۵۷- دلایلی از سنّت بر فضیلت دعا و بیان معیاری برای مقایسهی میان ذکر و دعا
پیشتر درخصوص فضیلت دعا با تکیه بر ارائهی تعدادی از نصوص قرآنکریم که بیانگر فضیلت عظیم و منزلت والای آن است سخن گفتیم، و در آنچه در ذیل میآید تعدادی از نصوص سنّت که نشاندهندهی فضیلت دعا، و منافع و ثمرات و فواید بیشمار آن است بیان میگردد. سنّت سرشار از نصوصی است که مشتمل بر تشویق به دعا و بیان فضیلت آن، و اجر و پاداش عظیم آن نزد خداوند است.
از جملهی اینها: در سنن از نعمان بن بشیر t روایت شده است که پیامبرr فرمودند: «دعا همان عبادت است»، سپس این آیه را تلاوت فرمودند:
﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ٦٠﴾ [المؤمن: 60].
«صاحب اختیارتان گفته است: مرا [با اخلاص] بخوانید تا اجابتتان کنم؛ کسانی که از بندگی من گردنکشی میکنند، با خواری وارد دوزخ خواهند شد»[1].
این حدیث نشاندهندهی منزلت والای دعاست. و اینکه دعا عالیترین و بافضیلتترین انواع عبادتهاست.
حاکم با سند حسن و به طور مرفوع از ابن عباس y روایت کرده است که: «بافضیلتترین عبادت، دعا است.» و این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ﴾ [المؤمن: 60][2].
ترمذی و دیگران از ابوهریره t روایت کردهاند که پیامبرr فرمودند: «چیزی بر خداوند بلندمرتبه، گرامیتر از دعا نیست»[3]. این حدیث نشاندهندهی فضیلت دعا، و ارزشمند بودن آن نزد خداوند، و جایگاه والای آن در عبادات است، و اینکه دعا روح و لُبّ عبادات و بافضیلتترین آنهاست. و این به خاطر چند موضوعی است که اهل علم آن را بیان داشتهاند:
از جملهی آنها اینکه:
1- دعا به معنی التماس کردن به درگاه خدا و اظهار ضعف، و نیاز به اوست.
2- هر قدر قلب به هنگام عبادت باخشوعتر و اندیشه در آن حاضرتر باشد، آن عبادت بافضیلتتر و کاملتر است، و دعا نزدیکترین عبادات برای دستیابی به این منظور و هدف است چرا که نیاز بنده او را به خشوع و حضور قلب وامیدارد.
3- بیشک دعا همراه و قرین توکل و طلب یاری از خداوند است، [از سوی دیگر] توکل به معنی داشتن اعتماد و اطمینان قلبی به خداوند در کسب چیزهای خوشایند و مورد پسند، و دفع چیزهای ناخوشایند و ناپسند است، و دعا آن را تقویت میکند، بلکه تعبیری از آن توکل و تصریح بدان است. بیتردید شخص دعاکننده از ضرورت کامل پناه جستن به خدا باخبر است و میداند که همهی کارهایش در دست خدا است؛ لذا در حالی که به پروردگارش امید و اطمینان دارد خواستهاش را از او میطلبد، و این همان روح عبادت است،[4] به همراه دیگر موضوعاتی که جایگاه بلند دعا و منزلت والای آن را آشکار میسازد. به هر حال لازم است این مطلب موردتوجه قرار گیرد که این سخن به معنی برتری مطلق دعا بر دیگر عبادات نیست. بلکه جنس ذکر از جنس دعا برتر است آن هم با در نظر گرفتن هر یک از این دو به صورت جداگانه، و قرائت قرآن برتر از ذکر، و ذکر برتر از دعا است. این با در نظر گرفتن هر کدام از آنها به صورت جداگانه است و گاه حالتی بر مفضول عارض میشود که آن را شایستهتر از فاضل میگرداند[5].
این قلمروی ارجمند در علم است که بر فرد مسلمان شایسته است آن را درک کرده و با فهمش بدان توجهی ویژه نماید، تا کار و سخن برتر، را در هر زمان و حالتی دریابد، و در هر زمان و مکانی به بهترین شیوه پروردگارش را عبادت کرده و مولایش را اطاعت نماید. شیخ الاسلام ابن تیمیه/ برای برتری دادن عبادات بر یکدیگر و تنوع آنها براساس جنس عبادتها و زمان آنها و اختلاف مکان، و متفاوت بودن توان فرد در انجام آن و مواردی شبیه اینها ملاک و ضابطهای دقیق را بیان کرده که در پرتو آن فرد مسلمان بر اساس این اعتبارات که بدان اشاره شد میتواند آنچه را برای او برتر، است دریابد [و بدان اقدام نماید].
ابن تیمیه/ میگوید: «بیشک (عبادت) برتر متنوع و گوناگون میشود: گاه به حسب جنس عبادات، همچنان که جنس نماز برتر از جنس قرائت است، و جنس قرائت برتر از جنس ذکر است، و جنس ذکر برتر از جنس دعا است.
و گاه با توجه به اختلاف زمان نوسان پیدا میکند؛ همچنان که قرائت قرآن و ذکر و دعا بعد از نماز صبح و عصر جایز است، اما خواندن نماز اینگونه نیست.
و گاه با توجه به اختلاف ظاهر عمل آدمی فرق میکند؛ چنانکه ذکر و دعا در رکوع و سجدهها جایز است، اما نباید در این حالات قرآن قرائت نمود. همچنین به اتفاق علما ذکر و دعا در طواف مشروع است اما درخصوص قرائت قرآن به هنگام طواف، علماء آراء گوناگونی دارند.
و گاه با در نظر گرفتن مکانهای مختلف، عبادتِ برتر تفاوت میکند، همچنان که در عرفه و مزدلفه و به هنگام رمیجمرات و در صفا و مروه ذکر و دعا مشروع است، و نه نماز و مانند آن؛ همچنین برای کسی که تازه وارد مسجدالحرام میشود طواف برتر از نماز خواندن است [و ابتدا طواف کرده سپس نماز میخواند]، اما برای کسانی که مقیم مکه هستند و وارد مسجدالحرام میشوند خواندن نماز برتر است [سپس طواف مینمایند]. و گاه با توجه به اختلاف مرتبهی جنس عبادت متفاوت است، [به عنوان مثال:] جهاد برای مردان برتر از ادای حج است، اما جهاد زنان به جای آوردن حج است. زنی که شوهر دارد اطاعتش از همسرش برتر از اطاعتش از پدر و مادرش است، برخلاف زن بیوه که فرمان یافته از پدر و مادرش اطاعت نماید.
و گاه انجام عبادت برتر با توجه به قدرت و عدم قدرت بنده در انجام آن عبادت فرق میکند؛ عباداتی را که میتواند انجام دهد برای او بهتر است از آنچه از انجامش ناتوان است، هر چند عبادتی که او ناتوان از انجام آن است برتر باشد؛ و این عرصهای گسترده است که بسیاری از مردم در آن افراط کرده و از هوا و هوس خود پیروی کردهاند.
برخی از مردم چنین میپندارند که اگر انجام عبادتی برای او برتری داشته باشد -حال به خاطر مناسبتی که خاص اوست یا چون برای قلب او سودمندتر است و یا از سوی پروردگارش پذیرفتهتر است- میخواهد آن را برای دیگر مردم به عنوان عمل و عبادت برتر قرار داده و آنان را بدان امر کند. خداوند محمد مصطفی را با کتاب و حکمت برانگیخت و او را رحمتی برای آدمیان و هدایتکنندهی آنان قرار داد؛ هر انسانی را به آنچه برای او مفیدتر و نیکوتر است دستور میدهد، و بر فرد مسلمان واجب است که خیرخواه و دلسوز دیگر مسلمانان باشد و برای هر انسانی آنچه را که برای او مفیدتر و نیکوتر است در نظر گیرد.
بدین ترتیب برای تو روشن میشود که در میان مردم کسانی هستند که پرداختنشان به علم برای آنان برتر است، و کسانی هستند که پرداختنشان به جهاد برای آنان برتر است، و کسانی هستند که پرداختنشان به عبادات بدنی مانند نماز و روزه برای آنان برتر است[6]، و برتر مطلق آن چیزی است که از حیث ظاهر و باطن به حال پیامبرr شبیهتر باشد، چرا که بهترین کلام، کلام خداوند، و بهترین روش، روش پیامبرr است»[7].
چنان که میبینی برای کسی که خواهان انجام برترین و کاملترین عبادات و اموری است که او را به خدا نزدیک میگرداند این مطلب دربردارندهی تحقیقی کامل و شالودهای استوار در این زمینه است، و حاصل آن این است که برترین [عبادت] در هر زمان و موقعیتی رعایت سنت و روش پیامبرr در آن زمان و حال و موقعیت است و همچنین پرداختن به عمل و کار و مقتضای آن زمان؛ بدین ترتیب فرد مسلمان کمال را دریافته و برترین و کاملترین عبادت را به دست میآورد.
به هر حال لازم است این مطلب دانسته شود که کارهایی که در جنس و نوع برابرند بر اساس تفاوتی که در قلبهای آدمیان نسبت به ایمان به خدا و محبت به او، و بزرگداشت فرامینش و انجام کارهای خالصانه برای او وجود دارد، متفاوتند؛ تفاوتی که جز خدا کسی آن را درک نکرده و بدان احاطه نمییابد.
از خداوند سبحان میطلبیم که ما و شما را به سوی بهترین کارها هدایت و راهنمایی فرماید؛ چرا که جز او کسی به سوی بهترین، هدایت نمیکند، همچنین از خداوند میطلبیم که اخلاص در گفتار و کردار را روزی همهی ما گرداند.
[1]- سننالترمذی (شماره: 3247)، و المسند (4/267)، والأدبالمفرد (شماره: 714)، و علامه آلبانی/ در صحیحالأدبالمفرد (شماره: 1757) آن را صحیح دانسته است.
[2]- المستدرک (1/491)، و علامه آلبانی/ در الصحیحه (شماره:1579) آن را حسن دانسته است.
[3]- سنن ترمذی (شماره: 3370) و ابنماجه (شماره: 3829)، و صحیحابنحبان (شماره: 870)، المستدرک (1/490)، و علامه آلبانی/ در صحیح أدبالمفرد (شماره: 549) آن را حسن دانسته است.
[4]- بنگر به: مجموع الفوائد و اقتناص الأوابد اثر ابنسعدی (ص:46).
[5]- بنگر به: الوابل الصیب اثر ابنقیم (ص: 187).
[6]- نکتهای ظریف که در این زمینه میتوان بدان اشاره نمود مطلبی است که ذهبی در سیرأعلامالنبلاء (8/114) در زندگینامهی امام مالکبنأنس نقل کرده است و آن اینکه عبداللهبنعمر العُمری عابد نامهای به امام مالک نوشته و او را به گوشهگیری و انجام عبادات تشویق کرد، مالکبنانس در پاسخ او این چنین نوشت: «بیشک خداوند کارها را تقسیم کرده همچنان که رزق و روزیها را تقسیم کرده است، پس چه بسا شخصی دَرِ انجام نماز (بیش از واجبات) به روی او گشوده شود اما دَرِ روزه (ی سنت و نافله) به روی او گشوده نشود و شخصی دیگر دَرِ جهاد به رویش گشوده شود، نشر و گسترش علم از برترین کارهای نیکوست و من بدانچه به رویم گشوده شده راضی و خرسندم و فکر نمیکنم که آنچه را من بدان مشغولم کمتر و پستتر از آن چیزی باشد که تو بدان مشغولی، و امیدوارم که هر دوی ما در مسیر خیر و نیکی باشیم».
[7]- مجموعالفتاوی (10/429-427).
دعا در اسلام از اعتباری بالا و جایگاهی والا و منزلتی رفیع برخوردار است، چرا که عالیترین عبادات و عظیمترین طاعات و سودمندترین کارهای نیک است، و به همین خاطر نصوص بسیاری در کتاب خداوند و سنت فرستادهاش r آمده که نشاندهندهی فضیلت دعا و یادآور جایگاه و بزرگی منزلت آن، و متمایل سازنده بدان و تشویقکنندهی به آن است. ارشادات و راهنماییهای این نصوص که نشاندهندهی فضیلت دعایند به انواع مختلف بیان گردیدهاند؛ در برخی از آنها دستور به دعا و واداشتن به آن آمده، و در برخی دیگر هشدار نسبت به ترک آن و کبر ورزیدن از آن مطرح شده، و در برخی دیگر عظمت پاداش آن و بزرگی اجرش نزد خداوند بیان شده، و در برخی دیگر مؤمنین به خاطر انجام دعا مورد و ستایش قرار گرفتهاند. به همراه دیگر انواع ارشاداتی که در قرآنکریم مبنی بر بزرگی فضیلت دعا آمده است. بلکه حتی خداوند سبحان کتاب والایش را با دعا آغاز کرده و با آن به پایان رسانده است، سورهی «الحمد» که سرآغاز قرآنکریم است مشتمل بر دعا به درگاه الهی برای طلب ارجمندترین درخواستها و کاملترین خواستههاست که همان تقاضا از خداوند برای هدایت به راه راست و یاری بر انجام عبادت و اقدام به اطاعت است، و سوره «الناس» که پایان قرآنکریم است مشتمل بر دعا به درگاه الهی است بدین شکل که آدمی از شر وسوسهگر پنهانشونده و بازگردنده، که در دلهای مردم وسوسه میکند، اعّم از جن و انس، به خداوند پناه میبرد. شکی در این نیست که آغاز قرآنکریم با دعا و پایانش با آن دلیلی بر بزرگی جایگاه دعاست و اینکه دعا روح عبادات، و هسته و جوهرهی آن است.
بلکه خداوند والا و بلندمرتبه در آیاتی از قرآن دعا را عبادت نامیده است که خود بیانگر قدر و منزلت والای آن است، مانند این سخن خداوند که میفرماید:
﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ٦٠﴾ [المؤمن: 60].
«و پروردگارتان گفت: مرا [به دعا] بخوانید تا برایتان اجابت کنم. آنان که از عبادتِ من کبر می ورزند، با خواری به جهنّم درمیآیند».
و یا مانند این سخنش که از قول پیامبرش ابراهیم u میفرماید:
﴿وَأَعۡتَزِلُکُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّی عَسَىٰٓ أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیّٗا ٤٨ فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۖ وَکُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِیّٗا ٤٩﴾ [مریم: 48-49].
«و از شما و آنچه به جای خداوند می پرستید، کناره میگیرم و پروردگارم را [به نیایش] میخوانم، امید میرود که در پرستش پروردگارم ناامید نباشم (۴۸) پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند میپرستیدند، کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک [از آنان] را پیامبر گرداندیم».
و دیگر آیات مانند این. همچنین خداوند دعا را دین نامیده، همچنان که میفرماید:
﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾ [المؤمن: 14].
«پس خدا را -با پرستشی خالص برای او- یاد کنید».
و آیاتی شبیه اینها.
همهی اینها مقام و منزلت عظیم دعا، و اینکه پایه و اساس بندگی و روح آن است را برای ما واضح و آشکار میکنند. دعا نشانهی کرنش کردن و به زانو درآمدن و درهم شکستن در برابر پروردگار، و اظهار احتیاج و نیازمندی به او است، و به همین خاطر خداوند بندگانش را به انجام آن تشویق کرده، و در آیات بسیاری از قرآنکریم آنان را بدان ترغیب نموده است، خداوند میفرماید:
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ٥٥ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٥٦﴾
[الأعراف: 55-56].
«پروردگارتان را با تضرّع و نهانی [به نیایش] بخوانید. بیگمان او از حد گذرندگان را دوست نمیدارد (۵۵) و در زمین، پس از اصلاحش فساد مکنید و او را با بیم و امید [به نیایش] بخوانید. که رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است».
و یا میفرماید:
﴿هُوَ ٱلۡحَیُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٦٥﴾
[المؤمن: 65].
«اوست زنده. هیچ معبود [راستینی] جز او نیست، پس او را -با پرستشی خالص برای او- پرستش کنید. ستایش خدای راست، پروردگار جهانیان».
خداوند سبحان -در حالی که بندگانش را به دعا کردن متمایل میسازد- خبر میدهد که به بندگانش نزدیک است و دعایشان را پذیرفته، و امیدشان را برآورده ساخته، و درخواستشان را اعطا میکند؛ میفرماید:
﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ ١٨٦﴾ [البقرة: 186].
«و چون بندگانم دربارهی من از تو بپرسند، [بگو:] به راستی که من نزدیکم. دعای دعاکننده را هنگامی که مرا [به دعا] بخواند، روامیدارم. پس باید که از من فرمان پذیرند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند».
و یا میفرماید:
﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ﴾ [النمل: 62].
«نه بلکه [سؤال این است] چه کسی [دعای شخص] درمانده را، چون او را بخواند، میپذیرد و سختی را برمیدارد و شما را جانشینان زمین میسازد؟»
به همین خاطر هر قدر و هر زمان که شناخت و معرفت آدمی به خداوند افزایش یابد و پیوندش با او مستحکمتر گردد دعا و درخواستش به درگاه او فزونتر میگردد، و فروتنیاش در برابر او شدیدتر میشود، و به همین خاطر پیامبران و رسولان خداوند در همهی احوالاتشان و در همهی کارهایشان بسیار بیش از دیگر مردمان به دعا روی آورده و بدان پرداخته و آن را انجام دادهاند، و خداوند به همین خاطر در قرآنکریم آنان را ستوده است و بخشی از دعاهای آنان در حالتهای متعدد و مناسبتهای گوناگون را بیان داشته است. خداوند در توصیف آنان میفرماید:
﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَیَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَکَانُواْ لَنَا خَٰشِعِینَ ٩٠﴾
[الأنبیاء: 90].
«بیگمان آنان به نیکوکاری میشتافتند و ما را با امید و بیم [به دعا] میخواندند و برای ما فروتن بودند».
از جمله دعاهای انبیاء، دعایی است که خداوند از پیامبرشابراهیمu نقل کرده:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى ٱلۡکِبَرِ إِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ ٣٩ رَبِّ ٱجۡعَلۡنِی مُقِیمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّیَّتِیۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ ٤٠ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡحِسَابُ ٤١﴾ [إبراهیم: 39-41].
«ستایش خداوندی راست که به رغم پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. آری پروردگارم شنوای دعاست (۳۹) پروردگارا، مرا و [نیز کسانی] از فرزندانم را، نمازگرار قرار ده. و پروردگارا، دعای مرا بپذیر (۴۰) پروردگارا، مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را، روزی که حساب برپا میگردد، بیامرز».
خداوند سبحان دعای پیامبرش نوح u را بیان کرده، آنگاه که او از پروردگارش خواست تا او را در برابر قومش که او را تکذیب کرده و در مقابلش موضع خصمانه گرفتهاند، یاری دهد. خداوند میفرماید:
﴿۞کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ ٩ فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ ١٠ فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ ١١ وَفَجَّرۡنَا ٱلۡأَرۡضَ عُیُونٗا فَٱلۡتَقَى ٱلۡمَآءُ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ قَدۡ قُدِرَ ١٢ وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ ١٣ تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن کَانَ کُفِرَ ١٤﴾ [القمر: 9-14].
«قبل از آنان هم قوم نوح به تکذیب پرداختند و بنده ما را دروغپرداز شمردند و گفتند: دیوانه است و [با او] به درشتی رفتار شد (۹) آنگاه پروردگارش را [به دعا] خواند: به درستی که من مغلوب شدهام. پس [از آنان] انتقام بگیر (۱۰) سپس درهای آسمان را به آبی فرو ریزنده گشودیم (۱۱) و از زمین چشمهها جوشاندیم. سپس [آن] آب برکاری که مقدّر شده بود، فراهم آمد (۱۲) او را بر [کشتیِ] ساخته شده از تخته و میخ سوار کردیم (۱۳) زیر نظرِ ما روان بود. برای انتقام به خاطر کسی بود که انکارش کرده بودند».
خداوند دعای پیامبرش ایوب u، آنگاه که به بیماری مبتلا شده بود را بیان کرده است و میفرماید:
﴿۞وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤﴾ [الأنبیاء: 83-84].
«و ایوب را [نیز یاد کن]، چون پروردگارش را ندا داد که: آسیبی به من رسیده است و تو مهربانترین مهربانانی (۸۳) پس [دعایش] را اجابت کردیم و رنجی را که در خود داشت دور ساختیم و خانوادهاش و [نیز] مانند آنان را با آنان به رحمتی از جانب خویش و به جهت پندی برای عبادتگزاران به او بخشیدیم».
خداوند دعای پیامبرش یونس u، آنگاه که ماهی او را بلعید، را بیان کرده است. یونس u در حالی که در شکم ماهی و در اعماق دریا بود به درگاه پروردگارش دعا کرد و خداوند دعایش را پذیرفت. خداوند میفرماید:
﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨﴾ [الأنبیاء: 87-88].
«و ذیالنّون را، چون خشمگین رفت، و گمان کرد [کار را] بر او تنگ نمیگیریم و در تاریکیها ندا در داد که معبود [راستینی] جز تو نیست. تو پاک [و منزهی] به راستی من از ستمکاران بودم (۸۷) پس [دعایش را] اجابت کردیم و از غم رهاییاش دادیم و مؤمنان را بدینسان نجات میدهیم».
به همین ترتیب کسی که در قرآنکریم بیندیشد مطالب بسیاری از دعاهای انبیاء و درخواستشان از پروردگار و اینکه در تمامی احوالشان خود را به درگاه الهی انداخته و بدان پناه بردهاند را در آن مییابد.
همچنان که خداوند پیامبران را به دعا نمودن توصیف کرده و آنان را برای انجام این کار مورد تعریف و تمجید قرار داده است؛ همچنین مؤمنین صادق و بندگان نیکوکارش را بدان تعریف نموده و میفرماید:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٧﴾
[السجدة: 16-17].
«پهلوهایشان از بسترها جدا میشود. با بیم و امید پروردگارشان را میخوانند و از آنچه به آنان روزی دادهایم انفاق میکنند (۱۶) پس هیچکس نمیداند که از آنچه مایهی روشنی چشم است چه چیزی برایشان نهان داشته شده است. به [پاس] آنچه میکردند [پاداش یافتند]».
و یا میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ﴾
[الکهف: 28].
«و خودت را در همراهی با کسانی که پروردگارشان را به صبح و شام در حالی که خشنودی او را میجویند، به [دعا میخوانند] پای بند کن».
و یا خداوند در توصیف اهل بهشت آن گاه که با اطمینانخاطر و بدون هیچگونه خوف و هراسی بدانجا وارد میشوند، میفرماید:
﴿تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ ٩ دَعۡوَىٰهُمۡ فِیهَا سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمۡ فِیهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٠﴾ [یونس: 9-10].
«در باغهای پرناز و نعمت بهشتی، جویباران از فرو دستِ [مساکنِ] آنان جاری است (۹) دعاشان در آنجا «سبحانک اللّهّم» و درودشان در آنجا «سلام» است و پایان دعاشان [این است] که: «الحمدلله ربّالعالمین»».
درنتیجه دعا، روح این دین، و توشهی مؤمنان متقی، و نشانهی به التماس افتادن و به زانو درآمدن در پیشگاه پروردگار جهانیان است. خداوند ما و شما را از زمرهی دعاکنندگان، و آنان که بدان جامهی عمل میپوشند قرار دهد؛ بیشک او شنوندهی دعا و اجابتکنندهی آن است.
55- حقیقت لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ
پیشتر دربارهی فضیلت کلمه: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ» سخن گفته شد، این کلمهی بزرگ که دارای مفاهیم والا و معانی عمیق و ژرف است. احادیث به شیوههای گوناگون، گویای والایی و عظمت و بزرگی این کلمه هستند، زیرا که پیامبر r بیان کرده که این کلمه از درهای بهشت، و از گنجینههای زیر عرش، و نهالهای بهشت، و از باقیات صالحات است که لازم و شایسته است بنده به طور مکرر بدان بپردازد، همچنین گفتیم که پیامبر r دستور داده تا کلمه: لاَ حَوْلَ وَلاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ بسیار گفته شود. و همهی اینها به روشنی و صراحت بیانگر عظمت فضیلت این کلمه و جایگاه والای آن است و این که کلمهای عظیم و ارجمند و رفیع بوده و لازم است که شخص مسلمان بدان توجه کرده و بسیار آن را بر زبان آورد، و مسلمانان با تکرار زیاد آن لحظاتشان را آباد نمایند زیرا این کلمه نزد خدا از فضیلت والایی برخوردار بوده، و خداوند پاداش زیادی بدان اختصاص داده، و نعمات و برکات متنوع، و لطفهای متعدد در دنیا و آخرت از آن حاصل میشود.
از جمله مسائل ضروری و مورد تأکید بر هر مسلمانی در این باره آن است که مفهوم و مدلول و معنای این کلمه را دریابد، تا وقتی که با این کلمه خدا را ذکر مینماید بر اساس علم و درک و فهم مدلولی باشد که خدا را با آن یاد میکند، اما این که فرد مسلمان سخنی را تکرار کند که معنایش را درنیابد یا الفاظی را بر زبان آورد که مدلول و مفهوم آنها را درک نکند، این کار فاقد تأثیر بوده و نفع اندکی در پی دارد، به همین خاطر هر مسلمانی ناگزیر است که در این ذکر، و بلکه در دیگر ذکرهایی که خدا را با آن یاد میکند، نسبت به معنا و مفهوم آنچه را که میگوید آگاه بوده و از مضمون آن مطلع باشد، زیرا بدین شیوه است که ذکر بهره و نتیجه داده، و فایدهاش متحقق گشته، و ذکرکننده از آن سود میبرد. پیشتر سخن پیامبر r به ابو هریره t را بیان داشتیم که فرمود: «آیا تو را به کلمهای در زیر عرش راهنمایی نکنم که آن گنجینهای از بهشت است؟ بگو: لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، خداوند میفرماید: بندهام تسلیم شد و گردن نهاد».
این کلمهی تسلیم شدن و فرمانبرداری کردن، و اختیار دادن و تبری جستن از حرکت و قدرت خود، و واگذار کردن آن به خداوند است، و این که آدمی چیزی از کارش در دست خودش نیست، او صاحب ترفندی برای دفع شر از خود نیست، و نمیتواند خیر و خوبیای را برای خود جلب و جذب کند مگر به اراده و مشیّت خداوند متعال. آدمی از معصیت به طاعت، و از بیماری به تندرستی، و از ناتوانی به قدرت و توانایی، و از نقصان به کمال و فزونی تغییر نمییابد مگر به واسطهی اراده و مشیت الهی، آدمی توان اقدام به انجام کاری از کارهایش، یا متحقق کردن هدفی از اهدافش، یا نقشه و غرضی از نقشهها و اغراضش را ندارد مگر به ارادهی خداوند عظیم. هر آنچه را خدا بخواهد میشود، و هر آنچه را نخواهد نمیشود، کنترل و اختیار امور در دست اوست، و کارها و امور آفریدهها بسته به قضا و قدر اوست، هر آن گونه که بخواهد آن را تغییر میدهد و هر آن گونه که اراده کند بدان خاتمه میدهد، کسی و چیزی نمیتواند تقدیرش را پس زند، و کسی نمیتواند حکمش را مورد تعقیب قرار دهد، هر آنچه را بخواهد روی میدهد، آن چنان که او میخواهد و در وقتی که او میخواهد، بدان صورت که او میخواهد بیهیچ افزایش و یا کاهشی، و بیهیچ به پیش افتادن و یا به تأخیر افتادنی. خلق و فرمانروایی خاصّ اوست، ملک و حمد از آن او، و دنیا و آخرت متعلق به او، و نعمت و لطف از آن او، و ستایش نیکو فقط مختص به اوست، قدرتش همه چیز را در برگرفته،
﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیًۡٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ ٨٢﴾ [یس: 82].
«جز این نیست که فرمانش - چون [آفریدنِ] چیزی را بخواهد [این است] که به او گوید: موجود شو. پس بیدرنگ موجود میشود».
و یا میفرماید:
﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ﴾
[فاطر: 2].
«[درِ] رحمتی را که خداوند برای مردم بازگشاید، برای آن [رحمت] هیچ بازدارندهای نیست و آنچه را بازدارد، آن را هیچ گشایندهای جز او نیست».
و کسی که جایگاه و منزلتش این چنین باشد باید که به الوهیتش گردن نهاد، و به عظمتش تسلیم شد، و همه کارها را به او واگذار کرد، و هر حرکت و قدرتی را به او منتسب نمود، و به همین خاطر خداوند به بندگانش یاد داده که با این کلمهی بزرگ که دری از درهای بهشت و گنجی از گنجهای آن است به بندگی و عبادتش بپردازند.
این کلمه، کلمهای عظیم است که به معنی کمک و یاری خواستن صادقانه از خداوند یگانه است همچنان که کلمه توحید لا إله إلا الله به معنی عبادت راستین انجام دادن برای خداوند است. لا إله إلا الله فقط زمانی تحقق مییابد که همهی عبادت صادقانه از آن خدا باشد و لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ فقط زمانی تحقق مییابد که همه کمک و یاری خواستن راستین از خداوند صورت پذیرد، خداوند این دو موضوع را در سورهی فاتحه که برترین سورهی قرآن است گرد آورده است آنجا که میفرماید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥﴾ «تنها تو را میپرستیم و فقط از تو یاری میجوییم» گفتن جملهی اول به منزلهی تبری جستن از شرک و گفتن جملهی دوم به منزله تبری جستن از حرکت و قدرت (خود)، و تفویض و واگذار کردن آن به خداوند است. عبادت مرتبط به الوهیت خداوند سبحان، و استعانت (طلب یاری) در ارتباط با ربوبیت اوست. عبادت، هدف، و استعانت، وسیله است. و راهی برای تحقق بخشیدن به این هدف عظیم وجود ندارد مگر با این وسیله یعنی: یاری جستن از خداوند، که هیچ حرکت و قدرتی وجود ندارد مگر به خواست او. به همین خاطر هر کس آن را در غیر جای خودش به کار گیرد یا آن را در غیر مراد و هدفش قرار دهد دچار خطا شده است، شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «با این حال این کلمه (لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ)، کلمهی استعانت و یاری جستن است، و نه کلمهی استرجاع (إِنّا للهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُون). بسیاری از مردم به هنگام روی دادن مصیبتی و به منزلهی استرجاع آن را میگویند، و آن را از سر بیتابی و ناشکیبایی میگویند، و نه به خاطر صبر و تسلی کردن»[1].
فهم گذشتگان رحمهم الله درخصوص این کلمهی عظیم، برگرد این مفهوم و معنایی که ذکر شد میچرخد. ابن ابی حاتم در تفسیرش از ابن عباسب نقل کرده که در تفسیر «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ» گفته: «نمیتوانیم حرکتی در جهت عمل به عبادت و طاعت انجام دهیم مگر به یاری و کمک خدا، و قدرتی در جهت ترک گناه و معصیت نداریم مگر به یاری و کمک خدا».
هم چنین ابن ابی حاتم نقل کرده که از زهیر بن محمد دربارهی تفسیر «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ» پرسیده شد و او گفت: «هر آنچه را دوست داری و به دست میآوری فقط به یاری خداست، و آنچه را از آن بیزار و متنفری جز به یاری خدا رها نمیکنی»[2].
شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، یاری رساندن و کمک کردن را واجب و مقرر میکند، و به همین خاطر پیامبر r گفتن آن را وقتی که مؤذن میگوید: حی علی الصلاة، سنّت قرار داد که شنونده در پاسخ مؤذن بگوید: لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، و وقتی مؤذن میگوید: حی علی الفلاح، شنونده در پاسخ میگوید: لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، [و در جریان ماجرایی که در سوره کهف آمده] شخص مؤمن به دوستش گفت:
﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ﴾ [الکهف: 39].
«کاش! وقتی که وارد باغ میشدی (و این همه نعمت و مرحمت، و آثار قدرت و عظمت را میدیدی) میگفتی: ماشاءالله! (این نعمت از فضل و لطف خدا است و آنچه خدا بخواهد شدنی است!) هیچ قوّت و قدرتی جز از ناحیهی خدا نیست (و اگر مدد و توفیق او نباشد، توانایی عبادت و پرستش را نخواهیم داشت)».
به همین خاطر به کسی که از تأثیر بد چشم کسی میترسد دستور داده میشود جملهی: مَاشَاءَاللهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ را بگوید، این که میگوید، ماشاءالله به این معناست که هر آنچه خدا بخواهد صورت میگیرد، و این به معنی امنیت او نیست، بلکه به معنی ایمان او به قَدَر خداوند است و میگوید: لا قوة الا بالله، و در حدیث ابوموسی اشعریt که متفقعلیه است روایت شده که پیامبر r فرمودند: «لاَ حَوْلَ وَلاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ گنجینهای از گنجینههای بهشت است»، گنج مالی گردآوری شده است که نیازی به جمعآوری ندارد، با این همه این کلمه متضمن توکل به خداوند و نیاز به اواست، بدیهی و مسلّم است که چیزی روی نمیدهد مگر به یاری خدا، و مردم هیچ توان و ارادهای جز آنچه خداوند در آنان پدید آورده ندارند. لذا وقتی قلب از یاری گرفتن از مردم گریخته و دست کشیده، و آن را از خدا میطلبد آن را از خالقش میطلبد؛ کسی که فقط اوست که میتواند یاری و مساعدت نماید ... و به همین خاطر خداوند در آیات متعدد دستور داده تا فقط بر او توکل نمایند، و در اثر آمده که: «کسی که قویتر بودنش در میان مردم او را شاد میگرداند باید بر خدا توکل نماید، و کسی که ثروتمندتر بودنش در میان مردم او را خوشحال میکند باید بدانچه در دست خداوند است خاطر جمعتر باشد از آنچه خود دارد»[3].
بیشک سودمندترین و والاترین دعا برای آدمی این است که از خداوند درخواست نماید تا او را یاری کند که رضایت و خشنودیش را به دست آورده و توفیق انجام طاعتش را دهد.
این همان دعایی است که پیامبر r آن را به محبوبش معاذ بن جبلt یاد داده و فرمود: «ای معاذ، به خدا سوگند که من تو را دوست دارم، پس فراموش نکن که بعد از تمام شدن هر نمازی بگویی: «اَللَّهُمَّ اَعِنِّی عَلی ذِکْرِکَ وَشُکْرِکَ وَحُسْنِ عُبادَتِکَ» (خداوندا مرا بر یاد و سپاس و حسن عبادتت یاری کن)». این دعا، عبارتِ استعانت و یاری خواستن است؛ هم چنان که ماهیت و ویژگی سخن لاَ حَوْلَ وَلاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ این چنین است. یاری جستن از خدا برای محقق ساختن برترین هدفها، و ارزشمندترین خواستها و تقاضاها، به طور مطلق، که همان عبادت خداوند سبحان است، عبادتی که خداوند آفریدهها را برای تحقق بخشیدن بدان خلق کرده، و آفریدهها برای قیام بدان آفریده شدهاند، به همین خاطر شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «در سودمندترین دعا اندیشیدم آن را در طلب یاری برای خشنود نمودن خدا یافتم، سپس همان را در سوره فاتحه در ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥﴾ دیدم»[4].
پروردگارا تنها تو را میپرستیم، و برای تو نماز گزارده و سجده میبریم، و به سوی تو میشتابیم، به رحمتت امیدوار بوده و از عذابت میترسیم. هیچ حرکت و قدرتی نیست مگر به یاری تو، ما را چشم بر هم زدنی، و حتی کمتر از آن، به حال خود رها مکن.
أنت ربُّ العالمین وإله الأولین والآخرین، لا إله إلاَّ أَنت نستغفرک ونتوب إلیک
پایان ترجمه: یکشنبه 20/ 12/ 1391 هـ. ش.
54- فضیلت لا حول ولا قوة إلاَّ بالله[1]
بیشک از جمله کلمات عظیمی که نصوص دربارهی فضیلت آن، و بیان منزلت و جایگاه والای آن آمده حَوْقَله یا همان گفتن «لاحول ولا قوة إلاَّ بالله» است. این سخن در برخی احادیث به صورت چسبیده و پیوسته به کلمات چهارگانهای که پیشتر سخن دربارهی آنها به صورت تفصیلی بیان شد، آمده است. از جمله نصوصی که این کلمه، به صورت پیوسته و همراه با آن کلمات آمده حدیثی است که ترمذی و حاکم به نقل از عبدالله بن عمرو بن عاصب روایت کردهاند که: رسول الله r فرمودند: «هر کس روی زمین: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ وَسُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُللهِ وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِالله را بگوید به طور قطع همهی گناهان او بخشیده میشوند اگر چه بیشتر از کف دریا باشند»[2]. و همچنین حدیثی که ابوداود و نسائی و دارقطنی و دیگران از ابن ابی اوفیy روایت کردهاند که: شخصی به نزد رسول الله r آمده و گفت: ای پیامبر r من نمیتوانم که قرآن را یاد بگیرم چیزی به من بیاموز که [به جای آن] مرا کفایت کند. پیامبر r فرمودند: «بگو: سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُللهِ وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ وَلاَحَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ» سپس آن عرب بادیهنشین آن جملات را گفت و دستش را مشت کرد سپس گفت: اینها برای خدا است، پس برای خودم چه؟ پیامبر r فرمود: بگو: «اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِی وَٱرْحَمْنیِ وَعافِنِی وَارْزُقْنِی وَاهْدِنِی» (خداوند مرا ببخش و به من رحم کن و مرا عافیت عطا کن و روزی عطا فرما و هدایتم نما). آن عرب بادیهنشین آن مطلب را برگرفته و دستش را مشت کرد پیامبر r فرمودند: «اما این شخص دستانش را از خیر پُر نمود»[3] از ابوسعید خدری t روایت شده که رسول اللهr فرمودند: «باقیات صالحات را زیاد کنید. کسی پرسید: ای پیامبرr آنها کدامها هستند؟ پیامبرr فرمود: گفتن الله اکبر ولا إله إلا الله وسبحان الله والحمد لله ولا حول ولا قوة إلا بالله». این حدیث را احمد و ابن حبان و حاکم و دیگران روایت کردهاند[4]. در سند این حدیث أبوسمح دراج بن سمعان وجود دارد که صدوق است اما در روایتش از ابوهیثم ضعف وجود دارد[5]. و این از آن موارد است.
تعدادی از صحابه و تابعین لاحول ولا قوة إلاّ بالله را در مجموع «باقیات الصالحات»[6] به حساب آوردهاند، امام احمد در مسندش روایت کرده که از امیرالمؤمنین عثمان بن عفانt درباره «باقیات الصالحات» سؤال شد که آنها کدامها هستند؟ ایشانt فرمودند: «عبارتند از: (گفتنِ) لا إله الا الله، وسبحان الله، والحمدلله، والله اکبر، ولا حول ولا قوة إلاّ بالله»[7] ابن جریر از ابن عمرب روایت کرده که از او دربارهی «باقیات الصالحات» سؤال شد و او پاسخ داد: [گفتنِ] لا إله إلا الله، والله اکبر، وسبحان الله، ولا حول ولا قوة إلاَّ بالله. مالک از سعید بن مسیب روایت کرده که گفت: «باقیات صالحات عبارتند از: سبحان الله، والحمدلله، ولا إله إلا الله، والله اکبر، ولا حول ولا قوة إلاَّ بالله».
ابن جریر طبری از عمارة بن صیاد روایت کرده که گفت: «سعید ابن مسیب دربارهی «باقیات صالحات» از من سؤال کرد، در پاسخ گفتم: عبارتند از نماز و روزه، سعید گفت: درست جواب ندادی، گفتم: منظور زکات و حج است، سعید گفت: درست پاسخ ندادی، باقیات صالحات این پنج کلمهاند: لا إله إلا الله، والله اکبر، وسبحان الله، والحمدلله، ولا حول ولا قوة إلاّ بالله». این سخن ابن مسیب این توهم را ایجاد میکند که «باقیات صالحات» محصور در این پنج کلمهاند اما آنچه علمای محقق نسبت به آن اتفاق نظرند دارند این است که باقیات صالحات شامل همه کارهای خیر و نیک است. همچنان که از ابن عباسب در تفسیر «باقیات صالحات» گفته: منظور ذکر خداوند است، کلام لا إله إلا الله، والله اکبر، وسبحان الله، والحمدلله، وتبارک الله، ولا حول ولا قوة إلا بالله، وأستغفرالله، و صلوات فرستادن بر رسول الله، و انجام روزه و نماز و حج و پرداخت صدقه و زکات و آزاد کردن بنده، و جهاد، و به جای آوردن صلهی رحم و همه کارهای نیک همگی جزو باقیات صالحات هستند؛ کارهایی که برای اهلش در بهشت تا زمانی که آسمانها و زمین بر پا باشند باقی میمانند.
در خصوص فضیلت این کلمه و بیان جایگاه عظیم آن نزد خداوند و اجر و ثوابی که از [گفتن] آن به دست میآید نصوص خاصی از سوی رسول الله r نقل شده است، از جمله حدیثی که امام بخاری و امام مسلم از ابو موسی اشعری t روایت کردهاند که: ما در سفری همراه پیامبر خدا r بودیم، هر گاه بر تپّهای بالا میرفتیم «الله اکبر» میگفتیم، و در روایتی دیگر: از هیچ مکان مرتفعی بالا نمیرفتیم و به درون هیچ درهای فرود نمیآمدیم مگر این که با صدای بلند الله اکبر میگفتیم، پیامبر r فرمودند: «ای مردم آرام و خوددار باشید چون شما شخص کر یا غائب را نمیخوانید بلکه خداوند را میخوانید که او شنوا و بیناست»، سپس پیامبرr نزد من آمد و من با خود (آهسته) میگفتم: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ» (هیچ حرکت و قدرت و استطاعتی وجود ندارد مگر به خواست خدا). پیامبر r فرمودند: «ای عبدالله بن قیس! بگو: لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةُ إِلاَّ بِاللهِ، این گنجینهای از گنجینههای بهشت است»، یا فرمودند r: «آیا تو را به کلمهای راهنمایی نکنم که آن گنجینهای از گنجینههای بهشت است؟ آن کلمه، لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ است»[8].
یکی از علماء در شرحی بر این حدیث گفته: «پیامبر r معلم امتش است، هر گاه آنان را بر حالتی از خیر دیده خواهان خیر بیشتری برای آنان بوده است، پیامبر r دوست داشته کسانی که صدایشان را به خاطر گفتن اخلاص و تکبیر بلند میکنند حرکت و قدرت را نیز به خدا نسبت دهند و بدین شیوه توحید و ایمان به قدر را گرد هم آورند، و در حدیث آمده است: «هر گاه بنده بگوید: لاَ حَوْلَ وَلاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، خداوند میگوید: بندهام تسلیم شد و گردن نهاد»، حاکم این حدیث را روایت کرده، با سندی که حافظ ابن حجر دربارهی آن گفته: «قوی» است[9].
و در روایتی دیگر آمده: «آیا تو را به کلمهای در زیر عرش راهنمایی نکنم که آن گنجینهای از بهشت است؟ بگو لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، خداوند میگوید: بندهام تسلیم شد و گردن نهاد» این حدیث را حاکم روایت کرده و گفته: «صحیح است و سببی پوشیده که به صحت حدیث، ضرر برساند، برای آن بیان نشده است» و ذهبی با او موافقت کرده است.
امام احمد و ترمذی و ابن حبان و دیگران از ابو ایوب انصاری t روایت کردهاند که: آن شب که پیامبر r را به اسرا و معراج بردند، با ابراهیم u ملاقات کرد، ابراهیم u فرمود: «ای محمد به امتت بگو که نهال بسیاری در بهشت بکارند، پیامبر r فرمود: نهال بهشت چیست؟ ابراهیمu فرمود: لاَ حَوْلَ وَلاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ»[10].
امام احمد از ابو هریره t روایت کرده که پیامبر r فرمودند: زیاد بگویید: لاَ حَوْلَ وَلاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ. چون این عبارت یکی از گنجینههای بهشت است»[11].
احمد و ترمذی و حاکم و دیگران از قیس بن سعد بن عباده روایت کردهاند که پدرش او را نزد پیامبرr فرستاد تا در خدمت پیامبر r باشد، قیس گوید: پیامبر r نزد من آمد در حالی که نماز خوانده بودم. با پای خود به من زد و فرمود r: «آیا تو را به یکی از درهای بهشت راهنمایی نکنم؟ گفتم: حتماً این کار را بکنید. فرمود: لاَ حَوْلَ وَلاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ»[12].
اینها برخی از احادیثی هستند که در بردارنده بیان فضیلت این کلمهی بزرگاند همچنین این احادیث حاوی پاداشهای بزرگ، و نعمات و برکات ارجمند، و فوائد گوناگونی هستند که در دنیا و آخرت از این کلمه حاصل میگردد.
ابن عراقی/ تعدادی از فضائل نقل شده در خصوص این کلمه را در ابیاتی زیبا و شیرین به نظم کشیده و میگوید:
یا صاح أکثر قول لاحول ولا |
|
قوة إلاَّ فهی للداء دواء |
ای دوست من ذکر لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ را بسیار بگو زیرا این ذکر داروی بیماری (های قلب) است.
وإنها کنزٌ من الجنة یا |
|
فوز امرىء لجنة المأوى أوا |
این ذکر گنجینهای از گنجینههای بهشت است و خوشبختی از آن کسی است که به جنت المأوی بازمیگردد.
له یقول ربنا اسلم لی |
|
عبدی واستسلم رضیاً هوى |
پروردگارمان به او میگوید: تسلیم شو ای بندهام و گردن بنه و هوی و آرزوهای خودت را رضایتمندانه تسلیم کن.
همچنین این شعر را با خود زمزمه میکرد:
تبرّأ من الحول والقوة |
|
تنل أیَّ کنز من الجنة |
از حرکت و قدرت خودت دوری بگیر به هر گنجینهای از بهشت میرسی.
وسلِّم امورک الله کی |
|
تبیت وتصبحَ فی جنَّة |
و کلیهی امورت را به خداوند بسپار تا صبح و شام در بهشت به سر بری.
ولا ترج إن مسَّ خطب سوى |
|
إلهک ذی الفضل والمنَّة |
اگر مشکلی برایت پیش آمد جز به خدایت امیدوار مباش، خدایی که دارای فضل و منّت است.
وواظب على الخیر واحرص |
|
على أداء الفرائض والسنة |
بر انجام کارهای خیر مداومت داشته باش و بر ادای فریضهها و سنتها حریص باش.
وکن سالم الصدر للمسلمین |
|
من
غلٍّ وحقدٍ ومن ظنَّةٍ[13] |
و سینهات را از کینه و حقد و سوءظن نسبت به مسلمانان سالم نگهدار.
از خداوند کریم و بخشنده میطلبیم که ما را بر انجام هر کار خیری که او دوست داشته و میپسندد موفق گرداند، و ما را از هر لغزشی در سخن و عمل مصون دارد. ما حرکت و تحول و قدرتی نداریم مگر به خواست خدا، او ما را کفایت کرده و وکیل خوبی است.
[1]- هیچ حرکت و تحول و قدرتی وجود ندارد مگر به خواست خداوند
[2]- مسند (2/210، 158)، و سنن ترمذی (شماره: 3460)، و مستدرک حاکم (1/503)، و صحیح الجامع (شماره: 5636).
[3]- سنن ابو داود (شماره: 832)، و سنن نسائی (2/143)، و سنن دار قطنی (1/314 و 313).
[4]- المسند (3/75)، و صحیح ابن حبان (الإحسان) (شماره: 840)، و مستدرک (1/512).
[5]- تقریب التهذیب اثر ابن حجر (ص: 201).
[6]- (کهف/46)، و (مریم/76).
[7]- مسند (1/71).
[8]- صحیح بخاری (شماره: 6384، 4205)، و صحیح مسلم (شماره: 2704).
[9]- فتح الباری (11/501).
[10]- مسند (5/418)، و صحیح ابن حبان (الإحسان) (شماره: 821).
[11]- مسند (2/333)، و شیخ آلبانی در الصحیحة (شماره: 2528) آن را صحیح دانسته است.
[12]- مسند (3/422)، و مستدرک (4/290)، و بنگر به: الصحیحة (4/37-35).
[13]- بنگر به: فضل لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ اثر ابن عبدالهادی (ص: 40 - 39).
53- همراهی و همبستگی میان این چهار کلمه
در آنچه گذشت دربارهی این چهار کلمه: «سبحان الله، والحمدلله، ولا إله إلا الله، والله اکبر» و آنچه در فضیلت این کلمات آمده به صورت کلی و مفصل سخن گفتم. همچنین دربارهی آنچه با مفاهیم این کلمات و مدلول آنها در ارتباط است بحث کردم. شاید زیبا باشد که در پایان سخن دربارهی این کلمات به پیوند و همراهی میان آنها اشاره کنم، بر اساس آنچه پیشتر عنوان شد دریافتیم که این کلمات برترین و با فضیلتترین کلام پس از قرآن کریم بوده و خود جزو قرآن کریم هستند، هم چنین پیشتر به بخش بزرگی از نصوص که بیانگر مقام و منزلت بزرگ ذکر خداوند با این چهار کلمه هستند اشاره کردیم و از پاداش بسیار، و امتیازات فراوان، و خیر مداومی که در دنیا و آخرت بر این کار مترتب است نام بردیم. بیشک در این مطلب روشنترین اشاره، به ارتباط محکم و پیوند تنگاتنگ میان این کلمات وجود دارد. بیتردید این کلمات آن چنان که علماء توضیح دادهاند «دو نیمهاند؛ سبحان الله همراه و ملازم الحمدلله است، و به همین خاطر رسول الله r میفرمایند: «دو کلمه هست که بر زبان آسان و ساده هستند ولی در ترازوی خیر بسیار سنگین میباشند و در پیشگاه خداوند رحمن محبوب هستند. این است آن دو کلمه: «سُبْحانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ» (خدا را از هر نقص و عیبی مبرّا میدانم و او را ستایش مینمایم)، «سُبْحانَ اللهِ الْعَظِیِم» (خداوند بزرگ را از هر نقصی مبرّا میدانم). این حدیث در صحیحین به نقل از ابو هریره روایت شده است[1]. همچنین پیامبر r در حدیثی که امام مسلم به نقل از ابوذر روایت کرده است، میفرمایند: «برترین کلامی که خداوند آن را برای فرشتگانش برگزیده است؛ این است: «سُبْحانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ»[2]، و در قرآن، خداوند میفرماید:
﴿وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ﴾ [البقرة: 30].
«حال آن که ما با ستایش تو تسبیح میگوییم».
و یا میفرماید:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [النصر: 3].
«پس پروردگارت را با ستایشِ [او] به پاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او توبهپذیر است».
پیامبر r در رکوعش میفرمود: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ رَبَّنا وَبِحَمْدِکَ، اَللَّهُمَّ اغْفِرلِی» (خداوندا، پروردگارا تو را تنزیه و ستایش میکنم، خداوندا مرا بیامرز)، پیامبر r با این کار به قرآن عمل میکرد و از آن پیروی مینمود، این مطلب در صحاح به نقل از عائشهل آمده است[3]. پیامبر r این کلامش را: «سُبْحانَکَ اَللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ» به عنوان عمل و پیروی از قرآن انجام میداد که میفرماید:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ﴾ [النصر: 3].
و یا میفرماید:
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ ٥٥﴾
[المؤمن: 55].
«پس شکیبا باش، بیگمان وعدهی خداوند حقّ است و برای گناهانت آمرزش بخواه و شامگاهان و بامدادان با ستایش پروردگارت تسبیحگوی».
و یا میفرماید:
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِینَ تُمۡسُونَ وَحِینَ تُصۡبِحُونَ ١٧ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾
[الروم: 17-18].
«پس چون در شامگاه و بامداد درآیید خداوند را چنان که باید به پاکی یاد کنید و ستایش در آسمانها و زمین او راست».
و آثار در خصوص پیوند و ارتباط این دو بسیارند.
[از سوی دیگر] لا إله إلا الله همراه و ملازم الله اکبر است هم چنان که در کلمات أذان با هم هستند: «الله أکبر، ألله اکبر، أشهد أن لا إله إلاَّ الله، أشهد أنَّ محمداً رسول الله»، سپس بعد از فراخواندن بندگان به نماز [گفته میشود:] «الله أکبر، الله أکبر، لا إله إلا الله»، که این خود مشتمل بر تکبیر و تشهد در اول و آخر اذان است، که همان ذکرِ خداوند متعال است، و در وسط آن فراخواندن آدمیان است به نماز و رستگاری. نماز همان عمل است، و رستگاری همان پاداش عمل، اما تکبیر را جفت و تشهد را به صورت تک آورده است، پس به همراه هر دو تکبیر یک شهادت آمده، و ابتدایش را دو برابر آخرش قرار داده، در ابتدای اذان چهار بار تکبیر، و دو بار شهادتین گفته میشود و به هر دو شهادت با هم شهادت گفته میشود، و در آخر اذان، دو تکبیر به همراه یک تهلیل (لا اله الا الله) آمده اما لفظ شهادت با آن همراه و قرین نشده است.
... و هم چنان که تکبیر و تهلیل را در اذان با هم گرد آورده است، پیامبر r به هنگام بالا رفتن بر تپهها و بلندیها مانند زمانی که بر صفا و مروه بوده، و یا هنگامی که در غزوه یا حج یا عمره بر بلندی قرار گرفته سه بار الله اکبر گفته و [پس از آن] میفرمود: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمدُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، لا إلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَأَعَزَّ جُنْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ» (معبود راستینی جز خداوند نیست که یگانه است و هیچ انبازی ندارد، فرمانروایی و حمد و ستایش تنها از آنِ اوست و، او بر هر چیزی تواناست، معبود راستینی جز خداوند نیست که یگانه است، به وعدهاش وفا نمود، و بندهاش (محمّد) را یاری داد، و سپاهیانش را عزّت بخشید، و به تنهایی همهی لشکریان متحّد برعلیه اسلام را شکست داد). پیامبر r این کار را سه بار انجام میداد، و این مطلب در صحاح آمده است[4]. و همچنین وقتی بر مرکب سوار میشد سه بار الله اکبر و سه بار لا اله الا الله میگفت و تکبیر و تهلیل را با هم گرد میآورد، و همچنین در حدیث عدی بن حاتم که ترمذی آن را روایت کرده است در آن آمده که پیامبر r به عدی فرمودند: «ای عدی چه چیز تو را فراری داد؟ آیا از این گریختی که بگویی: لا إله الا الله؟ آیا به جز خدا، اله دیگری هست؟ ای عدی چه چیز سبب شد تا بگریزی؟ آیا از این میگریزی که بگویی: الله اکبر؟ و آیا چیزی یا کسی بزرگتر از خدا وجود دارد؟»[5] پیامبر r تهلیل و تکبیر را به هم ربط داد»[6].
بیتردید با فضیلتترین این کلمات همان تهلیل (لا إله إلا الله) است زیرا مشتمل بر توحید است که اصل ایمان است، این کلمه سخنی فاصلهافکن میان اهل بهشت و اهل آتش جهنم است، و بهای بهشت است، و اسلام کسی کار ساز و راست نیست مگر با آن، و کسی که آخرین سخنش لا إله إلا الله باشد وارد بهشت میشود، و جایگاه الحمدلله، و سبحان الله در مقایسه با آن جایگاه فرع در برابر اصل است؛ لذا لا إله إلا الله اصل بوده و ماسوای آن، فرع و تابع آن است، به همین خاطر چنان که در صحیحین به نقل از ابو هریره t آمده پیامبر r فرمودند: «ایمان، دارای هفتاد و اندی بخش است که والاترین آنها لا إله إلا الله و پایینترین آنها از میان برداشتن خار و موانع از سر راه مردم است»[7]. پیامبرr لا إله الا الله را به عنوان والاترین و برترین بخش ایمان معرفی کرده است، و در مسند از ابوذرt روایت است که گفت: «گفتم: یا رسول الله آیا [گفتن] لا إله إلا الله جز و حسنات محسوب میگردد؟ پیامبر r فرمودند: آن والاترین و برترین حسنات است»[8]. احادیث در این معنا و مفهوم بسیار زیاد است که پیشتر بخش زیادی از آنها را بیان کردیم.
این مطلب در تعارض با این سخن پیامبر r نیست که فرمودهاند: «والاترین کلامی که خداوند آن را برای فرشتگانش برگزیده است؛ این سخن سُبْحانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ است»[9] زیرا -چنانکه شیخ الاسلام ابن تیمیه/ گفت- بر آن لازم و واجب نمیشود که به طور مطلق والاتر و برتر باشد، به این دلیل که قرائت قرآن از ذکر والاتر و برتر است و این در حالی است که پیامبر r از قرائت قرآن در حالت رکوع و سجود نهی نمود و فرمود: «من از این که قرآن را در حالت رکوع یا سجده بخوانم منع شدهام؛ اما شما در رکوع پروردگار عزوجل را تعظیم نمایید و در سجده سخت به دعا بکوشید (با دعای حقیقی و یا دعای حکمی که عبارت از گفتن سبحان ربی الأعلی است)؛ زیرا شایسته و سزاوار است که [دعای سجده] برای شما اجابت شود»[10].
در اینجا اصلی عظیم وجود دارد که شیخ الاسلام/ توجهها را بدان جلب کرده است و آن این است که چون چیزی به طور عمومی و کلی والا و برتر باشد لازم و واجب نمیشود که در هر حال و برای هر کس والا و برتر باشد بلکه مطلبی مفضول در جایگاه خودش برتر از فاضل مطلق است، همچنان که تسبیح در رکوع و سجود برتر از قرائت قرآن و تهلیل و تکبیر است، و تشهد در آخر نماز و دعا کردن بعد از آن برتر از قرائت قرآن است، لذا برتری با توجه به تفاوت احوال و موارد، فرق میکند، پس سخن پیامبر r هنگامی که از او پرسیده شد که کدام سخن برتر است و ایشان در جواب فرمودند: «سبحان الله وبحمده»، این پاسخ به سؤالِ سؤالکننده بازمیگردد، پس چه بسا پیامبر r حالت به خصوصی را در سؤالکننده دریافته [و مطابق آن پاسخ داده] است.
در هر حال، برتری و ترجیح، با توجه به اختلاف احوال و موارد فرق میکند، هر چند لا إله إلا الله گفتن به طور مطلق برتری دارد اما حالتها و موقعیتها سه دسته هستند: موقعیتی که پوشیده داشتن در آن مستحب بوده و آشکاری در آن مکروه است زیرا موقعیت تنزل و پایین رفتن است مانند رکوع و سجود، در اینجا تسبیح (سبحان الله) برتر از تهلیل و تکبیر است و همچنین است در میان درهها و سراشیبیها، و موقعیتی که آشکاری و اعلان داشتن در آن مستحب است مانند ورود به مکانهای بلند و به هنگام اذان لذا در اینجا تهلیل و تکبیر برتر از تسبیح است، و موقعیتی که هر دو در آن قابل انجام است[11].
از خداوند بخشنده و کریم میطلبیم که ما و همهی مسلمانان را بر انجام هر کار خیر و نیکی که او میپسندد و خشنودش میگرداند موفق گرداند.
وصلى الله وسلم على نبیِّنا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعین
[1]- صحیح بخاری (شماره: 6416)، و صحیح مسلم (شماره: 2694). لؤلؤ و المرجان حدیث 1717.
[2]- صحیح مسلم (شماره: 2731).
[3]- صحیح بخاری (شماره: 817)، و صحیح مسلم (شماره: 484).
[4]- صحیح بخاری (شماره: 1797)، و صحیح مسلم (شماره: 1344). همچنین شبیه حدیث 851 لؤلؤ و المرجان.
[5]- سنن ترمذی (2935).
[6]- مجموع الفتاوی (24/233-231).
[7]- صحیح بخاری (شماره: 9)، و صحیح مسلم (شماره: 35).
[8]- المسند (5/169).
[9]- صحیح مسلم (شماره: 2731).
[10]- صحیح مسلم (شماره: 479).
[11]- بنگر به: مجموع الفتاوی اثر ابن تیمیه (24/239-235).