از جمله دعاهای انبیاء در قرآن، دعای پیامبرخدا سلیمانu است که خداوند به او نبوت و پادشاهی را ارزانی داشته و زبان پرندگان را به او آموخت.
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَوَرِثَ سُلَیۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ وَقَالَ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّیۡرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیۡءٍۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِینُ ١٦﴾ [النمل: 16].
«و سلیمان میراثبرِ داود شد و گفت: ای مردم، به ما زبانِ مرغان آموختهاند. و از همه نعمتها به ما ارزانی داشتهاند. بیگمان این فضل پیدا [ی خداوند بر ما] است».
سلیمان u شکرگزار نعمتهایی بود که خدا به او ارزانی داشته بود، به درگاه خدا استغاثه و دعا میکرد که شکر این فضل آشکار را به او الهام کند و با کمک آن به کار نیکی بپردازد که رحمت و خشنودی خداوند متعال را با آن کسب کند و به همراه دیگر بندگان خدا وارد بهشت گردد، همچنان که خداوند این مطلب را در این سخنانش آورده و میفرماید:
﴿وَحُشِرَ لِسُلَیۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّیۡرِ فَهُمۡ یُوزَعُونَ ١٧ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰکِنَکُمۡ لَا یَحۡطِمَنَّکُمۡ سُلَیۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١٨ فَتَبَسَّمَ ضَاحِکٗا مِّن قَوۡلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٩﴾ [النمل: 17-19].
«و برای سلیمان لشکریانش از جن و انس و مرغان گرد آورده شدند. آنگاه آنان بازداشته شدند (۱۷) [تا دیگران به آنان بپیوندند] تا هنگامی که به میدانِ موران رسیدند، موری گفت: ای مورچگان به خانههای خود درآیید تا سلیمان و لشکریانش نادانسته شما را درهم نشکنند (۱۷) پس [سلیمان] خندان از گفته آن [مورچه] تبسمی کرد و گفت: پروردگارا، به من الهام کن این نعمتی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، سپاسگزارم و آنکه کردار شایسته [ای] انجام دهم که به آن خشنود گردی و مرا به رحمت خود در [زمره] بندگان شایستهات درآور».
خداوند در این آیات به بیان بخشی از پادشاهی سلیمانu پرداخته، و دعایی را که به درگاه الهی کرده بیان داشته، او گفت: «پروردگارا، به من الهام کن این نعمتی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، سپاسگزارم و آنکه کردار شایسته [ای] انجام دهم که به آن خشنود گردی و مرا به رحمت خود در [زمرهی] بندگان شایستهات درآور».
این دعا از جامعترین دعاها و مناسبترینشان نسبت به حال سلیمانu، و قدرت عظیم و لطف آشکاری است که خداوند به او ارزانی داشته است.
اینکه میگوید: ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ﴾ از خداوند میطلبد که زمینه شکرگزاری در برابر نعماتی را که به او داده و نعماتی را که مختص او گردانیده و با آن او را بر دیگران برتری داده از جمله اینکه به او زبان پرندگان و شنیدن سخن مورچه را یاد داده، مقدر فرماید.
اینکه میگوید: ﴿وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ﴾ بیانگر آن است که اعطای نعمت به والدین همچون اعطای آن به فرزند است [و فرزند از آن بهرهمند میگردد] و به همین خاطر از پروردگارش درخواست توفیق جهت شکرگزاری در برابر نعمتهای دینی و دنیوی که به او و پدر و مادرش ارزانی داشته را نمود. منظور از والدین سلیمانu پدرش داودu و مادرش است که از زنان عابد و نیکوکار بود[1].
اینکه میگوید: ﴿وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ﴾ یعنی: مرا توفیق ده که کردار شایستهای انجام دهم که به آن خشنود گردی بدین شکل که مطابق دستورات تو، و فقط به خاطر تو آن را انجام داده و عاری از اسبابی باشد که آن را به تباهی کشانده یا از ارزش آن بکاهد.
شایسته است در این سخنش که میگوید: ﴿صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ﴾ اندیشید. این سخن به این مطلب اشاره دارد که کار و عمل گاه در نظر انجامدهنده آن نیکو است اما خداوند از آن خشنود نیست زیرا مطابق دستور خدا انجام نشده است یا فقط به خاطر خدا انجام نگرفته است چرا که خداوند فقط کارهایی را میپذیرد و از آن خشنود میگردد که مطابق شریعت او و فقط به خاطر او صورت پذیرفته باشد. اینکه میگوید: ﴿وَأَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٩﴾ یعنی: وقتی مرا میراندی، مرا در زمرهی بندگان نیکوکار و دوستان نیکو از اولیاءت قرار بده و مرا در آنان وارد گردان و نامم را در زمرهی آنان به ثبت برسان و مرا در زمرهی آنان محشور گردان. ابن عباس ب میگوید: «منظورش همراه بودن با ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و دیگر پیامبران پس از آنان است»[2].
از جمله دعاهای پیامبرخدا سلیمانu دعایی است که خداوند در این سخنش از او نقل کرده که:
﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَیۡمَٰنَ وَأَلۡقَیۡنَا عَلَىٰ کُرۡسِیِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ ٣٤ قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَهَبۡ لِی مُلۡکٗا لَّا یَنۢبَغِی لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٣٥﴾ [ص: 34-35].
«و به راستی سلیمان را آزمودیم و بر تخت او کالبدی افکندیم، آنگاه رو به سوی [خدا] آورد (۳۴) گفت: پروردگارا، مرا بیامرز و به من فرمانرواییای ببخش که جز من کسی را نسزد. بیگمان تویی که بخشایندهای».
خداوند خبر داده که بنده و پیامبرش سلیمانu را با افکندن کالبدی بر روی تختش آزموده است شاید منظور از آن، مطلبی باشد که در صحیحین[3] در حدیثی به نقل از ابوهریرهt آمده که رسول اللهr فرمودند: «سلیمان بن داود علیهما السلام گفت: امشب با صد و یا نود و نه زن همبستر میشوم که هر یک از آنان سوارکاری (سلحشوری) بزاید که در راه خداوند جهاد کند. مصاحب او گفت: بگو ان شاءالله! سلیمان، إن شاء الله نگفت. هیچ یک از آن زنان باردار نشد، جز یک زن که مولود نیمه مردهای زایید. قسم به ذاتی که نفس محمد در دست اوست! اگر سلیمان إنشاءالله میگفت، آن وقت پسران سلحشوری داشت که همه در راه خداوند جهاد میکردند» خداوند او را با نیمه انسانی آزمود، همچنین گفته شده: آن جسدی که بر تخت پادشاهی او افکنده شد جنی بود به اسم صخر، جنی که چهل روز بر پادشاهی و سلطنت سلیمانu دست یافته و میان مردم حکم میراند این مطلب در داستان طولانی در اخبار بنیاسرائیل آمده و قابل اعتماد نیست.
اینکه میگوید: ﴿ثُمَّ أَنَابَ ٣٤﴾ یعنی: به سوی پروردگارش توبه کرده و بازگشت، و پس از آن گفت: ﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَهَبۡ لِی مُلۡکٗا لَّا یَنۢبَغِی لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٣٥﴾.
از خداوند درخواست بخشش گناهانش را نمود و با اسم وهاب: بسیار بخشنده [که نامی از نامهای نیکوی خداوند است] به او توسل جست که حکومت و فرمانرواییای به او ارزانی دارد که بعد از او دیگر کسی را نسزد صاحب چنان حکومتی شود.
خداوند دعایش را پذیرفت و او را بخشید و حکومتی به او داد که کسی پس از او چنان حکومتی به دست نیاورد. خداوند میفرماید:
﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّیحَ تَجۡرِی بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَیۡثُ أَصَابَ ٣٦ وَٱلشَّیَٰطِینَ کُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ ٣٧ وَءَاخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی ٱلۡأَصۡفَادِ ٣٨ هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِکۡ بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٣٩ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ ٤٠﴾ [ص: 36-40].
«پس باد را برایش مسخر کردیم که به آسانی به فرمان او هر جا که میخواست سیر میکرد (۳۶) و از دیوان [نیز] هر بنا و غواصی [را برایش مسخر کردیم] (۳۷) و دیگرانی [را هم با دست و پاهای] به هم بسته دربندها [مسخر کردیم] (۳۸) این بخشش ماست، پس بیهیچ حسابی ببخش یا نگاهدار (۳۹) و بیگمان او در نزد ما قربت و نیکسرانجامی دارد».
خداوند علاوه بر بخشش دو مطلب دیگر را بر آن افزود:
1- مقامی ارجمند که همان نزدیکی به اوست.
2- سرانجامی نیکو و جایی خوش نزد خداوند[4].
در سنن نسائی و ابن ماجه[5] از عبدالله بن عمروبن عاص ب روایت شده که رسول اللهr فرمودند: «وقتی که سلیمان بن داود علیهما السلام بیتالمقدس را ساخت سه چیز از خدا طلب کرد:
1- به همراه پادشاهیش حکمت را نیز به او عطا کند. خداوند با درخواستش موافقت کرد.
2- حکومت و سلطنتی به او ارزانی دارد که بعد از او دیگر کسی را نسزد صاحب چنان حکومتی شود. خداوند با درخواستش موافقت کرد.
3- وقتی از ساختن مسجد فارغ گشت از خدا خواست که هرکس نماز خواندن، او را به سوی این مسجد سوق دهد وقتی از آن خارج میشود گناهانش مانند روزی که از مادر زاده است و هیچ گناهی نداشته آمرزیده شود».
از خداوند میطلبیم که همهی بیتالمقدس را از دستان یهود رها سازد و گره از اسارتش بگشاید و آن را به مسلمانان بازگرداند و چشمانشان را به خواندن نماز در آن در حالی که از لوث یهودیان پاک گشته روشن گرداند. بیشک خداوند بهترین کسی است که از او طلب و درخواست میشود و بهترین کسی است که انتظارات را برآورده میکند، او ما را کافی است و بهترین حامی و کارساز است.
[1]- بنگر به: البدایة والنهایة اثر ابنکثیر (2/327)
[2]- این سخن را بغوی در تفسیرش (3/411) نقل کرده است.
[3]- بخاری شماره (2819)، و مسلم شماره (1654)
[4]- بنگر به: طریق الهجرتین اثر ابنقیم (ص: 217)
[5]- النسائی (692)، و ابنماجه (1408). و آلبانی/ در «صحیح سنن النسائی» (1/229) آن را صحیح دانسته است.
همچنان سخن دربارهی دعاهای موسیu ادامه دارد. از جمله دعاهای او این است که وقتی این خبر به او رسید که فرعون او را تهدید به کشتن کرده است به پروردگارش پناه برد و از آسیب و گزند و قدرتنمایی فرعون به خدا تمسک جست، چنان که خداوند این مطلب را نقل کرده است آنجا که میفرماید:
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ذَرُونِیٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡیَدۡعُ رَبَّهُۥٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمۡ أَوۡ أَن یُظۡهِرَ فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ ٢٦ وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٖ لَّا یُؤۡمِنُ بِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ ٢٧﴾ [المؤمن: 26-27].
«فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را به فریاد خواند. من از این میترسم که آئین شما را تغییر دهد، یا اینکه در زمین فساد را گسترش دهد و پراکنده سازد (۲۶) موسی [خطاب به فرعون و فرعونیان] گفت: من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم از دست هر متکبری که به روز حساب و کتاب [قیامت] ایمان نداشته باشد».
این سخن فرعون -خداوند چهرهاش را زشت گرداند- از عجیبترین سخنان است. این در حقیقت تحریف و فریب دادن به نفع باطلی است که خود بر آن است، به همین خاطر -به قصد تمسخر و ریشخند- در مثل گفته میشود: «فرعون دارد تذکر میدهد!». این حقهبازی و فریبکاری از سوی اوست، فرعون در سخنش اظهار میدارد که میترسد موسیu مردم را گمراه کند، او خود را واعظی مشفق نشان میدهد که نگران و دلواپس مردم است که توسط موسیu گمراه نشوند و دینشان را تغییر ندهد یا در زمین فساد برپا ننماید. فرعون ادعا میکند که خیرخواه مردم است و خواهان هدایتشان به راه رشد و استواری است، این روش شیوه دعوتگران به باطل و گمراهی در هر زمان و مکانی است. فرعون در حالی این سخنان را گفت که خود بدترین آفریده خداوند متعال و فاسدترین و نابکارترین آنها بوده، در برخورد با مردم مکارترین بوده و عقل آنان را حقیر و پست میشمرد، او در مقابل حق مغرور بوده و تکبر میورزید.
به همین خاطر موسیu در حالی که خدا را به فریاد خوانده و مردم را آگاه و هوشیار میکرد گفت:
﴿إِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٖ لَّا یُؤۡمِنُ بِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ ٢٧﴾ [المؤمن: 27].
«از [شرّ] هر متکبری که به روز حساب باور ندارد، به صاحب اختیار خود و صاحب اختیار شما پناه میبرم».
امام طبری/ در تفسیر این دعا میگوید: «[موسی گفت:] ای قوم، من از شر هر متکبری، به پروردگارم و پروردگار شما پناه میبرم، هر متکبری که از توحید الهی و اعتراف به الوهیت و طاعت او سر باز زند و به روزی ایمان نداشته باشد که خداوند در آن آفریدههایش را مورد محاسبه قرار میدهد و نیکوکار را به خاطر نیکوکاریش و بدکار را به خاطر بدکاریش جزا و پاداش میدهد، موسیu مخصوصاً به این خاطر از دست کسی که به روز قیامت و حسابرسی ایمان ندارد به خداوند پناه برد که چون کسی که به روز حسابرسی باور و ایمان نداشته باشد نسبت به دریافت پاداش در برابر نیکی امیدی نداشته و به عذاب و عقاب به خاطر انجام کارهای زشت و ناشایست نمیترسد، موسیu به همین خاطر و مخصوصا از این دسته از مردم به خدا پناه جست»[1].
همچنین خداوند شبیه همین دعا را از پیامبرش موسیu نقل کرده است آنجا که میفرماید:
﴿وَإِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمۡ أَن تَرۡجُمُونِ ٢٠﴾ [الدخان: 20].
«و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه آوردهام از آنکه مرا رجم کنید».
امام طبری/ میگوید: «موسی گفت: از آنکه مرا رجم کنید به صاحب اختیار خودم و صاحب اختیار شما پناه برده و متوسل میشوم»[2] در ادامه امام طبری میگوید: «رجم کردن گاه گفتاری و به واسطه زبان بوده، و گاه کرداری و با دست [و پرتاب سنگ] صورت میگیرد و درست آن است که گفته شود: موسی از تمام معانی رجم توسط آنان، که موجب اذیت و آزار شخص رجم شده میگردد به پروردگارش پناه برد، فرقی نمیکند دشنامی باشد که با زبان انجام میشود یا پرتاب سنگی باشد که با دست صورت میگیرد»[3].
از این آیهی ارجمند چنین استنباط میشود که هر آن کس که متکبر، و به روز حساب بیباور باشد تکبر و عدم ایمانش او را به سمت شر و فساد سوق داده و تحریک میکند و این استنباط نیز میشود که بر فرد مؤمن واجب است که از شر این دسته از مردم به خدا پناه برد. در سنن ابوداود از ابوموسی اشعری t روایت شده که وقتی پیامبرr از گروهی میترسید [که آسیبی به اسلام و مسلمین بزنند]، این چنین دعا میخواند: «اَللَّهُمَّ إِنَّا نَجْعَلُکَ فِی نُحُورِهِمْ، وَ نَعُوذُبِکَ مِنْ شُرُورِهِمْ: خداوندا، همانا ما تو را در مقابل آنان قرار میدهیم [تا در برابر آنان از ما محافظت فرمایی]، و از شر آنان به تو پناه میآوریم»[4].
از جمله دعاهای موسیu که خداوند متعال آن را نقل کرده است استغفار موسیu برای خودش و برای برادرش هارونu است، همچنان که خداوند سبحان میفرماید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَلِأَخِی وَأَدۡخِلۡنَا فِی رَحۡمَتِکَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ١٥١﴾ [الأعراف: 151].
«[موسی] گفت: پروردگارا، مرا و برادرم را بیامرز و ما را مشمول رحمتِ خویش گردان و تو بخشایندهترین بخشایندگانی».
همچنین طلب آمرزش و دعای موسی برای خودش و برای قومش است، همچنان که خداوند میفرماید:
﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِینَ رَجُلٗا لِّمِیقَٰتِنَاۖ فَلَمَّآ أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ قَالَ رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَکۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِیَّٰیَۖ أَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآۖ إِنۡ هِیَ إِلَّا فِتۡنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِی مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِیُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡغَٰفِرِینَ ١٥٥ ۞وَٱکۡتُبۡ لَنَا فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَیۡکَۚ قَالَ عَذَابِیٓ أُصِیبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُۖ وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلَّذِینَ هُم بَِٔایَٰتِنَا یُؤۡمِنُونَ ١٥٦﴾ [الأعراف: 155-156].
«و موسی از قومش هفتاد کس را برای میعاد ما برگزید، پس هنگامی که زلزله آنان را فرو گرفت، گفت: پروردگارا، اگر میخواستی پیش از این آنان و مرا نابود میکردی. آیا ما را به سزای آنچه کمخردانمان مرتکب شدند، نابود میکنی؟ این جز آزمون تو نیست. هر که را بخواهی به آن بیراه میگذاری و هر که را بخواهی هدایت میکنی. تو کارساز مایی، پس ما را بیامرز و بر ما رحمت آور و تو بهترین آمرزندگانی (۱۵۵) و در همین دنیا و [نیز] در آخرت برای ما نیکی مقرر کن. ما به سوی تو بازگشتهایم. [خداوند] فرمود: عذابِ خود را به هر کس که بخواهم میرسانم و رحمتِ من همهچیز را فراگرفته است. پس آن را برای کسانی که پروا میدارند و زکات میپردازند و کسانی که به آیات ما ایمان میآورند، مقرر خواهم نمود».
در این مناسبت دعای موسیu مشتمل بر دو بخش است همچنان که حافظ ابن کثیر بدان اشاره میکند: بخش اول از دعا دربرگیرنده دفع خطر و گرفتاری است، آنجا که میگوید: «تو کارساز مایی، پس ما را بیامرز و بر ما رحمتآور و تو بهترین آمرزندگانی». در این دعا موسی از خدا میخواهد که آنان را به خاطر گناهان تنبیه و ملامت نکند و این دعا به خاطر پیشگیری از چنین تنبیهی است.
بخش دوم از دعا درخصوص دستیابی به هدف و مراد است، آنجا که میگوید: ﴿۞وَٱکۡتُبۡ لَنَا فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾: یعنی هم در دنیا و هم در آخرت برای ما نیکی مقدر فرما[5].
خداونددر کتابش کسانی که او را با این دعا که مشتمل بر طلب نیکی در دنیا و آخرت است بخوانند و به درگاهش دعا نمایند را مورد تعریف و تمجید قرار داده است و میفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٢٠٢﴾ [البقرة: 201-202].
«و کسانی از آنان هستند که میگویند: پروردگارا، به ما در دنیا نیکی و در آخرت [هم] نیکی عطا کن و ما را از عذابِ آتشِ [جهنم] ایمن بدار (۲۰۱) اینانند کسانی که از آنچه به دست آوردهاند بهرهای دارند، و خداوند زودشمار است».
حافظ ابن کثیر/ میگوید: «این دعا همهی خیرهای دنیا را دربرگرفته و همهی شرها را کنار میزند، همانا خیر و نیکی در دنیا همه چیزهای مطلوب دنیایی از جمله تندرستی، خانهای فراخ، همسری نیکو، روزی فراوان، علم سودمند، کار نیک، وسیلهی سواری مناسب، نام نیک و دیگر مواردی را که مفسرین بیان داشتهاند همه را دربرمیگیرد، هیچ مغایرتی هم میانشان نیست چرا که همگی در ذیل نیکی و خیر در دنیا گنجانده میشوند اما درخصوص خیر و نیکی در آخرت، بالاترین آن ورود به بهشت و متعلقات آن از جمله در امان ماندن از هراس بزرگ صحرای محشر، و حسابرسی ساده و آسان و دیگر امور نیک است، اما رهایی یافتن از آتش جهنم نیازمند فراهم کردن اسباب آن در دنیا است اسبابی همچون دوری از کارهای حرام و گناهان و ترک شهوات و حرام»[6].
به همین خاطر در سنت پاک نبوی درخصوص تشویق به [گفتن] این دعا حدیثی نقل شده است؛ أنسt میگوید: بیشترین دعای نبیاکرمr این بود که میفرمود: «اَللَّهُمَّ آتِنَا فِیالدُّنْیا حَسَنَة وَفِی الآخِرَة حَسَنَة وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ: خدایا در دنیا و آخرت به ما نیکی عنایت فرما و ما را از آتش دوزخ، نجات بده»[7].
اینکه موسیu میگوید: ﴿إِنَّا هُدۡنَآ إِلَیۡکَۚ﴾ یعنی: ما توبه نمودهایم و به سوی تو بازگشتهایم.
از دیگر دعاهای موسیu اینکه وقتی خداوند او را به سوی فرعون و قومش روانه کرد تا آنان را به سوی اسلام فراخواند از پروردگارش درخواست کرد که او را در تبلیغ رسالت و بیان دین، موفق گرداند، همچنان که خداوند میفرماید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِی صَدۡرِی ٢٥ وَیَسِّرۡ لِیٓ أَمۡرِی ٢٦ وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِی ٢٧ یَفۡقَهُواْ قَوۡلِی ٢٨ وَٱجۡعَل لِّی وَزِیرٗا مِّنۡ أَهۡلِی ٢٩ هَٰرُونَ أَخِی ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِی ٣١ وَأَشۡرِکۡهُ فِیٓ أَمۡرِی ٣٢ کَیۡ نُسَبِّحَکَ کَثِیرٗا ٣٣ وَنَذۡکُرَکَ کَثِیرًا ٣٤ إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرٗا ٣٥﴾ [طه: 25-35].
«گفت: پروردگارا، سینهام را برایم بگشا و کارم را برای من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند و از خانوادهام دستیاری برای من بگمار. هارون، برادرم را. تواناییام را با او استوار دار و او را در کارِ من شریک ساز تا تو را بسیار تسبیح گوییم و بسیار تو را یاد کنیم بیگمان تو به [حال] ما بینایی».
این دعایی بزرگ در جایی مهم است، همچنان که حافظ ابن کثیر میگوید: «این درخواستی از سوی موسیu به پروردگارش است که برای آنچه او را روانه میکند سینهاش را گشاده و فراخ دارد، چرا که خداوند او را به کاری بزرگ و قضیهای مهم دستور داده، او را به سوی بزرگترین پادشاه روی زمین آن دوران روانه داشته، پادشاهی که جبارترین و کافرترین پادشاه زمان خود است و بیشترین لشکر و آبادترین سرزمینها را در اختیار دارد اما از لحاظ سرکشی و طغیان از همه وحشیتر و ستمگرتر است. کارش به جایی رسید که ادعا کرد خداوند را نمیشناسد و برای مردم تحت امر خود فرمانروا و فریادرسی جز خود سراغ ندارد»[1] در این موقعیت دعا برای گشایش سینه برای موسی از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که آن قدرتی معنوی است، پیامبرخدا موسیu برای انجام این مسوولیت بزرگ از آن بهره میجوید، گشایش سینه سبب صبوری و تحمل سختیها و روی آوردن به این دعوت با همت و نشاط و جدیت میگردد، اما کمتحملی و ملول شدن از اسباب ضعف و بیحالی و بیقوتی است، و کسی که حالش چنین باشد شایسته هدایت کردن مردم و دعوت آنان به سوی خداوند نیست. همچنان که خداوند سبحان به پیامبرش محمدr میفرماید:
﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ﴾
[آل عمران: 159].
«پس به [لطف] رحمتی از [سوی] خدا با آنان نرمخو شدی و اگر درشت خویِ سختدل بودی، به یقین از پیرامونت پراکنده میشدند».
به همراه شکیبایی و سعهصدر و گشوده شدن سینه ناگزیر باید خدا کار را آسان ساخته و توفیقاش دهد به همین خاطر موسیu در این دعا میگوید:
﴿وَیَسِّرۡ لِیٓ أَمۡرِی ٢٦﴾ [طه: 26].
«و کارم را برای من آسان گردان».
حافظ ابن کثیر/ میگوید: «یعنی: جز این نیست که تو یاور و کمککننده و حامی و پشتیبان من هستی وگرنه من توان چنین کاری را ندارم»[2] شیخ ابن سعدی/ میگوید: «یکی از مصادیق آسان کردن امر برای دعوتگر این است که خداوند او را توفیق دهد هر کاری را از کانال طبیعیاش آغاز کند، و هرکس را طوری مورد خطاب قرار دهد که برایش مناسب است، و او را به نزدیکترین راهی که وی را به پذیرش حق میرساند دعوت کند»[3] سپس بیشک از مهمترین ابزارهای دعوت به سوی خدا توانایی دعوتگر بر فن بیان و تفهیم سخن خود است و به همین خاطر موسی از پروردگارش خواست او را در این کار [نیز] موفق گرداند و گفت:
﴿وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِی ٢٧ یَفۡقَهُواْ قَوۡلِی ٢٨﴾.
«و گره از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند».
چنانکه مفسرین گفتهاند موسی لکنت زبان داشت و سخنانش خوب فهمیده نمیشد، لذا از خداوند خواست که گره زبانش را بگشاید، تا آنچه را که میگوید، بفهمند، و منظو وی از خطاب و گفتگو و بیان مفاهیم به طور کامل حاصل شود.
به همین خاطر علامه ابن سعدی/ از جمله درسهای قابل برداشت از سرگذشت موسیu را اینگونه بیان داشته است: «بیشک فصاحت و بلاغت از جمله ابزارهای یاریگر تعلیم و آموزش و برپا داشتن دعوت و تبلیغ است، لذا موسیu از پروردگارش خواست که گره از زبانش بگشاید تا سخنش را دریابند وقتی که سخن فهمیده شود وجود لکنت زبان جای هیچ نقص و ایرادی نیست، به خاطر کمال ادب موسیu با پروردگارش از او درخواست نکرد که لکنت زبانش را به طور کامل برطرف نماید بلکه از او خواست به همان اندازه که او بتواند کار دعوت را انجام دهد این لکنت زبان مرتفع گردد»[4] حسن بصری/ میگوید: «پیامبران به اندازه نیاز از خداوند درخواست نمودهاند به همین خاطر مقداری لکنتزبان در موسیu باقی ماند»[5].
سپس موسی گفت:
﴿وَٱجۡعَل لِّی وَزِیرٗا مِّنۡ أَهۡلِی ٢٩ هَٰرُونَ أَخِی ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِی ٣١ وَأَشۡرِکۡهُ فِیٓ أَمۡرِی ٣٢﴾ [طه: 29-32].
«و یاوری از خانوادهام برای من قرار بده. هارون برادرم را. تواناییام را با او استوار بدار. و او را در کارم شریک کن».
حافظ ابن کثیر میگوید: «این نیز درخواستی از سوی موسیu در موضوعی بیرون از وجود خود اوست و آن یاری برادرش هارون در حقّ او است»[6].
در جایی دیگر از قرآن کریم توضیح و تفسیر این درخواست از سوی موسیu آمده است آنجا که خداوند سخن او را نقل میکند که:
﴿وَأَخِی هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّی لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِیَ رِدۡءٗا یُصَدِّقُنِیٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ ٣٤﴾ [القصص: 34].
«برادرم هارون که از من زبان بلیغتر و فصیحتری دارد با من بفرست تا یاور من بوده و مرا تصدیق نماید. چرا که میترسم تکذیبم کنند و دروغگویم نامند».
موسیu از پروردگارش طلب کرد که برادرش هارون را در امر نبوت و تبلیغ رسالت شریک او گرداند، و این به خاطر ارزش و اعتباری بود که موسیu نزد خداوند داشت. او پادر میانی کرد که خداوند به برادرش [نیز] وحی نماید، موسیu درخواست نمود که این یاور از خانوادهاش باشد، چون کمک و یاری یک نوع نیکی است، و خانواده از دیگران به نیکی کردن با انسان سزاوارتر است. و گفته شده: کسی برای برادرش سودمندتر از موسیu نبوده [زیرا برای برادرش درخواست نبوت نمود][7] سپس موسیu به بیان فایده این درخواستش پرداخته و گفت:
﴿کَیۡ نُسَبِّحَکَ کَثِیرٗا ٣٣ وَنَذۡکُرَکَ کَثِیرًا ٣٤﴾ [طه: 33-34].
«تا تو را بسیار تسبیح گوییم و بسیار تو را یاد کنیم».
علامه ابن سعدی/ میگوید: «موسیu میدانست که مدار دین و همه عبادتها، ذکر خداوند است، و موسی از خداوند خواست برادرش را با او همراه نماید تا یکدیگر را بر پرهیزگاری و نیکوکاری کمک نمایند، و خداوند را بسیار تسبیح گویند، و او را زیاد یاد کنند، و دیگر عبادتها را بسیار انجام دهند»[8]. همچنین ایشان/ بیان داشته که ذکر همان چیزی است که خداوند آفریدهها را به خاطر آن پدید آورده است و عبادت همگی ذکر خداوندند همچنین ذکر، آدمی را بر قیام به طاعتها یاری میدهد هر چند این طاعتها سخت باشند و ایستادن رویاروی ستمگران را برایش آسان میکند و کار فراخوانی به سوی خداوند متعال را بر او سهل مینماید، هنگامی که خداوند موسیu را به سوی فرعون فرستاد به او گفت:
﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَأَخُوکَ بَِٔایَٰتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکۡرِی ٤٢﴾ [طه: 42].
«تو و برادرت همراه با آیات من بروید و در یاد کردن من سستی نورزید»[9].
یعنی: در یاد کردن من تنبلی و بیتوجهی ننمایید چرا که ذکر من سلاح و ادوات شماست.
موسیu در پایان همه این مطالب دعایش را اینگونه به پایان رساند:
﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرٗا ٣٥﴾ [طه: 35].
«همانا تو به حال ما آگاه هستی».
«حالت ما و وضعیت و ناتوانی و نیازمند بودن ما را در همه کارها میدانی و تو از خود ما به ما آگاهتر و مهربانتر میباشی. پس آنچه را از تو خواستهایم به ما ارزانی بدار، و دعای ما را اجابت کن»[10] خداوند دعای پیامبرش موسی کلیم الله u را پذیرفت و فرمود:
﴿قَدۡ أُوتِیتَ سُؤۡلَکَ یَٰمُوسَىٰ ٣٦﴾ [طه: 36].
«همهی آنچه که خواستهای به تو داده شد ای موسی».
«سؤل» یعنی: تقاضا و درخواست. همچنین خداوند در پاسخ به درخواست موسی میگوید:
﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجۡعَلُ لَکُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیۡکُمَا بَِٔایَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَکُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ ٣٥﴾ [القصص: 35].
«[خدا درخواست موسی را پذیرفت و بدو] گفت: ما بازوان تو را به وسیله برادرت [هارون] تقویت و نیرومند خواهیم کرد، و به شما سلطه و برتری خواهیم داد، و لذا به سبب [قدرت] معجزات ما آنان به شما دسترسی نمییابند و بر شما پیروز نمیگردند. بلکه شما و پیروانتان چیره و پیروزید».
خداوند بیان داشته که دعایش را پذیرفته و انتظارش را برآورده ساخته است و او را به واسطهی برادرش یاری کرده و تقویت نموده و در برابر فرعون و قومش، سلطه و اقتداری بدانان داد که دیگر راهی برای اذیت و آزارشان باقی نماند، چرا که به موسی و برادرش معجزات درخشانی داده و آنان را با آن معجزات نیرومند گرداند و پیروزی و چیرگی و عاقبت نیک را از آنِ موسی و هارون و پیروانشان گرداند. خداوند بهترین سرپرست و یاور و یاریگر است.
[1]- تفسیر ابنکثیر (5/276)
[2]- تفسیر ابنکثیر (5/276)
[3]- تفسیر ابنسعدی (ص: 587)
[4]- تیسیراللطیف المنان (ص: 136)
[5]- این سخن را ابنکثیر در البدایة والنهایة (2/60) نقل کرده است.
[6]- تفسیر ابنکثیر (5/277)
[7]- تفسیر ابومظفر سمعانی (3/328)
[8]- تفسیر ابنسعدی (ص: 587)
[9]- تیسیر اللطیف المنان (ص: 135)
[10]- تفسیر ابنسعدی (ص: 587)
خداوند متعال سرگذشت پیامبرش موسیu را در آیات بسیاری از کتاب ارجمندش به شیوههای گوناگون بیان داشته است. در میان سرگذشتهای بیان شده در قرآن سرگذشتی طولانیتر از سرگذشت او، و صحنهها و عبرتهایی بیش از صحنهها و عبرتهای سرگذشت او وجود ندارد، چرا که او u درگیر مبارزه با بزرگترین مستبدی شد که تاریخ به خود دیده بود: فرعون و لشکریانش؛ همچنین درگیر لجوجترین قومی شد که مردم آنها را شناختهاند، [یعنی] بنیاسرائیل؛ در نتیجه وظیفهی موسیu از مهمترین وظایف و رسالتش از بارزترین رسالتها بود.
سرگذشت موسیu در قرآن کریم مشتمل بر صحنههای متعددی است که موسیu در آنها با دعاهای عظیمی خداوند را به فریاد خوانده است، دعاهایی که نشاندهندهی کمال فروتنی و فرمانبرداری و عبودیت تمام و کمال او در برابر الله متعال پروردگار جهانیان است، و گواه بر جایگاه و منزلت و مقام والای او نزد پروردگارش است. از جمله دعاهای موسیu، دعایی است که در این سخن خداوند آمده است:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ١٦﴾ [القصص: 16].
«گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم، مرا بیامرز. آنگاه [خداوند] او را آمرزید. حقا که او آمرزنده مهربان است».
این دعا را موسیu به عنوان طلب آمرزش و مغفرت و توبه به درگاه پروردگارش بیان داشت، چرا که او از روی خطا و بیآنکه قصد کشتن مردی قبطی را داشته باشد او را کشته بود. او میخواست مردی بنیاسرائیلی از طایفهی او را که از او در رویاروی با این فرد قبطی درخواست یاری کرده بود یاری دهد. موسی مشتی به آن مرد قبطی زد، بر اثر شدت ضربهی موسیu آن شخص کشته شد. موسیu این کار را به تقدیر نسبت نداد تا به این شکل برای آن عذر آورده باشد بلکه به توبه و طلب آمرزش روی آورد چرا که او سبب چنین اتفاقی بود. و این مفهوم سخنی است که از قتاده/ در تفسیر این سخن خداوند ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی﴾ نقل شده که گفت: «پیامبرخدا موسیu دانست که راه خروج از این حادثه چیست لذا بدان روی آورد و بار مسئولیت را بر عهده پروردگارش نینداخت»[1].
علامه ابن سعدی/ به بیان درسهای آموزندهی اخلاقی از این سرگذشت پرداخته و میگوید: «کشتن کافری که با او پیمان حفظ جانش بسته شده است یا به صورت یک سنت دیرینه جانش در نزد تو در امان مانده است جایز نیست، زیرا موسیu وقتی که آن قبطی را کشت پشیمان شد و از خداوند خواست او را بیامرزد و توبه کرد» همچنین به بیان یکی دیگر از درسهای آموزندهی آن پرداخته و میگوید: «کسی که مردمان را به ناحق میکشد از زمرهی ستمگران تباهپیشه در زمین محسوب میگردد اگرچه هدفش از این کار صرفا ترساندن باشد و اگرچه گمان کند که او مصلح است مگر اینکه شریعت قتل چنین اشخاصی را جایز بشمارد»[2]. با این سخن استواری که علامه ابن سعدی/ بیان داشته غلط بودن رفتار برخی از افراطیها و تندروها که ایجاد رعب و وحشت و ترساندن مؤمنین و دیگر شهروندان، و کشتن مسلمانان و دیگر مردمی که خواهان امان و حمایت هستند را به پندار خود به عنوان راه اصلاح [جامعه]، نشان میدهند. اینان به پندار خود راه اصلاح جامعه را برگزیدهاند اما در حقیقت جزو ستمگران و مفسدین روی زمیناند.
یکی دیگر از دعاهایی که موسیu بیان داشت هنگامی بود که باخبر شد قبطیها به رایزنی پرداختهاند تا به خاطر قتل قبطی از او انتقام بگیرند. موسی با شنیدن این خبر از شهر گریخت و در همین حال پروردگارش را ندا داده و فراخواند، چنان که خداوند میفرماید:
﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢١ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ٢٢﴾ [القصص: 21-22].
«پس بیمناک [و] در حالی که [به هر سو] مینگریست از آنجا بیرون شد. گفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش (۲۱) و هنگامی که به شهر مدین روی نهاد، گفت: از پروردگارم امیدوارم که مرا به راه راست هدایت کند».
اینکه میگوید: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢١﴾ «پروردگارا! مرا از گروه ستمکار نجات بده». دعایی برای رهایی یافتن از فرعون و قومش است، کسانی که به رایزنی درخصوص قتل او پرداختهاند. موسیu آنان را ستمکار نامید چرا که او از گناهش و کاری که از روی خشم کرده بود -بدون اینکه قصد کشتن را داشته باشد- توبه کرد. پس اینکه او را تهدید به قتل کردند از سر ستم و جسارت بود، [چرا که موسی نیت پلیدی نداشت]. و گفته شده: موسیu به این خاطر آنان را ستمکار نامید که آنان به خاطر کفرورزیشان به خداوند متعال به خود ستم روا داشتهاند. اینکه میگوید: ﴿عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ٢٢﴾ «امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت نماید». دعایی برای یافتن راه راست و کوتاهی است که او را به شهری که موردنظرش بود -یعنی مدین- و به هر خیری در دنیا و آخرت برساند.
همانا خداوند دعایش را پذیرفت و آنچه را خواسته بود به او ارزانی داشت، ابن کثیر/ میگوید: «خداوند خواستهاش را برآورد و او را به راه راست در دنیا و آخرت رهنمون شد او را راهنما و مرشد، و هدایت شده قرار داد»[3].
علامه ابن سعدی در این موقعیت اشاره میکند به اینکه در این دعا نکته ظریفی وجود دارد و آن اینکه شخصی محقق به هنگام نیاز به علم یا سخن درباره آن وقتی که نتوانست میان دو سخن یا نظر ترجیح دهد و یکی را برگزیند از پروردگارش طلب راهنمایی میکند و از خدا میخواهد که او را به رأی و سخن صحیح هدایت کند آن هم بعد از آنکه قلباً حق را مدنظر داشت و به جستوجوی آن پرداخت، بیشک خداوند در این حال او را ناکام نمیگذارد و همچنان که وقتی موسیu قصد رفتن به مدین را نمود و راهی که به سمت آن میرفت را نمیدانست خداوند او را راهنمایی کرد. موسی گفت: ﴿عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ٢٢﴾ «امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند». و خداوند نیز او را هدایت کرده و آنچه را امید داشت و آرزویش را نمود بدو عطا کرد[4].
از دیگر دعاهای موسیu اینکه وقتی گرفتار رنج و مشقت سفر گشت و بسیار گرسنه شد و در عین حال غذایی به همراه نداشت که بخورد در اینجا بود که از پروردگارش طلب رزق و روزی کرد و گفت:
﴿رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرٖ فَقِیرٞ ٢٤﴾ [القصص: 24].
«پروردگارا، من به هر خیری که بر من بفرستی [سخت] نیازمندم».
مفسرین بر این مطلب متفقالقولند که در این دعا موسیu به خاطر گرسنگی شدید از خداوند طلب چیزی خوراکی نمود و این دعا بیانگر وصفالحال او بود چرا که او نیازمند خیر (رزق و روزی) بود که پروردگارش بر او فرو فرستد و او با این دعا از خدا خواست که این خیر را بر او ارزانی دارد و این [بیان نیازمندی در هر موردی] از مهمترین ابزار تقرب جستن به خداوند است.
شیخ ابن سعدی/ میگوید: «بیشک همچنان که خداوند دوست دارد دعاکننده با بیان نامها و صفات خدا و بیان نعمتهای عام و خاص، به او توسل جوید، همچنان نیز دوست دارد که بنده با بیان عجز و ضعف و نیازمندی و ناتوانیاش در کسب منافع خود و دفع مضرات از خود به خداوند توسل جوید، همچنان که موسیu فرمود: «پروردگارا، من به هر خیری که بر من بفرستی [سخت] نیازمندم». چرا که این کار بیانگر اظهار تضرع و نیازمندی و احتیاج [مبرم] به خداوند است و این خود بیان حقیقت حال هر فرد و بندهای است»[5].
ملاحظه میشود که خواهان و درخواستکننده گاه با ساختار طلب و گاه با ساختار خبر درخواستش را بیان میدارد و این یا به خاطر توصیف فقر و احتیاج و ناتوانی حال خودش است و یا به خاطر توصیف بینیازی و کمال و بخشندگی و دهندگی کسی است که از او درخواست میکند و یا به خاطر توصیف حال هر دو: حال درخواستکننده و حال کسی که از او درخواست میشود.
موسیu در این دعا به توصیف حال خود و بیان نیازمندی و احتیاجش به پروردگار و مولایش پرداخت. این نحوه دعا کردن او موجب شد که پروردگار بر او خیر فرو فرستاده، و انعام و بخشش خود را بر او استمرار بخشد.
خداوند دعای او را پذیرفت و پیوسته بر او بخشش کرد و وی را عطای بزرگ بخشید و تا آنگاه که او را انتخاب کرده و به مقام فرستادهای امین و پیامبری کریم برگزید در مدین در امنیت و عافیت و برخوردار از رزق و روزی و خیر باقی ماند. درود و سلام و برکات خداوند بر او و تمامی پیامبران الهی.
از جمله دعاهای عظیم ذکر شده در قرآن دعایی است که در سرگذشت یونسu پیامبر نقل شده است. او به سوی مردم نینوا از سرزمین موصل در عراق فرستاده شده بود، آنان را به سوی خدا [و یکتاپرستی] فراخواند اما آنان نپذیرفتند و بر کفرشان اصرار ورزیدند درنتیجه یونس r به آنان وعده عذاب الهی را داد سپس در حالی که از آنان عصبانی بود و پیش از آنکه خداوند دستور خروج او را از میان آنان بدهد او قومش را ترک کرد، یونسu به همراه گروهی سوار کشتیای شد که پر از مسافران و محموله بود، کشتی دچار سانحه شد و ترسیدند که غرق شوند میان خود قرعهکشی کردند تا از میان خود کسانی را در دریا اندازند تا بار کشتی سبک گردد، در این میان قرعه به نام یونسu درآمد. بدین شیوه خداوند او را مورد ابتلا و آزمایش قرار داد در این هنگام خود برخاسته و خود را به دریا انداخت. خداوند ماهی بزرگی را در دریا به سوی او فرستاد و ماهی یونسu را بلعید خداوند به ماهی وحی کرد که گوشت یونس را تکهپاره نکرده و استخوانهایش را درهم نشکند بلکه او را بلعیده و فرو دهد تا شکمش زندان یونسu باشد. خداوند در این باره میفرماید:
﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٣٩ إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ ١٤٠ فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُدۡحَضِینَ ١٤١ فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٞ ١٤٢ فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ ١٤٣ لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٤٤﴾ [الصافات: 139-144].
«مسلما یونس هم از زمره پیغمبران بود (۱۳۹) زمانی، او به سوی کشتی پر [از مسافر و کالا] گریخت (۱۴۰) [کشتی دچار سانحه شد و میبایست بر طبق قرعه، افرادی از سرنشینان به دریا انداخته شوند] یونس در قرعهکشی شرکت کرد و از جمله کسانی شد که قرعه به نام ایشان درآمد (۱۴۱) ماهی او را بلعید، در حالی که مستحق ملامت بود (۱۴۲) اگر او قبلا از زمره تسبیحگویان نمیبود (۱۴۳) او در شکم ماهی تا روز رستاخیز میماند».
وقتی که یونسu در شکم ماهی در آن تاریکیها قرار گرفت پروردگارش را فراخواند و از او یاری طلبید، در حالی که به خطای خود نیز اعتراف نمود. این مطالب را خداوند بیان داشته خدای با عزت و جلالی که از نجواها و سخنان در گوشی آگاه است، و ضرر و زیان و مصیبت را دور میگرداند، صداها را میشنود هر چند که ضعیف باشند و از نهانیها هر اندازه که ریز و ظریف باشند آگاه است، و دعاها را اجابت میکند هر چند بزرگ و عظیم باشند، چرا که در کتابش میگوید:
﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨﴾ [الأنبیاء: 87-88].
«و ذیالنون را، چون خشمگین رفت، و گمان کرد [کار را] بر او تنگ نمیگیریم و در تاریکیها ندا در داد که معبود [راستینی] جز تو نیست. تو پاک [و منزهی] به راستی من از ستمکاران بودم (۸۷) پس [دعایش را] اجابت کردیم و از غم رهاییاش دادیم و مؤمنان را بدینسان نجات میدهیم».
اینکه میفرماید: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ﴾، امام طبری میگوید: «خداوند متعال میفرماید: ای محمدr ذاالنون یعنی صاحب نون را یاد کن، و نون به معنی ماهی است، و منظور از ذیالنون یونس بن متّی است»[1].
اینکه میفرماید: ﴿إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا﴾ از ابن عباس ب نقل است که: «از قومش عصبانی شد» شبیه این سخن از ضحاک نیز نقل شده است[2].
اینکه میفرماید: ﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ﴾ از ابن عباس ب نقل است که: «خداوند میفرماید: یونسu گمان برد -اینکه بر قومش خشمگین شده و آنان را ترک کرده- ما بر او سخت نگرفته و او را در تنگنا قرار نمیدهیم، [اما] عقوبتش این بود که ماهی او را بلعید» شبیه این سخن از قتاده و مجاهد و ضحاک نقل شده است[3].
اینکه میفرماید: ﴿فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ﴾ ابن مسعود و ابن عباس و دیگر مفسرین میگویند منظور از تاریکیها:
1- تاریکی شکم ماهی.
2- تاریکی دریا.
3- و تاریکی شب است[4].
اینکه میفرماید: ﴿أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧﴾ یونسu با این کلمات پروردگارش را به فریاد خواند در حالی که به گناهش اقرار نموده و از خطایی که مرتکب شده بود پشیمان بود.
این دعای مهمی که یونسu در شکم ماهی پروردگارش را با آن به فریاد خواند دربرگیرندهی سه جنبه است:
1- اینکه میگوید: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ﴾، شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «این سخن بیانگر اثبات یکتایی الوهیت خداوند است، و الوهیت دربرگیرندهی کمال علم و قدرت و رحمت و حکمت او است. الوهیت بیانگر اثبات احسان خداوند به بندگان است، چرا که إله کسی است که شایستهی پرستش است. این که إله مستحق پرستش است به خاطر اتصاف به صفاتی است که مستلزم آن است که او بسیار محبوب بوده و بسیار مورد خضوع و خشوع قرار گیرد، و عبادت دربرگیرندهی اوج محبت و نشان دادن اوجِ ذلت و خواری است»[5].
2- اینکه میگوید: ﴿سُبۡحَٰنَکَ﴾ بیانگر اثبات پاک و منزه بودن خداوند از هر عیب و نقصی، و اثبات عظمت او است، عظمتی که دلیل و سبب برائت و دور دانستن او از نقصها و عیبها میگردد. اینکه میگوید: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ﴾ دربرگیرندهی مفاهیم نامهای نیکوی خداوند و صفات والای اوست، این سخن بیانگر کمال مدح و ستایش به همراه کمال فروتنی و محبت و تواضع برای خداوند متعال است.
3- اینکه میگوید: ﴿إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧﴾ با بیان این سخن، یونسu به گناهش و به حقیقت حالش اعتراف میکند. هم چنین دربرگیرندهی درخواست بخشش و مغفرت از خداوند متعال است، بیتردید درخواستکننده و خواهان، گاه با ساختار درخواست و گاه با ساختار خبر درخواست میکند: حال یا به خاط توصیف حال و روز خودش و یا به خاطر بیان ویژگیهای کسی که از او میطلبد و یا به خاطر توصیف هر دو.
دعای یونسu در این موقعیت دربرگیرندهی مفاهیم والا و معانی ارجمندی است که موجب و سبب پذیرش آن میگردد. ابن قیم/ میگوید: «دعای یونسu مشتمل بر کمال توحید و پاک و منزه دانستن پروردگار است، [همچنین] اعتراف آدمی به اینکه مرتکب ظلم و گناه شده از موثرترین درمانهای غم و غصه و تشویش، و اصلیترین ابزارهایی است که خداوند به واسطه آن سختیها و گرفتاریها را برطرف میکند. بیشک توحید و تنزیه خداوند دربرگیرنده اثبات کمال مطلق خداوند و سلب هر نقص و عیب و تشبیه کردنی از او است. و اعتراف به ستم [کاری] دربرگیرنده ایمان آدمی به شریعت الهی و ثواب و عقاب است، و موجب فروتنی و دلشکستگی و بازگشت آدمی به خداوند و آمرزش لغزشهایش، و اعتراف به بندگی و نیازمندی به او میشود، در اینجا به چهار چیز توسل شده: توحید، تنزیه[6]، بندگی و اعتراف»[7]. خداوند دعای پیامبرش یونسu را پذیرفت و به همین خاطر میفرماید: ﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ﴾ آنگاه که یونس در شکم ماهی بود دعایی را که به درگاه ما نمود پذیرفتیم و او را از غمی که به خاطر زندانی بودنش در شکم ماهی بدان گرفتار شده بود رهانیدیم. اینکه خداوند میفرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨﴾ بیانگر کمال این دعا است و اینکه این دعا مستجاب و پذیرفتنی است. ابن جریر طبری/ میگوید: «خداوند میفرماید: همچنان که یونس را از رنج زندانی بودن در شکم ماهی در درون دریا به هنگام به فریاد خواندنمان رهانیدیم آنچنان نیز مؤمنین را هنگامی که به ما پناه آورده و از ما طلب یاری و کمک کنند از غم و رنجهایشان میرهانیم»[8].
ابن کثیر شبیه این سخن را آورده و میگوید: «بهخصوص هنگامی که مؤمنین این دعا را در حین ابتلای به گرفتاری و مصیبت بگویند چرا که پیامبرr مؤمنین را ترغیب کرده که به هنگام گرفتاری این دعا را خوانده و با آن دعا نمایند»[9] سپس حدیثی را نقل کرده که احمد و ترمذی[10] و دیگران از سعد بن ابیوقاص t نقل کردهاند که: رسول اللهr فرمود: «دعایی که یونسu در شکم ماهی به درگاه خداوند کرد [این بود]: ﴿أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧﴾ و هرگز هیچ شخص مسلمانی در رنج و مشکل این دعا را نگفته است مگر اینکه دعایش اجابت شده است».
[1]- تفسیر طبری (16/374)
[2]- این دو سخن را ابنجریر در تفسیرش (16/374) نقل کرده است.
[3]- بنگر به تفسیر طبری (16/380-379)
[4]- بنگر به: تفسیر طبری (16/382)، و البدایه و النهایه اثر ابنکثیر (2/21-20)
[5]- دقائق التفسیر (4/364)
[6]- منزه دانستن خداوند از هر عیب و نقص (م).
[7]- زادالمعاد (4/208)
[8]- تفسیر طبری (6/385)
[9]- تفسیر ابنکثیر (5/363)
[10]- احمد (1/170)، و ترمذی (3505) و آلبانی/ در «صحیح سنن ترمذی» (3/443) آن را صحیح دانسته است.