اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

قنوت

فصل اول

1288 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَدْعُوَ عَلَى أَحَدٍ أَوْ یَدْعُوَ لِأَحَدٍ قَنَتَ بَعْدَ الرُّکُوعِ فَرُبَّمَا قَالَ إِذَا قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا لَکَ الْـحَمْدُ: اللَّهُمَّ أَنْج الْوَلِید بن الْوَلِید وَسَلَمَة ابْن هِشَام وَعَیَّاش بن رَبِیعَةَ اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَرَ وَاجْعَلْهَا سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ» یَجْهَرُ بِذَلِکَ وَکَانَ یَقُولُ فِی بَعْضِ صَلَاتِهِ: «اللَّهُمَّ الْعَنْ فُلَانًا وَفُلَانًا لِأَحْیَاءٍ مِنَ الْعَرَبِ حَتَّى أَنْزَلَ اللهُ: «[لَیْسَ لَک من الْأَمر شَیْء] الْآیَة»([1]).

1288- (1) ابوهریره س گوید: هرگاه رسول خدا ج می‌خواستند بر ضرر یا سود کسی دست به دعا شوند، پس از رکوع قنوت می‌خواندند؛ و چه بسا که (هرگاه سرشان را از رکوع برمی‌داشتند و) «سمع الله لـمن حمده؛ ربنا لک الحمد» می‌گفتند، این دعا را می‌خواندند:

«اللهمّ أنج الولید بن الولید وسلمة بن هشام وعیّاش بن أبی ربیعة؛ اللهمّ اشدد وطأتک علی مُضَر واجعلها سنین کسنیّ یوسف».

«پروردگارا! ولید بن ولید، سلمة بن هشام و عیاش بن ابی ربیعه را نجات بده؛ بار خدایا! قهر و غضب خویش را بر قبیله‌ی «مُضَر» شدّت ببخش و آنان را دچار خشکسالی و قطحی‌ای مانند خشکسالی دوران یوسف7 بگردان».

و آن حضرت ج این دعا را به صدای بلند و رسا می‌خواندند؛ و رسول خدا ج در برخی از نمازهای خویش می‌گفتند: «بار خدایا! فلانی و فلانی - از چند قبیله‌ی عرب - را نفرین کن و آنان را از رحمت خویش دور گردان». و پیامبر ج پیوسته این دعا را تکرار می‌کردند تا آن که خداوند این آیه را فرو فرستاد: ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨ [آل عمران: 128]. «چیزی از کار (بندگان جز اجرای فرمان یزدان) در دست تو نیست (بلکه همه‌ی امور در دست خدا است. این او است که) یا توبه‌ی آنان را می‌پذیرد (و دلهایشان را با آب ایمان می‌شوید) یا ایشان را (با کشتن و خوار داشتن در دنیا و عذاب آخرت) شکنجه می‌دهد؛ چرا که آنان ستمگرند».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «قنوت»: در شرع مقدّس اسلام، واژه‌ی «قنوت» دارای چندین معنا است:

دعایی که در رکعت سوم نماز وتر و در هنگام مصیبت در نماز صبح، خوانده می‌شود.

پیروی و اطاعت کردن.

خضوع و خشوع و تواضع و فروتنی.

سکوت و خاموشی گزیدن.

قیام (ایستادن)

قرائت.

ذکر خدا در حال قیام همراه با خشوع و خضوع.

و در اینجا، بحث از معنای اول است؛ یعنی دعایی که در رکعت سوم نماز وتر و در هنگام مصیبت، در نماز صبح خوانده می‌شود.

«ولید بن ولید»: وی برادر خالد بن ولید س است که در روز جنگ بدر، به اسارت مسلمانان درآمد؛ و چون فدیه‌ی او را پرداختند، اسلام آورد. بدو گفتند: چرا پیش از پرداخت فدیه، مسلمان نشدی؟ او در پاسخ گفت: دوست نداشتم که کسی چنین فکر کند که من از ترس، مسلمان شده‌ام. وی بعدها در مکه‌ی مکرمه زندانی شد و با دعای پیامبر ج از دست دشمنان و بدخواهان مکه، نجات پیدا کرد و به پیامبر ج پیوست.

«سلمة بن هشام»: وی برادر ابوجهل بود که به خدا و پیامبر ج ایمان آورده بود و در این راه، شکنجه و آزار دید و از هجرت به سوی مدینه، منع گردید.

«عیاش بن ابی ربیعة»: وی برادر مادری ابوجهل است که به خدا و پیامبر گرامی اسلام ج ایمان آورد و ابوجهل نیز او را در مکه‌ی مکرمه زندانی نمود؛ از این رو، پیامبر ج برای آزادی و رهایی این سه نفر، قنوت خواندند و دعا نمودند.

«اشدد وطأتک»: وطأۀ: شدّت اعتماد به کسی است؛ و در اینجا به معنای «غضب و قهر» است.

«سنین»: قحطی و خشکسالی.

«احیاء»: جمع «حی»: به معنای قبیله.

«لیس لک من الامر شیء»: رفع یک اشکال: این آیه، که هرگونه اختیاری را از پیامبر ج درباره‌ی عفو و بخشش یا مجازات مخالفان سلب می‌کند، هیچ‌گونه منافاتی با موثّر بودن دعای پیامبر ج و عفو و گذشت او و شفاعت و مانند آن - که از دیگر آیات قرآن استفاده می‌شود - ندارد؛ زیرا منظور از آیه‌ی «لیس لک من الامر شیء» این است که پیامبر ج به طور مستقل، هیچ کاری را نمی‌تواند انجام دهد؛ ولی به فرمان خدا و به اجازه‌ی او، می‌تواند ببخشد و هم در جای خود، مجازات کند و هم عوامل پیروزی را فراهم سازد و حتّی به اجازه‌ی پروردگار و اذن او می‌تواند همچون عیسی مسیح7، مردگان را زنده کند.

کسانی که خواسته‌اند با آیه‌ی «لیس لک من الامر شیء»، توانایی پیامبر ج را بر این امر انکار کنند، در حقیقت دیگر آیات قرآن را فراموش کرده‌اند. قرآن کریم در سوره‌ی نساء آیه 64 می‌گوید: ﴿...وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوکَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِیمٗا [النساء: 64]. «و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم می‌کردند، به نزد تو می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌نمودند و پیامبر ج هم برای آنان، درخواست بخشش می‌کرد، بی‌گمان خدا را بس توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند».

بر اساس این آیه، استغفار رسول خدا ج، یکی از عوامل بخشش گناه شمرده شده است. از این رو، دانسته می‌شود که پیامبر ج به طور مستقل، هیچ کاری را نمی‌تواند انجام دهد، ولی به فرمان خدا و به اجازه‌ی او، می‌تواند ببخشد و هم در جای خود، مجازات کند و هم عوامل پیروزی را فراهم سازد و حتّی به اجازه‌ی پروردگار و اذن او، مردگان را زنده کند.

«قنوت»: در مورد قنوت، مذهب امام شافعی این است که، قنوت در نماز صبح، بعد از بلند شدن از رکوع دوم، سنّت است؛ و در غیر نماز صبح به هنگام وارد شدن بلا و مصیبت، مانند حمله‌ی دشمن و خشکسالی و شیوع امراض واگیردار و امثال این‌ها، در تمام نمازهای پنج‌گانه، سنّت است که بعد از بلند شدن از رکوع آخر، قنوت خوانده شود.

و امام ابوحنیفه و پیروانش، بر این باورند که به جز از نماز وتر، قنوت در دیگر نمازها خوانده نمی‌شود؛ و علاوه از نماز وتر، قنوت فقط در صورتی خوانده می‌شود که مسلمانان، به مشکلات و معضلات و چالش‌ها و دغدغه‌هایی مبتلا گردند که در این صورت، پس از رکوع و در حال قومه (قیامِ متصل پس از رکوع)، قنوت خوانده می‌شود و امام برای کمک و یاری مسلمانان و خواری و زبونی دشمنان و بدخواهان، دعا می‌کند.

و قنوت نماز وتر، از دیدگاه امام ابوحنیفه، پیش از رکوع خوانده می‌شود. علقمه س گوید: «عبدالله بن مسعود س و دیگر یاران رسول خدا ج در نماز وتر، قنوت را پیش از رکوع می‌خواندند». این حدیث را ابن ابی شیبه در «المصنّف» (3/383) روایت کرده است.

و عبدالرحمن بن اسود، از پدرش، از عبدالله بن مسعود س چنین نقل کرده است که هرگاه عبدالله بن مسعود س از قرائت فارغ می‌شد، الله اکبر می‌گفت و قنوت می‌خواند و چون از قنوت فارغ می‌گشت، الله اکبر می‌گفت و به رکوع می‌رفت. این حدیث را ابن ابی شیبه در «المصنف» (3/389) روایت کرده است.

و سنّت است که قنوت وتر قبل از رکوع خوانده شود؛ به دلیل حدیث ابی بن کعب س: «انّ رسول الله ج قنت فی الوتر قبل الرکوع» (ابوداود)؛ «پیامبر ج در نماز وتر، قنوت را قبل از رکوع خواند».

به هر حال؛ پیرامون «قنوت وتر» سه مسأله‌ی اختلافی وجود دارد:

1-  از دیدگاه احناف، قنوت وتر در طول سال، مشروع می‌باشد. و دیدگاه سفیان ثوری و امام اسحاق، و نظرگاه مشهور امام احمد و دیدگاه امام شافعی - در روایتی - مطابق با دیدگاه احناف است.

و از دیدگاه امام مالک، قنوت وتر، فقط در ماه رمضان واجب است؛ و شافعی‌ها و حنبلی‌ها بر این باورند که قنوت، فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان مشروع می‌باشد. (البته این دیدگاه مشهور امام شافعی و دیدگاه غیرمشهور امام احمد است). و برخی از علماء بر این باورند که قنوت وتر فقط در نصف اول ماه رمضان مشروع می‌باشد.

استدلال شافعی‌ها و دیگران، از حدیث علی بن ابی طالب س است که ترمذی آن را در «سُنن» خویش به طور تعلیق ذکر کرده است؛ آنجا که می‌گوید: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان»؛ «وی فقط در نصف آخر ماه رمضان، قنوت وتر را می‌خواند».

و حنفی‌ها، از حدیث حسن بن علی س استدلال می‌کنند که گفت: «علّمنی رسول الله ج کلماتٍ اقولهنّ فی الوتر...». این حدیث، عام است و ذکری از رمضان و غیر آن، نیامده است؛ و هم‌چنین درباره‌ی عبدالله بن مسعود س آمده است که وی در تمام سال قنوت می‌خواند.

احناف درباره‌ی حدیث علی بن ابی طالب س گفته‌اند که اجتهاد شخصی وی بوده است؛ یا این که، منظور از «قنوت»، ایستادن طولانی است؛ و مراد از حدیث و روایت وی، این است که علی بن ابی طالب س، در نصف دوم ماه رمضان، بیشتر از سایر روزها، ایستادن در نماز را طولانی می‌کرد.

2-  از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان، عبدالله بن مبارک و امام اسحاق، قنوت وتر، قبل از رکوع است؛ ولی امام شافعی و امام احمد بن حنبل بر این باورند که قنوت وتر، بعد از رکوع است. و امام احمد - در روایتی دیگر - قائل به اختیار در قبل و بعد از رکوع می‌باشد.

دلیل شافعی‌ها و حنبلی‌ها، همان حدیث علی بن ابی طالب س است که در آن آمده است: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان وکان یقنت بعد الرکوع» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «علی بن ابی طالب س فقط در نیمه‌ی دوم رمضان قنوت می‌خواند و قنوت وی بعد از رکوع بود».

و دلیل احناف و دیگران، حدیث ابی بن کعب س است که ابن ماجه آن را روایت کرده است: «انّ رسول الله ج کان یوتر فیقنت قبل الرکوع» (ابن ماجه و نسایی)؛ «رسول خدا ج وتر می‌گزاردند و قبل از رکوع، قنوت می‌خواندند».

و هم‌چنین از حدیث علقمه س که مصنّف ابن ابی شیبه آن را چنین نقل کرده است: «انّ ابن مسعود واصحاب النبیّ ج کانوا یقنتون فی الوتر قبل الرکوع»؛ «ابن مسعود س و دیگر یاران پیامبر ج قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواندند».

نکته قابل توجه این است که دیدگاه احناف، هم از حدیث مرفوع و هم از تعامل صحابه تأیید می‌گردد؛ در حالی که دلیل مخالفان آن‌ها، فقط اثری از علی بن ابی طالب س می‌باشد که در جواب آن می‌توان گفت که اجتهاد شخصی ایشان بوده است؛ و منشأ اجتهاد وی، این است که پیامبر ج را در حال خواندن قنوت نازله، پس از رکوع، مشاهده کرد و قنوت وتر را بر آن قیاس کرده است؛ و احناف نیز درباره‌ی قنوت نازله، قائل به خواندن آن پس از رکوع هستند.

3-  شافعی‌ها در قنوت وتر، دعای «اللهمّ اهدنی فیمن هدیتَ...» را می‌خوانند و احناف، دعای «اللهمّ انّا نستعینک...» را برای خواندن در قنوت وتر، ترجیح می‌دهند. البته اختلاف مزبور، فقط درباره‌ی افضلیت و اَولی و عدم اَولی است و خواندن هریک از این دعاها طبق هردو مذهب جایز می‌باشد.

احناف دعای «استعانت» را بدین خاطر ترجیح می‌دهند که به قرآن شبیه‌تر است. علامه سیوطی در کتاب «الاتقان فی علوم القران» می‌نویسد: «دعای استعانت در ابتدای دو سوره‌ی «الخلع» و «الحفد» بوده‌اند که بعدها تلاوت آن‌ها منسوخ شده است».

امام محمد می‌گوید: «در قنوت، دعای مخصوص وجود ندارد و نمازگزار هر دعایی که خواست، می‌تواند بخواند؛ البته مشروط بر آن که دعایش مشتمل بر کلام و سخنان مردم نباشد».

1289 - [2] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن عَاصِم الْأَحول قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ عَنِ الْقُنُوتِ فِی الصَّلَاةِ کَانَ قَبْلَ الرُّکُوعِ أَوْ بَعْدَهُ؟ قَالَ: قَبْلَهُ إِنَّمَا قَنَتَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج بَعْدُ الرُّکُوعِ شَهْرًا إِنَّهُ کَانَ بَعَثَ أُنَاسًا یُقَالُ لَهُمْ الْقُرَّاءُ سَبْعُونَ رَجُلًا فَأُصِیبُوا فَقَنَتَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج بَعْدُ الرُّکُوعِ شَهْرًا یَدْعُو عَلَیْهِمْ([2]).

1289- (2) عاصم احول س گوید: از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت نماز (در نمازهای صبح یا وتر و یا به هنگام وارد شدن بلا و مصیبت) پرسیدم که در کجای نماز خوانده می‌شود؛ پیش از رفتن به رکوع یا پس از آن؟ وی در پاسخ گفت: قبل از رفتن به رکوع خوانده می‌شود؛ و جز این نیست که پیامبر ج فقط یک ماه قنوت را پس از بلند شدن از رکوع (آخر) می‌خواندند؛ و داستان از این قرار است که آن حضرت ج جماعتی را به سوی مشرکان فرستادند که به «قُرّاء» مشهور و معروف بودند؛ (چون بیشتر با خواندن و تعلیم قرآن، سر و کار داشتند؛) و تعداد آن‌ها هفتاد نفر بود؛ مشرکان و چندگانه پرستان، تمام آن‌ها را به قتل رسانیدند. (و هرگز پیامبر ج را ندیده بودم که برای هیچ چیزی به اندازه‌ی شهادت این قرّاء غمگین شده باشند؛ از این رو،) به مدّت یک ماه (در نماز صبح)، قنوت را پس از رکوع می‌خواندند و بر ضدّ مشرکان و بدخواهان دعا می‌کردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث در بخاری و مسلم، به چند روایت آمده است:

1-  انس بن مالک س گوید: «قنت النبیّ ج شهراً یدعوا علی رِعلٍ وذکوان»؛ «پیامبر ج مدت یک ماه قنوت خواند و علیه دو قبیله‌ی «رِعل» و «ذکوان» دعا می‌کرد (چون این دو طایفه، چند نفر از قاریان را که پیامبر ج برای تعلیم آنان فرستاده بود، ناجوانمردانه به قتل رسانیدند)».

2-  عاصم س گوید: «سألتُ انساً عن القنوت. قال: قبل الرکوع. فقلتُ: انّ فلانآً یزعم انّک قلتَ: بعد الرکوع. فقال: کذب. ثم حدّثنا عن النبیّ ج انّه قنت شهراً بعد الرکوع یدعوا علی اََحیاء من بنی سُلیم. قال: بعث اربعین او سبعین (یشک فیه) من القُرّاء الی اُناس من الـمشرکین؛ فعرض لـهم هؤلاء فقتلوهم؛ وکان بینهم وبین النبیّ ج عهدٌ؛ فما رأیته وجد علی احد ما وجد علیهم».

«از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت پرسیدم (که در کجای نماز خوانده می‌شود)؟ گفت: قبل از رفتن به رکوع خوانده می‌شود. گفتم: فلان کس می‌گوید: شما گفته‌اید که قنوت همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود! گفت: فلان کس اشتباه گفته است. آن‌گاه حدیثی از پیامبر ج روایت کرد که پیامبر ج (فقط) یک ماه قنوت را بعد از بلند شدن از رکوع (آخر) می‌خواند و در آن بر ضد چند قبیله‌ای از «بنی سُلیم» دعا می‌کرد.

انس س گفت: پیامبر ج چهل نفر یا هفتاد نفر (در تعداد دقیق شک داشت) از قاریان قرآن را (به منظور دعوت به اسلام) به نزد جماعتی از مشرکان فرستاد، در حالی که بین پیامبر ج و آنان، پیمان صلح امضا شده‌ای وجود داشت؛ این مشرکان و چندگانه‌پرستان، به قاریان قرآن (که هیچ قصد و آمادگی جنگ را نداشتند) حمله کردند و تمام آنان را کشتند. انس بن مالک س گوید: هیچ‌گاه ندیده بودم که پیامبر ج برای کشته شدن کسی مانند کشته شدن این قاریان ناراحت و غمگین باشد».

(خلاصه، معنا و مفهوم حدیث این است که عاصم ج به انس س گفت: فلانی گفت که شما گفته‌اید که قنوت همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود. انس بن مالک س گفت: اشتباه کرده است؛ من نگفته‌ام همیشه؛ بلکه گفته‌ام: پیامبر ج فقط برای مدّت یک ماه بعد از رکوع قنوت می‌خواند).

3-   انس بن مالک س گوید: «بعث النبیّ ج سرّیة یُقال لهم القُرّاء؛ فاُصیبوا. فما رأیتُ النبیّ ج وجد علی شیء ما وجد علیهم؛ فقنت شهراً فی صلاة الفجر ویقول: انّ عُصَیَّة عَصوا الله ورسوله».

«پیامبر ج جماعتی را به سوی مشرکان فرستاد که به قرّاء معروف و مشهور بودند؛ (چون بیشتر با خواندن و تعلیم قرآن، سر و کار داشتند.) مشرکان تمام آن‌ها را به قتل رسانیدند. هرگز پیامبر ج را ندیده بودم که برای هیچ چیزی به اندازه‌ی شهادت این قرّاء غمگین شده باشد و به مدت یک ماه در نماز صبح قنوت را می‌خواند و علیه مشرکان دعا می‌کرد و می‌گفت: «همانا قبیله‌ی «عصیۀ» بی‌امری خدا و رسول خدا را کردند».

«انّه کان بعث اُناساً یقال لهم القرّاء سبعون رجلاً»: در ماه صفر، سال چهارم هجری، ماجرای غم‌انگیز «رجیع» روی داد. ماجرای غم‌انگیز دیگری نیز با شدّت بیشتر و هولناکی افزون بر آن، به وقوع پیوست.

سَریه‌ی بِئر مَعونۀ.

در همین ماه صفر که ماجرای غم انگیز رجیع روی داد، ماجرای غم انگیز دیگری نیز با شدّت بیشتر و هولناکی افزون بر آن، به وقوع پیوست. این فاجعه‌ی جانگداز را واقعه‌ی بئر معونه نام نهادند که خلاصه‌ی اهمّ وقایع آن به این شرح است:

ابوبَراء عامر بن مالک - که او را «مُلاعب الأسِنَّة» (بازیگر با نیزه‌ها) لقب داده بودند - در مدینه به نزد رسول خدا ج آمد. آن حضرت وی را به اسلام دعوت فرمودند. نه اسلام آورد و نه اظهار بیزاری از اسلام کرد. آنگاه گفت: ای رسول خدا، ای کاش یارانت را به سوی اهل نجد می‌فرستادی تا آنان را به دین تو فراخوانند؛ من امیدواری بسیار دارم که آنان دعوت یاران تو را اجابت کنند!؟ پیامبر اکرم ج فرمودند:

«انّی اَخافُ عَلیهِم اهلَ نَجْد»، «من از اهل نجد بر سر یارانم می‌ترسم»!.

ابوبَراء گفت: من آنان را امان می‌دهم! حضرت رسول اکرم ج چهل تن از مسلمانان را به روایت ابن اسحاق، و به روایت صحیح بخاری که همین روایت نیز صحیح است، هفتاد تن از مسلمانان را همراه او به سوی نجد فرستادند و منذر بن عمرو را که یکی از مردان بنی ساعده بود، و او را «المُعْنِقُ لِیَموتَ» (شیفته و چشم براه مرگ) لقب داده بودند، به فرماندهی آنان گماشتند. این گروه، از نیکانِ مسلمانان و نخبگان و سروران آنان و از معلّمان قرآن بودند؛ روزها به هیزم کنی مشغول می‌شدند، و هیزم هایشان را می‌فروختند و با بهای آن برای اصحاب صُفّه قوت و غذا تهیه می‌کردند، و شب‌ها را به درس قرآن و نماز گزاردن می‌پرداختند. رفتند تا به بئر معونه - قطعه زمینی میان محلّ سکونت بنی عمر و حرّه‌ی بنی سُلَیم - رسیدند. در آنجا فرود آمدند، آنگاه، حرام بن مِلحان برادر اُمّ سُلَیم را با نامه‌ای از رسول خدا ج به سوی دشمن خدا عامر بن طفیل فرستادند. وی نامه را نگشود و نخواند، و مردی را دستور داد تا با زوبین از پشت سر به وی ضربت بزند. وقتی که زوبین را در پیکر او فرو بُرد و حرام خون را دید، گفت: (اَلله اکبر! فُزتُ ورَبِّ الکَعبَة)!.

دشمن خدا، آنگاه، بی‌درنگ بنی عامر را برای کارزار با دیگر فرستادگان رسول خدا ج فراخواند. آنان به خاطر امانی که ابوبراء داده بودند، به او پاسخ مثبت ندادند. وی نیز، بنی سُلَیم را برای جنگیدن با آنان فراخواند. عُصَیه و رِعل و ذکوان ندای وی را اجابت کردند و همراه وی آمدند و یاران رسول خدا ج را محاصره کردند. آنان نیز، به کارزار پرداختند، تا همگی کشته شدند، بجز کعب بن یزید بن نجّار، که وی را با بدن مجروح در میان کشتگان یافتند، و زنده ماند، تا در جنگ خندق شرکت کرد و کشته شد.

عمرو بن اُمیه‌ی ضَمُری و منذر بن عُقبۀ بن عامر، با گروهی از مسلمانان در صحرا گشت می‌زدند که دیدند پرندگان بر بالای آن موضعی که کشتار روی داده بود، می‌چرخند. مُنْذر فرود آمد و با مشرکان کارزار کرد تا خود و یارانش کشته شدند. عمرو بن اُمیة ضَمُری را به اسارت گرفتند؛ و چون باز گفت که وی از مضر است، عامر موهای پیشانی وی رابرید، و او را بابت نذری که مادرش کرده بود، آزاد کرد.

عمرو بن اُمیه‌ی ضَمُری به سوی پیامبر اکرم ج بازگشت و اخبار آن مصیبت کمرشکن را مبنی بر کشته شدن هفتاد تن از بهترین مردان مسلمان برای آن حضرت باز گفت. این مصیبت بزرگ یادآور مصائب جنگ اُحُد بود؛ با این تفاوت که آنان در معرکه‌ی نبرد و در میدان کشته شده بودند، امّا اینان قربانی یک نیرنگ پلید شده بودند.

در راه مدینه، عمرو بن اُمیه به موضعی به نام قَرقَرة واقع در صدر وادی قنات، زیر سایه‌ی درختی بار انداخت. دو تن از مردان بنی کلاب نیز در کنار او اُطراق کردند. وقتی به خواب رفتند، عمرو آن دو را سر برید، و فکر می‌کرد که به این ترتیب انتقام خون همراهانش را گرفته است؛ امّا، بعداً دریافت که آن دو امان نامه‌ای از رسول خدا ج داشته‌اند، و او نمی‌دانسته است. وقتی به مدینه وارد شد، به رسول خدا ج بازگفت که چه کرده است. آن حضرت فرمودند:

«لقَد قَتلتَ قتیلَینِ لأدِیَنَّهُما». «تو دو تن را کشته‌ای که من باید خونبهای آن دو را بپردازم»!.

پیامبر اکرم ج به گردآوری خونبهای آن دو مرد کلابی از مسلمانان و هم پیمانان یهودی ایشان پرداختند؛([3]) و همین مسأله زمینه ساز غزوه‌ی بنی نضیر گردید.

نبی اکرم ج به خاطر این رویداد تأسُّف بار، و نیز به خاطر حادثه‌ی جانگداز رَجیع که در مدّت چند روز پیاپی رخ داده بود، بسیار ناراحت شدند([4])، و اندوه و نگرانی بر وجود مبارک ایشان غلبه یافت([5])؛ تا آنجا که اقوام و طوایفی را که به ایشان نیرنگ زده بودند و اصحاب ایشان را کشته بودند، نفرین کردند.

در صحیح بخاری آمده است که انس گفت: نبی اکرم ج سی روز بامدادان، قاتلان اصحابشان را در بئر معونه نفرین می‌کردند، و در نماز صبح رَعَل و ذَکوان و لَحیان و عُصَیه را نفرین می‌کردند، و می‌فرمودند:

«عُصَیَّةُ عَصَتِ اللهَ ورَسُولَه»؛ «طایفه‌ی عُصَیه معصیت خدا و رسول را کردند»!.

خداوند متعال، در این ارتباط، عباراتی از قرآن کریم را بر پیامبر اکرم ج نازل گردانید که ما آن را فرا گرفتیم و می‌خواندیم، و بعدها منسوخ شد: «بَلِّغُوا عَنّا قَومَنا اَنّا لَقِیناربَّنا فَرضِیَ عَنّا ورَضینا عَنه» از جانب ما به قوم و قبیله‌ی ما بگویید که ما با خدای خودمان ملاقات کردیم، و خدا از ما راضی شده و ما نیز از او راضی شده ایم! پس از آن، رسول خدا ج آن قنوت را ترک کردند([6]).

در حدیث عاصم احول س (حدیث شماره 1289) به دو مسأله اشاره شده است:

1-  پیامبر ج این قنوت را پیش از رکوع خوانده است.

و از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان، عبدالله بن مبارک و امام اسحاق، قنوت قبل از رکوع است. و امام شافعی و امام احمد بن حنبل، بر این باور است که قنوت بعد از رکوع است. و امام احمد در قولی دیگر، قائل به اختیار در قبل و بعد از رکوع می‌باشد.

دلیل امام شافعی و امام احمد بن حنبل، حدیث علی س است که در آن آمده است: «انه کان لایقنت الا فی النصف الاخر من رمضان وکان یقنت بعد الرکوع» (مصنف ابن ابی شیبه)؛ «وی فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان قنوت می‌خواند و قنوت وی پس از رکوع بود».

و دلیل امام ابوحنیفه و دیگران، حدیث ابی بن کعب س است که ابن ماجه آن را روایت کرده است: «انّ رسول الله ج کان یوتر فیقنت قبل الرکوع» (ابن ماجه، باب «ما جاء فی القنوت قبل الرکوع وبعده»)؛ «رسول خدا ج قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواند».

و هم‌چنین علقمه س گوید: «انّ ابن مسعود س واصحاب النبیّ ج کانوا یقنتون فی الوتر قبل الرکوع» (مصنّف ابن ابی شیبه): «عبدالله بن مسعود س و دیگر یاران پیامبر ج، قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواندند».

و نکته‌ی قابل ملاحظه، این است که دیدگاه احناف، هم از حدیث مرفوع و هم از تعامل صحابه تأیید می‌گردد؛ در حالی که دلیل مخالفان، فقط اثری از علی بن ابی طالب س می‌باشد که در جواب آن می‌توان گفت که اجتهاد شخصی ایشان بوده است؛ و منشأ اجتهاد وی، این است که پیامبر ج را در حال خواندن قنوت نازله - پس از رکوع - مشاهده کرده است و قنوت وتر را بر آن قیاس نموده است؛ و احناف نیز درباره‌ی قنوت نازله، قائل به خواندن آن پس از رکوع هستند.

2-  پیامبر ج، خواندن همیشگی قنوت، در نماز صبح را بر خود لازم نگرفته بودند.

آیا قنوت در نماز صبح، سنّت است یا بدعت؟

اگر خواندن قنوت به خاطر حادثه یا بلایی باشد، که برای خود نمازگزار یا برای مسلمانان اتفاق افتاده باشد، در آن صورت علماء و صاحب‌نظران فقهی، بر مشروعیت آن، اتفاق‌نظر دارند؛ اما اگر برای رفع بلا نیست، در مورد آن اختلاف‌نظر دارند:

امام مالک، امام شافعی، ابن ابی لیلی، حسن بن صالح، ابواسحاق غزاری، ابوبکر بن محمد، حکم بن عتبه، حمّاد، اهل حجاز، اوزاعی و اکثر اهل شام قائل به آن هستند. امام نووی در کتاب «المجموع» گوید: اکثر علمای سَلَف و کسانی که بعد از آن‌ها آمده‌اند، قائل به این هستند که قنوت در نماز صبح سنّت است در تمام ایام. این دسته از علماء، استدلال کرده‌اند به خبری که امام احمد از انس بن مالک س روایت می‌کند که گفت: «رسول خدا ج همیشه قنوت را در نماز صبح می‌خواند تا از دنیا رحلت فرمود».

عمر بن خطاب س در حضور صحابه و غیر آن‌ها قنوت را در نماز صبح می‌خواند. هیثمی درباره‌ی حدیث انس س گوید: راویان آن، موثق‌اند.

امام نووی درباره‌ی انس بن مالک س گوید: گروهی از حافظان حدیث، آن را روایت کرده‌اند و گفته‌اند: صحیح است. و حافظ بلخی و حاکم بیهقی آن را به عنوان صحیح معین کرده‌اند. و دارقطنی نیز از چند طریق با اسانید صحیح، آن را روایت کرده است.

و عبدالله بن عباس س، عبدالله بن عمر س، عبدالله بن مسعود س، ابودرداء س، سفیان ثوری، عبدالله بن مبارک، ابواسحاق، یاران و پیروان ابواسحاق، امام احمد و امام ابوحنیفه، قائل به عدم مشروعیت آن هستند، مگر در هنگام نزول بلا؛ و استناد کرده‌اند به روایتی که مسلم از ابوهریره س نقل می‌کند که: پیامبر ج در یک ماه، قنوت خواند و در آن، بر قبیله‌ای از قبائل عرب، نفرین کرد و دیگر آن را نخواند.

و به روایتی که ابوسعید خدری س از ابوهریره س روایت می‌کند که پیامبر ج در نماز صبح قنوت را نمی‌خواند، مگر این که برای قومی دعا یا نفرین می‌کرد.

و چون حدیث انس بن مالک س که گروه اول بدان استناد کرده‌اند، حدیث صحیحی است، آن را چنین تأویل کرده‌اند که منظور از قنوت، طول دادن به قیام در نماز است؛ زیرا آن را هم قنوت می‌گویند.

و هم‌چنین قنوت عمر بن خطاب س را تأویل کرده‌اند و گفته‌اند که قنوت خواندن وی، به هنگام مصائب و مشکلات بوده است.


فصل دوم

1290 - [3] (حسن)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَنَتَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج شَهْرًا مُتَتَابِعًا فِی الظّهْر وَالْعصر وَالْمغْرب وَالْعشَاء وَصَلَاة الصُّبْح إِذا قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» مِنَ الرَّکْعَةِ الْآخِرَة یَدْعُو عَلَى أَحْیَاءٍ مَنْ بَنِی سُلَیْمٍ: عَلَى رِعْلٍ وَذَکْوَانَ وَعُصَیَّةَ وَیُؤَمِّنُ مَنْ خَلْفَهُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([7]).

1290- (3) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج یک ماه پیاپی، پس از نمازهای پنج‌گانه‌ی ظهر، عصر، مغرب، عشاء و صبح، بعد از گفتن «سمع الله لـمن حمده» در رکعت آخر نماز، قنوت می‌خواندند؛ این‌طور که در آن، بر ضدّ چند قبیله از «بنی سُلَیم» از جمله: «رِعل»، «ذکوان» و «عُصیۀ» دعا می‌کردند و کسانی که در پشت سر پیامبر ج بودند، آمین می‌گفتند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: قنوت در نماز، سه صورت دارد که عبارتند از:

قنوت در نماز وتر.

قنوت در نماز صبح در تمام ایام سال.

قنوت نازله (به هنگام وارد آمدن بلا و مصیبت).

بحث قنوت در نماز وتر، پیش‌تر گذشت.

«قنوت در نماز صبح»: ائمه و پیشوایان دینی، درباره‌ی «قنوت صبح»، اختلاف‌نظر دارند؛ امام مالک و امام شافعی بر این باورند که خواندن قنوت در رکعت دوم نماز صبح بعد از رکوع در طول سال مشروع است؛ با این تفاوت که خواندن قنوت در رکعت دوم نماز صبح بعد از رکوع، از دیدگاه امام مالک، مستحب و از نظرگاه امام شافعی، سنّت (مؤکده) می‌باشد.

امام ابوحنیفه و امام احمد بن حنبل، می‌گویند: در حالت‌های عادی، خواندن قنوت در نماز صبح، سنّت نیست و فقط به هنگام تهاجم به کشوری اسلامی یا به وقت بلا و مصیبت، خواندن «قنوت نازله» در نماز صبح، سنّت می‌باشد.

شافعی‌ها و دیگران به حدیث براء بن عازب س استناد می‌کنند که می‌گوید: «انّ النبیّ ج کان یقنت فی صلاة الصبح والـمغرب» (ترمذی)؛ «پیامبر ج در نمازهای صبح و مغرب قنوت می‌خواند». گویا ایشان فقط در نمازهای صبح بر این حدیث عمل می‌کنند و در نماز مغرب، حکم آن را منسوخ می‌دانند؛ و یا این که حدیث از دیدگاه آنان، همانند نظریه‌ی احناف، درباره‌ی قنوت نازله می‌باشد.

و هم‌چنین از حدیث انس بن مالک س استدلال می‌کنند که گفت: «ما زال رسول الله ج یقنت فی الفجر حتی فارق الدنیا» (سنن دارقطنی)؛ «رسول خدا ج تا زمانی که رحلت فرمودند، در نماز صبح، قنوت می‌خواندند».

دیگر دلیل شافعی‌ها و مالکی‌ها، حدیث ابوهریره س است که در صحیح بخاری آمده است؛ آنجا که ابوهریره س می‌گوید: «لَأنا اقربکم صلاة برسول الله ج؛ فکان ابوهریرة یقنت فی الرکعة الاخیرة من صلاة الصبح» (بخاری)؛ «من نزدیکـرین شما از لحاظ شباهت به نماز رسول خدا ج هستم؛ و ابوهریره در رکعت آخر نماز صبح، قنوت می‌خواند».

و صریحترین حدیثی که شافعی‌ها بدان استدلال می‌کنند، حدیث ابن ابی فدیک است که از طریق «عبدالله بن سعید مقبری، از پدرش، از ابوهریره س» روایت شده است که گفت: «کان النبیّ ج اذا رفع رأسه من الرکوع من صلاة الصبح فی الرکعة الثانیة، رفع یدیه، فیدعوا بهذا الدعا: اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...»؛ «رسول خدا ج هرگاه سر از رکوع رکعت دوم نماز صبح برمی‌داشتند، دستان خویش را بلند می‌کردند و این دعا را می‌خواندند: «اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...».

و استدلال حنفی‌ها و حنبلی‌ها، از حدیث عبدالله بن مسعود س است که فرمود: «لم یقنت النبیّ ج الَا شهراً؛ لم یقنت قبله ولا بعده» (شرح معانی الاثار، باب القنوت فی صلاة الفجر و غیرها)؛ «پیامبر ج فقط یک ماه قنوت خواند؛ نه قبل از آن و نه بعد از آن، دیگر قنوت نخواند».

این حدیث، از طریق «حماد، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعود س» نیز روایت شده است که سند آن، به طور کامل، صحیح و سالم می‌باشد. و حدیث عبدالله بن مسعود س به وسیله‌ی حدیث انس نیز تأیید می‌شود؛ آنجا که می‌گوید:

«انّما قنت رسول الله ج فی صلاة الصبح شهراً یدعوا علی رعل وذکوان» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «جز این نیست که رسول خدا ج یک ماه در نماز صبح قنوت خواند و بر قبیله‌های رعل و ذکوان نفرین کرد».

و خطیب این حدیث را از طریق «قیس بن ربیع، از عاصم احول» با این الفاظ روایت کرده است: «قلنا لانس: انّ قوماً یزعمون انّ النبیّ ج لـم یزل یقنت فی الفجر. فقال: کذبوا. انّـمـا قنت شهراً واحداً یدعوا علی حَیّ من أحیاء الـمشرکین» (بخاری و مسلم)؛ «عاصم گوید: «به انس س گفتیم: گروهی از مردم چنین می‌پندارند که رسول خدا ج پیوسته در نماز صبح قنوت می‌خواند. انس س گفت: آن‌ها اشتباه کردند؛ جز این نیست که پیامبر ج فقط یک ماه را قنوت خواند و بر قبیله‌هایی از مشرکان، نفرین نثار کرد».

حدیث دیگری که از انس بن مالک س روایت شده است نیز حدیث عبدالله بن مسعود س را تأیید می‌کند؛ وی می‌گوید: «انّ النبیّ ج کان لایقنت الّا اذا دعی لقوم او دعی علی قوم» (سند این حدیث، صحیح است که خطیب آن را در کتاب «القنوت» روایت کرده است). «پیامبر ج قنوت نمی‌خواند مگر زمانی که به ضرر یا سود گروهی دست به دعا می‌شدند».

دیگر دلیل احناف، حدیث ابومالک اشجعی س است که امام ترمذی آن را روایت کرده است که گفت: «قلتُ لابی: یا ابت! انک قد صلّیتَ خلف رسول الله ج و ابی بکر وعمر وعثمان وعلی هاهنا بالکوفة، نحواً من خمس سنین. فکانوا یقنتون فی الفجر؟ فقال: ای بُنَیَّ مُحَدث»؛ «به پدرم گفتم: ای پدر! تو پشت سر پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س، عثمان س و هم‌چنین پشت سر علی س همین جا در کوفه نزدیک پنج سال نماز خواندی؛ آیا آنان در نماز صبح قنوت می‌خواندند پدرم جواب داد: ای پسرم! این کار، بدعت است».

از این رو محال است که پیامبر ج عملی را تا پایان عمر مبارکش، هر صبح بعد از رکوع انجام داده باشد و با صدای بلند بگوید: «اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...» و همواره اصحابش پشت سر او آمین بگویند، ولی این امر برای امّت معلوم نشود تا جایی که نه تنها اکثر امّتش بلکه جمهور اصحاب و یا تمام آن‌ها، آن را ضایع کرده باشند به طوری که بعضی از آن‌ها بگویند: آن، بدعت است، همان‌طور که ابومالک اشجعی (سعد بن طارق اشجعی) گفته است.

و دلیل شافعی‌ها - که اولین آن‌ها، حدیث انس بن مالک س (انّ النبیّ ج کان یقنت فی صلاة الصبح والـمغرب) بود - بدین‌سان توجیه می‌شود که این حدیث بر قنوت نازله حمل می‌شود؛ و لفظ «کان» نیز بر استمرار دلالت نمی‌کند. و خود علامه نووی در «شرح مسلم» در جاهای مختلفی این امر را اظهار داشته‌اند.

و حدیث انس بن مالک س که فرمود: «ما زال رسول الله ج یقنت فی الفجر حتی فارق الدنیا» و دیگر احادیثی که در آن‌ها قنوت فجر به پیامبر ج نسبت داده شده است، منظور از «قنوت» طولانی بودن قیام می‌باشد. چون جابر س می‌گوید: «قیل للنبیّ ج: ای الصلاة افضل؟ قال: طول القنوت» (ترمذی)؛ در این حدیث به اتفاق جمهور محدثان، منظور از طول قنوت، طول قیام است. بنابراین، مطلب حدیث انس بن مالک س چنین می‌شود: «ما زال رسول الله ج یطول القیام فی الفجر حتّی فارق الدنیا».

از این رو، منظور از قنوت، طول قیام است نه قنوت معروف نماز صبح.

و حدیث ابوهریره س که صحیح بخاری آن را چنین روایت کرده است: «لَأنا اقربکم صلاة برسول الله ج؛ فکان ابوهریرة یقنت فی الرکعة الاخیرة من صلاة الصبح»؛ این حدیث، موقوف بر ابوهریره س است و مرفوع نیست؛ از این رو، نمی‌توان بدان استناد جست.

و حدیث ابن ابی فدیک نیز ضعیف است؛ زیرا عبدالله مقبری در سند آن وجود دارد.

کوتاه سخن این که: دلایل مطرح شده‌ی شافعی‌ها، یا از نظر سند صحیح نیستند، و یا این که درباره‌ی قنوت نازله آمده‌اند؛ و در برخی از روایات نیز منظور از قنوت، خواندن دعای قنوت نیست، بلکه طول قیام مراد است.

«قنوت نازله»:

از دیدگاه احناف، قنوت نازله فقط در نماز صبح، سنّت است؛ اما شافعی‌ها بر این باورند که در هر پنج نماز فرض، قنوت نازله، سنّت می‌باشد. دلیل شافعی‌ها، حدیث براء بن عازب س است که گفت: «انّ النبیّ ج کان یقنت فی صلاة الصبح والـمغرب» (ترمذی)؛ «پیامبر ج در نمازهای صبح و مغرب، قنوت می‌خواند».

دیگر دلیل شافعی‌ها، حدیث ابوهریره س است که در آن ذکری از قنوت در نمازهای ظهر و عشاء و صبح آمده است؛ و این حدیث چنین است: ابوهریره س گوید: «والله لاقربنّ بکم صلاة رسول الله ج. قال: فکان ابوهریره یقنت فی الرکعة الاخرة من صلاة الظهر وصلاة العشاء الاخرة وصلاة الصبح، فیدعوا للمؤمنین ویلعن الکافرین» (ابوداود، باب القنوت فی الصلوات)؛ «به خدا سوگند! من نزدیکترین شما به نماز رسول خدا ج هستم. راوی گوید: ابوهریره در رکعت آخر نمازهای ظهر، عشاء و صبح قنوت خواند و برای مؤمنان دعا کرد و کافران را نفرین نمود». و از آن جایی که در روایت براء بن عازب س قنوت در نماز مغرب ذکر شد، بنابراین، در مجموع این دو روایت، قنوت نازله در همه‌ی نمازها ذکر گردید.

و حدیث عبدالله بن عباس س نیز دلیلی برای امام شافعی است؛ آنجا که می‌گوید: «قنت رسول الله ج شهراً متتابعاً فی الظهر والعصر والـمغرب والعشاء وصلاة الصبح دبر کلّ صلاة، اذا قال: سمع الله لـمن حمده من الرکعة الاخرة یدعوا علی اَحیاء من بنی سلیم علی رعل وذکوان وعُصیّة ویؤمّن من خلفه» (ابوداود)؛ «رسول خدا ج یک ماه پیاپی در نمازهای ظهر، عصر، مغرب، عشاء وصبح، قنوت خواند؛ این طور که هرگاه «سمع الله لـمن حمده» را می‌گفت، در رکعت آخر، بر قبائلی از بنی سلیم از جمله قبیله‌های رعل، ذکوان وعُصیّه دعای بد می‌کرد وکسانی که در پشت سر ایشان بودند، بر دعای آن حضرت ج آمین می‌گفتند».

و حنفی‌ها، می‌گویند: بیشتر احادیث این موضوع، بر خواندن قنوت نازله فقط در نماز صبح دلالت می‌کنند؛ از این رو، سنّت بودن آن ثابت است؛ و احادیث و روایاتی که به این معنا آمده‌اند، تمامی آن‌ها برای ثبوت جواز هستند که احناف نیز منکر آن نیستند.

1291 - [4] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَنَتَ شَهْرًا ثُمَّ تَرَکَهُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([8]).

1291- (4) انس بن مالک س گوید‌: رسول خدا ج مدّت یک ماه قنوت خواندند (و بر ضدّ دو قبیله‌ی «رِعل» و «ذکوان» دعا کردند؛ چون این دو طایفه، چند نفر از قاریان را که پیامبر ج برای تعلیم آنان فرستاده بودند، ناجوانمردانه به قتل رسانیدند؛) و آن‌گاه (پس از نزول آیه‌ی «لیس لک من الامر شیء...») آن را ترک نمودند.

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

1292 - [5] (صَحِیح)

وَعَن أبی مَالک الْأَشْجَعِیّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی: یَا أَبَتِ إِنَّکَ قَدْ صلیت خَلْفَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج وَأَبِی بکر وَعمر وَعُثْمَان وَعلی هَهُنَا بِالْکُوفَةِ نَحْوًا مِنْ خَمْسِ سِنِینَ أَکَانُوا یَقْنُتُونَ؟ قَالَ: «أَیْ بُنَیَّ مُحْدَثٌ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَابْن مَاجَه([9]).

1292- (5) ابومالک اشجعی (سعد بن طارق بن اشیم) س گوید: به پدرم گفتم: ای پدر! تو پشت سر پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س، عثمان س و هم‌چنین پشت سر علی بن ابی طالب س همین جا در کوفه، نزدیک پنج سال نماز خواندی؛ آیا آنان (در نماز صبح) قنوت می‌خواندند؟ (پدرم) در پاسخ گفت: پسرم! (خواندن همیشگی قنوت در نماز صبح،) بدعت است.

[این حدیث را ترمذی، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: از این حدیث معلوم می‌شود که محال است پیامبر ج عملی را تا پایان عمر مبارک خویش، هر صبح بعد از رکوع انجام داده باشند و با صدای بلند بگویند: «اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...» و همواره اصحابش پشت سر او آمین بگویند، ولی این امر برای امّت معلوم نشود تا جایی که نه تنها اکثر امّتش، بلکه جمهور اصحاب و یا تمام آن‌ها، آن را ضایع کرده باشند؛ به طوری که بعضی از آن‌ها بگویند: آن، بدعت است؛ همان‌طور که سعد بن طارق اشجعی گفته است.


فصل سوم

1293 - [6] (ضَعِیف)

عَن الْـحسن: أَن عمر بن الْـخطاب جَمَعَ النَّاسَ عَلَى أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ فَکَانَ یُصَلِّی بِهِمْ عِشْرِینَ لَیْلَةً وَلَا یَقْنُتُ بِهِمْ إِلَّا فِی النِّصْفِ الْبَاقِی فَإِذَا کَانَتِ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ تَخَلَّفَ فَصَلَّى فِی بَیْتِهِ فَکَانُوا یَقُولُونَ: أبق أبی. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([10]).

1293- (6) حسن (بصری)/گوید: عمر بن خطاب س مردم را بر امامت ابی بن کعب س گرد آورد؛ او نیز امامت بیست شب (از شب‌های رمضان) را برای مردم به عهده گرفت و برای آن‌ها (در نماز وتر) قنوت نمی‌خواند مگر در نصف آخر رمضان؛ و چون ده شب آخر ماه رمضان فرامی‌رسید، به مسجد حضور نمی‌یافت و در خانه‌ی خویش نماز می‌گزارد؛ از این رو، مردم می‌گفتند: ابی بن کعب س (از ما) فرار کرده است.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «جمع الناس»: مراد از «الناس»: رجال (مردان) است؛ زیرا در روایتی دیگر آمده است که عمر بن خطاب س زنان را بر امامت «سلیمان بن ابی حیثمه» س گرد آورد.

«و لا یقنت بهم»: یعنی در نماز وتر، بر کافران و بدخواهان نفرین نمی‌کرد؛ زیرا با سند صحیح یا حسن ثابت شده است که عمر بن خطاب س گفته است: «انّ السنّة اذا انتصف رمضان ان یلعن الکفرة فی الوتر»؛ «سنّت آن است که هرگاه ماه رمضان نصف شد، کافران در نماز وتر، مورد نفرین قرار بگیرند و بر ضدّ آنان دعا بشود».

«یتخلّف»: از آمدن به مسجد خودداری می‌ورزید؛ در مسجد حضور نمی‌یافت.

«اَبق»: گریخت؛ فرار کرد.

1294 - [7] (صَحِیح)

وَسُئِلَ أَن بْنُ مَالِکٍ عَنِ الْقُنُوتِ. فَقَالَ: قَنَتَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج بَعْدُ الرُّکُوعِ وَفِی رِوَایَةٍ: قَبْلَ الرُّکُوعِ وَبَعْدَهُ. رَوَاهُ ابْنُ مَاجَهْ([11]).

1294- (7) و از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت پرسیده شد (که در کجای نماز خوانده می‌شود؟) وی در پاسخ گفت: رسول خدا ج پس از رکوع، قنوت خوانده‌اند.

و در روایتی دیگر، چنین آمده است: پیامبر ج پیش از رکوع و پس از آن، قنوت خوانده‌اند.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «قنت رسول الله ج بعد الرکوع»: این روایت به گونه‌ی دیگر، چنین آمده است: «عن عاصم قال: سألتُ انساً عن القنوت. قال: قبل الرکوع. فقلت انّ فلاناً یزعم انّک قلتَ بعد الرکوع. فقال: کذب. ثم حدّثنا عن النبیّ ج انّه قنت شهراً بعد الرکوع یدعوا علی اَحیاء من بنی سُلیم. قال: بعث اربعین او سبعین (یشکّ فیه) من القرّاء الی اُناس من المشرکین؛ فعرض لهم هؤلاء فقتلوهم؛ وکان بینهم وبین النبیّ ج عهد؛ فما رأیته وجد علی احد ما وجد علیهم» (بخاری و مسلم).

«عاصم س گوید: از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت پرسیدم (که در کجای نماز خوانده می‌شود؟) گفت: قبل از رفتن به رکوع خوانده می‌شود. گفتم: فلان کس می‌گوید: که شما گفته‌اید همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود. گفت: فلان کس اشتباه گفته است. آن‌گاه حدیثی از پیامبر ج روایت کرد که آن حضرت ج (فقط) یک ماه قنوت را بعد از بلند شدن از رکوع (آخر) می‌خواند و در آن بر ضدّ چند قبیله‌ای از بنی سلیم دعا می‌کرد. انس س گفت: پیامبر ج چهل نفر یا هفتاد نفر (در تعداد دقیق شک داشت) از قاریان قرآن را (به منظور دعوت به اسلام) به نزد جماعتی از مشرکان فرستاد، در حالی که بین پیامبر ج و آنان، پیمان صلح امضا شده‌ای وجود داشت؛ این مشرکان به قاریان قرآن (که هیچ قصد و آمادگی جنگی را نداشتند) حمله کردند و تمام آنان را کشتند. انس س گوید: هیچ‌گاه ندیده بودم که پیامبر ج برای کشته شدن کسی مانند کشته شدن این قاریان ناراحت و غمگین باشد».

خلاصه، معنای حدیث این است که عاصم ج به انس بن مالک س گفت: فلانی گفته است که شما گفته‌اید که قنوت، همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود. انس س گفت: اشتباه کرده است؛ من نگفته‌ام همیشه؛ بلکه گفته‌ام: پیامبر ج فقط برای مدّت یک ماه بعد از رکوع قنوت می‌خواند.

«قبل الرکوع و بعده»: به خاطر جمع بین تمام روایات، عبارت «قبل الرکوع» به «قبل از رکوع در نماز وتر» و عبارت «بعد الرکوع»، به «پس از رکوع در نماز صبح» یا «پس از رکوع در قنوت نازله» ترجمه می‌گردد.

یعنی پیامبر ج در نماز وتر، قنوت را پیش از رکوع و در نماز صبح و به هنگام وارد آمدن بلا و مصیبت، قنوت را پس از رکوع می‌خواندند.




[1]- بخاری 11/193 ح 6393؛ مسلم 1/466 ح (294-675)؛ ابوداود 2/142 ح 1442؛ نسایی 2/201 ح 1074؛ ابن ماجه 1/394 ح 1244؛ دارمی 1/453 ح 1595؛ و مسند احمد 2/255.

[2]- بخاری 2/489 ح 1902؛ مسلم 1/468 ح (301-677)؛ ابوداود 2/143 ح 1444؛ و مسند احمد 3/167.

[3]- نک‍: سیرة ابن هشام، ج 2، ص 183-188؛ زاد المعاد، ج 2، ص 109-110؛ صحیح البخاری، ج 2؛ ص 584، 586.

[4]- ابن سعد آورده است که خبر اصحاب رجیع و خبر اصحاب بئر معونه هردو در یک شب به نبی اکرم ج رسید: ج 2، ص 53.

[5]- ابن سعد از انس روایت کرده است: ندیدم رسول خدا ج آن اندازه که برای اصحاب بئر معونه اندوهگین شدند، برای اصحاب اُحُد اندوهگین شده باشند! (طبقات، ج 2، ص 54).

[6]- صحیح البخاری، ج 2، ص 586-588.

[7]- بخاری 2/490 ح 1003؛ مسلم 1/468 ح (299-677)؛ و نسایی 2/200 ح 1070.

[8]- مسلم 1/469 ح (304-677)؛ ابوداود 2/143 ح 1445؛ و نسایی 2/203 ح 1079.

[9]- ترمذی 2/252 ح 402؛ نسایی 2/204 ح 1080؛ و ابن ماجه 1/393 ح 1241.

[10]- ابوداود 2/136 ح 1429.

[11]- ابن ماجه 1/374 ح 1183.

نماز وتر

فصل اول

1254 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ اللَّیْلِ مَثْنَى مَثْنَى فَإِذَا خَشِیَ أَحَدُکُمُ الصُّبْحَ صَلَّى رَکْعَةً وَاحِدَة توتر لَهُ مَا قد صلى»([1]).

1254- (1) عبدالله بن عمر س گوید: نماز شب، دو رکعت دو رکعت خوانده می‌شود؛ و اگر کسی از شما بیم آن داشت که صبح صادق طلوع کند، (پس پیش از طلوع صبح صادق،) یک رکعت بخواند، که این رکعت، تمام نمازهای دو رکعتی قبل از خودش را که خوانده است، به صورت وتر (فرد) درمی‌آورد؛ (چون نمازهای قبل از وتر، دو رکعتی بوده‌اند و با خواندن یک رکعت وتر، به صورت «وتر» درمی‌آیند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «صلاة اللیل مثنی مثنی»:

جمهور ائمه و ابویوسف و امام محمد - بر مبنای حدیث بالا - بر این باورند که بهتر آن است که نمازهای نفل شب، دو رکعت دو رکعت گزارده شوند؛ تا جایی که امام مالک;، گزاردن چهار رکعت نفل با یک سلام را ناجایز می‌داند.

از امام ابوحنیفه;، روایت شده است که بهتر آن است که نمازهای نفل شب، چهار رکعت چهار رکعت، با یک سلام گزارده شوند؛ دلیل امام ابوحنیفه;، حدیثی است که در صحیح بخاری و صحیح مسلم روایت شده است که در آن عایشه ل می‌گوید: «ما کان رسول الله ج یزید فی رمضان ولا فی غیره علی احدی عشرة رکعة؛ یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهنّ وطولهنّ؛ ثم یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهّن وطولهنّ؛ ثم یصلّی ثلاثاً»؛ «پیامبر ج چه در رمضان و چه در غیر رمضان از یازده رکعت بیشتر نماز شب را نمی‌خواند؛ چهار رکعت را می‌خواند که بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس چهار رکعت دیگر را می‌خواند که آن‌ها هم بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس سه رکعت را می‌خواند».

جمهور علماء و صاحب‌نظران دینی، در پاسخ به دلیل امام ابوحنیفه/گفته‌اند: از حدیث مسلم، معلوم شده است که پیامبر ج این چهار رکعت را با دو سلام می‌خوانده‌اند. آنجا که عایشه ل گوید: «کان رسول الله ج یصلّی فیما بین ان یفرغ من صلاة العشاء - وهی الّتی یدعوا الناس العتمة - الی الفجر، احدی عشرة رکعتین، یسلّم بین کلّ رکعة ویوتر بواحدة».

از این رو، صاحب‌نظران متأخر فقهی احناف نیز گفته‌اند که دیدگاه جمهور در این زمینه - به اعتبار دلیل - قوی‌تر است، و روایتی از امام ابوحنیفه/نیز مطابق با دیدگاه جمهور علماء نقل شده است؛ و فتوای متأخرین مذهب احناف نیز بر همین دیدگاه و نظریه می‌باشد.

1255 - [2] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْوَتْرُ رَکْعَةٌ مِنْ آخر اللَّیْل». رَوَاهُ مُسلم([2]).

1255- (2) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «وتر، یک رکعت از آخر شب است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

1256 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: «کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً یُوتِرُ مِنْ ذَلِکَ بِخَمْسٍ لَا یَجْلِسُ فِی شَیْء إِلَّا فِی آخرهَا»([3]).

1256- (3) عایشه ل گوید: رسول خدا ج در شب، سیزده رکعت نماز می‌گزاردند و پنج رکعت آخر را با یک سلام، وتر می‌خواندند و تنها در رکعت آخر آن، (برای تشهّد) می‌نشستند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «الوتر» یا «الایتار»: واژه‌ی «ایتار» در احادیث و روایات، به دو معنا به کار رفته است: نخست به معنای «نماز وتر»، و دیگر به معنای «نماز شب» (تهجّد).

احادیث و روایات نقل شده از پیامبر ج درباره‌ی «وتر»، دارای اختلاف زیادی می‌باشند و از یک رکعت تا هفده رکعت، روایت شده است. برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، همه‌ی روایت‌ها را گردآوری نموده و به بهترین نحو، آن‌ها را با یکدیگر تطبیق داده‌اند؛ بدین ترتیب که گفته‌اند‌: عادت پیامبر ج بر آن بود که برای شروع نماز تهجّد، ابتدا دو رکعت کوتاه می‌گزاردند که از مقدّمات و مبادی نماز تهجّد به شمار می‌آمد؛ بعد از آن، هشت رکعت طولانی می‌گزاردند که این هشت رکعت، اصل نماز تهجّد را تشکیل می‌داد.

پس از آن، سه رکعت وتر می‌گزاردند؛ آن‌گاه دو رکعت دیگر به طور نشسته می‌خواندند که این دو رکعت، از توابع وتر، به شمار می‌آمد. سپس - به هنگام طلوع صبح صادق - دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند؛ و بدین ترتیب، تعداد رکعت‌ها به هفده رکعت می‌رسد.

از این رو، صحابه‌هایی که همه‌ی رکعت‌های فوق را یک جا ذکر کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بسبع عشرة».

و برخی نیز، دو رکعت کوتاه اول را حساب نکرده‌اند و دو رکعت بعد از وتر را به عنوان سنّت صبح به شمار آورده‌اند و گفته‌اند: «اوتر بثلاث عشرة»؛ و برخی دیگر نیز، دو رکعت ابتدا و دو رکعت بعد از وتر و سنّت‌های صبح را بیرون کرده و گفته‌اند: «احدی عشرة رکعة».

و چون وزن رسول خدا ج در آخر عمر شریفشان، اندکی بیشتر شده بود، به همین جهت شش رکعت نماز تهجّد و سه رکعت وتر می‌گزاردند که در مجموع نه رکعت می‌شدند و کسانی که این عمل را روایت کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بتسع».

و پس از آن، پیامبر ج تعداد رکعت‌های نماز را کمتر کردند و فقط چهار رکعت نماز تهجّد می‌گزاردند؛ از این رو در برخی از روایات چنین آمده است: «اوتر بسبع».

و علاوه بر این، - چنان که پیش‌تر بیان کردیم - واژه‌ی «ایتار» به دو معنا به کار رفته است: 1) نماز وتر            2) تمامی نماز تهجّد.

روایت‌ها و احادیثی که اکنون مورد بحث و بررسی قرار گرفت، کلمه‌ی «ایتار» در آن‌ها، به معنای «نماز شب» (تهجّد) است. البته روایاتی که در آن‌ها «اوتر بخمس» آمده بود (پنج رکعت وتر گزارد)، منظور از «ایتار»، فقط نماز وتر است و دو رکعت بعد از وتر را تابع وتر گفته‌اند که هردو را با هم ذکر کرده‌اند.

و روایات «اوتر بثلاث» (سه رکعت وتر گزارد)، همان سه رکعت وتر هستند؛ و منظور از «اوتر بواحدة» (یک رکعت وتر خواند)، این است که پیامبر ج نماز تهجّد را دو رکعت دو رکعت می‌خواند و در آخر به هنگام خواندن وتر به همراه دو رکعت، یک رکعت اضافه کرده و بدین ترتیب، وتر را به جای می‌آورد؛ نه این که فقط یک رکعت وتر بخواند.

و بدین‌سان، در میان همه‌ی روایت‌ها، تطبیق صورت می‌گیرد.

اختلاف در تعداد رکعت‌های نماز وتر:

درباره‌ی تعداد رکعت‌های نماز وتر، در بین علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف‌نظر وجود دارد؛ از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، نماز وتر، از یک رکعت تا هفت رکعت جایز است و بیش از آن، جایز نیست.

و به طور کلّی، طرز عمل آنان در نماز وتر، چنین است که سه رکعت را با دو سلام می‌گزارند؛ بدین ترتیب که بعد از دو رکعت، سلام می‌دهند و رکعت سوم را مستقل می‌گزارند.

ناگفته نماند که فقط امام شافعی بر جواز وتر یک رکعتی، تأکید دارد؛ و امام مالک - اگر چه آن را جایز می‌داند - امّا وتر یک رکعتی را بی‌نهایت مرجوح و ضعیف به شمار می‌آورد و از عبارت «موطأ امام مالک» نیز چنین به نظر می‌رسد که از دیدگاه وی، وتر یک رکعتی، به هیچ عنوان درست نیست.

و علماء و صاحب‌نظران احناف، بر این باورند که رکعت‌های نماز وتر، در عدد سه، معین و مشخص هستند و با یک بار سلام دادن گزارده می‌شوند و گزاردن سه رکعت با دو سلام - از دیدگاه احناف - جایز نیست.

امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، از روایت‌هایی استدلال می‌کنند که در آن‌ها، عبارت «اوتر بواحدة» تا «اوتر بسبع» آمده است.

و دلایل و براهین احناف، عبارتند از:

1-  ابوسلمة بن عبدالرحمن گوید: از عایشه ل درباره‌ی نماز شب پیامبر ج در ماه رمضان پرسیدم؛ وی در پاسخ گفت: «ما کان رسول الله ج یزید فی رمضان ولا فی غیره علی احدی عشرة رکعة؛ یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهنّ وطولهنّ؛ ثم یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهنّ وطولهنّ؛ ثم یصلّی ثلاثاً» (بخاری، مسلم و ترمذی). «پیامبر ج چه در رمضان و چه در غیر رمضان از یازده رکعت بیشتر نماز شب را نمی‌خواند؛ چهار رکعت را می‌خواند که بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس چهار رکعت دیگر را می‌خواند که آن‌ها هم بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس سه رکعت را می‌خواند».

       در این حدیث، تصریح شده است که پیامبر ج علاوه از تهجّد، سه رکعت وتر خوانده است.

2-  علی بن ابی طالب س گوید: «کان رسول الله ج یوتر بثلاث یقرأ فیهنّ بتسع سور من المفصّل؛ یقرأ فی کلّ رکعة بثلاث سور آخرهنّ قل هو الله» (ترمذی).           «رسول خدا ج سه رکعت وتر می‌گزارد که در آن‌ها نه سوره از سوره‌های مفصّل (از سوره‌ی حجرات تا آخر قرآن) را می‌خواند؛ این طور که در هر رکعت از نماز وتر، سه سوره می‌خواند که در آخر آن‌ها سوره‌ی «اخلاص» نیز وجود داشت».

3-  عبدالله بن عباس س گوید: «کان رسول الله ج یقرأ فی الوتر ب«سبّح اسم ربک الاعلی»؛ و«قل یا ایها الکافرون» و «قل هو الله احد» وفی رکعة رکعة» (ترمذی).

       «پیامبر ج سه رکعت نماز وتر می‌گذارد و در هر رکعت از آن سه رکعت، یکی از این سه سوره را به ترتیب می‌خواند؛ در رکعت اول، سوره‌ی «اَعلی»؛ در رکعت دوم، سوره‌ی «کافرون»؛ و در رکعت سوم؛ سوره‌ی «اخلاص».

4-  عایشه ل گوید: «کان یقرأ فی الاولی ب «سبح اسم ربک الاعلی»؛ وفی الثانیةب «قل یا ایها الکافرون» وفی الثالثة ب «قل هو الله احد» والـمعوّذتین» (ترمذی).

«رسول خدا ج در رکعت اول نماز وتر، سوره‌ی «اعلی»، در رکعت دوم، سوره‌ی «کافرون» و در رکعت سوم، سوره‌های «اخلاص»، «فلق» و «ناس» را می‌خواند».

5-  در سنن ابوداود از عبدالله بن ابی قیس س روایت است که گفت: «قلتُ لعایشة: بکم کان رسول الله ج یوتر؟ قالت: کان یوتر باربع وثلاث؛ وستّ وثلاث؛ وثمان وثلاث، وعشر وثلاث ولم یکن بانقص من سبع ولا باکثر من ثلاث عشرة» (ابوداود).

از این حدیث به صراحت معلوم می‌شود که تعداد رکعت‌های تهجّد آن حضرت ج تغییر کرده و گاهی کم و زیاد می‌شدند؛ امّا رکعت‌های نماز وتر، در عدد سه ثابت بوده است و هیچ‌گونه تغییری در آن‌ها به وجود نیامده بود.

به راستی چرا اختلاف؟!

اختلاف ائمه‌ی مذاهب، به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند بلند مرتبه برای بندگان خود تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ می‌شوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر می‌گیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف می‌باشد.

گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژه‌ی «قُرء» در آیه‌ی «والـمطلقات یتربصن بانفسهنّ ثلاثة قروء» وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.

یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را می‌پذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمی‌دهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.

یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم می‌دارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود می‌شمارند و بعضی با شرایطی آن را می‌پذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امت‌های قبل از اسلام را می‌پذیرند و بدان اعتبار می‌نمایند و بعضی بدان اعتبار نمی‌دهند بعضی قول صحابه> را به عنوان یکی از ادله می‌دانند و بدان استدلال می‌کنند و بعضی آن را به عنوان ادله‌ی شرعی نمی‌پذیرند و بدان اجتجاج نمی‌کنند.

بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادله‌ی شریعت می‌پذیرند و بعضی آن را نمی‌پذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئله‌ای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت می‌کند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی می‌دهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغه‌ی امر یا نهی باشد می‌توان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغه‌ی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟

گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر این‌ها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است می‌باشد.

و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر می‌گردد که یکی راوی خاصی را مؤثق می‌شمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی می‌کند.

بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همه‌ی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:

«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسول‌خدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شده‌اند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشته‌اند، اگر همه‌ی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».

آری! آنان این‌گونه به اختلاف میان ائمه می‌نگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچ‌گونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در این‌گونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعت‌بخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.

پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعه‌ای برگرفته‌اند.

در باب تعداد رکعت‌های نماز وتر نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات و اخبار رسیده بدان‌ها و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحّص تعالیم و آموزه‌های الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه س آن هم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قولی را انتخاب و اختیار نموده‌اند.

1257 - [4] (صَحِیح)

وَعَن سعد بن هِشَام قَالَ انْطَلَقْتُ إِلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ یَا أُمَّ الْـمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ خُلُقِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَتْ: أَلَسْتَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَتْ: فَإِنَّ خُلُقَ نَبِیِّ الـلّٰهِ ج کَانَ الْقُرْآنَ. قُلْتُ: یَا أُمَّ الْـمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ وَتْرِ رَسُولَ الـلّٰهِ ج فَقَالَتْ: کُنَّا نُعِدُّ لَهُ سِوَاکَهُ وَطَهُورَهُ فَیَبْعَثُهُ اللهُ مَا شَاءَ أَنْ یَبْعَثَهُ مِنَ اللَّیْلِ فَیَتَسَوَّکُ وَیَتَوَضَّأُ وَیُصَلِّی تِسْعَ رَکَعَاتٍ لَا یَجْلِسُ فِیهَا إِلَّا فِی الثَّامِنَةِ فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ ثُمَّ یَنْهَضُ وَلَا یُسَلِّمُ فَیُصَلِّی التَّاسِعَةَ ثُمَّ یَقْعُدُ فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ ثُمَّ یُسَلِّمُ تَسْلِیمًا یُسْمِعُنَا ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ بَعْدَمَا یُسَلِّمُ وَهُوَ قَاعد فَتلک إِحْدَى عشرَة رَکْعَة یابنی فَلَمَّا أَسَنَّ ج وَأَخَذَ اللَّحْمَ أَوْتَرَ بِسَبْعٍ وَصَنَعَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ مِثْلَ صَنِیعِهِ فِی الْأُولَى فَتِلْکَ تِسْعٌ یَا بُنَیَّ وَکَانَ نَبِیُّ الـلّٰهِ ج إِذَا صَلَّى صَلَاةً أَحَبَّ أَنْ یُدَاوِمَ عَلَیْهَا وَکَانَ إِذَا غَلَبَهُ نَوْمٌ أَوْ وَجَعٌ عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ صَلَّى مِنَ النَّهَارِ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً وَلَا أَعْلَمُ نَبِیَّ الـلّٰهِ ج قَرَأَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ فِی لَیْلَةٍ وَلَا صَلَّى لَیْلَةً إِلَى الصُّبْحِ وَلَا صَامَ شهرا کَامِلا غیر رَمَضَان. رَوَاهُ مُسلم([4]).

1257- (4) سعد بن هشام س گوید: به نزد عایشه ل رفتم و بدو گفتم: ای مادر مؤمنان! از صفات و ویژگی‌های اخلاقی پیامبر ج برایم بگو. عایشه ل گفت: آیا تو قرآن تلاوت نمی‌کنی؟ گفتم: چرا؛ تلاوت می‌کنم. گفت: اخلاق رسول خدا ج (مطابق با اوامر و فرامین، تعالیم و آموزه‌ها، احکام و دستورات و حقایق و مفاهیم والای) قرآن بود.

عرض کردم: ای مادر مؤمنان! درباره‌ی (کیفیت و تعداد رکعت‌های) وتر آن حضرت ج برایم بگو. عایشه ل در پاسخ گفت: ما مسواک و آب وضو، برای آن حضرت ج آماده می‌کردیم؛ آن‌گاه رسول خدا ج در پاره‌ای از شب که خدا می‌خواست، بیدار می‌شدند؛ مسواک می‌زدند و وضو می‌گرفتند و نُه رکعت نماز می‌گزاردند که فقط در رکعت هشتم می‌نشستند و به ذکر و یاد خدا می‌پرداختند و حمد و سپاس او را می‌گفتند و او را به فریاد می‌خواندند. آن‌گاه برمی‌خاستند و سلام نماز را نمی‌دادند و رکعت نهم را به جای می‌آوردند؛ سپس می‌نشستند و ذکر خدا را می‌کردند و حمد و سپاس او را می‌گفتند و او را به فریاد می‌خواندند. و در پایان، به گونه‌ای سلام می‌گفتند که صدایشان را به ما می‌شنواندند.

آن‌گاه بعد از سلام گفتن، دو رکعت نماز در حالت نشسته می‌گزاردند که مجموع آن‌ها یازده رکعت می‌شد.

(عایشه ل در ادامه گفت:(‌ای فرزندم! هنگامی که رسول خدا ج پا به سن گذاشتند و مقداری فربه و پرگوشت شدند، هفت رکعت نماز وتر به همان روش پیشین می‌خواندند و دو رکعت نشسته به جای می‌آوردند که مجموع آن‌ها، نه رکعت می‌شد.

ای فرزندم! هرگاه آن حضرت ج نمازی را می‌گزاردند، دوست داشتند تا بر آن مواظبت و پای‌بندی نمایند؛ و هرگاه خواب بر ایشان غلبه می‌کرد و خواب می‌افتادند و یا بیمار و دردمند می‌شدند و نمی‌توانستند نماز شب (تهجّد) بخوانند، (به جای آن) در روز، دوازده رکعت می‌خواندند.

قابل یادآوری است که من سراغ ندارم که پیامبراکرم ج در یک شب، همه‌ی قرآن را خوانده باشند و (یا) این که یک شب تا صبح، نماز گزارده باشند و (یا) این که غیر از ماه مبارک رمضان، یک ماه را به طور کامل روزه گرفته باشند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «یا امّ المؤمنین»: همسران پیامبر ج به منزله‌ی مادر برای همه‌ی مؤمنان محسوب می‌شوند؛ البته مادر معنوی و روحانی؛ همان‌گونه که پیامبر اکرم ج پدر روحانی و معنوی امّت است.

این ارتباط و پیوند معنوی، تنها تأثیرش در موضوع «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پیامبر ج بود؛ چنان که در آیاتی از قرآن، حکم صریح تحریم ازدواج با آن‌ها بعد از رحلت پیامبر ج آمده است؛ وگرنه از نظر مسأله‌ی ارشاد و هم‌چنین سایر محرمات «نسبی» و «سببی»، کمترین اثری ندارد؛ یعنی مسلمانان حق داشتند با دختران پیامبر ج ازدواج کنند در حالی که هیچ‌کس با دختر مادر خود نمی‌تواند ازدواج کند؛ و نیز مسأله‌ی محرمیت و نگاه نکردن به همسران پیامبر ج برای هیچ‌کس جز محارم آن‌ها مجاز نبود.

«اَنبئینی»: مرا آگاه گردان؛ به من خبر بده؛ به من گزارش بده.

«نُعِدُّ»: فراهم می‌کردیم؛ آماده می‌نمودیم؛ تهیه می‌دیدیم.

«طَهورۀ»: به فتح طاء: ابزار و وسایل پاکی همانند آب و آفتابه؛ به ضم طاء: به معنای طهارت و پاکی؛ پاکیزگی و تمیزی.

«وجع»: درد، بیماری؛ ناراحتی؛ مریضی.

ناگفته نماند که این حدیث به طور کامل در مسلم چنین آمده است:

عَنْ زُرَارَةَ، أَنَّ سَعْدَ بْنَ هِشَامِ بْنِ عَامِرٍ، أَرَادَ أَنْ یَغْزُوَ فِی سَبِیلِ اللهِ، فَقَدِمَ الْمَدِینَةَ، فَأَرَادَ أَنْ یَبِیعَ عَقَارًا لَهُ بِهَا فَیَجْعَلَهُ فِی السِّلَاحِ وَالْکُرَاعِ، وَیُجَاهِدَ الرُّومَ حَتَّى یَمُوتَ، فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِینَةَ لَقِیَ أُنَاسًا مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ، فَنَهَوْهُ عَنْ ذَلِکَ، وَأَخْبَرُوهُ أَنَّ رَهْطًا سِتَّةً أَرَادُوا ذَلِکَ فِی حَیَاةِ نَبِیِّ اللهِ ج، فَنَهَاهُمْ نَبِیُّ اللهِ ج، وَقَالَ: «أَلَیْسَ لَکُمْ فِیَّ أُسْوَةٌ؟» فَلَمَّا حَدَّثُوهُ بِذَلِکَ رَاجَعَ امْرَأَتَهُ، وَقَدْ کَانَ طَلَّقَهَا وَأَشْهَدَ عَلَى رَجْعَتِهَا فَأَتَى ابْنَ عَبَّاسٍ، فَسَأَلَهُ عَنْ وِتْرِ رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَلَا أَدُلُّکَ عَلَى أَعْلَمِ أَهْلِ الْأَرْضِ بِوِتْرِ رَسُولِ اللهِ ج؟ قَالَ: مَنْ؟ قَالَ: عَائِشَةُ، فَأْتِهَا، فَاسْأَلْـهَا، ثُمَّ ائْتِنِی فَأَخْبِرْنِی بِرَدِّهَا عَلَیْکَ، فَانْطَلَقْتُ إِلَیْهَا، فَأَتَیْتُ عَلَى حَکِیمِ بْنِ أَفْلَحَ، فَاسْتَلْحَقْتُهُ إِلَیْهَا، فَقَالَ: مَا أَنَا بِقَارِبِهَا، لِأَنِّی نَهَیْتُهَا أَنْ تَقُولَ فِی هَاتَیْنِ الشِّیعَتَیْنِ شَیْئًا، فَأَبَتْ فِیهِمَا إِلَّا مُضِیًّا، قَالَ: فَأَقْسَمْتُ عَلَیْهِ، فَجَاءَ فَانْطَلَقْنَا إِلَى عَائِشَةَ، فَاسْتَأْذَنَّا عَلَیْهَا، فَأَذِنَتْ لَنَا، فَدَخَلْنَا عَلَیْهَا، فَقَالَتْ: «أَحَکِیمٌ؟» فَعَرَفَتْهُ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَقَالَتْ: «مَنْ مَعَکَ؟» قَالَ: سَعْدُ بْنُ هِشَامٍ، قَالَتْ: «مَنْ هِشَامٌ؟» قَالَ: ابْنُ عَامِرٍ، فَتَرَحَّمَتْ عَلَیْهِ، وَقَالَتْ خَیْرًا - قَالَ قَتَادَةُ: وَکَانَ أُصِیبَ یَوْمَ أُحُدٍ - فَقُلْتُ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ خُلُقِ رَسُولِ اللهِ ج، قَالَتْ: «أَلَسْتَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟» قُلْتُ: بَلَى، قَالَتْ: «فَإِنَّ خُلُقَ نَبِیِّ اللهِ ج کَانَ الْقُرْآنَ»

قَالَ: فَهَمَمْتُ أَنْ أَقُومَ وَلَا أَسْأَلَ أَحَدًا عَنْ شَیْءٍ حَتَّى أَمُوتَ، ثُمَّ بَدَا لِی، فَقُلْتُ: أَنْبِئِینِی عَنْ قِیَامِ رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَتْ: «أَلَسْتَ تَقْرَأُ یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ؟» قُلْتُ: بَلَى، قَالَتْ: «فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ افْتَرَضَ قِیَامَ اللَّیْلِ فِی أَوَّلِ هَذِهِ السُّورَةِ، فَقَامَ نَبِیُّ اللهِ ج وَأَصْحَابُهُ حَوْلًا، وَأَمْسَکَ اللهُ خَاتِمَتَهَا اثْنَیْ عَشَرَ شَهْرًا فِی السَّمَاءِ، حَتَّى أَنْزَلَ اللهُ فِی آخِرِ هَذِهِ السُّورَةِ التَّخْفِیفَ، فَصَارَ قِیَامُ اللَّیْلِ تَطَوُّعًا بَعْدَ فَرِیضَةٍ»

قَالَ: قُلْتُ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ وِتْرِ رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَتْ: «کُنَّا نُعِدُّ لَهُ سِوَاکَهُ وَطَهُورَهُ، فَیَبْعَثُهُ اللهُ مَا شَاءَ أَنْ یَبْعَثَهُ مِنَ اللَّیْلِ، فَیَتَسَوَّکُ، وَیَتَوَضَّأُ، وَیُصَلِّی تِسْعَ رَکَعَاتٍ لَا یَجْلِسُ فِیهَا إِلَّا فِی الثَّامِنَةِ، فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ، ثُمَّ یَنْهَضُ وَلَا یُسَلِّمُ، ثُمَّ یَقُومُ فَیُصَلِّ التَّاسِعَةَ، ثُمَّ یَقْعُدُ فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ، ثُمَّ یُسَلِّمُ تَسْلِیمًا یُسْمِعُنَا، ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ مَا یُسَلِّمُ وَهُوَ قَاعِدٌ، فَتِلْکَ إِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً یَا بُنَیَّ، فَلَمَّا أَسَنَّ نَبِیُّ اللهِ ج، وَأَخَذَهُ اللَّحْمُ أَوْتَرَ بِسَبْعٍ، وَصَنَعَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ مِثْلَ صَنِیعِهِ الْأَوَّلِ، فَتِلْکَ تِسْعٌ یَا بُنَیَّ، وَکَانَ نَبِیُّ اللهِ ج إِذَا صَلَّى صَلَاةً أَحَبَّ أَنْ یُدَاوِمَ عَلَیْهَا، وَکَانَ إِذَا غَلَبَهُ نَوْمٌ، أَوْ وَجَعٌ عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ صَلَّى مِنَ النَّهَارِ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً، وَلَا أَعْلَمُ نَبِیَّ اللهِ ج قَرَأَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ فِی لَیْلَةٍ، وَلَا صَلَّى لَیْلَةً إِلَى الصُّبْحِ، وَلَا صَامَ شَهْرًا کَامِلًا غَیْرَ رَمَضَانَ، قَالَ: فَانْطَلَقْتُ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ فَحَدَّثْتُهُ بِحَدِیثِهَا، فَقَالَ: صَدَقَتْ لَوْ کُنْتُ أَقْرَبُهَا، أَوْ أَدْخُلُ عَلَیْهَا لَأَتَیْتُهَا حَتَّى تُشَافِهَنِی بِهِ، قَالَ: قُلْتُ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّکَ لَا تَدْخُلُ عَلَیْهَا مَا حَدَّثْتُکَ حَدِیثَهَا. (م/746)

قتاده به روایت از زراره می‌گوید: سعد بن هشام بن عامر تصمیم گرفت تا در راه خدا جهاد کند؛ پس به مدینه آمد و می‌خواست املاک خود را در آن به فروش برساند و از پول آنها اسلحه و اسب بخرد و تا فرارسیدن مرگ با رومیها جهاد نماید. اما هنگامی که وارد مدینه شد، با تعدادی از مردم مدینه ملاقات کرد؛ آنان او را از این کار، جلوگیری نمودند و گفتند: گروهی شش نفره در حیات نبی اکرم ج می‌خواستند این کار را انجام دهند؛ اما رسول خدا ج آنها را از این کار منع کرد و فرمود: «آیا من برای شما اسوه و الگو نیستم»!؟ هنگامی که آنان این حدیث را برایش بیان کردند، او که همسرش را طلاق داده بود، رجوع کرد و بر رجوعش گواه گرفت؛ سپس نزد ابن عباس ب ا آمد و از او درباره‌ی نماز وتر رسول خدا ج پرسید. ابن عباس ب گفت: آیا تو را نزد داناترین شخص روی زمین نسبت به نماز وتر نبی اکرم ج معرفی نکنم؟ سعد پرسید: آن شخص کیست؟ ابن عباس گفت: عایشه است؛ نزد او برو و از وی در این باره بپرس؛ بعد از آن، نزد من بیا و جوابش را برایم بازگو کن. سعد می‌گوید: بسوی عایشه ل براه افتادم؛ در راه حکیم بن افلح را دیدم؛ از او خواستم تا همراه من نزد عایشه ل بیاید. او گفت: من نزد عایشه نمی‌روم؛ زیرا من از ایشان خواستم تا درباره‌ی این دو گروه (صحابه‌ای که با هم اختلاف داشتند) چیزی نگوید؛ اما او سخنم را نپذیرفت. راوی می‌گوید: من حکیم راسوگند دادم تا با من بیاید. سرانجام او پذیرفت و ما با هم نزد عایشه ل رفتیم و از وی اجازه‌ی ورود خواستیم؛ ایشان اجازه داد و ما وارد خانه اش شدیم. عایشه ل که حکیم را شناخت، پرسید:آیا تو حکیم هستی؟ حکیم گفت: بلی. عایشه ل پرسید: همراه شما چه کسی است؟ حکیم گفت: سعد بن هشام. عایشه ل گفت: کدام هشام؟ حکیم گفت: هشام بن عامر. عایشه ل برای هشام دعای رحمت نمود و از او به نیکی سخن گفت. قتاده (راوی حدیث) می‌گوید: هشام در جنگ اُحُد زخمی شده بود.

سعد می‌گوید: من گفتم: ای مادر مؤمنان! از اخلاق رسول الله ج برایم صحبت کن. عایشه ل گفت: آیا تو قرآن تلاوت نمی‌کنی؟ گفتم: چرا؛ گفت: قرآن اخلاق رسول الله ج بود. سعد می‌گوید: خواستم بلند شوم و تا هنگام مرگ از هیچ کس، چیزی نپرسم؛ اما آنچه در جستجویش بودم به فکرم رسید؛ پس پرسیدم: نماز شب (تهجد) رسول الله ج چگونه بود؟ عایشه ل گفت: آیا شما سوره‌ی مزمل را نمی‌خوانید؟ گفتم: بله. گفت: خداوند در اول این سوره، نماز شب (تهجد) را فرض قرار داد؛ در نتیجه، رسول خدا ج و یارانش یک سال، نماز شب (تهجد) خواندند؛ آنگاه خداوند خاتمه‌ی این سوره را دوازده ماه در آسمان نگه داشت تا آنکه سرانجام، در پایان این سوره، تخفیف را نازل فرمود و اینگونه فرضیت نماز شب به نفل تبدیل شد.

راوی می‌گوید: آنگاه من گفتم: درباره‌ی وتر رسول الله ج برایم صحبت کن. عایشهل گفت: ما مسواک و آب وضو برای آنحضرت ج آماده می‌کردیم؛ پس رسول خدا ج در بخشی از شب که خدا می‌خواست، بیدار می‌شد؛ مسواک می‌زد؛ وضو می‌گرفت و نه رکعت نماز می‌خواند که فقط در رکعت هشتم می‌نشست و به ذکر و یاد خدا می‌پرداخت، حمد و سپاس می‌گفت و دعا می‌کرد و قبل از سلام گفتن، برمی خاست و رکعت نهم را بجا می‌آورد؛ سپس می‌نشست و ذکر خدا را می‌کرد و حمد و سپاس می‌گفت و دعا می‌کرد و در پایان، طوری سلام می‌گفت که صدایش را به ما می‌شنواند و بعد از سلام گفتن، دو رکعت نماز در حالت نشسته می‌خواند که مجموع آنها یازده رکعت می‌شود؛‌ای فرزندم! هنگامی که رسول خدا ج پا به سن گذاشت و مقداری چاق شد؛ هفت رکعت نماز وتر به همان روش گذشته می‌خواند و دو رکعت، نشسته بجا می‌آورد که مجموع آنها نه رکعت می‌شد،‌ای فرزندم! هرگاه آنحضرت ج نمازی می‌خواند، دوست داشت تا بر آن مداومت نماید، و اگر خواب می‌افتاد یا بیمار می‌شد و نمی‌توانست نماز شب (تهجد) بخواند، در روز، دوازده رکعت می‌خواند. قابل یادآوری است که من سراغ ندارم پیامبر خدا ج در یک شب، همه‌ی قرآن را بخواند یا اینکه یک شب تا صبح نماز بخواند یا اینکه غیر از رمضان، یک ماه را بطور کامل، روزه بگیرد.

سعد می‌گوید: پس از آن، نزد ابن عباس ب رفتم و حدیث عایشه ل را برایش بیان کردم؛ وی گفت: عایشه راست می‌گوید؛ اگر من با عایشه صحبت می‌کردم یا با او ملاقات می‌نمودم، حتماً نزدش می‌رفتم تا این حدیث را از زبان خودش بشنوم. من گفتم: اگر می‌دانستم که تو نزد عایشه نمی‌روی، حدیثش را برایت بیان نمی‌کردم.

1258 - [5] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «اجْعَلُوا آخِرَ صَلَاتِکُمْ بِاللَّیْلِ وترا». رَوَاهُ مُسلم([5]).

1258- (5) عبدالله بن عمر س گوید: پیامبر ج فرمودند: «آخرین نمازتان را در شب، نماز وتر قرار دهید».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

1259 - [6] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «بَادرُوا الصُّبْح بالوتر». وَرَاه مُسلم([6]).

1259- (6) عبدالله بن عمر س گوید: پیامبر ج فرمودند: «با گزاردن وتر، از صبح صادق پیشی گیرید [و پیش از آن که صبح صادق طلوع کند، نماز وتر بگزارید]».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «الصبح»: فجر صادق؛ سپیدی صبح؛ سپیده دم؛ سپیدی آخر شب. در شریعت مقدّس اسلام، دو گونه «فجر» وجود دارد:

فجر کاذب: فجر اول؛ صبح کاذب؛ دم گرگ؛ روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است؛ ولی فجر صادق نیست.

فجر صادق: فجر ثانی؛ فجر دوّم؛ صبح صادق؛ سپیدی صبح که افق را فراگیرد و روشنایی روز آشکار شود.

1260 - [7] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ خَافَ أَنْ لَا یَقُومَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ فَلْیُوتِرْ أَوَّلَهُ وَمَنْ طَمِعَ أَنْ یَقُومَ آخِرَهُ فَلْیُوتِرْ آخِرَ اللَّیْلِ فَإِنَّ صَلَاةَ آخِرِ اللَّیْلِ مَشْهُودَةٌ وَذَلِکَ أَفْضَلُ». رَوَاهُ مُسلم([7]).

1260- (7) جابر بن عبدالله س گوید: «رسول خدا ج فرمودند: «هر کس بیم داشته باشد که مبادا در آخر شب برنخیزد و بیدار نشود، پس باید در اول شب، نماز وتر بگزارد؛ و هرکس امیدوار باشد که در آخر شب برمی‌خیزد و از خواب بیدار می‌شود، باید در آخر شب، نماز وتر بگزارد؛ چون نماز آخر شب با حضور فرشتگان صورت می‌پذیرد (و در آخر شب، فرشتگان رحمت حاضر می‌شوند؛ از این رو، گزاردن نماز در این وقت،] بهتر و بایسته‌تر است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «فانّ صلاة اخر اللیل مشهودة»: یعنی فرشتگان مأمور بر انسان، آن را می‌بینند و به هنگام تعویض کشیک، در دیوان الهی، بر آن گواهی می‌دهند. و به تعبیری دیگر، نماز شب، توسط فرشتگان شب و فرشتگان روز، مورد بازدید و گواهی قرار می‌گیرد.

از چند حدیث بالا، معلوم می‌شود که آخرین نماز از نمازهای شب، نماز وتر است؛ و هرکس بر بیدار شدن خویش در حصّه‌ی آخر شب مطمئن باشد، در آن صورت وتر را در آخر شب بگزارد؛ و اگر مطمئن نیست که در آخر شب بیدار شود و بیم آن دارد که به خواب افتد، در آن صورت در اول شب، نماز وتر خویش را بخواند.

و رسول خدا ج - بنا به حالاتی خاصّ - برخی از یاران خویش را سفارش کردند که وتر را در اول شب بخوانند؛ و ابوهریره س نیز از زمره‌ی همان‌ها است؛ خود می‌گوید: «رسول خدا ج مرا چند سفارش کردند؛ و یکی از آن‌ها، این بود که نماز وتر را در اول شب بخوانم» (بخاری و مسلم).

1261 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مِنْ کُلَّ اللَّیْلِ أَوْتَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ وَأَوْسَطِهِ وَآخِرِهِ وَانْتَهَى وَتْرُهُ إِلَى السَّحَرِ([8]).

1261- (8) عایشه ل گوید: رسول خدا ج در همه‌ی شب: در آغاز آن، میانه‌ی آن و آخر آن، نماز وتر را گزارده‌اند و در آخر (عمرشان)، روش ایشان بر این مستقر شد که وتر را (همواره) هنگام سحر می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

1262 - [9] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: أَوْصَانِی خَلِیلِی بِثَلَاثٍ: صِیَامِ ثَلَاثَةِ أَیَّام من کل شهر ورکعتی الضُّحَى وَأَن أوتر قبل أَن أَنَام([9]).

1262- (9) ابوهریره س گوید: دوست من (رسول خدا ج) مرا به انجام سه چیز سفارش کردند: نخست به گرفتن روزه‌ی سه روز از هر ماه؛ دیگر گزاردن دو رکعت نماز چاشت؛ و سوم این که، پیش از آن که بخوابم، نماز وتر بگزارم.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: خواندن نماز وتر پس از نماز عشاء، تا طلوع صبح صادق جایز است ولی خواندن آن در یک سوم آخر شب، پاداش و اجری بیشتر دارد؛ همچنان که عایشه ل گفت: «پیامبر ج در تمام شب وتر را خوانده است: در آغاز، میانه و آخر شب؛ و وتر او به سحر منتهی می‌شد». و برای کسی‌که بیم آن دارد که در آخر شب بیدار نشود، مستحب است که وترش را در اول شب بخواند؛ همچنان که برای کسی‌که گمان می‌کند آخر شب بیدار می‌شود، تأخیر آن سنّت است.

به تعبیری دیگر، گزاردن وتر پیش از خواب برای کسی مستحب است که مطمئن نیست در آخر شب برمی‌خیزد، ولی اگر اطمینان داشته باشد که در آخر شب برمی‌خیزد، گزاردن آن در پایان شب بهتر است.

ابوقتاده س گوید: پیامبر ج به ابوبکر س فرمود: «متی توتر»؟؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ گفت: قبل از آن که بخوابم. و به عمر بن خطاب س فرمود: «متی توتر»؟؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ گفت: می‌خوابم؛ بعد بلند می‌شوم و وتر را می‌خوانم. پیامبر ج خطاب به ابوبکر صدّیق س فرمود: «اخذتَ بالحزم او بالوثیقة»؛ «محکم‌کاری و احتیاط کردی». و به عمر س فرمود: «اخذتَ بالقوة»؛ «کارت همراه با قدرت و نیرو بود» (ابوداود، ابن ماجه و صحیح ابن خزیمه)

و عایشه ل گوید: «کان النبیّ ج یصلّی وانا راقدة معترضة علی فراشه؛ فاذا اراد أن یوتر ایقظنی فاوترتُ». (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج نماز می‌خواند در حالی که من روی بسترش خوابیده بودم؛ وقتی می‌خواست نماز وتر بخواند، مرا بیدار می‌کرد و من هم نماز وتر را می‌خواندم».

از این رو، هرکس بیم آن داشته باشد که مبادا در آخر شب برنخیزد و بیدار نشود، پس باید در اول شب، نماز وتر خویش را بگزارد؛ و هرکس امیدوار باشد که در آخر شب برمی‌خیزد و از خواب بیدار می‌شود، باید در آخر شب نماز وتر بگزارد.

به تعبیری دیگر، هرکس بر بیدار شدن خویش در حصّه‌ی آخر شب مطمئن است، وتر را در آخر شب بگزارد؛ و اگر مطمئن نیست که در آخر شب بیدار شود و بیم آن دارد که به خواب افتد، در آن صورت در اول شب، نماز وتر خویش را بخواند.


فصل دوم

1263 - [10] (صَحِیح)

عَن غُضَیْف بن الْـحَارِث قَالَ: قُلْتُ لِعَائِشَةَ: أَرَأَیْتِ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ یَغْتَسِلُ مِنَ الْـجَنَابَةِ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ أَمْ فِی آخِرِهِ؟ قَالَتْ: رُبَّمَا اغْتَسَلَ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ وَرُبَّمَا اغْتَسَلَ فِی آخِرِهِ قُلْتُ: اللهُ أَکْبَرُ الْـحَمْدُ لِـلّٰهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْأَمْرِ سَعَةً قُلْتُ: کَانَ یُوتِرُ أَوَّلَ اللَّیْلِ أَمْ فِی آخِرِهِ؟ قَالَتْ: رُبَّمَا أَوْتَرَ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ وَرُبَّمَا أَوْتَرَ فِی آخِرِهِ قُلْتُ: اللهُ أَکْبَرُ الْـحَمْدُ لِـلّٰهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْأَمْرِ سَعَةً قُلْتُ: کَانَ یَجْهَرُ بِالْقِرَاءَةِ أَمْ یَخْفُتُ؟ قَالَتْ: رُبَّمَا جَهَرَ بِهِ وَرُبَّمَا خَفَتَ قُلْتُ: اللهُ أَکْبَرُ الْـحَمْدُ لِـلّٰهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْأَمْرِ سَعَةً. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَرَوَى ابْنُ مَاجَهْ الْفَصْلَ الْأَخِیرَ([10]).

1263- (10) غُضیف بن حارث س گوید: خطاب به عایشه ل گفتم: آیا می‌دانی که رسول خدا ج برای غسل جنابت، در آغاز شب غسل می‌کردند یا در آخر آن؟ عایشه ل گفت: پیامبر ج به هردو صورت عمل کرده‌اند؛ این طور که گاهی در اول شب و گاهی نیز در آخر شب، از جنابت غسل می‌کردند. غُضیف س گوید: من به عایشه ل گفتم: خداوند از همه چیز و همه کس برتر و بزرگتر است! سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که در این کار، گشایش قرار داده است.

[غُضیف س گوید:] باز گفتم: آیا رسول خدا ج نماز وتر را در آغاز شب می‌گزاردند یا در آخر آن؟ عایشه ل در پاسخ گفت: آن حضرت ج به هردو صورت عمل کرده‌اند؛ این طور که گاهی نماز وتر را در آغاز شب و گاهی نیز در آخر شب می‌گزاردند. من عرض کردم: خدا از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگتر است! سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که در این کار، گشایش قرار داده است.

(دوباره از عایشه ل پیرامون چگونگی قرائت پیامبر ج در نماز شب پرسیدم و بدو) گفتم: آیا قرائت آن حضرت ج در نماز شب، بلند بود یا آهسته؟ وی در پاسخ گفت: پیامبر ج به هردو صورت تلاوت می‌فرمودند؛ این طور که گاهی بلند و گاهی نیز آهسته، به قرائت در نماز شب می‌پرداختند. من عرض کردم: خدا از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگتر است! سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که در این کار، گشایش قرار داده است.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ابن ماجه نیز قسمت آخر - از «کان یجهر بالقراءة ام یخفت؟» - را روایت کرده است].

شرح: «اَرأیت»: آیا آگاهی؟؛ آیا دیده‌ای؟؛ دیدن در اینجا به معنای آگاهی یافتن و شناختن است.

«ربّما»: چه بسا؛ گاهی اوقات؛ این حرف بنا بر مفهومی که در سیاق کلام از آن مستفاد می‌شود، بر تقلیل یا تکثیر نیز دلالت می‌کند.

«سعة»: گشایش؛ گنجایش؛ عدم عُسر و حَرَج.

به هر حال؛ رسول خدا ج همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تشدّد و سختگیری ترجیح می‌دادند؛ چون به خوبی می‌دانستند که مبنای شریعت مقدّس اسلام، پیوسته بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است.

1264 - [11] (صَحِیح)

وَعَن عبد الله بن أبی قیس قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ: بِکَمْ کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُوتِرُ؟ قَالَتْ: کَانَ یُوتِرُ بِأَرْبَعٍ وَثَلَاثٍ وَسِتٍّ وَثَلَاثٍ وَثَمَانٍ وَثَلَاثٍ وَعَشْرٍ وَثَلَاثٍ وَلَمْ یَکُنْ یُوتِرُ بِأَنْقَصَ مِنْ سَبْعٍ وَلَا بِأَکْثَرَ مِنْ ثَلَاث عشرَة. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([11]).

1264- (11) عبدالله بن ابی قیس س گوید: از عایشه ل پرسیدم: رسول خدا ج چند رکعت نماز وتر می‌گزاردند؟ وی در پاسخ گفت: چهار و سه رکعت (در مجموع هفت رکعت)؛ شش و سه رکعت (در مجموع نُه رکعت)؛ هشت و سه رکعت (در مجموع یازده رکعت)؛ و ده و سه رکعت (در مجموع سیزده رکعت) نماز وتر می‌گزاردند؛ و از هفت رکعت کمتر و از سیزده رکعت بیشتر، نماز وتر نمی‌گزاردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: در ابتدای بحث، یادآور شدیم که کلمه‌ی «وتر» و «ایتار» به دو معنا به کار رفته است:

فقط به معنای نماز وتر.

به معنای تمامی نماز تهجّد.

روایتی که اکنون مورد بحث قرار دارد، در آن، کلمه‌ی «ایتار» به معنای «نماز تهجّد» است. از این رو، برخی از صحابه و یاران رسول خدا ج نیز مجموع نماز تهجّد و وتر را «وتر» می‌گفتند؛ و روش عایشه ل نیز بر آن بود که بر مجموع آن‌ها (تهجّد و وتر)، واژ‌ی «وتر» را اطلاق می‌کرد. عایشه ل در این حدیث، پاسخ عبدالله بن قیس س را بنا به همین شیوه و روش داده است؛ بدین معنا که رسول خدا ج پیش از سه رکعت وتر، گاهی چهار رکعت نماز تهجّد و گاهی شش رکعت و گاهی هشت رکعت و گاهی نیز یازده رکعت نماز شب می‌گزاردند ولی از چهار رکعت کمتر و از ده رکعت بیشتر، نماز تهجّد نمی‌خواندند؛ و بعد از نماز تهجّد، نماز وتر را سه رکعت می‌گزاردند.

و به طور کلّی، نماز شب رسول خدا ج در روایات صحیح، هفت، نُه، یازده، سیزده و پانزده رکعت نقل شده است که در صورت اخیر - یعنی پانزده رکعت - دو رکعت سنّت صبح هم به حساب آمده است.

و آنچه مسلم است آن است که نماز شب، عبادتی است که هر چه بیشتر باشد، بهتر خواهد بود؛ و رسول خدا ج نیز در حالت‌های مختلف از قبیل: بیماری، بزرگ‌سالی، خستگی و غیره، هفت، نه، یازده، و سیزده رکعت و بیشتر اوقات، دو رکعتی خوانده‌اند؛ و گاهی هم برای بیان جواز، چند رکعت را با یک سلام گزارده‌اند.

به هر حال، - چنان که پیش‌تر نیز بیان شد - احادیث و روایات رسیده به ما از پیامبر ج درباره‌ی وتر، دارای اختلاف زیاد می‌باشند و از یک رکعت تا هفده رکعت روایت شده‌اند.

برخی از علماء و صاحب‌نظران دینی، همه‌ی روایات و احادیث را جمع کرده‌اند و به بهترین روش، آن‌ها را با یکدیگر تطبیق داده‌اند؛ بدین ترتیب که گفته‌اند‌: عادت پیامبر ج بر آن بود که برای شروع نماز تهجّد، ابتدا دو رکعت کوتاه می‌گزاردند که از مقدّمات و مبادی نماز تهجّد به شمار می‌آمد؛ بعد از آن، هشت رکعت طولانی می‌گزاردند که این هشت رکعت، اصل نماز تهجّد را تشکیل می‌داد.

پس از آن، سه رکعت وتر می‌گزاردند؛ آن‌گاه دو رکعت دیگر به طور نشسته می‌خواندند که این دو رکعت، از توابع وتر، به شمار می‌آمد. سپس - به هنگام طلوع صبح صادق - دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند؛ و بدین ترتیب، تعداد رکعت‌ها به هفده رکعت می‌رسد.

از این رو، صحابه‌هایی که همه‌ی رکعت‌های فوق را یک جا ذکر کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بسبع عشرة».

و برخی نیز، دو رکعت کوتاه اول را حساب نکرده‌اند و دو رکعت بعد از وتر را به عنوان سنّت صبح به شمار آورده‌اند و گفته‌اند: «اوتر بثلاث عشرة»؛ و برخی دیگر نیز، دو رکعت ابتدا و دو رکعت بعد از وتر و سنّت‌های صبح را بیرون کرده و گفته‌اند: «احدی عشرة رکعة».

و چون وزن رسول خدا ج در آخر عمر شریفشان، اندکی بیشتر شده بود، به همین جهت شش رکعت نماز تهجّد و سه رکعت وتر می‌گزاردند که در مجموع نُه رکعت می‌شدند و کسانی که این عمل را روایت کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بتسع».

و پس از آن، پیامبر ج تعداد رکعت‌های نماز را کمتر کردند و فقط چهار رکعت نماز تهجّد می‌گزاردند؛ از این رو در برخی از روایات چنین آمده است: «اوتر بسبع».

و علاوه بر این، - چنان که پیش‌تر بیان کردیم - واژه‌ی «ایتار» به دو معنا به کار رفته است:

1-  نماز وتر 

2-  تمامی نماز تهجّد.

روایت‌ها و احادیثی که اکنون مورد بحث و بررسی قرار گرفت، کلمه‌ی «ایتار» در آن‌ها، به معنای «نماز شب» (تهجّد) است. البته روایاتی که در آن‌ها «اوتر بخمس» آمده بود (پنج رکعت وتر گزارد)، منظور از «ایتار»، فقط نماز وتر است و دو رکعت بعد از وتر را تابع وتر گفته‌اند که هردو را با هم ذکر کرده‌اند.

و روایات «اوتر بثلاث» (سه رکعت وتر گزارد)، همان سه رکعت وتر هستند؛ و منظور از «اوتر بواحدة» (یک رکعت وتر خواند)، این است که پیامبر ج نماز تهجّد را دو رکعت دو رکعت می‌خواند و در آخر به هنگام خواندن وتر، به همراه دو رکعت، یک رکعت اضافه کرده و بدین ترتیب، وتر را به جای می‌آورد؛ نه این که فقط یک رکعت وتر بخواند.

و بدین‌سان، در میان همه‌ی روایت‌ها، تطبیق صورت می‌گیرد.

ناگفته نماند که از حدیث عبدالله بن قیس س (به شماره 1264) به خوبی معلوم می‌شود که تعداد رکعت‌های تهجّد آن حضرت ج تغییر می‌کرد و گاهی کم و زیاد می‌شد، امّا رکعت‌های وتر در عدد سه ثابت بودند و هیچ گونه تغییری در آن‌ها به وجود نمی‌آمد. از این رو، این حدیث، بر سه رکعت بودن نماز وتر، تأکید می‌کند.

آیا سه رکعت نماز وتر، با یک سلام گزارده می‌شود یا با دو سلام؟

در این باره که آیا سه رکعت نماز وتر، با یک سلام خوانده می‌شود یا با دو سلام، در میان علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف وجود دارد؛ حنفی‌ها می‌گویند: سه رکعت با یک سلام گزارده می‌شود؛ به دلیل این که در احادیثی که بر سه رکعت بودن وتر دلالت دارند، هرگز ذکری از دو بار سلام دادن، به میان نیامده است.

البته از حدیث مستدرک حاکم نیشابوری که شبابۀ بن سوار/آن را از عایشه ل روایت کرده است، معلوم می‌شود که پیامبر ج بعد از خواندن دو رکعت، سلام داده‌اند و سپس رکعت سوم وتر را گزارده‌اند. الفاظ حدیث مستدرک حاکم، چنین آمده است: «کان یوتر برکعة وکان یتکلّم بین الرکعتین والرکعة»؛ «پیامبر ج با یک رکعت، وتر می‌‌خواندند و در بین دو رکعت و یک رکعت، سخن می‌گفتند».

و علماء و صاحب‌نظران احناف، در توجیه این حدیث، چنین گفته‌اند: سخن گفتن پیامبر ج در وسط دو رکعت وتر و یک رکعت آن، نبوده است، بلکه میان نماز وتر و سنّت‌های صبح بوده است؛ این‌طور که آن حضرت ج پس از پایان نماز وتر و قبل از شروع سنّت‌های صبح، سخن گفته‌اند. حدیث مستدرک حاکم، دارای دو عبارت است: یکی: «کان یوتر برکعة»؛ و دیگری «کان یتکلم بین الرکعتین والرکعة»؛ و هریک از این دو عبارت، عبارتی مستقل است؛ عبارت اول (کان یوتر برکعته)، این مطلب را می‌رساند که پیامبر ج یک رکعت وتر می‌گزاردند؛ یعنی به دو رکعت قبل، این رکعت را اضافه و سه رکعت را کامل می‌کردند.

و عبارت دوّم (و کان یتکلم بین الرکعتین والرکعة) نیز عبارتی مستقل و جدا است؛ این طور که مراد از «رکعتین»، سنّت‌های صبح و منظور از «رکعة»، رکعت پایانی وتر است؛ و مراد از «رکعتین»، هرگز دو رکعت انتهایی وتر نبوده است؛ به دلیل این که در حدیث بالا چنین نیامده است: «و کان یتکلّم بین الرکعتین والرکعة من الوتر».

به هر حال، حدیث مستدرک حاکم، بر ظاهر الفاظش، معنا نمی‌شود و توجیه و تأویل در آن، ضروری می‌نماید و اگر چنانچه حدیث طبق ظاهر خویش معنا و تفسیر شود در آن صورت بابسیاری از احادیث، تعارض به وجود می‌آید؛ چون حدیث، به اعتبار الفاظش، بیانگر وجود فاصله بین دو رکعت اول وتر با یک رکعت باقی مانده است، در حالی که احادیث دیگر بر عدم فصل و متّصل بودن سه رکعت دلالت دارند؛ به عنوان مثال: در حدیث عایشه ل آمده است: «ثمّ اوتر بثلاث لایفصل بینهنّ» (مسند احمد)؛ «سپس پیامبر ج سه رکعت وتر خواندند و در بین آن‌ها، هیچ گونه فاصله‌ای ایجاد نکردند».

و در روایتی دیگر، عایشه ل گوید: «ان رسول الله ج کان لایسلّم فی رکعتی الوتر» (سنن نسایی)؛ «رسول خدا ج در دو رکعت وتر، سلام نمی‌دادند».

و علماء و صاحب‌نظران، برای حدیثی که در مستدرک حاکم روایت شده است، توجیه دیگری نیز کرده‌اند؛ و آن، این که: امکان دارد که این حدیث، بر قبل از ممنوعیت «صلاة البتیراء» (نماز یک رکعتی) حمل شود.

به هر حال، حدیث عایشهp، که در مستدرک حاکم نیشابوری روایت شده است، ظرفیت پذیرش هردو توجیه را دارا می‌باشد.

و اگر عملکرد و روش پیامبر گرامی اسلام ج در دوبار سلام دادن در نماز وتر بود، در آن صورت به خاطر غیرمعمولی بودن آن، حتماً اصحاب آن را نقل می‌کردند و توضیح می‌دادند؛ و از آن جایی که در احادیث، ذکری از دوبار سلام دادن نیست، چنین به نظر می‌رسد که پیامبر ج نماز وتر را به روش معمولی آن، یعنی مثل نماز مغرب با یک سلام می‌خوانده است.

از عایشه ل روایت است که گفت: «انّ رسول الله ج کان لایسلّم فی رکعتی الوتر» (نسایی، باب کیف الوتر بثلاث، ج 1 ص 248)؛ «رسول خدا ج در سر دو رکعتی وتر، سلام نمی‌دادند».

و در حدیثی دیگر از عایشه ل روایت شده است که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «الوتر ثلاث رکعات کثلاث المغرب» (طبرانی در معجم الوسط)؛ «نماز وتر به سان مغرب، سه رکعت است».

این حدیث با وجود ضعیف بودن «ابوبحر بکراوی» (یکی از راویان آن) قابل استدلال می‌باشد؛ زیرا مفهوم حدیث از صحابه‌ی متعددی از قبیل: عبدالله بن مسعود س و عبدالله بن عباس س به طور موقوف روایت شده است.

و از میان صحابه، فقط عبدالله بن عمر س نماز وتر را با دو سلام می‌خواند و این عمل را به پیامبر ج نسبت می‌داد و از حدیث «الوتر رکعة من اخر اللیل» استدلال می‌کرد؛ این‌طور که وی از این حدیث چنین برداشت می‌کرد که یک رکعت وتر، جداگانه خوانده می‌شود؛ و از آن جایی که سه رکعت وتر از پیامبر ج ثابت شده است، ابن عمر س هر دو قول را با همدیگر تطبیق داده و گفته است: سه رکعت وتر با دو بار سلام دادن گزارده شوند.

علماء و صاحب‌نظران فقهی احناف، مفهوم حدیث «الوتر رکعة من اخر اللیل» را چنین بیان می‌کنند: پیامبر گرامی اسلام ج به دو رکعت آخر نماز تهجّد، یک رکعت دیگر اضافه می‌کردند و سه رکعت می‌خواندند؛ نه این که یک رکعت جداگانه را وتر قرار دهند. علماء و صاحب‌نظران احناف، در تأیید مسلک خویش، از دلایل زیر استدلال می‌کنند:

1-  عبدالله بن عباس س راوی حدیث «الوتر رکعة من اخر اللیل» (مسلم) است و با وجود این، باز هم خودش، قائل به گزاردن سه رکعت وتر با یک سلام است؛ زیرا در حدیثی، داستان شب گذراندن خویش را در خانه‌ی خاله‌اش میمونه ل به تصویر کشیده و بعد از بیان نماز شب پیامبر ج، می‌گوید: «ثم اوتر بثلاث»؛ «سپس پیامبر ج سه رکعت وتر خواندند». (مسلم)

از این روایت، معلوم می‌شود که پیامبر ج سه رکعت وتر را با یک سلام گزارده‌اند و عبدالله بن عباس س نیز در نماز شرکت داشته است. و هم‌چنین در موطأ امام محمد، در باب «السلام فی الوتر» از عبدالله بن عباس س روایت شده است که گفت: «الوتر کصلاة المغرب»؛ «نماز وتر همانند نماز مغرب است». یعنی عبدالله بن عباس س در نماز وتر، همانند نماز مغرب، قائل به یک سلام بوده است.

2-  عایشه ل نسبت به نماز وتر رسول خدا ج داناترین و آگاه‌ترین مردم بود؛ از این رو وی، به طور مطلق، سه رکعت نماز وتر را ذکر کرده و هرگز عبارتی درباره‌ی دوبار سلام دادن آن حضرت ج بیان نکرده است؛ البته به استثنای حدیثی که مستدرک حاکم آن را نقل کرده است که پاسخ و توجیه آن، پیش‌تر گذشت.

3-  درباره‌ی عبدالله بن عمر س نیز ثابت نشده است که خود وی به طور مستقیم، شاهد نماز شب یا نماز وتر رسول خدا ج بوده باشد؛ امّا عایشه ل همواره آن حضرت ج را در حال گزاردن نماز وتر مشاهده کرده است و هم‌چنین عبدالله بن عباس س نیز آن حضرت ج را در حال خواندن نماز وتر دیده است؛ از این رو، دیدگاه این دو بزرگوار بر نظریه‌ی ابن عمر س ترجیح دارد.

البته از حدیثی که در «مسند احمد بن حنبل» روایت شده است، چنین به نظر می‌رسد که خود عبدالله بن عمر س نیز شاهد خواندن نماز وتر رسول خدا ج بوده است؛ چون در آن روایت، می‌گوید: «کان رسول الله ج یفصل بین الوتر والشفع بتسلیمة ویسمعناها».

در پاسخ این روایت چنین گفته شده است که این، تفرّد خود عبدالله بن عمر س است؛ زیرا دیگر صحابه مانند عبدالله بن مسعود س، ابی‌بن کعب س، انس بن مالک س و عایشهp، روایت‌کننده‌ی احادیث و روایات «سه رکعت با یک سلام» هستند و بر همین نیز عمل می‌کردند؛ از این رو، دیدگاه و روایات آن‌ها بر دیدگاه و روایت عبدالله بن عمر س ترجیح دارد.

و هم‌چنین حدیث نهی از «نماز بتیراء» (نماز یک رکعتی) معارض با حدیث عبدالله بن عمر س است؛ و به دو علّت بر روایت عبدالله بن عمر س ترجیح دارد:

الف) حدیث نهی از «بتیراء»، قولی است و روایت عبدالله بن عمر س فعلی است؛ و پرواضح است که به اتفاق صاحب‌نظران فقهی و اسلامی، حدیث قولی بر حدیث فعلی ترجیح دارد.

ب) حدیث عبدالله بن عمر س «مباح کننده» و حدیث «بتیراء» (نهی از گزاردن نماز یک رکعتی) «حرام‌ننده» است؛ از این رو،هرگاه «مباح کننده» با «حرام کننده» تعارض داشته باشد، در آن صورت «حرام کننده» ترجیح دارد.

4-  اگر برای حدیث «وتر خواندن با یک رکعت»، توجیهی غیر از توجیه احناف، اخذ شود، در آن صورت، این حدیث، معارض با حدیثی است که در آن آمده است: «انَّ سول الله ج نهی عن البتیراء؛‌ای ان یصلّی الرجل واحدة یوتر بها»؛ و اگر چه بر سند این حدیث انتقادهایی وارد آمده است ولی این حدیث با سندهای گوناگونی روایت شده است.

از این رو، این حدیث، به درجه‌ی «حسن» ارتقاء پیدا می‌کند و به وسیله‌ی آن، ممنوعیت «بتیراء» ثابت می‌شود.

5-  جمع زیادی از صحابه، مانند: ابوبکر صدّیق س، عمر بن خطاب س، علی بن ابی طالب س، عبدالله بن مسعود س، عبدالله بن عباس س، حذیفة بن یمان س، انس بن مالک س و ابی بن کعب س، قائل به خواندن وتر با یک سلام بوده‌اند. روایات این بزرگان، در «مصنّف ابن ابی شیبة»، «طحاوی» و دیگر کتاب‌های حدیث موجودند؛ تا جایی که روایات عایشه ل در این باره، بخش مهمی از کتاب‌های حدیث را به خود اختصاص داد‌ه‌اند. از این رو، دیدگاه احناف، با آثار صحابه نیز تأیید می‌گردد.

6-  در برخی از احادیث، به نماز مغرب «وتر النهار» و به نماز وتر، «وتر اللیل» اطلاق شده است. از این رو اگر چنانچه نماز وتر را به مغرب قیاس کنیم، در آن صورت لازم می‌آید که مانند آن، با یک سلام گزارده شود.

البته بر این دلیل، انتقادی وارد شده است؛ و آن، این که: پیامبر ج درباره‌ی وتر فرمودند: «لاتشبّهوا بصلاة المغرب» (سنن دارقطنی)؛ علامه طحاوی در پاسخ گفته است: مراد از این فرموده‌ی پیامبر ج آن است که در نماز وتر همانند مغرب، به سه رکعت اکتفا نکنید، بلکه قبل از آن تهجّد بخوانید؛ و عبارت کامل این حدیث نیز بدین ترتیب است: «عن ابی هریره س عن رسول الله ج قال: لا توتروا بثلاث، اوتروا بخمس، او بسبعٍ ولا تشبّهوا بصلاة الـمغرب».

خلاصه، احادیث و روایات رسیده درباره‌ی نماز وتر، یکی از مشکلترین و پیچیده‌ترین مباحث کتاب‌های حدیث هستند به طوری که هیچ مذهبی از مذهب‌های چهارگانه، نتوانسته است بر تمامی احادیث وتر، بدون تکلّف عمل کند و هر مذهبی - به ناچار - در برخی احادیث، توجیه خلاف ظاهر آن احادیث را داشته است.

و در واقع، اگر با نگاهی کاوشگرانه به مجموعه‌ی احادیث و روایاتی که درباره‌ی نماز وتر وارد شده‌اند، بنگریم، متوجه می‌شویم که در احادیث، خواندن نماز وتر، به هردو طریق ثابت است، هم با یک بار سلام دادن و هم با دو بار سلام دادن.

امام ابوحنیفه/و پیروانش، در چنین موضوعاتی، راهی را در پیش می‌گیرند که مطابق با قواعد کلّی باشد؛ و از آن جایی که قاعده‌ی کلّی در سه رکعت، این است که با یک سلام و بدون فصل و جدایی خوانده شوند، امام ابوحنیفه/و پیروانش، این روش را اختیار کرده‌اند و روش فصل را ترک کرده‌اند.

از این رو، در باب «نماز وتر»، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، براساس روایات و اخبار رسیده بدان‌ها و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحّص تعالیم و آموزه‌های الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه>، آن هم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قولی را انتخاب و اختیار نموده‌اند.

پس تعدّد مذاهب و گوناگونی آرای فقیهان و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هر کدام از آن‌ها، بیانگر این است که هریک از آن‌ها از دریای بی‌کران شریعت، با صداقت و اخلاص، جرعه‌ای برگرفته‌اند.

1265 - [12] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْوَتْرُ حَقٌّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُوتِرَ بِخَمْسٍ فَلْیَفْعَلْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُوتِرَ بِثَلَاثٍ فَلْیَفْعَلْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُوتِرَ بِوَاحِدَةٍ فَلْیَفْعَلْ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ وَابْن مَاجَه([12]).

1265- (12) ابوایوب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «گزاردن وتر بر هر فرد مسلمان و حقگرا، ثابت و واجب است؛ پس هرکس دوست دارد که پنج رکعت نماز وتر بگزارد، پس چنان کند؛ و هرکس دوست دارد که سه رکعت نماز وتر گزارد، پس چنان کند؛ و هرکس دوست دارد که یک رکعت نماز وتر گزارد، پس چنان کند».

[این حدیث را ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

1266 - [13] (حسن)

وَعَنْ عَلِیٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ اللهَ وَتْرٌ یُحِبُّ الْوَتْرَ فَأَوْتِرُوا یَا أَهْلَ الْقُرْآنِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیّ([13]).

1266- (13) علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند، وتر (فرد) است و وتر (عدد فرد) را دوست دارد؛ پس‌ای اهل قرآن! نماز وتر بگزارید».

 [این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

شرح: «انّ الله وتر»: خداوند وتر است؛ یعنی در ذاتش، تنها و یگانه است و غیرقابل تجزیه و تقسیم می‌باشد؛ و در صفاتش نیز تنها است و هیچ شبیه و مانند برای او نیست؛ و در افعالش نیز تنها است و هیچ شریک و یاری دهنده‌ای ندارد.

1267 - [14] (ضَعِیف)

وَعَن خَارِجَة بن حذافة قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَقَالَ: «إِنَّ اللهَ أَمَدَّکُمْ بِصَلَاةٍ هِیَ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ حُمْرِ النِّعَمِ: الْوَتْرُ جَعَلَهُ اللهُ لَکُمْ فِیمَا بَیْنَ صَلَاةِ الْعِشَاءِ إِلَى أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُد([14]).

1267- (14) خارجة بن حذافة س گوید: رسول خدا ج به نزد ما آمدند و فرمودند: «بی‌گمان خداوند بلند مرتبه برای شما، یک نماز اضافی ارزانی کرده است که برایتان از شتران سرخ موی نیز بهتر و ارزنده‌تر است؛ آن نماز، وتر است که خداوند، گزاردن آن را در وقت میان نماز عشاء تا طلوع صبح صادق، برای شما مقرّر کرده است؛ (یعنی در این وقت وسیع و فراخ، هر گاه بخواهید، می‌توانید آن را بخوانید)».

[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند].

شرح: «اَمَدَّکم»: برای شما افزوده است؛ برای شما یک نماز اضافی عطا کرده است.

«حُمر النعم»: شتران سرخ موی که در نزد اعراب، از کالاهای نفیس و ارزشمند به شمار می‌آمد.

آیا نماز وتر، واجب است یا خیر؟

مهمترین اختلاف درباره‌ی نماز وتر، درباره‌ی وجوب و عدم وجوب آن است؛ از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، نماز وتر واجب نیست، بلکه سنّت است؛ و از دیدگاه امام ابویوسف و امام محمد بن حسن شیبانی نیز، وتر سنّت است؛ ولی امام ابوحنیفه بر این باور است که نماز وتر، واجب می‌باشد.

دلایل امام ابوحنیفه، به شرح زیر است:

1-  عبدالله بن بریدة س از پدرش روایت می‌کند که گفت: «سمعتُ رسول الله ج یقول: الوتر حق، فمن لم یوتر فلیس منّا؛ الوتر حقّ فمن لم یوتر فلیس منّا؛ الوتر حق فمن لم یوتر فلیس منّا» (ابوداود؛ باب فیمن لم یوتر)؛ «از رسول خدا ج شنیدم که سه بار فرمودند: وتر حق است؛ هرکس آن را نخواند، از ما نیست».

2-  ابوایوب ج گوید: پیامبر ج فرمودند: «الوتر حق واجب علی کلّ مسلم» (احمد بن حنبل، صحیح ابن حبان، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «وتر، حقّ واجبی بر هر مسلمان است».

3-  ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «من نام عن وتره او نسیه فلیصلّه اذا اصبح» (ترجمه و شرح این حدیث در حدیث شماره 1268 خواهد آمد).

در این حدیث، پیامبر ج دستور به انجام قضای وتر داده‌اند، در حالی که قضا آوردن، فقط برای واجبات است نه سنّت‌ها.

4-  روایت خارجة بن حذافة س (حدیث شماره 1267). در این حدیث، عبارت «اَمَدّ» به معنای «اضافه دادن» و «یاری کردن» آمده است و نسبت فاعلی آن نیز به طرف «الله» است که اگر چنانچه وتر سنّت بود، نسبت آن به طرف پیامبر ج می‌شد. همچنان که در حدیثی دیگر، آن حضرت ج می‌فرمایند: «کتب الله علیکم صیامه (ای شهر رمضان) وسنتُ لکم قیامه» (ابن ماجه)؛ «خداوند بر شما، روزه ماه رمضان را فرض کرده است و من نیز قیام آن را برای شما، سنّت قرار داده‌ام».

از این رو عبارت «انّ الله اَمَدَّکم» (در حدیث خارجة بن حذافة س)، چون به طرف الله نسبت داده شده است، خود دلیلی بر وجوب نماز وتر می‌باشد.

5-  حدیث «انّ الله وتر یحبّ الوتر؛ فاوتروا یا اهل القران» (ترجمه‌ی این حدیث در شماره 1266 گذشت). در این حدیث، صیغه‌ی امر (فاوتروا = وتر بخوانید) به کار رفته است که بر وجوب دلالت می‌کند.

6-  همین که خود پیامبر ج، پیوسته نماز وتر را می‌خواندند و بر آن مواظبت و پای‌بندی می‌نمودند و هیچ‌گاه آن را ترک نمی‌کردند و ترک کننده‌ی آن را با عبارت «من لم یوتر فلیس منّا» (آن که وتر نخواند از ما نیست) تهدید و تنبیه کرده‌اند، بیانگر وجوب آن است.

و دلایل جمهور بر عدم وجوب وتر، عبارتند از:

1-  علی بن ابی طالب س گوید: «الوتر لیس بحتم کصلاتکم الـمکتوبة ولکن سنّ رسول الله ج» (ترمذی)؛ «وتر، همانند نمازهای فرض شما حتمی نیست، بلکه سنّت رسول خدا ج می‌باشد».

احناف در توجیه این حدیث گفته‌اند: در این حدیث، نفی از فرضیت نماز وتر شده است نه نفی از وجوب آن.

2-  دوّمین دلیل جمهور، روایاتی است که در آن، عدد پنج برای تعداد نمازهای روزانه، تعیین شده است؛ از این رو، این بزرگواران می‌گویند: اگر نماز وتر، واجب و حتمی می‌بود، در آن صورت تعداد نمازهای روزانه، به شش می‌رسید.

احناف در توجیه این برداشت گفته‌اند: وتر، نماز مستقلی نیست، بلکه تابع نماز عشاء است؛ و عدد پنج، تعداد نمازهای فرضی را بیان می‌کند و وتر فرض نیست، بلکه واجب است.

3-  دلیل سوم جمهور، اثر عبادة بن صامت س است که در حضورش گفته شد که فلانی وتر را واجب می‌داند؛ وی در بیان اشتباه او گفت: «کذب»؛ «دروغ گفته است». (ابوداود)

و احناف در توجیه این حدیث نیز گفته‌اند که عبادۀ بن صامت س در این حدیث، فرضیت وتر را نفی کرده است نه وجوب آن را.

و در حقیقت، اختلاف ائمه و پیشوایان دینی درباره‌ی وجوب و عدم وجوب نماز وتر، فقط اختلاف لفظی است که از یک اختلاف اصولی سرچشمه می‌گیرد؛ و علّت آن، این که از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، میان «فرض» و «سنّت»، درجه‌ی دیگری برای «مأمور به» وجود ندارد و از دیدگاه امام ابوحنیفه، میان فرض و سنّت، «واجب» قرار دارد.

امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، نماز وتر را مؤکّدترین سّنت قرار داده‌اند و امام ابوحنیفه نیز آن را فرض نمی‌داند و منکر آن را کافر نمی‌گوید. از این رو، همه (هر چهار امام) بر این امر اتفاق نظر دارند که وتر از سنّت مؤکّده بالاتر و از فرض پایین‌تر می‌باشد؛ و از آن جایی که از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، مرتبه‌ای در بین فرض و سنّت نیست، وتر را «سنّت» می‌نامند؛ و از دیدگاه امام ابوحنیفه، واجب به عنوان مرتبه‌ای در بین سنّت و فرض است؛ از این رو، وی نماز وتر را واجب می‌نامد و چندان فرقی در بین این دو نظریه و دیدگاه نیست.

1268 - [15] (حسن)

وَعَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ نَامَ عَنْ وَتْرِهِ فَلْیُصَلِّ إِذَا أَصْبَحَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ مُرْسلا([15]).

1268- (15) زید بن اسلم س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از نماز وتر خویش به خواب رفت (و بر اثر خواب رفتگی، نماز وترش قضا شد،) پس هر گاه صبح کرد، باید آن را قضا بیاورد».

 [این حدیث را ترمذی به صورت مُرسل روایت کرده است].

شرح: «فلیصلّ اذا اصبح»: از دیدگاه امام ابوحنیفه;، نماز وتر واجب است و به جای آوردن قضای آن نیز واجب می‌باشد. و در این موضوع، بعداً در شرح حدیث ابوسعید خدری س (حدیث شماره 1279) بیشتر توضیح داده خواهد شد.

1269 - [16] (صَحِیح)

وَعَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ جُرَیْجٍ قَالَ: سَأَلْنَا عَائِشَةَ ل بِأَیِّ شَیْءٍ کَانَ یُوتِرُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج؟ قَالَتْ: کَانَ یَقْرَأُ فِی الْأُولَى بِ‍ [سَبِّحِ اسْم رَبک الْأَعْلَى]

وَفِی الثَّانِیَةِ بِ‍ [قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ]

وَفَى الثَّالِثَةِ بِ‍ [قُلْ هُوَ اللهُ أحد]

والمعوذتین وَرَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد([16]).

1269- (16) عبدالعزیز بن جُریج س گوید: از عایشه ل پرسیدیم: رسول خدا ج در نماز وتر، چه سوره‌هایی می‌خواندند؟ وی در پاسخ گفت: آن حضرت ج در رکعت نخست وتر، سوره‌ی «سبّح اسم ربّک الاعلی» و در رکعت دوم، سوره‌ی «قل یا ایّها الکافرون» و در رکعت سوم، سوره‌ی «قل هو الله احد»، «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ الناس» را می‌خواندند.

 [این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند].

1270 - [17] (صَحِیح)

وَرَوَاهُ النَّسَائِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى([17]).

1270- (17) و نسایی نیز این حدیث را از عبدالرحمن بن ابزی س روایت کرده است.

1271 - [18] (صَحِیح)

وَرَوَاهُ ألأحمد عَن أبی بن کَعْب([18]).

1271- (18) و احمد بن حنبل آن را از اُبّی بن کعب س روایت نموده است.

1272 - [19] (صَحِیح)

والدارمی عَن ابْن عَبَّاس وَلم یذکرُوا والمعوذتین([19]).

1272- (19) و دارمی نیز آن را از عبدالله بن عباس س روایت کرده است؛ با این تفاوت که احمد بن حنبل و دارمی، عبارت «و المعوّذین» را ذکر نکرده‌اند.

شرح: به هر حال، از احادیث و روایات بالا، معلوم می‌شود که در روایت ابی بن کعب س و عبدالله بن عباس س، خواندن «مُعوّذتین» («قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ النّاس») در رکعت سوم، مذکور نیست؛ یعنی آن حضرت ج در رکعت اول نماز وتر، سوره‌ی «اَعلی» و در رکعت دوم، سوره‌ی «کافرون» و در رکعت سوّم، سوره‌ی «اخلاص» را می‌خواندند.

ولی در روایت عایشهp، همراه با سوره‌ی «اخلاص»، «معوّذتین» نیز مذکور است؛ از این رو، معلوم می‌شود که آن حضرت ج گاهی در رکعت سوم، فقط سوره‌ی «اخلاص» را می‌خواندند و گاهی نیز همراه با آن، «معوّذتین» را نیز می‌خواندند.

1273 - [20] (صَحِیح)

وَعَنِ الْـحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ب مَا قَالَ: عَلَّمَنِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج کَلِمَاتٍ أَقُولُهُنَّ فِی قُنُوتِ الْوَتْرِ: «اللَّهُمَّ اهدنی فِیمَن هدیت وَعَافنِی فِیمَن عافیت وتولنی فِیمَن تولیت وَبَارک لی فِیمَا أَعْطَیْت وقنی شَرَّ مَا قَضَیْتَ فَإِنَّکَ تَقْضِی وَلَا یُقْضَى عَلَیْک أَنه لَا یذل من والیت تَبَارَکت رَبَّنَا وَتَعَالَیْتَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ والدارمی([20]).

1273- (20) حسن بن علی س گوید: رسول خدا ج کلماتی را به من یاد دادند که آن‌ها را در وتر بخوانم؛‌ و آن کلمات، عبارتند از:

«اللَّهُمَّ اهدنی فِیمَن هدیت وَعَافنِی فِیمَن عافیت وتولنی فِیمَن تولیت وَبَارک لی فِیمَا أَعْطَیْت وقنی شَرَّ مَا قَضَیْتَ فَإِنَّکَ تَقْضِی وَلَا یُقْضَى عَلَیْک أَنه لَا یذل من والیت تَبَارَکت رَبَّنَا وَتَعَالَیْتَ»

«بار خدایا! مرا از زمره‌ی کسانی قرار بده که آن‌ها را هدایت کرده‌ای؛ و مرا از جمله‌ی کسانی قرار بده که آنان را عافیت و سلامتی داده‌ای؛ و مرا جزء آنانی قرار بده که دوست خویش قرار داده‌ای و در آنچه به من ارزانی داشته‌ای، برکت بده و از شرّ آنچه که مقدّر کرده‌ای، مرا حفظ بفرما؛ چون تو قضاوت می‌کنی و بر تو حکم کرده نمی‌شود؛ و کسی را که تو دوست بداری، خوار و زبون نمی‌گردد. بار خدایا! دارای برکت‌های بسیاری و در صفاتت، بلند مرتبه هستی».

[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسایی، ابن ماجه و دارمی روایت کرده‌اند].

شرح: در برخی از روایات، پس از عبارت «انّه لایذلّ من والیتَ»، عبارت «و لا یعزّ مَن عادیتَ» نیز روایت شده است؛ و منظور این است که: با هرکس که تو دشمنی ورزی، او در هیچ حالی با عزّت نمی‌شود.

و در بعضی از روایات، بعد از عبارت «تبارکت ربّنا وتعالیتَ»، عبارت «اَستغفرک واتوب الیک» نیز روایت شده است؛ یعنی: ای پروردگار من! مغفرت و بخشش گناهان را از تو خواستارم و به سوی تو رجوع می‌کنم.

و در بعضی از روایات، بعد از عبارت توبه و استغفار، این درود هم اضافه شده است: «و صلّی الله علی النبیّ ج»؛ «خداوند بر پیامبرش رحمت نازل کند».

اکثر علماء و صاحب نظران اسلامی، برای نماز وتر، همین قنوت را اختیار نموده‌اند. و قنوتی که در نزد احناف، رایج و متداول است، دعای «اللهم انّا نستعینک ونستغفرک ونؤمن بک..» است که آن را امام ابن ابی شیبه، امام طحاوی و دیگران از عمر بن خطاب س و عبدالله بن مسعود س روایت کرده‌اند.

علامه ابن عابدین شامی، از برخی از بزرگان احناف روایت کرده است که بهتر آن است که همراه با «اللهمّ انّا نستعینک ونستغفرک...» قنوت حسن بن علی س (یعنی «اللهم اهدنی فیمن هدیت...») نیز خوانده شود.

به هر حال، پیرامون «قنوت وتر»، سه مسأله‌ی اختلافی وجود دارد:

1-  از دیدگاه احناف، قنوت وتر در طول سال، مشروع می‌باشد. و دیدگاه سفیان ثوری و امام اسحاق، و نظرگاه مشهور امام احمد و دیدگاه امام شافعی - در روایتی - مطابق با دیدگاه احناف است.

و از دیدگاه امام مالک، قنوت وتر، فقط در ماه رمضان واجب است؛ و شافعی‌ها و حنبلی‌ها بر این باورند که قنوت، فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان مشروع می‌باشد. (البته این دیدگاه مشهور امام شافعی و دیدگاه غیرمشهور امام احمد است). و برخی از علماء بر این باورند که قنوت وتر فقط در نصف اول ماه رمضان مشروع می‌باشد.

استدلال شافعی‌ها و دیگران، از حدیث علی بن ابی طالب س است که ترمذی آن را در «سُنن» خویش به طور تعلیق ذکر کرده است؛ آنجا که می‌گوید: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان»؛ «وی فقط در نصف آخر ماه رمضان، قنوت وتر را می‌خواند».

و حنفی‌ها، از حدیث حسن بن علی س استدلال می‌کنند که گفت: «علّمنی رسول الله ج کلماتٍ اقولهنّ فی الوتر...». این حدیث، عام است و ذکری از رمضان و غیر آن، نیامده است؛ و هم‌چنین درباره‌ی عبدالله بن مسعود س آمده است که وی در تمام سال قنوت می‌خواند.

احناف درباره‌ی حدیث علی بن ابی طالب س گفته‌اند که اجتهاد شخصی وی بوده است؛ یا این که، منظور از «قنوت»، ایستادن طولانی است؛ و مراد از حدیث و روایت وی، این است که علی بن ابی طالب س، در نصف دوم ماه رمضان، بیشتر از سایر روزها، ایستادن در نماز را طولانی می‌کرد.

2-   از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان، عبدالله بن مبارک و امام اسحاق، قنوت وتر، قبل از رکوع است؛ ولی امام شافعی و امام احمد بن حنبل بر این باورند که قنوت وتر، بعد از رکوع است. و امام احمد - در روایتی دیگر - قائل به اختیار در قبل و بعد از رکوع می‌باشد.

دلیل شافعی‌ها و حنبلی‌ها، همان حدیث علی بن ابی طالب س است که در آن آمده است: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان وکان یقنت بعد الرکوع» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «علی بن ابی طالب س فقط در نیمه‌ی دوم رمضان قنوت می‌خواند و قنوت وی بعد از رکوع بود».

و دلیل احناف و دیگران، حدیث ابی بن کعب س است که ابن ماجه آن را روایت کرده است: «انّ رسول الله ج کان یوتر فیقنت قبل الرکوع» (ابن ماجه و نسایی)؛ «رسول خدا ج وتر می‌گزاردند و قبل از رکوع، قنوت می‌خواندند».

و هم‌چنین از حدیث علقمه س که مصنّف ابن ابی شیبه آن را چنین نقل کرده است: «انّ ابن مسعود واصحاب النبیّ ج کانوا یقنتون فی الوتر قبل الرکوع»؛ «ابن مسعود س و دیگر یاران پیامبر ج قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواندند».

نکته قابل توجه این است که دیدگاه احناف، هم از حدیث مرفوع و هم از تعامل صحابه تأیید می‌گردد؛ در حالی که دلیل مخالفان آن‌ها، فقط اثری از علی بن ابی طالب س می‌باشد که در جواب آن می‌توان گفت که اجتهاد شخصی ایشان بوده است؛ و منشأ اجتهاد وی، این است که پیامبر ج را در حال خواندن قنوت نازله، پس از رکوع، مشاهده کرد و قنوت وتر را بر آن قیاس کرده است؛ و احناف نیز درباره‌ی قنوت نازله، قائل به خواندن آن پس از رکوع هستند.

3-   شافعی‌ها در قنوت وتر، دعای «اللهمّ اهدنی فیمن هدیتَ...» را می‌خوانند و احناف، دعای «اللهمّ انّا نستعینک...» را برای خواندن در قنوت وتر، ترجیح می‌دهند. البته اختلاف مزبور، فقط درباره‌ی افضلیت و اَولی و عدم اَولی است و خواندن هریک از این دعاها طبق هردو مذهب جایز می‌باشد.

احناف دعای «استعانت» را بدین خاطر ترجیح می‌دهند که به قرآن شبیه‌تر است. علامه سیوطی در کتاب «الاتقان فی علوم القران» می‌نویسد: «دعای استعانت در ابتدای دو سوره‌ی «الخلع» و «الحفد» بوده‌اند که بعدها تلاوت آن‌ها منسوخ شده است».

امام محمد می‌گوید: «در قنوت، دعای مخصوص وجود ندارد و نمازگزار هر دعایی که خواست، می‌تواند بخواند؛ البته مشروط بر آن که دعایش مشتمل بر کلام و سخنان مردم نباشد».

1274 - [21] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِذَا سَلَّمَ فِی الْوتر قَالَ: «سُبْحَانَکَ الْـمَلِکِ الْقُدُّوسِ» رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَزَادَ: ثَلَاث مَرَّات یُطِیل فِی آخِرهنَّ([21]).

1274- (21) ابی بن کعب س گوید: هر گاه رسول خدا ج از نماز وتر سلام میدادند، میفرموند: «سبحان الـملک القدّوس»؛ «خداوندِ پادشاه و پاک، از تمام ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، منزّه است».

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند و نسایی این عبارت را نیز افزوده است: پیامبر ج سه بار می‌گفتند: «سبحان الله الـملک القدّوس»، و در مرتبه‌ی سوم، صدای خویش را بلند می‌کردند و آن را به صورت کشیده می‌خواندند].

1275 - [22] (صَحِیح)

وَفِی رِوَایَةٍ لِلنَّسَائِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کَانَ یَقُولُ إِذَا سَلَّمَ: «سُبْحَانَ الْـمَلِکِ الْقُدُّوسِ» ثَلَاثًا وَیَرْفَعُ صَوْتَهُ بالثالثة([22]).

1275- (22) و در روایتی از نسایی که عبدالرحمن بن ابزی س از پدر خویش نقل می‌کند، چنین آمده که وی گفته است: «هر گاه آن حضرت ج سلام نماز وتر را می‌دادند، سه بار می‌فرمودند: «سبحان الـملک القدّوس»؛ «خداوند پادشاه و پاک، از تمام ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، منزّه است». و در مرتبه‌ی سوم، صدای خویش را بلند می‌کردند.

1276 - [23] (صَحِیح)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ ج کَانَ یَقُولُ فِی آخِرِ وَتْرِهِ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِرِضَاکَ من سخطک وبمعافاتک من عُقُوبَتک وَأَعُوذ بک مِنْکَ لَا أُحْصِی ثَنَاءً عَلَیْکَ أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ([23]).

1276- (23) علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج در آخر نماز وتر خویش، این دعا را می‌خواندند:

«اللهمّ انّی اعوذ برضاک من سخطک و بمُعافاتک من عقوبتک و اعوذ بک منک، لااُحصی ثناءاً علیک، انت کمـا اثنیتَ علی نفسک».

«بار خدایا! من از خشم تو، به خشنودی‌ات و از کیفرت به بخشایشت پناه می‌برم و از تو به تو پناه می‌برم؛ زبان به شمارش ستایش تو نمی‌گشایم؛ همان گونه هستی که خود را ستوده‌ای».

[این حدیث را ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «کان یقول فی اخر وتره» [آن حضرت ج در آخر وتر خویش می‌فرمودند]: این عبارت، چند تفسیر می‌تواند داشته باشد:

این دعا را در رکعت سوّم به جای قنوت می‌خواندند. و برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین قول را اختیار کرده‌اند.

این دعا را در آخرین قعده‌ی وتر، پیش از سلام و یا بعد از سلام می‌خواندند.

این دعا را در آخرین سجده‌های وتر می‌خواندند؛ همان طور که در صحیح مسلم از عایشه ل روایت است که یک بار در سجده‌ی نماز شب، همین دعا را از آن حضرت ج شنیده است.

و به طور کلّی، می‌توان چنین گفت که تمامی این صورت‌ها، صحیح و درست است.


فصل سوم

1277 - [24] (صَحِیح)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قِیلَ لَهُ: هَلْ لَکَ فِی أَمِیر الْـمُؤمنِینَ مُعَاوِیَة فَإِنَّهُ مَا أَوْتَرَ إِلَّا بِوَاحِدَةٍ؟ قَالَ: أَصَابَ إِنَّهُ فَقِیهٌ

وَفِی رِوَایَةٍ: قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ: أَوْتَرَ مُعَاوِیَةُ بَعْدَ الْعِشَاءِ بِرَکْعَةٍ وَعِنْدَهُ مَوْلًى لِابْنِ عَبَّاسٍ فَأَتَى ابْنَ عَبَّاسٍ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ: دَعْهُ فَإِنَّهُ قَدْ صَحِبَ النَّبِیَّ ج. رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ([24]).

1277- (24) از عبدالله بن عباس س روایت است که از وی پرسیده شد: آیا در مورد عمل امیر مؤمنان، معاویه س، نظر یا جواب و یا افتایی داری؟ چرا که او فقط با یک رکعت، وتر می‌گزارد؟ عبدالله بن عباس س گفت: معاویه س درست عمل کرده است؛ زیرا او، فقیه و دانشمند است.

و در روایتی دیگر، چنین آمده است: ابن ابی مُلیکة س گوید: معاویه س پس از نماز عشاء، (نماز وتر را) یک رکعت گزارد و این در حالی بود که (کریب،) برده‌ی آزاد کرده شده‌ی ابن عباس س به نزد وی بود. برده‌ی آزاد شده‌ی ابن عباس س به نزد وی رفت و موضوع را برای ابن عباس س بازگو نمود؛ ابن عباس س گفت: او را به حال خود واگذار؛ چرا که معاویه س با پیامبر ج همراه و همنشین و مصاحب و دوشادوش بوده است (و از زمره‌ی صحابه‌ی آن حضرت ج به شمار می‌آید؛ و پرواضح است که در این موضوع، نسبت به شما، آگاه‌تر و باخبرتر است)!

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «هل لک»: این عبارت به «هل لک جواب» یا «هل لک افتاء» ترجمه می‌شود؛ یعنی آیا برای تو در مورد عمل وی، جواب یا افتایی وجود دارد؟

«ما اوتر الّا بواحدة»: ظاهر این عبارت،‌ بیانگر آن است که معاویه س، فقط به خواندن یک رکعت وتر اکتفا و بسنده می‌نموده است؛ و این احتمال نیز وجود دارد که یک رکعت را به دو رکعت پیش از آن، پیوست و ضمیمه نموده باشد؛ و چون وی، به خواندن نماز وتر اکتفا می‌کرده و تهجّد را ترک می‌نمود، از این رو، بدو ایراد گرفتند و لب به انتقاد گشودند.

و این احتمال نیز وجود دارد که اعتراض و ایراد، به خاطر ترک سنّت عشاء بوده باشد.

«اصاب»: حق با او بود؛ کار درست را انجام داده است؛ سخن درستی گفته است؛ به هدف رسیده است.

«فقیه»: فقه خوانده؛ عالم روحانی؛ دانا؛ دانشمند؛ عالم به اوامر و فرامین الهی،‌ تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی؛ متخصّص در علم فقه.

«و عنده مولی لابن عباس»: مراد از برده‌ی آزاده شده‌ی ابن عباس س، همان «کُریب» است.

1278 - [25] (ضَعِیف)

وَعَن بُرَیْدَة قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «الْوَتْرُ حَقٌّ فَمَنْ لَمْ یُوتِرْ فَلَیْسَ مِنَّا الْوَتْرُ حَقٌّ فَمَنْ لَمْ یُوتِرْ فَلَیْسَ مِنَّا الْوَتْرُ حَقٌّ فَمَنْ لَمْ یُوتِرْ فَلَیْسَ مِنَّا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([25]).

1278- (25) بریدة (اسلمی) س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «نماز وتر، حقّ (واجب) است؛ پس هرکس نماز وتر نگزارد، از ما نیست؛ نماز وتر، حق است و کسی‌که آن را نخواند، از ما نیست؛ نماز وتر، حق است و هرکس که آن را نگزارد، از ما نیست».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «حقّ»: از دیدگاه امام ابوحنیفه و پیروانش، نماز وتر، فقط سنّت نیست، بلکه واجب می‌باشد؛ عدّه‌ای از علماء و صاحب نظران اسلامی گفته‌اند که از جمله‌ی «الوتر حق»، وجوب وتر ثابت نمی‌شود؛ چون «حقّ» به معنای «ثابت» است؛ در پاسخ چنین گفته شده است که در جاهای متعددی از روایات و احادیث، واژه‌ی «حق» به معنای «واجب» آمده است؛ و در این جا نیز مراد از «حق»، همان واجب است؛ چنان که ابوایوب انصاری س حدیثی را از پیامبر ج نقل می‌کند که در آن آمده است: «الوتر حقٌ واجبٌ علی کلّ مسلم» (احمد بن حبّان، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «وتر، حقّی واجب بر هر مسلمان است».

و دلایل امام ابوحنیفه و جمهور در مورد وجوب و عدم وجوب نماز وتر، پیش‌تر در شرح حدیث خارجة بن حذافة س (حدیث شماره 1267) گذشت.

1279 - [26] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «من نَام عَن الْوِتْرِ أَوْ نَسِیَهُ فَلْیُصَلِّ إِذَا ذَکَرَ أَوْ إِذا اسْتَیْقَظَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ

أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه([26]).

1279- (26) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از نماز وتر به خواب رفت (و بر اثر خواب رفتگی، نماز وترش قضا شد،) یا آن را فراموش کرد (و نگزارد)؛ پس هر گاه به یادش آمد، یا از خواب بیدار شد، باید آن را بخواند».

 [این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: از آن جا که از دیدگاه احناف، نماز وتر واجب است، به جای آوردن قضای آن نیز واجب می‌باشد؛ و از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، چون نماز وتر واجب نیست، به جای آوردن قضای آن نیز لازم نیست.

دلیل احناف، حدیث ابوسعید خدری س می‌باشد؛ اما امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل بر سند حدیث مذکور، انتقاد کرده‌اند و گفته‌اند که مدار این حدیث بر شخصی به نام عبدالرحمن بن زید بن اسلم است که از لحاظ روایت حدیث، ضعیف است.

در پاسخ باید گفت که عبدالرحمن بن زید در این حدیث، متفرّد نیست، بلکه دو مُتابع دارد؛ اولین متابع او، برادرش به نام عبدالله بن زید است که امام ترمذی درباره‌ی او از امام احمد بن حنبل چنین نقل می‌کند: «اخوه (ای اخو عبدالرحمن بن زید) عبدالله، لابأس به». امام ترمذی هم‌چنین قول امام بخاری را نقل کرده است: «عبدالله بن زید بن اسلم ثقة».

و دومین متابع وی، شخصی به نام محمد بن مطرّف است که امام ابوداود، حدیثش را در سنن خود ذکر کرده است (در باب «الدعاء بعد الوتر»)؛ تا جایی که در سنن دار قطنی، علاوه از محمد بن مطرّف، عبدالله بن سلمه نیز از وی متابعت کرده است (در باب «من نام عن وتره و نسیه»)

از این رو، حدیث ابوسعید خدری س، بدون شک قابل استدلال است و حدیث در ضمن این که بر وجوب قضای وتر دلالت می‌کند، بر وجوب خود وتر نیز دلالت دارد.

1280 - [27] (ضَعِیف)

وَعَنْ مَالِکٍ بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ ابْنَ عُمَرَ عَنِ الْوِتْرِ: أَوَاجِبٌ هُوَ؟ فَقَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ: قَدْ أَوْتَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَأَوْتَرَ الْـمُسْلِمُونَ. فَجَعَلَ الرَّجُلُ یُرَدِّدُ عَلَیْهِ وَعَبْدُ الـلّٰهِ یَقُولُ: أَوْتَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَأَوْتَرَ الْـمُسْلِمُونَ. رَوَاهُ فِی الْـمُوَطَّأ([27]).

1280- (27) مالک س گوید: بدو خبر رسیده است که مردی، از عبدالله بن عمر س درباره‌ی نماز وتر پرسید که آیا نماز وتر واجب است یا خیر؟ عبدالله بن عمر س در پاسخ گفت: «بی‌گمان، پیامبر خدا ج و مسلمانان، نماز وتر را خوانده‌اند».

آن مرد، پیوسته این سؤال را تکرار می‌کرد و درباره‌ی وجوب نماز وتر از عبدالله بن عمر س می‌پرسید و عبدالله بن عمر س نیز در پاسخ وی می‌گفت: «بی‌تردید، پیامبر خدا ج و سایر مسلمانان، نماز وتر را خوانده‌اند».

 [این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «یردّد»: تکرار می‌کرد و به دنبال جواب صریح بود و به اشاره‌ها اکتفا و بسنده نمی‌نمود.

عبدالله بن عمر س از آن جهت، پاسخی صریح در مورد وجوب نماز وتر را بدان مرد نداد؛ زیرا وی، چیزی را در مورد وجوب نماز وتر، از پیامبر ج نشنیده بود؛ و این در حالی است که از دیگر صحابه، همچون ابوایوب انصاری و چند تن دیگر، نقل شده است که از پیامبر ج واژه‌ی «وجوب» را در مورد نماز وتر، روایت کرده‌اند؛ همچون: «الوتر حق واجب علی کلّ مسلم» (احمد؛ صحیح ابن حبّان؛ نسایی؛ ابن ماجه؛ ابوداود و ابوداود طیالسی).

1281 - [28] (ضَعِیف جدا)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُوتِرُ بِثَلَاثٍ یَقْرَأُ فِیهِنَّ بِتِسْعِ سُوَرٍ مِنَ الْـمُفَصَّلِ یَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ بِثَلَاثِ سُوَرٍ آخِرُهُنَّ: (قل هوا لله أحد)

رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([28]).

1281- (28) علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج سه رکعت نماز وتر می‌گزاردند و در این سه رکعت، نُه سوره از سوره‌های مفصّل قرآن می‌خواندند؛ این طور که در هر رکعت، سه سوره می‌خواندند که آخر آن‌ها، سوره‌ی «قل هو الله احد» بود.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «آخرهنّ قل هو الله احد»: این عبارت، دو احتمال دارد:

1-  آخر سه رکعت وتر؛ یعنی پیامبر ج در رکعت آخر وتر، سه سوره می‌خواندند؛ این طور که در رکعت سوم وتر، دو سوره می‌خواندند و پس از آن دو سوره، سوره‌ی «قل هو الله احد» را نیز می‌افزودند و با آن، رکعت سوم را به پایان می‌رساندند.

2-  آخر سوره‌ها؛ یعنی پیامبر ج در هر رکعت از نماز وتر، سه سوره می‌خواندند؛ این طور که در هر رکعت، دو سوره می‌خواندند و پس از آن دو سوره، سوره‌ی «قل هو الله احد» را نیز می‌افزودند؛ و بدین ترتیب، قرائت هر رکعت از نماز وتر را با سوره‌ی «اخلاص» به پایان می‌رساندند. و احتمال اول، صحیح‌تر است.

«مفصّل»: به سوره‌های آخرین منزل قرآن، «مُفصّل» می‌گویند؛ یعنی از سوره‌ی «حجرات» تا آخر قرآن. و «مُفصّل» نیز به سه نوع تقسیم می‌گردد:

طوال مفصّل: از سوره‌ی «حجرات» تا سوره‌ی «بروج».

اوساط مفصّل: از سوره‌ی «بروج» تا سوره‌ی «بینة».

قصار مفصّل: از سوره‌ی «بینة» تا سوره‌ی «ناس».

1282 - [29] (صَحِیح)

وَعَنْ نَافِعٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ ابْنِ عُمَرَ بِمَکَّةَ وَالسَّمَاءُ مُغَیِّمَةٌ فَخَشِیَ الصُّبْحَ فَأَوْتَرَ بِوَاحِدَةٍ ثُمَّ انْکَشَفَ فَرَأَى أَنَّ عَلَیْهِ لَیْلًا فَشَفَعَ بِوَاحِدَةٍ ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ فَلَمَّا خَشِیَ الصُّبْح أوتر بِوَاحِدَة. رَوَاهُ مَالک([29]).

1282- (29) نافع س گوید: همراه با عبدالله بن عمر س در مکه‌ی مکرّمه بودم؛ و این در حالی بود که آسمان، ابری بود. ابن عمر س از بیم آن که مبادا صبح صادق طلوع کند، یک رکعت نماز وتر گزارد (و آن را به دو رکعتی که پیش از آن گزارده بود، پیوست و ضمیمه نمود)؛ آن‌گاه چون هوا صاف شد و ابرها کنار رفتند، ابن عمر س متوجه شد که هنوز از شب باقی مانده است؛ از این رو، یک رکعت دیگر با آن رکعت پیشین، پیوست و ضمیمه نمود و آن را جُفت (شَفع) ساخت؛ آن‌گاه دو رکعت دیگر نیز به جای آورد؛ و چون بیم آن داشت که مبادا صبح صادق طلوع کند، از این رو، یک رکعت نماز وتر گزارد.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: «فشفع بواحدة»: اگر فردی، پس از نماز عشاء، وتر را بخواند و در آخر شب بخواهد، نماز تهجّد را بگزارد، در آن صورت از دیدگاه هرچهار امام و پیشوا (امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل) اعاده‌ی نماز وتر، لازم نیست و نماز تهجّد، بدون خواندن مجدّد وتر، صحیح است.

امام اسحاق بن راهویه، قائل به «نقض وتر» است و می‌گوید: چنین شخصی باید قبل از تهجّد، یک رکعت نماز نفل بخواند تا این یک رکعت با سه رکعت وتر که در آغاز شب خوانده است، یکجا جمع شده و شَفع شوند؛ و نماز وتری که بعد از عشاء خوانده است، بدین ترتیب نقض و شکسته می‌شود و بعد از خواندن تهجّد، مجدداً باید وتر را بخواند.

دلیل وی، حدیث پیامبر است که فرمود: «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً» (بخاری و مسلم)؛ «آخرین نماز شب خویش را نماز وتر قرار دهید». و دلیل دیگر وی، عملکرد عبدالله بن عمر س است؛ زیرا وی قائل به نقض وتر است (مسند احمد)

و جمهور علماء و صاحب نظران اسلامی، «نقض وتر» را صحیح نمی‌دانند و دلیلشان، این حدیث پیامبر گرامی اسلام ج است که فرمودند: «لا وتران فی لیلة» (ترمذی)؛ «در شب، دو وتر درست نیست».

این حدیث، بیانگر آن است که در یک شب، فقط یک بار وتر خواندن کافی و بسنده است؛ از این رو، این فرموده‌ی پیامبر ج که: «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً»، حمل بر استحباب می‌شود؛ زیرا از آن حضرت ج ثابت شده است که گاهی بعد از وتر، دو رکعت نفل می‌خوانده‌اند.

و درباره‌ی عملکرد عبدالله بن عمر س (که مورد استدلال امام اسحاق بن راهویه بود)، امام محمد بن نصر مروزی در «کتاب الوتر» می‌نویسد: «عبدالله بن عمر س گفته است: من موضوع نقض وتر را با رأی و نظر خودم استنباط کرده‌ام (و غالباً، ایشان از حدیث «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً» چنین برداشتی داشته‌اند) و هیچ حدیثی در این باره از پیامبر ج نشنیده‌ام». (ر.ک: معارف السنن ج 4 ص 257).

در این صورت، عبدالله بن عمر س، در یک شب، سه بار وتر می‌خواند! (مصنّف عبدالرزاق، باب «الرجل یوتر ثم یستقیظ فیرید ان یصلّی»)؛ در حالی که پیامبر ج دو بار وتر خواندن را در یک شب، ممنوع قرار داده است!.

1283 - [30] (صَحِیح)

وَعَنْ عَائِشَةَ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ یُصَلِّی جَالِسًا فَیَقْرَأُ وَهُوَ جَالِسٌ فَإِذَا بَقِیَ مِنْ قِرَاءَتِهِ قَدْرُ مَا یَکُونُ ثَلَاثِینَ أَوْ أَرْبَعِینَ آیَةً قَامَ وَقَرَأَ وَهُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَکَعَ ثُمَّ سَجَدَ ثُمَّ یَفْعَلُ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةِ مِثْلَ ذَلِکَ. رَوَاهُ مُسلم([30]).

1283- (30) عایشه ل گوید: رسول خدا ج (چون پا به سنّ گذاشتند، نماز نفل را) نشسته می‌گزاردند و به حالت نشسته قرائت می‌نمودند؛ و هنگامی که از قرائت ایشان، در حدود سی یا چهل آیه (از یک سوره‌ی بزرگ) باقی می‌ماند، بلند می‌شدند و ایستاده آن‌ها را قرائت می‌کردند؛ آن‌گاه به رکوع می‌رفتند و پس از آن، سجده می‌نمودند؛ و رکعت دوم را نیز بدین‌سان، انجام می‌دادند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «کان یصلّی جالساً»: آن حضرت ج در آخر عمر شریفشان، چون پا به سن گذاشتند و اندکی ضعیف شدند، نماز نفل را - چه در روز و چه در شب - به حالت نشسته می‌گزاردند؛ و می‌توان چنین گفت که نشسته خواندن پیامبر ج، معلول چند علّت بود:

ضعف و بیماری و ناراحتی و خستگی پیامبر ج.

سنّ و سال بالای آن حضرت ج.

نماز نفل گزاردن.

طولانی بودن قرائت آن حضرت ج.

1284 - [31] (صَحِیحٍ)

وَعَنْ أُمُّ سَلَمَةَ ل أَنَّ النَّبِیَّ ج: «کَانَ یُصَلِّی بَعْدَ الْوِتْرِ رَکْعَتَیْنِ» رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَزَادَ ابْنُ مَاجَه: خفیفتین وَهُوَ جَالس([31]).

1284- (31) امّ‌سلمه ل گوید: رسول خدا ج پس از گزاردن نماز وتر، دو رکعت دیگر می‌گزاردند.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است؛ و ابن ماجه این عبارت را نیز افزوده است]: «خفیفتین وهو جالسٌ»؛ «(آن حضرت ج پس از گزاردن نماز وتر،) دو رکعت کوتاه و سبک دیگر، به حالت نشسته می‌گزاردند».

شرح: امام مالک;، دو رکعت بعد از وتر را انکار کرده و گفته است: «لااُصلّیهما»؛ «آن‌ها را نمی‌گزارم».

از امام ابوحنیفه/و امام شافعی/در این باره، چیزی نقل نشده است؛ و از امام احمد;، فقط یک بار خواندن دو رکعت بعد از وتر، ثابت شده است. امّا در حقیقت، درباره‌ی ثبوت این دو رکعت، احادیث بی‌شماری وجود دارد که برخی از آن‌ها عبارتند از:

حدیث امّ‌سلمه ل (به شماره 1284).

ابوامامه س گوید: «انّ النبیّ ج کان یصلّیها بعد الوتر وهو جالس یقرأ فیهما «اذا زلزلت» و«قل یا ایها الکافرون» (طحاوی، باب التطوع بعد الوتر)؛ «پیامبر ج به حالت نشسته بعد از وتر دو رکعت نماز می‌گزارد و در آن‌ها سوره‌های «زلزال» و «کافرون» را می‌خواندند».

عایشه ل گوید: «کان یصلّی ثلاث عشرة رکعة یصلّی ثمان رکعات ثم یوتر ثم یصلی رکعتین وهو جالس؛ فاذا اراد اَن یرکع قام، فرکع، ثم یصلّی رکعتین بین النداء والاقامة من صلاة الصبح» (مسلم)؛ «رسول خدا ج در شب، سیزده رکعت نماز می‌گزاردند؛ این‌طور که هشت رکعت می‌گزاردند؛ آ‌ن‌گاه وتر می‌خواندند و پس از آن به حالت نشسته دو رکعت دیگر می‌گزاردند؛ و هرگاه می‌خواستند به رکوع بروند، بلند می‌شدند و به حالت ایستاده به رکوع می‌رفتند؛ آن‌گاه در بین اذان و اقامه‌ی صبح، دو رکعت می‌گزاردند».

ثوبان س گوید: «کنّا مع رسول الله ج فی سفر فقال: انّ السفر جُهد وثقل، فاذا اوتر احدکم فلیرکع رکعتین، فان استیقظ والّا کانتا له» (سنن دارقطنی، باب فی الرکعتین بعد الوتر؛ و سنن بیهقی، باب فی الرکعتین بعد الوتر)؛ «همراه پیامبر ج در سفر بودیم؛ آن حضرت ج فرمودند: بی‌گمان، سفر، مایه‌ی مشقت و زحمت است؛ پس هرگاه یکی از شما وتر خویش را گزارد، باید دو رکعت دیگر بگزارد؛ پس اگر بیدار شد که خوب و گرنه همان دو رکعت، او را کافی است».

انس بن مالک س گوید: «انّ النبیّ ج کان یصلّی بعد الوتر وهو جالس ویقرأ فی الرکعة الاولی بامّ القران واذا زلزلت؛ وفی الثانیة «قل یا ایها الکافرون» (بیهقی، باب فی الرکعتین بعد الوتر)؛ «پیامبر ج بعد از وتر، به حالت نشسته، دو رکعت نماز می‌گزاردند و در رکعت اول، سوره‌ی «فاتحه» و سوره‌ی «زلزال» و در رکعت دوّم - (سوره‌ی فاتحه و) سوره‌ی «کافرون» را می‌خواندند».

این روایات و احادیث، بیانگر ثبوت دو رکعت بعد از وتر هستند؛ امّا از آن جایی که نشستن پیامبر ج در آن دو رکعت ثابت است، برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند: روش سنّت خواندن دو رکعت بعد از وتر، به صورت نشسته می‌باشد؛ از این رو، این دسته از دانشمندان دینی، - بنابر این احادیث و روایات - گزاردن دو رکعت بعد از وتر را به صورت نشسته خواندن، بهتر دانسته‌اند؛ ولی سایر علماء و دانشوران فقهی گفته‌اند که در این زمینه، امّت را نمی‌توان بر آن حضرت ج قیاس کرد؛ از این رو، قیام و ایستادن را در این دو رکعت، ترجیح داده‌اند.

در صحیح مسلم از عبدالله بن عمر س روایت است که یک بار رسول خدا ج را در حال نشسته مشاهده کرد که نماز می‌گزارد؛ از این رو از پیامبر ج پرسید که از شما به من چنین خبر رسیده که نماز نشسته، نصف نماز ایستاده ثواب دارد و شما در حالت نشسته نماز می‌گزارید؟ آن حضرت ج فرمودند: «مسأله همین‌طور است؛ ولی من در این مورد مانند شما نیستم؛ خداوند بلندمرتبه برای من استثنا قائل شده است؛ یعنی نماز نشسته‌ی من، ثواب و پاداش نماز ایستاده را دارد و چیزی از آن کاسته نمی‌شود».

طبق این حدیث، علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند: برای دو رکعت بعد از وتر، ضابطه‌ی خاصّی وجود ندارد؛ از این رو، در حال ایستاده، ثواب و پاداش کامل و در حال نشسته، نصف ثواب ایستاده می‌رسد.

رفع یک اشکال:

پیامبر ج در حدیثی فرمودند: «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً» (بخاری و مسلم)؛ «آخرین نمازتان در شب را نماز وتر قرار دهید»؛ و در اینجا می‌فرماید: «رسول خدا ج پس از گزاردن نماز وتر، دو رکعت دیگر می‌گزاردند»؛ و به ظاهر میان این دو حدیث، تعارض و تضادّ وجود دارد؟

و در حقیقت، این حدیث با حدیث دیگر، هیچ‌گونه تضاد و تعارضی ندارد؛ زیرا دو رکعت بعد از وتر، جزء وتر هستند و حیثیت مستقلّی ندارند؛ بلکه تابع نماز وتر می‌باشند.

1285 - [32] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُوتِرُ بِوَاحِدَةٍ ثُمَّ یَرْکَعُ رَکْعَتَیْنِ یَقْرَأُ فِیهِمَا وَهُوَ جَالِسٌ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَرْکَعَ قَامَ فَرَکَعَ. رَوَاهُ ابْن مَاجَه([32]).

1285- (32) عایشه ل گوید: رسول خدا ج یک رکعت نماز وتر می‌گزاردند؛ آن‌گاه دو رکعت به جای می‌آوردند و در آن‌ها، قرائت را به حالت نشسته می‌خواندند؛ و چون می‌خواستند به رکوع بروند، از جای بلند می‌شدند و (به حالت ایستاده) به رکوع می‌رفتند.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «کان رسول الله ج یوتر بواحدة»: به خاطر جمع کردن و تطبیق میان این احادیث و روایات دیگر، این عبارت را بدین‌گونه ترجمه و تفسیر می‌کنیم: «یک رکعت به همراه دو رکعت پیش از آن می‌گزاردند؛ یعنی برای نماز وتر، یک رکعت می‌خواندند و آن را با دو رکعت قبل از آن، ضمیمه و پیوست می‌نمودند».

1286 - [33] (صَحِیح)

وَعَنْ ثَوْبَانَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ هَذَا السَّهَرَ جُهْدٌ وَثِقَلٌ فَإِذَا أَوْتَرَ أَحَدُکُمْ فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ فَإِنْ قَامَ مِنَ اللَّیْلِ وَإِلَّا کَانَتَا لَهُ». رَوَاهُ الدَّارِمِیُّ([33]).

1286- (33) ثوبان س گوید: پیامبر ج فرمودند: «بی‌گمان، این شب‌زنده داری (با گزاردن نماز تهجّد،) سختی و مشقّت و سنگینی و دشواری به دنبال دارد؛ پس هرگاه یکی از شما (به بیدار شدن در آخر شب، اطمینان نداشت و) نماز وتر را (پیش از خواب) گزارد، باید پس از آن، دو رکعت دیگر نیز بخواند؛ اگر چنانچه در شب (برای تهجّد و شب زنده‌داری) بیدار شد (و نماز تهجّد گزارد، خیلی خوب است؛) و اگر چنانچه در شب (برای شب زنده‌داری و گزاردن نماز تهجّد) بیدار نشد، پس آن دو رکعت، برای او (در فراچنگ آوردن پاداش شب زنده‌داری) کافی است».

[این حدیث را دارمی روایت کرده است].

شرح: «السهر»: شب زنده‌داری کردن؛ شب را با گزاردن نماز تهجّد سپری کردن؛ بیدار خوابی برای راز و نیاز.

«جهد»: مشقت‌زا؛ رنج‌آور؛ سخت؛ دشوار.

«ثقل»: سنگین؛ ملال‌آور؛ طاقت‌فرسا.

«انّ هذا السهر جهد و ثقل»: این عبارت، بیانگر مشقت و زحمتی است که قیام و عبادت شبانه در پی دارد؛ زیرا خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡ‍ٔٗا وَأَقۡوَمُ قِیلًا٦ [المزمل: 6]. «عبادت شبانه، (افعال آن) مؤثرتر و ماندگارتر، و اقوال (آن) درست‌تر و پابرجاتر است».

از این حدیث معلوم می‌شود که خواندن وتر بعد از نماز عشاء تا طلوع صبح صادق جایز است؛ ولی خواندن آن در یک سوم آخر شب، اجر و پاداش بیشتری دارد؛ عایشه ل گوید: «من کلّ اللیل قد اوتر رسول الله ج؛ من اوّل اللیل واوسطه وآخره؛ فانتهی وتره الی السحر» (بخاری، مسلم، نسایی، ابوداود و ترمذی)؛ «پیامبر ج در تمام شب، وتر را خوانده است: در اول، وسط و در آخر شب؛ و وتر او به سحر منتهی می‌شد».

و برای کسی‌که بیم آن دارد که در آخر شب بیدار نشود، مستحب است که وترش را اول شب بخواند؛ همچنان که برای کسی‌که گمان می‌کند آخر شب بیدار می‌شود، تأخیر آن سنّت است؛ ابوقتاده س گوید: پیامبر ج به ابوبکر س فرمود: «متی توتر»؟؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ گفت: قبل از آن که بخوابم. به عمر فرمود: «متی توتر؟»؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ عرض کرد: می‌خوابم و بعد بلند می‌شوم و نماز وتر خویش را می‌گزارم. پیامبر ج به ابوبکر صدّیق س فرمود: «اخذتَ بالحزم او بالوثیقة»؛ «محکم‌کاری و احتیاط کردی». و به عمر س فرمود: «اخذتَ بالقوة»؛ «کارت همراه با قدرت و نیرو بود» (ابوداود، ابن ماجه و صحیح ابن خزیمه)

به هر حال، از مجموع روایات بالا، چنین معلوم می‌شود که اگر کسی توان شب زنده‌داری را ندارد، پیش از خواب، نماز وتر خویش را بخواند و پس از آن، دو رکعت دیگر نیز بگزارد.

1287 - (حسن)

وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ: أَنَّ النَّبِیَّ ج کَانَ یُصَلِّیهِمَا بَعْدَ الْوِتْرِ وَهُوَ جَالس یقْرَأ فیهمَا [إِذا زلزلت]

و [قل یَا أَیهَا الْکَافِرُونَ]

رَوَاهُ أَحْمد([34]).

1287- (34)... ابوامامه س گوید: (گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که) رسول خدا ج دو رکعتِ پس از وتر را، به حالت نشسته می‌گزاردند و در آن دو رکعت، سوره‌های «اذا زلزلت الارض زلزالـها» و «قل یا ایـها الکافرون» را قرائت می‌کردند.

[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].

شرح و توضیح این حدیث، به سان حدیث شماره‌ی 1284 است.




[1]- بخاری 2/477 ح 990؛ مسلم 1/516 ح (145-749)؛ ابوداود 2/80 ح 1336؛ ترمذی 2/300 ح 437؛ نسایی 3/233 ح 1694؛ دارمی 1/404 ح 1458؛ موطأ مالک 1/123 ح 13 «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 2/58.

[2]- مسلم 1/518 ح (153-752).

[3]- بخاری 3/20 ح 114؛ مسلم 1/508 ح (123-737)؛ ابوداود 2/85 ح 1338؛ ترمذی 2/321 ح 459؛ دارمی 1/448 ح 1581؛ و مسند احمد 6/161.

[4]- مسلم 1/512 ح (139-746).

[5]- بخاری 2/484 ح 998؛ مسلم 1/517 ح (151-751).

[6]- مسلم 1/512 ح (149-750)؛ ترمذی 2/331 ح 467؛ و مسند احمد 2/37.

[7]- مسلم 1/520 ح (162-755)؛ ترمذی 2/317 ح 455؛ ابن ماجه 1/375 ح 1187؛ موطأ مالک 1/124 ح 18 «کتاب صلاة اللیل» و مسند احمد 3/389.

[8]- بخاری 2/486 ح 996؛ مسلم 1/512 ح (137-745)؛ ترمذی 2/318 ح 456؛ نسایی 3/230 ح 1681؛ و ابن ماجه 1/375 ح 1186.

[9]- بخاری 3/56 ح 1178؛ مسلم 1/499 ح (85-721)؛ ابوداود 2/138 ح 1432؛ ترمذی 3/133 ح 760؛ نسایی 3/229 ح 1677؛ دارمی 1/402 ح 1454؛ و مسند احمد 2/459.

[10]- ابوداود 1/153 ح 226؛ و ابن ماجه 1/430 ح 1354.

[11]- ابوداود 2/97 ح 1362؛ و مسند احمد 6/149.

[12]- ابوداود 2/132 ح 1422؛ نسایی 3/238 ح 1712؛ و ابن ماجه 1/376 ح 1190.

[13]- بخاری 11/214 ح 6410؛ مسلم 4/2062 ح (85-268)؛ ابوداود 2/127 ح 1416؛ ترمذی 2/316 ح 453؛ نسایی 3/228 ح 1675؛ ابن ماجه 1/370 ح 1169؛ دارمی 1/448 ح 1580؛ و مسند احمد 1/100.

[14]- ابوداود 2/128 ح 1418؛ ترمذی 2/314 ح 452؛ ابن ماجه 1/369 ح 1168؛ و دارمی 1/446 ح 1576.

[15]- ابوداود 2/137 ح 1431؛ و ترمذی 2/330 ح 466.

[16]- ابوداود 2/132 ح 1423؛ ترمذی 2/326ح 463؛ و ابن ماجه 1/371 ح 1173.

[17]- نسایی 3/244 ح 1731؛ ابن ماجه 1/370 ح 1171؛ و دارمی 1/451 ح 1589.

[18]- دارقطنی 1/31 ح 3 «کتاب الوتر».

[19]- دارمی 1/449 ح 1586.

[20]- ابوداود 2/133 ح 1425؛ ترمذی 2/328 ح 464؛ نسایی 3/248 ح 1745؛ ابن ماجه 1/372 ح 1178؛ و دارمی 1/452 ح 1593.

[21]- ابوداود 2/137 ح 1430؛ و نسایی 3/250 ح 1751.

[22]- نسایی 3/245 ح 1733.

[23]- ابوداود 2/134 ح 1427؛ و ابن ماجه 1/373 ح 1179.

[24]- بخاری 7/103 ح 3765.

[25]- ابوداود 2/129 ح 1419.

[26]- ابوداود 2/137 ح 1431؛ ترمذی 2/303 ح 465؛ و ابن ماجه 1/375 ح 1188.

[27]- موطأ مالک 1/124 ح 17، «کتاب صلاة اللیل».

[28]- ترمذی 2/323 ح 460.

[29]- موطأ مالک 1/125 ح 19، «کتاب صلاة اللیل».

[30]- مسلم 1/505 ح (112-731).

[31]- ترمذی 2/335 ح 471؛ و ابن ماجه 1/377 ح 1196.

[32]- ابن ماجه 1/377 ح 1196.

[33]- دارمی 1/452، 453؛ ح 1594.

[34]- مسند احمد 5/260.

اِعتدال و میانه‌روی در اعمال


فصل اول

1241 - [1] (صَحِیح)

عَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُفْطِرُ مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى یُظَنَّ أَنْ لَا یَصُومَ مِنْهُ وَیَصُومُ حَتَّى یُظَنَّ أَنْ لَا یُفْطِرَ مِنْهُ شَیْئًا وَکَانَ لَا تَشَاءُ أَنْ تَرَاهُ مِنَ اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْتَهُ وَلَا نَائِمًا إِلَّا رَأَیْتَهُ. رَوَاهُ البُخَارِیّ.

1241- (1) انس بن مالک س گوید: گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که پیامبر ج چنان پیوسته در یک ماه افطار می‌کردند (و روزه‌ی مستحبی نمی‌گرفتند) که چنین پنداشته می‌شد که آن حضرت ج دیگر نمی‌خواهند روزی از آن ماه را روزه باشند؛ و گاهی نیز چنان پیوسته در یک ماه روزه می‌گرفتند که چنین گمان می‌شد که ایشان دیگر نمی‌خواهند روزی از آن ماه را بخورند و افطار نمایند؛ (بلکه می‌خواهند تمام ماه را روزه باشند و روزی از آن را افطار نکنند).

و گاهی چنان بود که می‌پنداشتی در این وقت از شب، باید آن حضرت ج خواب باشد و حال آن که ایشان را در حال نماز می‌دیدی؛ و گاهی می‌پنداشتی که باید ایشان را در حال نماز ببینی و حال آن که ایشان خواب بودند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «کان رسول الله ج یفطر...»: مراد این است که برای روزه‌ی مستحبی رسول خدا ج وقت مشخّصی نبود، بلکه ایشان گاهی چنان پیوسته روزه‌ی مستحبی می‌گرفتند که صحابه با خود می‌گفتند: گویا رسول خدا ج نمی‌خواهند هیچ روزی از ماه را افطار کنند.

و گاهی نیز چنان پیوسته افطار می‌کردند که با خود می‌گفتند: گویا پیامبر ج نمی‌خواهند هیچ روزه بگیرند.

«و کان لاتشاء ان تراه من اللیل مصلّیاً الا رأیته»: مراد این است که برای نماز شب رسول خدا ج نیز وقت مشخّص و معینی وجود نداشت که حصّه‌ی مشخّصی از شب را برای خواب و حصّه‌ی معینی را برای عبادت و نماز قرار دهند؛ بلکه عادت پیامبر ج چنان بود که گاه چنین تصور می‌شد که در این وقت شب، آن حضرت ج باید خواب باشند، حال آن که ایشان بیدار و در حال خواندن نماز بودند؛ و گاهی چنین تصور می‌شد که در این وقت شب، ایشان نماز می‌خوانند، حال آن که ایشان خواب بودند.

«امّت اسلام، یک امّت میانه و معتدل است»:

امّت اسلامی، یک امّت میانه و مُعتدل است؛ زیرا شرافت و زیبایی آن، در آن است که از افراط و تفریط به دور است و در حدّ اعتدال و میانه قرار دارد.

معتدل از نظر «عقیده»؛ که نه راه «غلوّ» را می‌پیمایند و نه راه «تقصیر و شرک»؛ نه طرفدار «جبر» هستند و نه «تفویض»؛ نه درباره‌ی صفات خدا معتقد به «تشبیه» هستند و نه «تعطیل».

معتدل از نظر «ارزش‌های معنوی و مادّی»: که نه به کلّی در جهان مادّه فرو می‌روند که معنویت به فراموشی سپرده شود و نه آن چنان در عالم معنا فرو می‌روند که از جهان ماده به کلّی بی‌خبر گردند؛ نه همچون گروه عظیمی از یهود، جز گرایش مادّی چیزی را نشناسند و نه همچون راهبان مسیحی که به کلّی ترک دنیا گویند.

معتدل از نظر «علم و دانش»؛ که نه آن چنان بر دانسته‌های خود، جمود دارند که علوم دیگران را پذیرا نشوند و نه آن‌گونه خودباخته‌اند که به دنبال هر صدایی برخیزند.

معتدل از نظر «روابط اجتماعی»؛ که نه اطراف خود حصاری می‌کشند که از جهانیان به کلّی جدا شوند، و نه اصالت و استقلال خود را از دست می‌دهند که همچون غرب‌زدگان و شرق‌زدگان در این ملّت و آن امّت، ذوب شوند!.

معتدل از نظر «شیوه‌های اخلاقی»، «عبادت»، «تفکّر» و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگی و حیات.

یک مسلمان واقعی و راستین، هرگز نمی‌تواند انسان یک بعدی باشد، بلکه انسانی است دارای ابعاد مختلف، متفکّر، با ایمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان، فعّال، آگاه و باگذشت.

1242 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى الله أدومها وَإِن قل»([1]).

1242- (2) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «محبوب‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین کارها به پیشگاه خداوند، با دوام‌ترین آن‌ها است؛ اگر چه اندک باشد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

1243 - [3] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «خُذُوا مِنَ الْأَعْمَالِ مَا تُطِیقُونَ فَإِنَّ اللهَ لَا یمل حَتَّى تملوا»([2]).

1243- (3) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «به اندازه‌ی توان خویش، کار بگیرید و اعمال انجام دهید؛ چرا که خدا تا آن‌گاه که شما خسته نشوید، ملول نخواهد شد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «فانّ الله لایملّ»: «لایملّ» به معنای «لایترک اعطاء ثوابه» است؛ یعنی دادن پاداشش را از شما دریغ نمی‌کند.

«حتّی تـملّوا»: تا شما از انجام اعمال، ملول و خسته شوید و از آن دست بکشید.

در صحیح بخاری و صحیح مسلم، این حدیث با این عبارت آمده است: عایشه ل گوید: «اَنّ النبیّ ج دخل علیها وعندها امراُة؛ قال: «من هذه؟» قالت: فلانة، تذکر من صلاتها؛ قال: «مَه! علیکم بما تطیقون؛ فو الله! لایملّ الله حتی تملّوا». وکان احبّ الدّین الیه، ما داوم علیه صاحبه».

«پیامبر ج» به منزل من آمد؛ زنی پیشم بود؛ پرسید: این زن کیست؟ جواب دادم که فلان زن (حولاء دختر تویت) است. عایشه ل درباره‌ی کثرت نماز آن زن، به ویژه نماز شبش سخن گفت. پیامبر ج فرمود: «این کار را نکنید! باید شما آنچه در توان دارید، انجام دهید. سوگند به خدا! خداوند بلندمرتبه، ثواب عبادت شما را قطع نمی‌کند مگر این که در اثر خستگی، عبادت را ترک کنید و آن را ادامه ندهید؛ و محبوب‌ترین عبادت به نزد خدا، عبادتی است که انسان بر آن دوام داشته باشد».

1244 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لِیُصَلِّ أَحَدُکُمْ نَشَاطَهُ وَإِذَا فَتَرَ فَلْیَقْعُدْ»([3]).

1244- (4) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر یک از شما باید وقتی که با نشاط و سرحال است، نماز بخواند؛ و هرگاه خسته گردید، باید بنشیند (و استراحت کند تا کسالت و خستگی از بین برود)».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «نشاطه»: تا زمانی که با نشاط و سرحال و با انرژی و نیرومند است.

«فتر»: ضعیف شد؛ خسته شد؛ توانش تحلیل رفت؛ کم‌حوصله شد؛ سست و اِهمال‌کار شد.

«فلیقعد»: این عبارت را به دو گونه می‌توان ترجمه و تفسیر کرد:

1-  «فلیقعد عن القیام بالعبادة»: یعنی باید از عبادت دست بکشد و دمی بیاساید و استراحت کند تا کسالت و خستگی برطرف شود.

2-  «لیصلّ قائـمـاً واذا فتر فلیقعد مصلّیاً»: یعنی، نماز خویش را باید ایستاده شروع کند و اگر خسته شد، می‌تواند نماز را به حالت نشسته بگزارد.

ناگفته نماند که این حدیث به طور کامل در بخاری و مسلم چنین روایت شده است:

«عن انس بن مالک س قال: دخل النبیّ ج فاذا حبل مـمدود بین الساریتین؛ فقال: «ما هذا الحبل؟» قالوا: هذا حبل لزینب؛ فاذا فترت تعلّقتّ. فقال النبی ج: «لا حُلُّوه، لیصلّ احدکم نشاطه، فاذا فتر فلیقعد».

«انس بن مالک س گوید: پیامبر ج داخل مسجد شد؛ دید که طنابی به دو ستون (به نام ساریتین) بسته شده است؛ پرسید: این ریسمان چیست؟ مردمانی که در آن جا بودند، جواب دادند که این ریسمان، مربوط به زینب دختر جحش (همسر پیامبر ج) است؛ وقتی که خسته و کسل می‌شود، به آن تکیه می‌کند تا نیافتد. پیامبر ج فرمود: «این کار را نکنید و طناب را باز کنید؛ هریک از شما باید وقتی که بانشاط و سرحال است، نماز بخواند و اگر خسته گردید، باید بنشیند و استراحت کند تا کسالت و خستگی‌اش از بین رود».

انس بن مالک س در روایتی دیگر، پیرامون «تشویق به میانه‌روی در عبادات و بهره‌گیری از طیبات» می‌گوید:

«جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی ج یسألون عن عبادة النبی ج، فلما أخبروا بها کأنهم تقالوها؛ فقالوا: أین نحن من النبی ج، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی ج إلیهم فقال: «أنتم الذین قلتم کذا وکذا؟! أما والله إنی لأخشاکم لله، وأتقاکم له، لکنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی»([4]).

انس س گوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر ج آمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر ج سؤال نمودند.

چون آنان را از شیوه‌ی عبادت آن حضرت ج باخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر ج را کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بی‌گمان خداوند گناهان گذشته و آینده‌اش را آمرزیده و بخشیده است.

پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا می‌دارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه می‌گیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پاره‌ای از لذائد و راحتی‌ها را بر خود حرام می‌کنم) و از زنان کناره‌گیری می‌نمایم و هرگز ازدواج نمی‌کنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش می‌گیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر ج رسانیدند، لذا) پیامبر ج به نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟ (و پاره‌ای از طیبات و لذائذ و راحتی‌ها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکرده‌اید که شب‌ها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبان‌ها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟

به خدا سوگند که من بیشتر از همه‌ی شما از خدا می‌ترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه می‌گیرم و هم می‌خورم و قسمتی از شب را به اقامه‌ی نماز می‌پردازم و قسمتی از آن را می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌کنم و با همسرانم آمیزش دارم.

(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».

در این حدیث پیامبر ج نسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام می‌گردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که می‌فرماید:

 ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ [الأعراف: 32].

«بگو چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و هم‌چنین مواهب و روزی‌های پاکیزه را تحریم کرده است».

و نیز می‌فرماید‌:

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٨٧ [المائدة: 87].

«‌ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمی‌دارد».

و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیاده‌روی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتی‌ها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم ج هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زنده‌داری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزه‌دار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:

 «من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زنده‌داری به سر می‌برم و گاه می‌خوابم و بعضی روزها روزه می‌گیرم و بعضی را افطار می‌نمایم و با زنان ازدواج می‌کنم. و هر کسی از سنت و شیوه‌ی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».

و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ج بر عثمان‌بن‌مظعون و عبدالله‌بن‌عمرو و عده‌ای دیگر از صحابه> به خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوق‌الناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیاده‌روی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.

به طور کلی از این حدیث چند نکته را می‌توان برداشت کرد:

اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پاره‌ای از لذائذ و پاکی‌ها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار می‌آید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.

تشویق به میانه‌روی و آسان‌گیری و سهولت در عبادت و بهره‌گیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.

فضیلت نکاح و ترغیب به آن.

مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچ‌گونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.

کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن.

عدم غلو و افراط در دین و دوری‌گزیدن از حلال‌های خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.

1245 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُکُمْ وَهُوَ یُصَلِّی فَلْیَرْقُدْ حَتَّى یَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْمُ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا صَلَّى وَهُوَ نَاعِسٌ لَا یدْرِی لَعَلَّه یسْتَغْفر فیسب نَفسه»([5]).

1245- (5) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه کسی از شما به هنگام گزاردن نماز خسته شد و خواب بر او غلبه کرد و چُرت زد، باید تا زمانی که خواب از سر او بپرد، بخوابد؛ چون هرگاه یکی از شما در حال چرت زدن نماز گزارد، شاید بخواهد دعا کند و (به جای آن) به

سبب چرت زدن (نداند که چه می‌گوید و) خود را دشنام دهد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «نعس»: خواب‌آلود شد؛ چرتی شد؛ خواب بر او غلبه کرد و چرت زد.

«فیسبّ نفسه»: خودش را دشنام و ناسزا گوید.

از حدیث بالا، می‌توان یک موضوع بسیار مهم را برداشت کرد و آن این که:

در زندگی خود و دیگران، بسیار دیده‌ایم که گاه انسان کار خلافی انجام می‌دهد، در حالی که فکر می‌کند که کار خوب و مهمی را انجام داده است؛ این‌گونه جهل مرکبّ، ممکن است یک لحظه و یا یک سال - و یا حتی یک عمر - ادامه یابد؛ و به راستی چنین طرز تفکری، بدبختی و شقاوتی بسیار بزرگ به شمار می‌آید.

و اگر می‌بینیم که شریعت مقدس اسلام، چنین کسانی را زیانکارترین مردم نام نهاده است، دلیلش روشن است، برای این که کسانی که مرتکب گناهی می‌شوند، اما می‌دانند که خلافکارند، غالباً حدّ و مرزی برای خلافکاری خود قرار می‌دهند و حداقل، چهار اسبه نمی‌تازند و بسیار می‌شود که به خود می‌آیند و برای جبران آن به سراغ توبه و اعمال صالح می‌روند.

امّا آن کسانی که گنهکارند و در عین حال، گناهشان را عبادت و اعمال بدشان را کردار شایسته و نیک و کژی‌ها را درستی می‌پندارند، نه تنها در صدد جبران نخواهند بود، بلکه با شدّت هر چه تمام‌تر به کار خود ادامه می‌دهند، تا جایی که تمام سرمایه‌های وجود خود را در این مسیر به کار می‌گیرند.

راهبانی که یک عمر در گوشه‌ی «دیرها» تن به انواع محرومیت‌ها می‌دهند و از ازدواج چشم می‌پوشند و از لباس و غذای خوب، صرف‌نظر می‌کنند و دیرنشینی را بر همه چیز مقدّم می‌شمارند و گمان می‌کنند این محرومیت‌ها، سبب قُرب و نزدیکی آن‌ها به خدا است، آیا مصداق این گونه افراد نیستند؟

آیا هیچ مذهب و آیین الهی، ممکن است برخلاف قانون عقل و فطرت، انسان اجتماعی را به انزوا دعوت کند و این کار را سرچشمه‌ی قُرب و نزدیکی به خدا بداند؟

هم‌چنین آن‌ها که در آیین خدا بدعت گذاردند و تثلیث را به جای توحید و مسیح بنده‌ی خدا را به عنوان فرزند خدا و خرافاتی دیگر از این قبیل را وارد آیین پاک الهی نمودند، به گمان این که دارند خدمتی می‌کنند، آیا این گونه افراد از زیانکارترین مردم نیستند؟!

اکنون این سؤال پیش می‌آید که سرچشمه‌ی این حالت انحرافی خطرناک، چیست؟

به طور مسلّم، تعصّب‌های شدید، غرورها، تکبرها و خودمحوری‌ها، و حُبّ ذات، از مهم‌ترین عوامل پیدایش این گونه پندارهای غلط است.

گاهی اوقات، تملّق و چاپلوسی دیگران و زمانی در گوشه‌ی انزوا نشستن و تنها به قاضی رفتن، سبب پیدایش این حالت می‌گردد که تمام اعمال و افکار انحرافی و زشت انسان در نظر او زینت می‌دهد؛ آن چنان که به جای احساس شرمندگی و ننگ از این زشتی‌ها، احساس غرور و افتخار و مباهات می‌کند؛ همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: ﴿أَفَمَن زُیِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗا... [فاطر: 8]. «آیا کسی‌که اعمال زشتش در نظرش زینت داده شده است و آن را نیکو می‌پندارد...».

و در بعضی دیگر از آیات قرآن، عامل این تزیین زشتی‌ها، شیطان معرّفی شده است؛ و به یقین، ابزار شیطان در وجود انسان، همان خلق و خوی‌های زشت و انحرافی است. خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ زَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ... [الأنفال: 48]. «به یاد آورید هنگامی را که شیطان، اعمال مشرکان را در نظرشان زینت داد».

و هم‌چنین پس از ذکر داستان بُرج معروف فرعون می‌گوید: ﴿...وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ... [غافر: 37]. «این چنین برای فرعون، اعمال زشتش در نظرش تزیین شده است که دست به این گونه کارهای احمقانه و خنده‌آور برای مبارزه با خدا می‌زند و گمان می‌کند کار مهمی انجام داده است».

به هر حال، این بحث را بدین سان می‌توان جمع‌بندی کرد که:

همان‌گونه که بهره‌مندی‌ها، متفاوت و دارای درجاتی است (دو برابر؛ چند برابر؛ ده برابر: ضِعف، اَضعاف، عشرۀ امثالها) و گاهی هفت‌صد برابر ﴿فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ و گاهی فوق تصور ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم [السجدة: 17]؛ همان‌طور، ضرر و زیان‌ها نیز دارای مراحل و تفاوت‌هایی است:

گاهی معامله‌ی بدی است؛ ﴿بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡا...ْ [البقرة: 90].

گاهی سودی ندارد؛ ﴿...فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ... [البقرة: 16].

گاهی خسارت و زیان است؛ ﴿...ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ... [البقرة: 175].

گاهی غرق در زیان است؛ ﴿...لَفِی خُسۡرٍ... [العصر: 2].

گاهی خسارت بزرگ و آشکار است؛ ﴿...خُسۡرَانٗا مُّبِینٗا [النساء: 119].

گاهی خسارت در تمام ابعاد است؛ ﴿...بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا [الکهف: 103].

و زیانکاران نیز چند گروهند:

الف) گروهی که کار نیک نمی‌کنند.

ب) گروهی که برای دنیا کار می‌کنند، نه آخرت.

ج) گروهی که کار می‌کنند و می‌دانند که کارشان صحیح نیست.

د) گروهی که در زیانند و می‌پندارند که سود می‌برند.

سه گروه اول، ممکن است با توبه، به فکر اصلاح خود و جبران بیفتند، ولی گروه چهارم، چون به فکر چاره نمی‌افتند، بدترین و زیانکارترین مردم هستند، مثل راهبان مسیحی که خود را از لذّت‌های حلال دنیا محروم می‌کنند و مورد انتقاد پیامبران نیز هستند؛ یا مثل زاهدنماهای ریاکار.

و کسانی که اعتقادات و باورهای صحیحی ندارند و از پندارهای باطل خود پیروی می‌کنند، تنها در یک عمل خسارت نمی‌کنند، بلکه در همه‌ی برنامه‌‌ها زیان می‌بینند؛ زیرا معیار ارزش هر کاری، انگیزه‌ی درست است و قرآن نیز با تعابری چون «اَحسب»، «یحسبون»، «لایحسبنّ»، «افحسبتم» و... از حسابگری‌‌های متّکی به خیال و پندار بی‌اساس، انتقاد کرده است.

1246 - [6] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ الدِّینَ یُسْرٌ وَلَنْ یُشَادَّ الدِّینَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا وَاسْتَعِینُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَیْءٍ مِنَ الدُّلْـجَةِ». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ([6]).

1246- (6) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بی‌گمان، دین آسان است و هیچ‌کس آن را بر خود سخت نمی‌گیرد مگر آن که سرانجام، خسته و مُستأصل خواهد شد؛ بنابراین، راه راست و میانه را در پیش گیرید و خوشحال باشید و از عبادت صبح و شام و پاسی از شب، کمک بگیرید».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «یسر»: آسان؛ سهولت؛ ساده؛ در دسترس؛ انعطاف‌پذیر.

«سدّ دوا»: راه راست و درست را در پیش گیرید و از آن منحرف نشوید.

«قاربوا»: خویشتن را به سهولت و آسانگیری، نزدیک کنید و از آن دوری مکنید.

«بالغدوة والروحة»: با عبادت‌هایی که در صبح هنگام و شب هنگام گزارده می‌شوند.

«الدّلجۀ»: ساعت آخر شب؛ پاسی از شب.

در حدیثی دیگر، ابوموسی اشعری س گوید: «لمّا بعثه رسول الله ج و معاذ بن جبل الی الیمن، قال لهما: «یسرّا ولا تُعسّرا وبشّرا ولا تنفّرا، وتطاوعا ولا تختلفا» (بخاری).

«هنگامی که رسول خدا ج او و معاذ بن جبل س را به یمن فرستاد، به آن‌ها فرمود: «آسان گیرید و سخت مگیرید؛ بشارت دهید و مردم را متنفّر و گریزان نکنید؛ و از یکدیگر اطاعت کنید و با هم مخالف نکنید».

پیامبر بزرگوار اسلام ج، عادت داشتند که هرگاه یکی از والیان و یا کارگزارانش را به یکی از شهرها روانه می‌نمود او را سفارش و اندرز می‌فرمود تا برای مردم الگو باشد و دل‌ها را به سوی اسلام جذب نماید. هنگامی که أبو موسی اشعری و معاذ بن جبل را به یمن اعزام نمود آنها را اندرز داد و به سه چیز امر کرد و از سه چیز نهی نمود.

1-  امر به آسانگیری و نهی از سختگیری، که قرآن هم به آن دستور داده است ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185]. و یا می‌فرماید ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ [الحج: 78].

بر آنان سخت نگیرد، کارهای طاقت فرسا را بر آنان تحمیل نکند که دچار آزردگی و ملالت شوند. در امامت، نماز را طولانی نکند، بلکه رعایت حال آنها را بکند زیرا در میان مأمومین بیمار و ناتوان و نیازمند است و یا اگر یکی از آنان با تندی با او رفتار کرد، نسبت به او رفتارش دگرگون نشود. در گرفتن مالیات سهل گیرد، بدون اینکه در گرفتن حق الهی قصور ورزد و هرگاه آنان را از کار زشت باز می‌دارد روش ملایمی را در پیش گیرد که خالی از قسوت و غلظت باشد و به پیامبر رحمت تأسی جوید که روایت می‌کنند: یک عرب بیابانی وارد مسجد پیامبر شد و در داخل مسجد ادرار کرد حاضرین در مسجد از این جسارت خشمگین شدند و قصد زدن ایشان را داشتند، پیامبر فرمود «او را بحال خود گذارید و بر روی ادرار آب بریزید، زیرا شما مأمورید که سهل گیرید و نه اینکه سخت گیر باشید»

همچنانکه بر مردم در رفتار و نهی و بازداشتن آسان می‌گیری بر خود نیز آسان گیر، از انجام طاعات، زیاده‌روی مکن مبادا دچار خستگی و آزردگی شوی و در انجام واجبات سخت گیری مکن وقتیکه امکان سهل گیری هست. کسی‌که ایستادن در نماز برایش دشوار است نشسته بخواند و یا کسی‌که بخاطر مسافرت یا بیماری یا پیری روزه گرفتن برایش دشوار است می‌تواند افطار کند و یا کسی‌که وضو گرفتن در سرمای شدید برایش مشکل است می‌تواند تیمم نماید. بنابراین انسان می‌تواند بر خود سخت نگیرد مگر اینکه از محدوده مشخص خارج شود. شناخت سختگیری بدون فهم سهل گیری ممکن نیست با اینکه امر به چیزی مستلزم نهی از ضد آن است اما لفظ تعسیر را بخاطر تقویت و تأکید آورده است تا اینکه جایی برای افراد مشکل پسند و افراطی نماند چون اگر تنها به گفتن «یسروا» اکتفا می‌کرد با یکبار امتثال متحقق می‌شد اما نهی مقتضی ترک و منع فعل بطور دائم است پس مداومت در سهل گیری را می‌فهمیم. و نیز امر در تبشیر و تنفیر چنین است.

2-   امر به بشارت دان و نهی از بیزار کردن مردم از دین.

باید در آغاز پیامهایی را به مردم برسانی که آنها را شاد و آسوده خاطر گرداند، غم‌ها را از دلها بزداید، همت‌ها را قوی، عزم‌ها را راسخ کند تا با طیب خاطر به کارها روی آورند. اگر افرادی را به سوی دین دعوت می‌کنیم باید از میوه‌هایی بحث کنیم که انسان بعداً آنها را می‌چیند، عزت و فرمانروائی و ثروت را برایشان بازگو کنیم. ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ [المنافقون: 8]. و یا ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ... [النور: 55]. و یا ﴿...وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ یُسۡرٗا [الطلاق: 4]. و از نعمتهای بهشتی صحبت کنیم که خداوند در بهشت برای مؤمنین آماده نموده که نه چشم، آنها را دیده و نه گوش آنها را شنیده و نه در ذهن بشر خطور کرده است. سهولت دین را برایشان توضیح دهیم و اینکه دین بار سنگینی بر انسان نیست و او را دچار مشکلات نمی‌کند. بلکه دین یعنی پاکی، خوشبختی و آسودگی است. هرگاه شخص بدکاری را اندرز دادیم تا از انحرافاتش دست کشد او را به توبه و بازگشت به سوی خدا ترغیب نمائیم و به او یاد دهیم که توبه گناهان را زائل و درهای توبه هم بر روی او گشوده است. و استقامت برای او بهتر از ارتکاب گناهان است.

و یا هرگاه دانش آموزی را نصحیت کردیم تا درسهایش را بخواند آثار کوشش و ثمراتش را به او بگوئیم و اینکه افرادی که به مقامی بلند، جاه، شوکت و ثروت رسیده‌اند تنها از راه زحمت و کوشش بوده است.

اما روش متنفر کردن از دین را ترک کن، برای کسی‌که تازه مسلمان شده و هنوز ایمان در دلش رسوخ نیافته از انواع آبها و احکام استنجاء، واجبات و سنتهای وضوء، احکام غسل و تیمم و ارکان آن سخن گفتن کاری بیهوده است. شخص تازه مسلمان وقتی که همه‌ی این احکام و تعلیمات دشوار را در مقابل خود برای انجام یک فریضه مانند نماز می‌بیند، با خود می‌گوید در حالی که اینها مقدماتند پس باید وضع اهداف و نتیجه چگونه باشد؟ این شخص ناچار می‌شود بعد از روی آوردن به دین از دین بگریزد و بعد از چند قدم پیشروی عقب نشینی کند. و نیز شخص گناهکار را با گفتن اینکه گناهان گذشته مشمول توبه نمی‌شوند نرماند که باز هم به ادامه‌ی گناهان مشغول شود.

برای ترغیب دانشجوی تنبل نباید از عاقبت وخیم و نتیجه بد شروع کنی که سبب سست شدن اراده و به هدر رفتن بقیه‌ی نیروهایش شوی و بجای نفع او را متضرر سازی.

و یا کسی‌که تازه ازدواج کرده نباید او را از سختی زندگی، مشکلات و ناملایمات و اختلاف خانوادگی و معایب همسرش بترسانی و یا از گفتن اینکه همسرت بداخلاق است، خانواده اش خوشنام نیستند، در کارهای خانه ناتوان است، در اختیار شوهر نیست، کسی به خواستگاری او نرفته و یا اگر رفته او را رد کرده‌اند اجتناب نمائی، بلکه باید او را به زندگی، آینده، امیدوار نمائی، گلهای امید را در دلش برویانی، از محبت، همکاری، دلسوزی و فرزندان صالح، برای او بگویی و او را به خوشبختی، تفاهم اخلاقی و همسر عفیف و پاکدامن بشارت دهی. که در غیر این صورت کوته نظری و ناآگاهیت را می‌رساند.

اینکه پیامبر در مقابل تبشیر، اِنذار را نفرموده بخاطر این است که انذار مَنهی عنه نیست زیرا خود رسول، هم مُبشّر است و هم نذیر.

اِنذار برای کسانی است که تهدید و بیم دادن، آنان را بر سر راه نگاه می‌دارد و تبشیر برای کسانی است که بارقه‌ی امید آنان را وادار به کار می‌کند و هردو پسندیده‌اند. اما تنفیر مادامی که فرد را از حق دور می‌کند و از نیکی منصرف می‌کند بد است.

نمونه‌های بیزار کردن و تنفیر: مانند اینکه معلمی برای دانش آموزانش از سختی درس و مسائل مشکل و موضوعات دشوار سخن گوید و اینکه امیدی برای دست یافتن و احاطه بر آنها نیست و فائده‌ای هم در یاد گرفتن آنها نمی‌باشد، که این کار ناپسندی است، بلکه باید روزنه‌های امید را به روی آنان بگشاید و اینکه اراده‌ی قاطع، هر مشکلی را حل می‌کند، از مسائل سهل و آسان شروع کند تا به مسائل مشکل می‌رسد. و نیز وظیفه‌ی هرکس که با دیگران کار می‌کند چنین است که باید از کارهای آسان آغاز کند و بتدریج حرکت نماید تا به هدف می‌رسد و این حکمت و فرزانگی است.

3-   امر به اطاعت و نهی از مخالفت، زیرا در اطاعت قوت و الفت و اتحاد نهفته، و در مخالفت، ضعف و نفرت. مادامی که امر به معروف است اطاعت کند اگر نظر مخالفی را ابراز داشت، درباره‌ی وجوه اختلاف بحث کنند تا موضوع روشن شود.

این نصیحت پیامبر به أبوموسی و معاذ است، و لازم است هر زمامداری که افرادی را برای اداره‌ی استانها و یا نمایندگیها تعیین می‌کند این نصیحت پیامبر ج را نصب العین خود قرار دهد تا در ادامه‌ی کشور و در حکومت موفق و کامیاب باشد.

و در روایتی دیگر، انس بن مالک س گوید: پیامبر ج پیوسته می‌فرمودند: «لا تشددوا على أنفسکم فیشدد الله علیکم، فإن قوماً شددوا على أنفسهم، فشدد الله علیهم، فتلک بقایاهم فی الصوامع والدیار (رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم)». رواه أبوداود([7]).

انس ابن مالک س گوید: پیامبر ج پیوسته می‌فرمود: (چون مبنای شریعت اسلامی برآسان‌گیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، از این‌رو شما نیز) برخود سخت نگیرید، چراکه اگر شما برخود سخت گرفتید، خداوند? هم بر شما سخت خواهد گرفت.

اقوامی پیش از شما بودند که بر خویشتن سخت گرفتند (وبه جانب تیسیر و تخفیف و آسان‌گیری و رفع عسر و حرج، اعتنایی نورزیدند، بنابراین) خداوند نیز، بر آنان سخت گرفت وآنان را در عسر و حرج و سختی و مشقت انداخت.

و این بقایا و آثار برجای مانده‌ی آنها در صومعه‌ها و دیرها است (حال به آنها بنگرید و ببینید که چه بر سرشان به خاطر سخت‌گیری و تشدّد و بدعت و نوآوری در دین آمده است).

سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:

﴿...وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ... [الحدید: 27].

«پیروان عیسی7 رهبانیت سختی را از پیش خود پدید آوردند که ما آنها را بر آنان واجب نکرده بودیم و لیکن خودشان بر خود سخت گرفتند و آن را برای بدست آوردن خوشنودی خدا پدید آورده بودند و بر خویشتن نذر واجب نموده بودند».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسان‌گیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهند.

خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت می‌فرماید:

 ﴿...مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ [المائدة: 6].

«خدا نمی‌خواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن می‌خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».

و در سوره‌ی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185]

«خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد».

و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصت‌های خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨ [النساء: 28]

«خدا می‌خواهد تا بارتان را سبک گرداند و می‌داند انسان ناتوان آفریده شده است».

و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی می‌فرماید:

 ﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ [الحج: 78]

«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».

پیامبر ج نیز می‌فرماید:

«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».

و نیز می‌فرماید:

«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسان‌گیری مبعوث شده‌اید نه برای سخت‌گیری».

در این حدیث نیز، پیامبر ج به راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی اشاره کرده که آنها نه‌تنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانه‌پرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانون‌گذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوند? آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسان‌گیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعه‌های و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.

از این رو، پیامبر ج از پیروانش می‌خواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت می‌کند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه می‌سازد.

اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسان‌گیری و رفع عسر و حرج است، تحت‌الشعاع بدعت‌های آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بی‌آلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجه‌اش این می‌شود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین می‌شود و دین‌زده می‌گردند و بسان راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاری‌ها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار می‌آیند.

1247 - [7] (صَحِیح)

وَعَن عمر رَضِی الله ع نه قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ نَامَ عَنْ حِزْبِهِ أَوْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ فَقَرَأَهُ فِیمَا بَیْنَ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَصَلَاةِ الظُّهْرِ کُتِبَ لَهُ کَأَنَّمَا قَرَأَهُ مِنَ اللَّیْل». رَوَاهُ مُسلم([8]).

1247- (7) عمر بن خطاب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «اگر کسی از تمام تلاوت و نماز شب و یا از بخشی از آن، (غفلت کرد و) به خواب رفت و آن را بین نماز صبح و ظهر انجام داد، پاداشی برای او مقرّر می‌گردد مانند پاداشی که گویی در شب خوانده است»؛ (یعنی هرکس در شب برای خویش، وظیفه‌ی خاصّی مقرّر کرده باشد - به عنوان مثال: چند رکعت نماز، یا تلاوت قرآن و... - و شبی از آن غافل ماند و به خواب رود و وظیفه‌ی خویش را به انجام نرساند، در آن صورت اگر چنانچه در همان روز، پیش از نماز ظهر آن را بگزارد و انجام دهد، خداوند بلندمرتبه، بدو به اندازه‌ی انجام آن در شب، پاداش ارزانی می‌کند).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: تخفیف برای سالمندان، بیماران و خستگان

جناب رسول اکرم ج به تلاوت قرآن در شب و شب زنده داری بسیار تأکید می‌کرد و هیچگاه خودش این عمل پسندیده را ترک نمی‌کرد، و اگر بنا بر عذری نمی‌توانست آن را انجام دهد، بعداً قضای آن را بجای می‌آورد، ([9]). به طوری که تا آخر عمر این عمل پسندیده را ادامه داد. حضرت عایشه ل ا می‌گوید: «ما رأیتُهُ صلی الله علیه وسلم یَقرَأ فی شَیءٍ مِنْ اللَّیل جالساً حَتّی إذا کَبُرَ قَرَأَ جالساً فَإذا بَقِیَ عَلَیْهِ مِنَ السُّورَةِ ثَلاثُونَ اَوْ اَربَعُونَ آیَةً قامَ فَقَراهُنَّ ثُمَّ رَکَعَ»؛([10]) «آن حضرت را هیچ وقت ندیدم که مقداری از شب را نشسته بخواند، مگر زمانی که به سن کهولت رسید. آن وقت نشسته می‌خواند، و چون سی یا چهل آیه باقی می‌ماند بلند می‌شد و آنها را در حال ایستاده می‌خواند و بعد از آن رکوع می‌کرد».

همچنین در مورد نماز شب آن حضرت ج، از حضرت عایشه سؤال شد، وی در پاسخ گفت: «هفت رکعت، نه رکعت و یازده رکعت، جز از دو رکعت سنت صبح، می‌خواند»([11]).

نیز می‌افزاید: «آن حضرت ج درحالی از دنیا رحلت نمود که نه رکعت نماز شب می‌گزارد.» بنابراین، برای شخص خسته و پیر و بیمار جایز است که از تعداد رکعات نمازهای مستحب خود بکاهد؛ هم‌چنین جایز است که نماز را نشسته بگزارد و سپس بلند شود و قبل از رکوع هر مقدار از قرآن را که برایش میسر بود تلاوت کند. هر چند می‌تواند نمازش را در حال نشسته با رکوع و سجده بدون آن که بایستد به اتمام برساند.

پدر و مادرم فدایت باد ای رحمۀ للعالمین! با وجود آنکه پیر و ناتوان بودید هنوز بر شب زنده داری مواظبت می‌کردید، اما ما با وجود آن که هنوز در عنفوان جوانی و در اوج توانمندی هستیم، اگر برای سه رکعت بعد از عشا بلند شویم بی‌نهایت احساس ضعف و سستی می‌کنیم و آن قدر سنگینی و کسالت از خود نشان می‌دهیم که نزدیک است مصداق آیه‌ی ذیل قرار گیریم که می‌فرماید: ﴿...وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ کُسَالَىٰ... [النساء: 142]([12]).

پناه بر خدا! آری، این وضعیت برای انجام فرایض است که متأسفانه در بسیاری از حالات در ما وجود دارد، بخصوص نماز صبح که غالباً یا آن را در وقت خودش همراه با جماعت نمی‌خوانیم اگر هم بخوانیم، خضوع و فروتنی در آن وجود ندارد. مانند خروسی که با عجله و شتاب با نوکش از زمین دانه می‌چیند، چون تمام شد، انگار بار بسیار بزرگ و سنگینی را از دوش خود برداشته‌ای.

برای گریز از شب زنده داری بسیاری از مردم عذرهای گوناگون عرضه می‌کنند، از جمله این که به سبب انجام پاره‌ای از کارها و یا به سبب اشتغال به امر تدریس و غیره... خسته‌اند. و لیستی عریض و طویل از کارهایشان را ارائه می‌کنند. اینان در حقیقت با خودشان روراست نیستند و خودشان راگول می‌زنند، چرا که همان فرد را، چند لحظه‌ی دیگر مشاهده می‌کنید که مشغول تماشای تلویزیون و یا سرگرم شوخی و سخنان بیهوده و غیبت و تهمت و انواع و اقسام منکرات دیگر... است و با این کارها تا پاسی از شب بیدار می‌ماند، بدون آن که احساس خستگی کند. چون صحبت از نماز می‌شود به بهانه تراشی می‌پردازد و هنگام خواب چند رکعت می‌گزارد و سپس به سراغ رختخواب می‌رود. اگر تلویزیون فیلم خوب و دیدنی داشته باشد در آن صورت نماز را پیش از آن به جای می‌آورد، تا فکرش را مشغول نکند و بتواند فیلم را خوب تماشا کند و از آن لذت ببرد. ای مسلمانان! شما را به خدا سوگند می‌دهم مواظب اوقات و لحظه‌های عمرتان باشید و برای انجام کارهای خیر، امروز و فردا نکنید و آنها را هدر ندهید و بدانید که شیطان همواره در صدد گمراه و منحرف کردن شماست و اگر به وسوسه‌های آن گوش فرا دهید، شما را به مسخره و استهزا می‌گیرد. این سستی و تنبلی به فضل و لطف الهی زایل خواهد شد، به شرطی که به نماز روی آوریم و به پیشگاه پروردگار بایستیم و آیات الهی را با تفکر و تدبر زمزمه کنیم، آن وقت است که باران رحمت الهی به سوی ما سرازیر می‌شود، و در درون احساس قُرب و نزدیکی با خدا ایجاد می‌گردد، و غرق در عالم معنوی و روحانی خواهیم شد، و شب زنده داری برای ما بسیار محبوب و لذتبخش خواهد شد.مسلمانان! باید غبار خواب و کسالت را از وجودتان بزدایید و از رسول الله ج که حقاً بهترین اسوه و الگوی مؤمنان است، پیروی کنید و از هیچ چیزی نهراسید، که - ان شآء الله - سستی و تنبلی با اقدام به شب زنده داری و دعا و نیایش در شب، از بین خواهد رفت و در عوض تندرستی و شادابی نصیب شما خواهد شد.‌ای کاش فکر می‌کردیم که چه چیزی سبب شده بود که رسول الله ج با وجود کهولت سن و بیماری، باز هم شب زنده داری کند. بی‌شک در آن، راز بسیار بزرگی نهفته است که عبارت است از قرب و نزدیکی با پروردگار و انس گرفتن با محبوب و معبود خویش. آن لحظات خوشترین و سعادت آورترین لحظاتِ حیاتِ انسان است و این همان سرّی است که حضرت عمر بن الخطاب س آن را دریافته بود، چنانکه می‌فرماید: «سه چیز هستند که بدون آنها ماندن در این دنیا را هرگز نمی‌پسندیدم؛ یکی از آنها شکافتن دل شب و دست و پنجه نرم کردن با تاریکی‌های آن است.» لذا سعادتمند کسی است که از این موهبت الهی و از این لذت، محروم نماند و از آن غفلت نورزد. منظور از این سخنان، ترویج سختگیری و فشار نیست، بلکه هدف این است که انسان وسوسه‌های شیطان را از خود دور کند و هر اندازه که می‌تواند به شب زنده داری بپردازد. چنانکه پیامبر اسلام ج می‌فرماید: «لِیُصَلِّ اَحَدُکُم نَشاطَه فَاِذا اَفْتَر فَلْیَرْقد»؛([13]) «هر کدام از شما تا وقتی که نشاط دارد نماز بگزارد و چون احساس ضعف و خستگی کرد از نماز گزاردن دست بکشد و استراحت کند».

همچنین از طریق بعضی از روایات ثابت شده است که آن حضرت هنگام بیماری یک شب و یا دو شب قیام اللیل نفرمود([14]) (و الله اعلم).

حکم کسی‌که از نمازهای تهجد غفلت ورزیده و خوابیده است.

در حکم نبوی شریف چنین آمده است: «ما مِن اِمْرِیءٍ تَکُونُ لَه صَلوة بِلَیلٍ فَغُلِبَ عَلَیْهِ نَوْم اِلا کُتِبَ لَهُ اَجْرُ صَلاتِهِ وکانَ نَوْمُهُ صَدَقَةً»([15])؛ «هر کسی‌که به نماز شب پایبند باشد و [در شبی از شبها] خواب بر او چیره شد، پاداش و اجر آن نماز برای او نوشته می‌شود و خوابش صدقه به شمار می‌رود».

این حدیث در حقیقت نشان دهنده‌ی عظمت و اهمیت نیت خالصانه است؛ نیز این بخش از حدیث که می‌فرماید: «تَکُونُ لَهُ صَلوةٌ» بیانگر این است که این حکم در حق کسی است که در گزاردن نمازِ شب و انجام شب زنده داری همیشه مواظبت کند و اگر بنا به خستگی و یا بیماری از انجام آن ناتوان شد و خواب بر او چیره شد، ثواب و پاداش آن برای او منظور خواهد شد، نیز از سوی خداوند، خواب او به عنوان صدقه ثبت خواهد شد.

البته با وجود این همه فضل، باز هم قضای آن مستحب است، آن حضرت ج می‌فرماید: «مَنْ نامَ مِن حِزْبِهِ اَوْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ فَقَرأهُ مابَیْنَ صَلوةِ الْفَجْرِ وصَلْوةِ الظُّهْرِ کُتِبَ لَهُ کَأنَّها قَرأَهُ مِن اللَّیْل»([16])؛ «هر کسی از گزاردن تمام وظیفه یا بخشی از آن به خواب رود، قضای آن را بین نماز صبح و نماز ظهر بجای آورد؛ اگر چنین کند انگار که آن را در شب گزارده است».

در این حدیث پیامبر اکرم ج بر قضای نماز شب تشویق کرده است، نیز در آن اشاره‌ی زیبایی نهفته است که عبارت از اراده بر قیام و شب زنده داری است. چون انسان باید بداند که اگر نتوانست آن را بخواند، باید قضای آن را بجای آورد. پس یقیناً از انجام آن کوتاهی و غفلت نخواهد کرد و انجام آن برای او پسندیده و محبوب خواهد بود. هم‌چنین با این اقدام خود اهریمن را مغلوب خواهد کرد، چرا که او همیشه در کمین نشسته و علیه انسان توطئه چینی می‌کند و می‌کوشد تا انسان را از انجام کارهای خوب و پسندیده منصرف کند؛ چون می‌داند که اگر انسان به خواب رود و خداوند هم به محض نیت خالصانه و صادقانه به او پاداش و ثواب عنایت کند، و خواب نیز برای او به عنوان صدقه ثبت می‌شود، و گذشته از آن می‌تواند قضای نماز شب را بین نماز فجر و نماز ظهر به جای آورد و پاداش و ثواب دیگری هم دریافت کند، در این صورت شیطان هم دوست دارد که انسان نماز را در وقت خودش بگزارد، تا پاداش و ثوابش مضاعف و دو چندان نشود.

کسانی که به نماز شب عادت دارند و به انجام آن پایبند می‌باشند، لازم است که اگر آن را در وقت خودش انجام ندادند، قضای آن را در روز بجای آورند و همان گونه که از این حدیث بر می‌آید، باید دوازده رکعت به عنوان نماز قضا بگزارند: «کانَ اِذا صَلّی صَلوةً اَحَبَّ اَنْ یُداوِمَ عَلَیْها وکانَ اِذا غَلَبَهُ نَوْمٌ اَوْ وَجْعٌ عَن قِیامِ اللّیْلِ صَلِّی مِنَ النَّهارِ ثِنَتی عَشَرَةَ رَکْعَة»([17])؛ «عادت آن حضرت ج بر این بود که هرگاه نمازی می‌گزاردند دوست داشتند بر آن مداومت کنند و چون خواب بر ایشان چیره می‌شد و یا به علت بیماری نمی‌توانستند به قیام شب بپردازند، در روز دوازده رکعت می‌گزاردند».

مسلمانان! این است برخورد سرور دو جهان با نماز شب، چه الگوی زیبا و چه پیشوای باعظمتی! کسی‌که خداوند گناهان گذشته و آینده اش را بخشیده است، باز هم دوست ندراد از این فضیلت بزرگ بی‌بهره باشد، بلکه دوست دارد که از بندگان شاکر و سپاسگزار خدا باشد. شما هم‌ای رهبران دعوت اسلامی! از این نعمت بزرگ غفلت نورزید و آن را به عنوان بخشی از زندگی خویش قرار دهید تا بر شیوه و سنت پیشوای خود، پیامبر اسلام ج قرار گیرید. همان گونه که خداوند سبحان بیان می‌دارد

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١ [الأحزاب: 21]([18]).

1248 - [8] (صَحِیح)

وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «ج قَائِمًا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا فَإِنْ لَمْ تستطع فعلى جنب». رَوَاهُ البُخَارِیّ([19]).

1248- (8) عمران بن حصین س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «حتّی الامکان، نماز را ایستاده بخوان؛ اگر نتوانستی، نشسته بخوان؛ و اگر این هم برایت مقدور نبود، بر پهلو خوابیده و نماز را بگزار».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: این حدیث در بخاری، به صورت کامل، چنین آمده است:

«عن عمران بن حصین س قال: کانت بیبواسیرُ، فسألتُ النبیّ ج عن الصلاة؟ فقال: «صلّ قائماً، فان لم تستطع فقاعداً، فان لم تستطع فعلی جنب» (بخاری، ح 1117).

«عمران بن حصین س گوید: من به بیماری بواسیر، مبتلا بودم. از رسول خدا ج پرسیدم که چگونه نماز بخوانم؟ آن حضرت ج فرمود: «حتّی الامکان، نماز را ایستاده بخوان؛ اگر نتوانستی، نشسته بخوان؛ و اگر این هم برایت مقدور نبود، بر پهلو خوابیده، نماز بخوان».

از این حدیث، معلوم می‌شود: بیماری که ایستادن برای او به جهت دردی، سخت دشوار و طاقت‌فرسا است، نشسته با رکوع و سجده نماز بخواند.

اگر شخص بیمار و دردمند، توان رکوع و سجده کردن را نداشت، در این صورت تکلیف وی چیست؟

اگر چنانچه بیمار از رکوع کردن و سجده نمودن عاجز و ناتوان بود، در این صورت رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید؛ و اشاره‌ی خود را برای سجده پایین‌تر از اشاره‌ی خود برای رکوع قرار دهد؛ و درست نیست که چیزی را به سوی صورت خویش بالا نموده و بر آن سجده نماید.

اگر شخص بیمار از نشستن عاجز گردید، در این صورت چگونه باید نماز خویش را بخواند؟

هر گاه شخص بیمار از نشستن عاجز و ناتوان گردید، افتاده بر پشت نماز بگزارد در حالی که پاهای او به سوی قبله است؛ و هردو زانوی خویش را بالا نماید و سر خویش را بر بالشی بلند کند تا روی او به سوی قبله گردد و رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید.

اگر چنانچه شخص بیمار [از نشستن عاجز و ناتوان گردید و] خویشتن را بر پهلوی خویش انداخت و نماز را گزارد، آیا در این صورت نماز وی درست است؟

اگر شخص بیماری خویشتن را بر پهلو انداخت در حالی که صورتش به سوی قبله است و رکوع و سجده را با اشاره ادا نمود، در این صورت نمازش درست است.

اگر شخص بیمار از نمازگزاران با اشاره‌ی سر عاجز و ناتوان گردید، آیا می‌تواند نماز خویش را با اشاره‌ی چشم، یا ابرو یا قلب ادا نماید؟

نماز گزاردن فقط با اشاره‌ی سر درست است؛ و هر گاه شخص بیمار از نماز گزاردن با اشاره‌ی سر عاجز گردید، در این صورت ادای نماز از وی [به مدت یک شبانه روز] به تأخیر می‌افتد؛ [پس آن را بعد از آن که بر قضا آوردن قادر گردید، قضا آورد و آنچه را که بر یک شبانه روز افزون گردید، از وی ساقط است؛ و اشاره با چشم؛ یا با ابرو، یا با قلب درست نیست].

اگر چنانچه شخص بیمار، توان ایستادن را داشت ولی از رکوع و سجده کردن عاجز و ناتوان بود، در این صورت چگونه باید نماز خویش را بخواند؟

در این صورت برای شخص بیمار ایستادن لازم نیست، و برای وی بهتر آن است که نماز خویش را به حالت نشسته و با اشاره بخواند؛ و اگر نمازش را به حالت ایستاده و با اشاره گزارد، باز هم درست است.

اگر کسی نماز خویش را ایستاده شروع کرد و سپس - به جهت عارض شدن دردی - از ایستادن عاجز و ناتوان گردید، در این صورت چگونه نماز خویش را به پایان برساند؟

هر کسی نماز خویش را ایستاده شروع کرد، و سپس از ایستادن عاجز گردید؛ نشسته رکوع و سجده نماید و نمازش را به پایان برساند.

و اگر چنانچه از رکوع و سجده کردن عاجز بود؛ رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید و با اشاره نمازش را به پایان برساند؛ و اگر از نشستن عاجز و ناتوان بود، در این صورت خویشتن را بر پشت بیاندازد و با اشاره، نماز خویش را به پایان برساند.

اگر شخصی بیمار، به خاطر درد و مرض، نماز خویش را نشسته می‌خواند و در حالت نشسته رکوع و سجده می‌نمود، و سپس در اثنای نماز سلامتی و تندرستی خویش را به دست آورد، در این صورت آیا باید نماز خویش را اعاده کند؟

در این صورت نماز خویش را اعاده نکند؛ بلکه مقدار باقی مانده‌ی نماز خویش را به حالت ایستاده بخواند.

اگر بیمار نماز خویش را با اشاره می‌خواند، سپس به رکوع کردن و سجده نمودن قادر و توانا شد، آیا در این صورت می‌تواند باقی مانده‌ی نماز خویش را با رکوع و سجده بخواند؟

در این صورت نمی‌تواند باقی مانده‌ی نماز خویش را با رکوع و سجده بخواند، بلکه باید نمازش را اعاده نماید.

اگر از کسی چندین نماز به جهت عارض شدن بیهوشی فوت گردید، در این صورت حکم نمازهای قضایی وی چیست؟

کسی که بر وی بیهوشی عارض گردید، و این بیهوشی فوت گردید، در این صورت حکم نمازهای قضایی وی چیست؟

کسی که بر وی بیهوشی عارض گردید، و این بیهوشی تا پنج نماز یا کمتر از آن ادامه پیدا کرد، بعد از آن که به هوش آمد، این نمازهای فوت شده‌ی خویش را قضا آورد.

و اگر چنانچه بر او بیهوشی عارض گردید و این بیهوشی تا بیشتر از پنج نماز ادامه یافت، در این صورت این نمازها از ذمه‌ی وی ساقط است و نیازی به قضا آوردن آن‌ها نیست.

1249 - [9] (صَحِیح)

وَعَن عمرَان بن حُصَیْن: أَنَّهُ سَأَلَ النَّبِیَّ ج عَنْ صَلَاةِ الرَّجُلِ قَاعِدًا. قَالَ: «إِنْ صَلَّى قَائِمًا فَهُوَ أَفْضَلُ وَمَنْ صَلَّى قَاعِدًا فَلَهُ نِصْفُ أَجْرِ الْقَائِمِ وَمَنْ صَلَّى نَائِمًا فَلَهُ نصف أجل الْقَاعِد». رَوَاهُ البُخَارِیّ([20]).

1249- (9) از عمران بن حصین س روایت است که گفت: وی از پیامبر ج درباره‌ی مردی سؤال کرد که به حالت نشسته نماز (نفل) می‌گزارد؟ آن حضرت ج در پاسخ بدین سؤال فرمودند: «بهتر آن است که نماز (نفل) را ایستاده بخواند؛ و کسی‌که نشسته (و بدون عذر) نماز (نفل) می‌گزارد، برای او نیمی از پاداش کسی است که آن را به حالت ایستاده می‌خواند؛ و کسی‌که به حالت دراز کشیده یا بر پهلو افتاده نماز می‌گزارد، برای او نیمی از پاداش نمازگزاری است که نماز را به حالت نشسته می‌خواند».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اِنْ صلّی»: مراد نماز نفل است.

«من صلّی قاعداً»: کسی‌که نماز نفل را بدون عذر، نشسته بخواند.

به هر حال؛ در اینجا این سؤال مطرح می‌گردد که حدیث بالا درباره‌ی فرض‌گزار است یا نفل‌گزار؟ زیرا اگر در مورد فرض‌گزار باشد و او قادر بر ایستادن و قیام باشد، در آن صورت برای او نماز گزاردن به حالت نشسته به هیچ وجه جایز نیست.

و اگر فرض‌گزار، قادر بر ایستادن نباشد، در آن صورت نمازگزاردن به حالت نشسته، از اجر و مزد نماز نمی‌کاهد؛ و دیدگاه جمهور علماء و اندیشمندان اسلامی نیز همین است که به شخص معذور، اجر و پاداش کامل می‌رسد.

و اگر حدیث بالا درباره‌ی نفل‌گزارِ غیرمعذور باشد، آ‌ن‌گاه عبارت «من صلّی نائمـاً» مفهومی نخواهد داشت؛ چون به اتفاق جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی، انسان سالم و تندرست نمی‌تواند نماز نفل را به حالت خوابیده بخواند؛ البته امام حسن بصری/نماز نفل را به حالت خوابیده جایز می‌داند، هر چند بدون عذر نیز باشد.

علماء و صاحب‌نظران دینی، در پاسخ به این پرسش چنین گفته‌اند: در حقیقت، معذور بر دو نوع است:

1-  کسی که به هیچ وجه، نمی‌تواند بایستد و یا بنشیند.

2-  کسی که با مشقت و سختی فراوان، موفق به نشستن یا ایستادن می‌شود. و حدیث عمران بن حصین س نیز درباره‌ی معذور نوع دوم است. و مفهوم حدیث، این است که شخصی که بدون مشقت نمی‌تواند بایستد، برای او ادای نماز در حالت نشسته یا دراز کشیده جایز است، امّا عمل به عزیمت (حکم اصلی = ایستادن و قیام) بهتر و افضل است.

امّا معنای «نصف اجر» - که در حدیث آمده است - نصف اجر تندرستان نیست؛ بلکه منظور این است که اگر شخصی با تحمّل کردن سختی‌ها و مشکلات و دردها و رنج‌ها، نماز را به حالت ایستاده به جای آورد، در آن صورت اجر و پاداش زیادی دارد و اگر همین شخص، نماز را نشسته گزارد، نصف آن اجر به او می‌رسد که همین نصف، با اجر و پاداش افراد تندرست مساوی می‌باشد؛ گویا کسی‌که بر عزیمت (حکم اصلی) عمل کند، به او دو برابر اجر و پاداش افراد تندرست تعلّق می‌گیرد و کسی‌که بر رخصت عمل کند، پاداش او با پاداش سایر مردم که نماز را ایستاده می‌خوانند، برابر است و این پاداش، نصف اجر کسی است که بر عزیمت عمل کرده است.

در تأیید این توجیه، حدیثی از عبدالله بن عمرو بن عاص س در موطأ امام مالک/و حدیثی از انس بن مالک س در مسند امام احمد بن حنبل روایت شده است که در آن ذکر شده است که پیامبر ج زمانی این حدیث را بیان فرمودند که دیدند برخی از صحابه به علّت تب شدید، نماز را به حالت نشسته می‌گزارند. از این حدیث معلوم و ثابت می‌گردد که حدیث عمران بن حصین س نیز درباره‌ی افراد معذور است.


فصل دوم

1250 - [10] (ضَعِیف)

عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «مَنْ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ طَاهِرًا وَذَکَرَ الـلّٰهِ حَتَّى یُدْرِکَهُ النُّعَاسُ لَمْ یَتَقَلَّبْ سَاعَةً مِنَ اللَّیْلِ یَسْأَلُ اللهَ فِیهَا خَیْرًا مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاهُ». ذَکَرَهُ النَّوَوِیُّ فِی کِتَابِ الْأَذْکَارِ بِرِوَایَةِ ابْنِ السّنی([21]).

1250- (10) ابوامامه س گوید: از پیامبر ج شنیدم که می‌فرمودند: «هر کس با طهارت و پاکی به رختخواب خویش برود و تا زمانی که خواب او را فراگیرد، به ذکر و یاد خدا مشغول باشد، در آن صورت در هیچ لحظه‌ای از شب، به این سو و آن سو(ی بستر خویش) نمی‌غلتد که امر نیکی از امور دنیا و آخرت را در آن لحظه از خداوند بخواهد، قطعاً خداوند دعایش را اجابت می‌کند و آن چیز را بدو ارزانی می‌دارد».

[امام نووی، این حدیث را در «کتاب الاذکار» به نقل از «ابن سُنی» روایت کرده است].

«اوی»:به رختخواب رفت؛ به بستر پناه برد.

«فراشه»: بستر خود؛ رختخواب خود.

«یدرکه»: بدو برسد؛ او را در برگرفت؛ او را فراگرفت.

«النعاس»: خواب سبک و چُرت مانندی که با وجود آن، حواسّ از کار نمی‌افتد و ادارک و شعور بر جای است.

«لم یتقلّب»: از این سو به آن سو نمی‌غلتد؛ به این طرف و آن طرف نمی‌شود.

1251 - [11] (صَحِیح)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَجِبَ رَبُّنَا مِنْ رَجُلَیْنِ رَجُلٌ ثَارَ عَنْ وِطَائِهِ وَلِحَافِهِ مِنْ بَیْنِ حِبِّهِ وَأَهْلِهِ إِلَى صَلَاتِهِ فَیَقُولُ اللهُ لِمَلَائِکَتِهِ: انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی ثَارَ عَنْ فِرَاشِهِ وَوِطَائِهِ مِنْ بَیْنِ حِبِّهِ وَأَهْلِهِ إِلَى صَلَاتِهِ رَغْبَةً فِیمَا عِنْدِی وَشَفَقًا مِمَّا عِنْدِی وَرَجُلٌ غَزَا فِی سَبِیلِ الـلّٰهِ فَانْهَزَمَ مَعَ أَصْحَابِهِ فَعَلِمَ مَا عَلَیْهِ فِی الِانْهِزَامِ وَمَا لَهُ فِی الرُّجُوعِ فَرَجَعَ حَتَّى هُرِیقَ دَمُهُ فَیَقُولُ اللهُ لِمَلَائِکَتِهِ: انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی رَجَعَ رَغْبَةً فِیمَا عِنْدِی وَشَفَقًا مِمَّا عِنْدِی حَتَّى هُرِیقَ دَمُهُ». رَوَاهُ فِی شَرْحِ السُّنَّةِ([22]).

1251- (11) عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «پروردگار ما از دو نفر، راضی و خشنود شد: نخست آن کسی‌که از بستر نرم و لحاف و روانداز گرم خویش و از میان عزیزان و خانواده‌ی خود بلند شود و به نماز بایستد؛ خداوند بلندمرتبه به فرشتگان خویش می‌فرماید: «به بنده‌ام نگاه کنید که از بستر نرم و لحاف گرم خود و از کنار عزیزان و خانواده‌ی خویش بلند شده و به نماز گزاردن مشغول شده است؛ آن هم به خاطر تمایل و گرایش بدان چیزی که در نزد من (از ثواب و پاداش) است و به جهت ترس و هراس از آن چیزی که در نزد من (از عذاب و کیفر) می‌باشد».

و دیگر، فردی که در راه خدا، (با دشمنان و بدخواهان) پیکار و کارزار نماید و با دوستانش شکست بخورد و با وجودی که نسبت به گناه و عذابی که از فرار کردن، و ثواب و پاداشی که از روبه‌رو شدن با دشمن و برگشتن به میدان کارزار بدو می‌رسد، آگاه و واقف باشد، باز هم به میدان پیکار برگردد (و دلیرانه با دشمن روبه‌رو و با آن‌ها کارزار نماید،) تاآن که خونش ریخته شود، خداوند بلندمرتبه به فرشتگان خویش می‌فرماید:

«به بنده‌ام نگاه کنید که به خاطر تمایل بدان چیزی که در نزد من (از ثواب و پاداش) است و به جهت ترس و هراس از آن چیزی که در نزد من (از عذاب و کیفر) است، به سوی دشمن و جنگ و پیکار با آنان برگشت (و دلیرانه با دشمن روبه‌رو شد و با آن‌ها کارزار نمود) تا آن که خونش ریخته شد».

[این حدیث را بغوی در «شرح السنۀ» روایت کرده است].

شرح: «عجب ربّنا»: پروردگار ما، راضی و خشنود شد؛ پروردگار ما تحسین کرد؛ پروردگار ما پسندید؛ پروردگار ما آفرین گفت.

«ثار»: قیام کرد؛ بلند شد؛ برخاست.

«وطائه»: وِطاء: بستر نرم؛ رختخواب نرم و عالی.

«لحافه»: لحاف: روانداز؛ لحاف.

«حبّه»: عزیزانش؛ محبوبانش.

«رغبۀ»: از روی تمایل و علاقه به ثواب و پاداش الهی.

«شفقاً»: از روی ترس و هراس از عذاب و کیفر الهی.

«غزا»: حمله کرد؛ یورش برد؛ هجوم آورد؛ پیکار کرد؛ کارزار نمود؛ نبرد و جنگ کرد.

«فعلم ما علیه فی الانـهزام»: بداند که با فرار کردن و پشت نمودن به جنگ، چه گناه و عذابی بر گردن او است.

«ما له فی الرجوع»: بداند که با برگشتن به جنگ و روبه‌رو شدن با دشمن، چه ثواب و پاداشی را فراچنگ می‌آورد.

«فیقول الله لـملائکته»: خداوند از روی فخر و مباهات، از آن انسان در جمع فرشتگان یاد می‌کند و این هم به چند علّت است: یکی این که، خلقت و آفرینش انسان، به گونه‌ای است که در او، ماده‌ی عبادت و فرمانبرداری و ماده‌ی معصیت و گناه، هردو قرار داده شده است؛ و به یقین، انجام عبادت توسط انسان‌ها، مایه‌ی فخر و مباهات است.

دوم این که، فرشتگان در ابتدای آفرینش انسان، خطاب به خداوند گفته بودند:

﴿...أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ... [البقرة: 30].

 «آیا در زمین، کسی را به وجود می‌آوری که فساد می‌کند و تباهی راه می‌اندازد و خون‌ها خواهد ریخت و حال آن که ما پیوسته به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم».

آن‌ها فکر می‌کردند که اگر هدف آفرینش انسان، عبودیت و بندگی است، در آن صورت ما فرشتگان، مصداق کامل آن هستیم و همواره غرق در عبادتیم و از هرکس سزاوارتر به خلافت و جانشینی هستیم! امّا بی‌خبر از این که عبادت آن‌ها با توجه به این که شهوت و غضب و خواست‌های گوناگون در وجودشان راه ندارد، با عبادت و بندگی این انسان که امیال و شهوت‌ها، او را احاطه کرده است و شیطان از هر سو، او را وسوسه می‌کند، تفاوت فراوانی دارد؛ از این رو اطاعت و فرمانبرداری این موجود طوفان‌زده کجا و عبادت آن ساحل‌نشینان آرام و سبکبار کجا؟!

آن‌ها چه می‌دانستند که از نسل این آدم، پیامبرانی همچون محمد ج، ابراهیم7، نوح7، موسی7 و عیسی7 و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانی که همه‌ی هستی خود را عاشقانه در راه خدا می‌دهند، قدم به عرصه‌ی وجود خواهند گذاشت؛ افرادی که گاه فقط یک ساعت تفکّر آن‌ها برابر با سال‌ها عبادت فرشتگان است!.

در حقیقت، فرشتگان می‌خواستند بگویند که اگر هدف، اطاعت و بندگی است، ما سر بر فرمانیم؛ و اگر عبادت است، ما هم همواره مشغول آنیم؛ و اگر پاکسازی خویشتن یا صفحه‌ی روی زمین است، ما چنین می‌کنیم، در حالی که این انسان مادی، هم خود فاسد است و هم صفحه‌ی زمین را پر از فساد می‌کند.

و با عبادت و بندگی و اطاعت و فرمانبرداری انسان، خداوند بدان‌ها می‌گوید که میان شما و انسان، تفاوت از زمین تا آسمان است؛ و علّت این گفتار وجود همان مادّه‌ی فساد و گناه در وجود انسان است، برخلاف فرشتگان که این ماده در آنان وجود ندارد.

و دیگر این که، اطاعت و عبادت انسان، از اطاعت و عبادت فرشتگان، بهتر و افضل است؛ زیرا مبنای عبادت بندگان، بر ایمان به غیب است و مبنای عبادت فرشتگان بر مشاهده‌ی عالم آخرت؛ از این رو خداوند بلندمرتبه، عملکرد یادکنندگان و عبادت‌کنندگان خویش را در جمع فرشتگان از روی فخر و مباهات، بیان می‌فرماید.


فصل سوم

1252 - [12] (صَحِیح)

عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: حُدِّثْتُ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «صَلَاةُ الرَّجُلِ قَاعِدًا نِصْفُ الصَّلَاةِ» قَالَ: فَأَتَیْتُهُ فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی جَالِسًا فَوَضَعْتُ یَدِی عَلَى رَأسه فَقَالَ: «مَالک یَا عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ عَمْرٍو؟» قُلْتُ: حُدِّثْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ أَنَّکَ قُلْتَ: «صَلَاةُ الرَّجُلِ قَاعِدًا عَلَى نِصْفِ الصَّلَاةِ» وَأَنْتَ تُصَلِّی قَاعِدًا قَالَ: «أَجَلْ وَلَکِنِّی لَسْتُ کَأَحَدٍ مِنْکُمْ». رَوَاهُ مُسلم([23]).

1252- (12) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: به من خبر داده شده است که رسول خدا ج فرمودند: «فردی که نماز (نفل) را (بدون عذر) نشسته می‌خواند، ثواب و پاداش آن، به اندازه‌ی نیمی (از ثواب و پاداش نمازی است که به حالت ایستاده گزارده شود)».

عبدالله بن عمرو س گوید: بعدها به نزد پیامبر گرامی اسلام ج آمدم و ایشان را دیدم که به حالت نشسته نماز (نفل) می‌گزارند؛ دست خویش را بر سر آن حضرت ج نهادم (تا متوجه من شوند). آن حضرت ج فرمودند: «عبدالله بن عمرو! تو را چه شده است»؟ عرض کردم: ای رسول خدا ج! به من خبر داده شده است که شما فرموده‌اید: «فردی که نماز (نفل) را (بدون عذر) نشسته می‌خواند، ثواب و پاداش آن، به اندازه‌ی نیمی (از ثواب و پاداش نمازی است که به حالت ایستاده گزارده شود)». و اینک خود، شما را می‌بینم که نشسته نماز می‌گزارید؟

آن حضرت ج فرمودند: «آری؛ همین طور است؛ ولی من، مانند کسی از شما نیستم».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «أجل»: آری؛ بله؛ دقیقاً؛ همین‌طور است؛ آره.

«و لکنّی لستُ کاحد منکم»: ولی من مانند هیچ یک از شما نیستم؛ و این مورد از خصوصیات آن حضرت ج به شمار می‌آمد؛ این طور که اگر چنانچه پیامبر ج نماز را به حالت نشسته بخوانند، باز هم ثواب و پاداش کامل را فراچنگ می‌آورند؛ و خداوند به هرکس که بخواهد رحمت خویش را اختصاص می‌دهد و خدا دارای فضل سترگ و بخشش بزرگ است و فضل و احسان خویش را به هرکس که بخواهد، ارزانی می‌کند.

1253 - [13] (صَحِیح)

وَعَن سَالم بن أبی الْـجَعْد قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنْ خُزَاعَةَ: لَیْتَنِی صَلَّیْتُ فَاسْتَرَحْتُ فَکَأَنَّهُمْ عَابُوا ذَلِکَ عَلَیْهِ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُول: «أَقِمِ الصَّلَاةَ یَا بِلَالُ أَرِحْنَا بِهَا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([24]).

1253- (13) سالم بن ابی الجعد س گوید: مردی از قبیله‌ی «خزاعۀ» گفت: کاش نماز می‌گزاردم و آرام می‌گرفتم. (پس از گفتن این سخن) گویا که (برخی از) حاضران، این (آرزو کردن آرامش) را از آن مرد، عیب گرفتند؛ از این رو، آن مرد گفت: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرموند: «ای بلال! برای برپایی نماز، اذان (یا اقامه) بگو و با نماز، ما را آرام کن».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «لیتنی»: کاش؛ کاشکی من.

«فاسترحتُ»: آرام بگیرم؛ راحت شوم.

«فکأنّهم»: گویا آنان: «کأنّ»

«کَأَنَّ»: حرفی است که اسم را منصوب و خبر را مرفوع می‌کند و در معانی زیر به کار می‌رود:

1-  تشبیه؛ مانند: «کانَّ زیداً اسدٌ: گویی که زید شیری است». این معنی بیشتر از معانی دیگرِ «کأنَّ» به کار می‌رود.

2-  شک و گمان؛ مانند:‌«کأنَّ زیداً قائمٌ: گمان می‌رود که زید ایستاده است».

3-  تقریب؛ مانند: «کأنَّک بالشتاء مقبلٌ:‌گویی که زمستان به زودی فرا می‌رسد».

«کأنَّ»:‌ گاهی مخفف می‌شود؛ و این در صورتی است که اسم آن مقدّر و خبر آن، جمله‌ی اسمیه‌ای است که بلافاصله پس از آن می‌آید. مثل: «کأن زیدٌ قائمٌ: گویی زید ایستاده است». و یا خبر آن جمله‌ی فعلیه‌ای است که به وسیله‌ی «لم» یا «قد»، از آن فاصله یافته است. مثل: «کأن لم تغن بالامس: گویی که دیروز بی‌نیاز نشد»؛ و «کأن قد قام قائمهم: گویی که برپا شونده‌ی آنان برخاست».

اسم کأنَّ در مثالهای بالا، ضمیر شأن محذوف است و تقدیر آن «کأنّه» است. و گاهی نیز اسم آن آشکار می‌شود؛ مانند: «کأنَّ ثدییه حقان: گویی که پستانهای او دو عطردان است»؛ و در این صورت خبر آن مفرد آورده می‌شود.

و در حدیث بالا، «کأنّ»: برای شک و گمان آمده است.

«عابوا»: ایراد گرفتند؛ عیب گرفتند؛ انتقاد کردند.

در این حدیث، پیامبر گرامی اسلام ج، انگشت روی یک دستور از مهمترین و اساسی‌ترین دستورات و تعالیم اسلامی که در واقع روح ایمان و پایه‌ی اسلام می‌باشد، گزارده است؛ و آن: پایبندی و اهمیت دادن به نماز است.

آری؛ هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و ناآرامی و پریشانی و سدّ نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست:

همیشه اضطراب و نگرانی در عرصه‌های مختلف زندگی (مادّی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، اخلاقی و خانوادگی و...) یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسان‌ها بوده و هست و عوارض ناشی از آن، در زندگی فردی و اجتماعی، به طور کامل، محسوس و ملموس است.

همیشه آرامش، یکی از گمشده‌های مهم بشر بوده و به هر دری می‌زند، تا آن را پیدا کند؛ و همه به دنبال «فاصبح نشیطاً طیّب النفس» هستند.

تاریخ بشر پر است از صحنه‌های غم‌انگیزی که انسان برای تحصیل آرامش و فراچنگ آوردن آن، به هر چیز دست انداخته و در هر وادی گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است؛ ولی اسلام و قرآن و حدیث، مطمئن‌ترین و نزدیکترین راه را برای بشر، نشان داده و گفته‌اند: «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست».

توضیح این که: گاهی اضطراب و نگرانی، به خاطر آینده‌ی تاریک و مُبهمی است که در برابر فکر انسان خودنمایی می‌کند؛ احتمال زوال نعمت‌ها، گرفتاری در چنگال دشمن، ضعف و بیماری، ناتوانی و درماندگی و احتیاج، همه و همه، انسان را رنج می‌دهد؛ امّا ایمان به خداوند و روی آوردن به دعا و نماز و ذکر و یاد خدا، این‌گونه نگرانی‌ها و افکار نامطلوب شیطانی را از میان می‌برد و بدو آرامش می‌بخشد که تو در برابر حوادث آینده، درمانده نیستی، بلکه خدایی توانا، قادر و مهربان، با توست.

هرگاه گذشته‌ی تاریک زندگی، فکر انسان را به خود مشغول می‌دارد و هماره او را نگران می‌سازد؛ نگرانی از گناهانی که انجام داده است؛ از کوتاهی‌ها و لغزش‌ها؛ امّا توجه به این که خداوند، بخشنده، توبه‌پذیر، مهربان و با گذشت است، بدو آرامش می‌دهد و بدو می‌گوید: عذر تقصیر به پیشگاه پروردگار جهانیان، پیش کن و از گذشته‌ی خویش، از او عذرخواهی کن، و در مقام جبران برآی که او بخشنده و توانا و قادر و مهربان و با گذشت و توبه‌پذیر است.

و گاه ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلی و خارجی، او را نگران و پریشان می‌سازد و با خود می‌گوید: من در برابر این همه دشمن نیرومند در میدان کارزار و جهاد، چه کنم؟ و یا در مبارزات دیگر، چه می‌توانم انجام دهم؟

امّا هنگامی که به یاد خدا می‌افتد و با نماز و شب زنده‌داری، متّکی به قدرت و رحمت او می‌شود؛ قدرتی که برترین قدرت‌ها است و هیچ چیز در برابر آن یارای مقاومت و ایستادگی ندارد، قلبش آرام می‌گیرد و با خود می‌گوید: آری؛ من تنها نیستم، من در سایه‌ی لطف و رحمت خدا، بی‌نهایت قدرت دارم.

قهرمانی‌های مجاهدان راه خدا در جنگ‌های صدر اسلام و سلحشوری‌های اعجاب‌انگیز و خیره‌کننده‌ی آنان - حتّی در آنجایی که تک و تنها بوده‌اند - بیانگر آرامشی است که در سایه‌ی ایمان به خدا و عبادت او پیدا شده است.

و گاهی نیز ریشه‌ی نگرانی‌های آزاردهنده‌ی انسان و اساس افکار نامطلوب شیطانی، احساس پوچ زندگی و بی‌هدف بودن آن است؛ ولی آن کس که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و تمام برنامه‌ها و حوادث زندگی را در همین خط می‌بیند، در آن صورت نه از زندگی، احساس پوچی می‌کند و نه همچون افراد بی‌هدف و مُردّد، سرگردان و مضطرب و حیران و ویلان و افتان و خیزان است.

و گاه اتفاق می‌افتد که انسان برای رسیدن به یک هدف، زحمت زیادی را متحمل می‌شود، امّا کسی را نمی‌بیند که برای زحمت او ارج نهد و قدردانی و تشکّر کند؛ این ناسپاسی، او را به شدّت، رنج می‌دهد و در یک حالت اضطراب و نگرانی فرومی‌رود؛ امّا هنگامی که با دعا و نیایش و ذکر و یاد خدا، احساس کند که کسی از تمام تلاش‌ها و کوشش‌هایش آگاه است و به همه‌ی آن‌ها ارج می‌نهد و برای همه، پاداش می‌دهد، دیگر چه جای نگرانی و ناآرامی است؟

و گاه، سوء ظن‌ها و توهمّ‌ها و خیال‌های پوچ و بی‌محتوا، یکی دیگر از عوامل نگرانی است که بسیاری از مردم در زندگی خود از آن رنج می‌برند؛ ولی چگونه می‌توان انکار کرد که توجه به خدا و لطف بی‌پایان او و دستور به حُسن ظن - که وظیفه‌ی هر فرد با ایمانی است - این حالت رنج‌آور را از بین می‌برد و آرامش و اطمینان، جای آن را می‌گیرد.

و گاه، دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادّی، یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانی انسان‌ها است؛ تا آن جا که گاهی عدم دستیابی به رنگ خاصّی از لباس یا کفش و کلاه و یا یکی دیگر از هزاران وسایل زندگی، ساعت‌ها و یا روزها و هفته‌ها، فکر دنیاپرستان را ناآرام و مُشوّش می‌دارد.

امّا، توجه به خدا (با ذکر و یاد او و با دعا و نماز) و توجه به آزادگی مؤمن که همیشه با «زهد و پارسایی سازنده» و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگی مادّی همراه است، به همه‌ی این اضطراب‌ها و افکار نامطلوب شیطانی و وسوسه‌های ویرانگر اهریمنی پایان می‌دهد و نرسیدن به یک وسیله‌ی مادّی یا از دست دادن آن، نمی‌تواند آرامش روحی انسان را برهم زند و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد کند.

و گاه، ترس و وحشت از مرگ، همیشه روح انسان را آزار می‌دهد و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد می‌کند؛ و از آن جا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست، بلکه در سنین دیگر - به ویژه به هنگام بیماری‌ها، جنگ‌ها و ناامنی‌ها - وجود دارد، این نگرانی می‌تواند جنبه‌ی عمومی پیدا کند.

ولی اگر ما مسلمانان، از نظر جهان‌بینی، مرگ را به معنای «فنا و نیستی و پایان همه چیز» بدانیم (همان‌گونه که مادّی‌گرایان جهان، می‌پندارند)، در آن صورت این اضطراب و نگرانی، به طور کامل به جا است و باید از چنین مرگی که نقطه‌ی پایان همه‌ی آرزوها و موفقیت‌ها و خواسته‌های انسان است، ترسید و از آن وحشت داشت؛ امّا هرگاه در سایه‌ی ایمان به خدا و توجه به او، مرگ را دریچه‌ای به یک زندگی وسیع‌تر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضای آزاد تصور کنیم، دیگر این نگرانی و وسوسه‌های بی‌جا و افکار نامطلوب، بی‌معنا خواهد بود، بلکه چنین مرگی - هرگاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد - دوست‌داشتنی و خواستنی خواهد بود.

به هر حال، اکنون که دانستیم این عوامل در برابر ایمان به خدا و توجه به او و ذکر و یاد او، ذوب و بی‌رنگ و نابود و تباه می‌گردد، از دل و جان تصدیق خواهیم کرد که «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و افکار و تبلیغات و وسوسه‌های او» خواهد بود؛ و این حقیقتی است که حدیث ابوهریره، آن را به طور کامل، به تصویر کشیده است.




[1]- بخاری 11/294 ح 6462؛ مسلم 1/541 ح (218-783)؛ ترمذی 5/131 ح 2856؛ نسایی 3/222 ح 1655؛ موطأ مالک 1/174 ح 90، «کتاب قصر الصلاة»؛ و مسند احمد 6/40.

[2]- بخاری 4/213 ح 1970؛ مسلم 1/540 ح (215-782)؛ نسایی 3/218 ح 1642؛ ابن ماجه 2/1416 ح 4238؛ موطأ مالک 1/118 ح 4، «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 6/61.

[3]- بخاری 3/36 ح 1150؛ مسلم 1/541 ح (219-784)؛ ابوداود 2/75 ح 1312؛ نسایی 3/218 ح 1643؛ ابن ماجه 1/436 ح 1371؛ و مسند احمد 3/101.

[4]- بخاری ح5063، مسلم 2/1020 ح 5 – 1401.

[5]- مسلم 1/542 ح (222-786)؛ ابوداود 2/74 ح 1310؛ ترمذی 2/86 ح 355؛ و ابن ماجه 1/436 ح 1370.

[6]- بخاری 1/93 ح 39؛ و نسایی 8/121 ح 5034.

[7]- ابوداود ح 2904.

[8]- مسلم 1/515 ح (142-747)؛ ابوداود 2/76 ح 1313؛ ترمذی 2/475 ح 581؛ نسایی 3/259 ح 1790؛ ابن ماجه 1/426 ح 1343؛ دارمی 1/412 ح 1417؛ موطأ مالک 1/200 ح 3 «کتاب القرآن».

[9]- در بحث آینده این مطلب را بیان خواهیم کرد.

[10]- به روایت بخاری، ح 1147.

[11]- به روایت بخاری، 6/35 ح 1139.

[12]- نساء / 142: «... منافقان، هنگامی که برای نماز برخیزند، سست و بی‌حال به نماز می‌ایستند...».

[13]-        به روایت بخاری 6/43 ح 1150.

[14]-        به روایت بخاری، باب ترک القیام للمریض، 6/9 ح 1124. نیز باب مایکره من التشدد فی العبادة.

[15]-        به روایت نسایی و ابن ماجه از حدیث ابوالدرداء با سند صحیح، ر.ک: الفیض 5/427 به نقل از جمع الفوائد 1/ 313.

[16]-        به روایت مسلم 6/28 -29، نیز ابوداود، ر.ک: بذل المجهود 7/70.

[17]-        به روایت مسلم 6/28 -29. ابوداود و نسایی هم آن را روایت کرده‌اند.

[18]-        احزاب /21: «سرمشق و الگوی زیبایی در [شیوه‌ی پندار و گفتار و کردار] پیامبر خدا برای شماست. برای کسانی که [دارای سه ویژگی باشند:] امید به خدا داشته و جویای قیامت باشند و خدا را بسیار یاد کنند...»

[19]- بخاری 2/5870 ح 1117؛ ترمذی 2/208 ح 372؛ ابن ماجه 1/386 ح 1223؛ و مسند احمد 4/426.

[20]- بخاری 2/586 ح 1116؛ و ترمذی 2/207 ح 371.

[21]- ابن سنی در «عمل الیوم و اللیلة»، ص 234 ح 722.

[22]- مسند احمد 4/416؛ و بغوی در «شرح السنّة» 4/42 ح 930.

[23]- بخاری 2/587 ح 1117؛ مسلم 1/507 ح (120-735)؛ نسایی 3/223؛ و مسند احمد 4/443.

[24]- ابوداود 5/262 ح 4985.

ترغیب و تشویق کردن بر شب زنده‌داری با گزاردن نماز تهجّد

باب (33)
ترغیب و تشویق کردن بر شب زنده‌داری با گزاردن نماز تهجّد

 

 

باب (33) ترغیب و تشویق کردن بر شب زنده‌داری با گزاردن نماز تهجّد


فصل اول

1219 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم قَالَ: «یَعْقِدُ الشَّیْطَانُ عَلَى قَافِیَةِ رَأْسِ أَحَدِکُمْ إِذَا هُوَ نَامَ ثَلَاثَ عُقَدٍ یَضْرِبُ عَلَى کُلِّ عُقْدَةٍ: عَلَیْکَ لَیْلٌ طَوِیلٌ فَارْقُدْ. فَإِنِ اسْتَیْقَظَ فَذَکَرَ اللهَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَإِنْ تَوَضَّأَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَإِنْ صَلَّى انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَأَصْبَحَ نَشِیطًا طیب النَّفس وَإِلَّا أصبح خَبِیث النَّفس کسلانا»([1]).

1219- (9) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «شیطان، پس گردن هریک از شما هنگامی که بخوابد، سه گره می‌زند و به هنگام بستن هر گرهی، می‌گوید: «شبی دراز داشته باشی؛ بخواب» (یا «شب، طولانی است؛ بخواب»).

پس اگر بیدار شد و خداوند را یاد کرد، یک گره گشوده می‌شود؛ و اگر وضو گرفت، گره دیگر گشوده می‌شود و اگر نماز گزارد، همه‌ی گره‌ها گشوده می‌شوند و صبح، با نشاط و سبک جان خواهد بود و در غیر این صورت، کسل و گران جان خواهد بود»؛ [یا به تعبیری دیگر؛ «هر یک از شما، وقتی می‌خوابد، شیطان بر اعصابش مسلّط می‌گردد و تنبل و کسل می‌شود، انگار که شیطان سرش را به ریسمانی محکم بسته و سه گره بر آن زده است تا گشوده نشود؛ وقتی که می‌خواهد برای نماز شب بلند شود، شیطان به او می‌گوید: «هنوز وقت زیادی از شب نگذشته است، از این رو فعلاً بخواب»؛ امّا اگر به وسوسه‌ی شیطان توجّه نکند و بیدار شود و به ذکر خدا مشغول گردد، مقداری قوّت و نیرو می‌گیرد، انگار که یکی از گره‌ها گشوده شده است و اگر بلند شود و وضو بگیرد، نشاط بیشتری کسب می‌کند، گویی که گره‌ی دیگری از گره‌های شیطان نیز گشوده شده است؛ و چنانچه نماز بخواند، به طور کامل با نشاط و سرحال می‌شود، مثل این که در چنین حالی، آخرین گره‌ی شیطانی باطل می‌شود و انسان احساس شادی و آرامش درونی می‌نماید؛ امّا اگر تسلیم وسوسه‌های شیطان شود، سستی و تنبلی بر او غلبه می‌کند و درونش ناآرام و متشنّج خواهد شد»].

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «یعقد»: گره می‌زند؛ گره می‌بندد.

«قافیة»: پس گردن؛ قسمت آخر سر.

«عقدة»: گره؛ پیچیدگی.

«علیک لیل طویل»: شب طولانی داشته باشی؛ شب، طولانی است، بخواب.

گر چه در مورد اهمّیت این نماز پربرکت (نماز تهجّد)، همان چند روایت فوق کافی به نظر می‌رسد، ولی این نکته قابل ذکر است که در روایاتِ اسلامی آن قدر اهمیت به این عبادت داده شده است که درباره‌ی کمتر عبادتی چنین سخن گفته شده است. دوستان حق، و رهروان راه فضیلت به این عبادت بی‌ریا که قلب را روشنایی و دل را نور و صفا می‌بخشد، همواره اهمیت بسیار می‌دادند.

غوغای زندگی روزانه از جهات مختلف، توجّه انسان را به خود جلب می‌کند و فکر آدمی را به وادی‌های گوناگون می‌کشاند، به طوری که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل، درآن بسیار مشکل است؛ اما در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغای زندگی مادی، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصّی را به انسان می‌دهد که بی‌نظیر است.

آری در این محیط آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب، حالت توجّهی به انسان دست می‌دهد که فوق العاده روح پرور و تکامل آفرین است.

به همین دلیل، دوستان خدا همیشه از عبادتهای آخر شب برای تَصفیه‌ی روح و حیات قلب و تقویت اراده و تکمیل اخلاص، نیرو می‌گرفته‌اند.

در آغاز اسلام نیز پیامبر ج با استفاده از همین برنامه‌ی روحانی، مسلمانان را پرورش داد و شخصیت آنها را آنقدر بالا برد که گویی دیگر آن انسانهای سابق نیستند؛ یعنی از آنها انسانهای تازه‌ای آفرید که مصمّم، شجاع، با ایمان، پاک و با اخلاص بودند.

آری پیامبر ج به هنگامی که چشم غافلان در خواب بود، مقداری از شب را بیدار می‌شد؛ و در آن هنگام که برنامه‌های عادی زندگی روزانه تعطیل می‌گشت و شواغل فکری به حداقل می‌رسید، و آرامش و خاموشی همه جا را فرا می‌گرفت و خطر آلودگی عبادت به ریا کمتر وجود داشت، و خلاصه بهترین شرایطِ حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان روبه درگاه معبود می‌آورد و سر بر آستان معشوق می‌سایید، و آنچه در دل داشت با خداوند متعال درمیان می‌گزارد؛ با یاد او زنده بود و پیمانه‌ی قلب خویش را از مهر او لبریز و سرشار داشت.

ممکن است بعضی همیشه توفیق بهره‌گیری از این عبادت پُر برکت و روح پرور و تعالی بخش را نداشته باشند، ولی چه مانعی دارد که در برخی از شبها که این توفیق حاصل است بهره‌گیرند و در آن هنگام که خاموشی همه جا را فرا گرفته و اشتغالات روزانه همه تعطیل است، و کودکان در خواب‌اند، و محیط آماده‌ی حضور قلب و راز و نیاز با خدا است، برخیزند و به درِ خانه‌ی خدا روند و دل را به نورِ عشق دوست، روشن سازند.

«فان استیقظ فذکر الله انحلّتّ عُقدة»:

نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست:

به راستی، هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، همیشه اضطراب و نگرانی در عرصه‌های مختلف زندگی (مادّی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، اخلاقی و خانوادگی و..). یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسان‌ها بوده و هست و عوارض ناشی از آن، در زندگی فردی و اجتماعی، به طور کامل، محسوس و ملموس است.

همیشه آرامش، یکی از گمشده‌های مهم بشر بوده و به هر دری می‌زند، تا آن را پیدا کند؛ و همه به دنبال «فاصبح نشیطاً طیّب النفس» هستند.

تاریخ بشر پر است از صحنه‌های غم‌انگیزی که انسان برای تحصیل آرامش و فراچنگ آوردن آن، به هر چیز دست انداخته و در هر وادی گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است؛ ولی اسلام و قرآن و حدیث، مطمئن‌ترین و نزدیکترین راه را برای بشر، نشان داده و گفته‌اند: «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست».

توضیح این که: گاهی اضطراب و نگرانی، به خاطر آینده‌ی تاریک و مُبهمی است که در برابر فکر انسان خودنمایی می‌کند؛ احتمال زوال نعمت‌ها، گرفتاری در چنگال دشمن، ضعف و بیماری، ناتوانی و درماندگی و احتیاج، همه و همه، انسان را رنج می‌دهد؛ امّا ایمان به خداوند و روی آوردن به دعا و نماز و ذکر و یاد خدا، این‌گونه نگرانی‌ها و افکار نامطلوب شیطانی را از میان می‌برد و بدو آرامش می‌بخشد که تو در برابر حوادث آینده، درمانده نیستی، بلکه خدایی توانا، قادر و مهربان، با توست.

هرگاه گذشته‌ی تاریک زندگی، فکر انسان را به خود مشغول می‌دارد و هماره او را نگران می‌سازد؛ نگرانی از گناهانی که انجام داده است؛ از کوتاهی‌ها و لغزش‌ها؛ امّا توجه به این که خداوند، بخشنده، توبه‌پذیر، مهربان و با گذشت است، بدو آرامش می‌دهد و بدو می‌گوید: عذر تقصیر به پیشگاه پروردگار جهانیان، پیش کن و از گذشته‌ی خویش، از او عذرخواهی کن، و در مقام جبران برآی که او بخشنده و توانا و قادر و مهربان و با گذشت و توبه‌پذیر است.

و گاه ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلی و خارجی، او را نگران و پریشان می‌سازد و با خود می‌گوید: من در برابر این همه دشمن نیرومند در میدان کارزار و جهاد، چه کنم؟ و یا در مبارزات دیگر، چه می‌توانم انجام دهم؟

امّا هنگامی که به یاد خدا می‌افتد و با نماز و شب زنده‌داری، متّکی به قدرت و رحمت او می‌شود؛ قدرتی که برترین قدرت‌ها است و هیچ چیز در برابر آن یارای مقاومت و ایستادگی ندارد، قلبش آرام می‌گیرد و با خود می‌گوید: آری؛ من تنها نیستم، من در سایه‌ی لطف و رحمت خدا، بی‌نهایت قدرت دارم.

قهرمانی‌های مجاهدان راه خدا در جنگ‌های صدر اسلام و سلحشوری‌های اعجاب‌انگیز و خیره‌کننده‌ی آنان - حتّی در آنجایی که تک و تنها بوده‌اند - بیانگر آرامشی است که در سایه‌ی ایمان به خدا و عبادت او پیدا شده است.

و گاهی نیز ریشه‌ی نگرانی‌های آزاردهنده‌ی انسان و اساس افکار نامطلوب شیطانی، احساس پوچ زندگی و بی‌هدف بودن آن است؛ ولی آن کس که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و تمام برنامه‌ها و حوادث زندگی را در همین خط می‌بیند، در آن صورت نه از زندگی، احساس پوچی می‌کند و نه همچون افراد بی‌هدف و مُردّد، سرگردان و مضطرب و حیران و ویلان و افتان و خیزان است.

و گاه اتفاق می‌افتد که انسان برای رسیدن به یک هدف، زحمت زیادی را متحمل می‌شود، امّا کسی را نمی‌بیند که برای زحمت او ارج نهد و قدردانی و تشکّر کند؛ این ناسپاسی، او را به شدّت، رنج می‌دهد و در یک حالت اضطراب و نگرانی فرومی‌رود؛ امّا هنگامی که با دعا و نیایش و ذکر و یاد خدا، احساس کند که کسی از تمام تلاش‌ها و کوشش‌هایش آگاه است و به همه‌ی آن‌ها ارج می‌نهد و برای همه، پاداش می‌دهد، دیگر چه جای نگرانی و ناآرامی است؟

و گاه، سوء ظن‌ها و توهمّ‌ها و خیال‌های پوچ و بی‌محتوا، یکی دیگر از عوامل نگرانی است که بسیاری از مردم در زندگی خود از آن رنج می‌برند؛ ولی چگونه می‌توان انکار کرد که توجه به خدا و لطف بی‌پایان او و دستور به حُسن ظن - که وظیفه‌ی هر فرد با ایمانی است - این حالت رنج‌آور را از بین می‌برد و آرامش و اطمینان، جای آن را می‌گیرد.

و گاه، دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادّی، یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانی انسان‌ها است؛ تا آن جا که گاهی عدم دستیابی به رنگ خاصّی از لباس یا کفش و کلاه و یا یکی دیگر از هزاران وسایل زندگی، ساعت‌ها و یا روزها و هفته‌ها، فکر دنیاپرستان را ناآرام و مُشوّش می‌دارد.

امّا، توجه به خدا (با ذکر و یاد او و با دعا و نماز) و توجه به آزادگی مؤمن که همیشه با «زهد و پارسایی سازنده» و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگی مادّی همراه است، به همه‌ی این اضطراب‌ها و افکار نامطلوب شیطانی و وسوسه‌های ویرانگر اهریمنی پایان می‌دهد و نرسیدن به یک وسیله‌ی مادّی یا از دست دادن آن، نمی‌تواند آرامش روحی انسان را برهم زند و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد کند.

و گاه، ترس و وحشت از مرگ، همیشه روح انسان را آزار می‌دهد و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد می‌کند؛ و از آن جا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست، بلکه در سنین دیگر - به ویژه به هنگام بیماری‌ها، جنگ‌ها و ناامنی‌ها - وجود دارد، این نگرانی می‌تواند جنبه‌ی عمومی پیدا کند.

ولی اگر ما مسلمانان، از نظر جهان‌بینی، مرگ را به معنای «فنا و نیستی و پایان همه چیز» بدانیم (همان‌گونه که مادّی‌گرایان جهان، می‌پندارند)، در آن صورت این اضطراب و نگرانی، به طور کامل به جا است و باید از چنین مرگی که نقطه‌ی پایان همه‌ی آرزوها و موفقیت‌ها و خواسته‌های انسان است، ترسید و از آن وحشت داشت؛ امّا هرگاه در سایه‌ی ایمان به خدا و توجه به او، مرگ را دریچه‌ای به یک زندگی وسیع‌تر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضای آزاد تصور کنیم، دیگر این نگرانی و وسوسه‌های بی‌جا و افکار نامطلوب، بی‌معنا خواهد بود، بلکه چنین مرگی - هرگاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد - دوست‌داشتنی و خواستنی خواهد بود.

به هر حال، اکنون که دانستیم این عوامل در برابر ایمان به خدا و توجه به او و ذکر و یاد او، ذوب و بی‌رنگ و نابود و تباه می‌گردد، از دل و جان تصدیق خواهیم کرد که «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و افکار و تبلیغات و وسوسه‌های او» خواهد بود؛ و این حقیقتی است که حدیث ابوهریره، آن را به طور کامل، به تصویر کشیده است.

1220 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ الْـمُغِیرَةِ قَالَ: قَامَ النَّبِیُّ ج حَتَّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ فَقِیلَ لَهُ: لِمَ تَصْنَعُ هَذَا وَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکِ وَمَا تَأَخَّرَ؟ قَالَ: «أَفَلَا أَکُونُ عَبْدًا شَکُورًا»([2]).

1220- (2) مغیرة بن شعبه س گوید: رسول خدا ج آن قدر نماز شب گزاردند که پاهایشان وَرَم و آماس کرد. بدیشان گفته شد: چرا به خویشتن این همه رنج و مشقّت می‌دهید، حال آن که گناهان پیشین و پسین شما بخشوده شده است؟ آن حضرت ج فرمودند: «آیا نباید بنده‌ای سپاسگزار باشم»؟

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «قام النبی ج»: غالباً پیامبر اکرم ج برای نماز شب برخاستند؛ چرا که در روایتی دیگر آمده است: «انّ النبیّ ج کان یقوم من اللیل حتّی تتفطّر قد ماه...»؛ «پیامبر خدا ج شب را به عبادت می‌ایستادند تا اندازه‌ای که پاهایشان آماس می‌کرد...». این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند.

«تورّمت»: ورم کرد؛ باد کرد؛ متورّم شد؛ پُف کرد؛ آماس نمود؛ برآمده شد.

«ما تقدّم من ذنبک»: گناهان پیشین تو.

«ما تأخّر»: گناهان پسین.

علماء بر غیر ممکن بودن وقوع کفر از پیامبران چه قبل از بعثت و چه بعد از آن اتفاق نظر دارند. و هم چنین متفق القولند که انبیاء بعد از بعثت، مرتکب گناه کبیره و صغیره نمی‌شوند؛ چرا که موجب نفرت و انزجار مردم از آنها می‌شود و این، مصلحت و هدف از آمدن آنان را از بین می‌برد؛ از این رو، پیامبران کارهای پست یا آنچه را که موجب نفرت مردم از آنها می‌شود مانند: زنا و دروغ و خیانت و... را انجام نمی‌دهند.

بنابراین تمام اخباری که راجع به پیامبران آمده است و ظاهراً دلالت بر گناه می‌کنند (مقصود گناهی نیست که دیگران انجام می‌دهند، لذا) از ظاهر آنها عدول کرده و تأویل می‌شوند. و یا اینکه تعبیر گناه از باب مقایسه‌ی مفضول نسبت به اَفضل است و گفته‌ی امام جُنید، از این نوع است که: «حسنات الابرار سیئات المقربین»؛ «حسنات و نیکی نیکوکاران، برای مقرّبین گناه محسوب میشود». چون مقام والای مقرّبین اقتضاء می‌کند اعمالی بالاتر و عالی‌تر از اعمال نیکوکاران انجام دهند.

بنابراین، آیات و احادیثی که درمورد حضرت محمد ج آمده است و دلالت بر گناه او می‌کنند، مانند: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ [محمد: 19]؛ «برای گناهان خود طلب آمرزش کن»؛ و ﴿لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ [الفتح: 2]؛ «تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ی تو را ببخشاید».

این‌گونه آیات حمل بر ترک اَولی و اَفضل می‌شود؛ زیرا اگر پیامبر ج اَولی را ترک کند، گناه [به معنای عرفی] نیست، بلکه به مثابه‌ی گناه است.

به هر حال، علماء و دانشوران اسلامی، داشتن مقام عصمت را برای همه‌ی پیامبران واجب دانسته‌اند و همه‌ی آنها بر غیرممکن بودن وقوع کفر از پیامبران چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت اتفاق نظر دارند و هم‌چنین متفق القولند که انبیاء بعد از بعثت نیز از هر گناه (صغیره و کبیره) معصوم هستند و اینکه بعضی گفته‌اند که گناه صغیره از آنها سر می‌زند، نزد جمهور امت صحیح نیست([3]).

پس به هیچ وجه لایق نیست که از یکی از انبیاء گناهی سر بزند که مخلّ به مروّت و آبروی آنان باشد و آنان را از محل اعتبار ساقط کند.

چرا که پیامبران الگو و سرمشق بشریت‌اند و اگر از آنها کارهای پست که موجب نفرت مردم است سر بزند و خلاف رضای خدا باشد، اطمینانی بر گفتار و کردارشان باقی نمی‌ماند و مردم به آنها اعتماد نمی‌کنند و اگر پیامبران مورد اعتماد و اطمینان دیگران قرار نگیرند، جایی برای پذیرش دین و آئین الهی و کتابهای آسمانی و پند و اندرزهای رحمانی باقی نخواهد ماند. بنابراین تمام اخباری که راجع به پیامبران آمده است و ظاهراً دلالت بر گناه می‌کنند، مقصود گناهی نیست که دیگران انجام می‌دهند و هرگز این خطاها مربوط به امور اعتقادی و اخلاقی نبوده و چیزهایی نبوده است که زشت و قبیح به شمار آید، بلکه مربوط به کارهای دنیوی و سیاست‌های دنیایی امم بوده است که عادتاً و معمولاً دیدگاه‌ها و تقدیر و تخمین و ارزیابی در آن متفاوت است.

و گاهی پیامبران خود را نسبت به حق خداوند مقصر به حساب می‌آورند، چون آنان عارف‌تر و داناترین مردم به جلال ذات و عظمت خداوند بر بندگانش بوده‌اند و می‌دانستند که امت‌ها هر اندازه تلاش کنند از وفای به حق خدا و بدانچه شایسته‌ی وی است، عاجز و ناتوانند و لذا به قصور خویش اعتراف کرده‌اند.

«ما عرفناک حق معرفتک وما عبدناک حق عبادتک؛»

«ما آنگونه که شایسته‌ی معرفت توست، ترا نشناختیم و آنگونه که شایسته‌ی پرستش تو است، ترا پرستش نکردیم».

و هرگاه این اندازه را در حق خود گناه و معصیت به حساب آورده باشند، آن را مستلزم استغفار دانسته‌اند و در پیشگاه خداوند به استغفار پرداخته‌اند. پس استغفار پیامبران از خطاها و گناهانی نیست که ما مرتکب آن می‌شویم و آنچه که خلاف آن را به وهم ما القاء می‌کند، نباید بدان اهمیت داد، زیرا حقیقت آن برتر از افهام و اوهام توده‌ی مردم است و تفصیل این موضوع را باید از جای دیگر جست([4]).

حال شاید در ذهن کسی این سؤال ایجاد شود که آیا حضرت آدم÷مطابق این حدیث مرتکب معصیتی شد یا خیر؟

در پاسخ به این سؤال می‌توان چند جواب داد:

یکی اینکه آنچه آدم÷مرتکب شد‌ «ترک اولی» و یا به عبارت دیگر «گناه نسبی» بود، نه «گناه مطلق».

ناگفته نماند که «گناه» بر دو قسم است؛ گناه مطلق و گناه نسبی.

گناه مطلق: گناهی است که از هرکس سرزند، گناه است و در خور مجازات (مانند‌: شرک، کفر، ظلم و ستم و..).

گناه نسبی آن است که گاهی بعضی اعمال مباح و یا حتی مستحب در خور افراد بزرگ نیست، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند و به کار مهم‌تر پردازند. در غیر این صورت «ترک اولی» کرده‌اند.

فی المثل برای ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضای کمک می‌شود، شخص کارگری مزد یک روزش را که گاه چند تومان بیشتر نیست، می‌دهد. این عمل نسبت به او ایثار و حسنه است و کاملاً مطلوب. اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها این عمل نسبت به او پسندیده نیست که گاه در خور ملامت، مذمت و نکوهش نیز هست. با این که از نظر اصولی نه تنها کار حرامی نکرده، بلکه ظاهراً مختصر کمکی نیز به کار خیر نموده است.

این همان چیزی است که می‌گوییم «حسنات الابرار سیئات المقربین» حسنات نیکان، گناهان مقربان است. و نیز این همان چیزی است که به عنوان «ترک اولی» معروف شده است و ما آن را به عنوان «گناه نسبی» یاد می‌کنیم که نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت. چرا که اعمالی که از بزرگان درگاه پروردگار سر می‌زند، با موقعیت ممتازشان سنجیده می‌شود و گاهی با مقایسه به آن، کلمه «عصیان» و «ذنب» [گناه] بر آن اطلاق می‌گردد.

فی‌المثل: نمازی که ممکن است از یک فرد عادی، نماز ممتازی باشد، برای اولیاء حق، گناه محسوب شود. زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت، برای آنها شایسته نیست. بلکه باید با توجه به علم و تقوا و موقعیت‌شان به هنگام عبادت، غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند. سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است و با توجه به موقعیت آنها سنجیده می‌شود. به همین دلیل، اگر یک «ترک اولی» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار می‌گیرند.

و نهی آدم÷ از درخت ممنوعه، نیز یک نهی تحریمی نبود، بلکه نهی از ترک اولی بود، ولی با توجه به موقعیت آدم÷با اهمیت تلقی شد و ارتکاب مخالفت با این نهی (هرچند نهی کراهتی بود) موجب چنان مؤاخذه و مجازاتی از طرف خدا گردید([5]).

«افلا اکون»: آیا نباشم از زمره‌ی...

«شکوراً»: سپاسگزار؛ قدردان.

به هر حال؛ قلب پیامبر ج با خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود. عبادت و بندگی خدا را دوست می‌داشت؛ شب به شب زنده‌داری و گزاردن نماز می‌پرداخت و قسمتی از روز را هم صرف آن می‌کرد. نور چشم و لذّتش را در نماز می‌یافت.

آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر ج به خود جلب کرده و می‌کند، همین جمع شگفت‌آوری است که پیامبر ج میان عبادت و پرداختن به امور دنیایی ایجاد کرده بود. آن حضرت ج با وجودی که به بالاترین مراتبِ عبادت و بندگی خدا رسیده بود، باز هم زندگی بسیاری از فقرا و افراد خانواده‌اش را تأمین می‌کرد؛ در مورد پرداختن به امور دنیایی با تلاش و فعالیت می‌زیست؛ با یک امّت مقابله می‌نمود؛ حکومت نو ظهور و تازه به قدرت رسیده‌ای را در اَنظار جهانیان اداره می‌کرد؛ به نزد پادشاهان سفیر می‌فرستاد و آنان را به دین خود فرا می‌خواند؛ گروه‌ها و هیئتهای نمایندگی را به حضور می‌پذیرفت و آنها را گرامی می‌داشت؛ سریه‌ها به اطراف و اکناف می‌فرستاد و خود فرماندهی را به عهده می‌گرفت؛ و با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان به بحث و مجادله می‌پرداخت؛‌ آماده‌ی پیروزی می‌شد و در عین حال برای این که مبادا شکست بخورد احتیاط می‌کرد؛ کارگزاران را تعیین می‌کرد، و مالها را جمع‌آوری می‌نمود؛ و خودش آن را تقسیم می‌کرد و می‌فرمود: اگر من دادگری نکنم چه کسی دادگری می‌کند؟ و به تبیین دین خدا برای مردم می‌پرداخت؛ موارد مجمل وحی را بسط و شرح می‌داد و جاهای دشوار را توضیح می‌داد، و سنّتها وضع می‌کرد، و از اصل مسایل، فروع آن را بیرون می‌کشید، و آنچه را خداوند او را از آن آگاه نکرده بود به آنچه او را از آن آگاهانیده بود، برمی‌گرداند.

در حالیکه او در همه‌ی این حالات، اعمال روزانه‌ای را که مردمان جهان بدان مبادرت می‌ورزند، انجام می‌داد و در میان همه‌ی این رنجها و گرفتاری‌ها، پیامبر ج شب و روز به صورت عابدی پدیدار می‌گردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوهها بدین کار می‌پردازند.

این جمع و ربط بین دین و دنیا از پیامبر ج الگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بی‌نظیر در تاریخ بشر پدید می‌آورد.

اوقات روزانه‌اش را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: یکی برای عبادت؛ یکی برای مردم و یکی برای خانواده‌اش؛ و اگر امور مردم نیازمند وقت بیشتری می‌بود، از وقت مخصوص خانواده‌اش می‌کاست، و وقتی را که ویژه‌ی عبادت خداوند بود محفوظ نگاه می‌داشت، و بر این امر به گونه‌ی شگفت انگیزی مواظبت می‌نمود به طوری که چه یاران و چه دشمنان خویش را بیشتر به حیرت و شگفتی وا می‌داشت.

این است پیامبر اکرم ج که در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص، و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همیشگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانه‌های بی‌بند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامه ریشه کن سازد. براستی که همه‌ی اهداف زندگی، با کامل‌ترین وجه ممکن در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.

1221 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ النَّبِیِّ ج رَجُلٌ فَقیل لَهُ مازال نَائِمًا حَتَّى أَصْبَحَ مَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ قَالَ: «ذَلِکَ رَجُلٌ بَالَ الشَّیْطَانُ فِی أُذُنِهِ» أَو قَالَ: «فِی أُذُنَیْهِ»([6]).

1221- (3) عبدالله بن مسعود س گوید: پیش رسول خدا ج از فردی سخن به میان آمد. برای پیامبر ج گفته شد: او تا صبح می‌خوابد (و تمامی شب را به خواب سپری می‌کند) و برای نماز، بیدار نمی‌شود. رسول خدا ج فرمودند: «این، مردی است که شیطان در گوش - یا گوش‌های - او ادرار کرده است».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح:

«فقیل له»: ضمیر «له» را به چند مورد می‌توان اِرجاع داد:

به پیامبر ج؛ یعنی برای پیامبر ج چنین گفته شد که...

در حق آن فرد چنین گفته شد که...

به خاطر آن مرد، گفته شد که...

«بال الشیطان فی اذنه»: این عبارت، کنایه از آن است که شیطان او را فریب داده و گوش‌هایش را از شنیدن اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، کر نموده و گوش‌هایش را فاسد و تباه کرده است. در حقیقت، چنین افرادی، قلب‌ها و نیروی فکر و عقلی دارند که با آن درک و اندیشه نمی‌کنند و با این که استعداد تفکّر دارند و همچون چهارپایان، فاقد شعور نیستند، در عین حال، از این وسیله‌ی سعادت بهره نمی‌گیرند و فکر نمی‌کنند و در عوامل و نتایج حوادث، اندیشه نمی‌نمایند و این وسیله‌ی بزرگ رهایی از چنگال هرگونه بدبختی را بلااستفاده در گوشه‌ای از وجودشان رها می‌سازند.

دیگر این که چشم‌های روشن و حقیقت‌بین دارند امّا با آن، چهره‌ی حقایق را نمی‌نگرند و همچون نابینایان از کنار آن می‌گذرند و با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمی‌شنوند و همچون کران، خود را از شنیدن سخن حق، محروم می‌سازند.

این افراد، در حقیقت همچون چهارپایانند؛ چرا که امتیاز آدمی از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنوا است که متأسفانه آن‌ها، همه را از دست داده‌اند؛ بلکه آن‌ها از چهارپایان گمراه‌تر و پست‌تر می‌باشند؛ چرا که چهارپایان، دارای این استعدادها و امکانات نیستند، ولی آن‌ها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا، امکان همه‌گونه ترقّی و تکامل را دارند؛ امّا بر اثر هواپرستی و گرایش به پستی‌ها، این استعدادها را بلااستفاده می‌گذارند و بدبختی بزرگ آنان از همین جا آغاز می‌گردد.

و در حقیقت، این‌ها، افراد غافل و بی‌خبری هستند؛ از این رو، در بی‌راهه‌های زندگی سرگردانند؛ چشمه‌ی آب حیات، در کنار دستشان است، ولی از تشنگی فریاد می‌کشند؛ درهای سعادت در برابر رویشان باز است، امّا حتّی به آن نگاه نمی‌کنند و با دست خود، وسایل بدبختی خویش را فراهم می‌سازند و نعمت‌های گران‌بهای «عقل» و «چشم» و «گوش» را به هدر می‌دهند.

چنین افرادی، تنها به خواب و خور و شهوت جنسی می‌پردازند و درست همانند ملّت‌هایی هستند که تحت شعارهای فریبنده‌ی انسانی، آخرین هدف عدالت اجتماعی و قوانین بشری را رسیدن به آب و نان و یک زندگی مرفّه مادّی می‌پندارند.

و بدین ترتیب، چشمی که پرهیزگاران با آن، آیات خدا را می‌دیدند و گوشی که سخنان حق را با آن می‌شنیدند و قلبی که حقایق را به وسیله‌ی آن درک می‌کردند، در این افراد از کار افتاده است؛ عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت «درک» و «دید» و «شنوایی» ندارند؛ چرا که اعمال زشتشان و بی‌توجهی و سهل‌انگاری‌شان، پرده‌ای شده است در برابر این ابزار شناخت و وسیله‌ای شده است بر تسلّط شیطان بر آن‌ها.

«تأثیر نماز تهجّد و شب زنده‌داری در صحّت و سلامتی»:

حضرت ابوهریره س از پیامبر اکرم ج روایت می‌کند: «وقتی که می‌خوابید، شیطان بالای سر شما می‌ایستد و بر آن سه گره می‌زند و هر گرهی که می‌زند چنین می‌گوید: بخواب که شب دراز است. اگر شخص بیدار شود و به یاد و ذکر خدا مشغول شود، آن گره باز خواهد شد و اگر وضو بگیرد و به نماز خواندن مشغول شود، بقیه‌ی گره‌ها نیز باز خواهد شد. در نتیجه با حالتی شاد و سرحال شب را به صبح می‌رساند و اگر به سخن شیطان گوش فرا دهد و بخوابد با سستی و کسالت مواجه خواهد شد.»([7]) برخی از دانشمندان اسلامی این حدیث را بر فضیلت نماز فرض حمل کرده‌اند ولی اکثریت آن را بر قیام و نماز شب اطلاق کرده‌اند. در حدیث دیگر آمده است: «عَلَیْکُمْ بِقیامِ اللَّیلِ فَإِنَّهُ دَأْبُ الصّالحینَ قَبْلَکُم ومُطردَةُ الدّاءِ عَنِ الْجَسَد»؛([8]) «نماز شب را بر خود لازم گیرید، زیرا نماز شب شیوه‌ی نیکان پیش از شما است و نیز بیماری را از جسمتان می‌زداید».

در این حدیث دو نکته‌ی مهم نهفته است. نخست این که شب زنده داری بیشتر می‌تواند حسن رابطه با خدا را بیفزاید و حیات معنوی را تقویت کند. نکته‌ی دیگری که در آن نهفته است، این که در روح و روان نشاط و شادابی می‌آفریند، به طوری که هرگاه به انجام کاری اقدام کند آن را با نشاط و شادابی، خوب و محکم انجام خواهد داد. ولی کسانی که به قیام و شب زنده داری توجه نمی‌کنند، بدون شک در انجام کارهایشان کسل و سست هستند و هرگز نمی‌توانند کارهایشان را با جدیت و استحکام انجام دهند. این نکته نیز به تجربه ثابت شده است، اگر باور ندارید امتحان کنید تا تأثیر آن را عملاً و عیناً ببینید. من خودم شخصاً آن را تجربه کرده ام، شاید کسانی به تجربه‌ی من قانع نشوند و بگویند کسی که شب زنده داری می‌کند بدون تردید در آن روز بیشتر خسته و بی‌حال و در انجام کارهایش ناتوان خواهد بود. در پاسخ می‌گویم این سخن از من نیست، بلکه سخن جناب رسول اکرم ج است؛ کسی که کلام وی هرگز بیهوده نبوده و نیست، چرا که: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤ [النجم: 3-4]([9]) کلام آن حضرت از وحی نشأت گرفته است و هرگز از هوای نفس سخن نمی‌گوید. آفریدگار انسان، خداوند است و آن ذات مقدس بهتر می‌داند که چه چیزی به صلاح انسان است. همچنین جناب رسول اکرم ج کم می‌خوابید و در عوض بیشتر فعالیت می‌کرد و همواره تندرست و سرحال و نیرومند بود. چنانکه حضرت علی س می‌فرماید: «اِذا احمَرَّ الوَطِیسُ اِحْتَمَیْنا بِرَسُول اللهِ ج»([10])؛ «هرگاه آتش جنگ به اوج خود می‌رسید ما به رسول الله پناه می‌بردیم.» آن هم در دشوارترین موقعیت و در قلب معرکه. صحت این کلام زمانی روشن خواهد شد که مروری بر زندگی پیشوایان دینی داشته باشیم. نزدیکترین نمونه در عصر ما، بنیانگذار بزرگترین جنبش اسلامی، امام شهید حسن البنا رحمه الله، است. آن گونه که شاگردان او نقل می‌کنند در شبانه روز بیشتر از چهار ساعت نمی‌خوابید، با این حال شعله‌ای از جنبش و تحرک و نشاط بود.

همچنین پزشکان ثابت کرده‌اند که خواب اندک انسان را کفایت می‌کند، چرا که خواب زیاد، خواب بیشتری به دنبال خواهد داشت و در انسان ایجاد کسالت و سستی خواهد کرد. و این امر از نظر علمی و عملی ثابت و تجربه شده است.

نکته‌ی دوم این که شب زنده داری بیماری را از تن انسان می‌زداید. این خود از اسباب پیشگیری است، زیرا پزشکان بر این باورند که خواب زیاد باعث سکته‌ی قلبی می‌شود. نظر برخی از پزشکان را در مورد این که انسان چند ساعت به خواب نیاز دارد، جویا شدم، در پاسخ گفتند: خواب مدت زمان مشخصی ندارد. هرگاه انسان احساس خستگی کرد، استراحت کند، چه بسا دو ساعت و یا چهار ساعت کافی باشد، مگر زمانی که خستگی ناشی از انجام کارهای سخت و طاقت فرسا و یا به دلیل بیماری باشد که در آن صورت تا زمانی که خستگی برطرف نشده و بیماری از جسم بیرون نرفته، استراحت و خواب زیاد اشکال ندارد.

1222 - [4] (صَحِیح)

وَعَن أم سَلمَة قَالَتْ: اسْتَیْقَظَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج لَیْلَةً فَزِعًا یَقُولُ: «سُبْحَانَ الـلّٰهِ مَاذَا أُنْزِلَ اللَّیْلَةَ مِنَ الْـخَزَائِنِ؟ وَمَاذَا أُنْزِلَ مِنَ الْفِتَنِ؟ مَنْ یُوقِظُ صَوَاحِبَ الْـحُجُرَاتِ» یُرِیدُ أَزْوَاجَهُ «لِکَیْ یُصَلِّینَ؟ رُبَّ کَاسِیَةٍ فِی الدُّنْیَا عَارِیَةٍ فِی الْآخِرَة» أخرجه البُخَارِیّ([11]).

1222- (4) امّ‌سلمه ل گوید: شبی رسول خدا ج با سراسیمگی و وحشت و ترس و هراس از خواب بیدار شدند و با خود می‌گفتند: «خدای را از ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، پاک و منّزه می‌دانیم! چه خزانه‌هایی که امشب فرو فرستاده شده و چه فتنه‌هایی که امشب نازل شده است؟ کیست که صاحبان حجره‌ها را - یعنی ازواج مطهّرات - را بیدار نماید تا نماز بخوانند و به دعا و نیایش با پروردگار جهانیان بپردازند؟ چه بسیار پوشیدگانی در دنیا هستند که در آخرت برهنه‌اند»!.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «فزعاً»: با سراسیمگی و وحشت از خواب برخاستند؛ به حالت ترس وهراس بیدار شدند.

«ماذا انزل اللیلة»: مراد این است که در این شب، فتنه‌هایی را که در آینده به وقوع می‌پیوندند و خزانه‌های رحمت الهی که بر بندگانش سرازیر می‌شوند، در این شب بر پیامبر ج کشف شد و آن حضرت ج آن‌ها را دیدند.

«الفتن»: جمع «فتنة».

فتنه همان آزمایش و امتحان است. گفته‌اند: فَتَنَ الذهبَ؛ یعنی طلا را داخل آتش کرد تا خوب بودن آن را دریابد، و یا آن را آتش زد تا ناب بودن آن را بفهمد. صائغ (طلاساز) را فتّان هم گفته‌اند، چنان که شیطان را هم فتّان می‌گویند. در حدیث آمده است: «مؤمن برادر مؤمن است که آب و درخت آن دو را فراخی می‌بخشد و علیه شیطان یکدیگر را یاری می‌کنند.» فتّانه هم یعنی سنگ محک طلا و نقره. از تعریفهای خوب و قابل توجّه تعریف شریف جرجانی است: «فتنه آن است که به وسیله‌ی آن حال انسان از خیر و شر مشخّص می‌شود.» منظور امتحان و آزمایش اوست تا صبر او در بلا، و ایمانش به قضا، و عشق او به خداوند، و میزان وابستگی اش به دنیا، و فهم او از حکمت راحتی و سختی و سعادت و شقاوت مشخص گردد.

در مفردات راغب آمده است: «فتنه یا از جانب خداوند است و یا بنده، مثل مصیبت و مردن و عذاب و دیگر افعال ناگوار. هرگاه از جان خداوند باشد، بنابر حکمت است و اگر از انسان باشد، خلاف آن است. لذا خداوند انسان را به انواع فتنه در هر جایی مذمّت کرده است؛ برای مثال: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ [البقرة: 191]([12])؛﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ [البروج: 10]([13]).

قبل از این مطلب، گویی که در پی کشف معانی متنوّعِ پنهان در کاربردهای این کلمه است، می‌گوید: «فتنه مثل بلا به کار می‌رود؛ هردو در اموری مثل سختی و آسایش که انسان به آن گرفتار می‌شود، کاربرد دارند که هر دودر سختی معنای گویاتر و بیشتر به کار می‌روند. خداوند درباره‌ی هردو فرموده است: ﴿وَنَبۡلُوکُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَیۡرِ فِتۡنَةٗ [الأنبیاء: 35]([14]). و درباره‌ی سختی فرموده است: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ [البقرة: 102]([15])؛ ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ[البقرة:191]؛ ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ [البقرة: 193]([16]).

ابن سلام تلاش کرده است تا وجود متعدد معنای «فتنه» را بررسی کند که آن را در یازده وجه در کتاب التصاریف به شرح زیر ذکر کرده است:

1-  فتنه یعنی شرک، در آیه‌ی﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِ [البقرة: 193]([17])؛ یعنی تا اینکه شرک باقی نماند. و یا آیه‌ی ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ([18])؛ یعنی شرک از جنگ در ماه حرام نزد خداوند گناهش بیشتر است. دیدیم که این دو آیه به نظر راغب بلا و سختی بودند و این اختلاف بر اهل بصیرت پوشیده نیست.

2-  فتنه به معنای کفر: ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ [آل عمران: 7]([19])؛ یعنی کفر. گفته می‌شود:﴿أَلَا فِی ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْ [التوبة: 49]([20])؛ یعنی در کفر. همچنین فرمود:﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ [النور: 63]([21]). یعنی کفر. ﴿وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ [الحدید: 14]([22])؛ یعنی کَفَرْتُمْ أنْفُسَکُمْ همچنین هر فتنه در باب منافقان و یهود.

3-  فتنه یعنی آزمایش: ﴿الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ [العنکبوت: 1-2]([23])؛ یعنی آنها در ایمانشان مورد امتحان واقع نمی‌شوند؟ ﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣ [العنکبوت: 3]([24])؛ یعنی حال انسانهای قبل از آنها را آزمودیم، و آنها را از بلاها و مصیبتها و رنجها باخبر ساختیم، گروهی صبر کردند و در ایمان صادق بودند و گروهی تکذیب کردند و بازگشتند و به خدا کافر شدند. و در امتحان و آزمایش است که آدمی، بزرگ یا خوار می‌شود. خداوند به موسی فرمود: ﴿وَفَتَنَّٰکَ فُتُونٗاۚ([25])؛ یعنی تو را بارها آزمودیم.

4-  فتنه یعنی عذاب در دنیا: ﴿فَإِذَآ أُوذِیَ فِی ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ کَعَذَابِ ٱللَّهِ [العنکبوت: 10]([26])؛ یعنی عذاب مردم در دنیا را مثل عذاب در آخرت قرار داده است. به نقل از سدّی روایت شده است که این آیه درباره‌ی عیاش بن ابی ربیعه برادر ابوجهل، نازل شده است. و آیه‌ی﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُوا [النحل: 110]([27])؛ یعنی بعد از این که در دنیا عذاب شدند.

5-  فتنه یعنی سوختن به وسیله‌ی آتش: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ [البروج: 10]([28])؛ یعنی مردان و زنان مؤمن را در دنیا سوزاندند. نزد دیگر مفسّران غیر از ابن سّلام، آنها را به واسطه‌ی سوزاندن و غیره شکنجه کردند. و آیه‌ی ﴿یَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ یُفۡتَنُونَ١٣ [الذاریات: 13]([29])؛ یعنی به وسیله‌ی آتش می‌سوزند و در آخرت عذاب می‌شوند: ﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَکُمۡ([30])؛ یعنی سوختن را بچشید.

6-  فتنه یعنی قتل:﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ [النساء: 101]([31])؛ یعنی کافران را می‌کشند. و آیه‌ی ﴿خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِمۡ أَن یَفۡتِنَهُمۡ [یونس: 83]([32])؛ یعنی آنها را می‌کشد.

7-  فتنه یعنی مانع شدن: ﴿وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡک [المائدة: 49]([33])؛ یعنی مانع تو شوند. و آیه‌ی ﴿وَإِن کَادُواْ لَیَفۡتِنُونَکَ عَنِ ٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ [الإسراء: 73]([34]) یعنی مانع تو شوند.

8-  فتنه یعنی گمراهی: ﴿فَإِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ١٦١ مَآ أَنتُمۡ عَلَیۡهِ بِفَٰتِنِینَ١٦٢ [الصافات: 161-162]([35])؛ یعنی بر آنچه که گمراه هستید. و آیه‌ی ﴿إِلَّا مَنۡ هُوَ صَالِ ٱلۡجَحِیمِ١٦٣ [الصافات: 163]([36])؛ یعنی کسی که تقدیر شده در جهنم جای گیرد. و آیه‌ی ﴿وَمَن یُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِکَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ًٔا([37])؛ یعنی کسی که خداوند گمراهی اش را بخواهد.

9-  فتنه یعنی عذر: ﴿ثُمَّ لَمۡ تَکُن فِتۡنَتُهُمۡ [الأنعام: 23]([38])؛ یعنی عذرشان؛ این تفسیر مجاهد و قتاده است: ﴿إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشۡرِکِینَ([39]).

10-  فتنه یعنی مسلّط شدن، که درباره‌ی بنی اسرائیل است: ﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ [یونس: 85]([40])؛ یعنی فرعون و پیروانش را بر ما مسلّط مکن، می‌گویند: اگر من بهتر از آنان نبودم، بر آنها مسلّط نمی‌شدم، پس موجب تسلّط بر آنها می‌شود. و سخن ابراهیم÷ ﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ [الممتحنة: 5]([41])؛ یعنی روزی را بر ما تنگ و بر آنها فراخ مگردان.

11-  المفتون یعنی مجنون﴿بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦ [القلم: 6]([42])؛ مجاهد می‌گوید: ﴿بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦، أَیِّکُم الشیطانُ.

«الخزائن»: در آیات متعددی از قرآن کریم و احادیث پاک نبوی، می‌خوانیم که خداوند بلندمرتبه، خزائنی دارد؛ خزائن آسمان‌ها و زمین از آن خدا است و یا خزائن هر چیز نزد او است.

خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: خزائن و گنجینه‌های همه چیز نزد ما است، ولی ما جز به اندازه‌ی معین، آن را نازل نمی‌کنیم؛ بنابراین، چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق، وحشتی داشته باشیم؛ بلکه منبع و مخزن و سرچشمه‌ی همه چیز، نزد ما است و ما توانایی بر ایجاد هر مقدار در هر زمان را داریم، ولی همه چیز این عالم، حساب و کتاب دارد و ارزاق و روزی‌ها نیز به مقدار حساب‌شده‌ای از طرف خدا، نازل می‌گردد.

و پرواضح است که تلاش و کوشش برای زندگی، علاوه بر این که تنبلی و سستی و دل‌مردگی را از انسان‌ها دور می‌سازد و حرکت و نشاط می‌آفریند، وسیله‌ی بسیار خوبی برای اشتغال سالم فکری و جسمی آن‌ها است و اگر چنین نبود و همه چیز بی‌حساب در اختیار انسان قرار داشت، در آن صورت معلوم نبود که دنیا چه منظره‌ای پیدا می‌کرد؟

یک مشت انسان‌های بیکار، با شکم‌های سیر و بدون هیچ‌گونه کنترل، غوغایی به پا می‌کردند؛ چرا که می‌دانیم، مردم این جهان، همچون انسان‌های بهشتی نیستند که هرگونه شهوت و خودخواهی و غرور و انحراف از دل و جانشان شسته شده باشد، بلکه انسان‌هایی هستند با همه‌ی صفات نیک و بد که باید در کوره‌ی این جهان قرار گیرند و آبدیده شوند؛ و چه چیز بهتر از تلاش و حرکت و اشتغال سالم، می‌تواند آنان را آبدیده کند.

بنابراین، همان‌گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختی می‌کشاند، بی‌نیازی بیش از حدّ نیز، منشأ فساد و تباهی است.

به هر حال، پس از ذکر این مقدمه، اکنون به تجزیه و تحلیل خود «خزائن» می‌پردازیم.

«خزائن»: جمع «خزانة»، به معنای «محلّی است که انسان، اموال خویش را برای حفظ در آن، جمع‌آوری می‌کند»؛ و در اصل از ماده‌ی «خزن» به معنای «حفظ و نگهداری چیزی» است؛ و پرواضح است است که کسی اقدام به جمع‌آوری و اندوختن و حفظ چیزی می‌کند که قدرتش نامحدود باشد و نتواند در هر عصر و زمانی، آنچه می‌خواهد فراهم سازد؛ از این رو، در موقع توانایی، آنچه لزومش را احساس می‌کند، برای موقع ضرورت می‌اندوزد و در خزانه گردآوری می‌کند.

ولی آیا این مفاهیم در مورد خداوند تصوّر می‌شود؟ به طور مسلّم، خیر؛ به همین دلیل، جمعی از علماء و دانشمندان اسلامی، خزائن خدا را به معنای «مقدورات الهی» تفسیر کرده‌اند؛ یعنی همه چیز در خزانه‌ی قدرت خدا جمع است و هر مقدار از آن را لازم و صلاح بداند، ایجاد می‌کند. ولی برخی دیگر از علماء و صاحب‌نظران دینی گفته‌اند: منظور از «خزائن خداوند»، مجموعه‌ی اموری است که در عالم هستی و جهان ماده وجود دارد؛ اعم از عناصر و اسباب ایجاد آن‌ها؛ در این مجموعه، همه چیز به حدّ زیاد وجود دارد، ولی هریک از فرآورده‌ها و موجودات خاص این عالم، به مقدار محدودی ایجاد می‌شود، بی‌آنکه امکان وجود تنها، منحصر به آن باشد.

این تفسیر اگر چه از نظر اصولی، مسأله‌ی قابل قبولی است، ولی با تفسیر اول، بیشتر هماهنگ است.

به هر حال، انتخاب تعبیراتی مانند «خزائن الله»، با این که مفهوم معمولی‌اش در مورد خداوند صادق نیست، به خاطر آن است که خداوند می‌خواهد، با زبان خود مردم با آن‌ها سخن بگوید.

«رُبّ کاسیة فی الدنیا، عاریة فی الاخرة»: از این بخش از حدیث، معلوم می‌گردد که خمیرمایه‌ی تقوا، دو چیز است: یاد خدا؛ یعنی توجه به مراقبت دائمی خدا و حضور او در همه جا و همه حال؛ و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه‌ی اعمالی که هیچ کار کوچک و بزرگی وجود ندارد مگر این که در آن ثبت می‌شود و به همین دلیل، توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سرلوحه‌ی برنامه‌های تربیتی پیامبران قرار داشته و تأثیر آن در پاکسازی فرد و اجتماع، به طور کامل چشمگیر است.

فراموش کردن خدا، سبب خودفراموشی می‌شود؛ دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا از یک سو، فراموشی پروردگار، سبب می‌شود که انسان در لذت‌های مادّی و شهوت‌های حیوانی فرو رود و هدف آفرینش خود را به دست فراموشی بسپارد و در نتیجه، از ذخیره‌ی لازم برای فردای قیامت، غافل بماند.

و از سوی دیگر، فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستی مطلق و علم بی‌پایان و غنای بی‌انتها از آن اوست و هر چه غیر اوست، وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش می‌باشد و همین امر، سبب می‌شود که انسان خود را مستقل و غنی و بی‌نیاز بشمارد و به این ترتیب، واقعیت و هویت انسانی خویش را فراموش کند.

و در واقع، یکی از بزرگترین بدبختی‌ها و مصائب انسان، خود فراموشی است؛ چرا که ارزش‌ها و استعدادها و لیاقت‌های ذاتی خود را که خداوند در او نهفته و از سایر مخلوقات، ممتازش ساخته، به دست فراموشی می‌سپارد و این، مساوی با فراموش کردن انسانیت خویش است؛ و چنین انسانی تا سر حد یک حیوان درنده سقوط می‌کند و همّتش چیزی جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود؛ و این همه، عامل اصلی فسق و فجور، بلکه این خودفراموشی، بدترین مصداق فسق و فجور از طاعت خدا است.

به هر حال، حدیث بالا، اشاره‌ی روشنی به مسأله‌ی فریب وجدان دارد و این که بسیار اتفاق می‌افتد که انسان منحرف و آلوده برای رهایی از سرزنش و مجازات وجدان، در برابر اعمال زشت و انحرافی، دست به فریب وجدان خویش می‌زند و کم‌کم برای خود این باور را به وجود می‌آورد که این عمل من، نه تنها زشت و انحرافی نیست، بلکه اصلاح و مبارزه‌ی با فساد است؛ تا با فریب وجدان، آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.

می‌گویند، یکی از سران آمریکا در پاسخ این که: چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما و ناکازاکی) را بمباران اتمی کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود: «ما به خاطر صلح این دستور را داده‌ایم! که اگر این کار را نمی‌کردیم، جنگ طولانی‌تر می‌شد و می‌بایست بیش از این کشته می‌دادیم»!!.

آری مردمان عصر ما نیز برای فریب مردم و یا فریب وجدان خویش، از این گفته‌ها و از آن کارها، بسیار دارند، در حالی که در برابر ادامه‌ی جنگ یا بمباران اتمی شهرهای بی‌دفاع، راه سوم روشنی نیز وجود داشت و آن، این که، دست از تجاوزگری بردارند و ملّت‌ها را با سرمایه‌های کشورشان آزاد بگذارند.

و به راستی، چه دردناک است که انسان، این واعظ درونی و این پلیس همیشه بیدار و این نماینده‌ی الهی را در درون خود، خفه کند و یا آن چنان پرده بر روی آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.

1223 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یَنْزِلُ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَتَعَالَى کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا حِینَ یَبْقَى ثُلُثُ اللَّیْلِ الْآخِرُ یَقُولُ: مَنْ یَدْعُونِی فَأَسْتَجِیبَ لَهُ؟ مَنْ یَسْأَلُنِی فَأُعْطِیَهُ؟ مَنْ یَسْتَغْفِرُنِی فَأَغْفِرَ لَهُ؟»

وَفِی رِوَایَةٍ لِمُسْلِمٍ: ثُمَّ یَبْسُطُ یَدَیْهِ وَیَقُولُ: «مَنْ یُقْرِضُ غَیْرَ عَدُومٍ وَلَا ظَلُومٍ؟ حَتَّى ینفجر الْفجْر»([43]).

1223- (5) ابوهریره س گوید: «رسول خدا ج فرمودند: «پروردگار بلندمرتبه‌ی ما، هر شب پس از سپری شدن دو سوم شب، به آسمان دنیا فرود می‌آید و می‌فرماید: آیا کسی هست که مرا بخواند تا او را اجابت کنم؟ آیا کسی هست که از من بخواهد تا بدو بدهم؟ آیا کسی هست که از من طلب بخشش و آمرزش کند تا او را ببخشم و مورد عفو قرار دهم»؟

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند؛ و در روایتی از مسلم چنین آمده است]:

«آن‌گاه خداوند بلندمرتبه، دست (رحمت و لطف) خویش را می‌گستراند و می‌فرماید: «آیا کسی هست که به ذاتی قرض بدهد که نه فقیر است و نه ستمگر»؟ و خداوند این جملات را (با زبان لطف و کرم خویش) تکرار می‌کند تا صبح بدمد».

شرح: «ینزل ربّنا»: معنا و تفسیر حدیث، این است که پس از سپری شدن یک سوم از شب، رحمت‌های بی‌کران الهی، متوجه بندگان می‌شود؛ و پیام حدیث، این است که بندگان از این فرصت حداکثر استفاده را نمایند و در این وقت با برکت، به عبادت و نیایش مشغول باشند. از این رو، اهمیت حدیث، به خاطر پیام آن می‌باشد؛ امّا به خاطر این که در حدیث آمده است که خداوند بعد از سپری شدن یک سوم از شب، به آسمان دنیا فرود می‌آید؛ مفهوم این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، یکی از مهمترین مسائل کلامی قرار گرفته است که در دورانی از زمان، میدان تاخت و تاز طلایه‌داران و پیشقراولان این فن بوده است.

اکنون، اگرچه اختلاف‌های علماء در این مسأله، به شدت قبلی خود باقی نمانده است، ولی از آن جایی که حدیث، در مورد یکی از مسائل مهم عقیدتی بحث می‌کند و از ابتدا، این مسأله در کتاب‌های علمی وجود داشته است؛ و همچنین جهت فهم دقیق مسأله‌ی فوق، آوردن بحث مختصری در اینجا، ضروری به نظر می‌رسد.

به هر حال، درباره‌ی احادیثی که در آن‌ها «نزول» (فرود آمدن) یا فعلی مانند آن به خداوند بلندمرتبه، نسبت داده شده است که آن فعل، مربوط به جسم‌ها و امور حادث است، چهار مذهب وجود دارد:

1-  مشبّهه؛ این گروه، این الفاظ را بر معنای ظاهری و حقیقی آن‌ها حمل کرده‌اند و گفته‌اند: این صفات، به همان کیفیتی که برای بندگان ثابت هستند، برای خداوند نیز ثابت‌اند؛ این مذهب، به طور کامل باطل است و جمهور اهل سنّت از ابتدا تاکنون همواره این نظریه را رد کرده‌اند.

2-  معتزله و خوارج؛ این دو گروه وجود صفات برای خداوند را قبول ندارند؛ از این رو، حدیث «نزول» و دیگر احادیث مشابه این موضوع را صحیح نمی‌دانند. این موضوع نیز باطل است.

3-  جمهور سلف و محدثان؛ این گروه می‌گویند: این احادیث، از زمره‌ی «متشابهات» است؛ از این رو، معنای حقیقی «نزول» (فرود آمد ن خدابه آسمان دنیا) که مستلزم تشبیه است، مراد نیست؛ و چون صفت نزول در نصوص صحیح آمده، ثابت می‌باشد، امّا درباره‌ی معنا و کیفیت آن سکوت می‌نماییم و از بحث کردن درباره‌ی آن پرهیز می‌کنیم. و به این گروه از علماء، «مفوّضة» می‌گویند.

4-  متکلّمان؛ این گروه از علماء می‌گویند: مراد چنین الفاظی، هرگز معنای ظاهری آن‌ها نیست؛ چون در این صورت، مستلزم تشبیه است و منظور این کلمات، معنای مجازی است؛ به عنوان مثال: مراد از کلمه‌ی «نزول»، «نزول رحمت» یا «نزول فرشتگان» می‌باشد. و به این گروه از علماء، «مُؤوّلة» می‌گویند؛ و این گروه به دو دسته تقسیم شده‌اند: دسته‌ی اول با چنان جمله‌ها و کلمه‌هایی، این نوع الفاظ را تأویل می‌کنند که از نظر لغت و محاوره، به طور کامل قابل قبول باشد.

و دسته‌ی دوم، در تأویل این نوع کلمه‌ها و جمله‌ها، تأویلات بی‌وجه و دور و درازی را مطرح می‌کنند که بسا اوقات به اندازه‌ای در این زمینه، دچار افراط و زیاده‌روی می‌شوند که می‌توان از تأویل آنان به عنوان تحریف نام برد.

همچنان که پیش‌تر بیان کردیم، دو مذهب اول، به طور کامل، بی‌اساس و باطل هستند و هیچ یک از علماء و صاحب‌نظران راستین اسلامی، قایل به مذهب آنان نبوده‌اند؛ البته اختلاف «تفویض» و «تأویل» میان علماء و اندیشمندان دینی، همواره وجود داشته است؛ از این رو محدثان، قایل به «تفویض» و متکلمان، قایل به «تأویل» بوده‌اند.

برخی از محدثان، این دو نظریه را بدین ترتیب قابل جمع دانسته‌اند که هر کجا تأویل مناسب، امکان‌پذیر است، تأویل کردن بهتر است و هر کجا که تأویل مناسب، امکان‌پذیر نیست و نیاز به تأویل بعید و افراطی است، تفویض بهتر است.

از این رو، برخی از صاحب‌نظران دینی گفته‌اند: اگر چنانچه مخاطب شما، چنان شخصی باشد که اگر برایش تأویل نشود، ممکن است دچار تردید، سوء تفاهم و بداعتقادی شود، در آن صورت می‌توان از تأویل استفاده نمود.

و علامه ابن خلدون در «مقدمه»ی خویش، چه زیبا نوشته است: «اِدراک صفات باری تعالی، از قدرت عقل بشر خارج است و کسی که به وسیله‌ی عقل، بخواهد چنین مسایلی را حل کند، مانند شخص نادانی است که می‌خواهد با ترازوی مخصوص طلا، کوه‌ها را وزن کند».

به هر حال، اگر نگاهی اجمالی به آیات قرآن و احادیث نبوی بیاندازیم، به آیات و احادیث بی‌شماری بر خواهیم خورد که بعضی از آنها، وجود دست و چشم و برخی دیگر وجود مشت و انگشت و صورت و سمت راست و بعضی دیگر بر وجود مکانی برای خدا که در آن قرار می‌گیرد و بعضی دیگر بر وجود نزول خدا در آسمان دنیا و یا بر نزدیکی و دوری او دلالت می‌کنند.

حمل تمام این آیات و احادیث بر ظاهرشان غیرممکن است، چون لازمه‌ی آن، اثبات جسم برای خداوند است. حال آنکه همه‌ی مسلمانان بر این امر اعتقاد دارند و با دلایل و براهین عقلی نیز ثابت شده است که محال است که خداوند دارای جسم باشد.

چنان‌چه در شرح عقاید نسفیه می‌خوانیم:

«الواحد، القدیم، الحیّ، القادر، العلیم، السمیع، البصیر، الشائی، المرید، لیس بعرض ولا جسم ولا جوهر ولا مصور ولا محدود ولا معدود ولا متبعض ولا متجزّیء ولا مترکب ولا متناه ولا یوصف بالماهیة ولا بالکیفیة ولا یتمکن فی مکان ولا یجری علیه زمان ولا یشبه شئ ولا یخرج عن علمه وقدرته شئ».

«خداوند ، ذاتی است یگانه و یکتا، ازلی و ابدی، زنده، قادر، علیم، سمیع، بینا، با اراده و ذاتی است که از عرض، جسم، جوهر، صورت و شکل، حد و نهایت، مساحت، تجزیه و تقسیم، و ترکیب که سایر مخلوقات و موجودات با آن وصف می‌شوند پاک و منزه است و هرگز با ماهیت و کیفیت وصف نمی‌شود و به هیچ عنوان بسان سایر موجودات در جهتی از جهات و مکانی از مکان‌ها جا نمی‌گیرد و زمان بر او جاری نمی‌شود و چیزی شبیه و همسنگ او نیست و هیچ چیز و هیچ‌کس خارج از احاطه‌ی علمی و تسلط و نفوذ و قدرت او نیست».

بر این اساس علما و دانشوران اسلامی در حل آیات و احادیثی که به ظاهر جسمیت و حلول را برای خداوند ثابت می‌کند، دو دسته شده‌اند:([44]).

گروه اول: مذهب تفویض (واگذاری امر به خداوند) که مذهب سلف و پیشینیان و صدر اسلام است [مانند‌: امام ابوحنیفه، مالک، احمد، شافعی، محمد‌بن‌حسن، سعدبن معاذ مروزی، عبدالله‌بن‌مبارک، ابومعاذ، خالد‌بن‌سلیمان، اسحاق‌بن‌راهویه، محمدبن اسماعیل بخاری، ترمذی و..]. این دسته بر این اعتقادند که ما به این قبیل اوصاف که در قرآن و سنت آمده است ایمان داریم که کلام خدا و رسول اوست و در تفسیر آنها تعمق و غور نمی‌کنیم. لذا از تأویل خودداری کردند و گفتند‌: خدا داناتر است به حقیقت آنها، در حالی که تشبیه و جسمانی بودن او را رد کردند.

به این خاطر وقتی از امام مالک‌بن‌انس سؤال شد که معنای «استوا» ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِچیست؟ گفت‌: معنای استوا در لغت روشن است، ولی کیفیت و چگونگی آن بر ما مجهول است. سؤال کردن از آن بدعت است و ایمان به آن واجب است.

گروه دوم: مذهب تأویل (شرح و تفسیر) که مذهب خلف و آیندگان است. بعد از اینکه قلمرو اسلام توسعه یافت و بسیاری از ملت‌ها که متأثر از آرای فلسفی و عقاید ایرانی که اعتقاد به حلول خداوند (در اشیاء) و جسمانی بودن او داشتند، وارد اسلام شدند و سبب برانگیختن این شبهات نسبت به خداوند متعال گردیدند و در عین حال به آنچه که در زبان عربی و ظواهر آیاتی که عقایدشان را تأیید می‌کرد استناد کردند. به ناچار خلف [که بر خلاف سلف که معانی حقیقی اینگونه آیات و احادیث را به خدا واگذار و تفویض می‌کردند] به تأویل الفاظی که دال بر جسمانیت و حلول‌اند پرداختند و آنها را بر معانی مجازی حمل کردند. به حسب آن معانی با مقام الهی مادامی که زبان و لغت احتمال آن معانی را داشت، زیرا معانی مجازی که در قرآن و سنت به کار رفته، بیشتر از معانی حقیقی است. لذا «استوا» در آیه‌ی ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5] را به استیلا و اقتدار تأویل کردند.

و نیز گفتند: عین بر چشم حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً به معنای اعتنا و توجه به کار می‌رود و «ید» بر بازو و انگشتان حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً بر قدرت و تسلط، و «نزول» بر فرود آمدن جسمانی اطلاق می‌گردد و مجازاً بر پایین آمدن دستور یا فرشته و نیز به معنای تواضع و محبت کردن به کار برده می‌شود. مثلاً می‌گویند‌: «نزل فلان» یعنی تواضع کرد.

بر این اساس خلف آیه‌ی ﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡۚ [الفتح: 10] را به قدرت و سیطره‌ی او تأویل کردند و آیه‌ی ﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا [القمر: 14] را به تحت نظر و توجه ما معنی کردند و...([45]).

البته در اینجا این مطلب را نیز باید دانست که تعبیر دست، چشم، انگشت، سمت راست، و... همه و همه الفبایی است که خدا با آن با ما انسان‌ها صحبت می‌فرماید، والاّ این واژه‌ها و مطلب‌ها در برابر قدرت نامحدود و شامله‌ی خدا و حکمت تامّه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او بی‌مصداق و بی‌معنا است.

پیامبر ج در این حدیث برای بیان عظمت و قدرت خدا از تعبیر کنایی‌‌ای بسیار زیبا استفاده می‌کند و می‌فرماید:

«همه‌ی دل‌های فرزندان آدم میان دو انگشت از انگشتان قدرت پروردگار متعال است و آنها را هر طور که بخواهد دگرگون می‌نماید».

و معمولاً چنین واژه‌ها و جملاتی کنایه از قدرت مطلقه و سلطه‌ی کامل بر چیزی است. همان‌گونه که ما انسان‌ها در تعبیرات روزمره خویش می‌گوییم؛ فلان شهر در دست من است و یا فلان ملک در قبضه و مشت من می‌باشد.

کوتاه سخن اینکه همه‌ی این تشبیهات و تعبیرات، کنایه از سلطه‌ی مطلقه‌ی پروردگار بر عالم هستی و تمام موجودات و مخلوقات زمینی و آسمانی است تا همگان بدانند که در دنیا و آخرت، کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، چرا که آفرینش همه‌ی موجودات از ناحیه‌ی او است و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمنداند و تدبیر عالم‌هستی و گشودن گره تمام مشکلات و همه‌ی ارزاق به دست با قدرت اوست.

و همگی این تعبیرات، جنبه‌ی کنایی دارند و به خاطر کوتاهی و نارسایی الفاظ و الفبای ما در زندگی روزمره، ناچاریم آن معانی بلند از قدرت نامحدود شامله‌ی خدا و حکمت تامه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او تعالی و... را در قالب این الفاظ کوچک بریزیم، چرا که ما الفاظ و واژه‌ها و جملاتی که در خور بیان مقام عظمت و قدرت پروردگار باشد در اختیار نداریم، پس به ناچار از همین الفاظ و با استفاده از همین تشبیهات و تعبیرات کنایی، در بیان عظمت و قدرت و شکوه و جلال و عزت و اقتدار ذات باری‌تعالی استفاده می‌کنیم. و این درست به آن می‌ماند که کسی بخواهد برای کودکی که در عالم جنین زندگی می‌کند، مسائل این جهان را تشریح کند، اگر سخنی نگوید کوتاهی کرده و اگر هم بگوید، ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا کند، زیرا شنونده در آن شرایط توانایی و استعداد بیشتر از این را ندارد.

از این رو نباید کسی از این‌ها احتمال تجسم و حلول پروردگار را بدهد و براستی که جز انسان بسیار ساده لوح، بی‌خرد، کوته‌بین و کوته‌فکر و کم‌ظرفیت و ضعیف‌الایمان دیگر کسی چنین فکری در قوه‌ی مدرکه و مخیله‌اش نقش نخواهد بست.

و بی‌گمان اگر انسان‌ها با معیار و مقیاس‌های کوچک و ناچیز اندیشه‌های خود درباره‌ی ذات و صفات پاک و بی‌عیب و نقص خدا، قضاوت نمی‌کردند، هرگز به بیراهه‌ها و سیاه‌چاله‌های کفر و زندقه، الحاد و بی‌بندوباری، گمراهی و ضلالت و شقاوت و بدبختی نمی‌افتادند.

«حتّی یبقی ثلث اللیل الاخر»: در برخی از روایات، به جای «یک سوم آخر شب»، «یک سوم اول شب» آمده است؛ و بسیاری از محدثان هم، همین روایت «یک سوم آخر شب» را ترجیح داده‌اند.

«غیر عدوم»: فقیر نیست که از ادای بدهکاری بازماند.

«لاظلوم»: ستمگر و ظالم نیست که از ادای بدهکاری، شانه خالی کند. و پرواضح است که مانع بازپرداخت دَین، یا فقر و تنگدستی است و یا ظلم و ستمگری.

«من یقرض»: چه کسی وام می‌دهد.

وام دادن به خدا، به معنای «انفاق در راه خدا» است؛ و به گفته‌ی برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، انفاق‌هایی که در راه جهاد می‌شود؛ زیرا در آن زمان، تهیه‌ی هزینه‌های مختلف جهاد، بر دوش مبارزان و رزمندگان مسلمان بود؛ در حالی که برخی دیگر از اندیشمندان دینی، بر این باورند که هرگونه انفاقی را شامل می‌شود؛ و این تفسیر با ظاهر آیات و احادیث، سازگارتر است؛ به خصوص این که معنای اول را نیز در برمی‌گیرد.

و در واقع، انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان و حمایت از محرومان، همان کار جهاد را می‌کند؛ زیرا هردو مایه‌ی استقلال و سربلندی جامعه‌ی اسلامی است.

در آیات قرآن و احادیث نبوی، در چندین جا، در مورد انفاق در راه خدا، تعبیر به «قَرض» و «وام دادن به پروردگار» آمده است؛ و این، نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یک سو و کمال اهمیت مسأله‌ی انفاق را از سوی دیگر می‌رساند؛ با این که مالک حقیقی سراسر هستی او است و انسان‌ها تنها به عنوان نمایندگی خداوند، در بخش کوچکی از آن، دخل و تصرّف می‌کنند؛ چنان که در آیه‌ی 7 سوره‌ی حدید می‌خوانیم: ﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِ [الحدید: 7]؛ «به خدا و فرستاده‌اش ایمان بیاورید و از آنچه خداوند شما را در آن نماینده‌ی خود ساخته است، انفاق کنید».

ولی با این حال باز هم از بنده‌ی خویش طلب وام می‌کند، آن هم وامی با چنین سود بسیار فراوان. «کرم بین و لطف خداوندگار»!. آری، خداوند بلندمرتبه، از ما انسان‌ها و بندگان ضعیف و ناتوان، درخواست قرض کرده است، در حالی که گنج‌ها و خزانه‌های آسمان و زمین، از آن اوست و بی‌نیاز و ستوده نیز است. آری، این‌ها نه از جهت نیاز اوست، بلکه می‌خواهد ما انسان‌ها را بیازماید که کدام یک نیکوکارتریم.

1224 - [6] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «إِنَّ فِی اللَّیْلِ لَسَاعَةً لَا یُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ یَسْأَلُ اللهَ فِیهَا خَیْرًا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاه وَذَلِکَ کل لَیْلَة» رَوَاهُ مُسلم([46]).

1224- (6) جابر بن عبدالله س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «در شب، لحظه‌ای وجود دارد که هر بنده‌ی مسلمانی آن را دریابد و امر نیکی از امور دنیا و آخرت را در آن لحظه از خداوند بخواهد، قطعاً خداوند، دعایش را اجابت می‌کند و بدو آن چیز را ارزانی می‌کند. و این حکایت، در همه‌ی شب‌ها جاری است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

1225 - [7] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَحَبُّ الصَّلَاةِ إِلَى الـلّٰهِ صَلَاةُ دَاوُدَ وَأَحَبُّ الصِّیَامِ إِلَى الـلّٰهِ صِیَامُ دَاوُدَ کَانَ یَنَامُ نِصْفَ اللَّیْلِ وَیَقُومُ ثُلُثَهُ وَیَنَامُ سُدُسَهُ وَیَصُومُ یَوْمًا وَیُفْطِرُ یَوْمًا»([47]).

1225- (7) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «دوست‌داشتنی‌ترین نمازها در پیشگاه خداوند، نماز داود÷و دوست‌داشتنی‌ترین روزه‌ها در نزد او، روزه‌ی داود÷است؛ نیمه‌ای از شب را می‌خوابید و یک سوّمش را برای گزاردن نماز برمی‌خاست و یک ششم دیگر آن را می‌خوابید؛ و یک روز، روزه می‌گرفت و روز دیگر افطار می‌کرد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند]

شرح: «کان ینام نصف اللیل...»: در روایتی از انس بن مالک س روایت شده است که: «جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی صلى الله علیه وسلم یسألون عن عبادة النبی صلى الله علیه وسلم، فلما أخبروا بها کأنهم تقالوها ؛ فقالوا: أین نحن من النبی صلى الله علیه وسلم، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی صلى الله علیه وسلم إلیهم فقال: «أنتم الذین قلتم کذا وکذا؟! أما والله إنی لأخشاکم لله، وأتقاکم له، لکنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی» متفق علیه([48]).

انس س گوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر ج آمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر ج سؤال نمودند.

چون آنان را از شیوه‌ی عبادت آن حضرت ج باخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر ج را کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بی‌گمان خداوند گناهان گذشته و آینده‌اش را آمرزیده و بخشیده است.

پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا می‌دارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه می‌گیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پاره‌ای از لذائد و راحتی‌ها را بر خود حرام می‌کنم) و از زنان کناره‌گیری می‌نمایم و هرگز ازدواج نمی‌کنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش می‌گیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر ج رسانیدند، لذا) پیامبر ج به نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟ (و پاره‌ای از طیبات و لذائذ و راحتی‌ها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکرده‌اید که شب‌ها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبان‌ها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟

به خدا سوگند که من بیشتر از همه‌ی شما از خدا می‌ترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه می‌گیرم و هم می‌خورم و قسمتی از شب را به اقامه‌ی نماز می‌پردازم و قسمتی از آن را می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌کنم و با همسرانم آمیزش دارم.

(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: در این حدیث پیامبر ج نسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام می‌گردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که می‌فرماید:

 ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ [الأعراف: 32].

«بگو چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و همچنین مواهب و روزی‌های پاکیزه را تحریم کرده است».

و نیز می‌فرماید‌:

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٨٧ [المائدة: 87]

«‌ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمی‌دارد».

و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیاده‌روی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتی‌ها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم ج هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زنده‌داری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزه‌دار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:

«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زنده‌داری به سر می‌برم و گاه می‌خوابم و بعضی روزها روزه می‌گیرم و بعضی را افطار می‌نمایم و با زنان ازدواج می‌کنم. و هر کسی از سنت و شیوه‌ی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».

و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ج بر عثمان‌بن‌مظعون و عبدالله‌بن‌عمرو و عده‌ای دیگر از صحابه> به خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوق‌الناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیاده‌روی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.

به طور کلی از این حدیث چند نکته را می‌توان برداشت کرد:

اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پاره‌ای از لذائذ و پاکی‌ها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار می‌آید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.

تشویق به میانه‌روی و آسان‌گیری و سهولت در عبادت و بهره‌گیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.

فضیلت نکاح و ترغیب به آن

مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچ‌گونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.

کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن

عدم غلو و افراط در دین و دوری‌گزیدن از حلال‌های خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.

در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسان‌گیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهند.

خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت می‌فرماید:

 ﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ [المائدة: 6].

«خدا نمی‌خواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن می‌خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».

و در سوره‌ی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185].

«خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد».

و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصت‌های خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨ [النساء: 28].

«خدا می‌خواهد تا بارتان را سبک گرداند و می‌داند انسان ناتوان آفریده شده است».

و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی می‌فرماید:

 ﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ [الحج: 78].

«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».

پیامبر ج نیز می‌فرماید:

«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».

و نیز می‌فرماید:

«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسان‌گیری مبعوث شده‌اید نه برای سخت‌گیری».

در این حدیث نیز، پیامبر ج به راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی اشاره کرده که آنها نه‌تنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانه‌پرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانون‌گذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوند? آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسان‌گیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعه‌های و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.

از این رو، پیامبر ج از پیروانش می‌خواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت می‌کند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه می‌سازد.

اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسان‌گیری و رفع عسر و حرج است، تحت‌الشعاع بدعت‌های آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بی‌آلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجه‌اش این می‌شود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین می‌شود و دین‌زده می‌گردند و بسان راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاری‌ها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار می‌آیند.

1226 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: «کَانَ تَعْنِی رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَنَامُ أَوَّلَ اللَّیْلِ وَیُحْیِی آخِرَهُ ثُمَّ إِنْ کَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ إِلَى أَهْلِهِ قَضَى حَاجَتَهُ ثُمَّ یَنَامُ فَإِنْ کَانَ عِنْدَ النداء الأول جنبا وثب فَأَفَاضَ عَلَیْهِ الماس وَإِنْ لَمْ یَکُنْ جُنُبًا تَوَضَّأَ لِلصَّلَاةِ ثُمَّ صلى رَکْعَتَیْنِ»([49]).

1226- (8) عایشهلگوید: رسول خدا ج (معمولاً پس از گزاردن نماز عشاء) در آغاز شب می‌خوابیدند و سپس در آخر شب، برمی‌خاستند و از خواب بیدار می‌شدند و نماز تهجّد می‌گزاردند؛ (و چون نزدیک سحر می‌شد، آن حضرت ج نماز وتر خویش را می‌گزاردند و آن‌گاه به رختخواب خود برمی‌گشتند؛) آن‌گاه اگر نیازی به جماع و همبستری با همسران خویش داشتند؛ با آن‌ها گرد می‌آمدند و خویشتن را بدان‌ها می‌رساندند و نیاز خود را برطرف می‌کردند و سپس می‌خوابیدند؛ و چنانچه به هنگام اذان اول (یعنی اذان صبح)، جُنب بودند و نیاز به غسل داشتند، بلند می‌شدند و غسل می‌نمودند؛ و اگر جُنب نبودند، برای نماز وضو می‌گرفتند؛ آن‌گاه دو رکعت (سنّت صبح) را می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «ینام اوّل اللیل»: در آغاز شب می‌خوابیدند؛ یعنی رسول خدا ج معمولاً‌پس از گزاردن نماز عشاء، در آغاز شب می‌خوابیدند.

«حاجة»: نیاز به گردآمدن با همسر.

«قضی حاجته»: این عبارت، کنایه از جماع و همبستری و زناشویی و آمیزش جنسی است.

«وثب»: شتابان از جای برخاست و پرید.

«افاض»: ریخت؛ جاری کرد؛ پاشید. «افاض علیه من الماء»: از آب، برخود ریخت و غسل کرد.

«النداء الاول»: مراد اذان صبح است؛ زیرا به اذان صبح، «نداء اول» و به اقامه، «نداء دوم» گفته می‌شود.

ناگفته نماند که حدیث بالا، در بخاری و مسلم، بدین ترتیب آمده است:

اسود س گوید: «سألتُ عایشة ل کیف کان صلاةالنبیّ ج باللیل؟ قالت: کان ینام اوّله، ویقوم اخره؛ فیصلّی ثمّ یرجع الی فراشه؛ فاذا اذّن المؤذّن وثب؛ فان کان به حاجة اغتسل والّا توضّأ وخرج».

«از عایشه لپرسیدم: نماز شب پیامبر ج چطور بود؟ گفت: پیامبر اکرم ج اول شب می‌خوابیدند و در آخر شب بیدار می‌شد، و نماز را می‌خواند؛ سپس به رختخواب خویش برمی‌گشت؛ وقتی که مؤذن، اذان می‌گفت، بلند می‌شد و چنانچه نیاز به غسل می‌داشت، غسل می‌کرد وگرنه وضو می‌گرفت و از منزل به سوی مسجد خارج می‌شد».

و در ترمذی، چنین آمده است:

اسود بن یزید س گوید: «سَأَلْتُ عَائِشَةَ ل عَنْ صَلاَةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج بِاللَّیْلِ، فَقَالَتْ: کَانَ یَنَامُ أَوَّلَ اللَّیْلِ ثُمَّ یَقُومُ، فَإِذَا کَانَ مِنَ السَّحَرِ أَوْتَرَ، ثُمَّ أَتَى فِرَاشَهُ فَإِن کَانَ لَهُ حَاجَةٌ أَلَمَّ بِأَهْلِهِ، فَإِذَا سَمِعَ الأَذَانَ وَثَبَ، فَإِنْ کَانَ جُنُبًا أَفَاضَ عَلَیْهِ مِنَ الْمَاءِ، وَإِلَّا تَوَضَّأَ وَخَرَجَ إِلَى الصَّلاَةِ».

از عایشهلپرسیدم: کیفیت و نحوه‌ی نماز شب رسول خدا ج چگونه بود؟ وی در پاسخ گفت: رسول خدا ج معمولاً (پس از خواندن نماز عشاء) در آغاز شب می‌خوابیدند، و سپس (در آخر شب) برمی‌خواستند و از خواب بیدار می‌شدند (و نماز می‌خواندند)؛ و چون نزدیک سحر می‌شد، آن حضرت ج نماز وتر خویش را می‌گزاردند و آن گاه به رختخواب خود برمی‌گشتند؛ و اگر نیازی به جماع و همبستری با همسران خویش داشتند، با آنها گرد می‌آمدند و خویشتن را بدانها می‌رساندند. و چون صدای اذان را می‌شنیدند، بلند می‌شدند؛ و چنانچه جُنب بودند و نیاز به غسل داشتند، غسل می‌نمودند وگرنه وضو می‌گرفتند و از منزل به سوی مسجد(برای گزاردن نماز صبح) بیرون می‌شدند.


فصل دوم

1227 - [9] (حسن بشواهده)

عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَلَیْکُمْ بِقِیَامِ اللَّیْلِ فَإِنَّهُ دَأْبُ الصَّالِحِینَ قَبْلَکُمْ وَهُوَ قُرْبَةٌ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ وَمَکْفَرَةٌ لِلسَّیِّئَاتِ وَمَنْهَاةٌ عَنِ الْإِثْمِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([50]).

1227- (9) ابواُمامه س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بر شما باد به گزاردن نماز تهجّد؛ زیرا شب زنده‌داری با گزاردن نماز تهجّد، شیوه و روش پیشینیان از بندگان نیک خدا و باعث نزدیکی شما به بارگاه پروردگارتان و سبب نابودکردن گناهان و بازدارنده‌ی از گناه است».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «علیکم»: شما باید؛ بایستی؛ حتماً باید؛ بر شماست که؛ وظیفه‌ی شماست که؛ بگیرید؛ بچسبید؛ به کار گیرید؛ استفاده کنید؛ دریابید.

«قیام اللیل»: شب زنده‌درای؛ گزاردن نماز تهجّد در پاسی از شب.

«دأب»: عادت؛ کار؛ شیوه؛ روش.

«قربة»: به معنای تقرّب یا چیزی است که مایه‌ی تقرّب و نزدیکی به خدا گردد.

«مُکفّرة»: محوکننده؛ از بین برنده.

«منهاة»: بازدارنده؛ دورکننده؛ اجتناب دهنده.

«الاثم»: گناه؛ خطا؛ بزه؛ معصیت.

شب زنده داری و جلوگیری انسان از ارتکاب گناه:

در زمانی زندگی می‌کنیم که فساد همه جا را دربرگرفته است، حتی آثارش در فضا پدیدار و گسترده شده است. البته این بلا هم از دستاوردهای خود بشر است. انتشار و کثرت فساد به مراتب بیشتر از حالت‌های عادی انسان را به معصیت و لجن می‌کشاند، چرا که هرگاه فساد فراگیر شود انسان را در محاصره‌ی گناهان قرار می‌دهد و او را وادار می‌کند که دنبال راه چاره و روزنه‌ای برای نجات خود از معاصی بگردد، تا بتواند او را در این موقعیت خطرناک کمک کند. رسول اکرم ج این مطلب را تبیین کرده است: «نماز شب و شب زنده داری بهترین کمک و یاور انسان برای ترک گناه است». لذا اگر انسان خواهان آزادی خود از قید گناهان است باید به مدرسه‌ی انسان ساز شب پناه برد و جهت پاکی و صیقل خویش دمی در خلوت، با یار همدم و هم مجلس شود. حضرت ابوهریره س از آن حضرت ج روایت می‌کند: «در محضر ایشان از کسی چنین یاد شد که در شب به نماز می‌پردازد ولی در روز دست به سرقت و دزدی می‌زند، در پاسخ فرمود: به زودی این عمل خوب او را از آنچه مرتکب می‌شود بازخواهد داشت.»([51]) و این هم تفسیر این آیه است که خداوند در کلام ملکوتی خویش بیان می‌دارد: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ [العنکبوت: 45]([52]).

واقعاً عبادت و شب زنده داری عملی شگفت آور است که انسان در دل شب و در خلوت به نماز خواندن و تلاوت مشغول می‌شود. خدایا! چگونه این نماز و ذکر و تلاوت و دعا صاحبش را از ارتکاب گناه و بدی باز می‌دارد و او را از آلودگی‌ها پیراسته و پاک می‌کند؟ پرواضح است، کسی که در تاریکی‌های شب از بستر خویش برمی خیزد و متوجه ذات باری تعالی می‌شود و خالصانه به پیشگاه آن ذات مقدس به دعا و نیایش می‌پردازد، خود نشان دهنده‌ی صداقت و اخلاص آن انسان است که در آن لحظه، به جز خداوند - که عالم الغیب است - کسی از این کار او، اطلاعی ندارد.

گذشته از این، استمرار و مداومت بر شب زنده داری، حسن مراقبت را در انسان کم کم تقویت می‌کند. این امر نیز، انسان را بر تفکر و اندیشه در مورد کم کاریهایش یاری می‌کند و او را به محاسبه‌ی نفس وامی دارد تا از خواب غفلت بیدار شود و خود را از آلودگی‌ها و موانعی که موجب ناخشنودی پروردگار می‌شود نجات دهد، و چنان احساس و انگیزه‌ای در او به وجود می‌آورد که از ارتکاب گناه و معصیت دست می‌کشد و با خود می‌گوید: چگونه دزدی کنم، حال آنکه خدایی که با او خلوت می‌کنم از این کارم آگاه است، لذا از خداوند پوزش می‌خواهم و به سوی او باز می‌گردم و از این پس هرگز دنبال عمل خلاف نمی‌روم و بدین صورت با همه‌ی گناهان خداحافظی خواهد کرد.

این حدیث، اثر خنثی‌کننده‌ی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت می‌کند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد می‌کند که اگر این تاریکی‌ها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ می‌کند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزه‌ی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی می‌بخشد که آثار گناه را می‌تواند از آن بشوید و آن تیرگی‌ها را به روشنایی مبدل سازد.

آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق می‌نماید و می‌گویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنج‌گانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده می‌شوند!.

اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینه‌های آن‌ها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد می‌کند که می‌تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیه‌ی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ [هود: 114]. من می‌باشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنج‌گانه، روزه‌ی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کننده‌ای برای ترک گناهان کبیره دارد.

1228 - [10] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْـخُدْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «ثَلَاثَةٌ یَضْحَکُ اللهُ إِلَیْهِمْ الرَّجُلُ إِذَا قَامَ بِاللَّیْلِ یُصَلِّی وَالْقَوْمُ إِذَا صَفُّوا فِی الصَّلَاةِ وَالْقَوْمُ إِذَا صَفُّوا فِی قِتَالِ الْعَدُوِّ.» رَوَاهُ فِی شَرْحِ السّنة([53]).

1228- (10) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «سه نفر هستند که خداوند بلندمرتبه، آنان را دوست می‌دارد و به سوی آنان، با نظر مهر و رحمت می‌نگرد: نخست کسی که شب هنگام برمی‌خیزد و نماز می‌گزارد؛ و دیگر مردمانی که در نماز (به صورت یکنواخت و برابر و پیوسته و راست) صف ببندند؛ و سوّم، مردمانی که به هنگام پیکار و کارزار با دشمن، صف می‌بندند (و در گرماگرم رزم، فرار نمی‌کنند و دلیرانه با دشمن روبه‌رو می‌شوند)».

[این حدیث را بغوی در «شرح السنة» روایت کرده است].

شرح: «یضحک الله الیهم»: این عبارت، کنایه از دوست داشتن و راضی بودن است؛ یعنی خداوند، آنان را دوست می‌دارد و به سوی آنان با نظر مهر و رحمت می‌نگرد.

این حدیث در ترمذی، بدین‌گونه وارد شده است:

«ثلاثة یحبّهم الله وثلاثة یبغضهم الله: فامّا الذین یحبّهم الله: فرجلٌ اتی قوماً فسألهم بالله ولم یسألهم لقرابة بینه وبینهم، فمنعوه فتخلّف رجلٌ باعقابهم فاعطاه سراً لایعلم بعطیّته الا الله والذی اعطاه؛

و قوم ساروا لیلتهم حتی اذا کان النوم احبَّ الیهم ممّا یُعدل به فوضعوا رؤسهم فقام احدهم یُصلّی ویتلوا آیات الله؛ ورجل کان فی سریة فلقی العدوّ فهزموا فاقبل بصدره حتّی یُقتل او یفتح له.

و الثلاثة الذین یبغضهم الله:الشیخ الزانی؛ والفقیر المختال؛ والغنیّ الظلوم».

«سه نفر هستند که خدا آنان را دوست می‌دارد و سه کس هستند که خدا آنان را دشمن می‌دارد:

امّا آن کسانی که خدا آنان را دوست می‌دارد: نخست آن کسی که نزد گروهی آید و به نام خدا - و نه به نام خویشاوندی که میان آنان است - از آنان تقاضایی کند و آنان چیزی به او ندهند و در آن میان، مردی از آنان از گروه کناره گیرد و به صورت محرمانه چیزی به او بدهد، که جز او و دریافت‌دارنده‌ی صدقه و خدای آن دو، کسی از آن دَهش آگاه نگردد.

دیگر کسی که شبانه با گروهی سفر کند و آن‌گاه که خواب برای آنان از همه چیز دوست‌داشتنی‌تر است و آنان سرها را بر زمین می‌نهند، او به نماز و نیایش برخیزد و قرآن بخواند؛ و دیگر مردی که در میان گروهی به جهاد رود و با دشمن روبه‌رو گردد و در آن شرایط دشوار، یارانش از میدان نبرد بگریزند و او شجاعانه در برابر تجاوزکاران، سینه سپر کند تا یا کشته یا پیروز شود؛ آری، این سه تن را خدا دوست می‌دارد.

امّا آن سه نفری که خدا آنان را دشمن می‌دارد عبارتند از: سالخورده‌ی زناکار، تهیدست خودبزرگ‌بین و ثروتمند ستمکار».

«والقوم اذا صفّوا فی قتال العدو»: از مهمترین عوامل پیروزی در برابر دشمنان، انسجام و به هم پیوستگی صفوف در میدان نبرد است، نه تنها در نبردهای نظامی که در نبرد سیاسی و اقتصادی نیز جز از طریق وحدت، کاری ساخته نیست.

در حقیقت، قرآن کریم و سنّت نبوی، دشمنان را به سیلاب ویرانگی تشبیه می‌کنند که تنها با سدّ فولادین، می‌توان آن‌ها را مهار کرد. در یک بنا یا سدّ عظیم، هر کدام از اجزاء نقشی دارند؛ ولی این نقش در صورتی مؤثّر می‌شود که هیچ‌گونه فاصله و شکافی در میان آن‌ها نباشد و چنان متّحد گردند که گویی یک واحد بیش نیستند و همگی تبدیل به یک دست و یک مشت عظیم و محکم شوند که فرق دشمن را در هم می‌کوبد و متلاشی می‌کند!.

افسوس که این تعلیم بزرگ اسلام، امروز فراموش شده و جامعه‌ی بزرگ اسلامی، نه تنها شکل «سدّ فولادین» را ندارد، بلکه به صفوف پراکنده‌ای تبدیل گشته که در مقابل هم ایستاده‌اند و هر کدام هوایی در سر و هوسی در دل دارند.

باید توجه داشت که وحدت صفوف، با گفتار و شعار به دست نمی‌آید، بلکه نیاز به «وحدت هدف» و «وحدت عقیده» است و این چیزی است که بدون خلوص نیت و معرفت واقعی و تربیت صحیح اسلامی و احیای فرهنگ قرآن، ممکن نیست.

اگر خداوند بلندمرتبه، مجاهدان و رزمندگانی را دوست دارد که همچون سدّ فولادین و محکم در برابر سیلاب ویرانگر و خروشان دشمنان و بدخواهان ایستاده‌اند، پس این جمعیت‌های پراکنده را دشمن می‌دارد و هم اکنون آثار خشم و غضب خدا را در این جامعه‌ی چند صد میلیونی، با چشم خود می‌بینیم که یک نمونه‌ی آن، تسلّط گروه کوچک «صهیونیست‌ها» بر سرزمین‌های اسلامی است.

بار خدایا! به ما آگاهی و بیداری و آشنایی با اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های تابناک نبوی، احکام و دستورات حیات‌بخش شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، عنایت فرما.

1229 - [11] (صَحِیح)

وَعَن عَمْرو بن عبسة قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الرَّبُّ مِنَ الْعَبْدِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ الْآخِرِ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ یَذْکُرُ اللهَ فِی تِلْکَ السَّاعَةِ فَکُنْ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ غَرِیب إِسْنَادًا([54]).

1229- (11) عمرو بن عبسه س گوید: رسول خدا ج فرموده‌اند: «خداوند بلندمرتبه از تمامی اوقات، نزدیک‌تر به بنده در پاره‌ی آخر شب می‌باشد؛ پس اگر چنانچه برای تو این امکان وجود داشت تا از بندگانی باشی که در آن لحظه، خدای را یاد می‌کنند، پس از زمره‌ی آن‌ها باش (و پاسی از شب را برای دعا و نیایش و عبادت و پرستش، اختصاص بده)».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیث، از لحاظ سند، حسن، صحیح و غریب است].

شرح: «اقرب ما یکون الربّ من العبد فی جوف اللیل الاخر»:

در حقیقت شب زنده‌داری و سحرخیزی، نزدیکترین و آشناترین راه واصلان به حق و مشتاقان وصال دوست می‌باشد.آنان که به این حقیقت پی برده‌اند، همچون دیوانگان شب را با روز و روز را با شب پیوسته و خواب راحت را چنان فراموش نموده‌اند که بزرگترین استراحت آنان همان حالت نیایش در تاریکی‌های شب بوده است و تمام روز را لحظه شماری کرده‌اند تا لحظات خلوت با دوست فرا رسد و با بلند‌کردن دست‌های نیاز به بارگاه خالق بی‌نیاز و بستن دست‌های بندگی در محضر پروردگار جهانیان قلب خود را آرامش بخشند.

و براستی نمازشب، یک عبادت بزرگ روحانی و معنوی و تربیتی و اصلاحی است چرا که غوغای زندگی روزانه، از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب می‌کند و فکر آدمی را به وادی‌های گوناگون می‌کشاند به طوری که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل در آن بسیار مشکل است اما در دل شب و به هنگام سحر، و فرونشستن غوغای زندگی مادی و ماشینی و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست می‌دهد که کم نظیر و یا در حقیقت بی‌نظیر است.

آری، در محیط آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب، حالت توجهی به انسان دست می‌دهد که فوق‌العاده روح پرور و تکامل‌آفرین است.

به همین دلیل دوستان خدا، همیشه از عبادت‌های آخر شب برای تصفیه‌ی روح، حیات قلب، تقویت اراده و تکمیل اخلاص و صداقت، نیرو می‌گرفته‌اند.

در جایی خداوند متعال به بیان صفات برجسته‌ی مؤمنان راستین می‌پردازد و اصول عقیدتی و برنامه‌های عملی آنها را به طور فشرده ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت بیان می‌دارد که یکی از آنها این است:

 ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا [السجدة: 16]

«پهلوهایشان از بستر به دور می‌شود(و خواب شیرین را ترک گفته و به عبادت پروردگارشان می‌پردازند و) پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد می‌خوانند».

آری! مؤمنان راستین، به هنگامی که چشم غافلان در خواب است، مقداری از شب را بیدار می‌شوند و در آن هنگام که برنامه‌های عادی زندگی تعطیل است و شواغل فکری به حداقل می‌رسد و آرامش و خاموشی، همه جا را گرفته و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و خلاصه بهترین شرایط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان رو به درگاه معبود می‌آورند و سر بر آستان معشوق می‌سایند وآنچه در دل دارند با او در میان می‌گذارند و با یاد او پیوسته زنده‌اند و پیمانه‌ی قلب خویش را از مهر او لبریز و سرشار دارند.

مؤمنان راستین، خواب خوش را بر خود حرام کرده و به خوش‌تر از آن، که ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست می‌پردازند. پاسی از شب را به مناجات و راز و نیاز با محبوب می‌گذرانند و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن می‌کنند.

و پیامبر ج نیز از این جهت، بهترین اوقات را برای عبادت و بندگی، حصه‌ی آخر شب معرفی می‌کند چرا که در آن حصه از شب، چشم غافلان در خواب است و تمام برنامه‌های عادی زندگی تعطیل است شواغل فکری به حداقل می‌رسد و آرامش و خاموشی همه جا را فرا می‌گیرد و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و بهترین شرایط حضور قلب و مناجات با خدا فراهم می‌گردد.

1230 - [12] (حسن)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رَحِمَ اللهُ رَجُلًا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّى وَأَیْقَظَ امْرَأَتَهُ فَصَلَّتْ فَإِنْ أَبَتْ نَضَحَ فِی وَجْهِهَا الْـمَاءَ. رَحِمَ اللهُ امْرَأَةً قَامَتْ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّتْ وَأَیْقَظَتْ زَوْجَهَا فَصَلَّى فَإِنْ أَبَى نَضَحَتْ فِی وَجْهِهِ المَاء». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([55]).

1230- (12) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند مردی را که پاسی از شب را برخیزد و نماز (شب) گزارد و همسر خویش را نیز بیدار کند و او هم نماز گزارد، مورد رحمت خویش قرار دهد؛ و اگر چنانچه همسرش از برخاستن سر باز زد، بر صورتش آب بپاشد (و او را از خواب بیدار کند).

و خداوند زنی را که پاسی از شب را برخیزد و نماز گزارد و شوهرش را نیز بیدار کند و او هم نماز گزارد، مورد رحمت خویش قرار دهد؛ و اگر چنانچه شوهرش (به علّت سنگینی خواب) از برخاستن سر باز زد، بر صورتش آب بپاشد (و او را برای شب زنده‌داری با گزاردن نماز تهجّد بیدار کند)»..

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

شرح: «/»: خداوند مورد رحمت خویش قرار دهد.

واژه‌ی «رحمت»:

شریف جرجانی رحمت را چنین تعریف می‌کند: «اراده‌ی رساندن خیر.» راغب در باب رحمت به تعریف و ذکر انواع و شرح آن پرداخته و در مفردات می‌گوید: «رحمت نوعی مهربانی است که مقتضی احسان به مرحوم می‌باشد، گاهی به معنای مهربانی صرف و گاهی به معنای احسان بدون مهربانی به کار می‌رود؛ مثل: / فلاناً. اگر صفت خداوند باشد، مراد احسان بدون مهربانی و دلسوزی است؛ لذا روایت شده است که حرمت از جانب خداوند، بخشش است و از جانب انسانها، دلسوزی و مهربانی».

وی در شرح رحمان و رحیم به تقسیم رحمت می‌پردازد و آن را به عامّه و خاصّه تقسیم می‌کند. می‌گوید: «رحمان تنها بر خداوند اطلاق می‌شود؛ چون تنها برای او درست است و رحمتش همه چیز را فراگرفته است؛ و رحیم برای غیر او به کار می‌رود؛ و اوست که رحمتش فراوان است. خداوند در توصیف خود می‌فرماید﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ [البقرة: 199]([56]). و در توصیف پیامبرش می‌فرماید: ﴿حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ [التوبة: 128]([57]) در شرح قول مشهور میان صوفیان - هو رحمان الدنیا و رحیم الاخرة - می‌گوید: «احسان خالق در دنیا شامل مؤمن و کافر است و در آخرت خاصّ مؤمنان»؛ بنابراین، سخن خداوند که فرموده: «﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ [الأعراف: 156]([58]). تنبیهی است بر این که در دنیا شامل مؤمن و کافر است و در آخرت خاص مؤمنان»

بدون شک، تأثیر این سخن بر ابن عربی هم سرایت کرد، که در فتوحات و دیگر نوشته‌های خود در بحث از رحمت نمایان است. وی هر چند رحمت را بر انواعی تقسیم کرده، مثل رحمت پیشین و امتنانی و طبیعی و واجب؛ امّا همه را به دو نوع اصلی برمی گرداند: رحمت عام و رحمت خاص. رحمت عام از آنِ همه‌ی آفریده‌ها: از مؤمن و کافر و خوب و بد، سنگ و درخت و گیاه و حیوان است و مخصوص همه موجودات به خواصّ آنهاست که برای دیگری نیست. این همان معنایی است که ابن عربی به آن اشاره کرده است: «چون غیر دارای آن مناسبت خاص نیست» و یا آن جا که می‌گوید: «چون رسول دارای مناسبتی است برای همه‌ی امّتی که به سوی آنها مبعوث شد و به او ایمان آوردند؛ او با هر مؤمنی از امّت خویش با مناسبت خاصّی می‌باشد که آن مؤمن آن را تعیین می‌نماید.» پیداست رحمتی که رسول بین مردم منتشر می‌سازد، همان است که از پروردگارش دریافت می‌کند و همه از افاضات و تأثیر وحی می‌باشد.

نزد شهر زوری در شرح التحفة المرسلة، شامل سخن ابن عربی و دیگران می‌گردد که بی‌نیاز از اطاله‌ی کلام است. آن جا که درباره‌ی دو نوع رحمت می‌گوید: «... او خدایی است که به رحمت عامّه؛ یعنی آفرینش و امداد موصوف است و به رحمت خاص، که همان توفیق در سعادت ابدی است.» عین این معنا را پیامبر ج اشاره کرده و فرمود: «خداوند مردم را در ظلمتی آفرید و آن گاه از نورش بر آنها بارید». حکیم حسن بن حمزه‌ی شیرازی می‌گوید: «خَلَق در اینجا به معنای قَدَر است؛ چون تقدیر قبل از آفرینش است؛ و بارش نور کنایه از افاضه‌ی وجود بر ممکنات می‌باشد. هرکس که اندکی از آن نور به او رسید، هدایت شد و بارش عمومی است و اصابت کردن خاص است.» پس وجود هر موجودی به رحمت عام است و هدایت هر موجود به سوی نور و رسیدن به آن همان رحمت خاص.

رحمت در قرآن معانی متعددی دارد و تا آن جا که امکان دارد به آن می‌پردازیم. یحیی بن سلّام از بزرگان قرن دوم هجری در کتاب التعاریف یازده گونه از معانی آن را برشمرده که همان گونه‌هایی است که ترمذی ذکر کرده و در کتاب تحصیل نظائر القرآن آنها را نظایر نامیده است. جای شک نیست که دومی از اوّلی نقل کرده است؛ ولی آنچه که برای ما مهم است، این که این گونه‌ها را از ابن سلّام نقل می‌کنیم.

1-  رحمت؛ یعنی دین اسلام؛ بنا به آنچه در آیات آمده است: ﴿یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦۚ [الإنسان: 31]([59])، یعنی در دین اسلام؛ ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦ [الشورى: 8]([60])؛ ﴿لِّیُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِی رَحۡمَتِهِۦ [الفتح: 25]([61])، امّا در سوره‌ی بقره: ﴿وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُ [البقرة: 105]([62]). بنا به قول حصن؛ یعنی نبوّت وهم به معنای دین اسلام. ویا در آیه‌ی ﴿یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُ.

2-  رحمت؛ یعنی بهشت: ﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱبۡیَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِی رَحۡمَةِ ٱللَّهِ [آل عمران: 107]، یعنی در بهشت خداوند که در آن جاودان هستند؛ ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَیُدۡخِلُهُمۡ فِی رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ [النساء: 175]([63])، یعنی بهشت؛ ﴿فَیُدۡخِلُهُمۡ رَبُّهُمۡ فِی رَحۡمَتِهِۦ [الجاثیة: 30]([64])، یعنی در بهشت او؛ همچنین: ﴿وَیَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ [الإسراء: 57]([65])؛ ﴿یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ [البقرة: 218]([66])؛ و ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِی [العنکبوت: 23]([67])؛ ﴿یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦ [الزمر: 9]([68]).

3-  رحمت؛ یعنی باران؛ در آیات: ﴿وَمَن یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦٓ [النمل: 63]([69])، یعنی در برابر باران و قبل از آن؛ و یا: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦ [الفرقان: 48]([70])؛ و ﴿وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥ [الشورى: 28]([71])، یعنی باران؛ و ﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ [الروم: 50]([72])؛ ﴿ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً [الروم: 33]([73])؛ و ﴿وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ [الروم: 46]([74]).

4-  رحمت؛ یعنی نبوت: ﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَحۡمَةِ رَبِّکَ [ص: 9]([75])، یعنی کلیدهای نبوّت؛ و ﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَ [الزخرف: 32]([76])؛ و ﴿نُصِیبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُ [یوسف: 56]([77])، یعنی هریک از بندگان را که بخوهیم نبوت می‌بخشیم.

5-  رحمت؛ یعنی نعمت: وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ [النساء: 83]([78])، که در قرآن فراوان است.

6-  رحمت؛ یعنی قرآن. ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ [یونس: 58]([79])، یعنی قرآن؛ و ﴿وَٱللَّهُ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ٦٥ [النحل: 65]([80]).

7-  رحمت؛ یعنی روزی؛ ﴿ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّکَ تَرۡجُوهَا [الإسراء: 28]([81])، یعنی انتظار روزی که از خدا امید دارید. این قول مجاهد است، ﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ [فاطر: 2]([82])، یعنی روزی که نظر کلبی است؛ و ﴿ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ [الکهف: 10]([83])، یعنی رزق و روزی؛ و یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ﴿ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ [الکهف: 16]([84]).

8-   رحمت؛ یعنی نصر و پیروزی﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗ [الأحزاب: 17]([85])؛ یعنی نصر و پیروزی. یحیی می‌گوید: «یعنی: توبه».

9-   رحمت؛ یعنی سلامتی: ﴿أَوۡ أَرَادَنِی بِرَحۡمَةٍ([86])، یعنی به سلامت. ﴿هَلۡ هُنَّ مُمۡسِکَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ([87])؛ یعنی سلامتی آن؛ ﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ([88])؛ یعنی سلامت.

10-   رحمت؛ یعنی دوستی﴿رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ([89])؛ یعنی دوستان هم.

11-   رحمت؛ یعنی ایمان﴿إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ [هود: 28]([90])؛ یعنی نبوّت، ایمان و نعمت.

این معانی رحمت که ذکر کردیم، دلالت بر این دارد که حصر معانی و گونه‌های آن ممکن نیست و شاهد این مطلب هم معانی و هم گونه‌های آن است.

«نضح»: به صورتش آب پاشید؛ صورتش را خیس کرد؛ بر صورت وی آب چکاند.

همکاری زن و شوهر و نزدیکان در نماز شب:

اسلام به ایجاد خانه‌ی مسلمان، قبل از تأسیس و پایه گذاری آن، توجه خاصی کرده و دستور داده است که خانواده بر پایه‌ی ایمان و تقوا استوار شود. باری پیامبر اکرم ج به کسی که خواهان ازدواج بود، چنین توصیه کرد: زنی را به همسری انتخاب کند که اهل ایمان باشد. «فَاظْفر بِذاتِ الدّینِ تربت یَداکَ»؛([91]) «اهل دین را بچنگ آر تا مایه‌ی سعادتمندی ات شود». این است توجیه و سفارش پیامبر اسلام جهت پایه گذاری خانواده‌ی اسلامی بر اساس ایمان و تقوا، تا زن و مرد در فضای آن یکدیگر را بر طاعت و بندگی پروردگار کمک کنند و بدین ترتیب مصداق این آیه قرار گیرند:

 ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِیَآءُ بَعۡضٖۚ یَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَیُطِیعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ سَیَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٧١ [التوبة: 71]([92]).

«این صفات برازنده و زیبا، بین عموم مسلمانان مشترک‌اند، ولی بین زن و شوهر اشتراک ویژه‌ای دارند. آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد، همکاری و همیاری زن و شوهر در شب زنده داری است. چرا که آن حضرت ج زن و شوهر را به همراهی و همیاری در قیام و نماز شب ترغیب و تشویق کرده است. چنانکه می‌فرماید: «هر کسی پاسی از شب بیدار شود و همسر خویش را نیز جهت شب زنده داری بیدار کند از زمره‌ی کسانی محسوب خواهد شد که خدا را فراوان ذکر می‌کنند»([93]).

در حدیثی دیگر، چنین آمده است: «خدا مردی را مورد لطف و رحمت خویش قرار دهد که شب برای نماز بیدار شود، همسرش را نیز برای نمازگزاردن بیدار کند و اگر بیدار نشد مقداری آب بر چهره‌ی او بپاشد. نیز خداوند زنی را مورد لطف و رحمت خویش قرار دهد که شب بیدار شود و به نماز گزاردن بپردازد و شوهر خویش را نیز برای نماز گزاردن بیدار کند و اگر بیدار نشد، بر چهره‌ی او آب بپاشد»([94]).

ناگفته نماند که نباید بیدار کردن با سر و صدا و خشونت صورت پذیرد، بلکه باید با کمال عطوفت و نرمی و بدون ناسزا گفتن، انجام شود. چرا که خشونت و هیاهو باعث نفرت، ناراحتی و کدورت می‌شود. آب پاشیدن هم باید با نرمی و محبت صورت پذیرد.

یک لحظه به خانه‌ای که در آن دو زوج مسلمان همکار و هماهنگ در طاعت و فرمانبری خداوند سبحان، به زندگی مشترک ادامه می‌دهند، بیندیشید. در این خانه پرتو ایمان می‌درخشد، چون نهال آن پاک و میوه‌ی آن نیز لذیذ و گواراست و پاداش آن نیز بدون تردید، بهشت جاویدان خداوند خواهد بود که به پارسایان و متقیان وعده داده شده است. لذا بایسته است به جانب غفران و بخشش و بهشت خداوندی بشتابیم تا وعده‌ی الهی تحقق پذیرد. اگر خواهان بازگشت و تجدید حیات اسلامی هستیم بایستی از این نوع خانه‌ها که جوانان پاک و پارسا در آن به زندگی مشترک ادامه می‌دهند، بیشتر ایجاد کنیم.

1231 - [13] (حسن)

وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قِیلَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ أَیُّ الدُّعَاءِ أَسْمَعُ؟ قَالَ: «جَوْفُ اللَّیْلِ الآخر ودبر الصَّلَوَات المکتوبات». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([95]).

1231- (13) ابوامامه س گوید: خطاب به رسول خدا ج گفته شد: ای رسول خدا ج! کدام دعا به اجابت و پذیرش، نزدیکتر است؟ آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «دعایی که در قسمت آخر شب و پس از نمازهای فرض باشد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «اَسمع»: به اجابت نزیکتر؛ پذیرفتنی‌تر.

«ای الدعاء اسمع»؟ سخن از دعا و نیایش است و راز و نیاز. سخن از نیاز عاشق و ناز معشوق آری سخن از ابزار زندگی و ابراز بندگی و احتیاج و اشتیاق و انس و خوف و محبت و معرفت و توبه و انابت است.

همو که چشمه جوشان حیات است و ساحل آرام نجات آن که روح را پالایش و ایمان را تقویت و دل و خرد را خرسند می‌گرداند. همو که حیات روح و گوهر عبادت و کیمیای دفع بلا و کلید گنج‌های ظاهری و معنوی و موجب خشنودی خداست.

بیائیم لحظاتی دیدگان خود را بر افق بی‌پایان فضا بدوزیم، ما هم انگشتان محقر خود را برای اجابت به آسمان بلند کنیم و لبی حرکت دهیم و با ندای «آه پروردگارا» خود را از خود سری در این جهان هدف دار تبرئه نمائیم. چرا که:

از ثـری تـا بـه ثـریـا بـه عبــودیـت او

 

همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود

«پرودگارا»، «خداوندا» «بارالها»، «آفریدگارا» بارقه‌های فروزانی هستند که از اعماق جان ما بر می‌آیند و در اعماق جهان هستی فرو می‌روند و آنچنان درخشندگی به جهان هستی می‌دهند که جهان را برای مورد توجه قرار گرفتن خداوندی برازنده می‌سازند در حقیقت لحظاتی در عمر ما وجود دارد که ما حتی خود را از خویشتن هم بیگانه می‌بینیم و محال است کسی در دوران زندگی‌اش ولو برای لحظاتی چند در این جهان پر از ازدحام و ماشینی، احساس غربت ننماید.

سینه مالامال درد است‌ای دریغا مرهمی دل زتنـهایی به جـان آمد خدایا همدمی

(حافظ)

آن کدام همدم شایسته است که این غربت وحشتناک را به انس و الفت مبدل بسازد؟ مسلم است که هیچ مونسی مانند نیایش نمی‌تواند، این غربت وحشت‌زدگی را به انس مبدل بسازد.

در لحظات نیایش، احساس می‌کنیم که در دریائی از نور غوطه ور گشته ایم و این مرغ روح است که در حال نیایش از تنگنای قفس تن رها گشته، پر و بالی در بی‌نهایت می‌گشاید در حقیقت یکی از بارزترین ویژگی مومنان و خداترسان، همان عشق سوزان و علاقه آتشینشان به دعا و نیایش و راز و نیاز با محبوب و معبودشان است آری آنها به هنگامی که چشم غافلان در خواب است، مقداری از شب را بیدار می‌شوند و در آن هنگام که برنامه‌های عادی زندگی تعطیل است و شواغل فکری به حداقل می‌رسد و آرامش و خاموشی همه جا را گرفته و شرایط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان در دل شب و به هنگام سحر و فرونشستن غوغای زندگی مادی و ماشینی رو به درگاه معبود می‌آورند و سر برآستان معشوق می‌سایند و آنچه در دل دارند با او در میان می‌گذارند با یاد او زنده‌اند و پیمانه قلب خود را از مهر او لبریز و سرشار دارند.

حقیقت دعا:

دعا کلید عطاء و وسیله قرب الی الله و مُخّ عبادت و حیات روح و روح حیاتست دعا حلقه کوبیدن باب رحمت رحیمیه، و سبب گشایش برکات شرح صدر و نور و روشنایی سر است. دعا موجب رسوخ حب ذکر الهی در دل و پاک کننده نفس از قیود و علایق مادی است. دعا توشه سالکان حرم کبریای لایزال و شعار عاشقان قبله جمال و دِثار عارفان کعبه جلال است.

دعا سیر شهودی و کشف وجودی اهل کمال و تنها رابطه انسان با خدای متعال است دعای معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت و داخل شدن در ملکوت عزت است دعا نردبان ارتقای انسان به مقام ولایت و رَفرَف اعتلای وی به مرتبت خلّت است دعا واسطه اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به گنجهای قرآن و دارا شدن رموز تصرف درکائنات است.

دعا یاد دوست در دل راندن و نام او بر زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوا گفتن و شیرین زبانی کردن است([96]).

آری دعا سخن با معبود، و غذای روح عارفان و مغز و گوهر عبادت است دعا کردن به معنای خواستن حل مشکلات دنیوی و رفع تلخی‌ها و رنجهای زندگی نیست، اینطور که نقش اصلی دعا رفع کاستی‌های مادی و تامین خواسته‌های دنیوی باشد، بلکه دعا کردن عین نیاز دعاگوست. نه اینکه دعا برای رفع نیاز باشد، بلکه دعا خود هدف است نه وسیله ما وقتی در برخی از دعاهای پیشوایان دینی و عارفان نام آور نظر می‌کنیم، در می‌یابیم که در نظر آنها دعا خود هدف و عین مطلوب است نه اینکه بخواهند از طریق آن به مطلوب دیگری برسند دکتر عبدالکریم سروش می‌گوید: دعا و نیایش قبل از آنکه ابزار زندگی باشند، ابراز بندگی است و بیش از آنکه خواهش تن را ادا کنند، حاجت دل را روا می‌کنند و برتر از آنکه سفره نان را فراخی بخشند گوهر جان را فربهی می‌دهند.

دعا فقط صحنه خواندن خدا نیست که عرصه شناختن او هم هست. «مونولوگ» نیست، «دیالوگ» هم هست، سخن گفتنی دو سویه است و در این مکالمه و مخاطبه است که هم انس حاصل می‌شود، هم شناخت، هم پالایش روح می‌شود، هم تقویت ایمان هم دل خرسند می‌گردد هم خرد، و چنین است که آدمی به تمامیت خویش در محضر تمامیت طلب ربوبی حاضر می‌شود و نه دستار، که سر را هم می‌بازد، و نه به اضطرار عاقلانه که به اختیار عاشقانه می‌شکند...

معشوق همة وجود عاشق را از دل و جان و خرد می‌خرد و استیفا می‌کند و این سودای خوش عاقبت در صحنه پر صفای دعا صورت می‌گیرد که سیرا بی‌سیرت و سریرت در اوست در دعا هم از نیاز عاشق سخن می‌رود، هم از ناز معشوق، هم از احتیاج این، هم از اشتیاق او، هم از اُنس، هم از خوف، هم از محبت، هم از معرفت، هم از توبه و انابت، هم از کرم و اجابت، هم از حاجات معیشتی و زمینی، هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی هم از تسلیم، هم از تعلیم. و چیست جز دعا که این همه نعمت و برکات از دامان و آستین آن، سخاوتمندانه فرو می‌ریزد و آن همه خدمات و حسنات، که کریمانه از دست او بر می‌خیزد([97])؟

آری دعا وسیله‌ای برای فرار از مسئولیت‌های عملی و اجتماعی و ایفای نقش انسانی نیست، بلکه برای بیان افکار و عقاید، دردها و رنجها، و محرومیت‌های جامعه و نشان دادن راه مبارزه به مستضعفین جهان است.

در حقیقت با دعا می‌توان به همه مسلمانان جهان و به تاریخ بشریت، درس یکتا پرستی، درس ایمان، درس تقوا، درس محبت، درس شجاعت، درس فداکاری، درس گذشت و ایثار درس مقاومت و مبارزه، و سرانجام درس انسانیت و درس عبودیت داد.

دعا و نیایش، پیام امید به انسان با اراده‌ای است که مجدانه تصمیم گرفته، تغییری بنیادی در شخصیت و ماهیت خود ایجاد کند.

دعا راه بازسازی اندیشه و روح را به انسانی که تصمیم به خود سازی گرفته نشان می‌دهد. اما متاسفانه با وجود بینش عمیقی که پیشوایان و اسلاف ما از کاربرد اصیل دعا ونیایش به ما می‌دهند، ما غالبا برای شاگردان و فرزندانمان دعا را با یک تحلیل کاملا مادی به عنوان وسیله‌ای برای رزرو بلیط دَر بهشت و یا کسب ثواب مطرح می‌کنیم و بدین گونه از همان اوان کودکی به عمق اندیشه کودکان و نوجوانان جامعه فرو می‌کنیم که دعا و همه اعمال عبادی و مذهبی هیچ تاثیر مثبت و سازنده‌ای بر روی اندیشه و روح و اخلاق و رفتار و عمل ما ندارد. در واقع با ایجاد این بینش انحرافی و دید صددرصد مادی نه تنها او را به نفس نیایش و عبادت و مذهب بدبین می‌کنیم، بلکه نقش سازندگی در جامعه را نیز از او می‌گیریم.

یکی از علما و اندیشمندان اسلامی می‌گفت: «وقتی به کودک یا جوان می‌گوییم، برای ثواب دعا بخواند، او را به یک ماشین مکانیکی بی‌روح تبدیل می‌کنیم و برای همیشه قدرت خودسازی، عروج اندیشه و علو روح را از او سلب می‌نمائیم، در حالی که مفهوم راستین واژه «ثواب» در فرهنگ اسلام به کلی با برداشت و بینش تحریف شده ما از این واژه متفاوت است.

اسلام ثواب را به عنوان عکس العمل طبیعی و نتیجه عقلی و منطقی و تاثیر سازنده یک عمل عبادی بر روی اندیشه، اخلاق، روحیه و رفتار فرد مطرح می‌کند، نه اینکه ثواب به چیزی جدای از نفس آْن عمل و یا خارج از آن باشد، بلکه دقیقا محتوای آن عمل است. از این دیدگاه ثواب همان تغییری است که در ماهیت و شخصیت و روح فرد به وقوع می‌پیوندد».

آری شرط بسیار مهم تاثیر دعا و ذکر، طهارت انسان است و اگر دعا صرفا لقلقه زبان باشد، نه تنها باعث قرب به خداوند نمی‌شود، بلکه بُعد و دوری به خداوند و قساوت قلب را موجب می‌گردد. ذکر عاری از فکر به معنای قلب بی‌حضور است و قلب بی‌حضور، چراغ بی‌نور است که انسان را از ادراک حقایق محروم می‌کند. مَثَل ذکر بی‌حضور، مَثَل کوری است که دردست او مشعل نور است.

در واقع، دعا هم‌آهنگی دل با زبان است که از صمیم قلب و توجه خاص و اراده و اخلاص، خواسته‌های خود را از خداوند درخواست نماید، زیرا صرف گفتار لفظی بدون ارتباط با دل استحقاق اجابت دعا را پیدا نمی‌کند.

شرایط اجابت دعا:

در روایات اسلامی شرایطی بر استجابت دعا می‌خوانیم از جمله:

برای اجابت دعا باید قبل از هر چیز در پاکی قلب و روح کوشید و از گناه توبه کرد و خودسازی نمود و از زندگی رهبران الهی و طلایه‌داران عرصه اخلاص و عمل الهام گرفت.

در پاکی زندگی از اموال غصب و ظلم و ستم بکوشد و تغذیه او از حرام نباشد، چرا کسی که دوست دارد دعایش مستجاب گردد باید غذا و کسب خود را از حرام پاک کند.

عمل به اوامر و فرامین تابناک الهی و تعالیم و آموزه‌های تعالی بخش نبوی و احکام و دستورات روح آفرین شرعی و مفاهیم والای قرآنی یکی دیگر از شرایط استجاب دعا است، زیرا آن کس به عهد خویش در برابر پروردگارش وفا نکند، نباید انتظار داشته باشد که مشمول وعدة اجابت دعا از ناحیه پروردگار باشد.

با نهایت تضرع و خشیت و خشوع و خضوع، رو به خدا آورد و از غیر او قطع امید کند، و در حاجات خود بر غیر او تعالی اعتماد نکند.

دیگر از شرایط استجابت دعا، توام گشتن آن با عمل و تلاش و کوشش است.

در اینجا لازم می‌بینم که این مبحث را با بیان این داستان به پایان برسانم: کسی نزد حضرت علی، از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت: با اینکه خداوند فرموده دعا کنید من اجابت می‌کنم، چرا ما دعا می‌کنیم و به اجابت نمی‌رسد؟

علی در پاسخ فرمود: قلب و فکر شما در هشت چیز خیانت کرده، لذا دعایتان مستجاب نمی‌شود:

شما خدا را شناخته اید اما حق او را ادا نکرده‌اید، به همین دلیل شناخت شما سودی به حالتان نداشته است.

شما به فرستاده خدا ایمان آورده اید، سپس با سنتش به مخالفت برخاسته اید، ثمره ایمان شما کجاست؟

کتاب او را خوانده اید ولی به آن عمل نکرده‌اید، گفتید شنیدم و اطاعت کردیم، سپس به مخالفت برخاستید.

شما می‌گوئید از مجازات و کیفر خدا می‌ترسید، اما همواره کارهایی می‌کنید که شما را به آن نزدیک می‌سازد....

می‌گوئید به پاداش الهی علاقه دارید، اما همواره کاری انجام می‌دهید که شما را از آن دور می‌سازد...

نعمت او را می‌خورید و حق شکر او را ادا نمی‌کنید.

به شما دستور داده دشمن شیطان باشید و شما طرح دوستی با او می‌ریزید. ادعای دشمنی با او دارید، اما عملا با او مخالفت نمی‌کنید.

شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افکنیده اید.... با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالی که خودتان درهای آن را بسته اید؟ تقوا پیشه کنید، اعمال خویش را اصطلاح نمائید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، تا دعای شما به اجابت برسد.

1232 - [14] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی مَالِکٍ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ فِی الْـجَنَّةِ غُرَفًا یُرَى ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا وَبَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا أَعَدَّهَا اللهُ لِمَنْ أَلَانَ الْکَلَامَ وَأَطْعَمَ الطَّعَامَ وَتَابَعَ الصِّیَامَ وَصَلَّى بِاللَّیْلِ وَالنَّاسُ نیام». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیّ فِی شعب الْإِیمَان([98]).

1232- (14) ابومالک اشعری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بی‌گمان در بهشت، اتاق‌هایی وجود دارد که از درون آن‌ها، بیرونشان و از بیرون آن‌ها، درونشان نمایان و آشکار است؛ خداوند بلندمرتبه، آن‌ها را برای کسانی تهیه دیده و آماده کرده است که (با مردم) به نرمی سخن می‌گویند و(به مستمندان) خوراک می‌دهند و پیوسته روزه می‌دارند و شبانگاهان در حالی که مردم در خوابند، نماز می‌گزارند».

[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].

1233 - [15] (صَحِیح)

وَرَوَى التِّرْمِذِیُّ عَنْ عَلِیٍّ نَحْوَهُ وَفِی رِوَایَتِهِ: «لمن أطاب الْکَلَام»([99]).

1233- (15) و ترمذی نیز از علی بن ابی طالب س به سان همین حدیث را (از حیث معنا، نه از حیث لفظ) روایت کرده است؛ با این تفاوت که در روایت وی، (به جای عبارت «اَلان الکلام») عبارت «لمن اطاب الکلام» آمده است؛ یعنی: «غرفه‌های بهشتی از آن کسانی است که به خوبی سخن می‌گویند».

شرح: «انّ فی الجنة غرفاً»: غُرفة از ماده‌ی «غرف» (بر وزن حرف) و به معنای برداشتن چیزی و تناول آن است؛ و «غرفه» به چیزی گفته می‌شود که آن را برمی‌دارند و تناول می‌کنند؛ مانند آبی که انسان از چشمه برای نوشیدن برمی‌گیرد. سپس به قسمت‌های فوقانی ساختمان و طبقات بالای منازل نیز اطلاق شده است؛ و در اینجا کنایه از برترین منزل‌گاه‌های بهشت است.

و از آنجا که این بندگانِ عبادت‌کننده و تهجّدگزار و خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد و انفاق‌کننده و روزه‌دار، با داشتن این اوصاف در صف اول مؤمنان قرار دارند، درجه‌ی بهشتی آنان نیز باید برترین درجات باشد.

«اَلان الکلام»: همیشه در امور کارها، علّت اساسی، با عوامل جنبی، بسیار متفاوت است، در بحث علت و اسباب گناه و تخلفات انسان از جهات عقلی و شرعی و اجتماعی، اگر جستجو و تحقیق شود، زبان به عنوان رکن و ابزار اصلی سبب گناهان شمرده می‌شود: در این صورت لازم است این عضو به نحو مطلوبی مهار و کنترل گردد تا اینکه اعضای دیگر را به فساد و تباهی نکشاند.

چنانچه پیامبر ج می‌فرماید: زبان فرزند آدم، بر تمام اعضای بدن اشراف دارد و هر روز صبح خطاب به همه‌ی جوارح می‌گوید: چگونه صبح کردید؟ همه می‌گویند: ای زبان! اگر ما را به حال خود واگذاری حال ما خوب است. می‌گویند: به خدا قسم ما را رعایت کن! و به او قسم می‌دهند و می‌گویند: به وسیله‌ی اعمال و رفتار تو ثواب می‌بریم و عذاب می‌شویم.

و نیز می‌فرماید: در تمام روزها اعضای بدن در مقابل زبان کفاره می‌دهند و تواضع می‌کنند و می‌گویند:

«ای زبان تو را به خداوند سبحان قسم می‌دهیم از این که با اعمال و سخنان تو عذاب شویم»[ترمذی].

از این حدیث دانسته می‌شود که اگر اعضای دیگر بدن برایشان سختی و ناراحتی پیش آید، به سبب زبان است و همه‌ی اعضای بدن به سبب زبان و اعمال او در خطر و عذاب دنیایی و آخرتی قرار می‌گیرند و همه‌ِی اعضای بدن با زبان حال و قال می‌گویند: ای زبان! تجاوز و طغیان را کنار بگذار که دودش به چشم ما می‌رود.

و قدرت و حکومت ستمگرانه زبان به نحوی است که همه‌ی اعضای بدن خود را در خطر می‌بینند و در حقیقت زبان بد، طاغوت کشور تن است.

و عزت و ذلت دنیا و آخرت اعضای بدن به اعمال و رفتار و سخنان زبان بستگی دارد، اگر رستگار و پیروز شویم یا ذلیل و خوار گردیم عاملش زبان است.

لذا انسان، برای پیروزی خود در همه جهات باید اساس اشتباهات و عامل همه‌ی خطاها را سرکوب و کنترل نماید تا در این موارد کمبودها کاهش و ضریب ترقی و رشد بیشتر افزایش یابد.

و بیشتر گناهان انسان که موجب تحقیر، خواری و پستی او در دنیا و آخرت می‌شود از ناحیه‌ی زبان است گناهانی مثل بدگویی از حیثیت و ناموس دیگران، سخن چینی، غیبت، دروغگویی، بهتان و افتراء، بر زبان راندن کلمه‌ی کفر، دیگران را مسخره کردن، به وعده وفا نکردن و... همه از زبان نشأت می‌گیرند.

پس در حقیقت پل رسیدن به کرامت انسانی، حفظ زبان از عصیانگری و طغیانگری است و برای رسیدن به فضیلت‌های عالی بشری، باید زبان را مهار و آزادی بی‌قید و شرط را از او سلب کرد، چرا که اگر عامل بزرگترین خطاها(مثل زبان) ریشه‌کن شود، گناهان کوچک و اشتباهاتی که از آن سرچشمه می‌گیرد، از بین می‌رود.

«تابع الصیام»: حداقل روزه را بگیرند؛ یعنی سه روز از هر ماه.

در حقیقت روزه، سپری محکم و پولادین در مقابل آتش سوزان دوزخ و سپری محکم در برابر خواهشات ناروای نفسانی و تمایلات ناجایز شیطانی و سیاه کننده‌ی روی شیطان بدکاره و نا امیدکننده‌ی نفس اماره است.

شخص روزه‌دار در حال روزه با وجود گرسنگی و تشنگی، از غذا و آب و همچنین لذت جنسی و خواهشات نفسانی و تمایلات دنیوی و غرائز شیطانی چشم‌پوشی می‌کند و عملاً ثابت می‌کند که او همچون حیوان در بند اصطبل و علف نیست او می‌تواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد و بر هوس‌ها و شهوات خود مسلط گردد.

خداوند روزه را مقرر نموده است، تا انسان به وسیله‌ی آن از سلطه‌ی غرائز و زندان بدن و ماده و معده خویش آزاد شده بر تحریکات شهوانی خود غالب گردیده و بر مظاهر حیوانی خویش حاکم شود و به فرشتگان همانند گردد. بنابراین شگفتی ندارد که روح شخص روزه‌دار اوج گرفته به جهان بالاتر نزدیک شده، دروازه‌ی آسمان را با دعای خویش بکوبد و آن را بگشاید و پروردگار خود را بخواند و پذیرفته شود و خداوند به او بگوید: لبیک بنده من، لبیک!.


فصل سوم

1234 - [16] (مُتَّفق عَلَیْهِ)

عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یَا عَبْدَ الـلّٰهِ لَا تَکُنْ مِثْلَ فُلَانٍ کَانَ یَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ فَتَرَکَ قیام اللَّیْل»([100]).

1234- (16) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج خطاب به من فرمودند: «ای عبدالله! مثل فلانی مباش که با گزاردن نماز تهجّد، شب زنده‌داری می‌کرد و سپس آن را ترک کرد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، آن حضرت ج به قیام و شب زنده‌داری، ترغیب و تشویق فراوان کرده است و گاهی از ستودن کسی که شب زنده داری نمی‌کرد، خودداری می‌ورزید، و بدین شکل صحابه کرام ش را بر قیام و شب زنده داری تشویق می‌کرد. در مورد عبدالله بن عمر س می‌فرماید: «نِعْم الرَّجُل عَبدُالله لَو کانَ یُصَلّی مِن اللَّیْلِ»، قال الراوی: فکان لاینام من اللیل الا قلیلا»([101])؛ «عبدالله مرد خوبی است، اگر به قیام و شب زنده داری می‌پرداخت. راوی این حدیث می‌گوید: وی پس از شنیدن این سخن در شب بسیار اندک می‌خوابید». دیدید که آن حضرت ج از ستایش عبدالله بن عمر به سبب عدم قیام و یا سستی در آن، امتناع ورزید. و ستایش او را مشروط به شب زنده داری کرد.

از برخی احادیث چنین برمی آید که ترک قیام شب، در شخصیت انسان مسلمان نقص و کمبود محسوب می‌شود. از این روست که آن حضرت کسی را که به شب زنده داری اهمیت نمی‌دهد و یا آن را پس از مدتی ترک می‌کند، مورد سرزنش و مذمت قرار می‌دهد. همان طورکه در جریان عبدالله بن عمر مشاهده شد که آن حضرت ج عبدالله را چنین مورد خطاب قرار داد: «یَا عَبدالله لَا تَکُنْ مِثْل فُلانٍ کانَ یَقُومُ مِن اللَّیلِ فَتَرکَ قِیامَ اللّیلِ»: «ای عبدالله، مثل فلان شخص مباش که شب زنده داری می‌کرد، ولی پس از مدتی آن را رها کرد».

در اینجا دوست دارم اندکی با عبدالله بن عمر همدم شوم. شگفتا! واکنش او در برابر فرمایش پیامبر ج چه بود؟ چنان واکنش مثبت و به جایی نشان داد که تاریخ برای همشه آن را در سینه‌ی خود حفظ کرد؛ هنگامی که ابن عمر سخنان پیامبر را شنید، شب زنده داری را آغاز کرد و تا جایی که اوضاع و احوال اجازه می‌داد، آن را تا پایان عمر ترک نکرد.

این است برخورد صحابه‌ی کرام ش، با سنّت پیشوایشان؛ چرا که می‌دانستند آنچه رسول الله ج بدان امر می‌کند، بدون شک عین سعادت و مایه‌ی نجات و رستگاری در دنیا و آخرت خواهد بود. از این رو، با طیب خاطر به آن عمل می‌کردند و هرگاه از انجام کاری منع می‌شدند، بدون هیچ گونه چون و چرایی از آن دست می‌کشیدند. اما اکنون وضع ما در مورد سنّت‌ها و دستورات آن حضرت ج چگونه است؟!

متأسفانه اکنون یکی از عوامل مهمی که انسان را داغدار و ناراحت می‌کند، این است که اکثر مسلمانان ارکان اسلام و حتی اصول ایمان را به دست فراموشی سپرده‌اند و با کمال تأسف به اصول و مبادی غیراسلامی نظیر کمونیسم، ناسیونالیسم و... گرایش پیدا کرده‌اند. عده‌ای نیز از این فراتر رفته‌اند و - العیاذ بالله - ذات مقدس باری تعالی را مورد سب و شتم قرار می‌دهند، گروهی دیگر به دین، پیامبر و اسلام اهانت روا می‌دارند. گذشته از این، حتی هنگامی که به برخی از ملتزمان و دینداران گفته می‌شود که رسول الله ج فلان چیز را واجب و ضروری قرار داده است، دنبال کسی می‌گردند که به آنان بگوید: این کار واجب نیست، بلکه سنت و یا مستحب است. آنگاه که پاسخ خود را یافتند، راحت می‌شوند و می‌گویند: سنت است. به گمان ایشان سنت یعنی این که مهم نیست؛ فراموشش کن! و لا حول ولا قوة اِلا بالله وانا لله وانا الیه راجعون!.

خداوندا! دستاورد زحمات پیامبر ج و اصحاب ش، چه بود که چنین افرادی با این وضع و حال، وارثان اسلام شدند؟! دولت و خلافت اسلامی را از دست دادند و آن را تکه و پاره کردند، تا آنکه به صورت دولتهای کوچک و ناتوان تقسیم شد، و اکنون در نگاه دشمنان، اسلام و مسلمانان هیچ گونه ارزش و ابهتی ندارند. از آن بدتر این که بسیاری از سرزمین‌های اسلامی را از دست دادند؛ فلسطین به دست یهود، اسپانیا به دست مسیحیان و افغانستان به دست کمونیست‌ها افتاد و...، به مقلدان ذلیلی تبدیل شدیم و با آنکه قبلاً به آدمیان آموخته بودیم که تمدن و پیشرفت چیست، خود از کاروان مدنیت و ترقی بازماندیم. چه زیبا و دلنشین است کلام الهی که می‌فرماید: ﴿...إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ... [الرعد: 11] ([102]).

1235 - [17] (ضَعِیف)

وَعَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یَقُول: «کَانَ لِدَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلَامُ مِنَ اللَّیْلِ سَاعَةٌ یُوقِظُ فِیهَا أَهْلَهُ یَقُولُ: یَا آلَ دَاوُدَ قُومُوا فَصَلُّوا فَإِنَّ هَذِهِ سَاعَةٌ یَسْتَجِیبُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهَا الدُّعَاءَ إِلَّا لِسَاحِرٍ أَوْ عشار». رَوَاهُ أَحْمد([103]).

1235- (17) عثمان بن ابی العاص س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «داود÷ در شب برای خود لحظه‌ای را مقرّر کرده بود که در آن، خانواده‌ی خویش را (برای عبادت) بیدار می‌کرد و می‌فرمود: «ای خاندان داود! برخیزید و نماز بگزارید؛ زیرا خداوند بلندمرتبه در این حصّه از شب، دعا را اجابت می‌کند؛ مگر دعای جادوگر و دعای کسی که به ناحق، عُشر (یک دهم) اموال و دارایی مردم را می‌ستاند».

[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].

شرح: «عشّار»: آن که یک درهم اموال و دارایی مردم را به زور و ناحق می‌گیرد و اسباب اذیت و آزار مردم را فراهم می‌گرداند.

«یا آل داود! قوموا فصلّوا»: از این حدیث، می‌توان این پیام را برداشت کرد:

انسان در مقابل همسر و فرزند خویش مسئولیت سنگین‌تری دارد و مؤظف است تا آنجا که می‌تواند در تعلیم و تربیت آن‌ها بکوشد و آن‌ها را از گناه بازدارد و به نیکی‌ها دعوت نماید؛ نه این که تنها به تغذیه‌ی جسم آن‌ها قناعت کند.

در حقیقت، اجتماع بزرگ، از واحدهای کوچکی تشکیل می‌شود که «خانواده» نام دارد و هرگاه این واحدهای کوچک که رسیدگی به آن آسانتر است، اصلاح گردد؛ در آن صورت تمامی جامعه اصلاح می‌شود؛ و این مسئولیت در درجه‌ی اول بر دوش پدران و مادران است؛ به ویژه در عصر کنونی ما که امواج کوبنده‌ی فساد در بیرون خانواده‌ها بسیار قوی و خطرناک است، برای خنثی کردن آن‌ها از طریق تعلیم و تربیت خانوادگی، باید برنامه‌ریزی اساسی‌تر و دقیق‌تر انجام گیرد.

عبدالله ناصح علوان، چنین می‌نویسد: «منظور ما از تربیت ایمانی آن است که فرزند را از زمانی که می‌اندیشد، با اصول ایمان آشنا کنیم و از هنگامی که فکرش شکوفا می‌شود، او را به ارکان دین اسلام عادت دهیم و از زمانی که قدرت تمییز می‌یابد، مبادی شریعت اسلامی را به او آموزش دهیم.

منظور از اصول ایمان، تمامی حقایق و امور غیبی است که وجود آنها از طریق خبر صحیح به ما رسیده است، مانند ایمان به خدای سبحان و ملائک و کتابهای آسمانی و پیامبران، ایمان به عذاب قبر و سؤال دو مأمور قبر و زنده شدن در روز قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و سایر امور غیبی.

منظور از ارکان دین اسلام، تمامی عبادات جسمی و مالی است، مانند روزه، زکات و حج برای کسی که توانایی داشته باشد.

منظور از مبادی شریعت اسلامی تمامی موضوعات مربوط به برنامه الهی و تعالیم اسلامی است مانند: عقیده، عبادت، اخلاق، قانونگذاری، نظام اجتماعی از دید اسلام و احکام و...

بر هر مربی لازم است که آموزش مفاهیم مربوط به تربیت ایمانی از همان ابتدای کودکی آغاز کند تا با عقیده و عبادت اسلامی مأنوس شود و از لحاظ شیوه‌ی زندگی و نظام فکری به آن مزین گردد و پس از آن دین اسلام را بعنوان بهترین راهنما و والاترین مربی خود بداند و غیر از قرآن، پیشوایی و غیر از حضرت محمّد ج، رهبر و الگویی برای خویش نشناسد. آنچه در مورد بخش‌های مختلف تربیت ایمانی عنوان کردیم از سفارشات و اشارات رسول گرامی خدا ج در آموزش اصل ایمان و ارکان اسلام و احکام شریعت، استنباط کرده‌ایم.

بنابراین تفصیل کلام را در این باب با رهنمودها و سفارشات آن رسول گرامی ج آغاز می‌نماییم.

1- گشودن زبان کودک با کلمه‌ی «لا اله الا الله»:

«حاکم» از «ابن عباس» روایت می‌کند که رسول خدا ج فرمود: «افتحوا علی صبیانکم أول کلمة بلا إله إلا الله». «زبان کودکانتان را با کلمه‌ی «لا اله الا الله» بگشائید».

(یعنی اولین کلمه‌ای که به کودک یاد می‌دهید که بگوید).

حکمت این آموزش چیست؟ فایده‌ی و حکمت نهفته در این آموزش مبارک آن است که شعار توحید و علامت داخل شدن به اسلام اولین کلماتی باشد که گوش طفل را می‌نوازد و نخستین لغاتی باشد که بر زبانش جاری می‌شود و اولین الفاظ و اصواتی باشد که به ذهنش خطور می‌کند.

2- آشنا کردن کودک به حرام و حلال در آغاز رشد عقلانی:

در روایتی از «ابن جریر» و «ابن المنذر» از ابن عباس آمده است که رسول گرامی خدا ج فرمودند: «اعملوا بطاعة الله واتقوا معاصی الله، ومروا أولادکم بامتثال الأوامر، واجتناب النواهی، فذلک وقایة لهم ولکم من النار». «اعمالتان بر اساس اطاعت از خدایتعالی باشد، از معاصی بپرهیزید و فرزندانتان را امر کنید که دستورات شما را اطاعت نمایند و از آنچه بر حذر می‌دارید، دوری کنند که این خود باعث حفاظت شما و آنان از آتش عذاب الهی است».

حکمت این آشنایی چیست؟

فایده‌ی این آشنا شدن آن است که از زمانی که کودک چشم بصیرت می‌گشاید، احکام و اوامر الهی را پیش روی خود ببیند، بر اساس امتثال اوامر و اجتناب نواهی رشد نماید و این آشنایی، خود به مثابه تمرینی باشد برای اجرای فرمان الهی و دوری از هر آنچه که پروردگارش منع می‌کند.

به این ترتیب از آغاز شکوفایی عقلی و تراوش ذهنی، کودک با احکام حلال و حرام انس می‌گیرد و عادت می‌کند و نهایتاً راهی والاتر و درست‌تر از اسلام به عنوان شیوه‌ی زندگی و منشأ قانونگذاری نمی‌شناسد.

3- امر کردن به عبادت در سن هفت سالگی:

این امر بر اساس روایت «حاکم» و «ابوداود» از «عمرو بن العاص» س است که می‌گوید: رسول خدا ج فرمودند:

«در هفت سالگی فرزندانتان را به نماز خواندن امر کنید و در ده سالگی اگر امر شما را در خواندن نماز اطاعت نکردند، آنانرا بزنید و در سن ده سالگی جای خوابشان را جدا کنید».

بر مبنای این حدیث می‌شود قیاس نمود که کودک را (چنانچه توانایی داشته باشد) می‌توان به روزه‌ی چند روز از ماه رمضان و یا مناسک حج (بشرط توانایی پدر) عادت دهیم.

حکمت این امر چیست؟

فایده این امر آن است که کودک از همان ابتدا، احکام عبادات را یاد می‌گیرد و به انجام و برپای داشتن آن عادت می‌کند، طوری که بر اساس اطاعت از خدایتعالی و تلاش برای انجام وظایف در برابر او رشد می‌کند و بر مبنای شکرگزاری به درگاهش و پناه بردن و اعتماد به توکل به او پرورش می‌یابد و از ابتدای زندگی در می‌یابد که در حوادث و اهوال روزگار تسلیم خالق خود باشد. نتیجه این امتثال و اطاعت، مسلماً پاکی و صفای روح و سلامتی جسم و تهذیب اخلاقی و بروز اقوال و افعال شایسته و پسندیده خواهد بود.

4- تربیت فرزند بر اساس محبت رسول خدا ج و آل بیت او و تلاوت قرآن:

طبرانی از حضرت علی س روایت می‌کند که پیامبر اکرم ج فرمودند: «أدبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حب نبیکم، وحبّ آل بیته، وتلاوة القرآن، فإن حَمَلة القرآن فی ظل عرش الله یوم لا ضل إلا ظلّه مع أنبیائه وأصفیائه». رسول خدا ج فرمودند: «فرزندانتان را بر اساس سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان و محبت آل او و تلاوت قرآن، زیرا حاملان قرآن در روز قیامت در سایه عرش الهی هستند روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی خداوند نیست و همراه پیامبران و برگزیدگان او خواهند بود».

تعلیم غزوات آنحضرت، زندگی یاران او و سیره‌ی بزرگان و حوادث مهم تاریخی، نیز جزو بخش مهم تعلیماتی است که در احادیث به آن اشاره شده است.

حکمت این تعلیم چیست؟

- فرزندان با قرآن کریم از جنبه‌ی روحی مأنوس می‌شوند و بعنوان برنامه‌ی زندگی از آن بهره می‌گیرند.

- ارتباط خویش را با تاریخ گذشته اسلام در می‌یابند و از گذشته با عظمت و پرافتخار خودآگاهی پیدامی کنند.

- از جهت حرکت و شجاعت و جهاد، به گذشتگان بزرگوار خود تأسی می‌کنند.

در اینجا نمونه‌هایی از گفته‌های صاحبنظران تربیت اسلامی درباره‌ی وجوب تعلیم قرآن و غزوه‌های پیامبر و آثار ارزشمند بزرگان تاریخ اسلام به حضور خوانندگان عزیز تقدیم می‌شود:

* «سعد بن ابی وقاص» می‌گوید:

ما به فرزندانمان جنگ‌های پیامبر را مانند سوره‌های قرآن، تعلیم می‌دادیم.

* «امام غزالی» در «احیاء علوم الدین» سفارش می‌کند که به کودکان خود احادیث و اخبار گذشتگان امت اسلام و احکام دینی را یاد بدهید.

* «ابن خلدون» در مقدمه کتابش می‌گوید: در سرزمین‌های اسلامی تعلیم و حفظ قرآن اهمیت ویژه‌ای دارد، اساس برنامه‌های درسی و آموزشی را در مدارس تشکیل می‌دهد و این جایگاه اختصاصی در تعلیم قرآن به آن دلیل است که از نشانه‌های اصلی دین اسلام محسوب می‌گردد و یاد گرفتن آن موجب تثبیت عقیده و رسوخ ایمان در قلب می‌گردد.

* «ابن سینا» در کتاب «السیاسه» می‌گوید: به محض آنکه در کودک توانایی و استعداد آموزش را از جهت جسمی و ذهنی دریافتید، قرآن را به او تعلیم دهید تا زبان اصلی را بخوبی یاد بگیرد و نشانه‌های ایمان در وجودش رسوخ نماید.

* در کتب تاریخی - تربیتی ذکر می‌کنند که «فضل بن زید» پسر یکی از زنان عرب را دید و از مشاهده‌ی او متحیر شد.

درباره‌ی فرزند از مادر سؤال کرد، جواب داد وقتی که پنج سالگی را تمام کرد او را به معلم سپردم، تمام قرآن را حفظ کرد. سپس اشعار را به او آموخت و از بر کرد و با مفاخر قوم خود آشنا شد و در ارتباط با اعمال و رفتار نیک آباء و اجدادش آموزش دید، وقتی به سن بلوغ رسید او را بر اسب نشاندم پس تمرین کرد تا سوارکار قابلی شد. لباس جنگی پوشیده و به حمایت از مظلومان برخاست و هر کجا ندای نیازمندی می‌شنید به کمکش می‌شتافت.

چنانچه قبلاً گفتیم گذشتگان ما به ترتبیت بچه‌ها، بسیار توجه می‌کردند و اولین کلامی که پس از سپردن فرزندشان به معلم یا مربی او بر زبان می‌آوردند، تعلیم و تلاوت و حفظ قرآن بود، تا کلامشان فصیح شود و روحشان متعالی گردد و قلب و درونشان به خشوع و خضوع آراسته گردد، قلبی نرم و چشمی پراشک نصیبشان شود و ایمان و یقین در وجودشان نفوذ کند.

نتیجه‌ای که از این مباحث می‌گیریم:

رسول گرامی خدا ج به آموزش اصول ایمان و ارکان اسلام و احکام شریعت و تربیت فرزند بر اساس محبت پیامبر و آل او و یاران و مجاهدان اسلام و تلاوت قرآن کریم بسیار توجه می‌کردند، تا کودک بر مبنای ایمان کامل و عقیده استوار و دوستی و محبت پیامبر و اصحابش و بزرگان دلاوری که در راه خدا بودند پرورش یابد.

زمانی که تار و پود طفل با این معانی ارزشمند در هم آمیخت و با آن رشد کرد، دیگر با جدل و انکار مخالفین دچار تزلزل نمی‌شود و تحت تأثیر ادعاها و گفته‌های اهل کفر و گمراهی قرار نمی‌گیرد.

چه شایسته است که اولیا و مربیان عزیز، فرزندان خود را بر این اساس پرورش دهند و در رسیدن به هدف، همان طریقی را بپیمایند که ذکر نمودیم و همان ابزاری را بکار برند که بیان نمودیم تا سلامت اعتقادی فرزندان خود را تضمین نمایند و انحراف و کفر و گمراهی آنان جلوگیری کنند.

از نقطه نظر دانشمندان و صاحبنظران امور روانشناسی و تربیت مسلم است که انسان بر اساس فطرت توحیدی و ایمان الهی و برائت نفسانی متولد می‌شود، شخصیت طفل مانند ماده خام و مستعدی است که با تربیت صحیح خانوادگی و مصاحبت اجتماعی مناسب و شرایط آموزشی در زمینه‌ی ایمانی شایسته شکل می‌گیرد، و بدون شک دارای ایمانی راسخ و استوار و اخلاقی فاضل و تربیتی ایده آل خواهد شد.

این حقیقت که هر انسانی فطرتاً و بطور سرشتی به خدایتعالی ایمان دارد، در قرآن کریم بصراحت و وضوح تمام بیان شده است، آنجا که می‌فرماید:

 ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ [الروم: 30].

«فطرت الهی که بر اساس آن مردمان را خلق کرد، تغییری در نظام خلقت او نیست امّا اکثر مردم نمی‌دانند».

رسول خدا ج می‌فرماید: «هر نوزادی بر اساس فطرت الهی متولد می‌شود این پدر و مادر او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی می‌کنند». (روایت بخاری)

در اینجا شایسته است که نظریات امام غزالی را در ارتباط با مسأله عادات رفتاری در اطفال بدانیم. به نظر این عالم بزرگوار به علت فطرت شکل پذیر کودک، توانایی پذیرش خصلت‌های خوب و بد انسانی را از بدو تولد دارد، و می‌گوید:

کودکان مانند امانتی در دست والدین خود هستند، قلب پاک آنها مانند گوهر ارزشمندی است، اگر او را به اعمال نیک و درست عادت دهیم بر اساس آن رشد می‌کند و سعادت دنیا و آخرت را بدست می‌آورد و اگر او را مانند حیوان بخود واگذاریم تا به اعمال ناشایست عادت کند گمراه می‌شود و تباه می‌گردد.

بنابراین برای حفاظت فرزندان باید آنها را تربیت و تهذیب نمود و محاسن اخلاقی را به آنان یاد داد.

تا حال هر آنچه در ارتباط با فطرت طفل و استعداد شکل پذیری او گفته شد، برای ما این موضوع را روشن خواهد کرد که اگر کودکی در خانواده‌ای منحرف یا محیط اجتماعی گمراه رشد کند یا با افرادی ناشایست نشست و برخاست کند، بدون تردید اخلاق بد با وجودش در می‌آمیزد و خصایل رفتاری ناشایست را جذب می‌کند و بر اساس مفاهیم و مبادی کفر و گمراهی رشد خواهد نمود و بزودی از سعادت به جانب شقاوت کشیده می‌شود و از اسلام بجانب کفر گام برمی دارد. در این شرائط است که بازگرداندن او بطریق راست و راه ایمان و هدایت بسیار مشکل خواهد بود.

در اینجا خواننده عزیز را دعوت می‌کنم تا با هم مروری بر شرایط و اوضاع فعلی جوامع خود داشته باشیم و نمونه‌هایی از فساد و گمراهی رایج را بازگویم تا والدین و مربیان عزیز با شناخت روشن‌تر عوامل انحراف اخلاقی در امر تربیت، با بصیرت عمل نمایند و بدانند که معلمین و پدران و مادران زمانی که در ارتباط با بچه‌ها سهل انگاری می‌کنند بزودی عکس العمل آنرا بصورت انتخاب کفر و بی‌دینی و لغزش و کجروی فرزندانشان خواهند دید.

* پدری که فرزندش را به مدارس بیگانه و دانشگاه‌های مسیحی می‌فرستد تا از فکر آنان تغدیه شود و آموزش‌ها و رهنمودهای ضروری را از مبلغان مسیحی دریافت کند، بدون تردید گمراهی و لغزش در وجودش نقش می‌بندد و تار و پود شخصیتش بتدریج با کفر و بی‌دینی آمیخته می‌شود و در درونش احساس تنفر و بیزاری از اسلام نضج می‌گیرد و نسبت به دین اسلام عداوت و کینه پیدا خواهد کرد.

* پدری که رهبری و راهنمایی فرزندش را به مربی یا استادی ملحد و شرور وامی گذارد که اصول عقیده‌ی کفر را در ذهن او جای داده و بذر گمراهی را در اعماق قلبش بکارد، مسلماً فرزندش به انسانی تبدیل خواهد شد که عقیده‌ی او بر مبنای اندیشه الحادی و افکار مادی و ضد دینی شکل گرفته است.

* پدری که فرزندش را آزاد می‌گذارد تا هر چه از کتابهای مادی و ضد دینی که می‌خواهد بخواند و خرده گیری‌ها و اتهامات بی‌اساس مبلغین اهل کتاب و کشورهای استعمارگر را مطالعه کند، بدیهی است که بزودی فرزندش نسبت به عقیده و دین خود شک کرده و گذشتگان خود را به تمسخر می‌گیرد و عملاً به ابزاری برای مبارزه بر علیه اسلام تبدیل می‌شود.

* پدری که فرزندش را افسار گسیخته و به حال خویش رها می‌کند تا با دوستان بد و گمراه رفاقت و مصاحبت کند و تفکرات گمراه کننده و اندیشه‌های وارداتی را در ذهن خود جای دهد، بدون شک بزودی تمامی ارزش‌های دینی و مبانی فطری ادیان و احکام را به باد تمسخر می‌گیرد.

* پدری که به فرزندش مجال می‌دهد تا به جانب احزاب الحادی و کافر تمایل پیدا کند و به دسته‌های ضد دینی بپیوندد و در گروههایی وارد شود که از جهت عقیدتی و فکری و تاریخی هیچ ارتباطی با اسلام ندارند، مسلماً فرزند خویش را با دست خود به جانب عقاید گمراه سوق می‌دهد و چنین انسانی بر مبنای کفر و الحاد پیش خواهد رفت و به وسیله‌ای برای جنگ علیه مقدسات و ادیان بدل می‌شود. بقول شاعر:

ولَیْسَ النَبْتُ یَنبُتُ فِی جِنانٍ

 

کَمِثْل النَّبْتِ یَنْبُتُ فی الْفَلاةِ

 

 

وَهَل یُرْجـی لأَطْفـالٍ کَمـالٌ

 

إذَا ارْتَضـَعُوا ثُدیَّ الناقِصاتِ

 

گیاهی که در باغی با صفا می‌روید با آنکه در برهوت رشد کرده است، یکسان نیست.

آیا از بچه‌هایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر می‌خوردند، می‌توان انتظار کمال و بزرگی داشت.

شایسته است که معلمین و مربیان و بویژه والدین، این مسؤولیت‌های خطیر را در پرورش ایمانی و آموزش مبادی اسلام دریافته و ابعاد این امر واجب را بخوبی درک کنند تا تمامی کسانی که وظیفه تربیت را بعهده دارند، این مهم را که همانا پرورش فرزند بر اساس تربیت کامل ایمان است به نحو احسن انجام دهند.

1236 - [18] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «أَفْضَلُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الْـمَفْرُوضَةِ صَلَاةٌ فِی جَوف اللَّیْل». رَوَاهُ أَحْمد([104]).

1236- (18) ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «بهترین و برترین نماز بعد از نماز فرض، نمازی است که در دل شب گزارده شود؛ (یعنی نماز تهجّد)».

[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].

1237 - [19] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رجل إِلَى النَّبِی صلى فَقَالَ: إِن فلَانا یُصَلِّی بِاللَّیْلِ فَإِذَا أَصْبَحَ سَرَقَ فَقَالَ: إِنَّهُ سَیَنْهَاهُ مَا تَقُولُ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی شُعَبِ الْإِیمَانِ([105]).

1237- (19) ابوهریره س گوید: مردی به نزد رسول خدا ج آمد و گفت: بی‌گمان فلانی در شب به نماز می‌پردازد ولی چون صبح می‌کند، به دزدی دست می‌یازد!

آن حضرت ج فرمودند: «به زودی، نمازگزاردنش در شب و آنچه او در نماز می‌گوید، او را از آنچه مرتکب می‌شود، بازخواهد داشت».

[این حدیث را احمد بن حنبل و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده‌اند].

شرح: در زمانی زندگی می‌کنیم که فساد همه جا را در برگرفته است، حتی آثارش در فضا پدیدار و گسترده شده است. البته این بلا هم از دستاوردهای خود بشر است. انتشار و کثرت فساد به مراتب بیشتر از حالت‌های عادی انسان را به معصیت و لجن می‌کشاند، چرا که هرگاه فساد فراگیر شود انسان را در محاصره‌ی گناهان قرار می‌دهد و او را وادار می‌کند که دنبال راه چاره و روزنه‌ای برای نجات خود از معاصی بگردد، تا بتواند او را در این موقعیت خطرناک کمک کند. رسول اکرم ج این مطلب را تبیین کرده است: «نماز شب و شب زنده داری بهترین کمک و یاور انسان برای ترک گناه است.» لذا اگر انسان خواهان آزادی خود از قید گناهان است باید به مدرسه‌ی انسان ساز شب پناه برد و جهت پاکی و صیقل خویش دمی در خلوت، با یار همدم و هم مجلس شود. حضرت ابوهریره س از آن حضرت ج روایت می‌کند: «در محضر ایشان از کسی چنین یاد شد که در شب به نماز می‌پردازد ولی در روز دست به سرقت و دزدی می‌زند، در پاسخ فرمود: به زودی این عمل خوب او را از آنچه مرتکب می‌شود بازخواهد داشت»([106]) و این هم تفسیر این آیه است که خداوند در کلام ملکوتی خویش بیان می‌دارد:

﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ [العنکبوت: 45]([107]).

واقعاً عبادت و شب زنده داری عملی شگفت آور است که انسان در دل شب و در خلوت به نماز خواندن و تلاوت مشغول می‌شود. خدایا! چگونه این نماز و ذکر و تلاوت و دعا صاحبش را از ارتکاب گناه و بدی باز می‌دارد و او را از آلودگی‌ها پیراسته و پاک می‌کند؟ پرواضح است، کسی که در تاریکی‌های شب از بستر خویش برمی خیزد و متوجه ذات باری تعالی می‌شود و خالصانه به پیشگاه آن ذات مقدس به دعا و نیایش می‌پردازد، خود نشان دهنده‌ی صداقت و اخلاص آن انسان است که در آن لحظه، به جز خداوند - که عالم الغیب است - کسی از این کار او، اطلاعی ندارد.

گذشته از این، استمرار و مداومت بر شب زنده داری، حسن مراقبت را در انسان کم کم تقویت می‌کند. این امر نیز، انسان را بر تفکر و اندیشه در مورد کم کاریهایش یاری می‌کند و او را به محاسبه‌ی نفس وامی دارد تا از خواب غفلت بیدار شود و خود را از آلودگی‌ها و موانعی که موجب ناخوشنودی پروردگار می‌شود، نجات دهد، و چنان احساس و انگیزه‌ای در او به وجود می‌آورد که از ارتکاب گناه و معصیت دست می‌کشد و با خود می‌گوید: چگونه دزدی کنم، حال آنکه خدایی که با او خلوت می‌کنم از این کارم آگاه است، لذا از خداوند پوزش می‌خواهم و به سوی او باز می‌گردم و از این پس هرگز دنبال عمل خلاف نمی‌روم و بدین صورت با همه‌ی گناهان خداحافظی خواهد کرد.

به هر حال؛ این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، اثر خنثی‌کننده‌ی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت می‌کنند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد می‌کند که اگر این تاریکی‌ها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ می‌کند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزه‌ی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی می‌بخشد که آثار گناه را می‌تواند از آن بشوید و آن تیرگی‌ها را به روشنایی مبدل سازد.

آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق می‌نماید و می‌گویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنج‌گانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده می‌شوند!

اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینه‌های آن‌ها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد می‌کند که می‌تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیه‌ی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ [هود: 114] می‌باشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنج‌گانه، روزه‌ی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کننده‌ای برای ترک گناهان کبیره دارد.

1238 - [20] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ وَأَبِی هُرَیْرَةَ قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذا أَیْقَظَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّیَا أَوْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ جَمِیعًا کُتِبَا فِی الذَّاکِرِینَ وَالذَّاکِرَاتِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه([108]).

1238- (20) ابوسعید خدری س و ابوهریره س گویند: رسول خدا ج فرمودند: «هنگامی که مرد، خانواده‌اش را در شب بیدار کند و هردو با هم - یا هر کدام به تنهایی - دو رکعت نماز بگزارند، نامشان در زمره‌ی مردان و زنان ذاکر (یادکننده‌ی خدا) نوشته می‌شود».

[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «کُتبا فی الذاکرین والذاکرات»: ذکر به معنای یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است؛ از این رو گفته‌اند: ذکر دوگونه است: 1- ذکر قلبی. 2- ذکر زبانی.

امّا باید توجه داشت که منظور از ذکر خدا - که مایه‌ی آرامش دلها و فراچنگ آوردن پاداش است - تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و به طور پیوسته، تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب و وجود، متوجه او و عظمت، علم، آگاهی، حاضر و ناظر بودنش گردد؛ و این توجه، مبدأ حرکت و فعّالیت در وجود او به سوی جهاد و تلاش و نیکی‌ها گردد و میان او و گناه سدّ محکم و پولادینی ایجاد کند؛ این است حقیقت ذکر، که آن همه آثار و برکت‌ها در روایت‌های اسلامی، برای آن بیان شده است.

و در واقع، ذکر - به معنای واقعی کلمه - یعنی توجه با تمام وجود به خداوند نه تنها با زبان و لقلقه‌ی زبان؛ ذکری که در همه‌ی اعمال و کردار انسان پرتوافکن باشد و نور و روشنایی بر آن‌ها بپاشد؛ و بدین ترتیب، قرآن و حدیث، همه‌ی مؤمنان را مؤظف می‌کنند که در همه حال به یاد خدا باشند؛ به هنگام عبادت، یاد او کنند و حضور قلب و اخلاص داشته باشند؛ و به هنگام حضور صحنه‌های گناه، یاد او کنند و چشم بپوشند و یا اگر لغزشی روی داد، توبه کنند و به راه حق بازگردند. و به هنگام نعمت، یاد او کنند و شکرگزار و قدردان باشند؛ و به هنگام بلا و مصیبت،یاد او کنند و صبور و شکیبا باشند.

و هرگز نباید تصور کرد که منظور از ذکر پروردگار - با این همه فضیلت - تنها ذکر زبانی است؛ بلکه در روایت‌های اسلامی تصریح شده است که منظور، علاوه بر این ذکر قلبی و عملی است؛ یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار می‌گیرد به یاد خدا بیافتد و آن را ترک گوید.

هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان، حضور داشته باشد و نور پروردگار، تمام زندگی او را فراگیرد و همواره به او بیاندیشد و فرمان او را نصب العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار دهد.

از این رو، مجالس ذکر، مجالسی نیست که گروهی جاهل و بی‌خرد، گرد هم آیند و به عیش و نوش پردازند و در ضمن مشتی اذکار اختراعی عنوان کنند و بدعت‌هایی را رواج دهند؛ و منظور از حلقه‌ها و مجالس ذکر - که در احادیث بدان‌ها اشاره رفته است - جلسات و محافلی است که در آن، علوم و معارف اسلامی احیاء شود و بحث‌های آموزنده و تربیت کننده مطرح گردد و انسان‌ها در آن ساخته شوند و گنهکاران پاک گردند و به راه خدا آیند.

1239 - [21] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَشْرَافُ أُمَّتَیْ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَأَصْحَابُ اللَّیْلِ». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی شُعَبِ الْإِیمَان([109]).

1239- (21) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «حاملان قرآن و شب زنده‌داران، از زمره‌ی اَشراف و اَعیان امّت من هستند».

[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].

شرح: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

 ﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦ [الزمر: 9]

«(آیا شخص مشرک و گمراه بهتر است) یا کسی که در اوقات شب، سجده کنان و ایستاده به طاعت و عبادت مشغول می‌شود و (خویشتن را) از (عذاب) آخرت به دور می‌دارد و رحمت پروردگار خود را خواستار می‌گردد»؟.

به هر حال، آن انسان مشرک و فراموشکار و گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیداردل و نورانی و باصفا که در دل شب که چشم غافلان در خواب است، پیشانی بر درگاه دوست گذارده و با خوف و رجاء، او را می‌خواند، کجا؟!

آن‌ها، نه به هنگام نعمت از مجازات و کیفر او خود را در امان می‌دانند و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع امید می‌کنند؛ و این دو عامل، همواره وجود آنان را در حرکتی مداوم، توأم با هوشیاری و احتیاط به سوی راه راست و درست می‌برد. از این رو، حاملان قران و شب زنده‌داران، با دیگران مساوی و یکسان نیستند؛ زیرا آن‌ها، از زمره‌ی اَشراف و اَعیان امّت رسول خدا ج به شمار می‌آیند.

رسول خدا ج در حدیثی می‌فرمایند: «مثل الذی یقرأ القران کالاتُرجَّة، طعمها طیّب وریحها طیّب؛ والذی لایقرأ القران کالتمرة طعمها طیّب ولا ریح لها؛ ومثل الفاجر - وفی روایة: المنافق - الذی یقرأ القران کمثل الریحانة ریحها طیّب وطعمها مرّ؛ ومثل الفاجر - وفی روایة: المنافق - الذی لایقرأ القران کمثل الحنظلة، طعمها مرّ ولا ریح لها» (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی و نسایی).

«هر مسلمانی که قرآن می‌خواند، مانند ترنج است که خوش‌طعم و خوش بو است، و کسی که قرآن نمی‌‌خواند، مانند خرما است که خوش‌طعم است و امّا بو ندارد. و منافقی که قرآن می‌خواند، مانند ریحان است که خوشبو است و امّا طعم تلخی دارد. و فاجر یا منافقی که قرآن نمی‌خواند، مانند حنظل است که بدمزه و بدبو است».

از این حدیث معلوم می‌گردد که ایمان، راه سعادت و فسق و فجور و نفاق و دورنگی، مایه‌ی شقاوت و بدبختی است؛ و قرآن، درخت تناور اسلام است که علوم مختلف اسلامی، مانند: فقه، کلام، عرفان و اخلاق، شاخه‌های آن می‌باشند.

میزان درجه و مقام هرکس به اندازه‌ی تعلّق و ارتباطی است که با قرآن دارد و یا تفکّر و تدبّری است که در قرآن می‌کند؛ پیامبر ج در این حدیث، مردم را از حیث ارتباط با قرآن، وابستگی و ایمان - حتی ایمان ظاهری - به چهار دسته تقسیم کرده است:

دسته‌ی اول: کسانی هستند که قلبشان از ایمان لبریز است و به خدا و رسول و کتاب و دینش مؤمن و معتقداند. با قرآن مونس و همدم‌اند، شبانه روز به تلاوتش مشغول‌اند ایستاده و نشسته، در حال رکوع و سجود، هرگاه فرصتی برایشان دست دهد از تلاوتش کوتاهی نمی‌کنند تا اینکه دلهایشان از یاد خدا غافل نماند و دست آویز شیاطین واقع نشود و او را از راه بدر نکنند، تلاوتش هم با زبان نیست بلکه با دل می‌خواند؛ بهمین دلیل است که ثمره آن خشیت و هدایت است و نتیجه‌ی آن عمل و استقامت.

به همین دلیل پیامبر رحمت، چنین کسانی را به ترنج تشبیه نموده که میوه‌ای لذیذ و خوشبوی‌اند که اگر آنها را بیازمایی بجز نیکی، ایمان، مردانگی، استقامت، وفاداری، خوشروی از اسانس آن نمی‌بینی و چگونه در حالیکه عطر دل انگیز قرآن از زبان و قلبشان جاری می‌شود.

دسته‌ی دوم: کسانی هستند که به قرآن ایمان دارند و به احکامش عامل‌اند و از ارشاداتش بهره مند و به اخلاقش متخلق‌اند اما قرآن را نمی‌خوانند و از بر ندارند که بسان خرمائی هستند خوش طعم، اما خوشبو نیستند. هر چند خوش نیت و خوش کردار باشند. اما چون از مشک قرآن بهره نگرفته‌اند خوشبو نیستند.

دسته‌ی سوم: فاجر یا منافقی که تنها از اسلام اسمی و از دین رسمی دارد قرآن را می‌خواند، از بر دارد، قرائات مختلفش را می‌داند و آهنگهای گوناگونش را آشناست، اما از حنجره تجاوز نمی‌کند اگر قلبش را بشکافی جز سیاهی و تاریکی و تلخی چیز دیگری نمی‌یابی، این است که پیامبر چنین شخصی را به ریحان تشبیه کرده است که اگر استشمام کنی خوشبو است اما طعم تلخ و گزنده‌ای دارد چنین کسی وقتی که قرآن را می‌خواند جانها را آرام می‌کند و مجالس را معطر می‌گرداند، اما قلبش تیره و تار است زیرا نفاقش مهری بر دلش نهاده و نصیحت و موعظه در او تأثیری نمی‌کند.

دسته‌ی چهارم: منافق یا فاجری است که ارتباطی با قرآن ندارد نه علمی و نه عملی، نه تلاوت می‌کند و نه از بر دارد. پیامبر چنین شخصی را به حنظل تشبیه کرده که بدطعم و بدبو است که در رستنگاه نفاق روئیده است و مردم از دست و زبانش آسوده نیستند هیچ خیری از او استشمام نمی‌شود چون از بهترین عطرها که کلام خداوند است محروم است کتابی که جلادهنده‌ی دیده‌ها و پزشک دلها و نوازنده‌ی گوشها و آرامبخش جانها است.

اینها چهار گروهی بودند که پیامبر مشخص کرد، تو نیز بنگر که در کدامین دسته‌ای؟ بر این باورم از کسانی باشی که مؤمن و مخلص، قاری و متدبر و عامل و متقی هستند.

آری؛ اَشراف و اعیان این امّت، ‌کسانی است که خداوند بلندمرتبه بر آن‌ها منّت نهاده و قدرت حفظ قرآن را بدان‌ها بخشیده و عالم به احکام قرآن هستند؛ حلال و حرام، آداب و اخلاق قرآن را می‌دانند؛ شیرینی تلاوتش را چشیده و مکانتش را شناخته‌اند؛ همراز، همنشین و مونس قرآن هستند؛ شبانه روز قرآن را می‌خوانند؛ زبانشان به خواندن قرآن مشغول و دلشان به یاد قرآن زنده و عقلشان در رشد و ارتقا و جانشان شیفته‌ی نسیم‌های فرح‌بخش قرآن است؛ در مشکلات و گرفتاری‌ها و چالش‌ها و دغدغه‌ها به قرآن پناه می‌آورند؛ منازعات و کشمکش‌های خویش را به قرآن فیصله می‌بخشند و غبار شبهات را به وسیله‌ی قرآن، زایل می‌سازند؛ به قرآن فتوا می‌دهند و مردم را به فراگیری آن می‌خوانند و جاهلان را به قرآن ارشاد می‌نمایند و بیماران را به قرآن شفا می‌بخشند و افراد را به آن اندرز می‌دهند.

آری؛ هر که خداوند، قرآن را در سینه‌اش نهاده باشد و شب را با تلاوت آن، به شب زنده‌داری بپردازد، در حقیقت بدو خیری فراوان، تندرستی، صفای دل، کمال عقلی، ثروتمندی، فروتنی، بزرگی، مهربانی، دانشمندی و صداقت بخشیده است.

چنین خیری را تنها سعادتمندان و خردمندان می‌دانند که همسایه‌ی مؤمنی داشته باشند که اهل قرآن و عامل به آن باشد و آنان به حال او غبطه بخورند و تمنّای رسیدن به چنان مقامی را بنمایند.

1240 - [22] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ أَبَاهُ عُمَرَ بْنَ الْـخَطَّابِ س کَانَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ مَا شَاءَ اللهُ حَتَّى إِذَا کَانَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ أَیْقَظَ أَهْلَهُ لِلصَّلَاةِ یَقُولُ لَهُمْ: الصَّلَاةُ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢ [طه: 132].

رَوَاهُ مَالک([110]).

1240- (22) عبدالله بن عمر س گوید: پدرش عمر به خطاب س شبانگاه - به اندازه‌ای که خدا خواسته بود - نماز تهجّد می‌گزارد و شب‌زنده‌داری می‌نمود و چون قسمت آخر شب فرامی‌رسید، خانواده‌ی خویش را برای گزاردن نماز، از خواب بیدار می‌کرد و بدان‌ها می‌گفت: «وقت نماز است»؛ و سپس این آیه را تلاوت می‌کرد: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢ [طه: 132]. «خانواده‌ی خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز، مایه‌ی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامه‌ی آن ثابت و ماندگار باش. ما از تو روزی نمی‌خواهیم، بلکه ما به تو روزی می‌دهیم؛ و سرانجام (نیک و ستوده) از آنِ (اهل تقوا و) پرهیزگاری است».

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: در اینجا ذکر این نکته نیز لازم می‌نماید که:

سنّت است که زن برای قیام و شب زنده‌داری، از شوهر خویش اجازه بگیرد؛ این مطلب را عبدالله بن عباس س از آن حضرت چنین روایت می‌کند: «زن نباید بدون اجازه‌ی شوهر کسی را به خانه راه دهد، نیز نباید بدون اجازه‌ی او شب برای انجام مستحبات و احیای شب قیام کند.»([111]).

این است روش و رهنمود متعالی اسلام، که به زن می‌آموزد حال شوهر خود را هم مد نظر داشته باشد. علاوه بر آن، این حدیث مرد را تشویق می‌کند تا به نماز شب روی بیاورد، و بر این اساس زمان خواب خود را تنظیم کند؛ همسرش را نیز به شب زنده داری و نماز شب تشویق کند و مراقب عبادتهایش باشد، تا مبادا هم خود او از این عمل بسیار پسندیده غفلت ورزد و هم مانع شب زنده داری همسرش شود.

اگر شوهر، انسانی نیک و صالح باشد، از این خواسته‌ی زن خوشحال خواهد شد و بدون چون و چرا با آن موافقت خواهد کرد، و این امر را برای خود مایه‌ی سعادت و افتخار خواهد دانست. چرا که برای مردان صالح چنین امری طبیعی است، حتی به زن خواهد گفت که او را هم برای نماز بیدار کند و اگر سستی به خرج داد بر صورت او آب بپاشد. بدین صورت تعارض ظاهری بین دو حدیث مرتفع می‌شود، به طوری که زن هم با اجازه‌ی شوهر بیدار شده و هم او را بیدار کرده است و بدین وسیله مطابق سنت پیامبر ج عمل کرده است.

همچنین برای فرد مسلمان سنت است که هر کسی از خویشاوندان و برادران نزد او بود، به خاطر فضیلت نماز شب و شب زنده داری او را بیدار کند. عبدالله بن عباس س می‌فرماید: «شبی نزد پیامبر بودم که مرا برای نماز بیدار کرد. پیامبر مرا تکان داد من هم بیدار شدم»([112]).

شبی آن حضرت ج به خانه‌ی علی و فاطمه ل تشریف برد و به آنان چنین خطاب نمود: آیا نماز نمی‌خوانید؟ حضرت علی س در ادامه می‌گوید در پاسخ آن حضرت گفتم: جان ما در دست خداوند است، هرگاه بخواهد ما را برمی انگیزد. چون این را گفتم، آن حضرت برگشت و چیزی نگفت، ولی اندکی بعد شنیدم در حالی که با دست بر ران خود می‌زد چنین می‌فرمود: ﴿وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا [الکهف: 54]([113]).

البته ایرادی ندارد، که در یک شب بیش از یک بار افراد را برای نماز بیدار کند. حضرت علی س می‌فرماید: «آن حضرت ج شب هنگام نزد من و فاطمه آمد و ما را برای نماز بیدار کرد و سپس به خانه برگشت و مدتی به نماز مشغول شد و چون احساس کرد که بیدار نشده ایم دوباره آمد و ما را بیدار کرد»([114]).

البته کسی که خواب است، باید این اقدام را با آغوش باز بپذیرد و برای کسی که او را جهت قیام بیدار کرده، دعای خیر کند، نباید ناراحت شود و سر و صدا و هیاهو به راه اندازد و او را مورد ضرب و شتم قرار دهد. ولی متأسفانه امروزه تا حدّی مسئله برعکس شده است. به عبارت دیگر نوافل به جای خود، اگر شخصی را برای ادای نمازهای فرض بیدار کنند، ناراحت می‌شود و احیاناً الفاظ رکیکی هم به کار می‌برد. حال اگر کسی او را برای انجام نوافل از خوابی بیدار کند خدا می‌داند که برخورد وی چگونه خواهد بود؟! بارالها، رحمت و لطف تو را مسئلت داریم!.

 



[1]- بخاری 3/24 ح 1142؛ مسلم 1/538 ح (207-776)؛ ابوداود 2/72 ح 1306؛ ابن ماجه 1/421 ح 1329؛ موطأ مالک 1/176 ح 95 «کتاب قصر الصلاة»؛ و مسند احمد 2/43.

[2]- بخاری 5/584 ح 4836؛ نسایی 3/19 ح 1644؛ و ابن ماجه 1/456.

[3]- تفسیر قرطبی، به نقل از معارف القرآن. ج1 ص 247.

[4]- عقیدة المسلم، غزالی مصری، ص234.

[5]- تفسیر نمونه ج1 ص 230، ج13 ص 354، ج 6 ص 154.

[6]- بخاری 3/28 ح 1144؛ مسلم 1/537 ح (205-774)؛ و نسایی 3/204.

[7]- این حدیث را صاحبان صحاح به جز ترمذی روایت کرده‌اند. جمع الفوائد، 1/312-313.

[8]- به روایت ابوامامه، حاکم نیز آن را به شرط بخاری صحیح دانسته است. بیهقی و ذهبی هم آن را نقل کرده‌اند. الفیض 4/351 به نقل از حاشیه‌ی جمع الفوائد، 311.

[9]- نجم/3-4 «.. از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن [چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است] جز وحی [و پیامی] نیست که [از سوی خدا بدو] وحی می‌شود».

[10]-        شرح السنة. ر.ک: قطوف من الشمائل المحمدیة (اثر ترمذی) ص 77.

[11]- بخاری 3/10 ح 1126؛ ترمذی 4/422 ح 2196؛ و موطأ مالک 2/913 ح 8 «کتاب اللباس».

[12]-        بقره (2) آیه‌ی 191: فتنه [= شرک] از قتل بدتر است.

[13]-        بروج (85) آیه‌ی 10: کسانی که مردان مؤمن را آزار کرده‌اند.

[14]-        انبیاء (21) آیه‌ی 35: و شما را از راه آزمایش به بد و نیک، خواهیم آزمود.

[15]-        بقره (2) آیه‌ی 102: ما وسیله‌ی آزمایش برای شما هستیم.

[16]-        همان، آیه‌ی 193: با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‌ای نباشد.

[17]-        بقره (2) آیه‌ی 193: با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‌ای نباشد، و دین مخصوص خدا شود.

[18]-        همان، آیه‌ی 191: فتنه [= شرک] از قتل بدتر است.

[19]-        آل عمران (3) آیه‌ی 7: برای فتنه جویی و طلب تأویل آن به دلخواه خود، از متشابه آن پیروی می‌کنند.

[20]-        توبه (9) آیه‌ی 49: هشدار! که آنان خود به فتنه افتاده‌اند.

[21]-        نور (24) آیه‌ی 63: پس کسانی که از فرمان او تمرّد می‌کنند بترسند، که مبادا بلایی بدیشان رسد.

[22]-        حدید (57) آیه‌ی 14: ولی شما خودتان را در بلا افکندید.

[23]-        عنکبوت (29) آیه‌ی 1 و 2: آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند.

[24]-        عنکبوت (29) آیه‌ی 3: و به یقین، کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفته‌اند معلوم دارد و دروغگویان را نیز معلوم دارد.

[25]-        طه (20) آیه‌ی 40: و تو را بارها آزمودیم.

[26]-        عنکبوت (29) آیه‌ی 10: و چون در راه خدا آزار کشند، آزمایش مردم را مانند عذاب خدا قرار می‌دهند.

[27]- نحل (16) آیه‌ی 110: با این حال، پروردگار تو نسبت به کسانی که پس از آن همه زجر کشیدن هجرت کرده.

[28]-        بروج (85) آیه‌ی 10: کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده.

[29]-        ذاریات (51) آیه‌ی 13: همان روز که آنان بر آتش، عقوبت و آزموده شوند.

[30]-        همان، آیه‌ی 14: عذاب موعود خود را بچشید.

[31]-        نساء (4) آیه‌ی 101: اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیده‌اند به شما آزار برسانند.

[32]-        یونس (10) آیه‌ی 83: در حالی که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند.

[33]-        مائده (5) آیه‌ی 49: و از آنان برحذر باش، مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند.

[34]-        اسراء (17) آیه‌ی 73: و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند.

[35]-        صافات (37) آیات 161 و 162: در حقیقت، شما و آنچه که شما آن را می‌پرستید، بر ضدّ او گمراه گر نیستند.

[36]-        همان، آیه‌ی 163: مگر کسی را که به دوزخ رفتنی است.

[37]-        مائده (5) آیه‌ی 41: و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند، هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی برنمی آید.

[38]-        انعام (6) آیه‌ی 23: آن گاه عذرشان جز این نیست.

[39]-        همان: که می‌گویند: به خدا، پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم.

[40]-        یونس (10) آیه‌ی 85: پروردگارا، ما را برای قوم ستمگر [وسیله‌ی] آزمایش قرار مده.

[41]-        ممتحنه (60) آیه‌ی 5: پروردگارا، ما را وسیله‌ی آزمایش و آماج آزار برای کسانی که کفر ورزیده‌اند مگردان.

[42]-        قلم (68) آیه‌ی 6: کدام یک از شما دستخوش جنونید.

[43]- مسلم 1/526 ح (168-758)؛ ترمذی 2/307 ح 446؛ ابن ماجه 1/435 ح 1366؛ دارمی 1/413 ح 1479؛ و مسند احمد 2/264.

[44]-        ر.ک: شرح عقاید اهل سنت، ص71-73.

[45]-        شرح عقاید اهل سنت، ص74.

[46]- مسلم 1/521 ح (166-757).

[47]- بخاری 3/16 ح 1131؛ نسایی 3/214 ح 1630؛ ابن ماجه 1/546 ح 1712؛ و مسند احمد 2/160.

[48]-        بخاری ح5063، مسلم 2/1020 ح 5 – 1401.

[49]- بخاری 3/32 ح 1146؛ مسلم 1/510 ح (129-739)؛ نسایی 3/218 ح 1640؛ ابن ماجه 1/434 ح 1365؛ و مسند احمد 6/102.

[50]- ترمذی 5/516 ح 3549.

[51]-        به روایت احمد و بزّار؛ مجمع الزوائد 2/258.

[52]-        عنکبوت / 45: «... مسلّماً نماز [انسان را] از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند [از نظر شرع] باز می‌دارد...».

[53]- ابن ماجه 1/73 ح 200.

[54]- ترمذی 5/532 ح 3579؛ و ابن ماجه 1/434 ح 1364.

[55]- ابوداود 2/146 ح 1450؛ نسایی 3/205 ح 1610؛ ابن ماجه 1/424 ح 1336؛ و مسند احمد 2/250.

[56]-        بقره (2) آیه‌ی 199: که خدا آمرزنده‌ی مهربان است.

[57]-        توبه (9) آیه‌ی 128: به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.

[58]-        اعراف (7) آیه‌ی 156: و رحمتم همه چیز را فراگرفته است و به زودی آن را برای کسانی که پرهیزگاری می‌کنند، مقرّر می‌دارم.

[59]-        انسان (76) آیه‌ی 31: هر که را خواهد، به رحمت خویش درمی آورد.

[60]-        شوری (42) آیه‌ی 8: و اگر خدا می‌خواست، قطعاً آنان را امّتی یگانه می‌گردانید، لیکن هر که را بخواهد به رحمت خویش درمی آورد.

[61]-        فتح (48) آیه‌ی 25: تا خدا هر که را بخواهد در جوار رحمت خویش درآورد.

[62]-        بقره (2) آیه‌ی 105: با آن که خدا هر که را خواهد به رحمت خود اختصاص دهد.

[63]-        نساء (4) آیه‌ی 175: و امّا کسانی که به خدا گرویدند و به او تمسّک جُستند، به زودی [خدا] آنان را در جوار رحمت از جانب خویش دآورد.

[64]-        جاثیه (45) آیه‌ی 30: پس پروردگارشان آنان را در جوار رحمت خویش داخل می‌گرداند.

[65]-        إسراء (17) آیه‌ی 57: و به رحمت وی امیدوارند.

[66]-        بقره (2) آیه‌ی 218: به رحمت خدا امیدوارند.

[67]-        عنکبوت (29) آیه‌ی 23: آنانند که از رحمت من نومیدند.

[68]-        زمر (39) آیه‌ی 9: و از آخرت می‌ترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد؟

[69]-        نمل (27) آیه‌ی 63: و آن کس که بادها [ی باران زا] را پیشاپیش رحمتش بشارتگر می‌فرستد.

[70]-        فرقان (25) آیه‌ی 48: و اوست آن کس که بادها را نویدی پیشاپیشِ رحمت خویش [= بارن] فرستاد.

[71]-        شوری (42) آیه‌ی 28: و رحمت خویش را می‌گسترد.

[72]-        روم (30) آیه‌ی 50: پس به آثار رحمت خدا بنگر.

[73]-        همان، آیه‌ی 33: و آن گاه که از جانب خود رحمتی به آنان چشانید.

[74]-        همان، آیه‌ی 46: تا بخشی از رحمتش را به شما بچشاند.

[75]-        (ص) (38) آیه‌ی 9: آیا گنجینه‌های رحمت پروردگار تو نزد ایشان است؟

[76]- زخرف (43) آیه‌ی 32: آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟

[77]- یوسف (12) آیه‌ی 56: هر که را بخواهیم به رحمت خود می‌رسانیم.

[78]- نساء (4) آیه‌ی 83: و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود.

[79]-        یونس (10) آیه‌ی 58: بگو: «به فضل و رحمت خداست».

[80]-        نحل (16) آیه‌ی 65: و [آن] برای مردمی که ایمان می‌آورند، رهنمود و رحمتی است.

[81]-        اسراء (17) آیه‌ی 28: به امید رحمتی که از پروردگارت جویای آنی.

[82]-        فاطر (35) آیه‌ی 2: هر رحمتی را که خدا برای مردم می‌گشاید.

[83]-        کهف (18) آیه‌ی 10: از جانب خود به ما رحمتی بخش.

[84]-        همان، آیه‌ی 16: تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگسترداند.

[85]-        احزاب (33) آیه‌ی 17: چه کسی می‌تواند در برابر خدا از شما حمایت کند، اگر او بخواهد برای شما بد بیاورد یا بخواهد شما را رحمت کند؟

[86]-        زحر (39) آیه‌ی 38: یا اگر او رحمتی برای من اراده کند.

[87]-        همان: آیا آنها می‌توانند رحمتش را بازدارند؟

[88]- روم (30) آیه‌ی 36: و چون مردم را رحمتی بچشانیم.

[89]- فتح (48) آیه‌ی 29: [و] با همدیگر مهربانند.

[90]-        هود (11) آیه‌ی 28: اگر از طرف پروردگارم حجّتی روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده باشد.

[91]-        به روایت بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی، جمع الفوائد 1/ 570.

[92]-        توبه / 71: «مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند، همدیگر را به کار نیک می‌خوانند و از کار بد باز می‌دارند و نماز را چنانکه باید، می‌گزارند و زکات را می‌پردازند و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری می‌کنند. اینان کسانی هستند که خداوند به زودی ایشان را مشمول رحمت خود می‌گرداند. [این وعده‌ی خداست و خداوند به گزاف وعده نمی‌دهد و از وفای بدان هم ناتوان نیست. چرا که] خداوند توانا و حکیم است...».

[93]-        به روایت ابوداود و نسایی با سند صحیح، الاحیاء 1/ 345.

[94]-        به روایت ابوداود، نسایی، ابن ماجه، ابن خزیمة، ابن حیان و حاکم (به شرط مسلم)، الترغیب 1/428. به نقل از جمع الفوائد 1/312.

[95]- ترمذی 5/492 ح 3499.

[96]-        راز و نیاز با معبود.

[97]-        حدیث بندگی و دلبردگی، صص 7-8.

[98]- مسند احمد 5/342؛ و بیهقی در «شعب الایمان» 3/404 ح 3892.

[99]- ترمذی 4/311 ح 1984.

[100]- بخاری 3/37 ح 1152؛ نسایی 3/253 ح 1763؛ ابن ماجه 1/422 ح 1331؛ و مسند احمد 2/170.

[101]-      به روایت بخاری، باب قیام اللیل 6/8 ح 1122.

[102]-      رعد / 11: «...خداوند حالت [و وضعیت و سرنوشت] هیچ ملتی را تغییر نمی‌دهد تا آن زمان که خودشان در خود تغییر و تحول ایجاد نکنند...».

[103]- مسند احمد 4/22.

[104]- مسلم 2/821 ح (202-1163)؛ ابوداود 2/811 ح 2429؛ و مسند احمد 2/535.

[105]- مسند احمد 2/447؛ و بیهقی در «شعب الایمان» 3/174 ح 3261.

[106]-      به روایت احمد و بزّار؛ مجمع الزوائد 2/258.

[107]-      عنکبوت / 45: «... مسلّماً نماز [انسان را] از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند [از نظر شرع] باز می‌دارد...».

[108]- ابوداود 2/73 ح 1309؛ و ابن ماجه 1/423 ح 1335.

[109]- بیهقی در «شعب الایمان» 2/556 ح 2703.

[110]- موطأ مالک 1/119 ح 5، «کتاب صلاة اللیل».

[111]-      مجمع الزوائد 2/264.

[112]-      به روایت مسلم، باب صلاة النب ج و دعائه باللیل.

[113]-      کهف / 54: «... ولی انسان [طبیعتاً دوست دار جر و بحث و مشاجره است و] بیش از هر چیز به مجادله می‌پردازد [و با حقایق می‌ستیزد]...». به روایت بخاری، باب تحریض النبی ج علی قیام اللیل 6/11 - 13 ح 1127.

[114]-      همان.

آنچه از اذکار و ادعیه که بایستی تهجّد گزار به هنگام شب زنده‌داری و نماز تهجّد، بگوید

باب (32)
آنچه از اذکار و ادعیه که بایستی تهجّد گزار به هنگام شب زنده‌داری و نماز تهجّد، بگوید

 

 

باب (32) آنچه از اذکار و ادعیه که بایستی تهجّد گزار به هنگام شب زنده‌داری و نماز تهجّد، بگوید


فصل اول

1211 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ یَتَهَجَّدُ قَالَ: «اللَّهُمَّ لَکَ الْـحَمْدُ أَنْتَ قَیِّمُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ وَلَکَ الْـحَمْدُ أَنْتَ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ وَلَکَ الْـحَمْدُ أَنْتَ مَلِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ وَلَکَ الْـحَمْدُ أَنْتَ الْـحَقُّ وَوَعْدُکَ الْـحَقُّ وَلِقَاؤُکَ حَقٌّ وَقَوْلُکَ حَقٌّ وَالْـجَنَّةُ حَقٌّ وَالنَّارُ حَقٌّ وَالنَّبِیُّونَ حَقٌّ وَمُحَمَّدٌ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ حَقٌّ اللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ وَبِکَ آمَنْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْکَ أَنَبْتُ وَبِکَ خَاصَمْتُ وَإِلَیْکَ حَاکَمْتُ فَاغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی أَنْتَ الْـمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْـمُؤَخِّرُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَلَا إِلَهَ غَیْرک»([1]).

1211- (1) عبدالله بن عباس س گوید: هرگاه رسول خدا ج برای نماز شب برمی‌خاستند و نماز تهجّد می‌گزاردند، این دعا را می‌خواندند:

«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ أَنْتَ قَیِّمُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ وَلَکَ الْحَمْدُ أَنْتَ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ وَلَکَ الْحَمْدُ أَنْتَ مَلِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِیهِنَّ وَلَکَ الْحَمْدُ أَنْتَ الْحَقُّ وَوَعْدُکَ الْحَقُّ وَلِقَاؤُکَ حَقٌّ وَقَوْلُکَ حَقٌّ وَالْجَنَّةُ حَقٌّ وَالنَّارُ حَقٌّ وَالنَّبِیُّونَ حَقٌّ وَمُحَمَّدٌ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ حَقٌّ اللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ وَبِکَ آمَنْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْکَ أَنَبْتُ وَبِکَ خَاصَمْتُ وَإِلَیْکَ حَاکَمْتُ فَاغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی أَنْتَ الْمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْمُؤَخِّرُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَلَا إِلَهَ غَیْرک»

«بار خدایا! تمام تعریف‌ها و ستایش‌ها از آنِ توست؛ محافظ و نگهدارنده‌ی آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در آن‌ها است، تویی؛ سپاس و ستایش تنها شایسته‌ی توست؛ تو روشنی‌بخش آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در آن‌ها است می‌باشی؛ و سپاس و ستایش، خاصّ تو است؛ تو حاکم آسمان‌‌ها و زمین و آنچه در آن‌ها است، می‌باشی؛ و ستایش فقط لایق مقام تو می‌باشد. تو بر حقّی؛ وعده‌ات حق است؛ ملاقات با تو حق است؛ گفته‌ات حق است؛ بهشت حق است؛ دوزخ حق است؛ پیامبران برحق‌اند؛ محمد ج بر حق است و قیامت نیز حق است.

بار خدایا! در مقابل (اوامر و فرامین و تعالیم و آموزه‌ها و احکام و دستورات) تو تسلیم و فرمانبردار هستم؛ سر تعظیم و فرمان‌برداری را فرود می‌آورم؛ به تو ایمان آورده‌ام و همه‌ی امور خویش را به تو واگذار کرده‌ام؛ به سوی تو برمی‌گردم؛ به کمک قدرت و دلایل و براهین تو، با دشمنان می‌جنگم و بر آنان، غالب و چیره می‌شوم؛ تنها تو را حاکم بین خود و دیگران - به هنگام اختلاف - قرار می‌دهم و تنها به حکم تو راضی می‌باشم.

بار خدایا! گناهان اول و آخر مرا و آنچه به صورت پنهان و آشکار انجام داده‌ام، ببخشای؛ و بیامرز آنچه را که تو نسبت بدان از من داناتری.

بار خدایا! تقدیم و تأخیر به دست توست؛ زیرا که تو «مُقدّم» و «مؤخّر» هستی؛ معبود بر حقّی جز تو نیست و غیر از تو، خدایی وجود ندارد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «قیم»: نگهدار جهان و گردانننده‌ی امور آن.

به هر حال، «قیم»، از ماده‌ی «قیام» است؛ به همین دلیل به وجودی گفته می‌شود که قیام او به ذات اوست و قیام همه‌ی موجودات به او می‌باشد؛ و علاوه بر این، قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز می‌باشد.

پرواضح است که «قیام» به معنای «ایستادن» است و در گفتگوهای روزمره به هیئت مخصوصی گفته می‌شود که به عنوان مثال: انسان را به حالت عمودی بر زمین نشان می‌دهد؛ و از آنجا که این معنی درباره‌ی خداوند - که از جسم و صفات جسمانی منزّه است - مفهومی ندارد، به معنای انجام کار آفرینش و تدبیر و نگهداری جهان است؛ زیرا هنگامی که انسان می‌خواهد کاری را انجام دهد، برمی‌خیرد؛ آری، او است که همه‌ی موجودات جهان هستی را آفریده و تدبیر و نگاهداری و تربیت و پرورش آن‌ها را به عهده گرفته است و به طور دائم و بدون هیچ‌گونه وقفه، قیام به این امور دارد.

از این رو، واضح و روشن شد که «قیم» در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهی است؛ و منظور از صفات فعل، صفاتی است که رابطه‌ی خدا را با موجودات جهان بیان می‌کند؛ مانند: آفریدگار، روزی‌دهنده، زنده‌کننده، هدایت کننده و مانند این‌ها. اوست که روزی می‌دهد، زنده می‌کند، می‌میراند و هدایت می‌کند؛ بنابراین صفات «خالق»، «رازق»، «هادی»، «مُحیی» و «مُمیت»، همه در وصف «قیم» جمع هستند.

«نور السموات»: خدا نور آسمان‌ها و زمین و روشنی و روشنی‌بخش همه‌ی آن‌ها است.

با مطالعه و بررسی، روشن می‌شود که «نور» دارای خواصّ و ویژگی‌های زیر است:

نور، زیباترین و لطیف‌ترین موجودات در جهان مادّه است و سرچشمه‌ی همه‌ی زیبایی‌ها و لطافت‌ها است.

نور، بالاترین سرعت را - طبق آنچه در میان دانشمندان معروف است - در جهان ماده دارد؛ به طوری که نور، با سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیه، می‌تواند کره‌ی زمین را در یک چشم بر هم زدن (کمتر از یک ثانیه)، هفت بار دور بزند؛ به همین دلیل، مسافت‌های فوق‌العاده عظیم و سرسام‌آور نجومی را فقط با سرعت سیر نور می‌سنجند و واحد سنجش در آن‌ها، سال نوری است؛ یعنی مسافتی را که نور در یک سال با آن سرعت سرسام‌آورش، می‌پیماید.

نور، وسیله‌ی تبیین اجسام و مشاهده‌ی موجودات مختلف این جهان است و بدون آن، چیزی را نمی‌توان دید؛ بنابراین، هم «ظاهر» است و هم «مُظهر» (ظاهر کننده‌ی غیر).

نور آفتاب که مهمترین نور در دنیای ما است، پرورش‌دهنده‌ی گل‌ها و گیاهان، بلکه رمز بقای همه‌ی موجودات زنده است و ممکن نیست که موجودی بدون استفاده از نور (به طور مستقیم یا غیرمستقیم) زنده بماند.

امروز ثابت شده است که تمام رنگ‌هایی را که می‌بینیم، نتیجه‌ی تابش نور آفتاب یا نورهای مشابه آن است وگرنه موجودات در تاریکی مطلق، رنگی ندارد.

تمام انرژی‌های موجود در محیط ما (به جز انرژی اتمی)، همه از نور آفتاب سرچشمه می‌گیرد؛ حرکت بادها، ریزش باران و حرکت نهرها و سیل‌ها و آبشارها و خلاصه حرکت تمام موجودات زنده - با کمی دقت - به نور آفتاب منتهی می‌شود.

سرچشمه‌ی گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه می‌دارد، همان نور آفتاب است؛ حتی گرمی آتش که از چوب درختان و یا زغال سنگ و یا نفت و مشتقّات آن به دست می‌آید، نیز از گرمی آفتاب است؛ چرا که همه‌ی این‌ها طبق تحقیقات علمی، به گیاهان و حیواناتی بازمی‌گردند که حرارت را از خورشید گرفته و در خود ذخیره کرده‌اند؛ از این رو، این حرکت موتورها نیز از برکت آن است.

نور آفتاب، نابودکننده‌ی انواع میکروب‌ها و موجودات موذی است و اگر تابش اشعه‌ی این نور پربرکت نبود، کره‌ی زمین، تبدیل به بیمارستان بزرگی می‌شد که همه‌ی ساکنانش با مرگ، دست به گریبان بودند.

خلاصه، هر چه در این پدیده‌ی عجیب و شگرف عالم خلقت (نور) بیشتر می‌نگریم، و دقیق‌تر بدان می‌پردازیم، آثار گران‌بها و برکت‌های سترگ آن آشکارتر می‌شود.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، در قرآن مجید و روایات اسلامی، از چند چیز به عنوان «نور» یاد شده است:

قرآن کریم؛ خداوند می‌فرماید: ﴿...قَدۡ جَآءَکُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَکِتَٰبٞ مُّبِینٞ [المائدة: 15]؛ «از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری برای شما آمد».

و نیز می‌فرماید: ﴿...وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ [الأعراف: 157]؛ «کسانی که پیروی از نور می‌کنند که با پیامبر ج نازل شده است؛ آن‌ها رستگارانند».

ایمان: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:‌ ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ [البقرة: 257]؛ «خداوند دوست و ولی کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ آن‌ها را از ظلمت‌های (شرک و کفر) به سوی نور (ایمان) رهنمون می‌کند».

هدایت الهی و روشن‌بینی: خداوند می‌فرماید:‌ ﴿أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَا [الأنعام: 122]؛ «آیا کسی که مرده بوده است و ما او را زنده کردیم و نور هدایتی برای او قرار دادیم که در پرتو آن بتواند در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در تاریکی باشد و هرگز از آن خارج نگردد»؟!

آیین اسلام: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:﴿وَیَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن یُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ [التوبة: 32]؛ «خداوند ابا دارد جز از این که نور (اسلام) را کامل کند هر چند کافران نخواهند».

شخص پیامبر ج: خداوند می‌فرماید: ﴿وَدَاعِیًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِیرٗا٤٦ [الأحزاب: 46]؛ «ما تو را دعوت‌کننده به سوی خدا به اذن و فرمان او قرار دادیم و چراغی نوربخش».

علم و دانش: پیامبر ج در حدیثی مشهور می‌فرمایند: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»؛ «علم و دانش، نوری است که خدا در قلب هرکس که بخواهد می‌افکند».

حال با در نظر گرفتن این دو مقدمه، اگر بخواهیم برای ذات پاک خدا، تشبیه و تمثیلی از موجودات حسّی این جهان انتخاب کنیم (اگر چه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیر برتر است،) آیا جز از واژه‌ی «نور» می‌توان استفاده کرد؟ همان خدایی که پدیدآورنده‌ی تمام جهان هستی است؛ روشنی‌بخش عالم آفرینش است؛ همه‌ی موجوداتِ زنده به برکت فرمان او زنده‌اند و همه‌ی مخلوقات، بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه‌ای چشم لطف خود را از آن‌ها بازگیرد، همگی در ظلمت و تاریکی فنا و نیستی فرومی‌روند.

و جالب این که، هر موجودی به هر نسبت با خدا ارتباط دارد، به همان اندازه نورانیت و روشنایی کسب می‌کند. قرآن، نور است؛ چون کلام خداست. آیین اسلام، نور است؛ چون آیین خداست. پیامبران، نور هستند؛ زیرا فرستادگان و حافظان و پاسداران آیین او هستند. ایمان، نور است؛ چون رمز پیوند با او است. علم، نور است؛ چون سبب آشنایی با او است.

از این رو، اگر نور را به معنای وسیع کلمه (هر چیزی که ذاتش ظاهر و آشکار و ظاهرکننده‌ی غیر باشد) به کار ببریم، در آن صورت به کار بردن واژه‌ی «نور» در ذات پاک او، جنبه‌ی تشبیه هم نخواهد داشت؛ چرا که چیزی در عالم خلقت، از او آشکارتر نیست و تمام آنچه غیر اوست، از برکات وجود او آشکار است.

1212 - [2] (صَحِیح)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ افْتَتَحَ صَلَاتَهُ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ رَبَّ جِبْرِیلَ وَمِیکَائِیلَ وَإِسْرَافِیلَ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ اهْدِنِی لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْـحَقِّ بِإِذْنِکَ إِنَّکَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ». رَوَاهُ مُسلم([2]).

1212- (2) عایشهلگوید: هرگاه رسول خدا ج برای قیام و نماز شب از خواب برمی‌خاستند، نماز خویش را این چنین آغاز می‌کردند:

«اللَّهُمَّ رَبَّ جِبْرِیلَ وَمِیکَائِیلَ وَإِسْرَافِیلَ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ اهْدِنِی لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ إِنَّکَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ».

«بار خدایا! ای پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیل؛‌ای پروردگار آسمان و زمین؛‌ای داننده‌ی نهان و آشکار؛ تو بین بندگان خود در آنچه اختلاف می‌ورزند، حکم و قضاوت می‌کنی؛ مرا بدانچه که از حق در آن اختلاف شده است، به فضل و کرم خویش، راهنمایی و ارشاد کن؛ چرا که تو هر کسی را که بخواهی، به راه راست رهنمون می‌شوی».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: شیوه‌ی آن حضرت ج در شروع شب زنده‌داری، با تلاوت قرآن و دعاهای مأثور:

1)    امام مسلم از ابن عباس نقل می‌کند که: «آن حضرت ج تا نصف شب می‌خوابید. سپس اندکی قبل از نیمه شب یا بعد از آن، از خواب بیدار می‌شد و آثار خواب را با دستان مبارک از چهره اش می‌زدود وده آیه‌ی آخر سوره‌ی آل عمران را تلاوت می‌کرد»([3]) شیوه‌ی آن حضرت ج چنین بود که در اثنای قیام و قبل از آن خیلی دعا می‌کردند.

2)    امام بخاری از ابن عباس س روایت می‌کند: «آن حضرت ج هرگاه جهت نماز شب از خواب بیدار می‌شد چنین دعا می‌فرمود: «اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ اَنْتَ قَیُّومُ السَّمواتِ والأرضِ ومَنْ فِیْهِنَّ، ولَکَ الْحَمْدُ، لَکَ مُلْکُ السَّمواتِ والأرْضِ، ولَکَ الْحَمدُ اَنْتَ مَلکُ السَّمواتِ والأرضِ، ولَکَ الْحَمْدُ اَنتَ الْحَقُّ ووعْدُکَ الْحقُّ ولِقاؤُکَ حَقٌّ وقَولُکَ حَقٌّ والْجَنَّةُ حقُّ والنّارُ حَقُّ والنَّبیُّونَ حَقُّ ومُحَمَّدٌ ج حَقُّ والسَّاعَةُ حَقٌّ اللّهُمَّ لَکَ اَسْلَمتُ وبِکَ آمنْتُ وعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ واِلَیْکَ أنَبْتُ وبِکَ خاصَمْتُ واِلَیکَ حاکَمْتُ، فَاغْفرلی ما قَدَّمتُ وما اَخَّرْتُ وما اَسْرَرْتُ وما اَعْلَنْتُ اَنْتَ المُقَدِّمُ واَنتَ الْمُوخِّرُ لا اِله اِلّا اَنْتَ ولا اِله غَیْرُکَ ولا حَول ولا قَوَّةَ اِلا بِالله»([4]).

«بار الها! ستایش و تعریف، زیبنده و ویژه‌ی ذات مقدس توست؛ تو مالک و دارنده‌ی آسمانها و زمین و هر آنچه در آنهاست می‌باشی. ستایش و تعریف ویژه‌ی ذات توست، نور آسمانها و زمین تویی. حمد و ستایش مخصوص توست و تو پادشاه آسمانها و زمینی؛ حمد و ستایش ویژه‌ی توست. تو حقی و وعده‌ی تو بر حق است و دیدار تو بر حق است و گفتار و کلام تو بر حق است و بهشت حق است و جهنم حق است. پیامبران هم بر حق‌اند و محمد ج بر حق است و قیامت حق است. خدایا! تسلیم فرمان تو شدم و به تو ایمان آوردم و بر تو توکل کردم و به سوی تو بازگشتم و آینده، پنهان و آشکارم را بیامرز. تو مقدم و مؤخر هستی. جز ذات تو اله دیگری وجود ندارد و غیر از تو معبودی [راستین] نیست و هیچ نیرو و توانی جز نیرو و توان تو وجود ندارد».

3)    سنّت است نماز را با دعایی که حضرت عایشه ل روایت کرده است، آغاز کنید. ایشان می‌فرماید: «هرگاه رسول الله ج برای قیام و نماز شب از خواب برمی خاست نماز خویش را این چنین آغاز می‌کرد: «اللّهُمَّ رَبَّ جِبْرائیلَ ومیکائیل واِسْرافیل، فاطِرَ السَّمواتِ والْأرْضِ، عالِمَ الْغَیْبِ والشَّهادَةِ اَنتَ تَحکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فیما کانُوا فیه یَخْتَلِفونَ اِهْدنی لِما أُخْتُلِفَ فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِاّذْنکَ إنَّکَ تَهْدی مَنْ تَشَآءُ اِلی صِراطٍ مُستقیمٍ»([5])؛ «بار الها!‌ای پروردگار جبرئیل و مکائیل و اسرافیل،‌ای آفریدگار آسمانها و زمین!‌ای داننده‌ی نهان و آشکار! تو بین بیندگان خود، در آنچه اختلاف می‌ورزند حکم و قضاوت می‌کنی، مرا به آنچه که از حق در آن اختلاف شده است، به فضل خویش راهنمایی کن؛ چرا که تو هر کسی را که بخواهی به راه راست رهنمون می‌شوی».

4)    همچنین سنت است که در اثنای قیام این دعا را بخوانید.

       «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فِی قَلْبی نُوراً وفِی سَمعی نوراً وفی بَصَری نُوراً ومِنْ فَوقی نُوراً ومِنْ تَحْتی نُوْراً وعنْ یَمینی نُوراً وعَنْ شِمالی نُوراً ومِنْ بَیْنِ یَدیّ نوراً ومِنْ خَلْفی نُوراً واجْعَلْ فی نفسی نُوراً واَعظم لی نُوراً».

«پروردگارا! نور را در قلب وگوش و چشم و بالا و پایین و راست و چپ و مقابل و پشت و درون من قرار ده و نور را برای من عظیم کن»!

5)مستحب است که هرگاه نمازگزار با آیه‌ای مواجه شد که در آن تسبیح است، تسبیح گوید و اگر تقاضا باشد، طلب کند. اگر یاری طلبی و استعانت باشد، کمک و استعانت بطلبد و اگر تعوذ و پناه جویی باشد، از خدا پناه بجوید. امام مسلم از حذیفه نقل می‌کند که: «شبی با رسول الله ج به نماز ایستادم؛ تلاوت سوره‌ی بقره را آغاز کردم؛ تصور کردم که در آیه‌ی صدم رکوع می‌کند، ولی ادامه داد؛ فکر کردم که آن را در یک رکعت می‌خواند. سپس سوره‌ی نساء را آغاز کرد، آن را هم به اتمام رساند. بعد از آن آل عمران را آغاز نمود و آهسته آهسته تلاوت می‌نمود و هرگاه به آیه‌ای که در آن تسبیح بود می‌رسید، تسبیح می‌گفت و اگر درخوستی بود درخواستی می‌کرد، و اگر جایگاه پناه خواستن بود از خدا پناه می‌خواست»([6]).

6)    همچنین نقل شده است که در نماز شب به هنگام رکوع ﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩ [الأنعام: 79]([7]) را می‌خواند.

دعاهای دیگری نیز هست که خواندن آنها در همه‌ی نمازهای درست و بایسته است و به قیام شب اختصاص ندارد:

1-  امام مسلم از حضرت علی بن ابی طالب س روایت می‌کند: «هرگاه آن حضرت برای نماز برمی خاست چنین دعا می‌خواند: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٦٢ لَا شَرِیکَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِکَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ١٦٣ [الأنعام: 162-163]([8]) (و بعد از آن دعایی را خواند که ترجمه‌اش در ذیل می‌آید):

«رو به سوی کسی می‌کنم که آسمانها و زمین را آفریده است و من [از هر راهی جز راه او] دورم و از زمره‌ی مشرکان نیستم... نماز و عبادت و زندگی و مرگ من از آن خداست که پروردگار جهانیان است. خدا هیچ شریکی ندارد و به همین دستور داده شده ام و من اولین مسلمانم [در میان امت خود، و برای خدا مخلص‌ترین فرد در میان همه‌ی انسانها]. پروردگارا! تو فرمانروا و حاکم همه چیزی، هیچ اله و معبودی [راستین] جز تو نیست. تو پروردگار منی و من بنده‌ی ناچیز تو هستم. بر خود ستم کردم و [اکنون در پیشگاه تو] به گناهان خود اعتراف می‌کنم. پس تمامی گناهانم را بیامرز! چون کسی غیر از تو نمی‌تواند این کار را بکند. مرا به اخلاق نیک و پسندیده راهنمایی کن، چون احدی جز تو نمی‌تواند چنین کند و اخلاق زشت و ناپسند را از من دور گردان، زیرا کسی جز تو یارای چنین کاری را ندارد. مشتاقانه گوش به فرمان توام. همه خیر و خوبیها در دست توست، ولی شر و بدی را به تو راهی نیست. من بنده‌ی تو هستم و پیش تو برمی گردم، پاک و بزرگوار و بلند مرتبه‌ای، از تو تقاضای آمرزش گناهانم را دارم و به سوی تو بازمی گردم و توبه می‌کنم».

2-  و چون به رکوع می‌رفت می‌فرمود: «اَللّٰهُمَّ لَکَ رَکَعتُ وبِکَ آمَنتُ ولکَ أسْلَمْتُ، خَشَعَ لَکَ سَمْعی وبَصری ومُخّی وعَظمی وعَصَبی».

«پروردگارا! برای تو رکوع کردم، به تو ایمان دارم و با تمام وجود تسلیم اوامر تو شدم، گوش و چشم و مخ و استخوان و تمام رگهایم در برابر تو خاشع و فرمانبردارند.»

3-  و هرگاه از رکوع برمی خاست می‌خواند: «اَللِّهُمَّ رَبَّنا ولَکَ الْحَمْدُ مِلْءَ السَّمواتِ ومِلْءَ ألاَرض ومِلْءَ ما بَیْنَهُما ومِلءَ ما شِئْتَ مِن شیءٍ بَعْدُ».

«پروردگارا! به اندازه‌ی پری آسمانها و زمین و پری هر آنچه میان آنهاست، و هر آنچه جز اینها می‌خواهی، سپاس و ستایش باد تو را»!

4-  و هرگاه به سجده می‌رفت این چنین می‌خواند: «اَللِّهُمَّ لَکَ سَجَدتُ وبِکَ آمَنتُ ولَکَ اَسْلَمتُ، سَجَدَ وجهی لّلذی خَلقَهُ وصَوَّرَهُ وشَقَّ سَمْعَهُ وبَصَرَهُ، تَبارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخالّقین».

«پروردگارا! برای تو سجده کردم، به تو ایمان دارم و در برابر اوامر تو تسلیم و فرمانبردارم. چهره ام در برابر کسی به سجده افتاده که آن را خلق کرده، مصور کرده و گوش و چشم را در آن پدید آورده است. خداوند، آن بهترین آفریدگار، با برکت است».

5-  سپس در پایان، بین تشهد و سلام این دعا را می‌خواند:

«اَللِّهُمَّ اغْفِرلی ما قَدَّمتُ وما اَخَّرتُ وما اَسَررْتُ وما اَعلَنْتُ ومَا اَسْرَفتُ وما اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّی أنت المُقَدِّمُ واَنْتَ المُوخِّرُ لا اِلهَ اِلّا أَنتَ».

«پروردگارا! گناهان گذشته و آینده و آنچه در نهان و آشکار کرده ام و تمام زیاده روی‌ها و آنچه را که تو بهتر از خود من به آنها علم داری بیامرز، چرا که تو مقدم و مؤخری و هیچ اله و معبودی [راستین] جز تو نیست».

این مجموعه‌ای از دعاهای عمومی و مختلف است که شخص مسلمان می‌تواند هر کدام از آنها را که می‌خواهد بخواند. البته مجبور به خواندن تمام آنها نیست و نیز هر دعای دیگری را که می‌پسندد و مناسب حال خود می‌داند، بخواند؛ اما بهتر آن است که از دعاهای مأثور باشد. این دعاها هم مخصوص و منحصر به قیام و نماز شب نیستند.

حضرت رسول اکرم ج درباره‌ی دعا کردن، تشویق و ترغیب فراوان کرده و چنین بیان فرموده است که در هر شب لحظه‌ای است که در آن دعا مقبول و مستجاب می‌شود. همچنین فرموده است: «در شب لحظه‌ای است که اگر انسان مسلمان آن را دریابد و در آن از خدا خیر دنیا و آخرت را بطلبد، بدون شک خدا خواسته اش را برآورده می‌کند. و این فضل در هر شب وجود دارد»([9]). همچنین فرموده است: «پروردگار ما در ثلث آخر هر شب به آسمان فرودین نازل می‌شود و اعلام می‌کند که کیست بخواند مرا تا اجابتش کنم، و کیست از من چیزی بخواهد تا به او ببخشم و کیست که از من آمرزش بخواهد، تا او را بیامرزم»([10])؟

مسلمانان! اینها هدایا و موهبتهای بی‌شمار و بزرگی است که از سوی پروردگار - که صاحب و مالک آنهاست - به سوی انسان سرازیر است. این نعمت بزرگ را هرکس از دست بدهد، بدون شک بهره‌ی بزرگی را از دست داده و خود را از نعمت‌های فراوانی محروم کرده است.

به سبب عظمت و بزرگی این موهبت الهی است که برخی از نیکان در مورد آن چنین فرموده‌اند: لحظات شب بی‌نهایت گرانبها است، مواظب باشید آن را به غفلت و به بهای ارزان از دست ندهید.

حقیقتاً آن انسان غافل و ضعیف الایمان است که می‌داند، این نعمت‌ها و موهبت‌ها در شب، از جانب پروردگاری که هرگز نعمت‌های او تمام شدنی نیست، توزیع می‌شوند، ولی باز غفلت می‌کند و تا صبح در بستر می‌آرامد.

1213 - [3] (صَحِیح)

وَعَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ تَعَارَّ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْـمُلْکُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَسُبْحَانَ الـلّٰهِ وَالْـحَمْدُ لِـلّٰهِ وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ثُمَّ قَالَ: رَبِّ اغْفِرْ لِی أَوْ قَالَ: ثمَّ دَعَا استیجیب لَهُ فَإِنْ تَوَضَّأَ وَصَلَّى قُبِلَتْ صَلَاتُهُ» رَوَاهُ البُخَارِی([11]).

1213- (3) عبادة بن صامت س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس که در شب بیدار شود و این دعا را بخواند:

«لا اله الّا الله وحده لا شریک له، له المُلک وله الحمد وهو علی کلّ شیء قدیر، وسبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر ولا حول ولا قوة الّا بالله»؛ «هیچ معبود بر حقی جز خدا نیست؛ یکتای بی‌همتا و یگانه‌ی بی‌انباز است؛ پادشاهی و ستایش، تنها از آن اوست؛ و او بر هر چیزی توانا است. خدای را به پاکی یاد می‌کنیم؛ حمد و ستایش‌ها از آنِ اوست؛ هیچ معبود برحقّی جز او نیست؛ از همه چیز و همه کس، بزرگتر و برتر است؛ و هیچ قدرتی غیر از قدرت خدا که بتواند توفیق کار نیک دهد و از معصیت دور نماید، وجود ندارد».

و پس از آن، بگوید: «ربّ اغفرلی»؛ «خدایا! مرا بیامرز». یا دعای دیگری نماید، دعایش مورد اجابت و پذیرش قرار می‌گیرد؛ و اگر چنانچه (بلند شود و) وضو بگیرد و نماز بگزارد، این نماز، (بیشتر) به درگاه خداوند، پذیرفته می‌شود».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

«تعارّ»: کسی که از خواب بیدار شود؛ کسی که خویشتن را از رختخواب دور کند.


فصل دوم

1214 - [4] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِذَا اسْتَیْقَظَ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ أَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِی وَأَسْأَلُکَ رَحْمَتَکَ اللَّهُمَّ زِدْنِی عِلْمًا وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([12]).

1214- (4) عایشهلگوید: هرگاه پیامبر ج در شب (برای نماز تهّجد) بیدار می‌شدند، با خود این کلمات را زمزمه می‌کردند:

«لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ أَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِی وَأَسْأَلُکَ رَحْمَتَکَ اللَّهُمَّ زِدْنِی عِلْمًا وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».

«پروردگارا! هیچ معبود برحقّی جز تو نیست. بار خدایا! تو از ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، پاک و منزّهی و به حمد و ستایش تو مشغولیم؛ و از تو می‌خواهم تا گناهان مرا بیامرزی؛ و از تو رحمت تو را خواهانم. پروردگارا! بر دانشم بیافزا (و از قرآن و ابعاد مختلف آن، آگاه‌ترم فرما) و دل مرا (از راه حق) منحرف مگردان بعد از آن که مرا (حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت) رهنمود نموده‌ای؛ و از جانب خود، رحمتی به من عطا کن؛ بی‌گمان؛ بخشایشگر راستین تویی تو».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

1215 - [5] (صَحِیح)

وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَبِیتُ عَلَى ذِکْرٍ طَاهِرًا فَیَتَعَارَّ مِنَ اللَّیْل فَیسْأَل اللهُ خَیْرًا إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ إِیَّاهُ». رَوَاهُ أَحْمد وَأَبُو دَاوُد([13]).

1215- (5) معاذ بن جبل س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هیچ بنده‌ی مسلمان و حقگرایی نیست که در حالت طهارت و پاکی، بر ذکری از اذکار، شب را بگذارند و بخوابد و آن‌گاه در پاره‌ای از شب بیدار شود و از خداوند نعمت و موهبتی را بخواهد، مگر آن که خداوند بدو آن نعمت و خیر را ارزانی می‌کند».

[این حدیث را احمد بن حنبل و ابوداود روایت کرده‌اند].

شرح: «یبیتُ»: در شب بخوابد.

«علی ذکره»: بر ذکری از اذکار که خواندن آن به هنگام خواب، مستحب می‌باشد.

«طاهراً»: این واژه را سه گونه می‌توان ترجمه و تفسیر کرد:

از بی‌وضویی و جنابت، پاک باشد؛ یعنی به هنگام خواب، وضو یا غسل و یا تیمّم کرده باشد.

قلبش به هنگام خواب، از کینه، حسد، بغض، اغراض شخصی، امراض درونی، گناه و معصیت پاک باشد.

قلبش از محبّت غیر خدا، پاک باشد.

«فیتعارّ»: پس، از خواب بیدار شود.

1216 - [6] (ضَعِیف)

وَعَنْ شَرِیقٍ الْـهَوْزَنِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَسَأَلْتُهَا: بِمَ کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَفْتَتِحُ إِذَا هَبَّ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَتْ: سَأَلْتَنِی عَنْ شَیْءٍ مَا سَأَلَنِی عَنْهُ أَحَدٌ قَبْلَکَ کَانَ إِذَا هَبَّ مِنَ اللَّیْلِ کَبَّرَ عَشْرًا وَحَمِدَ اللهَ عَشْرًا وَقَالَ: «سُبْحَانَ الـلّٰهِ وَبِحَمْدِهِ عَشْرًا» وَقَالَ: «سُبْحَانَ الْـمَلِکِ الْقُدُّوسِ» عشرا واستغفر عشرا وَهَلل عَشْرًا ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ ضِیقِ الدُّنْیَا وَضِیقِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ» عَشْرًا ثمَّ یفْتَتح الصَّلَاة. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([14]).

1216- (6) شریق هَوزنی س گوید: به نزد عایشهلرفتم و از او پرسیدم: هرگاه رسول خدا ج در شب از خواب بیدار می‌شدند، نخست به چه کاری می‌پرداختند؟ عایشهلدر پاسخ گفت: به راستی تو چیزی را از من پرسیدی که هیچ‌کس آن را پیش از تو، از من نپرسیده بود. (آن‌گاه در پاسخ سؤالم گفت:) هرگاه آن حضرت ج از خواب بیدار می‌شدند، ده بار «الله اکبر» و ده بار «الحمدلله» می‌گفتند؛ آن‌گاه ده بار «سبحان الله وبحمده» و ده بار «سبحان الـملک القدّوس» می‌گفتند؛ پس از آن، ده بار «استغفرالله» و ده بار «لا اله الّا الله» می‌گفتند؛ و پس از آن‌ها، ده بار چنین دعا می‌کردند:

«اللهم انّی اعوذ بک من ضیق الدنیا وضیق یوم القیامة»؛ «بار خدایا! از تنگی و سختی دنیا و روز رستاخیز به تو پناه می‌برم».

آن‌گاه نماز (تهجّد) را شروع کردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «بِمَ»: بای شیء: با چه چیزی...

«هَبَّ»: از خواب بیدار شد؛ شب بلند شد؛ از خواب حرکت کرد و جنبید.

«القدّوس»: پاک و منزّه از ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها.

«ضیق»: تنگی؛ سختی؛ دشواری؛ ناهمواری؛ ناملایمات؛ چالش‌ها؛ دغدغه‌ها.

گاه می‌شود که درهای زندگی به روی انسان به طور کلّی بسته می‌شود و دست به هر کاری میزند ولی با درهای بسته روبه‌رو می‌گرد؛ و گاهی به عکس، به هر جا روی می‌آورد، خود را در برابر درهای گشوده می‌بیند و مقدّمات هر کار برایش فراهم و مهیا است و بن‌بست و گرهی در برابر او نیست؛ از این حال، به «وسعت و فراخی زندگی» و از حالت اول، به «ضیق و تنگی معیشت» تعبیر می‌شود.

گاهی تنگی زندگی، به خاطر این نیست که درآمد کمی دارد؛ و چه بسا پول و درآمدش هنگفت و سرسام‌آور است ولی بخل و تنگ‌چشمی و حرص و آز، زندگی را بر او تنگ می‌کند و نه تنها میل ندارد در خانه‌اش باز باشد و دیگران از زندگی او استفاده کنند، بلکه گویی نمی‌خواهد آن را به روی خویش بگشاید؛ و به قول معروف: «همچون فقیران زندگی می‌کند و همانند ثروتمندان، حساب پس می‌دهد». به راستی، چرا انسان گرفتار این تنگناها و دغدغه‌ها و چالش‌ها و نابسامانی‌ها می‌شود؛ قرآن کریم و روایات اسلامی می‌گویند: عامل اصلی این حالت، اِعراض و رویگردانی از یاد خداست.

یاد خدا مایه‌ی آرامش جان و تقوا و شهامت است و فراموش کردن او، مایه‌ی اضطراب و ترس و نگرانی است.

هنگامی که انسان، مسئولیت‌هایش را به دنبال فراموش کردن یاد خدا به فراموشی بسپارد و غرق در شهوت‌ها و حرص و طمع می‌گرد، پیداست که نصیب او، زندگی تنگ و سخت خواهد بود؛ نه قناعتی که جان او را پر کند و نه توجه به معنویت که به او غنای روحی دهد و نه اخلاقی که او را در برابر طغیان شهوت، بازدارد.

و در واقع، تنگی زندگی، بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی و نبودن غنای روحی است؛ به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابود شدن امکانات موجود و وابستگی بیش از حدّ، به جهان مادّه است؛ و آن کس که ایمان به خدا دارد و دل به ذات پاک او بسته، از همه‌ی این نگرانی‌ها و چالش‌ها و دغدغه‌ها و نابسامانی‌های روحی و روانی، در امان است.

و در حقیقت، جوامعی که علی‌رغم پیشرفت شگفت‌انگیز صنعت و فراهم بودن همه‌ی وسایل زندگی، باز هم در اضطراب و نگرانی شدید به سر می‌برند و در تنگنای عجیبی گرفتارند و خود را محبوس و زندانی می‌بینند.

در چنین جوامعی، همه از هم می‌ترسند و هیچ‌کس به دیگری اعتماد نمی‌کند و رابطه‌ها و پیوندها، همه بر محور منافع شخصی است و بار تسلیحات سنگین به خاطر ترس از جنگ، بیشترین امکانات اقتصادی آن‌ها را در کام خود فرو برده و پشت‌هایشان زیر این بار سنگین خم شده است. در چنین جوامعی، زندان‌ها، مملو از جنایتکاران است و در هر ساعت و دقیقه - طبق آمار رسمی‌شان - قتل‌ها و جنایت‌های هولناک و وحشتناکی رخ می‌دهد و آلودگی به مواد مخدّر و فحشاء، آن‌ها را برده و اسیر خود ساخته است و در محیط خانواده‌هایشان، نه نور محبتی است و نه پیوند عاطفی نشاط‌بخشی که روح و روان آن‌ها را تسکین بخشد؛ آری این است زندگی سخت و تنگ آن‌ها. و به راستی، آن کس که الگوی خود را از زندگی پیامبر خدا ج بگیرد- همان ابرمردی که تمام دنیا در نظرش، از یک برگ درخت، کم‌ارزشتر بود - و آن چنان به خدا دل ببندد که جهان در نظرش کوچک گردد، در آن صورت، زندگی گشاد و خوب، توأم با آرامش و معنویت خواهد داشت.


فصل سوم

1217 - [7] (صَحِیح)

عَن أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِذَا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ کَبَّرَ ثُمَّ یَقُولُ: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ وَتَبَارَکَ اسْمُکَ وَتَعَالَى جَدُّکَ وَلَا إِلَهَ غَیْرُکَ» ثُمَّ یَقُولُ: «اللهُ أَکْبَرُ کَبِیرًا» ثُمَّ یَقُولُ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ مِنْ هَمْزِهِ وَنَفْخِهِ وَنَفْثِهِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَزَادٌ أَبُو دَاوُدَ بَعْدَ قَوْلِهِ: «غَیْرُکَ» ثُمَّ یَقُولُ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» ثَلَاثًا وَفِی آخر الحَدِیث: ثمَّ یقْرَأ([15]).

1217- (7) ابوسعید خدری س گوید: هرگاه رسول خدا ج در شب از خواب بیدار می‌شدند، تکبیر (الله اکبر) می‌گفتند و سپس این دعا را می‌خواندند: «سبحانک اللهم وبحمدک وتبارک اسمک وتعالی جّدک ولا اله غیرک»؛ «پروردگارا! تو را از ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، پاک و منزّه می‌دانم و ستایش و سپاس تو را بیان می‌دارم و نام تو، بزرگ و بابرکت است و عظمت و بزرگی تو، والا و ارجمند است و هیچ معبود بر حقّی جز ذات تو نیست».

آن‌گاه می‌گفتند: «الله اکبر کبیراً»؛ «خدا از همه چیز و همه کس، بسیار بزرگتر و برتر است». و پس از آن می‌گفتند: «اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم من هَمْزه ونفْخه ونفْثه»؛ «پناه می‌برم به خداوند شنوای دانا، از شرّ شیطان رانده شده، از وسوسه، کبر و سحر او».

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند؛ و ابوداود پس از عبارت «و لا اله غیرک»، این عبارت را نیز افزوده است:]

آن‌گاه پیامبر ج سه بار می‌فرمودند: «لا اله الا الله»؛ «هیچ معبود برحقّی، جز خدا نیست»؛ و در آخر حدیث این را نیز افزوده است: «ثمّ یقرأ»؛ «آن‌گاه رسول خدا ج (پس از استعاذه)، به خواندن فاتحه (یا قرائت) می‌پرداختند و نماز را شروع می‌کردند».

شرح: «همزه»: وسوسه‌ی شیطان؛ یا گمراه کردن شیطان؛ یا سحر شیطان؛ یا جنون شیطان.

«نفخه»: کبر شیطان.

«نفثه»: سحر یا شعر شیطان. در حقیقت، هر لحظه امکان انحراف برای انسان وجود دارد و با این که پیامبراکرم ج - به لطف الهی و با امدادهای غیبی و سپردن خویش به خدا - از هرگونه انحراف بیمه شده بود، ولی با این حال، باز هم این دعاها را می‌خواند و به خدا، از شرّ شیطان و وسوسه‌های او پناه می‌برد؛ با این حال، تکلیف دیگران روشن است.

البته منظور از پناه بردن به خدا، این نیست که انسان تنها با زبان، این جمله‌ها و کلمه‌ها را بگوید، بلکه باید با فکر و عقیده و اعتقاد و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد و از راه‌های شیطانی، برنامه‌های اهریمنی، افکار و تبلیغات نامشروع و مجالس و محافل شیطانی، خویشتن را کنار بکشد و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانی جای دهد؛ وگرنه انسانی که خود را عملاً در معرض طوفان سهمگین راه‌ها و برنامه‌ها و تبلیغات و وسوسه‌های شیطانی قرار می‌دهد، تنها با خواندن این دعاها و گفتن این الفاظ، به جایی نمی‌رسد.

1218 - [8] (صَحِیح)

وَعَن ربیعَة بن کَعْب الْأَسْلَمِیّ قَالَ: کُنْتُ أَبِیتُ عِنْدَ حُجْرَةِ النَّبِیِّ ج فَکُنْتُ أَسْمَعُهُ إِذَا قَامَ من اللَّیْل یَقُول: «سُبْحَانَ رب الْعَالمین» الْـهَوِی ثُمَّ یَقُولُ: «سُبْحَانَ الـلّٰهِ وَبِحَمْدِهِ» الْـهَوِیِّ. رَوَاهُ النَّسَائِیُّ وَلِلتِّرْمِذِیِّ نَحْوُهُ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیح([16]).

1218- (8) ربیعة بن کعب اسلمی س گوید: من شب‌ها به نزدیکی حجره‌ی پیامبر ج بیتوته می‌کردم و شب را در آنجا می‌ماندم و هرگاه آن حضرت ج برای نماز شب برمی‌خاستند و نماز تهجّد می‌گزاردند، از ایشان می‌شنیدم که می‌فرمودند: «سبحان ربّ العالمین»؛ «پروردگار جهانیان، از ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، پاک و منزّه است».

و تا مدّت زمان زیادی، این کلمات را تکرار می‌کردند؛ آن‌گاه می‌فرمودند: «سبحان الله وبحمده»؛ «خداوند از ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، پاک و منّزه است و حمد و ستایش او را بیان می‌دارم». و این جملات را نیز تا مدت زمان زیادی، تکرار می‌نمودند.

[این حدیث را نسایی روایت کرده است. و ترمذی نیز به سان آن را در معنا - نه در لفظ - روایت کرده و گفته است: این، حدیثی حسن و صحیح است].

«اَبیتُ»: شب را می‌ماندم؛ بیتوته می‌کردم.

«اَلْهَوِی»: پاسی از شب؛ زمانی دراز؛ مدت زمانی زیاد.




[1]- بخاری 3/3 ح 1120؛ و مسلم 1/532 ح (199-769).

[2]- مسلم 1/534 ح (201-771).

[3]- به روایت مسلم، باب صلاة النبی ج و دعائه، 6/45-46.

[4]- به روایت بخاری؛ باب التهجد باللیل 6/3، ح 1120؛ نیز مسلم؛ باب صلاة النبی و دعائه 6/54-55.

[5]- به روایت مسلم؛ باب صلاة النبی ج و دعائه، 6/56 - 57.

[6]- به روایت مسلم، باب استحباب تطویل القراءة فی صلاة الیلل، 6/61-62.

[7]- بخشی از انعام / 79.

[8]- بخشی از انعام / 162-163.

[9]- به روایت مسلم، 6/36.

[10]-        همان.

[11]- بخاری 3/29 ح 1154؛ ابوداود 5/306 ح 5060؛ ترمذی 5/477 ح 3414؛ و ابن ماجه 2/1376 ح 3878.

[12]- ابوداود 5/306 ح 5061.

[13]- ابوداود 5/296 ح 5042؛ ابن ماجه 2/1277 ح 3881؛ و مسند احمد 5/244.

[14]- ابوداود 5/322 ح 5085؛ و نسایی 5/284 ح 5535.

[15]- ابوداود 1/490 ح 775؛ ترمذی 2/9 ح 242؛ ابن ماجه 1/264 ح 804؛ دارمی 1/310؛ و مسند احمد 3/50.

[16]- ترمذی 5/448 ح 3416؛ نسایی 3/208 ح 1618؛ و مسند احمد 4/58.