اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

24- اولین خطیب بی‌باک و جسور اسلام

24- اولین خطیب بی‌باک و جسور اسلام

حضرت عائشه صدیقه ل میفرمایند: وقتی تعداد یاران و صحابه پیامبر اکرم ج به 38 نفر رسید، حضرت ابوبکر بر پیامبر اکرم ج اصرار کردند که آشکارا مردم را به اسلام دعوت کند. پیامبر دلسوز و پر مهر و شفقت ج فرمودند: «إنا قلیل، یا أبابکر!». – ای ابوبکر! تعدد ما کم است!.

ابوبکر س پافشاری کرد که باید آشکارا دین مبین اسلام را به گوش همه برسانیم و خود خطر را به جان و دل خریده بیرون آمد. در مسجد حرام هر مسلمانی در مقابل افراد قبیله خود ایستاد. حضرت ابوبکر س برای سخنرانی بلند شد. در این اثنا پیامبر خدا ج نیز تشریف آوردند. این‌چنین بود که ابوبکر افتخار بودن اولین سخنران بیباک و جسور اسلام را به خود اختصاص داد. مشرکان به حضرت ابوبکر س و سایر مسلمانان حملهور شدند. آن‌ها بر سر حضرت ابوبکر صدیق یورش آورده او را بشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. عتبه بن ربیعه به ایشان حملهور شد، او صورت مبارک ابوبکر را آماج مشت و لگد خود قرار داده بشدت زخمی کرد. خون از تمام جسم ابوبکر س جاری شده بود و از شدت خونریزی و درد بیهوش نقش بر زمین شد.

خبر به افراد قبیله بنوتیم؛ خویشاوندان ابوبکر رسید. آن‌ها شتابان خود را به محل درگیری رسانده، او را از زیر مشت و لگد مشرکان بیرون کشیدند و در حالیکه تمام جسمش خون آلود بود به خانهاش بردند. وضع ابوبکر بسیار خطرناک بود و بنوتیم گمان کردند مرگ او حتمی است. آن‌ها او را در خانهاش گذاشته به مسجد الحرام نزد کعبه بازگشته، داد برآوردند: سوگند به خدا! اگر ابوبکر بمیرد ما عتبه بن ربیعه را خواهیم کشت.

پس از آن، آن‌ها نزد حضرت ابوبکر بازگشته با پدرش سعی کردند او را به هوش آورده، با او حرف بزنند.

شب هنگام ابوبکر کم کم به هوش آمد و اولین کلماتی که بر زبانش جاری شد این بود: به من بگوئید پیامبر خدا ج چطورند؟

با شنیدن این کلمات مردمی که اطرافش جمع شده بودند عصبانی شده، با داد و فریاد از کنارش بلند شدند و به مادرش گفتند سعی کند آب و غذایی به او بدهد، و ناراحت و خشمگین خانه را ترک کردند.

مادر داغدیده که با فرزند آغشته به خونش تنها مانده بود سعی کرد تنهایی با او حرف بزند. ابوبکر تنها بر یک جمله پافشاری میکرد: رسول الله ج در چه حالی است؟..

مادر اشک ریزان میگفت: بخدا سوگند! من از رفیقت هیچ اطلاعی ندارم. حضرت ابوبکر به مادرش گفت: برو نزد ام جمیل دختر خطاب و از او جویای حال پیامبر شو. مادر حیران و پریشان خود را به ام جمیل رسانده گفت: ابوبکر از تو درباره محمد بن عبدالله میپرسد. ام جمیل گفت: من نه ابوبکر را میشناسم و نه محمد بن عبدالله را، ولی اگر بخواهی همراهتان نزد پسرتان میآیم. مادر به همراه ام جمیل نزد ابوبکر بازگشت. ام جمیل با دیدن زخم‌های خونین ابوبکر و وضعیت بسیار خطرناک او ناخودآگاه جیغ کشیده گفت: قوم فاسق و کافرت تو را بدین روز انداختهاند. من مطمئنم خداوند از آن‌ها انتقام خواهد گرفت.

ابوبکر س به فکر درد خودش نبود بلکه او تنها به فکر رسول الله ج بود. تا احساس کرد ام جمیل نزد اوست پرسید: «ما فعل رسول الله؟» - چه بر سر رسول خدا ج آمده؟-.

ام جمیل به آرامی گفت: مادرت میشنود؟ ابوبکر گفت: نترس، از او خطری نیست. چون ام جمیل مطمئن شد، نفسی راحت کشیده گفت: پیامبر اکرم ج در صحت و سلامتی کامل هستند.

حضرت ابوبکر صدیق پرسیدند: پیامبر خدا ج الآن کجا تشریف دارد؟

ام جمیل به ایشان اطلاع داد؛ پیامبر در دار أرقم هست. ابوبکر که هنوز از وضع پیامبر مطمئن نشده بود گفت:«فإن لله علی ألا أذوق طعامًا ولا أشرب شرابًا أو آتی رسول الله ج». «سوگند بخدا! تا من خدمت رسول الله ج حاضر نشوم نه لب به غذا میزنم و نه چیزی مینوشم».

چون تاریکی شب بر همه جا چیره شد، و سکوت شهر را فرا گرفت، ابوبکر به کمک آن دو زن، کشان کشان خود را نزد رسول الله ج رسانید.

رسول اکرم ج زانو زده ابوبکر را بوسیدند. دیگر مسلمانانی که آنجا بودند نزد ابوبکر آمده جویای حالش شدند. پیامبر با دیدن وضعیت اسفبار ابوبکر بسیار متأثر شدند. اشک در چشمان ابوبکر حلقه زده بود. او به طرف پیامبر خدا ج نگریسته گفت: یا رسول الله! مادر و پدرم فدایت! نگران من مباش، من هیچ مشکلی ندارم، تنها صورتم را آن بدبخت – عتبه بن ربیعه – کمی خراش داده، این مادر مهربان و دلسوز من است و شما چشمه جوشان خیر و برکت، از پروردگار یکتا بخواه مادر مرا هدایت فرماید. شاید خداوند متعال بر ما منت نهاده او را نیز از آتش سوزان جهنم در امان دارد.

پیامبر خدا ج برای مادر ابوبکر دعا کرده، سپس او را به اسلام دعوت نمود. پردههای زمخت و سیاه شرک و بت پرستی از دل او برچیده شد و در یک آن پرتو نور ایمان در آن تجلی نمود و مادر ابوبکر در همان لحظه ایمان آورد و به اسلام گروید.[1]

 

 

بخدا سوگند! تا خدمت رسول اکرم ج حاضر نشوم نه به غذا لب میزنم نه به آب!

 

دار ارقم که در آن اولین مرکز اسلامی برپا شد، امروز به کتابخانهای بنام "کتابخانه مکه مکرمه" تبدیل شده است.



[1]- السیرة النبویة، اثر/ ابن کثیر: 1/439- 441، و البدایة والنهایة: 3/30.

23- آموزش و پرورش تازه مسلمانان

23- آموزش و پرورش تازه مسلمانان

حضرت ابوبکر صدیق دست راست پیامبر اکرم ج به شمار میآمد. ایشان تمام زندگیشان را در راه خدمت به رسول اکرم ج و دعوت به اسلام و تعلیم و تربیت تازه مسلمانان وقف کرده بود. حضرت ابوذر غفاری س پس از بیان حکایت اسلام آوردنشان چنین میگوید:

حضرت ابوبکر گفت: «اِئذن لی یا رسول الله فی طعامه اللیلة»

«ای رسول خدا ج! امشب به من اجازه دهید میزبان ابوذر باشم»

پس از آن ایشان از حضرت ابوذر به بهترین وجه مهمان نوازی کرده با انگورهای طائف و میوههای دیگر از ایشان پذیرایی نمود.[1]



[1]- الفتح: 3/213، الخلافة الراشدة، اثر/ یحیی الیحیی: 156.

22- خاندان صدیق اکبر در آغوش اسلام

22- خاندان صدیق اکبر در آغوش اسلام

حضرت ابوبکر صدیق س تمامی افراد خانواده خود را به اسلام دعوت نمود. در نتیجه دعوت ایشان دو دخترشان؛ حضرت اسماء و حضرت عائشه، پسرشان عبدالله، و همسرشان ام رومان، و خادمشان عامر بن فهیره ش اسلام آوردند. تنها پسر ارشدشان عبدالرحمن بود که بعدها به کانون پر سعادت اسلام گروید.

او پس از صلح حدیبیه، و قبل از فتح مکه خدمت رسول اکرم ج حاضر شده اسلام آورد. در حقیقت حضرت صدیق اکبر س پیکری بود از ویژگی‌ها و صفات والا و اخلاق و کردار نیکو که هر شخصی را وادار میکرد احترام شخصیت نمونه او را داشته باشد، و این باعث شد پلههای دعوت را به راحتی طی کند. تمامی افراد قوم و قبیله او به بزرگی و جایگاه ایشان اعتراف داشتند. ایشان کالبدی از مهر و محبت، نرم خویی، دانش و اندیشهاند. در علم حسب و نسب شناسی سرآمد قریش بودند. و به عنوان شخصیتی بسیار محترم و با نفوذ، شیوا سخن و خوش کلام، در جامعه مطرح، و در سخاوت و جود و کرم و مهمان نوازی زبانزد خاص و عام بودند.[1]



[1]- السیرة الحلبیة: 1/442.

21- جرأت و شجاعت بی‫مانند

21- جرأت و شجاعت بیمانند

حضرت ابوبکر صدیق س بدون کوچکترین تردیدی اسلام آورده بود و آنچه از این شگفت انگیزتر است جرأت و شهامت ایمانی اوست. او به مجرد اینکه کلمه شهادت بر زبان راند و به آغوش پر مهر اسلام گروید، فورا خود را مسئول دعوت و تبلیغ و رساندن ندای توحید و یکتاپرستی به دیگران شمرده، کمر همت در این راه ببست. آن روزها برای مسلمانان بینهایت سخت و تاریک بود، تازیانه کفر و شرک بر سر تازه مسلمانان میبارید.

پذیرفتن اسلام مساوی بود با به جان و دل خریدن درد، رنج، شکنجه و عذاب، و از آن هم سختتر و دشوارتر این بود که کسی در ملأ عام مردم را به اسلام دعوت کند. حضرت ابوبکر صدیق س با تمام جرأت، با شهامت، بی‌باکی و دلیری بیمانندی این مسئولیت را بجای آورده از هیچ خطر و شکنجه‌ای نهراسید.

او تاجرپیشه و مرد کار و بازار بود. غالبا بازرگانان در گفتگوهایشان بسیار محتاطانه برخورد کرده، ملاحظه کاری دارند. آن‌ها سعی میکنند هرگز سخنی که گمان میبرند باعث تیره شدن روابط مردم و بازار با آن‌ها میشود بر زبان نیارند، تا نشاید بر کار و بار و کاسبی آن‌ها اثر منفی بگذارد. رسم و رسوم کاسبان و بازاریان در دنیا بدینصورت است که سعی میکنند درباره مذهب و عقیده و باورهای مردم هیچ واکنشی از خود نشان ندهند و هیچ نیازی احساس نمیکنند که درباره رفتار و کردار دیگران کوچکترین اعتراضی از خود بروز دهند. غالبا افرادی مصلحت اندیش و عافیت پسند میباشند؛ همه چیز را با چشمان خود میبینند و سکوت و خاموشی اختیار کرده به کسی چیزی نمیگویند. بیشتر ملاحظه میشود اینگونه افراد توجه میکنند که اکثریت جامعه به چه سویی حرکت میکند تا رأی آن‌ها را درست اعلام کنند و برای رونق بخشیدن کسب و کار خود با آن‌ها همصدا شوند.

حضرت ابوبکر صدیق س با وجود اینکه کاسب بود ولی فهم و درک و شعورش با عموم کاسبان و بازرگانان کاملا متفاوت بود.

ایشان پس از گرویدن به دین مبین اسلام، بدون کوچکترین توجهی به سود و زیان خود دعوت و تبلیغ بسوی اسلام و تلاش برای رساندن نور توحید و یکتاپرستی به همه دل‌ها را اولویت خود قلمداد نمود، تا تعالیم والای اسلام را به عام و خاص مردم برساند و همه را از تاریکی شرک و کفر بیرون کشیده بسوی روشنایی اسلام هدایت بخشند.[1]



[1]- الصدیق ابوبکر، محمد حسین هیکل، ص: 55- 56.

20- جنگ فارس و روم

20- جنگ فارس و روم

حضرت ابوبکر صدیق بینهایت نرم خو، حلیم و بردبار بود. اگر کسی در مسائل شخصی به او چیزی میگفت یا حقش را پایمال مینمود ایشان تحمل کرده و عکس‌العملی از خود نشان نمیداد. ولی اگر کسی جلوی او درباره دین اسلام زبان دارزی میکرد، و یا حق مسلمانی را پایمال مینمود، او توان تحمل آن‌را نداشت..

بیائید به گزارشی تاریخی در این باره بنگریم:

حکایت برمیگردد به ده سال قبل از هجرت مسلمانان به مدینه منوره؛ جنگی سخت بین امپراطور رومیان و امپراطور فارس درگرفت. در آن زمان رومیان مسیحی و اهل کتاب بودند و فارس‌ها مجوسی و آتش پرست. قاعدتا مسلمانان با رومیان که خدا را میشناختند همدردی نشان میدادند و مشرکان مکه در ندای شرک با فارس‌ها همصدا بودند و آرزوی پیروزی آن‌ها را داشتند.

آتش جنگ با شکست رومیان و پیروزی امپراطوری فارس فرو نشست. مشرکان مکه از این حادثه بسیار خوشحال شدند و شکست رومیان اهل کتاب، مسلمانان را اندوهگین ساخت.

یکی از مشرکان مکه با پوزخندی تلخ به حضرت ابوبکر صدیق س طعنه زده گفت: اهل کتاب شکست خوردند و هم کیشان ما پیروز شدند!

برداشت طعنههای مشرکان برای حضرت ابوبکر بسیار دشوار بود و او از این حادثه بشدت رنجید. پس از این واقعه سوره مبارکه روم نازل شد که با آیات پر امید زیر آغاز میشود:

﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ ... [الروم: 1-4]

«الف. لام. میم.(۱) رومیان (از فارس‌ها) شکست خوردند.(۲) (این شکست) در نزدیکترین سرزمین (به سرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داد) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد.(۳) در مدّت چند سالی...»

در این آیات کریمه قرآن مجید؛ کلام نورانی پروردگار عالم چنین پیشگویی میکند که طی چند سال آینده رومیان بر فارس‌ها پیروز خواهند شد و امپراطوری فارس از رومیان شکست خواهد خورد. با شنیدن این پیشگویی قرآن کریم مشرکان مکه دوان دوان خود را نزد ابوبکر صدیق س رسانده، از باب مسخره به ایشان گفتند: ببین ابوبکر! دوستت پیشگویی کرده که انجام یافتن آن غیر ممکن است. حضرت ابوبکر صدیق با ایمان کامل بدون کوچکترین درنگی گفتند: اگر رسول الله ج چنین فرمودهاند که شما ادعا میکنید حتما فرمودهی ایشان تحقق خواهد یافت!

و صد البته همان چیزی که مشرکان آن‌را غیر ممکن تصور میکردند، و حضرت ابوبکر س آن‌را تصدیق نمود بوقوع پیوست؛ تنها پس از چند سال امپراطوری رومیان بر امپراطوری سرزمین فارس پیروز گشته فارس‌ها شکست بسیار سختی را متحمل شدند.[1]

 

ببین ابوبکر! رفیقت چه پیشگویی کرده؟! حرفی زده که بهیچ وجه امکان ندارد برآورده شود.



[1]- الصدیق ابوبکر، اثر/ محمد حسین هیکل، ص:72-74.