کتاب [20]: نماز در مسجد مکه و مدینه
باب: فَضْلِ الصَّلاَةِ فی مَسْجِدِ مَکَّةَ وَالمَدِینَةِ
باب [1]: فضیلت نماز خواندن در مسجد مکه و مسجد مدینه
620- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "لاَ تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَّا إِلَى ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ: المَسْجِدِ الحَرَامِ، وَمَسْجِدِ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَمَسْجِدِ الأَقْصَى" [رواه البخاری: 1189].
620- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «برای هیچ مسجدی جز سه مسجد، قافلۀ سفر بسته نمیشود: مسجد الحرام، مسجد رسول ج، و مسجد اقصی»([1]).
621- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «صَلاَةٌ فِی مَسْجِدِی هَذَا خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلاَةٍ فِیمَا سِوَاهُ، إِلَّا المَسْجِدَ الحَرَامَ» [رواه البخاری: 1190].
621- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «یک نماز در همین مسجد من، بهتر از هزار نماز در هر مسجد دیگری بجز از نماز خواندن در مسجد الحرام است»([2]).
2- باب: مَسجِدِ قُبَاءَ
باب [2]: مسجد قباء
622- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، کَانَ لاَ یُصَلِّی مِنَ الضُّحَى إِلَّا فِی یَوْمَیْنِ: یَوْمَ یَقْدَمُ بِمَکَّةَ، فَإِنَّهُ کَانَ یَقْدَمُهَا ضُحًى فَیَطُوفُ بِالْبَیْتِ، ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ خَلْفَ المَقَامِ، وَیَوْمَ یَأْتِی مَسْجِدَ قُبَاءٍ، فَإِنَّهُ کَانَ یَأْتِیهِ کُلَّ سَبْتٍ، فَإِذَا دَخَلَ المَسْجِدَ کَرِهَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهُ حَتَّى یُصَلِّیَ فِیهِ، قَالَ: وَکَانَ یُحَدِّثُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَزُورُهُ رَاکِبًا وَمَاشِیًا، وَکَانَ یَقُولُ: «إِنَّمَا أَصْنَعُ کَمَا رَأَیْتُ أَصْحَابِی یَصْنَعُونَ، وَلاَ أَمْنَعُ أَحَدًا أَنْ یُصَلِّیَ فِی أَیِّ سَاعَةٍ شَاءَ مِنْ لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ، غَیْرَ أَنْ لاَ تَتَحَرَّوْا طُلُوعَ الشَّمْسِ وَلاَ غُرُوبَهَا» [رواه البخاری: 1191، 1192].
622- از ابن عمرب روایت است که وی جز در روز، در روز دیگری در وقت چاشت نماز نمیخواند: یکی روزی که به مکه میآمد، زیرا عادت وی آن بود که همیشه در وقت چاشت به مکه میرسید، طواف میکرد، و پشت مقام [ابراهیم÷] دو رکعت نماز اداء میکرد.
[و روز دیگر]: روزی بود که به مسجد قباء میآمد، زیرا او هر روز شنبه به مسجد قباء میآمد، و وقتی که به مسجد داخل میشد، ناشایست میدانست که پیش از خواندن دو رکعت نماز، از مسجد خارج شود.
راوی میگوید: [و ابن عمرب] میگفت که: پیامبر خدا ج سواره و پیاده به مسجد قباء میآمدند.
[و ابن عمرب] برای راوی میگفت که: من کاری را میکنم که دیدم دیگر همنشینانم میکنند، و هیچکس را از نماز خواندن در هیچ ساعتی از شب و روز منع نمیکنم، [ولی میگویم]: قصد نکنید که در وقت طلوع و غروب آفتاب [نماز بخوانید]([3]).
3- باب: فَضْلِ مَا بَینَ القَبْرِ وَالمِنْبَرِ
باب [3]: فضیلت مابین قبر و منبر [پیامبر خدا ج]
623- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا بَیْنَ بَیْتِی وَمِنْبَرِی رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الجَنَّةِ، وَمِنْبَرِی عَلَى حَوْضِی» [رواه البخاری: 1196].
623- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«مابین خانه و منبر من، روضه از ریاض جنت است، و منبر من در کنار کوثر است»([4]).
21- کِتَابُ العَمَلِ فِی الصَّلاَةِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث دلالت بر فضیلت این مساجد سه گانه دارد، و از آن جمله فضیلت نماز خواندن در آنها، و در حدیث آتی این فضیلت مساجد سه گانه به تفصیل مذکور است.
2) نباید به قصد نماز خواندن به هیچ مسجد دیگری غیر از این مساجد سه گانه قافله سفر بست، زیرا تمام مساجد دارای فضیلت مساوی است، پس لزومی به قافله سفر بستن جهت نماز خواندن به فلان مسجد نیست، و به هر مسجدی که نماز بخواند برایش همان ثوابی داده میشود که در آن مسجد دیگر داده نمیشود، مگر این مساجد سه گانه که دارای مزیت خاصی هستند که تفصیل آن در حدیث آتی مذکور است.
3) قافلۀ بستن به قصد دیگری مانند تجارت، تحصیل علم، زیارت دوستان و امثال اینها به هر جایی که باشد، مانعی ندارد.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طبرانی و بزار از ابو الدرداءس روایت میکنند که پیامبر خدا ج فرمودند: «یک نماز در مسجد الحرام مانند صد هزار نماز، و یک نماز در مسجد من [یعنی: مسجد نبوی در مدینه منوره] مانند هزار نماز، و هر نماز در مسجد الاقصی [در ثواب و فضیلت خود] مانند پنجصد نماز است.
2) فضیلت نماز خواندن در این مساجد اختصاصی است نه بدلی، به این معنی که این فضیلت متعلق به نمازی است که در این مساجد خوانده میشود، نه آنکه بدیل از نماز یا نمازهایی باشد که خوانده نشده است، مثلاً: اگر کسی یک نماز را نخوانده باشد، و در مسجد الحرام صد سال نماز بخواند، اگر آن نماز را قضاء نیاورد، این نماز خواندن صد سال در مسجد الحرام، جای آن یک نماز را نمیگیرد.
3) این فضیلت طوری که امام طحاوی/ میگوید خاص به نمازهای فرضی نیست، بکله نمازهای نفلی را نیز شامل میگردد، یعنی: خواندن هر نماز نفلی در مسجد الحرام، مانند صد هزار نماز نفلی است که در مساجد دیگر خوانده میشود، و همچنین است مسجد نبوی و مسجد الاقصی.
4) مراد از مسجد الحرام، مسجدی است که در اطراف کعبه در زمان نبی کریم ج وجود داشته است، و همچنین توسعه که در این مسجد در آینده صورت میگیرد، ولو آنکه تمام شهر مکه را دربر بگیرد، ولی در مسجد پیامبر خدا ج چون به اسلوب اشاره ذکر گردیده است که «مسجدی هذا» یعنی: «همین مسجد من» گفتهاند، اکثر علماء بر این نظراند که این فضیلت خاص به همان مسجدی است که در زمان پیامبر خدا ج وجود داشته است، نه توسعههایی که در زمان خلفای راشدین و یا بعد از آن صورت گرفته است، گرچه توسعههای بعدی، در دیگر احکام حکم مسجد را دارد، و چون در مسجد الاقصی چنین اشاره اختصاصی وجود ندارد، حکم توسعههای آن، مانند حکم توسعههایی مسجد الحرام است.
5) در نزد جمهور علماء، مکه بر مدینه فضیلت دارد، ولی طوری که قاضی عیاض/ میگوید: بقعۀ که در آن نبی کریم ج مدفون میباشند، به اتفاق علماء بر مکه فضیلت دارد، حتی ابن عقیل حنبلی/ میگوید که: این بقعه بر عرش هم فضیلت دارد.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) قباء نام قریهای است که در جنوب شرق شهر مدینه قرار داشته و از حرم نبوی حدود پنج کیلو متر فاصله دارد، و این مسجد در آن قریه قرار دارد، و بعضی میگویند که در آنجا چاهی بود به نام (قبا) و این منطقه به نام آن چاه یاد میشود.
2) مسجد قباء اولین مسجدی است که در اسلام بنا یافته است، و این همان مسجدی است که خداوند متعال در موردش میفرماید: ﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ یَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِۚ﴾، یعنی: مسجدی که از روز اول بر پایۀ تقوی بنا شده است، سزاوارتر است که در آن قیام کنی.
3) در روایات آمده است که پیامبر خدا ج هر روز شنبه سواره و پیاده به مسجد قبا میرفتند، و در آن نماز میخواندند، و سهل بن حنیف از پیامبر خدا ج روایت میکند که فرمودند: «کسی که به مسجد قبا آمده و در آن نماز بخواند، مانند آن است که غلامی را آزاد کرده باشد».
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «مابین خانه و منبر من، روضه از ریاض جنت است» این است که همیناکنون این مکان روضه از ریاض جنت است، و یا اینکه همین مکان به جنت برده میشود و روضۀ از ریاض آن میگردد، و یا برای کسی که در اینجا نماز بخواند و عبادت کند، روضۀ از ریاض جنت داده میشود، و یا شاید همۀ این معانی سه گانه مراد باشد.
2) در روایاتی آمده است که برای آن حضرت ج در کنار کوثر منبری نصب میکنند، و معنی حدیث نبوی این است که: خداوند متعال همین منبر را دوباره به همین شکلش درآورده و در کنار کوثر قرار میدهد.
1- باب: التَهَجُّدِ بِاللَّیْلِ
590- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ یَتَهَجَّدُ قَالَ: «اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ أَنْتَ قَیِّمُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ، وَلَکَ الحَمْدُ لَکَ مُلْکُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ، وَلَکَ الحَمْدُ أَنْتَ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ، وَلَکَ الحَمْدُ أَنْتَ مَلِکُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، وَلَکَ الحَمْدُ أَنْتَ الحَقُّ وَوَعْدُکَ الحَقُّ، وَلِقَاؤُکَ حَقٌّ، وَقَوْلُکَ حَقٌّ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، وَالنَّبِیُّونَ حَقٌّ، وَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَقٌّ، وَالسَّاعَةُ حَقٌّ، اللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ، وَبِکَ آمَنْتُ، وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ، وَإِلَیْکَ أَنَبْتُ، وَبِکَ خَاصَمْتُ، وَإِلَیْکَ حَاکَمْتُ، فَاغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ، أَنْتَ المُقَدِّمُ، وَأَنْتَ المُؤَخِّرُ، لاَ إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ - أَوْ: لاَ إِلَهَ غَیْرُکَ [رواه البخاری: 1120].
590- از ابن عباسب روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج در شب برای تهجد خواندن برمیخواستند، چنین دعا میکردند:
«اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ أَنْتَ قَیِّمُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ، وَلَکَ الحَمْدُ لَکَ مُلْکُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ، وَلَکَ الحَمْدُ أَنْتَ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ، وَلَکَ الحَمْدُ أَنْتَ مَلِکُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، وَلَکَ الحَمْدُ أَنْتَ الحَقُّ وَوَعْدُکَ الحَقُّ، وَلِقَاؤُکَ حَقٌّ، وَقَوْلُکَ حَقٌّ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، وَالنَّبِیُّونَ حَقٌّ، وَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَقٌّ، وَالسَّاعَةُ حَقٌّ، اللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ، وَبِکَ آمَنْتُ، وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ، وَإِلَیْکَ أَنَبْتُ، وَبِکَ خَاصَمْتُ، وَإِلَیْکَ حَاکَمْتُ، فَاغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ، أَنْتَ المُقَدِّمُ، وَأَنْتَ المُؤَخِّرُ، لاَ إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»([1]). [و یا به عوض (لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ) (لا إِلَه غَیْرُکَ) میگفتند.
2- باب: فَضْلِ قِیَامِ اللَّیْلِ
591- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ الرَّجُلُ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِذَا رَأَى رُؤْیَا قَصَّهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَتَمَنَّیْتُ أَنْ أَرَى رُؤْیَا، فَأَقُصَّهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَکُنْتُ غُلاَمًا شَابًّا، وَکُنْتُ أَنَامُ فِی المَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَرَأَیْتُ فِی النَّوْمِ کَأَنَّ مَلَکَیْنِ أَخَذَانِی، فَذَهَبَا بِی إِلَى النَّارِ، فَإِذَا هِیَ مَطْوِیَّةٌ کَطَیِّ البِئْرِ وَإِذَا لَهَا قَرْنَانِ وَإِذَا فِیهَا أُنَاسٌ قَدْ عَرَفْتُهُمْ، فَجَعَلْتُ أَقُولُ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ، قَالَ: فَلَقِیَنَا مَلَکٌ آخَرُ فَقَالَ لِی: لَمْ تُرَعْ، فَقَصَصْتُهَا عَلَى حَفْصَةَ فَقَصَّتْهَا حَفْصَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «نِعْمَ الرَّجُلُ عَبْدُ اللَّهِ، لَوْ کَانَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ» فَکَانَ بَعْدُ لاَ یَنَامُ مِنَ اللَّیْلِ إِلَّا قَلِیلًا [رواه البخاری: 1121].
591- از ابن عمرب روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج اگر کسی خوابی میدید، آن را برای پیامبر خدا ج قصه میکرد، آرزو داشتم که خوابی ببینم و برای پیامبر خدا ج قصه نمایم، و من بچه جوانی بودم، و در زمان پیامبر خدا ج در مسجد میخوابیدم.
در خواب دیدم که گویا دو فرشته مرا گرفته و به سوی آتش [دوزخ] بردند، و [دیدم] که دوزخ به مانند چاهی ساخته شده است، و دارای دو شاخ است([2])، و در آن مردمانی هستند که آنها را میشناسم، و من پی هم میگفتم: از آتش [دوزخ] به خدا پناه میجویم، [عبدالله بن عمرب] گفت که: در این وقت فرشته دیگری آمد و برایم گفت که: مترس.
[این خواب را] برای (حفصه)ل قصه نمودم([3])، و حفصه آن را برای پیامبر خداج قصه نمود، ایشان فرمودند:
«عبدالله شخص نیکی است اگر در شب نماز بخواند» [یعنی: نماز تهجد بخواند]، بعد از این واقعه، عبداللهس فقط وقت اندکی را در شب میخوابید([4]).
3- باب: تَرْکِ القِیَامِ لِلمَرِیضِ
باب [3]: ترک قیام شب برای مریض
592- عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللهِ قَالَ: «اشْتَکَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ یَقُمْ لَیْلَةً أَوْ لَیْلَتَیْنِ» [رواه البخاری: 1124].
592- از جندب بن عبداللهس([5]) روایت است که گفت: «پیامبر خدا ج مریض شدند، و یک یا دو شب برای قیام لیل، برخواستند([6]).
4- باب: تَحْرِیضِ النَّبِیِّ ج عَلَى صَلاَةِ اللَّیْلِ وَالنَّوَافِلِ مِن غَیرِ إِیجَابٍ
باب [4]: تشویق پیامبر خدا ج بخواندن نماز شب، و نوافل، بدون آنکه واجب باشد
593- عَنْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ طَرَقَهُ وَفَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِیِّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَیْلَةً، فَقَالَ: «أَلاَ تُصَلِّیَانِ؟» فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْفُسُنَا بِیَدِ اللَّهِ، فَإِذَا شَاءَ أَنْ یَبْعَثَنَا بَعَثَنَا، فَانْصَرَفَ حِینَ قُلْنَا ذَلِکَ وَلَمْ یَرْجِعْ إِلَیَّ شَیْئًا، ثُمَّ سَمِعْتُهُ وَهُوَ مُوَلٍّ یَضْرِبُ فَخِذَهُ، وَهُوَ یَقُولُ: ﴿وَکَانَ الإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا﴾ [رواه البخاری: 1127].
593- از علی بن ابی طالبس روایت است که: شبی پیامبر خدا ج نزد او و فاطمه دختر پیامبر خدا÷ آمده و فرمودند: «شما دو نفر نماز نمیخوانید»؟ [مراد از این نماز، نماز تهجد است].
گفتم: یا رسول الله! جان ما در دست خدا است، اگر بخواهد که ما را بیدار کند، بیدار میکند.
چون این سخن را گفتیم برگشتند و به من چیزی نگفتند، و هنگام برگشتن در حالی که[دست خود را] بر ران خود میزدند، شنیدم که میگفتند: «انسان از هر چیزی مجادلهگرتر است»([7]).
594- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «إِنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیَدَعُ العَمَلَ، وَهُوَ یُحِبُّ أَنْ یَعْمَلَ بِهِ خَشْیَةَ أَنْ یَعْمَلَ بِهِ النَّاسُ، فَیُفْرَضَ عَلَیْهِمْ، وَمَا سَبَّحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سُبْحَةَ الضُّحَى قَطُّ وَإِنِّی لَأُسَبِّحُهَا» [رواه البخاری: 1128].
594- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بعضی از عبادات را از ترس آنکه مبادا مردم نیز به آنها عمل نمایند و بر آنها واجب گردد، ترک میکردند، گرچه در اصل دوست داشتند که آن عبادات را انجام دهند، [و از همین جهت] هیچگاه پیامبر خدا ج نماز ضحی را نخواندند، و من آن را میخواندم([8]).
5- باب: قِیَام النَّبِیِّ ج حَتَّى تَرِمَ قَدَمَاهُ
باب [5]: قیام پیامبر خدا ج تا جاییکه پاهایشان ورم کرد
595- عَنْ المُغِیرَةَ بْن شُعْبَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: إِنْ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیَقُومُ لِیُصَلِّیَ حَتَّى تَرِمُ قَدَمَاهُ - أَوْ سَاقَاهُ - فَیُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ: «أَفَلاَ أَکُونُ عَبْدًا شَکُورًا» [رواه البخاری: 1130].
595- از مغیره بن شعبهس([9]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شب آنقدر نماز میخواندند که قدمهای پایشان، - و یا ساقهای پایشان – ورم میکرد، چون برایشان گفته میشد؟ [که سبب این همه عبادات چیست، و خداوند لغزشهای گذشته و آینده شما را بخشیده است].
میفرمودند: «آیا بنده شکر گذاری نباشم»؟([10]).
6- باب: مَن نَامَ عِندَ السَّحَرِ
باب [6]: کسی که در وقت سحر خوابید
596- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ العَاصِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «أَحَبُّ الصَّلاَةِ إِلَى اللَّهِ صَلاَةُ دَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، وَأَحَبُّ الصِّیَامِ إِلَى اللَّهِ صِیَامُ دَاوُدَ، وَکَانَ یَنَامُ نِصْفَ اللَّیْلِ وَیَقُومُ ثُلُثَهُ، وَیَنَامُ سُدُسَهُ، وَیَصُومُ یَوْمًا، وَیُفْطِرُ یَوْمًا» [رواه البخاری:1131].
596- از عبدالله بن عمرو بن عاصب روایت است که: پیامبر خدا ج برایش گفتند:
«محبوبترین نمازها در نزد خداوند متعال، نماز داود÷ است، و بهترین روزهها در نزد خداوند متعال، روزه داود÷ است، نیمی از شب را خوابید، و سوم حصه آن را نماز میخواند، و باز ششم حصه آن را میخوابید، [تا برای عبادت صبگاهی آمادگی کافی داشته باشد] و یک روز را روزه میگرفت، و یک روز را میخورد»([11]).
597- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قالت: أَیُّ العَمَلِ کَانَ أَحَبَّ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَتْ: «الدَّائِمُ»، قُلْتُ: مَتَى کَانَ یَقُومُ؟ قَالَتْ: «کَانَ یَقُومُ إِذَا سَمِعَ الصَّارِخَ» [رواه البخاری: 1132].
597- از عائشهل روایت است که گفت: بهترین عبادت در نزد پیامبر خدا ج عبادتی بود که به طور دائم و مستمر میبود.
از وی پرسیدند: پیامبر خدا ج [درشب] چه وقت برمیخاستند؟
گفت: وقتی که آواز خروس را میشنیدند([12]).
598- وَفی روایة: إِذَا سَمِعَ الصَّارِخَ قامَ فَصَلَّى. [رواه البخاری: 1132].
598- و در روایت دیگری از عائشهل نقل است که [در جواب] گفت: هنگامی که آواز خروس را میشنیدند، برخاسته و نماز میخواندند([13]).
599- وَفی روایة عَنْهَا قَالَتْ: ما أَلْفَاهُ السَّحَرُ عِنْدِی إِلاَّ نَائِماً. تَغْنِی النَّبِیَّ ج.[رواه البخاری: 1133].
599- و در روایت دیگری از عائشهل نقل است که گفت: سحر پیامبر خدا ج را در نزد من، جز در حالت خواب ندیده است([14]).
7- باب: طُولِ القِیامِ فِی صَلاَةِ اللَّیلِ
باب [7]: طول قیام در نماز شب
600- عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةً، فَلَمْ یَزَلْ قَائِمًا حَتَّى هَمَمْتُ بِأَمْرِ سَوْءٍ»، قُلْنَا: وَمَا هَمَمْتَ؟ قَالَ: هَمَمْتُ أَنْ أَقْعُدَ وَأَذَرَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 1135].
600- از ابن مسعودس روایت است که گفت: شبی با پیامبر خدا ج نماز خواندم، آن قدر ایستادند که تصمیم به کار بدی گرفتم.
پرسیدند: آن کار بدی [که به آن تصمیم گرفته بودی] چه بود؟ گفت: تصمیم گرفتم که خودم بنشینم و پیامبر خدا ج را تنها بگذارم([15]).
8- باب: کَیْفَ کَانَتْ صَلاَةُ النَّبِیِّ ج وَکَم کَانَ النَّبِیُّ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ
باب [8]: نماز پیامبر خدا ج چگونه بود؟ و در شب چه قدر نماز میخواندند؟
601- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کَانَتْ صَلاَةُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثَلاَثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً» یَعْنِی بِاللَّیْلِ [رواه البخاری: 1138].
601- از ابن عباسب روایت است که گفت: نماز پیامبر خدا ج [در شب] سیزده رکعت بود.
602- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً مِنْهَا الوِتْرُ، وَرَکْعَتَا الفَجْرِ» [رواه البخاری: 1140].
602- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در شب سیزده رکعت نماز میخواندند، که از آن جمله، نماز وتر، و دو رکعت [سنت] نماز فجر بود([16]).
9- باب: قِیَامِ النَّبِیِّ ج بِاللَّیْلِ وَنَومِهِ وَمَا نُسِخَ مِن قِیَامِ اللَّیْلِ
باب [9]: قیام و خواب پیامبر خدا ج در شب، و آنچه که از قیام شب نسخ شده است
603- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُفْطِرُ مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لاَ یَصُومَ مِنْهُ، وَیَصُومُ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لاَ یُفْطِرَ مِنْهُ شَیْئًا، وَکَانَ لاَ تَشَاءُ أَنْ تَرَاهُ مِنَ اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْتَهُ، وَلاَ نَائِمًا إِلَّا رَأَیْتَهُ» [رواه البخاری: 1141].
603- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در بعضی ماهها، آنقدر افطار میکردند [یعنی: آنقدر روزه نمیگرفتند]، که گمان میکردیم از این ماه، چیزی را روزه نخواهند گرفت، و در بعضی ماهها آنقدر روزه میگرفتند که گمان میکردیم از این ماه چیزی را افطار نکنند، [یعنی: چیزی را بدون روزه نگذارند].
و اگر میخواستی که ایشان را در شب بدون حالت نماز خواندن نبینی، بدون حالت نماز خواندن نمیدیدی، و اگر [میخواستی که ایشان را جز در حالت] خواب نبینی، جز در حالت خواب نمیدیدی([17]).
10- باب: عَقْدِ الشَّیطَانِ عَلَى قَافِیَةِ الرَّأسِ إِذَا لَم یُصَلِّ بِاللَّیلِ
باب [10]: تسلط شیطان بر کسی که در شب نماز نمیخواند
604- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَعْقِدُ الشَّیْطَانُ عَلَى قَافِیَةِ رَأْسِ أَحَدِکُمْ إِذَا هُوَ نَامَ ثَلاَثَ عُقَدٍ یَضْرِبُ کُلَّ عُقْدَةٍ عَلَیْکَ لَیْلٌ طَوِیلٌ، فَارْقُدْ فَإِنِ اسْتَیْقَظَ فَذَکَرَ اللَّهَ، انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ، فَإِنْ تَوَضَّأَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ، فَإِنْ صَلَّى انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ، فَأَصْبَحَ نَشِیطًا طَیِّبَ النَّفْسِ وَإِلَّا أَصْبَحَ خَبِیثَ النَّفْسِ کَسْلاَنَ» [رواه البخاری: 1142].
604- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که خواب میشود، شیطان بر عقب سرش سه گره میزند، در هر گرهی میگوید: شبت دراز باد و بخواب».
«اگر این شخص بیدار شود و خدا را ذکر نماید، یک گرهاش گشوده میشود، و اگر وضوء بسازد، گره دیگرش گشوده میشود، و اگر نماز بخواند، آخرین گره گشوده میگردد، و صبح با جسمی سبک و خاطری خوش از خواب برمیخیزد، ورنه جسمش کسل، و خاطرش افسرده و پریشان خواهد بود([18]).
11- باب: إِذَا نَامَ وَلَم یُصَلِّ بَالَ الشَّیطَانُ فِی أُذُنِهِ
باب [11]: اگر بخوابد و نماز نخواند، شیطان در گوشش بول کرده است
605- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلٌ، فَقِیلَ: مَا زَالَ نَائِمًا حَتَّى أَصْبَحَ، مَا قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ، فَقَالَ: «بَالَ الشَّیْطَانُ فِی أُذُنِهِ» [رواه البخاری: 1144].
605- از عبداللهس روایت است که گفت: از شخصی نزد پیامبر خدا ج یاد شد، کسی گفت: تا وقتی که صبح میشود خواب است، و به نماز بر نمیخیزد، فرمودند: «شیطان در گوشش بول کرده است»([19]).
12- باب: الدُّعاءِ والصَّلاَةِ مِن آخِرِ اللَّیْلِ
باب [12]: دعا کردن و نماز خواندن از آخر شب
606- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَنْزِلُ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَتَعَالَى کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا حِینَ یَبْقَى ثُلُثُ اللَّیْلِ الآخِرُ یَقُولُ: مَنْ یَدْعُونِی، فَأَسْتَجِیبَ لَهُ مَنْ یَسْأَلُنِی فَأُعْطِیَهُ، مَنْ یَسْتَغْفِرُنِی فَأَغْفِرَ لَهُ» [رواه البخاری: 1145].
606- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«در ثلث اخیر شب پروردگار ما به آسمان اول نزول میکند و میگوید: کیست که دعا کند، و من دعایش را اجابت نمایم، کیست که از من بخواهد، و من آنچه را که خواسته است برایش عطا فرمایم، و کیست که از من طلب آمرزش نماید، و من برایش بیامرزم»([20]).
13- باب: مَنْ نَامَ أَوَّلَ اللَّیْلِ وَأَحْیَا آخِرَهُ
باب [13]: کسی که اول شب را خوابیده و آخر شب را زنده داشته است
607- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَننَّهَا سئلت: عن صَلاَةُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِاللَّیْلِ؟ قَالَتْ: «کَانَ یَنَامُ أَوَّلَهُ وَیَقُومُ آخِرَهُ، فَیُصَلِّی، ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى فِرَاشِهِ، فَإِذَا أَذَّنَ المُؤَذِّنُ وَثَبَ، فَإِنْ کَانَ بِهِ حَاجَةٌ، اغْتَسَلَ وَإِلَّا تَوَضَّأَ وَخَرَجَ» [رواه البخاری: 1146].
607- از عائشهل روایت است که چون از وی راجع به نماز شب پیامبر خدا ج پرسان شد.
گفت: اول شب را میخوابیدند، و آخر شب برمیخاستند و نماز میخواندند، [بعد از نماز خواندن] دوباره به بستر خود میرفتند، و چون مؤذن اذان میداد، از جا برمیخاستند، اگر ضرورت به غسل داشتند غسل میکردند، ورنه وضوء ساخته و بیرون میشدند ([21]).
14- باب: قِیَامِ النَّبِیِّ ج بِاللَّیْلِ فِی رَمضَانَ وَغیرِهِ
باب [14]: شب خیزی پیامبر خدا ج در رمضان و غیر رمضان
608- وعَنهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا سئلت: عن صلاتِهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی رَمَضَانَ؟ فَقَالَتْ: «مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَزِیدُ فِی رَمَضَانَ وَلاَ فِی غَیْرِهِ عَلَى إِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً یُصَلِّی أَرْبَعًا، فَلاَ تَسَلْ عَنْ حُسْنِهِنَّ وَطُولِهِنَّ، ثُمَّ یُصَلِّی أَرْبَعًا، فَلاَ تَسَلْ عَنْ حُسْنِهِنَّ وَطُولِهِنَّ، ثُمَّ یُصَلِّی ثَلاَثًا»، قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ: أَتَنَامُ قَبْلَ أَنْ تُوتِرَ؟ فَقَالَ: «یَا عَائِشَةُ إِنَّ عَیْنَیَّ تَنَامَانِ وَلاَ یَنَامُ قَلْبِی» [رواه البخاری: 1147].
608- و از عائشهل روایت است که از وی راجع به نماز پیامبر خدا ج در ماه رمضان پرسان شد.
گفت: پیامبر خدا ج در رمضان و غیر ماه رمضان، از یازده رکعت نماز بیشتر نمیخواندند، [اول] چهار رکعت نماز میخواندند که از خوبی و درازی آن مپرس، بعد از آن چهار رکعت دیگر میخواندند که از خوبی و درازی آن مپرس، و بعد از آن سه رکعت دیگر میخواندند.
عائشهل میگوید: پرسیدم: یا رسول الله! آیا پیش از اینکه وتر بخوانید، خواب هم میشوید؟
فرمودند: «ای عائشه! چشمانم میخوابد، ولی قلبم نمیخوابد»([22]).
15- باب: مَا یُکرَهُ مِنَ التَّشدِیدِ فِی العِبَادَةِ
باب [15]: آنچه که از تشدد در عبادت مکروه است
609- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: دَخَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَإِذَا حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَیْنَ السَّارِیَتَیْنِ، فَقَالَ: «مَا هَذَا الحَبْلُ؟» قَالُوا: هَذَا حَبْلٌ لِزَیْنَبَ فَإِذَا فَتَرَتْ تَعَلَّقَتْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ حُلُّوهُ لِیُصَلِّ أَحَدُکُمْ نَشَاطَهُ، فَإِذَا فَتَرَ فَلْیَقْعُدْ» [رواه البخاری: 1150].
609- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [به مسجد] داخل شدند، و دیدند که ریسمانی بین دو پایه بسته است.
پرسیدند: «این ریسمان برای چیست»؟
گفتند: این ریسمان از زینبل است، وقتی که [از نماز خواندن] خسته میشود خود را به آن میگیرد.
پیامبر خدا ج فرموند: «نه، آن را باز کنید، هرکس از شما تا وقتی که با نشاط است، نماز بخواند، و چون خسته شد، بنشیند»([23]).
16- باب: مَا یُکرَهُ مِن تَرْکِ قِیَامِ اللَّیلِ لِمَن کَانَ یَقُومُهُ
باب [16]: کسی که قیام شب داشته باشد، ترک کردن آن برایش مکروه است
610- عَنْ عَبْد اللَّهِ بْن عَمْروِ بْنِ العَاصِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا عَبْدَ اللَّهِ، لاَ تَکُنْ مِثْلَ فُلاَنٍ کَانَ یَقُومُ اللَّیْلَ، فَتَرَکَ قِیَامَ اللَّیْلِ» [رواه البخاری: 1152].
610- از عبدالله بن عمرو بن عاصب روایت است که گفت:
«ای عبدالله! تو مانند فلانی مباش که شب خیزی داشت، و بعد از آن، آن را ترک نمود»([24]).
17- باب: فَضْلِ مَن تَعَارَّ بِاللَّیْلِ فَصَلَّى
باب [17]: فضیلت کسی که شب بیدار شود و نماز بخواند
611- عَنْ عُبَادَة بْن الصَّامِتِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ تَعَارَّ مِنَ اللَّیْلِ، فَقَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، الحَمْدُ لِلَّهِ، وَسُبْحَانَ اللَّهِ، وَلاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ، وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی، أَوْ دَعَا، اسْتُجِیبَ لَهُ، فَإِنْ تَوَضَّأَ وَصَلَّى قُبِلَتْ صَلاَتُهُ» [رواه البخاری: 1154].
611- از عباده بن صامتس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«کسی که در شب از خواب برخاسته و بگوید: (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، الحَمْدُ لِلَّهِ، وَسُبْحَانَ اللَّهِ، وَلاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ، وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ)، و بعد از آن از خداوند طلب آمرزش نماید، و یا چیزی بخواهد، طلبش اجابت میگردد، و اگر وضوء بسازد و نماز بخواند، نمازش قبول میشود([25]).
612- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: وَهُوَ یَقُصُّ فِی قَصَصِهِ، وَهُوَ یَذْکُرُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ أَخًا لَکُمْ لاَ یَقُولُ الرَّفَثَ» یَعْنِی بِذَلِکَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ رَوَاحَةَ
وَفِینَا رَسُولُ اللَّهِ یَتْلُو کِتَابَهُ ... إِذَا انْشَقَّ مَعْرُوفٌ مِنَ الفَجْرِ سَاطِعُ
أَرَانَا الهُدَى بَعْدَ العَمَى فَقُلُوبُنَا ... بِهِ مُوقِنَاتٌ أَنَّ مَا قَالَ وَاقِعُ
یَبِیتُ یُجَافِی جَنْبَهُ عَنْ فِرَاشِهِ ... إِذَا اسْتَثْقَلَتْ بِالْمُشْرِکِینَ المَضَاجِعُ» [رواه البخاری: 1155].
612- روایت است که ابو هریرهس ضمن قصههایش از پیامبر خدا ج این گفتهشان را ذکر نمود که فرمودند:
«شما برادری دارید که اصلاً سخن ناپسند نمیگوید» و مقصودشان عبدالله بن رواحهس بود([26]). [و وی در صفت پیامبر خدا ج گفته بود]:
پیامبر خدا ج در میان ما است، و کلام خدا را [آنگاه] تلاوت مینماید که روشنی فجر درخشان گردد، راه راست را بعد از اینکه گمراه بودیم، برای ما نمایان ساخت، و دلهای ما یقین دارد که هر چیزی را که خبر دهد، همانطور واقع میشود، شب که خواب میشود، پهلویش در بستر آرام نمیگیرد، در حالی که مشرکین در خواب گران فرو رفتهاند([27]).
613- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: رَأَیْتُ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَأَنَّ بِیَدِی قِطْعَةَ إِسْتَبْرَقٍ، فَکَأَنِّی لاَ أُرِیدُ مَکَانًا مِنَ الجَنَّةِ إِلَّا طَارَتْ إِلَیْهِ، وَرَأَیْتُ کَأَنَّ اثْنَیْنِ أَتَیَانِی. و ذکر باقی الحدیث وقد تقدَّم. [رواه البخاری: 1156].
613- از ابن عمرب روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج به خواب دیدم که گویا در دستم پارچه ابریشمینی است، و گویا هیچ جایی در بهشت نیست که آنجا را اراده نمایم، و آن پارچه به آن طرف پرواز ننماید، و گویا دیدم که دو نفر نزدم آمدند و بقیه حدیث قبلاً گذشت]([28]).
18- باب: مَا جَاء فِی التَطوُّعِ مَثْنَى مَثْىَ
باب [18]: نماز نفل دو رکعت، دو رکعت است
614- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُعَلِّمُنَا الِاسْتِخَارَةَ فِی الأُمُورِ کُلِّهَا، کَمَا یُعَلِّمُنَا السُّورَةَ مِنَ القُرْآنِ، یَقُولُ: «إِذَا هَمَّ أَحَدُکُمْ بِالأَمْرِ، فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ مِنْ غَیْرِ الفَرِیضَةِ، ثُمَّ لِیَقُلْ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَخِیرُکَ بِعِلْمِکَ وَأَسْتَقْدِرُکَ بِقُدْرَتِکَ، وَأَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ العَظِیمِ، فَإِنَّکَ تَقْدِرُ وَلاَ أَقْدِرُ، وَتَعْلَمُ وَلاَ أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلَّامُ الغُیُوبِ، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ خَیْرٌ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی - أَوْ قَالَ عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ - فَاقْدُرْهُ لِی وَیَسِّرْهُ لِی، ثُمَّ بَارِکْ لِی فِیهِ، وَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی - أَوْ قَالَ فِی عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ - فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَاصْرِفْنِی عَنْهُ، وَاقْدُرْ لِی الخَیْرَ حَیْثُ کَانَ، ثُمَّ أَرْضِنِی» قَالَ: «وَیُسَمِّی حَاجَتَهُ» [رواه البخاری: 1166].
614- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج استخاره کردن در همه کارها را برای ما یاد میدادند، به مانند آنکه سورۀ از قرآن را برای ما یاد میدادند، [در این مورد] میگفتند:
«کسی که میخواهد کاری را انجام دهد، دو رکعت نماز غیر از نماز فرض اداء نموده، بعد از آن بگوید:
(اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَخِیرُکَ بِعِلْمِکَ وَأَسْتَقْدِرُکَ بِقُدْرَتِکَ، وَأَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ العَظِیمِ، فَإِنَّکَ تَقْدِرُ وَلاَ أَقْدِرُ، وَتَعْلَمُ وَلاَ أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلَّامُ الغُیُوبِ، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ خَیْرٌ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی - أَوْ قَالَ عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ - فَاقْدُرْهُ لِی وَیَسِّرْهُ لِی، ثُمَّ بَارِکْ لِی فِیهِ، وَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی - أَوْ قَالَ فِی عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ - فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَاصْرِفْنِی عَنْهُ، وَاقْدُرْ لِی الخَیْرَ حَیْثُ کَانَ، ثُمَّ أَرْضِنِی بِهِ)، و فرمودند: و بعد از آن حاجت خود را نام ببرد»([29]).
19- باب: تَعَاهُدِ رَکعَتَی الفَجْرِ وَمَنْ سَمَّاهُمَا تَطَوُّعاً
باب [19]: پا بندی به دو رکعت [سنت] نماز فجر، و کسی که آن را نفل نامید
615- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «لَمْ یَکُنِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى شَیْءٍ مِنَ النَّوَافِلِ أَشَدَّ مِنْهُ تَعَاهُدًا عَلَى رَکْعَتَیِ الفَجْرِ» [رواه البخاری: 1163].
615- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به هیچ نماز نفلی، پایبندتر از دو رکعت [سنت] فجر نبودند([30]).
20- باب: مَا یُقرَأُ فِی رَکعَتَی الْفَجْرِ
باب [20]: آنچه که در دو رکعت [سنت] فجر خوانده میشود
616- وعَنْها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُخَفِّفُ الرَّکْعَتَیْنِ اللَّتَیْنِ قَبْلَ صَلاَةِ الصُّبْحِ حَتَّى إِنِّی لَأَقُولُ: هَلْ قَرَأَ بِأُمِّ الکِتَابِ؟» [رواه البخاری: 1165].
616- و از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج دو رکعت [سنت] نماز فجر را سبک میخواندند، تا جای که [با خود] میگفتم: آیا (الحمد لله) را خواندهاند یا نه؟([31]).
21- باب: صَلاَةِ الضُّحَى فِی الحَضَرِ
617- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَوْصَانِی خَلِیلِی بِثَلاَثٍ لاَ أَدَعُهُنَّ حَتَّى أَمُوتَ: «صَوْمِ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ مِنْ کُلِّ شَهْرٍ، وَصَلاَةِ الضُّحَى، وَنَوْمٍ عَلَى وِتْرٍ» [رواه البخاری: 1178].
617- از ابو هریرهس روایت است که گفت: دوست من [یعنی: پیامبر خدا ج] مرا به سه چیز وصیت نمودند که تا هنگام مرگ آنها را ترک نخواهم کرد:
روزه گرفتن سه روز از هر ماه، نماز چاشت، و خواب شدن بعد از نماز وتر([32]).
22- باب: الرَّکعَتَینِ قَبلَ الظُّهرِ
باب [22]: دو رکعت نماز، پیش از فرض نماز پیشین
618- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ لاَ یَدَعُ أَرْبَعًا قَبْلَ الظُّهْرِ، وَرَکْعَتَیْنِ قَبْلَ الغَدَاةِ» [رواه البخاری: 1182].
618- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج ادای چهار رکعت نماز، پیش از فرض نماز ظهر، و دو رکعت نماز، پیش از فرض نماز فجر را ترک نمیکردند([33]).
23- باب: الصَّلاةِ قَبلَ المَغرِبِ
باب [23]: [حکم] نماز خواندن پیش از نماز مغرب
619- عَنْ عَبْد اللَّهِ المُزَنِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «صَلُّوا قَبْلَ صَلاَةِ المَغْرِبِ»، قَالَ: «فِی الثَّالِثَةِ لِمَنْ شَاءَ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَتَّخِذَهَا النَّاسُ سُنَّةً» [رواه البخاری: 1183].
619- از عبدالله مزنیس، از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«پیش از نماز شام (مغرب)، نماز بخوانید» و در مرتبه سوم فرمودند: «برای کسی که خواسته باشد»
[و این سخن را برای آن گفتند] که مردم خواندن این دو رکعت نماز را، سنت قرار ندهند([34]).
20- کِتَابُ الصَّلاَةِ فِی مسْجِدِ مَکْةَ وَالمَدِینَةِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی این دعای نبی کریم ج این است که:
پروردگارا! ستایش خاص برای تو است، برپا دارنده آسمان و زمین و آنچه که در آنها میباشد تو هستی، و ستایش خاص برای تو است، روشنی بخش آسمانها و زمین و آنچه که در آنها میباشد تو هستی، و ستایش خاص برای تو است، مالک آسمانها و زمین و آنچه که در آنها میباشد تو هستی، و ستایش خاص برای تو است، وجود تو حق است، و وعده تو حق است، و دیدار تو – در آخرت – حق است، و فرموده تو - از امر و نهی – حق است، و بهشت حق است، و دوزخ حق است، و – پیامبری - پیامبران حق است، و – پیامبری – محمد ج حق است، و قیامت حق است.
پروردگارا! – به احکامت از حلال و حرام – تسلیم و منقاد هستم، و به تو ایمان آوردم، و بر تو توکل نمودم، و بسوی تو رجوع نمودم، و با آیات تو – بر دیگران – حجت جستم، و تو را حاکم قرار دادم، پس تقصیرات گذشته و آینده و پنهان و آشکارم را برایم ببخش، از همه اول تو و از همه آخر تو هستی، خدایی جز تو نیست، و خدایی جز تو وجود ندارد.
2) پیامبر خدا ج متصف به (جوامع الکلم) بودند، چنانچه در این دعای خود آنچه را که باید بنده از حمد و ثنا و ایمان، و توکل، و اعتراف به روز جزا، و بهشت و دوزخ، وغیره نسبت به پروردگارش معتقد باشد، جمع نمودند.
3) کسی که به نماز تهجد برمیخیزد، پیش از شروع کردن به نماز این دعا را بخواند.
4) اگر کسی از خداوند جل جلاله چیزی مسئلت مینماید، پیش از مسئلت کردن، حمد و ثنای خداوند جل جلاله را بگوید.
[2]- یعنی: دارای دو پایه است، و برروی این دو پایه عمود دیگری است که چنگکهایی در آن آویزان است، که از مجموع آن دو پایه عمودی که بر روی آنها است، چیزی تشکیل میشود که بنام (سرانداز چاه) یاد میشود، که قرقره ریسمان چاه را به آن آویزان میکنند.
[3]- حفصهل ام المومنین، دختر عمر بن الخطاب و خواهر عبدالله بن عمر راوی حدیث است.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج از آن جهت این خواب را نسبت به عبدالله بن عمرس به قیام لیل تعبیر کردند که دیدند عبداللهس از نمازهای فرض تغافل نمیکند که مستلزم تذکرش به آتش دوزخ گردد، از این سبب او را بخواندن نماز شب ترغیب نمودند.
2) قیام لیل سبب نورانیت و نجات از آتش دوزخ میشود، خودم چندین کس را میشناسم که قیام لیل دارند، و نورانیت را میتوان در چهره آنها به طور آشکاری مشاهده نمود.
3) خواب شدن تمام شب و برای همیشه کار خوبی نیست و مکروه است، از جابرس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مادر سلیمان÷ برایش گفت: در شب بسیار مخواب، زیرا خواب شدن بسیار به شب، سبب فقر و بیچارگی در روز قیامت میشود»، در فتح المبدی آمده است که: بعضی از فقراء بر سر دسترخوان میگفتند: ای مردم! بسیار مخورید، زیرا باید بسیار بنوشید، و باز باید بسیار بخوابید، و بسیار خوابیدن سبب حسرت خوردن بسیار در وقت مرگ میشود.
[5]- وی جندب بن عبدالله بجلی است، در کوفه سکنی گزین گردید، و بعد از آن به بصره رفت، در زمان ابن زبیر که جنگ بین مسلمانان در گرفت، مردمان را به گوشهگیری از فتنه نصیحت میکرد، و در این خصوص از وی روایت شده است که گفت: ای مردم! در فتنه گرفتار شدهاید، از وی پرسیدند: چه باید کرد؟ گفت: اگر فتنه در شهر شما داخل شد، به سراهایهای خود بروید، گفتند: اگر به سراهای ما داخل شد، چه باید کرد، گفت: به خانههای خود بروید، گفتند: اگر به خانههای ما داخل شد، چه باید کرد؟ گفت: به پناه گاههای خود بروید، گفتند: اگر به پناه گاههای ما داخل شد چه باید کرد؟ گفت: در این صورت کسی باشید که کشته شده باشد، نه کسی باشد که دیگری را کشته باشد، اسد الغابه (1/204-305).
[6]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) مدت مریضی پیامبر خدا ج – حسب روایات مختلفه - بین دوازده تا چهل روز بود، و در این مدت پیامبر خدا ج تنها دو و یا سه شب به نماز تهجد برنخاستند.
2) در همین مریضی پیامبر خدا ج بود که وحی بر ایشان به تاخیر افتاد، و زنی نزدشان آمد و گفت: یا محمد! فکر میکنم شیطانی که نزدت میآمد، تو را ترک کرده است، مقصد آن زن شیطان، جبرئیل÷ بود، و همان بود که خداوند سورۀ ﴿وَٱلضُّحَىٰ ١ وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ ٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ٣﴾ را نازل فرمود.
3) زنی که نزد پیامبر خدا ج آمد و این سخن را گفت، هند بنت حرب بن أمیه، همسر ابو لهب، و خواهر ابوسفیان بود، و در بعضی روایات زنهای دیگری نیز ذکر شده است.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این سخن پیامبر خدا ج که (انسان از هر چیزی مجادلهگرتر است)، در واقع نقل قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا ﴾.
2) احتمال دارد که پیامبر خدا ج این سخن را برای این گفته باشند، که علیس از دلیلی که برای پیامبر خدا ج ذکر نمود، از برخاستن برای اقامه نماز تهجد شانه خالی کرده بود، و همچنین احتمال دارد که ذکر این آیه کریمه جهت قبول کردن عذر علیس و تصدیق قول او باشد، که فطرت و طبیعت انسان آن است که در مقابل هر سخنی میخواهد مجادله کند، و مسؤولیت را نپذیرد، پس بر علیس از این سخنش که گفت: اختیار ما در دست خداوند است، اگر بخواهد که ما را بیدار کند، بیدار میکند، باکی نیست.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نماز (ضحی) نماز است که هنگام چاشت، یعنی در وسط روز بین طلوع و زوال آفتاب، و یا پیش از زوال آفتاب خوانده میشود.
2) بهترین وقت خواندن نماز ضحی، در ثلث سوم وقت بین طلوع آفتاب و زوال است، مثلاً: اگر بین طلوع آفتاب و زوال شش ساعت باشد، بعد از اینکه از طلوع آفتاب چهار ساعت گذشت، و یا به زوال دو ساعت باقیماند، نماز (ضحی) خوانده شود.
3) مراد از این قول عائشهل که پیامبر خدا ج نماز ضحی را نمیخواندند این است که بر خواندن آن نماز مداومت نمیکردند، ورنه ثابت است که ایشان این نماز را گاه گاهی میخواندند، از آن جمله اینکه روز فتح مکه نماز ضحی را خواندند، و ابو ذر و ابو هریره را به خواندن آن تشویق نمودند، و یا اینکه عائشهل از آنچه که علم داشته است خبر داده است، و وی خبر نداشته است که پیامبر خدا ج گاهی گاهی نماز ضحی را میخواندند.
[9]- وی مغیره بن شعبه بن ابی عامر ثقفی است، در سال جنگ خندق مسلمان شد، بسیار زیرک و با تدبیر بود، گویند: در عرب چهار کس به زیرکی و حسن تدبیر مشهور بودند، معاویه بن ابی سفیان، عمرو بن العاص، مغیره بن شعبه، و زیاد، عمر بن خطابس او را امیر بصره مقرر نمود، و سپس عزلش نمود، و باز او را امیر کوفه مقرر نمود، در بسیاری از جنگهای اسلامی، از آن جمله جنگ یرموک، ویمامه، و قادسیه و فتح نهاوند و غیره اشتراک داشت، در زمان معاویهس امارت کوفه را بر عهده گرفت، و تا سال پنجاه هجری که وفات نمود، همین وظیفه را بر عهده داشت، اسد الغابه (4/406-407).
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: «آیا بنده شکر گذاری نباشم»؟ این است که: بعد از اینکه خداوند گناهان گذشته و آینده مرا بخشیده است، باید در مقابل این نعمت عظمی شکر گذار خدا باشم، نه آنکه این نعمت را به ترک شکر مقابله نمایم.
2) این حدیث دلالت بر این دارد که انسان تا وقتی که ملول نمیشود و یا از ضرر بر جان خود نمیترسد، باید در عبادت خدا جد و جهد نماید، زیرا پیامبر خدا ج که با وجود اطمینان از آمرزش لغزشهای گذشته و آینده خود تا این سر حد عبادت میکردند، پس کسی که در گناه و تقصیر غوطهور است، باید حالش چگونه باشد؟
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) داود÷ از این جهت در وقت شب نماز میخواند که: این وقت شب همان وقتی است که از طرف خداوند متعال گفته میشود: آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد و من آرزویش را بر آورده سازم، و آیا کسی هست که طلب آمرزش گناهان خود را بنماید و من گناهانش را برایش ببخشم؟ و از این جهت ششم حصه اخیر شب را میخوابید که برای نماز صبح و اعمال روز نشاط و آمادگی داشته باشد.
2) طوری که ابن منبر/ میگوید: داود÷ شب و روز خود را بین خود و بین پروردگار خود تقسیم کرده بود، به این طریق که: نیم وقت را در امور زندگی خود باشد، و نیم وقت را به عبادت بگذراند، و این چیز نسبت به نماز امکان پذیر بود، و چون در روزه گرفتن، نمیشد که نیم روز را روزه بگیرد، و نیم روز را بخورد، لذا یک روز را روزه میگرفت، و یک روز را میخورد.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در جایی که خروسهای متعددی وجود داشته باشد، غالباً بعد از نیم شب، و یا پیش از ثلث اخیر شب بعضی از آنها به بانگ زدن شروع میکنند، و پیامبر خدا ج در این وقت برای نماز تهجد بیدار میشدند.
2) باید شخص مسلمان بر طاعت و عبادتی که انجام میدهد، مداومت نماید، و باید بداند، طاعت و عبادتی که اندک ولی دائم باشد، بهتر از طاعت و عبادتی است که بسیار بوده ولی بعد از مدتی ترک شود.
3) در طاعت و عبادت نفلی نباید خود را به مشقت انداخت، بلکه باید طاعت و عبادتش در حدی باشد که به جدیت و نشاط انجام پذیرد، و وقتی که احساس خستگی و کسالت، و یا زحمت و مشقت نمود، از انجام دادن آن عمل خود داری نماید.
[13]- در مسند امام احمد/ از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خروس را دشنام ندهید، زیرا شما را به نماز بیدار میکند»، و مراد آن نیست که غرض خروس از آواز دادن بیدار کردن مردم به نماز باشد، بلکه مراد این است که حسب عرف و عادت، خروس نزدیک صبح بانگ میزند، و وقتی که مردم آواز خروس را در نزدیک صبح بشنوند به نماز برمیخیزند.
[14]- یعنی: بعد از فارغ شدن از نماز تهجد، به کار دیگری مشغول نگردیده و خواب میشدند، از این جهت وقتی که سحر بر آنها میآمد، خواب بودند، و یا مراد از خواب شدن در اینجا حالت خواب شدن است، که غلتیدن باشد، یعنی: بعد از اینکه نماز شب را میخواندند، مانند کسی که خواب است، به پهلو میغلتیدند، زیرا در حدیث دیگری از عائشهل روایت است که گفت: «[بعد از خواندن نماز شب] اگر بیدار میبودم، با من صحبت میکردند، و اگر خواب میبودم، به پهلو میغلتیدند».
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
آیا در نماز شب طول قیام بهتر است و یا کثرت رکوع و سجود؟ بین علماء اختلاف است، بعضی از آنها طول قیام، و عده دیگری کثرت رکوع و سجود را بهتر میدانند، و برای تایید هر قولی احادیث متعددی وجود دارد، و قبلاً به این موضوع اشاره نمودم، و چیزی که مهم است این است که انسان در شب قیام نماید، و آنچه که خداوند او را توفیق داده و نصیبش کرده است، نماز بخواند.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه در این حدیث و در حدیث پیش از آن آمده است که پیامبر خدا ج در شب سیزده رکعت نماز میخواندند، حکایت از غالب احوال پیامبر خدا ج دارد، نه آنکه همیشه و بدون استثناء در شب سیزده رکعت خوانده باشند، زیرا در روایات دیگری آمده است که گاهی هفت رکعت، و گاهی نه رکعت میخواندند.
2) و سبب اینکه در اغلب احوال سیزده رکعت میخواندند، این است که: بهتر در نماز شب سیزده رکعت است، که از آن جمله نماز وتر است، و اینکه گاهی هفت و یا نه رکعت میخواندند، جهت این است که خواندن سیزده رکعت حتمی نیست، و اگر کسی به سببی از اسباب سیزده رکعت خوانده نمیتواند، روا است که نه و یا هفت رکعت بخواند، در سنن نسائی/ از عائشهل روایت است که گفت: «پیامبر خدا ج در شب نه رکعت نماز میخواندند، چون سنشان کلان شد، هفت رکعت خواندند».
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بین این حدیث و بین حدیث عائشهل که گفته بود: وقتی که خروس بانگ میزد پیامبر خدا ج به نماز برمیخاستند، منافاتی نیست، زیرا در هر کدام از انس و عائشهل از آنچه که از حالت پیامبر خدا ج اطلاع داشتند، خبر دادهاند، چون پیامبر خدا ج در نیمه اول شب گاهی نماز میخواندند و گاهی نمیخواندند، انسس از همین چیز خبر داده است، و چون ایشان ثلث اخیر شب را به نماز برمیخاستند، و در این وقت در خانه بودند، و از این حالت ازواج مطهرات خبر داشتند، عائشهل از آن خبر داده است.
2) این حدیث دلالت بر این دارد که نماز شب، و روزه نفلی پیامبر خدا ج به شکل استمراری و به یک طریق واحد، و به ترتیب معینی نبود، بلکه به حسب امکانات و به حسب چیزی بود که برایشان میسر میشد، و گرچه در روزه گرفتن بعضی ماهها، و بعضی روزها توجه بیشتری داشتند.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این تاثیر شیطان بر کسی است که نیتش برخاستن برای نماز شب نیست، و کسی که نیتش برخاستن برای نماز شب باشد، ولو آنکه از غلبه خواب برخاسته نتواند، ثواب شب خیزی برایش داده میشود، پیامبر خدا ج میفرمایند: «کسی که به نیت شب خیزی بخوابد، ولی خواب بر وی غلبه کرده و برخسته نتواند، خوابش برایش صدقه محسوب گردیده و مزد آنچه که نیت آن را داشته است، برایش داده میشود».
2) کسی که تصمیم به شب خیزی و خواندن نماز شب دارد، در وقت خواب شدن (آیة الکرسی) را بخواند، تا از تاثیر شیطان در امان بماند، در یکی از احادیث بخاری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: کسی که در وقت خواب شدنش (آیة الکرسی) را بخواند، شیطان به وی نزدیک نمیشود».
3) شب خیزی و نماز خواندن به شب، سبب نجات از آتش دوزخ در روز قیامت است، پس هر مسلمانی بکوشد تا همه شب لحظاتی را جهت ذکر و دعا و نماز از خواب بیدار شود، و اگر این کار برایش میسر نیست، اقلاً هفته یک شب مثلاً شب جمعه به این کار مبادرت ورزد، و کسی که لذت شب خیزی را بچشد، یقیناً که دیگر آن را ترک نخواهد کرد.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ظاهر حدیث طوری که سفیان ثوری/ میگوید: مراد آن شخص از این گفتهاش که آن شخص تا وقتی که صبح میشود خواب است، و به نماز بر نمیخیزد، نماز فجر است، یعنی: این شخص نماز فجر را نمیخواند.
2) مراد از این گفته پیامبر خدا ج که «شیطان در گوشش بول کرده است» این است که: شیطان او را تحت تاثیر خود قرار داده، و گوشش را از اباطیل خود پر کرده است، تا جای که از شنیدن قول حق، عاجز گردیده است، ابن قتیبه میگوید: «عربها از فاسد ساختن چیزی، به بول کردن بر آن تعبیر مینمایند»، و حتی در زبان فارسی نیز این چیز معمول است، زیرا کسی که کاری را خراب کرده باشد، برایش میگویند که در آن کار شاش کردی، و یا چیز دیگری همانند آن و یا بدتر از آن.
[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از ثلث اخیر شب که در حدیث آمده است، نسبت به شخصی است که حکم به وی تعلق میگیرد، نه نسبت به مطلق وقت، همچنانی که وقت نماز، و روزه، و افطار، و طلوع آفتاب نسبت به مکلفی است که حکم به وی تعلق میگیرد، نه نسبت به مطلق این وقت، زیرا وقت از یک مکان نیست به مکان دیگر متغیر است، ولی نسبت به شخص، ثابت و محدود و معین است.
2) اینکه مراد از این نزول، نزول حقیقی است و یا کنایه از نزول رحمت و لطف و اجابت دعا است، بین علماء اختلاف است، و شاید قول امام ابو زرعه رازی/ در این مورد فیصله کن باشد که میگوید: «پیامبر خدا ج خبر دادهاند که پروردگار ما نزول میکند، میگوئیم نزول میکند، و چون نگفته است که چگونه نزول میکند، نمیگوئیم که چگونه نزول میکند».
امام بیهقی/ در کتاب (اسماء و صفات) میگوید: «خودم به خط امام ابو عثمان صابونی خواندم که در تعقیب حدیث نزول چنین آمده بود: (استاد ابو منصور میگوید: علماء در معنی این قول پیامبر خدا ج که «خداوند نزول میکند» اختلاف کردهاند، و چون در این مورد از امام ابو حنیفه/ پرسان شد، گفت: (بلا کیف)»، و البته همین چیز نظر و عقیده جمهور اهل سنت و جماعت است، که از آن جملهاند: مالک، شافعی، احمد، زهری، اوزاعی، ابن المبارک، مکحول، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، لیث بن سعد، و حماد بن زید، و حماد بن سلمه رحمهم الله و و بسیاری از أئمه و علمای دیگر، بنابراین طوریکه امام ابو حنیفه/ میگوید: به این امر ایمان داریم که خداوند نزول میکند، و اینکه نزول خداوند چگونه است؟ نمیدانیم.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) خوابیدن در حال جنابت باکی نداشته و مباح است.
2) شخص در وقت برخاستن برای عبادت باید چست و چالاک باشد، زیرا پیامبر خدا ج به مجرد شنیدن اذان از جا برمیجستند، و برجستن از جا، همان چست و چالاک بودن است.
3) در این حدیث اشاره به این امر است که گاهی پیامبر خدا ج بعد از خواندن نماز شب با همسران خود همبستر میشدند، زیرا این گفته عائشهل که: دوباره به بستر خود میرفتند، و چون مؤذن اذان میداد، از جا برمیجستند، اگر ضرورت به غسل داشتند غسل میکردند، ورنه وضوء ساخته بیرون میشدند، اشاره صریح به این امر دارد که غسل کردنشان بعد از نماز شبشان بود.
[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در مورد اینکه پیامبر خدا ج در شب چند رکعت نماز میخواندند، روایات مختلفی آمده است، و تفصیل این موضوع در جای خودش خواهد آمد، چنانچه قبلاً نیز به این موضوع اشاره شد، و آنچه که از این حدیث دانسته میشود این است که چهار رکعتی خواندن نماز شب از دو رکعتی خواندن آن بهتر است.
2) جزء دوم حدیث دلالت بر این دارد که وضوی انبیاء÷ به خواب نقض نمیگردد، زیرا در حالت خواب، قلب آنها بیدار است، و بعضی میگویند که این فضیلت خاص برای خاتم النبین محمد ج است و بس، و دیگر انبیاء÷ را شامل نمیشود، و لفظ حدیث هم مؤید همین معنی اخیر است، زیرا پیامبر خدا ج موضوع را تنها به خود اختصاص داده و فرمودند: «چشمانم میخوابد، ولی قلبم نمیخوابد» و نگفتند که: انبیاء چشمشان میخوابد و قلبشان نمیخوابد.
[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عبادت نفلی باید تا جایی باشد که سبب ملالت و خستگی مفرط نگردد.
2) برای زن روا است که نماز شب را در مسجد اداء نماید.
3) شخصی که میخواهد تهجد بخواند، نباید تمام شب را نماز بخواند، بلکه تهجد و شب خیزی آن است که بعد از خوابیدن اول شب باشد.
[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نماز شب واجب نیست، ورنه پیامبر خدا ج بر ترکش به این سخن اکتفاء نمیکردند.
2) با قیاس به شب خیزی، کسی که عادت به کار خیری دیگری دارد، باید به آن ادامه بدهد، و ترک آن مکروه است.
3) اینکه پیامبر خدا ج نام آن شخص را ذکر نکرده و از آن به (فلانی) تعبیر کردند، تا این عیبش را برایش بپوشانند، و در نزد مردم مورد طعن قرار نگیرد.
[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
معنی کلماتی که در حدیث شریف آمده است این است که: خدای جز خدای بر حق نیست، خدا واحد است و شریکی برایش نیست، همه عالم برای خدا است، و ثنا و ستایش خاص برای او است، و او تعالی بر هر چیزی قادر است، ثنا و ستایش برای خدا است، و خداوند منزه است، و خداوند جز خدای بر حق نیست، حول و قدرتی جز به یاری خدا وجود ندارد.
[26]- وی عبدالله بن رواحه بن ثعلبه انصاری است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و در هر غزوۀ اولین کسی بود که به جهاد بیرون میشد، و آخرین کسی بود که از جهاد برمیگشت، روزی پیامبر خدا ج به کسانی داخل مسجد گفتند که بنشینید، عبدالله بن رواحه در بیرون مسجد این سخن را شنید، و در همآنجا که بود نشست، چون پیامبر خدا ج از این واقعه خبر شدند فرمودند: خداوند حرص تو را در اطاعت از خدا و رسولش افزونتر سازد، و در غزوۀ موته در سال هشتم هجری با زید بن حارثه، و جعفر بن ابی طالب،ش به شهادت رسید، دارای مناقب بسیار است، اسد الغابه (3/156-159).
[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ابن جوزی میگوید: سبب این گفته پیامبر خدا ج در مورد عبدالله بن رواحهس که: «شما برادری دارید که اصلاً سخن ناپسند را بر زبان خود نمیآورد»، این بود که: همسر عبدالله بن رواحه یک شبی او را دید که با کنیزش جماع میکند، و رفت و کاردی آورد تا از وی انتقام بگیرد، از همسرش پرسید که چرا کارد را آوردی؟ گفت: چون دیدم که با کنیزت جماع میکردی، و میخواهم از تو انتقام بگیرم، عبدالله بن رواحهس منکر شد، همسرش گفت: خداوند بر پیامبر خود قرآنی نازل کرده است که نباید آن را در حال جنابت خواند، اگر راست میگوئی چیزی از آن قرآن را بخوان، و همان بود که عبدالله بن رواحه این اشعار را خواند، همسرش گفت: خدا و رسولش راست میگوید و چشمانم دروغ، چون صبح این خبر به پیامبر خدا ج رسید، آن چنان خندیدند که دندانهای کرسیشان نمایان شد.
2) از این حدیث دانسته میشود: شعری که بیانگر واقعیت بوده، و دور از فسق و فجور، و مداحی بیجا باشد، سرودن آن روا است، و شامل این قول خداوند متعال نمیگردد که میفرماید: ﴿وَٱلشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤ أَلَمۡ تَرَ أَنَّهُمۡ فِی کُلِّ وَادٖ یَهِیمُونَ ٢٢٥ وَأَنَّهُمۡ یَقُولُونَ مَا لَا یَفۡعَلُونَ﴾.
[28]- اشاره به حدیثی است که خوابی دیده بود، و خواب را برای حفصهل قصه کرد، و حفصهل آن را برای پیامبر خدا ج گفت، و ایشان فرمودند، عبدالله شخص نیکی است اگر نماز شب بخواند، و عبدالله بن عمرب بعد از این گفته پیامبر خدا ج نماز شب را ترک نکرد.
[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی این دعا این است که: الهی! نیست به علم [کاملی] که داری از تو میخواهم که مرا به کار خیر رهنمون سازی، و نسبت به قدرت [کاملی] که داری مرا بر آن کار نیک قادر سازی، و این چیز را از فضل عظیم تو مسئلت مینمایم، زیرا تو قدرت داری و من قدرت ندارم، و تو میدانی و من نمیدانم، و تو علام الغیوب هستی، الهی! اگر میدانی که این کار در دین و دنیا به خیر و مصلحت من است، مرا بر انجام دادن آن قدرت بده، و آن را برایم میسر بگردان، و برایم در آن برکت بده، و اگر میدانی که این کار در دنیا و آخرت، و در عاقبت امر بر ضرر من تمام میشود، مرا از انجام دادن آن کار، و آن کار را از من منصرف بساز، و چیزی را برایم نصیب بگردان که به خیر من باشد، و مرا بر آن راضی بگردان، (و حاجتی که دارد از خریدن خانه، ازدواج، فروختن چیزی، رفتن به سفر و غیره ذکر نماید).
2) اگر انسان میخواهد به کاری اقدام نماید، و جانب صواب را در آن نمیداند، استخاره نماید، و چون انسان ظاهر امر را میداند، و از عواقب امور آگاه نیست، بهتر است که اگر میخواهد به هر کار مهمی اقدام نماید، استخاره کند، ولو آنکه در نظرش آن کار کاملاً به سود وی باشد، مانند: خریدن و یا فروختن خانه و زمین، گرفتن همسر، طلاق دادن همسر، شریک شدن با کسی، سفر کردن به کدام طرفی، و امثال این کارها.
3) نماز استخاره دو رکعت است، و بهتر است که اگر این نماز را به نیت استخاره میخواند، از همین دو رکعت بیشتر نخواند، زیرا عبادات توقیفی است، و باید به همان طریقی که گفته شده است، به آن عمل شود.
4) بنده باید در تمام امور خود توکل خود را بر خداوند جل جلاله نماید، و بداند که بدون از یاری و نصرت خدا، قدرت به هیچ کاری ندارد، و باید ایمان کامل داشته باشد که عزت و ذلت از طرف خدا است، اگر خدا او را یاری دهد، در جهان کسی نیست که بتواند برایش ضرر برساند، و اگر خداوند بخواهد او را خار و ذلیل کند، در جهان کسی نیست که بتواند او را عزت بدهد.
[30]- عائشهل از این جهت دو رکعت سنت فجر را نفل نامیده است که این دو رکعت فرض نیست، و آنچه که فرض نباشد در اصطلاح سلف به نام نفل و یا تطوع یاد میشود، ولو آنکه خواندن آن مؤکد باشد.
[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شک عائشهل در این نبود که پیامبر خدا ج (الحمد لله) را در این دو رکعت میخواندند یا نه؟ بلکه این سخن را جهت مبالغه در بیان سبک خواندن این دو رکعت گفته است، زیرا عادت نبی کریم ج آن بود که نمازهای غیر فرض را طولانی میخواندند، ولی برای آنکه مردم در مسجد انتظار نمانند، دو رکعت سنت فجر را خفیف اداء میکردند، تا جایی که این خفیف خواندن نسبت به طولانی بودن دیگر نوافل طوری به نظر میرسد که گویا حتی (الحمد لله) را هم نخواندهاند.
2) در قراءتی که در دو رکعت سنت فجر خوانده میشود، بین علماء اختلاف است: امام مالک میگوید: تنها (الحمد لله) خوانده شود، امام شافعی میگوید: (الحمد لله) و سورۀ کوتاهی خوانده شود، و امام ابو حنیفه و اصحابش میگویند: فرق بین این نماز و نمازهای دیگر نیست، و حتی اگر فرصت باشد، میتوان قراءت را طولانی نمود.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بهتر است که روزه گرفتن این سه روز، در روز سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه باشد، و این ایام بنام (ایام بیض) یعنی: (ایام روشن) یاد میشود، زیرا روشنی مهتاب در این ایام از دیگر ایام ماه بیشتر است، و پیامبر خدا ج به روزه گرفتن این سه روز مداومت نموده و دیگران را به روزه گرفتن آن توصیه مینمودند، و روزه گرفتن سه روز در هر ماه، ثواب (صوم دهر) را دارد، زیرا ثواب اعمال نیک ده چند است، و کسی که از هر ماه سه روز روزه میگیرد، گویا ماه کامل را روزه گرفته است.
2) وقت خواندن نماز چاشت، هنگام رسیدن آفتاب به نیمه آسمان بین طلوع و زوال است، و یا رسیدن آفتاب بین یک چهارم آسمان بین طلوع و غروب آفتاب است، و این وقت تا پیش از زوال ادامه مییابد، و حد اقل نماز چاشت دو رکعت است، و اکثر آن مربوط به نشاط و رغبت شخص است.
3) مراد از خواب شدن بعد از وتر آن است که شخص نماز وتر را بخواند و بخوابد، و این برای کسی است که در بیدار شدن خود اطمینان نداشته باشد، ورنه طوری که در احادیث صحیح دیگری آمده است، تاخیر برای کسی که به بیدار شدن خود اطمینان دارد مستحب، و برای کسی که به نماز تهجد برمیخیزد، سنت است.
[33]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث دلالت بر این دارد که خواندن چهار رکعت پیش از فرض نماز ظهر، و دو رکعت پیش از فرض نماز فجر، سنت مؤکد است، زیرا پیامبر خدا ج این دو نماز را ترک نکردند، و آنچه را که پیامبر خدا ج به آن مداومت نموده و ترک نکرده باشند، واجب و یا سنت مؤکده است.
2) در حدیث عبدالله بن عمرس آمده است که پیامبر خدا ج پیش از نماز ظهر دو رکعت نماز میخواندند، و در بین این دو حدیث تعارضی نیست، زیرا احتمال دارد که اگر سنت ظهر را در خانه میخواندند چهار رکعت میخواندند، و اگر در مسجد میخواندند دو رکعت میخواندند، و هر کدام از عائشه و ابن عمرب آنچه را که از نبی کریم ج دیده است، روایت کرده است.
[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از خواندن این دو رکعت نماز پیش از نماز مغرب، خواندن این دو رکعت نماز، بعد از اذان مغرب و پیش از اقامت گفتن است.
2) در خواندن این دو رکعت نماز پیش از نماز مغرب سه مذهب وجود دارد:
أ) امام احمد و اسحاق رحمهما الله میگویند: خواندن این دو رکعت نماز جائز است، ولی سنت نیست.
ب) امام ابو حنیفه و امام شافعی و امام مالک رحمهم الله میگویند: نخواندن این دو رکعت بهتر است، زیرا بهترین افراد صحابه که علی، و ابن مسعود، و حذیفه و عمار و ابن مسعودش باشند، در کوفه وجود داشتند، و هیچکدام از آنها این دو رکعت نماز را نمیخواندند، و ابن شاهین ادعا میکند که این حدیث منسوخ است، و ناسخ آن این قول پیامبر خدا ج است که میفرمایند: «بین هر نماز و اقامتی دو رکعت نماز خوانده میشود، مگر در نماز مغرب»، و حتی امام عینی/ از ابراهیم نخعی روایت میکند که گفته است: «خواندن دو رکعت نماز پیش از نماز مغرب بدعت است».
ج) در روایتی از اصحاب شافعی/ آمده است که خواندن این دو رکعت مستحب است، و شاید دلیل آنها ظاهر همین حدیث، یعنی حدیث عبدالله مزنی باشد، والله تعالی أعلم.
1- باب: مَا جَاء فِی التَّقصِیرِ وَکَم یُقِیمُ حَتَّى یَقْصُرَ
باب [1]: آنچه که دربارۀ قصر نماز، و در مدت اقامت آمده است
575- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «أَقَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تِسْعَةَ عَشَرَ یَقْصُرُ [رواه البخاری: 1080].
575- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نوزده روز در [مکه] اقامت نمودند، و [در این مدت] نماز را کوتاه میخواندند([1]).
576- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنَ المَدِینَةِ إِلَى مَکَّةَ فَکَانَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ حَتَّى رَجَعْنَا إِلَى المَدِینَةِ، قُلْتُ: أَقَمْتُمْ بِمَکَّةَ شَیْئًا؟ [رواه البخاری: 1081].
576- از انسس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج از مدینه به سوی مکه سفر نمودیم، تا وقتی که پس به مدینه آمدیم، نماز را دو رکعت، دو رکعت میخواندیم([2]).
گفتم: آیا در مکه چیزی اقامت کردید؟
گفت: [بلی]، ده روز در مکه اقامت نمودیم([3]).
2- باب: الصَّلاَةِ بِمِنىً
577- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ، وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ وَمَعَ عُثْمَانَ صَدْرًا مِنْ إِمَارَتِهِ ثُمَّ أَتَمَّهَا» [رواه البخاری: 1082].
577- از ابن عمرب روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج و ابوبکر و عمرب و ابتدای خلافت عثمانس نماز را در (منی) دو رکعتی خواندم، بعد از آن [عثمانس] نماز را کامل [یعنی: چهار رکعتی] اداء نمود([4]).
578-عَنْ حَارِثَةَ بْنَ وَهْبٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «صَلَّى بِنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمَنَ مَا کَانَ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ» [رواه البخاری: 1083].
578- از حارثه بن وَهبس([5]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در (منی) در حالی که امنیت به طور کامل تامین بود، نماز را دو رکعتی اداء نمودند([6]).
579- عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، لمَّا قیل له: صَلَّى بِنَا عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِمِنًى أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ، فَاسْتَرْجَعَ، ثُمَّ قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ، وَصَلَّیْتُ مَعَ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ، وَصَلَّیْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ»، فَلَیْتَ حَظِّی مِنْ أَرْبَعِ رَکَعَاتٍ رَکْعَتَانِ مُتَقَبَّلَتَانِ [رواه البخاری: 1084].
579- روایت است که چون برای ابن مسعودس گفتند که عثمانس در (منی) نماز را چهار رکعتی خوانده است گفت: (إنا الله وإنا إلیه راجعون).
بعد از آن گفت: من با پیامبر خدا ج در (منی) نماز را دو رکعتی خواندم، و با ابوبکرس در (منی) نماز را دو رکعتی خواندم، و با عمرس در (منی) نماز را دو رکعتی خواندم.
و ایکاش نصیب من به عوض این چهار رکعت، دو رکعتی میبود که مورد قبول قرار میگرفت([7]).
3- باب: فِی کَم یَقْصُرُ الصَّلاَةَ؟
باب [3]: در چه مسافتی نماز کوتاه خوانده میشود
580- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَحِلُّ لِامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُسَافِرَ مَسِیرَةَ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ لَیْسَ مَعَهَا حُرْمَةٌ» [رواه البخاری: 1088].
580- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«برای زنی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، روا نیست به جایی که یک شبانه روز راه است، بدون محرم مسافرت نماید».([8])
4- باب: یُصَلِّی المَغرِبَ ثَلاَثاً فِی السَّفَرِ
باب [4]: نماز شام را در سفر سه رکعت میخواند
581- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَعْجَلَهُ السَّیْرُ فِی السَّفَرِ یُؤَخِّرُ المَغْرِبَ، فَیُصَلِّیهَا ثَلاَثًا، ثُمَّ یُسَلِّمُ، ثُمَّ قَلَّمَا یَلْبَثُ حَتَّى یُقِیمَ العِشَاءَ، فَیُصَلِّیهَا رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ یُسَلِّمُ وَلاَ یُسَبِّحُ بَعْدَ العِشَاءِ حَتَّى یَقُومَ مِنْ جَوْفِ اللَّیْلِ» [رواه البخاری:1091].
581- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت:
پیامبر خدا ج را دیدم که اگر در سفر شتاب میداشتند، نماز شام را تاخیر میکردند، و آن را سه رکعت میخواندند، و بعد از آن سلام میدادند، بعد از آن اندکی درنگ میکردند، تا اینکه به نماز خفتن اقامت گفته میشد، نماز خفتن را دو رکعت میخواندند و سلام میدادند.
بعد از نماز خفتن، تا وقتی که نیم شب برمیخواستند، نماز نفل نمیخواندند([9]).
582- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قال: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی التَّطَوُّعَ وَهُوَ رَاکِبٌ فِی غَیْرِ القِبْلَةِ» [رواه البخاری: 1094]
582- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز نفل را در حالت سواره، و به طرف دیگری غیر از طرف قبله، اداء مینمودند([10]).
5- باب: صَلَاةِ التَّطَوُّعِ عَلَى الحِمَارِ
باب [5]: خواندن نماز نفل بر بالای خر
583- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّهُ صَلِّى عَلَى حِمَارٍ، وَوَجْهُهُ عَنْ یَسَارِ القِبْلَةِ» فَقِیلَ له: تُصَلِّی لِغَیْرِ القِبْلَةِ، فَقَالَ: لَوْلاَ أَنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَعَلَهُ لَمْ أَفْعَلْهُ» [رواه البخاری: 1100].
583- از انسس روایت است که وی بر بالای خری نماز میخواند، و رویش به طرف چپ قبله بود.
از وی پرسیدند: به طرف دیگری غیر از قبله نماز میخوانی؟
گفت: اگر پیامبر خدا ج را نمیدیدم که چنین کردهاند، من هرگز چنین نمیکردم([11]).
6- باب: مَنْ لَم یَتَطَوَّع فِی السَّفَرِ دُبُرَ الصَّلاَةِ
باب [6]: کسی که در سفر، بعد از نماز، نفل نخوانده است
584- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَقَالَ: «صَحِبْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ أَرَهُ یُسَبِّحُ فِی السَّفَرِ، وَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ إِسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾» [رواه البخاری: 1101].
584- از ابن عمرب روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج مصاحبت نمودم، و ندیدم که در سفر نماز نفل خوانده باشند، و خداوند متعال میفرماید: «و برای شما پیامبر خدا ج بهترین الگو است»([12]).
7- باب: مَنْ تَطَوَّعَ فِی السَّفَرِ فِی غَیْرِ دُبُرِ الصَّلاةِ وَقَبلَها
باب [7]: کسی که در سفر بدون از نمازهای قبلی و بعدی نماز، نفل خوانده است
585- عَنْ عَامِرٍ بْنِ رَبِیعَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ «رَأَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى السُّبْحَةَ بِاللَّیْلِ فِی السَّفَرِ عَلَى ظَهْرِ رَاحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ» [رواه البخاری: 1104].
585- از عامر بن ربیعهس([13]) روایت است که وی پیامبر خدا ج را در سفر دیده است که هنگام شب بر بالای شتر خود، نفل میخواندند، و روی ایشان به طرفی بود که شتر به همان طرف روان بود([14]).
8- باب: الجَمْعِ فِی السَّفَرِ بَیْنَ المَغْرِبِ وَالعِشَاءِ
باب [8]: جمع کردن بین نماز مغرب و عشاء در سفر
586- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَجْمَعُ بَیْنَ صَلاَةِ الظُّهْرِ وَالعَصْرِ، إِذَا کَانَ عَلَى ظَهْرِ سَیْرٍ وَیَجْمَعُ بَیْنَ المَغْرِبِ وَالعِشَاءِ» [رواه البخاری: 1107].
586- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در راه سفر، بین نماز ظهر و عصر، و بین نماز مغرب و عشاء جمع میکردند([15]).
9- باب: إِذَا لَمْ یُطِقْ قَاعِداً صَلَّى عَلَى جَنْبٍ
باب [9]: اگر نشسته نمیتوانست، به پهلو نماز بخواند
587- عَنِ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَتْ بِی بَوَاسِیرُ، فَسَأَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الصَّلاَةِ، فَقَالَ: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ» [رواه البخاری: 1117].
587- از عمران بن حصینس روایت است که گفت: بواسیر داشتم، از پیامبر خداج نسبت به ادای نماز پرسیدم.
فرمودند: «ایستاده بخوان، اگر نتوانستی نشسته بخوان، و اگر نتوانستی به پهلو بخوان»([16]).
10- باب: إِذَا صَلَّى قَاعِداً ثُمَّ صَحَّ أَوْ وَجَدَ خِفَّةً تَمَّمَ مَا بقِیَ
588- عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا،: أَنَّهَا «لَمْ تَرَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی صَلاَةَ اللَّیْلِ قَاعِدًا قَطُّ حَتَّى أَسَنَّ، فَکَانَ یَقْرَأُ قَاعِدًا، حَتَّى إِذَا أَرَادَ أَنْ یَرْکَعَ قَامَ، فَقَرَأَ نَحْوًا مِنْ ثَلاَثِینَ آیَةً - أَوْ أَرْبَعِینَ آیَةً - ثُمَّ رَکَعَ» [رواه البخاری: 1118].
588- از عائشه ام المؤمنینل روایت است که وی هیچ وقت پیامبر خدا ج را ندیده است که نماز شب را نشسته خوانده باشند.
و چون سنشان زیاد شد، [نماز را] نشسته میخواندند، و هنگامی که میخواستند رکوع نمایند، برمیخاستند و حدود سی یا چهل آیت را [ایستاده] میخواندند، و بعد از آن رکوع میکردند([17]).
589- وَعَنْهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فی روایة: ثُمَّ یَفْعَلُ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةِ مِثْلَ ذَلِکَ، فَإِذَا قَضَى صَلاَتَهُ نَظَرَ: فَإِنْ کُنْتُ یَقْظَى تَحَدَّثَ مَعِی، وَإِنْ کُنْتُ نَائِمَةً اضْطَجَعَ» [رواه البخاری: 1119].
589- و از عائشهل در روایت دیگری آمده است که:
بعد از آن در رکعت دوم مانند رکعت اول عمل مینمودند، بعد از تمام کردن نماز، نظر میکردند، اگر بیدار میبودم، با من صحبت میکردند، و اگر خواب میبودم، به پهلو استراحت میکردند([18]).
19-کتابُ التَّهَجُّدِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در مدتی که مسافر نیت اقامت نموده و برایش کامل خواندن نماز لازم میگردد، نظر به احادیث مختلف و استنباطات متفاوت، بین علماء اختلافات زیادی وجود دارد، که تا بیست ودو قول میرسد، و البته ذکر همه این اقوال به درازا میکشد، و فائده چندانی هم از ذکر آنها متصور نیست، بنابراین به ذکر اشهر آنها اکتفاء مینماییم:
امام شافعی و مالک و احمد بن حنبل رحمهم الله میگویند: مدت اقامتی که موجب اتمام نماز است، چهار شبانه روز و یا بیشتر از آن است، در نزد احناف مدت اقامت موجب اتمام پانزده روز است، و اگر کسی کمتر از این مدت نیست اقامت نمود، باید نمازش را کوتاه بخواند، قابل تذکر است که در نیت اقامت پنج چیز شرط است:
1) ترک سیر و راه پیمودن، بنابراین اگر کسی در حالت ادامه سفر نیت اقامت نمود، نیت اقامتش صحت نداشته و مسافر گفته میشود.
2) صلاحیت جا برای اقامت، بنابراین اگر کسی در کوه و یا دشت نیت اقامت نمود، این نیتش اعتباری ندارد.
3) اینکه این اقامت در یکجا باشد، بنابراین اگر کسی نیت اقامت و سکنی گزینی در چند جا را نمود، مسافر گفته میشود و باید نمازش را کوتاه بخواند.
4) اینکه مدت اقامت کامل، یعنی: حد اقل پانزده روز باشد.
5) اینکه نیت کننده مستقل باشد، یعنی: قدرت داشته باشد که به اختیار خود سفر و یا اقامت نماید، بنابراین اقامت زنی که همراه شوهرش میباشد، عسکری که با فرماندهاش میباشد، مزدوری که با بادارش میباشد، شاگردی که با استادش میباشد، قرضدار مفلسی که با طلبگارش میباشد، تابع گفته شده، و نیت اقامت آنها به طور مستقلانه و بدون اجازه متبوع آنها جواز ندارد.
[2]- یعنی: نمازهای چهار رکعتی را که عبارت از نماز ظهر، و عصر و عشاء باشد، دو رکعت دو رکعت میخواندیم، ولی نماز فجر که دو رکعتی است به همان حال خودش دو رکعت، و نماز مغرب به همان حال خودش سه رکعت اداء میگردد.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از اقامت ده روز در مکه، اقامت در مکه و اطراف آن است، یعنی: در مکه و اطراف آن که منی و غیره باشد، ده روز اقامت نمودیم، زیرا این واقعه در حجة الوداع بود، و در این سفر پیامبر خدا ج ده روز کامل را در خود شهر مکه نبودند، بلکه از این مدت چند روزی را در مشاعر حج بودند، ولی چون شاعر حج که منی و عرفات و مزدلفه باشد، از مربوطات شهر مکه است، بنابراین گفته میشود که همین ده روز را در مکه بودهاند.
2) طوری که در روایات بسیاری آمده است، پیامبر خدا ج در روز چهارم ذی الحجه به مکه مکرمه رسیدند، و در روز هشتم ذی الحجه به طرف منی رفتند، به این طریق مدت اقامتشان در مکه مکرمه – بدون روز آمدن به مکه مکرمه و بیرون شدن از آن – سه روز بود، و شب نهم در منی بودند، و روز نهم به طرف عرفات رفتند، و شب دهم را در مزدلفه بودند، و واپس به منی برگشتند، و تا روز سوم ایام تشریق که روز چهارم عید باشد، جهت انجام دادن مناسک حج، به منی بودند، در این روز بعد از زوال از منی بیرون شدند، و به محصب آمدند، و از همانجا شب به مکه آمده و طواف وداع را انجام دادند، و پیش از طلوع صبح از مکه مکرمه بیرون شدند، این بود تفصیل ایام بود وباش پیامبر خدا ج در مکه مکرمه در حجة الوداع.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعضی از علماء بر این نظراند که قصر در منی و عرفات از مناسک حج است، بنابراین اگر کسی از اهل مکه نیت حج نمود، باید در منی و عرفات نماز را قصر نماید، ولی اکثر اهل علم و از آن جمله امام ابو حنیفه و شافعی و ابو ثور و غیره رحمهم الله میگویند: برای اهل مکه در منی و عرفات قصر روا نیست، زیرا اهل مکه در منی و عرفات مقیم شمرده میشوند، نه مسافر، و برای مقیم قصری نیست.
2) در مسافتی که در آن نماز قصر میشود بین علماء اختلاف است، امام ابو حنیفه/ و اصحاب وی و دیگر علمای کوفه میگویند: نماز در سفری قصر میشود که سه شبانه روز به رفتار پیاده، و یا به رفتار شتر مسافت داشته باشد، و تحدید آن به معیارهای امروزی حدود نود و شش کیلو متر میشود، و پیمودن مسافتی کمتر از این، سفر گفته نمیشود، و حکم سفر از روزه خوردن و قصر نماز، و مسح خفین – به سه شبانه روز – به آن تعلق نمیگیرد، و علمای دیگر نظریات بسیار دیگری را ابراز داشتهاند، که ذکر آنها به درازا میکشد.
3) اینکه عثمانس با وجود مسافر بودن نمازش را در منی کامل اداء نمود، سببش این است که: قصر نماز رخصت است، و حکم رخصت در نزد اکثر علماء اباحت است، یعنی: برای شخص مکلف روا است که از رخصت استفاده نماید، و روا است که استفاده ننماید و جانب عزیمت را بگیرد، و عثمانس در اینجا جانب عزیمت را گرفت، و عمل کردن به عزیمت با وجود رخصت باکی ندارد، مثلاً: شخص مسافر با آنکه خوردن روزه برایش رخصت است، میتواند از این رخصت استفاده نکرده و به عزیمت که روزه گرفتن باشد، اقدام نماید.
[5]- وی حارثه بن وهب خزاعی است، فقط چند حدیثی از پیامبر خدا ج روایت کرده است، از آن جمله این حدیث که پیامبر خدا ج فرمودند: آیا شما را از اهل بهشت خبر ندهم، اهل بهشت مردمان ضعیف و مستضعفی هستند که اگر به خدا قسم بخورند، خدا قسم آنها را راست میکند، و آیا شما را از اهل دوزخ خبر ندهم؟ [اهل دوزخ] مردمان سختگیر، چاق، و متکبر هستند»، از تاریخ تولد و وفاتش چیزی نیافتم، أسد الغابه (1/359-360).
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
وجود خوف شرط بر جواز قصر نماز نیست، بنابراین قصر بدون خوف نیز جواز دارد، و سخن حارثه بن وهبس اشاره بر این امر است که قید خوف در آیه کریمه، شرط برای قصر نماز نیست، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ﴾ یعنی: در وقت سفر اگر از ضرر کفار میترسیدید بر شما گناهی نیست که نماز را کوتاه بخوانید، و گر چه ظاهر آیۀ کریمه قصر نماز را مقید به خوف از دشمن نموده است، ولی نبی کریم ج فرمودهاند که «قصر نماز صدقه از طرف خداوند است، پس صدقه وی را قبول کنید»، چنانچه خودشان در وقت نبودن خوف، نماز را قصر نمودند.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) چون ابن مسعودس قصر را در سفر لازمی میدانست، نظرش این بود که نماز سفر اگر کامل اداء شود، باطل است، و نمازی که باطل باشد، مورد قبول قرار نمیگیرد، از این جهت گفت: دو رکعتی که قبول شود، بهتر از چهار رکعتی است که قبول نشود.
2) ابن مسعودس با آنکه قصر را در سفر لازم میدانست، جهت پرهیز کردن از خلاف، وقتی که با عثمانس نماز خواند، نمازش را کامل اداء نمود، و چون بر وی اعتراض کردند، گفت: «اختلاف شر است»، و همچنین ابن عمرب قصر نماز را در منی سنت میدانست، و با آنهم وقتی که با عثمانس نماز را به جماعت میخواند، به متابعت از وی کامل میخواند، و وقتی که تنها میخواند، قصر میکرد.
3) چون صحابهش جهت خوف از اختلاف و ایجاد مشکلات، حتی در عبادات مماشات نموده و از خلیفه و امام مسلمین – به خلاف نظر ورای خود – متابعت میکردند، پس اکنون اگر خلیفه و امام مسلمینی وجود داشته باشد که نافذ حکم خدا و شریعت باشد، نباید به مجرد اختلاف نظر در اجرای بعضی از امور، با وی به مخالفت و معاوضه برخاست، زیرا مخالفت و معاوضه، جز قتل و قتال، و خراب و دمار نتیجه دیگری ندارد، و البته این به آن معنی نیست که او را به سر خودش گذاشت که هرچه میخواست بکند، بلکه باید کارهای خویش را تمجید نموده، و از کارهای بدش انتقاد کرد، و الله تعالی أعلم.
[8]- از احکام و مساتل متعلق به این حدیث آنکه:
1) محرم برای زن بعد از شوهر کسی است که نکاح زن برایش برای همیشه حرام باشد، مانند: پدر، پدر کلان، فرزند، نوه، برادر، برادر زاده، کاکا، ماما، و امثال اینها.
2) در روایت دیگری در بخاری و غیر آن آمده است که: زن نباید در سفری که سه شبانه روز راه است، بدون محرم مسافرت نماید، و در روایتهای دیگری نهی از سفر به طور مطلق نیز آمده است، از این جهت علماء در سفری که زن نمیتواند بدون محرم مسافرت نماید اختلاف نظر دارند، احناف میگویند: زن نباید در سفری که سه روز راه است، بدون محرم سفر نماید، به این معنی که اگر سفر کمتر از این بود، - در صورتی که امنیت زن تامین باشد – سفر کردنش بدون محرم جواز دارد، شافعی و بعضی از اهل ظاهر میگویند: زن به طور مطلق نباید بدون محرم سفر نماید.
3) اگر زن از نگاه مالی و جانی قدرت رفتن به حج را داشته باشد، ولی محرمی که با وی در سفر حج همراهی کند، وجود نداشته باشد، تا وقت میسر شدن چنین محرمی، حج بر وی فرض نمیگردد.
4) مسافت سفر به یک روز یا سه روز، بنا به قول علماء – به حساب سفر شخص پیاده و یا سیر شتر تعین میگردد، نه وسایل نقل امروزی، مانند طیاره و موتر (ماشین) و امثال اینها.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جمع کردن بین نماز شام و نماز خفتن در سفر جواز دارد.
2) این حدیث اشاره به مذهب احناف دارد، زیرا احناف میگویند که: جمع کردن بین دو نماز در سفر جمع شکلی است، نه حقیقی، به این معنی که: نماز شام را تا آخر وقت آن تاخیر میکردند، و در این وقت آن را اداء میکردند، و بعد از ادای نماز شام، وقت خفتن داخل میگردد، و نماز خفتن را در اول وقت آن میخواندند، به این طریق ادای هر نمازی در وقت خودش واقع میگردید.
3) در احادیث صحیحی آمده است که پیامبر خدا ج بین نماز پیشین و عصر، و بین نماز شام و خفتن در سفر جمع میکردند، و اینکه بگوئیم این جمع کردن صوری است نه حقیقی، بر خلاف حکمت و مقصد شارع حکیم از جمع کردن نماز در وقت سفر نظر داده ایم.
زیرا حکمت از جمع کردن بین دو نماز در سفر، به اتفاق علماء تخفیف و رفع حرج از شخص مسافر است، زیرا از مشقت خالی نیست، و برای اینکه مسافر به مشقت نیفتد، برایش اجازه داده شده است، تا دو نماز را در وقت یک نماز جمع کند.
و اینکه بگوئیم این جمع کردن شکلی است نه حقیقی، به این معنی که باید مثلاً: نماز پیشین را تا آخر وقت آن به تاخیر بیندازد، و چون وقت نماز پیشین به آخر رسید، در این وقت نمازش را ادأ نماید، و بعد از ادأ کردن نماز پیشین لحظه انتظار بکشد تا وقت عصر داخل گردد، و در این وقت نماز عصر را اداء نماید، در این توجیه از هدف شریعت که تخفیف و رفع حرج برای مسافر باشد، دور افتادهایم، زیرا اگر مسافر بین دو نماز به این طریق جمع میکند، نه تنها آنکه این جمع کردن به سبب تخفیف برایش نمیشود، بلکه زحمت و مشقتش را بیشتر میسازد، و این امر واضح و روشن است، و احتیاجی به دلیل ندارد، و این جمع کردنی که بین نماز شام و خفتن در این حدیث آمده است، آن جمعی را که نماز اول در آخر وقت آن و نماز دوم در اول وقت آن باشد، توجیه نمیکند، والله تعالی أعلم.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) خواندن نماز نفل بر بالای دابه در حالت سفر به اتفاق علماء جواز دارد.
2) در خواندن نفل بر بالای دابه در حضر بین علماء اختلاف است، نظر به ظاهر این حدیث امام ابو یوسف/ و بعضی از علمای دیگر میگویند که خواندن نماز نفل بر بالای دابه در حضر نیز جواز دارد، زیرا حدیث به طور مطلق آمده است، و فرقی در آن بین سفر و حضر نیست، ولی در نزد امام ابو حنیفه و محمد رحمهما الله نماز خواندن بر بالای دابه در حضر به طور مطلق روا نیست، خواه رویش به طرف قبله باشد و خواه نباشد، و دلیلشان حدیثی است که میگوید: پیامبر خدا ج در سفر نماز نفل را بر بالای دابه میخواندند، بنابراین خواندن بر بالای دابه و غیر سفر جواز ندارد.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث و حدیث قبلی آن دلالت بر این دارد که: نماز نفل در حالت سواره و به هر طرفی که روی مسافر باشد، جواز دارد.
2) با قیاس بر شتر و خر، شاید خواندن نماز نفل در وسائل نقل امروزی، مانند: موتر (ماشین)، طیاره، و قطار، نیز جواز داشته باشد، ولی در نماز خود نباید بر چیزهایی که پیش رویش قرار دارد سجده نماید، بلکه باید رکوع و سجدهاش به طور اشاره بوده و سجدهاش پایانتر از رکوعش باشد.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در خواندن نماز نفلی و سنتهای رواتب در سفر بین علماء اختلاف است به اینگونه که:
أ) اکثر اهل علم میگویند: سنتها در سفر نباید قصر و یا ترک گردد، امام سرخسی در (المبسوط) و مرغینانی در (الهدایه) میگویند: «در نماز سنت قصری نیست».
ب) هشام میگوید: امام محمد/ در سفر جز دو رکعت سنت فجر و دو رکعت سنت مغرب، و نماز وتر، نفل و یا سنت دیگری نمیخواند.
ج) هنداونی میگوید: در حال مسکن گرفتن خواندن نماز سنت بهتر است، و در حال رفتار و انتقال، ترک آن.
[13]- وی عامر بن ربیعه بن کعب است، از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، با همسر خود به حبشه و سپس به مدینه منوره هجرت نمود، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، در فتنه زمان عثمانس بعد از اینکه در خانه خود نماز تهجد را خواند، خواب شد، در خواب دید که کسی برایش میگوید: از خداوند بخواه که تو را از این فتنه مانند بندگان صالح خود، در پناه خود نگهدارد، از خواب بیدار شد، و به نماز خواندن پرداخت، و به همین طریق دعا کرد، فردایش مریض شد، و تا وقتیکه وفات نمود از خانهاش بیرون نشد، اسد الغابه (3/80-81).
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از مجموع روایات در موضوع نفل خواندن و یا نفل نخواندن پیامبر خدا ج در حالت سفر، چنین دانسته میشود که: هر صحابی چشم دید خود را گفته است، کسی که پیامبر خدا ج را در حال نفل خواندن دیده است، گفته است که نفل میخواندند، و کسی ایشان را در چنین حالتی ندیده است، گفته است که نفل نمیخواندند، ولی چون قول مثبت بر قول نافی مقدم است، چنین دانسته میشود که پیامبر خدا ج در سفر نفل میخواندند، بنابراین کسی که فرصت داشته باشد، نفل خواندن – و به طریق اولی خواندن سنن رواتب برایش – بهتر است.
[15]- در مورد اینکه نظر علماء در جمع کردن بین دو نماز که نماز پیشین و عصر با هم، و نماز شام و خفتن با هم باشد، چیست، قبلاً در حدیث (581) به تفصیل سخن گفتیم، به آنجا مراجعه شود.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اگر کسی روی عذر به پهلو نماز میخواند، باید بکوشد که قدر امکان به پهلوی راست و روی به قبله نماز بخواند، و اگر برایش میسر نبود، به پهلوی چپ و روی به قبله بخواند، و اگر برایش میسر نبود، کف پایش را به طرف قبله کند، و زیر سر خود چیزی بگذارد که سرش قدری بلند شود، و اگر اینهم برایش میسر نبود، به هر طریقی که میتوانست نمازش را اداء نماید.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در نزد جمهور علماء روا است که – حسب استطاعت – در یک رکعت نیم آن را نشسته و نیم آن را ایستاده بخواند، چه اول ایستاده باشد و بعد از آن بنشیند، و چه اول نشسته باشد، و بعد از آن بایستد.
2) سنت و یا مستحب است که در نماز نفل قراءت دراز باشد، و در نزد اکثر علماء طول قیام بهتر از کثرت سجود است، یعنی: اگر کسی چهار رکعت و یا شش رکعت با طول قیام میخواند، بهتر از آن است که هشت رکعت و یا ده رکعت به قیام کوتاه بخواند، ولی امام محمد در مذهب احناف میگوید که: کثرت سجود بهتر است، زیرا پیامبر خدا ج فرمودهاند که: «سجده بسیار بکن».
3) به اجماع علماء خواندن نماز نفل به طور نشسته روا است، ولو آنکه شخص قدرت به ایستادن داشته باشد، گرچه در حالت استطاعت، نماز خواندن به طور ایستاده بهتر است.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این حدیث مکمل و بیانگر حدیث قبلی است، و چیزی که از این حدیث بر علاوه از احکام و مسائل متعلق به حدیث اول دانسته میشود:
عشرت نیک و اسلوب نهایت پسندیده نبی کریم ج نسبت به اهل و فامیلشان میباشد، زیرا با وجود محبت سرشاری که نسبت به عائشهل داشتند، و میخواستند که هر وقت با وی صحبت کنند، اگر متوجه میشدند که وی خوابست، از این رغبت خود چشم پوشی نموده و او را از خواب بیدار نمیکردند، و باید طریق عشرت، و کیفیت معامله با خانواده را – مانند هر کار دیگری - از ایشان آموخت، صلوات الله و سلامه علیه الی یوم الدین.
باب: مَا جَاءَ فِی سُجُودِ القُرآن و سُنَّتهَا
باب [1]: آنچه که در مورد سجدههای قرآن، و سنت بودن آنها آمده است
569- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «قَرَأَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ النَّجْمَ بِمَکَّةَ فَسَجَدَ فِیهَا وَسَجَدَ مَنْ مَعَهُ غَیْرَ شَیْخٍ أَخَذَ کَفًّا مِنْ حَصًى - أَوْ تُرَابٍ - فَرَفَعَهُ إِلَى جَبْهَتِهِ، وَقَالَ: یَکْفِینِی هَذَا "، فَرَأَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ قُتِلَ کَافِرًا [رواه البخاری: 1067].
569- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت:
پیامبر خدا ج سورۀ (النجم) را در مکه تلاوت نمودند، خودشان و همه کسانی که با ایشان بودند – به جز از یک پیر مردی – سجده کردند، آن پیر مرد مشتریگ و یا خاکی را گرفت و به طرف پیشانی خود بالا کرد و گفت: نسبت به من، همین کفایت میکند.
[ابن مسعودس] میگوید: بعد از این واقعه، او را دیدم که در حال کفر کشته شد([1]).
2- باب: سَجْدَةِ «ص»
570- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «ص» لَیْسَ مِنْ عَزَائِمِ السُّجُودِ، وَقَدْ «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْجُدُ فِیهَا» [رواه البخاری: 1069].
570- از ابن عباسب روایت است که گفت: سجده کردن در سورۀ (ص) حتمی نیست، و با آنهم، پیامبر خدا ج را دیدم که از [تلاوت کردن] آن، سجده نمودند([2]).
3- باب: سُجُودِ المُسْلِمِینَ مَعَ المُشرِکِینَ وَالمُشْرِکُ نَجَسٌ لَیسَ لَهُ وَضُوءٌ
باب [3]: سجده کردن مسلمین با مشرکین و اینکه مشرک نجس است و برای وی وضوئی نیست
571- وحدیثه رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَجَدَ بِالنَّجْمِ، تقدَّم قریبًا من روایة ابن مسعودٍ وزاد فی هذه الراویة: وَسَجَدَ مَعَهُ المُسْلِمُونَ وَالمُشْرِکُونَ وَالجِنُّ وَالإِنْسُ» [رواه البخاری: 1071].
571- حدیث ابن عباسب در مورد سجده نمودن پیامبر خدا ج در سورۀ (النجم) از روایت ابن مسعودس قبلاً گذشت، و در این روایت این زیادت هم آمده است که: مسلمین و مشرکین و جن و انس با [پیامبر خدا ج سجده نمودند([3]).
4- باب: مَنْ قَرَأَ السَّجْدَةَ وَلَم یَسْجُدْ
باب [4]: کسی که [آیت] سجده را خواند، و سجده نکرد
572- عَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «قَرَأْتُ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّجْمِ فَلَمْ یَسْجُدْ فِیهَا» [رواه البخاری:1073].
572- از زید بن ثابتس روایت است که وی سورۀ (والنجم) را بر پیامبر خدا ج خواند، و ایشان سجده نکردند([4]).
5- باب: سَجْدَةِ ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ﴾
باب [5]: سجدۀ ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ﴾
573- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّه قَرَأَ: إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ، فَسَجَدَ بِهَا، فقیل له فی ذلک: قَالَ: «لَوْ لَمْ أَرَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْجُدُ لَمْ أَسْجُدْ» [رواه البخاری: 1074].
573- از ابو هریرهس روایت است که: سورۀ ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ﴾ را خواند، و سجده کرد، و چون از وی از سبب این سجده پرسان شد گفت: اگر پیامبر خدا ج را نمیدیدم که [از قراءت آن] سجده میکردند، سجده نمیکردم([5]).
6- باب: مَنْ لَمْ یَجِد مَوْضِعاً لِلسُّجُودِ مِنَ الزِّحَامِ
باب [6]: کسی که از ازدحام زیاد، جایی را برای سجده کردن نیافته است
574- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ السُّورَةَ الَّتِی فِیهَا السَّجْدَةُ فَیَسْجُدُ، وَنَسْجُدُ مَعَهُ، حَتَّى مَا یَجِدُ أَحَدُنَا مَکَانًا لِمَوْضِعِ جَبْهَتِهِ» [رواه البخاری: 1079].
574- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج سورۀ را که در آن سجده است برای ما تلاوت میکردند، آن حضرت ج سجده میکردند، و ما هم با ایشان سجده میکردیم، تا حدی که کسی از ما جایی را برای گذاشتن پیشانی خود نمییافت([6]).
18- کتابُ تقصیر الصَلاةِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آن پیر مردی که سجده نکرد، امیه بن خلف بود، که در غزوه بدر در حال شرک کشته شد، و از این روایت دانسته میشود که دیگر مشرکینی که با پیامبر خدا ج سجده نموده بودند، مسلمان شدند.
2) سجدۀ تلاوت، - طوری که از عنوان باب هم دانسته میشود – در نزد امام بخاری و همچنین امام شافعی و مالک و احمد و داود ظاهری رحمهم الله سنت است، و در نزد امام ابو حنیفه/ نظر به احادیث دیگری که در این موضوع آمده است و نظر به این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿فَمَا لَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ٢٠ وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩ ٢١﴾ واجب است.
3) سجدههای تلاوت در نزد امام ابو حنیفه و احمد رحمهما الله: چهارده سجده است در این سورهها: الاعراف، الرعد، النحل، بنی اسرائیل، مریم، سجده اول الحج، الفرقان، النمل، الم تنزیل، ص، حم السجده، النجم، اذا السماء انشقت، و اقرأ بسام ربک، و در نزد مالک و شافعی رحمهما الله یازده سجده است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
به اتفاق علماء در سورۀ (ص) سجدۀ تلاوت وجود دارد، ولی در اینکه این سجده موکد و واجب است یا نه، بین علماء اختلاف است، در نزد امام ابو حنیفه/ و اصحابش سجده در این سوره از واجبات است، و در نزد امام شافعی/، سجدۀ این سوره سجدۀ شکر است که انجام دادن آن در بیرون از نماز مستحب، و در داخل نماز نا روا است.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از اینهایی که با پیامبر خدا ج سجده کردند همانهایی بودند که در آنجا حاضر بودند، نه هر مسلمان و هر مشرکی در همه جا.
2) اینکه ابن عباسب چگونه از سجده جن خبر داده است، به این طریق است که: یا این سخن را از پیامبر خدا ج شنیده است، و یا برکت نبی کریم ج و اثبات عموم رسالتشان، سجده جن برای ابن عباسس کشف گردیده است، و الله تعالی أعلم.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نظر به ظاهر حدیث بعضی از علماء از آن جمله امام مالک/ میگویند که: از تلاوت سجدۀ که در سورۀ (النجم) است، سجدۀ تلاوت لازم نمیگردد، ولی عده دیگری از علماء از آن جمله احناف میگویند که سجده کردن از تلاوت سجدۀ (النجم) لازم است، زیرا در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج از تلاوت سجده نمودند، و از این حدیث چنین جواب میدهند که سجده نکردن آن حضرت ج در آن وقت شاید به سبب آن باشد که ایشان در آن وقت وضوء نداشتند، و یا جای مناسبی برای سجده کردن وجود نداشت، و یا نظر به این بود که تأخیر سجده تلاوت جواز دارد، و احتمالات دیگری.
2) بعضی از علماء نظر به ظاهر این حدیث گفتهاند: اگر قاری از تلاوت سجدۀ تلاوت سجده نکرد، بر کسی که به تلاوت وی گوش میدهد، نیز سجده لازم نمیگردد، ولی عده دیگری از علماء از آن جمله علمای احناف میگویند، سجده تلاوت بر قاری و بر مستمع هردو جدا گانه لازم است، بنابراین اگر قاری سجده نکرد، مستمع باید سجده نماید.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مذهب جمهور علماء در مذاهب اربعه این است که از تلاوت سورۀ ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ﴾ سجده لازم میشود، ولی نظر بعضیها این است که از تلاوت آن سجده لازم نمیشود، زیرا در حدیثی آمده است که: پیامبر خدا ج وقتی که در مکه بودند، از تلاوت سورههای مفصل – که از آن جمله سورۀ ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ﴾ باشد – سجده نکردند.
ولی چون این حدیث مرسل و ضعیف است، معارض به حدیث ابی هریرهس واقع شده نمیتواند، و بالاخص آنکه اسلام ابو هریرهس متاخر و سه سال پیش از وفات نبی کریمس میباشد.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این تلاوت پیامبر خدا ج در خارج نماز بود، و چون در این حالت صحابهش در اطراف پیامبر خدا ج نزدیک یکدیگر نشسته بودند، از این جهت جایی را برای گذاشتن پیشانی خود نمییافتند، و حتی بعضی از آنها بر بالای کمر یکدیگر سجده میکردند، و دلیل آن حدیث مسلم به روایت ابن عمر است که میگوید: «گاهی میشد که پیامبر خدا ج قرآن میخواندند، و چون به آیت سجده میرسیدند، سجده میکردند، تا اینکه در نزدشان تا آن حد ازدحام کردیم که کسی جای برای سجده کردن نمییافت، و این در غیر نماز بود».
1- باب: الصَّلاَةِ فِی کُسُوفِ الشَّمْسِ
باب [1]: نماز خواندن در وقت خورشید گرفتگی
561- عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَانْکَسَفَتِ الشَّمْسُ، فَقَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَجُرُّ رِدَاءَهُ حَتَّى دَخَلَ المَسْجِدَ، فَدَخَلْنَا، فَصَلَّى بِنَا رَکْعَتَیْنِ حَتَّى انْجَلَتِ الشَّمْسُ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لاَ یَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ، فَإِذَا رَأَیْتُمُوهُمَا، فَصَلُّوا، وَادْعُوا حَتَّى یُکْشَفَ مَا بِکُمْ». وَفِی روایة عَنْهُ قَالَ: «وَلَکِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُخَوِّفُ بِهَا عِبَادَهُ». و تکرر حدیث الکسوف کثیرًا ففی روایة عَنِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، قَالَ: کَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ مَاتَ إِبْرَاهِیمُ، فَقَالَ النَّاسُ: کَسَفَتِ الشَّمْسُ لِمَوْتِ إِبْرَاهِیمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لاَ یَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَیَاتِهِ، فَإِذَا رَأَیْتُمْ فَصَلُّوا، وَادْعُوا اللَّهَ» [رواه البخاری: 1040، 1043، 1048].
561- از ابیبکرهس روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج بودیم که آفتاب گرفت، پیامبر خدا ج برخاستند و در حالی که ردای خود را با خود میکشیدند، به مسجد آمدند([1])، ما هم به مسجد آمدیم، با ما دو رکعت نماز خواندند، [و نماز را آنقدر طولانی نمودند] که آفتاب گرفتگی بر طرف گردید، بعد از آن فرمودند:
«گرفتگی آفتاب و مهتاب به سبب مرگ کدام کسی نیست([2])، چون گرفتگی آفتاب و مهتاب را مشاهده نمودید، تا هنگامی که به حال عادی برمیگردند، نماز بخوانید و دعا کنید».
و در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «... ولی خداوند متعال به سبب گرفتگی آفتاب و مهتاب، بندگان خود را میترساند»([3]).
حدیث گرفتگی آفتاب چندین بار تکرار گردیده است، و در یکی از روایات از مغیره بن شعبهس آمده است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج در روزی که ابراهیم [فرزند پیامبر خدا ج] فوت نمود، آفتاب گرفت، مردم گفتند: سبب آفتاب گرفتگی موت ابراهیم [فرزند پیامبر خدا ج] است([4]). پیامبر خدا ج فرمودند: «آفتاب گرفتگی و مهتاب گرفتگی به سبب مرگ و حیات کسی نیست، چون [این پیش آمد] را دیدید، نماز بخوانید و دعا کنید».
2- باب: الصَّدَقَةِ فِی الکُسُوفِ
باب [2]: صدقه دادن در هنگام آفتاب گرفتگی
562- وفی روایة عَنْ عَائِشَةَ رَضَیِ اللهُ عَنْهَا، قَالَتْ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالنَّاسِ، فَقَامَ، فَأَطَالَ القِیَامَ، ثُمَّ رَکَعَ، فَأَطَالَ الرُّکُوعَ، ثُمَّ قَامَ فَأَطَالَ القِیَامَ وَهُوَ دُونَ القِیَامِ الأَوَّلِ، ثُمَّ رَکَعَ فَأَطَالَ الرُّکُوعَ وَهُوَ دُونَ الرُّکُوعِ الأَوَّلِ، ثُمَّ سَجَدَ فَأَطَالَ السُّجُودَ، ثُمَّ فَعَلَ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةِ مِثْلَ مَا فَعَلَ فِی الأُولَى، ثُمَّ انْصَرَفَ وَقَدْ انْجَلَتِ الشَّمْسُ، فَخَطَبَ النَّاسَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ، لاَ یَخْسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَیَاتِهِ، فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ، فَادْعُوا اللَّهَ، وَکَبِّرُوا وَصَلُّوا وَتَصَدَّقُوا». ثُمَّ قَالَ: «یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَغْیَرُ مِنَ اللَّهِ أَنْ یَزْنِیَ عَبْدُهُ أَوْ تَزْنِیَ أَمَتُهُ، یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَاللَّهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِکْتُمْ قَلِیلًا وَلبَکَیْتُمْ کَثِیرًا» [رواه البخاری: 1044].
562- و در روایتی از عائشهل آمده است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج آفتاب گرفت، پیامبر خدا ج به مردم نماز خواندند، و قیام را دراز نمودند، بعد از آن رکوع کردند و رکوع را دراز نمودند، بعد از آن برخاستند و قیام را کمتر از قیام اول دراز نمودند، بعد از آن رکوع کردند، و رکوع را کمتر از رکوع اول دراز نمودند، بعد از آن سجده نمودند و سجده را دراز کردند، و در کعت دوم آنچه را که در رکعت اول کرده بودند، انجام دادند، بعد از آن برگشتند و آفتاب روشن گردیده بود.
برای مردم خطبه دادند، و بعد از حمد و ثنای خداوند متعال گفتند: «آفتاب و مهتاب دو آیت از آیات خداوند متعال هستند، گرفتگی آنها به سبب مرگ و حیات کسی نیست، وقتی که این پیش آمد را دیدید، به حضور خداوند متعال دعا کنید، تکبیر بگویید، نماز بخوانید و صدقه بدهید».
بعد از آن فرمودند: «ای امت محمد! به خداوند سوگند است که هیچکس از خدا با غیرتتر نیست که ببیند غلامش زنا میکند و یا کنیزش زنا میکند، ای امت محمد! به خدا سوگند! اگر آنچه را که من [از قهر خدا] میدانم شما میدانستید، یقیناً اندک میخندید، و بسیار گریه میکردید»([5]).
3- باب: النَّدَاءِ بِالصَّلاَة جَامِعَةٌ فِی الْکُسُوفِ
باب [3]: صدا کردن مردم جهت ادای نماز کسوف به جماعت
563- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «لَمَّا کَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نُودِیَ إِنَّ الصَّلاَةَ جَامِعَةٌ» [رواه البخاری: 1045].
563- از عبدالله بن عمروب روایت است که گفت: چون در زمان پیامبر خدا ج آفتاب گرفت، مردم را صدا کردند که نماز جماعت برپا است([6]).
4- باب: التَّعَوُّذِ مِن عَذَابِ الْقَبْرِ فِی الکُسُوفِ
باب [4]: پناه جستن از عذاب قبر در نماز کسوف
564- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ یَهُودِیَّةً جَاءَتْ تَسْأَلُهَا، فَقَالَتْ لَهَا: أَعَاذَکِ اللَّهُ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، فَسَأَلَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُعَذَّبُ النَّاسُ فِی قُبُورِهِمْ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «عَائِذًا بِاللَّهِ مِنْ ذَلِکَ»، ثُمَّ ذکرت حدیث الکسوف، ثم قالت فی آخره: ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ یَتَعَوَّذُوا مِنْ عَذَابِ القَبْرِ [رواه البخاری:1049].
564- از عائشهل روایت است که زنی از مردم یهود نزدش آمد، و از چیزی میپرسید [در ضمن برای عائشهل] گفت: خداوند تو را از عذاب قبر در پناه خود نگهدارد.
عائیشهل از پیامبر خدا ج پرسید: آیا مردم در قبرهای خود عذاب میشوند؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «از عذاب قبر به خدا پناه میجویم».
سپس عائشهل حدیث گرفتگی آفتاب را ذکر نموده و در آخیر آن گفت که [پیامبر خدا ج] مردم را امر کردند که از عذاب قبر، به خدا پناه بجویند([7]).
5- باب: صَلاَةِ الکُسُوفِ جَمَاعَةً
باب [5]: خواندن نماز کسوف به جماعت
565- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، ذَکرَ حدیث الکسوف بطوله ثم قال: قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، رَأَیْنَاکَ تَنَاوَلْتَ شَیْئًا فِی مَقَامِکَ ثُمَّ رَأَیْنَاکَ کَعْکَعْتَ؟ قَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّی رَأَیْتُ الجَنَّةَ، فَتَنَاوَلْتُ عُنْقُودًا، وَلَوْ أَصَبْتُهُ لَأَکَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِیَتِ الدُّنْیَا، وَأُرِیتُ النَّارَ، فَلَمْ أَرَ مَنْظَرًا کَالیَوْمِ قَطُّ أَفْظَعَ، وَرَأَیْتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ» قَالُوا: بِمَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «بِکُفْرِهِنَّ» قِیلَ: یَکْفُرْنَ بِاللَّهِ؟ قَالَ: «یَکْفُرْنَ العَشِیرَ، وَیَکْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ کُلَّهُ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْکَ شَیْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ مِنْکَ خَیْرًا قَطُّ» [رواه البخاری: 1052].
565- از ابن عباسب روایت است که وی حدیث کسوف را به تفصیل ذکر نموده و گفت:
مردم گفتند: یا رسول الله! دیدیم که چیزی را در جایی که ایستاده بودید گرفتید و بعد از آن دیدیم به پشت سر عقب آمدید.
فرمودند: «من بهشت را دیدیم و [خواستم] خوشۀ [از میوههای آن را] بگیرم، و اگر میتوانستم آن را بگیرم، تا روزی که دنیا باقی بود از آن میخوردید([8])، [و سبب عقب آمدنم این بود که]: دوزخ برایم نشان داده شد، و هیچ منظری را تا امروز و حشت ناکتر از آن ندیده بودم، و دیدم که بیشترین دوزخیان را زنان تشکیل میدادند.
پرسیدند: یا رسول الله! سبب این امر چیست؟
فرمودند: «به سبب کفر ایشان» [یعنی: نا شکری ایشان، زیرا کسی که شکر نعمت را نکند، میگویند: کفران نعمت کرد].
پرسیدند: به سبب کفر ایشان به خدا؟
فرمودند: «کفران [خوبیهای] شوهران [خود] را میکنند، و کفران نیکی را میکنند، اگر تمام عمر به یکی از آنها نیکی نمائی، و احیاناً از تو تقصیری ببیند میگوید: از تو هیچ خیری ندیدم»([9]).
6- باب: مَنْ أَحَبَّ العَتَاقَةَ فی کُسُوفِ الشَّمْسِ
باب [6]: کسی که آزاد کردن غلامان را در وقت آفتاب گرفتگی دوست میداشت
566- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبی بَکْرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، قَالَتْ: لَقَدْ «أَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالعَتَاقَةِ فِی کُسُوفِ الشَّمْسِ» [رواه البخاری: 1054].
566- از اسماء بنت ابی بکرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در هنگام آفتاب گرفتگی به آزاد ساختن غلامان امر فرمودند([10]).
7- باب: الذِّکْرِ فِی الْکُسُوفِ
567- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ، فَقَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَزِعًا، یَخْشَى أَنْ تَکُونَ السَّاعَةُ، فَأَتَى المَسْجِدَ، فَصَلَّى بِأَطْوَلِ قِیَامٍ وَرُکُوعٍ وَسُجُودٍ رَأَیْتُهُ قَطُّ یَفْعَلُهُ، وَقَالَ: «هَذِهِ الآیَاتُ الَّتِی یُرْسِلُ اللَّهُ، لاَ تَکُونُ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَیَاتِهِ، وَلَکِنْ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ، فَإِذَا رَأَیْتُمْ شَیْئًا مِنْ ذَلِکَ، فَافْزَعُوا إِلَى ذِکْرِهِ وَدُعَائِهِ وَاسْتِغْفَارِهِ» [رواه البخاری: 1059].
567- از ابو موسیس روایت است که گفت: آفتاب گرفت، پیامبر خدا ج طوری هراسان برخاستند که گویا از برپا شدن قیامت ترسیدهاند([11]).
به مسجد آمدند، و نمازی را به درازترین قیام و رکوع و سجدهای که در تمام عمر خود از ایشان دیده بودم، خواندند، و فرمودند:
«این علاماتی را که خداوند متعال میفرستد، به سبب مرگ و زندگی کسی نیست، ولی خداوند متعال به سبب این آیات، بندگان خود را میترساند، و هنگامی که چیزی از این علامات را دیدید، به ذکر خدا و دعا و طلب آمرزش از او تعالی متوسل شوید»([12]).
8- باب: الجَهْرِ بِالقِرَاءَةِ بِالکُسُوفِ
باب [8]: بلند خواندن قراءت در نماز کسوف
568- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، «جَهَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی صَلاَةِ الخُسُوفِ بِقِرَاءَتِهِ، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ کَبَّرَ، فَرَکَعَ وَإِذَا رَفَعَ مِنَ الرَّکْعَةِ قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ، ثُمَّ یُعَاوِدُ القِرَاءَةَ فِی صَلاَةِ الکُسُوفِ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ فِی رَکْعَتَیْنِ وَأَرْبَعَ سَجَدَاتٍ» [رواه البخاری: 1065].
568- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در نماز خسوف [که ماه گرفتگی باشد]، قراءت را بلند خواندند، بعد از قراءت، تکبیر گفتند و رکوع نمودند، چون سر خود را از رکوع بالا نمودند گفتند: (سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد).
بعد از آن قراءت را در نماز کسوف معاودت میکردند، [به طوری که] در دو رکعت، چهار رکوع و چهار سجده نمودند([13]).
17- کتابُ سجود القرآن وسنتها
[1]- یعنی طوری سریع و شتابان به طرف مسجد رفتند که فرصت پوشیدن رداء را نیافتند، بلکه گوشه رداء راگرفتند، و با خود کشیده و داخل مسجد شدند، از این نگاه سنت آن است که هنگام ظهور آفتاب گرفتگی هرچه زودتر به اقامه نماز کسوف اقدام شود.
[2]- این سخن را از این جهت گفتند که در این روز ابراهیم فرزند ایشان فوت نموده بود، و مردم میگفتند که مرگ ابراهیم سبب آفتاب گرفتگی شده است، و در روایات مغیرهس که در اخیر این حدیث مذکور است، به این چیز تصریح شده است.
[3]- زیرا گرفتگی آفتاب و مهتاب نمونه از روز قیامت است، خداوند میفرماید: ﴿فَإِذَا بَرِقَ ٱلۡبَصَرُ ٧ وَخَسَفَ ٱلۡقَمَرُ٨ وَجُمِعَ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ ٩﴾، و کسانی که به روز قیامت ایمان دارند، با دیدن علائم، آن – که آفتاب گرفتگی و مهتاب گرفتگی باشد – بخود میلرزند.
[4]- ابراهیم فرزند نبی کریم ج از همسرشان ماریه قبطیه بود، و وفاتش در سال دهم هجری در مدینه منوره صورت گرفت، و اینکه در کدام ماه در این سال بوده است، رایات مختلفی آمده است، و آنچه که مورد نظر اهل سیر و تاریخ است این است که در ربیع الاول، و یا رمضان همین سال بوده است.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نماز کسوف به طرق مختلفی روایت شده است، و در نزد ائمه حدیث مانند: امام بخاری، امام مسلم، امام ابو داود، امام ترمذی، امام نسائی، و امام ابن ماجه رحمهم الله در این زمینه روایات مختلف وجود دارد.
2) امام خطابی میگوید: در نماز کسوف روایات مختلفی وجود دارد، از آن جمله اینکه: نماز کسوف دو رکعت است به چهار رکوع و چهار سجده، [و حدیث باب هم به این امر صراحت دارد]، و در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج نماز کسوف را دو رکعت به دو رکوع و چهار سجده خواندند، و در روایت دیگری: دو رکعت، به شش رکوع و چهار سجده، و در روایت دیگری: دو رکعت به ده رکوع و چهار سجده، و امام ابو داود/ چندین نوع را ذکر کرده است، و شاید سبب این اختلاف این باشد که نماز کسوف را بارها بار خواندهاند، و در مرتبه که کسوف به درازا میکشید، نماز را دراز کرده و چندین بار رکوع میکردند، و اگر مدت کسوف کم میبود، نماز را کوتاه خوانده و کمتر رکوع میکردند.
ولی اینکه در زمان حیات نبی کریم ج در مدینه منوره به عدد روایات مختلفی که در این مورد آمده است، کسوف صورت گرفته باشد، نمیتوان قبول کرد، زیرا کسوف – طوری که مشاهده کردهایم، و علمای علم فلک میگویند – در هر چندین سالی یکبار صورت میگیرد، پس شاید سبب اختلاف روایات در این موضوع چیز دیگری باشد، نه تعدد وقوع کسوف، والله تعالی أعلم.
و بعد از این در شرح حدیث (567) در فتح المبدی دیدم که: ابن حبان/ روایت کرده است که آفتاب در سال ششم هجری گرفت، و پیامبر خدا ج نماز کسوف را خواندند، و فرمودند که: آفتاب و مهتاب دو علامه از علامات [قدرت] خدا هستند، و باز در سال دهم هجری در روزی که ابراهیم فرزند نبی کریم ج وفات یافت، خورشید گرفت، [و در این بار گفتند که: «گرفتگی آنها به سبب مرگ و حیات کسی نیست، وقتی که این پیش آمد را دیدید، به حضور خداوند متعال دعا کنید، تکبیر بگوئید، نماز بخوانید، و صدقه بدهید»].
3) به اساس این روایات مختلفه در اینکه نماز کسوف چند رکعت است، بین علماء اختلاف نظر وجود دارد، و تفصیل اختلافشان را در این موضوع در حدیث عائشهل به شماره (568) ذکر خواهم کرد.
4) سنت است که در وقت کسوف دو رکعت نماز به جماعت خوانده شود – و البته در کیفیت این دو رکعت بین علماء اختلاف است – و اگر جماعتی نبود، سنت و یا مستحب است که هر کس در خانه خود این دو رکعت را بخواند.
5) سنت است که نماز کسوف طولانی و دراز باشد، و در روایات دیگری آمده است که پیامبر خدا ج در رکعت اول سورۀ بقره و یا مانند سورۀ بقره، و در رکعت دوم سورۀ آل عمران و یا مانند سورۀ آل عمران را میخواندند، ولی اگر امام درک کرد که دراز خواندن نماز کسوف سبب ایجاد مشکلات برای مردم میگردد، میتواند آن را کوتاهتر بهاندازه که مناسب میداند، بخواند.
[6]- همانطوری که در نماز کسوف اذان و اقامتی نیست، در نماز عید و نماز جنازه نیز اذان و اقامتی نیست، ولی سنت و یا مستحب است که به صدای بلند، پیش از ایستادن به نماز بگویند که: (نماز اقامه میگردد)، امام زهری/ میگوید: پیامبر خدا ج در نماز عیدین مؤذن را امر میکردند که: (الصلاة جامعة) بگوید، و به فارسی گفته شود که: (نماز خوانده میشود) یا (جماعت ایستاده میشود)، و امثال اینها.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اگر خبری را از اهل کتاب میشنویم تا وقتی که دلیلی برای اثبات آن وجود نداشته باشد، نباید آن خبر را نه تکذیب کنیم و نه تصدیق نائیم، و یهودی که از عذاب قبر خبر داد، آن را در تورات و یا در کتاب دیگری از کتابهای خود دیده بود، و این امر دلالت بر این دارد، که بعضی از مسائل در کتب الهی به طور مشترک وجود دارد.
2) اگر از مکر اهل کتاب و غیر مسلمانان دیگر نترسیم، دید و باز دید با آنها جواز دارد، در حدیث صحیح آمده است که جوانی از یهود خدمت پیامبر خدا ج را میکرد، این جوان مریض شد، و پیامبر خدا ج به عیادتش رفتند، و در آن وقت از وی خواستند که ایمان بیاورد، آن جوان از پدر خود در این موضوع مشورت خواست، پدرش گفت: دعوت ابو القاسم [یعنی: پیامبر خدا ج] را بپذیر، و آن جوان ایمان آورد.
3) عذاب قبر برای کسی که مستحق آن است حق میباشد.
4) اینکه پیامبر خدا ج بعد از خواندن نماز کسوف به مردم امر کردند که از عذاب قبر به خدا پناه بجویند، سببش این بود که تاریک بودن روز کسوف شباهت به تاریکی قبر دارد، از این جهت باید انسان یاد خود را از تاریکی و تنهائی قبر آورده، و از آن حالت به خدا پناه بجوید.
[8]- زیرا خاصیت میوه و خوراکههای بهشت چنان است که اگر چیزی را از آن بر داری، در همان لحظه عوض آن، میوه دیگری بجایش گذاشته میشود، از این جهت هر قدر از آن خورده شود کم نمیشود.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طوری که در حدیث نبوی شریف آمده است، سبب دوزخی بودن بعضی از زنها، زن بودن آنها نیست، بلکه سبب آن نا شکری در مقابل احسان شوهر است، پس اگر زنی چنین روش نا مناسبی نداشته باشد، از چنین عذابی در امان است، مگر آنکه به سبب دیگری مستوجب عذاب بوده باشد، پس هر زنی بکوشد که خوبیهای شوهرش را در نظر داشته و کفران نعمت نکند، چنانچه هر مردی بکوشد تا خوبیهای همسرش را در نظر داشته و کفران نعمت نکند.
2) اینکه زنها کفران نعمت میکنند، این امر نظر به جنس است، یعنی: به طور عموم زنها چنین هستند، ورنه چه بسا میشود که زنی خوبیهای شوهرش را در نظر داشته و شکر گذار خداوند متعال باشد، و چه بسا مرد و یا مردهایی پیدا شوند که خوبیهای همسران خود را فراموش نموده و کفران نعمت نمایند، و به این طریق خود را مستوجب عذاب دوزخ بگردانند.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اسلام توجه زیادی به آزادی بردگان داشته و دارد، از این جهت در مناسبتهای مختلفی آزاد ساختن غلامان را واجب ساخته است، مانند کفارۀ قتل خطا، کفارۀ ظهار، کفارۀ رمضان، کفارۀ سوگند، و طوری که در این حدیث آمده است در وقت آفتاب گرفتگی، و با قیاس بر آن در وقت ماه گرفتگی و غیره.
2) چیزی که در مورد آزاد ساختن بردگان به خاطر راقم رسیده است – و به جای دیگری ندیدهام – این است که: در هر جایی از قرآن کریم و سنت نبوی که امر به آزاد ساختن بردگان شده است، این عبارت نیز آمده است که «اگر غلامی را نیافتید که آزاد کنید چنین و چنان کنید»، و این امر میرساند که اسلام این را در نظر داشته است که روزی خواهد رسید که بردۀ از غلام و کنیز وجود نداشته باشد، و در این صورت باید برایش بدیلی باشد، و بدیلی را که روزه و یا طعام دادن و یا چیزی دیگری باشد، بیان داشته است.
[11]- برای قیامت علامات بسیاری است، از آن جمله است: خروج دجال، آمدن مهدی، نزول عیسی، طلوع آفتاب از طرف مغرب، و امثال اینها.
[12]- از این حدیث دانسته میشود که: در وقت پیش آمدهای غیر مترقبه و هولناک، مانند: آفتاب گرفتگی، مهتاب گرفتگی، زلزله، باران شدید، سیلاب، طوفان، و امثال اینها باید شخص مسلمان به خدا روی آورده و با ذکر و دعا، و استغفار، به جناب وی التجاء ببرد.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نظر به این حدیث و احادیث دیگری که در مورد نماز کسوف آمده است علماء در کیفیت ادای این نماز اختلاف دارند: أئمه سه گانه مالک و شافعی و احمد و ابو ثور و لیث بن سعد رحمهم الله میگویند: نماز کسوف ( [یعنی: نماز ماه گرفتگی) دو رکعت است، و هر رکعت دو رکوع و دو سجده، که مجموع چهار رکوع و چهار سجده میشود.
و أئمه دیگری مانند: ابراهیم نخعی و سفیان ثوری و ابو حنیفه و ابو یوسف و محمد بن حسن رحمهم الله میگویند: نماز کسوف دو رکعت است، در هر رکعت – مانند نمازهای دیگر – یک رکوع و دو سجده.
و مذاهب دیگری نیز در زمینه وجود دارد، ولی مشهورترین آنها همین دو مذهبی است که ذکر گردید، و برای هر یک از این مذاهب دلیلهای نقلی و عقلی فراوانی است که در جای خود در کتب فقه و شرح احادیث موجود است.
از آن جمله حدیثی است که امام أحمد/ از طریق حنش روایت کرده است که میگوید: (در زمان علی بن أبی طالبس آفتاب گرفت، علیس برای مردم نماز خواند، در رکعت اول سورۀ یس یا سورۀ همانند آن را خواند، بعد از آن رکوع کرد، و رکوع را بهاندازه خواندن یک سوره دراز نمود، بعد از آن سر خود را بالا کرد، و سمع الله لمن حمده گفت، بعد از آن به رکعت دوم برخاست، و رکعت دوم را هم مانند رکعت اول انجام داد، بعد از آن نشست و به دعا کردن مشغول شد، تا آنکه آفتاب روشن گردید، بعد از آن برای مردم گفت که پیامبر خدا ج چنین کردند).
و احادیث دیگری به همین معنی در نزد مسلم، نسائی، و ابن ماجه و غیره نیز وجود دارد، و البته هر طرف برای تایید نظر خود دلائل جانب مقابل را مناقشه ورد کردهاند، و تفصیل بیشتر را میتوان در شرح این حدیث در فتح الباری امام ابن حجر عسقلانی، و عمدة القاری امام عینی، و فتح المبدی شیخ شرقاوی، و دیگر شروح بخاری مطالعه کرد.
2) جمهور علماء بر این نظراند که در نماز خسوف قراءت بلند، و در نماز کسوف آهسته خوانده میشود، ولی بعضی علماء بر این نظراند که در هر دوی آنها قراءت بلند خوانده میشود.
3) بعضی از علماء میگویند که خسوف در سال چهارم هجری، در ماه جمادی الاخر صورت گرفت، و ابن حبان/ در کتاب سیرت آورده است که: خسوف ماه در سال پنجم هجری صورت گرفت، و پیامبر خدا ج برای صحابه نماز خواندند، و این اولین نماز خسوف در اسلام بود.