ترغیب به قرائت قرآن در نماز و غیر آن و فضیلت یادگیری و آموزش دادن آن و ترغیب به سجدهی تلاوت
2058-1415- (1) (صحیح) عَنْ عُثْمَان بْنِ عَفَّان س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرْآنَ وَعَلَّمَهُ».
رواه البخاری ومسلم([1]) وأبوداود والنسائی وابن ماجه وغیرهم.
از عثمان بن عفان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بهترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و آن را به دیگران بیاموزد».
2059-1416- (2) (صحیح) وَعَنْ عَبْداللَّهِ بْن مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَرَأَ حَرْفًا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَلَهُ بِهِ حَسَنَةٌ، وَالحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، لَا أَقُولُ ﴿الم﴾ حَرْفٌ، وَلَکِنْ أَلِفٌ حَرْفٌ، وَلَامٌ حَرْفٌ، وَمِیمٌ حَرْفٌ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح غریب".
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس یک حرف از کتاب الله را بخواند، در برابر آن یک حسنه برای او خواهد بود و هر حسنه ده برابر آن پاداش دارد؛ نمیگویم که [الم] یک حرف است بلکه «الف» یک حرف، «لام» یک حرف و «میم» یک حرف است».
2060- 1417- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فِی بَیْتٍ مِنْ بُیُوتِ اللَّهِ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ، وَیَتَدَارَسُونَهُ بَیْنَهُمْ، إِلَّا نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ، وَغَشِیَتْهُمُ الرَّحْمَةُ، وَحَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ، وَذَکَرَهُمُ اللَّهُ فِیمَنْ عِنْدَهُ».
رواه مسلم وأبو داود وغیرهما. [مضى 3- العلم/1- باب/3- حدیث].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گروهی نیستند که در خانهای از خانههای خدا جمع شوند و با یکدیگر قرآن بخوانند و آن را مذاکره کنند، مگر اینکه بر آنان سکینه و آرامش نازل میشود و رحمت خداوند آنان را در برمیگیرد و فرشتگان آنان را احاطه کرده و خداوند متعال ایشان را در میان کسانی که نزد او هستند یاد میکند».
2061-1418- (4) (صحیح) وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللهِ ج وَنَحْنُ فِی الصُّفَّةِ فَقَالَ: «أَیُّکُمْ یُحِبُّ أَنْ یَغْدُوَ کُلَّ یَوْمٍ إِلَى (بُطْحَانَ)، أَوْ إِلَى (الْعَقِیقِ) فَیَأْتِیَ مِنْهُ بِنَاقَتَیْنِ کَوْمَاوَیْنِ، فِی غَیْرِ إِثْمٍ، وَلَا قَطْعِ رَحِمٍ؟». فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللهِ! کلنا یُحِبُّ ذَلِکَ. قَالَ: «أَفَلَا یَغْدُو أَحَدُکُمْ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیَعْلَمُ([2]) أَوْ یَقْرَأُ آیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ خَیْرٌ لَهُ مِنْ نَاقَتَیْنِ، وَثَلَاثٌ خَیْرٌ لَهُ مِنْ ثَلَاثٍ، وَأَرْبَعٌ خَیْرٌ مِنْ أَرْبَعٍ، وَمِنْ أَعْدَادِهِنَّ مِنَ الْإِبِلِ؟!».
از عقبه بن عامر س روایت است: ما در صفه بودیم که رسول الله ج نزد ما آمد و فرمود: «کدامیک از شما دوست دارد هر روز به بطحان یا عقیق رفته و دو شتر بزرگِ دو کوهان را بدون آنکه گناه یا قطع رحمی مرتکب شود، برای خود بیاورد؟» گفتیم: ای رسول الله ج! همه ما چنین چیزی را دوست داریم. فرمود: «مگر یکی از شما هر روز به مسجد نمیرود تا دو آیه از قرآن را بیاموزد یا بخواند، آن دو آیه برای او بهتر از دو شتر و سه آیه بهتر از سه شتر و چهار آیه بهتر از چهار شتر و به این ترتیب هر تعداد از آیات برای او بهتر از همان تعداد شتری میباشد که به اینصورت بدست آورد».
رواه مسلم وأبو داود، وعنده: «کَوْمَاوَیْنِ زَهْرَاوَیْنِ، بِغَیْرِ إِثْمٍ بِاللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَلَا قَطْعِ رَحِمٍ». قَالُوا: کُلُّنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «فَلَأَنْ یَغْدُوَ أَحَدُکُمْ کُلَّ یَوْمٍ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیَتَعَلَّمَ آیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ، خَیْرٌ لَهُ مِنْ نَاقَتَیْنِ، وَإِنْ ثَلَاثٌ فَثَلَاثٌ مِثْلُ أَعْدَادِهِنَّ».
و در روایت ابوداود آمده است: «و دو شترِ بزرگِ دو کوهانِ تیزرو را بدون ارتکاب گناه یا قطع پیوند خویشاوندی برای خود بیاورد؟» گفتیم: ای رسول الله ج! همه ما چنین چیزی را دوست داریم. فرمود: «اگر یکی از شما هر روز به مسجد برود و دو آیه از قرآن بیاموزد، برای او بهتر از آن دو شتر میباشد؛ و سه آیه بهتر از سه شتر و به همین ترتیب هر تعداد آیاتی که بیاموزد برای وی بهتر از همان تعداد شتر میباشد».
(بُطحان) به ضم باء و سکون طاء: جایی در مدینه است. و (الکوماء) به فتح کاف و سکون واو: عبارت است از شتری که کوهان بزرگی دارد.
2062-859- (1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ کُتِبَت لَهُ حَسَنَةٌ مُضَاعَفَةٌ، وَمَنْ تَلَاهَا کَانَتْ لَهُ نُورًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أحمد عن عبادة بن میسرة - واختلف فی توثیقه- عن الحسن عن أبی هریرة، والجمهور على أن الحسن لم یسمع من أبی هریرة.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس به آیهای از کتاب الله گوش دهد، چندین برابر برای وی نیکی نوشته میشود و هرکس قرآن را تلاوت کند، برای او نوری خواهد بود در روز قیامت».
2063-860- (2) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: مَنْ شَغَلَهُ الْقُرْآنُ عَنْ مَسْأَلَتِی أَعْطَیْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِی السَّائِلِینَ، وَفَضْلُ کَلَامِ اللَّهِ عَلَى سَائِرِ الکَلَامِ، کَفَضْلِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب"([3]).
از ابوسعید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال میفرماید: هرکس تلاوت قرآن او را از خواستن از درگاه من، به خود مشغول دارد، برتر از آنچه به درخواست کنندگان داده شده، به او میدهم و فضل کلام الله بر سایر کلامها چون فضل الله بر مخلوقاتش میباشد».
2064-1419- (5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مُوسَى الْأَشْعَرِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مَثَلُ الْأُتْرُجَّةِ، رِیحُهَا طَیِّبٌ، وَطَعْمُهَا طَیِّبٌ. وَمَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی لَا یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَل التَّمْرَةِ، لَا رِیحَ لَهَا، وَطَعْمُهَا حُلْوٌ. وَمَثَلُ الْمُنَافِقِ الَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مَثَلُ الرَّیْحَانَةِ، رِیحُهَا طَیِّبٌ، وَطَعْمُهَا مُرٌّ. وَمَثَلُ الْمُنَافِقِ الَّذِی لَا یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَةِ، لَیْسَ لَهَا رِیحٌ، وَطَعْمُهَا مُرٌّ».
وفی روایة: "مثل الفاجر" بدل "المنافق".
رواه البخاری ومسلم والنسائی وابن ماجه.
از ابو موسی اشعری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال مؤمنی که قرآن میخواند، همانند ترنجی است که هم بو و هم طعم آن لذتبخش است. اما مؤمنی که قرآن را تلاوت نمیکند همچون خرماست که بویی ندارد، اما طعم آن شیرین است. و منافقی که قرآن را تلاوت میکند، همچون ریحان است که بوی خوش و طعمی تلخ دارد. و منافقی که قرآن را تلاوت نمیکند، مانند حنظل است که بویی ندارد و طعم آن تلخ است».
[حنظل: هندوانهی ابوجهل]
و در روایتی «مثال فاجر» به جای «منافق» آمده است.
2065-1420- (6) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مَثَلُ الْأُتْرُجَّةِ، رِیحُهَا طَیِّبٌ، وَطَعْمُهَا طَیِّبٌ. وَمَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی لَا یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ، لَا رِیحَ لَهَا، وَطَعْمُهَا طَیِّبٌ. وَمَثَلُ الْفَاجِرِ الَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَلِ الرَّیْحَانَةِ، رِیحُهَا طَیِّبٌ، وَطَعْمُهَا مُرٌّ. وَمَثَلُ الْفَاجِرِ الَّذِی لَا یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَةِ، طَعْمُهَا مُرٌّ وَلَا رِیحَ لَهَا. وَمَثَلُ الْجَلِیسِ الصَّالِحِ کَمَثَلِ صَاحِبِ الْمِسْکِ، إِنْ لَمْ یُصِبْکَ مِنْهُ شَیْءٌ، أَصَابَکَ مِنْ رِیحِهِ. وَمَثَلُ جَلِیسِ السُّوءِ کَمَثَلِ صَاحِبِ الْکِیرِ، إِنْ لَمْ یُصِبْکَ مِنْ سَوَادِهِ؛ أَصَابَکَ مِنْ دُخَانِهِ».
رواه أبو داود.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال مؤمنی که قرآن میخواند، همانند ترنجی است که هم بو و هم طعم آن لذتبخش است. و مثال مؤمنی که قرآن تلاوت نمیکند همانند خرماست که بویی ندارد، اما طعم آن شیرین است. و فاجری که قرآن را تلاوت میکند، همچون ریحان است که بوی خوش و طعم تلخ دارد. و فاجری که قرآن را تلاوت نمیکند، مانند حنظل است که بویی ندارد و طعم آن تلخ است. و مثال همنشین صالح همانند صاحب مشک است اگر چیزی از او به تو نرسد، از بوی خوش آن بهرهمند خواهی شد. و مثال همنشین بد همانند همانند آهنگری است که اگر از سیاهی آن چیزی به تو نرسد، دودش به تو خواهد رسید».
2066-1421- (7) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «الْمَاهِرُ بِالْقُرْآنِ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ، وَالَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَیَتَعْتِعُ فِیهِ، وَهُوَ عَلَیْهِ شَاقٌّ لَهُ أَجْرَانِ».
وفی روایة: «وَالَّذِی یَقْرَؤُهُ وَهُوَ یَشْتَدُّ عَلَیْهِ لَهُ أَجْرَانِ».
رواه البخاری ومسلم - واللفظ له- وأبو داود والترمذی والنسائی وابن ماجه.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه قرآن را ماهرانه بخواند، همراه فرشتگان بزرگوار و نیکوکار وحی است و کسیکه قرآن را به سختی و با وقفه بخواند و خواندن آن بر وی دشوار باشد، دو اجر دارد».
و در روایتی آمده است: «و هرکس درحالی قرآن بخواند که خواندن آن برایش دشوار است، برای او دو اجر میباشد».
2067-1422- (8) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْصِنِی. قَالَ: «عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّهِ؛ فَإِنَّهُ رَأْسُ الْأَمْرِ کُلِّهِ». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! زِدْنِی. قَالَ: «عَلَیْکَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ نُورٌ لَکَ فِی الْأَرْضِ، وَذُخْرٌ لَکَ فِی السَّمَاءِ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه" فی حدیث طویل.
از ابوذر س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! مرا سفارش کن. فرمود: «تقوای الهی را پیشه کن؛ زیرا آن رأس تمام کارها است». گفتم: ای رسول الله ج! بیشتر نصیحتم کن. فرمود: «قرآن بخوان؛ زیرا آن نوری برای تو در زمین و ذخیرهای برای تو در آسمان است».
8206-1423- (9) (صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الْقُرْآنُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، ومَاحِلٌ مُصَدَّقٌ، مَنْ جَعَلَهُ أَمَامه قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ، وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَ ظَهْرِهِ سَاقُهُ إِلَى النَّارِ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه".
از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قرآن شفاعتکنندهای است که شفاعت او پذیرفته میشود و مجادلهکنندهای تصدیق شده است. کسیکه آن را پیشاپیش خود قرار دهد، او را به بهشت راهنمایی میکند و کسیکه آن را پشت سر قرار دهد، او را به جهنم میکشاند».
(ماحِل) بکسر الحاء المهملة؛ أی: ساع. وقیل: خصم مجادل.
2069-1424- (10) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَة الْبَاهِلِیُّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ؛ فَإِنَّهُ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَفِیعًا لِأَصْحَابِهِ» الحدیث.
رواه مسلم. ویأتی بتمامه إن شاء الله [6- الترغیب فی قراءة سورة البقرة].
از ابو امامه باهلی س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «قرآن بخوانید، چراکه قرآن در روز قیامت برای یاران خود شفاعت میکند».
2070-861- (3) (ضعیف) وَعَنْ سَهْلِ بْنِ مُعَاذٍ عَنْ أَبِیهِ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَعَمِلَ بِهِ؛ أُلْبِسَ وَالِدَاهُ تَاجًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ، ضَوْءُهُ أَحْسَنُ مِنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ فِی بُیُوتِ الدُّنْیَا، فَمَا ظَنُّکُمْ بِالَّذِی عَمِلَ بِهَذَا؟».
رواه أبو داود والحاکم؛ وکلاهما عن زبان عن سهل. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد"([4]).
از سهل بن معاذ از پدرش روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرآن بخواند و به آن عمل کند، در روز قیامت تاجی را بر پدر و مادرش میپوشاند؛ تاجی که روشنایی آن بهتر از روشنایی خورشید در خانههای دنیا است؛ پس چه گمان میبرید در مورد کسیکه به این عمل میکند؟».
2071-862- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ ج: «مَا أَذِنَ اللَّهُ لِعَبْدٍ فِی شَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ رَکْعَتَیْنِ یُصَلِّیهِمَا، وَإِنَّ البِرَّ لَیُذَرُّ عَلَى رَأْسِ العَبْدِ مَا دَامَ فِی صَلَاتِهِ، وَمَا تَقَرَّبَ العِبَادُ إِلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَا خَرَجَ مِنْهُ. یَعْنِی القُرْآنَ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن([5]) غریب".
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال در مورد هیچ عملی چون دو رکعت نمازی که بنده میخواند با رافت و مهربانی به او روی نمیآورد و مادامی که بنده در نماز است نیکی برای وی ثبت میشود و بنده با چیزی چون تلاوت قرآن به خداوند تقرب نمیجوید».
2072-1425- (11) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «یَجِیءُ صَاحِبُ الْقُرْآنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیَقُولُ الْقُرْآنُ: یَا رَبِّ حَلِّهِ، فَیُلْبَسُ تَاجَ الْکَرَامَةِ، ثُمَّ یَقُولُ: یَا رَبِّ زِدْهُ، فَیُلْبَسُ حُلَّةَ الکَرَامَةِ، ثُمَّ یَقُولُ: یَا رَبِّ ارْضَ عَنْهُ، فَیَرْضَى عَنْهُ، فَیُقَالُ لَهُ: اقْرَأْ، وَارْقَ، وَیُزَادُ بِکُلِّ آیَةٍ حَسَنَةً».
رواه الترمذی وحسنه، وابن خزیمة والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روز قیامت صاحب قرآن میآید؛ پس قرآن میگوید: پروردگارا! او را بپوشان، پس تاج کرامت بر سر او نهاده میشود. پس از آن میگوید: پروردگارا! به او بیشتر بده! پس لباس کرامت بر او پوشیده میشود. قرآن میگوید: پروردگارا! از او خشنود شو، پس خداوند از او راضی میگردد و به او گفته میشود: قرآن بخوان و بالا برو؛ و به این ترتیب با هر آیهای که میخواند، یک نیکی افزوده میشود».
2073- 1426- (12) (حسن صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرو بن العَاصِی ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یُقَالُ لِصَاحِبِ الْقُرْآنِ: اقْرَأْ وَارْقَ، وَرَتِّلْ کَمَا کُنْتَ تُرَتِّلُ فِی الدُّنْیَا؛ فَإِنَّ مَنْزِلَکَ عِنْدَ آخِرِ آیَةٍ([6]) تَقْرَؤُهَا».
رواه الترمذی وأبو داود وابن ماجه([7]) وابن حبان فی "صحیحه" وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح".
و از عبدالله بن عمرو بن العاصی روایت است که رسول الله فرمودند: «به صاحب قرآن گفته میشود: قرآن بخوان و بالا برو؛ بخوان چنانکه در دنیا میخواندی؛ چراکه جایگاه تو نزد آخرین آیهای است که آن را میخوانی».
قال الخطابی: "جاء فی الأثر: أن عدد آی القرآن على قدر دَرَج الجنة، فیقال للقارىء: ارقَ فی الدرج على قدر ما کنت تقرأ من آی القرآن، فمن استوفى قراءة جمیع القرآن استولى على أقصى درج الجنة فی الآخرة، ومن قرأ جزءاً منه کان رُقیهُ فی الدرج على قدر ذلک، فیکون منتهى الثواب عند منتهى القراءة"([8]).
خطابی میگوید: «در اثر آمده است: تعداد آیات قرآن به اندازهی درجات بهشت میباشد. بنابراین به قاری گفته میشود: به اندازهی آیاتی که از قرآن تلاوت نمودی، در درجات بهشت بالا برو؛ پس هرکس به قرائت تمام قرآن پرداخته است، در آخرت به بالاترین درجات بهشت دست مییابد. و هرکس جزئی از آن را خوانده است، ارتقای وی در درجات بهشت به همان اندازه میباشد. و انتهای ثواب وی برابر است با پایان آیاتی که میخواند».
2074-1427- (13) (صحیح) وَعَنْ ابْنَ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لاَ حَسَدَ إِلَّا عَلَى اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ هَذَا الکِتَابَ، فَقَامَ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ، وَرَجُلٌ أَعْطَاهُ اللَّهُ مَالًا، فَتَصَدَّقُ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ».
رواه البخاری ومسلم. [مضى 6- النوافل/11- قیام اللیل].
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «حسد جز در دو مورد جایز نیست: مردی که خداوند متعال [حفظ و فهم] این کتاب (قرآن) را به او عطا کرده باشد و شب و روز به آن بپردازد و مردی که خداوند به او مال و ثروتی عنایت کرده باشد و شب و روز در راه خدا انفاق نماید».
2075-1428- (14) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لاَ حَسَدَ إِلَّا فِی اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ القُرْآنَ، فَهُوَ یَتْلُوهُ آنَاءَ اللَّیْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ، فَسَمِعَهُ جَارٌ لَهُ فَقَالَ: لَیْتَنِی أُوتِیتُ مِثْلَ مَا أُوتِیَ فُلاَنٌ؛ فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا یَعْمَلُ. وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا، فَهُوَ یُهْلِکُهُ فِی الحَقِّ، فَقَالَ رَجُلٌ: لَیْتَنِی أُوتِیتُ مِثْلَ مَا أُوتِیَ فُلاَنٌ؛ فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا یَعْمَلُ».
رواه البخاری.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «حسادت جز در دو مورد جایز نیست: مردی که خداوند به او قرآن آموخته است و آن را شب و روز تلاوت میکند. پس همسایهاش میشنود و میگوید: ای کاش! به من نعمتی همانند نعمتی که به فلانی عطا شده، داده میشد تا من هم عملی چون او میداشتم. و مردی که خداوند متعال به او مال و ثروت عنایت کرده است و این مال را در مسیر حق صرف میکند؛ پس شخص دیگری میگوید: ای کاش! به من نعمتی همانند نعمتی که به فلانی عطا شده، داده میشد. تا من هم چون او عمل میکردم».
(قال المملی): مملی میگوید: در اینجا مراد از حسد، غبطه میباشد. و آن عبارت است از تمنای آنچه محسود دارد نه تمنای نابودی نعمتی که وی از آن برخوردار است که این همان حسد مذموم میباشد.
2076-863- (5) (ضعیف) وَعَنْ ابن عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلَاثَةٌ لَا یَهُولُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ، وَلَا یَنَالُهُمُ الْحِسَابُ، هُمْ عَلَى کَثِیبٍ مِنْ مِسْکٍ، حَتَّى یُفْرَغ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ: رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَأَمَّ بِهِ قَوْمًا وَهُمْ بِهِ یَرْضَوْنَ، وَدَاعٍ یَدْعُو إِلَى الصَّلَوَاتِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ، وَرَجُلٌ أَحْسَنَ فِیمَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ رَبِّهِ، وَفِیمَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ مَوَالِیهِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" و"الصغیر" بإسناد لا بأس به.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سه نفر هستند که ترس بزرگ آنان را هراسان نمیکند و حسابرسی نخواهند داشت و بر تپهای از مشک هستند تا اینکه حسابرسی مردم به پایان میرسد: کسیکه برای کسب رضای خدا قرآن میخواند و درحالی امامت قومی را برعهده دارد که آنها از وی راضی هستند. و کسیکه برای کسب رضایت خداوند به سوی نماز فرامیخواند و کسیکه رابطه میان او و پروردگارش و نیز رابطه میان او و اربابش نیکو باشد».
ورواه فی الکبیر بنحوه، وزاد فی أوله: قَالَ ابْنِ عُمَرَ ب: لَوْ لَمْ أَسْمَعْهَ مِنْ رَسُولِ اللهِ ج إِلَّا مَرَّةً، وَمَرَّةً حتی عَدَّ سَبْعَ مَرَّاتٍ لَمَّا حَدَّثْتُ بِهِ. [مضى 5- الصلاة/1].
و در روایت وی در «الکبیر» آمده است: ابن عمر ب گفت: اگر این روایت را هفت بار از رسول الله ج نمیشنیدم آن را روایت نمیکردم.
2077-864- (6) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج بَعْثًا وَهُمْ ذُوو عَدَدٍ، فَاسْتَقْرَأَهُمْ، فَاسْتَقْرَی کُلَّ رَجُلٍ مِنْهُمْ – یَعنِی مَا مَعَهُ مِنَ القُرْآنِ -، قَالَ: فَأَتَى عَلَى رَجُلٍ مِنْ أَحْدَثِهِمْ سِنًّا فَقَالَ: «مَا مَعَکَ یَا فُلَانُ؟». قَالَ: مَعِی کَذَا وَکَذَا، وَسُورَةُ (البَقَرَةِ). فَقَالَ: «أَمَعَکَ سُورَةُ (البَقَرَةِ)؟». قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَاذْهَبْ فَأَنْتَ أَمِیرُهُمْ». فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَشْرَافِهِمْ: وَاللَّهِ مَا مَنَعَنِی أَنْ أَتَعَلَّمَ (البَقَرَةِ) إِلَّا خَشْیَةَ أَن لا أَقُومَ بِهَا. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «تَعَلَّمُوا القُرْآنَ وَاقْرَءُوهُ؛ فَإِنَّ مَثَلَ القُرْآنِ لِمَنْ تَعَلَّمَهُ فَقَرَأَهُ، کَمَثَلِ جِرَابٍ مَحْشُوٍّ یَفُوحُ رِیحِهِ کُلُّ مَکَانٍ، وَمَنْ تَعَلَّمَهُ فَیَرْقُدُ وَهُوَ فِی جَوْفِهِ؛ فَمَثَلهُ کَمَثَلِ جِرَابٍ أُوکِیءَ عَلَى مِسْکٍ».
رواه الترمذی واللفظ له وقال: "حدیث حسن"([9]). وابن ماجه مختصراً، وابن حبان فی "صحیحه".
از ابوهریره س روایت است: رسول الله ج گروهی را که تعدادشان زیاد بود برای جهاد فرستاد. پس از آنان خواست تا قرآن بخوانند و هریک از آنها آنچه از قرآن در خاطر داشت خواند. تا اینکه نوبت به کسی رسید که کمترین سن را در میان گروه داشت. رسول الله ج فرمود: «چه مقدار از قرآن حفظ داری فلانی؟». گفت: چنین و چنان در خاطر دارم و سوره بقره؛ رسول الله ج فرمود: «آیا سوره بقره را حفظ داری؟» گفت: بله؛ فرمود: «برو که تو امیر آنها هستی». پس یکی از بزرگان آنها گفت: به خدا سوگند از آموزش بقره مرا چیزی جز ترس عمل کردن به آن (چنانکه باید) باز نداشت. پس رسول الله ج فرمود: «قرآن را فراگیرید و آن را بخوانید چراکه مثال قرآن برای کسیکه آن را فراگرفته و میخواند چون مَشک پر از مُشکی است که بوی آن در هر مکانی به مشام میرسد و هرکس آن را فراگیرد و درحالیکه آن را در خاطر دارد بخوابد همچون مَشکی سربسته و پر از مشک است».
2078-865- (7) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَقَدِ اسْتَدَرَجَ النُّبُوَّةَ بَیْنَ جَنْبَیْهِ، غَیْرَ أَنَّهُ لَا یُوحَى إِلَیْهِ، لَا یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْقُرْآنِ أَنْ یَجِدَ([10]) مَعَ مَنْ وجد، وَلَا یَجْهَلَ مَعَ مَنْ جَهِلَ وَفِی جَوْفِهِ کَلَامُ اللَّهِ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([11]).
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرآن بخواند درحقیقت مقام نبوت را در بین دو پهلویش درج کرده است جز اینکه به او وحی نمیشود. برای صاحب قرآن که کلام خدا را در سینه دارد مناسب نیست با کسیکه خشمگین است، با خشم و غضب برخورد کند و با کسیکه جاهل است جاهلانه با سخنان بد و شدت در قول و فعل برخورد کند».
2079-1429- (15) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «الصِّیَامُ وَالْقُرْآنُ یَشْفَعَانِ لِلْعَبْدِ، یَقُولُ الصِّیَامُ: رَبِّ إِنِّی مَنَعْتُهُ الطَّعَامَ وَالشَّرابَ بِالنَّهَارِ؛ فَشَفِّعْنِی فِیهِ، وَیَقُولُ الْقُرْآنُ: رَبِّ مَنَعْتُهُ النَّوْمَ بِاللَّیْلِ؛ فَشَفِّعْنِی فِیهِ، فَیُشَفَّعَانِ».
رواه أحمد، وابن أبی الدنیا فی "کتاب الجوع"، والطبرانی فی "الکبیر"، والحاکم واللفظ له، وقال: "صحیح على شرط مسلم". [مضى 9- الصوم/1].
از او یعنی عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روزه و قرآن برای انسان شفاعت میکنند. روزه میگوید: پروردگارا! در طول روز مانع خوردن و نوشیدن او شدم پس مرا شفیع او قرار ده. و قرآن میگوید: پروردگارا! مانع خواب شب او شدم پس مرا شفیع او قرار ده. پس آن دو شفاعت میکنند».
2080-1430- (16) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ س: أَنَّ أُسَیْدَ بْنَ حُضَیْرٍ بَیْنَمَا هُوَ لَیْلَةً یَقْرَأُ فِی مِرْبَدِهِ([12])، إِذْ جَالَتْ فَرَسُهُ فَقَرَأَ، ثُمَّ جَالَتْ أُخْرَى فَقَرَأَ، ثُمَّ جَالَتْ أَیْضًا، قَالَ أُسَیْدٌ: فَخَشِیتُ أَنْ تَطَأَ یَحْیَى([13])، فَقُمْتُ إِلَیْهَا، فَإِذَا مِثْلُ الظُّلَّةِ فَوْقَ رَأْسِی فِیهَا أَمْثَالُ السُّرُجِ عَرَجَتْ فِی الْجَوِّ حَتَّى مَا أَرَاهَا. قَالَ: فَغَدَوْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ ج فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! بَیْنَمَا أَنَا الْبَارِحَةَ مِنْ جَوْفِ اللَّیْلِ أَقْرَأُ فِی مِرْبَدِی، إِذْ جَالَتْ فَرَسِی، - فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «اقْرَأِ ابْنَ حُضَیْرٍ!» قَالَ: - فَقَرَأْتُ، ثُمَّ جَالَتْ أَیْضًا، - فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «اقْرَأِ ابْنَ حُضَیْرٍ!». قَالَ: - فَقَرَأْتُ ثُمَّ جَالَتْ أَیْضًا، - فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «اقْرَأِ ابْنَ حُضَیْرٍ!». قَالَ: - فَانْصَرَفْتُ([14]) وَکَانَ یَحْیَى قَرِیبًا مِنْهَا، خَشِیتُ أَنْ تَطَأَهُ، فَرَأَیْتُ مِثْلَ الظُّلَّةِ فِیهَا أَمْثَالُ السُّرُجِ، عَرَجَتْ فِی الْجَوِّ حَتَّى مَا أَرَاهَا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «تِلْکَ الْمَلَائِکَةُ [کَانَتْ] تَسْتَمِعُ لَکَ، وَلَوْ قَرَأْتَ لَأَصْبَحَتْ یَرَاهَا النَّاسُ، مَا تَسْتَتِرُ مِنْهُمْ».
رواه البخاری ومسلم، واللفظ له.
از ابوسعید خدری س روایت است که شبی اُسَید بن حُضیر س در محل خشک نمودن خرما قرآن میخواند که اسبش شروع به دست و پا زدن کرد. اما وی به قرائت ادامه داد؛ دوباره اسبش شروع به دست و پا زدن کرد. باز هم قرآن خواندن را ادامه داد؛ بار دیگر نیز اسبش شروع به دست و پا زدن کرد. اسید گفت: پس ترسیدم که یحیی (پسرم) را لگدمال کند، پس به سوی او رفتم و بالای سرم چیزی شبیه سایبان دیدم که اشیایی همانند چراغ در آن وجود داشت که به طرف آسمان میرفت تا اینکه دیگر آن را ندیدم. اسید س میگوید: صبح نزد رسول الله ج رفتم و گفتم: ای رسول الله ج! نیمهشب گذشته در محل خشک نمودن خرما قرآن میخواندم که اسبم شروع به دست و پا زدن کرد. رسول الله ج فرمود: «به قرائت ادامه میدادی». گفت: قرآن خواندم و دوباره شروع به دست و پا زدن کرد. رسول الله ج فرمود: «به قرائت ادامه میدادی». گفت: به طرف یحیی که نزدیک آن بود رفتم؛ چون میترسیدم او را لگدمال کند. پس بالای سرم چیزی شبیه سایبان دیدم که اشیایی مانند چراغ در آن وجود داشت و به طرف بالا میرفت تا اینکه دیگر آن را ندیدم. رسول الله ج فرمود: «آنها فرشتگان بودند که به تو گوش میدادند و اگر به قرائت ادامه میدادی، صبح، مردم آنها را مشاهده میکردند بدون اینکه از نظر مردم پنهان بمانند».
0-1431- (17) (صحیح) ورواه الحاکم بنحوه باختصار، وقال فیه: «فَالْتَفَتُّ، فَإِذَا أَمْثَالُ الْمَصَابِیحِ مُدَلَّاةٌ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ». فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أَمْضِیَ. فَقَالَ: «تِلْکَ الْمَلَائِکَةُ نَزَلَتْ لِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ، أَمَا إِنَّکَ لَوْ مَضَیْتَ لَرَأَیْتَ الْعَجَائِبَ».
وقال: "صحیح على شرط مسلم"([15]).
و در روایت حاکم آمده است: «به آسمان نگاه کردم و چیزی شبیه چراغهایی که بین آسمان و زمین معلق بودند، مشاهده کردم. پس گفت: ای رسول الله ج! نتوانستم به قرائتم ادامه دهم. پس رسول الله ج فرمود: «آن فرشتگان برای قرائت قرآن فرود آمده بودند. اما اگر تو به قرائت قرآن ادامه میدادی، چیزهای عجیبی را میدیدی».
(الظُلَّة): به ضم ظاء و تشدید لام: پوشش و سرپوش. و گفته شده به معنای ابر میباشد.
2081-866- (8) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّکُمْ لَا تَرْجِعُونَ إِلَى اللَّهِ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِمَّا خَرَجَ مِنْهُ یَعْنِی الْقُرْآنَ».
رواه الحاکم وصححه([16]). ورواه أبو داود فی "مراسیله" عن جبیر بن نفیر.
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما با عملی که از تلاوت قرآن برتر باشد به سوی خداوند بازنمیگردید».
2082-867- (9) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ – یعنی ابن مسعود- س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ، فَاقْبَلُوا مِنْ مَأْدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ، إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ حَبْلُ اللَّهِ، وَالنُّورُ الْمُبِینُ، وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ، عِصْمَةٌ لِمَنْ تَمَسَّکَ بِهِ، وَنَجَاةٌ لِمَنْ اتبعه، لَا یَزِیغُ فَیُسْتَعْتَبُ، وَلَا یَعْوَجُّ فَیُقَوَّمُ، وَلَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ، وَلَا یَخْلَقُ مِنْ کَثْرَةِ الرَّدِّ، اتْلُوهُ؛ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْجُرُکُمْ عَلَى تِلَاوَتِهِ کُلَّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ لکم: (الم) حَرْفٌ، وَلَکِنْ أَلِفٌ وَلَامٌ وَمِیمٌ»([17]).
رواه الحاکم من روایة صالح بن عمر عن إبراهیم الهجری عن أبی الأحوص عنه. وقال: "تفرد به صالح ابن عمر عنه، وهو صحیح"([18]).
و از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «این قرآن میهمان خداوند است پس تا آنجا که میتوانید به میهمان او روی آورید. این قرآن رسیمان خداوند و نور آشکار و دارویی است شفابخش و سودمند؛ و برای هرکس که بدان چنگ زند، مصونیت به دنبال داشته و برای هرکس از آن پیروی کند نجاتبخش میباشد. این قرآن کج نمیشود تا لازم باشد راست گردد و منحرف نمیشود تا لازم باشد به حالت اولش باز گردانده شود. و عجایب و شگفتیهای آن تمام نمیشود و با تلاوت مداوم آن [لذت و طراوت آن] کهنه نمیشود. آن را تلاوت کنید. خداوند متعال در برابر تلاوت آن به ازای هر حرف، ده نیکی به شما پاداش میدهد اما من نمیگویم: «الم» یک حرف است بلکه الف و لام و میم هرکدام یک حرف است».
2083-1432- (18) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لِلَّهِ أَهْلِینَ مِنَ النَّاسِ». قَالُوا: مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَهْلُ الْقُرْآنِ هُمْ أَهْلُ اللَّهِ وَخَاصَّتُهُ».
رواه النسائی وابن ماجه والحاکم؛ کلهم عن ابن مهدی: حدثنا عبدالرحمن بن بدیل عن أبیه عن أنس. وقال الحاکم: "یروى من ثلاثة أوجه عن أنس، هذا أجودها". (قال المملی الحافظ عبدالعظیم): "وهو إسناد صحیح".
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال در بین مردم دوستان و اولیایی دارد». گفتند: ای رسول الله ج! آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: «اهل قرآن، اهل الله و خاصان او هستند».
2084- 1433- (19) (صحیح لغیره) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س؛ أَنَّهُ مَرَّ عَلَى قَارِئٍ یَقْرَأُ، ثُمَّ سَأَلَ، فَاسْتَرْجَعَ ثُمَّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ قَرَأَ القُرْآنَ فَلْیَسْأَلِ اللَّهَ بِهِ؛ فَإِنَّهُ سَیَجِیءُ أَقْوَامٌ یَقْرَءُونَ القُرْآنَ، یَسْأَلُونَ بِهِ النَّاسَ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن".
از عمران بن حصین ب روایت است که وی از فردی گذشت که قرآن میخواند، سپس چیزی [از مردم] طلب نمود. عمران بن حصین ب گفت: «إنا لله و إنا إلیه راجعون». سپس گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسیکه قرآن میخواند پس باید به وسیلهی آن نیازش را از خداوند بخواهد؛ زیرا اقوامی خواهند آمد که قرآن میخوانند و به وسیلهی قرآن، نیازشان را از مردم میخواهند».
2085-1434- (20) (حسن لغیره) وَعَنْ بُرَیْدَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَتَعَلَّمَهُ وَعَمِلَ بِهِ؛ أُلْبِسَ وَالِدَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَاجًا مِنْ نُورٍ، ضَوْءُهُ مِثْلُ ضَوْءِ الشَّمْسِ، وَیُکْسَى وَالِدَاهُ حُلَّتَانِ لَا تَقُومُ لَهُمَا الدُّنْیَا، فَیَقُولَانِ: بِمَ کُسِینَا هَذَا؟ فَیُقَالُ: بِأَخْذِ وَلَدِکُمَا الْقُرْآنَ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم"([19]).
از بُریده س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرآن را قرائت کند و آن را بیاموزد و به آن عمل کند، روز قیامت تاجی از نور بر سر پدر و مادر او نهاده میشود که درخشندگی آن همچون درخشندگی آفتاب است؛ و نیز بر پدر و مادرش جامهای پوشانده میشود که از همه دنیا با ارزشتر است. پس آنان میگویند: به چه دلیلی این لباسها بر ما پوشانده شده؟ پاسخ داده میشود: به دلیل آموزش دادن قرآن به فرزندتان».
2086-868- (10) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاسْتَظْهَرَهُ، فَأَحَلَّ حَلَالَهُ وَحَرَّمَ حَرَامَهُ؛ أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهِ الجَنَّةَ، وَشَفَّعَهُ فِی عَشَرَةٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ، کُلُّهُمْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُم النَّارُ».
رواه ابن ماجه، والترمذی واللفظ له وقال: "حدیث غریب"([20]).
از علی بن ابی طالب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرآن بخواند و آن را حفظ کند و حلال آن را حلال و حرامش را حرام بداند، به این وسیله خداوند متعال او را وارد بهشت میکند و او را شفیع ده نفر از خانوادهاش قرار میدهد؛ ده نفری که آتش بر آنها واجب شده است».
2087-1435- (21) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ لَمْ یُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ، وَذَلِکَ قَوْلُهُ: ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ٥ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾، قَالَ: [إِلَّا]([21]) الَّذِینَ قَرَأوا الْقُرْآنَ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از ابن عباس ب روایت است که میگوید: کسیکه قرآن بخواند به سنی نمیرسد که دچار اختلال عقلی گردد؛ زیرا خداوند میفرماید: «سپس او را به پایینتر مرحله بر گرداندیم مگر کسانیکه ایمان آوردند». و فرمود: [مگر] کسانی که قرآن میخوانند».
2088-869- (11) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا أَبَا ذَرٍّ! لَأَنْ تَغْدُوَ فَتَعَلَّمَ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ، خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تُصَلِّیَ مِائَةَ رَکْعَةٍ، وَلَأَنْ تَغْدُوَ فَتَعَلَّمَ بَابًا مِنَ الْعِلْمِ عُمِلَ بِهِ أَوْ لَمْ یُعْمَلْ بِهِ؛ خَیْرٌ مِنْ أَنْ تُصَلِّیَ أَلْفَ رَکْعَةٍ».
رواه ابن ماجه بإسناد حسن([22]). [مضى 3- العلم/1].
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای ابوذر، اینکه صبحگاه آیهای از کتاب الله فراگیری، برای تو بهتر است از اینکه صد رکعت نماز بخوانی؛ و اینکه صبحگاه بابی از علم فراگیری که بدان عمل شود یا نه، برای تو بهتر است از اینکه هزار رکعت نماز بخوانی».
2089-1436- (22) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیْلَةٍ؛ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم". [مضى- النوافل/11- آخره].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس ده آیه در شب بخواند، از غافلان نوشته نمیشود».
2090-1437- (23) (صحیح) وَعَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ حَافَظَ عَلَى هَؤُلَاءِ الصَّلَوَاتِ الْمَکْتُوبَاتِ؛ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ، وَمَنْ قَرَأَ فِی لَیْلَةٍ مِائَةَ آیَةٍ؛ کُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"، والحاکم، واللفظ له، وقال: "صحیح على شرطهما". (قال الحافظ): وقد تقدم فی صلاة اللیل أحادیث نحو هذا" [6- قیام اللیل/11].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بر این نمازهای فرض مواظبت کند، از غافلان نوشته نمیشود و کسیکه ده آیه در شب بخواند از قانتین [کسانی که خاشعانه به امر الله پرداختهاند] نوشته میشود».
2091-1438- (24) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِذَا قَرَأَ ابْنُ آدَمَ السَّجْدَةَ فَسَجَدَ؛ اعْتَزَلَ الشَّیْطَانُ یَبْکِی یَقُولُ: یَا وَیْلَهُ، - وَفِی رِوَایَةٍ: یَا وَیْلِی - أُمِرَ ابْنُ آدَمَ بِالسُّجُودِ فَسَجَدَ، فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَأُمِرْتُ بِالسُّجُودِ فَأَبَیْتُ، فَلِیَ النَّارُ».
رواه مسلم وابن ماجه.
از ابو هریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وقتی انسان آیهی سجده را میخواند و سجده را به جا میآورد، شیطان به گوشهای رفته، گریه کرده و میگوید: وای! - و در روایتی میگوید: وای بر من - انسان مأمور به سجده گردید و سجده کرد، پس بهشت برای او است و من مأمور به سجده شدم اما سرپیچی کردم، پس جهنم برای من است».
0-1439- (25) (صحیح لغیره) ورواه البزار من حدیث أنس.
0-1440- (26) (صحیح لغیره موقوف) ورواه الطبرانی عن أبی إسحاق عن ابن مسعود س موقوفاً قال: إِذَا رَأَى الشَّیْطَانُ ابْنَ آدَمَ سَاجِدًا صَاحَ وَقَالَ: یَا وَیْلَهُ - وَیْلٌ لِلشَّیْطَانِ - أَمَرَ اللهُ ابْنَ آدَمَ أَنْ یَسْجُدَ وَلَهُ الْجَنَّةُ؛ فَأَطَاعَ، وَأَمَرَنِی أَنْ أسْجُدَ، فَعَصَیْتُ؛ وَلِیَ النَّارُ».
طبرانی از ابو اسحاق از ابن مسعود س روایت میکند: شیطان زمانی که انسان را در حال سجده میبیند فریاد میزند و میگوید: ای وای! - ای وای بر شیطان! - خداوند به فرزند آدم دستور داد سجده کند، پس اطاعت نمود و بهشت برای اوست. و به من دستور داد سجده کنم اما نافرمانی کردم، پس جهنم برای من است».
2092-870- (12) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ س: أَنَّهُ رَأَى رُؤْیَا أَنَّهُ یَکْتُبُ ﴿صٓ﴾، فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى (سَجْدَتِهَا)، قَالَ: رَأَى الدَّوَاةَ وَالْقَلَمَ وَکُلَّ شَیْءٍ بِحَضْرَتِهِ انْقَلَبَ سَاجِدًا. قَالَ: فَقَصَّصتهَا عَلَى النَّبِیِّ ج، فَلَمْ یَزَلْ یَسْجُدُ بِهَا.
رواه أحمد، ورواته رواة "الصحیح"([23]).
از ابوسعید خدری س روایت است که در خواب دید سوره «ص» را مینویسد و چون به آیه سجده رسید، دوات و قلم و هرآنچه نزد وی بود به سجده افتادند. ابوسعید میگوید: این داستان را برای رسول الله ج بیان کردم، پس پیوسته در این آیه سجده میکرد.
2093-1441- (27) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنِّی رَأَیْتُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِیمَا یَرَى النَّائِمُ کَأَنِّی أُصَلِّی خَلْفَ شَجَرَةٍ، فَرَأَیْتُ کَأَنِّی قَرَأْتُ سَجْدَةً، فَرَأَیْتُ الشَّجَرَةَ کَأَنَّهَا تَسْجُدُ بِسُجُودِی، فَسَمِعْتُهَا وَهِیَ سَاجِدَةٌ وَهِیَ تَقُولُ: «اللَّهُمَّ اکْتُبْ لِی بِهَا عِنْدَکَ بِهَا أَجْرًا، وَاجْعَلْهَا لِی عِنْدَکَ ذُخْرًا، وَضَعْ عَنِّی بِهَا وِزْرًا، وَاقْبَلْهَا مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ عَبْدِکَ دَاوُدَ». قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَرَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قَرَأَ السَّجْدَةَ، فَسَمِعْتُهُ وَهُوَ سَاجِدٌ یَقُولُ مِثْلَ مَا قَالَ الرَّجُلُ عَنْ کَلَامِ الشَّجَرَةِ.
از ابن عباس ب روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: دیشب در خواب دیدم پشت درختی نماز میخوانم. آیه سجده را خواندم، پس دیدم که درخت با سجدهی من گویا سجد کرد؛ پس شنیدم که درخت در حال سجده میگفت: «اللَّهُمَّ اکْتُبْ لِی بِهَا عِنْدَکَ بِهَا أَجْرًا، وَاجْعَلْهَا لِی عِنْدَکَ ذُخْرًا، وَضَعْ عَنِّی بِهَا وِزْرًا، وَاقْبَلْهَا مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ عَبْدِکَ دَاوُدَ»: پروردگارا! به خاطر آن اجر و پاداشی برای من بنویس و آن را نزد خود برای من ذخیره گردان و به خاطر آن گناهی از من پاک کن و آن را از من قبول کن همانطور که از بندهات داود ÷ قبول کردی». ابن عباس ب میگوید: رسول الله ج را دیدم که آیه سجده را خواند و به سجده رفت و شنیدم که در سجدهاش همان دعایی را که آن مرد از قول درخت نقل کرد، میخواند.
رواه الترمذی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"، واللفظ له. (قال الحافظ): "رووه کلهم عن محمد بن یزید بن خنیس عن الحسن بن محمد بن عبدالله بن أبی یزید عن ابن جریج عن عبید الله بن أبی یزید عن ابن عباس. وقال الترمذی: "حدیث [حسن] غریب، لا نعرفه إلا من هذا الوجه"([24]) انتهى. والحسن؛ قال بعضهم: "لم یرو عنه غیر محمد بن یزید". وقال العقیلی: "لا یتابع على حدیثه".
0-1442- (28) (حسن لغیره) ورواه أبو یعلى والطبرانی من حدیث أبی سعید الخدری س قال: رَأَیْتُ فِیمَا یَرَى النَّائِمُ کَأَنِّی تَحْتَ شَجَرَةٍ، وَکَأَنَّ الشَّجَرَةَ تَقْرَأُ: ﴿صٓ﴾، فَلَمَّا أَتَتْ عَلَى (السَّجْدَةِ) سَجَدَتْ، فَقَالَتْ فِی سُجُودَهَا: «اللَّهُمَّ اغْفر لِی بِهَا، اللَّهُمَّ حُطَّ عَنِّی بِهَا وِزْرًا، وَأَحْدِثْ لِی بِهَا شُکْرًا، وَتَقَبَّلْهَا مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ عَبْدِکَ دَاوُدَ سَجْدَتَهُ». فَغَدَوْتُ عَلَى رَسُول اللَّهِ ج، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: «سَجَدْتَ یَا أَبَا سَعِیدٍ؟». قُلْتُ: لَا. قَالَ: «فَأَنْتَ أَحَقَّ بِالسُّجُودِ مِنَ الشَّجَرَةِ». ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج سُورَةَ ﴿صٓ﴾، حَتَّى أَتَى السَّجْدَةِ فَسَجَدَ، وَقَالَ فِی سُجُودِهِ مَا قَالَتِ الشَّجَرَةُ فِی سُجُودِهَا.
ابو یعلی و طبرانی از ابوسعید خدری س روایت میکند که گفت: خواب دیدم که گویا زیر درختی هستم و درخت سورهی [ص] را میخواند و هنگامیکه به آیهی سجده رسید، سجده کرد و در سجده خود گفت: «خدایا! به سبب آن مرا بیامرز و گناهی از من پاک کن و آن را شکری از جانب من قرار بده و آن را از من قبول کن همانطور که سجدهی بندهات داود را قبول کردی». صبح نزد رسول الله ج رفتم و ایشان را در جراین قرار دادم. پس رسول الله ج فرمود: «ای ابا سعید، آیا سجده کردی؟» گفتم: نه. فرمود: «تو از آن درخت به سجده سزاوارتری». سپس رسول الله ج سورهی [ص] را خوانده تا اینکه به آیهی سجده رسید و سجده کرد و در سجدهاش همان چیزی را گفت که درخت در سجدهاش گفته بود.
وفی إسناده یمان بن نصر لا أعرفه([25]).
2094-1443- (29) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س: «أَنَّ النَّبِیَّ ج کُتِبَتْ عِنْدَه سُورَةُ النَّجْمِ، فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ سَجَدَ! وَسَجَدْنَا مَعَهُ، وَسَجَدَتِ الدَّوَاةُ وَالْقَلَمُ».
رواه البزار بإسناد جید([26]).
از ابوهریره س روایت است که سورهی [نجم] نزد رسول الله ج نوشته میشد، هنگامیکه به آیهی سجده رسید، سجده کرد! و ما همراه او سجده کردیم و دوات و قلم همراه او سجده کردند.
2 -(الترهیب من نسیان القرآن بعد تعلمه، وما جاء فیمن لیس فی جوفه منه شیء)
([1]) ذِکْرُ مسلم هنا سبقُ قلم من المؤلف رحمه الله تعالى. فإنه لم یخرجه أصلاً کما نبه علیه الحافظ الناجی. وعکسه ما فعله السیوطی فی "الجامع"، فإنه عزاه لأصحاب السنن الأربعة المذکورین دون الشیخین من حدیث عثمان، وإنما عزاه للبخاری من حدیث علی! وإنما هو عند الدارمی دون البخاری، کما بینته فی "الصحیحة" (1172 و1173).
([2]) کذا فی "مسلم" (2/ 197)، وفی "أبی داود" (1456) وأحمد أیضاً (4/ 154)، وابن الضریس فی "فضائل القرآن" (ص 48)، والطبرانی "الکبیر" (17/ 290/ 799): "فیتعلم".
([3]) کذا قال، وفی إسناده محمد بن الحسن بن أبی یزید الهمدانی، کذبه ابن معین وأبو داود، ولذا قال الذهبی: "حسنه الترمذی فلم یحسن".
([4]) قلت: وتعقبه الذهبی بقوله (1/ 568): "قلت: زبان لیس بالقوی". وقال الحافظ: "ضعیف"، وهو مخرج فی "ضعیف أبی داود" (259).
([5]) کذا الأصل، ویغلب على الظن أن لفظة (حسن) مقحمة من بعض النساخ؛ لأنها تنافی تمام کلام الترمذی فإنه قال (2913): ". . وبکر بن خُنیس قد تکلم فیه ابن المبارک، وترکه فی آخر عمله"، وأیضاً لم ترد فی النسخ المطبوعة ولدیّ منها ثلاث أصحها نسخة "تحفة المبارکفوری" (3/ 54)، ولم یذکرها أیضاً الحافظ المزی فی "تحفته". ثم هی مباینة لإشارة المؤلف إلى تضعیفه بتصدیره إیاه بقوله: "ورُوی. ." . . . إلى غیر ذلک من الأمور التی یکفی بعضها لتنبیه الغافلین لو کانوا یعلمون!
([6]) زاد ابن حبان: "کنت".
مراد از «صَاحِبِ الْقُرْآنِ» حافظ قرآن و کسی است که آن را تلاوت نموده و بدان عمل میکند. چنانکه شیخ علی قاری در «المرقاة» (2/ 589) تحقیق نموده است. بنابراین مجرد خواندن مراد نیست چنانکه در کلام خطابی آشکار است.
([7]) عزوه لابن ماجه من حدیث ابن عمرو خطأ، فإنه عنده (3780) من حدیث أبی سعید الخدری. وهذا أیضاً مما غفل عنه المعلقون الثلاثة، فلم ینبهوا على الخطأ! وأسوأ منه عزو الأستاذ الدعاس الحدیث للبخاری فی تعلیقه على "الترمذی" (8/ 117) معتمداً فی ذلک على "تیسیر الوصول"!
([8]) "معالم السنن" (2/ 136)، ولیس فیه: "فی الآخرة". وانظر التعلیق المتقدم.
([9]) کذا قال، وقلده الثلاثة، وفیه (عطاء مولى أبی أحمد)، تابعی لا یعرف؛ کما قال الذهبی.
([10]) یعنی خشمگین شود.
([11]) قلت: فیه (ثعلبة أبو الکنود الحَمراوی)، وفیه جهالة، وهو مخرج فی "الضعیفة" (5118).
([12]) به کسر میم و فتح باء: جایی که در آن خرما خشک میشود. مانند بیدر برای گندم (خرمنگاه) و موارد مشابه.
([13]) وی پسرش میباشد.
([14]) یعنی: به سوی پسرش یحیی رفت. چنانکه در روایت بخاری آمده است و نزد وی به صورت معلق وارد شده است.
([15]) قلت: ولکنه عند الحاکم من حدیث أسید نفسه؛ خلافاً لما یوهمه صنیع المؤلف رحمه الله، وکذلک رواه ابن حبان، وسیأتی لفظه فی الکتاب (6- الترغیب فی قراءة سورة البقرة. .)، ولذلک أعطیته رقماً خاصاً. وغفل عن ذلک المعلقون کعادتهم، فقلدوا المؤلف فی عزوه للحاکم، فقرنوا به الجزء والصفحة، کما عزوه هناک تقلیداً له أیضاً لکن زادوا رقمه! ولو کانوا من أهل العلم والبحث -کما یتظاهرن- لبینوا خطأ عزوه للحاکم هنا، وعزوه إلیه هناک!!
([16]) قلت: فیه (عبدالله بن صالح)، وقد خالف ابن مهدی الذی أرسله، وبیانه فی "الضعیفة" (1957). ثم هو طرف من حدیث الترمذی المتقدم هنا برقم (4).
([17]) قلت: الشطر الأخیر منه صح من طریق أخرى تراه هنا فی "الصحیح".
([18]) قلت: تعقبه الذهبی بقوله (1/ 555): "لکن إبراهیم بن مسلم [الهَجَری] ضعیف". قلت: وروی عنه موقوفاً، وهو الصحیح، لکن الجملة الأخیرة قد توبع علیها کما حققته فی "الصحیحة" (3327)، وهو فی "الصحیح" فی أول هذا الباب.
([19]) له شاهد یقویه مخرج فی "الصحیحة" (2829).
([20]) قلت: وتمام کلامه: "ولیس إسناده بصحیح. . ."، وذلک لأن فیه متروکاً، وکذبه بعضهم، وفوقه مجهول.
([21]) سقطت من الأصل واستدرکتها من الحاکم (2/ 528-529) و"الشعب" (2/ 556)، وصححه الذهبی أیضاً، وضعفه الجهلة وقالوا: "وفیه عکرمة مولى ابن عباس تکلم فیه"!! وقد احتج به الشیخان وسائر الستة، والکلام الذی أشاروا إلیه لا یصح فیه کما قال الحافظ فی "التقریب": "ثقة ثبت، عالم بالتفسیر، لم یثبت تکذیبه عن ابن عمر، ولا یثبت عنه بدعة".
([22]) لیس کما قال؛ کما تقدم بیانه هناک.
([23]) وکذا قال الهیثمی، ولکنه منقطع، فإنه عند أحمد (3/ 78 و84) من طریق بکر المزنی، ولم یذکروا له روایة عن أبی سعید، ورواه البیهقی فی "السنن" (2/ 320) عنه قال: أخبرنی مخبر عن أبی سعید. فرجع الإسناد إلى مخبر مجهول، لمثل هذا نقول: إن قول الحافظ: "رواته رواة الصحیح" لا یعنی الصحة، ولجهل الثلاثة بهذا قالوا متحفظین -کعادتهم-: "حسن"!
([24]) وقد صرح المعلقون الثلاثة بتضعیفه مع نقلهم تحسین الترمذی وتصحیح ابن حبان والحاکم والذهبی؛ دون أن یبینوا وجه التضعیف المزعوم، وقد خرجت الحدیث وبینت حسنه فی "الصحیحة" (2710).
([25]) بل هو معروف روى عنه جمع، وثقه ابن حبان، والعلة ممن فوقه، فانظر "الصحیحة" (2710).
([26]) قلت: کذا قالا! وتعقب الذهبیُّ الحاکمَ بقوله (1/ 554): "قلت: قابوس لین". وکذا قال الحافظ فی "التقریب". أما الجهلة الثلاثة فقالوا: "حسن بشواهده"، فکذبوا؛ فإنه لا شاهد له!!
(فصل)
2035-1393- (6) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا تَعُدُّونَ الشُّهَدَاءَ فِیکُمْ؟». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ! مَنْ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَهُوَ شَهِیدٌ. قَالَ: «إِنَّ شُهَدَاءَ أُمَّتِی إِذًا لَقَلِیلٌ». قَالُوا: فَمَنْ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «مَنْ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَهُوَ شَهِیدٌ، وَمَنْ مَاتَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَهُوَ شَهِیدٌ، وَمَنْ مَاتَ فِی الطَّاعُونِ فَهُوَ شَهِیدٌ، وَمَنْ مَاتَ فِی الْبَطْنِ([1]) فَهُوَ شَهِیدٌ». قَالَ ابْنُ مِقْسَمٍ: أَشْهَدُ عَلَى أَبِیکَ - یعنی أبا صالح - أَنَّهُ قَالَ: - وَالْغَرِیقُ شَهِیدٌ».
رواه مسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما چه کسانی را در میان خود شهید میدانید؟» گفتند: ای رسول الله ج کسیکه در راه خدا کشته شود، شهید است. رسول الله ج فرمود: «در این صورت شهدای امت من کم هستند». گفتند: ای رسول الله ج! پس شهدا چه کسانی هستند؟ رسول الله ج فرمود: «کسیکه در راه خدا کشته شود شهید است. کسیکه در راه خدا بمیرد شهید است. کسیکه در اثر طاعون بمیرد شهید است. و کسیکه از مرضی در شکم بمیرد شهید است». ابن مقسم میگوید: شهادت میدهم که پدرت - یعنی ابا صالح - گفت: کسیکه غرق شود شهید است».
(صحیح) ورواه مالک والبخاری والترمذی، ولفظهم - وهو روایة لمسلم أیضاً فی حدیث -: أن رسول الله ج قال: «الشُّهَدَاءُ خَمْسَةٌ: المَطْعُونُ، وَالمَبْطُونُ، وَالغَرِیقُ، وَصَاحِبُ الهَدْمِ، وَالشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ».
و در روایت مالک و بخاری و ترمذی آمده است: «شهدا پنج گروهاند: کسانی که در اثر طاعون و وبا و بیماری شکم و غرق شدن و آوار فوت کنند و کسیکه در راه خدا شهید شود».
2036-1394- (7) (صحیح) وَعَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س قَالَ: دَخَلنَا على عبدالله بْنِ رَوَاحَةَ نَعُودُهُ، فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، فَقُلْنَا: رَحمُکَ اللَّهُ إِنْ کُنَّا لَنُحِبُّ أَنْ تَمُوتَ عَلَى غیر هَذَا، وَإِنْ کُنَّا لَنَرْجُو لَکَ الشَّهَادَةَ، فَدَخَلَ النَّبِیُّ ج وَنَحْنُ نَذْکُرُ هَذَا، فَقَالَ: «وَفِیمَا تَعُدُّونَ الشَّهَادَةَ؟». فَأَرَمَّ الْقَوْمُ، وتحرک عبدالله فَقَالَ: أَلا تُجِیبُونَ رَسُولَ اللَّهِ ج؟ ثُمَّ أَجَابَهُ هُوَ فَقَالَ: نَعُدُّ الشَّهَادَةَ فِی الْقَتْلِ. فَقَالَ: «إِنَّ شُهَدَاءَ أُمَّتِی إِذًا لَقَلِیلٌ، إِنَّ فِی الْقَتْلِ شَهَادَةٌ وَفِی الطَّاعُونِ شَهَادَةٌ، وَفِی الْبَطْنِ شَهَادَةٌ، وَفِی الْغَرَقِ شَهَادَةٌ، وَفِی النَّفْسَاءِ یَقْتُلُهَا وَلَدُهَا جُمْعاً([2]) شَهَادَةٌ».
رواه أحمد والطبرانی - واللفظ له -، ورواتهما ثقات.
از عبادة بن صامت س روایت است که میگوید: جهت عیادت نزد عبدالله بن رواحه رفتیم که وی بیهوش شد. پس گفتیم: خدا بر تو رحم کند؛ ما دوست داشتیم در وضعیتی جز این بمیری و در مورد تو امید شهادت داشتیم. در این مورد صحبت میکردیم که رسول الله ج وارد شده و فرمود: «شما چه چیزی را شهادت به حساب میآورید؟». همه ساکت شدند و عبدالله بن رواحه س تکان خورده و گفت: آیا به رسول الله ج جواب نمیدهید؟ سپس خودش به آن جواب داده و گفت: ما شهادت را در کشته شدن میدانیم. رسول الله ج فرمود: «در اینصورت شهدای امتم اندک خواهند بود. کشته شدن شهادت محسوب میشود، مردن در اثر طاعون و بیماری شکم و غرق شدن نیز شهادت محسوب میشود و زنی که نوزادش او را بکشد، مرگش مصداق شهادت میباشد».
(أرَمَّ القوم) به فتح راء و تشدید میم: یعنی ساکت شدند. و در معنای آن گفته شده: از ترس و مانند آن ساکت شدند. و اینکه در حدیث آمده است: «یَقْتُلُهَا وَلَدُهَا جُمْعاً» یعنی مادر درحالی بمیرد که فرزندش در شکمش باشد. و نیز گفته میشود: «ماتت المرأة بجمع» و این زمانی است که مادر بمیرد و فرزندش در شکمش باشد. و نیز در معنای آن گفته شده: زمانی که دوشیزه بمیرد.
2037-1395- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ رَبِیعِ الْأَنْصَارِیِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج عَادَ ابْنَ أَخِی جَابرَ الْأَنْصَارِیَّ، فَجَعَلَ أَهْلُهُ یَبْکُونَ عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهُمْ جَابرٌ: لَا تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ ج بِأَصوَاتِکُم. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «دَعْهُنَّ یَبْکِینَ مَا دَامَ حَیًّا، فَإِذَا وَجَبَ فَلْیَسْکُتْنَ». فَقَالَ بَعْضُهُمْ: مَا کُنَّا نَرَى أنْ یَکُونَ مَوْتُکَ عَلَى فِرَاشِکَ حَتَّى تُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللهِ مَعَ رَسُولِ اللهِ ج. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «أَوَ مَا الْقَتْل إِلَّا فِی سَبِیلِ اللهِ؟! إِنَّ شُهَدَاءَ أُمَّتِی إِذاً لَقَلِیلٌ! إِنَّ الطَّعْنَ لَشَهَادَةٌ، وَالطَّاعُونَ شَهَادَةٌ، وَالنُّفَسَاءَ بِجُمُعٍ شَهَادَةٌ، وَالْحَرَقَ شَهَادَةٌ، وَالْغَرَقَ شَهَادَةٌ، وَذَاتَ الْجَنْبِ([3]) شَهَادَةٌ».
رواه الطبرانی، ورواته محتج بهم فی "الصحیح".
از ربیع انصاری س روایت است: رسول الله ج به عیادت پسر برادرم جابر انصاری س رفت؛ خانواده او گریه میکردند، جابر به آنها گفت: با صداهایتان رسول الله ج را اذیت نکنید.رسول الله ج فرمود: «بگزار تا زمانی که حیات است گریه کنند اما هنگامیکه مرگ فرارسید، باید ساکت شوند». بعضی از آنها گفتند: گمان نمیکردیم وفات تو بر بستر باشد؛ بلکه تصور ما چنین بود که همراه رسول الله ج در جهاد کشته میشوی؛ پس رسول الله ج فرمود: «مگر شهادت فقط کشته شدن در راه خداست؟ در اینصورت شهدای امتم اندک خواهند بود، [مردن در اثر] ضربه خوردن، بیماری شکم، طاعون، زن در اثر زایمان، سوختن، غرق شدن، بیماری پهلو از مصادیق شهادت به حساب میآید».
(بجمع) پیشتر معنای آن گذشت. (فإذا وجب) یعنی زمانی که مرد.
2038-1396- (9) (حسن صحیح) وَعَنْ رَاشِدِ بْنِ حُبَیْشٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ عَلَى عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ یَعُودُهُ فِی مَرَضِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتَعْلَمُونَ مَنِ الشَّهِیدُ مِنْ أُمَّتِی؟». فَأَرَمَّ الْقَوْمُ، فَقَالَ عُبَادَةُ: سَانِدُونِی. فَأَسْنَدُوهُ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! الصَّابِرُ الْمُحْتَسِبُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ شُهَدَاءَ أُمَّتِی إِذًا لَقَلِیلٌ: الْقَتْلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَهَادَةٌ، وَالطَّاعُونُ شَهَادَةٌ، وَالْغَرَقُ شَهَادَةٌ، وَالْبَطْنُ شَهَادَةٌ، وَالنُّفَسَاءُ یَجُرُّهَا وَلَدُهَا بِسُرَرِهِ إِلَى الْجَنَّةِ، [قَالَ: وَزَادَ أَبُو الْعَوَّامِ([4]) سَادِنُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ:] وَالْحَرْقُ، وَالسِّلُّ».
رواه أحمد بإسناد حسن، وراشد بن حبیش صحابی معروف.
از راشد بن حُبَیش س روایت است که رسول الله ج به عیادت عبادة بن صامت س که بیمار بود رفت. رسول الله ج فرمود: «آیا میدانید چه کسی از امتم شهید است؟» همه ساکت شدند. پس عباده س گفت: مرا تکیه دهید. پس او را تکیه دادند و گفت: ای رسول الله ج! کسیکه صبر کرده و امید اجر و پاداش دارد.
پس رسول الله ج فرمود: در اینصورت شهدای امتم اندک خواهند بود. کشته شدن در راه خدا شهادت است، کسیکه به خاطر طاعون بمیرد، کسیکه غرق شود، مُردن به سبب بیماری شکم، همگی مصداق شهادت است؛ زن حامله [که در اثر زایمان و حاملگی بمیرد] فرزندش با بند نافش او را به بهشت میبرد». و ابوالعوام، خدمتکار بیت المقدس اضافه میکند: «و کسیکه بر اثر سوختگی و بیماری سل بمیرد شهید است».
(أرم القوم) معنای آن پیشتر گذشت. و (السادن) به سین و دال: عبارت است از خدمتکار. و (السِّل) به کسر سین و ضم آن([5]) و تشدید لام: بیماری است ریوی که به بیماری پهلو «ذات الجنب» میانجامد. و گفته شده: عبارت است از سرماخوردگی یا سرفه طولانی به همراه تب عادی. و معانی دیگری برای آن گفته شده است.
2039-1397- (10) (صحیح لغیره) عدا ما بین المعقوفتین فهو (857) (2) (منکر) وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «خَمْسٌ مَنْ قُبِضَ فِی شَیْءٍ مِنْهُنَّ فَهُوَ شَهِیدٌ: الْمَقْتُولُ [فِی سَبِیلِ اللَّهِ] شَهِیدٌ، وَالْغَرِیقُ [فِی سَبِیلِ اللَّهِ] شَهِیدٌ، وَالْمَبْطُونُ [فِی سَبِیلِ اللَّهِ] شَهِیدٌ، وَالْمَطْعُونُ [فِی سَبِیلِ اللَّهِ] شَهِیدٌ، وَالنُّفَسَاءُ [فِی سَبِیلِ اللَّهِ] شَهِیدٌ».
رواه النسائی([6]).
از عقبة بن عامر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پنج حالت است که هرکس در اثر یکی از آنها بمیرد، شهید است: کسی که در راه خدا کشته شود و کسیکه غرق شود شهید است. کسیکه به خاطر بیماری شکم و طاعون بمیرد شهید است و زن حامله اگر بمیرد شهید است».
2040-1398- (11) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَتِیکٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج جَاءَ یَعُودُ عَبْدَاللَّهِ بْنَ ثَابِتٍ، فَوَجَدَهُ قَدْ غُلِبَ عَلَیْهِ، فَصَاحَ بِهِ، فَلَمْ یُجِبْهُ، فَاسْتَرْجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَقَالَ: «غُلِبْنَا عَلَیْکَ یَا أَبَا الرَّبِیعِ!». فَصَاحَت النِّسْوَةُ، وَبَکَیْنَ، وَجَعَلَ ابْنُ عَتِیکٍ یُسَکِّتُهُنَّ. فَقَالَ لَهُ النَّبِیَّ ج: «دَعْهُنَّ، فَإِذَا وَجَبَ فَلَا تَبْکِیَنَّ بَاکِیَةٌ». قَالُوا: وَمَا الْوُجُوبُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «إِذَا مَاتَ». قَالَتِ ابْنَتُهُ: وَاللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ شَهِیدًا؛ فَإِنَّکَ کُنْتَ قَدْ قَضَیْتَ جِهَازَکَ([7]). فَقَالَ النَّبِیَّ ج: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْقَعَ أَجْرَهُ عَلَى قَدْرِ نِیَّتِهِ، وَمَا تَعُدُّونَ الشَّهَادَةَ؟». قَالُوا: الْقَتْلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. فَقَالَ النَّبِیَّ ج: «الشَّهَادَةُ سَبْعٌ سِوَى الْقَتْلِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ: الْمَبْطُونُ شَهِیدٌ، وَالْغَرِیقُ شَهِیدٌ، وَصَاحِبُ ذَاتِ الْجَنْبِ شَهِیدٌ، وَالْمَطْعُونُ شَهِیدٌ، وَصَاحِبُ الْحَرِیقُ شَهِیدٌ، وَالَّذِی یَمُوتُ تَحْتَ الْهَدْمِ شَهِیدٌ، وَالْمَرْأَةُ تَمُوتُ بِجَمْعٍ شَهِیدٌ»([8]).
رواه أبو داود والنسائی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه".
از جابر بن عتیک س روایت است که رسول الله ج جهت عیادت عبدالله بن ثابت آمد که وی را در سکرات مرگ یافت. پس با صدای بلند او را صدا زد اما جواب نداد، پس رسول الله ج انا لله و انا الیه راجعون گفت و فرمود: «ای ابا ربیع! ما خواهان حیات تو بودیم اما تقدیر الهی غالب است». پس زنان فریاد زده و گریه کردند و ابن عتیک آنها را ساکت میکرد. رسول الله ج به او فرمود: «آنها را رها کن؛ پس چون وفات کرد هیچکس نباید گریه کند». دخترش گفت: قسم به خدا که دوست دارم که جزو شهدا باشد؛ چراکه تو وسایل سفر [جهت شرکت در جهاد] را آماده کرده بودی. پس رسول الله ج فرمود: «خداوند اجرش را به مقدار نیتش به او میدهد. اما چه مواردی را شهادت میدانید؟» گفتند: کشته شدن در راه خدا. پس رسول الله ج فرمودند: «شهادت جز کشته شدن در راه خدا هفت مصداق دیگر دارد: وفات در اثر درد شکم، غرق شدن، بیماری ذات الجنب، طاعون، سوختن، زیر آوار ماندن و در اثر زایمان».
2041-1399- (12) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «الطَّاعُونُ شَهَادَةٌ لِکُلِّ مُسْلِمٍ».
رواه البخاری ومسلم.
از انس س روایت است که میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «مردن در اثر طاعون برای هر مسلمانی شهادت است».
2042-1400- (13) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنِ الطَّاعُونِ؟ فَقَالَ: «کَانَ عَذَاباً یَبْعَثُهُ اللَّهُ عَلَى مَنْ کَانَ قَبلَکُم، فَجَعَلَهُ اللَّهَ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِینَ، مَا مِنْ عَبْدٍ یَکُونُ فِی بَلَدٍ یَکُونُ فِیهِ، وَیَمْکُثُ([9]) لاَ یَخْرُجُ صَابِرًا مُحْتَسِبًا، یَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یُصِیبُهُ إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ؛ إِلَّا کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ شَهِیدٍ».
رواه البخاری.
از عایشه ل روایت است که میگوید: از رسول الله ج در مورد طاعون سؤال کردم. رسول الله ج فرمود: «عذابی بوده که خداوند آن را به سوی کسانی فرستاده که قبل از شما بودهاند و خداوند آن را برای مؤمنان رحمت قرار داده است. بندهای نیست که در سرزمین طاعونزده باشد و در آنجا بماند و آن مکان را ترک نکند و صبر نموده و از خداوند امید اجر و پاداش داشته باشد و بر این باور باشد که مصیبتی به او نمیرسد مگر آنچه خداوند برای او نوشته است، مگر اینکه خداوند برای او اجر و پاداش شهید را مینویسد».
2043-1401- (14) (صحیح) وَعَنْ أَبِی عَسِیبٍ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتَانِی جِبْرائیلُ ÷ بِالْحُمَّى وَالطَّاعُونِ، فَأَمْسَکْتُ الْحُمَّى بِالْمَدِینَةِ([10])، وَأَرْسَلْتُ الطَّاعُونَ إِلَى الشَّامِ، فَالطَّاعُونُ شَهَادَةٌ لِأُمَّتِی، وَرِجْزٌ عَلَى الْکَافِرِ».
رواه أحمد والطبرانی فی "الکبیر"، ورواة أحمد ثقات مشهورون.
از ابو عسیب س مولای رسول الله ج روایت است که رسول الله ج فرمودند: «جبرائیل همراه تب و طاعون نزد من آمد؛ پس تب را برای مدینه انتخاب نمودم و طاعون را به شام فرستادم. طاعون برای امتم شهادت است و برای کافر عذاب».
(الرجز): عذاب
2044-1402- (15) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مُنِیبٍ الْأَحْدَبِ قَالَ: خَطَبَ مُعَاذٌ بِالشَّامِ فَذَکَرَ الطَّاعُونَ فَقَالَ: «إِنَّهَا رَحْمَةُ رَبِّکُمْ، وَدَعْوَةُ نَبِیِّکُمْ، وَقَبْضُ الصَّالِحِینَ قَبْلَکُمْ»، اللَّهُمَّ اجعل عَلَى آلِ مُعَاذٍ نَصِیبَهُمْ مِنْ هَذِهِ الرَّحْمَةِ». ثُمَّ نَزَلَ مِنْ مَقَامِهِ ذَلِکَ، فَدَخَلَ عَلَى عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ مُعَاذٍ، فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ٦٠﴾. فَقَالَ مُعَاذٌ: ﴿سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾».
رواه أحمد بإسناد جید.
از ابی منیب الاحدب س روایت است که معاذ در شام خطبه خوانده و از طاعون یاد نمود و گفت: طاعون رحمتی برای شما و نتیجهی دعای پیامبرتان بوده است. و صالحان قبل از شما را قبض روح کرده است. خدایا! بر آل معاذ نصیبی از این رحمت قرار بده. سپس از جایگاهش پایین آمده و بر عبدالرحمن بن معاذ وارد شد. پس عبدالرحمن گفت: «حق از جانب پروردگار تو است، پس هرگز از شککنندگان مباش». پس معاذ گفت: «اگر الله بخواهد، مرا از صابران خواهی یافت».
2045-858- (3) (ضعیف) وَعَنْ مُعَاذ بْن جَبَلٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «سَتُهَاجِرُونَ إِلَى الشَّامِ فَتُفْتَحُ لَکُمْ، وَیَکُونُ فِیکُمْ دَاءٌ کَالدُّمَّلِ أَوْ کَالْجرَّةِ([11]) یَأْخُذُ بِمَرَاقِّ الرَّجُلِ، یَسْتَشْهِدُ اللَّهُ بِهِ أَنْفُسَهُمْ، وَیُزَکِّی بِهِ أَعْمَالَهُمْ». اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ مُعَاذاً سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَعْطِهِ هُوَ وَأَهْلَ بَیْتِهِ الْحَظَّ الْأَوْفَرَ مِنْهُ. فَأَصَابَهُمُ الطَّاعُونُ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ، فَطُعِنَ فِی أُصْبُعِهِ السَّبَّابَةِ، فَکَانَ یَقُولُ: مَا یَسُرُّنِی أَنَّ لِی بِهَا حُمْرَ النَّعَمِ.
رواه أحمد عن إسماعیل بن عبیدالله عن معاذ، ولم یدرکه.
از معاذ بن جبل س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «بزودی به شام هجرت خواهی کرد و آن را فتح میکنید و در بین شما بیماری همچون دمل یا جره خواهد بود که اثر آن در بخشهای نرم شکم میباشد. خداوند متعال به این وسیله آنان را به مقام شهادت نایل میکند. و اعمالشان را پاک میگرداند. پروردگارا اگر معاذ آن را از رسول الله ج شنیده است، بیشترین نصیب از آن را متوجه او و خانوادهاش گردان. پس گرفتار طاعون شدند و هیچیک از آنها باقی نماند. از ناحیه انگشت سبابه بدان مبتلا شد و میگفت: آن برای من سروری بیش از شتران سرخمو به همراه داشت.
2046-1403- (16) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مُوسَى الأَشعَرِی س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فَنَاءُ أُمَّتِی بِالطَّعْنِ وَالطَّاعُونِ». فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذَا الطَّعْنُ قَدْ عَرَفْنَاهُ، فَمَا الطَّاعُونُ؟ قَالَ: «وَخْزُ أَعْدَائِکُمْ مِنَ الْجِنِّ، وَفِی کُلٍّ شَهَادَة».
رواه أحمد بأسانید أحدها صحیح، وأبو یعلى والبزار والطبرانی.
از ابوموسی اشعری س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «امتم با قتل و طاعون از بین میرود». گفته شد: ای رسول الله ج! ما قتل را میشناسیم؛ اما طاعون چیست؟ فرمود: «ضربهی دشمنان جنیتان میباشد و هر دو نوع [کشته شدن در اثر قتل و طاعون برای آنها] شهادت محسوب میشود».
(الوخز) به فتح واو و سکون خاء: به معنای «الطعن» ضربه نیزه میباشد.([12])
2047-1404- (17) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی مُوسَى عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: ذُکِرَ الطَّاعُونُ عِنْدَ أَبِی مُوسَى فَقَالَ: سَأَلْنَا عَنْهُ رَسُولَ اللَّهِ ج؟ فَقَالَ: «وَخْزُ أَعْدَائِکُمْ مِنَ الْجِنِّ، وَهُوَ لَکُمْ شَهَادَةٌ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از ابی بکر بن ابی موسی از پدرش س روایت است که نزد ابوموسی س ذکر طاعون شد. پس ابوموسی س گفت: دربارهی آن از رسول الله ج سؤال کردیم. رسول الله ج فرمود: «ضربهی دشمنان جنیتان است و برای شما شهادت محسوب میشود».
2048-1405- (18) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی بُرْدَةَ بْنِ قَیْسٍ أَخِی أَبِی مُوسَى قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فَنَاءَ أُمَّتِی فِی سَبِیلِکَ؛ بِالطَّعْنِ وَالطَّاعُونِ».
رواه أحمد بإسناد حسن، والطبرانی فی "الکبیر". ورواه الحاکم([13]) وقال: "صحیح الإسناد".
از ابو بردة بن قیس برادر ابو موسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خدایا! مرگ امتم را در کشته شدن در راهت بوسیلهی قتل و طاعون قرار بده».
2049-1406- (19) (حسن) وَعَنْ الْعِرْبَاضِ بْنِ سَارِیَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «یَخْتَصِمُ الشُّهَدَاءُ وَالْمُتَوَفَّوْنَ عَلَى فُرُشِهِمْ إِلَى رَبِّنَا فِی الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ فِی الطَّاعُونِ، فَیَقُولُ الشُّهَدَاءُ: قُتِلُوا کَمَا قُتِلْنَا. وَیَقُولُ الْمُتَوَفَّوْنَ عَلَى فُرُشِهِمْ: إِخْوَانُنَا مَاتُوا عَلَى فُرُشِهِمْ کَمَا مُتْنَا. فَیَقُولُ رَبُّنَا: انْظُرُوا إِلَى جِرَاحِهِمْ، فَإِنْ أَشْبَهَت جِرَاحَ الْمَقْتُولِینَ فَإِنَّهُمْ مِنْهُمْ وَمَعَهُمْ، فَإِذَا جِرَاحُهُمْ قَدْ أَشْبَهَتْ جِرَاحَهُمْ».
رواه النسائی.
از عِرباض بن ساریه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شهدا و کسانیکه بر بسترشان وفات کردهاند، نزد خداوند در مورد کسانیکه بوسیلهی طاعون وفات کردهاند به مجادله و بحث میپردازند.
شهدا میگویند: کشته شدهاند چنانکه ما کشته شدهایم. و کسانیکه بر بسترشان فوت شدهاند میگویند: برادرانمان بر بسترشان وفات کردهاند چنانکه ما وفات نمودیم.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید: به جراحتهای آنها نگاه کنید. پس اگر به جراحتهای کشتهشدگان شبیه است جزو آنها بوده و همراه آنها خواهند بود. پس جراحتهای آنان مشابه جراحتهای کشتهشدگان بود».
2050-1407- (20) (حسن) وَعَنْ عُتْبَةَ بْنِ عَبْدٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «یَأْتِی الشُّهَدَاءُ وَالْمُتَوَفَّوْنَ بِالطَّاعُونِ، فَیَقُولُ أَصْحَابُ الطَّاعُونِ: نَحْنُ شُهَدَاءُ. فَیُقَالُ: انْظُرُوا فَإِنْ کَانَتْ جِرَاحَتُهُمْ کَجِرَاحَةِ الشُّهَدَاءِ تَسِیلُ دَمًا کَرِیحِ الْمِسْکِ، فَهُمْ شُهَدَاءُ، فَیَجِدُونَهُمْ کَذَلِکَ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد لا بأس به، فیه إسماعیل بن عیاش، روایته عن الشامیین مقبولة، وهذا منها([14]). ویشهد له حدیث العرباض قبله.
از عُتبة بن عبد س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شهدا و کسانیکه در اثر طاعون وفات کردهاند میآیند، پس مبتلایان به طاعون میگویند: ما شهید هستیم. گفته میشود: نگاه کنید آیا زخمهای آنان مانند زخم شهداست، از آنها خون جاری است و بوی مشک میدهد؛ پس جراحتشان چنین است».
2051-1408- (21) (حسن لغیره) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا تَفْنَى أُمَّتِی إِلَّا بِالطَّعْنِ وَالطَّاعُونِ». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذَا الطَّعْنُ قَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا الطَّاعُونُ؟ قَالَ: «غُدَّةٌ کَغُدَّةِ الْبَعِیرِ، الْمُقِیمُ بِهَا کَالشَّهِیدِ، وَالْفَارُّ مِنْهَا کَالْفَارِّ مِنَ الزَّحْفِ».
رواه أحمد وأبو یعلى والطبرانی.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «امتم از بین نمیروند مگر به سبب قتل و طاعون». گفتم: ای رسول الله ج! قتل را میشناسیم، اما طاعون چیست؟ فرمود: «غده و دملی است (برآمدگی زیر پوست) مانند برآمدگی پشت شتر؛ کسیکه بر آن صبر کند همچون شهید است و کسیکه از آن فرار کند همچون کسی است که از صحنهی جنگ فرار کرده است».
(حسن لغیره) وفی روایة لأبی یعلى: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «وَخْزَةٌ تُصِیبُ أُمَّتِی مِنْ أَعْدَائِهِمْ مِنَ الْجِنِّ کَغُدَّةِ الْإِبِلِ، مَنْ أَقَامَ عَلَیْهِ کَانَ مُرَابِطًا، وَمَنْ أُصِیبَ بِهِ کَانَ شَهِیدًا، وَمَنْ فَرَّ مِنْهُ کَالْفَارِّ مِنَ الزَّحْفِ».
و در روایت از ابویعلی آمده که رسول الله ج فرمودند: «ضربهای است که به امتم از سوی دشمنان جنیشان اصابت میکند و مانند برآمدگی پشت شتر است؛ کسیکه بر آن صبر کند مانند نگهبان در راه خدا است و کسیکه بر اثر آن بمیرد شهید است و کسیکه از آن فرار کند، همچون کسی است که از میدان جنگ فرار میکند».
(حسن لغیره) ورواه البزار، وعنده: قلت: یا رسول الله! هذا الطعن قد عرفناه، فما الطاعون؟ قال: «یشبه الدمل، یخرج فی الآباط والمَراقِّ([15])، وفیه تزکیة أعمالهم، وهو لکل مسلم شهادة».
و در روایت بزار آمده است: «گفتم: ای رسول الله ج! قتل را میشناسیم، اما طاعون چیست؟ فرمود: «غده و دملی است (برآمدگی زیر پوست) که در زیر بغل و نرمی پایین شکم خارج میشود؛ در آن تزکیه اعمالشان بوده و برای هر مسلمانی، شهادت است».
(قال المملی) س: "أسانید الکل حسان"([16]).
2052-1409- (22) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِر بْن عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ فِی الطَّاعُونِ: «الْفَارُّ مِنْهُ کَالْفَارِّ یَوْمَ الزَّحْفِ، وَمَنْ صَبَرَ فِیهِ کَانَ لَهُ أَجْرُ شَهِیدٍ».
رواه أحمد والبزار والطبرانی، وإسناد أحمد حسن.
از جابر بن عبدالله ب روایت است که میگوید: از رسول الله ج شنیدم که دربارهی طاعون فرمود: «کسیکه از آن فرار کند، همچون کسی است که از میدان جنگ فرار میکند و کسیکه بر آن صبر کند، برای او اجر شهید میباشد».
2053-1410- (23) (صحیح) وَعَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ قَالَ: قَالَ سُلَیْمَانُ بْنُ صُرَدٍ لِخَالِدِ بْنِ عُرْفُطَةَ أَوْ خَالِدٌ لِسُلَیْمَانَ([17]): أَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ قَتَلَهُ بَطْنُهُ لَمْ یُعَذَّبْ فِی قَبْرِهِ»؟ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: نَعَمْ.
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب". وابن حبان فی "صحیحه" وقال: "خالد بن عرفطة" من غیر شک([18]).
از ابو اسحاق سبیعی روایت است که سلیمان بن صُرَد به خالد بن عُرفطة یا خالد به سلیمان گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسیکه [درد و بیماری در] شکمش سبب مرگ وی گردد، در قبرش عذاب نمیبیند». یکی به دیگری گفت: بله!
(عرفطة) بضم العین المهملة والفاء جمیعا بعدهما طاء مهملة.
2054-1411- (24) (صحیح) وَعَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ، وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دَمِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ، وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دِینِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ، وَمَنْ قُتِلَ دُونَ أَهْلِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ».
رواه أبو داود والنسائی والترمذی وابن ماجه، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح".
از سعید بن زید س روایت است که میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرکس در دفاع از مال، جان، دین و آبرو و ناموسش کشته شود، شهید است».
2055-1412- (25) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرو بنِ العَاصِی ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ».
رواه البخاری والترمذی.
از عبدالله بن عمرو بن عاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در دفاع از مالش کشته شود شهید است».
(صحیح) وفی روایة للترمذی وغیره قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ أُرِیدَ مَالُهُ بِغَیْرِ حَقٍّ فَقَاتَلَ، فَقُتِلَ؛ فَهُوَ شَهِیدٌ».
و در روایت ترمذی و دیگران آمده که میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس مالش به ناحق از او خواسته شود، پس [برای دفاع از مالش] بجنگد و کشته شود، شهید است».
(صحیح) وفی روایة للنسائی: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ مَظْلُومًا؛ فَهُوَ شَهِیدٌ».
و در روایت نسائی آمده است: «هرکس جهت دفاع از مالش مظلومانه کشته شود، شهید است».
2056-1413- (26) (صحیح لغیره) وَعَنْ سُوَیْدِ بْنِ مُقَرِّنٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلَمَتِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ».
رواه النسائی.
از سُوَید بن مقرن س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس به خاطر دفاع در برابر ظلمی که به او شده کشته شود، شهید است».
2057-1414- (27) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَرَأَیْتَ إِنْ جَاءَ رَجُلٌ یُرِیدُ أَخْذَ مَالِی؟ قَالَ: «فَلَا تُعْطِهِ مَالَکَ». قَالَ: أَرَأَیْتَ إِنْ قَاتَلَنِی؟ قَالَ: «قَاتِلْهُ». قَالَ: أَرَأَیْتَ إِنْ قَتَلَنِی؟ قَالَ: «فَأَنْتَ شَهِیدٌ». قَالَ: أَرَأَیْتَ إِنْ قَتَلْتُهُ؟ قَالَ: «هُوَ فِی النَّارِ».
رواه مسلم.
از ابوهریره س روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! اگر کسی آمد و قصد گرفتن مالم را داشت چه کنم؟ فرمود: «مالت را به او نده». گفت: اگر با من جنگید چطور؟ فرمود: «با او بجنگ». گفت: اگر مرا کشت چه؟ فرمود: «شهید هستی». گفت: اگر او را کشتم چه؟ فرمود: «در آتش است».
(صحیح) والنسائی، ولفظه: قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَرَأَیْتَ إِنْ عُدِیَ عَلَى مَالِی؟ قَالَ: «فَانْشُدْ بِاللَّهِ». قَالَ: فَإِنْ أَبَوْا عَلَیَّ؟ قَالَ: «فَانْشُدْ بِاللَّهِ». قَالَ: فَإِنْ أَبَوْا عَلَیَّ؟ قَالَ: «فَانْشُدْ بِاللَّهِ». قَالَ: فَإِنْ أَبَوْا عَلَیَّ؟ قَالَ: «فَقَاتِلْ، فَإِنْ قُتِلْتَ فَفِی الْجَنَّةِ، وَإِنْ قَتَلْتَ فَفِی النَّارِ».
و در روایت نسائی آمده است: مردی نزد رسول الله ج آمده و گفت: ای رسول الله ج! اگر بر مالم تجاوز شد، چه کنم؟ فرمود: «متجاوزان را به خدا قسم ده». گفت: اگر نپذیرفتند؟ فرمود: «آنان را به خدا قسم ده». گفت: اگر نپذیرفتند؟ فرمود: «آنها را به خدا قسم ده». گفت: اگر نپذیرفتند؟ فرمود: «پس بجنگ، اگر کشته شدی، بهشتی هستی و اگر کشتی، جهنمی هست».
13- کتاب قراءة القرآن
([1]) مراد بیماری در ناحیه شکم میباشد مانند استسقاء و امثال آن.
([2]) یعنی: درحالیکه حامله است. چنانکه در روایت ابن ابی شیبة در "المصنف" (5/ 332) آمده است.
([3]) در «النهایة» میگوید: «عبارت است از دمل بزرگی که در زیر بغل ظاهر شده و از داخل میترکد و کمتر کسی از این درد جان سالم به در میبرد».
([4]) کذا وقعت فی "المسند" (3/ 489) لیس فیه بیان عمن أسنده (أبو العوام)، ومن رواه عنه، وهو تابعی لا یدرى اسمه، وثقه ابن حبان (5/ 564)، لکن لهذه الزیادة شواهد، فانظرها فی "أحکام الجنائز" (55- 56- المعارف).
([5]) لا وجه للضم هنا کما أفاده الناجی (143/ 2).
([6]) فی "سننه" (2/ 62) ورجاله ثقات؛ غیر عبدالله بن ثعلبة الحضرمی، ولم یوثقه غیر ابن حبان. لکن للحدیث شواهد یتقوى بها، فراجع "أحکام الجنائز" (ص 50-57 /المعارف)، لکن لیس فیها قوله فی غیر المقتول فی سبیل الله تکرار "فی سبیل الله" فی الخصل الأخرى، فهو منکر بهذه الزیادة المکررة.
([7]) به فتح جیم و کسر آن: آنچه در سفر نیاز است. مراد این است
والمراد: تَمَّمْتَ جهاز آخرتک، وهو العمل الصالح بالموت، قاله أبو الحسن السندی.
([8]) هذا السیاق أقرب ما یکون إلى روایة أبی داود (3111) مع اختلاف یسیر، وفیه وفی "الموطأ" (1/ 333): "شهیدة".
([9]) الأصل: "فیکون فیه فیمکث"، والتصحیح من "البخاری- القدر" بتنبیه الناجی علیه، جزاه الله خیراً.
([10]) میگویم: چه بسا این مساله در ابتدای هجرت رسول الله ج به مدینه بوده است. چراکه در روایات صحیحی از رسول الله ج آمده است که رسول الله ج جهت انتقال تب از مدینه به جحفه دعا نمودند چنانکه پیشتر برخی از این احادیث در (11- الحج /15) گذشت. و نگا: "فیض القدیر".
([11]) کذا الأصل، وفی "المسند" (5/ 241): "کالحرة" بالراء المهملة، وفی "المجمع" (2/ 311): "کالحزة" بالزای، وعزاها الثلاثة لأحمد! وهو من کذبهم وجهلهم! ولعل الصواب (کالخزة) بالمعجمتین، فقد قال الناجی (143/ 2): "هی بالخاء والزای المعجمتین، یقال: خزه سهم، واختزه: أی انتظمه وطعنه فاختزه".
([12]) هو کما قال، لکن لیس بنافذ. کذا قیده أهل اللغة: الجوهری وغیره. أفاده الناجی.
([13]) زاد فی الأصل: "من حدیث أبی موسى"، وهی زیادة مفسدة للتخریج، لأنها لیست عند الحاکم (2/ 93) إلا کروایة أحمد والطبرانی، وکذلک رواه ابن حبان فی ترجمة (کریب بن الحارث) الراوی عن أبی بردة فی کتابه "الثقات" (7/ 357). وهذا مما غفل عنه المعلقون الثلاثة، فلم یصححوا ولم یبینوا، رغم أنهم عزوه إلى الحاکم بالرقم المشار إلیه!! فأین التحقیق المزعوم؟!
([14]) وکذا قال الهیثمی (2/ 314)، وفاتهما عزوه لأحمد (4/ 314)، وحسنه مع الذی قبله الحافظ فی "الفتح" (10/ 194).
([15]) (المراق) بتشدید القاف: ما رقَّ من أسفل البطن ولان، ولا واحد له، ومیمه زائدة. کذا فی "النهایة".
([16]) قلت: لیس کذلک کما بینه الناجی (143/ 2)، لکن الحدیث حسن بمجموع الطرق، ولذلک خرجته فی "الصحیحة" (1928).
([17]) الأصل: "ابن سلیمان"، وکذا فی نسخة عمارة وغیرها. وهو خطأ فاحش، وهو من تحریف النساخ کما بینه الناجی رحمه الله (143/ 2- 144/ 1). وهو مما غفل عنه المعلقون الثلاثة!
([18]) قلت: أخرجه من طریق عبد الله بن یسار عن سلیمان بن صرد وخالد بن عرفطة؛ أنهما بلغهما أن رجلاً مات ببطن، فقال أحدهما: ألم یبلغک أن رسول الله - صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - قال: (فذکره). قال الآخر: صدقت، وفی روایة: "بلى" کما فی "الموارد" (728)، ورواه أحمد (4/ 262) من الطریقین. انظر "أحکام الجنائز" (53/ 2 - المعارف).
2029-1388- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی عِمْرَانَ قَالَ: کُنَّا بِمَدِینَةِ الرُّومِ فَأَخْرَجُوا إِلَیْنَا صَفًّا عَظِیمًا مِنَ الرُّومِ، فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ مِنَ المُسْلِمِینَ مِثْلُهُمْ وَأَکْثَرُ، وَعَلَى أَهْلِ مِصْرَ عُقْبَةُ بْنُ عَامِرٍ، وَعَلَى الجَمَاعَةِ فَضَالَةُ بْنُ عُبَیْدٍ، فَحَمَلَ رَجُلٌ مِنَ المُسْلِمِینَ عَلَى صَفِّ الرُّومِ حَتَّى دَخَلَ بَینَهُمْ، فَصَاحَ النَّاسُ وَقَالُوا: سُبْحَانَ اللَّهِ! یُلْقِی بِیَدَیْهِ([1]) إِلَى التَّهْلُکَةِ. فَقَامَ أَبُو أَیُّوبَ فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّکُمْ لَتُأَوِّلُونَ هَذِهِ الْآیَةَ هَذَا التَّأْوِیلَ، وَإِنَّمَا نَزلَتْ هَذِهِ الآیَةَ فِینَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ، لَمَّا أَعَزَّ اللَّهُ الْإِسْلَامَ، وَکَثُرَ نَاصِرُوهُ، فَقَالَ بَعْضُنَا لِبَعْضٍ سِرًّا دُونَ رَسُولِ اللَّهِ ج: إِنَّ أَمْوَالَنَا قَدْ ضَاعَتْ، وَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ أَعَزَّ الإِسْلَامَ، وَکَثُرَ نَاصِرُوهُ، فَلَوْ أَقَمْنَا فِی أَمْوَالِنَا، وَأَصْلَحْنَا مَا ضَاعَ مِنْهَا. فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى نَبِیِّهِ ج مَا یَرُدُّ عَلَیْنَا مَا قُلْنَاه: ﴿وَأَنْفِقُوا([2]) فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ﴾، وَکَانَتِ التَّهْلُکَةُ: الإِقَامَةَ عَلَى الأَمْوَالِ وَإِصْلَاحِهَا، وَتَرْکَنَا الغَزْوَ. فَمَا زَالَ أَبُو أَیُّوبَ، شَاخِصًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَتَّى دُفِنَ بِأَرْضِ الرُّومِ.
رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب صحیح".
ابی عمران س میگوید: در روم بودیم که لشکر بزرگی از رومیها به سوی ما خارج شدند؛ پس جمعی مشابه یا بیشتر از مسلمانان به سوی آنها خارج شدند و والی اهل مصر عقبه بن عامر و فرمانده کل لشکر فضاله بن عبید بود؛ [پس از صفآرایی دو لشکر در برابر هم] مردی از مسلمانان به صف رومیها هجوم برده و به میان آنها وارد شد، مردم فریاد زده گفتند: سبحان الله! به دستش خود را به هلاکت انداخت؛ پس ابو ایوب برخاست و گفت: «ای مردم! آیا آیه قرآن را چنین تأویل میکنید درحالیکه این آیه در مورد ما انصار نازل شده؛ زمانی که خداوند اسلام را عزت داده و یاورانش را زیاد نمود، ما در پنهانی و به دور از رسول الله به یکدیگر گفتیم: اموالمان نابود شده و خداوند اسلام را عزت داده و یاورانش را زیاد نموده؛ اگر در میان اموالمان بمانیم و به جبران و اصلاح آن بپردازیم (بهتر است). پس خداوند بر پیامبرش در رد آنچه ما گفته بودیم چنین نازل فرمود: ﴿وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ﴾ [البقرة: 195] «و در راه الله انفاق کنید و (با ترک انفاق) خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید». پس ﴿ٱلتَّهۡلُکَةُ﴾ یعنی ماندن در میان اموال و پرداختن به آن و ترک جهاد. ابو ایوب همچنان در سرزمین روم در راه الله جهاد میکرد تا اینکه در همانجا دفن گردید».
2030-1389- (2) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِذَا تَبَایَعْتُمْ بِالْعِینَةِ([3])، وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ، وَرَضِیتُمْ بِالزَّرْعِ، وَتَرَکْتُمُ الْجِهَادَ؛ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ ذُلًّا لَا یَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِینِکُمْ».
رواه أبو داود وغیره من طریق إسحاق بن أسِید نزیل مصر([4]).
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آنگاه که به صورت عینه معامله کردید و دم گاوها را گرفته و به کشت و کار دل خوش نموده و جهاد را ترک کردید، خداوند ذلتی را بر شما چیره خواهد کرد که تا وقتی به دینتان باز نگردید، آن را از شما برنمیدارد».
2031-1390- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَغْزُ، وَلَمْ یُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ؛ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ النِّفَاق».
رواه مسلم وأبو داود والنسائی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی بمیرد که جهاد نکرده و یا قصد جهاد نداشته است، بر شعبهای از نفاق مرده است».
2032-1391- (4) (حسن) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ لَمْ یَغْزُ، أَوْ یُجَهِّزْ غَازِیًا، أَوْ یَخْلِفْ غَازِیًا فِی أَهْلِهِ بِخَیْرٍ؛ أَصَابَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِقَارِعَةٍ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ».
رواه أبو داود وابن ماجه عن القاسم عن أبی أمامة.
از ابو امامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس جهاد نکند یا مجاهدی را تجهیز نکند یا خانوادهی مجاهدی را در غیاب او به خوبی سرپرستی نکند، خداوند متعال قبل از قیامت او را به حادثهای ناگوار و تکان دهنده دچار میسازد».
2033-856- (1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَقِیَ اللَّهَ بِغَیْرِ أَثَرٍ مِنْ جِهَادٍ، لَقِیَ اللَّهَ وَفِیهِ ثَلْمَةٌ».
رواه الترمذی وابن ماجه؛ کلاهما من روایة إسماعیل بن رافع عن سُمَیّ عن أبی صالح عنه. وقال الترمذی: "حدیث غریب".
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خداوند متعال را بدون اثری از جهاد ملاقات کند، درحالی خداوند را ملاقات خواهد کرد که در وی خلل و نقصان خواهد بود».
2034-1392- (5) (حسن) وَعَنْ أَبِی بَکْرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا تَرَکَ قَوْمٌ الْجِهَادَ؛ إِلَّا عَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ».
رواه الطبرانی([5]) بإسناد حسن.
از ابوبکر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قومی جهاد را ترک نمیکند مگر اینکه عذاب عمومی خداوند آنها را در بر میگیرد».
([1]) الأصل: "بیده" على الإفراد، والتصویب من الترمذی وغیره. انظر "الأحادیث الصحیحة" (رقم 13). وهو مما غفل عنه المعلقون الثلاثة! فما أکثر غفلاتهم!
([2]) الأصل: "وللفقراء"، وهو خطأ فاحش. وکذلک وقع فی طبعة عمارة!
([3]) عبارت است از اینکه فردی کالایی را به ثمنی تا مدتی مشخص بفروشد سپس با قیمتی کمتر از آنچه فروخته از خریدار به صورت نقد بخرد؛ چنین معاملهای حرام است چراکه به نوعی استفاده از حیله برای رباخواری میباشد.
ومن جهل المعلقین بالعلم والفقه قولهم فی تفسیرها: " (بالعینة) " بالمال الحاضر من النقد، والمراد والانشغال بالبیع والشراء"!! فافهم علیهم إن کنت تفهم!! ومن تمام جهلهم أنهم ضعفوا الحدیث، ولم یعبؤوا بطرقه المقویة له.
([4]) قلت: لکن جاء من طرق أخرى یتقوى بها کما أشار إلى ذلک البیهقی، ولذلک خرجتها فی "الصحیحة" (برقم 11).
([5]) قلت: أطلق العزو إلیه، وذلک یعنی أنه فی "المعجم الکبیر"، وإنما هو فی "الأوسط" (3851).
ترغیب به شهادت و آنچه در فضل شهدا آمده است
1985-1352- (1) (صحیح) عَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا أَحَدٌ یَدْخُلُ الجَنَّةَ یُحِبُّ أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الدُّنْیَا وَإِنَّ لَهُ مَا عَلَى الأَرْضِ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا الشَّهِیدُ؛ فَإِنَّهُ یَتَمَنَّى أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الدُّنْیَا فَیُقْتَلَ عَشْرَ مَرَّاتٍ؛ لِمَا یَرَى مِنَ الکَرَامَةِ - وفی روایة: لِمَا یَرَى مِنْ فَضْلِ الشَّهَادَةِ -».
رواه البخاری ومسلم والترمذی.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فردی نیست که به بهشت برود و دوست داشته باشد به دنیا بازگردد هرچند دنیا و مافیها برای او باشد، جز شهید که آرزو میکند به دنیا برگردد و ده مرتبه کشته شود؛ و این به لحاظ لطف و مرحمتی است که مشاهده نموده است». و در روایتی آمده است: «به خاطر فضل شهادت است که شاهد آن بوده است».
1986-1353- (2) (صحیح) وَعَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یُؤْتَى بِالرَّجُلِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَیَقُولُ اللَّهُ لَهُ: یَا ابْنَ آدَمَ! کَیْفَ وَجَدْتَ مَنْزِلَکَ؟ فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ! خَیْرَ مَنْزِلٍ. فَیَقُولُ: سَلْ وَتَمَنَّهْ. فَیَقُولُ: وَمَا أَسْأَلُکَ وَأَتَمَنَّی؟ أَسْأَلُکَ أَنْ تَرُدَّنِی إِلَى الدُّنْیَا فَأُقْتَلَ فِی سَبِیلِکِ عَشْرَ مَرَّاتٍ، لِمَا یَرَى مِنْ فَضْلِ الشَّهَادَةِ».
رواه النسائی، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی از بهشتیان آورده میشود. خداوند به او میفرماید: ای فرزند آدم! منزل و جایگاهت را چطور یافتی؟ میگوید: پروردگارا! بهترین جایگاه است. خداوند میفرماید: بخواه و آرزو کن. وی میگوید: «و چه چیزی از تو بخواهم و آرزو کنم. از تو میخواهم که مرا به دنیا بازگردانی تا دهها بار در راه تو کشته شوم؛ و این به خاطر فضل شهادت است که شاهد آن بوده است».
1987-1354- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ! لَوَدِدْتُ أَنِّی أَغْزُوَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَأُقْتَلَ، ثُمَّ أَغْزُوَ فَأُقْتَلَ، ثُمَّ أَغْزُوَ فَأُقْتَلَ».
رواه البخاری ومسلم فی حدیث تقدم [6- باب/6- حدیث].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قسم به کسیکه جان محمد ج در دست اوست، دوست دارم در راه الله بجنگم و کشته شوم، سپس دوباره بجنگم و کشته شوم و باز بجنگم و کشته شوم».
1988-1355- (4) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِی ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «یُغْفَرُ لِلشَّهِیدِ کُلُّ ذَنْبٍ إِلَّا الدَّیْنَ».
رواه مسلم.
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «جز بدهکاری شهید، تمام گناهان وی بخشیده میشود».
1989-1356- (5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَامَ فِیهِمْ، فَذَکَرَ أَنَّ الْجِهَادَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالْإِیمَانَ بِاللهِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ. فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَرَأَیْتَ إِنْ قُتِلْتُ فِی سَبِیلِ اللهِ، تُکَفَّرُ عَنِّی خَطَایَایَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «نَعَمْ، إِنْ قُتِلْتَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَأَنْتَ صَابِرٌ مُحْتَسِبٌ، مُقْبِلٌ غَیْرُ مُدْبِرٍ». ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «کَیْفَ قُلْتَ؟» قَالَ: أَرَأَیْتَ إِنْ قُتِلْتُ فِی سَبِیلِ اللهِ. أَتُکَفَّرُ عَنِّی خَطَایَایَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «نَعَمْ، إِنْ قُتِلْتَ وَأَنْتَ صَابِرٌ مُحْتَسِبٌ، مُقْبِلٌ غَیْرُ مُدْبِرٍ، إِلَّا الدَّیْنَ، فَإِنَّ جِبْرائیلَ قَالَ لِی ذَلِکَ».
رواه مسلم وغیره.
از ابوقتاده س روایت است که رسول الله ج در میان اصحابش ایستاد و فرمود: «برترین اعمال جهاد در راه الله و ایمان به الله هستند». یکی از حاضرین برخاست و گفت: ای رسول الله ج! اگر در راه خدا کشته شوم، گناهانم بخشوده خواهد شد؟ رسول الله ج فرمود: «بله، اگر در راه خدا کشته شوی و صبر کرده و امید پاداش داشته باشی و رو به دشمن باشی و پشت نکنی». سپس رسول الله ج فرمود: «چه گفتی؟» گفت: اگر در راه خدا کشته شوم، گناهانم بخشوده خواهد شد؟ رسول الله ج فرمود: «بله، اگر در راه خدا کشته شوی و صبر کرده و و امید پاداش داشته باشی و رو به دشمن باشی و پشت نکنی؛ بجز قرض و بدهی؛ و این را جبرائیل به من گفت».
1990-1357- (6) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ أَبِی عَمِیرَةَ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا مِنْ نَفْسٍ مُسْلِمَةٍ یَقْبِضُهَا رَبُّهَا تُحِبُّ أَنْ تَرْجِعَ إِلَیْکُمْ، وَأَنَّ لَهَا الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا؛ غَیْرُ الشَّهِیدِ». قَالَ ابْنُ أَبِی عَمِیرَةَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَأَنْ أُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ یَکُونَ لِی أَهْلُ الْوَبَرِ وَالْمَدَرَ».
رواه أحمد بإسناد حسن، والنسائی، واللفظ له([1]).
از ابن ابو عمیره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ مسلمانی نیست که خداوند متعال او را قبض روح کند و دوست داشته باشد به سوی شما بازگردد هرچند دنیا و تمام آنچه در آن است به او داده شود، مگر شهید». ابن ابو عمیره س میگوید: رسول الله ج فرمودند: «اینکه در راه خدا کشته شوم برایم محبوبتر است از اینکه اهل بادیه و روستاها و شهرها را به من بدهند».
(أهل الوبر): بادیهنشینان و کسانی هستند که تمایلی به دیوار ندارند. [و در خانههای چادری از جنس کرک شتران زندگی میکنند.] و (أهل المدر): عبارت است از ساکنان روستاها و شهرها. و (المَدَر): عبارت است از گل سخت سنگ شده.
1991-1358- (7) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: غَابَ عَمِّی أَنَسُ بْنُ النَّضْرِ عَنْ قِتَالِ (بَدْرٍ)، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! غِبْتُ عَنْ أَوَّلِ قِتَالٍ قَاتَلْتَ المُشْرِکِینَ، لَئِنِ اللَّهُ أَشْهَدَنِی قِتَالَ المُشْرِکِینَ لَیَرَیَنَّ اللَّهُ مَا أَصْنَعُ. فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ (أُحُدٍ)، وَانْکَشَفَ المُسْلِمُونَ، فَقَالَ لَهُم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ هَؤُلاَءِ - یَعْنِی أَصْحَابَهُ - وَأَبْرَأُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ هَؤُلاَءِ - یَعْنِی المُشْرِکِینَ -»، ثُمَّ تَقَدَّمَ، فَاسْتَقْبَلَهُ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ س فَقَالَ: یَا سَعْدُ بْنَ مُعَاذٍ! الجَنَّةَ وَرَبِّ النَّضْرِ، إِنِّی أَجِدُ رِیحَهَا دُونِ (أُحُدٍ). قَالَ سَعْدٌ: فَمَا اسْتَطَعْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا صَنَعَ. قَالَ أَنَسٌ: فَوَجَدْنَا بِهِ بِضْعًا وَثَمَانِینَ ضَرْبَةً بِالسَّیْفِ، أَوْ طَعْنَةً بِرُمْحٍ، أَوْ رَمْیَةً بِسَهْمٍ، وَوَجَدْنَاهُ قَدْ قُتِلَ، وَقَدْ مَثَّلَ بِهِ المُشْرِکُونَ، فَمَا عَرَفَهُ أَحَدٌ إِلَّا أُخْتُهُ بِبَنَانِهِ. فَقَالَ أَنَسٌ: «کُنَّا نُرَى أَوْ نَظُنُّ أَنَّ هَذِهِ الآیَةَ نَزَلَتْ فِیهِ وَفِی أَشْبَاهِهِ: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ إِلَى آخِرِ الآیَةِ».
رواه البخاری - واللفظ له - ومسلم والنسائی.
انس س میگوید: عمویم انس بن نضر س در جنگ بدر حضور نداشت؛ پس گفت: ای رسول الله ج! در نخستین غزوهای که با مشرکین جنگیدی شرکت نداشتم. اگر خداوند به من توفیق جنگیدن با مشرکین را بدهد، به خداوند نشان خواهم داد که چه خواهم کرد.
هنگامیکه جنگ احد روی داد و مسلمانان پراکنده شدند، انس بن نضر س به آنها گفت: پروردگارا! من از کاری که اینها - یعنی اصحاب رسول الله- کردند عذرخواهی میکنم و از کاری که اینها - یعنی مشرکین - کردند بیزاری میجویم. سپس جلو رفت که با سعد بن معاذ مواجه شد و گفت: ای سعد بن معاذ! بهشت را میخواهم. و سوگند به پروردگار نضر که بوی بهشت را از سوی احد استشمام میکنم.
سعد گفت: ای رسول الله ج! آنچه او انجام داد، از توان من خارج است. انس بن مالک س میگوید: او را در حالی یافتیم که هشتاد و اندی زخم شمشیر یا ضربهی نیزه یا اثر تیر در بدنش وجود داشت و توسط مشرکین کشته و مثله شده بود. هیچکس نتوانست او را بشناسد جز خواهرش که از انگشتانش او را شناخت. پس انس گفت: ما بر این باور بودیم یا گمان ما این بود که این آیه در مورد او و امثالش نازل شده است: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣﴾ [الأحزاب: 23] «از مؤمنان مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با الله بسته بودند (صادقانه) وفا کردند، پس کسی از آنان هست که پیمان خود را به آخر رساند (و شهید شد) و از آنان کسی هست که در انتظار (و چشم براه) است و هرگز تغییر و تبدیلی (در پیمان خود) نیاوردهاند».
(البضع) به فتح باء و کسر آن فصیحتر است. و آن عبارت است از تعدادی بین سه تا نه. و گفته شده: بین یک تا چهار. و گفته شده: بین چهار تا نه. و گفته شده: تعداد هفت میباشد.
1992-1359- (8) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ رَجُلَیْنِ أَتَیَانِی فَصَعِدَا بِی الشَّجَرَةَ، فَأَدْخَلاَنِی دَارًا هِیَ أَحْسَنُ وَأَفْضَلُ، لَمْ أَرَ قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهَا، قَالاَ لِی: أَمَّا هَذِهِ فَدَارُ الشُّهَدَاءِ».
رواه البخاری فی حدیث طویل تقدم([2]).
از سَمُرَة بن جندب س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «دیشب در رؤیا دو مرد را دیدم که نزدم آمدند و مرا از درخت بالا بردند و پس از آن مرا به خانهای وارد کردند که بسیار زیبا و بهتر از هر جای دیگری بود و هرگز زیباتر از آن ندیدهام. به من گفتند: این خانهی شهدا است».
1993-1360- (9) (صحیح) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: جِیءَ بِأَبِی إِلَى النَّبِیِّ ج قَدْ مُثِّلَ بِهِ، فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَذَهَبْتُ أَکْشِفُ عَنْ وَجْهِهِ، فَنَهَانِی قَوْمِی، فَسَمِعَ صَوْتَ صَارِخَةٍ. فَقِیلَ: ابْنَةُ عَمْرٍو، أَوْ أُخْتُ عَمْرٍو. فَقَالَ: «لِمَ تَبْکِی؟ - أَوْ فَلاَ تَبْکِی -، مَا زَالَتِ المَلاَئِکَةُ تُظِلُّهُ بِأَجْنِحَتِهَا».
رواه البخاری ومسلم.
از جابر بن عبدالله ب روایت شده که: درحالیکه پدرم مثله شده بود نزد رسول الله ج آورده شد؛ من رفتم تا صورتش را ببینم، اما قومم مرا از این کار نهی کردند. پس رسول الله ج صدای فریادی را شنید، گفته شد: دختر یا خواهر عمرو است. رسول الله ج فرمود: «چرا گریه میکنی؟ - یا گریه نکن -، پیوسته فرشتگان او را با بالهای خود میپوشانند و در سایهی خود قرار میدهند».
1994-1361- (10) (حسن صحیح) وَعَنهُ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ حَرَامٍ یَوْمَ أُحُدٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا جَابِرُ! أَلَا أُخْبِرُکَ مَا قَالَ اللَّهُ لِأَبِیکَ؟». قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: «مَا کَلَّمَ اللَّهُ أَحَدًا إِلَّا([3]) مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ، وَکَلَّمَ أَبَاکَ کِفَاحًا([4])، فَقَالَ: یَا عَبْدالله! تَمَنَّ عَلَیَّ أُعْطِکَ. قَالَ: یَا رَبِّ! تُحْیِینِی فَأُقْتَلُ فِیکَ ثَانِیَةً. قَالَ: إِنَّهُ سَبَقَ مِنِّی أَنَّهُمْ إِلَیْهَا لَا یَرْجِعُونَ. قَالَ: یَا رَبِّ! فَأَبْلِغْ مَنْ وَرَائِی. فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآیَةَ: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا﴾ الْآیَةَ کُلَّهَا».
رواه الترمذی وحسنه، وابن ماجه بإسناد حسن أیضاً، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
و از جابر س روایت است، هنگامیکه عبدالله بن عمرو بن حرام در روز احد کشته شد رسول الله ج به او فرمود: «ای جابر! آیا تو را از آنچه خداوند متعال به پدرت گفت، خبر ندهم؟». گفتم: بله. فرمود: «خداوند متعال با کسی سخن نگفته مگر از پس پرده و با پدرت بدون پرده سخن گفته و فرموده است: ای عبدالله! از من بخواه تا به تو بدهم». وی پاسخ داد: پروردگارا! مرا زنده کن تا دوباره در راه تو کشته شوم. خداوند متعال فرمود: «قبلاً چنین مقرر نمودم که هرکس بمیرد دوباره به دنیا بازنمیگردد». عبدالله گفت: ای پروردگارا! پس به کسانی که بعد از من ماندهاند [از اجر شهادت] خبر ده. پس خداوند متعال این آیه را نازل کرد: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ١٦٩﴾ [آل عمران: 169] «و هرگز کسانی را که در راه الله کشته شدهاند مرده مپندار، بلکه زندهاند، نزد پروردگارشان روزی داده میشوند».
1995-1362-(11) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «رَأَیْتُ جَعْفَرَ بْنَ أَبِی طَالِبٍ مَلَکًا یَطِیرُ فِی الْجَنَّةِ ذَا جَنَاحَیْنِ، یَطِیرُ مِنهَا حَیْثُ شَاء، مُضَرَّجَةٌ قَوَادِمُهُ([5]) بِالدِّمَاءِ».
رواه الطبرانی بإسنادین أحدهما حسن([6]).
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «جعفر بن ابی طالب س را به شکل فرشتهای که دو بال داشت و در بهشت پرواز میکرد مشاهده کردم، به هرجا که میخواست پرواز میکرد و ابتدای بالهایش آغشته به خون بود».
1996-847- (1) (ضعیف) وَعَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ قَالَ: أُرِیَهَمُ النَّبِیُّ ج فِی النَّوْمِ، فَرَأَى جَعْفَرًا مَلَکًا ذَا جَنَاحَیْنِ مُضَرَّجین بِالدِّمَاءِ، وَزَیْدٌ مُقَابِلُهُ».
رواه الطبرانی، وهو مرسل جید الإسناد([7]).
از سالم بن ابی جعد روایت است که: رسول الله آنان را در خواب دید، چنانکه جعفر را فرشتهای دید که دو بال خون آلود دارد و زید در مقابل او میباشد.
(قال الحافظ): "کان جعفر س قد ذهبت یداه فی سبیل الله یوم (مؤتة) فأبدله الله بهما جناحین، فمن أجل ذا سمی (جعفرا الطیار)".
حافظ میگوید: «جعفر س در جنگ مؤته دو دستش را در راه خدا از دست داد پس خداوند متعال بهجای آنها دو بال به او داد، به همین دلیل جعفر طیار نام گرفت».
1997-848- (2) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «هَنِیئًا لَکَ یَا عَبْدَاللهِ! أَبُوکَ یَطِیرُ مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی السَّمَاءِ».
رواه الطبرانی بإسناد حسن([8]).
از عبدالله بن جعفر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مبارکت باد ای عبدالله، پدرت همراه فرشتگان در آسمان پرواز میکند».
1998-1363- (12) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب؛ أَنَّهُ کَانَ فِی غَزْوَةِ (مُؤْتَةَ) قَالَ: فَالْتَمَسْنَا جَعْفَرَ بْنَ أَبِی طَالِبٍ، فَوَجَدْنَاهُ فِی القَتْلَى، فَوَجَدْنَا بِمَا أَقبَلَ مِن جَسَدِهِ بِضْعًا وَتِسْعِینَ، بَین ضَربَةٍ، وَرَمْیَةٍ، وَطَعْنَةٍ.
وفی روایة: فَعَدَدْنَا بِهِ خَمْسِینَ طَعْنَةً وَضَرْبَةً، لَیْسَ مِنْهَا شَیْءٌ فِی دُبُرِهِ.
رواه البخاری.
از ابن عمر ب روایت است که میگوید: در غزوهی مؤته بودیم که جعفر بن ابیطالب س را جستجو کردیم و او را در بین کشتهشدگان یافتیم درحالیکه در قسمت جلو بدنش نود و چند ضربهی شمشیر و تیر و نیزه بود.
و در روایتی آمده است: تعداد ضربه و زخمها را پنجاه عدد شمردیم که هیچیک از آنها در قسمت پشتش نبود.
1999-1364- (13) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللهِ ج زَیْدًا وَجَعْفَرًا وَعَبْدَاللهِ بْنَ رَوَاحَةَ، وَدَفَعَ الرَّایَةَ إِلَى زَیْدٍ، فَأُصِیبُوا جَمِیعًا. قَالَ أَنَسٌ: فَنَعَاهُمْ رَسُولُ اللهِ ج قَبْلَ أَنْ یَجِیءَ الْخَبَرُ، فَقَالَ: «أَخَذَ الرَّایَةَ زَیْدٌ فَأُصِیبَ، ثُمَّ أَخَذَهَا جَعْفَرٌ فَأُصِیبَ، ثُمَّ أَخَذَهَا عَبْدُاللهِ بْنُ رَوَاحَةَ فَأُصِیبَ، ثُمَّ أَخَذَ الرَّایَةَ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللهِ: خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ». قَالَ: فَجَعَلَ یُحَدِّثُ النَّاسَ وَعَیْنَاهُ تَذْرِفَانِ».
وفی روایة قال: «وما یسرُّهم أنهم عندنا».
رواه البخاری وغیره.
از انس س روایت است که میگوید: رسول الله ج زید و جعفر و عبدالله بن رواحه را به جهاد فرستاد و پرچم را به دست زید داد. پس همگی کشته شدند. انس س میگوید: رسول الله ج خبر شهادت آنها را قبل از رسیدن خبر آنها از میدان جهاد به ما گفته و فرمود: «پرچم را زید در دست گرفت پس کشته شد. سپس جعفر آن را گرفت، پس او هم کشته شد؛ سپس عبدالله بن رواحه آن را برداشت و او هم کشته شد. پس از آنها شمشیری از شمشیرهای خدا، خالد بن ولید آن را در دست گرفت». و رسول الله ج درحالی با مردم سخن میگفت که از دو چشمش اشک جاری بود.
و در روایتی آمده است: «آنها خوشحال نمیشدند که اکنون نزد ما باشند».
2000-1365- (14) (صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَیُّ الْجِهَادِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «أَنْ یُعْقَرَ جَوَادُکَ، وَیُهْرَاقَ دَمُکَ»([9]).
رواه ابن حبان فی "صحیحه".
از جابر س روایت است که مردی گفت: ای رسول الله ج! برترین جهاد کدام است؟ فرمود: «اینکه اسبت کشته شده و خونت ریخته شود».
0-1366- (15) (صحیح لغیره) ورواه ابن ماجه من حدیث عمرو بن عبسة قال: أتیت النبی ج فقلت: فذکره.
و ابن ماجه این روایت را از طریق عمرو بن عبسه ذکر میکند که وی گفت: نزد رسول الله رفتم و گفتم: .. سپس ادامه داده و حدیث را ذکر میکند.
2001-1367- (16) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا یَجِدُ الشَّهِیدُ مِنْ مَسِّ القَتْلِ، إِلَّا کَمَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ مِنْ مَسِّ القَرْصَةِ»([10]).
رواه الترمذی والنسائی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «رنجی که شهید از کشته شدن درک میکند جز به اندازهی دردی که یکی از شما در اثر بیشکون گرفته شدن گوشتش [و گزیدن کک یا کیک] احساس میکند نیست».
2002-1368- (17) (صحیح) وَعَنْ کَعْبِ بْنِ مَالِکٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَرْوَاحَ الشُّهَدَاءِ فِی أَجوَافِ طَیْرٍ خُضْرٍ تَعْلُقُ مِنْ ثَمَرِ الجَنَّةِ، أَوْ شَجَرِ الجَنَّةِ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح".
از کعب بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ارواح شهداء در شکم پرندهی سبز رنگی است که از میوهها یا درختان بهشت استفاده میبرند».
(تعلق) به فتح تاء و ضم لام؛ یعنی: از بالای درختان بهشت میخورند.
2003-1369- (18) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «الشَّهِیدُ یَشْفَعُ فِی سَبْعِینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ».
رواه أبو داود، وابن حبان فی "صحیحه".
از ابودرداء س روایت است که از رسول الله ج شنیدم فرمودند: «شهید در مورد هفتاد نفر از اهل بیتش شفاعت میکند».
2004-1370- (19) (حسن) وَعَنْ عُتْبَةَ بْنَ عَبْدٍالسُّلَمِیِّ س - وَکَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج -؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الْقَتْلَى ثَلَاثَةٌ: رَجُلٌ مُؤْمِنٌ جَاهَدَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ حَتَّى إِذَا لَقِیَ الْعَدُوَّ قَاتَلَهُمْ حَتَّى یُقْتَلَ. فَذَلِکَ الشَّهِیدُ الْمُمْتَحَنُ([11]) فِی جَنَّةِ اللَّهِ تَحْتَ عَرْشِهِ، لَا یَفْضُلُهُ النَّبِیُّونَ إِلَّا بِفَضْلِ دَرَجَةِ النُّبُوَّةِ. وَرَجُلٌ فَرِقَ عَلَى نَفْسِهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَالْخَطَایَا، جَاهَدَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، حَتَّى إِذَا لَقِیَ الْعَدُوَّ قَاتَلَ حَتَّى یَقتل، فَتِلْکَ مُمَصْمِصَةٌ مَحَتْ ذُنُوبَهُ وَخَطَایَاهُ، إِنَّ السَّیْفَ مَحَّاءٌ لِلْخَطَایَا، وَأُدْخِلَ مِنْ أَیِّ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ شَاءَ، فَإِنَّ لَهَا ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ، وَلِجَهَنَّمَ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ، وَبَعْضُهَا أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ. وَرَجُلٌ مُنَافِقٌ جَاهَدَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، حَتَّى إِذَا لَقِیَ الْعَدُوَّ قَاتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَل([12]) حَتَّى یقتل، فَذَلِکَ فِی النَّارِ؛ إِنَّ السَّیْفَ لَا یَمْحُو النِّفَاقَ».
رواه أحمد بإسناد جید، والطبرانی وابن حبان فی "صحیحه"- واللفظ له-، والبیهقی([13]).
از عتبة بن عبدالسلمی س - که از اصحاب رسول الله ج میباشد - روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کشتهشدگان سه دسته هستند: مؤمنی که با جان و مالش در راه خدا میجنگد تا اینکه با دشمن روبرو شده و با آنها جنگیده تا کشته میشود. پس وی شهید پاکِ تصفیه شدهای است در بهشتی که زیر عرش خدا قرار گرفته و پیامبران نمیتوانند بر او سبقت بگیرند مگر به خاطر درجهی نبوت. و فردی که به خاطر گناهان و خطاهایی که انجام داده، بر خودش میترسد، پس با جان و مالش در راه خدا میجنگد تا اینکه با دشمن روبرو شده و با آنها جنگیده تا کشته میشود، پس این عمل پاک کنندهای است که گناهان و خطاهای او را پاک میکند، زیرا شمشیر پاک کنندهای برای گناهان است و از هر در بهشت که بخواهد وارد بهشت میگردد؛ برای بهشت هشت در و برای جهنم هفت در است و بعضی برتر از بعضی میباشند. و مرد منافقی که با جان و مالش میجنگد، با دشمن روبرو شده و در راه خدا میجنگد تا اینکه کشته میشود؛ این شخص در جهنم است؛ زیرا شمشیر، نفاق را از بین نمیبرد».
(الممتحن) به فتح حاء: عبارت است از کسی که از شرح صدر برخوردار است.([14]) و از این قبیل است: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰ﴾ [الحجرات: 3] «آها کسانی هستند که الله دلهایشان را برای تقوا آزموده (و خالص گردانیده) است». یعنی دلهایشان را وسعت بخشیده و گشاده نموده است. و در روایت احمد آمده است: «فَذَلِکَ [الشَّهِیدُ]([15]) المفتخر فِی خَیْمَةِ اللَّهِ تَحْتَ عَرْشِهِ»: «این شهیدی است مفتخر در خیمهی خداوند در زیر عرش». و چه بسا تصحیف صورت گرفته است. و (فرق) به کسر راء؛ یعنی: بترسد و نگران باشد. و (المُمصمصة) به ضم میم اول و فتح میم دوم، و کسر میم سوم: یعنی پاککننده و پوشاننده است.
2005-849- (3) (موضوع) وَرُوِیَ عَن أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُول اللهِ ج: «الشُّهَدَاءُ ثَلاثَةٌ: رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، لا یُرِیدُ أَنْ([16]) یُقْاتَلَ ولاَ یُقْتَلَ، یُکَثِّرُ سَوَادَ الْمُسْلِمِینَ، فَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ، غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُهُ کُلُّهَا، وَأُجِیرَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وُیَؤَمَّنُ مِنَ الْفَزَعِ، وَیُزَوَّجُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ، وَحُلَّتْ عَلَیْهِ حُلَّةُ الْکَرَامَةِ، وَیُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْوَقَارِ وَالْخُلْدِ. وَالثَّانِی: رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ مُحْتَسِبًا، یُرِیدُ أَنْ یَقْتَلَ، ولاَ یُقْتلَ فَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ؛ کَانَتْ رُکْبَتُهُ مَعَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ، بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى، فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. والثَّالِث: خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ مُحْتَسِبًا، یُرِیدُ أَنْ یَقْتُلَ وَیُقْتَلَ، فَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ؛ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَاهِرًا سَیْفَهُ وَاضِعَهُ عَلَى عَاتِقِهِ، وَالنَّاسُ جَاثُونَ عَلَى الرُّکَبِ، یَقُولُ: أَلا أَفْسِحُوا لَنَا فَإِنَّا قَدْ بَذَلْنَا دِمَاءَنَا وَأَموَالَنَا للَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى. - قَالَ رَسُول اللهِ ج -: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ! لَوْ قَالَ لإِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ، أَوْ لِنَبِیٍّ مِنَ الأَنْبِیَاءِ لَزَحَلَ لهم عَن الطریق، لما ترى مِنْ وَاجِبِ حَقِّهِمْ، حَتَّى یَأْتُوا مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ تَحتَ الْعَرْشِ فَیَجْلِسُونَ عَلَیْهَا؛ یَنْظُرُونَ کَیْفَ یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ، لا یَجِدُونَ غَمَّ الْمَوْتِ، ولاَ یغتمُّون فِی الْبَرْزَخِ، ولاَ تَفْزَعُهُمُ الصَّیْحَةُ، ولاَ یَهُمُّهُمُ الْحِسَابُ ولاَ الْمِیزَانُ ولاَ الصِّرَاطُ، یَنْظُرُونَ کَیْفَ یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ، ولاَ یَسْأَلُونَ شَیْئًا إلاَّ أُعْطُوا، ولاَ یَشْفَعُونَ فِی شَیْءٍ إلاَّ شُفِّعُوا فِیهِ، وَیُعْطَوْنَ مِنَ الْجَنَّةِ ما أحبوا، یَتَبوَّؤُون مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ أَحَبُّوا».
رواه البزار والبیهقی والأصبهانی، وهو حدیث غریب.
(زحل) بالزای والحاء المهملة. کذا فی روایة البزار. وقال الأصبهانی فی روایته: «لَتَنَحَّى لَهُمْ عَنِ الطَّرِیق». ومعنى (زحل) و(تنحى) واحد.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شهدا سه دستهاند: کسی که با جان و مالش در راه خدا خارج میشود و هدف کشتن و کشته شدن ندارد و تنها در پی افزودن لشکر مسلمانان است. این شخص اگر بمیرد یا کشته شود، تمام گناهانش بخشیده میشود و از عذاب قبر نجات مییابد و از هول و هراس در امان خواهد بود و با حور عین ازدواج میکند و لباس کرامت بر او پوشانده میشود و بر سرش تاج وقار و جاودانگی قرار میدهند. دسته دوم: کسیکه با جان و مالش به امید پاداش خارج میشود و تصمیم دارد بِکُشد و کشته نشود؛ این شخص اگر بمیرد یا کشته شود در برابر خداوند متعال، همراه ابراهیم خلیل الرحمن خواهد بود؛ در مجلس راستین در پیشگاه پادشاه بزرگِ توانا؛ و دسته سوم: کسیکه با جان و مالش به امید پاداش خارج میشود و تصمیم دارد بکشد و کشته شود؛ اگر چنین شخصی بمیرد یا کشته شود، روز قیامت درحالی خواهد آمد که شمشیرش بدون غلاف بر گردنش آویزان است. و مردم زانو به زانو نشستهاند. میگوید: آیا جایی برای ما باز نمیکنید؛ ما خون و اموالمان را برای الله دادیم. رسول الله ج فرمودند: «سوگند به کسیکه جانم در دست اوست، اگر این سخنان را به ابراهیم خلیل الرحمن یا پیامبری از پیامبران بگوید، راه را بر وی باز میکنند و این به دلیل رعایت حقوق آنهاست. تا اینکه بر منابری از نور در زیر عرش مینشینند. و نظارهگر چگونگی قضاوت بر مردم میباشند. اینان اندوه مرگ را درنمییابند و نیز در برزخ اندوهگین نخواهند بود و صدای مهیب قیامت موجب هول و هراس آنها نمیشود و حساب و میزان و صراط آنان را نگران نمیکند. نظارهگر چگونگی قضاوت در بین مردم هستند. و چیزی نمیخواهند مگر به آنها داده میشود و در مورد چیزی شفاعت نمیکنند مگر اینکه شفاعتشان پذیرفته میشود و از بهشت آنچه را دوست داشته باشند به آنها داده میشود و در هر جای بهشت که دوست داشته باشند، سکونت میکنند».
2006-850- (4) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِذَا وَقَفَ الْعِبَادُ لِلْحِسَابِ جَاءَ قَوْمٌ وَاضِعِی سُیُوفِهِمْ عَلَى رِقَابِهِمْ تَقْطُرُ دَمًا، فَازْدَحَمُوا عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ. فَقِیلَ: مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قِیلَ: الشُّهَدَاءُ، کَانُوا أَحْیَاءَ مَرْزُوقِینَ».
رواه الطبرانی فی حدیث یأتی بتمامه إن شاء الله تعالى [2- القضاء/12]، و إسناده حسن([17]).
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون بندگان برای حسابرسی آماده شوند گروهی میآیند که شمشیرهایشان بر گردن آویزان و از آنها خون میچکد و بر دروازه بهشت ازدحام میکنند. گفته میشود: اینان کیستند؟ گفته میشود: شهدا که زنده بودند و روزی میخوردند».
2007-1371- (20) (صحیح) وَعَنْ نُعَیْمِ بْنِ هَمَّارٍ س: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ الله ج أَیُّ الشُّهَدَاءِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «الَّذِینَ إِنْ یُلْقَوْا فِی الصَّفِّ لَا یَلْفِتُونَ وُجُوهَهُمْ حَتَّى یُقْتَلُوا، أُولَئِکَ یَنطلقونَ فِی الْغُرَفِ الْعُلَا مِنَ الْجَنَّةِ، وَیَضْحَکُ إِلَیْهِمْ رَبُّهم، وَإِذَا ضَحِکَ رَبُّکَ إِلَى عَبْدٍ فِی الدُّنْیَا فَلَا حِسَابَ عَلَیْهِ».
رواه أحمد وأبو یعلى، ورواتهما ثقات.
از نُعَیم بن هَمّار س روایت است که مردی از رسول الله ج سؤال کرد برترین شهدا چه کسانی هستند؟ رسول الله ج فرمود: «کسانی که چون در صف جهاد قرار داده شوند، روی خود را از دشمن بر نمیگردانند تا کشته شوند. آنها به ساختمانهای بلند بهشت وارد میشوند و خداوند به سوی آنان میخندد و چون پروردگارت در دنیا به چهرهی بندهای بخندد، حسابرسی برای او نخواهد بود».
2008-1372- (21) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَفْضَلُ الْجِهَادِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الَّذِی یَلْتَقُونَ([18]) فِی الصَّفِّ الأَوَّل فَلَا یَلْفِتُونَ وُجُوهَهُمْ حَتَّى یُقْتَلُوا، أُولَئِکَ یَتَلَبَّطُونَ فِی الْغُرَفِ مِنَ الْجَنَّةِ، یَضْحَکُ إِلَیْهِمْ رَبُّکَ، وَإِذَا ضَحِکَ رَبُّکَ إِلَى قَوْمٍ فَلَا حِسَابَ عَلَیْهِمْ».
رواه الطبرانی بإسناد حسن.
از ابو سعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برترین جهاد نزد خداوند متعال در روز قیامت از آن کسانی است که در صف اول جهاد میایستند و به دشمن پشت نمیکنند تا کشته میشوند. آنها در ساختمانهای بهشت در نعمت و راحتی به سر میبرند؛ خداوند متعال به سوی آنان میخندد و چون پروردگارت به سوی قومی بخندد، حسابرسی برای آنها نخواهد بود».
(یتلبّطون) در اینجا به معنای «یضطجعون» دراز میکشند، میباشد. والله أعلم.
2009-1373- (22) (صحیح) وَعَنْ عَبْداللَّهِ بْن عَمْرِو ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «أَوَّلَ ثُلَّةٍ([19]) یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: الْفُقَرَاءُ الْمُهَاجِرُونَ الَّذِینَ تُتَّقَى بِهِمُ الْمَکَارِهُ، إِذَا أُمِرُوا سَمِعُوا وَأَطَاعُوا، وَإِنْ کَانَتْ لِرَجُلٍ مِنْهُمْ حَاجَةٌ إِلَى السُّلْطَانِ لَمْ تُقْضَ لَهُ حَتَّى یَمُوتَ وَهِیَ فِی صَدْرِهِ، وَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَل لیَدْعُو یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْجَنَّةَ، فَتَأْتِی بِزُخْرُفِهَا وَزینتها، فَیَقُولُ: أَیْنَ عِبَادِیَ الَّذِینَ قَاتَلُوا فِی سَبِیلی، وَقُتِلُوا وَأُوذُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِی؟ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، فَیَدْخُلُونَهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ، وَتَأْتِی الْمَلَائِکَةُ فَیَسجُدُونَ، فَیَقُولُونَ: رَبَّنَا نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ، وَنُقَدِّسُ لَکَ، مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ آثَرْتَهُمْ عَلَیْنَا؟ فَیَقُولُ الرَّبُّ عَزَّ وَجَل: «هَؤُلَاءِ عِبَادِیَ الَّذِینَ قَاتَلُوا فِی سَبِیلِی، وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی، فَتَدْخُلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ مِنْ کُلِّ بَابٍ: ﴿سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾».
رواه الأصبهانی بإسناد حسن، لکن متنه غریب([20]).
از عبدالله بن عمرو ب روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «نخستین گروهی از مردم که وارد بهشت میشوند فقرای مهاجرین هستند، کسانی که متحمل سختیهای زیادی شدهاند. هرگاه به آنان امری میشد میشنیدند و اطاعت میکردند و اگر یکی از آنان حاجتی نزد حاکمی میداشت، حاجتش برآورده نمیشد تا اینکه میمرد درحالیکه حاجتش در سینهاش میماند؛ و خداوند بهشت را در روز قیامت فرا میخواند و بهشت با آراستگی و زینتش میآید. خداوند متعال میفرماید: کجایند بندگانم که در راه من جنگیده و جهاد کردند و کشته شدند و آزار و اذیتها دیدند؟ وارد بهشت شوید. پس بدون حساب وارد بهشت میشوند. فرشتگان میآیند، سجده میکنند و میگویند: پروردگارا! ما شب و روز حمد و تسبیح تو را میگوییم و تو را به پاکی یاد میکنیم. چه کسانی هستند آنانی که بر ما برگزیدی؟ خداوند ﻷ میفرماید: آنان بندگانم هستند که در راه من جهاد کردند و در راه من متحمل آزار و اذیتها شدند. پس فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میشوند و میگویند: ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ٢٤﴾ [الرعد: 24] «(و به آنها میگویند:) سلام بر شما به (خاطر) آنچه صبر نمودهاید، پس چه خوب است عاقبت آن سرای (جاویدان)».
2010-851- (5) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ عَنِ الْأَجْوَدِ الْأَجْوَدِ؟ اللَّهُ الْأَجْوَدُ الْأَجْوَدُ، وَأَنَا أَجْوَدُ وَلَدِ آدَمَ، وَأَجْوَدُهُمْ مِنْ بَعْدِی رَجُلٌ عَلِمَ عِلْمًا فَنَشَرَ عِلْمَهُ، یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أُمَّةً وَاحِدَةً، وَرَجُلٌ جَادَ بِنَفْسِهِ للَّهِ ﻷ حَتَّى یُقْتَلَ».
رواه أبو یعلى والبیهقی.[مضی3- العلم/7].
و از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از بخشندهترین بخشندگان خبر ندهم؟ الله بخشندهترین بخشندگان است. و من بخشندهترین فرزندان آدم هستم و بخشندهترین آنها پس از من کسی است که علمی را بیاموزد و آن را منتشر کند. چنین شخصی در روز قیامت چون یک امت مبعوث میشود و علاوه بر آن کسیکه جان خود را برای خدا ببخشد تا اینکه کشته شود».
2011-1374- (23) (صحیح) وَعن عبادة بن الصامت س عن النبی ج مثل حدیث قبله([21])، ومتنه: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ لِلشَّهِیدِ عِنْدَ اللهِ سَبعَ([22]) خِصَالٍ: أَن یُغْفِرَ لَهُ فِی أَوَّلِ دُفْعَةٍ مِنْ دَمِهِ، وَیَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ، وَیُحَلَّى عَلَیْهِ حُلَّةُ الْإِیمَانِ، وَیُجَارُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَیَأْمَنُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ، وَیُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْوَقَارِ؛ الْیَاقُوتَةُ مِنْهُ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَیُزَوَّجُ اثْنَتیْنِ وَسَبْعِینَ زَوْجَةً مِنَ الْحُورِ الْعِینِ، وَیُشَفَّعُ فِی سَبْعِینَ إِنْسَانًا مِنْ أَقَارِبِهِ».
رواه أحمد والطبرانی، وإسناد أحمد حسن.
از عبادة بن صامت س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شهید نزد خدا هفت امتیاز دارد: با ریخته شدن اولین قطرهی خونش گناهانش بخشیده میشود؛ و جایگاهش را در بهشت میبیند؛ و لباس ایمان به او پوشانده میشود؛ و از عذاب قبر محفوظ مانده و از فزع اکبر در امان میماند و بر سرش تاج وقار گذاشته میشود که یاقوتی از آن از دنیا و آنچه در آن است بهتر است؛ و هفتاد و دو زن از حوریان بهشتی را به ازدواجش در میآورند؛ و برای هفتاد نفر از نزدیکانش شفاعت میکند».
2012-1375- (24) (صحیح) وَعَنْ المِقْدَامِ بْنِ مَعْدِ یکربَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لِلشَّهِیدِ عِنْدَ اللَّهِ سِتُّ خِصَالٍ([23]): یُغْفَرُ لَهُ فِی أَوَّلِ دَفْعَةٍ، وَیَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الجَنَّةِ، وَیُجَارُ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَیَأْمَنُ مِنَ الفَزَعِ الأَکْبَرِ، وَیُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الوَقَارِ؛ الیَاقُوتَةُ مِنْهَا خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَیُزَوَّجُ اثْنَتَیْنِ وَسَبْعِینَ مِنَ الحُورِ العِینِ، وَیُشَفَّعُ فِی سَبْعِینَ مِنْ أَقَارِبِهِ».
رواه ابن ماجه، والترمذی وقال: "حدیث صحیح غریب".
از مقدام بن معد یکرب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شهید نزد خداوند شش امتیاز دارد: با ریخته شدن اولین قطرهی خونش گناهانش بخشیده میشود؛ و جایگاهش را در بهشت میبیند؛ و از عذاب قبر محفوظ مانده و از فزع اکبر در امان میماند؛ و بر سرش تاج وقار گذاشته میشود که تنها یک یاقوت آن از دنیا و آنچه در آن است بهتر است؛ و هفتاد و دو زن از حوریان بهشتی را به ازدواجش در میآورند؛ و برای هفتاد نفر از نزدیکانش شفاعت میکند».
(الدُّفعة) به ضم دال و سکون فاء: عبارت است از مقداری که به یکبار ریخته میشود از خون یا جز آن.
2013-1376- (25) (حسن) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قَطْرَتَیْنِ وَأَثَرَیْنِ؛ قَطْرَةُ دُمُوعٍ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ، وَقَطْرَةُ دَمٍ تُهَرَاقُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. وَأَمَّا الأَثَرَانِ؛ فَأَثَرٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَأَثَرٌ فِی فَرِیضَةٍ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب". [مضی 9- باب/31- حدیث].
از ابو امامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چیزی نزد خداوند محبوبتر از دو قطره و دو جای پا نیست؛ قطرهی اشکی که از ترس خدا و قطرهی خونی که در راه خدا ریخته میشود؛ و اما دو جای پا؛ جای پایی که در راه خداوند و جای پایی که در فریضهای از فرایض خدا بوجود میآید».
2014-1377- (26) (صحیح) وَعَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ یَزِیدَ بْنِ شَجَرَةَ مِمَّن یُصَدَّقُ قَوْلُهُ وَفِعْلُهُ – [قَالَ:] خَطَبَنَا فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ، مَا أَحْسَنَ نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ، تُرَى مِنْ بَیْنِ أَخْضَرَ وَأَحْمَرَ وَأَصْفَرَ، وَفِی الرِّحَالِ([24]) مَا فِیهَا». وَکَانَ یَقُولُ: «إِذَا صَفَّ النَّاسَ لِلصَّلَاةِ، وَصُفُّوا لِلْقِتَالِ، فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَأَبْوَابُ الْجَنَّةِ، وَغُلِّقَت أَبْوَابُ النَّارِ، وَزُیِّنَ الْحُورُ الْعِینُ وَاطَّلَعْنَ، فَإِذَا أَقْبَلَ الرَّجُلُ قُلْنَ: اللهُمَّ انْصُرْهُ، وَإِذَا أَدْبَرَ اِحْتَجَبْنَ مِنْهُ وَقُلْنَ: اللهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، فَانْهِکُوا وُجُوهَ الْقَوْمِ فِدَیً لَکُمْ أَبِی وَأُمِّی، وَلَا تُخْزُوا الْحُورَ الْعِینَ؛ فَإِنَّ أَوَّلَ قَطْرَةٍ تَنْضَحُ مِنْ دَمِهِ یُکَفَّرُ عَنْهُ کُلَّ شَیْءٍ عَمِلَهُ، وَتَنْزِلُ عَلَیْهِ زَوْجَتَانِ مِنَ الحُورِ الْعِینِ یَمْسَحَانِ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ، وَیَقُولَانِ: قَد أَنَى([25]) لَکَ، وَیَقُولُ: قَدْ أَنَى([26]) لَکُمَا. ثُمَّ یُکْسَى مِائَةَ حُلَّةٍ، لَیْسَ مِنْ نسیجِ بَنِی آدَمَ، وَلَکِنْ مِنْ نَبْتِ الْجَنَّةِ، لَو وُضِعَنَ بَیْنَ أصبعین لوسعن». وَکَانَ یَقُولُ: «نُبّئْتُ([27]) أَنَّ السُّیُوفَ مَفَاتِیحُ الْجَنَّةِ».
مجاهد از یزید بن شجره – وی از کسانی است که قول و عملشان یکی است – روایت میکند که یزید بن شجره برای ما صحبت کرد و گفت: ای مردم! نعمتهایی را که خداوند به شما داده به یاد آورید، چقدر زیباست نعمتهایی که خداوند به شما عنایت کرده است. نعمتهای رنگارنگ سبز و سرخ و زردی که در خانهها وجود دارد.
و گفت: هرگاه مردم برای نماز و برای جهاد صف میکشند، درهای آسمان و بهشت باز شده و درهای جهنم بسته میشود و حورهای بهشتی مزین شده و بیرون میآیند. پس هرگاه مردی به جلو حرکت کند، میگویند: خدایا! او را یاری بده و هرگاه مردی پشت کرده و برمیگردد حورها خود را از او میپوشانند و میگویند: خدیا! او را ببخش.
پس دشمن را خسته کنید، پدر و مادرم فدایتان باد! و حور عین را خوار نکنید؛ زیرا اولین قطرهی خونی که از بدن مجاهد خارج میگردد تمام گناهانش بخشوده شده و دو حور عین به عنوان همسرانش نزد وی فرود آمده و خاک را از چهرهی او پاک کرده و میگویند: من برای تو هستم، میگوید: من برای شما هستم. سپس صد حله به او پوشانده میشود که بافتهی دست بنیآدم نیست بلکه از جنس گیاهان بهشت میباشد که اگر بین دو انگشت قرار داده شوند گنجایش آنها را خواهند داشت. و میگفت: به من خبر داده شده شمشیرها کلیدهای بهشتند».
رواه الطبرانی من طریقین إحداهما جیدة صحیحة، والبیهقی فی "کتاب البعث"، إلا أنه قال: «فَإِنَّ أَوَّلَ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِ أَحَدِکُمْ یَحُطُّ اللَّهُ مِنْهُ بِهَا خَطَایَاهُ کَمَا تَحُطُّ الْغُصْنُ مِنْ وَرَقِ الشَّجَرَ، وَتَبْتَدِرُهُ اثْنَتَانِ مِنْ الحُورِ الْعِینِ، وَیَمْسَحَانِ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ، وَیَقُولَانِ: قَد أَنَّی لَکَ. وَیَقُولُ: قَد أَنَّی لَکُمَا. فَیُکْسَى مِائَةَ حُلَّةٍ، لَوْ وُضِعَتْ بَیْنَ أُصْبُعَیَّ هَاتَیْنِ لَوَسَعَتَاهُمَا، لَیْسَتْ مِنْ نَسْجِ بَنِی آدَمَ، وَلَکِنَّها مِنْ نَبَاتِ الْجَنَّةِ، مَکْتُوبُونَ عِنْدَ اللَّهِ بِأَسْمَائِکُمْ، وَسِمَاتِکُمْ» الحدیث.
ورواه البزار والطبرانی أیضاً عن یزید بن شجرة مرفوعاً مختصراً، وعن جدارٍ([28]) أیضاً مرفوعاً، والصحیح الموقوف، مع أنه قد یقال: إن مثل هذا لا یُقال من قبل الرأی، فسبیل الموقوف فیه سبیل المرفوع، والله أعلم.
و در روایت بیهقی آمده است: «اولین قطرهی خونی که از شما میچکد خداوند متعال به سبب آن چنان گناهان را پاک میکند که برگهای درخت از شاخهاش جدا میگردد و دو حور عین به سوی او میشتابند و خاک را از چهرهی او پاک کرده و میگویند: من برای تو هستم، و او میگوید: من برای شما هستم. و صد حله به او پوشانده شده که اگر بین دو انگشتان قرار گیرد آنها را در برگرفته و دستبافت انسانها نیستند و لیکن از جنس گیاهان بهشت میباشد که نزد خداوند با اسامی و صفاتتان نوشته شده است».
و(یزید بن شجرة) به شین و جیم مفتوح؛ گفته شده: صحابی بوده. اما ثابت نیست. والله اعلم. (انهکوا وجوه القوم) به کسر هاء([29]) بعد از نون؛ یعنی: آنان را خسته کنید و طاقتشان را به سر آورید و در این امر مبالغه کنید. و (النَّهک): عبارت است از مبالغه در هر چیزی.
2015-852- (6) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: ذُکِرَ الشَّهیدُ عِنْدَ النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «لَا تَجِفُّ الْأَرْضُ مِنْ دَمِ الشَّهِیدِ حَتَّى تَبْتَدِرَهُ زَوْجَتَاهُ، کَأَنَّهُمَا ظِئْرَانِ أَظَلَّتَا فَصِیلَیْهِمَا فِی بَرَاحٍ مِنَ الْأَرْضِ، وَفِی یَدِ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا حُلَّةٌ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا».
رواه ابن ماجه من روایة شهر بن حوشب عنه.
(الظِّئر) به کسر ظاء و همزة ساکن: یعنی شیرده. به این معناست که: دو همسرش از حور عین به سوی وی میشتابند و او را نوازش نموده و با مهربانی وی را در آغوش میگیرند. چنانکه شتر شیرده فرزندش را نوازش نموده و در آغوش میگیرد. و احتمال دارد (أضلتا) به ضاد باشد که در اینصورت رسول الله ج پیشی گرفتن آنها با عاطفه و شفقت و شوق به سوی وی را به روی آوردن شتر شیردهی تشبیه کرده که شتابان و با اشتیاق به سوی فرزند گمشدهاش میرود. و این احتمال را این بخش از روایت تایدد میکند: «فِی بَرَاحٍ مِنَ الْأَرْضِ». والله اعلم([30]). و (البَراح) به فتح باء و به حاء عبارت است از زمین وسیعی که کشت و زرع و درختی در آن نباشد.
از ابوهریره س روایت است که: در حضور رسول الله ج ذکر و یادی از شهید شد. رسول الله ج فرمود: «زمین از خون شهید خشک نخواهد شد که دو همسرش (از حور عین) بهسوی او میشتابند. گویا ماده شترانی هستند که برای شیر دادن بچههایشان در سرزمین بیآب و علف به سوی آنها میشتابند. و در دست هریک از آنها لباسی است بهتر از دنیا و آنچه در آن است».
2016-853- (7) (ضعیف) وَعَنْ عُمَر بْن الخَطَّابِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «الشُّهَدَاءُ أَرْبَعَةٌ: رَجُلٌ مُؤْمِنٌ جَیِّدُ الإِیمَانِ؛ لَقِیَ العَدُوَّ فَصَدَقَ اللَّهَ حَتَّى قُتِلَ، فَذَاکَ الَّذِی یَرْفَعُ النَّاسُ إِلَیْهِ أَعْیُنَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ هَکَذَا، - وَرَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى وَقَعَتْ قَلَنْسُوَتُهُ، فَمَا أَدْرِی قَلَنْسُوَةَ عُمَرَ أَرَادَ، أَمْ قَلَنْسُوَةَ النَّبِیِّ ج؟ قَالَ: - وَرَجُلٌ مُؤْمِنٌ جَیِّدُ الإِیمَانِ لَقِیَ العَدُوَّ، فَکَأَنَّمَا ضُرِبَ جِلْدُهُ بِشَوْکِ طَلْحٍ مِنَ الجُبْنِ، أَتَاهُ سَهْمُ غَرْبٍ فَقَتَلَهُ، فَهُوَ فِی الدَّرَجَةِ الثَّانِیَةِ. وَرَجُلٌ مُؤْمِنٌ خَلَطَ عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا لَقِیَ العَدُوَّ فَصَدَقَ اللَّهَ حَتَّى قُتِلَ، فَذَلِکَ فِی الدَّرَجَةِ الثَّالِثَةِ. وَرَجُلٌ مُؤْمِنٌ أَسْرَفَ عَلَى نَفْسِهِ لَقِیَ العَدُوَّ فَصَدَقَ اللَّهَ حَتَّى قُتِلَ، فَذَلِکَ فِی الدَّرَجَةِ الرَّابِعَةِ».
رواه الترمذی والبیهقی، وقال الترمذی: "حدیث حسن غریب"([31]).
(القلنسوة): عبارت است از پوشاک سر؛ [نوعی کلاه]. و (الطَّلح) به فتح طاء و سکون لام: نوعی از درختان خاردار. و (الجبن) به ضم جیم و إسکان باء: عبارت است از ترس و عدم اقدام. و (سهم غرب) به صورت مضاف و به سکون راء و تحریک آن؛ که در هریک از آنها چهار وجه نیز میباشد: عبارت است از کسی که موضع تیرانداز را نمیداند و نمیداند تیر از کدامین سو میآید.
از عمر بن خطاب س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «شهدا چهار دستهاند: مرد مومنی که ایمانش کامل است. دشمن (کافر) را ملاقات کرده و خداوند را تصدیق میکند تا اینکه کشته میشود. او کسی است که در روز قیامت مردم بهسوی او چنین چشم میدوزند. – و سرش را بلند کرد چنانکه پوشش سرش افتاد؛ راوی میگوید: نمیدانم منظور فضاله پوشش سر عمر بود یا رسول خدا؟ - و مومنی که ایمانی کامل دارد و دشمن را ملاقات میکند پس از ترس و عدم اقدام، تیری چون ضربهی درختی خاردار به طور ناگهانی به وی اصابت کرده و کشته میشود. و این در درجه و مرتبه دوم میباشد. و مرد مومنی که عمل خوب و بد را آمیخته به هم انجام میدهد، دشمن را ملاقات میکند و خداوند را تصدیق نموده تا اینکه کشته میشود. او نیز در درجه سوم میباشد. و مرد مومنی که [با اسراف در گناه] بر خویشتن ظلم کرده و دشمن را ملاقات میکند و خداوند را تصدیق میکند تا اینکه کشته میشود. و او نیز در درجه چهارم میباشد».
2017-1378- (27) (حسن) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الشُّهَدَاءُ عَلَى بَارِقِ نَهْرٍ بِبَابِ الْجَنَّةِ فِی قُبَّةٍ خَضْرَاءَ، یَخْرُجُ عَلَیْهِمْ رِزْقُهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ بُکْرَةً وَعَشِیًّا».
رواه أحمد، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شهیدان بر لبهی رودی در جلو در بهشت در قبهای سبز رنگ هستند که هر صبحگاه و شامگاه روزیشان از بهشت برایشان آورده میشود».
2018-1379- (28) (حسن) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَیضاً ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَمَّا أُصِیبَ إِخْوَانُکُمْ، جَعَلَ اللَّهُ أَرْوَاحَهُمْ فِی جَوْفِ طَیْرٍ خُضْرٍ، تَرِدُ أَنْهَارَ الْجَنَّةِ، تَأْکُلُ مِنْ ثِمَارِهَا، وَتَأْوِی إِلَى قَنَادِیلَ مِنْ ذَهَبٍ، مُعَلَّقَةٍ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ، فَلَمَّا وَجَدُوا طِیبَ مَأْکَلِهِمْ، وَمَشْرَبِهِمْ وَمَقِیلِهِمْ، قَالُوا: مَنْ یُبَلِّغُ إِخْوَانَنَا عَنَّا، أَنَّا أَحْیَاءٌ فِی الْجَنَّةِ نُرْزَقُ؛ لِئَلَّا یَزْهَدُوا فِی الْجِهَادِ، وَلَا یَنْکُلُوا عِنْدَ الْحَرْبِ؟ فَقَالَ اللَّهُ تعالی: أَنَا أُبَلِّغُهُمْ عَنْکُمْ. قَالَ: فَأَنْزَلَ اللَّهُ ﻷ: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا﴾ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ.
رواه أبو داود، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
همچنین از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وقتی برادرانتان (در جنگ احد) کشته شدند، خداوند ارواح آنها را در شکم پرندگان سبز رنگی قرار داد که بر نهرهای بهشت وارد میشوند و از میوههای آنجا میخورند و نزد چراغهای طلایی که زیر عرش آویزان است جای میگیرند؛ و چون این خوراکیها و آشامیدنیها و خواب خوش و راحت را میبینند، میگویند: چه کسی خبر ما را به برادرانمان میرساند که ما زنده هستیم و در بهشت روزی داده میشویم تا نسبت به جهاد اظهار بیمیلی و بیرغبتی نکرده و از جهاد روی نگردانند؟ پس خداوند ﻷ فرمود: من خبر شما را به آنها میرسانم و رسول الله ج فرمود: خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ١٦٩﴾ [آل عمران: 169] «و هرگز کسانی را که در راه الله کشته شدهاند مرده مپندار، بلکه زندهاند، نزد پروردگارشان روزی داده میشوند».
(ینکلوا) مثلثة الکاف؛ یعنی: بترسند و در جهاد شرکت نکنند.
2019-1380- (29) (صحیح) وَعَنْ رَاشِدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج أَنَّ رَجُلًا قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا بَالُ الْمُؤْمِنِینَ یُفْتَنُونَ فِی قُبُورِهِمْ إِلَّا الشَّهِیدَ؟ قَالَ: «کَفَى بِبَارِقَةِ السُّیُوفِ عَلَى رَأْسِهِ فِتْنَةً».
رواه النسائی.
از راشد بن سعد س از مردی از اصحاب رسول الله ج روایت است که: مردی گفت: ای رسول الله ج چرا به جز شهید، دیگر مؤمنان در قبرهایشان آزمایش میشوند؟ فرمود: «همین آزمایش برای شهید بس که تیزی شمشیر بر سر او قرار گرفته است».
2020-1381- (30) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ رَجُلًا أَسْوَدَ أَتَى النَّبِیَّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنِّی رَجُلٌ أَسْوَدُ مُنْتِنُ الرِّیحِ، قَبِیحُ الْوَجْهِ، لَا مَالَ لِی، فَإِنْ أَنَا قَاتَلْتُ، هَؤُلَاءِ حَتَّى أُقْتَلَ، فَأَیْنَ أَنَا؟ قَالَ: «فِی الْجَنَّةِ». فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ. فَأَتَاهُ النَّبِیُّ ج فَقَالَ: «قَدْ بَیَّضَ اللَّهُ وَجْهَکَ، وَطَیَّبَ رِیحَکَ، وَأَکْثَرَ مَالَکَ». وَقَالَ لِهَذَا أَوْ لِغَیْرِهِ: «فَقَدْ رَأَیْتُ زَوْجَتَهُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ نَازَعَتْهُ جُبَّةً لَهُ مِنْ صُوفٍ، تَدْخُلُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ جُبَّتِهِ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از انس س روایت است که مردی سیاهپوست نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! من مردی سیاه، بدبو و زشتصورت هستم که مالی ندارم، پس اگر با اینان [کفار] بجنگم تا اینکه کشته شوم، جایگاهم کجاست؟ فرمود: «در بهشت». پس جنگیده تا کشته شد. پس او را نزد رسول الله ج آوردند؛ رسول الله ج فرمود: «خداوند رو سفید و خوشبویت نمود و مالت را زیاد کرد» و به او یا به فرد دیگری گفت: «من همسرش از حور عین را دیدم که در مورد لباس پشمی که داشت با او درگیر بود که بین او و لباسش وارد شود».
2021-1382- (31) (حسن) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج مَرَّ بِخِبَاءِ أَعْرَابِیٍّ وَهُوَ فِی أَصْحَابِهِ یُرِیدُونَ الْغَزْوَ، فَرَفَعَ الْأَعْرَابِیُّ نَاحِیَةً مِنَ الْخِبَاءِ فَقَالَ: مَنِ الْقَوْمُ؟ فَقِیلَ: رَسُولُ اللهِ ج وَأَصْحَابُهُ یُرِیدُونَ الْغَزْوَ. فَقَالَ: هَلْ مِنْ عَرَضِ الدُّنْیَا یُصِیبُونَ؟ قِیلَ لَهُ: نَعَمْ، یُصِیبُونَ الْغَنَائِمَ، ثُمَّ تُقَسَّمُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ. فَعَمَدَ إِلَى بَکْرٍ لَهُ فَاعْتَقَلَهُ، وَسَارَ مَعَهُمْ، فَجَعَلَ یَدْنُو بِبَکْرِهِ إِلَى رَسُولِ اللهِ ج، وَجَعَلَ أَصْحَابُهُ یَذُودُونَ بَکْرَهُ عَنْهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «دُعُوا لِی النَّجْدِیَّ، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّهُ لِمَنْ مُلُوکِ الْجَنَّةِ». قَالَ: فَلَقُوا الْعَدُوَّ، فَاسْتُشْهِدَ، فَأُخْبِرَ بِذَلِکَ النَّبِیُّ ج، فَأَتَاهُ فَقَعَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ مُسْتَبْشِرًا - أَوْ قَالَ: مَسْرُورًا – یَضْحَکُ، ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهُ. فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللهِ! رَأَیْنَاکَ مُسْتَبْشِرًا، تَضَحَکُ، ثُمَّ أَعْرَضْتَ عَنْهُ؟ فَقَالَ: «أَمَّا مَا رَأَیْتُمْ مِنِ اسْتِبْشَارِی - أَوْ قَالَ: مِن سُرُورِی -، فَلَمَّا رَأَیْتُ مِنْ کَرَامَةِ رُوحِهِ عَلَى اللهِ ﻷ. وَأَمَّا إِعْرَاضِی عَنْهُ؛ فَإِنَّ زَوْجَتَهُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ الْآنَ عِنْدَ رَأْسِهِ».
رواه البیهقی بإسناد حسن.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج از کنار چادر بادیهنشینی به همراه صحابه جهت جهاد عبور کرد، بادیهنشین گوشهای از چادر را بلند کرده و گفت: چه کسانی هستید؟ گفته شد: رسول الله ج و یارانش که قصد جهاد دارند. گفت: آیا هدفشان به دست آوردن مقداری مال دنیا است؟ به او گفته شد: بله، غنیمت گرفته سپس بین مسلمانان تقسیم میگردد. پس یکی از شترهایش را لگام کرده و همراه آنها حرکت کرد و سعی میکرد با شترش به رسول الله ج نزدیک گردد و صحابه شترش را از رسول الله ج دور میکردند. رسول الله ج فرمود: «این مرد نجدی را رها کنید، قسم به کسیکه جانم در دست اوست او از پادشاهان بهشت است». راوی میگوید: پس با دشمن روبرو شدند و او شهید شد. رسول الله ج از کشته شدن وی مطلع شد. پس با خوشحال و خندان کنار سرش نشست و سپس از او روی برگرداند. گفتند: ای رسول الله ج! دیدیم که با مژده و تبسم آمده، سپس از او رو گرداندی؛ فرمود: «اما خوشحالی و سرور من به این دلیل بود که دیدم روحش مقام والایی نزد خداوند داشت؛ اما روگرداندن به این دلیل بود که هماکنون همسرش از حور عین کنار سرش میباشد».
2022-1383- (32) (حسن) وَعَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أُمَّ الرُّبَیِّعِ بِنْتَ البَرَاءِ([32])، - وَهِیَ أُمُّ حَارِثَةَ بْنِ سُرَاقَةَ([33]) - أَتَتِ النَّبِیَّ ج فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلاَ تُحَدِّثُنِی عَنْ حَارِثَةَ - وَکَانَ قُتِلَ یَوْمَ بَدْرٍ [أَصَابَهُ سَهْمٌ غَرْبٌ] - فَإِنْ کَانَ فِی الجَنَّةِ صَبَرْتُ، وَإِنْ کَانَ غَیْرَ ذَلِکَ، اجْتَهَدْتُ عَلَیْهِ بِالبُکَاءِ، فَقَالَ: «یَا أُمَّ حَارِثَةَ، إِنَّهَا جِنَانٌ([34]) فِی الجَنَّةِ، وَإِنَّ ابْنَکِ أَصَابَ الفِرْدَوْسَ الأَعْلَى».
رواه البخاری.
انس بن مالک س میگوید: ام رُبَیِّع دختر براء - که مادر سراقة بن حارثه بود -، نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! در مورد حارثه چیزی به من نمیگویی؟ ـ گفتنی است که حارثه در روز بدر بوسیلهی تیر فرد ناشناسی و به صورت ناگهانی کشته شده بود ـ اگر در بهشت است صبر میکنم وگرنه برایش بسیار گریه میکنم([35]). رسول الله ج فرمود: «ای ام حارثه! بهشت درجات مختلفی دارد و یقینا فرزند تو در فردوس برین جای دارد».
2023-1384- (33) (حسن لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عَجِبَ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَتَعَالَى مِنْ رَجُلٍ غَزَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَانْهَزَمَ - یَعْنِی – أَصْحَابَهُ، فَعَلِمَ مَا عَلَیْهِ، فَرَجَعَ حَتَّى أُهَرِیقَ دَمُهُ، فَیَقُولُ اللَّهُ ﻷ لِمَلَائِکَتِهِ: انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی رَجَعَ رَغْبَةً فِیمَا عِنْدِی، وَشَفَقَةً مِمَّا عِنْدِی، حَتَّى أُهَرِیقَ دَمُهُ».
رواه أبو داود عن عطاء بن السائب عن مرة عنه. ورواه أحمد وأبو یعلى، وابن حبان فی"صحیحه". وتقدم لفظهم فی قیام اللیل [6- النوافل/11آخره].
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پروردگارمان به شگفت میآید از مردی که در راه خدا جهاد میکند و یارانش شکست خورده، پس میداند چه باید کند [و فرار کردن بر او حرام است] پس بر میگردد تا خونش ریخته شود؛ خداوند به ملائکهاش میفرماید: به بندهام بنگرید که به امید آنچه نزد من است و از ترس آنچه نزد من است، برگشت تا خونش ریخته شد».
2024- (حسن لغیره) وتقدم فیه أیضاً حدیث أبی الدرداء عن النبی ج: «ثلاثةٌ یحبُّهم اللهُ ویضحَکُ إلیهم، ویستبشر بهم: الذی إذا انکشفت فئة قاتل وراءَها بنفسه لله ﻷ، فإما أن یقتل، وإما أن ینصره الله ویکفیه، فیقول: انظروا إلى عبدی هذا کیف صبر لی بنفسه؟» الحدیث.
رواه الطبرانی بإسناد حسن.
و پیشتر در حدیث ابودرداء گذشت که رسول الله ج فرمودند: «سه نفر هستند که خداوند متعال آنها را دوست داشته و به سوی آنان میخندد و از ایشان خوشحال است: کسیکه با گروهی برای رضای خدا میجنگد پس یا کشته میشود و یا خداوند او را یاری نموده و کفایت میکند. خداوند متعال میفرماید: به این بندهام بنگرید که چگونه با هزینه کردن از جانش برای من صبر میکند».
2025-1385- (34) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: جَاءَ أُنَاسٌ إِلَى النَّبِیِّ ج [فَقَالُوا]: أَنِ ابْعَثْ مَعَنَا رِجَالًا یُعَلِّمُونَا الْقُرْآنَ وَالسُّنَّةَ، فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ سَبْعِینَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ یُقَالُ لَهُمْ: الْقُرَّاءُ، فِیهِمْ خَالِی (حَرَامٌ)، یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ وَیَتَدَارَسُونَ بِاللَّیْلِ یَتَعَلَّمُونَه، وَکَانُوا بِالنَّهَارِ یَجِیئُونَ بِالْمَاءِ فَیَضَعُونَهُ فِی الْمَسْجِدِ، وَیَحْتَطِبُونَ فَیَبِیعُونَهُ، وَیَشْتَرُونَ بِهِ الطَّعَامَ لِأَهْلِ الصُّفَّةِ وَلِلْفُقَرَاءِ، فَبَعَثَهُمُ النَّبِیُّ ج إِلَیْهِمْ، فَعَرَضُوا لَهُمْ، فَقَتَلُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَبْلُغُوا الْمَکَانَ، فَقَالُوا: اللهُمَّ بَلِّغْ عَنَّا نَبِیَّنَا أَنَّا قَدْ لَقِینَاکَ فَرَضِینَا عَنْکَ، وَرَضِیتَ عَنَّا. قَالَ: وَأَتَى رَجُلٌ (حَرَامًا) خَالَ أَنَسٍ مِنْ خَلْفِهِ، فَطَعَنَهُ بِرُمْحٍ حَتَّى أَنْفَذَهُ، فَقَالَ حَرَامٌ: فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج [لِأَصْحَابِهِ]: «إِنَّ إِخْوَانَکُمْ قَدْ قُتِلُوا، وَإِنَّهُمْ قَالُوا: اللهُمَّ بَلِّغْ عَنَّا نَبِیَّنَا أَنَّا قَدْ لَقِینَاکَ، فَرَضِینَا عَنْکَ، وَرَضِیتَ عَنَّا».
رواه البخاری ومسلم، واللفظ له([36]).
از انس س روایت است که میگوید: عدهای از مردم نزد رسول الله ج آمدند و گفتند: مردانی با ما بفرست که قرآن و سنت را به ما بیاموزند. رسول الله ج هفتاد مرد انصاری را به میان آنها فرستاد که به ایشان قراء میگفتند؛ در میان آنها داییام حرام هم بود. این جماعت قرآن میخواندند و شبها آن را به یکدیگر درس میدادند و میآموختند و در روز، آب به مسجد میآوردند و هیزم میشکستند و آنها را میفروختند و با قیمت آن، برای فقرا و اهل صفه غذا میخریدند. پس رسول الله ج آنان را به همراه این عده فرستاد که به آنان حملهور شدند و همه را پیش از آن که به مقصد برسند کشتند. [پس از شهادتشان خطاب به خداوند متعال] گفتند: «پروردگارا! خبر ما را به پیامبرمان ج برسان که ما تو را ملاقات نمودیم و از تو راضی و خشنود شدهایم و تو هم از ما راضی و خشنود شدهای». راوی میگوید: مردی خود را به حرام س دایی انس ج رساند و از پشت او را با نیزه زد، چنانکه نیزه در بدنش فررفت در این حال حرام گفت: قسم به خدای کعبه به مقصود خود [شهادت که سبب سعادت است] رسیدم و رستگار شدم. پس رسول الله ج [خطاب به اصحابش] فرمود: «برادران شما همه شهید شدند و گفتند: «پروردگارا! خبر ما را به پیامبرمان ج برسان که ما تو را ملاقات نمودیم و از تو راضی و خشنود شدهایم و تو هم از ما راضی و خشنود شدهای».
وفی روایة للبخاری: قَالَ أَنَسٌ س: «أُنْزِلَ فِی الَّذِینَ قُتِلُوا بِبِئْرِ مَعُونَةَ قُرْآنٌ قَرَأْنَاهُ ثُمَّ نُسِخَ بَعْدُ: (بَلِّغُوا قَوْمَنَا أَنْ قَدْ لَقِینَا رَبَّنَا فَرَضِیَ عَنَّا، وَرَضِینَا عَنْهُ)»([37]).
و در روایت بخاری آمده است: انس س میگوید: در مورد کسانیکه در بئر معونه کشته شدند آیهای نازل شد که آن را میخواندیم سپس نسخ شد. [آیه این بود:] (به قوممان بگویید: ما به لقای پروردگارمان نایل آمدیم. پس خداوند از ما خشنود شد و ما نیز از او خشنود شدیم).
2026-1386- (35) (صحیح) وَعَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْنَا عَبْدَاللهِ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ١٦٩﴾، فَقَالَ: أَمَا إِنَّا قَدْ سَأَلْنَا عَنْ ذَلِکَ [رَسُولَ الله ج]([38]) فَقَالَ: «أَرْوَاحُهُمْ فِی جَوْفِ طَیْرٍ خُضْرٍ، لَهَا قَنَادِیلُ مُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ، تَسْرَحُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ شَاءَتْ، ثُمَّ تَأْوِی إِلَى تِلْکَ الْقَنَادِیلِ، فَاطَّلَعَ عَلَیهم([39]) رَبُّهُمُ اطِّلَاعَةً، فَقَالَ: هَلْ تَشْتَهُونَ شَیْئًا؟ قَالُوا: أَیَّ شَیْءٍ نَشْتَهِی وَنَحْنُ نَسْرَحُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ شِئْنَا؟ فَفَعَلَ ذَلِکَ بِهِمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، فَلَمَّا رَأَوْا أَنَّهُمْ لَنْ یُتْرَکُوا مِنْ أَنْ یُسْأَلُوا، قَالُوا: یَا رَبِّ! نُرِیدُ أَنْ تَرُدَّ أَرْوَاحَنَا فِی أَجْسَادِنَا حَتَّى نُقْتَلَ فِی سَبِیلِکَ مَرَّةً أُخْرَى، فَلَمَّا رَأَى أَنْ لَیْسَ لَهُمْ حَاجَةٌ تُرِکُوا».
رواه مسلم - واللفظ له - والترمذی وغیرهما.
از مسروق س روایت است که از عبدالله در مورد این آیه سؤال کردیم: «و هرگز کسانی را که در راه الله کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند، نزد پروردگارشان روزی داده میشوند»؛ جواب داد: ما در مورد این آیه از رسول الله ج سؤال کردیم؛ رسول الله ج فرمود: «ارواح آنها در شکم پرندهای سبز رنگ است که برای آن چراغهایی است آویزان به عرش الهی؛ و آن پرنده در هر جای بهشت که بخواهد سیر میکند و سپس به سوی آن چراغها بر میگردد؛ پروردگارشان نگاه خاصی به سوی آنها انداخته و میفرماید: آیا چیز دیگری میخواهید؟ میگویند: چه چیزی بخواهیم حال آنکه به هر جایی از بهشت بخواهیم و دوست داشته باشیم گردش میکنیم؟ و خداوند متعال تا سه مرتبه این سؤال را تکرار میکند؛ لذا وقتی میبینند تا چیزی نخواهند رها نمیشوند؟ میگویند: پروردگارا! میخواهیم ارواحمان را به اجسادمان بازگردانی تا بار دیگر در راه تو [جهاد کرده و] کشته شویم؛ پس زمانی که دید حاجتی ندارند، رها شدند».
2027-1387- (36) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج: أَنَّهُ سَأَلَ جِبْرائیلَ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ: ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ﴾، مَنِ الَّذِینَ لَمْ یَشَأِ اللَّهُ أَنْ یَصْعَقَهُمْ؟ قَالَ: «هُمْ شُهَدَاءُ اللَّهِ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از جبرائیل در مورد آیهی «و در صور دمیده شود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است جز آنها که الله بخواهد بیهوش شده و بمیرند». سؤال نمود: چه کسانی را خداوند نمیخواهد بمیرند؟ گفت: «آنها شهدای الله هستند».
0-854- (8) (ضعیف) ورواه ابن أبی الدنیا من طریق إسماعیل بن عیاش أطول منه، وقال فیه: «هُمُ الشُّهَدَاءُ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ مُتَقَلِّدِینَ أَسْیَافَهُمْ حَوْلَ عَرْشِهِ، فَأَتَاهُم مَلَائِکَةٌ مِنَ الْمَحْشَرِ بِنَجَائِبَ مِنْ یَاقُوتٍ، أَزِمَّتُهَا([40]) الدُّرُّ الْأَبْیَضُ، بِرِحَالِ الذَّهَبِ، أَعِنَّتُهَا([41]) السُّنْدُسُ وَالْإِسْتَبْرَقُ، وَنَمَارِقُهَا أَلْیَنُ مِنَ الْحَرِیرِ، مَدُّ خُطَاهَا مَدُّ أَبْصَارِ الرِّجَالِ، یَسِیرُونَ فِی الْجَنَّةِ عَلَى خُیُولٍ، یَقُولُونَ عِنْدَ طُولِ النُّزْهَةِ: انْطَلِقُوا بِنَا [إِلَى رَبِّنَا]([42]) نَنْظُرْ إِلَیْهِ کَیْفَ یَقْضِی بَیْنَ خَلْقِهِ، یَضْحَکُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ، وَإِذَا ضَحِکَ اللَّهُ إِلَى عَبْدٍ فِی مَوْطِنٍ فَلَا حِسَابَ عَلَیْهِ».
از اسماعیل بن عیاش روایت است که در حدیثی طولانی میگوید: آنها شهدا هستند که خداوند متعال ایشان را در حالی مبعوث میکند که شمشیرهایشان پیرامون عرش آویزان است. فرشتگان در صحرای محشر همراه با مرکبی از جنس طلا که افسار آن از حریر لطیف و ضخیم است با گردنبند یاقوت که نخ آن از دُر سفید است و تکیهگاه آن از حریر نرمتر است و اندازه هرگام آن به مقدار دید چشم است نزد وی میآیند. در بهشت سوار بر اسبها حرکت میکنند؛ در حین این گردش و تفریح طولانی میگویند: ما را نزد پروردگارمان ببرید تا ببینیم چگونه بین مخلوقاتش قضاوت میکند. خداوند به سوی آنها میخندد و چون خداوند متعال در وضعیتی بر بندهای بخندد، حسابرسی برای او نخواهد بود».
2028-855- (9) (ضعیف) وَعَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى الصَّلَاةِ، وَالنَّبِیُّ ج یُصَلِّی، فَقَالَ حِینَ انْتَهَى إِلَى الصَّفِّ: «اللَّهُمَّ آتِنِی أَفْضَلَ مَا تُؤْتِی عِبَادَکَ الصَّالِحِینَ». فَلَمَّا قَضَى النَّبِیُّ ج الصَّلَاةَ قَالَ: «مَنِ الْمُتَکَلِّمُ آنِفًا؟». فَقَالَ الرَّجُلُ: أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «إِذًا یُعْقَرُ جَوَادُکَ وَتُسْتَشْهَدُ».
رواه أبو یعلى والبزار، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم"([43]).
از عامر بن سعد از پدرش روایت است: مردی برای نماز آمد، درحالیکه رسول الله ج نماز میخواند؛ پس چون به صف نمازگزاران رسید گفت: پروردگارا برترین آنچه به بندگان نیکات دادی به من بده؛ چون رسول الله ج نماز را تمام کرد فرمود: «چه کسی اندکی قبل سخن گفت؟» آن مرد گفت: من ای رسول الله؛ رسول الله ج فرمود: «برترین آنها این است که اسبت ذبح شود و خود شهید شوی».
15 -(الترهیب من أن یموت الإنسان ولم یغز، ولم ینو الغزو، وذکر أنواع من الموت تلحق أربابها بالشهداء، والترهیب من الفرار من الطاعون)
([1]) قلت: وسمى أحمدُ (4/ 216) ابنَ أبی عمیرة (عبدالرحمن)، وصرح بقیة عنده بالتحدیث، وکذلک ابن أبی عاصم فی "الجهاد" (ق90/ 1).
([2]) قلت: قال الناجی (141/ 1): "أی فی ترک الصلاة". وقد وهم هو والمؤلف رحمهما الله، وقلدهم المعلقون الثلاثة! فإن الحدیث الذی ساقه المؤلف بطوله هناک (قبیل 6- النوافل) لیس فیه ما ذکره هنا، وإنما هذا عند البخاری فی روایة أخرى له أخرجها فی "الجهاد" (2791) هکذا مختصراً، وفی "الجنائز" (1386) فی الحدیث الطویل، ولیس فیه: "لم أرقط أحسن منها".
([3]) یعنی خداوند متعال با هیچیک از شهدا یا شهدای احد چنین سخن نگفته است.
([4]) به کسر کاف؛ یعنی: مواجههای که بین آنها هیچ حجاب و رسولی نیست. والله اعلم
([5]) قال الناجی (141/ 1): "قوادم الطائر: مقادیم ریشه، وهی عشر فی کل جناح، الواحدة: قادمة". ووقع فیه: "مقصوصة" مکان "مضرجة"، وهذا هو المطابق لمخطوطة "الطبرانی".
([6]) وکذا قال الهیثمی، وهو من تساهلهما، وقلدهما الثلاثة، وإنما صححت الحدیث لشواهده المخرجة فی "الصحیحة" (1226) من حدیث أبی هریرة وعلی وأبی عامر وغیرهم.
([7]) قلت: هو ضعیف لإرساله، وقوله: "وزید مقابله" منکر، لعدم وروده فی روایات أخرى، على أنها کلها معلولة، وهی مخرجة فی "الضعیفة" (6841)، ولا فی الروایات الثابتة المخرجة فی "الصحیحة" (1226).
([8]) کذا قال، وتبعه الهیثمی ثم الثلاثة! وهو خطأ محض، فیه ثلاث علل، أحدها (عبدالله ابن هارون. . .) قال الدارقطنی: "متروک الحدیث"، وضعفه غیره. والتفصیل فی "الضعیفة" (6639)، وإنما یصح من الحدیث جملة الطیران، فانظر هذا الباب من "الصحیح".
([9]) به این معناست که چنان در راه الله جهاد کند که جان و مالش را از دست بدهد.
و (الجواد): الفرس الجید، سمی بذلک لأنه یجود بجریه، والأنثى جواد أیضاً. وتقدم نحو هذا الحدیث فی حدیث (عبدالله بن حبشی/ 9- باب/ 24 حدیث).
([10]) یعنی خداوند متعال چنان این امر را بر وی آسان میگرداند که دردی جز به اندازهی گزیده شدن از کک یا کیکی احساس نمیکند.
([11]) یعنی: پاک و پاکیزه؛ چنانکه از ناجی روایت شده است. و نیز در «النهایة» آمده است. و میگوید: «محنت الفضة: زمانی گفته میشود که نقره با آتش پاک و خالص از ناخالصی شده است».
([12]) یعنی در نظر مردم چنین به نظر میرسد که با جان و مال در راه الله جهاد کرده است. اما حقیقت این است که وی از باب نفاق وارد جنگ شده است. چنانکه آخرین بخش حدیث: «إِنَّ السَّیْفَ لَا یَمْحُو النِّفَاقَ» بر آن دلالت دارد. و مراد از این نفاق، نفاق قلبی است که عبارت است از اظهار اسلام و پنهان کردن کفر در باطن؛ و بر این اساس است که جایگاه وی ﴿فِی ٱلدَّرۡکِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ﴾ در پایینترین مکان آتش (جهنم) میباشد. از آن به خداوند متعال پناه میبریم.
([13]) قلت: فی "السنن الکبرى" له (9/ 164).
([14]) قال الناجی (141/ 1): "هذا غریب، إنما فسره شمر اللغوی بـ (المصفى المهذب)، وبذلک فسر الآیة أیضاً أبو عبیدة کما نقله عنهما صاحب "الغریبین". وعبارة غیره فی الآیة: اختبرها وأخلصها. وأما "شرحها ووسعها" فقالها القرطبی فی جملة الأقوال. وقال: إن الامتحان افتعال من (محنت الأدیم محناً) حتى أوسعته. ولم یعز ذلک إلى أحد، بل لم أره لغیره. فالله أعلم".
([15]) زیادة من "المسند" (4/ 185)، ولیس عنده الروایة الأولى، فلعل الصواب: "وفی روایة أحمد".
([16]) کذا فی المخطوطة ومطبوعة عمارة، و"زوائد البزار" (رقم- 1715)، والأصل: (إلا أن)، ولعل الصواب ما أثبتنا کما یدل علیه السیاق.
([17]) قلت: هذا التحسین لا وجه له، وقد اشغربه أبو نعیم وقال: "تفرد به الفضل بن یسار"، وقد ضعفه العقیلی، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1277)، وفیه أیضاً عنعنة الحسن البصری.
([18]) الأصل: (یلقون)، والتصویب من "المعجم الأوسط" (5/ 80/ 4143) وغیره.
([19]) الأصل: (ثلاثة)، والتصویب من "المسند" و"المستدرک". انظر "الصحیحة" (2559) وغفل عن هذا کله الغافلون الثلاثة کعادتهم. وکان فی الأصل (یدخل)، وهو خطأ من الناسخ صححته من "ترغیب الأصبهانی" (رقم 810).
و (الثُّلة): گروه زیادی از مردم را گویند. الله متعال میفرماید: ﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِینَ١٣ وَقَلِیلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِینَ١٤﴾ [الواقعة: 13-14] «گروهی بسیاری از پیشینیان. و اندکی از آیندگان هستند».
([20]) قلت: لا وجه لهذا الاستغراب کما بینته فی "الصحیحة" (2559). ومع أن هذا الاستغراب لا یستلزم ضعف الحدیث کما لا یخفى على العلماء، فقد ضعفه المعلقون الثلاثة خبط عشواء کما هی عادتهم فی التضعیف والتصحیح، فلا هم نظروا فی السند، ولو نظروا ما استطاعوا الحکم علیه! ولا هم اعتمدوا تحسین المؤلف إیاه!! وقد ورد الحدیث بنحوه عند أحمد وغیره کما سیأتی (29- التوبة/ 5- فی الفقر)، وهناک حسنوا الحدیث!
([21]) هذه روایة الطبرانی کما فی "المجمع"، ولفظ أحمد "ست"، وکذا فی الحدیث التالی.
([22]) هذا لفظ أحمد، ویعنی به حدیث المقدام المذکور هنا بعده، ولذلک فإنی کنت أستحب للمنذری أن یؤخر حدیث عبادة عنه، انظر "الصحیحة" (3213).
([23]) قلت: کذا الأصل، والذی فی الحدیث "سبع". إلا أن یجعل الإجارة والأمن من الفزع واحدة، وقوله: "فی أول دفعة" بضم الدال کما قال المؤلف رحمه الله تعالى، قال الدمیری: ضبطناه من "جامع الترمذی" بضم الدال، وکذلک قال أهل اللغة: (الدُّفعة) بالضم: ما دفع من إناء أو سقاء فانصب بمرة وکذلک الدفعة من المطر وغیره، مثل الدفقة بالقاف. یقال: جاء القوم دُفعة واحدة -بالضم- إذا دخلوا بمرة واحدة. وأما (الدَّفعة) بفتح الدال، فهی المرة الواحدة من الدفع: الإزالة بقوة، فلا یصلح ههنا. وقوله: (یحلى) المضبوط بتشدید اللام، وإضافة الحلة إلى الإیمان بمعنى أنها علامة لإیمان صاحبها، أو بمعنى أنها مسببة عنه. والله أعلم".
([24]) وقع فی الأصل ومطبوعة عمارة والمخطوطة و"المجمع": (الرجال) بالجیم وکل ذلک خطأ، وإنما هو (الرحال) بالمهملة، وهی الدور والمساکن والمنازل. وقد جاء ذلک صریحاً فی روایة عبد بن حمید وغیره بلفظ: "وفی البیوت"، وکذلک هو فی روایة البیهقی الآتیة التی ذکر المصنف طرفاً منها.
([25]) الأصل والمخطوطة فی الموضعین (أنا) بالألف الممدودة، والصواب بالألف المقصورة: أی آن. یقال: أنى یأنی. وقد جاء بلفظ: "آن لک" و"وآن لکما" فی روایة عند ابن الأثیر فی "أسد الغابة"، وهی روایة البزار.
([26]) انظر الحاشیة السابقة.
([27]) قلت: کأنه یعنی عن النبی ج، وقد جاء مرفوعاً من طرق أحدها صحیح، ولم أکن وقفت علیها من قبل، فأوردت الحدیث فی "ضعیف الجامع"، فیرجى ممن کان عنده "صحیح الجامع" أن ینقله إلیه. وقد خرجتها فی "الصحیحة" (2672).
([28]) قلت: قوله: "وعن جدار" بکسر الجیم، صحابی، ووقع فی الأصل (جدان)، وکذلک فی الطبعة الجدیدة ذات التحقیق الثُّلاثی!! وکان بإمکانهم أن یستروا جهلهم بالرجوع إلى "عجالة الناجی" -کما یفعلون أحیاناً- فقد ضبطه (ق 142/ 2) وأعاده مراراً على الصواب. وقد أوردت المرفوع فی "الضعیفة" (3740) لتصریح بعض الضعفاء بصحبة (یزید بن شجرة)، ورفعه الحدیث!! قلت: وفی قوله: "نبئت أن السیوف. . . " ما یشیر إلى وقف الحدیث، وعدم سماعه إیاه. وهذه الجملة قد صحت مرفوعة من حدیث أبی موسى الأشعری وهو مخرج فی "الصحیحة" (2672).
([29]) کذا قال، والصواب بفتحها، قال الناجی: "لم یتعرض لهمزته هل هی موصولة أو مقطوعة؟ وهی بلا خلاف همزة وصل تکسر فی الابتداء، والهاء فیها مفتوحة فی الأمر والنهی والإخبار، من (النهک) الذی فسره هنا، وفی "الطهارة"، وهو ثلاثی، لا من (الإنهاک) الرباعی الذی تکون همزته همزة قطع، وهاؤه مکسورة فی الأمر والنهی". ثم استدل له بأقوال أهل اللغة وأطال فی ذلک وأفاد، جزاه الله خیراً. وقد کان نبه على مثل هذا الخطأ وقع للمؤلف هناک (4- الطهارة/ 11)، وقد صححته.
([30]) قال الناجی: "وهذا الاحتمال هو الصواب الذی لا یجوز غیره، وهو واضح معلوم". قلت: وکذلک وقع فی "ابن ماجه" (2/ 184- التازیة).
([31]) کذا قال، وهو من تساهله المعروف، وفیه أبو یزید الخولانی التابعی؛ مجهول کما قال الحافظ، ومع ذلک حسنه الثلاثة! وهو مخرج فی "الضعیفة" (2004).
([32]) کذا وقع فی "البخاری"، وهو وهم نبه علیه غیر واحد، وإنما هی (الربیع بنت النضر عمة أنس بن مالک بن النضر). انظر "فتح الباری" (6/ 20).
([33]) الأصل ومطبوعة عمارة: (بنت سراقة)، وهو خطأ صححته من "البخاری" والزیادة منه. وقد فات هذا والذی قبله المعلقین الثلاثة فلم یصححوا ولم ینتبهوا، وهم ثلاثةٌ محققون!!
([34]) زاد أحمد فی روایة (3/ 283): "کثیرة".
([35]) این مساله قبل از تحریم نوحه بوده است و دلالتی در آن مبنی بر جوازش نیست. تحریم نوحهخوانی قبل از غزوهی احد بوده است اما این داستان مربوط به قبل از غزوهی بدر میباشد. حافظ بن حجر در فتح الباری.
([36]) أخرجه فی "کتاب الإمارة" (6/ 45) و (رقم 1902/ 2- عبد الباقی) والزیادتان منه، وکان فی الأصل بعض الأخطاء المطبعیة فصححتها منه أیضاً. وأما المعلقون الثلاثة فعزوه إلى "مسلم" برقم (677) أی فی "الصلاة/ القنوت" (2/ 135-136) ولیس فیه من الحدیث إلا ما عزاه المؤلف فیما یأتی للبخاری! فقنعوا بالعزو إلى أقرب موضع من "مسلم"! موهمین القراء أنهم صادقون فی البحث والعزو!!
([37]) در روایت دیگری از بخاری (به شماره 4091) آمده است: «پس رسول الله ج سی روز در نماز صبح علیه قبایل رعل و ذکوان و بنی لحیان و عصیه دعا نمود. کسانی که از فرمان الله و رسولش سرپیچی نمودند». میگویم: و مسلم نیز آن را روایت کرده است چنانکه پیشتر ذکر شد.
([38]) قلت: کذا الأصل، وما بین المعکوفین لیس عند "مسلم" (6/ 38 - 39)، ولا فی "الترمذی" (3014) وصححه، ولذلک قال الحافظ المزی فی "التحفة" (7/ 145): "إنه موقوف"، قلت: ولکنه فی حکم المرفوع، ولذلک خرجته فی "الصحیحة" (2633). وغفل عن هذا التحقیق المعلقون الثلاثة کعادتهم!
([39]) فی مسلم: "إلیهم".
([40]) جمع (زمام) کـ (کتاب). قال الجوهری: " (الزمام): الخیط الذی یشد فی (البُرة) أو فی (الخشاش)، ثم یشد فی طرفه المقود، وقد یسمى المقود زماماً". والمراد هنا الأول بدلیل قوله بعدُ: "أعنّتها"، جمع (عنان)، وزن کتاب أیضاً، فإنه سیر اللجام الذی تمسک به الدابة.
([41]) انظر الحاشیة السابقة.
([42]) زیادة من "المطالب العالیة" (3/ 266) بروایة أبی یعلى. وهو مخرج فی "الضعیفة" (5432).
([43]) کذا قال، ووافقه الذهبی، وقد سقط من إسناده (1/ 207) (محمد بن مسلم بن عائذ) وهو علة الحدیث، فإنه مجهول، وهو ثابت فی إسناد الآخرین، وهو روایة للحاکم (2/ 74). وهو مخرج فی الأصل.
ترهیب از خیانت در مال غنیمت و شدت این گناه و آنچه در مورد کسی وارد شده که پردهپوشی چنین کسی کند
1972-1344- (1) (صحیح) عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بن العَاصِی ب قَالَ: کَانَ عَلَى ثَقَلِ رَسُولِ الله ج رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ: (کَرْکِرَة) فَمَاتَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هُوَ فِی النَّارِ». فَذَهَبُوا یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ، فَوَجَدُوا عَبَاءَةً قَدْ غَلَّهَا.
رواه البخاری، وقال: "قال ابن سلام: (کرکَرة) یعنی بفتحهما".
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که میگوید: «مردی به نام کرکره که مسؤول وسایل سفر رسول الله ج بود فوت کرد. رسول الله ج فرمود: «او در آتش است». پس چون صحابه تحقیق نمودند، دریافتند که عبایی را از مال غنیمت دزدیده است.
(الثقل): عبارت است از غنیمت([1]). و (کرکرة) با فتح هر دو کاف ضبط شده است و نیز به کسر آنها؛ و کسر آنها مشهورتر است. و (الغلول) عبارت است از آنچه یکی از جنگجویان از غنیمت به خود اختصاص دهد. و آن را به مسئول لشکر تحویل ندهد تا بین جنگجویان تقسیم کند. چه کم باشد یا زیاد؛ و فرقی نمیکند آن را امیر لشکر یا یکی از سربازان به خود اختصاص دهد. اما علما در مورد خوراکیها و علوفه و مواردی از این قبیل اختلاف زیادی کردهاند [که آیا تصرف در آنها از سوی سربازان، مصداق غلول هست یا نه] که اینجا موضع بسط و تفصیل آن نیست.
1973-1345- (2) (صحیح) وَعَنْ عَبْدُاللَّهِ بْن شَقِیقٍ: أَنَّهُ أَخْبَرَهُ مَنْ سَمِعَ النَّبِیَّ ج وَهُوَ بِـ(وَادِی الْقُرَى)([2])، وَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: اسْتُشْهِدَ مَوْلَاکَ، أَوْ قَالَ: غُلَامُکَ فُلَانٌ. قَالَ: «بَلْ یُجَرُّ إِلَى النَّارِ فِی عَبَاءَةٍ غَلَّهَا».
رواه أحمد بإسناد صحیح([3]).
از عبدالله بن شقیق روایت است، فردی که از رسول الله ج در وادی القری شنیده بود به او خبر داده که: مردی آمد و گفت: مولایت شهید شد یا گفت: غلامت شهید شده است. رسول الله ج فرمود: «بلکه در آتش انداخته شد به خاطر عبایی که از مال غنیمت برداشته بود».
1974-842- (1) (ضعیف) وَعَنْ زَیْدِ بْنِ خَالِدٍ س: أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج تُوُفِّیَ یَوْمَ خَیْبَرَ، فَذَکَرُوا ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ». فَتَغَیَّرَتْ وُجُوهُ النَّاسِ لِذَلِکَ. فَقَالَ: «إِنَّ صَاحِبَکُمْ غَلَّ فِی سَبِیلِ اللَّهِ». فَفَتَّشْنَا مَتَاعَهُ، فَوَجَدْنَا خَرَزًا مِنْ خَرَزِ یَهُودَ لَا یُسَاوِی دِرْهَمَیْنِ».
رواه مالک وأحمد وأبو داود والنسائی وابن ماجه([4]).
از زید بن خالد س روایت است: مردی از اصحاب رسول الله ج در روز خیبر فوت شد، پس این مساله به رسول الله ج گزارش شد. پس فرمود: «بر دوستتان نماز بگزارید». (یعنی من بر او نماز نمیخوانم) به این دلیل چهره مردم دگرگون شد. رسول الله ج فرمود: «دوستتان در راه الله دچار خیانت شده بود». پس وسایلش را بررسی کردیم که نگینهایی از نگینهای یهود یافتیم که ارزش آن به دو درهم نمیرسید.
1975-1346- (3) (صحیح) وَعَنْ عَبْداللهِ بْن عَبَّاسٍ ب قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَرُ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ خَیْبَرَ أَقْبَلَ نَفَرٌ مِنْ أَصحَابِ النَّبِیِّ ج فَقَالُوا: فُلَانٌ شَهِیدٌ، وَفُلَانٌ شَهِیدٌ، وَفُلَانٌ شَهِیدٌ، حَتَّى مَرُّوا عَلَى رَجُلٍ فَقَالُوا: فُلَانٌ شَهِیدٌ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «کَلَّا، إِنِّی رَأَیْتُهُ فِی النَّارِ فِی بُرْدَةٍ غَلَّهَا، أَوْ عَبَاءَةٍ». ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یَا ابْنَ الْخَطَّابِ! اذْهَبْ فَنَادِ فِی النَّاسِ: إِنَّهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا الْمُؤْمِنُونَ».
رواه مسلم والترمذی وغیرهما.
از ابن عباس ب روایت است که عمر س به من گفت: «در روز فتح خیبر شماری از اصحاب رسول الله ج [به کشتهشدگان سپاه اسلام] روی آوردند و گفتند: فلانی شهید شده و فلانی شهید شده و فلانی شهید شده؛ تا بر فردی عبور کردند و گفتند: فلانی هم شهید است. رسول الله ج فرمود: «چنین نیست. او را در آتش دیدم، به خاطر عبا یا لباسی که قبل از تقسیم غنایم برداشته بود». سپس رسول الله ج فرمود: «ای پسر خطاب! در میان مردم برو و اعلان بکن: به جز مؤمنین کسی وارد بهشت نمیگردد».
1976-843- (2) (ضعیف) وَعَنْ حَبِیبِ بْنِ مَسْلَمَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا ذَرٍّ یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنْ لَمْ تَغُلَّ أُمَّتِی لَمْ یَقُمْ لَهُمْ عَدُوٌّ أَبَدًا». قَالَ أَبُو ذَرٍّ لِحَبِیبِ بْنِ مَسْلَمَةَ: هَلْ یَثْبُتُ لَکُمُ الْعَدُوُّ حَلْبَ شَاةٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَثَلَاثَ شِیَاهٍ غُزُرٍ. قَالَ أَبُو ذَرٍّ: «غَلَلْتُمْ، وَرَبِّ الْکَعْبَةِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" بإسناد جید، لیس فیه ما یقال إلا تدلیس بقیة بن الولید، فقد صرح بالتحدیث([5]).
از حبیب بن مسلمه روایت است: شنیدم که ابوذر گفت: رسول الله ج فرمودند: «اگر امتم از مال غنیمت به خیانت برندارد، هرگز دشمنی در برابر آن مقاومت نخواهد کرد». ابوذر به حبیب بن مسلمه گفت: آیا به اندازه دوشیدن شیر یک گوسفند دشمنی در برابر شما مقاومت کرده است؟ گفت: بله؛ به اندازه شیر سه گوسفند؛ ابوذر گفت: به پروردگار کعبه سوگند مرتکب خیانت در غنیمت شدهاید.
1977-1347- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَامَ فِینَا رَسُولُ اللهِ ج ذَاتَ یَوْمٍ، فَذَکَرَ الْغُلُولَ فَعَظَّمَهُ، وَعَظَّمَ أَمْرَهُ حَتَّی قَالَ: «لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رَقَبَتِهِ بَعِیرٌ لَهُ رُغَاءٌ، فَیَقُولُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَغِثْنِی، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ أَبْلَغْتُکَ. لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رَقَبَتِهِ فَرَسٌ لَهُ حَمْحَمَةٌ، فَیَقُولُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَغِثْنِی: فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ أَبْلَغْتُکَ. لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رَقَبَتِهِ شَاةٌ لَهَا ثُغَاءٌ، یَقُولُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَغِثْنِی. فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ أَبْلَغْتُکَ. لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رَقَبَتِهِ نَفْسٌ لَهَا صِیَاحٌ، فَیَقُولُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَغِثْنِی. فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ أَبْلَغْتُکَ. لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رَقَبَتِهِ رِقَاعٌ تَخْفِقُ، فَیَقُولُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَغِثْنِی. فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ أَبْلَغْتُکَ. لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رَقَبَتِهِ صَامِتٌ، فَیَقُولُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَغِثْنِی. فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ أَبْلَغْتُکَ».
رواه البخاری ومسلم، واللفظ له.
ابوهریره س میگوید: روزی رسول الله ج در میان ما به خطبه ایستاد و از خیانت در غنیمت سخن گفت و آن را گناه و امری بزرگ دانست و فرمود: «مبادا! کسی از شما را در روز قیامت حامل شتری که فریاد میزند بیابم که بگوید: ای رسول الله ج! به دادم برس. پس من بگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
مبادا! فردی از شما را در روز قیامت حامل اسبی که فریاد میزند بیابم که بگوید: ای رسول الله ج! به دادم برس. پس من بگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
مبادا! فردی از شما را در روز قیامت حامل گوسفندی که فریاد میزند بیابم که بگوید: ای رسول الله ج! به دادم برس. پس من بگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
مبادا! فردی از شما را در روز قیامت حامل نفسی که فریاد میزند بیابم که بگوید: ای رسول الله ج! به دادم برس. پس من بگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
مبادا! فردی از شما را در روز قیامت حامل لباسی بیابم که بر گردنش تکان میخورد و بگوید: ای رسول الله ج! به دادم برس. پس من بگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
مبادا! فردی از شما را در روز قیامت حامل طلا و نقره بیابم که بگوید: ای رسول الله ج! به دادم برس. پس من بگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
(لا ألفینَّ) به فاء؛ یعنی: لا أجدنَّ (نیابم). و (الرُّغاء) به ضم راء؛ عبارت است از صدای شتر و ذوات الخف [حیواناتی که در پایینترین بخش قدمشان پوست ضخیمی دارند که به آنها در راه رفتن کمک میکند مانند شتر و ..] و (الحمحمة) به دو حاء مفتوح: عبارت است از صدای اسب. و (الثغاء) به ضم ثاء: صدای گوسفند را گویند. و (الرِّقاع) به کسر راء: جمع رقعة؛ و آن عبارت است از آنچه در آن حقوق را مینویسند. و (تخفق) یعنی: تکان میخورد و میلرزد.
1978-1348- (5) (حسن) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بنِ العَاصِی ب قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أَصَابَ غَنِیمَةً أَمَرَ بِلَالًا فَنَادَى فِی النَّاسِ فَیَجِیئُونَ بِغَنَائِمِهِمْ، فَیُخْمِسُهُ وَیُقَسِّمُهُ. فَجَاءَ رَجُلٌ یَوماً بَعْدَ النداءِ بِزِمَامٍ مِنْ شَعَرٍ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذَا کَانَ فِیمَا أَصَبْنَاهُ مِنَ الغَنِیمَةِ، فَقَالَ: «أَسَمِعْتَ بِلَالًا یُنَادِی ثَلَاثًا؟». قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَمَا مَنَعَکَ أَنْ تَجِیءَ بِهِ؟». فَاعْتَذَرَ إِلَیْهِ، فَقَالَ: «کُنْ أَنْتَ تَجِیءُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَلَنْ أَقْبَلَهُ عَنْکَ».
رواه أبو داود وابن حبان فی "صحیحه".
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که میگوید: هرگاه رسول الله ج غنیمتی به دست میآورد به بلال س دستور میداد در بین مردم اعلان کند [هرکس غنایمی را که بدست آورده بیاورد] و مردم غنیمتهایشان را میآوردند. پس رسولالله ج آن را به پنج قسمت نموده و تقسیم میکرد. یک روز مردی بعد از ندا [و تقسیم غنایم] افساری از مو آورد و گفت: ای رسول الله ج! این از غنیمتهایی است که به دست آوردیم. رسول الله ج فرمود: «آیا شنیدی که بلال سه بار فریاد زد؟» گفت: بله. رسول الله ج فرمود: «پس چه چیزی مانع شد که آن را بیاوری؟» پس برای این تاخیر عذرخواهی [ناموجهی] نمود. پس رسول الله ج فرمود: «باشد که آن را روز قیامت بیاوری و هرگز از تو پذیرفته نشود».
1979-1349- (6) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِلَى خَیْبَرَ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَیْنَا، فَلَمْ نَغْنَمْ ذَهَبًا وَلَا وَرِقًا، غَنِمْنَا الْمَتَاعَ وَالطَّعَامَ وَالثِّیَابَ، ثُمَّ انْطَلَقْنَا إِلَى الْوَادِی (یعنی وادی القرى)([6]) وَمَعَ رَسُولِ اللهِ ج عَبْدٌ([7]) لَهُ وَهَبَهُ لَهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِی جُذَامٍ، یُدْعَى رِفَاعَةَ بْنَ زَیْدٍ([8]) مِنْ بَنِی الضُّبَیْبِ، فَلَمَّا نَزَلْنَا الْوَادِیَ قَامَ عَبْدُ رَسُولِ اللهِ ج یَحُلُّ رَحْلَهُ، فَرُمِیَ بِسَهْمٍ، فَکَانَ فِیهِ حَتْفُهُ، فَقُلْنَا: هَنِیئًا لَهُ الشَّهَادَةُ یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «کَلَّا وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، إِنَّ الشِّمْلَةَ لَتَلْتَهِبُ عَلَیْهِ نَارًا، أَخَذَهَا مِنَ الْغَنَائِمِ، لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ»([9]). قَالَ: فَفَزِعَ النَّاسُ، فَجَاءَ رَجُلٌ بِشِرَاکٍ([10]) أَوْ شِرَاکَیْنِ؛ فَقَالَ: أَصَبْتُ یَوْمَ خَیْبَرَ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «شِرَاکٌ مِنْ نَارٍ، أَوْ شِرَاکَانِ مِنْ نَارٍ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والنسائی.
از ابوهریره س روایت است که همراه رسول الله ج به سوی خیبر حرکت کردیم؛ پس خداوند متعال آن را بر روی ما گشود و ما هیچ طلا و نقرهای به غنیمت نبردیم بلکه کالا و غذا و لباس بدست آوردیم. سپس به طرف وادی (یعنی وادی القری) رفتیم. همراه رسول الله ج بردهای بود که مردی از بنی جذام به نام رفاعة بن زید از قبیلهی بنی ضُبَیب به او بخشیده بود. هنگامیکه به وادی رسیدیم، برده رسول الله ج بلند شد تا پالان شترش را پایین آورد که تیری پرتاب شد و سبب مرگ او گردید. ما گفتیم: ای رسول الله ج! شهادت بر او مبارک باد. رسول الله ج فرمود: «هرگز، قسم به کسیکه جان محمد در دست اوست! عبایی که در جنگ خیبر قبل از تقسیم غنایم از غنایم برداشته بود، آتش را بر او شعلهور خواهد کرد». پس مردم ترسیدند و مردی یک یا دو بند کفش را آورد و گفت: آن را روز خیبر بدست آوردم. پس رسول الله ج فرمود: «یک بند یا دو بند از آتش».
(الشملة): لباسی کوچک از پنبه که با پنبه مزین شده است.
1980-1350- (7) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی رَافِعٍ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا صَلَّى الْعَصْرَ ذَهَبَ إِلَى بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ فَیَتَحَدَّثُ عِنْدَهُمْ حَتَّى یَنْحَدِرَ لِلْمَغْرِبِ، قَالَ أَبُو رَافِعٍ: فَبَیْنَمَا النَّبِیُّ ج یُسْرِعُ إِلَى الْمَغْرِبِ مَرَرْنَا بِالْبَقِیعِ، فَقَالَ: «أُفٍّ لَکَ، أُفٍّ لَکَ، أُفٍّ لَکَ». قَالَ: فَکَبُرَ ذَلِکَ فِی ذَرْعِی، فَاسْتَأْخَرْتُ، وَظَنَنْتُ أَنَّهُ یُرِیدُنِی، فَقَالَ: «مَا لَکَ؟ امْشِ». قُلْتُ: أَحْدَثَ حَدَثٌ؟ قَالَ: «مَا ذَاکَ؟». قُلْتُ: أَفَّفْتَ بِی. قَالَ: «لَا، وَلَکِنْ هَذَا فُلَانٌ بَعَثْتُهُ سَاعِیًا عَلَى بَنِی فُلَانٍ، فَغَلَّ نَمِرَةً، فَدُرِّعَ مِثْلُهَا مِنْ نَارٍ».
رواه النسائی، وابن خزیمة فی "صحیحه".
از ابو رافع س روایت است، هنگامیکه رسول الله ج نماز عصر را به جا میآورد، نزد قبیلهی بنی عبد الأشهل رفته و تا نزدیک مغرب با آنها صحبت میکرد. ابو رافع س میگوید: باری درحالیکه رسول الله ج شتابان برای نماز مغرب میرفت از کنار بقیع [غرقد که قبرستان اهل مدینه بود] عبور کردیم، پس رسول الله ج فرمود: «اف بر تو، اف بر تو، اف بر تو». ابو رافع میگوید: این سخن بر من گران آمد. پس از سرعت خود کاستم و گمان کردم که خطاب به من چنین گفت. رسول الله ج فرمود: «چه اتفاقی افتاده؟ حرکت کن». گفتم: آیا چیزی رخ داده؟ رسول الله ج فرمود: «چه چیزی؟» گفتم: به من اف گفتی. رسول الله ج فرمود: «نه [خطاب به تو نبود]؛ این فلانی است که او را برای گرفتن مال زکات و صدقهی بنی فلان فرستادم و او لباس راه راه پشمی را بدون اجازه از غنایم برداشت، پس با زرهی آتشین همانند آن پوشیده شد».
(البقیع): جاهایی در مدینه است؛ از جمله: (بقیع الخیل) و (بقیع الخَبجَبة)([11]) به فتح خاء و جیم و(بقیع الغرقد)؛ که در اینجا مراد بقیع غرقد میباشد چنانکه در روایت بزار تفسیر آن آمده است. و اینکه ابورافع گفت: «کبر فی ذَرعی» به ذال مفتوح و راء ساکن عبارت است از پارچهای از پشم که اعراب میپوشند. و اینکه فرمود: (فدرع) به دال مضموم، یعنی: زرهی مانند آن از جنس آتش برای او قرار دادند.
1981-1351- (8) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَرِیئًا مِنْ ثَلَاثٍ دَخَلَ الْجَنَّةَ: الْکِبْرِ، وَالْغُلُولِ، وَالدَّیْنِ».
رواه الترمذی والنسائی([12])، وابن حبان فی "صحیحه" واللفظ له، والحاکم و قال: "صحیح على شرطهما".
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس روز قیامت در حالی حاضر گردد که از سه عمل پاک باشد وارد بهشت میگردد: کبر و غرور، خیانت در مال غنیمت و بدهکاری».
1982-844- (3) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی حَازِمٍ([13]) قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ ج بِنِطْعٍ مِنَ الْغَنِیمَةِ، فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذَا لَکَ تَستَظِلُّ بِهِ مِنَ الشَّمس. قَالَ: «أَتُحِبُّونَ أَنْ یُسْتَظَلَّ نَبِیَّکُم بِظِلٍّ مِنْ نَارٍ؟!».
رواه أبو داود فی "مراسیله"، والطبرانی فی "الأوسط"، وزاد: «یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
از ابوحازم روایت است که: فرشی از مال غنیمت نزد رسول الله ج آورده شد. گفته شد: ای رسول خدا، این برای شماست سایبانی در برابر خورشید خواهد بود. رسول الله ج فرمود: «آیا دوست دارید پیامبرتان در سایبانی از آتش باشد؟!».
1983-845- (4) (ضعیف) وَعن یزید بن معاویة؛ أنه کتب إلى أهل البصرة: سلام علیکم. أما بعد؛ فإن رجلاً سأل رسول الله ج زِماماً من شعرٍ من مغنم، فقال رسول الله ج: "سألتنی زِماماً من نارٍ، لم یکن لک أن تسألنیه، ولم یکن لی أن أعطیَه".
رواه أبو داود فی "المراسیل" أیضاً.
از یزید بن معاویه روایت است که وی به اهل بصره نامه نوشت: سلام علیکم؛ اما بعد، مردی از رسول الله ج افساری از جنس مو از مال غنیمت خواست. رسول الله ج در پاسخ فرمود: «از من افساری از جنس آتش میخواهی. این حق برای تو نیست که آن را از من بخواهی و من حق ندارم آن را به تو بدهم».
1984-846- (5) (ضعیف) وعن سمرة بن جندب س قال: أما بعد، فکان رسول الله ج یقول: «مَنْ یَکْتُم غالاً فإنه مثله».
رواه أبو داود.
(یکتم غالاً)؛ یعنی: پردهپوشی وی را کند.
از سمره بن جندب س روایت است که: اما بعد، رسول الله ج میفرمود: «هرکس پردهپوشی کسی را نماید که در مال غنیمت خیانت نموده، همانند او خواهد بود».
13-(الترغیب فی الشهادة، وما جاء فی فضل الشهداء)
([1]) هذا التفسیر خطأ واضح، بل عده الناجی (140/ 1) من طامات الکتاب! قال: "إنما هو کما قاله صواباً فی "الحج" من حاشیة "مختصره لمسلم": "الثقل: متاع السفر، والثقل: ضد الخفة". وغفل عن هذا الخطأ المعلقون الثلاثة! فأقروهٍ!
([2]) درهای میان (تیماء) و (خیبر) میباشد. و سبب نامیده شدن آن به این نام خواهد آمد.
([3]) قلت: وهو کما قال، فإن جهالة الصحابی لا تضر، کما هو فی (المصطلح) مقرر، وهو فی "المسند" (5/ 32-33 و75) من طریق عبدالرزاق، وهذا رواه فی "المصنف" (5/ 242-243)، وسائر رجاله ثقات رجال مسلم.
([4]) قلت: فیه أبو عمرة مولى زید بن خالد، وهو مجهول، وصححه الثلاثة؛ تقلیداً لبعضهم، وهو وهم بینت سببه فی "الإرواء" (3/ 174-175).
([5]) قلت: لکن فوقه جهالة عبدالرحمن بن عرق الیحصبی کما بینته فی "الضعیفة" (5169)، وحسنه الثلاثة تقلیداً ولجهلهم بهذه الجهالة!
([6]) ما بین الهلالین ثابت فی المخطوطة، ولم یُذکر فی روایة مسلم والسیاق له، فهو من المؤلف على سبیل التفسیر والبیان، وهو مطابق لروایة البخاری وغیره.
عبارت است از درهای در بین (تیماء) و (خیبر) که روستاهای زیادی را در بردارد و به همین دلیل است که «وادی القرى» نامیده شده است. [القریة به معنای روستا و دهکده میباشد]. حجاج شام از آن عبور میکنند و در گذشته منازل ثمود و عاد بوده است. و در همین مکان خداوند متعال آنها را هلاک نمود. چنانکه در "معجم البلدان" آمده است.
([7]) در صحیح بخاری و جز آن اسم وی (مِدْعَم) ذکر شده است.
([8]) الأصل وطبعة عمارة: "یزید"، وهو خطأ تتابع علیه النساخ مخالف لما فی "مسلم" (1/ 75)، والسیاق له، ولذلک قال الحافظ الناجی (14/ 2): "کذا فی النسخ، والصواب بلا خلاف زید بن وهب الجذامی، ولیس فی الصحابة المسمین برفاعة من أبوه یزید". کذا فی "العجالة" (140/ 2). وغفل عن هذا الخطأ المعلقون الثلاثة!
([9]) یعنی آن را قبل از تقسیم غنایم برداشته است و از این جهت مصداق غلول و خیانت در مال غنیمت میباشد.
([10]) بکسر الشین المعجمة وتخفیف الراء: هو سیر النعل الذی یکون على وجهه. والله أعلم.
([11]) الأصل: (الخنجمة) بالخاء المعجمة ثم نون وجیم ومیم، وفی طبعة عمارة: (الخنجهة)! والتصویب من "العجالة" و"معجم البلدان"؛ إلا أنه قال: "والرواة على أنه بجیمین". فالله أعلم.
([12]) لعله فی "الکبرى" للنسائی، فإنی لم أره فی "الصغرى" له، ولا عزاه إلیه النابلسی فی "الذخائر"؛ وکذا لم یعزه إلیه المصنف فی "البیوع"، بل عزاه هناک إلى ابن ماجه بدل النسائی. ثم طبع کتاب "السنن الکبرى" للنسائی، فرأیته فی "السیر" منه (5/ 232/ 8763).
([13]) هو الأنصاری، مختلف فی صحبته، ولم تثبت عندی. انظر "الضعیفة" (5113).