مبحث سوم:
الله أ و فراگیربودن قدرتش
در این مبحث، مطالبی برای معرّفی الله تعالی و فراگیربودن قدرتش بیان میگردد.
در مبحث رکن اول از ارکان ایمان، سخنانی در اثبات وجود الله متعال و دلایل یگانگی او گفته خواهد شد؛ یعنی در مبحث ایمان به الله ﻷ که در آن، ادلّۀ یگانگی الله تعالی به تفصیل بیان خواهد شد.
امّا مبحث پیش رو، در رابطه با علم به الله و شمول قدرت الهی است.
الله: پروردگار و صاحب هر چیزی، آفریدگار یکتا، تدبیرکنندۀ تمام هستی، دانا به تمامی موجودات، زندهکننده، میراننده، روزیدهنده، توانا، متّصف به همۀ کمالات، پاک و منزّه از هر نوع نقص و عیب و تنها ذات شایستۀ پرستش است.
الله ـ خود را اینگونه به بندگانش معرّفی مینماید:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَیۡمِنُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَکَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ یُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾ [الحشر: 22-24]
«او الله است که جز وی معبودی [راستین] نیست، دانای غیب و آشکار و او بخشندۀ مهربان است. او الله است که جز وی معبودی [راستین] نیست، پادشاه، بینهایت پاک، منزّه [و سالم از هر عیب]، ایمنیدهنده، نگهبان پیروزمند، جبّار [جبرانکننده] و شایستۀ عظمت و بزرگی است. الله پاک و منزّه است از آنچه [برای او] شریک میآورند. او الله است، خالق، نوآفرین، نقشبند [بینظیر]، برای وی نامهای نیکوست، آنچه در آسمانها و زمین است تسبیحش میگویند و او پیروزمند حکیم است.»
در جایی دیگر میفرماید:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾ [البقرة: 255]
«الله [معبود بر حق است] هیچ معبود بر حقّی، جز او نیست. زنده [و جهان هستی را] نگهدار و مدبّر است. نه چرت او را فرا گیرد و نه خواب. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین وجود دارد، از آنِ اوست. کیست که در نزد وی جز به فرمانش شفاعت کند؟! آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است را میداند و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه ندارند. کرسیّ او آسمانها و زمین را در بر گرفته و نگهداری آن دو [زمین و آسمان] بر وی گران و دشوار نیست و او بلندمرتبه و بزرگ است.»
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ﴾ [الحج: 62]
«این بدان سبب است که الله حق بوده و آنچه جز او میخوانند، باطل است، و به راستی که الله بلندمرتبۀ بزرگ است.»
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾ [الإخلاص: 1-4]
«[ای پیامبر!] بگو: او الله یکتا و یگانه است. الله بینیاز است [و همه نیازمند او هستند]. نه [فرزندی] زاده و نه زاده شده است. و هیچکس همانند و همتای او نبوده و نیست.»
الله ﻷ اسامی فراوانی را برای خویش نام برده که در آیات قبلی، برخی از آنها بیان شد. قرآن کریم و سنّت مطهّر پُر از اسمهای مبارک الهی است.
هریک از اسامی موجود، متضمّن صفتی از صفات پروردگار است.[1]
مشهورترین و بزرگترین و مهمترین نام الهی، «الله» است.
این اسم ویژگیهای فراوانی دارد؛ از جمله:
1. «الله» اسم اعظم الهی است: گروهی از عالمان بر این باور بوده و بیان نمودهاند که «الله» نام اعظم الهی است و اگر پروردگار با این اسم خوانده شود، اجابت میکند و اگر چیزی از وی درخواست شود، میدهد.
2. نام مذکور، اصل همۀ اسمای حسنای الهی به شمار میرود و سایر نامها به آن منسوب شده و صفتش قرار میگیرند. الله ﻷ میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ ﴾ [الأعراف: 180]
«و برای الله، نامهای نیکوست، پس او را با آن [نامها] بخوانید.»
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [طه: 8]
«[او] الله است که هیچ معبودی جز او نیست؛ نامهای نیکو از آنِ اوست.»
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَیۡمِنُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَکَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ یُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾ [الحشر: 22-24]
«او الله است که جز وی معبودی [راستین] نیست، دانای غیب و آشکار و او بخشندۀ مهربان است. او الله است که جز وی معبودی [راستین] نیست، پادشاه، بینهایت پاک، منزّه [و سالم از هر عیب]، ایمنیدهنده، نگهبان پیروزمند، جبّار [جبرانکننده] و شایستۀ عظمت و بزرگی است. الله پاک و منزّه است از آنچه [برای او] شریک میآورند. او الله است، خالق، نوآفرین، نقشبند [بینظیر]، برای وی نامهای نیکوست، آنچه در آسمانها و زمین است تسبیحش میگویند و او پیروزمند حکیم است.»
گفته میشود که رحمان، رحیم، خالق، رازق، عزیز و حکیم از اسامی الله متعال هستند، ولی نمیتوان گفت که الله از نامهای رحمان و رحیم یا از اسامی عزیز و امثال آن است.
3. «الله» مستلزم و متضمّن تمامی مفاهیم اسمای الهی است و به طور اجمال، بیانگر آنهاست و اسمهای الهی تفصیل و توضیحی از صفات جلال و کمال و عظمت پروردگارند. بنابراین سایر اسامی آفریدگار و معانیشان، به نام «الله» برمیگردد.
4. در همۀ اذکار منقول، این نام وجود دارد؛ تهلیل [لا إله إلّا الله]، تکبیر [الله اکبر]، تحمید [الحمد لِلّه]، تسبیح [سبحان الله]، حوقله [لا حول ولاقوّة إلّا بالله]، حسبله [حسبی الله]، استرجاع [إنّا لِلّه وإنّا إلیه راجعون]، بسمله [بسم الله] و سایر اذکار همراه با نام «الله» هستند. زمانی که انسان مسلمان تکبیر، تحمید، تهلیل و بقیّۀ اذکار را میگوید، این اسم را بر زبان میآورد.
5. «الله» بیشتر از سایر اسمای الهی در قرآن آمده، به گونهای که بیش از 2200 بار بیان شده و هیچ اسم دیگری این اندازه نیامده است. الله تعالی 33 آیه را با این نام شروع کرده است.[2]
در توضیح مفهوم «الله» باید گفت که اصل آن «إله» به معنای معبود بوده و «إله» نامی از اسامی پروردگار به شمار میرود و در قرآن مجید آمده است:
﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ﴾ [البقرة: 163]
«و معبود شما الله یگانه است که غیر از او معبودی نیست؛ بخشندۀ مهربان است.»
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾ [التوبة: 31]
«درحالی که دستور نداشتند جز الله یکتایی که هیچ معبودی [به حق] جز او نیست را بپرستند. او پاک و منزّه از آنچه شریک او قرار میدهند، است.»
﴿قُلۡ إِنَّمَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾ [الأنبیاء: 108]
«بگو: تنها به سوی من وحی میشود که همانا معبود شما، معبود یگانه است، پس آیا شما تسلیم میشوید؟!»
با وجود این، جامعترین و بهترین سخن دربارۀ معنای «الله» از ابن عبّاس ب نقل شده که میگفت: «"الله" یعنی ذاتی که صاحب ربوبیّت و عبودیّت بر تمامی مخلوقاتش است.» سخن مذکور را ابن جریر در تفسیر خود آورده است.[3]
ابن عبّاس ب در این توضیح، دو مسئله را بیان کرده است:
أ- وصفی از این اسمِ گرامی که متعلّق به الله أ است؛ یعنی صفت الوهیّت آفریدگار که واژۀ «الله» بیانگر آن بوده، چنانکه نام «علیم» دلالت بر صفت علم الهی، «عزیز» دلالت بر صفت عزّت پروردگار، نام «حکیم» دلالت بر صفت حکمت الهی، «رحیم» دلالت بر صفت رحمت پروردگار و سایر اسامی دلالت بر بقیّۀ صفات الهی دارند.
بنابراین «الله» صاحب الوهیّت و ربوبیّت است و این صفت بزرگِ آفریدگار میطلبد که الله أ معبود باشد و بلکه لازم است که به هیچ نوعی، کسی در این صفت بزرگ با پروردگار شریک نباشد.
صفات الوهیّت شامل تمامی صفات کمال و جلال و عظمت و جمال و رحمت و بِرّ و کرم و احسان میشود و همین صفات سبب میگردد که الله متعال مستحقّ پرستش باشد. الله أ عبادت میشود، چون دارای صفات جلال و عظمت است. پروردگار متعال پرستش میشود، زیرا تنها او قیّوم و ربّ و پادشاه و سلطان است و نیز بدین سبب که فقط او دارای رحمت بوده و نعمتهای ظاهری و باطنی را به تمامی مخلوقاتش میرساند. الله ﻷ عبادت میشود، چراکه علم، حکم، حکمت، احسان، رحمت، قدرت، عزّت و قهر وی بر هر چیزی احاطه دارد و تنها او از هر جنبهای، غنی و بینیازِ مطلق است و دیگران همواره در تمامی امور، محتاج وی هستند؛ در ایجاد و تدبیر، امداد و روزی، تمامی نیازها، بزرگترین حاجتها و سختترین شرایط محتاج او هستند و نیاز دارند که فقط او را پرستش کنند و معبودشان قرار دهند. بنابراین صفت الوهیّت متضمّن تمامی اسمای حسنا و صفات والای پروردگار است.
ب- صفتی از این اسم که مربوط به بنده است؛ یعنی صفت عبودیّت. بندگان الله تعالی را عبادت میکنند و معبود خویش میدانند. الله أ میفرماید:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ﴾ [الزخرف: 84]
«و او کسی است که در آسمان، معبود و در زمین [نیز] معبود بوده و او حکیم داناست.»
یعنی اهل آسمان و زمین از روی میل یا اجبار، وی را پرستش میکنند و تمامی آنها در برابر عظمتش خاشع و فروتن و پیرو اراده و خواست او و در بندِ عزّت و قیّومیّت پروردگار هستند.
بندگان الله تعالی، او را پرستش میکنند و بر حسب درجات و جایگاه خویش، دل و روح و سخن و فعلشان را با تمام وجود در این راه به کار میگیرند. الله متعال دو مفهوم مذکور را در چندین موضع از آیات قرآن، باهم بیان نموده است؛ مانند:
﴿إِنَّنِیٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِی وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ﴾ [طه: 14]
«یقیناً من الله هستم، هیچ معبودی [به حق] جز من نیست، پس مرا پرستش کن و نماز را برای یاد من برپا دار.»
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِیٓ إِلَیۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ﴾ [الأنبیاء: 25]
«و [ما] پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا عبادت کنید.»
﴿ فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِیّٗا﴾ [مریم: 65]
«پس او را پرستش کن و بر عبادتش شکیبا [و پایدار] باش، آیا [مانند و] همنامی برای او میشناسی؟!»[4]
در مبحث ارکان ایمان و اسلام، توضیحات بیشتری دربارۀ علم به الله متعال بیان خواهد شد.
قدرت صفتی ثابت از صفات پروردگار است؛ قدرتی تام و کامل که توضیح آن خواهد آمد.
از دیگر اسامی الهی، قدیر، قادر و مقتدر را میتوان نام برد.
نامهای مذکور در قرآن کریم بیان گشته و بیشتر از همه، «قدیر»، سپس «قادر» و پس از آن، «مقتدر» تکرار شده است. به عنوان نمونه، الله ﻷ میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ﴾ [البقرة: 284]
«و الله بر هر چیزی تواناست.»
﴿إِنَّهُۥ کَانَ عَلِیمٗا قَدِیرٗا﴾ [فاطر: 44]
«بیگمان او دانای تواناست.»
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن یَبۡعَثَ عَلَیۡکُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِکُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِکُمۡ أَوۡ یَلۡبِسَکُمۡ شِیَعٗا وَیُذِیقَ بَعۡضَکُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ﴾ [الأنعام: 65]
«بگو: او قادر است بر آنکه عذابی از بالای [سر] تان یا از زیر پایتان، بر شما بفرستد یا شما را به صورت گروهگروه [و پراکنده] باهم بیامیزد و [طعم] جنگ [و دو دستگی] را به هریک از شما بهوسیلۀ دیگری بچشاند.»
﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا٤٥﴾ [الکهف: 45]
«و الله بر همه چیز تواناست.»
تمامی آنها دلالت بر ثبوت صفت قدرت برای الله ـ میکنند و نشان میدهند که قدرت الهی کامل است. الله متعال با قدرت خویش، موجودات را به وجود آورد و با قدرت خود، آنها را تدبیر میکند و با قدرت خویش، آنها را برابر و پابرجا مینماید و با قدرت خود، میمیراند و زنده میکند و بندگان را برای جزا برمیانگیزاند و فرد نیکوکار را به سبب نیکیاش، پاداش داده و بدکار را به علّت بدیاش، مجازات مینماید. ذاتی که هرگاه ارادۀ انجام کاری نماید، میگوید: باش و بلافاصله آن کار صورت میگیرد.
همچنین الله متعال با قدرت خویش، دلها را بر آنچه اراده کند، برمیگرداند و کسی را که بخواهد، هدایت نموده و کسی را که بخواهد، گمراه میکند و انسان مؤمن را مؤمن، فرد کافر را کافر، نیکوکار را نیکوکار و بدکار را بدکار میگرداند.
به سبب کمال قدرتش، هیچکس چیزی از علمش را نمیداند مگر آنچه بخواهد که به کسی خبر دهد. براساس کمال قدرتش، آسمانها و زمین و آنچه در میانشان است را در 6 روز به وجود آورد و هرگز خسته و رنجور نگشت. هیچیک از مخلوقاتش نمیتواند وی را ناتوان کند و از اختیارش خارج گردد، بلکه در هر جا که باشند، در تصرّف الله أ هستند؛ ذاتی که قدرتش منزّه از خستگی و درماندگی و ناتوانی است و هرچه بخواهد را میتواند انجام دهد.
به علّت کمال قدرتش، هر چیزی تحت فرمان و تدبیر اوست و هرچه بخواهد، میشود و آنچه نخواهد، صورت نمیگیرد.[5]
یکی از اصول مهم و بزرگ ایمان، ایمان به قدر است. الله تعالی میفرماید:
﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ﴾ [القمر: 49]
«بیگمان ما همه چیز را به اندازه [بر اساس تقدیر] آفریدیم.»
﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا﴾ [الأحزاب: 38]
«و فرمان الله حسابشده و دقیق است.»
﴿وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِیرٗا﴾ [الفرقان: 2]
«پس اندازۀ هرچیز را چنان که میباید؛ معیّن کرده است.»
مسلم / در صحیح خود[6] از ابوهریره س چنین روایت میکند: «مشرکان قریش نزد رسول الله ج آمده و با وی، دربارۀ قدر مخاصمه کردند و از این رو، آیات زیر نازل شد:
﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧ یَوۡمَ یُسۡحَبُونَ فِی ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ٤٨ إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ﴾ [القمر: 47-49]
«بیگمان گناهکاران در گمراهی و دیوانگی هستند. روزیکه بر چهرههایشان، در آتش [جهنّم] کشیده شده [و به آنان گفته میشود:] [طعم] آتش دوزخ را بچشید. بیگمان ما همه چیز را به اندازه [براساس تقدیر] آفریدیم.»
کسی که به قدر ایمان نداشته باشد، به الله ﻷ نیز ایمان ندارد. امام احمد / میگوید: «قدر، قدرت الهی است.»[7]
بنابراین انکار قدر به معنای انکار قدرت الله متعال است و انکار صفاتش یا یکی از آنها، با ایمان به الله تعالی منافات دارد، زیرا یکی از اصول ایمان به اللهU، ایمان به تقدیرهایش است.
ابن عبّاس ب میگوید: «قدر نظام توحید است و هرکس که الله متعال را یگانه بداند و به قدر ایمان آورد، این ریسمان محکمی است که هرگز گسسته نمیشود، ولی فردی که الله تعالی را یگانه بداند، امّا قدر را تکذیب نماید، توحید را نقض کرده است.»[8]
عوف میگوید که از حسن چنین شنیدم: «کسی که قدر را تکذیب کند، اسلام را انکار کرده است. همانا الله ﻷ تقدیرهایی را مقدّر ساخت و مخلوقات را براساس قدر آفرید، اجلها را با قدر تقسیم نمود، روزیها را براساس تقدیر قسمت کرد، مصیبتها را با قدر تقسیم نمود و سلامتیها را بر پایۀ تقدیر قسمت کرد.»[9]
ایمان به قدر، از بزرگترین ویژگیهای عالمانِ به آن است. ابن جریر در تفسیر خود، از ابن عبّاس ب نقل نموده که دربارۀ آیۀ: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾ [فاطر: 28]؛ «از میان بندگان الله، فقط دانایان از او میترسند.»، میگفت: مراد کسانی هستند که میگویند:
﴿أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ﴾ [الطّلاق: 12]
«همانا الله بر هر چیزی تواناست.»
علاوه بر مواردی که بیان گشت، در مبحث رکن ششم از ارکان ایمان؛ یعنی ایمان به قدر، توضیحات بیشتری دربارۀ قدر و آثار و نتایج پسندیده و شایستۀ آن بیان خواهد شد.
[1]- بدائع الفوائد، ابن قیّم، ج 1، صص 159- 170؛ القواعد المثلی، محمّد بن عثیمین، صص 37- 38.
[2]- تفسیر ابن جریر، ج 2، ص 121؛ تیسیر العزیز الحمید، سلیمان بن عبدالوهّاب، ص 30.
[3]- به نقل از تیسیر العزیز الحمید، ص 30.
[4]- فقه الأسماء الحسنی، عبدالرّزّاق بدر، صص 77- 78.
[5]- همان، ص 217.
[6]- شمارۀ حدیث: 2656.
[7]- منهاج السّنّة، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 3، ص 254؛ شفاء العلیل، ابن قیّم، ص 28.
[8]- القدر، فریابی، شمارۀ: 205. عبارت فوق از وی نقل شده است؛ الإبانة، ابن بطّه، شمارۀ: 1624؛ أصول الاعتقاد، لالکائی، شمارۀ: 1224 و دیگران.
[9]- الإبانة، ابن بطّة، شمارۀ: 1676؛ أصول الاعتقاد، لالکائی، شمارۀ: 1255.
به معنای خِلقت و آفریدن است.[1] ابن منظور / میگوید: «وفَطَرَ اللهُ الخلقَ یفطرهم؛ یعنی الله متعال مخلوقات را آفرید و به وجود آورد. فطرت به معنای شروعنمودن و اختراع است.»[2] همچنین میآورد: «فطرت یعنی اینکه الله تعالی مخلوقات را به گونهای آفرید که نسبت به او شناخت دارند، وقد فَطره یَفطُرُه فَطراً؛ یعنی وی را آفرید.»[3]
این معنای لغوی واژۀ «فطرت» بود.
بنا بر قول راجح، فطرت همان اسلام است، چنانکه شیخ الإسلام ابن تیمیّه و شاگردش ابن قیّم رحمهما الله بر این باور بودند.[4]
از این رو، فطرت یکی از بزرگترین عوامل دینداری است و ادلۀ شرعی بیانگر این مطلب هستند که ذات انسان بر اقرار به خالق و عبادت برای او آفریده شده است.
ابن قیّم / میگوید: «از عکرمه، مجاهد، حسن، ابراهیم، ضحّاک و قتاده دربارۀ آیۀ: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ﴾ [الروم: 30]؛ «فطرت الهی است که [الله] مردم را بر آن آفریده است، دگرگونی در آفرینش الله نیست.» نقل شده که گفتند مراد از ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ﴾، دین اسلام است و در توضیح ﴿لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ﴾ میگفتند که یعنی دین الهی غیر قابل تغییر است.»[5]
بنابراین هر مخلوقی بر ایمان به خالقش آفریده شده و بر اینکه الله متعال پروردگار هرچیز و آفریدگارش است، بدون اینکه قبلا در این باره فکر کرده یا آموزش دیده باشد.
تنها کسی از مقتضای این فطرت برمیگردد که مانعی بر دلش خطور کند.[6]
پیامبر ج فرمودند: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «هر فرزندی بر فطرت [پاک اسلام] متولّد میشود، امّا پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند.»
و بنا بر روایتی، فرمودند: «إلّا علی هذِهِ الملّة»؛ «مگر بر این ملّت [اسلام متولّد میشود].» و در روایتی دیگر، عبارت «إلّا علی الملّة»[7]؛ «مگر بر ملّت [اسلام]» آمده است.
عیاض بن حمار س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: الله تعالی در حدیثی قدسی میفرماید: «إِنِّی خَلَقْتُ عِبَادِی حُنَفَاءَ کُلَّهُمْ وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمْ الشَّیَاطِینُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِینِهِمْ»[8]؛ «همانا من تمامی بندگانم را حنیف [متمایل به اسلام و حقیقت] آفریدم، امّا شیاطین بر آنان تاخته و از دینشان بازمیدارند.»
علاوه بر این، فطرت آدمی بر رجوع و پناهبردن به پروردگارش در هنگام سختیها آفریده شده است. وقتی انسان – هرکسی که باشد- حتّی فرد کافر در سختی میافتد یا با خطری مواجه میشود، خیالات و گمانها از ذهنش بیرون میرود و آنچه بر آن آفریده شده باقی میماند تا با صدای بلند و از عمق جان و دل فریاد زند و پروردگارش را فرا خواند که سختی و غمش را برطرف نماید و فقط به او پناه میبرد.
الله أ راست گفته که میفرماید:
﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ﴾ [العنکبوت: 65]
«پس هنگامی که در کشتی سوار شوند، الله ﻷ را با اخلاص میخوانند، سپس وقتی [الله] آنان را [با آوردن] به خشکی نجات دهد، باز آنان شرک میآورند.»
مراد از اینکه انسان بر فطرت متولّد میشود، این نیست که در آن وقت، آگاه به امور اسلام است، زیرا الله ـ میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡٔٗا﴾ [النّحل: 78]
«و الله شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالیکه هیچ چیز نمیدانستید.»
همچنین هدف این نیست که ساده و خام آفریده میشود و شرک و توحید را نمیشناسد، چون رسول الله ج فرمودند: «إلّا ویُولَدُ علی الملّة»؛ «مگر اینکه بر ملّت [اسلام] متولّد میشود.» و در روایتی دیگر، عبارت «علی هذِهِ الملّة»؛ «بر این ملّت [اسلام]»، آمده است.
بلکه مراد این است که هر فرزندی بر محبّت به خالقش و اقرار به ربوبیّت او و قبول عبادت برای وی آفریده میشود و اگر بدون مخالف و مانعی رها شود، از این امور منحرف نمیگردد، همانگونه که علاقمند به غذاها و نوشیدنیهای متناسب با بدنش متولّد میشود و مثلا شیری که سازگار با بدن اوست و باعث رشد وی میگردد را میپسندد.[9]
به همین سبب، پیامبر ج فرمودند: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند.»
و نفرمودند که [پدر و مادر] او را مسلمان میکنند، زیرا در صورت پذیرش اسلام، بر اصل فطرت باقی میماند و اما قبول غیر اسلام بر اثر عواملی بیرونی، انحراف و خروج از اصل و قاعده، به شمار میرود.
بنابراین تمامی فرزندان روی زمین بر فطرت؛ یعنی دین اسلام به دنیا میآیند و فرزند درحالی که اقرار به وجود آفریدگار دارد و او را دوست داشته و متوجّه وی است، متولّد میشود.
اگر بر این فطرت باقی بماند، بنا بر اصل، مسلمان است و زمانی که بالغ و عاقل گردد، نیازی نیست که از نو وارد اسلام شود.
امّا در صورتی که همراه پدر و مادری غیرمسلمان رشد نماید و دین باطل آنان را بپذیرد یا اینکه دینی غیر از اسلام داشته باشد، باید که از دین قبلیاش جدا شود و وارد اسلام گردد و گواهی دهد که معبودی بر حق، غیر از الله أ نیست و محمّد ج فرستادۀ اوست. سپس شروع به فراگیری شعائر دینش؛ همچون نماز و امثال آن نماید.
شیخ محمّد طاهر بن عاشور در توضیح اینکه مردم بر دین حنیف آفریده میشوند، چنین آورده است: «مفهوم آفرینش انسانها بر دین حنیف، این است که الله تعالی مردم را به گونهای میآفریند که سازگار و شایستۀ احکام این دین هستند و آموزههایش را متناسب با آفرینش آنان گردانیده و مخالف و ناهماهنگ با آن نیست و آنها را انکار نمیکنند؛ آموزههایی مانند اثبات یگانگی اللهU، زیرا توحید موافق با عقل و دیدگاه صحیح است، به گونهای که اگر انسان با فکر و اندیشهاش رها گردد و اعتقادی گمراه به وی القا و تحمیل نشود، قطعاً براساس فطرت، به سوی توحید رهنمون میگردد.»
وی در ادامه میگوید: «اینکه اسلام دین فطرت بوده و احکامش ملازم و متناسب با مقتضیات فطرت گشته، صفتی است که تنها دین اسلام از میان تمامی ادیان، در فروعاتش متّصف به آن شده است. امّا تمامی ادیان الهی در اصول باهم مشترکند و از عبارت: ﴿ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ﴾ [یوسف: 40] نیز همین مفهوم به دست میآید.
در نتیجه، اسلام فراگیر و عمومی و جاوید و متناسب با تمامی دورانها و موافق با همۀ امّتهاست و در صورتی این امر محقّق میشود که احکامش براساس اصول فطرت انسانی باشد تا هماهنگ با تمامی مردم و همۀ دورانها گردد. ویژگی فطرت باعث شده که اسلام، دارای گذشت و بخشش و آسان باشد، زیرا این دو، مطلوبِ فطرت است.»[10]
ابن عاشور / در توضیح اینکه اسلام فطرت الهی است، میگوید: «توصیف اسلام به اینکه فطرت الهی به شمار میرود، یعنی اصل اعتقاد در آن، جاری بر مقتضای فطرت عقلی است.
امّا قوانین و فروعش، یا اموری فطری؛ یعنی جاری براساس فهم و گواهی عقل است و یا به صلاح آن است و منافاتی با فطرتش ندارد.
قوانین معاملات در اسلام، مرتبط به آنچه فطرت گواهی دهد و تأیید نماید است، چون فطرت خواهانِ مصالح است.»[11]
بر این اساس، روشن میگردد اسلام همان فطرتی که الله ﻷ مردم را بر آن آفریده، است و انسان بر اقرار به آفریدگار و عبادت برای او خلق شده و این یعنی دینداری و فطرت عامل آن است و نصوص شرعی به طور صریح بیانگر همین مطلب هستند.
علاوه بر این، متون شرعی بیان مینمایند که فطرت و اقرار به عبادت و ربوبیّت آفریدگار، ممکن است بر اثر عوامل بیرونی، تغییر کند و منحرف شود و این عوامل بیرونی که باعث میگردد فطرت از مقصد صحیح خود منحرف شود، براساس دلایل موجود، بر سه نوع است:
عامل اصلی و نخستین سبب در این زمینه است، چنانکه روایت عیاض بن حمار س که قبلاً بیان شد، دلالت بر همین مطلب میکرد.
شیاطین شامل شیطانهای جنّ و انس که برای انحراف مردم از فطرت و توجّه به پروردگار، تلاش میکنند.
چنانکه در حدیث قبلی، بیان گردید که: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند.»
این عامل از قویترین عوامل به شمار میرود، زیرا ارتباط فرزندان به والدینشان بسیار زیاد است و آنان تأثیر فراوانی بر فرزندان دارند.
گاهی اوقات جامعه و رسانهها نیز همچون والدین و یا حتّی بیشتر از آنان باعث انحراف مردم از مقتضای فطرت میشوند.
این مورد، یکی از شدیدترین عوامل انحراف از فطرت به شمار میرود. غفلت بر اثر زینتهای دنیوی و مشغولشدن با نعمتهای آن، گاهی اوقات انسان را از یاد الهی غافل میسازد و او را از فطرتی که الله أ وی را بر آن آفریده، دور میکند.
الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان نموده و میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَکَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾ [الأعراف: 172-173]
«و [به یاد آور] هنگامی که پروردگارت از پشتهای فرزندان آدم، ذرّیۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت، [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، [هستی] گواهی میدهیم و [این گواهی بدین سبب بود که مبادا] در روز قیامت بگویید: ما از این، بیخبر بودیم. یا [مبادا] بگویید: پدرانمان، از پیش شرک آورده بودند و ما هم فرزندانی بعد از آنان بودیم، آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند، نابود [و مجازات] میکنی؟!»
آیۀ فوق نشان میدهد که غفلت، از بزرگترین عوامل انحراف و دورشدن از فطرت به شمار میرود.[12]
شاید کسی بپرسد: پس فایدۀ فطرت که این اندازه از عوامل بیرونی تأثیر میپذیرد و منحرف میگردد، چیست؟ آن هم در صورتی که انسان همیشه همراه یکی از این عوامل و اسباب یا تمامی آنهاست؟!
در پاسخ باید گفت: حکمت الهی بر آن بود که فطرت آدمی اینگونه باشد تا هدف از آزمایش انسان بهوسیلۀ خیر و شر و در نتیجه، پاداش یا عقوبت وی براساس عملش ثابت گردد، زیرا اگر فطرت قوی میبود و تحت تأثیر هیچ چیز قرار نمیگرفت، کفر و انحراف در بنیآدم واقع نمیشد، بلکه صلاحیّت کفر را نداشتند و امتحان و ابتلایی وجود نداشت و الله تعالی دارای حکمتی کامل است.
علاوه بر این، فطرت دارای فوایدی است؛ همچون:
أ- فطرت، دینداری و عبادت برای الله ﻷ را در نفس آدمی کاشته و نهاده است، چون اگر انسان متوجّه الله تعالی نگردد، قطعاً پیرو معبود دیگری خواهد بود تا نیازش به دینداری را برآورده سازد؛ همچون کسی که بسیار گرسنه شود و غذای مناسبی نیابد، هر خوراکیای هرچند ناپاک باشد را میخورد تا گرسنگیاش برطرف گردد.
بر این اساس، فلسفۀ وجود دینداری در نزد عموم بشر، برای ما روشن میگردد که بسا اوقات، دین و معبود باطل هستند.
ب- فطرت پذیرش عبودیّت و هماهنگی با لوازم آن را در سرشت آدمی قرار داده است و این مورد، از امور مهم و ضروری برای انسان به شمار میرود، زیرا هرآنچه موافق با فطرت نباشد، نفس از آن متنفّر است و درخواستهایش را اجابت نمیکند.
ج- این فطرت متمایل به حق است، به گونهای که اگر انسان نسبت به دو دین – یکی حق و دیگری باطل- شناخت حاصل کند، فطرت آن دو را از هم تشخیص میدهد و متمایل به حق میگردد، بلکه دینِ حق در عمق نفس جای میگیرد و دل با آن آرام شده و یقین حاصل میکند و در نتیجه، یا آن را آشکار نموده و پایبند آن میگردد و یا بر اثر تمایلات نفسانی، ترس، محبّت و تقلید و یا موانع دیگر، از آن روی میگرداند، چنانکه الله أ دربارۀ فرعون و قومش میفرماید:
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَیۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾ [النّمل: 14]
«و آن را از روی ستم و سرکشی انکار کردند، در حالیکه دلهایشان به آن یقین داشت.»
د- فطرت باعث میشود که فردِ هدایتیافته بر حقیقتی که پذیرفته باور و یقین نماید، هرچند از دلایل نظری که سبب یقین شود، آگاه نباشد. این موضوع – والله أعلم- نشان میدهد که چرا فرد مسلمان دینش را رها نمیکند، زیرا متناسب با فطرتش است و یقین دارد که دین اسلام، بر حق است. همچنین فردی که از ادیان باطلِ دیگر متمایل به اسلام شده و آن را پذیرفته، همچون غرقشدهای است که به ریسمان نجات چنگ زده، چون یقین دارد که این دین، حقیقت بوده و هماهنگ و موافق با فطرت است. والله أعلم.[13]
[1]- لسان العرب، ابن منظور، ج 5، ص 56.
[2]- همان.
[3]- همان.
[4]- شفاء العلیل، ابن قیّم، صص 572- 575؛ درء تعارض العقل والنّقل، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 8، ص 371.
[5]- شفاء العلیل، صص 572- 573؛ درء تعارض العقل والنّقل، ج 8، ص 376.
[6]- نک: رسائل فی العقیدة، شیخ محمّد بن عثیمین، ص 11؛ دراسات فی الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، سعود الخلف، ص 27.
[7]- صحیح بخاری، ج 2، ص 97؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1258.
[8]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2865.
[9]- نک: شفاء العلیل، صص 578- 579.
[10]- تفسیر التّحریر والتّنویر، ج 21، ص 9.
[11]- همان.
[12]- نک: دراسات فی الأدیان، صص 28- 30.
[13]- نک: دراسات فی الأدیان، صص 30- 31.
واژۀ «اسلام» از نظر لغوی، دارای مفاهیم زیادی است که میتوان تمامی آنها را در معانی فرمانبرداری، تسلیمشدن، اطاعت، اخلاص، اظهار فروتنی و قبول، خلاصه کرد.[1]
کلمۀ «اسلام» در قرآن مجید، در چندین مفهوم به کار رفته که متناسب با همان معانی لغوی است؛ از جمله:
الله ﻷ میفرماید:
﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [البقرة: 131]
«آنگاه که پروردگارش به او فرمود: تسلیم شو. گفت: برای پروردگار جهانیان تسلیم شدم.»
﴿۞وَمَن یُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [لقمان: 22]
«و کسیکه روی خویش را تسلیم الله متعال کند.»
﴿فَإِنۡ حَآجُّوکَ فَقُلۡ أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِۗ﴾ [آل عمران: 20]
«پس اگر [دربارۀ دین و توحید] با تو محاجّه و ستیز کردند، بگو: من روی خود را تسلیم الله نمودهام و هرکس که پیرو من است [نیز خود را تسلیم الله تعالی کرده است].»
همچون آیۀ زیر:
﴿وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا﴾ [آل عمران: 83]
«حال آنکه هرکس که در آسمانها و زمین است؛ خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است.»[2]
ابن جوزی / بر این باور بوده و آیۀ زیر را به عنوان دلیل میآورد:[3]
﴿یَحۡکُمُ بِهَا ٱلنَّبِیُّونَ ٱلَّذِینَ أَسۡلَمُواْ﴾ [المائدة: 44]
«پیامبرانی که [در برابر فرمان الهی] تسلیم بودند، براساس آن حکم میکردند.»
این جوزی / بر این دیدگاه بوده و این آیه را به عنوان دلیل بیان میکند:[4]
﴿وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا﴾ [آلعمران: 83]
«حال آنکه هرکس که در آسمانها و زمین است؛ خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است.»[5]
اقوال دیگری نیز وجود دارد که در این مبحث نمیگنجد.
تسلیمشدن و تواضع بنده در برابر الله متعال و پایبندی به آنچه پیامبری از پیامبران الهی آورده و اظهار آن.
به عبارتی دیگر: تسلیمشدن ظاهری و باطنیِ بنده در برابر الله ﻷ با انجام دستورات و پرهیز از نواهیِ وی براساس آنچه از جانب الله تعالی بر زبان رسولانش † بیان شده است.[6]
تسلیمشدن و فرمانبرداری از الله متعال و پایبندی به آنچه پیامبرمان؛ محمّد ج آورده است.[7]
این است دین خاتم که الله ـ تمامی ادیان را با آن خاتمه بخشید و از کسی، دینی غیر از آن را نمیپذیرد، چنانکه میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾ [آلعمران: 19]
«همانا دین [حق] از دیدگاه الله متعال، فقط اسلام است.»
همچنین میفرماید:
﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾ [آلعمران: 85]
«و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از وی پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زیانکاران است.»
پیامبر ج فرمودند: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ! لَا یَسْمَعُ بِی أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ یَهُودِیٌّ وَلَا نَصْرَانِیٌّ، ثُمَّ یَمُوتُ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا کَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[8]؛ «قسم به ذاتی که جان محمّد ج در دست اوست، هر فردی از این امّت [تمام انسانها از زمان بعثت پیامبر ج تا آخرین انسانی که از دنیا برود]؛ خواه یهودی باشد یا نصرانی، از [پیام و آیین] من بشنود [و باخبر شود]، سپس درحالی بمیرد که به آنچه با آن فرستاده شدهام، ایمان نیاورد، قطعاً از دوزخیان خواهد بود.»
[1]- نک: لسان العرب، ابن منظور، ج 12، صص 293- 294.
[2]- الوجوه والنّظائر فی القرآن الکریم؛ دراسة وموازنة، سلیمان قرعاوی، صص 367- 370.
[3]- نزهة الأعین النّواظر فی علم الوجوه والنّظائر فی القرآن الکریم، ابن جوزی، ج 1، ص 51.
[4]- همان.
[5]- همان.
[6]- نک: لسان العرب، ج 12، ص 293؛ فتح ربّ البریّة بتلخیص الحمویّة، شیخ محمّد بن عثیمین، ص 94.
[7]- التّدمریّة، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ص 173.
[8]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 153.