اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

۱۹۳- دعای ایوب u

۱۹۳- دعای ایوب u

از جمله دعاهای عظیم نقل شده در قرآن ‌کریم دعای پیامبر خدا ایوبu است. پیامبری که صابر بود و اجر این صبر را از خدا می‌طلبید. ایوب با آزمایشی عظیم در جسم و جان و خانواده و مالش روبه‌رو شد تا جایی که [صبر ایوب] تبدیل به ضرب‌المثل شده آن هم به خاطر انواع مشکلات و سختی‌هایی که برایش پدید آمد و این‌ها همه تنها بر صبر و اجر‏خواهی و تضرع و زاری و نیایش او افزود؛ تضرع و نیایش به خاطر برطرف شدن زیان و ضرر و آسیبی که به او رسیده بود چرا که این تنها خداوند است که در سختی‌ها و رنج‌ها مأمن و پناهگاه آدمیان بوده و در خوشی و ناخوشی به فریاد خوانده می‌شود.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ ٤١ [ص: 41].

«و بنده ما، ایوب را یاد کن، چون پروردگارش را ندا داد که شیطان به من رنج و دردی رسانده است».

خطاب به پیامبر ما محمد مصطفیr است که بنده ما ایوب را یاد کن آن‌گاه که او خداوند را به فریاد خوانده و از او درخواست یاری کرد و به سوی او و نه هیچ‌کس دیگری شکایت برد و گفت: پروردگارا همانا شیطان به من رنج و دردی رسانده است یعنی: او را به امری مشقت‌آور و طاقت‌فرسا در بدنش، و هلاکت خانواده و اموالش گرفتار کرد.

باز خداوند سبحان در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

﴿۞وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٨٣        [الأنبیاء: 83].

«و ایوب را [نیز یاد کن]، چون پروردگارش را ندا داد که: آسیبی به من رسیده است و تو مهربان‌ترین مهربانانی».

این عبارت بیان‌گر ستایشی عظیم بر بنده خدا و رسول او ایوب u است و بالابرنده‌ی منزلت و جایگاه اوست آن‌گاه که خداوند او را با بلایی شدید آزمود و دید که او صابرانه و امیدوار به دریافت اجر الهی با آن روبه‌رو شد تا آن‌جا که با این صبر الگو و اسوه صابرین و مایه تسلی و دلداری مبتلایان و گرفتاران گردید هم‌چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ ٤٤                                         [ص: 44].

«ما او را به راستی شکیبا یافتیم. [ایوب] نیک بنده‌ای بود. او رو به سوی [خدا] داشت».

 ایوب با بیان حال و روز خود و این‌که درد و رنجی جانکاه را تحمل می‌کند، و با بیان رحمت وسیع و فراگیر خداوند، به او متوسل شد و پروردگارش را ندا داد که: ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٨٣. ابن قیم/ می‌گوید: «ایوب -در این دعا- بیان حقیقت توحید و اظهار نیاز و نیازمندی به پروردگار، و وجود محبت در تملق‌گویی او، و اعتراف به صفت رحمت و مهربانی‌اش و این‌که او مهربان‌ترین مهربانان است را با هم گرد آورده است. هم‌چنین ایوب با بیان صفات خداوند به او توسل جسته و شدت نیازمندی و حاجتش به خدا را ابراز نموده است، هرگاه شخص گرفتار این چنین عمل کند بلا و مصیبتش از او دور می‌گردد»[1].

خداوند دعای پیامبرش ایوبu را پذیرفت، به همین خاطر می‌فرماید:

﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤             [الأنبیاء: 84].

«پس [دعایش] را اجابت کردیم و رنجی را که در خود داشت دور ساختیم و خانواده‌اش و [نیز] مانند آنان را با آنان به رحمتی از جانب خویش و به جهت پندی برای عبادتگزاران به او بخشیدیم».

خداوند سبحان چگونگی برطرف ساختن درد و بیماری از ایوبu را بیان داشته است وقتی که خداوند اراده نمود تا درد و بیماری را از ایوب برطرف نماید به او دستور داد تا پایش را به زمین بزند هم‌چنان که می‌فرماید:

﴿ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ ٤٢                                     [ص: 42].

«[فرمان دادیم:] پایت را به زمین بزن. [به ناگاه] آن [چشمه‌ای شد] مهیای غسل، خنک و آشامیدنی».

حافظ ابن کثیر/ می‌‌گوید: «یعنی: پایت را به زمین بکوب،‌ ایوبu نیز دستور را اجرا کرد خداوند چشمه‌ای دارای آب خنک برای او جاری ساخت و به ایوبu دستور داد تا در آن غسل نموده و از آن بنوشد [پس از اجرای دستور توسط ایوب] خداوند درد و رنج و بیماری و مرضی که به صورت ظاهر و باطن در پیکر او بود را از او دور ساخت و به عوض آن ظاهر و باطنش را صحت و سلامتی ارزانی داشت و به او زیبایی کامل و مال فراوان عطا کرد تا آن‌جا که ملخ‌هایی از طلا بر او فرو ریخت و خانواده‌اش را برایش جبران کرد هم‌چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ گفته شده: خداوند اعضای خانواده‌اش را زنده کرد، و گفته شده: به عوضی آنان که مرده بودند کسان دیگری به او داد، و در سرای آخرت هر دو گروه را برایش جمع می‌کند و همه را گرد هم می‌آورد، این‌که می‌گوید: ﴿رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا به عنوان رحمتی از جانب ما آن سختی و مشقت را از او زدودیم ﴿فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ به خاطر لطف و رأفت و احسانمان نسبت به ایوب مشکلاتی را که داشت از میان برداشتیم. ﴿وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤ تذکر و یادآوری است برای کسی که در بدن یا مال یا فرزندش دچار ابتلا و آزمایشی می‌گردد، او می‌تواند پیامبر خدا ایوب را الگوی خود قرار دهد چرا که خداوند ایوبu را به بیشتر از این‌ها آزمود و او صبر پیشه ساخت و به پاداش الهی چشم دوخت تا این‌که خدا گره از مشکل او گشود»[2].

امام طبری در تفسیر این سخن خداوند ﴿وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤ می‌فرماید: این بلاها و مصیبت‌هایی را که بر ایوب وارد آوردیم مایه‌ی تذکر و یادآوری برای عابدان است تا بدین وسیله پند پذیرند و بدانند که خداوند دوستانش را و تمام بندگانی را که در دنیا دوست دارد با انواع بلایا در جان و مال و خانواده‌هایشان می‌آزماید اما بدون آن‌‌که آنان را خوار و رسوا نماید و صرفا آزمایشی است تا بنده‌اش با صبر در برابر آن و امید به پاداش الهی و افزایش یقین، به منزلت و کرامتی برسد که خداوند آن را در نزد خود برایش فراهم نموده است، سپس با سند خود از محمد بن کعب قرظی روایت کرده که پیامبرr می‌فرماید: «هرگاه مؤمنی دچار مصیبتی بشود و مصیبت ایوب را به یاد آورد باید بگوید: کسی بهتر از ما که همان ایوب پیامبر خدا بود به مصیبت گرفتار آمده است»[3].

مؤمن در این دنیا در معرض آزمایش و ابتلا است، در حدیثی به نقل از سعد بن ابی‌وقاص آمده که: گفتم ای رسول اللهr، کدام دسته از مردم مورد سخت‌ترین آزمایش‌ها قرار می‌گیرند؟ پیامبرr فرمود: «سخت‌ترین آزمایش‌ها در مورد پیامبران است، سپس صالحان، و سپس شخص برحسب دین خویش مرتبه به مرتبه مورد ابتلا قرار می‌گیرد پس اگر در دین وی استواری و صلابتی بود، ابتلایش سخت‌تر است، و پیوسته ابتلا و آزمایش دامنگیر آدمی می‌شود تا آن‌جا که بر روی زمین راه می‌رود در حالی که گناهی بر او باقی نمانده است»[4].

کسی که به مصیبتی گرفتار است و در گرفتاری پیامبرخدا ایوبu بیندیشد این امر موجب تسلی و دلداری او می‌گردد بنابراین وقتی آنها اوu را ببینند که به بلایی عظیم گرفتار آمد و پس از مدتی آن بیماری و رنج از او دور شد و خداوند به او پاداشی نیک داد و در علت آن بیندیشند می‌بینند که به وضوح علت آن صبر و بردباری است لذا [مبتلایان به هنگام دچار شدن به مصائب] او را اسوه و الگوی خود قرار می‌دهند.

در آنچه خداوند از دعای ایوبu نقل کرده آشکار می‌شود که:

1-    بزرگ‌ترین سبب نجات و رهایی ایوبu، دعا و زاری و تضرع و اظهار نیازمندی او به درگاه الهی، و به یادآوردن خداوند با نام بردن از نام‌های نیکو و صفات والای او، و توسل جستن به او با این اسماء و صفات بود.

2-    گرفتار شدن به بلا و مصیبت نشانه‌ی فرومایگی و تیره‌روزی شخص نیست بلکه چه بسا این گرفتاری موجب پاک شدن گناهان یا افزایش درجات گردد، خداوند با حکمتی خاص آدمی را بدین شیوه می‌آزماید، در صحیحین[5] در حدیثی به نقل از ابوهریرهt آمده که پیامبرr فرمودند: «هیچ رنج و بیماری و غم و اندوه و آزار و اذیتی به شخص مسلمان نمی‌رسد و یا حتی خاری در پای او فرو نمی‌رود، جز آن‌که خداوند آن را کفاره‌ی گناهانش قرار می‌دهد».

3-    دعا برای برطرف شدن رنج و بیماری و دفع بلا در تضاد با صبر و راضی بودن به تقدیر الهی نیست، چرا که ترک صبر به این شکل است که شخص مبتلا نزد مردم از گرفتاری و مشکلش گله و شکایت می‌کند اما اظهار آن به خداوند متعال به منزله‌ی ترک صبر نیست.




[1]- الفوائد (ص: 349)

[2]- البدایة والنهایة (1/513)

[3]- تفسیر طبری (16/368-367)

[4]- أحمد (1/172)، و ترمذی (2398)، و آلبانی/ در «صحیح سنن ترمذی» (2/565) آن را صحیح دانسته است.

[5]- بخاری شماره (5642)، و مسلم شماره (2573)

۱۹۲- دعای یوسف u

۱۹۲- دعای یوسف u

خداوند متعال در دو موضع در سوره‌ی یوسف، دو دعا از پیامبرش یوسفu نقل کرده که هر دعایی دارای جایگاه و مناسبت خود است که شایسته است در آن تأمل و تدبر نمود.

دعای اول: خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣ فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ کَیۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٤                    [یوسف: 33-34].

«[یوسف] گفت: پروردگارا، زندان در نزد من از آنچه مرا به آن می‌خوانند، خوش‌تر است و اگر مکر آنان را از من باز نداری، به آنان گرایش یابم و از نادانان گردم. پروردگارش [دعای او را] اجابت کرد و مکر آنان را از او بازداشت . بی‌گمان او شنوای داناست».

و این مقامی از مقام‌های پناه بردن به خداوند برای درخواست مصون ماندن از ارتکاب گناه و محفوظ ماندن از حیله و نیرنگ افراد شرور و بدکردار است، به‌خصوص فتنه و نیرنگ زنان [بدکرداری] که فتنه‌ی آنان از شدیدترین فتنه‌ها علیه مردان در این دنیا است. پیامبرr می‌فرماید: «بعد از خودم، هیچ فتنه‌ای برای مردان، زیان‌بارتر از فتنه‌ی زنان، به جای نگذاشتم»[1] یوسف u در دوران جوانی و شادابی‌اش از سوی زنانی که از او می‌خواستند مرتکب کار زشت گردد در معرض این فتنه بزرگ قرار گرفت اما جز دوری گرفتن از حیله و نیرنگ آنان و پناه بردن به خدا -به خاطر مصون ماندن از اغوا و فریبندگی آنان- شایسته‌ی او نبود. این‌که می‌گوید:

﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِۖ                                  [یوسف: 33].

نزد یوسف u افتادن به زندان -با آن همه دشواری و سختی‌اش- که همسر عزیز تهدیدش کرده بود در صورت عدم پذیرش درخواستش به آن می‌افتد، آسان‌تر و راحت‌تر از افتادن در گناه و ارتکاب معصیت بود. لذا یوسفu رضایت و خشنودی خداوند را انتخاب کرد و به او پناه برد چرا که می‌دانست که اگر پروردگارش او را از ارتکاب آن مصون نداشته و از درافتادن در آن نجاتش ندهد توانایی دفع آن را از خود ندارد و به همین خاطر گفت:

﴿وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣        [یوسف: 33].

«و اگر مکر آنان را از من باز نداری، به آنان گرایش یابم و از نادانان گردم».

طبری/ می‌گوید: «یوسفu گفت: پروردگارا اگر نیرنگ‌شان که پیوسته در پی القای آن به من هستند را از من دور نکنی بدانان تمایل یافته و با هوی و هوسشان موافقت می‌نمایم»[2].

ابن کثیر/ می‌گوید: «[یوسفu گفت]: خدایا اگر مرا به نفس خودم واگذاری من در برابر نفس خود قدرتی ندارم و مالک هیچ نفع و ضرری برای خود نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد من بنده‌ای ضعیف و ناتوانم مگر آن‌که تو با نیرو و توانت من را تقویت کرده و مصون و محفوظ داری»[3].

این‌که می‌گوید: ﴿وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣ معطوف بر این سخنش است که می‌گوید: ﴿أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ با گرایش یافتنم به سمت آنان جزو کسانی می‌گردم که نسبت به حق تو نادانند و با امر و نهی تو مخالفت می‌ورزند. این خود گواهی است بر آن‌که هیچ کس نمی‌تواند از ارتکاب گناه و تسلیم شدن به گرفتار شدن در آن امتناع ورزد مگر به یاری و توفیق خدا، هم‌چنین این سخن گواهی است بر زشتی جهل و نادانی و ملامت جاهل و نادان، و این‌که هر آن کس که خدا را نافرمانی کند او جاهل و نادان است.

علامه ابن سعدی/ در رساله‌ای مهم با عنوان «درس‌های آموزنده برگرفته از سرگذشت یوسف» می‌گوید: «از جمله درس‌های برگرفته از این سرگذشت آن که شایسته است آدمی به هنگام ترس از گرفتار شدن در فتنه‌ی گناهان و لغزش‌ها به خداوند پناه ببرد و صبر پیشه‌ سازد و بکوشد که از آن گناهان و لغزش‌ها دوری بگیرد هم‌چنان که یوسفu چنان کرد و پروردگارش را به فریاد خوانده و گفت:

﴿وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣        [یوسف: 33].

و آدمی فقط با یاری و قدرت و حمایت خداست که می‌تواند از گناه دوری گیرد. آدمی موظف است که بدانچه دستور داده شده عمل نموده و از آنچه نهی شده دوری گرفته و بر آنچه بر او مقدر گشته صبر کرده و از فرمان‌روایی که به فرمانبرداران پاداش می‌دهد، طلب یاری کند»[4].

خداوند دعای پیامبرش یوسفu را اجابت نمود و به همین خاطر می‌فرماید:

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ کَیۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٤   [یوسف: 34].

خداوند دعای یوسفu را پذیرفت و به او لطف نموده و او را از حیله و نیرنگ زنان و درافتادن در گناه و معصیت حفظ کرد، هم‌چنان که خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

﴿کَذَٰلِکَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِینَ ٢٤ [یوسف: 24].

«چنین کردیم تا بدی و ناشایستی را از او بگردانیم که او از بندگان اخلاص یافته ماست».

یوسف توحید و محبتش را نسبت به خداوند خالص گردانیده بود و خداوند نیز او را از بندگان مخلص خود گردانده بود و او را از فتنه‌ی هلاک‌کننده و درافتادن در شهوات پست و پلید رهانید.

دعای دوم: خداوند به نقل از پیامبرش یوسفu در پایان بیان سرگذشتش می‌گوید:

﴿۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَیۡتَنِی مِنَ ٱلۡمُلۡکِ وَعَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِیِّۦ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ ١٠١                                                                [یوسف: 101].

«پروردگارا، [بهره‌ای بسیار] از فرمان‌روایی به من دادی و مرا از تعبیر خواب‌ها آگاه ساخته‌ای. ای پدیدآرنده آسمان‌ها و زمین، تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی. مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق گردان».

حافظ ابن کثیر/ می‌گوید: «این دعایی از جانب یوسف صدیقu است او هنگامی این دعا را کرد که خداوند با آوردن پدر و مادرش به نزد او و جمع کردنشان به دور هم، و اعطای نبوت و حکومت به او نعماتش را بر او کامل گردانید، یوسفu از پروردگارش درخواست کرد هم‌چنان که نعماتش را بر او در دنیا کامل گردانیده است در آخرت نیز آنها را بر او مستمر و مستدام گرداند و هنگامی که مُرد او را بر حالت مسلمانی بمیراند -این سخن را ضحاک گفته- و او رابه صالحان ملحق گرداند. منظور، دیگر برادرانش از انبیاء و فرستادگان -درود و سلام خداوند بر همگی آنان باد- است»[5].

این دعای یوسف دعایی عظیم، بابرکت و شامل و فراگیر است. علامه ابن قیم/ می‌گوید: «این دعا دربرگیرنده‌ی اقرار به توحید، و تسلیم شدن در برابر پروردگار، و اظهار نیازمندی به او، و بیزاری جستن از انتخاب سرپرستی جز او است. این‌که آدمی با اعتقاد به اسلام از دنیا برود والاترین غایت و مقصود هر فردی است و این به دست خداست، نه به دست آدمی. این دعا دربرگیرنده‌ی اعتراف به معاد و درخواست دوستی و همراهی با نیک‌بختان [در بهشت برین] است»[6].

آنچه از این دعا برداشت می‌شود این است که آدمی باید پیوسته به پروردگارش پناه ببرد و مدام از او بطلبد که ایمانش را پایدار و مستحکم کند، و ابزارها و اسبابی را به کار گیرد که در راستای این فرآیند است و از خداوند بخواهد که نعمات را بر او کامل گردانیده و او را عاقبت به خیر گرداند و آخرین روزهای عمرش را بهترین روزهای عمرش، و آخرین کارهایش را بهترین کارهایش قرار دهد، همانا خداوند کریم و بخشنده و مهربان است.

در این دعایی که خداوند در این مقام از یوسفu نقل کرده مطلبی وجود ندارد که نشان‌دهنده‌ی آرزوی مرگ از سوی یوسفu باشد بلکه آنچه ظاهر سخن بر آن دلالت دارد آن است که یوسفu از پروردگارش درخواست کرد که هنگامی که او را می‌میراند او را بر اسلام ثبات بخشیده و او را به بندگان صالح خود ملحق گرداند.

از پیامبرr به اثبات رسیده که از آرزوی مرگ نهی نموده است چنان که در صحیح بخاری و مسلم به روایت از انسt آمده است که پیامبرr فرمود: «هیچ یک از شما به خاطر وارد شدن زیان و سختی بر او آرزوی مرگ نکند، اما اگر ناچار به آرزوی مرگ شد، باید بگوید: «اَللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَا کَانَتِ الْحَیاة خَیْراً لِی، وَتَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ الْوَفَاة خَیْراً لِی»: خداوندا، مادامی که زندگی برایم بهتر بود مرا زنده نگه دار و وقتی که مرگ برایم بهتر بود مرا بمیران»[7].




[1]- این حدیث را بخاری (5096)، و مسلم (2740) از اسامه بن زید t روایت کرده‌اند.

[2]- تفسیر طبری (13/144)

[3]- البدایة والنهایة (1/473)

[4]- فوائد مستنبطة من قصة یوسف (ص: 19)

[5]- تفسیر ابن‌‌کثیر (‌4/337)

[6]- الفوائد (349)

[7]- صحیح بخاری شماره (5671)، و ص حیح مسلم شماره (2680)

۱۹۱- دعای شعیب u

۱۹۱- دعای شعیب u

از جمله دعاهای انبیاء علیهم‌ السلام که در قرآن نقل گردیده دعایی است که خداوند در متن سرگذشت پیامبر خدا شعیبu بیان داشته است؛ پیامبری که نمونه‌ای والا در صبر بر اذیت و آزار، و تحمل در راه نشر دین خداوند، و دعوت به سوی صراط مستقیم او است. از جمله امور رخ داده میان او و قومش این است که خداوند برای ما نقل کرده و می‌فرماید:

﴿۞قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّکَ یَٰشُعَیۡبُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرۡیَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ کُنَّا کَٰرِهِینَ ٨٨ قَدِ ٱفۡتَرَیۡنَا عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِی مِلَّتِکُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِیهَآ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَاۚ رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ ٨٩        [الأعراف: 88-89].

«سرانی از قوم او که کبر ورزیدند، گفتند: ای شعیب [یا] قطعاً تو و کسانی را که با تو ایمان آورند از شهر خویش بیرون کنیم یا این‌که به آیین ما باز می‌گردید. گفت: آیا [باید بازگردیم] و هر چند [این بازگشت را] ناپسند داریم؟ (۸۸) اگر به آیین شما بازگردیم -پس از آن که خداوند ما را از آن نجات داد- بر خداوند دروغ بسته‌ایم و هرگز ما را نسزد که به آن بازگردیم مگر آن‌که خداوند، پروردگار ما بخواهد. پروردگارمان به دانش [خویش] بر همه چیز احاطه دارد. بر خداوند توکل کرده‌ایم. پروردگارا، بین ما و قوممان به راستی داوری کن و تو بهترین داورانی».

حافظ ‌ابن کثیر/ می‌گوید: «در این آیات، خداوند از موضع‌گیری کفار در برابر پیامبر خدا شعیبu و مؤمنینی که همراه او بودند خبر می‌دهد و این‌که کفار او و همراهانش را تهدید می‌کردند که آنها را از شهر بیرون می‌کنند و یا با زور به آیین خودشان بازمی‌گردانند، و ظاهر خطاب اگرچه به شعیب پیامبر است اما هدف پیروان او هستند که به آیین او بوده‌‌اند»[1].

در این‌جا تهدیدی آشکار و ترساندنی شدید از سوی کفار متوجه پیامبر خدا شعیبu و مؤمنین همراه او می‌شود. تهدید به رانده شدن از سرزمین‌شان اگر به آیین کفر بازنگردند و به همین خاطر شعیبu در جواب قومش گفت: ﴿أَوَلَوۡ کُنَّا کَٰرِهِینَ ٨٨ «حتی اگر [از آن] ناخشنود باشیم؟» همزه در این‌جا همزه‌ی استفهامی است، استفهامی از سر انکار و تعجب «یعنی: آیا علی‌رغم این‌که از دین و آیین باطلتان متنفر هستیم و آن را باطل می‌دانیم باز از شما پیروی نماییم؟! زیرا کسی به دین شما فراخوانده می‌شود که به آن علاقه داشته باشد، اما کسی که آشکارا مردم را از آن بازمی‌دارد و پیروان آن را تقبیح می‌کند چگونه به سوی آن فراخوانده می‌شود؟!»[2] این عبارت گواهی است بر این‌که کسی که خداوند او را به سوی ایمان هدایت کرده و قلبش را با آن شاد گردانیده هیچ‌گاه خدا را از خود نمی‌رنجاند و از او روی برنمی‌گرداند، چرا که راه هدایت و خوبی‌‌های آن، و راه گمراهی و زشتی‏های آن آشکارا نمایانند، و به همین خاطر فرمود:

﴿قَدِ ٱفۡتَرَیۡنَا عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِی مِلَّتِکُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ [الأعراف: 89].

«اگر ما به آیین شما درآییم بعد از آن‌که خدا ما را از آن نجات بخشیده است، مسلما به خدا دروغ بسته‌ایم».

امام طبری/ می‌گوید: «شعیبu گفت: اکنون که هدایت یافته‌ایم و خداوند ما را نجات داده است هرگز به آیین شما بازنمی‌گردیم که اگر چنین کنیم به خدا دروغ بسته و سخنان باطلی را به او نسبت داده‌ایم، ما اکنون خطاهای خود را و هدایت حقی را که بر آن استواریم آشکارا می‌بینیم»[3] این سخن پیامبر خدا شعیبu کفار را از دعوت او و مؤمنانی که به همراهش بودند به آیین خودشان مأیوس کرد و آشکارا به آنان بیان می‌دارد که کفر و شرکی را که آنان بدان دل بسته و پای بندند دروغی بس بزرگ بر خداوند است، و کسی که بندگی غیرخدا را می‌نماید و در ویژگی‌های خداوند شریکی برایش قائل می‌شود بزرگ‌ترین دروغ و افترا را بر خدا می بندد بی‌شک معبود و پروردگاری جز خدا وجود نداشته و شریکی ندارد.

هم‌چنان که سخن شعیبu دربردارنده‌ی نام بردن از لطف و احسان خداوند متعال بر او و کسانی است که به همراهش ایمان آوردند به خاطر این‌که از کفر و شرک نجات یافته و به سمت ایمان و اسلام و توحید هدایت شدند. بی‌شک خداوند بر هر کدام از بندگانش که بخواهد لطف کرده و منت نهاده و او را در هدایت یافتن به حق موفق می‌گرداند و هر کدام از بندگانش را که بخواهد رها کرده و فرو گذاشته، درنتیجه به بیراهه رفته و بر باطل مأوی می‌گزیند. این مفهوم را شعیبu این‌گونه مورد تاکید قرار می‌دهد و می‌گوید:

﴿وَمَا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِیهَآ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ

                                                                                                                                     [الأعراف: 89].

این جمله بیان‌گر نسبت دادن موضوع به مشیت الهی به خاطر تسلیم بودن در برابر اوست چرا که این خداوند است که علمش همه‌چیز را در بر گرفته است. آنچه را روی داده و آنچه را روی خواهد داد و آنچه را روی نداده و این‌که اگر روی می‌داد به چه شکلی می‌بود را می‌داند، و این‌که توفیق و هدایت آدمی به دست خداوند است چرا که [سرنوشت] هیچ‌کس از اراده و مشیت و قضا و قدر او خارج نمی‌گردد.

سپس پیامبر خدا شعیبu مجادله با کفار قومش را با بیان دعا و توکل بر خداوند متعال به پایان رسانده و می‌گوید:

﴿عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَاۚ رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ ٨٩

                                                                                                                                     [الأعراف: 89].

امام طبری/ می‌گوید: «شعیب گفت: در کار و ایمان‌مان بر خدا توکل نموده و از شر شما -ای قوم- بر خدا اعتماد کرده و به او پناه می‌بریم برای ما همین بس است که به او توکل کنیم»[4].

خداوند در آیه‌ای دیگر از پیامبرش شعیبu نقل کرده که به قومش گفت:

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنۡهُ رِزۡقًا حَسَنٗاۚ وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أُخَالِفَکُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰکُمۡ عَنۡهُۚ إِنۡ أُرِیدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِیقِیٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ ٨٨     [هود: 88].

«گفت: ای قوم من! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم و روزی خوبی به من عطا فرموده باشد، به من بگویید [آیا می‌توانم برخلاف فرمان خدا رفتار کنم؟] من نمی‌خواهم شما را از چیزی بازدارم و خودم مرتکب آن شوم. من تا آنجا که می‌‌توانم جز اصلاح نمی‌خواهم، و توفیق من هم جز با [یاری و پشتیبانی] خدا [انجام پذیرفتنی] نیست. تنها بر او توکل می‌کنم و فقط به سوی او برمی‌‌گردم».

یعنی: در کارهایم به او تکیه کرده و به او اعتماد کافی دارم. ﴿وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ ٨٨ و به سوی او بازمی‌گردم و عبادت‌هایی را انجام می‌دهم که مرا به انجام آن فرمان داده است و با این دو کار، یعنی کمک خواستن از پروردگار و بازگشت به سوی او حالات بندگان درست می‌شود.

این‌که می‌گوید:

﴿رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ ٨٩               [الأعراف: 89].

یعنی: میان ما و ایشان به حق داوری کن حقی که ستم و بی‌عدالتی و ظلمی در آن نیست به گونه‌ای که حق و اهل آن را پیروز گردانده و باطل و اهل آن را خوار و حقیر کند. ﴿وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ ٨٩ یعنی: بهترین داورانی. نظیرش این سخن خداوند است که می‌فرماید:

﴿قُلۡ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفۡتَحُ بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَهُوَ ٱلۡفَتَّاحُ ٱلۡعَلِیمُ ٢٦             [سبأ: 26].

«بگو: پروردگارمان ما را [در روز رستاخیز] گرد می‌آورد و سپس در میان ما به حق داوری می‌کند. تنها او داور آگاه است».

الفتاح نامی از نام‌های نیکوی خداوند است که گواه بر صفتی کامل و عظیم از صفات خداوند است. خداوند هر آن‌گونه که بخواهد میان بندگانش حکم می‌کند و براساس آنچه اراده نماید میان‌شان قضاوت می‌نماید، و بر هر کدام از بندگانش به آنچه بخواهد منت نهاده، لطف و احسان می‌کند، کسی نمی‌تواند مانع حکمش شده و کسی نمی‌تواند فرمان و دستورش را مورد بازپرسی قرار داده یا از اجرایش جلوگیری به عمل آورد.

علامه ابن سعدی/ می‌گوید: «و خداوند برای بندگانش به دو صورت گشایش می‌آورد؛ گشودن علم و دانش به وسیله‌ی روشن شدن حق از باطل و هدایت از گمراهی، و روشن کردن این‌که چه کسی بر راه راست بوده و چه کسی از آن منحرف گشته است. و نوع دوم داوری و گشایش خدا به وسیله عقوبت ستمگران، و نجات و بزرگداشت صالحان صورت می‌پذیرد. پس آنان از خدا خواستند که میان آنها و قومشان به حق و عدالت داوری کند و از نشانه‌ها و عبرت‌هایش چیزهایی به آنان نشان دهد که هر دو گروه راهشان را از یکدیگر جدا کنند»[5].

خداوند دعای پیامبرش شعیبu را پذیرفت و میان او و قومش به حق داوری کرد آن‌گاه فرمانش مبنی بر یاری و پیروزی شعیب و مؤمنین، و هلاک و نابودی کافران در رسید. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا شُعَیۡبٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَأَخَذَتِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلصَّیۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دِیَٰرِهِمۡ جَٰثِمِینَ ٩٤                                                                                                          [هود: 94].

«و هنگامی که عذاب ما در رسید، شعیب و کسانی را که با او بودند، به رحمتی از [سوی] خود نجات دادیم و بانگِ مرگبار ستمکاران را درگرفت پس در سرایشان از پای درآمدند».




[1]- تفسیر ابن‌کثیر (3/444)

[2]- تفسیر ابن‌سعدی (ص: 334)

[3]- تفسیر طبری (10/318)

[4]- تفسیر طبری (10/319)

[5]- تفسیر ابن سعدی (ص: 335)

۱۹۰- دعای لوط u

۱۹۰- دعای لوط u

از جمله دعاهای پیامبران -درود و سلام خداوند بر آنان باد- که خداوند متعال در کتاب ارجمندش نقل کرده دعای پیامبر خدا لوطu است او به سوی قومی فرستاده شده بود که به همراه شرک‌ورزی‌شان مرتکب کاری بس زشت می‌شدند که کسی پیش از آنان از اهل دنیا مرتکب آن نشده بود این کار زشت و شرم‌انگیز عبارت بود از رابطه‌ی جنسی مردان با هم، چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٨٠ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ ٨١

                                                                                                                              [الأعراف: 80-81].

«و لوط [را فرستادیم] وقتی که به قومش گفت: آیا کار ناشایستی را که کسی از جهانیان پیش از شما مرتکب آن نشده است، انجام می‌دهید؟ آری شما از روی شهوت به جای زنان با مردان می‌آمیزید، آری شما گروهی اسرافکارید».

این کار زشت میانشان شیوع یافته بود تا‌ آنجا که چه بسا در گردهمایی و محافل خود مرتکب آن کار می‌شدند و به خاطر اندرز هیچ اندرزگویی از آن کار اجتناب نکرده و به نصیحت هیچ نصیحت‌کننده‌ای اهمیت نمی‌دادند و در این کار همچون حیوانات و بلکه گمراه‌تر از آنان هم بودند.

به همین خاطر از جمله دعای پیامبر خدا لوط u دعایی است که خداوند از او نقل کرده که:

﴿قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِّنَ ٱلۡقَالِینَ ١٦٨ رَبِّ نَجِّنِی وَأَهۡلِی مِمَّا یَعۡمَلُونَ ١٦٩

                                                                                                                         [الشعراء: 168-169].

«[لوط] گفت: من از دشمنان [این] کارتان هستم. پروردگارا، مرا و خانواده‌ام را از آنچه می‌کنند، رهایی بخش».

لوط آشکارا و با صدای رسا بیزاری و نفرت شدیدش را از این کار زشت و قبیح بیان داشته سپس به درگاه خدا دعا کرده و گفت: «پروردگارا، مرا و خانواده‌ام را از آنچه می‌کنند، رهایی بخش». این دعا دربرگیرنده‌ی پناه بردن به خدا از این عمل زشت و از شومی و بدشگونی و مجازات آن است. این دعا بندگان را آموزش داده و راهنمایی می‌کند که برای مصون ماندن از ارتکاب کارها و سخنان زشت و ناپسند و رهایی از شومی و بدشگونی آنها به خدا پناه برده و بدو تمسک جویند، به‌خصوص به هنگام فزونی و افزایش این کارهای ناشایست و انتشار آن‌ها و رخ دادن‌شان توسط اهل فسق و فجور در ملأ عام و به شکل آشکار.

از جمله دعاهای رسول اللهr دعایی است که در حدیثی از زیادبن علاقه از عمویش روایت شده است که گفت: پیامبرr می‌فرمود: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ مِنْ مُنْکَراتِ‌الْأَخْلاقِ، وَالْأَعْمَالِ، وَالْأَهْواءِ: بار خدایا! از زشتی‌های اخلاق و اعمال و آرزوها به تو پناه می‌آورم»[1] هم‌چنین از ابن مسعود t روایت شده است که گفت: پیامبرr [در دعا] می‌فرمود: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْهُدی، وَالتُّقی، وَالعَفافَ، وَالْغِنی: خدایا! من هدایت و پرهیزگاری و پاکدامنی و بی‌نیازی را از تو مسألت می‌نمایم»[2]. از شَکَل بن حُمَیْدt روایت شده است که گفت: به نزد پیامبرr آمدم و گفتم: ای پیامبرخداr پناه بردنی را به من بیاموز که با آن به خدا پناه ببرم -و در روایتی دیگر: دعایی به من بیاموز که از آن بهره ببرم- پیامبرr دستم را گرفت، سپس فرمود: «بگو: أَعُوذُ بِکَ -و در روایتی دیگر: اَللَّهُمَّ عافِنِی- مِنْ شَرِّ سَمْعِی، وَمِنْ شَرِّ بَصَری، وَمِنْ شَرِّ لِسانِی، وَمِنْ شَرِّ قَلْبِی، وَمِنْ شَرِّ مَنِیّی: خداوندا به تو پناه می‌آورم -و در روایتی دیگر: خداوندا مرا عافیت ده- از شر شنوایی‌ام و شر بینایی‌ام و شر زبانم، و از شر دل‌ام و از شر منی و نطفه‌ام» این حدیث را نسائی روایت کرده است[3].

پناه بردن به خداوند از شر شدت شهوت به خصوص به هنگام فزونی انگیزه‌ها و اسباب و عوامل در افتادن در فتنه و فساد، جایگاه مهمی در زندگی آدمی -مرد یا زن باشد- دارد. بی‌شک تمایلات جنسی از بیشترین عواملی است که آدمی بدان مبتلا می‌گردد، و سرکشی یا تهییج و تحریک آن، ]به این[ منجر می‌شود که آدمی به اعمال پست و پلید و مخاطرات ناجور درافتد. کردار قوم لوط از همین باب بود و لغزیدن‌شان در همین زمینه بود تا جایی که خداوند آنان را در خصوص شهوت‌گرایی‌شان این‌گونه توصیف می‌کند:

﴿لَعَمۡرُکَ إِنَّهُمۡ لَفِی سَکۡرَتِهِمۡ یَعۡمَهُونَ ٧٢                                            [الحجر: 72].

«[ای پیامبر] به جان تو سوگند که آنان در مستی خویش سرگشته بودند».

علامه ابن سعدی/ می‌گوید: «مستی و گمراهی آنان عبارت از تمایل به انجام کار زشت بود به گونه‌ای که به هیچ سرزنش و نکوهشی توجه نمی‌کردند»[4] این به خاطر شر منی و شدت شهوتی است که بر آدمی واجب است تا از پروردگارش بخواهد او را مصون داشته و نجات بخشد. و چون این شهوت بر قوم لوط چیره شده بود وقتی که آنان را به پرهیز و کناره‌گیری از رابطه با مردان فراخواند نپذیرفتند بلکه بر سرکشی و طغیان خود افزودند تا آن‌جا که از او خواستند زجر و عذاب دردناکی که آنان را از آن می‌ترساند بر آنان فرود آورد. در این هنگام بود که لوط از پروردگار جهانیان و معبود فرستادگان درخواست کرد تا او را در برابر قوم فساد پیشه یاری رسانده و پیروز گرداند، پس گفت:

﴿رَبِّ ٱنصُرۡنِی عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٣٠                                           [العنکبوت: 30].

«پروردگارا، مرا بر [ضدّ] گروه فسادکاران یاری‌رسان».

خداوند متعال غیرت ورزید و خشمگین شد و دعای لوط را پذیرفت و فرشتگان سرسختی را برای هلاکشان فرستاد و عذابی بر آنان نازل نمود که بر سر هر قوم ستمگر و متجاوزپیشه‌ای فرود می‌آید.

از نکات شگفت قوم لوط و سماجت در مستی و گمراهی‌شان این‌که چون فرشتگان عذاب به شکل مهمان و در هیئت مردان جوان زیبا و دلربا نزد لوط آمدند قومش شتابان و به قصد انجام عمل زشت با مهمانانش به خانه او آمدند، لوط [با دیدن این صحنه] آنان را طرد کرده و از این قصد و نیت نهی نموده و برحذر داشته و از عذاب الهی ترساند؛ از جمله به آنان گفت:

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ فِی ضَیۡفِیٓۖ أَلَیۡسَ مِنکُمۡ رَجُلٞ رَّشِیدٞ ٧٨               [هود: 78].

«پس از خدا بترسید و در مورد مهمانانم مرا خوار و رسوا مکنید [و بدیشان تعدی و تجاوز منمایید] آیا در میان شما مرد راهیاب و خردمندی یافته نمی‌شود؟».

اما این قوم در مستی خویش سرگشته بودند و بر خطای خود پافشاری می‌کردند و در [برآوردن] تمایلات شهوانی‌شان بی‌پروا بودند تا آن‌جا که درد و رنج و عذاب الهی بر آنان فرود آمد، هم‌چنان که خداوند در آیاتی از کتاب والا و ارجمندش آن را نقل و بازگو کرده است.

از جمله خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ ٣٤ وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَآ ءَایَةَۢ بَیِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ٣٥                                                                                              [العنکبوت: 34-35].

«ما به [سزای] آن‌که نافرمانی می‌کردند، بر مردمانِ این شهر از آسمان کیفر نازل خواهیم کرد (۳۴) و به راستی از آن [شهر] برای گروهی که خرد می‌ورزند نشانه‌ای روشن بر جای گذاشتیم».

و باز می‌فرماید:

﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِینَ ٣٢  لِنُرۡسِلَ عَلَیۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِینٖ ٣٣ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُسۡرِفِینَ ٣٤  فَأَخۡرَجۡنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٣٥ فَمَا وَجَدۡنَا فِیهَا غَیۡرَ بَیۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ٣٦ وَتَرَکۡنَا فِیهَآ ءَایَةٗ لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ ٣٧

                                                                                                                            [الذاریات: 32-37].

«گفتند: ما به سوی قومی گناهکار فرستاده شده‌ایم (۳۲) تا بر سر آنان سنگواری از گل فرو ریزیم (۳۳) که نزد پروردگارت برای اسراف‌کاران نشانمند شده است (۳۴) آن‌گاه کسانی از مؤمنان را که در آن‌جا بودند بیرون آوردیم (۳۵) چندان که در آن‌جا جز یک خانه از مسلمانان نیافتیم (۳۶) و در آن برای کسانی که از عذاب دردناک می‌ترسند، نشانه‌ای بر جای گذاشتیم».

و باز می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا جَعَلۡنَا عَٰلِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّیلٖ مَّنضُودٖ ٨٢ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَۖ وَمَا هِیَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ بِبَعِیدٖ ٨٣                                                                                    [هود: 82-83].

«پس چون فرمان ما در رسید، زیر و زبرش کردیم و آنجا را با سنگِ گلِ برهم نهاده سنگباران کردیم [با سنگ‌هایی که] به نزد پروردگارت نشانمند شده‌اند. و این [سنگ‌ها] از ستم‌کاران دور نیستند».

در این آیه گواه و دلیلی وجود دارد مبنی بر این‌که این مجازات و کیفری که گریبان‌گیر آنان شد و درس عبرتی که بر آنان فرود آمد از هر آن‌که آن عمل زشت و پلید را انجام دهد دور نیست [و هر گروه منحرف و ملت ستم پیشه‌ای چنین سرنوشتی در انتظارش می‌باشد].

از اسباب [پیدایش] غضب الهی و عذاب دردناکش به او پناه می‌آوریم و عاجزانه از او می‌خواهیم که مسلمانان را از افسونگری‌ها در امان داشته و از شرور و عذاب و رنج مصون دارد و‌ آنان را در برابر هر عمل زشت و پلیدی، و بدشگونی و عواقب آن در پناه خود دارد بی‌شک خداوند شنونده دعا و اجابت‌کننده آن است.




[1]- ترمذی روایت کرده است (3591)، و آلبانی/ در «صحیح سنن ترمذی» (3/473) آن را صحیح دانسته است.

[2]- مسلم روایت کرده است (2721)

[3]- سنن نسائی (5484-5456-5455-5444) و آلبانی آن را صحیح دانسته است. علامه مناوی در کتاب فیض‌القدیر ج2، ص135 می‌گوید: و از شر منی و نطفه‌ام یعنی از شر شدت تمایلات جنسی و سیطره‌ی شهوتی که آدمی را به هم‌بستری سوق دهد شهوتی که چون به حد افراط برسد چه بسا آدمی را در زنا یا به طور قطع در مقدمات آن می‌اندازد پس چنین شهوتی درخور آن است که آدمی از شرش به خدا پناه ببرد»

[4]- تفسیر ابن‌سعدی (ص: 502)

۱۸۹- دعای ابراهیمu (۶)

۱۸۹- دعای ابراهیمu (۶)

از جمله دعاهایی که خداوند در کتاب ارجمندش از ابراهیم‌خلیلu نقل کرده، طلب بخشش او برای پدرش است، مانند این دعای او که گفت:

﴿وَٱغۡفِرۡ لِأَبِیٓ إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلضَّآلِّینَ ٨٦                                            [الشعراء: 86].

«و پدرم را که از گمراهان است بیامرز».

و یا می‌فرماید:

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡحِسَابُ ٤١                    [إبراهیم: 41].

«پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا می‌شود».

خداوند در کتابش بیان داشته که دعای ابراهیم برای پدرش و درخواست بخشش او از خداوند به خاطر وعده‌ای بود که ابراهیم به پدرش داده بود بدان امید که او ایمان آورده و بدان ترغیب شود، اما وقتی که پدرش بر شرک اصرار ورزید تا آن‌گاه که بر همین اعتقاد مرد، در این هنگام بود که ابراهیم خلیل‌اللهu از پدرش بیزاری جست و از آمرزش‌خواهی برای او دست کشید چرا که خداوند می‌فرماید:

﴿لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُۚ                         [النساء: 48].

«شرک به خود را نمی‌بخشد، ولی گناهانِ جز آن را از هرکس که خود بخواهد، می‌بخشد».

و در همین باره است که خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا کَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِیمٞ ١١٤                                                                                                      [التوبة: 114].

«طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش، به خاطر وعده‌ای بود که بدو داده بود، ولی هنگامی که برای او روشن شد که پدرش دشمن خدا است، از او بیزاری جست واقعا ابراهیم بسیار مهربان و دست به دعا و بردبار بود».

ابن عباس ب می‌گوید: «ابراهیمu پیوسته برای پدرش طلب آمرزش نمود تا این‌که پدرش مرد، وقتی پدرش مرد برایش آشکار شد که او دشمن خداوند است» و هم‌چنین می‌گوید: «تا زمانی که زنده بود برایش طلب بخشش کرد و چون مُرد از این کار دست کشید»[1] و ضحاک/ می‌گوید: «ابراهیمu امیدوار بود تا زمانی که پدرش زنده است ایمان بیاورد اما وقتی پدرش در حال شرک‌ورزی از دنیا رفت از او بیزاری جست»[2] نظر به این‌که این حقیقت آمرزش‌خواهی ابراهیمu برای پدرش است، خداوند متعال مؤمنین را با تأسی جستن از ابراهیمu در این باره، از طلب آمرزش برای مشرکین نهی نموده است. و به آنان دستور داده تا در تمسک جستن به توحید و برائت جستن از شرک و اهل آن به ابراهیم خلیلu اقتدا نمایند. آن‌جا که می‌فرماید:

﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ ٤            [الممتحنة: 4].

«[رفتار و کردار] ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدان‌گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهایی که به غیر از خدا می‌پرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتناییم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی‌ میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید. مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعا برای تو طلب آمرزش می‌کنم، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمی‌توانم بکنم. [این سخن، چیزی نیست که بدان اقتدا کنید]. پروردگارا! به تو توکل می‌کنیم، و به تو روی می‌آوریم، و بازگشت به سوی تو است».

این‌که خداوند می‌فرماید: ﴿إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖامام طبری می‌گوید: «خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ به راستی که برایتان در ابراهیم و آنان که با او همراه بودند، سرمشقی نیکوست در این کارهایی که آنها را بیان کرده‌ایم:

1-    فاصله گرفتن از کفار.

2-    دشمنی با آنها.

3-    ترک دوستی آنان.

اما این‌که ابراهیم به پدرش گفت: «برایت آمرزش خواهم خواست» در این ]مورد [برای شما سرمشقی وجود ندارد، زیرا این سخن و وعده‌ی ابراهیم به پدرش مربوط به زمانی است که هنوز برایش روشن نشده بود که پدرش دشمن خداوند است اما وقتی که برایش آشکار شد که پدرش دشمن خداست از او بیزاری جست. خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: شما نیز ای ‌مؤمنین به خداوند، از دشمنان خدا و مشرکین به او بیزاری جوئید و با آنان دوستی ننمایید تا به خداوند ایمان می‌آورند و از شرک‌ورزی دست می‌کشند، و دشمنی و کینه خود را برایشان آشکار می‌سازند».

در همین راستا خداوند می‌فرماید:

﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن یَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِکِینَ وَلَوۡ کَانُوٓاْ أُوْلِی قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ ١١٣                                                                                                      [التوبة: 113].

«پیامبر و مؤمنان را روا نیست که برای مشرکان –و هر چند خویشاوند باشند ـ پس از آن‌که برایشان روشن شد که آنان دوزخی‌اند، آمرزش خواهند».

در صحیحین آمده که سعیدبن مسیب از پدرش نقل می‌کند که گفت: چون زمان وفات ابوطالب فرارسید پیامبر خداr نزد وی آمد دید ابوجهل و عبدالله بن ابی‌امیه نیز نزد او هستند. پیامبرخداr فرمود: «عمو، بگو لا اله‌ الا‌ الله، تا پیش خداوند برای تو حجت آورم».

ابوجهل و عبدالله بن ابی‌امیه گفتند: ابوطالب، آیا از دین عبدالمطلب روی برمی‌تابی؟ و این سخن را آنقدر تکرار کردند تا این‌که آخرین چیزی که ابوطالب به آنان گفت این بود، که وی بر دین عبدالمطلب است، پیامبرخداr فرمود: «مادامی که ممنوع نشده‌ام، برای تو آمرزش خواهم خواست.» سرانجام خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن یَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِکِینَ وَلَوۡ کَانُوٓاْ أُوْلِی قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ ١١٣                                                                                                      [التوبة: 113].

«شایسته پیامبر و مؤمنان نیست که برای مشرکان آمرزش طلب کنند، هر چند [آن مشرکان از] خویشاوندان باشند، پس از این‌که برایشان روشن شد که آنان اهل دوزخند».

درباره‌ی ابوطالب نیز خداوند آیه‌ای نازل کرد و فرمود:

﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ                  [القصص: 56].

«در حقیقت تو نمی‌توانی هرکس را دوست می‌داری هدایت کنی بلکه خداوند است که هرکس را بخواهد هدایت می‌کند»[3].

در مسند از علی بن ابی طالبt روایت شده که: «شنیدم شخصی برای پدر و مادرش طلب آمرزش می‌کرد در حالی که آن دو مشرک بودند، گفتم: آیا شخصی برای پدر و مادرش طلب آمرزش می‌کند در حالی که آن دو مشرک‌اند؟ آن شخص گفت: آیا مگر ابراهیم برای پدرش طلب آمرزش نکرد؟ [علیt گوید:] این مطلب را برای پیامبرr بیان کردم سپس این آیه نازل شد که:

﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن یَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِکِینَ وَلَوۡ کَانُوٓاْ أُوْلِی قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ ١١٣ وَمَا کَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ      [التوبة: 113-114].

«شایسته پیامبر و مؤمنان نیست که برای مشرکان آمرزش طلب کنند؛ هر چند [آن مشرکان از] خویشاوندان باشند، پس از این‌که برایشان روشن شد که آنان اهل دوزخند و آمرزش خواستن ابراهیم [هم] برای پدرش، تنها به خاطر وعده‌ای بود که به او داده بود و آن‌گاه که برای او روشن شد که پدرش دشمن خداست، از او بیزاری جست»[4].

در همه‌ی این آیات و احادیث مؤمنین ارشاد و راهنمایی می‌گردند که برای مشرکین طلب آمرزش نکنند چرا که چنین دعا و طلب آمرزشی تا زمانی که آنان بر شرک اصرار و پافشاری دارند سودی به حالشان ندارد زیرا خداوند شرک را نمی‌بخشد اما شخص می‌تواند برای آنان دعای هدایت یافتن و توفیق پذیرش ایمان و اسلام را نماید هم‌چنان که امام بخاری در صحیح خود می‌گوید: «باب دعای هدایت خواستن برای مشرکان تا به این وسیله آنان به اسلام هدایت یابند».

سپس حدیثی از ابوهریرهt نقل می‌کند که: طفیل بن عمرو دوسی و یارانش نزد رسول خداr آمدند و گفتند: یا رسول اللهr، قبیله دوس [از پذیرفتن اسلام] سر پیچیدند و انکار ورزیدند پس آنان را نفرین کن، گفته شد: دوس هلاک گشت، پیامبرr فرمودند: «پروردگارا! دوس را هدایت کن و آنها را [به سوی ما] بیاور»[5]. در ترمذی و مسند[6] از جابر t نقل شده که: ‌گفتند: ای رسول خداr تیرها [و آهن‌پاره‌ها]ی داغ قبیله ثقیف ما را سوزانده [و از پای درآورده]اند از خداوند درخواست هلاکت‌شان را نما، پیامبرr فرمود: «خداوندا اهل ثقیف را هدایت فرما».

هم‌چنین در صحیح مسلم[7] از ابوهریرهt روایت شده که او مادرش را -در حالی که مشرک بود- به اسلام فرا خواند و از پیامبرr درخواست کرد که برای مادرش دعای هدایت نماید و پیامبرr فرمودند: «پروردگارا مادر ابوهریره را هدایت فرما» خداوند دعای پیامبرr را پذیرفت و مادر ابوهریرهt را هدایت نمود.

هم‌چنین جایز است که برای مشرکین دعای طلب رزق و روزی یا باران نمود و به این شیوه قلب‌هایشان را به سوی هدایت متمایل نمود هم‌چنان که در صحیح بخاری آمده که چون از پیامبرr خواستند که برای قبیله‌ی مُضَر طلب باران نماید ایشان r پذیرفته و برای آنها طلب باران کرد[8].

این کار جزو لطف و احسانی است که خداوند اجازه داده تا در حق کفاری که با مسلمانان نجنگیده‌اند و آنان را از خانه‌هایشان بیرون نکرده‌‌اند، انجام شود. این احسان به خاطر ترغیب آنان به هدایت و متمایل ساختن قلب‌هایشان به ایمان است، آن‌جا که خداوند می‌فرماید:

﴿لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٨                                                                                              [الممتحنة: 8].

«خداوند شما را از کسانی که با شما در [کارِ] دین نجنگیده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نکرده‌‌اند، باز نمی‌دارد که به آنان نیکی کنید و در حق آنان به داد رفتار کنید. بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد».




[1]- این دو مطلب را ابن‌جریر در تفسیرش (12/30) بیان داشته است.

[2]- این مطلب را ابن‌جریر در تفسیرش نقل کرده است (12/31)

[3]- صحیح بخاری (شماره: 4675) و صحیح مسلم (شماره: 39)

[4]- مسند شماره (771) و آلبانی در «أحکام الجنائز» اسناد آن را حسن دانسته است

[5]- صحیح بخاری شماره (6397)، و صحیح مسلم شماره (2524)

[6]- ترمذی (3942)، و مسند (3/343). آلبانی/ در «ضعیف‌ سنن ترمذی» (ص 480) آن را ضعیف دانسته است.

[7]- صحیح مسلم شماره (2491)

[8]- صحیح بخاری شماره (4821)