793- عن أُمِّ سَلمةَ رضی الله عنها قالت:کان أَحَبَّ الثِّیابِ إِلى رسول اللهr القَمیص. [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([1])
ترجمه: امسلمه& میگوید: دوستداشتنیترین لباس نزد رسولاللهr پیراهن بود.
([1]) صحیح الجامع، ش: 4625؛ و صحیح أبی داود، آلبانی/، ش: 3396.
الله متعال میفرماید:
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمۡ لِبَاسٗا یُوَٰرِی سَوۡءَٰتِکُمۡ وَرِیشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞۚ٢٦﴾ [الأعراف: ٢٦]
ای فرزندان آدم! لباسی برایتان فرو فرستادیم که شرمگاههایتان را میپوشاند و نیز لباسی که مایهی زینت شماست؛ و لباس تقوا بهتر است.
شرح
مؤلف/ میگوید: «کتاب لباس». این، بهترین ترتیب در طرح موضوع است؛ زیرا خوردن و آشامیدن، لباس باطن است و پوشاک، لباس ظاهر. الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعۡرَىٰ ١١٨ وَأَنَّکَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِیهَا وَلَا تَضۡحَىٰ ١١٩﴾
[طه: ١١٨، ١١٩]
بیگمان در بهشت نه گرسنه میشوی و نه برهنه. و در آن دچار تشنگی و آفتابزدگی نمیگردی.
فرمود: «در بهشت نه گرسنه میشوی و نه برهنه». زیرا گرسنگی، برهنگی درونی یا خالی شدن شکم از غذاست. از اینرو لاین پرسش برای برخی از مردم پیش میآید که چرا نفرمود: گرسنه و تشنه نمیشوی؟ یا نفرمود: برهنه و آفتابزده نمیگردی؟ لذا اندکی دقتِ نظر در مفهومی که ذکر کردیم، بلاغت قرآن را نشان میدهد. ﴿أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا﴾، نفی برهنگی یا عاری شدنِ درون است و ﴿وَلَا تَعۡرَىٰ﴾، نفی برهنگیِ ظاهری. همچنین ﴿لَا تَظۡمَؤُاْ﴾، نفی عَطَش و حرارت درون است؛ ﴿وَلَا تَضۡحَىٰ﴾، نفیِ آفتابزدگی یا آسیب دیدن از حرارتِ خورشید میباشد؛ یعنی نفیِ حرارت ظاهری. بدینسان به تناسبِ مفهومیِ واژههای این دو آیه پی میبریم.
مؤلف/ نیز ابتدا آداب غذا خوردن را مطرح کرده و سپس آدابِ نوشیدن و آنگاه به موضوع لباس ظاهری و آداب آن پرداخته است؛ وی، این آیه را سرآغاز این بخش قرار داده که اللهU میفرماید:
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمۡ لِبَاسٗا یُوَٰرِی سَوۡءَٰتِکُمۡ وَرِیشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞۚ﴾ [الأعراف: ٢٦]
ای فرزندان آدم! لباسی برایتان فرو فرستادیم که شرمگاههایتان را میپوشاند و نیز لباسی که مایهی زینت شماست؛ و لباس تقوا بهتر است.
میبینیم که الله متعال در این آیه، دو نوع لباس را ذکر نموده است: لباس ظاهری و لباس باطنی؛ یا لباس قابلِ حس و لباس معنوی. همچنین بیان فرمود که لباس ظاهری بر دو گونه است: لباس ضروری برای پوشیدن شرمگاه، و لباس شیک و زیبا که همان لباس زینت است.
الله متعال از حکمتش انسانها را برای پوشاندن شرمگاههایشان نیازمند پوشاک گردانیده است. انسان همانگونه که برای پوشاندن جسم خود به لباس نیاز دارد، نیازمند پوششیست که عیوب معنویاش، یعنی گناهان او را بپوشاند و این از حکمت الاهیست.
از اینرو مشاهده میکنیم که بیشترِ مخلوقات جز انسانها، با مو، پشم، کُرک و پَر پوشیده شدهاند؛ زیرا مانند انسان نیستند که به یادآوری بدیها و عیوب معنوی خود نیاز داشته باشند و این، انسانها هستند که به یادآوریِ عیبها و گناهان خود نیازمندند. الله متعال، ما را از شرّ بدیها و گناهان در پناه خویش قرار دهد.
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمۡ لِبَاسٗا یُوَٰرِی سَوۡءَٰتِکُمۡ وَرِیشٗاۖ﴾ [الأعراف: ٢٦]
ای فرزندان آدم! لباسی برایتان فرو فرستادیم که شرمگاههایتان را میپوشاند و نیز لباسی که مایهی زینت شماست؛
لباس زینت، به لباسی گفته میشود که افزون بر نیازِ انسان است و برای خودآرایی میپوشند. الله متعال در ادامه میفرماید: ﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ﴾؛ یعنی: و لباس تقوا که همان لباس معنویست، از لباس ظاهری بهتر میباشد. فرقی نمیکند که لباس ظاهری، در حد ضرورت باشد یا لباس زینت و تجمل.
وقتی لباس تقوا از لباس ظاهری بهتر است، پس باید بیندیشیم که آیا به نظافت لباس ظاهری خود بیشتر اهمیت میدهیم یا به پاکیزگی لباس معنوی خویش. انسان همینکه کوچک ترین لکهای روی لباسش ببیند، آن را با آب و صابون و دیگر شویندهها میشوید؛ اما بسیاری از مردم به لباس تقوا اهمیت نمیدهند که آیا تمیز است یا آلوده؟ در صورتی که اللهU میفرماید: «و آن- یعنی لباس تقوا- بهتر است». این، اشارهایست به اینکه توجه و عنایت به لباس تقوا باید بیش از توجه به لباس ظاهری باشد. زیرا لباس تقوا، مهمتر است. الله متعال میفرماید: ﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞۚ﴾؛ یعنی برای بیان برتری لباس تقوا، «اسم اشاره به دور» بهکار برده است که این، نشان گر جایگاه والای این لباس میباشد. چنانکه الله متعال برای بیان عظمت کتابش اسم اشاره به دور را آورده و فرموده است:
﴿الٓمٓ ١ ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ ٢﴾
الف، لام، میم. در آن کتاب که راهنما و هدایتگر پرهیزگاران است، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.
نفرمود: «این کتاب»؛ این، اشارهای به جایگاه والای قرآن کریم است. همانگونه که ﴿ذَٰلِکَ خَیۡرٞ﴾، به اهمیت و جایگاه والای لباس تقوا اشاره دارد. لذا انسان باید به نظافت این لباس اهمیت دهد و تقوای الاهی پیشه کند و همواره در اندیشهی گناهان و بدیهایش باشد. زیرا پاک کردن گناهان و بدیها، از تمیز کردن لباس ظاهری، سادهتر است؛ تمیز کردن لباس ظاهری، به کار و زحمت، آماده کردن آب و شوینده، نیاز دارد، اما پاک کردن لکهی گناه از وجود خود، آسانتر میباشد. اللهU میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ﴾
[آل عمران: ١٣٥]
و آنان که چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم نمایند، الله را یاد میکنند و برای گناهشان آمرزش میخواهند.
یعنی با توبه و استغفار، همهی گناهان گذشتهی انسان، محو میگردد. امید است که الله متعال به همهی ما توفیق توبه عنایت کند و با لطف و بزرگواری خود، توبهی ما را بپذیرد.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَجَعَلَ لَکُمۡ سَرَٰبِیلَ تَقِیکُمُ ٱلۡحَرَّ وَسَرَٰبِیلَ تَقِیکُم بَأۡسَکُمۡ﴾ [النحل: ٨١]
و - الله- لباسهایی برایتان فراهم نمود که شما را از گرما نگه میدارد و نیز لباسهایی برایتان پدید آورد که از شما در جنگ و نبرد شما محافظت میکند.
783- وعن ابنِ عبَّاس رضیَ الله عنْهُما أنَّ رسُولَ اللهr قال: الْبَسُوا مِنْ ثِیَابِکُمُ البَیَاضَ، فَإِنَّهَا مِن خَیْرِ ثِیابِکُم، وَکَفِّنُوا فِیها مَوْتَاکُمْ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی گفته است: حسن صحیح میباشد.]([1])
ترجمه: ابن عباس$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «لباسهای سفیدتان را بپوشید؛ زیرا لباس سفید، بهترین لباسهای شماست. و مردگان خود را در آن کفن کنید».
784- وعن سَمُرَةَt قال: قالَ رسُولُ اللهr: «الْبَسُوا البَیَاضَ، فَإِنَّهَا أَطْهرُ وأَطَیبُ، وکَفِّنُوا فِیها مَوْتَاکُمْ». [روایت نسائى و حاکم؛ حاکم، این حدیث را صحیح دانسته است.]([2])
ترجمه: سَمُرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «لباس سفید بپوشید که پاکتر و بهتر است و مردگان خود را در آن کفن کنید».
785- وعن البراءِt قال: کانَ رسولُ اللهr مَرْبُوعًا وَلَقَدْ رَأَیْتُهُ فی حُلَّةٍ حمْراءَ ما رأَیْتُ شَیْئًا قَطُّ أَحْسَنَ مِنْه. [متَّفقٌ علیه]([3])
ترجمه: براءt میگوید: پیامبرr میانهقامت بود و من، او را در جامهای سرخرنگ دیدم که هرگز چیزی زیباتر از او ندیدهام.
شرح
مؤلف/ آیهای دیگر ذکر کرده است؛ این آیه که اللهU میفرماید:
﴿وَجَعَلَ لَکُمۡ سَرَٰبِیلَ تَقِیکُمُ ٱلۡحَرَّ وَسَرَٰبِیلَ تَقِیکُم بَأۡسَکُمۡۚ﴾ [النحل: ٨١]
و - الله- لباسهایی برایتان فراهم نمود که شما را از گرما نگه میدارد و نیز لباسهایی برایتان پدید آورد که از شما در جنگ و نبرد شما محافظت میکند.
در گذشته در جنگ و کارزار، لباس رزمی یا تنپوش آهنی میپوشیدند تا شمشیر، تیر و نیزه به آنها اصابت نکند و آسیبی نبینند. تنپوشهای رزمی، مجموعهی بههمبافتهای از تعداد زیادی حلقهی آهنی بود. چنانکه اللهU روش ساختِ آن را به داوودu آموزش داد؛ اللهU در اینباره میفرماید:
﴿أَنِ ٱعۡمَلۡ سَٰبِغَٰتٖ وَقَدِّرۡ فِی ٱلسَّرۡدِۖ﴾ [سبا: ١١]
- و به داوود آموزش دادیم- زرههای فراخ بساز و در بافتن حلقهها، اندازه نگه دار.
﴿سَرَٰبِیلَ تَقِیکُمُ ٱلۡحَرَّ﴾: «لباسهایی که شما را از گرما نگه میدارد»؛ یعنی لباسهای پنبهای و امثال آن. شاید کسی بپرسد چرا به لباسهای گرم اشاره نکرد که انسان را از سرما حفظ میکند؟ علما در پاسخش گفتهاند: این مفهوم بهصورت پوشیده یا محذوف در این آیه قابل برداشت است؛ از آن جهت تنها به گرما اشاره کرد که این سوره، مکیست و اهالی مکه با سرما سر و کار ندارند؛ لذا اللهU در بیان لطف و منت خویش بر اهالی مکه، به لباسهایی اشاره کرد که آنها را از گرما حفظ میکند. همچنین گفته شده که هیچ عبارت محذوفی در این آیه وجود ندارد و تنپوشهای آهنی، انسان را از حرارت ناشی از اصابت تیر و شمشیر، حفظ میکند و لباسهای نازک، محافظ انسان در برابر حرارت یا گرمای هواست. زیرا اگر انسان در هوای گرم و آفتابی، لباس نازکی نپوشد، آفتاب داغ او را میسوزاند و پوستش را خشک و سیاه میگرداند. لذا الله متعال به لطف خویش لباسهایی در اختیارمان گذاشته که ما را از گرما، نگه میدارد.
سپس مؤلف/ حدیث ابنعباس و حدیث سمرهy را ذکر کرده است؛ پیامبرr در این دو حدیث به پوشیدن لباس سفید تشویق نموده و فرموده است: «لباس سفید، از بهترین لباسهای شماست». «و مردههای خود را در آن کفن کنید». آری؛ پیامبرr درست فرموده است. زیرا لباس سفید از نظر نور و روشنی، از سایر لباسها بهتر است؛ همچنین وقتی کوچکترین آلودگی و لکهای روی آن بیفتد، دیده میشود و انسان به شستن آن میپردازد. اما سایر لباسها، چرک و لکهی زیادی برمیدارند که دیده نمیشود؛ از اینرو انسان در شستن آنها درنگ میکند. تازه پس از شستن نیز معلوم نیست که آیا تمیز شدهاند یا خیر؟ از اینرو پیامبرr فرمود: «لباس سفید، بهترین لباسهای شماست. و مردگان خود را در آن کفن کنید». این، شامل همهی لباسها از جمله پیراهن، شلوار و لُنگ و امثال آن میشود. یعنی بهتر است همهی پوشش یا لباس انسان، سفید باشد. البته پوشیدن لباسهای رنگی ایرادی ندارد. بهشرطی که جزو لباسهای زنانه نباشد؛ یعنی لباس و رنگش مخصوص زنان نباشد که در این صورت، پوشیدن آن برای مرد، جایز نیست. زیرا پیامبرr مردانی را خود را شبیهِ زنان میسازند، نفرین کرده است. همچنین لباس مرد، نباید یکدست، قرمز باشد. چون پیامبرr از پوشیدن لباس سرخ منع نموده است؛ البته در صورتی که یکپارچه قرمز باشد و اگر قرمز و سفید، باشد ایرادی ندارد.
در سومین حدیثی که مؤلف/ ذکر کرده، آمده است: پیامبرr جامهای سرخ پوشیده بود؛ از جمعبندی این حدیث و حدیث نهی از پوشیدن لباس سرخ، بدین نتیجه میرسیم که اگر لباسی، یکپارچه قرمز باشد، پوشیدن آن ممنوع است و پوشیدن لباسِ سرخ و سفید، ایرادی ندارد.
***
786- وعن أبی جُحَیْفَةَ وهْبِ بنِ عبدِ اللهt قال: رَأَیْتُ النَّبِیَّr بمَکَّةَ وَهُوَ بِالأَبْطَحِ فی قُبَّةٍ لَهُ حمْراءَ مِنْ أَدَمٍ فَخَرَجَ بِلالٌ بِوَضوئِه، فَمِنْ نَاضِحٍ ونَائِل، فَخَرَجَ النَّبىُّr وعَلَیْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ، کَأَنِّى أَنْظُرُ إِلى بَیَاضِ ساقَیْهِ، فَتَوضَّأَ وَأَذَّنَ بِلالٌ، فَجَعَلْتُ أَتَتبَّعُ فَاهُ ههُنَا وههُنَا، یقولُ یَمِینًا وشِمَالاً: حَیَّ عَلى الصَّلاة، حیَّ على الفَلاَح. ثُمَّ رُکِزَتْ لَهُ عَنَزَةٌ، فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى یَمُرُّ بَیْنَ یَدَیْهِ الکَلْبُ وَالحِمَارُ لاَ یُمْنَعُ. [متَّفقٌ علیه]([4])
ترجمه: ابوجحیفه، وهب بن عبداللهt میگوید: پیامبرr را در مکه دیدم که در وادی "ابطح" در خیمهی سرخرنگش بود. بلالt آب وضوی پیامبرr را بیرون آورد. برخی از اصحاب به آب وضوی پیامبرr دست یافتند -و برای تبرک بر خود مالیدند- و آنها که دست نیافتند، به آبی که دوستانشان گرفته بودند، دست میکشیدند. پیامبرr -ابتدای ظهر- در حالی که جامهای سرخرنگ پوشیده بود، بیرون آمد؛ گویا اینک به سفیدیِ ساقهایش نگاه میکنم. وضو گرفت و بلالt اذان گفت. من، سر و دهان بلال را دنبال میکردم که به اینسو و آن سو حرکت مینمود؛ یعنی هنگام گفتن «حَیَّ عَلى الصَّلاة» و «حیَّ على الفَلاَح»، صورتش را به راست و چپ میگرداند. چوبدستی - یا نیزهای- برای پیامبرr - به عنوان سُتره- در زمین فرو بردند. پیامبرr جلو رفت و شروع به نماز کرد؛ در حالی که سگ و الاغ از مقابلش- یعنی از آن سوی ستره- میگذشتند و منع نمیشدند.
787- وعن أبی رِمْثة رفاعَةَ التَّمیْمِیِّt قال: رأَیتُ رسُولَ اللهr وَعَلَیْهِ ثَوْبَانِ أَخْضَرانِ. [روایت ابوداود و ترمذی با اِسناد صحیح]([5])
ترجمه: ابورمثه، رفاعهی تیمیt میگوید: رسولاللهr را دیدم، در حالی که دو لباس- یعنی ردا و ازاری- سبز پوشیده بود.
788- وعن جابرٍt أَنَّ رَسُولَ اللهr دَخَلَ یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ وعَلَیْهِ عِمامةٌ سوْداءُ. [روایت مسلم]([6])
ترجمه: جابرt میگوید: رسولاللهr روز فتح مکه، در حالی وارد مکه شد که عمامهای سیاه بر سَرَش بود.
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که ابوجحیفه، وهب بن عبداللهt میگوید: «پیامبرr را در مکه دیدم که در وادی "ابطح" در خیمهی سرخرنگش بود». این دیدار در سال دهم هجری در حج وداع روی داد که پیامبرr برای حج به مکه رفته بود. ایشان، روز یکشنبه هنگام چاشت، در چهارمین روز ذیالحجه وارد مکه شد، به مسجدالحرام رفت، طواف نمود و سعی صفا و مروه را انجام داد و سپس به ابطح رفت و تا روز هشتم ذیالحجه آنجا ماند و این مدت را در خیمهای که ذکر شد، سپری نمود.
وهب بن عبداللهt میگوید: «پیامبرr در حالی که جامهای سرخرنگ پوشیده بود، بیرون آمد»؛ و خروجش در ابتدای ظهر بود. لباس پیامبرr یکپارچه سرخ نبود؛ بلکه نقش و نگارش سرخ بود. زیرا پیامبرr خود از پوشیدن لباسی که یکدست سرخ باشد، منع نموده است. بلالt باقیماندهی آب وضوی پیامبرr را بیرون آورد. اصحاب آمدند تا از آب وضوی پیامبرr تبرک بجویند که به برخی، آبِ فراوانی رسید و به عدهای هم آبِ اندکی. پیامبرr از خیمهاش بیرون آمد. وهبt میگوید: «گویا اینک به سفیدیِ ساقهایش نگاه میکنم». بلالt اذان گفت. و آنگاه عصایی مانند نیزه که انتهایش پیکانی آهنی بود، در زمین نصب کردند تا سترهی پیامبرr باشد. پیامبرr معمولاً این چوبدستی را در سفر با خود داشت و هنگام نماز به عنوان ستره استفاده میکرد. لذا چه خوب است که انسان در سفر چنین چیزی با خود داشته باشد و از آن به عنوان ستره استفاده نماید.
وهبt میگوید: پیامبرr جلو شد؛ دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر را بهجا آورد. این، نشان میدهد که انسان در سفر میتواند میان نمازها جمع کند؛ یعنی نماز ظهر و عصر و نیز نماز مغرب و عشاء را با هم بخواند؛ گرچه در جایی اتراق کرده باشد. البته افضل، اینست که بدون ضرورت، جمع نکند. یعنی اگر کسی، در مسیرِ مسافرت و در حال حرکت باشد، میان نماز با تقدیم یا تأخیر، جمع میکند؛ اما برای کسی که در جایی اتراق کرده، بهتر است میان نمازها جمع نکند.([7])
سپس وهب بن عبداللهt چگونگی اذان گفتن بلالt را بیان کرده است؛ میگوید: «من، سر و دهان بلال را دنبال میکردم که به اینسو و آن سو حرکت مینمود؛ یعنی هنگام گفتن «حَیَّ عَلى الصَّلاة» و«حیَّ على الفَلاَح»، صورتش را به راست و چپ میگرداند».
علما اختلاف نظر دارند که آیا مؤذن بار نخست که «حَیَّ عَلى الصَّلاة» میگوید به راست نگاه کند و بار دوم به چپ و نیز هنگام گفتن «حیَّ على الفَلاَح» در مرتبهی اول، صورتش به راست بگرداند و مرتبهی دوم به سمت چپ، یا هنگام گفتن «حَیَّ عَلى الصَّلاة» در هر دو بار به راست نگاه کند و هنگام گفتنِ «حیَّ على الفَلاَح» به چپ؟ میگوییم: به هر دو روش میتواند عمل کند و به هر یک از روشهای یادشده اذان بگوید، ایرادی ندارد.
مؤلف/ سپس دو حدیث ذکر کرده که در یکی از آنها آمده است: پیامبرr لباس سبز پوشیده بود و دیگری، اینکه پیامبرr عمامهای سیاه بر سر داشت. لذا در مییابیم که پوشیدن لباس سبز و لباس سیاه، جایز است.
***
789- وعن أبی سعید عمرو بن حُرَیْثٍt قال: کَأَنِّی أَنظُرُ إِلى رسولِ اللهr وعَلیْهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ قدْ أَرْخَى طَرَفیها بَیْنَ کتفیْه. [روایت مسلم]([8])
وفی روایةٍ لَهُ: أَنَّ رسولَ اللهr خَطَبَ النَّاسَ، وعَلَیْهِ عِمَامَةٌ سَودَاءُ.
ترجمه: ابوسعید، عمرو بن حُرَیثt میگوید: گویا اینک به رسولاللهr نگاه میکنم که عمامهای سیاه بر سر دارد و یک سرِ آن را در میان دو شانهی خود، انداخته و آویزان کرده است.
و در روایتی دیگر از او آمده است: رسولاللهr برای مردم سخنرانی کرد و عمامهای سیاه بر سرَش بود.
790- وعن عائشة رضی الله عنها قالت:کُفِّنَ رسولُ اللهr فی ثلاثةِ أَثْوَابٍ بیضٍ سَحُولیَّةٍ مِنْ کُرْسُف، لَیْسَ فیهَا قَمِیصٌ وَلا عِمامَةٌ. [متفقٌ علیه]([9])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr در سه تکهپارچهی سَحولی- منسوب به روستای سحول در یمن- کفن گردید و پیراهن و عمامهای در کفنش، وجود نداشت.
791- وعنها قالت:خَرَجَ رسول اللهr ذات غَداةٍ وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ منْ شَعْرٍ أَسوَدَ. [روایت مسلم]([10])
ترجمه: عایشه& میگوید: پیامبرr صبحِ یکی از روزها در حالی از خانه بیرون رفت که پیراهنی از موی سیاه، منقوش به کاروان شتر بر تن داشت.
792- وعن المُغِیرةِ بن شُعْبَةَt قال: کُنْتُ مَعَ رسول اللهr ذاتَ لیلَةٍ فِی مسیرٍ، فقال لی: «أَمعَکَ مَاءٌ؟» قلتُ:نَعَم، فَنَزَلَ عن راحِلتِهِ فَمَشى حتَّى توَارَى فی سَوادِ اللَّیْلِ ثُمَّ جاءَ فَأَفْرَغْتُ علَیْهِ مِنَ الإِدَاوَة، فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَعَلَیهِ جُبَّةٌ مِنْ صُوفٍ، فلم یَسْتَطِعْ أَنْ یُخْرِجَ ذِراعَیْهِ منها حتَّى أَخْرَجَهُمَا مِنْ أَسْفَلِ الجُبَّة، فَغَسَلَ ذِرَاعیْهِ وَمَسَحَ برأْسِهِ ثُمَّ أَهْوَیْتُ لأَنزِعَ خُفَّیْهِ، فقال: «دعْهمَا فَإِنِّى أَدخَلْتُهُما طَاهِرَتَینِ»؛ وَمَسَحَ عَلَیْهِما. [متفقٌ علیه]([11])
وفی روایةٍ: وعَلَیْهِ جُبَّةٌ شامِیَّةٌ ضَیقَةُ الْکُمَّیْن.
وفی روایةٍ: أَنَّ هذِه القصةَ کانت فی غَزْوَةِ تَبُوک.
ترجمه: مغیره بن شعبهt میگوید: شبی در راهی با رسولاللهr بودم؛ به من فرمود: «آیا با تو آب هست؟» عرض کردم: بله. آنگاه از شترش پایین آمد و پیاده رفت تا اینکه در تاریکیِ شب، ناپدید شد؛ سپس بازگشت و من، از ظرف آب روی دستش آب ریختم. صورتش را شَست. جُبه (لباسی) پشمین بر تن داشت. نتوانست دو ساعد خود را از آن بیرون بیاورد؛ لذا دستانش را از زیر جبه بیرون آورد و آنها را شُست و سَرَش را مسح کشید. میخواستم موزهها (جورابهایش) را بیرون بیاورم؛ فرمود: «آنها را بیرون نیاور؛ زیرا من، آنها را پس از طهارت و وضو پوشیدهام». سپس بر موزههایش مسح کشید.
در روایتی آمده است: جُبّهای شامی بر تن داشت که آستینهایش تنگ بود.
و در روایتی دیگر آمده است: این داستان در غزوهی تبوک روی داده است.
شرح
احادیثی که مؤلف/ در کتاب لباس ذکر کرده، نشان میدهد که انسان هر لباسی با هر رنگی بپوشد، جایز است؛ سفید، سیاه، سبز، زرد، و قرمز، جز قرمزِ خالص یا لباسی که یکپارچه سرخ باشد؛ زیرا پیامبرr از پوشیدن آن منع کرده است. لذا نباید لباسی به رنگِ قرمز خالص بپوشد، مگر اینکه آمیخته به رنگی دیگر باشد.
در حدیث عمرو بن حُرَیث آمده است که وی، پیامبرr را در عمامهای سیاه دیده است؛ پیشتر روایتی بدین مضمون گذشت که پیامبرr روز فتح مکه، در حالی وارد مکه شد که عمامهای سیاه بر سَرَش بود. و این، نشان میدهد که پوشیدنِ عمامه و لباس سیاه جایز است.
این حدیث، همچنین نشانگر جواز گذاشتن عمامه بر سر میباشد. البته بهتر است که عمامه، دنباله داشته باشد؛ یعنی یک سوی آن، همانند عمامهی پیامبرr آویزان باشد. عمامهای که یک سوی آن آویزان نیست، «دستار» نامیده میشود و هر دو، جایز است؛ همچنین بنا بر قول راجح، مسح کشیدن بر هر دو بهجای مسحِ سر، جایز میباشد.
در حدیث عایشه& آمده است: «رسولاللهr در سه تکهپارچهی سَحولی- منسوب به روستای سحول در یمن- کفن گردید و پیراهن و عمامهای در کفنش، وجود نداشت». اینجاست که درمییابیم، بهتر است مُرده را در سهتکهپارچهی سفید کفن کنند. این در صورتیست که امکانش وجود دارد و گرنه، مرده را میتوان در پارچهای با هر رنگی جز قرمزِ خالص کفن کرد. همانگونه که زندهها به هر رنگی - جز سرخِ یکدست- میتوانند لباس بپوشند.
حدیث عایشه& نشان میدهد که در کفنِ مُرده، پیراهن و عمامه وجود ندارد. بلکه سهتکهپارچه روی هم میگذارند و آنگاه مرده را روی آن قرار داده، پارچهها را بهترتیب به دور او میپیچند و از قسمت سَر و پاهایش، تا کرده، آن را میبندند وپس از اینکه مُرده را در قبر گذاشتند، بندهایی را که به دَوْر کفن بستهاند، باز میکنند. علما گفتهاند: علتش اینست که مُرده، باد میکند و اگر بندها را باز نکنند، شاید بترکد.
در حدیث مغیره بن شعبهt آمده است: پیامبرr در غزوهی "تبوک" از شترش پایین آمد و ظرفِ آب را گرفت و پیاده رفت تا اینکه در تاریکیِ شب، ناپدید شد؛ زیرا شرم پیامبرr از همه بیشتر بود و دوست نداشت کسی، او را در حالی که برای قضای حاجت نشسته است، ببیند؛ اگرچه عورتش نمایان نباشد.
این، از کمال ادب است که انسان دور از چشم دیگران، قضای حاجت کند تا کسی، او و شرمگاهش را نبیند. زیرا پوشاندن عورت واجب است و برهنه کردن آن در برابر مردم، جایز نیست. البته بهتر و افضل اینست که کسی، انسان را در حالِ قضای حاجت نبیند؛ گرچه عورتش دیده نشود. این، روش پیامبرr است. بهراستی روش پیامبرr بهترین و کاملترین روش میباشد. سپس رسولاللهr بازگشت و میخواست وضو بگیرد؛ پیامبرr در تبوک، یعنی در نزدیکی "شام" بهسر میبرد که هوایش سرد است. از اینرو جُبه (لباسی) پشمین بر تن داشت و چون آستینهایش تنگ بود، نتوانست دو ساعد خود را از آن بیرون بیاورد؛ لذا دستانش را از زیر جبه بیرون آورد و آنها را شُست و سَرَش را مسح کشید. وقتی میخواست پاهایش را بشوید، مغیرهt دستان خود را دراز کرد تا جورابهای پیامبرr را بیرون بیاورد؛ زیرا پیامبرr دستانش را از زیر جبه بیرون آورده و شسته بود؛ از اینرو مغیرهt گمان میکرد که پیامبرr میخواهد پاهایش را نیز از جوراب بیرون بیاورد و بشوید. اما پیامبرr به او فرمود: «آنها را بیرون نیاور؛ زیرا من، آنها را پس از طهارت و وضو پوشیدهام». سپس بر موزهها- جورابهای چرمیاش- مسح کشید.
چند نکته از این حدیث برداشت میشود؛ از جمله اینکه:
پیامبرr مانند سایر انسانها احساس گرما و سرما میکرد و از پیشامدهای طبیعی متأثر میشد. باری معاویهt پیامبرr را در حالی دید که دگمههای پیراهنش را باز کرده بود؛ الله بهتر میداند، ولی گویا از شدت گرما دگمههایش را باز کرده بود. لذا معاویهt این را سنت میدانست. البته باز کردن دگمه بهطور مطلق، سنت نیست؛ مگر اینکه هوا گرم باشد و انسان برای راحت کردن جسم خود، این کار را انجام دهد. لذا ایرادی ندارد که انسان، در هوای گرم دگمههای بالای پیراهنش را باز کند و این، سنت است؛ اما باز کردن دگمهها بدون سبب، سنت نیست. زیرا اگر سنت بود، پس قرار دادن دگمه در لباس، بیهوده میباشد. در صورتی که هیچ چیزِ بیهودهای در دین اسلام وجود ندارد و اسلام، سراسر جدیست.
از این حدیث درمییابیم نه تنها ایرادی ندارد که انسان از خودش در برابر گرما و سرما محافظت کند؛ بلکه بهتر و افضل میباشد که از خودش در برابر گرما و سرما و هر چیزِ آزاردهندهای محافظت نماید. زیرا این، به معنای توجه و رسیدگی به خویشتن و رعایت حقِ نفس است. علامه ابوالعباس حرانی/، خوردن چیزی را که مایهی اذیت و آزار انسان است، حرام میداند. یعنی اگر میخواستید غذا بخورید و نگران بودید که باعث اذیت شما میشود، چه به علت پُرخوری و زیانهای ناشی از آن باشد و چه بدان سبب که از نوبت قبلی، زمان زیادی نگذشته، در این صورت، خوردن غذا بر شما حرام است؛ زیرا توجه به سلامت جسم و رعایت حقوق آن بر انسان، واجب است.
نکتهی دیگری که از این حدیث برداشت میشود، اینست که در وضو مسح کشیدن بر هیچ حایلی جز جوراب و عمامه درست نیست. لذا اگر انسان، لباسی بر تن داشت که آستینهایش تنگ بود، نمیتواند همانگونه که بر موزه (جوراب) مسح میکشد، بهجای شستن دستانش بر روی آستین مسح کند. این، جایز نیست و باید دستانش را بیرون بیاورد و بشوید. اگرچه درآوردن دستان، مشکل باشد. زیرا شستن دستها در وضو فرض است و هیچ دلیلی بر جواز مسح آنها از روی آستین وجود ندارد.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ﴾ [المائدة: ٦]
ای مؤمنان! هنگامی که میخواستید به نماز بایستید، صورت و دستانتان را تا آرنج بشویید.
از این حدیث به جهل و ناآگاهی آن دسته از مردم پی میبریم که گمان میکنند لاکِ دست، مانند موزه (جوراب) است. بهپندار اینها اگر زن، وضو داشته باشد و ناخنهایش را لاک بزند، به مدت یک شبانهروز میتواند بر روی آنها مسح کند. این، اشتباه است. بلکه زن باید هنگام وضو، لاکِ ناخنهایش را پاک نماید تا آب به ناخنها و اطرافِ انگشتانش برسد.
یکی از نکاتی که از این حدیث برداشت میشود، اینست که به خدمت گرفتن انسانهای آزاد جایز میباشد؛ زیرا مغیرهt به پیامبرr خدمت میکرد. البته شکی نیست که خدمت کردن به پیامبرr افتخار بزرگیست و هر کسی به خدمت کردن به پیامبرr افتخار میکند. برخی از انسانهای آزاد مانند عبدالله بن مسعود، انس بن مالک و مغیره بن شعبهy به پیامبرr خدمت میکردند.
این حدیث نشان میدهد که کمک کردن به کسی که وضو میگیرد، جایز است؛ یعنی ریختن آب روی دستانش یا نزدیک کردن ظرف وضو به او و امثال آن ایرادی ندارد. حتی اگر خود، قادر به شستن اعضای وضو نباشد، مثلاً دستش شکسته یا فلج باشد، شما اعضای وضویش را بشویید.
نکتهی دیگری که از این حدیث برداشت میشود، اینست که وقتی انسان در حالتِ وضو موزه یا جوراب پوشیده است، برای وضوی مجدد میتواند روی آنها مسح کند و مسح کشیدن بهتر از درآوردن جورابها و شستن پاهاست. زیرا پیامبرr به مغیرهt فرمود: «آنها را بیرون نیاور؛ چون من، آنها را پس از طهارت و وضو پوشیدهام». سپس بر موزههایش مسح کشید.
برخی از علما از این حدیث چنین برداشت کردهاند که مسح بر جورابها به یکباره انجام میشود؛ یعنی بهطور همزمان با دست راست بر روی پای راست و با دست چپ بر روی پای چپ مسح میکشیم. زیرا مغیرهt ذکر نکرده که پیامبرr ابتدا پای راستش را – که در موزه بود- مسح کرد و سپس پای چپش را. از اینرو برخی از علما چنین برداشت کردهاند که مسح بر هر دو موزه یا هر دو پا، همزمان بوده است. البته به هر دو روش میتوان عمل کرد. یعنی اگر در حالت وضو و طهارت، جوراب پوشیده ایم، برای وضوی دوباره، میتوانیم هر دو پا را که در جوراب است، همزمان مسح کنیم یا ابتدا پای راست را مسح نماییم و سپس پای چپ را. زیرا مسح، جایگزین شستن شده است و ترتیب شستن پا از راست به چپ میباشد.
این حدیث نشانگر اینست که مسح بر جوراب یا موزه، زمانی درست است که انسان، آنها را درحالت طهارت و وضو بپوشد و اگر بیوضو باشد و جوراب بپوشد، هنگام وضو بر او واجب است که جورابهایش را بیرون بیاورد و پاهایش را بشوید.
([1]) صحیح الجامع، ش: 1236؛ صحیح أبی داود، آلبانی/، ش: 3426.
([2]) صحیح النسائی، آلبانی/، ش:4915.
([3]) صحیح بخاری، ش: 3551؛ و صحیح مسلم، ش: 2337؛ صحیح الجامع، ش: 1235.
([4]) صحیح بخاری، ش: (187، 633)؛ و صحیح مسلم، ش: 503.
([5]) صحیح أبی داود، آلبانی/، ش: 3430.
([6]) صحیح مسلم، ش: 1358.
([7]) این، اجتهاد و دیدگاه فقهی شارح/ میباشد؛ و گرنه افضل، همان عملیست که پیامبرr انجام داده است. [مترجم]
([8]) صحیح مسلم، ش: 1359.
([9]) صحیح بخاری، ش: 1264؛ و صحیح مسلم، ش: 941.
([10]) صحیح مسلم، ش: 2081.
([11]) صحیح بخاری، ش: 5799؛ و صحیح مسلم، ش: 274.
778- عَنْ أَنسٍt قال: حَضَرَتِ الصَّلاة، فَقَامَ مَنْ کانَ قَریبَ الدَّارِ إِلى أَهْلِه، وبقِى قَوْمٌ فَأَتَى رسُولُ اللهr بِمِخْضَبٍ مِن حِجَارَة، فَصَغُرَ المِخْضَبُ أَن یَبْسُطَ فِیهِ کَفَّه، فَتَوَضَّأَ القَوْمُ کُلُّهُم. قَالُوا: کَم کُنْتُمْ؟ قَال: ثَمَانِین وزِیادةً. [متفقٌ علیه؛ این، روایت بخاری است.]([1])
وفی روایة لَهُ ولِمُسلمٍ: أَنَّ النَّبیَّr دَعا بِإِناءٍ مِنْ ماءٍ، فأُتِیَ بِقَدحٍ رَحْرَاحٍ فِیهِ شَیءٌ مِنْ مَاءٍ، فَوَضَعَ أَصَابِعَهُ فِیهِ. قَالَ أَنس: فَجعَلْتُ أَنْظُرُ إِلى الماءِ یَنْبُعُ مِنْ بَیْنِ أَصابِعِه، فَحزَرْتُ مَنْ تَوَضَّأَ ما بیْنَ السَّبْعِینَ إِلى الثَّمَانِینَ.
ترجمه: انسt میگوید: وقت نماز فرا رسید؛ آنها که خانههایشان نزدیک بود، برای وضو به خانههایشان رفتند و بقیه ماندند. در آن هنگام ظرفی سنگی برای رسولاللهr آوردند که در آن مقداری آب بود. ظرف، کوچکتر از آن بود که پیامبرr دستش را در آن باز کند. با این حال، همهی حاضران از آن وضو گرفتند. از انسt پرسیدند: شما چند نفر بودید؟ پاسخ داد: بیش از هشتاد نفر.
در روایتی دیگر از بخاری و مسلم، آمده است: پیامبرr ظرفی آب خواست. ظرفِ پهن و کمعمقی برایش آوردند. پیامبرr انگشتانش را در آن قرار داد. انسt میگوید: دیدم از میان انگشتانش آب میجوشید. کسانی را که با آن وضو گرفتند، هفتاد تا هشتاد نفر تخمین زدم.
779- وعن عبد الله بنِ زیدٍt قال: أَتَانَا النَّبِیُّr فَأَخْرَجْنَا لَهُ مَاءً فی تَوْرٍ مِنْ صُفرٍ فَتَوَضَّأَ. [روایت بخاری]([2])
ترجمه: عبدالله بن زیدt میگوید: پیامبرr نزدمان آمد؛ برایش در کاسهای مسی آب بردیم که با آن وضو گرفت.
780- وعن جابرٍt أَنَّ رسُولَ اللهr دَخَلَ على رَجُلٍ مِنَ الأَنْصارِ، ومَعهُ صاحبٌ لَهُ، فقالَ رسُولُ اللهr: «إِنْ کَانَ عِنْدَکَ مَاءٌ بَاتَ هَذِهِ اللَّیْلَةَ فی شَنَّةٍ وَإِلاَّ کَرَعْنا». [روایت بخاری]([3])
ترجمه: جابرt میگوید: رسولاللهr با یکی از یارانش نزدِ مردی از انصارy رفت؛ فرمود: «اگر نزد تو آبی هست که دیشب در مشک بوده - و سرد شده است، بیاور تا بنوشیم- و گرنه، با دهانمان از جوی، آب مینوشیم».
781- عن حذیفةt قال: إِنَّ النَّبِیَّr نَهَانَا عَن الحَریرِ والدِّیبَاجِ والشُّرْبِ فی آنِیةِ الذَّهَبِ والفِضَّة، وقال: «هِیَ لَهُمْ فی الدُّنْیا، وهى لَکُمْ فی الآخِرَةِ». [متَّفقٌ علیه]([4])
ترجمه: حذیفهt میگوید: پیامبرr ما را از پوشیدن انواع ابریشم و دیبا و نیز نوشیدن در ظروف طلا و نقره منع نمود و فرمود: «اینها، در دنیا از آنِ کفار است و در آخرت، مخصوص شما».
782- وعن أُمِّ سلمة& أَنَّ رسُولَ اللهr قال: «الَّذِی یَشْرَبُ فی آنِیَةِ الفِضَّةِ إِنَّما یُجَرْجِرُ فی بَطْنِهِ نَارَ جَهَنَّمَ». [متفق علیه]([5])
وفی روایة لِمُسلمٍ: «إِنَّ الَّذی یَأْکُلُ أَوْ یَشْرَبُ فی آنِیَةِ الفِضَّةِ والذَّهَبِ».
وفی روایة لَه: «مَنْ شَرِبَ فی إِناءٍ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فضةٍ فَإِنَّما یُجَرْجِرُ فی بَطْنِهِ نَارًا مِنْ جَهَنَّمَ».
ترجمه: امسلمه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که در ظروف نقره بنوشد، آتش دوزخ را در شکم خود میریزد».
و در روایتی از مسلم آمده است: «کسی که در ظروف نقره و طلا میخورد و میآشامد...».
و در روایتی دیگر از او آمده است: «کسی که در ظرف طلا یا نقره آب بنوشد، آتشی از دوزخ را در شکمش میریزد».
شرح
مؤلف/ این باب را دربارهی حکم استفاده از ظروف گوناگون گشوده است. باید دانست اصل بر اینست که همهی آفریدههای الله در زمین، حلالاند؛ مگر آنچه که دلیلی بر حرام بودنش وجود داشته باشد. زیرا الله متعال میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا﴾ [البقرة: ٢٩]
او، ذاتیست که هر آنچه را که در زمین وجود دارد، برای شما آفرید.
لذا همهی حیوانات، میوهها و گیاهان و سایر چیزهایی که در زمین هستند، برای ما جایزند؛ مگر آنچه که دلیلی شرعی بر حرام بودن آن وجود دارد. این، یک قاعدهی کلیست که الله متعال در کتابش بیان فرموده است؛ لذا هرکس بگوید: فلانچیز حرام است، باید دلیلش را ذکر کند. مثلاً اگر کسی، بگوید: این، حیوان حرام است، به او میگوییم: دلیلت چیست؟ اگر بگوید: این ظرف، حرام است، از او میپرسیم: چرا و به کدامین دلیل؟ زیرا کسی که میگوید: فلان چیز حلال است، سخنش مبتنی بر اصلی میباشد که الله متعال در قرآن کریم بیان فرموده است:
﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا﴾ [البقرة: ٢٩]
او، ذاتیست که هر آنچه را که در زمین وجود دارد، برای شما آفرید.
و نیز فرموده است:
﴿وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا مِّنۡهُۚ﴾ [الجاثیة : ١٣]
و همهی آنچه را که در آسمانها و زمین است، از فضل خویش برای شما مسخّر کرد.
این، یک اصل است. از اینرو مؤلف/ این باب را با این عبارت گشوده است: «جایز بودن نوشیدن از همهی ظروف...»؛ چه از جنس سنگ باشند و چه از چوب یا هر جنس دیگری جز طلا و نقره. زیرا خوردن و آشامیدن در ظروف طلا و نقره، جایز نیست. دلیلش حدیث حذیفه بن یمان و امسلمه$ میباشد. در حدیث حذیفهt تصریح شده است: پیامبرr نیز از نوشیدن در ظروف طلا و نقره منع نمود و فرمود: «اینها، در دنیا از آنِ کفار است و در آخرت، مخصوص شما». چنانکه در حدیث امسلمه& نیز بدین نکته تصریح شده است.
کفار در آخرت، در آتش دوزخ هستند و آنگاه که از شدت تشنگی درخواست آب میکنند، آبی چون مسِ گداخته به آنان میدهند. چنانکه اللهU میفرماید:
﴿وَإِن یَسۡتَغِیثُواْ یُغَاثُواْ بِمَآءٖ کَٱلۡمُهۡلِ یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا ٢٩﴾ [الکهف: ٢٩]
و اگر در خواست آب کنند، آبی چون مس گداخته به آنان داده میشود که چهرهها را میسوزاند. چه آشامیدنی بدی! و دوزخ جایگاه بسیار بدیست.
وقتی این آب را به سوی دهانشان میبرند، از حرارتش، چهرههایشان میسوزد. اللهY میفرماید:
﴿وَسُقُواْ مَآءً حَمِیمٗا فَقَطَّعَ أَمۡعَآءَهُمۡ ١٥﴾ [محمد : ١٥]
آبی جوشان نوشانده میشوند که رودههایشان را پارهپاره میکند.
پناه بر الله! اما ببینیم بهشتیان چه وضعی دارند؛ الله متعال ما را در جرگهی اهل بهشت قرار دهد. میفرماید:
﴿یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦﴾ [المطففین: ٢٥، ٢٦]
از شرابی ناب و مُهرشده (و دستنخورده) به آنان مینوشانند. مُهرش، از مشک است. مشتاقان چنین نعمتهایی باید در طلبش بر یکدیگر پیشی بگیرند.
آری؛ در ظرفهایی زرین و سیمین، از اینها پذیرایی میکنند؛ از اینرو پیامبرr از خوردن و آشامیدن در ظروف طلا و نقره منع فرمود؛ زیرا اینها، ظروفِ بهشت است.
همچنین از پوشیدن انواع ابریشم از جمله حریر و دیبا برای مردان، منع کرد؛ زیرا اینها لباس بهشتیان است. الله متعال پوشیدن حریر و دیگر لباس ابریشمی را برای زنان، جایز گردانیده است؛ چراکه بدینسان خود را برای شوهرانشان میآرایند و اگر مصلحتِ خودآرایی برای شوهران در کار نبود، پوشیدن حریر برای زنان نیز حرام میشد.
لذا اصل بر اینست که جز ظروف طلا و نقره، سایر ظروفِ شیشهای، سفالی، چوبی، سنگی و سایر ظروف از هر جنس و با هر قیمتی که باشند، جایزند؛ زیرا علتش بر خلافِ پندار برخی از فقها، این نیست که در استفاده از ظروف قیمتی، تجمل و تکبر وجود دارد و ممکن است به دلشکستگی فقرا بینجامد. خیر؛ بلکه اگر این، دلیلِ حرام بودنِ ظروف طلا و نقره بود، در این صورت، خوردن و آشامیدن در هر ظرفی که باعث سرخوردگی و دلشکستگی فقرا میشد، حرام بود. رسولاللهr خود علتش را بیان نموده و فرموده است: «زیرا اینها، در دنیا از آنِ کفار است و در آخرت، مخصوص شما». این، بهطور خاص دربارهی طلا و نقره بیان شده است. لذا خوردن و آشامیدن در ظروف گرانبهاتر از طلا و نقره تا زمانی که به حدّ اسراف نرسیده است، جایز میباشد. اما خوردن و آشامیدن در ظروف طلا و نقره، جایز نیست. زیرا پیامبرr از این کار منع نموده و دلیلش را بیان فرموده است.
حدیث امسلمه& نشانگر اینست که خوردن و نوشیدن در ظروف طلا و نقره، جزو گناهان کبیره است؛ زیرا پیامبرr در این حدیث هشدار داده که هرکس این عمل را انجام دهد، آتش دوزخ را در شکمش شعلهور میسازد. در این حدیث آمده است: «إِنَّما یُجَرْجِرُ فی بَطْنِهِ نَارَ جَهَنَّمَ» که مفهومش ذکر شد. در زبان عربی به صدای بلیعدن یک چیز یا فرورفتن آن در گلو، «جرجر» میگویند. [چنانکه به صدای گُرگُرِ آتش نیز «جرجر» گفته میشود.] لذا در مییابیم که خوردن و نوشیدن در ظروف طلا و نقره، گناه کبیره است؛ زیرا دربارهاش این وعید شدید وارد شده و هر گناهی که دربارهاش وعیدی ذکر شده باشد، جزو گناهان کبیره بهشمار میآید.
علما ظروفی را که آب طلا و نقره داده میشوند، یعنی ظروف طلااندود و نقرهاندود را مانند ظروفی میدانند که از طلا و نقره ساخته شدهاند؛ لذا خوردن و نوشیدن در چنین ظروفی جایز نیست.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (195، 3574)؛ صحیح مسلم، ش: 2279؛ روایت دیگر در صحیح بخاری، ش: 200 و صحیح مسلم، ش: 2279 آمده است.
([2]) صحیح بخاری، ش: 197.
([3]) صحیح بخاری، ش: (5613، 5621).
([4]) صحیح بخاری، ش: (5632، 5831)؛ و صحیح مسلم، ش: 2067.
([5]) صحیح بخاری، ش: 5634؛ و صحیح مسلم، ش: 2065.
115- باب: مستحب است که ساقی (آبدهنده)، پس از همه آب بنوشد
777- عَن أبی قتادةt عَنِ النَّبیِّr قال: «سَاقى القَوْمِ آخِرُهُمْ» یعنى: شرْبًا. [ترمذی این حدیث را راویت کرده و گفته است:حدیث حسن صحیح میباشد.]([1])
ترجمه: ابوقتادهt میگوید: پیامبرr فرمود: «ساقی (آبدهندهی) یک گروه، - در نوشیدن- آخرینشان است». [یعنی در پایان آب بنوشد.]
شرح
مؤلف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «مستحب است که ساقی (آبدهنده)، پس از همه آب بنوشد». لذا کسی که به گروهی آب، چای و یا قهوه میدهد، خود آخر از همه مینوشد تا بدینسان دیگران را بر خود ترجیح دهد و اگر نوشیدنی، کم باشد، ساقی از سهم خود بگذرد. شکی نیست که این، فرمانبرداری از رهنمود پیامبرr است؛ لذا اگر ساقی پس از پذیرایی از یک گروه، به آب یا نوشیدن میل نداشته باشد، ملزم نیست که حتما آب بخورد. از این حدیث چنین برداشت میشود که ساقی با وجود میل و رغبت به آب و نوشیدنی، صبر میکند تا همه بنوشند و آنگاه خود مینوشد. و این، اشارهایست به اینکه انسان، در خوردن و آشامیدن به برادرانش خدمت میکند. اگر میزبان یا صاحبخانه است، آب و غذا را پیشِ مهماناناش میگذارد؛ مانندَ ابراهیمu که اللهU دربارهاش میفرماید:
﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِینٖ ٢٦ فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَیۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَ ٢٧﴾
[الذاریات: ٢٦، ٢٧]
سپس پنهانی نزد خانوادهاش رفت و برای مهمانانش گوسالهای فربه (و بریان) آورد. و آن را نزدیکشان برد و گفت: مگر نمیخورید؟
لذا صاحبخانه آب و غذا را پیش مهمان میگذارد و خود، در پایان میخورَد. حال این پرسش مطرح میشود که آیا بهتر با مهمانانش غذا بخورد یا برایشان آب و غذا بیاورد و تنهایشان بگذارد تا خود مشغول خوردن شوند؟ این، به عادت و عُرف مردم بستگی دارد. اگر مهمانانش دوست داشتند که با آنها سرِ سفره بنشیند، همین کار را بکند و اگر عادت مردم، اینست که صاحبخانه با مهمانانش سر سفره ننشیند، پس به همین شکل عمل نماید. یعنی این امر، به عرف مردم برمیگردد. از اینرو اگر عرف مردم در پذیرایی از مهمان، اینست که با او سرِ سفره ننشینید و این را مهماننوازی میدانند، به همین ترتیب عمل کنید و مهمان را آزاد بگذارید تا خود، هرچه دوست داشت، بخورد. مهم، اینست که تعریف مردم از نحوهی پذیرایی از مهمان چه باشد؛ لذا مطابق عُرف از مهمان پذیرایی میکنیم. زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ کَان یُؤْمِنُ بِالله والْیَوْمِ الآخر، فَلْیُکرِمْ ضَیْفَهُ».([2]) یعنی: «هرکس، به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد». میبینیم که پیامبرr روش مهماننوازی را بیان نفرمود؛ در نتیجه این موضوع به عُرف مردم بستگی دارد.
***
([1]) صحیح الجامع، ش: 3588؛ صحیح الترمذی، ش: آلبانی/، ش: 1544؛ این حدیث بهصورت طولانی در صحیح مسلم، ش: 681 آمده است.
([2]) صحیح بخاری، ش: 6018؛ و صحیح مسلم، ش:47.
114- باب: جایز بودن نوشیدن در حالت ایستاده و اینکه نوشیدن در حالت نشسته بهتر است
در اینباره میتوان به حدیث کبشه& اشاره کرد که پیشتر گذشت.([1])
771- وعن ابن عباس رضی الله عنهما قال: سَقَیْتُ النَّبِیَّr مِنْ زَمْزَم، فَشَرِبَ وَهُوَ قَائمٌ. [متفقٌ علیه]([2])
ترجمه: ابن عباس$ میگوید: از آب زمزم به پیامبرr دادم و ایشان، ایستاده نوشید.
772- وَعَن النَزَّال بنِ سبْرَةَt قال: أَتَى عَلِیٌّt باب الرَّحْبَةِ فَشَرِب قَائمًا، وقال: إِنِّى رَأَیْتُ رَسولَ اللهr فَعَلَ کَمَا رَأَیْتُمُونِی فَعَلْتُ. [روایت بخارى]([3])
ترجمه: نزّال بن سبرهt میگوید: علیt به محوّطهی - مسجدِ کوفه- آمد و ایستاده، آب نوشید و فرمود: «رسولاللهr را دیدم که ایستاده آب نوشید؛ همانگونه که شما مرا دیدید که ایستاده آب نوشیدم».
773- وعن ابن عمر رضیَ الله عنهما قال: کنَّا نَأْکُلُ عَلى عَهدِ رسُولِ اللهr ونَحْنُ نَمْشی، ونَشْرَبُ وَنحْنُ قیامٌ. [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([4])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: ما، در دوران رسولاللهr در حالی که راه میرفتیم، میخوردیم و در حالی که ایستاده بودیم، آب مینوشیدیم.
774- وعن عمرو بن شعیب عن أَبیهِ عن جدِّهt قال: رَأَیْتُ رسُولَ اللهr یَشرَبُ قَائمًا وقَاعِدًا. [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([5])
ترجمه: از عمرو بن شعیب از پدرش از جدشt روایت است: رسولاللهr را دیدم که گاه ایستاده و گاه نشسته آب مینوشید.
775- وعن أَنسٍt عَنِ النَّبِىِّr أَنَّهُ نَهَى أَنْ یَشْرَبَ الرّجُلُ قَائمًا. قال قتادة: فَقلْنَا لأنَس: فالأَکْل؟ قال: ذلکَ أَشَرُّ أَو أَخْبثُ. [روایت مسلم]([6])
وفی روایةٍ لَهُ أَنَّ النَّبِىَّr زَجَرَ عَنِ الشُّرْبِ قَائمًا.
ترجمه: انسt میگوید: پیامبرr از اینکه شخصی، ایستاده آب بنوشد، منع نمود. قتاده گوید: به انسt گفتیم: خوردن چطور؟ فرمود: این، بدتر است.
در روایت دیگری از مسلم آمده است: پیامبرr از نوشیدن در حالت ایستاده منع فرمود.
776- وعن أبی هریرةt قال: قالَ رسُولُ اللهr: «لاَ یشْرَبَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ قَائمًا، فَمَنْ نَسِیَ فَلْیَسْتَقِئْ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هیچیک از شما، ایستاده آب ننوشد؛ و اگر کسی فراموش کرد و ایستاده آب نوشید، انگشت بزند تا بالا بیاورد».
شرح
مؤلف/ میگوید: «جایز بودن نوشیدن در حالت ایستاده و اینکه نوشیدن در حالت نشسته بهتر است».
خوردن و آشامیدن در حالتِ نشسته بهتر میباشد؛ زیرا این، روش پیامبرr است. یعنی پیامبرr معمولاً ایستاده چیزی نمیخورد و نمینوشید.
در حدیثی صحیح آمده است که پیامبرr از نوشیدن آب در حالتِ ایستاده منع فرمود. از انس بن مالکt که راوی این حدیث است، پرسیدند: خوردن چطور؟ فرمود: این، بدتر است.
اما در حدیث ابنعمر$ که ترمذی آن را روایت کرده و صحیح دانسته، آمده است: «ما، در دوران پیامبرr در حالی که راه میرفتیم، میخوردیم و در حالی که ایستاده بودیم، آب مینوشیدیم». لذا از جمعبندی این دو حدیث، بدین نتیجه میرسیم که نهی، برای تحریم نیست؛ بلکه بدین معناست که اگر خوردن و آشامیدن در حالت نشسته، بهتر میباشد و خوردن و آشامیدن در حالت ایستاده، ایرادی ندارد. دلیلش، روایتِ ابنعباس$ میباشد که گفته است: «از آب زمزم به پیامبرr دادم و ایشان، ایستاده نوشید».
«زمزم» نامِ چشمهایست که در نزدیک «کعبه» قرار دارد. این چشمه زمانی از زمین جوشید که ابراهیم خلیلu همسرش هاجر و پسرش اسماعیل را در مکه، تک و تنها رها کرد. در آن دوران هیچکس در مکه نبود؛ بلکه مکه، سرزمینی خشک و خالی از سکنه بود. ابراهیمu کیسهای خرما و ظرفی آب برای همسر و فرزندش گذاشت و آنها را ترک کرد؛ زیرا الله متعال به او دستور داده بود که آنها را آنجا بگذارد. همینکه از آنها جدا شد و حرکت کرد، هاجر& خود را به او رساند و گفت: چگونه ما را تک و تنها رها میکنی؟ آیا الله به تو چنین دستوری داده است؟ ابراهیمu پاسخ داد: آری. هاجر پس از شنیدن پاسخ شوهرش، گفت: حال که الله چنین دستوری به تو داده است، پس خود، ما را تنها نمیگذارد. این، نشانهی کمالِ ایمانِ هاجر است.
داستانش، مانند داستان مادرِ موسی بن عمران میباشد. فرعون بر بنیاسرائیل چیره شده بود و پسرانشان را میکُشت و زنانشان را زنده نگه میداشت و بدینسان آنان را به خفت و خواری کشانده بود. گفته میشود: منجمان به فرعون گفته بودند: مردی از میان بنیاسرائیل ظهور خواهد کرد که هلاکت تو به دست اوست. از اینرو فرعون دستور داد که نوزادان پسر را بکشند.
مادر موسی نگران پسرش بود. الله متعال به او وحی کرد؛ یعنی وحیِ الهام، نه وحی نبوت. آری؛ الله به او الهام کرد که موسی را در صندوقی چوبی بگذارد و در رودخانه رها کند. روشن است که انجامِ چنین کاری، برای یک مادر دشوار است؛ ولی مادر موسی، زنی باایمان بود و به وعدهی پروردگار اطمینان داشت. لذا به فرمانِ اللهU عمل کرد و موسی را در صندوقی چوبی گذاشت و آن را در رودخانه رها نمود. سربازان فرعون، صندوق و پسربچهای را که در آن بود، دیدند و میخواستند او را بکُشند. اما همسر فرعون، همینکه این پسربچه را دید، مهرش در دلش افتاد؛ چنانکه اللهU میفرماید:
﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَیۡنٖ لِّی وَلَکَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ٩﴾ [القصص: ٩]
و همسر فرعون گفت: او (این نوزاد) روشنی چشم من و تو خواهد بود؛ او را نکُشید؛ چه بسا به ما سودی برساند یا او را به فرزندی بگیریم. و آنان (حقیقت را) نمیدانستند.
مادر موسی نگران شد و دلش تُهی گردید؛ یعنی با وجودِ ایمانی که به الله داشت، دلش به دنبال فرزندش بود. اللهU با قدرتش کاری کرد که این کودک، از هیچ زنی شیر نخورَد؛ لذا هر دایهای میآوردند، این بچه از او شیر نمیخورد. خواهر موسی به خواستهی مادرش آمده بود تا ببیند کارِ موسی به کجا میرسد. وقتی دید مردم در جستوجوی دایهای برای این بچه - موسی- هستند، گفت:
﴿هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَیۡتٖ یَکۡفُلُونَهُۥ لَکُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ ١٢﴾
[القصص: ١٢]
آیا خانوادهای را به شما نشان بدهم که او را سرپرستی میکنند و خیرخواهش هستند؟
بدینسان الله متعال، موسی را پیش از آنکه از هیچ زنی شیر بخورد، به مادرش برگرداند و موسی فقط از مادرش شیر خورد؛ گرچه پیشتر مادرش او را به دریا انداخته بود!
به داستان ابراهیمu و خانوادهاش باز میگردیم؛ ابراهیمu به هاجر& فرمود: این، دستورِ الله متعال است. هاجر گفت: پس الله متعال، ما را به حال خود رها نخواهد کرد. لذا هاجر و فرزندش تک و تنها در میان کوههای مکه ماندند و هیچ انسانی آنجا نبود. هاجر از آب و خرمایی که با خود داشت، تغذیه میکرد و به فرزندش شیر میداد تا اینکه آب و خرما تمام شد و مادر، گرسنه گردید. روشن است که وقتی مادرِ شیرده، چیزی برای خوردن نداشته باشد، شیر هم ندارد. در نتیجه بچه، گرسنه شد و جیغ میزد.
الله در دلِ هاجر انداخت که بالای نزدیکترین کوه برود تا بلکه کسی را ببیند یا صدایی بشنود. نزدیکترین کوه به او، کوهِ «صفا» بود. همانطور که اینک نیز کوه صفا نزدیکترین کوه به کعبه است. هاجر از صفا بالا رفت و گوشهایش را تیز کرد تا بلکه صدایی بشنود؛ اما کسی را ندید. آنگاه پایین آمد و به سوی نزدیکترین کوه در آنسو رفت؛ یعنی به سوی کوه «مروه». از مروه بالا رفت و خوب گوش داد؛ اما صدایی نشنید و کسی را ندید. میان صفا و مروه، دره یا مجرای سیل بود؛ هاجر وقتی واردِ دره یا فرورفتگیِ میان صفا و مروه میشد، پاهایش را بهسرعت حرکت میکرد تا از فرزندش غافل نشود و او را ببیند. وی، این کار را هفت مرتبه انجام داد و چون هفت بار، کامل شد، صدایی شنید. گفت: اگر کمکی از تو ساخته است، به ما کمک کن. هاجر، فقط صدایی نشیده و چیزی احساس کرده بود. آری؛ جبرئیلu به فرمان پروردگارش به زمین آمد و با پاشنهی پا یا بالش به محلّ کنونی چشمهی زمزم زد و از زمین آب جوشید. هاجر، از ترس اینکه شاید این آب گُم شود، پیرامون چشمه سنگ چید. خود را از آب چشمه سیراب نمود؛ آبی که هم رفع تشنگی میکرد و هم رفع گرسنگی. او از این آب مینوشید و به فرزندش شیر میداد.
عدهای از قبیلهی «جرهم» در آن اطراف بودند؛ از دور، چشمشان به پرندگانی افتاد که بالای چشمهی زمزم پرواز میکردند. پرندهها از فاصلهی دور دیده میشوند. گفتند: خبر نداشتیم و فکر نمیکردیم آنجا چشمهای باشد و پرندگان را به سوی خود بکشد. وجودِ پرندگان، نشانگر اینست که آنجا آب وجود دارد. لذا به سوی پرندگان رفتند تا اینکه به آنجا رسیدند و این چشمهی جوشان را دیدند. لذا همانجا اتراق کردند و بدینسان هاجر& از وحشت و تنهایی درآمد. اسماعیلu بزرگ شد و از این قبیله زن گرفت.
پس از مدتی ابراهیمu به مکه آمد و نزد هاجر و همسرِ اسماعیل رفت؛ از عروسش دربارهی وضعیت زندگی آنها پرسید. همسر اسماعیل، از وضعیت زندگیشان سخت نالید. ابراهیمu به او فرمود: وقتی شوهرت آمد، به او بگو: چارچوب درب خانهاش را عوض کند. وقتی اسماعیل به خانه بازگشت، از همسرش پرسید: آیا کسی نزدتان آمد؟ پاسخ داد: آری، پیرمردی آمد که چنین و چنان بود. - یعنی ویژگیهایش را بیان کرد.- به من گفت: تو را سلام برسانم و به تو بگویم: چارچوب درب خانهات را عوض کنی.
بهراستی منظورِ ابراهیمu از این سخن چه بود؟ منظورش این بود که اسماعیلu این زنِ ناراض و شاکی را طلاق دهد. زیرا از شوهرش مینالید و همواره شکایت داشت که زندگیِ سختی دارند. اسماعیلu فرمود: او پدرم بود و تو، همان چارچوب درب هستی که گفته است آن را عوض کنم. پس نزد خانوادهات برو.
سپس اسماعیلu با زنی دیگر ازدواج کرد. پس از مدتی ابراهیمu دوباره به مکه آمد و به خانهی پسرش اسماعیل رفت. از همسر اسماعیل، دربارهی وضع زندگانی آنها سؤال کرد. آن زن، یعنی عروسش، پاسخ داد: ما، وضع خوبی داریم. ابراهیمu به او گفت: از طرف من به شوهرت سلام برسان و به او بگو: آستانهی درب خانهاش را محکم نگه دارد. و چون اسماعیلu به خانه آمد، همسرش به او گفت: پیرمردی با این ویژگیها به اینجا آمد؛ تو را سلام رساند و گفت: آستانهی درب خانهات را محکم نگه دار. اسماعیلu فرمود: او، پدرم بوده است و منظور از چارچوب یا آستانهی درب، تو هستی. به من دستور داده که تو را نگه دارم.
خلاصه اینکه آب زمزم، آبی بابرکت و خجسته است: «طَعَامُ طُعْمٍ وَشِفَاءُ سَقَمٍ».([8]) یعنی: آب زمزم، خاصیت غذا را دارد و گرسنگی را برطرف میسازد و مایهی شفا و بهبودیِ بیماریهاست. همچنین در حدیثی آمده است: «مَاء زَمْزَم لِمَا شُرِبَ لَهُ».([9]) یعنی: آب زمزم با هر هدفی که نوشیده شود، همان خاصیت را دارد. اگر آن را برای رفع تشنگی بنوشید، سیراب میشوید و اگر برای رفع گرسنگی بنوشید، سیر میگردید. حتی برخی از علما از این حدیث چنین برداشت کردهاند که اگر کسی، بیمار باشد و بهقصد شفا از آب زمزم بنوشد، بهبود مییابد؛ همچنین اگر کسی کمحافظه باشد و بهقصد تقویت حافظ از آب زمزم بنوشد، حافظهاش تقویت میگردد. یعنی با هر هدفی که نوشیده شود، سودمند است؛ خلاصه اینکه آبِ زمزم، آبی خجسته و بابرکت میباشد.
چکیدهی بحث اینکه بهتر است انسان، نشسته آب بنوشد؛ گرچه نوشیدن در حالت ایستاده نیز جایز است. چنانکه علی بن ابیطالبt ایستاده آب نوشید و فرمود: «رسولاللهr را دیدم که ایستاده آب نوشید؛ همانگونه که شما مرا دیدید که ایستاده آب نوشیدم». این، نشان میدهد که آشامیدن آب و سایر نوشیدنیها در حالت ایستاده، جایز است؛ گرچه بهتر است که انسان، نشسته آب بنوشد.
حال این پرسش مطرح میشود که اگر در مسجد، آبسردکن وجود داشته باشد و شخصی وارد مسجد شود و بخواهد آب بنوشد، بهتر است نشسته آب بنوشد یا ایستاده؟ زیرا اگر بنشیند، با این سخنِ پیامبرr مخالفت کرده که فرموده است: «إِذَا دَخَلَ أَحَدکُمْ الْمَسْجِد فَلا یَجْلِس حَتَّى یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ».([10]) یعنی: «هرگاه یکی از شما وارد مسجد میشود، تا دو رکعت نماز نخوانده است، ننیشند». و اگر ایستاده، آب بنوشد، افضل را ترک کرده است؛ حال چه کند؟ میگوییم: در این حالت، بهتر است ایستاده آب بنوشد؛ زیرا نشستن پیش از این دو رکعت، از دیدگاه برخی از علما حرام است؛ حال آنکه نوشیدن آب در حالت ایستاده، جایز میباشد. لذا ایستاده آب بنوشد و سپس دو رکعت تحیتالمسجد را بخواند.
***
([1]) ر.ک: حدیث شمارهی 768.
([2]) صحیح بخاری، ش: 1637؛ و صحیح مسلم، ش: 2027.
([3]) صحیح بخاری، ش: 5615.
([4]) صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 1533.
([5]) صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 1535.
([6]) صحیح مسلم، ش: 2024.
([7]) صحیح مسلم، ش: 2026؛ علامه آلبانی/ میگوید: با این لفظ، منکَر است. سپس میافزاید: در چند روایت از چند صحابه، از نوشیدن آب در حالتِ ایستاده منع شده است؛ از جمله در روایتی از ابوهریرهt، ولی با لفظی دیگر که در آن، به انگشت زدن و بالا آوردن امر شده است؛ اما ذکری از نسیان و فراموشی نیست. و وجه منکر بودنش، همین است؛ وگرنه، سایر حدیث، محفوظ میباشد. از اینرو آن را در السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 177 آوردهام.
([8]) صحیح است؛ صحیح الجامع، آلبانی/، ش: 2435.
([9]) صحیح لشواهده؛ صحیح الجامع، ش: 5502. حافظ، طرق و شواهد این روایت را بهطور خاص ذکر کرده است.
([10]) بخاری، ش: (444، 1167) و مسلم، ش: 714 بهنقل از ابوقتادهt.