اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

نماز شب (تهجّد)

باب (31)
نماز شب (تهجّد)

 

 

باب (31) نماز شب (تهجّد)


فصل اول

1188 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج یُصَلِّی فِیمَا بَین أَن یفرغ من صَلَاة الْعشَاء إِلَى الْفَجْرِ إِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً یُسَلِّمُ مِنْ کُلِّ رَکْعَتَیْنِ وَیُوتِرُ بِوَاحِدَةٍ فَیَسْجُدُ السَّجْدَةَ مِنْ ذَلِکَ قَدْرَ مَا یَقْرَأُ أَحَدُکُمْ خَمْسِینَ آیَةً قَبْلَ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ فَإِذَا سَکَتَ الْـمُؤَذِّنُ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَتَبَیَّنَ لَهُ الْفَجْرُ قَامَ فَرَکَعَ رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ ثُمَّ اضْطَجَعَ عَلَى شِقِّهِ الْأَیْمَنِ حَتَّى یَأْتِیهِ الْـمُؤَذّن للإقامة فَیخرج([1]).

1188- (1) عایشهلگوید: رسول خدا ج در فاصله‌ای که از گزاردن نماز عشاء فارغ می‌شدند، تا نماز بامداد، یازده رکعت نماز شب می‌گزاردند که پس از هردو رکعت، سلام می‌دادند و با یک رکعت، وتر را می‌گزاردند؛ و سجده را در آن‌ها به اندازه‌ای طولانی می‌کردند که یک نفر از شما پنجاه آیه را بخواند پیش از آن که آن حضرت ج سر خویش را از سجده بردارند.

و هرگاه مؤذّن، اذان نماز صبح را به پایان می‌رسانید و بی‌صدا می‌شد و برای آن حضرت ج طلوع صبح صادق، آشکار می‌گردید؛ از جای برمی‌خاستند و دو رکعت نماز سنّت را به صورت کوتاه و مختصر می‌گزاردند؛ آن‌گاه به پهلوی راست دراز می‌کشیدند تا این که مؤذّن می‌آمد و ایشان را برای نماز صبح، فرامی‌خواند؛ از این رو، آن حضرت ج نیز خانه را به مقصد مسجد ترک می‌کردند و برای گزاردن نماز فرض صبح، بیرون می‌شدند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «فیما بین ان یفرغ من صلاة العشاء الی الفجر»: در فاصله‌ای که آن حضرت ج از گزاردن نماز عشاء فارغ می‌شدند تا هنگام برپایی نماز بامداد؛ خواه در این فاصله خواب شده باشند یا خواب نشده باشند.

بهترین وقت برای شب‌زنده‌داری:

از عشا تا طلوع فجر به طور کلی زمان نماز شب است، ولی اوقات دیگری نیز هست که احیای آنها در شریعت اسلامی پسندیده است؛ مثلاً:

1) ثلث آخر شب؛ حضرت ابوهریره س روایت می‌کند که آن حضرت ج فرموده است: «خداوند سبحان در ثلث آخر هر شب به آسمان فرودین نازل می‌شود و می‌فرماید: آیا کسی هست که مرا بخواند تا دعایش را بپذیرم؟ آیا کسی هست که از من بخواهد تا به او بدهم؟ آیا کسی هست که از من برای گناهانش آمرزش بطلبد، تا گناهانش را بیامرزم»[2]؟

مؤمن نیز نیازمندترین مردم و سعادتمندترین انسانها به این تجلی پروردگار است. بدین جهت، لازم است برای قیام و استقبال از اجابت و رحمت و غفران خداوند، با آمادگی کامل در لحظات شیرین و دلچسب آخر شب، با اصرار فراوان به دعا و نیایش بپردازد، و مصرّانه برآوردن نیازهایش را از خدا بخواهد و برای گناهانش طلب آمرزش کند؛ چرا که خداوند اصرار و الحاح در دعا را بسیار می‌پسندد و علاوه بر آن، فوریت اجابت آن نیز از سوی پروردگار تضمین شده است. چرا که «فاء» در فأستجیب و فأعطیه، در زبان عربی به معنای عطف و فوریت آمده است[3].

2) خواب نصف شب و قیام ثلث آن و خوابیدن در بخش ششم؛

الف) پیامبر اکرم ج در این مورد فرموده است: «پسندیده‌ترین نماز نزد پروردگار نماز داود و محبوبترین روزه، روزه‌ی داود است. با این کیفیت که نصف شب را می‌خوابید و ثلث دیگر را قیام می‌کرد و حصه‌ی ششم را نیز به استراحت می‌پرداخت»[4].

ب) روزی از حضرت عایشه ل در مورد این که چه عملی نزد رسول اکرم ج دوست داشتنی‌تر بود، سؤال شد، در پاسخ فرمود: «عملی که تداوم داشته باشد». سؤال کننده می‌افزاید که گفتم: «پیامبر ج در چه وقتی قیام می‌فرمود»؟ گفت: «وقتی که صدای خروس را می‌شنید.» ابن حجر از محمد بن ناصر نقل می‌کنند: «به تجربه ثابت شده است که خروس وقتی که شب به نیمه برسد بانگ برمی آورد».

ج) دلیل صحّت خواب حصه‌ی ششم [آخر] شب، حدیث حضرت عایشه ل است که می‌فرماید: «حضرت محمد ج هنگام سحری در حالت خواب بود»[5]. این وضعیت جز در ماه رمضان بوده است، زیرا در رمضان هنگام سحر، سحری می‌خورد و بعد از آن به ادای نماز می‌پرداخت.

3) قیام به اندازه‌ی توان جسمی و روحی فرد؛ ام‌سلمه ل روایت می‌کند: «رسول اکرم ج به نماز می‌ایستاد، سپس به همان اندازه به استراحت می‌پرداخت و مجدداً به اندازه‌ای که استراحت کرده بود، به نماز گزاردن مشغول می‌شد. پس از آن به اندازه‌ای که نماز خوانده بود، می‌خوابید. این وضع تا وقتی که سپیده می‌دمید ادامه پیدا می‌کرد»[6].

این خود تبیین کننده‌ی دوستی و محبت آن حضرت با شب زنده داری است؛ حضرت قدری به استراحت می‌پرداخت، سپس جهت مناجات و نیایش با پروردگار و ارتباط با ملکوت اعلی از خواب برمی خاست. زیرا در شب لحظاتی بسیار شیرین و لذتبخش وجود دارد که انسان را با خدایش نزدیک‌تر می‌کند.

بله، این شیوه و حالت رهبرِ بشریت، جناب رسول اکرم ج است؛ که از روحی بزرگ و همتی والا برخوردار بود. ما هم از خداوند مسألت داریم که به ما توفیق پیروی از آن انسان بزرگ و اسوه‌ی حسنه را عنایت فرماید!.

«فرکع رکعتین خفیفتین»: دو رکعت سنّت کوتاه و مختصر که در آن‌ها، سوره‌های «کافرون» و «اخلاص» را قرائت می‌کردند.

نماز تهّجّد:

در حقیقت، شب‌زنده‌داری و سحرخیزی، نزدیک‌ترین و آشناترین راه واصلان به حق و مشتاقان وصال دوست می‌باشد.آنان که به این حقیقت پی برده‌اند، همچون دیوانگان شب را با روز و روز را با شب پیوسته و خواب راحت را چنان فراموش نموده‌اند که بزرگترین استراحت آنان همان حالت نیایش در تاریکی‌های شب بوده است و تمام روز را لحظه شماری کرده‌اند تا لحظات خلوت با دوست فرا رسد و با بلند‌کردن دست‌های نیاز به بارگاه خالق بی‌نیاز و بستن دست‌های بندگی در محضر پروردگار جهانیان قلب خود را آرامش بخشند.

و براستی نمازشب، یک عبادت بزرگ روحانی و معنوی و تربیتی و اصلاحی است چرا که غوغای زندگی روزانه، از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب می‌کند و فکر آدمی را به وادی‌های گوناگون می‌کشاند به طوری که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل در آن بسیار مشکل است اما در دل شب و به هنگام سحر، و فرونشستن غوغای زندگی مادی و ماشینی و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست می‌دهد که کم نظیر و یا در حقیقت بی‌نظیر است.

آری، در محیط آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب، حالت توجهی به انسان دست می‌دهد که فوق‌العاده روح پرور و تکامل‌آفرین است.

به همین دلیل دوستان خدا، همیشه از عبادت‌های آخر شب برای تصفیه‌ی روح، حیات قلب، تقویت اراده و تکمیل اخلاص و صداقت، نیرو می‌گرفته‌اند.

در جایی خداوند متعال به بیان صفات برجسته‌ی مؤمنان راستین می‌پردازد و اصول عقیدتی و برنامه‌های عملی آنها را به طور فشرده ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت بیان می‌دارد که یکی از آنها این است:

 ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ١٦ [السجدة: 16].

«پهلوهایشان از بستر به دور می‌شود (و خواب شیرین را ترک گفته و به عبادت پروردگارشان می‌پردازند و) پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد می‌خوانند».

آری! مؤمنان راستین، به هنگامی که چشم غافلان در خواب است، مقداری از شب را بیدار می‌شوند و در آن هنگام که برنامه‌های عادی زندگی تعطیل است و شواغل فکری به حداقل می‌رسد و آرامش و خاموشی، همه جا را گرفته و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و خلاصه بهترین شرایط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان رو به درگاه معبود می‌آورند و سر بر آستان معشوق می‌سایند وآنچه در دل دارند با او در میان می‌گذارند و با یاد او پیوسته زنده‌اند و پیمانه‌ی قلب خویش را از مهر او لبریز و سرشار دارند.

مؤمنان راستین، خواب خوش را بر خود حرام کرده و به خوش‌تر از آن، که ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست می‌پردازند. پاسی از شب را به مناجات و راز و نیاز با محبوب می‌گذرانند و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن می‌کنند.

و پیامبر ج نیز از این جهت، بهترین اوقات را برای عبادت و بندگی، حصه‌ی آخر شب معرفی می‌کند چرا که در آن حصه از شب، چشم غافلان در خواب است و تمام برنامه‌های عادی زندگی تعطیل است شواغل فکری به حداقل می‌رسد و آرامش و خاموشی همه جا را فرا می‌گیرد و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و بهترین شرایط حضور قلب و مناجات با خدا فراهم می‌گردد.

باری، خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

 ﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا٦٣ وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا٦٤ [الفرقان: 63-64][7].

کسانی که وظیفه‌ی دعوت را برعهده دارند بیش از دیگران به شب زنده داری نیازمندند. شب زنده داری پیکاری است در راه تقویت اراده، غلبه بر شیطان و فرمانبردار کردن نفس از خداوند. کسی که به خاطر نماز، خواب و راحتی و بستر گرم و نرم خویش را ترک می‌کند و با تمایلات نفسانی اش به مبارزه برمی خیزد، با آب سرد وضو می‌گیرد و آماده‌ی نماز و عبادت و تقرب به خدا می‌شود، بی‌شک شایستگی و آمادگی دعوت و تبلیغ را نیز به خوبی می‌یابد. رسول اکرم ج می‌فرماید:

إذا أرادَ الْعَبْدُ الصَّلوةَ مِنَ اللَّیْلِ أتاهُ مَلَکُ فَقالَ لَهُ قُمْ فَقَدْ اَصبَحَ فَصَلِّ واذْکُرْ رَبَّک؛ فَیَاْتیهِ الشَّیطانُ فَیَقُولُ: عَلَیْکَ لَیْلٌ طَویلٌ وسَوْفَ تَقُومُ. فَاِنْ قامَ فَصَلّی أَصَبَحَ خَفیف الْـجِسمِ قَریر الْعَیْنِ، واِنْ هُوَ اَطاعَ الشَّیطانَ حَتی اَصْبَحَ بالَ فی اُذُنِهِ[8].

هرگاه بنده در شب قصد نماز کند، فرشته‌ای از سوی پروردگار نزد وی می‌آید و به وی چنین خطاب می‌کند: برخیز که صبح شده است، برخیز و نماز بپا دار و به ذکر و یاد پروردگارت بپرداز. از طرف دیگر شیطان می‌آید و به او می‌گوید: شب دراز است، بخواب، بعداً بیدار خواهی شد. اگر برخیزد و نماز را به جای آورد، سبک و بانشاط و شادمان خواهد شد و اگر از شیطان فرمان برد، تا این که بامداد شود [و نماز نگزارد] بی‌گمان در گوشش ادرار خواهد کرد.

قیام شب، دلیل اخلاص و تجرّد انسان و نشان دوری وی از ریا و تظاهر است. اخلاص که از بایسته‌ترین صفات دعوتگران است، شرط پذیرش عمل به درگاه خدا نیز هست. در این مورد ولید الاعظمی چه زیبا سروده است:[9].

«ای شب! بی‌گمان قیام و بیدار نگاه داشتن تو، مدرسه‌ای است که در آن قرآن به من معانی اخلاص را می‌آموزد. لذا آن را به عنوان یگانه برنامه و راه زندگی برمی گزینم، چرا که مرا در بهشت جای می‌دهد و همواره نشانم می‌دهد که دنیا چگونه با زرق و برق فریبنده و دروغینش می‌خواهد من را در خود فرو برد. همانند آفتاب پرست در هر لحظه برای فریبم با رنگی فریبنده جلوه می‌کند. سعی دارد که مرا با آلوده کردن به گناه نابود و محو کند، پس از آن دور می‌شوم، عداوت به دل می‌گیرم و همواره زیرنظرش می‌گیرم که چگونه مرا وسوسه می‌کند، لذا قلب را به پروردگارش وصل می‌کنم، تا راه غفلت و انحراف نروم و یاد و ذکر مداوم پروردگار هم از من حراست و حفاظت می‌کند».

همه‌ی ما گنه کار و مقصریم. چه زیباست که وقت سحر درگاه خداوند را بکوبیم و از او آمرزش و رحمت بخواهیم. سحرگاه هم بهترین موقع اجابت دعاست. خداوند آنان را که سحرگاهان آمرزش می‌خواهند چنین توصیف می‌کند:

 ﴿قُلۡ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیۡرٖ مِّن ذَٰلِکُمۡۖ لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ١٥ ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٦ ٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡمُنفِقِینَ وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ١٧ [آل عمران: 15-17][10].

دعای شبانه بهترین و آرامترین عبادتهاست، انسان در تاریکی شب بهتر می‌تواند خود را به درگاه خدا خاشع و فروتن کند. از ابوامامه روایت است که از حضرت پیامبر ج پرسیدند: «کدام دعا به اجابت نزدیک‌تر است؟ فرمود: دعایی که در آخر شب و بعد از نمازهای واجب درخواست شود».

از حضرت جابر روایت است که گفت: شنیدم رسول الله ج می‌گفت: «ساعتی در شب است که اگر دعای شخص با آن ساعت هم زمان شود هر چه بخواهد، دنیوی باشد یا اخروی، خدا از او می‌پذیرد. و این ساعت در تمام شب‌ها وجود دارد»[11].

دعا کردن در سجده بسیار خوب است؛ زیرا در آن لحظه انسان به خدا نزدیک‌تر است. پس باید در آن حال بیشتر دعا کند. از ابوهریره س روایت است که حضرت رسول الله ج فرمود:

«اَقْرَبُ ما یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وهُوَ ساجِدٌ فاَکْثِرُوا الدُّعاءَ»؛[12] «نزدیکترین حالت بنده به خدا سجده است، پس در آن بسیار دعا کنید».

«یَنْزِلُ رَبُّنا کُلَّ لَیْلَةٍ اِلَی السَّماءِ الدُّنْیا حین یَقْضی ثُلث اللَّیْل الاخِرِ فَیَقُولُ: مَنْ یَدْعُونِی فَاَسْتَجیبُ لَهُ. مَنْ یَسْألُنی فَاعْطیهِ ومَنْ یَسْتَغْفِرُونی فَاغْفِر لَهُ»[13]. «پروردگار ما هر شب پس از سپری شدن ثلث آخر شب به آسمانِ فرودین نازل می‌شود و می‌پرسد: کیست که مرا بخواند تا دعایش را اجابت کنم؟، کیست که از من چیزی بخواهد تا هر چه بخواهد بدو عطا کنم و چه کسی طالب آمرزش است، تا ببخشایمش؟»

آیا با این همه باز هم غفلت و تنبلی کنیم؟ در صورتی که می‌دانیم اگر به مردم گفته شود همان وقت شب در فلان جا پول و گوشت و کالایی توزیع می‌کنند، همگی به سرعت بدان سمت می‌شتابند. پس بهتر است قدری به خود آییم و از این فرصت‌ها استفاده کنیم. فرشتگان، فضل و رحمت خداوند را فرود می‌آورند و در خانه‌ای که شب زنده داری می‌شود، نازل می‌گردند و سعادت حقیقی همه جای آن را فرا می‌گیرد.

چه خوب است که در خانه زن و شوهر هردو با هم برای تحقیق این امر سعی و تلاش کنند.

امام شهید حسن البناء / در رساله‌ی (المناجاة) اعضای جماعت اخوان المسلمین را به قیام شب تشویق می‌کند و چنین می‌گوید: «ای برادر، بهترین وقت مناجات و راز و نیاز زمان خلوت تو با خداست، آن هم در مواقعی که شب پرده‌های سیاه خود را بر زمین می‌کشد و ستارگان ظاهر می‌شوند و مردم در خواب فرو می‌روند، ولی خلوت گزینان بیدارند و با حضور قلب پروردگارشان را یاد می‌کنند. پس در آن لحظات عجز و ناتوانی خود را ببین، پروردگارت را به بزرگی یاد کن و از ترس هیبتش گریه کن تا دلت آرام گیرد. به مراقبت او آگاه باش، در دعا اصرار کن، در استغفار بکوش و احتیاجاتت را به پیشگاه ذاتی عرضه کن که از هیچ چیز درنمی ماند، و وقتی اراده می‌کند که چیزی وجود پیدا کند به او می‌گوید باش پس می‌شود. تو هم خیر دنیا و آخرت و آمال خود را از او بخواه و برای سرزمین و خاندانت دعای خیر کن.

﴿وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١٢٦ [آل عمران: 126][14].

در شب زنده داری و مناجات پروردگار، چنان انس و الفتی نهفته است که ناراحتی و خستگی احساس نمی‌شود. پیامبر ج در شب زنده داری‌ها و عبادات طولانی پاهایش ورم می‌کرد. ولی چون در انس الهی غرق بود متوجه درد و رنج آن نمی‌شد.

صالحان می‌گویند: هیچ لذتی در دنیا مانند لذت نعمت‌های آخرت نیست، مگر لذتی که از شیرینی مناجات در دلِ شب زنده داران پیدا می‌شود. پس شما نیز بکوشید که این لذت را بچشید.

در پایان به شما مسلمانان سفارش می‌کنم که شب زنده داری کنید و در تاریکی شب با حالت عجز و ناتوانی به درگاه مولای کریم بایستید و با تواضع و فروتنی و احساس تقصیر و اعتراف به گناه، بر آستانه اش سر تسلیم فرود آورید و به بخشایش او که بر مجرمان جاری است، امیدوار باشید تا از رحمت و احسانش بهره مند شوید و بهشت را پاداش خود گردانید.

برادران! با ادای نماز در تاریکی شب، قیام خاشعانه و سجده‌ی متواضعانه، ذکر و تسبیح و ریختن اشک، درهای رحمت خدا را بکوبید و به قبولی دعایتان در محضر او ایمان داشته باشید، و یادتان باشد که در این حال برای پیروی دین اسلام و سایر مسلمانان نیز دعا کنید.

یا رجال اللّیل جدّوا

 

 

ربّ صـوت لایُـرَدُّ

 

 

مـا یـقوم اللّیـل الّا

 

من له عـزم وجـدّ[15]

 

 

 

قرآن و شب زنده داری

هر کس قرآن کریم را با اندیشه و تدبر تلاوت کند، بدون شک در خواهد یافت تا چه حد خداوند سبحان درباره‌ی شب زنده داری تأکید و تشویق فراوان کرده است. خداوند چنان از شب زنده داران تعریف و تمجید بزرگوارانه می‌کند که هر انسان مسلمانی آرزو می‌کند که از آن گروه باشد. به عنوان مثال از شب زنده داران به عنوان اهل تقوا و احسان یاد می‌کند و می‌فرماید:

 ﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ١٥ ءَاخِذِینَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُحۡسِنِینَ١٦ کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ١٧ وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ١٨ [الذاریات: 15-18][16].

بدین ترتیب، قیام و شب زنده داری نشان پارسایی و نیکوکاری آنان است. گاهی هم از آنان به عنوان متفکران و اندیشه ورزان درباره‌ی حالات آخرت نام برده می‌شود؛ در جای دیگر به عنوان اهل دانش و علم یاد می‌شوند؛ گاهی هم به عنوان اهل رجا و خوف، زمانی نیز به عنوان خردمندان و صاحبان عقل یاد می‌شوند. خداوند متعال نیز در یک آیه تمامی این صفات ارزشمند را به این صورت بیان فرموده است:

 ﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٩ [الزمر: 9][17].

به همین سبب خداوند سبحان در این آیه و آیات دیگر، بر شب زنده داری تشویق و تأکید فراوان کرده است. چون این عمل پربرکت دارای چنان فواید بی‌شمار و آثار پایدار و عمیقی است که پیشوای پیامبران و امام پارسایان، رسول اکرم ج، آن را درک کرده و جهت تحصیل خیرات و برکات آن کمر همت بسته و آستین‌های جدیت را بالا زده و آن چنان بر آن مداومت و مواظبت کرده است که پاهای مبارکش در اثر طول قیام، متورم می‌شده است. از این روی است که خداوند منان در بدو دعوت اسلامی، رسول الله ج و صحابه‌ی کرام ش، را به احیا و شب زنده داری امر می‌کند، تا هسته‌های اولیه‌ی دعوت اسلام قوی و سرشار از معنویت شود، چنانکه می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ١ قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلٗا٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا٣ أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا٤ [المزمل: 1-4][18].

با نزول این آیات، دوران آسایش و خواب سپری می‌شود و فصل جدیدی از تلاش و فعالیت، در حیات رسول الله و یارانش گشوده می‌شود، که در حقیقت مرحله‌ی حساسِ تغییر و تحول و جهاد و سازندگی است؛ مرحله‌ای که مردانی نیرومند و بلندهمت، با ایمانی قوی و پیوندی مستحکم با خداوند متعال را می‌طلبد، تا در مسیر دعوت الهی توان حمل مشکلات و ناملایمات را داشته باشند و راسخ و استوار در راه دعوت گام بردارند. با نازل شدن این آیات، خداوند خواست مؤمنان را جهت فرماندهی و رهبری انسان‌ها و برای تغییر مسیر تاریخ مهیا و آماده کند، و زمانی که اصحاب دستورات خداوند را گردن نهادند، این مسئله عملاً صورت پذیرفت و خداوند هم به ایشان تمیکن و عزت و کرامت عنایت فرمود.

پس دعوتگران امروزی هم اگر حقیقتاً با جدیت قدم در راه تغییر و تحول نهاده‌اند، باید به مدرسه‌ی انسان سازِ شب زنده داری بازگردند و خود و همراهانشان را همانند نسل اول اسلام تربیت و پرورش کنند.

«چرا که سرانجام این امت، اصلاح نخواهد شد مگر با همان چیزهایی که نسل اول با آنها اصلاح شد»[19].

تشویق و تأکید رسول اکرم ج بر شب زنده داری

حضرت رسول ج در مورد شب زنده داری تأکید و تشویق فراوانی کرده و تبیین کرده است که فضیلت آن بسیار بزگ و عظیم است و هرکس آن را رعایت و اجرا کند، دارای مقامی عالی و مرتبه‌ای بلند خواهد بود. چنانکه در حدیث بسیار پرمحتوا که ابوامامة از آن حضرت روایت می‌کند می‌فرماید: «علیکم بقیام اللیل، فانّه من دأب الصالحین قبلکم»[20]؛ «شب زنده داری را بر خود لازم گیرید، چون شیوه‌ی نیکان پیش از شما بوده است».

در این حدیث رسول اکرم ج بیان می‌دارد که شب زنده داری عادت و علامت نیکان و صالحان است که با آن شناخته و از دیگران متمایز می‌شوند و از جماعت و گروه صالحان به حساب می‌آیند.

به همین سبب است که قیام شب، برنامه‌ی نیک‌ترین نیکان و پیشوای پارسایان، رسول الله ج حتی در آخرین لحظات زندگی اش بوده است. همچنین خلفای راشدین، علما و دانشمندان بعد از آن حضرت ج نیز، با اقتدا به آن اسوه‌ی حسنه، همین راه و روش را ادامه داده‌اند.

زمانی بر اهمیت این امر افزوده می‌شود که می‌بینیم چون از آن حضرت ج درباره‌ی بهترین اعمال پرسیده می‌شود، ایشان پاسخ می‌دهند: بهترین اعمال، طول دادن قیام است[21]. همچنین بهترین نماز، بعد از نمازهای فرض، نماز شب است[22].

پس در این دو حدیث، حضرت رسول ج طول دادن قیام را از بهترین اعمال، برشمرده است. در ضمن ما را تشویق و راهنمایی کرده است که نماز شب را برپا داریم، برای آن از تمام لحظات استفاده کنیم و هیچ‌گاه از آن غفلت نورزیم. ولی متأسفانه، امروزه نسبت به این امر عظیم از سوی مسلمانان کوتاهی و غفلت می‌شود.

رسول اکرم ج برای کسی که شب جهت قیام بیدار شود و زنش را نیز بیدار کند، دعای رحمت و مغفرت کرده است، همچنین برای زنی که شب بیدار شود و شوهر خود را نیز جهت قیام بیدار کند، دعای رحمت و مغفرت کرده است، حضرت ابوهریره س این حدیث را از رسول اکرم ج چنین روایت می‌کند: «رِحِمَ اللهُ رَجُلاً قامَ مِنَ اللَّیْلِ فصلّی واَیْقَظَ امْراَتَهُ ورَحیمَ اللهُ امرَأَةً قامَت مِنَ اللَّیلِ فَصَلّتْ واَیْقَظَت زَوْجَها؟»[23]. «خداوند آن مرد را مورد رحم و مغفرت قرار دهد که پاسی از شب بیدار و به نماز خواندن مشغول می‌شود و همسرش را نیز جهت ادای نماز شب بیدار می‌کند و خداوند زنی را مورد رحمت و مغفرت قرار می‌دهد که در شب برای نماز شب بیدار می‌شود و شوهرش را نیز برای ادای نماز بیدار می‌کند».

دعای خیر رسول الله ج برای صاحب این عمل، دلالت بر عظمت و اهمیت و محبوبیت این امر در پیشگاه خداوند دارد. دستور پیامبر نیز بر همین اساس است.

همچنین فرمان پیامبر اکرم ج، به سبب علاقه و محبت شدید آن حضرت نسبت به این عبادت است، تا جایی که پاهای مبارکش به علت طول و کثرت قیام متورم می‌شد[24]. پس بیایید به سوی خلوتکده‌ی شب بشتابیم، تا مشمول این دعای پرفیض و برکت رسول الله ج شویم و به سعادت دنیا و آخرت نایل آییم.

عبدالله بن سلام س می‌گوید:[25] در اوایل که رسول اکرم ج تازه به مدینه تشریف آوردند و مردم جهت استقبال آن حضرت شتافتند، من از جمله کسانی بودم که به استقبال پیامبر آمده بودند. به محض دیدن سیمای مبارک آن حضرت دریافتم که این سیما، سیمای دروغین نیست و اولین سخنی که از ایشان شنیدم این بود: «أفْشُوا السَّلامَ بَیْنَکُم واطْعِمُوا الطَّعامَ وَصِلُوا الاَرْحامَ وصَلّوا بِاللَّیْلِ والنَّاسُ نِیامٌ تَدْخُلُوا الجَنَّةَ بِسَلامٍ؟»[26]. «سلام کردن را بین خودتان گسترش دهید و عمومی کنید؛ به مستمندان غذا دهید؛ بین خودتان پیوند خویشاوندی برقرار کنید و در شب هنگامی که مردم خوابند، به نماز خواندن بپردازید؛ آنگاه است که با سلامتی وارد بهشت خواهید شد».

سلمان فارسی می‌گوید: «نماز شب را بر خود لازم گیرید، زیرا شب زنده داری شیوه و عادت نیکان قبل از شما بوده است؛ شما را به پروردگارتان نزدیک می‌کند؛ موجب بخشوده شدن گناهانتان می‌شود، از ارتکاب گناه باز می‌دارد و بیماری را از جسم می‌زداید».

فضیل بن عیاض می‌گوید: «هرگاه خورشید غروب کند با فرارسیدن تاریکی خوشحال و خرسند می‌شوم، چرا که در تاریکی با پروردگارم خلوت می‌کنم و چون خورشید طلوع می‌کند غمگین می‌شوم، چون وقت اختلاط و رفت و آمد مردم است.»

ابوسلیمان می‌گوید: «اهل شب و شب زنده داران در لحظات شب، از کسانی که در لهو و لعب سرگرم‌اند بیشتر لذت می‌برند. و اگر شب نمی‌بود، ماندن در این دنیا را نمی‌پسندیدم».

محمد ابن المنکدر می‌گوید: «از لذت‌های دنیا جز سه لذت چیزی دیگر باقی نمانده است؛ قیام و شب زنده داری، دیدار برادران ایمانی و نماز جماعت».

شب، لحظه‌ی صفا و شفافیت درون و بیداری قلب است و عبادت در آن لحظه، استوارتر، ژرف‌تر و پایدارتر است.

شب زنده داری و شیطان

بدون تردید شیطان بی‌نهایت دوست دارد که انسان در هنگام شب بخوابد و هرگز دوست ندارد کسی از خواب بیدار شود و با خدای خویش خلوت کند. چون می‌داند شب زمانِ صفا و پاکی و هنگام اخلاص و وقت اجابت دعاها و نیازها و خواسته هاست؛ در آن لحظات خداوند با نور و رحمت خود بر بندگان خویش، تجلی می‌کند. این تنها چیزی است که شیطان را پریشان و مضطرب می‌کند؛ پس می‌کوشد تا انسان از خواب بیدار نشود و فرصت عبادت و نیایش برای او فراهم نشود.

رسول اکرم ج می‌فرماید: «هنگامی که انسان می‌خوابد، شیطان سه گره بر سر او می‌زند و بر هر گرهی این چنین می‌گوید که بخواب، شب خیلی دراز است»[27].

علاوه بر آن، در گوش انسان ادرار می‌کند تا هرگز از خواب بیدار نشود، و با این عمل پلید خود آخرین ضربه را به انسان وارد می‌کند و به کار خود استحکام می‌بخشد. این مطلب در حدیثی چنین آمده است: در محضر رسول اکرم ج از فردی سخن به میان آمد و گفته شد که او همیشه تا طلوع خورشید می‌خوابد، آن حضرت فرمود: «آن مرد کسی است که شیطان در گوش او ادرار کرده است»[28].

ملاحظه می‌شود که صحابه‌ی کرام ش، چگونه ترک این عمل را ناپسند می‌دانستند، و این خود نشانه‌ی اهتمام آن بزرگواران نسبت به شب زنده داری و قیام اللیل است. به همین دلیل عمل آن مرد را به رسول الله ج گفتند تا بدینسان او را نسبت به سستی و بی‌ توجهی اش آگاه کنند و پیامبر هم او را برای قیام و شب زنده داری تشویق و ترغیب کند.

این است شیوه‌ی یاران رسول الله ج، که مسیر تاریخ را تغییر دادند.‌ای کسانی که خواهان استقرار حکومت اسلامی و خواهان بازگشت مجد و عظمت خلافت اسلامی هستید، لازم است مانند اصحاب ش، بزرگوار باشید؛ و خود را به درجه‌ی بزرگی و عظمت آنان برسانید؛ به آن چه آنان پایبند بودند، پایبند باشید و فقط راه و مسیر آنان را بپیمایید، که فلاح و رستگاری تنها در پیمودن راه آنان است و بس. با این روش است که باران رحمت الهی بر شما فرو خواهد ریخت، و ابر رستگاری و پیروزی بر سر شما سایه خواهد افکند. نیز از شیطان و ایادی اش شدیداً باید دور باشید؛ چرا که او هرگز از ایجاد سستی و رخوت در اراده‌ی شما کوتاهی نمی‌کند و لحظه‌ای غفلت نمی‌ورزد. بنابراین، لازم است راههای نفوذ او را با نماز شب و یاد و ذکر خدا و انجام تکالیف دینی مسدود کنید. چون هر نوع سستی و تأخیر در انجام تکالیف شرعی مایه‌ی شادمانی اهریمن خواهد بود و موجب تأخیر در پیروزی حکومت و استقرار خلافت اسلامی خواهد شد.

اکنون که مسلمان زیرک و هوشمند، جدیت و پشتکار شیطان را از احادیث گذشته در مبارزه با حق و اهل آن مشاهده کرد، از دو حالت خارج نیست؛ یا دست روی دست می‌گذارد، از میدان پیکار عقب نشینی می‌کند و زمین گیر می‌شود و در مقابل توطئه‌ها و دسیسه‌های اهریمن سر تسلیم فرود می‌آورد. یا اینکه آستین‌ها را بالا می‌زند و با تمام قدرت و نیرو، جهت انجام عبادت و فرمانبری خداوند از هیچ گونه تلاش و کوششی دریغ نمی‌ورزد، تا زمانی که خود را به چنان مقام و موقعیتی برساند که پروردگار از او خشنود و راضی باشد. آن هنگام است که - ان شآء الله - رحمت و پیروزی پروردگار به استقبالش خواهد آمد: «ان تنصرو الله ینصرکم ویثبت أقدامکم».

ناگفته نماند که قیام اللیل و شب‌زنده‌داری در ابتدای دعوت بر پیامبر اکرم ج واجب شد، و تا یک سال حکم وجوبی آن ادامه پیدا کرد. سپس از سوی خداوند تخفیف داده شد و از درجه‌ی وجوب به درجه‌ی استحباب تنزل یافت. و در این باب علما و ائمه‌ی اربعه اتفاق نظر دارند. ابن حجر در فتح الباری می‌گوید: «بیشتر علما اتفاق نظر دارند که نماز شب فرض نیست»[29].

امام نووی هم می‌گوید: «این مسئله کاملاً واضح است که نماز شب در حق جناب رسول اکرم ج و امت ایشان مستحب است و در حق امت اسلام، به اجماع ثابت است که نفل محسوب می‌شود»[30].

این مسئله را حضرت عایشه ل چنین روشن می‌کند: از ایشان در مورد قیام و شب زنده داری آن حضرت ج سؤال شد، سؤال کننده می‌گوید: مرا از قیام رسول الله خبر بده. حضرت عایشه فرمود: مگر سوره‌ی مُزَّمِّل[31] را نمی‌دانی؟ گفتم: چرا، فرمود: خداوند در ابتدای این سوره نماز شب را فرض کرد و آن حضرت ج تا یک سال بر آن مداومت کرد. خداوند خاتمه‌ی آن سوره را تا دوازده ماه در آسمان نگه داشت، بعد فرو فرستاد. و در آخر این سوره از سوی پروردگار تخفیف آمده است. لذا حکم قیام و شب زنده داری از درجه‌ی وجوب به درجه‌ی استحباب رسید»[32].

1189 - [2] (صَحِیح)

وَعَنْهَا قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا صَلَّى رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ فَإِنْ کُنْتُ مستیقظة حَدثنِی وَإِلَّا اضْطجع. رَوَاهُ مُسلم([33]).

1189- (2) عایشهلگوید: هرگاه پیامبر گرامی اسلام ج دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند، اگر (می‌دیدند که) من بیدارم، با من سخن می‌گفتند وگرنه (بر پهلوی راست خویش) دراز می‌کشیدند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «فان کنتُ مستیقظة حدّثنی»: ظاهر این حدیث، دیدگاه کسانی را رد می‌کند که می‌گویند: سخن گفتن بعد از سنّت‌های صبح، نمازهای سنّت را باطل می‌گرداند؛ این نظریه، به امام احمد بن حنبل و امام اسحاق نیز نسبت داده شده است.

در کتاب «الدر المختار» و «بحر الرائق» نیز آمده است که برخی از علماء و صاحب‌نظران احناف نیز قائل به این نظریه بوده‌اند؛ اما از دیدگاه جمهور احناف، این قول مرجوح است؛ چنان که در «الدر المختار» تصریح شده است که نمازهای سنّت با سخن گفتن پس از آن‌ها، باطل نمی‌شوند؛ البته از ثواب و پاداش آن‌ها، کاسته می‌شود؛ و فتوا نیز بر همین است.

و از حدیث بالا، معلوم می‌شود که پیامبر ج بعد از سنّت‌های صبح، بدون نیاز و ضرورت، سخن نمی‌گفتند؛ زیرا در ترمذی چنین آمده است که عایشهلگوید: «کان النبیّ ج اذا صلّی رکعتی الفجر، فان کانت له الیّ حاجة کلمّنی والا خرج الی الصلاة»؛ «هرگاه پیامبر خدا ج دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند، اگر نیازی به من داشتند، با من سخن می‌گفتند و گرنه به سوی نماز فرض، خارج می‌شدند».

و در حقیقت، مقصود از گزاردن سنّت‌ها، این است که به وسیله‌ی آن‌ها، توجّه به سوی خداوند بلندمرتبه ایجاد گردد تا با نشاط و حضور قلب و صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، نماز فرض گزاده شود و اگر چنانچه در بین سنّت‌ها و فرض، سخن به میان آید، احتمال فوت شدن مقصود اساسی از گزاردن سنّت‌ها وجود دارد.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، سخن رسول خدا ج با سخنان سایر انسان‌ها، برابر و یکسان نیست؛ از این رو، بهتر آن است که نه تنها بعد از سنّت‌های صبح، بلکه در دیگر نمازها نیز، قبل از فرض، بدون ضرورت، سخنی گفته نشود. در کتاب «البحر الرائق» نیز چنین آمده است.

1190 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْهَا قَالَتْ: «کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا صَلَّى رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ اضْطَجَعَ عَلَى شقَّه الْأَیْمن»([34]).

1190- (3) عایشهلگوید: هرگاه رسول خدا ج دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند؛ بر پهلوی راست خویش دراز می‌کشیدند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: استراحت کردن و دراز کشیدن پیامبر ج بعد از گزاردن سنّت‌های صبح، از احادیث صحیح، ثابت است؛ بر مبنای دیدگاه حنفی‌ها و جمهور علماء و صاحب‌نظران اسلامی، این استراحت از زمره‌ی «سنّت‌های عادی» پیامبر ج می‌باشد نه از جمله‌ی «سنّت‌های تشریعی»؛ و رسول خدا ج به خاطر خستگی ناشی از نماز تهجّد، پس از گزاردن سنّت‌های صبح، مقداری استراحت می‌کردند؛ از این رو، اگر کسی بر این سنّت عادتی پیامبر ج عمل نکند، گنهکار نمی‌شود؛ و اگر چنانچه فردی به نیت پیروی از سنّت‌های عادتی پیامبر ج بدان جامه‌ی عمل بپوشاند، مستحق ثواب و مزد می‌شود؛ البته مشروط بر آن که شب را به تهجّد و شب‌زنده‌داری، سپری کرده باشد؛ امّا به شمار آوردن این عمل به عنوان سنّت تشریعی و دعوت مردم به سوی آن و نکوهش کردن ترک کننده‌ی آن، از دیدگاه احناف، جایز نیست.

و شافعی‌ها، استراحت کردن و دراز کشیدن بعد از سنّت‌های صبح را سنّت تشریعی قرار می‌دهند. ابن حزم/ و دیگر اهل ظاهر، در این موضوع، بسیار مبالغه و زیاده‌روی کرده‌اند و آن را واجب قرار داده‌اند؛ تا جایی که برخی از آنان گفته‌اند که استراحت کردن و دراز کشیدن بعد از سنّت‌های صبح، یکی از شرایط صحّت نماز فرض صبح می‌باشد؛ از این رو اگر این دراز کشیدن صورت نگیرد، نماز فرض صبح، صحیح نخواهد بود!.

استدلال شافعی‌ها و دیگران، از حدیث عایشهل(به شماره‌ی 1190) و حدیث ابوهریره س است که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «اذا صلّی احدکم رکعتی الفجر فلیضطجع علی یمینه» (ترمذی)؛ «هرگاه یکی از شما دو رکعت سنّت صبح را گزارد، باید بر پهلوی راست خویش، دراز بکشد».

در این حدیث از صیغه‌ی امر (فلیضطجع = باید دراز بکشد) استفاده شده است؛ از این رو شافعی‌ها و دیگران، بدان استدلال کرده‌اند.

حنفی‌ها و جمهور می‌گویند: حدیثی که در آن، صیغه‌ی امر وارد شده است، شاذّ می‌باشد؛ و در بیشتر روایات و احادیث، ماجرای «اضطجاع» (دراز کشیدن بعد از سنّت صبح) به عنوان عمل رسول خدا ج روایت شده است؛ از جمله عایشهلگوید: «کان النبی ج اذا صلّی رکعتی الفجر اضطجع علی شقّه الایمن» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه رسول خدا ج دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند، بر پهلوی راست خویش دراز می‌کشیدند».

و تمامی حافظان حدیث، روایت «اضطجاع» را به عنوان عمل و فعل رسول خدا ج روایت کرده‌اند (حدیث فعلی) و هیچ یک از آنان، حدیث را با صیغه‌ی امر روایت نکرده است؛ و تنها شخصی که حدیث را به عنوان حدیث قولی با صیغه‌ی امر روایت کرده است، «عبدالواحد بن زیاد» می‌باشد؛ و عبدالواحد بن زیاد، اگر چه از روایان حسان می‌باشد، ولی روایات وی، از اعمش است؛ و حدیث قولی وی نیز از اعمش روایت شده است؛ و اگر - به فرض - او را فردی ثقه فرض کنیم، باز هم مخالفت ثقات وجود دارد؛ از این رو، حدیث ابوهریره (که با صیغه‌ی امر وارد شده است) شاذ می‌باشد؛ علامه ابن تیمیه/ بر سند حدیث ابوهریره س به علّت تفرّد عبدالواحد بن زیاد، طعن وارد کرده است؛ علامه سیوطی در «تدریب الراوی» حدیث ابوهریره را به عنوان مثالی برای حدیث «شاذّ» ذکر کرده است؛ و حکم حدیث شاذ نیز حداقل این است که در آن توقف شود.

و اگر فرض کنیم که حدیث ابوهریره (که با صیغه‌ی امر وارد شده است)، به طور کامل صحیح باشد، باز هم حدیث، بر ارشاد و شفقت حمل می‌شود؛ به دلیل آن که عایشهلدر حدیثی دیگر می‌فرماید: «کان رسول خدا ج اذا طلع الفجر یصلّی رکعتین خفیفتین ثمّ یضطجع علی شقّه الایمن حتیّ یأتیه المؤذّن فیؤذنه بالصلاة، لم یضطجع سنّة ولکنّه کان یدأب لیله، فیستریح» (مصنّف عبدالرزاق، ح 4722)؛ «هرگاه صبح صادق طلوع می‌کرد، رسول خدا ج دو رکعت سنّت به صورت کوتاه و مختصر می‌گزاردند؛ آن‌گاه بر پهلوی راست خویش دراز می‌کشیدند؛ تا این که مؤذن می‌آمد و ایشان را برای نماز، باخبر می‌گرداند؛ و گفتنی است که پیامبر ج از روی سنّت، دراز نکشیدند، بلکه آن حضرت ج شب را به تهجّد می‌گذراندند و خسته می‌شدند و با دراز کشیدن، اندکی استراحت می‌کردند».

و این حدیث، به وسیله‌ی تعامل و عملکرد صحابه نیز تأیید می‌شود؛ زیرا هرگز از صحابه، نقل نشده است که بر عمل «اضطجاع» به عنوان یک سنّت عمل کنند یا بر آن اهتمام ورزند؛ البته از دیدگاه برخی از یاران رسول خدا ج از قبیل: ابوموسی اشعری س، ابوهریره س، رافع بن خدیج س و انس بن مالک س، این عمل، مستحب بوده است.

ولی برخی از صحابه و تابعین، آن را بدعت گفته‌اند؛ مانند عبدالله بن مسعود س، عبدالله بن عمر س، اسود بن یزید/، ابراهیم نخعی/، سعید بن مسیب/، سعید بن جبیر/ و دیگران. و از میان چهار امام، امام مالک نیز همین اعتقاد را دارد.

و قاضی عیاض /، بدعت گفتن اضطجاع را مذهب جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی قرار داده است؛ و حسن بصری /، اگر چه اضطجاع را بدعت نگفته است، ولی آن را خلاف اَولی می‌داند.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، درباره‌ی زمان اضطجاع و دراز کشیدن پیامبر ج نیز، راویان و شاگردان امام زهری / با همدیگر اختلاف دارند؛ امام اوزاعی /، ابن ابی زئب /، عقیل /، یونس /، شعیب / و بیشتر شاگردانش بر این باورند که اضطجاع پیامبر ج بعد از فرض صبح بوده است، در حالی که امام مالک / می‌گوید: زمان آن بعد از تهجّد و قبل از نماز بامداد بوده است.

حافظ ابن عبدالبرّ /، روایت امام مالک را ترجیح داده است؛ چون وی در فراگیری حدیث از امام زهری /، از سایر حافظان حدیث، حافظ‌تر و دقیق‌تر عمل می‌کند.

و برخی از علماء و دانشوران دینی، روایت اول را به خاطر کثرت راویان ترجیح داده‌اند ولی با ترجیح یافتن قول امام مالک /، مذهب جمهور و احناف - مبنی بر این که اضطجاح پیامبر ج به خاطر خستگی ناشی از نماز تهجّد بوده و یکی از سنّت‌های عادتی پیامبر ج می‌باشد - بیش از پیش تأیید می‌شود.

1191 - [4] (صَحِیح)

وَعَنْهَا قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً مِنْهَا الْوتر ورکعتا الْفجْر. رَوَاهُ مُسلم([35]).

1191- (4) عایشه ل گوید: رسول خدا ج در شب، سیزده رکعت نماز می‌گزاردند که شامل نماز وتر و دو رکعت سنّت صبح نیز می‌شد؛ (به تعبیری دیگر، شب‌ها رسول خدا ج در مجموع، با نماز وتر و دو رکعت سنّت صبح، سیزده رکعت نماز می‌گزاردند).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

1192 - [5] (صَحِیح)

وَعَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج بِاللَّیْلِ. فَقَالَت: سبع وتسع وَإِحْدَى عشر رَکْعَة سوى رَکْعَتی الْفجْر. رَوَاهُ البُخَارِیّ([36]).

1192- (5) مسروق (تابعی) / گوید: از عایشهلپیرامون نماز تهجّد آن حضرت ج پرسیدم (که ایشان در شب، چند رکعت نماز می‌گزاردند)؟ او در پاسخ گفت: رسول خدا ج در مجموع با نماز وتر، هفت، نُه و یازده رکعت نماز علاوه بر دو رکعت سنّت صبح می‌گزاردند؛ (یعنی آن حضرت ج گاهی هفت رکعت می‌گزاردند؛ چهار رکعت تهجّد و سه رکعت نماز وتر. و گاهی یازده رکعت می‌خواندند؛ هشت رکعت تهجّد و سه رکعت وتر. و گاهی نیز نُه رکعت می‌گزاردند؛ شش رکعت تهجّد و سه رکعت نماز وتر).

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: تعداد رکعت‌های نماز تهجّد:

1) چنانچه ثابت شده است آن حضرت ج به سؤال کننده‌ای در مورد کیفیت نماز شب، این چنین پاسخ داد که نماز شب دو دو رکعت، گزارده می‌شود؛[37] یعنی در پایان هردو رکعت سلام دهد و دو رکعت دیگر را آغاز نماید.

2) از حضرت عایشه ل روایت شده است: «آن حضرت ج هرگاه برای قیام شب بیدار می‌شد، نماز شب را با دو رکعت کوتاه و مختصر آغاز می‌کرد»[38].

امام نووی / می‌گوید: «امر به دو رکعت کوتاه و مختصر در حدیث ابوهریره، دلیل استحباب آن است، تا انسان برای ادای رکعت‌های بعدی، نیرو و انرژی کافی به دست آورد و با نشاط بیشتری به نماز مشغول شود»[39].

همچنین حضرت عایشه ل روایت می‌کند: «آن حضرت ج چهار رکعت نماز می‌گزارد که خوبی و زیبایی و طولانی بودن آن بی‌نظیر بود، سپس چهار رکعت دیگر به همان صورت می‌گزارد و بعد از آن سه رکعت می‌گزارد»[40].

روش‌های دیگری هم هست که - ان شآء الله - در بحث نماز وتر بدان اشاره خواهیم کرد.

از عبدالله بن عباس س روایت شده است: «نماز شب پیامبر اکرم ج سیزده رکعت بود»[41].

از حضرت عایشه ل هم روایت شده است: «پیامبر اکرم ج در شب سیزده رکعت می‌گزارد، همچنین فرموده است که نماز وتر و دو رکعت سنت فجر هم، از جمله‌ی آنها بود»[42].

امام بخاری این حدیث را بعد از حدیث دیگری که حضرت عایشه ل در آن بیان می‌دارد که: اکثراً نماز شب آن حضرت یازده رکعت بود، ذکر می‌کند. از این عمل ایشان چنین برداشت می‌شود که وی یازده رکعت را بر سیزده رکعت ترجیح می‌دهد و دو رکعت دیگر را همان طور که حضرت عایشه ل در گفتارش تبیین می‌کند، دو رکعت سنت فجر به حساب می‌آورد. با وجود آنکه در روایت ابن عباس س به تفصیل آمده است که نماز آن حضرت ج بدون دو رکعت فجر، سیزده رکعت بوده است. چیزی که تأیید کننده‌ی این دیدگاه است که نماز شب آن حضرت ج یازده رکعت بوده، حدیث دیگری است که حضرت عایشه ل در آن چنین تبیین می‌کند: «زمانی که در مورد کیفیت نماز پیامبر ج در ماه رمضان از ایشان سؤال شد، فرمود: «چه در ماه رمضان و چه در غیر آن، از یازده رکعت بیشتر نمی‌خواند»[43].

تنها موردی که مرا وادار بر ترجیح این گفتار بر غیر آن می‌کند، این است که حضرت عایشه ل داناترین فرد به احوال حضرت ج در خانه می‌باشد، بخصوص در مورد نمازهای شب که در خانه صورت گرفته است.

به همین سبب روایت حضرت عایشه ل، از روایت کسانی دیگر، امثال ابن عباسس، از صحت و قوت بیشتری برخوردار است؛ چرا که ابن عباس س توانسته حداکثر چند بار نمازهای شب ایشان را مشاهده کند، ولی حضرت عایشه ل همیشه در خانه بوده و از حالت آن حضرت آگاهی و شناخت بیشتری داشته است.

گذشته از این، امام بخاری / می‌فرماید: «آن حضرت ج جهت بیدار کردن ابن عباس س گوش او را ماساژ می‌داد، تا از خواب بیدار شود». لذا روایت حضرت عایشهل در مورد نماز شب، بر روایات ابن عباس س و دیگران اولویت بیشتری دارد».

ابن قیم س در این باره می‌گوید: «هر چند ابن عباس س و حضرت عایشه ل در مورد قیام آن حضرت اختلاف نظر داشته‌اند. ولی قول حضرت عایشه در این باره ارجح و پسندیده‌تر است»[44].

آنچه گفته آمد، در مورد بیشترین تعداد رکعات نماز شب پیامبر بود و حداقل آن هم هفت رکعت است. امام بخاری / از حضرت عایشه ل روایت می‌کند: «وی در پاسخ سؤال کننده‌ای فرمود: نماز آن حضرت در شب، هفت و یا نه و یا یازده رکعت بود»[45]. به هر حال در این مسئله وسعت و گنجایش است و رحمت بی‌کران خداوند پاداش احدی را ضایع نمی‌کند و تنها چیزی که اهمیت دارد، همت والاست.

به هر حال، روایات گوناگونی درباره‌ی تعداد رکعت‌های تهجّد وجود دارد؛ گاهی اوقات پیامبر ج بنابر علّتی، رکعت‌های تهجّدشان اندک بود و گاهی نیز زیاد؛ و عمل بر همه‌ی روایات و احادیث، درست می‌باشد؛ اگر چه بیشتر از سیزده رکعت از پیامبر ج روایت نشده است، ولی می‌توان بیش از آن نیز گزارد.

1193 - [6] (صَحِیح)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ لِیُصَلِّیَ افْتتح صلَاته بِرَکْعَتَیْنِ خفیفتین. رَوَاهُ مُسلم([46]).

1193- (6) عایشه ل گوید: رسول خدا ج چون به هنگام شب (برای شب‌زنده‌داری و گزاردن نماز تهجّد) از خواب برمی‌خاستند، نماز خویش را با دو رکعت کوتاه، آغاز می‌کردند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

1194 - [7] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا قَامَ أَحَدُکُمْ مِنَ اللَّیْلِ فَلْیَفْتَحِ الصَّلَاة بِرَکْعَتَیْنِ خفیفتین». رَوَاهُ مُسلم([47]).

1194- (7) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «اگر به هنگام شب، کسی از شما (برای شب‌زنده‌داری و گزاردن نماز تهجّد) از خواب برخاست، باید نماز را با دو رکعت کوتاه، آغاز کند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: عوامل یاریگر بر قیام شب:

عواملی که انسان را بر قیام شب و نماز تهجّد یاری می‌کند، عبارتند از:

1-  تعمق و تأمل در آیات و احادیثی که در مورد فضیلت شب زنده‌داری هستند، نیز شناخت درجات و ثوابی که خداوند برای شب زنده داران در نظر گرفته است، تا در قلب انسان علاقه و شوق ایجاد شود و محرکی برای نفس انسان جهت به دست آوردن فضیلت و ثواب بیشتر باشد.

2-  تفکر درباره‌ی آخرت و صحنه‌های وحشتناک آن و تدبر در مورد آتش سوزان جهنم و گرفتاریهای آن؛ بدون شک هر کسی این عمل را انجام دهد، خواب از چشمانش خواهد پرید و از خوف جهنم و گرفتاریهای روز محشر هراسان خواهد شد. طاووس س می‌گوید: «بدون تردید یاد جهنم رباینده‌ی خواب از چشم عابدان است».

3-  هر کسی که دیدار و ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم دیدار و ملاقات او را دوست خواهد داشت و هر کسی دیدار خدا را نپسندد خداوند هم دیدار او را نمی‌پسندد. چرا که مؤمن می‌داند هرگاه در پیشگاه خداوند بایستد و مشغول تلاوت قرآن و ترتیل آیات آن شود، در حقیقت با خواندن هر حرفی با خدایش گفت و گو و مناجات و نیایش می‌کند. بنابراین قیام در تاریکی‌های شب برای او پسندیده و لذتبخش خواهد بود و از این گفتگو و مناجات لذت می‌برد و آرامش و طمأنینه در قلبش ایجاد می‌شود، چرا که تنها ذکر خدا آرام بخش دلهاست.

4-  لازم است از ارتکاب گناه در روز، دوری جوید، زیرا نیکی به سوی نیکی فرا می‌خواند و بدی، بدی را فرا می‌خواند و انجام اندکی از خیر یا شر، منجر به بیشتر شدن آنها می‌شود. ثوری می‌گوید: «مدت پنج ماه به سبب گناهی که مرتکب شده بودم از شب زنده داری محروم گشتم».

یک نفر به حسن بصری گفت: «ای ابوسعید، من با صحت و تندرستی کامل می‌خوابم و در ضمن دوست دارم که شب جهت قیام بیدار شوم و وسایل وضو را هم آماده می‌کنم، ولی بیدار نمی‌نمی‌شوم، علت این امر چیست؟ فرمود: گناهانت تو را بسته‌اند».

5-  در خوردن و آشامیدن زیاده روی نکند، چرا که زیاده روی در مصرف آنها باعث کثرت خواب می‌شود و در نتیجه قیام و شب زنده داری بر او مشکل خواهد شد. از این جهت است که بعضی از بزرگان به مریدان خود چنین سفارش کرده‌اند که زیاد نخورید تا زیاد ننوشید و زیاد نخوابید، تا هنگام مرگ زیاد حسرت نخورید.

6-  عدم انجام کارهای طاقت فرسا، زیرا این عمل خواب آور است.

7-  عدم عشق ورزی به زرق و برق دنیوی، زیرا قلبی که به دنیا وابسته شد همیشه در فکر و اندیشه‌ی دنیاست، و از بهشت و نعمت‌های آن غافل می‌شود. چون انسانی که به دنیا دلبسته است، هر چند به نماز شب بپردازد، باز هم نمی‌تواند به نحو احسن و مطلوب تدبر کند، بلکه تنها به چیزی می‌اندیشد که قلبش را مشغول کرده است.

8-  مواظبت بر خواب روزانه [قیلوله]، چرا که این خواب سنت است و انسان را برای شب زنده داری یاری می‌کند[48].

1195 - [8] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن ابْن عَبَّاس قَالَ: بِتُّ عِنْدَ خَالَتِی مَیْمُونَةَ لَیْلَةً وَالنَّبِیُّ ج عِنْدَهَا فَتَحَدَّثَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج مَعَ أَهْلِهِ سَاعَةً ثُمَّ رَقَدَ فَلَمَّا کَانَ ثُلُثُ اللَّیْلِ الْآخِرُ أَوْ بَعْضُهُ قَعَدَ فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ فَقَرَأَ: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْل وَالنَّهَار لآیَات لأولی الْأَلْبَاب» حَتَّى خَتَمَ السُّورَةَ ثُمَّ قَامَ إِلَى الْقِرْبَةِ فَأَطْلَقَ شِنَاقَهَا ثُمَّ صَبَّ فِی الْـجَفْنَةِ ثُمَّ تَوَضَّأَ وُضُوءًا حَسَنًا بَیْنَ الْوُضُوءَیْنِ لَمْ یُکْثِرْ وَقَدْ أَبْلَغَ فَقَامَ فَصَلَّى فَقُمْتُ وَتَوَضَّأْتُ فَقُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ فَأَخَذَ بِأُذُنِی فَأَدَارَنِی عَنْ یَمِینِهِ فَتَتَامَّتْ صَلَاتُهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً ثُمَّ اضْطَجَعَ فَنَامَ حَتَّى نَفَخَ وَکَانَ إِذَا نَامَ نَفَخَ فَآذَنَهُ بِلَالٌ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ وَکَانَ فِی دُعَائِهِ: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُورًا وَفِی بَصَرِی نُورًا وَفِی سَمْعِی نُورًا وَعَنْ یَمِینِی نُورًا وَعَنْ یَسَارِی نُورًا وَفَوْقِی نُورًا وتحتی نورا وأمامی نورا وَخَلْفِی نُورًا وَاجْعَلْ لِی نُورًا» وَزَادَ بَعْضُهُمْ: «وَفِی لِسَانِی نُورًا» وَذُکِرَ: «وَعَصَبِی وَلَحْمِی وَدَمِی وَشِعَرِی وبشری»([49]).

وَفِی رِوَایَةٍ لَهُمَا: «وَاجْعَلْ فِی نَفْسِی نُورًا وَأَعْظِمْ لِی نُورًا» وَفِی أُخْرَى لِمُسْلِمٍ: «اللَّهُمَّ أَعْطِنِی نورا»

1195- (8) عبدالله بن عباس س گوید: شبی، نزد خاله‌ام، میمونهل(دختر حارث، همسر گرامی پیامبر ج) خوابیدم؛ و رسول خدا ج نیز در آن شب نزد خاله‌ام (در خانه‌اش) بود. آن حضرت ج ساعتی با خانواده‌ی خویش سخن گفتند و پس از آن خوابیدند؛ و چون یک سوم آخر شب - یا برخی از آن - فرارسید، از خواب برخاستند و در جای خویش نشستند و به سوی آسمان نگاه افکندند و این آیات را تلاوت فرمودند:

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ [آل عمران: 190].

و به قرائت خویش ادامه دادند تا آن که سوره (ی آل عمران) را به پایان رساندند؛ (یعنی از آیه‌ی 190 تا 200 سوره‌ی آل عمران تلاوت کردند).

آن‌گاه برخاستند و به سوی مشکیزه رفتند و نخ دهانه‌ی مشکیزه را باز کردند و در ظرفی بزرگ آب ریختند؛ سپس با آب - نه خیلی زیاد و نه خیلی کم - به طور کامل وضو گرفتند؛ آن‌گاه بلند شدند و شروع به گزاردن نماز نمودند. من نیز از جای برخاستم و وضو گرفتم و به جانب چپ ایشان ایستادم؛ آن حضرت ج گوشم را (به آرامی) گرفتند و از جانب چپ مرا به جانب راست خویش دور دادند و در سمت راست خود قرار دادند؛ قابل یادآوری است که نماز رسول خدا ج، سیزده رکعت کامل گردید.

آن‌گاه رسول خدا ج (به پهلوی راست خویش) دراز کشیدند و خوابیدند به طوری که صدای نفسشان (که نشانه‌ی خوابیدنشان بود،) بلند شد. و آن حضرت ج عادت داشتند که هنگام خوابیدن، صدای نفسشان بلند می‌شد.

سپس بلال س آمد و وقت نماز (صبح) را به ایشان اعلام نمود؛ آن‌گاه رسول خدا ج (برخاستند و) نماز خویش را گزاردند، بی‌آن‌که وضو بگیرند.

و پیامبر ج در دعای خویش می‌فرمودند: «اللهم اجعل فی قلبی نوراً، وفی بصری نوراً، وفی سمعی نوراً، وعن یمینی نوراً، وعن یساری نوراً، وفوقی نوراً، وتحتی نوراً، وامامی نوراً، وخلفی نوراً، واجعل لی نوراً». «بار خدایا! در دلم، چشم‌هایم، گوش‌هایم، سمت راستم، سمت چپم، بالای سرم، در طرف پایینم و در پیش رویم، نوری قرار ده و به طور کلّی، همیشه نور را همراه من قرار ده».

برخی از راویان، این عبارت را نیز افزوده‌اند: «و فی لسانی نوراً»؛ «پروردگارا! در زبانم نوری قرار بده».

و در روایتی دیگر، این جملات نیز آمده است: «و عصبی ولحمی ودمی وشعری وبشری»؛ «بار خدایا! در رگ، گوشت، خون، مو و پوستم نیز نوری قرار بده».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند؛ و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم، چنین وارد شده است:] «واجعل فی نفسی نوراً واعظم لی نوراً»؛ «بار خدایا! در وجودم نوری قرار بده و نور مرا بزرگ و باشکوه بگردان».

و در روایتی دیگر از مسلم، آمده است: «اللهمّ اعطنی نوراً»؛ «بار خدایا! به من، نوری ارزانی بکن».

شرح: «فتحدّث رسول خدا ج مع اهله ساعة»: از این بخش از حدیث، معلوم می‌شود که سخن گفتن پس از عشاء در صورت‌های ذیل مکروه نیست:

هرگاه سخنان، پیرامون امور آخرت و مسائل دینی باشد.

هرگاه سخنان، برای موعظه و پند و نصیحت و اندرز باشد.

هرگاه سخنان به خاطر حُسن معاشرت با خانواده باشد.

به هر حال، اگر در گفتگوی بعد از عشاء، هدف مشروع دینی، مدنظر باشد، در آن صورت، اشکالی در آن نخواهد بود، البته مشروط بر آن که - بر اساس گمان غالب - شب‌نشینی مشروع، بر نماز صبح، تأثیر منفی نگذارد.

«حتّی ختم السورة»: یعنی پیامبر ج پس از بیدار شدن از خواب، ده آیه‌ی آخر سوره‌ی آل عمران را خواندند؛ از آیه‌ی 190 تا 200.

«القربة»: مشک؛ مشکیزه.

«فاطلق»: باز کرد؛ گشود.

«شناقها»: شناق: ریسمان و نخی که درب مشک بدان بسته می‌شود.

«الجفنة»: ظرف بزرگ.

«بین الوضوئین»: با آب نه خیلی زیاد و نه خیلی کم، وضو گرفت؛ یعنی وضوی پیامبر ج از «اِسراف» (زیاده‌روی) و «تقتیر» (کم استفاده نمودن) به دور بود.

«قد ابلغ»: به طور کامل وضو را به انجام رساند؛ یعنی با رعایت تمام شرایط و واجبات و حدّ و حدود و آداب و سنّت‌ها، وضو گرفتند.

«فتتامت»: از باب تفاعل و همیشه لازم است به معنای «تکمیل شد».

«نفخ»: خوابید به نحوی که صدای نفسش که نشانه‌ی خواب بودنش است، شنیده می‌شد.

«فصلّی ولم یتوضّأ»: باید توجه داشت که خواب بدون قرار دادن شیء در برابر مقعد، یکی از اسباب باطل نمودن وضو می‌باشد و هر مسلمانی که به طور آزاد بخوابد، وضوی او باطل می‌گردد؛ ولی پیامبر ج می‌فرمایند: «من به هنگام خواب، چشمانم می‌خوابد ولی قلبم نمی‌‌خوابد و آگاه است».

از این رو، از خواصّ و ویژگی‌های آن حضرت ج بود که با خواب، وضوی ایشان، باطل نمی‌شد.

شریک بن عبدالله س گوید: «سمعتُ انس بن مالک س یحدّثنا عن لیلة اُسری بالنبیّ ج من مسجد الکعبة جاء ثلاثة نفر قبل ان یُوحی الیه - وهو نائم فی الـمسجد الحرام - فقال اوّلهم: ایهم هو؟ فقال اوسطهم: هو خیرهم. وقال اخرهم: خذوا خیرهم. فکانت تلک؛ فلم یرهم حتّی جاؤوا لیلة اخری فیما یری قلبُه والنبیّ ج نائمة عیناه ولاینام قلبه وکذلک الانبیاء تنام اعینهم ولاتنام قلوبهم فتولّاه جبریل ثم عرج به الی السماء» (بخاری، کتاب المناقب، باب 24، ح 3570).

«داستان شبی را که رسول خدا ج از مسجد حرام به آسمان‌ها برده شد، از زبان انس بن مالک س شنیدم که او گفت: پیش از آن که به پیامبر ج وحی شود، یک شب که ایشان - همراه تنی چند - در مسجد حرام خوابیده بودند، سه نفر نزد وی آمدند. نفر اول گفت: آن شخص کدام است؟ نفر دوم گفت: همان که بهترین‌شان است. نفر سوم گفت: پس بهترین‌شان را ببرید. آن شب، جریان تا همین جا خاتمه یافت و پیامبر ج، دیگر آن‌ها را ندید تا آن که شبی دیگر، نزد او آمدند و ایشان با چشم قلب (در خواب) آن‌ها را می‌دید؛ زیرا چشم پیامبر ج می‌خوابید، ولی قلبش بیدار بود. همه‌ی پیامبران این‌گونه‌اند که چشم‌هایشان به خواب می‌رود ولی دل‌هایشان بیدار است. آن‌گاه جبرئیل÷مسئولیت بردن رسول خدا ج را بر عهده گرفت و او را به آسمان‌ها بالا برد».

از این حدیث معلوم می‌شود که تمامی پیامبران در این ویژگی (بیداری قلب) شریک و سهیم هستند؛ پس این خصوصیت پیامبر ج، در برابر افراد امّت است نه پیامبران.

به هر حال، از این حدیث، چنین استنباط می‌شود که دل‌هایی را که خداوند، فرودگاه وحی قرار می‌دهد، ارتباط غیرعادی با عالم قُدس و ملکوت، پیدا می‌کنند، و در نتیجه‌ی همین بیداری است که خواب پیامبران، در حکم وحی قرار داده شده است؛ و بر اساس همین دلیل بود، که ابراهیم7، بر مبنای یک خواب، به ذبح فرزندش اسماعیل ÷ اقدام نمود و اسماعیل ÷ نیز این حقیقت را دریافت و فرمود:‌ «یا ابت افعل ما تؤمر»؛ «پدرجان! هر چه فرمان خداست، اجرا کن». و بر مبنای همین دلیل بود که اسماعیل7، خواب پدر را، امر خدا دانست.

و به طور کلّی، فهم حقیقت این بیداری، از درک ما بالاتر است و الفاظ و کلمه‌ها نیز از بیان و درک کامل حقیقت و ماهیت آن، قاصر و ناتوان هستند.

«اللهم اجعل فی قلبی نوراً...»: اگر چه شارحان حدیث، درباره‌ی منظور از این «نور»، احتمالاتی داده‌اند؛ امّا به ظاهر چنین معلوم می‌شود که منظور از آن، تنها قرآن و تعلیمات پیامبر ج نیست، بلکه علاوه بر آن، ایمان به خدا، بینش و درک تازه‌ای به انسان می‌بخشد، و روشن‌بینی خاصّی بدو می‌دهد و افق دید او را از زندگی محدود مادّی و چهار دیوار عالم مادّه فراتر می‌برد و در عالمی شگرف و فوق‌العاده وسیع، فرو می‌برد.

و از آنجا که او را به خودسازی دعوت می‌کند و پرده‌های خودخواهی و خودبینی و تعصّب و لجاج و هوا و هوس را از مقابل چشم جانش کنار می‌زند، حقایقی را می‌بیند که هرگز قبل از آن، قادر به درک آن‌ها نبوده است.

و در پرتو این نور، می‌تواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند و از بسیاری از اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع و به علّت تفکّر محدود مادّی و یا غلبه‌ی خودخواهی و هوا و هوس، گرفتار آن می‌شوند، مصون و محفوظ بماند.

و این که در روایات اسلامی می‌خوانیم:

«الـمؤمن ینظر بنور الله». «انسان با ایمان و حقگرا، با نور خدا نگاه می‌کند».

اشاره به همین حقیقت است؛ اگر چه با این همه، باز نمی‌توان روشن‌بینی خاصّی را که انسان با ایمان پیدا می‌کند با بیان و قلم، توصیف کرد، بلکه باید طعم آن را چشید و وجودش را احساس نمود!.

به هر حال، برای فراچنگ آردن شرح صدر و رهایی از قساوت قلب، باید به درگاه خدا روی آورد تا آن نور الهی که پیامبر خدا ج وعده داده است، در قلب بتابد؛ و بایستی آیینه‌ی قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سرای دل را از زباله‌های هوا و هوس پاک کرد تا آماده‌ی پذیرایی محبوب گردد؛ اشک ریختن از ترس خدا و از عشق آن محبوب بی‌مثال، تأثیر عجیبی در رقّت قلب و نرمش و گسترش روح دارد و جمود چشم از نشانه‌های سنگدلی است.

به هر حال، انسان‌ها در پذیرش حق و درک مطالب و خود جوشی، یکسان نیستند؛ برخی با یک اشاره‌ی لطیف، یا یک کلام کوتاه، حقیقت را به خوبی درک می‌کنند؛ از این رو یک تذکّر، آن‌ها را بیدار می‌سازد و یک موعظه و اندرز، در روح آن‌ها طوفانی به پا می‌کند.

و این در حالی است که برخی دیگر، شدیدترین و سخت‌ترین خطابه‌ها و گویاترین دلایل و نیرومندترین اندرز و مواعظ، در وجودشان کمترین اثری نمی‌گذارد.

1196 - [9] (صَحِیح)

وَعَنْهُ: أَنَّهُ رَقَدَ عِنْدَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَاسْتَیْقَظَ فَتَسَوَّکَ وَتَوَضَّأَ وَهُوَ یَقُول: ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ...

حَتَّى خَتَمَ السُّورَةَ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ أَطَالَ فِیهِمَا الْقِیَامَ وَالرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ ثُمَّ انْصَرَفَ فَنَامَ حَتَّى نَفَخَ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ سِتَّ رَکَعَاتٍ کُلُّ ذَلِکَ یَسْتَاکُ وَیَتَوَضَّأُ وَیَقْرَأُ هَؤُلَاءِ الْآیَاتِ ثُمَّ أَوْتَرَ بِثَلَاثٍ. رَوَاهُ مُسلم([50]).

1196- (9) عبدالله بن عباس س گوید: وی (شبی) به نزد آن حضرت ج خوابیده بود؛ پس (به هنگام نماز شب) آن حضرت ج از خواب بیدار شدند و مسواک کردند و وضو گرفتند و این آیات را تلاوت فرموند:﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ [آل عمران: 190]و به قرائت خویش ادامه دادند تا آن که سوره (ی آل عمران) را به پایان رساندند. آن‌گاه بلند شدند و به نماز ایستادند و دو رکعت نماز گزاردند به طوری که در آن، قیام، رکوع و سجده را بسیار طولانی کردند؛ سپس (به بستر خویش) بازگشتند و خوابیدند به نحوی که صدای نفسشان (که نشانه‌ی خوابید0نشان بود) شنیده می‌شد.

آن‌گاه (دوباره از خواب بیدار شدند و) سه بار چنین کردند؛ (یعنی اندکی به خواب رفتند؛ آن‌گاه مسواک زدند و وضو گرفتند و دو رکعت نماز گزاردند و قیام، رکوع و سجده‌ی نماز را طولانی گردانیدند؛) و (علاوه بر دو رکعت نخست،) شش رکعت بدین ترتیب گزاردند؛ و در هر بار، مسواک می‌زدند و وضو می‌گرفتند و (ده) آیه‌ی آخر سوره‌ی آل عمران را تلاوت می‌کردند و در آخر، سه رکعت نماز وتر خواندند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «فتسوّک»: مسواک زد.

استفاده از مسواک در نماز شب:

استفاده از مسواک از جمله سنت‌هایی است که پیامبر اکرم ج بر انجام آن تأکید فراوان کرده است. حضرت هیچ‌گاه مسواک را از خود جدا نمی‌کند. می‌فرماید: «لَو لا اَنْ اَشُقَّ عَلی اُمَّتی لَاَمرْتُهُم بِالسّواکِ عِنْدَ کُلِّ صَلاةٍ»[51]؛ «اگر سبب زحمت و دشواری امتم نمی‌شد بدون تردید آنان را در وقت هر نماز، به استفاده از مسواک امر می‌کردم».

در حدیثی دیگر می‌فرماید: «اَلسّواکُ مِطْهَرَةٌ لِلْفَمِ ومَرْضاةٌ لِلرَّبِّ»[52]؛ «مسواک ابزار پاکی دهان و جلب کننده‌ی خشنودی پروردگار است».

به همین سبب است که آن حضرت ج در هر حال از مسواک استفاده می‌کرد، حتی در نماز شب آن را فراموش نمی‌کرد.

امام بخاری از حذیفه روایت می‌کند: «آن حضرت ج هرگاه برای نماز تهجد بیدار می‌شد، دندان هایش را مسواک می‌زد»[53].

این که مسواک ابزار بهداشت و پاکی دهان است، نزد پزشکان امری است مسلّم؛ چون در مسواک موادی وجود دارد که سبب پاکی دهان و مانع از پوسیدگی و عفونت دندانها می‌شود؛ و نیز موجب تقویت و استحکام لثه‌ها می‌گردد. حتی طب جدید از عصاره‌ی شاخه‌ی درخت مسواک، خمیر دندان ساخته است. اما این که مسواک موجب خشنودی پروردگار می‌شود، منظور این است که چون مسلمان با پروردگارش به مناجات و نیایش می‌پردازد و کتاب ملکوتی او را تلاوت می‌کند، و خداوند ذاتی است پاک و مقدس و منزّه و جز پاکی چیز دیگری را نمی‌پسندد،همچنین فرشتگانی که در نماز حضور می‌یابند، از بو و رائحه‌ی بد اذیت می‌شوند و نیز از آنجایی که بوی بد دهان، باعث اذیت و آزار مسلمانی می‌شود که همراه آن شخص به نماز می‌ایستد، به همین سبب مسلمانان اکیداً ممنوع شده‌اند که بعد از خوردن پیاز، سیر و... به مسجد بیایند؛ بلکه لازم است بعد از تمییز کردن دهان به مسجد بروند. این از جمله زیبایی‌های اسلام است؛ زیرا اسلام هر آنچه را که موجب اصلاح انسان می‌شود به انجام و اجرای آن دستور می‌دهد و همواره انسان را بر جاده و راه راست قرار می‌دهد. مثلاً در امور مربوط به عقیده انسان را به تخلیه از شرک و خرافات و باورهای نادرست امر می‌کند و به التزام و آراسته شدن به توحید، یگانه پرستی و باور خالص و پاک از هرگونه شائبه‌ای دستور می‌دهد، نیز به پاکی و سلامتی قلب از حقه بازی و کینه توزی و خودخواهی و خودپسندی و خودنمایی و ریا و... امر می‌کند. درباره‌ی عبادت، خداوند به اموری فرمان می‌دهد که هم نزد خداوند دوست داشتنی‌تر است و هم برای سلامتی انسان مفیدتر است.

در معاملات نیز به امانت داری و دقت و درستکاری و در گفتار به صداقت و راستی و نیک گفتاری امر کرده و از دروغ و بدگویی منع فرموده است، درباره‌ی جسم انسان به نظافت و پاکی و زیبایی و توانمندی امر کرده، و از هر آنچه باعث ضرر و زیان جسم می‌شود و در بهداشت انسان خللی وارد می‌کند، برای همیشه از آن نهی کرده است. این خود از زیبایی‌ها و حسنات اسلام است که تمام جوانب حیات بشر را در نظر گرفته و آنان را به رعایت مقررات و موازینی که موجب اصلاح جسم و روان می‌شود، رهنمون کرده است.

«و هو یقول: اِنَّ فی خَلق السموات والارض...»:

رسول الله ج به تلاوت قرآن توجه ویژه‌ای داشت و به آن اهمیت خاصی می‌داد. تلاوت آن حضرت روشن و واضح و همراه با تدبّر و تفکر بود. ام‌سلمه ل کیفیت تلاوت آن حضرت را چنین بیان می‌کند: «تلاوت رسول الله ج روشن، واضح و همراه با تدبّر و تفکر بود.» اما در این عصر تلاوتِ برخی از مسلمانان مایه‌ی تأسف است، زیرا هدف آنان به پایان رساندن سوره و یا ختم قرآن مجید در آخر ماه مبارک رمضان است که این خود مخالفِ سنتِ مطهرِ رسول الله ج است. لذا کسانی که این وضعیت را مشاهده می‌کنند، باید با احتیاط و دقت فراوان مردم را از آن بازدارند، تا سنت مطهر رسول الله ج زنده شود.

غالباً این مخالفت با سنت پیامبراسلام، در ماه مبارک رمضان تجلّی می‌یابد. چون هدف بسیاری از مسلمانان ختم قرآن، آن هم با سرعتی برق آسا و شگفت آور است. به طوری که هیچ یک از مقتدیان به خوبی نمی‌فهمند که امام چه تلاوت می‌کند. این عمل خود، دوری از هدف تلاوت است که باید همراه با تدبر و تفکر باشد، چون سنت آن حضرت ج ترتیل قرآن کریم است تا بدین وسیله به آیه‌ی ﴿أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا٤ [المزمل: 4][54]. عمل شود.

منظور از ترتیل، ادای صحیح حروف و اجرای احکام مدّ، وقف و احکام دیگری است که مربوط به تلاوت قرآن می‌باشد. رسول اکرم ج به زیبایی صوت در تلاوت قرآن امر کرده است. می‌فرماید: «زَیِّنُوا الْقرآنَ بِأَصْواتِکُمْ»[55]؛ «با صدای خویش قرآن را آراسته و مزین کنید.» نیز فرموده است: «هر کسی قرآن را با صوت [و صدای آهنگین] نخواند، از ما نیست.»[56] البته تمام تأکید و تشویق آن حضرت ج بر ترتیل قرآن به سبب آن است که هدف از تلاوت، ایجاد خشوع و فروتنی و تفکر و تدبّر و فراگیری است. در تلاوتِ آهسته و آرام و همراه با زیبایی صوت، احساسات تحریک و قلب بیدار می‌شود و انسان در عالم معنوی و روحانی فرو می‌رود.

«اطال فیهما القیام والرکوع والسجود»:

حضرت حذیفه س می‌فرماید: شبی با پیامبر به نماز ایستادم. ایشان سوره‌ی بقره را آغاز کردند، فکر کردم که در پایان سوره، رکوع می‌کنند، اما پس از اتمام آن، سوره‌ی نساء را آغاز کردند و سپس آل عمران را نیز بدان افزودند، تلاوت آن حضرت آهسته و آرام بود[57].

تلاوت کوتاه و مختصر رسول الله ج بدین گونه است که ابن عباس س می‌گوید: «قیام آن حضرت را تخمین زدم؛ در هر رکعتی به اندازه‌ی سوره‌ی «یا ایها المزمل»[58]، تلاوت می‌کردند»[59]. گاهی هم با یک آیه قیام می‌کرد. چنان که حضرت عایشه ل روایت می‌کند: «شبی رسول الله ج با تلاوت یک آیه قیام کرد»[60]. ابوذر س می‌فرماید: «آن یک آیه این است: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١١٨ [المائدة: 118][61].

همچنین رسول الله ج به کسی که به صورت انفرادی نماز می‌گزارد، اجازه داد که هر اندازه می‌تواند نماز خودش را طولانی کند. در این باره فرموده است: «چنانچه کسی از شما امام جماعت بود لازم است، نماز را کوتاه و سبک بگزارد، ولی اگر تنها بود تا جایی که می‌خواهد نماز را طولانی کند».

طولانی کردن نماز هم به نشاط و توان فرد بستگی دارد، یعنی اگر خسته است به استراحت بپردازد و بعد از استراحت نماز را با هوشیاری و نشاط کامل ادا کند، و هرگاه خسته شد به استراحت بپردازد. چنانکه در حدیث آمده است: «هر کدام از شما تا وقتی که سرحال و شاداب است، نماز بگزارد و چون کسل و خسته شد، بنشیند و به استراحت بپردازد»[62]. همچنین سفارش آن حضرت به صحابه‌ی کرام ش، میانه روی و اعتدال در عبادت است و همواره آنان را از افراط و زیاده روی در عبادت برحذر داشته است. چنانکه از عبدالله بن عمرو بن العاص س سؤال می‌فرماید: «آیا این درست است که شما شب را قیام میکنید و روز را روزه می‌گیرید؟ [عبدالله می‌گوید:] گفتم: آری. فرمود: اگر این وضع را ادامه دهی چشمانت ضعیف و جسمت خسته و ناتوان می‌شود و بدان که نفس و اهل و خانواده ات نیز بر تو حقی دارند و باید چنان عمل کنی که [گاهی] روزه بگیر و [گاهی] افطار کن و [گاهی] قیام کن و [گاهی] هم بخواب و به استراحت بپرداز»[63].

در این کلام رسول الله ج که می‌فرماید: روزه بگیر و افطار کن و... به وضوح میانه روی و اعتدال در عبادت و تمام کارها مشاهده می‌شود. این است اخلاق و شیوه‌ی رسول اکرم ج که نباید در عبادت زیاده روی و افراط صورت پذیرد؛ چون باعث کوتاهی در حقوق و تکالیفی می‌شود که از قیام و شب زنده داری مهم تراند. نیز نباید در آن تفریط و سهل انگاری صورت گیرد؛ چون موجب قساوت قلب و دوری از خدا و محروم ماندن از غذایی می‌شود که در بردارنده‌ی حیات معنوی، روحی و ایمانی انسان است، بلکه در تمام کارها باید اعتدال و میانه روی رعایت شود.

1197 - [10] (صَحِیح)

وَعَن زید بن خَالِد الْـجُهَنِیّ أَنَّهُ قَالَ: لَأَرْمُقَنَّ صَلَاةَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج اللَّیْلَةَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ طَوِیلَتَیْنِ طَوِیلَتَیْنِ طَوِیلَتَیْنِ ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا [ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا] ثُمَّ أَوْتَرَ فَذَلِکَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً. رَوَاهُ مُسْلِمٌ

قَوْله: ثمَّ صلى رَکعَتَینِ وهما دون اللَّتَینِ قَبْلَهُمَا أَرْبَعَ مَرَّاتٍ هَکذَا فِی صَحِیحِ مُسْلِمٍ وأفراده من کتاب الْـحمیدِی وموطأ مَالک وَسنَن أبی دَاوُد وجامع الْأُصُول([64]).

1197- (10) زید بن خالد جُهنی س گوید: (به خود گفتم:) امشب نماز رسول خدا ج را زیر نظر می‌گیرم (تا از چگونگی نماز شب پیامبر ج و تعداد رکعت‌های آن، آگاهی یابم).

زید بن خالد س در ادامه‌ی سخنانش گوید: (پلّه‌ی در، یا خیمه‌ی پیامبر ج را برای خودم، بالشت قرار دادم و سر خویش را بر آن نهادم؛ آن‌گاه نزدیک نیمه شب، یعنی اندکی پیش یا پس از آن، پیامبر ج از خواب برخاستند و به نماز ایستادند و) نخست دو رکعت نماز کوتاه و سبک خواندند و پس از آن، دو رکعت نماز بسیار طولانی و با قرائت مفصّل گزاردند؛ آن‌گاه هشت رکعت دیگر - که هردو رکعت از آن هشت رکعت، به نسبت دو رکعت قبلی، اندکی سبک‌تر و کوتاه‌تر بود - خواندند؛ و پس از آن، یک رکعت وتر را گزاردند؛ و مجموع رکعت‌های نماز شب پیامبر ج سیزده رکعت شد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است. در روایت بالا، عبارت «ثمّ صلّی رکعتین وهمادون اللتین قبلهما»، چهار بار تکرار شده است؛ و به همین ترتیب در صحیح مسلم و «افراد مسلم» از کتاب حمیدی (الجامع بین الصحیحین) و در «موطّأ مالک»، «سنن ابوداود» و «جامع الاصول» آمده است].

شرح: «لَاَرمقنّ»: زیر نظر خواهم گرفت؛ مراقب نماز شب پیامبر ج خواهم بود.

«طویلتین، طویلتین، طویلتین»: زید بن خالد جُهنی س عبارت «طویلتین» را سه بار به جهت تأکید، تکرار نموده است؛ یعنی پیامبر ج دو رکعت نماز بسیار بسیار طولانی و با قرائت مفصّل - توأم با اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل - گزاردند.

«و همادون اللتین قبلهما»: یعنی هردو رکعت، نسبت به دو رکعت قبلی، اندکی کوتاه‌تر و سبک‌تر بود.

1198 - [11] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا بَدَّنَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَثَقُلَ کَانَ أَکْثَرُ صَلَاتِهِ جَالِسًا([65]).

1198- (11) عایشهلگوید: چون پیامبر ج (در آخر عمر شریفشان به خاطر پیری و ضعف، اندکی) فربه و سنگین شده بودند، بیشتر نمازهای (مستحبّی) خویش را به حالت نشسته می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«متّفق علیه»: لفظ این حدیث، از آنِ مسلم است؛ و بخاری این حدیث را با این لفظ روایت نکرده است، بلکه در برخی از روایات بخاری چنین آمده است: «فلمّا کثر لحمه، صلّی جالساً»؛ «چون پیامبر ج فربه شد، نماز را به حالت نشسته گزاردند».

1199 - [12] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: لَقَدْ عَرَفْتُ النَّظَائِرَ الَّتِی کَانَ النَّبِیُّ ج یَقْرِنُ بَیْنَهُنَّ فَذَکَرَ عِشْرِینَ سُورَةً مِنْ أَوَّلِ الْـمُفَصَّلِ عَلَى تَأْلِیفِ ابْنِ مَسْعُودٍ سُورَتَیْنِ فِی رَکْعَةٍ آخِرُهُنَّ [حم الدُّخان] و[عَم یتساءلون]([66]).

1199- (12) عبدالله بن مسعود س گوید: بی‌گمان من سوره‌های مشابهی را می‌شناسم و از آن‌ها آگاهی دارم که پیامبر ج آن‌ها را با هم جمع می‌نمودند و دو سوره از آن‌ها را در یک رکعت می‌خواندند؛ آن‌گاه عبدالله بن مسعود س - بنا به گردآوری خودش که از مصحف داشت - بیست سوره از سوره‌های مفصّل را بیان نمود که آن حضرت ج دو سوره از آن‌ها را در یک رکعت می‌خواندند و آخرین آن‌ها، سوره‌های «حم الدخان» و «عمّ یتساءلون» بود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث به طور کامل در بخاری و مسلم، چنین آمده است:

ابووائل س گوید: «جاء رجل الی ابن مسعود س، فقال: قرأتُ المفصّل اللیلة فی رکعة، فقال: هَذَّاً کهذّ الشعر؟ لقد عرفتُ النظائر الّتی کان النبیّ ج یقرن بینهنّ. فذکر عشرین سورة من المفصّل، سورتین فی کل رکعة».

«فردی به نزد عبدالله بن مسعود س آمد و گفت: امشب در یک رکعت نماز، تمام سوره‌های کوچک قرآن را (که به آن‌ها مفصّل گفته می‌شود) خواندم. ابن مسعود س گفت: این سرعت‌خوانی از خصوصیات و ویژگی‌های شعر است؛ (قرآن باید با تأنّی و آرامش توأم با تفکّر و تأمّل، خوانده شود). من سوره‌های مشابهی را می‌شناسم که پیامبر ج آن‌ها را با هم جمع می‌نمود و دو سوره از آن‌ها را در یک رکعت می‌خواند. و ابن مسعود بیست سوره از سوره‌های مفصّل را بیان نمود».

«مُفصّل»: به سوره‌های آخرین منزل قرآن، «مفصّل» گفته می‌شود؛ یعنی از سوره‌ی «حجرات» تا آخر قرآن که به فاصله‌ی کم، به وسیله‌ی «بسم الله الرحمن الرحیم»، از هم جدا شده‌اند و به همین مناسبت، به سوره‌های مفصّل (از هم جدا شده) معروف هستند.

«مفصّل» به سه دسته تقسیم می‌گردد:

از سوره‌ی «حجرات» تا سوره‌ی «بروج» را «طوال مفصّل» می‌گویند.

و از سوره‌ی «بروج» تا سوره‌ی «بینه» را «اوساط مفصّل» می‌نامند.

و از سوره‌ی «بینه» تا آخر قرآن را «قصار مفصّل» می‌گویند.

«نظائر»: سوره‌هایی هستند که از لحاظ معنا یا تعداد آیه‌ها، با هم مشابه می‌باشند.

«علی تألیف ابن مسعود»:

ترتیب سوره‌های قرآن، توقیفی است یا اجتهادی؟

«جمع قرآن» بمعنای «نگارش قرآن»:

«جمع قرآن» به معنای «نگارش قرآن» در صدر اسلام، در سه دوران، سه شکل متفاوت به خود دیده است: نخست، در زمان حیات پیغمبر اکرم؛ دوم، در زمان خلافت ابوبکر صدّیق؛ سوم، در زمان خلافت عثمان بن عفّان.

نگارش قرآن در زمان رسول خدا:

پیغمبر اکرم عده‌ای از صحابه را به کار نگارش آیات قرآنی که بتدریج بر آنحضرت نازل می‌شد، گماشته بود که با عنوان «کتّاب وحی» شناخته می‌شدند. از این عده، 9 نفر که شهرت بیشتری دارند، عبارتند از: خلفای راشدین، معاویه، زیدبن ثابت، ابی بن کعب، خالد بن ولید و ثابت بن قیس. حضرت رسول اکرم، با دقت و اصرار زایدالوصفی، هر قسمت از قرآن که نازل می‌گردید، فوراً این کاتبان وحی (- حداقل یک یا دو نفر) را بلافاصله پس از نزول وحی احضار می‌فرمود، و به نوشتن آن آیات وامی داشت، تا نگارش قرآن پشتوانه و پشتیبان حفظ قرآن در حافظه‌ی مسلمانان باشد[67].

حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک در روایتی که از نظر مسلم و بخاری ویژگی‌های حدیث صحیح را دارد، آورده است که زید بن ثابت می‌گوید: «کنا عند رسول الله نؤلف القرآن من الرقاع» (- ما در حضور رسول خدا اوراق قرآن را تألیف می‌کردیم)[68].

کلمه‌ی «رِقاع» که در این حدیث آمده است (و جمع «رُقعه» است که ممکن است از جنس چرم یا کاغذ یا چیز دیگر باشد) نوع لوازم التحریری را که در دسترس کاتبان وحی در زمان رسول خدا بوده است برای ما مشخص می‌سازد: نویسندگان وحی، آیات قرآن را روی لِخاف (جمع «لُخفَة»: سنگ ظریف، الواح ظریف سنگی) و عُسُب (جمع «عسیب»: قسمت نهایی و پهن شاخه‌های درخت خرما) و اَکتاف (جمع «کتف»: استخوان شتر یا گوسفند که می‌گذاشتند خشک می‌شد و سپس روی آن می‌نوشتند) و اَقتاب (جمع «قتب»: تخته چوبی که روی گرده‌ی شتر می‌گذارند و بر آن سوار می‌شوند) و ادیم (قطعات پوست دباغی شده‌ی حیوانات) می‌نوشتند[69].

منظور زید بن ثابت از «تألیف قرآن» اینست که می‌خواهد بگوید: سوره‌ها و آیات قرآن را با نظارت دقیق و طبق دستور پیغمبر اکرم مرتب می‌کردیم. زرکشی در کتاب «برهان» می‌گوید: «ترتیب آیات هر سوره و قرار دادن بسمله در اول سوره‌ها، بدون تردید توقیفی است (یعنی: جایگاه هر آیه در سوره‌های قرآن به دستور پیغمبر اکرم تعیین شده است) و به هیچ‌وجه، دراین‌باره اختلافی میان علمای اسلامی نیست. به همین جهت، بر هم زدن ترتیب آیات در هریک از سوره‌های قرآن جایز نیست»[70]. زرکشی در این رابطه به حدیثی که در صحیح بخاری از ابن زبیر نقل شده است استناد می‌کند که می‌گوید: به عثمان گفتم: آیه‌ی 240، سوره‌ی 2 (بقره) که می‌فرماید:

 ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٤٠ [البقرة: 240].

را آیه‌ی دیگری در همین سوره (آیه‌ی 243) نسخ کرده است. آیا این آیه را در جای خودش می‌نویسی و باقی می‌گذاری یا آنرا حذف می‌کنی؟ (منظورش این بوده است که: چرا آیه‌ای را که میدانی با آیه‌ی دیگری نسخ شده است در قرآن می‌نویسی یا می‌گذاری نوشته باقی بماند و آنرا حذف نمی‌کنی؟! یا دست کم جایگاه آیه‌ی منسوخ را تغییر نمی‌دهی و قبل از آیه‌ی ناسخ نمی‌نگاری)؟! عثمان پاسخ داد: «یا ابن اخی! لااغیر شیئاً من مکانه!» یعنی: برادرزاده! من هیچ چیز را جابه جا نمی‌کنم![71] از اینجا معلوم می‌شود که عثمان جرأت ندارد آیه‌ای را جابه جا کند، حتی اگر منسوخ بودن آن مسلم باشد (و چند آیه بعد از آیه‌ی ناسخ هم قرار گرفته باشد!). زیرا، می‌داند که در جاییکه جبرئیل امین پیغمبر اکرم را به رعایت ترتیب آسمانی آیات قرآن موظف گردانیده است و آنحضرت نیز به نوبه‌ی خود کاتبان وحی را به رعایت این ترتیب مکلف ساخته است، نه او و نه هرکس دیگر، حق دخالت در ترتیب آیات قرآن را ندارد!.

احمد بن حنبل به سند حسن از عثمان بن ابی العاص نقل کرده است که گفت: در محضر مبارک رسول خدا نشسته بودم. چند لحظه دیدگانش را به آسمان دوخت و بعد، فرمود: جبرئیل به نزد من آمد و مرا دستور داد که این آیه را در این جایگاه از سوره قرار بدهم:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠ [النحل: 90][72].

در کتب حدیث روایات بسیاری آمده است که رسول خدا را در حال املا کردن آیات قرآن بر نویسندگان وحی نشان می‌دهد، و حاکی از آنست که آنحضرت ضمن نظارت دقیق بر نگارش قرآن، جایگاه آیات قرآن را نیز به آنان خاطرنشان می‌سازد، و ترتیب آیات را نیز مانند متن آیات به آنان می‌آموزد[73]. این نیز قطعی و مسلم است که پیغمبر اکرم بسیاری از سوره‌های قرآن را - با همین ترتیب فعلی آیات در سوره‌ها - در نماز یا در خطبه‌ی جمعه در حضور صحابه تلاوت فرموده است، و همین موضوع می‌تواند دلیل قاطعی باشد بر اینکه ترتیب آیات در سوره‌ها توقیفی است، و صحابه حق نداشته‌اند از جانب خودشان اظهار سلیقه کنند و آیات سوره‌ها را به جز با ترتیبی که از رسول خدا شنیده‌اند، مرتب کنند، و ترتیب توقیفی آیات یکایک سوره‌های قرآن به تواتر از رسول خدا نقل شده است[74].

ترتیب سوره‌های قرآن نیز توقیفی است؛ و در زمان حیات پیغمبر اکرم به همین ترتیب مشخص و معلوم بوده است. و دلیلی برای اثبات اینکه وضع طور دیگری بوده است، نداریم. بنابراین، نظریه‌ی بعضی از علمای اسلامی که می‌گویند: سوره‌های قرآن را صحابه که قائل بر مبنای اجتهاد خودشان مرتب کرده‌اند، مبنایی ندارد. همچنین، نظریه‌ی دیگری که قائل به تفصیل می‌شود و می‌گوید: ترتیب بعضی از سوره‌های قرآن «اجتهادی» است و ترتیب بعضی دیگر «توقیفی» بی‌اساس است.

بنابراین، نظریه‌ی علامه‌ی زرکشی را نباید پذیرفت که می‌گوید: «و ترتیب بعضی از سوره‌ها از جانب خداوند تعیین نشده، و رعایت آن ترتیب واجب نبوده است، بلکه به اجتهاد و اختیار صحابه واگذار شده بوده است، و به همین دلیل، مصحف هریک از صحابه دارای ترتیبی مخصوص به خودش بوده است!»[75] این نظریه به هیچ وجه قابل قبول نیست. زیرا، اجتهاد صحابه در ترتیب سوره‌های مصحفهای مربوط به خودشان یک گزینش شخصی بوده است، و هرگز نمی‌خواسته‌اند که دیگران را به رعایت ترتیب آن مصاحف وادار کنند، و هیچ‌گاه ادعا نکرده‌اند که مخالفت با ترتیب مصحفشان حرام است. صحابه این مصاحف را برای مردم ننوشته بوده‌اند و مصحف شخصی خودشان بوده است، و پس از آنکه مسلمانان بطور اجماعی ترتیب مصحف عثمان را پذیرفتند، این صحابه نیز پیرو همان ترتیب شدند، و مصاحف شخصی را رها کردند. اگر جز این بود، و صحابه بر این اعتقاد بودند که کار به اختیار و اجتهاد آنان واگذار شده است،حاضر نمی‌شدند که ترتیب مصحف‌های خودشان را بر هم بزنند و از ترتیب مصاحف عثمانی پیروی کنند![76].

از این گذشته، زرکشی خود نیز بر این عقیده است که اختلاف بر سر توقیفی و اجتهادی بودن ترتیب سوره‌های قرآن «لفظی» است، و دانشمندانی که قائل به «توقیفی» بودن ترتیب سوره‌های قرآن هستند، با دانشمندانی که قائل به «اجتهادی» بودن ترتیب همه‌ی سوره‌ها یا بعضی از آنها هستند، فقط در الفاظ با هم اختلاف دارند. دلیل بر این مطلب آنست که امام مالک با آنکه معتقد است که ترتیب همه‌ی سوره‌های قرآن «اجتهادی» است، بر این نکته تأکید می‌کند که صحابه قرآن را جز به ترتیبی که از پیغمبر اکرم شنیده بودند مرتب نکرده‌اند! و بر این پایه، بازگشت اختلاف به اینست که آیا صحابه جایگاه سوره‌های قرآن را به استناد سخن پیغمبر اکرم در خصوص ترتیب سوره‌های قرآن مرتب کرده‌اند؟ تا «توقیفی» باشد؟ یا سوره‌های قرآن را به استناد اینکه عملاً در زمان حیات پیغمبر اکرم چنین ترتیبی داشته‌اند، مرتب کرده‌اند؟ تا «اجتهادی» باشد؟[77].

اماّ، در مورد نظریه‌ای که قائل به تفصیل شده است و ترتیب سوره‌های قرآن را در بعضی سوره‌ها «توقیفی» و در بعضی دیگر «اجتهادی» دانسته است، باید دانست که صاحبان این نظریه وقتی در مقام برشمردن نوع دوم سوره‌های قرآن که - به اعتقاد آنان - ترتیبشان «اجتهادی» است، برمی آیند، اوّلاً، دلیل صحیح و قابل قبولی ارائه نمی‌دهند، و فقط تعداد کمی از سوره‌های قرآن را در ردیف نوع دوم ذکر می‌کنند.

قاضی ابومحمد ابن عطیه می‌گوید: بسیاری از سوره‌های قرآن در زمان رسول خدا ترتیبشان مشخص بوده است. از جمله: سَبع طُوَل[78] (-7 سوره‌ی طولانی اوئل قرآن)؛ حوامیم (- 7 سوره که با حروف مقطعه شروع شده‌اند) و مفصل (- 65 سوره، از سوره‌ی 50- قاف - تا آخر قرآن)[79].

ابوجعفر ابن زبیر[80] معتقد است که سوره‌های «توقیفی» از این هم باید بیشتر باشند، و سوره‌های «اجتهادی» از این هم کمتر. این مطلب به روشنی از سخن وی فهمیده می‌شود که می‌گوید: «روایات گواه این مطلب هستند که سوره‌های قرآن که ترتیبشان «توقیفی» است، تعدادشان بیش از آنست که ابن عطیه گفته است. بنابراین، تعداد کمی از سوره‌های قرآن می‌مانند که در توقیفی یا اجتهادی بودن ترتیبشان اختلاف است»[81].

ثانیاً، برای معرفی تعداد سوره‌های قرآن که می‌تواند ترتیبشان مورد اختلاف باشد، تنها به یک روایت استناد می‌کنند که بسیار ضعیف بلکه جعلی است، و سلسله‌ی سند این روایت در تمام طرق آن به یزید فارسی می‌رسد و او هست که از ابن عباس نقل می‌کند[82]. این شخص (یزید فارسی) را بخاری در ردیف راویان ضعیف نام می‌برد. آن وقت، چگونه می‌توان از چنین کسی خبری را پذیرفت که در نقل آن منفرد است، و مضمونش مبتنی بر ایجاد شبهه در رابطه با تواتر ترتیب سوره‌های قرآن است، و می‌خواهد به تواتر قطعی آیات و سوره‌های قرآن از طریق قرائت و سماع و کتابت در مصاحف خدشه وارد سازد، و همچنین، در باب مسئله‌ی مسلّم و قطعی قرار رداشتن بسمله در آغاز سوره‌های قرآن تشکیک کند، و چنان بنمایاند که گویی عثمان در آغاز هر سوره‌ای که دلش خواسته است بسمله قرار داده است و در آغاز هر سوره‌ای که دلش نخواسته است قرار نداده است، که این تهمت ناروایی نسبت به عثمان است. بنابراین، بدون هیچ اشکالی می‌توانیم بگوییم «این حدیث به کلی مجعول است و اصلی ندارد!»[83]؛ و دلیلی ندارد که با نقل این روایت بی‌پایه مبحث را طولانی کنیم. فقط به این قسمت از روایت اشاره می‌کنیم که در این روایت، عثمان در پاسخ ابن عباس که از او می‌پرسد: «چرا سوره‌ی برائت (- سوره‌ی توبه، سوره‌ی نهم قرآن) را با سوره‌ی انفال (سوره‌ی هشتم قرآن) کنار هم قرار داده‌ای و میانشان بسمله‌ای ننوشته‌ای...»؟ می‌گوید: «سوره‌ی انفال از نخستین قسمتهای قرآن بود که در مدینه نازل شده بود، و سوره‌ی برائت از آخرین قسمتهای نازل شده در مدینه بود، و موضوعات و داستان نزول این دو سوره با هم شباهت و تقارن داشتند، من به گمانم رسید که این دو سوره با هم یکی باشند! رسول خدا هم رحلت فرمود و در این مورد چیزی نفرمود. از این جهت من این دو سوره را در کنار هم قرار دادم و میانشان بسمله ننوشتم...»[84]!.

با توجه به تحقیقی که گذشت، نظریه‌ای که قابل قبول و مستند و مستدل است، این است که ترتیب سوره‌های قرآن به همین ترتیبی که امروز در دسترس ما قرار دارد درست، مانند ترتیب آیات در هر سوره‌ی قرآن «توقیفی» است و به هیچ وجه «اجتهادی» نیست.

البته، این نکته را نباید از نظر دور داشت که علی رغم این توقیف و ترتیب قطعی آسمانی سوره‌های قرآن، حضرت رسول اکرم نیازی نمی‌دیده است که آیات هر سوره را در یک صفحه‌ی جداگانه به دنبال هم بنویسد، یا اینکه تمام قرآن را به صورت یک کتاب مجلّد و کامل درآورد. به دلیل اینکه، اولاً، قاریان و حافظان قرآن بسیار بوده‌اند، و ثانیاً، خود آنحضرت همچنان چشم انتظار رسیدن آیات جدیدی از قرآن، و تداوم وحی قرآن بوده است، و این احتمال را در نظر می‌گرفته است که ممکن است بعضی از احکام قرآن با نزول آیات جدید نسخ بشود[85]. بنابراین، باید گفت: تمام قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده است، ولی در یک مصحف گردآوری نشده است، و علت آن بوده است که صحابه آیات و سوره‌های قرآن را به همان ترتیبی که پیغمبر اکرم به آنها یاد داده بوده است، از بر داشته‌اند، و همان ترتیب توقیفی و آسمانی آیات و سوره‌های قرآن را در خواندن قرآن بادقت کامل رعایت می‌کرده‌اند. زرکشی می‌گوید: «علت آنکه قرآن در زمان رسول خدا به صورت یک مصحف کامل تدوین نشد، آن بود که پیغمبر اکرم نمی‌خواست وقت به وقت، آن را تغییر بدهد. این بود که نگارش قرآن به صورت کامل و مرتب و مدوّن تا رحلت آنحضرت که پایان طبیعی و حتمی نزول وحی بود، به تأخیر افتاد»[86].

در این زمینه، بیشتر علمای اسلامی بر این عقیده‌اند که در جمع قرآن که در زمان رسول خدا انجام پذیرفته است، نگارش قرآن طوری صورت می‌گرفته است که با احرف سبعه (- قرائتهای هفتگانه) سازگار باشد.

در زمان رسول خدا هر چه از قرآن می‌نوشتند، در خانه‌ی آن حضرت می‌گذاشتند، و کاتبان وحی، هریک برای خودشان نیز نسخه‌ای برمی داشتند، و به این ترتیب، نسخه‌های قرآن که کاتبان وحی برای خودشان می‌نوشتند؛ و صحیفه‌های قرآن که در خانه‌ی رسول اکرم جمع آوری و نگهداری می‌شدند، با حافظه‌ی نیرومند صحابه‌ی بیسواد و باسواد، دست به دست یکدیگر می‌دادند، و اصالت قرآن را حفظ و حراست می‌کردند، تا مصداق سخن خداوند تحقق یابد که در آیه‌ی 9، سوره‌ی 15 (حجر) فرموده است:

 ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩ [الحجر: 9].

تقسیم دیگر سوره‌های قرآن:

بر مبنای روایت حدیثی از امام احمد که پیامبر ج فرموده: «بجای تورات (سبع طوال) و بجای زبور (مئین) و به جای انجیل (مثانی) را داده شدم، و با عطا شدن (مفصّل) فزونی یافتم» سوره‌های قرآن از لحاظ کمیت آیه‌ها و برخی از ویژگی‌ها به پنج قسم تقسیم می‌شوند:

اوّل: (سبع طوال) یعنی هفت سوره‌ی طولانی که عبارتند از (بقره / 286)، (آل عمران / 200)، (نساء / 175)، (المائده / 121)، (الانعام / 175) و (الاعراف / 205) و درباره‌ی هفتمین سوره برخی مجموع سوره‌های (انفال / 75) و (براءت / 130) و بر حسب روایت سعید ابن جبیر سوره‌ی (یونس/110) و به روایتی سوره‌ی (کهف / 105) را هفتمین سوره شمرده‌اند (توجه داشته باشید که اعداد پهلوی نامها شماره‌ی آیه‌های آنها است).

دوّم: (مئین یا مئون یعنی صدها) عبارتند از سوره‌های بعد از سبع طوال که هریک از آنها با تفاوت چند آیه بیشتر یا کمتر (مأة) یعنی صد آیه هستند و در مصحف عبدالله بن مسعود - به روایت اتقان - این سوره‌ها عبارتند از یازده سوره:

(برائت / 130)، (نحل /128)، (هود / 121)، (یوسف / 111)، (کهف / 105)، (اسراء / 110)، (انبیاء / 111)، (طه / 122)، (مؤمنون / 118)، (الشعراء / 226) و (الصافات / 181).

سوّم: (مثانی) مجموعه‌ای از سوره‌ها که بعد از (مئین) قرار گرفته‌اند و سبب این نام گذاری ایناست که مثل‌های عبرت انگیز به طور وفور در آنها دوباره و (تثنیه) شده است (و توجه داشته باشید که کلمه‌ی (مثانی) گاهی بر تمامی قرآن و گاهی به سوره‌ی فاتحه اطلاق می‌گردد و این مفهوم جدا از بخش مخصوصی از سوره‌هاست که در اینجا منظور است).

سوره‌های مثانی در مصحف عبدالله ابن مسعود - به روایت اتقان - در حدود چهل سوره است و عبارتند از: (احزاب / 73)، (حج / 74)، (قصص / 88)، (نمل / 92)، (نور / 62)، (انفال / 75)، (مریم / 99)،(عنکبوت / 69)، (روم / 60)، (یس / 83)، (فرقان / 77)، (حجر / 99)، (عنکبوت / 69)، (روم / 60)، (یس / 83)، (فرقان / 77)، (حجر / 99)، (رعد / 43)، (سباء / 54)، (ملائکه / 46)، (ابراهیم / 51)، (ص / 85)، (الّذین کفروا / 40)، (لقمان / 34)، (زمر / 72)، (مؤمن / 82)، (زخرف / 89)، (سجده / 52)، (شوری / 50)، (احقاف / 34)، (جاثیه / 36)، (دخان / 56)، (انا فتحنا / 29)، (الحشر / 24)، (تنزیل سجده / 30)، (طلاق / 11)، (ن /52)، (الحجرات / 19)، (تبارک / 30)، التغابن / 19)، (المنافقون / 11)، (الجمعة / 11)، (الصف / 14)، (قل اوحی / 28)، (انا ارسلنا / 30)، (مجادله / 22)، (ممتحنه / 13) و (تحریم / 12).

چهارم بخش (مفصّل) که بخش سوره‌های کوچک قرآن و در آخر آن واقع شده است و چون با بسمله فواصل زیادی در بین آنها بوجود آمده است آنها را مفصل گفته‌اند و پایان بخش مفصل مورد اتفاق است که سوره‌ی الناس است امّا درباره‌ی آغاز آنها و در نتیجه تعداد آنها بحثهای زیادی به‌عمل آمده است برخی آغاز بخش مفصل قرآن را سوره‌ی ق و برخی حجرات و بعضی تبارک می‌دانند و خطابی و الضّحی را به عنوان آغاز این بخش روایت کرده و گفته است: «قاریان قرآن از این سوره تا آخر قرآن، در فواصل آنها «الله اکبر» گفته‌اند».

تقسیم‌های کوچک دیگر

تقسیم‌های کوچک و القاب و عناوین دیگری برای برخی از سوره‌ها وجود دارد که ناآگاهی از آنها برای مطالعه کنندگان متون دینی مربوط به قرآن، گاهی موجب دردسر و نفهمیدن مطالب مهمی نیز می‌شود، و لازم دانستیم اجمالاً آنها را بیان نماییم.

1-  زهراوین تثنیه زهراء به معنی درخشنده و سوره‌های «بقره و آل عمران» را زهراوین می‌گویند.

2-  قرینتین: سوره‌های توبه و انفال که دارای وجه مشترک و با «بسمله» از هم جدا نشده‌اند.

3-  حامدات: سوره‌های «فاتحه، انعام، کهف، سباء، فاطر» که به «الحمد للهِ» آغاز شده‌اند.

4-  طواسین: سوره‌های «شعرا، نمل و قصص» که در آغاز اوّلی و سومی «طسم» و در آغاز دوم «طس» از حروف مقطعه وجود دارد.

5-  مسبّحات: سوره‌های «اسرا، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی» که تسبیح در آغاز آنها است.

6-  عزایم: سوره‌های «سجده، فصلت، نجم و علق».

7-  حوامیم: سوره‌های «مؤمن، زخرف، سجده، حمعسق، احقاف، جاثیه و دخان» که با «حم» آغاز شده‌اند.

8-  عتاق به معنی قدیمی و اصیل: سوره‌های «اسرا، کهف، مریم،طه، انبیا».


فصل دوم

1200 - [13] (صَحِیح)

عَنْ حُذَیْفَةَ: أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ ج یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ وَکَانَ یَقُولُ: «الله أکبر» ثَلَاثًا «ذُو الْـمَلَکُوتِ وَالْـجَبَرُوتِ وَالْکِبْرِیَاءِ وَالْعَظَمَةِ» ثُمَّ اسْتَفْتَحَ فَقَرَأَ الْبَقَرَةَ ثُمَّ رَکَعَ فَکَانَ رُکُوعُهُ نَحْوًا مِنْ قِیَامِهِ فَکَانَ یَقُولُ فِی رُکُوعِهِ: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ» ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ فَکَانَ قِیَامُهُ نَحْوًا مِنْ رُکُوعِهِ یَقُولُ: «لِرَبِّیَ الْـحَمْدُ» ثُمَّ سَجَدَ فَکَانَ سُجُودُهُ نَحْوًا مِنْ قِیَامِهِ فَکَانَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى» ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ وَکَانَ یَقْعُدُ فِیمَا بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ نَحْوًا مِنْ سُجُودِهِ وَکَانَ یَقُولُ: «رَبِّ اغْفِرْ لِی رَبِّ اغْفِرْ لِی» فَصَلَّى أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ قَرَأَ فِیهِنَّ [الْبَقَرَةَ وَآلَ عِمْرَانَ وَالنِّسَاءَ وَالْـمَائِدَةَ أَوِ الْأَنْعَامَ]

«شَکَّ شُعْبَة» رَوَاهُ أَبُو دَاوُد[87].

1020- (13) حذیفه س گوید: وی پیامبر ج را دیده است که نماز شب می‌گزاردند (و چون ایشان در نماز وارد می‌شدند، نخست) سه بار «الله اکبر» (خداوند از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگ‌تر است) می‌گفتند و پس از آن، این کلمات را بر زبان جاری می‌ساختند:

«ذوالـملکوت والجبروت والکبریاء والعظمة»، «به راستی خداوند، صاحب عزّت و بزرگواری و تسلّط و چیرگی، قدرت و عظمت و بزرگی و سترگی است».

آن‌گاه (پس از خواندن سوره‌ی فاتحه،) کلّ سوره‌ی بقره را تلاوت فرمودند و پس از تلاوت آن، به رکوع رفتند و رکوعشان همچون قیام ایشان طول کشید؛ و در رکوع خویش، پیوسته «سبحان ربّی العظیم» می‌گفتند؛ سپس سرشان را از رکوع بلند کردند و راست ایستادند و قیامِ متّصل به رکوع ایشان نیز به سان رکوعشان طولانی بود. و در قیام متّصل به رکوع، پیوسته «لربّی الحمد» می‌گفتند.

آن‌گاه به سجده رفتند و سجده‌شان نیز مانند قیامشان طولانی بود و در سجده، همواره و به طور مکرّر، «سبحان ربّی الاعلی» می‌گفتند. سپس سر خویش را از سجده برداشتند و در بین دو سجده نشستند که این نشستنشان در بین دو سجده نیز همچون سجده‌شان طول کشید و پیوسته می‌فرمودند: «ربّ اغفرلی؛ ربّ اغفرلی»؛ (پروردگارا! مرا ببخش).

و بدین ترتیب، آن حضرت ج چهار رکعت نماز گزاردند که در آن‌ها، سوره‌های «بقره»، «آل عمران»، «نساء»، «مائده» یا «انعام» را تلاوت فرمودند. و این شک در خواندن سوره‌ی «مائده» یا «انعام» از ناحیه‌ی «شعبه س» است؛ (و شعبه نیز یکی از راویان این حدیث است).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «الملکوت»: عزّت و بزرگواری و تسلّط و چیرگی؛ دارایی و تصرّف؛ پادشاهی خاصّ خدا.

«الجبروت»: صیغه‌ی مبالغه، به معنای قدرت و عظمت و کبریایی.

«العظمة»: بزرگی و عزّت.

«ربّ اغفرلی، ربّ اغفرلی»: مراد از تکرار این دو جمله، تکثیر است؛ یعنی پیامبر ج پیوسته در بین دو سجده، این کلمات و جملات را با خود زمزمه می‌فرمودند.

«شکّ شعبة»: یعنی شعبه س - که یکی از راویان این حدیث است - در این قضیه شک دارد که پیامبر ج پس از سوره‌های «بقره» و «آل عمران» و «نساء»، سوره‌ی «مائده» راخواندند یا سوره‌ی «انعام» را؟

1201 - [14] (حسن)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ قَامَ بِعَشْرِ آیَاتٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَمَنْ قَامَ بِمِائَةِ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ وَمَنْ قَامَ بِأَلْفِ آیَةٍ کُتِبَ من المقنطرین». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([88]).

1201- (14) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس خواندن ده آیه از قرآن را (در نماز شب) به عهده گیرد (و آن‌ها را با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، توأم با تفکّر و تأمّل و تدبّر و تعمّق بخواند،) از زمره‌ی «غافلان» به شمار نخواهد آمد.

و هر کس، خواندن صد آیه را (در نماز شب) به عهده گیرد، از «قانتین» به حساب خواهد آمد؛ و هرکس تلاوت هزار آیه را (در نماز شب) به عهده گیرد، از زمره‌ی «مُقنطرین» خواهد بود».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «من قام بعشر»: یعنی هرکس با تفکّر و تدبّر و اخلاص و صداقت، ده آیه در نماز شب بخواند.

«الغافلین»: غافلان؛ بی‌توجهان؛ ناهشیاران؛ بی‌اعتنایان؛ بی‌ملاحظه‌کاران؛ بی‌فکران.

برای غفلت، تعریفی برتر از آنچه که قرآن در تعدادی از آیات ارائه داده، وجود ندارد. بخشی از آن چنین است: ﴿لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡیُنٞ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ [الأعراف: 179][89]؛ تعریف غافل از جهتی می‌تواند تعریف غفلت هم باشد؛ چه غفلتی بزرگتر از این، که انسان صاحب عقل و قلب باشد و در او تمام قدرت و استعداد برای درک و فهم دنیا و آخرت و بصیرت در امور کلّی و جزئی، مادّی و معنوی باشد؛ آن گاه این قدرت را در راه امور ناچیز هدر دهد؛ و صاحب چشم و گوش باشد وی با چشمانش نور را نمی‌بیند تا راه ثابت و استوار را مشاهده کند؛ و با گوشش خیر و حکمت را نمی‌شنود تا به راه درست و مستقیم راه یابد.

انسان توانایی‌هایی را که از جانب خداوند به او بخشیده شده زمانی ضایع می‌سازد که از ارزش آن آگاه نباشد و یا در آن اسراف کند و در غیر موضع آن به کار گیرد؛ امّا اگر از این امور محروم باشد شایسته نیست به غفلت توصیف شود. پس غفلت همان جهل است، در حالی که عنایت الهی انسان را به عقل مجهّز نموده تا برای کسب معرفت تلاش کند و جهل را طرد نماید؛ آن نابینایی است و حال آن که انسان چشمی دارد به خاطر این که ببیند؛ و آن کری است، وقتی انسان گوش دارد تا بشنود. شریف جرجانی سه تعریف از آن ارائه می‌دهد که هر چند در شیوه‌ی بیان متفاوت ولی به یک معنایند. نخست این که: «غفلت، پیروی از خواسته‌های نفس را گویند.» مراد از نفس در این جا مجموعه‌ی غرایز و شهوتهاست و پیروی از آنها دور شدن از عقلی است که نور و رحمت خداوندی است. امّا تعریف دوم که آن را به سهل شوشتری نسبت می‌دهد عبارت است از: «تلف کردن وقت به بطالت». یعنی مشغول شدن به چیزی که در زندگی معنا ندارد، مثل لهو و لعب و بیهودگی؛ گویی وقت را از بین می‌برد و زندگی را باطل می‌سازد، پس چیزی از زندگی که جز در تقویت عقل و اعتدال نفس معروف باشد، باقی نمی‌ماند. تعریف سوم هم به اهمال و فراموشی و ضایع نمودن پرداخته است: «غفلت از چیزی همان اهمال نمودن آن است».

راغب می‌گوید: «غفلت همان سهوی است که به خاطر کم توجّهی و کم هشیاری نصیب انسان می‌گردد.» و می‌فرماید: ﴿لَّقَدۡ کُنتَ فِی غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا [ق: 22][90]؛ ﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ١ [الأنبیاء: 1][91]؛ ﴿وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ [الأحقاف: 5][92]. و معتقد است که آن یکی از وجوه کفر است. لذا آیه‌ی ﴿مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا [الکهف: 28][93] را چنین تفسیر می‌کند: «آن را بی‌آن که ایمان در آن نوشته شود، رها کردیم.» و به معنای فراگیرتری منتقل می‌شود و می‌گوید، معنای آیه چنین است: «کسی که قلبش را از حقایق غافل ساختیم». انسان هم زمانی از حقایق غفلت می‌ورزد که به جهت مقابل آن، یعنی اباطیل و اوهام، روی نماید.

درستی نظر راغب را، سخن ابوطالب مکی در قوّت القلوب تأئید می‌کند، که سلمان روزی از علی س پرسید: «به ما بگو که کفر بر چه چیزی بنا شده است؟ فرمود: بر چهار چیز: شک، جفا، غفلت و نابینایی.»

ابوطالب مکی در پی یافتن علل گناه و از جمله غفلت معتقد است: «اصل همه‌ی آن، حبّ دنیا و ترجیح دادن آن بر امر خداوند و غلبه هوای نفس بر قلب است؛ مگر سخن خداوند را نشنیده‌ای که فرمود: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ [النحل: 107][94]. تا آنجا که می‌فرماید:﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ [النحل: 108][95]. و به نشان خطاب فرمود: ﴿وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ [النازعات: 40][96]؛ یعنی از ترجیح دادن دنیا؛ چون کلام در توصیف آنها به طغیان و برتر دانستن زندگی دنیاست. سپس فرمود: «خداوند بر دلهایشان مُهر زده است»، و آنها از هوای نفس خود پیروی کرده‌اند. و پیروی از هوا به جای طبایع قلب و طبایع قلب به جای عذاب، گناه و میراث گناه هم کر شدن از فهم خطاب است.»

وقتی در باب غفلت سخن می‌گوییم، شایسته است که از سخن حکیمانه‌ی باباطاهر غفلت نکنیم. می‌گوید: «اصل غفلت، محرومیت است.» معنای آن در شرح عین القضات، آن است که ذکر بنده، نتیجه‌ی ذکر حق درباره‌ی اوست، و همچنین غفلت او از پروردگارش شاخه‌ای از فراموشی حق از او، محرومیت وی از بهره و بخت خداوندی، اصل و ریشه‌ی آن است.» همچنین می‌گوید: «هر کس ساعتی از خداون غافل باشد در حقیقت از او نافرمانی کرده است، و هرکس از نفس خود غافل باشد در حقیقت او را کشته است.» او نفس را مذکر آورده است نه مؤنّث. حکیم گنابادی غفلت را چنین شرح می‌دهد: «معیار طاعت و معصیت، ذکر و غفلت است، و هرکس از نفسش که همان اسب سرکش نسبت به سوارش می‌باشد غفلت ورزد، تا هر زما ن‌که سوار از افسار زدن به آن غفلت ورزد، اختیار را از او می‌گیرد و طغیان می‌کند و خود و سوار را نابود می‌سازد.» چنان که در حدیث آمده است. «شما لگام زده اید.» چون ولایت و ذکر همچون افساری برای نفسند و اگر سالک از افسار زدن به نفس غفلت ورزد، به طغیان و تجاوز دچار می‌شود.

گویی ما از سخن گفتن در باب غفلت از معنای بعید و دقیق آن دور شدیم؛ البتّه مانعی نیست، چون غفلت یک نوع نیست و در یک درجه و مرتبه هم نیست، بلکه انواع ودرجاتی دارد. غفلت به معنای قریب آن: که عموم و خواص در آن مشترکند، امّا به معنای بعید آن: تنها نصیب کسانی می‌شود که در مدارج بالای ایمان، علم و ذوق باشند. باباطاهر چه خوب آن را بیان کرده است که گفت: «غفلت سه نوع است: غفلت صادقان، غفلت عارفان و غفلت غافلان. امّا غفلت صادقان، وابستگی به ذکر به جای مذکور است؛ و غفلت عارفان رجوع از واجبات و روی آوردن به مستحبّات؛ و امّا غفلت غافلان فرونهادن حق در دو جهان...»

عین القضات در شرح آن می‌گوید: «غفلت از خداوند سه درجه دارد: غفلت از ذات و ذکر و حکمش، که همان غفلت غافلان است که نه حق را مشاهده می‌کنند و نه ذکرش می‌گویند و نه مطیع فرمانش هستند. و غفلت از ذات او نه ذکر و حکم و فرمان او، که غفلت صادق است؛ آنهایی که خداوند را یاد می‌کنند واز حکمش پیروی و او را مشاهده نمی‌کنند. و غفلت از امور واجبش نه از ذات و ذکر او، که آن غفلت عارفان است؛ آنهایی که حق را مشاهده و ذکرش می‌گویند، امّا در برخی از واجباتش دچار لغزش می‌شوند و به مستحبات روی می‌آورند که به خاطر غفلت آنها از بهره‌ی مرید به آن است؛ وقتی ابتلای خداوند یادآوری اوست تا او را یاد کنند، پس نادیده گرفتن حق سبب غفلت آنها از یاد او می‌شود، و صادق در ارادت را حق، هرگز به ذکرش رها نمی‌کند، گاهی به بلا و گاهی به سلامتی.

می‌خواهیم با سخنان عمیق و دقیق باباطاهر بیشتر باشی، که در ظاهر مبهم و شگفت ولی در باطن پر از درّ و مروارید است. می‌گوید: «اصل طغیان و سرکشی جهل و غفلت است؛ و جهل به غفلت، کفر؛ و غفلت از جهل، توحید است». عین القضات آن را چنین شرح می‌کند: «جهل اگر به خاطر عدم شناخت باشد، ناپسند است، و اگر به خاطر شناخت باشد، پسندیده؛ همچنین غفلت هم اگر از خداوند باشد، ناپسند و اگر از نفس باشد، پسندیده. اصل طغیان هم جهل و عظمت ناپسند است و تمامی حقایق معارف، جهل و غفلت پسندیده است، به این که علم را از نفست سلب نمایی و در خداوند منحصر نمایی، و از نفست به خاطر حضورت غافل باشی؛ چون این جهل نتیجه‌ی علم به خداوند است نه غفلت از او. بصیرکسی است که بشنود و بیندیشد، و اندیشه کند و بصیرت یابد، و از عبرتها پند گیرد و راه هموار و روشن را بپیماید، و از سقوط در پرتگاهها و گمراهی در راههای مبهم و نامشخص بپرهیزد؛ و گمراهان را علیه خود با افراط در حق و تحریف در گفتار و یا ترس از راستی به کار نمی‌گیرد. پس‌ای شنونده! از خواب غفلت خود بیدار شو! چه بی‌مقدارند آنهایی که استعدادشان را در پذیرش در رحمت الهی و ایستادن در مسیر وزش نفحه‌های ربّانی از بین می‌برند، و آیات خداوندی را مشاهده می‌کنند، و موعظه‌های حق را می‌شنوند و از دلیل و حجتی که فطرتشان تلقین می‌کنند، سودی نمی‌برند». «عقل و چشم و گوش در کار او از بین نمی‌روند؛ چون آنها را به همین خاطر آفریده است، و فرمود: ﴿لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِ [الروم: 30]([97])؛ مگر آن که خداوند آنها را تغییر دهد. امّا خداوند نعمتی را که به قومی داد تغییر نمی‌دهد، مگر این که خودشان آن را تغییر دهند. فرمود: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمۡ یَکُ مُغَیِّرٗا نِّعۡمَةً أَنۡعَمَهَا عَلَىٰ قَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ [الأنفال: 53]([98]).

«القانتین»: فروتنان؛ متواضعان؛ فرمانبرداران؛ خاشعان. از مصدر «قنوت» به معنای «بریدن از امور جهان و پرداختن به مناجات یزدان و اشتغال به ذکر و دعای خداوند منّان» است.

«المقنطرین»: حاصل کنندگان اجر و پاداش فراوان؛ آنان که پاداشی زیاد، فراچنگ آورند.

1202 - [15] (ضَعِیف)

وَعَن أبی هُرَیْرَة قَالَ: کَانَ قِرَاءَةُ النَّبِیِّ ج بِاللَّیْلِ یَرْفَعُ طَوْرًا وَیَخْفِضُ طَوْرًا. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([99]).

1202- (15) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج در نماز تهجّد، گاهی قرائت خویش را با آواز بلند و گاهی با صدایی آهسته، می‌خواندند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«یرفع»: صدای خود را بلند می‌کرد؛ آوازش را بالا می‌برد.

«طوراً»: گاهی؛ گاهی اوقات؛ گاه‌گاهی؛ بعضی‌وقت‌ها؛ برخی اوقات، هراز گاهی، گاه به گاه.

«یخفف»: صدای خود را پایین می‌آورد؛ آوازش را به زیر می‌آورد.

1203 - [16] (حسن)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَتْ قِرَاءَةُ النَّبِیِّ ج عَلَى قَدْرِ مَا یَسْمَعُهُ مَنْ فِی الْـحُجْرَةِ وَهُوَ فِی الْبَیْتِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([100]).

1203- (16) عبدالله بن عباس س گوید: قرائت رسول خدا ج چنان بود که گاهی اشخاصی که در صحن حیاط خانه بودند، صدای قرائت آن حضرت ج را از درون حُجره می‌شنیدند. (یعنی قرائت پیامبر گرامی اسلام ج به صورت متوسط و میانه بود که نه بسیار بلند بود و نه بسیار کوتاه و پوشیده).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«الحُجرة»: صحن حیاط خانه.

«البیت»: خانه. جمع: بیوت.

1204 - [17] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج خَرَجَ لَیْلَةً فَإِذَا هُوَ بِأَبِی بَکْرٍ یُصَلِّی یَخْفِضُ مِنْ صَوْتِهِ وَمَرَّ بِعُمَرَ وَهُوَ یُصَلِّی رَافِعًا صَوْتَهُ قَالَ: فَلَمَّا اجْتَمَعَا عِنْدَ النَّبِیَّ ج قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ مَرَرْتُ بِکَ وَأَنْتَ تُصَلِّی تَخْفِضُ صَوْتَکَ» قَالَ: قَدْ أَسْمَعْتُ مَنْ نَاجَیْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَقَالَ لِعُمَرَ: «مَرَرْتُ بِکَ وَأَنْتَ تُصَلِّی رَافِعًا صَوْتَکَ» فَقَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ أُوقِظُ الْوَسْنَانَ وَأَطْرُدُ الشَّیْطَانَ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «یَا أَبَا بَکْرٍ ارْفَعْ مِنْ صَوْتِکَ شَیْئًا» وَقَالَ لِعُمَرَ: «اخْفِضْ مِنْ صَوْتِکَ شَیْئًا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وروى التِّرْمِذِیّ نَحوه([101]).

1204- (17) ابوقتاده س گوید: شبی رسول خدا ج (از خانه) بیرون شدند و یکباره با ابوبکر س مواجه شدند که با قرائتی آهسته، نماز می‌گزارد؛ و گذر ایشان بر عمر بن خطاب س نیز افتاد که با آواز بلند، نماز می‌گزارد.

ابوقتاده س در ادامه‌ی سخنانش گوید: چون ابوبکر س و عمر س (در وقتی دیگر) به محضر آن حضرت ج حضور یافتند، پیامبر ج خطاب به ابوبکر صدّیق س فرمودند: «ای ابوبکر! من (دیشب) از کنار تو عبور کردم و دیدم که (قرائت) نماز خویش را به آهستگی می‌خوانی»! ابوبکر س عرض کرد: ای رسول خدا ج! صدایم را به کسی که با او مناجات می‌کردم، رساندم.

آن‌گاه پیامبر ج خطاب به عمر س فرمودند: «از کنار تو نیز عبور کردم و دیدم (قرائت) نماز خویش را با آواز بلند می‌خوانی!» عمر س گفت: ای رسول خدا ج! من با آواز بلند قرائت می‌خواندم تا کسانی را که خوابیده‌اند، بیدار کنم و شیطان را از خویش برانم.

پیامبر ج فرمودند: «ای ابوبکر! تو مقداری صدای خویش را بلند کن». و به عمر فاروق س نیز فرمودند: «تو‌ای عمر! مقداری صدای خویش را پایین‌تر آور و آهسته‌تر بخوان».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ترمذی نیز به سان آن را در معنا - نه در لفظ - روایت نموده است].

شرح: «قد اَسمعتُ من ناجیتُ»: صدایم را به کسی که با او مناجات می‌کردم، رساندم. این سخن ابوبکر س برگرفته شده از این آیه بود: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦ [البقرة: 186]؛ «و هنگامی که بندگانم از تو درباره‌ی من بپرسند (که من نزدیکم یا دور. بگو:) من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند، پاسخ می‌گویم (و نیاز او را برآورده می‌سازم). پس آنان هم دعوت مرا (با ایمان و عباداتی همچون نماز و روزه و زکات) بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند (و با نور ایمان، به مقصد برسند)».

«اوقظ»: بیدار می‌کنم؛ از خواب بلند می‌کنم؛ به حرکت درمی‌آورم؛ برمی‌انگیزم.

«الوسنان»: خواب‌آلودها؛ چُرتی‌ها؛ افراد به خواب رفته.

«اَطرد»: دور می‌کنم؛ دفع می‌کنم؛ طرد می‌کنم.

به هر حال، از احادیث بالا، معلوم می‌شود که در حالت عادی و معمولی، مناسب است که قرائت نماز تهجّد، متوسط و میانه باشد که نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه و آهسته باشد.

و اگر زمانی - بنا به دلیلی خاصّ - آهسته خواندن مناسب بود، در آن صورت بهتر آن است که آهسته خوانده شود و اگر به عکس، زمانی مصلحت در آن بود که قرائت با صدای بلند خوانده شود، در آن صورت بهتر آن است که قرائت با آواز بلند خوانده شود.

به هر حال، احادیث بالا، بیانگر دو موضوع بسیار مهم است:

1-  امّت اسلامی، یک امّت میانه و مُعتدل است؛ زیرا شرافت و زیبایی آن، در آن است که از افراط و تفریط به دور است و در حدّ اعتدال و میانه قرار دارد.

معتدل از نظر «عقیده»؛ که نه راه «غلوّ» را می‌پیمایند و نه راه «تقصیر و شرک»؛ نه طرفدار «جبر» هستند و نه «تفویض»؛ نه درباره‌ی صفات خدا معتقد به «تشبیه» هستند و نه «تعطیل».

معتدل از نظر «ارزش‌های معنوی و مادّی»؛ که نه به کلّی در جهان مادّه فرو می‌روند که معنویت به فراموشی سپرده شود و نه آن چنان در عالم معنا فرو می‌روند که از جهان ماده به کلّی بی‌خبر گردند؛ نه همچون گروه عظیمی از یهود، جز گرایش مادّی چیزی را نشناسند و نه همچون راهبان مسیحی که به کلّی ترک دنیا گویند.

معتدل از نظر «علم و دانش»؛ که نه آن چنان بر دانسته‌های خود، جمود دارند که علوم دیگران را پذیرا نشوند و نه آن‌گونه خودباخته‌اند که به دنبال هر صدایی برخیزند.

معتدل از نظر «روابط اجتماعی»؛ که نه اطراف خود حصاری می‌کشند که از جهانیان به کلّی جدا شوند، و نه اصالت و استقلال خود را از دست می‌دهند که همچون غرب‌زدگان و شرق‌زدگان در این ملّت و آن امّت، ذوب شوند!.

معتدل از نظر «شیوه‌های اخلاقی»، «عبادت»، «تفکّر» و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگی و حیات.

یک مسلمان واقعی و راستین، هرگز نمی‌تواند انسان یک بُعدی باشد، بلکه انسانی است دارای ابعاد مختلف، متفکّر، با ایمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان، فعّال، آگاه و باگذشت.

2-  این حکم اسلامی، یعنی اعتدال در «جَهر» (بلند خواندن) و «اِخفات» (آهسته خواندن)، از دو نظر به ما، دید و درک می‌بخشد:

نخست از این نظر که می‌گوید: عبادت‌های خود را آن‌چنان انجام ندهید که بهانه به دست دشمنان بدهد و آن‌ها را به استهزارء و ایرادگیری وادارد؛ چه بهتر که توأم با متانت و آرامش و ادب و نزاکت باشد که نه تنها نتوانند بر آن خرده‌گیری کنند، بلکه نمونه‌ای از شکوه و ادب اسلامی و اُبهّت و عظمت عبادت‌ها گردد.

آن‌هایی که سعی دارند در مواقعی که مردم استراحت کرده‌اند، به صداهای گوش‌خراشی که از بلندگوهای پرغوغا راه می‌اندازند تا موجودیت جلسه‌ها و محفل‌های خود را نشان دهند و به پندار خویش با این عمل، صدای اسلام را به گوش دیگران برسانند؛ این نه تنها صدای اسلام نیست، بلکه باعث پراکندگی مردم از اسلام و در نتیجه ضربه‌ای است به تبلیغات دینی.

و دیگر این که: این حکم اسلامی، باید الگویی باشد برای همه‌ی اعمال و کردار ما و تمام برنامه‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی؛ باید همه‌ی این‌ها، دور از افراط و تفریط‌کاری‌ها و تندروی‌ها و تفریط‌کاری و مسامحه و سهل‌انگاری باشد.

1205 - [18] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: قَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج حَتَّى أَصْبَحَ بِآیَةٍ وَالْآیَةُ: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١١٨ [المائدة: 118].

رَوَاهُ النَّسَائِیّ وَابْن مَاجَه([102]).

1205- (18) ابوذر س گوید: شبی رسول خدا ج (در تمام رکعت‌های نماز شب و پس از خواندن سوره‌ی فاتحه،) فقط یک آیه از قرآن را تلاوت فرمودند و شب را به صبح رساندند؛ و آن آیه، عبارت بود از: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١١٨ [المائدة: 118]؛ «اگر آنان را عذاب کنی، بندگان تو هستند (و هرگونه که بخواهی درباره‌ی ایشان می‌توانی عمل کنی) و اگر از ایشان گذشت کنی (تو خود دانی و توانی؛) چرا که تو چیره و توانا و کاربجایی؛ (از این رو، نه بخشش تو نشانه‌ی ضعف و نه مجازات تو، بدون حکمت است)».

[این حدیث را نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: ابوذر غفاری س در روایتی دیگر گوید: رسول خدا ج شبی تا بامداد این آیه (آیه‌ی شماره‌ی 118 سوره‌ی مائده) را تلاوت نمودند و با همین یک آیه، رکوع و سجده کردند؛ و چون صبح شد، گفتم: ای رسول خدا ج! شما تمام شب، پیوسته تا بامداد این آیه را می‌خواندید و با آن رکوع و سجده می‌کردید، راز این کار در چیست؟

فرمودند: «من در این شب برای امّت خود از پروردگار عز و جل درخواست شفاعت نمودم و او این شفاعت را به من عطا کرد. امّت من به این شفاعت دست می‌یابد - اگر خدا بخواهد - اما این شفاعت، مخصوص کسی است که به خداوند بلندمرتبه، چیزی را شریک نیاورد».

به هر حال؛ قلب پیامبر ج با خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود. عبادت و بندگی خدا را دوست می‌داشت؛ شب به شب زنده‌داری و گزاردن نماز می‌پرداخت و قسمتی از روز را هم صرف آن می‌کرد. نور چشم و لذّتش را در نماز می‌یافت.

آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر ج به خود جلب کرده و می‌کند، همین جمع شگفت‌آوری است که پیامبر ج میان عبادت و پرداختن به امور دنیایی ایجاد کرده بود. آن حضرت ج با وجودی که به بالاترین مراتبِ عبادت و بندگی خدا رسیده بود، باز هم زندگی بسیاری از فقرا و افراد خانواده‌اش را تأمین می‌کرد؛ در مورد پرداختن به امور دنیایی با تلاش و فعالیت می‌زیست؛ با یک امّت مقابله می‌نمود؛ حکومت نو ظهور و تازه به قدرت رسیده‌ای را در اَنظار جهانیان اداره می‌کرد؛ به نزد پادشاهان سفیر می‌فرستاد و آنان را به دین خود فرا می‌خواند؛ گروه‌ها و هیئتهای نمایندگی را به حضور می‌پذیرفت و آنها را گرامی می‌داشت؛ سریه‌ها به اطراف و اکناف می‌فرستاد و خود فرماندهی را به عهده می‌گرفت؛ و با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان به بحث و مجادله می‌پرداخت؛‌ آماده‌ی پیروزی می‌شد و در عین حال برای این که مبادا شکست بخورد احتیاط می‌کرد؛ کارگزاران را تعیین می‌کرد، و مالها را جمع‌آوری می‌نمود؛ و خودش آن را تقسیم می‌کرد و می‌فرمود: اگر من دادگری نکنم چه کسی دادگری می‌کند؟ و به تبیین دین خدا برای مردم می‌پرداخت؛ موارد مجمل وحی را بسط و شرح می‌داد و جاهای دشوار را توضیح می‌داد، و سنّتها وضع می‌کرد، و از اصل مسایل، فروع آن را بیرون می‌کشید، و آنچه را خداوند او را از آن آگاه نکرده بود به آنچه او را از آن آگاهانیده بود، برمی‌گرداند.

در حالی که او در همه‌ی این حالات، اعمال روزانه‌ای را که مردمان جهان بدان مبادرت می‌ورزند، انجام می‌داد و در میان همه‌ی این رنجها و گرفتاری‌ها، پیامبر ج شب و روز به صورت عابدی پدیدار می‌گردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوهها بدین کار می‌پردازند.

این جمع و ربط بین دین و دنیا از پیامبر ج الگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بی‌نظیر در تاریخ بشر پدید می‌آورد.

اوقات روزانه‌اش را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: یکی برای عبادت؛ یکی برای مردم و یکی برای خانواده‌اش؛ و اگر امور مردم نیازمند وقت بیشتری می‌بود، از وقت مخصوص خانواده‌اش می‌کاست، و وقتی را که ویژه‌ی عبادت خداوند بود محفوظ نگاه می‌داشت، و بر این امر به گونه‌ی شگفت انگیزی مواظبت می‌نمود به طوری که چه یاران و چه دشمنان خویش را بیشتر به حیرت و شگفتی وا می‌داشت.

این است پیامبر اکرم ج که در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص، و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همیشگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانه‌های بی‌بند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامه ریشه کن سازد. براستی که همه‌ی اهداف زندگی، با کامل‌ترین وجه ممکن در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.

1206 - [19] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ فَلْیَضْطَجِعْ على یَمِینه». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد([103]).

1206- (19) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه کسی از شما دو رکعت سنّت صبح را گزارد، باید بر پهلوی راست خویش دراز بکشد و بخوابد».

[این حدیث را ترمذی ابوداود روایت کرده‌اند].

«فلیضطجع علی یمینه»: این امر، برای استحباب و جواز است نه وجوب. پیش‌تر - به طور مفصّل - در این مورد بحث شد.


فصل سوم

1207 - [20] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ: أَیُّ الْعَمَلِ کَانَ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج؟ قَالَتْ: الدَّائِمُ قُلْتُ: فَأَیُّ حِینَ کَانَ یَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ؟ قَالَتْ: کَانَ یَقُومُ إِذا سمع الصَّارِخ([104]).

1207- (20) مسروق (تابعی)/ گوید: از عایشهلپرسیدم: محبوب‌ترین و دوست داشتنی‌ترین عمل و کردار از دیدگاه رسول خدا ج چه بود؟ او در پاسخ گفت: کرداری که همیشه انجام بگیرد. گفتم: رسول خدا ج چه وقت برای نماز شب بیدار می‌شدند؟ گفت: وقتی که بانگ خروس را می‌شنیدند، برای نماز شب بلند می‌شدند (و نماز می‌گزاردند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«اَحَبُّ»: بهترین؛ برترین؛ پسندیده‌ترین؛ خوش‌ترین؛ محبوب‌ترین؛ دوست‌داشتنی‌ترین.

«الدائم»: عمل و کرداری که بر آن مواظبت و پای‌بندی شود.

«الصارخ»: بانگ خروس.

1208 - [21] (صَحِیح)

وَعَن أنس قَالَ: مَا کُنَّا نَشَاءُ أَنْ نَرَى رَسُولَ الـلّٰهِ ج فِی اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْنَاهُ وَلَا نَشَاءُ أَنْ نَرَاهُ نَائِما إِلَّا رَأَیْنَاهُ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ([105]).

1208- (21) انس بن مالک س گوید: گاهی چنان بود که می‌پنداشتیم در این وقت از شب، باید آن حضرت ج در خواب باشند و حال آن که ایشان را در حال نماز می‌دیدیم؛ و گاهی می‌پنداشتیم که باید آن حضرت ج را در حال نماز ببینیم و حال آن که ایشان را در حال خواب می‌دیدیم.

[این حدیث را نسایی روایت کرده است].

شرح: «ما کنّا نشاء ان نری رسول الله ج فی اللیل مصلّیاً»: مراد این است که برای نماز شب رسول خدا ج نیز وقت مشخّص و معینی وجود نداشت که حصّه‌ی مشخّصی از شب را برای خواب و حصّه‌ی معینی را برای عبادت و نماز قرار دهند؛ بلکه عادت پیامبر ج چنان بود که گاه چنین تصوّر می‌شد که در این وقت شب، آن حضرت ج باید خواب باشند، حال آن‌که ایشان بیدار و در حال خواندن نماز بودند. و گاهی چنین تصوّر می‌شد که در این وقت شب، ایشان نماز می‌خوانند، حال آن که ایشان خواب بودند.

1209 - [22] (صَحِیح)

وَعَنْ حُمَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج قَالَ: قُلْتُ وَأَنَا فِی سَفَرٍ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج: وَاللَّهِ لَأَرْقُبَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج لِلصَّلَاةِ حَتَّى أَرَى فِعْلَهُ فَلَمَّا صَلَّى صَلَاةَ الْعِشَاءِ وَهِیَ الْعَتَمَةُ اضْطَجَعَ هَوِیًّا مِنَ اللَّیْلِ ثُمَّ اسْتَیْقَظَ فَنَظَرَ فِی الْأُفُقِ فَقَالَ: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا﴾. حَتَّى بَلَغَ إِلَى ﴿إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ

ثُمَّ أَهْوَى رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِلَى فِرَاشِهِ فَاسْتَلَّ مِنْهُ سِوَاکًا ثُمَّ أَفْرَغَ فِی قَدَحٍ مِنْ إِدَاوَةٍ عِنْدَهُ مَاءً فَاسْتَنَّ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى حَتَّى قُلْتُ: قَدْ صَلَّى قَدْرَ مَا نَامَ ثُمَّ اضْطَجَعَ حَتَّى قُلْتُ قَدْ نَامَ قَدْرَ مَا صَلَّى ثُمَّ اسْتَیْقَظَ فَفَعَلَ کَمَا فَعَلَ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَقَالَ مِثْلَ مَا قَالَ فَفَعَلَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج ثَلَاثٌ مَرَّاتٍ قَبْلَ الْفَجْرِ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ([106]).

1209- (22) حمید بن عبدالرحمن بن عوف س گوید: یکی از یاران پیامبر ج گفته است: در حالی که همراه با پیامبر ج در سفر بودم، (به خود، یا به دوستان و همراهان خویش) گفتم: سوگند به خدا! خودم (امشب) نماز رسول خدا ج را زیر نظر می‌گیرم تا عمل و کردار آن حضرت ج را ببینم (و از چگونگی نماز شب ایشان و تعداد رکعت‌های آن، آگاهی یابم و در این زمینه بدیشان اقتدا و تأسّی نمایم).

پس چون آن حضرت ج نماز عشاء - که به «عتمه» مشهور است - خواندند، بخش زیادی از شب را خوابیدند؛ آن‌گاه از خواب بیدار شدند و به کرانه‌ی آسمان نگاه کردند و این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿...رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا... [آل عمران: 191]؛ تا آن که به ﴿...إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ [آل عمران: 194] رسیدند.

سپس دست خویش را به سوی بستر خود دراز کردند و از (زیر) آن، مسواکی را بیرون آوردند؛ آن‌گاه از مشکی که کنار ایشان قرار داشت و در آن، آب بود، در ظرفی (برای وضو یا خیس کردن مسواک) آب ریختند؛ پس از آن مسواک کردند و از جای خود برخاستند و به نماز ایستادند؛ (و به اندازه‌ای نماز خواندند که) با خود گفتم: رسول خدا ج به همان اندازه‌ای که خوابیده‌اند، نماز خواندند؛ سپس پهلو به زمین نهادند و خوابیدند، (و به اندازه‌ای خواب شدند که) با خود گفتم: رسول خدا ج به همان اندازه‌ای که نماز خوانده‌اند، خوابیدند. آن‌گاه دوباره از خواب بلند شدند و همان کاری را انجام دادند که بار نخست انجام داده بودند و همان آیاتی را خواندند که بار اول آن‌ها را خوانده بودند. و در مجموع، رسول خدا ج این عمل را پیش از طلوع صبح صادق، سه بار تکرار نمودند.

[این حدیث را نسایی روایت کرده است].

شرح: «انّ رجلاً» مراد از این مرد، زید بن خالد جُهنی س است.

1-  «اصحاب»: صحابه؛

الف) تعریف لغوی: «صحابه» در لغت، مصدر است و به معنای «الصحبة» [دوستی، رفاقت، همراهی، یار و همدم شدن، معاشرت، گفتگو] می‌باشد. و واژه‌ی «صحابی» و «صاحب» نیز به همین معنا آمده است. و جمع آن بر وزن «اصحاب» و «صَحْب» است؛ و «صحابه» [مفرد]، به معنای «اصحاب» [جمع] نیز زیاد مورد استعمال قرار می‌گیرد. [یعنی واژه‌ی «صحابه» - که مفرد است - به معنای واژه‌ی «اصحاب» - که جمع صحابه است - زیاد به کار برده می‌شود. و زیاد اتفاق می‌افتد که کسی «صحابه» را به کار برده و منظورش جمعی از صحابه است].

ب) تعریف اصطلاحی: صحابی در اصطلاح، به کسی گویند که پیامبر اکرم ج را در حال اسلام ملاقات و دیدار کرده، و بر اسلام نیز مرده باشد؛ گر چه در این فاصله، ارتدادی نیز رخ داده باشد؛ بنا به قول صحیح. [یعنی اگر فردی به پیامبر ج ایمان آورد و ایشان را ملاقات نمود، و سپس از اسلام برگشت و مرتد شد، و در آخر، دوباره به آغوش اسلام بازگشت و از ارتدادش توبه نمود، باز هم به چنین فردی، «صحابی» گفته می‌شود]([107]).

2-  اهمیت «شناخت صحابه» و فایده‌ی آن:

«شناخت صحابه»، علمی بس مهم و اساسی و بزرگ و بنیادین است که در آن فواید و نکاتی ارزنده و مفید به ودیعه نهاده شده است. و یکی از فواید مهم آن، شناخت «متصل» از «مرسل» است.

3-  به چه وسیله‌ای «صحبت و همراهی» صحابی [با پیامبر گرامی اسلام ج ]، شناخته می‌شود؟:

«صحبت و همراهی صحابی [با پیامبر ج ]»، به یکی از این امور پنج گانه، شناخته می‌شود که عبارتند از:

الف) تواتر: مانند ابوبکر صدیق س، عمر بن خطاب س، و سایر عشره‌ی مبشره.

ب) شهرت: مانند ضمام بن ثعلبة س، و عکاشة بن مِحصن س.

ج) خبر دادن فردی از صحابه [به اینکه فلانی، صحابه‌ی پیامبر ج است].

د) خبر دادن فردی مؤثق و معتبر از تابعین [به اینکه فلانی، صحابه‌ی پیامبر گرامی اسلام ج است].

ه‍) خبر دادن خود فرد به اینکه وی از زمره‌ی اصحاب پیامبر ج است. البته مشروط بر اینکه وی فردی عادل، و ادعایش نیز قابل تصور و محتمل باشد([108]).

4-  عادل بودن تمامی صحابه:

به اجماع علمای مورد اعتبار و صاحب‌نظران اسلامی مُعتمد، تمامی صحابه عادل هستند؛ خواه این صحابه از زمره‌ی افرادی باشند که در فتنه‌ها قاطی شده‌اند و یا از جمله‌ی افرادی باشند که خویشتن را از فتنه‌ها [یعنی دوره‌ی خلافت عثمان س و بعد از آن که اهواءو حزبگرایی، امت اسلامی را در برگرفت] دور نگه داشته‌اند و بدانها نزدیک نشده‌اند. [و همه‌ی آنها عادل هستند و خداوند متعال عدالت آنان را در قرآن به اثبات رسانده و در بیشتر از یک سوره‌ی قرآن، آنان را ستایش و تمجید فرموده است. از جمله در آخر سوره‌ی «فتح» به خصوص مهاجرین و انصار و اصحاب بیعة الرضوان را به ستایش خود مختص نموده است. و رسول گرامی اسلام ج در چندین حدیث به بیان عدالت و امانت آنان پرداخته و سیرت و تاریخ پاک اسلام نیز گواه عدالت و امانت‌داری آنان می‌باشد].

و معنای «عدالت صحابه»، این است که آنها از اینکه به عمد به دروغ‌پردازی در روایت بپردازند، اجتناب و خودداری می‌کردند و از انحراف و کجروی و فساد و بیراهه رفتن در روایت نیز، پرهیز می‌نمودند و دوری می‌جستند و مرتکب اموری نمی‌شدند تا به ذریعه‌ی انجام آنها، روایتشان از درجه‌ی اعتبار و قبولیت بیفتد؛ پس بدین گونه می‌توان چنین نتیجه گرفت که تمامی روایات صحابه - بدون بدوش کشیدن سختی‌های تحقیق و بررسی در مورد عدالت آنها - مورد قبول است؛ و در مورد افرادی از آنها که در فتنه‌ها قاطی شده‌اند، می‌توان چنین نتیجه گرفت که به خاطر حسن ظن بدانها، امر هریک از آنها بر اجتهاد حمل می‌شود که هریک از آنها در این اجتهادشان مأجور می‌باشند، چرا که آنها حاملان شریعت و از زمره‌ی «خیر القرون» به شمار می‌آیند.

5-  صحابی‌هایی که بیش از دیگران حدیث روایت کرده‌اند:

شش تن از صحابه از زمره‌ی صحابی‌هایی هستند که بیش از دیگران به روایت حدیث پرداخته‌اند، و این شش نفر به ترتیب عبارتند از:

الف) ابوهریره س: تعداد مرویات: 5374 حدیث. از وی بیش از سیصد مرد نیز حدیث نقل نموده‌اند.

ب) ابن عمر س: تعداد مرویات: 2630 حدیث.

ج) انس بن مالک س: تعداد مرویات: 2286 حدیث.

د) ‌ام المؤمنین عایشهp: تعداد مرویات: 2210 حدیث.

ه‍) ابن عباس س: تعداد مرویات: 1660 حدیث.

و) جابر بن عبدالله س: تعداد مرویات: 1540 حدیث. [و ابوسعید خدری س: تعداد مرویات: 1170 حدیث].

6-  صحابی‌هایی که بیش از دیگران، فتوا می‌دادند:

بیشتر فتواهای صحابه، از ابن عباس س نقل شده است، و پس از ایشان، اکثر فتواها از بزرگان علمای صحابه روایت شده‌اند که بنا به گفته‌ی مسروق، بزرگان علمای صحابه، شش نفر بوده‌اند؛ وی در این زمینه گفته است:

«انتهی علم الصحابة الی ستة: عمر و علی و ابی بن کعب و زید بن ثابت وابی الدرداء و ابن مسعود».

«علم صحابه، به شش نفر ختم می‌شود: عمر س، علی س، ابی بن کعب س زید بن ثابت س، ابودرداء س، و ابن‌مسعود س.»

7-  «عبادله» کیست؟

در اصل، مراد از «عبادله»، هر آن کسی از صحابه است که اسمش «عبدالله» باشد، و تعداد صحابی‌هایی که اسمشان «عبدالله» است، به نزدیکی سیصد نفر می‌رسد؛ ولی در اینجا مراد از «عبادله» چهار نفر از صحابه است که اسم هریک از آنها «عبدالله» می‌باشد. و این چهار نفر عبارتند از:

الف) عبدالله بن عمر س.

ب) عبدالله بن عباس س.

ج) عبدالله بن زبیر س.

د) عبدالله بن عمرو بن العاص س.

و امتیاز و ویژگی این گروه از صحابه بر دیگران، این است که آنها از زمره‌ی علمای صحابه‌ای به شمار می‌آیند که وفاتشان به گونه‌ای به تأخیر افتاده که [از ناحیه‌ی مسلمانان و افراد تازه مسلمان] احساس نیاز به علم و دانش آنها شده است [و بدین گونه مرجعی برای دانش‌جویان و تکیه‌گاهی برای حدیث‌پژوهان و منبع مورد اعتمادی برای مسلمانان قرار گرفتند] و بدین ترتیب، از این طریق، دارای شهرت و آوازه و امتیاز و ویژگی بر دیگران می‌باشند. پس هرگاه «عبادله» بر فتوایی به اتفاق نظر برسند، گفته می‌شود: «هذا قول العبادلة»؛ «این فتوا براساس قول عبادله است.»

8-  آمار صحابه:

در اینجا آمار دقیقی از تعداد صحابه وجود ندارد، ولی در این زمینه، آراء و نظریه‌هایی از علماء و صاحب نظران اسلامی، مطرح شده است که از مجموع آنها می‌توان چنین برداشت نمود که آمار صحابه، بیش از یکصد هزار نفر است؛ و مشهورترین این آراء و نظریه‌ها، نظریه‌ی ابوزعه‌ی رازی می‌باشد. وی گفته است: «قُبض رسول الله ج عن مائة الف واربعة عشر الفاً من الصحابة ممن روی عنه وسمع عنه»([109])؛ «اصحاب هنگام وفات پیامبر اکرم ج یکصد و چهارده هزار نفر (زن و مرد) بوده‌اند که این تعداد از پیامبر ج استماع حدیث کرده‌اند و به روایت احادیث ایشان پرداخته‌اند.»

9-  تعداد طبقات صحابه:

پیرامون تعداد طبقات صحابه، در میان علماء و صاحب نظران دینی، اختلاف نظر وجود دارد و هریک از آنها بر حسب اجتهاد و استنباط خویش، به تقسیم آنها پرداخته است؛ برخی از آنها، طبقات صحابه را به اعتبار «پیشتازی در قبول دین اسلام»، یا «هجرت» و یا «حضور در مشاهد محترم و شریف» تقسیم نموده‌اند، و برخی دیگر نیز، طبقات آنها را به اعتباری دیگر تقسیم کرده‌اند.

[به هر حال]، هریک از علماء برحسب اجتهاد خویش، به تقسیم طبقات صحابه پرداخته است [مثلاً:]

الف) ابن سعد، طبقات صحابه را به پنج طبقه تقسیم نموده است.

ب) و حاکم، طبقات صحابه رابه دوازده طبقه تقسیم کرده است.

10-  برترین صحابه:

به اجماع اهل سنت و جماعت، برترین صحابه (به طور مطلق)، ابوبکر صدیق س و سپس عمر س می‌باشد.

و جمهور اهل سنت و جماعت برآنند که علی س و عثمان س از نظر فضل و برتری در درجه‌ی سوم و چهارم می‌باشند؛ و سپس در درجه‌ی بعدی، سایر عشره‌ی مبشره [طلحه س، زبیر س، سعد س، عبدالرحمن بن عوف س، ابوعبیده عامر بن جراح س، زید س] و بعد از آنها، اهل غزوه‌ی بدر، و سپس اهل غزوه‌ی «اُحد» و پس از آنها «اهل بیعة الرضوان» می‌باشد.

11-  طلایه‌داران و پیشقراولانِ صحابه در عرصه‌ی پیشتازی در قبول اسلام:

[صحابه‌هایی که در زمینه‌ی قبول کردن دین اسلام، جزو طلایه‌داران، پیشقراولان، پیشگامانِ پیشتاز، و پیشآهنگان به شمار می‌آیند، عبارتند از:]

الف) از مردان آزاد: ابوبکر صدیق س.

ب) از بچه‌ها: علی بن ابی طالب س.

ج) از زنان: ام المؤمنین خدیجه س.

د) از برده‌های آزاد شده: زید بن حارثه س:

ه‍) از برده‌ها: بلال بن رباح س.

12-  آخرین کسانی که از صحابه درگذشتند و چهره در نقاب خاک کشیدند:

آخرین کسی که از صحابه درگذشت، «ابوالطفیل عامر بن واثلة اللیثی» بود که به سال 100 هجری در مکه‌ی مکرمه درگذشت، و برخی نیز بیشتر از این گفته‌اند [و بر این باورند که وی به سال 110 هجری وفات نموده است] و قبل از او در بصره، «انس بن مالک» در سال 93 ه‍. ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید([110]).

13-  مشهورترین کتابهایی که در زمینه‌ی تدوین و نگارش «معرفة الصحابة» تألیف شده‌اند:

الف) «الاصابة فی تمییز الصحابة»، تألیف ابن حجر عسقلانی.

ب) «اسد الغابة فی معرفة الصحابة»، تألیف علی بن محمد جزری، مشهور به ابن اثیر.

ج) «الاستیعاب فی اسماء الاصحاب»، تألیف ابن عبدالبرّ([111]).

«لارقبنّ»: زیر نظر خواهم گرفت؛ مراقب نماز شب پیامبر ج خواهم بود.

«العتمة»: ثلث اول شب پس از غایب شدن شفق؛ تاریکی شب؛ درنگی و تأخیر کردن؛ و چون نماز عشاء پس از پنهان شدن شفق و در تاریکی شب و معمولاً با اندکی درنگ و تأخیر خوانده می‌شود، عرب‌ها بدان «عتمه» می‌گفتند.

پیامبر ج در حدیثی می‌فرمایند: «لا یَغلِبَنَّکُم الأعرابُ على اِسمِ صلاتِکُمُ المَغرِبِ» قال: «وتقول الأعرابُ: هی العِشاءُ»([112]).

ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: عرب‌های بادیه‌نشین، بر نام نماز «مغرب» بر شما غلبه نکنند. راوی گوید: عرب‌های بادیه‌نشین به مغرب، «عشاء» می‌گفتند.

وقال: «لایَغلِبنَّکم الأعرابُ على اسمِ صلاتِکم العشاءِ، فإنَّها فی کتابِ الـلّٰهِ العِشاءُ، فإنها تُعتِمُ بحِلابِ الإبِل». رواه مسلم([113]).

و نیز پیامبر ج می‌فرماید: عرب‌های بادیه‌نشین بر نام نماز «عشاء» بر شما غلبه نیابند، چرا که در کتاب خدا (قرآن) نیز، این نماز به «عشاء» موسوم شده است (آنجا که می‌فرماید: «مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ»([114]) پس شما نیز به تأسی و اقتداء از کتاب خدا، به نماز خفتن «عشاء» بگوئید. و علّت وجه تسمیه‌ی «عشاء» به «عتمه» این است که) عرب‌های بادیه‌نشین عادت داشتند که شتران خویش را پس از پنهان‌شدن شفق و در تاریکی هوا می‌دوشیدند، از این جهت، چون نماز خفتن نیز پس از پنهان‌شدن شفق در تاریکی هوا خوانده می‌شود، بدان «عتمه» اطلاق نمودند.

از دو حدیث بالا یک اصل کلی و محوری را می‌توان استنباط کرد و آن اینکه: اصول و قواعد و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات شرعی در چهارچوب وحی قرار دارد و بر این مبنا، اسلام دینی تمام عیار و رهایافته از هرگونه قوانین «من‌درآوردی» می‌باشد و به هر چه ساخته و پرداخته‌ی ذهن و عقل نارسای انسانی باشد و به عنوان قاعده و قانونی حقوقی در میان احکام قرآن و سنّت، گنجانده شود، ارزش و جایگاهی قائل نیست و با قاطعیت تمام در ابطال و امحای آن ایستاده است، چون که رأی نیز زاییده‌ی عقل قاصر آدمی است و اسلام نیز به شدت، روی‌آوری به تراشیده‌های ذهن انسانی را در صورتی که منطبق با معیارهای شرعی نباشد، مردود اعلام کرده است. پس امت اسلامی نیز باید هویت و شخصیت خویش را حفظ کند و به آرمان‌ها و شعائر دین خویش احترام بگذارد و در همه‌ی ابعاد و زوایای مختلف زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و عرفانی، از پرتو نور شرعی، نبوی و الهی بهره بگیرد و از این رهگذر به سمت سربلندی و پیشوایی دست یابد و پرچم پردرخشش خود را در جای جای گیتی با قاطعیت و با استقلال از همه چیز برافراشد و کره‌ی زمین را از صلح و آرامش و عدل و داد و اخوت و برادری و صفا و صمیمیت آکنده سازد و حقایق دینی را که در پس پرده‌ی ضخیمی از عادات، آداب و ذهنیت‌های تنگ و تاریک، مخفی مانده را هویدا سازد و قداست اصل دین را بر این برداشت‌ها و تراشیده‌های مزخرف و من‌درآوردی ذهنی انسان ترجیح دهد.

دو حدیث بالا این را می‌رساند که این امت از بقیه‌ی امت‌ها جداست و شخصیت منحصر به فردی دارد که نباید دنباله‌رو امت‌های دیگر باشد. و نباید از عادات و تقالید دیگران پیروی کنند و اخلاق و رفتار و سبک و منش آنها را انتخاب نمایند.

باید امت اسلامی شخصیت منحصر به فرد خود را دارا باشد چون این امت، امت وسط و میانه است که برای انسان‌ها، نمونه‌ای برتر است. ما مسلمانان استادی امت‌ها را داریم و ما بهترین و برترین امت‌ها هستیم که برای هدایت انسان‌ها برانگیخته شده‌ایم، پس چطور ازعادات و تقالید دیگران پیروی کنیم؟پیامبر ج می‌خواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخار‌کنیم و نمی‌خواهد که ما دنباله‌رو و پیرو دیگران باشیم.

رفع یک اشکال: در این حدیث از اینکه مسلمانان به نماز عشاء «عتمه» گویند، نهی شده است حال آنکه در احادیثی دیگر، خود پیامبر ج و حتی بعضی از صحابه> به آن، «عتمه» گفته‌اند؟

امام نوری در رفع این اشکال دو پاسخ داده‌اند:

1-  «إن إستعمال العتمة، بیان للجواز و النهی عنه للتنزیه»: در احادیثی که به عشاء، عتمه گفته شده، مقصود بیان جواز است. یعنی می‌توان بدان «عتمه» گفت، اما این کار، خالی از کراهت نیست، و نهیی که در حدیث شده، نهی تحریمی نیست بلکه نهی تنزیهی و ارشادی است. پس بهتر است که مطابق قول خدا به نماز خفتن، «عشاء» گفته شود نه «عتمه» چون عتمه به معنای تاریکی است و نماز، تمامش نور و درخشش است.

2-  در احادیثی که پیامبر ج به نماز «عشاء»: عتمه گفته است، مخاطبانش همان عرب‌های بادیه‌نشین بودند که معنای «عشاء» را نمی‌فهمیدند، بلکه «عشاء»را برای نماز مغرب اطلاق می‌کردند، از این‌رو در احادیثی که می‌بینیم به «عشاء» عتمه گفته شده، به جهت آن است که مخاطبان، کسانی بودند که از معنای عشاء چیزی نمی‌فهمیدند، بلکه آن را به نماز مغرب اطلاق می‌کردند.

به هر حال، در اوائل به نماز عشاء «عتمه» نیز می‌گفتند، ولی چون اطلاق عتمه بر این نماز زیاد شد، و همه همانند عرب‌های بی‌سواد بادیه‌نشین، بدان «عتمه» می‌گفتند، پیامبر ج به خاطر اینکه زبان و فرهنگ جاهلیت در آنها رخنه‌ای ایجاد نکند، مسلمانان را از «عتمه» گفتن، نهی کرد البته این نهی پیامبر ج تحریمی نبود بلکه تنزیهی و ارشادی بود.

«هویاً»: مدت زمانی طولانی.

«الافق»: ناحیه؛ کرانه؛ کرانه‌ی آسمان؛ دایره‌ای که در امتداد آن، چشم انسان، کره‌ی زمین را می‌بیند؛ حد فاصل میان قسمت مرئی و نامرئی آسمان.

«اهوی»: دست دراز کرد.

«فاستلّ»: بیرون آورد، خارج کرد.

«قدح»: کاسه؛ قدح.

«اداوة»: مشک؛ مشکیزه.

«فاستنّ»: مسواک زد؛ دندان‌های خویش را با مسواک، تمیز و برّاق نمود.

«الفجر»: سپیدی صبح، سپیده دم، سپیدی آخر شب. در شریعت مقدس اسلام، دو گونه «فجر» وجود دارد:

1-  فجر کاذب: فجر اول، صبح کاذب، دم گرگ، روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است، ولی فجر صادق نیست.

2-  فجر صادق: فجر ثانی، فجر دوم، صبح صادق، سپیدی صبح که افق را فراگیرد و روشنایی روزآشکار شود.

«اُراه»: گمان می‌کنم که او... و مراد از ضمیر «ه»، نافع [که یکی از راویان حدیث است] می‌باشد. ناگفته نماند که «نافع»، شیخ ایوب می‌باشد.

«خفیفتین»: دو رکعتِ کوتاه و مختصر.

و در تأیید سخن ایوب، چند حدیث دیگر وارد شده است که عبارتند از:

«عن حفصة: انّ رسول الله ج کان اذا اعتکف المؤذن للصبح وبدأ الصبح، صلّی رکعتین خفیفتین قبل ان تقام الصلاة»؛ «حفصهلگوید: وقتی که مؤذن از اذان صبح فارغ میشد و سکوت میکرد و صبح ظاهر میشد، پیامبر ج قبل از اینکه نماز صبح را بخواند، دو رکعت کوتاه و مختصر میخواند». [بخاری و مسلم]

1210 - [23] (صَحِیح)

وَعَن یَعْلَى بْنِ مُمَلَّکٍ أَنَّهُ سَأَلَ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ ج عَنْ قِرَاءَةِ النَّبِیِّ ج وَصَلَاتِهِ؟ فَقَالَتْ: «وَمَا لَکُمْ وَصَلَاتُهُ؟ کَانَ یُصَلِّی ثُمَّ یَنَامُ قَدْرَ مَا صَلَّى ثُمَّ یُصَلِّی قَدْرَ مَا نَامَ ثُمَّ یَنَامُ قَدْرَ مَا صَلَّى حَتَّى یُصْبِحَ ثُمَّ نَعَتَتْ قِرَاءَتَهُ فَإِذَا هِیَ تَنْعَتُ قِرَاءَةً مُفَسَّرَةً حَرْفًا حَرْفًا»

رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ([115]).

1210- (23) از یعلی بن مَملک س روایت است که وی از امّ‌سلمهل- همسر گرامی پیامبر ج - پیرامون (چگونگی) قرائت و نماز (شب) آن حضرت ج پرسید؟ امّ‌سلمهلدر پاسخ بدین سؤال گفت: شما کجا و نماز گزاردن آن حضرت ج کجا؟ (یعنی شما توان نماز گزاردن آن حضرت ج را ندارید؛ پس چرا از آن می‌پرسید)؟!

رسول خدا ج نماز می‌گزاردند؛ آن‌گاه به اندازه‌ای که نماز خوانده بودند، می‌خوابیدند؛ سپس به اندازه‌ای که خوابیده بودند، نماز می‌گزاردند؛ آن‌گاه دوباره به میزانی که نماز گزارده بودند، می‌خوابیدند تا آن که صبح می‌دمید.

پس از آن، امّ‌سلمهلبه تعریف و توصیف قرائت آن حضرت ج پرداخت و چنین بیان داشت که قرائت رسول خدا ج واضح و روشن بود؛ این‌طور که هر حرفی از کلمات قرآن را به طور کامل، روشن و واضح تلفّظ می‌فرمودند.

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسایی روایت کرده‌اند]

شرح: «ما لکم و صلاته؟»: شما به نماز گزاردن آن حضرت ج چه کار دارید؟ یعنی شما، یارای گزاردن نمازی که پیامبر ج می‌گزاردند را ندارید؛ پس چرا از آن می‌پرسید؟

«قراءة مفسّرة»: قرائتی واضح و روشن. پیامبر ج قرائت خود را در هر کجا که لازم می‌دیدند، قطع می‌فرمودند و سپس دوباره شروع به خواندن می‌کردند. و این کار، بیانگر درست قرائت کردن پیامبر ج است؛ زیرا قرائت ایشان، واضح بود و هر حرفی از کلمات قرآن را به طور کامل، روشن و واضح تلفّظ می‌فرمودند و کلمات را در حدّ اعتدال کشیده و روشن و شفّاف، ادا می‌نمودند و جمله‌ها و کلمه‌های قرآن را به صورت شمرده و کشیده و حرف به حرف بیان می‌داشتند.

«حرفاً حرفاً»: توضیح و تفسیر عبارت «قراءة مفسّرة» است؛ یعنی قرائت آن حضرت ج چنان واضح بود که هر حرفی از قرآن را به طور کامل، روشن و واضح و حرف به حرف تلفّظ می‌فرمودند.




[1]- بخاری 2/301 ح 994؛ مسلم 1/508 ح (122-736)؛ ابوداود 2/48 ح 1447؛ نسایی 3/242 ح 1726؛ ابن ماجه 1/378 ح 1198؛ دارمی 1/400 ح 1447؛ موطأ مالک 1/120ح8؛ «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 6/121.

[2]- به روایت بخاری، باب الدعاء و الصلاة من آخر اللیل، 6/35 - 38 ح 1145.

[3]- متن عربی به این صورت است: «ینزل ربّنا تبارک وتعالی کل لیلة إلی السماء الدنیا حین یبقی ثلث اللیل الآخر یقول: من یدعونی فأستجیب له؛ من یسألنی فأعطیه؛ من یستغفرنی فأغفرله».

[4]- به روایت بخاری، باب من نام عند السحر، 6/19- 20 ح 1131.

[5]- به روایت بخاری، باب من نام عند السحر، 6/21- 22 ح 1123.

[6]- به روایت اصحاب سنن؛ ترمذی آن را صحیح دانسته است.

[7]- فرقان / 63-64: «بندگان [خدای] رحمان کسانی هستند که بر زمین، فروتنانه راه می‌روند، و چون جهالت پیشگان خطابشان کنند با آنها با سلام پاسخ می‌گویند * و کسانی که به پاس پروردگارشان شب را به سجده و قیام به سر می‌برند...».

[8]- طبرانی.

[9]- الرقائق، محمد احمد الراشد.

[10]-        آل عمران / 15-17: «برای کسانی که پرهیزگار بوده‌اند، نزد پروردگارشان باغهایی است که جویبارها در آن روانست و در آن جاویدانند با همسران پاکیزه و خشنودی خدا، و خدا به احوال بندگان بیناست* و کسانی که گویند: پروردگارا؛ ما ایمان آوردیم، پس گناهانمان را بیامرز و از عذاب جهنم مصونمان دار* و [از آن جمله‌اند] صابران و راستگویان و فرمانبردان و انفاق کنندگان و آمرزش طلبان سحرگاهان...»

[11]-        به روایت مسلم، شماره 757، صلاة المسافرین، فی اللیل ساعة مستجاب فیها الدعاء.

[12]-        به روایت مسلم

[13]-        بخاری و مسلم.

[14]-        آل عمران / 126: «.. هیچ پیروزی و فتحی نیست مگر از جانب خداوند غالب و فرزانه».

[15]-        ای مردان شب خیز! بکوشید، چه بسا صدا و فریاد شب بی‌پاسخ نمی‌ماند و به قیام شب تنها آن کس برمی خیرد که اراده‌ی قوی و جدّی داشته باشد.

[16]-        ذاریات / 15-18: «پرهیزگاران در میان باغهای بهشت و چشمه ساران خواهند بود* در حالی که نعمت‌هایی را که پروردگارشان بدیشان مرحمت فرموده است دریافت می‌کنند. چرا که آنان پیش از آن نیز از زمره‌ی نیکوکاران بوده‌اند* آنان اندکی از شب می‌خوابیدند و در سحرگاهان درخواست آمرزش می‌کردند...».

[17]-        زمر /9: [آیا چنین شخص مشرکی که حالاتش را بیان کردیم بهتر است] یا کسی که در لحظات شب سجده کنان و ایستاده به اطاعت و عبادت مشغول است و خویشتن را از عذاب آخرت به دور می‌دارد و رحمت پروردگارش را خواستار می‌شود. بگو: آیا کسانی که [وظیفه‌ی خود را در قبال خدا] می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند برابر و یکسانند؟! هرگز، تنها خردمندان [فرق اینان را با آنان تشخیص می‌دهند و از آنان] پند و اندرز می‌گیرند...»

[18]-        مزمل / 1-4: رای جامه به خود پیچیده! * شب را به جز اندکی بیدار بمان* کمی از نیم شب یا نیم شب یا کمی بیشتر را * در حالی که قرآن را با ترتیب می‌خوانی قیام کن و بیدار باش...».

[19]-        این سخن منسوب به امام مالک / است.

[20]-        به روایت ترمذی و حاکم؛ ر.ک: جمع الفوائد. 1/311 ح 2236؛ الفیض 4/351.

[21]-        به روایت ابوداود؛ ر.ک: جمع الفوائد 1/312 ح 2238.

[22]-        به روایت مسلم.

[23]-        به روایت ابوداود.

[24]-        به روایت بخاری در تفسیر سوره‌ی فتح.

[25]-        به نقل از «قیام اللیل» محمد عبدالله الخطیب.

[26]-        به روایت حاکم، ابن ماجه و ترمذی درجه‌ی حدیث را «حسن صحیح» ذکر کرده است.

[27]-        جمع الفوائد 1/312 -ح 2244.

[28]-        به روایت بخاری، مسلم و نسایی؛ جمع الفوائد 1/313 ح 2245.

[29]-        فتح الباری6/3.

[30]-        شرح النووی علی مسلم، 6/26-27.

[31]-        هفتاد و سومین سوره‌ی مبارکه‌ی قرآن و دارای بیست آیه است.

[32]-        به روایت مسلم، ابوداود و نسایی، جمع الفوائد 1/315 ح 2262.

[33]- مسلم 1/511 ح (133-743)؛ و ابوداود 2/48 ح 1263.

[34]- بخاری 3/43 ح 1160؛ نسایی 3/252 ح 1762؛ ابن ماجه 1/378 ح 1199؛ و مسند احمد 2/173.

[35]- بخاری 3/20 ح 1140؛و مسلم 1/510 ح (127-738).

[36]- بخاری 3/20 ح 1139.

[37]-        به روایت بخاری، باب کیف صلاة النبی، 4/24 ح 1137.

[38]-        به روایت مسلم به نقل از عایشه ل و ابوهریره، ر.ک: شرح نووی، 6/54.

[39]-        همان.

[40]-        به روایت بخاری، باب قیام النبی ج فی رمضان و غیره، 6/40 ح 1147. نیز به روایت مسلم، باب صلاة اللیل و عدد رکعات النبی ج، 6/17.

[41]-        به روایت بخاری، حدیث شماره 6/24 ح 1138.

[42]-        به روایت بخاری، حدیث شماره 1140. مسلم هم این حدیث را روایت کرده است.

[43]-        به روایت بخاری، حدیث شماره 1147.

[44]-        زاد المعاد، 1/329.

[45]-        به روایت بخاری، حدیث شماره 1139؛ مسلم هم این حدیث را روایت کرده است.

[46]- مسلم 1/532 ح (197-767).

[47]- مسلم 1/532 ح (198-768).

[48]-        رسول الله ج می‌فرماید: «قیلوا فإن الشیاطین لاتقیل»؛ «قیلوله کنید زیرا که شیطان قیلوله نمی‌کند.» این حدیث را طبرانی در «الاوسط» و ابونعیم در «الطلب» از طریق انس روایت کرده‌اند. آلبانی نیز در سلسله‌ی الاحادیث الصحیحة، شماره 1647 و صحیح الجامع الصغیر، شماره 4431 آن را حسن دانسته است.

[49]- بخاری 11/116 ح 6316؛ مسلم 1/526 ح (181-763)؛ ترمذی 5/455 ح 3419؛ نسایی 2/218 ح 1121؛ و مسند احمد 1/284.

[50]- مسلم 1/530 ح (191-763).

[51]-        جمع الفوائد، حدیث شماره 579، 580 و 901.

[52]-        به روایت ابن خزیمة، ابن حبان، بیهقی، نسایی و...، جمع الفوائد، حدیث شماره 585. نیز ر.ک: الحاشیة، 1/90.

[53]-        به روایت بخاری؛ باب طول القیام فی صلاة اللیل، ح 1136؛ مسلم، 6/23-24.

[54]-        مزمل /4: «... و قرآن را [همراه با دقت و تأمل و در ضمن شمرده و روشن] بخوان...».

[55]-        به روایت ابوداود، نسایی و ابن ماجه، جمع الفوائد 7354.

[56]-        به روایت بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی، جمع الفوائد، 1/288 ح 7358.

[57]-        به روایت مسلم و نسایی، جمع الفوائد، 1/313 ح 2251. برخی از این حدیث چنین استنباط می‌کنند که تقدیم و تأخیر سوره‌ها، در قرائت قرآن، در نماز و سایر مواضع، جایز و درست است.

[58]-        هفتاد و سومین سوره‌ی قرآن مجید و دارای بیست آیه است.

[59]-        به روایت صاحبان صحاح سته، جمع الفوائد، 1/314 ح 2259.

[60]-        به روایت ترمذی، او این حدیث را حسن غریب می‌داند. جمع الفوائد 1/316، ح 2271.

[61]-        مائده / 118: «اگر آنان را مجازات کنی، پس بندگان تو هستند [و هرگونه که بخواهی، درباره‌ی آنان می‌توانی عمل کنی] و اگر از آنان گذشت کنی باز هم [تو خود دانی و توانی چرا که] تو چیره و فرزانه‌ای».

[62]-        به روایت بخاری، باب ما یکره من التشدید فی العبادة، 6/43 - 44، ح 1150.

[63]-        به روایت بخاری، همان باب، 6/46-47، ح 1153.

[64]- مسلم 1/531 ح (195-765)؛ ابوداود 2/99 ح 1366؛ ابن ماجه 1/433 ح 1362؛ موطأ مالک 1/122 ح 12، «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 5/193.

[65]- مسلم 1/506 ح (117-732)؛ و مسند احمد 6/114.

[66]- بخاری 2/255 ح 775؛ مسلم 1/565 ح (279-812)؛ نسایی 2/174 ح 1004؛ و مسند احمد 1/436.

[67]-        بلاشر توانسته است نام چهل نفر از کاتبان وحی در زمان رسول خدا را گردآوری کند.
(
Blachere, Intr. Cor. P. 12) وی از تلفیق صورت اسامی تهیه شده توسط شوالی و بوهل و کازانوا، این صورت اسامی چهل نفری را بدست آورده است. کازانوا برای تهیه‌ی صورت اسامی کاتبان وحی در زمان رسول خدا، طبقات ابن سعد و نوشته‌های طبری و نووی و سیره‌ی حلبیه و دیگر کتب تاریخ و سیره را مورد بررسی و تحقیق قرار داده است. بویژه بنگرید به: Casanva, Mohammed et la fin du monde, 96.

[68]-        اتقان. ج 1، ص 99؛ برهان، ج 1، ص 237.

[69]-        شرح این کلمات را در «اتقان». ج 1، ص 101 ببینید.

[70]-        این عبارت زرکشی در کتاب برهان (ج 1، ص 256) است. سیوطی به این اجماع منقول که زرکشی در رابطه با ترتیب توقیفی آیات هر سوره از قرآن عنوان کرده است، اشاره می‌کند، و پس از آن عبارتی را از ابوجعفر ابن زبیر در «مناسبات» نقل می‌کند که وی گفته است: «ترتیب آیات هر سوره از سوره‌های قرآن با توقیف و نظارت و دستور دقیق و اکید پیغمبر اکرم صورت گرفته است و در این باره بین مسلمانان هیچ اختلاف نیست» (ر.ک. اتقان. ج 1، ص 4). تمایل زرکشی به این نظریه با توجه به دنباله‌ی سخن وی آشکارتر می‌گردد. وی می‌گوید: بعضی از مفسران، عبارت «ترتیب» را در آیه‌ی 4، سوره‌ی 73 (مزمل) اینطور معنا کرده‌اند: بخوان قرآن را با همین ترتیب آیات بدون آنکه آیاتش را جابه جا کنی و ترتیبش را بهم بزنی! و از خواندن قرآن برخلاف ترتیب مأثور از پیغمبر، نکوهش بعمل آمده است (برهان. ج 1، ص 25).

[71]-        صحیح بخاری، ج 6، ص 29؛ اتقان. ج 1، ص 105.

[72]-        اتقان. ج 1، ص 104.

[73]-        برای نمونه بنگرید به صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن. باب هجدهم. و کتاب الاحکام. باب نود و هفتم؛ و مسند احمد، ج 3، ص 120 و ج 4، ص 381.

[74]-        اتقان. ج 1، ص 105.

[75]-        برهان. ج 1، ص 262.

[76]-        هیچ یک از روایاتی که حاکی از وجود مصحفهایی ناهماهنگ با مصاحف رسمی عثمانی در دست صحابه‌ی پیغمبر اکرم هستند، نمی‌توانند صحیح باشند. استاد محمّد عزّت دروزه ضمن ارائه‌ی دلائل بارز و براهین تحقیقی در این زمینه می‌گوید:... روایاتی که اوصاف مصحفهای اختصاصی ابی ابن کعب و عبدالله بن مسعود را بیان می‌کنند، همه جعلی هستند و به دست دشمنان اسلام یا دستیاران آنان به منظور آشوب کردن اذهان مسلمانان و ایجاد شبهه در اصالت قرآن ساخته و پرداخته شده‌اند؛ و آثار سیاست و تبلیغات حزبی در آنها دیده می‌شود! (ر.ک. تاریخ قرآن. ص 72 به بعد).

[77]-        برهان. ج 1، ص 257.

[78]-        این کلمه در کتاب «البرهان» چنین آمده است؛ در صورتیکه ضبط مشهور کلمه «طوال» است. زرکشی در توجیه این ضبط مخالف مشهور می‌گوید: طُوَل جمع طُولی است، مانند کبَر جمع کبری. ابوحیان توحیدی گفته است: تلفّظ این کلمه بر وزن کتاب (طِوال) از ادبیت به دور است (برهان. ج 1، ص 244).

[79]-        برهان. ج 1، ص 257. بنابراین، تعداد سوره‌های نوع دوم که بنابراین نظریه ترتیبشان «اجتهادی» است، 35 سوره = (65 + 7 + 7) - 114 خواهد بود که از نظر تعداد کلمات و حروف، فقط حدود یک سوم قرآن را فرامی گیرند.

[80]-        احمد بن ابراهیم بن زبیر اندلسی، صاحب کتاب حاشیه «الطلة». از نحویان حافظ قرآن بوده است. وی به سال 807 ه‍ - ق در گذشته است (الدرر الکامنة ج 1، ص 84 تا 86).

[81]-        برهان. ج 1، ص 258.

[82]-        حاشیه‌ی علامه احمد محمدشاکر بر حدیث شماره 399 در مسند امام احمد، ج 1، ص 329.

[83]-        این عبارت نیز از همان حاشیه است: مسند احمد، ج 1، ص 330. حاشیه‌ی بسیار نفیس و ارزنده‌ای است. جا دارد همه‌ی این حاشیه را بخوانید. متأسفانه، زمینه‌ای این کتاب گنجایش آوردن همه‌ی مطلب را ندارد!.

[84]-        مسند احمد، چاپ احمد محمد شاکر. ج 1، ص 331 (حدیث شماره 339) و از چاپ قدیم: ج 1، ص 57.

[85]-        اتقان. ج 1، ص 98؛ برهان، ج 1، ص 235.

[86]-        برهان. ج 1، ص 262. استاد محمد عزت دروزه می‌گوید: بعضی از علمای قرآن فکر می‌کرده‌اند که تداوم و استمرار نزول وحی در زمان حیات پیامبر باعث شده است که قرآن زیر نظر آنحضرت مرتب نگردد. امّا اگر دقت کنیم، می‌بینیم هیچگونه ملازمه‌ای میان این دو موضوع نیست... روایاتی که می‌گویند: قرآن در ماه رمضان سال آخر عمر پیغمبر دوبار توسط جبرئیل برای آنحضرت دوره شد، دلالت بر این دارند که در سال آخر عمر پیغمبر، قرآن بصورت یک کتاب کامل درآمده بوده است. بخصوص که در یکی از این روایات، سخن از نگارش یک نسخه‌ی کامل از قرآن توسط زیدبن ثابت در زمان پیغمبر به میان آمده است. از این گذشته، آیا احتمال نزول چندین آیه‌ی دیگر مانع تدوین قرآن بوده است، و آیا پیغمبر نمی‌توانسته است قرآن را مرتب کند، و آیات بعدی را وقتی نازل شدند، سر جایشان قرار دهد؟! (ر.ک. تاریخ قرآن. ص 62 به بعد).

[87] - ابوداود 1/544 ح 874؛ و نسایی 2/231 ح 1145.

[88]- ابوداود 2/118 ح 1398؛ و دارمی 2/557 ح 3457.

[89]-        اعراف (7) آیه‌ی 179: چرا که دلهایی دارند که با آن حقایق را دریافت نمی‌کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی‌بینند، و گوشهایی که با آنها نمی‌شنوند؛ آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. آری، آنها همان غافل ماندگانند.

[90]-        ق (50) آیه‌ی 22: به او می‌گویند: واقعاً که از این حال، سخت در غفلت بودی.

[91]-        انبیاء (21) آیه‌ی 1: و آنان در بی‌خبری رویگردانند.

[92]-        احقاف (46) آیه‌ی 5: و آنها از دعایشان بی‌خبرند؟

[93]-        کهف (18) آیه‌ی 28: و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم.

[94]-        نحل (16) آیه‌ی 107: زیرا آنان زندگی دنیا را بر آخرت برتری دادند.

[95]-        همان، آیه‌ی 108: آنان کسانی‌اند که خدا بر دلهایشان مُهر نهاده.

[96]-        نازعات (79) آیه‌ی 40: و نفس خود را از هوس بازداشت.

[97]-        روم (30) آیه‌ی 30: آفرینش خدای تغییرناپذیر نیست.

[98]-        انفال (8) آیه‌ی 53: این کیفر بدان سبب است ک خداون نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی‌دهد، مگر آن که آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند.

[99]- ابوداود 2/81 ح 1328.

[100]- ابوداود 2/81 ح 1328.

[101]- ابوداود 2/81 ح 1329؛ و ترمذی 2/309 ح 447.

[102]- نسایی 2/177 ح 1010؛ ابن ماجه 1/439 ح 1350؛ و مسند احمد 5/149.

[103]- ابوداود 2/47 ح 1261؛ و ترمذی 2/281 ح 420.

[104]- بخاری 3/16 ح 1132؛ مسلم 1/511 ح (131-741)؛ ابوداود 2/77 ح 1317؛ و نسایی 3/208 ح 1616.

[105]- بخاری 3/22 ح 1141؛ ترمذی 3/140 ح 769؛ و مسند احمد 3/104.

[106]- نسایی 3/212 ح 1626.

[107]-      از نظر لغوی و لفظی، «صحابی» منسوب به «صاحب» است و دارای معانی زیادی می‌باشد، اما نقطه‌ی مشترکی در تمام معناهایی که برای آن ذکر شده است، وجود دارد و آن، این است: «ملازمت، همنشینی و اطاعت».

      اما تعریف اصطلاحی آن، براساس تعاریفی که علمای اصول بیان نموده‌اند، «صحابی» کسی را گویند که پیامبر ج را دیده و یا اینکه پیامبر ج او را دیده باشد. (منظور افراد نابینا می‌باشد، همچون ام مکتوم) و به اسلام گرویده و بر همان حالتِ ایمان فوت کرده باشد.

      پس براساس این تعریف، افرادی مانند ابوجهل و ابولهب و... هر چند پیامبر ج را دیده‌اند، اما جزو صحابه نیستند چون، بر ایمان نمرده‌اند.

      شیخ ابن حجر گوید: «هر کس از پیامبر ج یک حدیث یا یک کلمه روایت کرده یا به حال ایمان او را دیده باشد، از صحابه است. هر کس با ایمان، پیامبر ج را ببیند و بر اسلام بمیرد، چه همنشینی او با پیامبر ج بسیار یا کم باشد، روایت از آن حضرت ج داشته باشد یا نه، در غزوه و جنگی شرکت کرده باشد یا نه. هر کس او را دیده و با او ننشسته یا به دلیل مانعی، او را ندیده باشد، همه و همه از صحابه هستند.» و علماء و صاحب‌نظران اسلامی درباره‌ی «تعداد صحابه‌ی کرام» گفته‌اند:

      پیامبر ج مدت 23 سال فعالیت دعوت و تبلیغ را انجام داده و در این مدت توانستند افرادی را تربیت نمایند که برای همیشه‌ی تاریخ، به عنوان اسوه و الگو و نمونه شناخته می‌شوند.

      تعداد این افراد از سال اول تا سال بیست و سوم بعثت، رو به افزونی و نهایتاً به 124 یا 144 هزار نفر رسیده است.

      تعداد صحابه در سه سال اول، 40 نفر بود. در جنگ «بدر» 313 نفر، در هنگام صلح حدیبیه 1500 نفر، در وقت فتح مکه، 10 هزار نفر، در جنگ «حنین» 12 هزار نفر، در جنگ «تبوک» 70 هزار نفر؛ و در حجة الوداع - یعنی آخرین سال زندگانی رسول خدا ج - تعداد این بزرگواران 124 یا 144 هزار نفر بوده است. 

[108]-      مثل اینکه پیش از سپری شدن صد سال از وفات پیامبر ج، ادعای «صحبت و همراهی با پیامبر» را نماید. ولی اگر ادعای صحبت و همراهی را در وقتی دیرتر از این نمود، در این صورت، ادعایش پذیرفتنی نیست. همانند: «رتن الهندی» که بعد از گذشت شش قرن از هجرت (ششصد سال بعد از وفات پیامبر ج) ادعای «صحبت و همراهی با پیامبر ج» نمود. و در حقیقت همچنانکه علامه ذهبی در «المیزان» ج 2 ص 54 گفته، «رتن الهندی» شیخی دروغگو و شیاد و حیله‌گر و مکار است.

[109]-      التقریب مع التدریب، ج 2، ص 230.

[110]-      آمار آخرین صحابه‌های پیامبر در شهرها، عبارتند از: در فلسطین: «ابو ابی عبدالله بن عمر» در سال 74 ه‍. ق. در مصر: «عبدالله بن حدث زبیدی» در سال 86 ه‍، در کوفه: «عبدالله بن ابی اوفی» در سال 87 ه‍، در دمشق: «عبدالله بن مازنی اسلمی» در سال 88 در سن 94 سالگی و قبل از او در دمشق: «ابوامامه باهلی» در سال 86 ه‍، در مدینه: «سهل بن سعد انصاری»، در سال 91 در سن 96 سالگی و قبل از او در مدینه: «جابر بن عبدالله انصاری» در سال 74 ه‍، در بصره: «انس بن مالک» در سال 91 و در سن 107 سالگی، و قبل از او در بصره: «عمر بن حدیث» در سال 85 ه‍.

      جالب است بدانید که جوانترین صحابه به اعتبار سن، به ترتیب عبارتند از: «ابوالطفیل» و «مسور بن مخرمه» که هردو در سال وفات پیامبر ج هشت ساله بوده‌اند؛ و «نعمان بن بشیر» که سال دوم هجری متولد گشته است. و «حسن» و «حسین بن علی» و «عبدالله بن زبیر» که سال وفات پیامبر ج نه ساله بوده‌اند، و «جعفر بن عبدالرحمن» در سفر حجة الوداع کودک بوده است، و «مسلمة بن مخلد خزرجی» و «عبدالله بن جعفر» و «قسم بن عباس» و «عبدالله بن عباس»، عموماً ده ساله بوده‌اند و «عمر بن ابی سلمه» نه ساله بوده است.

      و به اعتبار طول عمر، این صحابی‌ها، هر یک یکصد و بیست سال عمر کرده‌اند: «حسان بن ثابت»، «حویطب بن عبد العزی»، «مخرمة بن نوفل»، «حکیم بن حزام بن خویلد» (برادرزاده‌ی خدیجهp)، «سعید بن یربوع قرشی» (نامبردگان فوق، هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده‌اند)، «لبید بن ربیعهی عامری»، «عاصم بن عدی عجلانی»، «سعد بن جنادهی عوفی»، «نوفل بن معاویه منتج نجدی»، «عدی بن حاتم طایی»، «نافع بن سلیمان عبدی» و «نابغهی جغدی». به نقل از سیوطی در الفیة ص 287 و کفایه‌ی خطیب صص 56-76.

[111]-      به هر حال گروهی از دانشمندان اسلامی، احوال صحابه را به طور مستقل و جداگانه، یا در ضمن مجموعه‌ای از مجموعه‌ها تدوین و گردآوری نموده‌اند. کتابهایی که به طور مستقل در شرح حال صحابه، تألیف و نشر یافته‌اند، عبارتند از:

الف) «الاستیعاب فی اسماء الاصحاب»، تألیف حافظ ابی عمرو یوسف بن عبدالله، معروف به ابن عبدالبر قرطبی (متوفی 463 ه‍) که ترجمه‌ی 3500 تن از صحابه را حاوی است.

ب) «اسد الغابة فی معرفة الصحابة»، تألیف ابن اثیر (متوفای 630 ه‍) که شامل ترجمه‌ی 7554 صحابی است. این کتاب توسط شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (م 748 ه‍) مختصر شده و مؤلف نام آن را «تجرید اسماء الصحابة» گذارده و شامل ترجمه‌ی 8866 تن از صحابه‌ی رسول اکرم است. ذهبی در این کتاب، نام کسانی را که در «اسد الغابة» نیامده نیز از خود اضافه کرده است.

ج) «الاصابة فی تمییز الصحابة»، تألیف شیخ الاسلام شهاب الدین احمد بن علی بن محمد، معروف به ابن حجر عسقلانی (متوفی 852).

د) «طبقات ابن سعد» (طبقات الصحابة و التابعین)، تألیف ابو عبدالله احمد بن سعد زهری که کاتب واقدی، مورخ مشهور بوده و خود معروف به ابن سعد است. کتاب مزبور - چنانکه از اسم آن پیداست - اختصاص به صحابه نداشته و تابعین نیز، طی آن ترجمه شده‌اند.

      سه کتاب اول به ترتیب حروف الفبای نام صحابه است که معمولاً در آخر کتاب، فصلی اختصاص به صاحبان کنیه و لقب - که لقب و کنیه‌شان از نام آنها بیشتر اشتهار داشته - داده شده، ولی کتاب اخیر، صحابه و تابعین را به طرز خاصی دسته‌بندی کرده که عبارت است از:

      1) سیره‌ی پیامبر اکرم ج  2) غزوات آن حضرت ج و وقایع زمان آن جناب تا رحلت، و شرح حال کسانی که از صحابه که در مدینه‌ی منوره فتوا می‌دادند و یا قرآن را جمع‌آوری و تدوین کرده بودند.  3) در بدریین 4) درمهاجرین و انصاری که قبل از فتح مکه، اسلام آورده ولی در بدر شرکت نجسته بودند.  5) در اسامی تابعین از اهل مدینه. در صحابه‌ی طائف، یمن، یمامه، بحرین.  6) در کوفیان از صحابه و تابعین  7) در صحابه و تابعین از اهالی بصره، شام، مصر و دیگر شهرهای اسلامی.  8) در نساء (زنان).

[112]-      بخاری این حدیث را از عبدالله بن مغفل نقل نموده است:2/43 ح 563، مسنداحمد 5/55.

[113]-      این حدث را مسلم از ابن عمرنقل کرده است: 1/445 ح (229-644)، نسایی 1/270 ح 541، ابن ماجه 1/230 ح 704، مسنداحمد 2/10.

[114]-      نور/ من الآیة 58.

[115]- ابوداود 2/154 ح 1466؛ ترمذی 5/167 ح 2923؛ نسایی 3/214 ح 1629؛ و مسند احمد 6/300.

نمازهای سنّت و فضیلت آن‌ها


فصل اول

1159 - [1] (صَحِیح)

عَن أُمِّ حَبِیبَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى فِی یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً بُنِیَ لَهُ بَیْتٌ فِی الْـجَنَّةِ: أَرْبَعًا قَبْلَ الظُّهْرِ وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَهَا وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمغرب وَرَکْعَتَیْنِ بعد الْعشَاء وَرَکْعَتَیْنِ قبل صَلَاة الْفَجْرِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ

وَفِی رِوَایَةٍ لِمُسْلِمٍ أَنَّهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلِمٍ یُصَلِّی لِـلّٰهِ کُلَّ یَوْمٍ ثْنَتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً تَطَوُّعًا غَیْرَ فَرِیضَةٍ إِلَّا بَنَى اللهُ لَهُ بَیْتًا فِی لاجنة أَوْ إِلَّا بُنِیَ لَهُ بَیْتٌ فِی الْـجَنَّةِ»([1]).

1159- (1) امّ حبیبه ل گوید: «هر کس در هر شبانه‌روز، دوازده رکعت (نماز سنّت) بخواند (و بر آن‌ها مواظبت و پایبندی نماید،) خانه‌ای در بهشت برای او ساخته می‌شود؛ و این دوازده رکعت (نماز سنّت) عبارتند از: چهار رکعت (سنّت) پیش از فرض ظهر و دو رکعت پس از آن؛ دو رکعت پس از مغرب؛ دو رکعت پس از نماز فرض عشاء و دو رکعت پیش از ادای نماز فرض صبح». [این حدیث را ترمذی روایت کرده است

و در روایتی از مسلم، آمده است که] امّ حبیبه ل گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند:

«هر بنده‌ی مسلمان و حقگرایی که روزانه، علاوه بر نمازهای فرض، دوازده رکعت نماز نفل برای خشنودی خدا بخواند، خداوند برایش خانه‌ای در بهشت می‌سازد؛ یا این که خانه‌ای در بهشت برایش ساخته می‌شود». (امّ حبیبه ل گوید: پس از شنیدن این سفارش پیامبر ج، هرگز خواندن آن دوازده رکعت را ترک نکردم).

شرح: این دوازده رکعت، همان نمازهای سنّت هستند که عبارتند از: دو رکعت قبل از نماز فرض صبح؛ چهار رکعت قبل از نماز فرض ظهر و دو رکعت پس از آن؛ دو رکعت بعد از نماز فرض مغرب و دو رکعت بعد از نماز فرض عشاء که در مجموع، دوازده رکعت می‌شود.

همه می‌دانند که در شبانه‌روز، پنج نماز بر مسلمانان، فرض گردیده است که آن‌ها را رکن اسلام و لازمه‌ی ایمان به شمار می‌آورند؛ و علاوه بر آن‌ها، قبل یا بعد از آن‌ها و یا در اوقاتی دیگر، رسول خدا ج مسلمانان را ترغیب و تشویق به خواندن نمازهایی دیگر نیز کرده‌اند. خود رسول خدا ج نیز نسبت به گزاردن این نمازها تأکیید کرده‌اند و توأم با تعلیم به دیگران، خود نیز با توجه و اهتمام، آن‌ها را خوانده‌اند؛ از این رو، بدین نمازها «سنّت» و به بقیه، «نفل» اطلاق می‌شود.

ناگفته نماند که واژه‌ی «نفل»، در لغت به معنای «افزونی، اضافه و زاید» می‌آید و در احادیث به غیر از نمازهای فرض و واجب، این واژه به کار می‌رود.

و حکمت و فلسفه‌ی نمازهای سنّت و یا نفلی که قبل از نمازهای فرض گزارده می‌شوند، این است که پیش از مشغول شدن به نماز فرض - که حضور خاصّی به بارگاه الهی است - با خواندن دو و یا چهار رکعت نماز به طور انفرادی، دل خود را با بارگاه الهی مشغول و مأنوس ساخته تا یک نوع آمادگی و نسبت و نزدیکی با ملأ اَعلی حاصل شود؛ و حکمت و مصلحت سنّت و یا نفلی که بعد از نمازهای فرض گزارده می‌شوند، به ظاهر این است که نقص و یا خطایی که در نمازهای فرض پیش آمده است، با نمازهای سنّت و نفل، جبران گردد.

ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند:

«انّ اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة من عمله، صلاته؛ فان صلحت، فقد افلح وانجح؛ وان فسدت، فقد خاب وخسر؛ فان انتقص من فریضته شیء قال الرب تبارک وتعالی: انظروا هل لعبدی من تطوّع فیکمل بها ماانتقص من الفریضة ثم یکون سائر عمله کذلک» (ابوداود).

«نخستین چیزی که در روز رستاخیز، انسان از آن محاسبه می‌شود، نماز است؛ اگر نمازش صحیح باشد، رستگار شده و نجات می‌یابد؛ و اگر نمازش خراب و ناقص باشد، زیانکار و خسارتمند می‌شود؛ و اگر در فرایض، نقصی باشد، خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ببینید آیا بنده‌ام نماز نفل دارد تا با آن کاستی‌های نمازهای فرضش کامل شود؛ سپس سایر اعمالش نیز به همین ترتیب، مورد محاسبه قرار می‌گیرد».

از این حدیث معلوم می‌شود که بایستی انسان، ذخیره‌ی نمازهای نفل و سنّت داشته باشد تا در صورتی که در فرایض وی، نقصی رونما گردد، به وسیله‌ی نمازهای نفل و سنّت، فرایضش، تکمیل شود.

بسیاری از مردم بر اثر نادانی می‌گویند: «برای ما به جای آوردن همین فرایض کافی است و گزاردن نمازهای نفل، کار بزرگان است»؛ در این تردیدی نیست که اگر نمازهای فرض را به خوبی ادا کند، کافی خواهد بود، ولی ادای کامل آن‌ها، بسیار سخت و دشوار است؛ و اگر نقصی در آن‌ها وجود داشته باشد، تنها راه برطرف کردن آن، نمازهای سنت و نفل هستند. [این حدیث را مالک روایت کرده است].

1160 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ الظُّهْرِ وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَهَا وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ فِی بَیْتِهِ وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ فِی بَیْتِهِ قَالَ: وَحَدَّثَتْنِی حَفْصَةُ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ حِینَ یَطْلُعُ الْفَجْرُ»([2]).

1160- (2) عبدالله بن عمر س گوید: با رسول خدا ج پیش از نماز ظهر، دو رکعت و پس از آن نیز دو رکعت و پس از مغرب، دو رکعت در خانه‌شان و دو رکعت پس از عشاء در خانه‌شان گزاردم.

ابن عمر س در ادامه گوید: حفصهلبه من خبر داده است که چون بامداد می‌دمید، پیامبرخدا ج، دو رکعت کوتاه (نماز سنّت) می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «رکعتین قبل الظهر»:

امام احمد بن حنبل و امام شافعی - بنا به قول مشهور خویش - بر این باورند که سنّت‌های قبل از ظهر، دو رکعت می‌باشند؛ و دلیل ایشان، همین حدیث عبدالله بن عمر س است که گفت: «صلّیتُ مع النبیّ ج رکعتین قبل الظهر ورکعتین بعدها»؛ «با رسول خدا ج پیش از نماز ظهر، دو رکعت و پس از آن نیز دو رکعت گزاردم».

و امام ابوحنیفه، امام مالک و جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی بر این عقیده‌اند که سنّت‌های قبل از ظهر، چهار رکعت هستند؛ و این بزرگواران، می‌گویند: بیشتر روایت‌ها و حدیث‌ها بر سنّت بودن چهار رکعت قبل از ظهر، دلالت می‌کنند که چند نمونه از آن‌ها را در اینجا خواهیم آورد:

علی بن ابی طالب س گوید: «کان النبیّ ج یصلّی قبل الظهر اربعاً وبعدها رکعتین» (ترمذی)؛ «پیامبر ج قبل از ظهر، چهار رکعت و پس از آن، دو رکعت می‌گزاردند».

ابوایوب انصاری س گوید: «اَدمن رسول الله ج اربع رکعات بعد زوال الشمس. فقلتُ یا رسول الله! انک تدمن هؤلاء الاربع رکعات. فقال: یا اباایوب! اذا زالت الشمس فتحت ابواب السماء فلن ترتجّ حتّی یصلّی الظهر فاحبّ ان یصعدلی فیهن عمل صالح قبل ان ترتجّ. فقلت یا رسول الله! او فی کلهن قراءة؟ قال: نعم. قلت: بینهن تسلیم فاصل؟ قال: لا، الّا التشهد». (ترمذی)؛ «رسول خدا ج پیوسته به خواندن چهار رکعت نماز، در وقت فرارسیدن نیمروز - بعد از زوال خورشید - مواظبت و پای‌بندی می‌نمودند. بدیشان گفتم: ای فرستاده‌ی خدا! شما را می‌بینم که پیوسته بر خواندن این چهار رکعت نماز در وقت فرارسیدن نیمروز، مواظبت و پای‌بندی می‌فرمایید؛ (علّت چیست)؟

آن حضرت ج فرمودند: به راستی دروازه‌های آسمان به هنگام فرارسیدن نیمروز، گشوده می‌شوند و تا وقتی که نماز ظهر خوانده نشود، همچنان گشوده، باقی می‌مانند و بسته نمی‌شوند؛ و من نیز دوست دارم که در این وقت، کاری نیک و پسندیده برای من به آسمان بالا رود.

ابوایوب انصاری س گوید: بدیشان گفتم: آیا در هر چهار رکعت از آن، (باید پس از سوره‌ی فاتحه، سوره‌ای یا چیزی از قرآن) خوانده شود؟ آن حضرت ج فرمودند»: آری؛ باید در هرچهار رکعت، پس از سوره‌ی فاتحه، سوره‌ای دیگر یا چیزی از قرآن، تلاوت گردد.

دوباره پرسیدم: آیا در این چهار رکعت، باید با سلام دادن فاصله انداخت؟ (و هردو رکعت را با یک سلام خواند و میان آن چهار رکعت، با سلام فاصله انداخت)؟ پیامبر ج فرمودند: خیر؛ فقط در وسط این چهار رکعت، باید تشهد خوانده شود».

ام حبیبه ل گوید: «سمعتُ رسول الله ج یقول: من حافظ علی اربع رکعات قبل الظهر و اربع رکعات بعدها، حرمه الله علی النار» (ترمذی)؛ «از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: کسی که بر خواندن چهار رکعت قبل از ظهر و چهار رکعت پس از آن، مواظبت کند، خداوند بلندمرتبه، آتش دوزخ را بر وی حرام می‌گرداند».

و عایشهلگوید: رسول خدا ج فرمودند: «من ثابر علی اثنتی عشرة رکعة فی الیوم واللیلة دخل الجنة: اربعاً قبل الظهر ورکعتین بعدها ورکعتین بعدالـمغرب ورکعتین بعد العشاء ورکعتین قبل الفجر» (نسایی)؛ «هر کس در شبانه‌روز، بر خواندن دوازده رکعت (سنت) مواظبت و پای‌بندی کند، وارد بهشت می‌شود؛ و آن دوازده رکعت عبارتند از: چهار رکعت قبل از ظهر؛ دو رکعت بعد از ظهر؛ دو رکعت بعد از مغرب؛ دو رکعت بعد از عشاء و دو رکعت قبل از صبح».

و عایشهلدر حدیثی دیگر گوید: «ان النبیّ ج کان اذا لم یصلّ اربعاً قبل الظهر صلّاهن بعدها» (ترمذی)؛ «هرگاه رسول خدا ج چهار رکعت پیش از ظهر را نمی‌خواند، آن‌ها را پس از ظهر می‌خواند».

احادیث مزبور و احادیث و روایات بی‌شمار دیگری، بر سنّت بودن چهار رکعت قبل از ظهر وجود دارند؛ و از نظر جمهور، حدیث عبدالله بن عمر س، درباره‌ی سنّت‌های قبل از ظهر نیست، بلکه بیانگر نمازی دیگر به نام «صلاة الزوال» است که پیامبر ج آن را فوراً پس از زوال می‌خواندند. ولی قول صحیح آن است که چهار رکعت و دو رکعت قبل از ظهر، هردو از پیامبر ج ثابت هستند؛ ولی احادیث چهار رکعت از احادیث دو رکعت، بیشتر هستند؛ و با این وجود، باز هم هردو روش درست است.

به تعبیری دیگر، با توجه به بررسی تمام احادیث و روایات، معلوم می‌شود که رسول خدا ج در بیشتر اوقات، چهار رکعت قبل از ظهر می‌خواندند؛ ولی گاهی اتفاق می‌افتاد که به دو رکعت نیز اکتفا می‌کردند. به هر حال، هردو روش از آن حضرت ج ثابت است و بر هر کدام که عمل شود، سنّت ادا می‌شود؛ از این رو اگر وقت کافی وجود داشت، بهتر آن است که پیش از ظهر، چهار رکعت گزارده شود و اگر چنانچه وقت برپای نماز جماعتِ فرض ظهر نزدیک بود، در آن صورت فقط بر دو رکعت بسنده شود.

«رکعتین خفیفتین»: از این بخش از حدیث، مختصر نمودن قرائت در سنّت‌های صبح ثابت می‌شود؛ زیرا در حدیثی دیگر، عبدالله بن عمر س می‌گوید: «رمقتُ النبیّ ج شهرا فکان یقرأ فی الرکعتین قبل الفجر ب(قل یا ایها الکافرون)و (قل هو الله احد)» (ترمذی)؛ «تا یک ماه پیامبر ج را زیر نظر داشتم که در سنّت‌های صبح، سوره‌های «کافرون» و «اخلاص» را می‌خواندند».

از این رو، جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی، بر این حدیث عمل می‌کنند و تخفیف در سنّت‌های صبح را مستحب قرار داده‌اند.

و دیگر احادیث و روایاتی که پیرامون کوتاه گزاردن دو رکعت سنّت صبح آمده‌اند، عبارتند از:

1- عایشه ل گوید: «انّ رسول الله ج کان یصلّی رکعتین خفیفتین بین النداء والاقامة من صلاة الصبح (متفق علیه) وفی روایة لهما: یصلّی رکعتی الفجر فیخفّفهما حتی اقول: هل قرأ فیهما بام القرآن؟! وفی روایة لمسلم: کان یصلّی رکعتی الفجر اذا سمع الاذان ویخفّفهما».

«رسول خدا ج بین اذان و اقامه‌ی نماز صبح، دو رکعت نماز سنّت کوتاه می‌گزارد».

در روایتی از بخاری و مسلم آمده است که: «دو رکعت سنّت صبح را می‌گزارد و چنان کوتاه برگزار می‌کرد که با خود می‌گفتم: آیا سوره‌ی فاتحه را در این دو رکعت خواند».

و در روایتی از مسلم آمده است: «چون اذان را می‌شنید، دو رکعت صبح را می‌گزارد و کوتاه بر گزارش می‌کرد».

2- حفصهلگوید: «انّ رسول الله ج کان اذا اذّن المؤذّن للصبح، وبدا الصبح، صلّی رکعتین خفیفتین» (بخاری و مسلم)؛ «چون مؤذّن برای صبح اذان می‌گفت و بامداد پیدا می‌شد، رسول خدا ج دو رکعت کوتاه می‌گزارد».

و نیز حفصه ل روایت می‌کند که: «کان رسول الله ج اذا طلع الفجر لایصلّی الا رکعتین خفیفتین» (مسلم)؛ «چون بامداد می‌دمید، پیامبر خدا ج جز دو رکعت کوتاه، نماز دیگری نمی‌گزارد».

3- و عبدالله بن عمر س گوید: «کان النبیْ ج یصلّی من اللیل مثنی مثنی ویوتر برکعة من اخر اللیل ویصلّی الرکعتین قبل صلاة الغداة وکاَنَّ الاذان باذنیه» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبرخدا ج در شب دو دو رکعت نماز می‌گزارد و در آخر شب، یک رکعت وتر می‌گزارد. پیش از نماز صبح، دو رکعت را چنان کوتاه می‌گزارد که گویی اقامه بیخ گوش اوست و نماز دارد برپا می‌شود».

1161 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج لَا یُصَلِّی بَعْدَ الْـجُمُعَةِ حَتَّى یَنْصَرِفَ فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ فِی بَیته([3]).

1161- (3) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج پس از نماز جمعه، نماز نمی‌گزاردند تا این که (به خانه) بازمی‌گشتند و در خانه‌ی خویش، دو رکعت نماز می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: سنّت‌های قبل و بعد نماز فرض جمعه:

پیرامون سنّت‌های قبل از جمعه و سنّت‌های بعد از آن، در میان علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف‌نظر وجود دارد؛ از دیدگاه حنفی‌ها و بیشتر ائمه و پیشوایان و علماء و دانشوران دینی، قبل از جمعه، گزاردن چهار رکعت نماز، سنّت می‌باشد؛ ولی از نظرگاه امام شافعی، دو رکعت سنّت می‌باشد.

و در هر صورت، از مجموعه‌ی آثار و احادیث وارده در این موضوع، معلوم می‌شود که سنّت‌های قبل از جمعه، ریشه در واقعیت دارند؛ از این رو، همه‌ی ائمه و پیشوایان دینی، بر سنّت بودن نماز قبل از جمعه، اتفاق‌نظر دارند؛ این از یک سو؛ و از سوی دیگر، از قیاس جمعه بر ظهر نیز چنین معلوم می‌شود که بایستی سنت‌های جمعه مثل ظهر، چهار رکعت باشند.

و اختلافی که درباره‌ی سنّت‌های بعد از جمعه وجود دارد، این است که از دیدگاه امام شافعی و امام احمد بن حنبل، فقط خواندن دو رکعت، سنّت می‌باشد؛ و استدلال ایشان، از حدیث مرفوعی است که عبدالله بن عمر س آن را چنین روایت کرده است: «انّه کان یصلّی بعد الجمعة رکعتین»؛ «پیامبر ج پس از جمعه، دو رکعت نماز می‌گزاردند».

و امام ابوحنیفه بر این باور است که پس از جمعه، خواندن چهار رکعت سنّت می‌باشد؛ و دلیل وی، حدیث مرفوع ابوهریره س است که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «من کان منکم مصلّیاً بعد الجمعة فلیصلّ اربعاً»؛ «هر کس از شما خواستار گزاردن نماز پس از جمعه است، باید چهار رکعت نماز بگزارد».

و از عبدالله بن مسعود س نیز روایت شده است که: «انّه کان یصلّی قبل الجمعة اربعاً وبعدها اربعاً» (ترمذی)؛ «عبدالله بن مسعود س قبل از جمعه، چهار رکعت و بعد از جمعه نیز، چهار رکعت دیگر می‌گزارد».

از دیدگاه امام ابویوسف و امام محمد، بعد از جمعه، شش رکعت سنّت وجود دارد؛ دلیل ایشان، این روایت است که عطاء گفت: «رأیتُ ابن عمر س صلّی بعد الجمعة رکعتین ثم صلّی بعد ذلک اربعاً» (ترمذی)؛ «ابن عمر س را دیدم که پس از جمعه ابتدا دو رکعت گزارد و پس از آن، چهار رکعت دیگر گزارد».

و از علی بن ابی طالب س نیز نقل گردیده است که: «انّه امر ان یصلّی بعد الجمعة رکعتین ثم اربعاً» (ترمذی)؛ «علی بن ابی طالب س فرمان داد که بعد از جمعه، ابتدا دو رکعت و پس از آن، چهار رکعت دیگر، گزارده شود».

در ترتیب، این شش رکعت، دیدگاه فقهاء با یکدیگر تفاوت دارد؛ برخی از صاحب‌نظران فقهی احناف، بر این باورند که نخست چهار رکعت و پس از آن، دو رکعت خوانده شود؛ و برخی برعکس آن را ترجیح داده‌اند.

مولانا انور شاه کشمیری، قول دوم - مبنی بر خواندن دو رکعت و پس از آن خواندن چهار رکعت - را ترجیح داده‌اند؛ زیرا این ترتیب، از عملکرد علی س و عبدالله بن مسعود س تأیید می‌گردد.

1162 - [4] (صَحِیح)

وَعَن عبد الله بن شَقِیق قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج عَنْ تَطَوُّعِهِ فَقَالَتْ: کَانَ یُصَلِّی فِی بَیْتِی قَبْلَ الظُّهْرِ أَرْبَعًا ثُمَّ یَخْرُجُ فَیُصَلِّی بِالنَّاسِ ثُمَّ یَدْخُلُ فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَکَانَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ الْـمَغْرِبَ ثُمَّ یَدْخُلُ فَیصَلی رَکْعَتَیْنِ وَیُصلی بِالنَّاسِ الْعِشَاءَ وَیَدْخُلُ بَیْتِی فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَکَانَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ تِسْعَ رَکَعَاتٍ فِیهِنَّ الْوَتْرُ وَکَانَ یُصَلِّی لَیْلًا طَوِیلًا قَائِمًا وَلَیْلًا طَوِیلًا قَاعِدا وَکَانَ إِذَا قَرَأَ وَهُوَ قَائِمٌ رَکَعَ وَسَجَدَ وَهُوَ قَائِم وَإِذا قَرَأَ قَاعِدًا رَکَعَ وَسَجَدَ وَهُوَ قَاعِدٌ وَکَانَ إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ. وَزَادَ أَبُو دَاوُدَ: ثُمَّ یَخْرُجُ فَیُصَلِّی بِالنَّاسِ صَلَاة الْفجْر([4]).

1162- (4) عبدالله بن شقیق س گوید: از عایشهلدرباره‌ی نمازهای نفلی رسول خدا ج پرسیدم؛ او در پاسخ گفت: آن حضرت ج پیش از نماز ظهر، در خانه‌ی من، چهار رکعت می‌خواندند؛ بعد از آن، می‌رفتند و نماز را برای مردم برگزار می‌کردند؛ آن‌گاه به خانه برمی‌گشتند و دو رکعت دیگر می‌خواندند. و همچنین نماز مغرب را با جماعت برای مردم برگزار می‌کردند؛ سپس وارد خانه می‌شدند و دو رکعت نماز می‌گزاردند؛ آن‌گاه بعد از برگزار نمودن نماز عشاء برای مردم، وارد خانه‌ی من می‌شدند و دو رکعت نماز می‌گزاردند؛ و شب‌ها با نماز وتر، نُه رکعت نماز می‌گزاردند.

گفتنی است که رسول خدا ج بعضی از شب‌ها به طور طولانی، ایستاده نماز می‌گزاردند و برخی از شب‌ها به طور طولانی، نشسته نماز می‌خواندند؛ و هنگامی که ایستاده نماز می‌گزاردند و به حالت ایستاده قرائت می‌خواندند، رکوع و سجده را نیز به حالت ایستاده به جای می‌آوردند و اگر نشسته نماز می‌گزاردند و به حالت نشسته قرائت می‌خواندند، نشسته رکوع و سجده می‌نمودند (و برای انجام رکوع و سجده، برنمی‌خاستند).

و چون صبح صادق طلوع می‌کرد، دو رکعت نماز می‌گزاردند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و ابوداود نیز این عبارت را اضافه نموده است:] آن‌گاه (پس از گزاردن دو رکعت سنّت صبح،) از خانه بیرون می‌شدند و نماز بامداد را برای مردم برگزار می‌کردند و آن را با جماعت می‌گزاردند.

1163 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمْ یَکُنِ النَّبِیُّ ج عَلَى شَیْءٍ مِنَ النَّوَافِلِ أَشَدَّ تَعَاهُدًا مِنْهُ على رَکْعَتی الْفجْر([5]).

1163- (5) عایشه ل گوید: پای‌بندی و مواظبت رسول خدا ج نسبت به هیچ کدام از نمازهای نفلی (زاید بر فرایض)، به اندازه‌ی دو رکعت نماز سنّتِ پیش از نماز فرض صبح نبود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«تعاهداً»: عهده‌دار شدن؛ مراقبت کردن؛ مواظبت نمودن؛ ملتزم شدن؛ برعهده گرفتن؛ پای‌بندی نمودن؛ بر دوش کشیدن.

1164 - [6] (صَحِیح)

وَعَنْهَا قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رَکْعَتَا الْفَجْرِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا». رَوَاهُ مُسلم([6]).

1164- (6) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «دو رکعت نماز سنّت قبل از صبح، از دنیا و هر آنچه که در آن وجود دارد، بهتر است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و در روایتی دیگر از امام مسلم و امام بخاری آمده است: «احبّ الیّ من الدنیا جمیعاً»؛ «از همه‌ی دنیا در نزد من دوست‌داشتنی‌تر است»].

1165 - [7] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مُغَفَّلٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم: «صلوا قبل صَلَاة الْمغرب رَکْعَتَیْنِ صَلُّوا قَبْلَ صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ رَکْعَتَیْنِ». قَالَ فِی الثَّالِثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ». کَرَاهِیَةَ أَنْ یَتَّخِذَهَا النَّاسُ سنة([7]).

1165- (7) عبدالله بن مغفّل س گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز (مستحب) بگزارید؛ پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز (مستحب) بگزارید»؛ و پس از آن که سه بار این عبارت را تکرار کردند، فرمودند: «برای هرکس که بخواهد»؛ تا مبادا مردم، آن را سنّت (مؤکّده) قرار دهند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: همان‌گونه که در حدیث، وارد شده است، خواندن نماز نفل بین اذان و اقامه، مستحب است و در این باره اختلافی وجود ندارد، مگر در مورد دو رکعت قبل از نماز مغرب که برخی آن را مستحب نمی‌دانند. اما چنانچه ملاحظه می‌نمایید، رسول خدا ج در حدیث بالا، مشروعیت این دو رکعت را مورد تأیید قرار داده‌اند؛ و همچنین در روایت دیگری آمده است که آن حضرت ج سه بار فرمودند: «قبل از نماز مغرب، نماز بخوانید» و بار سوم فرمودند: «البته هرکس خواست، نماز بخواند تا مبادا مردم آن را سنّت (مؤکّده) قرار دهند».

و همچنین انس س گوید: «هنگامی که اذان مغرب گفته می‌شد، یاران رسول خدا ج (برای خواندن نماز) به سوی ستون‌ها می‌شتافتند و به نماز می‌ایستادند تا این که رسول خدا ج می‌آمد و آنان همچنان مشغول نماز بودند». (بخاری)

و در روایت مسلم آمده است که اگر فرد بیگانه‌ای وارد مسجد می‌شد، فکر می‌کرد که نماز برگزار شده است؛ چون تعداد زیادی از صحابه، مشغول خواندن دو رکعت نماز نفل قبل از نماز مغرب بودند؛ لذا طبق احادیث بالا، خواندن دو رکعت نفل قبل از نماز مغرب، جایز است.

از این رو، از مجموعه‌ی این روایات، جواز دو رکعت قبل از مغرب، ثابت می‌گردد؛ بر همین اساس از متأخرین احناف، علامه ابن همام/، قول جواز را ترجیح داده است؛ و علامه انور شاه کشمیری نیز همین قول را برگزیده و گفته است: نفی استحباب دو رکعت قبل از مغرب، با روایات ثابت می‌گرد، ولی مکروه یا بدعت قرار دادن آن، هرگز جایز نیست.

پس با در نظر گرفتن روایات بالا، ادای این دو رکعت جایز، اما ترک آن بنا به دو دلیل بهتر است:

در احادیث، برای تعجیل و شتاب ورزیدن به نماز مغرب، تأکید فراوانی شده است؛ و این دو رکعت، منافی تعجیل به شمار می‌آیند.

بیشتر صحابه این دو رکعت را نمی‌خواندند؛ و مفهوم درست احادیث نیز از تعامل صحابه به اثبات می‌رسد؛ و چون که عموم صحابه، آن را ترک نموده‌اند، از این رو، ترک آن، بهتر خواهد بود؛ البته اگر کسی اقدام به ادای این دو رکعت کرد، قابل ملامت و سرزنش نخواهد بود.

و مولانا محمد عاشق الهی در کتاب «سیری در مسایل قدوری» ج 1 ص 74 و 75 گوید: پیامبر ج سه بار فرمودند: «صلّوا قبل صلاة المغرب»؛ «پیش از نماز مغرب، نماز بخوانید»؛ و در سوّمین بار فرمودند: «لمن شاء»؛ «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جمله‌ی اخیر را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت نگردانند. این روایت را بخاری در کتاب «تهجّد» در باب «الصلاة قبل المغرب» نقل کرده است. و این حدیث به دو موضوع اشاره دارد: یکی مشروعیت نفل خواندن پیش از مغرب؛ و دیگری اینکه این نماز، سنّت مؤکده نیست.

ابن قدامه در کتاب «المغنی» (1/766) چنین می‌گوید: از ظاهر کلام امام احمد بن حنبل چنین دانسته می‌شود که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، جایز است ولی سنّت نیست.

به هر حال، برخورد مردم درباره‌ی دو رکعت نماز پیش از مغرب، به دو صورت است: گروهی از مردم، این نماز را با التزام و پایبندی می‌گزارند و هیچ‌گاه آن را ترک نمی‌کنند؛ و هرکس دو رکعت نماز پیش از مغرب را نخواند، با نگاهی تند و خشن بدو می‌نگرند؛ رفتار این گروه از مردم، غلوّآمیز و خارج از دایره‌ی تعالیم و آموزه‌های اسلامی است؛ زیرا که این گونه رفتار، بیانگر آن است که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، از زمره‌ی لوازم و ضروریات است که هیچ‌گاه نباید ترک شود و حال آن که این رفتار، مخالف این فرمـوده‌ی رسول خدا ج است که فرمودند: «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جـملـه را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت قرار ندهند.

و گروهی دیگر از مردم بر این باورند که خواندن نماز نفل پیش از مغرب، به شدّت ممنوع و قدغن می‌باشد؛ از این رو هیچ‌گاه آن را نمی‌خوانند، و حال آن که برخی اوقات اتفاق می‌افتد که وقت کافی برای خواندن نماز پیش از مغرب وجود دارد؛ به ویژه در حرمین شریفین که ائمه‌اش پس از اذان، با اندکی تأخیر به محراب می‌رسند، به طوری که اگر کسی از نمازگزاران بخواهد می‌تواند در این فاصله دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخواند؛ از این رو اگر چنانچه مردم گاهی اوقات دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخوانند و گاهی آن را ترک کنند، هیچ گونه حَرج و اشکالی وجود ندارد.

و آنچه در برخی از کتاب‌های فقهی احناف وارد شده که: خواندن نماز نفل پیش از مغرب مکروه است؛ این کراهیت حمل بر صورتی می‌شود که دو رکعت نماز نفل پیش از مغرب به صورت طولانی خوانده شود به طوری که میان اذان و اقامه، فاصله‌ای طولانی ایجاد کند؛ ولی هرگاه فاصله‌ی میان اذان و اقامه کوتاه باشد و نماز به صورت مختصر و سبک اداء گردد، در این صورت هیچ گونه کراهیتی وجود ندارد.

شامی در کتاب «رد المحتار» (1/252) گوید: «اگر چنانچه دو رکعت نماز پیش از مغرب به صورت مختصر و کوتاه خوانده شود، هیچ اشکالی در خواندن آن نیست». و بدین موضوع در کتاب «الفتح» و «الحلیة» و «البحر» نیز اشاره شده است.

نگارنده گوید: بدین موضوع در صحیح بخاری، کتاب اذان، باب «کم بین الاذان و الاقامه» نیز تصریح شده است؛ این طور که عثمان بن جبلة و ابوداود از شعبه چنین نقل می‌کنند که وی گفت: «در بین اذان و اقامه (در هنگام مغرب)، وقت اندکی وجود دارد»؛ از این رو تأخیر زیاد و طولانی نمودن دو رکعت نماز پیش از مغرب به طوری که در تعجیل و زود خواندن نماز مغرب خللی ایجاد کند، مکروه است.

و چگونه مکروه نباشد و حال آن که بخاری از رافع بن خدیج س چنین نقل می‌کند که وی گفت: «ما (صحابه) با پیامبر ج نماز مغرب را می‌گزاردیم و هنگامی که نماز ما به پایان می‌رسید، هریک از ما محل اصابت تیر خویش را می‌دید.» (یعنی نماز مغرب را زود می‌خواندیم به طوری که هوا به قدری روشن بود که اگر چنانچه یکی از ما تیر می‌انداخت، جای اصابت تیرش را می‌دید).

1166 - [8] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مُصَلِّیًا بَعْدَ الْـجُمُعَةِ فَلْیُصَلِّ أَرْبَعًا». رَوَاهُ مُسْلِمٌ

وَفِی أُخْرَى لَهُ قَالَ: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمُ الْـجُمُعَةَ فَلْیُصَلِّ بَعْدَهَا أَرْبعا»([8]).

1166- (8) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از شما که می‌خواهد پس از نماز جمعه، نماز بگزارد، باید چهار رکعت (سنّت) بخواند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و همو در روایتی دیگر گوید:] «هرگاه کسی از شما نماز جمعه را ادا کرد، باید پس از آن، چهار رکعت نماز (سنّت) بگزارد».

شرح: خواندن حداکثر چهار رکعت و حداقل دو رکعت بعد از نماز جمعه، سنّت است؛ زیرا خواندن دو رکعت نیز از رسول خدا ج به ثبوت رسیده است.

امام نووی/ گوید: «بدیهی است که رسول خدا ج بیشتر اوقات، چهار رکعت می‌خواندند». و بهتر هم همین است؛ چرا که حدیث قولی بالا، چهار رکعت را تأیید می‌نماید.

به هر حال؛ در کتاب‌های حدیث، نسبت به سنّت‌های پس از نماز جمعه دو رکعت، چهار رکعت و شش رکعت وارد شده است؛ امام ترمذی از عبدالله بن عمر س نقل می‌کند که وی پس از نماز جمعه، نخست دو رکعت می‌خواند و پس از آن، چهار رکعت دیگر می‌گزارد؛ از این رو از دیدگاه پیشوایان مجتهد و صاحب‌نظران فقهی، در این مورد اختلاف‌نظر وجود دارد؛ برخی دو رکعت و بعضی چهار رکعت و بعضی نیز شش رکعت را ترجیح داده‌اند؛ در مورد سنّت‌های قبل و بعد جمعه، پیش‌تر بحث شد.

 


فصل دوم

1167 - [9] (صَحِیح)

عَنْ أُمِّ حَبِیبَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «مَنْ حَافَظَ عَلَى أَرْبَعِ رَکَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ وَأَرْبَعٍ بَعْدَهَا حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النَّارِ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَه([9]).

1167- (9) ام حبیبهلگوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «هر کس که بر گزاردن چهار رکعت نماز سنّت پیش از ظهر و چهار رکعت پس از آن، پای‌بند باشد، خداوند او را بر آتش (دوزخ) حرام می‌گرداند».

[این حدیث را احمد بن حنبل، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «و اربع بعدها»: برخی از شارحان حدیث گفته‌اند: از آن حضرت ج ثابت است که ایشان در بیشتر اوقات، پس از نماز ظهر، دو رکعت سنّت می‌گزاردند؛ همان‌گونه که از احادیث پیشین از عایشهp، عبدالله بن عمر س و خود امّ حبیبهلثابت شد؛ از این رو، سنّت مؤکّده، همان دو رکعت است و دو رکعت دیگر، نفل به شمار می‌آید.

1168 - [10] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَرْبَعٌ قَبْلَ الظُّهْرِ لَیْسَ فِیهِنَّ تَسْلِیمٌ تُفَتَّحُ لَهُنَّ أَبْوَابُ السَّمَاء». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه([10]).

1168- (10) ابوایوب انصاری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «پیش از نماز ظهر، چهار رکعت نماز (سنّت) و جود دارد که در میان آن‌ها، سلامی وجود ندارد؛ (بلکه هر چهار رکعت، با یک سلام گزارده می‌شوند؛ از این رو هرکس آن‌ها را بگزارد، برای پذیرش و قبولی) آنان، دروازه‌های آسمان، باز و گشوده می‌شود».

[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

1169 - [11] (صَحِیح)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ السَّائِبِ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یُصَلِّی أَرْبَعًا بَعْدَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ وَقَالَ: «إِنَّهَا سَاعَةٌ تُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَأُحِبُّ أَنْ یَصْعَدَ لِی فِیهَا عَمَلٌ صَالِحٌ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([11]).

1169- (11) عبدالله بن سائب س گوید: رسول خدا ج پس از زوال خورشید و پیش از نماز ظهر، چهار رکعت نماز (سنّت) می‌گزاردند و می‌فرموند: «آن، لحظه‌ای است که درهای آسمان در آن گشوده می‌شوند و دوست دارم که برای من در این زمان، کردار شایسته‌ای به بالا رود».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «تزول الشمس»: خورشید زوال می‌کرد؛ زوال خورشید: مایل گشتن خورشید از میانه‌ی آسمان به سوی مغرب؛ هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می‌گذارد.

«یصعد لی»: برای من بالا برود.

«ان یصعد لی فیها عمل صالح»: آری، چنین کردار شایسته و بایسته‌ای است که به سوی خدا اوج می‌گیرد و دارنده‌اش را نیز پرواز می‌دهد تا در جوار قُرب حق قرار گیرد و غرق در عزّت خداوند پیروز و فرزانه گردد.

به یقین، هر کار شایسته و مفید و سازنده - چه دعوت به سوی حق باشد، چه حمایت از مظلوم، چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازی و عبادت، چه آموزش و پرورش و چه گزاردن نمازهای سنّت، و خلاصه، هر چیزی که در این مفهوم وسیع و گسترده داخل گردد - اگر برای خدا و به خاطر خشنودی و رضای او انجام شود، آن هم اوج می‌گیرد و به آسمان لطف پروردگار عروج می‌کند و مایه‌ی معراج و تکامل صاحب آن و برخورداری از عزّت حقّ می‌شود.

1170 - [12] (حسن)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رَحِمَ اللهُ امْرَءًا صَلَّى قَبْلَ الْعَصْرِ أَرْبَعًا». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ([12]).

1170- (12) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند بنده‌ای را که پیش از نماز عصر، چهار رکعت نماز سنّت بگزارد، مورد رحمت خویش قرار می‌دهد».

[این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی روایت کرده‌اند].

«رحم الله»: خداوند مورد رحمت و آمرزش و لطف و احسان خویش قرار دهد.

در این حدیث، فضیلت و پاداشی معین، برای سنّت‌های پیش از عصر، بیان نشده و به جای آن، ذکر «رحمت مطلق» وارد شده است؛ و این خود، بیانگر آن است که ثواب و پاداش و فضیلت و مزد سنّت‌های قبل از عصر، به حدّی است که در سخن نمی‌گنجد.

1171 - [13] (حَسَنٌ)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: «کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی قَبْلَ الْعَصْرِ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ یَفْصِلُ بَیْنَهُنَّ بِالتَّسْلِیمِ عَلَى الْـمَلَائِکَةِ الْـمُقَرَّبِینَ وَمَنْ تَبِعَهُمْ مِنَ الْـمُسْلِمِینَ وَالْـمُؤمنِینَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([13]).

1171- (13) علی بن ابی طالب س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج پیش از نماز عصر، چهار رکعت سنّت می‌گزاردند و دو رکعت را با سلام و درود فرستادن بر فرشتگان مقرّب و کسانی از مسلمانان و مؤمنان که (در یگانه دانستن خداوند) از آنان پیروی می‌کنند، از هم جدا می‌کرد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «الـملائکة الـمقرّبین»: فرشتگان مقرّب؛ مراد خواصّ فرشتگان است؛ از قبیل: جبرائیل و میکائیل.

«و من تبعهم من الـمسلمین والـمؤمنین»: و کسانی که در یگانه دانستن خدا و منزّه داشتن او از شریک و انباز، از فرشتگان مقرّب خدا، پیروی کردند و همچون آنان، به خدا ایمان آوردند و در اقوال و افعال، صادقانه از چنین فرشتگانی پیروی کردند.

«یفصل بینهنّ بالتسلیم»: مراد از «التسلیم»، سلام دادن نماز نیست، بلکه مراد از آن، «تشهّد» (التحیات) می‌باشد؛ زیرا در تشهّد، الفاظ سلام (السلام علیک ایّـها النبیّ ورحمة الله وبرکاته، السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین) وجود دارد.

و چهار رکعت پیش از عصر، با یک سلام خوانده می‌شود؛ امّا از دیدگاه شافعی‌ها و حنبلی‌ها، بهتر آن است که چهار رکعت، با دو سلام گزارده شوند.

1172 - [14] (حَسَنٌ)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی قبل الْعَصْر رَکْعَتَیْنِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([14]).

1172- (14) علی بن ابی طالب س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج قبل از نماز عصر، دو رکعت نماز سنّت می‌گزاردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: از پیامبر ج در مورد گزاردن نمازهای سنّت پیش از عصر، دو گونه روایت وجود دارد و هردو نیز ثابت است؛ از این رو، می‌توان به هر کدام از آن‌ها، عمل نمود:

چهار رکعت سنّت پیش از عصر.

دو رکعت سنّت قبل از عصر.

ناگفته نماند که هردو روایت، بیانگر سنّت‌های غیرمؤکده است.

1173 - [15] (لم تتمّ دراسته)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ سِتَّ رَکَعَاتٍ لَمْ یَتَکَلَّمْ فِیمَا بَیْنَهُنَّ بِسُوءٍ عُدِلْنَ لَهُ بِعِبَادَةِ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ سَنَةً». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا نَعْرِفُهُ إِلَّا مِنْ حَدِیثِ عمر بن أَبِی خَثْعَمٍ وَسَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ إِسْمَاعِیلَ یَقُولُ: هُوَ مُنکر الحَدِیث وَضَعفه جد([15]).

1173- (15) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از نماز مغرب، شش رکعت نماز (مستحبّی) بگزارد و در میان آن‌ها، سخن ناشایستی را به زبان نیاورد، در آن صورت این شش رکعت نماز مستحبّی، برای او به اندازه‌ی دوازده سال عبادت، به شمار می‌آید».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی غریب است که ما آن را به جز سند عمر بن ابی خَثعم به سندی دیگر نمی‌شناسیم؛ و از محمد بن اسماعیل بخاری، شنیدم که می‌گفت: عمر بن خثعم، «منکر الحدیث» است؛ و بخاری این حدیث را بی‌اندازه، ضعیف به شمار آورده است].

شرح: «منکر الحدیث»: حدیث منکر:

هر گاه سبب طعن در راوی، «اشتباه و غلط زیاد»، یا «کثرت غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی» و یا «فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری» باشد - سبب سوم، چهارم و پنجم از اسباب طعن در راوی [از نظر شدت و قوت طعن] - ؛ چنین حدیثی را «حدیث منکر» می‌نامند.

1- تعریف حدیث منکر:

الف) تعریف لغوی: «منکر»، اسم مفعول از «انکار» [انکار کردن، تکذیب نمودن، رد کردن، نشناختن، باور نکردن]، و ضد «اقرار» [اعتراف کردن، اقرار نمودن، تسلیم شدن، پذیرفتن، تأیید کردن] است.

ب) تعریف اصطلاحی: علمای حدیث، منکر را با تعریفات متعدد و گوناگونی تعریف نموده‌اند که مشهورترین آنها دو تعریف‌اند که عبارتند از:

1- «الحدیث الذی فی اسناده راوٍ فَحُش غلطُه، او کثرت غفلته، او ظهر فسقه»؛ «منکر به حدیثی گفته می‌شود که در اسناد آن، روایت کننده‌ای وجود داشته باشد که اشتباه و غلطهایش زیاد باشد، یا زیاد اهل غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی باشد، و یا فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری‌اش، ظاهر شده باشد. [بنا به این تعریف، حدیث وقتی منکر است که راوی، یکی از این سه خصوصیت را داشته باشد: الف) غلط فاحش. ب) غفلت زیاد. ج) از حدود خداوند در رفته باشد - یعنی مرتکب فسق شده باشد]».

این تعریف را حافظ ابن حجر بیان کرده و آن را به غیرش نسبت داده است([16]). و بیقونی همین تعریف را در منظومه‌ی خویش آورده و گفته است:

ومنکر الفرد به راوٍ غدا

 

 تعدیله لایحمل التفردا

منکر به حدیثی گفته می‌شود که فردی که عدالتش تغییر و تبدیل یافته، در یک طبقه از سند به طور منفرد، حدیث را روایت کرده باشد [و متن حدیث، نه با این سند و نه با سندهای دیگر روایت نشده باشد و ناشناخته باشد] و راوی آن حدیث به حدّی از ثقه و اتقان نرسیده که روایتش به طور فردی مورد پذیرش واقع شود.

2- «ما رواه الضعیف مخالفاً لما رواه الثقة»؛ «منکر، حدیثی است که راوی ضعیف برخلاف روایتِ فرد ثقه آن را نقل کند.»

این تعریف، همان تعریفی است که حافظ ابن حجر به بیان آن پرداخته و بدان اعتماد نموده است. و در این تعریف - نسبت به تعریف اول - چیزی افزوده شده است، و آن قید «مخالفت راوی ضعیف با روایتِ فردِ ثقه و معتبر» است.

2- تفاوت میان حدیث منکر با حدیث شاذّ:

الف) شاذّ، حدیثی است که راوی مقبول ([17]) [ثقه و معتبر و عادل و ضابط]، آن را برخلاف حدیثِ راوی راجحتر و برتر از خود، نقل می‌کند.

ب) و منکر، حدیثی است که راوی ضعیف، برخلاف روایت فرد ثقه، آن را نقل می‌نماید.

از این دو تعریف دانسته شد که وجه اشتراک حدیث منکر و حدیث شاذّ در این است که در هردو «مخالفت»، شرط است. [در منکر شرط است که راوی ضعیف، حدیث را برخلاف روایت فرد ثقه نقل کند. و در شاذ، شرط است که راوی ثقه و معتبر، حدیث را بر خلاف راوی راجحتر و برتر از خود نقل نماید].؛ و وجه افتراق آن دو، در این است که راوی در حدیث شاذ، «مقبول» [ثقه و معتبر و عادل] است، ولی در حدیث «منکر»، ضعیف است.

ابن حجر([18]) گوید: «و قد غفل من سوّی بینهما»؛ براستی کسانی که منکر و شاذ را یک نوع می‌دانند، دچار غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی شده‌اند([19]).

3- مثال حدیث منکر:

الف) مثال برای تعریف اول [که راوی حدیث، خیلی بی‌محافظه و بی‌توجه، یا زیاد اهل اشتباه و غلط، و یا اهل فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری باشد].:

همانند حدیثی که نسایی و ابن ماجه از طریق ابی ز کیر یحیی بن محمد بن قیس از هشام بن عروة از پدرش [عروة]، از عایشه p، به طور مرفوع روایت کرده‌اند که [پیامبر ج فرموده است:] «کلوا البَلَح بالتمر، فان ابن ادم اذا اکله غضب الشیطان»؛ «خرمای نارسیده را بخورید؛ چرا که هرگاه فرزند آدم آن را می‌خورد، شیطان خشمگین و ناراحت می‌شود».

نسایی می‌گوید: «هذا حدیث المنکر، تفرد به ابوزکیر و هو شیخ صالح اخرج له مسلم فی المتابعات غیر انه لم یبلغ مبلغ من یحتمل تفرده[20]؛ «این حدیث، منکر است؛ چرا که ابو زکیر به طور تنهایی در طبقه‌ی خود به روایت آن پرداخته است. و وی پیرمردی صالح[21] بوده است که امام مسلم از او در «متابعات» کتابش، حدیث نقل نموده است، ولی او به درجه‌ای از [ثقه و اتقان] نرسیده که حدیثش به طور فردی مورد پذیرش و قبول، واقع شود».

ب) مثال برای تعریف دوم [راوی ضعیف برخلاف روایت فرد ثقه، حدیث را نقل کند]:

همانند آنچه ابن ابی حاتم از طریق حُبّیب بن حبیب الزیات، از ابواسحاق از عَیزار بن حریث، از ابن عباس س نقل کرده‌اند که پیامبر گرامی اسلام ج فرموده‌اند: «من اقام الصلاة واتی الزکاة وحجّ البیت وصام وقری الضیف، دخل الجنة»؛ «هر کس نماز را بر پای دارد، و زکات و حقوق واجب مالی را بپردازد و به حج خانه‌ی کعبه برود و [ماه رمضان را] روزه باشد و مهمان‌نوازی کند، وارد بهشت می‌شود».

ابوحاتم می‌گوید: «هو منکر، لانّ غیره من الثقات رواه عن ابی اسحاق موقوفاً و هو المعروف»؛ این حدیث، منکر است؛ چرا که غیر «حُبّیب بن حبیب الزیات» - از دیگر راویان ثقه و معتبر - این حدیث را به طور موقوف[22] [بر ابن عباس از طریق] ابواسحاق نقل کرده‌اند. و این حدیث [که از طریق این راویان ثقه و معتبر به طور موقوف بر ابن عباس از طریق ابواسحاق نقل شده است] «معروف» می‌باشد.

4- درجه‌ی حدیث منکر:

از دو تعریف یاد شده‌ی پیشین از حدیث «منکر»، روشن شد که نوع ضعف در حدیث منکر، خیلی زیاد است. زیرا که «منکر»، یا عبارت از حدیثی است که راوی آن فردی ضعیف و متّصف به «اشتباه و غلط زیاد»، یا «کثرت غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی» و یا «فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری» است؛ و یا عبارت از حدیثی است که راوی ضعیف برخلافِ روایت فرد ثقه و معتبر، آن را نقل کند، و [پرواضح است که] در هردو قسم، ضعف و نقص شدیدی وجود دارد، و به همین دلیل در بحث «متروک» گذشت که درجه‌ی منکر در شدتِ ضعف، پس از مرتبه‌ی «متروک» است.

«من صلّی بعد المغرب، ستّ رکعات»:

بر مبنای این حدیث، فضیلت شش رکعت بعد از مغرب، برابر با دوازده سال عبادت می‌باشد؛ و عموماً، از این شش رکعت به عنوان «نماز اوّابین» یاد می‌شود؛ اما در احادیث صحیح، «صلاة الاوّابین» (نماز اوابین) به «نماز چاشت» اطلاق شده است.

به عنوان مثال: در مصنّف ابن ابی شیبة، در باب «من کان یصلّی صلاة الضحی»، حدیث زید بن ارقم س چنین روایت شده است: «قال: خرج رسول الله ج علی اهل قباء وهم یصلّون صلاة الضحی؛ فقال: صلاة الاوابین اذا رمضت الفصال من الضحی»؛ «زید بن ارقم س گوید: رسول خدا ج در حالی به نزد مردمان قباء رفت که مشغول خواندن نماز چاشت بودند؛ آن حضرت ج فرمودند: نماز اوابین هنگامی است که سُم بچه شتر، از شدّت گرمای شن قبل از ظهر (ضحی) می‌سوزد».

و ابوهریره س نیز گوید: «اوصانی خلیلی ان اُصلّی صلاة الضحی فانّها صلاة الاوابین» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «دوستم - پیامبر ج - مرا سفارش کرد تا نماز چاشت را بگزارم؛ زیرا آن، نماز اوابین است».

شارحان حدیث و دانشوران دینی، علّت نامگذاری نماز چاشت به «صلاة الاوابین» را چنین بیان کرده‌اند: این نام در اصل، از این آیه گرفته شده است: ﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨ [ص: 18]؛ «ما کوه‌ها را با او هم‌آوا کردیم؛ همصدا با او، شامگاهان و بامدادان به تسبیح و تقدیس می‌پرداختند».

در این آیه، ذکری از «تسبیح به وقت اشراق (بامدادان)» شده است؛ و آیه‌ی بعدی چنین است: ﴿وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ١٩ [ص: 19]؛ «و پرندگان را نیز هم‌آوا کردیم و در پیش او گرد آوردیم؛ همه‌ی آن‌ها، فرمانبردار او بودند».

در کتاب‌های معروف و متداول حدیث، دیده نشده است که بر شش رکعت بعد از مغرب، اصطلاح «صلاة الاوابین» (نماز اوّابین) اطلاق شده باشد؛ اما علامه حلبی/ در «شرح منیة کبری» (یعنی «غینة الـمستملی فی شرح منیة الـمصلّی») به حواله‌ی «مبسوط» حدیث مرفوعی از روایت عبدالله بن عمر س بدین گونه نقل نموده است:

«من صلّی بعد المغرب بستّ رکعات، کُتب من الاوابین؛ و تلا «انّه کان للاوابین غفوراً»؛ «هر کس بعد از مغرب، شش رکعت نماز بگزارد؛ از زمره‌ی «اوّابین» نوشته خواهد شد؛ سپس این آیه را تلاوت کرد: بی‌گمان خداوند، نسبت به رجوع‌کنندگان و فرمانبرداران، بخشنده است».

و در «جمع الجوامع» ج 1 ص 794، چاپ «الهیئة المصریة العامة للکتاب»، حدیثی از محمد بن منکدر به صورت «مرسل» بدین‌گونه روایت شده است: «من صلّی ما بین الـمغرب والعشاء، فانّها من صلاة الاوّابین»؛ «هر کس که بین مغرب و عشاء، نماز (مستحبی) بگزارد، به راستی، آن نماز، از زمره‌ی نماز اوابین است».

در هر صورت، نام و اصطلاح وضع شده برای نماز، مهم نیست و به هر اسمی که آن را بخوانیم، درست است.

اکنون، این سؤال پیش می‌آید که آیا دو رکعت سنّت مغرب، در این شش رکعت نفل داخل‌اند یا این که، شش رکعت، نفل مستقل به شمار می‌آیند؟ در این زمینه، هردو دیدگاه از صاحب‌نظران فقهی، نقل گردیده است؛ اگر چه می‌توان - به خاطر عام بودن حدیث - دو رکعت سنّت مؤکده‌ی مغرب را نیز در شش رکعت نفل به حساب آورد؛ اما بهتر آن است که شش رکعت، به علاوه از دو رکعت سنّت، خوانده شوند.

1174 - [16] (مَوْضُوع)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ عِشْرِینَ رَکْعَةً بَنَى اللهُ لَهُ بَیْتًا فِی الْـجَنَّةِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([23]).

1174- (16) عایشهلگوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از نماز مغرب، بیست رکعت نماز (نفل) بگزارد، خداوند در بهشت، خانه‌ای برای او بنا می‌نهد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

1175 - [17] (ضَعِیف)

وَعَنْهَا قَالَتْ: مَا صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج الْعِشَاءَ قَطُّ فَدَخَلَ عَلَیَّ إِلَّا صلى أَربع رَکْعَات أَو سِتّ رَکْعَات. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([24]).

1175- (17) عایشهلگوید: هیچ‌گاه چنین اتفاق نیافتاد که رسول خدا ج نماز عشاء را بگزارند و (برای استراحت و خواب،) به نزد من بیایند و چهار یا شش رکعت نماز نخوانند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: پس از نماز فرض عشاء، خواندن دو رکعت نماز، سنّت مؤکده است که در احادیث پیشین، بدان اشاره رفت؛ و به ظاهر از احادیثی دیگر چنین استنباط می‌شود که آن حضرت ج پس از عشاء و قبل از خواب - علاوه بر آن دو رکعت سنّت مؤکّده - گاهی دو رکعت و گاهی نیز چهار رکعت نفل، می‌گزاردند.

از دیدگاه احناف، گزاردن دو رکعت سنّت بعد از عشاء، به عنوان سنّت راتبه (مؤکده) به شمار می‌آید و گزاردن دو رکعت دیگر، سنّت غیر راتبه (غیرمؤکّده) به حساب می‌آید.

دلیل دو رکعت سنّت راتبه (و مؤکّده)، حدیث عبدالله بن شقیق س است که گفت: «سألت عایشهلعن صلاة رسول الله ج فقالت: کان یصلّی قبل الظهر رکعتین وبعدها رکعتین وبعد الـمغرب ثنتین وبعد العشاء رکعتین وقبل الفجر ثنتین» (ترمذی)؛ «از عایشهلپیرامون نماز رسول خدا ج پرسیدم؛ وی در پاسخ گفت: آن حضرت ج قبل از ظهر، دو رکعت و پس از ظهر نیز دو رکعت می‌گزاردند؛ و دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت بعد از عشاء و دو رکعت قبل از نماز صبح می‌خواندند».

و دلیل دو رکعت غیرراتبه (غیرمؤکده)، حدیث بخاری است؛ آنجا که عبدالله بن عباس س می‌گوید: «فصلّی النبیّ ج ثم جاء الی منزله فصلّی اربع رکعات ثم نام»؛ «پیامبر ج نماز گزاردند؛ آن‌گاه به منزل خویش رفتند و چهار رکعت نماز (بعد از عشاء) گزاردند و سپس خواب شدند».

ناگفته نماند که اگر چه درباره‌ی سنّت‌های قبل از عشاء روایتی در کتاب‌های معتبر حدیث وجود ندارد، ولی باز هم صاحب‌نظران فقهی احناف، آن را از زمره‌ی سنّت‌های غیرراتبه و غیرمؤکّده می‌دانند.

البته برای سنّت‌های قبل از عشاء، می‌توان از حدیث معروف عبدالله بن مغفّل س استدلال کرد؛ وی گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بین کلّ اذانین صلاة لمن شاء» (ترمذی)؛ «بین هر اذان و اقامه، نمازی است؛ البته برای آن کس که بخواهد».

بر اساس این حدیث، ثبوت سنّت قبل از عشاء، قطعی است و تعیین چهار رکعت سنّت قبل از عشاء، بدین خاطر است که تمام سنّت‌های قبل از فرض، به اندازه‌ی رکعت‌های همان نماز فرض هستند؛ به عنوان مثال: سنّت‌های نماز صبح، دو رکعت است و سنّت‌های قبل از فرض ظهر و عصر، چهار رکعت هستند؛ از این رو می‌طلبد که سنّت‌های قبل از عشاء نیز چهار رکعت باشند.

1176 - [18] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم: «إدبار النُّجُوم الرکعتان قبل الْفجْر وأدبار السُّجُود الرکعتان بعد الْمغرب». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([25]).

1176- (18) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «مراد از «اِدْبارَ النّجوم» (در آیه‌ی 49 سوره‌ی طور): دو رکعت سنّت پیش از صبح است و منظور از «اَدْبار السجود» (در آیه ی40 سوره‌ی ق): دو رکعت سنّت پس از مغرب است».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «اِدبار النجوم»: این، بخشی از این آیات است: ﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ٤٨ وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩ [الطور: 48-49]؛ «برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبایی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسان‌ها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی. وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند می‌شوی، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پاره‌ای از شب و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را به جای آور».

«ادبار السجود»: این، بخشی از این آیات است: ﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ٣٩ وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ٤٠ [ق: 39-40]؛ «حال که چنین است،) پس در برابر چیزهایی که می‌گویند پایدار و شکیبا باش و ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن به جای آور؛ (چرا که عبادت در آن اوقات، بزرگ و ارزشمند است). و نیز در پاره‌ای از شب و به دنبال نمازها، او را بستای و تسبیح و تقدیس نمای».


فصل سوم

1177 - [19] (ضَعِیف)

عَنْ عُمَرَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یَقُول: «أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ بَعْدَ الزَّوَالِ تُحْسَبُ بِمِثْلِهِنَّ فِی صَلَاةِ السَّحَرِ. وَمَا مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَهُوَ یُسَبِّحُ اللهَ تِلْکَ السَّاعَةَ ثُمَّ قَرَأَ: ‹یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لَهُ وهم داخرون›»

رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَالْبَیْهَقِیّ فِی شعب الْإِیمَان([26]).

1177- (19) عمر بن خطاب س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «پیش از نماز ظهر و پس از زوال آفتاب، چهار رکعت نماز سنّت وجود دارد که در فضیلت و پاداش، برابر با چهار رکعت نمازی است که سحرگاهان گزارده شوند (یعنی نماز تهجّد). و هیچ موجودی نیست مگر این که(به زبان حال یا قال،) در آن وقت، به حمد و ستایش وی مشغول‌اند».

آن‌گاه آن حضرت ج این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ إِلَىٰ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٖ یَتَفَیَّؤُاْ ظِلَٰلُهُۥ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَٱلشَّمَآئِلِ سُجَّدٗا لِّلَّهِ وَهُمۡ دَٰخِرُونَ٤٨ [النحل: 48]؛ «سایه‌هایشان از راست و چپ منتقل می‌گردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد می‌یابند) و فروتنانه خدای را سجده می‌برند».

[این حدیث را ترمذی و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده‌اند].

شرح: «و ما من شیء الّا وهو یسبّح الله تلک الساعة»:

در آیات مختلف قرآن کریم و احادیث پاک نبوی، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده است که بدون هیچ گونه استثناء، همه‌ی موجودات عالم هستی - زمین و آسمان - ستارگان و کهکشان‌ها، انسان‌ها و حیوان‌ها و برگ‌های درختان و حتّی دانه‌های کوچک اتم - را در این تسبیح و حمد عمومی، شریک می‌داند.

در حقیقت، عالم هستی، یکپارچه زمزمه و غوغا است؛ هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است و غلغله‌ی خاموش، در پهنه‌ی عالم هستی، طنین افکنده که بی‌خبران، توانایی شنیدن آن را ندارند؛ امّا اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان زنده و روشن است، این صدا را از هر سو به خوبی به گوش و جان می‌شنوند.

و در تفسیر حقیقت این «حمد و تسبیح» در میان دانشمندان و صاحب‌نظران، اختلاف‌نظر است:

گروهی بر این باورند که تمامی ذرات موجودات این جهان، اعم از آنچه ما آن را عاقل می‌شماریم یا بی‌جان و غیرقابل، همه دارای یک نوع، درک و شعوراند و در عالم خود، تسبیح و حمد خدا می‌گویند؛ هر چند ما قادر نیستیم به نحوه‌ی درک و احساس آن‌ها پی ببریم و زمزمه‌ی حمد و تسبیح آن‌ها را بشنویم.

بسیاری از صاحب‌نظران و دانشوران، بر این باورند که این تسبیح و حمد، همان چیزی است که ما آن را «زبان حال» می‌نامیم؛ و این تسبیح و حمد، حقیقی است نه مجازی؛ ولی به زبان حال است نه قال.

توضیح این که: بسیار اتفاق می‌افتد که به کسی که آثار ناراحتی و درد و رنج و بی‌خوابی در چهره و چشم او نمایان است، می‌گوییم: هر چند تو از ناراحتیت، سخن نمی‌گویی، اما چشم تو می‌گوید که دیشب به خواب نرفتی و چهره‌ات گواهی می‌دهد که از درد و ناراحتی جانکاهی رنج می‌بری! این «زبان حال»، گاهی آن قدر قوی و نیرومند است که «زبان قال» را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و به تکذیب آن برمی‌خیزد؛ از سوی دیگر، آیا می‌توان انکار کرد که یک تابلو بسیار زیبا - که شاهکاری از هنر راستین است - گواهی بر ذوق و مهارت نقش می‌دهد و او را مدح و ثنا می‌گوید؟ و آیا می‌توان انکار کرد که دیوان شعر شعرای بزرگ و نامدار، از قریحه‌ی عالی آن‌ها حکایت می‌کند و پیوسته آن‌ها را می‌ستاید؟

آیا می‌توان منکر شد که ساختمان‌های عظیم و کارخانه‌های بزرگ و مغزهای پیچیده‌ی الکترونیک و امثال آن‌ها، با زبان بی‌زبانی، از سازنده و مُخترع و مُتبکر خود سخن می‌گویند و هریک در حدّ خود، از آن‌ها ستایش می‌کنند؟

بنابراین، باید قبول کرد که عالم شگرف هستی، با آن نظام عجیبش و با آن همه راز و اسرار و با آن عظمت خیره‌کننده و ریزه‌کاریهای حیرت‌انگیز خویش، همگی «تسبیح و حمد» خدا را می‌گویند.

مگر «تسبیح»، جز به معنای پاک و منزّه شمردن از عیوب می‌باشد؟ ساختمان و نظم این عالم هستی نیز می‌گوید که آفریدگار آن، از هرگونه نقص و عیب، مبرّا می‌باشد.

مگر «حمد» چیزی جز بیان صفات کمال می‌باشد؟ نظام جهان آفرینش نیز از صفات کمال خدا و از علم بی‌پایان و قدرت بی‌انتها و حکمت وسیع و فراگیر او سخن می‌گوید. و به ویژه با پیشرفت علم و دانش بشر و پرده برداشتن از گوشه‌هایی از اسرار و رازهای این عالم پهناور، این حمد و تسبیح عمومی موجودات، آشکارتر شده است.

اگر روزی، آن شاعر نکته‌پرداز، هر برگی از برگ‌های درختان سبز را دفتری از معرفت کردگار می‌داشت، امروز دانشمندان گیاه‌شناس، درباره‌ی این برگ‌ها، نه یک دفتر، بلکه کتاب‌ها نوشته‌اند و از ساختمان اسرارآمیز کوچک‌ترین اجزای آن - یعنی از سلول‌ها گرفته تا طبقات هفتگانه‌ی برگ و دستگاه تنفّسی آن و رشته‌های آبیاری و تغذیه و سایر مشخّصات بسیار پیچیده‌ی برگ‌ها - در این کتاب‌ها، بحث کرده‌اند.

بنابراین، هر برگی از برگ‌ها، شب و روز، نغمه‌ی توحید سر می‌دهد و آواز رسای تسبیحش را در درون باغ و جنگل، بر فراز کوه‌ها، در خمیدگی دره‌ها، پخش می‌کند، اما بی‌خبران، چیزی از آن نمی‌فهمند و آن‌ها را خاموش و زبان‌بسته می‌شمارند!

و برخی از علماء و اندیشمندان این احتمال را داده‌اند که حمد و تسبیح عمومی موجودات، ترکیبی از زبان «حال» و «قال» یا به تعبیری دیگر، «تسبیح تکوینی» و «تشریعی» باشد؛ چرا که بسیاری از انسان‌ها و همه‌ی فرشتگان از روی درک و شعور، حمد و ثنای او می‌گویند و همگی ذرّات موجودات نیز با زبان حال خویش از عظمت و بزرگی آفریدگار، بحث می‌کنند؛ و اگر چه این دو نوع تسبیح و حمد با هم متفاوت است ولی در قدر جامع، یعنی مفهوم وسیع کلمه‌ی حمد و تسبیح، مشترک می‌باشند.

«یتفیّأ ظلاله عن الیمین والشمائل...»:

«یتفیأ» از ماده‌ی «فییء» به معنای بازگشت و رجوع است. برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، گفته‌اند: عرب‌ها، سایه‌ی موجودات را به هنگام صبح‌گاهان، «ظلّ» و به هنگام عصرگاهان، «فییء» می‌نامند؛ و اگر می‌بینیم که به قسمتی از غنایم و اموال، «فییء» گفته می‌شود، اشاره‌ی لطیفی به این حقیقت است که بهترین غنائم دنیا، همچون سایه‌ی عصرگاه است که به زودی زایل و فانی می‌شد. ولی با توجه به این که در آیه‌ی 48 سوره‌ی نحل، به سایه‌های راست و چپ اشیاء اشاره شده است و کلمه‌ی «فییء» برای تمامی آن‌ها به کار رفته است، چنین معلوم می‌شود که واژه‌ی «فییء» در اینجا، معنای وسیعی دارد و هرگونه سایه را شامل می‌شود.

در واقع، هنگامی که انسان در موقع طلوع آفتاب رو به طرف جنوب بایستد، می‌بیند که قرص خورشید از سمت چپ، از افق مشرق، سر برمی‌آورد و سایه‌ی همه‌ی اجسام، به طرف راست او می‌افتند که همان طرف غرب است؛ این امر همچنان ادامه دارد و سایه‌ها، به طور مرتبّ به طرف راست جابه‌جا می‌شوند تا زوال ظهر؛ در این هنگام، سایه‌ها به طرف چپ، تغییر مکان می‌دهند تا هنگام غروب آفتاب که سایه‌های بزرگ و طولانی اجسام، در طرف مشرق، گسترده می‌شوند و با غروب آفتاب، همه‌ی آن‌ها پنهان می‌گردند.

در اینجا خداوند بلندمرتبه، حرکت سایه‌های اجسام را در راست و چپ، به عنوان نشانه‌ای از عظمت خویش معرفی می‌کند و آن‌ها را در حال سجده و تواضع و خضوع در برابر پروردگار می‌داند.

و بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی، سایه‌های اشیاء، نقش موثّری در زندگی ما دارند که شاید بسیاری از آن غافل باشند و انگشت گذاردن قرآن روی موضوع سایه‌ها، برای توجه دادن به همین نکته است.

از این رو، سایه‌ها - با این که چیزی عدم نور نیستند - فواید فراوانی دارند، از جمله:

همان‌گونه که نور آفتاب و اشعّه‌ی حیات‌بخش آن، مایه‌ی زندگی و رشد و نموّ موجودات است، سایه‌ها نیز برای تعدیل تابش اشعّه‌ی نور، نقش حیاتی دارند؛ زیرا تابش یکنواخت آفتاب - آن هم در یک مدت طولانی - همه چیز را پژمرده می‌کند و می‌سوزاند، ولی نوازش متناوب سایه‌ها، آن را در حدّ متعادل و مؤثری نگاه می‌دارد.

برای آن‌هایی که بیابانگرد هستند و یا گرفتار بیابان می‌شوند، نقش مؤثر سایه‌ها در نجات انسان‌ها، فوق‌العاده محسوس است؛ آن هم سایه‌ای که متحرّک است و در یکجا متمرکز نمی‌شود و به هر سو حرکت می‌کند و هماهنگ با خواسته‌ها و نیازهای انسان است.

برخلاف تصور عمومی، تنها نور، سبب رؤیت اشیاء نیست، بلکه همواره باید نور با سایه‌ها و نیم‌سایه‌ها توأم گردد تا مشاهده‌ی اشیاء تحقّق پذیرد. به تعبیر دیگر، اگر در اطراف موجودی، نور یکسان بتابد، به طوری که هیچ‌گونه سایه و نیم سایه‌ای نداشته باشد، هرگز چنین چیزهایی که غرق در نور هستند، مشاهده نخواهند شد.

یعنی همان‌طور که در تاریکی مطلق، چیزی قابل مشاهده نیست، در نور مطلق نیز چیزی قابل رؤیت نمی‌باشد، بلکه دیدن اشیاء از آمیختن نور و تاریکی (نور و سایه‌ها) امکان‌پذیر می‌شود؛ و بدین‌سان، سایه‌ها نقش بسیار مؤثّری در مشاهده و تشخیص و شناخت اشیاء از یکدیگر دارند.

1178 - [20] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: مَا تَرَکَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ عِنْدِی قطّ

وَفِی رِوَایَةٍ لِلْبُخَارِیِّ قَالَتْ: وَالَّذِی ذَهَبَ بِهِ مَا تَرکهمَا حَتَّى لَقِی الله([27]).

1178- (20) عایشهلگوید: هیچ‌گاه رسول خدا ج گزاردن دو رکعت نماز پس از عصر را در خانه‌ام، ترک نمی‌کردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند و در روایتی از بخاری، چنین آمده است]:

«سوگند به ذاتی که رسول خدا ج را میراند! آن حضرت ج تا به هنگام وفات خویش، این دو رکعت نماز پس از عصر را ترک نکردند».

شرح: «عندی»: یعنی «فی بیتی»: در خانه‌ام.

«والذی ذهب به»: سوگند بدان ذاتی که روح پیامبر ج را قبض کرد و ایشان را میراند.

«حتّی لقی الله»: تا به هنگام وفات؛ تا لحظه‌ای که چشم از جهان فروبست و چهره در نقاب خاک کشید.

این حدیث در بخاری، بدین‌گونه نیز روایت شده است:

«و عنها ل، قالت: رکعتان لم یکن رسول الله ج یدعهما سرّاً ولا علانیة؛ رکعتان قبل صلاة الصبح ورکعتان بعد العصر»؛ «عایشهلگوید: رسول خدا ج دو رکعت قبل از نماز صبح و دو رکعت بعد از نماز عصر را در هیچ حالتی - پنهان و آشکار - ترک نمی‌کردند».

پیرامون گزاردن نماز پس از عصر، پیش‌تر، مباحثی مطرح شد.

1179 - [21] (صَحِیح)

وَعَنِ الْـمُخْتَارِ بْنِ فُلْفُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ عَنِ التَّطَوُّعِ بَعْدَ الْعَصْرِ فَقَالَ: کَانَ عُمَرُ یَضْرِبُ الْأَیْدِیَ عَلَى صَلَاةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ وَکُنَّا نُصْلِی عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ غُرُوبِ الشَّمْس قبل صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ فَقُلْتُ لَهُ: أَکَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّیهِمَا؟ قَالَ: کَانَ یَرَانَا نُصَلِّیهِمَا فَلَمْ یَأْمُرْنَا وَلَمْ یَنْهَنَا. رَوَاهُ مُسلم([28]).

1179- (21) مختار بن فلفل/ گوید: از انس بن مالک س در مورد گزاردن نماز نفل پس از عصر پرسیدم. وی در پاسخ گفت: عمر بن خطاب س کسانی را که پس از نماز عصر، نفل می‌گزاردند، بر دست‌هایشان می‌زد (و آن‌ها را از گفتن تکبیر و منعقد نمودن نماز نفل پس از عصر، منع می‌کرد)؛ و ما (صحابه) به روزگار رسول خدا ج پس از غروب آفتاب و پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز (نفل و مستحبّی) می‌گزاردیم.

مختار بن فلفل/ گوید: خطاب به انس بن مالک س گفتم: آیا رسول خدا ج نیز آن دو رکعت را می‌گزاردند؟ وی در پاسخ گفت: پیامبر ج مشاهده می‌کردند که ما آن دو رکعت را می‌گزاریم، از این رو، نه ما را به گزاردن آن فرمان می‌دادند و نه ما را آن باز می‌داشتند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«عن التطوع بعد العصر»: از خواندن نماز نفل پس از فرض عصر.

«یضرب الایدی»: یعنی بر دستان کسانی که نماز نفل را پس از عصر، با گفتن تکبیر تحریمه شروع می‌کردند، می‌زد و آن‌ها را از خواندن آن پس از عصر، بازمی‌داشت.

1180 - [22] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: کُنَّا بِالْـمَدِینَةِ فَإِذَا أَذَّنَ الْـمُؤَذِّنُ لِصَلَاةِ الْـمَغْرِبِ ابْتَدَرُوا السَّوَارِیَ فَرَکَعُوا رَکْعَتَیْنِ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ الْغَرِیبَ لَیَدْخُلُ الْـمَسْجِدَ فَیَحْسَبُ أَنَّ الصَّلَاةَ قَدْ صُلِّیَتْ مِنْ کَثْرَةِ مَنْ یُصَلِّیهمَا. رَوَاهُ مُسلم([29]).

1180- (22) انس بن مالک س گوید: ما (صحابه) در مدینه‌ی منوره بودیم و چون مؤذّن برای نماز مغرب اذان می‌گفت، مردمان به سوی استوانه‌های مسجد از همدیگر پیشی می‌گرفتند و دو رکعت نماز مستحب می‌گزاردند به گونه‌ای که اگر بیگانه‌ای وارد مسجد می‌شد، به سبب فزونی شمار نماز گزاران مستحبی، گمان می‌کرد که نماز فرض مغرب گزارده شده است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «ابتدروا»: پیشی گرفتند؛ پیشی دستی کردند؛ پیشی جستند؛ شتافتند؛ عجله کردند؛ پیش از آن که دیگری کاری بکند، کاری کردند.

«السواری»: جمع «ساریة»: ستون؛ استوانه.

«الغریب»: بیگانه؛ غریبه؛ از بیرون آمده؛ اجنبی.

و در روایتی دیگر، بخاری گوید: «عن انس س قال: لقد رأیتُ کبار اصحاب رسول الله ج یبتدرون السواری عند الـمغرب»؛ «از انس بن مالک س روایت است که گفت: بزرگان اصحاب رسول خدا ج را می‌دیدم که به هنگام مغرب، به سوی استوانه‌های مسجد، از همدیگر پیشی می‌گرفتند (تا در پشت آن‌ها نماز مستحب بگزارند)».

1181 - [23] (صَحِیح)

وَعَن مرْثَد بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ قَالَ: أَتَیْتُ عُقْبَةَ الْـجُهَنِیَّ فَقُلْتُ: أَلَا أُعَجِّبُکَ مِنْ أَبِی تَمِیمٍ یَرْکَعُ رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ؟ فَقَالَ عُقْبَةُ: إِنَّا کُنَّا نَفْعَلُهُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج. قُلْتُ: فَمَا یَمْنَعُکَ الْآنَ؟ قَالَ: الشّغل. رَوَاهُ البُخَارِیّ([30]).

1181- (23) مرثد بن عبدالله س گوید: به نزد عقبة الجهنی س رفتم و بدو گفتم: آیا تو را از رفتار ابوتمیم س شگفت زده و بهت‌زده نکنم که پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز می‌گزارد؟! عقبه س در پاسخ گفت: ما نیز در روزگار پیامبر ج چنین می‌کردیم و پیش از مغرب، دو رکعت نماز نفل می‌گزاردیم. مرثد س گوید: بدو گفتم: اکنون چه چیز تو را از خواندن آن، بازداشته است؟ گفت: کار و مشغولیت.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اُعجبک»: تو را شگفت‌زده و بهت‌زده نکنم؛ تو را به تعجّب وا ندارم؛ تو را به شگفتی نیاندازم.

پیامبر ج سه بار فرمودند: «صلّوا قبل صلاة الـمغرب»؛ «پیش از نماز مغرب، نماز بخوانید»؛ و در سوّمین بار فرمودند: «لـمن شاء»؛ «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جمله‌ی اخیر را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت نگردانند. این روایت را بخاری در کتاب «تهجّد» در باب «الصلاة قبل الـمغرب» نقل کرده است. و این حدیث به دو موضوع اشاره دارد: یکی مشروعیت نفل خواندن پیش از مغرب؛ و دیگری این که این نماز، سنّت مؤکده نیست.

ابن قدامه در کتاب «المغنی» (1/766) چنین می‌گوید: از ظاهر کلام امام احمد بن حنبل چنین دانسته می‌شود که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، جایز است ولی سنّت نیست.

به هر حال، برخورد مردم درباره‌ی دو رکعت نماز پیش از مغرب، به دو صورت است: گروهی از مردم، این نماز را با التزام و پایبندی می‌گزارند و هیچ‌گاه آن را ترک نمی‌کنند؛ و هرکس دو رکعت نماز پیش از مغرب را نخواند، با نگاهی تند و خشن بدو می‌نگرند؛ رفتار این گروه از مردم، غلوّآمیز و خارج از دایره‌ی تعالیم و آموزه‌های اسلامی است؛ زیرا که این گونه رفتار، بیانگر آن است که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، از زمره‌ی لوازم و ضروریات است که هیچ‌گاه نباید ترک شود و حال آن که این رفتار، مخالف این فرمـوده‌ی رسول خدا ج است که فرمودند: «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جـملـه را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت قرار ندهند.

و گروهی دیگر از مردم بر این باورند که خواندن نماز نفل پیش از مغرب، به شدّت ممنوع و قدغن می‌باشد؛ از این رو هیچ‌گاه آن را نمی‌خوانند، و حال آن که برخی اوقات اتفاق می‌افتد که وقت کافی برای خواندن نماز پیش از مغرب وجود دارد؛ به ویژه در حرمین شریفین که ائمه‌اش پس از اذان، با اندکی تأخیر به محراب می‌رسند، به طوری که اگر کسی از نمازگزاران بخواهد می‌تواند در این فاصله دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخواند؛ از این رو اگر چنانچه مردم گاهی اوقات دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخوانند و گاهی آن را ترک کنند، هیچ گونه حَرج و اشکالی وجود ندارد.

و آنچه در برخی از کتاب‌های فقهی احناف وارد شده که: خواندن نماز نفل پیش از مغرب مکروه است؛ این کراهیت حمل بر صورتی می‌شود که دو رکعت نماز نفل پیش از مغرب به صورت طولانی خوانده شود به طوری که میان اذان و اقامه، فاصله‌ای طولانی ایجاد کند؛ ولی هرگاه فاصله‌ی میان اذان و اقامه کوتاه باشد و نماز به صورت مختصر و سبک اداء گردد، در این صورت هیچ گونه کراهیتی وجود ندارد.

شامی در کتاب «رد المحتار» (1/252) گوید: «اگر چنانچه دو رکعت نماز پیش از مغرب به صورت مختصر و کوتاه خوانده شود، هیچ اشکالی در خواندن آن نیست». و بدین موضوع در کتاب «الفتح» و «الحلیة» و «البحر» نیز اشاره شده است.

نگارنده گوید: بدین موضوع در صحیح بخاری، کتاب اذان، باب «کم بین الاذان و الاقامه» نیز تصریح شده است؛ این طور که عثمان بن جبلة و ابوداود از شعبه چنین نقل می‌کنند که وی گفت: «در بین اذان و اقامه (در هنگام مغرب)، وقت اندکی وجود دارد»؛ از این رو تأخیر زیاد و طولانی نمودن دو رکعت نماز پیش از مغرب به طوری که در تعجیل و زود خواندن نماز مغرب خللی ایجاد کند، مکروه است.

و چگونه مکروه نباشد و حال آن که بخاری از رافع بن خدیج س چنین نقل می‌کند که وی گفت: «ما (صحابه) با پیامبر ج نماز مغرب را می‌گزاردیم و هنگامی که نماز ما به پایان می‌رسید، هریک از ما محل اصابت تیر خویش را می‌دید.» (یعنی نماز مغرب را زود می‌خواندیم به طوری که هوا به قدری روشن بود که اگر چنانچه یکی از ما تیر می‌انداخت، جای اصابت تیرش را می‌دید).

1182 - [24] (ضَعِیف)

وَعَن کَعْب بن عجْرَة قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ ج أَتَى مَسْجِدَ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ فَصَلَّى فِیهِ الْـمَغْرِبَ فَلَمَّا قَضَوْا صَلَاتَهُمْ رَآهُمْ یُسَبِّحُونَ بَعْدَهَا فَقَالَ: «هَذِهِ صَلَاةُ الْبُیُوتِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَفِی رِوَایَةِ التِّرْمِذِیِّ وَالنَّسَائِیِّ قَامَ نَاسٌ یَتَنَفَّلُونَ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «عَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الصَّلَاة فِی الْبیُوت»([31]).

1182- (24) کعب بن عُجرة س گوید: پیامبر ج به مسجد «بنی عبدالاشهل» (طایفه‌ای از انصار) رفتند و در آنجا نماز مغرب را گزاردند؛ چون (برخی از نمازگزاران) نماز خویش را به پایان رساندند، آن حضرت ج دیدند که آنان، مشغول گزاردن نماز نفل شده‌اند؛ از این رو فرمودند: «این (نمازهای نفل،) نماز خانه‌ها است (و باید در خانه‌ها گزارده شوند)».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و در روایت ترمذی و نسایی، این چنین آمده است:] شماری از مردم از جای برخاستند تا نماز نفل بگزارند؛ آن حضرت ج فرمودند: «شما می‌بایست این نمازها را در خانه‌ها بگزارید».

شرح: «مسجد بنی عبدالاشهل»: بنی عبدالاشهل، طایفه‌ای از انصار مدینه‌ی منوره است.

«یسبّحون»: نماز نفل می‌گزارند.

خواندن نمازهای نفل و سنّت در منزل: جابر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «اذا قضی احدکم الصلاة فی مسجده فلیجعل لبیته نصیباً من صلاته، فان الله جاعل فی بیته من صلاته نوراً» (مسلم)؛ «هرگاه کسی از شما نماز (فرض) را در مسجد خواند، قسمتی از نمازها را برای خانه بگذارد؛ چون خداوند به واسطه‌ی نماز، نوری را در خانه‌اش قرار می‌دهد».

و زید بن ثابت س گوید: پیامبر ج فرمود: «علیکم بالصلاة فی بیوتکم، فانّ خیر صلاة الـمرء فی بیته الا الصلاة الـمکتوبة» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ چون بهترین نماز شخص، نماز در خانه‌اش است غیر از نمازهای فرض (که باید در مسجد خوانده شوند)».

از این رو، بهتر آن است که نمازهای سنّت و نفل، در خانه گزارده شوند؛ امّا اگر احتمال سرگرم شدن به کاری دیگر در منزل وجود داشت، در آن صورت؛ سنّت‌ها و نفل‌ها، در مسجد گزارده شوند. و از آن جایی که امروزه، تنبلی و سهل‌انگاری بر مردم چیره گشته است، فتوا بر گزاردن نمازهای سنّت در مسجد می‌باشد؛ امّا اگر شخصی بر خود اعتماد دارد که در منزل می‌تواند سنّت‌ها را به خوبی ادا کند، برای او گزاردن نمازهای سنّت در منزل، بهتر و پسندیده‌تر است.

1183 - [25] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُطِیلُ الْقِرَاءَةَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ حَتَّى یَتَفَرَّقَ أَهْلُ الْـمَسْجِدِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([32]).

1183- (25) عبدالله بن عباس س گوید: (گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که) رسول خدا ج آن قدر قرائت را در دو رکعت نماز سنّت پس از مغرب، طولانی می‌کردند که اهل مسجد، پراکنده و متفرق می‌شدند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: این حدیث بیانگر آن است که گاهی اوقات، رسول خدا ج نمازهای سنّت را در داخل مسجد نیز می‌گزاردند؛ و این کار به چند دلیل بود:

برای بیان جواز.

یا به هنگام اعتکاف، این کار را انجام می‌دادند.

و یا از روی عذر، نمازهای سنّت را در مسجد می‌گزاردند.

1184 - [26] (ضَعِیف)

وَعَنْ مَکْحُولٍ یَبْلُغُ بِهِ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ قَبْلَ أَنْ یَتَکَلَّمَ رَکْعَتَیْنِ وَفِی رِوَایَةٍ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ رُفِعَتْ صَلَاتُهُ فِی عِلِّیِّینَ». مُرْسلا([33]).

1184- (26) مکحول س روایت می‌کند که رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از مغرب و پیش از آن که سخن گوید، دو رکعت - یا بنا به روایتی - چهار رکعت نماز بگزارد، نمازش به «علّیین» بالا برده می‌شود».

[این حدیث، به صورت مرسل روایت شده است].

شرح: «یبلغ به»: یعنی حدیث را به پیامبر ج اسناد داده است. و این حدیث، «مُرسل» است؛ زیرا مکحول س تابعی است و از سلسله سند حدیث، صحابی افتاده است. و «یبلغ به» به معنای «یروی» است؛ یعنی روایت می‌کند.

حدیث مُرسل:

1- تعریف حدیث مُرسل:

الف) تعریف لغوی: «مُرسَل»، اسم مفعول از «اَرسل»، به معنای «أطلق» [رها کرد، خارج ساخت، آزاد نمود، جدا ساخت] می‌باشد؛ پس گویا که شخص مُرسِل، اسناد حدیث را رها ساخته و آن را با یک روایت کننده‌ی معروف، زنجیر و قید و محدود و محصور نکرده است.

ب) تعریف اصطلاحی: حدیث مرسل عبارت است از: «ما سقط من اخر اسناده مَن بعد التابعی»[34]؛ حدیثی است که سقوط راوی در بین تابعی و پیامبر ج صورت گیرد.

2- صورت حدیث مُرسَل [در نزد محدثین]:

صورت حدیث مرسل اینگونه است که تابعی - خواه کوچک باشد یا بزرگ[35] - بگوید: «قال رسول الله ج کذا»، یا «فعل بحضرته ج کذا...» [در حضور پیامبر ج فلان کار اتفاق افتاد..]. و صورت مُرسل در نزد محدثین همینگونه است [که سقوط راوی در بین تابعی - خواه کوچک یا بزرگ - و پیامبر ج صورت گیرد و راوی صحابی از آن حذف شده باشد. به عنوان مثال عبدالله بن دینار تابعی بگوید: «قال النبی ج: کذا»]

3- مثال حدیث مرسل:

همانند آنچه مسلم در صحیح خود، در بحث «کتاب البیوع» روایت کرده که: «حدثنی محمد بن رافع ثنا[36] حُجین ثنا اللیث عن عقیل عن ابن شهاب عن سعید بن مسیّب انّ رسول الله ج نهی عن الـمزابنة»[37].

«محمد بن رافع از ُحجین از لیث از عقیل از ابن شهاب برای ما نقل کرده که سعید بن مسیب گفته است: رسول خدا ج از «مزابنه» - فروختن چیزی که وزن یا شماره‌ی آن معلوم نباشد به چیزی که وزن و شماره اش معلوم باشد، مثل فروختن خرمای‌تر به خرمای خشک - نهی کرده است.»

سعید بن مسیب از زمره‌ی کبار تابعین است که به روایت این حدیث - بدون اینکه واسطه‌ی بین خود و پیامبر ج [صحابی] را ذکر کند - پرداخته است. وی از اسناد این حدیث، آخرش - که بعد از تابعی است، یعنی صحابی - را ساقط کرده و از سلسله‌ی حدیث انداخته است. و کمترینِ میزان این سقوطِ [راوی] در این حدیث، این است که وی فقط صحابی را ساقط کرده باشد. و این احتمال نیز وجود دارد که به همراه صحابی، فرد دیگر غیر از او را - مثلاً مانند تابعی - نیز از سند حدیث انداخته باشد.

«حدیثِ مُرسل در نزد فقهاء و صاحب نظران اصولی»:

آنچه بیان کردم، صورت حدیث مُرسَل در نزد محدثین بود، اما [مفهوم] حدیث مرسل در نزد فقهاء و صاحب نظران اصولی، از این هم عامتر و وسیعتر است. به باور این گروه از فقهاء و صاحب نظران اصولی، هر گونه انقطاعی در سند حدیث، «مُرسَل» است [و فرقی نمی‌کند که این انقطاع چگونه و به چه وجهی باشد]. و مذهب «خطیب بغدادی» نیز همینگونه است.

5- حکم حدیث مُرسَل:

در اصل، «حدیث مرسل»، به دو دلیل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید: یکی به جهت فقدان شرطی از شرایط قبول [و صحّت حدیث] به نام شرط «اتصال سند» [چرا که در چنین حدیثی، یک راوی از اسناد حدیث حذف شده است].

و دیگری به جهت بی‌اطلاع بودن از حالات راوی محذوف؛ چرا که در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف، غیرصحابی باشد، و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی [غیرصحابی]، فردی ضعیف و معیوب باشد.

ولی علماء و محدثین، در حکم مرسل و استناد و احتجاج جستن بدان، با همدیگر اختلاف نظر دارند. زیرا که این نوع از انقطاعِ [راوی در حدیث مرسل] با هر نوع انقطاعی دیگر در سند حدیث، تفاوت دارد، چون راوی‌ای که در حدیث مرسل غالباً ساقط می‌شود، صحابی است و [چنانکه همه می‌دانند] تمامی صحابه عادل هستند که جهالت و ناآگاهی به نسبت اسم آنها [نشناختن نام صحابی]، زیانی به صحّت حدیث وارد نمی‌آورد.

و خلاصه‌ی اقوال علماء درباره‌ی [حجّیت] مرسل، سه قول است که عبارتند از:

الف) در نزد جمهور محدثین و تعداد بی‌شماری از صاحب نظران اصولی و فقهی: حدیث مُرسل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید. و دلیل این گروه از علماء و صاحب نظران اسلامی، بی‌اطلاع بودن از حالات راوی محذوف است؛ زیرا در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف، غیرصحابی باشد [و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی غیرصحابی، فردی ضعیف و معیوب باشد. زیرا فقط صحابه عادل و وارسته و انسانهای ثقه و مورد اعتماد - به طور کلی - هستند].

ب) در نزد ائمه‌ی سه گانه - امام ابوحنیفه، امام مالک، و در روایت مشهور از امام احمد - و گروهی از علماء و صاحب نظران اسلامی: حدیث مرسل، حدیثی صحیح تلقی می‌شود که بدان احتجاج و استناد می‌گردد؛ البته به شرط اینکه حدیث مُرسل از جانب کسی باشد که خودش ثقه و مورد اعتماد است [و عادتاً و یا به تصریح خود وی، مشخص شده باشد که] جز از راویان ثقه، حدیث، نقل نمی‌کند.

و دلیل این گروه از علماء در این زمینه این است که تابعی ثقه، برای خود روا نمی‌دارد تا «قالَ رسول الله ج» بگوید مگر زمانی که آن حدیث را از فردی ثقه و مورد اعتماد بشنود[38].

ج) در نزد امام شافعی و برخی از علماء: حدیث مرسل با مراعات شرایطی، «صحیح و پذیرفتنی» است. و این شرایطِ قبولِ حدیث مرسل، چهار شرط است که سه شرط مربوط به راوی ارسال کننده، و یک شرط آن مربوط به حدیث مرسل می‌باشد.

و این شرایط چهار گانه عبارتند از:

1-   اینکه حدیث مرسل از جانب کبار تابعین باشد. [مانند عبیدالله بن عدی بن خیار، سپس سعید بن مسیب و امثال اینها].

2-   هر گاه ارسال کننده نام کسی را برد که حدیث را از او ارسال نموده است، باید نام فردی ثقه و مورد اعتماد را ببرد.

3-   هر گاه حافظان معتمد و معتبر حدیث، در روایت حدیث با او شریک شدند، نباید مخالف او، حدیث را نقل کنند و با او به مخالفت بپردازند.

4-   اینکه به این سه شرطِ پیشین، یکی از شرایط ذیل، ملحق شود:

الف) حدیث مرسل از طریقی دیگر، به طور مُسند روایت [و تقویت] شده باشد.

ب) یا اینکه حدیث مرسل از طریقی دیگر به طور مرسل روایت شده باشد؛ اینگونه که حدیث را فردی دیگر از غیر رجال مرسل اول، روایت و ارسال کرده باشد.

ج) حدیث مرسل، موافق قول صحابی باشد.

د) یا اینکه بیشتر اهل علم به حکم حدیث مرسل، فتوا داده باشند[39].

پس هرگاه این شرایط تحقق یافت، صحّت مَخرج حدیث مرسل، و صحّت حدیثی که آن را تقویت کرده، روشن و آشکار می‌شود و این قضیه نیز ظاهر می‌گردد که حدیث مرسل و حدیثی که آن را تقویت کرده، صحیح می‌باشند که اگر حدیث صحیح دیگری با آن دو، تعارض و مخالفت نماید، در این صورت اگر امکان جمع بین آنها نباشد، حدیث مرسل و حدیث تقویت کننده‌ی آن را بر حدیث معارض - به جهت تعدّد طرق سند - ترجیح و برتری می‌دهیم[40].

6- مرسل صحابی:

مرسل صحابی آن است که فرد صحابی از گفتار یا رفتار پیامبرe خبری دهد در حالی که به دلیل کوچکی سن یا تأخیر در اسلام آوردن یا حاضر نبودن در آن وقت، امکان شنیدن یا دیدن آن گفتار یا رفتار وجود نداشته باشد؛ و از این نوع حدیث بسیار است به دلیل کوچکی صحابه‌هایی همچون ابن‌عباس س و ابن‌زبیر س و امثال آنها.

7- حکم مرسل صحابی:

قول صحیح و مشهور، که جمهور [علماء و صاحب نظران عرصه‌ی روایت و درایت] بدان تأکید نموده‌اند و اطمینان یافته‌اند، این است که «مرسل صحابی»، حکم حدیثِ صحیح را دارد که احتجاج و استناد جستن بدان درست است. زیرا [روایت صحابی فقط از صحابی صورت می‌گیرد و جهالت به نسبت اسم صحابی - نشناختن نام صحابی - ضعف محسوب نمی‌شود، چرا که تمامی صحابه عادل هستند و] خیلی کم اتفاق می‌افتد که صحابی از تابعین، حدیث روایت کند. و وقتی هم که از تابعین، حدیثی را روایت کنند، حتماً به بیان اسم او می‌پردازد.

و هرگاه صحابی نام کسی را [در اسناد حدیث] نبرد و بگوید: «قال رسول الله ج»؛ در اینجا اصل بر این است که صحابی، این حدیث را از صحابی دیگر شنیده باشد [و احتمال اینکه آن را از تابعی ضعیف، شنیده باشد، بسیار نادر است][41]. و چنانکه گذشت، حذف صحابی از سلسله‌ی سند، به صحّت حدیث، زیان و آسیبی نمی‌رساند.

و برخی نیز گفته‌اند که حکم مرسل صحابی، همانند حکم مرسل دیگران [از تابعین] است؛ ولی این قول، قولی ضعیف و مردود، و بی‌اعتبار و ناپذیرفتنی است [و قول صحیح، همان قول نخست می‌باشد].

8- مشهورترین کتابهایی که در عرصه‌ی حدیث «مرسل» تألیف شده‌اند:

الف) مراسیل ابوداود.

ب) مراسیل ابن ابی حاتم.

ج) «جامع التحصیل لاحکام المراسیل» تألیف علایی[42].

«من صلّی بعد المغرب»: هرکس پس از نماز فرض یا نماز سنّت مغرب، نماز بگزارد.

«قبل ان یتکلّم»: پیش از آن که سخنی از دنیا بگوید.

«علّیین»: اسم خاصّ دیوان یا دفتر کلّ نامه‌های اعمال نیکان و نیکوران است؛ جمع «عِلّی» است که صیغه‌ی مبالغه‌ی «عُلُوّ» است که به معنای «بسیار والا و بالا» است. تعبیر آن بدین نام، شاید به خاطر این باشد که محتویات این دیوان، سبب درجات رفیعه‌ی صاحبان خود در بهشت است.

1185 - [27] (ضَعِیف)

وَعَن حُذَیْفَة نَحْوَهُ وَزَادَ فَکَانَ یَقُولُ: «عَجِّلُوا الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ فَإِنَّهُمَا تُرْفَعَانِ مَعَ الْـمَکْتُوبَةِ» رَوَاهُمَا رَزِینٌ وَرَوَى الْبَیْهَقِیُّ الزِّیَادَةَ عَنْهُ نَحْوَهَا فِی شُعَبِ الْإِیمَان([43]).

1185- (27) و از حذیفه س نیز نظیر این حدیث (در معنی نه در لفظ) روایت شده است؛ و حذیفه س این عبارت را نیز افزوده است: «دو رکعت نماز سنّت را پس از مغرب، زودتر بگزارید و بدان‌ها سرعت ببخشید؛ زیرا آن دو رکعت، همراه با نماز فرض (به پیشگاه خداوند،) بالا برده می‌شوند».

[این دو حدیث را «رزین» روایت کرده است؛ و بیهقی نیز نظیر همین زیادت را از حذیفه س در «شعب الایمان» روایت نموده است].

شرح: «نحوه»: عادت محدثان و راویان و ناقلانِ حدیث بر این است که هرگاه حدیثی را با یک سند روایت کنند و سپس الفاظ همان حدیث را با سندی دیگر نقل کنند، به جای این‌که کلّ متن حدیث را نقل کنند، در آخر آن می‌گویند: «نحوه» یا «مثله».

و فرق واژه‌ی «نحوه» و «مثله» در این است که: اصطلاح «مثله»، در روایت و احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث[که با سندهای مختلف روایت شده‌اند] از حیث لفظ و معنی، با همدیگر موافق و متّحد باشند؛ و اصطلاح «نحوه»، در روایاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث از حیث معنی با همدیگر موافق باشند، نه از حیث لفظ. قول مشهور علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین است که گفته شد.

و برخی از علماء عکس این قضیه را بیان داشته‌اند و گفته‌اند: اصطلاح «مثله»، در روایاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث، از حیث معنی ـ نه از حیث لفظ ـ با همدیگر موافق باشند و اصطلاح «نحوه»، در احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی، موافق یکدیگر باشند؛ ولی چنان‌که پیشتر نیز گفته شد، قول اول، مشهورتر و صحیح‌تر است.

«عجلّوا»: این عبارت را به دو گونه می‌توان ترجمه و تفسیر کرد:

دو رکعت پس از نماز فرض مغرب را کوتاه و مختصر بگزارید.

در گزاردن دو رکعت پس از نماز فرض مغرب، تعلّل نورزید و آن‌ها را بیش از حدّ، به تأخیر می‌فکنید.

1186 - [28] (صَحِیح)

وَعَنْ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: إِنَّ نَافِعَ بْنَ جُبَیْرٍ أَرْسَلَهُ إِلَى السَّائِبِ یَسْأَلُهُ عَنْ شَیْءٍ رَآهُ مِنْهُ مُعَاوِیَةُ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ: نَعَمْ صَلَّیْتُ مَعَهُ الْـجُمُعَةَ فِی الْـمَقْصُورَةِ فَلَمَّا سَلَّمَ الْإِمَامُ قُمْتُ فِی مَقَامِی فَصَلَّیْتُ فَلَمَّا دَخَلَ أَرْسَلَ إِلَیَّ فَقَالَ: لَا تَعُدْ لِمَا فَعَلْتَ إِذَا صَلَّیْتَ الْـجُمُعَةَ فَلَا تَصِلْهَا بِصَلَاةٍ حَتَّى تکلم أوتخرج فَإِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج أَمَرَنَا بِذَلِکَ أَنْ لَا نُوصِلَ بِصَلَاةٍ حَتَّى نتکلم أَو نخرج. رَوَاهُ مُسلم([44]).

1186- (28) عمرو بن عطاء س گوید: نافع بن جبیر س مرا نزد سائب س (خواهرزاده‌ی نَمر) فرستاد تا از او در مورد چیزی که معاویه س در نمازش دیده است، بپرسم. سائب س گفت: آری؛ من نماز جمعه را با معاویه س در حجره‌ی مخصوصش (که در مسجد ساخته شده بود،) خواندم و چون امام سلام داد، سر جایم بلند شدم و نماز گزاردم.

هنگامی که معاویه س وارد شد، شخصی را به نزدم فرستاد و خطاب به من گفت: دیگر این کارت را تکرار مکن؛ هنگامی که نماز جمعه را خواندی، متّصل به آن، تا وقتی که سخن نگفته‌ای یا بیرون نرفته‌ای، نماز نخوان؛ زیرا رسول خدا ج به ما فرمان دادند که هیچ نمازی را با نمازی دیگر، تا هنگامی که سخن نگفته‌ایم یا بیرون نرفته‌ایم، به طور متّصل نخوانیم.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«المقصورة»: سرای حصاردار؛ خانه‌ی کوچک؛ خلوتخانه؛ جای ایستادن امام در مسجد؛ محلّی از مسجد که خاصّ خلیفه یا امام می‌ساختند که در حال نمازگزاردن در آنجا بایستد و از دسترس دشمنان و بدخواهان در امان باشد.

1187 - [29] (صَحِیح)

وَعَنْ عَطَاءٍ قَالَ: کَانَ ابْنُ عُمَرَ إِذَا صَلَّى الْـجُمُعَةَ بِمَکَّةَ تَقَدَّمَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ یَتَقَدَّمُ فَیُصَلِّی أَرْبَعًا وَإِذَا کَانَ بِالْـمَدِینَةِ صَلَّى الْـجُمُعَةَ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى بَیْتِهِ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَلَمْ یُصَلِّ فِی الْـمَسْجِدِ فَقِیلَ لَهُ. فَقَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَفْعَله

رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَفِی رِوَایَةِ التِّرْمِذِیِّ قَالَ: «رَأَیْتُ ابْنَ عُمَرَ صَلَّى بَعْدَ الْـجُمُعَةِ رَکْعَتَیْنِ ثمَّ صلى بعد ذَلِک أَرْبعا»([45]).

1187- (29) عطاء س گوید: هرگاه عبدالله بن عمر س نماز جمعه را در مکّه‌ی مکرمه می‌گزارد، اندکی رو به جلو می‌رفت (و مکان خویش را تغییر می‌داد و) دو رکعت نماز سنّت می‌گزارد؛ آن‌گاه دوباره اندکی رو به جلو حرکت می‌کرد (و مکان خویش را جابه‌جا می‌کرد و) چهار رکعت دیگر می‌خواند.

و هرگاه در مدینه‌ی منوره بود و نماز جمعه را می‌گزارد، به خانه‌ی خویش بازمی‌گشت و در آن، دو رکعت نماز می‌گزارد؛ و این دو رکعت را در مسجد نمی‌خواند.

از ابن عمر س (درباره‌ی این کار،) پرسیده شد؟ وی در پاسخ گفت: رسول خدا ج نیز این کار را انجام می‌دادند.

[این حدیث را ابوداودروایت کرده است. و در روایت ترمذی چنین آمده است:] عطاء س گوید: عبدالله بن عمر س را دیدم که پس از نماز جمعه، دو رکعت نماز سنّت گزارد؛ سپس بعد از آن، چهار رکعت دیگر نیز خواند.




[1]- مسلم 1/503 ح (103-728)؛ ابوداود 2/42 ح 1250؛ ترمذی 2/274 ح 414؛ نسایی 3/260 ح 1794؛ ابن ماجه 1/361 ح 1140؛ دارمی 1/397 ح 1438؛ و مسند احمد 6/326.

[2]- بخاری 2/425 ح 937؛ مسلم 1/504 ح (104-729)؛ و دارمی 1/396 ح 1437.

[3]- بخاری 2/425 ح 937؛ مسلم 2/600 ح (71-882)؛ نسایی 3/113 ح 1427؛ و موطأ مالک 1/166 ح 69؛ «کتاب صلاة الجماعة».

[4]- مسلم 1/504 ح (105-730)؛ و ابوداود 2/43 ح 1251.

[5]- مسلم 1/105 ح (95-724).

[6]- ترمذی 2/275 ح 416؛ و مسند احمد 6/50.

[7]- بخاری 2/110 ح 627؛ مسلم1/573 ح (304-838)؛ ابوداود 2/59 ح 1281؛ ترمذی 1/351 ح 185؛ ابن ماجه 1/368 ح 1162؛ و مسند احمد 5/55.

[8]- مسلم 2/600 ح (17-881)؛ ترمذی 2/399 ح 523؛ مسند احمد 2/499؛ و ابوداود 1/173.

[9]- ابوداود 2/52 ح 1269؛ ترمذی 2/292 ح 427؛ نسایی 3/265 ح 1815؛ و مسند احمد 6/326.

[10]- ابوداود 2/53 ح 1270.

[11]- ترمذی 2/342 ح 478.

[12]- ابوداود 2/53 ح 1271؛ و ترمذی 2/295 ح 430.

[13]- ترمذی 2/493 ح 598؛ نسایی 2/119 ح 874؛ و ابن ماجه 1/367 ح 1161.

[14]- ابوداود ح 1272.

[15]- ترمذی 2/299 ح 435؛ و ابن ماجه 1/437 ح 1373.

[16]- نگا: شرح النخبة، ص 47.

[17]- در اینجا هدف از مقبول: هر حدیثی است که شامل راوی صحیح و راوی حسن [یعنی راوی عادلِ ضابط با ضبط کامل، یا راوی عادل با ضبط غیرکامل] باشد.

[18]- ابن حجر در بیان تفاوت میان حدیث شاذ با منکر، چنین می‌آورد: شاذ و منکر در این که هر کدام به دو نوع تقسیم می‌شوند، مشترک هستند، و اختلاف آنها فقط در مراتب راویان است. بدین معنی که «راوی صدوق» وقتی حدیثی را به تنهایی روایت کند و حدیثش متابع و یا شاهد نداشته باشد و ضبط او در حد راوی صحیح و یا حسن نباشد، حدیث او یکی از اقسام شاذ است؛ و اگر در این حالت، حدیث مخالف [قوی‌تر از خود] نیز داشته باشد، شذوذ آن بیشتر شده و چه بسا کسانی آن را منکر بنامند. ولی اگر راوی به مرتبه‌ی راوی حدیث صحیح و یا حسن برسد، اما با حدیث راوی قوی‌تر از خود، معارض و مخالف باشد، نوع دوم شاذ می‌باشد و دلیل نامگذاری شاذ نیز به همین خاطر بوده است.

      ولی وقتی راوی منفرد مستور و یا راوی منفرد، موصوف به سوء حافظه و یا راوی منفردی که در روایت از بعضی اساتیدش تضعیف شده باشد، حدیثی را بدون متابع و یا شاهد روایت کند، این یکی از اقسام منکر است که از این دست، الفاظ بسیاری از اهل حدیث در توصیف احادیث به منکر یافت می‌شود. و اگر چنین حدیثی با احادیث دیگر [قوی‌تر از خود] از در مخالفت درآید، قسم دوم حدیث منکر است که اکثراً بر این رأی دوم هستند.

      بنابراین و با این توضیح، تفاوت بین شاذ و منکر مشخص می‌شود و هر دو‌ی آنها هم شامل «مطلق تفرد» هستند و هم «تفرد با قید مخالفت» را دربرمی‌گیرند.

[19]- شرح نخبة الفکر، ص 38. و منظور ابن حجر از این قول، ابن صلاح است، چرا که وی در «علوم الحدیث» ص 72، منکر و شاذ را یکی معرفی نموده و گفته است: «و المنکر ینقسم قسمین علی ما ذکرناه فی الشاذ فانه بمعناه». یعنی همان طور که شاذ را به دو دسته تقسیم کردیم، منکر نیز به دو دسته تقسیم می‌شود، چرا که منکر به معنای شاذ است.

[20]-        تدریب الراوی، ج 1، ص 240.

[21]-        منظور این است که وی در دیانت، صالح بوده است. و وقتی در حدیث و روایت مد نظر باشد، به صورت «صالح الحدیث» آورده می‌شود.

[22]-        «موقوف»: خبر به صحابی وصل گردد. مانند ابن عباس در حدیث بالا. و «مقطوع»: این است که روایت حدیث به تابعی وصل شود. و «مرفوع» حدیثی است که به پیامبر ج نسبت داده شود.

[23]- ترمذی 2/299 ح 435؛ و ابن ماجه 1/437 ح 1373.

[24]- ابوداود 2/71 ح 1303.

[25]- ترمذی 5/366 ح 3275.

[26]- ترمذی 5/279 ح 3128 و بیهقی در «شعب الایمان».

[27]- بخاری 2/64 ح 591؛ مسلم 1/572 ح (299-835)؛ ابوداود 2/58 ح 1279؛ ترمذی 1/347 ح 184؛ نسایی 1/280 ح 574؛ و مسند احمد 6/169.

[28]- مسلم 1/573 ح (302-836).

[29]- مسلم 1/573 ح (303-837).

[30]- بخاری 3/59 ح 1184؛ و مسند احمد 4/155.

[31]- ابوداود 2/69 ح 1300؛ ترمذی 2/500 ح 604؛ و مسند احمد 5/427.

[32]- ابوداود 2/70 ح 1301.

[33]- این حدیث را در «شعب الایمان» بیهقی نیافتیم؛ بلکه نویسنده‌ی «کنز العمّال» آن را به «ابن ابی شیبه» نسبت داده است.

[34]-        نزهة النظر، ص 43. و تابعی: کسی است که در حالت اسلام با صحابی ملاقات کند و بر اسلام بمیرد.

[35]-        تابعی بزرگ: کسی است که بیشتر احادیثش را به طور مستقیم از صحابی نقل کند. و تابعی کوچک: کسی است که بیشتر احادیثش را از طریق کبار تابعین از صحابی نقل کرده باشد.

[36]-        راویان و ناقلین حدیث، معمولاً برای حکایت و نقل حدیث از مروی عنه، لفظ «حدثنی» یا «اخبرنی فلان» را به کار می‌برده‌اند و گاهی برای اختصار، به لفظ «عن فلان» با حذف فعل اکتفا شده است.

      در کتب متأخرین، برای تعبیر از «حدثنا» و «اخبرنا» و همچنین «حدثنی» و «اخبرنی»، علایم اختصاری خاصّی وضع و استعمال شده است، بدین قرار:

      «ثنا» و «نا» در حدّثنا؛ «انا» در اخبرنا؛ «ح» در حیلوله. چه اگر محدّث متنی را به دو سند نقل نماید هنگام انتقال از سندی به سند دیگر، «ح» می‌نویسد. این حرف، رمزی است برای تحویل، به معنی «انتقال»؛ یا حیلوله به معنی فاصله و حاجز شدن است.

      و نیز معمولاً در ضمن سلسله‌ی سند حدیث، لفظ «قال» را که تکرار می‌شود، حذف می‌کنند؛ مثلاً احمد بن حنبل قال حدثنی شافعی، قال قال حدثنی مالک...»، که در جمله‌ی «قال قال»، اول را حذف و به یک «قال» اکتفا می‌کنند.

      متأخرین، طریقه‌ی دیگری در اختصار به کار برده‌اند و آن این است که فقط نام کسی را که از وی حدیث نقل شده ذکر و به کیفیت (صحیح، حسن، موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راویان یا از پیامبر ج نقل می‌نمایند.

      گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل شده، در اولین حدیث، سلسله‌ی روات، آورده شده و در بقیه به لفظ «و بهذا الاسناد»، از ذکر سلسله‌ی روات صرف نظر گردیده است.

[37]-        مسلم، کتاب البیوع.

[38]-        ابن حجر در کتاب «النکت» در مورد حکم مرسل، دوازده نظر را می‌آورد و نظر دوازدهم را چنین بیان می‌کند: اگر مرسل از جانب کسی باشد که عادتاً و یا از طریق عبارت صریح خود وی مشخص شده باشد که جز از راویان ثقه، حدیث نقل نمی‌کند، مرسل او پذیرفته می‌شود و در غیر این صورت حدیث مرسل پذیرفته نمی‌شود.

      ابن حجر در ادامه از حافظ صلاح الدین علایی چنین می‌آورد: این مذهب آخر از همه‌ی مذاهب دیگر در مورد حکم مرسل، معتدل‌تر است، چرا که علمای سلف فقط در صورتی احادیث مرسل فردی را پذیرفته‌اند که ارسال او عادتاً و یا به تصریح خود فرد، فقط از راویان ثقه بوده باشد. البته به شرطی که خود ارسال کننده نیز ثقه و مورد اعتبار و اعتماد باشد.

[39]-        نگا: «الرسالة» تألیف شافعی، ص 416.

[40]-        خاطر نشان می‌شود که در حجّیت روایت مرسل و عدم حجّیت آن اختلاف است که سیوطی در حجّیت مرسل نه قول را نقل نموده است که عبارتند از: 1- حجّیت مطلق 2- عدم حجّیت به طور مطلق 3- حجّیت مرسلات در قرن اول  4- حجّیت مرسلات عدول 5- فقط حجّیت مرسلات سعید بن مسیب  6- حجّیت مرسل در موردی که حدیث دیگری در آن زمینه نباشد.  7- قوی بودن مرسل از مسند  8- حجّیت مرسل در زمینه‌ی مستحبات. 9- فقط حجّیت مرسلات صحابه شایان ذکر است که در بین راویان حدیث، بیشتر از این عده، حدیث مرسل نقل شده: عطاء بن ابی رباح (از اهل مکه)، سعید بن مسیب (از اهل مدینه)، حسن بصری (از بصره)، ابراهیم نخعی (از کوفه)، مکحول (از شام).

      و صحیحترین مراسیل، مرسلات سعید بن مسیب است؛ زیرا علاوه بر اینکه وی از فقهای حجاز بوده و بیشتر بزرگان صحابه را درک نموده، اغلب مراسیل وی با سند صحیح توسط دیگران نقل شده است.

[41]-        ابن حجر در کتاب «النکت» می‌گوید: من روایات صحابه را از تابعین جستجو و بررسی کردم و در آنها به تحقیق و مطالعه و پژوهش و کندوکاو پرداختم؛ در میان آنها در زمینه‌ی احکام، هیچ حدیث به اثبات رسیده‌ی صحابی از تابعی ضعیف وجود ندارد، و همین خود دلیل بر این است که روایت صحابی از تابعی ضعیف، کمیاب و نادر است.

[42]-        «الرسالة المستطرفة»، صص 85 و 86. و «علایی»: همان حافظ محقق، صلاح الدین ابوسعید خلیل بن کیکلدی علاوی است که به سال 694 ه‍. ق در دمشق زاده شد و به سال 716 ه‍. ق در قدس، چهره در نقاب خاک کشید.

[43]- علامه منذری، این حدیث را در کتاب «الترغیب و الترهیب» ذکر نموده است.

[44]- مسلم 2/601 ح (73-883)؛ ابوداود 1/672 ح 1129؛ و مسند احمد 4/95.

[45]- ابوداود 1/672 ح 1129؛ و ترمذی 2/399 ح 522.

کسی‌که یک نماز را دوبار می‌خواند


فصل اول

1150 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ جَابِرٍ قَالَ: کَانَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ یُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ ج ثُمَّ یَأْتِی قومه فَیصَلی بهم([1]).

1150- (1) جابر(بن عبدالله) س گوید: معاذ بن جبل س همراه با پیامبر ج نماز می‌خواند؛ سپس به سوی قومش برمی‌گشت و همان نماز را برای آنان، امامت می‌کرد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث به طور کامل، چنین است: «عن جابر بن عبدالله س: انّ معاذ بن جبل س کان یُصلّی مع النبی ج ثم یرجع فیؤمّ قومه، فصلّی العشاء فقرأ بالبقرة فانصرف رجل، فکانّ معاذاً تناول منه، فبلغ النبیّ ج فقال: «فتّان، فتّان، فتّان». ثلاث مرار او قال: «فاتناً، فاتناً، فاتناً» وامره بسورتین من اوسط المفصّل» (بخاری ح 701)؛ «جابر بن عبدالله س گوید: معاذ بن جبل س معمولاً نماز عشاء را پشت سر رسول خدا ج ادا می‌کرد و بعد به مسجد محله‌ی خود، می‌رفت و برای مردم قبیله‌ی خود، امامت می‌کرد؛ در یکی از شب‌ها، سوره‌ی بقره را در نماز عشاء قرائت نمود. نماز آن قدر طولانی شد که یکی از مقتدیان نماز را ترک کرد و رفت. معاذ س به او ناسزا گفت. هنگامی که خبر به گوش آن حضرت ج رسید، خطاب به معاذ س فرمود: «مگر تو فتنه‌گر هستی و می‌خواهی مردم را در فتنه بیندازی»؟ و این جمله را سه بار تکرار فرمود. آن‌گاه به او توصیه کرد که دو سوره‌ی متوسط از سوره‌های مفصل (از سوره‌ی حجرات تا آخر قرآن) را انتخاب کند و بخواند».

امام شافعی از این حدیث بر جواز اقتدای فرض‌گزار (مُفترض) بر نفل‌گزار (مُتنفل) استدلال می‌کند؛ زیرا بر اساس حدیث معاذ س، وی پس از آن که نماز عشاء را همراه با پیامبر ج می‌گزارد، به محله‌ی خویش برمی‌گشت و در آنجا مردم را نماز می‌داد؛ بدین ترتیب که خود معاذ س نیت نفل را می‌کرد و مقتدیان، فرض عشاء را نیت می‌کردند.

امام ابوحنیفه، امام مالک و جمهور صاحب‌نظران فقهی، اقتدای فرض‌گزار بر نفل‌گزار را جایز نمی‌دانند؛ و از امام احمد، در قول در این باره نقل گردیده است؛ یکی، مطابق با دیدگاه جمهور و دیگری، موافق با نظریه‌ی امام شافعی.

و دلایل جمهور، عبارتند از:

ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «الامام ضامنٌ والمؤذن مؤتمنٌ» (ترمذی). ترجمه‌ی این حدیث پیشتر گذشت.

پیامبر ج می‌فرمایند: «انّما جُعل الامام لیؤتمّ به...» (بخاری و مسلم)؛ «جز این نیست که امام، برای این است تا بدو اقتدا شود...» و اگر نیت امام و مقتدی، با یکدیگر فرق داشته باشد، اقتدا و ائتمام صورت نمی‌گیرد.

از سلیمان، برده‌ی آزاد شده‌ی میمونه روایت است که گفت: «رأیتُ ابن عمر جالساً علی البلاط والناس یصلون. قلتُ: یا ابا عبدالرحمن! مالک لا تصلّی؟ قال: انّی قد صلّیتُ، انی سمعتُ رسول خدا ج یقول: «لاتعاد الصلاة فی یوم مرّتین» (نسایی)؛ «ابن عمر س را دیدم که در محلی به نام «بلاط» نشسته بود و مردم نیز در حال گزاردن نماز بودند. بدو گفتم: ای ابوعبدالرحمن! چرا نماز نمی‌گزاری؟ گفت: من نماز خویش را گزارده‌ام و از پیامبر ج نیز شنیده‌ام که فرمودند: «یک نماز در روز، دوبار خوانده نمی‌شود».

و در باره‌ی واقعه‌ی معاذ س، حنفی‌ها و مالکی‌ها، توجیهات مختلفی بیان داشته‌‌اند که برخی از آن‌ها، عبارتند از:

امکان دارد که معاذ س به نیت نفل به پیامبر ج اقتدا کرده باشد؛ آن‌گاه برای قوم خود، فرض عشاء را امامت نموده باشد. اما حدیث بیهقی (ج 3 ص 86 باب الفریضة خلف من یصلّی النافلة) و دارقطنی (باب ذکر صلاة المفترض خلف المتنفل شماره 1) این توجیه را برنمی‌تابد؛ زیرا در آخر آن آمده است: «هی له تطوع ولهم فریضة»؛ «نماز برای معاذ س، نفل و برای مقتدیان فرض بود». ولی در پاسخ این حدیث گفته‌اند که این عبارت (هی له تطوع..). را فقط ابن جریج نقل کرده است. و امام احمد بن حنبل نیز درباره‌ی این عبارت گفته است: «اخشی ان لا تکون محفوظة»؛ «بیم آن دارم که این عبارت، محفوظ نباشد». و اگر فرض را بر آن بگذاریم که این جمله، صحیح باشد، باز هم دلیل و حجت نمی‌باشد، زیرا گمان راوی است.

اگر به فرض، ثابت شود که معاذ س، در اقتدا به پیامبر ج، نیت فرض عشاء را داشته است، باز هم تأییدی از پیامبر ج بر عمل او نشده است؛ بلکه خلاف آن از پیامبر ج ثابت است. در مسند احمد بن حنبل، روایتی بدین نحو وجود دارد که شخصی از قبیله‌ی معاذ س به نزد پیامبر آمد و از معاذ س شکایت کرد که وی برای نماز، دیر می‌آید و نماز را هم طولانی می‌گرداند؛ پیامبر ج خطاب به معاذ س فرمود: «یا معاذ بن جبل! لاتکن فتّاناً؛ اما ان تصلّی معی وامّا ان تخفّ علی قومک»؛ «ای معاذ بن جبل! فتنه‌گر مباش. یا با من نماز بگزار و یا نماز را بر قومت، سبک و مختصر بگردان».

واقعه‌ی معاذ بن جبل س، مربوط به زمانی است که یک نماز در روز را دوبار خواندن، جایز بوده است، که بعدها این حکم به وسیله‌ی حدیث عبدالله بن عمر س منسوخ گردید؛ آنجا که گفت: از پیامبر ج شنیدم که فرمودند: «لا تصلّی صلاة مکتوبة فی یوم مرّتین» (نسایی و دارقطنی)؛ «یک نماز در روز، دوبار خوانده نمی‌شود».

علامه انور شاه کشمیری در توجیه واقعه‌ی معاذ س گوید: معاذ بن جبل س همراه با پیامبر ج نماز عشاء را نمی‌خواند؛ بلکه نماز مغرب را با آن حضرت ج می‌خواند و نماز عشاء را در مسجد قبیله‌ی خویش برای مردم، امامت می‌نمود.

از این رو، در حدیث معاذ س، بحث اقتدای فرض‌گزار به نفل‌گزار مطرح نیست؛ به دلیل این که در حدیث معاذ س، به صراحت بیان شده است که معاذ س نماز مغرب را با پیامبر ج می‌خواند: «انّ معاذ بن جبل کان یصلّی مع رسول الله ج المغرب ثم یرجع الی قومه فیؤمّهم».

بر این توجیه، انتقادهایی وارد شده است و آن این که: اگر معاذ س نماز مغرب را با پیامبر ج می‌خوانده است، پس چرا مقتدیانش از تأخیر و دیرآمدن وی به نزد پیامبر ج شکایت بردند؟

در پاسخ بدین انتقاد، چنین گفته شده است که: از برخی روایات، ثابت شده است که معاذ س بعد از مغرب، فوراً حرکت نمی‌کرد، بلکه اندکی از مجالست با آن حضرت ج بهره می‌برد و آن‌گاه به طرف محله‌ی خویش حرکت می‌کرد؛ و به همین دلیل، به اول وقت عشاء، به مسجد محله‌ی خویش نمی‌رسید.

انتقاد دوم بر توجیه چهارم، این است که در روایتی این الفاظ وجود دارد: «ثم یرجع الی قومه فیصلّی بهم تلک الصلاة»؛ «یعنی معاذ بن جبل س، نماز عشاء را همراه پیامبر ج می‌خواند و همان نماز را برای قوم خویش، امامت می‌کرد».

در پاسخ بدین انتقاد، چنین گفته شده است: عموماً معاذ س، نماز مغرب را با پیامبر ج می‌خواند و نماز عشاء را برای قوم خود، امامت می‌کرد؛ البته امکان دارد که یک روز نماز عشاء را همراه پیامبر ج خوانده باشد؛ و حدیث نیز فقط واقعه‌ی همان یک روز را بیان کرده باشد.

اما ظاهر حدیث، این توجیه را برنمی‌تابد؛ زیرا در حدیث چنین وارد شده است: «انّ معاذ بن جبل، کان یصلّی مع رسول الله ج عشاء الاخرة ثم یرجع...»؛ از این رو با صیغه‌ی «کان» - که بر استمرار دلالت می‌کند - یکبار اتفاق افتادن این واقعه رد می‌شود؛ و همچنین با عبارت «عشاء الاخرة» توجیه کسانی که روایات عشاء را به «عشاء اولی» (مغرب) تعبیر می‌کنند و واقعه‌ی معاذ را به نماز مغرب ربط می‌دهند، رد می‌شود.

به هر حال، حضرت معاذ س نماز عشاء را دوبار می‌خواند: یک مرتبه در مسجد نبوی پشت سر پیامبر ج و مرتبه‌ی دوم: در مسجد قوم و قبیله‌ی خویش. امام شافعی/، معتقد است که معاذ س، نمازی را که در مسجد نبوی پشت سر پیامبر ج می‌خواند، نماز فرض و نمازی را که در مسجد قبیله و قوم خود می‌خواند، نماز نفل بود؛ از این رو، امام شافعی، بر این باور است: کسی که نماز فرض را خوانده است، می‌تواند همان نماز را به نیت نفل به کسانی که آن نماز فرض را نخوانده‌اند، امامت دهد؛ یعنی اقتدای فرض‌گزار به نفل‌گزار جایز است.

ولی امام ابوحنیفه و امام مالک بر این باورند که خواندن نماز فرض، پشت سر امامی که نماز نفل می‌خواند، جایز نیست و آن‌ها به حدیث عبدالله بن عمر س استدلال می‌کنند که گفت: از پیامبر ج شنیدم که می‌فرمودند: «یک نماز در روز، دو بار خوانده نمی‌شود».

و نیز می‌گویند: معاذ س به نیت نماز نفل برای بهره‌مندی از شرکت در نماز جماعت و استفاده کردن از برکات آن و به قصد آموختن از پیامبر ج نماز را با ایشان می‌خواند و سپس به سوی قوم و مردم محله‌اش برمی‌گشت و امامت نماز را بر آنان به نیت فرض، انجام می‌داد.

به هر حال، اختلاف ائمه‌ی مذاهب، به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ می‌شوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر می‌گیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف می‌باشد.

گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژه‌ی «قُرء» در آیه‌ی «والـمطلقات یتربصن بانفسهنّ ثلاثة قروء» وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.

یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را می‌پذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمی‌دهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.

یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم می‌دارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود می‌شمارند و بعضی با شرایطی آن را می‌پذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امت‌های قبل از اسلام را می‌پذیرند و بدان اعتبار می‌نمایند و بعضی بدان اعتبار نمی‌دهند بعضی قول صحابه> را به عنوان یکی از ادله می‌دانند و بدان استدلال می‌کنند و بعضی آن را به عنوان ادله‌ی شرعی نمی‌پذیرند و بدان اجتجاج نمی‌کنند.

بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادله‌ی شریعت می‌پذیرند و بعضی آن را نمی‌پذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئله‌ای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت می‌کند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی می‌دهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغه‌ی امر یا نهی باشد می‌توان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغه‌ی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟

گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر این‌ها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است می‌باشد.

و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر می‌گردد که یکی راوی خاصی را مؤثق می‌شمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی می‌کند.

بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همه‌ی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:

«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسول‌خدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شده‌اند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشته‌اند، اگر همه‌ی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».

آری! آنان این‌گونه به اختلاف میان ائمه می‌نگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچ‌گونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در این‌گونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعت‌بخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.

پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعه‌ای برگرفته‌اند.

1151 - [2] (صَحِیح)

وَعَنْهُ قَالَ: کَانَ مُعَاذٌ یُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ ج الْعِشَاءَ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى قَوْمِهِ فَیُصَلِّی بِهِمُ الْعِشَاءَ وَهِیَ لَهُ نَافِلَة. أخرجه الشَّافِعِی فِی مُسْنده والطَّحَاوِی وَالدَّارَقُطْنِیّ وَالْبَیْهَقِیّ([2]).

1151- (2) جابر بن عبدالله س گوید: معاذ بن جبل س همراه با پیامبر ج نماز عشاء را با جماعت می‌خواند؛‌ سپس به سوی قومش برمی‌گشت و همان نماز عشاء را برای آنان، امامت می‌کرد؛ و این در حالی بود که این کار برایش نفل به شمار می‌آمد.

[این حدیث را شافعی در مسندش و طحاوی، دارقطنی و بیهقی روایت کرده‌اند]

شرح: «کان معاذ یصلّی مع النبی ج العشاء»: در برخی از احادیث، به جای نماز عشاء، نماز «مغرب» روایت شده است؛ مثل حدیث ترمذی که چنین روایت کرده است: «عن جابر بن عبدالله: انّ معاذ بن جبل س کان یصلّی مع رسول الله ج الـمغرب ثم یرجع الی قومه فیؤمّهم»؛ «جابر بن عبدالله س گوید: معاذ بن جبل س با پیامبر ج نماز مغرب را می‌گزارد؛ آن گاه به سوی قومش برمی‌گشت و برای آنان، امامت می‌کرد». اما در بیشتر روایات به جای «مغرب»، نماز «عشاء» ذکر شده است؛ به عنوان مثال: عمرو بن دینار،‌ ابوالزبیر و عبیدالله بن مقسم از جابر بن عبدالله س، حدیث «نماز عشاء» را روایت کرده‌اند (سنن کبری، بیهقی، ج 3، ص116).

برخی از محدثان، روایت «نماز مغرب» را تفرّد «محارب بن دینار» گفته‌اند؛ اما «محارب» در این روایت، مُتفرّد نیست و دارای تعدادی متابع می‌باشد؛ و قول بهتر این است که گفته شود که روایات، بیانگر واقعه‌های متعددی است.

«وهی»: ‌این ضمیر «هی» احتمال دارد به دو چیز برگردد:

نمازی که دو مرتبه با جماعت به صورت فرض و نفل گزارده شود؛ یعنی این که معاذ بن جبل س نماز را دو مرتبه با جماعت، به صورت فرض و نفل می‌گزارد، این برایش نفل به شمار می‌آمد و از این رهگذر، پاداش فراوانی را فراچنگ می‌آورد.

یا نماز اولی که همراه با پیامبر ج گزارده بود، برایش نفل به حساب می‌آمد.

«رواه»: مصنّف بیان نکرده است که این حدیث را چه کسی از صاحب نظران عرصه‌ی حدیث، روایت کرده است؛ و این خود بیانگر آن است که وی، این حدیث را در صحیح بخاری و صحیح مسلم، ندیده است.


فصل دوم

1152 - [3] (صَحِیح)

عَن یزِید بن الْأسود قَالَ: شَهِدْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج حَجَّتَهُ فَصَلَّیْتُ مَعَهُ صَلَاةَ الصُّبْحِ فِی مَسْجِدِ الْـخَیْفِ فَلَمَّا قَضَى صَلَاتَهُ وَانْحَرَفَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلَیْنِ فِی آخِرِ الْقَوْمِ لَمْ یُصَلِّیَا مَعَهُ قَالَ: «عَلَیَّ بِهِمَا» فَجِیءَ بِهِمَا تُرْعَدُ فَرَائِصُهُمَا فَقَالَ: «مَا مَنَعَکُمَا أَنْ تُصَلِّیَا مَعَنَا؟». فَقَالَا: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنَّا کُنَّا قَدْ صَلَّیْنَا فِی رِحَالِنَا. قَالَ: «فَلَا تَفْعَلَا إِذَا صَلَّیْتُمَا فِی رِحَالِکُمَا ثُمَّ أَتَیْتُمَا مَسْجِدَ جَمَاعَةٍ فَصَلِّیَا مَعَهُمْ فَإِنَّهَا لَکُمَا نَافِلَةٌ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ([3]).

1152- (3) یزید بن اسود س گوید: همراه با پیامبر ج در حجّ فرض ایشان (یعنی در حجّة الوداع) حضور داشتم و با ایشان، نماز صبح را در مسجد «خَیف» خواندم؛ و چون آن حضرت ج نماز خویش را به پایان رساندند و از آن منصرف شدند، ناگاه دو مرد را دیدند که در پایان (صفِ) مردم نشسته‌اند و با آن حضرت ج نماز نگزارده‌اند.

پیامبر ج فرمودند: «آن دو را به نزدم فرا خوانید». آن گاه، آن دو را در حالی پیش پیامبر ج آوردند که گوشت‌ها و عضله‌های میان پهلو و سینه‌هایشان می‌لرزید.

آن حضرت ج به آن دو فرمودند: «چرا با ما نماز نخواندید؟» گفتند: ما در منزلمان نماز خوانده بودیم. پیامبر ج فرمودند: «در آینده، این کار را تکرار مکنید؛ پس هرگاه نمازتان را در منزل خویش خواندید؛ سپس به مسجدی آمدید که در آن، نماز جماعت برگزار می‌شد، پس با آن‌ها دوباره نماز بخوانید؛ زیرا آن (نماز اولی یا دومی) برایتان نفل به شمار می‌آید».

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

شرح: «حجّته»: حجّ فرض پیامبر ج؛ مراد «حجّة الوداع» است.

«حجّة الوداع»: کار دعوت و ابلاغ رسالت، به پایان رسیده بود و جامعه‌ای نوین، بر پایه‌ی اثبات اُلوهیت خدای یکتای بی‌همتا و نفی اُلوهیت دیگر خدایان، تأسیس شده بود و مبانی نبوّت حضرت ختمی مرتبت و رسالت خاتم پیامبران، استوار گردیده بود و گویی هاتفی از درون قلب رسول خدا ج ایشان را ندا درمی‌داد و یادآوری می‌کرد که دوران اقامت آن حضرت ج در عالَم دنیا نزدیک است به پایان برسد.

خداوند چنین خواسته بود که ثمرات دعوتی را که آن حضرت ج بیست و اندی در راه بارور کردن نهال آن، رنج‌های گوناگون را بر خویشتن هموار گردانیده بودند، به رسول گرامی خویش، نشان بدهد. پیامبر گرامی اسلامی ج در اطراف مکّه با افراد و نمایندگان قبایل مختلف عرب، نشست و برخاست داشته باشند و آنان از آن حضرت ج احکام دین و معارف اسلام را فراگیرند و از آنان گواهی بگیرد که نسبت به ادای امانت الهی، کوتاهی نکرده و رسالت خداوندی را تبلیغ نموده و از مراتب خیرخواهی نسبت به امّت خویش، فروگذار نکرده است.

پیامبر بزرگ اسلام ج، اعلام کردند که قصد ادای این حجّ پربرکت و پرآوازه را دارند. جمعّیت انبوهی وارد مدینه شدند و همگی آنان خواستار آن بودند که در این سفر حجّ به رسول خدا ج اقتدا کنند. روز شنبه، پنج روز مانده به پایان ماه ذی‌قعده، پیامبر گرامی اسلام ج آماده‌ی سفر حج شدند.

به هر حال، رسول خدا ج مدینه را به قصد «مکه» ترک گفت تا ادای حج نموده و به مسلمانان، دین و مناسک آن‌ها را تعلیم دهد و با ادای امانت و اخذ شهادت از آن‌ها، آخرین توصیه‌ها و سفارش‌های خود را به امّت عرضه فرماید؛ همچنین با گرفتن عهد و پیمان از مسلمانان، آثار جاهلیت را زدوده و زیر گام‌های خود پایمال کند.

این حج - در عمل - جایگزین هزارها خطبه و درس قرار گرفت؛ گویی مدرسه‌ای متحرک و مسجدی سیار و یک پایگاه گشتی بود که جاهل و نادان، در آن آموزش می‌دهید و غافل و ناخبر، آگاه می‌شد و تنبل، هوشیار شده و ناتوان در آن، نیرومند می‌گردید.

«فصلّیتُ معه صلاة الصبح»: از این حدیث ثابت می‌شود که نفل‌گزاردن پس از نماز صبح (یا عصر) درست است؛ و این در حالی است که پیامبر ج در حدیثی دیگر، می‌فرمایند: «اذا صلّیتَ فی اهلک ثم ادرکتَ فصلّها الّا الفجر والـمغرب» (دارقطنی)؛ «هرگاه در خانه‌ی خویش نماز گزاردی؛ آن‌گاه دوباره آن را دریافتی، پس آن را بگزار به جز نماز صبح و مغرب».

و به حدیث بالا می‌توان چنین پاسخ داد که حدیث نهی، بر حدیثی که بیانگر نفل‌گزاردن پس از نماز صبح است، مقدّم می‌باشد؛ و یا حدیث بالا، پیش از آن است که از گزاردن نفل در اوقات مشخّص، نهی شده باشد.

«مسجد خَیف»: مسجد «خَیف»، مهمترین مسجد در منطقه‌ی مِنیٰ است؛ درباره‌ی فلسفه‌ی پیدایش آن مسجد، روایت جالبی وجود دارد. می‌دانیم که در سال پنجم هجرت، مشرکان مکه به تحریک یهودیان، پیمان اتّحادی را با برخی از قبایل عرب، امضا کردند تا به مدینه حمله کنند و ریشه‌ی اسلام را از اساس، برکنند. محلّی که آنان برای امضای این پیمان انتخاب کردند، جایی بود که بعدها مسجد «خَیف» در آنجا بنا گردید. این بدان معنا است که در محل پیمان مشرکان بر ضدّ اسلام، مسجدی بنا شد تا شکست اتّحاد قریش با قبایل عرب را یادگار باشد.

«خَیف» به محلی گویند که از شدّت کوهستانی بودن آن کاسته شده، اما هنوز به صورت دشت در نیامده است. دامنه‌ی کوه صفائح چنین وضعیتی دارد و مسجد خَیف در همین جا ساخته شده است.

بر اساس برخی روایات، مسجد خَیف، شاهد خطبه‌ی مهم رسول خدا ج در حجة الوداع بوده است که متن آن خطبه، در روایات نقل شده است.

به هر روی، مسجد خیف از دیرزمان بنا شده و از قرن سوّم، نخستین گزارش‌های تاریخی آن را، در دست داریم. مؤرخان نوشته‌اند که در سال 240 هجری قمری، سیل آن را تخریب کرد؛ سپس بر جای آن، مسجدی بنا گردید و سیل‌بندی ساخته شد تا حفاظ مسجد باشد. مساحت مسجد در آن زمان 1500 مترمربع بوده است.

در اطراف مسجد خیف، رواق‌های کوچکی نیز بوده است. این مسجد در سال 556 قمری، به دست جمال‌الدین اصفهانی وزیر موصل و شام، بازسازی شد. مسجد خیف در قرن نهم هجری بنای باشکوهی داشته است.

تا پیش از بازسازی اخیر، مسجد یاد شده، تنها یک چهار دیواری بود که وسط آن، بقعه‌ای بوده است که مناره هم داشته و مشهور به مقام ابراهیم بوده است.

آخرین بازسازی مسجد در سال 1392 قمری در دوره‌ی سعودی با بنایی بزرگ و رواق‌های متعدد و مساحتی حدود 23660 متر مربع انجام گرفته است. طول این مسجد 182 و عرض آن 130 متر است.

«علی»: اسم فعل و به معنای «ایتونی»: به نزدم بیاورید.

«ترعد»: می‌لرزید؛ لرزه بر اندام شده بود.

«فرائصهما»: فرائص جمع «فریصة»: گوشت پاره‌ی میان پهلو و کتف که در وقت ترسیدن بلرزد. و به عضلات سینه نیز اطلاق می‌گردد.

«رحالنا»: منازل ما؛ خانه‌های ما.

«فانّها»: نماز اولی؛ یا نماز دوّمی؛ و یا نمازی که در مسجد، با جماعت خوانده‌اید.


فصل سوم

1153 - [4] (صَحِیح)

وَعَن بسر بن محجن عَن أَبِیه أَنَّهُ کَانَ فِی مَجْلِسٍ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَأُذِّنَ بِالصَّلَاةِ فَقَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَصَلَّى وَرَجَعَ وَمِحْجَنٌ فِی مَجْلِسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مَنَعَکَ أَنْ تُصَلِّیَ مَعَ النَّاسِ؟ أَلَسْتَ بِرَجُلٍ مُسْلِمٍ؟» فَقَالَ: بَلَى یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَلَکِنِّی کُنْتُ قَدْ صَلَّیْتُ فِی أَهْلِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا جِئْتَ الْـمَسْجِدَ وَکُنْتَ قَدْ صَلَّیْتَ فَأُقِیمَتِ الصَّلَاةُ فَصَلِّ مَعَ النَّاسِ وَإِنْ کُنْتَ قَدْ صَلَّیْتَ». رَوَاهُ مَالک وَالنَّسَائِی([4]).

1153- (4) بُسر بن مِحْجَن س، از پدرش نقل می‌کند که وی در مجلسی، همراه پیامبر ج بود و چون برای نماز، اقامه گفته شد، پیامبر ج از جای برخاستند و نماز گزاردند و پس از آن، برگشتند و حال آن که مِحجَن س در جای خویش نشسته بود! از این روی، پیامبر ج خطاب بدو فرمودند: «چه چیز تو را از نماز خواندن با مردم بازداشت؟ مگر تو مسلمان نیستی»؟ عرض کرد: آری؛‌ای رسول خدا ج! ولی من نماز خویش را در منزل خود گزارده‌ام. آن‌گاه رسول خدا ج بدو فرمودند: «هرگاه به مسجد درآمدی و این در حالی بود که پیش‌تر (در منزل خویش) نماز خوانده بودی؛ سپس نماز با جماعت برپا شد، در آن صورت دوباره به همراه مردم، نماز بخوان؛ اگر چه پیش‌تر، آن را در منزل گزارده باشی».

[این حدیث را مالک و نسایی روایت کرده‌اند].

شرح: «فی مجلس»: مجلسی در مسجد.

«فَاُذِّن بالصلاة»: برای برپایی نماز، اقامه گفته شد. در اینجا واژه‌ی «اذان» برای اقامه به کار رفته است.

و می‌توان این‌گونه نیز ترجمه کرد: «برای نماز، اذان گفته شد؛ و پس از آن که اقامه‌ی نماز گفته شد، پیامبر ج برخاستند». و بدین ترتیب، واژه‌ی «فَأُذِّن» به «اذان گفته شد» ترجمه می‌گردد.

1154 - [5] (ضَعِیف)

وَعَنْ رَجُلٍ مِنْ أَسَدِ بْنِ خُزَیْمَةَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیَّ قَالَ: یُصَلِّی أَحَدُنَا فِی مَنْزِلِهِ الصَّلَاةَ ثُمَّ یَأْتِی الْـمَسْجِدَ وَتُقَامُ الصَّلَاةُ فَأُصَلِّی مَعَهُمْ فَأَجِدُ فِی نَفْسِی شَیْئًا من ذَلِک فَقَالَ أَبُو أَیُّوبَ: سَأَلَنَا عَنْ ذَلِکَ النَّبِیُّ ج قَالَ: «فَذَلِکَ لَهُ سَهْمُ جَمْعٍ». رَوَاهُ مَالِکٌ وَأَبُو دَاوُد([5]).

1154- (5) از مردی از قبیله‌ی «اسد بن خزیمه» روایت است که وی از ابوایوب انصاری س پرسید: «یکی از ما (نمازگزاران مسلمان،) نماز خویش را در خانه‌ی خود می‌گزارد؛ آن‌گاه در حالی به مسجد می‌آید که نماز برپا شده است؛ از این رو، همراه با آنان، نماز را با جماعت می‌خوانم و در این مورد، در دلم، شک و تردیدی احساس می‌کنم (و نمی‌دانم که این کار، به نفع و سودم است یا به زیان و ضررم؟) ابوایوب انصاری س گفت: ما نیز در این مورد از رسول خدا ج پرسیدیم؛ پس در پاسخ فرمودند: «هر کس نماز را با جماعت بخواند، به اندازه‌ی آنان، ثواب می‌برد؛ (یعنی بهره‌ی او در پاداش نماز جماعت می‌باشد و با خواندن نماز دومی همراه با جماعت، بدو پاداش نماز جماعت می‌رسد)».

[این حدیث را مالک و ابوداود روایت کرده‌اند].

1155 - [6] (صَحِیح)

وَعَن یَزِیدَ بْنِ عَامِرٍ قَالَ: جِئْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج وَهُوَ فِی الصَّلَاةِ فَجَلَسْتُ وَلَمْ أَدْخُلْ مَعَهُمْ فِی الصَّلَاةِ فَلَمَّا انْصَرَفَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج رَآنِی جَالِسا فَقَالَ: «ألم تسلم یَا زید؟» قُلْتُ: بَلَى یَا رَسُولَ الـلّٰهِ قَدْ أَسْلَمْتُ. قَالَ: «وَمَا مَنَعَکَ أَنْ تَدْخُلَ مَعَ النَّاسِ فِی صَلَاتِهِمْ؟» قَالَ: إِنِّی کُنْتُ قَدْ صَلَّیْتُ فِی مَنْزِلِی أَحْسَبُ أَنْ قَدْ صَلَّیْتُمْ. فَقَالَ: «إِذَا جِئْتَ الصَّلَاةَ فَوَجَدْتَ النَّاسَ فَصَلِّ مَعَهُمْ وَإِنْ کُنْتَ قَدْ صَلَّیْتَ تَکُنْ لَکَ نَافِلَةً وَهَذِه مَکْتُوبَة». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([6]).

1155- (6) یزید بن عامر س گوید: در حالی به نزد رسول خدا ج آمدم که ایشان مشغول خواندن نماز بودند؛ از این رو، نشستم و همراه با نماز گزاران، وارد نماز نشدم؛ چون رسول خدا ج از نماز فارغ شدند، مرا نشسته دیدند و فرمودند: «ای یزید! مگر تو مسلمان نیستی»؟ گفتم: آری؛‌ای رسول خدا ج! بی‌گمان من مسلمان هستم.

آن حضرت ج فرمودند: «پس چه چیز تو را از گزاردن نماز به همراه مردم بازداشته است؟» عرض کردم: من گمان می‌کردم که شما نماز را خوانده‌اید؛ از این رو، نماز خویش را در خانه‌ام خواندم. آن حضرت ج فرمودند: «هرگاه به مسجد آمدی و مردم را مشغول خواندن نماز دیدی، پس همراه آنان، نماز را با جماعت بخوان؛ اگر چه پیش‌تر، آن را در منزل خوانده باشی؛ زیرا نماز دومی، برایت نفل و نماز اوّلی، حکم فرض را به خود می‌گیرد».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «تکن لک نافلة و هی مکتوبة»: این عبارت را به دو گونه می‌توان ترجمه و تفسیر کرد:

1-  نماز دومی، برایت نفل می‌باشد و نماز اولی، حکم فرض را به خود می‌گیرد.

2-  نماز اولی، برایت نفل می‌باشد و نماز دومی، حکم فرض را به خود می‌گیرد.

1156 - [7] (صَحِیحٌ)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ با: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَهُ فَقَالَ: إِنِّی أُصَلِّی فِی بَیْتِی ثُمَّ أُدْرِکُ الصَّلَاةَ فِی الْـمَسْجِدِ مَعَ الْإِمَامِ أَفَأُصَلِّی مَعَهُ؟ قَالَ لَهُ: نَعَمْ قَالَ الرجل: أَیَّتهمَا أجعَل صَلَاتی؟ قَالَ عُمَرَ: وَذَلِکَ إِلَیْکَ؟ إِنَّمَا ذَلِکَ إِلَى الـلّٰهِ عَزَّ وَجَلَّ یَجْعَلُ أَیَّتَهُمَا شَاءَ. رَوَاهُ مَالِکٌ ([7]).

1156- (7) از عبدالله بن عمر س روایت است که مردی از وی پرسید: من نمازم را در خانه‌ی خویش می‌خوانم و سپس به مسجد می‌آیم و می‌بینم که نماز جماعت برپا است و مردم همراه با امام در نماز جماعت ایستاده‌اند؛ آیا در این صورت همراه با امام، نماز را دوباره بخوانم؟ عبدالله بن عمر س در پاسخ گفت: آری؛ آن مرد گفت: کدام یک، نماز من خواهد بود (و بر آن اساس، مأجورم)؟

عبدالله بن عمر س گفت: مگر به اختیار توست؟ خداوند هر طور بخواهد عمل می‌کند و هر کدام را که بخواهد، نماز فرض تو به حساب می‌آورد.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

1157 - [8] (حسن)

وَعَنْ سُلَیْمَانَ مَوْلَى مَیْمُونَةَ قَالَ: أَتَیْنَا ابْنَ عُمَرَ عَلَى الْبَلَاطِ وَهُمْ یُصَلُّونَ. فَقُلْتُ: أَلَا تُصَلِّی مَعَهُمْ؟ فَقَالَ: قَدْ صَلَّیْتُ وَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُول الله یَقُولُ: «لَا تُصَلُّوا صَلَاةً فِی یَوْمٍ مَرَّتَیْنِ». رَوَاهُ أَحْمد وَأَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ ([8]).

1157- (8) سلیمان، برده‌ی آزاد شده‌ی میمونه ل گوید: ما به مکانی به نام «بَلاط» به نزد عبدالله بن عمر س رفتیم؛ و این در حالی بود که مردمِ (آنجا)، مشغول خواندن نماز بودند. من به عبدالله بن عمر س گفتم: آیا همراه آنان نماز نمی‌خوانی؟ او در پاسخ گفت: من نماز خویش را خوانده‌ام و از پیامبر ج شنیده‌ام که می‌فرمودند: «نباید یک نماز را در یک روز، دوبار بخوانید».

[این حدیث را احمد، ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

شرح: «بَلاط»: این واژه در اصل، به این معانی استعمال شده است: «زمین هموار و نرم؛ تخته‌های سنگ که بدان زمین را فرش کنند؛ هر زمینی که با تخته سنگ یا آجر، فرش شود». و این کلمه به کاخ شاهی و مجازاً به مجلس بزرگان پادشاه، اطلاق می‌شود. و در اینجا، مراد از آن، مکانی در مدینه‌ی منوره است که امیرالمؤمنین عمر بن خطاب س آن را در بیرون از مسجد نبوی بنیاد نهاد تا جایگاهی برای مردم برای نقل حکایت‌ها و داستان‌ها و بیان شعر و رجزخوانی و غیره باشد.

رفع یک اشکال:

به ظاهر بین این حدیث و احادیث پیشین، تناقض وجود دارد؛ و برای رفع این اشکال، می‌توان چنین گفت که این حدیث، حمل بر صورتی است که نماز فرض را به تنهایی، اعاده نماید نه با جماعت.

1158 - [9] (صَحِیح)

وَعَنْ نَافِعٍ قَالَ: إِنَّ عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ عُمَرَ کَانَ یَقُولُ: مَنْ صَلَّى الْـمَغْرِبَ أَوِ الصُّبْحَ ثُمَّ أَدْرَکَهُمَا مَعَ الْإِمَامِ فَلَا یَعُدْ لَهما. رَوَاهُ مَالک ([9]).

1158- (9) نافع س گوید: عبدالله بن عمر س می‌گفت: کسی که نماز صبح یا مغرب را (در منزل) خوانده است و سپس شاهد برگزاری نماز جماعت شود (و ببیند که نماز جماعت برپا است،) نباید آن‌ها را دوباره بخواند.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: از این حدیث معلوم می‌شود که اگر چنانچه فردی، نمازهای فرض صبح یا مغرب و یا عصر را در منزل خویش خواند؛ سپس به مسجد آمد و دید که امام، مشغول خواندن نماز فرض صبح، یا مغرب و یا عصر - همراه با جماعت - است، در آن صورت همراه با امام، در نماز جماعت صبح، مغرب و عصر به نیت نفل شرکت نکند؛ زیرا گزاردن نماز نفل پس از این اوقات، مکروه می‌باشد.




[1]- بخاری 2/192 ح 700؛ مسلم 1/339 ح (188-465)؛ ابوداود 1/500 ح 790؛ نسایی 2/172 ح 997؛ ابن ماجه 1/273 ح 836؛ دارمی 1/337 ح 1296؛ و مسند احمد 3/308.

[2]- بخاری 2/192 ح 701؛ و مسلم 1/340 ح (180-465).

[3]- ابوداود 1/386 ح 575؛ ترمذی 1/424 ح 219؛ نسایی 2/112 ح 858؛ دارمی 1/366 ح 1367؛ و مسند احمد 4/160.

[4]- نسایی 2/112 ح 857؛ و موطأ مالک 1/132 ح 8؛ «کتاب صلاة الجماعة».

[5]- ابوداود 1/388 ح 578؛ و موطأ مالک 1/133 ح 11؛«باب صلاة الجماعة».

[6]- ابوداود 1/388 ح 577.

[7]- موطأ مالک 1/133 ح 9؛ «کتاب صلاة الجماعة».

[8]- ابوداود 1/389 ح 579؛ نسایی 2/114 ح 86؛ و مسند احمد 2/19.

[9]- موطأ مالک 1/133 ح 12؛ «کتاب صلاة الجماعة».

آنچه بر مقتدی از پیروی کردن (حرکات و سکنات امام) واجب است؛ و بیان حکم «مسبوق»؛


فصل اول

1136 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: کُنَّا نُصَلِّی خَلْفَ النَّبِیِّ ج فَإِذَا قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ». لَمْ یَحْنِ أَحَدٌ مِنَّا ظَهْرَهُ حَتَّى یَضَعَ النَّبِیُّ صَلَّى الله عَلَیْهِ وَسلم جَبهته على الأَرْض([1]).

1136- (1) براء بن عازب س گوید: ما پشت سر پیامبر ج نماز می‌گزاردیم؛ سپس هرگاه «سمع الله لـمـن حمده» می‌گفتند، هیچ یک از ما، پشتش را خم نمی‌کرد تا این که آن حضرت ج به سجده می‌رفتند و پیشانی خویش را بر زمین می‌نهادند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «لم یحن»: خم نمی‌شد؛ کج نمی‌گردید.

این حدیث، بیانگر دو مسأله است:

وجوب تبعیت و پیروی نمودن مقتدی از حرکات و سکنات امام و تحریم پیشی گرفتن از او.

این که اعمال مقتدی، باید پس از اعمال امام باشد.

در حدیثی دیگر، براء بن عازب س چنین می‌گوید: «انّهم کانوا یُصلّون مع رسول الله ج فاذا رکع رکعوا، واذا رفع رأسه من الرکوع، فقال: «سمع الله لمن حمده»، لم نزل قیاماً حتّی نراه قد وضع وجهه فی الارض ثم نتّبعه» (مسلم ح 474)؛ «ما با رسول خدا ج نماز می‌خواندیم؛ پس از آن که آن حضرت ج رکوع می‌نمود، ما رکوع می‌کردیم؛ وهنگامی که سرش را از رکوع بلند می‌نمود و «سمع الله لمن حمده» می‌گفت، ما همچنان ایستاده بودیم تا این که می‌دیدیم که آن حضرت ج چهره‌اش (پیشانی‌اش) را به زمین گذاشت؛ سپس ما از او پیروی می‌کردیم (و به سجده می‌رفتیم)».

1137 - [2] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج ذَاتَ یَوْمٍ فَلَمَّا قَضَى صَلَاتَهُ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی إِمَامُکُمْ فَلَا تَسْبِقُونِی بِالرُّکُوعِ وَلَا بِالسُّجُودِ وَلَا بِالْقِیَامِ وَلَا بِالِانْصِرَافِ: فَإِنِّی أَرَاکُمْ أَمَامِی وَمن خَلْفی». رَوَاهُ مُسلم([2]).

1137- (2) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج روزی برای ما امامت و پیشنمازی دادند و چون نماز خویش را به پایان رساندند، رو به ما کردند و فرمودند: «ای مردم! بی‌گمان، من پیشنماز شما هستم؛ پس در رکوع، سجده، قیام و سلام دادن، از من پیشی نگیرید؛ زیرا من، شما را از جلو و پشت سر خویش می‌بینم».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «اقبل علینا بوجهه»: با چهره‌ی خویش، متوجه ما شد؛ رو به ما کرد؛ رو در روی ما قرار گرفت.

«فلا تسبقونی»: از من، سبقت نگیرید؛ در افعال نماز، بر من پیشی نگیرید.

«بالانصراف»: بازگشتن از نماز؛ یعنی سلام نماز.

«فانّی اراکم من امامی»: من شما را در خارج نماز، از جلو خویش می‌بینم.

«و من خلفی»: از طریق مکاشفه یا مشاهده و بر مبنای خَرق عادت، شما را در داخل نماز، از پشت سر خویش می‌بینم؛ یعنی همچنان که شما را از جلو خویش در خارج نماز می‌بینم، در داخل نماز نیز شما را از پشت سر خود، مشاهده می‌کنم.

به هر حال، عبارت «فانّی اراکم من خلفی»، بیانگر یکی از معجزه‌های پیامبر گرامی اسلام ج است. و معجزه، امری خارق‌العاده است که مخالف عقل نیست و به عنایت و تأیید الهی برای اثبات و تأکید الوهیت و ربوبیت الهی و نبوت و رسالت پیامبران، در موارد مختلف بر دست پیامبران آشکار می‌گردد.

فلسفه و حکمت معجزات، بیان و اثبات حقانیت و صدق انبیاء است، معجزات انبیای گذشته و همه‌ی معجزات پیامبر اسلام ج به استثنای قرآن، مختص و محدود به زمان خودشان بوده، اما قرآن باز هم به نص خود قرآن و اعجازش، همیشگی و ماندگار است و مؤمنین به یکایک موارد فوق ایمان دارند.

از جمله‌ی این معجزات، یکی همین بود که پیامبر ج با قدرت خدا و اجازه از محضر پروردگار، نمازگزاران و حرکات و سکنات و کارهای آنها را از پشت سر خویش مشاهده می‌کرد، همانگونه که از روبرو این کار را می‌نمود.

و در واقع این معجزه نیز بسان معجزات و کارهای فوق‌العاده‌ی دیگر، کار خدا بود نه کار خود پیامبر ج.

خود پیامبر جپیوسته این پندار اشتباه را از مغز مردم بیرون کرد و به آنها ثابت نمود، که من نه خدا هستم، نه شریک و انباز خدا و اعجاز و معجزه، تنها کار اوست. من بشری هستم همانند انسان‌های دیگر، با این تفاوت که وحی بر من نازل می‌شود وآن مقدار که از اعجاز نیز لازم بوده، خودش در اختیارم گذارده است، بیش از این کاری از دست من ساخته نیست.

به همین دلیل با اینکه در قرآن معجزات متعددی به حضرت عیسی÷نسبت داده شده است، از قبیل: زنده‌کردن مردگان، شفای بیماران غیر قابل علاج و یا کورمادرزاد، ولی با این حال در تمام این موارد کلمه‌ی «بأذنی» یا «بأذن الله» که آن را منحصراً منوط به فرمان پروردگار می‌داند، آمده است تا روشن شود این معجزات گر چه بدست مسیح÷ظاهر شده اما از خود او نبوده است، بلکه همه بفرمان خدا بوده است.

1138 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تُبَادِرُوا الْإِمَامَ إِذَا کَبَّرَ فکبروا وَإِذا قَالَ: وَلَا الضَّالّین. فَقُولُوا: آمِینَ وَإِذَا رَکَعَ فَارْکَعُوا وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا: اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَک الْـحَمد» إِلَّا أَنَّ الْبُخَارِیَّ لَمْ یَذْکُرْ: «وَإِذَا قَالَ: وَلَا الضَّالّین»([3]).

1138- (3) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «(امام، برای این است که بدو اقتدا شود و از او پیروی گردد؛ پس) بر امام، پیشی نگیرید؛ هرگاه پیشنماز، تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید و هرگاه امام، در نماز گفت: «و لا الضالّین»، شما (مقتدیان) هم بگویید: «آمین»؛ (چون هر کسی همزمان با فرشتگان، این کلمه را بگوید، گناه صغیره‌ی گذشته‌اش، بخشوده می‌شود).

و هرگاه امام، به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که (از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید؛ و هرگاه که) «سمع الله لمن حمده» گفت، شما هم بگویید: «اللهم ربّنا لک الحمد».

[این حدیث، مورد اتفاق بخاری و مسلم است؛ با این تفاوت که بخاری این عبارت را ذکر نکرده است: «و اذا قال: ولا الظالین» (هرگاه امام گفت: «ولا الظالین»)].

شرح: «لاتبادروا»: از امام، پیشی نگیرید؛ بر امام در انجام اعمال و حرکات نماز، پیش دستی نکنید؛ از او جلو نزنید؛ بلکه بر شما مقتدیان لازم است که در تمام افعال نماز، از امام خویش، متابعت و پیروی نمایید.

«آمین»: لفظی است که پس از دعا گفته می‌شود و از آن «اللهم استجب: بار خدایا! بپذیر»، اراده می‌شود.

پیامبر ج در حدیثی می‌فرمایند:

«اذا قال احدکم آمین وقالت الـملائکة فی السمـاء آمین، فوافقت احداهما الاخری؛ غُفر له ما تقدّم من ذنبه» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه یکی از شما (بعد از خواندن سوره‌ی فاتحه) آمین بگوید و فرشتگان هم که آمین می‌گویند و این دو آمین، با هم همزمان باشند، گناهان گذشته‌ی او بخشوده می‌شود».

و نیز می‌فرمایند: «اذا قال الامام: «غیر المغضوب علیهم ولا الظالین»، فقولوا: آمین؛ فانّه من وافق قولُه قولَ الـملائکة، غُفر له ما تقدّم من ذنبه» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه امام در نماز گفت: «غیر المغضوب علیهم ولا الظالین»، شما (مقتدیان) نیز بگویید: آمین؛ چون هر کسی همزمان با فرشتگان این کلمه را بگوید، گناهان صغیره‌ی گذشته‌اش بخشوده می‌شود».

1139 - [4] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ أَنَسٍ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج رَکِبَ فَرَسًا فَصُرِعَ عَنْهُ فَجُحِشَ شِقُّهُ الْأَیْمَنُ فَصَلَّى صَلَاةً مِنَ الصَّلَوَاتِ وَهُوَ قَاعِدٌ فَصَلَّیْنَا وَرَاءَهُ قُعُودًا فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «إِنَّمَا جُعِلَ الْإِمَامُ لِیُؤْتَمَّ بِهِ فَإِذَا صَلَّى قَائِما فصلوا قیَاما فَإِذا رَکَعَ فَارْکَعُوا وَإِذَا رَفَعَ فَارْفَعُوا وَإِذَا قَالَ سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا رَبنَا وَلَک الْـحَمد وَإِذا صلى قَائِما فصلوا قیَاما وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا أَجْمَعُونَ»

قَالَ الْـحُمَیْدِیُّ: قَوْلُهُ: «إِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا» هُوَ فِی مَرَضِهِ الْقَدِیمِ ثُمَّ صَلَّى بَعْدَ ذَلِکَ النَّبِیُّ ج جَالِسًا وَالنَّاسُ خَلْفَهُ قِیَامٌ لَمْ یَأْمُرْهُمْ بِالْقُعُودِ وَإِنَّمَا یُؤْخَذُ بِالْآخِرِ فَالْآخِرِ مِنْ فِعْلِ النَّبِیِّ ج. هَذَا لَفْظُ الْبُخَارِیِّ. وَاتَّفَقَ مُسْلِمٌ إِلَى أَجْمَعُونَ. وَزَادَ فِی رِوَایَةٍ: «فَلَا تختلفوا عَلَیْهِ وَإِذا سجد فاسجدوا»([4]).

1139- (4) انس س گوید: (روزی) رسول خدا ج بر اسبی سوار شدند و از آن اسب، بر زمین فرو افتادند و جانب راست بدنشان، زخمی شد؛ آن حضرت ج یکی از نمازهای فرض را به حالت نشسته (با جماعت) خواندند و ما هم نشسته، پشت سر ایشان نماز خواندیم. چون نماز را به پایان رساندند، فرمودند: «امام، برای این است تا از او پیروی شود و بدو اقتدا گردد؛ پس هرگاه به حالت ایستاده نماز گزارد، شما (مقتدی‌ها) نیز ایستاده نماز بخوانید و وقتی که به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید و هنگامی که «سمع الله لـمن حمده» گفت، شما هم بگویید: «ربّنا لک الحمد»؛ و هرگاه به حالت نشسته نماز گزارد، شما همگی نشسته نماز بخوانید».

حمیدی (یکی از اساتید برجسته‌ی امام بخاری) گوید: این فرموده‌ی پیامبر ج: «هرگاه امام به حالت نشسته نماز گزارد، شما هم نشسته نماز بخوانید»، به هنگام بیماری و مریضی پیشین پیامبر ج (قبل از بیماری وفات) است و پس از آن، پیامبر ج نشسته نماز گزاردند و مردم نیز پشت سر ایشان به حالت ایستاده نماز خویش را خواندند، بی‌آن که آن‌ها را به نشستن در پشت سر خویش فرمان دهند؛ و جز این نیست که (در چنین موضوعات و مسائلی،) آخرین عمل پیامبر ج معتبر و قابل اعتماد می‌باشد.

[این لفظ بخاری است؛ و تا عبارت «فصلّوا جلوساً اجمعون»، مورد اتفاق بخاری و مسلم است.

و در روایت مسلم، این جمله نیز افزوده شده است:] «با امام، مخالفت نورزید؛ و هرگاه به سجده رفت، شما (مقتدی‌ها) هم به سجده بروید».

شرح: «فصرع عنه»: از اسب، بر زمین افتاد.

در مورد نماز خواندن پیامبر ج به حالت نشسته، این روایات نیز وجود دارد:

انس بن مالک س گوید: «سقط رسول الله ج عن فرس فجُحش شقّه الایمن؛ فدخلنا علیه نعوده، فحضرت الصلوة فصلّی بنا قاعداً؛ فقعدنا؛ فلمّا قضی الصلاة، قال: «انّما جعل الامام لیؤتمّ به؛ فاذا کبّر فکبّروا واذا رکع، فارکعوا واذا رفع فارفعوا؛ واذا قال: سمع الله لمن حمده، فقولوا: ربنا ولک الحمد؛ واذا سجد فاسجدوا» (بخاری و مسلم).

«پیامبر ج از اسبش بر زمین افتاد و طرف راستش زخمی شد؛ به عنوان عیادت، به خدمتش رفتیم؛ وقت نماز فرارسید؛ امامت را به حالت نشسته برای ما انجام داد و ما هم نشسته نماز خواندیم؛ وقتی که نماز تمام شد، فرمود: «امام، برای این است تا از او پیروی شود؛ هرگاه امام، تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید، وقتی که به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید؛ و موقعی که سمع الله لمن حمده را گفت، شما هم بگویید ربّنا ولک الحمد؛ و همین که به سجده رفت، شما هم به سجده بروید».

و عایشهلگوید: «صلّی رسول الله ج فی بیته وهو شاک؛ فصلّی جالساً وصلّی وراءه قوم قیاماً؛ فاشار الیهم ان اجلسوا؛ فلمّا انصرف قال: «انّما جُعل الامام لیؤتمّ به، فاذا رکع فارکعوا واذا رفع فارفعوا واذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً» (بخاری و مسلم). «پیامبر ج مریض بود و در منزل، به حالت نشسته نماز را خواند؛ عدّه‌ای پشت سرش به حالت ایستاده به او اقتدا نمودند؛ پیامبر ج به آنان اشاره کرد تا بنشینند؛ وقتی که نمازش را تمام کرد، فرمود: «امام، برای این است که از او پیروی شود؛ هرگاه به رکوع رفت، با او به رکوع بروید و وقتی که بلند شد، بلند شوید؛ هرگاه به حال نشسته نماز را خواند، شما هم بنشینید».

«فَجُحش»: «جَحش» عبارت است از خراش برداشتن پوست و تراشیده شدن آن؛ و از روایت ابوداود، معلوم می‌شود که در این سانحه، پای راست پیامبر اکرم ج خراش برداشته بود.

حافظ ابن حبّان می‌گوید: این واقعه، مربوط به ماه ذی‌الحجه، سال پنجم هجری بوده است.

علماء و صاحب‌نظران اسلامی، در این موضوع (کسی که قدرت ایستادن در نماز را داشته باشد، آیا می‌تواند به امام نشسته، اقتدا کند یا خیر؟ و اگر می‌تواند اقتدا کند، آیا فقط به صورت ایستاده باید به او اقتدا نماید یا به صورت نشسته هم می‌تواند به او اقتدا کند،) اختلاف‌نظر دارند.

امام ابوحنیفه/، امام شافعی/ و جمهور سلف بر این باورند که اگر مقتدی، قدرت ایستادن را داشته باشد، فقط به صورت ایستاده می‌تواند به امام نشسته که قادر به ایستادن نیست، اقتدا نماید؛ و دلیلشان، اقتدای اصحاب، به پیامبر ج به هنگام مرض وفاتشان می‌باشد که آن حضرت ج به حالت نشسته امامت را انجام داد و اصحاب، همه به حالت ایستاده، به پیامبر ج اقتدا نمودند. و از قول شیخ حمیدی - یکی از اساتید امام بخاری - نیز چنین دانسته می‌شود که این حکم -: هرگاه امام به حالت نشسته نماز بخواند، همه‌ی مقتدیان نشسته نماز بخوانند - به حکم حدیثی که آن حضرت ج در مرض وفات، به حالت نشسته نماز گزاردند و مردم به حالت ایستاده، بدو اقتدا کردند، منسوخ گردیده است؛ زیرا آخرین عمل پیامبر ج معتبر و قابل اعتماد می‌باشد.

به هر حال؛ صاحب‌نظران فقهی بر این مسأله اتفاق‌نظر دارند که گزاردن نماز فرض به حالت نشسته - بدون عذر - برای امام و مقتدی جایز نیست؛ و نمازی که بدین سان گزارده شود، پذیرفته نخواهد شد؛ البته درباره‌ی این که، اگر امام بنا بر عذری، به حالت نشسته امامت را به عهده گرفت، در آن صورت، تکلیف مقتدیان چیست؟ علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف دارند؛ و در اینجا به سه دیدگاه و نظریه‌ی مشهور اشاره خواهیم کرد:

1-  امام مالک/ - بر مبنای قول مشهور خویش - بر این باور است که اقتدا به امام نشسته، در هیچ صورتی جایز نیست؛ نه در حالت ایستاده و نه نشسته؛ البته اگر مقتدیان، مانند امام از ایستادن معذور بودند، در آن صورت اقتدا کردن آنان به امام، جایز است.

امام مالک/ حدیث انس (به شماره 1139) را منسوخ می‌داند و از حدیث مرسل امام شعبی استدلال می‌کند که در آن آمده است: «لایؤمّ رجلٌُ بعدی جالساً» (مصنف عبدالرزاق و دارقطنی)؛ «پس از من، کسی به حالت نشسته، امامت نکند».

و جمهور علماء گفته‌اند: مدار حدیث شعبی، بر «جابر جعفی» است که به اتّفاق علمای جرح و تعدیل، ضعیف می‌باشد. خود امام دارقطنی درباره‌ی این حدیث می‌گوید: «لم یروه غیر جابر الجعفی عن الشعبی و هو متروک الحدیث؛ و الحدیث مرسل لاتقوم به حجة»؛ «این حدیث را فقط جابر جعفی از شعبی روایت کرده است؛ و جابر جعفی نیز «متروک الحدیث» می‌باشد؛ و علاوه بر آن، حدیث نیز مرسل می‌باشد؛ از این رو، نمی‌توان از آن استدلال جست و بدان احتجاج نمود».

2-  امام احمد /، امام اوزاعی /، امام اسحاق / و ظاهریه، بر این باورند که اقتدا کردن به امام مریض که نشسته است، درست می‌باشد؛ البته مشروط بر آن که مقتدیان نیز به حالت نشسته، نماز خویش را بخوانند.

و از دیدگاه امام احمد بن حنبل /، اقتدای مقتدی در حالت نشسته، با شرایط زیر جایز می‌باشد:

الف) امام، از ابتدا، نماز را به حالت نشسته شروع کرده باشد و از قبل بیمار بوده باشد؛ نه این که در اثنای نماز، بیماری بر او چیره گردد و او را وادار به نشستن نماید.

ب) امام بیمار، امام دائمی مسجد باشد.

ج) امیدی به بهبودی حال امام در آینده وجود داشته باشد و بیماری وی، مُزمن نباشد.

استدلال امام احمد بن حنبل و دیگران، از حدیث انس س (حدیث شماره 1139) می‌باشد که پیامبر ج به حالت نشسته امامت دادند و خطاب به مقتدیان فرمودند: «و اذا صلّی قعوداً فصلّوا قعوداً اجمعین»؛ یا «و اذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً اجمعین»؛ «و هرگاه امام به حالت نشسته نماز گزارد، شما همگی نشسته نماز بخوانید».

3-  امام ابوحنیفه /، امام شافعی /، امام ابویوسف /، سفیان ثوری /، ابوثور /، امام بخاری / و بیشتر علماء و صاحب‌نظران اسلامی، گفته‌اند: اقتدا کردن به امام نشسته، درست است؛ امّا مقتدیانی که از سلامت جسمی برخوردارند، باید ایستاده نماز بخوانند و نشستن آنان، درست نیست.

استدلال این بزرگواران از آیه‌ی ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ [البقرة: 238] است که در آن، «قیام» فرض قرار داده شده است؛ البته بیماران و ناتوانان با آیه‌ی ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا... [البقرة: 286]. از ایستادن و قیام، مستثنی هستند، ولی دلیلی برای استثنای افراد سالم، وجود ندارد؛ از این رو، بایستی نماز خویش را پشت سر امام نشسته، به حالت ایستاده بخوانند.

و علاوه بر این آیه، احادیث و روایاتی که در آن‌ها، ممنوعیت نشستن برای افراد سالم آمده است، دیدگاه جمهور علماء و دانشوران فقهی را تأیید می‌کنند؛ به عنوان مثال: عمران بن حصین س گوید:

«کان بیالناصور فسألتُ النبیّ ج؟ فقال: «صلّ قائماً فان لم تستطع فقاعداً؛ فان لم تستطع فعلی جنب» (ابوداود)؛ «من مبتلا به بواسیر بودم؛ از پیامبر ج در این زمینه، کسب تکلیف کردم؛ آن حضرت ج فرمودند: ایستاده نماز بگزار، اگر نتوانستی؛ پس به حالت نشسته، نمازت را بخوان و اگر نتوانستی، پس بر پهلو افتاده و نماز خویش را بگزار».

و همچنین واقعه‌ی بیماری وفات پیامبر ج نیز دلیل مهم و اساسی برای جمهور علماء می‌باشد؛ زیرا پیامبر ج نشسته نماز را امامت کردند و همه‌ی صحابه، در حالت ایستاده، پشت سر ایشان اقتدا کرده بودند.

و یا پیامبر ج نماز فرض می‌گزاردند و صحابه به نیت نماز نفل به پیامبر ج اقتدا کرده بودند؛ به دلیل این که آن حضرت ج بعد از افتادن از اسب، تا چند روز در مشربه‌ی عایشهلاقامت داشتند و به مسجد نیامدند و این که بگوییم در همه‌ی آن روزها، نماز جماعت در مسجد نبوی، تعطیل بوده است، دور از واقعیت می‌باشد. این از یک سو؛ و از سوی دیگر، مشربه‌ی عایشهلآن قدر وسعت نداشت که همه‌ی صحابه در آن جمع شده و به پیامبر ج اقتدا کنند؛ پس معلوم می‌گردد که صحابه، نمازهای فرض خویش را در مسجد با جماعت ادا می‌‌کردند و پس از آن، به عیادت پیامبر ج می‌رفتند؛ و وقتی که پیامبر ج را در حال نماز می‌یافتند، برای فراچنگ آوردن فضیلت و پاداش، نیت نفل می‌کردند و به آن حضرت ج اقتدا می‌نمودند.

و برخی نیز گفته‌آند که حدیث انس س، درباره‌ی نماز «مسبوق» است؛ در ابتدای اسلام، زمانی که شخصی دیر به جماعت می‌رسید، به جای پیروی از امام، متوجه نظم رکعات خود می‌شد؛ یعنی اگر در رکعت دوم به جماعت می‌رسید، بعد از سجده‌ی دوم که امام می‌نشست، او برای رکعت دوم خود بلند می‌شد؛ و اگر امام بعد از رکعت سوم برای رکعت چهارم بلند می‌شد، او جهت خواندن التحیات می‌نشست؛ تا این که روزی عبدالله بن مسعود س - که از جماعت عقب مانده بود - با ترک این روش در قیام و قعود از امام پیروی کرد؛ پیامبر ج پس از مشاهده‌ی عملکرد عبدالله بن مسعود س، فرمودند: «انّ ابن مسعود سَنّ لکم سُنَّةً فاستنّوا بها» (مصنف عبدالرزاق، ح 3176)؛ «به راستی عبدالله بن مسعود س، برای شما، روش نیکی را ایجاد کرد، پس بدان عمل کنید».

از این رو امکان دارد که فرموده‌ی پیامبر ج: «و اذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً اجمعون»، در رابطه با «مسبوق» باشد.

و توجیه چهارمی که برای حدیث انس س ذکر شده، این است که امکان دارد، این عمل از خصوصیات و ویژگی‌های آن حضرت ج بوده باشد و فقط مختصّ نمازی بوده است که پیامبر ج امامت آن را بر عده داشته‌اند؛ به دلیل این که در «کنزالعمّال» (ج 4 ص 258) به نقل از مصنّف عبدالرزاق، اثری از عروة یا ابوعروه (کنیه‌ی معمر بن راشد) روایت شده است که گفت: «بلغنی انّه لاینبغی لاحد غیر النبیّ ج (ای ان یؤمّ قاعداً لغیرهم)». «به من چنین رسیده است که برای کسی دیگر غیر از پیامبر ج مناسب نیست که به حالت نشسته، دیگران را امامت دهد».

به هر حال؛ حکم فرض بودن قیام در نماز، از آیه‌ی ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ [البقرة: 238] ثابت است و حدیث انس بن مالک س نیز دارای احتمالات گوناگونی می‌باشد که عبارتند از:

منسوخ شده است.

مربوط به نوافل است نه نمازهای فرض.

مربوط به شخص «مسبوق» است.

از خصوصیات آن حضرت ج بوده است.

بنابراین، حکم صریح قرآن و حدیث را نمی‌توان در مقابل خبری واحد، ترک کرد؛ و از میان چهار توجیه بالا، احتمال منسوخ شدن حدیث انس س، ترجیح دارد؛ زیرا اگر فرض را بر آن بگذاریم که حدیث منسوخ نشده است، در آن صورت چگونه به هنگام بیماری وفات پیامبر ج هیچ یک از صحابه در اقتدا به پیامبر ج ننشست و همه در حالت ایستاده، بدیشان اقتدا نمودند! این عملکرد صحابه، بیانگر منسوخ شدن حکم نشستن مقتدیان بوده است که تمامی یاران پیامبر ج از آن آگاه و باخبر بودند.

1140 - [5] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن عَائِشَة قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج جَاءَ بِلَال یوذنه لصَلَاة فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ» فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الْأَیَّامَ ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ ج وَجَدَ فِی نَفْسِهِ خِفَّةً فَقَامَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ وَرِجْلَاهُ یخطان فِی الْأَرْضِ حَتَّى دَخَلَ الْـمَسْجِدَ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بکر حسه ذهب أخر فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ رَسُولُ الـلّٰهِ ج أَن لَا یتَأَخَّر فجَاء حَتَّى یجلس عَن یسَار أبی بکر فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا وَکَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی قَاعِدًا یَقْتَدِی أَبُو بَکْرٍ بِصَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج وَالنَّاسُ مقتدون بِصَلَاة أبی بکر

وَفِی رِوَایَةٍ لَهُمَا: یُسْمِعُ أَبُو بَکْرٍ النَّاسَ التَّکْبِیر([5]).

1140- (5) عایشهلگوید: چون بیماری و درد رسول خدا ج شدّت گرفت، بلال س آمد و وقت نماز را به ایشان اعلام نمود؛ پیامبر ج فرمودند: «به ابوبکر س بگویید نماز را به امامت، با مردم بخواند». از این رو، ابوبکر س، (امامت نمازهای) این چند روزی (که پیامبر ج به شدّت بیمار بودند) را به عهده گرفت.

سپس آن حضرت ج یک مقدار بهبودی و آرامش را در وجود خویش احساس کردند و بلند شدند و دو نفر ایشان را به سوی مسجد بردند و حال آن که پاهای آن حضرت ج بر زمین کشیده می‌شد و آن را خط می‌کشید؛ تا این که وارد مسجد شدند؛ و همین که ابوبکر س احساس کرد که پیامبر ج داخل مسجد شده است، خواست از جای خود به عقب رود ولی پیامبر ج به او اشاره کردند تا در جای خود باقی بماند و به عقب نرود.

آن حضرت ج پیش آمدند تا این که به جانب چپ ابوبکر س نشستند؛ و ابوبکر س به حالت ایستاده و پیامبر ج به حالت نشسته نماز می‌خواندند؛ و این در حالی بود که ابوبکر س به نماز پیامبر ج اقتدا کرده بود و مردم هم به ابوبکر س اقتدا کرده بودند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند؛ و هردو در روایتی دیگر آورده‌اند:] ابوبکر س (صدای) تکبیر نماز را به گوش مردم می‌رساند.

شرح: «یهادی»: پیامبر ج در حالی که از سستی و ضعف بر دو تن در دو طرف خود تکیه داده بود، آمد.

«و رجلاه تخطّان فی الارض»: در حالی که پاهای پیامبر ج بر زمین کشیده می‌شد و آن را خط می‌کشید.

دورنمایی از وفات پیامبر ج:

همین که روند طولانی و پُر فراز و نشیب دعوت و جهاد به پایان خود نزدیک شد و اسلام بر اوضاع چیره گردید؛ آثار وداع با زندگان، و بدرود گفتن به زندگی این جهانی، اندک اندک در برخوردهای پیامبراکرم ج و گفتار و رفتار و حرکات و سکنات آن حضرت ج مشهود گردید.

روز دوشنبه، بیست و هشت یا بیست نهم ماه صفر سال یازدهم هجرت، رسول خدا ج در قبرستان بقیع، جنازه‌ای را تشییع کردند. وقتی بازگشتند، در بین راه سر دردی شدید عارض ایشان گردید، و دمای بدنشان بیش از اندازه بالا رفت، تا جایی که حرارت بدنشان از روی پارچه‌ای که به سر آن حضرت ج بسته بودند، محسوس می‌گردید.

مدت یازده روز پیامبر اکرم ج در حال بیماری با مردم نماز گذاردند. طول زمان بیماری رسول خدا ج جمعاً سیزده یا چهارده روز بود.

وقتی که بیماری رسول خدا ج شدّت یافت، پیاپی از همسرانشان می‌پرسیدند: «این انا غداً؟این اناغداً»؟؛ «فردا من کجایم؟ فردا من کجایم»؟.

همسران آن حضرت ج منظورشان را دریافتند، و به ایشان اجازه دادند که هر جا که می‌خواهند باشند. آن حضرت ج را فضل بن عباس س وعلی بن ابی طالب س در میان گرفتند و به اتاق عایشهلبردند. و به این ترتیب رسول خدا ج آخرین هفته‌ی زندگانی این جهانی خودشان را نزد وی گذرانیدند.

روز چهارشنبه، پنج روز مانده به وفات رسول خدا ج، دمای بدن ایشان فوق العاده بالا کشید، و درد آن حضرت ج را بی‌تاب گردانید و ایشان از هوش رفتند. آن حضرت ج را در طشتی نشاندند، و آنقدر آب بر سر ایشان ریختند که ایشان فرمودند: «حسبکم؛ حسبکم»؛ «بس است؛ بس است».

پیامبر ج پس از این معالجه، احساس آرامش کردند و وارد مسجد شدند. ملحفه‌ای را بر روی شانه‌ی خویش انداخته بودند و سرشان را با پارچه‌ای خاکستری رنگ و تیره که به سیاهی می‌زد، بسته بودند. برای آخرین بار بر منبر رفتند و مردمان را توصیه‌ها و سفارش‌هایی درباره‌ی انصار، توحید و یگانگی خدا و...نمودند.

روز پنجشنبه، چهارروز مانده به پایان عمر شریف رسول خدا ج آن حضرت ج در حالی که از شدّت بیماری رنج می‌بردند، تمامی نمازها را با مردم به جماعت می‌گزاردند؛ چنان‌که دراین روز، نماز مغرب با مردم گزاردند و در آن نماز سوره‌ی «والمرسلات» را قرائت کردند.

به هنگام نماز عشاء، بیماری آن حضرت ج سنگین‌ترشد، به گونه‌ای که نتوانستند از خانه بیرون شوند و به مسجد درآیند. عایشهلگوید: پیامبراکرم ج گفتند: مردم نمازشان را خواندند؟ گفتیم: خیرای رسول خدا ج، همه درانتظارشمایند! فرمودند: قدری آب برای من در طشت بریزید! چنان کردیم، غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه فرمودند: مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره، همان ترتیبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پیاپی اتفاق افتاد. آن حضرت ج دنبال ابوبکر س فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر س نیز آن روزهای آخر عمر پیامبر اکرم ج را با مردم نماز گزارد. ابوبکر س در حیات پیامبراکرم ججمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز عشاء روز پنج شنبه و نماز صبح روز دوشنبه و پانزده نماز در سه شبانه روز فیما بین آن دو.

روز شنبه یا روز یکشنبه، پیامبر اکرم ج احساس کردند که بیماری و درد ایشان را موقتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابه، آن حضرت را در میان گرفتند و به مسجد بردند. ابوبکر س داشت با مردم نماز می‌گزارد. وقتی ابوبکر س آن حضرت ج را دید، کنار رفت که عقب‌تر بایستد، رسول خدا ج به او اشاره کردند که عقب نایستند و فرمودند: مرا در کنار ابوبکر س بنشانید! آن حضرت را درکنار ابوبکر س سمت چپ وی، نشانیدند. ابوبکر س نیز به نماز رسول خدا ج اقتدا می‌کرد، و تکبیرات نماز را به گوش مردم می‌رسانید.

روز یکشنبه یک روز مانده به پایان عمر، پیامبر اکرم ج غلامشان را آزاد کردند، و شش یا هفت دیناری که داشتند صدقه دادند.

اسلحه‌ی خودشان را به مسلمانان بخشیدند. به هنگام وفات رسول خدا ج زره ایشان نزد یک نفر یهودی در برابر سی صاع جو به گروگان رفته بود.

انس بن مالک س می‌گوید: مسلمانان داشتند نماز صبح روز دوشنبه را می‌گزاردند و ابوبکر س پیشنماز بود. در آن اثنا، ناگهان دیدند که رسول خدا ج پرده‌ی حجره‌ی عایشهلرا کنار زده‌اند و به آنان می‌نگرند که صف بسته‌اند و به نماز مشغول‌اند. آنگاه تبسم کردند و خندیدند. ابوبکر س پای پس نهاد تا در صف اول قرار بگیرد؛ زیرا گمان کرد که رسول خدا ج می‌خواهند از خانه خارج شوند و با مردم به نماز بایستند.

مسلمانان کم مانده بود که تحت تأثیر این صحنه از فرط شادی بی‌قرار شوند و نمازشان را قطع کنند. رسول خدا ج با دست مبارکشان به سوی مردم اشاره کردند که نمازتان را به پایان ببرید! آنگاه وارد حجره شدند و پرده را آویختند. پس از آن، تا زمانی که پیامبر اکرم ج در قید حیات این جهان بودند، وقت نماز دیگری داخل نشد.

وقتی روز برآمد، پیامبر اکرم ج فاطمه لرا فراخواندند و سخنی را پنهانی با او در میان گذاشتند؛ فاطمه ل گریست. آنگاه، وی را فرا خواندند و دیگربار سخنی را پنهانی با او درمیان نهادند؛ فاطمه ل خندید. عایشه ل گفت: از فاطمه ـ بعدها ـ راز آن گریستن و آن خندیدن را پرسیدم؛ گفت: پیامبر اکرم ج پنهانی با من گفتند که از آن بیماری که در آن به سر می‌برند، بهبود نخواهند یافت و از دنیا خواهند رفت، به این خاطر گریستم. آنگاه پنهانی با من گفتند که من نخستین فرد از نزدیکان ایشان خواهم بود که به ایشان ملحق می‌شوم؛ به این جهت خندیدم.

پس از آن پیامبر اکرم ج به حال احتضار در آمدند، وعایشه ل آنحضرت ج را بر خودش تکیه داد. عایشه ل همواره می‌گفت: یکی از نعمت‌هایی که خدا بر من ارزانی داشته است، این بود که رسول خدا ج در خانه‌ی من و در روزی که نوبت من بود، و در آغوش من و روی سینه‌ی من جان سپردند، و خداوند به هنگام وفات ایشان، آب دهان مرا با آب دهان آن حضرت ج پیوند داد.

عبدالرحمن بن ابی بکر س وارد شد. مسواک در دست او بود، و من رسول خدا ج را در آغوش گرفته بودم. دیدم که آن حضرت ج به عبد الرحمن س می‌نگرند. دریافتم که ایشان دوست دارند مسواک بزنند. گفتم: بگیرمش برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را گرفتم و خواستم دندان‌هایشان را مسواک بزنم، مسواک برای ایشان زبر بود. گفتم نرمش کنم برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را با آب دهان خودم نرم کردم؛ آن حضرت ج پس از آن، مسواک را روی دندان‌هایشان کشیدند. وهمین که از مسواک زدن فراغت یافتند، دستانشان یا انگشتانشان را بالا کردند و چشمانشان را به سقف اتاق دوختند، و لب‌های مبارکشان به حرکت درآمد و فرمودند:

«مع االذین انعمتَ علیهم من النبیین والصدقین والشهداء والصالحین. اللهم اغفرلی وارحمنی والحقنی بالرفیق الاعلی، اللهمَّ، الرفیق الاعلی»؛ «با آن کسانی که به آنان اِنعام فرموده‌ای: پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان! بار خدایا! مرا بیامرز و مرا مشمول رحمت خویش قرار ده، و مرا به ملکوت اعلا برسان. بار خدایا! ملکوت اَعلا».

پیامبر ج این عبارت اخیر را سه بار تکرار کردند، و دستانشان به یک طرف افتاد و به ملکوت اَعلا پیوستند. «انا لله وانا الیه راجعون».

رویداد وفات پیامبر بزرگ اسلام ج به هنگام شدّت گرمای پیش از ظهر روز دوشنبه، دوازدهم ربیع الاول سال یازدهم هجری روی داد، و در آن هنگام، شصت و سه سال و چهار روز از عمر مبارک آن حضرت ج گذشته بود. خبر وحشتناک وفات پیامبر ج به همه جا رسید. کرانه‌های آسمان مدینه تیره و تار شد، و از کران تا کران آن را ظلمت فراگرفت.

انس بن مالک س گوید: هرگز روزی را نیکوتر و روشن‌تر از آن روزی ندیدم که در آن روز رسول خدا ج بر ما وارد شدند، و نیز هیچ روزی را زشت‌تر و تاریک‌تر از آن روزی که رسول خدا ج در آن روز وفات یافتند، ندیدم.

پیش از آنکه صحابه‌ی رسول خدا ج به کفن و دفن آن حضرت ج بپردازند، اختلاف نظرشان درباره‌ی خلافت رسول خدا ج بالا گرفت. کشمکش‌ها و گفتگوها و بحث و جَدل‌های فراوان میان مهاجرین و انصار در سقیفه‌ی بنی ساعده روی داد، و سرانجام بر خلافت ابوبکر صدیق س اتفاق نظر پیدا کردند. تمامی روز دوشنبه با این حال و اوضاع سپری گردید، و شب فرا رسید، و مردم به کارها و گفتگوهای خودشان سرگرم بودند و به کفن و دفن آن حضرت ج نپرداختند. آخر شب سه شنبه شد، و بامداد فردا یعنی سه شنبه فرا رسید، و هنوز پیکر مبارک آن حضرت ج در بستر ایشان، و همان رو انداز راه راه بر روی پیکر ایشان کشیده شده بود، و خانواده‌ی رسول خدا ج درِ اتاق را بر روی جنازه‌ی آن حضرت ج بسته بودند.

روز سه شنبه، بدون آنکه جامه‌های رسول خدا ج را از تن ایشان دربیاورند، پیکر آن حضرت ج را غسل دادند. غسل دادن پیکر پاک پیامبر اکرم ج را عباس س و علی س و فضل بن عباس س و قثم بن عباس س و شُقران س برده‌ی آزاد شده‌ی رسول خدا ج و اُسامة بن زید س، و اَوس بن خَولی س عهده دار شدند. عباس و فضل، پیکر آن حضرت ج را به این سو و آن سو حرکت می‌دادند و شُقران آب می‌ریخت، و علی ایشان را غسل می‌داد، و اوس، سرِ آن حضرت ج را بر سینه‌ی خودش تکیه داده بود.

پیکر رسول خدا ج را سه بار غسل دادند. نخست با آب، سپس با سدر، و نوبت سوم با آب چاهی که آن را «غَرس» می‌نامیدند و از آنِ طایفه‌ی سعد بن خثیمه بود و در ناحیه‌ی قباء واقع شده بود، و از آب آن می‌آشامیدند.

آن‌گاه پیکر پاک آن حضرت ج را در سه قطعه پارچه‌ی یمانی سفید سَحولی از جنس پنبه کفن کردند، و پیراهن و عمامه بر آن حضرت ج نپوشانیدند، و فقط پیکر ایشان را در آن پارچه‌ها پیچیدند.

در باب موضع دفن رسول خدا ج نیز میان صحابه اختلاف افتاد. ابوبکر س گفت: من از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند:

«هیچ یک از پیامبران جز این نبوده است که در همان مکانی که جان میداده است به خاک سپرده میشده است».

ابوطلحه س بستر آن حضرت ج را که در آن جان داده بودند به کناری زد، و همانجا را حفر کرد، و برای پیکر ایشان آرامگاهی درون گودال آماده کرد.

مردم گروه گروه به نوبت، ده نفر، ده نفر، به حجره‌ی عایشهلکه قبر و جنازه‌ی آن حضرت ج در آن بود وارد می‌شدند و بر پیکر رسول خدا ج به صورت فُرادی نماز می‌گزاردند، و هیچ‌کس پیشنماز نمی‌شد. نخست خویشاوندان آن حضرت ج بر ایشان نماز گزاردند، سپس مهاجرین و بعد انصار؛ آن‌گاه کودکان و زنان؛ یا ابتدا زنان و سپس کودکان و تمامی روز سه شنبه و بخش عمده‌ی شب چهارشنبه به همین منوال گذشت([6]).

«فصلّی ابوبکر تلک الایام»:

امامت ابوبکر س در ایام بیماری آن حضرت ج:

در بخاری، «باب الامامة» ج 1ص 94 از انس بن مالک س روایت است که تا سه روز آن حضرت ج نتوانستند امامت کنند و از نماز عشای شب جمعه، ابوبکر س امام جماعت مردم شد. و آخرین نمازی که ابوبکر س امام آن بود، نماز صبح روز دوشنبه بود.

و در مدت سه روز، هفده نماز به امامت ابوبکر س برگزار شد.

و به طور کلّی می‌توان چنین نتیجه گرفت که ابوبکر صدّیق س در حیات پیامبر اکرم ج جمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز عشای روز پنج شنبه و نماز صبح روز دوشنبه، و پانزده نماز در سه شبانه روز فیمابین آن دو.

و دیگر احادیث صحیح و مشهوری که در مورد امامت ابوبکر صدّیق س در بخاری و مسلم وارد شده‌اند، عبارتند از:

1- حدیث عَائِشَةَ س، قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ ج فَاشْتَدَّ وَجْعُهُ، إِسْتَأْذَنَ أَزْوَآجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِی،فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ تَخُطَّ رِجْلَاهُ الْأَرْضَ، وکَانَ بَیْنَ الْعَبَّاسِ وبَیْنَ رَجُلٍ آخَرَ؛ فَقَالَ عُبَیْدُ اللهِ (راوی الحدیث) فَذَکَرْتُ لِابْنِ عَبَّاسَ مَا قَالَتْ عَائِشَهُ: فَقَالَ: وهَلْ تَدْرِی مَنِ الرَّجُلُ الَّذِی لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةٌ؟ قُلْتَ: لَا، قَالَ: هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ. (أخرجه البخاری فی: 51 - کتاب الهبّة: 14 - باب هبّة الرّجل لامرأته والمرأة لزوجها).

عایشه گوید: وقتی که مرض پیغمبر ج شدت یافت، از سایر زنهایش اجازه گرفت تا در منزل من بستری شود، و ایشان هم به او اجازه دادند، هنگامی که بر دوش دو مرد تکیه کرده بود از منزل خارج شد پاهایش بر روی زمین کشیده می‌شد و اثر پاهایش بر زمین دیده می‌شد (یعنی پاهایش از حرکت افتاده بودند) و پیغمبر ج در بین عباس و یک نفر دیگر قرار داشت. عبیدالله، راوی این حدیث گوید: گفته‌ی عایشه را برای ابن عباس بازگو کردم، گفت: آیا میدانی آن مردی که عایشه از آن نام نبرد چه کسی بود؟ گفتم: خیر، گفت: علی بن ابی طالب بود.

2- حدیث عَائِشَةَ قَالَتْ: لَقَدْ رَاجَعْتُ رَسُولَ اللهِ ج فِی ذلِکَ. ومَا حَمَلَنِی عَلَی کَثْرَةِ مُرَاجِعَتِهِ أِلِا أَنَّهُ لَمْ یَقِعْ فِی قَلْبِی أَنْ یُحِبَّ النَّاسُ بَعْدَهُ رَجُلاً قَامَ مَقَامَهُ أَبَدَاً. ولَا کُنْتُ أَرَی أَنَّهُ لَنْ یَقُومَ أَحَدٌ مَقَامَهُ إِلََا تَشَاءَمَ النَّاسُ بِهِ، فَأَرَدْتُ أَنْ یَعْدِلَ ذلِکَ رَسُولُ اللهِ ج عَنْ أَبِی بَکْرٍ. (أخرجه البخاری فی: 64: کتاب المغازی: 83 - باب مرض النّبی ج و وفاته).

عایشه گوید: در مورد انتصاب ابوبکر به عنوان امام نماز جماعت از پیغمبر بسیار تقاضا کردم تا کس دیگری را برای این کار تعیین کند و این اصرار تنها به خاطر این بود که فکر نمی‌کردم مردم به هیچ وجه کسی را که بعد از پیغمبر ج به جای او می‌نشیند دوست داشته باشند و عقیده داشتم هر کسی در جای پیغمبر ج بنشیند مردم نسبت به او بدبین می‌شوند، بنابراین خواستم که پیغمبر ج این وظیفه را به ابوبکر واگذار نکند.

3- حدیث عَائِشَةَ س، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللهِ ج مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأُذِّنَ، فَقَالَ: «مُرُوا أبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَقِیلَ لَهُ إِنَّ أَبَابَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیْفٌ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنّاسِ. وأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ. فَأَعَادَ الثَّالِثَة، فَقَالَ: «أِنَّکُنَّ صَواحِبُ یُوسِفَ، مُرُوا أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلّ بِالنَّاسِ»؛ فَخَرَجَ أَبُوبَکْرٍ فَصَلَّ، فَوَجَدَ النَّبِیُّ ج مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، کَأَنَّی أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ الأَرْضَ مِنَ الْوَجْعَ، فَأَرَادَ أَبُوبَکْرٍ أَنْ یَتَأَخَّرَ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ج أَنْ مَکَانَکَ، ثُمَّ أُتِیَ بِهِ حَتَّی جَلَسَ إِلَی جَنْبِهِ. فَکَانَ النَّبِیُّ ج یُصَلِّی؛ وأَبُوبَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلَاتِهِ، والنَّاسُ یُصَلِّونَ بِصَلاةِ أَبِی بَکْرٍ. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 39 - باب حدّ المریض أن یشهد الجماعة).

عایشه گوید: پیغمبر ج به هنگام مرض فوتش که متوجّه شد وقت نماز فرا رسیده و اذان گفته شده است فرمود: به ابوبکر بگویید نماز را به امامت با مردم بخواند. به پیغمبر ج گفتند: ابوبکر انسانی دل نرم و زود متأثر می‌شود، وقتی که خود را در جای شما ببیند از شدت ناراحتی نمی‌تواند نماز را به امامت بخواند، پیغمبر ج باز فرمود: به ابوبکر بگویید تا نماز را به امامت بخواند، باز به پیغمبر ج گفتند: ابوبکر انسانی است که زود تحت تأثیر قرار می‌گیرد، و وقتی خود را در جای شما ببیند نمی‌تواند نماز را بخواند. در سومین بار پیغمبر ج فرمود: شما (منظور حضرت عایشه است)، مانند رفیقهای یوسف (منظور زلیخا است) می‌باشید (و بر خواسته‌ی خودتان پافشاری می‌نمایید)، بگویید تا ابوبکر به امامت نماز را با مردم بخواند، ابوبکر امامت را شروع کرد، در این اثنا که پیغمبر ج یک نوع آرامش در خود احساس می‌کرد دو نفر در زیر بغل‌هایش قرار گرفتند و او را به مسجد بردند، انگار همین الآن پاهایش را تماشا می‌کنم که از شدت ناراحتی بر زمین کشیده می‌شد و آن را خط می‌زد. ابوبکر (وقتی که دید پیغمبر ج می‌آید) خواست به عقب برود و جای پیغمبر ج را خالی نماید، پیغمبر به او اشاره کرد که در جای خود بماند، سپس پیغمبر را به جلو بردند تا اینکه او را در کنار ابوبکر قرار دادند، پیغمبر ج که نماز را می‌خواند ابوبکر به او اقتدا کرده بود و مردم همه به ابوبکر اقتدا کرده بودند.

4- حدیث عَائِشَةَ قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللهِ ج جَائَ بِلَالٌ یُوْذِنُهُ بِالصَّلَاةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ أَنْ یُصَلِّیِ بِالنَّاسِ». فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ أَبَابَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیْفٌ. وأَنَّهُ مَتَی مَا یَقُمْ لَا یُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ؟ فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ یُصَلِّیْ بِالنَّاسِ»؛ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ: قَولِی لَهُ إِنَّ أَبَابَکْرٍ رَجُلٌ أَسُیفٌ، وأَنَّهُ مَتَی یَقُمْ مَقَامَکَ لَایُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ؟ قَالَ: «أِنَّکُنَّ لَأَنْتُنَّ صَواحِبُ یُوسِفَ، مُرُوا أَبَابَکْرٍ أَنْ یُصَلِّیِ بِالنَّاسِ»؛ فَلَمَّا دَخَلَ فِی الصَّلَاةِ وَجَدَ رَسُولُ اللهِ ج فِی نَفْسِهِ خِفَّةً، فَقَامَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، ورِجْلَاهُ تَخُطَّانِ فِی الْأَرْضِ حَتَّی دَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُوبَکْرٍ حِسَّهُ، ذَهَبَ أَبُوبَکْرٍ یَتَأَخَّرُ؛ فَأَوْمَأَ إِلَیْهَ رَسُولُ اللهِ ج، فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ ج حَتَّی جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِی بَکْرٍ، فَکَانَ أَبُوبَکْرٍ یُصَلِّی قَائِماً، وکَانَ رَسُولُ اللهِ ج یُصَلِّی قَاعِدَاً، یَقْتَدِی أَبُوبَکْرٍ بِصَلَاةِ رَسُولِ اللهِ ج، والنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أَبِی بَکْرٍ س. (أخرجه البخاری فی: 10-کتاب الأذان: 68 - باب الرّجل یأتمّ بالإمام ویأتمّ الناس بالمأموم).

عایشه گوید: وقتی که پیغمبر ج ناراحتیش شدت گفت بلال آمد و وقت نماز را به او اعلام نمود، پیغمبر ج فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد. عایشه گوید: گفتم: ای رسول خدا! ابوبکر مردی است که زود ناراحت و متأثر می‌گردد، همینکه خودش را در جای شما ببیند ناراحت می‌شود و صدایش بیرون نمی‌آید و مردم صدایش را نمی‌شنوند، اگر به عمر بفرمایید بهتر است، پیغمبر ج فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را با مردم بخواند،عایشه گوید: به حفصه گفتم: شما بگویید که ابوبکر انسانی است که زود محزون و متأثر می‌شود و اگر خود را در مقام شما ببیند از شدت ناراحتی، مردم صدایش را نمی‌شنوند اگر عمر را به جای ابوبکر معرفی کنی بهتر است، پیغمبر ج فرمود: شما مانند رفیقهای یوسف هستید و بر خواسته‌ی خودتان اصرار دارید، بگویید ابوبکر امامت نماز را برای مردم انجام دهد، در اثنایی که ابوبکر نماز را به امامت شروع کرده بود، پیغمبر ج یک مقدار بهبودی و آرامش را در وجود خود احساس کرد و بلند شد و دو نفر او را به سوی (مسجد) بردند و پاهایش بر زمین کشیده می‌شد و آنرا خط می‌کشید تا اینکه داخل مسجد شد، وقتی که ابوبکر احساس کرد که پیغمبر ج داخل مسجد شده است خواست از جای خود عقب رود ولی پیغمبر ج به او اشاره کرد (تا در جای خود باقی بماند) پیغمبر ج پیش آمد تا اینکه در طرف چپ ابوبکر نشست. ابوبکر به حال ایستاده و پیغمبر ج به حالت نشسته نماز می‌خواندند، ابوبکر به نماز پیغمبر اقتدا کرده بود، و مردم همه به ابوبکر اقتدا کرده بودند.

5- حدیث أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ الْأَنْصَارِیِّ، وکَانَ تَبِعَ النَّبِیَّ ج وخَدَمَهُ، وصَحِبَهُ، أَنَّ أَبَابَکْرٍ کَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعٍ النَّبِیِّ ج الَّذِی تُوُفِّی فِیهِ، حَتّی إِذَا کَانَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلَاةِ، فَکَشَفَ النَّبِیُّ ج سِتْرَ الْـحُجْرَةِ، یَنْظُرُ إِلَیْنَا وهُوَ قَائِمٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَمَ یَضْحَکُ، فَهَمَمْنَآ أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الْفَرَحِ بِرُوْیَةِ النَّبِیِّ، فَنَکَصَ أَبُوبَکْرٍ عَلَی عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَ، وظَنَّ أَنَّ النَّبِیَّ ج خَارِجٌ إِلَی الصَّلاةِ، فَأَشَآرَ إِلَیْنَآ النَّبِیُّ أَنْ أَتِمُّوا صَلَاتَکُمْ، وَأَرْخَی السِّتْرَ، فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 46- باب آهل العلم والفضل أحق بالإمامة).

انس بن مالک انصاری که اغلب با پیغمبر ج بود و او را خدمت می‌کرد، گوید: در مدت مرض موت پیغمبر ج، ابوبکر برای مردم نماز می‌خواند، تا روز وفاتش، دوشنبه، که مسلمانان در چند صف ایستاده و (به ابوبکر اقتدا کرده بودند) پیغمبر پرده‌ی حجره‌ی (حضرت عایشه را که در داخل مسجد بود) کنار زد، در حالی که ایستاده بود ما را (که داخل مسجد نماز می‌خواندیم) تماشا می‌کرد، و چهره اش مانند برگ قرآن می‌درخشید، سپس تبسمی کرد، با مشاهده‌ی پیغمبر ج از شدت خوشحالی خواستیم، از نماز خارج شویم، ابوبکر به عقب آمد تا به صف مأمومین متصل شود، چون فکر کرد که پیغمبر ج برای نماز بیرون آمده است، ولی پیغمبر به ما اشاره کرد، تا نماز را تمام کنیم، و مجدداً پرده را کشید و در همان روز پیغمبر وفات کرد.

6- حدیث أَنَسٍ:َ قَالَ: لَمْ یَخْرُجِ النَّبِیُّ ج ثَلَاثَاً، فَأُقِیمَتِ الصَّلَاةُ، فَذَهَبَ أَبُوبَکْرٍ یَتَقَدَّمُ؛ فَقَآلَ نَبِیُّ اللهِ ج بِالْـحِجَابِ فَرَفَعَهُ، فَلَمَّا وَضَحَ وَجْهُ النَّبِیِّ ج، مَا نَظَرْنَآ مَنْظَرَاً کَآنَ أَعْجَبَ إِلَیْنَا مِنْ وَجْهِ النَّبِیِّ ج حِینَ وَضَحَ لَنَا، فَأَوْمَأَ النَّبِیُّ ج بِیَدِهِ إِلَی أَبِی بَکْرٍ أَنْ یَتَقَدَّمَ، وأَرْخَی النَّبِیُّ ج الْـحِجَابَ، فَلَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ حَتَّی مَاتَ. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 46 - باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة).

انس گوید: پیغمبر ج نتوانست سه روز از منزل خارج شود، نماز که خوانده می‌شد ابوبکر امامت می‌کرد پیغمبر ج پرده‌ی حجاب خود را کنار کشید، وقتی که چهره‌ی پیغمبر ج آشکار شد، ما هیچ منظره‌ای زیباتر از چهره‌ی او را ندیده بودیم، پیغمبر ج با دستش به سوی ابوبکر اشاره کرد که امامت را انجام دهد. آنگاه پیغمبر ج (مجدداً) پرده را کشید و دیگر تا وقتی که فوت کرد او را ندیدیم.

7- حدیث أَبِی مُوسَی، قَالَ: مَرِضَ النَّبِیُّ ج فَآشْتَدَّ مَرَضُهُ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ. قَالَتْ عَآئِشَةُ: أِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ إِذَا قَامَ مَقَآمَکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، قَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»، فَعَادَتْ، فَقَالَ: «مُرِی أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ فَإِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسِفَ» فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَصَلّی بِالنَّاسِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ ج. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الإذان: 46- باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة).

ابوموسی گوید: پیغمبر ج مریض شد و بیماریش شدّت پیدا کرد، فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد، عایشه گفت: ابوبکر رقیق القلب است و زود ناراحت می‌شود وقتی خود را در جای شما ببیند نمی‌تواند امامت را انجام دهد. پیغمبر ج فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد، باز عایشه گفته‌ی خود را تکرار کرد، پیغمبر فرمود: مگر شما (عایشه) رفیقهای یوسف (زلیخا) هستید؟ فرستاده‌ی پیغمبر ج به نزد ابوبکر آمد و دستور پیغمبر ج را به او ابلاغ کرد و ابوبکر در زمان حیات پیغمبر ج امامت را برای مردم انجام داد.

8- حدیث سَهْلِ بْنِ سَعْدِ السَّاعِدِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج ذَهَبَ إِلَی بَنِی عَمْرِو ابْنِ عَوْفٍ لِیُصْلِحَ بَیْنَهُمْ، فَحَانَتِ الصَّلَاةُ، فَجَاءَ المُوَذِّنُ إِلَی أَبِی بَکْرٍ، فَقَالَ: أَتُصَلِّی بِالنَّآسِ فَأُقِیمَ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَصَلَّ أَبُوبَکْرٍ؛ فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ ج، والنَّاسُ فِی الصَّلَاةِ، فَتَخَلَّصَ حَتَّی وَقَفَ فِی الصَّفِ، فَصَفَّقَ النَّاسُ، وکَانَ أَبُوبَکْرٍ لَا یَلْتَفِتُ فِی صَلاَتِهِ، فَلَمَّا أَکْثَرَ النَّاسُ التَّصْفِیقَ إِلْتَفَتَ فَرَأَی رَسُولَ اللهِ ج، فَأَشَارَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللهِ ج أَنْ امْکُثْ مَکَانَکَ، فَرَفَعَ أَبُوبَکْرٍ س یَدَیْهِ فَحَمِدَ اللهَ عَلَی مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللهِ ج مِنْ ذلِکَ، ثُمَّ اسْتَأْخَرَ أَبُوبَکْرٍ حَتَّی اسْتَوَی فِی الصَّفِ، وتَقَدَّمَ رَسُولُ اللهِ ج فَصَلَّی؛ فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ: «یَا أَبَآبَکْرٍ! مَا مَنَعَکَ أَنْ تَثْبُتَ إِذْ أَمَرْتُکَ؟ فَقَالَ أَبُوبَکْرٍ: مَا کَآنَ لِابْنِ أَبِی قُحَافَةَ أَنْ یُصَلِّیَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ ج؛ فَقَآلَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا لِی رَأَیْتُکُمْ أَکْثَرْتُمْ التَّصْفِیقَ! مَنْ رَابَهُ شَیْءٌ فِی صَلَاتِهِ فَلْیُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذَا سَبَّحَ الْتُفِتَ إِلَیْهِ، وإِنَّمَا التَّصْفِیقُ لِلنِّسَاءِ». (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 48 - باب من دخل لیؤم النّاس فجاء الإمام الأوّل فتأخّر الآخر).

سهل بن سعد ساعدی گوید: پیغمبر ج برای اصلاح در بین بنی عمر و بن عوف بیرون رفته بود و وقت نماز (عصر) رسید، مؤذن به نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا شما نماز را به امامت می‌خوانی تا اقامت را بگویم؟ گفت: بلی. ابوبکر نماز را شروع کرد، پیغمبر ج در حالی برگشت که مردم در نماز بودند و پیغمبر ج خود را از بین نمازگزاران به صف اوّل رساند مردم که پیغمبر ج را دیدند (به منظور آگاه ساختن ابوبکر) دستهایشان را به هم زدند، معمولاً ابوبکر رویش را در نماز به طرف دیگر برنمی گرداند وقتی که مردم بیش از پیش دستهایشان را بهم زدند، ابوبکر رویش را برگرداند و پیغمبر را دید پیغمبر ج به او اشاره کرد، تا در جای خود باقی بماند، ابوبکر هردو دستش را بلند نمود و خدا را سپاس و ستایش کرد، که پیغمبر ج این افتخار بزرگ را به او بخشیده است. سپس ابوبکر از جای خود (بدون پشت کردن به قبله) به عقب رفت تا اینکه در صف اوّل مأمومین قرار گرفت، و پیغمبر ج جلو رفت و نماز را به امامت خواند. وقتی که از نماز فارغ شد گفت: ای ابوبکر! من که به تو گفتم در جای خود باقی بمان چرا باقی نماندی؟ ابوبکر گفت: چطور پسر ابوقحافه می‌تواند وقتی که پیغمبر ج حضور داشته باشد، نماز را به امامت بخواند؟ سپس پیغمبر ج به مردم فرمود: برای چه شما این قدر دستهایتان را بهم می‌زدید؟! هرگاه کسی در نماز کاری برایش پیش آمد باید سبحان الله بگوید وقتی که سبحان الله گفت به او توجّه می‌شود. دست بهم زدن در نماز (به هنگام پیش آمدن حادثه‌ای) مخصوص زنان است (و مردان باید به جای دست به هم زدن سبحان الله را بگویند).

رفع یک اشکال:

در حدیثی، عایشه س گوید: «صلّی رسول الله ج خلف ابی بکر فی مرضه الذی مات فیه قاعداً»؛ «پیامبر ج در بیماری وفات خویش، به حالت نشسته، پشت سر ابوبکر س، نماز گزاردند»؛ از این حدیث، چنین به نظر می‌آید که در نماز مذکور، پیامبر ج به ابوبکر س اقتدا نموده‌اند و ابوبکر س امام بوده است؛ امّا در حدیثی دیگر از عایشهلچنین نقل شده است:

«فصلّی الی جنب ابی‌بکر والناس یأتمون بابی‌بکر وابوبکر یأتمّ بالنبیّ ج» (ترمذی)؛ «آن حضرت ج به جانب ابوبکر س نمازگزاردند؛ و این در حالی بود که مردم به ابوبکر س اقتدا کرده بودند و ابوبکر س نیز به پیامبر ج اقتدا نموده بود».

و از این حدیث چنین معلوم می‌شود که ابوبکر س به پیامبر ج اقتدا نموده بود و پیامبر ج امام بوده است!

و در پاسخ می‌توان چنین گفت که در ابتدای نماز، ابوبکر صدّیق س امام بود و آن حضرت ج نیز به ابوبکر س اقتدا کرده بودند؛ ولی زمانی که ابوبکر س به عقب آمد، خود پیامبر ج امامت نماز را بر عهده گرفتند.

امّا بیشتر محدثان، این دو حدیث را دو واقعه‌ی جداگانه و مستقل می‌دانند.

امام سعد، در کتاب «طبقات» می‌گوید: بیماری پیامبر ج در حدود سیزده روز ادامه داشت؛ در این روز، هرگاه حال آن حضرت ج بهتر می‌شد، خود امامت نماز را به عهده می‌گرفتند و هرگاه حالشان رو به وخامت بود، ابوبکر س، مسئولیت امامت را به عهده می‌گرفت و در روزهای بیماری وفات، امامت پیامبر ج و اقتدای ایشان به ابوبکر س، هردو ثابت هستند؛ از این رو، تعارضی، بین دو حدیث بالا، وجود ندارد.

1141 - [6] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَمَا یَخْشَى الَّذِی یَرْفَعُ رَأْسَهُ قَبْلَ الْإِمَامِ أَنْ یُحَوِّلَ اللهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حمَار»([7]).

1141- (6) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «وقتی یکی از شما، پیش از امام، سرش را (از رکوع یا سجده) بلند می‌کند، مگر نمی‌ترسد و بیم آن ندارد که خداوند، سرش را به سر الاغ تبدیل کند؟».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «یحوّل»: تغییر بدهد؛ تبدیل کند؛ عوض نماید.

روایت بالا، در اصل، این‌گونه نقل گردیده است: «عن ابی هریرة، عن النبیّ ج قال:«اما یخشی احدکم» او «لایخشی احدکم اذا رفع رأسه قبل الامام ان یجعل اللهُ رأسه رأس حمار»، او «یجعل الله صورته صورة حمار؟» (بخاری و مسلم)؛ ابوهریره گوید: رسول خدا ج فرمودند: «وقتی یکی از شما، قبل از امام، سرش را (از رکوع یا سجده) بلند می‌کند، مگر نمی‌ترسد که خداوند سرش را به سر الاغ تبدیل کند»؟ و در روایت دیگر فرمود: «صورتش را به صورت الاغ تبدیل نماید»؟

«ان یحوّل الله رأسه رأس حمار»: این حدیث را به سه وجه می‌توان تفسیر و تشریح کرد:

1-  مراد از تبدیل سر، تبدیل معنوی است؛ یعنی پستی و خواری و زبونی و فرومایگی؛ یا محو فکری و روحی و عقب‌گرد معنوی. عده‌ای از علماء و صاحب‌نظران دینی، حدیث بالا را به انحراف، گمراهی، محو فکری و روحی، عقب‌گردی معنوی و در نتیجه، سقوط و هلاکت و نابودی در سرای بازپسین تفسیر کرده‌اند؛ یعنی خداوند بلندمرتبه، این چنین افرادی را در دنیا و آخرت، از رحمت و لطف خود دور خواهد ساخت و چنین کسانی، به جای این که در زندگی به پیش بروند، به قهقراء و عقب‌ماندگی بازمی‌گردند.

و منظور از مسخ آن‌ها در حقیقت، از کار افتادن عقل و خرد، هوش و ذکاوت و چشم و گوش آن‌ها از نظر عدم درک واقعیات زندگی و دینی و انحراف از راه راست و محو کردن وجوه آن‌ها در مسیر هدایت و باز گرداندن آن‌ها به عقب در مسیر گمراهی و ضلالت است؛ و به طور کلّی، چشم و گوش، عقل وهوش و تمام اعضاء و جوارح چنین افرادی، اثر و خاصیت خود را از دست می‌دهند و در راستای گمراهی و عقب‌ماندگی، حرکتشان را به پیش می‌گیرند.

2-  برخی از علمای اسلامی، بر این باورند که این تبدیل سر، رخ نخواهد داد؛ و پیامبر ج در اینجا، از روی تهدید و تشدید و تغلیظ و سختگیری چنین فرموده‌اند؛ یعنی اگر به فرض، در این امّت، تبدیل سر به سر الاغ واقع می‌شد، سزاوار بود که در کسانی واقع شود که پیش از امام، سرشان را از رکوع یا سجده بلند می‌کنند؛ چرا که اگر به جرم گناه آن‌ها نگاه شود، در واقع آنان، مستحق چنین سزا و کیفری خواهند بود.

3-  و برخی از صاحب‌نظران دینی، تبدیل سر به سر الاغ را حقیقی می‌دانند و گفته‌اند: ما به کُنه و حقیقت این موضوع پی نمی‌بریم؛ چرا که از دایره‌ی معلومات ما خارج است؛ ولی چون در حدیث آمده است، بدان باور و یقین داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده است را می‌پذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار می‌نماییم و دوست نداریم که ندانسته و رجماً بالغیب از آن چیزی بگوییم.


فصل دوم

1142 - [7] (صَحِیح)

عَنْ عَلِیٍّ وَمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ با قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا أَتَى أَحَدُکُمْ الصَّلَاةَ وَالْإِمَامُ عَلَى حَالٍ فَلْیَصْنَعْ کَمَا یَصْنَعُ الْإِمَامُ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ([8]).

1142- (7) علی بن ابی طالب س و معاذ بن جبل س گویند: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما نمازگزاران، برای گزاردن نماز (به مسجد) آمد و حال آن که امام در حالتی (از حالات نماز، از قبیل: قیام، یا رکوع، یا سجده و یا قعده) است، در آن صورت بدو اقتدا کند و آنچه را امام انجام می‌دهد، او نیز (به پیروزی از او) انجام بدهد؛ (یعنی امام در هر حالتی که بود، باید مقتدی بدو اقتدا کند؛ زیرا پیامبر ج در جایی دیگر، می‌فرمایند: «اذا جئتم الی الصلاة ونحن سجود فاسجدوا»؛ «هرگاه برای نماز به مسجد آمدید وما در حال سجده بودیم، پس شما هم به سجده بروید»).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی غریب است].

1143 - [8] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا جِئْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ وَنَحْنُ سُجُودٌ فَاسْجُدُوا وَلَا تَعُدُّوهُ شَیْئًا وَمَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً فقد أدْرک الصَّلَاة». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([9]).

1143- (8) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه برای نماز (جماعت، به مسجد) آمدید و حال آن که ما در سجده بودیم، پس شما نیز (به تبعیت از ما) به سجده بروید و آن سجده را (رکعتی) به حساب نیاورید؛ و هرکس که (به همراه امام،) رکوع نماز را دریابد، بی‌گمان رکعت نماز را دریافته است».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: از این حدیث، چنین دانسته می‌شود که هرگاه کسی وارد مسجد شد و نماز جماعت قبل از ورود او آغاز گردیده بود، در آن صورت بر وی لازم است که به امام - هر چند در حال رکوع، سجده یا نشستن باشد - اقتدا نماید.

و هرگاه کسی، پیش از برخاستن امام از رکوع، بدو اقتدا نماید، به آن رکعت نماز رسیده است و برای او به حساب می‌آید؛ و اگر چنانچه در سجده، به امام اقتدا کرد، به آن رکعت از نماز، نرسیده است.

1144 - [9] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى لِـلّٰهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا فِی جَمَاعَةٍ یُدْرِکُ التَّکْبِیرَةَ الْأُولَى کُتِبَ لَهُ بَرَاءَتَانِ: بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَبَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاق». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([10]).

1144- (9) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج (پیرامون فضیلت رسیدن به تکبیرة الاحرام امام) فرمودند: «هر آن کس که چهل روز، نماز خویش را در جماعت، با تکبیرة الاحرام بخواند، برایش دو برائت نوشته می‌شود: نخست، برائت (نجات و رهایی) از آتش‌سوزان دوزخ؛ و دیگر، برائت از نفاق و دورنگی».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «براءة»: در لغت: مصدر از ریشه‌ی «برء» به معنای وارستگی، سلامت از عیب، رهایی، بیزاری، بیزاری جستن، پاک شدن و دور شدن است. و همچنین به این معانی نیز آمده است: اجازه‌نامه‌ای که دارنده‌اش را در انجام کاری یا اخذ حقّی، قادر گرداند؛ اجازه‌نامه؛ جواز؛ پروانه؛ وارهیدگی از گناه و عیب.

پس هر کس، چهل روز - با اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل - به گونه‌ای نماز بخواند که از همان شروع نماز، همراه با امام باشد و چون امام، تکبیر تحریمه را گفت، او هم حاضر باشد؛ چنین فردی به دوزخ نمی‌رود و از گروه منافقان هم به شمار نمی‌آید.

تعیین چهل روز هم از این جهت است که عدد چهل، در تغییر حالات، خاصیت و تأثیر ویژه‌ای دارد؛ همچنان که بعد از چهل روز، نطفه در رحم مادر، منعقد می‌گردد و بعد از چهل روز دیگر، تبدیل به پاره گوشتی و بعد از چهل روز دیگر، تغییر دیگری در آن به وجود می‌آید؛ به همین جهت، عرفاء و اولیای خدا، برای چلّه‌نشینی، اهمیت و ارزش خاصّی قایل شده‌اند؛ پس خوشا به حال کسانی که سال‌ها بر آن‌ها گذشته است و تکبیر تحریمه را در طول این مدت، از دست نداده‌اند!.

«یدرک التکبیرة الاولی»: برخی از علماء و صاحب‌نظران فقهی، مصداق «تکبیر اولی» را تا لحظه‌ی قبل از آغاز قرائت امام می‌دانند؛ و برخی دیگر، «تکبیر اولی» را در اشتراک در تکبیر تحریمه می‌دانند؛ و عده‌ای، تا قبل از رکوع و گروهی تا دریافتن رکعت اول، می‌دانند؛ و بیشتر صاحب‌نظران فقهی، همین دیدگاه آخر را انتخاب کرده‌اند.

«کتبت له براءتان: براءة من النار وبراءة من النفاق»: از عبارت «براءة من النار»، اگر چه به طور قطعی، «براءة من النفاق» فهمیده می‌شود، ولی از آن رو که برائت از دوزخ، در جهان بازپسین تبلور خواهد یافت، به مسلمانان دستور داده شده است که در دنیا نیز چنین افرادی را از نفاق و دورنگی، پاک و مصون تصوّر کنند.

اهل تصوّف و عرفان، اساس چهل روز ماندن در خانقاه و مشغول شدن به اوراد و اذکار را از همین حدیث برگرفته‌اند؛ چرا که در روایت بالا، چهل روز، معیار تغییر قرار داده شده است؛ اگر چه حدیث بالا از لحاظ سند، ضعیف ارزیابی شده است، ولی از آیات قرآن و روایات و احادیث دیگر، به روشنی می‌توان دریافت که خداوند بلندمرتبه، جهت دگرگونی عادت‌ها، نقش به سزایی در مدت چهل روز، قرار داده است؛ و اساس کلّی آن، اعتکاف موسی÷به مدت چهل روز در کوه طور می‌باشد.

1145 - [10] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ وُضُوءَهُ ثُمَّ رَاحَ فَوَجَدَ النَّاسَ قَدْ صَلَّوْا أَعْطَاهُ اللهُ مِثْلَ أَجْرِ مَنْ صَلَّاهَا وَحَضَرَهَا لَا یَنْقُصُ ذَلِکَ م أُجُورهم شَیْئا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([11]).

1145- (10) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس به نحو اَحسن (و با رعایت تمامی آداب و سنّت‌ها و شرایط و واجبات و حدّ و حدود) وضو بگیرد و سپس به مسجد برود و ببیند که مردم نماز را خوانده‌اند، خداوند بلندمرتبه، به او مانند پاداش کسی که نماز را با جماعت گزارده است؛ پاداش می‌دهد، بی‌آن که از اجر و پاداش آنان، چیزی کاسته شود».

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

شرح: اگر فردی، همیشه پایبند نماز جماعت باشد و بر آن، اهتمام و توجه شایان ورزد، چنانچه گاهی برایش اتفاق افتاد و طبق معمول به خوبی وضو گرفت و به قصد جماعت، عازم مسجد شد و چون بدانجا رسید، مشاهده کرد که نماز جماعت به پایان رسیده است، در آن صورت، خداوند بلندمرتبه، به خاطر نیت و اخلاص و توجه و اهتمامی که او به جماعت می‌دهد، ثواب نماز با جماعت را به طور کامل بدو ارزانی می‌کند؛ زیرا پرواضح است که فوت جماعت از او، در اثر غفلت و بی‌توجهی نبوده است، بلکه یک امر کاملاً اتفاقی بوده است و در اثر اشتباه در وقت یا امری دیگر، از جماعت عقب مانده است؛ و در این موضوع، تقصیر و کوتاهی و سهل‌انگاری و بی‌توجهی از او، سرنزده است؛ از این رو خداوند بلندمرتبه، به خاطر نیت و اخلاص و توجه و اهتمامی که او به جماعت، می‌دهد، ثواب نماز با جماعت را بدو ارزانی می‌کند؛ پیامبر ج زمانی که از جنگ تبوک برگشتند، فرمودند:

«انّ اقواماً خلفنا بالمدینة ما سلکنا شِعبا ولا وادیَا الّا وهم معنا؛ حبسهم العذر» (بخاری و ابوداود)؛ «همانا در مدینه، کسانی را بر جای نهادیم که هیچ راه کوهستانی و هیچ وادی را طی نکردیم مگر این که آنان با ما بودند؛ امّا معذور بودند که همراه ما حرکت کنند».

و نیز می‌فرمایند:

«لقد ترکتکم بالمدینة اقواماً ما سرتم مسیراً ولا انفقتم من نفقة ولا قطعتم من واد الّا وهم معکم. قالوا: یا رسول الله! وکیف یکونون معنا وهم بالمدینة؟ قال: حبسهم العذر» (ابوداود)؛ «همانا در مدینه کسانی را جا گذاشته‌اید که شما مسیری را طی نکردید و مالی را در راه خدا صرف نکردید و هیچ درّه‌ای را نپیمودید مگر این که آنان با شما بودند. گفتند: ای فرستاده‌ی خدا! چطور با ما بودند در حالی که در مدینه به سر می‌بردند؟ فرمود: بیماری آنان را از همراهی با شما بازداشت».

و این افراد نیز به خاطر نیت و اخلاص خویش، پاداش جهاد را فراچنگ آورده‌اند اگرچه در مدینه بودند و همراه رزمندگان، با دشمنان و بدخواهان پیکار نکردند.

و در حقیقت، این فضل و احسان بزرگی از جانب خداوند است که به خاطر سعی و تلاش، پاداش و ثواب جماعت را به بنده‌اش ارزانی می‌کند؛ اگر چه موفق نشود که در جماعت، شرکت کند.

از این حدیث، معلوم می‌شود که انسان، نباید به محض این گمان که شاید نماز با جماعت گزارده شده است، از رفتن به مسجد منصرف شود؛ و اگر چنانچه به مسجد رفت و دید که نماز جماعت به پایان رسیده است، در آن صورت ثواب جماعت بدو خواهد رسید و پاداش آن را فراچنگ خواهد آورد؛ البته اگر از اول به طور یقین، بداند که نماز جماعت به پایان رسیده است، در آن صورت اگر به جماعت نرود، اشکالی نخواهد داشت.

در روایتی دیگر، سعید بن مسیب/ گوید: مردی از انصار در حال احتضار (دَم مرگ) بود؛ گفت: حدیثی را صرفاً به خاطر طلب ثواب از خدا، برایتان بازگو می‌کنم. از پیامبر ج شنیدم که می‌فرمود:

«اذا توضأ احدکم فاحسن الوضوء ثم خرج الی الصلاة، لم یرفع قدمه الیُمنی الّا کتب الله عزّ وجلّ له حسنة؛ ولم یضع قدمه الیسری الّا حطّ الله عزوجلّ عنه سیّئةً؛ فلیُقرّب احدکم او لیبعد؛ فان اتی الـمسجد فصلّی فی جماعةٍ غُفرله وان اتی الـمسجد وقد صلّوا بعضاً وبقی بعض، صلّی ما ادرک واتمّ ما بقی، کان کذلک، فان اتی الـمسجد وقد صلّوا، فاتمّ الصلاة، کان کذلک» (ابوداود).

«هرگاه یکی از شما به نحو احسن وضو گیرد و سپس برای نماز، بیرون شود؛ با هر گامی که با پای راستش برمی‌دارد، خداوند بلندمرتبه، برای او حسنه‌ای می‌نویسد و با هر قدمی که با پای چپش روی زمین می‌گذارد، خداوند بلندمرتبه، گناهی را از او کم می‌کند؛ پس هر کدام از شما دوست دارد فاصله‌ی بین قدم‌هایش را کم یا زیاد کند؛ و چون به مسجد بیاید و نمازش را با جماعت بخواند، گناهان او بخشوده می‌شود؛ و اگر به مسجد آمد و دید که مردم، قسمتی از نماز را خوانده بودند، در آن صورت باقی مانده‌ی نماز را با جماعت بخواند و بقیه را خودش تکمیل کند؛ این مانند کسی است که تمام نماز را به جماعت خوانده است. و هرگاه به مسجد آمد و دید که نماز جماعت تمام شده است، نمازش را بخواند و در این صورت نیز مانند کسی است که به نماز جماعت رسیده است».

1146 - [11] (صَحِیح)

وَعَن أبی سعید الْـخُدْرِیّ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ وَقَدْ صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَقَالَ: «أَلَا رَجُلٌ یَتَصَدَّقُ عَلَى هَذَا فَیُصَلِّیَ مَعَهُ؟» فَقَامَ رَجُلٌ فیصلى مَعَه». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد([12]).

1146- (11) ابوسعید خدری س گوید: مردی در حالی (به مسجد) آمد که رسول خدا ج نماز را (با جماعت) گزارده بودند؛ از این رو، پیامبر ج فرمودند::آیا از میان شما، کسی نیست که (به خاطر خشنودی خدا) بدین مرد احسان و نیکی کند و همراه او نماز بخواند؟» آن‌گاه مردی از جای برخاست و با او نماز گزارد.

[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند].

شرح:

«یتصدّق»: احسان کند؛ نیکی نماید.

«الا رجلٌ یتصدّق علی هذا الرجل فیصلّی معه»؟: آیا از میان شما کسی نیست که به خاطر خشنودی خدا، بدین مرد احسان و نیکی کند و همراه او نماز بخواند؟ یعنی با او نماز را با جماعت بخواند تا بدین ترتیب، ثواب و پاداش جماعت را فراچنگ آورد؛ و پیامبر ج در اینجا از واژه‌ی «صدقه» استفاده کرد؛ زیرا این فرد با این کارش، بدو کمک کرده تا پاداش بیست و شش درجه‌ی دیگر را به دست بیاورد و این در حالی است که اگر به تنهایی نماز می‌گزارد، تنها یک درجه فراچنگ می‌آورد.

«فقام رجلٌ»: ابن حجر گوید: این مرد، ابوبکر صدّیق س بود؛ همچنان که در سُنن بیهقی آمده است. در این روایت می‌خوانیم: «فقام ابوبکر س فصلّی معه وقد کان صلّی مع رسول الله ج» (سنن کبری، بیقهی ج 3 ص 70-69)؛ «ابوبکر س بلند شد و با او نماز گزارد و حال آن که پیش‌تر همراه با رسول خدا ج نماز خوانده بود».

«فصلّی معه»: این جماعت دوم بود که در آن محل، برگزار شد؛ حنبلی‌ها و اهل ظاهر با استدلال از این روایت، به جواز جماعت دوّم قایل‌اند.

دلیل دیگر حنبلی‌ها - علاوه از حدیث بالا - ماجرای انس بن مالک س است که امام بخاری آن را به صورت تعلیقی، چنین روایت نموده است: «و جاء انس بن مالک الی مسجد قد صلّی فیه فاذّن واقام وصلّی جماعة» (صحیح بخاری ج 1 ص 89، باب فضل صلاة الجماعة)؛ «انس بن مالک س به مسجدی آمد که در آن نماز گزارده شده بود؛ از این رو اذان و اقامه گفت و با جماعت، نماز گزارد». این حدیث در «سنن کبری بیهقی» (ج 1 ص 70) نیز روایت شده است و در آن، تصریح گردیده است که در این جماعت، بیست نفر با انس بن مالک س شرکت داشتند.

از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و جمهور علماء و صاحب‌نظران اسلامی، در مسجدی که امام و مؤذن دارد و اهالی محل، یک مرتبه در آن، نماز جماعت را برگزار نموده‌اند، تکرار جماعت دوم، مکروه تحریمی است.

البته طبق روایتی از امام ابویوسف، در این گونه موارد، اگر بیرون از محراب و بدون اذان و اقامه و تداعی (فراخواندن دیگران)، نماز جماعت دوم برگزار گردد، جایز است؛ اما بر اساس قول مُفتی به، برگزاری چنین جماعتی بدین شیوه نیز درست نیست؛ البته چنانچه در مسجدی غیر از اهالی محل، افرادی نماز را با جماعت برگزار کردند، در آن صورت اهل محله می‌توانند با جماعت دوم شریک شوند؛ و همچنین اگر افرادی از اهالی محل، به طور مخفیانه، اذان گفتند و بدون اطلاع سایر مردم، جماعت دوم را برگزار نمایند، برای آنان، تکرار جماعت روا است و در مسجد مسیر راه که امام و مؤذّنش، معلوم و مشخص نیست، تکرار جماعت، جایز می‌باشد. و از دیدگاه جمهور علماء و صاحب‌نظران اسلامی، علاوه از این صورت‌ها، تکرار جماعت، جایز نیست.

امام ابوحنیفه، مالک، شافعی و جمهور، از روایت ابوبکره س استدلال کرده‌اند که در «معجم کبیر» و «معجم اوسط» طبرانی روایت شده است؛ و آن این که: «ان رسول الله ج اقبل من نواحی المدینة یرید الصلوة فوجد الناس قد صلّوا فمال الی منزله فجمع اهله فصلّی بهم»؛ «پیامبر ج از اطراف مدینه به قصد نماز آمد ولی دیدند که مردم نماز را خوانده‌اند؛ از این رو به منزل خویش رفتند و خانواده‌ی خود را جمع کردند و با آن‌ها نماز گزاردند».

علامه هیثمی پس از نقل این روایت گوید: «راویان این حدیث، همه ثقه هستند».

پرواضح است که اگر چنانچه جماعت دوم جایز یا مستحب می‌بود، رسول خدا ج فضیلت مسجد نبوی را رها نمی‌کردند؛ از این رو ادای نماز در منزل، دلیل روشنی بر کراهت تکرار جماعت در مسجد به شمار می‌رود.

عدّه‌ای از علماء و صاحب‌نظران فقهی، از حدیث ابوهریره س، بر ترک تکرار جماعت دوم استدلال کرده‌اند، آنجا که پیامبر ج می‌فرماید:

«والذی نفسی بیده، لقد هممتُ ان امر بحطب فیُحتَطَب ثم امر بالصلاة فیؤذّن لها، ثم امر رجلاً فیؤمّ الناس، ثم اخالف الی رجال فاحرّق علیهم بیوتهم»؛ «سوگند به کسی که جان من در دست قدرت اوست! قصد کردم دستور دهم هیزم گرد آورند؛ سپس به نماز فرمان دهم و برای گزاردن آن به جماعت، اذان دهند، آن‌گاه به شخصی فرمان دهم تا برای مردم امامت کند؛ سپس به سوی اشخاصی که در نماز جماعت شرکت نکرده‌اند بروم و خانه‌هایشان را بر روی آنان آتش بزنم».

از این روایت، چنین برداشت می‌شود که حضور در جماعت اول، ضروری است؛ زیرا که اگر تکرار جماعت روا می‌بود، آنانی که از جماعت اول جا می‌ماندند، می‌توانستند این عذر را دستاویز خویش قرار داده و ادعا کنند که ما تصمیم داشتیم در جماعت دوم شرکت نماییم.

و علاوه از حدیث ابوسعید خدری س (به شماره 1146) در هیچ جایی از گنجینه‌ی احادیث نبوی، نمونه‌ای یافته نمی‌شود که در مسجد نبوی، جماعت دوم برگزار شده باشد.

و در حقیقت، با اجازه دادن تکرار جماعت، وقار مطلوب مساجد نیز باقی نخواهد ماند و تجربه این را به ما می‌آموزد که در جاهایی که تکرار جماعت رواج دارد، مردم نسبت به حضور در جماعت اول، سهل‌انگاری می‌کنند و احتمال بروز جدال و اختلاف، در میانشان، بسیار قوی است.

و جمهور، به حدیث ابوسعید خدری س چنین پاسخ داده‌اند:

این جماعت، فقط مشتمل بر دو نفر و آن هم بدون تداعی (و فراخوان) بوده است؛ و گاهی به طور اتفاقی و به غیر تداعی و فراخوان، از دیدگاه ما هم، تکرار جماعت روا است؛ و برخی از صاحب‌نظران فقهی، معیار تداعی و فراخوان را چهار نفر علاوه از امام می‌دانند.

در حدیث ابوسعید خدری س، ابوبکر صدّیق س، نفل گزار بوده است؛ و حال آن‌که موضوع مورد بحث، پیرامون امام و مقتدی فرض‌گزار است.

به هنگام تعارضِ اباحت و کراهت، کراهت ترجیح می‌یابد.

از هیچ کدام از صحابه، ثابت نشده است که به تکرار جماعت، عمل نماید؛ و اگر چنانچه روایت ابوسعید خدری س به عنوان اجازه‌ی عمومی تلقّی می‌شد، به طور قطع، عمل صحابه با آن موافق بود.

البته درباره‌ی حدیث ابوسعید خدری س می‌توان گفت که به احتمال قوی، آن مسجد در مسیر راه قرار داشته است؛ و این مطلب با روایت «مسند ابویعلی» (ر.ک: فتح الباری ج 2 ص 109) تأیید می‌گردد؛ که در آن روایت، تصریح شده است که این ماجرا در مسجد «ثعلبه» رخ داد و در مدینه‌ی منوره، مسجدی به این نام، شهرت ندارد، در حالی که تذکره‌ی مساجد بسیار کوچک مدینه نیز در کتاب‌ها وجود دارد؛ پس معلوم می‌گردد که ماجرای ابوسعید خدری س، در مسجد طریق (مسجد مسیر راه) اتفاق افتاده است؛ و روایتی که از انس بن مالک س روایت شده است، این توجیه را تأیید می‌کند؛ آنجا که می‌گوید: «انّ اصحاب رسول الله ج کانوا اذا فاتتهم الجماعة صلّوا فی الـمسجد فرادی» (معارف السنن ج 1 ص 288)؛ «یاران رسول خدا ج هرگاه جماعت نماز را از دست می‌دادند، در مسجد به تنهایی نماز می‌گزاردند».

این روایت به صراحت، بر نفی جماعت دوم، دلالت می‌کند.


فصل سوّم

1147 - [12] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَن عبید الله بن عبد الله بن عتبَة قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ أَلَا تُحَدِّثِینِی عَنْ مَرَضِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَتْ بَلَى ثَقُلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم فَقَالَ: «أصلى النَّاس؟» قُلْنَا لَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَهُمْ یَنْتَظِرُونَکَ فَقَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ» قَالَتْ فَفَعَلْنَا فَاغْتَسَلَ فَذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ صلى الله عَلَیْهِ وَسلم: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا لَا هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ قَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ» قَالَتْ فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا لَا هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ فَقَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ» فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ». قُلْنَا لَا هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَالنَّاسُ عُکُوفٌ فِی الْـمَسْجِدِ یَنْتَظِرُونَ النَّبِیَّ ج لِصَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ. فَأَرْسَلَ النَّبِیُّ ج إِلَى أَبِی بَکْرٍ بِأَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَأْمُرُکَ أَنْ تُصَلِّیَ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ وَکَانَ رَجُلًا رَقِیقًا یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِکَ فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الْأَیَّامَ ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ ج وجد من نَفْسِهِ خِفَّةً وَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا الْعَبَّاسُ لِصَلَاةِ الظُّهْرِ وَأَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِالنَّاسِ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ لِیَتَأَخَّرَ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ج بِأَنْ لَا یَتَأَخَّرَ قَالَ: «أَجْلِسَانِی إِلَى جَنْبِهِ» فَأَجْلَسَاهُ إِلَى جَنْبِ أَبِی بَکْرٍ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم قَاعد. قَالَ عُبَیْدُ الـلّٰهِ: فَدَخَلْتُ عَلَى عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ لَهُ أَلَا أَعْرِضُ عَلَیْکَ مَا حَدَّثتنِی بِهِ عَائِشَةُ عَنْ مَرَضِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج؟ قَالَ هَاتِ فَعَرَضْتُ عَلَیْهِ حَدِیثَهَا فَمَا أَنْکَرَ مِنْهُ شَیْئًا غَیْرَ أَنَّهُ قَالَ أَسَمَّتْ لَکَ الرَّجُلَ الَّذِی کَانَ مَعَ الْعَبَّاسِ قلت لَا قَالَ هُوَ عَلیّ س([13]).

1147- (12) عبید الله بن عبدالله (بن عتبه) س گوید: به نزد عایشه لرفتم و خطاب بدو گفتم: آیا چگونگی بیماری وفات پیامبر ج را برایم بازگو می‌کنی؟ عایشهل در پاسخ گفت: آری، بیان خواهم کرد؛ و داستان از این قرار است که:

چون بیماری و ناراحتی پیامبر ج شدّت گرفت، فرمودند: «آیا مردم، نماز را خوانده‌اند؟» گفتیم: خیر؛ آنان منتظر شما هستند. فرمودند: «برایم ظرف و طشت بزرگی را پر از آب کنید». عایشهلگوید: ما هم به فرمان ایشان، ظرف و طشت بزرگی را پر از آب نمودیم؛ پیامبر ج (نشستند و) غسل نمودند؛ سپس خواستند که بلند شوند ولی از شدّت ناراحتی، بی‌هوش شدند؛ آن‌گاه به هوش آمدند و فرمودند: «آیا مردم، نماز را خوانده‌اند»؟ عرض کردیم: خیر؛ آنان منتظر شما هستند‌ای رسول خدا! فرمودند: «برایم ظرف بزرگی را پر از آب کنید».

عایشه ل گوید: پیامبر ج نشستند و دوباره غسل کردند؛ آن‌گاه خواستند بلند شوند ولی دوباره دچار بی‌هوشی شدند و وقتی که به هوش آمدند، فرمودند: «آیا مردم، نماز را خوانده‌اند»؟ گفتیم: خیر؛ آنان منتظر شما می‌باشند‌ای رسول خدا! فرمودند: «برایم ظرف بزرگی را پر از آب کنید». آن‌گاه آن حضرت ج نشستند و غسل کردند و خواستند بلند شوند ولی باز هم بی‌هوش شدند و بعداً که به هوش آمدند، فرمودند: «آیا مردم، نماز را خوانده‌اند؟» گفتیم: خیر؛ آنان منتظر شما هستند‌ای رسول خدا! و این در حالی بود که مردم در مسجد جمع شده بودند و منتظر رسول خدا ج برای امامت نماز عشاء (خفتن) بودند. آن‌گاه پیامبر ج کسی را نزد ابوبکر س فرستادند تا نماز را با مردم برگزار نماید.

فرستاده‌ی پیامبر ج به نزد ابوبکر س آمد و بدو گفت: پیامبر ج به شما دستور می‌دهند تا نماز را به امامت، برای مردم بخوانی؛ ولی ابوبکر س - که مردی دل‌نرم و با عاطفه بود - به عمر بن خطاب س گفت: ای عمر س! شما امامت را برای مردم انجام بده و نماز را برای آنان، برگزار کن. عمر س خطاب به ابوبکر س گفت: شما برای این کار، شایسته‌تر و سزاوارتر می‌باشی.

این‌گونه بود که ابوبکر س این چند روز (که پیامبر ج به شدّت مریض و دردمند بود) وظیفه‌ی خطیر امامت را به عهده گرفت و امامت را برای مردم انجام داد.

سپس پیامبر ج بهبودی و آرامشی در خود احساس نمودند و با تکیه بر دوش دو نفر که یکی از آن‌ها عباس س بود، برای نماز ظهر از منزل بیرون رفتند و در همان حال، ابوبکر س امامت نماز را برای مردم انجام می‌داد؛ و چون ابوبکر س پیامبر ج را دید، خواست از جای خود عقب برود (و جا را برای پیامبر ج خالی نماید؛) ولی پیامبر ج بدو اشاره کردند که به عقب نرود. و پیامبر ج به آن دو مردی که بر دوش آنان تکیه کرده بودند، فرمودند: «مرا در کنار ابوبکر س بنشانید». آنان پیامبر ج را در کنار ابوبکر س نشاندند.

(عبید الله بن عبدالله بن عتبه س از قول عایشهلگوید: ابوبکر س به نماز پیامبر ج اقتدا کرده بود و مردم هم به ابوبکر س اقتدا کرده بودند و) پیامبر ج نیز نشسته بودند.

عبیدالله س گوید: به نزد عبدالله بن عباس س رفتم و بدو گفتم: آیا آنچه را عایشهلدرباره‌ی بیماری وفات پیامبر ج برایم بیان نموده است، برای شما بازگو نکنم؟ عبدالله بن عباس س گفت: بگو؛ از این رو آنچه عایشهلدر این مورد گفته بود، برایش بازگو کردم و عبدالله بن عباس س نیز هیچ ایراد و اعتراضی نکرد جز این که گفت: آیا عایشهلنام نفر دومی که همراه عباس س بود (و پیامبر ج بر دوش او تکیه کرده بود،) برایت ذکر کرد؟ گفتم: خیر. عبدالله بن عباس س گفت: این نفر دوّمی، علی بن ابی طالب س بود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «ثقل النبی ج»: بیماری پیامبر ج شدّت گرفت.

«بلی»: آری، بله؛ چنین است؛ مطمئناً؛ واقعاً.

«المِخضب»: لگنی که در آن، لباس شویند؛ طشت؛ ظرف بزرگ فلزی که در آن لباس یا چیزی دیگر شویند؛ ظرف بزرگ.

«لینوء»: تا بلند شوند؛ برخیزند.

«فاغتسل»: مستحب است که پس از بی‌هوشی، غسل صورت بگیرد.

«عکوف»: در مکانی بازماندند و درنگ کردند.

«العشاء الاخرة»: نماز عشاء؛ در مقابل «العشاء الاول»: نماز مغرب.

«الرسول»: پیام‌رسان؛ رسول؛ پیام‌بر؛ فرستاده؛ پیک؛ قاصد؛ سفیر.

«رقیقاً»: دل‌نرم؛ پراحساس؛ دل‌نازک؛ دل‌رحم؛ خونگرم؛ نازک خیال؛ حسّاس؛ احساساتی.

«هاتِ»: اسم فعل است به معنای «اعطنی: بده به من»؛ یا به معنی «احضر: بازگو کن».

1148 - [13] (ضَعِیف)

وَعَن أبی هُرَیْرَة أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: «مَنْ أَدْرَکَ الرَّکْعَةَ فَقَدْ أَدْرَکَ السَّجْدَةَ وَمَنْ فَاتَتْهُ قِرَاءَةُ أُمِّ الْقُرْآنِ فقد فَاتَهُ خیر کثیر». رَوَاهُ مَالک([14]).

1148- (13) از ابوهریره س روایت است که وی پیوسته می‌گفت: «هر کس به رکوع نماز برسد، به راستی، سجده‌ی آن را نیز دریافته است؛ و هرکس نتواند در نمازش سوره‌ی فاتحه را بخواند، بی‌گمان خیر فراوانی را از دست نهاده است».

[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «من ادرک الرکعة»: مراد از «الرکعة»، رکوع نماز است؛ یعنی هرکس رکوع نماز را دریابد.

«فقد ادرک السجدة»: به راستی کلّ رکعت را به دست آورده است؛ پس مراد از «السجدة»، دو چیز می‌تواند باشد:

1-  «الرکعة»: یعنی با دریافتن رکوع، کلّ رکعت را دریافته است.

2-  «الصلاة»: یعنی با دریافتن رکوع، فضیلت جماعت نماز را به تمام و کمال فراچنگ آورده است؛ پیامبر ج در جایی دیگر، می‌فرمایند: «اذا جئتم الی الصلاة ونحن سجود فاسجدوا ولا تعدّوها شیئاً ومن ادرک الرکعة فقد ادرک الصلاة» (ابوداود و ابن ماجه)؛ «هرگاه برای نماز آمدید و ما در حال سجده بودیم، شما هم به سجده بروید و آن را (رکعتی) به حساب نیاورید و کسی که رکوع را دریابد، رکعت را دریافته است».

«و من فاتته امّ القران»: کسی که در نماز، سوره‌ی فاتحه را نخواند و به جای آن، سوره‌ای دیگر بخواند.

«فقد فاته خیر کثیر»: یعنی پاداش نمازش، ناقص است؛ زیرا سوره‌ی فاتحه، اصل قرآن به شمار می‌آید؛ و پیامبر ج در حدیثی می‌فرمایند: «من صلّی صلاة لم یقرأ فیها بامّ القران فهی خداج»؛ «کسی که نماز را بگزارد و در آن، سوره‌ی فاتحه را نخواند، نمازش ناقص است».

علامه طیبی گفته است: مراد حدیث، این است که هرکس به رکوع برسد و خواندن سوره‌ی فاتحه را از دست بدهد، به راستی خیر زیادی را از دست داده است؛ یعنی اگر چه رکعت نماز را دریافته است، ولی ثواب و پاداش فراوانی را - با ترک سوره‌ی فاتحه - از دست نهاده است.

ناگفته نماند که این حکم، در صورتی است که وی از روی تقصیر و کوتاهی و سهل‌انگاری و کم‌توجهی، تأخیر کند و خواندن سوره‌ی فاتحه را از دست بدهد و تنها به هنگام رکوع، خود را به امام برساند و با او در نماز شریک شود.

و بر اساس روایات و احادیثی که پیرامون «قرائت پشت سر امام» به ما رسیده است، امام شافعی بر این باوراست که برای نمازگزار، چه با جماعت نماز می‌خواند و چه تنها، امام است، یا مقتدی، نماز سرّی (ظهر و عصر) باشد یا جهری (صبح، مغرب وعشاء) در هر حال، خواندن سوره‌ی فاتحه ضروری و الزامی است و در هر رکعت از نماز بر منفرد و امام و مأموم فاتحه خواندن فرض است.

امام مالک بر این اعتقاد است که قرائت امام در نمازهای جهری (صبح، مغرب و عشاء) برای مقتدی کفایت می‌کند، لذا مقتدی نباید در نماز جهری، سوره‌ی فاتحه را بخواند، بلکه باید به حالت خاموشی قرائت امام را گوش کند، و اگر مقتدی سوره‌ی فاتحه را بخواند، این عملش مکروه می‌باشد، و در نمازهای سرّی (ظهر و عصر) خواندن سوره‌ی فاتحه برای مقتدی مستحب است، فرض یا واجب نیست. امام احمد بر آن است که خواندن سوره‌ی فاتحه در نمازهای جهری برای مقتدی مکروه و در نمازهای سرّی مستحب است و در نمازهای جهری، در صورتی برای مقتدی خواندن فاتحه مستحب است که قرائت امام را به نحوی از انحاء نشنود.

و امام ابوحنیفه معتقد است که قرائت امام چه در نمازهای سرّی و چه نمازهای جهری، برای مقتدی کفایت می‌کند، از این‌رو برای مقتدی جایز نیست که پشت سر امام (چه در نمازهای سرّی و چه جهری) سوره‌ی فاتحه را قرائت کند.

به هر حال، علماء و صاحب‌نظران فقهی، مجتهدان و طلایه‌داران عرصه‌ی علم و دانش و پیشقراولان و پیشگامان پیشتاز عرصه‌ی اخلاص و عمل، براساس روایات و اخبار رسیده بدانها و برمبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحص تعالیم و آموزه‌های قرآن و سنّت و طرز عمل پیامبر ج و صحابه>، با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، هر کدام قولی را انتخاب و اختیار نموده‌اند. و خداوند نیز از آنها به خاطر این تلاش وکوشش بی‌وقفه و شایسته، راضی باد.

چنانچه قبلاً نیز گفتیم، علماء و صاحب‌نظران فقهی، طلایه‌داران عرصه‌ی روایت و درایت، علم و دانش، اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، و مجتهدان غیور و فقهای مجاهد، با تلاش فراوان وتفقّه بسیار در دین، احکام شریعت را از سرچشمه‌ی پاک نبوی استخراج و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفت تمدن، به جامعه بشری و انسانی و اسلامی عرضه نمودند و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان بر پا است در هر دیاری که ثقافتی پای گیرد، از دوحه‌ی آن درخت پربار شریعت پیوند خورده و از سرچشمه‌ی فیاض آن سیراب گشته است.

در باب قرائت پشت سر امام نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات واخبار رسیده بدانها، و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث، و تحقیق و تفحص تعالیم وآموزه‌های الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه> آن هم با صداقت واخلاص واعتقاد و عمل، قولی را انتخاب واختیار نموده‌اند.

و در گنجینه‌ی مسائل و احکام فقهی و امور عبادات، مواردی اندک و بلکه نادر به چشم می‌خورد که نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه باشد، بلکه بیشتر اختلافات بر سر افضلیت و اولی و عدم اولی است.

و از جمله مواردی که اندک و بلکه نادر می‌باشند و در نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه می‌باشد، خواندن سوره‌ی فاتحه پشت سر امام است که از نظر امام شافعی در تمام نمازهای سری و جهری، خواندن آن برای مقتدی‌ها واجب است، ولی پیروان امام ابوحنیفه، چنین می‌پندارند که خواندن فاتحه برای مقتدی‌ها در نماز جماعت مکروه است و این دو قول مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند.

و در میان این دونظریه، یک نظریه‌ی میانی وجود دارد وآن اینکه خواندن فاتحه در نماز سرّی برای مأموم و مقتدی که آن را نمی‌شنود شرعی است ولی در نماز جهری که مأموم، فاتحه‌ی امام را می‌شنود، سکوت لازم است.

به هر حال،اختلاف ائمه‌ی مذاهب به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ می‌شوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر می‌گیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف می‌باشد.

گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژه‌ی «قُرء» در آیه‌ی «والـمطلقات یتربصن بانفسهنّ ثلاثة قروء» وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.

یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را می‌پذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمی‌دهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.

یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم می‌دارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود می‌شمارند و بعضی با شرایطی آن را می‌پذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امت‌های قبل از اسلام را می‌پذیرند و بدان اعتبار می‌نمایند و بعضی بدان اعتبار نمی‌دهند بعضی قول صحابه> را به عنوان یکی از ادله می‌دانند و بدان استدلال می‌کنند و بعضی آن را به عنوان ادله‌ی شرعی نمی‌پذیرند و بدان اجتجاج نمی‌کنند.

بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادله‌ی شریعت می‌پذیرند و بعضی آن را نمی‌پذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئله‌ای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت می‌کند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی می‌دهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغه‌ی امر یا نهی باشد می‌توان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغه‌ی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟

گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر این‌ها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است می‌باشد.

و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر می‌گردد که یکی راوی خاصی را مؤثق می‌شمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی می‌کند.

بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همه‌ی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:

«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسول‌خدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شده‌اند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشته‌اند، اگر همه‌ی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».

آری! آنان این‌گونه به اختلاف میان ائمه می‌نگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچ‌گونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در این‌گونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعت‌بخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.

پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعه‌ای برگرفته‌اند.

1149 - [14] (ضَعِیف)

وَعنهُ قَالَ: «الَّذِی یَرْفَعُ رَأْسَهُ وَیَخْفِضُهُ قَبْلَ الْإِمَامِ فَإِنَّمَا ناصیته بید الشَّیْطَان». رَوَاهُ مَالک([15]).

1149- (14) و از ابوهریره س روایت است که وی گفت: «هر کس پیش از امام، سر خویش را (از رکوع و سجده) بلند و پایین می‌کند، بی‌گمان پیشانی‌اش در دست شیطان است».

[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «یرفع رأسه ویخفضه»: کسی که سرش را از رکوع و سجده، بلند می‌کند و پایین می‌برد.

«قبل الامام»: پیش از آن که امام، سرش را بلند و پایین نماید.

«فانّما ناصیته بید الشیطان»: این عبارت، دو احتمال می‌تواند داشته باشد:

1-  یا در حقیقت، پیشانی وی در دست شیطان قرار دارد. و همان‌گونه که ما به کُنه و حقیقت شیطان پی نبرده‌ایم، به گرفتن پیشانی توسط او نیز پی نمی‌بریم و درک این مطلب، از دایره‌ی معلومات ما خارج است، لیکن بدین موضوع - چون در حدیث آمده است - ایمان داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده است را می‌پذیریم و دقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار می‌نماییم و دوست نداریم که ندانسته و رجماً بالغیب از آن چیزی بگوییم.

2-  و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، بر این باورند که این تعبیر، یک نوع تشبیه و تمثیل است؛ یعنی کنایه از آن است که وی در دخل و تصرّف شیطان است؛ از این رو اوامر و فرامین و وسوسه‌ها و سخنان او را گردن می‌نهد و به دنبال گام‌های گمراه‌کننده‌ی او است.




[1]- بخاری 2/181 ح 690؛ مسلم 1/345 ح (197-474)؛ ابوداود 1/412 ح 622؛ و ترمذی 2/70 ح 281.

[2]- مسلم 1/320 ح (112-426)؛ دارمی 1/345 ح 1317؛ و مسند احمد 3/126.

[3]- مسلم 1/310 ح (87-415)؛ نسایی 2/96 ح 830؛ ابن ماجه 1/308 ح 960؛ و مسند احمد 2/440.

[4]- بخاری 2/173 ح 689؛ مسلم 1/308 ح (77-411)؛ ابوداود 1/401 ح 601؛ ترمذی 2/194 ح 361؛ نسایی 2/98 ح 832؛ ابن ماجه 1/392 ح 1237؛ موطأ مالک 1/135 ح 16 «کتاب صلاة الجماعة»؛ و مسند احمد 3/110.

[5]- بخاری 2/167 ح 684؛ مسلم 1/313 ح (95-418)؛ نسایی 2/99 ح 833؛ ابن ماجه 1/389 ح 1232؛ دارمی 1/353 ح 1336؛ و مسند احمد 6/159.

[6]- ر.ک: خورشید نبوّت (ترجمه‌ی فارسی «الرحیق المختوم»)، صفی الرحمن مبارک فوری، ترجمه‌ی محمد علی لسانی فشارکی، احسان، 1381 صص 869 ـ 886 با تصرف و اختصار.

[7]- بخاری 2/182 ح 691؛ مسلم 1/320 ح (114-427)؛ ابوداود1/413 ح 623؛ ترمذی 2/475 ح 582؛ نسایی 2/96 ح 828؛ ابن ماجه 1/308 ح 961؛ دارمی 1/345 ح 1316؛ و مسند احمد 2/504.

[8]- ترمذی 2/485 ح 591.

[9]- ابوداود 1/553 ح 893.

[10]- ترمذی 2/7 ح 241.

[11]- ابوداود 1/381 ح 564؛ نسایی 2/111 ح 855؛ و مسند احمد 2/380.

[12]- ترمذی 1/427 ح 220؛ و مسند احمد 3/5.

[13]- بخاری 2/172 ح 687؛ مسلم 1/311 ح (90-418)؛ و نسایی 2/101 ح 834.

[14]- موطأ مالک 1/11 ح 18؛ «کتاب و قوت الصلاة».

[15]- موطأ مالک 1/92 ح 57؛ «کتاب و قوت الصلاة».

مواردی که انجام آن‌ها بر پیشنماز لازم است


فصل اول

1129 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ أَنَسٍ قَالَ: مَا صَلَّیْتُ وَرَاءَ إِمَامٍ قَطُّ أَخَفَّ صَلَاةً وَلَا أَتَمَّ صَلَاةً مِنَ النَّبِیِّ ج وَإِنْ کَانَ لَیَسْمَعُ بُکَاءَ الصَّبِیِّ فَیُخَفِّفُ مَخَافَةَ أَنْ تُفْتَنَ أمه([1]).

1129- (1) انس بن مالک س گوید: پشت سر هیچ کسی نماز نخوانده‌ام که مانند نماز پیامبر ج کوتاه و کامل باشد؛ هرگاه آن حضرت ج گریه‌ی بچه‌ای را می‌شنیدند، قرائت را کوتاه می‌کردند تا مبادا مادرش در نماز، دچار وسوسه و ناراحتی شود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «وراء» پشت؛ آن سو؛ عقب؛ پس از؛ آن سوی.

«اَخفّ»: سبکتر؛ کوتاهتر؛ ملایم‌تر؛ کمتر. سبکی و تخفیف نماز، عبارت از عدم طولانی کردن قرائت نماز و اکتفا کردن به سوره‌های کوچک نماز (قصار مفصّل) و ترک کردن دعاهای طولانی به هنگام انتقال از رکنی به رکن دیگر بود.

«اتمّ»: کاملتر. کامل خواندن نماز، عبارت از انجام تمام ارکان، حدّ و حدود، شرایط، سنّت‌ها و واجبات نماز است؛ یعنی سبک گردانیدن نماز پیامبر ج بدین‌گونه نبود که خیلی تند و سریع به رکوع و سجده بپردازند و همچون خروس، نوک بزنند؛ بلکه همان‌گونه که خداوند بلندمرتبه، تشریع فرموده بود، نماز را با تمامی ارکان و حدّ و حدودش ادا می‌کردند؛ یعنی همراه با رعایت تمام ارکان، شرایط، حدود، سنّت‌ها، واجبات، خشوع بدنی و جسمانی و خشوع قلبی و روحانی.

«مخافة»: بیم آن که؛ از ترس آن که؛ مبادا که.

«تفتن اُمّه»: مادر کودک به خاطر گریه‌ی کودکش در نماز، دچار تشویش و ناراحتی و اضطراب و پریشانی شود.

معیار صحیح و درست برای پیشنماز، آن است که نماز او سبک و کوتاه و مختصر باشد؛ ولی با وجود این، باید کامل و تامّ نیز باشد؛ یعنی هر رکن از ارکان نماز، باید به خوبی و مطابق با سنّت ادا شود.

به هر حال؛ در این حدیث، به دو نکته اشاره رفته است:

1-  مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهند.

خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت می‌فرماید:

 ﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ [المائدة: 6].

«خدا نمی‌خواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن می‌خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».

و در سوره‌ی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر می‌فرماید:

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185]

«خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد».

و در پایان آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصت‌های خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨ [النساء: 28].

«خدا می‌خواهد تا بارتان را سبک گرداند و می‌داند انسان ناتوان آفریده شده است».

و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامرو نواهی می‌فرماید:

 ﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ [الحج: 78].

«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».

پیامبر ج نیز می‌فرماید:

«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».

و نیز می‌فرماید:

«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسان‌گیری مبعوث شده‌اید نه برای سخت‌گیری»

2-  ائمه‌ی جمعه و جماعات باید رعایت حال بیماران، کارگران، ناتوانان، درماندگان و سالخوردگان را در نماز جماعت بکنند، و نباید نماز را آنقدر طولانی کنند که باعث مشقت و زحمت برای آنها شود.

امروز می‌بینیم که چگونه مادیات بر معنویات، خودمحوری بر دیگرمحوری و سودجویی بر اخلاق، چیره و غالب شده است، و چگونه وسوسه‌های گرایش به شر و موانع خیر، فراوان شده‌اند؟ امروزه دینداری همچون نگهدارنده‌ی اخگرآتش برافروخته بر کف دست است، آنجا که امواج و جریانات کفر از چهار طرف متوجه‌ی انسان مؤمن می‌شوند و می‌خواهند که عقیده و فرهنگ را از ریشه قلع و قمع کنند و چنان ضربه‌ای بر آن وارد سازند که توان برگشت را نداشته باشد، زندگانی شخص مسلمان در چنین جوامعی سخت پررنج و پیوسته در یک نبرد دایمی است.

از این‌رو بر ائمه‌ی مساجد لازم است که در حد توان نسبت به چنین کسانی آسانگیر باشند و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابت‌قدم و استوارماندن آنان در مسیر دین، نماز و روزه، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزه‌های نبوی، و احکام و دستورات اسلامی، جنبه‌ی رخصت را بیشتر از جنبه‌ی عزیمت به آنان عرضه نمایند و همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانی را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و عسر و حرج ترجیح دهند.

وقتی که شیوه‌های آسانگیری در زمان پیامبر ج و صحابه> اعمال و اجرا می‌شد، وضعیت عصر و زمان ما که مردم از دین روگردانند و نیاز مبرمی به سهولت وآسانگیری دارند، باید چگونه باشد؟

ما امروز از لحاظ ترویج و سهولت دینی و آسانگیری در مسائل، به مراتب از آن‌ها نیازمند‌تریم البته این بدان معنا نیست که گردن نصوص شرعی را بشکنیم و با اکراه و تکلّف، مفاهیم واحکامی که امورات مردم را سهل وآسان نماید، از آن استخراج نمائیم، هرگز چنین نیست. زیرا منظور، آسانگیری وسهولتی است که با یک نصّ ثابت و محکم و یا با یک قاعده‌ی شرعی قطعی، در تعارض نباشد، بلکه باید آن آسانگیری در پرتو نصوص و قواعد شرعی و اهداف کلی اسلام قرار گیرد.

از این‌رو چون مبنای شرع مقدس اسلام بر رفع عسر و حرج وسخت‌گیری از بندگان است، پیامبر ج از کسانی که نماز را بر مردم طولانی می‌کردند، ایراد می‌گرفت. چنانکه به معاذ س ایراد گرفت و با عصبانیت فرمود:

«ای معاذ! مگر تو فتنه‌گری»؟

هم‌چنین از «ابی بن کعب» س ایراد گرفت و چنان خشمگین شد که قبل از آن این‌چنین خشمگین نشده بود و بدو فرمود:

«همانا برخی از شما باعث تنفر مردم می‌شوند، کسی که امام مردم شده باید نماز را سبک وکوتاه بخواند، زیرا پشت سرش پیرمرد و بیمار و ناتوان ایستاده‌اند، یا پشت سرش کسانی ایستاده‌اند که می‌خواهند به کارشان برسند».

پس درست نیست که یکی، مردم را پشت سرش نگه دارد وسوره‌ی بقره را بخواند و در صورتی این درست است که تمام جماعت موافق باشند. پس در حالت عادی باید همگام با ضعفا وکارگران حرکت کرد و باید مراعات حال آنان را کرد.

1130 - [2] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنِّی لَأَدْخُلُ فِی الصَّلَاةِ وَأَنَا أُرِیدُ إِطَالَتَهَا فَأَسْمَعُ بُکَاءَ الصَّبِیِّ فَأَتَجَوَّزُ فِی صَلَاتِی مِمَّا أَعْلَمُ مِنْ شِدَّةِ وجد أمه من بکائه». رَوَاهُ البُخَارِیّ([2]).

1130- (2) ابوقتاده س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «گاهی اوقات که به نماز وارد می‌شوم (و آن را آغاز می‌کنم،) قصد آن دارم که آن را طولانی بخوانم، ولی صدای گریه‌ی کودکی به گوشم می‌رسد؛ از این رو، نماز را مختصر و کوتاه می‌کنم؛ زیرا می‌دانم که از شنیدن صدای گریه‌ی آن کودک، مادرش چقدر پریشان و ناراحت و اندوهگین و مضطرب می‌شود؛ (یعنی هرگاه در حال نماز، صدای گریه‌ی کودکی را می‌شنوم، به گمان این که شاید مادر این کودک، در نماز جماعت حاضر باشد و از گریه‌ی او، پریشان و ناراحت و آشفته و اندوهگین شود، نماز را مختصر و کوتاه کرده و زود به پایان می‌رسانم)».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «ارید اطالتها»: دوست دارم که نماز را طولانی بگردانم.

«فاتجوّز»: نماز را کوتاه می‌گردانم؛ نماز را سبک و کوتاه می‌خوانم.

«ممّا اعلم»: به خاطر آنچه که می‌دانم که...

«وَجد»: غمگینی؛ ناراحتی؛ پریشانی؛ اندوه.

«ممّا اعلم من شدة وَجد اُمّه من بکائه»: چون می‌دانم که مادرش از گریه‌ی او چقدر متأثر می‌شود و در نمازش، دچار وسوسه و اضطراب می‌گردد.

مهربانی و دلسوزی پیامبر ج: سخن ما اکنون، درباره‌ی رحم و نیکوکاری پیامبر گرامی اسلام ج است؛ که در این مورد، کسی به پای او نمی‌رسد و این صفت، انعکاسی از وجود بزرگوارش است. چه در دوران فقر و چه در زمان ثروتمندی، و چه در زمان ناتوانی و چه هنگام اقتدار، نیکی پیشوای او بود و رحم و دلسوزی او را در برگرفته بود. او همان کسی است که می‌گوید: «نیکوکاری به سوی بهشت رهنمون می‌گردد. به کسانی که در زمین‌اند رحم کنید تا کسی که در آسمان است به شما رحم کند. خداوند به کسی که به مردم رحم نکند، رحم نمی‌کند. خداوند به رحم کنندگان رحم می‌کند. رحم و شفقت تنها از کسی سلب می‌شود که بدبخت است».

قرآن کریم او را بدین صفت توصیف کرده، می‌فرماید:

 ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٢٨ [التوبة: 128].

«بی‌گمان پیغمبری از خود شما به سویتان آمده است؛ هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید؛ به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان و بسیار مهربان است».

رحمش شامل همه‌ی مردم می‌شد و نیکوکاری اش به مؤمنان و مشرکان می‌رسید. فقرا و ضعیفان، نزدیک‌ترین مردم به قلب عظیم و لطف وسیع او بودند. محبت او نسبت به فقرا تا جایی رسید که از خدا خواست در حیات و در ممات در میان آنها باقی بماند. عایشه روایت کرده است که می‌گفت: «پروردگارا! مرا همچون مسکینان زنده نگاه دار؛ و همچون آنان بمیران و همراه آنان محشور گردان». عایشه می‌گفت: چرا‌ای رسول خدا؟ می‌فرمود: «آنان چهل پاییز زودتر از ثروتمندان وارد بهشت می‌شوند؛‌ای عایشه! فقیر را نومید مگردان اگر چه با نصف دانه‌ی خرمایی باشد؛‌ای عایشه! فقرا و درماندگان را دوست بدار و آنان را نزدیک بگردان تا خداوند در روز قیامت تو را نزدیک بگرداند».

زندگی اش به فقرا پیوسته بود و هر چه در منزلش و در دستش بود به آنان تعلق داشت؛ در مورد لطف و توجه او به آنان روایت شده که: مردی از کنار او گذشت؛ پیامبر به مرد دیگری که نزد او بود گفت: نظر تو درباره‌ی این مرد چیست؟ گفت: مردی است از ثروتمندان؛ سوگند به خدا! این شایسته است اگر خواستگاری کرد به او زن داده شود و اگر شفاعت نمود شفاعتش پذیرفته شود. پیامبر چیزی نگفت. مرد دیگری از آن جا گذشت. پیامبر فرمود: نظرت درباره‌ی این یکی چیست؟ گفت: مردی است از فقرای مسلمان؛ سوگند به خدا! این شایسته است که اگر خواستگاری کرد به او زن داده نشود و اگر شفاعت کرد شفاعتش پذیرفته نشود و اگر سخنی گفت به سخنش گوش داده نشود. پیامبر ج فرمود: این یکی از پُرِ زمین از امثال آن یکی بهتر است.

پیامبر از دلسوزی و رحمی که خداوند به او بخشیده و در فطرت او به ودیعت نهاده بود، برای ارج نهادن به فقرا و گرامی داشتن آنها و دستگیری درماندگان استفاده کرد. و نیکوکاری اش رادر میان این طبقه بسیار اِعمال کرد؛ تا این که اوضاع جامعه‌ای را که در آن ظهور کرده بود در مدت چندین سال دگرگون نمود و از فقرای مستضعف، امتی پدید آورد که بعدها شرق و غرب در برابر آن تسلیم شدند. پیامبر ج می‌فرمود: مرا در طلب درماندگانتان یاری دهید؛ چرا که به خاطر درماندگانتان است که شما روزی و یاری داده می‌شوید؛ و وقتی که نزد او جمع می‌شدند، خوشحال می‌شد. یک بار آن هم با زبان، عده‌ای از ثروتمندان و توانمندان قومش را ترجیح داد؛([3]) وحی نازل شد و او را مورد عتاب قرار داد:

 ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّهُۥ یَزَّکَّىٰٓ٣ أَوۡ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّکۡرَىٰٓ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦ [عبس: 1-6].

«چهره در هم کشید و روی برتافت از این که نابینایی به پیش او آمد؛ تو چه می‌دانی، شاید او خود را پاک و آراسته سازد یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود رساند؛ اما آن کس که خود را بی‌نیاز می‌داند تو بدو روی می‌آوری و می‌پردازی».

بسیار اتفاق می‌افتاد که قریش او را به خاطر توجه فراوانش به بیچارگان و بردنشان به کعبه، مورد استهزا قرار می‌دادند و می‌گفتند: ﴿...أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآ... [الأنعام: 53]. «آیا اینها هستند که از میان خدا بر آنها منت نهاده است»؟!. پیامبر نسبت به افراد مسکین بسیار مهربان و دلسوز بود. عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گوید: پیامبر وارد مسجد شد و نزد فقرا نشست؛ و به آنان مژده‌ی بهشت داد و نشان خوشحالی بر چهره هایشان ظاهر شد؛ و من غمگین شدم زیرا از آنان نبودم. و دید که سعد بن وقاص خود را از مساکین بالاتر می‌شمارد و لذا به او یادآوری نمود که نیکی و پیروزیی که او بدان دست می‌یابد به خاطر همین فقراست و او مدیون آنان است. و این، زمانی به گونه‌ای واضح و آشکار تحقق یافت که سعد فرماندهی این فقرای مستضعف را در نبرد قادسیه به عهده گرفت و رستم را شکست داد و تاج و تخت خسروان را که عرب یکی از رعایایشان بود، زیر پا نهاد.

رحم و نیکی او در حقّ بیچارگان تا بعد از مرگ نیز ادامه می‌یافت. در صحیح بخاری آمده که: «یک روز پیامبر مرد سیاه پوستی را به یاد آورد؛ و گفت: از فلان مرد چه خبر؟ گفتند: مرده است‌ ای رسول خدا! فرمود: پس چرا به من خبر ندادید؟ گفتند: حال و اوضاع او چنین و چنان بود؛ به گونه‌ای خواستند او را کم اهمیت جلوه دهند. فرمود: قبرش را به من نشان دهید. نزد قبرش آمد و بر او نماز خواند».

پیامبر ج برای آزادی بندگان و اجر نهادن به آنان سخت می‌کوشید و به همین منظور در این راه از هیچ چیز، نه مالی و نه قدرتی و نه دعوتی دریغ نورزید. رحم و نیکی خود را بر آنان فرو می‌باراند؛ و بارزترین نمونه‌اش رفتار وی با بنده‌اش زید بن حارثه بود که میان انتخاب سرورش پیامبر، و پدرش مختار گردید؛ و او هم پیامبر را که آن هنگام نه تنها مکنت و اقتداری نداشت بلکه در معرض اذیت و استهزای قریش هم بود برگزید. و همو بود که بنده‌ی آزاد شده‌اش زید را به عنوان فرمانده کل مهاجرین و انصار در جنگ با رومیان منصوب نمود که در نبرد مؤته شهید شد. بعد از فتح مکه وقتی که پیامبر از نو قصد نبرد با رومیان کرد، جوانی را که فرزند بنده‌ای بود، یعنی اسامه پسر زید را که بیست ساله بود به عنوان فرمانده‌ی لشکر تعیین کرد؛ و بزرگان صحابه و اشراف قریش در موکب او به راه افتادند؛ و پیامبر هم اندکی آنان را همراهی کرد.

خود بگویید که چگونه با دلسوزی و نیکوکاری‌اش به بندگانِ به بردگی گرفته شده، اهمیت و اعتبار بخشید؟ وی می‌فرمود: «هر کس با بندگان بدرفتار باشد، وارد بهشت نمی‌شود». و می‌فرمود: «نیکو رفتاری با بندگان مبارک است و بدرفتاری با آنان نامبارک».

نسبت به خدمتگزاران و کارگران هم نیکوکار بود. آورده‌اند که پیامبر فرمود: «هرگاه خدمتگزار شما برای یکی از شما غذا آورد، اگر هم او را ننشاند باید یک یا دو لقمه به او بدهد»! و معاویة بن سوید گوید: ما، فرزندان مُقرن، در زمان رسول خدا فقط یک کنیز خدمتگزار داشتیم، یکی از ما یک سیلی به او زد؛ این خبر به گوش پیامبر رسید و فرمود: او را آزاد کنید. گفتند: آنها غیر از این، خدمتگزار دیگری ندارند، فرمود: حال اگر چنین است فعلاً پیش آنها بماند و هرگاه از او بی‌نیاز شدند، باید او را آزاد کنند. و از ابومسعود روایت شده که گفت: غلامی از آنِ خود را با شلاق زدم؛ پشت سرم صدایی شنیدم؛ دیدم که رسول خداست و می‌گوید: ای ابومسعود! بدان که خدا بر تو تواناتر است تا تو بر این غلام. از رحم و دلسوزی پیامبر روایت شده که او تحمل نمی‌کرد کسی - به بنده اش - بگوید: بنده‌ی من! کنیز من! و لذا به مسلمانان دستور می‌داد که از این کار خودداری کنند و بگویند: پسر جوان من! دختر جوان من! این نوع تربیت، در آزادی بندگان و گسترش مساوات و چیره گردانیدن روحیه‌ی اخوت بر غرور و فخر و تعصب، نیکوترین اثر را داشت.

معرور بن سوید می‌گوید: ابوذر را دیدم که جامه‌ای به تن داشت و غلامش نیز چنین جامه‌ای به تن داشت. از او در این مورد پرسیدم؛ گفت: از پیامبر خدا شنیدم که می‌گفت: آنها برادران شما هستند که خداوند ایشان را زیردستان شما قرار داده است؛ هرکس برادرش زیردست او باشد، باید از آنچه خود می‌خورد به او بدهد و از آنچه می‌پوشد به او بپوشاند؛ و آنان را مکلف به کاری که توانایی آن را ندارند نکنید؛ و اگر هم این کار را کردید آنان را یاری دهید. و انس گوید: ده سال در خدمت پیامبر بودم، هیچ وقت سخن تلخی به من نگفت. آن حضرت ج با مسکینان و خدمتگزاران و بندگان همنشینی می‌کرد؛ با آنان سخن می‌گفت و دعوتشان را می‌پذیرفت؛ به عیادت بیمارانشان می‌رفت و در تشییع جنازه‌ی مردگانشان شرکت می‌کرد و بر آنان نماز می‌خواند. شریعت پیامبر اسلام مقداری از بیت المال را برای آزادی بندگان قرار داده است؛ و آن حضرت ج بعد از این که بنده آزاد می‌شد، چیزی هم به او می‌داد که او را در کسب درآمد یاری دهد.

رحم و دلسوزی و نیکی رسول خدا - که تصویر گویای وجود بزرگوارش بود - تنها محدود و منحصر به انسانها نبود؛ این رحم و دلسوزی، احساسات او را در کنترل خود داشت و او را به کوششی دامنه دار و موفق و نیک فرجام در راه دلسوزی نسبت به حیوانات برانگیخت. چه عادات زشت و بی‌رحمانه‌ای که در میان اعراب رواج داشت و او با آن عادات به مبارزه برخاست و آنها را از بین برد. بدون این که حیوان را سر ببرند، زنده، تکه‌ای از بدنش را می‌بریدند و بریان می‌کردند و آن را می‌خوردند؛ پیامبر این عمل را حرام اعلام کرد؛ که تا امروز هم بعضی از قبایل در عربستان با وجود مسلمان بودنشان چیزی از این موارد را انجام می‌دهند. آنها وقتی که برای جنگ خارج می‌شدند و سفرشان طول می‌کشید، یکی از رگهای شتر را می‌شکافتند و خونش را می‌گرفتند و آن را می‌پختند و می‌خوردند. یا کوهان شتر را می‌شکافتند و مقداری از چربی آن را می‌بریدند؛ سپس کوهان را می‌دوختند و چربی را می‌خوردند. داغ کردن حیوان در صحرا - هنوز هم - ضرورتی بود برای اثبات مالکیت؛ پیامبر از این آزار رسانیدن نهی کرد و آن را به گذاشتن کمترین نشان بر عضوی که کمترین درد را احساس می‌کند، تخفیف داد. اعراب از حیواناتشان به عنوان هدف برای تیراندازی استفاده می‌کردند؛ پیامبر از این کار و نیز از این که دم اسبان را ببرند نهی کرد. یک بار از کنار شتر ماده‌ی گرسنه‌ای که بسته شده بود گذشت؛ ریسمانش را گشود و آن را آزاد کرد. او به مردم سفارش کرده است که در رفتار با چهارپایان از خدا بترسند. یکی از نمونه‌هایی که پیامبر اکرم ج ذکر کرده است این است که می‌فرماید: «یک وقت مردی از راهی می‌گذشت. بسیار تشنه شد و چاهی یافت؛ داخل چاه رفت؛ آب آشامید و به راه افتاد؛ ناگهان سگی را دید که از شدت تشنگی زبانش را بیرون می‌آورد و خاک می‌خورد؛ مرد با خود گفت: این سگ به اندازه‌ای که من قبلاً تشنه بودم تشنه است؛ و لذا داخل چاه شد و کفشش را پر از آب کرد سپس آن را با دهانش گرفت تا از چاه بالا آمد؛ و به سگ آب داد؛ خداوند او را مورد لطف و عنایت خود قرار داد و گناهانش را بخشود»([4]). اصحاب گفتند: ای رسول خدا! آیا به خاطر نیکی کردن به چهارپایان هم به ما پاداش داده می‌شود؟ فرمود: «نیکی کردن در حق هر موجود زنده‌ای پاداش داده می‌شود.» و همچنین فرموده است: «زنی تنها به این خاطر وارد جهنم شد که گربه‌ای را بسته بود و نه به او غذا می‌داد و نه می‌گذاشت از حشرات روی زمین چیزی بخورد».

اینها نمونه‌هایی است که پیامبر آنها را برای مردمی ذکر می‌کند که گمان نمی‌کردند دلسوزی نسبت به حیوانات پاداش داشته باشد. این نمونه‌ها در تقویت روحیه‌ی مهربانی و دلسوزی در مسلمانان و دیگر ملتهایی که در شرق و غرب عالم به اخلاق و آداب آنان آراسته گشتند، دارای بزرگ‌ترین تأثیر بود. یکی از عادات اعراب جاهلی این بود که از پشت چهارپایانشان به عنوان منبر استفاده می‌کردند؛ و پیامبر از این نهی کرد؛ و فرمود: خداوند آنها را مسخّر شما گردانیده تا شما را به جایی برسانند که جز با رنج و زحمت بدان جا نمی‌رسید؛ و زمین را برای شما قرار داده است پس بر روی آن نیازهایتان را برآورده سازید.

رحم و دلسوزی قلب بزرگ و وسیع وی شامل حال گنجشک کوچکی نیز می‌گردد. عبدالرحمن بن عبدالله می‌گوید: در سفری همراه پیامبر بودیم؛ پرنده‌ای شبیه گنجشک را دیدیم که دو جوجه داشت؛ آنها را گرفتیم. مادر جوجه‌ها بر سرِ ما به پرواز درآمد. وقتی پیامبر آمد؛ فرمود: چه کسی این پرنده را با برداشتن جوجه هایش پریشان و ناراحت کرده است؟ جوجه هایش را به او برگردانید. و نیز پیامبر ج در واکنش در برابر خشونت عایشه با شتری که بر آن نشسته بود، فرمود: «هر کس از دلسوزی و رحم بی‌نصیب گردد، از کل نیکی بی‌نصیب می‌شود».

این همه رحم و دلسوزی در وجود او باعث می‌شد هرگاه طفلی را ببیند و یا با کودکی برخورد کند، خشنودی و خوشحالی بر چهره اش پدیدار شود. اطفال یارانش را میان بازوان خود قرار می‌داد و خوشحال می‌شد. و هنگامی که از کنار کودکان می‌گذشت، به آنان سلام می‌کرد. جابربن سَمرة می‌گوید: پیامبر کودکانی را دید که با هم مسابقه می‌کردند؛ او نیز همراه آنان دوید. و گاه اتفاق می‌افتاد در راه با کودکی برخورد می‌کرد؛ او را بر اشتر خود سوار می‌کرد تا خوشحال شود. او نیکوکارترین پدر نسبت به فرزندش بود. انس می‌گوید: او هیچ‌کس را نمی‌شناسد که نسبت به زن و فرزندش از پیامبر نیکوکارتر بوده باشد. و اسامه فرزند زید می‌گوید: رسول خدا مرا می‌گرفت و بر ران خود می‌نشاند و حسن را بر ران دیگرش؛ سپس آنها را در آغوش می‌گرفت و می‌گفت: پروردرگارا! به اینان رحم کن؛ که من هم به آنها رحم می‌کنم. یک بار پیش آمد که یکی از اعراب وقتی دید که پیامبر فرزندانش را و فرزندان اصحابش را می‌بوسد، تعجب کرد. اَقْرع بن حابس یک بار که دیده بود پیامبر حسین را می‌بوسد، گفت: من ده فرزند دارم که تاکنون هیچ یک از آنان را نبوسیده ام. و دیگران نیز با واکنشها و سخنانی از این قبیل به این شفقت و مهربانی غیرمعمول اعتراض می‌کردند؛ در حالی که پیامبر از آنان نمی‌پذیرفت که بی‌رحم و سنگدل باشند. عایشه می‌گوید: یک اعرابی نزد پیامبر آمد؛ و گفت: آیا کودکان را می‌بوسید؟ ما که این کار را نمی‌کنیم؛ پیامبر فرمود: آیا اگر خداوند رحم و شفقت را از قلب تو گرفته باشد، می‌توانم که نگذارم؟!

این همه رحم و شفقت در وجود پیامبر همان گونه که موجب بروز خوشحالی و آرامش در او می‌شد، سبب اندوه و ریزش اشک هم می‌گردید؛ و سنگدلان در این مورد بر او خرده می‌گرفتند و او برای آنها بیان می‌کردند که این، رحم و شفقت است و عیبی در آن نیست.

فرزند یکی از دخترانش داشت می‌مرد؛ وقتی او را از دور دید که وجودش همچون مشک کوچکی به تپش و حرکت افتاده است، اشک از چشمانش سرازیر شد؛ سعد بن عباد گفت: این چیست‌ای رسول خدا! گفت: این رحم و شفقتی است که خداوند آن را در دل بندگانش نهاده است؛ و خداوند از میان بندگانش به بندگان دلسوز و صاحب رحم، رحم می‌کند. نوبه‌ی مرگ خود سعد هم فرا رسید و مریض شد. پیامبر به عیادتش رفت؛ وقتی که داخل شد او را در میان خویشاوندانش یافت. فرمود: آیا مرده است؟ گفتند: نه‌ای رسول خدا! و پیامبر گریست؛ و فرمود: آیا نمی‌دانید که خداوند به سبب اشک چشمان و اندوه دل کسی را عذاب نمی‌دهد اما به علت این (به زبانش اشاره کرد) مورد عذاب قرار می‌دهد؟

این رحم و شفقت به کوچک و بزرگ ویژه‌ی مؤمنان پیرو او نبود؛ بلکه شامل دشمنان مشرکش و نیز مخالفانش از دیگر ادیان هم می‌شد. بعد از یکی از جنگها به او خبر رسید که کودکانی در میان صف کشتگان‌اند؛ بسیار اندوهگین شد؛ یکی از اصحاب گفت: ای رسول خدا! چه چیز موجب اندوه تو شده است؟ اینان که کودکان مشکران‌اند. پیامبر خشمگین شد و سخنانی گفت که مضمونشان این است: اینان از شما بهترند؛ اینها بر فطرت پاک خود هستند؛ من شما را از کشتن کودکان برحذر می‌دارم؛ من شما را از کشتن کودکان برحذر می‌دارم. بخاری از جابربن عبدالله روایت کرده که گفت: جنازه‌ای از کنار ما گذشت؛ پیامبر به خاطر آن برخاست، ما هم برخاستیم؛ گفتیم: ای رسول خدا! این جنازه‌ی یک یهودی بود. فرمود: «آیا او یک انسان نیست؟ هرگاه جنازه را دیدید برخیزید». و وقتی که نجاشی مرد، خبر مرگ او را به اصحابش داد؛ سپس جلو رفت؛ و مردم پشت سر او صف کشیدند و بر او نماز خواند.

این رحم و شفقتی است که دین یا وطن خاصی نمی‌شناسد؛ و برای او دلسوزی نسبت به انسان یا حیوان فرقی نمی‌کند.

یک بار از او خواسته شد که بر دشمنانش لعنت بفرستد؛ فرمود: «من نه برای فرستادن لعنت بلکه به عنوان رحمت آمده‌ام». وقتی که عبدالله بن اُبی بن سَلول که سرکرده‌ی منافقان در مدینه بود مرد، و همو بود که با همفکرانش در غزوه‌ی احد از نیمه‌ی راه بازگشت و یاری دادن پیامبر را در بحرانی‌ترین اوقات ترک نمود؛ و دارای موضع گیری‌های مشهوری است که ضمن آنها برای پیامبر و مسلمانان شرّ محض بوده است، وقتی که مرد پسرش از پیامبر خواست که پیراهنش را به او بدهد تا تبرکاً وی را در آن دفن کند؛ پیامبر هم پیراهنش را به عنوان کفن برای سرکرده‌ی منافقان به پسرش داد. آیا رفتاری نیکوکارانه‌تر و بزرگوارانه‌تر از این به خاطر دارید؟ سپس پیامبر به سوی قبرش به راه افتاد؛ آن جا ایستاد و می‌خواست بر او نماز بخواند؛ عمر بن خطاب جلو پرید و گفت: ای رسول خدا! آیا بر پسر اُبّی نماز می‌خوانی که فلان روز چنین و چنان گفت؛ و سخنانش را برمی شمرد؛ پیامبر لبخند زد و گفت: «دور شو عمر». عمر می‌گوید: وقتی که اصرار کردم فرمود: «به من اختیار داده شده و من آنچه را بخواهم انتخاب می‌کنم؛ اگر می‌دانستم چنانچه بیشتر از هفتاد بار برای او آمرزش بطلبم آمرزیده می‌شود، این کار را می‌کردم»؛ و بازگشت.

و این اشاره است به فرموده‌ی خداوند متعال در مورد منافقان که می‌فرماید: ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِینَ مَرَّةٗ فَلَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ [التوبة: 80]. «چه برای آنان طلب آمرزش کنی و چه نکنی؛ حتی اگر هفتاد بار برای آنان طلب آمرزش کنی، هرگز خداوند آنان را نمی‌آمرزد». در این اختیاری که دارد میان این که آمرزش بطلبد و یا آمرزش نطلبد، طبع دلسوز و رحیم او وی را به طلب آمرزش برای دشمنانش برمی انگیزد؛ و حتی به عمر می‌گوید: اگر می‌دانستم که با استغفار بیش از هفتاد مرتبه برای آنها، آمرزیده می‌شوند، بیش از هفتاد بار برای آنها آمرزش می‌طلبیدم!.

این همان رحمتی است که دشمنان و دوستانش و مردم را همگی دربرگرفت. یک بار شنید که یک اعرابی که پشت سر او ایستاده و نماز می‌خواند، می‌گوید: پروردگارا! به من و محمد رحم کن و با ما به کس دیگری رحم مکن؛ وقتی که سلام داد فرمود: با وجود این که فراخی و مجال هست، سخت می‌گیری!؟

از این نمونه و نمونه‌های زیاد دیگری که بازگفتیم و همگی بر قلب سرشار از لطف و رحمت و شفقت وی دلالت دارد، روشن می‌شود که وی پرورده‌ی محطیی که در آن می‌زیست نبوده است؛ او رحمتی گسترده و فراگیر بود در میان خشونت و تعصب و خودخواهی. در اُحُد که خود زخمی و عمویش مثله شده و یارانش کشته، زخمی و یا رانده شده بودند، از او خواسته شد که دشمنان را مورد لعن و نفرین قرار دهد؛ اما همین رحمت و شفقت بی‌نهایت بود که او را وا داشت به جای نفرین، برای آنها دعای خیر بکند؛ و همین رحمت بیش از حد بود که او را بر آن داشت که در طائف برای ثقیف که از پذیرش او سر باز زده بودند دعای خیر کند. و وقتی که قریش از او صله‌ی رحم خواستند؛ و از گرسنگی زن و فرزندانشان نالیدند با وجود این که آنها بودند که وی را از خانه اش بیرون رانده و در مدینه محاصره کرده بودند، همین رحمت و شفقت بود که او را واداشت تا راه یمامه و شام را بر تجارت قریش بگشاید.

بنابراین از خوان یغمای رحمت او چه دوست و چه دشمن، چه قوی و چه ضعیف، چه فرد آزاد و چه بنده، و چه حیوان، همگی برخوردار گشته‌اند؛ و قلب وسیع و بزرگش مالامال از این لطف و مهربانی و شفقت بود؛ این رحمت در دهانش با شادی، در چشمانش با اشک و در دستش با بخشندگی تجلی می‌یافت. این رحمتی که همگان را در برگرفت، بارزترین صفات پیامبر است که قهرمانان برای نیل بدان می‌خواهند بر هم پیشی بگیرند اما همگی از آن باز می‌مانند، و رسول خدا به عنوان نمونه‌ی کامل و الگوی با شکوه همچنان بر صفحه‌ی تاریخ می‌درخشد.

1131 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم: «إِذا صلى أحدکُم النَّاس فَلْیُخَفِّفْ فَإِنَّ فِیهِمُ السَّقِیمَ وَالضَّعِیفَ وَالْکَبِیرَ. وَإِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ لِنَفْسِهِ فَلْیُطَوِّلْ مَا شَاءَ»([5]).

1131- (3) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما برای مردم امامت کرد، باید نمازش را کوتاه و سبک بخواند؛ چون در میان مردم، افراد بیمار و دردمند، ضعیف و ناتوان و پیر و سالخورده وجود دارد؛ و هرگاه یکی از شما به تنهایی نماز گزارد، هر اندازه که می‌خواهد، نمازش را طولانی کند».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «فلیخفّف»: باید کوتاه و سبک بخواند؛ قرائت نماز را کوتاه کند.

«السقیم»: بیمار؛ دردمند؛ مریض؛ ناخوش.

«الضعیف»: ناتوان؛ ضعیف؛ درمانده؛ بی‌حال.

«الکبیر»: پیرمرد؛ انسان سالخورده؛ پیر زهوار در رفته.

برخی از صحابه‌ی بزرگوار رسول خدا ج، در مساجد قبیله و محلّه‌ی خویش امامت می‌کردند و به خاطر اشتیاق و علاقه‌ی شخصی خود به عبادت، نماز جماعت را طولانی می‌گزاردند که در نتیجه، برخی از بیماران یا افراد ضعیف و سالخورده و ناتوان و درمانده، در زحمت و مشقت و چالش و دغدغه قرار می‌گرفتند. رسول خدا ج به جهت مراعات حال این گونه افراد، در مناسبت‌های مختلفی، سفارش کردند که هرگاه کسی از ائمه، برای مردم امامت می‌کند؛ باید نمازش را کوتاه و سبک بخواند؛ چون در میان مردم، افراد بیمار و دردمند، ضعیف و ناتوان و پیر و سالخورده وجود دارد؛ و هرگاه به تنهایی نماز می‌گزارد، هر اندازه که می‌خواهد، نمازش را طولانی گرداند.

و هدف آن حضرت ج این بود که امام و پیشنماز، می‌بایست این امر را در نظر بگیرد که در میان اقتداکنندگان و نمازگزاران، گاهی فرد بیمار، ضعیف و سالخوده‌ای وجود دارد؛ از این رو، نماز را نباید طولانی کرد؛ البته منظور این نیست که همیشه و در تمام اوقات، نماز را کوتاه و مختصر بکند و سوره‌های کوچک را در آن قرائت نماید و در رکوع و سجده، کمتر از سه بار تسبیح خوانده شوند.

به هر حال، «تخفیف (سبک کردن) نماز» فقط با قرائت آن تعلّق دارد و با ادای ارکان دیگر ارتباطی ندارد؛ بنابراین، در رکوع و سجده بیش از سه تسبیح خواندن، بدون کراهت روا است؛ چرا که از آن حضرت ج به اندازه‌ی ده تسبیح در رکوع و سجده ثابت می‌باشد.

و منظور از تخفیف در قرائت هم، عدم تجاوز از مقدار سنّت آن است؛ پس در نماز صبح، خواندن سوره‌های «طوال مفصّل» با تخفیف، تضادّی ندارد؛ البته نباید فراموش کرد که اگر در قرائت، وقت زیادی صرف «تغنّی» (خوش الحانی) گردد، برخلاف تخفیف نماز خواهد بود.

1132 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو مَسْعُودٍ أَنَّ رَجُلًا قَالَ: وَاللَّهِ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنِّی لَأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلَاةِ الْغَدَاةِ مِنْ أَجْلِ فُلَانٍ مِمَّا یُطِیلُ بِنَا فَمَا رَأَیْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج فِی مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْهُ یَوْمَئِذٍ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ مِنْکُمْ مُنَفِّرِینَ فَأَیُّکُمْ مَا صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْیَتَجَوَّزْ: فَإِنَّ فِیهِمُ الضَّعِیفَ وَالْکَبِیر وَذَا الْـحَاجة»([6]).

1132- (4) قیس بن ابی حازم س گوید: ابومسعود (انصاری) س به من خبر داده است که: مردی (به نزد پیامبر گرامی اسلام ج آمد و) گفت: ای فرستاده‌ی خدا! سوگند به خدا! من به دلیل این که فلانی، نماز را بسیار طولانی می‌کند، در نماز جماعت صبح شرکت نمی‌کنم.

ابومسعود س گوید: من در هیچ یک از سخنرانی‌ها، رسول خدا ج را مانند آن روز، خشمگین و ناراحت ندیده بودم؛ آن حضرت ج فرمودند: «(ای مردم)! بی‌گمان برخی از شما، مردم را از دین به دور می‌سازند و متنفّر و بیزار می‌گرداند؛ پس هریک از شما که امامت مردم را در نماز به عهده گرفت، باید آن را مختصر و سبک بخواند؛ زیرا در میان نمازگزاران، افراد ضعیف و ناتوان، پیر و سالخورده و کسانی وجود دارند که کار فوری دارند».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «انّی لأتأخّر عن صلاة الغداة»: من نماز صبح را به تأخیر می‌اندازم؛ یعنی در نماز جماعت صبح، شرکت نمی‌کنم و حضور نمی‌یابم.

«من اجل»: به خاطر. این کلمه برای بیان علّت گناهان و خطاها به کار می‌رود و لیکن در معنای وسیع‌تری نیز برای بیان علّت هر چیزی گفته می‌شود.

«موعظة»: خطابه؛ سخنرانی.

«اشدّ»: سخت‌تر؛ شدیدتر.

«منفّرین»: مردمان را از نماز - با طولانی نمودن آن - بیزار می‌کنند.

«ذاالحاجة»: کسی که کار و عجله داشته باشد.

به هر حال؛ رسول خدا ج پیوسته رعایت حدّ وسط و اعتدال میان افراط و تفریط را سرلوحه‌ی کار خود قرار می‌داد و همواره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر، ترجیح می‌داد و مبنای کار خویش را بر آسان‌گیری و سهولت و رفع عُسر و حَرَج از بندگان قرار داده بود و در حدّ توان، نسبت به مردم، - به ویژه بیماران، درماندگان و سالخوردگان - آسانگیر بود و به خاطر تشویق و ترغیب عامه‌ی مردم نسبت به دین و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر اجرای اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی، و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، جنبه‌ی رخصت را بیشتر از جنبه‌ی عزیمت به آنان عرضه می‌نمود و از تیسیر و تخفیف، بیشتر از تشدید و سخت‌گیری بهره می‌گرفت؛ حتّی در نمازها.

و ائمه‌ی جمعه و جماعات نیز باید رعایت حال بیماران، کارگران، ناتوانان، درماندگان و سالخوردگان را در نماز جماعت بکنند، و نباید نماز را آنقدر طولانی کنند که باعث مشقت و زحمت برای آنها شود.

امروز می‌بینیم که چگونه مادیات بر معنویات، خودمحوری بر دیگرمحوری و سودجویی بر اخلاق، چیره و غالب شده است، و چگونه وسوسه‌های گرایش به شر و موانع خیر، فراوان شده‌اند؟ امروزه دینداری همچون نگهدارنده‌ی اخگرآتش برافروخته بر کف دست است، آنجا که امواج و جریانات کفر از چهار طرف متوجه‌ی انسان مؤمن می‌شوند و می‌خواهند که عقیده و فرهنگ را از ریشه قلع و قمع کنند و چنان ضربه‌ای بر آن وارد سازند که توان برگشت را نداشته باشد، زندگانی شخص مسلمان در چنین جوامعی سخت پررنج و پیوسته در یک نبرد دایمی است.

از این‌رو بر ائمه‌ی مساجد لازم است که در حد توان نسبت به چنین کسانی آسانگیر باشند و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابت‌قدم و استوارماندن آنان در مسیر دین، نماز و روزه، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزه‌های نبوی، و احکام و دستورات اسلامی، جنبه‌ی رخصت را بیشتر از جنبه‌ی عزیمت به آنان عرضه نمایند و همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانی را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و عسر و حرج ترجیح دهند.

وقتی که شیوه‌های آسانگیری در زمان پیامبر ج و صحابه> اعمال و اجرا می‌شد، وضعیت عصر و زمان ما که مردم از دین روگردانند و نیاز مبرمی به سهولت وآسانگیری دارند، باید چگونه باشد؟

ما امروز از لحاظ ترویج و سهولت دینی و آسانگیری در مسائل، به مراتب از آن‌ها نیازمند‌تریم البته این بدان معنا نیست که گردن نصوص شرعی را بشکنیم و با اکراه و تکلّف، مفاهیم واحکامی که امورات مردم را سهل وآسان نماید، از آن استخراج نمائیم، هرگز چنین نیست. زیرا منظور، آسانگیری وسهولتی است که با یک نصّ ثابت و محکم و یا با یک قاعده‌ی شرعی قطعی، در تعارض نباشد، بلکه باید آن آسانگیری در پرتو نصوص و قواعد شرعی و اهداف کلی اسلام قرار گیرد.

از این‌رو چون مبنای شرع مقدس اسلام بر رفع عسر و حرج وسخت‌گیری از بندگان است، پیامبر ج از کسانی که نماز را بر مردم طولانی می‌کردند، ایراد می‌گرفت. چنانکه به معاذ س ایراد گرفت و با عصبانیت فرمود:

«ای معاذ! مگر تو فتنه‌گری»؟

همچنین از «ابی بن کعب» س ایراد گرفت و چنان خشمگین شد که قبل از آن این‌چنین خشمگین نشده بود و بدو فرمود:

«همانا برخی از شما باعث تنفر مردم می‌شوند، کسی که امام مردم شده باید نماز را سبک وکوتاه بخواند، زیرا پشت سرش پیرمرد و بیمار و ناتوان ایستاده‌اند، یا پشت سرش کسانی ایستاده‌اند که می‌خواهند به کارشان برسند».

پس درست نیست که یکی، مردم را پشت سرش نگه دارد وسوره‌ی بقره را بخواند و در صورتی این درست است که تمام جماعت موافق باشند. پس در حالت عادی باید همگام با ضعفا وکارگران حرکت کرد و باید مراعات حال آنان را کرد.

1133 - [5] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یُصَلُّونَ لَکُمْ فَإِنْ أَصَابُوا فَلَکُمْ وَإِنْ أَخْطَئُوا فَلَکُمْ وَعَلَیْهِمْ». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ وَهَذَا الْبَابُ خَالٍ عَنِ الْفَصْلِ الثَّانِی([7]).

1133- (5) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «(پیشنمازهایتان) برای شما؛ نماز را (با جماعت) می‌خوانند؛ (و شما نیز بدان‌ها اقتدا می‌کنید و از تمام حرکات و سَکَنات آنان، پیروی و اتّباع می‌نمایید؛) پس اگر پیشنمازهایتان، برای شما؛ درست و صحیح نماز بخوانند، (هم به نفع آنان و هم) به نفع و سود شما خواهد بود (و پاداش داده می‌شوید؛) ولی اگر در نمازشان، اشکالی وجود داشته باشد، شما پاداش خود را دریافت می‌دارید و آن‌ها، گنهکار می‌شوند».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «یصلّون لکم»: «یصلّون» خبر برای مبتدای محذوف است؛ یعنی: «ائمتکم یصلّون لکم: پیشنمازهایتان، برای شما نماز را با جماعت برگزار می‌کنند».

رسول خدا ج در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «من اَمّ قوماً فلیتّق الله ولیعلم انّه ضامن، مسئولٌ لـما ضَمن؛ وان اَحْسَنَ کان له من الاجر مثل اجر من صلّی خلفه من غیر ان یُنقص من اجورهم شیئاً وما کان من نقص فهو علیه» (طبرانی در معجم الاوسط).

«هر کسی که امام جماعت شود، بایستی از خدا پروا کند و بداند که وی (در قبال نماز مقتدیان) ضامن و مسئول است و از وی در مورد این مسئولیت، پرسش خواهد شد؛ اگر او به خوبی نماز را ادا کرد، در آن صورت به میزان پاداش تمام مقتدیان، بدو ثواب و پاداش می‌رسد، بی‌آن که از ثواب مقتدیان، کاسته شود و هر نقص و ضعفی که در نماز به وجود آید، مسئولیت آن بر عهده‌ی امام خواهد بود».

و در حدیثی دیگر، پیرامون مسئولیت و وظیفه‌ی خطیر پیشنماز می‌فرمایند:

«الامام ضامنٌ والمؤذّن مؤتمن؛ اللهم اَرشد الائمة واغفر للمؤذّنین» (احمد، ابوداود و ترمذی)؛ «پیشنماز (علاوه از نماز خویش) ضامن و کفیل (نماز مردم نیز) است؛ (از این رو بر او لازم و ضروری است که حتّی الامکان در ظاهر و باطن بکوشد تا اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات شرعی و آداب و شرایط و سُنن و فرایض و خشوع و خضوع نماز را در امامت خویش رعایت نماید تا این که نماز به خوبی و درستی و بدون هیچ مشکلی برگزار گردد).

و اذان گو نیز در حقیقت امانت‌دار است؛ (از این رو بر او نیز لازم و ضروری است که منافع شخصی، اغراض فردی و امیال نفسانی را کنار بگذارد و بدون رعایت هر گونه مصلحت و سازشی در وقت معین اذان گوید و مردمان را به سوی عبادت و پرستش خداوند بلند مرتبه، فرا خواند؛)

پروردگارا! پیشنمازان را به راه راست (و به علم توأم با عمل و صداقت و اخلاص) رهنمون ساز؛ و اذان گویان را (که در برخی اوقات، وقت و بی‌وقت اذان می‌دهند و از آن‌ها نسبت به این قضیه، کوتاهی و تقصیری سر می‌زند) ببخش و مغفرت فرما».

در حقیقت، در این حدیث، پیامبر ج مسئولیت و وظیفه‌ی خطیر پیشنماز و اذان‌گو را بیان می‌دارد و در حق هردو آن‌ها، دعای خیر می‌کند و همین دعای پیامبر ج، بدون شک، بزرگترین و سترگ‌ترین فضیلت و برتری برای پیشنمازانِ خداترس و نیکوکار و اذان‌گویانِ مخلص و ربّانی است.

علماء و صاحب‌نظران مذهب احناف، این بخش از حدیث «الامام ضامن» را در بسیاری از مسائل، مورد استدلال خویش قرار داده‌اند؛ از جمله:

حنفی‌ها، بر ترک قرائت پشت سر امام، به این بخش از حدیث، تمسک جسته‌اند و چنین استدلال کرده‌اند: هرگاه امام، کفیل و ضامن مقتدی‌ها باشد، قرائت او برای مقتدیان، کافی به شمار می‌آید و نیازی نیست که مقتدیان، پشت سر وی، قرائت نمایند.

بر اساس حدیث بالا، حنفی‌ها، اقتدای «مُفترض» (فرض‌گزار) پشت سر «مُتنفّل» (نفل‌گزار) را جایز نمی‌دانند؛ زیرا «لانّ الشیء لایتضمنّ ما هو فوقه»؛ «شیء، ضامن و کفیل چیز بالاتر از خود نمی‌شود».

از دیدگاه احناف، با استدلال از این حدیث، فساد نماز امام را مستلزم فساد نماز مقتدی می‌دانند؛ و این در حالی است که از دیدگاه امام شافعی/ هر کدام از امام و مقتدی، عهده‌دار و ضامن نماز خویش هستند و با فاسد شدن نماز امام، نماز مقتدی فاسد نمی‌گردد؛ زیرا که خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ [الأنعام: 164].«هیچ کس، گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد».

ولی حدیث بالا، خلاف دیدگاه امام شافعی را بیان می‌دارد؛ زیرا امام، کفیل و ضامن گفته شده است؛ از این رو، صحّت و فساد نماز مقتدی‌ها، به نماز امام، منوط خواهد بود.

امام شافعی/، حدیث «الامام ضامن» را تأویل و توجیه نموده و گفته است: «ضامن» به معنای «نگهبان و مراقب» به کار رفته است؛ یعنی امام، مراقب نماز مقتدیان خویش است؛ اگر نماز خودش فاسد گردد؛ باز هم نمی‌گذارد که نماز مقتدیان فاسد شود.

ولی این تأویل، با ظاهر لغت و روایت، در تضادّ کامل قرار دارد؛ خود صحابه نیز از این حدیث، همان مفهومی را برداشت کرده‌اند که علماء و صاحب‌نظران احناف، آن را انتخاب و گزینش نموده‌اند؛ این‌طور که آنان «ضامن» را به معنای «کفیل» دانسته‌اند و فساد کفیل، مستلزم فساد مکفول عنه است.

به هر حال، از حدیث «الامام ضامن» و از روایت قیس بن ابوحازم (حدیث شماره 1132) و روایت ابوهریره (حدیث شماره 1133) معلوم می‌گردد که ضامن به معنای «کفیل» به کار رفته است؛ از این رو، فساد نماز امام، فساد نماز مقتدیان را به همراه خواهد داشت؛ البته گناه این فساد، به جای این که متوجه مقتدیان شود، به امام برمی‌گردد؛ و استدلال از آیه‌ی ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ [الأنعام: 164] در اینجا، منطقی به نظر نمی‌رسد؛ زیرا در این آیه، درباره‌ی صحّت و فساد افعال، بحثی به میان نیامده است، بلکه بحث گناه و ثواب افعال و کردار، در آن مطرح گردیده است.

این باب، (در کتاب «المصابیح السنة») فصل دوّم ندارد.


فصل سوم

1134 - [6] (صَحِیح)

عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِ قَالَ: آخِرُ مَا عَهِدَ إِلَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج: «إِذَا أَمَمْتَ قَوْمًا فَأَخِفَّ بِهِمُ الصَّلَاةَ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ

وَفِی رِوَایَةٍ لَهُ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ لَهُ: «أُمَّ قَوْمَکَ». قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنِّی أَجِدُ فِی نَفْسِی شَیْئًا. قَالَ: «ادْنُهْ». فَأَجْلَسَنِی بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ وَضَعَ کَفَّهُ فِی صَدْرِی بَیْنَ ثَدْیَیَّ ثُمَّ قَالَ: «تَحَوَّلْ». فَوَضَعَهَا فِی ظَهْرِی بَیْنَ کَتِفَیَّ ثُمَّ قَالَ: «أُمَّ قَوْمَکَ فَمَنْ أَمَّ قَوْمًا فَلْیُخَفِّفْ فَإِنَّ فیهم الْکَبِیر وَإِن فیهم الْـمَرِیض وَإِن فیهم الضَّعِیف وَإِن فهیم ذاالحاجة فَإِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ وَحْدَهُ فَلْیُصَلِّ کَیْفَ شَاءَ»([8]).

1134- (6) عثمان بن ابوالعاص س گوید: واپسین توصیه و سفارش رسول خدا ج به من، این بود که: «هرگاه امامت گروهی از مردمان را به عهده گرفتی، به خاطر (آسانگیری بر) آنان، نماز را کوتاه و سبک بخوان».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و همو در روایتی دیگر گوید:]

رسول خدا ج خطاب به عثمان بن ابوالعاص س فرمودند: «امامت قوم خویش را به عهده گیر». عثمان بن ابوالعاص س گوید: عرض کردم: ای فرستاده‌ی خدا! من در وجود خویش، چیزی (از عجز و ناتوانی در ادای حقوق امامت) می‌یابم؛ (از این رو، از پذیرفتن آن معذورم؛ عذر تقصیر مرا پذیرا باشید)! آن حضرت ج فرمودند: «به من نزدیک شو»؛ آن‌گاه مرا در پیش روی خویش نشاندند؛ سپس کف دست خویش را در وسط سینه‌ی من نهادند و فرمودند: «پشت خویش را (به جانب من) بگردان»؛ آن‌گاه کف دست خود را در پشت من - یعنی: در بین دو شانه‌ی من - نهادند؛ پس از آن، فرمودند:

«قوم خویش را امامت کن و پیشنمازی آن‌ها را به عهده بگیر؛ و (بدان که) هرکس امامت گروهی را به عهده می‌گیرد، باید نمازش را سبک و کوتاه بخواند؛ چون در میان نمازگزاران، افراد بیمار و دردمند، ضعیف و ناتوان و کسانی که کار و عجله دارند، وجود دارد. و هرگاه یکی از شما به تنهایی نماز خواند، پس هرگونه که می‌خواهد، نماز بخواند؛ (یعنی هر اندازه که می‌خواهد، نمازش را طولانی کند)».

شرح: «عهد الی»: برایم سفارش کرد؛ مرا توصیه نمود.

«انّی اجد فی نفسی شیئاً»: من در خودم، عجز و ناتوانی در ادای حقوق امامت می‌یابم؛ زیرا احساس می‌کنم که دچار وسوسه‌ها هستم و از فقه و قرآن، بهره‌ی اندکی دارم و در خود، خشوع و خضوعی نیز نمی‌یابم. و یا بیم آن دارم که با امام شدن، در وجودم، عُجب و غرور و تکبّر و خودبزرگ‌بینی، ایجاد شود.

«اُدْنُه»: به من نزدیک شو. بیا نزدیک.

«تحوّل»: بچرخ؛ دور بزن؛ پشت خویش را به من کن.

«فلیخفّف»: باید نماز را سبک و کوتاه بخواند؛ امر برای استحباب است نه وجوب.

ناگفته پیداست که «تخفیف نماز»، فقط با قرائت نماز، تعلّق و ارتباط دارد و با ادای دیگر ارکان نماز، ارتباطی ندارد؛ از این رو، خواندن بیش از سه تسبیح در رکوع و سجده - بدون کراهت - روا است؛ زیرا که از آن حضرت ج به اندازه‌ی ده تسبیح در رکوع و سجده، ثابت می‌باشد.

و منظور از «تخفیف در قرائت نماز»، عدم تجاوز از مقدار سنّت می‌باشد؛ پس در نماز صبح، خواندن سوره‌های «طوال مفصّل»، با قضیه‌ی «تخفیف نماز»، تضادّی ندارد؛ البته نباید فراموش کرد که اگر در قرائت نماز، وقت زیادی صرف «تغنّی» (خوش الحانی) گردد، برخلاف «تخفیف نماز» خواهد بود.

1135 - [7] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَأْمُرُنَا بِالتَّخْفِیفِ وَیَؤُمُّنَا ب‍«الصافات» رَوَاهُ النَّسَائِیّ([9]).

1135- (7) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج پیوسته به ما فرمان می‌دادند که (به هنگام امامت،) نماز را کوتاه و سبک بخوانیم؛ و خود پیامبر ج نیز با خواندن سوره‌ی «صافّات» در نماز، برای ما امامت می‌دادند.

[این حدیث را نسایی روایت کرده است].

شرح: «و یؤمّنا بالصّافّات»: به ظاهر، بین این جمله با جمله‌ی قبلی «یأمرنا بالتخفیف»، تعارض وجود دارد؛ ولی می‌توان بدین اشکال چنین پاسخ داد که یکی از ویژگی‌های آن حضرت ج این بود که با صدای زیبا و دلنشین خویش - که با خشوع و خضوع و اخلاص و صداقت، توأم بود - آیه‌های زیادی از قرآن را در مدت زمان اندکی قرائت می‌کردند.

یا آن که، پیامبر ج این کار را برای بیان جواز انجام داده‌اند؛ و یا طولانی گردانیدن نماز، توسط آن حضرت ج به گونه‌ای بود که باعث اذیت و آزار مردم نمی‌شد؛ زیرا آن‌ها از قرائت پیامبر ج و از نماز خواندن پشت سر ایشان، لذّت می‌بردند.

به هر حال، غالباً روش و معمول پیامبر ج این بود که قرائت نماز صبح را طولانی می‌کرد و مفصّل‌تر می‌خواند؛ نماز ظهر را نیز

مقداری طولانی می‌نمود، و نماز عصر را مختصر و سبک می‌خواند و در مغرب و عشاء سوره‌های نسبتاً کوتاه و مختصر و گاهی نیز سوره‌های طویل و بلند می‌خواند، ولی احیاناً بنا به مصلحت‌هایی(بخاطر بیماری بیماران، ضعف ناتوانان و ضعیفان، زنان باردار، پیران، و زنان بچه‌دار) بر خلاف این نیز عمل می‌کرد.

چنانچه پیامبر ج هرگاه در جمع صحابه و سابقین اولین>، قرار می‌گرفت، نماز‌ها را غالباً طولانی می‌نمود و هرگاه بر تعداد نمازگزاران افزوده می‌شد و امکان آن وجود داشت که از میان آنها برخی بیمار، ضعیف، ناتوان، درمانده، سالخورده، بچه‌دار، باشند، نماز را سبک ومختصر می‌گذارد تا موجبات زحمت، مشقت، سختی و عسر و حرج آنها را فراهم نسازد. و اگر این امکان وجود نداشت و بیمی از بیماری بیماران، و ناتوانی درماندگان و سالخوردگان نبود، نماز را اندکی طولانی می‌کرد.

و آن حضرت ج پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط را سرلوحه‌ی کار خود قرار می‌داد و هموا ره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح می‌داد، و مبنای کار خویش را بر آسان‌گیری و سهولت و رفع عسر و حرج از بندگان قرار داده بود و در حد توان نسبت به مردم، خصوصاً بیماران، درماندگان، سالخوردگان، آسان‌گیر بود و به خاطر تشویق وترغیب عامه‌ی مردم نسبت به دین و ثابت قدم واستوارماندن آنان در مسیر اجرای اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزه‌های نبوی، احکام و دستورات اسلامی، جنبه‌ی رخصت را بیشتر از جنبه‌ی عزیمت به آنان عرضه می‌نمود و از تیسیر و تخفیف بیشتر از تشدید و سخت‌گیری بهره می‌گرفت، حتی در نمازها.

و روش و منش معمول و متداول پیامبر ج در نماز مغرب، اغلب این‌گونه بود که ایشان در نماز مغرب بخاطر وقت کم و اندکش، سوره‌های کوچک و مختصر می‌خواند ولی گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که بر خلاف این (آن هم بنا به مصلحتی) در نماز مغرب سوره‌هایی بزرگ همچون سوره‌ی «اعراف» یا دیگر سوره‌هایی از «طوال» را می‌خواند ولی در اغلب اوقات در نماز مغرب، سوره‌های کوچکی قرائت می‌کرد. البته نباید فراموش کرد که قرائت پیامبر ج بر حسب حالات، اوقات و مشاغل و نیازمندی‌های مردم فرق می‌کرد، علاوه از آن، نمازی را که پیامبر ج طول می‌داد کسی از آن خسته نمی‌شد، چرا که نماز بیشتر پیشنمازان و امامان جماعت، نظر به خوش‌آوازی، خوش‌الحانی، حضور قلب و اخلاص و صداقت با همدیگر فرق فراوان دارند. چه بسا ممکن است که مقتدی‌ها پشت سر امامی پس از یک ساعت هم احساس خستگی نکنند و پشت سر امامی دیگر به سبب عدم اخلاص و عدم حضور قلب و نداشتن صدای خوش، تجویدی زیبا و ترتیلی شیوا و قرائتی دل‌نشین و جذاب، پس از چند آیه خواندن هم به ستوه آیند.

و به راستی که پیامبر ج خوش‌آوازترین و خوش الحان‌ترین مردمان بود و از زمره‌ی طلایه‌داران عرصه‌ی اخلاص و عمل و حضور قلب و از پیشقراولان عرصه‌ی صداقت و دیانت و از پیشگامان پیشتاز عرصه‌ی اعتقاد و عمل بود.




[1]- بخاری 2/201 ح 708؛ مسلم 1/342 ح (190-469)؛ ابوداود 1/499 ح 789؛ ترمذی 1/342 ح 376؛ نسایی 2/95 ح 825؛ ابن ماجه 1/316 ح 990؛ و مسند احمد 5/305.

[2]- بخاری 2/202 ح 709؛ و ابن ماجه 1/316 ح 989.

[3]- آن هم برای یک عمل پاک و نیک خداپسندانه. ماجرا - به روایت مفسران - از این قرار بود که پیامبرج یک روز با یکی از بزرگان قریش داشت صحبت می‌کرد و به اسلام آوردن او امید بسته بود؛ در همان موقع که سرگرم گفتگو با او بود، عبدالله بن ام مکتوم - که قبلاً مسلمان شده بود - آمد و از رسول خدا چیزی پرسید و بر آن اصرار ورزید؛ پیامبر هم دوست داشت که کاش عبدالله این لحظه از تقاضا خودداری می‌کرد تا او به خاطر امیدی که به اسلام این مرد داشت بتواند با وی سخن بگوید؛ و لذا از او روی برگردانید و به دیگری روی آورد. البته عبدالله بن ام مکتوم نابینا بود و این روی گردانیدن پیامبر را هم ندید!!.

[4]- سعدی نیز آن را در باب دوم بوستان به نظم درآورده است:

یکـی در بیـابان سـگی تشنـه یـافـت

 

بــرون از رمــق در حیـاتش نیـافت

کلَه دلـو کرد آن پسنــدیده کیــش

 

چو حَبْل اندر آن بست دستار خویش

به خدمت میـان بسـت و بازو گشاد

 

ســــگ ناتـــوان را دمــی آب داد

خبــر داد پیغمبــر از حــال مــرد

 

که داور گنـاهــان از او عفــو کرد

 

                                                           

                                                           

                                

[5]- بخاری 2/199 ح 703؛ مسلم 1/341 ح (183-467)؛ ابوداود 1/502 ح 794؛ ترمذی 1/461 ح 236؛ نسایی 2/94 ح 823؛ و ابن ماجه 1/316 ح 987.

[6]- بخاری 2/200 ح 704؛ مسلم 1/340 ح (182-466)؛ ابوداود 1/502 ح 795؛ ابن ماجه 1/315 ح 984؛ دارمی 1/322 ح 1259؛ و مسند احمد 4/118.

[7]- بخاری 2/187 ح 694.

[8]- مسلم 1/341 ح (186-468).

[9]- نسایی 2/95 ح 826.