812 ـ (1) عن أبی هریرةَ، قال: کانَ رسول اللَّهِ یَسکُتُ بینَ التَّکبیرِ وبینَ القِراءَةِ إسْکاتَةً. فقلتُ: بأبی أنتَ وأُمی یا رسولَ اللَّهِ! إسْکَاتَکَ بینَ التکبیرِ وبینَ القِراءَةِ ما تقولُ؟ قال: «أقولُ: اللَّهُمَّ باعِدْ بینی وبینَ خطایایَ کما باعَدْتَ بینَ المشرِق والمغرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنی منَ الخَطایا کما یُنقََّى الثَّوْبُ الأبیضُ منَ الدَّنسِ، اللَّهُمَّ اغسِلْ خطایایَ بالماءِ والثلجِ والبَرَد». متفق علیه([1]).
812- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج وقتی در نماز تکبیر (احرام) میگفت، قبل از خواندن فاتحه، لحظهای سکوت میکرد. گفتم: ای رسولخدا ج! پدر و مادرم فدایت، در سکوتی که بین تکبیر و قرائت میکنی، چه میگویی؟ پیامبر ج فرمود: میگویم: «اللهم باعد بینی وبین خطایای کما باعدت بین المشرق والمغرب، اللهم نقنی من الخطایا کما ینقی الثوب الابیض من الدنس، اللهم اغسل خطایای بالماء والثلج والبرد»
پروردگارا! بین من و خطاهایم فاصله بیانداز، همچنانکه بین مشرق و مغرب فاصله انداختی. پروردگارا! مرا از گناهانم پاک کن همچنانکه لباس سفید از چرک و آلودگی پاک میشود. خداوندا! مرا از خطاهایم با برف وآب و تگرگ بشوی (یعنی گناهان و خطاهایم را با رحمت و مغفرت و لطف و کرم خویش به کلی محو و نابود گردان).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: هر لحظه امکان انحراف برای انسان وجود دارد واصولاً وقتی پیامبر ج از شر گناهان، خطاها و معاصی به خدا پناه میبرد، با اینکه پیامبر ج با لطف وکرم الهی و با امدادهای غیبی و سپردن خویشتن به خدا، از هرگونه انحراف، گناه و معصیت بیمه شده بود، ولی بااین حال، لطف وکرم الهی را درخواست میکند و از شرّ گناهان به او پناه میبرد، با این حال، تکلیف ما و دیگر انسانها روشن و مشخص است.
از این حدیث دانسته شده که پیامبر ج گاهی پس از گفتن تکبیر احرام و قبل از قرائت، این دعا را میخواند.
«الدنس»: چرک وآلودگی. «الثلج»: برف. «البرد»: تگرگ و ژاله
مراد از آب و برف و تگرگ، مبالغه در درخواست مغفرت و رحمت خداوند متعاال در محوکردن گناهان است. یعنی خدایا! گناهانم را با انواع مُطَهّـِرات و پاککنندهها و اقسام مغفرت و رحمت و لطف وکرم محو و نابود بساز، و مرا از تمامی گناهان پاک کن.
813 ـ (2) وعن علیٍّ، س، قال: کانَ النبیُّ ج إذا قامَ إلى الصلاةِ ـ وفی روایةٍ: کان إذا افتَتَحَ الصَّلاةَ ـ کبَّرَ، ثمَّ قال: «وَجَّهْتُ وجهِیَ للذی فطَرَ السَّماواتِ والأرضَ حَنیفاً وما أنا منَ المُشرِکینَ إنَّ صَلاتی ونُسُکی ومَحیْایَ ومَماتی لِلَّهِ ربِّ العالمینَ، لا شَریکَ له، وبذلکَ أُمِرْتُ وأنا منَ المسلمینَ. اللَّهُمَّ أنتَ الملِکُ لا إلهَ إلاَّ أنتَ، أنتَ ربِّی وأنا عَبدُکَ، ظَلَمْتُ نَفسی، واعترفتُ بذَنبی، فَاغفِرْ لی ذُنوبی جمیعاً، إنَّه لا یَغفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أنتَ، وَاهدِنی لِأَحسَنِ الأخلاقِ، لا یَهْدی لأحسَنِها إلاَّ أنتَ، واصرِفْ عَنِّی سیِّئَها، لا یصرِفُ عنی سیئَها إلاَّ أنتَ. لبَّیْکَ وسَعْدَیْکَ والخیرُ کُلُّه فی یَدَیْکَ، والشَّرُّ لیسَ إلیکَ، أنا بکَ وإلیک، تبارکت وتعالیتَ، أستغفِرُکَ وأتُوبُ إلیکَ». وإذا رکعَ قال «اللَّهُمَّ لکَ رَکَعْتُ، وبکَ آمَنتُ، ولکَ أسلَمْتُ، خَشَعَ لکَ سَمْعی، وبصَری، ومُخِّی، وعظْمی، وعصَبی». فإذا رفعَ رأسَه قال: «اللَّهُمَّ ربَّنا لکَ الحمدُ مِلْءَ السَّماواتِ والأرضِ وما بَینَهُما، ومِلْءَ ما شِئتَ منْ شیءٍ بَعْد». وإذا سجدَ قال: «اللَّهُمَّ لکَ سَجَدْتُ، وبکَ آمنتُ، ولکَ أسلَمتُ، سَجَدَ وجهی لِلَّذی خلَقه وصوَّرَه، وشقَّ سمعَه وبصرَه، تبارکَ اللَّهُ أحسَنُ الخالِقینَ». ثمَّ یکونُ من أخِرِ ما یقولُ بینَ التَّشَهُّدِ والتَّسلیمِ: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لی ما قَدَّمتُ وما أخَّرتُ، وما أسرَرْتُ وما أعلَنتُ، وما أسرَفتُ، وما أنتَ أعلَمُ به مِنِّی. أنتَ المُقَدِّمُ وأنتَ المُؤَخِّرُ، لا إلهَ إلاَّ أنتَ». رواه مسلم. وفی روایةٍ لِلشَّافِعیِّ: «والشَّرُّ لیسَ إلیکَ، والمَهدِیُّ مَنْ هدَیتَ، أنا بکَ وإلیکَ، لا مَنجَى مِنکَ ولا مَلْجَأَ إلاَّ إلیکَ، تبارکتَ»([2]).
813- (2) علی س گوید: پیامبر ج وقتی که میخواست نماز بخواند ـ و در روایتی دیگر: پیامبر(ص) وقتی که نمازش را شروع میکرد ـ «الله اکبر» میگفت و پس از تکبیر احرام میفرمود: «وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفاً وما انا من المشرکین، ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین، لا شریک له وبذالک اُمرت وانا من المسلمین. اللهم انت الملک لا اله الا انت، انت ربی وانا عبدک، ظلمت نفسی واعترفت بذنبی، فاغفر لی ذنوبی جمیعاً انّه لایغفر الذنوب الا انت واهدنی لأحسن الاخلاق، لایهدی لأحسنها الا انت، واصرف عنی سیئها، لایصرف عنی سیئها الا انت، لبیک وسعدیک والخیرکله فی یدیک، والشر لیس الیک، انا بک والیک، تبارکت وتعالیت، استغفرک واتوب الیک».
«بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است و من از هر راهی جز راه او به کنارم و از زمرهی مشرکان نیستم. نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است، خدا را هیچ شریک و انبازی نیست و به همین دستور داده شدهام و من نخستین مسلمان هستم. پرورگارا! پادشاه همه تویی، و جز تو کسی شایستهی بندگی و بایستهی اطاعت و فرمانبرداری نیست. تو پروردگارم هستی و من بندهات هستم. بر نفس خویش ظلم و ستم روا داشتهام و خویشتن را در معرض زیان و ضرر قرار دادهام و به خطا و گناهم اعتراف میکنم. همهی گناهانم را بیامرز، زیرا جز تو هیچ کسی گناهان را نمیآمرزد و مرا به بهترین و برترین خصلتها و ویژگیهای اخلاقی رهنمون ساز، چرا که جز تو کسی به بهترین اخلاق هدایتگر نیست و از من اخلاق زشت و بد را دور کن، زیرا احدی جز تو اخلاق بد را دور نمیکند.
پروردگارا! لبیک و سعدیک! در خدمتم و برای قبول و اجرای اوامر و فرامین و تعالیم وآموزهها و احکام و دستورات شما آمادگی کامل دارم. پروردگارا! هر نوع خوبی (و بدی) در دست تو است. و شرّ، راهی به درگاه تو ندارد و هیچگاه نتوان از طریق شرّ به تو نزدیک شد و رسید. پناهآوردنم به سوی توست و توفیق طاعتم از فضل توست و بازگشت من به سوی توست و فقط به سوی تو روی میآورم، تو با برکت و والا مقامی، پروردگارا! آمرزش تو را خواهانم و به درگاه تو، توبه میکنم.»
و چون پیامبر ج به رکوع میرفت میفرمود: «اللهم لک رکعت وبک آمنت ولک اسلمت خشع لک سمعی وبصری ومخی وعظمی وعصبی» ترجمه: «پروردگارا! به خاطر رضای تو خم شدهام وسر بر آستان تو نهادهام و به یگانگی و توحید تو ایمان آوردهام و خویشتن را به تو سپردهام، گوشم، چشمهایم، مغز و استخوانم و رگهای وجودم، همه و همه درحضور تو خاشع و فروتن و متواضع و خاضعاند». و هرگاه سرش را از رکوع بلند میکرد، میفرمود: «اللهم ربنا لک الحمد، ملء السموات والارض وما بینهما وملء ما شئت من شیء بعد.» ترجمه: «پرودگارا! حمد و ستایش تو را سزاست، این حمد و ستایش به پری آسمانها و زمین وآنچه بین آن دو است و به پری چیزی که بعد از آنها میخواهی، بینهایت وسیع است».
و وقتی که به سجده میرفت میفرمود: «اللهم لک سجدت وبک آمنت ولک اسلمت، سجد وجهی للذی خلقه وصوره، وشقّ سمعه بصره، تبارک الله احسن الخالقین». ترجمه: «پرودگارا! من برای تو سجده کردهام و به تو ایمان آوردهام و خویشتن را به تو سپرده و مطیع و منقاد اوامر و فرامین و تعالیم وآموزههای تو شدهام، صورت و رخسار ناچیزم، سجده و شکر آن آفریدگاری را بجای میآورد که او را از نیستی به هستی آورد و بدو شکل بخشید و سر و سامان و نظم و نظام و معتدل و متناسبش ساخت، وگوش و چشم در آن آفرید. والا مقام مبارک یزدان است که بهترین اندازه گیرندگان و سازندگان است».
آنگاه در پایان نماز، در بین تشهد (التحیات) و سلام، میفرمود: «اللهم اغفرلی ما قدمت وما اخرت وما اسررت وما اعلنت وما اسرفت وما انت اعلم به منّی. انت المقدم وأانت المؤخر، لا اله الا انت» ترجمه: «پروردگارا! آنچه از لغزشها را پیش فرستادم وآنچه واپس افکندهام وآنچه نهان داشتهام و آشکار گردانیدم، گناه و نادانی و زیادهروی مرا در کارم وآنچه تو به آن از من داناتری، برایم ببخشای، و مرا زیر چتر رحم و کرم و عفو و بخشش خویش قرار بده، مقدِّم (جلو برنده) و مؤخِّر (عقب برگرداننده) تویی (یعنی تو هر کسی را که بخواهی رتبهاش را بالا و والا میگردانی و به درجات والای بهشت میرسانی و هرکس را بخواهی پائین میکشی و خوار میداری و به درکات پست دوزخ میکشانی) و براستی جز تو دیگر معبودی نیست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است و در روایتی دیگر از شافعی پس از «و الشّر لیس الیک» این عبارت نیز آمده است]: «و الشر لیس الیک، والمهدی من هدیت، انا بک والیک، لامنجی منک ولا ملجأ الا الیک، تبارکت». ترجمه: «و شر، راهی به درگاه تو ندارد و هیچگاه نتوان از طریق شر به تو نزدیک شد و رسید. هدایت شده آن است که تو هدایت و رهنمودش سازی و به مقصد رسانی، پناه آوردنم به سوی توست و توفیق طاعتم از فضل توست و بازگشت من به سوی توست و فقط به سوی تو روی میآورم. هیچ رستگاری و نجاتی از عذاب و قهر تو و هیچ تکیهگاه و پناهگاهی جز به سوی تو نیست. (ناجی و پناهگاه همگان تویی). تو با برکتی».
شرح: امام مسلم این حدیث را در سلسلهی احادیث نماز تهجد ذکر کرده است، از اینرو مشخص میشود که روش معمول و متداول و دائمی پیامبر ج در نمازهای فرضِ روزمره، اینگونه نبوده است بلکه گاهی اوقات در نمازهای فرض، آن هم در صورتی که باعث اذیت وآزار مردم نشود، این دعاها را میخواند، زیرا پیامبر ج پیوسته جانب تیسیر وآسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر و عسر و حرج ترجیح میداد و مبنای کارش بر سهولت وآسانگیری بود.
بنابراین اگر مقتدیها با خواندن این اذکار و اوراد و دعاها، در زحمت و مشقت قرار نمیگرفتند و موجبات سختی و مشقت بیماران، پیران و دیگر مردم فراهم نمیشد، امام میتواند این دعاها را در نمازهای فرض بخواند.
و حداقل نمازگزاران میتوانند، این دعاهای روحبخش و تعالیآفرین را در نمازهای نفل و سنّت بخوانند و از این نعمت بزرگ و ثواب سترگ و پاداش بیکران الهی، بهرهمند شوند.
814 ـ (3) وعن أنسٍ: أنَّ رجلاً جاءَ فَدَخَلَ الصَّفَّ، وقدْ حَفَزَه النَّفَسُ، فقال: اللَّهُ أکبرُ، الحمدُ لِلَّهِ حمداً کثیراً طیّباً مُبارکاً فیه. فَلَمَّا قضى رسولُ اللَّهِ صلاته قال: «أیُّکم المُتَکَلِّمُ بالکلِماتِ؟» فأَرَمَّ القومُ. فقال: «أَیُّکُم المُتَکَلِّمُ بالکلِماتِ؟» فأَرَمَّ القومُ. فقالَ: «أَیُّکم المتکلمُ بها؟ فإنَّه لم یَقُلْ بأساً». فقال رجلٌ: جئتُ وقد حفَزَنی النَّفَسُ فقُلتُها. فقال: «لقدْ رأیتُ إثنَی عَشَرَ مَلَکاً یَبتَدِرونها، أیُّهُمْ یرفَعُها». رواه مسلم([3]).
814- (3) انس س گوید: مردی به مسجد آمد و شتابزده و نَفس نَفسکنان وارد صف نماز جماعت شد و گفت: «الله اکبر، الحمدلله حمداً کثیراً طیّباً مبارکاً فیه» [خدا بزرگ است، حمد و ستایش خدا را سزاست، ستایشی زیاد، خوب و مبارک]
چون پیامبر ج نمازش را گزارد، فرمود: کدام یک از شما گویندهی کلمات بود؟ پس همهی قوم خاموش و ساکت شدند. بار دیگر پیامبر ج پرسید: کدام یک از شما گویندهی این کلمات بود؟ باز هم قوم خاموش شدند. برای بار سوم پیامبر ج پرسید: کدام یک از شما گویندهی این کلمات بود؟ براستی او سخنی را نگفته تا موجب اثم وگناه شود.
مردی از جای برخاست و گفت: من شتابزده و باعجله و نَفس نَفسکنان به مسجد آمدم و وارد صف شدم وآن کلمات را گفتم. پیامبر ج فرمود: بیگمان دوازده فرشته را دیدم که به خاطر بالابردن ثواب و پاداش این کلمات به سوی پروردگار، شتاب و عجله میکردند و بر یکدیگر پیشدستی مینمودند تا ببینند کدام یک بالا بردن ثواب و پاداش این کلمات را به جانب خدا به عهده میگیرند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«حفزه النفس»: به خاطر دویدن برای نماز، آن مرد را نفس، سخت در مشقت و خستگی انداخت.
«أرمّ القوم»: قوم خاموش و ساکت شدند. «لم یقل بأساً»: سخن نامربوط و بدی را نگفته است که موجب گناه و معصیت شود.
«یبتدرونها»: فرشتگان در بالا بردن ثواب کلمات، شتاب میکردند و بر یکدیگر پیشدستی مینمودند.
815 ـ (4) عن عائشةَ، ل، قالتْ: کانَ رسولُ اللَّهِ ج إذا افتَتَحَ الصَّلاةَ قال: «سُبحانکَ اللَّهُمَّ وبِحَمدِکَ، وتبارکَ اسمُکَ، وتعالى جَدُّکَ، ولا إلهَ غَیرُکَ». رواه الترمذی، وأبو داود([4]).
815- (4) عایشه ـ ل ـ گوید: هنگامی که پیامبر ج میخواست نماز را شروع کند، دعای استفتاح را میخواند و میفرمود: «سبحانک اللهم وبحمدک وتبارک اسمک وتعالی جدک ولا اله غیرک»، «پروردگارا! تو منزهی (از آنچه کافران در دنیا میگویند) و من پاکی و حمد و ستایش تو را بیان میدارم. نامت بسیار بابرکت و شأن و جایگاهت بسی والاست. و جز تو کسی شایستهی عبادت و بندگی نیست و تنها تو معبود بر حق هستی».
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
816 ـ (5) ورواه ابنُ ماجة عنْ أبی سعیدٍ. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ لا نعرِفُه إلاَّ منْ [حدیثِ] حارِثةَ، وقد تُکُلِّمَ فیه منْ قِبَلِ حِفظِه([5]).
816- (5) و همین حدیث را ابنماجه از «ابو سعید» روایت نموده است. و ترمذی گفته: این حدیثی است که ما آن را جز از روایت «حارثه» نمیشناسیم که پیرامون ضبط و حفظ وی نیز از سوی بزرگان عرصهی روایت و درایت سخنها گفته شده است.
شرح: از این حدیث و احادیثی دیگر که از حضرات علی، عایشه، عبدالله بن مسعود، جابر، جبیربن مطعم وابن عمر ش روایت شدهاند، دانسته میشود که پیامبر ج گاهی پس از تکبیر احرام، «سبحانک اللهم» را میخواند و از حدیث ابوهریره س [شماره 812] معلوم شد که ایشان پس از تکبیر شروع نماز، دعای «اللهم باعد بینی وبین خطایای کما باعدت بین المشرق...» را میخواند، و از حدیث حضرت علی[شماره 813] مشخص شد که ایشان گاهی اوقات پس از تکبیرتحریمه، دعای «وجهت وجهی للذی فطرالسموات والارض...» را میخواند.
لذا خواندن تمام این دعاها از پیامبر ج ثابت است و نمازگزار میتواند هر کدام را که برایش آسانتر، سبکتر و بهتر است، انتخاب کند و پس از تکبیر تحریمه بخواند، چرا که خواندن دیگر دعاها غیر از «سبحانک اللهم» نیز جایز است.
817 ـ (6) وعن جُبَیرِ بنِ مُطْعِمٍ، أنَّه رأى رسولَ اللَّهِ یُصَلِّی صلاةً قال: «اللَّهُ أکبرُ کبیراً، اللَّهُ أکبرُ کبیراً، اللَّهُ أکبرُ کبیراً، والحمدُ لِلَّهِ کثیراً، والحمدُ لِلَّهِ کثیراً، والحمدُ لِلَّهِ کثیراً، وسبُحانَ اللَّهِ بُکرَةً وأصیلاً» ثَلاثاً، «أعوذُ باللَّهِ منَ الشَّیطان، مِنْ نَفْخِه ونَفْثِه وهَمْزِه». رواه أبو داود، وابنُ ماجة؛ إلاَّ أنَّه لم یذکر: «والحمدُ لِلَّهِ کثیراً»، وذَکَرَ فی آخره: «مِنَ الشَّیطانِ الرجیم». وقال عَمْرِو بنِ مُرَّةَ، س: نفخُه: الکِبرُ، ونفثُه: الشِعرُ، وهمزُه: المُوتَة([6]).
817- (6) از جبیربن مطعم س روایت شده است که گفت: پیامبر ج را دیدم که نمازی (از نمازهای فرض یا نفل) میخواند (و پس از تکبیر احرام) سه بار «الله اکبر کبیراً»، سه بار «الحمد لله کثیراً» و سه بار «و سبحان الله بکرة واصیلاً» گفت و در ادامه از شر شیطان به خدا پناه برد و فرمود: «اعوذ بالله من الشیطان من نفخه ونفثه وهمزه».؛ «از کبر و خودخواهی و سحر و جادو و وسوسهی شیطان به خدا پناه میبرم».
[این حدیث را ابوداود روایت نموده و ابنماجه نیز این حدیث را روایت کرده، ولی عبارت «والحمدلله کثیراً» را ذکر نکرده و در آخر حدیث به جای «الشیطان»، «الشیطان الرجیم» نقل کرده است].
و «عمرو بن مرّة» (که یکی از رجال سلسله و سند این حدیث است) گوید:
مراد از «نفخه» کبر و خودپسندی شیطان، و منظور از «نفثه»، شعر (البته شعر مذموم و قبیح)، و مراد از «همزه»، جنون و دیوانگی است.
818 ـ (7) وعن سَمُرَةَ بن جُندبٍ: أنَّه حفِظَ عن رسولِ الله ج سَکتَتَین: سکتةً إذا کبَّر، وسکتةً إذا فَرَغَ من قراءَة ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ﴾، فَصَدَّقه أُبیُّ بنُ کعب. رواه أبو داود. وروى الترمذیُّ، وابنُ ماجة، والدارمیُّ نحوَه([7]).
818- (7) از سمرة بن جندب س روایت است که گفت: وی از پیامبر ج دو سکته (دو خاموشی) به خاطر دارد: یکی پس از گفتن تکبیر احرام، و دیگری هرگاه از قرائت ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾ فارغ میشد.
و «ابن ابی مالک» نیز «سمرة» را تأیید و تصدیق کرد.
[این حدیث را ابوداود روایت نموده است. و ترمذی، ابنماجه و دارمی نیز به معنای آن روایت کردهاند].
شرح: «سکته»: یک بار خاموشی. البته باید دانست که مراد از «سکته» در این حدیث «عدم جهر و بلندنخواندن» است نه سکوت مطلق.
«سکتة اذا کبّر»: یکی از دو سکته(خاموشی) پس از گفتن تکبیر احرام بود. به اتفاق تمام علماء، پیامبر ج در این سکته، بعد از تکبیر و پیش از قرائت، به آرامی وآهستگی دعای استفتاح (سبحانک اللهم) را میخواند.
«سکتة اذا فرغ من قراءة غیرالمغضوب علیهم»: پیرامون این خاموشی میان علماء و صاحبنطران فقهی اختلافنظر وجود دارد: امام شافعی بر این باور است که پیامبر ج پس از قرائت سورهی فاتحه، اندکی سکوت میکرد، تا مقتدیان سورهی فاتحه را بخوانند. ولی امام ابوحنیفه و امام مالک براین باورند که سکتهی دوم برای گفتن «آمین» یا برای فرق کردن و فاصله انداختن میان فاتحه وسورهی دیگر بود.
819 ـ (8) وعن أبی هریرةَ، قال: کانَ رسولُ الله ج إذا نَهَضَ من الرَّکعَةِ الثَّانیةِ إستَفتَحَ القراءَةَ بِـ { الحمدُ لله ربِّ العالمینَ }، ولمْ یَسکُتْ. هکذا فی «صحیحِ مُسلمٍ»، وذَکَرَهُ الحُمَیْدِیُّ فی افرادِه. وکذا صاحبُ «الجامعِ» عنْ مسلمٍ وحدَه([8]).
819- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر ج وقتی برای رکعت دوم نماز بلند میشد، قرائت را با خواندن «الحمد لله رب العالمین» شروع میکرد و (برای خواندن دعای استفتاح) سکوت نمیکرد.
[این حدیث در صحیح مسلم اینگونه است. و حُمیدی آن را در «افراد مسلم» ذکر کرده است. و نیز نویسندهی «الجامع للاصول» [ابن أثیر] این حدیث را تنها از مسلم روایت نموده است].
820 ـ (9) عن جابرٍ، قال: کانَ النبیُّ ج إذا استَفتَحَ الصَّلاةَ کبَّرَ، ثمَّ قال: «إنَّ صلاتی ونُسُکی ومَحْیایَ ومَماتِی لِلَّهِ ربِّ العالمین، لا شریکَ له، وبذلکَ أُمِرتُ وأنا أوَّلُ المسلمینَ. اللَّهُمَّ اهْدِنی لِأحسنِ الأعمال، وأحسنِ الأخلاقِ، لا یَهْدی لِأحسَنِها إلاَّ أنتَ، وقِنی سَیِّىءَ الأعمال، وسَیِّىءَ الأخلاقِ، لا یَقِی سیِّئَها إلاَّ أنتَ». رواه النسائیُّ([9]).
820- (9) جابر س گوید: پیامبر ج وقتی که نمازش را شروع میکرد، «الله اکبر» میگفت. و پس از تکبیر احرام، میفرمود: «ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله ربّ العالمین، لاشریک له وبذالک امرت وأنا اول المسلمین. اللهم اهدنی لأحسن الاعمال واحسن الاخلاق، لا یهدی لأحسنها الا انت، وقنی سئّ الاعمال وسئّ الأخلاق، لا یقی سیّئها الا انت». ترجمه: «نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خداست که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرهی مماتم شود). خدا را هیچ شریک و انبازی نیست و به همین، دستور داده شدهام و من اولین مسلمانان (در میان امت خود و مخلصترین فرد در میان همهی انسانها، برای خدا) هستم.
پرودگارا! مرا به بهترین کردار، و برترین خصلتها و ویژگیهای اخلاقی رهنمون ساز، چرا که جز تو کسی به بهترین کردار و اخلاق هدایتگر نیست، و مرا از کردار زشت و اخلاق بد، محفوظ و مصون بدار، زیرا کسی جز تو از بدی اخلاق و زشتی کردار، حفظ نمیکند».
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
821 ـ (10) وعن محمَّدِ بن مَسْلمَةَ، قال: إنَّ رسولَ اللَّهِ [کانَ] إذا قامَ یُصَلّی تَطَوُّعاً، قال: «اللَّهُ أکبرُ، وجَّهتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فطرَ السَّماواتِ والأرضَ حَنیفاً، وما أنا منَ المُشرِکینَ». وذکرَ الحدیثَ مثلَ حدیثِ جابرٍ، إلاَّ أنَّه قال: «وأنا مِنَ المسلمینَ». ثمَّ قال: «اللَّهُمَّ أنتَ الملِکُ، لا إلهَ إلاَّ أنتَ، سُبحانکَ وبِحَمدِکَ». ثمَّ یقرأُ. رواه النسائیُّ([10]).
821- (10) محمدبن مسلمه س گوید: پیامبر ج وقتی که میخواست نماز نفل بخواند، میفرمود: «الله اکبر، وجّهت وجهی للذی فطرالسموات والارض حنیفاً وما أنا من المشرکین»، و بقیهی حدیث را مانند حدیث جابر س [شماره820] ذکر کرد، جز اینکه به عوض عبارت «وأنا اول المسلمین»، «و أنا من المسلمین» روایت نمود.
سپس پیامبر ج در ادامه فرمود: «اللهمّ انت الملک، لا اله الا انت، سبحانک وبحمدک»، «پروردگارا! پادشاه همه تویی، جز تو کسی شایستهی بندگی و بایستهی اطاعت و فرمانبرداری نیست و تو معبود بر حق هستی، پروردگارا! تو پاک و منزهی ـ ازآنچه کافران و مشرکان و چندگانهپرستان میگویند ـ و من پاکی و تقدیس و حمد و ستایش تو را بیان میکنم،» آنگاه پس از فراغت از خواندن این دعا، پیامبر ج مشغول به قرائت شد.
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
[1]- بخاری 2/227 ح 744، مسلم 1/419 ح (147-598) و لفظ حدیث از بخاری است، ابوداود 1/493 ح 781، نسایی 1/50 ح 60، ابن ماجه 1/264 ح 805، دارمی 1/313 ح 1244، مسند احمد 2/231.
[2]- مسلم 1/534 ح (201-771)، ابوداود 1/481 ح 760 و ابوداود به عوض «و انا من المسلمین» عبارت «و انا اول الـمسلمین» ذکر کرده است.، ترمذی 5/452 ح 3421 و روایت «کان اذا افتتح الصلاة ...» را مسلم در صحیحش 1/536 ح (202-771) و نسایی تا عبارت «استغفرک و اتوب الیک» در سننش 2/129 ح 897 روایت کرده است.، امام شافعی نیز روایت خود را در کتاب «الام» نقل کرده است.
[3]- مسلم 1/419 ح (149 – 600)، ابوداود 1/485 ح 763، نسایی 2/132 ح 901، مسنداحمد 3/106.
[4]- ابوداود 1/491 ح 776، ترمذی 2/11 ح 243 و قال: حدیث عایشة لا نعرفه الا من هذالوجه و حارثه قد تکلم فیه من قبل حفظه»، ابن ماجه 1/265 ح 806.
[5]- ابن ماجه به روایت از ابوسعید خدری 1/264ح 804.
[6]- ابوداود 1/486 ح 764، ابن ماجه 1/265 ح 807 و ابن ماجه عبارت «اللهم انی اعوذ بک من الشیطان الرجیم» را نیز ذکر کرده است.، مسنداحمد 4/80.
[7]- ابوداود 1/492 ح 779، ترمذی 2/30 ح 251، ابن ماجه 1/275 ح 844، دارمی 1/313 ح 1243 نیز نظیر این حدیث را نقل کردهاند، مسنداحمد 5/7.
[8]- مسلم 1/419ح (148-599).
[9]- نسایی 2/129 ح 896.
[10]- نسایی 2/131 ح 898.
790 ـ (1) عن أبی هریرة [س]: أن رَجُلاً دخلَ المسجدَ ورسولُ اللَّهِ جالِسٌ فی ناحیة المسجدِ، فَصَلّى، ثمَّ جاءَ فَسَلَّم علیه. فقالَ له رسولُ الله ج: «وعلَیکَ السَّلامُ، إرْجِعْ فَصَلِّ، فإنَّکَ لم تُصَلِّ». فَرَجَعَ فصَلّى، ثمَّ جاءَ، فَسَلَّم. فقال: «وعلیکَ السَّلامُ، أرجعْ فصلِّ، فإنَّکَ لم تُصلِّ». فقال فی الثالثةِ ـ أو فی التی بعدَها ـ: عَلِّمنی یا رسولَ الله! فقال: «إذا قُمتَ إلى الصَّلاةِ فأسْبِغِ الوُضُوءَ، ثمَّ اسْتَقبِل القِبلَةَ، فَکبِّرْ، ثمَّ إقرَأْ بما تیَسَّرَ معکَ منَ القرآن، ثمَّ ارْکعْ حتى تَطمَئِنَّ راکعاً، ثمَّ ارفع حتى تستَویَ قائماً، ثمَّ اسجُدْ حتى تَطمَئِنَّ ساجداً، ثمَّ ارفعْ حتى تطمئنَّ جالساً، ثمَّ اسجُدْ حتى تطمئنَّ ساجداً، ثمَّ ارفعْ حتى تطمئنَّ جالساً». ـ وفی روایة: «ثمَّ ارفعْ حتى تستَویَ قائماً، ثمَّ افعلْ ذلکَ فی صلاتِکَ کُلِّها» ـ. متفقٌ علیه([1]).
790- (1) ابوهریره س گوید: مردی وارد مسجد شد در حالیکه پیامبر ج در گوشهای از مسجد نشسته بود. آن مرد نماز خواند و پس از آن جلو آمد و به پیامبر ج سلام کرد. پیامبر ج با «علیک السلام» جواب سلام او را داد (و چون دید که این فرد، با طمأنینه و تأنی سورهی فاتحه را نخواند و با آرامش و طمأنینه رکوعها و سجدهها را که از ارکان نمازاند، انجام نداده بود) فرمود: بازگرد و دوباره نماز بخوان، زیرا که تو هنوز نماز نخواندهای.
آن مرد رفت و همانگونه که پیشتر نماز گزارده بود، نماز خواند. سپس آمد و به پیامبر ج سلام کرد. پیامبر ج به او جواب داده و فرمود: برگرد نمازت را بخوان چون تو نماز نخواندهای (تا سه بار این حالت تکرار شد) آن مرد در مرحلهی سوم ــ یا چهارم ــ گفت: نماز را به من یاد بده، ای رسولخدا ج! (سوگند به خدا، چیزی بهتر از این نمیدانم)!
پیامبر ج فرمود: هرگاه خواستی نماز بخوانی، خوب و کامل وضو بگیر، سپس رو به قبله تکبیر (الله اکبر) بگو، آنگاه آنچه برایت از خواندن قرآن ممکن است بخوان. سپس رکوع را بجای آور تا اینکه در هنگام رکوع بدنت بیحرکت گردد وآرام گیرد آنگاه از رکوع بلند شو تا اینکه خوب بایستی و قدت راست و بیحرکت شود، پس از آن به سجده برو تا در سجده آرام گیری و بدنت از حرکت باز ایستد، سپس سرت را از سجده بردار تا اینکه به حالت نشسته، آرام گیری.
ـ و در روایتی دیگر آمده است: ــ پس از آن از سجدهی دوم بلند شو تا اینکه خوب بایستی و قدت راست و بیحرکت شود، و این عملیات را در تمام رکعتهای نمازت به اجراء در بیاور.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث دانسته میشود که برای انسان مسلمان، شایسته است که در نماز، خشوع جسمانی و خشوع قلبی و روحانی را رعایت کند و اندام بدن خویش را در نماز از حرکت باز نگاه دارد و بوسیلهی بازی با اندام از نماز و خشوع و خضوع آن، غافل نماند و روباهآسا به این طرف وآن طرف نگاه نکند و همچون خروس، نوک نزند و خیلی سریع و تند به رکوع و سجده نیز نپردازد، بلکه همانگونه که خداوند ﻷ تشریع فرموده است، نماز را با تمامی ارکان و حدّ و حدود و شرایط و لوازم وآداب و سنن و فرائض و واجبات، ادا نماید چرا که نمازخواندن، تنها در صورتی باعث آمرزش گناهان و پاکشدن از پلیدیها میگردد که انسان مسلمان آن را با شروط و ارکان وآداب و حدودی که دارد به طور کامل انجام دهد.
و مسلمان نمازگزار باید بداند که در نماز با خداوندﻷ به گفتگو میپردازد و باید در هر حرکتی از حرکات نماز، و در هر وقتی از اوقات آن، و در هر رکنی از ارکان آن، حضور قلب داشته باشد و با طمأنینه و تأنی به انجام رکوع و سجود و دیگر ارکان نماز بپردازد؛ از این رو نمازگزارانی که تمامی هم و قصد آنان این باشد که از نماز فارغ شوند و از آن رهایی یابند وآن را بار سنگینی بر دوش خود احساس کنند، اینگونه نمازخواندن که بسرعت پایان مییابد و بدون اینکه رکوع و سجود آن به طور کامل و با خشوع و طمأنینه ادا گردد در کمترین وقت ممکن، تمام میشود، مورد قبول درگاه خداوند متعال نخواهد بود، بلکه نماز به این کیفیت چنانکه در حدیث آمده است، سیاه و تاریک بسوی آسمان بالا میرود و به نمازگزار گفته میشود: «ضیعک الله کما ضیعتنی».«خداوند تو را تباه گرداند، همانگونه که تو مرا تباه گردانیدی».
791 ـ (2) وعن عائشةَ، قالتْ: کانَ رسولُ اللَّهِ ج یَستَفتِحُ الصَّلاةَ بالتکبِیرِ، والقِراءَةَ بـ (الحمدُ للَّهِ ربِّ العالمینَ). وکانَ إذا رکعَ لم یُشخِصْ رأسَه، ولمْ یُصَوِّبْه؛ ولکنْ بینَ ذلکَ. وکانَ إذا رفعَ رأسَه مِنَ الرُّکوعِ لمْ یسجُدْ حتى یستویَ قائماً. وکانَ إذا رفعَ رأسَه منَ السَّجدةِ لم یسجدْ حتى یستویَ جالساً. وکانَ یقولُ فی کُلِّ رکعتَین أَلتَّحِیَّةَ. وکانَ یَفرُشُ رِجلَهُ الیُسْرى، ویَنصِبُ رجلَه الیُمنى. وکانَ ینهى عنْ عُقْبَةِ الشَّیطانِ، وینهى أنْ یَفتَرِشَ الرَّجُلُ ذراعَیه افتِراشَ السَّبُعِ. وکانَ یختِمُ الصَّلاةَ بالتَّسلِیمِ. رواه مسلم([2]).
791- (2) عایشه ـ ل ـ گوید: رسولخدا ج نماز را با تکبیر (الله اکبر)، و قرائت را با «الحمد لله رب العالمین» شروع میکرد و وقتی به رکوع میرفت، سرش را نه بلند میکرد و نه به زیر میافکند، بلکه در حدی وسط قرار میداد، و هرگاه سرش را از رکوع بر میداشت تا وقتی که قدش خوب راست و بیحرکت نمیشد، به سجده نمیرفت، و چون سرش را از سجده برمیداشت تا وقتی که بحالت نشسته، آرام نمیگرفت، به سجدهی دوم نمیرفت و بعد از هردو رکعت «التحیات» میخواند و در موقع «تشهد» پای چپ را پهن و پای راستش را (روی زمین و با رو به قبله نمودن انگشتان آن) نصب میکرد و از نشستن مانند«عقبهی شیطان» نهی میکرد و نیز از اینکه نمازگزار در حال سجد، دو بازوی دست خویش را بر زمین بگذارد بسان درندگان که بازوی خود را بر زمین گسترانیده و دراز میکشند، نهی فرمود، و پیامبر ج نماز را با تسلیم (با گفتن «السلام علیکم ورحمةالله») پایان میرساند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«عقبة الشیطان»: حالتی است که شخص بر باسن بنشیند و دو ساق پا را راست بدارد و دو دست را پشت سر گذارد.
792 ـ (3) وعن أبی حُمَیدٍ الساعِدیِّ، قال فی نَفَرٍ منْ أصحابِ رسولِ اللَّهِ: أنا أحفَظُکُم لِصَلاةِ رسولِ الله ج: رَأیتُه إذا کَبَّرَ جَعَلَ یدیْه حِذاءَ مَنْکِبَیه، وإذا رکعَ أمْکَنَ یدیه مِن رُکبَتَیه، ثمَّ هَصَرَ ظهرَه، فإذا رفعَ رأسَه إستَوى حتى یَعُودَ کُلُّ فَقَارٍ مکانه، فإذا سجدَ وَضَعَ یَدَیه غیرَ مُفتَرِشٍ ولا قابِضهُما، واستَقبَلَ بأطرافِ أصابعِ رجلَیه القِبْلةَ، فإذا جلسَ فی الرَّکعَتَینِ جلسَ على رِجلِه الیُسرى ونَصَبَ الیُمنى، فإذا جَلَسَ فی الرکعةِ الآخِرَةِ قدَّمَ رجلَه الیُسرى ونصبَ الأخرى، وقعَدَ على مَقْعَدَتِه. رواه البخاریّ([3]).
792- (3) ابوحمید ساعدی س در حضور جمعی از یاران پیامبر ج گفت: من کیفیت و چگونگی نماز رسولخدا ج را از همهی شما بیشتر به خاطر دارم. پیامبر ج را دیدم که چون تکبیر (الله اکبر برای شروع نماز) گفت، دستهای خود را برابر شانهها رسانید و وقتی به رکوع رفت، دو زانوی خویش را با دو دستش محکم گرفت، سپس پشت خویش را خوب خم کرد و هموار ساخت، و چون سرش را از رکوع بالا آورد، چنان راست ایستاد که هریک از مهرههای پشت در جای خود قرار گرفت.
و وقتی که به سجده میرفت، دستهایش را روی زمین میگذاشت بدون اینکه آنها را بر زمین پهن یا به پهلوها جمع کند (بلکه هردو دست خویش را به جلو برده و برابر با صورت خود، در سمت راست و چپ قرار میداد و هردو بازوی خود را از زمین و از پهلوها دور میداشت) و نوک انگشتان پایش را رو به قبله میکرد.
و وقتی بعد از رکعت دوم مینشست، روی پای چپش مینشست و پای راستش را نصب میکرد (که آن را «جلسهی افتراش» میگویند) و وقتی در رکعت آخر مینشست، پای چپ را زیر پای راستش میبرد و پای راستش را نصب میکرد و روی نشیمنگاهش مینشست (که آن را «توَرُّک» میگویند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
«حذاء»: برابر «هصر»: خم کرد «فقار»: مهرههای پشت
793 ـ (4) وعن ابنِ عمرَ ب، أنَّ رسولَ اللَّهِ ج کانَ یرفعُ یدیه حَذْوَ مَنکِبَیْه إذا افتَتَحَ الصَّلاةَ، وإذا کبَّرَ لِلرُّکُوعِ، وإذا رفعَ رأسَه منَ الرکوعِ رفعَهُما کذلکَ، وقال: «سَمِعَ اللَّهُ لمنْ حَمِدَه، ربَّنا لکَ الحَمْدُ». وکانَ لا یفعلُ ذلکَ فی السُّجود. متفقٌ علیه([4]).
793- (4) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج وقتی شروع به نماز میکرد، دستهایش را تا مقابل شانههایش بلند میکرد و هنگام تکبیرگفتن برای رکوع نیز دستهایش را بلند مینمود و وقتی که از رکوع بر میخاست، دستهایش را تا مقابل شانههایش بلند میکرد و میگفت: «سمع الله لمن حمده، ربنا لک الحمد»، و به هنگام سجده رفتن و برخاستن از آن، دستها را بلند نمیکرد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«حذومنکبیه»: دستهایش را تا مقابل هردو شانهاش بلند میکرد به نحوی که کف دو دست در مقابل دوشانه و سر انگشتان بلندش، در برابر قسمت بالای گوشها، وانگشتان کوتاهش، در برابر قسمت پائین گوشهایش قرار میگرفت.
794 ـ (5) وعن نافع: أنَّ ابن عمر کان إذا دَخلَ فی الصَّلاةِ کبَّرَ ورَفَعَ یَدَیْهِ، وإذا رَکَعَ رَفعَ یدیْهِ، وإذا قال: سَمِعَ اللَّهُ لمَنْ حمِدَهُ؛ رَفع یدیْه، وإذا قامَ من الرَّکعَتَین رفع یدیْه. ورَفَع ذلک ابنُ عمر إلى النبیِّ. رواهُ البخاری([5]).
794- (5) از نافع روایت است که گفت: ابن عمرـ ب ـ وقتی شروع به نماز میکرد، «الله اکبر» میگفت و دستهایش را بلند میکرد و وقتی که به رکوع میرفت، دستهایش را بلند میکرد. و وقتی که «سمع الله لمن حمده» میگفت، نیز دستهایش را بلند میکرد و وقتی که از دو رکعت (برای رکعت سوم) بلند میشد، دستهایش را بلند میکرد، وابن عمر ـ ب ـ این حدیث را به پیامبر ج نسبت داده است.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
795 ـ (6) وعن مالکِ بنِ الحُوَیْرِث، قال: کانَ رسولُ الله ج إذا کبَّرَ رَفعَ یدَیْه حتى یُحاذیَ بهما أُذُنَیْه، وإذا رَفعَ رأسَهُ من الرُّکوعِ فقال: سمعَ اللَّهُ لمَنْ حمِدَه؛ فعَلَ مثلَ ذلک. وفی روایة: حتى یُحاذیَ بهما فُروعَ أُذُنَیْه. متفَقٌ علیه([6]).
795- (6) مالک بن حویرث س گوید: پیامبر ج هرگاه نماز میخواند و برای شروع نماز، تکبیر(الله اکبر) میگفت، دستهایش را تا مقابل گوشهایش بلند میکرد، و وقتی که سرش را از رکوع بلند میکرد و «سمع الله لمن حمده» میگفت نیز همین کار را انجام میداد (یعنی دستهایش را تا مقابل گوشهایش بلند میکرد). و در روایتی آمده است: پیامبر ج دستهایش را بالا میبرد بطوری که آنها را در کنار گوشهایش قرار میداد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
796 ـ (7) وعنه، أنه رأى النبیَّ ج یُصَلِّی، فإذا کان فی وِتْرٍ من صلاته لم یَنهَضْ حَتى یَسْتَویَ قاعِداً. رواه البخاری([7]).
796- (7) از مالک بن حویرث س روایت است که گفت: پیامبر ج را دیدم که نماز میخواند و هنگام خواندن رکعات فرد نمازش (مانند رکعت اول و سوم) تا به صورت کامل نمینشست، بلند نمیشد (یعنی برای یک لحظه پس از سجدهی دوم، در رکعت اول و سوم مینشست).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
797 ـ (8) وعن وائلِ بن حُجْرٍ: أنهُ رأى النبیَّ ج رفعَ یدیْه حینَ دَخَلَ فی الصَّلاة، کَبَّرَ ثُمَّ التَحَفَ بثَوْبِه، ثمَّ وَضَعَ یَدَهُ الیُمْنى على الیُسرى، فلما أرادَ أنْ یَرکَعَ أَخرَجَ یدَیه منَ الثَّوبِ، ثمَّ رَفعَهُما وَکبَّرَ فَرَکَعَ، فلما قالَ: «سمعَ اللَّهُ لمنْ حَمدَه» رَفعَ یدیه، فلما سَجَد، سجدَ بینَ کَفَّیْه، رواه مسلم([8]).
797- (8) از وائل بن حجر س روایت است که گفت: پیامبر ج را دیدم که چون خواست نمازش را شروع کند، دستهایش را هنگام گفتن (تکبیرة الاحرام) بلند کرد و «الله اکبر» گفت، سپس (به علت سرما) دستهای خویش را به جامه خود پیچید، آنگاه دست راستش را بر دست چپ قرار داد و وقتی خواست به رکوع برود، دستهایش را از جامهی بیرون آورد وآنها را بلند کرده و«الله اکبر» گفت و به رکوع رفت. و چون «سمع الله لمن حمده» گفت، باز هم دستانش را بلند کرد و هرگاه به سجده میرفت، سرش را بین دو کف دستش قرار میداد، یعنی میان دو کف دستش سجده میکرد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «التحف بثوبه»: یعنی پیامبر ج در وقت گفتن تکبیر تحریمه، دستانش را از آستین بیرون آورد و چون از گفتن تکبیر فارغ گشت، دوباره دستانش را در آستین داخل کرد و دست راستش را بر دست چپش گذاشت. و احتمال دارد که پیامبر ج بعلت سرما، دستانش را در جامه پیچیده باشد.
798 ـ (9) وعن سهلِ بنِ سعدٍ، قال: کانَ الناسُ یُؤْمَرونَ أنْ یَضَعَ الرَّجُلُ الیَدَ الیُمنى على ذِراعِهِ الیُسرى فی الصَّلاة. رواه البخاری([9]).
798- (9) سهل بن سعد س گوید: به مردم فرمان داده میشد تا شخص در نماز، دست راست خویش را بر دست چپش بگذارد.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
«ذراع»: فاصلهی آرنج شخص تا سر انگشت میانی دست.
799 ـ (10) وعن أبی هریرةَ، قال: کانَ رسولُ الله ج إذا قامَ إلى الصَّلاةِ یُکَبِّرُ حینَ یقومُ، ثمَّ یُکَبِّرُ حینَ یَرکَعُ، ثمَّ یقول: «سَمِعَ اللَّهُ لمِنْ حَمِدَه» حینَ یَرفَعُ صُلْبَه من الرکعةِ، ثمَّ یقولُ وهو قائمٌ: «رَبَّنا لکَ الحَمْد» ثمَّ یُکَبِّر حینَ یهوی، ثم یُکَبِّر حینَ یَرفَعُ رأسَه، ثم یُکَبِّرُ حینَ یَسجُدُ، ثمَّ یُکبِّرُ حینَ یرفعُ رأسَه، ثمَّ یفعلُ ذلک فی الصَّلاةِ کُلِّها حتى یَقضِیَها، ویُکبِّرُ حینَ یقومُ من الثنتینِ بعدَ الجُلُوس. متفقٌ علیه([10]).
799- (10) ابوهریره س گوید: پیامبر ج وقتی که میخواست نماز بخواند، هنگامی که میایستاد، میفرمود: «الله اکبر» سپس وقتی به رکوع میرفت «الله اکبر» میگفت، و هنگام بلندشدن از رکوع میفرمود: «سمع الله لمن حمده» و وقتی راست میایستاد، میفرمود: «ربنا لک الحمد» سپس وقتی برای سجدهی اول فرود میآمد، میفرمود: «الله اکبر» و وقتی سرش را از سجدهی اول بلند میکرد، میفرمود: «الله اکبر» و وقتی به سجدهی دوم میرفت، میفرمود «الله اکبر» و وقتی سرش را بلند میکرد، میفرمود: «الله اکبر» سپس این کار را تا پایان نمازش انجام میداد (یعنی تکبیرها را در تمام رکعات نماز تکرار میکرد و در هر پایینآمدن و بلندشدنی در نماز، و در هر انتقال از رکنی به رکن دیگر، تکبیر میگفت) و پیامبر ج پس از تشهد اول، هنگام بلندشدن به رکعت سوم نیز تکبیر (الله اکبر) میگفت.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث بیانگر این حقیقت است که در هر پایینآمدن و بلندشدنی در نماز، و در هر انتقال از رکنی به رکن دیگر، باید تکبیر (الله اکبر) گفته شود بجز رکوع که به جای تکبیر، «سمع الله لمن حمده ربنا لک الحمد» در آن گفته میشود.
800 ـ (11) وعن جابرٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «أفضَلُ الصَّلاةِ طُولُ القُنُوتِ». رواه مسلم([11]).
800 ـ (11) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: بهترین و برترین نماز، نمازی است که از خشوع و خضوع بیشتری برخودار باشد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در شرع مقدس اسلام، «قنوت» دارای چندین معنی است:
1- پیروی و اطاعتکردن از اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی، و توصیهها و سفارشهای قرآنی.
2- خشوع وخضوع.
3- سکوت.
4- قیام.
5- قرائت.
6- ذکر خدا در حال قیام، همراه با خشوع وخضوع.
اگر «قنوت» را به معنای «قیام» بگیریم، این حدیث مطابق با مذهب امام ابوحنیفه است که میفرماید:
«درازی قیام از درازی سجده در نماز بهتر است».
و البته میشود تمام این اقوال را چنین جمع کرد و گفت: که مفهوم حدیث پیامبر ج این است که ای مؤمنان! در نمازهایتان به خشوع و فروتنی تمام بایستید و در هنگام ادای نماز، خیال خانهی ذهنتان را از همهی مشاغل دنیا که قلب را از حضور باز میدارد، خالی کنید و فقط به ذکر و یاد خداوندﻷ مشغول باشید، نه به غیر آن از افکار و اذکار دیگر و به جز آیات قرآنی و دعا و مناجات با حق، بر طبق آنچه شرع مقدس اسلام در نمازها برنامهریزی نموده است، سخن دیگری در نماز نگوئید.
و برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، معنای راجحتر را همان «خشوع و خضوع و تواضع و حضور قلب در نماز» میدانند و میگویند: بهترین و برترین نماز از نظر کیفیت، همان نمازی است که از لحاظ خشوع و خضوع و تواضع و حضور قلب و خشوع جسمانی و قلبی به حدّ اعلی رسیده باشد.
چنانچه وقتی خداوندﻷ، اوصاف و ویژگیهای مؤمنان را بر میشمارد وآنان را میستاید، قبل از هرچیز، انگشت روی نماز میگذارد و میفرماید:
«آنها کسانی هستند که در نمازهایشان خاشعاند.»
در اینجا خداوند ﻷ «اقامهی صلوة»، و یا الفاظ و واژههایی دیگر را نشانهی مؤمنان نمیشمارد، بلکه خشوع وخضوع در نماز را از ویژگیهای آنان میشمارد و به این طرف اشاره میکند که نماز آنها الفاظ و حرکاتی بیروح و فاقد معنا نیست بلکه به هنگام نماز، آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنان پیدا میشود که از غیر او جدا میگردند و به او میپیوندند و چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار میشوند که بر تمام ذرات وجودشان اثر میگذارد و خود را ذرهای میبینند در برابر وجودی بیپایان و قطرهای در برابر اقیانوسی بیکران.
لحظات چنین نمازی، هر کدام برای او درسی است از خودسازی و تربیت انسانی و وسیلهای است برای تهذیب روح و جان.
801 ـ (12) وعن أبی حُمَیْدٍ السَّاعِدی، قالَ فی عَشرَةِ من أصحاب النبی ج: أنا أَعلَمُکُم بصلاةِ رسولِ الله ج. قالوا: فَأعرِضْ قال: کانَ النبی إذا قامَ إلى الصَّلاةِ رفعَ یدَیْه حتى یُحاذِیَ بهما مَنکِبَیْه ثمَّ یکبِّرُ، ثم یقرأُ، ثمَّ یُکَبِّرُ ویَرفَعُ یدیه حتى یُحاذِیَ بِهِما مَنکِبَیه، ثمَّ یَرکَعُ ویَضَعُ راحَتَیهِ عَلى رُکبَتَیْهِ، ثمَّ یَعتَدِلُ فلا یُصَبِّی رَأسَه ولا یُقْنِعُ، ثمَّ یَرفَعُ رأسَه فیقولُ: «سَمِعَ اللَّهُ لمنْ حَمِدَه» ثمَّ یَرفَعُ یدیه حتى یُحاذِی بهِما منکِبیه مُعتَدِلاً، ثمَّ یقولُ: «اللَّهُ أکبرُ»، ثمَّ یَهْوی إلى الأرض ساجِداً، فَیُجافی یدیه عنْ جَنْبَیهِ، ویَفتَحُ أصابِعَ رِجْلَیْه، ثمَّ یرفعُ رأسَه ویَثْنِی رِجْلَه الیُسْرى فَیَقْعُدَ علیها، ثمَّ یَعتَدِلُ حتى یرجِعَ کُلُّ عَظمٍ فی موضعِه مُعتدِلاً، ثمَّ یسجدُ، ثمَّ یقولُ: «اللَّهُ أکبرُ»، ویرفعُ ویَثْنی رجلَه الیُسرى فَیَقعُدُ علیها، ثمَّ یعتَدِلُ حتى یَرجِعَ کُلُّ عظمٍ إلى موضِعِه، ثمَّ ینهضُ، ثمَّ یصنعُ فی الرکعةِ الثانیةِ مثلَ ذلکَ، ثمَّ إذا قامَ منَ الرَّکعتَینِ کبَّرَ ورفعَ یده حتى یُحاذِی بهِما مَنکِبیْه کما کبَّرَ عندَ إفتِتاحِ الصَّلاةِ، ثمَّ یصنعُ ذلکَ فی بَقِیَّةِ صلاتِه، حتى إذا کانتِ السَّجدَةُ التی فیها التَّسلیمُ أخَّرَ رِجْلَه الیُسرى، وقعدَ مُتَوَرِّکاً على شِقِّه الأیسرِ، ثمَّ سلَّم. قالوا: صدقتَ، هکذا کانَ یُصَلِّی. رواه أبو داود، والدارمیّ. وروى الترمذیُّ وابنُ ماجة معناه. وقال الترمذیّ: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح. وفی روایة لأبی داود منْ حدیثِ أبی حُمید: ثمَّ رکعَ فَوَضَعَ یدیه على رُکبَتَیْهِ کأنَّه قابِضٌ عَلَیهِما، ووَتَّرَ یدیه فنحَّاهُما عنْ جَنْبَیهِ، وقال: ثمَّ سجدَ فأمکنَ أنفَه وجِبهَتَه الأرضَ، ونَحَّی یدیه عنْ جَنبَیه، ووضع کَفَّیه حَذْوَ مَنکِبیْه، وفَرَّجَ بینَ فَخِذَیه غیرَ حامِلٍ بَطنَه على شیءٍ من فَخِذَیه حتى فَرَغَ، ثمَّ جلسَ، فَافْتَرَشَ رِجلَه الیُسرى، وأقبلَ بِصَدْرِ الیُمنى على قِبلَتِه، ووضعَ کَفَّه الیُمنى على رُکبَتِهِ الیُمنى، وکَفِّهِ الیُسرى على رُکْبَتِه الیسرى، وأشارَ بِاَصبَعَیه ـ یعنی السَّبَّابةَ ـ. وفی أخرى له: وإذا قعدَ فی الرَّکعتَینِ قعدَ على بَطنِ قَدَمِهِ الیسرى، ونَصَبَ الیُمنى. وإذا کانَ فی الرَّابِعَةِ أفْضى بوَرِکِه الیُسرى إلى الأرض وأخرجَ قَدَمَیْه منْ ناحِیَةٍ واحدَة([12]).
801- (12) ابوحُمید ساعدی س در حضور ده تن از یاران پیامبر ج گفت: من داناترین وآگاهترین شما نسبت به کیفیت و چگونگی نماز رسولخدا ج هستم. گفتند: پس کیفیت و چگونگی نماز پیامبر ج را برای ما آشکار و نمایان ساز.
ابوحمید گفت: پیامبر ج وقتی که میخواست نماز بخواند، دستهایش را تا مقابل شانههایش بلند میکرد (به نحوی که کف دستهایش در مقابل شانههایش و سر انگشتان بلندش در برابر قسمت بالای گوشهایش و انگشتان کوتاهش در برابر قسمت پائین گوشهایش قرار میگرفت) سپس تکبیر (الله اکبر) میگفت، و شروع به قرائت میکرد، آنگاه تکبیر گفته و دستهایش را تا مقابل شانههایش بلند میکرد و به رکوع میرفت و دو کف دستش را روی دو زانویش قرار میداد، سپس اعتدال و طمأنینه را در رکوع رعایت میکرد اینگونه که سرش را نه به زیر میافکند و نه بلند میکرد (بلکه در حدی وسط قرار میداد). آنگاه سرش را از رکوع بلند میکرد و میفرمود: «سمع الله لمن حمده» و دستهایش را با اعتدال و طمأنینهی کامل تا مقابل شانههایش بلند میکرد پس از آن «الله اکبر» میگفت و رو به زمین فرود میآمد و به سجده میرفت و دو دستش را از دو پهلویش دور میکرد و انگشتان پاهایش را از هم باز (و رو به قبله) میکرد.
سپس سرش را از سجدهی اول بلند میکرد و پای چپش را پهن مینمود و بر آن مینشست، آنگاه در جلسهی استراحت، اعتدال و طمأنینه را رعایت میکرد تا اینکه هریک از استخوانهای بدن، در جای خود قرار میگرفت.
سپس سجدهی دوم را به جای میآورد و میفرمود: «الله اکبر» و سرش را از سجدهی دوم بلند میکرد و پای چپش را پهن مینمود و برآن مینشست، و در این نشستن، کمال اعتدال و طمأنینه را رعایت مینمود تا هریک از استخوانهای بدن، در جای خود قرار بگیرد (یعنی پیامبر ج برای یک لحظه پس از سجدهی دوم در رکعت اول و سوم، مینشست) سپس برای رکعت دوم بلند میشد و در رکعت دوم نیز همین عملیات را تکرار مینمود.
(و پس از تشهد اول) هنگام بلندشدن به رکعت سوم «الله اکبر» میگفت و دستانش را تا مقابل شانههایش بلند میکرد همانگونه که برای شروع نماز تکبیر میگفت (و دستانش را بلند میکرد) و این عملیات و کارها را در تمام رکعتهای نماز انجام میداد و وقتی که به رکعت آخر میرسید بصورت «متورّک» در تشهد اخیر مینشست یعنی پای چپ خویش را از زیر پای راست بیرون میکرد و بر باسن خود در سمت چپ مینشست و آنگاه سلام نماز میگفت.
صحابه ش به ابوحمید س گفتند: راست گفتی! پیامبر ج این چنین که تو گفتی نماز میخواند.
[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کردهاند و ترمذی و ابنماجه نیز به همین معنا روایت کردهاند و ترمذی گفته: حدیث حسن و صحیح است].
و در روایتی دیگر، ابوداود از ابوحمید س نقل میکند که گفت:
«سپس پیامبر ج به رکوع میرفت و دو دستش را روی دو زانویش قرار میداد مانند اینکه آنها را گرفته باشد، و دو دستش را خم و از دو پهلویش دور میکرد. آنگاه به سجده میرفت و بینی و پیشانیاش را محکم و استوار بر زمین مینهاد و در سجده، دو دستش را از دو پهلویش دور مینمود و آنها را برابر شانههایش قرار میداد و تا پایان سجده، رانهایش را از شکم خویش دور مینمود.
آنگاه که از سجده فارغ میشد (و برای تشهد) مینشست، پای چپش را پهن میکرد و (پای راستش را به حالت عمودی بر زمین نصب میکرد) و انگشتان این پا را رو به قبله میکرد وکف دست راستش را روی ران راستش و کف دست چپش را روی ران چپش قرار میداد (و انگشتان دست راستش را مشت میکرد) و با انگشت سبابه بطرف قبله اشاره میکرد».
و در روایتی دیگر از ابوداود، چنین آمده است:
«و هرگاه پیامبر ج بعد از پایان رکعت دوم برای تشهد اول مینشست (پای چپش را پهن میکرد و با آرامش) بر کف آن مینشست و پای راستش را (به حالت عمودی بر زمین) نصب میکرد و وقتی در رکعت چهارم (در رکعت آخر، برای تشهد) مینشست، به صورت تورک مینشست، این طور که باسن چپش را به زمین میچسباند و بر آن مینشست، و هردو پایش را از سمتی (سمت راست) بیرون میآورد».
«یحاذی»: برابر و مقابل شانهها قرار میداد. «لایصبّی رأسه»: سرش را بسوی زمین خم نکرد و فرود نیاورد. «لا یقنع»: سرش را بلند نمیکرد.
«یهوی إلی الارض»: بسوی زمین فرود آمد. «یثنی رجله»: پایش را خم و پهن کرد. «و قعد متورکاً»: بر سرین نشست. «تورّک»: بر سرین نشستن را گویند؛ این طور که پای چپ خویش را از زیر پای راست بیرون کند و بر باسن خود در سمت چپ بنشیند.
«وتر یدیه»: دستهایش را خم کرد. «نحاهما عن جنبیه»: دو دستش را از دو پهلویش دور نمود.
802 ـ (13) وعن وائِلِ بنِ حُجْرٍ: أنَّه أبصرَ النبیَّ ج حین قامَ إلى الصَّلاةِ رفعَ یدیْه حتى کانَتا بِحِیالِ مَنکَبَیهِ، وحاذى إبْهامَیه أذنَیه، ثمَّ کبَّرَ. رواه أبوداود. وفی روایة له: یَرفَعُ إبْهامَیه إلى شحمَةِ أذنَیه([13]).
802- (13) وائل بن حجر س گوید: پیامبر ج را دیدم هرگاه نیت نماز را بجا میآورد دستهایش را تا مقابل هردو شانهاش بلند میکرد (یعنی کف هردو دستش در مقابل شانههایش قرار میگرفت) و انگشتان ابهامش را در برابر قسمت گوشهایش قرار میداد و «الله کبر» میگفت.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است و در روایتی دیگر از خود ابوداود نقل شده است]:
«پیامبر ج انگشتان ابهامش را تا مقابل هردو نرمهی گوشهایش بلند میکرد».
شرح: هدف وائل بن حجر س این است که پیامبر ج هرگاه نیت نماز را به جای میآورد دستهایش را تا مقابل هردو شانهاش بلند میکرد به نحوی که کف هردو دستش در مقابل شانههایش و سر انگشتان بلندش در برابر قسمت بالای گوشهایش و انگشتان کوتاهش (انگشتان ابهام) در برابر قسمت پائین گوشهایش (نرمهی گوشها) قرار میگرفت.
و این گونه میان تمام روایات جمع میشود.
803 ـ (14) وعن قَبیصةَ بن هُلْبٍ، عن أبیه، قال: کانَ رسولُ الله ج یَؤُمُّنا فیأخذُ شِماله بیمینه. رواه الترمذی وابن ماجة([14]).
803- (14) قبیصة بن هلب از پدرش روایت میکند که گفت: پیامبر ج مقتدا و پیشنماز جماعت ما قرار میگرفت و دست چپش را با دست راست میگرفت (یعنی در نماز دست راستش را روی دست چپ خویش قرار میداد).
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
804 ـ (15) وعن رفاعة بن رافع، قال: جاءَ رجلٌ فصلّى فی المسجدِ، ثمَّ جاء فسلَّمَ على النبی ج فقالَ النبیُّ: «أعِدْ صَلاتَک؛ فإنَّک لم تُصَلِّ» فقالَ: عَلِّمْنی یا رسولَ الله! کیف أُصَلِّی؟ قال: «إذا تَوَجَّهتَ إلى القبلةِ فَکَبِّر، ثم اقرأ بأُمِّ القرآنِ وما شاء الله أن تقرأَ، فإذا رَکَعتَ فاجعَلْ راحَتَیْک على رُکبتَیک ومَکِّن رکوعَک، وامدُدْ ظَهرَک. فإذا رَفَعتَ فأقِم صُلْبَکَ، وارفعْ رأسَکَ حتى ترِجعَ العِظامُ إلى مفاصِلِها. فإذا سَجَدتَ فمَکِّن لِلسُّجود. فإذا رفعتَ فَاجلِسْ على فَخذِکَ الیُسرى. ثمَّ اصْنَعْ ذلکَ فی کُلِّ رَکعةٍ وسَجدةٍ حتى تطمَئِنَّ». هذا لفظُ «المصابیح». و رواه أبوداود معَ تَغییرٍ یَسیرٍ، وروى الترمذیُّ والنسائیُّ معناه. وفی روایةٍ للترمذی، قال: «إذا قُمتَ إلى الصَّلاةِ فَتَوَضَّأْ کما أمرکَ اللَّهُ به، ثمَّ تَشهَدْ، فَأَقِمْ فإنْ کانَ معکَ قرآنٌ فَاقْرَأْ، وإلاَّ فاحْمَدِ اللَّهَ وکَبِّرهُ، وهلِّلهُ، ثمَّ ارکعْ([15]).
804- (15) رفاعة بن رافع س گوید: مردی وارد مسجد شد و نماز خواند سپس جلو آمد و به پیامبر ج سلام کرد، پیامبر ج (جواب سلام او را داد و) فرمود: نمازت را دوباره بخوان، چون تو نماز نخواندی و این نماز نیست.
آن مرد گفت: ای رسولخدا ج! کیفیت و چگونگی نماز را به من یاد بده! پیامبر ج فرمود: هرگاه برای نماز رو به قبله بلند شدی، تکبیر (الله اکبر) بگو، سپس «امالقرآن» (سورهی فاتحه) وآنچه برایت از دیگر سورههای قرآنی ممکن است، بخوان. و وقتی که به رکوع رفتی، دو کف دستت را روی زانوهایت قرار بده و با اعتدال و طمأنینه، رکوع نمازت را انجام بده و در آن آرام بگیر، و پشت خویش را در رکوع، خوب هموار ساز و تمام آن را در یک سطح قرار بده، و وقتی سرت را از رکوع، بلند کردی، استخوان و تیرهی پشتت را راست گردان و سرت را از رکوع بلند کن تا هریک از مهرهها و استخوانهای پشت در جای خودشان آرام گیرند.
و وقتی به سجده رفتی، در سجدهات آرام گیر و هرگاه سرت را از سجده برداشتی، پس بر ران چپ خود بنشین (یعنی پای چپ خویش را پهن کن و با آرامش برآن بنشین، و پای راستت را به حالت عمودی بر زمین نصب کن و انگشتان آن پا را رو به قبله قرار بده).
سپس این کار را با اعتدال کامل و طمأنینهی لازم تا پایان نماز، در هر رکوع و سجدهای انجام بده.
[این لفظ «مصابیح» است. و همین حدیث را ابوداود با اندکی تغیییر روایت نموده است و ترمذی و نسائی نیز به معنای آن روایت کردهاند. و در روایتی از ترمذی چنین نقل شده است]:
«پیامبر ج فرمود: وقتی که خواستی نماز بخوانی، پس چنانچه خداوند ﻷ به تو فرمان داده، وضو بگیر، آنگاه پس از وضو، «اشهد ان لا اله الا الله وأن محمداً رسول الله» بگو، سپس نماز را برگزار کن، و اگر در حافظهی تو مقداری از قرآن بود، آن را در نماز بخوان، و در غیر این صورت «الحمد لله»، «الله اکبر» و«لا اله الا الله» بگو. سپس به رکوع برو».
شرح: از این حدیث دانسته میشود که اگر کسی از قرآن چیزی را یاد نداشت، میتواند تا وقتی که قرآن را یاد بگیرد وآیاتی از آن را حفظ نماید، به تسبیح، تکبیر و تهلیل پروردگار بپردازد، یعنی در نماز «سبحان الله»، «الحمدلله»، «الله اکبر» و «لااله الا الله» بگوید.
بنابراین کسی که قطعاً قرآن را نمیداند و یا جدیداً اسلام آورده است، در همهی حالات «سبحان الله» بگوید، فرض اداء میگردد، ولی برای آموختن قرآن و نماز، خوب زحمت بکشد و در این راستا سعی و تلاش بیوقفه نماید تا مقداری از قرآن را حفظ نماید.
805 ـ (16) وعن الفضلِ بنِ عبَّاسٍ ب، قال: قال رسولُ الله ج: «الصَّلاةُ مَثْنى مَثنى، تَشَهُّدٌ فی کلِّ رکعتَینِ، وتَخَشُّعٌ وتضرُّعٌ وتَمَسکُنٌ، ثمَّ تُقْنِعُ یدیکَ ـ یقولُ: تَرفَعُهُما ـ إلى ربّکَ مُستَقبِلاً ببُطونِهِما وَجهَک، وتقولُ: یا ربِّ! یا ربِّ! ومَنْ لم یفعلْ ذلکَ فهُو کذا وکذا». وفی روایةٍ: «فهو خِداجٌ». رواه الترمذیُّ([16]).
805- (16) فضل بن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: (کمترین حدّ) نماز، دو رکعت است که در هردو رکعت آن «تشهد»([17]) و «خشوع وخضوع» (جسمانی و قلبی) و«تضرع و فروتنی» (در پیشگاه پروردگار جهانیان) و «اظهار بینوایی و ضعیفی، و بیچیزی و مسکنت» است.
وآن گاه (که از نمازت فارغ شدی) دستهایت را در حالی که کف آنها مقابل و روبروی رخسارت باشد، به سوی پروردگارت بلندکن و بگو: پروردگارا! پروردگارا!....
و هرکس این چنین نکند (یعننی خشوع بدنی و جسمانی و قلبی و روحانی را رعایت نکند، و حس خودخواهی و خودمحوری وغرور و نخوت در وجودش شعلهور باشد، و خویشتن را بینیاز از دعا و از این که دست نیاز به سوی پروردگار بینیاز دراز کند، بداند و اظهار بینوایی و بیچیزی و ضعف و فقیری در پیشگاه پروردگار عالمیان نکند، و در هر حرکتی از حرکات نماز و در هر وقتی از اوقات آن و در هر رکنی از ارکان آن حضور قلب نداشته باشد و به تمام ارکان و حد و حدود وآداب و سنن و شرایط و لوازم نماز، پایبند نباشد) نمازش چنین و چنان است. (یعنی ناقص و بینور، و بیتأثیر و بیروح است).
و در روایتی وارد شده است که چنین نمازی (در اجر و پاداش و فضیلت و برتری) ناقص است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
«خداج»: نقصان و کاستی.
806 ـ (17) عن سعید بنِ الحارثِ بنِ المُعَلّى، قال: صلّى لنا أبوسعیدٍ الخُدریُّ، فَجَهَرَ بالتَّکبِیرِ حینَ رفعَ رأسَه مِنَ السُّجودِ، وحینَ سجدَ، وحینَ رفعَ [وحین قام] مِنَ الرَّکعَتَین. وقال: هکذا رأیتُ النبیَّ ج. رواه البخاریُّ([18]).
806- (17) سعیدبن حارث بن معلی س گوید: ابوسعید خدری س مقتدا و پیشنماز جماعت ما شد و هنگام بلندکردن سر از سجدهی اول و هنگام سجدهکردن (برای سجدهی دوم) و بلندکردن سر از سجدهی دوم، و آنگاه که از دو رکعت اول نماز بلند شد، به آواز بلند تکبیر (الله اکبر) گفت و فرمود: پیامبر ج را چنین دیدم (که در هر پائین آمدن و بلندشدنی در نماز و در هر انتقال از رکنی به رکن دیگر، تکبیر میگفت).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
807 ـ (18) وعن عِکرمَةَ، قال: صَلَّیتُ خَلفَ شیخٍ بمکةَ، فکبَّرَ ثِنْتَینِ وعشرینَ تکبیرةً. فَقُلتُ لابنِ عبَّاسٍ: إنَّه أحمقُ. فقال: ثَکِلَتکَ أُمُّکَ، سُنَّة أبی القاسمِ. رواه البخاری([19]).
807- (18) عِکرمه س (غلام آزاد شده و شاگرد ابنعباس ـ ب ـ) گوید: در مکه پشت سر دانشمند و عالمی نماز خواندم که وی در نماز بیست و دو تکبیر گفت. به ابنعباس ـ ب ـ گفتم: وی جاهل و کمخرد است (که این اندازه تکبییر را با صدای بلند و رسا گفته است).
ابنعباس ـ ب ـ چون این سخنم را شنید، گفت: مادرت در عزایت نشیند! سنّت و منش، و سبک و روش ابوالقاسم ج این چنین بود (که در هر پائینآمدن و بلندشدنی در نماز و در هر انتقال از رکنی به رکن دیگر، تکبیر میگفت).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «بیست و دو تکبیر»: بیست و دو تکبیر در نمازهای چهار رکعتی تحقق پیدا میکند، چرا که در هر رکعت آن، در هر بلندشدن و پائینآمدنی و در هر انتقال از رکنی به رکن دیگر، پنج تکبیر وجود دارد که مجموع تکبیرها در چهار رکعت، به بیست تکبیر میرسد،
علاوه از آن، دو تکبیر دیگر نیز وجود دارد: یکی تکبیر تحریمه و دیگری تکبیر بلندشدن از تشهد اول. و مجموعهی تمام این تکبیرها در چهار رکعت به بیست و دو تکبیر میرسد.
«خلف شیخ بمکة»: شیخ: پیر که معمولاً سنش از پنجاه گذشته بود. مراد از این پیر دانشمند و عالم که عکرمه در مکهی مکرمه پشت سرش نماز خواند، حضرت ابوهریره س است، چنانچه در روایت احمد، طبرانی، و طحاوی به این موضوع اشاره رفته ودر آنها نام حضرت ابوهریره س با صراحت بیان شده است.
«ثکلتک امّک»: [مادرت تو را از دست بدهد و در عزایت نشیند]: البته حقیقت دعا، مدنظر ابنعباس ـ ب ـ نبوده است، بلکه این از شمار عباراتی میباشد که عربها از روی عادت بر زبان میآورند و به هیچ عنوان حقیقت آن را مدنظر ندارند.
808 ـ (19) وعن علیِّ بنِ الحُسینِ مُرسلاً، قال: کانَ رسولُ الله ج یُکَبِّرُ فی الصَّلاةِ کُلَّما خفضَ ورفعَ، فَلمْ تزَلْ تِلکَ صلاتُه حتى لَقِیَ اللَّهَ. رواه مالکٌ([20]).
808- (19) از علی بن حسین ـ ب ـ به صورت مرسل روایت است که گفت: پیامبر ج در نماز، هرگاه برای سجده، رکوع، تشهد، قومه و جلسه، خم یا بلند میشد، «الله اکبر» را میگفت و پیوسته تا وقتی که پیامبر ج چشم از این جهان فرو بست، کیفیت نمازش این چنین بود (یعنی در هر پائینآمدن و بلندشدنی در نماز و در هر انتقال از رکنی به رکن دیگر، تکبیر ـ الله اکبرـ میگفت).
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
809 ـ (20) وعن عَلقمةَ، قال: قالَ لنا ابنُ مسعودٍ: أَلاَ أُصَلّی بکم صلاةَ رسولِ اللَّهِ ج؟ فصلّى، ولم یَرفَعْ یدیه إلاَّ مَرَّة واحدةً مع تکِبیرةِ الافتِتاح. رواه الترمذیُّ، وأبو داود، والنسائیُّ. وقال أبوداود: لیسَ هُوَ بصَحیحٍ على هذا الـمعنى([21]).
809- (20) علقمه س گوید: ابن مسعود س خطاب به ما گفت: برای شما نمازی بسان نماز رسولخدا ج بخوانم؟ وی این را گفت و شروع به نمازخواندن کرد و در آن جز یک مرتبه. آن هم به هنگام تکبیر شروع نماز (تکبیرة الاحرام)، دستانش را بلند نکرد.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسائی روایت کردهاند و ابوداود گفته است: این حدیث به این معنا صحیح نیست. ولی ترمذی گفته: حدیث ابن مسعود س، حدیثی حسن است].
شرح: دو دست بلندکردن را «رفع یدین» میگویند. در شروع نماز و در هنگام تکبیر تحریمه، دو دست را بلندکردن، مسئلهای اتفاقی و اجتماعی میباشد و در این مورد هیچ یک از علماء و صاحبنظران اسلامی با همدیگر اختلاف نظر ندارند، البته در هنگام رفتن به رکوع، و بلند شدن از آن و بعد از تشهد و هنگام بلندشدن به رکعت سوم، اختلاف است که آیا در این موارد، «رفع یدین» بشود یا خیر؟
به هر حال «رفع یدین» و ترک آن، هردو از رسولخدا ج ثابت است، و از نظر جواز میان رفع و یا ترک آن، هیچ اختلافی وجود ندارد بلکه هردو جایزاند و اختلاف نظر علماء و صاحبنظران اسلامی و فقهی، فقط در افضلیت است که برخی از صحابه ش مانند: عبدالله بن مسعود س و برخی از فقهاء وائمه همانند: ابوحنیفه و سفیان ثوری، ترک رفع یدین را اختیار کردهاند و عبدالله بن عمر، جابر و بسیاری دیگر از صحابه ش و جمعی از فقهاء و مجتهدین مانند: شافعی، احمد و... رفع الیدین را اختیار نمودهاند.
امام ترمذی پس از نقل حدیث ابن مسعود س در مورد ترک رفع یدین و اشاره بسوی حدیث «براء بن عازب» س میگوید: «و به یقول غیر واحد من أهل العلم من اصحاب النبی والتابعین» بسیاری از اهل علم از صحابه و تابعین، قائل به ترک رفع یدین هستند، و در مورد حدیث ابن مسعود س نیز میگوید:
«حدیث ابن مسعود س، حدیثی حسن است».
810 ـ (21) وعن أبی حُمَیدٍ السَّاعدِیِّ، قال: کانَ رسولُ اللَّهِ ج إذا قامَ إلى الصَّلاةِ إستَقبَلَ القِبلةَ، ورفعَ یدیه، وقال: «اللَّهُ أکبرُ». رواه ابنُ ماجة([22]).
810- (21) ابوحمید ساعدی س گوید: پیامبر ج وقتی که میخواست نماز بخواند، رو به قبله میایستاد و دستهایش را بلند میکرد و میفرمود: «الله اکبر».
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
811 ـ (22) وعن أبی هریرةَ، قال: صلَّى بنا رسولُ الله ج الظُّهرَ، وفی مُؤخَّرِ الصُّفوفِ رَجُلٌ، فأساءَ الصَّلاةَ، فَلمَّا سَلَّمَ ناداهُ رسولُ اللَّهِ: «یا فلان! أَلا تَتَّقی اللَّهَ؟! أَلاَ ترى کیف تُصَلّی؟! إنَّکم تَرَوْنَ أنه یخفى علیَّ شیء مِمَّا تَصنَعونَ، واللَّهِ إنی لأَرى منْ خَلفی کما أرى منْ بینِ یدیَّ». رواه أحمد([23]).
811- (22) ابوهریره س گوید: پیامبر ج در نماز ظهر، مقتدا و پیشنماز جماعت ما قرار گرفت و در آخر صفها، مردی بود (که با رعایت نکردن ارکان، حد و حدود، آداب و سنن، شرایط و لوازم، و خشوع بدنی و جسمانی و خضوع قلبی و روحانی) نمازش را با بدی اقامه نمود.
چون آن مرد از نمازش سلام داد، پیامبر ج وی را به نزدش فراخواند و فرمود: فلانی! آیا از خدا پروا نمیکنی! آیا نمیبینی که به چه کیفیت (بد و نامطلوبی) نماز میخوانی! براستی شما میپندارید که آنچه (پشت سر من) انجام میدهید از چشم من پوشیده و مخفی میماند ولی به خدا قسم! من شما را از پشت سر خویش چنان میبینم که از روبروی خود مشاهده مینمایم.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: معجزه، امری خارقالعاده است که مخالف عقل نیست و به عنایت و تأیید الهی برای اثبات و تأکید الوهیت و ربوبیت الهی و نبوت و رسالت پیامبران، در موارد مختلف بر دست پیامبران آشکار میگردد.
فلسفه و حکمت معجزات، بیان و اثبات حقانیت و صدق انبیاء است، معجزات انبیای گذشته و همهی معجزات پیامبر اسلام ج به استثنای قرآن، مختص و محدود به زمان خودشان بوده، اما قرآن باز هم به نص خود قرآن و اعجازش، همیشگی و ماندگار است و مؤمنین به یکایک موارد فوق ایمان دارند.
از جملهی این معجزات، یکی همین بود که پیامبر ج با قدرت خدا و اجازه از محضر پروردگار، نمازگزاران و حرکات و سکنات و کارهای آنها را از پشت سر خویش مشاهده میکرد، همانگونه که از روبرو این کار را مینمود.
و در واقع این معجزه نیز بسان معجزات و کارهای فوقالعادهی دیگر، کار خدا بود نه کار خود پیامبر ج.
خود پیامبر ج پیوسته این پندار اشتباه را از مغز مردم بیرون کرد و به آنها ثابت نمود، که من نه خدا هستم، نه شریک و انباز خدا و اعجاز و معجزه، تنها کار اوست. من بشری هستم همانند انسانهای دیگر، با این تفاوت که وحی بر من نازل میشود وآن مقدار که از اعجاز نیز لازم بوده، خودش در اختیارم گذارده است، بیش از این کاری از دست من ساخته نیست.
به همین دلیل با اینکه در قرآن معجزات متعددی به حضرت عیسی÷ نسبت داده شده است، از قبیل: زندهکردن مردگان، شفای بیماران غیر قابل علاج و یا کورمادرزاد، ولی با این حال در تمام این موارد کلمهی «بأذنی» یا «بأذن الله» که آن را منحصراً منوط به فرمان پروردگار میداند، آمده است تا روشن شود این معجزات گر چه بدست مسیح÷ ظاهر شده اما از خود او نبوده است، بلکه همه بفرمان خدا بوده است.
[1]- بخاری 2/237 ح 757، مسلم 1/298 ح (45- 397)، ابوداود 1/534 ح 856، ترمذی نیز به همین معنی در سننش 2/103 ح 303 نقل کرده است.، نسایی 1/193 ح 1053، ابن ماجه 1/336 ح 1060، مسنداحمد 2/437.
[2]- مسلم 1/357 ح (240 – 498)، ابوداود 1/494 ح 783، مسنداحمد 6/194.
[3]- بخاری 2/305 ح 828، ابوداود نیز با اندکی تغییر و زیادتی این حدیث را در سنننش 1/467 ح 730نقل کرده است.
[4]- بخاری 2/218 ح 735، مسلم 1/292 ح (22390) ابوداود 1/463 ح 722، ترمذی 2/35 ح 255، نسایی 2/122 ح 878، ابن ماجه 1/279 ح 858، دارمی 1/316 ح 250، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/75ح 16.
[5]- بخاری 2/222 ح 739.
[6]- بخاری 2/219 ح 737، مسلم 1/293 ح (25-391)، نسایی 2/122 ح 880، ابن ماجه 1/279 ح 859، دارمی 1/317 ح 1251، مسنداحمد 3/436.
[7]- بخاری 2/302 ح 523، ابوداود 1/527 ح 844، ترمذی 2/79 ح 257، نسایی 2/234 ح 1152.
[8]- مسلم 1/301 ح (54-401).
[9]- بخاری 2/224 ح 740، مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/159 ح 47.
[10]- بخاری 2/272 ح 719، مسلم 1/293 ح (28-392)، نسایی 2/233 ح 1150، مسنداحمد 2/454.
[11]- مسلم 1/520 ح (164- 756)، ترمذی 2/229 ح 387، ابن ماجه 1/456 ح 1421، مسنداحمد 3/302.
[12]- ابوداود 1/468ح 730، دارمی 1/361 ح 1356، ترمذی نیز به همین معنی در سننش 2/105 ح 304 نقل کرده است، ابن ماجه 1/337 ح 1061، مسنداحمد 5/424 و ابوداود روایت اول را در 1/471 ح 734 و روایت دوم را در 1/469ح 468 روایت کرده است.
[13]- ابوداود روایت اول را در 1/465ح 724 و روایت دوم را در 1/473 ح 737 روایت کرده است، نسایی 2/123 ح 882.
[14]- ترمذی 2/32 ح 252 وقال حدیث حسن، ابن ماجه 1/66 ح 809، مسنداحمد 5/226.
[15]- ابوداود 1/537 و 538 ح 859 و 860 ناگفته نماند که ابوداود این حدیث را با اندکی تغییر نقل نموده است.، ترمذی نیز به همین معنی در سننش 2/105 ح 302 نقل کرده و گفته است: «حدیث حسن»، نسایی 2/193 ح 1053، دارمی 1/350ح 1329، مسنداحمد 4/340 و روایت «اذا قمت لصلاة فتوضّأ ...» را ابوداود در سننش 1/538 ح 861 و ترمذی نیز در ضمن شمارهی 302 نقل کردهاند.
[16]- ترمذی 2/225 ح 385، مسنداحمد 1/211.
[17]- «التحیات لله والصلوات والطیبات، السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته، السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین، اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمداً عبده ورسوله».
[18]- بخاری 2/303 ح 825.
[19]- بخاری 2/272 ح 788.
[20]- مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/76 ح 17.
[21]- ابوداود 1/477 ح 747 و قال: لیس هو بصحیح علی هذا اللفظ، ترمذی 2/40 ح 257 و قال: حدیث عبدالله بن مسعود حسن، نسایی 1/195 ح 1058 و احمد بن حنبل نیز به همین معنی در مسندش 1/442 نقل نموده است.
[22]- ابن ماجه 1/264ح 803.
[23]- مسنداحمد 2/449.
«ستره»: آنچه نمازگزار آن را در جلوی خویش نهد، اعم از عصا و غیر آن، خواه آن چیز او را بپوشاند یا نپوشاند.
طول ستره وکمترین اندازهی آن در شرع مقدس اسلام به اندازهی پشتی پالان شتر است و پشتی پالان شتر به اندازهی یک ذراع میباشد، یعنی ارتفاع ستره باید از یک ذراع کمتر نباشد، و هر ذراع 45 سانتیمتر است...ضخامت ستره باید به قدر انگشت باشد.
و علّت نصب آن این است که نقطهنظر فرد نمازگزار در نماز و محل سجدهاش معلوم شود و مردمی که میآیند و میروند بدانند که محل سجدهی فرد نمازگزار کجا است و برآن عبور نکنند و اگر کسی هم از پشت آن شیء عبور کند، گناهی ندارد.
772 ـ (1) عن ابنِ عمرَ، قال: کانَ النبیُّ ج یَغْدُو إلى المُصَلِّى والعَنـزَةُ بینَ یَدَیهِ تُحمَلُ، وتُنصَبُ بالمُصَلِّى بینَ یدیه، فیُصَلِّی إلیها. رواه البخاریّ([1]).
772- (1) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج به سوی عیدگاه میرفت و پیشاپیش ایشان چوبدستیای درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه که در انتهای آن آهن بود، حمل میشد و در جلوی روی ایشان (در جهت قبله) نصب میگردید و آن حضرت ج رو به آن نماز میخواند (و مردم هم پشت سر پیامبر ج نماز میخواندند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «العنزة»: چوبدستی درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه که در انتهای آن آهن باشد. فرد نمازگزار برای اینکه نقطه نظرش در نماز و محل سجدهاش معلوم شود و مردمی که میآیند و میروند، بدانند که محل سجدهاش کجا است و بر آن عبور نکنند، سنّت است که یک قطعه چوب یا شمشیر و غیره را در جلوی خود در جهت قبله نصب نماید و رو به آن نماز بخواند و اگر کسی از پشت آن شیء عبور کند، گناهی ندارد.
و از حدیث بالا دانسته شد که سنّت است فرد نمازگزار در وقت نمازخواندن سترهای در جلوی سجدهگاهش قرار دهد تا مانع عبور دیگران از جلوی نمازگزار و مانع نگاهکردن او به آن سوی ستره شود. و ستره با دیوار یا ستون یا عصایی که در زمین فرو برده شود و یا وسیلهی سواری(مانند شتر) را اگر در مقابل خود قرار دهد و نماز بخواند، تحقق پیدا میکند و کمترین اندازهی سترهی شرعی به اندازهی پشتیی پالان شتر (یعنی به اندازهی یک ذراع) است.
773 ـ (2) وعن أبی جُحیفة، قال: رأیتُ رسولَ الله ج بمکَّة وهو بالأَبطح فی قُبَّةٍ حمراءَ من أَدَمٍ، ورأیتُ بِلالاً أخَذَ وضوءَ رسول الله ج، ورأیتُ النَّاسَ یَبْتَدِرُونَ ذلک الوضوء، فمنْ أصابَ منهُ شیئاً تَمَسَّح به، ومنْ لم یُصِبْ ِمنهُ أخذ مِنْ بَلَلِ ید صاحبه ثمَّ رأیتُ بِلالاً أخذَ عَنَزَةً فَرَکَزَها. وخرج رسول الله ج فی حُلَّةٍ حمراء مُشمِّراً صلَّى إلى العَنَزَةِ بالناس رَکعَتَین. ورأیتُ النَّاسَ والدَّوابَ یَمُرُّون بین یدی العَنْزَة. متفق علیه([2]).
773- (2) ابوجحیفه س گوید: پیامبر ج را دیدم که در خیمهی چرمی قرمزرنگی در سرزمین «أبطح» که نزدیک مکهی مکرمه واقع است، قرار دارد و دیدم که بلال س آبی را که پیامبر ج با آن وضو گرفته است برداشته و مردم نیز پشت سرهم با عجله و شتاب میخواستند هریک مقداری از آن آب را به دست آورند.
کسانی که توانسته بودند مقداری از آن آب را به دست آورند، آن را به عنوان تبرک به صورت و بدن خویش میمالیدند و کسانی که نتواسته بودند چیزی را به دست آورند، از تری و نم دست دیگر همراهان و همرکابانش استفاده میکرد.
آنگاه بلال س را دیدم که چوبدستی (درازتر از عصا وکوتاهتر از نیزه که در انتهای آن آهن بود،) را آورد و آن را (به عنوان ستره) در زمین فرو برد و نصب کرد و پیامبر ج با لباس قرمز رنگ، در حالی که مقداری از ساق پاهایش دیده میشد، از خیمه بیرون آمد و به طرف چوبدستی ایستاد و دو رکعت نماز را به امامت با مردم خواند.
و دیدم که مردم و حیوانات از پشت آن چوبدستی (که به عنوان ستره از آن استفاده میشد) آمد و رفت و عبور و مرور میکردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«أبطح»: در لغت به این معانی استعمال میشود: زمین پست، بستر رود، رودخانهی فراخ، گذرگاه سیل که در آن شن و سنگریزهی فراوان باشد.
اما در اینجا به معنای وادیای در نزدیکی مکه و در راه منی است که آن را «محصب» و «بطحاء» نیزگویند. و مکه را به جهت آن «بطحاء» نیز میگویند.
«قبّة»: خیمه. «أدم»: پوست. «وَضوء»: آب وضو. «بَلَل»: تری و نمی.
774 ـ (3) وعن نافع، عن ابن عمر، أنَّ النبیَّ ج کان یَعْرِضُ راحِلتَه فیُصَلِّی إلیها. متفق علیه. وزاد البخاری، قلت: أفرأیت إذا هبَّتِ الرکاب. قال: کان یأخذ الرَّحْلَ فَیُعَدِّلُه، فیُصَلِّی إلى آخرته([3]).
774- (3) نافع از «ابن عمر» ـ ب ـ روایت میکند که گفت: گاهی اوقات پیامبر ج شتر خویش را در میان خود و در جهت قبله قرار میداد و رو به طرف آن نمازش را میخواند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند، و بخاری این عبارت را نیز افزوده است:]
نافع گوید: به ابن عمر ـ ب ـ گفتم: به من بگو: اگر شتر از جای بر میخاست و میرفت (آن حضرت ج چه کاری انجام میداد؟) ابن عمرـ ب ـ گفت: پالان شتر را بر میداشت (و به عنوان ستره) آن را در جلوی خویش راست میگذاشت و رو به طرف پشتی پالان شتر نماز میخواند.
«هبّت»: از جای برخاست و رفت.
775 ـ (4) وعن طلحة بن عبید الله، قال: قال رسول الله ج: «إذا وَضَعَ أحَدُکُم بینَ یدیهِ مِثلَ مُؤَخِّرَةِ الرَّحلِ فَلیُصَلِّ، ولا یُبالِ مَنْ مرَّ وراءَ ذلک». رواه مسلم([4]).
775- (4) طلحة بن عبیدالله س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما چیزی به اندازهی پشتی پالان شتر را رو بروی خویش قرار دهد، نمازش را بخواند و به کسی که از آن سوی آن عبور میکند، توجه نکند (چرا که با گذاشتن ستره، نقطه نظرش در نماز و محل سجدهاش معلوم شده و مردمی که میآیند و میروند، میدانند محل سجدهی وی کجا است و بر آن عبور نخواهند کرد، و به فرض اگر کسی هم از پشت آن عبور کند، گناهی شامل وی نمیشود).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
776 ـ (5) وعن أبی جُهَیم، قال: قال رسول الله ج: «لو یَعلَمُ المارُّ بینَ یدی المصَلِّی ماذا علیه، لَکان أنْ یَّقِفَ أربعین خیراً لهُ من أنْ یَمُرَّ بین یدیه». قال أبو النضر: لا أدری قال: «أربعینَ یوماً، أو شهراً، أو سنةً». متفق علیه([5]).
776- (5) ابوجُهیم س گوید: پیامبر ج فرمود: آن کسی که از جلوی نمازگزار عبور میکند، اگر میدانست که مرتکب چه گناهی شده، چهل (سال، ماه، یا روز)...؟ توقف را بر عبور از جلوی نمازگزار، ترجیح میداد.
ابوالنضر (که راوی حدیث است) گوید: نمیدانم که پیامبر ج چهل شبانهروز فرمود، یا چهل ماه و یا چهل سال!.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
777 ـ (6) وعن أبی سعید، قال: قال رسول الله ج: «إذا صَلَّى أحَدُکُم إلى شیءٍ یَستَرُه مِنَ الناس، فأرادَ أحَدٌ أنْ یجتازَ بینَ یدیه، فَلیَدْفَعْهُ، فإن أبى فلْیُقاتِلْهُ، فإنَّما هو شیطانٌ». هذا لفظ البخاری، ولمسلم معناه([6]).
777- (6) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما چیزی (چوب، شمشیر، نیزه، دیوار، عصا و غیره) را به عنوان ساتر در بین خود و مردم قرار داد و به سوی آن نماز خواند و کسی خواست که از فاصلهی بین ساتر و نمازگزار عبور کند، باید فرد نمازگزار اجازه ندهد از جلویش عبور کند و تا میتواند مانع او شود (برای اینکه از جلوی نمازش عبور نکند) و اگر سرپیچی کرد و اصرار نمود، باید با او بجنگد، زیرا او شیطان است (یعنی موذی و مضرّ است).
[این لفظ بخاری است و مسلم نیز به همین معنا روایت کرده است].
شرح: «فانّما هو شیطان»: در روایت دیگری آمده است: «فانّ معه القرین» [چون شیطان با اوست].، به هر حال هردو عبارت دلالت دارند که شیطان باعث و راهنمای اوست و میخواهد میان نمازگزار و سترهاش بگذرد.
از این حدیث مشخص میشود که اگر کسی خواست از میان نمازگزار وسترهاش بگذرد، شخص نمازگزار میتواند در صورت اصرار بر عبور از جلوی نمازش، مانع او شود و در صورت سرپیچی میتواند از خویشتن شدت به خرج دهد.
778 ـ (7) وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: «تَقْطَعُ الصَّلاةَ المَرأةُ والحِمارُ والکَلْبُ. ویَقی ذلک مثلُ مُؤَخِّرَة الرَّحْل». رواه مسلم([7]).
778- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: عبور زن، الاغ، و سگ، نماز را (در صورتی که در جلوی نمازگزار ستره ای نباشد) قطع میکند. و نماز را از قطعشدن حفظ میکند وجود سترهای که به اندازهی پشتی پالان شتر (تقریباً در حدود یک ذراع) باشد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که اگر نمازگزار در جلوی خویش ستره نداشته باشد، عبور زن، الاغ و سگ سیاه، نماز او را قطع مینماید. و ظاهر معنای قطع نماز این است که نماز را باطل میسازد.
و در حدیثی ضعیف که ابوداود آن را روایت نموده، عبور یهودی و نصرانی و مجوسی و خوک هم وقتی که ستره نباشد، نماز را قطع میکند.
ولی جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی بر این باورند که چیزی از این مواردی که یاد شد، نماز را قطع نمیکند، و حدیث را تأویل کردهاند که مقصود از قطعنماز، نقصان خشوع و خضوع و حضور قلب در نماز است که به عبور اینها، دل نمازگزار ممکن است مشغول شود.
و در حقیقت احادیث زیاد و بیشمار دیگری هست که عموم این احادیث را تخصیص میدهند. مثل حدیثی که از ابنعباس ـ ب ـ روایت شده که وی سوار بر الاغی بود و از جلوی صفی که در آن رسولخدا ج با صحابه ش نماز میخواند، عبور نمود در حالی که نه رسولخدا ج نماز را اعاده نمود و نه به صحابه ش فرمان داد که نماز را اعاده کنند. [به حدیث شماره 780 مراجعه شود].
و نیز روایتی که رسولخدا ج به شب نماز میخواند و عایشه ـ ل ـ در جلوی نماز ایشان خوابیده بود و در موقع سجدهی رسولخدا ج، پاهای خود را جمع میکرد و پیامبر ج نفرمود که او از جلوی نماز بلند شود [حدیث 779] و...
و برخی از علماء میگویند: احادیث قطع نماز به حدیث 785 منسوخ هستند، آنجا که:
«ابوسعید» س میگوید: پیامبر ج فرمود: «هیچ چیز نماز را قطع نمیکند، نه عبور زن و نه الاغ و نه سگ و نه یهودی و نه غیر اینها.»
و مقصود از قطع نماز در حدیث بالا، این است که ممکن است به عبور یکی از اینها تشویشی در نماز حاصل گردد و نقصانی در خشوع و خضوع و حضور قلب در نماز ایجاد کند.
پس مقصود از قطع نماز (ابطال نماز نیست) بلکه قطع خشوع و خضوع و حضور در نماز است و این همان مطلبی است که با بیشتر احادیث ثابت میشود.
779 ـ (8) وعن عائشة، قالت: کان النبیُّ ج یُصَلِّی من اللَّیل وأنا مُعتَرِضَةٌ بینَهُ وبین القبلة کَاِعتِراضِ الجِنازة. متفق علیه([8]).
779- (8) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج در شب نماز میخواند در حالی که من در بین پیامبر ج و قبله به روی رختخواب، مانند جنازهای درازکش کرده بودم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: حضرت عایشه ـ ل ـ، این حدیث را در حقیقت در رد کسانی بیان کرد که معتقد بودند که عبورکردن سگ و الاغ و زن از جلوی نمازگزار باعث باطلشدن نماز او میگردد.
چنانچه در روایت بخاری نقل شده که «مسروق» گفت:
چیزهایی که باعث بطلان نماز میشوند، را پیش عایشه ـ ل ـ بیان کردند. گفتند: عبورکردن سگ و الاغ و زن از جلوی نمازگزار، باعث باطلشدن نماز او میگردد.
عایشه ـ ل ـ به عنوان اعتراض گفت: ما زنها را به سگ و الاغ تشبیه نمودید؟! به خدا قسم! در حالی که پیامبر ج نماز میخواند. من در جلو او در جهت قبله بر روی رختخواب میخوابیدم. و وقتی که کاری برایم پیش میآمد دوست نداشتم که بلند شوم و بنشینم و او را اذیت کنم، بلکه آهسته و مخفیانه از طرف پائین رختخواب خارج میشدم.
780 ـ (9) وعن ابنعباسٍ، قال: أقبَلتُ راکِباً على أتانٍ، وأنا یَومَئِذٍ قد ناهَزتُ الاِحتِلام، ورسولُ اللَّهِ یُصُلّی بالناسِ بِمِنىً إلى غیرِ جدارٍ، فَمَرَرتُ بینَ یدَی بعضِ الصَّفِّ، فَنَزَلتُ، وأرسَلتُ الأتانَ تَرتَعُ، ودخلتُ فی الصَّفِّ، فلم یُنکِرْ ذلکَ عَلیَّ أحَدٌ. متفق علیه([9]).
780- (9) ابنعباس ـ ب ـ گوید: در حالی که سوار بر ماده خری بودم و در آستانهی رسیدن به سن بلوغ قرار داشتم، آمدم و پیامبر ج را دیدم که در «منی» بدون اینکه دیواری را در جلو خود (به عنوان ستره) قرار داده باشد، برای مردم نماز میخواند، از جلوی بعضی از صفها، (با الاغ) عبور کردم، و پائین آمدم و ماده خر را رها کردم تا بچرد و خود نیز داخل صف نمازگزاران شدم و هیچ کس (نه پیامبر ج و نه صحابه ش) مرا از این کار منع نکرد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «أتان»: ماده خر. «ناهزت الاحتلام»: به سن بلوغ نزیک شده بودم.
این حدیث بیانگر این مسئله است که عبور خر (زن و سگ سیاه) از جلوی نمازگزار، در صورت نگذاشتن ستره، نماز را باطل نمیکند، چرا که: ابنعباس ـ ب ـ میگوید: پیامبر ج را دیدم که بدون اینکه دیواری را در جلوی خود به عنوان ستره قرار داده باشد، از جلوی بعضی از صفها، با الاغ خویش عبور کردم و پیامبر ج به خاطر این کار به من اعتراض نکرد و این خود روشنگر این است که عبورکردن حیوانات از جلوی نماز، باعث باطلشدن آن نمیشود.
781 ـ (10) عن أبی هریرةَ، قال: قال رسول الله ج «إذا صلَّى أحَدُکُم فَلیَجعَلْ تِلقاءَ وجههِ شیئاً. فإنْ لم یجد؛ فلْیَنصِبْ عَصَاه. فإن لم یَکُنْ معهُ عصىً؛ فلیَخْطُط خطّاً، ثم لا یَضُرُّه ما مَرَّ أمامَهُ». رواه أبو داود، وابن ماجة([10]).
781- (10) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما خواست نماز بخواند، باید چیزی را (از جنس دیوار، درخت، ستون، چوب، شمشیر و غیره) به عنوان ستره در روبروی خویش قرار دهد، پس اگر سترهای را نیافت، عصایی را در زمین فرو برد، و اگر عصا نیز به همراه نداشت، پس باید بر زمین خطی (به مانند هلال) بکشد. پس از اینکه ستره برای خود قرار داد، هرکس از جلوی او عبور کند، زیانی به نمازش نمیرساند.
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: «فلیخط خطاً»: خطی همانند هلال(نیمدایره) بکشد و اگر خطی راست و مستقیم هم بکشد، کفایت میکند.
البته علماء و صاحبنظران اسلامی و فقهی پیرامون این مسئله با همدیگر اختلافنطر دارند، اکثر مشایخ احناف و امام مالک براینباورند که از خط نمیتوان به عنوان ستره استفاده نمود و چنین چیزی معتبر نیست.
ولی امام شافعی (در قول قدیمش)، امام احمد و برخی از متأخرین احناف (از جمله ابن همام) معتقدند که از خط میتوان به عنوان ستره استفاده کرد و دلیلشان همین حدیث است.
ولی گروه نخست گفتهاند که حدیث باب ضعیف و مضطرب است، از اینرو نمیتوان بدان استدلال جست.
ولی در حقیقت امام احمد و ابن مدینی این حدیث را صحیح دانستهاند و ابنحبان گفته: این حدیث، صحیح است.
782 ـ (11) وعن سهلِ بنِ أبی حَثْمةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «إذا صلَّى أحدُکم إلى سُتْرَةٍ، فلْیَدْنُ منها، لا یَقطَعِ الشَّیطانُ علیه صَلاتَه». رواه أبو داود([11]).
782- (11) سهل بن ابی حثمه س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما خواست رو به ستره نماز بخواند، باید بدان نزدیک شود تا شیطان نمازش را قطع نکند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: از این حدیث دانسته میشود که هرگاه فرد نمازگزار از چوب، یا ستون یا درخت وغیره، به عنوان ستره استفاده میکند، باید بدان خوب نزدیک شود و مناسب است که ستره را برابر ابروی راست یا چپ خویش قرار دهد که مستقیم در برابر آن نباشد.
783 ـ (12) وعن المِقدادِ بنِ الأَسوَدِ، قال: ما رأَیتُ رسولَ الله ج یُصَلِّی إلى عُودٍ، ولا عَمُودٍ، ولا شجرةٍ إلاَّ جَعَلَه على حاجِبِه الأیمَنِ أو الأَیسَرِ، ولا یَصْمُدُ له صَمْداً. رواه أبوداود([12]).
783- (12) مقداد بن اسود س گوید: هرگز پیامبر ج را ندیدم که رو به سترهای از قبیل: چوب، ستون و درخت نماز بخواند، مگر اینکه آن را برابر ابروی راست یا چپ خویش قرار میداد، و هرگز به صورت مستقیم و راست در برابر آن قرار نمیگرفت (چرا که در آن صورت، تشبیه به بتپرستان میگردید).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
784 ـ (13) وعن الفضلِ بنِ عبَّاسٍ، قال: أتانا رسولُ الله ج ونحنُ فی بادیةٍ لنا، ومعه عبَّاسٌ، فَصَلَّى فی صحراءَ لیسَ بینَ یدیْهِ سُترَةٌ، وحمارةٌ لنا وکلبةٌ تَعبَثَانِ بین یدیْه، فما بالَى بذلک. رواه أبو داود. ولِلنّسائی نحوُه([13]).
784- (13) فضل بن عباس ـ ب ـ گوید: در همین حال که ما در چراگاه و دشت خویش بودیم، پیامبر ج همراه با (پدرم) «عباس» س به نزد ما آمدند. پیامبر ج در صحراء بدون آنکه سترهای در جلوی سجدهگاهش قرار داشته باشد، نماز خواند در حالی که الاغ و سگ ما، در جلوی پیامبر ج بازی میکردند و پیامبر ج (به عبور خر و سگ از جلوی نمازش در صورت نگذاشتن ستره) توجه و اعتنایی نکرد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده و نسائی نیز بسان آن را روایت نموده است].
شرح: «بادیة»: دشت و صحرا که دارای مسکن وآب و چراگاه باشد.
این حدیث نیز بسان احادیث گذشته، بیانگر آن است که گذشتن حیوانات (از قبیل: خر و سگ) از جلوی نمازگزار، در صورت نگذاشتن ستره، نماز را باطل و یا قطع نمیکند، چرا که در این حدیث بیان شد که الاغ و سگ فضل بنعباس س نه تنها از جلوی نماز پیامبر ج عبور کردند بلکه در جلوی نماز ایشان بازی میکردند با این وجود، پیامبر ج بدان توجهی نکرد و به همه فهماند که عبور خر و سگ و دیگر حیوانات از جلوی نماز در صورت نگذاشتن ستره، باعث باطلشدن آن نمیشود.
785 ـ (14) وعن أبی سعیدٍ، قال: قال رسولُ اللَّهِ ج: «لا یَقطَعُ الصَّلاةَ شیء، وادْرَؤوا ما استَطَعتُم، فإنَّما هوَ شیطانٌ». رواه أبو داود([14]).
785- (14) ابوسعید س گوید: پیامبر ج فرمود: چیزی (از قبیل عبورکردن زن، الاغ، سگ، خوک، یهودی، نصرانی و مجوسی) نماز را قطع نمیکند و تا میتوانید عبور کننده از جلو نمازتان را دفع کنید و اجازه ندهید که از جلوی نمازتان عبور کند زیرا او شیطان است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
این حدیث نیز نشانهی آن است که گذشتن حیوانات، زن، یهودی، و... از جلوی نماز باعث باطلشدن آن نمیشود.
786 ـ (15) عن عائشةَ، قالتْ: کُنتُ أنامُ بینَ یدَیْ رسولِ اللَّهِ ورِجْلایَ فی قِبلَتِه. فإذا سجدَ غَمَزَنی، فَقَبَضْتُ رِجْلَیَّ، وإذا قامَ بَسَطتُهُما. قالتْ: والبُیوتُ یومئِذٍ لَیسَ فیها مصابیحُ. متفقٌ علیه([15]).
786- (15) عایشه ـ ل ـ گوید: من در پیش روی پیامبر ج خوابیده بودم و پاهایم در جهت قبله و سجدهی ایشان قرار داشت. از اینرو هر گاه که میخواست سجده کند، مرا با دست تکان میداد و من هم پاهایم را جمع میکردم. و چون پیامبر ج از سجده بلند میشد، باز پاهایم را در جهت قبله و سجدهی ایشان دراز میکردم.
عایشه ـ ل ـ گوید: در آن روزگار در خانهها چراغ نبود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث بیانگر دو واقعیت است:
1- از لمس زن، وضو باطل نمیشود.
2- گذشتن زن از جلوی نمازگزار، در صورت نگذاشتن ستره، نماز را باطل یا قطع نمیکند.
787 ـ (16) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «لو یَعلَمُ أحدُکُم ما لهُ فی أنْ یَمُرَّ بینَ یدَی أخیه مُعتَرِضاً فی الصَّلاةِ، کانَ لأنْ یُقِیمَ مِائَةَ عامٍ خیرٌ له من الخُطوَةِ الَّتی خطَا[ها]. رواه ابنُ ماجة([16]).
787- (16) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: آن کسی از شما که از جلوی نماز برادر مسلمانش عبور میکند اگر میدانست که مرتکب چه گناهی شده است، توقف صد سال را بر عبور به اندازهی یک گام از جلوی نمازگزار، ترجیح میداد.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
788 ـ (17) وعن کعبِ الأحبارِ، قال: لو یَعلَمُ المارُّ بینَ یدَیْ المُصَلّی ماذا علیه؛ لکانَ أنْ یُخسَفَ به خیراً [له] منْ أنْ یَمُرَّ بینَ یدیْه. وفی روایة: أهوَنَ علیه. رواه مالکٌ([17]).
788- (17) کعب احبار گوید: اگر کسی که از جلوی سجدهی نمازگزار عبور میکند، میدانست مرتکب چه گناه بزرگی شده است، فرورفتن به دل زمین را بر عبور از جلوی نمازگزار ترجیح میداد.
و در روایتی دیگر آمده است: فرورفتن در دل زمین برای او از عبور از جلوی سجدهی نمازگزار آسانتر است.
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
دو حدیث بالا، بیانگر حرمت عبور از جلوی سجدهی نمازگزار است.
789 ـ (18) وعن ابنِ عبَّاسٍ، لما، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «إذا صَلّى أحَدُکُم إلى غیرِ السُّترَةِ؛ فإنَّه یقطَعُ صَلاتَه الحِمارُ، والخِنـزِیرُ، والیهودیُّ، والمجوسِیُّ، والمرأةُ. وتجْزِىءُ عنه إذا مَرُّوا بینَ یَدَیْه عَلى قَذْفَةٍ بحجرٍ». رواه أبو داود([18]).
789- (18) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما خواست که بدون ستره نماز بخواند، عبور خر، خوک، یهودی، مجوسی و زن، نمازش را قطع میکند.
و نمازگزار را از وجود ستره بینیاز میکند وقتی که این چیزها (خر، خوک، و.). به فاصلهی یک بارانداختن سنگ(تقریباً به اندازهی سه ذراع) از جلویش عبور کنند (یعنی اگر در صورت نگذاشتن ستره، خوک و خر و یا یهودی و یا زن از جلوی نمازگزار عبور کردند، در حالیکه میان نمازگزار وآنها سه ذراع فاصله است، در این صورت عبور این چیزها نمازش را قطع نمیکند، بلکه همین فاصلهی سه ذراع، نمازگزار را از وجود ستره بینیاز میکند).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «علی قذفةٍ بحجر»: به فاصلهی انداختن یک سنگ. علماء، مقدار آن را سه ذراع گفتهاند.
قبلاً گفتیم که این حدیث و احادیثی از این قبیل، با احادیث دیگر مبنی بر باطلنشدن نماز به خاطر عبور زن، الاغ، سگ، خوک، و... منسوخ هستند.
و نیز میتوان گفت که مقصود از قطع نماز که در حدیث آمده، قطع خشوع و خضوع و حضورقلب در نماز است. یعنی عبور این چیزها، مانع از آن میشود که نماز فرد مسلمان در حال تواضع و حضور دل انجام گیرد. و موجبات تشویش فکری و ایجاد خلل در خشوع و خضوع در نماز را فراهم میآورند.
پس معنای قطع نماز این نیست که نماز را باطل میکند، بلکه مقصود از قطع نماز، نقصان خشوع و خضوع و حضور قلب در نماز است.
[1]- بخاری 2/463 ح 973، ابن ماجه 1/413 ح 1304 ابن ماجه حدیث مذبور را با اندکی تقدیم و تأخیر در الفاظ روایت کرده است. و دارمی باختصار ان را نقل نموده است:1/383 ح 1410، مسنداحمد 2/145.
[2]- بخاری 1/485 ح 376، مسلم 1/360 ح (250-503).
[3]- بخاری با اندکی زیادتی آ ن را در صحیحش 1/580 ح 507 نقل کرده است، مسلم 1/359 ح (247-502).
[4]- مسلم 1/358 ح (241- 499)، ابوداود 1/442 ح 685، ترمذی 1/156 ح 335، ابن ماجه 1/303 ح 904، مسنداحمد 1/161.
[5]- بخاری 1/584 ح 510، مسلم 1/363 ح (261-507)، ابوداود 1/449 ح 701، ترمذی 2/158ح 336، نسایی 2/66 ح 756، ابن ماجه 1/304 ح 945، دارمی 1/387 ح 1417، مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/154 ح 34، مسنداحمد 4/169.
[6]- بخاری 1/581 ح 509، مسلم 1/362 ح (259-505)، ابوداود 1/449ح 700، نسایی 2/66 ح 757، ابن ماجه نیز به همین معنی نقل کرده است:1/307 ح 954، دارمی 1/384 ح 1411، مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/154 ح 33، مسنداحمد 3/36.
[7]- مسلم 1/365 ح (266- 511)، ابن ماجه نیز اول این حدیث را در سننش 1/305 ح 950 نقل کرده است.، مسنداحمد 2/425.
[8]- بخاری 1/492 ح 383، مسلم 1/366 ح (267-512)، ابوداود نیز این حدیث را با الفاظی نزدیک به الفاظ این حدیث در سننش 1/456 ح 711 روایت کرده است.، ابن ماجه 1/370 ح 956، مسنداحمد 6/199.
[9]- بخاری 1/571 ح 493، مسلم 1/361 ح (254- 504)، ابوداود 1/458 ح 715، مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/155 ح 38، مسنداحمد 1/264.
[10]- ابوداود 1/443 ح 689، ابن ماجه 1/303 ح 943، مسنداحمد 2/249.
[11]- ابوداود 1/446 ح 655، نسایی 2/62 ح 748.
[12]- ابوداود 1/445 ح 693، مسنداحمد 6/4.
[13]- ابوداود 1/459 ح 718، نسایی نیز به همین معنی در سننش 2/65 ح 753 نقل کرده است، مسنداحمد 1/211.
[14]- ابوداود 1/460 ح 719.
[15]- بخاری 1/588 ح 513، مسلم 1/368 ح (272-512)، ابوداود 1/457 ح 712، نسایی 1/102 ح 168، مؤطا مالک کتاب صلاة اللیل 1/117 ح 2، مسنداحمد 6/148.
[16]- ابن ماجه 1/304 ح 946.
[17]- مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/155 ح 35.
[18]- ابوداود 1/453 ح 704.
754 ـ (1) عن عمرَ بنِ أبی سَلَمَةَ، قال: رأیتُ رسولَ الله ج یُصَلِّی فی ثوبٍ واحدٍ مُشْتَمِلاً به، فی بَیتِ أمِّ سَلمةَ، واضِعاً طَرَفَیْه على عاتِقَیْهِ. متفق علیه([1]).
754- (1) عمربن ابی سلمه س گوید: رسولخدا ج را در خانهی (امالمؤمنین] «ام سلمه» ـ ل ـ دیدم که با یک تکه لباس نماز میخواند، در حالی که خویشتن را بدان پیچیده و پوشانده بود و دو طرف آن را بر شانههایش قرار داده بود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«مشتملاً»: جامه را برخود پیچید وآن را به دور تمام بدن خود بست چنانکه دستهایش از آن خارج نشود.
755 ـ (2) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «لا یُصَلِّیَنَّ أحدُکم فی الثَّوبِ الواحدِ لیسَ على عاتِقَیه منه شَیءٌ». متفق علیه([2]).
755- (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نباید هیچ یک از شما با یک قطعه لباس نماز بخواند در حالی که هیچ چیزی از آن بر شانههایش نباشد (بلکه هرکس که میخواهد در یک جامه نماز بگزارد، باید دو طرفش را بر شانههای خویش قرار دهد، تا قسمت بالای بدنش را نیز بپوشاند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
756 ـ (3) وعنه، قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقولُ: «مَنْ صَلّى فی ثوبٍ واحدٍ، فَلْیُخالِفْ بینَ طَرَفَیه». رواه البخاریّ([3]).
756- (3) ابوهریره س گوید: از رسولخدا ج شنیدم که میفرمود: کسی که با یک تکه لباس نماز میخواند، باید دو طرفش را بر شانههایش قرار دهد (تا قسمت بالای بدنش را بپوشاند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
«فلیخالف بین طرفیه»: باید یک سر آن جامه را بر دوش راست و سر دیگر را بر دوش چپ قرار دهد.
757 ـ (4) وعن عائشةَ لا، قالتْ: صلّى رسولُ اللَّهِ فی خَمِیصَةٍ لها أعلامٌ، فَنَظرَ إلى أعلامِها نَظرَةً، فلمَّا إنصَرَفَ، قال: «إذهَبوا بخَمِیصَتِی هذهِ إلى أبی جَهْمٍ، وأتُونی بأَنبِجانِیَّة أبی جَهم؛ فإنَّها أَلْهَتنِی آنِفاً عنْ صَلاتی». متفق علیه. وفی روایةٍ للبُخاریِّ، قال: «کُنتُ أَنظُرُ إلى عَلَمِها وأنا فی الصَّلاةِ، فأخافُ أنْ یفتِنَنِی»([4]).
757- (4) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج با جامهای مربع شکل که دارای نقش و خطوط بود، نماز خواند، و در نماز یک بار نگاه پیامبر ج به نقش و خطوط آن جامه افتاد، از اینرو چون از نمازش فارغ شد، فرمود: این لباس مربع شکل و خطدار را به «ابوجهم» بدهید و لباس بدون خط و نقش و پشمین و درشت ابوجهم را برایم بیاورید، چرا که این جامهی نقشدار، همین لحظه قلب مرا به خود مشغول نموده و توجه مرا از نماز به خود معطوف داشته است.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند و در روایتی دیگر از بخاری آمده است]:
در هنگام نماز، من به سوی نقش و خطوط آن جامه نگاه میکردم و از آن ترسیدم که مرا در فتنه افکند (و توجه مرا از نماز به خود معطوف دارد و خشوع و خضوع نماز را از من بگیرد و مرا از حضور در نماز باز دارد).
شرح: «خمیصة»: جامهی سیاه نقشدار و مربع شکل. «انبجانیة»: پارچهی بدون خط و نقش که کلفت و درشت است و بیشتر از پشم درست میشود.
«عَلمها»: نقش و نگار جامه.
«اَلهتنی»: مرا به خود مشغول و سرگرم داشت و از نماز غافل و بیخبرم کرد.
از این حدیث دو مسئله دانسته میشود:
1- اگر کسی بنا به علّتی، هدیه را به صاحبش برگرداند، باید به جای آن، چیزی دیگر درخواست نماید، تا هدیهدهنده ناراحت نشود. چنانچه پیامبر ج نیز با برگردانیدن «خمیصة»، «أنبجانیه»را درخواست کرد تا ابوجهم ناراحت نشود که پیامبر ج هدیهاش را قبول نکرده و به خودش بازگردانیده است.
2- برای نمازگزار شایسته است که در نماز، لباسهای پرنقش و نگار که فکر و ذهن وی و دیگران را به خود مشغول و سرگرم میسازد و توجه وی و دیگر نمازگزاران را از نماز به خود معطوف میدارد و خشوع و خضوع نماز را از ایشان میگیرد وآنان را از حضور در نماز باز میدارد، نپوشد تا در نماز خویش، فقط به فکر طاعت و پرستش خدا و راز و نیایش و مناجات او تعالی باشند و بس.
متولیان و هیئت امنای مسجد نیز باید متوجه باشند که فرش و موکت مسجد و سجاده نیز اگر نقش و نگار داشته باشند که در نتیجه فکر نمازگزار را به خود مشغول و سرگرم سازد و توجه او را از نماز به خود معطوف دارد، همین حکم را دارد، پس باید در انتخاب فرش و موکت و سجادهی مسجد نیز کمال توجه وعنایت را بکنند و بدانند که زیبایی در همان سادگی است و باید سعی و کوشش نمایند تا در مسجد، محیطی آرام و بدور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب و جمعیت خاطر، برای نمازگزاران فراهم آورند، چرا که در این صورت است که مسجد و نماز، روح پرور و تکاملآفرین و تعالیبخش و سعادتساز میشوند.
758 ـ (5) وعن أنسٍ، قال: کانَ قِرامٌ لعائشةَ سَتَرَتْ به جانبَ بیتِها، فقال لها النبیُّ ج: «أمِیطِی عنَّا قِرامَک هذا، فإنَّه لا یزالُ تصاویرُه تَعرِضُ لی فی صَلاتی». رواه البخاریّ([5]).
758- (5) انس س گوید: عایشه ـ ل ـ پردهای ستبر و درشت داشت که دارای نقش و نگار بود و با آن بخشی از خانهاش را پوشانده بود (یعنی آن را پردهی طاقچهای نموده بود).
پیامبر ج بدو فرمود: آن را از روبروی ما بردار! زیرا تصاویر آن پیوسته در نمازم به چشم میخورد و سبب مشغولشدن ذهنم در نماز میشود (به هر صورت، منزل رسولخدا ج در جهت پرهیز از مظاهر اسراف و اشرافگری، لازم بود که برای مردم الگو و سرمشق باشد).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
«قرام»: پارچهی ستبر از پشم رنگارنگ که از آن پرده و جز آن بدوزند.
«أمیطی»: پردهی رنگارنگ و منقش را از روبروی من دورساز وکنار بزن.
759 ـ (6) وعن عُقبَةَ بنِ عامرٍ، قال: أُهدِیَ لرسول الله ج فَرُّوجُ حریرٍ، فَلَبِسَه ثمَّ صلّى فیه، ثمَّ انصرفَ فَنَزَعَه نزعاً شدیداً کالکارِه له، ثمَّ قال: «لاینبغی هذا لِلمُتَّقِینَ». متفق علیه([6]).
759- (6) عقبة بن عامر س گوید: برای پیامبر ج قبایی ابریشمی به صورت هدیه آورده شد، آن حضرت ج آن را پوشیده و در آن نماز خواند (البته پوشیدن پارچهی ابریشمی پیش از تحریم آن بوده است) سپس پیامبر ج از نماز برگشت وآن قبای ابریشمی را به شدت، همانند کسی که آن را زشت و ناپسند بدارد، از تن بیرون آورد و فرمود: این جامه، شایسته و زیبندهی پرهیزگاران و خداترسان نیست.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «فَرّوج»: لباسی که از پشت، چاک داشته باشد، مانند قبایی که علماء میپوشند.
پیامبر ج عالیترین وکاملترین سرمشقها را برای همهی مردمان، چه حاکمان و رهبران، و چه تودههای مردم و چه افراد و گروهها، ارائه داده است.
پیامبر ج خودِِ سادگی بود که در مرد کاملی تجلی یافته بود. این سادگی از درون جانش برخاسته بود و لذا ایشان مظاهر کاذب ریاست و فرمانروایی و یا تجملات و تکلفات را که لازمهی آنها است، متلاشی کرد.
آری! پیامبر ج آراسته به اخلاقی بود که هیچ پوششی از کذب و فریب ندارد و ریا و تظاهر و خودنمایی و ظاهرسازی را بدان راهی نیست، او شب و روز، در نهان وآشکار، در سختی وآسایش، در ناتوانی و قدرت، در بازار، آن وقت که یک جوان بود، در پیری در حالی که بر تخت نبوت و اقتدار نشسته بود، در همهی حالات، تنها به یک صورت دیده میشود، پیامبر ج با اخلاقش، شخصیتی از سادگی و تواضع بود که دگرگونی و تغییری بدو راه نیافت، او وجودی بود که با آسمان پیوند یافت و بر زمین زیست و به مردم نزدیک بود و نزد آنان دوستداشتنی بود.
760 ـ (7) عن سلمَةَ بنِ الأکوَعِ، قال: قلتُ: یا رسولَ اللَّهِ! إنی رجلٌ أَصِیدُ؛ أفأُصَلّی فی القَمِیصِ الواحدِ؟ قال: «نعمْ، وازْرُرْهُ ولو بِشَوْکةٍ». رواه أبو داود، وروى النسائیُّ نحوَه([7]).
760- (7) سلمة بن اکوع س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسولخدا ج! من مردی شکارچی هستم (که به خاطر اینکه به راحتی شکارم را دنبال نمایم، فقط از یک تکه لباس استفاده میکنم، حال شما بفرمایید: که) آیا میتوانم در یک قطعه پیراهن نماز بخوانم؟ پیامبر ج فرمود: آری، ولی گریبان آن را ببند، اگر چه با خاری باشد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده و نسائی نیز بسان آن را روایت نموده است].
شرح: «وازره»: آن را با دکمه ببند. «شوکة»: خار
البته بستن گریبان پیراهن در صورتی لازم است که جامه، گشاد باشد، چرا که در این صورت، دکمهنمودن آن برای پوشاندن عورت در وقت رکوع و سجده کمک زیادی خواهد کرد. البته باید دانست که این احادیث مربوط به اوائل عهد پیامبر ج میباشد که خود ایشان و یاران باوفا و جان نثارشان از جهت خوراک، پوشاک و مسکن در مضیقه و تنگنا بودند و بسا اوقات که بیش از یک لنگ یا یک قطعه پیراهن، چیز دیگری نداشتند، و با آن عورت خویش را میپوشیدند وسینه و شانههایشان در اکثر اوقات برهنه و عریان بود.
761 ـ (8) وعن أبی هریرةَ، قال: بینما رجلٌ یُصَلّی مُسبِلٌ إزارَه، قال له رسولُ اللَّهِ: «إذهَبْ فَتَوَضَّأْ»، فذهبَ وتَوَضَّأ، ثمَّ جاءَ. فقالَ رجلٌ: یا رسولَ الله! ما لکَ أمَرتَه أنْ یَتَوَضَّأَ؟ قال: «إنَّه کانَ یُصَلِّی وهوَ مُسبِلٌ إزارَه، وإنَّ اللَّهَ لا یَقبِلُ صَلاةَ رجلٍ مُسبِلٍ إزارَه». رواه أبو داود([8]).
761- (8) ابوهریره س گوید: روزی، فردی از مسلمانان در حالی نماز میخواند که شلوارش را از قوزک پا فروهشته و آویزان کرده بود. پیامبر ج بدو فرمود: برو و وضو بگیر. آن مرد نیز برحسب فرمان پیامبر ج، رفت و پس از وضوی کامل، پیش رسولخدا ج آمد.
مردی به پیامبر ج گفت: ای رسولخدا ج! چرا این مرد را به تجدید وضو امر کردی؟ پیامبر ج فرمود: آن مرد در حالی نماز میخواند که شلوارش از قوزک پا، پائینتر بود. و براستی خداوند ﻷ نماز آن شخصی را که اسبال ازار میکند، قبول نخواهد کرد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: پیامبر ج از باب تهدید و سختگیری و تشدید وتغلیظ در امر «اسبال ازار» (پائینآوردن شلوار بر قوزک پا)، آن مرد را به تجدید وضو امر کرد، در حالی که نماز شخصی که «اسبال ازار» میکند، گر چه در مرحلهی صحیحبودن و رفع ذمه قرار دارد، ولی از نظر تأثیر باطنی و نورانیت، و قبولیت و پذیرش خویش، بسیار ناقص و بینور و بیتأثیر خواهد بود.
و در حقیقت «اسبال ازار»، ثمره و نتیجهی نماز را ضایع، و مقصود و منظور از تشریع نماز را فاسد میکند، چرا که نماز به انسان، تواضع، فروتنی، انکساری، خشوع، خضوع، ایثار، از خودگذشتگی و... را میآموزد، ولی «اسبال ازار»، رهاورد و دستاوردی جز تکبر، نخوت، خودخواهی، خودبزرگبینی، خودمحوری وغرور، نخواهد داشت. و در واقع مقتضای این حدیث، آن است که نمازگزار از نمازش، ثواب و پاداشی نمیبرد، به این معنا که در میزان عمل، ثواب و پاداش نماز، در برابر گناه «اسبال ازار» و آنچه همراه آن بیان شد، وزنی در پیشگاه خداوند ﻷ ندارد.
762 ـ (9) وعن عائشةَ لا، قالتْ: قالَ رسولُ اللَّهِ: «لا تُقبَلُ صَلاةُ حائِضٍ إلاَّ بِخَمارٍ». رواه أبو داود، والترمذیّ([9]).
762- (9) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: نماز هیچ زن بالغی، بدون مقنعه و روسری قبول نخواهد شد.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
شرح: «حائض»: به معنای زنی است که عادت ماهیانه میشود و به سبب آمدن خون قاعدگی به بلوغ رسیده و نماز و دیگر فرائض الهی بر او فرض گردیده است.
«خمار»: چارقد، روسری.
بنابراین، زن بالغ باید هنگام نمازخواندن، تمام اعضای بدن خویش را غیر از صورت و دوکف دست، بپوشاند، چرا که تمام اعضای بدن زن غیر از صورت و دو دستش هنگام نماز، عورت است.
763 ـ (10) وعن أمِّ سلمَةَ، أنَّها سألَتْ رسولَ اللَّهِ: أتُصَلِّی المرأةُ فی دِرعٍ وخمارٍ لیسَ علیها إزارٌ؟ قال: «إذا کانَ الدِّرعُ سابِغاً یُغَطِّی ظُهورَ قَدَمَیها». رواه أبو داود، وذکرَ جماعةً وقفوهُ على أمِّ سلمةَ([10]).
763- (10) از (ام المؤمنین) «ام سلمه» ـ ل ـ روایت است که وی از رسولخدا ج پرسید: آیا زن میتواند با پیراهن و روسری، بدون اینکه شلوار به پا داشته باشد، نماز بخواند؟
پیامبر ج فرمود: هرگاه پیراهنی بلند که همهی اعضای بدن او را بپوشاند و حتّی پشت پاهایش را نیز تحت پوشش قرار دهد، داشته باشد، میتواند با چنین پیراهن و مقنعهای نماز بخواند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده و گفته است: برخی از علمای عرصهی علم حدیث، این حدیث را موقوف بر ام سلمه ـ ل ـ میدانند، یعنی این حدیث از اقوال ام سلمه ـ ل ـ است نه پیامبر ج.
مترجم گوید: باید دانست که «ام سلمه»ـ ل ـ، همسر پیامبر اکرم ج این حدیث را از پیش خویش نمیگوید، و یقیناً این چنین چیزی را از پیامبر ج شنیده و ممکن نیست که در چنین مسائلی از نزد خود، چنین چیزی بگوید، از اینرو میتوان گفت که این حدیث در حکم حدیث مرفوع است].
«درع»: پیراهن زنانه. «خمار»: مقنعه و روسری. «ازار»: شلوار. جامهای که نیمهی پائین بدن را بپوشاند. «درع سابغ»: پیراهنی فراخ و بلند که همهی اعضای بدن (از سر تا پشت پاها) را بپوشاند.
764 ـ (11) وعن أبی هریرةَ: أنَّ رسولَ اللَّهِ نهى عنِ السَّدْل فی الصلاةِ، وأنْ یُغَطِّیَ الرَّجُلُ فاهُ. رواه أبو داود، والترمذیّ([11]).
764- (11) ابوهریره س گوید: پیامبر ج از فروهشتن (و آویزان کردن) لباس و پوشاندن دهان در نماز نهی فرمود.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
شرح: «سدل»: برخی از علماء میگویند: «سدل»: یعنی فروهشتن و آویزان کردن لباس بر تن به طوری که به زمین برسد.
برخی دیگر گویند: «سدل» این است که مرد بدون آنکه دو طرف لباسش را از جلو به خود بپیچد، آن را رها کند، و اگر آن را به خود بپیچد، سدل محسوب نمیشود.
و برخی نیز گویند: «سدل» یعنی اینکه کسی با لباسش خود را بپیچاند و دستهایش را داخل آن قرار دهد و به همین حالت به رکوع و سجده برود.
برخی گویند: «سدل»: حالتی است که شخص، وسط لباسش را روی سرش قرار دهد و بدون آنکه دو طرف آن را روی شانههایش قرار دهد، آن را رها کند.
البته میتوان این حدیث را بر تمامی این معانی حمل کرد، چون سدل در بین همهی این حالات مشترک است.
و علّت نهی از «سدل» نیز میتواند در چند چیز باشد:
الف) در زمان پیامبر ج عادت و معمول یهودیان اینچنین بود، از اینرو به خاطر اینکه تشابه با آنها نشود، پیامبر ج، مسلمانان را از آن نهی کرد.
ب) چون «سدل» یکی از مظاهر تکبّر و نخوت، و غرور و خودخواهی، و یکی از اعمال و کردار گردنکشان و متکبران است، و بیشتر مشاهده میکنیم که انسانهای متکبر، کت خویش را بر دوش میاندازند و اطراف آن را بدون اینکه به هم ببندند و یا بدون اینکه دستها را در آستینهای آن داخل کنند، در جوانب خویش، رها میکنند.
«ان یغطّی الرجل فاه» [پیامبر ج از اینکه فرد نمازگزار، دهانش را در نماز با چیزی بپوشاند، نهی فرمود]: چرا که بستن دهان، مزاحم اتمام و تحسین قرائت و کمال سجده، و مخلّ خشوع و خضوع نماز است.
765 ـ (12) وعن شَدَّادِ بن أوْسٍ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «خالِفُوا الیهودَ، فَإنَّهُمْ لا یُصَلُّونَ فی نِعالِهِم ولا خِفافِهِم». رواه أبو داود([12]).
765- (12) شدادبن اوس س گوید: پیامبر ج فرمود: (با خواندن نماز در موزه و کفش) با یهودیان مخالفت نمائید، چرا که آنها در کفشها و موزههایشان نماز نمیخوانند. (البته باید دانست که خواندن نماز در موزه وکفش، در صورتی درست است که هردو از آلودگی و نجاست و پلیدی و چیزهای کثیف، پاک باشند).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
766 ـ (13) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: بَینَما رسولُ اللَّهِ یُصَلِّی بأصحابِه إذْ خَلَعَ نَعلَیهِ فَوَضَعَهُما عَنْ یَسارِه، فَلَمَّا رأى ذلکَ القَومُ، ألقَوْا نِعالهُم. فلمَّا قَضى رسولُ اللَّهِ صَلاتَه، قال: «ما حمَلَکُم على إلْقائِکُم نِعالَکُم؟» قالوا: رَأیناکَ ألقَیتَ نَعلَیکَ، فَألقَینا نَعالَنا. فقالَ رسولُ الله ج: «إنَّ جِبریلَ أتانی فأخبِرَنی أنَّ فِیهِما قَذَراً. إذا جاءَ أحدُکُم المسجدَ، فَلْیَنظُرْ، فَإنْ رأى فی نَعلَیه قَذَراً، فَلْیَمسَحْهُ، وَلْیُصَلِّ فِیهِما». رواه أبو داود، والدارمیّ([13]).
766- (13) ابوسعید خدری س گوید: در همین اثنا که پیامبر ج پیشنماز یارانش بود و برای آنها امامت میداد، ناگاه کفشهایش را از پای درآورد وآنها را در سمت چپش نهاد. چون مردم این صحنه را دیدند، آنها نیز به دنبال پیامبر ج کفشهایشان را از پای درآوردند.
وقتی پیامبر ج از نماز فارغ شد، فرمود: چرا کفشهایتان را درآوردید؟ گفتند: تو را دیدیم کفشهایت را درآوردی، ما هم آنها را درآوردیم. پیامبر ج فرمود: جبرئیل پیش من آمد و به من خبر داد که بر کفشهای من نجاست و پلیدی است، پس هرگاه کسی از شما به مسجد آمد (کفشهایش را وارونه کرده و به زیرآنها) نگاه کند، اگر نجاستی دید آن را بر زمین بمالد و سپس با آن نماز بخواند.
[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کردهاند].
767 ـ (14) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «إذا صَلَّى أحدُکم، فلا یَضَعْ نَعلَیهِ عَنْ یمینِه، ولا عنْ یَساره، فَتَکُونَ عن یمینِ غیرِه، إلاَّ أنْ لا یکونَ عن یسارِه أحدٌ، ولْیَضَعَهُما بَینَ رِجلَیه». وفی روایةٍ: «أو لِیُصَلِّ فِیهِما». رواه أبو داود، وروى ابنُ ماجة معناه([14]).
767- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: وقتی یکی از شما خواست نماز بخواند، پس نباید کفشهایش را در طرف راست و یا سمت چپ خویش بگذارد (چرا که اگر کفشهایش را در سمت چپ خویش بگذارد، ممکن است در طرف چپش کسی نشسته باشد) و کفشها در جهت راست وی قرار بگیرد، مگر اینکه در سمت چپش کسی نشسته نباشد (در این صورت میتواند کفشها را در ناحیهی چپ خویش بگذارد) و باید کفشهای خویش را در روبروی خویش بگذارد.
ـ و در روایتی آمده است: ـ یا باید با کفشها نماز بخواند (البته در صورتی که از نجاست و پلیدی پاک باشد).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده و ابنماجه نیز به همین معنا روایت کرده است].
768 ـ (15) عن أبی سعید الخُدریِّ، قال: دَخَلتُ على النَّبیِّ ج، فَرَأیتُه یُصَلّی على حَصِیرٍ یَسجُدُ علیه. قال: ورَأیتُهُ یُصَلِّی فی ثوبٍ واحدٍ مُتَوَشِّحاً به. رواه مُسلم([15]).
768- (15) ابو سعید خدری س گوید: به نزد پیامبر ج آمدم و ایشان را دیدم که بر بوریا نماز میخواند و برآن سجده میکند.
ابوسعید س گوید: پیامبر ج را دیدم که با یک قطعه لباس نماز میخواند در حالی که دو طرف آن را بر شانههایش قرار داده بود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«متوشحاً»: از باب «توشّح»: لباس را از زیر بغل راست در گذرانید و روی شانهی چپ انداخت.
769 ـ (16) وعن عمرِو بنِ شُعیبٍ، عن أبیه، عن جَدِّه، قال: رأیتُ رسولَ الله ج یُصَلِّی حافِیاً ومُنتَعِلاً. رواه أبو داود([16]).
769- (16) عمروبن شعیب از پدرش و او نیز از جدش (عبدالله بن عمروبن العاصس) روایت میکند که گفت: پیامبر ج را دیدم که گاهی پابرهنه، و گاهی با کفش نماز میخواند (البته خواندن نماز با کفش، در صورتی بود که کفش از وجود نجاست و پلیدی پاک باشد).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
770 ـ (17) وعن محمَّدِ بنِ المُنکدِرِ، قال: صلّى جابرٌ فی إزارٍ قد عَقَدَهُ منْ قِبلِ قَفاهُ، وثِیابُه موضوعةٌ على المِشجَبِ. فقال له قائلٌ: تُصَلّی فی إزارٍ واحدٍ؟ فقالَ: إنَّما صَنَعْتُ ذلکَ لِیرانی أحمقُ مِثلُکَ، وأیُّنا کانَ له ثوبانِ على عهدِ رسول الله ج؟!. رواه البخاریّ([17]).
770- (17) محمدبن منکدر گوید: جابر س در ازاری نماز خواند که آن را بر پسگردن خویش بسته بود، و این در حالی بود که لباسهای وی بر جالباسی آویخته بود.
گویندهای بدو گفت: آیا فقط در یک قطعه لباس، نماز میخوانی؟ جابر س گفت: من بدین جهت این کار را نمودم تا بیخرد و احمقی چون تو مرا ببیند (و بداند که نمازخواندن در یک قطعه لباس جائز است و خلاف سنت نیست) و کدام یک از ما (صحابه ش) در زمان پیامبر ج دارای دو جامه بوده است؟
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «مِشجَب»: جالباسی.
در اوایل عهد پیامبر ج خود آن حضرت ج و یاران ایشان از نظر پوشاک، خوراک، مسکن و امکانات رفاهی وآسایشی در مضیقه و تنگنا بودند و در اکثر اوقات بیش از یک لنگ و یا یک قطعه لباس، برای پوشش عورت خویش نداشتند، از اینرو حضرت جابر س برای تعلیم و نشاندادن آن مرد، در یک قطعه لباس نماز خواند تا بدو بفهماند که خواندن نماز در یک تکه لباس نیز جایز است.
چنانچه در عهد پیامبر ج نیز، صحابه و یاران ایشان ش و حتی در برخی مواقع خود آنحضرت ج اینچنین میکردند که با یک قطعه لباس نماز میخواندند وخویشتن را بدان میپیچاندند. و دو طرف آن را بر شانههایشان قرار میدادند.
اگر چه در صورت توان مالی و داشتن پوشاک، مناسب است که انسان مسلمان به هنگام نماز و یا رفتن به مساجد، لباس زیبا و متناسب به تن کند و با پوشیدن لباسهای مرتب و پاک و تمیز و شانهزدن موها، و به کار بردن عطر و مانندآن، به زینت خویش بپردازد.
در مورد استفاده از لباس و زینت، اسلام مانند تمام موارد، حد اعتدال را انتخاب کرده است و مانند بعضی که میپندارند استفاده از زینتها و تجملات هر چند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسایی است، از اینرو به هنگام نماز و یا رفتن به مسجد، لباسهای کهنه و مندرس و یا لباسهای مخصوص منزل و یا کار را در تن میکنند و در مراسم عبادت خدا به همان هیأت و شکل، شرکت میکنند، و نه مانند تجملپرستانی که غرق در زینت و تجمل میشوند و تن به هرگونه عمل نادرستی برای رسیدن به این عمل نامقدس میدهند.
لذا در اسلام، استفادهکردن از زیباییهای طبیعت، لباسهای زیبا و متناسب، به کاربردن عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز، که به آن توصیه وسفارش نیز شده است. و باید دانست که علّت اینکه حضرت جابر س با وجود اینکه لباسهای زیادی در سر جالباسیاش وجود داشت، با یک قطعه لباس نماز خواند، به خاطر تعلیم وآموزش آن مرد بود، تا بداند که نمازخواندن در یک قطعه لباس نیز جایز است، اگر چه خواندن نماز در چند قطعه لباس بهتر است.
771 ـ (18) وعن أُبیِّ بنِ کعبٍ، قال: الصَّلاةُ فی الثوب الواحدِ سُنَّةٌ. کُنَّا نَفعَلُه مَعَ رسولِ اللَّهِ ولا یُعابُ علینا. فقال ابنُ مسعودٍ: إنَّما کانَ ذاکَ إذْ کانَ فی الثِّیابِ قِلَّةٌ؛ فأمَّا إذا وَسَّعَ اللَّهُ، فَالصَّلاةُ فی الثَّوبَینِ أزْکى. رواه أحمد([18]).
771- (18) ابی بن کعب س گوید: نماز خواندن در یک قطعه لباس جایز است، ما همراه با رسولخدا ج این کار را میکردیم (یعنی در یک تکه لباس، نماز میخواندیم) و بر ما خرده گیری هم نمیشد.
ابن مسعود س گوید: نمازخواندن در یک قطعه لباس، مربوط به دورانی است که در لباس و پوشاک کمی بود و مردم از این جهت در مضیقه و تنگنا بودند ولی وقتی که خداوند ﻷ روزی را (از قبیل: پوشاک، خوراک و..). فراخ و فراوان کرد، پس نمازخواندن در دو لباس بهتر و زیبندهتر است.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
[1]- بخاری 1/469 ح 356، مسلم 1/368 ح (278-517)، ترمذی 2/166 ح 339، مؤطا مالک کتاب صلاة الجماعة 1/140 ح 29، مسنداحمد 4/26.
[2]- بخاری 1/471 ح 359، مسلم 1/368 ح (277-516) و لفظ حدیث از مسلم است و امام مسلم به عوض «لا یصلین» عبارت«لایصلی» را ذکر کرده است.، ابوداود 1/414 ح 626 و ابوداود به عوض «عاتقیه» واژهی «منکبیه» نقل کرده است.، نسایی 2/71ح 769، دارمی 1/367 ح 1371، مسنداحمد 2/243.
[3]- بخاری 1/471 ح 360، ابوداود 1/414 ح 627 و ابوداود عبارت «علی عاتقیه» را نیز افزوده است.، مسنداحمد 2/255.
[4]- بخاری 1/482 ح 373، مسلم 1/391ح (62- 556) و لفظ حدیث از بخاری است.، ابوداود نیز این حدیث را به صورت مختصر روایت کرده است:1/562 ح 914،نسایی نیز این روایت را با اختصار نقل نموده است: 2/72 ح 771، ابن ماجه 2/1176 ح 3550، موطا مالک کتاب الصلاة 1/97 ح 67، مسنداحمد 6/177.
[5]- بخاری 1/484 ح 374، مسنداحمد 3/151.
[6]- بخاری 1/484 ح 375، مسلم 3/1646 ح(23- 2075)، نسایی 2/72 ح 770، مسنداحمد 4/149.
[7]- ابوداود 1/416 ح 632، نسایی نیز نظیر این حدیث را در سننش 2/70 ح 765 نقل نموده است، مسند احمد 4/49.
[8]- ابوداود 1/419 ح 638 و ابوداود عبارت «اذهب فتوضّأ» را دو بار ذکر نموده است.
[9]- ابوداود 1/421 ح 641، ترمذی 2/215 ح 377 و قال: حدیث حسن، ابن ماجه 1/215 ح 655، مسنداحمد 6/150.
[10]- ابوداود 1/420 ح 641، امام مالک نیز اول این حدیث را در مؤطا کتاب صلاة الجماعة 1/142 ح 38 نقل کرده است.
[11]- ابوداود 1/423 ح 643، ترمذی نیز حصهی اول حدیث را در سننش 2/217 ح 378 روایت کرده است.، مسنداحمد 2/341.
[12]- ابوداود 1/427 ح 651.
[13]- ابوداود 1/426ح 650، دارمی 1/370 ح 1378، مسنداحمد 3/20.
[14]- ابوداود 1/428 ح 654 و ابوداود روایت دوم را نیز در سننش حدیث 655 روایت کرده است و ابن ماجه نیز نظیر آن را نقل نموده است 1/460ح1432.
[15]- مسلم 1/369 ح (284-519).
[16]- ابوداود 1/427 ح 653، ابن ماجه 1/330 ح 1038.
[17]- بخاری 1/467 ح 352، مسنداحمد 3/335.
[18]- مسند احمد 5/141.
689 ـ (1) عن ابن عبَّاس، قال: لما دَخَلَ النبیُّ البیتَ، دعا فی نواحِیهِ کُلِّها ولم یُصَلِّ حتى خرج منه، فَلَمَّا خرجَ رَکعَ رَکعتَینِ فی قُبُلِ الکعبة، وقال: «هذه القِبلَةُ». رواه البخاری([1]).
689- (1) ابنعباس ـ ب ـ گوید: چون پیامبر ج (در روز فتح مکه) داخل خانهی کعبه شد، در تمام نقاط خانه و در هر گوشه و کنار و اطراف و اکناف آن (برای پیروزی اسلام و مسلمین، و چیرهشدن حق بر باطل، و برچیده شدن کفر و زندقه و شرک و چندگانهپرستی) دعا کرد، و تا وقتی که از درون خانه بیرون آمد، در آن نمازی نخواند، و چون از خانه بیرون شد، در روبروی کعبه، دو رکعت نماز خواند و فرمود: قبله، همین خانهی کعبه است.
[این حدیث رابخاری روایت کرده است].
690 ـ (2) ورواه مسلم عنه، عن أسامة بن زید([2]).
690- (2) و همین حدیث را مسلم از ابن عباس از اسامة بن زید ش روایت کرده است.
691 ـ (3) وعن عبد الله بن عمر، [ب] أنَّ رسولَ الله ج دخلَ الکعبةِ هو وأسامةُ بن زید، وعثمانُ بنُ طلحةَ الحَجْبِیُّ، وبلالُ بن رباحٍ، فَأغلَقَها علیه، ومَکَثَ فیها، فَسَألْتُ بِلالاً حینَ خَرَجَ: ماذا صَنَعَ رسولُ الله ج؟ فقال: جَعَل عَمُوداً عن یَسارِهِ، وعمودین عن یمینهِ، وثَلاثَةَ أعمَدَةٍ وراءَه، وکان البیتُ یومَئِذٍ على سِتَّةِ أعمدةٍ، ثم صَلّى. متفق علیه([3]).
691- (3) عبدالله بن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج همراه با «اسامة بن زید»، «عثمان بن طلحة الحَجَبی» و «بلال بن رباح» ش، داخل خانهی کعبه شدند، آنگاه عثمان بن طلحه (که کلیددار خانهی کعبه بود) درِ خانهی کعبه را بر روی پیامبر ج (و همراهانش) بست و پیامبر ج، درون کعبه قدری درنگ کرد. چون بلال س از درون خانه بیرون شد، از او پرسیدم: پیامبر ج در درون خانه چه کرد؟ گفت: پیامبر ج (رو به سوی دیواری که روبروی درِ خانهی کعبه بود، کرد و در فاصلهی سه ذراع تا آن دیوار ایستاد، به گونهای که از شش رکن خانه، که در آن زمان وجود داشت) یک رکن را در سمت چپ خویش، دو رکن را در سمت راست خویش و سه رکن را پشت سر خویش قرار داد، و آن گاه نماز گزارد.
راوی گوید: در آن زمان، خانهی کعبه، بر شش رکن شالودهگذاری شده بود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «عَموداً»: ستون خانه. پایه.
به ظاهر میان دو حدیث بالا، تعارض است، چرا که در حدیث ابنعباس ـ ب ـ به این مسئله اشاره رفته که پیامبر ج وارد خانه شد، ولی در درون خانه نماز نخواند، حال آنکه در حدیث بلال س، بدین موضوع اشاره رفته است که پیامبر ج در درون خانهی کعبه، نماز گزارده است!.
در حقیقت گفتهی بلال س که: «پیامبر ج در درون خانه نماز گزارد»، نسبت به گفتهی ابنعباس ـ ب ـ، مؤثقتر و درستتر است، زیرا بلال س، همراه آن حضرت ج به داخل خانهی کعبه بوده و ثابت نشده که ابنعباس ـ ب ـ با آن حضرت ج بوده باشد.
علاوه از این ممکن است، هرکدام از آن دو بزرگوار، بر اساس مشاهدات و معلومات خویش، حدیث را روایت کرده باشند. و در واقع بلال س نمازخواندن پیامبر ج را در درون خانه ثابت میکند و از جریانی خبر میدهد که به احتمال زیاد ابنعباس ـ ب ـ از آن اطلاعی نداشته است.
به هر حال، تمام علماء و صاحبنظران اسلامی و فقهی بدین امر متفقاند که خواندن نفل در درون کعبه جایز است، اما دربارهی خواندن نماز فرض، اختلافنظر وجود دارد، امام مالک و امام احمد بنحنبل بر این باوراند که خواندن نماز فرض در درون خانهی کعبه درست نیست، و به آیهی﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ﴾ [البقرة: 144]. استدلال کردهاند.
ولی امام ابوحنیفه وامام شافعی و اکثر علماء و صاحبنظران فقهی بر آناند که خواندن نماز فرض در درون کعبه درست است و به عموم آیهی﴿أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ﴾ [البقرة: 125]. استدلال جستهاند که نماز فرض و نفل را شامل میشود.
692 ـ (4) وعن أبی هریرة [س]، قال: قال رسول الله ج: «صَلاةٌ فی مسجِدی هذا خَیرٌ منْ ألفِ صلاةٍ فیما سِواه، إلاَّ المسجدَ الحَرامَ». متفق علیه([4]).
692- (4) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: خواندن یک نماز در مسجد من (مسجد النبی) بهتر و برتر از خواندن هزار نماز در سائر مساجد است، به جز مسجد الحرام (که نماز در آن، برابر با صدهزار نماز است).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: نخستین اقدام رسولخدا ج در مدینهی منوره، ساختن مسجد بود، پیش از آن، در قبا نیز مسجدی به دست آن حضرت ج و اصحاب بزرگوارشان ش ساخته شد که چنین اقدامی نشان از اهمیت نقش مسجد در اسلام دارد.
شریفترین مسجد پس از مسجد الحرام، «مسجد النبی» است که در مدینهی منوره واقع شده است. دربارهی این مسجد است که پیامبر ج فرمود:
«ثواب نماز در مسجد النبی، نسبت به سایر مساجد، برابر با هزار نماز است».
«مسجد النبی»: بیشتر مؤرخان معتقدند که مساحت مسجد در آغاز، حدود 1060 مترمربع بوده است (یعنی 70 ذراع طول و63 ذراع عرض) اما پس از بازگشت رسولخدا ج از غزوهی خیبر در سال 7 هـ.ق به دلیل افزایش تعداد مسلمانان به مساحت مسجد افزوده شد و طول و عرض آن هر یک، به حدود یکصد ذراع افزایش یافت و مساحت آن به 2475 مترمربع رسید و در نتیجه، مسجد به شکل مربع درآمد.
عمربن خطاب س در سال 17 هـ.ق از طرف غرب، 20 ذراع (10 متر)، از جانب قبله، 10 ذراع (5 متر)، و از سوی شمال 30 ذراع (15 متر) به مسجد افزود و در نتیجه طول مسجد به 140 متر و عرض آن به 60 متر و مساحت آن به 3575 متر مربع رسید.
عثمان بن عفان س در سال 29ـ30 هـ.ق 496 مترمربع به مسجدالنبی افزود و مساحت آن به 4071 مترمربع رسید و تا زمان ولید بن عبدالملک، به همین شکل باقی ماند.
ولید در سالهای 88 ـ91 هـ.ق 2369 مترمربع به مساحت مسجد افزود و مساحت آن به 6440 مترمربع رسید.
مهدی عباسی در سال 161 هـ.ق بار دیگر دست به توسعه مسجد زد و مساحت آن را به 8890 مترمربع رسید.
در عصر ممالیک(سلاطین سلسلهی ممالیک مصر)، قایتبای به سال 888 هـ.ق 120 متر مربع به مساحت مسجد افزود و مساحت آن را به 9010 مترمربع رساند.
سلطان عبدالحمید عثمانی در سالهای 1265 ـ 1277 هـ.ق 1293 متر مربع به مساحت مسجد افزود و مساحت آن را به 10303 مترمربع رساند.
پس از روی کارآمدن سعودیان، در توسعهی اول سال 1372 هـ.ق 6024 متر مربع به مساحت مسجد افزوده شد و مساحت کل مسجد به 16327 مترمربع رسید.
در توسعهی دوم که از سال 1405 هـ.ق آغاز شد 82000 مترمربع دیگر به مساحت مسجد افزوده شد و مساحت آن به 98500 مترمربع رسید که بیش از 167000 نمازگزار را در خود جای میدهد. گفتنی است که با توسعهی اطراف حرم، هزاران نفر دیگر به ظرفیت نمازگزاران افزوده شده است.
693 ـ (6) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلا إلى ثَلاثَةِ مَساجدَ: المسجدِ الحرامِ، والمسجدِ الأقصى، ومسجدی هذا». متفق علیه([5]).
693- (5) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: (به قصد زیارت) بار و اثاث سفر، بسته نمیشود مگر به قصد سه مسجد: «مسجد الحرام»، «مسجد الاقصی» واین مسجد من (مسجدالنبی).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث نهی از مسافرت به سائر مساجد شده به جز این سه مسجد، چون مسافرت به سائر مساجد، متضمن رنج ومشقت بوده، بدون اینکه فایدهای در زیادی ثواب و پاداش داشته باشد، برای اینکه تمام مساجد در داشتن ثواب، مساویاند، جز این سه مسجد، زیرا عبادت در مسجدالحرام ثوابش برابراست با «صدهزار نماز» و در مسجد النبی برابر است با «هزار نماز» و در مسجد الاقصی، برابر است با «پانصد نماز». لذا داشتن چنین ثوابی، سفر به سوی آنها را مباح میکند. البته نباید حدیث را اینگونه ترجمه کرد: «لا تشدالرحال [الی الاماکن] الّا الی ثلاثة مساجد» «سفر کرده نمیشود به هیچ جایی جز به سه مسجد». چرا که لازمهی این ترجمه، منع مسافرت برای تجارت و کسب علم و دانش و تحصیل و سایر امور است.
پس باید «مستثنی منه» را «اماکن خاصی» در نظر بگیریم که از جنس «مستثنی» باشد، به این گونه: «لا تشد الرحال [الی المساجد] الّا الی ثلاثة مساجد». یعنی سفر کرده نمیشود به مساجد جز به سه مسجد.
694 ـ (6) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «ما بینَ بیتی ومِنبَرِی رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجنَّةِ، ومِنبَرِی على حَوضی». متفق علیه([6]).
694- (6) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: فاصلهی مابین منزل و منبرم، باغچه و گلزاری از باغچههای بهشت است و منبر من بر حوض کوثر قرار گرفته است.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح:
«روضهی شریفه»: قسمتی از مسجدالنبی که در ناحیهی جنوب شرقی (رو به سمت قبله) قرار دارد، به نام «روضهی مطهر» شناخته میشود. این قسمت فضیلت زیادی دارد. و در این حدیث به عنوان باغی از باغهای بهشت معرفی شده است.
«روضهی شریف» 330 متر است که طول آن 22 متر و عرض آن 15 متر میباشد. در محدودهی روضهی مطهره، سه مکان مقدس دیگر نیز وجود دارد که عبارتند از: مرقد مطهر پیامبر ج، منبر و محراب.
در حقیقت یکی از مکانهای مقدس در مسجد، محل منبر رسولخدا ج است. در روایات آمده است که پیامبر ج در آغاز با تکیه بر درخت خرما، به ایراد خطبه میپرداخت، یکی از اصحاب ش پیشنهاد ساختن منبری را داد تا رسولخدا ج روی آن بنشیند تا هم مردم او را ببینند و هم آنحضرت ج از ایستادن، خسته نشود، این منبر دارای سه پله بوده است، منبر رسولخدا ج، هشت بار نوسازی شد، هر بار در جای پیشین خود قرار داده شده است.
منبری که در حال حاضر وجود دارد، منبری است که سلطان مراد عثمانی در سال 999 هـ.ق دستور ساخت و نصب آن را داد. این منبر دارای دوازده پله میباشد و یک اثر ارزشمند هنری است.
695 ـ (7) وعن ابن عمرَ، قال: کان النبیُّ ج یأتی مسجدَ قُباء کُلَّ سَبْتٍ ماشیاً وراکباً، فیُصَلّی فیه رَکعَتَین. متفق علیه([7]).
695- (7) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج، پیاده و سواره، پایبند رفتن به مسجد قباء بود و روزهای شنبه به آنجا میرفت و دو رکعت نماز میخواند (پس برای مسلمانان نیز سنّت است که هرگاه به مدینه میروند، به مسجد قباء رفته و به پیروی و اقتدا و تأسی از پیامبر ج در آنجا دو رکعت نماز و یا بیشتر بخوانند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «مسجد قباء»: قباء دهکدهای بود در دو مایلی مدینهی منوره که مقارن هجرت پیامبر ج به این شهر، طائفهی «بنی عمرو بن عوف» در آن سکونت داشتند. پیامبر ج پس از ورود به مدینه، با کمک اصحاب و یارانش ش، اولین مسجد را که به «قباء» نامگذاری شد، در همین مکان ساختند. هم اکنون مساحت تقریبی مسجد و بناهای جانبی مربوط به آن به 13500 مترمربع رسیده و به شکل زیبایی ساخته شده است که جای 20000 نمازگزار را دارد و چهار مناره که هر کدام 47 متر طول دارد وآیه ﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [التوبة: 108]. نیز دربارهی همین مسجد نازل شده است.
696 ـ (8) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «أحَبُّ البِلاد إلى اللَّهِ مَساجِدُها، وأبغَضُ البِلادِ إلى الله أسواقُها». رواه مسلم([8]).
696- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: محبوبترین و دوستداشتنیترین جا در شهرها، در پیشگاه خدا، مسجدهای آن است و منفورترین و خشمانگیزترین جای آنها، بازارهای آن.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: مسجد، اساساً مرکزی برای عبادت جمعی مسلمانان جهت ادای فریضهی یومیه است و از لحاظ تاریخی نیز مسلمانان برای امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در مسجد گردهم میآیند.
در حقیقت مساجد به عنوان اصلیترین و مهمترین کانون اجتماعی مسلمین، در طول تاریخ اسلامی مورد توجه و اهمیت بودهاند و تقریباً روند تاریخی اسلام، ملازم با این بنیان بزرگ دینی بوده است و همواره مساجد در جریانسازیها و یا هدایت جریانهای موجود فکری، معنوی، اجتماعی و سیاسی در جامعهی اسلامی، نقش کلیدی و اساسی و محوری و بنیادین برعهده داشتهاند.
از اینرو، مساجد باید کانونی باشند برای هرگونه حرکت و جنبش سازندهی اسلامی در زمینهی آگاهی و بیداری مردم و پاکسازی محیط از کفر و زندقه، شرک و چندگانهپرستی، الحاد و بیبندوباری، نفاق و دورنگی و جهالت و نادانی، وآماده ساختن مسلمانان برای دفاع از کیان و میراثهای وزین اسلام و مسلمین.
متولیان و پاسداران مسجد باید توجه داشته باشند که مسجد را مرکزی برای جوانان با ایمان وسلحشور گردانند، نه این که تنها مرکز بازنشستگان و از کارافتادگان شود. مسجد باید کانونی برای فعالترین قشرهای اجتماع باشد، نه مرکز افراد بیکارهها، بیحالها وخوابآلودها.
و چون مساجد، دوستداشتیترین، محبوبترین، پاکترین و مقدسترین مکانها در پیشگاه پروردگار است، متولیان، محافظان، امام و مؤذن مساجد نیز باید از میان پاکترین و بهترین و برگزیدهترین افراد انتخاب شوند، نه اینکه افراد ناپاک وآلوده و خبیث و بدطینت به خاطر مال و ثروتشان و یا منصب و موقعیت اجتماعی و سیاسیشان، و یا به خاطر مقام یا نفوذ اجتماعیشان ـ آنچنان که در بسیاری از نقاط متأسفانه رایج شده است ـ بر این مراکز عبادت و اجتماعات پاک و مقدس اسلامی گمارده شوند.
بلکه باید تمام دستهای ناپاک وآلوده را از این مراکز پاک و مقدس کوتاه ساخت، و آنها را به پاکترین و برگزیدهترین انسانها تحویل داد، چرا که هنگامی این مراکز مقدس اسلامی به صورت کانونهای انسانسازی وکلاسهای عالی تربیتی در میآیند که بنیانگزاران، متولیان، امامان، اذانگویان، پاسداران و محافظانی شجاع داشته باشند، کسانی که از هیچ کس جز خدا نترسند و تحت تأثیر هیچ مقام و قدرتی قرار نگیرند و برنامهای جز اجرای اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و برنامههای قرآنی در آن پیاده نکنند.
و در حقیقت کسانی میتوانند متولی و پاسدار مساجد شوند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، و پایبند به اوامر و فرامین الهی و نبوی هستند و قلبشان مملو از عشق به خدا باشد و تنها احساس مسئولیت در برابر فرمان خداکنند و بندگان ضعیف را کوچکتر از آن شمارند که بتوانند در سرنوشت او، و جامعهی او، و آیندهی او، و پیروزی و پیشرفت او، و بالاخره در آبادی کانون عبادت او، تأثیری داشته باشند.
پس در واقع بیش از آنچه به ساختن مسجد اهمیت دهیم، باید به ساختن افرادی که اهل مسجد و پاسداران واقعی مسجد و حافظان راستین و حقیقی آن هستند، اهمیت بدهیم.
متأسفانه از آن روز که گروهی از دیکتاتوران و خودکامگان جبّار و یا ثروتمندان آلوده وگنهکار دست به ساختمان مساجد و مراکز اسلامی (این اماکن پاک و مقدس زدند) روح معنویت و برنامههای سازندهی آنها مسخ شد، و همین است که میبینیم بسیاری از اینگونه مساجد، شکل مسجد ضرار را به خود گرفته است.
697 ـ (9) وعن عثمان س، قال: قال رسول الله ج: «من بَنَى لِلَّهِ مَسجِداً، بَنَى اللَّهُ له بَیتاً فی الجنَّةِ». متفق علیه([9]).
697- (9) عثمان س گوید: پیامبر ج فرمود: کسی که برای خدا (از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل) مسجدی بسازد، خدا در بهشتِ پرطراوت و زیبا، برای او خانهای پرشکوه خواهد ساخت.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
698 ـ (10) وعن أبی هریرةَ [س]، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ غَدَا إلى المسجدِ أو رَاحَ، أعَدَّ اللَّهُ له نُزُلَهُ من الجنَّة کُلَّما غَدا أو راحَ». متفق علیه([10]).
698- (10) ابوهریره س میگوید: پیامبر ج فرمود: هرکس بامدادان و شامگاهان به مسجد(برای خواندن نمازها به جماعت) رفت وآمد کند، در هر رفت وآمدی، خداوند ﻷ وسایل پذیرایی و مهمانی و ضیافتی را در بهشت برایش آماده و مهیا میکند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«غدا»: هنگام بامداد به سوی نماز رفت. «راح»: شبانگاه به سوی نماز رفت. مراد از این دو واژه، این است که پیوسته در حال رفت وآمد بسوی نماز باشد و همواره پایبند به ادای نمازهای پنجگانه با جماعت باشد.
«نُزله»: نُزُل در لغت به معنای چیزی است که برای پذیرایی مهمان آماده میشود و برخی گفتهاند: «نزل» به معنای نخستین چیزی است که بوسیلهی آن از مهمان در آغاز نزول، پذیرایی میشود همانند: شربت یا میوهای که در آغاز ورود برای مهمان میآورند.
و در حقیقت پذیرایی مهمتر وعالیتر همان نعمتهای روحانی و معنوی است که خداوند در بهشت از انسانهای مؤمن و نمازگزار بدانها پذیرایی میکند.
699 ـ (11) وعن أبی موسى [الأشعری]، قال: قال رسول الله ج: «أعظَمُ النَّاسِ أجراً فی الصَّلاة، أبعَدُهُم فأبعَدُهم مَمشىً، والذی یَنتَظِرُ الصلاةَ حتى یُصلِّیَها مَعَ الإمامِ أعظَمُ أجراً مِنَ الَّذِی یُصَلِّی ثمَّ یَنامُ». متفق علیه([11]).
699- (11) ابو موسی اشعری س گوید: پیامبر ج فرمود: بزرگترین و پرشکوهترین ثواب و پاداش نماز، برای نمازگزاری است که راهِ گذرش به مسجد دور باشد، و کسانی که از همهی مردم از مسجد دورترند و به مسجد میآیند، بزرگترین ثواب و اجر را دارند (چرا که با هر قدمی که برمیدارند، ثواب و ترفیع درجهای را برایش در نظر میگیرد و گناهی از گناهانش را میبخشاید).
و کسی که به انتظار نماز در مسجد مینشیند تا با امام نماز بخواند، اجر و پاداشش بیشتر و فزونتر از آن کسی است که (به تنهایی) نماز میگذارد و میخوابد (و منتظر نماز با جماعت نمیشود).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
مَـمشی: گذرگاه و پیادهرو.
700 ـ (12) وعن جابر، قال: خَلَتِ البِقَاعُ حولَ المسجد، فأرادَ بنو سَلِمَة أن یَنْتَقِلُوا قُرْبَ المسجدِ، فَبَلَغَ ذلک النبیَّ ج، فقال لهم: «بلغنی أنَّکُم تُرِیدُونَ أن تَنتَقِلُوا قُربَ المسجدِ». قالوا: نعم یا رسول الله! قد أرَدنا ذلک. فقال: «یا بنی سلمة! دیارَکُم، تُکتَبْ آثارُکُم، دیارَکم، تُکتَبْ آثارکم». رواه مسلم([12]).
700- (12) جابر س میگوید: اماکن و قطعه زمینهایی از زمینهای اطراف و پیرامون مسجدالنبی خالی شد، از اینرو قبیلهی «بنوسلمه» (قبیلهای از قبایل معروف و مشهور انصار که منازلشان از مسجد دور بود) با استفاده از این موقعیت، خواستند تا از خانههای خود که از مسجد دور بود، به نزدیکی مسجد، نقل مکان نمایند (و در جوار مسجد پیامبر ج سکنی گزینند، تا زودتر به جماعت برسند).
چون پیامبر ج از این جریان باخبر شد بدانها فرمود: شنیدهام که شما میخواهید به نزدیک مسجد نقل مکان نمایید و در جوار مسجد من سکنی گزینید؟ گفتند: آری، ای رسولخدا ج! چنین تصمیم گرفتهایم و این خبر نیز درست است.
پیامبر ج فرمود: ای قبیلهی بنوسلمه! در دیار خود (اگر چه از مسجد دور است) باقی بمانید، زیرا نقش قدمهایتان (به سوی مسجد در زمرهی حسنات و نیکیهای شما) نوشته میشود. در دیار خود باقی بمانید، چرا که نقش قدمهایتان (به سوی مسجد در زمرهی حسناتتان) نوشته میشود (و در هر قدمی که به سوی مسجد و نماز جماعت بر میدارید، خداوند ﻷ یک پاداش در نامهی اعمالتان ثبت میکند و ترفیع درجهای در درجات شما، در نظر میگیرد و گناهی از گناهانتان را میبخشاید، تا به مسجد برسید، پس ارزش این قدمها و این پیادهرویها و این دوربودنها را بدانید که خیر و برکت زیادی در آن نهفته است، چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیز برای شما نیک باشد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید وآن چیز برای شما بد باشد و خدا به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را میداند و شما از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنانکه شاید و باید نمیدانید).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«البقاع»: جمع «بقعة» به معنای قطعه زمینی است که با زمینهای گرداگردش متمایز و ناهمگون باشد. «خلت البقاع»: زمینها خالی از سکنه شد.
701 ـ (13) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «سَبعةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فی ظِلِّهِ یومَ لا ظِلَّ إلاَّ ظِلُّه: إمامٌ عادِلٌ، وشابٌّ نَشَأَ فی عبادةِ اللَّهِ، ورجلٌ قَلبُه مُعَلَّقٌ بالمسجدِ إذا خَرَجَ منه حتى یعودَ إلیه، ورجُلانِ تحابَّا فی اللَّهِ إجتمَعا علیه وتفرَّقا علیه، ورجلٌ ذکرَ اللَّهَ خالِیاً ففاضتْ عیناهُ، ورجلٌ دَعَتْه إمرأةُ ذاتُ حَسَبٍ وجمالٍ فقالَ: إنی أخافُ الله، ورجلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقةٍ فأخْفاها حتى لا تَعلَمَ شِمالُه ما تُنفَقُ یَمینُه». متفق علیه([13]).
701- (139 ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هفت نفر هستند که خدا، آن روزی که سایهای جز سایهی مهر و رحمت خدا نیست، آنان را زیر سایهاش پناه میدهد:
پیشوای عادل و دادگر، و جوانی که در پرستش و نیایش خدا رشد و پرورش نموده است، و مردی که وقتی از مسجد بیرون رفت، دلش بدان گره خورده است تا به آنجا بازگردد و نیز مردانی که در راه خدا و برای رضایت و خشنودی او تعالی، با همدیگر دوستی مینمایند، و برآن محورگرد میآیند و پراکنده میشوند و مردی که خدا را در خلوت یاد میکند و دیدگانش (از ترس او تعالی) اشکبار است، و مردی که زنی زیبا و بلندپایه از او کام بخواهد و او پاسخ دهدکه نه، من از خدایی که پرروردگار جهانیان است، میترسم، و مردی که بخشش و صدقهای بدهد و آن را به گونهای نهان دارد که دست چپ او نداند که دست راست او چه چیزی را انفاق کرده است.
آری! همهی اینها را خدا در روز سخت و وحشتناک و طاقتفرسا و مخوف رستاخیز، در زیر سایهی مهر و رحمتش جای خواهد داد
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «و رجلٌ تصدّق بصدقة فاخفاها لا تعلم شماله ما تنفق یمینه»: در حقیقت انفاق کنندگان واقعی کسانی هستند که تنها بخاطر خشنودی خدا، پرورش اخلاق و فضایل انسانی و تثبیت این صفات در درون جان خود و همچنین پایاندادن به اضطراب و ناراحتیهایی که بر اثر احساس مسؤلیت در برابر محرومان، در وجدان آنها پیدا میشود، اقدام به انفاق میکنند.
در واقع انفاق علنی وآشکار در راه خدا و اختفای آن، هرکدام اثر مفیدی دارد، زیرا هنگامی که انسان به طور آشکار و علنی مال خود را در راه خدا انفاق میکند، اگر انفاق واجب باشد،گذشته از این که مردم تشویق به اینگونه کارهای نیک میشوند، رفع این تهمت نیز از انسان میگردد که به وظیفهی واجب خود عمل نکرده است.
و اگر انفاق مستحب باشد، در حقیقت یک نحوهی تبلیغ عملی است که مردم را به کارهای خیر و حمایت از محرومان و انجام کارهای نیک اجتماعی و عامالمنفعه تشویق میکند.
و چنانچه انفاق به طور مخفی و دور از انظار مردم انجام شود، به طور قطع ریا و خودنمایی در آن کمتر است و خلوص و صداقت بیشتری درآن خواهد بود، مخصوصاً دربارهی کمک به محرومان که آبروی آنها در اختفای صدقه، بهتر حفظ میشود.
به هر حال، درپارهای از موارد که اثر تشویقی صدقه و انفاق بیشتر است و لطمهای به اخلاص نمیزند، بهتر است که صدقه اظهار گردد و در مواردی که افراد آبرومندی هستند که حفظ آبروی آنها ایجاب میکند، انفاق به صورت مخفی انجام گیرد و بیم ریاکاری و عدم اخلاص میرود، مخفی ساختن صدقه بهتر خواهد بود.
پس آنجا که انفاق به نیازمندان، موجبی برای اظهار ندارد، آن را مخفی سازند تا هم آبروی آنان حفظ شود و هم خلوص بیشتری در آن باشد، و آنجا که مصالح دیگری مانند: تعظیم شعائر و تشویق و ترغیب دیگران در کار است و انفاق، جنبهی شخصی ندارد تا هتک احترام کسی شود، مانند: انفاق برای جهاد و بناهای خیر و امثال آن، و با اخلاص نیز منافات ندارد، آشکارا انفاق نماید. به هر حال، در هر حال نباید انفاق را فراموش کرد و بهتر همان است که پنهانی صدقه داده شود، خداوند میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٤﴾ [البقرة: 274]([14]).
در این آیه، خداوند شب را بر روز و پنهان را بر آشکار مقدم کرد، از اینرو دانسته میشود که مخفیکردن انفاق بهتر است، مگر موجبی برای اظهار آن باشد.
702 ـ (14) وعنه، قال: قالَ رسولُ الله ج: «صلاةُ الرجلِ فی الجماعةِ تُضَعَّفُ على صلاتِه فی بیته وفی سوقه خمساً وعشرینَ ضِعْفاً؛ وذلکَ أنَّه إذا تَوَضَّأ فَأحسَنَ الوُضُوءَ، ثمَّ خَرَجَ إلى المَسجدِ لا یُخرِجُه إلاَّ الصَّلاةُ، لم یَخْطُ خُطوَةً إلاَّ رُفِعَتْ له بها دَرَجَةٌ وحُطَّ عنه بها خَطِیئَةٌ؛ فإذا صَلّى، لم تَزَل الملائِکَةُ تُصَلّی علیه ما دامَ فی مُصَلاَّه: اللَّهُمَّ صَلِّ علیه، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ. ولا یزالُ أحَدُکُم فی صلاةٍ مَا انْتَظَرَ الصَّلاةَ». وفی روایةِ: قال: إذا دَخَلَ المسجِدَ کانتِ الصَّلاةُ تحبِسُه». وزادَ فی دعاءِ الملائکةِ: «اللَّهُمَّ اغفِرْ له، اللَّهُمَّ تُبْ علیه. ما لم یُؤْذِ فیه، ما لم یُحْدِثْ فیه». متفق علیه([15]).
702- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نماز جماعت، بیست و پنج برابر نمازی که در خانه و بازار خوانده میشود، ثواب و پاداش دارد، بدان جهت که وقتی شخص به خوبی وضو میگیرد و تنها برای خواندن نماز به مسجد میرود، با هر قدمی که برمیدارد، ترفیع درجه پیدا میکند و درجهای در درجاتش افزوده میشود و گناهی از گناهانش بخشوده میشود، سپس هنگامی که نماز خواند، تا زمانی که در محل نمازش است فرشتگان بر او درود میفرستند(و میگویند) پروردگارا! بر او صلوات بفرست، خداوندا! به او رحم کن. و تا زمانی که هرکدام از شما در انتظار نماز باشد، گویا در نماز است و ثواب و پاداش نماز برایش حساب میشود.
و در روایتی دیگر این چنین آمده است: هرگاه در مسجد داخل شود و جز انتظار نماز چیز دیگری او را از خارجشدن از مسجد منع نکند. (یعنی چنین کسی، چون به مسجد آید و تمام مدتی که فقط به خاطر نماز در مسجد باقی مانده است، ثواب و پاداش نماز برایش حساب میشود).
و در همین روایت در دنبالهی دعای فرشتگان، این عبارت نیز اضافه شده است: فرشتگان میگویند: پروردگارا! او را ببخشا، پروردگارا! توبهاش را بپذیر و او را ببخش! و مورد عفو و رحمت خویش قرار بده و تا وقتی که در مسجد، هیچ یک از مسلمانان را با دست و زبان خویش اذیت نکند و تا هنگامی که وضویش باطل نشود، این دعا ادامه دارد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
703 ـ (15) وعن أبی أُسَیدٍ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «إذا دَخَلَ أحدُکُم المسجدَ فلْیَقُلْ: اللَّهُمَّ افتحْ لی أبوابَ رَحمَتِکَ. وإذا خرجَ فَلیَقُلْ: اللَّهُمْ إنی أسألُکَ مِنْ فَضلِک». رواه مسلم([16]).
703- (15) ابو اسید س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما وارد مسجد شد باید این دعا را بخواند: «اللهُمَّ افتحْ لی أبوابَ رحمتکَ» «پروردگارا! درهای رحمتت را بر من بگشا.»
و چون از مسجد خارج شد، باید این دعا را بخواند: «اللهُمْ إنی أسألُکَ منْ فَضلِک» «پروردگا را! از تو فضل وکرم تو را میطلبم».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
704 ـ (16) وعن أبی قتادةَ، أنَّ رسولَ اللَّهِ قال: «إذا دَخَلَ أحَدُکُم المسجد، فلْیَرکَعْ رَکعَتَینِ قَبلَ أنْ یَجلِسَ». متفق علیه([17]).
704- (16) ابو قتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما وارد مسجد شد، تا دو رکعت نماز نخواند ننشیند (پس هرگاه کسی وارد مسجد شد مستحب است، قبل از آنکه بنشیند دو رکعت نماز به عنوان «تحیة المسجد» بخواند و از نظر جمهور ائمه، نماز «تحیة المسجد» جنبهی استحبابی دارد نه وجوبی).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
705 ـ (17) وعن کعبِ بنِ مالکٍ، قال: کانَ النبیُّ ج لا یَقدِمُ منْ سَفَرٍ إلاَّ نَهاراً فی الضُّحى، فإذا قَدِمَ بَدَأَ بالمسجدِ، فَصَلَّى فیه رَکعتَینِ، ثمَّ جَلَسَ فیه». متفق علیه([18]).
705- (17) کعب بن مالک س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هرگاه از سفر بر میگشت هنگام چاشت را برای برگشتن انتخاب میکرد و چاشتگاه به مدینه باز میگشت، و قبل از هر چیز نخست وارد مسجد میشد و قبل از اینکه بنشیند، دو رکعت نماز (به عنوان «تحیةالمسجد») میخواند و پس از آن تا مدتی در مسجد مینشست و درنگ میکرد (تا مشتاقان زیارت ایشان بدانجا آمده و ایشان را ملاقات نمایند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الضحی»: چاشتگاه. پس برای تمام مسافران با ایمان مستحب است که در هنگام بازگشتن از سفر (خواه سفر تجاری باشد یا علمی و..). ابتدا به مسجد نزدیک منزل خود برود و در آن دو رکعت نماز بگذارد و با خدای خویش راز و نیاز کند و پیوسته در همه حال، او را بخواند و از او کمک بخواهد و او را بجوید.
706 ـ (18) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یَنشُدْ ضالَّةً فی المسجدِ؛ فَلْیَقُلْ: لا رَدَّها اللَّهُ علیکَ، فإنَّ المساجدَ لم تُبْنَ لهذا». رواه مسلم([19]).
706- (18) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس در مسجد آواز مردی را شنید که نشانی گمشدهاش را میدهد (که آن را بیابد) به او بگویید: خدا آن را به تو باز نگرداند! چرا که مساجد برای این چنین کارهایی ساخته نشدهاند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«ینشد ضالّة»: دنبال گمشدهاش میگشت وآن را در مسجد جستجو میکرد.
707 ـ (19) وعن جابرٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ أکَلَ مِنْ هذِه الشَّجَرَةِ المُنْتِنَةِ؛ فلا یَقرَبَنَّ مسجِدَنا، فَإنَّ الملائِکَةَ تتأَذَّى مِمَّا یتأذَّى مِنهُ الإنس». متفقٌ علیه([20]).
707- (19) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: کسی که از این گیاه بدبو (سیر و پیاز) بخورد، نباید به مسجد ما نزدیک شود (و با ما نماز بخواند) زیرا از چیزی که انسان اذیت میشود وآزار میبیند، فرشتگان نیز اذیت میشوند وآزار میبینند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: مساجد، پاکترین، مقدسترین، محبوبترین، روحانیترین، معنویترین، زیباترین، و دوستداشتنیترین اماکن خداوندیاند. مساجد مراکز مقدس اسلامی، کانونهای انسانسازی، کلاسهای عالی تربیتی، زمینهسازان هرگونه حرکت و جنبش سازندهی اسلامی در زمینهی آگاهی و بیداری مردم، و پاکسازی محیط از هرگونه کفر و زندقه، شرک و چندگانهپرستی و الحاد و بیبندوباری وآمادهکنندگان مسلمانان برای دفاع از میراثهای اسلام، و مرکزی برای جوانان با ایمان، و کانونی برای فعالترین قشرهای اجتماع (یعنی جوانان) و فرودگاهی برای فرشتگان مقرّب الهی هستند.
پس برای مسلمانان نیز مناسب و زیبنده است که در راستای تعظیم و حرمت مساجد و در راستای احترام گذاشتن به شأن و جایگاه رفیع، و قدر و منزلت والای آنها، مساجد را از پلیدیها و نجاستها، پاک و تمیز گردانند، و مساجد را از هر گونه بوی بد و متعفّن، مانند: بوی سیر، پیاز، تره، سیگار، قلیان، مواد مخدر، جورابهای بدبو و... حفاظت و حراست کنند، چراکه از هرچیزی که انسان سلیمالطبع، اذیت وآزار میشود، فرشتگان رحمت الهی نیز از آن اذیت میشوند.
و چون مسجد فرودگاه لطف وکرم الهی، و منزلگاه فرشتگان خداوندی است، بالاخص که در وقت نماز، علاوه از فرشتگان، مردمان زیادی نیز شرکت میکنند، لذا لازم و ضروری است که با بوی بد سیر و پیاز و سیگار و قلیان و جورابهای کثیف و بدبو، آن مهمانان مقدس و محترم خداوندی را مورد آزار و اذیت قرار ندهیم.
708 ـ (20) وعن أنسٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «البُزَاقُ فی المسجدِ خَطِیئَةٌ؛ وکَفَّارَتُها دَفنُها». متفق علیه([21]).
708- (20) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: انداختن آب دهان و خلط در مسجد، گناه است، وکفّارهی آن، پاککردن آن میباشد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«البزاق»: آب دهان.
709 ـ (21) وعن أبی ذَرّ [س]، قال: قالَ رسولُ الله ج: «عُرِضَتْ عَلَیَّ أعمالُ أُمَّتی حَسَنُها وسَیِّئُها، فَوَجَدْتُ فی محاسن أعمالِها الأَذى یُماطُ عَنِ الطَّرِیق، ووجدتُ فی مَساوِىءِ أعمالِها النُّخاعَةَ تَکُونُ فی المسجدِ لا تُدفَنُ». رواه مسلم([22]).
709- (21) ابوذر س گوید: پیامبر ج فرمود: کارهای نیک و بد امتیانم بر من عرضه و آشکار شد، پس در میان خوبیها و نیکیهای امتم، دفع چیزهای مُضر، مُوذی، آزاردهنده و مزاحم از سر راه مردم را یافتم (که کسی مانع کوچکی را از سر راه عابرین بردارد تا به آنها آزاری نرسد).
و در میان کارهای بد و پلیدشان، انداختن اخلاط سینه و بینی را دیدم که در مسجد انداخته شده و پاک و تمیز نشده بود (پس مشخص میشود که بهداشت و رعایت نظافت و تمیزی مساجد و برداشتن اشیای مزاحم در راه، از ثواب و پاداش عظیم و بزرگ برخوردار است).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«الاذی»: چیز پلید و مضر. «النخاعة»: اخلاط که از سینه یا بینی درآید.
710 ـ (22) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا قامَ أحَدُکُم إلى الصَّلاةِ فلا یَبصُقْ أَمامَه؛ فإنما یُناجی اللَّهَ ما دامَ فی مُصلاَّه، ولا عنْ یَمِینِه؛ فإنَّ عنْ یمینِه مَلَکاً. ولْیَبصُقْ عنْ یَسَارِه أو تَحتَ قَدَمِه فَیَدْفِنُها»([23]).
710- (22) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: چون یکی از شما برای نماز بلند شد، پس نباید به طرف جلو، تُف و یا خلط بیاندازد، زیرا تا وقتی که در جایگاه نماز است، با پروردگار خویش در حال راز و نیاز است (و شایسته نیست که در جلوی خود و در جهت قبله، تُف بیاندازد، چرا که در این حالت، پروردگار او، میان او و میان قبله است) و به طرف راست خویش نیز تُف نیاندازد چرا که در جانب راستش، فرشتهای از فرشتگان الهی قرار دارد (که حسنات و نیکیهای او را مینویسد) ولی میتواند (در خارج نماز و خارج مسجد) به طرف چپ و یا زیر پای خویش، تف کند و آن را با خاک و ریگ بپوشاند.
711 ـ (23) وفی روایةِ أبی سعیدٍ: «تَحتَ قَدَمِهِ الیُسرى». متفق علیه([24]).
711- (23) و در روایت ابوسعید آمده است: میتواند (در غیر نماز و خارج از مسجد) زیر پای چپش تف و یا خلط بیاندازد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: هدف اصلی و پیام واقعی تمام این احادیث، توجه زیاد و اهمیت بسیار پیامبر ج به مسئلهی نظافت و رعایت پاکی است. هرکس سنت پاک نبوی را مورد تحقیق و بررسی قرار دهد، شمار زیادی از احادیث صحیح و حسن را مییابد که در هر مورد و در هر سطحی، مردمان را به نظافت، تشویق و ترغیب مینماید، خواه در ارتباط با نظافت انسان باشد، یا نظافت مسجد، یا نظافت منزل و یا نظافت راه و معابر و...
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ﴾ [البقرة: 222]
«بی گمان خداوند ﻷ، توبهکاران و پاکان را دوست میدارد».
و ساکنین مسجد قباء را اینگونه میستاید:
﴿فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبة: 108]
«در آنجا کسانی هستند که میخواهند جسم و روح خود را با ادای عبادت درست، پاکیزه دارند و خداوند هم پاکیزگان را دوست میدارد».
و پیامبر ج میفرماید:
«الطهور شطر الایمان». «پاکیزگی نیمهی ایمان است».
و نیز میفرماید:
«پاکیزگی به ایمان رهنمون میشود و ایمان، صاحبش را به بهشت خواهد برد.»
از این جهت یک اندرز حکیمانهای میان مسلمانان رایج گشته که زبانزد خاص و عام میباشد و چنین سخن حکیمانهای در غیر اسلام، شبیه ندارد وآن عبارت «النظافة من الایمان» میباشد. یعنی:
«تمیزی از ایمان است».
پیامبر ج دربارهی تمیزی و پاکی در همه چیز، به ویژه در مسجد میفرماید:
«تنظّفوا فانّ الاسلام نظیف». «پاکیزه باشید که مبنای اسلام بر پاکیزگی است».
و نیز میفرماید:
«پاکیزه باشید تا در میان امتان دیگر، چون ستاره بدرخشید».
و نیز میفرماید:
«خداوند پاک است و پاکان را دوست دارد و پاکیزه است و پاکیزگان را دوست میدارد، پس جلوی خانههای خویش را پاکیزه سازید و مانند یهودیان کثیف و نامرتب نباشید».
از اینرو، روشن است که نظافت و رعایت پاکی و تمیزی با توجه به امکانات و وضع مردم در عصر پیامبر ج و صحابه ش، تعریفی متفاوت با نظافت در زمانهی ما دارد و برای مساجد زمانهی ما، به جهت وجود امکانات بهداشتی مناسب، تأکید در رعایت نظافت آنها، بیشتر و لازمتر است.
«ولیبصق عن یساره او تحت قدمه»: مراد این است که در خارج نماز و خارج از مسجد، اگر خواست خلط و یا تفی بیاندازد، باید آن را به طرف چپ و یا زیر پای چپش بیاندازد وآن را به طرف جلو و راست خود نیاندازد، چرا که اگر به جلوی قبله تف بیاندازد، بیاحترامی به قبله نموده است، زیرا خداوند در جهت قبلهی نمازگزار قرار دارد و اگر به طرف راست، تف و یا خلط بیفکند، بیاحترامی به فرشتهای کرده است که در جانب راستش قرار دارد.
به هرحال، باید مواظب بود و نباید مساجد را با تف و خلطانداختن، ملوث وآلوده نمود، و حرمت آن را شکست.
لازم میبینم در اینجا پیرامون احترام و بزرگداشت قبله، این را بگویم که: قبله، نشانه و مظهر توحید و یگانگی، وآرم و نشانهی مسلمانان و پرچم آشکار اسلام و نشانهی توجه به خدا است. از اینرو در روایات میخوانیم که پیامبر ج معمولاً رو به قبله مینشست و سفارش میکرد تا مسلمانان نیز، به سوی قبله بخوابند و بنشینند، چرا که قبله، جایگاه و احترام خاصی دارد و در بعضی اعمال، توجه به آن واجب است، برای مثال: نمازهای واجب باید رو به قبله خوانده شود، ذبح حیوان ودفن میت، باید رو به سوی قبله باشد، در مستراح رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، حرام است.
از اینرو فرد مسلمان نیز اگر خواست خلط و یا تفی بیاندازد، باید آن را به طرف چپ و یا زیر پای چپش بیاندازد، وآن را به طرف جلو (قبله) و راست خود نیاندازد، چرا که اگر به سوی قبله، تف بیاندازد، بیاحترامی به قبله نموده است، زیرا خداوند در جهت قبلهی نماز گزار قرار دارد.
712 ـ (24) وعن عائشةَ، أنَّ رسولَ الله ج قال فی مَرَضِه الذی لم یَقُمْ مِنه: «لَعَنَ اللَّهُ الیهودَ والنَّصارى: إتَّخَذُوا قُبُورَ أنبیائِهِم مساجدَ». متفق علیه([25]).
712- (24) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج در مرض وفات خویش فرمود: نقرین خدا بر یهودیان و مسیحیان باد، چون قبور وآرامگاههای پیامبرانشان را به صورت مسجد در آوردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
713 ـ (25) وعن جُندُبٍ، قال: سمعتُ النبیَّ ج یقولُ: «أَلا َوإنَّ مَنْ کانَ قَبلَکم کانوا یَتَّخِذُونَ قُبُورَ أنْبیائِهم وصالِحِیهِم مساجدَ. أَلاَ فلا تَتَّخِذوا القُبورَ مساجدَ، إنی أنهاکُم عَنْ ذلکَ». رواه مسلم([26]).
713- (25) جندب س گوید: از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: به هوش! که کسانی که قبل از شما بودهاند، قبور وآرامگاههای پیامبران و اشخاص نیکوکار و پرهیزگار خویش را به صورت مسجد در میآوردند. آگاه باشید که شما چنین نکنید، من شما را از آن، نهی میکنم و بر حذر میدارم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: حکم نماز در قبرستان: حضرت عمر، علی، ابوهریره، انس بن مالک وابنعباس، ش و از تابعین: ابراهیم نخعی، نافع بن جبیر بن مطعم، طاووس، عمروبن دینار، وخیثمه، و امام احمدبن حنبل و جمعی دیگر از علماء بر این باورند که نمازخواندن در قبرستان، خواه قبرستان کنده شده باشد یا نشده باشد، ـ اگر چه چیزی بر آن فرش شود، ـ قبرستان مسلمانان باشد، یا کفار، حرام و ناجایز است و چنین نمازی که در قبرستان خوانده میشود، باطل است.
امام شافعی و امام بخاری برآنند که: اگر قبرستان کنده شده باشد، نمازخواندن در آن حرام است چرا که قبرستان کنده شده، خاکش آلوده به گوشت و چرک مردههاست و به خاطر نجاست، نماز درآن جایز نیست، پس بنا به این قول، اگر در جایی پاک، نماز خواند، به طوری که در آن قبر کنده شده نباشد، نمازش کفایت کرده ولی مکروه است.
امام ابوحنیفه، ثوری، اوزاعی و در روایتی امام احمد، براین باورند که خواندن نماز در قبرستان، خواه کنده شده باشد یا نشده باشد، مکروه است. این گروه، نهی آمده در احادیث را حمل بر کراهیت نمودهاند و نیز استدلال کردهاند بر عمومیت وکلیت این روایت که:
«هر کجا بودی و هنگام نماز شد، نماز را به پا دار که همانجا مسجد است».
و امام مالک و ابن عمر ش قائل به اباحت خواندن نماز در قبرستان هستند و استدلال کردهاند به اینکه رسولخدا ج در قبرستان بر قبر پیرهزنی سیاه، نماز خواند، ولی چنانچه معلوم است، این رأی با ادلّهی صریح نهی مذکور در احادیث، رد شده است.
714 ـ (26) وعن ابنِ عُمرَ ب، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إجعَلُوا فی بُیُوتِکُم مِنْ صَلاتِکم، ولا تَتَّخِذوها قُبوراً». متفق علیه([27]).
714- (26) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: بعضی از نمازهایتان (نمازهای سنت) را در خانههایتان بخوانید، و آنها را چون گور نکنید.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث دانسته میشود: مستحب است که نمازهای سنّت، در خانه خوانده شود، چرا که پیامبر ج در حدیثی دیگر میفرماید:
«هرگاه کسی از شما نماز فرض را در مسجد خواند، قسمتی از نمازها را برای خانه بگذارد، چون خداوند به واسطهی نماز، نوری را در خانهاش قرار میدهد». [مسلم]
و نیز میفرماید:
«در خانههایتان نماز بخوانید، چون بهترین نماز شخص، نماز در خانهاش است، غیر از نمازهای فرض که باید در مسجد خوانده شود.» [بخاری و مسلم]
در حدیث بالا پیامبر ج فرمود: «برخی از نمازهایتان را در خانههایتان بخوانید و آنها را چون گور نکنید». منظور این است که قبور وآرامگاهها در عدم نماز در آنها، تشبیه شده به خانهای که در آن نماز خوانده نمیشود، پس، از آن فهمیده میشود که در قبرستان نماز خوانده نمیشود، و اگر خوانده هم شود، حداقل مکروه خواهد بود.
715 ـ (27) عن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «ما بَینَ المَشرِقِ والمغرِبِ قِبلَةٌ». رواه الترمذیُّ([28]).
715- (27) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: میان مشرق و مغرب، قبله (ی مدینهی منوره) است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: البته این حکم، مربوط به موقعیت جغرافیایی مدینهی منوره است، چرا که مدینه در پانصد کیلومتری شمال شرقی مکهی مکرمه قرار دارد، و در آنجا قبله در سمت جنوب واقع است. و در سرزمینهایی که قبله در سمت مشرق و یا مغرب واقع است، در آنجا حکم فرق میکند، زیرا اصل در این مسئله، همان روکردن به سمت و جانب خانهی کعبه و مسجدالحرام است، و فرقی نمیکند که قبله در سمت مشرق باشد، یا مغرب و یا جنوب و...
و در حقیقت تعیین دقیق قبله، از عوامل دیگری است که در ساختن مسجد باید مورد توجه قرار گیرد. متأسفانه در تعیین قبلهی نمازگزارانی که در بیرون از مسجد نماز میخوانند، سهلانگاری میشود و دلیل آنها این گفته است: «ما بین المشرق والمغرب قبلة» [یبن مشرق و مغرب قبله است].
ولی این گفته، تنها برای اهل مدینه و شهرهایی که در جهت مدینه هستند صدق میکند و نه برای همهی مناطق.
به خاطر اینکه مسجد به طور ثابت و دائمی ساخته میشود باید در تعیین قبلهی صحیح آن، نهایت دقت را به خرج داد. در زمانهای قدیم، قبله را از روی جهتها میشناختند و با مشخصکردن مشرق و مغرب و شمال و جنوب، با تخمینزدن، قبلهای را مشخص میکردند، ولی امروزه با پیشرفت وسائل علمی و تکنیکهای مختلف، میتوانیم که در نهایت دقّت، این کار را انجام دهیم.
پس باید با مراجعه به افراد خبره وآگاه، اطمینان صددرصد در تعیین قبله پیدا کرد، زیرا به سمت قبله نمازخواندن از شروط و مقدمات جواز نماز است.
716 ـ (28) وعن طَلْقِ بنِ علیٍّ، قال: خَرَجْنا وَفْداً إلى رسولِ الله ج، فبایَعناهُ، وصَلّینا معه، وأخبرناهُ أنَّ بأرضِنا بِیعَةً لنا، فاستَوهَبناه منْ فَضلِ طَهُورِه. فدَعا بماءٍ، فَتَوَضَّأَ وتَمَضمَضَ، ثمَّ صَبَّه لنا فی إدَاوَة، وأمَرَنا، فقالَ: «أُخرُجُوا فإذا أتَیتُمْ أرضَکم، فَاکسِرُوا بِیعَتَکم، وانضَحُوا مکانَها بهذا الماءِ، واتخذوها مسجداً». قُلنا: إنَّ البَلدَ بعیدٌ، والحَرَّ شدیدٌ، والماءُ یُنْشَفُ. فقال: «مُدُّوه مِنَ الماءِ، فإنَّه لا یزیدُه إلاَّ طِیباً». رواه النسائیُّ([29]).
716- (28) طلق بن علی س گوید: عدهای از ما، برای بیعت به نزد پیامبر ج آمدیم، و با ایشان (بر اعتراف به توحید و یگانگی خدا و رسالت و نبوت او و اجرای کامل اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای نبوی و احکام و دستورات تعالیبخش و سعادتآفرین شرعی و حقائق و مفاهیم والای قرآنی) بیعت نمودیم، و با آن حضرت ج نماز نیز خواندیم، و ایشان را خبر دادیم که ما را در دیارمان، کلیسایی است (چرا که پیش از آنکه مسلمان شویم، مسیحی بودیم و در کلیسا مشغول عبادت و نیایش پروردگار میشدیم، حال میخواهیم آن را تبدیل به مسجد نمائیم)!
آنگاه برای تبرک، خواستار باقیماندهی آب وضوی پیامبر ج شدیم، آن حضرت ج نیز برای وضو، آبی را خواست، آنگاه وضو گرفت وآب را در دهان جنبانید و مضمضه کرد، وآن را برای ما در ظرفی ریخت و به ما چنین فرمان داد و فرمود: به سوی دیارتان بروید و چون به سرزمین خویش رسیدید، کلیسایتان را ویران کنید، و برای تبرک و پاکشدن آن مکان از آلودگیهای کفر و زندقه و شرک و چندگانهپرستی، از این آب (باقیماندهی آب وضوی من) در محل آن کلیسای تخریب شده بپاشید و آن کلیسا را به صورت مسجد درآورید (یعنی به جای آن کلیسا، مسجدی برای آگاهی و بیداری مردم، و پاکسازی محیط از هرگونه کفر و زندقه، شرک و چندگانهپرستی و الحاد و بیبندوباری، و کانونی برای آماده ساختن مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و میراثهای مسلمانان و مرکزی برای جوانان باایمان، و کانونی برای زمینهسازی هرگونه حرکت و جنبش سازندهی اسلامی بسازید).
گفتیم: ای رسولخدا ج! سرزمین و دیار (ما از مدینهی منوره) دور است، و گرما، سخت و طاقتفرسا است و در این هوای گرم و مسافت دور، آب (وضوی شما) نیز خشک خواهد شد و تا دیار ما چیزی از آن باقی نمیماند.
پیامبر ج فرمود: آبی دیگر بر این باقیماندهی آبِ وضو، بریزید و زیاد کنید (تا در هوای گرم و مسافت دور، خشک نشود)، زیرا: براستی هیچ آبی با آب باقیماندهی وضو، قاطی نمیشود، مگر آنکه بر پاکی آن میافزاید.
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
«بیعة»: کلیسا [معبد مسیحیان، عبادتگاه ترسایان]. «وَفداً»: هیئت بلندپایهای که به نزد پادشاهان و فرمانروایان اعزام میشوند. به کسی که برای رسانیدن پیام نزد شاه برود، نیز «وافد» میگویند.
«فاستوهبنا»: از پیامبر ج درخواست بخشش و عطیه نمودیم. [از ایشان آب وضو به عنوان بخشش و هدیه خواستیم].
«تمضمض»: آب در دهان جنبانید و مضمضه کرد.
«إداوة»: مشک کوچکی که از پیوستن دو پوست به هم، درست شود.
«والماء یُنشَف»: آب خشک شده و چیزی از آن باقی نمیماند.
«مُدّوه من الماء»: بر آن آبی دیگر بیافزایید و بریزید.
717 ـ (29) وعن عائشةَ لا، قالتْ: أمرَ رسولُ اللَّهِ ببناءِ المسجدِ فی الدُّوَرِ، وأنْ یُنظَّفَ ویُطَیَّب». رواه أبو داود، والترمذیّ، وابنُ ماجة([30]).
717- (29) عایشه ـ ل ـ گوید: رسولخدا ج به ساخت مساجد در محلهها و آبادیها (خصوصاً محله و آبادیهایی که دور از همدیگر باشند) و نظافت و رعایت بهداشت و استعمال بوی خوش و مطبوع در آنها فرمان داد.
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
718 ـ (30) وعن ابنعباس، قال: قالَ رسولُ الله ج: «ما أُمِرتُ بِتَشیِیدِ المساجدِ». قال ابنُ عبَّاسِ: لَتُزَخْرِفُنَّها کما زَخْرَفَتِ الیهودُ والنَّصارى. رواهُ أبوداود([31]).
718- (30) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوندﻷ مرا به زیبا و مجلّل ساختن ظاهری مساجد فرمان نداده است.
ابنعباس ـ ب ـ گوید: سوگند به خدا! در آینده نیز شما مسلمانان، به نقش و نگار و زیباسازی ظاهری مساجد میپردازید، همانگونه که یهودیان در معابد و مسیحیان در کلیساهای خویش کردند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«تشیید المساجد»: زینتدادن و قصرگونه ساختن مساجد. «لتزخرفنّها»: مساجد را آراسته و زینت خواهید داد و به تجلیل و زیباسازی آن خواهید پرداخت.
719 ـ (31) وعن أنسٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مِنْ أَشْراطِ السَّاعةِ أنْ یَتَباهِىَ النَّاسُ فی المساجدِ». رواه أبو داود، والنّسائیُّ، والدارمیُّ، وابنُ ماجة([32]).
719- (31) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: از نشانههای نزدیکشدن رستاخیز، یکی این است که مردم به مساجد خود بر یکدیگر فخر میفروشند.
[این حدیث را ابوداود، نسائی، دارمی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: از مجموع این روایات دانسته میشود که نباید در تزیین مساجد، مبالغه و اسراف و زیادهروی نمود، تا سبب مشغولشدن نمازگزاران به آن، و مانع خشوع در نماز نگردد، و نیز بخاطر اینکه شباهتی میان مسجد با کلیسا و دیگر معابد غیرمسلمین به وجود نیاید. امام ابوحنیفه میگوید: باکی نیست که مساجد نقش و نگار شده و با آبطلا، اندوده شوند، چنان که عمر بن عبدالعزیز، مسجد النبی را نقش و نگار کرد وکسی هم بر وی ایرادی نگرفت، و حضرت عثمان نیز مسجدالنبی را با گچ و سنگهای رنگی، بازسازی کرد.
و به هر حال احادیث ذکر شده بر این حمل میشوند که نباید مساجد را بیش از حدِّ معمول و نیاز، تزیین کرد، به طوری که به اسراف و زیادهروی کشیده شود، روشن است که نیازها و حاجتها نیز با دگرگونی زمان و مکان و حالات انسان و پیشرفت جامعه، تغییر میکند، و احادیث مذکور به بیش از نوعی کراهت تنزیهی دلالت نمیکند.
در حقیقت (به نظر حقیر)، پیام اصلی پیامبر ج در خلال این روایات، این است که: مسجدهای مسلمانان از لحاظ ظاهری و نقش و نگار و زرق و برق، آباد میشوند، ولی به اعتبار هدایات و عبادات، و معنویات و روحانیات و ارشادات عاری و ویرانند، مساجد با زیب و زینتی خاص، آراسته و پیرایش میشوند، فرشهای گرانبها و رنگارنگ، چراغها و لوسترهای گرانبها، سنگفرشهای عجیب وغریب، پردههای فریبنده، گچ و سنگکاریهای متنوع و خیرهکننده، و تمام امکانات و وسایل رفاهی در مساجد موجوداند، اما از نمازگزار خالی هستند، و گفتگوی دنیوی، طعنه و غیبت، و آشوب و بلوا، در مساجد صورت میگیرد، امام و مؤذن، مساجد را خانهی خودشان تصور میکنند و به سبب وجود اشیاء و اسباب گرانبهای دنیوی آن، درب مساجد را قفل میزنند، در مساجد آنها نه نماز با خشوع و خضوع اقامه میشود، و نه حلقهی تعلیم دیده میشود و نه از مشورت دینی خبری است و نه از ذکر و تلاوت نشانهای. حال آنکه مسجد در زمان پیامبر اکرم ج و صحابهی کرام ش، مرکز مشورت مسائل فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و دینی و دنیوی و کانونی برای آمادهسازی مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و مسلمین بود.
از این جهت به نظر میرسد که انکار و مخالفت با تزیین مسجد با توجه به شکل و ظاهر و صورت این کار است و نه در جوهر و باطن و حقیقت زینت و زیبایی.
به هر حال احادیث مذکور به بیش از نوعی کراهت تنزیهی دلالت نمیکند، در حالی که وجود چنین کراهتی با اندک نیاز و ضرورتی از بین میرود.
دکتر یوسف قرضاوی در بیان این نیاز و ضرورتها میگوید:
1- تناسبی میان نوع بنای مسجد با سطح ساخت وساز در منطقه وجود داشته باشد، تا قدر و منزلت مسجد از اماکن دیگر پایین نیاید.
2- مسلمانان همواره نیازمند مساجد مستحکمی هستند که عمر طولانی داشته و دیرتر فرسوده و خراب گردند، تا در زمانهایی که به علتهایی مثل: ضعف اقتصادی و یا فشار و ظلم و ستم حکومت که قادر به ساختن مساجد جدیدی نیستند، بتوانند از این مساجد استفاده کنند، مثل: مساجد جامع بزرگ و باشکوهی که در زمان خلافت عثمانی ساخته شدهاند و مسلمانان (ترکیه) توانستند در زمان حکومت ظالم و لائیک «کمال آتاتورک» از این مساجد بهره ببرند.
3- مسلمانان، همیشه نیازمند بناهایی هستند که در برابر وقوع حوادث طبیعی مثل: زلزله و امثال آن، مقاوم و مستحکم باشند.
عدهای از برادران مسلمانم در ژاپن به من خبر دادند که سالها قبل در شهرشان، زلزلهای سهمگین آمده که ساختمانهای بلند و بزرگ را نیز تخریب نموده است، ولی به مسجد آسیبی نرسیده است، در واقع سالمماندن چنین مسجدی، به خاطر لطف و عنایت خداوند متعال و به سبب استحکام بنیان مسجد بوده است.
4- مسلمانان از دیرباز نیازمند بناهایی استوار و محکم بودهاند تا سنگر و پناهگاهی برای آنها هنگام حملهی دشمنان باشد، همانطور که چنین وضعیتی را در زمان حملهی دشمنان به بوسنی و هرزگوین وکشمیر و مانند آنها مشاهده کردیم([33]).
از اینرو نگارنده نیز براین باور است که بر اساس نظر امام ابوحنیفه، نقش و نگار مسجد درست است، اما به چند شرط:
1- در تزئین وآرایش مسجد مبالغه، اسراف و زیادهروی نشود، تا سبب مشغولشدن نمازگزاران به آن، و مانع خشوع در نماز نگردد و نیز به خاطر اینکه شباهتی میان مسجد با کلیسا و دیگر معابد غیرمسلمین به وجود نیاید.
2- تنها به نقش و نگار ظاهری مسجد اکتفا نشود، بلکه در کنار عمران وآبادی ظاهری، به عمران وآبادی معنوی نیز اهمیت داده شود، و تنها به فکر شکل ظاهر و صورت نباشند، بلکه به جوهر، باطن و حقیقت امر توجه کنند.
3- به خاطر زینت مساجد بر یکدیگر فخر نفروشند و بر همدیگر تکبر نورزند.
4- در جایی که فقرا و مساکین، و بینوایان و مستمندان از مزیننمودن مساجد، محتاجترند، باید در مرحلهی نخست به فقرا رسیدگی کرد، و نباید توجه به ستونها، در و دیوار مسجد و تزیینکردن آنها، به فراموشکردن فقرا و مساکین بیانجامد.
و شاید از جملهی بهترین الگوهایی که در این زمینه وجود دارد، بنای حال حاضر مسجدالحرام و مسجدالنبی است. بدون شک، امروزه این دو بنای اسلامی، ضمن متانت و استحکام کافی، در اوج بزرگی و ابهت و رفعت و زیبایی وآراستگی قراردارند، ولی این زیبایی و عظمت به حد اسراف و زیادهروی نکشیده است که دلهای نمازگزاران را به خود مشغول کند، بلکه این دو مسجد، سرشار از معنویت، روحانیت، و صداقت و اخلاص هستند.
720 ـ (32) وعنه، قال: قالَ رسولُ الله ج: «عُرِضَتْ عَلَیَّ أُجُورُ أمَّتی حتى القَذاةُ یُخرِجُها الرَّجلُ منَ المسجدِ. وعُرِضَتْ علیَّ ذُنُوبُ أمَّتی، فلمْ أرَ ذَنباً أعظمَ مِنْ سورةٍ من القُرآنِ أو آیةٍ أُوتِیَها رجلٌ ثمَّ نَسِیَها». رواه الترمذی، وأبوداود([34]).
720- (32) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: پاداشهای امتم (از پاداش بزرگ گرفته تا کوچک) حتّی خَس و خاشاکی که مرد مسلمان آن را از مسجد بیرون افکند، بر من عرضه شد، و نیز گناهان و بزهکاریهای امتیانم بر من عرضه و آشکار گردید، و هیچ گناهی را بزرگتر و سختتر و تکاندهندهتر از آن ندیدم که به مردی سوره و یا آیهای از قرآن داده شود (یعنی نعمت حفظ الفاظ و معانی قرآن بدو عنایت شود) و باز آن را (با نخواندن و سهلانگاری و عدم قیام به مقتضای آن) فراموش کند.
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: باید دانست که فراموشکردن لفظ قرآن، به همراه فهم معنا و مفهوم آن، و فراموش کردن قیام به مقتضای اوامر و فرامین تابناک، و تعالیم وآموزههای تعالیبخش، و توصیهها و سفارشهای سعادتآفرین، و احکام و دستورات نورانی آن، و فراموشنمودن اجرای مفاد قرآنی، در این وعید و هشدار داخل است.
در حدیثی پیامبر ج میفرماید:
«ما من رجل قرأ القرآن، فنسیه الاّ لقی الله یوم یلقاه وهو اجزم».
«هیچ کس نیست که قرآن را خوانده [یعنی آن را حفظ کرده] و باز آن را فراموش نموده مگر اینکه خدای ﻷ را در روزی که با وی ملاقات میکند، در حالی روبرو میشود که بیزبان است و نمیتواند سخن بگوید»
و در حقیقت این احادیث پیامبر ج، برای اینگونه کسان که قرآن را حفظ نموده و سپس آن را به باد فراموشی سپردهاند، وعیدی سخت و تکاندهنده است.
721 ـ (33) وعن بُرَیدةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «بَشِّرِ المَشّائینَ فی الظُّلَمِ إلى المساجدِ بالنُّورِ التّام یومَ القَیامةِ». رواه الترمذی، وأبو داود([35]).
721- (33) بریده س گوید: پیامبر ج فرمود: رهپویانی را که در تاریکی شب به سوی مسجدها رهسپارند، به روشنایی کامل در روز رستاخیز نوید و مژده بده (چرا که خداوند ﻷ در برابر اطاعت و انجام کار نیک، به وسیلهی پاداش نیک از اعمال بندگان تشکر میکند و این بیانگر نهایت احترام خداوند ﻷ به اعمال نیک انسانهای مسلمان است. کسانی که در سختیها و مشکلات، چالشها و دغدغهها، تاریکیها و سردیها، ناهمواریها و ناملایمات را با جان میخرند، و در تاریکیهای شب و به هنگامی که غوغای زندگی مادی و ماشینی فروکش نموده و محیطی آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب و جمعیت خاطر، مهیا میشود، به سوی مساجد رهسپار میشوند و به عبادت و پرستش خدای یکتا و یگانه میپردازند و او تعالی را در مقابل این همه نعمت که بدانها ارزانی داشته، شکرگزاری و سپاس میگویند.
و خداوند نیز شاکر و سپاسگذار است و در عوض این تاریکیها، وی را در تاریکیهای مخوف و وحشتناک روز رستاخیز، از سوی خویش به وی نور کامل و روشنایی وصف ناپذیر و باشکوه، عنایت خواهد کرد).
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
722 ـ (34) ورواه ابنُ ماجة، عن سهلِ بنِ سَعْدٍ، وأنسٍ([36]).
722- (34) همین حدیث را ابنماجه نیز از «سهل بن سعد» و «انس» ـ ب ـ روایت کرده است.
723 ـ (35) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا رأیتُمُ الرَّجُلَ یَتَعاهَدُ المسجدَ، فاشهَدُوا له بالإیمانِ؛ فإنَّ اللَّهَ یقولُ: { إنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ باللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ }». رواهُ الترمذیّ، وابنُ ماجة، والدارمیُّ([37]).
723- (35) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه مردی را دیدید که در مساجد رفت وآمد دارد، به ایمان و باور دینی او گواهی دهید، زیرا خداوند متعال میفرماید: «تنها کسی حق دارد مساجد خدا را با تعمیر یا عبادت آباد سازد که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد»([38]).
[این حدیث را ترمذی، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
شرح: در حقیقت کسانی که به عمران وآبادی مسجد به وسیلهی نماز و دعا و ذکر خدا و بر پاداری شعائر مذهبی، اهمیت میدهند و مسجد را کانونی برای هرگونه حرکت و جنبش سازندهی اسلامی در زمینهی آگاهی و بیداری مردم، و پاکسازی محیط از کفر و زندقه و شرک و چندگانهپرستی و نفاق و دورنگی، قرار میدهند وآن را وسیلهای برای آماده ساختن مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و مسلمین و قرآن و سنّت، و مرکزی برای جوانان با ایمان و متدین، و کانونی برای فعالترین قشرهای اجتماع بشری (جوانان) قرار میدهند، خود نیز جزو پاسداران واقعی و محافظان راستین مسجداند و پیوسته با حضور مداوم خویش در مسجد، روح معنویت و برنامههای سازنده را در آن به اجرا در میآورند و مسجد را به مرکزی مقدس، و کانونی انسانساز و کلاسی تربیتی، مبدل میکنند، این چنین کسانی، خداوند ﻷ و فرشتگان الهی، به ایمان و باور راستین دینی آنان، گواهی میدهند، چرا که فقط چنین کسانی هستند که به تعمیر وآبادی مسجدها میپردازند. چنانچه در حدیثی دیگر پیامبر ج میفرماید:
«انما عمّار المساجد، هم اهل الله» [بزاز]
«آبادکنندگان مساجد، وابستگان به خدایﻷ میباشند».
724 ـ (36) وعن عثمانَ بنِ مَظْعونٍ، قال: یا رسولَ الله! إئذَنْ لنا فی الاِختِصاءِ. فقال رسولُ الله ج: «لیسَ مِنَّا مَن خَصَى ولا إخْتَصى، إنَّ خِصاءَ أُمَّتی الصِّیامُ». فقال: إئذَنْ لنا فی السّیاحةِ. فقال: «إنَّ سیاحةَ أمَّتی الجِهادُ فی سبیلِ اللَّهِ». فقال: إئذَنْ لنا فی التَّرَهُّبِ. فقال: «إنَّ ترَهُّبَ أمَّتی الجُلوسُ فی المساجدِ إنتظار الصلاة». رواه فی «شرح السُّنة»([39]).
724- (36) عثمان بن مظعون س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسولخدا ج! به ما اجازه دهید تا خویشتن را خَصی و اخته نمائیم (و بدین وسیله از لذائذ و راحتیها فاصله بگیریم و بدور از هرگونه دغدغهی جنسی و هواهای نفسانی و خواهشات حیوانی و وسوسههای شیطانی، به عبادت و پرستش خدا بپردازیم)!.
پیامبر ج فرمود: کسی که دیگران را خصی و اخته نماید، و یا به اختهکردن خویش همّت گمارد، از ما نیست. براستی خصی و اختهکردن امتیانم در گرفتن روزه است (چرا که در حقیقت روزه، سپری محکم و پولادین در مقابل آتش سوزان دوزخ و سپری محکم در برابر خواهشات ناروای نفسانی و تمایلات ناجایز شیطانی و سیاهکنندهی روی شیطان بدکاره و ناامیدکنندهی نفس امّاره است.
شخص روزهدار در حال روزه، با وجود گرسنگی و تشنگی از غذا و آب و همچنین لذّت جنسی، خواهشات نفسانی و تمایلات دنیوی و غرائز حیوانی و وسوسههای شیطانی، چشم میپوشد و عملاً ثابت میکند که او همچون حیوان، در بند اصطبل و علف نیست، او میتواند زمام نفس سرکش خویش را به دست گیرد و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد. خداوند ﻷ روزه را مقرر نموده است تا انسان به وسیلهی آن از سلطهی غرائز و زندان بدن و ماده و معدهی خویش آزاد شده، بر تحریکات شهوانی خود غالب گردیده، و بر مظاهر حیوانی خویش حاکم شود و به فرشتگان همانند گردد).
عثمان بن مظعون س برای بار دوم گفت: ای رسولخدا ج! به ما اجازهی جهانگردی دهید، تا در شهرها و کشورهای مختلف و اطراف و اکناف جهان به سیاحت و گردشگری بپردازیم.
پیامبر ج فرمود: سیاحت و گردشگری امتم، در جهاد و پیکار در راه خدا با دشمنان و بدخواهان اسلام و قرآن است.
عثمان س برای سومین بار گفت: به ما اجازهی اختیارکردن رهبانیت (و گوشهنشینی و ترک دنیا و چشمپوشی از لذتها و راحتیهای آن را) بدهید!.
پیامبر ج فرمود: رهبانیت امتم، نشستن در مساجد به انتظار فرارسیدن نماز است.
[این حدیث را بغوی در «شرح السنة» روایت کرده است].
شرح: «الاختصاء»: خصی واختهکردن.
«ترهّب»: رهبانیت وگوشهنشینی و ترک دنیا و چشمپوشی از لذتهای آن.
در حقیقت، رهبانیت بر خلاف اصول فطرت و طبیعت انسان است و جوامع انسانی را به انحطاط و عقبماندگی میکشاند. و رهبانیت نه تنها سبب کمال نفس و تهذیب روح و اخلاق نیست، بلکه منجر به انحرافات اخلاقی، تنبلی، بدبینی، غرور، عجب و خودبرتربینی و مانندآن میشود.
و به فرض که انسان بتواند در حال انزوا و گوشهنشینی به فضیلت و برتری اخلاقی برسد، فضیلت محسوب نمیشود، بلکه فضیلت آن است که انسان در دل اجتماع بتواند خود را از آلودگیهای اخلاقی برهاند.
ترک ازدواج و دوریگزیدن از لذائذ و راحتیهای دنیا که از اصول رهبانیت است، نه فقط کمال نمیآفریند، بلکه موجب پیدایش عقدهها و بیماریهای روانی میگردد. و باید دانست که زهد اسلامی که به معنای سادگی زندگی و حذف تجملات و تکلفات، و عدم اسارت در چنگال مال و منال، جاه و مقام و پست و موقعیت است، هیچ ارتباطی با مسئلهی رهبانیت ندارد، زیرا رهبانیت به معنای: جدایی و بیگانگی از اجتماع و تحریم ازدواج برای مردان و زنان، و انزوای اجتماعی و پشت پازدن به وظایف انسان در اجتماع بشری و انتخاب صومعهها و دیرهای دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع است و زهد به معنای آزادی و وارستگی به خاطر اجتماعیتر زیستن است، پس نباید، زهد اسلامی را با رهبانیت، قاطی نمائیم.
«ائذن لنا فی السیاحة»: سیاحتی که در این روایت از آن نهی شده، چیزی همردیف رهبانیت، یعنی یک نوع «رهبانیت سیار»، بوده است. به این معنا که بعضی از افراد، بیآنکه خانه و زندگی برای خود تهیه کنند، یا کسب وکاری داشته باشند، به صورت جهانگردی، بدون زاد و توشه، دائماً از نقطهای به نقطهی دیگر میرفتند و با گرفتن کمک از مردم ـ گدایی وتکدیگری ـ، زندگی میکردند وآن را یک نوع زهد و ترک دنیا میپنداشتند، ولی اسلام هم «رهبانیت ثابت» را نفی کرده است و هم «رهبانیت سیار» را([40]).
آری! از نظر اسلام، مهم آن است که انسان در دل اجتماع، وارسته و زاهد باشد، نه در انزوا و بیگانگی از اجتماع.
725 ـ (37) وعن عبدِ الرحمن بنِ عائشٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «رأیتُ ربِّی عزَّ وجلَّ فی أحسنِ صورةٍ. قال: فَبِمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأعلى؟ قلتُ: أنتَ أعلمُ» قال: «فَوَضَعَ کفَّهُ بینَ کتِفیَّ، فوجدتُ بَرْدَهَا بینَ ثدَییَّ، فَعَلِمتُ ما فی السَّماواتِ والأرضِ، وتَلا: ﴿وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥﴾ [الأنعام: 75]». رواه الدارمیُّ مُرسلاً، وللترمذیّ نحوُه عنه([41]).
725- (37) عبدالرحمان بن عائش س گوید: پیامبر ج فرمود: پروردگارم را در بهترین شکل دیدم. از من پرسید: دربارهی چه چیزی ملأ اعلی (و فرشتگان عالم بالا) جدال و نزاع میکنند؟ (مراد از «مجادله و منازعه»، بحث وگفتگو است، یعنی پیرامون چه چیزی گفتگو میکنند؟) گفتم: پروردگارا! خودت داناتری.
پیامبر ج میفرماید: خداوند ﻷ دستِ (قدرت و انعام، و فضل و کرم) خویش را میان دو شانهام گذاشت، که در اثر آن، سردی و برودت آن [کنایه از ایصال لطف وکرم الهی] را در میان دو پستان خویش احساس نمودم و به برکت آن احاطهی علمی به آنچه در آسمانها و زمین است، پیدا نمودم.
و در ادامه پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود: «و همان گونه که گمراهی قوم ابراهیم را در امر پرستش بتها به او نمودیم، بارها و بارها نیز مُلک عظیم آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمرهی باورمندان راستین شود و بر راستای خداشناسی رود»([42]).
[این حدیث را دارمی به طور مرسل روایت کرده، و ترمذی نیز بسان آن را از «عبدالرحمن بن عائش س» روایت نموده است].
شرح: «فوضع کفّه بین کتفیّ»: کنایه از تخصیصدادن خداوند ﻷ، فضل و احسان وکرم و سخاوت خویش، و ایصال فیض و لطف خود، به پیامبر ج است. یعنی خداوند مرا با فضل و فیض بیکران خویش مورد تکریم و تجلیل و احترام و بزرگداشت قرار داد.
«فوجدتُ بَردها»: کنایه از احساس نمودن آسایش و راحتی لطف وکرم الهی است.
«بین ثدییّ»: مراد سینه و یا قلب است. و کنایه از ایصال لطف وکرم الهی، و نزول رحمت فیض خداوندی و جاگرفتن علوم وحیانی و رسوخ و اتقان حقائق آسمانی در قلب و سینهی پیامبر ج است.
726 ـ (38) وعن ابن عبَّاسٍ، ومُعاذِ بنِ جبلٍ، وزادَ فیه: «قال: یا محمَّدُ! هلْ تدْری فِیمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأعلى؟ قلتُ: نعم، فی الکَفَّارات». والکفَّاراتُ: المَکْثُ فی المساجدِ بعدَ الصَّلَواتِ، والمَشْیُ على الأقدامِ إلى الجماعاتِ، وإبلاغُ الوُضُوءِ فی المَکارِه، فمنْ فعلَ ذلکَ عاشَ بخیرٍ، وماتَ بخیرٍ، وکانَ منْ خطیئتِه کیَومَ ولَدتْه أُمُّه، وقال: یا محمَّدُ! إذا صَلّیتَ فقُلْ: اللهُمَّ إنی أسألُکَ فِعْلَ الخَیراتِ، وتَرْکَ المُنکَراتِ، وحُبَّ الْمَساکینِ، وإذا أرَدتَ بعِبادَکَ فِتنَةً فَاقْبِضنِی إلیکَ غیرَ مَفتُونٍ». قال: والدَّرجاتُ: إفشاءُ السَّلامِ، وإطْعامِ الطعام، والصَّلاةُ باللیلِ والنَّاسُ نِیامٌ، ولفظُ هذا الحدیثِ کما فی «المصابیح» لم أجِدْه عن عبدِ الرحمنِ إلاَّ فی «شرح السُّنة»([43]).
726- (38) همین حدیث از «ابنعباس» و «معاذ بن جبل» ش نیز روایت شده است که در آن ترمذی، این عبارت را نیز افزوده است:
«پروردگار فرمود: ای محمد ج! آیا میدانی فرشتگان عالم بالا، در چه چیزی بحث وگفتگو میکنند؟ گفتم: آری، آنها در مورد کفّارات (کارهایی که گناهان را جبران میکنند و پردهی عفو و بخشش الهی را بر روی آنها میکشند) به گفتگو پرداختند. و کفّارات عبارتند از: پس از خواندن نماز، در مسجد (برای ذکر و دعا) درنگکردن (و یا انتظارکشیدن نمازی بعد از نمازی)، به سوی نماز جماعت، گام برداشتن، و کامل ساختن وضو با وجود سختیها و مشکلات (از قبیل سرما و غیره).
و هرکس (چه زن و چه مرد) این کارهای شایسته و بایسته را انجام بدهد (در این دنیا) با خیر و نیکی، زندگی به سر خواهد کرد (یعنی حتماً بدو زندگی خوشایند و پاکیزهای عنایت خواهد شد، زندگی فردی لبریز از قناعت و رضایت و شکیایی بر مصائب جهان و شکر بر نعمتهای یزدان و به تبع آن، زندگی جمعی قرین با آرامش و امنیت و رفاه و صلح و صفا و محبت و دوستی، و تعاون و همکاری و دیگر مفاهیم سازندهی انسانی). و با خیر و نیکی نیز خواهد مرد و چشم از جهان فرو خواهد بست. و از گناهانش بسان روزی که از مادر زاده شده، پاک و پاکیزه خواهد گردید. و نیز خداوند فرمود: ای محمد! چون نماز خواندی، پس از آن این دعا را بخوان: «اللهمّ انّی اسئلک فعل الخیرات وترک المنکرات وحبّ المساکین، واذا اردت بعبادک فتنة فاقبضنی الیک غیرمفتون». «بار خدایا! از تو، توفیق انجام کارهای خیر و شایسته و ترک کارهای زشت و پلید، و محبت بینوایان و مستمندان را میجویم. و چون خواستی بندگانت را با ضلالت وگمراهی و یا عقوبت دنیوی (که در آن زوال دین و ایمان است) بیازمایی، پس مرا پیش از آنکه گرفتار آن آزمون شوم، (و دین و ایمان خویش را از دست بدهم) بمیران».
پیامبر ج در ادامه فرمود: و درجات (که به وسیلهی آنها ارزش و جایگاه انسان در پیشگاه خدای ﻷ ترفیع مییابد) عبارتند از: افشاء نمودن سلام (چه بر آشنا و چه بر بیگانه)، به بینوایان و مستمندان و گرسنگان و خاکنشینان، خوراکدادن، و در دل شب، در آن هنگام که مردم خوابند (و غوغای زندگی مادی فروکش نموده، وآرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب،حاصل گردیده، و حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست میدهد، در محیطی آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی، توأم با حضور قلب) نماز خواندن.
[و لفظ این حدیث را چنانچه در مصابیح (اثر علامه بغوی) است، از طریق عبدالرحمن بن عائش، جز در «شرح السنة» (که اثر علامه بغوی است) نیافتم].
شرح: منظور از «مخاصمه» در این دو حدیث بالا، تنها «بحث و گفتگو» است نه جدال و کشمکش. بحث و گفتگو از اعمال آدمیان و کارهایی که کفاره و پوشانندهی گناهان و بزهکاریها میشود و بر درجات انسانها میافزاید.
و شاید گفتگوی فرشتگان عالم بالا، در تعداد اعمالی است که سرچشمهی این فضائل میگردد و یا در تعیین حد و میزان درجاتی است که از این اعمال حاصل میشود.
727 ـ (39) وعن أبی أُمامةَ، قال: قال رسولُ اللَّهِ: «ثلاثةٌ کُلُّهُم ضامنٌ على اللَّهِ: رَجُلٌ خرجَ غازِیاً فی سبیل الله، فهُو ضامِنٌ على اللَّهِ حتى یَتَوَفَّاه، فیُدخِلَه الجنَّةَ، أو یَرُدَّه بما نالَ منْ أجرٍ أو غَنِیمَةٍ؛ ورَجُلٌ راحَ إلى المسجدِ، فهُو ضامنٌ على اللَّهِ [حتى یَتَوَفّاه فیُدخِله الجنَّةَ، أو یَرُدَّه بما نالَ منْ أجرٍ وغَنِیمَة]؛ ورجلٌ دخلَ بیتَه بِسَلامٍ، فهُو ضامنٌ على الله». رواه أبو داود([44]).
727- (39) ابوامامه س گوید: پیامبر ج فرمود: سه انساناند که محافظت و مراقبت از آنها (در برابر فتنهها و خسارتها، وآفات دنیوی و دینی) بر خدا است: نخست جهادگری که در راه خدا، برای دفاع از کیان اسلام و مسلمین با دشمنان و بدخواهان، به جنگ و پیکار میپردازد، محافظت و مراقبت از چنین کسی بر خدا بایسته است تا او را (در جنگ) بمیراند و وارد بهشت سازد (و به سعادت و خوشبختی اخروی برساند) و یا او را زنده و سالم با اجر و پاداش و غنیمت از جنگ و پیکار بازگرداند (که این نیز، سعادت دنیوی و دینی است، که شامل حال وی میشود).
و دیگر آن رهپویی که پیوسته به سوی مسجد (برای خواندن نماز) رهسپار است، محافظت و مراقبت چنین فردی نیز بر خدا بایسته است، تا او را بمیراند و وارد بهشت سازد، و یا او را زنده و سالم با اجر و پاداش و غنیمت از مسجد به سوی خانهاش بازگرداند. و دیگر آن کسی که وقتی در خانهاش وارد میشود، بر اهالی خانهاش سلام میکند، محافظت و مراقبت این چنین فردی نیز (از آفات خانوادگی و زیانهای فردی و اجتماعی) بر خدا بایسته است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
728ـ (40) وعنه، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «مَنْ خرجَ منْ بیتِه مُتَطَهِّراً إلى صلاةٍ مکتُوبَةٍ؛ فأَجْرُه کأَجر الحاجِّ المُحرِمِ. ومَنْ خرجَ إلى تسبیحِ الضُّحى لایُنصِبُه إلاَّ إیاهُ؛ فأجرُه کأجر الحاج المُعتَمِر. وصَلاةٌ عَلى إثْر صَلاةٍ لا لَغْوَ بینَهُما کتابٌ فی عِلِّیّینَ». رواه أحمدُ، وأبو داود([45]).
728- (40) ابوامامه س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس خانهی خویش را با طهارت و وضو به مقصد مسجد برای خواندن نماز فرض ترک کند، اجر و پاداشی بسان پاداش کسی که آهنگ حج خانهی خدا را کرده باشد، فرا چنگ میآورد، و هرکس برای خواندن نماز چاشت بیرون آید، و خستگی و مشقت را فقط برای خواندن آن به جان بخرد و در این راستا از خویشتن ریا و تظاهر و سهلانگاری و غفلت، نشان ندهد، پاداشی همانند پاداش کسی بدست میآورد که آهنگ عمره نموده باشد.
و خواندن نمازی در پی نماز دیگر (یعنی مداومت بر نمازها و مراقبت و حفاظت از آن) که در میان آنها کارهایی بیهوده و ناشایست، و سخنان زننده و نابایست صورت نگیرد، کاری مکتوب و ثبت شده در «علّیین» است.
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: «علّیین»: جمع «عِلّی» (بر وزن ملّی) در اصل به معنای مکان بالا، یا اشخاصی است که در محل بالا مینشینند و به ساکنان قسمتهای مرتفع کوهها نیز اطلاق شده است، و در اینجا جمعی از علما و صاحبنظران اسلامی، آن را به معنای «برترین مکان آسمان» یا «برترین مکان بهشت» تفسیر کردهاند. به این معنا که نامهی اعمال چنین افرادی بر فراز آنها در شریفترین مکان، یا بر فراز بهشت در بلندترین مقام، جای دارد، و همهی اینها نشان میدهد که مقام خود آنها فوقالعاده بلند و والاست.
اما بهتر است که گفته شود: «علّیین» اسم خاص دیوان یا دفتر کل نامههای اعمال نیکان و نیکوکاران است. تعبیر از آن بدین نام، به خاطر این باشد که محتویات این دیوان، سبب درجات رفیعهی صاحبان خود در بهشت است.
729 ـ (41) وعن أبی هریرةَ [س] قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا مَرَرْتُمْ برِیاضِ الجنَّةِ فارْتَعُوا». قیلَ: یا رسولَ الله! وما ریاضُ الجنَّةِ؟ قال: «المَساجدُ». قیلَ: وما الرَّتْعُ؟ یا رسولَ اللَّهِ؟ قال: «سُبْحانَ اللَّهِ، والحمدُ للَّهِ، ولا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، واللَّهُ أکبر». رواه الترمذیُّ([46]).
729- (41) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه از باغ و بوستانهای بهشت گذرکردید، خوب بچرید (و کمال استفاده را از آن بنمایید) گفته شد: ای رسولخدا ج! باغهای بهشت چیست؟ پیامبر ج فرمود: مساجد. پرسیده شد: ای رسولخدا ج! چه چیزی را باید چرید؟ فرمود: «سبحان الله» و«الحمد لله» و«لا اله الا الله» و«الله اکبر».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «فارتعوا» [بچرید]: از مادهی «رتع» در اصل به معنای چریدن و فراوان خوردن حیوانات است، ولی گاهی در مورد انسان به معنای تفریح و خورد و خوراک فراوان به کار میرود. برادران یوسف میگویند:
﴿أَرۡسِلۡهُ مَعَنَا غَدٗا یَرۡتَعۡ وَیَلۡعَبۡ﴾ [یوسف: 12].
«پدر! فردا یوسف را با ما بفرست تا در میان چمنزارها و گلزارها بخورد و بازی کند».
در اینجا مراد از «رتع» خوردن وآشامیدن و بهرهمندی از میوه و چیزهای خوشمزه است.
و تعبیر از چنین واژهای برای انسانها در این حدیث، شاید به خاطر این باشد که همانگونه که اگر حیوانی در سبزهزار و بوستانی به چریدن مشغول شود به سادگی و راحتی از آنجا بیرون نمیرود، حتی ضربهی چوب صاحب بوستان را هم به جان و دل میپذیرد اما حاضر نمیشود که از چریدن باز آید، اینچنین نیز ذکرکننده هم نباید به سبب افکار پست دنیوی و موانع سخت زندگی و خواهشات ناروای نفسانی و غرائز ناجایز حیوانی و وسوسههای ویرانگر شیطانی، از ذکر و یاد خدا باز آید.
730 ـ (42) وعنه، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «منْ أتى المسجدَ لِشَیءٍ، فهُو حَظُّه». رواه أبو داود([47]).
730- (42) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به هر نیت و انگیزهای که به مسجد بیاید، همان چیز را حاصل مینماید و پاداشش به نیت او بستگی دارد و نتیجهی نیت خویش را دریافت میکند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: پس برای رهپویان مساجد لازم است که در رفتن به مسجد، به دنبال جویاشدن رضایت خدا در عمل و تصفیهی آن از شایبههای شخصی، یا دنیوی، منافع فردی وامراض درونی باشند، یعنی جز به خاطر جلب رضایت خدا و منزل اخروی گام به سوی مسجد بر ندارند، و اگر گامی به سوی مسجد بر میدارند آن را از شایبهها و امیال وآرزوهای زودگذر نفسی، اعم از ظاهر و باطن و موانع راه، اعم از سرمایه، شهرت، مقام، مال، کسب شهرت و منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، گریز از ملامت، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف و رودربایستی با بزرگان و... پیراسته گرداند و انگیزههای الهی و دینی را بر انگیزههای شیطانی، نفسانی، حیوانی و دنیوی در قلبش غالب گرداند و خواستههای خدا را بر خواستههای مردم ترجیح دهد، و نیت و قول و عمل را برای خدا خالص، و نماز و عبادات و مرگ و حیات خویش را خاصّ پروردگار جهان گرداند، چرا که: پاداش اعمال به نیت بستگی دارد و هرکس نتیجهی نیت خود را دریافت میکند، کسی که آمدنش به مسجد به خاطر خدا است، پاداش آمدن به خاطر خدا و رضایت او دریافت میکند وکسی که آمدنش به خاطر هدفی دنیوی و یا منافع شخصی باشد، به آن میرسد وآمدنش به سوی همان چیزی است که برای آن آهنگ رفتن کرده است.
731 ـ (43) وعن فاطِمةَ بنتِ الحسَینِ، عنْ جدَّتِها فاطمةَ الکبرى، شم، قالتْ: کانَ النبیُّ ج إذا دخلَ المسجدَ صلّى على محمَّدٍ وسلَّم، وقال: «رَبِّ اغفِرْ لی ذُنُوبی، وَافتَحْ لی أبوابَ رَحمَتِکَ» وإذا خرَجَ صلّى على محمَّدٍ وسلَّم، وقال: «ربِّ اغفرْ لی ذنوبی، وافتحْ لی أبوابَ فَضلِک». رواه الترمذیُّ. وأحمدُ، وابنُ ماجة وفی روایتِهما، قالتْ: إذا دخلَ المسجدَ، وکذا إذا خرجَ، قال: «بسِم اللَّهِ، والسَّلامُ على رسول الله» بدل: صلّى على محمدٍ وسلَّم. وقال الترمذیُّ: لیسَ إسنادُه بمُتَّصِلٍ، وفاطمةُ بنتُ الحسینِ لم تَدْرُکْ فاطمةَ الکُبرى([48]).
731- (43) فاطمه دختر حسین ـ ب ـ از مادر بزرگش «فاطمه» دختر پیامبر ج روایت میکند: که گفت: پیامبر ج وقتی وارد مسجد میشد، بر محمد ج سلام و درود میفرستاد و میفرمود: «[اللهم صلّ علی محمدٍ وسلّم] ربّ اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب رحمتک» [پروردگارا! بر محمد ج درود و سلام بفرست]، خداوندا! گناهانم را بیامرز و درهای رحمتت را برمن بگشای.
و وقتی که از مسجد خارج میشد، بر محمد ج سلام و درود میفرستاد و میفرمود: «[اللهم صلّ علی محمد وسلّم] ربّ اغفرلی ذبوبی وافتح لی ابواب فضلک» [پروردگارا! بر محمد ج درود و سلام بفرست،] خداوندا! گناهانم را بیامرز و درهای فضلت را بر من بگشای.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده، و احمد و ابنماجه نیز این حدیث را روایت نمودهاند، و در روایت آن دو، «فاطمه» به عوض عبارت «صلّی علی محمد وسلّم»، «بسم الله والسلام علی رسول الله» [به نام خدا، سلام بر رسولخدا باد] نقل کرده است.
ترمذی پیرامون این حدیث گفته است: اسناد این حدیث متصل نیست، چرا که فاطمه دختر حسین، مادر بزرگش «فاطمه دختر پیامبر ج» را در نیافته است].
732 ـ (44) وعن عمرو بنِ شُعیبٍ، عنْ أبیه، عنْ جدِّه، قال: نهى رسولُ الله ج عنْ تَناشُدِ الأشعار فی المسجدِ، وعنِ البیعِ والإِشتِراءِ فیه، وأنْ یَتَحَلَّقَ النَّاسُ یومَ الجمعةِ قبلَ الصَّلاةِ فی المسجدِ. رواه أبو داود، والترمذیُّ([49]).
732- (44) عمرو بن شعیب، از پدرش و او نیز از جدش (عبدالله بن عمرو بن العاص) روایت میکند که گفت: پیامبر ج از مشاعره و داد و ستد و خرید و فروش در مسجد نهی فرمود، و نیز از اینکه در روز جمعه، پیش از نماز، مردم، گروه گروه در مسجد دور هم جمع شده و جلسه تشکیل دهند و با هم صحبت نمایند، نهی کرد.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
شرح: «نهی رسول الله ج عن تناشد الاشعار»: در حدیثی امام بخاری بدین وسیله اشاره کرده که: «حسان بن ثابت» [شاعر توانمند رسول الله ج] در مسجد ابیاتی را در دفاع از رسولخدا ج وآرمانها و ارزشهای اسلامی، و در مذمت کافران و بدخواهان اسلام و مسلمین میسرود، و رسولخدا ج نیز وی را از خواندن این چنین اشعاری در مسجد، نهی نمیکرد، بلکه وی را تأیید نیز میفرمود. ولی در این حدیث، پیامبر ج از شعر گفتن و مشاعره در مسجد نهی فرموده است!.
در حقیقت، میان این دو حدیث تعارض و تضادی نیست، بلکه رسولخدا ج از خواندن سرودها و اشعاری نهی فرموده که از اشعار جاهلیت یا در بطالت و بیهودگی باشد، و غرضی صحیح و هدفی درست و انگیزهای الهی، و منفعت دینی درآن نباشد، ولی خواندن علوم و معارفی که در قالب نظم است و اشعاری که در بیان دفاع از رسولخدا ج و یا ترغیب و تشویق در طاعت و عبادت خدا و یا در راستای اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی و حقائق و مفاهیم والای قرآنی است، منعی ندارد، مشروط بر آنکه: مایهی تشویش فکری نمازگزاران نباشد، یا در وقتی باشد که وقت نماز فرض نیست که مردم به مسجد میآیند.
«وأن یتحلّق النّاس یوم الجمعه قبل الصلاة فی المسجد»: این بخش از حدیث، مربوط به آداب و سنن روز جمعه است، یعنی کسانی که صبح آدینه، زود به مسجد میروند، شایسته است که مشغول نماز، راز و نیاز، ذکر و یاد خدا، عبادت و پرستش الهی، تلاوت قرآن، درود و صلوات بر پیامبر ج شوند و در همین فاصله ـ خدایی ناکرده ـ از فرصت استفاده نکنند تا جلساتی میان یکدیگر تشکیل دهند و به صحبتهای دنیوی بپردازند و وقت خویش را با صحبتهای دنیوی از دست بدهند.
733 ـ (45) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا رأیتُمْ مَنْ یَبیعُ أو یَبتاعُ فی المسجدِ، فقولوا: لا أربَحَ اللَّهُ تجارتَکَ، وإذا رَأیْتُمْ منْ یَنشُدُ فیه ضالَّةً، فقولوا: لا رَدَّ اللَّهُ علیکَ». رواه الترمذیُّ، والدارمیّ([50]).
733- (45) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه کسی را دیدید که در مسجد داد و ستد میکند، بدو بگویید: خدا در تجارت و داد و ستد تو، سودی ندهد و آن را بیفایده گرداند.
و وقتی دیدید، کسی در مسجد گمشدهاش را از مردم طلب میکند، بدو بگویید: خداوند آن را به تو باز نگرداند (چرا که مساجد برای اینگونه چیزها از قبیل: خرید و فروش و داد و ستد و کارهای دنیوی ساخته نشده است).
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
734 ـ (46) وعن حکیمِ بنِ حزامٍ، قال: نهى رسولُ الله ج أن یُستَقادَ فی المسجد، وأنْ یُنشَدَ فیه الأشعارُ، وأنْ تُقامَ فیه الحُدُودُ. رواه أبو داود فی «سُننِه»، وصاحبُ «جامعِ الأصول» فیه عن حکیمٍ([51]).
734- (46) حکیم بن حزام س گوید: پیامبر ج از گرفتن قَوَد و قصاصِ قتل در مسجد، و این که شعری در آن خوانده شود، و یا اینکه حدود شرعی در آن اجرا گردد نهی فرمود: (چرا که مساجد برای این کارها ساخته نشدهاند و مساجد مختص عبادت و پرستش خدا است).
[این حدیث را ابوداود در سنن خویش، و نویسندهی «جامع الاصول» از حکیم روایت نموده اند].
«یُستقاد»: قصاص گرفتن. از حاکم خواستن که قاتل را عوض مقتول بکشد.
735 ـ (47) وفی «المصابیح» عن جابر([52]).
735- (47) و همین حدیث را شیخ بغوی نیز در «مصابیح» از حضرت جابر س روایت کرده است.
736 ـ (48) وعن معاویةَ بنِ قُرَّةَ، عن أبیه، أنَّ رسولَ اللَّهِ نهى عنْ هاتَینِ الشَّجَرتینِ ـ یعنی البَصَلَ والثُّومَ ـ وقال: «مَنْ أکَلَهُما فلا یَقْرَبَنَّ مسجدَنا». وقال: «إنْ کُنتُم لا بُدَّ آکِلَیهِما؛ فأَمِیتُوهُما طَبْخاً». رواه أبو داود([53]).
736- (48) معاویه بن قرّة س از پدرش روایت میکند که گفت: پیامبر ج از خوردن این دو گیاه: پیاز و سیر (به خاطر بوی بد آنها) نهی کرد و فرمود: کسی که از این دو گیاه بخورد نباید به مسجد ما نزدیک شود.
و نیز فرمود: اگر ناگزیر از خوردن این دو گیاه هستید، پس باید (با پختن،) بوی آنها را از میان ببرید (و پخته شدهی آن را بخورید).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
737 ـ (49) وعن أبی سعیدٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «الأرضُ کُلُّها مسجدٌ إلاَّ المَقبُرَةَ والحمَّامَ». رواه أبو داود، والترمذیّ، والدارمیّ([54]).
737- (49) ابوسعید س گوید: پیامبر ج فرمود: تمام زمین به جز قبرستان و حمام، مکان جواز نماز و مسجد و جای سجده است.
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
738 ـ (50) وعن ابنِ عمرَ، قال: نهى رسولُ الله ج أنْ یُصلَّى فی سبعةِ مواطِنَ: فی المَزْبَلَةِ، والمجْزَرَةِ، والمقبرَةِ، وقارِعَةِ الطَّریق، وفی الحَمَّامِ، وفی معاطِنِ الإبل، وفَوقَ ظهْرِ بیت الله. رواه الترمذیُّ، وابن ماجة([55]).
738- (50) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج از خواندن نماز در هفت جای نهی فرمود: آشغالدان و زبالهدان، کشتارگاه حیوانات، قبرستان، گذرگاه مردم (کوچه و خیابان)، حمام، خوابگاه و استراحتگاه شتران که در مجاورت آب قرار گرفته باشد، و روی سقف خانهی خدا.
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: در بیان حکمت نهی نمازخواندن در این اماکن، علماء و صاحبنظران اسلامی گفتهاند: نهی از خواندن نماز در زبالهدان، کشتارگاه حیوانات و قبرستان، به سبب وجود نجاست و پلیدی، و میان کوچه و خیابان وگذرگاه مردم، به سبب تنگکردن راه بر عابران، و در خوابگاه و استراحتگاه شتران، به سبب ترس از رمیدن شتر و ضرررساندن به فرد نمازگزار، و نهی از خواندن نماز در روی سقف خانهی کعبه، به جهت اسائهی ادب و توهین به خانهی کعبه است.
739 ـ (51) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «صَلُّوا فی مَرابِضِ الغَنمِ، ولا تُصَلُّوا فی أعْطانِ الإبِلِ». رواه الترمذیّ([56]).
739 (51) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: میتوانید در خوابگاه وآغُل گوسفندان نماز بخوانید. ولی در استراحتگاه شتران نماز نخوانید.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «مرابض» جمع «مربض» به معنای آغل و خوابگاه گوسفندان است.
«أعطان» جمع «عطن» به معنای خوابگاه و استراحتگاه شتران که در مجاورت آب قرار گرفته باشد.
حکمت و فلسفهی نهی از نمازخواندن در خوابگاه شتران برای تمام خردمندان و انسانهای عاقل و فهمیده، مشخص است، چرا که شتر، حیوانی رمنده، چموش وگریزپا است و در رمندگی و چموشی به اسم است، و احتمال دارد که اگر فردی در اصطبل واستراحتگاه شتران به نماز بایستد، شتری بر او حملهورشود و وی را مجروح و مصدوم نماید، علاوه ازآن، نمازخواندن در چنین اماکنی، انسان را از حالت خشوع و خضوع نماز نیز بیرون میکند، چرا که فرد نمازگزار پیوسته در فکر این است که از ناحیهی شتران مورد حمله قرار نگیرد. برخلاف استراحتگاه وآغل گوسفندان که آنها بر خلاف شتران، حیواناتی آرام و بیدردسر و عاری از رمندگی و چموشی میباشند.
البته باید توجه داشت که نمازخواندن در آغل گوسفندان، مستلزم آن نیست که خواندن نماز بر روی نجاسات آنها نیز جایز است، بلکه نمازخواندن در آغل گوسفندان در صورتی جایز است که مکانی پاک و عاری از هرگونه پلیدی و نجاست، برای این کار اختصاص داده شود.
740 ـ (52) وعن ابنِ عبَّاسٍ، ب، قال: لَعَنَ رسولُ الله ج زائراتِ القُبورِ، والمُتَّخِذِینَ علیها المساجدَ والسُّرُجَ. رواه أبو داود، والترمذیّ، والنّسائیّ([57]).
740 – (52) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج زنان زیارت کنندهی قبور و کسانی را که گورها را به عنوان مسجد میگیرند، و بر آنها (به قصد تعظیم و بزرگداشت و شرک و چندگانهپرستی) چراغ میگذارند، لعن و نفرین کرد.
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسائی روایت کردهاند].
شرح: «زیارت قبور توسط زنان»: اگر زیارت زن، موجب فتنه گردد، و یا زینتهای خود را به نمایش گذارد و با مردان مختلط شود، یا برای نوحهخوانی و شیون و زاری بیاید، با اتفاق تمام علماء حرام است و اگر چنانچه زیارتش خالی از اینگونه امور باشد، در مورد جایزبودن آن، علماء اختلاف نطر دارند: گروهی از علماء و صاحبنظران اسلامی، زیارت زنان را بنا به حدیث بالا، حرام دانستهاند.
گروهی دیگر از علماء آن را جایز دانستهاند، اما به شرطی که از فتنه، نمایش زینت، اختلاط با مردان، نوحهخوانی، شیون و زاری خالی باشد و به فعل امر«فزوروها» در حدیث: «فزوروها فانّها تذکّر الاخرة» که دلالت بر عموم میکند، استدلال کردهاند، زیرا هرگاه فعل امر، خطاب به مردان باشد، آن امر شامل زنان نیز میگردد.
و نیر «امّ عطیه»ـ ل ـ میگوید:
«ما زنان از زیارت قبور منع شدیم، ولی بر ما واجب نشد»، [مسلم]
و نیز حضرت عایشه ـ ل ـ میگوید:
«از رسولخدا ج پرسیدم: وقتی که به زیارت قبور میروم، چه بگویم؟ حضرت فرمود: بگو: السلام علیکم اهل الدیار من المؤمنین»..
و همچنین در بخاری روایت شده است که:
«روزی پیامبر ج بر زنی گذشت که در کنار قبری گریه میکرد رسولخدا ج فرمود: تقوا داشته باش و صبر کن. زن، پیامبر ج را نشناخت وگفت: راحتم بگذار.
پیامبر ج در این حدیث آن زن را از زیارت نهی نکرد.
و نیز ترمذی روایت کرده که عایشه ـ ل ـ قبر برادرش (عبدالرحمن) را زیارت میکرد.
اما حدیث «انّ رسول الله ج لَعن زائرات القبور» را، علماء و صاحبنظران اسلامی، حمل بر زنانی کردهاند که به قصد نوحه و شیون و زاری واختلاط با نامحرمان و نمایشگذاردن زینت و ایجاد فتنه، به زیارت بروند، و امکان دارد که این نهی در ابتدای امر بوده باشد، چرا که در اوائل دعوت به اسلام، پیامبر ج مردم را از زیارت قبور منع کرد، چون نزدیک دورهی جاهلیت بود، دورهای که قبور و بتها را پرستش و تقدیس میکردند، بعد از اینکه عادات گذشته را ترک کردند و ایمان در دلهایشان رسوخ کرد به آنان اجازه داد که قبور را زیارت کنند تا آخرت برایشان یادآوری شود و عبرت گیرند.
741 ـ (53) وعن أبی أمامةَ، قال: إنَّ حَبْراً منَ الیهودِ سألَ النَّبیَّ ج: أیُّ البِقاعِ خیرٌ؟ فَسَکَتَ عنه، وقال: «أُسکُتُ حتى یجیءَ جِبریلُ»، فسکتَ، وجاءَ جبریلُ علیه السلام، فَسَألَ، فقالَ: ما المسؤُولُ عنها بأعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ؛ ولکنْ أسألُ ربِّی تبارکَ وتعالى. ثمَّ قالَ جبریلُ: یا محمَّدُ! إنی دَنَوتُ منَ اللَّهِ دُنُوّاً ما دَنَوْتُ منه قَطّ. قال: «وکیفَ کانَ یا جبریلُ؟» قال: کانَ بینی وبینَه سَبعُونَ ألفَ حِجابٍ منْ نُورٍ، فقالَ: شَرُّ البِقاعِ أسواقُها، وخیرُ البقاعِ مساجدُها([58]).
741- (53) ابوامامه س گوید: خاخامی از خاخامهای یهود از پیامبر ج پرسید: بهترین و برترین اماکن چیست؟ پیامبر ج در پاسخ سکوت کرد و فقط فرمود: تا آمدن جبرئیل سکوت خواهم کرد. چون جبرئیل به نزد ایشان آمد، پیامبر ج پیرامون این مسئله از وی پرسید.
جبرئیل گفت: مورد سؤال قرارگرفته از سؤالکننده آگاهتر نیست (یعنی من در این مورد از تو عالمتر و داناتر نیستم) ولی در اینباره از پروردگار بلند مرتبهام سؤال خواهم کرد. پس از آنکه جبرئیل از پیشگاه خداوند ﻷ آمد، گفت: ای محمد ج! براستی چنان به خدا نزدیک شدم که هرگز این چنین به او نزدیک نشده بودم.
پیامبر ج فرمود: از کیفیت و چگونگی نزدیکی خویش به خدا، برایم بگو. جبرئیل گفت: میان خدا و من، هفتاد هزار پرده و حجاب از نور وجود داشت (و از او پیرامون بهترین و برترین اماکن، پرسیدم) خدای ﻷ فرمود: بدترین و خشمانگیزترین جاها در پیشگاه خدا، بازارهای آن، و بهترین و دوستداشتنیترین جاها، مسجدهای آن است.
[این حدیث را ابنحبان در صحیح خود از ابن عمر ـ ل ـ روایت کرده است].
«حبر»: دانشمند و خاخام یهود.
«سبعون الف حجاب من نور» [هفتاد هزار پرده از نور]: تعبیر به «هفتاد هزار حجاب»، ممکن است از باب تکثیر باشد، زیرا عدد هفتاد، از اعدادی است که غالباً برای کثرت به کار میرود. و در اینجا نیز مراد تحدید و عدد خاصی نیست، بلکه مراد تکثیر است.
742 ـ (54) عن أبی هریرةَ، قال: سمعتُ رسولَ اللَّهِ یقول: «مَنْ جاءَ مسجدی هذا لم یأْت إلاَّ لِخَیرٍ یَتَعَلّمُه أو یُعلِّمُه؛ فهوَ بِمَنزِلَة المجاهدِ فی سبیلِ الله. ومَن جاءَ لغیرِ ذلکَ؛ فهوَ بمنزلةِ الرَّجلِ یَنظُرُ إلى مَتاعِ غیره». رواه ابنُ ماجة، والبیهقیُّ فی «شعبِ الإیمان»([59]).
742- (54) ابوهریره س گوید: از رسولخدا ج شنیدم که میفرمود: هرکس به نیت تعلیم و یا تعلّم خیر (علم و دانش، حکمت و فرزانگی، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقائق و مفاهیم والای قرآنی) به مسجد من (مسجد النبی) بیاید، جایگاه و منزلت او بسان جایگاه جهادگر در راه خدا خواهد بود. و هرکس برای هدفی جز این آید، منزلت وی همانند منزلت مردی است که به متاع غیرش نگاه میکند (و حسرت نداشتن آن را یدک میکشد. یعنی چنین فردی در دنیا از علم و عمل و ثنا و ستایش و تعریف و تمجید، و در آخرت از درجات والای بهشت، و از اجر و پاداشهای اخروی، به دور و محروم خواهد بود و فقط حسرت نداشتن آن را میکشد).
[این حدیث را ابنماجه و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
743 ـ (55) وعن الحسنِ مُرسَلاً، قال: قالَ رسولُ لله: «یَأتِی على الناسِ زمانٌ یکونُ حَدِیثُهُم فی مساجدِهم فی أمرِ دُنیاهم. فلا تُجالِسُوهُم؛ فلیسَ لِلَّهِ فِیهِمْ حاجةٌ». رواه البیهقیّ فی «شعب الإیمان»([60]).
743- (55) از حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ به طور مرسل روایت است که گفت: رسولخدا ج فرمود: عنقریب بر مردم زمانی فرا خواهد رسید که سخنان دنیوی آنان، در مساجدشان خواهد بود، بر شما باد که با چنین افرادی همنشینی و مجالست نکنید، و خداوند نیز نیازمند چنین افرادی نیست (و بدانان کوچکترین توجه و عنایتی نمیکند و آنها را به حال خودشان وا میگذارد و از آنان متنفر و بیزار است).
[این حدیث را بیهقی در شعبالایمان روایت کرده است].
744 ـ (56) وعن السَّائبِ بنِ یزیدَ، قال: کُنتُ نائماً فی المسجدِ، فَحَصبَنِی رجلٌ، فنظرتُ، فإذا هوَ عمرُ بنُ الخطَّابِ. فقالَ: إذْهَبْ فأْتِنی بهذَیْنِ. فَجِئتُه بهما. فقال: مِمَّنْ أنتُما ـ أو مِنْ أیْنَ أنتما ـ؟ قالا: منْ أهلِ الطائفِ. قالَ: لو کُنتُما منْ أهلِ المدینةِ لَأَوْجَعتُکُما؛ تَرفَعانِ أصواتَکُما فی مسجدِ رسولِ الله ج؟!. رواه البخاریّ([61]).
744- (56) سائب بن یزید س گوید: من در مسجد خوابیده بودم که مردی مرا با سنگریزه زد، چون نگاه کردم، ناگاه متوجه شدم که عمربن خطاب س است. او گفت: برو و این دو نفر را پیش من بیاور. آنها را آوردم. عمر بن خطاب س بدانها گفت: شما کیستید؟ ـ یاگفت: شما اهل کجا هستید؟ـ گفتند: از اهالی شهر طائف هستیم. عمر س گفت: اگر شما مهمان نمیبودید و از اهالی شهر مدینهی منوره میبودید، حتماً سخت تنبیهتان میکردم، شما در مسجد رسولخدا ج سر و صدا به راه میاندازید و صدایتان را بلند میکنید؟!
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
745 ـ (57) وعن مالکٍ، قال: بَنى عمرُ رَحَبَةً فی ناحِیَةِ المسجدِ تُسَمَّى البُطَیْحاءَ، وقال: مَنْ کانَ یُریدُ أنْ یَلْغَطَ، أو یُنشِدَ شِعراً، أو یَرفَعَ صوتَه؛ فلْیَخرُجْ إلى هذه الرَّحَبَةِ. رواه فی المُوطَّأ([62]).
745- (57) مالک گوید: عمر س در ناحیهای بیرون از مسجد، محوطه و میدانگاهی به نام «بطیحاء» ساخت و فرمود: هرکس میخواهد سر و صدا به راه اندازد و همهمه کند، و یا شعری را با صدای بلند خواند، و یا صدایش را بلند نماید، باید از مسجد به سوی این محوطه و میدانگاه بیرون رود و در مسجد از چنین کارهایی اجتناب ورزد.
[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].
«رحبة»: محوطه و میدانگاه. فضای خالی میان خانهها.
«یلغط»: سر و صدا راه بیاندازد و همهمه کند.
746 ـ (58) وعن أنسٍ، قال: رأى النَّبیُّ ج نُخامةً فی القِبلةِ، فَشَقَّ ذلکَ علیه حتى رُؤیَ فی وجهِه، فقامَ فَحَکَّه بیدهِ، فقال: «إنَّ أحدَکم إذا قامَ فی الصَّلاةِ فإنَّما یُناجی ربَّه، وإنَّ ربَّه بَینَه وبینَ القِبلةِ؛ فلا یَبْزُقَنَّ أحدُکم قِبَلَ قِبلَتِه، ولکنْ عنْ یَسَارِه، أو تَحتَ قَدَمِه»، ثمَّ أخذَ طَرفَ رِدائِه فَبَصَقَ فیه، ثمَّ ردَّ بعضَه على بعضٍ، فقال: «أو یَفعَلُ هکذا». رواه البخاریّ([63]).
746- (58) انس س گوید: پیامبر ج تُف و خلطی را در جهت قبلهی مسجد دید. این مسئله بر وی گران آمد، اینطور که اثر ناراحتی و خشم در سیمای مبارک ظاهر شد. از اینرو از جای برخاست و آن را با دستش تمیز نمود و آثارش را محو ساخت و سپس رو به مردم کرد و فرمود: هریک از شما که به نماز میایستد در حقیقت با پروردگار خویش در راز و نیاز است، و در واقع خداوندﻷ در جهت قبلهی نمازگزاران قرار دارد، از اینرو نباید یکی از شما به طرف قبله تف کند، ولی (در خارج نماز و خارج از مسجد) به طرف چپ یا زیر پایش تف کند.
آنگاه آن حضرت ج گوشهی ردای خویش را گرفت و در آن تف کرد و آن را به هم مالید و فرمود: یا این چنین کند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
747 ـ (59) وعن السَّائبِ بنِ خَلاَّدٍ، ـ وهو رجلٌ منْ أصحابِ رسولِ الله ج ـ، قال: إنَّ رَجُلاً أمَّ قوماً، فَبَصَقَ فی القِبلَةِ، ورسولُ الله ج یَنظُرُ، فقالَ رسولُ الله ج لقومِه حینَ فَرَغَ: «لا یُصَلِّی لکم». فأرادَ بعدَ ذلکَ أنْ یُصَلّیَ لهم، فَمَنَعُوهُ، فَأخبَرُوهُ بقولِ رسولِ الله ج، فَذَکَرَ ذلکَ لرسولِ اللَّهِ، فقال: نعمْ، وحَسِبتُ أنَّه قالَ: «إنَّکَ قد آذَیْتَ اللَّهَ ورسولَه». رواه أبو داود([64]).
747- (59) سائب بن خلاد س ـ که یکی از یاران پیامبر اکرم ج میباشد ـ گوید: مردی امامت مردم را به عهده گرفت و پیشنماز جماعت آنها شد. پس آن مرد درحالی که پیامبر ج وی را نظاره میکرد، در جهت قبله تف انداخت.
چون آن مرد از نماز فراغت یافت، پیامبر ج به قوم آن مرد فرمود: پس از این دیگر این مرد، امامت شما را به عهده نگیرد و پیشنماز شما نشود.
پس از آن قضیه، آن مرد خواست تا پیشنماز جماعت شود، مردم وی را از این کار منع کردند و او را از سخن پیامبر ج آگاه نمودند که ایشان وی را از پیشنمازشدن منع کردهاند.
آن مرد این قضیه را برای رسولخدا ج بازگو کرد. و پیامبر ج فرمود: آری! من تو را از امامت مردم و پیشنمازشدن منع نمودهام، (راوی گوید:) گمان میکنم که پیامبر ج بدو فرمود: براستی تو (با تفانداختن در جهت قبله و بیاحترامی و اسائهی ادب بدان) خدا و پیغمبرش را آزار رساندی.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «اذیت الله ورسوله»: مراد از آزار رساندن خدا و پیامبر ج، بر سر خشمآوردن آنها میباشد، چرا که آزار در مورد خداوند، جز ایجاد خشم، مفهوم دیگری نمیتواند داشته باشد. این احتمال نیز وجود دارد که «ایذاء خداوند» همان «ایذاءپیامبر» و مؤمنان است، و ذکر خداوند برای اهمیت و تأکید مطلب است.
و امّا «ایذاء پیامبر ج» مفهوم وسیعی دارد و هرگونه کاری که او را آزار دهد، شامل میشود، اعم از کفر و زندقه، الحاد و بیبند و باری، و مخالفت با اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، احکام و دستورات اسلامی و ایجاد مزاحمت و....
و حتی از این حدیث چنین استفاده میشود که تف انداختن در جهت قبله و بیاحترامی به شعائر خداوندی نیز مشمول ایذای خدا و رسول است، و چطور خداوندمتعال و پیامبراکرم ج از این کار ناراحت وخشمگین نشوند، حال آنکه قبله، نشانه و مظهر توحید و یگانگی، وآرم و نشانهی مسلمانان و پرچم آشکار اسلام، و نشانهی توجه به خدا است. از اینرو فرد مسلمان نیز اگر خواست خلط و یا تفی بیاندازد، باید آن را به طرف چپ و یا زیر پای چپش بیاندازد.، و آن را به طرف جلو (قبله) و طرف راست خود نیاندازد، چرا که اگر به جلوی قبله، تف بیاندازد بیاحترامی و گستاخی به قبله نموده است، زیرا خداوند در جهت قبلهی نمازگزار قرار دارد و اگر به طرف راست، تف و یا خلط بیافکند، بیاحترامی به فرشتهای کرده است که در جانب راستش قرار دارد.
748 ـ (60) وعن مُعاذِ بن جبلٍ، قال: إحتبَسَ عنَّا رسولُ اللَّهِ ذاتَ غَداةٍ عنْ صلاةِ الصُّبحِ، حتى کِدْنا نَتَراءى عَینَ الشَّمسِ، فخرجَ سریعاً، فَثُوِّبَ بالصَّلاةِ، فَصَلّى رسولُ الله ج وتجَوَّزَ فی صلاتِه. فلمَّا سلّمَ دَعا بِصَوتِه، فقالَ لنا: على «مَصافِّکُم کما أنتُم»، ثمَّ انْفَتَلَ إلینا، ثمَّ قالَ: «أَمَا إنی سَأُحَدِّثُکُم ما حَبَسَنِی عَنکُمُ الغداةَ: إنی قُمتُ منَ اللیلِ، فَتَوَضَّأتُ وصَلّیتُ ما قُدِّرَ لی، فَنَعَستُ فی صلاتی حتى إسْتثقلتُ، فإذا أنا بِرَبِّی تبارکَ وتعالى فی أحسنِ صورةٍ، فقالَ: یا محمدُ! قُلتُ: لبَّیکَ ربِّ! قالَ: فِیمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأعلى؟ قلتُ: لا أدْری. قالها ثَلاثاً». قال: «فَرَأیتُه وَضَعَ کَفَّه بَینَ کتِفیَّ حتى وَجَدتُ بَرْدَ أناملَِه بینَ ثَدْیَیَّ، فَتَجَلَّى لی کُلُّ شیءٍ وعَرَفتُ. فقالَ: یا محمَّدُ! قلتُ: لبَّیکَ ربِّ! قال: فِیمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأَعلى؟ قُلتُ فی الکفَّارات قالَ وما هُنّ قلتُ: مَشیُ الأقدامِ إلى الجماعاتِ، والجُلوسُ فی المساجدِ بَعدَ الصَّلَواتِ، وإسْباغُ الوُضُوءِ حینَ الکریهاتِ. قال: ثمَّ فِیمَ؟ قلتُ: فی الدَّرجاتِ. قال: وما هُنَّ؟ قلت: إطعامُ الطعامِ، ولِینُ الکلامِ، والصَّلاةُ والنَّاسُ نِیامٌ. ثمَّ قال: سَلْ، قُلِ: اللَّهُمَّ إنی أسأَلُکَ فِعلَ الخیراتِ، وتَرکَ المُنکَراتِ، وحُبَّ المساکینِ، وأنْ تَغفِرَ لی وتَرحمَنی، وإذا أردْتَ فِتنةً فی قومٍ فَتَوَفَّنی غیرَ مفتونٍ، وأسألُکَ حُبَّکَ وحُبَّ منْ یُحِبُّکَ، وحُبَّ عَمَلٍ یُقَرِّبُنی إلى حُبِّک». فقالَ رسولُ الله ج: «إنَّها حَقٌّ فَادرُسُوها ثمَّ تَعَلَّمُوها». رواه أحمدُ، والترمذیّ، وقال: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح، وسألتُ محمَّدَ بن إسماعیلَ عنْ هذا الحدیثِ. فقالَ: هذا حدیثٌ صحیح([65]).
748- (60) معاذ بن جبل س گوید: روزی در وقت بامداد، رسولخدا ج به علّتی برای خواندن و امامت نماز صبح، از ما بازداشته و حبس شد، و این قدر تأخیر کرد که نزدیک بود، طلوع خورشید را به نظاره بنشینیم. پیامبر ج با عجله و شتاب از خانه بیرون آمد، و اقامهی نماز گفته شد، و ایشان با کوتاهی و اختصار نماز را خواند، چون از نماز سلام داد، با صدای بلند و رسا خطاب به ما فرمود: در همان مکانی که نشستهاید، باشید و صفهای خویش را برهم نزنید. آنگاه متوجهی ما شد و فرمود: «به هوش باشیدکه عنقریب به شما خبر خواهم داد که چه چیزی مرا از شما در این بامداد، بازداشت، جریان از این قرار است که من برای خواندن نمازتهجد در شب بلند شدم و وضو گرفتم و به اندازهای که برایم مقدر شده بود، نماز خواندم، در نماز حالت خوابآلودگی و چُرت به من دست داد تا اینکه خواب، مرا سنگین کرد و بر من غالب آمد.
در خواب پروردگارم را در بهترین و زیباترین شکل دیدم. از من پرسید: ای محمد! گفتم: پروردگارا! لبیک، در خدمتم و برای قبول و اجرای فرمودههای شما آمادگی کامل دارم.
فرمود: دربارهی چه چیزی ملاء اعلی (فرشتگان عالم بالا) گفتگو میکنند؟ گفتم: نمیدانم ـ خداوند ﻷ این سؤال را سه بار از من پرسید، و من نیز در هرسه بار گفتم: نمیدانم ـ پیامبر س فرمود: پروردگارم را دیدم که دست (قدرت و انعام، و فضل و کرم) خویش را میان دو شانهام نهاد، که در اثر آن، سردی و برودت انگشتان بلاکیف او را در میان دو پستان خویش احساس نمودم، و به برکت آن، علوم و حقائق همه چیز برایم آشکار و هویدا گشت، و حقیقت امر را دانستم.
خداوند ﻷ فرمود: ای محمد ج! گفتم پروردگارا! لبیک، در خدمتم. فرمود: فرشتگان عالم بالا دربارهی چه چیزی گفتگو میکنند؟ گفتم: پیرامون کفّارات (کارهایی که گناهان را جبران میکند و پردهی عفو و بخشش الهی را بر روی آنها میکشد) گفتگو میکنند. فرمود: کفّارات چیست؟ گفتم: گامبرداشتن به سوی نماز جماعت، پس از خواندن نمازها (برای ذکر و دعا) در مسجد درنگکردن، (و یا انتظارکشیدن نمازی پس از نمازی)، وکامل ساختن وضو با وجود سختیها و مشکلات (از قبیل سرما و بیماری و غیره).
دوباره خداوند پرسید: سپس پیرامون چه چیزی فرشتگان عالم بالا گفتگو میکنند؟ گفتم: دربارهی درجات (که به وسیلهی آنها، ارزش و جایگاه انسان در پیشگاه خدای ﻷ ترفیع مییابد) گفتگو میکنند.
فرمود: درجات چیست؟ گفتم: خوراکدادن به بینوایان و مستمندان وگرسنگان و خاکنشینان، و نرمی در گفتار، و در دلشب، در آن هنگام که مردم خوابند، نماز خواندن.
آنگاه خداوند خطاب به من فرمود: هر چه میخواهی از من بطلب!.گفتم: پروردگارا! از تو، توفیق انجام کارهای خیر و شایسته، و ترک کارهای زشت و پلید، و محبت بینوایان و مستمندان را میجویم و از تو میخواهم تا بر من ببخشایی و مرا مورد لطف و مرحمت خویش قرار دهی، و چون خواستی، جماعتی از مردمان را با ظلالت و گمراهی و یا عقوبت دنیوی (که در آن زوال دین و ایمان است) بیازمایی، پس مرا پیش از آنکه گرفتار آن شوم (و دین و ایمان خویش را از دست بدهم) بمیران و از تو محبتت و محبت کسی که تو را دوست دارد و محبت کاری که مرا به محبت تو نزدیک میگرداند، میجویم.
آنگاه پیامبر ج فرمود: براستی این خواب یک واقعیت است، پس آن دعا را بخوانید و بیاموزید.
[این حدیث را احمد و ترمذی روایت کردهاند و ترمذی گفته است: این حدیثی حسن و صحیح است. و از محمد بن اسماعیل [بخاری] پیرامون این حدیث سؤال کردم گفت: حدیثی صحیح است].
«نتراءی»: نگاه کردیم. «فثوّب للصلاة»: برای نماز، اقامه گفته شد.
«تجوز فی صلاته»: نمازش را کوتاه و مختصر خواند. «علی مصافکم»: بر سر صفهای خویش بنشینید و تکان مخورید.
«وضع کفّه بین کتفیّ»: کنایه از تخصیصدادن خداوند ﻷ، فضل و احسان و کرم و سخاوت خویش و ایصال فیض و لطف خود را به پیامبر ج است. یعنی خداوند مرا با فضل و فیض بیکران خویش مورد تکریم و تجلیل و بزرگداشت و احترام قرار داد.
«وجدتُ برد أناملها»: کنایه از احساسنمودن آرامش و راحتی و لطف وکرم الهی است. «بین ثدیی»: مراد سینه یا قلب است. و کنایه از ایصال لطف و کرم الهی و نزول رحمت و فیض خداوندی و جاگرفتن علوم وحیانی و معارف شرعی و رسوخ حقایق آسمانی در قلب و سینهی پیامبر ج است.
749 ـ (61) وعن عبدِ اللَّهِ بن عمرٍو بنِ العاصِ، قال: کانَ رسولُ لله یقولُ إذا دخلَ المسجدَ: «أعُوذُ باللَّهِ العَظِیمِ، وبِوَجهِهِ الکریمِ، وسُلطانِه القَدِیمِ، مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ». قال: «فإذا قالَ ذلکَ، قال الشَّیطانُ: حُفِظَ مِنِّی سائِرَ الیومِ». رواه أبو داود([66]).
749- (61) عبدالله بن عمرو بن العاص ـ ب ـ گوید: پیامبر ج وقتی وارد مسجد میشد، میفرمود: «اعوذ بالله العظیم وبوجهه الکریم وسلطانه القدیم من الشیطان الرجیم»: «پناه میبرم به خدای بزرگ و ذات بخشنده و سخاوتمند، و قدرت ازلی و ابدیاش از شر شیطان رانده شده».
پیامبر ج فرمود: چون وقتی کسی وارد مسجد میشود و این کلمات را میخواند، شیطان میگوید: این بنده در تمام روز از شر من، در امان است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
750 ـ (62) وعن عَطاءِ بن یَسارٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «اللَّهُمَّ لا تَجعَلْ قَبرِی وَثناً یُعبَدُ، إشتَدَّ غَضُبُ الله على قومٍ إتَّخَذُوا قُبورَ أنبیائِهِم مساجدَ». رواه مالکٌ مُرسلاً([67]).
750- (62) عطاءبن یسار س گوید: پیامبر ج فرمود: پرودگارا! آرامگاه مرا به صورت بتکدهای که عبادتگاه مردم گردد در نیاور. غضب و خشم سخت خدا بر گروهی باد که آرامگاههای پیامبرانشان را مسجد گردانیدند.
[این حدیث را مالک بطور مرسل روایت کرده است].
751 ـ (63) وعن مُعاذِ بنِ جبلٍ، قال: «کانَ النبیُّ ج یَستَحِبُّ الصَّلاةَ فی الحِیْطانِ». قال بعضُ رُواته ـ یعنی البَساتین ـ: رواه الترمذیُّ، وقال: هذا حدیثٌ غریبٌ لا نَعرِفُهُ إلاَّ منْ حدیثِ الحسن بن أبی جعفر، قد ضَعَّفه یحیى بنُ سعیدٍ وغیرُه([68]).
751- (63) معاذبن جبل س گوید: پیامبر ج از نمازخواندن در «حیطان» خوشش میآمد. برخی از راویان گویند: مراد از حیطان، باغ و بوستانها است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است، و جز از طریق «حسن بن ابیجعفر» آن را نمیشناسیم. و «حسن بن ابی جعفر» از ناحیهی «یحیی بن سعید» و دیگر بزرگان عرصهی علم حدیث، مورد تضعیف قرار گرفته است].
شرح: برخی از راویان گفتهاند که مراد از «حیطان» باغ و بوستانها است. ولی برخی گفتهاند که مراد از «حیطان» دیوار است. یعنی پیامبر ج از اینکه در کنار دیوار نماز بخواند، خوشش میآمد، چرا که در این صورت نه کسی از جلوی نماز ایشان عبور میکرد و نه چیزی ایشان را از خشوع و خضوع نماز به خود مشغول میساخت، و همین معنا را نیز بیشتر علماء و صاحبنظران اسلامی، تأیید کردهاند، چرا که همانطور که «حیطان» به معنای باغ و بوستان میآید، به معنای «دیوار» نیز استعمال میشود وعربها به دیوار «حائط»میگویند.
752 ـ (64) وعن أنسِ بن مالکٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «صَلاةُ الرَّجُلِ فی بیتِه بصلاةٍ، وصلاتُه فی مسجدِ القبائلِ بخمسٍ وعشِرینَ صلاةً، وصلاتُه فی المسجدِ الَّذی یُجَمَّعُ فیه بخمسِمائةِ صلاةٍ، وصلاتُه فی المسجدِ الأقصى بخمسینَ ألفَ صلاةٍ، وصلاتُه فی مسجِدی بخمسینَ ألفَ صلاةٍ، وصلاتُه فی المسجدِ الحرامِ بمائةِ ألفِ صلاةٍ». رواه ابنُ ماجة([69]).
752- (64) انس بن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: نماز فرد مسلمان در خانهاش معادل یک نماز؛ در مسجد محلهاش معادل بیست و پنج نماز؛ در مسجد جامعاش معادل پانصد نماز؛ در مسجدالاقصی برابر با هزار نماز؛ در مسجد من (مسجد النبی) معادل پنجاه هزار نماز و در مسجد الحرام برابر با صدهزار نماز است.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
753 ـ (65) وعن أبی ذَرّ، قال: قلتُ: یا رسولَ اللَّهِ! أیُّ مسجدٍ وُضِعَ فی الأرضِ أوَّلُ؟ قال: «المسجدُ الحرامُ». قلت: ثمَّ أیٌّ؟ قال: «ثمَّ المسجدُ الأقصى». قلتُ: کم بینَهُما؟ قال: «أربعون عاماً؛ ثمَّ الأرضُ لکَ مسجدٌ، فحیثما أدرَکتُکَ الصَّلاةُ فَصَلِّ». متفق علیه([70]).
753- (65) ابوذر س گوید: از پیامبر ج پرسیدم: ای رسولخدا ج! نخستین مسجدی که روی زمین ساخته شد کدام است؟ پیامبر ج فرمود: مسجدالحرام. پرسیدم: سپس کدام مسجد ساخته شد؟ فرمود: مسجدالاقصی. گفتم: بین ساختن آنها، چند سال فاصله افتاد؟ فرمود: چهل سال، و افزود: هرجا وقت نماز فرارسید، همانجا نماز بخوان، زیرا تمام زمین برای تو مسجد و محل سجده است.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: یهود از پیامبر ج ایراد میگرفتند و میگفتند: چگونه محمد ج خود را وفادار به آیین پیامبران بزرگ خدا، مخصوصاً ابراهیم ÷ میداند در حالی که تمام پیامبرانی که از دودمان اسحاق÷ (فرزند ابراهیم÷) بودند، «بیتالمقدس» را محترم میشمردند و به سوی آن نماز میخواندند، ولی محمد ج از آن قبله روی گردانده وکعبه را قبلهگاه خود انتخاب کرده است؟
خداوند نیز در فضیلت برتری کعبه بر بیتالمقدس این آیه را نازل کرد:
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦﴾ [آل عمران: 96]([71]).
و پیامبر ج نیز در تأیید این آیه فرمود:
«نخستین مسجدی که روی زمین ساخته شد، مسجدالحرام بود، و مسجد الحرام چهل سال پیش از مسجد الاقصی ساخته شده است».
به این ترتیب، اگر کعبه به عنوان قبلهی مسلمانان انتخاب شده است، جای تعجب نیست، زیرا این نخستین خانهی توحید است و بیسابقهترین معبدی است که در روی زمین وجود دارد.
هیچ مرکزی پیش از آن، مرکز نیایش و پرستش پروردگار نبوده است، خانهای است که برای مردم و به سود جامعهی بشریت در نقطهای که مرکز اجتماع و محلی پربرکت است، ساخته شده است.
کوتاه سخن این که: آیات قرآن و روایات این تاریخچهی معروف را تأیید میکند که خانهی کعبه، نخست به دست آدم÷ ساخته شد، سپس در طوفان نوح فرو ریخت و بعد به دست ابراهیم÷ و فرزندش اسماعیل÷ تجدید بنا گردید. بنا براین، انتخاب پرسابقهترین خانهی توحید برای قبله از هر نقطهی دیگری شایستهتر است.
و این خانه دارای امتیازات([72]) عدیدهای است که عبارتند از:
1- موجودیت مقام ابراهیم در آن.
2- وجود برکات و خیرات بسیار در آن.
3- قرار داشتن آن به عنوان مصدر و سرچشمهی هدایت مردم.
4- قرارداشتن آن به عنوان رمز وحدت مسلمین در رویآوردنشان در هنگام نماز به سوی آن.
5- قرار داشتن آن به عنوان جایگاه امن و سلامتی برای کسی که به آن داخل میشود، ـ در دنیا به این معنا که کعبه از قتل و تجاوز بر آن جلوگیری میکند و در آخرت به این معنا که کعبه سبب امان یافتن کسانی از آتش دوزخ است که از روی بزرگداشت و حرمتنهادن به آن، مناسک حج را ادا و با آشنایی وآگاهی به حق کعبه و با نیت تقرب و نزدیکی به خدا به آن در آمده باشند. ـ
[1]- بخاری 1/501 ح 398.
[2]- مسلم 2/968 ح (395-1330)، نسایی 5/220 ح 2917، مسنداحمد 5/201.
[3]- بخاری 1/578 ح 505، مسلم 2/966 ح (388- 1329) و در حقیقت بین روایت بخاری و مسلم اختلاف است این طور که بخاری چنین روایت کرده است: «عموداً عن یساره و عمودین عن یمینه» و مسلم نیز چنین نقل نموده است: «عمودین عن یساره و عموداً عن یمینه»، ابوداود 2/524 ح 2023، نسایی نیز این حدیث را در 2/63 ح 749 روایت کرده و این عبارت را نیز افزوده است: «و جعل بینه و بین الجدار نحواً من ثلاثة اذرع»، مؤطا مالک کتاب الحج 1/391ح 193، مسند احمد 2/113.
[4]- بخاری 3/63 ح 11/90، مسلم 2/1012 ح (505-1394)، و در میان روایت بخاری و مسلم اختلاف وجود دارد .، ترمذی 2/147 ح 325، نسایی نیز این حدیث را به صورت طولانی نقل کرده است: 2/35 ح694،ابن ماجه 1/450ح 404، مؤطامالک کتاب القبلة 1/196 ح 9، دارمی 1/388 ح 1418.
[5]- بخاری 3/70ح 1197، مسلم 2/975 ح (415- 827)، ترمذی 2/148 ح 326، نسایی 2/37 ح 700، ابن ماجه 1/452 ح 1409، مسنداحمد 3/7، ابوداود نیز این حدیث را از ابوهریره س در سننش 2/529 ح 2032نقل کرده است.
[6]- بخاری 3/70 ح 1196، مسلم 2/1011 ح (502-1391)، ترمذی 5/675 ح 3915، مسنداحمد 2/236.
[7]- بخاری 3/69 ح 1193 و بخاری عبارت «فیصلی فیه رکعتین» را ذکر نکرده است ولی در روایتی دیگر [حدیث شماره 1194] این عبارت را روایت کرده و در آن «کل سبت» را ذکر ننموده است.، مسلم 2/1016ح(516-1399) و امام مسلم نیز عبارت «کل سبت» را ذکر نکرده است و در حدیث شماره (521-1399) نیز عبارت «فیصلی فیه رکعتین» را ذکر نکرده است.، ابوداود 2/533 ح 2040، نسایی 2/37 ح 698، مالک در مؤطا کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/167ح 71 نیز این حدیث را به صورت مختصر ذکر کردهاند.، مسنداحمد 2/4.
[8]- مسلم 1/464ح(288-671).
[9]- بخاری 1/544ح 450، مسلم 1/378 ح(24-533)، ترمذی 2/134 ح 318، نسایی 1/31 ح 688، ابن ماجه 1/243 ح 736، دارمی 1/376 ح 1392، مسنداحمد 1/70.
[10]- بخاری 2/148 ح 662، مسلم 1/463ح (285 – 669)، مسنداحمد 2/508 و 509.
[11]- بخاری 2/137 ح 651، مسلم 1/460 ح (277 – 662).
[12]- مسلم 1/462 ح (280 – 665).
[13]- بخاری 2/143 ح 660، مسلم 2/515ح (91-1031) و در مسلم با عبارت «لا تعلم یمینه ماتنفق شماله» وارد شده است و ابن حجر نیز این عبارت را در فتح الباری آورده و گفته است: «صحیح این است که چنین روایت شود:«لا تعلم شماله ما تنفق یمینه»، ترمذی 4/516ح 2391، نسایی 8/222ح 5380، مؤطا مالک کتاب الشعر 2/953 ح 14، مسنداحمد 2/439.
[14]- کسانی که دارائی خود را در شب و روز (و در همه اوضاع و احوال) و به گونه پنهان و آشکار میبخشند، مزدشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسی بر آنان است و نه ایشان اندوهگین خواهند شد.
[15]- بخاری 2/131 ح 647، مسلم 1/459 ح(272-649)، ابوداود 1/378ح 559، ترمذی نیز اول این حدیث را روایت کرده است:1/421ح 216، ابن ماجه نیز برخی از این حدیث را روایت نموده است: 1/254 ح 774، مسنداحمد 2/252 ناگفته نماند که تمام این بزرگواران این حدیث را با الفاظی متقارب و نزدیک به هم نقل کردهاند.
[16]- مسلم 1/494 ح(68-713)، ابوداود نیز این حدیث را از ابوحمید یا ابواسید [با شک] روایت کرده است: 1/317ح465، و نسایی این حدیث را هم از ابوحمید و هم از ابواسید نقل نموده است: 2/53 ح 729، ابن ماجه فقط از ابوحمید روایت کرده است: 1/254ح772، دارمی نیز این روایت را از ابوحمید یا از ابواسید [باشک] نقل نموده است:1/377ح1394، احمد بن حنبل نیز این حدیث را هم از ابوحمید و هم از ابواسید در مسند 3/497 روایت کرده است.
[17]- بخاری 1/537 ح 444، مسلم 1/495 ح(69-714) ابوداود 1/318ح467 و ابوداود به عوض «رکعتین» عبارت «سجدتین» را نقل نموده است، ترمذی 2/129 ح 316، نسایی 2/53ح 730، ابن ماجه 1/324 ح324، دارمی 1/376 ح 1393، مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/162 ح 57، مسنداحمد 5/295.
[18]- بخاری 6/193 ح 3088، مسلم 1/496ح (74-716 و لفظ حدیث از مسلم است،ابوداود 3/220ح2781، نسایی 2/53ح732، دارمی 1/428ح1520، احمد بن حنبل نیز این حدیث را در پی حدیثی طولانی نقل کرده است: 6/386.
[19]- مسلم 1/397ح (79-568)، ابوداود 1/21ح473،ابن ماجه 1/252ح767، مسنداحمد 2/349 و احمد بن حنبل و ابوداود به عوض «ردّها» واژه «اداها» ذکر کردهاند.
[20]- بخاری 2/339 ح 854، مسلم 1/394 ح(72-564) و لفظ حدیث از مسلم است، نسایی 2/43 ح 707 و نسایی در روایتش «ثوم و بصل و کرّاث» را نیز ذکر کرده است، مسنداحمد 3/373.
[21]- بخاری 1/511ح 415، مسلم ح (55-552)، ابوداود 1/322 ح 475، ترمذی 2/461 ح 572، نسایی 2/50 ح 723، دارمی 1/377 ح 1395، مسنداحمد 3/232.
[22]- مسلم 1/390ح (57-553)، ابن ماجه 2/1214 ح 3683، مسنداحمد 5/178.
[23]- بخاری 1/512 ح 416، مسلم 1/389 ح (53- 550)، ابن ماجه 1/326 ح 1022 و لفظ حدیث از بخاری است.
[24]- بخاری این حدیث را از ابوسعید نقل کرده است:1/511ح 414 و در روایت شماره 408 و 409 از هر دو [ابوهریره و ابوسعید] روایت نموده است، مسلم در 1/389ح (52-548) فقط از ابوسعید نقل کرده است، نسایی 2/51 ح 725، ابوداود 1/323 ح 480 نیز این حدیث را فقط از ابوسعید روایت کردهاند ولی ابن ماجه در 1/251ح 761 هم از ابوهریره نقل کرده و هم از ابوسعید .، دارمی 1/378 ح 1398، مسنداحمد 3/6.
[25]- بخاری 8/140ح 4444، مسلم 1/376 ح (19-529)،مسنداحمد 6/121.
[26]- مسلم این حدیث رادر پی روایتی طولانی نقل کرده است: 1/377ح (23-532).
[27]- بخاری 1/528 ح 432، مسلم 1/538 ح (208 – 777)، ابوداود 1/632 ح 1043، ترمذی 2/313 ح 451 و ترمذی به عوض «اجعلوا» واژه «صلّوا» را ذکر نموده است و نسایی نیز با واژهی «صلّوا» این حدیث را نقل کرده است:3/197 ح 1597، مسنداحمد 2/16.
[28]- ترمذی 2/173 ح 344 و قال: حدیث حسن صحیح، ابن ماجه 1/323 ح 1011.
[29]- نسایی 2/38 ح 701.
[30]- ابوداود 1/314 ح 455، ترمذی 2/489 ح 594، ابن ماجه 1/250 ح 758.
[31]- ابوداود 1/310 ح 448، و بخاری نیز در باب «بناء المساجد» 1/539 این حدیث را به صورت تعلیقی بدین گونه روایت کرده است: «لتزخرفنّها کما زخرفت الیهود والنصاری».
[32]- ابوداود 1/311 ح 449، نسایی 2/32 ح 689، دارمی 1/383 ح 1408، ابن ماجه 1/244 ح 739.
[33]- مسجد سازی از دیدگاه اسلام، قرضاوی، ترجمه: فاروق نعمتی 56-57.
[34]- ترمذی 5/163 ح 2916 و قال: «غریب لا نعرفه الا من هذالوجه»، ابوداود 1/316 ح 461.
[35]- ابوداود 1/379 ح 561، ترمذی 1/435 ح 223 و قال: حدیث غریب من هذالوجه مرفوع . وهو صحیح مسند وموقوف الی اصحاب النبی ج ولـم یسند الی النبی ج.
[36]- ابن ماجه به روایت از سهل 1/256 ح 780 و بروایت از انس 1/257 ح 781.
[37]- ترمذی 1/14 ح 2617 و قال: غریب حسن، ابن ماجه 1/263 ح 802 و ابن ماجه به عوض واژهی «یتعاهد» عبارت «یعتاد» را نقل کرده است. و احمد بن حنبل نیز با واژهی «یعتاد» نقل کرده است: 3/68، دارمی 1/302 ح1223.
[38]- ﴿إِنَّمَا یَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ [التوبة: 18].
[39]- شرح السنه 2/370 ح 484.
[40]- ر.ک: تفسیر نمونه ج 23 ص 399.
[41]- دارمی 2/170 ح 2149 دارمی این حدیث را از عبدالرحمن بن عایش نقل نموده است و ترمذی نیز این روایت را در سننش 5/344 پس از حدیث شمارهی 3235 از قول بخاری به صورت تعلیقی روایت کرده است.
[42]- ﴿وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥﴾ [الأنعام: 75].
[43]- ترمذی نظیر این حدیث را با زیاداتی از... عبدالرحمن عایش حضرمی، از مالک بن یخامر السکسکی، از معاذ بن جبل نقل کرده است: 5/343 ح 3235، و شیخ بغوی نیز این حدیث را در شرح السنه روایت نموده است.
[44]- ابوداود 3/16 ح 2494.
[45]- مسنداحمد 5/268، ابوداود 1/377 حدیث 558.
[46]- ترمذی 5/497 ح 3509 و قال: حسن غریب.
[47]- ابوداود 1/320ح 472.
[48]- ترمذی 2/127 ح 314 و قال حدیث حسن و لیس اسناده بمتصل، مسنداحمد 2/282، ابن ماجه 1/253 ح 771.
[49]- ابوداود1/651 ح 1076، ترمذی 2/139ح 322 و قال حدیث حسن، نسایی نیز این حدیث را به صورت مختصر نقل نموده است: 2/47 ح 714، ابن ماجه نیز به صورت مختصر به روایت این حدیث پرداخته و عبارت «التحلق یوم الجمعة» را ذکر نکرده است: 1/247 ح 749.
[50]- ترمذی 3/610 ح 1321 و قال: حسن غریب، دارمی 1/379 ح 1401.
[51]- ابوداود 4/629 ح 4490، و احمد بن حنبل نیز این حدیث را به صورت مختصر در مسند خویش: 3/434 نقل کرده است.
[52]- مصابیح السنة 1/297 ح 520.
[53]- ابوداود 4/272 ح 3827، مسنداحمد 4/19.
[54]- ابوداود 1/330 ح 492، ترمذی 2/131 ح 317 و قال: فیه اضطراب، ابن ماجه 1/246 ح 745، دارمی 1/375 ح 1390.
[55]- ترمذی 2/777 ح 346 و قال: اسناده لیس بذاک القوی، ابن ماجه 1/246 ح 746.
[56]- ترمذی 2/180 ح 348،ابن ماجه با اندکی زیادتی آن را روایت کرده است: 1/252 ح 768، مسنداحمد 2/451، دارمی 1/375 ح 1391.
[57]- ابوداود 3/558 ح 3236، ترمذی 2/136 وقال: حدیث حسن، نسایی 4/94 ح 2043، ابن ماجه نیز اول این حدیث را نقل کرده است: 1/502 ح 1575، مسنداحمد 1/229.
[58]- مسنداحمد 4/81.
[59]- ابن ماجه 1/82 ح 227، بیهقی در «شعب الایمان» 2/263 ح 1698.
[60]- این حدیث را در «شعب الایمان» بیهقی نیافتم . و الله اعلم.
[61]- بخاری 1/560 ح 470 و بخاری به عوض «اهل المدینة» عبارت «اهل البلد» را ذکر کرده است.
[62]- مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/175 ح 93.
[63]- بخاری 1/507 ح 405.
[64]- ابوداود 1/324 ح 481.
[65]- ترمذی 5/343 ح 3235 و قال: حدیث حسن صحیح.
[66]- ابوداود 1/318 ح 466.
[67]- مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/172 ح 85.
[68]- ترمذی 2/155 ح 334 و قال: حدیث غریب لانعرفه الا من حدیث الحسن بن ابی جعفر.
[69]- ابن ماجه 1/453 ح 1413.
[70]- بخاری 6/407 ح 3366، مسلم 1/370 ح (2-520) و لفظ حدیث از مسلم است.، نسایی 2/32 ح 690، ابن ماجه 1/248 ح 753، مسنداحمد 5/156.
[71]- نخستین خانهای (از حیث قدمت و حرمت که با دست انبیاء جهت پرستش و نیایش صحیح خداوند یگانه) برای مردم بنیانگذاری گشته است، خانهای است که در مکه قرار دارد (و کعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن) پر برکت و نعمت است و (از آنجا که قبلهگاه نماز مسلمانان و مکان حجّ آنان یعنی کنگره بزرگ سالانه ایشان است، مایه) هدایت جهانیان است.
[72]- ر.ک: تفسیر المنیر ج4 ص 18.