اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

نماز مسافر

فصل اول

1333 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ أَنَسٍ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج صَلَّى الظُّهْرَ بِالْـمَدِینَةِ أَرْبَعًا وَصَلَّى الْعَصْر بِذِی الحلیفة رَکْعَتَیْنِ([1]).

1333- (1) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج نماز ظهر را در مدینه، چهار رکعت گزاردند و نماز عصر را در ذوالحلیفه دو رکعت خواندند؛ (یعنی چون به «ذوالحلیفه» سفر کردند، نماز عصر را کوتاه گزاردند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «ذوالحلیفه»: به این مکان، «مسجد شجرة»، «ذوالحلیفة»، و «اَبیار علی» نیز می‌گویند. «مسجد شجرة» یا «ذوالحلیفه»، یکی از مساجد بسیار مهم خارج از مدینه‌ی منوره بوده و به عنوان یکی از میقات‌ها و مساجدِ احرام از اهمیت به سزایی برخوردار است. وجه تسمیه‌ی آن به نام‌های فوق چنین است:

الف) شجرة؛ از آن رو، آن را چنین خوانند که پیامبر ج در آنجا، کنار درختی به نام «سَمرة» فرود آمد و اِحرام بست. (بخاری، کتاب الصلاة، ح 441).

ب)   اِحرام؛ به سبب آن که حاجیان برای تشرّف به حج، در این مسجد اِحرام می‌بندند.

ج)   ذوالحلیفة؛ «حُلیفه» نام آبی است میان دو قبیله‌ی قریش که پیامبر خدا ج دوست داشتند برای بستن اِحرام، کنار درختی در این محل فرود آیند.

د)    اَبیار علی؛ از آن جهت به این نام شهرت یافت که علی بن ابی‌طالب س برای آبیاری نخلستان‌ها، چاه‌های فراوانی در این منطقه کندند.

       و «اَبیار» نیز اسم جمع «بئر» یعنی چاه است.

پیامبر خدا ج سه بار در این مکان مُحرم شده‌اند:

1-  هنگام صلح حدیبیه (سال ششم هجری قمری).

2-  عمره ناشده (سال هفتم هجری قمری).

3-  حجّة الوداع (سال دهم هجری قمری).

زین الدین الاستدار، در سال 961 ه‍. ق بنای مسجد را بازسازی کرد و در پیرامون آن، دیواری بزرگ ساخت که تا پایان دوره‌ی عثمانی، همچنان پابرجا بود.

طول این مسجد، از جنوب تا شمال 52 ذراع (65/25 متر) و از شرق به غرب نیز به همین مقدار بوده است. در دوران فهدبن عبدالعزیز به گونه‌ی بسیار زیبایی بازسازی شد.

اکنون مساحت آن به 88000 متر مربع رسیده که 5000 نمازگزار در آن جای می‌گیرند.

1334 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ حَارِثَةَ بْنِ وَهْبٍ الْـخُزَاعِیِّ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَنَحْنُ أَکْثَرُ مَا کُنَّا قَطُّ وآمنه بمنا رَکْعَتَیْنِ([2]).

1334- (2) حارثة بن وهب خزاعی س گوید: پیامبر ج در سرزمین «منیٰ» نماز چهار رکعتی را در دو رکعت به امامت با ما گزاردند. و حال آن که تعداد جمعیت ما به اندازه‌ای زیاد بود که تا آن روز چنین جمعیتی را نداشتیم؛ و این قضیه در امن‌ترین روزها، رخ داده بود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «منیٰ»:

خداوند می‌فرماید:

 ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥ [البقرة: 196].

حاجیان باید پس از طلوع آفتاب، صبح روز دهم ذی حجه، از مشعر الحرام به سمت منا حرکت کنند و شب‌های یازدهم و دوازدهم را نیز در منا وقوف داشته باشند و اعمال مخصوص آن را انجام دهند.

منا در لغت از ریشه‌ی اُمنیه یا آرزوست. محدوده‌ی سرزمین منا از آخر وادی مُحَسَّر تا جمره‌ی عقبه است. گویند وقتی حضرت آدم7 به زمین هبوط کرد، در این مکان فرود آمد؛ از او در این جا پرسیدند: آیا آرزویی داری؟ از این رو، این سرزمین به منا معروف شد. از دعای برخی از بزرگان در منا برمی آید که ریشه‌ی منا از مِنّت است؛ زیرا خداوند بر مردم منّت گذاشت و در این مکان اعمال حج را به آنان یاد داد.«اللَّهُمَّ هَذِهِ مِنِّی وهِیَ مِمَّا مَنَنْتَ بِهَا عَلَیْنَا مِنَ الْمَنَاسِکِ...»

منا میان مکه و مزدلفه در 7 کیلومتری شمال شرق مسجد الحرام است که البته از طریق تونل منا، فقط 4 کیلومتر با مسجد الحرام فاصله دارد و در این طرف تونل نیز منطقه عزیزیه است که پیاده می‌توان از عزیزیه به منا رفت.

طول این سرزمین را بیش از 3500 متر ذکر کرده‌اند. سرزمین منا شاهد وقایع مهمی بوده و پیش از اسلام یکی از مراکز مهم تجاری و بازرگانی محسوب می‌شده است. پیمان‌های عقبه‌ی اول و عقبه‌ی دوم برای دعوت پیامبر ج به مدینه در اینجا بسته شد.

از وقایع مهم دیگر این سرزمین بسیج و سازماندهی و استقرار سپاه اسلام برای فتح مکه در سال هشتم هجری بود. پیامبر ج پس از فتح مکه در مکان مسجد خَیف علل پیروزی و فتح مکه را تشریح ساختند.

جَمَرات سه گانه

از مهم‌ترین اعمال «ایام تشریق»([3])، رمی جمرات است. گویند ابلیس نخستین بار در محلّ جمره‌ی عُقبی خود را بر ابراهیم7 نمایاند و آن حضرت با سنگریزه‌هایی او را راند بار دیگر در محل جمره‌ی وسطی و بار سوم در جای جمره‌ی اولی بر ابراهیم7 ظاهر شد و او در هرسه مورد، شیطان را با پرتاب سنگریزه از آن مکان‌ها دور کرد. ابلیس هنگام پرتاب این سنگریزه‌ها به سرعت می‌گریخت؛ جمره و اجمار نیز به معنای شتاب کردن و گریختن است. فاصله‌ی جمره‌ی عقبه و وسطی 250 متر و میان وسطی و اولی 200 متر است. حاجیان باید در روز دهم ذی حجه، جمره‌ی عقبی را رد کنند و سپس در دو روز بعد؛ یعنی یازدهم و دوازدهم نیز بر هرسه جمره سنگ بزنند. جمرات سه گانه در گذشته به علت ازدحام و شلوغی، تلفاتی را شاهد بوده است؛ در 1383 ق. پلی بر آن‌ها ساخته شد تا حاجیان بتوانند از بالای پل نیز رَمی کنند. لذا بر ارتفاع جمرات افزودند. در سال 1383 ش. جمرات سه گانه که به صورت استوانه‌ی کوچک چهار ضلعی بود، به شکل دیوار مستطیل بزرگ به طول 10 متر و ارتفاع 4 متر درآمد تا حاجیان راحت‌تر بتوانند بر آن سنگ بزنند و مجبور نباشند برای سنگ زدن به یک استوانه‌ی کوچک، گرفتار مشکل شوند. و افزودگی‌ها بر جمرات، عمدتاً در کناره‌ها صورت گرفت و جای اصلی جمرات، تقریباً در وسط این دیواره‌ی جدید بوده است.

مساجد موجود در منا.

مسجد خَیف.

از مساجد بزرگ و با اهمیت در منا، خَیف است. به زمینی که میان دو کوه واقع شده و یا از زمین مرتفع باشد، خیف گویند. به روایتی هفتاد پیامبر؛ از جمله حضرت آدم7 در آن جا مدفون هستند.

پیامبر ج به هنگام حج در این مسجد حضور می‌یافتند و نماز می‌گزاردند. نماز گزاردن در این مسجد فضیلت فراوان دارد و در آن خصوص سفارش‌های زیادی شده است؛ از جمله مجاهد گوید: «هفتاد و پنج پیامبر برای زیارت بیت الله آمده و همه در مسجد منا (خَیف) نماز گزارده‌اند؛ پس اگر توان خواندن نماز در مسجد منا داری، از آن غفلت نکن».

در دوران عثمانی، گنبدی بزرگ در محلّ نماز رسول الله ج قرار دادند و محرابی ساختند تا علامت خیمه و نمازگاه پیامبر ج باشد. مکان مورد نظر را مسجد «عَیثُومَه»([4]) می‌گفتند. در بازسازی و توسعه دوران سعودی، این گنبد و محراب برداشته شد. 

در سال 256 ق. پس از آن که مسجد به وسیله‌ی سیل تخریب شد، تعمیراتی در آن انجام گرفت.

طول مسجد تا این دوران 120 متر و عرض آن 55 متر بود که مجموع مساحت آن، بیش از 6380 متر مربع شد. این مساحت، مسجد خیف را در زمره‌ی بزرگترین مساجد شبه جزیره قرار داد که حتی از مسجد الحرام نیز در آن زمان بزرگتر بود. در آن هنگام حدود 186 ستون و بیست در ورودی و خروجی داشت([5]) در قرون بعد نیز تعمیرات اساسی و گسترده‌ای در آن انجام گرفت و مساحت آن افزایش یافت. تا دوران عثمانی تنها نمازگاه پیامبر ج و برخی از دیوارهای مسجد دارای سقف و شبستان بوده ولی در دوران اخیر همه‌ی آن مسقف شد. در سال 1407 ق. طرح توسعه و تکمیل مسجد آغاز و مساحت آن به حدود چهار برابر قبل؛ یعنی 25 هزار متر مربع رسید که نزدیک به 30 هزار نمازگزار را در خود جای می‌دهد. امروزه چهار مناره‌ی آن، که بسیار از یکدیگر فاصله دارند، در کنار کوه، در مسیر جمرات سه گانه جلوه‌ی زیبایی به مسجد بخشیده‌اند.

مسجد البیعَة.

این مسجد در جای بیعت عقبه‌ی دوم ساخته شد تا یادآور آن خاطره‌ی عظیم باشد؛ به همین مناسبت، آن را مسجد البیعه نام نهادند. مسجد یاد شده حدود 500 متر پایین‌تر از جمره‌ی عقبه، در سمت راست کسی است که به سوی مکه، در جهت جنوب جمرات می‌رود. البته به سبب آن که در درّه‌ای کوچک واقع شده از داخل خیابان قابل رؤیت نیست و باید اندکی از کوه را بالا رفت تا بتوان آن را دید. بنای نخستین آن، به دست منصور عباسی در 244 ق. ساخته شد و مستنصر عباسی نیز آن را تعمیر کرد.

مسجد یاد شده، که در دهه‌ی گذشته مساحتی کوچک، حدود 1000 متر داشت و متأسفانه به زباله دانی تبدیل شده بود، در سال‌های اخیر بازسازی و توسعه یافت و مساحت آن به 375 مترمربع رسید.

«مسافت کوتاه کردن نماز»:

در مورد این که با چه میزان از مسافت، قصر و کوتاه نمودن نماز تحقّق پیدا می‌کند؟ امام ابوحنیفه / می‌گوید: مسافت سه مرحله، موجب قصر است. (و هر مرحله، برابر با مسافت یک روز است).

و امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، مقدار شانزده فرسخ را موجب قصر گفته‌اند. البته هردو قول، نزدیک به هم هستند و شانزده فرسخ، برابر با 48 میل است. و از دیدگاه اهل ظاهر، برای سفر، مسافت خاصّی معین نیست و برای قصر، فقط خود مسافرت، کافی است.

و برخی از اهل ظاهر، مقدار سه میل را برای قصر، معین کرده‌اند. و استدلال ایشان غالباً از حدیث انس بن مالک س می‌باشد که گفت: «کان رسول الله ج اذا خرج مسیرة ثلاثة امیال او ثلاثة فراسخ (شک شعبة) یصلّی رکعتین» (سنن ابوداود؛ باب متی یقصر المسافر)؛ «هرگاه پیامبر ج به فاصله‌ی سه میل یا سه فرسخ (شعبه دچار شک شده است) از مدینه خارج می‌شدند، به جای چهار رکعت، دو رکعت می‌گزاردند».

جمهور در پاسخ می‌گویند: مفهوم حدیث، این نیست که پیامبر ج در سفرهای دارای مسافت سه میل، نماز را قصر و کوتاه می‌خواندند؛ بلکه اصل سفر دارای مسافتی بیش از سه میل بوده و پیامبر ج به فاصله‌ی سه میل یا سه فرسخ از شهر، نماز را به صورت قصر آغاز می‌کردند. در این موضوع، حدیث مرفوعی که صحیح و صریح باشد، وجود ندارد؛ البته دیدگاه جمهور با آثار صحابه تأیید می‌گردد.

علامه محمد عاشق الهی، در کتاب «سیری در مسایل قدوری» (ج 1 صص 142-143) گوید: نویسنده‌ی کتاب «هدایه» گوید:

مراد از سفری که احکام و مسائل به وسیله‌ی آن تغییر می‌کند، سفری است که انسان نیت می‌کند تا مسافتِ راه سه روز را با سیر متوسط - که همان پیاده رفتن یا راه پیمودن شتر است - بپیماید.

و امام ابوحنیفه / این مسافت را بر مبنای «مرحله و منزل» اندازه می‌گیرد. و در حقیقت این اندازه گیری، درست و صحیح است؛ و اندازه گیری مسافتِ راه سفر به «فرسخ» معتبر نمی‌باشد.

در کتاب «الکفایة» چنین آمده است: مراد از عبارت «سفری که احکام و مسائل به وسیله‌ی آن تغییر می‌کند»؛ احکامی همانند: کوتاه گردانیدن نماز (قصر)؛ خوردن روزه؛ مدت مسح موزه تا سه روز؛ ساقط شدن فرضیت نماز جمعه؛ ساقط شدن فرضیت نمازهای عید فطر و عید قربان؛ ساقط شدن قربانی کردن در عید قربان؛ و تحریم بیرون شدن زنِ آزاد بدون محرم، می‌باشد.

ابن عابدین شامی (1/527) گوید: این که نویسنده‌ی «هدایه»، دیدگاه امام ابوحنیفه را درباره‌ی «اندازه گیری مسافت به مرحله و منزل» صحیح قرار داده، احتراز از قول عامه‌ی علماء و مشایخی است که مسافتِ سفر را به «فرسخ» اندازه گیری می‌کنند.

و علماء و فقهایی که مسافت سفر را با «فرسخ» اندازه گیری می‌کنند، در تعیین میزان و اندازه‌ی فرسخ با همدیگر اختلاف کرده‌اند: برخی آن را به 21 و برخی 18 و برخی دیگر 15 فرسخ گفته‌اند؛ ولی فتوا به 18 فرسخ است؛ زیرا حدّ میانه است. و در کتاب «المجتبی». چنین آمده است که فتوای علمای خوارزم، همان 15 فرسخ است؛ و سپس در ذیل این گفته‌ی نویسنده‌ی «الدرّ» که می‌گوید: «اگر این مسافت را با سرعت بیشتری در دو روز پیمود، در آن صورت نیز نماز را قصر کند»، می‌گوید: ظاهر امر چنان است که اگر به کرامت خویش در مدت کمتری بدان جا رسید. ولی نویسنده‌ی «الفتح»، به جهت عدم وجود سختی و مشقت - که علّت قصر نماز است - قصر را در این جا بعید می‌پندارد.

نگارنده گوید: در ادوار گذشته، هر کسی از مردمان این توانایی را نداشت تا با پیاده روی یا به وسیله‌ی شتر به سفر بپردازد؛ و در این زمان نیز تمامی مردم از این گونه سفرها بی‌نیاز هستند؛ حال سؤال اینجاست که اگر کسی در زمان‌های گذشته به وسیله‌ی اسب، و در زمان کنونی ما به وسیله‌ی هواپیما و ماشین، مسافت را به سرعت طی کند، در این صورت مسافت راه سه روز به صورت پیاده یا با راه پیمودن شتر، چگونه محاسبه خواهد شد؟ و این در حالی است که علماء و صاحب نظران فقهی به بیان این موضوع نیز پرداخته‌اند که اگر کسی مسافتِ سه روز را در دو روز - مثلاً - به سرعت پیمود، در این صورت نماز خویش را کوتاه بخواند؛ و طوری که ابن همام در کتاب «فتح القدیر» گفته است: هر کسی‌که چیزی را در نزد خودش اندازه گیرد، به این باور می‌رسد که همان اندازه گیری وی، مسافت سه روز است. و به گونه‌ای که در کتاب «هدایه» آمده است، چنین دانسته می‌شود که امام ابوحنیفه مبنای اندازه گیری مسافتِ سفر را «منزل و مرحله» می‌داند. در این صورت اندازه گیرانِ این مسافت، از اندازه‌ی شرعی خارج نمی‌شوند، به ویژه وقتی که هر منزل و مرحله به وسیله‌ی کاروان با سیر عادی حسب سفر هر روز، اندازه گیری شده است.

در زمان کنونی ما، مسافران نیاز مبرم به این دارند تا مسافت سفرشان به میل و فرسخ اندازه گیری شود؛ و اگر به سان متأخرین، اندازه‌ی مسافت سفر به فرسخ فتوا داده شود، این فتوا بهتر و آسان‌تر برای مردم خواهد بود.

و اگر ما برای مسافت سفر، 18 فرسخ را - که نظریه‌ی متوسط و میانه نیز است - انتخاب کنیم، در این صورت - چنانکه تحقیق و بررسی کرده‌اند - مسافت سفر 54 میل می‌شود؛ زیرا هر فرسخ سه میل است؛ و اگر میل را با کیلومتر رایج در زمان خودمان بسنجیم، مسافت سفر بیش از 98 کیلومتر می‌شود؛ و اگر برای مسافت سفر 15 فرسخ را انتخاب کنیم، در این صورت مسافت سفر، 45 میل و بیش از 82 کیلومتر می‌شود.

و بر مبنای قول کسانی که مسافت سفر را 16 فرسخ می‌دانند؛ 16 فرسخ معادل با 88 کیلومتر است. و الله اعلم بالصواب. و آنچه ابن همام گفته است که: «اگر صاحب کرامت، مسافتِ راه سه روز را در وقت اندکی پیمود، در این صورت وی مصداق پیمودن مسافت سفر گردیده و کوتاه کردن نماز بر او لازم می‌گردد؛ و این امر بعید است؛ زیرا وجود مشقت که علّت قصر است در این مسئله منتفی می‌باشد»؛ و باید دانست که اگر خود سفر، سبب و وسیله‌ی مشقت و سختی پنداشته شود - گر چه این مشقت در سفر حاصل شود یا نه - در این صورت به مشقت نگاه نمی‌کنند، بلکه فقهاء چنین فتوا داده‌اند که اگر کسی به وسیله‌ی اسب، مسافتِ راه سه روزه را با سرعت در دو روز پیمود، در این صورت حکم آن، همانند حکم کسی است که این مسافت را در سه روز پیموده است. و هر گاه مسئله چنین باشد، پس حکم صاحب کرامت که مسافت سفر را در وقت اندکی پیموده است، همانند حکم همان شخصی است که همین مسافت را با سرعت بیشتر و وقت کمتر به وسیله‌ی ماشین و هواپیما پیموده است.

و اگر در زمان ابن همام، هواپیما با سرنشینانش به پرواز در می‌آمد، وی نیازی نداشت تا به صاحب کرامت مثال بزند؛ زیرا هم اکنون پیمودن مسافتِ سه روز در کمترین وقت ممکن، برای هر شخص نیک و فاجر، فراهم است.

1335 - [3] (صَحِیح)

وَعَن یعلى بن أُمیَّة قَالَ: قلت لعمر بن الْـخطاب: إِنَّمَا قَالَ اللهُ تَعَالَى ﴿أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ [النساء: 101].

فَقَدْ أَمِنَ النَّاسُ. قَالَ عُمَرُ: عَجِبْتُ مِمَّا عَجِبْتَ مِنْهُ فَسَأَلْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج. فَقَالَ: «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللهُ بِهَا عَلَیْکُمْ فَاقْبَلُوا صدقته» رَوَاهُ مُسلم([6]).

1335- (3) یعلی بن امیة س گوید: خطاب به عمر بن خطاب س گفتم: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

 ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡکَٰفِرِینَ کَانُواْ لَکُمۡ عَدُوّٗا مُّبِینٗا١٠١ [النساء: 101].

«(هرگاه در زمین به مسافرت پرداختید و) نماز را کوتاه خواندید (و چهار رکعتی را دو رکعت نمودید) گناهی بر شما نیست اگر ترسیدید که کافران بلایی به شما برسانند و به فتنه‌ای گرفتارتان گردانند».

(و از عمر س پرسیدم که با توجه به این آیه، قصر و کوتاه خواندن نماز به وقتی اختصاص دارد که مسلمانان از کافران در امان نباشند؛ ولی) هم اکنون مردم در امنیت هستند!

عمر بن خطاب س گفت: از آنچه تو تعجّب کردی و شگفت‌زده شدی، من نیز شگفت‌زده شدم؛ از این رو، در این باره از رسول خدا ج پرسیدم. آن حضرت ج فرمودند: «این، صدقه‌ای است که خداوند بلندمرتبه آن را به شما ارزانی کرده است؛ پس شما نیز صدقه‌اش را بپذیرید».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: کوتاه خواندن نماز (قصر)، رخصت است یا عزیمت؟

بر مشروعیت «قصر و کوتاه نمودن نماز در سفر»، اجماع امّت اسلامی، صورت گرفته است؛ امّا در این باره که آیا «قصر و کوتاه نمودن نماز در سفر»، واجب است یا جایز و یا رخصت است و یا عزیمت؟ اختلاف نظر وجود دارد.

علماء و صاحب‌نظران احناف، بر این باورند که قصر و کوتاه نمودن نماز در سفر، واجب است و کامل خواندن نماز صحیح نیست. روایتی از امام مالک و امام احمد بن حنبل نیز مطابق با این دیدگاه است. و روایت دوم آن‌ها، بر این است که قصر، بهتر و افضل است.

از دیدگاه امام شافعی، قصر، فقط رخصت می‌باشد و کامل خواندن نماز در سفر، نه تنها جایز، بلکه افضل و بهتر نیز است.

و دلایل امام شافعی عبارتند از:

1-  اولین دلیل امام شافعی، این آیه است: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ [النساء: 101]. امام شافعی می‌گوید: جمله‌ی «لیس علیکم جناح»، بر این امر دلالت دارد که قصر نماز در سفر، اشکالی ندارد؛ و این الفاظ، بر مباح بودن قصر دلالت دارد نه بر وجوب.

در پاسخ این دلیل گفته شده است که «نفی جناح»، گاهی برای وجوب نیز استعمال می‌شود؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: ﴿فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا [البقرة: 158] و این در حالی است که سعی، به اتفاق علماء واجب می‌باشد.

جواب دیگر، این که، در حقیقت این آیه، به «قصر نماز در سفر» ربطی ندارد و مربوط به «نماز خوف» می‌باشد؛ و منظور از «قصر»، قصر در کیفیت است نه در کمیت. به دلیل این که در ادامه‌ی آیه آمده است: ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ [النساء: 101] در حالی که برای قصر در سفر (به اتفاق علماء و صاحب‌نظران اسلامی)، حالت خوف شرط نیست. و در این صورت، عبارت «لیس علیکم جناح» بر معنای حقیقی خود حمل می‌شود که معنای اباحت را می‌رساند. و از میان مفسّران، حافظ ابن جریر و حافظ ابن کثیر، این تفسیر را اختیار کرده‌اند. و از میان علماء و اندیشمندان تابعی نیز، مجاهد / و عدّه‌ای دیگر، همین تفسیر را ترجیح داده‌‌اند. البته به وسیله‌ی حدیث یعلی بن امیه س (ح 1335) بر این تفسیر انتقاد وارد می‌شود؛ زیرا از این حدیث، چنین به نظر می‌رسد که پیامبر ج آیه را درباره‌ی قصر در سفر قرار داده‌اند نه نماز خوف.

در پاسخ گفته شده است که اجازه‌ی قصر در سفر، مربوط به قبل از نزول این آیه می‌باشد. و زمانی که این آیه نازل گشت، در ذهن عمر بن خطاب س این شبهه به وجود آمد که شاید حکم قصر در سفر، به وسیله‌ی این آیه منسوخ شده است و اکنون قصر و کوتاه نمودن نماز، مختص حالت خوف می‌باشد. بنابراین نزد پیامبر ج رفت و مسأله را جویا شد. پیامبر ج فرمودند: «صدقة تصدّق الله بها علیکم فاقبلوا صدقته»؛ «این، صدقه‌ای است که خداوند بلندمرتبه آن را به شما ارزانی کرده است؛ پس شما نیز صدقه‌اش را بپذیرید».

از این رو، قصر در سفر، هدیه‌ای همیشگی است از جانب پروردگار؛ و این آیه را منسوخ نکرده است؛ زیرا آیه، درباره‌ی قصر در سفر نیست، بلکه‌ی درباره‌ی نماز خوف می‌باشد.

2-  دلیل دیگر شوافع، حدیث عایشه ل است که سنن نسایی آن را روایت کرده است: «انّها اعتمرت مع رسول الله ج من المدینة الی مکة حتّی اذا قدمت مکة قالت: یا رسول الله! بابی انت وامّی، قصرتَ واتممتُ وافطرتَ وصمتُ. قال: احسنت یا عایشة! وما عاب علیّ»؛ «عایشه ل همراه با پیامبر ج به قصد عمره از مدینه به سوی مکه رهسپار شدند؛ تا این که به مکه آمد. عایشه ل گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد! من نمازم را کوتاه خواندم و شما کامل؛ شما روزه نگرفتید و من روزه گرفتم؟ آن حضرت ج فرمودند: خوب کاری کردی‌ای عایشه! و بر من ایراد نگرفتند».

از این حدیث چنین به نظر می‌رسد که کامل کردن نماز در سفر، نه تنها جایز بلکه بهتر می‌باشد.

در جواب به این دلیل، گفته شده است که یکی از راویان این حدیث به نام «علاء بن زهیر» متکلّم فیه می‌باشد. و علاوه بر آن، حدیث نیز مضطرب است. از این رو، حافظ زیلعی حدیث را منکر گفته است و به نقل از صحیح بخاری و صحیح مسلم، حدیث انس بن مالک س را بدین عبارت نقل کرده است: «حجّ النبیّ ج حجة واحدة واعتمر اربع عمر لکنّهنّ فی ذی القعدة الّا التی مع حجّته». از این رو، مشخص می‌شود که پیامبر ج هرگز در ماه رمضان، عمره‌ای نداشته‌اند.

برخی از شوافع می‌گویند: این واقعه، مربوط به فتح مکه می‌باشد؛ زیرا فتح مکه در رمضان صورت گرفت. امّا این توجیه نیز صحیح نیست و عایشه ل در سفر مکه همراه پیامبر ج نبود، بلکه از میان امّهات المؤمنین، امّ‌سلمه ل و زینب ل همراه پیامبر ج بودند.

بنابراین، حدیث معلول است و بر هیچ یک از مسافرت‌های آن حضرت ج صادق نمی‌آید و استدلال از آن درست نیست. و اگر فرض را بر آن بگذاریم که حدیث، صحیح است و بگوییم که در فتح مکه، عایشه ل همراه پیامبر ج بوده است، باز هم در جواب می‌توان گفت که پیامبر ج در این سفر، بیش از پانزده روز در مکه اقامت داشتند و نیت اقامت نکرده بودند. و امکان دارد که عایشه ل به گمان این که پیامبر ج مدّت زیادی را در مکه می‌گذارند، نمازها را تکمیل کرده و روزه گرفته باشد و پیامیر ج نیز به همین خاطر عمل او را ستوده باشد.

3-  سومین دلیل شوافع، حدیث دیگری از عایشه ل می‌باشد که سنن دارقطنی آن را روایت کرده است. عایشه ل در این حدیث گوید: «انّ النبیّ ج کان یقصر فی السفر ویتمّ ویفطر ویصوم»؛ «رسول خدا ج در سفر، هم نماز را کوتاه و هم کامل می‌خواندند؛ و هم‌چنین در سفر، هم روزه نمی‌گرفتند و هم روزه می‌گرفتند».

امام دارقطنی این حدیث را در «کتاب الصیام» در باب «القبلة للصائم» (ح 44) روایت کرده و سند آن را صحیح گفته است.

در جواب این دلیل، گفته شده است که امکان دارد مفهوم حدیث چنین باشد که پیامبر ج در سفرهای کمتر از سه میل، نمازها را کامل می‌خوانده و در سفرهای طولانی، نمازها را قصر کرده باشد.

جوابی دیگر به هردو حدیث عایشه ل این که، در سفر حج که عایشه ل نمازها را کامل می‌خواند، شخصی از عروة پرسید: «ما بال عایشه تتمّ؟»؛ «چرا عایشه ل نمازهای خویش را کامل می‌خواند»؟ وی در پاسخ گفت: «تأوّلت ما تأوّل عثمان» (بخاری)؛ «عایشه ل به سان عثمان بن عفان س تأویل کرد».

یعنی همچنان که عثمان س به تأویل کردن، در مکه‌ی مکرمه نماز را کامل می‌خواند، عایشه ل نیز در این باره با تأویل کردن، نمازها را تکمیل می‌خواند؛ و اگر چنانچه نزد عایشه ل در این باره حدیث مرفوعی وجود می‌داشت، عروة س هرگز نمی‌گفت: «تأوّلت ما تأوّل عثمان»؛ بلکه حدیثی را که عایشه ل از آن استدلال می‌کرد، ذکر می‌نمود. و از سخن عروة بن زبیر س چنین بر می‌آید که نزد عایشه ل در این باره، هیچ حدیث مرفوعی وجود نداشته است؛ و این عمل، اجتهاد خود وی بوده است. از این رو، هردو حدیثی که به عایشه ل نسبت داده شده است، یا صحیح نیستند و یا مفهوم دیگری دارند.

4-  چهارمین دلیل شوافع، عمل عثمان بن عفان س می‌باشد که در مکه‌ی مکرمه، نماز را کامل می‌خواند. در پاسخ آن، چنین گفته شده است که عثمان بن عفّان س در مکه‌ی مکرمه خانه داشت و طبق اجتهاد خود که هرکس در شهری منزل داشت، باید نمازها را کامل بخواند، نماز را کامل می‌خواند. برخی گفته‌اند: علّت عدم قصر عثمان بن عفان س در نمازهای چهاررکعتی در مِنیٰ، این بوده است که مردم روستایی و کسانی که آشنایی کافی نسبت به مسائل دینی نداشتند، در ایام حج، حضور گسترده‌ای داشتند؛ و اگر عثمان بن عفّان س، نمازها را قصر می‌کرد، آن‌ها به گمان این که اصل نماز دو رکعت است، دچار سوء تفاهم می‌شدند؛ به همین علّت، عثمان بن عفّان س جهت تعلیم و آموزش آنان، نیت اقامت کرد و نمازها را کامل خواند.

و دلایل احناف، عبارتند از:

1-  عایشه ل گوید: «الصلاة اول ما فرضت رکعتان؛ فاقرّت صلاة السفر واتمّت صلاة الحضر» (بخاری و مسلم) و در روایت مسلم، این عبارت نیز افزوده شده است: «و زید فی صلاة الحضر».

از این حدیث، معلوم می‌شود که دو رکعت نماز سفر، جهت تخفیف نبوده است، بلکه اصل فریضه چنین است؛ و قصر، عزیمت است نه رخصت.

2-  عمر بن خطاب س گوید: «صلاة الجمعة رکعتان والفطر رکعتان والنحر رکعتان والسفر رکعتان تمام غیر قصر علی لسان النبیّ ج» (نسایی)؛ «بر اساس فرموده‌ی رسول خدا ج، نماز جمعه، عید فطر، عید قربان و سفر، دو رکعت است و بس».

3-  عبدالله بن عباس س گوید: «انّ الله عزّ وجلّ فرض الصلاة عل لسان نبیّکم ج فی الحضر اربعاً وفی السفر رکعتان» (نسایی)؛ «به راستی خداوند بلندمرتبه، بر زبان پیامبرتان، نماز را در حضر، چهار رکعت و در سفر، دو رکعت فرض قرار داده است».

4-  حدیث یعلی بن امیة س (به شماره 1335) که در آن، رسول خدا ج فرمودند: «صدقة تصدّق الله بها علیکم فاقبلوا صدقته»؛ «این، صدقه‌ای است که خداوند بلندمرتبه، آن را به شما ارزانی کرده است؛ پس شما نیز صدقه‌اش را بپذیرید».

5-  مورّق س گوید: «سألتُ ابن عمر س عن الصلاة فی السفر؛ فقال: رکعتین، رکعتین. من خالف السنّة کفر» (طبرانی در معجم الکبیر؛ و رجال آن صحیح است)؛ «از ابن عمر س درباره‌ی نماز در سفر پرسیدم. وی گفت: دو رکعت دو رکعت است. هرکس با سنّت مخالفت ورزد، این عملکردش به کفر و ناسپاسی خواهد انجامید».

6-  دیدگاه و نظریه‌ی جمهور صحابه و تابعان، دیدگاه احناف را تأیید می‌کند. و خوانندگان محترم، می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر از آثار این بزرگواران، به شرح معانی الاثار، باب «صلاة المسافر» مراجعه فرمایند.

1336 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج من الْـمَدِینَةِ إِلَى مَکَّةَ فَکَانَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ حَتَّى رَجَعْنَا إِلَى الْـمَدِینَةِ قِیلَ لَهُ: أَقَمْتُمْ بِمَکَّة شَیْئا قَالَ: «أَقَمْنَا بهَا عشرا»([7]).

1336- (4) انس س گوید: همراه با پیامبر ج از مدینه‌ی منوّره به سوی مکه‌ی مکرّمه (برای ادای حجّ) بیرون رفتیم؛ آن حضرت ج (از هنگام بیرون رفتن از مدینه) تا زمانی که به مدینه بازگشتیم، نمازها (ی چهار رکعتی) را دو رکعت دو رکعت می‌گزاردند. از انس بن مالک س پرسیده شد: همراه با پیامبر ج چند روز در مکّه اقامت نمودید؟ وی در پاسخ گفت: ده روز در آنجا اقامت نمودیم.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «مدّت قصر و کوتاه خواندن نماز در سفر»:

درباره‌ی مدّت قصر، ربیعة الرأی/گوید: با نیت اقامت یک شبانه‌روز، انسان مقیم می‌شود.

و از دیدگاه امام شافعی;، امام مالک/و امام احمد بن حنبل;، در نیت اقامت بیشتر از چهار روز، قصر جایز نیست. امام اوزاعی/بر این باور است که نیت دوازده روز اقامت، قصر را باطل می‌کند. و استدلال وی از اثر عبدالله بن عمر س است که گفت: «اذا اجمعت ان تقیم اثنتی عشرة لیلاً فاتم الصلاة» (مصنّف عبدالرزاق، باب الرجل یخرج فی وقت الصلاة، ح 4342)؛ «هرگاه نیت کردی که در جایی، دوازده شب بمانی، پس نماز خویش را به طور کامل بخوان».

و از دیدگاه امام اسحاق;: حداقل اقامت 19 روز است؛ و استدلال وی از حدیث مرفوعی است که عبدالله بن عباس س آن را روایت کرده است و ترمذی آن را به طور تعلیق ذکر نموده است؛ این روایت چنین است: «انّه اقام فی بعض اسفاره تسع عشرة یصلّی رکعتین»؛ «عبدالله بن عباس س در برخی از سفرهایش، نوزده روز اقامت نمود و نمازهای چهار رکعتی را دو رکعتی می‌گزارد».

و دیدگاه حسن بصری;، درباره‌ی مدّت سفر، از همه بیشتر است؛ وی می‌گوید: تا زمانی که مسافر به وطن خویش بازنگشته است، می‌تواند قصر نماید. و امکان دارد که استدلال وی، از حدیث عبدالله بن عباس س باشد که گفت: «کان رسول الله ج اذا خرج من اهله لم یصلّ الّا رکتین حتّی یرجع الیهم» (شرح معانی الاثار، باب صلاة المسافر)؛ «رسول خدا ج هرگاه از خانه‌ی خویش بیرون می‌شد، فقط دو رکعت می‌گزارد تا آن که به سوی خانه و خانواده‌اش بازمی‌گشت».

از این رو، امام حسن بصری(ح)، بر این باور است که تا زمانی که مسافر به وطن خویش بازنگشته است، می‌تواند قصر نماید؛ اگر چه در طول سفر، اقامت‌های طولانی نیز داشته باشد.

و از دیدگاه امام ابوحنیفه;، مسافر با نیت اقامت کمتر از 15 روز، قصر کند؛ و با نیت اقامت 15 روز یا بیش از آن، نماز را کامل بخواند. در این زمینه، حدیث مرفوعی که صحیح و صریح باشد، وجود ندارد؛ و احناف، از آثار صحابه استدلال می‌کنند.

امام محمد بن حسن شیبانی /  اثر عبدالله بن عمر س را با این سند نقل کرده است: «اخبرنا ابوحنیفة، حدثنا موسی بن مسلم عن مجاهد عن عبدالله بن عمر قال: اذا کنت مسافراً فوطنت نفسک علی اقامة خمسة عشر یوماً فاتمم الصلاة؛ وان کنت لاتدری، فاقصر الصلاة» (موطأ امام محمد، باب «الصلاة فی السفر»)؛ «... عبدالله بن عمر س گوید: هرگاه مسافر بودی و در جایی، نیت اقامت پانزده روز را نمودی، پس نماز خویش را کامل بخوان؛ و اگر چنانچه نسبت به این مدّت، شناخت و آگاهی نداشتی (یعنی نیت کمتر از آن را نمودی) پس نماز خویش را کوتاه بخوان».

امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، از اثر سعید بن مسیب س استدلال می‌کنند؛ آن‌جا که می‌گوید: «اذا اقام اربعاً صلّی اربعاً» (ترمذی؛ و طحاوی نیز روایت فوق را از عبدالله بن عمر س و عبدالله بن عباس س روایت کرده است.)؛ «هرگاه نیت اقامت چهار روز را نمودی، پس چهار رکعت نماز بگزار».

البته اثری از سعید بن مسیب س طبق نظر احناف نیز روایت شده است؛ آنجا که می‌گوید: «اذا اقمت خمسة عشر یوماً فاتم الصلاة»؛ «هرگاه نیت اقامت پانزده روز را نمودی، پس نماز را کامل بخوان». نیموی در آثار السنن، باب «من قال انّ المسافر یصیر مقیماً بنیة اقامة خمسة یوماً» گوید: این حدیث را محمد بن حسن شیبانی روایت کرده است و اسناد آن صحیح است.

و روایت دیگری از عبدالله بن عباس س منقول است مبنی بر این که 19 روز، حداقل اقامت محسوب می‌شود (امام ترمذی، این حدیث را به طور تعلق روایت کرده است).

البته می‌توان چنین گفت که حدیث مزبور، درباره‌ی کسی است که نیت اقامت نکرده باشد؛ در این صورت، همه‌ی احادیثی که بر بیش از 15 روز اقامت با قصر نماز دلالت دارند، بر همین روش حمل می‌شوند.

1337 - [5] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَافَرَ النَّبِیُّ ج سَفَرًا فَأَقَامَ تِسْعَةَ عَشَرَ یَوْمًا یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَنَحْنُ نُصَلِّی فِیمَا بَیْنَنَا وَبَیْنَ مَکَّةَ تِسْعَةَ عَشَرَ رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ فَإِذَا أَقَمْنَا أَکْثَرَ مِنْ ذَلِک صلینَا أَرْبعا. رَوَاهُ البُخَارِیّ([8]).

1337- (5) عبدالله بن عبّاس س گوید: پیامبر ج به مسافرتی رفتند و در آنجا به مدّت نوزده روز اقامت نمودند و نمازها (ی چها ررکعتی) را دو رکعت دو رکعت می‌گزاردند.

ابن عباس س گوید: ما نیز (به تبعیت از پیامبر اکرم ج) هرگاه در فاصله‌ی مابین مدینه و مکّه، (به مسافرت می‌پرداختیم و) نوزده روز اقامت می‌نمودیم، نمازها (ی چهار رکعتی) را دو رکعت دو رکعت می‌گزاردیم؛ و چون بیشتر از نوزده روز اقامت می‌نمودیم، چهار رکعت را به طور کامل می‌خواندیم.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

1338 - [6] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ: صَحِبْتُ ابْنَ عُمَرَ فِی طَرِیقِ مَکَّةَ فَصَلَّى لَنَا الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ جَاءَ رَحْلَهُ وَجَلَسَ فَرَأَى نَاسًا قِیَامًا فَقَالَ: مَا یَصْنَعُ هَؤُلَاءِ؟ قُلْتُ: یُسَبِّحُونَ. قَالَ: لَوْ کُنْتُ مُسَبِّحًا أَتْمَمْتُ صَلَاتِی. صَحِبْتُ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَکَانَ لَا یَزِیدُ فِی السَّفَرِ عَلَى رَکْعَتَیْنِ وَأَبَا بکر وَعمر وَعُثْمَان کَذَلِک([9]).

1338- (6) حفص بن عاصم س گوید: در راه مکّه، همراه عبدالله بن عمر س بودم؛ او نماز ظهر را برای ما دو رکعت، برگزار نمود و امامت داد؛ آن‌گاه به اقامتگاه خویش آمد و نشست؛ پس از آن، گروهی از مردمان را مشاهده کرد که ایستاده‌اند. پرسید: این افراد چه کار می‌کنند؟ گفتم: نماز نفل می‌گزارند. عبدالله بن عمر س گفت: اگر بنا بود نفل بخوانم، فرضم را کامل می‌نمودم. من در سفر، همراه رسول خدا ج بوده‌ام و ایشان در سفر، بیشتر از دو رکعت (فرض) نمی‌گزاردند.

و هم‌چنین همراه با ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز بوده‌ام و آنان نیز بیشتر از دو رکعت (فرض) نخوانده‌اند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده است].

شرح: این روایت در مسلم چنین آمده است:

«عن حفص بن عاصم قال: صحبتُ ابن عمر س فی طریق مکّة؛ قال: فصلّی لنا الظهر رکعتین، ثم اقبل واقبلنا معه حتّی جاء رحله وجلس وجلسنا معه؛ فحانت منه التفاتة نحو حیث صلّی؛ فرأی ناساً قیاماً؛ فقال: ما یصنع هؤلاء؟ قلتُ: یُسبّحون. قال: لو کنتُ مُسبّحاً لاتممتُ صلاتی، یا ابن اخی انّی صحبتُ رسول الله ج فی السفر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله وصحبتُ ابابکر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله وصحبتُ عمر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله؛ ثمّ صحبتُ عثمان فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله وقد قال الله: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (مسلم، ح 689)

«حفص بن عاصم س می‌گوید: در راه مکه، همراه ابن عمر س بودم. او نماز ظهر را دو رکعت، برگزار نمود. آن‌گاه ما و ایشان برگشتیم تا این که به اقامتگاه خود آمد و نشست. ما نیز همراه او نشستیم. ناگهان، نگاهش به جایی افتاد که نماز خوانده بود. در آنجا افرادی را دید که ایستاده‌اند. پرسید: آنان چه‌کار می‌کنند؟ گفتم: نماز می‌خوانند. گفت: اگر بنا بود نفل بخوانم، فرضم را کامل می‌نمودم.‌ای برادرزاده‌ام! من در سفر، همراه رسول خدا ج بوده‌ام. آن حضرت ج تا زمانی که وفات نمود، بیشتر از دو رکعت(فرض) نخواند. هم‌چنین همراه ابوبکر س بوده‌ام. ایشان هم تا هنگام وفات، بیشتر از دو رکعت نخواند. عمر س را نیز همراهی کرده‌ام. ایشان نیز تا هنگام وفات، بیشتر از دو رکعت نخواند. با عثمان س هم بوده‌ام، وی تا هنگام وفات، بیشتر از دو رکعت نخواند. و خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: «شخص رسول خدا ج برای شما الگوی خوبی است».

و در بخاری و مسلم، با این لفظ آمده است:

«عن حفص بن عاصم قال: حدّثنا ابن عمر س فقال: صحبتُ النبیّ ج فلم أره یُسبّح فی السفر؛ وقال الله جلّ ذکره: «لَقَدْ کان لکم فی رسول الله اُسوة حَسنة»؛ «حفص بن عاصم س گوید: عبدالله بن عمر س گوید: در تمام مدّتی که با پیامبر ج بودم، هیچ‌گاه ندیدم که نماز رواتب را در سفر بخواند و خداوند بلندمرتبه هم می‌فرماید: «اخلاق و رفتار رسول خدا ج برای شما بهترین نمونه و سرمشق می‌باشد»؛ (یعنی خواندن نماز رواتب در سفر، مستحب نیست)».

خواندن عموم نوافل مانند اِشراق، چاشت، اوّابین و غیره در سفر، طبق اجماع صاحب‌نظران فقهی، جایز است و درباره‌ی سنّت‌های مؤکده که به «رواتب» نیز مشهوراند، اختلاف‌نظر وجود دارد.

برخی از جمله عبدالله بن عمر س قائل به ترک آن هستند. امام شافعی/و جمهور علماء و پیشوایان دینی، قائل به خواندن و مستحب بودن «رواتب» هستند.

علماء و صاحب‌نظران احناف می‌گویند: اگر امکان خواندن رواتب در سفر وجود داشت، خواندن آن‌ها خالی از فضیلت و اجر نیست؛ و اگر کسی آن‌ها را ترک کرد، بر او ملامت و سرزنشی نیست؛ زیرا در سفر، تأکید موجود در سنّت‌های مؤکّده، از بین می‌رود و سنّت‌های مؤکده، در سفر از حالت تأکیدی خود خارج می‌شوند؛ البته سنّت‌های صبح از این قانون، مستثنا هستند و در سفر نیز به آن‌ها «سنّت مؤکده» اطلاق می‌گردد.

بنابراین، ترک سنّت‌های صبح در سفر، مناسب نیست. ابوهریره س گوید: رسول خدا ج در مورد سنّت‌های صبح فرمودند: «لاتدعوهما وان طردتکم الخیل» (ابوداود)؛ «دو رکعت سنّت صبح را ترک نکنید، اگر چه اسبان، شمایان را لگدمال کنند».

و از پیامبر ج نیز ثابت است که در سفر، سنّت‌های صبح را می‌خواند؛ چنان که امام بخاری روایت می‌کند: «ورکع النبیّ ج رکعتی الفجر» (بخاری؛ باب من تطوّع فی السفر فی غیر دبر الصلوات و قبلها)؛ «پیامبر ج (در سفر) دو رکعت سنّت صبح را گزارد».

و امام مسلم در صحیح خود، در حدیثی طولانی از ابوقتاده س روایت می‌کند که سفر پیامبر ج و قضا شدن نماز آن حضرت ج و صحابه را تعریف کرده و گفته است: «ثم اذّن بلال بالصلاة فصلّی رسول الله ج رکعتین ثم صلّی الغداة فصنع کما کان یصنع کلّ یوم» (صحیح مسلم؛ باب «قضاء الصلاة الفائتة و استحباب تعجیل قضائها»)؛ «آن‌گاه بلال س اعلام وقت نماز کرد و رسول خدا ج دو رکعت نماز (سنّت) گزارد؛ آن‌گاه نماز فرض بامداد را خواند؛ و بدین سان، کاری را انجام داد که هر روز انجامش می‌داد».

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، در کنار سنّت‌های صبح، سنّت‌های مغرب را نیز در سفر، «مؤکده» دانسته‌اند.

لازم به یادآوری است که اختلاف موجود: از اختلاف روایات سرچشمه می‌گیرد؛ و روایات و اخبار رسیده از ابن عمر س با یکدیگر تعارض دارند؛ به عنوان مثال در روایتی می‌گوید:

«صحبتُ رسول الله ج فکان لایزید فی السفر علی رکعتین وابابکر وعمر وعثمان کذلک» (بخاری و ترمذی)؛ «با پیامبر ج همراهی کردم و ایشان در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌خواندند؛ و هم‌چنین با ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز همراهی نمودم و ایشان نیز در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌گزاردند».

و در روایتی دیگر می‌گوید: «صلّیتُ مع النبیّ ج الظهر فی السفر رکعتین وبعدها رکعتین» (ترمذی)؛ «همراه با پیامبر ج در سفر، دو رکعت نماز فرض ظهر خواندم و پس از آن نیز دو رکعت (سنّت) گزاردم».

و هم‌چنین عمل آن حضرت ج را درباره‌ی مغرب، چنین روایت می‌کند: «و الـمغرب فی الحضر والسفر سواء لاینقض فی حضر ولا سفر وهی وتر النهار وبعدها رکعتین» (ترمذی).

از این روایت معلوم می‌گردد که آن حضرت ج بعد از فرض نماز مغرب، دو رکعت سنّت را نیز در حضر و سفر می‌گزاردند.

و از روایت حفص بن عاصم (ح 1338) معلوم می‌گردد که ابن عمر س خود سنّت‌ها را نگزارد و از پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز نقل می‌کند که آن‌ها نیز سنّت‌ها را در سفر نمی‌گزاردند.

و علاوه از روایت‌های عبدالله بن عمر س، حدیث براء بن عازب س است که می‌گوید: «صحبتُ رسول الله ج ثمانیة عشر سفراً فما رأیته ترک الرکعتین اذا زاغت الشمس قبل الظهر» (ترمذی)؛ «در هیجده سفر همراه پیامبر ج بودم و هرگز ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید، دو رکعت قبل از ظهر را ترک کرده باشند».

و در صحیح بخاری از ابن ابی لیلی مروی است که گفت: «ما اخبرنا احد انّه رأی النبیّ ج صلّی الضّحی غیر امّ هانی. ذکرت انّ النبیّ ج یوم فتح مکة اغتسل فی بیتها فصلّی ثمانی رکعات».

و از این حدیث معلوم می‌شود که آن حضرت ج در سفر به مکه، نمازهای مستحبی چاشت را نیز می‌گزاردند.

و به ظاهر، همه‌ی روایات با یکدیگر تعارض دارند؛ ولی اگر دیدگاه احناف و جمهور را بپذیریم، (مبنی بر این که در سفر، می‌توان نفل و سنّت‌های معین نماز را به جای آورد؛ امّا علاوه از سنّت صبح، دیگر سنّت‌ها، «مؤکّده» نیستند، ولی خواندن آن‌ها دارای اجر و فضیلت است) همه‌ی روایت‌های متعارض بر مفهوم خود به خوبی قرار می‌گیرند.

1339 - [7] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَجْمَعُ بَین الظُّهْرِ وَالْعَصْر إِذَا کَانَ عَلَى ظَهْرِ سَیْرٍ وَیجمع بَین الْمغرب وَالْعشَاء. رَوَاهُ البُخَارِیّ([10]).

1339- (7) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج در سفر، نمازهای ظهر و عصر و هم‌چنین مغرب و عشاء را جمع می‌کردند و با هم می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «جمع بین نمازها»:

در این مبحث از کتاب، توجه خوانندگان را به دو نکته‌ی اساسی و مهم معطوف می‌کنم:

1-   چنان که پیشتر نیز بیان شد، علماء و صاحب‌نظران فقهی، طلایه‌داران عرصه‌ی روایت و درایت، علم و دانش، اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، و مجتهدان غیور و فقهای مجاهد، با تلاش فراوان و تفقّه بسیار در دین، احکام شریعت را از سرچشمه‌ی پاک نبوی، استخراج و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات سازمان و پیشرفت تمدّن، به جامعه‌ی بشری و انسانی و اسلامی، عرضه نمودند و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان برپا است، در هر دیاری که ثقافتی پای گیرد، از دوحه‌ی آن درخت پربار شریعت، پیوند خورده و از سرچشمه‌ی فیاض آن سیراب گشته است.

در باب «جمع بین نمازها» نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات و اخبار رسیده بدان‌ها و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحّص تعالیم و آموزه‌های الهی، اوامر و فرامین نبوی، احکام و دستورات شرعی، حقایق و مفاهیم والای قرآنی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه>، آن هم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قولی را انتخاب و اختیار نموده‌اند.

به هر حال؛ اختلاف ائمه‌ی مذاهب، به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ می‌شوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر می‌گیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف می‌باشد.

گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژه‌ی «قُرء» در آیه‌ی ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ [البقرة: 228] وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.

یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را می‌پذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمی‌دهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.

یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم می‌دارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود می‌شمارند و بعضی با شرایطی آن را می‌پذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امت‌های قبل از اسلام را می‌پذیرند و بدان اعتبار می‌نمایند و بعضی بدان اعتبار نمی‌دهند بعضی قول صحابه> را به عنوان یکی از ادله می‌دانند و بدان استدلال می‌کنند و بعضی آن را به عنوان ادله‌ی شرعی نمی‌پذیرند و بدان اجتجاج نمی‌کنند.

بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادله‌ی شریعت می‌پذیرند و بعضی آن را نمی‌پذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئله‌ای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت می‌کند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی می‌دهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغه‌ی امر یا نهی باشد می‌توان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغه‌ی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟

گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر این‌ها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است می‌باشد.

و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر می‌گردد که یکی راوی خاصی را مؤثق می‌شمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی می‌کند.

بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همه‌ی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:

«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسول‌خدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شده‌اند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشته‌اند، اگر همه‌ی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».

آری! آنان این‌گونه به اختلاف میان ائمه می‌نگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچ‌گونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در این‌گونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعت‌بخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.

پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعه‌ای برگرفته‌اند.

2-   همه‌ی ائمه و پیشوایان دینی، اتفاق‌نظر دارند که بدون عذر، نمی‌توان در میان دو نماز، جمع نمود؛ و امام مالک;، امام شافعی/و امام احمد بن حنبل بر این باورند که در حالت عذر، می‌توان دو نماز را یکجا و با هم خواند.

در تشریح و توضیح عذر، اختلاف نظر وجود دارد؛ شوافع و مالکیه سفر و باران را عذر می‌دانند و نزد امام احمد بن حنبل / بیماری نیز از اَعذار محسوب می‌گردد.

سپس امام شافعی / در سفر تمام مدت آن را عذر قرار داده اند، در حالی که امام مالک / می‌فرمایند: جمع نمودن میان دو نماز فقط زمانی رواست که مسافر در حال سیر باشد و اگر در محلی برای یک روز هم توقف نماید در آنجا جمع جایز نیست و طبق روایتی دیگر از ایشان مطلق حالت سیر نیز کافی نخواهد بود، بلکه اگر بنا به علتی نیاز به سرعت در سیر باشد آن گاه جمع بین الصلوتین رواست و گرنه نمی‌توان از این حکم استفاده کرد.

این بزرگواران جمع تقدیم و تأخیر هردو را جایز می‌دانند، البته برای جمع تأخیر شرط شده که قبل از به اتمام رسیدن وقت نماز اوّل، و در جمع تقدیم قبل از به پایان رسیدن نماز اوّل نیت جمع کند، در غیر این صورت یکجا ادا نمودن دو نماز روا نیست.

بر اساس مسلک امام ابوحنیفه / جمع حقیقی میان دو نماز فقط در عرفات و مزدلفه مشروع بوده و علاوه از آن در هیچ جای دیگری روا نیست؛ یافته شدن عذر و عدم آن هم هیچ گونه اعتباری در تغییر این حکم ندارد،([11]) البته احناف جمع صوری یا به تعبیر دیگر جمع فعلی را جایز می‌دانند؛ بدین صورت که نماز ظهر را کاملاً در پایان وقت آن و نماز عصر را در اوّل وقتش بجا بیاورد در این صورت هر نمازی در وقت خودش ادا شده ولی بنا به یکجا بودن صوری دو نماز به آن جمع بین الصلوتین گفته شده است.

ائمه سه گانه از روایات حضرت انس س و ابن عباس ب استدلال می‌کنند که در آنها چنین آمده است: حضرت رسول اکرم ج در غزوه‌ی تبوک میان ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع کردند([12]) و روایاتی با همین مفهوم در تمام صحاح وجود دارد و از روایت حضرت معاذ بن جبل س در «سنن أبی داود»([13]) و غیره جواز جمع تقدیم نیز معلوم می‌گردد.

دلایل احناف به شرح ذیل اند:

1-   قرآن مجید در جاهای متعددی بر مراقبت اوقات نماز تأکید دارد.

الف) ﴿...إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا [النساء: 103].

ب) ﴿فَوَیۡلٞ لِّلۡمُصَلِّینَ٤ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥ [الماعون: 4-5].

ج) ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ [البقرة: 238].

از آیات فوق به وضوح چنین برمی آید که اوقات نماز تعیین شده و مراقبت از آن واجب، و تخلّف از وقت، باعث عذاب می‌شود. پرواضح است که اخبار آحاد با این آیات قطعی الثبوت و قطعی الدلالة قابل مقایسه نیستند به ویژه هنگامی که اخبار آحاد قابل توجیه باشند.

2-   در «صحیح بخاری»([14]) از حضرت ابن مسعود س مروی است: «قال: ما رأیت النّبیّ ج صلّی صلوة لغیر میقاتها الّا صلوتین جمع بین الـمغرب والعشاء وصلّی الفجر قبل میقاتها (الـمعتاد)».

3-   اصحاب سنن روایت حضرت ابوقتاده س را چنین نقل کرده‌اند که آن حضرت س ارشاد فرمودند: «لیس فی النّوم تفریط انّما التفریط فی الیقظة بأن یؤخر الصّلوة إلی وقت أخری»([15]).

4-   تحدید اوقات نماز به صورت تواتر ثابت شده که با اخبار آحاد نمی‌توان در آن تغییر ایجاد کرد.

در پرتو این دلایل می‌توان گفت: در تمام روایاتی که از حضرت رسول اکرم ج در زمینه ی «جمع بین الصلوتین» روایت شده است و ائمه ثلاثه به آن تمسک جسته اند، جمع حقیقی مدنظر نبوده بلکه جمع صوری مراد است.

این مطلب با دلایل ذیل تأیید می‌گردد:

1-   در «صحیح بخاری»([16]) از حضرت عبدالله بن عمر ب مروی است: «قال: رأیت النّبیّ ج اذا أعجله السیر فی السّفر یؤخّر صلوة الـمغرب حتی یجمع بینها وبین العشاء. قال سالم: وکان عبدالله بن عمر یفعله اذا أعجله السیر، یقیم الـمغرب فیصلّیهما ثلاثاً ثمّ یسلّم ثمّ قلّما یلبث حتی یقیم العشاء...».

در این روایت به صراحت آمده است که حضرت ابن عمر پس از پایان یافتن نماز مغرب مدت زمان کوتاهی انتظار می‌کشید و سپس نماز عشاء را آغاز می‌کرد. این انتظار هیچ توجیهی غیر از این نمی‌تواند داشته باشد که ایشان منتظر بودند تا از دخول وقت عشاء کاملاً اطمینان یابند.

حافظ ابن حجر / خود اعتراف کرده‌اند که بر جمع صوری می‌توان از این روایت استدلال نمود.

2-   روایت صحیح تر از این در «سنن ابی داود»([17]) از طریق «نافع عن عبدالله بن واقد» مروی است: «انّ مؤذّن ابن عمر - ب - قال: الصّلوة، قال: سِرْ سِرْ حتی اذا کان قبل غیوب الشفق نزل فصلّی الـمغرب ثم انتظر حتّی غاب الشفق فصلّی العشاء ثم قال: انّ رسول الله ج کان اذا عجل به امر صنع مثل الذی صنعت».

امام ابوداود درباره‌ی روایت مذکور فقط به سکوت بسنده نکرده بلکه برای آن متابعی هم با این الفاظ ذکر نموده است: «عبدالله بن العلاء عن نافع قال: حتّی اذا کان عند ذهاب الشّفق نزل فجمع بینهمـا».

امام دارقطنی نیز این روایت را در «سنن» خود([18]) با طرق متعددی نقل کرده و بر آن سکوت نموده اند.

3-   در «صحیح مسلم»([19]) از حضرت ابن عباس ب مروی است: «قال: صلیت مع النّبیّ ج ثمانیاً جمیعاً وسبعاً جمیعاً، قلت: یا ابا الشعثاء أظنّه أخر الظّهر وعجّل العصر وأخّر المغرب وعجّل العشاء، قال: وأنا أظن ذلک».

در این روایت برداشت دو تن از راویان کاملاً با مسلک احناف مطابقت دارد.

همه این روایات به طور شفّاف و صریح بر جمع صوری دلالت می‌کنند.

4-   حدیث بعدی امام ترمذی که از حضرت ابن عباس - ب - به صورت مرفوع روایت گردیده است: «قال من جمع بین الصّلوتین من غیر عذر فقد أتی باباً من أبواب الکبائر»([20]).

این روایت گرچه از لحاظ سند ضعیف به نظر می‌رسد، زیرا مدار آن بر حنش بن قیس است که امام ترمذی / درباره اش چنین فرموده اند: «و هو ضعیف عند أهل الحدیث ضعّفه أحمد وغیره» اما روایتی که در «موطأ» امام محمّد نقل شده آن را تأیید می‌کند: «قال: محمّد / بلغنا عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه انه کتب فی الآفاق ینهاهم أن یجمعوا بین الصّلوتین ویخبرهم انّ الجمع بین الصّلوتین فی وقت واحد کبیرة من الکبائر»([21]).

5-   در بعضی موارد قائلان جمع حقیقی نیز مجبور می‌شوند تا آن را بر جمع صوری حمل کنند. مانند حدیث باب که از حضرت ابن عباس مروی است: «قال: جمع رسول الله ج بین الظهر والعصر وبین الـمغرب والعشاء بالمدینة من غیر خوف ولامطر».

در اینجا سایر ائمه هم مجبور به پذیرفتن جمع فعلی‌اند، فقط امام احمد / آن را بر حالت بیماری حمل نموده است. ولی این گفته بسیار بعید می‌نماید که همه‌ی مردم محله در آن وقت بیمار بوده باشند؛ و گذشته از این، وقتی از حضرت ابن عباس پرسیدند: منظور حضرت رسول خدا ج از جمع چه بود؟ در پاسخ فقط گفت: «ان لاتحرج أمته» اگر به سبب بیماری این عمل انجام می‌گرفت قطعاً ایشان از ذکر آن فروگذار نمی‌کردند.

از این رو حافظ ابن حجر / در «فتح الباری»([22]) اعتراف می‌کند که در این روایت مراد گرفتن جمع صوری بهتر است. در حقیقت برای توجیه حدیث باب راهی جز این وجود ندارد، پس هرگاه در این روایت جمع صوری مراد گرفته شود، روایت‌های دیگر هم ناگزیر بر جمع صوری حمل خواهند شد.

6-  با پذیرفتن جمع صوری، در میان همه‌ی روایات تطبیق پدید می‌آید. برعکس، با در نظر گرفتن جمع حقیقی حدیث باب و روایت حضرت عبدالله بن مسعود س در صحیحین؛ «ما صلّی رسول الله ج صلوةً لغیر میقاتها...» کاملاً رها خواهند شد و به طور مسلم توجیه ای ترجیح دارد که با آن، میان همه‌ی روایات تطبیق محقق گردد.

7-  علّامه عثمانی / در «فتح الملهم»([23]) توجیه بسیار دقیق و جالب را در رابطه با مراد گرفتن جمع صوری این گونه بیان فرموده اند: در احادیثی که جمع بین الصلوتین مورد بحث قرار گرفته در آنجا علاوه از یکجا نمودن بین ظهر و عصر و میان مغرب و عشاء جمع هیچ کدام از نمازهای دیگر ثابت نشده و کسی هم به جواز آن قائل نیست، ائمه ثلاثه نیز فقط به جمع همین نمازها معتقدند، و جمع بین فجر و ظهر یا عصر و مغرب یا عشاء و فجر نزد هیچ کدام شان جایز نیست و روایتی هم در زمینه ی اثبات آن وجود ندارد. پس اگر هدف جمع حقیقی باشد هیچ دلیل معقولی برای این تفاوت یافته نمی‌شود که جمع بین نماز ظهر و عصر جایز تلقی گردد اما میان عصر و مغرب روا نباشد!.

البته با در نظر گرفتن جمع صوری این تفاوت معقول خواهد بود زیرا میان فجر و ظهر بدین سبب جمع صوری ممکن نیست که در میان این دو، وقت مُهمل طویلی وجود دارد و در میان عصر و مغرب، روا نباشد!.

البته با در نظر گرفتن جمع صوری این تفاوت معقول خواهد بود زیرا میان فجر و ظهر بدین سبب جمع صوری ممکن نیست که در میان این دو، وقت مهمل طویلی وجود دارد و در میان عصر و مغرب، و عشاء و فجر جمع صوری از این رو امکان پذیر نیست که اوقات اخیر عصر و عشاء مکروه اند. پس معلوم می‌شود که حضرت رسول اکرم ج به جمع صوری عمل می‌کردند نه بر جمع حقیقی، وگرنه باید جمع در میان همه‌ی نمازها روا می‌بود.

اینک به طرح اعتراضات ائمه‌ی ثلاثه بر جمع صوری خواهیم پرداخت:

اعتراض اول: در «صحیح مسلم»([24]) برخی از روایت‌های حضرت انس س به گونه ای هستند که در آنها مراد گرفتن جمع صوری امکان ندارد، به طور مثال الفاظ یکی از این روایات چنین آمده است: «عن انس عن النبی ج إذا عجل علیه السفر یؤخر الظّهر إلی أوّل وقت العصر فیجمع بینهما ویؤخّر الـمغرب حتّی یجمع بینها وبین العشاء حین یغیب الشفق».

در پاسخ این مستدل جمهور، باید گفت: با توجّه به دلایل گذشته در «یؤخر الظهر الی اوّل وقت العصر» غایت در مغیا داخل نیست و «حین یغیب الشفق» نیز بدین معناست که نماز مغرب را هنگام نزدیک شدن غروب شفق ادا می‌کردند. این توجیه با روایت حضرت ابن عمر ب در «سنن ابی داود»([25]) نیز تأیید می‌گردد، در آن روایت چنین می‌خوانیم که باری ایشان به علت بیماری همسرش حضرت صفیه([26]) با شتاب مسیر را طی می‌کردند و سرانجام نماز مغرب را با تأخیر بجا آوردند، از این تأخیر در روایت «سنن أبی داود» چنین تعبیر شده است: «فسار حتّی غاب الشفق فنزل فجمع بینهما».

و در روایت‌های دیگر نیز این تأخیر با تعبیرات ذیل منقول است:

الف) حتّی کان بعد غروب الشفق([27]).

ب) حتّی إذا کان بعد ما غاب الشفق([28]).

ج) حتّی إذا کاد یغیب الشفق([29]).

د) حتّی إذا کان أن یغیب الشفق([30]).

ه‍) بعد أن یغیب الشفق([31]).

در اینجا برای تطبیق میان روایات، راهی جز این نیست که «حتّی إذا کاد یغیب الشفق» اصل قرار گیرد و سایر روایات بر آن حمل و توجیه شوند. و این اختلاف راویان، را روایت بالمعنی تلقی کنیم بدین صورت که چون اوقات بسیار به هم نزدیک بودند جریان مذکور را یکی با «غاب الشفق» و دیگری با «کاد یغیب الشفق» و راوی دیگر با «قبل غیبوبة الشفق» تعبیر کرده اند. با توجّه به روایات صریح گذشته که حضرت ابن عمر ب بر جمع صوری عمل نموده‌اند این توجیه و تطبیق راجح به نظر می‌رسد و الفاظ روایات ذیل نیز آن را تأیید می‌کند:

الف) در «صحیح بخاری»([32]) «قلّما یلبث حتی یقیم العشاء» آمده است.

ب)   در «سنن ابی داود»([33]) این تعبیر مشاهده می‌شود: «حتی اذا کان قبل غیوب الشفق نزل فصلّی المغرب ثم انتظر حتّی غاب الشفق فصلّی العشاء».

ج) هم‌چنین الفاظی که بعد از روایت «حتّی اذا کاد یغیب الشفق» آمده است: «نزل فصلّی الـمغرب ثم انتظر حتّی اذا غاب الشفق صلّی العشاء» یا تعبیر «حتی اذا کان آخر الشفق نزل فصلّی المغرب ثم اقام العشاء وقد تواری الشفق فصلّی بنا»([34]) توجیه مذبور را مورد تأکید قرار می‌دهد.

روایت حضرت انس س را نیز می‌توان چنین توجیه کرد که مراد از «حین یغیب الشفق» آن است که وقت غروب شفق نزدیک شده بود و چون که غیبوبت شفق در یک لحظه انجام می‌گیرد و در آن وقت محدود، ادای دو نماز ممکن نیست، نمی‌توان معنای حقیقی الفاظ مذکور را مراد گرفت.

اعتراض دوّم: اطلاق جمع بین الصلوتین بر جمع صوری درست نیست چرا که در این صورت هر نمازی در وقت خودش ادا می‌گردد، پس روایات جمع بین الصّلوتین را بر آن حمل کردن تأویل بعیدی خواهد بود.

در جواب این اشکال می‌توان گفت که اطلاق جمع بین الصلوتین بر جمع صوری از گفتار خود آ‹ حضرت ج ثابت است؛ چنانکه ایشان به حضرت حمنة بنت جحش ل فرمودند: «فان قویتِ علی أن توخّری الظّهر وتعجّلی العصر ثم تغتسلین حتّی تطهرین وتصلّین الظهر والعصر جمیعاً ثم تؤخرین الـمغرب وتعجّلین العشاء ثم تغتسلین وتجمعین بین الصّلوتین»([35]).

اعتراض سوم: جمع بین الصّلوتین به منظور سهولت در نظر گرفته شده ولی در جمع صوری هیچ‌گونه سهولتی مشاهده نمی‌شود بلکه امری دشوار و مشکلی است زیرا تعیین دقیق اوقات از عهده ی همه‌ی افراد برنمی آید.

در پاسخ این ایراد باید گفت: در جمع صوری هم خیلی سهولت و راحتی وجود دارد؛ چرا که برای مسافر هر بار پیاده و سوار شدن و وضو گرفتن دشوار است و با جمع صوری این مشکل برطرف خواهد شد.

اعتراض چهارم: جمع تأخیر را می‌توان بر جمع صوری حمل نمود امّا روایات جمع تقدیم را نمی‌توان با آن تطبیق داد.

پاسخ شبهه‌ی مذکور آن است که نسبت دادن جمع تقدیم به حضرت رسول اکرم ج فقط در روایتی از حضرت معاذ بن جبل س آمده است که امام ابوداود آن را چنین روایت می‌کند: «انّ النّبیّ ج کان فی غزوة تبوک اذا ارتحل قبل أن تزیغ الشمس أخّر الظّهر حتی یجمعها الی العصر فیصلّیهما جمیعاً واذا ارتحل بعد زیغ الشّمس صلّی الظّهر والعصر جمیعاً ثمّ سار وکان اذا ارتحل قبل الـمغرب اخّر الـمغرب حتی یصلّیهما مع العشاء واذا ارتحل بعد المغرب عجّل العشاء فصلاها مع الـمغرب»([36]).

اما این حدیث کاملاً ضعیف است، خود امام ابوداود / پس از ذکر آن می‌فرمایند: «لم یرو هذا الحدیث إلّا قتیبة وحده وهی إشارة إلی ضعف هذا الحدیث».

امام ترمذی / در ذیل ابواب السفر، مجدداً «باب ما جاء فی الجمع بین الصلوتین» را عنوان نموده و در ذیل آن باب، پس از تخریج روایت حضرت معاذ می‌فرماید: «و حدیث معاذ حدیث حسن غریب تفرّد به قتیبة لانعرف أحداً رواه عن اللیث غیره».

امام حاکم که در تساهل شهرت دارد نیز این روایت را ضعیف قرار داده و در «علوم الحدیث» قول امام بخاری / را چنین نقل می‌کند: «ان بعض الضعفاء أدخله علی قتیبة».

همین طور هیچ کدام از سایر حفّاظ حدیث، که این روایت را نقل می‌کنند، از جمع تقدیم سخنی به میان نیاورده‌اند و نماز عصر در روایت هیچ یکی از آنان یافت نمی‌شود، چنانکه روایت حضرت انس س در «سنن أبی داود»([37]( این گونه مروی است: «قال: کان رسول الله ج اذا ارتحل قبل أن تزیغ الشّمس أخّر الظّهر إلی وقت العصر ثم نزل فجمع بینهما فان زاغت الشمس قبل أن یرتحل صلّی الظهر ثم رکب ج».

در این روایت پس از زوال خورشید فقط ادای نماز ظهر مورد بحث قرار گرفته و از نماز عصر هیچ گونه بحثی مطرح نیست از همین رو امام ابوداود / در گفتار مشهورش می‌فرمایند: «لیس فی تقدیم الوقت حدیث قائم»([38]).

البته حافظ ابن حجر در «فتح الباری»([39]) به نقل از «معجم اسماعیلی» و «اربعین حاکم» در تأیید جمع تقدیم روایتی را نقل نموده است و می‌نویسد: «لکن روی اسحق بن راهویه هذا الحدیث عن شبابة فقال: کان إذا کان فی سفر فزالت الشمس صلّی الظّهر والعصر جمیعاً ثم ارتحل». أخرجه الاسماعیلی»

بر این روایت خود اسماعیلی اعتراض کرده‌اند که اسحاق بن راهویه در نقل این روایت از شبابه مُتفرّد بوده و جعفر فریابی که آن را از اسحاق بن راهویه روایت نموده نیز مُتفرّد است، پس در این روایت دو تفرّد یافته می‌شود.

حافظ در پاسخ این اشکال می‌فرمایند: «لیس ذلک بقادح فانهما امامان حافظان وقد وقع نظیره فی الأربعین للحاکم»؛ ولی پاسخ علامه عسقلانی از این جهت قانع کننده نیست که خود اسماعیلی / آن را معلول قرار داده اند.

معلول، به روایتی گفته می‌شود که راویانش به ظاهر ثقه باشند امّا در آن، علت قادحه ای وجود دارد که محدثان ماهر، قادر به تشخیص آن هستند و گاهی تشریح آن با الفاظ امکان پذیر نیست. پس هرگاه حدیثی معلول قرار گرفت برای رفع این عارضه، فقط توثیق راویان کافی نخواهد بود و امام حاکم / با این حال که در تساهل شهرت دارد، این روایت را در «مستدرک» ذکر نکرده است بلکه آن را در «اربعین» نقل می‌کند. لذا کاملاً بجا و منطقی خواهد بود که بگوییم درباره‌ی جمع تقدیم هیچ روایت صحیحی وجود ندارد. توصیه می‌شود تحقیق علّامه عینی / در «عمدة القاری»([40]) پیرامون این بحث مورد مطالعه قرار گیرد([41]).

1340 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی فِی السَّفَرِ عَلَى رَاحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ یُومِئُ إِیمَاءً صَلَاةَ اللَّیْلِ إِلَّا الْفَرَائِضَ وَیُوتِرُ على رَاحِلَته ([42]).

1340- (8) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج به هنگام سفر، نماز شب را در حالی که بر شترشان سوار بودند، می‌گزاردند و ارکان آن را به صورت اشاره به جای می‌آوردند؛ و فرقی نداشت که شترشان رو به قبله باشد یا رو به غیرقبله؛ و تنها نمازهای فرض را به حالت سواره نمی‌خواندند؛ و نماز وترشان را هم بر روی شترشان می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «و یوتر علی راحلته»: امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل با استدلال به حدیث فوق، خواندن نماز وتر را بر سواری جایز و روا می‌دانند؛ ولی امام ابوحنیفه بر این باور است که خواندن وتر بر سواری جایز نیست؛ بلکه جهت خواندن آن، پیاده شدن ضروری است؛ زیرا نماز وتر، واجب است؛ از این رو، نمی‌توان آن را بر سواری گزارد.

دلیل امام ابوحنیفه، حدیثی دیگر از عبدالله بن عمر س است که علامه طحاوی آن را در «شرح معانی الاثار» باب «الوتر، هل یصلّی فی السفر علی الراحلة ام لا؟» روایت کرده است؛ آنجا که چنین نقل می‌کند: «عن ابن عمر س، انّه کان یصلّی علی راحلته ویوتر علی الارض ویزعم انّ رسول الله ج کان یفعل کذلک».

عبدالله بن عمر س نماز تهجّد را بر سواری می‌خواند و زمانی که نوبت وتر پیش می‌آمد، از سواری پیاده می‌شد و بر روی زمین، نماز وتر را می‌خواند؛ و وی، این عمل را به پیامبر ج نسبت می‌داد.

و پرواضح است که در این دو روایت عبدالله بن عمر س تعارض وجود دارد؛ و اگر بخواهیم آن‌ها را با یکدیگر تطبیق دهیم، ناچاریم که چنین بگوییم که در حدیث باب (ح 1340)؛ منظور از «وتر» نماز تهجّد است؛ چون وتر گفتن تهجّد، در احادیث به کثرت آمده است (چنان که پیشتر در این مورد، بحث شد. و در حدیث ابن عمر س نیز به نماز تهجّد اشاره رفته است؛ آنجا که می‌گوید: «یومیء ایماءاً صلاة اللیل الّا الفرائض ویوتر علی راحلته»).

و خواندن نماز تهجّد بر سواری، به اتفاق علماء و صاحب‌نظران دینی، جایز می‌باشد. و اگر بر این تطبیق، اطمینان حاصل نشود، از قاعده‌ی «اذا تعارضا تساقطا» استفاده می‌شود و به قیاس مراجعه می‌شود؛ به تعبیر دیگر، بهتر آن است که به هنگام وجود تعارض بین احادیث، جانب «اوفق بالقیاس» ترجیح داده شود؛ و قیاس نیز دیدگاه احناف را تأیید می‌کند.

امام طحاوی در «شرح معانی الاثار» باب «الوتر هل یصلّی فی السفر علی الراحلة ام لا؟» می‌نویسد: «به اتفاق علماء و صاحب‌نظران فقهی، خواندن وتر به حالت نشسته، با وجود قدرت بر ایستادن، جایز نیست».

این سخن، حکایت از آن دارد که ادای وتر بر سواری نیز باید ناجایز باشد؛ چون در سواری، نه تنها قیام فوت می‌شود، بلکه استقبال قبله و نشستن به روش سنّت نیز فوت می‌گردد.

خوانندگان می‌توانند جهت مطالعه‌ی دلایل احناف و روایات تأیید کننده‌ی مذهب احناف، به «مصنّف ابن ابی شیبه» باب «من کره الوتر علی الراحلة» مراجعه نمایند.


فصل دوّم

1341 - [9] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ ذَلِکَ قَدْ فَعَلَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج قَصَرَ الصَّلَاةَ وَأَتَمَّ. رَوَاهُ فِی شرح السّنة([43]).

1341- (9) عایشه ل گوید: رسول خدا ج هر دو عمل را انجام داده‌اند: هم نماز را به صورت کوتاه و شکسته (دو رکعت دو رکعت) گزارده‌اند و هم به صورت کامل (چهار رکعت چهار رکعت) به جای آورده‌اند.

[بغوی این حدیث را در «شرح السنة» روایت کرده است].

1342 - [10] (ضَعِیف)

وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج وَشَهِدْتُ مَعَهُ الْفَتْحَ فَأَقَامَ بِمَکَّةَ ثَمَانِیَ عَشْرَةَ لَیْلَةً لَا یُصَلِّی إِلَّا رَکْعَتَیْنِ یَقُولُ: «یَا أَهْلَ الْبَلَدِ صَلُّوا أَرْبَعًا فَإِنَّا سَفْرٌ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([44]).

1342- (10) عمران بن حصین س گوید: همراه با رسول خدا ج به جنگ و پیکار با کافران و بدخواهان رفتم و در فتح مکّه نیز با ایشان بودم؛ آن حضرت ج هیجده شب در مکه اقامت نمودند و نمازها را (به جای چهار رکعت چهار رکعت) فقط دو رکعت دو رکعت می‌گزاردند و می‌فرمودند: «ای مردم شهر مکه! نمازهایتان را چهار رکعت بگزارید؛ زیرا ما مسافریم».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: از این حدیث، دانسته می‌شود که هرگاه مسافر در نمازهای چهار رکعتی، امامت اشخاص مقیم را به عهده گرفت، در این صورت وی نماز خویش را کوتاه بخواند و اشخاص مقیمی که بدو اقتدا کرده‌اند، پس از سلام امام مسافر، دو رکعت دیگر خویش را به تنهایی به پایان برسانند.

و برای امام مسافر، مستحب و پسندیده است که پس از سلام دادن، به مقتدی‌های مقیم بگوید: «نماز خویش را تمام کنید؛ زیرا من مسافر هستم». و بهتر این است که این جمله را هم پیش از شروع کردن در نماز و هم پس از فارغ شدن از آن، دوبار بگوید.

«غزوتُ»: جنگیدم؛ با دشمنان پیکار و کارزار نمودم؛ با بدخواهان به نبرد و مبارزه پرداختم.

«رکعتین»: به جای چهار رکعت، دو رکعت می‌گزارد.

«یا اهل البلد»: ای مردم شهر؛ مراد شهر مکه‌ی مکرمه است.

«صلّوا اربعاً»: نمازتان را کامل بخوانید.

«سَفَر»: جمع «سافر»؛ به معنای مسافران.

1343 - [11] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج الظُّهْرَ فِی السَّفَرِ رَکْعَتَیْنِ وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ وَفِی رِوَایَةٍ قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج فِی الْـحَضَرِ وَالسَّفَرِ فَصَلَّیْتُ مَعَهُ فِی الْـحَضَرِ الظُّهْرَ أَرْبَعًا وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ وَصَلَّیْتُ مَعَهُ فِی السَّفَرِ الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ وَالْعَصْرَ رَکْعَتَیْنِ وَلَمْ یُصَلِّ بَعْدَهَا شَیْئًا وَالْـمَغْرِبُ فِی الْـحَضَرِ وَالسَّفَرِ سَوَاءٌ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَلَا یَنْقُصُ فِی حَضَرٍ وَلَا سَفَرٍ وَهِیَ وِتْرُ النَّهَارِ وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([45]).

1343- (11) عبدالله بن عمر س گوید: همراه با پیامبر ج در سفر، نماز ظهر را (به جای چهار رکعت) دو رکعت گزاردیم و پس از آن، دو رکعت (سنّت) خواندیم.

و در روایتی دیگر آمده است که عبدالله بن عمر س گوید:

همراه با پیامبر ج در سفر و غیرسفر نماز گزارده‌ام؛ بدین ترتیب که با ایشان در غیر سفر، نماز ظهر را چهار رکعت گزارده‌ام و پس از آن، دو رکعت (سنّت) خوانده‌ام. و در سفر نیز با ایشان نماز ظهر را (به جای چهار رکعت) دو رکعت گزارده‌ام و پس از آن، دو رکعت (سنّت) خوانده‌ام. و عصر را نیز (به جای چهار رکعت) دو رکعت گزارده‌ام؛ و این در حالی بود که آن حضرت ج (در سفر) پس از نماز عصر، چیزی نخواندند.

و رسول خدا ج نماز مغرب را در سفر و غیر سفر، یکسان می‌گزاردند و از سه رکعت، نه چیزی را کم می‌کردند و نه چیزی را بر آن می‌افزودند؛ بلکه در سفر و حَضَر، سه رکعت می‌گزاردند؛ و نماز مغرب، وتر روز به شمار می‌آید که پس از آن، دو رکعت (سنّت) وجود دارد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

1344 - [12] (صَحِیح)

وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ: إِذَا زَاغَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ أَنْ یَرْتَحِلَ جَمَعَ بَیْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ وَإِنِ ارْتَحَلَ قَبْلَ أَنْ تَزِیغَ الشَّمْسُ أَخَّرَ الظُّهْرَ حَتَّى یَنْزِلَ لِلْعَصْرِ وَفِی الْـمَغْرِبِ مِثْلَ ذَلِکَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ أَنْ یَرْتَحِلَ جَمَعَ بَیْنَ الْـمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ وَإِنِ ارْتَحَلَ قَبْلَ أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ أَخَّرَ الْـمَغْرِبَ حَتَّى یَنْزِلَ لِلْعِشَاءِ ثُمَّ یَجْمَعُ بَیْنَهُمَا. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالتِّرْمِذِیّ([46]).

1344- (12) معاذبن جبل س گوید: پیامبر ج در غزوه‌ی تبوک وقتی که خورشید پیش از حرکت کردن ایشان، زوال می‌کرد، نمازهای ظهر و عصر را (در وقت ظهر) یکجا جمع می‌کردند و آن‌ها را می‌گزاردند (جمع تقدیم)؛ و هرگاه پیش از زوال خورشید، حرکت می‌کردند، ظهر را به تأخیر می‌افکندند و در وقت عصر، آن را با نماز عصر، یکجا جمع می‌نمودند (جمع تأخیر)؛ و در مورد نماز مغرب نیز چنین رفتار می‌نمودند؛ یعنی هرگاه پس از غروب خورشید، حرکت می‌کردند، نمازهای مغرب و عشاء را (در وقت مغرب) یکجا جمع می‌نمودند و آن‌ها را با هم می‌گزاردند (جمع تقدیم)؛ و هنگامی که پیش از غروب آفتاب حرکت می‌نمودند، نماز مغرب را به تأخیر می‌انداختند تا آن را با عشاء بخوانند؛ آن‌گاه در وقت عشاء، آن دو را با هم جمع می‌کردند. (یعنی پیامبر ج در غزوه‌ی تبوک، وقتی که پیش از زوال خورشید، حرکت می‌کردند، ظهر را به تأخیر می‌انداختند و به هنگام عصر، با نماز عصر جمع می‌کردند و هرگاه پس از زوال آفتاب حرکت می‌کردند، نمازهای ظهر و عصر را با هم می‌خواندند و پس از آن، حرکت می‌نمودند. و اگر پیش از مغرب سفر می‌کردند، نماز مغرب را به تأخیر می‌انداختند تا آن را با عشاء بخوانند؛ ولی اگر بعد از غروب آفتاب حرکت می‌کردند، نماز عشاء را به جلو می‌انداختند و با مغرب می‌خواندند).

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

شرح: «غزوه‌ی تبوک»:

غزوه‌ی تبوک در رجب سال نهم هجرت، زمانی به وقوع پیوست که هوا بسیار گرم، میوه‌ها رسیده، و درختان سایه‌دار بودند. مسلمانان در این سفر، با مسافتی طولانی و بیابانی بی‌آب و گیاه و دشمنانی مُستعد و نیرومند روبه‌رو می‌شدند؛ به همین دلیل حضرت رسول اکرم ج قبل از حرکت، به مسلمانان اطلاع داد که به چه منظور و کدام سو حرکت می‌کند، تا این که از هر نظر آمادگی نمایند.

زمان، زمان تنگدستی و خشکسالی بود. منافقان به بهانه‌های زیادی تعلّل ورزیدند و از ترس دشمنان نیرومند و زورآور، و فرار از گرمای شدید و مسافت طولانی و بی‌توجهی به جهاد و شک و تردید در حق، خارج شدن همراه رسول خدا ج را ناپسند نمودند و سر باز زدند.

سبب و انگیزه‌ی این غزوه، همانا القای رعب و وحشت به دولت مجاور و ترساندن آن بود، تا مبادا به مرکز اسلام و مسلمین، تهاجم آورده و برای دعوت اسلامی و نیروی نوپای آن که در حال پیشرفت است، ایجاد خطر نماید. آری هدف این غزوه همین بود که رومی‌ها متوجه شوند که مسلمانان، مال بی‌حساب و لقمه‌ی گوارایی نیستند که رومی‌ها بتوانند آنها را طعمه‌ی خود قرار دهند، زیرا اگر مسلمانان ضعیف می‌بودند، هرگز با ارتش خود به سوی امپراطوری بزرگ و ابرقدرت و نیرومند «روم» حرکت نمی‌کردند، و متهوّرانه و جسورانه، داخل مرزهای آن نمی‌شدند.

آن حضرت ج به اتفاق سی هزار تن از مجاهدان اسلام، مدینه را به قصد «تبوک» ترک گفتند. وقتی رسول خدا ج به تبوک رسیدند، «یوحنة بن رؤبة» به حضور آن حضرت ج رسید و با رسول خدا مصالحه نمود و جزیه پرداخت. اهالی «جرباء» و «أذرح» نیز به حضور رسیدند، حضرت ج برای آنها امان‌نامه مرقوم فرمود.

در تبوک به حضرت رسول اکرم ج خبر رسید که رومیها عقب‌نشینی کرده و از تصمیم تهاجم و تجاوز به مسلمانان منصرف شده‌اند. آن حضرت ج مناسب ندانست که در داخل کشورشان آنها را تعقیب نماید زیرا هدف (القای رعب و وحشت) تحقق یافته بود.

پیامبر ج بعد از اینکه بیش از ده شب در تبوک اقامت فرمود، دوباره به مدینه بازگشت.

«زاغت الشمس»: خورشید زوال کرد؛ خورشید از وسط آسمان به سوی مغرب منحرف شد.

«ارتحل»: سفر کرد؛ مسافرت نمود؛ به سفر رفت؛ کوچ کرد.

1345 - [13] (حسن)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِذَا سَافَرَ وَأَرَادَ أَنْ یَتَطَوَّعَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ بِنَاقَتِهِ فَکَبَّرَ ثُمَّ صَلَّى حَیْثُ وَجهه رکابه. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([47]).

1345- (13) انس بن مالک س گوید: هرگاه رسول خدا ج به مسافرت می‌رفتند و می‌خواستند نماز نفل بگزارند، شتر خویش را رو به قبله می‌نمودند و تکبیر می‌گفتند؛ آن‌گاه نماز خویش را می‌گزاردند؛ و فرقی نمی‌کرد که شتر ایشان به چه جهتی حرکت می‌کند (رو به قبله یا پشت به آن).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: علماء و صاحب‌نظران فقهی، با توجه به حدیث بالا می‌گویند: خواندن نماز نفل در حال سوار بر مرکب، به طور مطلق جایز است؛ و در آن صورت، نیازی به استقبال قبله و رکوع و سجده هم نیست و برای رکوع و سجده، فقط اشاره کافی است.

در کتاب «الدر المختار» (یکی از کتاب‌های مهم فقهی احناف) آمده است: اگر زین سواری، آلوده به نجاست بود، باز هم نماز نفل بر آن جایز است؛ و این حکم، شامل سواری‌ها و مرکب‌های چرخدار نیز می‌شود. از این رو، خواندن نماز نفل در اتوبوس، قطار و سایر وسائط نقلیه، بدون استقبال قبله و با اشاره کردن جایز است؛ البته مسأله‌ی نماز فرض، از این مسأله، جدا است و دارای تبصره‌هایی است که عبارتند از:

1-   اگر امکان ایستادن، رکوع، سجده و استقبال قبله در سواری وجود داشت، خواندن فرض اشکالی ندارد.

2-  اگر قیام، رکوع و سجده در سواری، امکان‌پذیر نبود و قبل از پایان وقت نماز، احتمال توقف وجود نداشت، به هر صورت ممکن نماز خوانده شود.

در هر صورت، اگر زمان کافی از وقت نماز باقی بود، ولی شخص در ابتدای وقت نماز، منتظر توقف سواری نشد و نمازش را نشسته خواند، در آن صورت طبق ترجیح علامه شامی (در کتاب رد المحتار ج 1 ص 471) نمازش جایز است؛ اگر چه بهتر این بود که تا آخر وقت یا تا زمانی که امکان خواندن نماز در حالت ایستاده برایش پیش می‌آید، صبر می‌کرد.

1346 - [14] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: بَعَثَنِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج فِی حَاجَةٍ فَجِئْتُ وَهُوَ یُصَلِّی عَلَى رَاحِلَتِهِ نَحْوَ الْـمَشْرِقِ وَیَجْعَلُ السُّجُودَ أَخفض من الرُّکُوع. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([48]).

1346- (14) جابر بن عبدالله س گوید: رسول خدا ج مرا به جهت انجام کاری گسیل داشتند؛ و چون برگشتم، دیدم که آن حضرت ج بر شتر خویش رو به سوی مشرق نماز می‌گزارند و سجده را پایین‌تر از رکوع انجام می‌دادند؛ (یعنی اشاره‌ی خود را برای سجده، پایین‌تر از اشاره‌ی خویش برای رکوع قرار می‌دادند).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].


فصل سوم

1347 - [15] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج بمنى رَکْعَتَیْنِ وَأَبُو بَکْرٍ بَعْدَهُ وَعُمَرُ بَعْدَ أَبِی بَکْرٍ وَعُثْمَانُ صَدَرًا مِنْ خِلَافَتِهِ ثُمَّ إِنَّ عُثْمَانَ صَلَّى بَعْدُ أَرْبَعًا فَکَانَ ابْنُ عُمَرَ إِذَا صَلَّى مَعَ الْإِمَامِ صَلَّى أَرْبَعًا وَإِذَا صلاهَا وَحده صلى رَکْعَتَیْنِ([49]).

1347- (15) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج (نماز چهار رکعتی را) در سرزمین منیٰ، دو رکعت گزاردند؛ و ابوبکر س نیز پس از پیامبر س (در روزگار خلافت خویش) و عمر س نیز پس از ابوبکر س (در زمان خلافتش، نماز چهار رکعتی را در سرزمین منیٰ) دو رکعت گزاردند؛ و عثمان س هم در ابتدای خلافت خویش، دو رکعت می‌گزارد، ولی بعداً عثمان س نماز چهار رکعتی را در منیٰ قصر (و شکسته) نمی‌کرد و آن‌ها را کامل و چهار رکعتی می‌گزارد؛ (زیرا عثمان س در مکه ازدواج کرده بود و خود را مقیم می‌دانست).

از این رو، عبدالله بن عمر س نیز هرگاه پشت سر امام (مقیم) نماز می‌گزارد، آن را کامل و چهار رکعتی می‌گزارد؛ و هرگاه به تنهایی آن را می‌خواند، قصر می‌کرد و آن را دو رکعت می‌گزارد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث در بخاری چنین آمده است:

«عن عبدالله بن عمر س قال: صلّیتُ مع النبیّ ج بمنیً رکعتین، وابی بکر وعمر ومع عثمان صدراً من امارته ثم اتمّها» (بخاری، ح 1082)؛ «عبدالله بن عمر س می‌گوید: در مِنیٰ، نماز را با رسول خدا ج، ابوبکر س عمر س و ابتدای خلافت عثمان س، دو رکعت خواندم؛ امّا بعداً عثمان س نماز را کامل (یعنی چهار رکعت) خواند؛ (زیرا عثمان س در مکه ازدواج کرده بود و خود را مقیم می‌دانست)».

و در روایتی دیگر چنین وارد شده است:

«عن ابن مسعود س لمّا قیل له: صلّی بنا عثمان س بمنیً اربع رکعات، استرجع، ثمّ قال: صلّیتُ مع رسول الله ج بمنیً رکعتین، وصلّیتُ مع ابی بکر الصدیق س بمنیً رکعتین، وصلّیتُ مع عمر بن الخطاب س بمنیً رکعتین، فلیتَ حظّی من اربع رکعات رکعتان متقبّلتان» (بخاری ح 1084)

«هنگامی که به عبدالله بن مسعود س گفتند: عثمان س در منیٰ برای ما چهار رکعت، امامت نموده است؛ وی (متأسّف شد و) انّا لله و انّا الیه راجعون گفت و فرمود: من با رسول خدا ج در منیٰ دو رکعت خواندم؛ با ابوبکر س در منیٰ دو رکعت خواندم و با عمر س در منیٰ دو رکعت خواندم.‌ای کاش! به جای این چهار رکعت، همان دو رکعت، مورد قبول خداوند، واقع گردند».

و این حدیث، در صحیح مسلم چنین آمده است:

«عن ابن عمر س قال: صلّی النبیّ ج بمنیً صلاة المسافر وابوبکر وعمر وعثمان ثمانی سنین؛ او قال: ستّ سنین. قال: حفص (یعنی ابن عاصم): وکان ابن عمر س یصلّی بمنی رکعتین ثم یأتی فراشه؛ فقلتُ: ای عمّ! لو صلّیتَ بعدها رکعتین؟ قال: لو فعلتُ لاتممتُ الصلاة» (مسلم، ح 694).

«عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج، ابوبکر س و عمر س در سرزمین منیٰ، نمازها را مانند نماز مسافر می‌خواندند. عثمان بن عفّان س نیز هشت یا شش سال چنین کرد.

حفص بن عاصم س گوید: عبدالله بن عمر س نیز در سرزمین منیٰ دو رکعت می‌خواند و به رختخواب می‌رفت. من می‌گفتم: عمو جان! اگر بعد از آن‌ها دو رکعت دیگر می‌خواندی، خوب بود. او گفت: اگر بخواهم چنین کاری انجام دهم، نمازم را کامل می‌نمودم».

1348 - [16] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: فُرِضَتِ الصَّلَاةُ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ هَاجَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَفُرِضَتْ أَرْبَعًا وَتُرِکَتْ صَلَاةُ السَّفَرِ عَلَى الْفَرِیضَةِ الْأُولَى. قَالَ الزُّهْرِیُّ: قُلْتُ لِعُرْوَةَ: مَا بَال عَائِشَة تتمّ؟ قَالَ: تأولت کَمَا تَأَول عُثْمَان([50]).

1348- (16) عایشه ل گوید: نماز(های واجب، چه در سفر و چه در غیر سفر، ابتدا) به صورت دو رکعتی فرض شده بود؛ آن‌گاه پیامبر اکرم ج به مدینه‌ی منوّره هجرت کردند و (تعداد رکعت‌های نمازهای فرض در غیر سفر، افزایش یافت و) چهار رکعت فرض گردید؛ ولی در سفر، به حالت دو رکعتی نخست خود باقی ماند.

زهری/گوید: خطاب به عروة بن زبیر س گفتم: چرا عایشه ل نماز را کامل و چهار رکعتی می‌خواند؟ او در پاسخ گفت: عایشه ل نیز به سان عثمان بن عفّان س تأویل و برداشت نموده است؛ (چون آن دو فکر می‌کنند که قصر نماز، واجب نیست؛ از این رو، گاهی آن را کامل و چهار رکعتی و گاهی نیز به صورت قصر و دو رکعتی می‌گزارند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این روایت در بخاری و مسلم، با این عبارات آمده است:

عایشه ل گوید: «فرض الله الصلاة حین فرضها، رکعتین رکعتین فی الحضر والسفر؛ فاُقرّت صلاة السفر وزید فی صلاة الحضر» (بخاری و مسلم).

«خداوند در ابتدا، نمازهای واجب را - چه در سفر و چه در غیر سفر -به صورت دو رکعتی فرض نمود؛ سپس تعداد رکعت‌های نمازهای واجب در غیر سفر افزایش یافتند ولی در سفر به حالت دو رکعتی باقی ماند».

یکی از دلایل شوافع بر رخصت بودن قصر (کوتاه نمودن نماز در سفر) حدیث و روایتی است که از عایشه ل روایت شده است که سنن دارقطنی آن را روایت کرده است؛ وی می‌گوید: «انّ النبیّ ج کان یقصر فی السفر ویتمّ ویفطر ویصوم»؛ «پیامبر ج در سفر، گاهی نماز خویش را کوتاه و گاهی کامل می‌خواند؛ و گاهی روزه نمی‌گرفت و گاهی نیز روزه می‌گرفت».

امام دارقطنی، این حدیث را صحیح گفته است. در جواب این حدیث، گفته شده است که امکان دارد مفهوم حدیث چنین باشد که پیامبر اکبر ج در سفرهای کمتر از سه میل، نمازها را کامل می‌خوانده است و در سفرهای طولانی، نمازها را قصر کرده است. جوابی دیگر به حدیث عایشه ل داده شده است مبنی بر این که در سفر حج که عایشه ل نمازها را به طور کامل می‌خواند، شخصی از عروة بن زبیر س پرسید: «ما بال عایشة تتمّ؟»؛ «چرا عایشه ل نماز را کامل می‌خواند»؟ عروة در پاسخ گفت: «تأوّلت ما تأوّل عثمان» (بخاری)؛ «عایشه ل به سان عثمان بن عفّان، تأویل و برداشت کرد».

یعنی همچنان که عثمان س با تأویل کردن، در مکه‌ی مکرمه نماز را کامل می‌خواند، عایشه ل نیز در این باره با تأویل کردن، نمازها را تکمیل می‌خواند؛ و اگر نزد عایشه ل در این باره حدیث مرفوعی وجود می‌داشت، عروة بن زبیر س هرگز نمی‌گفت: «تأوّلت ما تأول عثمان»؛ بلکه حدیثی را که عایشه ل از آن استدلال می‌کرد، ذکر می‌کرد.

و از کلام عروة بن زبیر س چنین برمی‌آید که نزد عایشه ل در این باره هیچ حدیث مرفوعی وجود نداشته است؛ و این عمل، اجتهاد خود وی بوده است؛ بنابراین، حدیثی که به عایشه ل نسبت داده شده است، یا صحیح نیست و یا مفهوم دیگری دارد.

و یکی دیگر از دلایل شوافع، مبنی بر رخصت بودن قصر، عمل عثمان بن عفّان س می‌باشد که در مکه‌ی مکرمه نماز را به طور کامل می‌خوانده است؛ در پاسخ این عمل عثمان بن عفّان، گفته شده است که وی در مکه‌ی مکرمه، خانه داشته است و طبق اجتهاد خود که هرکس در شهری منزل داشته باشد، باید نمازها را کامل بخواند، نماز را کامل می‌خوانده است.

و برخی گفته‌اند که عثمان بن عفّان س قصر و کوتاه خواندن نماز را در سفر واجب نمی‌دانسته است؛ از این رو، گاهی آن را کامل و چهار رکعتی و گاهی نیز به صورت قصر و دو رکعتی می‌گزارد.

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند که علّت عدم قصر عثمان بن عفّان س در نمازهای چهار رکعتی در سرزمین مِنیٰ، این بوده است که مردم روستایی و کسانی که آشنایی کافی نسبت به مسائل دینی نداشتند، در ایام حجّ حضور گسترده‌ای داشتند و اگر چنانچه عثمان بن عفّان س نمازها را قصر می‌کرد، آن‌ها به گمان این که اصل نماز دو رکعت است، دچار سوء تفاهم می‌شدند؛ به همین علّت، عثمان بن عفّان س به جهت تعلیم آنان، نیت اقامت کرد و نمازها را کامل خواند. والله اعلم بالصواب.

1349 - [17] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: فَرَضَ اللهُ الصَّلَاةَ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّکُمْ ج فِی الْـحَضَرِ أَرْبَعًا وَفِی السَّفَرِ رَکْعَتَیْنِ وَفِی الْـخَوْف رَکْعَة. رَوَاهُ مُسلم([51]).

1349- (17) عبدالله بن عباس س گوید: خداوند بلندمرتبه نماز را به زبان پیامبرتان ج در غیر سفر، چهار رکعت و در سفر، دو رکعت و در حالت خوف (ترس و هراس)، یک رکعت فرض گردانیده است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «و فی الخوف رکعة»: برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، به ظاهر این حدیث عمل نموده‌اند و گفته‌اند: نماز خوف یک رکعت است؛ امّا جمهور دانشوران دینی می‌گویند: یک رکعت را با امام بخواند و یک رکعت دیگر را تنها بگزارد؛ همچنان که در احادث صحیح بدان تصریح شده است؛ و همین معنای حدیث (و فی الخوف رکعة) می‌باشد.

1350 - [18] (ضَعِیف جدا)

وَعَن ابْن عَبَّاس وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَا: سَنَّ رَسُولُ الـلّٰهِ ج صَلَاةَ السَّفَرِ رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا تَمَامٌ غَیْرُ قَصْرٍ وَالْوِتْرُ فِی السَّفَرِ سنة. رَوَاهُ ابْن مَاجَه([52]).

1350- (18) عبدالله بن عباس س و عبدالله بن عمر س گویند: رسول خدا ج نماز سفر را دو رکعت مقرّر نموده‌اند و این دو رکعت، تمام (چهار رکعت فرض) به شمار می‌آید و کمتر از اصل فرض نمی‌باشد (و در اجر و پاداش، کامل و تمام است)؛ و گزاردن وتر در سفر نیز با سنّت رسول خدا ج مشروع می‌باشد.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «و الوتر فی السفر سنّة»: یعنی خواندن وتر در سفر، با سنّت رسول خدا ج مشروع می‌باشد؛ و این عبارت، منافاتی با وجوب وتر ندارد.

1351 - [19] (ضَعِیف)

وَعَن مَالک بَلَغَهُ أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ کَانَ یَقْصُرُ فِی الصَّلَاة فِی مثل مَا یکون بَین مَکَّة والطائف وَفِی مثل مَا یکون بَیْنَ مَکَّةَ وَعُسْفَانَ وَفَى مِثْلِ مَا بَیْنَ مَکَّةَ وَجُدَّةَ قَالَ مَالِکٌ: وَذَلِکَ أَرْبَعَةُ بُرُدٍ. رَوَاهُ فِی الْـمُوَطَّأ([53]).

1351- (19) از مالک/روایت است که بدو خبر رسیده است که عبدالله بن عباس س در مسیرهایی که به فاصله‌ی مکه و طائف و یا مکه و عُسفان و یا مکه‌ی و جُدّة بود، نمازهایش را قصر می‌کرد و به جای چهار رکعت، دو رکعت می‌گزارد.

مالک/گوید: این مسیرها، به اندازه‌ی چهار «بُرد» بود.

[این حدیث را مالک در «موطأ» روایت کرده است].

شرح: مکّه:

موقعیت جغرافیایی مکه‌ی مکرمه:

شهر مقدس مکه، در غرب نجد واقع است و آن را جزو تهامه دانسته‌اند. این شهر از شمال به مدینه، از مشرق به نجد و ریاض، از جنوب به یمن و از مغرب به جدّه محدود می‌شود. طول آن 78 درجه و عرض آن 23 درجه است و در اقلیم دوم قرار می‌گیرد.

ارتفاع تقریبی آن از سطح دریا 270 متر است و فاصله اش تا جدّه، با بزرگراه جدیدی که احداث شده، به 60 کیلومتر کاهش یافته و به وسیله‌ی بزرگراه هجرت با مدینه نیز 425 کیلومتر فاصله دارد. شهر مکه میان دو رشته کوه محصور شده و از این رو، بنای آن از دور دیده نمی‌شود. این دو رشته کوه عبارت‌اند از:

1-  کوه فلق یا فلح؛ در شمال مکه واقع است که به سمت غرب ادامه می‌یابد.

2-  قُعَیقُعان؛ رشته کوهی است که کوه‌های هندی، لُعْلُع، کدّی([54]) از جمله ارتفاعاتی هستند که در آن قرار دارند.

شهر، از سمت شمال به جنوب، حالت شیب و سرازیری دارد. سمت شمال را مَعْلاة و سمت جنوب را مَسْفَله گویند.

شهر مکه 2500 سال قبل از میلاد مسیح7 محل توقف و اقامت کاروانیانی بوده که در راه یمن و شام رفت و آمد داشتند و از این رو، موقعیت بسیار ممتاز و سوق الجیشی به آن بخشیده است. از این شهر، سه راه اصلی به سوی سه نقطه‌ی مهم منشعب می‌شده که بر اهمیت آن می‌افزوده است. این سه نقطه، یمن، فلسطین و دریای سرخ هستند. مساحت کنونی مکه بیش از 4800 هکتار و جمعیت ساکن آن بیش از 600 هزار نفر است.

آب و هوای مکه خشک و سوزان و گرمایش آزارنده است؛ زیرا کوه‌هایی که اطراف آن واقع شده، جلوی بادهای شمالی را سد کرده و صخره‌ها نور خورشید را منعکس می‌سازد و حرارت و دمای هوا را دو چندان می‌کند. در ماه‌های تیر، مرداد و شهریور حرارت آن فوق العاده زیاد است. بارندگی در آن غالباً مقطعی و در دی ماه است؛ زیرا در منطقه مداری واقع است. و به گاه بارش باران، چنان سیلی در چند ثانیه شهر را فرا می‌گیرد که تا ساعت‌ها و شاید روزها آثار آن باقی می‌ماند. این سیل از سمت شمال به جنوب سرازیر می‌شود و گاهی نیز اندرون مسجد الحرام را تا یک متر و اندی فرا می‌گیرد. برای جلوگیری از ویرانی‌های حاصل از سیل، سدی را در منطقه‌ی معلاة ساخته‌اند.

نام‌های مکه‌ی مکرّمه

اسامی فراوانی برای مکه گفته‌اند؛ برخی از آن‌ها عبارتند از:

1- العَروض 2- السَّبیل 3- مُخْرَجَ صِدْقٍ 4- اَلْبَینة 5- اَلْمَعادْ 6- اُمِّ رُحم 7- اُمّ زُحْمْ 8- اُمّ صُبح 9- اُمُّ القُری 10- اَلبَلدة 12- البلد الامین 13- البلد الحرام 14- الرَّتاج 15- النّاشر 16- حرم الله تعالی 17- بلد الله تعالی 18- فادان 19- الباسَّة 20- الناسَّة.

برای هریک از این اسامی، دلایلی است و ما به وجه تسمیه‌ی سه نام از این شهر، که در قرآن کریم آمده، اشاره می‌کنیم:

1- بَکه:

 ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦ [آل عمران: 96]([55]).

گروهی «بکه» را همان «مکه» دانسته‌اند که «میم» آن تبدیل به «با» شده و از لحاظ مفهوم، به یک معنا هستند، گروهی دیگر، تفاوت اندکی برای آن دو قائل شده‌اند؛ به این صورت که مسجد الحرام یا کعبه را «بکه» و نام شهر را «مکه» دانسته‌اند ([56]). به نظر می‌رسد با توجه به آیه‌ی بالا، بکه باید یکی از نام‌های شهر باشد.

برای بکه چندین معنا آورده‌اند؛ از جمله: بکه، از «بک» مشتق شده؛ یعنی غرور گردن کشان و متکبّران را در هم می‌کوبد و یا گردن آنان را می‌شکند. بکه در جایی نیز به معنای ازدحام آمده است.

2- مکه

 ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی کَفَّ أَیۡدِیَهُمۡ عَنکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَکَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَکُمۡ عَلَیۡهِمۡ... [الفتح: 24].

برای مکه نیز چند معنا گفته‌اند؛ از جمله: مکه، از «مَک» به معنای کمی آب مشتق شده و علاقه‌ی مردم به این شهر یا استفاده‌ی آنان از آخرین قطره‌ی آب را - که در این سرزمین بسیار کمیاب است - نشان می‌دهد. بعضی نیز آن را از «تمککتُ العِظم» دانسته‌اند که به مغز استخوان گفته می‌شود، گویی مکه وسط زمین است؛ همان گونه که مغز استخوان، در میان آن است([57]). برای مکه معنای دیگری گفته‌اند و آن این که: از «مک یمَک» گرفته شده و به معنای هلاک شدن و کاستن است و گویند هرکس نسبت به آن قصد و نیت سوء داشته باشد، جز نابودی سرنوشتی نخواهد داشت یا اگر کسی به زیارت این خانه رود، از گناهانش کاسته می‌شود.

برای مکه، معانی دیگری چون بسط، گسترش و ازدحام نیز آورده‌اند. یونانیان نام مکه را «مَکرُبا» ثبت کرده‌اند. شاید این واژه از لهجه‌ی ساکنان جنوبی شبه جزیره، به معنای مقدّس و محترم باشد؛ زیرا پادشاهان حکومت سبأ را، که دارای تقدّس بوده‌اند، مُکرَّبْ یا مُقَرَّب می‌خواندند.

3- اُمُّ القُری

﴿...وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا... [الأنعام: 92]([58]).

مکه را از این رو «اُمُّ القُری» خوانده‌اند که گفته شده هنگام آفرینش زمین، آب تمام سطح آن را فراگرفت و تنها مکان کعبه، خشک بود و این خشکی اندک اندک از پیرامون کعبه برآمد تا به مقدار کنونی گسترش یافت. در اصطلاح لغوی و قرآنی، به این مسأله «دَحوالْاَرض» گویند که در قرآن کریم آمده است: ﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ دَحَىٰهَآ٣٠ [النازعات: 30]([59]). مکه را مادر زمین‌ها خوانده‌اند و قرآن نیز به این نام اشاره دارد.

4- بلد الأمین

 ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ١ وَطُورِ سِینِینَ٢ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِینِ٣ [التین: 1-3].

بلد امین، به معنای سرزمین و حرم امن الهی و یکی دیگر از نام‌های مکه است که خداوند در قرآن از آن یاد نموده و امنیت و حرمتش را بیان کرده است.

«طائف»: شهری است در حجاز جنوبی در 12 فرسنگی شرق مکه که محصول عمده‌ی آن، انگور گوارا است و مویز آن نیز مورد مثل است. این شهر (امروزه) به علّت آب و هوای خنک در تابستان، پایتخت ییلاقی سعودی‌ها به شمار می‌آید. بیشتر اُمرای این خاندان در شهر طائف، دارای کاخ هستند. جمعیت این شهر در سال 1998 م، 204850 نفر بوده است.

«عُسفان»: به ضم عین و سکون سین؛ مکانی است در راه مکه و مدینه که به مکّه نزدیک‌ می‌باشد.

«جُدّة»: به ضم جیم؛ و در بین عوام، به کسر جیم مشهور است.

امروزه، جدّه، این شهر بندری که به قلب عربستان معروف است، با جمعیتی در حدود 300/046/2 نفر در ساحل دریای احمر واقع شده است و از نظر تجاری و بازرگانی برای عربستان، اهمیت زیادی دارد. تعدادی از پایگاه‌های مهم نظامی عربستان در این بندر قرار دارد. این شهر، محل ورود اصلی زائران خانه‌ی خداست. در حال حاضر، جده به عنوان بندری آزاد و بازرگانی قلمداد می‌شود و از مدرنترین شهرهای عربستان به شمار می‌رود. آل سعود، سرمایه‌گذاری فراوانی برای عمران و آبادی این شهر نموده است. فرودگاه بین‌المللی ملک عبدالعزیز، که از فرودگاه‌های بزرگ جهان است، در این شهر واقع شده است.

«اربعة برد»: چهار برد. برابر با 16 فرسخ است و هر فرسخ برابر با سه میل می‌باشد، و میل نیز برابر با چهار هزار ذراع است؛ و هر ذراع در حدود نیم متر است.

1352 - [20] (ضَعِیف)

وَعَن الْبَراء قَالَ: صَحِبْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج ثَمَانِیَةَ عَشَرَ سَفَرًا فَمَا رَأَیْتُهُ تَرَکَ رَکْعَتَیْنِ إِذَا زَاغَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ([60]).

1352- (20) براء بن عازب س گوید: در هیجده سفر همراه و همرکاب رسول خدا ج بودم و در این سفرها ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید و پیش از نماز فرض ظهر، دو رکعت نماز را ترک کرده باشند.

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند؛ و ترمذی گفته است: این، حدیثی غریب است].

شرح: «فما رأیته ترک رکعتین»: احتمال دارد که این دو رکعت، نماز «تحیة الوضو» باشد؛ و این احتمال نیز وجود دارد که دو رکعت سنّت پیش از فرض ظهر باشد؛ زیرا چهار رکعت و دو رکعت قبل از ظهر، هردو از پیامبر ج ثابت هستند؛ ولی احادیث چهار رکعت، از احادیث دو رکعت بیشترند و هردو روش درست هستند؛ و شاید این حدیث، بیانگر همان دو رکعت سنّت پیش از ظهر باشد که پیامبر ج آن را در سفر می‌گزاردند.

به هر حال، خواندن عموم نوافل مانند اِشراق، چاشت، اوّابین و غیره در سفر طبق اجماع صاحب‌نظران فقهی، جایز است و درباره‌ی سنّت‌های مؤکده که به «رواتب» نیز مشهوراند، اختلاف‌نظر وجود دارد.

برخی از جمله عبدالله بن عمر س قائل به ترک آن هستند. امام شافعی/و جمهور علماء و پیشوایان دینی، قائل به خواندن و مستحب بودن «رواتب» هستند.

علماء و صاحب‌نظران احناف می‌گویند: اگر امکان خواندن رواتب در سفر وجود داشت، خواندن آن‌ها خالی از فضیلت و اجر نیست؛ و اگر کسی آن‌ها را ترک کرد، بر او ملامت و سرزنشی نیست؛ زیرا در سفر، تأکید موجود در سنّت‌های مؤکّده، از بین می‌رود و سنّت‌های مؤکده، در سفر از حالت تأکیدی خود خارج می‌شوند؛ البته سنّت‌های صبح از این قانون، مستثنا هستند و در سفر نیز به آن‌ها «سنّت مؤکده» اطلاق می‌گردد.

بنابراین، ترک سنّت‌های صبح در سفر، مناسب نیست. ابوهریره س گوید: رسول خدا ج در مورد سنّت‌های صبح فرمودند: «لاتدعوهما وان طردتکم الخیل» (ابوداود)؛ «دو رکعت سنّت صبح را ترک نکنید، اگر چه اسبان، شمایان را لگدمال کنند».

و از پیامبر ج نیز ثابت است که در سفر، سنّت‌های صبح را می‌خواند؛ چنان که امام بخاری روایت می‌کند: «ورکع النبی ج رکعتی الفجر» (بخاری؛ باب من تطوّع فی السفر فی غیر دبر الصلوات و قبلها)؛ «پیامبر ج (در سفر) دو رکعت سنّت صبح را گزارد».

و امام مسلم در صحیح خود، در حدیثی طولانی از ابوقتاده س روایت می‌کند که سفر پیامبر ج و قضا شدن نماز آن حضرت ج و صحابه را تعریف کرده و گفته است: «ثم اذّن بلال بالصلاة فصلّی رسول الله ج رکعتین ثم صلّی الغداة فصنع کما کان یصنع کلّ یوم» (صحیح مسلم؛ باب «قضاء الصلاة الفائتة واستحباب تعجیل قضائها»)؛ «آن‌گاه بلال س اعلام وقت نماز کرد و رسول خدا ج دو رکعت نماز (سنّت) گزارد؛ آن‌گاه نماز فرض بامداد را خواند؛ و بدین سان، کاری را انجام داد که هر روز انجامش می‌داد».

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، در کنار سنّت‌های صبح، سنّت‌های مغرب را نیز در سفر، «مؤکده» دانسته‌اند.

لازم به یادآوری است که اختلاف موجود: از اختلاف روایات سرچشمه می‌گیرد؛ و روایات و اخبار رسیده از ابن عمر س با یکدیگر تعارض دارند؛ به عنوان مثال در روایتی می‌گوید:

«صحبتُ رسول الله ج فکان لایزید فی السفر علی رکعتین وابابکر وعمر وعثمان کذلک» (بخاری و ترمذی)؛ «با پیامبر ج همراهی کردم و ایشان در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌خواندند؛ و هم‌چنین با ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز همراهی نمودم و ایشان نیز در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌گزاردند».

و در روایتی دیگر می‌گوید: «صلّیتُ مع النبیّ ج الظهر فی السفر رکعتین وبعدها رکعتین» (ترمذی)؛ «همراه با پیامبر ج در سفر، دو رکعت نماز فرض ظهر خواندم و پس از آن نیز دو رکعت (سنّت) گزاردم».

و هم‌چنین عمل آن حضرت ج را درباره‌ی مغرب، چنین روایت می‌کند: «و الـمغرب فی الحضر والسفر سواء لاینقض فی حضر ولا سفر وهی وتر النهار وبعدها رکعتین» (ترمذی).

از این روایت معلوم می‌گردد که آن حضرت ج بعد از فرض نماز مغرب، دو رکعت سنّت را نیز در حضر و سفر می‌گزاردند.

و از روایت حفص بن عاصم (ح 1338) معلوم می‌گردد که ابن عمر س خود سنّت‌ها را نگزارد و از پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز نقل می‌کند که آن‌ها نیز سنّت‌ها را در سفر نمی‌گزاردند.

و علاوه از روایت‌های عبدالله بن عمر س، حدیث براء بن عازب س است که می‌گوید: «صحبتُ رسول الله ج ثمانیة عشر سفراً فما رأیته ترک الرکعتین اذا زاغت الشمس قبل الظهر» (ترمذی)؛ «در هیجده سفر همراه پیامبر ج بودم و هرگز ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید، دو رکعت قبل از ظهر را ترک کرده باشند».

و در صحیح بخاری از ابن ابی لیلی مروی است که گفت: «ما اخبرنا احد انّه رأی النبیّ ج صلّی الضّحی غیر امّ هانی. ذکرت انّ النبیّ ج یوم فتح مکة اغتسل فی بیتها فصلّی ثمانی رکعات».

و از این حدیث معلوم می‌شود که آن حضرت ج در سفر به مکه، نمازهای مستحبی چاشت را نیز می‌گزاردند.

و به ظاهر، همه‌ی روایات با یکدیگر تعارض دارند؛ ولی اگر دیدگاه احناف و جمهور را بپذیریم، (مبنی بر این که در سفر، می‌توان نفل و سنّت‌های معین نماز را به جای آورد؛ امّا علاوه از سنّت صبح، دیگر سنّت‌ها، «مؤکّده» نیستند، ولی خواندن آن‌ها دارای اجر و فضیلت است) همه‌ی روایت‌های متعارض بر مفهوم خود به خوبی قرار می‌گیرند.

1353 - [21] (ضَعِیف)

وَعَنْ نَافِعٍ قَالَ: إِنَّ عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ عُمَرَ کَانَ یَرَى ابْنَهُ عُبَیْدَ الـلّٰهِ یَتَنَفَّلُ فِی السَّفَرِ فَلَا یُنْکِرُ عَلَیْهِ. رَوَاهُ مَالِکٌ([61]).

1353- (21) نافع س گوید: عبدالله بن عمر س، فرزندش عبیدالله س را در وقت سفر، در حال گزاردن نمازهای نفل می‌دید و بر وی ایراد نمی‌گرفت.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].




[1]- بخاری 2/569 ح 1089؛ مسلم 1/480 ح (11-690)؛ ابوداود 2/8 ح 1202؛ ترمذی 2/431 ح 546؛ نسایی 1/235 ح 469؛ و دارمی 1/424 ح 1507.

[2]- بخاری 2/563 ح 1083؛ و مسلم 1/483 ح (20-696).

[3]- روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی حجه که حاجیان در منا باید حضور داشته باشند را ایام تشریق گفته‌اند.

[4]- عیثومه به معنای کندر و اسپنج است.

[5]- فاسی المکی، همان، ج 1، صص 427 و 428؛ رفعت پاشا سیر تعمیر و توسعه مسجد خیف را دقیقاً ذکر کرده است. (همان، ج 1، صص 324 و 325).

[6]- مسلم 1/478 ح (4-686)؛ ابوداود 2-7 ح 1199؛ ترمذی 5/227 ح 3034؛ ابن ماجه 1/339 ح 1065؛ دارمی 1/423 ح 1505؛ و مسند احمد 1/25.

[7]- بخاری 2/561 ح 10841؛ مسلم 1/480 ح (15-693)؛ ابوداود 2/26 ح 1223؛ ترمذی 2/431 ح 548؛ و نسایی 3/121 ح 1452.

[8]- بخاری 2/561 ح 1080.

[9]- بخاری 2/577 ح 1101؛ ابوداود 2/20 ح 1223؛ نسایی 3/123 ح 1458؛ و ابن ماجه 1/340 ح 1071.

[10]- بخاری 2/579 ح 1107؛ مسلم 1/490 ح (52-706)؛ ابوداود 2/10 ح 1206؛ ترمذی 2/438 ح 553؛ نسایی 1/85 ح 587؛ دارمی 1/426 ح 1515؛ و موطأ مالک 1/143 ح 2، «کتاب قصر الصلاة».

[11]-        و هو قول الحسن و النخعی. (فتح الباری: ج 2 ص 464).

[12]-        چنان‌که در روایت صحیح مسلم می‌خوانیم: عن ابن عباس - ب ا - «ان رسول الله ج جمع بین الصّلوة فی سفرة سافرها فی غزوة تبوک فجمع بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء». (صحیح مسلم: ج 1 ص 246، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر)

[13]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 171، باب الجمع بین الصلوتین.

[14]-        صحیح بخاری: ج 1 ص 228، کتاب المناسک، باب متی یصلّی الفجر بجمع (ای مزدلفة)، صحیح مسلم ج 1 ص 417، کتاب الحج، باب استحباب زیادة التغلیس بصلوة الصبح یوم النحر بالمزدلفة و المبالغة فیه بعد تحقیق طلوع الفجر.

[15]-        شرح معانی الآثار: ج 1 ص 122، باب الجمع بین الصلوتین کیف هو.

[16]-        صحیح بخاری: ج 1 ص 149، ابواب تقصیر الصلوة، باب هل یوذّن أو یقیم اذا جمع بین المغرب و العشاء.

[17]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 171، باب الجمع بین الصلوتین.

[18]-        سنن دارقطنی: ج 1 ص 393، کتاب الصلوة، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[19]-        صحیح مسلم: ج 1 ص 246، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[20]-        این روایت را امام دارقطنی نیز در کتاب سنن خود: ج 1 ص 395 در باب صفة الصلوة فی السفر و الجمع بین الصلوتین من غیر عذر و صفة الصلوة فی السفینة، روایت نموده و می‌فرمایند: «حنش هذا ابوعلی الرحبی متروک».

[21]-        امام محمد / می‌گوید: أخبرنا بذلک الثقات عن العلاء بن الحارث عن مکحول. (موطأ امام محمّد، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر و المطر، ص 130، 129).

[22]-        و استحسن هذا القول القرطبی و امام الحرمین و جزم ابن الماجشون و الطحاوی و قواه ابن سید النّاس. (فتح الباری ج 2 ص 19، باب تأخیر الظهر و «الجامع الصحیح» العصر).

[23]-        فتح الملهم ج 4 ص 579، باب جواز الجمع بین الصلاتین للمسافر ط مکتبه دارالعلوم کراچی.

[24]-        صحیح مسلم: ج 1 ص 245، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[25]-        سنن ابی داود: ج 1 ص 177 سنن أبواب صلوة السفر، باب الجمع بین الصلوتین.

[26]-        أخبر بشدة مرضها وقرب موتها، یدل علیه ما رواه النسائی، قال: سألنا سالم بن عبدالله عن الصلوة فی السفر فقلنا أکان عبدالله یجمع بین شیء من الصّلوات فی السفر؟ فقال: لا الا بجمع ثم انتبه فقال: کانت عنده صفیة فارسلتْ إلیه انی فی آخر یوم من الدّنیا واوّل یوم من الاخرة فرکب وانا معه...

      (بذل المجهود: ج 2 ص 235، باب الجمع بین الصلوتین، ط سهارنپور)

[27]-        جامع الاصول: ج 5 ص 714، رقم 4037.

[28]-        سنن دارقطنی: ج 1 ص 391، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر، رقم 8.

[29]-        همن مرجع ج 1 ص 393، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر، رقم 17.

[30]-        همان مرجع ج 1 ص 394، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر، رقم 21.

[31]-        صحیح مسلم ج 1 ج 245، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[32]-        صحیح بخاری: ج 1 ص 149، ابواب تقصیر الصلوة، باب هل یؤذن أو یقیم اذا جمع بین المغرب و العشاء.

[33]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 171، باب الجمع بین الصلوتین.

[34]-        جامع الاصول: ج 5 ص 716 رقم 4037، در سنن دارقطنی: ج 1 ص 393، تحت باب الجمع بین الصلوتین نیز روایتی تقریباً با همین الفاظ مروی است.

[35]-        جامع ترمذی ج 1 ص 33، ابواب الطهارة باب فی المستحاضة انها تجمع بین الصلوتین بغسل واحد.

[36]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 172، کتاب الصلوة، باب الجمع بین الصلوتین.

[37]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 172، باب الجمع بین الصلوتین.

[38]-        مرقاة المفاتیح ج 3 ص 433، باب الصلوة السفر ط دارالفکر.

[39]-        فتح الباری ج 2 ص 479، باب إذا ارتحل بعدما زاغت الشمس صلی الظهر ثم رکب.

[40]-        اعلاء السنن ج 2 ص 97، باب عدم جواز الجمع بین الصلاتین جمعاً حقیقیاً.

[41]-        به نقل از «درس ترمذی»، ج 1 صص 567-576.

[42]- بخاری 2/489 ح 1000؛ مسلم 1/487 ح (39-700)؛ و ابوداود 2/21 ح 1224.

[43]- دارقطنی 2/189 ح 43، «باب القبلة للصائم».

[44]- ابوداود 2/23 ح 1229؛ و مسند احمد 4/430.

[45]- ترمذی 2/437 ح 552.

[46]- ابوداود 2/18 ح 1220؛ ترمذی 2/438 ح 553؛ نسایی 1/284 ح 586؛ و مسند احمد 5/241.

[47]- ابوداود 2/21 ح 1224؛ دارقطنی 1/396 ح 3، «باب صفة صلاة التطوّع فی السفر و استقبال القبلة عند الصلاة علی الدابّة».

[48]- ابوداود 2/22 ح 1228؛ ترمذی 2/182 ح 351؛ و مسند احمد 3/332.

[49]- بخاری 2/563 ح 1082؛ مسلم 1/482 ح (16-694)؛ نسایی 3/121 ح 1451؛ و دارمی 1/423 ح 1506.

[50]- بخاری 1/464 ح 350؛ مسلم 1/478 ح (1-685)؛ ابوداود 2/5 ح 1198؛ دارمی 1/424 ح 1509؛ موطأ مالک 1/146 ح 8، «کتاب قصر الصلاة».

[51]- مسلم 1/479 ح (6-687).

[52]- ابن ماجه 1/377 ح 1194.

[53]- موطأ مالک 1/148 ح 15، «کتاب قصر الصلاة فی السفر».

[54]-        پیامبر خدا ج و سپاه اسلام در سال هشتم هجری، هنگام فتح مکه از میان این کوه‌ها به داخل شهر وارد شدند.

[55]-        آل عمران: 96؛ «همانا نخستین خانه‌ای که برای مردم ساخته شد، خانه‌ای است که در بکه قرار داشته و مبارک و هدایتی برای جهانیان است.»

[56]-        زبیدی، تاج العروس، ج 7، ص 111؛ فاسی المکی، همان، ص 77؛ ابن ابی شیبه، المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج 4، ص 357.

[57]-        ابن منظور، همان، ج 10، ص 491 ماده‌ی «مکک»؛ فاسی المکی، همان، ص 77.

[58]-        انعام: 92، «تا انذار و بیم دهی امّ القری و کسانی را که پیرامون آن هستند».

[59]-        نازعات: 30، «آنگاه زمین را از زیر گسترانید.».

[60]- ابوداود 2/19 ح1222؛ و ترمذی 2/435 ح 550.

[61]- موطأ مالک 1/150 ح 24، «کتاب قصر الصلاة».

نماز تسبیح

باب (40)
نماز تسبیح


فصل اول

1328 - [1] (ضَعِیف)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: لِلْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْـمُطَّلِبِ: «یَا عَبَّاسُ یَا عَمَّاهُ أَلَا أُعْطِیکَ؟ أَلَا أَمْنَحُکَ؟ أَلا أحبوک؟ أَلَا أَفْعَلُ بِکَ عَشْرَ خِصَالٍ إِذَا أَنْتَ فَعَلْتَ ذَلِکَ غَفَرَ اللهُ لَکَ ذَنْبَکَ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ قَدِیمَهُ وَحَدِیثَهُ خَطَأَهُ وَعَمْدَهُ صَغِیرَهُ وَکَبِیرَهُ سِرَّهُ وَعَلَانِیَتَهُ: أَنْ تُصَلِّیَ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ تَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَسُورَةً. فَإِذَا فَرَغْتَ مِنَ الْقِرَاءَةِ فِی أَوَّلِ رَکْعَةٍ وَأَنْتَ قَائِمٌ قُلْتَ سُبْحَانَ الـلّٰهِ وَالْـحَمْدُ لِـلّٰهِ وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً ثُمَّ تَرْکَعُ فَتَقُولُهَا وَأَنْتَ رَاکِعٌ عَشْرًا ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَکَ مِنَ الرُّکُوعِ فَتَقُولُهَا عَشْرًا ثُمَّ تَهْوِی سَاجِدًا فَتَقُولُهَا وَأَنْتَ سَاجِدٌ عَشْرًا ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَکَ مِنَ السُّجُودِ فَتَقُولُهَا عَشْرًا ثُمَّ تَسْجُدُ فَتَقُولُهَا عَشْرًا ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَکَ فَتَقُولُهَا عَشْرًا فَذَلِکَ خَمْسٌ وَسَبْعُونَ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ تَفْعَلُ ذَلِکَ فِی أَرْبَعِ رَکَعَاتٍ إِنِ اسْتَطَعْت أَن تصلیها فِی کل یَوْم فَافْعَلْ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی کُلِّ جُمُعَةٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی کُلِّ شَهْرٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی کُلِّ سَنَةٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی عُمْرِکَ مَرَّةً». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَابْنُ مَاجَهْ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّعْوَات الْکَبِیر([1]).

1328- (1) عبدالله بن عباس س گوید: پیامبر خدا ج به (پدرم) عباس بن عبدالمطلب س فرمودند: «ای عباس!‌ای عمو! آیا تحفه‌ی گران‌بهایی به تو پیشکش نکنم؟ آیا هدیه‌ی ارزشمندی به تو نبخشم؟ آیا (از پاداش و کار سترگی) تو را با خبر نگردانم؟ آیا به تو کاری را نیاموزم که باعث بخشیده شدن ده گناه می‌گردد؛ این طور که هرگاه آن را به انجام برسانی، خداوند بلندمرتبه، گناهان اول و آخر، قدیم و جدید، نادانسته و دانسته، کوچک و بزرگ و نهان و آشکار تو را می‌بخشاید؟

و آن عمل، (نماز تسبیح است که نحوه‌ی ادای آن، بدین ترتیب است که:) چهار رکعت نماز بگزاری و در هر رکعت، سوره‌ی فاتحه همراه با سوره‌ای دیگر بخوانی؛ و چون از قرائت رکعت اول فارغ شدی، به حالت ایستاده پانزده بار بگو: «سبحان الله والحمدلله ولا اله الّا الله والله اکبر».

آن‌گاه به رکوع برو و در رکوع، همین کلمات را ده بار تکرار کن؛ سپس سر از رکوع بردار و در قیامِ متّصل پس از رکوع، ده بار همان کلمات را بگو؛ آن‌گاه سجده کن و در سجده نیز ده بار آن کلمات را تکرار کن؛ سپس سر از سجده بردار و در جلسه، ده بار همان کلمات را بگو. آن‌گاه دوباره به سجده برو و در سجده، ده بار آن کلمات را تکرار کن؛ سپس سر از سجده بردار و پیش از قیام، ده بار آن را بگو که در مجموع، در هر رکعت، هفتاد و پنج بار، این کلمات تکرار می‌شود. و در هرچهار رکعت، بدین سان عمل کن.

(ای عمو)! اگر تو را یارای آن بود که این نماز را هر روز بخوانی، پس آن را بخوان؛ و اگر نتوانستی، در هر جمعه، یک بار بخوان؛ و اگر نتوانستی، در هر ماه، یک بار بخوان؛ و اگر نتوانستی، در هر سال، یک بار و اگر این نیز برایت مقدور نبود، پس حداقل، در تمام عمرت، یک بار آن را بخوان».

[این حدیث را ابوداود، ابن ماجه و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده‌اند].

1329 - [2] (ضَعِیف)

وروى التِّرْمِذِیّ عَن أبی رَافع نَحوه([2]).

1329- (2) و ترمذی نیز به سان این حدیث را (در معنا) از ابورافع س روایت کرده است.

شرح: «عشر خصالٍ»: ده ویژگی. یعنی نماز تسبیح، دارای چنان تأثیری است که باعث بخشیده شدن ده گناه می‌گردد؛ و آن ده گناه - بر مبنای متن خود حدیث - عبارتند از:

گناهان اوّل شخص (اوّله).

گناهان آخر شخص (اخره).

گناهان قدیمی وی (قدیمه).

گناهان جدید او (جدیده).

گناهانی که از روی خطا از وی صادر شده است (خطأه).

گناهان که از روی عمد و دانسته مرتکب آن شده است (عمده).

گناهان صغیره و کوچک وی (صغیره).

گناهان کبیره و بزرگ او (کبیره).

گناهانی که در نهان انجام داده است (سرّه).

گناهانی که آشکارا مرتکب آن‌ها شده است (علانیته).

به هر حال؛ در مورد خنثی شدن گناهان با طاعات و اعمال نیک، می‌توان چنین گفت که از نظر روانی ثابت شده است که هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد می‌کند...

در این احادیث، پیامبراکرم ج، انگشت روی یک دستور از مهم‌ترین و اساسی‌ترین دستورات و تعالیم اسلامی که در واقع روح ایمان و پایه‌ی اسلام است، گذارده است و آن: پایبندی و اهمیت‌دادن به نمازهای پنج‌گانه است.

این احادیث به کسانی که به نمازهای پنج‌گانه خصوصاً و به همه‌ی عبادات و طاعات و حسنات به طور عموم، پایبندند، بشارت می‌دهد که خداوند گناهان صغیره‌ی آنان را می‌بخشد و این پاداشی است که به این‌گونه افراد داده شده است.

این احادیث اثر خنثی‌کننده‌ی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت می‌کنند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد می‌کند که اگر این تاریکی‌ها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ می‌کند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزه‌ی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی می‌بخشد که آثار گناه را می‌تواند از آن بشوید و آن تیرگی‌ها را به روشنایی مبدل سازد.

آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق می‌نماید و می‌گویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنج‌گانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده می‌شوند!.

اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینه‌های آن‌ها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد می‌کند که می‌تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیه‌ی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ [هود: 114] می‌باشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنج‌گانه، روزه‌ی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کننده‌ای برای ترک گناهان کبیره دارد.

«نماز تسبیح»: همه‌ی احادیثی که درباره‌ی «نماز تسبیح» روایت شده‌اند، ضعیف است. علامه ابن جوزی / با توجه به ضعیف بودن روایات «نماز تسبیح»، مشروعیت آن را انکار کرده است؛ البته حافظ ابن حجر / در کتاب «الاعمال المکفّرة» می‌نویسد: حدیث نماز تسبیح، در رتبه‌ی «حسن» قرار دارد؛ یعنی به لحاظ صحّت و ثبوت در رتبه‌ی دوم قرار می‌گیرد.

به هر حال، حدیث نماز تسبیح، به خاطر تعدّد طرق، «حسن لغیره» می‌باشد؛ و علاوه بر آن، حدیث به وسیله‌ی تعامل امّت، تأیید شده است؛ بنابراین، بدعت گفتن یا خلاف سنّت گفتن و ردّ فضیلت آن، صحیح نیست.

و در حقیقت، در کتاب‌های حدیث، تعلیم و تلقین نماز تسبیح، به وسیله‌ی راویان متعدد - از میان صحابه - از آن حضرت ج روایت شده است؛ امام ترمذی نیز از ابورافع س - خادم و برده‌ی آزاد شده‌ی رسول خدا ج - با سند خود، نماز تسبیح را نقل کرده است و پس از آن می‌نویسد: علاوه بر ابورافع س، این حدیث را عبدالله بن عباس س، عبدالله بن عمرو س و فضل بن عباس س نیز روایت کرده‌اند.

حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب خود «الخصال المکفّرة» ضمن رد بر ابن جوزی، درباره‌ی روایات نماز تسبیح و حیثیت سند آن‌ها، به تفصیل بحث کرده است.

(و سخت‌گیری‌ها و تشدّدهای ابن جوزی نیز درباره‌ی احادیث، معروف است؛ از این رو، احادیث بسیاری را که دیگر محدثان ثابت و صحیح دانسته‌اند، او آن‌ها را موضوع یا ضعیف قرار داده و حدیث نماز تسبیح را نیز موضوع معرفی کرده است؛ ولی حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب خود: «الخصال المکفّرة» با تفصیل، ادعای ابن جوزی را رد کرده است.)

و حاصل بحث و بررسی ابن حجر، چنین است که حدیث نماز تسبیح، حداقل در رتبه‌ی «حسن» قرار دارد؛ یعنی به لحاظ صحّت و ثبوت، در رتبه‌ی دوم قرار می‌گیرد.

و علاوه بر آن، خواندن نماز تسبیح و تشویق و تلقین به آن، از برخی از تابعان و تبع تابعان نیز ثابت است؛ که از آن جمله، می‌توان به عبدالله بن مبارک/اشاره کرد. و این، دلیل روشنی است بر این که از دیدگاه آن‌ها، حدیث «نماز تسبیح»، و تشویق و ترغیب به آن، از رسول خدا ج ثابت و در ادوار بعدی، مورد عمل بیشتر صالحان و نیکان امّت بوده است.

نکته‌ی دیگر، این که در هر رکعت «نماز تسبیح»، هفتاد و پنج مرتبه، «سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر» خوانده می‌شود و تعداد تسبیحات در چهار رکعت، به سیصد می‌رسد.

این حدیث، از دو طریق روایت شده است؛ طبق روایت عبدالله بن عباس س، پانزده مرتبه در قیام، تسبیح و تحمید و تهلیل گفته می‌شود و پس از آن، در هر حرکتی، ده بار، تسبیح و تحمید و تهلیل خوانده می‌شود. و پس از سجده‌ی دوم، جلسه‌ی استراحتی است که در آن نیز ده بار تسبیح و تحمید و تهلیل خوانده می‌شود.

امّا طبق روایت عبدالله بن مبارک / جلسه‌ی استراحتی وجود ندارد؛ بلکه در قیام، بیست و پنج بار، تسبیح و تحمید و تهلیل خوانده ی‌شود. پانزده بار قبل از قرائت و ده بار پس از قرائت. و هردو روش - بدون کراهت - جایز می‌باشد؛ و احناف - اگر چه - جلسه‌ی استراحت را مستحب نمی‌دانند، ولی در «نماز تسبیح»، آن را بدون کراهت، جایز می‌دانند.

ناگفته نماند که خواندن نماز تسبیح، به وقت خاصّی از روز یا شب، قبل از عشاء یا بعد از آن، مقید نشده است؛ ولی اگر در شب بعد از نماز وتر خوانده شود، بهتر و افضل خواهد بود، تا پایان نوافلِ شب باشد.

به هر حال، بعد از این، مجالی برای انکار مشروعیت نماز تسبیح یا تضعیف حدیث آن - به طور کلّی - باقی نخواهد ماند؛ و امّا آن کسی‌که به طور قطع، نماز تسبیح را ضعیف دانسته است، شاید به کسانی که آن را صحیح دانسته‌اند، برخورد نکرده است؛ از این رو، بر وی واجب است که علم خود را تصحیح کند نه این که تصحیح را نفی نماید. و الله اعلم بالصواب.

1330 - [3] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ عمله صلَاته فَإِن صلحت فقد أَفْلح وأنجح وَإِنْ فَسَدَتْ فَقَدْ خَابَ وَخَسِرَ فَإِنِ انْتَقَصَ مِنْ فَرِیضَتِهِ شَیْءٌ قَالَ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: نظرُوا هَلْ لِعَبْدِی مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَیُکَمَّلُ بِهَا مَا انْتَقَصَ مِنَ الْفَرِیضَةِ ثُمَّ یَکُونُ سَائِرُ عَمَلِهِ عَلَى ذَلِکَ». وَفِی رِوَایَةٍ: «ثُمَّ الزَّکَاةُ مِثْلَ ذَلِک ثمَّ تُؤْخَذ الْأَعْمَال حسب ذَلِک». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([3]).

1330- (3) ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «نخستین چیزی که در روز قیامت، بنده‌ی مسلمان، از آن محاسبه می‌شود و مورد بازخواست قرار می‌گیرد، نماز است؛ اگر چنانچه نمازش صحیح باشد، رستگار شده و نجات می‌یابد و اگر نمازش خراب و ناقص باشد، زیانکار و خسارتمند می‌شود. و اگر در فرائض وی، نقصی وجود داشته باشد، خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: «ببینید آیا بنده‌ام نماز نفل دارد تا با آن، کاستی‌های نمازهای فرضش کامل شود». سپس سایر اعمالش نیز به همین ترتیب، مورد محاسبه قرار می‌گیرد».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «انّ اول ما یحاسب...»: از این عبارت، چنین به نظر می‌رسد که نخستین پرسش در روز قیامت، درباره‌ی نماز است؛ و این در حالی است که از حدیث مرفوع عبدالله بن مسعود س - که امام بخاری آن را با این الفاظ روایت کرده است: «اوّل ما یقضی بین الناس الدماء» - چنین به نظر می‌رسد که محاسبه در روز قیامت، از ریختن خون ناحق، آغاز می‌گردد.

برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، جهت رفع تعارض موجود در میان این دو روایت، گفته‌اند: اولین پرسش در روز قیامت، درباره‌ی نماز است؛ و اولین قضاوت و داوری در روز قیامت، درباره‌ی خون ناحق و قتل می‌باشد.

امّا قول راجح و بهتر آن است که چنین گفته شود: اولین پرسش پیرامون «حقوق خدا»، درباره‌ی نماز است؛ و نخستین پرسش پیرامون «حقوق بندگان» در مورد «ریختن خون ناحق» می‌باشد.

و در روایتی از نسایی، هردو حدیث، جمع شده‌اند؛ آنجا که عبدالله بن مسعود س از پیامبر ج روایت می‌کند که فرمود:

«اوّل ما یحاسب به العبد الصلاة واول ما یقضی بین الناس فی الدماء» (نسایی؛ کتاب المحاربة؛ باب تعظّم الدم)

«اولین محاسبه‌ی بنده درباره‌ی نماز و اولین قضاوت و داوری در میان مردم، درباره‌ی خون ناحق است».

«فان انتقص من فریضته شیء، قال الربّ...»:

برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، با استدلال به حدیث فوق، می‌گویند: در روز رستاخیز، کمبود و کاستی فرایض، به وسیله‌ی نوافل، جبران می‌شود. قاضی ابوبکر بن عربی، از قائلان بدین نظریه و دیدگاه است. امّا دیگر علماء و اندیشمندان دینی، مانند امام بیهقی و دیگران بر این باورند که: اگر کمبود و کاستی، در تعداد فرایض بود؛ (یعنی چند نماز فرض ترک شده بود) در آن صورت، هزاران نماز نفل، نمی‌تواند جای آن فرضِ ترک شده را بگیرد و کاستی و کمبود آن را جبران نماید؛ و اگر کمبود و کاستی در کیفیت نمازهای فرضی وجود داشت، در آن صورت با نوافل می‌توان آن را جبران نمود.

از این رو، حدیث بالا، فقط بیانگر کمبود و کاستی کیفی است. در تأیید این نظریه و دیدگاه، حدیثی مرفوع در «مجمع الزوائد» (ج 1 ص 291، باب «فرض الصلاة» به حواله‌ی طبرانی کبیر) و به روایت عبدالله بن قرط س وجود دارد که گوید:

«من صلّی صلاة لم یتمّها، زید علیها من سُبحته».

علامه هیثمی هردو حدیث را چنین تطبیق داده است که اگر نماز فرضی به فراموشی ترک گردد، می‌توان آن را به وسیله‌ی نوافل جبران کرد؛ ولی اگر از روی عمد ترک شد، قابل جبران نیست. ولی این دیدگاه علامه هیثمی، بیانگر ضابطه و قانون است، در حالی که پرواضح است که رحمت و لطف خداوندی، تابع قانون و ضابطه نیست؛ از این رو، از رحمت و لطف خداوند، بعید نیست که کمبود کیفی و کمّی نمازهای فرض را با نوافل جبران کند؛ امّا در عمل کردن در دنیا، باید قانون و ضابطه را مد نظر قرار داد.

1331 - [4] (صَحِیح)

وَرَوَاهُ أَحْمد عَن رجل([4]).

1331- (4) و احمد بن حنبل نیز همین حدیث را از مردی (از صحابه و یاران رسول خدا ج) روایت کرده است.

شرح: در حقیقت، برای بیان اهمیت و جایگاه نمازهای نفل و سودمند بودن آن‌ها، همین یک حدیث بالا، کافی است؛ ولی باید دانست که نمازهای پنج‌گانه بر هر زن و مرد مسلمانی فرض و واجب است؛ ولی در کنار آن‌ها نمازهای نافله‌ی مؤکدی نیز هستند که پیامبر ج بر آنها مواظبت داشته‌اند و مواظبت بر ادای آنها را برای مسلمانان نیز تشریع و مقرّر فرموده‌اند، و شخص مسلمان، بنا به دلایل زیر، لازم است نسبت به ادای نمازهای نافله، اهتمام ورزد.

الف) نمازهای نافله، موجب تقرّب و افزایش و ارزش انسان در درگاه خداوند متعال می‌گردد. همانطور که هر انسانی تلاش می‌کند که اعتبار و پشتوانه‌ی مالی خود را در بانک بیشتر کند، باید توجّه و اهتمام خود را در جهت ازدیاد اعتبار و افزایش پشتوانه‌ی حسنات خود که باقی و جاویدان است، در پیشگاه خداوند متعال نیز مبذول نماید؛ زیرا که منفعت حقیقی انسان در همین موارد است، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

 ﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِیمٖ٨٩ [الشعراء: 88-89].

«روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی‌دهد مگر کسی‌که دلی پاک به سوی خدا بیاورد».

در حدیث قدسی روایت شده است که:

«ما تَقَرَّبَ عَبْدی الیَّ بِمِثْلِ اَداءِ ما افْتَرَضْتُه علیه وما یَزالُ عَبْدی یتقرَّبُ اِلَیَّ بالنَوافِلِ حَتّی اُحِبّهُ فاذا اَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ به وبَصَره الَّذی یُبْصِرُ به ویَدهُ التی یَبْطِشُ بها...»

«در جهت تقرّب به من، هیچ چیزی از آنچه بر بنده ام واجب نموده ام شایسته‌تر نیست. امّا، بنده‌ی من، پیوسته به وسیله‌ی نوافل به من تقرّب می‌جوید تا اینکه او را دوست بدارم، و همینکه او را دوست داشتم، من گوش او می‌شوم که بدان می‌شنود، و چشم او می‌شوم که بدان می‌بیند، و دست او می‌شوم که بدان کار می‌کند و...»

روایت از بخاری است.

ب) از طرف دیگر، اعراض از این سنّت‌ها نوعی پشت کردن به محبّت رسول خداست؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

 ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ [الأحزاب: 21].

«قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است»

هر کس خواهان محبّت پیامبر خدا باشد، خود را ملزم به پیروی از سنّت او و احیای روش او می‌داند، از آنجا که پیامبر ج مواظبت بر نمازهای نافله را مقرّر و مؤکد داشته‌اند؛ برای ما شایسته‌تر است که نسبت به پیروی و احیای آن سنّت‌ها اقدام نماییم، و آنها را در مجموعه‌ی عبادات خود به محو و فراموشی نسپاریم.

ج) مسئله‌ی دیگر اینکه ادای این سنّت‌ها جبرانی است برای آنکه احتمال دارد در واجبات نقص و قصور روی داده باشد.

کیست که بتواند قائل باشد به اینکه تمامی نمازهای واجب را از لحاظ ارکان و آداب و خشوع بطور کامل انجام داده است. چه بسا امکان دارد که نمازگزار حواسش پرت شده باشد، یا قلبش از خشوع باز مانده باشد، یا اندامش بی‌حرکت مانده باشد، و یا ارکان نماز را بطور کامل انجام نداده باشد....

در روز قیامت، نخستین چیزی که انسان نسبت به آن مورد بازجویی قرار می‌گیرد، نماز است. در آنجا نماز انسان مورد بررسی قرار خواهد گرفت، اگر آن را تمام و کمال انجام داده باشد، چه بهتر و اگر در آن نقص و عیبی بوده باشد، به وسیله‌ی این نوافل و مستحبّات جبران خواهد شد. بنابراین، ادای نمازهای نافله، نوعی عملیات جبرانی و تعویض نقصانی و رفع و رجوع تقصیراتی است که در نمازهای واجب رخ داده است.

1332 - [5] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا أَذِنَ اللهُ لَعَبْدٍ فِی شَیْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ یُصَلِّیهِمَا وَإِنَّ الْبِرَّ لَیُذَرُّ عَلَى رَأْسِ الْعَبْدِ مَا دَامَ فِی صَلَاتِهِ وَمَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى الـلّٰهِ بِمِثْلِ مَا خَرَجَ مِنْهُ» یَعْنِی الْقُرْآنَ. رَوَاهُ أَحْمد وَالتِّرْمِذِیّ([5]).

1332- (5) ابوامامه س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند بلندمرتبه به هیچ عملی (از عبادات) بنده‌ی خویش، آن قدر توجه نمی‌کند که بهتر و برتر از گزاردن دو رکعت نماز باشد؛ و بی‌گمان تا زمانی که بنده‌ی مسلمان در نماز خویش باشد، بر سر وی، نیکی (و رحمت و پاداش الهی) سرازیر است؛ و هرگز بندگان در هیچ چیزی به مثل آنچه که از جانب خدا فرود آمده است - یعنی قرآن - به خدا تقرّب و نزدیکی حاصل نخواهد کرد».

[این حدیث را احمدبن حنبل و ترمذی روایت کرده‌اند].

شرح: «ما اذن»: گوش فرا نداده است؛ گوش نسپرده است؛ توجه نکرده است؛ و در اینجا چنین ترجمه می‌شود: «با لطف و کرم و رحمت و احسان و رضا و خشنودی خود، بدان توجه نکرده است».

«البرّ»: ثواب و پاداش الهی.

«لیذرّ»: سرازیر شود؛ ریزان شود؛ پاشیده شود؛ پخش و پراکنده گردد؛ افشانده شود.

«ما خرج منه»: این بخش از حدیث را به چند صورت می‌توان ترجمه و تفسیر کرد.

1-  «ما ظهر من الله من شرائعه ومن احکامه»: آنچه از جانب خداوند از احکام و فرامین او فرود آمده است.

2-  «ما خرج من کتابه الـمبین وهو اللوح الـمحفوظ»: آنچه از کتاب آشکارش - یعنی لوح محفوظ - فرود آمده است.

3-  «ما خرج من علمه الکامل»: آنچه از علم و دانش کامل خداوندی فرود آمده است.

       در این سه صورت، ضمیر «منه» به خدا برمی‌گردد.

4-  «ما خرج من العبد بظهوره علی لسانه»: آنچه از زبان بنده خارج می‌شود از تلاوت آیات قرآن.

       در این صورت، ضمیر «منه» به بنده برمی‌گردد.

«یعنی القران»: این بخش از حدیث، تفسیر برخی از راویان (و به احتمال زیاد، تفسیری از ناحیه‌ی ابونصر) است؛ و از قول خود صحابی نیست.


 



[1]- ابوداود 2/67 ح 1297؛ و ابن ماجه 1/442 ح 1386.

[2]- ترمذی 2/350 ح 482.

[3]- ابوداود 1/540 ح 864؛ ترمذی 2/269 ح 413؛ نسایی 1/232 ح 495؛ ابن ماجه 1/458 ح 1425؛ و مسند احمد 2/290.

[4]- مسند احمد 5/72.

[5]- ترمذی 5/176 ح 2911؛ و مسند احمد 5/268.

سایر نمازهای نفل

باب (39)
سایر نمازهای نفل

 

فصل اول

1322 - [1] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج لِبِلَالٍ عِنْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ: «یَا بِلَالُ حَدِّثْنِی بِأَرْجَى عمل عملته فِی الْإِسْلَام فَإِنِّی سَمِعت دق نعلیک بَین یَدی الْـجَنَّةِ». قَالَ: مَا عَمِلْتُ عَمَلًا أَرْجَى عِنْدِی أَنِّی لم أتطهر طهُورا مِنْ سَاعَةٍ مِنْ لَیْلٍ وَلَا نَهَارٍ إِلَّا صَلَّیْتُ بِذَلِکَ الطُّهُورِ مَا کُتِبَ لِی أَنْ أُصَلِّیَ([1]).

1322- (1) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج هنگام نماز صبح به بلال س فرمودند: «ای بلال! از امیدوارکننده‌ترین عملی که در اسلام انجام داده‌ای، با من بگو؛ چون من صدای کفش‌هایت را پیشاپیش خویش در بهشت شنیدم»!.

بلال س عرض کرد: هیچ کاری انجام نداده‌ام که در نزد من، امیدوارکننده‌تر از این باشد؛ چون من در هیچ لحظه‌ای از شب یا روز، پاکیزگی حاصل نمی‌کردم (وضو نمی‌گرفتم)، مگر این که در حدّ توان و آنچه برایم مقدّر شده بود، نماز می‌گزاردم.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «دفّ»: صدای کفش در حال حرکت بر زمین.

در حدیثی - به نقل از صحیح مسلم و سُنن ترمذی - از عمر س چنین روایت شده است که پس از وضو، خواندن کلمه‌ی شهادت و خواندن دعای «اللّهمّ اجعلنی من التوّابین واجعلنی من الـمتطهّرین»، فضیلت و برکت زیادی دارد.

و در حدیث بالا، خبری که رسول خدا ج از شنیدن صدای قدم‌ها و یا کفش‌های بلال س در بهشت داده‌اند، مربوط به خوابی است که آن حضرت ج دیده بودند؛ از این رو، این سؤال مطرح نشود که چگونه امکان دارد که بلال س در حال حیات، به بهشت رفته باشد؟!

البته خواب آن حضرت ج و بیان آن، شهادتی قطعی و گواهی یقینی بر این امر است که بلال س از بهشتیان است. و پیام خاصّ این حدیث و روح راستین آن، این است که انسان، عادت داشته باشد که همیشه پس از هر بار وضو - بر حسب توفیق - نماز بگزارد؛ خواه نماز فرض باشد، یا سنّت و نفل.

1323 - [2] (صَحِیحٌ)

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُعَلِّمُنَا الِاسْتِخَارَةَ فِی الْأُمُورِ کَمَا یُعَلِّمُنَا السُّورَةَ مِنَ الْقُرْآنِ یَقُولُ: «إِذَا هَمَّ أَحَدُکُمْ بِالْأَمْرِ فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ مِنْ غَیْرِ الْفَرِیضَةِ ثُمَّ لْیَقُلْ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَخِیرُکَ بِعِلْمِکَ وَأَسْتَقْدِرُکَ بِقُدْرَتِکَ وَأَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ الْعَظِیمِ فَإِنَّک تَقْدِرُ وَلَا أقدر وَتعلم وَلَا أعلم وَأَنت علام الغیوب اللَّهُمَّ إِنَّ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ خَیْرٌ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی - أوقال فِی عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ - فَاقْدُرْهُ لِی وَیَسِّرْهُ لِی ثُمَّ بَارِکْ لِی فِیهِ وَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ شَرٌّ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی - أَوْ قَالَ فِی عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ - فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَاصْرِفْنِی عَنْهُ وَاقَدُرْ لِیَ الْـخَیْرَ حَیْثُ کَانَ ثُمَّ أَرْضِنِی بِهِ». قَالَ: «ویسمی حَاجته». رَوَاهُ البُخَارِیّ([2]).

1323- (2) جابر (بن عبدالله)  س گوید: رسول خدا ج استخاره در تمام کارها را به ما می‌آموختند؛ همان‌گونه که سوره‌ای از قرآن را به ما یاد می‌دادند، و می‌فرمودند: «هرگاه کسی از شما خواست کار مهمّی را انجام دهد، دو رکعت نماز غیرفرض (یعنی دو رکعت نماز نفل) بگزارد؛ سپس بگوید:

«اللهمّ انّی استخیرک بعلمک واستقدرک بقدرتک واسألک بفضلک العظیم، فانک تقدر ولا اقدر وتعلم ولا اعلم، وانت علّام الغیوب؛ اللهمّ ان کنت تعلم انّ هذا الامر خیرلی فی دینی ومعاشی وعاقبة امری، (او قال: عاجل امری وآجله)، فاقدره لی ویسّره لی ثم بارک لی فیه؛ وان کنت تعلم انّ هذا الامر شرّ لی فی دینی ومعاشی وعاقبة امری (او قال: عاجل امری وآجله)، فاصرفه عنی واصرفنی عنه واقدر لی الخیر حیث کان ثم ارضنی به».

«پروردگارا! به سبب علمت، از تو طلب خیر می‌کنم و به سبب قدرتت، از تو قدرت می‌طلبم و از فضل بی‌پایانت، بهره می‌جویم؛ زیرا که تو، توانایی و من ناتوانم و تو می‌دانی و من نمی‌دانم و تو بسیار دانای غیبی.

بار خدایا! اگر تو می‌دانی که این کار... به خیر دین، دنیا و عاقبت کارم - یا فرمودند: به خیر حال و آینده‌ام - می‌انجامد، پس آن را برای من مقدّر کن و آسان گردان و در آن، برای من، برکت ارزانی کن؛ و اگر می‌دانی که این کار... به مصلت دین، دنیا و عاقبت کارم - یا فرمودند: به مصلحت حال و آینده‌ام - نیست، پس آن را از من دور کن و مرا نیز از آن دور گردان (مرا از آن، منصرف کن) و خیر را هر جا که هست، برایم مقدّر فرما و مرا از آن خشنود بگردان».

و پس از این دعا، نیاز و حاجتش را بیان کند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: یکی از محسّنات و مزایای اسلام و دستورات آن در مورد گذشت و سهل‌گیری‌اش با مردم، این است که هرگاه چیز مضرّی را حرام کرده باشد، در مقابل آن، چیز دیگری را که بهتر و مفیدتر از آن است، حلال نموده که جای آن را پر می‌کند و موجب بی‌نیازی از آن می‌گردد.

ابن قیم/این موضوع را به نحو شایسته و بایسته چنین بیان می‌کند: خداوند بخت‌آزمایی با تیر (اَزلام) را حرام نموده است و در مقابل، نماز و دعای استخاره را به منظور انتخاب مصلحت به مسلمانان بخشیده است. اسلام به مسلمانان دستور داده است که هرگاه بخواهند کاری را انجام دهند، مشورت و استخاره نمایند و هرکس استخاره کند، پشیمان نخواهد شد و کسی‌که مشورت نماید، پشیمان نمی‌گردد. و معنای استخاره این است که از خداوند درخواست شود که شخص را به بهترین امر از اموری که در انتخاب آن‌ها تردید دارد، هدایت نماید.

و هم‌چنین خداوند ربا را حرام کرده است ولی در عوض، تجارت پرسود را مباح گردانیده است؛ قمار در اسلام حرام است، امّا در مقابل، شرط‌بندی در مسابقات سودمند، مانند اسب و شتردوانی و تیراندازی، حلال است؛ پوشیدن لباس ابریشم برای مرد، حرام و در عوض، انواع لباس‌های پشمی، کتانی و پنبه‌ای برایش حلال است؛ زنا و لواط در اسلام حرام می‌باشند، ولی در مقابل، ازدواج حلال را به مسلمانان سفارش کرده است؛ روزی‌های ناپاک، آلوده و زیان‌آور حرام، ولی روزی‌های پاکیزه و مفید، حلال است.

اگر با دقّت تمام، احکام و دستورات اسلام را مورد بررسی قرار دهیم، می‌بینیم که هرگاه خداوند بلندمرتبه، با تحریم امر مضرّی برای انسان، تنگنایی به وجود آورده باشد، در مقابل، با حلال نمودن چیزی بهتر از آن، گشایش بیشتری برای او به وجود آورده است. خداوند بلندمرتبه نمی‌خواهد بشر را در گمراهی، مضیقه و ناراحتی قرار دهد، بلکه اراده‌ی او همیشه بر خیر و برکت و رحمت و گشایش بر بندگانش می‌باشد.

خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمۡ وَیَهۡدِیَکُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَیَتُوبَ عَلَیۡکُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٢٦ وَٱللَّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیۡکُمۡ وَیُرِیدُ ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِیلُواْ مَیۡلًا عَظِیمٗا٢٧ یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨ [النساء: 26-28].

«خداوند می‌خواهد (به وسیله‌ی احکام و دستوراتی که برای شما فرستاده است، راه خیر و صلاح را) برای شما روشن سازد و شما را به راه (انبیاء و صالحان) آنان که پیش از شما بوده‌اند هدایت نماید و (به واسطه‌ی عمل به این دستورات و احکام) از گناهان شما گذشت کند؛ همانا خداوند عالم و دستکار است. خداوند می‌خواهد (پیروی از احکام او را، وسیله‌ای برای تزکیه‌ی نفس و پاکی قلب خود قرار دهید تا) شما را مورد عفو قرار دهد؛ امّا کسانی که به پیروی از فرمان هوای نفس (احکام خدا را نادیده می‌گیرند،) می‌خواهند شما آشکارا از راه حق منحرف و گمراه شوید؛ خداوند می‌خواهد مشکلات و سختی‌ها را برای شما آسان و سهل نماید؛ و انسان ذاتاً ضعیف و ناتوان، آفریده شده است».

(ر.ک: روضة المحبّین ص 10؛ و اعلام الموقعین ج 2 ص 111)

در عصر جاهلیت، رسم مردمان بر این بود که هرگاه برای شخصی از آنان، سفری پیش می‌آمد یا کاری همانند معامله، ازدواج و سایر نیازها پیش می‌آمد، جهت پیش‌بینی فایده یا ضرر آن (به زعم خود) آینده‌نگری می‌کرد و از «استقسام بالازلام» کار می‌گرفت و کاری را که در آینده‌نگری مفید و سودمند تشخیص می‌داد، آن را انجام می‌داد و کاری را که در آینده‌نگری، مضرّ بودنش مشخص می‌شد، ترک می‌نمود.

«ازلام» جمع «زلم» است؛ «زلم» به تیری می‌گویند که در دوران جاهلیت، برای بخت‌آزمایی استفاده می‌شد. هفت عدد تیر بودند که بر یکی از آن‌ها، کلمه‌ی «نعم» (آری) و بر دومی، کلمه‌ی «لا» (خیر) و کلماتی دیگر بر تیرهای باقی‌مانده نوشته شده بود که نزد خادم بیت‌الله، نگهداری می‌شدند. هرگاه شخصی در صدد مشخّص کردن آینده‌ی مفید یا مضرّ کار یا سفر خود برمی‌آمد، پیش خادم بیت‌الله می‌آمد و مبلغی - به طور نذر یا صدقه - بدو می‌داد. خادم، از هفت عدد تیر موجود در تیر دادن، یکی یکی بیرون می‌آورد؛ اگر تیری بیرون می‌آمد که بر او «نعم» (آری) نوشته شده بود، در آن صورت، این کلمه، علامت مفید بودن آن کار بود؛ و اگر برعکس، تیر «لا» (خیر) بیرون می‌آمد، نشانه‌ی شوم بودن آن عمل بود. این یکی از صورت‌های «استقسام بالازلام» بود؛ و استقسام دارای انواع دیگری نیز می‌باشد.

قرآن کریم، استقسام - با همه انواعش - را برای پیروان خود ممنوع قرار داد؛ و از آن جایی که علم بشر ناقص است، بسا اوقات درباره‌ی کاری، مردّد می‌شود و درباره‌ی انجام دادن و انجام ندادن آن، متحیرانه به فکر فرو می‌رود و نمی‌داند کدام یک به نفع او می‌باشد. پیامبر گرامی اسلام ج بعد از ممنوعّیت استقسام، نماز استخاره را برای امّت خود هدیه آوردند و فرمودند: «هرگاه کسی از شما، کار مهمّی داشت، دو رکعت نماز نفل بخواند؛ سپس از خداوند، راهنمایی بخواهد و سرانجام نیک را فقط از او بطلبد».

آری؛ اگر انسان با اعتراف به کم علمی و اظهار ناتوانی خویش، از دانای کلّ و تنها قادر مطلق، راهنمایی و کمک بخواهد، از رحمت خداوندی بعید است که او را کمک و راهنمایی نکند. در حدیث بالا، به کیفیت و چگونگی راهنمایی خداوند، اشاره‌ای نشده است؛ امّا به وسیله‌ی تجربه‌ی بندگان نیک خدا، ثابت شده است که راهنمایی خداوند در خواب یا بیداری، با یک اشاره‌ی غیبی صورت می‌گیرد و گاهی شوق و علاقه‌ی انسان به سمت انجام آن کار، رو به ازدیاد می‌گذارد و یا برعکس، داعیه‌ی انجام کار از بین می‌رود و دل انسان به سمت آن تمایل نخواهد داشت. در هردو صورت، انسان باید آن حالت و کیفیت را از جانب خداوند و در نتیجه، دعای استخاره بداند. و اگر بعد از استخاره، حالت دو دلی و تردید، هنوز از بین نرفته بود و به هیچ سمتی تمایل نداشت، در آن صورت به طور مکرّر، استخاره را انجام دهد و تا زمانی که دل به سمتی مایل نشده است، اقدامی نکند.

و باید دانست که برای انجام واجب یا مستحب و عدم انجام حرام و عمل ناپسند، نیازی به استخاره نیست؛ زیرا در شریعت مقدّس اسلام، به انجام واجب و یا مستحّب و به پرهیز از حرام و مکروه، تأکید شده است؛ و استخاره برای ترجیح بین دو عمل مباح یا تعیین زمان واجبی که زمانش تعیین نشده است، تجویز گردیده است.


فصل دوم

1324 - [3] (حَسَنٌ)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرٍ وَصَدَقَ أَبُو بَکْرٍ. قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ رَجُلٍ یُذْنِبُ ذَنْبًا ثُمَّ یَقُومُ فَیَتَطَهَّرُ ثُمَّ یُصَلِّی ثُمَّ یَسْتَغْفِرُ اللهَ إِلَّا غَفَرَ الله لَهُ ثمَّ قَرَأَ هَذِه الایة: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ [آل عمران: 135]»

رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ إِلَّا أَنَّ ابْنَ مَاجَه لم یذکر الْآیَة([3]).

1324- (3) علی بن ابی طالب س گوید: ابوبکر س به من خبر داد و گفت - و به راستی ابوبکر س راست گفت -: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «هیچ کس نیست که مرتکب گناهی شود؛ سپس بلند شود و وضو بگیرد و نماز بگزارد و پس از آن، از خداوند بلندمرتبه، آمرزش بخواهد، مگر آن که خداوند بلندمرتبه، او را می‌بخشد»؛ آن گاه پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمودند:

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ [آل عمران: 135]؛ «و کسانی که چون دچار گناه (کبیره‌ای) شدند، یا (با انجام گناه صغیره‌ای) بر خویشتن ستم کردند، به یاد خدا می‌افتند (و وعد و وعید و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پیش چشم می‌دارند و پشیمان می‌گردند) و آمرزش گناهانشان را خواستار می‌شوند».

[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند؛ با این تفاوت که ابن ماجه، آیه را ذکر نکرده است].

شرح: یکی از صفات پرهیزگاران و پارسایان، این است که آن‌ها علاوه بر دارا بودن صفات مثبت، اگر مرتکب گناهی شوند، سریع به یاد خدا می‌افتند و توبه می‌کنند و هیچ‌گاه اصرار و پافشاری بر گناه نمی‌ورزند.

و پرواضح است که انسان تا زمانی که به یاد خدا است، مرتکب گناه نمی‌شود و آن‌گاه مرتکب گناه می‌شود که به طور کلّی خدا را فراموش کند و غفلت، تمام وجود او را فراگیرد؛ امّا این فراموشکاری و غفلت در افراد پرهیزگار و پارسا، دیری نمی‌پاید و به زودی به یاد خدا می‌افتند و گذشته را جبران می‌کنند؛ آن‌ها احساس می‌کنند که هیچ پناهگاهی جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند. و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد.

به هر حال؛ روشن است که فراموشکاری، نتیجه‌ی سهل‌انگاری و وسوسه‌های شیطانی است و تنها کسانی گرفتار آن می‌شوند که خود را در برابر او تسلیم کنند و با اهریمن، همکاری نزدیک نمایند! ولی مردان بیدار و با ایمان، کاملاً مراقب هستند که هرگاه خطا و اشتباهی از آن‌ها سرزد؛ در نخستین فرصت، آثار آن را با آب توبه و استغفار، از دل و جان خود بشویند و دریچه‌های قلب خود را به روی شیطان و لشکر او ببندند که آن‌ها از درهای بسته‌ی قلب، وارد نمی‌شوند.

به هر حال، شریعت مقدّس اسلام، راه غلبه و پیروزی بر وسوسه‌های شیطان را، بدین صورت بیان می‌کند که پرهیزگاران و پارسایان، هنگامی که وسوسه‌های شیطانی، آن‌ها را احاطه می‌کند، به یاد خدا و نعمت‌های بی‌پایانش و به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا می‌افتند؛ و در این هنگام، ابرهای تیره و تار وسوسه، از اطراف قلب آن‌ها به کنار می‌رود و راه حق را به روشنی می‌بینند و انتخاب می‌کنند.

و در حقیقت، هرکس در هر مرحله‌ای از ایمان و در هر سن و سال، گهگاه، گرفتار وسوسه‌های شیطانی می‌گردد؛ و گاه در خود احساس می‌کند که نیروی محرّک شدیدی در درون جانش آشکار شده است و او را به سوی گناه دعوت می‌کند؛ این وسوسه‌ها و تحریک‌ها، به طور یقین در سنین جوانی بیشتر است؛ و در محیط‌های آلوده - همچون محیط‌های امروز که خود مراکز فساد در آن فراوان و آزادی نه به معنای حقیقی بلکه به شکل بی‌بند و باری همه جا را فراگرفته و دستگاه‌های تبلیغاتی غالباً در خدمت شیطان و وسوسه‌های شیطانی هستند - فزونتر می‌باشد؛ و تنها راه نجات از آلودگی در چنین شرائطی، نخست فراهم ساختن سرمایه‌ی «تقوا» است و سپس «مراقبت» و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا و یاد الطاف و نعمت‌های او و یاد مجازات‌های دردناک خطاکاران است.

و در روایات و احادیث، به طور مکرّر، به اثر عمیق و ژرف ذکر خدا در کنار زدن وسوسه‌های شیطان اشاره شده است. تا جایی که افراد بسیار باایمان و دانشمند و با شخصیت، همیشه احساس خطر در مقابل وسوسه‌های شیطانی می‌کردند و از طریق مراقبت که در علم اخلاق بحث مشروحی دارد، با آن می‌جنگیدند و به جنگ و پیکار برمی‌خاستند.

اصولاً وسوسه‌های نفس و شیطان، همانند میکروب‌های بیماری‌زا است که در همه وجود دارند، ولی به دنبال بنیه‌های ضعیف و جسم‌های ناتوان می‌گردند تا در آنجا نفوذ کنند؛ امّا آن‌هایی که جسمی سالم و نیرومند و قوی دارند، این میکروب‌ها را از خود دفع می‌کنند.

و پرواضح است که وسوسه‌های شیطانی، پرده بر دید باطنی انسان می‌افکند، آن چنان که راه را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمی‌شناسد؛ ولی یاد خدا و نماز و دعا، به انسان، بینایی و روشنایی می‌بخشد و قدرت شناخت واقعیت‌‌ها را به او می‌دهد؛ شناختی که نتیجه‌اش، نجات از چنگال وسوسه‌ها است.

1325 - [4] (ضَعِیف)

وَعَنْ حُذَیْفَةَ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا حَزَبَهُ أَمْرٌ صَلَّى. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([4]).

1325- (4) حذیفه س گوید: روش رسول خدا ج بر آن بود که هرگاه برای ایشان، کار (مهم یا دشوار و طاقت‌فرسا) روی می‌داد؛ نماز می‌گزاردند؛ (یعنی آن حضرت ج هماره در مشکلات و معضلات، چالش‌ها و دغدغه‌ها، ناهمواری‌ها و ناملایمات و مصائب و سختی‌ها، به گزاردن نماز روی می‌آوردند).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

 ﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ٤٥ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦ [البقرة: 45-46]

«و از شکیبایی (و واداشتن نفس بر آنچه دوست ندارد، از جمله روزه) و نماز (که دل را پاکیزه و انسان را از گناهان و پلیدی‌ها به دور می‌دارد) یاری جویید؛ و نماز سخت دشوار و گران است مگر برای فروتنانِ (دوست دار طاعت و عبادت). آن کسانی که به یقین می‌دانند خدای خویش را (پس از دوباره زنده شدن) ملاقات خواهند کرد و این که ایشان به سوی او بازخواهند گشت (تا حساب و کتاب پس بدهند و پاداش و پادافره‌ی خود را دریافت دارند)».

به راستی، مسلمانان نباید از این موضوع هرگز تعجب کنند؛ زیرا هنگامی که انسان در برابر حوادث سخت و مشکلات طاقت فرسا قرار می‌گیرد و نیروی خود را برای مقابله‌ی با آن‌ها ناچیز می‌بیند، نیاز به تکیه‌گاهی دارد که از هر جهت نامحدود و بی‌انتها باشد؛ و نماز، او را با چنین مبدأیی مربوط می‌سازد و با اتّکا بر او، می‌تواند با روحی مطمئن و آرام، امواج سهمگین مشکلات را درهم بشکند.

بنابراین، روایات و احادیث، در حقیقت به دو اصل، توصیه و سفارش می‌کنند: یکی اتکای به خداوند که نماز، مظهر آن است و دیگری، مسأله‌ی خودیاری و اتّکای به نفس که به عنوان صبر و شکیبایی از آن یاد شده است.

آری؛ این همان نماز حقیقی است که بنده در زمان فرارسیدن مصایب، غم و غصه‌ها و گرفتاری‌ها، به وسیله‌ی آن، به خداوند پناه می‌برد و در آن، احساس حمایت و پشتیبانی و همدردی می‌کند و احساس خواهد کرد که از سوی خداوند، پروردگار آسمان‌ها و زمین، کمک و تقویت می‌شود؛ از این رو، از گذرگاه زندگی دنیا با نجات عبور خواهد کرد و از خشنودی و رضوان خداوند بلندمرتبه، بهره‌مند خواهد شد و به بهشتی دست خواهد یافت که پهنای آن به اندازه‌ی پهنای آسمان‌ها و زمین است؛ مگر پیامبراکرم ج نفرموده است که نزدیکترین جایگاهی که بنده به پروردگارش نزدیک می‌شود؛ در واقع همان لحظه‌ای است که او پیشانی خویش را بر زمین نهاده و در حالت سجده است؛ لذا در آن به کثرت دعا کنید. در سجده، از دعا کمک بگیریم؛ باید به سوی خداوند لابه و تضرّع کنیم و به سوی او زاری‌کنان بشتابیم، تا گره از مشکلاتمان بگشاید و ما را از خیر دنیا و آخرت بهره‌مند سازد.

حکایت آن صحابی را به خاطر داریم؛ همان کسی‌که از رسول خدا ج همسایگی و همراهی در بهشت را درخواست کرد. اگر گفتید رسول اکرم ج او را به چه چیزی سفارش و بر انجام چه کاری راهنمایی کرد و به او چه فرمود؟ توصیه‌ی آن حضرت ج این بود:

«فَاَعِنّی علی نفسک بکثرة السجود». (مسلم)

«مرا بر همراهی و مجاورت خود، با کثرت سجده یاری کن».

بی‌شک او را بر کثرت و ازدیاد سجده‌ها راهنمایی می‌فرماید تا خواسته‌ی بزرگ و هدف والایش تحقّق یابد.

به هر حال، نماز رحمت والای خداوندی است؛ از این رو، به هنگام مواجه شدن با هر مشکل و حادثه‌ای، متوجه شدن به سوی آن، متوجه شدن به سوی رحمت الهی است؛ وهرگاه رحمت الهی، یار و مددکار انسان باشد، در آن صورت برای پریشانی و اضطراب، جایی باقی نخواهد ماند. این موضوع به صورت‌های مختلفی در روایات بسیاری بیان شده است. در اوضاع و حالات صحابه‌ی بزرگوار رسول خدا ج - که قدم به قدم از پیامبر اکرم ج پیروی می‌کردند - این امر نیز نقل شده است.

ابودرداء س گوید: «هنگامی که طوفان و تاریکی پیش می‌آمد؛ آن حضرت ج به مسجد می‌رفتند و تا وقتی که طوفان و تاریکی به پایان نمی‌رسید، از مسجد خارج نمی‌شدند. و هم‌چنین وقتی کسوف و یا خسوف (خورشید و ماه گرفتگی) رخ می‌داد، فوراً به مسجد و به سوی نماز متوجه می‌شدند و به یاد خدا می‌پرداختند».

صهیب س از پیامبر گرامی اسلام ج نقل می‌کند که: «روش پیامبران پیشین نیز همین بود که به هنگام وقوع حادثه و مشکل، به سوی نماز و یاد خدا متوجه می‌شدند».

روایت است که یک بار عبدالله بن عباس س در سفر بود؛ بدو خبر دادند که فرزندش وفات کرده است. وی از شترش پایین آمد و دو رکعت نماز گزارد و سپس ﴿إِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ گفت و فرمود: «ما آن‌گونه که خداوند به ما دستور داده است، عمل کردیم. و این آیه را تلاوت فرمود: ﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ... [البقرة: 45].

داستان دیگری از وی نقل شده است که: عبدالله بن عباس س در سفر بود که خبر درگذشت برادرش «قثم» به وی رسید. وی از راه کنار رفت و از شتر پایین شد و دو رکعت نماز گزارد و در تشهّد نماز تا دیروقت دعا کرد. و پس از آن بر شتر خویش سوار شد و این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ٤٥ [البقرة: 45].

داستان دیگری از وی نقل شده است که وقتی خبر درگذشت یکی از همسران پیامبر گرامی اسلام ج را شنید، به سجده افتاد. شخصی از وی، درباره‌ی علّت این کار پرسید: وی اظهار داشت: پیامبر اکرم ج به ما چنین دستور داده است که هرگاه با حادثه‌ای روبه رو شدید، سجده کنید (یعنی به نماز مشغول شوید)؛ و چه حادثه‌ای بزرگتر از این است که امّ المؤمنین وفات کرده است. (ابوداود)

و هنگامی که زمان وفات عباده س نزدیک شد، به کسانی که اطراف وی بود، فرمود: من شما را از این منع می‌کنم که بر من گریه کنید؛ و هرگاه روح من از تنم جدا شد، هریک از شما با رعایت آداب، وضو کند و سپس به مسجد برود و نماز بخواند و برایم استغفار کند؛ زیرا که خداوند فرموده است: ﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ... [البقرة: 45]. پس از آن، مرا در قبر قرار دهید.

عبدالله بن سلام س می‌گوید: هرگاه خانواده‌ی رسول خدا ج با مشکل و چالشی مواجه می‌شدند، آنحضرت ج دستور می‌داد تا نماز بخوانند؛ و این آیه را تلاوت می‌فرمود: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢ [طه: 132]. «خانواده‌ی خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز مایه‌ی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامه‌ی آن، ثابت و ماندگار باش. ما از تو روزی نمی‌خواهیم، بلکه ما به تو روزی می‌دهیم. سرانجام (نیک و ستوده) از آن (اهل تقوا و) پرهیزگاری است».

در حدیثی دیگر نقل شده است که هرگاه یکی از شما با مشکل دینی و یا دنیوی مواجه شد، دو رکعت نماز بخواند و حمد و ستایش خدا را بیان کند؛ و بر پیامبر گرامی اسلام ج سلام و درود بفرستد؛ آن گاه این دعا را بخواند - نیازش برآورده می‌شود-:

«لااله الا الله الحلیم الکریم، سبحان الله ربّ العرش العظیم، الحمدالله ربّ العالمین؛ اسألک موجبات رحمتک وعزائم مغفرتک والغنیمة من کلّ برّ والسلامة من کلّ اثم؛ لا تدع لی ذنباً اِلّا غفرته ولا همّاً الّا فرّجته ولا حاجة هی لک رضاً الّا قضیتها یا ارحم الراحمین».

پس انسان مسلمان، باید نیازهای خویش را از خداوند بلندمرتبه، به وسیله‌ی نماز بخواهد؛ زیرا گذشتگان و پیشینیان، هرگاه با مشکل یا حادثه‌ای روبه‌رو می‌شدند، به سوی نماز متوجه می‌شدند.

 

1326 - [5] (صَحِیح)

وَعَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: أَصْبَحَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَدَعَا بِلَالًا فَقَالَ: «بِمَ سَبَقْتَنِی إِلَى الْـجَنَّةِ مَا دَخَلْتُ الْـجَنَّةَ قَطُّ إِلَّا سَمِعْتُ خَشْخَشَتَکَ أَمَامِی». قَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ مَا أَذَّنْتُ قَطُّ إِلَّا صَلَّیْتُ رَکْعَتَیْنِ وَمَا أَصَابَنِی حَدَثٌ قَطُّ إِلَّا تَوَضَّأْتُ عِنْدَهُ وَرَأَیْتُ أَنَّ لِـلّٰهِ عَلَیَّ رَکْعَتَیْنِ. فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «بِهِمَا». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([5]).

1326- (5) بریده س گوید: (روزی) رسول خدا ج صبح کردند (و پس از نماز بامداد) بلال س را فراخواندند و بدو فرمودند: «به سبب چه کاری، پیشاپیش من به بهشت راه یافته‌ای؛ چون من هر بار که به بهشت وارد شده‌ام، صدای خِش خِش پاهای تو را پیشاپیش خویش در بهشت شنیده‌ام»!

بلال س عرض کرد: ای فرستاده‌ی خدا!‍ هیچ‌گاه قصد گفتن اذان را نکرده‌ام مگر آن که (پیش از اذان) دو رکعت نماز گزارده‌ام؛ و هرگز بی‌وضو نشده‌ام، مگر آن که در همان لحظه‌ی بی‌وضویی، دوباره وضو گرفته‌ام و باورم بر آن بوده که برای کسب خشنودی خدا، دو رکعت نماز بر ذمّه‌ام است.

رسول خدا ج فرمودند: «پس به سبب همین دو رکعت نماز بود که صدای کفش‌هایت را پیشاپیش خویش در بهشت شنیده‌ام».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «اصبح»: صبح کرد. شب را به صبح رساند.

«بم سبقتنی الی الجنّة»: به خاطر انجام چه کاری، پیشاپیش من به بهشت راه یافته‌ای؟

«خشخشتک»: خشخشة: جرینگ جرینگ؛ تلق و تولوق؛ خِش خِش؛ صدای خِش خِش کفش‌ها.

«ما اذنتُ»: یعنی در فاصله‌ی اذان و نماز، دو رکعت نماز مستحبّی گزارده‌ام.

1327 - [6] (مَوْضُوع)

وَعَنْ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنِ أَبِی أَوْفَى قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ کَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ إِلَى الـلّٰهِ أَوْ إِلَى أحد من بنی آدم فَلیَتَوَضَّأ فلیحسن الْوُضُوءَ ثُمَّ لْیُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ لْیُثْنِ عَلَى الـلّٰهِ تَعَالَى وَلْیُصَلِّ عَلَى النَّبِیِّ ج ثُمَّ لْیَقُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ الْـحَلِیمُ الْکَرِیمُ سُبْحَانَ الـلّٰهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَالْـحَمْدُ لِـلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَسْأَلُکَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِکَ وَعَزَائِمَ مَغْفِرَتِکَ وَالْغَنِیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ وَالسَّلَامَةَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ لَا تَدَعْ لِی ذَنْبًا إِلَّا غَفَرْتَهُ وَلَا هَمًّا إِلَّا فَرَّجْتَهُ وَلَا حَاجَةً هِیَ لَکَ رِضًى إِلَّا قَضَیْتَهَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیث غَرِیب([6]).

1327- (6) عبدالله بن ابی اوفی س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس نیازی به خدا یا به یکی از بندگانش داشته باشد، باید به نحو اَحسن (و با رعایت کامل فرایض و حدود و سنّت‌ها و مستحب‌ها) وضو بگیرد؛ آن‌گاه دو رکعت نماز بگزارد و پس از آن، به بیان پرتوی از وصف و شکوه خداوند بپردازد و بر پیامبر خدا ج سلام و درود بفرستد؛ آن‌گاه (برای برآورده شدن نیازش،) این دعا را بخواند:

«مَنْ کَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ إِلَى اللَّهِ أَوْ إِلَى أحد من بنی آدم فَلیَتَوَضَّأ فلیحسن الْوُضُوءَ ثُمَّ لْیُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ لْیُثْنِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَلْیُصَلِّ عَلَى النَّبِیِّ ج ثُمَّ لْیَقُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَسْأَلُکَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِکَ وَعَزَائِمَ مَغْفِرَتِکَ وَالْغَنِیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ وَالسَّلَامَةَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ لَا تَدَعْ لِی ذَنْبًا إِلَّا غَفَرْتَهُ وَلَا هَمًّا إِلَّا فَرَّجْتَهُ وَلَا حَاجَةً هِیَ لَکَ رِضًى إِلَّا قَضَیْتَهَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»

«هیچ معبود برحقّی جز الله نیست که بردبار و بزرگوار است؛ از تمام ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، ذاتی را پاک و منزّه می‌دانیم که پروردگار عرش بزرگ است؛ و تمام حمد و سپاس‌ها، از آن خدایی است که پروردگار جهانیان است.

بار خدایا! موجبات رحمتت، اسباب مغفرتت و برخورداری از هر چیز خوبی و رهایی از هر گناهی را از تو می‌خواهم.

بار خدایا! تمام گناهانم را بیامرز و تمام پریشانی‌های مرا سامان بده و تمام نیازمندی‌های مرا که تو از آن خشنود باشی، برآورده ساز؛‌ای مهربانترین مهربانان».

[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌‌اند؛ و ترمذی گفته است: این، حدیثی غریب است].

شرح: «ربّ العرش»: عرش در لغت به معنی چیزی است که دارای سقف بوده باشد و گاهی به خود سقف نیز عرش گفته می‌شود، مانند: ﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا... [البقرة: 259] «... مانند کسی‌که از کنار قریهای گذشت در حالی که آن چنان ویران شده بود که سقفهایش فرو ریخته و دیوار برسقفها در غلطیده بود».

گاهی به معنی «تخت‌های بلند، همانند تخت سلاطین و پادشاهان» نیز آمده است. چنان که در داستان سلیمان7 می‌خوانیم که می‌گوید: ﴿أَیُّکُمۡ یَأۡتِینِی بِعَرۡشِهَا [النمل: 38]. «کدام یک از شما می‌تواند تخت بلقیس را برای من حاضر کند».

و نیز به داربست‌هایی که برای برپا نگهداشتن بعضی از درختان می‌زنند، عرش گفته می‌شود؛ همانطور که در قرآن می‌خوانیم: ﴿أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَیۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ [الأنعام: 141]. «او کسی است که باغ‌هایی از درختان داربست دار و بدون داربست آفرید».

ولی هنگامی که در مورد خداوند، واژه‌ی «عَرش» به کار می‌رود و گفته می‌شود: «عرش خدا»؛ منظور از آن مجموعه‌ی جهان هستی است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب می‌شود.

«من کانت له الی الله حاجة او الی احدٍ من بنی آدم»: یعنی اگر نیاز و مشکل انسان بدون واسطه و مستقیم به خداوند مربوط می‌شد؛ یا این که گره کار او به دست انسانی دیگر بود که این هم به خداوند مربوط می‌شود، در هر صورت نماز حاجت، بهترین پل ارتباطی بین انسان و خدا برای رفع نیازمندی‌ها است.

ناگفته نماند که حدیث بالا، ضعیف است، ولی تعامل امّت محمد ج و شواهد و قرائن دیگری از احادیث، بدو قوّت بخشیده‌اند و آن را تأیید نموده‌اند. همچنان که عثمان بن حنیف س گوید:

«انّ اعمی اتی رسول الله ج فقال یا رسول الله! ادع الله ان یکشف لی عن بصری. قال: او ادعک. قال یا رسول الله! انّه قد شقّ علیّ ذهاب بصری. قال: انطلق فتوضّأ ثم صلّ رکعتین ثم قل: «اللهم انّی اسألک واتوجّه الیک بنبیّک نبیّ الرحمة؛ یا محمد! انّی اتوجّه الی ربّی بک ان یکشف لی عن بصری؛ اللهم شفّعه فیّ وشفّعنی فی نفسی»؛ وقد کشف الله عن بصره» (مسند احمد؛ ترمذی؛ حاکم. و بیهقی، هیثمی، نووی، ذهبی و آلبانی و دیگران، آن را صحیح دانسته‌اند).

«مردی نابینا به نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای فرستاده‌ی خدا! از خداوند بخواه که بینایی‌ام را به من برگرداند. پیامبر ج فرمود: آیا من برایت دعا کنم؟ مرد گفت: ای رسول خدا! نابینایی، مرا دچار مشقّت کرده است. پیامبر ج فرمود: «برو و وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان؛ سپس بگو: بار خدایا! از تو می‌خواهم و به درگاه تو رو آورده‌ام با توسل به پیامبرت، پیامبر رحمت؛‌ای محمد ج! من رو به پروردگارم آورده‌ام که با واسطه‌ی تو بینایی‌ام را برگرداند. خداوندا! او را شفیع من قرار ده و مرا نیز شفیع خویش»؛ خداوند نیز بینایی‌اش را به او برگرداند».

و از حذیفه س روایت است که گفت: «کان النبیّ ج اذا حزبه امر صلّی» (ابوداود)؛ «روش رسول خدا ج بر آن بود که هرگاه برای ایشان کار (مهم یا دشوار و طاقت‌فرسا) روی می‌داد، نماز می‌گزاردند». یعنی آن حضرت ج هماره در مشکلات و معضلات و چالش‌ها و دغدغه‌ها، به گزاردن نماز روی می‌آوردند.

و هم‌چنین در مسند امام احمد بن حنبل و معجم طبرانی کبیر، حدیثی با سند حسن از ابودرداء س روایت شده است که حدیث عبدالله بن ابی اوفی س (حدیث شماره 1327) را تأیید می‌کند.

کوتاه سخن، این که: نماز حاجت، بهترین روش برای رفع نیازها است؛ بندگان راستین خدا - که از ایمان و یقین حقیقی برخوردارند - بارها این نماز را تجربه کرده‌اند و آن را خزانه‌ای بزرگ از خزانه‌های خداوندی یافته‌اند.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، گزاردن نماز حاجت، اطاعت امر و دستور خداوند است؛ آنجا که می‌فرماید:

﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ... [البقرة: 45].

«و از شکیبایی (و واداشتن نفس بر آنچه دوست ندارد، از جمله روزه) و نماز (که دل را پاکیزه و انسان را از گناهان و پلیدی‌ها به دور می‌دارد) یاری جویید».

و نیز می‌فرماید:

 ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢ [طه: 132].

 «خانواده‌ی خود را به گزاردن نماز دستور بده؛ (چرا که نماز، مایه‌ی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامه‌ی آن، ثابت و ماندگار باش. ما از تو روزی نمی‌خواهیم، بلکه ما به تو روزی می‌دهیم سرانجام (نیک و ستوده) از آن (اهل تقوا و) پرهیزگاری است».


 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1]- بخاری 3/34 ح 1149؛مسلم 4/1910 ح (108-2458)؛ و مسند احمد 2/333.

[2]- بخاری 3/51 ح 1149؛ ترمذی 2/345 ح 480؛ و ابن ماجه 1/440 ح 1383.

[3]- ابوداود 2/180 ح 1521؛ ترمذی 2/257 ح 406؛ ابن ماجه 1/446 ح 1395؛ و مسند احمد.

[4]- ابوداود 2/78 ح 1319؛ و مسند احمد 5/388.

[5]- ترمذی 5/620 ح 3689؛ و مسند احمد 5/360.

[6]- ترمذی 2/344 ح 479؛ و ابن ماجه 1/441 ح 1384.

نماز «ضُحی» (نماز پیش از ظهر)

باب (38)
نماز «ضُحی» (نماز پیش از ظهر)

 

فصل اول

«ضُحی»: چاشتگاه؛ هنگام برآمدن آفتاب؛ بلند و دراز شدن روز؛ پیش از ظهر.

و مراد از «نماز ضُحی»: نمازهایی است که در فاصله‌ی یک چهارم از روز گذشته تا نیمروز گزارده می‌شود.

نمازهایی که در آغاز روز پس از برآمدن آفتاب خوانده می‌شوند، به نماز «اشراق» موسوم است؛ و نمازهایی که در پایان وقت، پیش از ظهر انجام می‌شوند، به نماز نیمروز موسوم است؛ و آنچه میان آن دو انجام پذیرد، به نماز «ضُحی» موسوم است.

و درباره‌ی ماهیت شرعی نماز چاشت، در میان صاحب نظران فقهی اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را بدعت گفته‌اند و برخی سنّت و برخی نیز آن را مستحب می‌دانند.

طبق قول مُفتی به احناف، نماز چاشت، مستحب یا سنّت غیر مؤکّده می‌باشد؛ زیرا نماز چاشت عادت همیشگی پیامبر خدا ج نبوده است.

در همین باب از ابوسعید خدری س روایت است که گفت: «کان رسول الله ج یُصلّی الضّحی حتّی نقول: لایدعها ویدعها حتّی نقول: لایصلّیها» (ترمذی)؛ «گاهی اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پای‌بند خواندن نماز ضحی می‌شدند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج آن را هرگز ترک نمی‌کنند؛ و گاهی نیز اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پیوسته نماز ضحی را نمی‌خواندند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج هرگز آن را نخواهد گزارد».

از عایشه ل درباره‌ی نماز چاشت، دو نوع روایت وجود دارد:

نوع اول: درباره‌ی اثبات نماز چاشت برای پیامبر ج. معاذه (دختر عبدالله عدویه)  ل گوید: از عایشه ل پرسیدم: «کم کان رسول الله ج یصلّی صلاة الضحی؟»؛ «رسول خدا ج چند رکعت نماز چاشت می‌گزاردند»؟ عایشه ل در پاسخ گفت: «اربع رکعات ویزید ماشاء الله» (حدیث شماره 1310)؛ «پیامبر ج چهار رکعت نماز چاشت می‌گزاردند و (گاه) هر چند رکعت که خداوند می‌خواست، بر آن‌ها می‌افزود».

نوع دوم: روایاتی درباره‌ی نفی نماز چاشت می‌باشد. عایشه ل گوید: «کان رسول الله ج لایصلّی سبحة الضحی وانی لاسبّحها» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «رسول خدا ج نماز چاشت را نمی‌خواندند، ولی من آن را می‌گزارم».

و هم‌چنین در صحیح مسلم، عایشه ل می‌گوید: «ما رأیت رسول الله ج یصلّی سبحة الضحی قط»: «ندیدم که رسول خدا ج نماز چاشت را هرگز بخوانند».

امّا تطبیق میان این روایات، ممکن است؛ و آن، این که پیامبر ج در حضور عایشهp، نماز چاشت نخوانده‌اند؛ به دلیل این که عبدالرحمن بن ابی لیلی س گوید: «مَا أَخْبَرَنِی أَحَدٌ أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ ج یُصَلِّی الضُّحَى إِلَّا أُمُّ هَانِئٍ رَضِی الله تعالی عنها، فَإِنَّهَا حَدَّثَتْ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج دَخَلَ بَیْتَهَا یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ، فَاغْتَسَلَ فَسَبَّحَ ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ، مَا رَأَیْتُهُ ج صَلَّى صَلاَةً قَطُّ أَخَفَّ مِنْهَا، غَیْرَ أَنَّهُ کَانَ یُتِمُّ الرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ».

هیچ یک از یاران رسول خدا ج به من خبر نداده که دیده باشد آن حضرت ج نماز پیش از ظهر (ضُحی) خوانده باشند، مگر اُم هانیp؛ امّا اُمّ هانی ل گفت: رسول خدا ج در روز فتح مکه به خانه‌ی او وارد شدند و در منزلش غسل کردند و هشت رکعت نماز مستحبّی خوانده‌اند.

و ام هانی ل در ادامه‌ی سخنانش می‌گفت: هرگز ندیده بودم پیامبر ج تا این اندازه نماز را کوتاه بخوانند و نمازی سبک‌تر و کوتاه‌تر از آن هشت رکعت، گزارده باشند؛ ولی با این تفاوت که رسول خدا ج رکوع و سجود آن هشت رکعت را به تمام و کمال انجام می‌دادند.

از این رو، معلوم می‌شود که پیامبر ج در حضور عایشه ل نماز چاشت نخوانده‌اند؛ بلکه عایشه ل از دیگر صحابه، متوجه نماز خواندن پیامبر ج به وقت چاشت شده‌اند.

بنابراین، عایشه ل به خاطر عدم مشاهده‌ی پیامبر ج در حال نماز چاشت، نفی نماز چاشت را اظهار داشته و به خاطر وجود نماز در حقیقت و اطلاع از طریق دیگران، اثبات آن را بیان داشته است.

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، برای مشروعیت «نماز چاشت» از آیه‌ی ﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨ [ص: 18]. استدلال کرده‌اند؛ و به نماز چاشت؛ «نماز اوابین» نیز گفته شده است که شاید از آیه‌ی ﴿وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ١٩ [ص: 19] گرفته شده باشد.

1309 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَن أم هَانِئ قَالَتْ: إِنَّ النَّبِیَّ ج دَخَلَ بَیْتَهَا یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ فَاغْتَسَلَ وَصَلَّى ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ فَلَمْ أَرَ صَلَاةً قَطُّ أَخَفَّ مِنْهَا غَیْرَ أَنَّهُ یُتِمُّ الرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ. وَقَالَتْ فِی رِوَایَة أُخْرَى: وَذَلِکَ ضحى([1]).

1309-(1) اُمّ هانی ل (فاخته دختر ابوطالب) گوید: رسول خدا ج در روز فتح مکه به خانه‌ی او وارد شدند و در منزلش غسل کردند و هشت رکعت نماز مستحبّی گزاردند.

و اُمّ هانی ل در ادامه‌ی سخنانش گوید: هرگز ندیده بودم که پیامبر ج تا این اندازه نماز را کوتاه بخوانند و نمازی سبکتر و کوتاهتر از آن هشت رکعت، گزارده باشند؛ ولی با این تفاوت که رسول خدا ج، رکوع و سجده‌ی آن هشت رکعت را به تمام و کمال انجام می‌دادند.

و در روایتی دیگر چنین آمده است: «و آن، هنگام چاشت بود».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «امّ هانی»:

«اُم هانیp»، دختر ابوطالب، و خواهر علی بن ابی طالب س، و دختر عموی آن حضرت ج بود که در روز فتح مکه، رسول خدا ج به خانه‌ی وی رفتند، و هشت رکعت نماز در خانه‌ی او گزاردند. و آن وقت، وقت چاشت و نزدیک ظهر بود؛ از این رو برخی پنداشتند که آن حضرت ج نماز ظهر را به جای آورده‌اند؛ اما این نماز ضُحی برای فتح مکه بود.

ام هانی ل دو تن از خویشاوندان سببی‌اش را امان داد؛ رسول خدا ج نیز فرمودند: «قد اجرنا من اجرتِ یا ام هانی»؛ «به کسانی که تو‌ای امّ هانی، امان داده‌ای، ما نیز امان داده‌ایم».

برادرش علی بن ابی طالب س قصد داشت آن دو را به قتل برساند؛ ام هانی ل درِ خانه‌اش را به روی آن دو بست. و از حضرت رسول اکرم ج درباره‌ی آن دو کسب تکلیف کرد؛ و آن حضرت ج نیز فرمودند: به کسانی که اُمّ هانی امان داده، ما نیز امان داده‌ایم!.

«فسبّح»: این واژه به معنای «صلّی» است؛ یعنی نمازگزارد.

«اخفّ منها»: سبک‌تر و کوتاه‌تر از آن.

«یتمّ الرکوع والسجود»: رکوع و سجود نماز را به تمام و کمال انجام می‌داد. یعنی پیامبر ج سائر ارکان نماز را به کوتاهی و اختصار خواندند، ولی رکوع و سجود نماز را به تمام و کمال انجام دادند.

«فتح مکه»: در سال ششم هجری، پیامبر اکرم ج در خواب دیدند که مسلمانان، آسوده خاطر وارد مسجد الحرام شده در حالی که سرهای خود را تراشیده و کوتاه کرده‌اند، مراسم عمره انجام داده‌اند. بعد از این خواب بود که پیامبر ج همراه مسلمانان به قصد انجام مراسم حرکت کرده و تا پشت دروازه‌های مکه در حدیبیه رفتند. کفار از ماجرا آگاه شدند و راه را بر آنان بستند و تصمیم بر کشتار مسلمانان گرفتند. پیامبر ج نیز از مسلمانان پیمان وفاداری گرفت. خداوند برای مسلمانان، صلح پیش آورد، و هردو گروه با همدیگر صلح‌نامه‌ای را امضاء کردند.

برخی از مسلمانان نگران بودند که چرا خواب پیامبر اکرم ج متحقق نشد؟ پیامبر ج فرمودند: «لازم نیست این خواب در این سال، تعبیر و متحقق شود».

به هر حال مسلمانان به مدینه بازگشتند و طبق قرارداد صلحنامه، در سال بعد، سه روز مکه را خالی کردند و مسلمانان با آسودگی خاطر، اعمال عمره را باشکوه فراوان انجام دادند. البته کفار نقض پیمان کردند و مفاد صلحنامه را مراعات نکردند، از این رو مسلمانان در سال هشتم هجری، مکه را بدون خون‌ریزی فتح کردند.

شریعت مقدّس اسلام، مسلمانان را در فاصله‌ی بین نماز عشاء تا نماز بامداد، به گزاردن نماز تهجّد، تشویق و ترغیب کرده است؛ و هم‌چنین آنان را در فاصله‌ی بین نماز صبح تا ظهر، به خواندن «نماز ضُحی» ترغیب نموده است؛ از این رو، اگر این نماز، لحظاتی پس از طلوع آفتاب گزارده شود، آن را «اشراق» می‌گویند و اگر پس از بالا آمدن آفتاب به طور کامل، خوانده شود، آن را «ضُحی» یا «چاشت» گویند.

شاه ولی الله دهلوی;، حکمت و فلسفه‌ی این نماز را چنین بیان داشته و نوشته است: در روز - که از دیدگاه اعراب، از فجر شروع می‌شود و بر چهار قسمت تقسیم می‌گردد - حکمت الهی، این را اقتضا می‌کند که از آن چهار قسمت روز، هیچ قسمتی، از نماز و عبادت و راز و نیاز با خدا، خالی نباشد؛ از این رو، در قسمت اول، نماز صبح فرض شد و در قسمت سوم و چهارم، ظهر و عصر فرض شدند؛ و قسمت دوم - چون که زمان مشغولیت مردم به امور زندگی و امرار معاش است - نمازی در آن فرض نکرد و آن را خالی گذاشت و به طور نافله و مستحب، «نماز ضحی» (نماز چاشت) مقرّر گردید و برای آن، فضایل و برکات و ترغیب و تشویق و نوید و مژده‌هایی بیان شد تا کسانی که با توجه به مشغولیت‌های خود، در این وقت، دو رکعت نماز بخوانند، این سعادت و پاداش و فضیلت و برکت را حاصل کنند و فراچنگ آورند.

1310 - [2] (صَحِیح)

وَعَن معَاذَة قَالَتْ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ: کَمْ کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی صَلَاةَ الضُّحَى؟ قَالَتْ: أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ وَیَزِیدُ مَا شَاءَ اللهُ. رَوَاهُ مُسلم([2]).

1310- (2) معاذه (دختر عبدالله عدویه)  ل گوید: از عایشه ل پرسیدم: رسول خدا ج چند رکعت نماز چاشت می‌گزاردند؟ عایشه ل در پاسخ گفت: پیامبر ج چهار رکعت نماز چاشت می‌گزاردند و (گاه) هر چند رکعت که خداوند می‌خواست، بر آن می‌افزودند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: از این روایت معلوم می‌گردد که آن حضرت ج در بیشتر اوقات، چهار رکعت نماز چاشت می‌گزاردند و گاهی اتفاق می‌افتاد که بیشتر از آن نیز می‌خواندند؛ و خود عایشه ل نیز معمولاً هشت رکعت می‌گزارد و این نماز را به اندازه‌ای دوست می‌داشت که می‌گفت: «لو نشر لی ابوای ما ترکتهما»؛ «اگر پدر و مادرم، دوباره زنده شوند و به دنیا بازگردند، باز هم برای دیدار و ملاقات آن‌ها، این چند رکعت را رها نخواهم کرد».

به هر حال، همچنان که در تعداد رکعت‌های نماز تهجّد، عدد خاصّی تعیین نشده است، در نماز چاشت نیز عددی، معین نشده است و شخص مسلمان می‌تواند از دو تا دوازده رکعت نماز بخواند.

1311 - [3] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یُصْبِحُ عَلَى کُلِّ سُلَامَى مِنْ أَحَدِکُمْ صَدَقَةٌ فَکُلُّ تَسْبِیحَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلُّ تَحْمِیدَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلُّ تَهْلِیلَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلُّ تَکْبِیرَةٍ صَدَقَةٌ وَأَمْرٌ بِالْـمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَنَهْیٌ عَنِ الْـمُنْکَرِ صَدَقَةٌ وَیُجْزِئُ مِنْ ذَلِکَ رَکْعَتَانِ یَرْکَعُهُمَا من الضُّحَى». رَوَاهُ مُسلم([3]).

1311- (3) ابوذر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بر هر بند از بندهای بدن هریک از شما، صدقه‌ای لازم است؛ پس هر تسبیحی [خداوند را حمد و سپاس گزاردن] صدقه است؛ هر تهلیلی [به یگانگی خداوند گواهی دادن] صدقه است؛ هر تکبیری [خداوند را به بزرگی یاد کردن] صدقه است؛ امر به نیکی و معروف، صدقه است؛ نهی از منکر و امور ناشایست، صدقه است و برای همه‌ی این‌ها، دو رکعت نماز که شخص به هنگام چاشت می‌گزارد، کفایت می‌کند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «سلامی»: جمع «السلامیة»: همه‌ی استخوان‌های کف دست؛ انگشتان و پاها؛ و در اینجا، مراد همه‌ی استخوان‌های بدن و مفاصل و بندهای آن است.

و چون نماز، عبادتی است که در آن، تمام اعضا و مفاصل انسان شرکت دارند، از این رو، اگر انسان به شکرانه‌ی سلامت هر مفصل خود، در هر روز، دو رکعت نماز «ضحی» بگزارد، این دو رکعت، همه‌ی آن مفاصل را کفایت خواهد کرد.

سعدی - علیه الرحمة - گوید: منّت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزیت نعمت؛ هر نفسی که فرو رود، مُمدّ حیاتست و چون برآید، مُفرّح ذات؛ پس در هر نَفَسی، دو نعمت موجود و در هر نعمتی، شکری واجب.

از دست و زبان که برآید

 

کز عهده‌ی شکرش به درآید

بنده همان بِه که ز تقصیر خویش
جج

 

عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداوندیش

 

کس نتواند که به جا آورد

1312 - [4] (صَحِیح)

وَعَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَّهُ رَأَى قَوْمًا یُصَلُّونَ مِنَ الضُّحَى فَقَالَ: لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ الصَّلَاةَ فِی غَیْرِ هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلُ إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «صَلَاةُ الْأَوَّابِینَ حِینَ تَرْمَضُ الْفِصَالُ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ([4]).

1312- (4) از زید بن ارقم س روایت شده است که وی گروهی را دید که نماز چاشت می‌گزاردند. گفت: هان! قطعاً می‌دانند که گزاردن نماز در غیر این زمان، بهتر است. به راستی رسول خدا ج فرمودند: «نماز اوّابین [رجوع کنندگان از غفلت و توبه‌کنندگان از گناه]، هنگامی است که بچه شترِ از شیر گرفته شده، گرما زده می‌شود [و از بس که کف پاهایش از گرمای زمین می‌سوزد، می‌گریزد و دنبال سایه می‌گردد]».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «رمض»: شدّت گرما.

«فصال»: جمع «فصیل»: شتر کوچک؛ بچه شتر.

امام نووی/می‌گوید: «رمض یرمض» مانند «علم یعلم» است. و «الرمضاء»، به معنای شنی است که بر اثر تابش آفتاب، داغ شده است؛ یعنی نماز ضُحی، وقتی است که سُم بچه شترها از شدّت گرمای شن می‌سوزد. و «الفصال» جمع «فصیل» و به معنای بچه شتر است. و «الاوّاب» به معنای «مطیع» است؛ و برخی هم گفته‌اند: به معنای کسی است که به طاعت خدا برمی‌گردد. (صحیح مسلم با شرح نووی 30/6).


فصل دوم

1313 - [5] (صَحِیح)

وَعَن أَبِی الدَّرْدَاءِ وَأَبِی ذَرٍّ ب مَا قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَنِ الـلّٰهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَنَّهُ قَالَ: یَا ابْن آدم ارکع لی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ: أَکْفِکَ آخِرَهُ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([5]).

1313- (5) ابودرداء س و ابوذر س گویند: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند بلندمرتبه فرموده است: «ای فرزند آدم! به خاطر خوشنودی من، در آغاز روز، چهار رکعت نماز بگزار، من نیز تا آخر روز، تو را از (چالش‌ها و دغدغه‌ها، ناهمواری‌ها و ناملایمات و مشکلات و مصیبت‌ها) کفایت می‌کنم».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «اکفّک آخره»: پس هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، در آغاز روز، چهار رکعت نماز چاشت برای کسب رضایت و خشنودی خداوند بگزارد، خداوند نیز در تمام روز، مشکلات و چالش‌های او را حل خواهد کرد.

به هر حال، برای پیشرفت و پیروزی بر مشکلات، دو رکن اساسی لازم است: یکی پایگاه نیرومند درونی و دیگر، تکیه‌گاه محکم برونی. در حدیث بالا، به این دو رکن اساسی اشاره شده است؛ و پرواضح است که نماز، پیوندی است با خدا و وسیله‌ی ارتباطی است با این تکیه‌گاه محکم. از این رو، پیامبر گرامی اسلام ج، با رفتار خویش، مسلمانان را بدین امر فرا می‌خوانند که هرگاه با غمی از غم‌های دنیا روبه‌رو می‌شوید، وضو بگیرید و به مسجد بروید و نماز بخوانید و دعا بکنید؛ زیرا توجه به نماز و راز و نیاز با پروردگار، نیروی تازه‌ای در انسان ایجاد می‌کند و او را برای رویارویی با مشکلات، نیرو می‌بخشد.

آری؛ نماز، انسان را به قدرت لایزالی پیوند می‌دهد که همه‌ی مشکلات برای او سهل و آسان است و همین احساس، سبب می‌شود که انسان در برابر حوادث، نیرومند و خون سرد باشد.

نماز با توجه، انسان را به یاد قدرت بی‌نهایت خدا می‌اندازد و غیر او را هر چه باشد، کوچک جلوه می‌دهد؛ مهر او را در دل زیاد می‌کند؛ روحیه‌ی توکّل را تقویت می‌کند و انسان را از وابستگی‌های مادّی می‌رهاند؛ همه‌ی این آثار، انسان را در برابر مشکلات، مقاوم می‌سازد و می‌توان چنین گفت که نماز، اهرمی نیرومند در برابر مشکلات و ناهمواری‌های زندگی است.

1314 - [6] (صَحِیح)

وَرَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالدَّارِمِیُّ عَنْ نُعَیْمِ بْنِ همار الْغَطَفَانِی وَأحمد عَنْهُم([6]).

1314- (6) و ابوداود و دارمی نیز این حدیث را از نعیم بن همّار غطفانی روایت کرده‌اند؛ و احمد بن حنبل، آن را، هم از ابودرداء س و هم از ابوذر س و نعیم بن همّار غطفانی س روایت نموده است.

1315 - [7] (صَحِیح)

وَعَن بُرَیْدَة قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «فِی الْإِنْسَانِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَسِتُّونَ مَفْصِلًا فَعَلَیْهِ أَنْ یَتَصَدَّقَ عَنْ کُلِّ مَفْصِلٍ مِنْهُ بِصَدَقَةٍ» قَالُوا: وَمَنْ یُطِیقُ ذَلِکَ یَا نَبِیَّ الـلّٰهِ؟ قَالَ: «النُّخَاعَةُ فِی الْـمَسْجِدِ تَدْفِنُهَا وَالشَّیْءُ تُنَحِّیهِ عَنِ الطَّرِیقِ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَرَکْعَتَا الضُّحَى تُجْزِئُکَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([7]).

1315- (7) بریده س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «در وجود انسان، سیصد و شصت مفصل (بند) وجود دارد؛ از این رو، بر انسان لازم است که در ازای هر بند از آن بندها، یک صدقه بپردازد. گفتند: ای پیامبر خدا! چه کسی یارای آن را دارد که در مقابل هر بند از مفاصل بدن، یک صدقه بدهد؟

آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «در پرداخت صدقه در ازای آن‌ها، همین کافی است که بلغم و خلط سینه‌ای که در مسجد است، آن را (در زیر خاک) دفن کنی و اشیای موذی را از راه، دور گردانی؛ و اگر انجام این کارها برایت فراهم نشد، پس دو رکعت نماز که هنگام چاشت گزارده می‌شود، تو را کفایت می‌کند».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«مفصل»: بند؛ بند استخوان؛ محل اتصال دو استخوان در بدن.

«من یطیق ذلک»: چه کسی توان و قدرت پرداخت صدقه در ازای هر بند از بندهای بدن را دارد؟ چه کسی یارای آن را دارد که... از دست و زبان که برآید؟

«النخاعة»: خلط سینه؛ بلغم؛ آب بینی.

1316 - [8] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى الضُّحَى ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً بَنَى اللهُ لَهُ قَصْرًا مَنْ ذَهَبٍ فِی الْـجَنَّةِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا نَعْرِفُهُ إِلَّا مِنْ هَذَا الْوَجْهِ([8]).

1316- (8) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس به هنگام چاشت، دوازده رکعت نماز بگزارد، خداوند بلندمرتبه، برای او در بهشت، قصری از طلا خواهد ساخت».

[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند؛ و ترمذی گفته است: این، حدیثی غریب است که فقط آن را با این سند می‌شناسیم].

شرح: ناگفته نماند که با توجه به احادیث و روایاتی که ذکر شد و یا بیان خواهد شد، حداقل تعداد رکعت‌های نماز «ضُحی»، دو رکعت و حداکثر آن، دوازده رکعت است. و همچنان که پیشتر بیان شد، در تعداد رکعت‌های نماز تهجّد و چاشت، عدد خاصّی تعیین و مشخّص نشده است؛ و فرد نمازگزار، می‌تواند از دو تا دوازده رکعت نماز بخواند.

1317 - [9] (ضَعِیف)

وَعَن معَاذ بن أنس الْـجُهَنِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ قَعَدَ فِی مُصَلَّاهُ حِینَ یَنْصَرِفُ مِنْ صَلَاةِ الصُّبْحِ حَتَّى یُسَبِّحَ رَکْعَتَیِ الضُّحَى لَا یَقُولُ إِلَّا خَیْرًا غُفِرَ لَهُ خَطَایَاهُ وَإِنْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([9]).

1317- (9) معاذ بن انس جهنی س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از خواندن نماز بامداد، در جای نماز خویش بنشیند (و به ذکر و یاد خدا، تلاوت قرآن و علم اندوزی و... مشغول شود) تا آن که (خورشید طلوع کند و) دو رکعت نماز «ضُحی» (اشراق) بگزارد و در میان این وقت، سخنی جز خیر نگوید، تمام گناهان (صغیره‌ی) وی بخشوده می‌شوند؛ اگر چه به اندازه‌ی کف دریا باشد».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «فی مصلّاه»: نماز خانه‌اش؛ خواه در مسجد باشد یا خانه؛ و فرقی نمی‌کند که مشغول ذکر، تفکّر، علم‌اندوزی و دانش آموزی باشد و یا طواف خانه‌ی کعبه.

«حتّی یسبّح»: این واژه به معنای «یصلّی» است؛ یعنی نماز بگزارد.

«رکعتی الضحی»: دو رکعت اشراق؛ همچنان که پیشتر نیز بیان شد، مراد از نماز «ضحی»، نمازهایی است که در فاصله‌ی یک چهارم از روز گذشته تا نیمروز گزارده می‌شود. نمازهایی که در آغاز روز، پس از برآمدن آفتاب خوانده می‌شود، به نماز «اشراق» موسوم است؛ و نمازهایی که در پایان وقت، پیش از ظهر انجام می‌شوند، به نماز نیمروز موسوم است؛ و آنچه میان آن دو انجام پذیرد، به نماز «ضحی» موسوم است.

و در اینجا نیز، مراد همان نماز «اشراق» است.

«غفر له خطایاه وان کانت مثل زبد البحر»: این حدیث، به کسانی که به نمازهای فرض و واجب، و سنّت و نفل به طور خصوص و به همه‌ی عبادات و طاعات و حسنات به طور عموم، پای‌بند هستند؛ بشارت می‌دهد که خداوند بلندمرتبه، گناهان صغیره‌ی آنان را می‌بخشد؛ و این پاداشی است که به این گونه افراد داده شده است.

این حدیث، اثر خنثی کننده‌ی گناه را در طاعات و اعمال نیک، تثبیت می‌کند؛ و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد می‌کند که اگر این تاریکی‌ها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ می‌کند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزه‌ی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی می‌بخشد که آثار گناه را می‌تواند از آن بشوید و آن تیرگی‌ها را به روشنایی مبدل سازد.

آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق می‌نماید و می‌گویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنج‌گانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده می‌شوند!.

اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینه‌های آن‌ها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد می‌کند که می‌تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیه‌ی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ [هود: 114]. می‌باشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنج‌گانه، روزه‌ی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق‌کننده‌ای برای ترک گناهان کبیره دارد.



فصل سوم

1318 - [10] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ حَافَظَ عَلَى شُفْعَةِ الضُّحَى غُفِرَتْ لَهُ ذنُوبه وَإِن کَانَت مثلا زَبَدِ الْبَحْرِ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ([10]).

1318 - (10) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس بر گزاردن دو رکعت نماز چاشت، پای‌بندی و مواظبت کند، تمام گناهان (صغیره‌ی) وی بخشوده خواهند شد؛ اگر چه به اندازه‌ی کف دریا باشند».

[این حدیث را احمد بن حنبل، ترمذی و ابن ماجه روایت کرده است].

«شفعة»: دو رکعت نماز چاشت.

«حافظ»: مواظبت و پای‌بندی کند. مداومت ورزد.

1319 - [11] (صَحِیح)

وَعَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا کَانَتْ تُصَلِّی الضُّحَى ثَمَانِی رَکَعَاتٍ ثُمَّ تَقُولُ: «لَوْ نُشِرَ لِی أَبَوَایَ مَا ترکتهَا». رَوَاهُ مَالک([11]).

1319- (11) از عایشه ل روایت است که وی، هشت رکعت نماز به هنگام چاشت می‌گزارد؛ سپس می‌گفت: اگر پدر و مادرم زنده شوند، باز هم، این نماز را رها نخواهم کرد.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: «لو نشر لی ابوای ماترکتها»: یعنی لذّت و حلاوت نماز چاشت، بیشتر و خوشایندتر از لذّت زنده شدن پدر و مادرم است؛ از این رو، اگر مرا در بین گزاردن نماز چاشت یا زنده شدن پدر و مادرم، مخیر گردانند، من گزاردن نماز چاشت را بر زنده شدن آن‌ها ترجیح خواهم داد و به هیچ عنوان، حاضر نیستم نماز چاشت را در مقابل آن، از دست بدهم.

و می‌توان، این عبارت را چنین نیز ترجمه و تفسیر کرد:

«اگر پدر و مادرم، دوباره زنده شوند و به دنیا بازگردند، باز هم به منظور ملاقات و زیارت آن‌ها، این چند رکعت نماز چاشت را ترک نخواهم کرد».

1320 - [12] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی الضُّحَى حَتَّى نَقُولَ: لَا یَدَعُهَا وَیَدَعُهَا حَتَّى نَقُولَ: لَا یُصلیهَا. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([12]).

1320- (12) ابوسعید خدری س گوید: گاهی اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پای‌بند خواندن نماز ضُحی می‌شدند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج آن را هرگز ترک نمی‌کنند؛ و گاهی نیز اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پیوسته نماز ضُحی را نمی‌خواندند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج هرگز آن را نخواهند گزارد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «لایدعها»: خواندن نماز پیش از ظهر را ترک نمی‌کند. از این روایت، دانسته می‌شود که پیامبر ج پیوسته نماز ضُحی را نمی‌گزاردند؛ بلکه گاهی آن را می‌خواندند و گاهی نیز ترک می‌فرمودند، تا مردم چنین نپندارند که خواندن نماز ضُحی، فرض یا واجب است. و این رفتار پیامبر ج، بیانگر مستحب بودن چنین نمازی است.

1321 - [13] (صَحِیح)

وَعَنْ مُوَرِّقٍ الْعِجْلِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِابْنِ عُمَرَ: تُصَلِّی الضُّحَى؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَعُمَرُ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَأَبُو بَکْرٍ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَالنَّبِیُّ ج؟ قَالَ: لَا إخَاله. رَوَاهُ البُخَارِیّ([13]).

1321- (13) مُوَرّق عجلی س گوید: خطاب به عبدالله بن عمر س گفتم: آیا به هنگام چاشت، نماز می‌گزاری؟ او در پاسخ گفت: خیر. گفتم: آیا عمر بن خطاب س نماز چاشت می‌گزارد؟ گفت: خیر. دوباره پرسیدم: آیا ابوبکر صدّیق س نماز چاشت می‌گزارد؟ گفت: خیر. عرض کردم: آیا پیامبر ج نماز چاشت می‌گزاردند؟ گفت: گمان نمی‌کنم که ایشان نیز آن را گزارده باشند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: چنان که پیشتر نیز بیان شد، درباره‌ی ماهیت شرعی نماز چاشت، در بین صاحب‌نظران فقهی، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را بدعت و برخی سنّت و برخی نیز مستحب گفته‌اند.

و بر اساس قول «مُفتی به» احناف، نماز چاشت، مستحب یا سنّت غیر مؤکّده می‌باشد؛ زیرا نماز چاشت، عادت همیشگی پیامبر خدا ج نبوده است.

و در همین باب از ابوسعید خدری س روایت شده است که گفت: «کان رسول الله ج یصلّی الضُّحی حتی نقول: لایدعها؛ ویدعها حتّی نقول: لایصلّیها». (ترجمه و شرح آن، در حدیث شماره 1320 گذشت).

و چون پیامبر ج گاهی نماز چاشت را ترک می‌کردند و احتمال دارد که عبدالله بن عمر س ایشان را در حال گزاردن نماز چاشت ندیده باشد، از این رو، بر مبنای مشاهده‌ی خویش، گزاردن نماز چاشت را نفی کرده است؛

و عایشه ل نیز علّت نگزاردن نماز چاشت آن حضرت ج را چنین بیان می‌کند: رسول خدا ج بسا اوقات، اعمالی را که خیلی دوست داشتند و به آن‌ها علاقمند بودند، ترک می‌کردند؛ برای این که مبادا مسلمانان، اهتمام و پای‌بندی ایشان را مشاهده کنند و از ایشان تقلید نمایند و بر آن مواظبت کنند؛ و در نتیجه، حکم فرضیت آن نازل گردد.

به هر حال، نماز اشراق و چاشت و دیگر نوافل را برای همین مصلحت، آن حضرت ج ترک می‌کردند؛ و برای چنین اهداف و مقاصدی در دوران ترک اعمال، همواره ثواب دوران عدم ترک اعمال، جاری است. و مسلّم است که این مصلحت، مخصوص ایشان بوده است و کسی دیگر، این مقام را دارا نیست.




[1]- بخاری1/484 ح 357؛ مسلم 1/498 ح (82-336)؛ ابوداود 2/64 ح 1291؛ ترمذی 2/338 ح 474؛ نسایی 1/202 ح 415؛ دارمی 1/402 ح 1291؛ موطأ مالک 1/152 ح 28، «کتاب قصر الصلاة»؛ و مسند احمد 6/423.

[2]- مسلم 1/497 ح (79-719)؛ و مسند احمد 6/145.

[3]- مسلم 1/498 ح (84-720)؛ و مسند احمد 5/178.

[4]- مسلم 1/515 ح (143-748).

[5]- ترمذی 2/340 ح 475.

[6]- ابوداود 2/63 ح 1289؛ دارمی 1/401 ح 1451؛ و مسند احمد 6/440.

[7]- ابوداود 5/406 ح 5242؛ و مسند احمد 5/359.

[8]- ترمذی 2/337 ح 473؛ و ابن ماجه 1/439 ح 1380.

[9]- ابوداود 2/62 ح 1287؛ و مسند احمد 3/439.

[10]- ترمذی 2/341 ح 476؛ ابن ماجه 1/440 ح 1382؛ و مسند احمد 2/499.

[11]- موطأ مالک 1/153 ح 30، «کتاب قصر الصلاة».

[12]- ترمذی 2/342 ح 477؛ و مسند احمد 3/36.

[13]- بخاری 3/51 ح 1175.

شب زنده‌داری ماه رمضان با گزاردن نماز تراویح

باب (37)
شب زنده‌داری ماه رمضان با گزاردن نماز تراویح

 

فصل اول

1295 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ: «أَنَّ النَّبِیَّ ج اتَّخَذَ حُجْرَةً فِی الْـمَسْجِدِ مِنْ حَصِیرٍ فَصَلَّى فِیهَا لَیَالِیَ حَتَّى اجْتَمَعَ عَلَیْهِ نَاسٌ ثُمَّ فَقَدُوا صَوْتَهُ لَیْلَةً وَظَنُّوا أَنَّهُ قَدْ نَامَ فَجَعَلَ بَعْضُهُمْ یَتَنَحْنَحُ لِیَخْرُجَ إِلَیْهِمْ. فَقَالَ: مَا زَالَ بِکُمُ الَّذِی رَأَیْتُ مِنْ صَنِیعِکُمْ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ یُکْتَبَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ کُتِبَ عَلَیْکُمْ مَا قُمْتُمْ بِهِ. فَصَلُّوا أَیُّهَا النَّاسُ فِی بُیُوتِکُمْ فَإِنَّ أَفْضَلَ صَلَاةِ الْـمَرْء فِی بَیته إِلَّا الصَّلَاة الْـمَکْتُوبَة»([1]).

1295- (1) زید بن ثابت س گوید: رسول خدا ج (در ماه مبارک رمضان و در مسجد) حجره‌ای از بوریا ساختند؛ آن حضرت ج چند شبی در آن حجره، نماز گزاردند تا آن که گروهی از مردم، بر ایشان گرد آمدند (و با اقتدا به نماز ایشان، نماز گزاردند؛) آن‌گاه مردم، شبی آواز پیامبر ج را نشنیدند و گمان بردند که آن حضرت ج به خواب رفته‌اند؛ از این رو، برخی از آن‌ها، شروع به اِهمّ کردن و گلو صاف نمودن کردند تا رسول خدا ج متوجه شوند و به سوی ایشان بیرون بیایند؛ آن حضرت ج (از حجره بیرون آمدند و) فرمودند:

«من در این چند شب، متوجه رفتار شما شدم و نماز خواندتان را دیدم و ترسیدم از این که مبادا نماز تراویح بر شما فرض گردد؛ و اگر چنانچه بر شما فرض می‌شد، در آن صورت از عهده‌ی ادای آن برنمی‌آمدید؛ پس‌ای مردم! در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ زیرا بهترین نماز شخص، نمازی است که در خانه‌اش می‌گزارد، به جز نمازهای فرض (که باید در مسجد گزارده شوند)».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این روایت، بدین طریق نیز روایت شده است:

«عن عایشة ل قالت: کان رسول الله ج یُصلّی من اللیل فی حُجرته وجدار الحجرة قصیرٌ فرأی الناس شخصُ النبیّ ج فقام انُاس یُصلّون بصلاته فاصبحوا فتحدّثوا بذلک، فقام اللیلة الثانیة فقام معه اُناس یصلّون بصلاته، صنعوا ذلک لیلتین او ثلاثاً حتّی اذا کان بعد ذلک، جلس رسول الله ج فلم یخرج فلما اصبح ذکر ذلک الناس فقال: انّی خشیتُ اَن تُکتب علیکم صلاة اللیل» (بخاری ح 729)

«عایشه ل گوید: رسول خدا ج نماز شب را در حجره‌ی خود می‌خواند و چون دیوارهای حجره، کوتاه بود و آن حضرت ج دیده می‌شد، برخی از مردم، خارج از خانه به او اقتدا کردند. هنگام صبح، مردم در مورد آن با یکدیگر سخن گفتند. شب دوم و سوم نیز چنین شد. بعد از آن، رسول خدا ج در خانه نشست و برای نماز، بیرون نیامد. صبح روز بعد، مردم علّتش را جویا شدند؟ آن حضرت ج فرمود: «ترسیدم از این که مبادا نماز شب بر شما فرض گردد».

و در روایتی که بخاری و مسلم روایت کرده‌اند، چنین وارد شده است: عایشه ل گوید: «انّ رسول الله ج خرج ذات لیلة من جوف اللیل فصلّی فی الـمسجد، فصلّی رجالٌ بصلاته، فاصبح الناس فتحدثوا؛ فاجتمع اکثر منهم فصلّوا معه، فاصبح الناس فتحدّثوا؛ فکثر اهل الـمسجد من اللیلة الثالثة فخرج رسول الله ج فصلّوا بصلاته؛ فلمّا کانت اللیلة الرابعة، عجز الـمسجد عن اهله حتّی خرج لصلاة الصبح؛ فلمّا قضی الفجر اقبل علی الناس فتشهّد ثم قال: «امّا بعد! فانّه لم یخف علیّ مکانکم، لکنّی خشیتُ ان تفرض علیکم فتعجزوا عنها» (بخاری و مسلم).

«یک بار رسول خدا ج در وسط شب از منزل بیرون رفت و نماز (تراویح) را در مسجد خواند و عدّه‌ای از مردان هم پشت سرش نماز خواندند؛ فردا صبح، مردم در مورد نماز شب پیامبر ج با هم بحث می‌کردند و در شب دوم، عدّه‌ی بیشتری جمع شدند و با پیامبر ج نماز خواندند و صبح آن شب نیز مردم درباره‌ی آن با هم بحث کردند و در شب سوم، مردم بسیاری در مسجد جمع شدند. پیامبر ج به مسجد رفت و مردم پشت سر او نماز خواندند؛ وقتی شب چهارم رسید، مسجد گنجایش کثرت جمعیت را نداشت و پیامبر ج از منزل بیرون نیامد، تا این که برای نماز صبح از منزل بیرون شد؛ همین که نماز صبح را به جای آورد، رو به مردم کرد و بعد از ادای شهادتین، فرمود: «امّا بعد؛ باید به شما بگویم که موقعیت و علاقه‌ی شما (به نماز جماعت تراویح) بر من پوشیده نیست (و می‌دانم تا چه اندازه به آن علاقمند می‌باشید) ولی برای این بیرون نیامدم و با شما نماز تراویح نخواندم، چون ترسیدم این علاقه‌ی شما، موجب فرض شدن آن از جانب خداوند بر شما بشود و شما از انجام این فرض، ناتوان و عاجز باشید و به واسطه‌ی ترک آن، گناهکار شوید».

 

1296 - [2] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَرْغَبُ فِی قِیَامِ رَمَضَانَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَأْمُرَهُمْ فِیهِ بِعَزِیمَةٍ فَیَقُولُ: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ. فَتُوُفِّیَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج والمر عَلَى ذَلِکَ ثُمَّ کَانَ الْأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ فِی خِلَافَةِ أَبِی بَکْرٍ وَصَدْرًا مِنْ خِلَافَةِ عمر على ذَلِک». رَوَاهُ مُسلم([2]).

1296- (2) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج برای قیام (نماز تراویح) در ماه مبارک رمضان، تشویق می‌کردند بدون این که آن را واجب یا حتمی بگردانند؛ و می‌فرمودند: «کسی که ماه رمضان را از روی ایمان و برای فراچنگ آوردن اجر و پاداش، در عبادت بگذراند، گناهان پیشین او آمرزیده می‌شوند».

پس رسول خدا ج وفات کردند و چهره در نقاب خاک کشیدند و حال آن که مسأله این‌گونه بود.

آن‌گاه در دوران خلافت ابوبکر صدّیق س و در ابتدای خلافت عمر بن خطّاب س، مسأله این‌گونه بود؛ (یعنی در این مدّت، هرکس به طور انفرادی در خانه‌اش، نماز تراویح می‌خواند؛ سپس عمر بن خطاب س مردم را جمع نمود و از ابی بن کعب س خواست تا آنان را امامت نماید و این‌گونه بود که نماز تراویح با جماعت، استمرار پیدا کرد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«یرغّب»: علاقمند می‌ساخت؛ تشویق و ترغیب می‌نمود؛ متمایل و راغب می‌ساخت.

«عزیمة»: امر واجب؛ کار حتمی؛ کاری که انجام آن، ضروری باشد؛ در مقابل رخصت.

1297 - [3] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا قَضَى أَحَدُکُمُ الصَّلَاةَ فِی مَسْجده فلیجعل لبیته نَصِیبا من صلَاته فَإِنَّ اللهَ جَاعِلٌ فِی بَیْتِهِ مِنْ صِلَاتِهِ خیرا». رَوَاهُ مُسلم([3]).

1297- (3) جابر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هنگامی که نماز (فرض) یکی از شما در مسجد به پایان رسید، خانه‌ی خویش را هم از نماز، بهره‌مند سازد؛ زیرا خداوند، نماز خواندن در خانه را باعث خیر و برکت آن می‌گرداند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: خواندن نمازهای نفل و سنّت در خانه، مستحب و پسندیده می‌باشد؛ زیرا باعث خیر و برکت و نزول رحمت و فروفرستادن فرشتگان و فرار شیطان از خانه می‌گردد؛ و هم‌چنین به سبب دور بودن از نگاه مردم، احتمال ریا نیز کاهش می‌یابد.

به هر حال، بهتر آن است که سنّت‌ها و نوافل، در خانه خوانده شود؛ زیرا پیامبر ج در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «علیکم بالصلاة فی بیوتکم؛ فانّ خیر صلاة الـمرء فی بیته الّا الصلاة الـمکتوبة» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ چون بهترین نماز شخص، نماز در خانه‌اش است غیر از نمازهای فرض (که باید در مسجد خوانده شوند)».

امّا اگر احتمال سرگرم شدن به کاری دیگر در منزل وجود داشت، پس سنّت‌ها در مسجد خوانده شوند؛ و از آنجایی که امروزه، تنبلی و کاهلی و بی‌توجهی و سهل‌ انگاری بر مردم چیره گشته است، فتوا بر خواندن سنّت‌ها در مسجد می‌باشد؛ امّا اگر شخصی بر خود اعتماد دارد که در منزل، می‌تواند سنّت‌ها را به خوبی ادا کند، برای او بهتر و پسندیده‌تر آن است که سنّت‌های خویش را در خانه بگزارد.




فصل دوم

1298 - [4] (صَحِیح)

عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: صُمْنَا مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج رَمَضَانَ فَلَمْ یَقُمْ بِنَا شَیْئًا مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى بَقِیَ سَبْعٌ فَقَامَ بِنَا حَتَّى ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّیْلِ فَلَمَّا کَانَتِ السَّادِسَةُ لَمْ یَقُمْ بِنَا فَلَمَّا کَانَتِ الْـخَامِسَةُ قَامَ بِنَا حَتَّى ذهب شطر اللَّیْل فَقلت: یارسول الله لَو نفلتنا قیام هَذِه اللَّیْلَة. قَالَ فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا صَلَّى مَعَ الْإِمَامِ حَتَّى ینْصَرف حسب لَهُ قیام اللَّیْلَة». قَالَ: فَلَمَّا کَانَت الرَّابِعَة لم یقم فَلَمَّا کَانَتِ الثَّالِثَةُ جَمَعَ أَهْلَهُ وَنِسَاءَهُ وَالنَّاسَ فَقَامَ بِنَا حَتَّى خَشِینَا أَنْ یَفُوتَنَا الْفَلَاحُ. قَالَ قُلْتُ: وَمَا الْفَلَاحُ؟ قَالَ: السَّحُورُ. ثُمَّ لَمْ یَقُمْ بِنَا بَقِیَّةَ الشَّهْرِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَرَوَى ابْنُ مَاجَهْ نَحْوَهُ إِلَّا أَنَّ التِّرْمِذِیَّ لَمْ یَذْکُرْ: ثُمَّ لَمْ یَقُمْ بِنَا بَقِیَّة الشَّهْر([4]).

1298- (4) ابوذر س گوید: همراه با رسول خدا ج (ماه رمضان را) روزه گرفتیم؛ آن حضرت ج در شبی از شب‌های ماه رمضان، با ما نماز تراویح نگزاردند؛ (بلکه فقط به گزاردن نمازهای فرض اکتفا می‌کردند و پس از خواندن نماز عشاء، به حجره‌ی خویش می‌رفتند؛) و این روند ادامه داشت تا آن که هفت روز از رمضان باقی ماند؛ پس همراه با ما، به گزاردن نماز تراویح پرداختند تا آن که یک سوم اول شب، سپری شد؛ و چون شب ششم (از آخر ماه رمضان) فرارسید، با ما نماز تراویح نگزاردند؛ و هنگامی که از ماه رمضان، پنج شب باقی مانده بود، با ما تا نصف شب، به گزاردن نماز تراویح و قیام پرداختند.

(ابوذر س در ادامه گوید: خطاب به پیامبر ج) گفتم: ای رسول خدا ج! کاش با ما امشب بیشتر از این، به قیام و نماز تراویح می‌پرداختید؛ (یعنی باقی‌مانده‌ی شب را نیز به قیام مشغول می‌شدید)! آن حضرت ج فرمودند: «هرگاه مردی همراه با امام، در جماعت، نماز بگزارد و پس از آن به خانه‌ی خویش رهسپار گردد، به راستی برای وی، قیام و عبادت کلّ شب، محاسبه می‌گردد».

و چون چهار شب از رمضان باقی مانده بود، با ما نماز تراویح نگزاردند تا آن که یک سوم شب سپری شد؛ و هنگامی که سه شب از رمضان باقی مانده بود، خانواده و زنان خود و سایر مردم را جمع کردند و با ما به قیام و نماز تراویح پرداختند و این قدر طولانی نمودند که از آن ترسیدیم که مبادا «فَلاح» را از دست بدهیم.

راوی گوید: خطاب به ابوذر س گفتیم: «فلاح» چیست؟ او در پاسخ گفت: خوراک و نوشیدنی سحر.

(ابوذر س در ادامه گوید:(پس از (شب بیست و هفتم،) در ایام باقی‌مانده‌ی رمضان (یعنی در شب بیست و هشتم و بیست و نهم) با ما نماز تراویح نگزاردند.

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسایی روایت کرده‌اند. و ابن ماجه نیز نظیر این حدیث را (از حیث معنا نه از لحاظ لفظ) روایت کرده است؛ با این تفاوت که ترمذی، عبارت «ثمّ لـم یقم بنا بقیّة الشهر» را روایت نکرده است].

شرح: تعداد رکعت‌های نماز تراویح:

نماز تراویح، از مسائل فرعی دینی است، نه مسائل اعتقادی و اصولی؛ متأسفانه گروهی هستند که با آغاز هر رمضان، آشوب و بلوای اختلاف و تفرقه را در مساجد و جاهای دیگر در بین مسلمانان به وجود می‌آورند و گمان می‌کنند که بیشتر از هشت رکعت، بدعت است و کسی‌که بیشتر از هشت رکعت بخواند، بدعتگزار بوده و مستحق عذاب الهی است؛ چرا که پیامبر ج فرمود: «هر بدعتی، گمراهی است و هر گمراهی، مستحق عذاب دوزخ است».

و در حقیقت، گناه آن نیست که بیشتر از هشت رکعت خوانده شود، بلکه گناه واقعی و اشتباه بزرگ، وقتی است که تعداد رکعت‌های نماز تراویح را وسیله‌ای برای اختلاف و نزاع در بین مسلمانان و ایجاد آشوب و بلوا در مساجد و غیر آن، قرار دهیم.

و به زودی، (در شرح حدیث 1302) نگاهی اجمالی به بحث «تعداد رکعت‌های نماز تراویح» خواهیم داشت؛ و در اینجا به ذکر چند نکته بسنده می‌کنم:

1-  چنان که پیش‌تر نیز بیان گردید، نماز تراویح، از زمره‌ی مسائل فرعی دینی است نه از جمله‌ی مسائل اعتقادی و اصولی؛ از این رو اشتباه است که گروهی با آغاز هر رمضان، آشوب و بلوای اختلاف و تفرقه را در مساجد و جاهای دیگر در بین مسلمانان، به وجود بیاورند و گمان کنند که بیشتر از هشت رکعت، بدعت است و کسی‌که بیشتر از هشت رکعت بخواند، بدعتگزار است و مستحق عذاب الهی می‌باشد!.

2-  نماز تراویح، سنّت مؤکّده است (هم برای مردان و هم برای زنان)؛ و در مورد نماز تراویح، زمانی انسان دچار گناه واقعی می‌شود که تعداد رکعت‌های نماز تراویح را وسیله‌ای برای اختلاف و نزاع در بین مسلمانان و ایجاد آشوب و بلوا در مساجد و غیر آن، قرار دهد.

3-  فقهاء و محدثان و دانشوران و صاحب‌نظران اسلامی، اتفاق‌نظر دارند که پیامبر ج نماز تراویح را با صحابه، سه روز یا چهار روز به جماعت خواندند و بعد از آن نخواندند؛ و در مورد عدم استمرار آن فرمودند: «از این بیم داشتم که واجبش بدانید»؛ چون استمرار کاری بدون وقفه، دلیل بر وجوب آن است.

4-  رأی بیشتر فقهاء و صاحب نظران دینی بر آن است که خواندن نماز تراویح به جماعت، بهتر و افضل است؛ از این رو، قول راجح از دیدگاه بیشتر علماء و دانشمندان فقهی، بر آن است که خواندن نماز تراویح به جماعت، بهتر و برتر از خواندن آن به تنهایی است؛ زیرا عمر بن خطاب س فرمان داد که مسلمانان، نماز تراویح را به امامت ابی بن کعب س بخوانند؛ و نیز به دلیل این که رسول خدا ج آن را به جماعت گزاردند.

و در روایتی از امام مالک، امام ابویوسف (شاگر ارشد امام ابوحنیفه) و برخی از علمای شافعی، بر این باورند که بهتر آن است که نماز تراویح، در خانه خوانده شود؛ همانند سایر نمازهای مستحب و سنّت.

5-  بعضی ادّعا می‌کنند که تعداد رکعت‌های نماز ترایح هشت رکعت است و اضافه بر آن بدعت است و انجام‌دهنده‌ی آن، مستحق عذاب دوزخ است؛ و استدلال می‌کنند به حدیثی که امام بخاری از ابوسلمة بن عبدالرحمن س روایت کرده است که وی از عایشه ل پرسید: «نماز پیامبر ج در ماه رمضان چگونه بود؟ عایشه ل گفت: در رمضان و غیر آن، بیشتر از یازده رکعت نمی‌خواند». و این در حالی است که بیشتر علماء و صاحب‌نظران اسلامی، قائل به بیست رکعت تراویح هستند؛ از جمله امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد، ثوری، ابوداود و.. [و به زودی، دلایل و براهین این گروه از علماء را به تفصیل بیان خواهیم نمود].

6-  در ادای نماز تراویح، عجله و شتاب ممنوع است:

در صحیح بخاری و صحیح مسلم از پیامبر خدا ج روایت شده است که می‌فرماید:

«مَنْ قامَ رمضانَ ایماناً واحتساباً غُفرِلَهُ ما تقدَّم مِنْ ذَنْبِه». «هر کس شب‌های رمضان را از روی ایمان و اخلاص به نماز بگذراند، همه‌ی گناهان گذشته اش آمرزیده می‌شود».

روزه‌ی ماه رمضان از جانب خداند متعال تشریع، و قیام و شب زنده داری شب‌های ماه رمضان از جانب پیامبر خدا ج سفارش شده است، و آن حضرت شب زنده داری در ماه رمضان را سبب پاک شدن گناهان و خطاها اِعلان فرموده است؛ ولی باید دانست «قیامِ لیل» و شب زنده داری تنها در صورتی باعث آمرزش گناهان و پاک شدن از پلیدی‌ها می‌گردد که انسان مسلمان آن را با شروط و ارکان و آداب و حُدودی که دارد به طور کامل انجام دهد. چنانکه می‌دانیم، با طمأنینه و تأنّی خواندن سوره‌ی فاتحة الکتاب و با طمأنینه انجام دادن رکوع‌ها و سجده‌ها یکی از ارکان نماز است؛ زیرا، پیامبر ج هنگامی که می‌دید شخصی نمازش را درست ادا نمی‌نماید، و برای مثال رعایت طمأنینه را در نماز نمی‌نمود، به او فرمود:

«ارْکَعْ حَتّی تَطْمَئِنَّ راکِعاً، واعْتَدِلْ حتّی تَطْمَئِنَّ قائِماً، واسْجُد حتّی تَطْمَئِنَّ ساجداً، وَاجْلِسْ بَینَ السَّجَدَتیِنِ حتّی تَطْمَئِنَّ جالِساً، وهکذا»([5]). «به رکوع برو تا از حرکت باز ایستی، و از رکوع برخیز تا اینکه ایستاده از حرکت آرام گیری، و سجده کن تا اینکه در سجده از حرکت باز ایستی، و در میان دو سجده بنشین تا از حرکت باز مانی، و همین طور...»

در تمامی این ارکان، «طمأنینه» شرط لازم نماز می‌باشد. دانشمندان و علما در حدّ و حدود این طمأنینه‌ی مشروط و لازم اختلاف نظر دارند؛ بعضی کمترین حدّ آن را به اندازه‌ی یکبار تسبیح گفتن مثلاً «سُبحانَ ربِّی اَلاعلی» دانسته‌اند؛ و بعضی دیگر مانند شیخ الاسلام ابن تیمیه شرط کرده‌اند که مقدار طمأنینه در رکوع و سجده لازم است به اندازه‌ی سه بار تسبیح گفتن باشد؛ به دلیل اینکه در حدیث سه بار تسبیح آمده است، و این کمترین حدّ طمأنینه است. بنابراین، لازم است که انسان در ارکان نماز به اندازه‌ی سه بار تسبیح گفتن مَکث نماید. خداوند متعال می‌فرماید:

 ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢ [المؤمنون: 1-2]([6]).

«مؤمنان رستگار کسانی هستند که نماز را می‌گذارند و در نماز خاشع و فروتنند».

«خشوع» بر دو نوع است: خشوع جسمانی و خشوع قلبی

خشوع جسمانی عبارت است از اینکه اندام‌های بدن از حرکت باز ایستند، انسان به وسیله‌ی بازی با اندام غافل نماند و روباه آسا به این طرف و آن طرف نگاه نکند؛ و همچون خروس نوک نزند، و خیلی تند و سریع، به رکوع و سجده نپردازد، بلکه همان گونه که خداوند عَزَّوجل تشریع فرموده است نماز آن را با تمامی ارکان و حدّ و حدودش ادا نماید. حال، همانطور که نماز نیاز به خشوع بدنی و جسمانی دارد، به خُشوع قلبی و روحانی نیز نیاز دارد.

خشوع قلبی به معنای حُضور عظمت خداوند در قلب انسان است، و آن حاصل نمی‌شود جُز با تأمّل و دقّت در آن آیات قرآنی که در نماز تلاوت می‌شوند، و یادآوری قیامت و یادآوری اینکه شخص نماز گزار در پیشگاه خداوند عزَّ و جل قرار دارد. خداوند متعال در حدیث قدسی می‌فرماید: [نماز را میان خود و بنده‌ام به دو نیم تقسیم نموده‌ام، وقتی که، بنده می‌گوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢ خداوندمتعال می‌فرماید: بنده‌ی من را، مرا ستایش کرد و هرگاه بگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣ خداوند متعال می‌فرماید: بنده‌ام مرا ثنا گفت، و آنگاه که بنده می‌گوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤ خداوند متعال می‌گوید: بنده‌ام مرا تعظیم کرد؛ و آنگاه که بنده می‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ خداوند متعال می‌فرماید: این میان من و بنده‌ام می‌باشند. و آنگاه که بنده می‌گوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ خداوند متعال می‌فرماید: این از آن بنده‌ام می‌باشد، و آنچه را که از من خواهد به او می‌دهم]([7]).

خداوند سبحان از شخص نماز گزار روی گردان نمی‌شود، بلکه خواسته هایش را اجابت می‌کند؛ بنابراین لازم است، مسلمان نمازگزار توجّه داشته باشد که در نماز با خداوند متعال به گفتگو می‌پردازد؛ و باید در هر حرکتی از حرکات نماز، و در هر وقتی از اوقات آن، و در هر رُکنی از ارکان آن حضور قلب داشته باشد. از این رو، نمازگزارانی که تمامی همّ و قصد آنان این باشد که از نماز فارغ شوند، و از آن رهایی یابند، و آن را بار سنگینی بر دوش خود احساس کنند؛ اینگونه نماز خواندن مورد قبول درگاه خداوند متعال نخواهد بود. بسیاری از مردم در ماه رمضان فقط در فاصله‌ی چند دقیقه بیست و سه رکعت نماز می‌خوانند، و تمامی همّ و غمّ آنان این است که نمازها را به سرعت به پایان برسانند، بدون اینکه رکوع و سجود را به طور کامل و با خشوع و طمأنینه ادا نمایند، در کمترین وقت ممکن نماز را تمام می‌کنند. نماز با این کیفیت چنانکه در حدیث آمده است: سیاه و تاریک به سوی آسمان بالا می‌رود، و به نماز گزار گفته می‌شود:

«ضَیَّعَکَ اللهُ کَما ضَیَّعْتَنی». «خداوند تو را تباه گرداند، همانگونه که تو مرا تباه گردانیدی»!.

ولی نماز دارای خشوع و ارکان کامل که آهسته ادا شده باشد، سفید و نورانی به آسمان عروج می‌نماید، و به صاحبش می‌گوید:

«حَفِظَکَ اللهُ کما حَفِظْتَنی». «خداوند تو را محفوظ دارد همانطور که مرا محفوظ داشتی».

سفارش و نصیحت من به بسیاری از ائمّه‌ی جماعت و نمازگزارانی که می‌خواهند آن تعداد رکعات نماز [23 رکعت] را با شتاب و عجله و بدون خشوع و حضور قلب و آرامش بدنی ادا کنند، این است که در ادای نماز کمیت مورد توجّه نیست، بلکه کیفیت و نحوه‌ی ادای نماز مورد توجّه است، توجّه به اصل نماز است که آیا با خشوع و خضوع ادا شده، یا شتابان و با عجله، تعداد رکعات متعدّد نماز سپری شده و قرائت شده‌اند.

از خداوند متعال خواستاریم که ما را در زمره‌ی مسلمانان خاشع قرار دهد.

1299 - [5] (ضَعِیف)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: فَقَدْتُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج لَیْلَةً فَإِذَا هُوَ بِالْبَقِیعِ فَقَالَ «أَکُنْتِ تَخَافِینَ أَنْ یَحِیفَ اللهُ عَلَیْکِ وَرَسُولُهُ؟ قُلْتُ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنَّکَ أَتَیْتَ بَعْضَ نِسَائِکَ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ تَعَالَى یَنْزِلُ لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَغْفِرُ لِأَکْثَرَ مِنْ عَدَدِ شَعْرِ غَنَمِ کَلْبٍ» رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ وَزَادَ رَزِینٌ: «مِمَّنِ اسْتَحَقَّ النَّارَ» وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: سَمِعْتُ مُحَمَّدًا یَعْنِی البُخَارِیّ یضعف هَذَا الحَدِیث([8]).

1299- (5) عایشه ل گوید: شبی رسول خدا ج را (در بستر خویش) نیافتم؛ (از این رو، به جستجوی ایشان برآمدم و) متوجه شدم که ایشان در قبرستان بقیع هستند (و در آنجا مشغول راز و نیاز با پروردگار خویش بودند؛ و چون آن حضرت ج از راز و نیاز با پروردگارشان فارغ شدند، رو به من کردند و) فرمودند:

«آیا بیم آن داری که خدا و پیامبرش، بر تو ظلم و ستم روا دارند (و در شب نوبت تو، به نزد دیگر همسرانم بروم)»! گفتم: ای رسول خدا ج! گمان بردم که به نزد برخی دیگر از همسران خویش رفته باشید. پیامبر ج فرمودند:

«بی‌گمان، خداوند بلندمرتبه در شب نیمه‌ی شعبان به آسمان دنیا فرود می‌آید و انسان‌های بی‌شماری را که شمار آن‌ها بیشتر از شمار موهای گوسفندان قبیله‌ی «بنی کلب» است، می‌آمرزد».

[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند. و رزین این عبارت را نیز افزوده است:] «ممّن استحقّ النار»؛ «خداوند، کسانی را می‌آمرزد که مستحق رفتن به دوزخ هستند».

و ترمذی گوید: از محمد بن اسماعیل بخاری شنیدم که این حدیث را ضعیف به شمار می‌آورد.

شرح: «البقیع»: برای «بقیع»، معانی گوناگونی نوشته‌اند؛ از جمله: به مکانی وسیع گفته می‌شود که در آن، درخت و ریشه‌ی آن باشد. قبرستان عمومی مدینه را که زمینی مملو از آن درختان بوده است، «بقیع الغرقد» نامیده‌اند. «غرقد»: نام نوعی درخت است که در آنجا می‌روییده است.

شمال غربی این قبرستان را که عمّه‌های پیامبر ج در آن مدفون‌اند، «بقیع العمّات» نام نهاده‌اند؛ این قسمت، پیش‌تر به وسیله‌ی دیواری از بقیع جدا بوده و در سال 1373 ه‍.ق، دیوار آن را برداشتند. جنوب شرقی بقیع را که محل دفن مردگان یهود و غیرمسلمان بوده، «حش کوکب» خوانده‌اند. بعدها در دوران اُموی، دیوار آن را خراب و به بقیع ملحق کردند.

بقیع الغرقد، تاریخچه‌ای دیرینه در دل شبه جزیره دارد؛ زیرا تاریخ نگاران، پیشینیه‌ی آن را به دوران جاهلیت باز گردانده‌اند.

در ابتدا، این مکان، قبرستان مردم یثرب (مدینه) بوده و قبل از اسلام، اموات خود را در آن به خاک می‌سپردند. پس از اسلام، تنها به دفن اموات مسلمانان اختصاص یافت و یهودیان و غیرمسلمانان را در «حش کوکب» به خاک می‌سپردند. قبرستان بقیع، که به صورت مستطیل شکل و بسیار کوچک بوده، بیرون از دیوار شهر قرار داشته و مساحت آن 3493 مترمربّع بوده است.

به هر حال، قبرستان بقیع، آرامگاه بیش از ده هزار نفر از صحابه، تابعان، قاریان، سادات، بنی‌هاشم و شهدای گرانقدر صدر اسلام است. از امّ قیس ل نقل شده است که همراه پیامبر ج به بقیع آمدم؛ فرمود: «ام قیس! از این قبرستان در آخرت 70000 نفر برانگیخته شده و بدون حساب به بهشت می‌روند، در حالی که صورت‌های آنان مانند ماه شب بدر می‌درخشد.» (مسلم، نسایی و ابن ماجه)

«انّ الله تعالی ینزل لیلة النصف من شعبان...»:

درباره‌ی فضیلت شب برائت (یا شب نیمه‌ی شعبان) روایات زیادی وجود دارد که بیشتر آن‌ها را علامه سیوطی در «الدرّ المنثور» جمع‌آوری کرده است؛ و همه‌ی روایات وارد شده در این موضوع از نظر سند، ضعیف می‌باشند.

و حدیث عایشه ل نیز ضعیف می‌باشد؛ یکی از علل ضعفش، راوی آن به نام حجاج بن ارطاة می‌باشد که ضعف او از دیدگاه صاحب‌نظران عرصه‌ی رجال‌شناسی، مشهور می‌باشد. و علاوه بر آن، در سند حدیث نیز دو انقطاع وجود دارد؛ یکی، این است که سماع حجاج بن ارطاة از یحیی بن کثیر ثابت نیست؛ و دیگر این که سماع یحیی بن ابی کثیر از عروة نیز ثابت نمی‌باشد؛ البته از یحیی بن معین نقل شده که ایشان سماع یحیی بن ابی کثیر را از عروة ثابت می‌داند که اگر چنین باشد، سند حدیث، فقط یک انقطاع دارد. و در هر صورت، این حدیث نیز مانند سایر احادیث این موضوع، ضعیف می‌باشد.

و با وجود ضعف احادیث این موضوع، برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند: اهمّیت دادن به عبادت در شب برائت، بدعت نمی‌باشد؛ بدین‌خاطر که مجموعه‌ی احادیثِ شب برائت و کثرت آن‌ها، این مطلب را می‌رساند که فضیلت شب برائت، ریشه در واقعیت دارد و بی‌اساس نیست؛ دلیل دیگر این که عمل امت در این شب اهتمام دادن به عبادت بوده است؛ و این قاعده، پیش‌تر چند بار ذکر شده است که هرگاه حدیث ضعیف به وسیله‌ی تعامل امّت، تأیید گردد، به درجه‌ی مقبول، ارتقاء پیدا می‌کند؛ از این رو، فضیلت شب برائت، امری قطعی و ثابت شده است. البته روایاتی مانند خواندن یکصد رکعت نماز در این شب، موضوع هستند؛ و از تعامل امّت نیز چنین شیوه‌ای ثابت نیست.

درباره‌ی شب نیمه‌ی شعبان حدیثی که به درجه‌ی صحّت رسیده باشد، وارد نشده است؛ ولی در این رابطه احادیثی وجود دارند که بعضی از دانشمندان آنها را حَسَنْ و بعضی آنها را مردود شمرده‌اند. به طور کلّی می‌توان گفت: پیرامون شب نیمه‌ی شعبان هیچ حدیثی وارد نشده است، و اگر به احادیث حسن در این باره مراجعه کنیم، همگی دعا خواندن و استغفار کردن در این شب را توصیه می‌کنند؛ امّا، دعای مشخّصی برای این شب وارد نشده است، و آن دعاهایی که بعضی مردم در بعضی از کشورهای اسلامی می‌خوانند و بصورت چاپ شده، آن را میان مردم توزیع می‌نمایند، نادرست و بی‌اساس است و با دلیل عقلی و نقلی سازگاری ندارد.

اینک نمونه‌ای از آن دعاهایی که می‌خوانند:

«اَللّهُمَّ اِنْ کُنْتَ کتَبْتَنی عِندک فی امِّ الکتِابِ شقیّاً أَوْ مَحْروماً أَوْ مَطْروُداً أَوْ مُقْتَراً علیَّ فی الرِّزْقِ، فَامْحُ اللّهُمَّ بفَضْلِکَ شَقاوَتی وحِرْمانی وطَرْدی واِقْتار رِزْقی واَثْبِتْنی عندک فی امِّ الکِتابِ سَعیداً مَرْزوقاً مُوَفَّقاً للخیراتِ کلِّها فاِنَّکَ قلتَ وقولُکَ الحَقُّ فی کتابِکَ المُنَزَّلِ وعَلی لِسانِ نَبِیِّکَ المُرْسَل: یَمْحُو اللهُ ما یَشاءُ ویَثْبُتُ وعِنْدَهُ اُمُّ الکتاب»

«خداوندا! اگر مرا در لوح المحفوظ و نزد خودت، بدبخت و محروم و طرد شده و بی‌روزی قرار داده‌ای، به فضل و بزرگواری خودت بدبختی و محرومیت و طرد شدن و فقیر بودن را از من محو فرما، که خود فرموده‌ای و گفتار تو که در قرآن و بر زبان پیامبر مُرسلت جاری شده حق است که می‌فرمایی: خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند و اصل کتاب نزد اوست».

در این عبارات دعا، به تناقض آشکاری برمی خوریم، و آن اینکه در اوّل آن می‌گوید: «اِنْ کُنتَ کَتَبتَنی عندکَ فی اُمِّ الکتابِ شَقِیَّاً أَوْ مَحْرُوماً... فَامْحُ هذا واثْبِتْنی عِندَک فی اُمِّ الکتاب سَعیداً مرزوقاً موفَّقاً لِلخیراتِ... لِانَّکَ قلتَ «یَمْحُوا الله ما یَشاءُ ویثْبُتُ وعِندَهُ اُمُّ الکِتاب» معنای این دعا چنین است که محو اثبات در لوح المحفوظ نیست؛ پس چگونه مواردی از محو و اثبات در لوح محفوظ درخواست می‌شود.

چنین کلامی با آنچه در آداب دعا بیان شده است منافات دارد. پیامبر ج:

«اذا سَأَلْتُمْ اللهَ فَاجْزِمُوا فی المَسْأَلةِ». «هرگاه از خدا درخواست نمودید، با قطع و جزم درخواست کنید».

در دعا نباید گفت: پروردگارا! اگر خواستی ما را بیامرز، و اگر خواستی به ما رحم کن، و اگر خواستی مرا روزی ده! که چنان عملی نزد خداوند خوشایند نیست، بلکه باید با قاطعیت و یقین بگوید: مرا بیامرز! به من رحم کن! مرا روزی ده... که چنین شیوه‌ای باعث قبولی دعا و استغفار شخص دعا کننده می‌باشد. امّا، تعلیق دعا بر مشیت و شرط، مانند اینکه، دعا کننده بگوید: (اِنْ شِئْتَ) «اگر خواستی» همانطور که بیان شد، خارج از اسلوب و آداب دعاست، و خارج از اسلوب راز و نیاز در پیشگاه پروردگار می‌باشد؛ فرق است میان درخواست چیزی از بندگان و درخواست چیزی از پروردگار.

این دلالت دارد بر اینکه دعاهایی که ساخته و پرداخته‌ی بشر است گاه نسبت به ادای معنا قاصر و نارسا هستند، و چه بسا وارونه، غلط و متناقض با مطلوب صاحب دعوت می‌باشد، و بخاطر زیبایی اسلوب و بلاغت و حُسن اَدا هیچ دعایی بهتر از دعاهای مأثور نیست؛ زیرا که آن دعاها دارای معانی جامع در قالب الفاظ کوتاه می‌باشند. بنابراین، هیچ ادعیه‌ای بهتر از آنچه رسول اکرم ج بیان داشته، نیست و با پیروی از دعاهای ایشان، انسان مؤمن مستوجب دو اجر و ثواب خواهد شد: 1- اجر و ثواب دعا 2- اجر و ثواب تبعیت از پیامبر ج؛ لذا بر ما لازم است که همیشه آن ادعیه‌ی نبوی را بخاطر سپرده و با آنها دعا کنیم.

راجع به شب نیمه‌ی شعبان و شب زنده داری و نوافل و دعای مخصوص آن و... هیچ گونه سَنَدی، نه در احادیث صحیح و نه در شریعت، در دست نداریم.

به یاد می‌آورم، در اوان کودکی ام، به تقلید از مردم، به بزرگداشت نیمه‌ی شعبان می‌پرداختیم؛ به قصد طول عمر دو رکعت نماز می‌خواندیم؛ و به نیت بی‌نیازی از مردم دو رکعت دیگر می‌خواندیم؛ و یاسین را قرائت می‌کردیم؛ سپس دو رکعت دیگر نماز می‌خواندیم، و غیر آن، اینک، می‌دانم که شریعت به این گونه عبادات دستوری نداده، و از طرف دیگر اصل و اساس در عبادات «توقیف» و ممنوع بودن کم و زیاد شدن آن است. انسان نمی‌تواند در عبادات هر آنچه را که می‌خواهد اختراع نماید؛ زیرا، صلاحیت و شایستگی تشریع عبادات و تنظیم برنامه‌ها و مراسم عبادی، تنها از آنِ خداوند متعال است و بس.

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ [الشورى: 21].

«یا اینان برای خدا شریکانی برگرفته‌اند که آنچنان احکام دینی را برای ایشان تشریع کرده‌اند که خداوند نسبت به آنها اذن نداده است»؟!

بنابراین، بر ما واجب است که در مسائل مربوط به عبادات در حدّ نصوص شرعی و سنّت پیامبر اکرم ج توقّف کنیم، و پا فراتر نگذاریم، و از ادعیه‌ی مأثور، حتّی اگر دعاهای خوبی هم باشند، فراتر نرویم... و الله اعلم

تجمّع در شب نیمه‌ی شعبان و قرائت دعای مخصوص آن

شاید برخی از مردم بپرسند که اکنون ما در آستانه‌ی ماه شعبان قرار داریم، و بعضی از مسلمانان شب نیمه‌ی شعبان را به بعضی نمازها و دعاها، اختصاص می‌دهند... آیا این عمل آنان شرعی است، و آیا چیزی در فضیلت این شب وارد شده است؟

جواب: راجع به فضیلت شب نیمه‌ی شعبان بعضی احادیث روایت شده است، از جمله این که «خداوند متعال در این شب بر بندگانش متجلّی می‌گردد، و دعای بندگان، غیر از مرتکبین گناهان کبیره را، اجابت می‌کند.» بعضی از دانشمندان اسلامی این احادیث را حَسَن، و بعضی آن را ضعیف دانسته‌اند؛ تا آنجا که فقیه قاضی ابوبکر بن عربی می‌گوید: احادیثی که راجع به فضیلت این شب و احیاء آن با طاعت و عبادت وارد شده‌اند؛ آن احادیث نه از پیامبر ج و نه از اصحاب و نه از مسلمانان قرون اوّلیه که خیر القرون به شمار می‌آیند، وارد نشده است؛ و روایتی در دست نداریم که آنان برای احیاء این شب اجتماع نموده باشند، و دعاهای خاصّی را قرائت کرده، و نمازهای مخصوص بعد از مغرب می‌خوانند و در مساجد جمع می‌شوند؛ سوره‌ی «یس» را می‌خوانند، و سپس به نیت طول عمر دو رکعت نماز می‌خوانند؛ و به نیت توانگری و بی‌نیازی از مردم دو رکعت دیگری می‌خوانند؛ و سپس دعایی را قرائت می‌کنند که از هیچ یک از پیشینیان روایت نشده است و در حالی که آن، یک دعای طولانی و مخالف و متناقض و متعارض با نصوص شریعت است؛ زیرا که دعا کننده در این دعاها می‌گوید:

«اَللّهُمَّ اِنْ کُنتَ کَتَبتَنی عندکَ فی اُمِّ الکتابِ شَقِیَّاً أَوْ مَحْرُوماً او مطروداً او مُقْتَراً عَلَیَّ فی الرزقِ، فَامْحُ اللّهُمَّ بفَضْلِکَ شَقاوَتی وحِرْمانی وطَرْدی واِقْتار رِزْقی واَثْبِتْنی عندک فی امِّ الکِتابِ سَعیداً ومَرْزوقاً مُوَفَّقاً للخیراتِ کلِّها؛ فاِنَّکَ قُلْتَ وقولُکَ الحَقُّ فی کتابِکَ المُنَزَّلِ وعَلی لِسانِ نَبِیِّکَ المُرْسَل: ‹یَمْحُو اللهُ ما یَشاءُ ویَثْبُتُ وعِنْدَهُ اُمُّ الکتاب›»

این عین عبارت دعایی است که می‌خوانند، و در آن تناقضی روشن و ملموس است، هنگامی می‌گوید: اگر در لوح محفوظ مرا چنین و چنان نوشته‌ای، آن را محو فرما و مرا نزد خود برخلاف آن قرار ده؛ زیرا که تو فرموده‌ای: «یمْحُو اللهُ ما یشاءُ و یثْبُتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الکتاب»! معنی آن این است که لوح محفوظ محو و اثبات ندارد؛ و محو و اثبات در سوای آن است؛ از قبیل صُحُف ملائکه و غیره پس وقتی که مفهوم آیه چنین مفهوم مضمونی را دارد چگونه از پروردگارش می‌خواهد که برخلاف آنچه نوشته است، محو اثبات کند در حالی که در امّ الکتاب نه محوی هست و نه اثباتی؟!

نیز، این چه دعایی است که گوینده با شک و تردید آن را بازگو کند: اگر چنین کرده‌ای محو کن، و اگر چنان کرده‌ای، چنان کن... در حالی که پیامبر ج به ما دستور داده که باید دُعا را با جَزم و یقین بیان کنیم و هیچگونه شک و تردیدی را به دُعا راه ندهیم. وجود این شک و تردید در متن دُعا خود دلالت دارد بر اینکه این دعای غلطی است و پایه و اساسی در شریعت ندارد...

و هم‌چنین در این دعا گفته شده است: خدایا به تجلّی اعظم تو در شب نیمه‌ی ماه شعبان مکرّم که در آن هرگونه کاری باترتیبی استوار فیصله می‌یابد؛ بلا و مصیبتی را که ما می‌دانیم، و آنچه را که نمی‌دانیم، از ما برطرف کن!... این هم اشتباه است؛ زیرا، شبی که فیصله دهنده‌ی کارهاست، همان شبی است که قرآن در آن نازل شده، یعنی شب قدر، که شب تجلّی اعظم است، و مطابق نصّ صریح قرآن چنین شبی در ماه رمضان است؛ خداوند متعال در سوره‌ی دخان می‌فرماید:

 ﴿حمٓ١ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةٖ مُّبَٰرَکَةٍۚ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ٣ فِیهَا یُفۡرَقُ کُلُّ أَمۡرٍ حَکِیمٍ٤ [الدخان: 1-4].

«سوگند به کتاب روشنگر، که ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم زیرا که ما هشداردهنده بودیم. در آن شب هرگونه کاری به نحو استوار فیصله می‌یابد».

باز، خداوند در سوره‌ی قدر می‌فرماید:

 ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ [القدر: 1].

«ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم».

و در سوره‌ی بقره می‌فرماید:

 ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ [البقرة: 185].

«ماه رمضان همان ماهی است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است».

پس شبی که فیصله دهنده‌ی کارها باشد، قطعاً در ماه رمضان است؛ و به اجماع امّت همان شب قدر است. روایتی که از قتاده آمده است حاکی از اینکه آن شبی که فارق میان هر کار استواری است، شب نیمه‌ی شعبان است؛ یک روایت ضعیف و مضطرب است؛ زیرا، از خود قتاده روایت شده که آن شب، لیله‌ی مبارکه «لیلة القدر» است. آن حدیثی نیز که در آن آمده است: «در شب نیمه‌ی شعبان اَجَل‌ها از شعبان تا شعبان قطعی می‌شوند» حدیث ضعیفی است؛ همانطور که ابن کثیر بیان داشته است، و مخالف نصوص شریعت نیز می‌باشد.

از اینجا، پی خواهیم برد که چنین دعایی که پر از غلط و اشتباهات است؛ دعایی که نه از پیامبر ج و نه از راویان بهترین قرون و نه از سَلَف صالح وارد نشده است؛ و اینگونه تجمُّع، با آن شکل و شیوه‌ای که در کشورهای اسلامی می‌بینیم و می‌شنویم، یک بدعت و نوآوری است؛ شایسته است که در عبادات در راستای آنچه وارد شده توقُّف کنیم؛ زیرا که مسائل عبادتی توقیفی می‌باشند. گفته‌اند که:

فَکُلُّ خَیْرٍ فی اِتِّباعِ مَنْ سَلَف

 

وکُلَّ شَرٍّ فی اِبْتِداع مَنْ خَلَف

هر آنچه خیر و نیکی است در پیروی از سَلَف است؛ و هر آنچه شرّ و بدی است در بدعتگذاری‌های خلف است.

در عبادت، هرگونه نوآوری بدعت است؛ و هر بدعتی گمراهی است؛ و هر گمراهی در آتش است!.

خداوند ما را در مسیر پیروی از رسول خدا ج و اصحابش موفّق گرداند.

1300 - [6] (صَحِیح)

وَعَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ الْـمَرْءِ فِی بَیْتِهِ أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِهِ فِی مَسْجِدِی هَذَا إِلَّا الْـمَکْتُوبَة». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالتِّرْمِذِیّ([9]).

1300- (6) زید بن ثابت س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «نماز (نفل و سنّتی که) شخص نمازگزار در خانه‌اش می‌گزارد، بهتر از گزاردن آن در این مسجد من (یعنی مسجد نبوی) است، به جز نماز فرض (که باید در مسجد و همراه با جماعت گزارده شود)».

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].


فصل سوم

1301 - [7] (صَحِیح)

عَن عبد الرَّحْمَن بن عبد الْقَارِی قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الْـخَطَّابِ لَیْلَةً فِی رَمَضَان إِلَى الْـمَسْجِدِ فَإِذَا النَّاسُ أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ یُصَلِّی الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَیُصَلِّی الرَّجُلُ فَیُصَلِّی بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُ فَقَالَ عمر: إِنِّی أرى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ لَکَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَیِّ بْنِ کَعْب ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَیْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلَاة قارئهم. قَالَ عمر رَضِی الله عَنهُ: نعم الْبِدْعَةُ هَذِهِ وَالَّتِی تَنَامُونَ عَنْهَا أَفْضَلُ مِنَ الَّتِی تَقُومُونَ. یُرِیدُ آخِرَ اللَّیْلِ وَکَانَ النَّاسُ یقومُونَ أَوله. رَوَاهُ البُخَارِیّ([10]).

1301- (7) عبدالرحمن بن عبدالقاری س گوید: در شبی (از شب‌های رمضان) با عمر بن خطّاب س به مسجد رفتم؛ در آن هنگام مردم، متفرق و پراکنده بودند و هرکس برای خودش نماز می‌خواند؛ یکی به تنهایی نماز می‌خواند و دسته‌ای به او اقتدا می‌کردند. در اینجا بود که عمر بن خطاب س گفت: «به نظرم اگر این مردمان را پشت سر یک امام جمع کنم، بهتر خواهد بود»؛ سپس تصمیم گرفت و آن‌ها را پشت سر ابی بن کعب س جمع کرد؛ پس از آن، شبی دیگر همراه با عمر بن خطاب س بیرون شدم، در حالی که مردم پشت سر امام و قاری‌شان نماز می‌خواندند. عمر بن خطاب س گفت: «این، بدعت خوبی است؛ البته کسانی که می‌خوابند و در آخر شب بیدار می‌شوند، پاداششان بیشتر از کسانی است که اول شب نماز می‌خوانند».

عبدالرحمن س گوید: مردم در آن روزگار، در اول شب، نماز می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اوزاع متفرّقون»: پراکنده و متفرّق؛ تقسیم شده و پخش شده؛ نامنظّم و نامرتّب.

«الرهط»: گروهی مرکّب از سه تا ده مرد. جمع: ارهُط؛ ارهاط؛ اراهط؛ اراهیط.

«امثل»: بهتر؛ مناسب‌تر؛ ایده‌آل‌تر.

«نعمت البدعة هذه»:

دکتر عبدالملک عبدالرحمن السعدی در کتاب «بدعت به معنای دقیق اسلامی» می‌نویسد:

بدعت از نظر لغت: یعنی ایجاد، و چیزی که در گذشته شبیه و مانندی نداشته است؛ خداوند می‌فرماید: «بَدِیعُ السَّمـَاوَاتِ وَالأَرْضِ» یعنی: آفرید آسمانها و زمین را بدون نظیر و مانندی.

و در اصطلاح شرع: بدعت ایجاد کاری یا اعتقادی یا قولی است که در مورد آن اجازه ای از صاحب شرع در کتاب یا سنّت یا اجماع یا قیاس نرسیده است و تحت یکی از قواعد و اصول عام اسلام در نمی‌آید. یا بدعت، ایجاد چیزی است که معارض و مخالف اسلام باشد.

بنابراین هر امر تازه ای که تحقق می‌یابد اگر مطابق قرآن یا سنت یا اجماع یا قیاس بود، مشروع است و اگر مطابق مصادر مذکور نبود ملاحظه می‌شود که آیا تحت یکی از اصول و مبادی عام اسلام قرار می‌گیرد یا نه؟ اگر تحت این اصول واقع شد مشروع است و بدعت نیست و اگر قرار نگرفت بدعت و ضلالت است.

با این تعریف می‌توانیم بین نصوصی که از امور مستحدثه برحذر می‌دارند و از بدعت نهی می‌کنند مانند این فرمایش رسول خدا ج که فرمود: «بر شما باد اطاعت از ولی امر اگر چه برده ای حبشی باشد؛ یقیناً کسانی از شما که زنده بمانند شاهد اختلافات زیادی خواهند بود بر شما باد پیروی از سنت من و سنت خلفای راشدینی که بعد از من می‌آیند و سخت پابند آن باشید و بپرهیزید از امور مستحدثه؛ یقیناً هر بدعتی گمراهی است». و در روایتی دیگر آمده است: «هر گمراهی در آتش است»([11]).

و بین نصوصی که اجازه‌ی اِحداث سنت‌های حَسَنة و گرایش به آنها را داده‌اند سازش و توافق ایجاد کنیم. مثل این فرمایش رسول خدا ج که فرمود: «کسی که سنت حسنه ای را احداث کند ثواب خواهد برد و نیز ثواب کسی‌که به آن عمل می‌کند و کسی‌که سنت سیئه ای را احداث کند گناهکار خواهد شد و نیز بار گناه کسی‌که به آن عمل می‌کند تا روز قیامت بر عهده ی اوست»([12]).

هرگاه به این تقسیم بندی توجه کنیم درمی یابیم که قسمت اول بر احداث سنت‌های حسنه ترغیب می‌کند چرا که جزء اسلام است و اصول و مبادی اش آن را می‌پذیرد، و قسمت دوم مذمت می‌کند از کسی‌که سنت سیئه ای را ایجاد کند وبار گناه آن بر عهده ی اوست و این همان بدعت و گمراهی است که مدنظر حدیث اول است.

این تعریف و تقسیم بندی استنباط شده از فرمایش حضرت که فرود: هرکس در دین ایجاد کند آنچه را که از دین نیست، مردود است([13]).

و در روایتی دیگر فرمود: هرکس کاری را انجام دهد که مطابق امر ما نیست مردود است([14]).

بطوری که حدیث اشاره می‌کند ایجاد امور مستحدثه امری اجتناب ناپذیر است امّا به دو نوع تقسیم می‌شود:

1-  نوآوری مردود: و آن عبارت است از آنچه که مخالف دین باشد و این با توجه به معنای ظاهری حدیث است.

2-  نوآوری مقبول: و آن عبارت است از آنچه که موافق دین باشد و این برگرفته شده از مفهوم حدیث است. زیرا مفهوم و معنای حدیث چنین است: هرکس انجام دهد عملی را که مطابق دستور ماست یا هرکس ایجاد کند چیزی را که در دین ما هست و از خود او نیست، مقبول است. و مراد از (امر ما) در فرمایش حضرت، تمام دین است و در آن عبادت و معاملات مساوی اند. و مراد از (سنّت) راه و طریقه است و آن نیز مشتمل بر عبادات و معاملات است.

پس هر کاری که انجام شود و موافق قواعد و اصول شرعی باشد سنت حسنه است و هر کاری که منافی نصوص یا اصول شرعی باشد بدعت و سنت سیئه است.

از آنچه گذشت معلوم می‌شود که تقسیم بدعت به حسنه و سیئه یا به حقیقیه و اضافیه آنطور که شاطبی در کتاب اِعتصام تقسیم بندی کرده است و یا به واجب و مندوب و حرام و مکروه و مباح که عزالدین عبدالسلام تقسیم بندی کرده فقط یک تقسیم بندی لغوی است.

انواع عبادات رسیده از پیامبر ج

عبادات رسیده از پیامبر ج به دو دسته تقسیم می‌شوند:

1-  عباداتی که مقید به زمان یا مکان یا تعداد یا شکل و حالت معینی است در این نوع واجب است که بدون کم و زیاد کردن و یا تغییر دادن، به همان گونه انجام گیرد، در این موارد هرکس برخلاف آنچه به ما رسیده است تغییری ایجاد کند بدعتگزار است ماند اصول عبادات، تعداد رکعات نماز، ایام روزه و زمان آن، مناسک حج و مقادیر زکات و اموالی که زکات در آنها واجب است و احکام متعلق به عقیده و امثال آنها.

2-  عباداتی که پیامبر ج به آن امر کرده یا راهنمایی نموده یا تشویق و سفارش کرده است ولی آن را به شکل یا زمان و مکان یا حالت و تعداد معینی محدود نکرده، و از انجام آن در زمان خاصی منعی نرسیده است؛ پس مسلمانان در انتخاب وقت و مکان مناسب و حالت و هیأت آن مختارند، با این حال نباید آن را به پیامبر ج نسبت دهند که حضرت به اینگونه یا در آن زمان یا مکان آن را انجام داده است بلکه به استناد اینکه شارع آن را بطور عام اجازه داده است انجام می‌دهد. مانند نماز مستحبی مطلق([15])و روزه ی مطلق و ذکر خدا و خواندن قرآن و دعاء و نیایش و صلوات بر پیامبر ج و اطعام دیگران و قربانی کردن به قصد صدقه و تقرب الی الله و امثال آن.

اگر مسلمانی در یک وقتی که کراهتی ندارد خود را ملزم به خواندن نماز مستحبی کرد و بر این کار مداومت کرد آن را بدعت نمی‌توان شمرد؛ و هم چنین اگر خود را به خواندن دعای معینی در زمان مشخصی ملزم کرد و یا قرآن را بطور روزانه و در وقت معینی خواند بدعت محسوب نمی‌شود، به شرط آنکه ثبوت و تصدیق آن را به پیامبر نسبت ندهد، اگر آن را به پیامبر ج نسبت دهد بدعت است برای اینکه افتراء و کذب بر حضرت است.

کم و زیاد کردن آنچه که از طرف شرع معین شده است

کم کردن عباداتی که از طرف شرع حد و حدود آن مشخص شده حرام و بدعت است و باعث تباهی آن می‌شود. مانند کم کردن تعداد رکعات نماز یا ایام روزه یا تعداد دوره‌های طواف یا تعداد رجم شیطان یا به بازی گرفتن مقادیر زکات و حد نصاب‌های آن یا کم کردن رکنی از ارکان عبادات و امثال آنها.

اما زیاد کردن عبادت دو قسم است: متصل و منفصل؛ یا به عبارت دیگر یا زیاد کردن در اجزاء عبادت است یا زائد بر آن انجام دادن است.

زیاد کردن متصل یا زیاد کردن در اجزاء عبادت:

این نوع زیاد کردن بدعت است مانند زیاد کردن رکوع و سجود یا یک رکعت کامل بطور عمد یا زیاد کردن الفاظی در صیغه ی اذان یا لفظی که مُخل نظام و اسلوب و لحن آن است، مانند زیاد کردن (سیدنا) قبل از نام پیامبر در اذان چون مُخل لحن و سبک آن است. اما اگر زیاد کردن این لفظ موجب خللی نشود و با قصد کامل کردن عبادت و رفع نقص از آن نباشد بلکه بخاطر احترام و ادب باشد مانند زیاد کردن آن در دعای ابراهیمی([16]) مانعی ندارد و بدعت شمرده نمی‌شود. اما زیاد کردن منفصل یا زیاد انجام دادن عبادت:

این قسم دو نوع است یا از انجام آن نهی شده یا نشده است:

اگر از آن نهی شده انجام آن بدعت است مانند نماز مستحبی بعد از صبح و عصر؛ علت بدعت بودن آن این است که گوئی نمازی را وضع کرده ایم و بدون دلیل شرعی آن را واجب کرده ایم.

و اگر از آن نهی نشده، اگر مسلمانی آن را انجام دهد با این عقیده که این عبادت ناقص است و می‌خواهد آن را کامل کند انجام آن حرام و بدعت است و اگر به این عنوان انجام داد که عبادتی مستقل بوده و بطور عام، شرع آن را اجازه داده است انجامش بعد از عبادت یا قبل از آن مانعی ندارد بشرط اینکه آن را به پیامبر ج نسبت ندهد که ایشان چنین کردند مانند اینکه شخصی از مقدار زکات مقرر مبلغ بیشتری را به نفع فقراء پرداخت کند و یا بعد از نماز واجب دو رکعت نماز مستحب بخواند در حالیکه در زمان آن کراهتی نباشد [مثلاً بعد از نماز صبح یا عصر نباشد] یا زیاد کردن صلوات بعد از عبارت: «اَللهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ ومِنْکَ السلامُ تَبارَکتَ وتَعالَیتَ یا ذَالجَلالِ و الاِکْرام»؛ یا زیاد کردن ادعیه و اذکاری بیشتر از آنچه که روایت شده است. و به جا آوردن طواف مستحبی بعد از طواف واجب حج و مانند آنچه که قبل و بعد از اذان برای توجه دادن به رسیدن وقت نماز گفته می‌شود [مانند عجّلوا بالصلواة].

اقوال و آراء علماء درباره ی بدعت.

مؤید آنچه که در تعریف بدعتی که موجب گمراهی است گفتیم، سخنان علمای متقدم است، آن علمائی که علی رغم اختلاف سلیقه و مشرب اسلامیشان مورد اعتماد امت اسلامند. اینک توجه کنید به فرازهایی از آراء آنان:

1-   امام محمّد غزالی رحمه الله

غزالی در کتاب احیاء علوم الدین بعد از اینکه از خوردن غذا بر طَبَق چوبین بحث می‌کند می‌گوید: بدان اگر چه گفتیم خوردن غذا در کنار سفره اولی است اما نمی‌گوئیم از غذا خوردن بر طَبَق نهی شده است بصورت حرام یا مکروه، چون نهی از آن ثابت نشده است و اینکه گویند این کار بعد از رسول خدا ج ابداع شده است، می‌گوئیم: از هر بدعتی نهی نشده است بلکه از بدعتی که با سنت ثابت شده ای متضاد باشد و یا امری از امور شرع را با وجود بقای علت آن نفی کند نهی شده است، و بلکه گاهی ابداع در شرع واجب است آنگاه که علت تغییر کند([17]) و در طبق جزء برداشتن غذا و سهل شدن آن چیزی نیست([18]).

2-   امام ابن تیمیه رحمه الله

در منهاج السنة النبویة بعد از اینکه از اجتماع صحابه (رضی االله عنهم) در نماز تراویح بصورت جماعتی واحد به امامت اُبی بن کعب سخن می‌گوید آمده است که حضرت عمر س گفت: چه خوب بدعتی است این. گوید: چون این اجتماع عمومی قبلاً نبوده از این رو حضرت عمر آن را بدعت نامید؛ زیرا در لغت به آنچه که ابتداءً انجام می‌گیرد بدعت گویند، و آن بدعت شرعی نیست مانند دوست داشتن چیزی که خدا دوست ندارد و واجب کردن آنچه که خدا واجب نکرده و حرام کردن آنچه که خدا حرام نکرده است، پس لازم است که همزمان با انجام فعل عقیده ای باشد که مخالف با شریعت است، و گرنه اگر کسی فعل حرامی را انجام داد و معتقد بود که حرام است، گفته نمی‌شود که او بدعتی را انجام داده است([19]).

3-   ابن حجر عسقلانی رحمهم الله

در کتاب فتح الباری لشرح البخاری وقتی که فرموده ی عمر س چه خوب بدعتی است، را توضیح می‌دهد، آمده است که: بدعت در اصل آن است که بدون مشابهی درگذشته اتفاق افتد و در شرع اطلاق می‌شود به آنچه که در مقابل سنت واقع می‌شود که مذموم است. حق این است که اگر بدعت جزء آنچه که در شرع پسندیده است قرار گیرد بدعت حسنه است و اگر جزء آنچه که در شرع ناپسند است قرار گیرد بدعت قبیح است. در غیر این صورت از نوع مباح است و گاهی به احکام پنجگانه تقسیم می‌شود (حلال، حرام، مکروه، مندوب، مباح)([20]).

4-   امام نووی رحمهم الله

در تهذیب الاسماء و اللغات گوید: (بدعت بکسر باء) در شرع عبارت است از ایجاد آنچه که در عهد رسول خدا ج نبوده و به دو نوع تقسیم می‌شود: حسنه و سیئه. امام محمد عبدالعزیز بن عبدالسلام رحمه الله که بر امامت و منزلت و توانایی وافراش در انواع علوم اتفاق نظر است در آخر کتاب القواعد گوید: بدعت تقسیم می‌شود به واجب، حرام، مکروه، مندوب و مباح. می‌گوید: راه حل این است که آن را بر قواعد شرعی عرضه نمود، اگر تحت قواعد ایجابی واقع شد پس واجب است و اگر تحت قواعد تحریمی قرا رگرفت حرام است و بهمین منوال است در سایر اقسام آن، و اما مثال برای هر کدام:

بدعت واجب مانند: آموختن و آموزش علم نحو، که به کمک آن کتاب خدا و کلام رسولش ج فهمیده می‌شود. فراگیری این علم واجب است چرا که حفظ شریعت واجب است و حفظ آن ممکن نیست مگر با علم نحو، آنچه که باعث انجام گرفتن امر واجب شود، آن نیز واجب است و مانند حفظ الفاظ غیرمأنوس قرآن و سنت (تا برای دیگران قابل فهم شود).

و تدوین اصول فقه و اصول دین (برای مقابله با افکار نادرست بظاهر منطقی) و مثل بحث و تحقیق در جرح و تعدیل حدیث و جدا کردن حدیث صحیح از سقیم. و بنا به اصول و قواعد شرعی حفظ شریعت واجب کفایی است در آن مواردی که مشخص نشده‌اند و این کار جز با آنچه که بیان کردیم ممکن نمی‌شود.

بدعت حرام مانند: فرقه‌های قدریه، جبریه، مرجئه و مُجَسَّمه([21]) که پاسخ به اقوال آنها از بدعت‌های واجب است (به منظور حفظ اصول دین).

بدعت مستحب مانند: مدارس و جاهائیکه برای فقرا ساخته می‌شوند و هر کار خیری که در عصر اول رسالت نبوده است، از جمله: نماز تراویح، بحث در دقایق تصوف و اصول مناظره و جدل و تشکیل محافل بحث و فحص بمنظور رضای خدا.

بدعت مکروه مانند: مُزَین و مُذَهَّب کردن مساجد و تذهیب قرآن.

بدعت مباح مانند: دست دادن و مصافحه کردن و استفاده ی زیاد از غذاها و نوشیدنی‌های لذیذ و لباسها و خانه‌های زیبا و پوشیدن رداء و طیلسان و گشاد کردن آستین‌ها.

سپس امام نووی از امام شافعی نقل می‌کند که فرمود: امور نوظهور دو نوعند:

یکی آنچه که مخالف قرآن یا سنت یا حدیث یا اجماع است، این نوع بدعت، گمراهی است.

دوم: آنچه که در امور خیر ایجاد می‌شود بدعت مذموم نبوده و هیچ یک از علماء مخالف آن نیستند. عمر س در مورد نماز تراویح فرمود: «نِعْمَتِ البِدْعَةُ هذه»؛ یعنی به جماعت خواندن نماز تراویح قبلاً معمول نبوده حالا که انجام گرفته مانعی ندارد.

و نیز گوید: از اموری که تازه پیدا می‌شوند آنچه در شرع اصل و اساسی ندارد بدعت نامیده می‌شود و آنچه که مطابق قوانین و دلائل شرعی باشد بدعت محسوب نمی‌شود([22]).

5-   نظر زرقانی رحمه الله

در شرح الموطّأ (امام مالک) در مورد فرمایش عمر س که فرمود: نِعْمَتِ البدعةُ هذه. گوید: بدعتی که از آن نهی شده است آن است که خلاف سنت باشد. عبدالله بن عمر س در مورد نماز الضحی (چاشت) گفت: چه خوب بدعتی است، سپس می‌افزاید: این قول بیانگر رأی و اجتهاد است([23]).

6-   نظر ابن رجب حنبلی رحمه الله

گوید: مراد از بدعت امور نوظهوری است که در شرع دلیلی برای آن نمی‌توان یافت اما آنچه دارای دلیل و قاعده ی شرعی می‌باشد، بدعت تلقی نمی‌شود هر چند از نظر لغت بدعت است([24]).

7-   نظر ابن حجر هیتمی /

گوید: بدعت از نظر لغت آن است که جدیداً درست شده و از نظر شرع آن است که برخلاف امر شرع و قواعد عام و خاص آن باشد([25]).

8-   زرکشی /

گوید: بدعت در شرع در مورد امور مستحدثه‌ی مذموم وضع شده است.

9-   در کتاب الاسعاف بالطلب مختصر شرح المنهج المنتخب علی قواعد المذهب اثر علامه احمد بن علی منجور که مربوط به فقه مالکی است از امام قرافی در بخش 252 نقل می‌کند که: بدان در مدارکی که من دیده ام اصحاب بر رد بدعت متفق القولند و ابن ابی زید و دیگران آن را معین کرده اند، و تفصیل مطلب آن است که بدعت بر پنج نوع است:

1-  بدعت واجب: آن است که تحت قوانین واجب شرعی آید؛ مانند: تدوین و جمع آوری قرآن و سنت آنگاه که ترس از بین رفتن آنها باشد چون رسانیدن دین خدا به آیندگان اجماعاً واجب است و اِهمال در آن حرام است و در اینگونه موارد شایسته نیست که در واجب بودن آن دچار اختلاف شد.

2-  بدعت حرام: آن است که تحت اصول و قواعد تحریمی شرعی واقع شود مانند گمرک و سایر جور و ستم‌هایی که متدول شده و مستحدثاتی که منافی اصول شریعت‌اند مانند مقدم داشتن جاهلان بر علماء و واگذاری مسئولیت‌های شرعی از راه توارث به کسی‌که صلاحیت ندارد، به این دلیل که پدرش صاحب آن منصب بوده است در حالیکه خود او شایستگی آن را ندارد.

3-  بدعت مستحب: آن است که تحت قواعد مندوب و استحبابی واقع شود مانند جماعت در نماز تراویح و ایجاد وضعیت و هیأتی شایسته برای قضات و استانداران به خلاف سیره ی صحابه (شم) (که ساده و بی‌آلایش بودند) بدلیل ایکه مصالح و مقاصد شریعت جز با منزلت استانداران در نزد مردم، تحقق نمی‌یابد.

4-  بدعت مکروه: آن است که تحت قواعدی که در شرع کراهت دارند واقع شود مانند اختصاص دادن روزهایی بعنوان خوب و مبارک جهت انجام برخی عبادات.

5-  بدعت مباح: آن است که تحت قواعدی که در شرح مباح است واقع شود، مانند درست کردن الک و غربال برای بیختن آرد. در روایت آمده است: اولین چیزی که مردم پس از رسول خدا ج ساختند الک بود، و چون بهتر کردن زندگی و بهبود آن مباح است پس تهیه ی وسایل آن نیز مباح است از تمام اینها می‌توان فهمید که هر چیزی که بدعت نامیده می‌شود عامل گمراهی نیست چون آن دسته از بدعت‌ها که تحت قواعد شرعی قرار می‌گیرند فراوانند، بنابراین انجامشان ضلالت نیست و اطلاق بدعت بر آنها از نظر لغت است نه از نظر شرع. پس بدعت (شرعی) همان نوع حرام و مکروه است که تحت اصول و قواعد عام و کلی شریعت واقع نمی‌شوند([26]).

1302 - [8] (صَحِیح)

وَعَن السَّائِب بن یزِید قَالَ: أَمَرَ عُمَرُ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ وَتَمِیمًا الدَّارِیَّ أَنْ یَقُومَا لِلنَّاسِ فِی رَمَضَانَ بِإِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً فَکَانَ الْقَارِئُ یَقْرَأُ بِالْمِئِینَ حَتَّى کُنَّا نَعْتَمِدُ عَلَى الْعَصَا مِنْ طُولِ الْقِیَامِ فَمَا کُنَّا نَنْصَرِفُ إِلَّا فِی فُرُوعِ الْفَجْرِ. رَوَاهُ مَالک([27]).

1302- (8) سائب بن یزید س گوید: عمر بن خطاب س، ابی بن کعب س و تمیم داری س را مأمور کرد تا در شب‌های ماه رمضان، یازده رکعت به همراه مردم بخوانند؛ (سائب بن یزید س در ادامه گوید:) قاری، (سوره‌هایی که مشتمل بر) بیش از صد آیه بود، (در نماز تراویح) قرائت می‌کرد تا جایی که ما از طولانی‌بودن قیام، (خسته و درمانده می‌شدیم و) بر عصاها و چوب‌دستی‌ها تکیه می‌نمودیم؛ و نماز را ادامه می‌دادیم و (به خانه‌هایمان) تا نزدیکی‌های صبح صادق، برنمی‌گشتیم.

[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «ان یقوما للناس فی رمضان باحدی عشرة رکعة»:

امام ابوحنیفه، امام مالک امام شافعی، امام احمد بن حنبل و جمهور امّت اسلامی، بر بیست رکعت بودن نماز تراویح، اتفاق‌نظر دارند؛ البته از امام مالک، دو روایت دیگر نیز نقل شده است: یکی 36 رکعت و دیگری 41 رکعت؛ که در واقع در روایت 41 رکعت، سه رکعت وتر و دو رکعت بعد از وتر نیز داخل هستند و باقی‌مانده 36 رکعت می‌باشد. کوتاه سخن این که، از امام مالک فقط دو روایت منقول است: اولی، مطابق با نظریه‌ی جمهور؛ و دوّمی، مبنی بر سی و شش رکعتی بودن نماز تراویح.

منشأ روایت 36 رکعت تراویح، این است که در آن زمان، مردم مکه، بیست رکعت تراویح می‌خواندند؛ امّا میان هرچهار رکعت، یک طواف انجام می‌دادند؛ و از آن جایی که اهل مدینه، به طواف خانه‌ی کعبه، دسترسی نداشتند، به جای هر بار طواف کردن، چهار رکعت به نمازشان افزودند و بدین صورت تراویح آن‌ها نسبت به تراویح مردم مکه، شانزده رکعت اضافه داشت. از این رو، معلوم شد که از دیدگاه مردمان مدینه نیز اصل تراویح، بیست رکعت بوده است؛ و بدین ترتیب می‌توان گفت که بر بیست رکعت بودن تراویح، اجماع امّت صورت گرفته است.

البته علامه ابن تیمیه/گوید: دلیل و روایتی قاطع در مورد تعداد رکعت‌هایی که رسول خدا ج خوانده است وجود ندارد؛ چون روایات در این مورد، مختلف و متفاوتند؛ از این رو، در نماز تراویح، بر عددی معین تأکید نمی‌شود؛ زیرا پیامبر ج بر عددی تأکید نکرده‌اند؛ و هر قدر مسلمان، آن را بیشتر انجام دهد، ثواب و پاداشش بیشتر است و حق احیای شبی از شب‌های رمضان را به جای آورده است.

و غیر مقلّدان معاصر، در این باره، با مخالفت با جمهور امّت، قائل به هشت رکعتی بودن تراویح هستند. آنان، انتقادها و اعتراض‌های فراوانی بر نظریه و دیدگاه جمهور کرده‌اند.

اعتراض اول، این است که از حدیث ابوذر س (حدیث شماره 1298) معلوم می‌شود که پیامبر اکرم ج فقط سه روز، نماز تراویح را خوانده‌اند که از این امر، فقط مستحب بودن تراویح را می‌توان مراد گرفت نه سنّت بودن آن؛ در حالی که جمهور به آن، «سنّت مؤکّده» می‌گویند.

در پاسخ به این اعتراض، گفته شده است که سنّت بودن نماز تراویح، از فرموده‌ی خود آن حضرت ج ثابت می‌شود؛ آن‌جا که می‌فرماید: «انّ الله تبارک وتعالی، فرض صیام رمضان علیکم وسننتُ لکم قیامه» (نسایی و ابن ماجه)؛ «بی‌گمان، خداوند بلندمرتبه، روزه‌ی رمضان را بر شما فرض کرده و من نیز، قیام و شب زنده‌داری آن را برای شما سنّت قرار داده‌ام».

و در حدیث ابوذر س نیز، مداومت و پای‌بندی بر نماز تراویح در ابتدای مشروعیت آن، ذکر نشده است؛ امّا به طور انفرادی و تنها خواندن آن، نفی نشده است؛ بلکه در احادیث و روایات دیگری آمده است که پیامبر ج در شب‌های رمضان، نسبت به غیر رمضان، بیشتر نماز می‌خواندند که به ظاهر نمازش تراویح بوده که به صورت انفرادی می‌خوانده است.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، اهمیت دادن صحابه به نماز تراویح و مداومت بر خواندن آن، خود دلیلی است بر سنّت بودن نماز تراویح؛ زیرا سنّت خلفای راشدین نیز سنّت مؤکّده محسوب می‌شود؛ به دلیل آن که پیامبر ج می‌فرماید: «علیکم بسنّتی و سنة الخلفاء المهدیین الراشدین» (ابوداود)؛ «سنّت و روش من و خلفای هدایت یافته و هدایت‌گر را بر خود لازم بگیرید».

اعتراض دوم، این است که بیست رکعت نماز تراویح، از پیامبر ج ثابت نیست.

در پاسخ باید گفت که در موطأ امام مالک از یزید بن رومان روایت شده است که گوید: «کان الناس یقومون فی زمان عمر بن خطاب فی رمضان بثلاث وعشرین رکعة»؛ «مردم در روزگار خلافت عمر بن خطاب س، بیست و سه رکعت نماز تراویح می‌گزاردند».

و در سنن کبری بیهقی از سائب بن یزید س روایت است که گفت: «کانوا یقومون علی عهد عمر بن خطاب فی شهر رمضان بعشرین رکعة وکانوا یقومون بالـمأتین وکانوا یتوکئون علی عصیّهم فی عهد عثمان من شدة القیام»؛ «مردم در روزگار خلافت عمر بن خطاب س در ماه رمضان، بیست رکعت تراویح می‌گزاردند و صدها آیه در نماز می‌خواندند؛ و در روزگار خلافت عثمان بن عفّان س، از شدّت قیام، بر عصاها و چوب‌دستی‌های خویش تکیه می‌کردند».

این بیست رکعت را عمر بن خطاب س زمانی مقرّر کرد که عده‌ی زیادی از صحابه حضور داشتند - همچنان که از این دو روایت و روایت عبدالرحمن بن عبدالقاری (به شماره 1301) این امر به وضوح مشخص است - و هیچ یک از آنان، بر این کار و عملکرد عمر س اعتراضی نکرد؛ بلکه همه‌ی آنان، بر این نظر عمل کرده و همه‌ی اصحاب و تابعان، بیست رکعت خواندن تراویح را ادامه دادند؛ و این امر، خود دلیل اجماع اصحاب بر بیست رکعت بودن تراویح می‌باشد.

و اگر چنانچه در بحث رکعت‌های نماز تراویح، فقط همین دلیل (اجماع صحابه و تعامل مردمان حَرَمین شریفین) را داشته باشیم، کافی و بسنده خواهد بود؛ زیرا اگر تعداد بیست رکعت از پیامبر ج ثابت نمی‌بود، چگونه عمر بن خطاب س - که سرسخت‌ترین مبارز، بر ضدّ بدعت‌ها و خلاف سنّت بود - بر آن عمل کرده و آن را گسترش و رواج داده است! و فرموده‌ی آن حضرت ج: «فعلیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء المهدیین الراشدین»، خود دلیلی است بر تقلید از عمل عمر بن خطاب‌ س.

حذیفه س گوید: پیامبر ج فرمودند: «اقتدوا باللذین من بعدی: ابیبکر و عمر» (ترمذی)؛ «بعد از من، به ابوبکر س و عمر س اقتدا کنید».

و حذیفه س در روایتی دیگر گوید: «کنّا جلوساً عند النبیّ ج فقال: انّی لاادری مابقائی فیکم؟ فاقتدوا باللذین من بعدی واشار الی ابیبکر وعمر» (ترمذی)؛ «ما در محضر پیامبر ج نشسته بودیم؛ آن حضرت ج فرمودند: نمی‌دانم چه اندازه‌ای در میان شما می‌مانم؛ پس به دو نفر بعد از من، اقتدا کنید؛ و به ابوبکر س و عمر س اشاره کردند».

و اگر نگاهی گذرا به تواریخ، کتب حدیث، و غیره پیرامون سیمای فاروق داشته باشیم،به وضوح مشاهده می‌کنیم که در صحنه‌ی داغ جنگ‌ها و در ستادهای فرماندهی پیامبر ج، حضرت عمر س دست بر قبضهِ‌ی ششمیر برنده‌اش و با همه‌ی قهر و قدرت و هول و هراس و تیزبینی که دارد، سرا پا در قید اطاعت پیامبر ج قرار گرفته است و در نتیجه به او حق می‌دهیم که بعدها کارنامه‌ی خود را در زمان پیامبر ج در این دو جمله خلاصه کرده است:

1-  در خدمت پیامبر ج شمشیری از نیام کشیده بودم که تا او مرا به غلاف نمی‌کشید و از کاری منع نمی‌فرمود، به هر نقطه‌ای نشانم می‌داد نشانه می‌رفتم.

2-   در خدمت پیامبر ج برده و غلام و گاردِ محافظ او بودم.

براستی عمر س از مشاوران نزدیک و محرم‌ راز و جانشین و وزیر برحق پیامبر ج بود.

و اگر نگاهی دیگر به تاریخ بیندازیم، حضرت عمر س را در بُعدی دیگر مشاهده می‌نمائیم و این مرتبه نه با شمشیر، بلکه با هوش تیزتر از شمشیر، و نه در صحنه‌های جنگ بلکه در صحنه‌ی تحولات اخلاقی و معضلات روابط اجتماعی، حضرت عمر س را با فکر سراسر فروغ و نبوغ و سراپا در اطاعت پیامبرخدا ج می‌بینیم و مشاهده می‌کنیم که عمر س در زمینه‌ی اصلاح اخلاق مردم و نوع برخورد با کفار و با منافقان، طرح‌هایی را به پیامبر ج پیشنهاد می‌کند و تقاضاهایی را به او عرضه می‌دارد که بعد از مدتی(کم یا زیاد) پاسخ مثبت آنها نه در زمین بلکه از آسمان به صورت وحی بر پیامبر ج فرود می‌آید و به «موافقات عمر س» در میان مسلمانان مشهور می‌شوند.

و در نتیجه از اعماق ضمایر آگاه و روشن، ‌معنای این فرموده‌ی پیامبر ج را درک می‌کنیم که درباره ذکاوت و درایت و تیز بینی و قدرت درک و فراست عمر س می‌فرماید:

«انه قد کان فیما مضی قبلکم من الامم ناس محدثون وانه ان کان فی امتی هذه منهم، فانه عمربن الخطاب» [بخاری و مسلم]

«در ادیان پیشین افرادی وجود داشتند که اهل الهام بوده‌اند و از مسائل نهانی و پشت پرده، طوری بحث کرده‌اند که گویی چیزهایی به آنها گفته شده است واگر در امت من، هم‌چنین کسی وجود داشته باشد همانا عمربن خطاب است»

کتابهای معتبرحدیث، تفسیر وتاریخ اسلامی موافقات حضرت عمر س را بیش از بیست فقره روایت کرده‌اند که در حقیقت همین حدیث نیز یکی از موافقات ایشان به شمار می‌آید چرا که در آخر پیامبر ج سخن عمر س را تأیید می‌کند و مهر توافق وتأیید بر آن می‌نهد.

در حقیقت، حضرت عمر س بر اساس گفته‌ها و آموزه‌های خودِ پیامبر ج، ابوهریره س را باز گرداند، چرا که عمر س به خوبی می‌دانست که در مقابل دستور پیامبر ج نباید ایستاد. آیا امکان دارد آن عمری که رسول‌خدا ج درباره‌اش فرمود:

«لوکان بعدی نبی لکان عمر». «اگر بعد از من پیامبری می‌بود، البته او عمر می‌بود»

و نیز فرمود:

«ان الله جعل الحق علی لسان عمر وقلبه»: «همانا خداوند متعال کلمه‌ی حق را بر زبان عمر و قلبش قرار داده است».

و در جایی دیگر می‌فرماید:

«ان الشیطان یخاف منک یا عمر»: «ای عمر! براستی شیطان از تو می‌ترسد».

و حضرت علی س می‌فرمود:

«ما کنا نبعد أن السکینه تنطق علی لسان عمر». «ما یاران پیامبر ج این را بعید نمی‌شمردیم که سکینه و آرامش بر زبان عمر س صحبت می‌کند».

[هر چهار حدیث از مشکاة باب مناقب عمر س روایت شده است]

آیا امکان دارد این چنین فردی از جانب خود قانون‌گذاری کند و از جانب خود در میان مردم حکم تعیین کند.

از این رو امام ابویوسف می‌گوید: «سألتُ اباحنیفة عن التراویح وما فعله عمر س. فقال: التراویح سنّة مؤکّدة ولم یترخصه عمر من تلقاء نفسه ولم یکن فیه مبتدعاً ولم یأمر به الّا عن اصل لدیه وعهد من رسول الله». (مراقی الفلاح، فصل فی صلاة التراویح ص 81)؛ «از ابوحنیفه/در مورد نماز تراویح و آنچه عمر بن خطاب س در این زمینه انجام داده بود، پرسیدم. وی در پاسخ گفت: نماز تراویح، سنّت مؤکده است؛ و عمر بن خطاب س آن را از پیش خود اختراع نکرد؛ زیرا که عمر س بدعتگزار نبود؛ بلکه بیست رکعت تراویح را از روی اساس و منبع و از تعالیم و آموزه‌های پیامبر ج فراگرفته بود».

و اگر چنانچه فرض را بر آن بگذاریم که چنین اشتباهی از عمر بن خطاب س سرزده باشد، در آن صورت صحابه‌هایی که بر کوچکترین سنّت آن حضرت ج جان و مال خویش را فدا می‌کردند، چگونه در مقابل عمل عمر بن خطاب س سکوت اختیار نمودند؟! پس به یقین معلوم می‌شود که ایشان، حدیثی قولی یا فعلی از پیامبر ج در این رابطه در اختیار داشتند - هر چند که با سند صحیح به ما نرسیده باشد -. تأیید این نظریه و دیدگاه، از حدیث مرفوع عبدالله بن عباس س ثابت می‌شود که گوید: «انّ رسول الله ج کان یصلّی فی رمضان عشرین رکعة والوتر»؛ «رسول خدا ج در ماه رمضان، بیست رکعت تراویح با وتر می‌گزاردند».

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «المطالب العالیة» (باب قیام رمضان، شماره‌ی حدیث 534) این حدیث را به نقل از «مصنّف ابن ابی شیبة» و «مُسند عبد بن حمید» نقل کرده است. این حدیث، به اعتبار سند، ضعیف می‌باشد، امّا با اجماع و تعامل امّت (به ویژه حَرَمین شریفین) تأیید می‌گردد.

امّا بر این حدیث، انتقاد وارد شده است مبنی بر این که، این حدیث با حدیث صحیح بخاری، تعارض دارد. در حدیث صحیح بخاری، عایشه ل درباره‌ی آن حضرت ج گوید: «ما کان یزید فی رمضان ولا فی غیره علی احدی عشرة رکعة»؛ یعنی پیامبر ج در رمضان و غیر رمضان، یازده رکعت می‌خواند؛ هشت رکعت تراویح و سه رکعت وتر.

البته این اعتراض، ناشی از غفلت و ناآگاهی می‌باشد؛ چون نه موافقان و نه مخالفان، ظاهر حدیث را مراد نگرفته‌اند؛ و حدیث، بیانگر عادت پیامبر ج نیز نیست؛ چون عایشه ل در این حدیث گفته است که پیامبر ج در رمضان و غیررمضان، فقط یازده رکعت خوانده است. و در حدیث دیگری می‌فرماید: علاوه از دو رکعت سنّت صبح، سیزده رکعت خوانده‌اند؛ و هیچ‌کس نمی‌تواند این دو حدیث را معارض یکدیگر قرار دهد و یکی را با دیگری رد نماید؛ بلکه همگان به صحّت و درستی هردو حدیث اعتراف دارند؛ ولی هریک را مربوط به زمانی خاصّ می‌دانند.

و علماء و صاحب‌نظران دینی گفته‌اند که: این بخش از حدیث عایشهp: «ما کان یزید»، عمل دائمی پیامبر ج را بیان نمی‌کند، بلکه اکثر اوقات، پیامبر ج چنین می‌کرده‌اند؛ و حدیث خواندن سیزده رکعت، عمل آن حضرت ج در برخی اوقات را متذکر شده است. پس معلوم شد که هردو حدیث صحیح، بیانگر عادت دائمی و همیشگی رسول خدا ج نیست؛ و با استناد به همان مرجع می‌توان گفت که گاهی پیامبر ج برخلاف این عادت عمل کرده و سیزده رکعت خوانده است؛ و این نظر، معارض با حدیث پیشین نیست؛ به همین ترتیب، اگر گفته شود که گاهی پیامبر ج بیست رکعت خوانده است، هیچ تعارضی با حدیث عایشه ل به وجود نمی‌آید.

به هر حال، می‌توان به انتقاد معترضان چنین گفت که این حدیث (حدیث عایشهل مبنی بر یازده رکعت) درباره‌ی تراویح نیست، بلکه در مورد نماز تهجّد می‌باشد؛ امّا غیر مقلّدان می‌گویند: نماز تراویح و نماز تهجّد، هردو یکی هستند و از پیامبر ج ثابت نشده است که در ماه رمضان، دو نوع نماز خوانده باشد.

این ادعای غیرمقلّدان، به طور کامل، اشتباه است؛ زیرا نماز تراویح در روزگار پیامبر ج و روزگار خلافت عمر بن خطّاب س، همیشه در ابتدای شب خوانده می‌شده است (همچنان که در حدیث عبدالرحمن بن عبدالقاری - به شماره 1301- آمده است.) و حال آن که نماز تهجّد، همواره در آخر شب خوانده می‌شود.

عبدالرحمن بن عبدالقاری می‌گوید: زمانی که عمر بن خطّاب س مشاهده کرد که مردم به امامت ابی بن کعب س تراویح می‌خوانند؛ فرمود: «نعمت البدعة هذه»؛ «چه خوب بدعتی است». و در ادامه فرمود: «و الذی تنامون عنها افضل من الّتی تقومون»؛ «کسانی که می‌خوابند و در آخر شب بیدار می‌شوند، پاداششان بیشتر از کسانی است که اول شب نماز می‌خوانند». راوی می‌گوید: «یرید آخر اللیل وکان الناس یقومون اوله»؛ «مراد عمر بن خطاب س آخر شب بود؛ زیرا مردم در آن روزگار، در اول شب، نماز می‌گزاردند». (بخاری)

یعنی نماز تهجّد که در آخر شب خوانده می‌شود، از این نمازی که اکنون می‌خوانید، افضل و بهتر است؛ و از آن جایی که اکثر مردم به خواندن تراویح بسنده می‌کردند و تهجّد نمی‌خواندند، عمر بن خطاب س آن‌ها را با این کلام، متوجه شأن و جایگاه والای نماز تهجّد نمود و درباره‌ی عدم ترک آن یادآوری کرد که در ابتدای شب، تراویح و در پایان شب، تهجّد بخوانید و اگر این کار را نمی‌توانید انجام دهید، تراویح را به تأخیر اندازید تا فضیلت تهجّد نیز به دست آید. از این ماجرا، این نتیجه به دست می‌آید که تراویح و تهجّد، اسامی یک نماز نیستند، بلکه هریک دارای مفهومی جداگانه می‌باشند.

و در حدیث ابوذر س (حدیث شماره 1298) که نماز جماعت تراویح را در شب‌های بیست و سوم، بیست و پنجم و بیست و هفتم ذکر می‌کند، چنین آمده است که در سه شب، تراویح در آغاز شب خوانده شده است؛ و منظور وی، از جمله‌ی «فقام بنا حتی تخوفنا الفلاح» (در شرح ماجرای شب بیست و هفتم) این نبوده است که تراویح با تأخیر خوانده شود، بلکه منظور آن، این است که تراویح، بسیار طولانی شد.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، پیامبر ج نماز تهجّد را با جماعت نمی‌خواندند؛ در صورتی که از حدیث ابوذر س معلوم می‌شود که آن حضرت ج نماز تراویح را با جماعت می‌خواندند؛ از این رو، تهجّد و تراویح را یکی دانستن، به هیچ عنوان درست نمی‌باشد؛ و منظور از حدیث عایشه ل این است که پیامبر ج در رمضان و غیررمضان، نماز تهجّد را هشت رکعت می‌خوانده است؛ و این روایت، حدیث بیست رکعت خواندن آن حضرت ج را نفی نمی‌کند؛ تا جایی که احادیث دیگری نیز از عایشه ل در تأیید آن نقل شده است؛ به عنوان مثال: می‌گوید: «کان رسول الله ج یجتهد فی رمضان ما لا یجتهد فی غیره» (صحیح مسلم)؛ «رسول خدا ج در ماه رمضان چنان برای عبادت و پرستش خدا، تلاش می‌کردند که در غیر آن، این تلاش را نمی‌نمودند». و اگر رمضان با غیررمضان تفاوتی ندارد، پس معنا و مفهوم حدیث چیست؟

و در روایتی دیگر می‌گوید: «اذا دخل العشر احیی اللیل وایقظ اهله وجدّ وشدّ المئزر» (مسلم)؛ «هرگاه دهه‌ی آخر رمضان فرا می‌رسید، آن حضرت ج شب را با عبادت زنده می‌داشت و خانواده را بیدار می‌کرد و تلاش و کوشش می‌نمود و کمر خویش را برای عبادت می‌بست».

پس اگر طبق حدیث عایشهp، نماز شب ماه‌های سال برابر بودند، پس منظور از اجتهاد و کوشش در ماه رمضان - به ویژه در دهه‌ی آخر - چه معنا و مفهومی دارد؟

خلاصه، نماز تراویح و نماز تهجّد، نمازهای جداگانه‌ای به شمار می‌آیند؛ البته امکان دارد که گاهی، یکی از آن دو، جانشین دیگری باشد، به عنوان مثال: اگر به وقت تهجّد، تراویح خوانده شود، در ضمن آن، نماز تهجّد نیز ادا می‌گردد؛ همچون دیگر نمازهای نفل؛ به عنوان مثال: اگر به هنگام چاشت، نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) خوانده شود، آن نماز، جانشین نماز ضُحی است؛ و اگر نماز خسوف (ماه‌گرفتگی) به وقت تهجّد خوانده شود، نماز تهجّد نیز ادا می‌گردد. و بههمین ترتیب است حدیث ابوذر س - در شرح داستان شب آخر که نماز تراویح تا صبح ادامه پیدا کرد - که در ضمن آن، فضیلت نماز تهجّد نیز به دست آمد.

برخی از غیرمقلّدان، در توجیه روایات مذکور، گفته‌اند: مراد از آن روایات، طولانی بودن قیام می‌باشد نه زیاد بودن رکعت‌ها.

امّا بعید به نظر می‌رسد که پیامبر ج در تمام شب، فقط هشت رکعت خوانده باشند؛ و از طرفی، در موطأ امام مالک از عایشه ل حدیثی منقول است که در آن، عبارت «کثر صلاته» آمده است که توجیه مذکور را به طور کلّی رد می‌کند؛ چون تکثیر رکعت‌ها به وسیله‌ی تراویح صورت می‌گرفته است.

انتقاد دیگری که بر دیدگاه جمهور شده است، این است که همچنان که از عمر س بیست رکعت تراویح، نقل گردیده است، به همین ترتیب، یازده رکعت، سیزده رکعت و بیست و یک رکعت خواندن عمر بن خطاب س نیز ثابت است.

در پاسخ چنین گفته شده است که این روایات، مربوط به زمانی است که هنوز در این باره، اجماع صحابه بر بیست رکعت بودن نماز ترایح صورت نگرفته بود؛ به دلیل این که پس از اجماع، همه‌ی صحابه و بعد از آن‌ها، تابعان، بیست رکعت تراویح می‌خوانده‌اند و تعامل امّت نیز بر همین عمل بوده است؛ و امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، در این باره اتفاق‌نظر دارند؛ از این رو، استدلال از روایات قبل از اجماع، برخلاف اصول می‌باشد.

این بود، خلاصه‌ای از دیدگاه جمهور امّت اسلامی پیرامون تعداد رکعت‌های نماز تراویح.

1303 - [9] (صَحِیح)

وَعَن الْأَعْرَج قَالَ: مَا أَدْرَکْنَا النَّاسَ إِلَّا وَهُمْ یَلْعَنُونَ الْکَفَرَةَ فِی رَمَضَانَ قَالَ: وَکَانَ الْقَارِئُ یَقْرَأُ سُورَةَ الْبَقَرَةِ فِی ثَمَانِ رَکَعَاتٍ وَإِذَا قَامَ بِهَا فِی ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً رَأَى النَّاسُ أَنه قد خفف. رَوَاهُ مَالک([28]).

1303- (9) اعرج/(یکی از مشاهیر و بزرگان تابعی) گوید: مردمان را در این حالت دریافتیم که در ماه رمضان (و در نماز وتر،) کافران را نفرین می‌کردند؛ و قاری (امام)، سوره‌ی بقره را در هشت رکعت می‌خواند و هرگاه سوره‌ی بقره را در دوازده رکعت می‌خواند، مردم متوجه می‌شدند که امام، قرائت را تخفیف داده و سبک گردانیده است.

[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «ما ادرکنا الناس الّا وهم یلعنون الکفرة فی رمضان»: مراد از «الناس» در حدیث، صحابه و بزرگان تابعی است.

صحابه و بزرگان تابعی در ماه رمضان و در قنوت نماز وتر، چنین دعا می‌کردند:

«اللهم اغفرلنا وللمؤمنین والـمؤمنات والـمسلمین والـمسلمات والّف بین قلوبهم واصلح ذات بینهم وانصرهم علی عدوهم؛ اللهم العن الکفرة الذین یصدّون عن سبیلک ویکذّبون رُسُلک ویقاتلون اولیاءک؛ اللهم خالف بین کلمتهم وزلزل اقدامهم وانزل بهم بأسک الذی لاتردّه عن القوم الـمجرمین» (مصنّف ابن ابی شیبه).

«بار خدایا! ما و مردان و زنان مؤمن و حقگرا را ببخش و در بین دل‌های آنان، اُلفت و محبّت و صلح و آشتی ایجاد کن و آن‌ها را بر دشمنانشان، پیروزی ببخش. بار خدایا! کافران را لعنت کن و از رحمت‌های خویش دور گردان؛ کسانی که مردمان را از راه راست تو بازمی‌دارند و پیامبرانت را تکذیب می‌کنند و دوستانت را به قتل می‌رسانند. بار خدایا! در بین کافران اختلاف و چند دستگی ایجاد کن و قدم‌های آنان را متزلزل گردان و عذاب خویش را بر آنان فرو بفرست؛ همان عذابی که از گروه مجرمان، به خطا نمی‌رود».

و احتمال دارد که این قنوت، مخصوص نیمه‌ی آخر رمضان باشد؛ و با این توجیه، اختلاف، برچیده می‌شود و در میان احادیث و روایات مختلف و گوناگون، جمع کرده می‌شود؛ زیرا عمر بن خطاب س گوید: «السنّة اذا انتصف رمضان ان تلعن الکفرة فی الوتر»؛ «سنّت، این است که هرگاه ماه رمضان نصف شد، در نماز وتر، کافران را نفرین کنی». و چنان که پیش‌تر گذشت، این حدیث صحیح است.

و ابوداود نیز چنین نقل کرده است: «انّه لمّا جمع النّاس علی اُبیّ، لم یقنت بهم الّا فی النصف الثانی»؛ «چون عمر بن خطاب س مردم را بر امامت ابی بن کعب س جمع کرد، ابی س فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان، برای آنان، قنوت خواند».

و این دو حدیث، حمل بر قنوت مخصوصی می‌شود که در نیمه‌ی دوم رمضان، در آن، کافران مورد لعن و نفرین قرار می‌گرفتند.

1304 - [10] وَعَن عبد الله

بن أبی بکر قَالَ: سَمِعت أبی یَقُولُ: کُنَّا نَنْصَرِفُ فِی رَمَضَانَ مِنَ الْقِیَامِ فَنَسْتَعْجِلُ الْـخَدَمَ بِالطَّعَامِ مَخَافَةَ فَوْتِ السَّحُورِ. وَفِی أُخْرَى مَخَافَة الْفجْر. رَوَاهُ مَالک([29]).

1304- (10) عبدالله ابن ابی‌بکر (بن محمد بن عمرو بن حزم انصاری)  س گوید: از ابی بن کعب س شنیدم که می‌گفت: در ماه رمضان، پس از گزاردن نماز تراویح، (به خانه‌هایمان) برمی‌گشتیم و از خدمتکاران خویش می‌خواستیم تا در آوردن خوراک برای سحری، شتاب ورزند، از بیم آن که مبادا (به خاطر طلوع صبح صادق)، سحری را از دست بدهیم.

و در روایتی دیگر چنین آمده است: (از خدمتکاران خویش می‌خواستیم تا در آوردن خوراک برای سحری، شتاب ورزند،) از بیم آن که مبادا صبح صادق طلوع نماید.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

«فنستعجل»: می‌خواستیم که عجله کنند؛ درخواست شتاب می‌کردیم.

«الخدم»: جمع خادم: خدمتکار؛ نوکر؛ کارگر خانگی؛ پادو؛ پیش‌خدمت؛ مُستخدم.

1305 - [11] (ضَعِیف)

وَعَنْ عَائِشَةَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «هَل تدرین مَا هَذِه اللَّیْل؟» یَعْنِی لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ قَالَتْ: مَا فِیهَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ فَقَالَ: «فِیهَا أَنْ یُکْتَبَ کلُّ مَوْلُودٍ مِنْ بَنِی آدَمَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ وَفِیهَا أَنْ یُکْتَبَ کُلُّ هَالِکٍ مِنْ بَنِی آدَمَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ وَفِیهَا تُرْفَعُ أَعْمَالُهُمْ وَفِیهَا تَنْزِلُ أَرْزَاقُهُمْ». فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ مَا مِنْ أَحَدٍ یَدْخُلُ الْـجَنَّةَ إِلَّا بِرَحْمَةِ الـلّٰهِ تَعَالَى؟ فَقَالَ: «مَا مِنْ أحد یدْخل الْـجنَّة إِلَّا برحمة الله تَعَالَى». ثَلَاثًا. قُلْتُ: وَلَا أَنْتَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ؟ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى هَامَتِهِ فَقَالَ: «وَلَا أَنَا إِلَّا أَنْ یَتَغَمَّدَنِیَ اللهُ بِرَحْمَتِهِ». یَقُولُهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّعْوَات الْکَبِیر([30]).

1305- (11) عایشه ل گوید: پیامبر ج فرمودند: «آیا می‌دانی در این شب - شب نیمه‌ی شعبان - چه چیزهایی اتفاق می‌افتد»؟ گفتم: ای رسول خدا ج مگر در این شب، چه چیزهایی رخ می‌دهد؟ آن حضرت ج فرمودند: «در این شب، هر نوزادی از فرزندان آدم که قرار است در این سال متولّد شود و دیده به جهان گشاید، نوشته می‌شود؛ (یعنی مقرّر می‌شود که چه کسانی از فرزندان آدم، در این سال، چشم به جهان می‌گشاید.) و هم‌چنین در این شب، هر فردی از فرزندان آدم که قرار است در این سال وفات کند و چهره در نقاب خاک بکشد نیز مقرر می‌گردد.

و در این شب، کردار (نیک و شایسته‌ی) فرزندان آدم که قرار است در طول سال بالا برده (و پذیرفته) شوند، مقرّر می‌شود؛ و همچین در این شب، رزق و روزی‌های فرزندان آدم (که قرار است در طول سال بدان‌ها ارزانی گردد،) فرو فرستاده می‌شود».

(عایشه ل گوید:(به پیامبر ج گفتم: ای رسول خدا ج! آیا هیچ یک از فرزندان آدم، جز با رحمت الهی وارد بهشت نمی‌شود؟ آن حضرت ج سه بار فرمودند: «هیچ کس جز با رحمت خداوند بلندمرتبه وارد بهشت نمی‌شود». عرض کردم: حتّی شما‌ای رسول خدا ج! آن حضرت ج دست خویش را بر سر مبارک خود نهادند و فرمودند: «من نیز از این قاعده مستثنی نیستم؛ مگر آن که خداوند بلندمرتبه، مرا در جامه‌ی رحمتش بپوشاند و با من مهربانی کند». آن حضرت ج این عبارت را سه بار تکرار فرمودند.

[این حدیث را بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده است].

شرح: «هامته»: سر خویش.

«ان یتغمّدنی»: خداوند مرا در جامه‌ی رحمتش بپوشاند و با من از دَر مهربانی و شفقت وارد شود و دستم را بگیرد و مرا مورد نوازش و لطف و کرم خویش قرار دهد.

«فیها ان یکتب کلّ مولد...»: یعنی در آن شب، مقدّرات یک سال فرزندان آدم، تعیین می‌گردد و رزق و روزی‌ها و سرآمد عمرها و امور دیگر، در آن شب مبارک و میمون، تفریق و تبیین می‌شود.

البته این امر هیچ‌گونه تضادّ و منافاتی با آزادی اراده‌ی انسان و مسأله‌ی اختیار ندارد؛ چرا که تقدیر الهی به وسیله‌ی فرشتگان بر طبق شایستگی‌ها و لیاقت‌های افراد و میزان ایمان و تقوا و پاکی نیت و اعمال آن‌ها است.

یعنی برای هر کس، آن مقدّر می‌کنند که لایق او است؛ یا به تعبیر دیگر، زمینه‌هایش از ناحیه‌ی خود او فراهم می‌شود؛ و این، نه تنها منافاتی با اختیار ندارد، بلکه تأکیدی بر آن نیز است.

1306 - [12] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی مُوسَى الْأَشْعَرِیِّ عَنْ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللهَ تَعَالَى لَیَطَّلِعُ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَیَغْفِرُ لِجَمِیعِ خَلْقِهِ إِلَّا لِمُشْرِکٍ أَوْ مُشَاحِنٍ». رَوَاهُ ابْن مَاجَه([31]).

1306- (12) ابوموسی اشعری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بی‌گمان خداوند بلندمرتبه در شب نیمه‌ی شعبان (با فضل و کرم و لطف و رحمت خویش) متوجه بندگانش می‌شود و تمامی بندگان خود را می‌آمرزد، به جز فرد مشرک و چند گانه‌پرست و بدخواه و کینه توز».

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «فیغفر لجمیع خلقه الّا الـمشرک»:

«شرک» این ماده از سه حرف «ش - ر - ک» تشکیل شده و به معنای: شریک دانستن و سهم داشتن در کاری می‌باشد، و مشتقات آن 168 مرتبه در 44 سوره و 143 آیه از قرآن آمده است. «شرک» آن است که عبادت و پرستش خدا همراه با عبادت و پرسش غیرخدا انجام گیرد، فرق نمی‌کند غیری که پرستش می‌شود بت، درخت، حیوان، قبر و گور افراد صالح و یا حتّی موجودات آسمانی مانند: فرشته‌ها و ستاره‌ها و یا هر مظهر و نیرویی از نیروهای طبیعت باشد، و یا اینکه انسانی به عنوان خدا، مورد پرستش قرار گیرد و یا پنداشته شود که خداوند دارای اولاد پسر یا دختر، و یا زن و همسر است.

قرآن کریم تمام اشکال و انواع شرک را باطل نموده و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ [النساء: 116].

«بی‌گمان خداوند شرک ورزیدن به خود را از کسی نمی‌آمرزد...»

چون شرک، زاده‌ی جهل و اوهام و نادانی و بی‌خردی است، لذا پیامدهای ناگواری برای جامعه‌ی بشری به همراه دارد طوری که هیچ عقیده‌ی دیگری چنین پیامدهایی را ندارد. شرک چون مخالف با عقل و منطق است، انسان را به قبول هر گونه اوهام و خرافات و اراجیف و اکاذیب و افسانه‌ها و اسطوره‌هایی که جامعه‌ی انسانی را به نابودی تهدید می‌کنند و آن را تضعیف می‌نمایند و مانع ترقی و پیشرفت آن می‌شوند، وامی‌دارد.

اسلام به منظور نجات انسان از هر ذلتی در برابر هر موجودی به جز ذات «الله» به مبارزه با شریک و انباز قرار دادن برای خدا برخاسته است و هدف بزرگتری را برای انسان در نظر گرفته است و می‌خواهد که عبادت و پرستش و طاعت و خشوع انسان تنها برای کسی باشد که دائمی است و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد، چرا که پرستش و عبادت برای اشیای فانی و متغیر، باعث تغییر نحوه‌ی عبادت و پرستش و خشوع و کرنش می‌گردد و در نتیجه اضطراب و ناهماهنگی را در درون انسان به وجود می‌آورد که باعث سرگشتگی و ضعف تصمیم و انگیزه‌ها می‌گردد.

بنابراین مبارزه‌ی اسلام با شرک و چندگانه‌پرستی به خاطر این است که انسان را از مرحله‌ی پست پرستش موجودات فانی، ضعیف، ناتوان و متغیر، به مرتبه‌ی والای پرستش ذاتی که دائمی و ابدی و لایتغیر است برساند، چون ذاتی که همیشه بوده و هست و تغییرناپذیر است، حتماً باید در اوج کمال و جلال باشد، و از طرفی تنها کسی‌که در اوج کمال دائمی باشد، شایستگی آن را دارد که انسان در برابرش خشوع و خضوع نشان دهد و چون جز ذات پروردگار کسی دارای کمال مطلق نیست، انسان توجه خود را از او نمی‌گیرد و به عبادت و پرستش خود در یک جهت مشخص، ادامه می‌دهد، و ثابت و پابرجا و محکم و استوار باقی می‌ماند و اضطراب و ضعف بر قلب او چیره نخواهد شد.

و در حقیقت هیچ دین و آیینی را نمی‌یابیم که به مانند آیین اسلام، صفات کمال و توحید و یگانگی را به طور شایسته بر خدا اطلاق نموده باشد، و براستی که پایه و اساس جامعه‌ی اسلامی بر ایمان و عقیده‌ی صحیح استوار است و یکتاپرستی، خلاصه و چکیده‌ی این عقیده و جوهر و روح اصلی اسلام است و حفظ و حراست از این عقیده‌ی توحیدی خالص، اولین هدفی است که اسلام برای تحقق آن سعی وافر نموده است و در تمام دستورات و قوانین و راهنمایی‌های خود آن را مد نظر قرار داده است.

از طرف دیگر، مبارزه با عقاید باطلِ جاهلیت که بت‌پرستی و شرک عامل اشاعه‌ی آنها بوده است، امری است واجب و ضروری، و بر هر مسلمانی لازم است تا علیه عقایدی که خلاف دستور قرآن است، قیام و مبارزه نماید تا جامعه‌ی اسلامی از شائبه‌ی شرک و بت‌پرستی و گمراهی‌های باقی مانده پاک شود، و به همین خاطر است که اسلام، توحید را نخستین رکن از ارکان اسلام دانسته، همانطوری که شریک قرار دادن برای خدا را مهمترین گناهان نابخشودنی دانسته است؛ چرا که در طول تاریخ بشریت ثابت شده است که شریک قائل شدن برای خدا، سرچشمه‌ی بدیها، و اساس بدبختیهای جامعه‌ی انسانی بوده است به گونه‌ای که در گذشته عقل و اندیشه‌ی مردم را اسیر خرافات و سخنان بیهوده گردانیده بود و از هر لحاظ مانع ترقی و پیشرفت آنان شده و نزاع و دشمنی و جنگ و خونریزی را برایشان ببار آورده بود؛ و این وضع موجب رشد طبقاتی و باعث خودبرتر نمودن عده‌ای از مردانِ نامدار دین شده بود و در نتیجه، ملت را در راه افزایش دارایی خود و ایجاد زندگی مرفّه به حساب آنان به استثمار خود درآورده بودند.

و اسلام هر گونه شرک و چندگانه‌پرستی و پرستش و عبادت درخت، بت، حیوان، قبر، گور صالحان و نیکان، فرشته‌ها، ستاره‌ها، انسانها، شخصیتها، اجسام و اوثان، هوا و هوس، مرده‌پرستی، خورشید، ماه و... را نفی کرد و برخلاف سایر ادیان، پدر بودن، و پسر داشتن را از خدا نفی نمود.

و این سخن که خداوند فرزندی دارد، بدون شک زاییده‌ی افکار ناتوان انسانهایی است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه می‌کردند. انسان به دلایل مختلفی نیاز به وجود فرزند دارد: از یکسو عمرش کوتاه و محدود است و برای ادامه‌ی نسل، تولد و فرزند لازم است. از سوی دیگر، قدرت او محدود است، مخصوصاً به هنگام پیری و ناتوانی نیاز به معاونی دارد که به او در کارهایش کمک کند. از سوی سوم، جنبه‌های عاطفی و روحیه‌ی انس‌طلبی، ایجاب می‌کند که انسان، مونسی در محیط زندگی خود داشته باشد که آن هم به وسیله‌ی فرزندان تأمین می‌گردد.

بدیهی است هیچ یک از این امور در مورد خداوندی که آفریننده‌ی عالم هستی و قادر بر همه چیز و ازلی و ابدی است، مفهومی ندارد. به علاوه داشتن فرزند لازمه‌اش جسم بودن انسان است که خدا از آن نیز منزّه می‌باشد. علاوه از این، اگر در آسمانها و زمین غیر از ذات «الله»، معبودها و خدایانی می‌بودند و امور جهان را می‌چرخاندند، قطعاً آسمانها و زمین تباه می‌گردید و نظام گیتی به هم می‌خورد، چرا که بودن دو شاه در کشوری، و دو رئیس در اداره‌ای، نظم و ترتیب را به هم می‌زند؛ لذا خداوند عزوجل صاحب سلطنت جهان، بسی برتر از آن چیزهایی است که مشرکان بدو نسبت می‌دهند و بر زبان می‌آورند.

بنابراین شریک قائل شدن برای خدا، توهم باطلی است که هیچ عقل و منطقی آن را نمی‌پذیرد، و یک تصور بی‌جایی است که اسلام به شدت آن را رد نموده و جزء گناهان کبیره و نابخشودنی قرار داده است.

حدیث ابوموسی اشعری س به صراحت اعلام می‌کند که همه‌ی گناهان، ممکن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولی «شرک» به هیچ وجه بخشوده نمی‌شود؛ مگر این که از آن دست بردارند و توبه کنند و موحّد شوند. و به عبارت دیگر؛ هیچ گناهی به تنهایی، ایمان را از بین نمی‌برد؛ همان‌طور که هیچ کردار و عمل نیکی، با شرک، انسان را نجات نمی‌بخشد.

این حدیث، از زمره‌ی احادیثی است که افراد موحّد را به لطف و رحمت پروردگار، دلگرم می‌سازد؛ زیرا در این حدیث، پیامبر ج امکان بخشش همه‌ی گناهان را غیر از شرک بیان کرده است؛ و در حقیقت افراد بسیاری هستند که مرتکب گناهان بزرگی می‌شوند و برای همیشه از رحمت و آمرزش الهی، مأیوس می‌گردند و همان سبب می‌شود که در باقی مانده‌ی عمر، راه گناه و خطا را با همان شدّت بپیمایند؛ ولی امید به آمرزش و عفو خداوند، وسیله‌ی مؤثّر بازدارنده‌ای نسبت به آنان در برابر گناه و طغیان می‌گردد؛ بنابراین، حدیث، در واقع یک موضوع تربیتی مهم را دنبال می‌کند.

هنگامی که می‌بینیم افراد جنایتکاری همچون «وحشی» - قاتل افسر رشید اسلام، حمزة بن عبدالمطلب، عموی بزرگوار پیامبر ج - بر اساس همین نویدها و بشارت‌ها ایمان می‌آورد و دست از جنایت خود می‌کشد، این امیدواری برای دیگر گناهان پیدا می‌شود که از رحمت پروردگار مأیوس نشوند و بیش از آن چه گناه کرده‌اند، خود را آلوده نسازند.

ممکن است گفته شود که این حدیث، در عین حال مردم را به گناه تشویق می‌کند؛ زیرا وعده‌ی آمرزش همه‌ی گناهان غیر از شرک، در آن داده شده است!.

ولی شکی نیست که منظور از این وعده‌ی آمرزش، وعده‌ی بدون قید و شرط نیست؛ بلکه افرادی را شامل می‌شود که یک نوع شایستگی از خود نشان بدهند و همان‌طور که پیشتر اشاره کردیم، «مشیت و خواست خداوند» که در این حدیث و احادیث مشابه آن ذکر شده است، به معنای «حکمت الهی» است؛ زیرا هرگز خواست خدا از حکمت او جدا نیست؛ و به یقین، حکمت او اقتضا نمی‌کند که بدون شایستگی، کسی را مورد عفو قرار دهد؛ بنابراین، جنبه‌ی تربیتی و سازندگی حدیث، به مراتب بیش از سوء استفاده‌هایی است که ممکن است از آن بشود.

نکته‌ی قابل توجه این که، حدیث فوق، ارتباطی با مسأله‌ی توبه ندارد؛ زیرا توبه و بازگشت از گناه، همه‌ی گناهان حتی شرک را می‌شوید، بلکه منظور از آن، امکان شمول عفو الهی نسبت به کسانی است که توفیق توبه نیافته‌اند؛ یعنی قبل از آن که از کرده‌های خود پشیمان شوند و یا بعد از پشیمانی و قبل از جبران اعمال بد خویش، از دنیا بروند.

توضیح این که: از مجموعه‌ی آیات قرآن و احادیث گهربار رسول خدا ج چنین استفاده می‌شود که ابزار و وسایل آمرزش و بخشودگی گناه متعدّد است که آن‌ها را می‌توان در پنج موضوع خلاصه کرد:

1-   توبه و بازگشت به سوی خدا که توأم با پشیمانی از گناهان پیشین و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملی اعمال بد به وسیله‌ی کردار نیک بوده باشد. خداوند می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ... [الشورى: 25]. «اوست که توبه را از بندگان خود می‌پذیرد و گناهان را می‌بخشد».

2-   کارهای نیک فوق‌العاده‌ای که سبب آمرزش اعمال زشت می‌گردد؛ چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿...إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ... [هود: 114]؛ «کارهای نیک، آثار پاره‌ای از گناهان را از بین می‌برد».

3-   شفاعت. در لغت به معنای «معاونت» است و در اصطلاح این است که در روز قیامت برخی از بندگان مقرّب خداوند در حق بعضی از بندگان گنهکار، وساطت و میانجیگری کنند.

در قرآن مجید شفاعت به سه صورت بیان شده است:

1)    آیاتی که شفاعت را به کلّی نفی می‌کنند [بقره / 48 و 54 مدثر / 48].

2)    آیاتی که شفاعت را منحصر به ذات خدا می‌نماید [زمر / 44].

3)    آیاتی که به شفاعتِ مقرّبین الهی با کسب اجازه‌ی پروردگار دلالت دارد [بقره / 255، طه / 109، نجم / 26].

اگر توجه شود آیات قسمت اول در خصوص کفّار و مجرمین است که کاملاً مستحق عذابند و جای ایشان آتش است که می‌گوید: «هیچ گونه شفاعتی درباره‌ی آنان نخواهد شد». در آیات قسمت دوم که می‌فرماید: «به غیر از خدا کسی شفاعت نخواهد کرد» با این بیان می‌خواهد شفاعتی را که کفار و مشرکین به آن عقیده داشتند و بتها را شفیع مطلق می‌پنداشتند، رد کند.

آیات قسمت سوم، شفیعانی را در روز قیامت ثابت می‌کند؛ منتهی توضیح می‌دهد که این شفاعت‌کنندگان، بتها و معبودان نیستند که کفار می‌پندارند بلکه فقط کسانی حق شفاعت خواهند داشت که خداوند به ایشان اجازه دهد و از مقربین درگاه الهی باشند، و این شفاعت درباره‌ی کسانی خواهد بود که خدا به بخشوده شدن آنان راضی باشد:

﴿وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ [الأنبیاء: 28].

بندگانِ مقرّب الهی شفاعت نمی‌کنند، مگر در حق کسی‌که خداوند راضی باشد. [ر.ک: پاورقی شرح عقاید اهل سنّت ص 192].

و باید دانست که شفاعت، نه تشویق به گناه است، و نه چراغ سبز برای معاصی و گناهان، و نه عامل عقب‌افتادگی، و نه چیزی شبیه پارتی‌بازی در جامعه‌های دنیای امروز است. و چنین شفاعتی در روز قیامت باعث جری شدن گنهکاران نمی‌شود. متأسفانه توده‌ی عوام مسلمانان، پیرامون آیات و احادیث وارده درباره‌ی شفاعت حضرت محمد ج برای برخی از گنهکاران هیاهویی راه انداخته‌اند و این هیاهو و دلبستگی شدید توده‌ی عوام به احادیث شفاعت، چنین پنداری به وجود آورده است که قوانین جزاء و پاداش اعمال، منسوخ و باطل گردیده و نزدیک است که آتش دوزخ بر مؤمنانِ گنهکار و عاصی، سرد و سالم شود و به آنان آسیبی نرساند فراوان پیش می‌آید که این جاهلان در فرضیه‌های خود افراط می‌کنند و بیش از حد به شفاعت اطمینان دارند و امیدوارند، لذا مرتکب وخیمترین گناهان می‌شوند و می‌گویند: «امّت محمد ج در خیر است و امّت را چه غم که چون محمد ج پشتیبان دارد.» هرگز حضرت محمد ج پشتیبانِ گناهکاران نیست. و بی‌گمان این مسلک و این تفکر، غلط و از درجه‌ی اعتبار ساقط است، و حضرت محمد ج نخستین کسی است که با آن مخالفت می‌کند و با این شیوه تفکر، می‌ستیزد. ما به هیچ وجه احادیث صحیحی را که درباره‌ی شفاعت آمده است رد نمی‌کنیم و منکر آنها نیستیم بلکه آنها را در جایگاه مخصوص و ویژه‌ی آنها، اثبات می‌کنیم و از معانی خاصّ آنها تجاوز نمی‌نمائیم تا دچار تحریف کلمات پیامبر ج از مواضع آنها نشویم. و باید هر مسلان بداند که شفاعت حدود و شرایطی دارد و هر گناهکاری مشمول شفاعت و عفو الهی نتواند بود، و شفاعت به سه شرط انجام می‌گیرد:

الف) خدا به شفاعت کننده، اجازه‌ی شفاعت بدهد. [بقره / 255، یونس / 3].

ب)   آنچه درخواست و شفاعت می‌شود پسندیده و درست و مورد رضای خدا باشد. [طه / 109، انبیاء / 109، نساء / 85].

ج)   خدا راضی شود از کسی‌که برای او شفاعت می‌گردد. [انبیاء / 28، نجم / 26].

بنابراین نباید شفاعت را با شفاعتِ نادرستی که عوام گمان می‌کنند که انبیاء و اولیاء در دستگاه الهی نفوذ دارند و مانع اجرای حکم خدا می‌شوند و به قول معروف، پارتی بازی می‌کنند، یکی دانست، چرا که این اجازه‌ی شفاعت درجه و رتبه‌ای است به مقربین درگاه الهی که برای تجلیل مقامشان به آنها داده می‌شود و مسلماً شفاعت آنها در حق کسانی خواهد بود که در عین ایمان و عمل صالح، لغزشهایی نیز داشته‌اند و احتیاج به وساطت دارند و این شفاعت در خصوص آنان، اِرفاق و تخفیف عذاب است و این شفاعت به اذن خداوند و برای کسی است که صلاحیت آن را دارد، پس عامل شفاعت یکی رحمت و لطفِ بی‌کران الهی است و دیگر حکمت خداو ایمان و عمل صالحِ فرد که او را شایسته‌ی این لطف می‌کند.

4-   پرهیز از گناهان کبیره که موجب بخشش گناهان «صغیره» می‌گردد. خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَنُدۡخِلۡکُم مُّدۡخَلٗا کَرِیمٗا٣١ [النساء: 31] «اگر از گناهان کبیره‌ای بپرهیزید که از آن نهی شده‌اید، گناهان صغیره‌ی شما را (با فضل و رحمت خویش) از شما می‌زداییم و به (شرط استغفار از کبائر و عدم اصرار بر صغائر) شما را به جایگاه ارزشمندی (که بهشت برین است) وارد می‌گردانیم».

5-   عفو الهی که شامل افرادی می‌شود که شایستگی آن را دارند؛ همان‌طور که در این حدیث مورد بحث بیان گردید.

مجدداً یادآوری می‌کنیم که عفو الهی، مشروط به مشیت او است و بدین ترتیب، یک موضوع عمومی و بدون قید و شرط نیست و مشیت و اراده‌ی او تنها در مورد افرادی است که شایستگی خود را به طور عملی، به نوعی اثبات کرده‌اند؛ و از اینجا روشن می‌شود که چرا شرک قابل عفو نیست؛ زیرا مشرک و چندگانه‌پرست، ارتباط خود را از خداوند به کلّی بریده است و مرتکب کاری شده است که برخلاف تمام اساس ادیان و نوامیس آفرینش است.

فایده: «هیچ گناهی به تنهایی ایمان را از بین نمی‌برد، همان‌طور که هیچ کردار نیکی با شرک، انسان را نجات نمی‌بخشد»؛ این بود پیام حدیث ابوموسی اشعری س.

بنابراین حدیث واحادیث دیگر، اهل‌سنت و جماعت معتقدند که مرتکب‌شونده‌ی گناه کبیره، مؤمن است و انجام کبیره او را بی‌ایمان و کافر نمی‌کند، مگر اینکه آن را در حالی که انجام می‌دهد، حلال بداند، یا نهی از آن را در شرع، کوچک و خوار شمارد، یا امر واجبی را که شریعت مقدس اسلام بدان امر کرده است، تحقیر و کوچک نماید. در این صورت‌ها مرتد و کافر است.

اهل‌سنت و جماعت، بر این دیدگاه و رأی خویش چنین استدلال کرده‌اند:

1-  در حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی، پس هرگاه مؤمن گناهی را انجام دهد، و قلباً ایمانش باقی باشد، از اهل ایمان است.

2-   خداوند خود می‌فرماید که غیر از شرک و کفر، گناهان صغیره و کبیره را برای هرکس که بخواهد می‌بخشد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ [النساء: 116].

«بیگمان خداوند شرک ورزیدن به خود را (از کسی) نمی‌آمرزد و بلکه پایین‌تر از آن را از هرکس که بخواهد (و صلاح بداند) می‌بخشد».

3-   قرآن کریم قاتل و اولیای مقتول را برادر یکدیگر دانسته است و در آیه‌ی قصاص می‌فرماید:

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖ [البقرة: 178].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! درباره‌ی کشتگان، (قانون مساوات و دادگری) قصاص بر شما فرض شده است(و باید در آن کسی را به گناه دیگری نگرفت، و بلکه): آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن است. پس اگر کسی (از جنایتش) از ناحیه‌ی برادر (دینی) خود، گذشتی شد(و یکی از صاحبان خون‌بهاء کشنده را بخشید، و یا حکم قصاص تبدیل به خون‌بهاء گردید، از سوی عفوکننده) باید نیک رفتاری شود و(سختگیری و بدرفتاری نشود، و از سوی قاتل نیز به ولی مقتول) پرداخت(دیه)با نیکی انجام گیرد(و در آن کم و کاستو سهل‌انگاری نباشد)».

قصاص تنها بر قاتلی واجب می‌شود که عمداً کسی را که کشتنش منع شده است، کشته است و با وجود این، خداوند آنها را با عبارت «‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید»، خطاب کرده است.

4-   قرآن مجید، برای دو گروه از مسلمانان که با یکدیگر به جنگ پرداخته‌اند، قائل به ایمان شده است:

 ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا [الحجرات: 9].

«هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید».

ملاحظه می‌کنیم که با وجود جنگ و نبرد میان این دو گروه، باز قرآن، قائل به ایمان آنان شده است، حال آنکه جنگ و پیکار با مسلمانان از گناهان کبیره است.

5-   و خداوند می‌فرماید:

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا [التحریم: 8].

«ای مؤمنان! به درگاه خدا برگردید و توبه‌ی خالصانه‌ای بکنید».

و مسلماً توبه فقط در مورد گناه است، خواه صغیره باشد یا کبیره. و با این وجود، خداوند آنها را با عبارت «یاایها الذین امنوا» مخاطب ساخته است.

6-   به طور صریح، احادیث صحیح و فراوانی از رسول خدا ج به ما رسیده است که آن حضرت ج برای مرتکبین گناهان کبیره از امت خود، شفاعت خواهد کرد.

7-   و از زمان پیامبر ج نیز تا به امروز بر خواندن نماز جنازه بر هر کسی‌که اهل قبله باشد، اگرچه توبه هم نکرده باشد، تمام علما و مسلمانان اجماع دارند، پس اگر آنکه توبه نکرده، کافر باشد، نماز و طلب استغفار برای او جایز نیست. و رسول خدا ج نیز در حدیث بالا، به همین موضوع اشاره کرده است که مرتکب گناه کبیره از دائره‌ی اسلام خارج نمی‌شود.

«مشاحن»: کینه‌توز؛ بدخواه؛ غرض‌ورز؛ قطع‌کننده‌ی پیوندها.

بر اساس این روایت و روایات دیگر...، رسول‌خدا ج همواره بر لزوم وحدت و برادری تأکید و توصیه فرموده‌اند و همه‌ی افراد مؤمن و مسلمان را در بنای امت واحده با همه‌ی تفاوت‌ها و اختلافاتی که در رنگ، نژاد و سرزمین دارند به عناصر و اجزای ساختمانی تشبیه فرموده‌اند که یکدیگر را استواری و استحکام می‌بخشند و نیز مؤمنان را در دوستی و مهربانی به یکدیگر، به پیکر واحدی تشبیه فرموده‌اند که اگر عضوی از آن به درد آید و بیمار گردد، دیگر اعضاء آرام نمی‌گیرند، بلکه او را در بی‌خوابی و تب‌داری، همدردی می‌نمایند. و براستی هیچ دینی مانند دین اسلام به وحدت و یکپارچگی و برادری و اخوت فرا نخوانده و به پی‌ریزی اتحاد و همبستگی و همیاری و همفکری و همکاری و یکپارچگی فرمان نداده و بالطبع به شدت از دشمنی و عداوت و اختلاف و تفرقه و ستیزه و کشمکش برحذر نداشته است. به همین جهت پیامبراکرم ج در این حدیث می‌فرماید‌: دیگر شیطان از بت پرستی مردم جزیرة العرب و از اینکه وی معبود آنها قرار بگیرد، ناامید شده و فقط دل به ایجاد تفرقه و اختلاف و عداوت و دشمنی بسته است. لذا پیامبر ج همواره در احادیث دیگری، نیز این موضوع را به صحابه و مردم هشدار داده و بارها فرموده:

«علیکم بالجماعة فإنّ یدالله معالجماعة ومن شذّ شُذّ فی النار».

و نیز می‌فرماید‌:

«شیطان مانند گرگی در کمین آدمیان نشسته که تنها آنهایی را که مثل گوسفندان از گله جدا شده‌اند، به گمراهی می‌افکند و آنان را می‌درد».

و نیز می‌فرماید‌:

«از جماعت تخطی نکنید که شیطان قرین تنهایی است و از جمع و جماعت دورتر می‌باشد».

طبق این ارشادات نبوی ج، همگان باید وحدت و یکپارچگی را سرلوحه‌ی عمل خویشتن قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند، اخوّت و دوستی را نصب‌العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار دهند و از دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها اجتناب کنند و با اختلاف و تفرقه و عداوت و دشمنی، آب در آسیاب شیطان نریزند و راه را برای او هموار نکنند، تا آنها را در پرتگاه هلاکت و نابودی نیفکند.

چرا که نتیجه‌ی فوری اختلاف و تفرقه، ذلت و خواری است و سرّ ذلت و خواری هر ملت را در اختلاف و تفرقه‌ی آنان باید جستجو کرد. جامعه‌ای که اساس قدرت و ارکان همبستگی‌های آن با تیشه‌های تفرقه درهم کوبیده شود، سرزمین آنان برای همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران جنی و انسی خواهد بود و پیوسته آنان را در ذلت و خواری نگاه خواهند داشت.

و در عصر کنونی ما نیز، شیطان و دار و دسته‌اش (شیطان صفتان) نیز برای تضعیف و تسلط بر کشورهای اسلامی، از اصل «تفرقه بیانداز و حکومت کن» استفاده می‌کنند و برای دستیابی به اغراض و اهداف پلید خود، پیوسته از این اصل تجربه شده، بهره می‌گیرند و موفق نیز می‌شوند.

آری! شیطان و شیطان‌صفتان با همین قاعده، امت اسلامی را به کشورهایی پراکنده و ملت‌های ضعیف و ناتوان تقسیم کرد و استقلال فکری، عقیدتی، سیاسی، اقتصادی و تمامیت ارضی آنها را از میان برد و آنها را به خاک مذلت کشاند. و مسلمانان امروزی اگر می‌خواهند دوباره سرپای خود بایستند و در مقابل توطئه‌های شوم این اهریمنان بایستند، باید صادقانه و مقتدرانه به اوامر و فرامین تعالی‌بخش و سعادت‌آفرین رسول‌خدا ج، عمل نمایند و تعالیم وی را سرلوحه‌ی کار خویش قرار دهند، تا وحدت کلمه و همبستگی خود را تحت هر شرایطی از دست ندهند و قادر به دفاع از خود در مقابل توطئه‌ها و ترفندهای مذبوحانه‌ی شیطان و دار ودسته‌اش باشند، چرا که سنت خداوند همین است که اتحاد و همبستگی اسلامی و خانواده‌ای و صبر و پایداری، رمز موفقیت و پیروزی است و اختلاف و تفرقه، دنیاطلبی و تن‌پروری، موجب شکست و ذلت و انحطاط و عقب ماندگی می‌باشد.

شیطان و شیطان صفتان نیز، این امر را به خوبی می‌دانند و پیوسته از همین کانال برای به ذلت کشاندن امت اسلامی وارد می‌شوند و به همین جهت است که رسول‌خدا ج با بیان روشن و به دور از هرگونه ابهام و پیچیدگی در روایات متعددی ما را به اتحاد و همبستگی و اعتصام به عروة‌الوثقی و حبل متین الهی فرا می‌خواند و از نزاع و تفرقه که عامل از میان رفتن مهابت و شوکت امت اسلامی است، با صراحت تمام و به طور مطلق نهی می‌فرماید و از مسلمانان می‌خواهد تا در رفع اختلافات و تنازع‌های خویش به قرآن و سنت مراجعه نمایند و پیوسته، حفظ وحدت و یکپارچگی را مدنظر بگیرند و بدانند که وحدت و همبستگی چه در خانواده و چه در جامعه، موجب عزت، اقتدار و آزادی و اصل اعتقادی آنان است.

و امت اسلامی با این کار است که می‌تواند شیطان را به طور کلی از خود ناامید کند و آب سردی بر وسوسه‌های وی بریزند.

1307 - [13] (ضَعِیف)

وَرَوَاهُ أَحْمَدُ عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَفِی رِوَایَته: «إِلَّا اثْنَیْنِ مُشَاحِن وَقَاتل نفس»([32]).

1307- (13) این حدیث را احمد نیز از عبدالله بن عمر و بن عاص س روایت کرده است؛ با این تفاوت که در روایتش چنین وارد شده است: «خداوند در این شب، دو نفر را نمی‌آمرزد: نخست بدخواه و کینه‌توز و دیگر، آن که دیگری را به ناحق به قتل می‌رساند».

1308 - [14] (مَوْضُوع)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَقُومُوا لَیْلَهَا وَصُومُوا یَوْمَهَا فَإِنَّ اللهَ تَعَالَى یَنْزِلُ فِیهَا لِغُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ: أَلَا مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ؟ أَلَا مُسْتَرْزِقٌ فَأَرْزُقَهُ؟ أَلَا مُبْتَلًى فَأُعَافِیَهُ؟ أَلَا کَذَا أَلَا کَذَا حَتَّى یطلع الْفجْر». رَوَاهُ ابْن مَاجَه([33]).

1308- (14) علی بن ابی‌طالب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «چون شب نیمه‌ی شعبان فرا می‌رسد، پس شب آن را با عبادت و نیایش و راز و نیاز زنده دارید و روز آن را روزه باشید؛ زیرا خداوند بلندمرتبه، به هنگام غروب آفتاب آن شب به آسمان دنیا فرود می‌آید و می‌فرماید: «آیا بنده‌ای وجود دارد که از من آمرزش بخواهد و من او را بیامرزم؟ آیا بنده‌ای است که از من رزق و روزی بطلبد و من بدو روزی بدهم؟ آیا بنده‌ای است که به بلا و مصیبت و چالش و دغدغه و مشکل و زیانی دچار باشد و من او را عافیت ببخشم»؟ و به همین ترتیب، خداوند بلندمرتبه در این شب، نیازمندان گوناگون را فرا می‌خواند تا نیازهای خویش را از او بخواهند و او به نیازهایشان پاسخ گوید. و این برنامه‌ی خداوندی، تا طلوع صبح صادق ادامه دارد.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «فانّ الله ینزل فیها لغروب الشمس الی السماء الدنیا»: معنا و تفسیر حدیث، این است که پس از غروب خورشید شب نیمه‌ی شعبان، رحمت‌های بی‌کران الهی، متوجه بندگان می‌شود؛ و پیام این حدیث، این است که بندگان از این فرصت طلایی، حدّاکثر استفاده را نمایند و در این وقت با برکت، به عبادت و نیایش مشغول باشند. از این رو، اهمیت حدیث، به خاطر پیام آن می‌باشد؛ امّا به خاطر این که در حدیث آمده است که خداوند پس از غروب خورشید نیمه‌ی شعبان، به آسمان دنیا فرود می‌آید، مفهوم این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، یکی از مهمترین مسائل کلامی قرار گرفته است که در دورانی از زمان، میدان تاخت و تاز طلایه‌داران و پیشقراولان این فن بوده است.

اکنون، اگرچه اختلاف‌های علماء در این مسأله، به شدت قبلی خود باقی نمانده است، ولی از آن جایی که حدیث، در مورد یکی از مسائل مهم عقیدتی بحث می‌کند و از ابتدا، این مسأله در کتاب‌های علمی وجود داشته است؛ و هم‌چنین جهت فهم دقیق مسأله‌ی فوق، آوردن بحث مختصری در اینجا، ضروری به نظر می‌رسد.

به هر حال، درباره‌ی احادیثی که در آن‌ها «نزول» (فرود آمدن) یا فعلی مانند آن به خداوند بلندمرتبه، نسبت داده شده است که آن فعل، مربوط به جسم‌ها و امور حادث است، چهار مذهب وجود دارد:

1-  مشبّهه؛ این گروه، این الفاظ را بر معنای ظاهری و حقیقی آن‌ها حمل کرده‌اند و گفته‌اند: این صفات، به همان کیفیتی که برای بندگان ثابت هستند، برای خداوند نیز ثابت‌اند؛ این مذهب، به طور کامل باطل است و جمهور اهل سنّت از ابتدا تاکنون همواره این نظریه را رد کرده‌اند.

2-  معتزله و خوارج؛ این دو گروه وجود صفات برای خداوند را قبول ندارند؛ از این رو، حدیث «نزول» و دیگر احادیث مشابه این موضوع را صحیح نمی‌دانند. این موضوع نیز باطل است.

3-  جمهور سلف و محدثان؛ این گروه می‌گویند: این احادیث، از زمره‌ی «متشابهات» است؛ از این رو، معنای حقیقی «نزول» (فرود آمد ن خدابه آسمان دنیا) که مستلزم تشبیه است، مراد نیست؛ و چون صفت نزول در نصوص صحیح آمده، ثابت می‌باشد، امّا درباره‌ی معنا و کیفیت آن سکوت می‌نماییم و از بحث کردن درباره‌ی آن پرهیز می‌کنیم. و به این گروه از علماء، «مفوّضة» می‌گویند.

4-  متکلّمان؛ این گروه از علماء می‌گویند: مراد چنین الفاظی، هرگز معنای ظاهری آن‌ها نیست؛ چون در این صورت، مستلزم تشبیه است و منظور این کلمات، معنای مجازی است؛ به عنوان مثال: مراد از کلمه‌ی «نزول»، «نزول رحمت» یا «نزول فرشتگان» می‌باشد. و به این گروه از علماء، «مُؤوّلة» می‌گویند؛ و این گروه به دو دسته تقسیم شده‌اند: دسته‌ی اول با چنان جمله‌ها و کلمه‌هایی، این نوع الفاظ را تأویل می‌کنند که از نظر لغت و محاوره، به طور کامل قابل قبول باشد.

و دسته‌ی دوم، در تأویل این نوع کلمه‌ها و جمله‌ها، تأویلات بی‌وجه و دور و درازی را مطرح می‌کنند که بسا اوقات به اندازه‌ای در این زمینه، دچار افراط و زیاده‌روی می‌شوند که می‌توان از تأویل آنان به عنوان تحریف نام برد.

همچنان که پیش‌تر بیان کردیم، دو مذهب اول، به طور کامل، بی‌اساس و باطل هستند و هیچ یک از علماء و صاحب‌نظران راستین اسلامی، قایل به مذهب آنان نبوده‌اند؛ البته اختلاف «تفویض» و «تأویل» میان علماء و اندیشمندان دینی، همواره وجود داشته است؛ از این رو محدثان، قایل به «تفویض» و متکلمان، قایل به «تأویل» بوده‌اند.

برخی از محدثان، این دو نظریه را بدین ترتیب قابل جمع دانسته‌اند که هر کجا تأویل مناسب، امکان‌پذیر است، تأویل کردن بهتر است و هر کجا که تأویل مناسب، امکان‌پذیر نیست و نیاز به تأویل بعید و افراطی است، تفویض بهتر است.

از این رو، برخی از صاحب‌نظران دینی گفته‌اند: اگر چنانچه مخاطب شما، چنان شخصی باشد که اگر برایش تأویل نشود، ممکن است دچار تردید، سوء تفاهم و بداعتقادی شود، در آن صورت می‌توان از تأویل استفاده نمود.

و علامه ابن خلدون در «مقدمه»ی خویش، چه زیبا نوشته است: «اِدراک صفات باری تعالی، از قدرت عقل بشر خارج است و کسی‌که به وسیله‌ی عقل، بخواهد چنین مسایلی را حل کند، مانند شخص نادانی است که می‌خواهد با ترازوی مخصوص طلا، کوه‌ها را وزن کند».

به طور کلی اگر نگاهی اجمالی به آیات قرآنی و احادیث نبوی بیاندازیم، به آیات و احادیث بی‌شماری بر خواهیم خورد که بعضی از آنها، وجود دست و چشم و برخی دیگر وجود مشت و انگشت و صورت و سمت راست و بعضی دیگر بر وجود مکانی برای خدا که در آن قرار می‌گیرد و بعضی دیگر بر وجود نزول خدا در آسمان دنیا و یا بر نزدیکی و دوری او دلالت می‌کنند.

حمل تمام این آیات و احادیث بر ظاهرشان غیرممکن است، چون لازمه‌ی آن، اثبات جسم برای خداوند است. حال آنکه همه‌ی مسلمانان بر این امر اعتقاد دارند و با دلایل و براهین عقلی نیز ثابت شده است که محال است که خداوند دارای جسم باشد.

چنانچه در شرح عقاید نسفیه می‌خوانیم:

«الواحد، القدیم، الحیّ، القادر، العلیم، السمیع، البصیر، الشائی، الـمرید، لیس بعرض ولا جسم ولا جوهر ولا مصور ولا محدود ولا معدود ولا متبعض ولا متجزّیء ولا مترکب ولا متناه ولا یوصف بالماهیة ولا بالکیفیة ولا یتمکن فی مکان ولا یجری علیه زمان ولا یشبه شئ ولا یخرج عن علمه وقدرته شئ». «خداوند ، ذاتی است یگانه و یکتا، ازلی و ابدی، زنده، قادر، علیم، سمیع، بینا، با اراده و ذاتی است که از عرض، جسم، جوهر، صورت و شکل، حد و نهایت، مساحت، تجزیه و تقسیم، و ترکیب که سایر مخلوقات و موجودات با آن وصف می‌شوند پاک و منزه است و هرگز با ماهیت و کیفیت وصف نمی‌شود و به هیچ عنوان بسان سایر موجودات در جهتی از جهات و مکانی از مکان‌ها جا نمی‌گیرد و زمان بر او جاری نمی‌شود و چیزی شبیه و همسنگ او نیست و هیچ چیز و هیچ‌کس خارج از احاطه‌ی علمی و تسلط و نفوذ و قدرت او نیست».

بر این اساس علما و دانشوران اسلامی در حل آیات و احادیثی که به ظاهر جسمیت و حلول را برای خداوند ثابت می‌کند، دو دسته شده‌اند)[34](:

گروه اول: مذهب تفویض (واگذاری امر به خداوند) که مذهب سلف و پیشینیان و صدر اسلام است [مانند‌: امام ابوحنیفه، مالک، احمد، شافعی، محمد‌بن‌حسن، سعدبن معاذ مروزی، عبدالله‌بن‌مبارک، ابومعاذ، خالد‌بن‌سلیمان، اسحاق‌بن‌راهویه، محمدبن اسماعیل بخاری، ترمذی و..]. این دسته بر این اعتقادند که ما به این قبیل اوصاف که در قرآن و سنت آمده است ایمان داریم که کلام خدا و رسول اوست و در تفسیر آنها تعمق و غور نمی‌کنیم. لذا از تأویل خودداری کردند و گفتند‌: خدا داناتر است به حقیقت آنها، در حالی که تشبیه و جسمانی بودن او را رد کردند.

به این خاطر وقتی از امام مالک‌بن‌انس سؤال شد که معنای «استوا» ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ چیست؟ گفت‌: معنای استوا در لغت روشن است، ولی کیفیت و چگونگی آن بر ما مجهول است. سؤال کردن از آن بدعت است و ایمان به آن واجب است.

گروه دوم: مذهب تأویل (شرح و تفسیر) که مذهب خلف و آیندگان است. بعد از اینکه قلمرو اسلام توسعه یافت و بسیاری از ملت‌ها که متأثر از آرای فلسفی و عقاید ایرانی که اعتقاد به حلول خداوند (در اشیاء) و جسمانی بودن او داشتند، وارد اسلام شدند و سبب برانگیختن این شبهات نسبت به خداوند متعال گردیدند و در عین حال به آنچه که در زبان عربی و ظواهر آیاتی که عقایدشان را تأیید می‌کرد استناد کردند. به ناچار خلف [که بر خلاف سلف که معانی حقیقی اینگونه آیات و احادیث را به خدا واگذار و تفویض می‌کردند] به تأویل الفاظی که دال بر جسمانیت و حلول‌اند پرداختند و آنها را بر معانی مجازی حمل کردند. به حسب آن معانی با مقام الهی مادامی که زبان و لغت احتمال آن معانی را داشت، زیرا معانی مجازی که در قرآن و سنت به کار رفته، بیشتر از معانی حقیقی است. لذا «استوا» در آیه‌ی ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5]. را به استیلا و اقتدار تأویل کردند.

و نیز گفتند: عین بر چشم حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً به معنای اعتنا و توجه به کار می‌رود و «ید» بر بازو و انگشتان حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً بر قدرت و تسلط، و «نزول» بر فرود آمدن جسمانی اطلاق می‌گردد و مجازاً بر پایین آمدن دستور یا فرشته و نیز به معنای تواضع و محبت کردن به کار برده می‌شود. مثلاً می‌گویند‌: «نزل فلان» یعنی تواضع کرد.

بر این اساس خلف آیه‌ی 10 سوره فتح﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡ [الفتح: 10]. را به قدرت و سیطره‌ی او تأویل کردند و آیه‌ی 14 سوره قمر ﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا [القمر: 14]. را به تحت نظر و توجه ما معنی کردند و...([35]).

البته در اینجا این مطلب را نیز باید دانست که تعبیر دست، چشم، انگشت، سمت راست، و... همه و همه الفبایی است که خدا با آن با ما انسان‌ها صحبت می‌فرماید، والاّ این واژه‌ها و مطلب‌ها در برابر قدرت نامحدود و شامله‌ی خدا و حکمت تامّه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او بی‌مصداق و بی‌معنا است.

پیامبر ج در این حدیث برای بیان عظمت و قدرت خدا از تعبیر کنایی‌‌ای بسیار زیبا استفاده می‌کند و می‌فرماید:

«همه‌ی دل‌های فرزندان آدم میان دو انگشت از انگشتان قدرت پروردگار متعال است و آنها را هر طور که بخواهد دگرگون می‌نماید».

و معمولاً چنین واژه‌ها و جملاتی کنایه از قدرت مطلقه و سلطه‌ی کامل بر چیزی است. همان‌گونه که ما انسان‌ها در تعبیرات روزمره خویش می‌گوییم؛ فلان شهر در دست من است و یا فلان ملک در قبضه و مشت من می‌باشد.

کوتاه سخن اینکه همه‌ی این تشبیهات و تعبیرات، کنایه از سلطه‌ی مطلقه‌ی پروردگار بر عالم هستی و تمام موجودات و مخلوقات زمینی و آسمانی است تا همگان بدانند که در دنیا و آخرت، کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، چرا که آفرینش همه‌ی موجودات از ناحیه‌ی او است و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمنداند و تدبیر عالم‌هستی و گشودن گره تمام مشکلات و همه‌ی ارزاق به دست با قدرت اوست.

و همگی این تعبیرات، جنبه‌ی کنایی دارند و به خاطر کوتاهی و نارسایی الفاظ و الفبای ما در زندگی روزمره، ناچاریم آن معانی بلند از قدرت نامحدود شامله‌ی خدا و حکمت تامه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او تعالی و... را در قالب این الفاظ کوچک بریزیم، چرا که ما الفاظ و واژه‌ها و جملاتی که در خور بیان مقام عظمت و قدرت پروردگار باشد در اختیار نداریم، پس به ناچار از همین الفاظ و با استفاده از همین تشبیهات و تعبیرات کنایی، در بیان عظمت و قدرت و شکوه و جلال و عزت و اقتدار ذات باری‌تعالی استفاده می‌کنیم. و این درست به آن می‌ماند که کسی بخواهد برای کودکی که در عالم جنین زندگی می‌کند، مسائل این جهان را تشریح کند، اگر سخنی نگوید کوتاهی کرده و اگر هم بگوید، ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا کند، زیرا شنونده در آن شرایط توانایی و استعداد بیشتر از این را ندارد.

از این رو نباید کسی از این‌ها احتمال تجسم و حلول پروردگار را بدهد و براستی که جز انسان بسیار ساده لوح، بی‌خرد، کوته‌بین و کوته‌فکر و کم‌ظرفیت و ضعیف‌الایمان دیگر کسی چنین فکری در قوه‌ی مدرکه و مخیله‌اش نقش نخواهد بست.

و بی‌گمان اگر انسان‌ها با معیار و مقیاس‌های کوچک و ناچیز اندیشه‌های خود درباره‌ی ذات و صفات پاک و بی‌عیب و نقص خدا، قضاوت نمی‌کردند، هرگز به بیراهه‌ها و سیاه‌چاله‌های کفر و زندقه، الحاد و بی‌بندوباری، گمراهی و ضلالت و شقاوت و بدبختی نمی‌افتادند.




[1]- بخاری 2/214 ح 731؛ مسلم 1/539 ح (213-781)؛ ابوداود 2/145 ح 1447؛ ترمذی 2/312 ح 450؛ نسایی 3/197 ح 1599؛ موطأ مالک 1/130 ح 4، «کتاب صلاة الجماعة»؛ و مسند احمد 5/182.

[2]- مسلم 1/523 ح (174-759).

[3]- مسلم 1/539 ح (210-778)؛ ابن ماجه 1/438 ح 1376؛ و مسند احمد 3/15.

[4]- ترمذی 3/169 ح 806؛ نسایی 3/83 ح 1364؛ ابن ماجه 1/420 ح 1327؛ دارمی 2/42 ح 1777؛ و مسند احمد 5/159.

[5]- بخاری و مسلم و اصحاب سُنَن، از ابوهریره.

[6]- مؤمنون / 1-2.

[7]- صحیح مسلم.

[8]- ترمذی 3/115 ح 739؛ و ابن ماجه 1/444 ح 1389؛ و مسند احمد 6/238.

[9]- ابوداود 1/632 ح 1044؛ و ترمذی 2/312 ح 450.

[10]- بخاری 4/250 ح 2010.

[11]-        این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند و گفته‌اند صحیح و حسن است، به ریاض الصالحین باب محافظت سنت مراجعه کنید.

[12]-        مسلم آن را روایت کرده است. به ریاض الصالحین باب مَنْ سُنَّ سُنَّةً حَسَنة مراجعه کنید.

[13]-        آن را مسلم روایت کرده است. مراجعه کنید به ریاض الصالحین باب نهی از بدعت.

[14]-        همان.

[15]-        نماز مستحبی مطلق یعنی نمازی که وقت و سبب و تعداد معینی ندارد و بسته به نظر شخص است.

[16]-        دعای ابراهیمی: «اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وعَلی آلِ مُحَمَّد کما صَلّیْتَ عَلی ابراهیمَ وعلی آل ابراهیم اِنّک حمیدٌ مجید. اَللّهمَّ بارِکْ عَلی محمد وعلی آل محمد کما بارَکْتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انکَ حمیدٌ مجیدٌ.

[17]-        در سالی که قحطی و گرانی بود حضرت عمرس حد سرقت را جاری نکرد تا اوضاع به حال عادی برگشت و یا چون اسب در زمان ایشان جزو مال التجارة بود، برای آنها زکات تعیین کرد.

[18]-        احیاء علوم الدین 2/3.

[19]-        منهاج السنة ابن تیمه 4/224.

[20]-        فتح الباری 4/253.

[21]-        قَدَریه منکر قضا و قدراند و انسان را در کارهای خود فاعل مختار می‌دانند برخلاف جبریه، مُرجئه گویند همانطور که با کفر طاعت و اعمال نیک فایده ای ندارد و اثر نمی‌بخشد معصیت هم با وجود ایمان ضرری نمی‌رساند لذا قضاوت در صاحبان گناهان کبیره را موکول به روز قیامت می‌کنند تا خداوند داوری نماید. مجسّمه یا مشبّهه گویند: خدا دارای صورتی چون انسان است بی‌نهایت زیبا و بالای عرش اعظم نشسته و فرشتگان به دور او هستند.

[22]-        تهذیب الاسماء و اللغات 3/22 و در کتاب عزالدین عبدالسلام بنام قواعدالاحکام فی مصالح الأنام 2/173.

[23]-        شرح موطّا - اثر زرقانی: 1/238.

[24]-        جامع العلوم الحکم - ابن رجب حنبلی 160.

[25]-        الفتاوی الحدیثة - ابن حجر هیتمی 205.

[26]-        الاسعاف بالطلب مختصر شرح المنهج المنتخب - احمد بن علی منجور ص 258 و التبیین بشرح الاربعین ص 241. به نقل از «بدعت به معنای دقیق اسلامی»؛ اثر دکتر عبدالملک عبدالرحمن السعدی؛ ترجمه‌ی امیر صادق تبریزی؛ صص 9-20

[27]- موطأ مالک 1/115 ح 4، «کتاب الصلاة فی رمضان».

[28]- موطأ مالک 1/115 ح 6، «کتاب الصلاة فی رمضان».

[29]- موطأ مالک 1/116 ح 7، «کتاب الصلاة فی رمضان».

[30]- این حدیث را بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت نموده است.

[31]- ابن ماجه 1/445 ح 1390.

[32]- مسند احمد 2/176.

[33]- ابن ماجه 1/444 ح 1388.

[34]-        ر.ک: شرح عقاید اهل سنت، ص71-73.

[35]-        شرح عقاید اهل سنت، ص74.