ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دوزی مینویسد: «شمار زیادی از خاورشناسان با کمال اهتمام و علاقهی زیاد، در صدد تحقیق در خصوص موقعیت اهل مدینه خصوصاً و اعراب عموماً برآمده و میخواهند بدانند در آن هنگام که خبر مهیب فوت [حضرت] محمد در سراسر جزیرة العرب شایع شد و دلهای مسلمانان را جریحهدار کرد، چه تأثیری در آنان به جای گذاشت؟ آیا واقعاً محمد درگذشت؟ آیا مردی همچون او را که خداوند به وسیلهاش ملتی را زنده کند و از نو بسازد و دستههای متفرق را متحد کند و تعدد مذاهب را از بین ببرد و محیط اخلاقی را در این سرزمین جهالت و در میان این اقوام متعصب به آن درجه بالا ببرد، خاک در دل جای خواهد داد و همچون سایر مردم در سینهی زمین پنهان خواهد شد؟!
به راستی چه واقعهی بزرگی بود که در شهر مدینه، در محل هجرت پیغمبر و پایتخت اسلامی واقع شد؟ جا دارد که برای این پیش آمد بزرگ، دلها خون شود و خواب از دیدهها برود و عقول را متزلزل سازد. این همان محمد است که سالها در شهر مدینه زیسته و با مردم آن معاشر بوده و همچون آنان زندگی میکرده و با آنان در مجالس رفت و آمد داشته و با آنان نماز گزارده و پندشان داده و از عذاب خداوندی بیمشان داده و نصیحت کرده و در میانشان الفت و یگانگی برقرار ساخته و از نفاق و کارهای زشت نهیشان کرده است. آنان نیز از تمام شئون و کردارش باخبر بودند و از سادگی زندگانیاش امری بر ایشان مجهول نبود و به رفتار نیک و اخلاق و فضایل ذاتیاش واقف و به محبتش دلگرم بودند و به نصایح و اوامرش گوش فرا میدادند و به عدل و انصافش اعتماد داشتند و به راستیِ گفتار او و آنچه از جانب خدا بر او نازل میشد، ایمان داشتند»([1])
کونستان ویرژیل گیورگیو مینویسد: «نهضت اجتماعی و اقتصادیای که محمد پیشوایش شد، چنان اعراب را به حرکت درآورد که هنوز نیم سده از هجرت نگذشته بود که سه امپراتوری با عظمت دنیای قدیم (ایران، مصر و سوریه) را به قلمرو اسلام افزودند و سکنهی آن کشورها را مسلمان کردند.
در جهان هیچ دینی نمیتوان یافت که با این سرعت، توسعه یافته باشد و اگر قوانین محمد فقط مذهبی بود، اسلام با آن سرعت گسترش پیدا نمیکرد.
آنچه سبب شد که اسلام با آن سرعت پیش برود، نهضت اجتماعی و اقتصادیاش بود. در نهضت اجتماعی محمد، اصلی دیده میشود که پنداری، امروز آن اصل را به زبان میآورند که عبارت است از: وحدت نوع بشر»([1]).
پروفسور آنه ماری شیمل در کتابش به نام محمد، رسول خدا مینویسد: «معیارهای اخلاقیای که از پیامبر به ما رسیده است، رایحهی همان روحیهای را دارد که همهی رهبران بزرگ ادیان آسمانی به پیروان خود تعلیم دادهاند...»([1]).
جیمس میکنر([1]) نوشته است: «[حضرت] محمد با نیروی شخصیت فوق العادهاش، زندگی در عربستان و سراسر شرق را دگرگون ساخت و با دستهای خویش بتهای قدیمی را درهم کوبید و مذهبی پایهگذاری کرد که فقط به خدای واحد اختصاص داشت([2]). او زنان را از زنجیر اسارتی که سنتهای باطل عربستان بر دست و پای آنها بسته بود، نجات داد و به مقام والایی رساند و عدالت اجتماعی را ترویج و تبلیغ کرد. مسلمانان این اتهام نویسندگان مسیحی که اسلام را مذهب هوسرانی معرفی میکنند، اتهامی طعنهآمیز و مسخره میدانند. اسلام در میان مشروبخواران، الکل را ممنوع ساخت، بطوری که امروزه همهی مسلمانان واقعی از نوشیدن مشروبات الکلی پرهیز میکنند. در میان مردم تنبل، نماز را پنج بار در روز مقرر ساخت. و در میان ملتی که برای ضیافتدادن و سفرههای رنگین ارزش فراوانی قائل بود، روزه را پایهگذاری کرد که مدت آن یک ماه است. نویسندگان غربی اساس اتهامات خود را بر مسأله زنان (و تعدد زوجات) قرار دادهاند. در حالی که قبل از محمد، مردم به گرفتن زنان بیشمار تشویق میشدند و او آنان را فقط به داشتن چهار زن محدود ساخت و قرآن([3]) آشکارا بیان میکند که شوهران اگر قادر به برقراری عدالت کامل میان دو زن یا بیشتر نیستند، نباید بیش از یک زن بگیرند».
[1]- James A. Michener.
[2]- سیرت و شخصیت حضرت محمد ج، ص 24.
[3]- آیهی قرآن چنین است: ﴿فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ﴾ [النساء: 3] ترجمه: «از زنان هر چه خوش دارید، دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا بگیرید و اگر بیم دارید که عدالت نکنید، پس به یک زن اکتفا نمایید».
سرفلکد آمریکایی گفته است: «عقل محمد [ ج] از عقول بزرگ و بیمانندی بود که زمانه، کمتر آنان را به وجود میآورد و با همان عقل بزرگ بود که از این امور اطلاع کامل داشت و با یک نگاه سطحی به کنه امور پی برده و تشخیص میداد و در معاملات خصوصی، گذشت و عدل و انصاف بینظیری به خرج میداد و با دوست و آشنا و فقیر و غنی و ضعیف و قوی، با مساوات و انصاف رفتار میکرد».
تمام این پیشرفتها و پیروزیها، هرگز حس خودخواهی و غرور را در [حضرت] محمد بیدار نکرد و اگر در او نیز همچون ما، اغراض شخصی مؤثر واقع میشد، آن هنگام که به منتها درجه عظمت رسید، در رفتار و اخلاقش تغییر حاصل میشد اما میبینیم که در آن وقت نیز در رفتار و کردارش تفاوتی حاصل نشد و همچون گذشته باقی ماند و اگر در مجلسی که وارد میشد، بیش از اندازه احترام میدید، خشمگین میشد. از غنایم جنگی و سایر عایدات، ثروت زیادی به دستش میآمد و از هرسو مال به او میرسید، اما تمام آن را صرف نشر دعوت و همراهی با فقرا میکرد، چنانکه همیشه و یا اغلب، خزانهاش خالی بود و در هنگام سختی و گرفتاری، همواره به رحمت خداوندی اعتماد داشت و به بخشایش او امیدوار بود و همان را مایهی سعادت در زندگی آن جهان میدانست»([1]).