز جمعه، بعد از زوال آفتاب است، یعنی: وقت نماز ظهر است، و این نظر عامه علماء است، گرچه در نزد بعضی از علماء ادای نماز جمعه در وقت نماز عید نیز جواز دارد، زیرا پیامبر خدا ج در یکی از احادیث فرموده‌اند که: «روز جمعه روزی است که خداوند آن را عید مسلمانان قرار داده است»، ولی مجرد نام نهادن روز جمعه به روز (عید) دلیل بر این نمی‌شود که ادای آن در وقت نماز عید نیز جواز داشته باشد، بنابراین راجح همان قول جمهور است.

[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج در ادای نماز، حال مردم را مراعات می‌کردند، و حتی الامکان می‌کوشیدند که نماز خواندن سبب زحمت و یا مشکلات برای آن‌ها نشود، از همین سبب بود که در وقت سردی نماز را در اول وقت، و در وقت گرمی نماز را در آخر وقت که از شدت گرمی کم می‌شد، اداء می‌کردند.

      2) چون شدت گرمی و شدت سردی هوا نسبت به مناطق مختلف فرق می‌کند، بر امام و مسؤول منطقه است که وقت ادای نماز جمعه را در وقت مناسب آن تعیین نماید.

      3) از این دو حدیث دانسته می‌شود که وقت نماز جمعه، همان وقت نماز ظهر است.

[23]- وی عبدالرحمن بن جبر بن عمرو انصاری است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، در سال سی وچهار هجری به عمر هفتاد سالگی وفات نمود، و امام بخاری/ از وی تنها همین یک حدیث را روایت کرده است، اسد الغابه (5/247-248).

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از راه خدا، راهی است که در رفتن به آن، طاعت خداوند حاصل می‌گردد، مانند رفتن به نماز جمعه، رفتن به نماز جماعت، رفتن به حج، رفتن به جهاد، رفتن جهت دعوت و تبلیغ برای مسلمانان، رفتن جهت صلح و آشتی بین دو برادر مسلمان، و امثال این‌ها.

      2) همانطوری که این حدیث به عموم خود، رفتن به نماز جمعه را شامل می‌شود، رفتن به طرف هر راه خیر دیگری را نیز شامل می‌شود.

[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نباید کسی دیگری را از جایش دور کرده و خودش به جای آن شخص بنشیند، خواه این کار در نماز جمعه باشد، و خواه غیر نماز جمعه، خواه در مسجد باشد، و خواه در غیر مسجد، چنان‌چه نباید با سجاده‌اش جایی را برای خود تخصیص بدهد، به طوری که اگر کسی پیش از وی به مسجد می‌آید، نتواند در جایی که جا نمازش را ‌انداخته است بنشیند، زیرا مسجد برای همگان است، و هیچ‌کس از دیگری حق بیشتری در آن ندارد، ولو آنکه آن شخص کسی باشد که مسجد را بنا کرده است.

      2) اگر کسی به رضایت خود، در غیر مسائل عبادات جایش را برای شخص دیگری می‌دهد، باکی ندارد، ولی در مسائل عبادات این کار روا نیست، مثلاً: اگر کسی در صف اول نشسته است، حق ندارد صف اول را گذاشته و جایش را برای شخص دیگری بدهد، زیرا ایثار در عبادات جواز ندارد.

[26]- وی سائب بن یزید بن ابی سعید کندی است، در زمان عمر بن خطابس مسؤولیت بازار را بر عهده داشت، در سال هشتاد هجری به عمر نود وچهار سالگی وفات نمود، اسد الغابه (2/257-258).

[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد به این سه اذانی که در این حدیث آمده است، یکی اذان اول، دیگری اقامت، و سومی اذانی است که عثمانس زیاد کرده بود.

      2) زوراء: نام دیوار، و یا نام سنگی است، که در بازار مدینه و نزدیک مسجد قرار داشت، و عثمانس امر کرد که اذان سوم بر بالای آن سنگ که جای نسبتاً بلندی بود داده شود.

      3) تصرف در عبادات چه به زیاد کردن آن عبادت باشد و چه به کم کردن آن، به اتفاق علماء جواز ندارد، مثلاً روا نیست که نماز عصر پنج رکعت و یا سه رکعت خوانده شود، و روا نیست که به دور خانه کعبه شش بار طواف شود و یا هشت بار، و در جمرات شش ریگ زده شود و یا هشت ریگ، و روزه رمضان یک روز بیشتر و یا یک روز کمتر گرفته شود، ولی تصرف در وسایل عبادات اگر به اساس مصلحت، و یا روی ضرورت باشد، روا است، مثلاً: در زمان پیامبر خدا ج در مسجد فرشی وجود نداشت، ولی اگر امروز مساجد را فرش می‌کنند، باکی ندارد، نبی کریم ج سوار بر شتر به حج رفتند، و اگر کسی امروز سوار بر موتر (ماشین) به حج رود باکی ندارد، و امثال این‌ها.

      و کاری که عثمانس در مورد زیاده کردن اذان سوم انجام داد، در وسائل عبادت و به اساس مصلحت بود نه در اصل عبادت، زیرا اصل عبادت نماز است، و اذان وسیله برای آگاه ساختن مردم از وقت نماز است، بنابراین اگر در زمان ما که تعداد مردم زیاد شده و شهرها توسعه یافته است، اگر اذان ذریعه مکروفون داده می‌شود، باکی ندارد، حال آنکه مکروفون وسیله نو محدثی است، و در زمان نبی کریم ج چنین وسیله وجود نداشته است.

[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از قول راوی که (برای پامبر خدا ج یک مؤذن بود) این است که: برای پیامبر خدا ج یک مؤذن اذان می‌داد نه بیشتر از آن، ورنه پیامبر خدا ج سه مؤذن داشتند (بلال) (ابن‌ام مکتوم) و (سعد قرظی)ش.

[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) متابعت از مؤذن در اذان مستحب است.

      2) طوری که در احادیث دیگری به طور مفصل تر آمده است، کسی که اذان را می‌شنود، آنچه را که مؤذن می‌گوید، باید بگوید، و هنگامی که مؤذن (حی علی الصلاة) و (حی علی الفلاح) می‌گوید، او بگوید: (لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)، و در اخیر بگوید: «اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ آتِ مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَه».

      3) تعلیم و تعلم علم از امام در وقتی که بر بالای منبر نشسته است، روا می‌باشد.

      4) سخن زدن امام پیش از شروع کردن به خطبه جواز دارد.

      5) نشستن برای امام بر روی منبر در روز جمعه پیش از خطبه دادن جواز دارد.

[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      عمل ‌اندک اگر غرض مصلحت باشد، سبب فساد و یا کراهت نماز نمی‌گردد، از این جهت علماء گفته‌اند که: اگر کسی به مجسد آمد و در صف جایی برایش پیدا نشد، صف دیگری را تشکیل داده و یکی از کسانی را که در پیش رویش در صف جلوتر قرار دارند، به عقب کشیده و در پهلوی خود ایستاده کند، زیرا پیامبر خدا ج از تنها ایستادن در صف منع کرده‌اند.

[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      آن تنۀ درخت خرما به مانند شتری که از اولادش جدا شود، ناله می‌کرد، و این چیز نشانه آشکاری از علائم نبوت آن حضرت ج می‌باشد، زیرا خداوند برای تنۀ درختی که نبی کریم ج بر آن ایستاده می‌شدند، ایجاد احساس نمود، و در هنگام مفارقت از ایشان به ناله افتاد، ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیۡ‍ًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ.

[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      نظر به این حدیث امام شافعی و امام احمد رحمهما الله ایستادن را در وقت خطبه دادن شرط می‌دانند، ولی در نزد احناف ایستادن در وقت خطبه دادن سنت است نه شرط، و دلیل‌شان حدیثی است که امام بخاری از ابی سعید خدری/ روایت می‌کند که گفت: (پیامبر خدا ج روزی بر بالای منبر نشستند، و ما هم به اطراف‌شان نشستیم)، و حدیث سهل است که می‌گوید: پیامبر خدا ج برای زنی گفتند: غلام خود را امر کن که برایم منبری بسازد، تا در وقتیکه برای مردم سخن می‌گویم، بر بالای آن بنشینم.

[33]- وی عمرو بن تغلب عنبری است، در بصره سکنی گزین گردید، از کسانی که از وی حدیث روایت کرده‌اند، حسن بصری است، در حدیثی از پیامبر خدا ج روایت می‌کند که فرمودند: «... از علائم قیامت یکی این است که تجار زیاد می‌شوند، و قلم بسیار می‌شود»، از تاریخ وفاتش اطلاعی حاصل نکردم، اسد الغابه (4/90).

[34]- زیرا کسی را که پیغمبر خدا ج صفت کرده باشند، شخصی است که به طور یقین از سعادت دنیا و آخرت بهره‌مند است، و از این جهت بود که (عمرو بن تغلب) اظهار چنین خوشی و فرحتی نمود، و عمرو بن تغلب از آن جهت از بین همه نعمت‌ها شتران سرخ مو را ذکر نمود، که چنین شترهایی در نزد عرب‌ها از بهترین نعمت‌های دنیا است.

[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این سخن را پیامبر خدا ج در قصۀ (ابن اللتبیه) گفتند، و وی شخصی بود که پیامبر خدا ج او را مامور جمع آوری اموال زکات نموده بودند، این شخص چون برگشت، یک قسمت از اموال را داد، و یک قسمت را برای خود نگهداشت و گفت: این قسمت از این اموال متعلق به شما است، و این قسمت دیگر را برایم بخشش داده‌اند، و همان بود که پیامبر خدا ج بر بالای منبر بعد از حمد و ثنای خداوند متعال فرمودند: (أما بعد)! من اشخاصی را بر کارهای که خداوند مرا بر آن‌ها سرپرست قرار داده است، می‌گمارم، و بعضی از شما می‌آید و می‌گوید: این قسمت [این اموال] از شما، و این قسمت دیگر را برایم بخشش داده‌اند، اگر راست می‌گوید، پس چرا در خانه پدر و مادرش نمی‌نشست تا ببیند که آن بخشش به نزدش می‌آید...، و این حدیث را امام بخاری در هفت باب به مناسبت‌های مختلفی ذکر کرده است.

[36]- گویند سبب تیره‌گی دستمالی که پیامبر خدا ج بر سر خود بسته بودند، روغن و خوشبوئی بود که پیامبر خدا ج بر سر خود استعمال می‌کردند.

[37]- و البته مراد از خطاها و لغزش‌هایی است که در مورد حدود نباشد، زیرا حدود اگر به امام و ولی امر می‌رسد، بخشیدن آن روا نیست، و باید حد شرعی در مورد مجرم تطبیق شود.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این حادثه در روز جمعه واقع گردیده بود، و کسی که به مسجد داخل شد سلیک غطمانی نام داشت، و بنابر آنچه که از این حدیث دانسته می‌شود شافعیه و حنابله می‌گویند: کسی که به مسجد داخل می‌شود، سنت است که پیش از نشستن دو رکعت نماز بخواند، ولو آنکه هنگام خطبه دادن امام باشد، ولی احناف و مالکیه وعده از صحابه و تابعین مانند: عمر و عثمان و علیش می‌گویند: کسی که هنگام خطبه دادن امام به مسجد داخل می‌شود، باید بنشیند و به خطبه امام گوش بدهد، و از این حدیث چنین جواب می‌دهند که:

      أ) امر کردن پیامبر خدا ج به نماز خواندن برای آن شخص طوری که در روایات دیگری آمده است، پیش از شروع کردن ایشان به خطبه دادن بود، و نبی کریم ج تا هنگامی که این شخص دو رکعت نمازش را خواند، ساکت نشسته و به خطبه شروع نکردند.

      ب) این واقعه خاص برای سلیکس بود، زیرا وی شخص فقیری بود که از شدت فقر، به شکل نیم عریان به مسجد آمده بود، و پیامبر خدا ج از این جهت او را به نماز خواندن امر کردند، که مردم حالت فقرش را مشاهده نموده و برایش چیزی صدقه بدهند.

      ج) آنکه بسیاری از سلف از نماز خواندن در وقت خطبه امام منع می‌کردند، و منع خلفای راشیدن از نماز خواندن در وقت خطبه دادن، در نزد همگان مشهور است، و حتی در حدیثی از ابو سعید خدری از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هنگام خطبه دادن امام نماز نخوانید».

      د) قاضی عیاض/ می‌گوید که: ابوبکر و عمر و عثمانش از نماز خواندن در وقت خطبه دادن امام منع می‌کردند.

      ه) ابن عربی مالکی/ با تعلیلات و تأویلات دیگری اصرار بر این دارد که در وقت خطبه دادن امام کسی به مسجد داخل می‌شود، باید از نماز خواندن خودداری نماید.

      2) بالمقابل شوافع و حنابله می‌گویند: نظر به این حدیث نبوی شریف، خواندن دو رکعت نماز برای کسی که به مسجد در حال خطبه خواندن امام داخل می‌شود، سنت است.

      و چون هردو طرف از مجتهدین امت بوده، و قصد هردو جانب طلب حق، و متابعت از احکام شریعت اسلام است، لذا بنا به فرموده پیامبر خدا ج آن طرفی که در اجتهاد خود به صواب رسیده باشد، برایش دو مزد است، یکی مزد اجتهاد و دیگری مزد درک صواب، آنکه راه خطاء را پیموده باشد، برایش یک مزد است، که همان مزد اجتهادش باشد، والله تعالی اعلم بالصواب.

[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در این حدیث معجزه بسیار باهری برای پیامبر خدا ج است، زیرا وقتی که دعا کردند که باران ببارد، در همان لحظه باران باریدن گرفت، و چون بار دیگر دعا کردند که باران به اطراف مدینه ببارد، ابرهای که در منطقه مدینه منوره بود به اطراف پراکنده شد.

      2) در بالا کردن دست‌ها در وقت دعا کردن، علماء اختلاف نظر دارند، جمهور علماء بر این نظر‌اند که در وقت دعا کردن باید دست‌های خود را بالا کرد، و امام مالک/ بالا کردن دست‌ها را در وقت دعا کردن مکروه می‌داند.

      3) عده از علماء بر این نظر‌اند که اگر دعا جهت طلب چیزی بود، باید کف دست‌ها به سوی آسمان باشد، و اگر جهت رفع بلا و مشکلاتی بود، باید پشت دست‌ها به طرف آسمان شود.

      4) اگر دعا از روی اخلاص، و با دهان پاک باشد، [یعنی: از کسی باشد که حرام خوار نباشد]، قبول می‌شود، در سنن امام ترمذی از سلمان فارسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خداوند با حیا و کریم است، از اینکه بنده‌اش دست خود را بالا کند، و دستش خالی برگرداند، حیاء می‌کند».

[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سخن زدن در هنگام خطبه دادن امام حرام است، ولو آنکه آن سخن در امر به معروف و نهی از منکر باشد، زیرا خطبه به منزله نماز است، و نماز امام نماز مقتدیان است، و همان که سخن زدن، در اثنای نماز جواز ندارد، در اثنای خطبه دادن امام نیز جواز ندارد.

      2) وجوب سکوت کردن در نزد جمهور علماء، در وقت خطبه دادن امام است، ولی در نزد احناف، لزوم سکوت در وقت آمدن امام به طرف منبر، تا نهایت خطبه است.

[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ساعتی را که پیامبر خدا ج ذکر نموده‌اند، متعلق به ساعت نجومی نیست که ثابت و غیر قابل تغیر باشد، بلکه متعلق به شخص نمازگذار است که از یک شخص نسبت به شخص دیگر، و از یکجا نسبت به جای دیگر فرق می‌کند، همچنان‌که اوقات کراهت از یک شخص نسبت به شخص دیگر و از یکجا نسبت به جای دیگر فرق می‌کند.

      2) در تحدید احتمالی این ساعت اقوال فراوانی است، و آنچه که راجح‌تر به نظر می‌رسد این است که این ساعت مانند شب قدر، و اسم أعظم مبهم است، و حکمتش آنست که بنده مسلمان در همه لحظات روز جمعه با ذکر و دعا مشغول بوده و به امید رحمت پروردگارش باشد.

      3) اینکه دعا باید به چیزی باشد که از نگاه شرع جواز داشته، و به ضرر مسلمان دیگری نباشد.

[42]- مراد از نماز خواندن در اینجا، انتظار کشیدن نماز است نه عین نماز، زیرا طوری که در حدیث دیگری آمده است، در وقت رسیدن قافله، پیامبر خدا ج در حال خطبه دادن بودند.

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) دوازده نفری که با پیامبر خدا ج باقی ماندند، و به طرف قافله طعام نرفتند، عبارت بودند از عشرۀ مبشره به جنت، و بلال و ابن مسعودش.

      2) مراد از لهوی که در آیه کریمه آمده است، آواز دهلی بود که هنگام رسیدن قافله تجارتی نواخته می‌شد.

      3) این عمل از صحابهش در وقتی سرزد که هنوز شناعت این عمل را نمی‌دانستند، و بعد از اینکه دانستند، در مقابل نماز و ذکر خدا به تجارت و خرید و فروش اهمیتی نمی‌دادند، خداوند متعال در موردشان می‌فرماید: ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ﴾، یعنی: کسانی‌اند که تجارت و خرید و فروش آن‌ها را از ذکر خدا مشغول نمی‌دارد.

      4) کمترین عددی که به آن نماز جمعه صحت می‌یابد، در نزد امام ابو حنیفه چهار نفر است، که یکی از آن‌ها امام و سه نفر مقتدی باشند، و در نزد امام شافعی/ کمترین عدد چهل نفر است، و علماء اعداد دیگری را نیز ذکر کرده‌‌اند.

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در عدد رکعاتی که خواندن آن‌ها بعد از نماز جمعه سنت است، به اساس احادیث مختلفی که در زمینه آمده است بین علماء اختلاف نظر وجود دارد:

      أ) بعضی از علماء با استدلال به این حدیث می‌گویند: سنت است که بعد از نماز جمعه تنها دو رکعت نماز خوانده شود.

      ب) امام ابو یوسف/ می‌گوید: سنت شش رکعت است، اول چهار رکعت و بعد از آن دو رکعت.

      ج) و امام ابو حنیفه/ خواندن چهار رکعت را سنت می‌داند، و چون همه این اقوال مستند به احادیث است، و معنی از زیادت نیامده است، عمل به قول امام ابو یوسف/ نظر به طلب زیادت خیر بهتر به نظر می‌رسد، و الله تعالی أعلم.