اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب ابواب صفت نماز

کتاب ابواب صفت نماز

48- باب: رَفْعِ الْیَدَیْنِ فِی التَّکْبِیرَةِ الأُولَی مَعَ الافتِتَاحِ سَوَاءً

باب [1]: بالا کردن دست‌ها در تکبیر اول، برابر با شروع نماز

425- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ حَذْوَ مَنْکِبَیْهِ إِذَا افْتَتَحَ الصَّلاَةَ، وَإِذَا کَبَّرَ لِلرُّکُوعِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ، رَفَعَهُمَا کَذَلِکَ أَیْضًا، وَقَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ، وَکَانَ لاَ یَفْعَلُ ذَلِکَ فِی السُّجُودِ» [رواه البخاری: 735].

425- از عبدالله بن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج در این جاها دست‌های خود را تا برابر شانه‌های خود بالا می‌کردند، هنگام شروع کردن به نماز، و در وقت تکبیر گفتن برای رکوع، و در وقت بالا کردن سر از رکوع که «سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد» می‌گفتند، ولی در وقت سجده کردن، دست‌های خود را بالا نمی‌کردند([1]).

49- وَضْعِ الیَدِ الیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَى

باب [2]: نهادن دست راست بر بالای دست چپ

426- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّاسُ یُؤْمَرُونَ أَنْ یَضَعَ الرَّجُلُ الیَدَ الیُمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الیُسْرَى فِی الصَّلاَةِ» [رواه البخاری: 740].

426- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: مردم امر می‌شدند که هنگام نماز خواندن، دست راست خود را بر بالای ذراع دست چپ خود بگذارند([2]).

50- باب: مَا یَقُولُ بَعْدَ التَّکْبِیرِ

باب [3]: آنچه که بعد از تکبیر تحریمه گفته می‌شود

427- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَبَا بَکْرٍ، وَعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا کَانُوا یَفْتَتِحُونَ الصَّلاَةَ بِ ﴿الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ [رواه البخاری: 743].

427- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج، و ابوبکر و عمرب، نماز را به (الحمد لله رب العالمین) شروع می‌کردند([3]).

428- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْکُتُ بَیْنَ التَّکْبِیرِ وَبَیْنَ القِرَاءَةِ إِسْکَاتَةً. فَقُلْتُ: بِأَبِی وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِسْکَاتُکَ بَیْنَ التَّکْبِیرِ وَالقِرَاءَةِ مَا تَقُولُ؟ قَالَ: «أَقُولُ: اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ، کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا یُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ خَطَایَایَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالبَرَدِ» [رواه لبخاری: 744].

428- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بین تکبیر (تحریمه) و بین قراءت یک کمی سکوت می‌کردند.

گفتم: یا رسول الله! پدر و مادر من فدای شما، در سکوت بین قراءت و تکبیر چه می‌خوانید؟

فرمودند: «می‌گویم: (اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ، کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا یُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ خَطَایَایَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالبَرَدِ)([4]).

51- «باب»

باب [4]

429- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: حدیث الکسوف، و قد تقدم.

429- حدیث اسماء بنت ابی‌بکرب راجع به کسوف، قبلاً گذشت.

430- وفی هذه الروایة قالت: قَالَ: «قَدْ دَنَتْ مِنِّی الجَنَّةُ، حَتَّى لَوِ اجْتَرَأْتُ عَلَیْهَا، لَجِئْتُکُمْ بِقِطَافٍ مِنْ قِطَافِهَا، وَدَنَتْ مِنِّی النَّارُ حَتَّى قُلْتُ: أَیْ رَبِّ، وَأَنَا مَعَهُمْ؟ فَإِذَا امْرَأَةٌ - حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ - تَخْدِشُهَا هِرَّةٌ، قُلْتُ: مَا شَأْنُ هَذِهِ؟ قَالُوا: حَبَسَتْهَا حَتَّى مَاتَتْ جُوعًا، لاَ أَطْعَمَتْهَا، وَلاَ أَرْسَلَتْهَا تَأْکُلُ - قَالَ نَافِعٌ: حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ: مِنْ خَشِیشِ - أَوْ خَشَاشِ الأَرْضِ» [رواه البخاری: 745].

430- و در این روایت آمده است که گفت: [پیامبر خدا ج] فرمودند:

«بهشت برایم نزدیک شد، تا جایی که اگر جرأت می‌کردم میوه از میوه‌های آن را [و یا خوشه از خوشه‌های انگور آن را] برای شما می‌آوردم، و دوزخ تا جایی برایم نزدیک شد که گفتم: پروردگارا! آیا من با دوزخیان خواهم بود»؟

«در این وقت زنی [را دیدم که] گریه روی او را [با چنگال‌هایش] می‌خراشد.

پرسیدم: این زن چه کرده است؟

گفتند: این گربه را آنقدر حبس نموده تا مرده است، نه خودش او را طعام داده است، و نه هم او را رها کرده است که خودش از حشرات روی زمین چیزی بخورد»([5]).

52- باب: رَفْعِ البَصَرِ إلَى الإِمَامِ فِی الصَّلاَةِ

باب [5]: نگاه کردن به طرف امام در نماز

431- عَنْ خَبَّابٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قیل له: أَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ فِی الظُّهْرِ وَالعَصْرِ؟، قَالَ: نَعَمْ، قُلْنَا: بِمَ کُنْتُمْ تَعْرِفُونَ ذَاکَ؟ قَالَ: «بِاضْطِرَابِ لِحْیَتِهِ» [رواه البخاری: 746].

431- از خَبَّابس([6]) روایت است که شخصی از وی پرسید: آیا پیامبر خدا ج در نماز ظهر و عصر، قراءت می‌خواندند؟

گفت: بلی!

از وی پرسید: قراءت خواندن ایشان را چگونه می‌دانستید؟

گفت: از تکان خوردن ریش [مبارک]شان([7]).

53- باب: رَفْعِ البَصَرِ إلَى السَّمَاءِ فِی الصَّلاَةِ

باب [6]: نگاه کردن به سوی آسمان در وقت نماز

432- أَنَّ أَنَسِ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَرْفَعُونَ أَبْصَارَهُمْ إِلَى السَّمَاءِ فِی صَلاَتِهِمْ»، فَاشْتَدَّ قَوْلُهُ فِی ذَلِکَ، حَتَّى قَالَ: «لَیَنْتَهُنَّ عَنْ ذَلِکَ أَوْ لَتُخْطَفَنَّ أَبْصَارُهُمْ» [رواه البخاری: 750].

432- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «چرا بعضی از مردم در وقت نماز خواندن به طرف آسمان نگاه می‌کنند»؟

لهجه‌شان در این مورد تا جایی شدید شد که فرمودند: «یا از این کار، خودداری نمایند، و یا آنکه بینائی آن‌ها ربوده خواهد شد»([8]).

54- باب: الالِتِفَاتِ فِی الصَّلاَةِ

باب [7]: التفات نمودن در وقت نماز

433- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الِالْتِفَاتِ فِی الصَّلاَةِ؟ فَقَالَ: «هُوَ اخْتِلاَسٌ یَخْتَلِسُهُ الشَّیْطَانُ مِنْ صَلاَةِ العَبْدِ» [رواه البخاری: 751].

433- از عائشهل روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج درباره التفات نمودن در وقت نماز خواندن پرسیدم.

فرمودند: «این چیزی است که شیطان از نماز بنده برای خود می‌رباید»([9]).

55- وُجُوبِ القِراءَةِ للإِمَامِ والمَأمُوم فِی الصَّلَوَاتِ کُلَّهَا

باب [8]: وجوب قراءت خواندن بر امام و مقتدیان در همه نماز ها

434- عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: شَکَا أَهْلُ الکُوفَةِ سَعْدًا إِلَى عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَعَزَلَهُ، وَاسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَمَّارًا، فَشَکَوْا حَتَّى ذَکَرُوا أَنَّهُ لاَ یُحْسِنُ یُصَلِّی، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ، فَقَالَ: یَا أَبَا إِسْحَاقَ إِنَّ هَؤُلاَءِ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ لاَ تُحْسِنُ تُصَلِّی، قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: أَمَّا أَنَا وَاللَّهِ «فَإِنِّی کُنْتُ أُصَلِّی بِهِمْ صَلاَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا أَخْرِمُ عَنْهَا، أُصَلِّی صَلاَةَ العِشَاءِ، فَأَرْکُدُ فِی الأُولَیَیْنِ وَأُخِفُّ فِی الأُخْرَیَیْنِ»، قَالَ: ذَاکَ الظَّنُّ بِکَ یَا أَبَا إِسْحَاقَ، فَأَرْسَلَ مَعَهُ رَجُلًا أَوْ رِجَالًا إِلَى الکُوفَةِ، فَسَأَلَ عَنْهُ أَهْلَ الکُوفَةِ وَلَمْ یَدَعْ مَسْجِدًا إِلَّا سَأَلَ عَنْهُ، وَیُثْنُونَ مَعْرُوفًا، حَتَّى دَخَلَ مَسْجِدًا لِبَنِی عَبْسٍ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ یُقَالُ لَهُ أُسَامَةُ بْنُ قَتَادَةَ یُکْنَى أَبَا سَعْدَةَ قَالَ: أَمَّا إِذْ نَشَدْتَنَا فَإِنَّ سَعْدًا کَانَ لاَ یَسِیرُ بِالسَّرِیَّةِ، وَلاَ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّةِ، وَلاَ یَعْدِلُ فِی القَضِیَّةِ، قَالَ سَعْدٌ: أَمَا وَاللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ بِثَلاَثٍ: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ عَبْدُکَ هَذَا کَاذِبًا، قَامَ رِیَاءً وَسُمْعَةً، فَأَطِلْ عُمْرَهُ، وَأَطِلْ فَقْرَهُ، وَعَرِّضْهُ بِالفِتَنِ، وَکَانَ بَعْدُ إِذَا سُئِلَ یَقُولُ: شَیْخٌ کَبِیرٌ مَفْتُونٌ، أَصَابَتْنِی دَعْوَةُ سَعْدٍ، قَالَ عَبْدُ المَلِکِ: فَأَنَا رَأَیْتُهُ بَعْدُ، قَدْ سَقَطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَیْنَیْهِ مِنَ الکِبَرِ، وَإِنَّهُ لَیَتَعَرَّضُ لِلْجَوَارِی فِی الطُّرُقِ یَغْمِزُهُنَّ [رواه البخاری:755].

434- از جابر بن سمرهس([10]) روایت است که گفت: اهل کوفه از دست (سعد)س در نزد عمرس شکایت نمودند.

عمرس او را عزل کرد، و عمارس را به جایش مقرر نمود([11])، [و از جمله شکایت‌های اهل کوفه از سعدس این بود که گفتند]: او نماز خواندن را خوب یاد ندارد([12]).

عمرس به طلبش فرستاده و برایش گفت: ای ابا اسحق!([13]) این‌ها می‌گویند که تو نماز خواندن را خوب یاد نداری.

گفت: به خداوند سوگند است که من برای آن‌ها نماز پیامبر خدا ج را می‌خواندم، و چیزی را از آن ترک نمی‌کردم، نماز عشاء را که می‌خوانم، دو رکعت اول را دراز، و دو رکعت اخیر را سبک می‌خوانم.

[عمرس] برایش گفت:

ای ابو اسحاق! گمان من هم نسبت به تو همین چیز بود، و عمرس شخص و یا اشخاصی را با وی به کوفه فرستاد.

آن شخص درباره سعدس از اهل کوفه پرسان نمود، و هیچ مسجدی را در مورد پرسان و استفسار از مردم نسبت به وی فروگذار ننمود، همگی از وی تعریف و توصیف نمودند.

تا اینکه به مسجد (بنی عبس) رفت، در آن مسجد شخصی به نام (اسامه بن قتاده) که کنیه‌اش (ابو سعده) بود، برخاست و گفت: حالا که درباره او می‌پرسی، [باید بگویم که] (سعد) با مجاهدین به جهاد نمی‌رفت، اموال را مساویانه تقسیم نمی‌کرد، و در قضایا عدالت را مراعات نمی‌نمود.

(سعدس گفت: به خداوند سوگند که [در مقابل این سه تهمتی که بر من زده است] به سه چیز بر وی دعای [بد] خواهم کرد [یعنی: نفرینش خواهم کرد، و می‌گویم] الهی! اگر این بنده‌ات به دروغ و از روی ریا و خودنمایی چنین گفته باشد، عمرش را دراز، فقرش را دوامدار، و در فتنه‌اش دچار بگردان([14]).

و همان بود که در آینده چون کسی از حال [ابوسعده] می‌پرسید، می‌گفت: پیر مردی‌ام که در فتنه دچار شده‌ام، و دعای [سعد]، بی‌چاره‌ام کرده است.

راوی از جابرس روایت می‌کند [گفت]: من آن شخص را بعد از مدتی دیدم، از پیری ابروهایش روی چشمانش افتاده بود، با آن هم سر راه کنیزان [و یا دختران جوان] را می‌گرفت، و آن‌ها را مشت و مالش می‌داد([15]).

435- عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لَمْ یَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ» [رواه البخاری: 756].

435- از عباده بن صامتس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که (الحمد لله) را نخواند، نمازش، نماز نیست»([16]).

436- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ المَسْجِدَ فَدَخَلَ رَجُلٌ، فَصَلَّى، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَرَدَّ وَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ، فَإِنَّکَ لَمْ تُصَلِّ»، فَرَجَعَ یُصَلِّی کَمَا صَلَّى، ثُمَّ جَاءَ، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ، فَإِنَّکَ لَمْ تُصَلِّ» ثَلاَثًا، فَقَالَ: وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ مَا أُحْسِنُ غَیْرَهُ، فَعَلِّمْنِی، فَقَالَ: «إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلاَةِ فَکَبِّرْ، ثُمَّ اقْرَأْ مَا تَیَسَّرَ مَعَکَ مِنَ القُرْآنِ، ثُمَّ ارْکَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ رَاکِعًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْدِلَ قَائِمًا، ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا، وَافْعَلْ ذَلِکَ فِی صَلاَتِکَ کُلِّهَا» [رواه البخاری: 757].

436- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج به مسجد آمدند، شخصی به مسجد آمد و نماز خواند، [این شخص خلاد بن رافع زرقیس بود]، بعد از آن نزد پیامبر خدا ج آمده و سلام کرد.

جواب سلام را گفته و فرمودند:

«برو و دوباره نماز بخوان، که تو نماز نخواندی».

آن شخص رفت و مانند بار گذشته نماز را اداء نمود، باز پس آمد و بر پیامبر خدا ج سلام داد.

ایشان فرمودند: «برو دوباره نماز بخوان، چون تو نماز نخواندی».

آن شخص برگشت و مانند دو بار گذشته نماز را اداء نمود، باز برگشته و بر پیامبر خدا ج سلام داد.

فرمودند: «برو و دوباره نماز بخوان، چون تو نماز نخواندی».

وچون این سخن سه بار تکرار شد، آن شخص گفت: قسم به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، نمازی را از این بهتر یاد ندارم، شما برای من یاد بدهید.

فرمودند: «وقتی که برای نماز خواندن برخاستی، تکبیر بگو، و آنچه را از قرآن برایت میسر باشد بخوان، بعد از آن رکوع کن، و در رکوع آرام بگیر، بعد از آن سر خود را از رکوع بالا کن و راست ایستاده شو، بعد از آن سجده کن، و در سجده آرام بگیر، بعد از آن سرت را از سجده بردار و آرام بنشین، و همین کار را در تمام نمازت مراعات کن([17]).

56- باب: الْقِرَاءَةِ فِی الظُّهْرِ

باب [9]: قراءت خواندن در نماز ظهر

437- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ مِنْ صَلاَةِ الظُّهْرِ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ، وَسُورَتَیْنِ یُطَوِّلُ فِی الأُولَى، وَیُقَصِّرُ فِی الثَّانِیَةِ وَیُسْمِعُ الآیَةَ أَحْیَانًا، وَکَانَ یَقْرَأُ فِی العَصْرِ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ وَسُورَتَیْنِ، وَکَانَ یُطَوِّلُ فِی الأُولَى، وَکَانَ یُطَوِّلُ فِی الرَّکْعَةِ الأُولَى مِنْ صَلاَةِ الصُّبْحِ، وَیُقَصِّرُ فِی الثَّانِیَةِ» [رواه البخاری: 759].

437- از ابو قتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در دو رکعت اول نماز پیشین (الحمد لله) و دو سوره را می‌خواندند.

[قراءت را] در رکعت اول دراز، و در رکعت دوم کوتاه می‌کردند، و گاه گاهی آیه را [که تلاوت می‌کردند] برای ما می‌شنواندند.

و در نماز عصر هم [الحمد لله] و دو سوره می‌خواندند، [قراءت را] در رکعت اول دراز، و در رکعت دوم کوتاه می‌کردند.

و [همچنین] رکعت اول نماز صبح را دراز، و رکعت دوم را کوتاه می‌خواندند([18]).

57- باب: القِرَاءَةِ فِی المَغْرِبِ

باب [10]: قراءت در نماز مغرب

438- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: إِنَّ أُمَّ الفَضْلِ سَمِعَتْهُ وَهُوَ یَقْرَأُ: ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١ فَقَالَتْ: یَا بُنَیَّ، وَاللَّهِ لَقَدْ ذَکَّرْتَنِی بِقِرَاءَتِکَ «هَذِهِ السُّورَةَ، إِنَّهَا لَآخِرُ مَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ بِهَا فِی المَغْرِبِ» [رواه البخاری: 763].

438- روایت است که عبدالله بن عباسب روزی سوره ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١ را تلاوت می‌نمود، (أم فضل)ل آن را شنید و گفت:

ای فرزندم! به خداوند سوگند است که از تلاوت این سوره، [تلاوت پیامبر خدا ج] را به یادم دادی، و این آخرین سوره بود که تلاوت آن را در نماز مغرب از پیامبر خدا ج شنیدم([19]).

439- عَنْ زَیْد بْن ثَابِتٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ بِطُولَى الطُّولَیَیْنِ» [رواه البخاری: 764].

439- از زید بن ثابتس([20]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که در نماز مغرب یکی از دراز ترین دو سوره دراز را می‌خواندند([21]).

58- باب: الجَهْرِ فِی المَغْرِبِ

باب [11]: بلند خواندن در نماز مغرب

440- عَنْ جُبَیْرِ بْنِ مُطْعِمٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَرَأَ فِی المَغْرِبِ بِالطُّورِ» [رواه البخاری: 765].

440- از جبیر بن مطعمس([22]). روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که در نماز شام، سورۀ (والطور) را می‌خواندند([23]).

59- باب: القِرَاءَةِ فِی الْعِشَاءِ بِالسَّجْدَةِ

باب [12]: قراءت خواندن به سوره سجده دار، در نماز عشاء

441- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: صَلَّیْتُ خَلْفَ أَبی القَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ العَتَمَةَ، فَقَرَأَ: إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ، فَسَجَدَ، فَلاَ أَزَالُ أَسْجُدُ بِهَا حَتَّى أَلْقَاهُ» [رواه البخاری: 768].

441- از ابو هریرهس روایت است که گفت: نماز عشاء را پشت سر ابو القاسم ج خواندم، و ایشان سوره ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ را خوانده و سجده [تلاوت] را به جا آوردند، و من هم تا روزی که زنده باشم از خواندن این سوره، سجده تلاوت را به جا خواهم آورد([24]).

60- باب: الْقِرَاءَةِ فِی العِشَاءِ

باب [13]: قراءت خواندن در نماز عشاء

442- عَنْ البَرَاءَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ فِی سَفَرٍ، فَقَرَأَ فَی الْعِشَاءِ فِی إِحْدَى الرَّرکْعَتَیْنِ، «یَقْرَأُ: وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ، وَمَا سَمِعْتُ أَحَدًا أَحْسَنَ صَوْتًا مِنْهُ أَوْ قِرَاءَةً» [رواه البخاری: 769].

442- از براءس روایت است که پیامبر خدا ج به سفر بودند، در یکی از دو رکعت نماز عشاء (والتین و الزیتون) را خواندند.

و در روایت دیگری آمده است که گفت: هیچکس را خوش آوزتر – یا خوش قراءت‌تر – از پیامبر خدا ج ندیده بودم([25]).

61- باب: الْقِراءَةِ فِی الفَجْرِ

باب [14]: قراءت خواندن در نماز فجرِ

443- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «فِی کُلِّ صَلاَةٍ یُقْرَأُ، فَمَا أَسْمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَسْمَعْنَاکُمْ، وَمَا أَخْفَى عَنَّا أَخْفَیْنَا عَنْکُمْ، وَإِنْ لَمْ تَزِدْ عَلَى أُمِّ القُرْآنِ أَجْزَأَتْ وَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ» [رواه البخاری: 772].

443- از ابو هریرهس روایت است که گفت: در هر نمازی قراءت خوانده می‌شود، و نمازهائی را که پیامبر خدا ج قراءت را به آواز بلند می‌‌خواندند، برای شما به آواز بلند می‌خوانیم، و آنچه را که آهسته می‌خواندند، برای شما آهسته می‌خوانیم.

اگر زیادتر از (الحمد لله) چیز دیگری را نخوانی، برایت روا است، ولی اگر چیزی را بیشتر از (الحمد لله) بخوانی، برایت بهتر است([26]).

62- باب: الجَهْرِ بِقِرَاءَةِ صَلاَةِ الصُّبْحِ

باب [15]: بلند خواندن قراءت در نماز فجر

444-عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: انْطَلَقَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِینَ إِلَى سُوقِ عُکَاظٍ، وَقَدْ حِیلَ بَیْنَ الشَّیَاطِینِ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَیْهِمُ الشُّهُبُ، فَرَجَعَتِ الشَّیَاطِینُ إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: مَا لَکُمْ؟ فَقَالُوا: حِیلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَیْنَا الشُّهُبُ، قَالُوا: مَا حَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلَّا شَیْءٌ حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِی حَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَانْصَرَفَ أُولَئِکَ الَّذِینَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ بِنَخْلَةَ عَامِدِینَ إِلَى سُوقِ عُکَاظٍ، وَهُوَ یُصَلِّی بِأَصْحَابِهِ صَلاَةَ الفَجْرِ، فَلَمَّا سَمِعُوا القُرْآنَ اسْتَمَعُوا لَهُ، فَقَالُوا: هَذَا وَاللَّهِ الَّذِی حَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَهُنَالِکَ حِینَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، وَقَالُوا: یَا قَوْمَنَا: ﴿إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا ١ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فَ‍َٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِکَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا ٢، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ﴿قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ وَإِنَّمَا أُوحِیَ إِلَیْهِ قَوْلُ الجِنِّ [رواه البخاری: 773].

444- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج با گروهی از صحابه‌های خود به قصد سوق (عکاظ) رفتند([27])، و این در وقتی بود که بین شیاطین و بین خبر آسمانی مانع واقع شده بود، و بر آن‌ها شهاب‌های [جهت ممانعت آن‌ها از رفتن به آسمان] فرستاده شده بود.

چون شیاطین نزد قوم خود برگشتند [قوم‌شان] از آن‌ها پرسیدند: شما را چه شده است؟

گفتند: بین ما و بین خبر آسمان مانع واقع گردیده، و شهاب‌های بر ما فرستاده شده است.

آن‌ها گفتند: بدون سبب بین شما و بین خبر آسمان مانع واقع نگردیده است، بلکه کدام حادثه نوی پیدا شده است، بروید و شرق و غرب زمین را بگردید تا ببینید سبب ممانعت شما از خبر آسمان چیست؟

آن‌هایی که به طرف (تهامه)رفته بودند([28])، طرف پیامبر خدا ج آمدند، [یعنی: به پیامبر خدا ج رسیدند]، ایشان درین وقت در راه (سوق عکاظ) در (نخله) بودند([29])، و با صحابهش نماز فجر را می‌خواندند.

چون [شیاطین] صدای قرآن خواندن را شنیدند، به آن گوش داده و گفتند: به خداوند سوگند است که این همان چیزی است که بین شما و بین خبر آسمان مانع گردیده است.

و[ از همآنجا] به سوی قوم خود برگشته و گفتند: (ما عجب قرآنی شنیدیم، [این قرآن] به کارهای نیک رهنمائی می‌نماید، و ما هم به آن ایمان آوردیم، و هرگز به پروردگار خود شریک نمی‌آوریم).

و خداوند متعال [سوره «جِن» را که ابتدایش این آیت است] ﴿بگو بر من وحی شده است بر پیامبر خود ج نازل کرد، و در واقع همان قول «جنیان» را نازل نمود ([30]).

445- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «قَرَأَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیمَا أُمِرَ وَسَکَتَ فِیمَا أُمِرَ، ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗا ٦٤. ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ» [رواه البخاری: 774].

445- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در [نمازی که امر شده بودند قراءت را به آواز بلند] بخوانند، [قراءت را به آواز بلند] می‌خواندند، و در [نمازی که امر شده بودند قراءت را به آواز بلند] نخوانند، خاموش بودند، [یعنی: قراءت را به آواز بلند نمی‌خواندند]

﴿پروردگار تو فراموش کار نیست([31])، ﴿ویقیناً که برای شما در پیروی نمودن از رسول خدا، سر مشق خوبی است([32]).

63- باب: الْجَمْعِ بَیْنَ السُّورَتَیْنِ فِی رَکْعَةِ وَالقِرَاءَةِ بِالخَوَاتِیم وبِسُورَةٍ قَبْلَ سُورَةٍ وَبِأَوَّلِ سُورَةٍ

باب [16]: حکم جمع کردن دو سوره در یک رکعت و خواندن آخر و أول سوره، و یک سوره پیش از سورۀ دیگر

446- عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ جَاءَهُ رَجُلٌ، فَقَالَ: قَرَأْتُ المُفَصَّلَ اللَّیْلَةَ فِی رَکْعَةٍ، فَقَالَ: «هَذًّا کَهَذِّ الشِّعْرِ، لَقَدْ عَرَفْتُ النَّظَائِرَ الَّتِی کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرُنُ بَیْنَهُنَّ، فَذَکَرَ عِشْرِینَ سُورَةً مِنَ المُفَصَّلِ، سُورَتَیْنِ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ» [رواه البخاری: 775].

446- از ابن مسعودس روایت است که شخصی نزدش آمده و گفت: شب گذشته یکی از سوره‌های مفصل را در یک رکعت خواندم.

[ابن مسعودس] گفت: اینگونه قرآن خواندن، شعر خواندن است من سوره‌هایی هم نظیری را که پیامبر خدا ج باهم می‌‌خواندند، به خوبی می‌دانم([33])، و از آن جمله بیست سوره را ذکر نمود، که از این سوره‌ها، دو سوره را در یک رکعت با هم می‌‌خواندند([34]).

64- باب: یَقْرَأُ فِی الأخْرَیَیْنِ بِفَاتِحَةِ الْکِتابِ

باب [17]: [نمازگذار] در دو رکعت اخیر، (الحمد لله) را می‌‌خواند

447- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَقْرَأُ فِی الظُّهْرِ فِی الأُولَیَیْنِ بِأُمِّ الکِتَابِ، وَسُورَتَیْنِ، وَفِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُخْرَیَیْنِ بِأُمِّ الکِتَابِ وَیُسْمِعُنَا الآیَةَ، وَیُطَوِّلُ فِی الرَّکْعَةِ الأُولَى مَا لاَ یُطَوِّلُ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةِ، وَهَکَذَا فِی العَصْرِ وَهَکَذَا فِی الصُّبْحِ» [رواه ا لبخاری: 776].

447- از ابو قتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در نماز پیشین در دو رکعت اول: (الحمد لله) و دو سوره، [یعنی: در هر رکعت (الحمد لله) و یک سوره را می‌‌خواندند] و در دو رکعت اخیر: تنها [الحمد لله] را می‌خواندند، و بعضی آیات را برای ما می‌شنواندند.

و رکعت اول را از رکعت دوم درازتر می‌نمودند، و در نماز عصر و نماز فجر نیز چنین می‌کردند([35]).

65- باب: جَهْرِ الإِمَامِ بِالتَّأمِینِ

باب [18]: بلند گفتن امام (آمین) را به آواز بلند

448- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا أَمَّنَ الإِمَامُ، فَأَمِّنُوا، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ تَأْمِینُهُ تَأْمِینَ المَلاَئِکَةِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ [رواه البخاری: 780].

448- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که امام آمین می‌گوید، شما هم آمین بگویید، زیرا کسی که آمین گفتنش با آمین گفتن ملائکه موافقت نماید، گناهان گذشته‌اش بخشیده می‌شود»([36]).

66- باب: فَضْلِ التَّأمِینِ

باب [19]: فضیلت (آمین) گفتن

449- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قَالَ أَحَدُکُمْ: آمِینَ، وَقَالَتِ المَلاَئِکَةُ فِی السَّمَاءِ: آمِینَ، فَوَافَقَتْ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» [رواه البخاری: 781].

449- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که کسی از شما (آمین) بگوید، و ملائکه در آسمان (آمین) بگویند، و یکی از این دو (آمین) گفتن با دیگری موافق شود، گناهان گذشته‌اش بخشیده می‌شود»([37]).

67- باب: إذَا رَکَعَ دُونَ الصَّفِّ

باب [20]: اگر کسی پیش از رسیدن به صف رکوع نمود

450- عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ انْتَهَى إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ رَاکِعٌ، فَرَکَعَ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ إِلَى الصَّفِّ، فَذَکَرَ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «زَادَکَ اللَّهُ حِرْصًا وَلاَ تَعُدْ» [رواه البخاری: 783].

450- از ابو بکرهس روایت است که وی وقتی به پیامبر خدا ج رسید که ایشان در حال رکوع کردن بودند، او پیش از آنکه به سر صف برسد، رکوع کرد، این واقعه را برای پیامبر خدا ج گفت، فرمودند:

«خداوند حرص تو را زیادتر نماید، ولی دو مرتبه چنین کاری مکن»([38]).

68- باب: إتْمَامِ التَّکْبِیرِ فِی الرُّکُوعِ

باب [21]: تمام کردن تکبیر در رکوع

451- عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَنَّهُ صَلَّى مَعَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَصْرَةِ فَقَالَ: «ذَکَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَةً کُنَّا نُصَلِّیهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَذَکَرَ أَنَّهُ کَانَ یُکَبِّرُ کُلَّمَا رَفَعَ وَکُلَّمَا وَضَعَ» [رواه البخاری: 784].

451- از عمران بن حصینس روایت است که او با علیس در بصره نماز خواند، و بعد از نماز خواندن گفت: این شخص ما را به یاد نمازی انداخت که با پیامبر خدا ج می‌‌خواندیم، و گفت که پیامبر خدا ج در هر باری که سر خود را بالا و یا پایین می‌کردند، تکبیر می‌گفتند([39]).

69- باب: التَّکْبِیرِ إِذَا قَامَ مِنَ السُّجُودِ

باب [22]: تکبیر گفتن هنگام بلند شدن از سجده

452- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ یُکَبِّرُ حِینَ یَقُومُ، ثُمَّ یُکَبِّرُ حِینَ یَرْکَعُ، ثُمَّ یَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، حِینَ یَرْفَعُ صُلْبَهُ مِنَ الرُّکْوعِ، ثُمَّ یَقُولُ وَهُوَ قَائِمٌ: رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ [رواه البخاری: 789].

452- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج چون به نماز شروع می‌کردند، هنگام ایستادن به نماز تکبیر می‌گفتند، و چون به رکوع می‌رفتند، باز تکبیر می‌گفتند، و هنگام بالا کردن سر خود از رکوع (سمع الله لمن حمده)، و در حالی که هنوز ایستاده بودند: (ربنا ولک الحمد) می‌گفتند([40]).

70- باب: وَضعِ الأَکُفِّ عَلى الرُّکَبِ فِی الرُّکُوعِ

باب [23]: در رکوع، کف دست‌ها باید بر زانوها باشد

453- عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبی وَقَّاصٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّه صلَّى إِلَى جَنْبِ ابنه مُصْعَبٌ قَالَ: فَطَبَّقْتُ بَیْنَ کَفَّیَّ، ثُمَّ وَضَعْتُهُمَا بَیْنَ فَخِذَیَّ، فَنَهَانِی أَبِی، وَقَالَ: کُنَّا نَفْعَلُهُ، «فَنُهِینَا عَنْهُ وَأُمِرْنَا أَنْ نَضَعَ أَیْدِینَا عَلَى الرُّکَبِ» [رواه البخاری: 790].

453- سعد بن ابی وقاصس روایت است که وی: در پهلوی فرزندش مصعبس نماز خواند، [مصعبس] گفت که: [در هنگام رکوع کردن] دو کف دستم را با هم پیوست نموده و بین هردو رانم گذاشتم.

پدرم مرا از این کار منع کرد و گفت: ما نیز چنین می‌کردیم، ولی از آن نهی شدیم، و به ما امر شد تا دست‌های خود را بر زانوهای خود بگذاریم([41]).

71- باب: استِوَاءِ الظَّهْرِ فِی الرُّکُوعِ والاطْمِئنَانَ فِیه

باب [24]: هموار نمودن پشت و آرام گرفتن در رکوع

454- عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رُکُوعُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَسُجُودُهُ وَبَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ، مَا خَلاَ القِیَامَ وَالقُعُودَ قَرِیبًا مِنَ السَّوَاءِ» [رواه البخاری: 792].

454- از براءس روایت است که گفت: ‌اندازه رکوع و سجده پیامبر خدا ج و‌اندازه نشستن‌شان بین دو سجده، و‌اندازه ایستادن بعد از رکوع نمودن، تقریباً با هم برابر بود، ولی قیام و قعود‌شان چنین نبود([42]).

72- باب: الدَّعَاءِ فِی الرُّکُوعِ

باب [25]: دعا کردن در رکوع

455- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ فِی رُکُوعِهِ وَسُجُودِهِ: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی)» [رواه البخاری: 794].

455- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در رکوع و سجده خود چنین می‌گفتند: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی»([43]).

456- وَعَنْهَا فی روایة أخری: یَتأَوَّلُ الْقُرْآنَ. [رواه البخاری: 828].

456- و از عائشهل در روایت دیگری آمده است که گفت: پیامبر خدا ج آن چیزی را در حالت رکوع و سجده می‌گفتند که در قرآن کریم مامور به گفتن آن شده بودند([44]).

73- باب: فَضْلِ اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ

باب [26]: فضیلت (اللهم ربنا لک الحمد)

457- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قَالَ الإِمَامُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ قَوْلَ المَلاَئِکَةِ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» [رواه البخاری: 796].

457- از ابو هریرهس روایت است که: پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که امام (سمع الله لمن حمده) گفت، شما بگوئید: (اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ) زیرا قول هر کسی که با قول ملائکه موافق شود، گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود»([45]).

74- «باب»

باب [27]

458- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَأُقَرِّبَنَّ صَلاَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَکَانَ أَبُو هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ «یَقْنُتُ فِی الرَّکْعَةِ الآخِرَةِ مِنْ صَلاَةِ الظُّهْرِ، وَصَلاَةِ العِشَاءِ، وَصَلاَةِ الصُّبْحِ، بَعْدَ مَا یَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَیَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَیَلْعَنُ الکُفَّارَ» [رواه البخاری: 797].

458- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: نماز پیامبر خدا را ج [برای شما] نزدیک می‌سازم [یعنی: توضیح می‌دهم].

ابو هریرهس در رکعت اخیر نماز ظهر، و نماز عشاء، و نماز فجر، بعد از اینکه (سمع الله لمن حمده) می‌گفت، دعای قنوت می‌خواند، [و در دعای خود] برای مسلمانان دعا می‌کرد، و بر کفار لعنت می‌فرستاد([46]).

459- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ القُنُوتُ فِی المَغْرِبِ وَالفَجْرِ» [رواه البخاری: 798].

459- از انسس ورایت است که گفت: [در اول امر] دعای قنوت، در نماز مغرب و نماز فجر خوانده می‌شد([47]).

460- عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ رَافِعٍ الزُّرَقِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کُنَّا یَوْمًا نُصَلِّی وَرَاءَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرَّکْعَةِ قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ "، قَالَ رَجُلٌ وَرَاءَهُ: رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ حَمْدًا کَثِیرًا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ: «مَنِ المُتَکَلِّمُ» قَالَ: أَنَا، قَالَ: «رَأَیْتُ بِضْعَةً وَثَلاَثِینَ مَلَکًا یَبْتَدِرُونَهَا أَیُّهُمْ یَکْتُبُهَا أَوَّلُ» [رواه البخاری: 799].

460- از رِفاعه بن رافع زُرَقیس([48]) روایت است که گفت: روزی پشت سر پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم، چون سر خود را از رکوع بالا نمودند گفتند: (سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ)».

شخصی از پشت سرشان گفت: (رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ، حَمْدًا کَثِیرًا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ).

چون از نماز فارغ شدند پرسیدند: «گوینده چه کسی بود»؟

[آن شخص] گفت: من بودم.

فرمودند: «سی وچند فرشته را دیدم که در نوشتن ثواب آنچه که گفتی: بر یکدیگر سبقت می‌جستند، و هریکی می‌کوشید که از دیگری اول تر بنویسد»([49]).

75- باب: الاطْمِئْنَانِیَّة حِینَ یَرْفَعُ رَأسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ

باب [28]: آرام گرفتن بعد از اینکه سر خود را از رکوع بالا می‌کند

461- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أنه کَانَ یَنْعَتُ لَنَا صَلاَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «فَکَانَ یُصَلِّی وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ، قَامَ حَتَّى نَقُولَ: قَدْ نَسِیَ» [رواه البخاری: 800].

461- روایت است که انسس در نماز خواندن خود، طرز نماز خواندن پیامبر خداج را وصف می‌کرد، و نماز می‌خواند، و چون سر خود را از رکوع بالا می‌کرد، همانطور می‌ایستاد، تا جایی که می‌گفتیم: به یقین [به سجده رفتن را] فراموش کرده است ([50]).

76- باب: یَهوِی بِالتَّکْبِیرِ حِینَ یَسْجُدُ

باب [29]: به مجرد تکبیر گفتن باید سجده نمود

462- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ یَرْفَعُ رَأْسَهُ یَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ، یَدْعُو لِرِجَالٍ فَیُسَمِّیهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ، فَیَقُولُ: اللَّهُمَّ أَنْجِ الوَلِیدَ بْنَ الوَلِیدِ، وَسَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَعَیَّاشَ بْنَ أَبِی رَبِیعَةَ وَالمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ المُؤْمِنِینَ اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَرَ وَاجْعَلْهَا عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ» وَأَهْلُ المَشْرِقِ یَوْمَئِذٍ مِنْ مُضَرَ مُخَالِفُونَ لَهُ [رواه البخاری: 804].

462- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگام بلند کردن سر خود[از رکوع] می‌گفتند: «(سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ)».

[و در این وقت] مردمی را نام می‌بردند و برای آن‌ها دعا می‌کردند، و می‌گفتند: «الهی! ولید بن ولید، سلمه بن هشام، عیاش ابن أبی ربیعه، و مسلمانان مستضعف را نجات بده، الهی! عذاب خود را بر قوم (مضر) شدید بساز، و آن‌ها را به قحطی مانند قحطی زمان یوسف÷ دچار بگردان».

و در این وقت، اهل مشرق از قوم مضر، با پیامبر خدا ج مخالف بودند([51]).

77- باب: فَضْلِ السُّجُودِ

باب [30]: فضیلت سجده

463- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّاسَ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ: «هَلْ تُمَارُونَ فِی القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ لَیْسَ دُونَهُ سَحَابٌ» قَالُوا: لاَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَهَلْ تُمَارُونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ» قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ کَذَلِکَ، یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَیَقُولُ: مَنْ کَانَ یَعْبُدُ شَیْئًا فَلْیَتَّبِعْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الشَّمْسَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ القَمَرَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الطَّوَاغِیتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّةُ فِیهَا مُنَافِقُوهَا، فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ هَذَا مَکَانُنَا حَتَّى یَأْتِیَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَیَدْعُوهُمْ فَیُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ جَهَنَّمَ، فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَجُوزُ مِنَ الرُّسُلِ بِأُمَّتِهِ، وَلاَ یَتَکَلَّمُ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ إِلَّا الرُّسُلُ، وَکَلاَمُ الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ، وَفِی جَهَنَّمَ کَلاَلِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَیْتُمْ شَوْکَ السَّعْدَانِ؟» قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ غَیْرَ أَنَّهُ لاَ یَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُخَرْدَلُ ثُمَّ یَنْجُو، حَتَّى إِذَا أَرَادَ اللَّهُ رَحْمَةَ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ اللَّهُ المَلاَئِکَةَ: أَنْ یُخْرِجُوا مَنْ کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ، فَیُخْرِجُونَهُمْ وَیَعْرِفُونَهُمْ بِآثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْکُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ، فَکُلُّ ابْنِ آدَمَ تَأْکُلُهُ النَّارُ إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ، قَدْ امْتَحَشُوا فَیُصَبُّ عَلَیْهِمْ مَاءُ الحَیَاةِ، فَیَنْبُتُونَ کَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ، ثُمَّ یَفْرُغُ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَیْنَ العِبَادِ وَیَبْقَى رَجُلٌ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الجَنَّةَ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ قِبَلَ النَّارِ، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ اصْرِفْ وَجْهِی عَنِ النَّارِ، قَدْ قَشَبَنِی رِیحُهَا وَأَحْرَقَنِی ذَکَاؤُهَا، فَیَقُولُ: هَلْ عَسَیْتَ إِنْ فُعِلَ ذَلِکَ بِکَ أَنْ تَسْأَلَ غَیْرَ ذَلِکَ؟ فَیَقُولُ: لاَ وَعِزَّتِکَ، فَیُعْطِی اللَّهَ مَا یَشَاءُ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاقٍ، فَیَصْرِفُ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ بِهِ عَلَى الجَنَّةِ، رَأَى بَهْجَتَهَا سَکَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ قَالَ: یَا رَبِّ قَدِّمْنِی عِنْدَ بَابِ الجَنَّةِ، فَیَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ العُهُودَ وَالمِیثَاقَ، أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنْتَ سَأَلْتَ؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ لاَ أَکُونُ أَشْقَى خَلْقِکَ، فَیَقُولُ: فَمَا عَسَیْتَ إِنْ أُعْطِیتَ ذَلِکَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لاَ وَعِزَّتِکَ، لاَ أَسْأَلُ غَیْرَ ذَلِکَ، فَیُعْطِی رَبَّهُ مَا شَاءَ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاقٍ، فَیُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَإِذَا بَلَغَ بَابَهَا، فَرَأَى زَهْرَتَهَا، وَمَا فِیهَا مِنَ النَّضْرَةِ وَالسُّرُورِ، فَیَسْکُتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْکُتَ، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ أَدْخِلْنِی الجَنَّةَ، فَیَقُولُ اللَّهُ: وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَکَ، أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ العُهُودَ وَالمِیثَاقَ، أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی أُعْطِیتَ؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ لاَ تَجْعَلْنِی أَشْقَى خَلْقِکَ، فَیَضْحَکُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْهُ، ثُمَّ یَأْذَنُ لَهُ فِی دُخُولِ الجَنَّةِ، فَیَقُولُ: تَمَنَّ، فَیَتَمَنَّى حَتَّى إِذَا انْقَطَعَ أُمْنِیَّتُهُ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مِنْ کَذَا وَکَذَا، أَقْبَلَ یُذَکِّرُهُ رَبُّهُ، حَتَّى إِذَا انْتَهَتْ بِهِ الأَمَانِیُّ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: لَکَ ذَلِکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الخُدْرِیُّ لِأَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «قَالَ اللَّهُ: لَکَ ذَلِکَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ»، قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: لَمْ أَحْفَظْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا قَوْلَهُ: «لَکَ ذَلِکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: إِنِّی سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «ذَلِکَ لَکَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ» [رواه البخاری: 806].

463- و از ابو هریرهس روایت است که مردم گفتند: یا رسول الله! آیا پروردگار خود را در روز قیامت خواهیم دید؟

فرمودند: «آیا در دیدن ماه شب چهارده که ابری وجود نداشته باشد، دچار شک و اشتباه می‌شوید»؟

گفتند: نه، یا رسول الله!

فرمودند: «آیا از [وجود] آفتاب در روزی که ابری نباشد، دچار شک و اشتباه می‌شوید»؟

گفتند: نه.

فرمودند: «شما هم [پروردگار خود را] به همین گونه خواهید دید، مردمان در روز قیامت حشر و جمع می‌شوند، [خداوند متعال برای آن‌ها] می‌گوید: هر کسی پیرو چیزی باشد که [در دنیا آن را] عبادت می‌کرد.

در اینجا است که عده پیرو آفتاب، گروهی پیرو مهتاب، و مردمی پیرو طاغوت‌ها می‌شوند، و امت اسلام در حالی که منافقان آن‌ها با آن‌ها هستند باقی می‌ماند.

خداوند متعال نزد آن‌ها آمده و می‌گوید: من پروردگار شما هستم.

آن‌ها می‌گویند: تا پروردگار ما نیاید و او را نبینیم، همین جا جای ما است، و هنگامی که پروردگار ما بیاید او را خواهیم شناخت.

 خداوند متعال [به صفاتی که برای آن‌ها ظاهر است] متجلی گردیده و می‌گوید: من پروردگار شما هستم، مردم می‌گویند: تو پروردگار ما هستی، و خداوند آن‌ها را به طرف خود دعوت می‌کند([52]).

در این وقت پلی برای بالای دوزخ نصب می‌گردد، و من اولین کسی از پیامبران هستم که با امت خود از آن پل عبور می‌کنم، و در این روز غیر از پیامبران هیچکس دیگری سخن نمی‌زند، و سخن پیامبران هم در این روز این است که: (الهی! تو حفظ کن)، (الهی تو حفظ کن).

و [پیامبرخدا ج گفتند]: در دوزخ چنگک‌هائی است مانند خار مغیلان [ویا: خار خسک که همه اطراف آن خاردار است]، و آیا خار مغیلان را دیده‌اید»؟

گفتند بلی!

فرمودند: «این چنگک‌ها هم مانند خار مغیلان است، ولی بزرگی آن‌ها را جز خدا کس دیگری نمی‌داند، این چنگک‌ها مردمان را به تناسب اعمال‌شان می‌ربایند، مردمی به سبب اعمال خود هلاک می‌شوند، و مردمی [بر سر این چنگک‌ها] ریزه ریزه می‌شوند، ولی بعد از مدتی نجات می‌یابند([53]).

و چون خداوند متعال بخواهد کسانی را از دوزخیان مورد رحمت خود قرار دهد، ملائکه را امر می‌کند که: کسانی را که خدا را عبادت می‌کردند [از دوزخ] بیرون کنند) [ملائکه] آن‌ها را از اثر سجده پیشانی آن‌ها شناخته و از دوزخ بیرون می‌کنند، و خداوند متعال بر دوزخ، خوردن آثار سجده را حرام گردانیده است([54]).

و این‌ها از دوزخ بیرون می‌شوند، و آتش همه وجود بنی آدم به استثنای سجده‌گاه او را می‌‌خورد، و آن‌هائی که [مورد رحمت خداوندی قرار گرفته] و از دوزخ بیرون می‌شوند، آتش دوزخ گوشت و پوست آن‌ها را سوزانده است، در این وقت آب حیات را بر آن‌ها می‌ریزند، و آن‌ها بار دیگر مانند دانه که در مجرای سیل می‌روید، تازه شده و می‌رویند.

بعد از آن خداوند از قضاوت در بین بندگان فارغ می‌شود، و در این وقت شخصی بین بهشت و دوزخ باقی می‌ماند، و این آخرین کسی از دوزخیان است که به بهشت داخل می‌گردد، این شخص به طرف دوزخ روان است، در این وقت می‌گوید: الهی! مرا از آتش دوزخ نجات بده، بوی دوزخ مرا سخت اذیت کرده است، و شعله‌اش مرا سوزانده است.

[خداوند متعال] برایش می‌گوید: آیا اگر دعایت قبول گردد، [یعنی: از دوزخ رفتن نجات یابی] چیز دیگری را هم مطالبه خواهی کرد؟

می‌گوید: به عزت و جلالت سوگند، که چیزی دیگری را مطالبه نخواهم کرد، و علاوه از این سوگند عهد و پیمان‌های دیگری را نیز در [اینکه از خداوند چیز دیگری را مطالبه نخواهد کرد] با خداوند می‌بندد، و خداوند او را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.

آن شخص چون به طرف بهشت می‌رود، و شادابی و خرمی آن را می‌بیند، لحظه که خداوند می‌خواهد خاموش می‌ماند، و بعد از آن می‌گوید: پروردگارا! مرا به دروازه بهشت برسان!

خداوند متعال می‌گوید: مگر عهد و پیمان نکرده بودی که چیز دیگری را جز از نجات یافتن از دوزخ، مطالبه ننمائی؟

آن شخص می‌گوید: پروردگارا! من بد بخت‌ترین مخلوقات تو نیستم.

[خداوند متعال] می‌گوید: آیا اگر این خواسته‌ات برآورده شود، چیز دیگری را هم مطالبه خواهی نمود؟

آن شخص می‌گوید: به عزت و جلالت سوگند، که چیز دیگری را مطالبه نخواهم کرد، و به علاوه از این سوگند، عهد و پیمان‌های دیگری را نیز در زمینه با خداوند متعال می‌بندد، و خداوند متعال او را به دروازه بهشت می‌رساند.

هنگامی که به دروازه بهشت رسید و گُل وریاحین و سبزی و خرمی بهشت را مشاهده نمود، لحظه که خداوند می‌خواهد سکوت می‌نماید، و بعد از آن می‌گوید: پروردگارا! مرا به بهشت داخل کن!

خداوند متعال می‌فرماید: ای بنی آدم وای برتو! دیگر چه عذری داری؟ مگر عهد و پیمان نکرده بودی که غیر از آنچه که برایت داده‌ام چیز دیگری را از من نخواهی؟

می‌گوید: پروردگارا! مرا بد بخت‌ترین بندگان خود مگردان!

خداوند متعال از این سخنش می‌خندد [بلاکیف]، و برایش اجازه داخل شدن به بهشت را داده و می‌گوید: هرچه که می‌خواهی بخواه!

آن شخص همه چیزهائی را [که آرزو داشته است از خداوند] می‌خواهد، و بعد از اینکه همه آرزوهایش بر آورده می‌شود، خداوند متعال برایش می‌گوید: فلان چیز و فلان چیز را هم بخواه! و خداوند متعال، آرزوهایش را بیادش می‌دهد، آن شخص آن آرزوها را نیز می‌‌خواهد، و چون همه آن خواهشات تمام شد، خداوند متعال می‌فرماید: همه این‌ها و مانند آن‌ها را برای تو بخشیدم.

 ابو سعیدس برای ابو هریرهس گفت: پیامبر خدا ج فرمودند که: «خداوند متعال برایش می‌گوید: آنچه را که خواستی و دَه برابر آن را برای تو بخشیدم».

ابو هریرهس گفت: من از پیامبر خدا ج چیز دیگری جز این گفته‌شان «[خداوند] می‌گوید: همه این‌ها و مانند آن‌ها را برای تو بخشیدم» به خاطر ندارم.

ابوسعیدس گفت: [ولی] من از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «[خداوند متعال می‌گوید:] همه این‌ها و دَه چند آن را برای تو بخشیدم»([55]).

78- باب: السُّجُودِ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ

باب [31]: سجده کردن بر هفت استخوان

464- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ عَلَى الجَبْهَةِ، وَأَشَارَ بِیَدِهِ عَلَى أَنْفِهِ وَالیَدَیْنِ وَالرُّکْبَتَیْنِ، وَأَطْرَافِ القَدَمَیْنِ وَلاَ نَکْفِتَ الثِّیَابَ وَالشَّعَرَ» [رواه البخاری: 812].

464- از ابن عباسب در یکی از روایات آمده است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«امر شده‌ام که بر هفت استخوان سجده نمایم، بر پشیانی، - و با دست خود به بینی خود اشاره نمودند – و دو دست، و دو زانو، و سر انگشتان دو پا، ولی نباید لباس‌ها و یا موی سر خود را [از ترس اینکه مبادا خاک آلود شود] جمع نموده و به هم بپیچیم»([56]).

79- باب: المُکْثِ بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ

باب [32]: درنگ کردن در بین دو سجده

465- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: إِنِّی لاَ آلُو أَنْ أُصَلِّیَ بِکُمْ، کَمَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وباقی الحدیث تقدَّم. [رواه البخاری: 821].

465- از انسس روایت است که گفت: من از اینکه برای شما نمازی را بخوانم که پیامبر خدا ج را دیده‌ام [که خوانده‌اند]، تقصیر و کوتاهی نمی‌کنم، و بقیه حدیث قبلاً گذشت([57]).

80- باب: لا یَقْتَرِشُ ذِرَاعَیْهِ فِی السُّجُودِ

باب [33]: نباید ساعدهایش را در سجده فرش نماید

466- وَعَنْهُ رَضَیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اعْتَدِلُوا فِی السُّجُودِ، وَلاَ یَبْسُطْ أَحَدُکُمْ ذِرَاعَیْهِ انْبِسَاطَ الکَلْبِ» [رواه البخاری: 822].

466- و از انسس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«در سجده آرام بگیرید و معتدل باشید، و ساعد خود را مانند ساعد سگ [بر زمین] فرش نکنید»([58]).

81- باب: مَنِ اسْتَوَى قَاعِداً فِی وِتْرِ مِنْ صَلَاتِةِ ثُمَّ نَهَضَ

باب [34]: کسی که در رکعت‌های وتری نمازش نشسته و بعد از آن برخاسته است

467- عَنْ مَالِکِ بْنِ الحُوَیْرِثِ رَضَیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّهُ «رَأَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی، فَإِذَا کَانَ فِی وِتْرٍ مِنْ صَلاَتِهِ لَمْ یَنْهَضْ حَتَّى یَسْتَوِیَ قَاعِدًا» [رواه البخاری: 823].

467- از مالک بن حویرثس روایت است که پیامبر خدا ج را دیده است که نماز می‌خواندند، و ایشان در رکعت‌های وتری نماز خود [یعنی: در رکعت اول و سوم] تا وقتی که به طور کامل نمی‌نشستند، بر نمی‌خاستند([59]).

82- باب: یُکَبِّرُ وَهُوَ یَنْهُضُ مِنَ السَّجْدَتَیْنِ

باب [35]: هنگام بالا شدن از سجده باید تکبیر گفت

468- عَنْ أَبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضَیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: أَنَّهُ صَلَّى «فَجَهَرَ بِالتَّکْبِیرِ حِینَ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ، وَحِینَ سَجَدَ وَحِینَ رَفَعَ وَحِینَ قَامَ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ» وَقَالَ: هَکَذَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 825].

468- از ابو سعید خُدریس روایت است که نماز خواند، و در وقت بالا کردن سر خود از سجده، و در وقت سجده کردن، و در وقت برخاستن از سر دو رکعتی، به صدای بلند تکبیر گفت، و گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین کردند([60]).

83- باب: سُنَّةِ الجُلُوسِ فِی التَّشَهُّدِ

باب [36]: سنت نشستن در تشهد

469- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّهُ کَانَ یَتَرَبَّعُ فِی الصَّلاَةِ إِذَا جَلَسَ، وأَنَّه رأَى وَلَدَهُ فعلَ ذلکَ فَنهاهُ، وَقَالَ: «إِنَّمَا سُنَّةُ الصَّلاَةِ أَنْ تَنْصِبَ رِجْلَکَ الیُمْنَى وَتَثْنِیَ الیُسْرَى»، فَقُلْتُ: إِنَّکَ تَفْعَلُ ذَلِکَ، فَقَالَ: إِنَّ رِجْلَیَّ لاَ تَحْمِلاَنِی [رواه البخاری: 827].

469- از عبدالله بن عمرب روایت است که وی در وقت نشستن در نماز، چهار زانو می‌زد، ولی چون پسرش را دید که چنین می‌کند، او را از این کار منع کرد، و گفت: سنت نماز این است که [هنگام نشستن] پای راست را ایستاده کرده، و پای چپ را بپیچی، [وبر روی آن بنشینی].

پسرش گفت: خودت چنین می‌کنی [یعنی: چهار زانو میزنی، پس چرا مرا از این کار منع می‌کنی]؟

ابن عمرب گفت: پاهایم تحمل نشستن مرا ندارند([61]).

470- عَنْ أَبی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَنَا کُنْتُ أَحْفَظَکُمْ لِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «رَأَیْتُهُ إِذَا کَبَّرَ جَعَلَ یَدَیْهِ حِذَاءَ مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ أَمْکَنَ یَدَیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ، ثُمَّ هَصَرَ ظَهْرَهُ، فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ اسْتَوَى حَتَّى یَعُودَ کُلُّ فَقَارٍ مَکَانَهُ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَ یَدَیْهِ غَیْرَ مُفْتَرِشٍ وَلاَ قَابِضِهِمَا، وَاسْتَقْبَلَ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ القِبْلَةَ، فَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ جَلَسَ عَلَى رِجْلِهِ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الیُمْنَى، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الآخِرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الأُخْرَى وَقَعَدَ عَلَى مَقْعَدَتِهِ» [رواه لبخاری: 828].

470- از ابو حمید ساعدیس([62]) روایت است که گفت: من از همه شما طرز نماز خواندن پیامبر خدا ج را بهتر به خاطر دارم.

[پیامبر خدا ج] را دیدم که هنگام تکبیر گفتن، دست‌های خود را تا شانه‌های خود بالا می‌کردند، و در رکوع، دست‌های خود را به زانوهای می‌گرفتند، و پشت خود را خَم می‌کردند، و چون سر خود را از رکوع بلند می‌کردند، طوری راست ایستاده می‌شدند که مهره‌های کمر جابجا می‌شد.

وچون سجده می‌کردند دست‌های خود را نه بر روی زمین فرش می‌کردند و نه هم به پهلوی خود می‌چسپاندند، و در این وقت، سر انگشتان پای خود را به طرف قبله می‌کردند. و چون در دو رکعتی می‌نشستند، بر بالای پای چپ خود نشسته و پای راست را ایستاده می‌کردند.

و هنگامی که در رکعت اخیر می‌نشستند، پای چپ خود را پیش نموده و پای دیگر را ایستاده می‌کردند، و بر روی سرین خود می‌نشستند([63]).

84- باب: مَنْ لَمْ یَرَ التَّشَهُّدَ الأَوَّلَ وَاجِباً

باب [37]: کسی که تشهد اول را واجب نمی‌داند

471- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ ابْنَ بُحَیْنَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَهُوَ مِنْ أَزْدِ شَنُوءَةَ، وَهُوَ حَلِیفٌ لِبَنِی عَبْدِ مَنَافٍ وَکَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى بِهِمُ الظَّهْرَ، فَقَامَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ لَمْ یَجْلِسْ، فَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ حَتَّى إِذَا قَضَى الصَّلاَةَ وَانْتَظَرَ النَّاسُ تَسْلِیمَهُ کَبَّرَ وَهُوَ جَالِسٌ، فَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ، ثُمَّ سَلَّمَ» [رواه البخاری: 829].

471- از عبدالله بن بحینهس([64]) که صحابه پیامبر خدا ج و از قبیله (ازد شنوءه)، و هم پیمان اولاد (عبدمناف) بود، روایت است که: پیامبر خدا ج نماز پیشین را برای‌شان امامت دادند، و در سر دو رکعتی ننشستند و برخاستند، و مردم هم با ایشان برخاستند.

چون نماز را تمام کردند – و مردم منتظر سلام دادن‌شان بودند – در حالی که نشسته بودند، تکبیر گفته، و پیش از سلام دادن، دوبار سجده نمودند، و بعد از آن سلام دادند([65]).

85- باب: التَّشَهُّدِ فِی الاخِرَةِ

باب [38]: تشهد در جلسۀ اخیر

472- عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْن مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا إِذَا صَلَّیْنَا خَلْفَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْنَا: السَّلاَمُ عَلَى جِبْرِیلَ وَمِیکَائِیلَ السَّلاَمُ عَلَى فُلاَنٍ وَفُلاَنٍ، فَالْتَفَتَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلاَمُ، فَإِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ، فَلْیَقُلْ: التَّحِیَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّیِّبَاتُ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلاَمُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ، فَإِنَّکُمْ إِذَا قُلْتُمُوهَا أَصَابَتْ کُلَّ عَبْدٍ لِلَّهِ صَالِحٍ فِی السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» [رواه البخاری: 831].

472- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: [در اول امر] وقتی که پشت سر پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم، [در تشهد] چنین می‌گفتیم:

(السلام على الله، السلام على جبریل ومیکائیل، السلام على فلان وفلان)([66]).

پیامبر خدا ج به این چیز ملتفت گردیده و فرمودند: «سلام خود خداوند متعال است، وقتی که کسی از شما در نمازش [به تشهد نشست] بگوید: (التَّحِیَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّیِّبَاتُ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلاَمُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ).

زیرا وقتی که شما این دعا را بخوانید، این دعای شما، همه بندگان صالح خداوند متعال را در زمین و آسمان شامل می‌شود، [و بعد از آن بگوید] (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)»([67]).

86- باب: الدُّعَاءِ قَبْلَ السَّلاَمِ

باب [39]: دعا کردن پیش از سلام دادن

473- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُا، زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَخْبَرَتْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَدْعُو فِی الصَّلاَةِ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا، وَفِتْنَةِ المَمَاتِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ المَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ» فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: مَا أَکْثَرَ مَا تَسْتَعِیذُ مِنَ المَغْرَمِ، فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا غَرِمَ، حَدَّثَ فَکَذَبَ، وَوَعَدَ فَأَخْلَفَ» [رواه البخاری: 832].

473- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که: پیامبر خدا ج در نماز چنین دعا می‌کردند:

«(اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ([68])، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا، وَفِتْنَةِ المَمَاتِ([69])، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ المَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ)»([70]) کسی برای [پیامبر خدا ج] گفت: چه سبب است که بسیاری از اوقات از قرضداری به خداوند پناه می‌جوئید؟([71]).

فرمودند: «چون شخص قرضدار، وقتی که سخن بگوید دروغ می‌گوید، و وقتیکه وعده بدهد، وعده خلافی می‌کند»([72]).

474- عَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی صَلاَتِی، قَالَ: «قُلْ: اللَّهُمَّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ظُلْمًا کَثِیرًا، وَلاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وَارْحَمْنِی إِنَّکَ أَنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ» [رواه البخاری: 834].

474- از ابو بکر صدیقس([73]) روایت است که برای پیامبر خدا ج گفت: برای من دعائی بیاموزید که در نماز خود آن را بخوانم([74]).

فرمودند: «بگو: (اللَّهُمَّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ظُلْمًا کَثِیرًا، وَلاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وَارْحَمْنِی إِنَّکَ أَنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ)»([75]).

87- باب: مَا یُتَخَیَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ بَعْدَ التَّشَهُّدِ

باب [40]: دعائی که خواندنش بعد از تشهد اختیاری است

475- حدیث ابن مَسْعودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی التَّشَهُد تقدم قریباً، وقال فی هذه الروایة بعد قوله: (وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ثُمَّ یَتَخَیَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ أَعْجَبَهُ إِلَیْهِ، فَیَدْعُو) [رواه البخاری: 835].

475- حدیث ابن مسعودس در مورد تشهد پیشتر گذشت، در این روایت چنین آمده است که بعد از: «(وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)» [فرمودند]: «بعد از [گفتن این کلمه] شخص مختار است هر دعائی را که می‌خواهد بخواند»([76]).

88- باب: التَّسْلِیمِ

باب [41]: سلام دادن

476- عَنْ أُمَّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا سَلَّمَ قَامَ النِّسَاءُ حِینَ یَقْضِی تَسْلِیمَهُ، وَمَکَثَ یَسِیرًا قَبْلَ أَنْ یَقُومَ» [رواه البخاری: 837].

476- از ام سلمهل روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج سلام می‌دادند، زن‌ها برمی‌خاستند، [و به طرف خانه‌های خود می‌رفتند] ولی [خود پیامبر خدا ج پیش از برخاستن‌اندکی مکث می‌کردند([77]).

89- باب: یُسَلِّمُ حِینَ یُسَلِّمُ الإِمَامُ

باب [42]: [مقتدی] وقتی سلام بدهد که امام سلام می‌دهد

477- عَنْ عُتْبَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «صَلَّیْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَلَّمْنَا حِینَ سَلَّمَ» [رواه البخاری: 838].

477- از عتبانس([78]) روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج نماز خواندیم، و هنگامی سلام دادیم که ایشان سلام دادند([79]).

90- باب: الذِّکْرِ بَعْدَ الصَّلاَةِ

باب [43]: ذِکر بعد از نماز

478- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ رَفْعَ الصَّوْتِ، بِالذِّکْرِ حِینَ یَنْصَرِفُ النَّاسُ مِنَ المَکْتُوبَةِ کَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» وَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «کُنْتُ أَعْلَمُ إِذَا انْصَرَفُوا بِذَلِکَ إِذَا سَمِعْتُهُ» [رواه البخاری: 841].

478- از ابن عباسب روایت است که گفت: ذکر کردن با صدای بلند، بعد از اینکه مردم از نماز فرض فارغ می‌شدند، از عادت زمان پیامبر خدا ج بود.

و ابن عباسب گفت [اگر در خارج مسجد می‌بودیم] از شنیدن آواز ذکر مردم، می‌دانستیم که نماز خوانده شده است([80]).

479- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَ الفُقَرَاءُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ مِنَ الأَمْوَالِ بِالدَّرَجَاتِ العُلاَ، وَالنَّعِیمِ المُقِیمِ یُصَلُّونَ کَمَا نُصَلِّی، وَیَصُومُونَ کَمَا نَصُومُ، وَلَهُمْ فَضْلٌ مِنْ أَمْوَالٍ یَحُجُّونَ بِهَا، وَیَعْتَمِرُونَ، وَیُجَاهِدُونَ، وَیَتَصَدَّقُونَ، قَالَ: «أَلاَ أُحَدِّثُکُمْ إِنْ أَخَذْتُمْ أَدْرَکْتُمْ مَنْ سَبَقَکُمْ وَلَمْ یُدْرِکْکُمْ أَحَدٌ بَعْدَکُمْ، وَکُنْتُمْ خَیْرَ مَنْ أَنْتُمْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ مِثْلَهُ تُسَبِّحُونَ وَتَحْمَدُونَ وَتُکَبِّرُونَ خَلْفَ کُلِّ صَلاَةٍ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ»، فَاخْتَلَفْنَا بَیْنَنَا، فَقَالَ بَعْضُنَا: نُسَبِّحُ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ، وَنَحْمَدُ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ، وَنُکَبِّرُ أَرْبَعًا وَثَلاَثِینَ، فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: تَقُولُ: «سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالحَمْدُ لِلَّهِ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ، حَتَّى یَکُونَ مِنْهُنَّ کُلِّهِنَّ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ» [رواه البخاری: 843].

479- از ابو هریرهس روایت است که گفت: فقراء نزد پیامبر خدا ج آمده و گفتند: مردم ثروتمند همۀ درجات اعلی و نعمت‌های کامل جنت را بردند.

همانطوری که ما نماز می‌خوانیم، نماز می‌خوانند، و همانطوری که ما روزه می‌گیریم، روزه می‌گیرند، ولی ثروت آن‌ها سبب فضیلت برما شده است، زیرا با مالی که دارند حج و عمره می‌کنند، در جهاد اشتراک می‌‌نمایند و زکات و خیرات می‌دهند.

فرمودند: «آیا برای شما از چیزی خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، ثواب گذشتگان را دریابید، و از آیندگان کسی به شما نرسد، و شما بهترین مردمان عصر و زمان خود باشید، مگر کسی باشد که به مثل آنچه که شما عمل می‌کنید عمل کند، [و آن چیز این است که]: بعد از هر نمازی سی وسه مرتبه (سُبْحَانَ اللَّهِ) و (وَالحَمْدُ لِلَّهِ) و (وَاللَّهُ أَکْبَرُ) بگوئید»([81]).

راوی می‌گوید: ما در بین خود اختلاف نمودیم، بعضی ما گفتیم که: باید سی وسه مرتبه (سُبْحَانَ اللَّهِ) سی وسه مرتبه (وَالحَمْدُ لِلَّهِ) و سی چهار مرتبه (وَاللَّهُ أَکْبَرُ) بگوییم، من نزد پیامبر خدا ج رفتم [و موضوع را به عرض رسانیدم].

فرمودند: «بگو: (سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالحَمْدُ لِلَّهِ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ) و مجموع این‌ها را سی وسه مرتبه بگو»([82]).

480- عَنِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَقُولُ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلاَةٍ مَکْتُوبَةٍ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلاَ مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ یَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْکَ الجَدُّ» [رواه البخاری: 844].

480- از مغیره بن شعبهس روایت است که پیامبر خدا ج بعد از هر نماز فرضی چنین می‌گفتند:

«لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلاَ مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ یَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْکَ الجَدُّ»([83]).

91- باب: یَستَقْبِلُ الإِمَامُ النَّاسَ إذَا سَلَّمَ

باب [44]: بعد از سلام، امام رویش را به طرف مردم می‌کند

481- عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا صَلَّى صَلاَةً أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ» [رواه البخاری: 845].

481- از سمره بن جندبس روایت است که گفت: پیامبر خداس وقتی که نمازی را اداء می‌کردند، روی خود را به طرف ما می‌کردند([84]).

482- عَنْ زَیْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: صَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلاَةَ الصُّبْحِ بِالحُدَیْبِیَةِ عَلَى إِثْرِ سَمَاءٍ کَانَتْ مِنَ اللَّیْلَةِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: هَلْ تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِی مُؤْمِنٌ بِی وَکَافِرٌ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ، فَذَلِکَ مُؤْمِنٌ بِی وَکَافِرٌ بِالکَوْکَبِ، وَأَمَّا مَنْ قَالَ: بِنَوْءِ کَذَا وَکَذَا، فَذَلِکَ کَافِرٌ بِی وَمُؤْمِنٌ بِالکَوْکَبِ» [رواه البخاری: 846].

482- از زید بن خالد جهنیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز فجر را در (حُدَیبِیَه)([85]) به تعقیب بارانی که در شب باریده بود، برای ما امامت دادند، و بعد از فارغ شدن از نماز، روی خود را به طرف ما نموده و فرمودند:

«آیا می‌دانید که خداوند عزوجل چه فرمود»؟

[مردمان] گفتند: خدا و رسولش داناتر است.

گفتند: [خداوند عز وجل می‌فرماید]: بعضی از بندگانم به من ایمان آورده، و بعضی دیگر کافر شدند، کسانی که گفتند: از فضل و رحمت خداوند باران بارید، این‌ها به من ایمان آوردند، و به ستارگان کافر شدند، و کسانی که گفتند: از تاثیر فلان و فلان ستاره باران بارید، این‌ها کسانی‌اند که به من کافر گردیده، و به ستارگان ایمان آورده‌اند([86]).

92- باب: مَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَذَکَرَ حَاجَةً فَتَخَطَّاهُمْ

باب [45]: کسی که برای مردم امامت داده و چیزی به یادش آمده است، و از روی شانه‌های آن‌ها گذشته است

483- عَنْ عُقْبَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: صَلَّیْتُ وَرَاءَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالْمَدِینَةِ العَصْرَ، فَسَلَّمَ، ثُمَّ قَامَ مُسْرِعًا، فَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ إِلَى بَعْضِ حُجَرِ نِسَائِهِ، فَفَزِعَ النَّاسُ مِنْ سُرْعَتِهِ، فَخَرَجَ عَلَیْهِمْ، فَرَأَى أَنَّهُمْ عَجِبُوا مِنْ سُرْعَتِهِ، فَقَالَ: «ذَکَرْتُ شَیْئًا مِنْ تِبْرٍ عِنْدَنَا، فَکَرِهْتُ أَنْ یَحْبِسَنِی، فَأَمَرْتُ بِقِسْمَتِهِ» [رواه البخاری: 851].

483- از عقبهس روایت است که گفت: در مدینه نماز عصر را پشت سر پیامبر خداج خواندم، پیامبر خدا ج سلام دادند و شتابان برخاستند و در حالی که از روی شانه‌های مردم می‌گذشتند، به سوی خانه‌های بعضی از همسران خود رفتند.

مردم از این شتاب‌شان ترسیدند، چون پس آمدند و متوجه شدند که مردم از شتاب‌شان به تعجب افتاده‌اند، فرمودند:

«از طلاهایی که نزدم بود به یادم آمد، نخواستم که یاد طلا، مرا از یاد خدا باز دارد، از این جهت [به سرعت رفتم] و امر به توزیع آن‌ها دادم»([87]).

93- باب: الانصِرَافِ عَنِ الیَمِیْنِ والشِمَالِ

باب [46]: بازگشتن از طرف راست و چپ

484- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قال: لاَ یَجْعَلْ أَحَدُکُمْ لِلشَّیْطَانِ شَیْئًا مِنْ صَلاَتِهِ یَرَى أَنَّ حَقًّا عَلَیْهِ أَنْ لاَ یَنْصَرِفَ إِلَّا عَنْ یَمِینِهِ «لَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَثِیرًا یَنْصَرِفُ عَنْ یَسَارِهِ» [رواه البخاری: 852].

484- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: نباید کسی از شما چیزی از نماز خود را برای شیطان بدهد، یعنی: نباید به این عقیده باشد که باید حتماً از طرف دست راست خود برگردد، من خودم پیامبر خدا ج را دیدم که بسیاری اوقات از طرف دست چپ خود برمی‌گشتند([88]).

94- باب: مَا جَاءَ فِی الثُّومِ النِّبیءِ وَالبَصَلِ وَالکُرَّاثِ

باب [47]: آنچه که در مورد سیر خام و پیاز، و گندنا (تره) آمده است

485- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَکَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ - یُرِیدُ الثُّومَ - فَلاَ یَغْشَانَا فِی مَسَاجِدِنَا» قُلْتُ: مَا یَعْنِی بِهِ؟ قَالَ: مَا أُرَاهُ یَعْنِی إِلَّا نِیئَهُ، [رواه البخاری: 854].

485- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که از این گیاه – یعنی سیر – خورده باشد، در مساجد ما نزد ما نیاید».

راوی می‌گوید: برای جابرس گفتم که مقصد ایشان [از این گیاه] چه بود؟

گفت: فکر نمی‌کنم که جز [سیر] خام – و در روایتی – جز بوی سیر، چیز دیگری بوده باشد([89]).

486- عَنْ جَابِرِ بْنش عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَکَلَ ثُومًا أَوْ بَصَلًا، فَلْیَعْتَزِلْنَا - أَوْ قَالَ: فَلْیَعْتَزِلْ مَسْجِدَنَا - وَلْیَقْعُدْ فِی بَیْتِهِ» وَأَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُتِیَ بِقِدْرٍ فِیهِ خَضِرَاتٌ مِنْ بُقُولٍ، فَوَجَدَ لَهَا رِیحًا، فَسَأَلَ فَأُخْبِرَ بِمَا فِیهَا مِنَ البُقُولِ، فَقَالَ: «قَرِّبُوهَا». إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِهِ کَانَ مَعَهُ، فَلَمَّا رَآهُ کَرِهَ أَکْلَهَا، قَالَ: «کُلْ فَإِنِّی أُنَاجِی مَنْ لاَ تُنَاجِی [رواه البخاری: 855].

486- از جابر بن عبداللهب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«کسی که سیر یا پیاز خورده است، از ما کناره گیری نماید» ویا فرمودند که: «از مسجد ما کناره گیری نماید، و در خانه خود بنشیند».

برای پیامبر خدا ج دیگی را که در آن سبزی‌جاتی از بقول بود، آوردند، چون بویش را احساس نمودند، پرسیدند:

[در دیگ چیست]؟

از محتویات دیگ که در آن بقول بود برای‌شان خبر داده شد.

[پیامبر خدا ج شخصی را نشان دادند] و فرمودند: [دیگ را] «نزد او ببرید»([90]).

چون پیامبر خدا ج دیدند که آن شخص از خوردن امتناع ورزید، فرمودند:

«بخور! [و من نخوردم سببش این بود] که من با کسی مناجات می‌کنم که تو نمی‌کنی»([91]).

487- وفی روایة: أُتِیَ بِبَدْرٍ: یَعْنِی طَبَقًا فِیهِ خَضِرَاتٌ [رواه البخاری: 855].

487- و در روایتی آمده است که:

برای پیامبر خدا ج طبق مدوری را آوردند که در آن سبزی‌جاتی بود([92]).

95- باب: وُضُوءِ الصِّبیَانِ

باب [48]: وضوی اطفال

488- عَنْ ابْنِ عَبِّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «مَرَّ مَعَ عَلَى قَبْرٍ مَنْبُوذٍ فَأَمَّهُمْ وَصَفُّوا عَلَیْهِ»، [رواه البخاری: 857].

488- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج از کنار قبر دور افتاده گذشتند، برای مردم امامت دادند، و مردم [پشت سرشان] بر بالای آن قبر صف بستند([93]).

489- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الغُسْلُ یَوْمَ الجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُحْتَلِمٍ» [رواه البخاری: 858].

489- از ابو سعید خدریس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «غسل روز جمعه بر هر شخص بالغی واجب است»([94]).

490- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، وَقَدْ قَالَ لَهُ رَجُلٌ: شَهِدْتَ الخُرُوجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَلَوْلاَ مَکَانِی مِنْهُ مَا شَهِدْتُهُ - یَعْنِی مِنْ صِغَرِهِ - «أَتَى العَلَمَ الَّذِی عِنْدَ دَارِ کَثِیرِ بْنِ الصَّلْتِ ثُمَّ خَطَبَ، ثُمَّ أَتَى النِّسَاءَ فَوَعَظَهُنَّ، وَذَکَّرَهُنَّ، وَأَمَرَهُنَّ أَنْ یَتَصَدَّقْنَ، فَجَعَلَتِ المَرْأَةُ تُهْوِی بِیَدِهَا إِلَى حَلْقِهَا، تُلْقِی فِی ثَوْبِ بِلاَلٍ، ثُمَّ أَتَى هُوَ وَبِلاَلٌ البَیْتَ» [رواه البخاری: 863].

490- از ابن عباسب روایت است که شخصی از وی پرسید: وقتی که پیامبر خدا ج [در روز عید نزد زن‌ها رفتند] تو با ایشان حاضر بودی؟

گفت: بلی! ولی اگر به سبب منزلتی که نزدشان داشتم نمی‌بود، نسبت بخورد سالی‌ام – با ایشان [به آنجا حاضر] نمی‌شدم.

پیامبر خدا ج نزد مناره [یا بلندی] که نزد خانه [ابن صلت] است آمدند و خطبه خواندند، بعد از آن نزد زن‌ها آمدند، و آن‌ها را وعظ و نصیحت کردند، و آن‌ها را امر کردند که صدقه بدهند، زن بود که دستش را به گوشواره و انگشتری‌اش برده و در دامن بلال می‌انداخت، بعد از آن پیامبر خدا ج همراه بلالس به خانه آمدند([95]).

96- باب: خُرُوجِ النِّسَاءِ إِلَى المَسَاجِدِ بِاللَّیْلِ وَالغَلَسِ

باب [49]: بیرون شدن زن‌ها در تاریکی شب به سوی مسجد

491- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا اسْتَأْذَنَکُمْ نِسَاؤُکُمْ بِاللَّیْلِ إِلَى المَسْجِدِ، فَأْذَنُوا لَهُنَّ» [رواه البخاری: 865].

491- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«وقتی که زن‌های شما در شب از شما اجازه رفتن به مسجد را خواستند، برای آن‌ها اجازه بدهید»([96]).


11- کتابُ الجُمُعَة



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بالا کردن دست‌ها در تکبیر تحریمه به اتفاق علماء لازمی و حکمش باقی است.

      2) کیفیت بالا کردن دست به اینگونه است که: انگشتان خود را از یکدیگر بسیار نگشاید، و کف دست خود را به طرف قبله نماید.

      3) بهتر است که بالا کردن دست‌ها متصل با گفتن تکبیر تحریمه باشد، ولی اگر اول دست‌های خود را بالا کرد، و بعد از آن تکبیر گفت، و یا اول تکبیر گفت و بعد از آن دست‌های خود را بالا کرد، نیز جواز دارد.

      4) اندازه بالا کردن دست‌ها در نزد بعضی از علماء تا برابر شانه‌ها، و در نزد عده دیگری تا برابر سینه، و در نزد احناف تا برابر نرمه گوش‌ها است.

      5) جمهور علماء از آن جمله امام شافعی، امام احمد و اسحق، و ابو ثور، و ابن جریر طبری و ابن سیرین و عطاء، و عده دیگر از علماء می‌گویند که جای بالا کردن دست‌ها بر علاوه از وقت تکبیره تحریمه در وقت رفتن به رکوع، و در وقت بالا شدن از رکوع است، و امام بخاری/ در کتاب خود بنام (رفع الیدین فی الصلاة) می‌گوید که: نوزده نفر از صحابه‌های پیامبر خدا ج در وقت رکوع کردن دست‌های خود را بالا می‌کردند، و مهم‌ترین دلیل کسانی که بالا کردن دست را در این جاها لازم می‌دانند، همین حدیث عبدالله بن عمرب است.

      ولی عده بسیار دیگری از علماء می‌گویند که: دست‌ها جز در تکبیر تحریمه در جای دیگری از نماز نباید بالا شود، و از جمله این علماء: امام ابو حنیفه و اصحابش، و ثوری، و نخعی، و ابن ابی لیلی، وعلقمه بن قیس، و اسود بن یزید، و عامر شعبی، ابو اسحاق سبیعی، و امام مالک و غیره رحمهم الله هستند، و امام ترمذی/ می‌گوید که: عده از صحابه و تابعین نیز به همین نظر هستند، و در (البدائع) آمده است که از ابن عباس روایت شده است که گفت: عشرۀ مبشرۀ که پیامبر خدا ج آن‌ها را به بهشت بشارت داده‌اند، دست‌های خود را جز در وقت شروع کردن به نماز (یعنی: در وقت تکبیر تحریمه) در جای دیگری بالا نمی‌کردند، وعده دیگری از صحابهش نیز به همین نظر بودند.

      ودلیل این گروه حدیث براء بن عازب است که می‌گوید: «پیامبر خدا ج وقتی که برای شروع نماز تکبیر می‌گفتند دست‌های خود را بالا می‌کردند، تا برابر نرمه گوش‌هایشان می‌رسید، بعد از آن این کار را نمی‌کردند».

      و از حدیث باب چنین جواب می‌دهند که این حدیث منسوخ است، و دلیل نسخ آن حدیثی است که: ابوبکر بن عیاش از حصین از مجاهد روایت می‌کند که گفت: (پشت سر ابن عمرب نماز خواندم، و وی جز در تکبیر تحریمه در جای دیگری از نماز دست‌هایش را بالا نمی‌کرد)، امام طحاوی/ می‌گوید: همین ابن عمرب پیامبر خدا ج را دید که دست‌های خود را بالا می‌کنند، و خودش بعد از پیامبر خدا ج بالا کردن دست‌ها را ترک کرد، و اگر در نزدش نسخ بالا کردن دست‌ها ثابت نمی‌شد، هرگز بالا کردن دست‌ها را ترک نمی‌کرد.

      آنچه که از منهج ما بود و حتی بیشتر از آن در مورد این حدیث نبوی شریف سخن گفتیم، و کسی که در این مورد تفصیل بیشتری می‌‌خواهد به کتاب: فتح البخاری (2/735-736) و عمدۀ القاری (4/733-382) مراجعه کند.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در مورد بستن و نبستن دست‌ها در نماز بین علماء اختلاف است، به این طریق که:

      أ) جمهور علماء رحمهم الله بر این نظر‌اند که در نماز باید دست راست بر بالای دست چپ گذاشته شود، و این مذهب امام ابو حنیفه، شافعی، و احمد و اسحاق وعامه اهل عام است.

      ب) بعضی از علماء از آن جمله: عبدالله بن زبیر و حسن بصری و ابن سیرین رحمهم الله – طوری که ابن منذر از آن‌ها روایت می‌کند – می‌گویند: باید دست‌ها رها ساخته شود.

      ج) امام مالک/ می‌گوید: دست‌ها باید رها ساخته شود، و اگر رها کردن دست‌ها به درازا کشید، جهت راحت شدن دست راست خود را بر بالای دست چپ خود بگذارد.

      د) اوزاعی/ می‌گوید: نمازگذار بین اینکه دست راست خود را بر بالای دست چپ خود بگذارد، و بین اینکه دست‌هایش را رها کند، مخیر است.

      2) در کیفیت گذاشتن دست راست بر بالای دست چپ حتی در مذهب واحد، اختلاف است، و راجح در مذهب احناف آن است که کف دست راست بر بالای بند دست چپ گذاشته شود، سه انگشت وسط بر روی دست چپ به طرف آرنج راست نگهداشته شود، و دو انگشت کلک و شست بر بند دست حلقه گردد.

      3) در اینکه دست‌ها بعد از بسته شدن در کجا گذاشته شود، نیز اختلاف است، در نزد احناف رحمهم الله جای گذاشتن دست‌ها زیر ناف، و در نزد امام شافعی/ بر روی سینه و در روایت دیگری از وی، در زیر سینه است، و دلیل امام شافعی/ این است که گذاشتن دست بر روی سینه دلالت بر خضوع و خشوع بیشتری دارد، و دیگر اینکه: سینه جای حفظ نور ایمان است، و مناسب آن است که دست در نماز در آنجا گذاشته شود، و حکمت آن در نزد احناف که می‌گویند: دست باید در زیر ناف گذاشته شود، این است که: گذاشتن دست در زیر ناف دلالت بر تعظیم و احترام بیشتری دارد، و از تشبیه به اهل کتاب دورتر است، و طوری که معلوم است، چاکران در نزد شاهان به این طریق ایستاده می‌شوند، و دیگر اینکه دست به سینه گذاشتن در نماز عمل زن‌ها است، و نباید در این مورد مردها خود را شبیه زن‌ها بسازند.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      أ) امام مالک/ نظر به ظاهر این حدیث می‌گوید: بسم الله گفتن در وقت قراءت (الحمد لله) لازمی نیست، زیرا در این حدیث آمده است که پیامبر خدا ج و ابوبکر و عمر نماز را به الحمد لله شروع می‌کردند، و اگر بسم الله گفتن لازم می‌بود، نماز را به گفتن (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع می‌کردند.

      ب) بسیاری از علمای دیگر از آن جمله علمای احناف می‌گویند که: (بسم الله) جزئی از (الحمد لله) و از هیچ سوره دیگری نیست، بلکه آیۀ از قرآن مجید است که جهت جدا کردن یک سوره از سوره دیگر آمده است، و در نماز باید در اول فاتحه آهسته خوانده شود.

      ج) امام شافعی/ می‌گوید: (بسم الله) در نماز تابع قراءت است، اگر قراءت آهسته خوانده می‌شد، (بسم الله) هم باید آهسته خوانده شود، و اگر قراءت بلند خوانده می‌شد، (بسم الله) هم باید بلند خوانده شود.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این دعای نبوی شریف این است که: الهی! مرا از لغزش‌هایم آن‌چنان دور بساز که مشرق و مغرب را از یکدیگر دور ساختی، الهی! مرا آن‌چنان از لغزش‌هایم پاک بگردان، که لباس سفید از کثافت پاک می‌شود، الهی! لغزش‌هایم را به آب و برف و یخ بشوی.

      2) بعضی از علماء با استدلال به این حدیث نبوی شریف می‌گویند: دعائی که بعد از تکبیر تحریمه خوانده می‌شود، همین دعا است، و در نزد احناف و حنابله طوری که در سنن ترمذی و صحیح ابن حبان آمده است، دعای مسنونه بعد از تکبیر تحریمه این است: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، وَتَبَارَکَ اسْمُکَ، وَتَعَالَى جَدُّکَ، وَلاَ إِلَهَ غَیْرُکَ)، و چون این دو دعا و دعاهای دیگری به احادیث صحیح آمده است، خواندن هریک از آن‌ها جواز دارد، و آنچه که مورد اتفاق همه علماء است این است که باید دعای استفتاح آهسته خوانده شود، چه نماز جهریه باشد و چه سریه.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) دوزخ و بهشت فعلاً وجود دارند.

      2) تعذیب حیوان روا نیست.

      3) اگر کسی حیوان مظلومی را تعذیب می‌کند، خداوند متعال در روز قیامت همان حیوان را بر ظالمی که بر او ظلم کرده است مسلط می‌سازد تا انتقام خود را از وی بگیرد، و در صورتی که اگر کسی حیوانی را به ناحق تعذیب کند، به عذاب خداوندی گرفتار می‌شود، پس کسانی که بر انسان‌ها و بالاخص بر مسلمانان بر جان و مال و ناموس آن‌ها تعدی کرده و بر آن‌ها ظلم می‌کنند، چه حالی خواهند داشت؟

      4) در صورتی که ظلم کردن بر حیوان روا نیست، ظلم کردن بر انسان به طریق اولی روا نیست، و اگر مظلوم حق خود را نبخشد، انتقام گرفتن وی از ظالم حتمی است، و هیچ چیزی سبب سقوط حق مظلوم نمی‌گردد، و تفصیل بیشتر این مسئله در جای مناسبش خواهد آمد.

[6]- وی خبَّاب بن ارت بن جندله تمیمی است، از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، گویند ششمین کسی است که مسلمان شده بود، در راه خدا تعذیب فراوان دید، تا جائیکه لباس‌های آهنین بر او می‌پوشاندند و او را در آفتاب سوزان نگه می‌داشتند، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، از زندگی بی‌زار بود و می‌گفت: اگر پیامبر خدا ج از طلب کردن مرگ منع نمی‌کردند، طلب مرگ خود را می‌کردم، در کوفه سکنی گزین گردید، و در همآنجا در سال سی و هفت هجری وفات نمود، اسد الغابه (2/98-100).

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) حرکت کردن ریش پیامبر خدا ج را در حالی که پشت سرشان قرار داشتند از دو کنار روی‌شان می‌دیدند، نه آنکه در این وقت در پیش روی‌شان بوده باشند.

      2) چیزی که از این حدیث دانسته می‌شود این است که پیامبر خدا ج در نماز ظهر و عصر چیزی می‌خواندند، و اینکه قراءت می‌خواندند و تسبیح نمی‌گفتند و یا دعا نمی‌کردند، از احادیث دیگری که در این مورد آمده است، دانسته می‌شود نه از این حدیث.

      3) نگاه کردن به طرف امام جهت دانستن حال وی روا است، واگر چنین مقصدی نباشد، بهتر است که شخص در حال قیام در جای سجده گاهش، و در حالت رکوع بر روی انگشتان پایش، و در حالت سجده کردن در پیش چشمش، و در حالت نشستن بر روی سینه‌اش، نگاه کند، و بعضی از علماء می‌گویند: بسته کردن چشم در وقت نماز خواندن مکروه است، مگر آنکه به سبب تفکر در آیات قرآنی و یا یاد آوری از دوزخ و جنت باشد، ولی اگر بستن چشم‌ها به جهت تفکر در امور دنیوی، و حساب نفع و ضرر کار و کسب، و یا غلبه خواب باشد، چنین نمازی مکروه است، و ‌اندازه کراهتش به ‌اندازه تفکر در امور دنیوی و به ‌اندازه غلبه خواب است.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج – طوری که قبلاً گذشت – صحابه را از پشت سر خود می‌دیدند، و کسانی را که در وقت نماز خواندن به طرف آسمان نگاه می‌کردند، می‌شناختند، و اینکه از آن‌ها به طور مشخص نام نبرده و موضوع را به طور عموم مطرح کردند، آن بود که سبب شرم‌ساری این اشخاص نشود، و این چیز اسلوب نبی کریم ج در چنین مواقفی بود.

      2) نگاه کردن به طرف آسمان در وقت نماز خواندن مکروه تحریمه است، و گرچه ظاهر حدیث دلالت بر تحریم آن دارد، و طریق مسنونه آن است که نظر نمازگذار در وقت نماز خواندن به سجده گاهش باشد.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نمازگذار در وقت نماز خواندن با پروردگارش مناجات می‌کند، و کسی که این طرف و آن طرف می‌بیند، مشغول چیزهای دیگری گردیده و از مناجات با پروردگارش محروم می‌ماند، و این چیزی است که شیطان آن را می‌خواهد، پس کمائی و فائده برای شیطان گفته می‌شود.

      2) نظر کردن به این و آن در وقت نماز خواندن اگر تنها به چشم باشد، کار خوبی نیست، ولی سبب فساد و یا کراهت نماز نمی‌گردد، و اگر روی خود را بگرداند، نمازش مکروه می‌شود، و اگر بدن خود را بگرداند، نمازش فاسد می‌شود، و حتی بعضی از علماء می‌گویند: در روی گردانیدن از طرف قبله نیز نماز فاسد می‌شود.

[10]- وی جابر بن سمره بن جنادۀ عامری است، پدرش هم صحابه بود، از خودش روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج بیش از صد بار نشستم، و بیش از دو هزار نماز با ایشان خواندم، در کوفه سکنی گزین گردید، و در سال هفتاد وچهارم هجری وفات یافت، (الاصابه: 1/212).

[11]- مراد از آن عمار بن یاسر است، و مقرری‌اش جهت امامت دادن برای اهل کوفه بود، و ابن مسعود را مسوول مالی، و عثمان بن حنیف را مساح اراضی آن منطقه مقرر نمود.

[12]- در سال چهاردهم هجری عمرس سعد بن ابی وقاص را به جنگ فُرس فرستاد، و همان بود که عراق را فتح نمود، و در سال هفدهم هجری شهر کوفه را بنا نمود، و تا سال بیست و یکم هجری امارت آن را به عهده داشت، و در همین سال بود که مردم کوفه از وی شکایت نمودند، و عمرس او را عزل نمود.

      3) و طوری که زبیر بن بکار می‌گوید: عمرس در موارد همه این شکایت‌ها تحقیق نمود، و برایش ثابت شد که اهل کوفه در همه این امور دروغ گفته‌اند، و سعدس گناهی نداشته است، و از اینجا بود که عمرس در وصیت نامه‌اش در هنگام وفاتش گفت که: من سعد را [روی مصلحت] عزل نمودم نه روی عجز و یا خیانتش.

[13]- ابا اسحق کنیت سعدس بود، و ندا کردن به کنیت مشعر بر احترام است، و اینکه عمرس سعد را به کنیتش یاد کرده است، دلالت بر این دارد که برای وی احترام داشته و سخنان مردم کوفه را در مورد وی باور نکرده است، و با آن‌هم برای آنکه از موضوع بهتر متاکد شود، کسی را جهت بررسی موضوع، به کوفه فرستاد.

[14]- در مورد (دعا به درازی عمر) شاید کسی بگوید که این نفرین نیست بلکه دعا کردن به نفع او است، در جواب باید گفت که درازی عمر اگر در طاعت خدا از یک طرف، و در حالت وسعت و فراخ دستی از طرف دیگر باشد، نعمت خداوندی است، ولی اگر درازی عمر، با فقر و تنگدستی از یک طرف، و معصیت خدا از طرف دیگر همراه باشد، مصیبتی است که بالاتر از آن مصیبتی نیست، زیرا سبب رنج شدید در دنیا، و عذاب مدید در آخرت می‌گردد، و (سعد)س همین نوع دوم را برایش از خداوند خواسته بود.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) دو رکعت اول نماز باید از دو رکعت اخیر آن، دراز تر باشد، چنان‌چه باید رکعت اول نماز فجر از رکعت دوم آن دراز تر باشد.

      2) اگر کسی که از نائب و یا از هر موظف امام و خلیفه مسلمانان شکایت می‌کند، باید امام در موردش جستجو نموده، و بدون تحقیق و بررسی کامل او را محکوم نسازد.

      3) امام مسلمانان حق دارد روی مصلحت و لزوم دید، کدام موظفی را از کار سبک‌دوش سازد.

      4) نفرین کردن ظالم روا است، ولو آنکه در مورد نقص دینش باشد، و این نوع نفرین کردن از باب طلب واقع شدن در گناه و معصیت نیست، بلکه از باب این است که ظالم به جزای ظلم خود برسد، چنان‌چه موسی÷ نسبت به ظالمین دعا کرده و گفت: ﴿رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ. [یونس: 88] یعنی: پروردگارا! اموال‌شان را نابود کن، و دل‌هایشان را سخت بگردان، زیرا این‌ها تا عذاب درد ناک را نبینند، ایمان نمی‌آورند.

      5) از این حدیث دانسته می‌شود که دعای سعدس در مورد آن شخص قبول شده بود، زیرا از یک طرف سعد مظلوم بود، و آن شخص به دروغ سعدس را به این چیزها متهم کرده بود، و از طرف دیگر سعدس مستجاب الدعوه بود، زیرا پیامبر خدا ج برایش دعا کرده و گفته بودند: «الهی! اگر سعد از تو چیزی میخواهد دعایش را اجابت کن».

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در خواندن (الحمد لله) در نماز در چندین مورد بین علماء اختلاف است:

      اول در حکم خواندن (الحمد لله):

      أ) عده از علماء بر این نظر‌اند که (الحمد لله) رکنی از ارکان نماز است، و نمازی که در آن (الحمد لله) خوانده نشود، نماز گفته نمی‌شود و باطل است.

      ب) عده دیگری از آن جمله احناف خواندن (الحمد لله) را در نماز واجب می‌دانند نه رکن، و می‌گویند: مراد از نفی نماز در این حدیث، نفی کمال نماز است، نه نفی حقیقت آن، مانند این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «نماز همسایه مسجد جز در مسجد نماز نیست» و به اتفاق علماء نماز همسایه مسجد در خانه‌اش نماز گفته می‌شود، ولی نماز کاملی نیست.

      دوم) در خواندن (الحمد لله) با امام:

      أ) احناف رحمهم الله با استناد به این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «کسی که با امام نماز می‌‌خواند، قراءت امام برایش قراءت گفته می‌شود» و با استناد به این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿وقتی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فرا دهید﴾. می‌گویند: کسی که با امام نماز می‌خواند، نباید با وی چیزی بخواند.

      ب) شوافع رحمهم الله با استناد به ظاهر این حدیث، خواندن (الحمد لله) را در هر نمازی خواه با امام باشد و خواه بدون امام، و خواه نماز جهریه باشد و خواه خفیه لازم می‌دانند.

      ج) مالکی‌ها رحمهم الله می‌گویند: در نماز جهریه باید مقتدی ساکت باشد، ولی در نماز خفیه مانند نماز ظهر و عصر، خواندن (الحمد لله) برایش لازمی است.

      د) امام احمد بن حنبل/ آراء مختلفی دارد، که به هر یک از مذاهب سه گانه فوق نظر داده است.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ظاهر این حدیث نبوی شریف دلالت بر این دارد که طمانینه [یعنی: آرام گرفتن در رکوع و سجود، و در قومه و جلسه] در نماز فرض است، و بدون آن نماز صحت پیدا نمی‌کند، ولی احناف با دلائلی که با خود دارند، طمانینه را واجب می‌دانند، نه فرض، به این معنی که اگر شخصی ارکان نماز را که عبارت از قیام و قراءت و رکوع و سجود و قعود باشد، به طور عجولانه و بدون طمانینه انجام داد، نمازش به طور ناقص اداء می‌گردد، ولی عده دیگری از علماء به استناد به ظاهر این حدیث، چنین نمازی را فاسد می‌دانند.

      2) متاسفانه بسیاری از عوام منسوب به احناف به طوری نماز می‌خوانند که نه تنها آنکه توجهی به طمانینه ندارند، بلکه بعضی از ارکان را که رکوع و سجود، و قومه و جلسه باشد، به معنی حقیقی آن نیز اداء نمی‌کنند. در یکی از از شب‌های رمضان سال (1359) شمسی در قریه از قریه جات شهر هرات با امامی در نماز تراویح دچار شدم که چهار رکعت نماز عشاء، و بیست رکعت نماز تراویح، و سه رکعت نماز وتر را در ظرف کمتر از نیم ساعت اداء نمود، و نماز آن شخص و نماز کسانیکه به مانند او نماز می‌خوانند به شوخی بیشتر شباهت دارد، تا راز و نیاز و ایستادن به حضور خداوند جلّ جلاله، و یقیناً که چنین نمازی اگر در عرف عوام الناس نماز گفته شود، در عرف شرع و دین نبوی نماز گفته نمی‌شود.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      با قیاس به سه نمازی که در نص حدیث آمده است، می‌توان گفت که: در نماز شام (مغرب) و نماز خفتن (عشاء) هم باید همین قانون مراعات گردد.

      2) مستحب آن است که در نماز صبح و پیشین قراءت را دراز تر، و در نماز عصر و خفتن، میانه، و در نماز شام کوتاه بخواند.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از (ام فضل) مادر ابن عباس است، و نامش لبابه بنت حارث همسر عباسس است، و همین لبابه خواهر میمونه بنت حارث همسر پیامبر خدا ج است.

      2) این نمازی را که ام فضل روایت می‌کند، آخرین نماز پیامبر خدا ج بود، و این نماز را در خانه خود در بستر مریضی اداء نمودند، و در وفات پیامبر خدا ج امام بخاری از حدیث ابن شهاب روایت می‌کند که: (بعد از این نماز پیامبر خدا ج برای ما دیگر نمازی نخواندند).

      3) در حدیث عائشهل آمده است که آخرین نمازی را که پیامبر خدا ج برای ما خواندند نماز پیشین بود، و در این حدیث آمده است که آخرین نماز، نماز شام بود، و در توفیق بین او دو حدیث علماء گفته‌اند که مراد از حدیث عائشهل نماز پیشینی است که پیامبر خدا ج در مسجد اداء نمودند، و مراد از نمازی که ام فضل روایت می‌کند، نماز شامی است که در خانه خود اداء کرده بودند، و این چیز در بعضی روایات هم آمده است، پس خلاصه اینکه: آخرین نمازی را که پیامبر خدا ج در مسجد اداء کردند نماز پیشین بود، و آخرین نمازی را که در خانه خود اداء کردند، نماز شام بود.

      4) قابل توجه است که نبی کریم ج در حال صحت خود اگر صدای گریه طفلی را می‌شنیدند، نماز را کوتاه می‌خواندند، و برای کسانی از صحابه که برای مردم امامت می‌دادند توصیه می‌کردند که حال مردم را مراعات نمایند، زیرا احتمال دارد که در بین مردم اشخاص مریض و یا پیر وجود داشته باشند، و یا کسانی باشند که کار ضروری داشته باشند، ولی نماز شامی را که در خانه خود خواندند، با آنکه مریض بودند، از سوره‌های متوسط خواندند، زیرا آن احتمالاتی را که ذکر می‌کردند، وجود نداشت، پس کسانی که به مردم امامت می‌دهند، و یا دیگر امور مردم را بر عهده دارند، به مشاکل مردم توجه داشته، و کاری نکنند که سبب ایجاد مشکلات برای آن‌ها گردد.

[20]- وی زید بن ثابت بن ضحاک انصاری خزرجی است، یکی از علمای صحابه و کتبه وحی بود، و یکی از کسانی است که قرآن کریم را در زمان خلافت ابوبکر صدیقس جمع کرد، پیامبر خدا ج او را امر کردند که سریانی را بیاموزد، خودش می‌گوید که سریانی را در هفده روز یاد گرفتم، در مرتبه از علم و دانش رسیده بود که روزی می‌‌خواست بر اسپ سوار شود، شخصیتی چون ابن عباسب آمد که رکابش اسپش را بگیرد، گفت: ای پسر کاکای پیامبر خدا ج پس برو، ابن عباسب گفت که: نه خیر پس نمی‌روم، با علماء و بزرگان باید چنین کرد، به شهادت نبی کریم ج علم فرائض را از همگان بهتر می‌دانست، دارای فضائل بسیار است، در سال چهل وپنج هجری وفات یافت، (الاصابه: 1/561-562).

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از دو سوره دراز طوری که در روایات دیگری آمده است: سوره (مائده، و اعراف) و یا سوره (انعام و اعراف) است، که پیامبر خدا ج یکی از این دو سوره را در نماز شام تلاوت می‌نمودند، و سور‌ه‌های دراز در قرآن کریم شش سوره است به این تفصیل:

      أ) سورۀ بقره: (286) آیت، (6121) کلمه، و (25500) حرف.

      ب) سورۀ آل عمران: (200) آیت، (3481) کلمه، و (14525) حرف.

      ج) سورۀ نساء: (175) آیت، (3745) کلمه، و (16030) حرف.

      د) سورۀ مائده: (122) آیت، (1804) کلمه، و (11783) حرف.

      ه) سورۀ أنعام: (166) آیت، (3052) کلمه، و (12422) حرف.

      و) سورۀ أعراف: (206) آیت، (3325) کلمه، و (14010) حرف.

      2) در چگونگی قراءت پیامبر خدا ج یکی از دو سورۀ (مائده، و اعراف) و یا سورۀ (انعام و اعراف) را در نماز شام، بین علماء اختلاف است، زیرا در خواندن سوره مانند سوره (اعراف)، وقت نماز شام خارج گردیده و وقت نماز خفتن داخل می‌گردد، و اشهر این اقوال سه قول است.

      قول اول) امام خطابی شافعی/ می‌گوید: پیامبر خدا ج در رکعت اول آنقدر تلاوت می‌کردند که هنوز وقت شام باقی بود، و بقیه سوره را در رکعت دوم تلاوت می‌کردند، ولو وقت شام خارج شده بود، زیرا مهم آن است که حد اقل یک رکعت در وقت اصلی نماز واقع گردد.

      قول دوم) امام طحاوی حنفی/ می‌گوید: مراد از تلاوت سوره اعراف آن است که بعضی از آن سوره را تلاوت می‌کردند، نه تمام سوره را، و این از باب اطلاق کل به اسم جزء است.

      قوم سوم) قول امام عینی حنفی/ است که می‌گوید: (پیامبر خدا ج در قراءت قرآن خصوصیتی دیگری داشتند، که می‌توانستند با مراعات قواعد تلاوت و ادای کامل حروف، مقدار زیادی از قرآن را در وقت‌اندکی بخوانند، چنان‌چه داود÷ امر می‌کرد که مرکبش را زین کنند، و تا وقتی که مرکبش زین می‌شد، تمام زبور را تلاوت می‌کرد، و پیامبر خدا ج به چنین تلاوتی اولی و افضل است.)

      و من خودم تلاوت سوره (اعراف) را عملاً تجربه کردم، اگر ‌اندکی سریع‌تر تلاوت گردد، در ظرف (17) الی (18) دقیقه تلاوت می‌شود، و با رکوع و سجده و قیام و قعود، ادای نماز شام، وقتی را در حدود (22) دقیقه دربر می‌گیرد، و اگر از ابتدای وقت به نماز شروع شود، با تلاوت سوره (اعراف) پیش از آنکه وقت شام خارج شود، نماز شام اداء می‌گردد، و لزومی برای این تاویلات باقی نمی‌ماند، و اگر تاویلات را در نظر بگیریم، تاویل امام عینی/ دلنشین‌تر به نظر می‌رسد، و بالاخص آنکه در بعضی روایات آمده است که در رکعت دوم سوره (انعام) را می‌خواندند، که البته در این صورت ادای نماز مغرب وقتی را در حدود چهل الی چهل و پنج دقیق دربر می‌گیرد، و به هر تاویلی غیر از تاویل امام عینی/ وقت شام خارج می‌شود، و الله تعالی اعلم بالصواب.

[22]- وی جبیر بن مطعم بن عدی قرشی است، زبیر می‌گوید که: جبیر از اشخاص با حلم، و دانشمند قریش بود، و در شناسائی نسب قریش و بلکه همه عرب‌ها به طور عموم یگانه بود، در وقتی که پیامبر خدا ج از طائف برگشتند، ایشان را پناه داد، و یکی از کسانی بود که صحیفه جابرانه قریش را نقض کردند، و در سال پنجاه و هفت هجری وفات یافت، اسد الغابه (1/271-272).

[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در اینکه باید در نماز مغرب از سوره‌های مانند سوره (والطور) خوانده شود، و یا از سوره‌های کوتاه، اختلاف نظر وجود دارد.

      أ) در نزد امام مالک/ خواندن سوره‌های مانند سوره (والطور) در نماز مغرب مکروه است، و از این حدیث چنین جواب می‌دهد که مراد از خواندن سوره (والطور) به معنی خواندن از سوره (والطور) است، نه خواندن همه سوره (والطور).

      ب) امام شافعی/ خواندن چنین سوره‌های را مستحب و یا جائز می‌داند.

      ج) امام عینی/ می‌گوید: اینکه پیامبر خدا ج سوره (والطور) را در نماز مغرب خواندند، به جهت بیان این امر بود که خواندن چنین سوره‌های جواز دارد، و در عین حال خبر داشتند که در این نماز از کسانی که دراز خواندن قراءت سبب مشکلات برای آن‌ها می‌شود، وجود ندارند، و علاوه بر آن قراءت پیامبر خدا ج از قراءت دیگران فرق دارد.

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سجده تلاوت در سوره ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ. ثابت است، و گرچه امام مالک/ می‌گوید که در این سوره سجده تلاوت نیست، ولی این حدیث صحیح بر وی حجت است.

      2) بعضی از علماء می‌گویند که سجده تلاوت در این سوره واجب و عده دیگری آن را سنت می‌دانند، ولی هرچه که باشد، سجده کردن از تلاوت این سوره نباید ترک گردد.

      3) اینکه در وقت تلاوت این سوره باید در وقت تلاوت ﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩. سجده کرد، و یا بعد از تمام کردن همه سوره، بعضی از علماء نظر اول را، و بعضی نظر دوم را تائید کرده‌اند، ولی بنابر اینکه سجده تلاوت در وقت تلاوت آیه سجده لازم می‌گردد، بهتر آن خواهد بود که در وقت تلاوت ﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩. سجده شود.

[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج بر علاوه از صحت قراءت و ادای حروف به طور کامل، قراءت خوش و دلنشینی داشتند، زیرا با وجود آنکه در بین صحابهش اشخاصی وجود داشتند که قراءت‌شان خوش و خوب بود، ولی قراءت نبی کریم ج از قراءت همگان خوش‌تر و موثرتر بود.

      2) تا جای امکان برای نماز باید امامی بر گزیده شود، که بر علاوه از عالم بودن، و قاری بودن، دارای آواز خوش، و قراءت دلنشین باشد.

      3) کسی که دارای صفت بارزی است، باید صفتش برای دیگران گفته شود، تا آن‌ها هم در بدست آوردن آن صفت بکوشند.

[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه»:

      1) ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که: خواندن سوره و یا چند آیه دیگری با (الحمد لله) مستحب است، و این مذهب شافعی/ است.

      2) احناف نظر به احادیث دیگری که در این زمینه آمده است، خواندن سوره و یا آیات دیگری را با (الحمد لله) واجب می‌دانند، و از جمله این احادیث، در کامل ابن عدی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نماز جز به خواندن الحمد لله، و سوره با آن نماز نیست»، و در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج به ما امر کردند که: (الحمد لله و آنچه را میسر است، بخوانیم)، و در حدیث ابن عمر آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند که: (نماز فرض جز به خواندن الحمد لله و سه آیت و یا بیشتر از آن جواز ندارد»، و همچنین احادیث بسیار دیگری در همین معنی.

[27]- (سوق عکاظ) یکی از اسواق و یا بازارهای مشهور عرب در زمان جاهلیت بود، عرب‌ها در هر سالی یکبار در این بازار جمع می‌شدند، و هر کس مفاخر خود را بیان می‌کرد، تا خود را از دیگران برتر بشمارد، و شعراء شعر‌های که ساخته بودند، در این بازار می‌سرودند، و عکاظ میدانی وسیعی در نزدیکی مکه مکرمه در حوالی عرفات بود، و از اول ماه ذی القعده تا بیستم آن ادامه می‌یافت.

[28]- تهامه نامی از نام‌های مکه مکرمه است، و مدائنی می‌گوید که جزیره عرب به پنج قسمت تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: تهامه، ونجد، و حجاز، و عروض، و یمن، و به اساس این تقسیم مکه مکرمه جزئی از تهامه است، نه عین تهامه، والله تعالی اعلم.

[29]- نخله نام جایی است در شرق مکه در وسط راهی که به طرف طائف می‌رود، و سوق عکاظ بعد از (نخله) به طرف طائف است، و سوق عکاظ سوقی بود که در زمان جاهلیت هر سال یکبار از اول الی بیستم ذی القعده برپا می‌شد، و عرب‌ها در آن جمع می‌شدند، و مفاخر خود را بیان می‌کردند، و شعراء اشعاری را که سروده بودند، در آنجا می‌خواندند.

[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این حدیث نبوی شریف دلالت صریحی بر وجود (جن) دارد.

      2) جنیانی که قصه آن‌ها در این حدیث آمده است، در ربیع الاول سال یازدهم نبوت نزد پیامبر خدا ج آمده بودند.

      3) در مورد عالم جن این امور قابل تذکر است:

      أ) طوری که از بعضی روایات دانسته می‌شود، (جنیان) دو هزار سال پیش از خلقت آدم÷ خلق شده بودند.

      ب) اولین (جن) که به نام (ابوالجن) نیز یاد می‌شود، نامش (شوما) است.

      ج) جنیان انسان‌ها را می‌بینند، و انسان‌ها جنیان را نمی‌بینند.

      د) جنیان بعد از اینکه به سن پیری رسیدند، دوباره جوان گردیده و باز به طفلی رجعت می‌کنند، و در این حالت می‌میرند، بعد از مردن، جسم آن‌ها خود بخود در خاک مدفون می‌گردد.

      ه) جنیان مانند انسان‌ها مؤمن و کافر دارند، مؤمن آن‌ها از عذاب آخرت نجات می‌یابد، ولی به جنت داخل نمی‌شود، و کافر آن‌ها تعذیب می‌گردد.

      و) پیامبر خدا ج برای عالم (جن) نیز مبعوث می‌باشند، و طوری که قرآن کریم از آن‌ها حکایت می‌کند، بعضی از جنیان به پیامبر خدا ج ایمان آورده‌‌اند.

[31]- یعنی: در جای که پیامبر خود را به آهسته خواندن امر کرده است، این طور نبوده است که این کار روی فراموشی شده باشد، بلکه روی حکمت بالغه‌ای است که خود خداوند متعال آن را بهتر می‌داند.

[32]- یعنی: بر شخص مسلمان لازم است که در چنین مواردی از پیامبر خدا ج پیروی نموده و در پی جستجو از حکمت و علت نباشد، زیرا طوری که گفته‌اند: اصل در عبادت آن است که توقیفی است، یعنی: عمل به آن به همان طریقی واجب است که از صاحب شریعت به ثبوت رسیده است، و جایی در آن برای بحث از حِکَم و علل نیست.

[33]- پیامبر خدا ج گاهی در یک رکعت، دو سوره را با هم می‌خواندند، ولی این دو سوره، در عدد آیات، و یا در محتوا و معانی خود با هم نزدیک، و شبیه بودند.

[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این بیست سوره را که ابن مسعودس از آن‌ها نام می‌برد در سنن ابو داود مذکور است، و امام ابن حجر، و امام عینی رحمهما الله این بیست سورۀ را به این طریق ذکر نموده‌اند که: پیامبر خدا ج سورۀ (الرحمن) و سورۀ (النجم) را در یک رکعت، و سورۀ: (اقتربت) و سورۀ (الحاقه) را در یک رکعت، و سورۀ (والذاریات) و سورۀ (والطور) را در یک رکعت، و سورۀ (الواقعه) و سورۀ (نون) را در یک رکعت، و سورۀ (وسال) و سورۀ (والنازعات) را در یک رکعت، و سورۀ (ویل للمطففین) و سورۀ (عبس) را در یک رکعت، و سورۀ (المدثر) و سورۀ (المزمل) را در یک رکعت، و سورۀ (هل أتی) و سورۀ (لا أقسم) را در یک رکعت، و سورۀ (عم) و سورۀ (والمرسلات) را در یک رکعت، و سورۀ (اذا الشمس کوَّرت) و سورۀ (الدخان) را در یک رکعت می‌خواندند.

[35]- یعنی: در نماز عصر و نماز فجر نیز رکعت اول را از رکعت دوم درازتر می‌خواندند.

[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (آمین) گفتن برای مقتدی‌ها مورد اتفاق همگان است، و در نزد جمهور علماء همانطوری که مقتدی‌ها (آمین) می‌گویند، امام نیز باید (آمین) بگوید.

      2) در بلند گفتن و آهسته گفتن (آمین) بین علماء اختلاف است، و احناف به اساس احادیث و دلائل دیگری که دارند، بر این نظر‌اند که (آمین) باید آهسته گفته شود.

      3) مراد از بخشیده شدن گناهان، گناهان صغیره است، و راه بخشیده شدن گناهان کبیره توبه کردن است، چنان‌چه طریق بخشیده شدن حقوق، رساندن حق به صاحب آن، و یا معذرت خواستن از صاحب حق است، که اگر عفو کرد خوب، ورنه باید حق را به حقدارش برساند.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از گناهانی که به جهت موافق شدن آمین گفتن انسان با آمین گفتن ملائکه بخشیده می‌شود، گناهان صغیره است، و بخشیده شدن گناهان کبیره ضرورت به توبه دارد، و اما (حقوق الناس) تا وقتی که رضایت صاحب حق حاصل نشود، به هیچ وجه قابل بخشایش نیست، و به این موضوع قبلاً هم در جاهای مناسبش اشاره نمودیم.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ابوبکرهس از آن سبب پیش از رسیدن به سر صف رکوع کرد، که اگر بعد از رسیدن به سر صف رکوع می‌کرد، پیامبر خدا ج تا آن وقت سر خود را از رکوع بلند می‌کردند، و در نتیجه آن رکعت را درک نمی‌کرد.

      2) از اینکه پیامبر خدا ج ابوبکرهس را به دوباره خواندن نماز امر نکردند، علماء می‌گویند که: اگر کسی پیش از رسیدن به سر صف رکوع کرد، و بعد از آن در حالت رکوع خود را به سر صف رسانید، نمازش صحت پیدا می‌کند، و می‌گویند که نباید فاصله‌اش از صف در وقت رکوع کردن بیش از سه قدم باشد، ولی امام ابو حنیفه/ این عمل را مکروه می‌داند.

[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در هر انتقالی در نماز، مانند رکوع کردن، سجده کردن، بالا کردن سر از سجده، برخاستن از تشهد رکعت دوم باید تکبیر یعنی: (الله أکبر) گفت.

      2) طوری که در احادیث دیگری آمده است، در وقت بالا کردن سر از رکوع، اگر شخص تنها نماز بخواند باید (سمع الله لمن حمده ربنا لک الحمد) بگوید، و اگر به جماعت نماز می‌‌خواند، امام (سمع الله لمن حمده) مقتدیان (ربنا لک الحمد) بگویند.

[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در مورد گفتن (ربنا ولک الحمد) برای امام بین علماء اختلاف است:

      أ) بنابر ظاهر این حدیث بعضی از علماء می‌گویند که امام باید بعد از اینکه (سمع الله لمن حمده) گفت، به آواز بلند (ربنا ولک الحمد) نیز بگوید.

      ب) امام یوسف و امام محمد رحمهما الله در مذهب حنفی می‌گویند: امام باید (ربنا ولک الحمد) را آهسته بگوید.

      ج) امام ابو حنیفه/ می‌گوید: امام باید تنها (سمع الله لمن حمده) بگوید، و از گفتن (ربنا ولک الحمد) خود داری نماید، زیرا در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که امام (سمع الله لمن حمده) گفت، شما (ربنا ولک الحمد) بگوئید» و این حدیث وظیفه هر یک از امام و مقتدیان را تعیین می‌نماید، و از حدیثی که در اینجا آمده است، این طور جواب می‌دهد که این حدیث بیانگر کیفیت نماز پیامبر خدا ج در حال انفراد است، و این تاویل جهت عمل کردن به هردو حدیث ضروری است.

[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در اول مشروعیت نماز، در وقت رکوع کردن کف‌های دست خود را با هم پیوست نموده و در بین ران‌های خود قرار می‌داند، و این کار موافق کاری بود که یهود می‌کردند، و پیامبر خدا ج در اموری که برای‌شان چیزی وحی نمی‌شد، خوش داشتند که موافق اهل کتاب عمل نمایند، ولی در اخیر برای‌شان امر شد که با یهود مخالفت نموده و در هنگام رکوع کردن، دست‌های خود را به زانوهای خود بگیرند.

[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این نوع نماز خواندن، کامل‌ترین انواع نماز است، ولی در حکم طمانینه در رکوع و سجده، و در نشستن بین دو سجده، و بعد از بالا شدن از رکوع بین علماء اختلاف است، بعضی‌ها آن را سنت، وعده واجب، و گروهی آن را رکنی از ارکان نماز می‌دانند، و به این موضوع قبلاً نیز اشاره شد.

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این دعا این است که: الهی، پروردگارا! به توفیق و هدایت تو، تسبیح تو را می‌گویم، الهی! برایم بیامرز.

      2) ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که دعا کردن در رکوع مشروع است. 

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      چیزی را که پیامبر خدا ج مامور به گفتن آن شده بودند در این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُ وشکی نیست که پیامبر خدا ج از ارتکاب گناه معصوم بودند، و لغزش‌های گذشته و آینده‌شان برای‌شان بخشیده شده بود، و با این‌هم اینکه از خداوند متعال طلب مغفرت می‌کردند، سببش اظهار کمال عبودیت برای پروردگار از یک طرف، و تعلیم دادن امت به این کار، از طرف دیگر بود.

[45]- اینکه مراد از آمرزش گناهان چه نوع گناهی است، و اینکه گناهی کبیره چگونه بخشیده می‌شود، و اینکه در مورد حق الناس چه باید کرد، قبلاً به تفصیل گذشت، و حاجتی به تکرار آن نیست.

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نظر به ظاهر حدیث اهل ظاهر خواندن قنوت را در همه نمازها عمل نیکی می‌دانند، وعده بسیاری از علماء نظرشان این است که قنوت در نماز فجر بعد از رکوع خوانده می‌شود، وعده دیگری می‌گویند که وقت خواندن آن قبل از رکوع است، و نظر عده بسیاری از فقهاء صحابه و نظر امام ابو حنیفه/ این است که وقت خواندن قنوت نماز وتر و پیش از رکوع است.

      2) این قنوت خواندنی را که ابو هریرهس از پیامبر خدا ج در این نمازهای سه گانه نقل می‌کند، فقط یک ماه ادامه داشت که بر قبیله (عصیه) و (ذکوان) دعا می‌کردند، و بعد از این که بر آن‌ها پیروز گشتند، این دعا خواندن را ترک نمودند، و حدیثی که بعد از این می‌آید، شاهد این مدعا است.               

[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) سیاق این حدیث دلالت بر این دارد که قنوت در این دو نماز خوانده می‌شد، و بعد از آن ترک گردید، و آنچه که ترک شده باشد، منسوخ است، ورنه ترک نمی‌شد.

      2) در مصنف عبدالرازق از انس بن مالکس روایت است که گفت: (پیامبر خدا ج تا وقتی که از دنیا رحلت نمودند، دعای قنوت را در نماز فجر ترک نکردند)، و امام عینی از این حدیث چنین جواب می‌دهد، که: (ابن جوزی در (العلل المتناهیه) گفته است که این حدیث صحیح نیست، و یا معنایش این است که پیامبر خدا ج تا وقتی که زنده بودند، خواندن دعای قنوت را در وقت حدوث نوازل و مصائب ترک نکردند، و امام عینی/ از این حدیث جواب‌های دیگری نیز داده است، که تفصیل بیشتر آن را می‌توانید در شرح این حدیث در عمدة القاری مطالعه فرمائید.

[48]- وی رفاعه بن رافع بن مالک زرقی انصاری است، مادرش خواهر عبدالله بن ابی سر کرده منافقین است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و احادیثی را از پیامبر خدا ج روایت کرده است، اسد الغابه (2/178-179).

[49]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) گویند تعداد آن فرشته‌ها به تعداد حروف این کلمات، یعنی: سی وچهار فرشته بودند، و این به جهت عظمت و اهمیت این کلمات متبرکات است.

2) اجتهاد در حضور پیامبر خدا ج جواز دارد، ولو آنکه در امور عبادات باشد، زیرا این شخص دعای را که کرده بود، به طور یقین در نماز که مهمترین عبادات است و به اجتهاد خود کرده بود، و نبی کریم ج بر علاوه از اینکه وی را از این اجتهادش منع نکردند، بلکه عمل او را تحسین نیز نمودند، و برای اجتهاد صحابهش در حضور آن حضرت ج در مسائل عبادات و غیر عبادات شواهد بسیاری دیگری نیز وجود دارد.

[50]- این حدیث نیز دلالت صریح، بر لزوم طمانینه در نماز دارد، و گروهی از علماء کوشیده‌اند که این حدیث و احادیث دیگری را که به تایید این معنی آمده است تاویل نموده و طمانینه و آرام گرفتن را در قومه و جلسه لازم ندانند، ولی تاویلات آن‌ها دور از تعسف و خالی از ضعف نیست، والله تعالی أعلم.

[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ولید بن ولید برادر خالد بن ولیدب، وسلمه بن هشامس برادر ابوجهل لعین، وعیاش بن ربیعهس برادر مادری ابوجهل لعین بود، و این‌ها در دست کفار قریش از قوم مضر اسیر بودند، و به برکت دعای پیامبر خدا ج از اسارت نجات یافته و به مسلمانان پیوستند.

      2) این حدیث دلالت بر این دارد که وقت خواندن دعای قنوت، در نماز فرض و بعد از بالا شدن از رکوع است، و احناف با استناد به روایات بسیار دیگری که در زمنیه آمده است این حدیث را منسوخ دانسته و می‌گویند که وقت خواندن قنوت پیش از رکوع ، و در غیر نماز فرضی است، و مهم‌ترین حدیثی که به آن تمسک می‌جویند: حدیث انس بن مالکس در سنن ابو داود است که می‌گوید: «پیامبر خدا ج یک ماه قنوت خواندند، و سپس آن را ترک کردند»، و امام عینی/ می‌گوید: این قول انسس که می‌گوید: (و سپس آن را ترک کردند)، دلالت بر این دارد ک: قنوت خواندن در فرائض بود، و سپس نسخ گردید.

[52]- بعضی می‌گویند: انکار با اول، از طرف منافقان است، و اعتراف به ربوبیت پروردگار برای بار دوم، از طرف مؤمنان، و بعضی می‌گویند که آمدن اول پروردگار، با حجاب است، از این سبب مسلمانان پروردگار را نمی‌شناسند، و آمدن بار دوم بدون حجاب است، و در اینجا است که مؤمنان پروردگار خود را می‌شناسند.

[53]- یعنی: این چنگک‌ها طوری این اشخاص را می‌ربایند که گوشت‌های آن‌ها ریزه ریزه می‌شود، و با آن‌هم حال‌شان از حال گروه اول بهتر می‌باشد، زیرا طوری که در حدیث آمده است، این گروه دوم بالاخره نجات می‌یابند، ولی گروه اول هلاک گردیده و راه نجاتی برای آن‌ها نیست.

[54]- مراد از آثار سجده اعضای هفتگانه سجده است که عبارت‌اند از: پیشانی، دو کف دست، دو زانو، و انگشتان دو پا، که این اعضاء از گنهکارانی که نماز می‌خواندند، از آتش دوزخ محفوظ می‌ماند.

[55]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مؤمنان در روز قیامت پروردگار خود را می‌بینند، و این مصداق این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ یعنی: در این روز [که روز قیامت باشد] روی‌های تر و تازه است، و به سوی پروردگارش در حال نظر کردن است.

      2) نماز از بالاترین عبادات است، زیرا نماز حاوی سجده است، و اعضای سجده از سوختن در آتش دوزخ محفوظ می‌مانند.

      3) رحمت خداوند واسع بوده و همه گنهکاران را شامل می‌شود.

      4) صراط حق است، جنت حق است، دوزخ حق است، حشر حق است، دخول بعضی از مؤمنان به دوزخ حق است، نجات بعضی از کسانی که به دوزخ رفته‌اند حق است.

[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این اشاره نمودن پیامبر خدا ج به سوی بینی خود، برای فهماندن این امر بود که در مورد سجده کردن، بینی و پشانی یک عضو شمرده می‌شود، و به این اساس هفت اسخوانی که پیامبر خدا ج به سجده کردن بر آن‌ها مامور شده بودند عبارت بود از: 1- پیشانی و بینی، 2و 3- دو دست، 4 و 5- دو زانو، 6 و 7- انگشتان دو پا.

      2) سجده باید با این هفت عضو صورت پذیرد، و اگر کسی بدون عذر با بعضی از این اعضای هفتگانه سجده کند، سجده‌اش صحت پیدا نکرده و در نتیجه نمازش فاسد می‌شود.

[57]- مراد از حدیثی که قبلاً گذشت، حدیث شماره (416)، و نص حدیث این بود که: (انسس در نماز خواندن خود، طرز نماز خواندن پیامبر خدا ج را وصف می‌کرد، و نماز می‌خواند، و چون سر خود را از رکوع بالا می‌کرد، همانطور می‌ایستاد، تا جائی که می‌گفتیم: به یقین [به سجده رفتن را] فراموش کرده است).

[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از معتدل بودن در سجده آن است که نمازگذار کف هردو دست خود را بر زمین نهاده، و ساعد دست خود را – که از آرنج تا بند دست باشد – از زمین بلند نگهدارد، و بازوهای خود را نه به پهلوهایش بچسپاند، و نه هم از پهلوهایش خیلی دور نگهدارد، و اگر نمازگذاران در صف تنگاتنگ پهلوی هم ایستاده بودند، در هنگام سجده کردن متوجه باشد که به سبب دور نگهداشتن بازوهایش از یکدیگر، سبب زحمت آن‌ها نشود.

      2) طوری که گفتیم، باید هنگام سجده کردن، تنها کف دست نمازگذار بر زمین تماس داشته باشد و بس، پس اگر کسی بازوهایش را بر زمین فرش کرد، چون اصل سجده‌اش تحقق یافته است، این کار برایش مکروه است، ولی سبب فساد نمازش نمی‌گردد.

[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این نشستن را به نام جلسه خفیفه یا جلسه استراحت می‌نامند.

      2) این جلسه در نزد بعضی از علماء سنت است، ولی در نزد جمهور علماء سنت نیست، و در جواب از این حدیث می‌گویند که پیامبر خدا ج این عمل را در آخر عمر خود از روی ضعف انجام می‌دادند، نه روی عبادت، بنابراین کسی که به مشکلات ضعف پیری گرفتار نیست، نباید این جلسه را انجام دهد، چنان‌چه اگر کسی پیر، و یا مریض، و یا ناتوان است برایش روا است که در رکعت اول و سوم بعد از سجده کردن قدری بنشیند.

[60]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در فتح الباری آمده است که: از ظاهر این حدیث چنین دانسته می‌شود که در بلند گفتن و آهسته گفتن تکبیر (الله اکبر) در بین خود اختلاف داشتند، از این جهت به صدای بلند تکبیر گفت.

      2) طوری که از این حدیث دانسته می‌شود، تکبیر باید مقارن با فعل گفته شود، یعنی: مثلاً به مجردی که از قیام به طرف رکوع کردن تمایل می‌کند، تکبیر بگوید، به طوری که تلفظ به اول (الله اکبر) مقارن به اول تمایلش به سوی رکوع، و آخر تلفظ به (الله اکبر) مقارن به رسیدن کامل به حالت رکوع باشد، و همچنین در انجام دادن هر رکنی از ارکان دیگر، مانند سجده کردن، بالا کردن سر از سجده، نشستن به تشهد، و برخاستن از تشهد، وغیره، و این مذهب جمهور علماء است، و مذهب امام مالک/ این است که تکبیر (الله اکبر) بعد از ایستاد شدن گفته می‌شود، ولی ان شاء الله راجح مذهب جمهور علماء است، زیرا نماز عبادتی است که هیچ لحظه آن قراءت، و تکبیر و تسبیح خالی نیست، و اگر تکبیر بعد از انجام دادن رکن نماز گفته شود، معانیش این است که در هنگام انتقال از یک رکن تا رکن دیگر، حالتی است که بدون ذکر و دعاء و تسبیح است.

[61]- از این حدیث دانسته می‌شود که: در وقت نشستن برای اشخاص معذور روا است که چهار زانو بزنند، ولی اگر شخص معذور نباشد، باید به همان طریقی که ابن عمرب روایت کرده است، بنشیند.

[62]- وی عبدالرحمن بن عمرو بن سعد ساعدی است، و می‌گفت که من از همه شما نماز پیامبر خدا ج را بهتر می‌دانم، برایش گفتند که نه تو از ما با پیامبر خدا ج بیشتر صحبت داشتی، و نه در نزدشان بیشتر می‌رفتی، گفت: این طور که شما می‌گوئید نیست، گفتند: پس کیفیت نماز خواندن پیامبر خدا ج را برای ما بیان کن، و او این حدیث را بیان کرد، وی در آخر خلافت معاویهس وفات یافت، اسد الغابه (5/174).

[63]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نظر به ظاهر این حدیث بعضی از علماء می‌گویند که طریق نشستن به قعده اخیر مغایر طریق نشستن به قعده اول است، ولی بعضی از علماء و از آن جمله احناف می‌گویند که کیفیت نشستن در هردو قعده یکسان است، و آن به این طریق است که قدم پای راست را ایستاده نگهدارد، و پای چپ را فرش نموده، و بر روی آن بنشیند.

      2) بالا کردن دست‌ها تا برابر شانه‌ها است، و این مذهب عامه فقهاء است، ولی احناف می‌گویند: نظر به احادیث دیگری که در زمینه آمده است بالا کردن دست‌ها تا برابر نرمه‌های گوش است، و از این حدیث این طور جواب می‌دهند که بالا کردن دست‌ها تا به شانه‌ها به جهت معذرت داشتن بود.

      3) دیگر احکام متعلق به این حدیث در خود حدیث به طور واضح مذکور بوده و تقریباً مورد اتفاق علماء است.

[64]- وی عبدالله بن بحینه بنت حارث است، و (بحینه) مادرش می‌باشد، و نام پدرش مالک بن قشب ازدی است، و گاهی به نام پدر و مادر خود یاد شده و عبدالله بن مالک بن بحینه گفته می‌شود، صحابی بودنش به اثبات رسیده است، خیلی عبادت می‌کرد، از فضلاء بود، و همیشه روزه داشت، اسد الغابه (3/123).

[65]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این دو سجده، سجده سهو بود که جهت ترک تشهد اول انجام دادند.

      2) اینکه وقت سجده سهو بعد از سلام دادن است و یا پیش از آن، علماء در آن اختلاف نظر دارند، او این اختلاف‌شان اختلاف اولویت است نه اختلاف در جواز و عدم جواز، یعنی: بعضی می‌گویند که ادای سجده سهو بعد از سلام دادن بهتر است، و بعضی می‌گویند که پیش از آن.

      3) اکثر علماء با استدلال به این حدیث می‌گویند که: انجام دادن سجده سهو پیش از سلام دادن اخیر بهتر است، وعده دیگری و از آن جمله احناف می‌گویند که: وقت ادای سجده سهو، بعد از سلام دادن اخیر است، و دلیل‌شان احادیثی است که در آن‌ها تصریح شده است که پیامبر خدا ج سجده سهو را بعد از سلام دادن اخیر انجام دادند، و بسیاری از صحابه و از آن جمله علی بن ابی طالب، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن زبیر، عمار بن یاسرش و بعضی از تابعین نیز به همین نظر‌اند.

[66]- جبریل به معنی (عبدالله) است، و در آن هفت لغت آمده است، و مشهور ترین آن‌ها (جبریل) و (جبرئیل) است، که در اکثر نصوص شریعت به تعبیر اول، و در زبان فارسی به تعبیر دوم گفته می‌شود.

[67]- و معنی آن چنین می‌شود که:

      (التحیات الله): بقاء و ملک و انواع تعظیم خاص برای خدا است.

      (والصلوات): و نمازهای پنجگانه، و یا همه عبادات خاص برای خدا است.

      (والطیبات): و صفات نیکی که برای ستایش است، خاص برای خدا است.

      (السلام علیک أیها النبی، ورحمة الله و برکاته): ای پیامبر! سلامتی از هر بدی، و از هر ناگواری، و رحمت خدا و برکات خدا بر تو باد.

      (السلام علینا وعلی عباده الصالحین): و سلامی را که خداوند برای اشخاص صالح امم سابقه فرستاده است، بر ما نمازگذاران حاضر، و بر بندگان صالح خدا باد، (وبنده صالح کسی است که حقوق خدا و حقوق بندگان خدا را برای‌شان اداء می‌کند).

      (أشهد أن لا إله إلا الله): شهادت می‌دهم و متیقن هستم که جز خدای یگانه و بر حق، خدای دیگری نیست.

(وأشهد أن محمد رسول الله): و شهادت می‌دهم و متیقن هستم که محمد فرستاده خدا است.

[68]- مسیح لقب دجال است، و از آن جهت برایش مسیح می‌گویند که همه روی زمین را می‌پیماید، و یا از این سبب است که یک چشمش ممسوح یعنی کور است، چنان‌چه (مسیح) لقب عیسی بن مریم÷ نیز هست، و برای عیسی ابن مریم÷ از آن جهت (مسیح) می‌گویند که چون مریضی را با دست مبارک خود مسح می‌کرد، آن مریض شفا می‌یافت.

[69]- مراد از فتنه زندگی ارتکاب معاصی و ترک طریق هدایت، و مراد از فتنه مرگ دهشت از جواب نکیر و منکر، و عذاب قبر است.

[70]- و معنی این دعا این است که: الهی! از عذاب قبر، و از فتنه مسیح دجال، و از فتنه زندگی و فتنه مرگ، به تو پناه می‌برم، الهی! از غوطه‌ور شدن در گناه و از قرضداری به تو پناه می‌برم.

[71]- آن شخص از آن جهت این سوال را از پیامبر خدا ج نمود که ایشان در این دعا و غیر این دعا می‌گفتند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ المَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ» یعنی: الهی! از غوطه‌ور شدن در گناه و از قرضداری به تو پناه می‌برم، و در سنن نسائی آمده است که سوال کننده عائشهل بود.

[72]- این دعا را پیامبر خدا ج به جهت تعلیم امت خود می‌کردند، و خود‌شان بدون شک از این چیزها طوری که واضح است معصوم بودند، و در تایید آنچه که در این حدیث آمده است، از ابن عمرس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «قرضداری نشانه غضب خدا بر روی زمین است، و چون خدا بخواهد بنده را ذلیل نماید، او را قرضدار می‌سازد».

[73]- وی عبدالله بن عثمان بن عامر قرشی تیمی است، مشهور به ابی‌بکر صدیق بن ابی قحافه است، یار غار، و یگانه رفیق پیامبر خدا ج در راه هجرت بود، و کسی است که صحابی بودنش به نص قرآن کریم ثابت شده است، از این سبب اگر کسی از صحابی بودنش منکر شود، به اجماع علماء کافر می‌شود، وقتی که پیامبر خدا ج از اسراء خود خبر دادند، وعده نپذیرفتند و مرتد شدند، ولی ابوبکر صدیق به مجرد شنیدن این خبر آن را تصدیق نمود، و از این جهت به صدیق امت لقب یافت، اولین کسی از مردها است که مسلمان شده است، و بعد از مسلمان شدن سبب عده بسیاری گردید، اولین خلیفه بعد از پیامبر خدا ج است، و به اجماع تمام مسلمانانی که قول‌شان در اجماع معتبر است بهترین این امت بعد از پیامبر خدا ج می‌باشد، از علماء، فقهاء، و فضلای صحابه است، بلکه در همه صفات حمیده سر آمده همگان است، در همه غزوات بلکه در همۀ حالات و در همۀ مواقف همراه و همنشین پیامبر خدا ج بود، آنچه که در فضل و مرتبت این شخصیت اول اسلام بگوئیم کم گفته‌ایم، بعضی از مناقبش در احادیث نبوی در خلال این کتاب خواهد آمد، و در جای مناسبش تعلیق مناسب را بر آن‌ها خواهیم کرد، اسد الغابه (3/205-224).

[74]- مراد ابوبکر صدیقس از این گفته‌اش که در نماز خود آن را بخوانم، یعنی: آن را بعد از تشهد اخیر و پیش از سلام دادن بخوانم.

[75]- معنی این دعا این است که: الهی! بر خود ستم بسیار کرده‌ام، و گناه را جز تو کسی نمی‌بخشد، پس بر من رحمت کن و گناهانم را بیامرز، زیرا تو آمرزنده و مهربان هستی.

[76]- از احکام و مسائل متعلق به دو حدیث اخیر آنکه:

      در نزد امام شافعی و امام مالک رحمهما الله روا است که شخص هر دعائی را که می‌خواهد در نماز خود بخواند، و هر چیزی را که از امور دنیا و آخرت می‌خواهد از خداوند مسئلت نماید، در یکی از روایات آمده است که ابن عمرب گفت: من در نماز خود، حتی به جو خر، و نمک خانه خود دعا می‌کنم، بنابراین روا است که شخص بگوید: (خدایا! برایم زن زیبا، پول بسیار، و خانه کلانی عطا فرما) و امثال این‌ها، ولی در نزد احناف جز به الفاظ مأثورۀ نبی کریم ج و یا به الفاظی که شبیه الفاظ قرآن کریم باشد، دعا کردن جواز ندارد، و دلیل‌شان این قول پیامبر خدا ج است که فرموده‌اند: «در نماز ما هیچ سخنی [که شبیه سخن] مردمان باشد، مناسب نیست، زیرا نماز عبارت از : تسبیح و تکبیر و قراءت قرآن است».

[77]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شاید یکی از اسباب مکث کردن پیامبر خدا ج آن بوده باشد که زن‌ها بروند، و در راه با مرد‌ها یکجا نشوند.

      2) در وقت بیرون شدن از نماز، سلام دادن واجب است، و در حدیث علی بن ابی طالب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مفتاح نماز طهارت است، و داخل شدن به آن تکبیر (الله اکبر)، و خارج شدن از آن تسلیم، یعنی: گفتن (السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته) است».

[78]- وی عبتان (به کسر عین)، بن مالک بن عمرو انصاری است، در غزوه بدر با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، بینائی‌اش ضعیف و بعد از آن کور شد، از این جهت از نبی کریم ج اجازه خواست که در خانه‌اش نماز بخواند، در زمان معاویهس وفات یافت، اسد الغابه (3/395-360).

[79]- از این حدیث دانسته می‌شود که سلام دادن مقتدی هنگام سلام دادن امام است، ولی روی احتیاط بهتر آن است که بعد از سلام دادن امام سلام بدهد، و از امام ابو حنیفه/ هردو وجه روایت شده است.

[80]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      بعضی از علماء نظر به ظاهر این حدیث گفته‌اند که: ذکر کردن به صدای بلند بعد از نماز فرض مستحب است، ولی اکثر علماء می‌گویند: اگر امام قصد تعلیم ذکر را برای مقتدیان داشت، مستحب است که ذکر را به صدای بلند بگوید، ورنه بهتر آن است که امام و مقتدی‌ها ذکر را آهسته بگویند.

[81]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اسلوب این حدیث نبوی شریف دارای دو احتمال است، احتمال اول آنکه: عدد سی وسه متعلق به هر سه لفظ باشد، یعنی: هر لفظی را یازده بار بگوید، و احتمال دوم آنکه: عدد سی وسه متعلق به هر یک از این سه لفظ باشد، یعنی: هر لفظی را سی وسه بار بگوید، و امام عینی/ همین احتمال دوم را ترجیح داده است.

      2) در صحیح مسلم آمده است که فقرای مهاجرین نزد پیامبر خدا ج آمده و گفتند: برادران ثروتمند ما این سخن شما را شنیدند، و همان چیزی را که ما می‌گوئیم، آن‌ها هم می‌گویند: پیامبر خدا ج فرمودند: «این فضل و مرحمت خدا است که برای هر کس که خواسته باشد، می‌دهد».

      3) بعضی از علماء از این حدیث نبوی شریف این طور استنباط کرده‌‌اند که اگر ثروتمند و فقیر فرائض را بجا بیاورند، ثروتمند بر فقیر فضیلت دارد، زیرا شخص ثروتمند با مال خود کارهای نیکی از قبیل صدقه و خیرات و امثال آن‌ها را انجام می‌دهد، که فقیر از انجام دادن آن کارها عاجز است، وعده دیگری از علماء بر این نظر‌اند که: فقیر صابر بر ثروتمند شاکر فضیلت دارد، زیرا پیامبر خدا ج فقیر بودند، و اگر داشتن ثروت بهتر می‌بود، پیامبر خدا ج آن را اختیار می‌کردند، و چون چنین نکردند، پس معلوم می‌شود که حالت فقر از حالت ثروت بهتر است.

      و در حقیقت گر چه دلیل هر طرف قوی است، ولی اگر ثروتمندی باشد که تمام مالش را از راه حلال بدست آورده باشد، و حق مال را همانطوری که شریعت امر کرده است، اداء نماید، کم از فقیر نخواهد بود، چنان‌چه اگر فقیری باشد، که به حالت فقرش صبر نموده و نیتش از روی صدق و اخلاص این باشد، که اگر مالی می‌داشت و یا در آینده خداوند برایش مالی بدهد، بمانند آن شخص ثروتمند صدقه و خیرات خواهد داد، ثوابش از ثواب شخص ثروتمند کم نخواهد بود، والله تعالی أعلم.

[82]- این جزء اخیر حدیث دلالت بیشتری بر این دارد که: مجموع این سه عبارت سی وسه مرتبه گفته می‌شود، ولی متیقن نیست، بنابراین همان دو احتمال جزء اول حدیث به حال خود باقی می‌ماند.

[83]- معنی حدیث نبوی شریف این است که: هیچ معبود بر حقی جز خدای واحد که شریکی برایش نیست، وجود ندارد، مالک عالم [در خلق و تصرف] خاص برای او است، و ثنا و ستایش خاص برای او است، و او بر هر چیزی قادر است، الهی! اگر بدهی مانعی نیست، و اگر ندهی دهنده نیست، و صاحب مال و ثروت را در نزد تو ثروتش منفعتی نمی‌رساند، [بلکه منفعت رسیدن برای بنده، عمل نیک و رضای پروردگار است].

[84]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ابن منیر می‌گوید: اینکه امام پشت خود را به طرف مقتدیان می‌کند، به سبب امامت است، چون نماز خوانده شد، و سبب از بین رفتن، باید روی خود را بطرف مقتدیان برگرداند.

      2) حکمت دیگر در اینکه امام روی خود را به طرف مقتدیان می‌کند این است که:

      اگر کسی به مسجد داخل می‌شود، بفهمد که نماز جماعت خوانده شده است.

      3) همانطوری که ظاهر حدیث بر آن دلالت دارد، احناف می‌گویند: بعد از اینکه امام نماز را اداء کرد، اگر نمازی بود که بعد از آن سنت و نفل نمی‌خواند، باید به طور کامل روی خود را به طرف مقتدیان کند، و امام شافعی/ می‌گوید: بعد از ادای نماز طوری بنشیند که مقتدیان به طرف راست، محراب به طرف چپش قرار گیرد، و اگر نمازی بود که بعد از آن سنت خوانده می‌شد، نباید پیش از ادای سنت به چیز دیگری از تسبیح و ذکر و غیره مشغول گردد.

[85]- (حدیبیه) جایی است در نزدیک مکه مکرمه، و این همان جایی است که مشرکان مسلمانان را از رفتن به مکه ممانعت نمودند، و در همین جا بود که بیعت رضوان صورت گرفت، و جنگ حدیبیه در سال ششم هجری واقع گردید.

[86]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از کفر در این حدیث نبوی شریف در نزد بعضی از علماء کفر حقیقی است، زیرا در اینجا در مقابل ایمان حقیقی واقع شده است، و چیزی که در اینجا سبب کفر است، اعتقاد این امر است که باعث حقیقی در باریدن باران فلان ستاره و یا طلوع فلان ستاره است، بنابراین اگر کسی بر این عقیده باشد که فاعل حقیقی خدا است، و طلوع فلان ستاره به حکمت و اذن خدا توقیتی برای باریدن باران است، نه باعث و مسبب حقیقی آن، کافر نمی‌شود.

[87]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در احادیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج از گذشتن از روی شانه‌های نمازگذاران منع کرده‌اند، ولی در این حدیث آمده است که خودشان از روی شانه‌های مردمان گذشتند، از این جهت علماء گفته‌اند که گذشتن از روی شانه‌های نمازگذاران در حالت ضرورت مانند: خون بینی شدن، و یا دچار عارضه ناگهانی شدن و امثال این‌ها جواز دارد.

      2) این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: (فَکَرِهْتُ أَنْ یَحْبِسَنِی) دو احتمال دارد:

      یکی آنکه: نخواستم که مرا از ذکر خدا باز دارد، دوم آنکه: نخواستم آنکه در روز قیامت سبب باز داشتنم شود، بنابر هردو احتمال اگر کسی مالی از بیت المال در نزدش می‌باشد، باید هرچه زودتر آن را از تحت تصرف خود در آورده و به مستحقین آن و یا به مرجع مسوول آن برساند، تا سبب ممانعتش از ذکر خدا در دنیا، و سبب بازداشتنش در روز آخرت نگردد.

[88]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از برگشتن از دست راست این است که شخص بعد از فارغ شدن از نماز بر خود لازم بداند که باید حتماً از طرف دست راست جایی که نماز خوانده است، برگردد، و مقصود ابن مسعودس کسانی بودند که این عمل را لازم می‌دانستند، و این طور فکر می‌کردند که برگشتن بعد از نماز از طرف چپ روا نیست، و ابن مسعودس این فکر آن‌ها را وسوسه شیطان دانست و برای اثبات نظر خود این حدیث را روایت نمود.

      2) در حدیث دیگری از انسس روایت است که گفت: (دیدم که پیامبر خدا ج اکثر اوقات از طرف راست خود برمی‌گشتند)، و البته بین این دو حدیث تعارضی نیست، زیرا در حدیث ابن مسعودس لفظ (کثیر) به معنی (بسیار)، و لفظ حدیث انس (اکثر) به معنی (بسیارتر) است، و بین این دو عبارت تعارضی نیست، یعنی: می‌شود که پیامبر خدا ج مثلاً: هفتاد فیصد از طرف راست برگشته باشند، و سی فیصد از طرف چپ، و در این صورت روا است که کسی بگوید: اکثر اوقات از طرف راست برمی‌گشتند، زیرا هفتاد فیصد نسبت به سی فیصد (اکثر) است، چنان‌چه روا است که دیگری بگوید: بسیاری اوقات از طرف چپ خود برمی‌گشتند، زیرا سی فیصد هم اوقات (کثیری) یعنی: اوقات بسیاری است.

[89]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) خوردن سیر – چه خام باشد و چه پخته – حرام نیست، زیرا در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج برای کسی که از خوردن آن امتناع ورزید، فرمودند: «تو بخور، زیرا من با کسی مناجات دارم که تو نداری»، و اگر حرام می‌بود آن شخص را به خوردن آن امر نمی‌کردند.

      2) علماء با دو شرط خوردن سیر – و همچنین هر گیاه دیگری را که بوی بد بدهد – مکروه دانسته‌اند: شرط اول آنکه: آن گیاه خام باشد، زیرا در این حالت است که بوی بدی می‌دهد، ولی بعد از پخته شدن بوی چندانی از آن باقی نمی‌ماند، شرط دوم آنکه: آن شخص آروغ بزند، ولو آنکه سیر پخته خورده باشد، و اگر آروغ نمی‌زد، خوردن آن باکی ندارد.

      3) شکی نیست که سیر، و پیاز و گندنه و امثال این گیاهان از نگاه طبی مفید است، ولی چون خوردن آن‌ها در اجتماعات مردم سبب ضرر – که پراکنده شدن بوی بد آن‌ها باشد – برای دیگران می‌شود، از این سبب از خوردن آن‌ها در چنین حالاتی منع شده است، زیرا مصلحت عامه بر مصلحت خاصه مقدم است.

      4) از طرف دیگر چون از خوردن چنین گیاهانی با وجود منفعت آن‌ها نظر به اینکه برای دیگران ضرر نسبی دارد، منع شده است، شکی نیست که استعمال سیگار که برای استعمال کننده ضررهای فراوانی، و برای دیگران با بوی بد خود نیز سبب اذیت می‌شود، به طور اولی ممنوع است.

      5) علماء می‌گویند: هر کسی که دهانش به طور طبیعی بد بوی باشد، و یا در سر و یا بدنش جراحاتی باشد که بوی بد بدهد، و یا پای و یا بغلش متعفن باشد، و یا لباسش بوی نا مطلوبی بدهد، و یا با حرکاتش، و یا با زبان بدش سبب اذیت مسلمانان گردد، نباید در اجتماعات مسلمانان حاضر گردد.

[90]- آن شخص ابو ایوب انصاریس بود، و عادت وی این بود که اگر پیامبر خدا ج از طعامی می‌خوردند، و باقی مانده را برای وی می‌دادند، از جای انگشتان پیامبر خدا ج می‌پرسید تا از همان جا بخورد، چون این طعام را نزدش آوردند، و از جای انگشتان پیامبر خدا ج پرسید، گفتند که ایشان از این طعام نخورده‌اند، لذا او هم از خوردن آن طعام خودداری نمود، و همان بود که نبی کریم ج برایش گفتند: بخور، و من که نخوردم سببش این است که...

[91]- مقصود پیامبر خدا ج از آن شخص که با وی مناجات و گفت و شنود داشتند، جبرئیل÷ بود.

[92]- یعنی: در این روایت عوض دیگی که در روایت گذشته آمده بود، آمده است که برای آن حضرتج سبزی‌جات را در طبق مدوی تقدیم نمودند، ولی از نگاه احکام فقهی متعلق به محتوای حدیث، فرقی بین این دو روایت دیده نمی‌شود.

[93]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1- مراد از قبر دور افتاده این است که: این قبر از قبرهای دیگر تنها و در گوشه واقع شده بود.

      2) این قبر متعلق به زنی بود که مسجد پیامبر خدا ج را جارو می‌کرد و خار و خاشاک آن را می‌چید، و از مردن و دفنش پیامبر خدا ج با خبر نشده بودند، از این سبب خواستند که بر وی نماز بخوانند.

      3) نماز خواندن بر مرده بر قبرش جواز دارد، از این جهت علماء گفته‌اند اگر میت بدون آنکه بر وی نماز خوانده شده بود، دفن گردید، تا وقتیکه نپوسیده باشد، نماز خواندن بر قبرش جواز دارد، و اینکه پیامبر خدا ج – طوری که در حدیث بخاری آمده است – بعد از هشت سال بر شهدای غزوه (احد) نماز خواندند، امام سرخسی می‌گوید: مراد از این نماز خواندن دعا کردن است، ولی امام عینی می‌گوید: سببش آن است که آن شهداء نپوسیده بودند، در موطأ مالک/ آمده است که: (سیل قبر عمرو بن جموح، و عبدالله بن عمرو انصاری را که از شهدای احد بودند، خراب کرد، دیدند که هردو نفر آن‌ها هیچ تغیری نکرده‌اند، و طوری به حالت اولی خود باقی مانده‌اند که گویا دیروز مرده‌اند، در حالی که از شهادت‌شان چهل و شش سال می‌گذشت)، عمدة القاری (2/641).

      4) اگر میتی را غسل نداده و به قبر گذاشتند، اگر بر وی خاک نریخته بودند، باید او را بیرون کنند و غسل بدهند، و اگر خاک ریخته بودند، بیرون کردنش از قبر روا نیست.

[94]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در حدیث دیگری آمده است که پیغمبر خدا ج در مورد جمعه فرمودند: «وضوء ساختن کار خوبی است، و کسی که غسل نماید بهتر است» از این سبب عموم علماء بر این نظر‌اند که غسل روز جمعه سنت است و واجب نیست، ولی اهل ظاهر نظر به حدیث این باب، غسل روز جمعه را واجب می‌دانند.

[95]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1)این واقعه در نماز عید واقع گردیده بود.

      2) زن‌ها می‌توانند به نماز عید بروند، و در حدیث دیگری که قبلاً گذشت آمده بود که: پیامبر خدا ج امر کرده بودند که زن‌های جوان، و دخترهای نو بالغ به عید‌گاه بروند، و اگر کسی از آن‌‌ها به عادت ماهانگی گرفتار است، از داخل شدن به عیدگاه خودداری نماید.

      3) همانطوری که امام برای مردها خطبه می‌دهد، و به تعلیم آن‌ها می‌کوشد، باید برای زن‌ها نیز خطبه داده، و به وعظ و نصیحت و تعلیم آن‌ها بکوشد.

[96]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از این حدیث دانسته می‌شود که زن هنگام رفتن به مسجد – و با قیاس به آن در وقت رفتن به جای دیگری – باید از شوهرش اجازه بگیرد.

      2) اگر مانع جدی وجود نداشته باشد، نباید شوهر زن خود را از رفتن به مسجد، و یا جای دیگری که رفتن زن به آنجا ضرور است، مانند حج، و یا دیدن پدر و مادر و امثال این‌ها، منع نماید.

کتاب [10]: کتاب أذان

کتاب [10]: کتاب أذان

1- باب: بَدْء الأذَانِ

باب [1]: ابتدای اذان

370- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، کَانَ یَقُولُ: کَانَ المُسْلِمُونَ حِینَ قَدِمُوا المَدِینَةَ یَجْتَمِعُونَ فَیَتَحَیَّنُونَ الصَّلاَةَ لَیْسَ یُنَادَى لَهَا، فَتَکَلَّمُوا یَوْمًا فِی ذَلِکَ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ الیَهُودِ، فَقَالَ عُمَرُ: أَوَلاَ تَبْعَثُونَ رَجُلًا یُنَادِی بِالصَّلاَةِ، [رواه البخاری: 604].

370- از ابن عمرب روایت است که می‌گفت: مسلمانان هنگامی که به مدینه آمدند، با هم جمع می‌شدند، و منتظر نماز باقی می‌ماندند، و اذانی برای نماز داده نمی‌شد.

روزی در این مورد تبادل نظر نمودند، بعضی گفتند که: از ناقوسی مانند ناقوس نصارا استفاده کنید، و عده گفتند: مانند یهود بوقی از شاخ تهیه می‌کنیم.

عمرس گفت: آیا نمی‌شود شخصی را موظف نمائید تا نماز را اعلان کند.

پیامبر خدا ج فرمودند: «یا بلال! برخیز و نماز را اعلان کن»([1]).

2- باب: الأَذانِ مَثْنی

باب [2]: الفاظ اذان دو دو بار گفته می‌شود

371- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «أُمِرَ بِلاَلٌ أَنْ یَشْفَعَ الأَذَانَ، وَأَنْ یُوتِرَ الإِقَامَةَ، إِلَّا الإِقَامَةَ» [رواه البخاری: 605].

371- از انسس روایت است که گفت: برای بلال امر شد که: اذان را دوبار دوبار و اقامت را یکبار یکبار بگوید، مگر لفظ (اقامت) را [که دوبار بگوید]([2]).

3- باب: فَضْلِ التَّأذِینِ

باب [3]: فضیلت اذان دادن

372- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ أَدْبَرَ الشَّیْطَانُ، وَلَهُ ضُرَاطٌ، حَتَّى لاَ یَسْمَعَ التَّأْذِینَ، فَإِذَا قَضَى النِّدَاءَ أَقْبَلَ، حَتَّى إِذَا ثُوِّبَ بِالصَّلاَةِ أَدْبَرَ، حَتَّى إِذَا قَضَى التَّثْوِیبَ أَقْبَلَ، حَتَّى یَخْطِرَ بَیْنَ المَرْءِ وَنَفْسِهِ، یَقُولُ: اذْکُرْ کَذَا، اذْکُرْ کَذَا، لِمَا لَمْ یَکُنْ یَذْکُرُ حَتَّى یَظَلَّ الرَّجُلُ لاَ یَدْرِی کَمْ صَلَّى» [رواه البخاری: 608].

372- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«وقتی که برای نماز اذان داده می‌شود، شیطان می‌گریزد، و برای آنکه صدای اذان را نشنود، از وی بادی که دارای آواز است خارج می‌گردد، وچون اذان تمام شد، دوباره برمی‌گردد، و باز در وقت اقامت گفتن می‌گریزد، و چون اقامت تمام شد، دوباره برمی‌گردد، تا آنکه در دل [شخص نماز گذار] مخاطره انداخته و چیزهایی را که از یادش رفته بود دوباره به یادش داده و می‌گوید: این چیز را به یاد بیاور، آن چیز را به یاد بیاور، و به این کار تا جایی ادامه می‌دهد که شخص نماز گذار نمی‌داند چند رکعت نماز خوانده است([3]).

4- باب: رَفْعِ الصَّوْتِ بِالنَّدَاءِ

باب [4]: مؤذن باید آوازش را بلند نماید

373- عَنْ أَبَی سَعِیدٍ الخُدْرِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ:سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّهُ لاَ یَسْمَعُ مَدَى صَوْتِ المُؤَذِّنِ، جِنٌّ وَلاَ إِنْسٌ وَلاَ شَیْءٌ، إِلَّا شَهِدَ لَهُ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 609].

373- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:

«هیچ انس و جن و مخلوق دیگری نیست که صدای مؤذن را بشنود، مگر آنکه در روز قیامت برای مؤذن شهادت می‌دهد»([4]).

5- باب: مَا یُحْقَنُ باْلأَذَانِ مِنَ الدِّماءِ

باب [5]: اذان مانع خونریزی می‌گردد

374- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا غَزَا بِنَا قَوْمًا، لَمْ یَکُنْ یَغْزُو بِنَا حَتَّى یُصْبِحَ وَیَنْظُرَ، فَإِنْ سَمِعَ أَذَانًا کَفَّ عَنْهُمْ، وَإِنْ لَمْ یَسْمَعْ أَذَانًا أَغَارَ عَلَیْهِمْ [رواه البخاری: 610].

374- از انسس روایت است که گفت: وقتی که پیامبر خدا ج به مصاحبت ما با مردم جنگ و جهاد می‌کردند، به جنگ با آن‌ها شروع نمی‌کردند، [و انتظار می‌کشیدند که] صبح شود و ببینند که:

اگر صدای اذان را می‌شنیدند، از جنگ با آن‌ها دست کشیده و برمی‌گشتند، و اگر صدای اذان را نمی‌شنیدند، بر آن‌ها هجوم می‌بردند([5]).

6- باب: مَا یَقُولُ إذَا سَمِعَ المُنَادِی

باب [6]: در وقت شنیدن اذان چه باید گفت؟

375- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمُ النِّدَاءَ، فَقُولُوا مِثْلَ مَا یَقُولُ المُؤَذِّنُ» [رواه البخاری: 611].

375- از ابو سعید خدریس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که اذان را شنیدید، همان چیزی را که مؤذن می‌گوید شما هم بگوئید»([6]).

376- عَنْ مُعاوِیَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، مِثْلَهُ، إِلَى قَوْلِهِ: وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَلَمَّا قَالَ: حَیَّ عَلَى الصَّلاَةِ، قَالَ: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، وَقَالَ: هَکَذَا سَمِعْنَا نَبِیَّکُمْ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ [رواه البخاری: 612].

376- از معاویهس نیز مانند حدیث سابق تا گفتن «أشهد أن محمدّا رسول الله» روایت شده است.

و چون مؤذن «حیَّ على الصلاة» گفت، شما بگوئید: «لا حول ولا قوة إلا بالله» گفت: همین گونه از پیامبر شنیده‌ام که می‌گفتند.

7- باب: الدُّعَاءِ عِنْدَ النِّدَاءِ

باب [7]: دعا در وقت أذان

377- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ قَالَ حِینَ یَسْمَعُ النِّدَاءَ: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ آتِ مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَهُ، حَلَّتْ لَهُ شَفَاعَتِی یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 614].

377- از جابر بن عبداللهب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که اذان را شنیده و بگوید: (اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ آتِ مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَهُ) شفاعت من در روز قیامت برایش واجب می‌گردد»([7]).

8- باب: الاسْتِهَامِ فِی الأَذَانِ

باب [8]: قرعه کشی جهت اذان دادن

378- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی النِّدَاءِ وَالصَّفِّ الأَوَّلِ، ثُمَّ لَمْ یَجِدُوا إِلَّا أَنْ یَسْتَهِمُوا عَلَیْهِ لاَسْتَهَمُوا، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی التَّهْجِیرِ لاَسْتَبَقُوا إِلَیْهِ، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی العَتَمَةِ وَالصُّبْحِ، لَأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا» [رواه البخاری: 615].

378- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر مردم بدانند که در اذان دادن، و نماز خواندن در صف اول چه فضیلتی است، اگر چاره دیگری جز قرعه کشی نمی‌یافتند، بر سر آن قرعه کشی می‌کردند».

«و اگر بدانند که آمدن به نماز در اول وقت چه قدر ثواب دارد، در آمدن به اول وقت، بر یکدیگر سبقت می‌جستند».

«و اگر بدانند که در نماز عشاء و نماز فجر چه قدر ثواب [ویا چه قدر خیر و برکت] است، اگر به طور خزیده هم می‌بود، حتماً به آن حاضر می‌شدند»([8]).

9- باب: أَذَانِ الأَ عْمَی إذَا کَانَ لَهُ مَنْ یُخبِرُهُ

باب [9]: اگر کسی باشد که به نابینا خبر دهد اذان دادنش جواز دارد

379- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ بِلاَلًا یُؤَذِّنُ بِلَیْلٍ، فَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یُنَادِیَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ»، ثُمَّ قَالَ: وَکَانَ رَجُلًا أَعْمَى، لاَ یُنَادِی حَتَّى یُقَالَ لَهُ: أَصْبَحْتَ أَصْبَحْتَ [رواه البخاری: 617].

379- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بلال به شب اذان می‌دهد، پس تا وقتی که (ابن أم مکتوم) اذان می‌دهد، [در وقت سحر] بخورید و بیاشامید».

و گفت که: ابن أم مکتوم شخص نابینائی بود که تا برایش نمی‌گفتند که: (صبح شده است)، (صبح شده است)، اذان نمی‌داد([9]).

10- باب: الأذَانِ بَعْدَ الفَجْرِ

باب [10]: اذان دادن بعد از داخل شدن وقت نماز فجر

380- عَنْ حَفْصَة رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا اعْتَکَفَ المُؤَذِّنُ لِلصُّبْحِ، وَبَدَا الصُّبْحُ، صَلَّى رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ تُقَامَ الصَّلاَةُ» [رواه البخاری: 618].

380- از حفصهل([10]) روایت است که گفت: وقتیکه مؤذن به نماز صبح اذان می‌داد، و صبح روشن می‌شد، پیامبر خدا ج پیش از برپا شدن جماعت، دو رکعت نماز سبک و کوتاه می‌‌خواندند([11]).

11- باب: الأذَانِ قَبْلَ الفَجْرِ

باب [11]: اذان دادن پیش از داخل شدن وقت نماز صبح

381- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَمْنَعَنَّ أَحَدَکُمْ - أَوْ أَحَدًا مِنْکُمْ - أَذَانُ بِلاَلٍ مِنْ سَحُورِهِ، فَإِنَّهُ یُؤَذِّنُ - أَوْ یُنَادِی بِلَیْلٍ - لِیَرْجِعَ قَائِمَکُمْ، وَلِیُنَبِّهَ نَائِمَکُمْ، وَلَیْسَ أَنْ یَقُولَ الفَجْرُ - أَوِ الصُّبْحُ -» وَقَالَ بِأَصَابِعِهِ وَرَفَعَهَا إِلَى فَوْقُ وَطَأْطَأَ إِلَى أَسْفَلُ حَتَّى یَقُولَ هَکَذَا، یشیر «بِسَبَّابَتَیْهِ إِحْدَاهُمَا فَوْقَ الأُخْرَى، ثُمَّ مَدَّهَا عَنْ یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ» [رواه البخاری: 621].

381- از عبدالله بن مسعودس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «اذان بلال، مانع سحری کردن شما نشود، زیرا او به شب اذان می‌دهد، - و یا به شب ندا می‌کند – تا شخصی را که تهجد می‌خواند به خانه‌اش بر گرداند، و کسی را که خواب است، از خواب بیدار کند».

«و اگر روشنی از طرف بالا به پایین بود، کسی نگوید که صبح شده است، و انگشتان خود را از بالا به پایین آوردند، [و گفتند]: مگر آنکه روشنی چنین باشد: و در حالی که انگشت سبابه خود را بالای انگشت دیگری خود قرار داده بودند، به طرف چپ و راست خود اشاره نمودند»([12]).

12- باب: بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ لِمَنْ شَاءَ

باب [12]: بین هر اذان و اقامتی نمازی است برای کسی که بخواهد

382- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ المُؤَنِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ، ثَلاَثَا لِمَنْ شَاءَ» وَفی روایة: «بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ»، ثُمَّ قَالَ فِی الثَّالِثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ» [رواه البخاری: 627].

382- از عبدالله بن مغفل مزنیس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بین هردو اذانی [یعنی: بین اذان و اقامت] نمازی است» این سخن را سه بار تکرار نموده [و گفتند]: «برای کسی که بخواهد».

و در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «بین هردو اذانی [یعنی: بین اذان و اقامت]، نمازی است»، «بین هردو اذانی نمازی است»، و در مرتبه سوم فرمودند: «برای کسی که بخواهد»([13]).

13- باب: مَنْ قَالَ لِیُوَذِّنْ فِی السَّفَرِ مُؤذِّنٌ وَاحِدٌ

باب [13]: کسی که گفت: در سفر یک مؤذن اذان بدهد

383- عَنْ مَالِکِ بْنِ الحُوَیْرِثِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی نَفَرٍ مِنْ قَوْمِی، فَأَقَمْنَا عِنْدَهُ عِشْرِینَ لَیْلَةً، وَکَانَ رَحِیمًا رَفِیقًا، فَلَمَّا رَأَى شَوْقَنَا إِلَى أَهَالِینَا، قَالَ: «ارْجِعُوا فَکُونُوا فِیهِمْ، وَعَلِّمُوهُمْ، وَصَلُّوا، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَلْیُؤَذِّنْ لَکُمْ أَحَدُکُمْ، وَلْیَؤُمَّکُمْ أَکْبَرُکُمْ» [رواه البخاری: 628].

383- از مالک بن حویرثس روایت است که گفت: با مردمی از قوم خود نزد پیامبر خدا ج آمدم، و مدت بیست روز نزدشان ماندیم، و آن حضرت دلنرم و مهربان بودند، و چون اشتیاق ما را نسبت به اهل و اولاد ما احساس نمودند، فرمودند:

«بر گردید و در بین خانواده خود باشید، به آن‌ها تعلیم بدهید، و نماز را اداء نمائید، چون وقت نماز داخل شد، یکی از شمایان اذان داده، و بزرگ‌ترین شما برای شما امامت بدهد»([14]).

384- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ فی روایة: أَتَى رَجُلاَنِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُرِیدَانِ السَّفَرَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أَنْتُمَا خَرَجْتُمَا، فَأَذِّنَا، ثُمَّ أَقِیمَا، ثُمَّ لِیَؤُمَّکُمَا أَکْبَرُکُمَا» [رواه البخاری: 630].

384- و از مالک بن حویرثس در روایت دیگری آمده است که:دو نفر قصد سفر داشتند، نزد پیامبر خدا ج آمدند، پیامبر خدا ج [برای آن‌ها] فرمودند:

«هنگامی که [به سفر] بیرون شدید، اذان بدهید، و بعد از آن اقامت بگویید، و سپس بزرگ‌تر شما به دیگری امامت بدهد»([15]).

14- باب: الأذَانِ والإقَامَةِ للمُسَافِرِ إذَا کَانُوا جَمَاعَةً

باب [14]: اگر مسافرین جماعتی بودند، باید اذان داده و اقامت بگویند

385- عَنْ ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَأْمُرُ مُؤَذِّنًا یُؤَذِّنُ، ثُمَّ یَقُولُ عَلَى إِثْرِهِ: «أَلاَ صَلُّوا فِی الرِّحَالِ» فِی اللَّیْلَةِ البَارِدَةِ، أَوِ المَطِیرَةِ فِی السَّفَرِ [رواه البخاری: 632].

385- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج در شب‌های سرد، و شب‌های بارانی در هنگام سفر، مؤذنی را امر می‌کردند که اذان بدهد، و به تعقیب آن می‌فرمودند: «آگاه باشید! نماز را در کنار بار و متاع خود بخوانید»([16]).

15- باب: قَولِ الرَّجُلِ فَاتَتْنَا الصَّلاَةُ

باب [15]: این گفته شخص که: نماز ما فوت شده است

386- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذْ سَمِعَ جَلَبَةَ رِجَالٍ، فَلَمَّا صَلَّى قَالَ: «مَا شَأْنُکُمْ؟» قَالُوا: اسْتَعْجَلْنَا إِلَى الصَّلاَةِ؟ قَالَ: «فَلاَ تَفْعَلُوا إِذَا أَتَیْتُمُ الصَّلاَةَ فَعَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ، فَمَا أَدْرَکْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَکُمْ فَأَتِمُّوا» [رواه البخاری: 635].

386- از ابو قتادهس روایت است که گفت: در حالی که با پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم، ایشان صدای پای مردمی را [که به شتاب] راه می‌رفتند، شنیدند.

بعد از اینکه نماز را خواندند پرسیدند: «چه کار می‌کردید»؟

گفتند: جهت رسیدن به نماز، شتاب می‌کردیم.

فرمودند: «چنین نکنید، وقتی که به طرف نماز می‌آئید، آرام و با وقار بیائید، آنچه را که دریافتید بخوانید، و آنچه را که از شما فوت شده بود، تمام کنید»([17]).

16- باب: مَتَی یَقُومُ النَّاسُ إذا رَأَوُا الإمَامَ عِنْدَ الإِقَامَةِ

باب [16]: مردم اگر امام را در وقت اقامت گفتن دیدند، چه وقت بر خیزند؟

387- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه وسلم: «إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ، فَلاَ تَقُومُوا حَتَّى تَرَوْنِی» [رواه البخاری 637].

387- و از ابو قتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که اقامت گفته می‌شود، تا مرا نمی‌بینید بر نخیزید»([18]).

17- باب: الإمَامِ تَعْرِضُ لَهُ الحَاجَةُ بَعْدَ الإِقَامَةِ

باب [17]: اگر برای امام بعد از اقامت گفتن عارضه پیش آمد

338- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُنَاجِی رَجُلًا فِی جَانِبِ المَسْجِدِ، فَمَا قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ حَتَّى نَامَ القَوْمُ» [رواه البخاری642].

338- از انسس روایت است که گفت: [در یکی از نماز ها] برای نماز، اقامت گفته شد، و در این وقت پیامبر خدا ج با شخصی در گوشه از مسجد، مشغول صحبت بودند، و وقتی برای نماز خواندن آمدند که مردم را خواب برده بود([19]).

18- باب: وُجُوبِ صَلاَةِ الجَمَاعَةِ

باب [18]: وجوب نماز جماعت

389- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ، فَیُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلاَةِ، فَیُؤَذَّنَ لَهَا، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَیَؤُمَّ النَّاسَ، ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ، فَأُحَرِّقَ عَلَیْهِمْ بُیُوتَهُمْ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ یَعْلَمُ أَحَدُهُمْ، أَنَّهُ یَجِدُ عَرْقًا سَمِینًا، أَوْ مِرْمَاتَیْنِ حَسَنَتَیْنِ، لَشَهِدَ العِشَاءَ» [رواه البخاری: 644].

389- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«قسم به ذاتی که جانم در دست او است [بلا کیف]، تصمیم گرفته بودم تا امر نمایم که هیزمی را آماده سازند، بعد از آن امر نمایم که برای نماز اذان داده شود، سپس شخصی را امر نمایم که به مردم امامت بدهد، و خودم به تعقیب مردمی که [به نماز حاضر نمی‌شوند] بروم، و خانه‌های‌شان را با خودشان بسوزانم».

و قسم به ذاتی که جانم در دست او است [بلا کیف]، اگر این‌ها بفهمند [که در حاضر شدن به نماز] قطعه گوشت چاق و یا لاغری نصیبش خواهد شد، حتماً به نماز خفتن (عشاء) حاضر می‌شود»([20]).

19- باب: فَضْلِ صَلَاةِ الجَمَاعَةِ

باب [19]: فضیلت نماز جماعت

390- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «صَلاَةُ الجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلاَةَ الفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِینَ دَرَجَةً» [رواه البخاری: 645].

390- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«نماز جماعت بر نمازی که تنها خوانده می‌شود، بیست و هفت درجه فضیلت دارد»([21]).

20- باب: فَضْلِ صَلاَةِ الفَجْرِ فِی جَمَاعَةٍ

باب [20]: فضیلت ادای نماز فجر به جماعت

391- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «تَفْضُلُ صَلاَةُ الجَمِیعِ صَلاَةَ أَحَدِکُمْ وَحْدَهُ، بِخَمْسٍ وَعِشْرِینَ جُزْءًا، وَتَجْتَمِعُ مَلاَئِکَةُ اللَّیْلِ وَمَلاَئِکَةُ النَّهَارِ فِی صَلاَةِ الفَجْرِ» ثُمَّ یَقُولُ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿إِنَّ قُرْآنَ الفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا [رواه البخاری: 648].

391- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:

«نماز شما به جماعت، نسبت به نمازی که تنها می‌خوانید، بیست وپنج بار فضیلت دارد، و ملائکه شب و ملائکه روز، در نماز صبح با هم جمع می‌شوند»([22]).

بعد از آن ابوهریرهس گفت: و اگر می‌خواهید [این آیه را] بخوانید:«یقیناً در قرآنی که به وقت فجر خوانده می‌شود، فرشتگان حاضر می‌شوند».

392- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَعْظَمُ النَّاسِ أَجْرًا فِی الصَّلاَةِ أَبْعَدُهُمْ، فَأَبْعَدُهُمْ مَمْشًى وَالَّذِی یَنْتَظِرُ الصَّلاَةَ حَتَّى یُصَلِّیَهَا مَعَ الإِمَامِ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الَّذِی یُصَلِّی، ثُمَّ یَنَامُ» [رواه البخاری: 651].

392- از ابو موسیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «بیشترین ثواب در نماز، برای کسانی است که راه‌شان دورتر و دورتر است، و ثواب کسی که انتظار می‌کشد تا با امام نماز بخواند، از ثواب کسی که نماز را می‌خواند و می‌خوابد بیشتر است»([23]).

21- باب: فَضْلِ التَّهْجِیرِ إلى الظُّهْرِ

باب [21]: فضیلت شتاب کردن به نماز پیشین (ظهر)

393- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «بَیْنَمَا رَجُلٌ یَمْشِی بِطَرِیقٍ وَجَدَ غُصْنَ شَوْکٍ عَلَى الطَّرِیقِ فَأَخَّرَهُ، فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ فَغَفَرَ لَهُ» ثُمَّ قَالَ: «الشُّهَدَاءُ خَمْسَةٌ: المَطْعُونُ، وَالمَبْطُونُ، وَالغَرِیقُ، وَصَاحِبُ الهَدْمِ، وَالشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» و باقی الحدیث تَقَدَّم [رواه البخاری:652].

393- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «در حالی که شخصی به راهی می‌رفت، بوتۀ خاری را در راه دید، آن را [برداشت] و از راه دور کرد، این عمل را خداوند از وی قبول کرد و او را آمرزید».

بعد از آن پیامبر خدا ج گفتند:

«شهداء پنج قسم‌اند:

-       کسی که از مرض (وبا) بمیرد.

-       کسی که از مرض شکم [مانند اسهال و امثال آن] بمیرد.

-       کسی که [در آب] غرق شود.

-       کسی که زیر دیوار و یا خانه شود.

-       کسی که در راه خدا به شهادت برسد»([24])، وباقی حدیث قبلاً گذشت.

22- باب: احْتِسَابِ الآثَارِ

باب [22]: قدم برداشتن به سوی مسجد از اعمال حسنه است

394- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ بَنِی سَلِمَةَ أَرَادُوا أَنْ یَتَحَوَّلُوا عَنْ مَنَازِلِهِمْ فَیَنْزِلُوا قَرِیبًا مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَکَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُعْرُوا المَدِینَةَ، فَقَالَ: «أَلاَ تَحْتَسِبُونَ آثَارَکُمْ» [رواه البخاری: 656].

394- از انسس روایت است که مردم (بنی سلمه) می‌‌خواستند خانه‌های خود را ترک نموده، و نزدیک پیامبر خدا ج برای خود خانه بگیرند. [انسس] گفت: از اینکه [آن‌ها به این کار خود] اطراف مدینه را خالی می‌کردند پیامبر خدا ج بدشان آمد، و برای آن‌ها گفتند: «آیا نمی‌خواهید که به این رفت و آمد خود رضایت خداوند را حاصل نمائید»([25])؟

23- باب: فَضْلِ صَلاَةِ العِشَاءِ فِی الجَمَاعَةِ

باب [23]: فضیلت ادای نماز خفتن (عشاء) به جماعت

395- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَیْسَ صَلاَةٌ أَثْقَلَ عَلَى المُنَافِقِینَ مِنَ الفَجْرِ وَالعِشَاءِ، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِیهِمَا لَأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا، [رواه البخاری: 657].

395- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچ نمازی بر منافقین از نماز صبح و نماز خفتن دشوار تر نیست، و اگر می‌دانستند که خواندن این دو نماز چه قدر ثواب دارد، اگر به طور خزیده هم می‌بود، به این دو نماز حاضر می‌شدند»([26]).

24- باب: مَنْ جَلَسَ فِی المَسجِدِ یَنْتَظِرُ الصَّلاَةَ وَفَضْلِ المَسَاجِدِ

باب [24]: ثواب کسی که در مسجد بنشیند و انتظار نماز را بکشد، وفضیلت مساجد

396- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ، یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ: الإِمَامُ العَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِی المَسَاجِدِ، وَرَجُلاَنِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ، أَخْفَى حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ» [رواه البخاری: 660].

396- و از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هفت گروه‌اند که خداوند متعال آن‌ها را در سایه خود [بلا کیف] در روز که سایه دیگری جز سایه او وجود ندارد – جا می‌دهد»:

-       امام عادل.

-       جوانی که در عبادت پروردگارش نشو و نما یافته است.

-       شخصی که دلش گرویده مساجد است.

-       دو شخصی که دوستی آن‌ها خاص برای خدا باشد، به همین سبب باهم جمع می‌شوند، و به همین سبب از یکدیگر جدا می‌شوند.

-       شخصی که زن با شخصیت و زیبائی از وی خواهش کار بد را نموده و او جواب می‌گوید: من از خدا می‌ترسم.

-       شخصی که صدقه را [طوری] پنهان می‌دهد که دست چپش از دست راستش خبر نمی‌شود.

-       و شخصی که در تنهائی خدا را به یاد آورده و اشکش میریزد»([27]).

25- باب: فَضْلِ مَنْ غَدَا أَوْ رَاحَ إلَی المَسْجِدِ

باب [25]: فضیلت کسی به مسجد رفت و آمد می‌کند

397- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ غَدَا إِلَى المَسْجِدِ وَرَاحَ، أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ نُزُلَهُ مِنَ الجَنَّةِ کُلَّمَا غَدَا أَوْ رَاحَ» [رواه البخاری: 662].

397- و از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«کسی که در شب و در روز به مسجد رفت و آمد می‌کند، خداوند برایش در هر رفت و آمد، منزل‌گاهش را [و یا مهمانی‌اش را] در بهشت آماده می‌سازد»([28]).

26- باب: إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ فَلاَ صَلاَةَ إلاَّ المَکْتُوبَةَ

باب [26]: وقتی که نماز بر پا شد، نماز دیگری غیر از نماز فرض [روا] نیست

398- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مالِکٍ ابْنُ بُحَیْنَةَ: رَجُلٍ مِنَ الأَزْدِ، رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَجُلًا وَقَدْ أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَثَ بِهِ النَّاسُ، وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الصُّبْحَ أَرْبَعًا، الصُّبْحَ أَرْبَعًا» [رواه البخاری: 663].

398- از عبدالله بن مالک بن بحینهس – که شخصی از مردم (اَزْدْ) بود- روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شخصی را دیدند که بعد از بر پا شدن نماز، دو رکعت نماز می‌خواند، بعد از اینکه پیامبر خدا ج از نماز فارغ شدند، مردم به اطراف‌شان جمع شدند.

پیامبر خدا ج برای آن شخص گفتند: «مگر نماز صبح چهار رکعت است؟ مگر نماز صبح چهار رکعت است»؟([29]).

27- باب: حَدِّ المَرِیضِ أَنْ یَشْهَدَ الجَمَاعَةَ

باب [27]: مریض تا چه وقت باید به جماعت حاضر شود

399- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ، فَأُذِّنَ فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَقِیلَ لَهُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، وَأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ، فَأَعَادَ الثَّالِثَةَ، فَقَالَ: «إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»، فَخَرَجَ أَبُو بَکْرٍ فَصَلَّى فَوَجَدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ، کَأَنِّی أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الوَجَعِ، فَأَرَادَ أَبُو بَکْرٍ أَنْ یَتَأَخَّرَ، فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ مَکَانَکَ، ثُمَّ أُتِیَ بِهِ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ، قِیلَ لِلْأَعْمَشِ: وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی وَأَبُوبَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَتِهِ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَ، وفی روایة: جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِی بَکْرٍ، فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا [رواه البخاری: 664].

399- از عائشهل روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج به مریضی که از آن وفات یافتند، گرفتار شدند، وقت نماز داخل گردید، و اذان داده شد.

فرمودند: «ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند»، [یعنی: برای آن‌ها امامت بدهد].

کسی گفت [گوینده عائشهل بود]: که ابوبکرس شخص دل نازکی است، اگر به جای شما ایستاده شود [از شدت گریه] نمی‌تواند به مردم نماز بخواند.

باز پیامبر خدا ج همان گفته خود را تکرار نمودند، آن‌ها هم همان چیز را دوباره گفتند.

برای بار سوم همین گفت و شنود تکرار گردید، پیامبر خدا ج [خطاب به عائشهل] فرمودند: «شمایان مانند زن‌های هم نشین یوسف÷ هستید،([30]) ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند».

ابوبکرس بر آمد و به مردم نماز خواند، و پیامبر خدا ج در خود سبکی احساس نمودند، به کمک دو نفر در حالی که به طرف چپ و راست متمایل می‌شدند [از خانه] بیرون شده [و به طرف نماز رفتند]، و گویا همین حالا به طرف پاهای پیامبر خدا ج که از شدت درد به زمین کشیده می‌شد، نگاه می‌کنم.

ابوبکرس می‌خواست از جای خود عقب بیاید، ولی پیامبر خدا ج برایش اشاره نمودند که درجای خود باش، بعد از آن پیامبر خدا ج را آوردند تا آنکه در پهلوی ابوبکرس نشتند.

و پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند، و ابوبکرس به پیامبر خدا ج، و مردم به ابوبکرس اقتداء نموده بودند.

و در روایت دیگری آمده است که:

پیامبر خدا ج به طرف چپ ابوبکرس نشستند، و ابوبکرس نماز را ایستاده اداء نمود([31]).

400- وَعَنْهَا - رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فی روایة قالت: «لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِی، فَأَذِنَّ لَهُ، وباقی الحدیث تقدىم انفا. [رواه البخاری: 665].

400- و از عائشهل در روایت دیگری آمده است که گفت:

هنگامی که پیامبر خدا ج سنگین گردیده و مرض‌شان شدت یافت، از همسران خود اجازه خواستند تا در خانه من پرستاری شوند، و آن‌ها برای پیامبر خدا ج اجازه دادند([32])، و باقی حدیث هم اکنون گذشت.

28- باب: هَلْ یُصَلِّی الإِمَامُ بِمَنْ حَضَرَ وَهَلْ یَخْطُبُ یَوْمَ الْمُجُعَةِ فِی المَطَرِ

باب [28]: آیا باید امام به اشخاص حاضر امامت بدهد؟ و آیا باید روز جمعه در باران هم خطبه بخواند؟

401- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَما: أَنَّه خَطَبَ النَّاسَ فِی یَوْمٍ ذِی رَدْغٍ، فَأَمَرَ المُؤَذِّنَ لَمَّا بَلَغَ حَیَّ عَلَى الصَّلاَةِ، قَالَ: قُلْ: «الصَّلاَةُ فِی الرِّحَالِ»، فَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، فَکَأَنَّهُمْ أَنْکَرُوا، فَقَالَ: کَأَنَّکُمْ أَنْکَرْتُمْ هَذَا، «إِنَّ هَذَا فَعَلَهُ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی»، - یَعْنِی النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - إِنَّهَا عَزْمَةٌ، وَإِنِّی کَرِهْتُ أَنْ أُحْرِجَکُمْ» [رواه البخاری: 668].

401- از ابن عباسب روایت است که وی در یکی از روز هایی که بسیار گِل و لای بود، برای مردم خطبه داد، و مؤذن را امر کرد [که اذان بدهد].

و هنگامی که مؤذن به (حیَّ علی الصلاة) رسید، گفت برای مردم بگو تا نماز را در منازل خود بخوانند.

مردم به طرف یکدیگر نگاه کردند، به طوری که گویا بدشان آمد [ابن عباسب] برای‌شان گفت: مگر بر این کار ایراد می‌گیرید؟ این کار را کسی کرده است که از من بهتر است، [مقصودش پیامبر خدا ج بود]، نماز جمعه واجب است، [ولی] من نخواستم شما را به مشقت‌اندازم([33]).

402- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: إِنِّی لاَ أَسْتَطِیعُ الصَّلاَةَ مَعَکَ، وَکَانَ رَجُلًا ضَخْمًا، «فَصَنَعَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ طَعَامًا، فَدَعَاهُ إِلَى مَنْزِلِهِ، فَبَسَطَ لَهُ حَصِیرًا، وَنَضَحَ طَرَفَ الحَصِیرِ فَصَلَّى عَلَیْهِ رَکْعَتَیْنِ»، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ آلِ الجَارُودِ لِأَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی الضُّحَى؟ قَالَ: مَا رَأَیْتُهُ صَلَّاهَا إِلَّا یَوْمَئِذ [رواه البخاری: 670].

402- از انسس روایت است که گفت: شخصی از انصار [به پیامبر خدا ج] گفت: من با شما [در جماعت] نماز خوانده نمی‌توانم، این شخص خیلی چاق و فربه بود.

[روزی] برای پامبر خدا ج طعامی را تهیه نمود، و ایشان را به خانه خود دعوت نمود، بوریایی را انداخت، و بر آن بوریا آب پاشی کرد، [پیامبر خدا ج] بالای آن بوریا دو رکعت نماز اداء نمودند.

شخصی از (آل جاردو) برای انسس گفت: آیا پیامبر خدا ج نماز (ضحی) می‌خواندند؟

[انسس] گفت: غیر از همین روز ندیدم که نماز (ضحی) را خوانده باشند([34]).

29- باب: إِذَا حَضَرَ الطَّعَامُ وَأُقِیمَتِ الصَّلاَةُ

باب [29]: اگر طعام حاضر گردید و اقامت گفته شد

403- وعَنْهُ رَضِیِ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قُدِّمَ العَشَاءُ، فَابْدَءُوا بِهِ قَبْلَ أَنْ تُصَلُّوا صَلاَةَ المَغْرِبِ، وَلاَ تَعْجَلُوا عَنْ عَشَائِکُمْ» [رواه البخاری: 672].

403- و از انسس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که طعام شام شما حاضر شد، پیش از اینکه نماز شام را بخوانید، طعام خود را صرف نمایید، و به ترک طعام، به ادای نماز شتاب نکنید»([35]).

30- باب: مَنْ کَانَ فِی حَاجَةِ أَهْلِهِ فَأقِیمَتِ الصَّلاَةُ فَخَرَجَ

باب [30]: کسی که در خدمت خانوده‌اش بوده و در وقت اقامت گفتن به نماز رفته است

404- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیِ اللهُ عَنْهُا أَنَّهَا سئلت عن النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَا کَانَ یَصْنَعُ فِی بَیْتِهِ؟ قَالَتْ: «کَانَ یَکُونُ فِی مِهْنَةِ أَهْلِهِ - تَعْنِی خِدْمَةَ أَهْلِهِ - فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ خَرَجَ إِلَى الصَّلاَةِ» [رواه البخاری: 676].

404- کسی از عائشهل پرسید: پیامبر خدا ج در خانه خود چه می‌کردند؟

گفت: در خدمت خانواده خود بودند، و چون اقامت گفته می‌شد، به طرف نماز می‌رفتند([36]).

31- باب: مَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ ویُرِیدُ أَنْ یُعَلِّمَهُمُ صَلاَةَ النَّبِیِّ ج وَسُنَّتَهُ

باب [31]: کسی که برای مردم امامت داده، و مقصدش تعلیم نماز، و سنت پیامبر خدا ج بوده باشد

405- عَنْ مَالِکِ بْنِ الحُوَیْرِثِ رَضِیِ اللهُ عَنْهُ قَالَ: إِنِّی لَأُصَلِّی بِکُمْ وَمَا أُرِیدُ الصَّلاَةَ، أُصَلِّی کَیْفَ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی، [رواه البخاری: 677].

405- از مالک بن حویرثس روایت است که گفت: برای شما نماز می‌خوانم، گرچه قصد نماز خواندن را ندارم، نماز می‌خوانم به کیفیتی که دیدم پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند([37]).

32- باب: أَهْلُ الْعِلْمِ وَالْفَضْلِ أَحَقُّ بالإمَامَةِ

باب [32]: اهل علم و فضل به امامت دادن مستحق‌تر اند

406- عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، حدیث: مُرُوا أَبا بَکْرٍ فَلْیُصَلَّ بالنَّاس، تقدَّم. وفی هذه الرَّوایة قالت: قُلْتُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ البُکَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ: قُولِی لَهُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ البُکَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَهْ إِنَّکُنَّ لَأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ» فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ: مَا کُنْتُ لِأُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا [رواه البخاری: 679].

406- از عائشهل حدیثی که [پیامبر خدا ج فرمودند]: ابوبکر را امر کنید تا به مردم امامت بدهد، قبلاً گذشت.

و در این روایت آمده است که: [عائشهل] گفت: گفتم: ابوبکر چون در جای شما بایستد، نمی‌تواند از شدت گریه صدایش را به مردم بشنواند، عمرس را امر نمائید تا به مردم امامت بدهد.

عائشهل می‌گوید: برای حفصهل گفتم: تو برای پیامبر خدا ج بگو که ابوبکرس اگر در جای شما ایستاده شود، از شدت گریه نمی‌تواند صدایش را به مردم بشنواند.

حفصهل این سخن را برای پیامبر خدا ج گفت.

پیامبر خدا ج فرمودند: «بس کنید! شمایان همچون زنان قضیه یوسف÷ هستید، ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند».

[بعد از این واقعه] حفصه به عائشه گفت: من از تو خیری ندیدم([38]).

407- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ، حَتَّى إِذَا کَانَ یَوْمُ الِاثْنَیْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلاَةِ، فَکَشَفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتْرَ الحُجْرَةِ یَنْظُرُ إِلَیْنَا وَهُوَ قَائِمٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَّمَ یَضْحَکُ، فَهَمَمْنَا أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الفَرَحِ بِرُؤْیَةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَکَصَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَّ، وَظَنَّ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَارِجٌ إِلَى الصَّلاَةِ «فَأَشَارَ إِلَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ أَتِمُّوا صَلاَتَکُمْ وَأَرْخَى السِّتْرَ فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ» [رواه البخاری: 680].

407- از انسس روایت است که ابوبکرس در مریضی که پیامبر خدا ج از آن وفات یافتند، برای آن‌ها امامت میداد.

تا اینکه روز دوشنبه در حالی که مردم در صف‌ها به نماز ایستاده بودند، پیامبر خداج پرده حجره را به یک طرف زده و در حالی که ایستاده بودند، به طرف ما نگاه می‌کردند، روی‌شان مانند ورقی از قرآن بود، در این وقت تبسم نموده و خندیدند، ما از شدت خوشی دیدن پیامبر خدا ج می‌خواستیم در فتنه افتاده [و نماز را ترک کنیم].

ابوبکرس به این فکر که شاید پیامبر خدا ج جهت نماز خواندن بیرون شده‌اند، از جایش عقب آمد تا به سر صف [مقتدیان] رسید، پیامبر خدا ج به طرف ما اشاره نمودند که: «نماز خود را تمام کنید» پرده را دوباره پایان‌انداختد، و در همان روز وفات نمودند([39]).

33- باب: مَنْ دَخَلَ لِیَؤمَّ النَّاسَ فَجَاءَ الإِمَامُ الأَوَّلُ

باب [33]: کسی که خواست امامت بدهد، و امام اصلی آمد

408- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَهَبَ إِلَى بَنِی عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ لِیُصْلِحَ بَیْنَهُمْ، فَحَانَتِ الصَّلاَةُ، فَجَاءَ المُؤَذِّنُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ، فَقَالَ: أَتُصَلِّی لِلنَّاسِ فَأُقِیمَ؟ قَالَ: نَعَمْ فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّاسُ فِی الصَّلاَةِ، فَتَخَلَّصَ حَتَّى وَقَفَ فِی الصَّفِّ، فَصَفَّقَ النَّاسُ وَکَانَ أَبُو بَکْرٍ لاَ یَلْتَفِتُ فِی صَلاَتِهِ، فَلَمَّا أَکْثَرَ النَّاسُ التَّصْفِیقَ التَفَتَ، فَرَأَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنِ امْکُثْ مَکَانَکَ»، فَرَفَعَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَدَیْهِ، فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ ذَلِکَ، ثُمَّ اسْتَأْخَرَ أَبُو بَکْرٍ حَتَّى اسْتَوَى فِی الصَّفِّ، وَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَصَلَّى، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَثْبُتَ إِذْ أَمَرْتُکَ» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: مَا کَانَ لِابْنِ أَبِی قُحَافَةَ أَنْ یُصَلِّیَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا لِی رَأَیْتُکُمْ أَکْثَرْتُمُ التَّصْفِیقَ، مَنْ رَابَهُ شَیْءٌ فِی صَلاَتِهِ، فَلْیُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذَا سَبَّحَ التُفِتَ إِلَیْهِ، وَإِنَّمَا التَّصْفِیقُ لِلنِّسَاءِ» [رواه البخاری: 684].

408- از سهل بن سعد ساعدیس روایت است که: پیامبر خدا ج به نزد مردم (بنی عمرو بن عوف) رفتند، تا بین آن‌ها صلح برقرار سازند([40]).

وقت نماز داخل شد، مؤذن نزد ابوبکرس آمد و گفت: آیا به مردم امامت می‌دهی که اقامت بگویم؟

گفت: بلی! ابوبکر به مردم امامت داد.

و در حالی که مردم در نماز بودند، پیامبر خدا ج آمدند، و از فرجه‌های صفوف گذشته و به صف اول ایستادند، مردم کف زدند، [یعنی: کف‌های دست خود را بهم زدند، و یا به قول مردم چک چک کردند].

و ابوبکرس در نماز خود [به این طرف و آن طرف] ملتفت نمی‌شد، ولی چون زیاد کف زدند، ملتفت گردید و پیامبر خدا ج را دید، و پیامبر خدا ج برایش اشاره نمودند که: «درجای خود باش».

ابوبکرس از اینکه پیامبر خدا ج او را به این چیز امر نمودند، دست‌هایش را بلند کرد و حمد و ثنای خداوند را بجا آورد، بعد از آن ابوبکرس پس آمد تا به سر صف [مقتدیان] رسید، و پیامبر خدا ج پیش شده و نماز را خواندند.

چون از نماز فارغ شدند فرموند: «ای ابوبکر! چه چیز مانع شد که با وجود امر من، در جای خود ایستاده نشوی»؟

ابوبکرس گفت: هیچگاه برای (ابن ابی قحافه) [یعنی: ابوبکر] مناسب نیست که با حضور پیامبر خدا ج [برای مردم] امامت بدهد([41]).

پیامبر خدا ج [خطاب به مردم] فرمودند: «چرا اینقدر زیاد کف زدید، کسی که در نماز با ضرورتی مواجه می‌شود، سبحان الله بگوید، زیرا وقتی که سبحان الله بگوید، به طرف او ملتفت می‌شوند، و کف زدن، خاص برای زن‌ها است»([42]).

34- باب: إنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِیُؤتَمَّ بِهِ

باب [34]: امام برای این است که به وی اقتداء شود

409- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: لمَا ثَقُلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ، قَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی المِخْضَبِ». قَالَتْ: فَفَعَلْنَا، فَاغْتَسَلَ، فَذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی المِخْضَبِ» قَالَتْ: فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی المِخْضَبِ»، فَقَعَدَ، فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» فَقُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالنَّاسُ عُکُوفٌ فِی المَسْجِدِ، یَنْتَظِرُونَ النَّبِیَّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِصَلاَةِ العِشَاءِ الآخِرَةِ، فَأَرْسَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ بِأَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَأْمُرُکَ أَنْ تُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ - وَکَانَ رَجُلًا رَقِیقًا -: یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِکَ، فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الأَیَّامَ، وباقی الحدیث تقدَّم. [رواه البخاری: 687].

409- از عائشهل روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج سنگین شدند، [یعنی: دردشان شدت یافت] پرسیدند: «آیا مردم نماز خوانده‌اند»؟

گفتیم: نِه! یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشند.

فرمودند: «برای من آبی در طشت آماده کنید».

[عائشهل] گفت: چنین کردیم، از آن آب غسل کردند، و چون می‌خواستند برخیزند، بی‌هوش شدند.

بعد از آن به هوش آمده و پرسیدند: «آیا مردم نماز خواندند»؟

گفتیم: نِه، یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشد.

فرمودند: «برایم آبی در طشت آماده کنید».

عائشهل گفت: پیامبر خدا ج نشستند و غسل نمودند، و چون خواستند برخیزند بی‌هوش گردیدند.

بعد از آن به هوش آمده و پرسیدند: «آیا مردم نماز خواندند»؟

گفتیم: نِه! یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشند».

گفتند: آبی در طشت برایم آماده کنید»، و نشستند و از آن آب غسل نمودند، و چون می‌خواستند برخیزند، بی‌هوش گردیدند.

بعد از آن به هوش آماده و پرسیدند: «آیا مردم نماز خواندند»؟

گفتیم: نِه یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشند.

در این وقت مردم در مسجد جمع شده بودند، و جهت ادای نماز عشای اخیر [که نماز عشاء باشد] انتظار پیامبر خدا ج را می‌کشیدند.

پیامبر خدا ج شخصی را نزد ابوبکرس فرستادند که برای مردم امامت بدهد، آن شخص نزد ابوبکرس آمده و گفت: پیامبر خدا ج به تو دستور داده‌اند که برای مردم امامت بدهی.

و چون ابوبکرس شخص دل نازکی بود، برای عمرس گفت: تو به مردم امامت بده.

عمرس برایش گفت: تو به این کار از من سزاوار تری، و همان بود که ابوبکرس آن چند روز را برای مردم امامت داد. [وبقیه این حدیث قبلاً گذشت]([43]).

410- وَعَنْهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، حدیث صلاةِ النبی صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَیْتِهِ وَهُوَ شَاکٍ، تقدَّم وفی هذه الروایة قال: وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا» [رواه البخاری: 688].

410- و از عائشهل در موضوع حدیث نماز خواندن پیامبر خدا ج در حال مریضی‌شان که در خانه عائشهل بودند – چنین آمده است که فرمودند: «اگر [امام] نشسته نماز می‌‌خواند، شما هم نشسته نماز بخوانید»([44])

35- باب: مَتَى یَسْجُدُ خَلْفَ الإِمَامِ

باب [35]: مقتدی چه وقت باید سجده کند؟

411- عَنْ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، لَمْ یَحْنِ أَحَدٌ مِنَّا ظَهْرَهُ، حَتَّى یَقَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَاجِدًا، ثُمَّ نَقَعُ سُجُودًا بَعْدَهُ» [رواه البخاری: 690].

411- از براءس روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج می‌گفتند: «سمع الله لمن حمده» تا وقتی که آن حضرت ج به سجده نمی‌رفتند، کسی از ما پشت خود را خَم نمی‌کرد، [وچون به سجده می‌رفتند] ما هم بعد از ایشان به سجده می‌رفتیم([45]).

36- باب: إِثُم مَنْ رَأَسَهُ قَبْلَ الإِمَامِ

باب [36]: گناه کسی که سر خود را پیش از امام بالا می‌کند

412- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَمَا یَخْشَى أَحَدُکُمْ - أَوْ: لاَ یَخْشَى أَحَدُکُمْ - إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ قَبْلَ الإِمَامِ، أَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حِمَارٍ، أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ صُورَتَهُ صُورَةَ حِمَارٍ» [رواه البخاری: 691].

412- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که: فرمودند: «کسی که سر خود را پیش از امام بالا می‌کند، آیا از این نمی‌ترسد که خداوند سرش مانند سر خر، و یا صورتش را به صورت خر درآورد»؟([46]).

37- باب: إِمَامَةُ العَبْدِ و المَوْلَى والغُلاَمِ الَّذِی لَمْ یَحْتَلِمْ

باب [37]: امامت غلام، و غلام آزاد شده و طفل نابالغ

413- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَإِنِ اسْتُعْمِلَ حَبَشِیٌّ کَأَنَّ رَأْسَهُ زَبِیبَةٌ» [رواه البخاری: 693].

413- از انسس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «بشنوید و اطاعت کنید، و گرچه شخص حبشی که سرش بمانند کشمشی باشد، بر شما امیر مقرر گردد([47]).

38- باب: إِذَا لَمْ یُتِمَّ الإِمَامُ وَأَتَمَّ مَنْ خَلْفَهُ

باب [38]: اگر امام نماز را کامل اداء نکرد و مقتدیان کامل اداء نمودند

414- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُصَلُّونَ لَکُمْ، فَإِنْ أَصَابُوا فَلَکُمْ، وَإِنْ أَخْطَئُوا فَلَکُمْ وَعَلَیْهِمْ» [رواه البخاری: 694].

414- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «[امام‌ها] برای شما امامت می‌‌دهند، اگر نماز را کامل اداء نمودند، ثواب آن نماز برای شما و برای آن‌ها است، و اگر خطا نمودند: ثواب آن‌ نماز برای شما و گناه آن بر خود آن‌ها است»([48]).

39- باب: یَقُومُ عَنْ یَمِینِ الإِمَامِ بِحِذَائِهِ سَوَاءً إذَا کَانَ اثْنَیْنِ

باب [39]: اگر دو نفر بودند، مقتدی باید به پهلوی امام بایستد

415- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا حدیث مبیتِهِ فی بیتِ خَالَتِهِ تقدَّم، وفی هذه الروایة قَالَ: ثُمَّ نَامَ حَتَّى نَفَخَ، وَکَانَ إِذَا نَامَ نَفَخَ، ثُمَّ أَتَاهُ المُؤَذِّنُ، فَخَرَجَ، فَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ» [رواه البخاری: 698].

415- حدیث ابن عباسب- که شب به خانه خاله‌اش خوابیده بود، قبلاً گذشت – و در این روایت آمده است که گفت:

«... بعد از آن به خواب رفتند، تا اینکه صدای نفیرشان بلند شد، و چون پیامبر خداج به خواب می‌رفتند، صدای نفیرشان بلند می‌شد، سپش مؤذن نزدشان آمد، و ایشان از خانه برآمده و بدون آنکه وضوء بسازند، نماز خواندند([49]).

40- باب: إذَا طَوَّلَ الإِمَامُ وَکَانَ لِلرَّجُلِ حَاجَةٌ فَخَرَجَ فَصَلَّى

باب [40]: اگر امام نماز را طولانی کرد، و شخصی که ضرورت دارد بر آمده و نماز را تنها خواند

416- عَنْ جَابِر بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ یُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ یَرْجِعُ، فَیَؤُمُّ قَوْمَهُ، فَصَلَّى العِشَاءَ، فَقَرَأَ بِالْبَقَرَةِ، فَانْصَرَفَ الرَّجُلُ، فَکَأَنَّ مُعَاذًا تَنَاوَلَ مِنْهُ، فَبَلَغَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «فَتَّانٌ، فَتَّانٌ، فَتَّانٌ» ثَلاَثَ مِرَارٍ - أَوْ قَالَ: «فَاتِنًا، فَاتِنًا، فَاتِنًا» - وَأَمَرَهُ بِسُورَتَیْنِ مِنْ أَوْسَطِ المُفَصَّلِ، [رواه البخاری: 701].

416- از جابر بن عبداللهب روایت است که معاذ بن جبل با پیامبر خدا ج نماز می‌‌خواند، و بعد از آن می‌رفت و به قوم خود امامت می‌داد.

[شبی] در نماز خفتن سورة (بقره) را قراءت کرد، شخصی از نماز برآمد، و معاذس گویا از وی عیب جویی نمود.

این خبر به پیامبر خدا ج رسید، فرمودند: «فتنه‌گر است، فتنه‌گر است، فتنه‌گر است، فتنه‌انداز است، فتنه‌انداز است» [یعنی مردم را از دین متنفر می‌سازد] و او را امر کردند که دو سورۀ میانه از سوره‌های مفصل را بخواند([50]).

41- باب: تَخْفِیفِ الإِمَامِ فِی القِیَامِ وَإِتْمَامِ الرُّکُوعِ وَالسُّجُودِ

باب [41]: تخفیف امام در قیام و کامل کردن رکوع و سجود

417- عَنْ أبی مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَجُلًا، قَالَ: وَاللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی لَأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلاَةِ الغَدَاةِ مِنْ أَجْلِ فُلاَنٍ مِمَّا یُطِیلُ بِنَا، فَمَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْهُ یَوْمَئِذٍ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ مِنْکُمْ مُنَفِّرِینَ، فَأَیُّکُمْ مَا صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْیَتَجَوَّزْ، فَإِنَّ فِیهِمُ الضَّعِیفَ وَالکَبِیرَ وَذَا الحَاجَةِ» [رواه البخاری: 702].

417- از ابو مسعودس روایت است که: شخصی گفت: یا رسول الله! به خداوند سوگند است که من از اینکه فلانی نماز را طولانی می‌سازد، نماز فجر را به تاخیر می‌اندازم.

[ابو مسعودس می‌گوید]: من در هیچ موعظه پیامبر خدا ج را مانند آن روز غضبناک ندیده بودم، فرمودند:

«بعضی از شما کسانی هستند که مردم را از دین متنفر می‌سازند، هر کسی که از شما به مردم امامت می‌دهد، نماز را سبک بخواند، زیرا در بین نماز گذاران کسانی وجود دارد که ضعیف و یا کلان سال بوده، و یا آنکه کار ضروری دارند»([51]).

418- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: حدیث مُعَاذٍ، وَأَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «فَلَوْلاَ صَلَّیْتَ بِسَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ، وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى، [رواه البخاری: 705].

418- از جابر بن عبداللهس – در حدیث معاذس – آمده است که پیامبر خدا ج برایش فرمودند: «چرا در نماز (سبح اسم ربک)، (والشمس وضحاها)، و (واللیل إذا یغْشَی) را نخواندی»([52])؟

42- باب: الإِیجَازِ فِی الصَّلاةِ وإِکمَالُهَا

باب [42]: کوتاه خواندن و در عین حال کامل کردن نماز

419- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُوجِزُ الصَّلاَةَ وَیُکْمِلُهَا» [رواه البخاری 706].

419- از انسس روایت است که گفت: «پیامبر خدا ج نماز را کوتاه ولی به طور کامل اداء می‌کردند»([53]).

43- باب: مَنْ أَخَفَّ الصَّلاَةَ عِنْدَ بُکَاءِ الصَّبِیِّ

باب [43]: کسی که نماز را در وقت گریه کودک سبک اداء نمود

420- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّی لَأَقُومُ فِی الصَّلاَةِ أُرِیدُ أَنْ أُطَوِّلَ فِیهَا، فَأَسْمَعُ بُکَاءَ الصَّبِیِّ، فَأَتَجَوَّزُ فِی صَلاَتِی کَرَاهِیَةَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمِّهِ» [رواه البخاری: 707].

420- از ابوقتادهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«من در وقت نماز تصمیم می‌گیرم که نماز را طولانی بخوانم، ولی گریه کودکی را می‌شنوم، و از ترس اینکه مبادا سبب مشقت برای مادرش شوم، نماز خود را کوتاه می‌سازم»([54])

44- باب: تَسْویَةِ الصُّفُوفِ عِنْدَ الإِقَامَةِ

باب [44]: برابر کردن صف‌ها در وقت اقامت گفتن

421- عَنِ النُّعْمَانِ بْنَ بَشِیرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قاَلَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَکُمْ، أَوْ لَیُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَیْنَ وُجُوهِکُمْ» [رواه البخاری: 717].

421- از نعمان بن بشیرس([55]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «یا صف‌های خود را برابر کنید، یا اینکه خداوند بین شما اختلاف می‌اندازد»([56]).

45- باب: إقْبَالِ الإِمَام عَلَی النَّاسِ عِنْدَ تَسْوِیَة الصُّفُوفِ

باب [45]: رو آوردن امام بر مقتدیان در وقت برابر کردن صف‌ها

422- عَنِ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَقِیمُوا صُفُوفَکُمْ، وَتَرَاصُّوا، فَإِنِّی أَرَاکُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِی» [رواه البخاری: 719].

422- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«صف‌های خود را راست کنید، و به یکدیگر پیوست شوید، زیرا من شما را از پشت سر خود می‌بینم»([57]).

46- باب: إِذَا کَانَ بَیْنَ الإِمَامِ وَبینَ الْقَوْمِ حَائِطٌ أَوْ ستر

باب [46]: وقتی که بین امام و بین مردم دیوار و یا پردۀ باشد

423- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ فِی حُجْرَتِهِ، وَجِدَارُ الحُجْرَةِ قَصِیرٌ، فَرَأَى النَّاسُ شَخْصَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ أُنَاسٌ یُصَلُّونَ بِصَلاَتِهِ، فَأَصْبَحُوا فَتَحَدَّثُوا بِذَلِکَ، فَقَامَ اللَّیْلَةَ الثَّانِیَةَ، فَقَامَ مَعَهُ أُنَاسٌ یُصَلُّونَ بِصَلاَتِهِ، صَنَعُوا ذَلِکَ لَیْلَتَیْنِ - أَوْ ثَلاَثًا - حَتَّى إِذَا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ، جَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ یَخْرُجْ، فَلَمَّا أَصْبَحَ ذَکَرَ ذَلِکَ النَّاسُ فَقَالَ: «إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تُکْتَبَ عَلَیْکُمْ صَلاَةُ اللَّیْلِ» [رواه البخاری: 729].

423- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شب در حجرۀ خود نماز می‌خواندند، و دیوار حجرۀ کوتاه بود، مردم پیامبر خدا ج را [در حال نماز خواندن] دیدند، و گروهی از مردم به ایشان اقتداء نموده و نماز خواندند، چون صبح شد، این حادثه را برای دیگران گفتند.

شب دوم [پیامبر خدا ج] به نماز ایستاد، و مردمی آمده و به ایشان اقتداء نمودند، این کار را دو و یا سه شب انجام دادند.

چون شب بعدی آمد، [پیامبر خدا ج برای نماز خواندن] بیرون نشدند، چون صبح شد مردم سبب را جویا شدند، پیامبر خدا ج فرمودند:

«ترسیدم که مبادا نماز شب، [یعنی: نماز تهجد] بر شما فرض گردد»([58]).

47- باب: صَلاَةِ اللَّیْلِ

باب [47]: نماز شب

424- وفی هذا الحدیثِ من روایةِ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ زیادة أَنَّه قال: «قَدْ عَرَفْتُ الَّذِی رَأَیْتُ مِنْ صَنِیعِکُمْ، فَصَلُّوا أَیُّهَا النَّاسُ فِی بُیُوتِکُمْ، فَإِنَّ أَفْضَلَ الصَّلاَةِ صَلاَةُ المَرْءِ فِی بَیْتِهِ إِلَّا المَکْتُوبَةَ» [رواه البخاری: 731].

424- و در همین حدیث، از روایت زید بن ثابتس علاوه بر روایت [عائشهل] آمده است که [پیامبر خدا ج] فرمودند:

«آنچه را که از شما دیدم دانستم، پس ای مردم! شما به خانه‌های خود نماز بخوانید، زیرا بهترین نماز به استثنای نماز فرض، نمازی است که شخص در خانه خود می‌خواند»([59]).


کتاب أبواب صفة الصلاة



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیش از مشروعیت اذان، چون وقت نماز داخل می‌شد، شخصی به راه‌ها می‌گشت و مردم را از داخل شدن وقت نماز خبر کرده و می‌گفت: (الصلاة) (الصلاة).

      2) شخصی از صحابه به نام عبدالله بن زیدس همین الفاظ کنونی اذان را به خواب دید، و نزد پیامبر خدا ج آمد، و آنچه را که به خواب دیده بود، برای‌شان قصه کرد، پیامبر خدا ج خوابش را تصدیق نموده و به بلال امر کردند تا به همان الفاظ اذان بدهد، و عمرس هم همین الفاظ را به خواب دیده بود، وگرچه الفاظ اذان را صحابه به خواب دیده بودند، ولی بعد از اینکه پیامبر خدا ج آن را تائید نمودند، طریق اثبات أن سنت نبوی گفته می‌شود نه خوابی که بعضی از صحابهش دیده بودند، و علاوه بر آن، امام عینی/ می‌گوید که: در مسند حارث بن ابی أسامه آمده است که: اول کسی که اذان داد، جبرئیل÷ بود که در آسمان دنیا اذان داد، و اذانش را بلال و عمرب شنیدند، بلال شتابان نزد پیامبر خدا ج آمد و آنچه را که شنیده بود قصه کرد، پیامبر خدا ج برایش گفتند که: عمر از تو سبقت جست.

[2]- مراد از لفظ (اقامت) لفظ (قد قامت الصلاة) است که پیامبر خدا ج امر کردند تا بلالس این لفظ را دوبار بگوید، و این مذهب جمهور علماء است، و مذهب احناف نظر به احادیث صحیح دیگری که در این مورد آمده است این است که: همه الفاظ اقامت مانند الفاظ اذان، دوبار دوبار گفته می‌شود، و از جمله احادیثی که به آن استدلال جسته‌اند حدیثی است که ترمذی از ابو محذوره روایت کرده است که «پیامبر خدا ج برایش تعلیم دادند که اذان و اقامت را دوبار دوبار بگوید» و حدیث ابو جحیفه که: «بلال همیشه اذان و اقامت را دوبار دوبار می‌گفت»، و از حدیث انسس چنین جواب می‌دهند که: یکبار یکبار اقامت گفتن در اول اسلام بود، و بعد از آن منسوخ گردید.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اذان دارای فضیلت بسیاری است، و از همین جا است که شیطان تحمل شنیدن آن را ندارد.

      2) در فضیلت اذان دادن احادیث بسیاری آمده است، از آن جمله این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «مؤذنین در روز قیامت از همگان سر افراز تر هستند، و این به سبب گفتن لا إله إلا الله است» و این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «کسی که خاص برای خدا به پنج نماز اذان بدهد، گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود»، و احادیث بسیار دیگری که در همین معنی آمده است، و بعضی از این احادیث در متن کتاب خواهد آمد.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شهادت دادن این چیزها برای مؤذن جهت علو درجه و منزلت او در روز قیامت است، و خداوندی که قادر است مرده را زنده کند، قادر است تا برای هر چیزی که خواسته باشد قوه نطق و شهادت دادن بدهد.

      2) اینکه شهادت دادن این چیزها برای مؤذن به چه کیفیتی است، چیزی است که از ما مجهول است، و حقیقت آن را خود خداوند متعال می‌داند، و موقف مسلمان ایمان آوردن به غیب است.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      امام خطابی/ می‌گوید: از ظاهر این حدیث این طور دانسته می‌شود که اذان شعار دین اسلام بوده، و یک امر واجب است، و ترک آن جواز ندارد، از این‌رو اگر مردمی بر ترک آن اتفاق کردند، باید با آن‌ها به جنگ پرداخت تا آنکه در وقت نماز اذان بدهند، ولی عموم علماء بر این نظر‌اند که اذان دادن سنت است، و اینکه در این حدیث اذان دادن شعار اسلامی دانسته شده است، این امر نسبت به کسانی است که مسلمان بودن آن‌ها معلوم نیست، و احتمال دارد که از کفار و مشرکین باشند، و کسانی که اسلام‌شان معلوم است، اذان دادن نسبت به آن‌ها سنت است نه واجب.

[6]- طوری که بعد از این خواهد آمد، کسی که اذان را میشنود، مستحب است آنچه را که مؤذن میگوید او هم بگوید، مگر در (حیَّ علی الصلاة) و (حیَّ علی الفلاح) که عوض آنها بگوید: (لا حول ولا قوة الا بالله)، و همچنین وقتی که مؤذن در نماز صبح میگوید: (الصلاة خیر من النوم) کسی که صدایش را میشنود بگوید: (صدَقتَ و بالحقَّ نطَقتَ)، و چون اذان تمام شد بگوید: (اللهم رب هذه الدعوة التامة و الصلاة القائمة، آت محمد الوسیلة و الفضیلة، وابعثه مقاماً محمداً الذی وعدته).

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این دعا این است که: الهی! تو پروردگار این دعای کامل، و پروردگار نمازی که بر پا گردیده است می‌باشی، از تو مسئلت می‌نمایم تا برای محمد منزلت عالی و فضیلت بر همگان، و مقام محمودی را که برایش وعده داده‌ای عنایت فرمائی.

      2) مراد (از دعای کامل) اذان، و مراد از (مقام محمود) در نزد جمهور علماء، شفاعت کبری در روز قیامت است، در سنن ترمذِ از ابو هریرهس روایت است که گفت: کسی از پیامبر خدا ج پرسید که: مراد از این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾ [الإسراء: 79] چیست؟ فرمودند: مراد از آن شفاعت است.

      3) مراد از شفاعت کبری که خاص برای پیامبر خدا ج است، و برای هیچکس دیگری – حتی سائر انبیاء÷ – نیست، همان شفاعتی است که در روز محشر صورت می‌گیرد، تا مردم زودتر از مشقت و مشکلاتی که در آن موقف می‌باشد، رهائی یافته و به حساب و کتاب پیش شوند.

      قاضی عیاض/ می‌گوید که: برای پیامبر خدا ج پنج شفاعت است.

      اول) همان شفاعت عامه کبری است.

      دوم) شفاعت برای عده‌ای است تا بدون حساب و کتاب به بهشت بروند.

      سوم) شفاعت برای مردمی از موحدین این امت است که مستحق رفتن به دوزخ شده‌اند، پیامبر خدا ج برای آن‌ها شفاعت می‌کند، تا اگر خدا بخواهد شفاعت حبیب خود را در مورد آن‌ها قبول نماید، و آن‌ها به دوزخ نروند.

      چهارم) شفاعت برای کسانی است که نسبت به گناهانی که مرتکب شده‌اند، به دوزخ رفته‌اند، و پیامبر خدا ج برای آن‌ها در نزد خداوند متعال شفاعت می‌کند، و به این شفاعت پیامبر خدا ج از دوزخ بیرون می‌شوند.

      پنجم) شفاعت کردن برای کسانی است که به بهشت رفته‌اند، و پیامبر خدا ج برای آن‌ها شفاعت می‌کنند تا خداوند متعال مرتبه و مقام و درجه آن‌ها را بلندتر سازد.

      4) امام قرطبی به نقل از قاضی عیاض/ می‌گوید که: مشهور است که سلف صالح شفاعت نبی کریم ج را مسئلت می‌نمودند، بنابراین، به گفته گروهی که می‌گویند: (طلب شفاعت پیامبر خدا ج از خداوند متعال مکروه است زیرا شفاعت برای گنهکاران است)، نباید التفات کرد، زیرا:

      اول آنکه) شفاعت – همانطوری که برای گنهکاران است – برای تخفیف حساب و رفع درجات نیز می‌باشد.

      دوم آنکه) هر انسان عاقلی به تقصیر خود معترف بوده، و محتاج به عفو و رحمت پروردگار است، و به عملی که انجام داده است، متکی نیست، و دائماً در این خوف است که مبادا از هالکین باشد.

      سوم آنکه) کسی که شفاعت کردن را مکروه می‌داند و از خداوند شفاعت نبی کریم ج مسئلت نمی‌کند، پس نباید طلب رحمت و مغفرت نیز بنماید، زیرا مغفرت و رحمت نیز برای گنهکاران است، و البته طوری که گفتیم، این سخنان بر خلاف چیزی است که در دعای سلف آمده است، الجامع لاحکام القرآن (10/310).

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اذان دارای فضیلت خاصی است، از آن جمله هر کسی و هر چیزی که صدای مؤذن را بشنود، در قیامت برایش شهادت می‌دهد، و این موضوع قبلاً گذشت، به حدیث (373) مراجعه کنید.

      2) صف اول بر دیگر صفوف فضیلت دارد، و سببش آن است که:

      أ) کسیکه به صف اول نشسته است، کسی است که از دیگران زودتر به مسجد و جماعت حاضر شده است.

      ب) در نمازهای جهریه قراءت را از دیگران بهتر و به طور مباشر از امام می‌شنود.

      ج) اگر امام روی ضرورتی از نماز خارج شود، به عوض وی برای مردم امامت داده و نمازش را تکمیل می‌کند، از این سبب است که پیامبر خدا ج فرمودند که:

      «بهترین صف‌های مردها صف اول، و بدترین آن‌ها صف آخر است، و بهترین صف‌های زن‌ها صف آخر، و بدترین آن‌ها صف اول است»، طبرانی در (الاوسط) روایت کرده است که پیامبر خدا ج برای کسانی که در صف اول بودند سه بار، و برای کسانی که در صف دوم بودند، دوبار، و برای کسانی که در صف سوم بودند یکبار طلب مغفرت نمودند» و احادیث دیگری نیز در فضیلت صف اول آمده است.

      3) همانطوری که صف اول بر صف دوم فضیلت دارد، صف دوم بر صف سوم فضیلت دارد، و صف سوم بر صف چهارم، و به همین طریق تا آخرین صف در جماعت.

      4) باید متوجه بود که اگر کسی می‌خواهد ثواب صف اول را دریابد، از اول آمده و در صف اول بنشیند، نه آنکه بعد از انجام گرفتن صف‌ها از سر شانه‌های مردم گذشته و با اذیت کردن آن‌ها خود را به صف اول برساند، که در این صورت به یقین گناهی را که از اذیت کردن مردم مرتکب شده است، بیشتر از ثوابی است که از رسیدن به صف اول برایش می‌باشد.

      5) بهتر است که نماز در اول وقت آن اداء گردد.

      6) اداء کردن همه نمازهای پنچگانه فرض و حتمی است، و نماز صبح و عصر مؤکدتر است.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) با استدلال به این حدیث نبوی شریف، جمهور علماء می‌گویند که اذان دادن پیش از وقت، در نماز صبح جائز است، ولی احناف می‌گویند که اذان دادن پیش از وقت در هیچ نمازی و از آن جمله نماز صبح جواز ندارد، و اینکه بلال پیش از طلوع فجر اذان می‌داد، اذانش برای نماز نبود، بلکه برای بیدار کردن اشخاص خواب، و سحری کردن در ماه رمضان بود، و احادیثی که بعد از این می‌آید شاهد بر این مدعا است، و به همین سبب بود که (ابن ام مکتوم) بعد از طلوع فجر آمده و دوباره اذان می‌داد، و اگر اذان اول که ذریعه بلالس صورت می‌گرفت، اذان برای نماز فجر می‌بود، ضرورتی به اذان دادن دوباره از طرف (ابن ام مکتوم)س نبود.

      2) برای پیامبر خدا ج سه مؤذن بود، یکی بلال، دیگری أبو محذوره و سومی عمرو ابن ام مکتومش جمیعا.

      3) اگر مؤذن شخص با فهم و دانشی باشد، روا است که در داخل شدن وقت نماز، و در وقت سحری کردن به اذان وی اعتماد شود.

      4) برای شخص نابینا روا است، بلکه لازم است که در داخل شدن وقت نماز از شخص بینا پیروی نموده و قولش را باور کند.

      5) سحری کردن برای کسی که روزه می‌گیرد مستحب است، چنان‌که مستحب است که سحری را به تاخیر بیندازد، یعنی: طوری سحری کند که بین سحری کردن و اذان فجر فاصله بسیاری نباشد.

      6) اگر شخص دارای عیبی مانند کوری، لنگی، شلی و امثال این‌ها است، یاد آوری از این عیب‌ها جهت معرفی آن شخص، و یا جهت مصلحت دیگری روا است، اما به قصد اهانت و خجالت دادن وی روا نیست.

      7) همانطوری که نسبت دادن شخص به پدرش روا است به مادرش نیز روا است، مثلاً: همانطوری که می‌گوئیم: أحمد فرزند محمود، روا است که بگوئیم: أحمد فرزند زینب.

[10]- وی أم المؤمنین حفصه بنت عمر بن خطاب است، پیش از ازدواج با نبی کریم ج همسر حصن بن حذافه بود، بعد از موت شوهرش و به نهایت رسیدن عده‌اش عمر بن خطابس برای عثمان پیشنهاد کرد که او را به همسری بگیرد، ولی او بعد از چند روز گفت: که فعلاً تصمیم به ازدواج ندارم، بعد از آن او را برای ابوبکر صدیق پیشنهاد کرد، او هم قبول نکرد، تا اینکه نبی کریم ج از وی خواستگاری نموده و با وی ازدواج کردند، پیامبر خدا ج او را یک طلاق دادند، چون عمرس از واقعه خبر شد، خاک بر سر خود می‌ریخت و می‌گفت: بعد از این خدا به عمر و دخترش ارزشی نمی‌دهد، و همان بود که جبرئیل÷ آمد و به پیامبر خدا ج گفت که: خدا تو را امر می‌کند که به وی رجوع کنی، و پیامبر خدا ج به او رجوع کردند، وی در سال چهل ویک هجری وفات یافت، (الاصابه: 4/273-274).

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سنت نماز صبح دو رکعت است، و این دو رکعت خفیف و سبک اداء می‌گردد.

      2) وقت خواندن این دو رکعت بعد از طلوع فجر است، و خواندن آن پیش از طلوع فجر جواز ندارد.

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اینکه پیامبر خدا ج انگشت سبابه خود را بالای انگشت دیگر خود قرار داده بودند، و به طرف چپ و راست خود اشاره نمودند، جهت نشان دادن صبح صادق بود، زیرا روشنی صبح صادق، بر عرض افق می‌باشد، بنابراین اگر فعلاً در مسجدی مانند بلال کسی پیش از فجر اذان می‌دهد، باید از طلوع فجر صادق دوباره اذان داده شود، زیرا اذان برای وقت هر نمازی بعد از داخل شدن وقت نماز است، نه پیش از دخول وقت آن، و اینکه بلالس پیش از طلوع فجر اذان می‌داد، این اذان دادنش – طوری که در این حدیث آمده است – جهت بیدار کردن مردم خواب بود، و یا جهت آگاه ساختن مردمی که مشغول نماز تهجد بودند، تا جهت سحری کردن به خانه‌های خود بروند.

      2) متاسفانه بعضی از مردم این سنت نبوی را که اذان دادن برای سحری کردن باشد، کاملاً ترک کرده‌اند، و اگر کسی باشد که این سنت نبوی را احیاء کرده و در همان وقتی که بلالس به امر پیامبر خدا ج اذان می‌داد، اذان بدهد، کسی است که سنت نبوی را احیاء کرده است، و برایش اجر فراوانی است، و اکثر علماء از آن جمله علمای احناف از این سنت به تفصیل کاملی در کتاب‌های خود یاد کرده‌اند، و اینکه سبب ترک این سنت نبوی به مرور زمان چیست؟ نمی‌دانم.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از دو اذان، اذان و اقامت است، یعنی: بعد از اینکه اذان داده شد، تا پیش از آنکه اقامت گفته می‌شود، باید نماز بخواند، ولی چون پیامبر خدا ج فرمودند: «برای کسی که بخواهد» این نماز خواندن لازمی نیست، بلکه مستحب است، والبته مراد از این نماز خواندن، نماز نفلی است، و سنن رواتب به احادیث دیگری ثابت شده است.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) گویند پیامبر خدا ج از این جهت بزرگ‌تر آن‌ها را جهت امامت دادن اختیار نمودند، که این گروه در آموختن علم از پیامبر خدا ج با هم برابر بودند، ورنه طوری که در احادیث دیگری آمده است، مستحق ترین اشخاص به امامت دادن کسی است که از دیگران عالم‌تر و قراءتش از دیگران بهتر باشد.

      2) این حدیث نبوی اشارت بر این دارد که مراعات علم و قراءت و کلانی سن در اذان شرط نیست، منتهی علماء گفته‌اند که: برای اذان دادن بهتر است شخصی تعیین گردد که آواز خوش داشته و صدایش بلندتر باشد.

      3) اذان دادن برای هر نماز فرضی که جماعت خوانده می‌شود، سنت است، و فرقی بین نماز حضر و نماز سفر نیست.

      4) امامت دادن بر اذان دادن فضیلت دارد، زیرا پیامبر خدا ج امامت دادن را برای شخص بزرگ‌تر اختصاص دادند، و اذان دادن را به این چیز مقید نساختند، و از همه مهم‌تر آنکه: امامت را خودشان بر عهده داشتند، و اذان دادن را دیگران، وشکی نیست که پیامبر خدا ج عملی را که دارای فضیلت بیشتری بود انجام می‌دادند.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) لفظ حدیث نبوی (أذَّنَا) می‌باشد، و معنایش چنین می‌شود که: هردو نفر اذان بدهید، ولی مراد این نیست، بلکه مراد آن است که یکی از شما اذان بدهد، و دلیل آن حدیث گذشته است که فرمودند: «یکی از شما اذان بدهد»، و اینکه خطاب به دو نفر باشد، و مراد انجام دادن کار از یکی از آن‌ها باشد، یک عبارت متعارف است.

      2) چون مراد از اذان آگاه ساختن مردم از داخل شدن وقت نماز است، بنابراین اگر مسجدی باشد که مقتدیان آن صدای یک مؤذن را شنیده نتوانند، اگر دو نفر و یا سه نفر مؤذن و یا عدد بیشتری با هم اذان بدهند جواز دارد، بلکه مستحب است، و با قیاس با آن، در این عصر و زمان که وسائل جدید پیشرفته برای بلند کردن صوت و نقل آن اختراع شده است، می‌تواند در اذان از این وسائل استفاده کرد.

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در شب بارانی جماعت نکردن جواز دارد، و در حدیث دیگری آمده است که سه چیز سبب جواز نرفتن به جماعت می‌شود: شب سرد، باران بسیار، و باد شدید، و این‌ها عوارض آسمانی است که سبب جواز نرفتن به جماعت می‌گردد، و عوارض غیر آسمانی که سبب جواز نرفتن به جماعت می‌گردد، بسیار زیاد است، از آن جمله است: مریضی، خوف از دشمن، پا افتادگی، و هر کار ضروری دیگری که ترک آن و رفتن به جماعت سبب ضرر به مسلمانان گردد، مانند: طبیب نوکریوال، نگهبان اموال عمومی، پرستار و امثال این‌ها.

      2) ظاهر حدیث دلالت بر آن دارد که اگر باران و سردی در شب بود، روا است که مردم نماز را به خانه‌های خود بخوانند، ولی امام عینی/ می‌گوید که: این قید معتبر نیست، زیرا همین حدیث در سنن از طریق ابن اسحق به روایت نافع آمده است که: این چیز را در شب بارانی، و در روز روشن نیز گفتند، عمده القاری (4/204).

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) کسی که به طرف نماز می‌آید، آهسته و با وقار بیاید، و به جهت آنکه زودتر به نماز برسد، نباید شتاب نموده و بدود، زیرا اول آنکه این عمل مخل مروءت شخص است، و دوم اینکه: این عمل سبب می‌شود که شخص بعد از اینکه به نماز رسید، از اینکه نفس نفس میزند، نتواند آنچه را که می‌خواهد بخواند، به شکل مناسب آن بخواند.

      2) کسی که بعضی از نماز را با امام درک می‌کند، بعد از اینکه امام سلام گفت، باید باقیمانده نمازش را کامل نماید. ولی آیا آنچه را که با امام دریافته بود، اول نمازش گفته می‌شود و یا آخر نمازش، در این مسئله بین علماء اختلاف است، جمهور علماء می‌گویند: آنچه را که با امام خوانده است، اول نمازش گفته می‌شود، بنابراین باقیمانده نمازش را این طور بخواند که رکعت و یا رکعت‌های اخیر نمازش را می‌‌خواند، و احناف و گروه دیگری از علماء می‌گویند: آنچه را که با امامش خوانده است، با درنظر داشت واقعیت، اخیر نمازش گفته می‌شود، بنابراین، باقیمانده نمازش را این طور بخواند که گویا رکعت و یا رکعت‌های اول نمازش را می‌‌خواند، مثلاً: اگر در نماز چهار رکعتی، دو رکعت را با امام درک کرده بود، بعد از اینکه امام سلام داد، دو رکعت دیگر را با الحمد لله و سوره بخواند.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) چون پیامبر خدا ج گاهی به سبب انجام دادن کار ضروری بعد از اقامت گفتن در آمدن جهت امامت دادن تاخیر می‌کردند، و برای آنکه قیام مردم طولانی نشود، فرمودند تا وقتی که مرا نبینید از جای خود بر نخیزید.

      2) اگر امام هنگام اقامت گفتن در مسجد حضور داشت، مردم باید چه وقت برای نماز خواندن بر خیزند، جمهور علماء می‌گویند: وقت برخاستن برای نماز، هنگام به نهایت رسیدن اقامت است، و امام مالک می‌گوید: وقت برخاستن، در اول اقامت گفتن است، و احناف می‌گویند: هنگامی که (حی علی الصلاة) گفته شد، باید مردم در صف نماز قرار داشته باشند، و وقتی که (قد قامت الصلاة) گفته شد، امام باید تکبیر گفته و نماز را شروع نماید، ومتصل به آن مقتدیان به وی اقتداء نمایند، تا به محتوای الفاظ اقامت به طور حقیقی عمل شده باشد.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نمازی که این واقعه در آن واقع گردید، نماز عشاء بود.

      2) احناف وعده دیگری از علماء می‌گویند که: فاصله بین اقامت و تکبیر تحریمه روی ضرورت جواز دارد، ولی اگر ضرورتی نباشد، تاخیر تکبیر تحریمه از اقامت مکروه است، حتی بعضی از احناف می‌گویند: وقتی که (قد قامت الصلاة) گفته شد، واجب است که امام تکبیر تحریمه بگوید.

      3) مراد از خواب رفتن مردم، پینکی رفتن بعضی از آن‌ها بود.

      4) شخصی که پیامبر خدا ج با وی سخن را طولانی کردند، رئیس یکی از قبائل بود، و جهت دل‌گرمی و دعوت وی به اسلام، پیامبر خدا ج سخن را با او طولانی کردند، و البته سخن زدن پیامبر خدا ج بعد از اقامت روی ضرورت بود، بنابراین اگر ضرورتی نباشد، سخن زدن بعد از اقامت گفتن مناسب نیست.

[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از گفته پیامبر خدا ج آن است که این مردم از دون همتی که دارند، اگر بدانند که در حاضر شدن به نماز،‌اندک فایده دنیوی برای آن‌ها می‌رسد، به نماز حاضر می‌شوند، ولی برای کسب ثواب اخروی و نعمت‌های آن، از حاضر شدن به نماز، خود داری می‌نمایند.

      2) ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که نماز جماعت فرض عین است، زیرا اگر سنت می‌بود، ترک سنت موجب سوزاندن جان و مال شخص نمی‌گردید، ولی جمهور علماء، و از آن جمله احناف بر این نظر‌اند که جماعت سنت مؤکده است نه فرض عین، و از این حدیث جواب می‌دهند که پیامبر خدا ج در سوزاندن آن‌ها تصمیم گرفتند، و تصمیم خود را عملی نکردند، و اگر فرض عین می‌بود، آن‌ها را به حال‌شان نمی‌گذاشتند، و امام ابن حجر/ این موضوع را به شکل طولانی شرح داده و برای کسانی که جماعت را سنت موکده دانسته و واجب نمی‌دانند از این حدیث ده جواب ذکر نموده و در اخیر می‌گوید: (سخن را از این جهت طولانی کردم که اجزاء آن با هم ارتباط دارد، و برای کسانی که جماعت را واجب نمی‌دانند، ده جواب در اینجا مذکور است، و این همه جواب‌ها را در یکجا، در شرح دیگری نخواهی یافت)، فتح الباری (2/148-151).

      3) امام عینی به نقل از (تحفه) مسائلی را در مورد نماز جماعت ذکر کرده است، که بعضی از آن‌ها قرار آتی است.

      أ) نماز جماعت بر کسی که واجب است که قدرت رفتن به مسجد را بدون مشقت داشته باشد، بنابراین بر شخص نا بینا، و مریض و پیر زمین‌گیر جماعت واجب نیست.

      ب) شرف الأئمه می‌گوید: کسی که جماعت را بدون عذر ترک کند، باید تعزیر شود، اگر همسایه‌ها نسبت به کسی که نماز جماعت را ترک می‌کند، سکوت می‌کنند، گنهکار می‌شوند.

      ج) اگر مردم قریه و یا محلۀ نماز جماعت را ترک کردند، باید با آن‌ها به جنگ برخاست.

      د) امام ابو حنیفه/ می‌گوید: اگر کسی به کاری مشغول شد، و به جماعت رفته نتوانست، با اهل خانواده خود جماعت نماید، و اگر تنها خواند، نمازش جواز دارد.

      ه) در اینکه آیا جماعت کردن در خانه مانند جماعت کردن در مسجد است، بین علماء اختلاف است، و قول صحیح‌تر آن است که گرچه جماعت در خانه مانند جماعت در مسجد، جماعت گفته می‌شود، ولی اشتراک نمودن به جماعت مسجد فضائل بیشتری دارد، از آن جمله اینکه: همانطوری که در حدیث نبوی آمده است در هر قدمی که به سوی مسجد برمی‌دارد برایش ثوابی داده می‌شود، و گناهی از گناهانش بخشیده می‌شود، و دیگر آنکه: چون به طور عموم جماعت مسجد بزرگ‌تر است، لذا ثوابش نیز از جماعتی که در غیر مسجد خوانده می‌شود بیشتر است، والله تعالی أعلم.

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) حد اقل جماعت دو نفر است، که یکی امام و دیگری مقتدی باشد، و در این صورت گفته می‌شود که آن‌ها نماز خود را به جماعت خوانده‌اند، و این فضیلت برای‌شان حاصل می‌شود، زیرا پیامبر خدا ج فرموده‌اند که: «دو نفر و بیشتر از آن جماعت است»، گرچه کلمه (جمع) به کمتر از (سه) اطلاق نمی‌شود.

      2) باید دانست که این فضیلت برای جماعت در غیر مسجد الحرام، و مسجد نبوی، و مسجد اقصی است، و نماز خواندن در این سه مسجد فضیلت بیشتری دارد که تفصیل آن ان‌شاء الله در جای خودش خواهد آمد.

[22]- اینکه فضیلت نماز جماعت بر نماز فردی در این حدیث بیست و پنج مرتبه، و در حدیث گذشته بیست و هفت مرتبه ذکر شده است، سببش این است که: ثواب جماعت نسبت به ثواب نمازی که تنها خوانده می‌شود، در اول بیست و پنج مرتبه بود، بعد از آن خداوند متعال به فضل و مرحمت خود آن را بسیت و هفت مرتبه گردانید، و به نبی خود از آن خبر داد، و یا سببش دوری و نزدکی مسجد و اخلاص و عدم اخلاص نمازگذار و امثال این چیزها است، و می‌شود که حدیث آتی شاهدی بر این مدعا باشد، والله تعالی اعلم.

[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر کسی انتظار می‌کشد که با امام به جماعت نماز بخواند، ثوابش از کسی که نمازش را به عجله تنها و یا به جماعت با اشخاصی مانند خود می‌خواند و می‌خوابد، بیشتر است.

      2) جماعتی که تعداد نمازگذاران در آن بیشتر باشد، از جماعتی که تعداد نمازگذاران در آن کمتر است، ثواب بیشتری دارد، از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «نماز یک نفر با نفر دیگر، از نماز وی به تنهائی بهتر است، و نماز شخص با دو نفر از نمازی که با یک نفر می‌خواند، بهتر است، و هر قدر که تعداد نمازگذاران بیشتر شود، در نزد خداوند متعال محبوب‌تر است».

      3) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که در حصول ثواب جماعت فرقی بین این نیست که این نماز جماعت در مسجد خوانده شود، و یا در خانه و محل کار، ولی بعضی از علماء جماعت مسجد را بر جماعتی که در خانه و یا محل کار تشکیل می‌شود، ترجیح داده‌اند، و همین قول دوم راجح تر به نظر می‌رسد، زیرا اول آنکه: پیامبر خدا ج تا جای امکان جماعت را در مجسد بر پا می‌کردند، و دوم آنکه: در رفتن به مسجد از خانه در هر قدمی برای نمازگذار ثواب دیگری است، و سوم آنکه اگر هر کسی با چند نفری در خانه و یا در محل کار خود جماعت کند، و از رفتن به مسجد خود داری نماید، مساجد مهجور می‌گردد، و برای مسجد اهمیت و منزلت آن باقی نمی‌ماند، والله تعالی أعلم.

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شهید حقیقی همین نوع پنجم است، و چهارم نوع دیگر به طور مجازی شهید گفته می‌شوند.

      2) شهید به اتفاق علماء غسل داده نمی‌شود ولی تکفین می‌شود، و در اینکه بر وی نماز خوانده می‌شود یا نه؟ بین علماء اختلاف است، در نزد احناف بر وی نماز خوانده می‌شود، و جمهور علماء می‌گویند که بر شهید نماز خوانده نمی‌شود.

      3) شهید بر سه قسم است، اول: شهید دنیا و آخرت: و آن کسی است که غرض اعلای کلمة الله در وقت جنگ با کفار به شهادت می‌رسد، دوم: شهید آخرت: و آن کسی است که به سبب مرض شکم، و یا به سبب غرق شدن در آب، و یا سوختن در آتش و امثال این‌ها کشته شود، سوم: شهید دنیا: و آن کسی است که به غرض بدست آوردن مال، و یا شهرت طلبی و یا احساسات قومی و یا منطقوی به جنگ برود و کشته شود.

      4) طوری که در احادیث دیگری آمده است، چند گروه دیگر نیز شهید گفته می‌شوند، از آن جمله: مردن به سبب مرض ذات الجنب، به سبب آتش سوزی، مردن در دیار غربت، مردن زن در وضع حمل.

[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (بنی سلمه) قبیله بزرگی از مردم انصار است، خانه‌های این مردم از مسجد نبوی دورتر واقع شده بود، و نسبت به علاقه و محبتی که ایشان به همجواری پیامبر خدا ج و مسجد نبوی داشتند، می‌خواستند خانه‌های خود را گذاشته و در نزدیک مسجد برای خود خانه بسازند.

      2) به هر قدمی که شخص در رفت آمد به سوی مسجد برمی‌دارد، برایش ثواب داده می‌شود، چه این رفت و آمد به طور پیاده صورت بگیرد، و چه به طور سواره.

      3) با قیاس به رفتن به مسجد، در هر کار خیر دیگری که انسان قدم برمی‌دارد، امید به خداوند است که به شماره قدم‌هایش برایش ثواب و مزد داده شود، قتاده/ می‌گوید: (أی آدم! اگر خداوند از چیزی که انجام می‌دهی غفلت می‌کرد، باید از آثار پایت که باد آن را به زودی از بین می‌برد غفلت می‌کرد، ولی خداوند متعال هر آن چیزی را که انسان از خوب و بد انجام می‌دهد، چه در راه خیر باشد و چه در راه شر، درباره‌اش حساب می‌کند، پس کوشش کن که کاری که انجام می‌دهی، و قدمی را که برمی‌داری در راه طاعت و رضای خدا باشد) فتح المبدی (1/419).

[26]- از احکام و مسائل متعلق به این آنکه:

      1) این دو نماز از آن سبب بر منافقین سنگین است که: وقت نماز صبح وقت شیرینی خواب، و وقت نماز عشاء وقت استراحت و آرام گرفتن است، و دیگر آنکه منافقین به این جهت نماز می‌خوانند که مردم آن‌ها را ببینند، و چون در نماز صبح و خفتن نسبت به تاریکی شب – خصوصاً در آن زمان – این آرزوی آن‌ها بر آورده نمی‌شد، از این سبب خواندن این دو نماز بر آن‌ها نهایت دشوار بود.

      2) این دو نماز بر منافقین سنگین بود، و به سبب این سنگینی آیا این دو نماز را نمی‌خواندند، و یا در این دو نماز به جماعت حاضر نمی‌شدند، گرچه هردو احتمال وجود دارد، ولی سیاق بیشتر دلالت بر این دارد که در این دو نماز به جماعت حاضر نمی‌شدند، زیرا پیامبر خدا ج فرمودند که اگر می‌دانستند که در این دو نماز چه قدر ثواب است، اگر به طور خزیده هم می‌بود، به این دو نماز حاضر می‌شدند»، و مراد از خزیدن آن است که خزیده به مسجد می‌آمدند، و نماز را با جماعت اداء می‌کردند، والله تعالی اعلم.

[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بعضی می‌گویند که: مراد از سایه خدا رحمت خدا است، و بعضی می‌گویند بنا به حدیث دیگری که در این مورد آمده است، مراد از سایه خدا سایه عرش خدا است، و امام ابن حجر/ می‌گوید و دلیل این قول حدیث سلمان است که سعید بن منصور به سند حسنی روایت کرده و می‌گوید: (سبعة یظلهم الله فی ظل عرشه)، و عیسی بن دینار، و قاضی عیاض رحمهما الله می‌گویند که مراد از سایه خدا (تکریم و حمایت خدا است).

      2) اعمال هفتگانه که در حدیث نبوی ذکر گردیده است، از فضائل اعمال است، و کسی که متصف به یکی از این صفات باشد، در روز قیامت که آفتاب به مردم نزدیک می‌شود، و هیچ سایه جز سایه عرش خدا وجود ندارد، خداوند متعال چنین اشخاصی را به سایه عرش خود، و یا در ظل رحمت خود قرار می‌دهد.

      3) گرچه در ظاهر حال، انجام دادن اکثر این کارها آسان به نظر می‌رسد، ولی از نگاه عملی و واقعیت امر، هیچیک از این کارها آسان نیست، از این جهت است که وجود اشخاصی که متصف به این صفات و یا به یکی از این صفات باشند، بسیار کم و بلکه نادر است، گرچه مستحیل نیست.

[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در ظاهر حدیث نبوی شریف این اجر جزیل برای کسی است که به طور مطلق به مسجد بیاید، خواه قصدش از این مسجد رفتن مثلاً: درس خواندن باشد، خواه پاک کردن مسجد باشد، و خواه آب آوردن از مسجد باشد، و خواه هر کار دیگری، ولی طوری که امام حجر/ می‌گوید: مقصود کسی است که به مسجد غرض عبادت می‌آید، نه جهت انجام دادن کار دیگری.

      2) نباید نظر به ظاهر این حدیث نبوی شریف این طور فهمید که مطلوب از رفتن به مسجد در شب و روز، رفتن به مسجد به نماز صبح و نماز شام، و یا نماز صبح و نماز خفتن است، بلکه مراد از رفتن به مسجد در شب و در روز، مداومت کردن به رفتن مسجد است، که در هر وقت نماز به مسجد برود.

[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث اینکه:

      1) این حدیث به طور صریح دلالت بر این دارد که در وقت بر پا شدن جماعت، نماز دیگری نباید خوانده شود، ولو آنکه دو رکعت سنت صبح باشد.

      2) بعضی از علماء از آن جمله احناف می‌گویند که: اگر خوف از دست رفتن هر دو رکعت نماز فرض به جماعت موجود باشد، نباید به خواندن سنت صبح اقدام نمود، ولی اگر خوف تنها یک رکعت باشد، بهتر است در خانه‌اش و یا در بیرون مسجد، و یا در دروازه مسجد، دو رکعت سنت صبح را بخواند، و بعد از آن به جماعت داخل شود، ولی می‌توان گفت که ظاهر حدیث بر خلاف این نظر است، والله تعالی أعلم بالصواب.

[30]- مراد از زن‌های هم نشین یوسف÷ (زلیخا) است، زیرا او مانند عائشه به زبانش چیزی گفته بود، و در دلش چیز دیگری بود، زیرا وی در ظاهر زن‌ها را به مهمانی دعوت کرد، ولی در دلش این بود که زن‌ها جمال یوسف را ببینند، و از طعنه زدن بر وی دست کشیده، و در عشق ورزی‌اش به یوسف÷ معذورش بدارند، چنان‌چه عائشهل دل نازکی ابوبکرس را بهانه قرار داد، و قصدش آن بود که پدرش به مردم امامت ندهد.

[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ثبوت افضلیت ابوبکر صدیقس بر بقیه صحابهش، و در وقت انتخاب خلیفه، وقتی که مردم در این مورد ابراز نظر می‌کردند، عمرس همین امر را مستمسک قرار داده و گفت: پیامبر خدا ج او را پیشوای ما در امور دین قرار دادند، مگر نمی‌خواهید که شما او را پیشوای خود در امور دنیوی قرار دهید.

      2) اقتداء کردن شخص ایستاده بر شخص نشسته جواز دارد.

      3) امام در صورت امکان باید اعلم، افقه، اقرء، و افضل قوم باشد، و این صفات نسبت به ابوبکرس متحقق بود.

      4) اینکه عائشهل اصرار داشت که پدرش ابوبکر صدیقس برای مردم امامت ندهد، دو سبب داشت، سبب اول طوری که خود عائشهل می‌گوید این بود که: فکر می‌کردم کسی که بعد از مرگ پیامبر خدا ج به جای‌شان بایستد، او را دوست نخواهند داشت، و از وی بدشان خواهد آمد، از این جهت اصرار نمودم که پیامبر خدا ج شخص دیگری را مامور به این کار سازند، و سبب دوم آن بود که: مردم می‌دانستند که بعد از پیامبر خدا ج ابوبکرس خلیفه است، و اگر ابوبکرس به جای پیامبر خدا ج می‌دیدند، می‌فهمیدند که مرگ پیامبر خدا ج فرا رسیده است، و عائشه نمی‌خواست که این خبر برای مردم ذریعه پدرش برسد.

      5) گریه کردن در نماز اگر به سبب یاد آخرت، و ترس از آتش دوزخ، و تصور نعمت‌های بهشت باشد، سبب باطل شدن نماز نمی‌گردد، ولی اگر به سبب درد، و یا غم و‌اندوه مانند: غم مرگ اولاد، و یا خساره مال و تجارت، و یا آفت زدن زراعت و امثال این‌ها باشد، نمازش فاسد می‌شود.

      6) احرام بستن مقتدی به نماز پیش از امام سبب فساد نماز نمی‌گردد، زیرا او ابوبکر صدیقس به حیث امام به نماز ایستاده بود، ولی بعد از آمدن پیامبر خدا ج حالت مقتدی را بخود گرفت، و به ایشان اقتداء نمود.

      7) اقتداء کردن کسی که قدرت به ایستادن دارد، به امامی که به سبب عذر نشسته نماز می‌خواند صحت دارد.

[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر کسی بیشتر از یک همسر دارد، باید عدالت را در بین آن‌ها حتی در حالت مریضی خود نیز مراعات نماید.

      2) تا سرحد امکان نماز باید به جماعت اداء گردد.

[33]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر روی معذرتی نماز جمعه، به مسجد اداء نگردیده و به خانه خوانده می‌شود، چون نمازی که در خانه خوانده می‌شود، شروط نماز جمعه در آن تحقق نمی‌یابد، باید در چنین حالتی عوض نماز جمعه، نماز پیشین خوانده شود.

      2) آخرین کلمه در این حدیث شریف در یک روایت (أن أحرجکم) به حاء بدون نقطه آمده است، و ترجمه حدیث نبوی شریف هم به اساس همین روایت صورت گرفته است، و در روایت دیگری به عوض (أن أحرجکم) (أن أخرجکم) به خاء نقطه دار آمده است، و معنی آن در این صورت چنین می‌شود که: نخواستم شما را جهت ادای نماز جمعه از خانه‌های شما بیرون کنم، و در هردو روایت نتیجه یکی می‌شود، و آن این است که: چون گِل و لای بسیار است، لذا آمدن شما به مسجد لازم نیست.

[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (ضحی): به معنی چاشت است، و وقت آن در حدود نیم روز بین طلوع و زوال آفتاب است، و خواندن این نماز در نزد جمهور علماء مستحب است، و پیامبر خدا ج نماز چاشت را گاه گاهی می‌خواندند، ولی از خوف اینکه مبادا فرض گردد، بر آن مداومت نمی‌کردند.

      2) اگر کسی بسیار چاق بوده، و راه رفتن برای وی دشوار باشد، لزوم حضور جماعت از وی ساقط می‌گردد، و از جمله اعذار دیگری که لزوم حضور در جماعت را ساقط می‌کند این‌ها است: به خطر افتادن جان و یا مال به سبب رفتن به جماعت، سردی شدید، باران شدید، مرضی که قدرت رفتن به مسجد را از شخص سلب می‌نماید، حاضر شدن طعام شب در وقت بر پا شدن جماعت، فراموش کردن وقت نماز، خوردن سیر و پیاز خام، و همچنین استعمال هر چیز دیگری که سبب بد بوئی دهان گردد، مانند سیگار، چرس، و امثال این‌ها، و باید گفت: کسی که به سبب استعمال چنین چیزهای نا مشروعی از حضور جماعت منع می‌گردد، گناه نرفتن به جماعت بر خودش می‌باشد.

[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در روایتی آمده است که (اگر روزه داشتید)، یعنی: شخص روزه‌دار اگر طعام شامش حاضر شد، پیش از نماز خواندن بهتر است که طعام خود را بخورد، و به این اساس برای شخص غیر روزه دار چنین رخصتی نیست.

      2) نظر به اینکه حضور قلب از اصول اساسی نماز است، علماء گفته‌اند: کسی که طعامش حاضر گردیده و قلب و ذهنش به آن طعام مشغول است، بهتر است اول طعامش را صرف نماید، و بعد از آن نمازش را اداء نماید.

      3) بهتر آن است که در صورت امکان، تهیه طعام از وقت ادای نماز و اقامه جماعت به تاخیر بیفتد، و یا پیش از اقامت گفتن طوری تهیه و تقدیم گردد، که در وقت اقامت گفتن، از صرف طعام فارغ شده باشند.

      4) اگر اشتغال به طعام خوردن سبب قضاء شدن نماز می‌گردید، لازم است که اول نمازش را اداء نماید، و بعد از آن به صرف طعام بپردازد.

[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      پیامبر خدا در خانه کارهای زیادی را انجام می‌دادند، از آن جمله اینکه:

      گوسفند را می‌دوشیدند، لباس‌های خود را پینه می‌زدند، و کفش‌های خود را می‌دوختند، و امثال این‌ها، از این جهت، جمهور علماء می‌گویند که انجام دادن کارهای خانه از وظائف شوهر است، نه از وظائف زن، و این موضوع را در کتاب (أنیس النساء) به طور مشروح بررسی نموده‌ام، و برای اطلاع بیشتر می‌توان به آن کتاب مراجعه نمود.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) قصد مالک بن حویرثس آن بود که کیفیت نماز خواندن پیامبر خدا ج برای مردم بیاموزد.

      2) و در ادامه همین حدیث آمده است که پیامبر خدا ج وقتی که در رکعت اول سر خود را از سجده دوم برمی‌داشتند، پیش از آنکه ایستاده شوند، لحظه می‌نشستند، و این نشستن را به نام جلسه استراحت یاد می‌کنند، و با تمسک به این حدیث بعضی از علماء از آن جمله شوافع می‌گویند که جلسه استراحت سنت و یا مستحب است، ولی اکثر علماء از آن جمله علمای احناف بر این نظر‌اند که بعد از سجده دوم رکعت اول، جلسه نیست، و از این حدیث چنین جواب می‌دهند که نشستن پیامبر خدا ج در جلسه استراحت به طور مستمر نبود، بلکه این عمل را گاه گاهی در وقت ضعف و حاجت انجام می‌دادند، بنابراین بدون ضرورت نباید به انجام دادن جلسه استراحت پرداخت.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      2) حفصهل این سخن را از این جهت برای عائشهل گفت که: عائشهل او را به گفتن سخنی وادار نموده بود، که سبب رنجش پیامبر خدا ج گردید.

      2) دیگر احکام و مسائل متعلق به این حدیث به حدیث شماره (399) قبلاً گذشت، به آن حدیث مراجعه کنید.

[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      ابوبکر صدیقس تا لحظه وفات پیامبر خدا ج خلیفه‌شان در امامت نماز برای مردم بود، و از همین جا بود که صحابهش در وقت تعیین خلیفه، امامت صغری را دلیل بر امامت کبری گرفته و گفتند: (رضیه لدیننا أفلا ترضاه لدنیانا) یعنی: پیامبر خدا ج در امور دین ما، برایش رضایت دادند، آیا ما نباید در کارهای دنیوی خود – که خلافت باشد – برایش رضایت ندهیم، و همان بود که برایش بیعت کردند.

[40]- مردم (بنی عمرو بن عوف) در اطراف قبا بود وباش داشتند، و دارای قبائل بسیاری می‌باشند، بین آن‌ها نزاعی واقع شده بود، و پیامبر خدا ج جهت آشتی و مصالحه بعد از آنکه نماز ظهر را اداء نمودند نزد آن‌ها رفتند، و برای بلال گفتند: اگر نماز عصر داخل شد و من نیامدم به ابوبکر امر کن که به مردم امامت بدهد...

[41]- ابو قحافه کنیه پدر ابوبکرس بود، و نامش عثمان بن عامر قرشی است، وی در فتح مکه مسلمان گردید، و در خلافت عمرس وفات نمود، و اینکه ابوبکرس نامش را ذکر نکرده و از خود به (ابن ابی قحافه) یاد کرد، سببش حقیر دانستن خود نسبت به مقام و مرتبه پیامبر خدا ج بود.

[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در وقتی که بین مسلمانان نزاعی واقع می‌شود، باید خلیفه مسلمانان خودش شخصاً و یا بواسطه نماینده خود نزاع را از بین برده و بین آن‌ها صلح بر قرار سازد، تا دامنه مشکلات وسیع‌تر نگردد.

      2) صحابهش بر این اجماع داشتند که افضل‌شان ابوبکر صدیقس است، از این جهت او را به اجماع و بدون مخالفت به امامت خود بر گزیدند.

      3) التفات در نماز روی حاجت جواز دارد.

      4) عمل‌اندک سبب فساد نماز نمی‌شود، زیرا ابوبکرس از جای خود که امامت می‌داد به صف عقب خود آمد، ولی طوری عقب آمد که رویش از قبله منحرف نگردید.

      5) اگر امام سهو می‌کند، جواز دارد که مرد‌ها (سبحان الله) بگویند، و زن‌ها کف بزنند، تا امام متوجه اشتباه خود گردد، و قابل تذکر است که اگر قصد زنی از کف زدنش بازی و شوخی باشد، نمازش فاسد می‌شود.

      6) گذشتن از بین صف‌ها جهت رسیدن به صف اول، برای امام جواز دارد، اما برای غیر امام جواز ندارد، زیرا اول آنکه: امام که به صف اول می‌رود، جهت انجام دادن وظیفه خود می‌رود، و این مصلحت مردم است، و کسی از این کار آزرده نمی‌شود، دوم آنکه: امام یک نفر است، و تحمل گذشتن یک نفر از بین صف‌ها قابل تحمل است، ولی اگر این کار برای غیر امام هم جواز داشته باشد، اشخاص بسیاری به این کار مبادرت ورزیده و سبب اذیت مردم می‌گردند.

      7) اگر مقتدی مرد باشد و بخواهد امام را ملتفت به چیزی سازد، سبحان الله بگوید، و اگر زن باشد، کف‌های دستش را به هم بزند، ولی امام مالک/ می‌گوید که: زن هم باید مانند مردم، سبحان الله بگوید، و کف زدن منسوخ است، ولی ظاهر حدیث مؤید قول جمهور علما است، زیرا دلیل مشخصی برای نسخ این حدیث وجود ندارد، و علاوه بر آن در سنن داود به طور صریح آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر در نماز شما واقعه رخ داد، مردها تسبیح بگویند، و زن‌ها کف بزنند».

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      تفصیل این حدیث به شماره (399) قبلاً گذشت، و در اینجا این احکام و مسائل را نیز متذکر می‌گردیم:

1) پیامبر خدا ج در ایام مریضی خود فقط یک نماز را برای مردم به طور نشسته امامت دادند، و آن نماز، نماز ظهر بود، و دیگر نمازها را ابوبکر صدیقس امامت می‌داد.

2) اگر امام مسجد مریض می‌شود، از اینکه برای مردم نشسته نماز بخواند، بهتر آن است که شخص مناسب دیگری را برای خود خلیفه بگیرد، زیرا پیامبر خدا ج ابوبکرس را برای خود خلیفه گرفتند، و به مردم به طور نشسته امامت ندادند.

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این حدیث دلالت بر این دارد که اگر امام نماز را نشسته می‌خواند، مقتدیان نیز به پیروی از وی باید نماز را نشسته بخوانند، ولی بعضی از علماء از آن جمله امام ابو حنیفه و ابو یوسف و شافعی و مالک واوزاعی رحمهم الله است، اقتدای شخص ایستاده را به شخص نشسته جواز می‌‌دهند، و دلیل‌شان حدیث عائشهل است، که به شماره (399) قبلاً گذشت.

      و بعضی از علماء نماز خواندن شخص ایستاده را به امامت شخص نشسته جواز نمی‌دهند، و می‌گویند: اگر امام نشسته نماز می‌خواند، مقتدی‌ها نیز باید نشسته نماز بخوانند، و دلیل‌شان همین حدیث باب است.

      ولی جمهور علماء می‌گویند که: حدیث باب پیش از حدیث عائشهل است که به شماره (399) قبلاً گذشت، زیرا حدیث (399) بیانگر مریضی است که پیامبر خدا ج از آن وفات یافتند، و حدیث باب بیانگر مریضی پیامبر خدا ج به سبب افتادن‌شان از اسپ بود، و جابرس این حدیث را به تفصیل بیشتری روایت کرده و می‌گوید: پیامبر خدا ج از اسپ افتادند، و کف پای‌شان مجروح شد، در این وقت بدیدن‌شان آمدیم، دیدیم که نماز فرض را نشسته می‌خوانند، ما هم ایستادیم و به ایشان اقتداء کردیم، چون از نماز فارغ شدند، فرمودند: «وقتی که امام نشسته نماز می‌‌خواند، شما هم نشسته نماز بخوانید، و وقتی که ایستاده نماز می‌خواند، شما هم ایستاده نماز بخوانید، و کاری که اهل فارس به بزرگان خود می‌کنند، شما نکنید»، و چون حدیث عائشهل در آخرین ایام حیات نبی کریم ج بود، و در نتیجه از حدیث جابر متاخر است، از این‌رو ناسخ آن حدیث می‌باشد، زیرا در وقت تعارض بین دو نص، نص اخیر، نص اول را نسخ می‌کند، و در نتیجه اگر امام روی ضرورت نشسته امامت می‌داد، مقتدیان باید ایستاده نماز بخوانند، والله تعالی أعلم بالصواب.

[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) متابعت امام واجب است، و باید مقتدی از امام خود متابعت نماید.

      2) بعضی از علماء از این حدیث چنین فهمیده‌اند که مقتدی وقتی یک رکن را مثلاً: رکوع و یا قومه و یا جلسه را انجام دهد، که امام از انجام دادن آن فارغ شده باشد، ولی عموم علماء این نظر را رد کرده و گفته‌اند: در چنین حالتی متابعت امام صورت نمیگیرد، بنابراین مقتدی باید بعد از این که امام به رکنی از ارکان نماز شروع کرد، به آن رکن شروع کند، مثلاً: همین که امام به رکوع رفت، بعد از وی به رکوع بروند، و همین که سر خود را از رکوع بالا کرد، بعد از وی سر خود را از رکوع بالا کنند، و همچنین در انجام دادن هر رکنی از ارکان دیگر نماز.

      ولی طوری که در حدیث بعدی می‌آید، باید جداً متوجه باشد که پیش از امام کاری را انجام ندهد، یعنی: نه پیش از امام برکوع برود، و نه پیش از امام سر خود را از رکوع بالا کند، و نه پیش از امام به سجده برود، و نه پیش از امام سر خود را از سجده بالا کند، و همچنین در تمام ارکان نماز.

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مقتدی نباید سر خود را پیش از امام از رکوع و یا سجده بالا کند، و کسی که چنین می‌کند سزاوار آن است که سرش مانند سر خر گردد، و چون به دعای پیامبر خدا ج (مسخ) از این امت مرفوع گردیده است چنین نمی‌شود، ولی دور نیست که در وقت دیگری که خداوند بخواهد به این عقوبت دچار گردد.

      2) امام عینی/ می‌گوید: در بعضی از کتب دیدم، و از اشخاص موثوقی شنیدم که گروهی از مردمی که صحابهش را دشنام می‌دادند، و بعضی از کسانی که پدر و مادر خود را آزار داده، و آن‌ها را به نام سگ و خر و خوک یاد می‌کردند، در وقت مرگ، صورت آن‌ها به صورت خر و سگ در آمده بود.

[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) تشبیه سر حبشی به کشمش در کوچکی و سیاهی آن است، به این معنی که سر حبشی از سر مردمان دیگر کوچک تر است، و رنگ پوستش از رنگ پوست مردمان عادی سیاه‌تر است.

      2) اطاعت از امام و خلیفه مسلمان واجب است.

      3) امامت غلام جواز دارد، زیرا در بعضی از روایات آمده است که «اگر غلام حبشی بر شما امیر مقرر گردید، و عادت آن بود که امیران برای مردم امامت می‌دادند.

      4) قیام بر علیه خلفاء و امراء مسلمان جواز ندارد ولو آنکه جور و ستم کنند، زیرا قیام بر علیه آن‌ها سبب خونریزی و چور و چپاول می‌گردد، و مصائبی که به سبب قیام بر علیه آن‌ها به وجود می‌آید، از مصائیبی که از جور و ستم آن‌ها به وجود می‌آید خیلی بیشتر است، و دیگر آنکه چه معلوم که امام بعدی از امام اول ظالم‌تر و ستمگارتر نباشد.

      5) فقهاء می‌گویند: هر امامی که نماز جمعه و جماعات را اقامه نموده و جهاد نماید، اطاعت کردن از وی واجب است، و البته این به آن معنی نیست که برایش نصیحت نکرد، و از وی انتقاد ننمود، نه خیر این کارها جواز دارد، بلکه لازم است، وچیزی که روا نیست قیام مسلحانه و خونریزی جهت رسیدن به قدرت است.

[48]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز به امامت نیکو کار و بد کار جواز دارد، بعضی از علماء می‌گویند: اگر امام فاجر و ظالم بود، بهتر است که شخص نمازش را در خانه‌اش بخواند و بعد از آن آمده و به آن امام اقتداء نماید، تا از شرش در امان باشد، و در زمان حجاج بعضی از مردم چنین می‌کردند.

      2) نظر به ظاهر این حدیث بعضی از علماء می‌گویند که اخطاء و اشتباهات امام بر مقتدیان تاثیری ندارد، بنابراین اگر بعد از نماز خواندن معلوم شد که امام بی‌وضوء و حتی جنب بوده است، و یا بر بدن و یا بر جامه‌اش نجاست پنهانی مانند بول وجود داشته است، دوباره خواندن نماز بر مقتدیان لازم نیست، ولی عده دیگری از علماء از آن جمله احناف می‌گویند که نماز امام متضمن نماز مقتدی است، به این معنی که اگر نماز امام صحت داشت، نماز مقتدیان نیز صحت دارد، و اگر نمازش فاسد بود، نماز مقتدیان نیز فاسد می‌شود، و دلیل‌شان حدیث مستدرک حاکم است که می‌گوید: «الامام ضامن»، یعنی: امام ضامن نماز مقتدی‌ها است.

[49]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      نماز خواندن بدون وضوء ساختن بعد از خواب شدن خاص برای پیامبر خدا ج بود، زیرا طوری که در احادیث دیگری آمده است، چشم پیامبر خدا ج می‌خوابید، ولی قلب‌شان بیدار بود، از این جهت علماء گفته‌اند که خواب شدن تنها نسبت به پیامبر خدا ج ناقض وضوء نیست، ولی نسبت به دیگران ناقض وضوء شمرده می‌شود، و گرچه در کیفیت خوابی که ناقض وضوء می‌باشد، با هم اختلاف نظر دارند، و تفصیل این مسئله قبلاً گذشت.

[50]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) باید امام حال مقتدیان را در نظر گرفته و نماز را خفیف و کوتاه بخواند.

      2) اگر امام نماز را طولانی ساخت، و مقتدی کار ضروری داشت، و یا قدرت تحمل چنین نمازی را نداشت، در نزد بعضی از علماء برایش روا است که از نماز خارج گردیده و نمازش را تنها بخواند، ولی در نزد احناف چنین عملی جواز ندارد، و باید نماز خود را با امام کامل نماید.

      3) مراد از سوره‌های میانه مفصل، از سوره (والسماء ذات البروج) تا سوره (لم یکن الذین کفروا) می‌باشد.

      4) ظاهر حدیث دلالت بر جواز اقتدای فرض‌گذار به نفل‌گذار دارد، زیرا معاذس نماز فرض را با پیامبر خدا ج اداء می‌کرد، از این‌رو نمازی را که برای قوم خود امامت می‌داد، نماز نفل بود، ولی احناف این حدیث را به احادیث دیگری که ذکر می‌کنند منسوخ دانسته، و در نتیجه اقتدای فرض‌گذار را به نفل‌گذار جایز نمی‌دانند، و از این حدیث این طور جواب می‌دهند که نماز خواندن معاذس با پیامبر خدا ج به طور دائم نمود، بلکه گاه گاهی جهت آموختن احکام نماز، و یا به غرض دیگری با ایشان نماز می‌‌خواند، بنابراین احتمال دارد نمازی‌های را که معاذ به قوم خود امامت می‌داد، نماز فرضی وی‌بوده باشد، ولی باید گفت که ظاهر این حدیث با این تأویل موافقت کاملی ندارد، والله تعالی أعلم.

[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این شخصی که نماز را طولانی می‌ساخت، معاذ بن جبل و یا أبی بن کعب بود، ب.

      2) امام باید حال مقتدیان را در نظر گرفته و نماز را سبک بخواند.

[52]- تفصیل احکام متعلق به این حدیث را در حدیث شمار(416) مطالعه فرمائید.

[53]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      گرچه پیامبر خدا ج نماز را کوتاه می‌ساختند، ولی ارکان آن را از رکوع و سجود، و قیام و قعود به طور کامل اداء می‌نمودند، زیرا کوتاه خواندن نماز حدی دارد که اگر از آن حد کم شود، به حد نقصان و یا احیاناً فساد می‌رسد، و البته کوتاه خواندن نماز پیامبر خدا ج به سر حد نقصان و یا فساد نمی‌رسید.

[54]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) برای زن‌ها روا است که اطفال خود را با خود به مسجد بیاورند، وچون در عصر و زمان ما به طور عموم مساجد فرش دارد، و طفل اگر به حال خودش رها شود، شاید که بر روی فرش‌ها ادرار و یا غائط نماید، لذا زن‌های که اطفال خود را با خود به مسجد می‌آورند، به این امر جداً متوجه بوده، و به طور مناسبی از اینکه اطفال فرش‌های مسجد را کثیف نمایند، ممانعت به عمل آورند.

      2) اینکه پیامبر خدا ج تصمیم داشتند که نماز را طولانی کنند، ولی چون گریه طفلی را می‌شنیدند نماز را کوتاه می‌کردند، دلالت بر کمال رأفت و رحمت پیامبر خدا ج دارد، و این مصداق این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢٨. و همین مواقف رحیمانه و حکیمانه پیامبر خدا ج بود که ایشان را در نزد پیروان‌شان از محبوب‌ترین افراد عالم ساخته بود، تا جائیکه تا هم اکنون امت محمدی پیامبر خود محمد ج را از جان و مال و فرزند خود بیشتر دوست دارند، و البته طوری که خود نبی کریم ج فرموده‌اند تا وقتی که مسلمان ایشان را تا همین سرحد دوست نداشته باشد، ایمانش کامل نمی‌شود.

[55]- وی نعمان بن بشیر بن ثعلبه انصاری است، هشت سال پیش از وفات پیامبر خدا ج تولد یافت، در زمان معاویهس امارت حمص، و بعد از آن امارت کوفه را بر عهده داشت، بعد از اینکه از مردم حمص خواست که به عبدالله بن زبیرس بیعت کنند، دعوتش را نپذیرفتند، و همان بود که از حمص بر آمد، ولی مردم حمص او را تعقیب نموده و به قتل رساندند، و این در سال شصت و چهارم هجری بود، اسد الغابه (5/22-24).

[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      برابر ساختن صف‌ها در نماز در نزد اکثر علماء سنت است، و اهل ظاهر برابر ساختن صف‌ها را واجب می‌دانند، ولی این قول پیامبر خدا ج که: «برابر ساختن صف‌ها از تمام کردن نماز است» قول اول ترجیح می‌دهد.

[57]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) برابر ساختن صف‌ها و نزدیک یکدیگر ایستادن در وقت نماز لازم است.

      2) اینکه پیغمبر خدا ج از پشت سر خود می‌دیدند یا به عین بصیرت بود و یا به عین بصر، و گفته‌اند که: در بین شانه‌های پیامبر خدا ج دو چشم کوچک به مانند دو سوراخ سوزن وجود داشت، و لباس مانع دیدن آن‌ها نمی‌شد، و هرچه که باشد، آنچه که ثابت است این است که پیامبر خدا ج بدون شک از پشت سر خود می‌دیدند.

[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اقتداء کردن به امامی که قصد امامت دادن را برای آن‌ها ندارد، جواز دارد، ولی احناف می‌گویند: اگر زن‌ها به چنین امامی اقتداء می‌کردند، باید امام از اقتدای آن‌ها اطلاع داشته، و نیت امامت دادن برای آن‌ها را کرده باشد.

      2) خواندن نماز نفل – و از آن جمله نماز تهجد – در خانه، بهتر از خواندن آن در مسجد است، امام مالک/ می‌گوید: خواندن نفل در خانه، بهتر از خواندن آن در مسجد نبوی است، مگر برای کسی که غریب باشد، یعنی: برای کسی که چند روزی در مدینه منوره سکونت داشته و بعد از آن سفر می‌کند، خواندن نماز نفل در مسجد نبوی، بهتر از نماز خواندن وی در خانه‌اش می‌باشد.

      3) خواندن نماز نفل به جماعت جواز دارد.

      4) دیوار و یا پرده و امثال این‌ها مانع اقتداء کردن به امام نمی‌شود.

[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این حدیث به طور صریح دلالت بر این دارد که هر نمازی غیر از نماز فرض باید در خانه خوانده شود، اینکه امر پیامبر خدا ج در این حدیث برای وجوب است، و یا برای استحباب هردو احتمال وجود دارد، ولی هرچه که باشد، حد اقل دلالت بر این دارد که خواندن نماز نفل در خانه، بهتر از خواندن آن در مسجد است، و در حدیث قبلی در این مورد به تفصیل بیشتری سخن گفتیم.

کتاب [9]: کتاب اوقات نماز

کتاب [9]: کتاب اوقات نماز

1- باب: مَوَاقِیْتُ الصَّلاَةِ وَفَضلها

باب [1]: اوقات نماز و فضیلت آن‌ها

325- عَنْ أَبُو مَسْعُودٍ الأَنْصَارِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى المُغِیْرَة بْن شُعْبَةَ وَقَدَ أَخَّرَ الصَّلاَةَ یَوْمًا، وَهُوَ بِالْعِرَاقِ، فَقَالَ: مَا هَذَا یَا مُغِیرَةُ أَلَیْسَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ جِبْرِیلَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَزَلَ فَصَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: «بِهَذَا أُمِرْتُ» [رواه البخاری: 521].

325- از ابو مسعود انصاریس روایت است که وی در عراق نزد مغیره بن شعبه رفت، دید که وی روزی نماز را تأخیر نمود.

گفت: ای مغیره! این چه کاری است؟ مگر خبر نداری که جبرئیل [برای تعیین اوقات نماز] آمد و نماز خواند، و پیامبر خدا ج نماز خواندند، باز جبرئیل خواند، و پیامبر خدا ج نماز خواندند، باز جبرئیل نماز خواند، و پیامبر خدا ج نماز خواندند، باز جبرئیل نماز خواند، و پیامبر خدا ج نماز خواندند، باز جبرئیل نماز خواند، و پیامبر خدا ج نماز خواندند.

بعد از آن جبرئیل گفت: به اینگونه [نمازخواندن از طرف خداوند] مأمور شده‌ام([1]).

2- باب: الصَّلاَةُ کَفَّارَةٌ

باب [2]: نماز سبب آمرزش گناهان است

326- عَنْ حُذَیْفَةَ، قَالَ: کُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: أَیُّکُمْ یَحْفَظُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الفِتْنَةِ، قُلْتُ أَنَا کَمَا قَالَهُ: قَالَ: إِنَّکَ عَلَیْهِ أَوْ عَلَیْهَا لَجَرِیءٌ، قُلْتُ: «فِتْنَةُ الرَّجُلِ فِی أَهْلِهِ وَمَالِهِ وَوَلَدِهِ وَجَارِهِ، تُکَفِّرُهَا الصَّلاَةُ وَالصَّوْمُ وَالصَّدَقَةُ، وَالأَمْرُ وَالنَّهْیُ»، قَالَ: لَیْسَ هَذَا أُرِیدُ، وَلَکِنِ الفِتْنَةُ الَّتِی تَمُوجُ کَمَا یَمُوجُ البَحْرُ، قَالَ: لَیْسَ عَلَیْکَ مِنْهَا بَأْسٌ یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ، إِنَّ بَیْنَکَ وَبَیْنَهَا بَابًا مُغْلَقًا، قَالَ: أَیُکْسَرُ أَمْ یُفْتَحُ؟ قَالَ: یُکْسَرُ، قَالَ: إِذًا لاَ یُغْلَقَ أَبَدًا، قُلْنَا: أَکَانَ عُمَرُ یَعْلَمُ البَابَ؟ قَالَ: نَعَمْ، کَمَا أَنَّ دُونَ الغَدِ اللَّیْلَةَ، إِنِّی حَدَّثْتُهُ بِحَدِیثٍ لَیْسَ بِالأَغَالِیطِ. فسئل: مَنِ الْبَابُ؟ فَقَالَ: عُمَرُ [رواه البخاری: 525].

326- از حذیفهس([2]) روایت است که گفت: نزد عمرس نشسته بودیم که گفت: کدام یک از شما گفته پیامبر خدا ج را در مورد فتنه به خاطر دارید([3])؟

گفتم: همانطوری که فرموده‌اند، من به خاطر دارم.

گفت: تو دربارۀ پیامبر خدا ج، و یا دربارۀ روایت احادیث پیامبر خدا ج باجرآت هستی.

گفتم: ابتلای شخص نسبت به خانواده‌اش، نسبت به مالش، نسبت به فرزندش، و نسبت به همسایه‌اش میباشد [که حق آن‌ها را اداء نکند]، و کفارۀ این‌ها: نماز خواندن، روزه گرفتن، و زکات دادن، و امر به معروف و نهی از منکر است.

عمرس گفت: قصد من این فتنه نبود، بلکه مقصود فتنه‌ای است که مانند دریا موج می‌زند.

حذیفهس گفت: یا امیر المؤمنین! بر تو از آن‌ها ضرری نیست، چون دروازۀ بین تو و بین آن فتنه‌ها بسته است.

عمرس پرسید: آن دروازه شکسته می‌شود و یا گشوده می‌شود؟

حذیفهس گفت: شکسته می‌شود.

عمرس گفت: پس در این صورت، دیگر هرگز بسته نخواهد شد. کسی از حذیفهس پرسید: آیا عمرس می‌دانست که مراد از آن دروازه چیست؟

گفت: بلی! چنان می‌دانست مثلی که می‌دانست که بعد از فردا شب می‌آید، من به او سخنی گفتم که در او [غموض] و مغالطۀ نبود.

از حذیفهس پرسان شد: مراد از آن دروازه [که مانع فتنه بود] کیست؟

گفت: خود عمرس([4]).

327- عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ، أَنَّ رَجُلًا أَصَابَ مِنَ امْرَأَةٍ قُبْلَةً، فَأَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْبَرَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ، إِنَّ الحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ [هود: 114] فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَلِی هَذَا؟ قَالَ: «لِجَمِیعِ أُمَّتِی کُلِّهِمْ» [رواه البخاری: 526].

327- از ابن مسعودس روایت است که شخصی روزی زنی را بوسید و نزد پیامبر خدا ج آمد و قضیه را بیان داشت.

خداوند این آیه را نازل فرمود که: «نماز را در آغاز و انجام روز وپاسی از شب بر پا دار، زیرا کارهای نیک لغزش‌ها را از بین می‌برد».

آن شخص گفت: یا رسول الله! این چیز خاص برای من است؟

فرمودند: «برای تمام امت من است»([5]).

328- وَعَنْهُ فی روایة لِمَنْ عمِلَ بِهَا مِنْ أًمَّتِی. [رواه البخاری: 526].

328- و در روایت دیگری از ابن مسعودس در حدیث گذشته روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [در جواب آن شخصی گه گفت: آیا این امر خاص برای من است]؟ فرموند: «برای هر کس از امت من که به این آیت عمل نماید»([6]).

3- باب: فَضْلِ الصَّلاَةِ لِوَقتِهَا

باب [3]: فضیلت ادای نماز در وقت آن

329- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّ العَمَلِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ: «الصَّلاَةُ عَلَى وَقْتِهَا»، قَالَ: ثُمَّ أَیٌّ؟ قَالَ: «ثُمَّ بِرُّ الوَالِدَیْنِ» قَالَ: ثُمَّ أَیٌّ؟ قَالَ: «الجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» قَالَ: حَدَّثَنِی بِهِنَّ، وَلَوِ اسْتَزَدْتُهُ لَزَادَنِی [رواه البخاری: 527].

329- و از ابن مسعودس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج پرسیدم که کدام کار در نزد خداوند [از همه کار ها] محبوب‌ تر است؟

فرمودند: «ادای نماز در وقت آن».

گفت: بعد از آن کدام کار؟

فرمود: «نیکی کردن به پدر و مادر».

گفت: بعد از آن کدام کار؟

فرمودند: جهاد در راه خدا.

[ابن مسعودس] می‌گوید: این چیزها را پیامبر خدا ج برایم گفتند، و اگر بیشتر از این می‌پرسیدم، برایم بیشتر می‌گفتند([7]).

4- باب: الصَّلَوَاتُ الخَمْسُ کَفَّارَهٌ

باب [4]: نمازهای پنج گانه کفاره است

330- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «أَرَأَیْتُمْ لَوْ أَنَّ نَهَرًا بِبَابِ أَحَدِکُمْ یَغْتَسِلُ فِیهِ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسًا، مَا تَقُولُ: ذَلِکَ یُبْقِی مِنْ دَرَنِهِ» قَالُوا: لاَ یُبْقِی مِنْ دَرَنِهِ شَیْئًا، قَالَ: «فَذَلِکَ مِثْلُ الصَّلَوَاتِ الخَمْسِ، یَمْحُو اللَّهُ بِهِ الخَطَایَا [رواه البخاری: 528].

330- از ابو هریرهس روایت است که از پیامبر ج خدا شنیده است که فرمودند: «چه تصور می‌کنید! اگر به در خانۀ کسی از شما جوی آب روانی باشد، و آن شخص، در هر روز پنج بار در آن آب غسل نماید، آیا چیزی از کثافت در بدنش باقی می‌ماند»؟

گفتند: [این پنج بار غسل] چیزی از آن کثافت را در بدنش باقی نمی‌گذارد.

فرمودند: این [پنچ بار غسل کردن از جوی آب روان] مانند نمازهای پنچ گانه است، که خداوند به سبب آ‌ن‌ها، [گناه] اشتباهات را [یعنی: صغائر را] از بین می‌برد([8]).

5- باب: المُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ

باب [5]: نمازگذار با پروردگارش مناجات می‌کند

331- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم أَنَّهُ قَالَ: اعْتَدِلُوا فِی السُّجُودِ، وَلاَ یَبْسُطْ ذِرَاعَیْهِ کَالکَلْبِ، وَإِذَا بَزَقَ فَلاَ یَبْزُقَنَّ بَیْنَ یَدَیْهِ، وَلاَ عَنْ یَمِینِهِ، فَإِنَّهُ یُنَاجِی رَبَّه [رواه البخاری: 532].

331- از انسس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «در سجده آرام بگیرید، [کسیکه در حالت سجده کردن است] دست‌های خود را مانند سگ فرش نکند، و اگر تُف کرد پیش روی، و به طرف راست خود تُف نکند، زیرا نماز گذار با پروردگارش مناجات می‌کند»([9]).

6- باب: الإِبرَادِ بالظُّهرِ من شِىدَّةِ الحَرِّ

باب [6]: نماز ظهر در شدت گرمی به تاخیر می‌افتد

332- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ ج قَالَ: إِذَا اشْتَدَّ الحَرُّ فَأَبْرِدُوا بِالصَّلاَةِ، فَإِنَّ شِدَّةَ الحَرِّ مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ. وَاشْتَکَتِ النَّارُ إِلَى رَبِّهَا، فَقَالَتْ: یَا رَبِّ أَکَلَ بَعْضِی بَعْضًا، فَأَذِنَ لَهَا بِنَفَسَیْنِ، نَفَسٍ فِی الشِّتَاءِ وَنَفَسٍ فِی الصَّیْفِ، فَهُوَ أَشَدُّ مَا تَجِدُونَ مِنَ الحَرِّ، وَأَشَدُّ مَا تَجِدُونَ مِنَ الزَّمْهَرِیرِ [رواه البخاری: 536، 537].

332- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«هنگامی که هوا گرم شد، نماز را در وقت سردی هوا بخوانید، زیرا گرمی هوا از وزش دوزخ است.

«آتش به نزد پروردگارش شکایت کرد و گفت: پروردگارا! اعضایم یکدیگر را خوردند، خداوند برایش اجازه دوباره تنفس را داد، تنفسی در تابستان و تنفسی در زمستان، [و این همان] شدت گرمی تابستان، و شدت یخبندان زمستان است»([10]).

333- عَنْ أَبِی ذَرٍّ الغِفَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، فَأَرَادَ المُؤَذِّنُ أَنْ یُؤَذِّنَ لِلظُّهْرِ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَبْرِدْ» ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یُؤَذِّنَ، فَقَالَ لَهُ: «أَبْرِدْ» حَتَّى رَأَیْنَا فَیْءَ التُّلُولِ، [رواه البخاری: 539].

333- از ابوذر غفاریس([11]) روایت است که گفت: در سفری با پیامبر خدا ج بودیم، مؤذن می‌خواست برای نماز ظهر اذان بدهد.

پیامبر خدا ج فرمودند: «صبر کن تا هوا سرد تر شود».

باز می‌خواست اذان بدهد.

باز برایش گفتند: «صبر کن تا هوا سرد تر شود»، و همین طور ادامه یافت تا آنکه سایۀ تپه‌ها را دیدیم([12]).

7- باب: وَقْتُ الظُّهْرِ عِنْدَ الزَّوَالِ

باب [7]: وقت نماز پیشین هنگام زوال است

334- أَنَسُ رَضیِ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ حِینَ زَاغَتِ الشَّمْسُ، فَصَلَّى الظُّهْرَ، فَقَامَ عَلَى المِنْبَرِ، فَذَکَرَ السَّاعَةَ، فَذَکَرَ أَنَّ فِیهَا أُمُورًا عِظَامًا، ثُمَّ قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْأَلَ عَنْ شَیْءٍ فَلْیَسْأَلْ، فَلاَ تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُکُمْ، مَا دُمْتُ فِی مَقَامِی هَذَا» فَأَکْثَرَ النَّاسُ فِی البُکَاءِ، وَأَکْثَرَ أَنْ یَقُولَ: «سَلُونِی»، فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُذَافَةَ السَّهْمِیُّ، فَقَالَ: مَنْ أَبِی؟ قَالَ: «أَبُوکَ حُذَافَةُ» ثُمَّ أَکْثَرَ أَنْ یَقُولَ: «سَلُونِی» فَبَرَکَ عُمَرُ عَلَى رُکْبَتَیْهِ، فَقَالَ: رَضِینَا بِاللَّهِ رَبًّا، وَبِالإِسْلاَمِ دِینًا، وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیًّا، فَسَکَتَ، ثُمَّ قَالَ: «عُرِضَتْ عَلَیَّ الجَنَّةُ وَالنَّارُ آنِفًا فِی عُرْضِ هَذَا الحَائِطِ، فَلَمْ أَرَ کَالخَیْرِ وَالشَّرِّ». قد تقدم بعض هذا الحدیث فی کتاب العلم من روایة ابی موسى لکن فی هذه الروایة زیادة ومغایرة الفاظ [رواه البخاری: 540].

334- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج هنگامی که آفتاب میل نمود، به آمده و نماز ظهر را اداء نمودند، بعد از آن بالای منبر ایستادند و دربارۀ قیامت سخن زده و گفتند: در قیامت کارهای بزرگی واقع می‌شود، و فرمودند:

«کسی که می‌خواهد از چیزی پرسان نماید، پرسان نماید، تا وقتی که همین جا قرار دارم، از چیزی نیست که از من پرسان کنید مگر آنکه به آن پاسخ خواهم داد».

مردم بسیار گریه کردند، و ایشان مکرراً می‌گفتند: «بپرسید»([13]).

عبدالله بن حذافه سهمیس برخاست و پرسید: پدر من کیست؟

فرمودند: «پدر تو حذافه است».

باز هم فرمودند: «پرسان کنید».

عمرس به دو زانو نشست و گفت: خدا را به ربوبیت، اسلام را به حیث دین، و محمد را به حیث پیامبر قبول داریم.

پیامبر خدا ج سکوت نمودند، و بعد از آن فرمودند: «همین حالا بهشت و دوزخ برایم بر روی همین دیوار نشان داده شد، و هیچ خوبی را [مانند خوبی بهشت] و هیچ بدی را [مانند بدی دوزخ] ندیدم».

قسمتی از این حدیث در (باب علم) به روایت ابو موسی اشعری قبلاً گذشت، ولی در این روایت بعضی زیادات، و اختلافات لفظی وجود دارد([14]).

335- عَنْ أَبِی بَرْزَةَ رَضیِ اللهُ عَنْهُ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی الصُّبْحَ وَأَحَدُنَا یَعْرِفُ جَلِیسَهُ، وَیَقْرَأُ فِیهَا مَا بَیْنَ السِّتِّینَ إِلَى المِائَةِ، وَیُصَلِّی الظُّهْرَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ، وَالعَصْرَ وَأَحَدُنَا یَذْهَبُ إِلَى أَقْصَى المَدِینَةِ، رَجَعَ وَالشَّمْسُ حَیَّةٌ - وَنَسِیتُ مَا قَالَ فِی المَغْرِبِ - وَلاَ یُبَالِی بِتَأْخِیرِ العِشَاءِ إِلَى ثُلُثِ اللَّیْلِ، ثُمَّ قَالَ: إِلَى شَطْرِ اللَّیْلِ [رواه البخاری: 541].

335- از ابو برزهس([15]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز صبح را در [وقتی] اداء می‌کردند، که هر کسی همنشین خود را [یعنی: نفر پهلوی خود را] شناخته می‌توانست، و در نماز صبح، بین شصت الی صد آیت را می‌خواندند.

و نماز پیشین را هنگامی می‌خواندند که آفتاب زوال می‌کرد.

و نماز عصر را وقتی می‌خواندند که اگر کسی از ما به آخرین قسمت مدینه می‌رفت و برمی‌گشت، آفتاب هنوز به درخشش خود باقی بود.

 و راوی آنچه را که [ابو برزه] در مورد وقت شام گفته بود، فراموش کرده است.

و در تاخیر نماز عشاء، حتی تا ثُلث شب، و بعد از آن گفت که: تا قسمتی از شب هم باکی نداشتند([16]).

8- باب: تَأخِیرِ الظُّهْرِ إِلَى العَصْرِ

باب [8]: تاخیر کردن نماز ظهر تا وقت نماز عصر

336- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضیِ اللهُ عَنْهُما: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى بِالْمَدِینَةِ سَبْعًا وَثَمَانِیًا: الظُّهْرَ وَالعَصْرَ وَالمَغْرِبَ وَالعِشَاءَ [رواه البخاری: 543].

336- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج در مدینه [منوره] هفت رکعت را با هم، و هشت رکعت را با هم خواندند، [هشت رکعتی را که با هم خواندند] نماز پیشین و عصر، [و هفت رکعتی را که با هم خواندند] نماز شام و خفتن بود([17]).

9- باب: وَقْتُ الْعَصْرِ

باب [9]: وقت نماز عصر

337- حدیثُ أبی بَرْزَةَ رضی الله عنه فی ذِکر الصَّلواتِ تقدَّم قریبًا وقال فی هذهِ الرَّوایة لما ذَکرَ العِشَاءَ، قَالَ: وَکَانَ یَکْرَهُ النَّوْمَ قَبْلَهَا، وَالحَدِیثَ بَعْدَهَا [حدیث رقم: 548].

337- در حدیث ابو برزه – در مورد وقت نمازها – که همین حالا گذشت، این عبارت نیز آمده است که: پیامبر خدا ج از خواب شدن پیش از نماز خفتن، و از صحبت کردن بعد از آن، بدشان می‌آمد([18]).

338- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضیِ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «کُنَّا نُصَلِّی العَصْرَ، ثُمَّ یَخْرُجُ الإِنْسَانُ إِلَى بَنِی عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، فَنَجِدُهُمْ یُصَلُّونَ العَصْرَ» [رواه البخاری: 548].

338- از انس بن مالکس روایت است که گفت: ما نماز عصر را وقتی اداء می‌کردیم که اگر کسی به قبیله (بنی عمرو بن عوف) میرفت، می‌دید که آن‌ها هنوز مشغول خواندن نماز عصر هستند([19]).

339- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی العَصْرَ وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ حَیَّةٌ، فَیَذْهَبُ الذَّاهِبُ إِلَى العَوَالِی، فَیَأْتِیهِمْ وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ» وَبَعْضُ العَوَالِی مِنَ المَدِینَةِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَمْیَالٍ أَوْ نَحْوِهِ [رواه البخاری: 550].

339- و از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز عصر را اداء می‌کردند، و آفتاب بلند و درخشان بود، شخصی که به (عوالی) می‌رفت و چون به آنجا می‌رسید، می‌دید که آفتاب هنوز بلند است، بعضی از قسمت‌های (عوالی) از مدینه حدود چهار میل و یا چیزی مثل آن، فاصله دارد([20]).

10- باب: مَنْ فَاتَتْهُ الْعَصْرُ

باب [10]: کسی که نماز عصرش فوت گردد

340- عَن ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الَّذِی تَفُوتُهُ صَلاَةُ العَصْرِ، کَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ» [رواه البخاری: 552].

340- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که نماز عصرش فوت می‌شود، مانند کسی است که اهل و اموالش از بین رفته و تنها مانده است»([21]).

11- باب: مَنْ تَرکَ العَصْرَ

باب [11]: حکم کسی که نماز عصر را ترک می‌کند

341- عَنْ یُرَیْدَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ فِی یَوْمٍ ذِی غَیْمٍ، فَقَالَ: بَکِّرُوا بِصَلاَةِ العَصْرِ، فَإِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ تَرَکَ صَلاَةَ العَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» [رواه البخاری: 553].

341- روایت است که بریدهس در روز ابر آلودی گفت: نماز عصر را [به زودی] در اول وقت آن بخوانید، زیرا پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که نماز عصر را ترک کند، عملش حبطه و باطل می‌گردد»([22]).

12- باب: فَضْلِ صَلاَةِ العَصْرِ

باب [12]: فضیلت نماز عصر

342- عَنْ جَرِیرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَظَرَ إِلَى القَمَرِ لَیْلَةً فَقَالَ: «إِنَّکُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّکُمْ، کَمَا تَرَوْنَ هَذَا القَمَرَ، لاَ تُضَامُّونَ فِی رُؤْیَتِهِ، فَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ لاَ تُغْلَبُوا عَلَى صَلاَةٍ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا فَافْعَلُوا» ثُمَّ قَرَأَ: ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الغُرُوبِ [رواه البخاری: 554].

342- از جریرهس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج بودیم، شبی به طرف ماهتاب نظر کرده و فرمودند:

«شما پروردگار خود را مثلی که همین ماهتاب را می‌بینید، خواهید دید، و در دیدن او مورد ستم و ظلم قرار نمی‌گیرید، و اگر امکان بود که برای ادای نماز فجر و نماز عصر، تحت فشار گرفتاری قرار نگیرید، این دو نماز را اداء نماید»([23]).

بعد از آن، این آیه کریمه را تلاوت نمودند (و پیش از طلوع آفتاب، و پیش از غروب آن، به ستایش پروردگارت، تسبیح بگو)([24]).

343- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَتَعَاقَبُونَ فِیکُمْ مَلاَئِکَةٌ بِاللَّیْلِ وَمَلاَئِکَةٌ بِالنَّهَارِ، وَیَجْتَمِعُونَ فِی صَلاَةِ الفَجْرِ وَصَلاَةِ العَصْرِ، ثُمَّ یَعْرُجُ الَّذِینَ بَاتُوا فِیکُمْ، فَیَسْأَلُهُمْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ: کَیْفَ تَرَکْتُمْ عِبَادِی؟ فَیَقُولُونَ: تَرَکْنَاهُمْ وَهُمْ یُصَلُّونَ، وَأَتَیْنَاهُمْ وَهُمْ یُصَلُّونَ» [رواه البخاری: 555].

343- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«ملائکۀ در روز، و ملائکۀ در شب به طور نوبتی با شما هستند، [و این ملائکۀ] در نماز صبح و نماز عصر با هم جمع می‌شوند، بعد از آن ملائکۀ که شب با شما بودند، بالا می‌روند، و [باری تعالی] در حالی که خودش به حال بندگان خود از همه واقف‌تر است، از ایشان می‌پرسد: بندگان مرا در چه حالتی ترک نمودید؟ می‌گویند: آن‌ها را در حالی ترک نمودیم که نماز می‌خواندند، و در حالی نزدشان رفتیم که نماز می‌خواندند»([25]).

13- باب: مَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً مِن العَصرِ قَبلَ الغُرُوب

باب [13]: کسی که یک رکعت از عصر را پیش از غروب دریابد

344- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أَدْرَکَ أَحَدُکُمْ سَجْدَةً مِنْ صَلاَةِ العَصْرِ، قَبْلَ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ، فَلْیُتِمَّ صَلاَتَهُ، وَإِذَا أَدْرَکَ سَجْدَةً مِنْ صَلاَةِ الصُّبْحِ، قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَلْیُتِمَّ صَلاَتَهُ» [رواه البخاری: 556].

344- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر کسی یک سجده از نماز عصر را پیش از آنکه آفتاب غروب نماید، دریابد، نماز خود را تمام نماید، و اگر یک سجده از نماز صبح را پیش از طلوع آفتاب دریابد، نماز خود را تمام نماید»([26]).

345- عَنِ عبدِ اللهِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «إِنَّمَا بَقَاؤُکُمْ فِیمَا سَلَفَ قَبْلَکُمْ مِنَ الأُمَمِ کَمَا بَیْنَ صَلاَةِ العَصْرِ إِلَى غُرُوبِ الشَّمْسِ، أُوتِیَ أَهْلُ التَّوْرَاةِ التَّوْرَاةَ، فَعَمِلُوا حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ النَّهَارُ عَجَزُوا، فَأُعْطُوا قِیرَاطًا قِیرَاطًا، ثُمَّ أُوتِیَ أَهْلُ الإِنْجِیلِ الإِنْجِیلَ، فَعَمِلُوا إِلَى صَلاَةِ العَصْرِ، ثُمَّ عَجَزُوا، فَأُعْطُوا قِیرَاطًا قِیرَاطًا، ثُمَّ أُوتِینَا القُرْآنَ، فَعَمِلْنَا إِلَى غُرُوبِ الشَّمْسِ، فَأُعْطِینَا قِیرَاطَیْنِ قِیرَاطَیْنِ، فَقَالَ: أَهْلُ الکِتَابَیْنِ: أَیْ رَبَّنَا، أَعْطَیْتَ هَؤُلاَءِ قِیرَاطَیْنِ قِیرَاطَیْنِ، وَأَعْطَیْتَنَا قِیرَاطًا قِیرَاطًا، وَنَحْنُ کُنَّا أَکْثَرَ عَمَلًا؟ قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: هَلْ ظَلَمْتُکُمْ مِنْ أَجْرِکُمْ مِنْ شَیْءٍ؟ قَالُوا: لاَ، قَالَ: فَهُوَ فَضْلِی أُوتِیهِ مَنْ أَشَاءُ» [رواه البخاری: 557].

345- از عبدالله بن عمرب روایت است که از پیامبر خدا ج شنیده است که فرمودند : «مدت بقای شما به امت‌های گذشته، مانند نسبت بین نماز عصر تا غروب آفتاب است، برای اهل تورات، تورات داده شد، و آن‌ها تا نصف روز به آن عمل نمودند، سپس [از عمل کردن به آن] عاجز گشتند، از این جهت برای هر کدام آن‌ها یک یک قیراط، مزد داده شد.

بعد از آن برای اهل انجیل، انجیل داده شد، و آن‌ها تا نماز عصر به آن عمل نمودند، بعد از آن [از عمل کردن به آن] عاجز گشتند، از این جهت برای آن‌ها یک یک قیراط مزد داده شد.

بعد از آن برای ما قرآن داده شد، و ما به آن تا غروب آفتاب عمل نمودیم، پس برای ما دو دو قیراط مزد داده شد.

اهل آن دو کتاب [یعنی: یهود و نصارا] گفتند: پروردگارا! برای این‌ها [یعنی: برای مسلمانان] دو دو قیراط، و برای ما یک یک قیراط مزد دادی، در حالی که ما از آن‌ها بیشتر کار کرده بودیم([27]).

خداوند جلّ جلاله گفت: مگر در مورد مزد دادن برای شما ظلم کرده‌ام؟

گفتند: نِه.

خداوند متعال گفت: پس این [مزدی را که برای مسلمانان داده‌ام] فضل و مهربانی من است، و فضل و مرحمت خود را برای هر کسی که خواسته باشم میدهم»([28]).

14- باب: وَقْتِ المَغْرِبِ

باب [14]: وقت نماز مغرب

346- عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «کُنَّا نُصَلِّی المَغْرِبَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَنْصَرِفُ أَحَدُنَا وَإِنَّهُ لَیُبْصِرُ مَوَاقِعَ نَبْلِهِ» [رواه البخاری: 559].

346- از رافع بن خُدیجس([29]) روایت است که گفت: نماز مغرب را با پیامبر خدا ج می‌خواندیم، و کسی که از نماز برمی‌گشت جای تیرهای خود را [بر روی دیوار] می‌دید([30]).

347- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی الظُّهْرَ بِالهَاجِرَةِ، وَالعَصْرَ وَالشَّمْسُ نَقِیَّةٌ، وَالمَغْرِبَ إِذَا وَجَبَتْ، وَالعِشَاءَ أَحْیَانًا وَأَحْیَانًا، إِذَا رَآهُمُ اجْتَمَعُوا عَجَّلَ، وَإِذَا رَآهُمْ أَبْطَؤُوا أَخَّرَ، وَالصُّبْحَ کَانُوا - أَوْ کَانَ - النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّیهَا بِغَلَسٍ» [رواه البخاری: 560].

347- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز پیشین (ظهر) را در وقت زوال می‌خواندند. و نماز عصر را در وقتی که هنوز آفتاب درخشان بود.

و نماز شام (مغرب) را هنگامی که آفتاب غروب می‌کرد.

ولی نماز خفتن (عشاء) را گاهی به تاخیر و گاهی به عجله می‌خواندند، اگر می‌دیدند که مردم جمع شده‌اند، تعجیل می‌کردند، و اگر می‌دیدند که مردم دیرتر آمده‌اند، آن را به تاخیر می‌انداختند.

و نماز صبح (فجر) را پیامبر خدا ج به تاریکی اداء می‌کردند([31]).

15- باب: مَنْ کَرِهَ أَنْ یُقَالَ لِلْمَغْرِب الْعِشَاءُ

باب [15]: کسی که نمی‌خواست برای نماز مغرب نماز عشاء گفته شود

348- عَنْ عَبْدُ اللَّهِ المُزَنِیُّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ تَغْلِبَنَّکُمُ الأَعْرَابُ عَلَى اسْمِ صَلاَتِکُمُ المَغْرِبِ» قَالَ الأَعْرَابُ: وَتَقُولُ: هِیَ العِشَاءُ [رواه البخاری: 563].

348- از عبدالله مزنیس([32]) روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «در مورد ادای نماز مغرب، بادیه نشینان شما را تحت تاثیر قرار ندهند».

و عبدالله مزنیس گفت که: مردم بادیه نشین می‌گفتند که [نماز شام] همین نماز عشاء است([33]).

16- باب: فَضْلِ الْعِشَاءِ

باب [16]: فضیلت نماز عشاء

349- أَنَّ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها، قَالَتْ: أَعْتَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةً بِالعِشَاءِ، وَذَلِکَ قَبْلَ أَنْ یَفْشُوَ الإِسْلاَمُ، فَلَمْ یَخْرُجْ حَتَّى قَالَ عُمَرُ: نَامَ النِّسَاءُ وَالصِّبْیَانُ، فَخَرَجَ، فَقَالَ لِأَهْلِ المَسْجِدِ: «مَا یَنْتَظِرُهَا أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ غَیْرَکُمْ» [رواه البخاری: 566].

349- از عائشهل روایت است که گفت: شبی پیش از اینکه اسلام انتشار بیابد، پیامبر خدا ج نماز عشاء را به تأخیر‌انداختند، و از خانه تا آن وقت بیرون نشدند که عمرس گفت: زن‌ها و اطفال خواب شده‌اند.

بعد از آن بیرون شدند، و برای مردمی که در مسجد بودند، گفتند: «از مردم روی زمین غیر از شما هیچکس دیگری این قدر به انتظار نماز خفتن نمی‌ماند»([34]).

350- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْه، قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَأَصْحَابِی الَّذِینَ قَدِمُوا مَعِی فِی السَّفِینَةِ نُزُولًا فِی بَقِیعِ بُطْحَانَ، وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالْمَدِینَةِ، فَکَانَ یَتَنَاوَبُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَ صَلاَةِ العِشَاءِ کُلَّ لَیْلَةٍ نَفَرٌ مِنْهُمْ، فَوَافَقْنَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَا وَأَصْحَابِی، وَلَهُ بَعْضُ الشُّغْلِ فِی بَعْضِ أَمْرِهِ، فَأَعْتَمَ بِالصَّلاَةِ حَتَّى ابْهَارَّ اللَّیْلُ، ثُمَّ خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَصَلَّى بِهِمْ، فَلَمَّا قَضَى صَلاَتَهُ، قَالَ لِمَنْ حَضَرَهُ: «عَلَى رِسْلِکُمْ، أَبْشِرُوا، إِنَّ مِنْ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَیْکُمْ، أَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ یُصَلِّی هَذِهِ السَّاعَةَ غَیْرُکُمْ» أَوْ قَالَ: «مَا صَلَّى هَذِهِ السَّاعَةَ أَحَدٌ غَیْرُکُمْ» لاَ یَدْرِی أَیَّ الکَلِمَتَیْنِ قَالَ، قَالَ أَبُو مُوسَى فَرَجَعْنَا، فَفَرِحْنَا بِمَا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 567].

350- از ابو موسیس روایت است که گفت: من و همراهانم که با من به کشتی آمده بودند، به (بقیع بطحان) [که وادی است در مدینه منوره] منزل گزیدیم، و پیامبر خدا ج در مدینه بودند([35]).

هر شب در وقت نماز عشاء عده از آن‌ها به نوبت در خدمت پیامبر خدا ج می‌بودند، شبی نوبت رفتن در خدمت پیامبر خدا ج برای من و همراهانم رسید، [در این شب] پیامبر خدا ج مشغول بعضی کارها بودند([36])، از این سبب نماز خفتن را تا نیمه شب، به تاخیر انداختند، بعد از آن آمدند و برای مردم امامت دادند.

چون از ادای نماز فارغ شدند، برای کسانی که نزدشان حاضر بودند، گفتند: «آرام باشید! و مژده باد شما را که از جمله نعمت‌های خداوند بر شما این است که: در این ساعت هیچ مردم دیگری غیر از شما نماز نمی‌خواند»، و یا چنین فرمودند که: «در این ساعت هیچکسی غیر از شما نماز نخوانده است».

راوی نمی‌داند که پیامبر خدا ج کدام یک از این دو عبارت را گفتند.

ابو موسی گفت که: ما برگشتیم و از آنچه که از پیامبر خدا ج شنیده بودیم خوشحال بودیم([37]).

17- باب: النَّومِ قَبْلَ العِشَاءِ لِمَن غُلِبَ

باب [17]: خواب شدن پیش از نماز عشاء برای کسی که خوابش بگیرد

351- حدیث: أَعْتَم رسولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بالعشاء و ناداهُ عمر تقدَّم، وفی هذا زیادةٌ، قالت: وَکَانُوا یُصَلٌونَ فِیمَا بَیْنَ أَنْ یَغِیبَ الشَّفَقُ الَی ثُلُثِ اللَّیْلِ الأَوَّلِ. وفی روایةِ عَنِ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما قَالَ -: فَخَرَجَ نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ الآنَ، یَقْطُرُ رَأْسُهُ مَاءً، وَاضِعًا یَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ، فَقَالَ: «لَوْلاَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِی، لَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یُصَلُّوهَا هَکَذَا» [رواه البخاری: 571].

351- در حدیث [عائشهل] که پیامبر خدا ج نماز خفتن را در تاریکی اداء نمودند و عمرس برای‌شان گفته بود که :[زن‌ها و طفل‌ها خوابیده‌اند]: این عبارت نیز آمده است که [عائشهل] گفت که: [نماز خفتن] را بین غروب شفق آفتاب، و بین (سه یک) اول شب، می‌خواندند.

و در روایتی از ابن عباسب آمده است که گفت: پیامبر خدا ج بر آمدند، و گویا که من همین حالا به طرف‌شان نگاه می‌کنم که آب از سرشان می‌چکید، و در حالی که دست خود را روی سر خود گذاشته بودند فرمودند: «اگر سبب مشقت بر امت خود نمی‌شدم، به آن‌ها امر می‌کردم که نماز خفتن چنین وقتی بخوانند»([38]).

352- وَحکی ابْنُ عَبَّاسِ: کَیْفَ وَضَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى رَأْسِهِ یَدَهُ، فَبَدَّدَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ شَیْئًا مِنْ تَبْدِیدٍ، ثُمَّ وَضَعَ أَطْرَافَ أَصَابِعِهِ عَلَى قَرْنِ الرَّأْسِ، ثُمَّ ضَمَّهَا یُمِرُّهَا کَذَلِکَ عَلَى الرَّأْسِ، حَتَّى مَسَّتْ إِبْهَامُهُ طَرَفَ الأُذُنِ، مِمَّا یَلِی الوَجْهَ عَلَى الصُّدْغِ، وَنَاحِیَةِ اللِّحْیَةِ، لاَ یُقَصِّرُ وَلاَ یَبْطُشُ إِلَّا کَذَلِکَ [رواه البخاری: 571].

352- وابن عباسب کیفیتی را که پیامبر خدا ج دست خود را بر روی سر خود نهادند، [به طریق عملی بیان نمود، به این طریق که]:

انگشتان خود را بر فرق سر خود گذاشت، بعد از آن انگشتان خود را به هم نزدیک نمود، و همانطور آن‌ها را روی سر خود حرکت می‌داد، تا اینکه انگشت‌هایش به کنار گوش از ناحیه که به طرف روی ولحیه نزدیک است تماس نمود.

[و گفت: که پیامبر خدا ج این کار را، نه از این آرام‌تر، و نه هم شتابانه‌تر انجام می‌دادند([39]).

18- باب: وَقْتِ العِشَاءِ إِلی نِصْفِ اللَّیْلِ

باب [18]: وقت نماز عشاء تا نیم شب است

353- وَروی أَنَسُ، فَقَالَ فِیهِ: «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى وَبِیصِ خَاتَمِهِ لَیْلَتَئِذٍ» [رواه البخاری: 572].

353- و انسس [حدیثی را که پیامبر خدا ج نماز خفتن را تاخیر نمودند] روایت کرده [و می‌گوید]: گویا که همین حالا، همان‌شب است، و من به درخشش انگشتر [پیامبر خدا ج] نگاه می‌کنم([40]).

19- باب: فَضْلِ صَلاَةِ الفَجْرِ

باب [19]: فضیلت نماز فجر

354- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ صَلَّى البَرْدَیْنِ دَخَلَ الجَنَّةَ» [رواه البخاری: 574].

354- از ابو موسیس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که دو نمازی را که در سردی روز واقع است [که نماز صبح و نماز عصر باشد] بخواند، به بهشت می‌رود»([41]).

20- باب: وَقْتِ الْفَجْرِ

باب [20]: وقت نماز صبح

355- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّ زَیْدَ بْنَ ثَابِتٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، حَدَّثَهُ: «أَنَّهُمْ تَسَحَّرُوا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ قَامُوا إِلَى الصَّلاَةِ، قُلْتُ: کَمْ بَیْنَهُمَا؟ قَالَ: قَدْرُ خَمْسِینَ أَوْ سِتِّینَ»، یَعْنِی آیَةً [رواه البخاری: 575].

355- از انسس روایت است که زید بن ثابتس برایش گفت: آن‌ها [یعنی: صحابه] با پیامبر خدا ج سحری نمودند، بعد از آن به طرف نماز رفتند.

پرسیدم: بین سحری و نماز خواندن چه قدر وقت بود؟

گفت: به‌اندازه خواندن پنجاه یا شصت آیت([42]).

356- عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «کُنْتُ أَتَسَحَّرُ فِی أَهْلِی، ثُمَّ یَکُونُ سُرْعَةٌ بِی، أَنْ أُدْرِکَ صَلاَةَ الفَجْرِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 577].

356- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: با خانواده‌ام سحری می‌کردم و به عجله می‌آمدم تا نماز فجر را با پیامبر خدا ج دریابم([43]).

21- باب: الصَّلاَةِ بَعْدَ الفَجْرِ حَتَّی تَرْفع الشَّمْسُ

باب [21]: نماز خواندن بعد از نماز صبح تا بلند شدن آفتاب

357- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما، قَالَ: شَهِدَ عِنْدِی رِجَالٌ مَرْضِیُّونَ وَأَرْضَاهُمْ عِنْدِی عُمَرُ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَهَى عَنِ الصَّلاَةِ بَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَشْرُقَ الشَّمْسُ، وَبَعْدَ العَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ» [رواه البخاری: 581].

357- از ابن عباسب روایت است که گفت: مردم قابل قبولی، و از همه‌شان قابل قبول‌تر عمرس برایم خبر داد که: پیامبر خدا ج از نماز خواندن بعد از نماز فجر تا برآمدن آفتاب، و [از نماز خواندن] بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب، نهی فرمودند([44]).

358- عَن ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَحَرَّوْا بِصَلاَتِکُمْ طُلُوعَ الشَّمْسِ وَلاَ غُرُوبَهَا» [رواه البخاری: 582].

358- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «قصد نکنید که نماز خواندن‌تان در هنگام طلوع و غروب آفتاب واقع گردد».

359- قَالَ ابْنُ عُمَرَ: وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا طَلَعَ حَاجِبُ الشَّمْسِ فَأَخِّرُوا الصَّلاَةَ حَتَّى تَرْتَفِعَ، وَإِذَا غَابَ حَاجِبُ الشَّمْسِ فَأَخِّرُوا الصَّلاَةَ حَتَّى تَغِیبَ» [رواه البخاری: 583].

359- ابن عمرب گفت که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که گوشه آفتاب برآمد، تا هنگامی که کاملاً بلند می‌شود، نماز را به تاخیر بیندازید، و وقتی که گوشه آفتاب غروب کرد، تا هنگامی که کاملاً غروب می‌کند، نماز را به تاخیر بیندازید».

360- حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَهَى عَنْ بَیْعَتَیْنِ، وَعَنْ لِبْسَتَیْنِ، تقدَّم، وزاد فِی هذِهِ الروایة: وَعَنْ صَلاَتَیْنِ: نَهَى عَنِ الصَّلاَةِ بَعْدَ الفَجْرِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، وَبَعْدَ العَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ الشَّمْسُ، [ر: 233] [رواه البخاری: 584].

360- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج از دو بیع، و از دو نوع لباس پوشیدن نهی فرمودند، و این حدیث قبلاً گذشت، و در این روایت این را هم زیاد کرده است که: از دو نماز [نیز نهی فرمودند]: از نماز خواندن بعد از نماز فجر تا اینکه آفتاب طلوع کند، و از نماز خواندن بعد از عصر تا اینکه آفتاب غروب کند.

22- باب: لاَ یَتَحَرَّى الصَّلاَةَ قَبْلَ غُرُوبِ الشَمْسِ

باب [22]: نباید پیش از غروب آفتاب قصد نماز خواندن را نمود

361- عَنْ مُعَاوِیَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «إِنَّکُمْ لَتُصَلُّونَ صَلاَةً لَقَدْ صَحِبْنَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَمَا رَأَیْنَاهُ یُصَلِّیهَا، وَلَقَدْ نَهَى عَنْهُمَا»، یَعْنِی: الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ العَصْرِ [رواه البخاری: 587].

361- از معاویهس([45]) روایت است که گفت: شما نمازی می‌خوانید که مایان که با پیامبر خدا ج هم صحبت بودیم، ندیدیم که چنین نمازی خوانده باشند، بلکه از این نوع نماز خواندن نهی فرمودند، یعنی از خواندن دو رکعت نماز بعد از عصر([46]).

23- باب: مَا یُصَلَّى بَعْدَ العَصْرِ مِنَ الفَوائِتِ وَنَحوِهَا

باب [23]: نمازهای قضائی را که می‌توان بعد از عصر اداء نمود

362- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُا، قَالَتْ: وَالَّذِی ذَهَبَ بِهِ، مَا تَرَکَهُمَا حَتَّى لَقِیَ اللَّهَ، وَمَا لَقِیَ اللَّهَ تَعَالَى حَتَّى ثَقُلَ عَنِ الصَّلاَةِ، وَکَانَ یُصَلِّی کَثِیرًا مِنْ صَلاَتِهِ قَاعِدًا - تَعْنِی الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ العَصْرِ - «وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّیهِمَا، وَلاَ یُصَلِّیهِمَا فِی المَسْجِدِ، مَخَافَةَ أَنْ یُثَقِّلَ عَلَى أُمَّتِهِ، وَکَانَ یُحِبُّ مَا یُخَفِّفُ عَنْهُمْ» [رواه البخاری: 590].

362- از عائشهل روایت است که گفت: قسم به ذاتی‌که روح آن حضرت ج را قبض نمود، که پیامبر خدا ج تا هنگام رحلت خود، خواندن دو رکعت نماز بعد از عصر را ترک نکردند، و تا وقتی که نماز خواندن برای ایشان مشکل نگردید، به لقاء الله نپیوستند.

وبسا می‌شد که نمازهای خود را به طور نشسته اداء می‌نمودند.

و مراد عائشهل از این نماز ها، دو رکعت نماز بعد از عصر است، و پیامبر خدا ج این دو رکعت نماز را در مسجد اداء نمی‌کردند، تا مبادا سبب زحمت امت خود گردند، در حالی که همیشه دوست داشتند تا سبب تخفیف برای امت خود باشند([47]).

363- وَعَنْهَا - رَضِیَ اللهُ عَنْهُا - قَالَتْ: «رَکْعَتَانِ لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدَعُهُمَا سِرًّا وَلاَ عَلاَنِیَةً: رَکْعَتَانِ قَبْلَ صَلاَةِ الصُّبْحِ، وَرَکْعَتَانِ بَعْدَ العَصْرِ [رواه البخاری: 592].

363- و از عائشهل روایت است که گفت: دو نماز بود که پیامبر خدا ج هیچگاه آن‌ها را در پنهان و آشکارا ترک نمی‌کردند، دو رکعت پیش از نماز صبح، و دو رکعت بعد از نماز عصر([48]).

24- باب: الأذَانِ بَعْدَ ذَهَابِ الوَقْتِ

باب [24]: اذان دادن بعد از خارج شدن وقت

364- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: سِرْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةً، فَقَالَ: بَعْضُ القَوْمِ: لَوْ عَرَّسْتَ بِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَخَافُ أَنْ تَنَامُوا عَنِ الصَّلاَةِ» قَالَ بِلاَلٌ: أَنَا أُوقِظُکُمْ، فَاضْطَجَعُوا، وَأَسْنَدَ بِلاَلٌ ظَهْرَهُ إِلَى رَاحِلَتِهِ، فَغَلَبَتْهُ عَیْنَاهُ فَنَامَ، فَاسْتَیْقَظَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ طَلَعَ حَاجِبُ الشَّمْسِ، فَقَالَ: «یَا بِلاَلُ، أَیْنَ مَا قُلْتَ؟» قَالَ: مَا أُلْقِیَتْ عَلَیَّ نَوْمَةٌ مِثْلُهَا قَطُّ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ قَبَضَ أَرْوَاحَکُمْ حِینَ شَاءَ، وَرَدَّهَا عَلَیْکُمْ حِینَ شَاءَ، یَا بِلاَلُ، قُمْ فَأَذِّنْ بِالنَّاسِ بِالصَّلاَةِ» فَتَوَضَّأَ، فَلَمَّا ارْتَفَعَتِ الشَّمْسُ وَابْیَاضَّتْ، قَامَ فَصَلَّى [رواه البخاری: 595].

364- از ابو قتادهس روایت است که گفت: شبی با پیامبر خدا ج آهنگ سفر کردیم، بعضی از مردم گفتند: یا رسول الله! چه می‌شود که این آخر شب همین جا بخوابیم؟

فرمودند: «می‌ترسم که وقت نماز به خواب بمانید».

بلالس گفت: شما بخوابید، من شما را بیدار می‌کنم، [همان بود] که خوابیدند، و بلالس پشت خود را به شترش تکیه داد، و چون خواب بروی غلبه کرد، خوابید. پیامبر خدا ج هنگامی بیدار شدند که گوشه آفتاب برآمده بود.

فرمودند: «ای بلال! چیزی که گفته بودی کجا شد»؟

گفت: هیچ وقت چنین خوابی بر سرم نیامده بود.

فرمودند: «خداوند تا زمانی که خواست ارواح شما را قبض نمود، و باز زمانی که خواست دوباره برای شما بر گردانید، ای بلال! برخیز و برای مردم جهت نماز خواندن اذان بده».

بعد از آن پیامبر خدا ج وضوء نمودند، و هنگامی که آفتاب بلند گردید، وخوب سفید شد، بر خاسته و نماز خواندند([49]).

25- باب: مَنْ صَلَّى بِالَّناسِ جَمَاعَةً بَعْدَ ذِهَابِ الوَقْتِ

باب [25]: کسی که برای مردم بعد از خارج شدن وقت به جماعت نماز خوانده است

365- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، جَاءَ یَوْمَ الخَنْدَقِ، بَعْدَ مَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَجَعَلَ یَسُبُّ کُفَّارَ قُرَیْشٍ، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا کِدْتُ أُصَلِّی العَصْرَ، حَتَّى کَادَتِ الشَّمْسُ تَغْرُبُ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَاللَّهِ مَا صَلَّیْتُهَا» فَقُمْنَا إِلَى بُطْحَانَ، فَتَوَضَّأَ لِلصَّلاَةِ وَتَوَضَّأْنَا لَهَا، فَصَلَّى العَصْرَ بَعْدَ مَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ، ثُمَّ صَلَّى بَعْدَهَا المَغْرِبَ [رواه البخاری: 596].

365- از جابر بن عبداللهب روایت است که: عمر بن خطابس روز جنگ خندق، بعد از اینکه آفتاب غروب نموده بود آمد، و شروع به دشنام دادن کفار قریش کرد، و گفت: یا رسول الله! نزدیک بود که نماز عصر را تا غروب آفتاب خوانده نتوانم.

پیامبر خدا ج فرمودند: «به خدا قسم است که من تا حالا نماز عصر را نخواندهام».

مایان برخاستیم [و با پیامبر خدا ج] به طرف (بطحان) [که وادی است در مدینه منوره] رفتیم، در آنجا، پیامبر خدا ج وضوء ساختند، و ما هم برای نماز وضوء ساختیم، نماز عصر را بعد از آنکه آفتاب غروب نموده بود، خواندند، و بعد از آن نماز مغرب را اداء نمودند([50]).

26- باب: مَنْ نَسِیَ صَلاَة فَلْیُصَلَّ إذَا ذکَرَهَا

باب [26]: کسی که نمازی را فراموش کرد، هر وقت که بیادش آمد، آن را بخواند

366- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ نَسِیَ صَلاَةً فَلْیُصَلِّ إِذَا ذَکَرَهَا، لاَ کَفَّارَةَ لَهَا إِلَّا ذَلِکَ ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی [رواه البخاری: 597].

366- از انس بن مالکس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که نمازی را فراموش می‌کند، هر وقت که به یادش آمد آن را اداء نماید، برایش کفاره دیگری جز این نیست، «و نماز را به یاد من اقامه کن»([51]).

27- باب:

باب [27]

367- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: لَمْ تَزَالُوا فِی صَلاَةٍ مَا انْتَظَرْتُمُ الصَّلاَةَ [رواه البخاری: 600].

367- و از انسس روایت که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«تا وقتی که انتظار نماز را داشته باشید، درحالت نماز خواندن گفته می‌شوید»([52]).

28- باب:

باب [28]

368- حدیثه: علی رأسِ مائهُ سنةِ، تقدَّم، وفی روایةِ هنا عن ابن عمر رضی الله عنهما. قال النَّبیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَبْقَى مِمَّنْ هُوَ الیَوْمَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ» یُرِیدُ بِذَلِکَ أَنَّهَا تَخْرِمُ ذَلِکَ القَرْنَ [رواه البخاری: 601].

368- حدیث [ابن عمرب در مورد اینکه] بعد از صد سال [از این مردمان هیچکسی زنده نخواهد ماند]، قبلاً گذشت، و در روایت دیگری اینجا از ابن عمرب آمده است که گفت:

پیامبر خدا ج فرمودند: «از کسانی که امروز در روی زمین وجود دارند، هیچکسی باقی نمی‌ماند» و قصدشان این بود که در این مدت صد سال، تمام اهل این قرن از بین رفته و می‌میرند([53]).

369- عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما، أَنَّ أَصْحَابَ الصُّفَّةِ، کَانُوا أُنَاسًا فُقَرَاءَ وَأَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ کَانَ عِنْدَهُ طَعَامُ اثْنَیْنِ فَلْیَذْهَبْ بِثَالِثٍ، وَإِنْ أَرْبَعٌ فَخَامِسٌ أَوْ سَادِسٌ» وَأَنَّ أَبَا بَکْرٍ جَاءَ بِثَلاَثَةٍ، فَانْطَلَقَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِعَشَرَةٍ، قَالَ: فَهُوَ أَنَا وَأَبِی وَأُمِّی - فَلاَ أَدْرِی قَالَ: وَامْرَأَتِی وَخَادِمٌ - بَیْنَنَا وَبَیْنَ بَیْتِ أَبِی بَکْرٍ، وَإِنَّ أَبَا بَکْرٍ تَعَشَّى عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ لَبِثَ حَیْثُ صُلِّیَتِ العِشَاءُ، ثُمَّ رَجَعَ، فَلَبِثَ حَتَّى تَعَشَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَجَاءَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ اللَّیْلِ مَا شَاءَ اللَّهُ، قَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: وَمَا حَبَسَکَ عَنْ أَضْیَافِکَ - أَوْ قَالَتْ: ضَیْفِکَ - قَالَ: أَوَمَا عَشَّیْتِیهِمْ؟ قَالَتْ: أَبَوْا حَتَّى تَجِیءَ، قَدْ عُرِضُوا فَأَبَوْا، قَالَ: فَذَهَبْتُ أَنَا فَاخْتَبَأْتُ، فَقَالَ یَا غُنْثَرُ فَجَدَّعَ وَسَبَّ، وَقَالَ: کُلُوا لاَ هَنِیئًا، فَقَالَ: وَاللَّهِ لاَ أَطْعَمُهُ أَبَدًا، وَایْمُ اللَّهِ، مَا کُنَّا نَأْخُذُ مِنْ لُقْمَةٍ إِلَّا رَبَا مِنْ أَسْفَلِهَا أَکْثَرُ مِنْهَا - قَالَ: یَعْنِی حَتَّى شَبِعُوا - وَصَارَتْ أَکْثَرَ مِمَّا کَانَتْ قَبْلَ ذَلِکَ، فَنَظَرَ إِلَیْهَا أَبُو بَکْرٍ فَإِذَا هِیَ کَمَا هِیَ أَوْ أَکْثَرُ مِنْهَا، فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ: یَا أُخْتَ بَنِی فِرَاسٍ مَا هَذَا؟ قَالَتْ: لاَ وَقُرَّةِ عَیْنِی، لَهِیَ الآنَ أَکْثَرُ مِنْهَا قَبْلَ ذَلِکَ بِثَلاَثِ مَرَّاتٍ، فَأَکَلَ مِنْهَا أَبُو بَکْرٍ، وَقَالَ: إِنَّمَا کَانَ ذَلِکَ مِنَ الشَّیْطَانِ - یَعْنِی یَمِینَهُ - ثُمَّ أَکَلَ مِنْهَا لُقْمَةً، ثُمَّ حَمَلَهَا إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَصْبَحَتْ عِنْدَهُ، وَکَانَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمٍ عَقْدٌ، فَمَضَى الأَجَلُ، فَفَرَّقَنَا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، مَعَ کُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ أُنَاسٌ، اللَّهُ أَعْلَمُ کَمْ مَعَ کُلِّ رَجُلٍ، فَأَکَلُوا مِنْهَا أَجْمَعُونَ، أَوْ کَمَا قَالَ [رواه البخاری: 602].

369- از عبدالرحمن ابن ابیبکرب روایت است که اهل (صُفَّه) مردم فقیری بودند([54])، و پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که نان دو نفر را داشته باشد، شخص سومی را [از اصحاب صفه] با خود برده و نان بدهد، و کسی که نان چهار نفر را داشته باشد، شخص پنجم یا ششمی را»، و همان بود که ابوبکرس سه نفر و پیامبر خدا ج ده نفر را با خود بردند. [عبدالرحمن بن ابوبکر ب] گفت که: [اخانواده ما از این افراد تشکیل می‌شد]: من، پدر من، مادر من، [راوی می‌گوید]: نمیدانم که [عبدالرحمن] این را هم گفت و یا نه که: و همسر من، و خادمی که بین ما و بین خانه ابوبکرس مشترک بود.

در آن شب ابوبکرس نان شب را نزد پیامبر خدا ج صرف نمود، و بعد از صرف نان تا هنگامی که نماز عشاء خوانده شد، در همان جا ماند، بعد از ادای نماز، دوباره به خانه پیامبر خدا ج رفت، و تا وقتی که پیامبر خدا ج طعام شب را صرف نمودند، در همان جا باقی ماند([55])، و چون پاسی از شب گذشت، به خانه خودش برگشت.

همسرش برایش گفت: چه چیز مانع آمدنت در نزد مهمان‌هایت – و یا – مهمانت شد؟

ابوبکرس گفت: مگر تا حالا برای مهمان‌ها نان نداده ای؟

همسرش گفت: تا آمدن تو از نان خوردن ابا ورزیدند، نان برای آن‌ها تقدیم شد، و آن‌ها ابا ورزیدند.

[عبدالرحمن] گفت: من [از ترس رفتم] و در جایی پنهان شدم، و ابوبکرس مرا صدا زده و گفت: ای بی همت، بینی‌ات بریده شود!([56]) و بعد از مخاصمه و دشنام گفت: شما بخورید، برای شما گوارا نباشد، و به خداوند قسم که من هرگز از این طعام نخواهم خورد.

[عبدالرحمن] گفت: ما به طعام خوردن شروع نمودیم، و به خداوند قسم هیچ لقمه را نبود که برداریم مگر آنکه از زیر آن لقمه طعام بیشتری بالا می‌آمد، [عبدالرحمن] گفت: [همگان خوردند] تا سیر شدند، و طعام از ‌اندازه اول بیشتر شده بود.

چون ابوبکرس نظر کرد، دید که طعام‌ها همانطور به حالت خود باقی مانده است، و حتی بیشتر هم شده است، به همسر خود گفت: ای خواهر بنی فراس! چه کار کردی؟

 همسرش گفت: به نور چشمم قسم، که کاری نکردم([57]) ، [و طوری که می‌بینی] طعام سه چند زیاد شده است، و ابوبکرس از آن طعام خورد و گفت: سوگند خوردنم از تاثیر شیطان بود، و لقمه دیگری از آن طعام خورد، و سپس آن طعام‌ها را نزد پیامبر خدا ج برد، و طعام تا صبح همان جا ماند.

[عبدالرحمن می‌گوید]: بین ما [مسلمانان] و بین مردمی، معاهده بود، موعد معاهده به سر رسیده بود، [و آن‌ها آمدند]، و ما آن‌ها را به دوازده گروه، که دوازده نفر [از آن‌ها سرپرستی می‌کرد] تقسیم نمودیم، و اینکه با هر یک از ان دوازده نفر، چند نفر بود، خدا بهتر می‌داند، تمام آن‌ها از آن طعام خوردند، و یا چیز دیگری به همین معنی گفت([58]).


10- کِتَابُ الأَذَانِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این نزول جبرئیل÷ جهت تعلیم نمازهای پنجگانه، در صبح روزی بود که در شب گذشتۀ آن واقعه معراج به وقوع پیوسته و نمازهای پنجگانه فرض شده بود.

      2) اوقات نماز توقیفی است، بنابراین ادای نماز پیش از وقت آن جواز ندارد، مگر آنکه شارع در حالات خاصی مانند سفر، و یا عرفات و مزدلفه ادای آن را پیش از وقت آن اجازه داده باشد.

      3) باید کوشید که نماز را در اول وقت آن اداء نمود، مگر آنکه از طرف شارع امر به تأخیر آن شده باشد، مانند تأخیر نماز پیشین تا سردشردن هوا، و تأخیر نماز صبح تا روشن‌شدن هوا، در نزد کسانی که به حدیث روایت شده در این مورد تمسک می‌جویند.

      4) از اینکه پیامبر خدا ج این نمازهای فرض را به امامت جبرئیل÷ اداء نمودند، بعضی از علماء می‌گویند: نماز فرض‌گذار به امامت نفل‌گذار روا است، زیرا نمازهای پنجگانه بر جبرئیل÷ فرض نبود، ولی کسانی که چنین نمازی را روا نمی‌دانند می‌گویند: چون جبرئیل÷ از طرف خداوند متعال مأمور به ادای این نمازها جهت تعلیم پیامبر خدا ج شده بود، لذا این نمازها بر وی نیز فرض گردیده بود، لذا نمازهای را که پیامبر خدا ج به امامت جبرئیل÷ اداء نمودند، نماز فرض‌گذار، به امامت فرض‌گذار بود، نه نماز فرض‌گذار به امامت نفل‌گذار.

[2]- وی حذیفه بن حسل بن جابر یمانی است، پدرش در غزوۀ بدر به شهادت رسید، وی محل اسرار پیامبر خدا ج بود، ایشان تمام منافقین را ناموار برایش گفته بودند؛ جز وی هیچکس دیگری منافقین را نمی‌شناخت، عمرس از وی پرسید که آیا در بین مامورین و موظفین من کسی از منافقین وجود دارد؟ گفت: بلی! یک نفر هست، گفت: کیست؟ نمی‌گویم، ولی گویا به طور اشاره برایش فهماند، و عمرس وی را عزل کرد، فتح ری، نهاوند، ودینور به دست او صورت گرفته است، و در سال سی و شش هجری وفات یافت، اسد الغابه (1/391-392).

[3]- فتنه در لغت به معنی اختیار و امتحان است، و در نصوص شریعت به معنی: کفر، فضیحت، عذاب، جنگ، خونریزی، نا امنی و امثال این‌ها استعمال شده است.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) شقیق که یکی از روات حدیث است به نقل از حذیفهس می‌گوید: «مراد از دروازۀ فتنه در این حدیث، خونریزی و نزاعی است که بین مسلمانان واقع می‌گردد، و در حیات عمرس این دروازه بسته بود، و بعد از شهادت وی، این دروازه گشوده شد، و هنوز بسته نشده است».

2) حذیفهس این سخن را در اوائل قرن اول هجری گفته بود، و هم اکنون که ما در ربع اول قرن پانزدهم هجری زندگی می‌کنیم، می‌بینیم که دروازه این (فتنه) هنوز هم بسته نشده است، و اینکه بعد از این بسته خواهد شد و یا نه در علم غیب است، و جز خدا کسی آن را نمی‌داند، ولی شواهد و تجارب گویای آن است که بسته نخواهد شد، والله تعالی أعلم.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

امام ابن حجر/ در شرح این حدیث روایتی را که در صحیح مسلم آمده است نیز نقل می‌نماید، در آن روایت آمده است که: (شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! در یکی از بساتین زنی را یافتم، و با وی هر کاری را جز جماع کردن انجام دادم، او را بوسیدم و در آغوش گرفتم، اکنون هرچه که می‌‌خواهی با من بکن)، و بقیه حدیث را ذکر نمود.

مرجئه می‌گویند که حسنات تمام گناهان از صغیره و کبیره را از بین می‌برد.

جمهور علماء می‌گویند که: حسنات سبب آمرزش گناهان صغیره می‌شود و بس، و آن‌هم در صورتی است که از گناهان کبیره اجتناب به عمل آید، زیرا در حدیث صحیح دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «یک نماز تا نماز دیگر سبب آمرزش گناهان می‌شود، در صورتی که از کبائر اجتناب به عمل آید».

عدۀ دیگری از علماء می‌گویند که: حسنات سبب آمرزش گناهان صغیره می‌گردد، خواه از گناهان کبیره اجتناب به عمل آید و خواه نیاید.

معتزله می‌گویند: مراد از اینکه: حسنات گناهان را از بین می‌برد این است که: حسنات سبب ترک گناهان می‌شود، یعنی: گناه بعد از این که انجام گرفت هیچ چیزی او را نمی‌بخشد، و شخصی که مرتکب گناه شده است، باید جزای خود را در آخرت ببیند.

امام ابن عبدالبر/ با استدلال به این حدیث می‌گوید که: در بوسه زدن و لمس کردن و امثال این‌ها حدی نیست.

امام ابن منذر/ از این حدیث چنین استنباط نموده است که: (اگر کسی با زن بیگانه در یک بستر دیده شود، حد بر وی جاری نمی‌گردد)، فتح الباری (2/207/-208) و البته آنچه که امام ابن منذر/ می‌گوید مقید به این قید است که زنای شخصی که با زن بیگانه در یک بستر دیده شده است، ثابت نشود، و اگر ثابت شد، بدون شک حد بر وی جاری می‌گردد.

و صاحب (التوضیح) می‌گوید: این حدیث دلالت بر این دارد که اگر زن و مردی در یک بستر دیده شدند، بر آن‌ها نه حدی است، و نه تادیبی، ولی امام عینی/ می‌گوید: درست است که بر آن زن و مرد حدی نیست، ولی اینکه تادیبی هم نباشد، قناعت ندارم، خصوصاً در این زمان، عمدة القاری (4/17).

[6]- مراد از عمل کردن به آیت این است که نمازها را در وقتش اداء نماید.

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

در احادیث مشابه دیگری آمده است که پیامبر خدا ج در جواب چنین سؤالی (طعام دادن) را بهترین اعمال گفته‌اند، و سبب اختلاف جواب، اختلاف حالت سائل است، و برای هر کس موافق و مناسب به حاجتش و حالتش جواب می‌دادند، همانند آنکه طبیب حاذق برای هر مریضی متناسب با مرضش دوای معینی را توصیه می‌نماید، و البته در حقیقت امر، همۀ این چیزها از فضایل اعمال است.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

گرچه لطف (خطایا) که به معنی لغزش‌ها است، در این حدیث از نگاه ظاهر، شامل همه گناهان از صغیره و کبیره را می‌گردد، زیرا هر گناهی خواه صغیره باشد، و خواه کبیره لغزش گفته می‌شود، ولی جمهور علماء با استناد به این حدیث پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «نماز پنجگانه سبب آمرزش گناهان برای کسی می‌شود که از گناهان کبیره اجتناب ورزد» می‌گویند که: خواندن نمازهای پنجگانه تنها سبب آمرزش گناهان صغیره می‌گردد نه گناهان کبیره، و طریق آمرزش گناهان کبیره توبه، و طریق خلاص شدن از حق الناس: ادای آن حق به صاحب آن، و یا حصول رضایت صاحب حق است.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

از این حدیث نبوی شریف این طور دانسته می‌شود که خشوع و حضور قلب در نماز ضروری است، و گرچه نمازی که بدون حضور قلب اداء گردد، از نگاه فقهی حکم به صحت آن می‌شود، ولی نمازگذار به یقین که از آن نماز خود لذتی نبرده است، بلکه احساسش از ادای آن نماز، همچون احساس کسی است که باری را از دوشش بر زمین گذاشته است، و اینکه خداوند برایش از آن نماز ثوابی می‌دهد یا نه؟ خود خداوند می‌داند، و امری است که متعلق به امور آخرت است، ولی نمازی نماز حقیقی است که انسان خود را در حال راز و نیاز با پروردگارش بداند، و بهترین وقت را وقت نماز خواندن بشمارد، و از همین جا بود که نبی کریم ج آرامش قلب خود را در نماز دانسته و می‌فرمودند که: «وجعلت قرة عینى فى الصلاه»، یعنی: آرامش قلبی و راحت خاطر برایم در نماز حاصل می‌شود، حسن بصری/ می‌گوید: هر نمازی که به حضور قلب اداء نشود، احتمال عقوبتش [از احتمال ثوابش] بیشتر است، با تسلیم اینکه فقهاء نماز بدون حضور قلب را صحیح بدانند، مگر نباید نمازگذار به طریقی نماز بخواند که لذت مناجات را در یابد؟

[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) مستحب است که در وقت شدت گرمی، نماز ظهر در وقتی اداء گردد، که هوا‌اندکی سرد شود، ولی در مناطقی که در تابستان هوا معتدل است، و یا هوا طوری گرم است که تا وقت عصر داخل نشود هوا به سردی نمی‌گراید، باید نماز پیشین در وقت معینش اداء گردد.

2) از این حدیث دانسته می‌شود که دوزخ هم اکنون موجود است، و نظر معتزله آن است که دوزخ در قیامت خلق می‌شود، ولی آیات و احادیث بسیاری دلالت بر این دارد که بهشت و دوزخ هم اکنون موجود می‌باشد.

3) در دوزخ طبقه از یخبندان شدید وجود دارد که در سردی خود به مراتب بالا تر از سردی است که ما به آن آشنائی داریم، و خداوندی که قدرت خلق کردن آتش و دوزخ را دارد، بدون شک قدرت به جمع کردن هر دوی آن‌ها را در یک مکان واحد نیز دارد.

[11]- نامش جندب بن جناده بن قیس غفاری است، از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، و گویند پنجمین کسی است که مسلمان شده است، از فضلاء و فقهای صحابه است، شخص بلند قامت و تنومندی بود، پیامبر خدا ج درباره‌اش فرمودند که: «خدا به ابو ذر رحمت کند، زیرا تنها می‌رود، و تنها می‌میرد، و تنها حشر می‌شود»، وی در منطقه ربذه در سال سی ویک هجری وفات یافت و عبدالله بن مسعود بر وی نماز خواند، اسد الغابه (5/186-188).

[12]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه: در وقت شدت گرمی سنت و یا مستحب است که نماز ظهر تا وقتی که هوا‌اندک سرد می‌شود، به تاخیر‌انداخته شود، و حد اکثر تأخیر آن این است که سایۀ هر چیز بعد از سایۀ اصلی تا نصف آن گردد، و تأخیر آن از این بیشتر بدون عذر مناسب نیست.

[13]- گویند در این وقت بسیاری از علوم و اسراری که خداوند متعال می‌خواست، برای آن حضرت ج مکشوف گردیده بود، و سبب گریه صحابهش یا این امر بود که چون پیامبر خدا ج از روز قیامت و مشاکل آن یاد کردند، از این ترس به گریه افتادند، و یا به این سبب که آن‌ها از پیامبر ج سؤال کردند، از خوف اینکه مبادا بر آن‌ها عذاب نازل شود، به گریه افتادند، زیرا شنیده بودند که امم سابقه وقتی که موقف نا مناسبی در مقابل انبیاء خود می‌گرفتند، بر آن‌ها عذاب نازل می‌شد.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) پیامبر خدا ج نماز پیشین را بعد از زوال آفتاب اداء نمودند، و به اجماع علماء وقت نماز پیشین بعد از زوال آفتاب است، گرچه از بعضی صحابهش و امام احمد و اسحاق رحمهما الله روایت شده است که آن‌ها نماز پیشین و همچنین نماز جمعه را پیش از زوال جواز می‌دادند، ولی بعد از استقرار اجماع وقت نماز پیشین بعد از زوال آفتاب است.

2) زوال آفتاب وقتی است که آفتاب از وسط آسمان به طرف مغرب تمایل می‌کند، وباالطبع اگر دیوار مستقیمی وجود داشته باشد، سایه‌اش به طرف مغرب می‌افتد، ابو طالب در قوت القلوب می‌گوید: زوال [ازنگاه دانستن وقت آن] سه نوع است: أ: زوالی است که جز از خدا هیچکس دیگری آن را نمی‌داند، [و آن اولین لحظه زوال آفتاب است]، ب: زوالی است که به جز ملائکه هیچکس دیگری آن را نمی‌داند، [وآن زوالی است که بعد از لحظه اول است]، ج: زوالی است که انسان‌ها آن را می‌دانند، [وآن زوال محسوس است]، در حدیث آمده است که پیامبر خدا ج از جبرئیل÷ پرسیدند: آیا آفتاب زوال کرده است؟ گفت: (نه، بلی) فرمودند: (نه) (بلی) گذشت، چه معنی دارد؟ گفت: یا رسول الله! در لحظه که بین گفتن (نه) و (بلی) گذشت، آفتاب از فلک خود مسیر پنج سال راه را طی کرد)، فتح المبدی (1/382)، گرچه طوری که معروف است، آفتاب ایستاده است، و زمین و دیگر اقمارش به دورش می‌گردند، ولی علماء علم فلک این را هم می‌گویند: اینکه آفتاب ایستاده است، نظر به اقمارش می‌باشد، ولی همین آفتاب با همه اقمار خود به سرعت بسیار زیادی به طرف معینی در جریان است، و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِی لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ ٣ یعنی: و آفتاب به طرف قرار گاهش روان است، این تقدیر قادری دانا است.

[15]- نامش نضله بن عبید اسلمی است، در بصره سکنی گزین گردید، و در آنجا برای خود خانۀ ساخت، بعد از آن به خراسان رفت، و در مرو سکونت گزید، و دوباره به بصره برگشت، و در همآنجا در سال شصت وفات یافت، أسد الغابه (5/146-147).

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

مراد از قسمتی از شب، نیم شب ا ست، بنابر این برای نماز خفتن چهار وقت است:

      وقت فضیلت، که ادای آن در اول وقت آن باشد.

      وقت اختیار، که تا ثلث اول شب باشد.

      وقت جواز که تا طلوع فجر باشد.

وقت عذر، که جمع کردن با نماز شام باشد، و البته این برای مسافر است و در نزد کسی است که جمع کردن بین نماز مغرب و عشاء را به اساس احادیثی که در این مورد آمده است روا می‌داند.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

بعضی از علماء و از آن جمله امام شافعی و امام مالک و امام احمد بن حنبل رحمهم الله و بعضی از صحابه می‌گویند: جمع بین دو نماز در سفر و در مطر (یعنی: در وقت باریدن باران) جواز دارد.

      و بعضی از علماء که عامه احناف باشند می‌گویند: جمع کردن بین دو نماز جز برای حجاج در روز عرفه بین نماز پیشین و عصر، و در مزدلفه بین نماز شام و خفتن دیگر در هیچ جای و به هیچ سبب دیگری جواز ندارد، و از احادیثی که در جواز جمع بین دو نماز آمده است چنین جواب می‌دهند که این جمع، جمع کردن ظاهری بود نه جمع کردن حقیقی، به این معنی که: نماز ظهر را در آخر وقت آن، و نماز عصر را در اول وقت آن اداء می‌کردند، و همچنین در جمع کردن بین نماز مغرب و عشاء، که گرچه در ظاهر این طور به نظر می‌رسد که بین آن دو نماز جمع کرده‌اند، ولی در حقیقت هر نمازی را در وقتش اداء کرده بودند.

      این بود نظر علماء در مورد جمع بین دو نماز، ولی به علاوه آنکه از سیاق احادیث چنین نوع جمع کردنی دانسته نمی‌شود، همچنین با در نظر داشت این تاویل و توجه، حکمت جمع کردن نیز در نظر گرفته نمی‌شود، زیرا حکمت جمع کردن، دفع مشقت از مسافر و از شخصی است که باران برایش سبب اذیت می‌گردد، و با جستجو و مراعات آخر وقت نماز اول، و اول نماز بعدی، نه تنها آنکه مشقت مسافر و شخصی که در باران قرار دارد کم نمی‌شود، بلکه مشقت وی چند برابر هم می‌گردد.

      و از آن مهمتر آنکه: این جمع کردن پیامبر خدا ج در روز بارانی بود، و بدون شک باران در وقتی می‌بارد که هوا ابر آلود است، و درک آخر وقت نماز قبلی، و اول وقت نماز بعدی در روز ابر آلود که ساعتی هم برای شناختن وقت وجود نداشته باشد، شبه مستحیل است، پس این تاویل که نماز قبلی را در آخر وقت آن، و نماز بعدی را در اول وقت آن می‌خواندند، تاویل قوی و قابل اعتمادی به نظر نمی‌رسد، بنابراین جمع کردن بین دو نماز در حالاتی که از پیامبر خدا ج به احادیث صحیح و ثابتی روایت شده است، امر مشروعی بوده و مانعی ندارد، و البته این جمع کردن اختیاری است، اگر کسی می‌خواهد جمع کند، جمع کردن برای جواز دارد، و اگر می‌خواهد که هر نمازی را در وقتش اداء نماید، ادای نماز در وقتش ولو آنکه شخص در سفر باشد، و یا وقت باریدن باران باشد، کار پسندیده و نیکی است.

و اخیراً باید یاد آور شد که جمع بین دو نماز، در نزد کسانی که جمع کردن را جواز می‌دهند، جمع کردن بین نماز ظهر و عصر در وقت یکی از این دو نماز، و جمع کردن بین نماز مغرب و عشاء در وقت یکی از این دو نماز است، و اکثر علماء برآنند که جمع تقدیم بر جمع تاخیر ترجیح دارد، به این معنی که اگر کسی بین نماز پیشین و عصر جمع می‌کند، بهتر است که این دو نماز را در وقت نماز پیشین بخواند، و اگر نماز شام و خفتن را با هم جمع می‌کند، این دو نماز را در وقت نماز شام بخواند.      

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

از این جهت پیامبر خدا ج از خواب شدن پیش از نماز خفتن، و از صحبت کردن بعد از آن، بدشان می‌آمد که خواب شدن پیش از نماز عشاء سبب آن می‌شود که اگر شخص خوابش سنگین باشد، نماز عشاء از نزدش فوت شود، و اگر خوابش سنگین نباشد و بتواند نماز عشاء را اداء نماید، چون این شخص پیش از نماز خفتن (عشاء) خوابیده است، تا ساعت‌ها بعد از نماز عشاء خوابش نمی‌برد، و کسی که ساعت‌ها بعد از نماز عشاء خواب نشود، احتمال زیاد موجود است که نه تنها آنکه برای نماز تهجد برخاسته نتواند، بلکه احتمال آن وجود دارد که نماز فجرش هم فوت شود، و فوت نماز (فجر) ولو آنکه به سبب خواب باشد، کار نا شایست و ناروایی است.

[19]- قبیله بنی عمرو در دو میلی مدینه و در نزدیک قباء قرار داشت، و سبب تاخیر نماز این مردم آن بود که آن‌ها اهل کار و زراعت بودند، و بعد از فارغ شدن از کارهای خود می‌آمدند و نماز می‌خواندند.

[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) عوالی عبارت از بلندی‌هایی است که به طرف جنوب شرق مدینه منوره در نزدیکی‌های قباء قرار دارد، عوالی منطقه زیادی را دربر می‌گیرد، قسمت‌های اول آن از مدینه دو میل، و قسمت‌های اخیر آن، هفت تا هشت میل فاصله دارد، و چون یک میل به حساب فعلی حدود یکهزار و ششصد متر است، بنابراین اگر کسی که به قسمتی از عوالی که چهار میل فاصله داشته باشد برود، تقریباً حدود بیش از شش کیلو متر راه را باید بپیماید، و پیمودن این فاصله اگر کسی تند راه برود، حدود یک ساعت و یا چیزی بیشتر از آن را دربر می‌گیرد.

2) بنابراین اکثر علماء گفته‌اند که اول وقت عصر آن است که سایه هر چیزی همانند آن گردد، ولی علمای احناف و علمای دیگری که با آن‌ها هم نظر هستند می‌گویند که اول وقت عصر آن است که سایه هر چیزی دو چند آن گردد، و از این حدیث این طور جواب می‌دهند که: اگر کسی نماز عصر را در وقتی که سایه هر چیزی دو چند آن می‌گردد اداء نماید، و فاصله شش کیلومتری را بپیماید، مانعی ندارد که آفتاب هنوز بلند بوده و درخشش و روشنی خود را از دست نداده باشد، والله تعالی اعلم.

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      گرچه ترک هر نمازی گناه است و مستوجب عقوبت الهی می‌باشد، ولی اینکه نماز عصر در اینجا مشخص گردیده است، سببش این است که در این وقت ملائکه شب و روز با هم جمع می‌شوند، و دیگر اینکه نماز عصر نماز (وسطی) است، و از اینجا است که به ادای آن تاکید بیشتری شده است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ ٢٣٨وبنا به قول اکثر علماء مراد از (نماز وسطی) نماز عصر است.

[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) در اینکه مراد از باطل شدن عمل به سبب ترک نماز عصر چیست؟ علماء اختلاف نظر دارند، بعضی نظر به ظاهر حدیث می‌گویند که ترک نماز عصر سبب بطلان همه اعمالش می‌شود، وعده دیگری می‌گویند: که این سیاق به جهت زجر و تشدید است، بنابراین، مراد از آن این است که برکت همان کاری که به سبب آن نماز عصر را ترک کرده است، از بین می‌رود، نه ثواب همه اعمالش، زیرا جز از شرک به خدا، هیچ عمل دیگری سبب بطلان اعمال نیک انسان نمی‌شود.

2) اینکه بریدهس این سخن را خوب ندانسته و به این کار و آن کار مشغول می‌گردد، و با خود می‌گوید که این لحظه و لحظه دیگر نماز را خواهم خواند، و وقتی متوجه می‌شود، که می‌بیند آفتاب غروب کرده است، و یا نزدیک به غروب است، و البته این در وقتی بود که ساعتی وجود نداشت، ولی اکنون که ساعت و دیگری وسائل وقت شناسی در همه جا به وفرت وجود دارد، اگر کسی به غم نماز خود باشد، برایش فرقی بین روز ابر آلود و غیر ابر آلود نیست، و می‌تواند نمازش را در همان وقت معینش به طور دقیق اداء نماید.

[23]- یعنی: تا سرحد امکان بکوشید که کارهای دنیوی شما، مانع نماز فجر و نماز عصرتان نشود.

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) مراد از تسبیح گفتن در این آیه کریمه، نماز خواندن است.

2) گرچه اهتمام در ادای همه نمازها لازمی است، ولی از این جهت به ادای نماز صبح و عصر به طور مشخص تأکید گردیده است که در این دو نماز، فضایل بیشتری وجود دارد، از آن جمله اینکه ملائکه در این دو وقت با هم جمع می‌شوند، به این طریق که بعد از نماز صبح، هنگام رفتن ملائکه روز و آمدن ملائکه شب است، و چه بهتر که در این دو وقت، شخص مسلمان از عبادت پروردگارش برگشته و واجب خود را اداء کرده باشد، چنان‌چه حدیث بعدی شاهد این مدعا است، و دیگر آنکه صبح وقت توزیع ارزاق، و وقت غروب هنگام تقدیم اعمال بندگان است، و کسی که در این دو وقت مشغول ادای عبادت پرورگارش باشد، خداوند در رزق و عملش برایش برکت می‌دهد.

[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) لفظ حدیث نبوی (یتعاقبون) می‌باشد، ولی از نگاه قانون لغت عربی باید مفرد می‌بود، زیرا فاعلش متاخر است، و وقتی که فاعل متاخر باشد، باید فعل در همه حالت مفرد بیاید، و اینکه در اینجا به صیغه جمع آمده است، سببش این است که: در لغت (بنی حارث) در چنین سیاقی، فعل را به صیغه جمع ذکر می‌کنند، و سیاق حدیث نبوی شریف به اساس لغت آن‌ها آمده است.

2) اینکه مراد از این ملائکه (حفظه) است و یا غیر آن دو نظر وجود دارد، جمهور علماء بر این نظر‌اند که مراد از این‌ها همان ملائکه (حفظه) است، ولی امام قرطبی با تعلیل معقولی که می‌آورد می‌گوید: که این‌ها ملائکه دیگری غیر (حفظه) هستند، زیرا هیچ دلیل شرعی وجود ندارد که (حفظه) انسان را ترک می‌کنند، و یا اینکه (حفظه) شب غیر از (حفظه) روز است، و علاوه بر آن اگر مراد از این ملائکه (حفظه) می‌بودند، باید از دیگر کارهای بنده به جز از حالت ترک نیز از آن‌ها پرسان می‌شد، ولی چون تنها از حالت ترک کردن از آن‌ها پرسان می‌شود، معلوم می‌شود که این‌ها ملائکه دیگری غیر از (حفظه) می‌باشند.

3) حکمت از سؤال ملائکه – با وجود علم کامل خداوند متعال به احوال بندگان – آن است که خداوند متعال بندگان مطیع و عابد خود را در نزد ملائکه مورد عزت و احترام قرار دهد، و آن‌ها را بر اینکه بندگان من به طاعت و عبادت من مشغول هستند، شاهد بگیرد، و حکمت از خلق انسان را برای آن‌ها مؤکد سازد، زیرا ملائکه در وقت خلق انسان گفته بودند که: آیا کسی را خلق می‌کنی که در زمین به فساد کاری پرداخته و خونریزی نماید، و ما به تسبیح و تقدیس تو مشغولیم، و خداوند در جواب آن‌ها گفته بود که: من چیزهای را می‌دانم که شما نمی‌دانید ﴿أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠[البقره: 30].

[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

مراد از سجده – طوری که در روایات دیگری آمده است – یک رکعت کامل است، بنابراین جمهور علماء نظر به ظاهر این حدیث می‌گویند: کسی که یک رکعت از نماز عصر را پیش از غروب آفتاب، و یا یک رکعت از نماز فجر را پیش از طلوع آفتاب درک نماید، نمازش را تمام نماید، و نمازش در وقت خود اداء گردیده است، و علمای احناف نسبت به نماز عصر با جمهور هم نظر هستند، ولی در مورد نماز فجر می‌گویند: اگر کسی یک رکعت از نماز فجر را پیش از طلوع آفتاب اداء نمود، و ادای رکعت دیگرش هنگام طلوع آفتاب واقع گردید، نمازش فاسد می‌شود، و برای اثبات قول خود تعلیلات عقلی زیادی آورده و این حدیث را نیز به شکل معقولی تاویل نموده‌اند، که ذکر این تعلیلات و تاویلات به درازا می‌کشد، از این جهت از ذکر آن‌ها خود داری می‌نمایم.

[27]- این عبارت حدیث نبوی شریف اشاره بر این دارد که دخول وقت نماز عصر، هنگامی است که سایه هر چیزی دو چندش گردد، زیرا اگر دخول وقت عصر، از هنگام یک چند شدن سایه هر چیزی باشد، وقت عصر با وقت پیشین مساوی می‌گردد، در حالی که یهود و نصاری گفتند که مایان از آن‌ها وقت بیشتری کار کردیم، این ما جری در روز قیامت واقع می‌شود، و پیامبر خدا ج به اساس وحی، و یا کشف و الهام از آن خبر داده‌اند.

[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) امت محمد ج با آنکه عمل کمتری انجام داده باشند، برای‌شان از طرف خداوند متعال مزد بیشتری داده می‌شود، و این فضل و مرحمت خداوند متعال نسبت به امت محمدی است.

2) امام ابو زید دبوسی با تفصیل و تعلیلی که در کتاب (الأسرار) ذکر کرده است با استدلال به این حدیث گفته است که: وقت نماز عصر وقتی است که سایه هر چیز دو چند آن می‌شود.

3) همچنین بعضی از احناف با استناد بر این حدیث گفته‌اند که: وقت نماز ظهر تا وقتی که سایه هر چیز دو چند آن گردد، ادامه می‌یابد، و البته هیچیک از این استدلالات خالی از مناقشه و اخذ ورد نیست، برای تفصیل بیشتر آن می‌توان به کتاب عمدة القاری، و کتاب فتح الباری در شرح این حدیث مراجعه نمود.

[29]- وی رافع بن خدیج بن رافع انصاری است، در اکثر غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشته است، در غزوۀ احد تیری به گردنش اصابت نمود، تیر را از گردنش کشیدند، ولی سر تیر تا وقتی که مرد، در گردنش باقی ماند، و پیامبر خدا ج برایش گفتند که: «در روز قیامت برایت شهادت خواهم داد»، در زمان عبدالملک بن مروان زخمش تازه شد، و به اثر آن در سال هفتاد و چهارم، به سن هشتاد و شش سالگی وفات نمود، اسد الغابه (2/151).

[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) در موضوع دیدن جای تیرها احمد بن حنبل/ در مسند خود از علی بن بلال از مردمی از انصار روایت می‌کند که گفت: (چون از نماز شام بیرون می‌شدیم، تا وقتی که به خانه‌های خود می‌رسیدیم، تیر‌اندازی می‌کردیم، و جای تیرهای ما بر ما پوشیده نبود).

2) این حدیث دلالت بر این دارد که وقت نماز شام (مغرب) مجرد غروب آفتاب است، زیرا اگر طوری که بعضی‌ها می‌گویند: دخول وقت نماز شام (مغرب) بعد از بالا آمدن سیاهی باشد، در این حالت بعد از اینکه نماز خوانده شود، هوا کاملاً تاریک می‌شود، و کسی جای تیر را بر روی دیوار دیده نمی‌تواند.

3) در نماز شام (مغرب) نباید قراءت را طولانی کرد، زیرا طولانی کردن قراءت سبب آن می‌شود که هوا تاریک شود، و وقت مغرب خارج شود.

[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) در این حدیث نبوی شریف اوقات نمازهای پنجگانه به تفصیل بیان گردیده است.

2) ادای نماز در اول وقت آن بهتر است، و بدون ضرورت نباید ادای آن را به تأخیر‌انداخت.

3) در تأخیر نماز عشاء باکی نیست، و در ادای آن باید حال نمازگذاران مراعات گردد.

[32]- وی عبدالله بن مغفل بن عبد غنم مزنی است، در مدینه منوره سکنی گزین گردید، و بعد از آن به بصره رفت و در آنجا در نزدیک مسجد جامع برای خود خانه ساخت، یکی از ده نفری بود که عمرس آن‌ها را جهت تعلیم مردم به بصره فرستاده بود، بسیار گریه می‌کرد، در سال پنجاه ونه هجری در بصره وفات یافت، و بنا به وصیت خودش ابو برزه اسلمی بر وی نماز خواند، اسد الغابه (3/264-265).

[33]- از احکام و مسائل متعلق به حدیث آنکه:

در تسمیه نماز مغرب، نباید تحت تأثیر بادیه نشینان قرار گرفت و آن را نماز عشاء بنامیم و یا نماز عشاء بدانیم، زیرا این امر سبب آن می‌شود که نماز مغرب را تا وقت نماز عشاء به تأخیر‌اندازیم، و تأخیر نماز از وقت معین آن بدون عذر روا نیست.

[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      پیامبر خدا ج این سخن را که: «از مردم روی زمین غیر از شما هیچکس دیگری این قدر به انتظار نماز خفتن نمی‌ماند» در زمانی گفتند که جز در مدینه منوره در جای دیگری نماز خوانده نمی‌شد، و اگر خوانده می‌شد، آنقدر که در مدینه منوره به انتظار نماز خفتن می‌ماندند، در دیگر جاها اینقدر به انتظار نمی‌ماندند، و در ادیان دیگر نمازی نبود، و اگر بود نماز خفتن (عشاء) نبود.

[35]- قصه کسانی که با ابو موسی اشعری به کشتی آمده بودند از این قرار است که چون ابو موسی در اوایل اسلام در مکه مکرمه مسلمان شد، به نزد قوم خود در یمن برگشت، و چون تصمیم گرفت که دوباره نزد پیامبر خدا ج بیاید، با عده از قوم خود به کشتی نشست، و به اثر غلط کردن راه، و یا به اثر باد، کشتی‌شان به طرف حبشه رفت، و هنگامی که جعفرس با همراهان خود به حبشه مهاجرت کرده بود، عزم رفتن به نزد پیامبر خدا ج را گرفتند، ابو موسیس نیز با همراهان خود، همراه جعفرس به راه افتادند، و از این جهت آن‌ها را (اهل سفینه) و یا (اهل سفینتین) می‌گویند.

[36]- گویند: که مصروفیت‌شان در این شب، آماده کردن گروهی برای جهاد بود.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) تأخیر نماز عشاء برای کسانی که تأخیر سبب مشکلات برای آن‌ها نمی‌گردد، روا است، ولی اگر تأخیر سبب مشکلات برای آن‌ها می‌شد، مستحب است که امام نماز را در اول وقت آن اداء نماید.

2) سبب خوشی ابو موسی و همراهانش این بود که پیامبر خدا ج برای آن‌ها گفتند که غیر از شما هیچکس دیگری در این وقت شب نماز نمی‌خواند، و خوشحالی دیگرشان این بود که نماز خفتن (عشاء) را به امامت پیامبر خدا ج خوانده بودند.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) مراد از این وقتی که پیامبر خدا ج می‌‌خواستند امت خود را – در صورت عدم مشقت به آن‌ها – به آن امر کنند، ثلث اول شب بود، و این نظر اکثر علماء از صحابه و فقهاء است، ولی نظر عده دیگری آن است که مراد از این وقت نیمه شب است، زیرا در حدیث دیگری که حاکم آن را روایت کرده است، آمده است که: «اگر سبب مشقت برای مردم خود نمی‌شدم، نماز خفتن (عشاء) را تا نیمه شب به تأخیر می‌انداختم»، و بالاخره عده از علماء می‌گویند که ادای نماز خفتن (عشاء) در اول وقت آن بهتر است.

2) باید کسانی که برای مردم امامت می‌دهند متوجه باشند که به سبب انجام دادن کارهای استحبابی سبب مشقت برای مردم نشوند، زیرا به طور یقین تاخیر نماز خفتن تا ثلث اول شب، و یا تا نیم شب، کار نیک و مستحبی بود، ولی نبی کریم ج با مراعات اینکه این کار استحبابی سبب مشکلات برای امت‌شان نشود، از آن صرف نظر نمودند.

[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) صحابهش خیلی حریص بودند که به همه اقوال، و افعال و آثار پیامبر خدا ج متوجه بوده، همه این چیزها را بفهمند و برای دیگران نقل کنند، از این جهت ابن عباسب کیفیتی را که پیامبر خدا ج سر خود را خشک کردند، با دقت تمام بیان کرد.

2) این حدیث همانطوری که می‌دانید در کتاب (اوقات نماز)، و در باب (خواب شدن پیش از نماز عشاء برای کسی که خوابش بگیرد)، آمده است، و شاید کسی بگوید که مناسبت این حدیث در این کتاب، و در این باب چیست؟ در جواب باید گفت که: امام زبیدی که این کتاب را از صحیح البخاری اختصار نموده است، و عادتش این است که اگر یک حدیث به طور مکرر در صحیح البخاری موجود باشد، و این حدیث در روایات مختلف دارای عبارات مختلفی باشد، در مختصر خود آن را مکرر ذکر می‌کند، ولی عباراتی را که در روایت اول آمده بود، بار دوم ذکر نمی‌کند، ولو آنکه این عمل سبب اخلال به معنی حدیث شود، همانطوری که در این حدیث شده است.

      و عبارتی که در این حدیث قبلاً ذکر گردیده بود، و امام زبیدی آن را بار دوم نیاورده است این است که: پیامبر خدا ج بعد از آنکه به آن کیفیت آب سر خود را خشک کردند، گفتند: «اگر سبب مشقت برای امت خود نمی‌شدم، برای آن‌ها امر می‌کردم که نماز خفتن را اینگونه [به تاخیر] بخوانند»، و البته با ذکر این جزء از حدیث نبوی، هم معنی بهتر فهمیده می‌شود، و هم مناسبت حدیث به این کتاب، و باب به طور بهتری ظاهر می‌گردد.

[40]- و تمام حدیث این است که: پیامبر خدا ج نماز خفتن (عشاء) را تا نیمه شب تاخیر نمودند، بعد از آن نماز را اداء کرده و فرمودند: «مردم نماز را خوانده و خواب شدند، و شما تا وقتیکه در انتظار نماز باشید، در حالت نماز خواندن گفته می‌شوید»، و گویا که همین حالا، همان شب است، و من به درخشش انگشتر [پیامبر خدا ج] نگاه می‌کنم.

[41]- سبب تخصیص این دو نماز طوری که قبلاً یاد آور شدیم فضیلت این دو نماز است، ورنه ادای دیگر نماز‌ها نیز لازمی بوده و سبب رفتن به جنت می‌شود.

[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

در حدیث نسائی آمده است که پیامبر خدا ج برای انسس گفتند: «ای انس! می‌خواهم روزه بگیرم، چیزی خوراکه برایم بده»، انس می‌گوید: برای‌شان چیزی خرما و آب آوردم، و این واقعه بعد از اذان دادن بلال بود، پیامبر خدا ج فرمودند: شخصی را پیدا کن که با من سحری کند»، رفتم و زید بن ثابت را دعوت نمودم، او آمد و با پیامبر خدا ج سحری کرد، پیامبر خدا ج بعد از سحری دو رکعت نماز خواندند، و بعد از آن به طرف نماز [فجر] رفتند.

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) این حدیث نبوی شریف دلالت بر این دارد که پیامبر خدا ج نماز فجر را در اول وقت آن می‌خواندند، ولی در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نماز فجر را به روشنی بخوانید، که مزدش بیشتر است».

2) امام طحاوی در جمع بین این دو حدیث می‌گوید که: مراد از حدیث دوم آن است که قراءت را در نماز فجر دراز کنید تا وقتیکه هوا روشن شود، وعده دیگری حدیث دوم را ناسخ حدیث اول می‌دانند، ولی شاید نظر امام طحاوی راجحتر باشد، زیرا در این صورت به هردو حدیث عمل می‌شود، ولی در صورت نسخ تنها به حدیث دوم عمل شده و حدیث اول به طور کامل ترک می‌شود، و عمل به هردو حدیث، بهتر از عمل کردن به یک حدیث و ترک حدیث دیگر است.

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

عامه علماء و از آن جمله علمای احناف با استناد به این حدیث گفته‌اند که: نفل خواندن بعد از نماز فجر تا طلوع آفتاب، و بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب مکروه است، و اینکه در بعضی روایات آمده است که پیامبر خدا ج بعد از نماز عصر نفل می‌خواندند، این نفل خواندن خاص برای خود آن حضرت ج می‌باشد.

[45]- وی معاویه بن صخر بن حرب قرشی اموی است، او و پدر، و مادر و برادرش در روز فتح مکه مسلمان شدند، چندین سال امارت شام را بر عهده داشت، و چندین سال خلافت نمود، و در سال شصت هجری به سن هفتاد وهشت سالگی وفات نمود، و در وقت مرگ وصیت کرد که به پیراهنی که از نبی کریم ج در نزدش بود، کفن شود، و سر ناخن‌های نبی کریم ج در نزدش بود، و وصیت کرد که آن ناخن‌ها را ساویده و در چشم و دهانش کنند، و گفت: آنچه که گفتم اجراء کنید، و مرا به ارحم الراحمین بسپارید، و در وقت مرگ خود گفت: ای کاش شخصی از قریش می‌بودم که در گوشه افتاده بودم و به خلافت نمی‌رسیدم، اسد الغابه (4/385-388).

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) از این حدیث و از سه حدیث قبلی این طور دانسته می‌شود که نباید بعد از ادای نماز فجر تا طلوع آفتاب، و بعد از ادای نماز عصر تا غروب آفتاب نماز دیگری خواند، و در حدیث مسلم آمده است که همچنین نباید از وقت استواء تا زوال آفتاب نماز خواند.

2) سبب نهی از نماز خواندن در این اوقات این است که: مردمی از غیر مسلمانان قصد می‌کردند تا در وقت طلوع و غروب آفتاب نماز خوانده و سجده نمایند، از این جهت پیامبر خدا ج امت خود را از نماز خواندن در این اوقات نهی فرموند، تا به آن‌ها تشبیه نشوند.

3) در وقت عصر وقت کراهت بعد از ادای نماز عصر تا غروب آفتاب است، و در وقت فجر وقت کراهت در نزد امام شافعی/ مانند وقت عصر بعد از ادای نماز فجر تا طلوع آفتاب است، و در نزد احناف و مالکیه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب است، بنابراین بعد از طلوع فجر تا طلوع آفتاب بجز از دو رکعت نماز سنت فجر، و نماز فرض نباید نماز دیگری خواند.

4) بنا به احادیث متذکره، و احادیث دیگری که در این مورد آمده است، مجموع اوقاتی که نماز خواندن در آن‌ها مکروه است، پنج وقت است. وقت طلوع آفتاب، وقت غروب آفتاب، وقت استواء بعد از طلوع فجر تا طلوع آفتاب به استثنای سنت و فرض نماز فجر، و بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب.

5) این پنج وقت کراهت نسبت به اوقات است، و حالات دیگری نیز در مذاهب مختلف وجود دارد که نماز خواندن در آن‌ها مکروه است، مانند نماز خواندن در وقت بر پا بودن نماز جماعت، نماز خواندن در وقت خطبه دادن امام برای نماز جمعه، نفل خواندن بعد از غروب آفتاب پیش از ادای فرض نماز شام.

[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      اینکه در احادیث گذشته آمده است که پیامبر خدا ج از نماز خواندن بعد از عصر نهی نموده‌اند، و در این حدیث آمده است که خودشان به طور مستمر تا آخرین ایام حیات خود بعد از عصر، دو رکعت نماز می‌خواندند، سببش این است که: خواندن دو رکعت نماز بعد از نماز عصر، خاص برای خود پیامبر خدا ج بود، و نهی از خواندن آن دو رکعت، نسبت به دیگر افراد امت است، و دلیل آن حدیثی است که ابو داود روایت کرده است، و در آن حدیث آمده است که: «پیامبر خدا ج بعد از نماز عصر نماز می‌خواندند، و دیگران را از آن منع می‌کردند، وصوم وصال می‌گرفتند، و دیگران را از آن نهی می‌کردند.»

[48]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از اینکه پیامبر خدا ج دو نماز را در پنهان و آشکارا ترک نمی‌کردند، این است که چه تنها بودند، و چه با مردم بودند، این دو نماز را ترک نمی‌کردند، یکی دو رکعت نماز پیش از صبح، و دیگری دو رکعت نماز بعد از نماز عصر.

      2) بین این حدیث که می‌گوید پیامبر خدا ج هیچگاه دو رکعت نماز بعد از عصر را ترک نمی‌کردند، و بین حدیث معاویهس که این چیز را نفی می‌کند، در ظاهر اختلاف وجود دارد، ولی از نگاه قانون اصولی که می‌گوید: (مثبت بر نافی مقدم است)، حدیث عائشهلرا مقدم شمرده و می‌گوئیم که عائشهل چون دیده است که پیامبر خدا ج همیشه بعد از عصر دو رکعت نماز می‌خواندند، آنچه را که دیده است، از آن خبر داده است، و معاویهس چون ندیده است که پیامبر خدا ج بعد از عصر دو رکعت نماز خوانده باشند، از آنچه که علم داشته است، خبر داده است، و اینکه در حدیث معاویهس آمده است که پیامبر خدا ج از خواندن این دو رکعت نماز منع می‌کردند، دلالت بر این دارد که خواندن این دو رکعت نماز بعد از عصر خاص به خود نبی کریم ج بوده است، ولی دیگران را از خواند این دو رکعت نماز منع می‌کردند.

[49]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) به اساس این حدیث برای نماز قضائی باید اذان داد و اقامت گفت.

      2) خواندن نماز قضائی به جماعت جواز دارد.

      3) نماز قضائی نباید در اوقات منهیه خوانده شود، گرچه بعضی از علماء خواندن نماز قضائی را در هر وقتی اجازه داده‌اند.

      4) کسی که نمازش به سبب عذری فوت می‌گردد، بعضی از علماء می‌گویند که قضا آوردنش فوری نیست، گرچه مستحب است که هرچه زودتر آن را قضاء بیاورد، و اگر بدون عذر فوت شد، آوردنش فوری است، وعده دیگری بر این نظر‌اند که نماز به هر طریقی که فوت شود، قضاء آوردنش فوری است، و حدیث صحیح مسلم به شمار (680)، و ابو داود به شماره (435) که می‌گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «مَنْ نَسِیَ الصَّلَاةَ فَلْیُصَلِّهَا إِذَا ذَکَرَهَ» یعنی: کسی که نمازی را فراموش کرد، به مجرد آنکه بیادش آمد، آن را بخواند، دلالت بر این دارد که نماز به هر طریقی که فوت گردد، - خواه به عذر باشد و خواه بدون عذر – باید به صورت فوری قضاء آورده شود.

[50]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (خندق) کلمه فارسی است، که در زبان عربی رواج یافته است، و معنایش حفره است، و در زبان عربی بیشتر به سنگر جنگ و جهاد اطلاق می‌شود، جنگ خندق که به نام غروه احزاب نیز یاد می‌شود، در سال چهارم هجری واقع گردید، و توضیح بیشتر در مورد این غزوه ان‌شاء الله در جای خودش خواهد آمد.

      2) ترتیب بین نمازهای قضائی لازم است، مثلاً: اگر کسی نماز ظهر و عصر و مغربش قضاء می‌شود، باید اول نماز ظهر، و بعد از آن نماز عصر، و در اخیر نماز مغرب را قضاء بیاورد.

      3) اگر کسی باشد که نمازهای بسیاری از وی قضاء شده باشد، بهترین طریق قضاء آوردن آن‌ها این است که بعد از هر نماز وقتی، یک نماز قضائی نیز اداء نماید، و اگر نمازهای را که قضاء نموده است بسیار زیاد باشد، باید بعد از هر نماز وقتی، سه، چهار، و یا پنج نماز قضائی را اداء نماید، زیرا بر عمر انسان اطمینانی نبوده و شاید پیش از قضاء آوردن نمازهای فوتی اجلش به سر رسد، و اول چیزی که از مسلمان در روز قیامت از حقوق الله پرسان می‌شود، نماز است.

[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر کسی نمازی را فراموش می‌کند، و یا به سبب دیگری مانند خواب، بی‌هوشی، مریضی، مشغولیت، به قصد و یا بدون قصد ترک می‌کند، باید آن را قضاء بیاورد، منتهی اگر ترک نماز به سببی باشد که از اختیار انسان خارج باشد، گناهی از ترک آن نماز بر وی نیست، و چیزی که لازم می‌شود قضاء آوردن آن نماز است، و اگر روی قصد و تکاسل ترک می‌شود، شخص مرتکب گناه بس بزرگی گردیده، و باید از این عمل خود توبه نماید.

      2) نمازهای که ترک می‌شود، چه کم باشد و چه زیاد، باید همه آن‌ها قضاء آورده شود، و بدیل دیگری تا وقتی که شخص زنده است، برای آن‌ها نمی‌باشد، به این معنی که اگر توبه کند، حج فرضی و یا حج نفلی انجام دهد، عمره بجا بیاورد، و یا هر کار نیک دیگری انجام بدهد، باز هم باید نمازهای را که از وی ترک شده است، قضاء بیاورد، و چیزی را که این اعمال نیک از وی ساقط می‌کنند، گناه ترک نماز است، نه قضاء آوردن نماز.

[52]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      معنی این حدیث نبوی شریف این است که مثلاً: کسی که یک ساعت در مسجد نشسته و انتظار نماز خواندن را می‌کشد، ثوابش مانند ثواب کسی است که در همین یک ساعت مشغول نماز خواندن می‌باشد، ولی چون وجه شبه در (مشبه به) قویتر از وجود آن در (مشبه) است، بنابراین ثواب کسی که در این یک ساعت مشغول نماز خواندن است، از ثواب کسی که منتظر نماز است، بیشتر است، مثلاً: در حدیثی آمده است که مساوی با سوم حصه قرآن است، به این معنی که اگر کسی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ را سه بار می‌خواند، مانند آن است که تمام قرآن را خوانده باشد، ولی شکی نیست که مشبه به از مشبه قویتر است، یعنی کسی که تمام قرآن را خوانده است، ثوابش بیشتر از کسی است که ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ را سه بار خوانده باشد، والله تعالی أعلم.

[53]- و این خبر دادن، علامه دیگری از اعلام نبوت پیامبر خدا ج می‌باشد، زیرا طوری که بررسی کرده‌اند، آخرین کسی که از اشخاص موجود در آن زمان وفات نمود، (ابو الطفیل)س بود، و او آخرین صحابه بود که وفات نمود، و وفاتش در سال یک صد وده هجری واقع گردید، و در این سال، صد سالی را که پیامبر خدا ج گفته بودند، کامل گردید.

[54]- (صفه): به معنی سایبان و یا جایی است که سایه شده باشد، و اهل صفه اشخاص زاهد و فقیری از صحابهش بوددند، که خانه و مسکنی نداشتند و در همین جای که به نام (صُفَّه) یاد می‌شد و در کنار مسجد نبوی قرار داشت، زندگی می‌کردند، و حدود هفتاد نفر بودند، و تعدادشان گاهی اندکی کم، و گاهی‌اندکی زیاد می‌شد.

[55]- عبارتی را که از آن به: (تا وقتی که پیامبر خدا ج طعام شب را صرف نمودند، در همان جا باقی ماند)، در لفظ حدیث نبوی شریف (فلبث حتی تَعَشَّی رسول الله ج) می‌باشد، ولی در روایت مسلم و اسماعیلی عوض لفظ (تَعَشَّی)، لفظ (فلبث حتی نعَسَ) می‌باشد، و معانیش چنین می‌شود که: ابوبکرس تا وقتی که پیامبر خدا ج را خواب گرفت، در نزدشان باقی ماند، و امام ابن حجر/ می‌گوید: که صواب همین عبارت است، برای توضیح بیشتر این موضوع به فتح الباری (6/690) مراجعه کنید.

[56]- و البته سبب دشنام دادن ابوبکرس برای پسرش آن بود که نان دادن مهمانان را به تاخیر انداخته بود، وگرچه برای مهمانان نان تقدیم شده بود و خود آن‌ها از نان خوردن ابا ورزیده بودند، ولی ابوبکر صدیقس می‌خواست به هر طریقی که بود مهمانان را وادار به خوردن طعام می‌کردند، زیرا آن‌ها از اصحاب صفه بودند، و شاید در یکی دو روز و یا بیشتر از آن طعام نخورده بودند، و کسی که در چنین گرسنگی قرار دارد، تاخیر کردن طعام برای آن‌ها سخت رنج‌آور است.

[57]- بعضی می‌گویند که مراد همسر ابوبکر از نور چشم، پیامبر خدا ج است، و بعضی چیز دیگری می‌گویند.

[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) باید (ولی امر) از حال فقراء با خبر باشد، و راهی را برای سیر کردن شکم آن‌ها جستجو نماید، و خودش اولین کسی باشد که در این راه از مال شخصی خود سهم می‌گیرد.

      2) کرامت اولیاء حق است، و آنچه که از برکت طعام در خانه ابوبکر صدیقس واقع گردید، کرامت آشکاری برای وی می‌باشد.

      3) اگر کسی در کاری سوگند می‌خورد، و خلاف آن را بهتر می‌بیند، باید خود را حانث ساخته و آن کار بهتر را انجام بدهد، و از سوگندش کفاره بدهد.

      4) ترک جماعت در وقت عذر جواز دارد.

      5) پدر حق دارد فرزندش را که کاری نا شایستی کرده است، سر زنش نماید.

      6) اکرام و عزت کردن مهمان لازم است، ولو آنکه سبب زحمت و مشقت برای میزبان شود.

      7) اگر صاحب خانه اجازه می‌دهد، مهمانان می‌توانند در غیاب صاحب خانه نان بخورند.

کتاب ابواب (حمایه) برای نمازگذار

کتاب ابواب (حمایه) برای نمازگذار

62- باب: سُتْرَةُ الإِمَامِ سُتْرَةُ لِمَن خَلْفَهُ

باب [1]: حمایۀ امام، حمایۀ مقتدیان است([1]).

312- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا خَرَجَ یَوْمَ العِیدِ أَمَرَنَا بِحَرْبَةٍ، فَتُوضَعُ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَیُصَلِّی إِلَیْهَا وَالنَّاسُ وَرَاءَهُ، وَکَانَ یَفْعَلُ ذَلِکَ فِی السَّفَرِ»، فَمِنْ ثَمَّ اتَّخَذَهَا الْأُمَرَاءُ [رواه البخاری: 494].

312- از ابن عمرب روایت است که: پیامبر خدا ج هنگامی که روز عید بیرون می‌شدند، برای ما امر می‌کردند تا نیزۀ پیکان‌داری را با خود برداریم.

این نیزۀ پیکان‌دار پیش روی‌شان نهاده می‌شد، و ایشان به طرف آن پیکان نماز می‌خواندند، و مردم پشت سرشان بودند، و این کار را در سفر هم انجام می‌دادند، و از همینجا بود که امراء نیز به این کار اقدام نمودند([2]).

313- عَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى بِهِمْ بِالْبَطْحَاءِ وَبَیْنَ یَدَیْهِ عَنَزَةٌ، الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ، وَالعَصْرَ رَکْعَتَیْنِ، یَمُرُّ بَیْنَ یَدَیْهِ المَرْأَةُ وَالحِمَارُ» [رواه البخاری: 495].

313- از أبوجحیفهس روایت است که: پیامبر خدا ج برای آن‌ها در (بطحاء) [که جایی در بیرون مکه است] امانت دادند، و پیش روی‌شان عصای نیزه‌داری قرار داشت [و در اینجا] نماز پیشین را دو رکعت، و نماز عصر را دو رکعت اداء نمودند.

[و در این وقت] زن و درازگوش از پیش روی‌شان عبور می‌کرد([3]).

63- باب: قَدْرِ کَمْ یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ بَیْنَ المُصَلِّی وَالسُّتْرَةِ

باب [2]: فاصلۀ بین نمازگذار و (حمایه) باید چه اندازه باشد؟

314- عَنْ سَهْلِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: قَالَ: «کَانَ بَیْنَ مُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَیْنَ الجِدَارِ مَمَرُّ الشَّاةِ» [رواه البخاری: 496].

314- از سهلس روایت است که گفت: فاصله بین جایی که پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند و بین دیوار، به اندازۀ راهرو یک بُز بود([4]).

64- باب: الصَّلاَةِ إِلَى العَنَزَةِ

باب [3]: نماز خواندن به طرف عصای نیزه‌دار

315- عَنْ أَنَسِ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا خَرَجَ لِحَاجَتِهِ، تَبِعْتُهُ أَنَا وَغُلاَمٌ وَمَعَنَا عُکَّازَةٌ أَوْ عَصًا أَوْ عَنَزَةٌ، وَمَعَنَا إِدَاوَةٌ، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ حَاجَتِهِ نَاوَلْنَاهُ الإِدَاوَةَ» [رواه البخاری: 500].

315- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج وقتی که به قضای حاجت بیرون می‌شدند، من و جوان دیگری با ایشان می‌رفتیم، و با خود عصا، یا چوب دستی، و یا عصای نیزه‌داری را همراه ظرف آبی [جهت وضوء ساختن] برمی‌داشتیم.

و چون از قضای حاجت فارغ می‌شدند، ظرف آب را به دست‌شان می‌دادیم([5]).

65- باب: الصَّلاَةِ إِلَى الأُسْطُوَانَةِ

باب [4]: نماز خواندن به طرف ستون

316- عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ کَانَ یُصَلِّی عِنْدَ الأُسْطُوَانَةِ الَّتِی عِنْدَ المُصْحَفِ، فَقیل له: یَا أَبَا مُسْلِمٍ، أَرَاکَ تَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَ هَذِهِ الأُسْطُوَانَةِ، قَالَ: فَإِنِّی «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَهَا» [رواه البخاری: 502].

316- از سلمه بن اکوعس روایت است که: وی در نزدیک ستونی که در نزد قرآن کریم بود، نماز می‌خواند([6]).

کسی گفت: ای ابا مسلم! [سبب چیست] که تو را می‌بینم همیشه کوشش می‌کنی که در نزد این ستون نماز بخوانی؟

گفت: چون پیامبر خدا ج را دیدم که کوشش می‌کردند در همینجا نماز بخوانند([7]).

66- باب: الصَّلاَةِ بَیْنَ السَّوَارِی فِی غَیْرِ جَمَاعَةٍ

باب [5]: نماز خواندن در بین ستون‌ها در غیر نماز جماعت

317- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: حدیثُ دُخُولِ النَّبیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الکَعْبَةَ قَال: فَسَأَلْتُ بِلاَلًا حِینَ خَرَجَ: مَا صَنَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: جَعَلَ عَمُودًا عَنْ یَسَارِهِ، وَعَمُودًا عَنْ یَمِینِهِ، وَثَلاَثَةَ أَعْمِدَةٍ وَرَاءَهُ، وَکَانَ البَیْتُ یَوْمَئِذٍ عَلَى سِتَّةِ أَعْمِدَةٍ، فی روایة: «عَمُودَیْنِ عَنْ یَمِینِهِ» [رواه البخاری: 505].

317- از عبدالله بن عمرب – در حدیث داخل‌شدن پیامبر خدا ج به خانۀ کعبه – روایت است که گفت:

چون بلال از خانۀ [کعبه] بیرون شد، از وی پرسیدم که پیامبر خدا ج در داخل خانۀ [کعبه] چه کردند؟

گفت: [طوری ایستادند که] یک ستون را به طرف چپ خود، و یک ستون را به طرف راست خود، و سه ستون را به عقب سرخود، قرار دادند، و خانۀ کعبه در این وقت بر شش ستون استوار بود.

و در روایتی آمده است که: دو ستون را به طرف راست خود قرار دادند([8]).

67- باب: الصَّلاَةِ إِلَى الرَّاحِلَةِ، وَالبَعِیرِ وَالشَّجَرِ وَالرَّحْلِ

باب [6]: نماز خواندن به طرف شتر و درخت و پالان شتر

318- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ «کَانَ یُعَرِّضُ رَاحِلَتَهُ، فَیُصَلِّی إِلَیْهَا»، قُلْتُ: أَفَرَأَیْتَ إِذَا هَبَّتِ الرِّکَابُ؟ قَالَ: «کَانَ یَأْخُذُ هَذَا الرَّحْلَ فَیُعَدِّلُهُ، فَیُصَلِّی إِلَى آخِرَتِهِ - أَوْ قَالَ مُؤَخَّرِهِ -» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَفْعَلُهُ [رواه البخاری: 507].

318- و از عبدالله بن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج شتر خود را به عرض پیش روی خود خوابانده و به سوی آن نماز می‌خواندند.

[یکی از روات حدیث می‌گوید]: پرسیدم: اگر شتر بی‌آرامی می‌کرد چه می‌کردند؟

گفت: پالان [جهاز] آن را گرفته و آن را راست و برابر نموده و به سوی مؤخره آن نماز می‌خواندند، و ابن عمرب هم همین کار را می‌کرد([9]).

68- باب: الصَّلاَةِ إِلَى السَّرِیرِ

باب [7]: نماز خواندن به سوی تخت خواب

319- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: أَعَدَلْتُمُونَا بِالکَلْبِ وَالحِمَارِ؟ «لَقَدْ رَأَیْتُنِی مُضْطَجِعَةً عَلَى السَّرِیرِ، فَیَجِیءُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَتَوَسَّطُ السَّرِیرَ، فَیُصَلِّی، فَأَکْرَهُ أَنْ أُسَنِّحَهُ، فَأَنْسَلُّ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیِ السَّرِیرِ حَتَّى أَنْسَلَّ مِنْ لِحَافِی» [رواه البخاری: 508].

319- از عائشهل روایت است که گفت: آیا شما، ما [زن‌ها] را با سگ و خر، برابر قرار می‌دهید؟

من خودم به خاطر دارم که بالای تخت خواب غلطیده بودم، و پیامبر خدا ج می‌آمدند و تخت خواب را پیش روی خود قرار داده و نماز می‌خواندند، و چون مناسب نمی‌دیدم که در پیش روی‌شان قرار گیرم، از طرف دو پایۀ آن تخت، پائین می‌خزیدم، تا اینکه از زیر لحافم بیرون می‌شدم([10]).

69- باب: یَرُدُّ المُصَلَّى مَنْ مَرَّ بَیْنَ یَدَیْهِ

باب [8]: نمازگذار مانع عبور دیگران از پیش روی خود شود

320- عَنْ أَبی سَعِیدٍ الخُدریِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنّهُ کَانَ یُصَلِّی فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ یُصَلِّی إِلَى شَیْءٍ یَسْتُرُهُ مِنَ النَّاسِ، فَأَرَادَ شَابٌّ مِنْ بَنِی أَبِی مُعَیْطٍ أَنْ یَجْتَازَ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَدَفَعَ أَبُو سَعِیدٍ فِی صَدْرِهِ، فَنَظَرَ الشَّابُّ فَلَمْ یَجِدْ مَسَاغًا إِلَّا بَیْنَ یَدَیْهِ، فَعَادَ لِیَجْتَازَ، فَدَفَعَهُ أَبُو سَعِیدٍ أَشَدَّ مِنَ الأُولَى، فَنَالَ مِنْ أَبِی سَعِیدٍ، ثُمَّ دَخَلَ عَلَى مَرْوَانَ، فَشَکَا إِلَیْهِ مَا لَقِیَ مِنْ أَبِی سَعِیدٍ، وَدَخَلَ أَبُو سَعِیدٍ خَلْفَهُ عَلَى مَرْوَانَ، فَقَالَ: مَا لَکَ وَلِابْنِ أَخِیکَ یَا أَبَا سَعِیدٍ؟ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ إِلَى شَیْءٍ یَسْتُرُهُ مِنَ النَّاسِ فَأَرَادَ أَحَدٌ أَنْ یَجْتَازَ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَلْیَدْفَعْهُ فَإِنْ أَبَى فَلْیُقَاتِلْهُ فَإِنَّمَا هُوَ شَیْطَانٌ» [رواه البخاری: 509].

320- از ابوسعید خدریس روایت است که روز جمعه به طرف چیزی که مانع عبور مردمان از پیش رویش گردد، نماز می‌خواند.

جوانی از مردم (بنی ابی معیط) می‌خواست از پیش رویش عبور نماید، ابوسعیدس به سینه آن جوان زد، آن جوان نگاه کرد، و چون راه دیگری را جز عبور کردن از پیش روی ابوسعیدس ندید، باز می‌خواست تا از آنجا عبور نماید، ابوسعیدس او را از مرتبه اول به شدت بیشتری به عقب راند.

آن جوان ابوسعید را دشنام داد، و نزد (مروان) آمد([11])، و از آنچه که از ابوسعیدس دیده بود، به او شکایت نمود، و ابوسعید هم پشت سر آن جوان نزد (مروان) آمد.

مروان گفت: ای ابا سعید! بین تو و برادرزاده‌ات چه واقع شده است؟([12]).

ابوسعیدس گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که می‌گفتند: «اگر کسی از شما به طرف چیزی که او را از [عبور و مرور] مردم حمایت می‌کرد، نماز می‌خواند، و در این حالت اگر کسی می‌خواست که از پیش رویش عبور کند، او را به عقب براند، و اگر از عبور کردن خودداری نکرد، با او مقاتله کند، زیرا [عمل] او [عمل] شیطان است»([13]).

70- باب: إِثْمِ المَارِّ بَیْنَ یَدَیِ المُصَلِّی

باب [9]: گناه عبور کننده از پیش روی نمازگذار

321- عَنْ أَبِی جُهَیْمٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَوْ یَعْلَمُ المَارُّ بَیْنَ یَدَیِ المُصَلِّی مَاذَا عَلَیْهِ منَ الإِثْمِ، لَکَانَ أَنْ یَقِفَ أَرْبَعِینَ خَیْرًا لَهُ مِنْ أَنْ یَمُرَّ بَیْنَ یَدَیْهِ» قَالَ الراوی: لاَ أَدْرِی، أَقَالَ أَرْبَعِینَ یَوْمًا، أَوْ شَهْرًا، أَوْ سَنَةً [رواه البخاری: 510].

321- از ابوجهیمس([14]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«کسی که از پیش روی نمازگذار عبور می‌کند، اگر بداند که بروی چه قدر گناه می‌شود، ایستادن چهل [؟] را بر عبور نمودن از پیش روی نمازگذار ترجیح می‌دهد».

راوی می‌گوید: نمی‌دانم که پیامبر خدا ج چهل روز گفتند، یا چهل ماه، و یا پهل سال([15]).

71- باب: الصَّلاَةِ خَلْفَ النَّائِمِ

باب [10]: نمازخواندن به پشت سر شخص خوابیده

322- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی وَأَنَا رَاقِدَةٌ مُعْتَرِضَةٌ عَلَى فِرَاشِهِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یُوتِرَ أَیْقَظَنِی فَأَوْتَرْتُ» [رواه البخاری: 512].

322- از عائشهل روایت است که گفت:

پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند و من بر روی بسترشان به عرض خوابیده بودم، و هنگامی که می‌خواستند وتر بخوانند، مرا بیدار می‌کردند، و من [با ایشان] وتر می‌خواندم([16]).

72- باب: إِذَا حَمَلَ جَارِیَةً صَغِیرَةً عَلَى عُنُقِهِ فِی الصَّلاَةِ

باب [11]: کسی که هنگام نماز خواندن دختر خوردسالی را بر دوش خود نهاد

323- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَیْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَهی لِأَبِی العَاصِ بْنِ الرَّبِیع بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا، وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا» [رواه البخاری: 516].

323- از ابوقتاده انصاریس روایت است که: پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند، و (أمامه) دختر زینب را، که دختر پیامبر خدا ج باشد، باخود حمل می‌کردند، و پدر (أمامه) ابوالعاص بن ربیع ابن عبد شمس بود.

و هنگامی که پیامبر خدا ج سجده می‌کردند، آن طفل را برزمین می‌گذاشتند، و چون برمی‌خواستند، دوباره او را باخود برمی‌داشتند([17]).

73- باب: المَرْأَةِ تَطْرَحُ عَنِ المُصَلِّی شَیْئًا مِنَ الأَذَى

باب [12]: زنی که کثافت را از نمازگذار برمی‌دارد

324- حدیث ابن مَسْعُودٍ فی دعاءِ النَّبیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ علی قُریشٍ یومَ وضعوا علیه السَّلَى، تقدَّم. وقال هنا فی آخرهِ: سُحِبُوا إِلَى القَلِیبِ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَأُتْبِعَ أَصْحَابُ القَلِیبِ لَعْنَةً» [رواه البخاری: 520).

324- حدیث ابن مسعودس در مورد نفرین پیامبر خدا ج بر قریش – هنگامی که کثافت‌ها را بر روی شانه‌های آن حضرت ج نهاده بودند – قبلا گذشت.

و در اینجا می‌گوید: [... به خداوند قسم است که قریش را دیدم که روز بدر سرنگون گردیده] و کشان کشان بگودالی از گودال‌های بدر انداخته شدند.

و بعد از آن پیامبر خدا ج فرمودند: «کسانی که به این گودال انداخته شده‌اند، در آخرت نیز به لعنت خدا گرفتار هستند»([18]).



[1]- آنچه را که از آن به (حمایه) تعبیر کرده‌ایم، چیزی است که آن را به عربی (سُتْرَه) می‌گویند، و (ستره): به ضم اول و سکون ثانی و فتح ثابت، بر وزن (عُمره)، عبارت از چیزی است که نمازگذار هنگام نماز خواندن پیش روی خود – به فاصله قد خود – قرار می‌دهد، تا کسی از مکان سجده‌گاهش عبور نکند، مثلا: چوبی، سنگی، نیزۀ، عصایی و هرچیز دیگری همانند این‌ها را، ولی این سنت امروز کاملا ترک شده است، و کسی به آن اعتنایی نمی‌کند، نه نمازگذار، و نه کسی که از پیش روی نمازگذار عبور می‌کند.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نصب کردن و یا گذاشتن (حمایه) در وقت نماز خواندن برای کسی که در صحرا و یا در جایی که شاید مردم از پیش رویش عبور کنند، سنت است، ولی در غیر صحرا، اگر نمازگذار در جایی نماز می‌خواند که از رفت و آمد مردم در امان بود، گذاشتن (حمایه) سنت نیست.

      2) آنچه را که نبی کریم ج (حمایه) قرار داده بودند، سرنیزۀ پیکان‌داری بود به طول تقریبا یک ذراع، و آن را به عربی (حربه) می‌نامند.

      3) حمایۀ را که امام در پیش روی خود قرار می‌دهد، برای مقتدیان نیز حمایه گفته می‌شود، و آن‌ها ضرورت به گذاشتن حمایۀ دیگری ندارند.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) عبور زن، و خر از پیش روی آن‌ها، بین (حمایه) و قبله بود، نه بین پیامبر خدا ج و بین حمایه.

      2) به اتفاق، علماء اگر انسان و یا حیوانی از پیش روی نمازگذار از طرف دیگر (حمایه) عبور نماید، نمازش فاسد شود، ولی اگر کسی حمایۀ برایش نگذاشته شود، و یا (حمایۀ) گذاشته بود، ولی انسانی و یا حیوانی از پیش رویش بین وی بین (حمایه) عبور نمود، حکمش چیست؟ آیا این کار سبب اخلال به نمازش می‌شود یا نه؟ در نزد جمهور علماء و از آن جمله علمای احناف نماز چنین شخصی باطل نمی‌شود، و گناهی که هست بر شخصی است که از پیش روی نمازگذار عبور می‌کند، و بعضی از علماء می‌گویند: عبور کردن سگ و خر از پیش روی نمازگذار، سبب فساد نمازش می‌گردد.

      3) نماز چهار رکعتی فرض در سفر دو رکعت خوانده می‌شود، و اینکه این دو رکعت خواندن حتمی و یا اختیاری است، قبلا به آن اشاره نمودیم، و تفصیل بیشتر آن إن‌شاءالله بعد از این در باب خودش خواهد آمد.

[4]- مراد از دیواری که در حدیث آمده است، دیواری است، که به طرق قبلۀ مسجد قرار داشت، و مراد از (راهرو بُز) اندازه‌ای است که بُز بتواند به راحتی از آن عبور نماید، و علماء این رهرو را اندازه‌گیری نموده و گفته‌اند که برابر سه ذرع است، و در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: وقتی که کسی به طرف حمایه نماز می‌خواند، به حمایه نزدیک شود، تا شیطان نمازش را قطع نکند.

[5]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه: برداشتن عصای نیزه‌دار برای آن بود که اگر زمین سخت می‌بود آن را قدری می‌کندند، تا زمین نرم گردیده و سبب پاش خوردن بول نگردد، و در هنگام نماز خواندن، این عصای نیزه‌دار را به حیث (حمایه) پیش روی خود قرار می‌دادند، و آبی را که برمی‌داشتند، طبعا برای استنجاء زدن و وضوء ساختن بود.

[6]- در زمان عثمانس قرآن کریم را در صندوقی قرار داده، و نزدیک ستونی در مسجد نبوی می‌گذاشتند، این ستون به نام (اسطوانۀ مصحف) یا ستون قرآن نامیده می‌شد، و سلمه بن اکوعس عادت داشت که نماز تحیۀ مسجد و نماز نفل را در نزدیک این ستون، می‌خواند.

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز خواندن پیامبر خدا ج در نزد این ستون در نمازهای نفل بود، و نمازهای فرض را در جای مخصوص آن در بین محراب اداء می‌کردند.

      2) سبب نماز خواندن پیامبر خدا ج در نزد این ستون آن بود تا آن را برای خود (حمایه) قرار دهند، از این جهت اگر کسی در مسجد نماز سنت و یا نفل می‌خواند، بهتر است در جایی بخواند که از عبور و مرور مردم از پیش رویش در امان باشد، و یا آنکه پیش روی خود (حمایۀ) قرار دهد.

      3) بعضی از صحابهش از آن جمله ابن عمر و سلمه بن اکوع وعدۀ دیگری می‌کوشیندند که به آثار نبوی تبرک بجویند، ولی عدۀ دیگری چنین نبودند، و به این موضوع قبلا هم اشاره نمودیم.

[8]- تقریبا پیش از این به سی سال، خداوند متعال به فضل و رحمت خود برایم توفیقی عنایت بخشید تا مشرف به داخل شدن به خانۀ معظمه گردم، ولی چون سراپایم را گم کرده بودم، از اینکه در داخل خانۀ مشرفه چند ستون بود، کاملا فراموش کرده و چیزی را از آن به خاطر ندارم،

                                روز وصل تو گم کنم خود را

                                نو بدولـت رسیده را مانـم

      و چیزی را که تا اندازۀ بخاطر دارم این است که: در وقت داخل شدن به خانۀ مشرفه تقریبا به طرف دست راست، جایی است به اندازۀ نماز خواندن یک شخص، که به سنگ گلابی رنگی فرش شده بود، و می‌گفتند که اینجا جایی است که نبی کریم ج در وقت داخل شدن به خانه در آنجا نماز خوانده‌اند، و من هم تبرکا و تمینا در همانجا نماز خواندم، و در وقت نماز خواندن در اینجا روی نمازگذار به طرف غرب قرار می‌گیرد، به طوری که حجر الأسود به طرف دست چپ، و حجر اسماعیل به طرف دست راستش می‌باشد، و گویا در گوشۀ شمال شرقی خانۀ مشرفه زینه مدوری قرار داشت، که با این زینه به پشت بام خانۀ مشرفه می‌رفتند.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مؤخرۀ پالان شتر، عبارت از چوبی است که شخص سوار بر شتر، به آن تکیه می‌کند.

      2) همانطوری که نماز خواندن به طرف شتر، و پالان شتر جواز دارد، نماز خواند به طرف هر چیزی دیگری که مانع رفت و آمد مردم از پیش روی نمازگذار شود، مانند: دیوار، درخت، پایه و ستون و امثال این‌ها نیز جواز دارد، در سنن نسائی از علی ابن ابی‌طالبس روایت است که گفت: «در غزوۀ بدر هیچ‌کس از ما بیدار نبود، و همگی خواب بودند، به استثنای پیامبر خدا ج که به طرف درختی نماز می‌خواندند، و تا صبح دعا می‌کردند.

[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سبب گفتن عائشهل از این سخن که ما زن‌ها را با سگ و خر برابر کرده‌اید این بود که شنیده بود بعضی از صحابه می‌گویند: اگر سگ و یا خر و یا زن از پیش روی نمازگذار بگذرد، نمازش فاسد می‌شود، یعنی: در فاسد شدن نماز شخص، فرقی بین آن نیست که زنی از پیش رویش بگذرد، و یا خری، و یا سگی، بنابراین عائشهل این حدیث را در رد این نظریه روایت کرد.

      2) عبور زن از پیش روی نمازگذار، سبب فساد نمی‌شود، و حتی نماز خواندن به طرف زن – اگر نامحرم نباشد – باکی ندارد.

[11]- مروان در این وقت امارت مدینۀ منوره را بر عهده داشت، و مروان در سال شصت و پنج هجری به سن شصت و سه سالگی درگذشت.

[12]- یعنی برادرزاده‌ات در اسلام، زیرا آن جوان ولید بن عقبه بن ابی معیط بود، و با ابوسعید قرابتی نداشت، و مروان این سخن را از روی احترام به ابوسعید و استرحام به آن جوان گفت.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از مقاتله برای بار دوم آن است که در مرتبۀ دوم به طور شدیدتری مانع عبور وی از پیش روی خود شود، نه آنکه با وی دست به گریبان شده و کار را به مشت ولگد برساند.

      2) بعضی از علماء این مانع شدن را واجب دانسته‌اند، و می‌گویند به هر شکلی که باشد باید مانع عبور مردم از پیش روی خود شد، و دیگران می‌گویند که: این مانع شدن باید به شکل تنبیهی باشد، نه به طریق کشمکش، تا مبادا عمل کثیر گفته شده و سبب فساد نماز گردد.

      3) مراد از شیطان بودن شخصی که از پیش روی نمازگذار عبور می‌کند این است که وی مانند شیطان سبب مشغولیت قلب نمازگذار می‌شود.

      4) اگر کسی سبب فتنه در امور دین می‌شود، اطلاق لفظ شیطان بر وی روا است.

      5) اگر بین دو نفر مشکلی پیش می‌آید، اگر باهم مصالحه می‌کنند خوب، ورنه باید غرض حل آن به حاکم و شخص مسؤول مراجعه نمایند.

      6) روایت شخص عادل مقبول است، ولو آنکه روایتش متضمن حکمی به نفع خود راوی باشد.

[14]- وی عبدالله بن جهیم انصاری است، از حیاتش جز آنکه راوی چند حدیث است، چیزی دیگری بدست آورده نتوانستم، چنان‌چه از مقدار عمر، و سال وفاتش معلوماتی در دسترس نیست، أسد الغابه (5/164-165).

[15]- از احکام و متعلق به این حدیث آنکه:

      حد اقل انتظاری که پیامبر خدا ج ذکر کرده‌اند چهل روز است، یعنی: زحمت و عذاب چهل روز ایستادن و انتظار کشیدن، کمتر از عذاب اخروی کسی است که از پیش روی نمازگذار عبور می‌کند، و با این‌هم بسیاری از مردم به این امر مهم اعتنایی نکرده و به طور عادی از پیش روی نمازگذار عبور می‌کنند، و مستوجب عذاب اخروی می‌گردند.

      2) علماء گفته‌اند که ذکر چهل، خواه چهل روز باشد، و خواه چهل ماه، و خواه چهل سال، برای تعیین نیست، بلکه جهت بزرگ شمردن گناه کسی است که از پیش روی نمازگذار عبور می‌کند، از این جهت در صحیح ابن حبان، و سنن ابن ماجه به نقل از ابی‌هریرهس روایت است که گفت: «اگر صد سال بایستد، برایش بهتر از آن است که یک قدم از جایش بدارد».

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز خواندن به طرف کسی که خواب است، جواز دارد، ولی بعضی از علماء می‌گویند که: نماز خواندن در چنین مکروه است، زیرا شاید از شخص خواب حرکتی و یا عملی سربزند که سبب تشویش شخص نمازگذار گردد، ولی ظاهر می‌دهد، مگر آنکه بگوئیم که این امر خاص برای شخص خواب را جواز می‌دهد، مگر آنکه بگوئیم که این امر خاص برای پیامبر خدا ج است، زیرا آن حضرت ج وقتی که به نماز می‌ایستادند، حالت خاصی داشتند که به هیچ چیز دیگری ملتفت نمی‌شدند، ولی دلیل نقلی خاصی در این مسئله وجود ندارد، بناءبراین جانب عمومیت آن ترجیح دارد، والله تعالی أعلم.

[17]- ابوالعاص شوهر زینب و داماد پیامبر خدا ج بود، و از اشخاصی بود که در مکه به راستی و امانت‌داری معروف بود، پیش از نزول وحی، خدیجهل برای پیامبر خدا ج پیشنهاد کرد که زینب دختر خود را برای ابوالعاص به نکاح بدهند، و پیامبر خدا ج پیشنهاد او را پذیرفته و زینب را برایش به نکاح دادند، هنگام عروسی، خدیجهل حمایل خود را برای زینب جهیزیه داد، و هنگامی که ابوالعاص در جنگ در صف مشرکین بود و به اسارت مسلمانان در آمد، زینبل آن حمایل را جهت خلاص کردن وی فرستاد، چون چشم پیامبر خدا ج به آن حمایل افتاد، تحت تاثیر قرار گرفته و برای صحابه گفتند: آیا می‌پذیرید که اسیر زینب را بدون مقابل آزاد سازید، و حمایلش را برایش پس بفرستید، آن‌ها قبول کردند، و ابوالعاص آزاد شد، و هنگام هجرت مسلمانان به مدینۀ منوره، پیامبر خدا ج از ابوالعاص خواستند تا برای اجازه بدهد که به مدینه هجرت نماید، و او برایش اجازه داد، و بعد از اینکه ابوالعاص در سال فتح مکه مسلمان شد، پیامبر خدا ج زینب را به دون نکاح جدیدی برایش پس دادند، و پیامبر خدا ج همیشه از صفات حمیدۀ ابوالعاص توصیف و تمجید می‌کردند، و وی در خلافت ابوبکر صدیقس وفات یافت.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این خبری است که از پیامبر خدا ج در مورد سرنوشت این کسانی از مشرکین که در غزوۀ بدر کشته شدند، که خداوند متعال عادی حبیب خود را در مورد آن‌ها قبول نمود، و آن‌ها را در این دنیا به بدترین حالتی به هلاکت رسانید، و در آخرت هم آن‌ها را از رحمت خود دور نموده و به لعنت خود گرفتار می‌سازد، و این جزای کسانی مانند ابوجهل است که با وجود علم داشتن به صدق پیامبر خدا ج و حقانیت دین اسلامی، با این دین و پیروان آن با شدیدترین وجهی برخورد نموده، و از هیچ ظلم و ستمی نسبت به آن‌ها خودداری نمی‌کردند و یا نمی‌کنند.

      2) احکام و مسائل متعلق به این حدیث در حدیث (178) یکصد و هفتاد و هشت قبلا گذشت، به آنجا مراجعه نمائید.

8- کتاب نماز

8- کتاب نماز

1- باب: کَیْفَ فُرِضَتِ الصَّلاَةُ فِی الإِسْرَاءِ؟

باب [1]: نماز در شب اسراء([1]) چگونه فرض شد؟

228- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ یُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَیْتِی وَأَنَا بِمَکَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِیلُ، فَفَرَجَ صَدْرِی، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِکْمَةً وَإِیمَانًا، فَأَفْرَغَهُ فِی صَدْرِی، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی، فَعَرَجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، قَالَ جِبْرِیلُ: لِخَازِنِ السَّمَاءِ افْتَحْ، قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ هَذَا جِبْرِیلُ، قَالَ: هَلْ مَعَکَ أَحَدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ مَعِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْیَا، فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ عَلَى یَمِینِهِ أَسْوِدَةٌ، وَعَلَى یَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ یَمِینِهِ ضَحِکَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَکَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا آدَمُ، وَهَذِهِ الأَسْوِدَةُ عَنْ یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِیهِ، فَأَهْلُ الیَمِینِ مِنْهُمْ أَهْلُ الجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِی عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ، فَإِذَا نَظَرَ عَنْ یَمِینِهِ ضَحِکَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَکَى حَتَّى عَرَجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ، فَقَالَ لِخَازِنِهَا: افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنِهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ: فَفَتَحَ، - قَالَ أَنَسٌ: فَذَکَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِی السَّمَوَاتِ آدَمَ، وَإِدْرِیسَ، وَمُوسَى، وَعِیسَى، وَإِبْرَاهِیمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ، وَلَمْ یُثْبِتْ کَیْفَ مَنَازِلُهُمْ غَیْرَ أَنَّهُ ذَکَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا وَإِبْرَاهِیمَ فِی السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قَالَ أَنَسٌ - فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِیلُ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِإِدْرِیسَ قَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، فَقُلْتُ مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِدْرِیسُ، ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُوسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِیسَى فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا عِیسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِیمَ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِبْرَاهِیمُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»، قَالَ: وَکَانَ ابْنَ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا وَأَبَا حَبَّةَ الأَنْصَارِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، یَقُولاَنِ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ثُمَّ عُرِجَ بِی حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِیهِ صَرِیفَ الأَقْلاَمِ»، قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَى أُمَّتِی خَمْسِینَ صَلاَةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِکَ، حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللَّهُ لَکَ عَلَى أُمَّتِکَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِینَ صَلاَةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ، فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ ذَلِکَ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، قُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّکَ، فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ، فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ، فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ ذَلِکَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِیَ خَمْسٌ، وَهِیَ خَمْسُونَ، لاَ یُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَیَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّکَ، فَقُلْتُ: اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَبِّی، ثُمَّ انْطَلَقَ بِی، حَتَّى انْتَهَى بِی إِلَى سِدْرَةِ المُنْتَهَى، وَغَشِیَهَا أَلْوَانٌ لاَ أَدْرِی مَا هِیَ؟ ثُمَّ أُدْخِلْتُ الجَنَّةَ، فَإِذَا فِیهَا حَبَایِلُ اللُّؤْلُؤِ وَإِذَا تُرَابُهَا المِسْکُ» [رواه البخاری: 349].

228- از انس بن مالکس روایت است که گفت: ابوذرس از پیامبر خدا ج روایت می‌کرد که فرمودند: «هنگامی که به مکه بودم سقف خانه‌ام گشوده شد، و جبرئیل÷ داخل گردید، سینه‌ام را گشود و به آب زمزم شست، بعد از آن طشتی را که پر از حکمت و ایمان بود([2])، آورد و در سینه‌ام خالی کرد، و سینه‌ام را بست([3]).

بعد از آن دستم را گرفت و به سوی آسمان عروج نمود([4])، چون به آسمان اول آمدم، جبرئیل برای خازن آسمان گفت: باز کن.

گفت: کیست؟

جرئیل گفت: من جبرئیل هستم.

گفت: کسی همراهت هست؟

گفت: بلی! محمد ج همراهم می‌باشد.

گفت: آیا او خواسته شده است؟

گفت: بلی.

و چون خازن، در آسمان را گشود، و به آسمان دنیا بالا شدیم، دیدیم شخصی نشسته و اشخاصی، به طرف راستش و اشخاصی به طرف چپش قرار دارند، چون به طرف راستش نگاه می‌کند می‌خندد، و چون به طرف چپش می‌بیند می‌گرید، [ما را مخاطب قرار داده] و گفت: ای پیامبر صالح و فرزند صالح خوش آمدید.

از جبرئیل پرسیدم: این شخص کیست؟

گفت: این (آدم)÷ است، و این چیزهایی که به طرف راست و چپش قرار دارند، ارواح اولادش می‌باشد، آن‌هایی که به طرف راستش هستند: اهل جنت، و آن‌هایی که به طرف چپش می‌باشد: اهل دوزخ هستند، چون به طرف راستش می‌بیند می‌خندد، و چون به طرف چپش نگاه می‌کند می‌گرید([5]).

تا آنکه مرا بسوی آسمان دوم برد، و به خازن آن گفت: بازکن.

خازن همان چیزی را که خازن آسمان اول گفته بود، تکرار نموده و در آسمان را گشود.

انسس می‌گوید: که ابوذرس برایش گفته است که پیامبر خدا ج در آسمان‌ها: (آدم)، (إدریس)، (موسی)، (عیسی) و (ابراهیم) صلوات الله علیهم را دیده است، ولی ابوذرس، اماکن آن‌ها را مشخص کرده نتوانست، فقط همین قدر به خاطر داشت که پیامبر خدا ج آدم÷ را در آسمان دنیا، و ابراهیم÷ را در آسمان ششم دیده است.

انسس می‌گوید: چون جبرئیل با پیامبر خدا ج نزد ادریس÷ رسیدند، گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.

پیامبر خدا ج می‌گویند: از جبریل پرسیدم: «این شخص کیست»؟

گفت: این ادریس است.

بعد از آن نزد موسی÷ رسیدیم، و او هم گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.

پرسیدم: «این کیست»؟

گفت: این موسی÷ است.

بعد از آن نزد عیسی÷ رسیدیم، و او هم گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.

پرسیدم: «این کیست»؟

گفت: این عیسی÷ است.

بعد از آن نزد ابراهیم÷ رسیدم، و او گفت: پیامبر صالح و فرزند صالح خوش آمدید.

پرسیدم: «این کیست»؟

گفت: این ابراهیم÷ است.

انسس گفت: ابن عباسب و (ابوحبه انصاری)س می‌گفتند که پیامبر خدا ج فرموده‌اند که «بعد از آن تا جایی ارتقاء یافتم و بلند شدم که آواز اقلام [ملائکه] را می‌شنیدم».

انس بن مالکس گفت: پیامبر خدا ج فرمودند «خداوند بر امت من پنجاه نماز فرض گردانید، با همین حکم برگشتم تا نزد موسی÷ رسیدم.

پرسید: خداوند بر امت تو چه فرض کرد؟

گفتم: به سوی پروردگارت برگرد، چون امت تو طاقت این را ندارد.

برگشتم، و خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.

برگشتم و نزد موسی آمدم و گفتم: خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.

گفت: نزد پروردگارت برگرد، چون امت تو طاقت آن را ندارند.

برگشتم و باز خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.

باز نزد موسی آدم.

باز برایم گفت: نزد پروردگارت برگرد، زیرا امت تو طاقت آن را ندارند.

باز برگشتم، و [پروردگارم] برایم گفت: این پنج است [در عدد]، و پنجاه است [در ثواب]، و این گفته‌ام تغییر پذیر نیست.

باز نزد موسی آمدم و او برایم گفت:

نزد پروردگارت برگرد.

گفتم: از پروردگارم حیا می‌کنم([6]).

بعد از آن جبرئیل÷ با من رفت تا مرا به (سدره المنتهی) رسانید، و این مقام چنان رنگ‌های گوناگونی داشت که آن را وصف کرده نمی‌توانم.

بعد از آن به بهشت برده شدم، و در بهشت رشته‌هایی بود از مروارید([7]) و خاک آن از مشک بود».

229- عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «فَرَضَ اللَّهُ الصَّلاَةَ حِینَ فَرَضَهَا، رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ، فِی الحَضَرِ وَالسَّفَرِ، فَأُقِرَّتْ صَلاَةُ السَّفَرِ، وَزِیدَ فِی صَلاَةِ الحَضَرِ» [رواه البخاری: 350].

229- از عائشه أم المؤمنینل روایت است که گفت: خداوند هنگامی که نماز را فرض کرد، در حضر و سفر (دو رکعت) (دو رکعت) فرض کرد، نماز سفر به همان حال خود باقیماند، و بر نماز حضر افزوده شد([8]).

2- باب: وُجُوبِ الصَّلاَةِ فِی الثِّیَابِ

باب [2]: نماز باید با لباس خوانده شود

230- عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ قَدْ خَالَفَ بَیْنَ طَرَفَیْهِ» [رواه البخاری: 354].

230- از عمر بن أبی سلمهس([9]) روایت است که: پیامبر خدا ج باری تنها در یک جامه نماز خواندند، و دو طرف جامه را به جهت مخالف دور داده بودند([10]).

3- باب: الصَّلاَةِ فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ مُلْتَحِفًا بِهِ

باب [3]: نماز خواندن در جامۀ که بجان پیچیده شده است

231- عَنْ أُمِّ هَانِیءٍ بِنْتِ أَبی طَالِبٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: حدیث صلاة النَّبیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یومَ الفَتْحِ تقدَّم [رواه البخاری: 353].

231- از أم هانیء بنت أبی طالبل در ضمن حدیث نماز پیامبر خدا ج در روز فتح مکه که قبلا گذشت.

232- وفی هذه الروایة قالتْ: فَصَلَّى ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ مُلْتَحِفًا فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، زَعَمَ ابْنُ أُمِّی أَنَّهُ قَاتِلٌ رَجُلًا قَدْ أَجَرْتُهُ، فُلاَنَ ابْنَ هُبَیْرَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ أَجَرْنَا مَنْ أَجَرْتِ یَا أُمَّ هَانِئٍ» قَالَتْ أُمُّ هَانِئٍ: وَذَاکَ ضُحًى [رواه البخاری: 357].

232- و در این روایت [ام هانیء] گفت: بعد از آن [پیامبر خدا ج] هشت رکعت نماز در حالی که خود را در یک جامه پیچانده بودند، خواندند.

چون از نماز فارغ شدند، گفتم یا رسول الله! بچۀ مادرم (یعنی برادرم علی ابن أبی طالبس] می‌خواهد شخصی را که من پناه داده‌ام و آن (فلان بن هبیره) است، به قتل برساند.

پیامبر خدا ج فرمودند: «ای أم هانیء! ما پناه داده‌ایم کسی را که تو پناه داده‌ای».

أم هانیء می‌گوید: و این [واقعه] هنگام چاشت بود([11]).

233- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ سَائِلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الصَّلاَةِ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَلِکُلِّکُمْ ثَوْبَانِ» [رواه البخاری: 358].

233- از ابوهریرهس روایت است که: شخصی از پیامبر خدا ج از حکم نماز خواندن در یک جامه، پرسان نمود.

پیامبر خدا ج فرمودند: «مگر هرکدام شما دو جامه دارید»([12])؟

4- باب: إِذَا صَلَّى فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ فَلْیَجْعَلْ عَلَى عَاتِقَیْهِ

باب [4]: اگر کسی در یک جامه نماز می‌خواند، آن را بر شانه‌هایش بیندازد

234- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یُصَلِّی أَحَدُکُمْ فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ لَیْسَ عَلَى عَاتِقَیْهِ شَیْءٌ» [رواه البخاری: 359].

234- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «نباید کسی از شما در یک جامه که بر شانه‌هایش از آن چیزی نباشد، نماز بخواند».

235- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ صَلَّى فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ فَلْیُخَالِفْ بَیْنَ طَرَفَیْهِ» [رواه البخاری: 360].

235- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: به طور یقین از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که در یک جامه نماز می‌خواند، دو طرف آن را به دو جانب مخالف بیندازد»([13]).

5- باب: إِذَا کَانَ الثَّوْبُ ضَیِّقًا

باب [5]: وقتی که جامه تنگ باشد

236- عَنْ جَابِرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَجِئْتُ لَیْلَةً لِبَعْضِ أَمْرِی، فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی، وَعَلَیَّ ثَوْبٌ وَاحِدٌ، فَاشْتَمَلْتُ بِهِ وَصَلَّیْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «مَا السُّرَى یَا جَابِرُ» فَأَخْبَرْتُهُ بِحَاجَتِی، فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ: «مَا هَذَا الِاشْتِمَالُ الَّذِی رَأَیْتُ»، قُلْتُ: کَانَ ثَوْبٌ. قَالَ: «فَإِنْ کَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ کَانَ ضَیِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ» [رواه البخاری: 361].

236- از جابرس روایت است که گفت: در سفری از سفرهای پیامبر خدا ج با ایشان همراه بودم، شبی جهت اجرای کاری نزدشان آمدم، دیدم که نماز می‌خوانند، و من تنها یک جامه داشتم، و خود را به آن جامه پیچیدم و در پهلوی‌شان به نماز ایستادم.

چون از نماز فارغ شدند پرسیدند: «جابر! سبب آمدنت در این وقت شب چه بود»؟

ایشان را از حاجت خود باخبر ساختم.

چون سخنم تمام شد، فرمودند: «این چه نوع جامه پیچیدنی است که می‌بینم؟

گفتم: همین یک جامه بود، [یعنی: همین یک جامه را داشتم].

فرمودند: «اگر جامه کلان و فراخ بود، آن را به خود بپیچان، و اگر تنگ و خورد بود، به کمرت ببند»([14]).

237- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ رِجَالٌ یُصَلُّونَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَاقِدِی أُزْرِهِمْ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ، کَهَیْئَةِ الصِّبْیَانِ، وَیُقَالُ لِلنِّسَاءِ: «لاَ تَرْفَعْنَ رُءُوسَکُنَّ حَتَّى یَسْتَوِیَ الرِّجَالُ جُلُوسًا» [رواه البخاری: 362].

237- از سهلس روایت است که گفت: مردمی با پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند، و مانند اطفال لُنگ‌های خود را به گردن‌های خود می‌بستند، و برای زن‌ها گفته می‌شد: «تا وقتی که مردها کاملا نمی‌نشینند، سرهای خود را بالا نکنید»([15]).

6- باب: الصَّلاَةِ فِی الجُبَّةِ الشَّامِیَّةِ

باب [6]: نماز خواندن در قبای شامی

238- عَنْ مُغِیرَةَ بْنِ شُعْبَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، فَقَالَ: «یَا مُغِیرَةُ خُذِ الإِدَاوَةَ»، فَأَخَذْتُهَا، فَانْطَلَقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى تَوَارَى عَنِّی، فَقَضَى حَاجَتَهُ، وَعَلَیْهِ جُبَّةٌ شَأْمِیَّةٌ، فَذَهَبَ لِیُخْرِجَ یَدَهُ مِنْ کُمِّهَا فَضَاقَتْ، فَأَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ أَسْفَلِهَا، فَصَبَبْتُ عَلَیْهِ، فَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاَةِ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّیْهِ، ثُمَّ صَلَّى [رواه البخاری: 363].

238- از مغیره بن شعبهس روایت است که گفت: در یکی از سفرها با پیامبر خداج بودم.

فرمودند: «مغیره! این ظرف را با خود بگیر».

آن ظرف را با خود گرفتم، و پیامبر خدا ج رفتند تا آنکه از من پنهان شدند، [در آنجا] قضای حاجت نمودند، و در این وقت قبای شامیی را پوشیده بودند، [در وقت وضوء ساختن] می‌خواستند دست خود را از آستین آن بیرون کنند، تنگی کرد، از این جهت دست خود را از قسمت پایینی آن بیرون کردند، من برای‌شان آب ریختم، و ایشان برای نماز خواندن وضوء ساختند، بر موزه‌های خود مسح نمودند، و بعد از آن نماز خواندند([16]).

7- باب: کَرَاهِیَةِ التَّعَرِّی فِی الصَّلاَةِ

باب [7]: خود را برهنه نمودن در نماز، مکروه است

239- عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا یُحَدِّثُ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْقُلُ مَعَهُمُ الحِجَارَةَ لِلْکَعْبَةِ وَعَلَیْهِ إِزَارُهُ»، فَقَالَ لَهُ العَبَّاسُ عَمُّهُ: یَا ابْنَ أَخِی، لَوْ حَلَلْتَ إِزَارَکَ فَجَعَلْتَ عَلَى مَنْکِبَیْکَ دُونَ الحِجَارَةِ، قَالَ: «فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ عَلَى مَنْکِبَیْهِ، فَسَقَطَ مَغْشِیًّا عَلَیْهِ، فَمَا رُؤِیَ بَعْدَ ذَلِکَ عُرْیَانًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 364].

239- از جابر بن عبداللهب روایت است که: پیامبر خدا ج در حالی که لنگی پوشیده بودند، با [قریش] سنگ‌ها را جهت بنای کعبه، حمل می‌کردند.

عم‌شان عباسس برای‌شان گفت: برادرزاده‌ام! اگر لنگ را از کمر خود باز نموده و روی شانه‌هایت [زیر سنگ‌ها] قرار می‌دادی بهتر بود.

جابرس گفت: پیامبر خدا ج لنگ را باز کرده و روی شانه‌های خود گذاشتند، و همان بود که [از شدت حیا و شرم] بی‌هوش افتادند، و بعد از این روز، هرگز پیامبر خداج برهنه دیده نشدند([17]).

8- باب: مَا یَسْنر مِنَ العَوْرَةِ

باب [8]: آنچه که از عورت باید پوشیده شود

240- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ اشْتِمَالِ الصَّمَّاءِ، وَأَنْ یَحْتَبِیَ الرَّجُلُ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، لَیْسَ عَلَى فَرْجِهِ مِنْهُ شَیْءٌ» [رواه البخاری: 367].

240- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از پیچیدن جامه به بدن به طوری که دست‌ها را از زیر آن بیرون کرده نتواند، و از احتباء نشستن به یک جامه به طوری که بر عورتش از آن جامه چیزی نباشد، نهی فرمودند([18]).

241- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ بَیْعَتَیْنِ عَنِ اللِّمَاسِ وَالنِّبَاذِ، وَأَنْ یَشْتَمِلَ الصَّمَّاءَ، وَأَنْ یَحْتَبِیَ الرَّجُلُ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ» [رواه البخاری: 368].

241- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از این چیزها نهی فرمودند: از دو نوع خرید و فروش، [یعنی]: از (لماس) و (نباذ)، و از پیچیدن جامه به طوری که نتوان دست خود را از زیر آن برآورد، و از پوشیدن جامۀ که عورت از آن کشف گردد([19]).

242- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: بَعَثَنِی أَبُو بَکْرٍ فِی تِلْکَ الحَجَّةِ فِی مُؤَذِّنِینَ یَوْمَ النَّحْرِ، نُؤَذِّنُ بِمِنًى: أَنْ لاَ یَحُجَّ بَعْدَ العَامِ مُشْرِکٌ وَلاَ یَطُوفَ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ. ثُمَّ أَرْدَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا، فَأَمَرَهُ أَنْ یُؤَذِّنَ بِبَرَاءَةٌ، قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَأَذَّنَ مَعَنَا عَلِیٌّ فِی أَهْلِ مِنًى یَوْمَ النَّحْرِ: «لاَ یَحُجُّ بَعْدَ العَامِ مُشْرِکٌ وَلاَ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ» [رواه البخاری: 369].

242- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: ابوبکرس مرا همراه دو نفر دیگر در آن حجی که [امیر حج] بود([20])، ماموریت داد تا در روز عید قربان، به (منی) اعلان نماییم که عبد از امسال مشرکی نباید به حج بیاید، و نباید کسی به خانه [کعبه] برهنه طواف نماید.

بعد از آن پیامبر خدا ج علیس را فرستادند، و برایش امر کردند تا سورۀ (براءت) [از مشرکین را] اعلان نماید.

ابوهریرهس گفت که: علیس همراه با ما در روز عید قربان برای مردمی که در (منی) بودند اعلان می‌کرد که: بعد از امسال نباید مشرکی به حج بیاید، و نباید کسی به خانۀ [کعبه] برهنه طواف نماید([21]).

9- باب: مَا یُذْکَرُ فِی الفَخِذِ

باب [9]: آنچه که در مورد عورت بودن (ران) آمده است

243- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَزَا خَیْبَرَ، فَصَلَّیْنَا عِنْدَهَا صَلاَةَ الغَدَاةِ بِغَلَسٍ، فَرَکِبَ نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرَکِبَ أَبُو طَلْحَةَ، وَأَنَا رَدِیفُ أَبِی طَلْحَةَ، فَأَجْرَى نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی زُقَاقِ خَیْبَرَ، وَإِنَّ رُکْبَتِی لَتَمَسُّ فَخِذَ نَبِیِّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ حَسَرَ الإِزَارَ عَنْ فَخِذِهِ حَتَّى إِنِّی أَنْظُرُ إِلَى بَیَاضِ فَخِذِ نَبِیِّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا دَخَلَ القَرْیَةَ قَالَ: «اللَّهُ أَکْبَرُ خَرِبَتْ خَیْبَرُ إِنَّا إِذَا نَزَلْنَا بِسَاحَةِ قَوْمٍ ﴿فَسَاءَ صَبَاحُ المُنْذَرِینَ «قَالَهَا ثَلاَثًا، قَالَ: وَخَرَجَ القَوْمُ إِلَى أَعْمَالِهِمْ، فَقَالُوا: مُحَمَّدٌ وَالخَمِیسُ - یَعْنِی الجَیْشَ - قَالَ: فَأَصَبْنَاهَا عَنْوَةً، فَجُمِعَ السَّبْیُ، فَجَاءَ دِحْیَةُ فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَعْطِنِی جَارِیَةً مِنَ السَّبْیِ، قَالَ: «اذْهَبْ فَخُذْ جَارِیَةً»، فَأَخَذَ صَفِیَّةَ بِنْتَ حُیَیٍّ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَعْطَیْتَ دِحْیَةَ صَفِیَّةَ بِنْتَ حُیَیٍّ، سَیِّدَةَ قُرَیْظَةَ وَالنَّضِیرِ، لاَ تَصْلُحُ إِلَّا لَکَ، قَالَ: «ادْعُوهُ بِهَا» فَجَاءَ بِهَا، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «خُذْ جَارِیَةً مِنَ السَّبْیِ غَیْرَهَا»، قَالَ: فَأَعْتَقَهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَزَوَّجَهَا، وجَعَلَ صَدَاقَها عِتْقَها، حَتَّى إِذَا کَانَ بِالطَّرِیقِ، جَهَّزَتْهَا لَهُ أُمُّ سُلَیْمٍ، فَأَهْدَتْهَا لَهُ مِنَ اللَّیْلِ، فَأَصْبَحَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَرُوسًا، فَقَالَ: «مَنْ کَانَ عِنْدَهُ شَیْءٌ فَلْیَجِئْ بِهِ» وَبَسَطَ نِطَعًا، فَجَعَلَ الرَّجُلُ یَجِیءُ بِالتَّمْرِ، وَجَعَلَ الرَّجُلُ یَجِیءُ بِالسَّمْنِ، قَالَ: وَأَحْسِبُهُ قَدْ ذَکَرَ السَّوِیقَ، قَالَ: فَحَاسُوا حَیْسًا، فَکَانَتْ وَلِیمَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 371].

243- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج به غزوۀ خیبر رفتند، و نماز صبح را با ایشان در خیبر به تاریکی اداء نمودیم، پیامبر خدا ج سوار گردیدند، و ابوطلحه نیز سوار شد، و من پشت سر ابوطلحه سوار شدم.

پیامبر خدا ج [مرکب خود را] به طرف کوچه‌های خیبر پیش راندند، و زانوهایم به ران پیامبر خدا ج تماس می‌کرد، بعد از آن لنگ از روی ران پیامبر خدا ج دور گردید، تا جایی که سفیدی ران پیامبر خدا ج را می‌دیدم([22]).

چون به قریۀ خیبر داخل گردیدند، گفتند: «الله اکبر، خیبر خراب شد، وقتی که ما به دیار مردمی بیاییم، پس بدا به حال و روز بیم داده شده‌گان»، این سخن را سه بار تکرار نمودند.

[انسس] گفت که: [درین وقت] مردم خیبر جهت انجام دادن کارهای خود بیرون شده بودند، و با خود می‌گفتند: محمد با لشکرش رسید!

[انسس] گفت که: ما خیبر را به زور و یا به صلح فتح کردیم([23])، چون اسیران را جمع کردند، (دحیه) آمد و گفت: یا رسول الله! از این اسیران یک کنیزی را برای من بدهید.

فرمودند: «برو! کنیزی را انتخاب کن».

دحیهس (صفیه بنت حیی) را انتخاب نمود([24]).

شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! (صفیه بنت حیی) سردار قوم (قُریظه) و (نضیر) را برای (دحیه) دادید، و او جز برای شما برای شخص دیگری مناسب نیست.

فرمودند: «دحیه را با آن زن طلب کنید».

دحیهس آن زن را آورد. چون پیامبر خدا ج به طرف آن زن دیدند، فرمودند: «کنیز دیگری را از بین اسیران انتخاب کن»([25]).

[انسس] گفت که پیامبر خدا ج (صفیه)ل را آزاد کردند و با او ازدواج نمودند، و مَهرش را همان آزادی‌اش قرار دادند، و هنوز در راه بودند، که (أم سلیم) [صفیه] را برای‌شان تجهیز و آماده نمود، و شب نزد پیامبر خدا ج فرستاد، و پیامبر خدا ج صبح آن روز داماد شده بودند.

و فرمودند: «کسی که چیزی دارد، حاضر نماید»، و سفره‌های را که از پوست بود، پهن نمودند، کسی خرما آورد، و کسی روغن آورد، و فکر می‌کنم که انسس گفت: و کسی تلخان، سپس این چیزها را باهم مخلوط ساختند، و این طعام عروسی پیامبر خداج بود([26]).

10- باب: فِی کَمْ تُصَلِّی المَرْأَةُ فِی الثِّیَابِ

باب [10]: زن در چند جامه باید نماز بخواند

244- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: لَقَدْ «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی الفَجْرَ، فَیَشْهَدُ مَعَهُ نِسَاءٌ مِنَ المُؤْمِنَاتِ مُتَلَفِّعَاتٍ فِی مُرُوطِهِنَّ، ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى بُیُوتِهِنَّ مَا یَعْرِفُهُنَّ أَحَدٌ» [رواه البخاری: 372].

244- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج که نماز فجر را می‌خواندند، زن‌هایی از مسلمانان نیز در حالی که خود را به چادرهای خود پیچیده بودند، به نماز حاضر می‌شدند، بعد از نماز به خانه‌های خود برمی‌گشتند، و کسی آن‌ها را نمی‌شناخت([27]).

11- باب: إِذَا صَلَّى فِی ثَوْبٍ لَهُ أَعْلاَمٌ

باب [11]: اگر در جامه که نقش‌دار است نماز خواند

245- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى فِی خَمِیصَةٍ لَهَا أَعْلاَمٌ، فَنَظَرَ إِلَى أَعْلاَمِهَا نَظْرَةً، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «اذْهَبُوا بِخَمِیصَتِی هَذِهِ إِلَى أَبِی جَهْمٍ وَأْتُونِی بِأَنْبِجَانِیَّةِ أَبِی جَهْمٍ، فَإِنَّهَا أَلْهَتْنِی آنِفًا عَنْ صَلاَتِی» [رواه البخاری: 373].

245- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در جامه که دارای نقش‌ها بود، نماز خواندند، هنگام نماز خواندن، به طرف آن نقش‌ها نظر انداختند، و بعد از نماز خواندن فرمودند: «این جامه‌ام را ببرید و برای (أبوجهم) بدهید، و جامۀ خشن (أبوجهم) را برای من بیاورید، زیرا این جامه سبب از بین رفتن حضور قلبی‌ام در نماز شد»([28]).

12- باب: إِنْ صَلَّى فِی ثَوْبٍ مُصَلَّبٍ أَوْ تَصَاوِیرَ، هَلْ تُفْسُدُ صَلاَتُهُ؟

باب [12]: آیا اگر در جامۀ صلیب‌دار و یا عکس‌دار نماز بخواند، نمازش فاسد می‌شود؟

246- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: کَانَ قِرَامٌ لِعَائِشَةَ سَتَرَتْ بِهِ جَانِبَ بَیْتِهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمِیطِی عَنَّا قِرَامَکِ هَذَا، فَإِنَّهُ لاَ تَزَالُ تَصَاوِیرُهُ تَعْرِضُ فِی صَلاَتِی» [رواه البخاری: 374].

246- از انس/ روایت است که عائشهل پردۀ با نقش و نگاری داشت، که با آن یک طرف خانه‌اش را پرده کرده بود، پیامبر خدا ج [برایش] گفتند: «این پرده‌ات را از ما دور کن، چون عکس‌های آن در نماز به خاطرم می‌آید»([29]).

13- باب: مَنْ صَلَّى فِی فَرُّوجِ حَرِیرٍ ثُمَّ نَزَعَهُ

باب [13]: کسی که در قبای ابریشمین نماز خواند و سپس آن را از خود دور کرد

247- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أُهْدِیَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَرُّوجُ حَرِیرٍ، فَلَبِسَهُ، فَصَلَّى فِیهِ، ثُمَّ انْصَرَفَ، فَنَزَعَهُ نَزْعًا شَدِیدًا کَالکَارِهِ لَهُ، وَقَالَ: «لاَ یَنْبَغِی هَذَا لِلْمُتَّقِینَ» [رواه البخاری: 375].

247- از عقبه بن عامرس روایت است که گفت: برای پیامبر خدا ج قبای ابریشمینی را بخشش دادند، پیامبر خدا ج آن قبا را پوشیدند و با آن نماز خواندند، چون از نماز فارغ شدند، آن را مانند کسی که از چیزی بدش بیاید، به شدت از خود دور کرده و فرمودند: «این برای اهل تقوی مناسب نیست»([30]).

14- باب: الصَّلاَةِ فِی الثَّوْبِ الأَحْمَرِ

باب [14]: نمازخواندن در جامۀ سرخ

248- عَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی قُبَّةٍ حَمْرَاءَ مِنْ أَدَمٍ، وَرَأَیْتُ بِلاَلًا أَخَذَ وَضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَرَأَیْتُ النَّاسَ یَبْتَدِرُونَ ذَاکَ الوَضُوءَ، فَمَنْ أَصَابَ مِنْهُ شَیْئًا تَمَسَّحَ بِهِ، وَمَنْ لَمْ یُصِبْ مِنْهُ شَیْئًا أَخَذَ مِنْ بَلَلِ یَدِ صَاحِبِهِ، ثُمَّ رَأَیْتُ بِلاَلًا أَخَذَ عَنَزَةً، فَرَکَزَهَا وَخَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی حُلَّةٍ حَمْرَاءَ، مُشَمِّرًا صَلَّى إِلَى العَنَزَةِ بِالنَّاسِ رَکْعَتَیْنِ، وَرَأَیْتُ النَّاسَ وَالدَّوَابَّ یَمُرُّونَ مِنْ بَیْنِ یَدَیِ العَنَزَةِ» [رواه البخاری: 376].

248- از ابوجحیفهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را در خیمۀ کوچک سرخ رنگی که از پوست ساخته شده بود دیدم.

و بلالس را دیدم که آب وضوی آن حضرت ج را با خود گرفته بود.

و مردم را دیدم که جهت به دست‌آوردن آب وضوی پیامبر خدا ج بر یکدیگر سبقت می‌جستند، کسی که از آن آب چیزی به دست می‌آورد، به سر و جانش می‌مالید، و کسی که از آن چیزی بدست نمی‌آورد، از رطوبت دست رفیق خود استفاده می‌کرد.

بعد از آن بلال را دیدم که عصای نیزه‌داری را بر زمین کوبید، و پیامبر خدا ج با لباس‌های سرخ رنگی در حالی که ازار خود را بالا زده بودند، آمدند، و به سوی آن عصای نیزه‌دار به مردم دو رکعت نماز اداء نمودند.

و دیدم که در این وقت مردم و چارپایان از جلو آن عصای نیزه‌دار عبور می‌کردند([31]).

15- باب: الصَّلاَةِ فِی السُّطُوحِ وَالمِنْبَرِ وَالخَشَبِ

باب [15]: نماز خواندن بر بالای بلندی‌ها و منبر، و چوب

249- عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: وقد سئل: مِنْ أَیِّ شَیْءٍ المِنْبَرُ؟ فَقَالَ: مَا بَقِیَ بِالنَّاسِ أَعْلَمُ مِنِّی، هُوَ مِنْ أَثْلِ الغَابَةِ عَمِلَهُ فُلاَنٌ مَوْلَى فُلاَنَةَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «وَقَامَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ عُمِلَ وَوُضِعَ، فَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ، کَبَّرَ وَقَامَ النَّاسُ خَلْفَهُ، فَقَرَأَ وَرَکَعَ وَرَکَعَ النَّاسُ، خَلْفَهُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ رَجَعَ القَهْقَرَى، فَسَجَدَ عَلَى الأَرْضِ، ثُمَّ عَادَ إِلَى المِنْبَرِ، ثُمَّ رَکَعَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ رَجَعَ القَهْقَرَى حَتَّى سَجَدَ بِالأَرْضِ»، فَهَذَا شَأْنُهُ [رواه البخاری: 377].

249- روایت است که کسی از سهل بن سعدس پرسید: منبر [پیامبر خدا ج] از چه ساخته شده بود؟

گفت: از مردم کسی که این چیز را از من بهتر بداند، در قید حیات نیست، منبر [پیامبر خدا ج] از درخت گزغابه، ساخته شده بود.

و هنگامی که منبر ساخته شد و به جایش نهاده شد، پیامبر خدا ج بالایش روی به قبله ایستاده و تکبیر گفتند، مردم هم پشت سرشان ایستادند، قراءت را خواندند و رکوع کردند، و مردم هم پشت سرشان رکوع کردند، بعد از آن سرخود را بلند کردند، و عقب عقب رفته و بر روی زمین سجده نمودند، بعد از آن دوباره بالای منبر رفتند، قراءت را خواندند و رکوع نمودند، و بعد ازان سر خود را [از رکوع] بالا کردند، بعد ازان عقب عقب آمدند، تا اینکه بر روی زمین سجده کردند، و قصۀ منبر به این طریق بود([32]).

16- باب: الصَّلاَةِ عَلَى حَصِیرِ

باب [16]: نماز خواندن بر بالای بوریا

250- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ جَدَّتَهُ مُلَیْکَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا دَعَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ لَهُ، فَأَکَلَ مِنْهُ، ثُمَّ قَالَ: «قُومُوا فَلِأُصَلِّ لَکُمْ» قَالَ أَنَسٌ: فَقُمْتُ إِلَى حَصِیرٍ لَنَا، قَدِ اسْوَدَّ مِنْ طُولِ مَا لُبِسَ، فَنَضَحْتُهُ بِمَاءٍ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَصَفَفْتُ وَالیَتِیمَ وَرَاءَهُ، وَالعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا، فَصَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ انْصَرَفَ [رواه البخاری: 380].

250- از انس بن مالکس روایت است که مادرکلانش (ملیکه)ل پیامبر خدا ج را به طعامی که آماده کرده بود، دعوت نمود، پیامبر خدا ج از آن طعام خوردن و فرمودند: «برخیزید تا برای شما نماز بخوانم».

انسس گفت: بوریایی را که از استعمال زیاد سیاه شده بود، به آب شسته و آوردم، پیامبر خدا ج ایستادند، و من و یتیمی [که آنجا بود] پشت سرشان صف بستیم، و آن پیر زن پشت سرما ایستاد، و پیامبر خدا ج برای ما دو رکعت نماز خواندند و بعد ازان رفتند([33]).

17- باب: الصَّلاَةِ عَلَى الفِرَاشِ

باب [17]: نماز خواندن بر بالای فرش

251- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أَنَامُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرِجْلاَیَ، فِی قِبْلَتِهِ فَإِذَا سَجَدَ غَمَزَنِی، فَقَبَضْتُ رِجْلَیَّ، فَإِذَا قَامَ بَسَطْتُهُمَا»، قَالَتْ: وَالبُیُوتُ یَوْمَئِذٍ لَیْسَ فِیهَا مَصَابِیحُ [رواه البخاری: 382].

251- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که گفت: بسا اوقات پیش روی پیامبر خدا ج طوری می‌خوابیدم که پاهایم به طرف قبله ایشان قرار می‌گرفت.

و هنگامی که سجده می‌کردند، با دست خود مرا تنبیه می‌کردند، و من پاهای خود را پس می‌کشیدم، و هنگامی که می‌ایستادند، دوباره پاهایم را دراز می‌کردم.

عائشهل می‌گوید: و در آن وقت در خانه‌ها چراغی نبود([34]).

252- وَعَنْهَا رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی وَهِیَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ عَلَى فِرَاشِ أَهْلِهِ اعْتِرَاضَ الجَنَازَةِ» [رواه البخاری: 383].

252- و از عائشهل روایت است که: هنگامی که پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند، وی بین پیامبر خدا ج و بین قبله بر روی بستر به شکل جنازه قرار می‌گرفت([35]).

18- باب: السُّجُودِ عَلَى الثَّوْبِ فِی شِدَّةِ الحَرِّ

باب [18]: سجده کردن بر بالای جامه در شدت گرمی

253- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کُنَّا نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَضَعُ أَحَدُنَا طَرَفَ الثَّوْبِ مِنْ شِدَّةِ الحَرِّ فِی مَکَانِ السُّجُودِ» [رواه البخاری: 385].

253- از انس بن مالکس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم، و هرکدام ما از شدت گرمی جامه‌اش را به جای سجده‌اش می‌گذاشت([36]).

19- باب: الصَّلاَةُ فِی النِّعَالِ

باب [19]: نماز خواندن با کفش

254- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّه سُئِلَ: أَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِی نَعْلَیْهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ» [رواه البخاری: 386].

254- روایت است که کسی از انسس پرسید: آیا پیامبر خدا ج با نعلین نماز می‌خواندند؟

گفت: بلی([37]).

20- باب: الصَّلاَةُ فِی الخِفَافِ

باب [20]: نماز خواندن با موزه

255- عَنْ جَرِیرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أنه بَالَ، ثُمَّ تَوَضَّأَ وَمَسَحَ عَلَى خُفَّیْهِ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى» فَسُئِلَ، فَقَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَنَعَ مِثْلَ هَذَا» «فَکَانَ یُعْجِبُهُمْ لِأَنَّ جَرِیرًا کَانَ مِنْ آخِرِ مَنْ أَسْلَمَ» [رواه البخاری: 387].

255- از جریر بن عبداللهس روایت است که وی بول نمود، بعد از آن وضوء ساخت، و بر موزه‌های خود مسح کرد، بعد از آن برخاست و نماز خواند.

و چون از وی پرسان شد، گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین کردند.

و صحابه از این کار خوش شدند، زیرا جریر از آخرین کسانی بود که مسلمان شده بودند([38]).

21- باب: یُبْدِی ضَبْعَیْهِ وَیُجَافِی فِی السُّجُودِ

باب [21]: در سجده پهلوهایش را ظاهر سازد، و دست‌هایش را از پهلوهایش دور نگهدارد

256- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَالِکٍ ابْنِ بُحَیْنَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا صَلَّى فَرَّجَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّى یَبْدُوَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِ» [رواه البخاری: 390].

256- از عبدالله بن مالک بن بحینهس([39]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگام نماز خواندن آن‌چنان دست‌های خود را از یکدیگر دور نگه می‌داشتند، که سفیدی زیر بغل‌شان معلوم می‌شد([40]).

22- باب: فَضْلِ اسْتِقْبَالِ القِبْلَةِ

باب [22]: فضیلت روی‌آوردن به قبله

257- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا فَذَلِکَ المُسْلِمُ الَّذِی لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلاَ تُخْفِرُوا اللَّهَ فِی ذِمَّتِهِ» [رواه البخاری: 391].

257- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«کسی که نماز ما را بخواند، و به قبله ما رو بیاورد، و ذبح دست ما را بخورد، مسلمانی است که در عهد و امان خدا و رسول او است، پس عهد و امان خدا را دربارۀ وی پامال نکنید»([41]).

23- باب: قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ

باب [23]: این قول خداوند متعال که: و مقام ابراهیم را نمازگاه قرار بدهید.

258- عَنِ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّه سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَیْتِ العُمْرَةَ، وَلَمْ یَطُفْ بَیْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ، أَیَأْتِی امْرَأَتَهُ؟ فَقَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «فَطَافَ بِالْبَیْتِ سَبْعًا، وَصَلَّى خَلْفَ المَقَامِ رَکْعَتَیْنِ، وَطَافَ بَیْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ»، وَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ [رواه البخاری: 395].

258- از ابن عمرب روایت است که شخصی از وی پرسید: اگر کسی غرض ادای عمره به خانه طواف می‌کند، آیا جواز دارد که پیش از سعی بین صفا و مروه با همسرش همبستر گردد؟

گفت: پیامبر خدا ج [به مکه آمدند] به خانه هفت شوط طواف کردند، و پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز اداء نمودند، و بین صفا و مروه سعی نمودند، و بهترین کار برای شما، پیروی نمودن از پیامبر خدا ج است([42]).

259- عَنِ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَمَّا دَخَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ البَیْتَ، دَعَا فِی نَوَاحِیهِ کُلِّهَا، وَلَمْ یُصَلِّ حَتَّى خَرَجَ مِنْهُ، فَلَمَّا خَرَجَ رَکَعَ رَکْعَتَیْنِ فِی قُبُلِ الکَعْبَةِ، وَقَالَ: «هَذِهِ القِبْلَةُ» [رواه البخاری: 398].

259- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج داخل خانۀ کعبه شدند، در همۀ اطرافش دعا نمودند، و تا وقتی که از خانه بیرون نشدند، نماز نخواندند، و چون از خانه بیرون شدند، دو رکعت نماز به طرف کعبه خوانده و فرمودند: «قبله این است»([43]).

24- باب: التَّوَجُّهِ نَحْوَ القِبْلَةِ حَیْثُ کَانَ

باب [24]: در وقت نماز در هرجایی باید روی به قبله بود

260- عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى نَحْوَ بَیْتِ المَقْدِسِ، سِتَّةَ عَشَرَ شَهْرًا أَوْ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْرًا، تقدَّم وبینهما مخالَفَةٌ فی اللَّفْظِ» [رواه البخاری:399].

260- از براءس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شانزده یا هفده ماه، به طرف (بیت المقدس) نماز خواندند، این حدیث قبلا گذشت، ولی الفاظ این دو روایت باهم اختلاف دارد.

261- عَنْ جَابِرِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی عَلَى رَاحِلَتِهِ، حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بهِ، فَإِذَا أَرَادَ الفَرِیضَةَ نَزَلَ فَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ» [رواه البخاری: 400].

261- از جابرس روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج بر بالای مرکب نماز [نفل] می‌خواندند، به هرطرفی که مرکب می‌رفت به همان طرف نماز می‌خواندند، ولی هنگامی که ارادۀ ادای نماز فرض را داشتند، از مرکب پیاده می‌شدند، و به طرف قبله نماز می‌خواندند([44]).

262- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - قَالَ إِبْرَاهِیمُ: الراوی عَلْقَمَةَ الراوی عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ: لاَ أَدْرِی زَادَ أَوْ نَقَصَ - فَلَمَّا سَلَّمَ قِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَحَدَثَ فِی الصَّلاَةِ شَیْءٌ؟ قَالَ: «وَمَا ذَاکَ»، قَالُوا: صَلَّیْتَ کَذَا وَکَذَا، فَثَنَى رِجْلَیْهِ، وَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ، وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَلَمَّا أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ، قَالَ: «إِنَّهُ لَوْ حَدَثَ فِی الصَّلاَةِ شَیْءٌ لَنَبَّأْتُکُمْ بِهِ، وَلَکِنْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ، أَنْسَى کَمَا تَنْسَوْنَ، فَإِذَا نَسِیتُ فَذَکِّرُونِی، وَإِذَا شَکَّ أَحَدُکُمْ فِی صَلاَتِهِ، فَلْیَتَحَرَّ الصَّوَابَ فَلْیُتِمَّ عَلَیْهِ، ثُمَّ لِیُسَلِّمْ، ثُمَّ یَسْجُدُ سَجْدَتَیْنِ» [رواه البخاری: 401].

262- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز خواندند، و ابراهیم از علقمۀ راوی از ابن مسعودس روایت می‌کند که گفت – نمی‌دانم که [پیامبر خدا ج] در این نماز چیزی را افزوده و یا کم کرده باشند، ولی بعد از اینکه اسلام دادند، کسی گفت: یا رسول الله! در بارۀ نماز کدام چیزی جدیدی نازل شده است؟

فرمودند: «چه شده است»؟

گفتند: چنین و چنان نماز خواندید، همان بود که به دو زانو نشستند، و روی به قبله آورده و سجده سهو بجا آوردند، و بعد از آن، سلام دادند.

و چون روی خود را به طرف ما کردند، فرمودند: «اگر دربارۀ نماز کدام چیزی حادث می‌شد، به شما خبر می‌دادم، ولی من هم مانند شما یک بشر هستم، مثلی که شما فراموش می‌کنید، من هم فراموش می‌کنم، و وقتی که فراموش کردم، بیادم بدهید، و اگر کسی از شما در نمازش به شک افتاد، کوشش کند که صواب را دریابد، و نماز خود را تمام نماید، و سلام بدهد، و بعد از آن جهت سهو، دوبار سجده کند([45]).

25- باب: مَا جَاءَ فِی القِبْلَةِ وَمَنْ لَمْ یَرَ الإِعَادَةَ عَلَى مَنْ سَهَا فَصَلَّى إِلَى غَیْرِ القِبْلَةِ

باب [25]: آنچه که دربارۀ قبله آمده است، و کسی که اعادۀ نماز را بر کسی که سهوا به غیر قبله نماز خوانده است لازم نمی‌داند

263- عَنْ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «وَافَقْتُ رَبِّی فِی ثَلاَثٍ: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَوِ اتَّخَذْنَا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى، فَنَزَلَتْ: ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَآیَةُ الحِجَابِ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ نِسَاءَکَ أَنْ یَحْتَجِبْنَ، فَإِنَّهُ یُکَلِّمُهُنَّ البَرُّ وَالفَاجِرُ، فَنَزَلَتْ آیَةُ الحِجَابِ، وَاجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الغَیْرَةِ عَلَیْهِ، فَقُلْتُ لَهُنَّ: (عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبَدِّلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ)، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ» [رواه البخاری: 402].

263- از عمرس روایت است که گفت: در سه واقعه با پروردگارم موافق گردیدم، [یعنی: نظرم با وحی پروردگارم موافق گردید].

گفتم: یا رسول الله! اگر مقام ابراهیم÷ را جایی برای نماز خواندن قرار دهیم، و این آیۀ کریمه نازل گردید: ﴿و از مقام ابراهیم جایی برای نماز خواندن قرار دهید.

و در مورد آیۀ حجاب، گفتم: یا رسول الله! اگر همسران خود را امر به حجاب نمائید [بهتر است]! زیرا اشخاص نیکو کار و بدکار با آن‌ها سخن می‌زنند، و آیۀ حجاب نازل گردید. و همسران پیامبر خدا ج جهت مجادله و مناقشه نزد پیامبر خدا ج آمدند، برای آن‌ها گفتم (چه بسا که اگر [پیامبر خدا ج] شما را طلاق دهد، عوض شما خداوند برایش زنان بهتری بدهد) و همین آیه نازل گردید([46]).

26- باب: حَکِّ البُزَاقِ بِالیَدِ مِنَ المَسْجِدِ

باب [26]: خراشیدن آب دهان از مسجد با دست

264- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى نُخَامَةً فِی القِبْلَةِ، فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْهِ حَتَّى رُئِیَ فِی وَجْهِهِ، فَقَامَ فَحَکَّهُ بِیَدِهِ، فَقَالَ: «إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا قَامَ فِی صَلاَتِهِ فَإِنَّهُ یُنَاجِی رَبَّهُ، أَوْ إِنَّ رَبَّهُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ، فَلاَ یَبْزُقَنَّ أَحَدُکُمْ قِبَلَ قِبْلَتِهِ، وَلَکِنْ عَنْ یَسَارِهِ أَوْ تَحْتَ قَدَمَیْهِ» ثُمَّ أَخَذَ طَرَفَ رِدَائِهِ، فَبَصَقَ فِیهِ ثُمَّ رَدَّ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ، فَقَالَ: «أَوْ یَفْعَلُ هَکَذَا» [رواه البخاری: 405].

264- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج آب دهانی را به طرف قبلۀ [مسجد] مشاهده نمودند، و سخت برشان آمد، تا جایی که علایم ناخشنودی در چهرۀشان آشکارا گردید، همان بود که برخاستند و آن را با دست خود خراشیده و فرمودند:

«وقتی که کسی از شما به نماز می‌ایستد، در واقع با پروردگار خود مناجات می‌کند، و پروردگارش بین او و بین قبله قرار می‌گیرد، پس نباید کسی از شما آب دهانش را به طرف قبله‌اش بیندازد، بلکه به طرف چپ و یا زیر پایش [پنهان نماید]»([47]).

بعد ازان گوشۀ ردای خود را گرفتند، و آب دهان خود را در آن انداخته و آن را بهم مالیدند و فرمودند: «و یا آنکه چنین کند»([48]).

27- باب: لاَ یَبْصُقْ عَنْ یَمِینِهِ فِی الصَّلاَةِ

باب [27]: در نماز به طرف راستش تف نکند

265- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ وَأَبی سَعِیدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: حدیثُ النَّخَامَةِ، وفیه زیادةُ: وَلاَ عَنْ یَمِینِهِ [رواه البخاری: 410].

265- از ابوهریره و ابوسعیدب – در حدیثی که در مورد آب دهان آمده است – این لفظ هم روایت شده است که: «... و نه هم [آب دهان خود را] به طرف راست خود [بیندازد]»([49]).

28- باب: کَفَّارَةِ البُزَاقِ فِی المَسْجِدِ

باب [28]: کفاره تُف کردن در مسجد

266- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «البُزَاقُ فِی المَسْجِدِ خَطِیئَةٌ وَکَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا» [رواه البخاری: 415].

266- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «انداختن آب دهان در مسجد، اشتباه است، و کفارۀ آن دفن کردن([50]).

29- باب: عِظَةِ الإِمَامِ النَّاسَ فِی إِتْمَامِ الصَّلاَةِ وَذِکْرِ القِبْلَةِ

باب [29]: پند دادن امام برای مردمان در اتمام نماز و بیان قبله

267- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «هَلْ تَرَوْنَ قِبْلَتِی هَا هُنَا، فَوَاللَّهِ مَا یَخْفَى عَلَیَّ خُشُوعُکُمْ وَلاَ رُکُوعُکُمْ، إِنِّی لَأَرَاکُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِی» [رواه البخاری: 418].

267- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«آیا شما فکر می‌کنید که قبله‌ام همین است؟ به خداوند سوگند است که خشوع و رکوع شما بر من پوشیده نیست، من شما را از پشت سر خود می‌بینم»([51]).

30- باب: هَلْ یُقَالُ مَسْجِدُ بَنِی فُلاَنٍ؟

باب [30]: آیا روا است که مسجد فلانی گفته شود

268- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَابَقَ بَیْنَ الخَیْلِ الَّتِی أُضْمِرَتْ مِنَ الحَفْیَاءِ، وَأَمَدُهَا ثَنِیَّةُ الوَدَاعِ، وَسَابَقَ بَیْنَ الخَیْلِ الَّتِی لَمْ تُضْمَرْ مِنَ الثَّنِیَّةِ إِلَى مَسْجِدِ بَنِی زُرَیْقٍ»، وَإِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ کَانَ فِیمَنْ سَابَقَ [رواه البخاری: 420].

268- از ابن عمرب روایت است که: پیامبر خدا ج در بین اسپ‌هایی که برای مسابقه آماده شده بودند، از (حفیاء) جنوب شهر مدینه منوره] تا ثنیة الوداع مسابقه دادند.

و بین اسپ‌هایی که برای دویدن آماده نشده بودند، از (ثنیة الوداع) تا مسجد (بنی زُرَیق) مسابقه دادند.

و عبدالله بن عمر از کسانی بود که در این مسابقه اشتراک نموده بود([52]).

31- باب: القِسْمَةِ وَتَعْلِیقِ القِنْوُ فِی المَسْجِدِ

باب [31]: تقسیم کردن مال، و آویزان کردن خوشۀ خرما در مسجد

269- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمَالٍ مِنَ البَحْرَیْنِ، فَقَالَ: صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «انْثُرُوهُ فِی المَسْجِدِ» وَکَانَ أَکْثَرَ مَالٍ أُتِیَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه وسلم، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى الصَّلاَةِ وَلَمْ یَلْتَفِتْ إِلَیْهِ، فَلَمَّا قَضَى الصَّلاَةَ جَاءَ فَجَلَسَ إِلَیْهِ، فَمَا کَانَ یَرَى أَحَدًا إِلَّا أَعْطَاهُ، إِذْ جَاءَهُ العَبَّاسُ، فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ: أَعْطِنِی، فَإِنِّی فَادَیْتُ نَفْسِی وَفَادَیْتُ عَقِیلًا، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «خُذْ» فَحَثَا فِی ثَوْبِهِ، ثُمَّ ذَهَبَ یُقِلُّهُ فَلَمْ یَسْتَطِعْ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، اؤْمُرْ بَعْضَهُمْ یَرْفَعْهُ إِلَیَّ، قَالَ: «لاَ» قَالَ: فَارْفَعْهُ أَنْتَ عَلَیَّ، قَالَ: «لاَ» فَنَثَرَ مِنْهُ، ثُمَّ احْتَمَلَهُ، فَأَلْقَاهُ عَلَى کَاهِلِهِ، ثُمَّ انْطَلَقَ، فَمَا زَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُتْبِعُهُ بَصَرَهُ حَتَّى خَفِیَ عَلَیْنَا - عَجَبًا مِنْ حِرْصِهِ - فَمَا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَثَمَّ مِنْهَا دِرْهَمٌ [رواه البخاری: 421].

269- از انسس روایت است که گفت: برای پیامبر خدا ج مالی را از بحرین آوردند، پیامبر خدا ج فرمودند: «آن مال را در مسجد بریزید».

و این بیشترین مالی بود که برای پیامبر خدا ج آورده شده بود، پیامبر خدا ج برای نماز خواندن [از خانه خود] برآمدند، و به آن مال‌ها التفاتی نکردند، و چون نماز را خواندند، آمدند و نزد آن مال‌ها نشستند، و هیچ‌کسی را نبود که دیده باشند و از آن مال برایش نداده باشند.

تا اینکه عباس آمد، و گفت: یا رسول الله! برای من هم بدهید، زیرا من برای خلاصی خود و عقیل پول داده‌ام.

پیامبر خدا ج برایش گفتند: «خودت بگیر».

و او با هردو دست [هرچه که می‌خواست] در جامه‌اش ریخت، چون خواست آن‌ها را بردارد، برداشته نتوانست.

گفت: یا رسول الله! کسی را امر کنید که این‌ها را با من بردارد.

فرمودند: «نه خیر، نمی‌گویم».

گفت: پس خود شما آن را با من بردارید.

فرمودند: «نه خیر، برنمی‌دارم».

همان بود که عباسس مقداری از آن‌ها را بر زمین ریخت، و بقیه را برداشت و رفت.

و از تعجب حرص وی، تا وقتی که از نظر ما پنهان شد، پیامبر خدا ج او را با چشم خود تعقیب می‌کردند.

و پیامبر خدا ج تا وقتی که یک درهم از آن مال باقی مانده بود از جای خود برنخاستند([53]).

32- باب: المَسَاجِدِ فِی البُیُوتِ

باب [32]: مساجد در خانه‌ها

270- عَنْ مَحْمُودُ بْنُ الرَّبِیعِ الأَنْصَارِیُّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ عِتْبَانَ بْنَ مَالِکٍ وَهُوَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنَ الأَنْصَارِ أَنَّهُ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ أَنْکَرْتُ بَصَرِی، وَأَنَا أُصَلِّی لِقَوْمِی فَإِذَا کَانَتِ الأَمْطَارُ سَالَ الوَادِی الَّذِی بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ، لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ آتِیَ مَسْجِدَهُمْ فَأُصَلِّیَ بِهِمْ، وَوَدِدْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَّکَ تَأْتِینِی فَتُصَلِّیَ فِی بَیْتِی، فَأَتَّخِذَهُ مُصَلًّى، قَالَ: فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «سَأَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» قَالَ عِتْبَانُ: فَغَدَا عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَبُو بَکْرٍ حِینَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ، فَاسْتَأْذَنَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَذِنْتُ لَهُ، فَلَمْ یَجْلِسْ حَتَّى دَخَلَ البَیْتَ، ثُمَّ قَالَ: «أَیْنَ تُحِبُّ أَنْ أُصَلِّیَ مِنْ بَیْتِکَ» قَالَ: فَأَشَرْتُ لَهُ إِلَى نَاحِیَةٍ مِنَ البَیْتِ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَکَبَّرَ، فَقُمْنَا فَصَفَفْنَا فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَلَّمَ، قَالَ وَحَبَسْنَاهُ عَلَى خَزِیرَةٍ صَنَعْنَاهَا لَهُ، قَالَ: فَثَآبَ فِی البَیْتِ، رِجَالٌ مِنْ أَهْلِ الدَّارِ ذَوُو عَدَدٍ، فَاجْتَمَعُوا، فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: أَیْنَ مَالِکُ بْنُ الدُّخَیْشِنِ أَوِ ابْنُ الدُّخْشُنِ؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: ذَلِکَ مُنَافِقٌ لاَ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: "لاَ تَقُلْ ذَلِکَ، أَلاَ تَرَاهُ قَدْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، یُرِیدُ بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ "قَالَ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: فَإِنَّا نَرَى وَجْهَهُ وَنَصِیحَتَهُ إِلَى المُنَافِقِینَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: "فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، یَبْتَغِی بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ" [رواه البخاری: 425].

270- از محمود بن ربیع انصاریس([54]) روایت است که: عتبان بن مالک که یکی از صحابه‌های انصار پیامبر خدا ج که در غزوۀ بدر اشتراک نموده بودند، می‌باشد، نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! چشم‌هایم کم‌بین شده است، و من برای قوم خود امامت می‌دهم، و چون هنگام باران، در شله رودی که بین من و بین این مردم می‌باشد، سیل روان می‌شود، نمی‌توانم به مسجدشان رفته و برای آن‌ها امامت بدهم، یا رسول الله! خواهشم این است که آمده و در [جائی از] خانه‌ام نماز بخوانید، تا من آنجا را برای نماز خواندن خود اختصاص بدهم.

راوی حدیث می‌گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «إن‌شاء الله بزودی این کار را خواهم کرد».

(عتبان) گفت که: فردای آن روز پیش از چاشت، پیامبر خدا ج با ابوبکرس به خانه‌ام آمدند، و اجازه داخل شدن خواستند، برای‌شان اجازه دادم.

چون به خانه داخل شدند ننشستند، و فرمودند: «می‌خواهی در کدام جا از خانه‌ات نماز بخوانم»؟

گفت: به گوشۀ از خانه‌ام اشاره کردم، پیامبر خدا ج در آنجا ایستادند، و [برای نماز خواندن] تکبیر گفتند، ما هم برخاستیم و پشت سرشان صف بستیم، دو رکعت نماز خوانده و سلام دادند، و چون برای‌شان طعامی تهیه کرده بودیم، از رفتن‌شان مانع شدیم.

گفت: چندین نفر از مردم آن محل در خانه جمع شدند.

یکی از آن‌ها گفت: (مالک بن دخیشن یا ابن دخشن) کجاست؟

دیگری گفت: او منافقی است که خدا و رسولش را دوست ندارد.

پیامبر خدا ج فرمودند: «چنین سخنی مگو! مگر او را ندیدی که: خاص برای خدا (لا إله إلا الله) گفته است»؟

آن شخص گفت: خدا و رسولش بهتر می‌داند، ما توجه و رهنمائی‌هایش را برای منافقین می‌بینیم.

پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که خاص برای خدا، (لا إله إلا الله) گفته باشد، خداوند او را بر دوزخ حرام گردانیده است»([55]).

33- باب: هَلْ تُنْبَشُ قُبُورُ مُشْرِکِی الجَاهِلِیَّةِ وَیُتَّخَذُ مَکَانُهَا مَسَاجِدَ

باب [33]: آیا روا است که به جای قبور مشرکین مسجد ساخته شود؟

271- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ أُمَّ حَبِیبَةَ، وَأُمَّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا ذَکَرَتَا کَنِیسَةً رَأَیْنَهَا بِالحَبَشَةِ فِیهَا تَصَاوِیرُ، فَذَکَرَتَا لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «إِنَّ أُولَئِکَ إِذَا کَانَ فِیهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِیهِ تِلْکَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِکَ شِرَارُ الخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 427].

271- از عائشهل روایت است که [گفت]: أم حبیبه و أم سلمهب از کلیسایی که در حبشه دیده بودند، و در آن صورت‌هایی بود، برای پیامبر خدا ج قصه نمودند.

فرمودند: «این‌ها مردمی بودند که: چون شخص نیکی از آن‌ها می‌مرد، بر بالای قبرش مسجدی می‌ساختند، و صورت‌های مرده را در آن مسجد رسم می‌کردند، این‌ها در روز قیامت از بدترین مردمان در نزد خداوند متعال هستند»([56]).

272- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المَدِینَةَ فَنَزَلَ أَعْلَى المَدِینَةِ فِی حَیٍّ یُقَالُ لَهُمْ بَنُو عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، فَأَقَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیهِمْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى بَنِی النَّجَّارِ، فَجَاءُوا مُتَقَلِّدِی السُّیُوفِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى رَاحِلَتِهِ، وَأَبُو بَکْرٍ رِدْفُهُ وَمَلَأُ بَنِی النَّجَّارِ حَوْلَهُ حَتَّى أَلْقَى بِفِنَاءِ أَبِی أَیُّوبَ، وَکَانَ یُحِبُّ أَنْ یُصَلِّیَ حَیْثُ أَدْرَکَتْهُ الصَّلاَةُ، وَیُصَلِّی فِی مَرَابِضِ الغَنَمِ، وَأَنَّهُ أَمَرَ بِبِنَاءِ المَسْجِدِ، فَأَرْسَلَ إِلَى مَلَإٍ مِنْ بَنِی النَّجَّارِ فَقَالَ: «یَا بَنِی النَّجَّارِ ثَامِنُونِی بِحَائِطِکُمْ هَذَا»، قَالُوا: لاَ وَاللَّهِ لاَ نَطْلُبُ ثَمَنَهُ إِلَّا إِلَى اللَّهِ، فَقَالَ أَنَسٌ: فَکَانَ فِیهِ مَا أَقُولُ لَکُمْ قُبُورُ المُشْرِکِینَ، وَفِیهِ خَرِبٌ وَفِیهِ نَخْلٌ، فَأَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِقُبُورِ المُشْرِکِینَ، فَنُبِشَتْ، ثُمَّ بِالخَرِبِ فَسُوِّیَتْ، وَبِالنَّخْلِ فَقُطِعَ، فَصَفُّوا النَّخْلَ قِبْلَةَ المَسْجِدِ وَجَعَلُوا عِضَادَتَیْهِ الحِجَارَةَ، وَجَعَلُوا یَنْقُلُونَ الصَّخْرَ وَهُمْ یَرْتَجِزُونَ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَعَهُمْ، وَهُوَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ لاَ خَیْرَ إِلَّا خَیْرُ الآخِرَهْ فَاغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَالمُهَاجِرَهْ» [رواه البخاری: 428].

272- از انسس روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج به مدینه آمدند، در قسمت بالائی مدینه، در قبیله که به نام (بنو عمرو بن عوف) یاد می‌شد، سکنی‌گزین گردیدند، و پیامبر خدا ج چهارده شب آنجا ماندند.

بعد از آن به طلب قوم (بنی نجاز) فرستادند، آن‌ها در حالی که شمشیرهای خود را به گردن‌های خود انداخته بودند، آمدند، و گویا همین حالا پیامبر خدا ج را که بر شترشان سوار هستند، و ابوبکرس بر چشت سرشان سوار است، و اعیان (بنی نجار) به اطراف‌شان قرار دارند، مشاهده می‌کنم، و به همین حالت رفتند تا آنکه به فنای خانۀ ابوایوبس وسائل سفر خود را انداختند.

و چون دوست داشتند در هرجایی که وقت نماز داخل می‌شود، در همانجا نماز بخوانند، و ایشان در خوابگاه گوسفندان نماز می‌خواندند، به ساختن مسجد امر نمودند.

لذا به طلب بزرگان قوم (بنی نجار) فرستاده و گفتند: «ای مردم بنی نجار! این چاردیواری‌تان را برای من بفروشید» آن‌ها گفتند: به خداوند قسم است که نخواهیم فروخت، ما قیمت آن را جز از خداوند از کس دیگری نمی‌خواهیم.

انسس می‌گوید: در بین این چهاردیواری چیزهایی بود که برای شما می‌گویم: قبرهای مشرکین، خرابه‌ها، و درخت‌های خرما.

پیامبر خدا ج امر کردند تا قبرهای مشرکین را شگافته [و استخوان‌های آن‌ها را از آنجا بیرون کنند]، خرابه‌ها را هموار کنند، و درخت‌های خرما را قطع نمایند.

درختان خرما را قطع نمودند و به قبله مسجد قرار دادند، و دو طرف مسجد را از سنگ بنا کردند، و صحابهش در حالی که پیامبر خدا ج با آن‌ها بودند، سنگ‌ها را نقل می‌دادند، ورجز خوانی می‌کردند، و پیامبر خدا ج در حالی که با آن‌ها بودند، چنین می‌گفتند:

الهی! خوبی جز خوبی آخرت نیست پس برای انصار و مهاجرین بیامرز([57]).

34- باب: الصَّلاَةِ فِی مَوَاضِعِ الإِبِلِ

باب [34]: نماز خواندن در خوابگاه شتران

273- عَنِ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّهُ کَانَ یُصَلِّی إِلَى بَعِیرِهِ»، وَقَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُهُ [رواه البخاری: 430].

273- از ابن عمرب روایت است که وی به طرف شتر خود نماز می‌خواند و می‌گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین می‌کردند([58]).

35- باب: مَنْ صَلَّى وَقُدَّامَهُ تَنُّورٌ أَوْ نَارٌ أَوْ شَیْءٌ مِمَّا یُعْبَدُ فَأَرَادَ بِهِ وجه الله تعالی

باب [35]: کسی که نماز بخواند و در پیش رویش تنور، یا آتش، قرار داشته باشد...

274- عَنْ أَنَسِ بْنِ مالِکِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: (عُرِضَتْ عَلَیَّ النَّارُ وَأَنَّا أُصَلِّی) [رواه البخاری: 431].

274- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «در حالی که نماز می‌خواندم، آتش [دوزخ] برایم نشان داده شد»([59]).

36- باب: کَرَاهِیَةِ الصَّلاَةِ فِی المَقَابِرِ

باب [36]: کراهت نماز خواندن در قبرستان

275- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اجْعَلُوا فِی بُیُوتِکُمْ مِنْ صَلاَتِکُمْ وَلاَ تَتَّخِذُوهَا قُبُورًا» [رواه البخاری: 432].

275- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «چیزی از نمازهای خود را در خانه‌های خود بخوانید، و خانه‌های خود را قبرستان، قرار ندهید»([60]).

37- «باب»

باب [37]

276- عَنْ عَائِشَةَ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ قَالاَ: لَمَّا نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ طَفِقَ یَطْرَحُ خَمِیصَةً لَهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَإِذَا اغْتَمَّ بِهَا کَشَفَهَا عَنْ وَجْهِهِ، فَقَالَ وَهُوَ کَذَلِکَ: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الیَهُودِ وَالنَّصَارَى، اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ» یُحَذِّرُ مَا صَنَعُوا [رواه البخاری: 435].

276- از عائشه، و عبدالله بن عباسش روایت است که گفتند: هنگام نزع، پیامبر خدا ج روپوش خود را بر روی خود می‌انداختند، و چون گرمی‌شان می‌شد، آن را از روی خود دور می‌کردند.

و در همین حالت فرمودند: «لعنت خدا بر یهود و نصاری که: قبرهای انبیای خود را مسجد قرار دادند»، [و این سخن را از این جهت گفتند که] امت خود را از آنچه که یهود و نصاری می‌کردند، برحذر بدارند([61]).

38- باب: نَوْمِ المَرْأَةِ فِی المَسْجِدِ

باب [38]: خواب شدن زن در مسجد

277- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ وَلِیدَةً کَانَتْ سَوْدَاءَ لِحَیٍّ مِنَ العَرَبِ، فَأَعْتَقُوهَا، فَکَانَتْ مَعَهُمْ، قَالَتْ: فَخَرَجَتْ صَبِیَّةٌ لَهُمْ عَلَیْهَا وِشَاحٌ أَحْمَرُ مِنْ سُیُورٍ، قَالَتْ: فَوَضَعَتْهُ - أَوْ وَقَعَ مِنْهَا - فَمَرَّتْ بِهِ حُدَیَّاةٌ وَهُوَ مُلْقًى، فَحَسِبَتْهُ لَحْمًا فَخَطِفَتْهُ، قَالَتْ: فَالْتَمَسُوهُ، فَلَمْ یَجِدُوهُ، قَالَتْ: فَاتَّهَمُونِی بِهِ، قَالَتْ: فَطَفِقُوا یُفَتِّشُونَ حَتَّى فَتَّشُوا قُبُلَهَا، قَالَتْ: وَاللَّهِ إِنِّی لَقَائِمَةٌ مَعَهُمْ، إِذْ مَرَّتِ الحُدَیَّاةُ فَأَلْقَتْهُ، قَالَتْ: فَوَقَعَ بَیْنَهُمْ، قَالَتْ: فَقُلْتُ هَذَا الَّذِی اتَّهَمْتُمُونِی بِهِ، زَعَمْتُمْ وَأَنَا مِنْهُ بَرِیئَةٌ، وَهُوَ ذَا هُوَ، قَالَتْ: «فَجَاءَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَسْلَمَتْ»، قَالَتْ عَائِشَةُ: «فَکَانَ لَهَا خِبَاءٌ فِی المَسْجِدِ - أَوْ حِفْشٌ -» قَالَتْ: فَکَانَتْ تَأْتِینِی فَتَحَدَّثُ عِنْدِی، قَالَتْ: فَلاَ تَجْلِسُ عِنْدِی مَجْلِسًا، إِلَّا قَالَتْ: وَیَوْمَ الوِشَاحِ مِنْ أَعَاجِیبِ رَبِّنَا، أَلاَ إِنَّهُ مِنْ بَلْدَةِ الکُفْرِ أَنْجَانِی قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ لَهَا مَا شَأْنُکِ، لاَ تَقْعُدِینَ مَعِی مَقْعَدًا إِلَّا قُلْتِ هَذَا؟ قَالَتْ: فَحَدَّثَتْنِی بِهَذَا الحَدِیثِ [رواه البخاری: 439].

277- از عائشهل روایت است که [گفت]: قبیلۀ از عرب کنیزک سیاهی داشتند، و آن را آزاد کردند، و این کنیزک با آن‌ها زندگی می‌کرد.

آن کنیزک گفت: [روزی] دختر خوردسالی از همین قبیله از خانه برآمد، و برگردنش حمایل چرمی بود که روی آن زیوراتی دوخته شده بود، آن کنیزک گفت که: طفلک آن حمایل را گذاشت، و یا از نزدش افتاد، و حمایل همانطور افتاده بود که کلاغی آمد و به گمان اینکه گوشتی است، آن را گرفت و رفت.

گفت: وابستگان آن دختر آمدند، هرقدر جستجو کردند، آن زیور را نیافتند، بلآخره مرا [به دزدیدن آن] متهم نمودند، شروع کردند و مرا پالیدند، تا جایی که فرج مرا نیز جستجو کردند.

آن کنیزک گفت: به خداوند قسم که من همانطور با آن‌ها ایستاده بودم که آن کلاغ آمد و آن زیور را انداخت، و آن زیور در بین آن‌ها افتاد.

کنیزک می‌گوید: [برای آن‌ها] گفتم: این همان زیوری است که مرا در حالی که بی‌گناه بودم، به دزدیدن آن متهم کرده بودید، و اینک آن را کلاغ آورد.

عائشهل می‌گوید: آن کنزک [بعد از این واقعه] نزد پیامبر خدا ج آمد و ایمان آورد.

و عائشهل می‌گوید: این کنیزک در مسجد، خیمه و یا کوخی داشت، و گاهی نزدم آمده و قصه می‌کرد.

و گفت: هیچ وقت نبود که نزدم آمده و این بیت را نخواند: روز گم‌شدن زیور از عجایب پروردگار ما است، ولی او مرا از دیار کفر نجات بخشید.

عائشهل می‌گوید: برای آن کنیزک گفتم: چه سبب است که هر وقت با من می‌نشینی همین بیت را می‌خوانی؟ و او سرگذشت خود را برایم قصه می‌کرد([62]).

39- باب: نَوْمِ الرِّجَالِ فِی المَسْجِدِ

باب [39]: خواب شدن مردها در مسجد

278- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْتَ فَاطِمَةَ فَلَمْ یَجِدْ عَلِیًّا فِی البَیْتِ، فَقَالَ: «أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ؟» قَالَتْ: کَانَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ شَیْءٌ، فَغَاضَبَنِی، فَخَرَجَ، فَلَمْ یَقِلْ عِنْدِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِإِنْسَانٍ: «انْظُرْ أَیْنَ هُوَ؟» فَجَاءَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هُوَ فِی المَسْجِدِ رَاقِدٌ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ مُضْطَجِعٌ، قَدْ سَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ شِقِّهِ، وَأَصَابَهُ تُرَابٌ، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُهُ عَنْهُ، وَیَقُولُ: «قُمْ أَبَا تُرَابٍ، قُمْ أَبَا تُرَابٍ» [رواه البخاری: 441].

278- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به خانۀ فاطمۀل آمدند و چون علیس را در خانه ندیدند، پرسیدند: «پسر عموی تو کجا است»؟

فاطمهل گفت: بین من و او چیزی گفت و شنود واقع شد، بر من غضب کرد و از خانه بیرون شد، و چاشت نزدم نخوابید.

پیامبر خدا ج برای شخصی گفتند: «برو! ببین [علی در] کجاست»؟

آن شخص آمد و گفت: یا رسول الله! در مسجد خواب است.

پیامبر خدا ج آمده [و دیدند] که او به پهلو خوابیده و روپوش از بالایش افتاده، و لباس‌هایش خاک آلود شده است، پیامبر خدا ج خاک‌ها را از لباس‌هایش پاک می‌کردند، و می‌گفتند: «ای خاک آلود! برخیز، ای خاک آلود! برخیز»([63]).

40- باب: إِذَا دَخَلَ المَسْجِدَ فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ

باب [40]: چون به مسجد داخل شد دو رکعت نماز بخواند

279- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ السَّلَمِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُکُمُ المَسْجِدَ فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ یَجْلِسَ» [رواه البخاری: 444].

279- از ابو قتاده سلمیس([64]) روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر کسی از شما به مسجد داخل می‌شود، پیش از آنکه می‌نشیند، باید دو رکعت نماز بخواند»([65]).

41- باب: بُنْیَانِ المَسْجِدِ

باب [41]: ساختن مسجد

280- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَنَّ المَسْجِدَ کَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَبْنِیًّا بِاللَّبِنِ، وَسَقْفُهُ الجَرِیدُ، وَعُمُدُهُ خَشَبُ النَّخْلِ، فَلَمْ یَزِدْ فِیهِ أَبُو بَکْرٍ شَیْئًا، وَزَادَ فِیهِ عُمَرُ: وَبَنَاهُ عَلَى بُنْیَانِهِ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِاللَّبِنِ وَالجَرِیدِ وَأَعَادَ عُمُدَهُ خَشَبًا، ثُمَّ غَیَّرَهُ عُثْمَانُ فَزَادَ فِیهِ زِیَادَةً کَثِیرَةً: وَبَنَى جِدَارَهُ بِالحِجَارَةِ المَنْقُوشَةِ، وَالقَصَّةِ وَجَعَلَ عُمُدَهُ مِنْ حِجَارَةٍ مَنْقُوشَةٍ وَسَقَفَهُ بِالسَّاجِ [رواه البخاری: 446].

280- از ابن عمرب روایت است که گفت: مسجد [نبوی] در زمان پیامبر خداج از خشت ساخته شده بود، و سقف آن از شاخه‌های درخت خرما پوشیده شده بود، و ستون‌های آن، از تنه درخت خرما بود.

ابوبکرس چیزی بر آن نیفزود، ولی عمرس در آن چیزی افزود، و به همان شکل زمان پیامبر خدا ج از خشت و شاخۀ درخت استفاده نمود، و پایه‌های آن را دوباره از تنۀ درخت ساخت([66]).

بعد از آن عثمانس در آن تغییراتی وارد کرد، آن را به شکل زیادی توسعه داد، دیوار آن را از سنگ‌های نقاشی شده و گچ، و پایه‌های آن را نیز از سنگ‌های نقاشی شده، و سقف آن را از چوب درخت شمشاد، مسطح نمود([67]).

42- باب: التَّعَاوُنِ فِی بِنَاءِ المَسْجِدِ

باب [42]: همکاری کردن در ساختن مسجد

281- عن أَبِی سَعِیدٍ الخدریِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ کانَ یحدِّثُ یومًا حَتَّى أَتَى ذِکْرُ بِنَاءِ المَسْجِدِ، فَقَالَ: کُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً وَعَمَّارٌ لَبِنَتَیْنِ لَبِنَتَیْنِ، فَرَآهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَیَقُولُ: «وَیْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِیَةُ، یَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ» قَالَ: یَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الفِتَنِ" [رواه البخاری: 447].

281- روایت است که ابوسعید خدریس روزی قصه می‌کرد، تا اینکه به موضوع ساختن مسجد [نبوی] پرداخت، او گفت: [در ساختن مسجد] مایان یک یک خشت برمی‌داشتیم، و عمارس دو دو خشت.

پیامبر خدا ج او را دیدند، خاک را از وی افشانده و فرمودند: «وای بر حال عمار، او را گروه بغاوتگری خواهند کشت([68])، عمار آن‌ها را به سوی جنت، و آن‌ها عمار را به سوی دوزخ دعوت می‌نمایند».

ابوسعیدس می‌گوید: عمارس می‌گفت: از فتنه و درگیری به خدا پناه می‌برم([69]).

43- باب: مَنْ بَنَى مَسْجِدًا

باب [43]: کسی که مسجدی بنا کرد

282- عَنْ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عِنْدَ قَوْلِ النَّاسِ فِیهِ حِینَ بَنَى مَسْجِدَ الرَّسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِنَّکُمْ أَکْثَرْتُمْ، وَإِنِّی سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ بَنَى مَسْجِدًا - یَبْتَغِی بِهِ وَجْهَ اللَّهِ - بَنَى اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِی الجَنَّةِ» [رواه البخاری: 450].

282- از عثمان بن عفانس روایت است که چون مردم نسبت به ساختن مسجد پیامبر خدا ج بر وی اعتراض کردند، در جواب آن‌ها گفت: شما زیاده روی می‌کنید، و من از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:

«کسی که مسجدی را خاص برای رضای خدا بنا نماید، خداوند مانند آن را در بهشت، برایش می‌سازد»([70]).

44- باب: الأخذُ بِنُصُولِ النَّبْلِ إِذَا مَرَّ فِی المَسْجِدِ

باب [44]: بیرون کردن سرنیزه‌ها هنگام داخل شدن در مسجد

283- عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: مَرَّ رَجُلٌ فِی المَسْجِدِ وَمَعَهُ سِهَامٌ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمْسِکْ بِنِصَالِهَا» [رواه البخاری: 415].

283- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: شخصی به مسجد داخل شد، و تیرهای باخود داشت، پیامبر خدا ج برایش گفتند: «پیکان‌های آن‌ها را بردار»([71]).

45- باب: المُرُورِ فِی المَسْجِدِ

باب [45]: عبور کردن از داخل مسجد

284- عَنْ أَبی مُوسى الأَشْعَرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ مَرَّ فِی شَیْءٍ مِنْ مَسَاجِدِنَا أَوْ أَسْوَاقِنَا بِنَبْلٍ، فَلْیَأْخُذْ عَلَى نِصَالِهَا، لاَ یَعْقِرْ بِکَفِّهِ مُسْلِمًا» [رواه البخاری: 452].

284- از ابوموسی اشعریس([72]) از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که با خود تیرهایی را حمل می‌کند، و از مساجد ما، و یا از بازارهای ما می‌گذرد، باید سر پیکان‌های آن‌ها را بردارد و به دست بگیرد، تا مسلمانی را مجروح نسازد»([73]).

46- باب: الشِّعْرِ فِی المَسْجِدِ

باب [46]: شعر سرودن در مسجد

285- عَنْ حَسَّانَ بْنَ ثَابِتٍ الأَنْصَارِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ یَسْتَشْهِدُ أَبَا هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنْشُدُکَ اللَّهَ، هَلْ سَمِعْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یَا حَسَّانُ، أَجِبْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، اللَّهُمَّ أَیِّدْهُ بِرُوحِ القُدُسِ» قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: نَعَمْ [رواه البخاری: 453].

285- از حسان بن ثابت انصاریس([74]) روایت است که وی از ابوهریرهس خواست تا برایش شهادت بدهد [و گفت]: تو را به خداوند سوگند می‌دهم که آیا از پیامبر خداج شنیده‌ای که فرمودند: «ای حسان! جواب کفاری را که با شعر خود پیامبر خدا ج را [هجو می‌کنند] بده، و خدایا! او را به واسطۀ جبرئیل÷ مؤید بگردان»؟

ابوهریره گفت: بلی [شنیدم]([75]).

47- باب: أَصْحَابِ الحِرَابِ فِی المَسْجِدِ

باب [47]: داخل شدن نیزه داران در مسجد

286- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها قَالَتْ: «لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمًا عَلَى بَابِ حُجْرَتِی وَالحَبَشَةُ یَلْعَبُونَ فِی المَسْجِدِ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْتُرُنِی بِرِدَائِهِ، أَنْظُرُ إِلَى لَعِبِهِمْ» فی روایة: یَلْعَبُونَ بِحِرَابِهِمْ [رواه البخاری: 454].

286- از عائشهل روایت است که گفت: روزی پیامبر خدا ج را دیدم که بر در حجره‌ام ایستاده بودند، و مردم حبشه در داخل مسجد [با اسلحه‌های خود] بازی می‌کردند، [یعنی: پایکوبی می‌کردند]، و در حالی که من بازی آن‌ها را تماشا می‌کردم، پیامبر خدا ج مرا با ردای خود حجاب می‌کردند.

و در روایت دیگری آمده است که: مردم حبشه نیزه‌بازی می‌کردند([76]).

48- باب: التَّقَاضِی وَالمُلاَزَمَةِ فِی المَسْجِدِ

باب [48]: طلب قرض و تعقیب قرضدار در مسجد

287- عَنْ کَعْبِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ تَقَاضَى ابْنَ أَبِی حَدْرَدٍ دَیْنًا کَانَ لَهُ عَلَیْهِ فِی المَسْجِدِ، فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا حَتَّى سَمِعَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ فِی بَیْتِهِ، فَخَرَجَ إِلَیْهِمَا حَتَّى کَشَفَ سِجْفَ حُجْرَتِهِ، فَنَادَى: «یَا کَعْبُ» قَالَ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «ضَعْ مِنْ دَیْنِکَ هَذَا» وَأَوْمَأَ إِلَیْهِ: أَیِ الشَّطْرَ، قَالَ: لَقَدْ فَعَلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «قُمْ فَاقْضِهِ» [رواه البخاری: 457].

287- از کعب بن مالکس([77]) روایت است که از (ابن أبی حَدْرَد) – که قرضدار او بود – در داخل مسجد، مطالبۀ قرض خود را نمود، و گفتگوی‌شان به جایی رسید، که پیامبر خدا ج در خانۀ خود آواز آن‌ها را شنیدند.

به طرف آن‌ها آمده و گوشۀ پردۀ حجرۀ خود را بالا زده و فرمودند: «کعب»!

گفت: بلی یا رسول الله!

فرمودند: «از این قرض خود مقداری را کم کن»، و اشاره کردند که نیم قرض خود را برایش کم کن.

گفت: یا رسول الله! چنین کردم. گفتند: «برخیز و باقیماندۀ قرضش را بده»([78]).

49- باب: کَنْسِ المَسْجِدِ وَالتِقَاطِ الخِرَقِ وَالقَذَى وَالعِیدَانِ

باب [49]: جارو کردن و چیدن تکه پاره‌ها و خاشاک از مسجد

288- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا أَسْوَدَ أَوِ امْرَأَةً سَوْدَاءَ کَانَ یَقُمُّ المَسْجِدَ فَمَاتَ، فَسَأَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْهُ، فَقَالُوا: مَاتَ، قَالَ: «أَفَلاَ کُنْتُمْ آذَنْتُمُونِی بِهِ دُلُّونِی عَلَى قَبْرِهِ - أَوْ قَالَ قَبْرِهَا - فَأَتَى قَبْرَهَا فَصَلَّى عَلَیْهَا» [رواه البخاری: 458].

288- از ابوهریرهس روایت است که مرد یا زن سیاه‌پوستی مسجد را جارو می‌کرد([79])، آن شخص وفات نمود.

پیامبر خدا ج راجع به او پرسان کردند، [یعنی: گفتند آن شخص کجا شد؟] گفتند: وفات کرد.

فرمودند: «چرا مرا از مرگش خبر نکردید؟ قبر آن مرد، و یا آن زن را بمن نشان بدهید».

و همان بود که بر سر قبرش آمده و بر وی نماز خواندند([80]).

50- باب: تَحْرِیمِ تِجَارَةِ الخَمْرِ فِی المَسْجِدِ

باب [50]: تحریم تجارت شراب در مسجد

289- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: لَمَّا أُنْزِلَتِ الآیَاتُ مِنْ سُورَةِ البَقَرَةِ فِی الرِّبَا، «خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى المَسْجِدِ فَقَرَأَهُنَّ عَلَى النَّاسِ، ثُمَّ حَرَّمَ تِجَارَةَ الخَمْرِ» [رواه البخاری: 459].

289- از عائشهل روایت است که گفت: چون آیات متعلق به سودخواری در سورۀ (بقره) نازل گردید، پیامبر خدا ج به مسجد آمدند و آن آیات را برای مردم تلاوت نمودند، و سپس تجارت شراب را حرام ساختند([81]).

51- باب: الأَسِیرِ أَوِ الغَرِیمِ یُرْبَطُ فِی المَسْجِدِ

باب [51]: بستن اسیر و یا قرضدار در مسجد

290- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أن النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ عِفْرِیتًا مِنَ الجِنِّ تَفَلَّتَ عَلَیَّ البَارِحَةَ - أَوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا - لِیَقْطَعَ عَلَیَّ الصَّلاَةَ، فَأَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَرْبِطَهُ إِلَى سَارِیَةٍ مِنْ سَوَارِی المَسْجِدِ حَتَّى تُصْبِحُوا وَتَنْظُرُوا إِلَیْهِ کُلُّکُمْ، فَذَکَرْتُ قَوْلَ أَخِی سُلَیْمَانَ: رَبِّ هَبْ لِی مُلْکًا لاَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» [رواه البخاری: 461].

290- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «دیشب ناگهان جن خبیثی به طور ناگهان بر من ظاهر گردید – یا چیز دیگری به همین معنی گفتند – و می‌خواست نماز مرا قطع کند، [یعنی: مرا به وسوسه اندازد]، ولی خداوند مرا بر او پیروز ساخت، می‌خواستم او را به پایۀ از پایه‌های مسجد ببندم، تا آنکه صبح بیایید و همۀ شما آن را ببینید، ولی این گفتۀ برادرم سلیمان÷ را به خاطر آوردم که گفته بود: پروردگارا! مرا بیامرز، و برایم سلطنتی عطا فرما که پس از من برای کسی سزاوار نباشد»([82]).

52- باب: الخَیْمَةِ فِی المَسْجِدِ لِلْمَرْضَى وَغَیْرِهِمْ

باب [52]: نصب خیمه برای مریضان و غیر مریضان در مسجد

291- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها قَالَتْ: أُصِیبَ سَعْدٌ یَوْمَ الخَنْدَقِ فِی الأَکْحَلِ، «فَضَرَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَیْمَةً فِی المَسْجِدِ، لِیَعُودَهُ مِنْ قَرِیبٍ فَلَمْ یَرُعْهُمْ» وَفِی المَسْجِدِ خَیْمَةٌ مِنْ بَنِی غِفَارٍ، إِلَّا الدَّمُ یَسِیلُ إِلَیْهِمْ، فَقَالُوا: یَا أَهْلَ الخَیْمَةِ، مَا هَذَا الَّذِی یَأْتِینَا مِنْ قِبَلِکُمْ؟ فَإِذَا سَعْدٌ یَغْذُو جُرْحُهُ دَمًا، فَمَاتَ فِیهَا [رواه البخاری: 463].

291- از عائشهل روایت است که گفت: شاه رگ دست (سعد)س در جنگ خندق مورد اصابت قرار گرفت، پیامبر خدا ج در مسجد خیمۀ [برای او] برپا نمودند تا از نزدیک مراقب احوال او باشند، و خیمۀ هم از مردم (بنی غفار) در مسجد برپا بود، و جز خونی که [از دست سعد] براه افتاده بود، چیز دیگری سبب خوف و تشویش مردم (بنی غفار) نشده بود.

از کسانی که در خیمه بودند، پرسیدند: این خونی که از طرف شما به طرف ما می‌آید از چیست؟ و دیدند که این جراحت سعد است که خون از آن براه افتاده است، و همان بود که سعد از اثر آن زخم فوت نمود([83]).

53- باب: إِدْخَالِ البَعِیرِ فِی المَسْجِدِ لِلْعِلَّةِ

باب [53]: داخل کردن شتران در مسجد به جهت ضرورت

292- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها قَالَتْ: شَکَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنِّی أَشْتَکِی قَالَ: «طُوفِی مِنْ وَرَاءِ النَّاسِ وَأَنْتِ رَاکِبَةٌ» فَطُفْتُ وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی إِلَى جَنْبِ البَیْتِ یَقْرَأُ بِالطُّورِ وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ [رواه البخاری: 464].

292- از ام سلمهل روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج شکوه نموده و گفتم مریضم، [و نمی‌توانم پیاده طواف کنم].

فرمودند: «همانطور سواره از پشت سر مردم طواف کن».

من [سواره] طواف کردم، و پیامبر خدا ج در کنار خانۀ [کعبه] سورۀ ﴿وَٱلطُّورِ ١ وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ ٢ را در نماز خود می‌خواندند([84]).

54- «باب»

باب [54]

293- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَا مِنْ عِنْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی لَیْلَةٍ مُظْلِمَةٍ، وَمَعَهُمَا مِثْلُ المِصْبَاحَیْنِ یُضِیئَانِ بَیْنَ أَیْدِیهِمَا، فَلَمَّا افْتَرَقَا صَارَ مَعَ کُلِّ وَاحِدٍ، مِنْهُمَا وَاحِدٌ حَتَّى أَتَى أَهْلَهُ» [رواه البخاری: 465].

293- از انسس روایت است که گفت: دو نفر از اصحاب پیامبر خدا ج در شب تاریکی از نزد آن حضرت ج برآمدند، و به مانند اینکه با ایشان دو چراغ باشد، پیش روی‌شان را روشن می‌کرد، و هنگامی که از یکدیگر جدا شدند، با هرکدام از آن‌ها یک چراغ همراه گردید، تا اینکه به خانواده‌های خود رسیدند([85]).

55- باب: الخَوْخَةِ وَالمَمَرِّ فِی المَسْجِدِ

باب [55]: رخنه، و راهرو، در مسجد

294- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: خَطَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ خَیَّرَ عَبْدًا بَیْنَ الدُّنْیَا وَبَیْنَ مَا عِنْدَهُ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ»، فَبَکَى أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی مَا یُبْکِی هَذَا الشَّیْخَ؟ إِنْ یَکُنِ اللَّهُ خَیَّرَ عَبْدًا بَیْنَ الدُّنْیَا وَبَیْنَ مَا عِنْدَهُ، فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هُوَ العَبْدَ، وَکَانَ أَبُو بَکْرٍ أَعْلَمَنَا، قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ لاَ تَبْکِ، إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَیَّ فِی صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَکْرٍ، وَلَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِیلًا مِنْ أُمَّتِی لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ، وَلَکِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ وَمَوَدَّتُهُ، لاَ یَبْقَیَنَّ فِی المَسْجِدِ بَابٌ إِلَّا سُدَّ، إِلَّا بَابُ أَبِی بَکْرٍ» [رواه البخاری:466].

294- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج خطبه دادند و فرمودند: «خداوند بندۀ را بین دنیا، و بین آنچه که در نزد او است مخیر ساخت، [آن بنده] آنچه را که در نزد خدا بود، اختیار نمود».

ابوبکرس [از شنیدن این سخن] بگریه افتاد، با خود گفتم: این شیخ را چه چیزی به گریه انداخت؟ سخن پیامبر خدا ج این است که: خداوند بندۀ را بین دنیا و آخرت مخیر ساخته است، و آن بنده آنچه را که نزد خداوند می‌باشد، اختیار نموده است، [و از این چیز نباید گریه کرد]، [ولی بعد از آنکه ابوبکرس برای ما توضیح داد، و دانستیم] که پیامبر خدا ج همان بندۀ هستند که آنچه را که در نزد خدا می‌باشد اختیار کرده‌اند، و ابوبکرس از همه ما داناتر بود.

و پیامبر خدا ج فرمودند: «ای ابوبکر! گریه مکن، و فداکارترین مردمان برایم در جان و مال خود، ابوبکر است، و اگر از امت خود برای خود خلیلی [یعنی: دوست خاصی] انتخاب می‌کردم، همانا ابوبکر را انتخاب می‌نمودم، ولی برادری و دوستی اسلامی او از دیگران بیشتر است، در هیچ خانۀ را در مسجد باز مگذارید، مگر در [خانۀ] ابوبکر را»([86]).

295- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَرَضِهِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، عَاصِبًا رَأْسَهُ بِخِرْقَةٍ، فَقَعَدَ عَلَى المِنْبَرِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنَ النَّاسِ أَحَدٌ أَمَنَّ عَلَیَّ فِی نَفْسِهِ وَمَالِهِ مِنْ أَبِی بکْرِ بْنِ أَبِی قُحَافَةَ، وَلَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا مِنَ النَّاسِ خَلِیلًا لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ خَلِیلًا، وَلَکِنْ خُلَّةُ الإِسْلاَمِ أَفْضَلُ، سُدُّوا عَنِّی کُلَّ خَوْخَةٍ فِی هَذَا المَسْجِدِ، غَیْرَ خَوْخَةِ أَبِی بَکْرٍ» [رواه البخاری: 467].

295- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در مرضی که از آن وفات نمودند، در حالی که سرخود را به دستمالی بسته بودند، از خانه برآمده و بر بالای منبر نشستند، بعد از حمد و ثنای خداوند فرمودند:

«در بین مردم هیچ‌کس فداکارتر به جان و مال خود، برای من از ابوبکر ابن ابی قحافه نیست، و اگر کسی را از مردم برای خود خلیل([87]) انتخاب می‌کردم، همانا ابوبکر را انتخاب می‌کردم، ولی دوستی اسلامی از هر دوستی بهتر است، هر دریچۀ را که در مسجد به طرف من باز است ببندید، بجز از دریچۀ [خانۀ] ابوبکر را»([88]).

56- باب: الأَبْوَابِ وَالغَلَقِ لِلْکَعْبَةِ وَالمَسَاجِدِ

باب [56]: ساختن دروازه و قفل برای کعبه و مساجد

296- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدِمَ مَکَّةَ فَدَعَا عُثْمَانَ بْنَ طَلْحَةَ فَفَتَحَ البَابَ فَدَخَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبِلاَلٌ وَأُسَامَةُ بْنُ زَیْدٍ وَعُثْمَانُ بْنُ طَلْحَةَ، ثُمَّ أَغْلَقَ البَابَ، فَلَبِثَ فِیهِ سَاعَةً، ثُمَّ خَرَجُوا» قَالَ ابْنُ عُمَرَ: فَبَدَرْتُ فَسَأَلْتُ بِلاَلًا فَقَالَ: صَلَّى فِیهِ، فَقُلْتُ: فِی أَیٍّ؟ قَالَ: بَیْنَ الأُسْطُوَانَتَیْنِ، قَالَ: ابْنُ عُمَرَ: فَذَهَبَ عَلَیَّ أَنْ أَسْأَلَهُ کَمْ صَلَّى [رواه البخاری:468].

296- از عبدالله بن عمرب روایت است که: پیامبر خدا ج به مکه آمدند و (عثمان بن طلحه) را [که مسؤول کلید کعبه بود] طلب نمودند، [عثمان آمد] و در کعبه را گشود، پیامبر خدا ج با بلال، و اسامه بن زید، و عثمان بن طلحهش داخل خانۀ کعبه شدند و در بسته شد، به اندازۀ یک ساعت آنجا ماندند، و سپس بیرون شدند.

ابن عمرب گفت: من مبادرت ورزیده و از بلالس پرسیدم: [پیامبر خدا ج در داخل خانه چه کردند؟]

گفت: در داخل خانه نماز خواندند.

گفتم: در کدام جای خانه؟

گفت: بین دو ستون.

ابن عمر می‌گوید: از یادم رفت که بپرسم چند رکعت نماز خواندند؟([89]).

57- باب: الحِلَقِ وَالجُلُوسِ فِی المَسْجِدِ

باب [57]: حلقه‌های درس و نشستن در مسجد

297- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ عَلَى المِنْبَرِ، مَا تَرَى فِی صَلاَةِ اللَّیْلِ، قَالَ: «مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذَا خَشِیَ الصُّبْحَ صَلَّى وَاحِدَةً، فَأَوْتَرَتْ لَهُ مَا صَلَّى» وَإِنَّهُ کَانَ یَقُولُ: اجْعَلُوا آخِرَ صَلاَتِکُمْ باللَّیْلِ وِتْرًا، فَإِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ بِهِ [رواه البخاری: 472].

297- و از ابن عمرب روایت است که گفت: شخصی از پیامبر خدا ج در حالی که بالای منبر بودند، پرسید: نماز شب را چگونه باید خواند؟

فرمودند: «دو رکعت، دو رکعت، و اگر کسی از طلوع صبح می‌ترسید، یک رکعت بخواند، و آن یک رکعت، نمازهای دیگری‌اش را وتر می‌سازد».

و ابن عمر همیشه می‌گفت: آخرین نماز خود را به شب وتر بسازید، چون پیامبر خدا ج به این چیز امر فرموده‌اند([90]).

58- باب: الِاسْتِلْقَاءِ فِی المَسْجِدِ

باب [58]: به پشت خوابیدن در مسجد

298- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ زَیْدِ الأَنْصَارِیّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ «رَأَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُسْتَلْقِیًا فِی المَسْجِدِ، وَاضِعًا إِحْدَى رِجْلَیْهِ عَلَى الأُخْرَى» [رواه البخاری: 475].

298- از عبدالله بن زید انصاریس([91]) روایت است که او پیامبر خدا ج را دیده است که در مسجد به پشت خوابیده بودند، و در این حال یک پای خود را بر بالای پای دیگر خود گذاشته بودند([92]).

59- باب: الصَّلاَةِ فِی مَسْجِدِ السُّوقِ

باب [59]: نماز خواندن در مسجد بازار

299- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «صَلاَةُ الجَمِیعِ تَزِیدُ عَلَى صَلاَتِهِ فِی بَیْتِهِ، وَصَلاَتِهِ فِی سُوقِهِ، خَمْسًا وَعِشْرِینَ دَرَجَةً، فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الوضُوءَ، وَأَتَى المَسْجِدَ، لاَ یُرِیدُ إِلَّا الصَّلاَةَ، لَمْ یَخْطُ خَطْوَةً إِلَّا رَفَعَهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَةً، وَحَطَّ عَنْهُ خَطِیئَةً، حَتَّى یَدْخُلَ المَسْجِدَ، وَإِذَا دَخَلَ المَسْجِدَ، کَانَ فِی صَلاَةٍ مَا کَانَتْ تَحْبِسُهُ، وَتُصَلِّی - یَعْنِی عَلَیْهِ المَلاَئِکَةُ - مَا دَامَ فِی مَجْلِسِهِ الَّذِی یُصَلِّی فِیهِ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ، مَا لَمْ یُحْدِثْ فِیهِ» [رواه البخاری: 477].

299- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«نماز جماعت، از نماز [کسی که] در خانه‌اش و از نماز [کسی که] در بازارش [می‌خواند]، بیست و پنج درجه فضیلت دارد».

«پس اگر کسی از شما وضوء بسازد، و وضویش را به طور شایستۀ انجام دهد، و به مسجد بیاید، و غرض دیگری جز نماز خواندن نداشته باشد، هیچ قدمی را برنمیدارد مگر آنکه به سبب آن قدم، خداوند یک درجه مرتبه‌اش را بلند می‌کند، و یکی از لغزش‌هایش را می‌بخشد، تا اینکه به مسجد داخل شود».

«و چون به مسجد داخل شد، تا هنگامی که در جای نماز خواندن خود قرار دارد، و نماز مانع [خارج شدن او از مسجد] می‌گردد، در حالت نماز خواندن محسوب می‌شود، و ملائکه برای او دعا می‌کنند و می‌گویند: الهی! گناهانش را بیامرز، الهی! بر او رحمت کن، و این کار تا وقتی که بی‌وضوء نشود، ادامه می‌یابد»([93]).

60- باب: تَشْبِیکِ الأَصَابِعِ فِی المَسْجِدِ وَغَیْرِهِ

باب [60]: داخل کردن انگشتان در یکدیگر در مسجد و در غیر مسجد

300- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ المُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا» وَشَبَّکَ أَصَابِعَهُ [رواه البخاری: 481].

300- از ابوموسیس، از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مسلمان با مسلمان دیگر مانند ساختمانی است که یک قسمت آن، قسمت دیگر آن را محکم نگه می‌دارد».

و در این وقت [برای تمثیل]، انگشتان خود را داخل یکدیگر کردند([94]).

301- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِحْدَى صَلاَتَیِ العَشِیِّ فَصَلَّى بِنَا رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَقَامَ إِلَى خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ فِی المَسْجِدِ، فَاتَّکَأَ عَلَیْهَا کَأَنَّهُ غَضْبَانُ، وَوَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَى عَلَى الیُسْرَى، وَشَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ، وَوَضَعَ خَدَّهُ الأَیْمَنَ عَلَى ظَهْرِ کَفِّهِ الیُسْرَى، وَخَرَجَتِ السَّرَعَانُ مِنْ أَبْوَابِ المَسْجِدِ، فَقَالُوا: قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ وَفِی القَوْمِ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، فَهَابَا أَنْ یُکَلِّمَاهُ، وَفِی القَوْمِ رَجُلٌ فِی یَدَیْهِ طُولٌ، یُقَالُ لَهُ: ذُو الیَدَیْنِ، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَسِیتَ أَمْ قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ قَالَ: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ» فَقَالَ: «أَکَمَا یَقُولُ ذُو الیَدَیْنِ» فَقَالُوا: نَعَمْ، فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى مَا تَرَکَ، ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، ثُمَّ سَلَّمَ [رواه البخاری: 482].

301- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای ما یکی از دو نماز ظهر و عصر را، دو رکعت خوانده و سلام دادند([95]).

بعد از آن برخاسته و خود را به چوب بزرگی که در گوشۀ مسجد افتاده بود، به طوری که گویا در حال غضب هستند، تکیه دادند، و دست راست خود را بر بالای دست چپ گذاشتند، و میان انگشتان خود تشبیک نموده([96])، و رخسار راست خود را به پشت دست چپ خود نهادند، و مردمی که شتاب داشتند از درهای مسجد برآمدند و گفتند که: نماز کوتاه شده است.

و در بین مردم ابوبکر و عمرب وجود داشتند، و از اینکه با پیامبر خدا ج سخنی بزنند، ترسیدند.

و در بین اشخاصی که آنجا بودند، کسی بود که دست‌هایش دراز بود و برایش (ذوالیدین) می‌گفتند.

[آن شخص] گفت: یا رسول الله! فراموش کردید؟ یا نماز کوتاه شده است؟

فرمودند: «نه فراموش کردم، و نه نماز کوتاه شده است»، و [برای مردم] گفتند: «آیا قضیه همچنان است که ذو الیدین می‌گوید»؟

گفتند: بلی!

و همان بود که پیش شدند و آنچه را که ترک کرده بودند، کامل کردند، بعد از آن سلام دادند، و بعد از سلام دادن تکبیر گفتند، و مانند سجدۀ عادی و یا درازتر از آن، سجده نمودند، بعد از آن سرخود را بلند نموده و تکبیر گفتند، و باز تکبیر گفته و مثل اول و یا درازتر از آن، سجده نمودند، بعد از آن، سرخود را بالا نموده و تکبیر گفتند، و بعد از آن سلام دادند([97]).

61- باب: المَسَاجِدِ الَّتِی عَلَى طُرُقِ المَدِینَةِ، وَالمَوَاضِعِ الَّتِی صَلَّى فِیهَا النَّبِیُّ ج

باب [61]: مساجدی که در راه مدینه قرار دارد، و جاهایی که پیامبر خدا ج در آن‌ها نماز خوانده‌اند

302- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ کَانَ یُصَلِّی فِی أَمَاکِنَ مِنَ الطَّرِیقِ ویقولُ: «أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِی تِلْکَ الأَمْکِنَةِ» [رواه البخاری: 483].

302- از عبدالله بن عمرب روایت است که: او در جاهایی معینی از راه، نماز می‌خواند، و می‌گفت که: پیامبر خدا ج را دیده است که در همین جاها نماز می‌خواندند.

303- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ بِذِی الحُلَیْفَةِ حِینَ یَعْتَمِرُ، وَفِی حَجَّتِهِ حِینَ حَجَّ تَحْتَ سَمُرَةٍ فِی مَوْضِعِ المَسْجِدِ الَّذِی بِذِی الحُلَیْفَةِ، وَکَانَ إِذَا رَجَعَ مِنْ غَزْوٍ کَانَ فِی تِلْکَ الطَّرِیقِ أَوْ حَجٍّ أَوْ عُمْرَةٍ هَبَطَ مِنْ بَطْنِ وَادٍ، فَإِذَا ظَهَرَ مِنْ بَطْنِ وَادٍ أَنَاخَ بِالْبَطْحَاءِ الَّتِی عَلَى شَفِیرِ الوَادِی الشَّرْقِیَّةِ، فَعَرَّسَ ثَمَّ حَتَّى یُصْبِحَ لَیْسَ عِنْدَ المَسْجِدِ الَّذِی بِحِجَارَةٍ وَلاَ عَلَى الأَکَمَةِ الَّتِی عَلَیْهَا المَسْجِدُ»، کَانَ ثَمَّ خَلِیجٌ یُصَلِّی عَبْدُ اللَّهِ عِنْدَهُ فِی بَطْنِهِ کُثُبٌ، کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثَمَّ یُصَلِّی، فَدَحَا فِیهِ السَّیْلُ بِالْبَطْحَاءِ، حَتَّى دَفَنَ ذَلِکَ المَکَانَ، الَّذِی کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یُصَلِّی فِیهِ [رواه البخاری: 484].

303- و از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج در هنگام [نیت] عمره و حج، در منطقۀ (ذو الحلیفه)([98]) در زیر درخت خارداری، در همان جایی که مسجد (ذو الحلیفه) قرار دارد، توقف می‌کردند.

و وقتی که از کدام غزوۀ برمی‌گشتند، و از همان راه می‌آمدند، یا از حج و یا عمره برمی‌گشتند، در دامن دشت، استراحت می‌کردند.

و اگر راه ایشان از پشت دشت بود، در مسیل وادی که به جانب شرق، قرار داشت توقف می‌نمودند، و در همانجا تا صبح استراحت می‌کردند، نه در نزدیک مسجدی که از سنگ ساخته شده، و نه هم بر بالای بلندی که مسجد روی آن بنا یافته بود.

در آنجا وادی عمیقی بود که عبدالله بن عمرب در آنجا نماز می‌خواند، و در داخل آن [وادی عمیق]، تپه‌های ریگی، بود، که پیامبر خدا ج روی آن‌ها نماز خوانده بودند، و سیل آن تپه‌ها را به داخل وادی آورده بود، و آن جایی را که عبداللهس در آن نماز می‌خواند، مدفون ساخته بود([99]).

304- وحدَّث عبدُ الله: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى حَیْثُ المَسْجِدُ الصَّغِیرُ الَّذِی دُونَ المَسْجِدِ الَّذِی بِشَرَفِ الرَّوْحَاءِ، وَقَدْ کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یَعْلَمُ المَکَانَ الَّذِی کَانَ صَلَّى فِیهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: ثَمَّ عَنْ یَمِینِکَ حِینَ تَقُومُ فِی المَسْجِدِ تُصَلِّی، وَذَلِکَ المَسْجِدُ عَلَى حَافَةِ الطَّرِیقِ الیُمْنَى، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَکَّةَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ المَسْجِدِ الأَکْبَرِ رَمْیَةٌ بِحَجَرٍ أَوْ نَحْوُ ذَلِکَ» [رواه البخاری: 485].

304- و عبدالله بن عمرب روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج در جایی که مسجد کوچک قرار دارد، نماز خواندند، و موقعیت این مسجد کوچک در پایان آن مسجدی است که در کنار (روحاء)([100]) قرار دارد.

و عبداللهس آن جایی را که پیامبر خدا ج در آن نماز خوانده بودند، به خوبی می‌دانست، و اینطور نشانی می‌داد که: آنجا هنگامی که در مسجد نماز می‌خوانی، به طرف راست تو واقع می‌شود، و آن مسجد در کنار راه به طرف راست شخصی که به طرف مکه می‌رود قرار می‌گیرد، بین آن مسجد و مسجد کلان، به اندازه یک سنگ‌انداز، یا چیزی کم و بیش، فاصله است([101]).

305- وَکَانَ عبدُ اللهِ یُصَلِّی إِلَى العِرْقِ الَّذِی عِنْدَ مُنْصَرَفِ الرَّوْحَاءِ، وَذَلِکَ العِرْقُ انْتِهَاءُ طَرَفِهِ عَلَى حَافَةِ الطَّرِیقِ دُونَ المَسْجِدِ الَّذِی بَیْنَهُ وَبَیْنَ المُنْصَرَفِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَکَّةَ وَقَدِ ابْتُنِیَ ثَمَّ مَسْجِدٌ، فَلَمْ یَکُنْ عَبْدُ اللَّهِ یُصَلِّی فِی ذَلِکَ المَسْجِدِ، کَانَ یَتْرُکُهُ عَنْ یَسَارِهِ وَوَرَاءَهُ، وَیُصَلِّی أَمَامَهُ إِلَى العِرْقِ نَفْسِهِ، وَکَانَ عَبْدُ اللَّهِ یَرُوحُ مِنَ الرَّوْحَاءِ فَلاَ یُصَلِّی الظُّهْرَ حَتَّى یَأْتِیَ ذَلِکَ المَکَانَ، فَیُصَلِّی فِیهِ الظُّهْرَ، وَإِذَا أَقْبَلَ مِنْ مَکَّةَ، فَإِنْ مَرَّ بِهِ قَبْلَ الصُّبْحِ بِسَاعَةٍ أَوْ مِنْ آخِرِ السَّحَرِ عَرَّسَ حَتَّى یُصَلِّیَ بِهَا الصُّبْحَ [رواه البخاری: 486].

305- و عبداللهس در وادی که به آخرین قسمت (روحاء) قرار دارد، نماز می‌خواند، و این وادی آخرین قسمت آنجا به کنار راه، و در پایان مسجدی است که بین آن، و بین آخرین قسمت آن منطقه قرار دارد، و در آنجا مسجدی بنا یافته است، و عبداللهس در آن مسجد نماز نمی‌خواند، بلکه آن مسجد را به طرف چپ و پشت سر خود قرار می‌داد، و پیش روی وادی نماز می‌خواند.

و هروقت که عبدالله از منطقۀ (روحاء) بیرون می‌شد، نماز پیشین را تا به همانجا نمی‌رسید نمی‌خواند، و نماز پیشین را فقط در همانجا اداء می‌کرد، و هنگامی که از مکه می‌آمد، اگر ساعتی پیش از صبح، و یا سحرگاه در آنجا می‌رسید، همانجا توقف می‌کرد، تا اینکه نماز صبح را در همانجا اداء نماید.

306- وحدَّث عبدُ اللهِ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ تَحْتَ سَرْحَةٍ ضَخْمَةٍ دُونَ الرُّوَیْثَةِ، عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ، وَوِجَاهَ الطَّرِیقِ فِی مَکَانٍ بَطْحٍ سَهْلٍ، حَتَّى یُفْضِیَ مِنْ أَکَمَةٍ دُوَیْنَ بَرِیدِ الرُّوَیْثَةِ بِمِیلَیْنِ، وَقَدِ انْکَسَرَ أَعْلاَهَا، فَانْثَنَى فِی جَوْفِهَا وَهِیَ قَائِمَةٌ عَلَى سَاقٍ، وَفِی سَاقِهَا کُثُبٌ کَثِیرَةٌ» [رواه البخاری: 487].

306- و عبداللهس روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج در زیر درخت بزرگی که در پایان قریۀ (رویثه)([102]) قرار داشت، نماز می‌خواندند، و این درخت در طرف راست و پیش روی راه، در مکان وسیع و همواری در دامن تپه که در دو میلی قریه (رویثه) بود، موقعیت داشت.

قسمت بالائی آن درخت شکسته شده بود، و به طرف داخل آن تمایل نموده و سرازیر شده بود، و با آن‌هم آن درخت به یک ساق ایستاده بود، و در پای آن درخت، برآمدگی‌های ریگی فراوانی بود.

307- وَحدَّث عبدُ الله: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى فِی طَرَفِ تَلْعَةٍ مِنْ وَرَاءِ العَرْجِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى هَضْبَةٍ عِنْدَ ذَلِکَ المَسْجِدِ قَبْرَانِ أَوْ ثَلاَثَةٌ، عَلَى القُبُورِ رَضَمٌ مِنْ حِجَارَةٍ، عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ عِنْدَ سَلَمَاتِ الطَّرِیقِ بَیْنَ أُولَئِکَ السَّلَمَاتِ» کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یَرُوحُ مِنَ العَرْجِ، بَعْدَ أَنْ تَمِیلَ الشَّمْسُ بِالهَاجِرَةِ، فَیُصَلِّی الظُّهْرَ فِی ذَلِکَ المَسْجِدِ [رواه البخاری: 488].

307- و عبدالله بن عمرب روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج در سراشیبی قریۀ (عَرْج)([103]) در ناحیۀ که شخص به طرف پشته بالا می‌شود، نماز خواندند.

در نزدیک آن مسجد، دو و یا سه قبر است، بالای آن قبرها سنگ‌های کلانی قرار داشت، و به طرف راست راه، در قسمتی که راه‌های فرعی و باریک، از آن راه اصلی جدا می‌شود، این قبرها واقع گردیده است.

عبداللهس از قریۀ (عرج) در شدت گرمی روز بعد از استواء آفتاب بیرون می‌شد، و در بیرون شدن خود، راه‌های باریک و فرعی را انتخاب می‌کرد، و نماز پیشین را در همان مسجد اداء می‌نمود.

308- قال عبدُ اللهِ: و نزل رسولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَ سَرَحَاتٍ عَنْ یَسَارِ الطَّرِیقِ فِی مَسِیلٍ دُونَ هَرْشَى، ذَلِکَ المَسِیلُ لاَصِقٌ بِکُرَاعِ هَرْشَى، بَیْنَهُ وَبَیْنَ الطَّرِیقِ قَرِیبٌ مِنْ غَلْوَةٍ» وَکَانَ عَبْدُ اللَّهِ «یُصَلِّی إِلَى سَرْحَةٍ هِیَ أَقْرَبُ السَّرَحَاتِ إِلَى الطَّرِیقِ، وَهِیَ أَطْوَلُهُنَّ» [رواه البخاری: 489].

308- و عبداللهس می‌گوید: پیامبر خدا ج در زیر درختان بزرگی که به طرف چپ راه در سراشیبی قریۀ (هرشی)([104]) می‌باشد، استراحت نمودند، و این سراشیبی در کنار قریه (هرشی) قرار دارد.

بین این منطقه و راه اصلی، حدود یک تیرانداز فاصله است، و عبداللهس نزد درختی که نزدیکترین درختان به راه، و بلندترین آن‌ها بود، نماز می‌خواند.

309- وَیقولُ: «إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ فِی المَسِیلِ الَّذِی فِی أَدْنَى مَرِّ الظَّهْرَانِ، قِبَلَ المَدِینَةِ حِینَ یَهْبِطُ مِنَ الصَّفْرَاوَاتِ یَنْزِلُ فِی بَطْنِ ذَلِکَ المَسِیلِ عَنْ یَسَارِ الطَّرِیقِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَکَّةَ، لَیْسَ بَیْنَ مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَیْنَ الطَّرِیقِ إِلَّا رَمْیَةٌ بِحَجَرٍ» [رواه البخاری: 490].

309- و عبداللهس می‌گفت که: پیامبر خدا ج در رود خانه که در آخرین قسمت دشت (مر الظهران) در قسمتی که به طرف مدینه واقع است، منزل می‌گزیدند.

و هنگامی که از منطقۀ (صفراوات) پایین می‌شدند، در پایان این رود خانه به طرف چپ راهی که به طرف مکه می‌رود، منزل می‌گزیدند، بین جایی که پیامبر خدا ج منزل می‌گزیدند، و بین راه اصلی، فاصلۀ یک سنگ‌انداز دست، بیشتر نبود.

310- قَالَ: «وکانَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ بِذِی طُوًى، وَیَبِیتُ حَتَّى یُصْبِحَ، یُصَلِّی الصُّبْحَ حِینَ یَقْدَمُ مَکَّةَ، وَمُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَلِکَ عَلَى أَکَمَةٍ غَلِیظَةٍ، لَیْسَ فِی المَسْجِدِ الَّذِی بُنِیَ ثَمَّ، وَلَکِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ عَلَى أَکَمَةٍ غَلِیظَةٍ» [رواه البخاری: 491].

310- و عبداللهس گفت که پیامبر خدا ج هنگامی که به منطقه (ذی طوی) [جایی است نزدیک مکۀ مکرمه] می‌رسیدند، در آنجا منزل کرده و شب را می‌خوابیدند، چون صبح می‌شد، هنگام آمدن به مکه، نماز صبح را اداء می‌کردند.

و جایی که پیامبر خدا ج در آنجا نماز خواندند، عبارت از تپۀ ریگی بسیار سختی است، و مسجدی که در آنجا بنا یافته است، در آن موضعی که پیامبر خدا ج نماز خوانده‌اند نیست، بلکه در پایان آن موضع، روی تپۀ ریگی سخت دیگری است.

311- وَأَنَّ عَبْدَ اللَّه یحدِّثُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اسْتَقْبَلَ فُرْضَتَیِ الجَبَلِ الَّذِی بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجَبَلِ الطَّوِیلِ، نَحْوَ الکَعْبَةِ، فَجَعَلَ المَسْجِدَ الَّذِی بُنِیَ ثَمَّ یَسَارَ المَسْجِدِ، بِطَرَفِ الأَکَمَةِ، وَمُصَلَّى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَسْفَلَ مِنْهُ عَلَى الأَکَمَةِ السَّوْدَاءِ، تَدَعُ مِنَ الأَکَمَةِ عَشَرَةَ أَذْرُعٍ أَوْ نَحْوَهَا، ثُمَّ تُصَلِّی مُسْتَقْبِلَ الفُرْضَتَیْنِ مِنَ الجَبَلِ الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَ الکَعْبَةِ» [رواه البخاری: 492].

311- و عبداللهس روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج در دهانه کوهی که بین آن کوه، و کوه دراز قرار دارد، روی به قبله ایستادند، مسجدی را که در آنجا بنا یافته است، به طرف چپ مسجد، به طرف تپۀ سنگی قرار دادند.

و جایی را که پیامبر خدا ج نماز خواندند، پایان‌تر از آن مسجد بالای تپۀ سیاهی است، [و اگر می‌خواهی آنجا نماز بخوانی] از آن تپه حدود ده ذرع بگذر، و روی خود را به طرف دهانه کوهی بکن که بین تو و بین کعبه قرار می‌گیرد، و بعد از آن نماز بخوان.


کتاب أبواب سترة المُصَلِّی



[1]- (إسراء): عبارت از رفتن به شب است، و مراد از (أسراء) در اینجا رفتن نبی کریم ج از مکه به بیت المقدس است، و معراج هم از همین جا صورت گرفت، و اینکه إسراء و معراج در حالت بیداری بوده است و یا در حالت خواب، و آیا اینکه این دو چیز در یک شب واقع شده است و یا در دو شب، نظرهای مختلفی وجود دارد، ولی نظر جمهور علماء این است که (إسراء) و (معراج) هردو به بیداری، و به جسم و روح بوده است، (إسراء) که رفتن از مکۀ مکرمه تا بیت المقدس باشد، به نص قرآن کریم ثابت گردیده است، ولی ثبوت (معراج) به احادیث صحیح نبوی است.

      معراج پیش از هجرت نبوی تقریبا به یک سال، و یا یک سال و چند ماه واقع شده است، و اینکه در کدام ماه و در چه تاریخی صورت گرفته است، آراء متعددی وجود دارد، بعضی وقوع آن را در ماه ذی القعده، و بعضی در ماه ربیع الأول، وعدۀ هم در بیست و هفتم ماه رجب می‌دانند، و همین نظر اخیر مورد تایید حافظ عبدالغنی مقدسی است.

[2]- مراد از ایمان کمال یقین و تصدیق است، و مراد از حکمت: علمی است که مشتمل بر معرفت خدا با بصیرت کامل، و تهذیب نفس، و تحقیق حق است، تا به آن عمل گردیده و از آنچه که منافی آن است، خودداری به عمل آید.

[3]- (شق صدر) که همان گشودن سینه باشد، نسبت به پیامبر خدا ج دو و یا سه بار صورت گرفت، بار اول – طوری که در حدیث نبوی آمده است – جهت بیرون کردن چیزی بود که شیطان از آن طریق بر انسان نفوذ می‌کند، و بار دوم به جهت آمادگی برای چیزهای بود که در معراج رخ می‌داد، زیرا حالات آن مقام غیر از حالاتی است که در روی زمین حکمفرما است، و در مسند طیالسی و مسند حارثی از حدیث عائشهل آمده است که: در غار حراء نیز شق صدر صورت گرفته است، و این در وقت وحی‌آوردن جبرئیل بر پیامبر خدا ج بود.

[4]- این عبارت دلالت بر این دارد که معراج چندین مرتبه صورت گرفته است، زیرا در اینجا ذکری از إسراء تا به بیت المقدس وجود ندارد، و امام ابن حجر بر این نظر است که عدم ذکر اسراء تا به بیت المقدس از اختصار راوی است، و حدیث معراج به روایات مختلفی روایت شده است، و در بعضی از این روایات چیزهای آمده است، که در بعض روایات دیگر نیامده است.

[5]- مراد از این اشخاصی که به طرف راست و چپ آدم÷ قرار داشتند، ارواح اولادش بود، به طرف راستش ارواح اولاد مؤمنش، و به طرف چپش ارواح اولاد کافرش، و شاید کسی بگوید که ارواح کفار در دوزخ و به آسمان بالا نمی‌شوند، پس ارواح آن‌ها چگونه در آسمان به طرف چپ آدم قرار داشتند، امام ابن حجر/ از این سؤال چندین جواب داده است، و جواب قوی‌تر و راجحتر در نزدش این است که: مراد از این ارواح، ارواحی است که هنوز به اجساد داخل نشده‌اند، زیرا خلق ارواح پیش از خلق اجساد است، ولی دلیلی بر اینکه مراد تنها ارواحی است که به اجساد داخل نشده‌اند، می‌باشد، ذکر نکرده است.

      ولی اگر بگوئیم که مراد همه ارواح بنی آدم است، چه آن ارواحی که به اجساد داخل شده‌اند، و چه آن‌هایی که به اجساد داخل نشده‌اند، اشکالی به وجود نمی‌آید، زیرا چه مانعی دارد، که ارواح اصلی در بهشت و دوزخ قرار داشته باشند، و خداوند به قدرت کاملۀ خود سایه و یا نسخۀ را از آن ارواح به راست و چپ آدم÷ قرار داده باشد، و انسان وقتی که صورت فرزند خود را به حالت نیک و خوبی می‌بیند، خوشحال می‌شود، و وقتی که به حالت بد و ناگواری می‌بیند، متاثر می‌گردد، و در صورتی که به علم امروزی چنین کارهای برای بشر امکان پذیر است، اینکه خالق بشر که قادر مطلق، و «یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ، وَیَحْکُمُ مَا یُرِیدُ» است اگر به نوعی از انواع حضرت آدم÷ را – بدون آنکه اصل ارواح آن‌ها را حاضر کرده باشد، - از حال نسل‌های گذشته و آینده‌اش با خبر سازد چه منافاتی دارد؟ و آنچه که نفی آن از بالا شدن ارواح کفار به آسمان آمده است، ارواح حقیقی آن‌ها است، نه سایه و نسخۀ آن‌ها، والله تعالی أعلم.

[6]- در اینجا چند نکته قابل تذکر است:

      1) طوری که از ظاهر حدیث برمی‌آید، نبی کریم ج پنج بار به پروردگارش مراجعه کردند، و در هرباری ده نماز تخفیف داده می‌شد، ولی امام ابن حجر/ می‌گوید: به اساس تحقیقی که من انجام دادم، تخفیف نماز در هرباری پنج نماز بود، که به این اساس پیامبر خدا ج نه بار جهت طلب تخفیف نزد پروردگار خود رفتند.

      2) در مرتبۀ اخیر که موسی÷ از پیامبر خدا ج خواست که نزد پروردگارش رفته و طلب تخفیف نماید، و ایشان فرمودند که حیاء می‌کنم، سببش این بود که چون در هرباری که مراجعه می‌کردند، پنج نماز تخیف می‌یافت، اگر این بار طلب تخیف می‌کردند، معنایش این بود که طلب از بین رفتن نماز را می‌کنند، از این سبب حیاء کردند.

      3) در فتح الباری آمده است: اینکه موسی÷ خواست که پیامبر خدا ج به طور مکرر نزد پروردگار خود برود، سببش این بود که وی از پروردگارش خواسته بود که نبی کریم ج به این مقام رسیده و به این شرف مشرف شده‌اند، لذا خواست تا شاید آنچه را که نبی کریم ج دیده است ببیند، چنان‌چه در مثل می‌گویند: شاید او را ببینم، و اگر او را نبینم شاید کسی که او را دیده است، بتوانم ببینم.

      و التبه این یک احتمال است، و دلیلی از نص منقول و یا از اجتهاد مقبول برای آن وجود ندارد، و آنچه که از ظاهر و سیاق حدیث دانسته می‌شود این است که موسی÷ از روی محبت و دوستی که به برادر خود محمد ج و به امت ایشان داشت، خواست تا سبب آن شود که عباداتی را که تحمل ادای آن را ندارند، از ایشان تخفیف بدهد، و همین طور هم کرد، فجزاه الله عما نوی وعما فعل خیر الجزاء.

[7]- و در روایت دیگری: گنبدهای بود از مروارید، و یا کوه‌هایی بود از مروارید.

[8]- بنابر ظاهر این حدیث کوتاه خواندن نماز سفر حتمی است، زیرا فرض آن همان (دو رکعت) است، و این مؤید مذهب احناف است، و در مذاهب دیگر، دو رکعت خواندن چهار رکعتی در سفر استحبابی است، به این معنی که شخص مسافر بهتر است تا چهار رکعتی را دو رکعتی بخواند، و اگر چهار رکعت خواند، باکی نداشته و نمازش به طور کامل اداء می‌گردد.

[9]- وی عمر بن عبد الأسد مخزومی است، و فرزند ام المؤمنین ام سلمه از شوهر قبلی‌اش می‌باشد، در سال دوم در حبشه متولد گردید، و در آغوش نبی کریم ج پرورش یافت، و در سال هشتاد و سه در مدینۀ منوره وفات نمود، امام بخاری/ از وی تنها دو حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (1/314).

[10]- یعنی: طرف راست جامه را بر شانۀ چپ، و طرف چپ آن را بر شانۀ راست خود انداخته بودند.

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز ضحی هشت رکعت است.

      2) زن هم مانند مرد می‌تواند برای کافر – چه یک نفر باشد و چه بیشتر از آن – امان بدهد.

      3) ذمی و اسیر، و تاجری که از غیر مسلمانان در سرزمین اسلامی بود و باش دارد، حق امان دادن برای غیر مسلمان دیگری را ندارد.

      4) امان دادن طفل اگر هوشیار و با فهم باشد، جواز دارد، ورنه در حکم دیوانه است، و امان دادنش جواز ندارد، و بعضی از علماء می‌گویند: اگر طفل در جنگ اشتراک کرده بود، امان دادنش جواز دارد، و اگر در جنگ اشتراک نکرده بود، امان دادنش جواز ندارد، ولی چون این مسئله متعلق به مصلحت مسلمانان است، خلیفۀ مسلمانان حق دارد که با در نظر داشت مصلحت مسلمانان، امان دادن طفل را معتبر شمرده و یا لغو بداند.

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بعد از اینکه آن شخص از حکم نماز خواندن در یک جامه پرسان کرد، نبی کریم ج جوابش را به طور فحوی دادند، یعنی: به جوابش گویا اینطور گفتند که: چون می‌دانید که ستر عورت فرض، و نماز لازم است، و اینطور نیست که همۀتان دو جامه داشته باشید، پس چرا ندانستی که نماز خواندن در یک جامه جواز دارد؟ در حالی که با یک جامه هم ستر عورت می‌شود، و هم در عین حال نماز اداء می‌گردد.

      2) نماز خواندن در یک جامه – در صورتی که عورت شخص را به طور کامل بپوشاند – روا است، ولو آنکه جامۀ دیگری میسر گردد.

      3) صحابهش به طور عموم به فقر وفاقه زندگی می‌کردند.

      4) باید جهت دانستن حکم شرعی از اهل علم فتوی خواست.

[13]- یعنی: طرف راست جامه را بر شانۀ چپ، و طرف چپ جامه را بر شانۀ راست خود بیندازد، و از این حدیث و از حدیث پیش از آن اینطور دانسته می‌شود که: اگر شخصی تنها یک جامه داشت، و می‌خواست که با آن نماز بخواند، اینطور نکند که به آن یک جامه تنها لنگ ببندد، بلکه باید یک طرف آن را به شانه‌های خود نیز بیندازد، تا قسمت بالائی بدنش نیز تا اندازه پوشانده شود، و البته این در صورتی است که جامه نسبتا کلان بوده و در آن چنین امکانی وجود داشته باشد، و اگر جامه خورد بود به طوری که اگر از آن چیزی را به شانه‌هایش می‌انداخت، عورتش نمایان می‌شد، جامه را لنگ بزند، و از انداختن بر بالای شانه‌های خود خودداری نماید، و حدیث آتی این امر را به طور واضح بیان می‌دارد.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج از آن جهت جامه پیچیدن جابرس را نپسندیدند که جامۀ وی تنگ و کوچک بود، و آن را به خود پیچیده بود، وقتی که کمرش را خم می‌کرد، عورتش نمایان می‌شد، از این جهت پیامبر خدا ج برایش آموختند که اگر جامه تنگ بود، به خود نپیچان بلکه به کمر خود ببند که عورتت پوشیده شود، و در هیچ حالی نمایان نگردد.

      2) افراد رعیت غرض برآوردن حاجت خود می‌توانند در شب نزد ولی امر آمده و حاجت خود را مطرح نمایند، و ولی امر هم باید، تا جای که برایش مقدور است، حاجت آن‌ها را برآورده سازد.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از این جهت برای زن‌ها گفته می‌شد که: (تا وقتی که مردها کاملا نمی‌نشینند، سرهای خود را بالا نکنید)، که اگر پیش از نشستن کامل مردها، زن‌ها سرخود را بالا می‌کردند، احتمال داشت که چشم آن‌ها بر عورت مردها بیفتد.

      2) اگر کسی جامۀ داشت که فقط قسمتی از جسم وی را می‌پوشانید، باید قسمت بالائی بدن خود را از گردن تا زانو بپوشاند، نه قسمت پایانی آن را که از بسته و با ناف به بجلک پا باشد، ولی در هرصورت باید مهم در نزدش پوشاندن عورت باشد.

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از ظرفی که پیامبر خدا ج از مغیرهس خواستند تا آن را با خود بگیرد، ظرفی بود که از آن وضوء می‌ساختند.

      2) نمازخواندن با جامه و لباسی که غیر مسلمانان ساخته باشند جواز دارد، مگر آنکه نجس بودن آن به طور یقین ثابت شود، زیرا در این وقت سرزمین شام تحت تسلط غیر مسلمانان بود، و جامۀ را که پیامبر خدا ج پوشیده بودند ساختۀ دست آن‌ها بود، و اینکه پیامبر خدا ج آن جامه را پیش از پوشیدن شسته باشند، ثابت نشده است، و اصل عدم شستن است، پس به همان حکم خود باقی می‌ماند.

      3) طوری که قبلا هم گفتیم، روا است که شخص در وضوء ساختن خود از شخص دیگری کمک بگیرد، یعنی: از کسی بخواهد که برایش آب بریزد، و او وضوء بسازد، و با قیاس به این می‌توان گفت که در این عصر و زمان روا است که آب از ظرفی بریزد، و انسان به آن وضوء بسازد.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بنای کعبۀ مشرفه پانزده سال پیش از بعثت نبی کریم ج بود، و ایشان در این وقت تقریبا بیست و پنج ساله بودند.

      2) اینکه عباس برای پیامبر خدا ج پیشنهاد کرد که لنگ خود را باز کنند، و بر روی شانه‌های خود قرار دهند به این سبب بود تا از فشار سنگ‌ها که بر شانه‌های خود حمل می‌کردند کاسته شود، و در عین حال برای عرب‌ها در دورۀ جاهلیت، برهنه شدن عیب نبود، چنان‌چه زن‌ها اگر جامۀ پاکی برای‌شان میسر نمی‌شد، به خانه کعبه برهنه طواف می‌کردند، ولی پیامبر خدا ج از حیا و شرم زیادی که داشتند از این عمل جاهلیت، خودداری می‌نمودند، و به اشخاص عریان نظر نمی‌کردند، و در احادیث دیگری آمده است که شدت حیای پیامبر خدا ج به حدی بود که از دختر باکره در چادری‌اش بیشتر حیا داشتند، و از عائشهل روایت شده است که گفت: نه من عورت پیامبر خدا ج را دیدم و نه ایشان عورت مرا.

      3) پیامبر خدا ج از دورۀ طفولیت از عادات و اخلاق بد جاهلیت دور و گریزان، و از رذایل و معایب، پیش از نبوت و بعد از نبوت پاک و منزه بودند.

      4) نباید شخص خود را عریان نماید، تا آنکه مردم عورتش را ببینند.

      5) از ابوامامهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر برایم ممکن می‌بود که عورت خود را از خودم بپوشانم، از خودم می‌پوشاندم»،

      6) از علیس روایت است که گفت: (کسی که عورت خود را نمایان می‌سازد، ملائکه از وی روگردان می‌شوند)، و از ابوموسی اشعریس روایت است که گفت: (من در خانۀ تاریکی غسل می‌کنم، و از شرم پروردگارم قد خود را راست نمی‌کنم).

      7) در توضیح آمده است: در صورتی که پوشاندن عورت در حال تنهائی نیز ضرور است، آیا برای شخص روا است که بدون لنگ در آب غسل نماید؟ در این مسئله دو نظر وجود دارد، نظر اول آنکه: بدون لنگ غسل کردن روا نیست، نظر دوم آنکه: روا است، زیرا آب عورت را می‌پوشاند، و به جای لنگ ایستاده می‌شود.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در زمان پیامبر خدا ج جامه‌های اکثر مردم دوخته شده نبود، بلکه جامۀ بود که مانند (پتو) آن را به اطراف جسم خود میپیچیدند، بعضی از مردم یک جامه داشتند که از قسمت بالانی جسم خود تا زانو را به آن می‌پوشاندند، و بعضی دو جامه داشتند، که یکی را به کمر خود می‌بستند، و دیگری را به شانه‌های خود می‌پیچیدند، و پیامبر خدا ج برای آن‌ها گفتند که نباید جامه را طوری به جسم خود به پیچند که نتوانند دست‌های خود را جهت انجام دادن کاری آزادانه حرکت دهند.

      2) صورت دیگر که از آن منع کردند نشستنی بود که روی سرین خود می‌نشستند و دست‌های خود را به ساق‌های پای خود می‌گرفتند، و یا آنکه یک پای خود را روی پای دیگر خود می‌انداختند، و در این حالت چون احتمال زیادی وجود داشت که عورت شخص نمایان گردد، لذا امر نمودند که اگر کسی به این حال می‌نشیند، چیزی از جامعۀ خود را روی عورت خود قرار دهد، ورنه از تشستن به این طریق خودداری نماید.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در این حدیث نبوی شریف پیامبر خدا ج از دو نوع خرید و فروش منع نمودند: یکی لماس، و دیگری نباذ:

      1) (لماس): عبارت از آن بود که شخص به مجرد دست‌زدن به چیز مورد نظر، باید حتما آن را می‌خرید، و (نباذ) عبارت از آن بود که فروشنده مال را، و خریدار پول را به طرف جانب مقابل می‌انداخت، و بیع لازم می‌گردید، و برای هیچکدام اختیار رد آن نبود.

      2) نشستنی که عورت از آن ظاهر می‌گردد و پیامبر خدا ج از آن نهی کرده‌اند به این طریق است که شخص بر بالای سرین خود نشسته و یک پای خود را بر بالای پای دیگر خود بیندازد، به طور خلاصه: پوشیدن هر لباسی، و نشستن به هر طریقی که سبب نمایان شدن عورت گردد، روا نیست.

[20]- در سال نهم هجری که سال پیش از (حجة الوداع) باشد، پیامبر خدا ج ابوبکرس را امیر حج مقرر نمودند.

[21]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بعد از آنکه پیامبر خدا ج ابوبکر صدیقس را در سال نهم هجری امیر حج مقرر نمودند، ابتدای سورۀ (براءت) که متضمن براءت از مشرکین است، نازل گردید، کسانی برای پیامبر خداج گفتند که: این سوره را بفرستید که ابوبکرس برای مردم در حج بخواند، پیامبر خدا ج فرمودند: نه خیر، نباید کسی جز از اهل بیت من این کار را انجام دهد، و همان بود که علیس را طلبیدند، و برایش گفتند: در روز عید قربان وقتی که مردم در (منی) جمع می‌شوند، ابتدای سورۀ براءت را برای آن‌ها بخوان، علیس بر شتر پیامبر خدا ج که به نام (عضباء) یاد می‌شد، سوار شد و راه سفر را در پیش گرفت، در منطقۀ (ذو الحلیفه) که تقریبا در ده کیلو متری مدینۀ منوره واقع است، به ابوبکرس رسید، ابوبکرس از وی پرسید: مگر پیامبر خدا ج تو را امیر حج مقرر نموده‌اند؟ گفت: نه، بلکه مرا فرستاده‌اند تا اول سورۀ (براءت) را برای مشرکین بخوانم، ابوبکرس از وی پرسید: به صفت امیر و یا به صفت مامور؟ گفت به صفت مامور.

      2) اینکه پیامبر خدا ج علیس را به این کار انتخاب نمودند سببش آن بود که سورۀ (براءت) متضمن نقض عهدی بود که پیامبر خدا ج با مشرکین بسته بودند، و عادت عرب‌ها آن بود که عهد را یا باید خود شخصی که عهد بسته است نقض نماید، و یا یکی از افراد خانواده‌اش.

      3) از جملۀ قوانینی که عرب‌ها در جاهلیت وضع کرده بودند یکی آن بود که اگر کسی به طواف خانۀ معظمه می‌آید، باید با لباس نو طواف نماید، و اگر لباس نوی در اختیار ندارد، باید برهنه طواف نماید، و زن‌ها از این کار مستثنی نبودند، و یکی از زن‌های که برهنه طواف می‌کرد، شعری سرود و در آن گفت که: (امروز روزی است که همۀ آن و یا چیزی از آن نمایان خواهد شد)، و در پهلوی اعلان براءت از مشرکین – بناء به امر پیامبر خدا ج – علی و ابوهریرهب این را هم اعلان کردند که: نباید بعد از این کسی برهنه به خانۀ کعبه طواف نماید.

[22]- عبارتی که از آن در حدیث نبوی شریف به (بعد از آن لنگ از روی ران پیامبر خدا ج دور گردید) تعبیر شده است، کلمه (حسر) است، و احتمال دارد که این کلمه به صیغه مجهول باشد، چنان‌چه احتمال دارد که به صیغه معلوم باشد، و البته معنی فرق می‌کند.

      اگر به صیغۀ مجهول باشد، معنایش آن می‌شود که ازار از روی ران پیامبر خدا ج بدون اختیارشان دور گردید، و اگر به صیغۀ معلوم باشد، معنایش این می‌شود که خود پیامبر خدا ج ازار را از روی ران خود دور نمودند، ولی در هردو صورت دلالت بر این ندارد که ران عورت نیست، زیرا در صورت اول برهنه شدن ران بدون اختیار نبی کریم ج بود، و در صورت دوم: یعنی در صورتی که خود نبی کریم ازار را از روی ران خود دور کرده باشند، این عمل‌شان روی ضرورت بود، و ضرورت در اینجا آماده شدن جهت بهتر راندن مرکب بود، پس در حالت عادی، (ران) – طوری که در احادیث دیگری آمده است – بر عورت بودن خود باقی می‌ماند.

[23]- لفظ (عنوة) که در حدیث آمده است، از الفاظ اضداد است، که به معنی جنگ و صلح هردو استعمال می‌شود، و از همین سبب است که علماء، در مورد اینکه خیبر به جنگ فتح شده است یا به صلح، اختلاف نظر دارند، و گرچه استعمال آن به معنی زور شهرت بیشتری دارد، ولی در ترجمه هردو معنی مراعات گردیده است.

[24]- وی صفیه بنت حیی بن أخطب از اولاد هارون÷ است، شوهرش کنانه ابن ابی الحقیق بود که در روز خیبر به قتل رسید، خود صفیهل در خلافت علیس وفات یافت، و در جنة البقیع دفن گردید.

[25]- و اینکه پیامبر خدا ج برای دحیه اجازه دادند که پیش از تقسیم غنیمت برای خود کنیزی انتخاب نماید، سببش این بود که: ایشان حق داشتند که از مال غنیمت چیزی را انتخاب نموده و برای هرکس که بخواهند، بخشش بدهند، و یا سبشش این بود که از اصل غنیمت برایش نافله دادند، و یا آن را از خمس غنیمت حساب کردند، و تصرف در خمس غنیمت متعلق به ایشان بود، و یا به سبب این بود که بعد از تقسیم این کنیز را از حصۀ غنیمت وی کم کنند، و با وجود همۀ این احتمالات اشکالی در اختیار دادن به وی در انتخاب کنیزی برایش باقی نمی‌ماند.

      اینکه پیامبر خدا ج صفیه را از وی پس گرفتند، سببش این بود که برایش اجازۀ انتخاب کنیز عادی را داده بودند، نه کنیزی را که از همگان بهتر باشد، و برای آنکه در این کار از دیگران برتری نداشته باشد، آن کنیز را از وی پس گرفتند.

[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      گرچه توضیحات لازم در این حدیث نبوی شریف در جای خودش صورت گرفته است، ولی با آن‌هم احکام دیگری نیز می‌تواند از این حدیث استخراج و استنباط گردد، از آن جمله اینکه:

      1) اگر مرکوب قوی باشد، و تحمل داشته باشد، روا است که دو نفری بر آن سوار شد.

      2) در جهاد در وقت مقابله با دشمن ذکر خدا مستحب است، و بهتر است آنکه به گفتن سه بار (الله أکبر) باشد.

      3) دواندن اسپ در جای مناسبش روا است.

      4) اگر کسی کنیزی داشته باشد، مستحب است که آن را آزاد ساخته و با وی ازدواج نماید.

      5) اگر کسی کنیزش را آزاد کرد، آیا این کنیز بعد از آزاد شدن مجبور است که با شخصی که او را آزاد کرده است، ازدواج نماید؟ و آیا روا است که این شخص آزاد کردن کنیز را برایش مهر قرار بدهد؟ در این مورد اختلاف است:

      عدۀ از علماء از آن جمله امام احمد و اهل ظاهر رحمهم الله، نظر به ظاهر این حدیث نبوی شریف می‌گویند که: بلی! این کنیز بعد از آزاد شدن با شخصی که او را به نیت اینکه با وی ازدواج نماید آزاد کرده است، باید ازدواج نماید، و مهرش همین آزاد کردنش می‌باشد.

      امام شافعی/ می‌گوید: این کنیز اگر با آن شخص ازدواج کرد، مهرش همان آزاد شدنش می‌باشد، و اگر نخواست ازدواج کند، باید قیمت خود را برای آن شخص بپردازد.

      امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهما الله می‌گویند: آنچه که در این حدیث آمده است، خاص برای پیامبر خدا ج است، بنابراین، این زن بعد از آزاد شدن آزاد است که با شخصی که او را آزاد ساخته است، ازدواج نماید، و یا ازدواج ننماید، و اگر ازدواج کرد، مستحق مهر مثل خود می‌شود، و اگر ازدواج نکرد، باید قیمت خود را برای شخصی که او را آزاد کرده است، بپردازد.

[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر زن به یک جامه که سر و بدنش را به طور کامل بپوشاند، نماز بخواند جواز دارد.

      2) خواندن نماز صبح به تاریکی بهتر است، ولی احناف نظر به احادیث دیگری که در این مورد آمده است خواندن نماز صبح را به روشنی بهتر می‌دانند.

      3) رفتن زن‌ها به نماز صبح – و البته به نمازهای دیگر به طور اولی – جواز دارد، ولی باید خوف فتنه وجود نداشته باشد.

      4) طوری که در این حدیث نبوی شریف و در احادیث دیگری آمده است، در زمان نبی کریم ج زن‌ها در نمازهای پنجگانه به مسجد حاضر می‌شدند، و نماز خود را به جماعت اداء می‌کردند، ولی اکنون:

      أ- متاسفانه اکثر زن‌ها – خصوصا در وطن ما – اصلا نماز نمی‌خوانند، و اینطور فکر می‌کنند که نماز خواندن خاص برای مردها است.

      ب- زن‌های که نماز می‌خوانند، زن‌های پیر و پا افتاد هستند، روزی در مجلسی برای اشخاصی که آنجا بودند، گفتم: برای زن‌ها و دخترهای خود بگوئید که نماز بخوانند، و شما از نماز نخواندن آن‌ها مسؤول هستید، بعد از چند روزی شنیدم که آن زن‌ها در جواب شوهران و پدران خود گفته بودند که: نماز خواندن برای زن‌های کلان سال، خوب، ولی برای دخترانی که هنوز شوهر نکرده‌اند، عیب است.

      و شاید این سخن را به این اساس بگویند که بعضی از علماء رفتن دختران جوان را به مسجد – نظر به احتمال فتنه – مکروه می‌دانند، ولی طوری که همگان می‌دانند، امروز دختران جوان با لباس‌های نیمه برهنه در کوچه و بازار خود را در معرض دید همگان از پیر و جوان قرار می‌دهند، و متاسفانه کسی برای آن‌ها نمی‌گوید که این کار حرام است، ولی اگر زنی با حشمت و وقار، و با لباس شرعی که تمام بندنش را پوشانده باشد، به خانۀ خدا به نماز برود، می‌گویند: نباید برود، زیرا این کار مکروه است، (ببین تفاوت ره از کجا است تا بکجا)؟

[28]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (ابوجهم) نامش: عامر بن حذیه عدوی است، در روز فتح مکه مسلمان شد، از بزرگان و مشایخ قریش بود، بسیار عمر کرد، و در آخر خلافت معاویه وفات نمود، (أسد الغابه: 5/162-163).

      2) سبب اینکه پیامبر خدا ج گفتند که این جامه را برای ابوجهم بدهید این بود که بنا به روایت عائشهل که در موطا مالک/ آمده است، ابوجهم آن جامه را برای پیامبر خدا ج بخشش داده بود، یعنی: ایشان فرمودند که: جامۀ ابوجهم را برایش پس بدهید.

      3) خشوع و حضور قلب در نماز لازمی و مطلوب است.

      4) اینکه پیامبر خدا ج جامه را برای (ابوجحم) دادند، برای آن بود تا از آن در کارهای خانه استفاده نماید و یا او را بفروشد، نه آنکه آن را بپوشد، زیرا پوشیدن جامۀ که سبب از بین بردن حضور قلبی در نماز شود، برای همگان مکروه است.

[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      نمازخواندن در خانۀ که در آن عکس و تصویر باشد، مکروه است نه حرام، زیرا پیامبر خدا ج بعد از دیدن آن تصاویر نماز خود را عود نکردند، و اگر نماز خواندن در چنین حالتی حرام می‌بود، نماز خود را عود می‌کردند، ولی با آن‌هم قدر امکان کوشش شود که از نماز خواندن در چنین جایی اجتناب به عمل آید.

[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پوشیدن لباس ابریشمین برای مردها حرام است، و طوری که در احادیث دیگری آمده است، برای زن‌ها پوشیدن لباس ابریشمین در نماز و در غیر نماز جواز دارد.

      2) این جامۀ ابریشمین را أکبدر بن عبدالملک امیر دومة الجندل که شخص نصرانی بود، برای پیامبر خدا ج فرستاده بود، از این جهت برای مسلمان روا است که بخشش غیر مسلمانان را قبول نماید.

[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بعضی از علماء با استنباط از این حدیث می‌گویند که: تبرک جستن به آثار اشخاص نیک (با قیاس به تبرک جستن به آثار پیامبر خدا ج] جواز دارد، ولی قیاس کردن اشخاص دیگر ولو آنکه نیک باشند به پیامبر خدا ج خالی از اشکال نیست، زیرا اگر تبرک جستن به آثار اشخاص نیک غیر از پیامبر خدا ج جواز می‌داشت، صحابهش به آثار ابوبکر و عمر و عثمان و علی و سائر عشرۀ مبشره رضی الله تعالی عنهم تبرک می‌جستند، و چون چنین عملی از آن‌ها ثابت نشده است، بنابراین می‌توان گفت که تبرک جستن خاص به آثار نبی کریم ج می‌باشد و بس، ثانیا آنکه معیاری برای تعیین اشخاص نیک وجود ندارد، و طوری که مشاهد است، چه بسا اشخاصی که حتی از کبائر خودداری نمی‌کنند، در چشم و نظر عدۀ از اشخاص، نیک و حتی بالاتر از آن قرار دارند، سوم آنکه (سد ذریعه) یکی از ادلۀ شرعی است، و اگر تبرک جستن به آثار دیگران را جواز بدهیم، چه بسا که این عمل کم کم از مرحلۀ تبرک جستن گذشته و به مراحلی برسد، که انسان را به گناهان کبیره داخل سازد، والله تعالی أعلم.

      2) لباسی را که پیامبر خدا ج پوشیده بودند، برد یمانی بود که دارای خط‌های سرخی بود، و بعضی از علماء نظر به ظاهر این حدیث گفته‌اند که پوشیدن لباس ولو آنکه سرخ خالص باشد، جواز دارد، ولی در نزد احناف پوشیدن لباس سرخ مکروه است.

      3) گذشتن از پشت (سترۀ) نمازگذار جواز دارد، و مراد از (ستره) چیزی است که نمازگذار پیشروی خود قرار می‌دهد، تا مردم از جای سجده‌گاهش نگذرند، و عصای نیزه‌داری را که پیامبر خدا ج پیش روی خود نصب کرده بودند، عبارت از همان (ستره) است.

      4) آب مستعمل نجس نیست، و البته آبی که از شستن دست و پای پیامبر خدا ج مستعمل شده باشد، پاکتر از هر آب پاکی و خوشبوی‌تر از هر گلابی است، و این چیز به احادیث زیادی ثابت شده است.

[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) گویند: منبر پیامبر خدا ج دارای سه پله بود، و پیامبر خدا ج در این نماز خواندن بر روی پلۀ دوم ایستاده بودند، بنابراین هنگام سجده کردن دو قدم پس می‌آمدند، و هنگام قراءت خواندن دو قدم به پیش می‌رفتند، و در نزد عامۀ علماء، چنین عملی در نماز اگر روی ضرورت و یا مصلحت باشد، جواز دارد، و کسانی که این عمل را جائز نمی‌دانند می‌گویند: این کار در صدر اسلام صورت می‌گرفت، و این در وقتی بود که چنین اعمالی در نماز جواز داشت، ولی بعد از آن نسخ گردید.

      2) عمل اندک نماز را فاسد نمی‌کند، و در (المحیط) آمده است که: راه رفتن در نماز اگر یک قدم باشد، نماز را فاسد نمی‌کند، ولی اگر دو و یا سه قدم باشد، نماز را فاسد می‌کند)، به اساس این نظر نمازی را که پیامبر خدا ج به این طریق خوانده بودند، باید فاسد باشد، ولی بهتر آن است که بگوئیم: اگر راه رفتن روی ضرورت و یا روی مصلحت باشد، نباید نماز فاسد شود، و یا حتی مکروه باشد، چنان‌چه اگر کسی در پشت صف‌ها تنها به نماز می‌ایستد، باید از صف جلوتر شخصی را به طرف خود بکشد تا عقب آمده و در پهلوی این شخص به نماز به ایستد، که در این صورت به اتفاق علماء نماز آن شخص نه فاسد است و نه مکروه.

[33]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شخصی که دعوت می‌شود – اگر مانعی وجود نداشته باشد – باید دعوت را اجابت نماید.

      2) خواندن نماز نفل به جماعت جواز دارد، گرچه بعضی از علماء آن را در غیر ماه خصوصی باشد، روا است، ولی اگر به طور اشتهاری باشد، روا نیست، زیرا شاید کسانی فکر کنند که این نماز فرض است.

      3) بهتر آن است که نماز نفل در خانه اداء گردد، زیرا مسجد برای ادای نمازهای فرض ساخته شده است، و دیگر آنکه خواندن نماز نفل در خانه از ریاء دورتر است.

      4) باید مکان نماز خواندن از کثافت و چتلی پاک ساخته شود.

      5) روا است که اطفال در صف نماز در پهلوی مردها بایستند.

      6) صف زن‌ها باید از صف مردها دنبال‌تر باشد، و اگر تنها یک زن در نماز وجود داشت، باید به تنهائی در صف اخیر بایستد.

      7) جمهور علماء بر این نظر اند که امامت دادن زن برای مردها جواز ندارد، زیرا در صورتی که جای ایستادن زن در صف، بعد از صف اطفال است، پس به طور اولی نباید که از همگان جلوتر ایستاده شود، ولی امام طبری و ابوثور می‌گویند: امامت دادن زن به طور مطلق جواز دارد، و در روایت دیگری از امام طبری و ابوثور اینطور روایت شده است که: امامت دادن زن و نماز تراویح در صورتی که غیر از وی قارئ دیگری وجود نداشته باشد، روا است.

      8) نماز نفل در روز دو رکعت است، ولی امام ابوحنیفه/ چهار رکعت را بهتر می‌داند.

      9) نماز خواندن بر بالای بوریا جواز دارد، و حدیثی که از عائشه رضی الله روایت شده است که گفت: پیامبر خدا ج بر روی بوریا نماز نخوانده‌اند، صحیح نیست، زیرا یکی از رواتش که یزید بن مقدام باشد، در نزد اهل حدیث ضعیف است.

      10) دو نفر صف گفته می‌شود، یعنی: اگر سه نفر باهم نماز می‌خواندند، یک نفر برای‌شان امامت بدهد، و دو نفر دیگر در پشت سرش به صف بایستند، ولی اگر دو نفر بودند، باید یکی امامت بدهد، و دیگری در پهلویش به طرف راست، قدری عقب‌تر از وی بایستد.

      11) اگر کسی تنها در پشت صف‌ها نماز بخواند، در نزد ائمۀ ثلاثه که امام ابوحنیفه، شافعی و مالک رحمهم الله باشد، نمازش صحت دارد، ولی در نزد امام احمد بن حنبل و اصحاب حدیث رحمهم الله نمازش صحیح نیست، زیرا پیامبر خدا ج فرموده‌اند که: «برای کسی که تنها در پشت صف نماز بخواند، نمازی نیست»، ولی جمهور علماء می‌گویند که: مراد از نفی نماز در این حدیث نبوی شریف نفی کمال نماز است، نه نفی مطلق نماز.

[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این سخن عائشهل که: (در آن وقت در خانه‌ها چراغی نبود) دلالت بر این دارد، که اگر چراغی می‌بود، سجده کردن پیامبر خدا ج را می‌دیدم، و هنگام سجده کردن پاهای خود را دور می‌کردم، و حاجتی نبود که با دست خود مراتنبیه کند تا پای خود را پس بکشم.

      2) اگر زن بیگانه نباشد و در پیش روی نمازگذار قرار گیرد، سبب بطلان نمازش نمی‌شود.

      3) عمل اندک در وقت نماز خواندن اگر روی ضرورت باشد، باکی ندارد.

      4) لمس کردن زن سبب نقض وضوء نمی‌شود، و آن‌هایی که لمس کردن زن را ناقض وضوء می‌دانند، به ادلۀ دیگری تمسک می‌جویند.

[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز خواندن به طرف شخص خوابیده، کراهت ندارد.

      2) نماز خواندن به طرف زن، و قیاس به آن، مرور کردن زن از پیش روی نمازگذار، سبب فساد وی نمی‌گردد، مگر آنکه سبب فتنه و مشغولیت قلب وی گردد.

[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در نزد جمهور علماء برای نمازگذار روا است که در وقت شدت گرمی و قیاس بر آن در وقت نماز خواندن بر روی برف و یخ، بر بالای لباسش سجده کند، و امام شافعی/ این عمل را روا نمی‌داند.

      2) اختلاف در اینکه سجده کردن بر بالای لباس روا است و یا نه، اختلاف در لباسی است که نمازگذار آن را پوشیده است، مانند: سجده کرده بر بالای آستین، بر بالای گوشۀ لباس، و بر بالای گوشۀ قبا، بر بالای شاخۀ دستار و امثال این‌ها، ورنه سجده کردن بر بالای جامۀ جداگانه که به نام جا نماز یاد می‌شود، به اتفاق همگان جواز دارد.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز خواندن با کفش جواز دارد، و البته این در صورتی است که در کفش نجاستی نباشد، ورنه نماز خواندن با چنین کفشی جواز ندارد.

      2) در عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم، چون اکثر مساجد با فرش‌های نظیفی مفروش می‌باشد، اگر پوشیدن کفش سبب و ساخت و چتلی فرش‌های مسجد گردد، باید از نماز خواندن با کفش در چنین مساجدی خودداری شود.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بول کردن در جای که مردم او را ببینند جواز دارد، گرچه بهتر آن است که در وقت بول کردن خود را از چشم مردم پنهان کند.

      2) مسح کردن بر بالای موزه جواز دارد.

      3) سبب خوشی صحابهش از سخن جریرس این بود که از جواز مسح کردن بر موزه مطمئن شدند، زیرا بعضی از آن‌ها فکر می‌کردند که آیۀ وضوء در سوره (المائده) مسح بر موزه را نسخ کرده است، و چون مسلمان شدن جریرس بعد از نزول سورۀ (المائده) بود، این اشتباه از بین رفت.

[39]- وی عبدالله بن مالک بن بحینۀ ازدی است، در آخر ایام معاویهس وفات یافت است، أسد الغابه (3/250).

[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از (هنگام نماز خواندن): هنگام سجده کردن در نماز است، و جزء اخیر حدیث، به این چیز صراحت دارد.

      2) دور نگهداشتن دست‌ها از پهلوها در حال سجده کردن، خاص برای مردها است، و زن‌ها باید هنگام سجده کردن بازوهای خود را به پهلوهای خود بچسپانند، و این مذهب جمهور علماء از حنفیه و شافعیه و مالکیه و حنابله است، و دلیل‌شان این است که زن عورت است، پس بهتر برایش این است که پوشیده‌تر باشد، زیرا اگر وی مانند مردها در وقت سجده کردن دست‌های خود را از پهلوی خود دور نگهدارد، احتمال دارد که بعضی اجزاء بدنش ظاهر گردد.

      3) دور نگهداشتن دست‌ها از پهلوها برای کسی است که امام است، و یا تنها نماز می‌خواند، و اما کسی که به جماعت بر سر صف نماز می‌خواند، بهتر بلکه لازم در حق وی آن است که دست‌های خود را از پهلوی‌های خود دور نگهدارد، زیرا در این صورت سبب زحمت و حتی مانع سجده کردن کسی می‌شود که در پهلویش نماز می‌خواند، زیرا کسانی که پهلوی هم نماز می‌خوانند اگر همگی دست‌های خود را از پهلوی‌های خود دور نگهدارند، امکان سجده کردن به صورت صحیح برای آن‌ها میسر نمی‌گردد، و از اینجا است که بعضی از صحابه از مشکلاتی که در زمینه برای آن‌ها رخ داده بود به پیامبر خدا ج شکایت نمودند، و ایشان برای آن‌ها اجازه دادند که دست‌های خود را به پهلوهای خود نگهدارند، از ابوهریرهس روایت است که گفت: صحابه‌های پیامبر خدا ج در نزد ایشان شکایت کرده و گفتند که: در دور نگهداشتن دست‌ها از پهلوها برای ما مشقت است، پیامبر خدا ج فرمودند: دست‌های خود را به زانوهای خود بچسپانید، و از نافع/ روایت است که ابن عمرب در وقت سجده کردن دست‌های خود را به پهلوی‌های خود می‌چسپانید.

[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) امام عینی/ می‌گوید: از این حدیث دانسته می‌شود که حکم بر هرکس به اساس چیزی است که از وی به ظاهر سر می‌زند، بنابراین کسی که اعمال مسلمانان را انجام دهد، حکم به مسلمان بودنش می‌شود، ولو آنکه در باطن مسلمان نباشد، زیرا باطن را جز خداوند کس دیگری نمی‌داند.

      2) رو آرودن به قبله در وقت نماز خواندن شرط است، و کسی که قصدا رو آوردن به قبله را ترک کند، نمازش نماز گفته نمی‌شود.

      3) در مورد قبلۀ نمازگذار حالات مختلفی است.

      أ- کسی که در خارج مکۀ مکرمه نماز می‌خواند، قبله‌اش طرف کعبه است نه عین کعبه.

      ب- کسی که در مکۀ مکرمه در داخل مسجد الحرام نماز می‌خواند، قبله‌اش عین خانۀ مشرفه است، و اگر دانسته و یا ندانسته به طرف دیگری نماز بخواند، نمازش صحت پیدا نمی‌کند.

      ج- کسی که داخل مکۀ مکرمه ولی در بیرون از مسجد الحرام نماز می‌خواند قبله‌اش نیز عین خانه مشرفه است، ولی اگر ندانسته به طرف دیگری نماز بخواند، در نزد بعضی از علماء نمازش فاسد است، ولی اکثر علماء نمازش را فاسد نمی‌دانند، و شاید همین قول راجح‌تر باشد، زیرا همانطوری که امکان اشتباه در قبله در خارج مکۀ مکرمه وجود دارد، در داخل مکۀ معظمه نیز وجود دارد.

      د- امام ابوالبقاء/ می‌گوید که: (جبرئیل÷ در مدینۀ منوره محراب پیامبر خدا ج را در برابر کعبه قرار داده بود)، وعدۀ از علماء می‌گویند که: ساختن محراب مسجد نبوی به اساس معاینه و مشاهده بود، زیرا موانع برداشته شده بود، و پیامبر خدا ج کعبۀ مشرفه را مشاهده کرده و قبلۀ مسجد خود را در برابر آن قرار دادند.

[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) طواف به خانۀ کعبه معظمه هفت شوط است.

      2) بعد از طواف به خانۀ معظمه، باید دو رکعت نماز خلف مقام ابراهیم÷ اداء نمود، و اینکه این دو رکعت واجب و یا سنت می‌باشد، بین علماء اختلاف نمود، و اینکه این دو رکعت واجب و یا سنت می‌باشد، بین علماء اختلاف است، و اگر سنت هم باشد، سنت مؤکده است، بنابراین نباید آن را ترک نمود.

      3) سعی بین صفا و مروه واجب است، بنابراین با پیروی از نبی کریم ج تا وقتی که شخص بین صفا و مروه سعی نکرده است، نباید با همسر خود همبستر شود.

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در حدیث دیگری که در همین باب به روایت بلالس در اصل صحیح البخاری موجود است، آمده است که پیامبر خدا ج در داخل خانۀ کعبه نماز خواندند، و اینکه ابن عباسب نماز خواندن را نفی نموده است، سببش این است که وی با پیامبر خدا ج به خانه داخل نشده بود که نماز خواندن پیامبر خدا ج را دیده باشد، ولی چون بلالس در این هنگام با پیامبر خدا ج بود، نماز خواندن ایشان را دیده بود، از این جهت حدیث وی بر حدیث ابن عباسب ترجیح‌ دارد، و در نتیجه نماز خواندن در داخل خانۀ معظمه جواز دارد، بنابراین اگر برای کسی میسر گردد، نماز خواندن در داخل خانۀ کعبه سنت است، و این کار شرف بسیار بزرگی است.

      2) شخص نباید با کفش و یا موزه و حتی جراب به خانۀ معظمه داخل گردد، زیرا داخل شدن با این چیزها به خانۀ معظمه دلالت بر نوعی تکبر و بی‌اعتنائی نسبت به مقام این خانۀ معظمه دارد، و مسلمان باید از این چیز اجتناب ورزد، و علاوه بر آن، باید شخص مسلمان بکوشد تا جسمش به آن زمین طاهر تماس نماید، نه آنکه با پوشیدن کفش و یا جراب و امثال این‌ها مانع تماس جسمش به آن مکان متبرک گردد.

      امام قرطبی در تفسیر این قول خداوند متعال که خطاب به موسی÷ می‌فرماید ﴿فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى ١٢ [طه: 12]، از علی بن أبی طالبس نقل می‌کند که گفت: موسی÷ از این جهت امر به بیرون کردن کفشش شد تا اینکه قدم‌هایش به خاک آن وادی تماس نماید، و البته به یقین و بدون شک، زمین خانۀ مشرفه از زمینی که در آن موسی÷ قرار داشت، مشرف‌تر، مقدس‌تر، و معظم‌تر است.

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) روآورن به قبله در نماز فرض لازمی است، و بدون آن به اجماع علماء نماز صحت پیدا نمی‌کند.

      2) در روآوردن به قبله در نماز غیر فرضی بین علماء اختلاف است، و بناء به ظاهر این حدیث اکثر علماء بر این اند که اگر نماز نفلی را سواره اداء می‌کرد، روی‌آوردن به قبله شرط نیست.

      3) ادای نماز نفل در حال سواره جواز دارد، ولی ادای نماز فرض در حالت سواره جز در حالت ضرورت روا نیست، مثلا: اگر شخص در جایی بود که باران بسیار باریده بود، و امکان سجده کردن بر روی زمین برایش میسر نبود، می‌تواند نماز فرض را در حالت سواره اداء نماید، و در عصر حاضر اگر کسی به طیاره (هوا پیما) سفر می‌کرد، و سفرش طولانی بود، به طوری که اگر تا فرود طیاره انتظار می‌کشید نمازش قضاء می‌شد، روا است که نمازش را سواره اداء نماید، و همچنین در حالات دیگری از همین قبیل.

[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سهو و نسیان برای انبیاء علیهم السلام در افعال جواز دارد، ولی در اقوال: اگر متعلق به تبلیغ وحی، و یا به اخبار باشد، به اتفاق همگان سهو و نسیان در این امور برای آن‌ها واقع نمی‌گردد، ولی در غیر این مسائل: بین علماء اختلاف است، و با این‌هم اگر سهو و یا نسیانی برای انبیاء الله علیهم السلام رخ دهد، وحی نازل گردیده و جانب صواب را برای آن‌ها بیان می‌دارد، و قصۀ اسیران بدر، و نماز خواندن بر منافقین، و امثال این‌ها شاهد این مدعا است.

      2) چون وقوع سهو و نسیان برای انبیاء الله، در غیر وحی جواز دارد، پس کسانی که اشخاص دیگری را غیر از انبیاء الله از سهو و نسیان معصوم می‌دانند، آگاهانه و یا ناآگاهانه در مدح آن اشخاص مبالغه بی‌جا می‌کنند.

      3) طوری که از قسمت اول این حدیث دانسته می‌شود، سجدۀ سهو، پیش از سلام دادن است، و طوری که از قسمت اخیر آن دانسته می‌شود، بعد از سلام دادن، و از اینجا است که علماء گفته‌اند: هردو نوع آن جواز دارد، و اختلاف در افضلیت است، و در نزد احناف، نوع دوم آن افضل است، و این حدیث مذهب احناف را به طور صریح ترجیح می‌دهد.

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از گفته عمرس که (با پروردگارم موافق گردیدم) این است که: همان چیزی را که برای مشروع شدن بعضی از احکام نظر داده بودم، موافق با آن، وحی نازل گردید، و آن را تایید نمود.

      2) در این مسائل سه گانه وحی موافق نظر عمرس نازل گردیده است، نه آنکه عمرس موافق به وحی نظر داده باشد، به عبارت دیگر: اول عمرس نظر داده است، بعد از آن وحی موافق نظر وی نازل گردیده است، و این امر مستدعی آن بود که می‌گفت: پروردگارم با من موافقت نموده است، ولی با مراعات ادب گفت که: (با پروردگارم موافق گردیدم).

      3) موافقت وحی با نظر عمرس خاص به همین قضیه نیست، بلکه در پانزده موضوع، وحی موافق نظر عمرس نازل گردیده است، و از آن جمله است قصۀ اسیران بدر، قصۀ نماز خواندن پیامبر خدا ج بر منافقین، قضیه تحریم شراب، وغیره، و اینکه وی سه قضیه را ذکر کرده است، شاید نظرش مهمترین آن‌ها بوده باشد، و شاید چیز دیگری، ولی اینکه می‌گویند: در وقتی که عمر این سخن را گفت تنها در همین سه مورد، وحی موافق نظرش نازل گردیده بود، و موارد دیگر بعد از این تحقق یافته است، بدون شک قابل قبول نیست، زیرا سخنی را که عمرس در این حدیث گفته است، بعد از وفات نبی کریم ج و بعد از توقف کامل وحی بوده است، والله تعالی أعلم.

[47]- و این در جایی است که زمین خاکی باشد، و انداختن آب دهان سبب چتلی نگردد، ورنه باید از این کار خودداری نماید، و اگر مجبور می‌شود که حتما آب بینی‌اش را پاک کند، با طرف جامه‌اش، و یا با دستمالی پاک نماید، و اگر ضرورت کامل وجود ندارد، تا خلاص شدن نماز صبر کند.

[48]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در اینکه مراد از این قول نبی کریم ج که: (پروردگار شخص نمازگذار، بین او و بین قبله قرار می‌گیرد)، چیست، دو نظر وجود دارد:

      أ- عدۀ می‌گویند که: مراد از آن، قرار گرفتن حقیقی پروردگار در پیش روی نمازگذار نیست، بلکه بیان حالت نمازگذار است که در وقت نمازخواندن، به هیئتی ایستاده است، که گویا در مقابل پروردگارش ایستاده است، و با وی مناجات می‌کند، پس بر وی لازم است که عظمت این حالت را به طور کامل مراعات نموده، و از عملی که منافی با این مقام است، به طور جدی خودداری نماید.

      ب- وعدۀ دیگری می‌گویند که: مراد از آن، واقع شدن پروردگار، بین قبله و بین شخصی که نماز می‌خواند به طور حقیقی است، و گرچه کیفیت این قرار گرفتن را نمی‌دانیم، ولی به آن ایمان داریم، همانطوری که حقیقت و کنه بسیاری از صفات خداوندأ را نمی‌دانیم، ولی به آن صفات ایمان کامل داریم.

[49]- سبب این امر آن است که طرف راست نسبت به طرف چپ فضیلت دارد، و دیگر آنکه در طرف راستش فرشتۀ کاتب حسنات قرار دارد، و چون نماز خواندن از حسنات است، و در این وقت کاتب حسنات مشغول نوشتن حسناتش می‌باشد، لذا مناسب نیست که آب دهان خود را به آن طرف بیندازد.

[50]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر کسی در مسجد تف می‌کند، باید آن را به وسیلۀ زیر پا کردن، و یا به هر وسیلۀ مناسب دیگری پاک کرده و از بین ببرد.

      2) طوری که قبلا هم گفتیم این در صورتی است که مسجد خاکی باشد، و پنهان کردن آب دهان سبب کثافت و چتلی مسجد نگردد، و چون در این وقت تقریبا همۀ مساجد دارای فرش است، از این‌رو باید از انداختن آب بینی در مسجد، و یا پنهان کردن آن در زیر فرش‌ها خودداری شود، بلکه باید هرکس آب دهان خود را تا جایی که برایش مقدور است با دستمال و یا با چیز دیگری پاک نموده و سبب چتلی و کثافت مسجد نگردد.

[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اینکه نبی کریم ج صحابه را از پشت سر خود می‌دیدند، این دیدن‌شان دور نیست که به همان چشم‌های عادی ظاهری بوده باشد، و این از امور خارق العادۀ بود که خاص به نبی کریم ج بود، و حتی مهمتر از این – طوری که در روایات دیگری آمده است – ایشان در وقت یکی از نمازها جنت و دوزخ را به چشم سر مشاهدۀ نمودند، و در صورتی که مشاهدۀ جنت و دوزخ برای‌شان امکان‌پذیر باشد، دیدن از پشت سر به طریق اولی امکان‌پذیر است.

      2) در عمدة القاری آمده است که: بر روی دوشانۀ پیامبر خدا ج دو سوراخ کوچک مانند سوراخ سوزن وجود داشت که از این دو سوراخ همه چیز را از پشت سر خود می‌دیدند، و لباس مانع دیدن‌شان نمی‌گردید.

[52]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از اسپ‌های که در این مسابقه اشتراک داشتند، یکی اسپ نبی کریم ج بود، و پیامبر خدا ج او را (سکب) نام نهاده بودند، و این اسپ از همۀ اسپ‌ها مسابقه را بُرد، از این جهت پیامبر خداج و صحابهش خیلی خوشحال شدند.

      2) مسابقه دادن بین اسپ‌ها جواز دارد، و جواز مسابقه خاص بین اسپ‌ها نیست، بلکه در هر چیز دیگری که شریعت از آن منع نکرده باشد، جواز دارد، مانند مسابقه در دویدن، در تیر اندازی، در زور آزمائی، و امثال این‌ها، ولی اگر شریعت از آن منع کرده بود، مانند: بهم انداختن سگ‌ها و یا مرغ‌ها و امثال این‌ها جواز ندارد.

      3) شرط‌بندی در مسابقه اگر از طرف کسانی که مسابقه می‌کنند باشد، در حکم قمار داخل گردیده و جواز ندارد، ولی اگر از طرف شخص ثالثی باشد، روا است، چنان‌چه نبی کریم ج در مسابقۀ اسپ‌ها برای صاحبان آن‌ها جائزه دادند، به این ترتیب که: برای اسپ اول: سه دست لباس برای اسپ دوم: دو دست لباس، برای اسپ سوم: یک دست لباس، برای اسپ چهارم: یک دینار، برای اسپ پنجم: یک درهم، برای اسپ ششم: یک دانۀ نقره، و برایش گفتند: «خدا به تو و به صاحب اسپی که مسابقه را برد، و به صاحب اسپی که از همه عقب ماند، برکت بدهد».

      4) باکی نیست که مسجد به نام مردمی که آن را ساخته‌اند، نامیده شود، مثلا: گفته شود: مسجد فلانی‌ها، ولی باید قصد آن‌ها از این تسمیه طلب خیر و برکت برای آن‌ها باشد، نه سمعت و ریا.

[53]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مالی را که برای پیامبر خدا ج از بحرین آورده بودند، از خراج بحرین بود، و مقدار آن یکصد هزار درهم بود.

      2) این گفتۀ ابن عباسب که: (یا رسول الله! برای من هم بدهید، زیرا من برای خلاصی خود و عقیل پول داده‌ام)، به این اساس بود که وی و عقیلب تا وقت وقوع غزوۀ بدر مسلمان نشده بودند، و در این غزوه در پهلوی مشرکین به جنگ مسلمانان آمده بودند، ولی بعد از شکست مشرکین، از جملۀ کسانی بودند که به اسارت مسلمانان درآمده، و برای خلاص شده خود پول داده بودند.

      3) همانطوری که در احادیث بسیار دیگری آمده است، نبی کریم ج نهایت با کرم و خساوتمند بودند، و به متاع دنیوی هیچ توجه و التفات، و دلبستگی نداشتند، و گرچه حاتم در سخاوت زبان زد مردم است، ولی پیامبر خدا ج از وی به مراتب سخاوتمندتر بودند، زیرا وی سخاوت می‌کرد و جزئی از مالش را برای مردم می‌داد، ولی نبی کریم ج همۀ آنچه را که در اختیار داشتند برای مردم می‌دادند، و هیچ وقت نشده است که در خانۀشان و در تحت تصرف‌شان مالی باقی مانده باشد.

      4) این اموالی که از طرق مختلف مانند: خراج، زکات، غنیمت، صدقۀ فطر وغیره نزد پیامبر خداج می‌آمد، همه را برای مردم تقسیم می‌کردند و برای خود و خانوادۀ خود چیزی برنمی‌داشتند، و در احادیث بسیاری آمده است، که یک ماه تا ماه دیگر می‌گذشت، و در خانۀ نبی کریم ج آتشی روشن نمی‌شد، و خوراک خودشان و خانوادۀشان (اسودین) یعنی: آب و خرما بود.

      5) امام بن حجر/ می‌گوید: امام مسلمانان باید مالی را که برای مصالح مسلمین است، به مستحقین آن توزیع نموده، و به تاخیر نیندازد.

      6) استفاده از مسجد در کارهای عام المنفعه – اگر مسجد گنجایش آن را داشته باشد، و سبب ایجاد مشاکل برای نمازگذران نشود – جواز دارد، ولی این برای اموری است که آنی باشد، از این جهت نباید مسجد را گدام جهت ذخیره اموال و یا اشیاء دیگر قرار داد.

[54]- وی محمود بن ربیع بن سراقه انصاری است، در چهار سالگی حدیثی را که پیامبر خدا ج آبی را با دهان مبارک خود از دلوی گرفته و در چاه‌شان پاش دادند، به خاطر داشت، در سال نود و نه هجری وفات یافت، (اسد الغابه: 4/332).

[55]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مالک بن دخیشن به شهادت پیامبر خدا ج از منافقین نبود، ولی با آن‌ها از روی ضرورت روابطی داشت، و رابطه داشتن با منافقین اگر از روی ضرورت باشد مانعی ندارد، و دلیل دیگر بر منافق نبودنش این است که وی با معن بن عدی بنا به امر پیامبر خدا ج رفت و مسجد (ضرار) را که منافقین ساخته بودند، به آتش کشید.

      2) این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: کسی که از صدق دل (لا إله إلا الله) بگوید، خداوند آتش دوزخ را بر وی حرام گردانیده است، مراد از آن این است که: برای همیشه به آتش دوزخ نمی‌ماند، زیرا در احادیث دیگری آمده است، که شخص گنهکار به اندازه گناه خود – اگر برایش آمرزیده نشود – در آتش می‌سوزد.

      3) امامت دادن شخص کور جواز دارد، ولی باید شخصی باشد که بتواند لباس و بدنش را پاک نگهدارد، و یا کسی را داشته باشد که در این مورد با وی همکاری و کمک نماید.

      4) در وقت عذر، از نرفتن به جماعت گناهی نیست.

      5) کسی که روی معذرتی در خانه‌اش نماز می‌خواند، مستحب است که جایی را جهت نماز خواندن خود تعیین نماید.

      6) خواندن نماز نفل به جماعت در روز جواز دارد.

      7) اگر کسی را متهم به کاری می‌کنند، (ولی امر) مسلمانان نباید بدون ثبوت، قول متهم کننده را قبول نماید، بلکه بنا به استصحاب حال تا وقتی که متهم بودنش ثابت نمی‌شود، او را بریء الذمه بداند.

      8) کسی که از صدق دل (لا إله إلا الله) بگوید، به طور جاوید در دوزخ نمی‌ماند.

[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ساختن مسجد بر بالای قبر و یا قبرستان جواز ندارد.

      2) تصویر کشیدن ذی روح – هر تصویری که باشد، حتی تصویر حیوانات – جواز ندارد.

      3) اگر کسی چیزی به نظرش می‌رسد که در موردش به شک می‌افتد، باید حکم آن را از علماء پرسان نماید، تا مبادا که از ارتکاب آن در گناه داخل گردد.

      4) بر عالم لازم است که حکم شریعت را در مسائلی که از وی پرسان می‌شود، به اسلوب مناسب آن بیان دارد.

      5) اگر کسی چیزی را می‌بیند که مورد توجه‌اش قرار می‌گیرد، باید آن را برای عالم بگوید، و حکم آن را از وی پرسان نماید.

      6) اعتبار در اینکه فلان چیز و یا فلان تصرف حلال و یا حرام است، شریعت می‌باشد، نه عقل، زیرا عقل اگر یک جانب قضیه را درک کند، جوانب بسیار دیگر آن را درک کرده نمی‌تواند، لذا حکمش در بیان حلال و حرام، و خوب و بد دانستن اشیاء ناقص است، چنان‌چه می‌بینیم که بسیاری از عقلای عالم شراب را بیباکانه می‌نوشند، حال آنکه ضرر صحی و اقتصادی و اخلاقی آن به همگان واضح است، و حتی اخیرا دیدیم و شنیدیم که مجالس قانون‌گذاری در بعض از دولت‌ها حتی ازدواج مرد با مرد را که همان لواط باشد، به رسمیت شناختند، این است نتیجۀ عقلی که از هدایات و ارشادات الهی به دور و بیگانه باشد.

[57]- و اگر خواسته باشیم آن را به زبان شعر ترجمه نمائیم، معنایش چنین می‌شود:

      نیست خیری غیر خیر آخرت

                از تو می‌خواهم خدایا مغفرت

      از برای آنکه نصرت کرده است

                یا که از بهر تو هجرت کرده است

[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز خواندن به طرف شتر به این طریق است که شتر را خوابانیده و آن را بین خود و بین قبله قرار دهد، که به این طریق شتر برایش سترۀ نماز قرار می‌گیرد.

      2) نماز خواندن به طرف شتر، و یا اگر نماز نفل باشد، بر بالای شتر جواز دارد، ولی نماز خواندن در خوابگاه شتر جواز ندارد، در سنن ابی داود از ابی‌هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «در خوابگاه گوسفندان نماز بخوانید، ولی در خوابگاه شتران [و یا در جای اجتماع شتران] نماز نخوانید».

[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در نزد بعضی از علماء نماز خواندن به طرف آتش روا است، ولی احناف چنین نمازی را مکروه می‌دانند، و از این حدیث چنین جواب می‌دهند که: نبی کریم ج آن آتش را قصدا پیش روی خود قرار نداده بودند، بلکه این کار بدون اختیارشان صورت گرفته بود، و علاوه بر آن، این آتش در واقع پیش روی پیامبر خدا ج قرار نداشت، بلکه مسافۀ بین آتش و بین پیامبر خدا ج به اندازه بود که جز خدا کسی آن را نمی‌داند، و چندین جواب دیگر.

      و خلاصه آنکه: چون آتش‌پرست‌ها هنگام عبادت آتش را در پیش روی خود قرار می‌دهند، انجام دادن این کار اگر روی قصد باشد، به اتفاق علماء برای شخص مسلمان حرام است، ولی اگر قصد شخص نمازگذار، عبادت خدا باشد، و بدون اختیارش آتشی پیش رویش قرار می‌گیرد، باکی ندارد، ولی خودش نباید هنگام داخل شدن به نماز طوری به ایستد که آتش پیش رویش قرار بگیرد، و اینکه برای پیامبر خدا ج آتش دوزخ نمایان شده بود، چیزی بود که بدون اختیار آن حضرت ج واقع شده بود.

[60]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1- معنی این گفتۀ پیامبر خدا ج که خانۀ خود را مانند قبر نسازید این است که: چون بعد از مرگ و داخل شدن به قبر، نماز خواندنی نیست، شما خانه‌های خود را مانند قبرهای خود که در آن‌ها نمازی خوانده نمی‌شود، قرار ندهید.

      2) مراد از نمازی که باید در خانه خوانده شود، نماز نفلی است، ولی نماز فرض، واجب و یا سنت مؤکد است که به جماعت خوانده شود.

      3) بعضی از علماء از آن جمله امام عینی/ بر این نظر است که اگر در خانه جماعت صورت می‌گرفت، ثوابش همان ثوابی است که از جماعت مسجد برای شخص داده می‌شود، و این نظر را از امام احمد بن حنبل نیز نقل می‌کند.

      4) در نزد احناف خواندن نماز تراویح در مسجد به جماعتف بهتر از خواندن آن در منزل است، گرچه بعضی از علماء خواندن تراویح را در منزل بهتر می‌دانند.

[61]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) یهود قبور انبیای خود را مسجد قرار می‌دادند، و به غرض عبادت و تقرب به طرف قبر آن‌ها نماز می‌خواندند.

      2) اینکه نصاری نیز جهت مسجد قرار دادن انبیای خود مورد لعنت قرار گرفتند، سببش این است که گرچه عیسی÷ که نبی مرسل نصاری است، به آسمان عروج نموده و نمرده است، و بنابراین قبری ندارد، ولی انبیای دیگری که مرسل نبودند برای مردم نصاری فرستاده شده بودند، که از آن جمله است بعضی از حواریین عیسی÷، و نصاری قبور آن‌ها را مسجد ساخته و در آن‌ها عبادت می‌کردند، و حدیث ام سلمه که قبلا گذشت شاهد این مدعا است، و یا بر قبور صالحین مسجد ساخته و آ‌ن‌ها را عبادت می‌کردند، در صحیح مسلم آمده است که: «قبور انبیاء و صالحین خود را مسجد قرار می‌دادند».

      3) لعنت کردن کسی که مستحق لعنت کردن باشد، به طور غیر معین روا است، مثلا: گفته شود، لعنت بر کسی که قبر انبیاء را مسجد ساخته و در آن عبادت می‌کنند، و لعنت بر رشوت خوار، و یا لعنت بر عالمی که حکم و شریعت خدا را در مقابل مشت پولی می‌فروشد، و کتمان می‌کند، لعنت بر کسی که قطع صله رحم می‌کند، و همچنین برای هر مردم دیگری که از طرف شریعت مورد لعنت قرار گرفته‌اند.

[62]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) خواب شدن زن در مسجد – اگر خوف فتنه نباشد – و به طریق اولی خواب شدن مرد در مسجد، روا است، و حدیث آتی به صورت صریحی دلالت بر جواز خواب شدن مردها در مسجد دارد.

      2) اگر کسی در جایی به مصیبتی گرفتار می‌شود، بهتر آن است که آنجا را ترک بگوید.

      3) هجرت از دار کفر به دار اسلام فضیلت دارد، و در صورتی که دین و یا ناموس و یا اخلاق اسلامی شخص مسلمان و یا اهل و اولادش در دیار کفر در خطر باشد، هجرت کردن بر وی واجب است.

      4) دعوت مظلوم مستجاب است ولو آنکه کافر باشد، زیرا این واقعه برای این کنیزک در وقتی واقع شده بود که در حال کفر و شرک بود، و در این حال از خدا خواسته بود تا او را از تهمت نجات دهد، و خداوند او را نجات داده بود، و در روایت دیگری آمده است که این کنیزک گفت: (چون آن‌ها با من چنین و چنان کردند، از خدا خواستم که براءت و پاکی مرا ثابت سازد، و همان بود که کلاغ آمد، و در حالی که آن‌ها نگاه می‌کردند [گلو بند را انداخت].

[63]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر بین زن و شوهر گفتگویی واقع می‌شود، برای آنکه موضوع حادتر نشود، باید شوهر از خانه برآمده و تا وقت فرونشستن غضبش به خانه برنگردد.

      2) پدر زن باید با زبان خوش همیشه سبب الفت و محبت بین زن و شوهر گردیده، و از شوهر دختر خود دلجویی به عمل آورد.

      3) بعد از این واقعه، علیس دوست می‌داشت که به این کنیت یعنی: ابوتراب یاد شود، زیرا این کنیت را پیامبر خدا ج برایش داده و او را (قم أبا تراب، قم أبا تراب) خطاب نموده بودند.

      4) مزاح کردن با مراعات ادب همراه شخصی که در غضب است جهت فرونشاندن غضبش روا است.

      5) خواب شدن مردها در مسجد جواز دارد.

      6) مجموع محتوای این حدیث نبوی شریف دلالت بر فضیلت علیس دارد.

[64]- نامش حارث بن ربعی بن بلدمۀ انصاری است، در غزوۀ أحد و در غزوات بعد از آن با پیامبر خدا ج اشتراک نمود، در همۀ معارک در صف علیس قرار داشت، در کوفه وفات یافت و علیس بر وی نماز خواند، (أسد الغابه: 5/274-275).

[65]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این دو رکعت نماز به نام تحیۀ مسجد یاد می‌شود، و خواندن آن سنت است، این دو رکعت نماز در اوقات کراهت نباید خوانده شود، و اوقات کراهت این‌ها است: بعد از نماز فجر تا طلوع آفتاب، هنگام طلوع آفتاب، هنگام زوال آفتاب، بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب، هنگام غروب آفتاب.

      2) این دو رکعت نماز از این اشخاص ساقط می‌گردد: کسی که به مسجد الحرام داخل گردیده و ارادۀ طواف را داشته باشد، کسی که به مسجد داخل گردد و نماز جماعت برپا باشد و یا تا برپا شدن جماعت فرصت ادای این دو رکعت نباشد، امامی که به مسجد داخل گردیده و امر به اقامت گفتن می‌دهد، خطیبی که در روز جمعه و یا عید به مسجد داخل گردیده و شروع به خطبه دادن می‌کند.

      3) اگر کسی به مسجد داخل شد و قصدا و یا سهوا پیش از خواندن این دو رکعت بر زمین نشست، بهتر است برخاسته و این دو رکعت نماز را اداء نماید.

[66]- مقصود آن است که عمرس در طول و عرض مسجد افزود، ولی در آلات بنای مسجد که خشت و چوب باشد، از همان آلات و وسائلی استفاده کرد که پیامبر خدا ج در بنای مسجد استفاده کرده بودند.

[67]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ابن بطال/ می‌گوید: از این حدیث نبوی شریف اینطور دانسته می‌شود که نباید در زینت و نقش و نگاری مسجد غلو نمود، زیرا عمرس با وجود فتوحات بسیاری که در زمان خلافتش نصیب مسلمانان گردید، و اموال بسیاری در تحت تصرفش قرار گرفت، مسجد نبوی را از حالت اصلی آن که در زمان پیامبر خدا ج بود تغییر نداد، و چون خلافت به عثمانس رسید، او هم به جز آنکه عوض خشت سنگ و گچ به کار برد، و سقف آن را از ساج بپوشد، تغییر دیگری در آن وارد نساخت، و سبب آنکه این دو خلیفۀ راشد به تزئین و نقش نگاری مسجد نپرداختند، آن است که آن‌ها از اینکه پیامبر خدا ج این عمل را مکروه می‌دانستند، خبر داشتند.

      ولی می‌توان در مورد نظر امام بطال/ گفت که:

      اول آنکه: عمرس بر وسعت مسجد نبوی افزود، و عثمانس از وسائل ممکنه عصر و زمان خود به مسجد نبوی تغییراتی وارد ساخت، به طوری که در دیوارهای آن به عوض خشت خام از سنگ، و به عوض گِل از گچ، و در سقف آن به عوض شاخه‌های خرما از چوب ساج استفاده کرد.

      دوم آنکه: اگر عمر و یا عثمانب در اینکه زینت کردن در مسجد مکروه است، از پیامبر خدا ج خبر و یا روایتی می‌شنیدند، به گمان غالب که آن را روایت می‌کردند، همانطوری که دیگر احادیث نبوی را برای امت روایت کرده‌اند.

      سوم آنکه: در حدیث (282) به طور صریح آمده است که عثمانس از این عمل خود دفاع نموده، و از مشروع بودن آن به حدیث نبوی استدلال جست، این حدیث را بخوانید.

      2) اولین کسی که به زخرفه و نقش و نگاری مساجد اقدام نمود ولید بن عبدالملک بن مروان بود، بعضی از علماء و از آن جمله امام ابوحنیفه/ می‌گویند: اگر نقش و نگاری در مسجد به قصد تعظیم و احترام مسجد باشد، و مصارف آن از پول بیت المال نباشد، باکی ندارد، وعدۀ دیگری از علماء بر این نظر اند که نقش و نگاری در مسجد به هر طریقی که باشد مکروه است.

      3) گرچه اقوال علماء رحمهم الله را در مورد تزئین مسجد بیان نمودم، ولی می‌خواهم متذکر شوم که: زخرفه مسجد اگر به چیزهای ممنوعه مانند: تصویر انسان و حیوان باشد، به اتفاق همگان حرام مطلق است، و به هیچ وجه جواز ندارد، و اگر نقش و نگار مسجد به گل و درخت و امثال این‌ها باشد، چون شاید این چیزها سبب تشویش ذهن و ملتفت شدن نمازگذاران شود، لذا انجام ندادن آن بهتر است، ولی اگر تزئین مسجد، به ساختن آن به سنگ‌هایی زیبا، و فرش کردن آن به فرش‌های راحت و خوب، و رنگ دادن دیوارهای آن، و آماده کردن تشناب‌ها و وضوء خانه‌های خوب، و آب گرم در زمستان، و آب سرد در تابستان، و آماده کردن دیگر و سائل راحتی برای نمازگذاران باشد، اینکار نه تنها آنکه جواز دارد، بلکه اجر جزیل و ثواب عظیم نیز دارد، والله تعالی أعلم بالصواب.

[68]- شیخ شرقاوی در شرح این حدیث می‌گوید: مراد از گروه بغاوتگر پیروان معاویه بودند که عمار را در جنگ صفین به قتل رساندند.

[69]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ثابت است که عمارس را طرفداران معاویهس به قتل رسانیدند، و در بین آن‌ها عدۀ از صحابه وجود داشتند، و سؤالی که مطرح می‌شود این است که: آیا امکان‌پذیر است که صحابهش عمارس را به سوی دوزخ دعوت نمایند؟ در جواب این سؤال علماء جواب‌های زیادی ارائه داده‌اند، و آنچه که از همه راجحتر می‌رسد این است که: آن‌ها به اجتهاد خود او را به سوی بهشت دعوت می‌کردند، گرچه در واقع دعوت آن‌ها به سوی خلاف بهشت بود.

      2) این حدیث دلالت بر فضیلت علی و عمارب دارد، و طوری که امام عینی/ می‌گوید: رد بر نواصبی است که می‌گفتند علیس در جنگ‌های خود بر حق نبود.

      3) این قول عمارس که (از فتنه به خدا پناه می‌جویم)، دلالت بر این دارد که مسلمان ولو آنکه بر حق باشد، باید از درگیری با مسلمانان خودداری ورزد، و از خداوند مسئلت نماید تا او را از درگیر شدن در چنین کاری نجات بخشیده، و در حفظ و حمایت خود نگهدارد.

      4) از جنگ و درگیری که بین صحابهش در جنگ صفین واقع گردیده بود، بهترین موقف شخص مسلمان این است که تعلیم قرآن کریم را سر مشق خود قرار داده و بگوید: ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ ١٠.

[70]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ساختن مسجد بر دیگر اعمال خیریه مانند: ساختن پُل، ساختن سرک (جاده)، و حوض آب و امثال این‌ها فضیلت بیشتری دارد.

      2) رعیت می‌توانند از کار خلیفه – ولو آنکه کار نیکی انجام داده باشد – انتقاد نمایند، و خلیفه باید جواب آن‌ها را به دلیل و منطق بدهد، نه به چوب و چماق.

      3) شرط این ثواب برای کسی که مسجدی می‌سازد این است که خاص برای خدا باشد، و جانب ریاء و سمعت در آن دخلی نداشته باشد، بنابراین اگر کسی مسجدی ساخت، و آن را به غرض سمعت به نام خود شهرت داد، این مسجدی نیست که خاص برای خدا ساخته شده باشد.

      4) اگر کسی مسجدی می‌سازد، و در مقابل برای خود مزد می‌گیرد، گرچه از اینکه کار خوبی کرده است، و برایش ثواب داده می‌شود، ولی ثواب مسجدی که برای خدا ساخته شده باشد، برایش نیست.

      5) اگر کسی زمینی را مسجد قرار داد، و فقط اطراف آن را احاطه کرد، و خانه دیگر مرافقی برایش نساخت، آیا ثواب مسجد کاملی را که خاص برای خدا ساخته شده است، برایش داده می‌شود، امام ابن حجر/ در جواب می‌گوید که: از نگاه لفظ حدیث چنین مسجدی آن مسجد مطلوب گفته نمی‌شود، ولی از نگاه معنی بلی.

      6) مراد از اینکه خداوند برایش خانۀ مانند مسجدی که بنا کرده است می‌سازد، این است که این مثلیت به اساس کمیت است نه کیفیت، یعنی: همانطور که این شخص در این دنیا برای خدا خانۀ ساخته است، خداوند هم بالمقابل برایش در جنت خانۀ می‌سازد، ولی خانۀ را که خدا می‌سازد، غیر از خانه‌ای است که بنده می‌سازد، و علاوه بر أن همانطوری که در حدیث صحیح آمده است، یک وجب از بهشت از تمام دنیا و ما فیها بهتر است.

[71]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) چون مسجد جای رفت و آمد مسلمان‌ها است، و مسلمان دارای حرمت است، از این جهت پیامبر خدا ج شخصی را که با خود تیرهای را حمل می‌کرد، امر کردند که پیکان‌های آن‌ها را بردارد، تا مبادا سبب مجروح ساختن مسلمانی گردد.

      2) همانطوری که کشتن مسلمان روا نیست، مجروح ساختن، و ریختن خون اندک وی نیز روا نیست.

      3) ولی امر مسؤول است که امنیت جان و مال رعیت را تامین نماید.

      4) پیامبر خدا ج بر مسلمانان رؤوف و رحیم بودند، و این مصداق این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢٨ [التوبه: 128]، یعنی: به تحقیق پیامبری برای شما آید که رنج‌های شما بر او گران می‌آید، و به هدایت‌تان اصرار دارد، و بر مؤمنان رؤوف و مهربان است.

[72]- نامش عبدالله بن قیس اشعری است، از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، عمر بن خطاب او را امیر بصره مقرر نمود، ولی عثمان بن عفان او را عزل کرد، و باز بنا به طلب مردم بصره او را امیر آنجا مقرر نمود، و چون خلافت به علی بن ابی‌طالب رسید، امارتش را تایید کرد، و در سال چهل و دو هجری در مکه، و یا در کوفه وفات یافت، أسد الغابه (5/308-309).

[73]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این حدیث هم مانند احادیث بسیار دیگری که در این مورد آمده است، دلالت بر این دارد که اسلام برای انسان‌ها اهمیت خاصی قائل است، و اجازه نمی‌دهد که کسی سبب آزار و اذیت دیگران گردیده و جان‌شان را ولو آنکه به مجروح ساختن آن‌ها باشد، به خطر انداز.

      2) حمل سلاح اگر سبب ضرر رسانی به دیگران نشود، و امنیت عمومی را اخلال نکند، روا است.

[74]- وی حسان بن ثابت ابن منذر انصاری شاعر پیامبر خدا ج است، پیامبر خدا ج برایش منبری می‌گذاشتند، و حسان بر بالای آن منبر مفاخر نبی کریم ج بیان می‌کرد، وی به سن یکصد و بیست سالگی در سال پنجاه هجری وفات یافت، أسد الغابه (2/5-7).

[75]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شعر گفتن اگر در بیان و تایید حق باشد، کار خوب و مرغوبی است، و آن شعری مکروه و یا حرام است که مشتمل بر حرام، مانند وصف زن و شراب، و خط و رخسار، و زلف و کاکل باشد، و ترغیب به کارهای بد، و یا هجو بیگناهان و امثال این چیزها باشد، در سنن ترمذی از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای حسان در مسجد منبری می‌گذاشتند، و وی بر بالای آن منبر بالا می‌شد، و کفار را هجو می‌کرد.

      2) سرودن شعر – با شروطی که ذکرش رفت – در مسجد روا است.

      3) کسی که برای خدا و دفاع از دین به کاری اقدام می‌نماید، مورد تأیید خداوندی قرار می‌گیرد.

      4) اگر کفار مسلمانان را هجو نمی‌کردند، و یا بد نمی‌گفتند، نباید به هجو و بد گفتن آن‌ها اقدام نمود، زیرا شاید عکس العمل نشان داده و خدا و رسولش را دشنام بدهند، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ [الأنعام: 108]، یعنی: کسانی که غیر خدا را می‌خوانند، دشنام ندهید مبادا آن‌ها را روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام بدهند، بنابراین هجو کفار و بد گفتن آن‌ها جز در وقت ضرورت، و در حالت معامله بالمثل در وقت دیگری جواز ندارد.

[76]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) جواز بازی کردن با اسلحه در مسجد.

      2) جواز نظر کردن زن بسوی مردها، و لزوم روی پوشیدن از آن‌ها.

      3) حسن خلق معاشرت نیک پیامبر خدا ج با خانوادۀشان.

      4) فضیلت عائشهل و مقدار محبت پیامبر خدا ج نسبت به وی.

[77]- وی کعب بن مالک بن أبی کعب انصاری سلمی است، این همان شخصی است که از غزوۀ بدر، و غزوۀ تبوک تخلق نموده و به این دو غزوۀ اشتراک نکرده است، و یکی از سه کسی است که توبۀشان قبول شده است، و تفصیل قصۀ قبول توبه‌اش بعد از این در متن همین کتاب خواهد آمد، در زمان خلافت علی بن ابی طالبس وفات یافت، (الإصابه: 3/302).

[78]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) برای طلبگار روا است که از قرضدار در داخل مسجد طلب قرض خود را بکند.

      2) حاکم مسلمان باید به طوری که مصلحت می‌بیند، بین متخاصمین صلح برقرار سازد.

      3) اگر از قرض شخص قرضدار چیزی برایش کم می‌شود، باید باقی ماندۀ قرض را را بدون معطلی اداء نماید، زیرا اگر هم از قرضش چیزی کم شود، و هم ادای قرضش از وقت معینش به تاخیر بیفتد، طلبگار متضرر می‌گردد.

      4) طلب پیامبر خدا ج از آن شخص که چیزی از قرض خود را برایش کم کند، امر ارشاد بود نه امر و جوب، بنابراین، اگر طلبگار نخواسته باشد که چیزی از قرض خود را کم کند، کسی حق ندارد که او را به این کار مجبور سازد.

      5) بلند کردن آواز در مسجد که به جهت احقاق حق باشد، و به مرحلۀ اذیت مردم نرسد، باکی ندارد.

      6) خرید و فروش درمسجد کار مناسبی نیست.

[79]- این شک که آن شخصی که مسجد را جارو می‌کرد، مرد و یا زنی بود، از راوی است، و در روایت دیگری به طور یقین آمده است: کسی که مسجد را جارو می‌کرد، زنی بود.

[80]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) جارو کردن و تنظیف مسجد کار خوب و نیکی است.

      2) اگر خوف فتنه نباشد، زن می‌تواند در مسجد خدمت نماید.

      3) کسی که کارش را به اخلاص انجام می‌دهد، باید کارش مورد تقدیر قرار گرفته و برایش مکافات داده شود.

      4) نماز خواندن بر قبر مردۀ که بر وی نماز جنازه خوانده نشده باشد، روا است، گرچه بعضی از علماء نماز خواندن بر قبر را به طور مطلق جواز داده‌اند.

[81]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از آیات متعلق به سودخواری این قول خداوند متعال است، که می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ...... یعنی: کسانی که سود می‌خورند برنمی‌خیزند مگر مانند کسی که وسوسۀ شیطان او را دیوانه کرده باشد، این به کیفر آن است که گفتند خرید و فروش مانند ریا است، خداوند خرید و فروش را حلال، و سود را حرام کرده است......

      2) سودخواری از گناهان کبیره است، و در موردش قرآن کریم و احادیث نبوی وعیدهای شدیدی آمده است، از آن جمله این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «سودخواری هفتاد و چند مرتبه استف [گناه] کمترین مرتبۀ آن مانند آن است که شخص با مادرش در پیش روی مردم زنا کند.

      3) همانطوری که سودخواری از گناهان کبیره است، شرابخواری نیز از گنان‌هان کبیره است، و در مورد شرابخواری نیز وعیدهای شدیدی آمده است، از آن جمله این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «خداوند بر خود لازم گردانیده است که چهار گروه را به بهشت نبرد، و از نعمت‌های بهشت برای آن‌ها نچشاند: [که عبارت اند از]: شرابخوار، سودخوار، کسی که مال یتیم را به غیر حق می‌خورد، و کسی که پدر و مادرش را آزار می‌دهد».

[82]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از جملۀ ملک و سلطنت سلیمان÷ آن بود، که عالم جن تحت تصرف او بودند، و اگر پیامبر خدا ج آن دیو را به پایۀ مسجد می‌بستند، آن اختصاص که تصرف بر عالم جن باشد، برای سلیمان÷ باقی نمی‌ماند.

      2) برای بشر این امکان هست که جنیان را ببینند، ولی بعضی از علماء نظرشان این است که این امر خاص برای پیامبر خدا ج بود، و برای دیگران این قدرت وجود ندارد.

      3) بسته کردن اسیر در مسجد جواز دارد، و امام بخاری/ عنوان حدیث را همین چیز قرار داده است، و همانطوری که بستن اسیر در مسجد روا است، بستن و نگهداشتن هرکسی دیگری که بر ذمه‌اش حقی است، مانند قرضدار، ضامن و امثال آن‌ها و بخواهد که از دادن حق شانه خالی کرده و بگریزد، بستن و نگهداشتنش در مسجد نیز جواز دارد.

[83]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) تداوی کردن و سرپرستی از مریض در مسجد جواز دارد.

      2) ولی امر باید برای اشخاص با منزلت، توجه خاصی داشته باشد.

      3) گرچه ملوث ساختن مسجد روا نیست، ولی روی ضرورت باکی ندارد، و چون در آن وقت از یک طرف داخل مسجد خاکی بود، و از طرف دیگر جای دیگری برای تداوی و سرپرستی از مریضان نداشتند، از این جهت از سعدس در داخل مسجد سرپرستی می‌کردند، ولی اکنون که جاهای خاصی برای تداوی مریضان و سرپرستی از آن‌ها وجود دارد، اگر ضرورت مبرمی نباشد، نباید مریضان را در مسجد بستری کرد.

[84]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شخص مریض و معذور می‌تواند سواره به هرشکلی که برایش میسر باشد، طواف نماید.

      2) اگر بدون عذر کسی سواره طواف کرد، در نزد احناف طوافش با کراهت صحت دارد، ولی در نزد امام شافعی/ چنین طوافی صحت ندارد، دلیل امام شافعی/ این قول پیامبر خدا ج که می‌فرماید: «طواف بر خانه نماز است» و همانطوری که نماز خواندن سواره بدون عذر جواز ندارد، طواف کردن سواره نیز بدون عذر جواز ندارد، و دلیل احناف این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿وَلۡیَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ ٢٩ [الحج: 29]، یعنی: و به خانۀ عتیق طواف کنند، و آیۀ مبارک طواف را به حالت معینی خاص نساخته است.

      ولی باید گفت: که بسیاری از آیات به طور مطلق و یا عام می‌آید، ولی احادیث نبوی است که آن مطلق را مقید، و آن عام را خاص می‌سازد، و شاید از اینجا است که احناف رحمهم الله طواف سواره را، مکروه دانسته و حتی گفته‌اند: اگر کسی طواف را بدون عذر سواره انجام داد، تا وقتی که که در مکه است، آن را دوباره انجام دهد، پس گویا در این مسئله فرق بسیاری بین مذهب احناف و شوافع وجود ندارد، والله تعالی أعلم بالصواب.

      3) در صورت حاجت، آوردن حیوان حلال گوشت در مسجد روا است.

      4) شخصی که سواره طواف می‌کند، بکوشد که از جایی که مردم پیاده طواف می‌کند، دورتر باشد، تا سبب اذیت آن‌ها نگردد.

[85]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) آن دو نفری که از نزد پیامبر خدا ج برآمدند، یکی: عبَّاد، بن بشیر، و دیگری أُسَیْد بن حُضَیر بود.

      2) امام عینی/ می‌گوید: «این حدیث به طور صریح دلالت بر کرامات اولیاء دارد، ورد بر کسانی است که از کرامات اولیاء منکر هستند، و کرامت برای اولیاء در همۀ عصور واقع شده است» و برای نمونه چندین مثال را از کرامات صحابه و غیر صحابه ذکر کرده است.

[86]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) محبت به معنی دوستی است، و خلت مرتبۀ بالاتر از محبت است، و محبوب‌ترین مردمان در نزد پیامبر خدا ج ابوبکر صدیقس بود، ولی رابطۀ (خلت) نبی کریم ج با خداوندأ بود، و چون قلب نبی کریم در مرتبۀ (خلت) از محبت و مراقبت خداوندی سرشار گردیده و به اوج و کمال خود رسیده بود، لذا جایی برای این نوع رابطه با دیگری باقی نمانده بود.

      2) دوست‌ترین صحابه و خصوصی‌ترین صحابه برای پیامبر خدا ج ابوبکر صدیقس بود.

      3) ابوبکر صدیقس داناترین صحابه بود.

      4) اگر کسی سبب انجام دادن کار خوب و مؤثری می‌شود، باید (ولی امر) از این کارش تقدیر به عمل آورد.

      5) مسجد را نباید راه رفت و آمد مردم قرار داد.

[87]- خلیل به معنی دوست خاص است، و این نوع دوستی، خاص بین پیامبر خدا ج و بین خداوندأ بود.

[88]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این گفته پیامبر خدا ج که «و فداکارترین مردمان برایم در جان و مال خود، ابوبکر است»، و پیامبر خدا ج طوری که در احادیث دیگری آمده است این موضوع را توضیح داده و فرمودند: «از مال خود بلال را آزاد ساخت، و مصرف راه هجرتم را داد، و دخترش را برایم به نکاح داد»، و مقدار مالی را که ابوبکرس در راه خدا مصرف کرده بود، طوری که عائشهل می‌گوید: (شصت هزار درهم) بود، و این تمام دارائی ابوبکرس بود، زیرا بعد از این که مال را در راه خدا خرج کرد، اولادش از وی پرسیدند: برای ما چه نگهداشتی؟ گفت: خدا و رسولش را.

      2) در این گفتۀ پیامبر خدا ج که: «و اگر از امت خود برای خود خلیلی انتخاب می‌کردم، همانا ابوبکر را انتخاب می‌نمودم، ولی برادری و دوستی اسلامی او از دیگران بیشتر است»، توضیح این امور لازمی است:

      أ- علاقۀ قلبی که بین یک شخص و شخص دیگر می‌باشد، به نام صداقت، مودت، محبت، و خلت یاد می‌شود، و خلت بالاترین درجۀ این مفاهیم است، تا جایی که قلب را کاملا پُر می‌کند، و این علاقۀ بود که بین پیامبر خدا ج و پروردگارش وجود داشت.

      ب- در حدیث دیگری از ابی بن کعب آمده است که گفت: «آخرین باری که نزد پیامبر شما رفتم، پنج روز پیش از وفات‌شان بود، در این وقت می‌گفتند که «هیچ پیامبری نبوده است مگر آنکه از امت خود خلیلی داشته است، و خلیل من ابوبکر است، و خداوند همانطوری که ابراهیم را خلیل خود قرار داده است، مرا خلیل خود قرار داده است».

      ولی در صحیح مسلم آمده است که پیامبر خدا ج پیش از وفات خود به پنج روز فرمودند که: «من از اینکه از شمایان کسی را برای خود خلیل انتخاب کنم، به خدا پناه می‌جویم»، و بعد از صحت حدیث ابی بن کعب بین این دو حدیث اینطور جمع کرده‌اند که: چون پیامبر خدا ج از روی تواضع و جهت تعظیم پروردگار خود از خلیل گرفتن بیزاری جست، خداوند چون از آرزوی نبی خود در خلیل گرفتن ابوبکرس آگاه بود، برایش اجازه داد تا ابوبکر را برای خود خلیل بگیرد.

      3) این گفتۀ پیامبر خدا ج که: «دروازۀ هیچ خانۀ را در مسجد باز مگذارید، مگر دروازۀ [خانۀ] ابوبکر را»، این سخن را پیامبر خدا ج وقتی گفتند که عدۀ از صحابه که خانه‌های‌شان به جوار مسجد بود، برای خود دریچه از داخل مسجد باز کرده بودند، و از جملۀ این اشخاص ابوبکر صدیقس بود، پیامبر خدا ج امر کردند که همۀ دریچه‌ها بسته شود، مگر دریچۀ خانۀ ابوبکر ج.

      در احادیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «تمام دروازه‌ها را ببندید مگر دروازۀ خانه علی را»، و به این اساس همانطوری که پیامبر خدا ج برای ابوبکر صدیقس اجازه دادند که دریچۀ خانه‌اش بسته نشود، برای علیس نیز اجازۀ دادند، و در این صورت این مزیت خاص برای ابوبکر صدیق نبود، ولی علماء گفته‌اند که خانۀ علیس تنها یک دروازه داشت، و همان دروازه از مسجد باز می‌شد، اگر این دروازه را می‌بستند، برای علیس راهی برای رفت و آمد به خانه‌اش باقی نمی‌ماند، ولی خانۀ ابوبکرس دروازۀ مستقلی از بیرون داشت، و با آن‌هم برایش اجازه دادند، که دریچۀ خانه‌اش را از داخل مسجد باز بگذارد، بنابراین اجازه دادن برای بازگذاشتن دروازۀ خانۀ علیس روی ضرورت بود، و اجازه دادن برای بازگذاشتن دریچ خانۀ ابوبکرس جهت فضیلت، و البته این به آن معنی نیست که علیس دارای فضیلت نیست، نه خیر چنین نیست، بلکه فضائل علیس بسیار است، و مناقبش بی‌شمار، ولی فضیلت بازگذاشتن دریچه در داخل مسجد، خاص برای ابوبکرس است، نه برای دیگران.

[89]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سبب بسته کردن در کعبه آن بود که دیگران داخل نگردیده و سبب ازدحام نشوند.

      2) در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج بین دو ستون نماز خواندند، به طوری که یک ستون را به طرف راست خود، و یک ستون را به طرف چپ خود، و سه ستون را پشت سر خود قرار دادند، و خانۀ کعبه در آن وقت شش ستون داشت، و در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج در داخل خانۀ معظمه دو رکعت نماز خواندند.

      3) اگر کسی به داخل شدن خانۀ کعبه مشرف می‌شود، مستحب است که در بین دو پایۀ که پیامبر خدا ج نماز خوانده‌اند، دو رکعت نماز اداء نماید، در سال (1395) هجری قمری این شرف برایم میسر گردید که به خانۀ کعبه داخل شوم، دیدم جایی را که پیامبر خدا ج نماز خوانده بودند، به سنگ‌های گلابی رنگ متمایل به سرخی فرش کرده‌اند، و اینکه آیا بعد از اعادۀ تعمیری که به خانۀ معظمه چهار و یا پنج سال پیش صورت گرفت، همانجا به همان حال باقی مانده است و یا نه؟ نمی‌دانم.

[90]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) با در نظر داشت این حدیث، و احادیث دیگری که در مورد نماز نفل آمده است، بعضی از علماء می‌گویند: بهتر آن است که نماز نفل (دو رکعت) (دو رکعت) خوانده شود، امام ابوحنیفه/ می‌گوید: (چهار رکعتی) خواندن بهتر است، و امام محمد و امام ابویوسف رحمهما الله می‌گویند: بهتر آن است که نماز شب (دو رکعتی) و نماز روز (چهار رکعتی) باشد، و البته هرکدام برای خود دلیل‌های دارند که شرح آن به درازا می‌کشد.

      2) نظر به ظاهر این حدیث عدۀ از علماء می‌گویند که نماز وتر یک رکعت است، ولی نظر به احادیث دیگری که در این مورد آمده است، احناف وعدۀ دیگری از علماء می‌گویند که نماز وتر سه رکعت است، و به احادیث بسیاری تمسک می‌جویند، از آن جمله حدیث علیس است که می‌گوید: «پیامبر خدا ج وتر را سه رکعت می‌خواندند، و در این سه رکعت، نُه سوره از سوره‌های مفصل را تلاوت می‌کردند، در هررکعتی سه سوره، و آخر این سوره‌ها ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ بود».

      امام ترمذی بعد از ذکر این حدیث می‌گوید: (و در این باب از عمران بن حصین، و عائشه، و ابن عباس، و ابی‌ایوب، و عبدالرحمن بن أبی‌أبزی، از پیامبر خدا ج روایت شده است)، و امام ترمذی در ادامه می‌گوید: نظر عدۀ از علمای صحابۀ پیامبر خدا ج همین چیز است، و رأی‌شان این است که شخص باید وتر را سه رکعت بخواند، سنن الترمذی (2/323-324)، حدیث شماره (460).

      ولی چون در این مورد از پیامبر خدا ج حالت متعددی در نفل خواندن‌شان روایت شده است، لذا طوری که امام سفیان ثوری/ می‌گوید: روا است که وتر پنج رکعت، یا سه رکعت، و یا یک رکعت خوانده شود، ولی امام سفیان ثوری در اخیر می‌گوید: (و خودم می‌خواهم که وتر را سه رکعت بخوانم)، سنن الترمذی (2/324).

      3) باید آخرین نمازی که در شب اداء می‌گردد، نماز وتر باشد.

[91]- وی عبدالله بن زید بن ثعلبۀ انصاری است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و این همان شخصی است که الفاظ اذان را به خواب دید، و پیامبر خدا ج برای بلال امر کردند که به همان الفاظ اذان بدهد، تاریخ وفاتش برایم معلوم نشد، أسد الغابه (3/165-167).

[92]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) به پشت خوابیدن در مسجد جواز دارد.

      2) گذاشتن یکپا بر بالای پای دیگر در حالی که شخص به پشت غلتیده باشد، در نزد بعضی از علماء مکروه است، زیرا احتمال دارد که سبب کشف عورتش شود، وعدۀ دیگری از علماء آن را مکروه نمی‌دانند، و به روایات زیادی آمده است که صحابه‌های بسیاری در حالی که به پشت غلتیده بودند، یکپای خود را بر بالای پای دیگر خود می‌گذاشتند، و چون این عمل را نبی کریمج انجام داده‌اند، بنا به این قاعده که می‌گوید: عمل نبی کریم ج در اصل برای تشریع است، دلالت بر جواز این عمل می‌کند، مگر آنکه سببی وجود داشته باشد، که از نگاه شرعی مانع این کار نسبت به دیگران شود.

[93]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نمازی که با جماعت خوانده می‌شود، نسبت به نمازی که در خانه و یا در بازار، و یا در باغ و صحرا، و یا در هرجای دیگری تنها خوانده می‌شود، بیست و پنج درجه فضیلت دارد.

      2) مراد از بخشش یکی از لغزش‌ها که به سبب وضوء ساختن و نماز خواندن حاصل می‌شود، گناه صغیره است نه کبیره، زیرا در قرآن کریم و در احادیث نبوی آمده است که انجام دادن اعمال نیک وقتی سبب آمرزش گناه می‌شود، که این شخص از گناهان کبیره اجتناب ورزیده باشد، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ یعنی: اگر از گناهان کبیره که از ارتکاب آن‌ها منع شده‌اید، خودداری نمائید، گناهان صغیره‌تان را می‌بخشیم، و پیامبر خدا ج می‌فرمایند: «نمازهای پنجگانه، و از یک جمعۀ تا جمعه دیگر، و از یک رمضان تا رمضان دیگر سبب کفارۀ گناهانی است که در بین این‌ها واقع می‌شود، به شرط آنکه از گناهان کبیره اجتناب به عمل آمده باشد».

[94]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      چون پیامبر خدا ج مردم را به همکاری و همدستی و تعاون با یکدیگر دعوت نمودند، این دعوت خویش را به عمل حسی و ظاهری برای آن‌ها تمثیل نموده و گویا برای آن‌ها گفتند: همانطوری که انگشتان اگر با یکدیگر یکجا می‌شوند، سبب آن می‌شود که قوت آن‌ها بیشتر شود، به همان طریق، اگر مسلمان‌ها باهم همدستی می‌کنند، این همدستی آن‌ها سبب آن می‌شود که دارای قوت و حیثیت بیشتری و بهتری شوند، و بالمقابل اگر متشتت و متفرق می‌گردند، از قدرت و حیثیت و توان آن‌ها می‌کاهد.

[95]- راوی حدیث متیقن نبوده و خوب به خاطر نداشته است که این نماز چهار رکعتی را که دو رکعت خوانده بودند، نماز پیشین بوده است، و یا نماز عصر، ولی با مراعات امانت آنچه را که به خاطر داشته است، بدون کم و کاست روایت کرده است، پس آنچه که یقین است این است که این نماز، یکی از این دو نماز بوده است، و اینکه کدام یک از این دو نماز بوده است، معلوم نیست.

[96]- تشبیک انگشتان عبارت از آن است که: انگشتان یک دست را داخل انگشتان دست دیگر بنماید.

[97]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که اگر کسی سهو کرد، و از جای خود برخاست، و رفت، و باز بیادش آمد، برایش روا است که برگردد، و نمازش را کامل نموده و سجدۀ سهو انجام دهد، ولی نظر به این حدیث و احادیث دیگری که در این مورد آمده است، علماء در این مسأله نظریات مختلفی ابراز داشته‌اند، امام مالک/ می‌گوید: کسی که در چنین موقفی قرار می‌گیرد، تا وقتی که وضویش نقض نشده است، هر وقت که بیادش آمد، می‌تواند باقیماندۀ نمازش را کامل نموده و سجدۀ سهو انجام دهد، امام شافعی/ می‌گوید: کسی که بعد از سلام دادن از جایش حرکت کند، نمازش باطل می‌شود، و باید نمازش را از سربخواند، امام ابوحنیفه/ می‌گوید: اگر بعد از خواندن دو رکعت سلام داد، در صورتی که بعد از سلام دادن رویش از قبله منحرف نشده باشد، و سخن نزده باشد، می‌تواند باقیماندۀ نماز خود را کامل نماید، و سجدۀ سهو انجام دهد، ولی اگر رویش از قبله منحرف شد، در صورتی که هنوز در مسجد باشد، بازهم برایش روا است که نماز خود را کامل نماید، ولی اگر از مسجد خارج شده بود، نمازش فاسد گردیده و کامل کردن نماز برایش جواز ندارد.

      2) اگر کسی به گمان آنکه نمازش کامل شده است، سخن زد، در نزد جمهور علماء نمازش فاسد نمی‌شود، ولی امام ابوحنیفه و یاران وی، و ثوری رحمهم الله می‌گویند که: سخن زدن سبب فساد نماز می‌گردد، خواه به قصد باشد، و خواه به سهو.

      3) اگر کسی کاری را انجام داد و فراموش کرد که آن کار را انجام داده است، و به این اساس گفت که: من آن را انجام نداده‌ام، دروغگوی گفته نمی‌شود.

      4) ملقب ساختن شخص به لقب به دو شرط جواز دارد: شرط اول آنکه: این لقب سبب توهین برای آن شخص نشود، و شرط دوم آنکه: از این لقب بد آن شخص نیاید، و اگر یکی از این دو شرط فوت گردید، ملقب ساختن شخص به چنین لقبی جواز ندارد.

[98]- (ذو الحلیفه) میقات مشهور مدینۀ منوره است، و به طرف جنوب غرب مدینۀ منوره قرار دارد، و فاصله آن از حرم نبوی حدود (ده) کیلو متر است.

[99]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در مورد مسجد (ذو الحلیفه) قبلا معلومات کافی ارائه نمودیم، و آنچه را که در اینجا قابل تذکر می‌دانیم این است که مسجد فعلی (ذو الحلیفه) عین همان مسجدی نیست که پیامبر خدا ج در آن نماز خوانده‌اند، و ابن عمرب از آن نام می‌برد، بلکه مسجدی است از ابنیه آل سعود که در جای آن مسجد اعمار گردیده است.

      2) آثار و اماکن دیگری را که عبدالله بن عمرب در این حدیث و احادیث هشتگانۀ بعدی از آن‌ها نام می‌برد، مرور زمان و حوادث دهر از بین بیرده است، و حتی نامی هم از آن‌ها باقی نمانده است، خودم با امکانات محدودی که در اختیار داشتم، در مورد این اماکن جستجو نمودم، ولی سراغی از آن‌ها نیافتم، و چیزی که از آن‌ها سراغ یافتم نام بعضی از قریه‌جات بود، مانند: قریه (هرشی) و منطقۀ (روحاء) و (رویثه) و امثال این‌ها، ولی از مساجد و تپه‌ها و درخت‌ها و امثال این چیزها، نه تنها آنکه از آن‌ها چیزی باقی نمانده است، بلکه – تا جایی که برای من معلوم شد هیچ‌کس از آن‌ها جزئی‌ترین اطلاعی هم ندارد.

      3) ابن عمرب نظرش این بود که باید از تمام آثار نبوی جستجو گردیده و آنچه را که نبی کریم ج در اماکن مختلف انجام داده‌اند، باید به همان شکل بالأخص در مسائل عبادات انجام داد، و این عملش را همگان در مناقبش ذکر نموده‌اند، و حتی امام عینی/ می‌گوید که: ابن عمرب به این اماکن تبرک هم می‌جست.

      ولی بالمقابل پدرش عمر بن خطابس نظری مخالف این نظر داشت، معرور بن سوید روایت می‌کند که عمرس در یکی از سفرهایش نماز ظهر را در جای معینی اداء نمود، بعد از آن به جای دیگری رفت، کسانی که با وی بودند آمدند و گفتند که: مگر پیامبر خدا ج در اینجا نماز خوانده‌اند؟ عمرس گفت: اهل کتاب از این جهت گمراه شدند، که آثار پیامبران خود را جستجو نموده، و در جای آن کنیسه و معبد ساختند، کسی که وقت نمازش داخل شد، [بدون در نظر داشتن جای معینی] نماز خود را بخواند، ورنه برود.

[100]- (روحاء): نام قریه‌ای است بین مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره، و طوری که یاقوت حموی می‌گوید: وقتی که (تُبَّع) پادشاه یمن از جنگ اهل مدینه فارغ شد و به طرف مکه می‌رفت، در همینجا توقف کرده و استراحت نمود، و از این جهت اینجا را به نام (روحاء نام نهاد، و چون از (کثیر) پرسیدند که چرا اینجا را (روحاء) نامیدند؟ گفت: به سبب آنکه جای فراخ و خوش آب و هوائی است، معجم البلدان (2/427).

[101]- طوری که قبلا هم یادآوری نمودیم، از اماکن و آثاری که در این احادیث ذکرش می‌آید، تقریبا هیچ چیزی باقی نمانده است، مثلا: از آنچه که در این حدیث از آن‌ها یاد می‌شود، مانند: مسجد کوچک، مسجد که کنار روحاء قرار دارد، راهی که به طرف مکه می‌رود، و مسجد کلان و امثال این‌ها، هیچ اثر و خبری نیست.

[102]- (رُوَیْثَه): نام قریه‌ای است، بین مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره، و (رُوَیْثَه) مشتق از (ترَبُّث) است به معنی درنگ کردن، نه از (روث) که به معنی سرگین است، و اینجا را از این جهت (رُوَیْثَه) نامیدند که چون (تُبَّع) از جنگ اهل مدینه برگشت و به طرف مکۀ مکرمه می‌رفت، در اینجا توقف نمود، و چون توقفش در اینجا به درازا کشید، و از رفتن به تاخیر افتاد، اینجا را (رُوَیْثَه) نامید، و بین مدینۀ منوره تا (رُوَیْثَه) یک شب راه است، و جای دیگری بین بصره و کوفه هم به همین نام یعنی: (رُوَیْثَه) وجود داشته است، و اینکه اکنون هم وجود دارد یا نه معلوم نیست، معجم البلدان (2/449).

[103]- (عَرْج) به فتح عین، و سکون راء، به معنی: شتر فراون است، این منطقه و یا این قریه را (تُبَّع) به این نام، نامگذاری کرد، و سببش آن بود که چون از جنگ مردم مدینه برمی‌گشت و به طرف مکۀ مکرمه می‌رفت، و به اینجا رسید، دید که شترهای فروانی این طرف و آن طرف می‌رود، آن را (عَرْج) نامیده، و فاصله بین (عَرْج) و بین مدینۀ منوره هفتاد و هشت میل است، معجم البلدان (3/309).

[104]- (هَرْشَى): به فتح هاء، و سکون را، و فتح شین، و یاء مقصوره، عبارت از تپه‌ای است در نزدیک (حُجْفَه)، و به بحر نزدیک است، و کسی که به (هَرْشَى) باشد، بحر را دیده می‌تواند، و (هَرْشَى) در راه بین مدینۀ منوره و مکۀ مکرمه قرار دارد، معجم البلدان (4/472).