اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

صفات و ویژگی‌های آشامیدنی رسول خدا


حدیث شماره 204

(1) حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِی الله عنها قَالَتْ: کَانَ أَحَبَّ الشَّرَابِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْحُلْوَ الْبَارِدَ.

204 ـ (1) ... عایشهل گوید: پسندیده‌ترین و دوست داشتنی‌ترین آشامیدنی در نظر رسول خدا ج آبِ شیرینِ خنک بود.

 &

«اَحَبَّ»: دوست داشتنی‌ترین، خوش‌ترین، بهترین، پسندیده‌ترین، خوش‌گوار‌ترین.

«الشَّراب»: هر نوشیدنی، نوشابه، هر مایعی که آشامیده شود.

«الی رسول الله ج»: از دیدگاه و منظر رسول خدا ج؛ در نظر پیامبر اکرم ج.

«الحُلوُ البارد»: آبِ شیرینِ سرد؛ مقصود از این جمله، دو چیز می‌تواند باشد:

1-   آبِ خنکِ شیرین، که شورمزه و تلخ نباشد، بلکه خنک و شیرین و گوارا و خوش آیند باشد.

2-   آبی که با عسل یا شکر یا خرما و غیره، آمیخته باشد که به اصطلاح بدان «شربت» یا «نبیذ» می‌گویند.

حدیث شماره 205

(2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنِیعٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ أَنْبَأَنَا عَلِیُّ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ عُمَرَ ـ هُوَ ابْنُ أَبِی حَرْمَلَةَ ـ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِی الله عَنهُما قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَا وَخَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ عَلَى مَیْمُونَةَ، فَجَاءَتْنَا بِإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ، فَشَرِبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا عَلَى یَمِینِهِ وَخَالِدٌ عَلَى شِمَالِهِ، فَقَالَ لِی: «الشَّرْبَةُ لَکَ، فَإِنْ شِئْتَ آثَرْتَ بِهَا خَالِدًا» فَقُلْتُ: مَا کُنْتُ لِأُوثِرَ عَلَى سُؤْرِکَ أَحدًا، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَطْعَمَهُ اللَّهُ طَعَامًا فَلْیَقُلْ: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَأَطْعِمْنَا خَیْرًا مِنْهُ، وَمَنْ سَقَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَبَنًا، فَلْیَقُلْ: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَزِدْنَا مِنْهُ» ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَیْسَ شَیْءٌ یُجْزِئُ مَکَانَ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ غَیْرُ اللَّبَنِ».

            قَالَ أَبُو عِیسَى: هَکَذَا رَوَى سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ هَذَا الْحَدِیثَ عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِی الله عنها،

            وَرَوَاهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارِکِ وَعَبْدُ الرَّزَّاقِ  وَغَیْرُ وَاحِدٍ عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُرْسَلاً وَلَمْ یَذْکُرُوا فِیهِ: عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، وَهَکَذَا رَوَى یُونُسُ وَغَیْرُ وَاحِدٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُرْسَلاً.

            قَالَ أَبُوعِیسَى: إِنَّمَا أَسْنَدَهُ ابْنُ عُیَیْنَةَ مِنْ بَیْنِ النَّاسِ.

            قَالَ أَبُو عِیسَى: وَمَیْمُونَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ زَوْجُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هِیَ خَالَةُ خَالِدِ بْنِ الْوَلِیدِ، وَخَالَةُ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَخَالَةُ یَزِیدَ بْنِ الأَصَمِّ رَضِی الله عنهُم. وَاخْتَلَفَ النَّاسُ فِی رِوَایَةِ هَذَا الْحَدِیثِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدِ بْنِ جُدْعَانَ، فَرَوَى بَعْضُهُمْ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی حَرْمَلَةَ، وَرَوَى شُعْبَةُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ فَقَالَ: عَنْ عَمْرِو بْنِ حَرْمَلَةَ، وَالصَّحِیحُ: عُمَرَ بْنِ أَبِی حَرْمَلَةَ.

205 ـ (2) ... ابن عباسب گوید: همراه خالدبن ولیدس در خدمت رسول خداج به خانه‌ی امّ المؤمنین میمونةل رفتیم؛ وی ظرف شیری را به حضور ما آورد و در حالی که من در سمت راستِ پیامبر ج و خالدس در سمت چپ ایشان نشسته بود، آن حضرت ج مقداری از آن شیر را نوشیدند؛ آنگاه به من فرمودند: هم اکنون نوبت نوشیدن تو است؛ [ چرا که تو در جانب راست نشسته‌ای و حق با سمت راستی‌ها است]؛ و اگر هم می‌خواهی، می‌توانی چیزی از آن را به خالدس بدهی.

گفتم: من هرگز برای نوشیدن آنچه از شما باقی مانده است، هیچ کس را بر خود ترجیح نمی‌دهم؛ یعنی نیم خورده‌ی شما را به کس دیگری نمی‌دهم.

سپس رسول خدا ج فرمودند: خداوند به هر کس خوراکی عنایت می‌کند، وظیفه‌ی اوست که چنین بگوید: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَأَطْعِمْنَا خَیْرًا مِنْهُ»؛ «پروردگارا! برای ما در این غذا برکت بده و بهتر از آن، روزی ما بگردان».

و خداوند هرگاه آشامیدنیِ شیر را بهره‌ی کسی فرماید، باید آن شخص بگوید: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَزِدْنَا مِنْهُ»؛ «بار خدایا ! برای ما در این آشامیدنی برکت ده و از همین بیشتر، برای ما روزی فرمای».

ابن عباسب گوید: آنگاه رسول خدا ج فرمودند: هیچ چیز غیر از شیر، جای خوراک و آشامیدنی را نمی‌گیرد. [یعنی: شیر هم خوراک است و هم نوشابه، و هم خوردن را کفایت می‌کند و هم آشامیدنی را].

ابوعیسی ترمذی پس از نقل حدیث اول [ابن ابی عُمر، از سفیان، از معمر، از زُهری، از عروة، از عایشهل] گوید: سفیان بن عیینه نیز همین حدیث اول را بدینگونه از معمر، از زُهری، از عروة، از عایشهل نقل نموده است؛ و عبدالله بن مبارک و عبدالرزّاق و کسان دیگر هم این حدیث را به طور مرسل، از معمر، از زُهری، از پیامبرج روایت کرده‌اند؛ و در آن از عروة، از عایشهل نامی نبرده‌اند؛ و بدینگونه یونس و کسان دیگر نیز این حدیث را به طور مرسل، از زُهری، از پیامبر ج نقل نموده‌اند.

ابوعیسی ترمذی در دنباله‌ی سخنانش گوید: از میان تمام این راویان، فقط سفیان بن عیینه، حدیث دومِ باب [از احمدبن منیع، از اسماعیل بن ابراهیم، از علی بن زید، از عمربن ابی حرملة، از ابن عباسب] را به صورت مُسند، روایت نموده است.

ابوعیسی ترمذی، در درباره‌ی میمونهل گوید: میمونه، دختر حارث [بن حزم هلالی عامری]، و همسر گرامی پیامبر ج و خاله‌ی خالد بن ولیدب، عبدالله بن عباسب و یزید بن اصم می‌باشد.

و علماء و صاحب نظران اسلامی و حدیثی، درباره‌ی روایت این حدیث از علی بن زید بن جُدعان، اختلاف نموده‌اند؛ اینگونه که برخی از آن‌ها، این حدیث را از علی بن زید، از عُمربن ابی حرملة نقل نموده‌اند؛ و برخی نیز آن را از علی بن زید، از عمرو بن حرملة روایت کرده‌اند؛ و صحیح همان «عُمر بن ابی حرملة» است، نه «عمرو بن حرملة».

 &

«اِناء»: ظرف، آوند، تُنگ.

«الشَّربة»: آنچه یک باره نوشیده شود. نوبت نوشیدن.

«شئتَ»: خواسته باشی، بخواهی.

«آثرتَ»: دیگران را برخود ترجیح دهی.

«سؤرک»: آنچه از تو باقی مانده است. «سؤر»: نیم خورده، پسخور، آنچه از غذا و آشامیدنی باقی ماند.

«یجزئ»: بی‌نیاز بکند، بسنده و کفایت کند.

«قال ابوعیسی: هکذا روی سفیان بن عیینه هذا الحدیث ...»: این بخش از متن «الشمائل المحمدیة»، مربوط به تجزیه و تحلیل سند حدیثِ اول باب است؛ یعنی حدیثی که از ابن ابی عمر، از سفیان بن عیینه، از معمر، از زُهری، از عروة بن زبیر، از عایشهل نقل شده است.

و ترمذی در مورد حدیث اول گفته است: این حدیث، هم به صورت مُسند روایت شده و هم به صورت مُرسل.

راویانی که این حدیث را به صورت مُسند روایت کرده‌اند، عبارتند از:

1-   ابن ابی عمر، از سفیان بن عیینه، از معمر، از زُهری، از عروة بن زبیر، از عایشهل. [طریق اول]

2-   از سفیان بن عیینه، از معمر، از زُهری، از عروة بن زبیر، از عایشهل. [طریق دوم]

و راویانی که این حدیث را به صورت مُرسل روایت کرده‌اند و درآن نامی از عروة و عایشهل نبرده‌اند، عبارتند از:

1-   عبدالله بن مبارک و عبدالرزاق و کسان دیگر، از معمر، از زُهری، از پیامبر ج. [طریق اول]

2-   یونس و کسان دیگر، از زُهری، از پیامبر ج. [طریق دوم]

در این دو طریق، نامی از عروة و عایشهب در سند حدیث برده نشده است؛ پس معلوم می‌شود که حدیث، مُرسل است.

«قال ابوعیسی: انما اسنده ابن عیینة من بین الناس»: مقصود ترمذی از واژه‌ی «الناس»، محدثین است؛ و هدفش این است که از میان تمام راویان و محدثان، فقط سفیان بن عیینه است که حدیث نخست را به صورت مُسند روایت کرده است.

«قال ابوعیسی: و میمونة...»: این بخش از متن «الشمائل المحمدیة» مربوط به تجزیه و تحلیل سند حدیثِ دوم باب است؛ یعنی حدیثی که از احمد بن منیع، از اسماعیل بن ابراهیم، از علی بن زید، از عمر بن ابی حرملة، از ابن عباسب نقل شده است.

میمونهل هم خاله‌ی خالد بن ولیدب است و هم خاله‌ی ابن عباسب و یزید بن اصمس؛ زیرا که میمونهل خواهر اُمّ الفضل، همسر عباسس است که رسول خدا ج در سال هفتم هجری با او ازدواج کردند.

مادر خالد و یزید بن اصم نیز خواهر ام المؤمنین میمونهل هستند؛ از این رو خالدبن ولیدس، عبدالله بن عباسب و یزید بن اصمس با یکدیگر پسر خاله و مَحَرم ام المؤمنین میمونهل هستند؛ و بدین خاطر بود که ابن عباسب و خالد بن ولید، همراه پیامبر ج به خانه‌ی میمونه، همسر گرامی رسول خدا ج رفتند.

«و اختلف الناس فی روایة هذا الحدیث ...»: این بخش از متن «الشمائل المحمدیة»، مربوط به تجزیه و تحلیل سند حدیث دوم باب است؛ اینطور که محدّثان و صاحب نظران اسلامی و حدیثی، در مورد اسم و رسم روایت کننده‌ای که علی بن زید بن جُدعان، از او حدیث را نقل کرده، با همدیگر، اختلاف دارند. برخی او را «عُمربن ابی حرملة» معرفی کرده‌اند و برخی نیز «عمرو بن حرملة»؛ اینگونه که:

الف) برخی حدیث را از احمد بن منیع، از اسماعیل بن ابراهیم، از علی بن زید بن جُدعان، از عُمربن ابی حرملة، از ابن عباسب نقل می‌کنند.

ب) و برخی آن را از احمد بن منیع، از اسماعیل بن ابراهیم، از علی بن زید بن جُدعان، از عمرو بن حرملة، از ابن عباسب روایت می‌نمایند.

و امام ترمذی نیز گفته است که صحیح، همان «عُمربن ابی حرملة» است نه «عمرو بن حرملة».


 

 

 

 

صفات و ویژگی‌های میوه‌ای که رسول خدا آن را تناول می‌فرمودند


حدیث شماره 197

(1) حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُوسَى الْفَزَارِیُّ، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ جَعفرٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَأْکُلُ الْقِثَّاءَ بِالرُّطَبِ.

197 ـ ‌(1)... عبدالله بن جعفرب گوید: رسول خدا ج خیار را همراه خرما می‌خوردند.

 &

«القثّاء»:‌خیار؛ میوه‌ای است سبز و دراز و درشت که آن را خام می‌خورند و دارای ویتامین‌های A و B و C و سلولز و بعضی املاح معدنی است. ارزش غذایی آن کم است  اما برای رفع یبوست و شستشوی کلیه‌ها نافع است. بوته‌ی آن مانند بوته‌ی خربزه، ساقه‌های نرم و سست و برگ‌های دندانه دار و گل‌های زرد دارد و بر دو قسم است: خیار بالنگ که سبز و لطیف است؛ و خیار چنبر که دراز و منحنی است.

«الرطب»: خرمای تازه، خرمای نورس.

و چون خاصیّت خیار سرد است و خرما گرم، پیامبر اکرم ج آن دو را با هم می‌خوردند تا سردی آن با گرمی آن، و گرمی آن با سردی دیگری، تعدیل شود.

حدیث شماره 198

(2) حَدَّثَنَا عَبْدَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْخُزَاعِیُّ الْبَصْرِیُّ، حَدَّثَنَا مُعَاوِیَةُ بْنُ هِشَامٍ، عَنْ سُفْیَانَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِی الله عنها: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَأْکُلُ الْبِطِّیخَ بِالرُّطَبِ.

198 ـ‌ (2) ... عایشهل گوید: پیامبر ج هندوانه را همراه خرما می‌خوردند.

 &

«البِطّیخ»: این واژه هم به معنی «هندوانه» به کار رفته و هم به معنای «خربزه» و هم به معنای «گرمک». اما در اینجا، بیشتر محدثان به «هندوانه» ترجمه کرده‌اند. و در زبان عربی به هندوانه این واژه‌ها به کار می‌رود: «البطّیخ»، «الدُّلاع»، «الرُّقی» و «الخِربِز».

و هندوانه، میوه‌ای است درشت و داری پوست ضخیم؛ و مغز آن لطیف و آبدار و سرخ یا زرد رنگ است. تخم‌های ریز دارد که تَف داده‌ی آن یک قسم آجیل است. بوته‌اش خزنده و دارای برگ‌های بریده و شاخه‌هایش روی زمین می‌خوابد.

ناگفته نماند که خاصیّت هندوانه سرد، و خرماگرم است و پیامبر ج هر دو را با هم می‌خوردند تا گرمی آن سردی دیگری، و سردی آن، گرمی دیگری راتعدیل نماید.

حدیث شماره 199

(3) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ یَعْقُوبَ، حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِیرٍ أَخبَرَنا أَبِی قَالَ: سَمِعْتُ حُمَیْدًا یقولُ ـ أَوْ قَالَ: حَدَّثَنِی حُمَیْدٌ ـ قَالَ وَهْبٌ: وَکَانَ صَدِیقًا لَهُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَجْمَعُ بَیْنَ الْخِرْبِزِ وَالرُّطَبِ.

199 ـ (3) ... انس بن مالکس گوید: رسول خدا ج را در حالی دیدم که خربزه و خرما را با هم می‌خوردند.

 &

«الخِربز»: این واژه هم به معنی «خربزه» آمده و هم به معنی «هندوانه»؛ ولی در اینجا به معنی «خربزه» است. و خربزه میوه‌ای است درشت و شیرین و آبدار، دارای ویتامین‌های A و B و C و سلولز. برای مبتلایان به مرض قند خوب نیست. برای اشخاص کم خون و مبتلایان به نقرس و رماتیسم و بواسیر نافع است؛ مزاج را لینت می‌دهد و ادرار را زیاد می‌کند. بوته‌ی آن، کوتاه و ساقه‌هایش، روی زمین می‌خوابد.

حدیث شماره 200

(4) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ الرَّمْلِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ رُومَانَ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِی الله عَنها: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَکَلَ الْبِطِّیخَ بِالرُّطَبِ.

200 ـ (4) ... عایشهل گوید: پیامبر ج هندوانه را همراه خرما خوردند.

حدیث شماره 201

( 5) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، عَنْ مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ.

(ح) وَحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا مَعْنٌ، حَدَّثَنَا مَالِکٌ، عَنْ سُهَیْلِ بْنِ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: کَانَ النَّاسُ إِذَا رَأَوْا أَوَّلَ الثَّمَرِ جَاءُوا بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَإِذَا أَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی ثِمَارِنَا، وَبَارِکْ لَنَا فِی مَدِینَتِنَا، وَبَارِکْ لَنَا فِی صَاعِنَا وَفِی مُدِّنَا، اللَّهُمَّ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ عَبْدُکَ وَخَلِیلُکَ وَنَبِیُّکَ وَ إِنِّی عَبْدُکَ وَ نَبِیُّکَ، وَإِنَّهُ دَعَاکَ لِمَکَّةَ، وَإِنِّی أَدْعُوکَ لِلْمَدِینَةِ بِمِثْلِ مَا دَعَاکَ بِهِ لِمَکَّةَ وَمِثْلِهِ مَعَهُ» قَالَ: ثُمَّ یَدْعُو أَصْغَرَ وَلِیدٍ یَرَاهُ فَیُعْطِیهِ ذَلِکَ الثَّمَرَ.

201 ـ (5)...ابوهریرهس گوید: مردمانِ [مدینه‌ی منوّره] چون نخستین محصولِ درختان [میوه‌ی نوبر و زودرس] را می‌دیدند، آن را به نزد رسول خدا ج می‌آوردند؛ و چون پیامبر ج آن میوه‌ی نوبر و زودرس را می‌گرفتند چنین دعا می‌کردند: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی ثِمَارِنَا، وَبَارِکْ لَنَا فِی مَدِینَتِنَا، وَبَارِکْ لَنَا فِی صَاعِنَا وَفِی مُدِّنَا، اللَّهُمَّ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ عَبْدُکَ وَخَلِیلُکَ وَنَبِیُّکَ وَ إِنِّی عَبْدُکَ وَ نَبِیُّکَ، وَإِنَّهُ دَعَاکَ لِمَکَّةَ، وَإِنِّی أَدْعُوکَ لِلْمَدِینَةِ بِمِثْلِ مَا دَعَاکَ بِهِ لِمَکَّةَ وَمِثْلِهِ مَعَهُ».

«بار خدایا ! در میوه‌های ما، در شهر ما، در پیمانه و وزن ما برکت عنایت بفرما. پروردگارا ! به راستی ابراهیم÷ ـ که بنده و دوست و پیامبر تو است ـ برای [آبادانی و عمران] مکّه‌ی مکرّمه، تو را به فریاد خواند؛ و من نیز بنده و پیامبر تو هستم و به مانند آنچه ابراهیم÷ برای مکه از تو استدعا نموده بود من نیز برای مدینه‌ی منوّره از تو استدعا می‌کنم و اینکه نظیر آن همراهش باشد».

ابوهریرهس در ادامه سخنانش می‌گوید: سپس پیامبر ج کوچکترین کودکی را که می‌دیدند فرا می‌خواندند و آن میوه‌ی نوبر را به او می‌دادند.

 &

«الناس»: منظور مردمان مدینه‌ی منوّره است.

«اوّل الثمر»: نخستین محصولِ درختان. مراد «میوه‌ی نوبر و زودرس» است.

«جاؤو به»: آن میوه‌ی نوبر را می‌آوردند.

«اللهمَّ»: ای بار خدایا. ندای ذات الهیّت است و اصل آن «یا الله» است که حرف ندا حذف شده و در عوض آن، میم مشدّد به جهت تعظیم در آخر آمده است. این لفظ در سه مورد به کار می‌رود:

1-   برای ندای محض: «اللهم ارحمنی: خدایا ! بر من رحم کن».

2-   برای ایراد استثنای نادری که در اثبات آن از خدا یاری خواسته شود: «لا ازورک اللهم اذا لم تدعنی: از تو دیدار نخواهم کرد مگر آنکه مرا دعوت نکنی».

3-   برای تمکین واستوار ساختن جمله در نفس شنونده است؛ مانند: «اللهم نعم: البته که آری»؛ در پاسخ کسی که از تو می‌پرسد: «أیوسف قائمٌ: آیا یوسف ایستاده است».

«بارک»: فعل امر است به معنی: برکت ارزانی فرما.

«ثمارنا»: میوه‌های ما.

«مدینتنا»: شهر ما .[یعنی مدینه‌ی منوّره]

«صاعنا»: پیمانه‌ی ما. «صاع»: پیمانه‌ای است که احکام اسلامی از قبیل کفّاره و فطریّه بر آن جاری است و آن معادل چهار مُدّ یا سه کیلو گرم است.

«مُدّنا»: مُدّ: پیمانه‌ای است در عراق، معادل 18 لیتر. مقیاسی معادل یک چارک یا 750 گرم است .

«خلیلک»: دوست تو. «خلیل»: دوست مهربان و یکدل، دوست ویژه، دوست صادق. و «خلیل الله» لقب ابراهیم÷ است.

«دعاک لمکة»: ابراهیم÷ تو را به فریاد خواند برای آبادانی و عمران مکه؛ چنان‌که ابراهیم÷ گفت: ﴿فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ٣٧ [إبراهیم: 37]؛ «خدایا چنان کن که دل‌های گروهی از مردمان (برای زیارت خانه‌ات) متوجه آنان گردد و ایشان را از میوه‌ها و محصولات سایر کشورها، بهره‌مند فرما، شاید که از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا، سپاسگزاری کنند».

«و مثله معه»: و اینکه نظیر آن همراهش باشد. یعنی: دو برابر مکه، در مدینه برکت ارزانی فرما.

«یدعوا»: فرا می‌خواند و صدا می‌زد.

«اصغر ولید»: کوچکترین کودک.

حدیث شماره 202

(6) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَیْدٍ الرَّازِیُّ أَنْبَأَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُخْتَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ، عَنِ الرُّبَیِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذِ بْنِ عَفْرَاءَ، قَالَتْ: بَعَثَنِی مُعَاذُ بِقِنَاعٍ مِنْ رُطَبٍ وَعَلَیْهِ أَجْرٌ مِنْ قِثَّاءِ زُغْبٍ ـ وَکَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُحِبُّ الْقِثَّاءَ ـ، فَأَتَیْتُهُ بِهِ وَعِنْدَهُ حِلْیَةٌ قَدْ قَدِمَتْ عَلَیْهِ مِنَ الْبَحْرَیْنِ، فَمَلَأَ یَدَهُ مِنْهَا فَأَعْطَانِیهِ.

202 ـ (6) ... رُبیّع دختر مُعوّذ بن عفراءل گوید: مُعاذ بن عفراءس [عمویم] مرا همراه سبدی از خرما که روی آن چند عدد خیارِ نوبر و زودرس بود، به نزد رسول خداج فرستاد؛ [و این در حالی بود که] آن حضرت ج خیار را دوست می‌داشتند و از خوردن آن خوششان می‌آمد؛ و در حالی آن سبد خرما و خیار را به حضور ایشان بردم که در نزدشان مقداری زیورهای زرّین که از بحرین برای ایشان رسیده بود، وجود داشت. آن حضرت ج مُشت خویش را از آن زیورهای سیمین و زرّین پُر کردند و به من دادند.

 &

«بعثنی»: مرا فرستاد، مرا گسیل داشت.

«معاذ»: معاذ، عموی رُبیّع است؛ زیرا که مُعاذ و مُعوّذ، هر دو برادر و از پسران حارث، از خاندان نجّار و از پیشگامان و پیشتازانِ انصار هستند. اما آن‌ها بیشتر به نام مادرشان «عفراء» مشهورند و بدو نسبت داده می‌شوند.

معاذ و معوّذ، هر دو در جنگ بدر شرکت کردند و ابوجهل را نیز به قتل رساندند. چنان‌که عبدالرحمن بن عوفس می‌گوید:

«من در جنگ بدر در صف جنگ و پیکار ایستاده بودم، دو پسر بچه‌ی کم سن و سال در جانب چپ و راست من ایستاده بودند؛ من با خودم گفتم: اگر در میان افرادی نیرومند و قوی می‌بودم، برایم بهتر و مناسب‌تر بود، چون به هنگام ضرورت، یکدیگر را کمک می‌کردیم و یاری می‌رساندیم، ولی از این دو بچه، چه کاری ساخته است؟!

در همین فکر بودم که یکی از آن دو بچه، دستم را گرفت و گفت: عموجان! آیا ابوجهل را می‌شناسی؟ گفتم: می‌شناسم ولی با او چه کار داری؟ گفت: به من خبر رسیده که او در شأن رسول خدا ج گستاخی و اسائه‌ی ادب کرده و ناسزا گفته است، من نیز سوگند به همان ذات پاکی یاد می‌کنم که جان من در قبضه‌ی قدرت اوست که اگر ابوجهل را ببینم، تا زمانی که او را نکشم یا خود کشته نشوم، از او جدا نخواهم شد. من از این تعجب کردم. دیری نپائید که پسر بچه‌ی دوم که به جانب دیگرم ایستاده بود، همین سؤال را کرد و آنچه پسر اولی گفته بود، او نیز گفت.

از قضا، نگاهم به ابوجهل افتاد که در میدان جنگ، سوار بر اسب خود بود. گفتم: کسی که شما درباره‌ی او از من سؤال می‌کردید، آن مرد است که می‌رود؛ با شنیدن این، هر دو شمشیر به دست، به سوی ابوجهل دویدند و با نزدیک شدن به او شمشیر زدن را شروع کردند تا اینکه ابوجهل را به زمین انداختند».[بخاری]

آری، این دو پسر بچه، معاذ بن عمرو بن جموح و معاذ بن عفراء بودند. معاذ بن عمرو می‌گوید: من از مردم شنیده بودم که کسی نمی‌تواند ابوجهل را بزند، چون از او بسیار محافظت می‌شود؛ من از همان وقت در این فکر به سر می‌بردم که او را بکشم.

این دو پسر بچه‌، پیاده بودند و ابوجهل سوار بر اسب، صف‌های جنگجویان را منظم می‌کرد. وقتی عبدالرحمن بن عوفس او را دیده و به آن‌ها نشان داد، هر دو به سویش دویدند. معمولاً حمله کردن به سورای که در حال تاختن است، مشکل می‌باشد، لذا یکی از آن‌ها بر اسب حمله کرد و دیگری ساق پای ابوجهل را زد و به این طریق، ابوجهل با اسبش به زمین افتاد، و نتوانست از جای خویش بلند شود. آن دو پسر بچه برگشتند و ابوجهل را به حالتی درآورده بودند که نمی‌توانست از جایش بلند شود و در همانجا به خاک و خون می‌غلطید.

معوّذ برادر معاذبن عفراء نیز بر او حمله کرد و او را بیشتر مجروح کرد تا نتواند بلند شود و راه بیفتد. اما از این حمله نیز کاملاً از بین نرفته بود؛ بعد از آن عبدالله بن مسعودس جلو آمد و به طور کلی سرش را از تن جدا کرد.

معاذ بن عمروس می‌گوید: وقتی بر ساق پای ابوجهل حمله کردم، پسرش عکرمه با او همراه بود؛ او به سوی من حمله کرده و به شانه‌ی من شمشیری زد که براثر آن، دستم قطع شد و فقط پوستش باقی مانده و آویزان شد؛ دست آویزان را به پشت خود انداخته و با دست دیگر تمام روز جنگیدم. وقتی به علّت آویزان بودن، اذیّتم کرد آن را زیر پا نهاده و به زور کشیدم، بالاخره پوستش کنده شد؛ دستم را گرفتم و به دور انداختم.

«قِناع»: سبد؛ ظرفی که از شاخه‌های نازک درخت می‌بافند برای حمل میوه یا چیز دیگر؛ طبق.

«اَجرٍ»: جمع «جَرو» است، به معنای: هر چیز کوچک، خواه حیوان باشد یا غیر حیوان. از این رو به «بچه سگ و بچه‌ی جانوران درنده، مثل گرگ و شیر، میوه‌ی نو رسته، هر میوه‌ی خشکی که غلافی نازک داشته باشد و در آن مقداری دانه یافت شود»، «جرو» می‌گویند. و در متن حدیث، ما واژه‌ی «اَجر» را به مقداری خیارِ نوبر و زودرس و نورسته ترجمه کردیم.

«قثاء زُغبٍ»: خیار نوبر و زودرس؛ خیارِنورسته.

«حلیةٌ»: زیورهای سیمین و زرّین. غالباً این زیورهای سیمین، به عنوان خراج از سرزمین بحرین برای پیامبر ج فرستاده می‌شد.

و خراج: مالیاتی است که از طرف حکومت اسلامی تعیین و از مردان بالغ و سالم و عاقل و ثروتمندِ اهل کتاب به اندازه‌ی توانایی دریافت می‌شود و از افراد فلج و کور و برده و فقیر و حقیر و زنان و کودکان و راهبان گوشه گیر گرفته نمی‌شود. حکومت اسلامی از اهل کتاب، جزیه و خراج می‌گیرد و از مسلمانان، خُمس غنائم، زکات مال، فطریّه، وجوه کفّارات مختلفه و غیره؛ در ضمن اهل کتاب را از جهاد معاف می‌کند و امنیّت مالی و جانی و ناموسی آنان را تأمین می‌نماید و از امکانات کشور برخوردارشان می‌سازد. لذا خراج، یک نوع کمک مالی برای دفاع از موجودیّت و استقلال و امنیّت حکومت اسلامی است.

«فملأ یده»: دستش را از زیورهای سیمین، پُر کرد.

«فاعطانیه»: آن زیورهای سیمین را به من ارزانی داشت.

حدیث شماره 203

(7) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حُجْرٍ أَنْبَأَنَا شَرِیکٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ، عَنِ الرُّبَیِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذِ بْنِ عَفْرَاءَ، قَالَتْ: أَتیتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِقِنَاعٍ مِنْ رُطَبٍ وَأَجْرٍ زُغْبٍ، فَأَعْطَانِی مِلْءَ کَفِّهِ حُلِیًّا أَوْ قَالَتْ: ذَهَبًا.

203 ـ (7) ... رُبیّع دختر معوّذ بن عفراءل گوید: طبقی از خرما همراه با خیار نوبر به نزد رسول خدا ج بردم. آن حضرت ج [به خاطر اینکه از من تشکّری کرده باشند]، به اندازه‌ی پُری دستشان به من زیور یا طلا ارزانی داشتند.

 &

«مِلءَ کفّه»: به اندازه‌‌ی پری کف دست.

«او قالت ذهباً»: این شک در گفتار، از ناحیه‌ی خود رُبیّع نیست؛ بلکه از ناحیه‌ی راویان بعد از ربیّع [عبدالله بن محمد بن عقیل، یا شریک و یا علی بن حُجر] است.


 

 

 

 

کاسه و قَدَح پیامبر


حدیث شماره 195

(1) حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الأَسْوَدِ الْبَغْدَادِیُّ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ طَهْمَانَ، عَنْ ثَابِتٍ قَالَ: أَخَرَجَ إِلَیْنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ قَدَحَ خَشَبٍ غَلِیظًا مُضَبَّبًا بِحَدِیدٍ فَقَالَ: یَا ثَابِتُ، هَذَا قَدَحُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.

195 ـ (1) ... ثابتس گوید: انس بن مالکس برای ما کاسه‌ای چوبین و خشن که با آهن بش زده شده بود، بیرون آورد و گفت: ای ثابت! این کاسه‌ی رسول خدا ج بود. [که در آن، آب می‌آشامیدند.]

 &

«قَدَح»: کاسه، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند، ساغر، پیاله.

«خَشَب»: کاسه‌ی چوبین. «چوب»: قسمت‌های سفت و سخت درخت؛ آن قسمت از درخت که در زیر پوست قرار دارد.آنچه از درخت ببرند و برای سوزاندن یا ساختن اشیای چوبی به کار ببرند.

«غلیظاً»:‌ [چوب] سفت و سخت.

«مضبَّباً بحدید»: کاسه‌ای که با پاره‌ای از آهن، بش خورده بود. و «تضبیب»: یعنی بش زدن ظرف‌های شکسته. و «بش»: یعنی بند فلزی که به صندوق یا ظروف شکسته می‌زنند.

و برای رسول خدا ج چندین کاسه و قَدَح بود که اسامی آن‌ها عبارتند از:

1-   کاسه‌ای با نام «الریّان».

2-   کاسه‌ای با نام «مغیثا».

3-   کاسه‌ای که از جنس بلور بود؛ و نقل شده که مقوقس، کاسه‌ای بلوری به پیامبر ج هدیه کرد و آن حضرت ج درآن آب می‌نوشید.

4-   کاسه‌ای که با نقره بش زده شده بود.

5-   کاسه‌ای که با پاره‌ای از آهن، بش خورده بود.

6-   کاسه‌ای که از چوب [عیدان] ساخته شده بود. این ظرف را پیامبر ج شب‌ها در زیر رختخواب خویش می‌گذاشت تا در آن ادرار کند.

حدیث شماره 196

(2) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنْبَأَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ، أَنْبَأَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، أَنْبَأَنَا حُمَیْدٌ وَثَابِتٌ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: لَقَدْ سَقَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهَذَا الْقَدَحِ الشَّرَابَ کُلَّهُ، الْمَاءَ وَالنَّبِیذَ وَالْعَسَلَ وَاللَّبَنَ.

196 ـ‌ (2) ... حُمید و ثابتب گویند: انس بن مالکس [به ما] گفت: به راستی در همین کاسه [کاسه‌ی چوبین و خشن که با پاره‌ای از آهن بش خورده است] به پیامبر ج تمام نوشیدنی‌ها را از قبیل: آب، نبیذ، عسل و شیر داده‌ام.

 &

«سقیتُ»: نوشاندم.

«بهذا القدح»: با این کاسه؛ ظاهراً منظور انس بن مالکس همان کاسه‌ای است که در حدیث شماره‌ی 195 بدان اشاره کرده بود؛ یعنی کاسه‌ی چوبین و خشن که با آهن بش زده شده بود.

«الشراب کلّه»: تمام نوشیدنی‌ها؛ یعنی با همین کاسه، به پیامبر ج تمام نوشیدنی‌ها را نوشاندم و دادم.

«الماء»: آب، جسمی است مایع، بی‌طعم و بی‌بو، مرکب از اکسیژن و هیدروژن. فرمول شیمیایی آن O2H است. در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فرا گرفته است. در صد درجه‌ی حرارت به جوش می‌آید و در درجه‌ی صفر، منجمد می‌شود. در اصطلاح قدماء،‌ آب یکی از چهار عنصر:‌ «آب، آتش، باد و‌ خاک» محسوب می‌شود.

«النبیذ»: آب افشرده که از حبوب و میوه‌ها و جز آن گیرند. نوشیدنی که از خیس کردن و نگاه داشتن خرما و غیره درست کنند.

نبیذ به سه نوع تقسیم می‌شود:

1-   نبیذی که نه پخته و جوش خورده و نه سکرآور و شیرین است؛ و رقیق می‌باشد؛ وضو گرفتن با چنین نبیذی به اتفاق علماء و صاحب نظران اسلامی، جایز است.

2-   نبیذی که پخته و جوش خورده و غلیظ است؛ و رقّت و سیلانی آن از بین رفته است؛ وضو گرفتن با چنین نبیذی به اتفاق علماء، ناجایز است.

3-   نبیذی که شیرین و رقیق است ولی جوش خورده و سکر آور نیست؛ درباره‌ی این نوع از نبیذ اختلاف نظر وجود دارد و در این باره اقوال مختلفی از علماء و صاحب نظران اسلامی نقل شده است: از آن جمله این مذهب را می‌توان نام برد که وضو با این نوع از نبیذ جایز نیست و چنان‌چه آب موجود نباشد، باید تیمّم گرفت. این مسلک امام مالک، امام شافعی، امام احمد حنبل، امام ابویوسف است؛ و امام ابوحنیفه هم در یک روایت به همین نظریه رأی داده است.

«اللبن»: شیر؛ مایعی سفید رنگ که پس از زایمان هر حیوان ماده‌ی پستاندار بیرون می‌آید؛ شیرگاو و گوسفند از غذاهای مفید برای انسان و دارای قند و چربی و مواد پروتئینی است. کلسیوم و فسفر و ویتامین D نیز دارد. اگر شیر در جای سرد نگه‌داری نشود، ترش می‌شود و در اصطلاح می‌بُرد؛ زیرا باکتری‌ها از قند شیرین تغذیه می‌کنند و آن را مبدّل به اسید می‌سازند. باکتری‌هایی که شیر را فاسد می‌کنند زیان‌آور نیستند و شیر بُریده هم خورده می‌شود.


 

 

 

 

دعاهایی که پیامبر پیش از خوردن غذا و پس از آن می‌خواندند

باب (28)
دعاهایی که پیامبر
ج پیش از خوردن غذا و پس از آن می‌خواندند

 


حدیث شماره 188

(1) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا ابْنُ لَهِیعَةَ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ، عَنْ رَاشِدِ الْیَافِعِیِّ، عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَوْسٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمًا، فَقُرِّبَ طَعَامٌ، فَلَمْ أَرَ طَعَامًا کَانَ أَعْظَمَ بَرَکَةً مِنْهُ أَوَّلَ مَا أَکَلْنَا، وَلاَ أَقَلَّ بَرَکَةً فِی آخِرِهِ، فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، کَیْفَ هَذَا؟ قَالَ: «إِنَّا ذَکَرْنَا اسْمَ اللَّهِ حِینَ أَکَلْنَا، ثُمَّ قَعَدَ مَنْ أَکَلَ وَلَمْ یُسَمِّ اللَّهَ تَعَالَى فَأَکَلَ مَعَهُ الشَّیْطَانُ».

188 ـ (1) ... ابوایوب انصاریس گوید: روزی در نزد رسول خدا ج نشسته بودیم که برایشان غذایی را آوردند؛ من هیچ غذایی را پُر برکت‌تر از آن به هنگام آغاز، و کم برکت‌تر از آن به هنگام پایان ندیده بودم.

از این رو، از پیامبر ج پرسیدم: ای رسول خدا ج! این غذا چگونه است؟ [و چرا به هنگام آغاز خوردن، پُربرکت بود و به هنگام پایان، کم برکت؟] پیامبر اکرم ج فرمودند: وقتی که ما شروع به غذا خوردن نمودیم، نام خداوند متعال را بردیم [و «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتیم]؛ آنگاه فردی [بر سفره‌ی غذا] نشست و بدون آنکه نام خداوند متعال را بر زبان بیاورد[ و «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید] از آن غذا خورد و شیطان نیز همراه او از غذا خورد؛ [بدین جهت، در غذا بی‌برکتی آمد!]

 &

«فقرّب»: در نسخه‌ای دیگر از «الشمائل المحمدیّة»، «فقرب الیه» آمده است؛ یعنی برای پیامبر ج غذایی آورده شد.

«فلم اَرَ»: تا کنون ندیده بودم.

«اعظم برکة»: پُر برکت‌تر، افزون‌تر.

«اول ما اکلنا»: نخستین باری که آن غذا را خوردیم. یعنی در آغاز خوردن غذا.

«اقلّ برکة»: کم برکت‌تر.

«کیف هذا؟»: این غذا چرا اینگونه است؟ یعنی: چرا به هنگام آغازِ خوردن، پُربرکت بود و به هنگام پایان، کم برکت؟

«ذکرنا اسم الله»: نام خدا را بر زبان آوردیم. یعنی «بسم الله» گفتیم.

«و لم یُسَمّ الله تعالی»: نام خدا را بر زبان نیاورد. یعنی: در شروع غذا خوردن، «بسم الله» نگفت.

«فاکل معه الشیطان»: شیطان نیز با او از آن غذا خورد.

«خوردن شیطان» می‌تواند دو معنی داشته باشد:

1-   اینکه شیطان حقیقتاً از آن غذایی که نام خدا بر آن برده نشده، می‌خورد.

2-   خوردن شیطان، کنایه از بی‌برکتی در غذا است؛ چرا که شیطان، نماد و مظهر بدی، شرّ، بی‌برکتی و ... است.

در اینجا به بیان پرتوی از آداب غذاخوردن می‌پردازیم:

انسان به آب و غذا به عنوان وسیله برای تحقّق هدفی دیگر نگاه می‌کند و آن‌ها را در ذات خود هدف به حساب نمی‌آورد؛ زیرا هدف او از خوردن و آشامیدن، کسب نیرو و سلامتی در راستای ادای مسئولیّت بندگی خداوند است. مسئولیّت و عبادتی که او را شایسته‌ی دست یابی به سربلندی دنیا و سعادت آخرت قرار می‌دهد. و به همین خاطر خورد و خوراک انسانِ مسلمان، هدف زندگی او نیست و تنها زمانی که احساس گرسنگی و تشنگی بنماید، لب به غذا و آب می‌زند؛ زیرا از پیامبر گرامی اسلام ج نقل شده است که: «ما مردمی هستیم که تا گرسنه نشویم غذا نمی‌خوریم و هرگاه دست به غذا بردیم، پرخوری نمی‌کنیم».

بر همین اساس، انسان مسلمان در ارتباط با خوردن و نوشیدن، آداب شرعیِ ویژه‌ی زیر را عملی می‌کند:

الف) آداب پیش از غذا؛ که عبارتند از:

1-   غذا و نوشیدنی خود و خانواده‌اش را از مال حلال و مشروع تهیه نماید و رنگ و بوی حرام و شبه حرام را از آن پاک گرداند؛ زیرا خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ [البقرة: 172]؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از روزیهای حلال و پاکی که به شما داده‌ایم بخورید».

2-   هدف و نیّت او از خوردن و آشامیدن، تقویت بدن در راستای ادای مسئولیت‌هایش باشد، تا ضمن خوردن و لذّت بردن از غذا، اجر و پاداشی را هم کسب نموده باشد؛ زیرا قصد نیک، کارهای مباح را تبدیل به عبادت می‌نماید و طبعاً عبادات، دارای پاداش می‌باشد.

3-   پیش از غذا، دستانش را به خوبی بشوید.

4-   از اسراف و تبذیر و ریخت و پاش پرهیز کند.

5-   به هنگام صرف غذا روی دو زانو، یا بر روی پا و زانوی چپ بنشیند و زانوی راست را به صورت عمودی قرار دهد؛ زیرا رسول خدا ج می‌فرماید: «در حالت تکیه زدن غذا نمی‌خورم و به سادگی مانند بردگان غذا می‌خورم و همچون آنان می‌نشینم». [بخاری]

6-   هر غذایی را که آماده بود، تناول نماید و از آن عیب جویی نکند؛ و چنان‌چه آن را دوست نمی‌داشت، از خوردن آن خود داری نماید؛ زیرا ابوهریرهس می‌گوید: «هیچگاه رسول خدا ج از هیچ غذایی بدگویی نمی‌نمود، اگر اشتها داشت، غذا را میل می‌فرمود و اگر غذا را دوست نمی‌داشت، از خوردن آن امتناع می‌فرمود». [ابوداود]

7-   تا جایی که امکان داشت، سعی کند به همراه خانواده یا میهمان و کارگر و ... غذا را صرف کند. از رسول خدا ج روایت گردیده است که: «با هم بخورید تا خداوند آن را پُر برکت بنماید» [ابوداود و ترمذی].

ب) آداب هنگام صرف غذا؛ عبارتند از:

1-   خوردن غذا را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کند؛ زیرا پیامبر گرامی اسلامج فرموده است: «هرگاه شروع به خوردن غذا نمودید، نام خداوند را فراموش نکنید. اگر ابتدا گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» را فراموش کردید، هرگاه به خاطرتان آمد، بگویید: «بسم الله اوّله و آخره». [ابوداود و ترمذی].

2-   با حمد و شکر خداوند آن را تمام کند و پس از آن بگوید: خداوندی را سپاس که این غذا را برایم آفریده بدون اینکه من در آفرینش آن به خود زحمتی بدهم. خداوند گناهان پیشین او را می‌بخشاید.[بخاری و مسلم]

3-   با سه انگشتِ دست راست، لقمه‌ای کوچک را بردارد و به خوبی آن را در دهان بجود؛ و از جلو دست خود غذا را بردارد؛ زیرا پیامبرگرامی اسلام ج خطاب به عُمربن سلمهس فرموده است: «ای نوجوان! نام خداوند را ذکر کن! و با دست راست و از جلو دست خود غذا را بردار».[بخای و مسلم]

4-   از ریختن و هدر دادن غذا، پرهیز کند و قبل از برداشتن سفره، دست‌ها را به خوبی پاک نماید؛ زیرا پیامبر ج فرموده است: «هرگاه غذایی را تناول نمودید، پیش از شستن دست‌ها، آن را به خوبی پاک کنید و لیس بزنید». [ابوداود]

5-   هرگاه چیزی از غذا از دستش افتاد، پس از پاک کردن آن را تناول نماید؛ زیرا پیامبر ج فرموده است: «هرگاه غذایی از دست شما افتاد، آن را بردارید و ناپاکی آن را پاک کنید و آن را برای ابلیس باقی نگذارید». [مسلم]

6-   بر روی غذای داغ فوت نکند و تا وقتی که داغ است آن را تناول ننماید؛ و آب را در سه نوبت بنوشد و هر بار دهان را از لیوان بردارد و تنفّس نماید؛ زیرا انس بن مالکس نقل نموده که رسول خدا ج به هنگام نوشیدن آب، سه بار لب را از ظرف بر می‌داشت و تنفّس می‌نمود. [بخاری و مسلم]

7-   از پرخوری پرهیز کند؛ زیرا پیامبر ج فرموده است: «بنی آدم، هیچ ظرفی را مانند ظرف شکم به ناروا پُر ننموده است؛ کافی است که انسان برای کسب قوّت، چند لقمه غذا را تناول کند، اگر این کار را نکرد، یک سوم را از غذا و یک سوم را از نوشیدنی پُر کند و یک سوم دیگر را برای راحتی نفس، خالی نگاه دارد.»[احمد]

8-   قبل از همه، غذا را به بزرگتران تعارف نماید و سپس از طرف راست، آن را در میان جمع بگرداند و خود در آخر همه غذا بردارد؛ زیرا پیامبرگرامی اسلام ج فرموده است: «از بزرگتران شروع کنید».

9-   میزبان خود را مجبور نکند که مدام برای خوردن غذا به او تذکّر دهد و بدون تعارف تاجایی که اشتها دارد غذا را میل کند؛ زیرا این کار ممکن است اسباب ناراحتی میزبان را در مورد خوب نبودن غذا فراهم کند، یا اینکه ممکن است اسباب ریاء و ظاهرسازی بشود.

10- اگر با دیگری در یک ظرف غذا می‌خورد، هوای دوست خود را داشته باشد و حق او را ضایع نکند؛ به خصوص اگر غذا اندک باشد.

11- به هنگام صرف غذا به دست و دهان دیگران نگاه نکند و مراقب غذا خوردن آنان نباشد؛ زیرا ممکن است سبب شرم آنان بشود و به اندازه‌ی کافی غذا صرف نکنند.

12- کار زشت و ناپسندی را که باعث آزردگی دیگران بشود، انجام ندهد. برای مثال اگر با کسی دیگر غذا می‌خورد، دست خود را داخل ظرف نکند و به هنگام برداشتن لقمه به خاطر آنکه چیزی از غذای دهان او دوباره به داخل ظرف نیفتد، سرخود را زیاد جلو نیاورد و چنان‌چه با دستان خود چیزی را از روی دندان‌هایش بیرون آورد، دستش را دوباره داخل ظرف نکند. و همچنین از چیزهای زشت و تهوّع آور به هنگام غذا نام نبرد؛ زیرا ممکن است اسباب آزار و کم اشتهایی دیگران را فراهم نماید.

ج) آداب پس از غذا؛ عبارتند از:

1-   در جهت پیروی از سنّت رسول خدا ج پیش از سیر شدن، از غذا خوردن دست بردارد، تا به پُرخوری و چاقی که اسباب بسیاری از بیماری‌ها را فراهم می‌کنند، دچار نگردد.

2-   پس از صرف غذا، دستان و دهانش را شستشو بدهد.

3-   برای محافظت از بهداشت دهان و دندان، پس از صرف غذا میان دندان‌های خود را پاک کند و دست کم در شبانه روز یک بار مسواک بزند.

4-   شکر نعمت‌های خداوند را پس از خوردن و آشامیدن فراموش ننماید و دعاهای پس از صرف غذا را بخواند.

حدیث شماره 189

(2) حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامٌ الدَّسْتَوائِیُّ، عَنْ بُدَیْلٍ الْعُقَیْلِیُّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ عُمَیْرٍ، عَنْ أُمِّ کُلْثُومٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أَکَلَ أَحَدُکُمْ فَنَسِیَ أَنْ یَذْکُرَ اللَّهَ تَعَالَى عَلَى طَعَامِهِ فَلْیَقُلْ: بِسْمِ اللَّهِ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ».

189 ـ (2) ... عایشهل گوید: رسول خدا ج فرمودند: هرگاه یکی از شما شروع به خوردن غذا نمود و فراموش کرد که نام خداوند متعال را در آغاز خوردن غذا ببرد و «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید، باید [درمیان غذا خوردن و وقتی که یادش آمد] چنین بگوید: «بسم الله اوّله و آخره»؛ «این غذا را با نام خدا شروع می‌کنم و با نام او به پایان می‌برم.»

 &

«فنسی»: پس فراموش کرد.

«علی طعامه»: یعنی در آغاز غذا خوردنش.

«فلیقل»: باید بگوید. این امر، محمول بر نُدب و استحباب است نه بر وجوب.

«بسم الله اوّله و آخره»: این غذا را با نام خداوند متعال شروع می‌کنم و با نام او به پایان می‌برم.

حدیث شماره 190

(3) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الصَّبَّاحِ الْهَاشِمِیُّ الْبَصْرِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الأَعْلَى، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ، أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَعِنْدَهُ طَعَامٌ فَقَالَ: «اُدْنُ یَا بُنَیَّ فَسَمِّ اللَّهَ تَعَالَى وَکُلْ بِیَمِینِکَ وَکُلْ مِمَّا یَلِیکَ».

190 ـ (3) ... عُمر بن ابی سلمهس گوید: در حالی به خدمت رسول خدا ج رفتم که در نزد ایشان غذا بود. آن حضرت ج به من فرمودند: پسرم! نزدیک بیا و نام خدا را بر زبان بیاور (و با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کن) و با دستِ راستِ خویش بخور و [سعی کن تا] از آنچه در جلو تو است، بخوری.

 &

«اُدنُ»: فعل امر، به معنای «نزدیک بیا».

«یا بُنَیَّ»: ای پسرم! «یا»: حرف ندا برای نزدیک و دور و کثیرالاستعمال‌ترین حروف ندا است؛ و از این جهت می‌توان این حرف را پیش از منادی حذف کرد؛ و اسم جلاله‌ی الله و مشتقات و اَیُّها و اَیَّتها، تنها به وسیله‌ی این حرف، منادی واقع می‌شود. اما در این مثال: «یا له کذا او من کذا»، یا حرف ندا و لام پس از آن، برای تعجّب است؛ و «بُنَیَّ» مصغّر ابن است به معنی «پسرک».

«فسمّ الله»: نام خدا را ببر؛ یعنی بسم الله الرحمن الرحیم بگو.

«کُل»: فعل امر است به معنی بخور.

«بیمینک»: با دست راست خود.

«ممّا یلیک»: از آن غذایی که جلو تو است.

حدیث شماره 191

(4) حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ، عَنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ رِیَاحٍ، عَنْ أَبِیهِ رِیَاحِ بْنِ عَبِیدَةَ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا فَرَغَ مِنْ طَعَامِهِ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا وَجَعَلَنَا مُسْلِمِینَ».

191 ـ (4)... ابوسعید خدریس گوید: رسول خدا ج هرگاه از خوردن غذا فارغ می‌شدند، این دعا را می‌خواندند و می‌فرمودند: «اَلحَمدُ لِله الَّذِی اَطعَمَنَا وَ سَقَانَا وَ جَعَلَنا مِنَ المُسلِمِینَ»؛ «سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که به ما خوراک و آشامیدنی، ارزانی فرمود و ما را از زمره‌ی مسلمانان و حقگرایان قرار داد».

 &

«فرغ»: فارغ شد و خلاصی یافت.

«الحمد»: در زبان عربی، در کنار «حمد» دو حقیقت دیگر نیز وجود دارد: یکی «مدح» و دیگری «شکر».

«حمد»: در لغت عرب به معنی ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیکِ اختیاری است؛ یعنی هنگامی که کسی آگاهانه کار خوبی انجام دهد و یا صفتی را برای خود برگزیند که سرچشمه‌ی اعمال نیکِ اختیاری است، ما او را «حمد و ستایش» می‌گوییم.

ولی «مدح» به معنی هرگونه ستایش است؛ خواه در برابر یک امر اختیاری باشد یا غیر اختیاری. به عنوان مثال: تعریفی را که از یک گوهر گرانبها می‌کنیم، عرب‌ها آن را «مدح» می‌نامند. و به تعبیر دیگر، مفهوم مدح عام است، در حالی که مفهوم حمد خاص می‌باشد.

ولی مفهوم «شکر» از همه‌ی این‌ها محدودتر است و تنها در برابر نعمت‌هایی شکر و سپاس می‌گوییم که از دیگری با میل و اراده‌ی او به ما رسیده است. البته «شکر» از یک نظر عمومیّت بیشتری دارد؛ چرا که شکر گاهی با زبان است و گاه با عمل؛ در حالی که حمد و مدح معمولاً با زبان است.

و اگر به این نکته توجه کنیم که الف و لام «الحمد»، به اصطلاح «الف و لام جنس» است و در اینجا معنی عمومیّت را می‌بخشد؛ چنین نتیجه می‌گیریم که هرگونه حمد و ستایش، مخصوص خداوندی است که به ما غذا و آشامیدنی داد و ما را از مسلمانان قرار داد.

حتی هر انسانی که سرچشمه‌ی خیر و برکتی است، و هر پیامبر و رهبر الهی که نور هدایت در دلها می‌پاشد، و هر معلّمی که تعلیم می‌دهد، و هر شخص سخاوتمندی که بخشش می‌کند، و هر طبیبی که مرهم بر زخم جانکاهی می‌نهد، ستایش آن‌ها از ستایش خدا سرچشمه می‌گیرد؛ چرا که همه‌ی این مواهب در اصل از ناحیه‌ی ذات پاک او است؛ و یا به تعبیر دیگر، حمد این‌ها حمد خدا و ستایش این‌ها ستایشی برای او است.

و نیز اگر خورشید نورافشانی می‌کند، ابرها باران می‌باراند و زمین برکاتش را به ما تحویل می‌دهد این‌ها نیز همه از ناحیه‌ی او است. بنابر این تمام حمدها به او تعالی برمی گردد.

و به تعبیر دیگر، جمله‌ی «الحمد لله» اشاره‌ای است هم به توحید ذات و هم توحید صفات و هم توحید افعال.

«الله»: نام ذات واجب الوجود و خدای سزاوار پرستش است. اصل آن «اِلاه» به معنی «معبود» است.

الف و لام بر این کلمه داخل و همزه برای تخفیف حذف شده است. و به هنگام ندا، همزه‌ی الف و لام، به صورت قطع خوانده می‌شود و «یا اَلله» گفته می‌شود.

«الذی»: اسم موصول مفرد مذکر است و برای وصف معرفه‌ها به وسیله‌ی جمله وضع شده است. به معنی: آن مرد که، آنکه، که، آنچه. مثنای آن: «اللذان» در حالت رفع و «اللذَین» در حالت نصب و جر است؛ و جمع آن «الذین واللاؤون» است؛ و مصغّر آن «اللُّذَیّا» است؛ و گاهی اَلَّذِی به معنی جمع به کار می‌رود؛ مثل: «و خُضتم کالذی خاضوا».

«اطعمنا»: ذاتی که به ما خوراک داد.

«سقانا»: ذاتی که به ما آشامیدنی داد.

حدیث شماره 192

(5) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا ثَوْرُ بْنُ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا رُفِعَتِ الْمَائِدَةُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ یَقُولُ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْدًا کَثِیرًا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ غَیْرَ مُودَعٍ وَلاَ مُسْتَغْنىً عَنْهُ رَبَّنَا».

192 ـ (5) ... ابواُمامهس گوید: هرگاه سفره از پیش رسول خدا ج برداشته می‌شد، آن حضرت ج می‌فرمودند: «اَلحَمدُ لِله حَمداً کَثِیراً طَیِّبَاً مُبَارَکَاً فِیه، غَیر مُوَدِّع وَلا مُستَغنی عَنه رَبُّنا»، «سپاس و ستایش خدای را سزاست؛ سپاس و ستایشی فراوان و پاکیزه و برکت یافته و فرخنده. پروردگارا ! (حمد وستایش ما را سپاس و ستایشی قرار ده) که به آن کفایت و بسنده نشود و ترک نگردد و بی‌نیازی از آن حاصل نیابد.»

 &

«رُفعت»: برچیده می‌شد، برداشته می‌شد.

«المائدة»: این واژه را می‌توان به دو گونه ترجمه کرد:

1-   سفره؛ یعنی هرگاه سفره از پیش رسول خدا ج برداشته و برچیده می‌شد.

2-   غذا و ظرف آن؛ یعنی هرگاه ظرف غذا از پیش رسول خدا ج برچیده می‌گشت.

«غیرمودِّع»: حمد ما را سپاس و ستایشی قرار بده که به آن کفایت شود و ترک نگردد. یعنی حمد ما را پیوسته و دائمی بدار.

«ولا مستغنی عنه»: حمد ما را ستایشی قرار بده که از آن بی‌نیازی حاصل نیابد.

حدیث شماره 193

(6) حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَبَانَ، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنْ هِشَامٍ الدَّسْتَوائِیِّ، عَنْ بُدَیْلِ بْنِ مَیْسَرَةَ الْعُقَیْلِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ عُمَیْرٍ، عَنْ أُمِّ کُلْثُومٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَأْکُلُ الطَّعَامَ فِی سِتَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَجَاءَ أَعْرَابِیٌّ فَأَکَلَهُ بِلُقْمَتَیْنِ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَوْ سَمَّى لَکَفَاکُمْ».

193 ـ (6) ... عایشهل گوید: رسول خدا ج با شش نفر از یاران خود غذا می‌خوردند که مردی بادیه نشین آمد و تمام غذا را با دو لقمه خورد! رسول خدا ج فرمودند: [غذا کفایتتان را نکرد] ولی اگر این مرد صحرا نشین نام خدا را بر زبان می‌آورد و «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گفت، این غذا شما را کافی بود.

 &

«فی ستة»: به معنی «مع ستة» است؛ یعنی: پیامبر ج همراه با شش تن از یارانش غذا می‌خورد.

«اعرابی»: عرب بادیه نشین، مرد تازی بیابانی، یک عرب بادیه نشین و صحراگرد.

«بلقمتین»: با دو لقمه؛ یعنی با دو لقمه غذا را خورد.

«سمّی»: بسم الله الرحمن الرحیم می‌گفت.

«لکفاکم»: البته که غذا، شما را بسنده و کافی می‌بود.

حدیث شماره 194

(7) حَدَّثَنَا هَنَّادٌ وَمَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، قَالاَ: حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی بُرْدَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ لَیَرْضَى عَنِ الْعَبْدِ أَنْ یَأْکُلَ الأُکْلَةَ فَیَحْمَدَُهُ عَلَیْهَا، أَوْ یَشْرَبَ الشَّرْبَةَ فَیَحْمَدَُهُ عَلَیْهَا».

194 ـ (7) ... انس بن مالکس گوید: پیامبر ج فرمودند: به راستی خداوند از بنده‌ای راضی و خوشنود می‌گردد که چون غذایی می‌خورد یا نوشیدنی‌ای را می‌نوشد، خدای خویش را بر خوردن و نوشیدنی آن خوراک و آشامیدنی، ستایش می‌کند.

 &

«لیرضی»: البته که راضی و خوشنود می‌شود.

«الاُکلة»: به ضم همزه «الاُکلة»، به معنی لقمه است، و به فتح همزه «الاَکلة»، به معنی یک وعده خوراک است.

«الشربة»:‌ به ضم و فتح شین: آن مقدار از نوشیدنی که یک باره نوشیده شود.(جرعه)

«فیحمده علیها»: خداوند متعال را ستایش کند بر آن لقمه‌ی غذا یا جرعه‌ی نوشیدنی.

ناگفته نماند که:

رویکرد اساسی اسلام در آداب عمومی این است که در تمامی حالات و لحظات، مسلمانان را با خداوند متعال پیوند دهد؛ و به همین خاطر از فرصت‌های طبیعی و مناسبات عادی نیز که پیوسته در روز یک یا چند بار تکرار می‌گردند، استفاده می‌نماید تا از این طریق فرد مسلمان پیوسته به یاد خدا باشد و با او در پیوند و در ارتباط باشد و پیوسته خدای خویش را به وسیله‌ی تسبیح، تهلیل، تکبیر، تحمید، ذکر و دعا به یاد آورد.

راز فلسفه‌ی اذکار و دعاهای مأثور که در آغاز و پایان خوردن، نوشیدن،‌ هنگام خواب، بیداری، دخول و خروج از مستراح، استفاده از یک وسیله‌ی سواری، پوشیدن لباس، مسافرت و بازگشت از آن و... وارد شده نیز همین است تا پیوسته انسان مسلمان به یاد خدا بوده و رابطه‌ی خود را با او قطع ننماید.

لذا لازم است به مسلمانان یاد داده شود که هرگاه غذا می‌خورند، «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویند و بعد از غذا نیز، دعاهای مأثور از پیامبر ج را بخوانند، تا از این طریق، مفاهیم و معانی ربّانی در سطح جامه‌ی اسلامی گسترش یابد و در زندگی فردی و اجتماعی یک مسلمان، ظهور و بروز نماید.


 

 

 

 

چگونگی وضو یا دست شستن پیامبر به هنگام خوردن غذا


حدیث شماره 185

(1) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنِیعٍ،حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ مِنَ الْخَلاَءِ فَقُرِّبَ إِلَیْهِ الطَّعَامُ. فَقَالُوا: لاَ نَأْتِیکَ بِوَضُوءٍ ؟ قَالَ: «إِنَّمَا أُمِرْتُ بِالْوُضُوءِ إِذَا قُمْتُ إِلَى الصَّلاَةِ».

185 ـ (1) ... عبدالله بن عباسب گوید: رسول خدا ج [چون از اجابت مزاج فارغ شدند و] از مُستراح بیرون آمدند؛ برایشان غذا آوردند؛ و از ایشان پرسیدند: آیا برایتان وسایل وضو گرفتن بیاوریم؟ آن حضرت ج فرمودند: به راستی به من دستور داده شده است که هرگاه برای نماز بلند شدم، وضو بگیرم.

 &

«الخلاء»: آبریزگاه، مستراح، محلّی خلوت برای قضای حاجت و اجابت مزاج.

«بوَضوء»: وَضو [به فتح واو]: به معنای وسایل وضو گرفتن از قبیل آب و آفتابه است. و «وُضو» [به ضم واو]: به معنای وضو گرفتن و شستشوی اعضاء و دست نماز گرفتن است.

«اُمِرتُ»: فرمان داده شده‌ام.

«اذا قمت الی الصلاة»: هرگاه برای نماز بپا خواستم و وضو نداشتم.

یاد آور می‌شویم که وضو گرفتن برای هر وقت نمازی، مستحب است و فقط آنگاه فرض می‌شود که انسان، بی‌وضو بوده و قصد نمازگزاردن را داشته باشد.

انس بن مالکس گوید: «رسول خدا ج به هنگام ادای هر نماز، وضویی جدید می‌گرفتند. از وی پرسیده شد: شما چگونه عمل می‌کردید؟ فرمود: ما نمازها را ـ تا آنگاه که بی‌وضو نمی‌شدیم ـ با یک وضو می‌خواندیم.»

بنابراین وضو بالای وضو، فقط یک امر مستحبی است، اما فضیلت و برتری زیادی دارد؛ چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «وضو بالای وضو، نوری بر بالای نور است». نقل است که: «هر کس بر بالای وضو، وضو بگیرد، برایش ده نیکی و حسنه نوشته می‌شود».

همچنین در حدیث شریف آمده است: «رسول خدا ج در روز فتح مکّه، همه‌ی نمازها را با یک وضو خواندند؛ عمربن خطابس از ایشان پرسید: امروز شما کاری کردید که تاکنون نمی‌کردید! رسول خدا ج فرمودند: ای عمر! من به قصد این کار را کردم». یعنی تا چنین تصور نشود که وضو گرفتن برای هر نماز، واجب است. پس وضو گرفتن برای هر وقت نمازی، مستحب است و فقط آنگاه فرض می‌شود که انسان، بی‌وضو بوده و قصد نمازگزاردن را داشته باشد.

حدیث شماره 186

(2) حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَخْزُومِیُّ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْحُوَیْرِثِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْغَائِطِ فَأُتِیَ بِطَعَامٍ، فَقِیلَ لَهُ: أَلاَ تَوَضَّأُ؟ فَقَالَ: «أَأُصَلِّی فَأَتَوَضَّأُ؟»!.

186 ـ (2) ... عبدالله بن عباسب گوید: رسول خدا ج از اجابت مزاج، فارغ شدند و برگشتند؛ آنگاه برایشان غذایی آورده شد تا از آن تناول فرمایند؛ و بدیشان گفته شد: آیا وضو نمی‌گیرید؟ آن حضرت ج فرمودند: مگر می‌خواهم نماز بگزارم تا برایش وضو بگیرم؟ [یعنی وقتی بخواهم نماز بگزارم، وضو می‌گیرم].

 &

«الغائط»: این واژه بر خلاف مفهومی که امروز از آن می‌فهمند [«غائط»، در تعبیرات امروز غالباً به مدفوع انسان گفته می‌شود]، در اصل به معنی زمین گودی است که انسان را از اَنظار مردم دور می‌دارد؛ و افراد بیابان گرد و مسافر در آن زمان، برای قضای حاجت آنجا می‌رفتند تا از دیدگاه مردم دور باشند؛ بنابراین معنی جمله چنین می‌شود: «رسول خدا ج از مکان قضای حاجت برگشتند»؛ که روی هم رفته کنایه از اجابت مزاج و قضای حاجت است.

به هر حال «الغائط» در لغت، زمین پست و گود را می‌گویند؛ و چون‌که عرب‌ها برای قضای حاجت عموماً زمین گود و پست را برمی‌گزیدند، به همین سبب آن را بر مُستراح اطلاق کردند؛ گرچه برخی مواقع بر نجاست نیز اطلاق می‌گردد.

ناگفته نماند که در احادیث برای محل قضای حاجت، از این الفاظ و واژه‌ها، استفاده شده است: «الخَلاء»؛ «کنیف»؛ «حش»؛ «مرحاض»؛ «مذهب» و «مصنع».

و امروزه اهل مصر نیز، آن را «بیت الادب» و «بیت الطهارة»؛ و اهل حجاز آن را «مُستراح» می‌گویند.

«الا توضَّأ»: آیا وضو نمی‌گیرید؟ چنین به نظر می‌رسد که منظور وضوی شرعی است؛ و گویا شخصی که گفته و پرسیده است: وسایل وضو گرفتن بیاورم، تصور می‌کرده است که وضو گرفتن پیش از غذا خوردن واجب و الزامی است و آن حضرتج با جمله‌ی «أاُصلّی فأتوضّأ» [مگر می‌خواهم نماز بگزارم تا برایش وضو بگیرم؟] خواسته‌اند تا به او بفهمانند که وضو، برای خواندن نماز و امور دیگری که طهارت شرط آن است، واجب و الزامی است؛ و با این وجود، استحباب شستن دست‌ها پیش از غذا خوردن، مسلّم است و احادیث دیگر، این مطلب را تأکید می‌کنند.

حدیث شماره 187

(3) حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا قَیْسُ بْنُ الرَّبِیعِ.

(ح) وَحَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْکَرِیمِ الْجُرْجَانِیُّ، عَنْ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ، عَنْ أَبِی هَاشِمٍ، عَنْ زَاذَانَ، عَنْ سَلْمَانَ قَالَ: قَرَأْتُ فِی التَّوْرَاةِ أَنَّ بَرَکَةَ الطَّعَامِ الْوُضُوءُ بَعْدَهُ، فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَرَأْتُ فِی التَّوْرَاةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَرَکَةُ الطَّعَامِ الْوُضُوءُ قَبْلَهُ وَالْوُضُوءُ بَعْدَهُ».

187 ـ (3) ... سلمانس گوید: در تورات خواندم که چنین نوشته شده بود: به راستی برکت غذا، در شستن و تمیز نمودن دستها پس از خوردن غذا، به ودیعه نهاده شده است.

سلمانس در دنباله‌ی سخنانش گوید: این موضوع را برای پیامبر اکرم ج بازگو نمودم و ایشان را از آنچه در تورات خوانده بودم، با خبر گردانیدم. رسول خدا ج فرمودند: برکت غذا، در شستن دستها پیش از خوردن غذا و پس از آن است.

 &

«قرأتُ»: خوانده بودم.

«التوراة»: کتاب مقدس یهود. کتاب مذهبی بنی اسرائیل که از موسی÷ باقی مانده است و متأسفانه بعدها، دستخوش تحریف و تغییر شد.

اسفار خمسه یا پنج کتاب نخستین تورات، عبارتند از:

سفر تکوین: که راجع به خلقت عالم و اوائل تاریخ بنی اسرائیل بحث کرده است.

سفر خروج: که مهاجرت بنی اسرائیل را از مصر شرح داده است.

سفر لاویان: که شامل قوانین مذهبی و شرایع و قواعد و حدود سبط لاوی [یکی از اسباط دوازده‌گانه‌ی بنی اسرائیل] است.

سفر اعداد: که از مسافرت بنی اسرائیل و فتح اراضی کنعان و قوه‌ی مادی آن‌ها گفتگو می‌کند.

سفر تثنیه: که مکمّل کتب قبلی است و تکرار شرایع را به طور اختصار بیان کرده است.

مجموعه‌ی اسفار پنج‌گانه و ملحقات تورات را «عهد قدیم» یا «عهد عتیق» می‌گویند و به اسفار مقدّسه که بعد از مسیح÷ نوشته شده است [انجیل]، «عهد جدید» می‌گویند.

«برکة»: نموّ کردن و افزون شدن. افزایش. افزونی. فراوانی. نیک بختی. سعادت و خوش دیدن. جمع: برکات. و در اینجا مراد از خیر و برکت در غذا، از میان رفتن فقر و تنگدستی است که شستن دست‌ها موجب آن می‌شود. چنان‌که در احادیث و روایات دیگر بدین مطلب اشاره رفته است.

«الوضوء بعده»: وضو گرفتن پس از خوردن غذا. در اینجا مراد از «وضو گرفتن»، وضوگرفتن لغوی است؛ یعنی شستن دست‌ها؛ و استحباب شستن دست‌ها پس از غذا و پیش از آن را ثابت می‌کند.

گرچه برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی، وضوی شرعی و اصطلاحی را مراد گرفته‌اند، ولی قول صحیح، همان شستن دست‌ها است؛ زیرا از مطالعه و تحقیق مجموع احادیث و اخبار رسیده به ما، چنین فهمیده می‌شود که وضو گرفتن فقط برای نماز و امور دیگری که در آن‌ها طهارت شرط است، واجب و ضروری می‌باشد.