باب (16)
فرستادن درود بر پیامبر گرامی اسلام ج و فضیلت آن
باب (16) فرستادن درود بر پیامبر گرامی اسلام ج و فضیلت آن
919 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى قَالَ: لَقِیَنِی کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ فَقَالَ أَلَا أُهْدِی لَکَ هَدِیَّةً سَمِعْتُهَا مِنَ النَّبِیِّ ج فَقُلْتُ بَلَى فَأَهْدِهَا لِی فَقَالَ سَأَلْنَا رَسُولَ الـلّٰهِِ ج فَقُلْنَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ کَیْفَ الصَّلَاةُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنَّ اللهَ قَدْ عَلَّمَنَا کَیْفَ نُسَلِّمُ عَلَیْکُم قَالَ: «قُولُوا اللَّهُمَّ صل عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حُمَیْدٌ مجید اللَّهُمَّّ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّک حمید مجید». إِلَّا أَنَّ مُسْلِمًا لَمْ یَذْکُرْ «عَلَى إِبْرَاهِیمَ» فِی الْـمَوْضِعَیْنِ([1]).
919 - (1) عبدالرحمن بن ابی لیلی/ گوید: کعب بن عُجرة س با من ملاقات کرد و گفت: آیا حدیثی را به تو هدیه و پیشکش نکنم که آن را از پیامبر خدا ج شنیدهام؟ گفتم: بلی؛ آن را به من هدیه کن. آن گاه کعب س گفت:
از پیامبر ج پرسیدیم و گفتیم: ای فرستادهی خدا! چگونه بر شما «اهل بیت» درود و صلوات بفرستیم؟ (و ما در سلام دادن به شما، اشکالی نداریم) چون خداوند بلند مرتبه، (براساس آیهی ﴿...یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا﴾ [الأحزاب: 56] به ما تعلیم داده است که به چه نحوی بر شما سلام بگوییم؛ (حال به ما بگویید که چگونه برایتان درود بفرستیم)؟
آن حضرت ج فرمودند: بگویید: «اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد، کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم؛ رک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید»؛
«بار خدایا! بر محمد ج و آل محمد درود بفرست (و خیر و برکت خویش را بر ایشان فرو بفرست؛) همانگونه که بر ابراهیم ÷ و آل ابراهیم درود فرستادی؛ به راستی تو سزاوار ستایش و سپاس و نجابت و بزرگواری هستی.
پروردگارا! به محمد ج و آل محمد، برکت ارزانی کن؛ همان طوری که به ابراهیمو آل ابراهیم، برکت عنایت فرمودی؛ همانا تو ستوده و بزرگواری.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند؛ با این تفاوت که مسلم، عبارت «علی ابراهیم» را در هردو جا، ذکر نکرده است].
شرح: پیامبر گرامی اسلامی ج، یک گوهر گران قدر و ارزشمند در عالم آفرینش است؛ او سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالَمیان و صَفوت آدمیان است؛ او یک انسان است که از میان خود انسانها برخاسته و یک جهان در وجودش خلاصه شده است؛ «ذات وی، مُستجمع جملهی اوصافِ حمیده بود؛ و نفس وی، مُستتبع جملهی خصال حمیدهی شریفه؛ در محضر، از همه خوبتر بود؛ در مخبر،از همه نیکوتر بود؛ در کرم و سَخا، از همه پیشتر بود؛ در مروّت و وفا، از همه تمامتر بود؛ در حلم و تواضع، از همه کاملتر بود؛ در مبرّت و احسان، از همه شاملتر بود؛ در شجاعت و قوّت، کس با وی برنیامدی؛ در سماحت و فتوّت، چون وی، کس نبودی؛ در کرامت، خاصّ و عام را بر وی اعتماد بودی؛ در صدق و راستی، همه را بر قول وی، وثوق و اعتبار بودی؛ در حَسَب، اَزکی بود؛ در نسبت، اَعلی بود؛ در اخلاق، اَرضی بود؛ در میثاق، اَوفی بود؛ در صیانت، اَظهر بود؛ در امانت، اَشهر بود؛ در سیرت، اَصلح بود؛ در سخن، اَفصح بود؛ در صورت، اَملَح بود؛ در همه کاری، اَرجح بود؛ در همه شغلی، اَنجح بود؛ قوم، او را امین خواندندی و رأی او را در جملهی کارها، مَتین شمردندی؛ صلوات الله علیه وعلی آله واصحابه». [«سیرت رسول الله»؛ ترجمهی رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی؛ تصحیح دکتر اصغر مهدوی، چاپ دوم؛ تهران؛ 1361؛ صص 164-165].
آری؛ عظمت و بزرگی هیچکس، نه تنها به عظمت و بزرگی او نمیرسد، که بدان نزدیک هم نمیشود. تنها سلام و درودهای پاک و مخلصانه و بیحدّ و حصری که اَتباع و پیروانش، هر لحظه بر روان پاکش نثار میکنند، یکی از هزاران دلیل گویاست بر عظمت و بزرگی وشوکت و ابهّت و عزّت و اقتدار و محبّت و عشق او در قلب پیروانش.
در طول حیات بشر، بر این کرهی خاکی، چه کسی بوده - و خواهد بود - که آن اندازه که در طول چند روزی که بر پیامبر گرامی اسلام ج درود میفرستند، بر اودرود فرستاده باشند؟! و رفتار و گفتار و حرکات و سکنات چه کسی، همچون این پیامبر، مورد دقّت و کنجکاوی دوستان و دشمنان و آشنایان و بیگانگان قرار گرفته است؟!
به راستی، پیامبر ما، حضرت محمد بن عبدالله ج، گران قدرترین و بزرگترین شخصیتی است که بر این کرهی خاکی، ظهور نموده و والامقامترین انسانی است که نورش بر دنیای بشریت، تابیده است؛ به راستی که نام، محمد بن عبدالله، همواره تداعیگر ندای کمک و یاری تمام مظلومان، سرگشتگان و انسانهای پریشان خاطر و نگران، بوده و هست و قلب طاهر و شریف ایشان، همچنان به عنوان تکیهگاهی برای انسانهای خسته و ناتوان خواهند ماند؛ انسانهایی که راههای گوناگون، آنها را گمراه نموده و روشها و مسلکهای مختلف، آنها را از هم، جدا ساخته است؛ به همین خاطر، تا به حال، این پناهگاه امن و پر از مهر و محبّت را نشناختهاند؛ پناهگاهی که با نثار آرامش، آنها را یاری میدهد و دلهایشان را مملو از هدایت و خیر و نیکی و احسان مینماید؛ ارادههایشان را استوار میسازد و آنها را صیقلی میدهد تا در برابر سختیهای زندگی و موانع گوناگون آن، مقاومت نمایند.
مقام پیامبر ج، آن قدر والاست که بزرگترین و برجستهترین فرهیختگان جهان، در برابر شخصیت پیامبر ج، متحیر و شگفتزده شدهاند.
«تولستوی» در کتاب «حکومت محمد» گوید:
«بیشک، محمد ج از زمرهی بزرگترین مردان مصلحی است که در شکل دادن به ساختار اجتماعی جوامع، خدمات شایانی نموده است؛ همین افتخار برای او کافی است که کلِّ یک امّت را به نور حق هدایت کرد و آن را آنچنان ساخت و پرداخت که همواره میل به صلح و امنیت دارد و از ریختن خون دیگران، اباء دارد؛ او همچنین، راه ترقّی و پیشرفت را برای امّت اسلام باز کرد... و این چنین کار بزرگی، جز از مردی که به وی، علم و اراده و حکمت داده شده باشد، برنمیآید؛ به راستی که مردی همانند او، شایستهی تکریم و احترام است».
آری؛ مقام پیامبر ج آن قدر بالا و والاست که آفریدگار جهان هستی و تمام فرشتگان و پریانی که تدبیر این جهان به فرمان حق، برعهدهی آنها گذارده شده است، بر او درود میفرستند؛ اکنون که چنین است، بر مسلمانان نیز واجب است که ارزش این انسان والامقام را که یک جهان در وجودش خلاصه شده را بدانند و مبادا ارزانش بشمارند و ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار جهان ودر نزد فرشتگانِ همهی آسمانها، فراموش کنند و عظمت و بزرگی او را نادیده انگارند؛ پسای مسلمانان! شما نیز با این پیام پروردگار جهان هستی و فرشتگان مقرّبش، هماهنگ شوید و بر محمد ج درود بفرستید و سلام بگویید و در برابر فرمان او تسلیم باشید؛ تا به نحوی، از خدمات بیوقفه و زائد الوصف آن منجی عالم بشریت، تشکّر و سپاسگزاری و قدردانی کرده باشید.
در اینجا ذکر چند نکته، لازم است:
«اهل البیت»: انسان مسلمان بر این باور است که محبّت اصحاب و اهل البیت رسول خدا ج واجب و ضروری است و آنان بر دیگر مسلمانان فضیلت و برتری دارند. و خود آنها نیز براساس پیشگامی در مسلمان شدن و مجاهدات در راه ترویج آن دارای منزلتهای متفاوتی میباشند.
گرامیترین آنان خلفای راشدین: ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنهم اجمعین میباشند، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید، ابوعبیده عامر بن جراح، عبدالرحمن بن عوف. و پس از آنان شرکت کنندگان در جنگ بدر و کسانی دیگر قرار دارند که به آنها هم مانند عشرهی مبشره مژده رفتن به بهشت داده شده است: مانند حضرت فاطمه زهراء ل، حسن و حسین و ثابت بن قیس، بلال بن رباح و... رضی الله تعالی عنهم اجمعین و بعد از آنان اهل بیعة الرضوان که هزار و چهار صد نفر بودند، قرار دارند.
همچنین انسان مسلمان اکرام و احترام پیشوایان مسلمان مانند: امامان دین و پیشگامان علم و دانش و قرّاء و فقهاء و محدّثین و مفسرین تابعین و پس از تابعین رحمهم الله را بر خود واجب میشمارد.
به همان صورت احترام و پیروی از کارگزارانی پاک و پرهیزکار و خدمتگزار حکومت اسلامی و جهاد به همراهی آنان و خواندن نماز پشت سرشان را بر خود لازم و ضروری میداند. به همین خاطر انسان مسلمان در ارتباط با آن بزرگواران خود را مکلّف به مراعات آداب خاصی میداند:
اصحاب و اهل البیت:
1- به این دلیل که خداوند وپیامبر گرامی اسلام ج آنان را دوست میدارند، انسان مسلمان هم محبّتشان را بر خود لازم بشمارد. زیرا خداوند متعال در مورد آنان میفرماید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ ﴾ [الفتح: 29].
«محمد فرستاده خداست و کسانی که یار و همراه او هستند در رویارویی با کافران تند و بااستقامت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند، ایشان را مدام در حال رکوع و سجود (و فرمانبرداری خداوند) میبینی. آنان همواره فضلی را از خداوند و رضایت او را میطلبند».
و پیامبر گرامی اسلام در مورد یاران خود میفرماید:
«به اصحاب و یاران من ناسزا نگویید، اگر هریک از شما به اندازه کوه احد طلا را در راه خدا هزینه نماید، همچون مقدار اندکی از احسان و نیکی آنان نخوهد بود»([2]).
2- به برتری آنان بر سایر مسلمانان ایمان و یقین داشته باشد، زیرا خداوند متعال در مقام مدح آنان میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠﴾ [التوبة: 100].
«پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار و کسانی که به درستی روش آنان را در پیش گرفتند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خداوند خوشنودند، و خداوند برای آنان بهشت را آماده ساخته است، (بهشتی) که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودخانهها جاری است و برای همیشه در آنجا ماندگار خواهند شد، پیروزی و نجات بزرگ این است».
3- ابوبکر صدیق را گرامیترین اصحاب رسول خدا بشمارد و پس از او عمر و عثمان و علی ش دارای شأن و منزلت برتر بداند. زیرا ابن عمر س میفرماید: «در زمان حیات رسول خدا ج، هنگامی که میگفتیم: ابوبکر و عمر و عثمان و علی و رسول خدا ج آن را میشنید مخالفتی با آن نمیفرمود»([3]).
4- از بدگویی آنان خودداری نماید و در مورد مسائل اختلافی - که بسیاری از آنها طبیعی و نشانهی رشد بینش و نگرش دینی آنها بوده است - سکوت نماید، و چنانچه کسی در پی تحقیق و بررسی باشد باید مسائل تاریخی را در چهارچوب زمان و مکان و واقعیت شخصیت آن بزرگان و شرایط داخلی و خارجی مسلمانان مورد توجه قرار دهد.
5- لازم است بر این باور باشد که حفظ حرمت همسران رسول خدا ج، لازم و ضروری است و آنان زنانی پاک دامن و گرامی بودهاند، و از میان آنان خدیجه و عایشه دختر حضرت ابوبکر را برتر بداند. زیرا خداوند متعال در مورد همسران رسول خدا ج میفرماید:
﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ...﴾ [الأحزاب: 6].
«پیامبر نسبت به خود مؤمنین به آنان اولویت بیشتری دارد (و اراده و امر او مقدّم بر خواست آنان است) و همسران پیامبر مادران مؤمنین به حساب میآیند».
1- «صلات»: هرگاه این واژه به خداوند نسبت داده شود، به معنای «فرستادن رحمت» است؛ و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان، منسوب گردد، به معنای «طلب رحمت» میباشد.
فرق میان «صلات» و «سلام»: آنچه مناسبتر با ریشهی لغوی این دو کلمه وجود دارد این است که: «صلات»، به معنای «طلب رحمت و درود فرستادن بر پیامبر» است؛ اما در مورد «سلام فرستادن»، دو نظریه وجود دارد:
الف) یا به معنای «تسلیم شدن در برابر فرمانهای پیامبر گرامی اسلام» است؛ چنان که در آیهی 65 سورهی «نساء» آمده است: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا٦٥﴾ [النساء: 65]. «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم فرمان و قضاوت تو باشند».
ب) و یا به معنای سلام فرستادن بر پیامبر ج با کلمات «السلام علی النبیّ» و مانند آن باشد که محتوایش تقاضای سلامت پیامبر ج از پیشگاه خداوند است.
و اگر چه این دو معنا، برای «سلام» کاملاً متفاوت به نظر میرسد، ولی با دقت میتوان آنها را به نقطهی واحدی معطوف کرد؛ و آن، «تسلیم قولی و عملی در برابر اوامر و فرامین، تعالیم و آموزهها، احکام و دستورات و توصیهها و سفارشهای تعالیبخش و سعادت آفرین پیامبر» است؛ زیرا کسی که به پیامبر خدا ج سلام میفرستد و تقاضای سلامتی او را از خداوند بلند مرتبه میکند، نسبت به او عشق میورزد و او را به عنوان پیامبری واجب الاطاعة میشناسد.
2- دربارهی خواندن درود در قعدهی اخیر نماز، در بین علماء و صاحب نظران فقهی، اختلاف نظر وجود دارد؛ احناف، مالکیها، حنبلیها و جمهور صاحب نظران فقهی بر این باورند که خواندن درود در قعدهی آخر نماز، سنّت است؛ ولی امام شافعی/ بر آن است که خواندن آن، فرض میباشد. و یکی از روایات امام احمد بن حنبل نیز مطابق با این نظریه است؛ و اسحاق بن راهویه/ گوید: اگر چنانچه نمازگزاری، خواندن درود را از روی عمد در قعدهی آخر نماز ترک کرد، در آن صورت نمازش درست نیست.
3- علماء و اندیشمندان دینی بر این امر اتفاق نظر دارند که خواندن درود یک بار در طول عمر، فرض است؛ و همچنین خواندن درود پس از شنیدن نام گرامی آن حضرت ج واجب است؛ اما اگر چنانچه در یک جلسه، نام مبارک آن حضرت ج چندین مرتبه تکرار شد، در آن صورت از دیدگاه علامه طحاوی/، خواندن درود در هر مرتبه واجب است؛ و از نظرگاه شمس الائمة کرخی، یکبار خواندن درود واجب است و در مرتبههای بعدی، سنّت است.
ظاهر احادیث و روایات، دیدگاه علامه طحاوی را تأیید میکند؛ زیرا ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمودند: «رغم انف رجل ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ» (ترمذی)؛ «ذلیل شود فردی که نامم در حضور او برده شود و او بر من درود نفرستد».
و همچنین علی س گوید: پیامبر ج فرمودند: «البخیل من الذی ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ» (ترمذی)؛ «فرد بخیل و تنگ چشم، کسی است که نام من در حضور او برده شود و او بر من درود نفرستد».
اما چون مبنای شریعت بر آسانگیری و سهولت و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است، یسر و آسانی این را میطلبد که در جلسهای که نام مبارک آن حضرت ج چندین بار برده میشود، یک بار درود فرستادن بر پیامبر ج واجب باشد.
ناگفته نماند که بحث بالا، مربوط به زمانی است که ذکری از آن حضرت ج در جلسه بشود؛ ولی در عموم حالات، مستحب است که به کثرت بر پیامبر ج درود فرستاده شود.
920 - [2] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَعَن أبی حمید السَّاعِدِیِّ قَالَ: قَالُوا: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ کَیْفَ نصلی عَلَیْک؟ فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صلى الله عَلَیْهِ وَسلم عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّیَّتِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّیَّتِهِ کَمَا بَارَکْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حُمَیْدٌ مجید([4]).
920- (2) ابوحمید ساعدی س گوید: صحابه خطاب به پیامبر ج گفتند: ای فرستادهی خدا! چگونه برای شما درود بفرستیم؟ آن حضرت ج فرمودند: بگویید: «اللهم صلّ علی محمد وازواجه وذریّته کمـا صلّیت علی آل ابراهیم وبارک علی محمد وازواجه وذریّته، کمـا بارکت علی آل ابراهیم، انک حمیدٌ مجید.
«بار خدایا! بر محمد ج و همسران و فرزندانش درود بفرست، همان گونه که بر آل ابراهیم÷درود فرستادی؛ و به محمد ج و همسران و فرزندانش، برکت ارزانی کن، همان طور که به آل ابراهیم÷برکت عنایت فرمودی؛ همانا تو ستوده و بزرگواری».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «آل»: این واژه در لغت به معنای: «دودمان؛ خاندان؛ اهل خانه و فرزندان» است؛ و در محاورهی قرآن و حدیث، به معنای کسانی است که با انسان، ارتباط و تعلّق داشته باشند؛ خواه این ارتباط، نسبی باشد، از قبیل: ارتباط همسری و فرزندی؛ و یا این ارتباط، به لحاظ ارادت و محبّت و اطاعت باشد؛ مانند پیروان و یاران خاصّ مکتب او.
از این رو، به لحاظ اصل لغت، واژهی «آل»، شامل هردو گروه بالا میشود؛ ولی از حدیث ابوحمید ساعدی س مشخص شد که در اینجا، مراد از واژهی «آل»، همان خاندان و اهل بیت پیامبر ج (یعنی ازواج مطهرات و نسل و فرزندان ایشان) میباشد.
«اللهم صلّ علی محمد»: یعنی: بار خدایا! مقام او را در دنیا با بلندآوازه کردن یاد او و دفاع از دعوتش و بقای شریعتش؛ و در آخرت با شفاعت برای امتش و چند برابر کردن اجر و پاداشش، بالا ببر و رفعت و بزرگی ببخش.
921 - [3] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى عَلَیَّ وَاحِدَةً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ عشرا. رَوَاهُ مُسلم([5]).
921- (3) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: هر کسی بر من یک درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه به سبب آن، ده بار بر او درود میفرستد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «صلات» و «صلوات»: هرگاه به خدا نسبت داده شوند، به معنای فرستادن رحمت است؛ و هر گاه، به فرشتگان ومؤمنان، منسوب گردد، به معنای «طلب رحمت» میباشد.
و برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی گفتهاند: منظور از «صلوات خداوند»، انواع تکریمها، پیروزیها و ترفیع مقام به پیشگاه خداوند و نزد بندگان است.
و برخی گفتهاند: مراد، آمرزش و بخشش گناهان و معاصی میباشد؛ ولی روشن است که «صلوات خدا»، مفهوم وسیعی دارد که هم این امور و هم سایر رحمتها و نعمتهای الهی را شامل میشود.
922 - [4] (صَحِیح)
عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى عَلَیَّ صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ عَشْرَ صَلَوَاتٍ وَحُطَّتْ عَنْهُ عَشْرُ خَطِیئَاتٍ وَرُفِعَتْ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ». رَوَاهُ النَّسَائِیّ([6]).
922- (4) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: هرکس بر من یک درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه به سبب آن، ده بار بر او درود میفرستد و ده گناه از گناهانش را میبخشاید و ده درجه، مقامش را بالا میبرد و به او ترفیع درجه، در نظر میگیرد.
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
شرح: در حدیث شمارهی 921، از ابوهریره س روایت شده بود که در ازای فرستادن یک درود بر پیامبر گرامی اسلام ج، خداوند بلند مرتبه، ده درود بر او میفرستد؛ و در حدیث 922، علاوه بر ده درود، افزودن ده درجه در مقام درود فرستنده و عفو ده گناه از وی نیز ذکر شده است؛ و پرواضح است که این فقط فرق اجمال و تفصیل است؛ یعنی آنچه در حدیث دوم بیان شده، تفصیل حدیث نخست است که به صورت اجمال بدان پرداخته شده است.
ناگفته نماند یکه این پاداش، زمانی به دست میآید که شخص درود فرستنده، درود بر پیامبر ج را از روی اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، به روان پاک آن حضرت ج نثار نماید.
923 - [5] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: أَوْلَى النَّاسِ بِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَکْثَرُهُمْ عَلَیَّ صَلَاة. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([7]).
923- (5) عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج فرمودند: سزاوارترین و نزدیکترین مردمان به من در روز رستاخیز، کسی است که (در دنیا) بیشتر از دیگران بر من درود فرستاده باشد؛ (یعنی در ضمن دارا بودن شرط اساسی ایمان و اعتقاد، هرکس از امّتیانم که در دنیا، بیش از دیگران بر من درود بفرستد، در روز رستاخیز، نزدیکی و ارتباط خاصّ و ویژهای با من خواهد داشت).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
924 - [6] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: إِنَّ لِـلّٰهِ مَلَائِکَةً سَیَّاحِینَ فِی الْأَرْضِ یُبَلِّغُونِی مِنْ أُمَّتِیَ السَّلَامَ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ والدارمی([8]).
924- (6) عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج فرمودند: به راستی خداوند را فرشتگانی است که در زمین به گشت و گذار و سیر و سیاحت میپردازند و کارشان این است که درودهایی را که امّتیانم بر من میفرستند، به من میرسانند و منتقل میکنند.
[این حدیث را نسایی و دارمی روایت کردهاند].
شرح: در حدیث دیگری که طبرانی و دیگران به نقل از عمار بن یاسر س به روایت آن پرداختهاند، چنین آمده است که آن فرشتگان، همراه با «صلات و سلام»، نام درود فرستنده را نیز به آن حضرت ج، ابلاغ میکنند و میگویند: «یا محمد! صلّی علیک فلان کذا وکذا»؛ «ای محمد! فلان فرد از امّت تو، این اندازه درود و سلام بر تو فرستاده است».
و در برخی از روایات، چنین آمده است که آن فرشتگان، نام فرستندهی درود و سلام را همراه با نام پدر او، به آن حضرت ج ابلاغ میکنند و میگویند: «یا محمد! صلّی علیک فلان بن فلان»؛ «ای محمد! فلانی فرزند فلانی، بر شما درود فرستاده است». از این رو هر کس، از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، بر آن حضرت ج سلام و درود بفرستد، فرشتگان درود و سلام او را همراه با نام او و نام پدرش به پیامبر ج میرسانند و بدین سان، در پیشگاه آن حضرت ج یادی از او و پدرش میشود؛ گر قبول افتد زهی عزّ و شرف.
925 - [7] (حَسَنٍ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إِلَّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ رُوحِی حَتَّى أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلَامُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّعَوَاتِ الْکَبِیرِ([9]).
925- (7) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: هیچ مسلمانی نیست که بر من سلام بفرستد، جز این که خداوند بلند مرتبه، روحم را به من بازمیگرداند تا من نیز بر او سلام بفرستم و جواب سلامش را به وی برگردانم.
[این حدیث را ابوداود و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کردهاند].
شرح: «الّا ردّ الله علیّ روحی»: از ظاهر این عبارت، چنین برداشت میشود که روح مبارک رسول خدا ج از جسدشان جدا است؛ از این رو هرگاه کسی بر ایشان سلام و درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه، روح ایشان را به جسدشان برمیگرداند تا جواب سلام فرد فرستندهی سلام را بدهند.
پرواضح است که این برداشت، به هیچ وجه درست نیست؛ زیرا اگر این را بپذیریم، لازم میآید که در روز، هزاران هزار بار، روح پیامبر ج از جسدشان خارج شده و دوباره به جسمشان وارد میشود؛ چرا که هیچ روزی نیست که میلیونها انسان از امتیان ایشان، بر آن حضرت ج درود و سلام نفرستند؛ تا جایی که در روزهای معمولی نیز هزاران نفر بر روضهی مبارک آن حضرت ج حاضر میشوند و بر ایشان درود و سلام نثار میکنند؛ و علاوه از آن، از دیدگاه شرع مقدّس اسلام، پیامبران در قبرهای خویش زندهاند؛ اگر چه دربارهی ماهیت و نوعیت آن، در میان علماء و صاحب نظران اسلامی، اختلاف وجود دارد، ولی باز هم، همه بر این موضوع اتفاق نظر دارند که پیامبر - به ویژه حضرت محمد ج - در قبرهای خویش، زندهاند.
بنابراین، مفهوم حدیث بالا چنین نیست که جسد آن حضرت ج از روح خالی و تهی باشد و هرگاه بندهی مسلمان بر آن حضرت ج سلام و درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه، روح ایشان را به منظور پاسخ دادن به سلام، به جسدشان برگرداند؛ از این رو، بیشتر شارحان، مفهوم «بازگردانیدن روح» را این چنین تبیین و تشریح نمودهاند که در عالم برزخ، روح رسول خدا ج بیشتر متوجه جهان آخرت و مشاهدهی تجلیات الهی و... است؛ پس هرگاه بندهی مسلمانی در دنیا، بر آن حضرت ج سلام و درود میفرستد، آن سلام و درود به وسیلهی فرشته یا به طور مستقیم به آن حضرت ج ابلاغ میگردد، و به فرمان خداوند بلند مرتبه، روح آن حضرت ج متوجه آن میگردد و پاسخ سلام آن بندهی مسلمان را میدهند؛ از این رو در حدیث بالا، توجه و التفات روحانی، به «بازگردانیده شدن روح» تعبیر شده است؛ و پرواضح است که هر بندهی مسلمان و حقگرایی که در دنیا بر آن حضرت ج سلام و درود بفرستد و در این کار صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل نیز داشته باشد، آن حضرت ج نه فقط به صورت عادی و سرسری و با زبان، بلکه با قلب و روح متوجه سلام و درود آن بندهی مسلمان میگردند و پاسخ سلام او را میدهند؛ و در واقع، اگر چنانچه در مقابل تمامی درودها و سلامهایی که در طول عمر بر آن حضرت ج نثار میکنیم، هیچ اجر و پاداشی را فراچنگ نیاوریم و فقط یک بار از جانب آن حضرت ج جواب سلام و درود ما فرستاده شود، به راستی همین کافی و بسنده خواهد بود. «السلام علیک ایها النبیّ ورحمة الله وبرکاته».
926 - [8] (حسن)
«وَعَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: لَا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قُبُورًا وَلَا تَجْعَلُوا قَبْرِی عِیدًا وَصَلُّوا عَلَیَّ فَإِنَّ صَلَاتکُمْ تبلغنی حَیْثُ کُنْتُم». رَوَاهُ النَّسَائِیّ([10]).
926- (8) «ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: خانههایتان را به صورت گور درنیاورید و قبر مرا، محل عید و جای مراجعه و ازدحام و لهو و لعب قرار ندهید؛ و بر من درود بفرستید و بدانید که هر کجا باشید، درودهای شما به من میرسد».
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
شرح: «لاتجعلوا بیوتکم قبوراً» «خانههایتان را به صورت گور درنیاورید»: این بخش از حدیث، میتواند سه معنا و مفهوم داشته باشد:
1- چون در قبرستان نماز گزارده نمیشود، پیامبر ج دستور میدهد که بعضی از نمازهایتان (نفل و سنّت) را در خانههایتان بخوانید و آنها را چون گور نکنید؛ یعنی قبور در عدم گزاردن نماز در آنها، تشبیه شده به خانهای که در آن، نماز و ذکر و یاد خدا کرده نمیشود.
پس از این حدیث دانسته میشود که بهتر آن است که نمازهای سنّت و نفل، در خانه گزارده شوند و آنها را با نخواندن نماز در آنها چون گور نکنند.
پیامبر ج در حدیثی، در تأیید این مطلب، میفرمایند: «مثل البیت الّذی یذکر الله فیه والبیت الذی لایذکر الله فیه، کمثل الحیّ والـمیّت»؛ «مثال خانهای که در آن ذکر و یاد خدا میشود و خانهای که در آن یادی از خدا نیست، به سان زنده و مرده است». (مسلم).
و همچنین جابر س روایت میکند که آن حضرت ج فرمودند: «اذا قضی احدکم الصلاة فی مسجده فلیجعل لبیته نصیباً من صلاته، فانّ الله جاعلٌ فی بیته من صلاته نوراً» (مسلم)؛ «هر گاه کسی از شما نماز فرض را در مسجد خواند، قسمتی از نمازها را برای خانه بگذارد؛ یچون خداوند به واسطهی نماز، نوری را در خانهاش قرار میدهد».
و زید بن ثابت س نیز روایت میکند که آن حضرت ج فرمودند: «علیکم بالصلاة فی بیوتکم؛ فانّ خیر صلاة الـمرء فی بیته الّا الصلاة الـمکتوبة» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «در خانههایتان نماز بخوانید؛ چون بهترین نماز شخص، نماز در خانهاش است غیر از نمازهای فرض (که باید در مسجد خوانده شوند)».
2- و نیز میتوان گفت که مراد حدیث، این است که: خانههایتان را با دفن کردن مردگان در آنها، به صورت گور و قبرستان درنیاورید؛ یعنی نباید مردهها را در خانه دفن کنید؛ البته پیامبران - به ویژه پیامبر گرامی اسلام ج - از این قاعده به استناد حدیث: «ما قبض نبیّ الّا ودفن حیث یقبض»، استثناء هستند.
همچنان که در کتب تاریخ، سیرت و حدیث آمده است، به هنگام وفات پیامبر ج در باب موضع دفن رسول خدا ج میان صحابه اختلاف افتاد؛ ابوبکر صدّیق س گفت: من از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «ما قُبض نبیٌّ الّا دُفن حیث یُقبض»؛ «هیچ یک از پیامبران جز این نبوده است که در همان مکانی که جان میداده است به خاک سپرده میشده است».
3- و عموم شارحان حدیث، مطلب «خانههایتان را گورستان قرار ندهید» را این چنین تفسیر و تشریح نمودهاند و گفتهاند: همچنان که در قبرستان، مردگان ذکر و عبادت نمیکنند و قبرها از ذکر و عبادت خالی هستند، شما نیز خانههای خویش را چنین قرار ندهید که از ذکر و عبادت تهی و خالی باشند؛ بلکه آنها را با ذکر و یاد خدا و عبادت و پرستش او، آباد سازید؛ زیرا خانههایی که از ذکر یاد خدا و عبادت و پرستش او، خالی باشند، در واقع، خانههای زندگان نیستند بلکه قبرستان مردگاناند.
«لاتجعلوا قبری عیداً»:
این بخش از حدیث را نیز میتوان به دو صورت ترجمه و تشریح نمود:
قبر مرا، مسجد، محل عید و جای مراجعه و ازدحام و لهو و لعب و اعمال خلاف شریعت قرار ندهید؛ همچنان که یهود و نصارا، با قبور پیامبران خویش، این کار را کردند.
یعنی همچنان که مردم در روز خاصّی از سال، در جشنها و مراسم ویژهای شرکت میکنند و به جشن و شادی و رقص و پایکوبی میپردازند، قبر مرا این چنین قرار ندهید و آن را تفریحگاه و محل جشن و شادی نگردانید.
قبر مرا چون عید و جشن سالانه، قرار ندهید که در سالی جز یک یا دو بار بدانجا نیایید. در حقیقت در این صورت، این حدیث، مسلمانان را به زیارت زیاد روضهی مطهر پیامبر گرامی اسلام ج تشویق و ترغیب میکند.
927 - [9] (صَحِیحٌ)
«وَعَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: رَغِمَ أَنْفُ رَجُلٍ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ وَرَغِمَ أَنْفُ رَجُلٍ دَخَلَ عَلَیْهِ رَمَضَانُ ثُمَّ انْسَلَخَ قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ وَرَغِمَ أَنْفُ رَجُلٍ أَدْرَکَ عِنْدَهُ أَبَوَاهُ الْکبر أَو أَحدهمَا فَلم یدْخلَاهُ الْجنَّة». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ ([11]).
927- (9) «ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: خاک بر سر آن کسی که نام مرا نزد او ببرند و بر من درود نفرستد؛ و خاک بر سر آن کسی که ماه مبارک رمضان را دریابد و این ماه در حالی بر او بگذرد که گناهانش بخشوده نشدهاند؛ و خاک بر سر آن کسی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو، نزد او به پیری رسند و او نتواند با نیکی بر آنها، به بهشت زیبا و پرنعمت خدا درآید».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: از این حدیث دانسته میشود که هرگاه کسی نام مبارک آن حضرت ج را ذکر کند و یا از کسی دیگر بشنود، خواندن درود بر او واجب است؛ زیرا در این حدیث و احادیث دیگر، بر نخواندن درود به هنگام ذکر نام آن حضرت ج وعید آمده است.
و اگر چنانچه نام مبارک رسول خدا ج در مجلسی بارها تکرار شود، پس تنها با یکبار خواندن درود، واجب ادا میگردد؛ ولی باز هم مستحب و بهتر و برازندهتر و خوشایندتر، آن است که هر بار که نام پیامبر ج یاد میشود یا از کسی میشنود، بر ایشان درود بفرستد.
ناگفته نماند که عموم علماء و صاحب نظران اسلامی بر این باورند که بر مبنای آیات قرآن و احادیث نبوی، فرستادن درود و سلام بر رسول اکرم ج بر تمام امّت واجب است؛
از دیدگاه امام شافعی و طبق یک روایت از امام احمد نیز خواندن درود در قعدهی آخر هر نماز بعد از تشهد، از واجبات نماز است؛ از این رو اگر درود خوانده نشود، از دیدگاه این بزرگواران، نماز صحیح نخواهد بود.
ولی نظرگاه امام مالک و امام ابوحنیفه و بیشتر صاحب نظران فقهی بر آن است که تشهد در قعدهی آخر واجب است؛ و در ضمن تشهد، بر رسول خدا ج نیز سلام فرستاده میشود (در «السلام علیک ایّها النبیّ ورحمة الله وبرکاته»).
امّا بعد از تشهد، خواندن درود به طور مستقل، فرض یا واجب نیست، بلکه سنّت است؛ از این رو اگر خوانده نشود، نماز فاسد نمیگردد، ولی از کمال و کیفیت آن کاسته میشود و در آن، ضعف و نقص، رونما میگردد؛ و با وجود این، باز هم بیشتر علماء و صاحب نظران اسلامی بر این موضوع اتفاق نظر دارند که همان گونه که شهادت به رسالت آن حضرت ج فرض است، فرستادن درود و سلام نیز بر آن حضرت ج بر هر مسلمان فرض عین میباشد؛ و برای درود، وقت و تعداد خاصّی نیز تعیین نگردیده است؛ البته حداقل آن، این است که در طول عمر، یک بار بر آن حضرت ج درود فرستاده شود.
و بر مبنای احادیث و روایاتی که در این زمینه، وارد شدهاند، صاحب نظران فقهی بر این باورند که هرگاه بندهی مسلمانی، نام رسول خدا ج را بر زبان آورد و یا از کسی دیگر، نام ایشان را شنید، در آن صورت فرستادن درود بر آن حضرت ج واجب است؛ و اگر چنانچه نام پیامبر ج در مجلسی بارها تکرار گردید، برخی از فقهاء برآنند که خواندن درود هر بار واجب است؛ و برخی دیگر گفتهاند که در این صورت، یک بار خواندن درود واجب است و تنها با یکبار خواندن درود، واجب ادا میگردد و در دفعههای بعدی، خواندن درود سنّت است؛ و محققان فقهی نیز همین دیدگاه را اختیار کردهاند.
928 - [10] (صَحِیح)
وَعَن أبی طَلْحَة أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج جَاءَ ذَاتَ یَوْمٍ وَالْبِشْرُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ: إِنَّهُ جَاءَنِی جِبْرِیلُ فَقَالَ: إِنَّ رَبَّکَ یَقُولُ أَمَا یُرْضِیکَ یَا مُحَمَّدُ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیْکَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِکَ إِلَّا صَلَّیْتُ عَلَیْهِ عَشْرًا وَلَا یُسَلِّمُ عَلَیْکَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِکَ إِلَّا سَلَّمْتُ عَلَیْهِ عَشْرًا؟». رَوَاهُ النَّسَائِیُّ وَالدَّارِمِیُّ([12]).
928- (10) ابوطلحهی انصاری س گوید: رسول خدا ج روزی در حالی (پیش یاران خویش) آمدند که آثار مسرّت و خوشحالی در سیمای مبارکشان، موج میزد؛ آن گاه فرمودند: «به راستی جبرئیل÷ به نزدم آمد و گفت: همانا پروردگارت میفرماید: ای محمد! آیا تو را این موضوع خشنود و راضی نمیسازد که هریک از امّتیانت که یک بار بر تو درود و سلام بفرستد، من به سبب آن، ده بار بر او درود و سلام میفرستم»؟.
[این حدیث را نسایی و دارمی روایت کردهاند].
شرح: این بالاترین اکرام و احترام پروردگار، نسبت به بندهی خاصّش، حضرت محمد ج است که میفرماید: «آن قدر به تو میبخشیم که راضی شوی»؛ در دنیا بر دشمنان و بدخواهان پیروز خواهی شد و آیین تو جهانگیر خواهد گشت و در آخرت نیز مشمول بزرگترین مواهب خواهی شد.
بدون شک، پیامبر اکرم ج به عنوان خاتم پیامبران و رهبر عالم بشریت، خشنودیاش تنها در نجات خویش نیست، بلکه آن زمان، راضی و خشنود میشود که شفاعتش دربارهی امّتش نیز پذیرفته شود؛ در حدیثی میخوانیم که رسول خدا ج فرمودند: «روز رستاخیز، من در موقف شفاعت میایستم و آن قدر گنهکاران امّت خویش را شفاعت میکنم که خداوند میفرماید: «ارضیتَ یا محمد»؟؛ «آیا راضی شدی ای محمّد»؟ و من میگویم: «رضیتُ، رضیتُ»؛ «راضی شدم، راضی شدم».
و به راستی ظهور کامل این وعدهی الهی، در آخرت تبلور پیدا خواهد کرد؛ ولی این بخشی از آن است که خداوند بلند مرتبه، آن اندازه ایشان را مورد اِکرام و اِعزار و احترام و بزرگداشت قرار دادهاند و چنان جایگاه والا و مقام بالایی بدیشان عنایت کرده که هر بندهی مسلمانی که از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و از روی محبت و احترام بر آن حضرت ج درود و سلام بفرستد، خداوند بلند مرتبه، ده درود و ده سلام را بر وی نثار میکند؛ آن هم به خاطر رضایت و خشنودی بندهی محبوبش، محمد بن عبدالله!.
929 - [11] (حسن)
وَعَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنِّی أُکْثِرُ الصَّلَاةَ عَلَیْکَ فَکَمْ أَجْعَلُ لَکَ مِنْ صَلَاتِی؟ فَقَالَ: «مَا شِئْتَ» قُلْتُ: الرُّبُعَ؟ قَالَ: «مَا شِئْتَ فَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ». قُلْتُ: النِّصْفَ؟ قَالَ: «مَا شِئْتَ فَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ» قُلْتُ: فَالثُّلُثَیْنِ؟ قَالَ: «مَا شِئْتَ فَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ» قُلْتُ: أَجْعَلُ لَکَ صَلَاتِی کُلَّهَا؟ قَالَ: «إِذا یکفى همک وَیکفر لَک ذَنْبک. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([13]).
929 - (11) ابی بن کعب س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای فرستادهی خدا! میخواهم (در وقت دعا کردن خویش) بر شما بسیار درود بفرستم؛ حال به من بفرمایید که چه مقدار از زمان (دعای خویش) را برای درود فرستادن بر شما اختصاص بدهم؟
آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «هر مقداری که میخواهی (و در توان داری) گفتم: یک چهارم، خوب است؛ (یعنی آیا یک چهارم دعای خویش را به درود فرستادن بر شما اختصاص دهم)؟ پیامبر ج فرمودند: هر مقدار که میخواهی؛ هر چه بیشتر (از یک چهارم) درود بفرستی، برایت بهتر و ارزندهتر خواهد بود.
گفتم: نصف خوب است؟ فرمودند: «هر مقداری که میخواهی و هر چه بیشتر (از نصف)، بر من درود بفرستی، برایت (در دنیا و آخرت) بهتر و شایستهتر خواهد بود».
گفتم: دو سوّم از زمان دعا، برای درود فرستادن بر شما خوب است؟ فرمودند: «هر مقدار که میخواهی و هر چه بیشتر (از دو سوّم، بر من) درود بفرستی، برایت بهتر و بایستهتر خواهد بود».
گفتم: حال که چنین است، تمام زمان دعای خویش را صرف درود فرستادن بر شما میکنم! آن حضرت ج فرمودند: «در این صورت، مقصود دنیوی و مراد اُخروی تو برآورده خواهد شد (و خداوند بلند مرتبه، تمام هم و غمها، چالشها و دغدغهها، مشکلات و مصائب و ناهمواریها و ناملایمات زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اُخروی، مادی و معنوی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی تو را سامان خواهد بخشید) و گناهانت، بخشوده خواهند شد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: رسول خدا ج در حدیثی دیگر میفرمایند: خداوند فرموده است: «مَن شغله القرآنُ عن ذکری ومسئلتی، اعطیتُه افضل ما اُعطی السائلین»؛ «هر کس در تلاوت قرآن به اندازهای مشغول باشد که فرصتی برای ذکر من و دعا برای مقاصد و اهداف خود نداشته باشد، بدو از جانب خویش، بیشتر از آنچه به دعا کنندگان و درخواست کنندگان میدهم، خواهم داد».
همان گونه که در این حدیث برای افرادی که تمامی وقت خویش را صرف تلاوت قرآن کنند، این نوید و مژده داده شده که خداوند به آنان، بیشتر و بهتر از آنچه به دعا کنندگان و درخواست کنندگان میدهد، خواهد بخشید، بدین سان در حدیث ابی بن کعب س، رسول خدا ج به افرادی که از روی اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، دعاهای خویش را وقف رسول خدا ج کنند و به جای دعا برای اغراض شخصی، منافع فردی و اهداف دنیوی خویش، فقط بر آن حضرت ج سلام و درود میفرستند، چنین نوید داده است که فضل و ا حسان الهی و کرم و لطف یزدانی، آنان را دربرخواهد گرفت و خداوند بلند مرتبه، تمام هم و غمها، چالشها و دغدغهها، مشکلات و مصائب و ناهمواریها و نابسامانیهای زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی آنان را سامان خواهد بخشید و آنان را از تنگناها و مضیقهها رهایی خواهد بخشید و گناهان و معاصی آنان را نیز مورد عفو و بخشش خویش، قرار خواهد داد.
و وی به راستی، چنین افرادی، مستحق و سزاوار فضل و کرم الهی هستند؛ زیرا عشق و علاقهی آنان به رسول خدا ج در حدّی است که به جای دعا کردن برای اغراض و اهداف شخصی و منافع و مقاصد فردی خویش، وقت خود را به درود و سلام فرستادن بر رسول خدا ج صرف میکنند و دعا برای آن حضرت ج را بر دعا کردن برای خود ترجیح میدهند؛ و پرواضح است که این رفتار، بیانگر ایمان راستین و عشق واقعی و علاقهی حقیقی به رسول خدا ج است و چنین بندگان مخلص و وارستهای نیز شایسته و بایستهی آن هستند که مورد نوازش خدا قرار بگیرند و خداوند بلند مرتبه، به نابسامانیهای آنان سامان ببخشد و گناهانشان را مورد عفو و بخشش قرار بدهد.
و به راستی که کثرت درود بر رسول خدا ج، کلید حلّ مشکلات و نابسامانیهای زندگی دنیوی و اخروی است؛ و این واقعیتی است که رسول خدا ج در این حدیث بیان فرمودهاند: «هر کس بر من یک بار درود بفرستد، خداوند ده بار بر او درود میفرستد و ده نیکی در نامهی اعمال او ثبت میکند و ده گناه از گناهان او را محو مینماید و ده درجه به درجات او میافزاید». [نسایی]
و این حدیث و احادیث دیگر بیانگر این قضیه هستند که خود درود، باعث فراچنگ آوردن لطف و کرم الهی، ترفیع درجه، محو گناه و افزایش نیکیها میشود.
930 - [12] (صَحِیح)
وَعَن فضَالة بن عُبَیْدٍ قَالَ: بَیْنَمَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج قَاعِدٌ إِذْ دَخَلَ رَجُلٌ فَصَلَّى فَقَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَارْحَمْنِی فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَجِلْتَ أَیُّهَا الْـمُصَلِّی إِذَا صَلَّیْتَ فَقَعَدْتَ فَاحْمَدِ اللهَ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَصَلِّ عَلَیَّ ثُمَّ ادْعُهُ». قَالَ: ثُمَّ صَلَّى رَجُلٌ آخَرُ بَعْدَ ذَلِکَ فَحَمِدَ اللهَ وَصَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «أَیُّهَا الْـمُصَلِّی ادْعُ تُجَبْ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَرَوَى أَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیّ نَحوه([14]).
930- (12) فَضالة بن عُبید س گوید: در همین اثنا که پیامبر ج نشسته بودند، ناگاه مردی وارد شد و نماز گزارد و پس از نماز، (بدون این که خدا را ستایش و تمجید کند و ثنا و سپاس او را بگوید و بر پیامبر خدا ج سلام و درود بفرستد،) این دعا را خواند:
«اللهمّ اغفر لی وارحمنی»؛ «بار خدایا! مرا ببخش و بر من رحم بفرما».
آن حضرت ج (با مشاهدهی این صحنه،) فرمودند: «ای فرد نمازگزار! عجله و شتاب کردی؛ هرگاه نماز گزاردی و برای دعا کردن، نشستی، نخست پروردگار خویش را به بزرگی یاد کن و او را ثنا و ستایش بگو و به بیان پرتوی از وصف و شکوه و حمد و ستایش او بپرداز و بر من درود بفرست؛ آن گاه هر دعایی که خواستی، از پیشگاه خداوند بلند مرتبه، بخواه و درخواست کن».
فَضالة بن عُبید س گوید: آن گاه پس از این ماجرا، مردی دیگر نماز گزارد و پس از نماز، نخست پروردگار خویش را به بزرگی یاد کرد و او را ثنا و سپاس گفت و بر پیامبر خدا ج درود فرستاد؛ آن حضرت ج خطاب بدو فرمودند: «ای فرد نمازگزار! هر دعایی که میخواهی، از پیشگاه خداوند بخواه و درخواست کن که اجابت خواهد شد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است؛ و ابوداود و نسایی نیز نظیر آن را در معنی نه در لفظ روایت کردهاند].
شرح:
«نحوه»: عادت محدثان و راویان و ناقلان حدیث بر این است که هرگاه حدیثی را با یک سند روایت کنند و سپس الفاظ همان حدیث را با سندی دیگر نقل کنند، به جای این که کلّ متن حدیث را نقل کنند، در آخر آن میگویند: «نحوه» یا «مثله».
و فرق واژهی «نحوه» و «مثله» در این است که: اصطلاح «مثله»: در روایات و احادیثی به کار میرود که هردو حدیث (که با سندهای مختلف روایت شدهاند)، از حیث لفظ و معنی، با همدیگر موافق و متّحد باشند.
و اصطلاح «نحوه»: در روایتی مورد استفاده قرار میگیرد که هردو حدیث از حیث معنی با همدیگر موافق باشند، نه از حیث لفظ. و قول مشهور علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین است که بیان شد.
و برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی، عکس این قضیه را بیان داشتهاند و گفتهاند: اصطلاح «مثله»، در روایاتی مورد استفاده قرار میگیرد که هردو حدیث، از حیث معنی - نه از حیث لفظ - با همدیگر موافق باشند؛ و اصطلاح «نحوه»، در احادیثی به کار میرود که هردو حدیث، هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی، موافق یکدیگر باشند؛ ولی چنان که پیشتر نیز بیان شد، قول نخست، مشهورتر و صحیحتر است.
931 - [13] (حسن)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: کُنْتُ أُصَلِّی وَالنَّبِیُّ ج وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ مَعَهُ فَلَمَّا جَلَسْتُ بَدَأْتُ بِالثَّنَاءِ عَلَى الـلّٰهِ تَعَالَى ثُمَّ الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِیِّ ج ثُمَّ دَعَوْتُ لِنَفْسِی فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «سَلْ تعطه سل تعطه». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([15]).
931- (13) عبدالله بن مسعود س گوید: داشتم نمز میگزاردم و ابوبکر س و عمر س همراه با پیامبر خدا ج بودند؛ چون پس از گزاردن نماز، برای دعا نمودن نشستم، نخست به حمد و سپاس خداوند بلند مرتبه پرداختم و پس از آن، بر پیامبر خدا ج درود فرستادم؛ آن گاه برای (امور دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی) خویش دعا کردم.
آن حضرت ج (چون دیدند که من آداب دعا را مراعات نمودهام و ابتدا، خدای را ستایش و تمجید و سپاس و ثنا کردهام و به تعریف و توصیف او پرداختهام و بر پیامبر او، درود و سلام فرستادهام،) فرمودند: «بخواه که به تو عطا خواهد شد؛ بخواه که به تو عطا خواهد شد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: دعا، کیمیای دفع بلا و کلید گنجهای ظاهری و معنوی و موجب خشنودی خداوند است که خود پروردگار بدان فرمان داده است؛ و آنان که از دعا کردن ابا میورزند، موجب خشم و غضب الهی قرار خواهند گرفت؛ خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠﴾ [غافر: 60].
«پروردگار شما میفرماید: مرا به فریاد بخوانید تا بپذیرم؛ کسانی که خود را بزرگتر از آن میدانند که مرا به فریاد بخوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت».
در حقیقت، دعا، مظهر و نتیجهی عبدیت و بندگی و دعوت نماد نبوّت است؛ دعا از یکسو، انسان را به شناخت پروردگار جهان هستی که برترین سرمایهی هر انسان است، دعوت میکند و از سوی دیگر، سبب میشود که خود را نیازمند او ببیند و در برابرش خضوع و فروتنی و کرنش و تواضع کند و از مرکب غرور و خودخواهی و تکبر و خودبزرگبینی که سرچشمهی انواع بدبختیها و مجادله در آیات خداوندی است، فرود آید و برای خود در برابر ذات پاک او موجودیتی قائل نشود.
دعا، باعث میشود تا انسان، نعمتها را از خدا ببیند و بدو عشق بورزد و رابطهی عاطفی او از این طریق با ساحت مقدّسش، محکم گردد؛ و دعا، به انسان، اعتماد به نفس میدهد و از یأس و ناامیدی بازمیدارد و به تلاش و کوشش بیشتر، دعوت میکند. قلب و روح انسان، از طریق دعا، پیوند نزدیک با خدا پیدا میکند و همانند قطرهای که به اقیانوس بیپایان بپیوندد، اتّصال معنوی با آن مبدأ بزرگ قدرت مییابد.
خداوند بلند مرتبه، در قرآن کریم، پس از دعا، وعدهی اجابت داده است و میدانیم که این وعده، وعدهای است مشروط - نه مطلق - ؛ دعایی به هدف اجابت میرسد که شرایط لازم در دعا و دعا کننده و مطلبی که مورد تقاضا است، جمع باشد.
در مجموع روایات اسلامی (از جمله چند حدیث بالا)، شرایطی برای اجابت دعا میخوانیم؛ از جمله:
پاکی قلب: برای اجابت دعا، قبل از هر چیز در پاکی قلب و روح باید کوشید و از گناه و معصیت توبه کرد و خودسازی نمود و از زندگی بزرگان الهی، الهام گرفت.
پاکی اموال: انسان مسلمان، در پاکی زندگی از اموال غصب، ظلم، حرام، ناپاک و ستم بکوشد و تلاش کند تا تغذیهی او از حرام نباشد.
عمل به اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات اسلامی: ایمان و عمل نیک و امانت و درستکاری، یکی دیگر از شرائط اجابت دعا است؛ زیرا آن کس که به عهد و پیمان خویش در برابر پروردگارش وفا نکند، نباید انتظار داشته باشد که مشمول وعدهی اجابت دعا از ناحیهی پروردگار باشد.
دعا و عمل: یکی دیگر از شرایط اجابت دعا، توأم گشتن آن با عمل و تلاش و سعی و کوشش است.
گریه و زاری و تضرّع و تذلّل و عجز و لابه به درگاه خداوند: تضرّع همان ابراز ذلیلی و خشوع و اصرارورزی در دعا و سؤال از بارگاه خداوند بلند مرتبه است.
ترس و امید: یعنی هراس از آنچه از عذاب و کیفر در نزد خدا است و میل و رغبت بدانچه از ثواب و پاداش پیش اوست.
بلند کردن دستها به سوی آسمان.
رو به قبله نمودن.
به صورت پنهانی دعا کردن؛ زیرا که دعای پنهانی، ریشهی ریا را که مهمترین اصل مخالف اخلاص است، قطع میگرداند؛ و هنگامی که انسان مسلمان، صدای خویش را برای دعا بلند میکند، چون نفس او میل شدید و علاقهی بسیاری به ریا و شهرت و تظاهر و خودنمایی دارد، با ریا آمیخته شده و نفع و سودی در آن، باقی نمیماند؛ پس بهتر آن است که دعا به صورت مخفی و آرام انجام پذیرد تا ماندگار بوده و ازریا و تظاهر، عاری باشد.
حُسن شروع در دعا: یعنی در دعا کردن، نخست به حمد و ثنای خداوند بلند مرتبه بپردازد و به بیان پرتوی از وصف و شکوه و ستایش و بزرگی او مشغول شود و پس از آن، بر پیامبر اکرم ج سلام و درود بفرستد؛ و آن گاه برای امور دنیوی و اخروی خویش دعا کند.
به پایان رساندن دعا با گفتن «آمین».
پس دانسته شد که وعدهی خداوند به اجابت دعا، یک وعدهی مشروط است نه مطلق؛ مشروط بر آن که مسلمانان به شرایط و آداب فوق، مُتَّصف باشند؛ و در آن صورت است که دعای آنان، به درگاه خداوندی پذیرفته میشود.
932 - [14] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکْتَالَ بِالْمِکْیَالِ الْأَوْفَی إِذَا صَلَّى عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَقُلْ اللَّهُمَّ صَلِّ على مُحَمَّد وَأَزْوَاجِهِ أُمَّهَاتِ الْـمُؤْمِنِینَ وَذُرِّیَّتِهِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حُمَیْدٌ مَجِیدٌ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([16]).
932- (14) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که شادمان و خشنود میگردد که ثواب و پاداشش به تمام و کمال داده شود و سزا و جزای کافی و بسنده بدو عنایت گردد، باید هرگاه بر ما اهل بیت درود میفرستد، چنین بگوید:
«اللهمّ صلّ علی محمد النبیّ الامیّ وازواجه امّهات الـمؤمنین وذریّته واهل بیته، کمـا صلّیت علی آل ابراهیم، انک حمید مجیدٌ».
«بار خدایا! بر محمد ج پیامبر اُمّی و همسران گرامیاش، مادران مؤمنان و فرزندان و اهل بیتش، درود بفرست؛ همان گونه که بر آل ابراهیم÷درود فرستادی؛ همانا تو ستوده شده و بزرگواری».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «ان یکتال بالمکیال الاوفی»: ثواب و پاداشش با ترازو و مقیاس کامل و به تمام و کمال، وزن میشود. این عبارت، کنایه از این است که ثواب و پاداشش به تمام و کمال داده شود و سزا و جزای کافی و بسنده بدو عنایت گردد.
«النبیّ الاُمّی»:
دربارهی مفهوم «اُمّی» که از مادهی «اُمّ» به معنای مادر یا «اُمّت» به معنای جمعیت گرفته شده است، در میان علماء و صاحبنظران اسلامی، اختلاف است؛ گروهی آن را به معنی «درس نخوانده» میدانند؛ یعنی به همان حالتی که از مادر متولّد شده، باقی مانده و مکتب استادی را ندیده است. برخی دیگر، آن را به معنی کسی میدانند که از میان امّت و تودهی مردم برخاسته است، نه از میان اَشراف و اَعیان و جبّاران و دیکتاتوران. و برخی دیگر، به مناسبت این که مکّه را «اُمّ القری» میگویند، این کلمه را مرادف «مکّی» دانستهاند.
ولی معروفتر از همه، تفسیر نخست است که با موارد استعمال این کلمه نیز سازگارتر میباشد.
در این که پیامبر ج به مکتب نرفت و خط ننوشت، در میان مؤرخان بحثی نیست؛ و قرآن نیز به صراحت در آیهی 48 سورهی عنکبوت، دربارهی وضع پیامبر گرامی اسلام ج قبل از بعثت میگوید:
﴿وَمَا کُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨﴾ [العنکبوت: 48].
«پیش از این، نه کتابی میخواندی و نه با دست خود چیزی مینوشتی تا موجب تردید دشمنانی که میخواهند سخنان تو را ابطال کنند، گردد».
و در حقیقت، در محیط حجاز آن روزگار، به اندازهای انسانهای باسواد اندک و انگشت شمار بود که افراد باسواد به طور کامل، معروف و شناخته شده بودند؛ در مکّه نیز که مرکز حجاز محسوب میشد، تعداد کسانی که از مردان، میتوانستند بخوانند و بنویسند، از هفده نفر تجاوز نمیکرد و از زنان نیزتنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت. [ر.ک: فتوح البلدان بلاذری، چاپ مصر، ص 459].
به طور قطع، در چنین محیطی، اگر چنانچه پیامبر اسلام ج نزد معلّمی، خواندن و نوشتن را آموخته بود، به طور کامل معروف و مشهور میشد؛ و به فرض این که نبوّتش را نپذیریم، او چگونه میتوانست با صراحت در کتاب خویش، این موضوع را نفی کند؟ آیا مردم بدو اعتراض نمیکردند که درس خواندن تو مسلّم است؟ چنین شخصی چگونه میتواند ادّعا کند که پیامبر راستین خدا است، امّا دروغی به این آشکاری بگوید؟ به خصوص این که این آیات در مکه، در مَهد نشو و نمای پیامبر ج نازل گردیده است؛ آن هم در برابر دشمنان لجوجی که کوچکترین نقطه ضعفها از نظرشان مخفی نمیماند. این قرینهی روشنی بر اُمّی بودن ایشان است.
و در هر حال، وجود این صفت در پیامبر اسلام ج تأکیدی در زمینهی نبوّت ایشان بود تا هر گونه احتمالی جز ارتباط با خداوند و جهان ماوراء طبیعت در زمینهی دعوت او منتفی گردد.
این مطالبی که گفته شد، در مورد دوران پیش از نبوّت آن حضرت ج بود؛ اما پس از بعثت نیز در هیچ یک از کتابهای تاریخ، نقل نشده است که ایشان خواندن و نوشتن را از کسی فرا گرفته باشند؛ بنابراین، به همان حال امّی بودن خویش تا پایان عمر باقی ماندند.
ولی اشتباه بزرگی که باید در اینجا از آن اجتناب کرد، این است که «درس نخواندن» غیر از «بیسواد بودن» است؛ و کسانی که کلمهی «اُمّی» را به معنی «بیسواد» تفسیر و ترجمه میکنند، گویا بدین تفاوت، توجه ندارند.
و هیچ مانعی ندارد که پیامبر خدا ج به تعلیم الهی، «خواندن» یا «نوشتن و خواندن» را بداند، بیآن که نزد انسانی فرا گرفته باشد؛ زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی و مکمّل مقام نبوّت است.
امّا برای این که جایی برای کوچکترین تردیدی برای دعوت آن حضرت ج باقی نماند، از این توانایی استفاده نمیکردند.
به تعبیری دیگر، درست است که خواندن و نوشتن برای هر انسانی کمال محسوب میشود؛ ولی گاه شرائطی پیش میآید که نخواندن و ننوشتن، کمال است؛ و این در مورد پیامبران - به ویژه خاتم انبیاء، حضرت محمد ج - به طور کامل صدق میکند؛ چه این که اگر دانشمندی درس خوانده و فیلسوفی آگاه و پرمطالعه، ادعای نبوت کند و کتابی ارائه دهد، به عنوان یک کتاب آسمانی در چنین شرائطی ممکن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیاید که آیا این کتاب و مکتب، مولود اندیشههای خود او نیست؟
اما اگر ببینیم از میان یک قوم عقب افتاده، یک انسانی که هرگز محضر استادی را درک نکرده و کتابی نخوانده و صفحهای را ننوشته است، برخیزد و کتابی به عظمت عالَم هستی و با محتوایی بسیار بلند و عالی، ارائه دهد، در اینجا خیلی خوب میتوان درک کرد که این تراوش مغز او نیست، بلکه وحی آسمانی و تعلیم الهی است.
و به طور کلی، در سرزمین حجاز، درسی نبود که پیامبر گرامی اسلامی بخواند و معلّمی نبود که از محضرش استفاده کند؛ و طبیعی است که در چنین محیطی که ابتداییترین مرحلهی علم (خواندن و نوشتن) این قدر کمیاب و محدود است، ممکن نیست کسی درس خوانده باشد و مردم از آن آگاه نشوند.
و اگر کسی با قاطعیت ادعا کرد: من هیچ درسی نخوانده ام و کسی آن را انکار نکرد، دلیلی روشن بر صدق گفتهی او است؛ و به هر حال، این وضع خاصّ پیامبر ج که در آیات قرآن آمده، برای تکمیل اعجاز قرآن و قطع بهانههای بهانهجویان، بسیار مؤثر و مفید بود؛ آری آن حضرت ج عالم بزرگ و بینظیری بود که فقط در مکتب وحی، درس خوانده بود.
تنها بهانهای که برای برخی از بدخواهان، باقی مانده است، این است که پیامبر ج قبل از دوران بعثت و نبوتش، یکی دو سفر به شام رفت (آن هم برای مدتی کوتاه که مشغول انجام برنامهی تجارت بود؛) این عده میگویند: شاید پیامبر ج در این یکی دو سفر، با علمای اهل کتاب تماس گرفته و مسایل را از آنها دریافت داشته است!.
دلیل سستی این ادعا، در خودش نهفته است که این همه تاریخ پیامبران و احکام و قوانین و مقرّرات و معارف عالی را چگونه ممکن است که انسانِ درس نخوانده و مکتب نرفته به این زودی از افراد بشنود و به خاطر بسپارد و در مدت 23 سال پیاده کند؟ و در برخورد با حوادثی که بیسابقه و غیرمنتظره بود، عکس العمل لازم نشان دهد؛ و این درست به آن میماند که بگوییم: فلانی، لیست بزرگِ تمام علوم و فنون طب را در آن چند روزی آموخت که در فلان بیمارستان ناظر حال مداوای بیماران به وسیلهی پزشکان بود، این سخن به شوخی شبیهتر است!.
و توجه به این نکته نیز لازم است که پیامبر ج بعد از رسیدن به مرحلهی نبوّت، احتمالاً توانایی بر نوشتن و خواندن از طریق تعملیات الهی داشت؛ هر چند در هیچ تاریخی دیده نشده است که ایشان از این علم و دانش خویش استفاده کرده باشند یا چیزی را از رو خوانده باشند و یا با دست خود نامهای نوشته باشند؛ و شاید پرهیز پیامبر ج در تمام عمرشان از این کار، باز برای این بود که دستاویزی به دست بهانهجویان ندهند.
به هر حال، از مجموع آنچه گفتیم، چنین نتیجه میگیریم که:
پیامبر ج به طور قطع، نزد کسی خواندن و نوشتن را فرا نگرفته بودند؛ و به این ترتیب یکی از صفات ایشان، آن است که نزد استادی درس نخواندهاند.
هیچگونه دلیل معتبری در دست نداریم که پیامبر ج قبل از نبوّت یا بعد از آن، به صورت عملی، چیزی را خوانده یا نوشته باشند.
این موضوع، منافاتی با آن ندارد که پیامبر ج به تعلیم پروردگار، قادر بر خواندن یا نوشتن بوده باشند.
و جان سخن اینکه:
آن حضرت ج «اُمّی و درس نخوانده» بودند، اما با این حال، کتابی آوردند که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلکه نقطهی بازگشت مهمی در تاریخ بشریت بود؛ حتّی آنها که او را به نبوّت نپذیرفتهاند، در عظمت کتاب و تعلیماتش، تردید ندارند؛ آیا از یک انسان درس نخوانده و مکتب نرفته و استاد ندیده و پرورش یافتهی یک محیط جهل و بربریت، روی حسابهای عادی، ممکن است چنین کاری انجام پذیرد؟!
933 - [15] (صَحِیح)
«وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْبَخِیلُ الَّذِی ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَرَوَاهُ أَحْمَدُ عَنِ الْـحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ با. وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ غَرِیبٌ([17]).
933- (15) «علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بخیل و تنگ چشمِ (راستین)، کسی است که وقتی نام من نزدش برده شود، برمن درود نفرستد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیثی حسن، صحیح و غریب است؛ و احمد بن حنبل نیز آن را از حسین بن علی س روایت نموده است].
شرح: مردم، واژهی «بخیل» را بر کسی اطلاق میکنند که در بذل و بخشش مال و دارایی، از خود بخل و تنگ چشمی نشان بدهد؛ اما از دیدگاه پیامبر ج: بخیل واقعی، کسی است که در حضور وی، نام مبارک آن حضرت ج برده شود و او از گفتن چند کلمهی درود با زبان، بخل ورزد و آن را باری بر دوش خویش بداند؛ غافل از آن که مقام پیامبر ج آن قدر بالا و والاست که آفریدگار جهان هستی و تمام فرشتگانی که تدبیر امور این جهان به فرمان حق، بر عهدهی آنها گذارده شده است، بر او درود میفرستند؛ اکنون که چنین است بر مسلمانان نیز واجب است که ارزش این انسان والامقام را که یک جهان در وجودش خلاص شده را بدانند و مبادا ارزانش بشمارند و ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همهی آسمانها، فراموش کنند و عظمت و بزرگی او را نادیده انگارند.
پسای مسلمانان! شما نیز با این پیام پروردگار جهان هستی هماهنگ شوید و بر محمد ج درود بفرستید و سلام بگویید و در این زمینه بخل و تنگ چشمی نورزید و در برابر فرمان او تسلیم باشید تا به نحوی، از خدمات بیوقفه و زحمات و مساعی شایان و زائد الوصف آن منجی عالم بشریت، تشکر و سپاسگزاری و قدردانی کرده باشید.
براساس حدیث بالا، جمهور فقهاء و صاحب نظران اسلامی و مجتهدان غیور و علمای مجاهد بر این باورند که هرگاه کسی، نام مبارک پیامبر گرامی اسلام ج را بر زبان آورد و یا از کسی دیگر آن را بشنود، خواندن درود بر وی واجب میگردد.
و صاحب نظران فقهی نیز میگویند:
در نماز بهتر همان است که همان الفاظی برای درود و سلام فرستادن بر رسول خدا ج اختیار شود که در احادیث مختلف آمده است؛ امّا میتوان با الفاظی متفاوت نیز بر پیامبر اکرم ج سلام و درود فرستاد؛ زیرا از خود رسول خدا ج، برای درود و سلام فرستادن، صیغهها و الفاظ و عباراتی مختلف روایت گردیده است؛ از این رو، عمل بر حکم درود و سلام فرستادن، به همهی آن الفاظ و واژههایی که در آن، لفظ «صلات و سلام بر محمد» و آل محمد» باشد، درست است و لازم نیست که آن الفاظ به عینه از رسول خدا ج منقول و مأثور باشند، بلکه به هر عبارتی که الفاظ و واژههای درود و سلام ادا گردند، عمل بر این حکم، انجام میپذیرد و ثواب و پاداش درود نیز حاصل میگردد؛ ولی به هر حال، باز هم الفاظ و واژههایی که از خود پیامبر گرامی اسلام ج پیرامون درود و سلام فرستادن، منقول است، بهتر و موجب برکت و ثواب و پاداش بیشتر میباشد، و از این جهت بود که صحابه، از خود آن حضرت ج سؤال کردند که الفاظ «درود فرستادن» را مشخص و معین کنند. چنان که این مطلب در حدیث ابوحمید ساعدی س مشخص گردید.
الفاظ و عباراتی که برای درود و سلام فرستادن بر پیامبر اکرم ج در احادیث و روایات، آمده است:
«اللهمّ صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [بخاری و مسلم].
«اللهمّ صلّ علی محمد وازواجه وذرّیته کما صلّیت علی آل ابراهیم وبارک علی محمد وازواجه وذریته کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید». [بخاری]
«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی آل ابراهیم وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم فی العالمین، انک حمید مجید». [مسلم]
«اللهم صلّ علی محمد عبدک ورسولک کما صلّیت علی ابراهیم وبارک علی محمد وآل محمد کما بارکت علی ابراهیم وآل ابراهیم». [بخاری]
«اللهم صلّ علی محمد کما صلّیت علی ابراهیم انک حمید مجید». [نسایی]
«اللهم اجعل صلوتک ورحمتک علی محمد وعلی آل محمد کما جعلتها علی ابراهیم انک حمید مجید». [احمد در مسند]
«اللهم صلّ علی محمد النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم وبارک علی محمد النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [مسند احمد، ابن حبان، دار قطنی و بیهقی]
«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم وتَرحَّمْ علی آل محمد کما ترحَّمْتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم». [طبری در «تهذیب الاثار فتح الباری»]
«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید» [مسند احمد و نسایی]
«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید. اللهم وترحَّم علی محمد وعلی آل محمد کما ترحَّمتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم تحنَّنْ علی محمد وعلی آل محمد کما تَحَنَّنْتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم سلّم علی محمد وعلی آل محمد کما سلَّمت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [بیهقی در «شعب الایمان»]
«اللهم اجعل صلواتک ورحمتک وبرکاتک علی سیّد المرسلین وامام المتقین وخاتم النبیین محمد عبدک ورسولک امام الخیر وقائد الخیر ورسول الرحمة؛ اللهم ابعثه مقاما محمداً یغبط به الاولون والاخرون. اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید. اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [ابن ماجه]
به هر حال، کلمات و جملات درود، که در این احادیث و روایات وارد شدهاند، میان آنها اندک اختلاف لفظی وجود دارد؛ به همین جهت، علماء و صاحب نظران فقهی گفتهاند که خواندن هریک از آنها، در نماز جایز است.
934 - [16] (ضَعِیفٌ)
«وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى عَلَیَّ عِنْدَ قَبْرِی سَمِعْتُهُ وَمَنْ صَلَّى عَلَیَّ نَائِیًا أُبْلِغْتُهُ». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی شعب الْإِیمَان([18]).
934- (16) «ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از نزدیک قبرم بر من درود بفرستد، من (بدون واسطه) آن را میشنوم (و جواب سلامش را به وی، برمیگردانم؛) و هرکس از فاصلهی دور بر من درود بفرستد، درودش (به وسیلهی فرشتگان) به من رسانیده میشود».
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
شرح: «من صلّی علیّ عند قبری، سمعته» [هر کس از نزدیک قبرم، بر من درود بفرستد، من (بدون واسطه) آن را میشنوم]: در اینجا شاید، سؤالی در ذهن هرکس ایجاد شود؛ و آن این که: آیا مردهها، صدای زندهها و سلام کردن آنها را میشنوند؟
پیش از پاسخ، لازم است بدانیم که انسان، دارای دو روح است: «روح حیاتی» و «روح ادراکی».
«روح حیاتی»: بر اثر جریان خون در رگها و شرایین جسم به وجود میآید و عامل حرکت و احساس در اعضاء و جوارح است و محرّک اصلی آنها، قلب و شُشها هستند به واسطهی تنفّس.
و «روح ادراکی»: همان قوهی مُدرکه و تفکر کننده در انسان است.
روح حیاتی، همراه با انسان است در حال زندگی و خواب و بیداری؛ و همان است که مرگ بر آن تعلّق میگیرد.
و روح ادراکی، آن است که هنگام خواب، از انسان زائل میشود و به سبب آن، خواب میبیند و تابع زمان و مکان نیست؛ و چه بسا در یک ثانیه، اموری را ببیند که در بیداری، محتاج به ساعتها و روزها باشد؛ این روح، مانند جسم، محدود به زمان و مکان نیست و مرگ بر آن، واقع نمیشود، بلکه وفاتش در خواب است. این روح است که بعد از مرگ، ملازم انسان و حساب و عذاب در قبر (برزخی) شامل آن شده و متنعّم میشود؛ همان طور که روح در حال خواب، لذت میبرد یا دچار عذاب میشود؛ خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿ٱللَّهُ یَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِینَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِی لَمۡ تَمُتۡ فِی مَنَامِهَاۖ فَیُمۡسِکُ ٱلَّتِی قَضَىٰ عَلَیۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَیُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٤٢﴾ [الزمر: 42].
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها برمیگیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان صادر کرده است، نگاه میدارد و ارواح دیگری را (که هنوز صاحبانشان، اجلشان فرا نرسیده به تن) باز میگرداند تا سرآمد معینی (و وقت مشخصّی که پایان عمر است). در این مسأله (خواب و بیداری که همسان مردن و زنده شدن است) نشانههای روشنی (از مبدأ و معاد و قدرت خدا و ضعف انسانها) برای اندیشمندان است».
پس، «روح حیاتی» به وسیلهی چشم، میبیند و به وسیلهی گوش، میشنود و به وسیلهی زبان، سخن میگوید و با دست، میگیرد و با پا، راه میرود؛ امّا «روح ادراکی»، تمام اینها را انجام میدهد و لذّت میبرد و عذاب میبیند بدون واسطهی اعضاء و جوارح؛ همان طور که معلوم است کسی که خواب میبیند، چیزهایی را مشاهده میکند و میشنود و میگیرد و به جاهایی میرود؛ در حالی که در رختخواب خویش خوابیده است و اعضاء و جوارحش، ساکن و بیحرکتاند.
پس از این مقدمه، باید گفت که اموات، سخن کسانی را که در کنار قبر آنها هستند، میشنوند با گوش روحی نه با گوش جسمی؛ و روح با جسم ارتباط و بر آن، تسلّط دارد و پرتو آن در تمام بدن ساری است تا زمانی که هنوز از هم جدا نشدهاند؛ نه موقعی که در قبر است؛ چنان که در حال حیاتش، همراه و ملازم با آن بوده است و در جسم، مکانی معینی ندارند.
در این مورد دلایلی از سنّت پیامبر ج وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
حدیث بالا؛ که در آن آمده بود: «من صلّی علیّ عند قبری، سمعتُه»؛ «هر کس از نزدیک قبرم بر من درود بفرستد، من (بدون واسطه) آن را میشنوم (و جواب سلامش را به وی برمیگردانم)».
بخاری از انس بن مالک س روایت میکند که رسول خدا ج فرمودند: «هر گاه میت در قبر نهاده میشود و یاران و کسانش برمیگردند - در حالی که او صدای کوبیدن کفش هایشان را بر زمین میشنود - دو فرشته میآیند و او را مینشانند و میگویند: در مورد محمد ج چه میگویی...»؟.
وجه استدلال به این حدیث، این است که پیامبر ج فرمودند: «میت صدای پای تشییعکنندگان را میشنود»؛ پس شنیدن کلام و سخن آنها جای خود دارد.
قصهی اهل چاه بَدر: بخاری از نافع و او از عبدالله بن عمر س روایت میکنند که پیامبر ج سر به درون چاه «قلیب» که بیآب بود کشیدند و به کشتههای کفار در جنگ بدر که در چاه افکنده شده بودند فرمودند: «آیا آنچه را که پروردگارتان وعده کرده بود، به حق یافتید؟» برخی عرض کردند: آیا با مردهها سخن میگویید؟ فرمودند: «شما از آنها، شنواتر نیستید؛ ولی آنها قادر به جواب دادن نیستند».
وجه استدلال این است که پیامبر ج فرمودند: «شما شنواتر از آنها نیستید»؛ از این رو از این جمله، چنین استنباط میشود که شما و آنها در شنیدن مساوی هستید یا این که آنها از شما شنواترند.
سلام کردن پیامبر ج بر اموات و مشروعیت آن برای امّت: اگر اموات مانند جماداتاند و نمیشنوند، سلام کردن بر آنها (با جملههای «السلام علیکم یا اهل القبور...» و مانند آن) بیهوده و عَبَث است؛ چون بر نباتات و جمادات و حیوانات، سلام کردن تشریع نشده است و بیهودهگویی نیز از رسول خدا ج محال و غیرممکن است.
این دلائل کفایت میکنند، بر این که اموات میشنوند؛ امّ المؤمنین عایشهلمخالف شنیدن اموات بود و میگفت: رسول خدا ج فقط فرمودند: «یقیناً آنها هم اکنون میدانند آنچه من میگویم، حق است»؛ و استدلال کرده است به آیهی﴿فَإِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ...﴾ [الروم: 52] «تو نمیشنوانی مردگان را».
و گاهی نیز به آیهی 24 سورهی فاطر استدلال میشود که میفرماید: «تو نمیشنوانی کسانی را که در قبرها هستند».
پاسخ به آن، این است که پیامبر ج تعجّب و شگفتی عمر س را از سخن گفتن با اموات رد کرد و فرمود: «شما از آنها شنواتر نیستید». و روایت عبدالله بن عمر نیز از طرف اکثریت علماء پذیرفته شده است و به آن استدلال کردهاند.
اما استدلال به دو آیهی مذکور: معنای آن دو این است که کفار، سخنان تو را میشنوند ولی نفعی به حال آنان ندارد؛ همان طور که اموات موعظهی تو را میشنوند ولی نفعی به آنان نمیرساند چون زمان شنیدن و عمل کردن سپری شده است.
بنابراین، مراد آیه، نفی سماع و شنیدنی است که مثمر ثمر باشد، نه نفی شنیدن به طور کلّی؛ و این تفسیری است که اکثریت مفسّران قائل به آنند و ابن حجر عسقلانی در «الفتح الباری» گوید: «از این معلوم میشود که اموات، سخن زندهها را و دعا و سلام و قرائت قرآن آنها را با گوش روح نه با گوش جسم میشنوند مانند کسی که خوابیده است، در خواب میبیند و میشنوند و صحبت میکند به وسیلهی روح، نه به وسیلهی اعضاء و حواس ظاهری».
935 - [17] (ضَعِیف)
«وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ج وَاحِدَةً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَمَلَائِکَتُهُ سَبْعِینَ صَلَاةً». رَوَاهُ أَحْمد([19]).
935- (17) «عبدالله بن عمرو س گوید: «هر کس که بر پیامبر گرامی اسلام ج یک درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه و فرشتگانش، به سبب آن، هفتاد بار بر او درود میفرستند».
[این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خویش روایت کرده است].
شرح: «صلات» و «صلوات» که جمع آن است، هرگاه به خدا نسبت داده شود، به معنای فرستادن رحمت، آمرزش و بخشش گناهان و معاصی و انواع تکریمها، پیروزیها و ترفیع مقامها نزد خدا وبندگان است.
و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان، منسوب گردد، به معنای «طلب رحمت» میباشد.
936 - [18] (ضَعِیف)
«وَعَن رویفع أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «مَنْ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَقَالَ: اللَّهُمَّ أَنْزِلْهُ الْـمَقْعَدَ الْـمُقَرَّبَ عِنْدَکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی». رَوَاهُ أَحْمد([20]).
936- (18) رُویفع س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که بر محمد ج درود بفرستد و چنین بگوید: «اللهم اَنزله الـمقعد الـمقرب عندک یوم القیامة»؛ «بار خدایا! محمد ج را در جایگاهی نزدیک به خود در روز رستاخیز، قرار بده»؛ شفاعتم در روز قیامت، شامل حال او میگردد».
[این حدیث را احمد بن حنبل در مسندش روایت کرده است].
شرح: «المقعد المقرب» [جایگاهی نزدیک به خدا]: این عبارت در اینجا، اشاره به مقام ممتاز و فوق العادهای دارد که برای پیامبر گرامی اسلام ج در سایهی عبادتهای شبانه و نیایش در دل سحر حاصل میشده است؛ و این مقام، همان مقام شفاعت کُبری برای رسول خدا ج است.
بدون شک، «المقعد المقرّب»، همان «مقام محمود» و جایگاه بسیار برجستهای است که در روز رستاخیز، ستایش همگان را بر وی برمیانگیزد؛ چرا که پیامبر ج بزرگترین شفیعان در عالم دیگر است و آنها که شایسته و بایستهی شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند بود.
و در حقیقت، «المقعد المقرّب»، همان نهایت قرب و نزدیکی به پروردگار در جهان بازپسین است که یکی از آثارش، شفاعت کُبری میباشد و هر مؤمنی در شعاع ایمان خود، از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، ولی مصداق اَتمّ و اَکمل این شفاعت، کسی است که بر محمد ج پیوسته درود بفرستد و با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، محبت و عشق خویش را به ذات مطهّر پیامبر گرامی اسلام ج روشن بسازد.
937 - [19] (حسن)
وَعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج حَتَّى دَخَلَ نَخْلًا فَسَجَدَ فَأَطَالَ السُّجُودَ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ یَکُونَ اللهُ تَعَالَى قَدْ تَوَفَّاهُ. قَالَ: فَجِئْتُ أَنْظُرُ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: «مَا لَکَ؟» فَذَکَرْتُ لَهُ ذَلِکَ. قَالَ: فَقَالَ: «إِنَّ جِبْرِیلَ عَلَیْهِ السَّلَام قَالَ لی: أَلا أُبَشِّرک أَن اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ لَکَ مَنْ صَلَّى عَلَیْکَ صَلَاةً صَلَّیْتُ عَلَیْهِ وَمَنْ سَلَّمَ عَلَیْکَ سلمت عَلَیْهِ». رَوَاهُ أَحْمد([21]).
937- (19) عبدالرحمن بن عوف س گوید: رسول خدا ج (از خانه) بیرون شدند تا به نخلستانی وارد گردیدند؛ آن گاه به سجده رفتند و آن قدر سجده را طولانی کردند که ترسیدم (و با خود گفتم:) نکند که خداوند بلند مرتبه، ایشان را میرانده باشد؛ از این رو، به نزدشان آمدم تا ببینمشان (که زندهاند یا مرده)؟
آن گاه رسول خدا ج سر خویش را از سجده بلند کردند و فرمودند: «تو را چه شده؟ (اینجا چه میکنی)؟ من نیز ماجرا را برای ایشان بازگو نمودم (و گفتم: شما آن قدر سجده را طولانی نمودید که ترسیدم نکند خدا شما را در سجده میرانده باشد؛ از این جهت به نزدتان آمدهام).
عبدالرحمن بن عوف س در ادامه گوید: آن گاه پیامبر ج فرمومدند: «به راستی جبرئیل÷به من گفت: آیا تو را بشارت ندهم که خداوند بلند مرتبه خطاب به تو میفرماید: «هر کس که بر تو درود بفرستد، من نیز بر او درود میفرستم؛ و هرکس که بر تو سلام گوید، من نیز جواب سلامش را خواهم داد و بدو سلام خواهم گفت».
[این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خویش روایت کرده است].
شرح: «جبرئیل»: مأخوذ از زبان عبری، بندهی خدا، پیک خدا و یکی از فرشتگان مقرّب، فرشتهی حامل وحی الهی، فرشتهای که وحی را بر پیامبر ج نازل میکرد، امین وحی، روح الامین، روح القدس، ناموس اکبر، جبرئیل و جبرائل و جبرئل و جبرال و جبرین هم گفته شده است. در زبانهای اروپایی، گابریل میگویند.
به هر حال، نام «جبرئیل» در قرآن مجید سه بار مذکور است: دو بار در سورهی بقره در آیات 90 و 91 و سومین بار در سورهی تحریم، آیهی 4.
و جبریل لفظی است عبرانی و اصل آن جبرئیل به معنی: مرد خدا، یا قوّت خدا است.
938 - [20] (ضَعِیفٌ)
«وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الْـخَطَّابِ س قَالَ: إِنَّ الدُّعَاءَ مَوْقُوفٌ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا یَصْعَدُ مِنْهُ شَیْءٌ حَتَّى تُصَلِّیَ عَلَى نبیک». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([22]).
938- (20) «عمر بن خطاب س گوید: بیگمان، دعا میان زمین و آسمان، معلّق و آویزان میماند و چیزی از آن (به سوی پروردگار و ملکوت اَعلی) بالا نمیرود تا این که بر پیامبر گرامی اسلام ج درود بفرستی».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: در این روایت، معلوم نیست که عمر بن خطاب س این حدیث را از رسول خدا ج شنیده باشد؛ ولی پرواضح است که هیچکس نمیتواند چنین ادعایی از جانب خود بکند و چنین حکمی را صادر بکند مگر آن که آن را به طور قطع از شخص رسول خدا ج شنیده باشد و به دیگران بازگو کند؛ از این رو بر مبنای اصول و قوانینی که صاحب نظران حدیث وضع کردهاند، این حدیث، در حکم «حدیث مرفوع» است.
و ما نیز برای حُسن ختام این باب، بر آن حضرت ج چنین درود میفرستیم:
«اللهم صلّ وسلّم علی محمد عبدک ورسولک النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد وازواجه وذریّته کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم؛ وبارک علی محمد النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد وازواجه وذریّته کما بارکت علی ابراهیم وآل ابراهیم فی العالمین، انک حمید مجید».
خدایا! تنها تو را سپاس و ستایش میگویم و به بیان وصف و شکوه تو میپردازم که انسان را با گوهر روان برگزیدی و به وی، نیروی خرد بخشیدی تا آنچه را باید و شاید، دریابد و از تو مدد و کمک میجویم و راه بندگی تو را میپویم که در مقام الوهیت و خدایی، تک و یکتا و تنهایی و آفریدگار همهی جانها و تنهایی.
خدایا! فقط تو را خوانم و آنم که از تو دانم؛ نفسهای هر آنم، جانم، نانم، خوانم، رمز نغز هر استخوانم.
خدایا! درود و سلامهای تو بر پیامبرت (محمد رسول الله ج) که مشعل فروزان هدایت را فرا راه بشریت برافروخت و با صدور احکام و تشریع قوانین، وظایف و تکالیف علمی و عملی را بر اَعصار حیات، معین و مقرّر فرمود؛ پیامبری که تبلیغ دین جاودانه و مقام اَعظم پیامبران را بدو بخشیدی و او را برای ابلاغ آخرین کلام و پیام خویش و مقام خاتم پیامبران، برگزیدی و درود و سلام بر روان پاک آل و یارانش؛ طلایهداران عرصهی اخلاص و صداقت، پیشقراولان صحنههای علم و فقاهت و فرزانگی و حکمت، پیش آهنگان میدانهای جهاد و پیکار و دعوت و تبلیغ و پیشگامانِ پیشتاز عرصههای سخت و طاقت فرسای زهد و تقوا و اعتقاد و عمل.
درود و سلامی که امتداد آن به امتداد روزگار، متصل باشد و نسیم آن، خاک از کلبهی عطار برآرد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا٥٦﴾ [الأحزاب: 56].
«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند؛ پسای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگویید».
«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید».
[1]- بخاری 6/408 ح 3370 و مسلم 1/305 ح (66-406).
[2]- رواه ابوداود و البخاری.
[3]- رواه البخاری.
[4]- بخاری 6/407 ح 3369 و مسلم 1/306 ح (69-407).
[5]- مسلم 1/306 ح (70-408)؛ ابوداود 2/184 ح 1514؛ ترمذی 1/355 ح 485؛ نسایی 3/50 ح 1296 و دارمی 2/408 ح 2772.
[6]- نسایی 3/50 ح 1297 و مسند احمد 3/102.
[7]- ترمذی 1/354 ح 484.
[8]- نسایی 3/43 ح 1282؛ دارمی 2/409 ح 2774 و مسند احمد 1/452.
[9]- ابوداود 2/534 ح 2041 و مسند احمد 2/527.
[10]- ابوداود 2/534 ح 2042 و مسند احمد 2/367.
[11]- ترمذی 5/514 ح 3545 و مسند احمد 2/254.
[12]- نسایی 3/50 ح 1259؛ دارمی 2/408 ح 2773 و مسند احمد 4/30.
[13]- ترمذی 4/549 ح 2457.
[14]- ترمذی 5/482 ح 3476؛ نسایی 3/44 ح 1284 و مسند احمد 6/18.
[15]- ترمذی 2/488 ح 593 و مسند احمد 2/386.
[16]- ابوداود 1/601 ح 982.
[17]- ترمذی 5/515 ح 3546 و مسند احمد 1/201.
[18]- بیهقی «الشعب الایمان» 2/209 ح 1553.
[19]- مسند احمد 2/187.
[20]- مسند احمد 4/108.
[21]- مسند احمد 1/191.
[22]- ترمذی 2/356 ح 486؛ و نسایی 3/56 ح 1309.
906 – (1) عن ابن عمر قال: کان رسول الله ج إذا قعد فی التَّشَهُّدِ وَضَعَ یَدَه الیُسرى عَلى رُکبَتِهِ الیُسرى وَوضعَ یَدَهُ الیُمنى عَلَى رُکبَتِهِ الیُمنى وعَقَدَ ثَلاثا وخمَسِین وأشارَ بِالسَّبّابَةِ([1]).
906- (1) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج وقتی برای تشهد مینشست، دست چپ خویش را روی زانوی چپش، و دست راستش را روی زانوی راستش قرار میداد (و انگشتان دست راستش را مشت میکرد) و گره 53 را تشکیل میداد و با انگشت سبابه (به طرف قبله) اشاره مینمود.
907 – (2) وفی روایة: کان إذا جلس فی الصلاة وضع یدیه على رُکبَتَیهِ ورفع أصبُعِهِ الیُمنى الَّتِی تَلِیَ الإبهامَ یَدعُو بِها وَیَدَهُ الیُسرى عَلى رُکبُتِهِ باسِطَها عَلیها. رواه مسلم([2]).
907- (2) و در روایتی دیگر آمده است: پیامبر ج وقتی در نماز (برای تشهد) مینشست، دو دستش را روی دو زانوی خویش قرار میداد(و تمام انگشتان دست راستش را مشت میکرد و میبست) و با انگشت سبابه اشاره میکرد، و دست چپش را روی زانویش قرار میداد وآن را بر روی زانو پهن میکرد (بدون اینکه با دست چپ اشاره کند).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
908 – (3) وعن عبد الله بن الزبیر قال: کان رسول الله ج إذا قعد یَدعُو، وَضَعَ یده الیُمنى عَلى فَخِذِهِ الیُمنى وَیَدَهُ الیُسرى عَلَى فَخِذِهِ الیُسرى وأشارَ بِأصبُعِهِ السَّبّابَةَ وَوَضَعَ إبهامَه عَلى أَصبُعِهِ الوُسطى ویُلقِمُ کَفَّهُ الیُسرى رُکبَتَه. رواه مسلم([3]).
908- (3) عبدالله بن زبیر س گوید: پیامبر ج وقتی برای خواندن تشهد مینشست، دست راستش را روی زانوی راستش، و دست چپش را روی زانوی چپش قرار میداد و با انگشت سبابه (رو به قبله) اشاره میکرد، حال آنکه انگشت ابهام خویش را بر سر انگشت میانی دست راست میگذاشت و زانوی چپش را داخل کف دست چپش قرار میداد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: بنا به حدیث «عبدالله بن عمر» و«عبدالله بن زبیر» و بسیاری دیگر از روایات صحابه ش، و بر اساس رأی و نظر جمهور علمای سلف و خلف که در این زمینه وجود دارد، همهی آنها بیانگر روشهای مختلف وگوناگونی برای اشارهکردن به انگشت سبابه است.
نزد احناف این روش ترجیح دارد که با انگشت ابهام و انگشت میانهی دست راست، حلقهای درست نموده و با انگشت سبابه، به طرف قبله اشاره کند، بدین صورت که هنگام گفتن «لا اله» انگشت را بلند کند و هنگام گفتن «الا الله» آن را پائین بگذارد و هنگام اشارهکردن، به آن نگاه کند و با قلب و جسم به یگانگی و توحید خدا اعتراف نماید، چرا که بفرمودهی پیامبر ج، این انگشت سبابه برای شیطان ازآهن (شمشیر) سختتر است. برخی گفتهاند: احادیث اشاره به انگشت سبابه، «مضطرب المتن» هستند، زیرا در بیان روشهای اشاره اختلاف شدیدی در میان روایات به چشم میخورد. از اینرو میتوانیم احادیث اشاره به سبابه را زیر سؤال ببریم. اما باید دانست که اختلاف روایاتی که در مورد کیفیت و چگونگی اشاره به انگشت سبابه در تشهد است، آن را «اضطراب» نمیتوان گفت: زیرا اضطراب وقتی گفته میشود که حدیث یکی باشد و در میان الفاظ و عبارات آن، چنان اختلافی باشد که امکان تطبیق را ندارد و در اینجا چنین نیست زیرا که این اختلاف در الفاظ یک حدیث نیست، بلکه اختلاف روایاتی است که از صحابه ش و راویان متعدد مروی است و با وجود اختلاف در این مطلب، تمام روایات برای امر مشترکاند که اشارهکردن با انگشت سبابه در تشهد، «سنت» و از رسولخدا ج ثابت است.
روشهای گوناگونی که در روایات آمده به اعتبار حالات و زمانهای مختلف است که گاهی پیامبر ج به یک روش اشاره میکرد وگاهی به گونهای دیگر، و این اختلاف را در اصطلاح محدثین «اضطراب» نمینامند و عمل بر تمام روشهایی که در احادیث و روایات آمده و (هر یک از ائمهی چهارگانه با صداقت واخلاص روشی را انتخاب نمودهاند). جایز است، اما راجح و بهتر در نزد احناف این است که انگشت ابهام و انگشت میانهی دست راست را به صورت حلقه درآورده و با انگشت سبابه اشاره نماید.
«عقد ثلاثة وخمسین»: در قدیمالایام نظر به اینکه علم حساب نزد عربها نبود با انگشتان دستانشان کار حساب را انجام میدادند و چون هر کدام از انگشتان سه گره، و انگشت ابهام، دو گره دارد آنها سه گره انگشت سبابه را با دو گره انگشت ابهام (که پنج گره میشود) پنجاه میدانستند(یعنی هر گرهای ده تا) و هر کدام از سه انگشت دیگر را یکی میشمردند که مجموع آنها پنجاه و سه میباشد.
909 – (4) وعن عبدالله بن مسعود قال: کُنّا إذا صَلَّینا مَع النَّبی ج قَلنا: السلام على الله قَبلَ عباده، أَلسَّلامُ على جِبریل، ألسَّلام على میکائیل، السلام على فلان وفلان. فَلَمَّا انصَرَفَ النَّبیُّ ج أقبَلَ عَلَینا بِوَجهِهِ قال: لا تقولوا: السلام على الله فإن الله هو السَّلام فإذا جلس أحدکم فی الصَّلاة فَلیَقُل: ألتَّحِیّاتُ لِلَّه والصَّلوات والطَّیباتُ، ألسَّلام علیک أَیُّهَا النَّبیُّ ورَحمَةُ الله وَبَرَکاتُه، ألسَّلام علینا وعلى عِبادِ الله الصّالِحِین، - فَإنه إذا قال ذلک أصابَ کُلَّ عَبدٍ صالِحٍ فِی السَّماء والأرض -أشهَدُ أن لا إله إلا الله وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدًا عَبده ورسوله. ثم لَیَتَخَیَّر مِن الدُّعاءِ أَعجَبُه إلیه فَیَدعُوه. (متفق علیه)([4]).
909- (4) عبدالله بن مسعود س گوید: هنگامی که ما به امامت و پیشنمازی پیامبر ج نماز میخواندیم، (و در عوض تشهد نماز به عوض «التحیات»)میگفتیم: «سلام بر خدا قبل از بندگانش، سلام بر جبرِِئیل، سلام بر میکائیل، سلام بر فلان».
چون پیامبر ج ازنمازش فارغ شد، رو به ما کرد و فرمود:«سلام بر خدا» نگویید چرا که براستی خداوند خود «سلام» است (که از هرعیب و نقص و شریک و انباز و ضعف وکوتاهی، و ناتوانی و ناشایستی، سالم است) پس هرگاه یکی از شما برای تشهد در نمازمینشیند، باید بگوید:«تمام درودها و سلامها وخیر و برکتها و پاکیها و خوبیها سزاوارخداست (و هر لفظی که بر سلام و ملک و بقاء دلالت کند فقط شایستهی خداوند متعال است و هر دعایی که با آن تعظیم خداوند متعال مقصود باشد، فقط لایق اوست)، درود و رحمت و برکت خدا بر شما ای رسولخدا، و درود و سلام بر ما و بر بندگان صالح و نیکوکارخدا». ـ وقتی نمازگزار نام بندگان صالح را میبرد، ثواب آن به تمام بندگان صالح و درستکار خدا که بر زمین وآسمان هستند، میرسد ـ «از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل گواهی میدهم که هیچ کسی جز ذات خدا، سزاوار پرستش نیست و صادقانه اعتراف میکنم که محمد ج بنده و فرستادهی خداست». سپس بعد از تمامشدن تشهد هر دعایی را که دوست دارد اختیار کند و با آن خدای ﻷ را بخواند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
910 – (5) وعن عبد الله بن عباس أنه قال: کان رسول الله ج یَعَلِّمُنا التَّشَهُّدَ کما یعلمنا السُّورَةَ مِنَ القُرآن فَکانَ یَقول: التَّحِیّاتُ المبارَکاتُ، ألصَّلَواتُ الطَّیِّباتُ لِلَّه، ألسَّلام عَلیکَ أیُّهَا النَِّبیُّ ورحمةُ الله وَبَرکاتُه ألسَّلامُ عَلینا وَعَلى عِبادِ الله الصّالِحِینَ أشهَدُ أن لا إله إلا الله وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدًا رسول الله. رواه مسلم ولم أجد فی الصحیحین ولا فی الجمع بین الصحیحین: سلام علیک وسلام علینا بغیر ألف ولام ولکن رواه صاحب الجامع عن الترمذی([5]).
910- (5) عبدالله بن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج تشهد را به ما آموخت همانگونه که سورههای قرآن را به ما یاد میداد. وی میفرمود: «التحیات المبارکات الصلواة الطیبات لله السلام علیک ایها النبی ورحمةالله وبرکاته، السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین، اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمداً رسول الله».
«تمام درودها و سلامهای بابرکت و پاک و خوب و نیکو، سزاوار خداست، درود و رحمت و برکت خدا بر شما ای رسولخدا و درود و سلام بر ما و بر بندگان صالح و درستکار خدا، گواهی میدهم که هیچ معبود برحقی جز از خدا نیست و شهادت میدهم که محمد ج فرستادهی خداست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است. نویسندهی «مشکاة» گوید: در صحیح بخاری و صحیح مسلم و کتاب «الجمع بین الصحیحین» (اثر علامه حمیدی) ندیدم که عبارات «السلام علیک ایها النبی» و «السلام علینا» بدون الف ولام: «سلام علیک» و «سلام علینا» روایت شده باشند. ولی نویسندهی «الجامع» ـ ابناثیرـ به نقل از ترمذی بدون الف و لام روایت کرده است]
شرح: «سلام» یکی از اسماء خداوند متعال است که هم به معنای سالم از هر عیب و نقص و هم به معنای «حافظ و نگهدارنده» آمده است. بنابراین «السلام علی الله» یعنی خدا از هر عیب و نقصی که بر مخلوق وارد میشود، پاک و منزه است.
«السلام علی جبرئیل»، «السلام علی میکائیل»، «السلام علیک ایها النبی» و السلام علینا» یعنی اینکه خداوند حافظ و نگهدارندهی جبرئیل ومیکائیل و... است».
برخی گفتهاند: تشهد در نمازها، یادگار و یادمانی از مکالمهی پیامبر ج با خداوند ﻷ در شب معراج است. چون پیامبر ج به بارگاه خدا رفت، از روی ادب و احترام و ارادت فرمود: «التحیات لله والصلوات والطیبات» خداوند بدو فرمود: «السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته» آن حضرت ج در پاسخ فرمود: «السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین» و درآخر به عنوان بیان پرتوی از وصف و شکوه پروردگار واعتراف به توحید و یگانگی او و رسالت و نبوت و بندگی خویش فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمداً عبده ورسوله».
به هر حال حدیث تشهد از بیست و چهار صحابه ش به الفاظ مختلف و روایات گوناگون، نقل شده است، ولی محدثین و صاحبنظران اسلامی و مجتهدان غیور و فقهای مجاهد و طلایهداران عرصهی روایت و درایت، صحیحترین روایات را در این زمینه (از نظر سند و روایت) تشهد ابن مسعود س میدانند و معتقدند که روایت ابن مسعود س از دیگر روایتها، صحیحتر و جامعتر و بهتر و درستتر است و تشهد ابن مسعود س عبارت است از:
«التحیات لله والصلوات والطیبات، السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته، السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین، اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمداً عبده ورسوله».
اگر چه دیگر روایات نیز صحیح هستند و میتوان از آنها نیز در خواندن تشهد استفاده نمود و خود مجتهدین و فقهاء عنوان کردهاند که اختیار ما درخواندن تشهد، فلان روایت است و اعتراضی نداریم بر کسی که تشهد به روایت دیگری بخواند مادامی که حدیث آن از نظر سند و روایت، صحیح و درست باشد.
911 – (6) وعن وائل بن حجر عن رسول الله ج قال: ثم جلس فَافتَرَشَ رِجلَهُ الیُسرى وَوَضَعَ یَدَهُ الیُسرى عَلى فَخِذِهِ الیُسرى، وَحَدَّ مِرفَقَهُ الیُمنى عَلَى فَخِذِهِ الیُمنى وَقَبَضَ ثِنتَینِ وَحَلَّقَ حَلقَةً ثُم رفع أصبُعَه فَرأیتُه یُحَرِّکُها یَدعُو بِها. رواه أبو داود والدارمی([6]).
911- (6) وائل بن حجر س گوید:... سپس پیامبر ج (سرش را از سجده بلند کرد و) پای چپش را پهن کرد (و با آرامش بر آن نشست و پای راستش را به حالت عمودی بر زمین نصب کرد) و دست چپش را روی ران چپش قرار داد و به گونهای آرنج دست راستش را روی ران راستتش قرار داد که میان آن و پهلو فاصله انداخت و دو تا از انگشتان دست راستش (خنصر و بنصر) را جمع کرد و با دو انگشت ابهام و انگشت میانه، حلقهای را تشکیل داد، آنگاه انگشت سبابه را (برای اشاره بر توحید و یگانگی خدا) بلند کرد، و دیدم که پیامبر ج انگشت سبابه را حرکت میداد و بدان (بطرف قبله) اشاره به توحید و یگانگی خدا مینمود.
[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کردهاند].
912 – (7) وعن عبد الله بن الزبیر قال: کان النبی ج یُشِیرُ بِأصبُعِهِ إذا دَعا وَلا یُحَرِّکُها. رواه أبوداود والنسائی وزاد أبو داود: ولایُجاوِزُ بَصَرُه إشارَتَه([7]).
912- (7) عبدالله بن زبیر س گوید: پیامبر ج هرگاه در تشهد، توحید و یگانگی خدا را بیان مینمود (و«اشهد ان لا اله الا الله» میگفت) با انگشت سبابهی خویش اشاره به توحید و یگانگی خدا میکرد ولی انگشت خویش را نمیجنبانید.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند و ابوداود این عبارت را نیز افزوده است].
(پیامبر ج با انگشتش اشاره میکرد). و پیوسته بدان نگاه میکرد و چشم از آن بر نمیداشت.
شرح: به ظاهر میان دو حدیث بالا تضاد و منافات وجود دارد، چرا که در حدیث وائل بن حجر س (شماره 911) آمده که «رأیته یحرکها» [دیدم که پیامبر ج انگشتش را حرکت میداد]. و در حدیث عبدالله بن زبیر س وارد شده که «لا یحرکها» [انگشتش را نمیجنبانید].
البته در پاسخ میتوان گفت: در روایتهایی که در آن حرکتدادن انگشت سبابه وارد شده است، مراد از آن صرفاً بلندنمودن انگشت از جایش برای اشاره به توحید و یگانگی خدا میباشد، و در روایتهایی که در آن حرکتندادن انگشت آمده، مراد از آن، نفی تکرار حرکت انگشت است.
و از دو حدیث بالا میتوان چنین برداشت کرد که نمازگزار باید هنگام اشاره، انگشت خویش را نگاه کند و حرکتدادن مکرر انگشت درست نیست.
913 – (8) وعن أبی هریرة قال: إنَّ رجُلاً کان یَدعُو بِأصبُعَیهِ فقال رسول الله ج: أَحِّد أحِّد. رواه الترمذی والنسائی والبیهقی فی «الدعوات الکبیر»([8]).
913- (8) ابوهریره س گوید: مردی (در تشهد) با دو انگشت (سبابهی) خویش به توحید و یگانگی خدا اشاره میکرد، پیامبر بدو فرمود: با یک انگشت (آن هم انگشت سبّابهی دست راست) به توحید و یگانگی خدا اشاره کن (چرا که خدا وتر است یعنی در ذاتش تنهاست و غیر قابل تجزیه و تقسیم است و در صفاتش تنهاست و هیچ شبیه و مانند و شریک و نظیری برای او نیست و در افعالش تنها است و هیچ شریک و یاریدهندهای ندارد و تنهایی و وتر را دوست دارد).
[این حدیث را ترمذی، نسائی و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کردهاند].
914 – (9) وعن ابن عمر قال: نهى رسول الله ج أن یَجلِسَ الرَّجُل فِی الصَّلاةِ وهُوَ مُعتَمِدٌ على یده. رواه أحمد وأبو داود وفی روایة له: نَهى أن یَعْتَمِدَ الرَّجُلُ عَلى یدیه إذا نَهَضَ فِی الصَّلاة([9]).
914- (9) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج از اینکه شخص در نماز در حالی برای تشهد بنشیند که بر دستانش اعتماد و تکیه کننده است، نهی فرمود (یعنی نباید در تشهد نماز، دستانش را بر زمین گذارد و به آنها تکیه نماید).
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند. و در روایتی دیگر از ابوداود نقل شده است:]
«پیامبر ج نهی فرمود از اینکه شخص نمازگزار، هنگام بلندشدن از سجده، بر دستانش اعتماد و تکیه کند».
915 – (10) وعن عبد الله بن مسعود قال: کان النبیُّ ج فی الرَّکعتینِ الأولَیَینِ کَأنَّه عَلى الرَّضفِ حَتّى یَقُومَ. رواه الترمذی وأبوداود والنسائی([10]).
915- (10) عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج در دو رکعت اول نماز (یعنی در قعدهی اول نماز) چنان عجله و شتاب میکرد گویا که بر روی سنگهای تافته و داغ نشسته است تا اینکه به سوی رکعت سوم بلند میشد. (از این حدیث معلوم میشود که پیامبر ج در قعدهی اول فقط «تشهد» را میخواند و سریع بلند میشد).
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسائی روایت کردهاند.].
916 – (11) عن جابر قال: کان رسول الله ج یُعَلِّمُنا التَّشَهُّدَ کما یعلمنا السُّورَةَ مِن القرآن: بسم الله، وبالله، ألتحیات لله والصلوات والطیبات السَّلام علیک أیُّها النبیُّ ورحمة الله وبرکاته ألسَّلام علینا وعلى عباد الله الصّالحین أشهَدُ أن لا إله إلا الله وأشهد أنَّ مُحَمّدٌا عبده ورَسُولُه أسألُ اللهَ الجَنَّة وأعوذُ بِاللهِ مِنَ النَّارِ. رواه النسائی([11]).
916- (11) جابر س گوید: پیامبر ج تشهد را به ما یاد میداد همانگونه که سورهای از قرآن را به ما میآموخت: «بسم الله وبالله التحیات لله والصلوات والطیبات السلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلى عباد الله الصالحین أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله أسأل الله الجنة وأعوذ بالله من النار».
«به نام خدا شروع میکنم، و با صداقت و اخلاص میگویم که تمام درودها و سلامها وخیر و برکتها و خوبیها و پاکیها سزاوار خداست. درود و رحمت و برکت خدا بر شما ای رسولخدا و درود و سلام بر ما و بر بندگان صالح و درستکار خدا. گواهی میدهم که هیچ کس جز خدا سزاوار پرستش نیست و صادقانه اعتراف میکنم که محمد ج بنده و فرستادهی خداست. از خدا بهشت را میخواهم و به خدا پناه میبرم از آتش سوزان دوزخ».
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
917 – (12) وعن نافع قال: کان عبد الله بن عمر إذا جلس فی الصَّلاةِ وضع یدیه على رُکبَتَیهِ وأشارَ بِأصبُعِهِ وأتبَعَها بَصَرُه ثُمَّ قال: قال رسول الله ج: لَهِیَ أشَدُّ عَلَى الشَّیطانِ مِنَ الحَدِید. یعنی السَبّابَةَ. رواه أحمد([12]).
917- (12) نافع س گوید: عبدالله بن عمرـ ب ـ وقتی در نماز (برای تشهد) مینشست، دو دستش را روی دو زانویش قرار میداد و با انگشت سبابهاش (به توحید و یگانگی خدا) اشاره میکرد و به آن نگاه میکرد. سپس گفت: پیامبر ج فرمود:(حرکت) این انگشت سبابه برای شیطان از آهن (شمشیر و غیره) سختتر و دشوارتر است. (چرا که نیروی توحید و یگانگی خدا از نیروی آهن و شمشیر و چیزهای تیز و برنده، بیشتر است. و فردی که در نماز به سوی توحید و یگانگی خدا اشاره میکند، او شیطان را از افتادن خویش در منجلاب کفر و زندقه، شرک و چندگانهپرستی، نفاق و دورنگی، الحاد و بیبندوباری، فلاکت و بدبختی و شقاوت وگمراهی مأیوس و ناامید مینماید و شیطان نیز خوب میداند که تأثیری که در اعتقاد داشتن به توحید و یگانگی خداست در آهن و چیزهای تیز و برنده نیست).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
918 - (13) وعن ابن مسعود کان یقول: مِنَ السُّنَّةِ إخفاءُ التَّشَهُّدِ. رواه أبو داود والترمذی وقال: هذا حدیث حسن غریب([13]).
918- (13) عبدالله بن مسعود س گوید: آهسته خواندن تشهد (التحیات) از سنت است.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند و ترمذی گفته: حدیثی حسن و غریب است].
شرح: مذهب جمهور محدثین و صاحبنظران فقهی این است که هرگاه یکی از صحابه ش بگوید: «من السنة کذا» [فلان چیز از سنت است] یا «السنة کذا» [سنت این است]، این سخن صحابی س در حکم حدیث مرفوع و در حکم این است که گفته باشد: «قال رسول الله ج....»
و از این حدیث دانسته شد که سنت، همان آهسته خواندن «التحیات» است، نه بلند خواندن آن.
[1]- مسلم 1/408 ح (115- 580).
[2]- مسلم 1/408 ح (114- 580).
[3]- مسلم 1/408 ح (113- 579).
[4]- بخاری 2/311 ح 831، مسلم 1/301 ح (55-402)، ابوداود 1/591 ح 968، نسایی 2/240 ح 1168، ابن ماجه 1/290 ح 899، دارمی 1/355 ح 1340، مسنداحمد 1/376.
[5]- مسلم 1/302 ح (60-403)، ابوداود 1/596 ح 974، ترمذی 2/83 ح 290.
[6]- مسنداحمد 4/318، دارمی 1/362 ح 1357، ابوداود 1/587 ح 957، نسایی 3/37 ح 1268.
[7]- ابوداود 1/604 ح 990، نسایی 3/39 ح 1275.
[8]- ترمذی 5/520 ح 3557، نسایی 3/38ح 1271، مسنداحمد 2/520.
[9]- ابوداود 1/604 ح 992، مسنداحمد 2/147 و روایت دوم را ابوداود در سننش 1/605 پس از حدیث شماره 992 نقل کرده است.
[10]- مسنداحمد 1/386، ابوداود 1/606 ح 995، ترمذی 2/202 ح 366، نسایی 2/243 ح 1176.
[11]- نسایی 2/243 ح 1175.
[12]- مسنداحمد 2/119.
[13]- ابوداود 1/602 ح 986، ترمذی 2/84 ح 291.
887- (1) عن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: أُمِرتُ أن أسجُدَ على سبعَةِ أعظُمٍ على الجِبهةِ والیدین والرُّکبَتَینِ وأطرافِ القَدَمَینِ ولا نَکفِتُ الثِّیابَ ولا الشَّعر.(متفق علیه)([1]).
887 ـ (1) ابن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: (از سوی خدا) فرمان یافتم که بر هفت عضو بدن سجده نمایم و این اعضای هفتگانه که باید بر زمین گذاشته شوند، عبارتند از: پیشانی، کف هردو دست، هردو زانو و سر پنجهی هردو پا، و نیز به من امر شده که نباید به هنگام نماز، لباس و موی سر را جمع کنیم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «ولا نکفت الثوب ولا الشعر» [نباید به هنگام نماز، لباس و موی سر را جمع کنیم].: برخی از نمازگزاران هنگامی که به سجده میروند، میکوشند تا لباسها و موهای خود را از آلودهشدن به خاک باز دارند، چون این امر منافی با روح سجده است، پیامبر ج از آن منع فرمود.
در حقیقت، انسان نمازگزار برای خدا رکوع میکند و در پیشگاه او پیشانی برخاک مینهد و غرق در عظمت او میشود و خودخواهیها و خودبرتربینیها را فراموش میکند و عزیزترین اعضای بدن خویش (پیشانی) را با تواضع و فروتنی و خشوع و خضوع، بر خاک مینهد و در هر شبانهروز، هفده رکعت و در هر رکعت، دو بار پیشانی بر خاک در برابر خدا میگذارد و خود را ذرهی کوچکی در برابر عظمت و بزرگی او میبیند، بلکه صفری در برابر بینهایت؛ پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند، تکبر و برتریجویی را درهم میشکند و درهم میکوبد و با پائینانداختن سر و خمشدن و پیشانی برخاک مالیدن، فروتنی و تواضع و بندگی و نیازمندی و بینوایی و فقیری خویش را به خداوند ﻷ نشان میدهد.
از اینرو، چون جمعکردن لباس و مو از رسیدن به زمین، نشانهی تکبر و غرور، و خودخواهی و خودبزرگبینی و بیانگر منافات و تضاد با روح سجده است، پیامبر ج از آن منع کرد.
و علت تشریع این احکام، توجه و اقرار انسان مسلمان به ربوبیت پروردگار و مبارزه با شرک و بتپرستی و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی گذشته و نهادن پیشانی بر زمین همه روزه، برای تعظیم پرورگار است. و نیز هدف آن این است که انسان همواره هوشیار و متذکر باشد تا گرد و غبار فراموشکاری و غرور و نخوت بر دل او ننشیند، مست و مغرور و خودخواه وخودمحور نشود، خاشع و خاضع باشد، طالب و علاقمند افزونی در مواهب دین و دنیا گردد و مولا و مدبر و خالق خویش را فراموش نکند و روح سرکشی و طغیانگری بر او غلبه ننماید.
888 – (2) وعن أنس قال: قال رسول الله ج: إعتَدِلوُا فی السُّجود ولایَبسُطُ أحَدُکُم ذِراعَیهِ إنبِساطَ الکَلبِ. (متفق علیه)([2]).
888- (2) انس س گوید:پیامبر ج فرمود: در سجده، اعتدال را رعایت کنید (و با آرامش و اطمینان و طمأنینه و تأنّی آن را انجام دهید) و هیچ یک از شما مانند سگ، ساعدهایش را در وقت سجده بر روی زمین پهن نکند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
889 – (3) عن البراء بن عازب قال: قال رسول الله ج: «إذا سَجَدتَّ فضع کَفَّیکَ وارفَع مِرفَقَیکَ رواه مسلم([3]).
889 - (3) براءبن عازب س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه به سجده رفتی، دو کف دستت را (روی زمین) قرار بده وآرنجهایت را از زمین بلند کن (البته این دورکردن دو دست از دو پهلو در رکوع و سجود، اختصاص به مردان دارد اما زنان باید در رکوع و سجود دو دست رابه پهلو بچسبا نند).
[این حدیث رامسلم روایت کرده است].
890 – (4) وعن میمونة قالت: کان النبی ج إذا سجد جافىَ بین یَدَیه حَتَّى لو أن بَهمَةً أرادًت أن تَمُرَّ تَحتَ یَدیه مَرَّت. هذا لفظ أبی داود کما صرَّح فی شرح السنة بإسناده ولمسلم بمعناه: قالت: کان النبی ج إذا سجد لو شاءَتَ بَهمَةً أن تَمُرَّ بین یدیه لَمَرَّت([4]).
890 (4) ام المؤمنین میمونه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج وقتی به سجده میرفت، بین دستها با پهلوها و بین شکم با رانهایش را فاصله میانداخت تا جایی که اگر بزغالهای میخواست از زیر دستهای پیامبر ج بگذرد، میتوانست بگذرد.
[این لفظ ابوداود است چنانچه شیخ بغوی در«شرح السنة» با اسنادش به این موضوع تصریح کرده است].
و مسلم نیز به همین معنی روایت کرده است: میمونه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج گاه به سجده میرفت (و به اندازهای بین دستها با پهلوها و شکم با رانها فاصله میانداخت که) اگر بزغالهای میخواست از زیر دستهای پیامبر ج بگذرد، میگذشت.
«جافی»: آن چیز را دور کرد. «بهمة»: بچهی گوسفند یا بز(بره یا بزغاله)
891 – (5) وعن عبدالله بن مالک بن بُحَینَة قال: کان ج إذا سَجَدَ فَرَّجَ بَینَ یَدَیهِ حَتى یَبدُو بَیاضَ إبطَیهِ. (متفق علیه)([5]).
891- (5) عبدالله بن مالک ابن بحینه س گوید: پیامبر ج هرگاه به سجده میرفت، بین دستها با پهلوهایش فاصله میانداخت و آنها را خوب از همدیگر جدا میکرد تا جایی که سفیدی زیر بغلش، ظاهر و نمایان میشد (و معلوم است که آن روزها با کوتاهکردن آستین جامه و گشادکردن آن ممکن بود سفیدی زیر بغل پیدا شود).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
892 – (6) وعن أبی هریرة قال: کان النبی ج یقول فی سجوده: اللَّهُم اغفِر لِی ذَنبِی کُلَّه دِقَّه وَجِلَّه وَأوَّلَه وآخِرَه وعَلانِیَتَه وسِرَّه. رواه مسلم([6]).
892- (6) ابوهریره س گوید: پیامبر ج گاهی در سجودش میگفت: «اللهمّ اغفرلی ذنبی کلّه، دقّه وجلّه واوّله وآخره وعلانیّته وسرّه»؛ «بار خدایا! تمام گناهانم را: کوچک و بزرگ، اول وآخر (آنچه که پیش فرستادهام وآنچه را پس افکندم) و نهان وآشکار را ببخشای».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
893 – (7) وعن عائشة لا قالت: فَقَدتُ رسول الله ج لیلة مِن الفِراشِ فَالتَمَستُه فَوَقَعَت یَدَی عَلى بَطنِ قَدَمَیهِ وهو فی المسجد وهُما مَنصُوبَتانِ وهو یَقولُ: اللَّهُمَّ إنِّی أعوذ بِرِضاکَ مِن سَخَطِکَ وبِمُعافاتِکَ ِمن عُقُوبَتِکَ وأعوُذُ بِکَ مِنکَ لا أُحصِی ثَناءً عَلیکَ أنتَ کَما أثنَیتَ عَلى نَفسِکَ. رواه مسلم([7]).
893- (7) عایشه ـ ل ـ گوید: شبی دیدم که پیامبر ج در بستر نیست (در تاریکی شب) دنبالش گشتم تا جایی که دستهایم به زیر پاهای آن حضرت ج افتاد و ایشان در جای نماز بود و پایش را برزمین راست نگه داشته بود و در سجود این دعا را میخواند: «اللهم انّی اعوذ برضاک من سخطک وبمعافاتک من عقوبتک واعوذ بک منک، لا أحصی ثناءاً علیک، انت کما اِثنَیتَ علی نفسک»؛ «بار خدایا! من از ناخرسندی و خشم و غضبت به خشنودی و رضایت تو، و از کیفر و پادافرهات به عفو و بخشش تو پناه میبرم و نیز از گرفت و مؤاخذهات به تو پناه میبرم. من این توان و قدرت را ندارم تا به بیان ثنا و توصیف شایسته و وصف و شکوه بایستهات بپردازم، فقط همین را میگویم که تو آنچنان هستی که خودت دربارهی ذات خویش بیان فرمودهای و به حمد و ستایش خویش پرداختهای».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
894 – (8) وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: أقربُ ما یکونُ العَبدُ مِن رَبِّه وهُوَ ساجِدٌ فٌأکْثِرُوا الدُّعاءَ. رواه مسلم([8]).
894- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نزدیکترین حالتی که بنده میتواند با پروردگارش داشته باشد، زمانی است که در سجده است (چون در این حالت، بنده در پیشگاه او تعالی، پیشانی برخاک مینهد و غرق در عظمت او میشود و خودخواهیها و خودبرتربینیها را فراموش میکند و عزیزترین اعضای بدن خویش را با تواضع و فروتنی و خشوع وخضوع بر خاک میگذارد و در نهایت خواری و تضرع و اعتراف به بندگی خداوند و مقام الوهیت و ربوبیت پروردگارش قرار میگیرد. از این رو) در سجده زیاد دعا کنید (چون سجده باعث قرب انسان به درگاه خدا میشود. از اینجهت شایستهترین حالات و اوقات برای اجابت دعا است).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
895 – (9) وعنه قال: قال رسول الله ج: إذا قَرَأ ابن آدم السَّجدَةَ فَسَجَدَ إعتَزَلَ الشَّیطانُ یَبکِی یَقُول: یا ویلَتی أُمِرَ ابنُ آدَمَ بِالسُّجُودِ فَسَجَدَ فَلَهُ الجَنَّةُ وَأُمِرتُ بِالسُّجُودِ فَأَبَیتُ فَلِیَ النَّار. رواه مسلم([9]).
895- (9) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: وقتی که انسان، آیهی سجده را میخواند و سجده را به جای میآورد، شیطان به گوشهای میرود وگریه میکند و میگوید: وای بر من! انسان مأمور به سجده گردید و به سجده رفت پس بهشت برای او است و من مأمور به سجده شدم اما سرپیچی و نافرمانی کردم، پس دوزخ برای من است.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در قرآن چهارده آیهی سجده به شرح زیر وجود دارد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَیُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ یَسۡجُدُونَۤ۩٢٠٦﴾ [الأعراف: 206].
﴿وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ۩١٥﴾ [الرعد: 15].
﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ۩٥٠﴾ [النحل: 50].
﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧﴾ [الإسراء: 107].
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّۧنَ مِن ذُرِّیَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡرَٰٓءِیلَ وَمِمَّنۡ هَدَیۡنَا وَٱجۡتَبَیۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُکِیّٗا۩٥٨﴾ [مریم: 58].
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَکَثِیرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن یُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّکۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ۩١٨﴾ [الحج: 18].
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا۩٦٠﴾ [الفرقان: 60].
﴿أَلَّاۤ یَسۡجُدُواْۤ لِلَّهِ ٱلَّذِی یُخۡرِجُ ٱلۡخَبۡءَ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَیَعۡلَمُ مَا تُخۡفُونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ٢٥﴾ [النمل: 25].
﴿إِنَّمَا یُؤۡمِنُ بَِٔایَٰتِنَا ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ۩١٥﴾ [السجدة: 15].
﴿قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَیَبۡغِی بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِیلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤﴾ [ص: 24].
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ ٱلَّیۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ٣٧﴾ [فصلت: 37].
﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢﴾ [النجم: 62].
﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩٢١﴾ [الانشقاق: 21].
﴿کَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾ [العلق: 19].
این سجدهها را «سجده تلاوت» مینامند. این سجده به کسی واجب است که آنرا بخواند و یا بشنود، اگرچه قصد شنیدن قرآن را داشته و یا نداشته باشد.
و طریقهی انجام آن، این است که بدون اینکه دستهایش را بلند کند، تکبیر گوید و یک سجده ادا نماید، سپس تکبیر گفته و سرش را از سجده بلند کند. و به این ترتیب سجده انجام میگیرد. خاطرنشان میشود که در سجدهی تلاوت «تشهد» و «سلام» وجود ندارد.
896 – (10) وعن ربیعة بن کعب قال: کنتُ أَبِیتُ مع رسول الله ج فأتَیتُه بِوَضُوئِه وحاجَتِه فقال لی: سَل،فقلت: أسألُکَ مُرافَقَتِکَ فِی الجَنَّةِ. قال: أوَ غیر ذلک؟. قُلتُ: هُوُ ذاک. قال: فَأعِنِّی عَلى نَفسِکَ بِکِثرَةِ السُّجود. رواه مسلم([10]).
896- (10) ربیعة بن کعب س گوید: با پیامبر ج شب را میگذراندم (و برای نماز تهجد) آب وضو و دیگر ضروریات ایشان را آماده مینمودم.
شبی پیامبر ج (به خاطر اینکه از من تقدیر و تشکری در برابر خدمات ناچیزم کرده باشد،) به من فرمود: آنچه از خیر دنیا و آخرت میخواهی، از من بطلب (تا من در پیشگاه پروردگار دعا کنم که او تعالی مراد و مقصود تو را برآورده سازد). گفتم: دوستی، همراهی و همدمی شما را در بهشت خواهانم! پیامبر ج فرمود: فقط همین را میخواهی! چیز دیگری بطلب! گفتم: من فقط همین را میخواهم. پیامبر ج فرمود: پس در این آرزوی خویش، مرا با کثرت سجود (نمازخواندن زیاد) یاری کن (یعنی اگر طالب رفاقت و همراهی و دوستی و همدمی من در بهشت هستی، باید مرا با عمل خویش و با عبادت و نیایش زیاد و نماز و کرنش بسیار و راز و نیاز فراوان یاری کنی)
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
897 – (11) وعن معدان بن طلحة قال: لَقِیتُ ثوبان مَولى رسول الله ج فقلت: أخبِرنِی بِعَمَلٍ أعمَلُه یَدخُلُنِیَ الله بِهِ الجَنَّةَ فَسَکَتَ ثُم سَألتُه فَسَکت ثُمَّ سَألته الثّالِثَة فقال: سَألتُ عَن ذلک رسول الله ج فقال: عَلَیک بِکِثرَةِ السَّجودِ لِلَّه فإنَّک لا تَسجُدُ لِلَّهِ سَجدَةً إلا رفعک الله بها درجة وحَطَّ عَنکَ بها خَطِیئَةً. قال معدان: ثم لقیت أبا الدرداء فسألته فقال لی مثل ما قال لی ثوبان. رواه مسلم([11]).
897- (11) معدان بن طلحه س گوید: با ثوبان ـ بردهی آزادشده پیامبر ج ـ ملاقات کردم. بدوگفتم: مرا از عملی آگاه ساز که با عملکردن بدان، خداوندﻷ مرا داخل بهشت سازد.
ثوبان خاموش شد و پاسخی به من نداد. سپس دو مرتبه از او پرسیدم، باز هم سکوت را اختیار نمود و پاسخی به من نداد.آنگاه برای بار سوم از او سؤال نمودم پس گفت: همین پرسش را من نیز از پیامبراکرم ج کردم، آن حضرت ج در پاسخ فرمود: از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل به بارگاه خدا، بسیار سجده کن چرا که برای خدا هیچ سجدهای نمیکنی مگر اینکه خداوند ثواب و ترفیع درجهای را برایت در نظر میگیرد و گناهی از گناهانت را میبخشاید.
معدان گوید: پس از آن با ابودرداء ج ملاقات نمودم و از او نیز پیرامون عملی که وارد بهشتم سازد سؤال نمودم. او نیز به من همان پاسخی را داد که قبلاً «ثوبان» به من داده بود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: انسانی که پیوسته در حال نماز و ذکر و یاد خدا است شایسته است که در آخرت همراه و همدم و دوست پیامبر ج در بهشت باشد چرا که صادقانه و خالصانه به نماز میایستد، تکبیر میگوید، خدا را از همه چیز برتر و بالاتر میشمارد، به یاد نعمتهای او میافتد، حمد و سپاس او را میگوید، او را به رحمانیت و رحیمیت میستاید، به یاد روز جزای او میافتد، اعتراف به بندگی او میکند، از او یاری و کمک میجوید، راه راست و درست را از او میطلبد، با نماز خواندنش، جنبش به سوی حق وحرکتی به سوی پاکی و جهشی به سوی تقوا و خداترسی برمیدارد.
برای خدا رکوع میکند و در پیشگاه او پیشانی بر خاک مینهد و غرق در عظمت او میشود و خودخواهیها و خودبرتربینیها را فراموش میکند، شهادت به یگانگی خدا و گواهی به رسالت پیامبر ج میدهد، بر پیامبرش درود میفرستد و دست به درگاه خدای بر میدارد که در زمرهی بندگان صالح او قرار گیرد و از خدا میخواهد تا گرد و غبار فراموشکاری بر دل او ننشیند و مست و مغرور نشود و خاشع و خاضع باشد و طالب و علاقمند افزونی در مواهب دین و دنیاگردد و روح سرکشی و طغیانگری بر او غلبه ننماید.
او با نماز خواندنش گناهان خویش را میشوید و مغفرت وآمرزش الهی را برایش به ارمغان میآورد و با نماز، خودبینی وکبر خویش را درهم میشکند و با گذاشتن پیشانی بر خاک، خود را ذرهی کوچکی در برابر عظمت او میبیند، پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند، تکبر و برتریجویی را درهم میکوبد و از نماز به عنوان وسیلهای برای پرورش فضایل اخلاقی، محاسن ایمانی، تکامل معنوی، ترقی عرفانی و پیشرفت عملی خویش بهره میگیرد. و با آن از جهان محدود ماده و چهاردیوار عالم طبیعت بیرون میرود و به ملکوت آسمانها اوج میگیرد و با فرشتگان همصدا و همراز میشود و خویشتن را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
نماز مجموعهای است از نیت خالص و گفتار پاک واعمال خالصانه که تکرارش در شبانهروز بذر سایر اعمال نیک را در جان انسان میپاشد و روح اخلاص و معنویت را تقویت میکند.
نماز، رمز ارتباط حق و خالق است، تکرار نماز در پنج نوبت در شبانهروز، خود دعوتی است به رعایت حقوق دیگران، و رعایت آن یک عامل مؤثر برای ترک بسیاری از گناهان است. نماز توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است، مبارزه با شرک و بتپرستی و چندگانهپرستی و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت خضوع و تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی گذشته و نهادن پیشانی بر زمین، همهروزه برای تعظیم پروردگارجهانیان است. پایبندی به نماز و سجده، پرواز روح به سوی خدا است، نماز عروج روان انسانی به آستانهی خداوندی میباشد، نماز تجلی عشق و تجلی نیاز روح آدمی است. بارقهی نور و دعا و پرستش خداوند از سیما و نگاه نمازگزار و نیایشگر همواره ساطع است و آن را به هر جا که برود با خود میبرد.
نماز، قویترین نیرویی است که انسانها میتوانند ایجاد کنند، نیرویی است که چون قوهی جاذبهی زمین، وجود حقیقی دارد، نماز یادآوری مستمر یگانگی و عظمت خداوند و ابراز اشتیاق برای راهیافتن در مقام قرب «الله» است. این تغییر حالت دائمی، باعث آن میگردد که امور مادی زندگی، آدمی را در خود غرق نکند و نماز، مسلمان را با تصوری عالی از طبیعت خویش، با شرافت انسانی خود آشنا میکند.
دعا و نماز، بزرگترین نیرویی است که برای مبارزه با دشواریهای زندگی روزانه و بدست آوردن آرامش روحی، شناخته شده است. گفتگو با خدا، باید عادت همیشگی آدمی شود نه اینکه چون درماندگی به نهایت رسید، رو به خدا کنیم، باید به خاطر داشته باشیم که هنگام نمازخواندن با خدا صحبت میکنیم و حقیقت و اطاعت سراپای وجودمان را فرامیگیرد. در حقیقت نماز خواه به صورت فردی باشد خواه اجتماعی، تجلی اشتیاق درونی است برای دریافت جوابی در سکوت هراسناک جهان.
فرایند منحصر به فرد اکتشافی است که بوسیلهی آن، منِ جوینده در همان لحظه که نفی خودی خویش را میکند به اثبات وجود خویش میرسد، و به این ترتیب ارزش حقانیت وجود خویش را به عنوان عامل بالندهای در حیات جهان کشف میکند.
پس براستی، انسانی که پیوسته در حال نماز، ذکر و یاد خدا، رکوع و سجده و پرستش و نیایش است، شایسته است که در آخرت، همراه و همدم و دوست پیامبر ج در بهشت باشد.
898 – (12) عن وائل بن حجر قال: رأیت رسول الله ج إذا سَجَدَ وَضَعَ رُکبَتَیهِ قَبلَ یَدَیهِ وَإذا نَهَضَ رَفَعَ یَدَیهِ قَبلَ رُکبَتَیهِ. رواه أبوداود والترمذی والنسائی وابنماجه والدارمی([12]).
898- (12) وائل بن حجر س گوید: پیامبر ج را دیدم که هرگاه به سجده میرفت قبل از گذاشتن دو دست خویش، زانوهایش را بر زمین مینهاد و وقتی که از سجده بلند میشد، پیش از برداشتن زانوها، دستهایش را از زمین برمیداشت.
[این حدیث را ابوداود، ترمذی، نسایی، دارمی و ابنماجه روایت کردهاند].
899 – (13) وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج:إذا سجد أحَدُکُم فلا یَبْرُک کَما یَبْرُکُ البَعِیرُ وَلیَضَع یَدَیهِ قَبلَ رُکبَتَیهِ. رواه أبو داود والنسائی والدارمی. قال أبو سلیمان الخطابی: حدیث وائل بن حُجرٍ أثبت من هذا. وقیل: هذا منسوخ([13]).
899- (13) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما به سجده میرود، همچون شتر زانو نزند، بلکه دستهایش را قبل از زانوهایش (روی زمین) بگذارد.
[این حدیث را ابوداود، نسائی و دارمی روایت کردهاند. ابوسلیمان خطابی گوید: حدیث وائل بن حجر س (شماره 898) از این حدیث (حدیث ابوهریره س) قویتر و ثابتتر است. و برخی گفتهاند: این حدیث با حدیث وائل بن حجر س منسوخ است].
شرح: ابن قیم میگوید:
حدیث ابوهریره س مقلوب است و در اصل «ولیضع رکبتیه قبل یدیه» بوده است. یعنی به هنگام رفتن به سجده، دو زانو را قبل از دو دست بر زمین نهد و اول حدیث «مانند شتر زانو نزند» این مسئله را تأیید میکند چرا که در اول حدیث میگوید: «مثل شتر خود را به سجده نیاندازید. بدین صورت که اول دستها را مینهد و بعد پاها را»، در حالی که آخر حدیث برخلاف اول حدیث است، اول حدیث میفرماید: «مانند شتر خود را نیاندازید»، وآخر حدیث میگوید: «دستها را قبل از زانو ها بر زمین بگذارید» و این خود بیانگر اضطراب حدیث ابوهریره س است.
به هر حال از مجموعهی روایات دانسته میشود که حدیث وائل بن حجر س نسبت به حدیث ابوهریره س، در نزد علماء و صاحبنظران فقهی از جمله احناف، شوافع، امام احمد، اسحاق و جماعتی دیگر از علما، قویتر، صحیحتر و به ثواب نزدیکتر است. از اینرو بهتر است که هنگام رفتن به سجده، زانوها قبل از دستها بر زمین نهاده شود و وقت بلندشدن از سجده، دستها قبل از زانوها از زمین برداشته شود.
900 – (14) وعن ابنعباس قال: کان النبی ج یقول بین السجدتین: اللَّهمَ اغفِر لِی وَارحَمنِی وَاهدِنِی وعافِنِی وارزُقنِی. رواه أبوداود والترمذی([14]).
900- (14) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج بین دو سجده میفرمود: «اللهم اغفر لی وارحمنی واهدنی و عافنی وارزقنی» «خداوندا! مرا ببخش و به من رحم کن و به راه راست و درست رهنمون و هدایتم ده و مرا تندرست و سلامت قرار بده و روزیم رسان».
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده است].
901 – (15) وعن حذیفة أن النبی ج کان یقول بین السجدتین: رب اغفر لی. رواه النسائی والدارمی([15]).
901- (15) حذیفه س گوید: پیامبر ج بین دو سجده میفرمود: «رب اغفر لی»؛ «پروردگارا! مرا ببخش و مورد عفو و گذشت خویش قرار بده».
[این حدیث را نسائی و دارمی روایت کردهاند].
902 – (16) عن عبد الرحمن بن شِبل قال: نهى رسول الله ج عن نَقرَةِ الغُرابِ وَإفتِراشِ السَّبُعِ وأن یُّوطنَ الرَّجُلُ المکانَ فی المَسجِدِ کَما یُوَطِّن البَعِیرُ. رواه أبوداود والنسائی والدارمی([16]).
902- (16) عبدالرحمن بن شِبل س گوید: پیامبر ج از سه چیز منع کرد:
1- همچون کلاغ نوکزدن برای چیدن دانه (یعنی پیامبر ج منع کرد از این که فرد نمازگزار، روباهآسا به این طرف وآن طرف نگاه کند و همچون کلاغ نوک زند و خیلی تند و سریع به رکوع و سجده بپردازد و تمامی هم و قصد وی این باشد که نمازها را به سرعت به پایان برساند و از آن رهایی یابد و آن را بار سنگینی بر دوش خود احساس کند و بدون این که رکوع و سجود را به طور کامل و با خشوع بدنی و جسمانی و خشوع قلبی و روحانی و طمأنینه و تأنی ادا نماید در کمترین وقت ممکن نماز را تمام کند).
2- این که ساعدهایش را همانند درندگان (مانند سگ و شیر بر روی زمین) پهن کند.
3- این که مانند حیوانات (شتر) مکانی در مسجد برایش مشخص و مخصوص گرداند (و دیگر نمازگزاران را از نشستن در آنجا منع نماید و محروم سازد، چرا که مسجد، مکانی برای همه و حق استفاده از آن برای تمام مسلمانان است و وی حق ندارد مسلمانان را از حقوق مسلّم آنها محروم سازد و با استبداد و خودکامگی و خودرأیی حقوق آنها را ضایع نماید).
[این حدیث را ابوداود، نسائی و دارمی روایت کردهاند].
«نَقرة»: دانهچیدن پرنده با نوکش. «الغراب»: زاغ، کلاغ. «نقرة الغراب»: کنایه از خیلی تند و سریع رفتن به رکوع و سجده است.
یوطن«: در جایی سکنی گزیند و آنجا را وطن و نشیمنگاه خویش سازد.
903 – (17) وعن علی قال: قال رسول الله ج: یا علی! إنِّی أُحِبُّ لکَ ما أُحِبُّ لِنَفسِی وأکرَهُ لَکَ ما أکرَهُ لِنَفسِی، لا تَقَع بَینَ السَّجدتین. رواه الترمذی([17]).
903- (17) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: علی! براستی آنچه برای خود میپسندم و خوش دارم برای تو نیز دوست میدارم، وآنچه برای خویشتن زشت و ناپسند میشمارم، برای تو نیز ناخوش و ناپسند میدانم (پس حال که چنین است و من به هرگونه خیر و سعادتت و به هرگونه پیشرفت و ترقی و خوشبختیات، عشق میورزم و هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به تو برسد، بر من سخت و گران میآید و اصرار به هدایت، خوشبختی، کامیابی و بالندگی تو دارم، تو را سفارش میکنم که) بین دو سجده «اقعاء» نکن.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «لا تقع بین السجدتین»: «اقعاء» یعنی اینکه کسی مانند سگ بنشیند اینگونه که بر باسن خویش بنشیند و دو ساق پا را راست بدارد و دو دست را پشت سر گذارد.
برخی دیگر از علماء گویند: «اقعاء» این است که کسی باسنهای خویش را بر پاشنهی پاهایش بگذارد.
904 – (18) وعن طلق بن علی الحنفی قال: قال رسول الله ج: لا ینظر الله عز وجل إلى صلاة عبدٍ لا یٌقِیمُ فیها صُلبَه بَینَ رُکوعِها وسُجُودِها. رواه أحمد([18]).
904- (18) طلق بن علی حنفی س گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ به نماز بندهای که در رکوع و سجود، پشت خویش را راست و هموار و هماهنگ و درست نکند (با طمأنینه وآرامش و اطمینان و طبق ضابطه و به طور صحیح وکامل انجام ندهد) نظر لطف و قبول نخواهد کرد (یعنی نماز چنین فردی که در رکوع و سجود همچون کلاغ نوک میزند و خیلی تند و سریع به رکوع و سجود میپردازد و تمامی هم و قصدش این است که از نماز فارغ شود و از آن رهایی یابد وآن را بار سنگینی بر دوش خویش احساس کند، و بدون اینکه رکوع و سجود آن را با خشوع و خضوع و با طمأنینه و تأنی ادا نماید در کمترین وقت ممکن میخواند و به سرعت به آن پایان میدهد، مورد قبول درگاه خداوند نخواهد بود، حتی چنین نمازی که خالی از ارکان و شرایط و حد و حدود، وآداب و سنن است و عاری از خشوع بدنی و جسمانی و خشوع قلبی و روحانی میباشد، نه تنها مورد قبول خداوند واقع نمیشود، بلکه سیاه و تاریک بسوی آسمان بالا میرود و به صورت پارچهی کهنهای به صورت فرد نمازگزار زده میشود و او را چنین نفرین میکند:
خداوند تو را تباه گرداند، همانگونه که تو مرا تباه گردانیدی).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
905 – (19) وعن نافع أن ابن عمر کان یقول: من وَضَعَ جِبهَتَه بِالأرضِ فَلیَضَع کَفَّیهِ عَلَى الَّذیِ وَضَعَ عَلَیهِ جِبهَتَه ثُم إذا رَفَعَ فَلیَرفَعَهُما فَإنَّ الیَدینِ تَسجُدانِ کَما یَسجُدُ الوَجهُ. رواه مالک([19]).
905- (19) نافع س گوید: ابن عمر ـ ب ـ میفرمود: کسی که میخواست پیشانیاش را بر روی زمین بگذارد (یعنی سجده کند) پس باید کف دو دستش را نیز بر آنجایی بنهدکه پیشانی خویش را گذاشته است. (یعنی در سجده، کف دستها را نیز بسان پیشانی بر زمین بگذارد و آنها را نزدیک پیشانی قرار دهد و سرش را بین دو کف دست بگرداند) سپس وقتی که پیشانی را از سجده بلند کرد باید هردو دست را نیز از روی زمین بلند نماید، چرا که دستها نیز به مانند صورت سجده میکنند.
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
[1]- بخاری 2/297 ح 812، مسلم 1/354 ح (230-490).
[2]- بخاری ح 141، مسلم 1/355 ح (223-493).
[3]- مسلم 1/356 ح (234- 494)، مسنداحمد 4/283.
[4]- مسلم 1/357 ح (237-496)، ابوداود 1/554 ح 898، نسایی 2/213 ح 1109، ابن ماجه 1/285 ح 880، دارمی 1/351 ح 1331، مسنداحمد 6/331.
[5]- بخاری 1/496 ح 390، مسلم 1/356 ح (235- 495)، نسایی 2/212 ح 1106.
[6]- مسلم 1/350 ح (216-483)، ابوداود 1/546 ح 878.
[7]- مسلم 1/352 ح (222- 486)، ابوداود 1/547 ح 879، ترمذی 5/489 ح 3493، نسایی 2/222 ح 1130، ابن ماجه 2/1262 ح 3841، مؤطا مالک کتاب القرآن 1/214 ح 31، مسنداحمد 6/56.
[8]- مسلم 1/350 ح (215-482)، ابوداود 1/545 ح 875، نسایی 2/226 ح 1137، مسند احمد 2/421.
[9]- مسلم 1/87 ح (133-81)، ابن ماجه 1/334 ح 1053، مسنداحمد 2/443.
[10]- مسلم 1/353 ح (226-489) نسایی 2/227 ح 1138.
[11]- مسلم 1/353 ح (225- 488) ترمذی 2/230 ح 388، نسایی 2/228 ح 1139 باختصار به نقل آن پرداختهاند.، مسنداحمد 5/276.
[12]- ابوداود 1/524 ح 838، ترمذی 2/56 ح268 و قال: حدیث حسن غریب، نسایی 2/206 ح 1089، ابن ماجه 1/286 ح 882، دارمی 1/347 ح 1320.
[13]- ابوداود 1/525 ح 840، نسایی 1/207 ح 1091، دارمی 1/347 ح 1321، مسنداحمد 2/381.
[14]- ابوداود 1/530 ح 850، ترمذی 2/76ح 284، ابن ماجه 1/290 ح 898، مسنداحمد 1/371.
[15]- نسایی 2/231 ح 1145، دارمی 1/348 ح 1324، ابوداود 1/544 ح 874، ابن ماجه 1/289 ح 897، مسنداحمد 398.
[16]- ابوداود 1/538 ح 862، نسایی 2/214 ح 1112، ابن ماجه 1/459 ح 1429، دارمی 1/348 ح 1323، مسنداحمد 3/428.
[17]- ترمذی 2/72 ح 282.
[18]- مسنداحمد 4/22.
[19]- مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/163 ح 60، ابوداود 1/553 ح 892.
868 ـ (1) عن أنسٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «أقِیمُوا الرُّکوعَ والسُّجودَ فَوَاللَّهِ إنی لأَراکُم مِنْ بَعدی». متفق علیه([1]).
868- (1) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: نمازگزاران! رکوع و سجود نماز را به خوبی و کامل انجام دهید. سوگند به خدا! من شما را از پشت سر خود هم میبینم (و فکر نکنید که فقط من جلوی خویش را میبینم بلکه خشوع و رکوع شما هم که در صف بعدی هستید بر من پوشیده نیست و من شما را از پشت سر هم میبینم).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
869 ـ (2) وعن البَراءِ، قال: کانَ رکوعُ النبیَّ ج، وسجودُه، وبینَ السَّجدتین وإذا رَفَعَ منَ الرُّکوعِ، ما خَلا القِیامَ والقُعودَ؛ قریباً مِنَ السَّواءِ. متفقٌ علیه([2]).
869- (2) براء س گوید: مدت زمان رکوع و سجود پیامبر ج و نشستن ایشان در بین دو سجده و وقتی که سرشان را از رکوع بلند میکردند، تقریباً همه (از نظر زمانی) به یک اندازه بودند به جز مدت زمانی که برای قرائت میایستادند و یا مدتی که برای تشهد مینشستند (که مدت زمان این دو رکن از سایر رکنهای نماز بیشتر و طولانیتر بود).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
870 ـ (3) وعن أنسٍ، قال: کانَ النبیُّ ج، إذا قالَ: «سَمِعَ اللَّهُ لمنْ حَمِدَه» قام حتَّى نقول: قدْ أوْهَمَ، ثمَّ یسجُدُ ویَقعُدُ بینَ السَّجدَتَینِ حتى نَقُولَ: قدْ أوْهَم. رواه مسلم([3]).
870- (3) انس س گوید: پیامبر ج هرگاه (سرش را از رکوع بلند میکرد و) «سمع الله لمن حمده» میگفت، به اندازهای میایستاد که ما میگفتیم: پیامبر ج فراموش کرده که به سجده برود سپس به سجده میرفت و در بین دو سجده به اندازهای توقف مینمود که ما میگفتیم: پیامبر ج فراموش کرده که سجدهی دوم را به جای آورد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: سه حدیث بالا بیانگر رعایت اعتدال و خشوع و خضوع در ارکان نماز بخصوص در رکوع و سجده و قومه و جلسه است. در حقیقت رکوع و سجدهی نماز، خودبینی و کبر انسان را درهم میشکند چرا که انسان در هر شبانهروز هفده رکعت و در هر رکعت دوبار پیشانی بر خاک در برابر خدا میگذارد و خود را ذرهای کوچک در برابر عظمت او میبیند، بلکه صفری در برابر بینهایت.
رکوع و سجدهی نماز پردههای غرور و خودخواهی و خودبرتربینی و خودمحوری را کنار میزند، تکبر و برتریجویی را درهم میکوبد و وسیلهی پرورش فضایل اخلاقی و تکامل معنوی انسان میشود چرا که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیوار عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و همراز میسازد و خود را بدون نیاز به هیچ واسطه در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو میپردازد.
در واقع اگر رکوع، سجود و.... را جسم نماز بدانیم، حضور قلب و توجهی درونی به حقیقت نماز و کسی که با او راز و نیاز میکنیم، روح نماز است.
خشوع و خضوع و رعایت اعتدال نیز در واقع چیزی جز حضور قلب توأم با تواضع، ادب و احترام نیست و به این ترتیب روشن میشود که مؤمنان تنها به نماز به عنوان یک کالبد بیروح نمینگرند بلکه تمامی توجه آنها به باطن و حقیقت نماز است.
و چون رکوع و سجدهی نماز، بزرگترین مظهر بندگی و فروتنی و عاجزی و بینوایی در برابر پروردگار جهانیان است، از این جهت پیامبر ج از مسلمانان نمازگزار میخواهد تا اعتدال و خشوع و خضوع رکوع و سجده را رعایت نمایند و خیلی تند و سریع به رکوع و سجده نپردازند و همچون خروس، نوک نزنند و روباهآسا، به این طرف وآن طرف نگاه نکنند، بلکه همانگونه که خداوند ﻷ تشریع فرموده است نماز آن را به تمامی ارکان و حد و حدودش ادا نماید.
بنابراین مسلمان نمازگزار باید توجه داشته باشد که در نماز با خداوند متعال به گفتگو میپردازد و در برابر او به رکوع و سجده میرود و پیشانی بر خاک میمالد و باید در هر حرکتی از حرکات نماز و در هر وقتی از اوقات آن و در هر رکنی از ارکان آن، حضور قلب و خشوع بدنی و جسمانی و خشوع قلبی و روحانی داشته باشد و بداند که اگر تمام هم و غم آنها این باشد که از نماز فارغ شوند و از آن رهایی یابند و آنرا بار سنگینی بر دوش خود احساس کنند و تمامی هم و قصد آنان این باشد که نمازها را به سرعت به پایان برسانند بدون اینکه رکوع و سجده را به طور کامل با خشوع و طمأنینه ادا نمایند و در کمترین وقت ممکن نماز را تمام کنند، نمازی با این کیفیت مورد قبول درگاه خداوند نخواهد بود و چنانکه در حدیث آمده است: این چنین نمازی سیاه و تاریک به سوی آسمان بالا میرود و به صاحبش میگوید: «ضیّعک الله کما ضیّعتنی»؛ «خداوند تو را تباه گرداند همانگونه که تو مرا تباه گردانیدی».
871 ـ (4) وعن عائشةَ، لا، قالت: کانَ النَّبیُّ ج یُکْثِرُ أن یقولَ فی رکوعِه وسُجُودِه: «سُبحانکَ اللَّهُمَّ ربَّنا وبِحَمدکَ، اللَّهُمَّ اغفرْ لی»، یَتَأَوَّلُ القرآنَ. متفق علیه([4]).
871- (4) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج در رکوع و سجود خویش این دعا را بسیار میگفت: «سبحانک اللهم ربنا وبحمدک اللهم اغفرلی»؛ «پروردگارا! تو پاک و منزهی (از آنچه کافران و چندگانهپرستان میگویند) خداوندا! حمد و ستایش تو را مینماییم. پرودگارا! مرا ببخش».
عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج با این ستایش و دعا، دستور قرآن را اجرا مینمود که میفرماید: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُ﴾ [النصر: 3]. «پروردگار خویش را سپاس و ستایش کن و از او آمرزش بخواه» (یعنی پیامبر ج به منظور عمل به این فرمودهی خدا، با این ستایش و دعا در رکوع و سجدهی خویش، حمد و تسبیح خدا را بیان میکرد و به ذکر پرتوی از وصف و شکوه او میپرداخت و استغفار میکرد و از او آمرزش میطلبید).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
872 ـ (5) وعنها، أنَّ النبیَّ ج کانَ یقولُ فی رکوعِه وسجودِه: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، ربُّ الملائِکَةِ والرُّوحِ». رواه مسلم([5]).
872- (5) عایشه ـ ل ـ گوید:پیامبر ج در رکوع و سجودش میگفت: «سبوح، قدوس، ربنا ورب الملائکة والروح»، «پرورگار ما و پرودگار فرشتگان و روح، بینهایت ستایششده و پاک و منزّه از هر عیب و نقص است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «سبّوح»: از صفات خدای باری تعالی است زیرا که او را از هرگونه بدی و عیب و نقصی، تسبیح میکنند. «قدّوس»: از نامهای خدای بزرگ و به معنای پاک و منزّه از هر عیب و نقص است «الروح»: در این که منظور از «روح» کیست؟ بعضی گفته اند: جبرئیل امین است که «روح الامین» نیز نامیده میشود و هر چند که کلمهی «فرشتگان» شامل او نیز میشود ولی از او به سبب فزونی شرفش، مخصوصاً نیز یادآوری شد پس این از باب «عطف خاص بر عام» است.
و برخی «روح» را به معنای «وحی» تفسیر کردهاند به قرینهی آیه 52 سورهی «شوری» آنجا که میفرماید:
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَا﴾ [الشورى: 52]([6]).
بنابراین مفهوم حدیث چنین میشود:
«پرودگار ما و پرودگار فرشتگان و وحی، بینهایت ستوده شده و پاک و منزّه است».
به هر حال دو حدیث بالا بیانگر این مطلب است که در رکوع و سجده، خواندن کلمات و دعاهای دیگر نیز علاوه بر «سبحان ربی الاعلی» و «سبحان ربی العظیم» از پیامبر ج ثابت است.
873 ـ (6) وعن ابن عباسٍ، قال: قال رسولُ اللَّهِ ج: «أَلاَ إنی نُهِیتُ أنْ أقرأَ القرآنَ راکِعاً أو سَاجِداً؛ فَأمَّا الرُّکوُعُ فَعَظِّمُوا فِیهِ الرَّبَّ، وأمَّا السُّجودُ فاجتُهِدوا فی الدُّعاءِ؛ فَقَمِنٌ أنْ یُستجابَ لکم». رواه مسلم([7]).
873- (6) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: به هوش که من از اینکه قرآن را در حال رکوع و سجده بخوانم، منع شدهام پس اما در رکوع، تعظیم پروردگار را به جای آورید و به بیان پوتوی از وصف و شکوه و عظمت و بزرگی او بپردازید و اما در سجود برای دعا کردن بکوشید و سعی و جهد نمایید. زیرا دعای سجده، شایستهی قبول و بایستهی پذیرش و درخور توجه و زیبندهی عنایت پروردگار است.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «فاما الرکوع فعظّموا فیه الرب»: تعظیم و بزرگداشت پروردگار در رکوع بوسیلهی گفتن «سبحان ربی العظیم» تحقق پیدا میکند.
«اما السجود فاجتهدوا فی الدعا»: گفتن «سبحان ربی الاعلی» در سجده نیز یک جملهی دعائیه است چرا کسی که عاجزانه و متضرعانه، و خاضعانه و فقیرانه به بیان محامد، کمالات، صفات و ثنایای الهی و وصف و شکوه و عظمت و بزرگی شأن و جلال او میپردازد، در حقیقت به یک نوع از دعا پرداخته است در حالی که فرد نمازگزار میتواند پس از گفتن «سبحان ربی الاعلی» در سجود، دعاها وکلماتی از قبیل: «سبوح، قدوس، ربنا ورب الملائکة والروح» و یا «سبحانک اللهم، ربنا وبحمدک، اللهم اغفرلی» را نیز بخواند و بر حلاوت و شیریی عبادت سجده، رکوع و نماز خویش بیافزاید.
«قَمِنٌ»: شایسته و سزاوار چیزی.
874 ـ (7) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا قالَ الإمامُ: سَمِعَ اللَّهُ لمنْ حَمِدَه؛ فقولوا: أللَّهُمَّ ربَّنا لکَ الحَمْدُ؛ فَإنَّه مَنْ وافَقَ قولُه قولَ الملائکةِ، غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ مِنْ ذنبِه». متفق علیه([8]).
874- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه پیشنماز در نماز جماعت گفت: «سمع الله لمن حمده» شما هم بگویید: «اللهم ربنا لک الحمد» چون هرکس همزمان با فرشتگان این کلمات را بگوید، گناه صغیرهی گذشتهاش بخشوده میشود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
875 ـ (8) وعن عبدِ الله بنِ أبی أوفى، قال: کانَ رسولُ الله ج إذا رَفَعَ ظَهرَه مِنَ الرُّکوُعِ قال: «سَمِعَ اللَّهُ لمنْ حَمِدَه، أللَّهُمَّ ربَّنا لکَ الْحَمْدُ مِلْءَ السَّماواتِ ومِلْءَ الأرضِ، ومِلْءَ ما شِئتَ منْ شَیءٍ بعدٌ». رواه مسلم([9]).
875- (8) عبدالله بن ابی اوفی س گوید: پیامبر ج وقتی سرش را از رکوع بلند میکرد میفرمود: «سمع الله لمن حمده، اللهم ربنا لک الحمد، ملء السموات وملء الارض وملء ماشئت من شئ بعده»؛ «خداوند ستایش ستایندهی خود را اجابت فرمود و پذیرفت، خداوندا! حمد و ستایش تو را سزا است که پروردگار مایی، حمد و ستایشی به پری آسمانها و زمین و پری چیزی که بعد از آنها میخواهی.»
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
876 ـ (9) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: کانَ رسولُ الله ج إذا رَفَعَ رأسَه مِنَ الرّکوعِ قال: «اللَّهُمَّ ربَّنا لکَ الحمدُ، ملْءَ السَّماواتِ وملْءَ الأرضِ، وملْءَ ما شِئتَ منْ شیءٍ بعدُ، أهلَ الثَّناءِ والمَجدِ، أحَقُّ ما قال العبدُ، وکُلُّنا لکَ عبدٌ: اللَّهُمَّ لا مانِعَ لِما أعطَیتَ، ولا مُعطِیَ لِما مَنَعتَ، ولا یَنفَعُ ذا الجَدِّ مِنکَ الجَدُّ». رواه مسلم([10]).
876- (9) ابوسعید خدری س گوید: هرگاه پیامبر ج سرش را از رکوع بلند میکرد میفرمود:«اللهم ربنا لک الحمد، ملء السموات وملء الارض وملء ما شئت من شیءٍ بعده، اهل الثناء والمجد، أحق ما قال العبد، وکِلّنا لک عبد، اللهم لا منع لما اعطیط ولامِعطی لما منعت ولا ینفع ذاالجدّ منک الجدّ».
«خداوندا! حمد و ستایش تو را سزاست که پروردگار مایی، حمد و ستایشی به پری آسمانها و زمین و پری چیزی که بعد از آنها میخواهی. تو سزاوار ستایش و برازندهی بزرگی هستی. تو شایستهتر از آن هستی که بنده میگوید و همهی ما بندگان تو هستیم. آنچه تو عطا میکنی هیچ مانعی برای آن نیست و آنچه را تو منع میکنی هیچ عطا کنندهای برای آن نیست. مال و دارایی نفعی نمیرساند، آنکه نفع میرساند فضل و رحمت توست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
877 ـ (10) وعن رِفاعةَ بنِ رافعٍ، قال: کُنَّا نُصَلّی وراءَ النبیِّ، فلمَّا رفعَ رأسَه منَ الرکعةِ، قال: «سَمِعَ اللَّهُ لمنْ حَمِدَه». فقالَ رجلٌ وراءَه: ربَّنا ولکَ الحمدُ، حمْداً کثیراً طَیِّباً مُبارَکاً فیه، فلمَّا انصرف قال: «مَنِ المُتَکَلِّم آنفاً؟». قال: أنا. قال: «رأیتُ بِضعَةً وثَلاثینَ مَلَکاً یَبتَدِرُوَنها، أیُّهُمْ یَکتُبُها أوَّلُ». رواه البخاریّ([11]).
877- (10) رِفاعة بن رافع س گوید: باری پشت سر پیامبر ج به امامت ایشان نماز میخواندیم چون آنحضرت ج سرش را از رکوع بلند کرد گفت: «سمع لمن حمده» مردی در پشت سرشان با کیفتی خاص و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل گفت: «ربنا ولک الحمد، حمداً کثیراً طیباً مبارکاً فیه»؛ «پروردگارا! حمد و ستایش تو را سزااست، حمد و ستایشی زیاد، خوب و مبارک». چون پیامبر ج نماز را تمام کرد فرمود: گوینده کیست که هم اینک این چنین کلماتی را بر زبانش جاری ساخت؟ آن مرد گفت: من هستم. پیامبر ج فرمود: من بیش از سی فرشته را دیدم که بخاطر نوشتن ثواب و پاداش این کلمات شتاب و عجله میکردند و بر یکدیگر پیشدستی مینمودند تا ببینند کدام یک از آنها ثواب و پاداش این کلمات را اولتر بنویسد.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «رأیتُ بِضعةً وثلاثینَ» [سی و اندی]: «البِضع» و «البَضع» عدد از سه تا نُه که بر عقود افزوده میشود و معادل فارسی آن، «اَ ند» است گفته میشود «رأیت بضعة وثلاثین ملکاً» سی و اندی فرشته دیدم. و بر صد و هزار افزون نمیشود. و این کلمه با معدود مذکر، «تاء مؤنث» میگیرد و با معدود مؤنث بدون «تاء تأنیث» میآید مثل: «فلبث فی السجن بضع سنین» پس چند سال در زندان بماند. و مانند: «رأیت بضع عشرة امرأة وبضعة وخمسین رجلاً»؛ «ده و اندی زن و پنجاه و اندی مرد دیدم». از مجموعهی روایات دانسته میشود که پیامبر ج گاهی پس از گفتن «سمع الله لمن حمده» فقط «اللهم ربنا لک الحمد» میگفت وگاهی نیز «اللهم ربنا ولک الحمد ملء السماوات وملء الارض وملء ماشئت من شیء بعده»، و گاهی «ربنا ولک الحمد، حمداً کثیراً طیباً مبارکاً فیه» و گاهی«اللهم ربنا لک الحمد، ملء السموات وملء الأرض وملء ما شئت من شئ بعده، اهل الثناء والمجد، أحق ما قال العبد، وکلنا لک العبد، اللهم لا مانع لما أعطیت ولا معطی لما منعت ولا ینفع ذالجد منک الجد». وگاهی نیز قومه را این قدر طولانی میکرد و به اندازهای میایستاد و دعا میکرد که صحابه ش میگفتند: پیامبر ج فراموش کرده به سجده برود. از اینرو تمام دعاهایی که از آن حضرت ج منقولاند دعاهای مبارک و مقدسی هستند که شخص نمازگزار میتواند در نماز خویش برای پررنگکردن عبادت، راز و نیاز و پرستش و ستایش پروردگار از آنها بهره گیرد.
و اگر شخص نمازگزار، امام و پیشنماز گروهی باشد باید این امر را سرلوحهی کار خویش و نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهد که طرز عمل او در خواندن این دعاها باعث زحمت، مشقت، سختی و عسر و حرج مقتدیها نشود یعنی اگر بیمی از زحمت و مشقت نمازگزاران نبود، میتواند این دعاها را در قومه بخواند و اگر بیم آن بود میتواند فقط به گفتن «اللهم ربنا لک الحمد» اکتفا کند. به هر حال نمازگزار در اضافهکردن یکی از دعاهای بالا، در اعتدال بعد از رکوع و بعد از گفتن «ربنا ولک الحمد» مختار است و هر کدام از آنها را خواست میتواند بعد از آن اضافه نماید.
878 ـ (11) عن أبی مسعودٍ الأنصاریِّ، قال: قال رسولُ الله ج: «لا تُجزِىءُ صلاةُ الرَّجلِ حتى یُقِیمَ ظهرَه فی الرکوعِ والسُّجودِ». رواه أبوداود، والترمذیُّ، والنسائیّ، وابنُ ماجة، والدارمیُّ. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح([12]).
878- (11) ابومسعود انصاری س گوید: پیامبر ج فرمود: نمازی که شخص در آن پشتش را هنگام رکوع و سجود راست و هموار و هماهنگ و درست نکند(یعنی با طمأنینه و آرامش و با اطمینان و طبق ضابطه، و به طور صحیح و به طور کامل انجام ندهد)، صحیح نیست.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی و نسائی و ابنماجه و دارمی روایت کردهاند و ترمذی گفته: حدیثی حسن و صحیح است].
شرح: از این حدیث دانسته میشود که در تمامی ارکان نماز، بویژه در رکوع و سجود طمأنینه و بطور کامل انجامدادن رکوع و سجود، شرط لازم نماز میباشد.
داشمندان و علماء در حد و حدود این طمأنینهی مشروط و لازم، اختلافنظر دارند: بعضی کمترین حد آن را به اندازهی یک بار تسبیح گفتن مثل: «سبحان ربی الاعلی» دانستهاند و بعضی دیگر شرط کردهاند که مقدار طمأنینه در رکوع و سجده، لازم است به اندازهی سه بار تسبیح گفتن باشد.
به هر حال، انسان مسلمان و نمازگزار باید بداند که نماز تنها در صورتی باعث آمرزش گناهان و پاکشدن از پلیدیها میگردد که انسان مسلمان آنرا با شروط و ارکان وآداب و حدودی که دارد بطور کامل انجام دهد چنانکه میدانیم با طمأنینه و تأنی انجامدادن رکوعها وسجدهها یکی از لوازم و ضروریات نماز است، از اینرو باید در هر حرکتی از حرکات نماز و در هر وقتی از اوقات آن و در هر رکنی از ارکان آن، حضور قلب، خشوع و خضوع جسمانی و قلبی و روحانی و فکری داشت و همانگونه که خداوند نماز را تشریع فرموده است نماز آن را با تمامی ارکان و حد و حدود و آداب و شروط و با طمأنینه و تأنی ادا نمود و کسانی که تمامی هم و قصد آنان این باشد که زودتر از نماز فارغ شوند و از آن رهایی یابند وآن را بار سنگینی بر دوش خود احساس کنند و آنان که روباهآسا به این طرف وآن طرف نگاه میکنند و خیلی تند و سریع به رکوع و سجده میپردازند و همچون خروس، نوک میزنند و فقط در فاصلهی چند دقیقه، بیش از چند رکعت نماز میخوانند و تمامی هم و غم آنان این است که نمازها را به سرعت به پایان برسانند و بدون اینکه رکوع و سجود را به طور کامل و با خشوع و خضوع و طمأنینه وآرامش ادا نمایند در کمترین وقت ممکن نماز را تمام میکنند نماز با این کیفیت مورد قبول درگاه خداوندی نخواهد بود و چنین نمازی صاحبش را نفرین نیز خواهد نمود.
879 ـ (12) وعن عُقبةَ بن عامرٍ، قال: لَمَّا نَزَلَت { فسبِّحْ باسمِ ربکَ العظیمِ }، قال رسولُ اللَّهِ: «إجعَلوها فی رُکوعِکم». فلمَّا نزلت { سَبّحِ اسمَ ربِّکَ الأعْلى } قال رسولُ الله ج: «إجعَلوها فی سجودِکم». رواه أبوداود، وابنُ ماجة. والدارمیّ([13]).
879- (12) عقبة بن عامر س گوید: چون این آیه «فسبح باسم ربک العظیم»([14]). نازل شد پیامبر ج فرمود: آن را در رکوع خویش قرار دهید.(یعنی به منظور عمل بر این فرمودهی خدا، در رکوع «سبحان ربی العظیم» بگویید). و چون آیهی ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١﴾ [الأعلى: 1] فرو فرستاده شد، پیامبر ج فرمود: آن را در سجود قرار دهید.(یعنی در سجود خویش بگویید «سبحان ربی الاعلی»).
[این حدیث را ابوداود، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
880 ـ (13) وعن عَوْنِ بنِ عبدِالله، عن ابنِ مسعودٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا رکعَ أحدُکم، فقال فی رکوعه: سبُحانَ ربِّیَ العَظیمِ، ثلاثَ مَرَّات، فقدْ تمَّ رُکوعُه، وذلکَ أدناه. وإذا سجدَ. فقال فی سجودِه: سُبحانَ ربِّیَ الأعْلى ثلاثَ مرات، فقد تمَّ سجودُه، وذلکَ أدناه». رواه الترمذی، وأبو داود، وابنُ ماجة. وقال الترمذیّ: لیسَ إسنادُه بِمُتَّصلٍ، لأنَّ عَوناً لم یَلقَ ابنَ مسعود([15]).
880- (13) عون بن عبدالله از ابن مسعود س روایت میکند که گفت: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما به رکوع رفت و در آن سه بار «سبحان ربی العظیم» گفت رکوعش کامل است و کمترین مقدار تسبیح در رکوع، سه بار تسبیح گفتن است. و وقتی که به سجده رفت و در سجود خویش سه مرتبه «سبحان ربیالاعلی» گفت سجودش کامل شده است و کمترین مقدار تسبیح نیز در سجده، سه بار تسبیح گفتن است.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند و ترمذی گفته است اسناد این حدیث متصل نیست چرا که عون بن عبدالله، عبدالله بن مسعود س را ملاقات نکرده است پس این حدیث منقطع میباشد]
881 ـ (14) وعن حُذیفةَ: أنَّه صلّى مع النبیِّ ج، وکان یقولُ فی رکوعه: «سُبحانَ ربِّیَ العَظیمِ»، وفی سُجودِه: «سُبحانَ ربِّیَ الأعْلى». وما أتى على آیةِ رحمَةٍ إلاَّ وقفَ وَسأَلَ، وما أتى على آیةِ عذابٍ إلاَّ وقفَ وتعوَّذَ. رواه الترمذیّ، وأبوداود، والدارمی. وروى النِّسائیُّ وابنُ ماجة إلى قوله: «الأعْلى» وقال الترمذی: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح([16]).
881- (14) حذیفه س گوید: با پیامبر ج نماز گزاردم و ایشان در رکوع خویش «سبحان ربی العظیم» و در سجود خود «سبحان ربی الاعلی» میگفت. و در قرائت قرآن در نماز از هر آیهی رحمتی که میگذشت نزد آن وقف میکرد و از خدا رحمت و کرمش را میطلبید و از هر آیهای که ذکر عذاب و عقاب در آن بود نمیگذشت مگر آنکه نزد آن وقف میکرد و از آن به خدا پناه میبرد.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و دارمی روایت کردهاند و نسائی و ابنماجه نیز آن را تا عبارت «سبحان ربی الاعلی» روایت نمودهاند و ترمذی گفته: حدیثی حسن و صحیح است].
شرح: از مجموع روایات دانسته میشود که غالباً پیامبر ج نماز تهجد خویش را با این تفصیل میخواند. حدیث حضرت حذیفه س مطلق است و از آن چیزی دانسته نمیشود که نماز فرض بوده یا نماز نفل. ولی در روایات دیگر بدین مسئله اشاره رفته است که پیامبر ج نماز تهجد را به این کیفیت میخواند، چنانچه امام احمد از ابولیلی روایت میکند که گفت:
«سمعت رسول الله ج یقرأ فی صلوة لیست بفریضة فمر بذکر الجنة والنار فقال: اعوذ بالله من النار ویل لأهل النار».
«شنیدم که پیامبر ج در نمازی که فرض نبود قرآن میخواند و در قرائت خویش از آیاتی که یاد بهشت و دوزخ درآن بود گذشت و فرمود: از شر دوزخ به خدا پناه میبرم، وای به حال دوزخیان».
و نیز امام احمد روایت میکند که:
عایشه ـ ل ـ گفت: در شبی از شبهای طولانی زمستان با پیامبر ج به نماز شب ایستادم، ایشان در نماز سورهی بقره، نساء وآل عمران را خواند و از آیهای که در آن ترسانیدن از عذاب خدا بود عبور نمیکرد مگر این که دعا میکرد و از عذاب آن به خدا پناه میبرد و از آیهای که در آن بشارت و ذکر بهشت و رحمت پرودگار بود نمیگذشت مگر اینکه دعا میکرد و رحمت خدا را میطلبید.
و نیز عوف بن مالک س گوید:
شبی همراه پیامبر ج به نماز ایستادم، پیامبر ج نخست مسواک زد و وضو گرفت: آنگاه برای نماز شب برخاست و سورهی بقره را خواند و در این سوره به هر آیهی رحمتی که میرسید قرائت را متوقف میکرد و طلب رحمت از خدا مینمود و به هر آیهی عذابی که میرسید قرائت قرآن را نگاه میداشت و دست به دعا بر میداشت و از عذاب خدا به خودش پناه میبرد.
بنابراین دانسته شد که پیامبر ج نماز تهجد را به این کیفیت میخواند نه نماز فرض را، چرا که روش پیامبر ج در نمازهای فرض روزمره اینگونه نبود که در قرائت از هر آیهی رحمتی که بگذرد نزد آن توقف کند و از خدا رحمت وکرمش را بطلبد و از هر آیهای که ذکر عذاب وعقاب در آن بود نگذرد مگر آنکه نزد آن وقف نماید و از آن به خدا پناه ببرد.
882 ـ (15) عن عوف بن مالک، قال: قُمتُ مع رسول الله ج، فلمَّا رکع مَکَثَ قَدْرَ سورةِ (البقرة)، ویقولُ فی رکوعِه: «سُبحانَ ذی الجَبَروتِ والمَلَکوتِ والکبْریاءِ والعَظَمةِ». رواه النسائی([17]).
882- (15) عوف بن مالک س گوید: (شبی)با پیامبر ج به نماز (شب) ایستادم چون به رکوع رفت، مدت زمانی را به اندازهی سورهی بقره، در رکوع ماند و درنگ کرد و در رکوع خویش میفرمود: «سبحان ذی الجبروت و الملکوت والکبریاء والعظمه» تسبیح و تقدیس خدایی را سزاست که صاحب قدرت و عظمت، عزت و بزرگواری، تسلط و چیرگی، ملک و پادشاهی و نخوت و بزرگی است.
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
«الجبروت»: صیغهی مبالغه به معنای قدرت و عظمت و کبریایی. «الملکوت»: عزت و بزرگواری و تسلط و چیرگی. «الکبریاء»: بزرگواری و تکبر، ملک و پادشاهی. «العظمة»: نخوت و بزرگی.
883 ـ (16) وعن ابن جُبیر، قال: سمعتُ أنس بن مالک یقولُ: ما صَلَّیتُ وراءَ أحدٍ بعد رسول الله ج أشبَهُ صَلاةً بِصَلاةِ رسول الله ج مِنْ هذا الفِتَى ـ یعنی عمرَ بن عبد العزیز ـ قال: قال: فحزَرْنا رکوعَه عَشرَ تَسبِیحاتٍ، وسجودَه عَشْرَ تسبیحاتٍ رواه أبوداود، والنسائی([18]).
883- (16) ابن جبیر س گوید: از انس بن مالک س شنیدم که میگفت: نماز پشت سر کسی نخواندم که نمازش بیشتر از نماز این جوان ـ عمر بن عبدالعزیزـ به نماز رسولخدا ج شباهت داشته باشد (یعنی نماز او با نماز پیامبر ج بسیار مشابه است). ابن جبیر س در ادامه گوید: انس س گفت: ما تسبیحات رکوع و سجود عمر بن عبدالعزیز را اندازهگیری نمودیم و وی در هر کدام از آن دو، ده بار تسبیح میگفت.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از مجموع روایات دانسته میشود که اگر در رکوع و سجود کمتر از سه بار تسبیح «سبحان ربی العظیم» و «سبحان ربی الاعلی» گفته شود رکوع و سجود با نقصان ادا میشود و برای ادای کامل آن، حداقل گفتن سه تسبیح لازم است (چنانچه در حدیث شماره 880 بدان اشاره شد). و بیش از سه بارگفتن نیز از ثواب و پاداش بزرگی برخوردار است البته پیشنمازان و ائمهی جماعات باید توجه داشته باشند که نباید رکوع و سجود را آن اندازه طولانی کنند که باعث زحمت و مشقت و سختی و حرج مقتدیها شود. البته در صورتی که شخص نمازگزار تنها نماز میخواند و یا مقتدیها به طولانیکردن نماز راضی و خشنود هستند میتوانند که بیش از سه بار در رکوع و سجود تسبیح بگویند.
884 ـ (17) وعن شقیقٍ، قال: إنَّ حُذیفةَ رَأى رَجُلاً لا یُتِمُّ رکوعَه ولا سُجودَه، فلمَّا قضى صلاتَه دَعاهُ، فقال له حُذیفةُ: ما صَلَّیتَ، قال: وأحسِبُه قال: ولو مُتَّ مُتَّ على غیرِ الفِطرَةِ الَّتی فَطَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً. رواه البخاری([19]).
884- (17) شقیق بن سلمه س گوید: حضرت حذیفه س مردی را دید که رکوع و سجود نماز را به گونهی خوب وکامل انجام نمیدهد (و اعتدال و طمأنینه و خشوع و خضوع آن را به دست فراموشی سپرده است) از اینرو چون نمازش را تمام کرد او را به نزدش فراخواند و بدو گفت: تو نماز نخواندی (یعنی نمازت صحیح نیست) شقیق گوید: گمان میکنم که حذیفه س بدو گفت: اگر بر این حال بمیری به غیر سنت و روش محمد ج که خداوند وی را برآن پیدا کرده است مردهای.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «ولو مُتّ، مُتّ علی غیر الفطرة...»: البته حقیقت این کلام مدنظر حضرت حذیفه س نبوده است بلکه حضرت حذیفه س مِن باب تهدید و سختگرفتن و مبالغه و تشدید در منع ترک طمأنینه، اعتدال، آرامش، اتمام و خوب انجامدادن رکوع و سجود نماز، این سخن را گفت.
885 ـ (18) وعن أبی قتادة قال: قال رسول الله ج: أَسوَأُ النّاسِ سِرقَةً الذی یَسرِقُ من صلاته. قالوا: یا رسول الله وکیف یسرق من صلاته؟ قال: لا یُتِمُّ رکوعها ولا سجودها. رواه أحمد([20]).
885- (18) ابوقتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: بدترین دزد کسی است که از نمازش دزدی میکند. گفتند: ای رسولخدا ج! فرد نمازگزار از نمازش چطور دزدی میکند؟
پیامبر ج فرمود: رکوع و سجود نمازش را به طور کامل و خوب (و با طمانینه و تأنی و خشوع و خضوع جسمانی و قلبی)انجام ندهد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است]
886 ـ (19) وعن النعمان بن مُرَّة أن رسول الله ج قال: ما ترون فی الشَّارب والزَّانی والسَّارق؟ " وذلک قبل أن تَنْـزِلَ فِیهِمُ الحُدُودَ قالوا: الله ورسوله أعلم. قال: هنَّ فواحش وفیهِنَّ عُقُوبَة وأسوأ السِّرقة الَّذی یَسرِقُ مِن صَلاتِهِ. قالوا: وکیف یسرق مِن صلاته یا رسول الله؟ قال: لا یُتِمُّ رکوعها ولا سُجُودَها. رواه مالک وأحمد وروى الدارمی نحوه([21]).
886- (19) نعمان بن مُرّة س گوید:.پیامبر ج فرمود: درمورد شارب خمر، زناکار و دزد چه میگویید؟ ـ و این سؤال پیامبر ج پیش از فرود آمدن آیات حدود پیرامون حد شرب خمر، زنا و سرقت بود ـ گفتند: خدا و پیامبرش بدان داناترند.
پیامبر ج فرمود: این موارد جزوکارهای نابهنجار و گناهان کبیرهاند و در آنها کیفر و پادافرهی اخروی است. و بدترین دزدی، آن است که کسی از نمازش دزدی میکند. گفتند: ای رسولخدا ج! فرد نمازگزار، چطور از نمازش دزدی میکند؟ پیامبر ج فرمود: رکوع و سجود آن را به طور کامل و خوب (و با طمأنینه و تأنّی و رعایت اعتدال و خشوع جسمانی و قلبی) انجام ندهد.
[این حدیث را مالک روایت نموده و دارمی نیز بسان آن را روایت کرده است].
شرح: دو حدیث بالا، بیانگر وجوب رعایت طمأنینه و تأنّی واعتدال وآرامش، و خشوع و خضوع، و کامل و خوب انجامدادن رکوع و سجود است.
و در این دو حدیث، پیامبر ج به تمام نمازگزاران تذکر داد که هرکس رکوع و سجود نماز را طبق ضابطه و به طور صحیح و بر اساس حد و حدود وآداب و شرایط و ارکان و لوازمش انجام ندهد، نمازش مورد قبول و شایستهی پذیرش نیست و از درجهی اعتبار و ارزش ساقط است.
[1]- بخاری 2/225 ح 742، مسلم 1/319 ح (110-425).
[2]- بخاری 2/276 ح 792، مسلم 1/343 ح (193- 471)، نسایی 2/197 ح 1065، ابوداود 1/532 ح 854.
[3]- مسلم 1/344 ح (196-473)، مسنداحمد 3/203.
[4]- بخاری 2/299 ح 817، مسلم 1/350ح (217-454)، ابوداود1/546 ح 877، نسایی 2/219 ح 1122، ابن ماجه 1/287 ح 889، مسنداحمد 6/190.
[5]- مسلم 1/353 ح (223-487)، ابوداود 1/543 ح 872، نسایی 2/190 ح 1048، مسنداحمد 6/193.
[6]- همان گونه که به پیغمبران پیشین وحی کردهایم، به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کردهایم (که قرآن نام دارد و مایه حیات دلها است ..).
[7]- مسلم 1/348 ح (207-479)، ابوداود 1/545 ح 876، نسایی 2/189 ح 1045، دارمی 1/349 ح 1325، مسنداحمد 1/155.
[8]- بخاری 2/283 ح 796، مسلم 1/706 ح(71-409)، ابوداود 1/529 ح 848، ترمذی 2/55 ح 267، نسایی 2/196 ح 1063، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/88 ح 47.
[9]- مسلم 1/346 ح(202-476)، ابوداود 1/528 ح 846، ابن ماجه 1/284 ح 878، مسنداحمد 4/353.
[10]- مسلم 1/347 ح (205-477)، ابوداود 1/529 ح 847، نسایی 2/198 ح 1068، دارمی 1/344ح 1313، مسنداحمد 3/87.
[11]- بخاری 2/284 ح 799،ابوداود 1/488 ح 770، نسایی 2/196 ح 1062، مؤطا مالک کتاب القرآن 1/211 ح 25، مسنداحمد 4/340.
[12]- ابوداود 1/533 ح 855، ترمذی 2/51 ح 265 و قال: حدیث حسن صحیح، نسایی 2/183 ح 1027، ابن ماجه 1/282 ح 870، دارمی 1/350 ح 1327.
[13]- ابوداود 1/542 ح 869، ابن ماجه 1/287 ح 887، دارمی 1/341 ح 1305، مسنداحمد 4/155.
[14]- واقعه/74،96- الحاقه/52.
[15]- ابوداود 1/550 ح 886 و قال: مرسل فعون لم یدرک ابن مسعود، ابن ماجه 1/287 ح 890، ترمذی 2/46 ح 261 و قال: اسناده لیس بمتصل.
[16]- ترمذی 2/48 ح 262 و قال: حسن صحیح، ابوداود 1/543 ح 871 و نسایی نیز این روایت را در سننش تا عبارت «سبحان ربی الاعلی» روایت کرده است.: 2/190 ح 1046، ابن ماجه نیز بسان نسایی بروایت این حدیث در سننش 1/287 ح 888 پرداخته است.، دارمی 1/341 ح 1306، مسنداحمد 5/382.
[17]- نسایی 2/191 ح 1049، ابوداود 1/544 ح 873.
[18]- ابوداود 1/551 ح 888، نسایی 2/224 ح 1135.
[19]- بخاری 2/274 ح 791.
[20]- مسند احمد 5/310، دارمی 1/350 ح 1328.
[21]- مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/167 ح 72.
822 ـ (1) عن عُبادةَ بن الصَّامتِ، قال: قالَ رسولُ للَّهِ ج: «لا صَلاةَ لمنْ لم یَقرَأ بِفاتحةِ الکتاب». متفق علیه. وفی روایةٍ لمسلمٍ: «لِمَنْ لم یَقرَأ بِأُمِّ القرآنِ فصاعِداً»([1]).
822- (1) عبادة بن صامت س گوید: پیامبر ج فرمود: کسی که سورهی فاتحه را (در نمازش) نخواند، نمازش قبول نیست.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
و در روایتی از مسلم آمده است: نماز کسی که سورهی فاتحه را همراه با مقداری دیگر از سورههای قرآن در آن نخواند، نماز نیست.
823 ـ (2) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ صَلّى صَلاةً لم یَقرَأ فیها بِأُمِّ القُرآنِ فَهِیَ خِداجٌ ـ ثلاثاً ـ غیرُ تمامٍ». فقیلَ لأبی هریرةَ: إنَّا نَکُونُ وراءَ الإمامِ. قال: إقرَأ بها فی نفسکَ؛ فإنی سمعتُ رسولَ اللَّهِ ج یقول: «قالَ اللَّهُ تعالى: قَسَّمتُ الصَّلاةَ بینی وبینَ عَبدی نِصفَینِ، ولِعَبدی ما سَأَلَ. فإذا قالَ العبدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢﴾؛ قال اللَّهُ: حمَِدَنی عبْدی. وإذا قال: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣﴾ قال الله تعالى: أثْنى عَلَیَّ عبدی، وإذا قال: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤﴾، قال: مجَّدَنی عبْدی. وإذا قال: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥﴾. قال: هذا بینی وبینَ عبْدی، ولِعَبْدی ما سَألَ. فإذا قال: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ٧﴾. قال: هذا لِعَبدی ولِعبْدی ما سأل». رواه مسلم([2]).
823- (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نماز کسی که سورهی فاتحه را در آن نخواند، ناقص است، ناقص است، ناقص است و کامل نیست.
به ابوهریره س گفتند: گاهی اوقات پشت سر امام هستیم، پس آیا در آنجا نیز بخوانیم؟
ابوهریره س گفت: آن را آهسته بخوان، زیرا من از رسولخدا ج شنیدم که میفرمود: خداوندﻷ در حدیث قدسی میفرماید: «نماز را میان خود و بندهام به دو نیم تقسیم نمودهام و بندهام آنچه را که از من خواهد به او میدهم. وقتی که بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢﴾ خداوند متعال میفرماید: بندهی من، مرا ستایش و تحمید کرد، و هرگاه بگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣﴾ خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ثنا گفت، وآنگاه که بنده میگوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤﴾ خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا تعظیم و تمجید کرد، وآنگاه که بنده میگوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥﴾ خداوند متعال میفرماید: این میان من و بندهام میباشد و بندهام آنچه را که از من بخواهد به او میدهم.
و وقتی که بنده میگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ٧﴾، خداوند متعال میفرماید: این از آنِ بندهام میباشد وآنچه را که از من بخواهد، بدو میدهم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: براساس روایات واحادیثی که پیرامون «قرائت پشت سر امام» به ما رسیده است، امام شافعی بر این باوراست که برای نمازگزار، چه با جماعت نماز میخواند و چه تنها، امام است، یا مقتدی، نماز سرّی (ظهر و عصر) باشد یا جهری (صبح، مغرب وعشاء) در هر حال، خواندن سورهی فاتحه ضروری و الزامی است و در هر رکعت از نماز بر منفرد و امام و مأموم فاتحه خواندن فرض است.
امام مالک بر این اعتقاد است که قرائت امام در نمازهای جهری (صبح، مغرب و عشاء) برای مقتدی کفایت میکند، لذا مقتدی نباید در نماز جهری، سورهی فاتحه را بخواند، بلکه باید به حالت خاموشی قرائت امام را گوش کند، و اگر مقتدی سورهی فاتحه را بخواند، این عملش مکروه میباشد، و در نمازهای سرّی (ظهر و عصر) خواندن سورهی فاتحه برای مقتدی مستحب است، فرض یا واجب نیست. امام احمد بر آن است که خواندن سورهی فاتحه در نمازهای جهری برای مقتدی مکروه و در نمازهای سرّی مستحب است و در نمازهای جهری، در صورتی برای مقتدی خواندن فاتحه مستحب است که قرائت امام را به نحوی از انحاء نشنود.
و امام ابوحنیفه معتقد است که قرائت امام چه در نمازهای سرّی و چه نمازهای جهری، برای مقتدی کفایت میکند، از اینرو برای مقتدی جایز نیست که پشت سر امام (چه در نمازهای سرّی و چه جهری) سورهی فاتحه را قرائت کند.
به هر حال، علماء و صاحبنظران فقهی، مجتهدان و طلایهداران عرصهی علم و دانش و پیشقراولان و پیشگامان پیشتاز عرصهی اخلاص و عمل، براساس روایات و اخبار رسیده بدانها و برمبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحص تعالیم و آموزههای قرآن و سنّت و طرز عمل پیامبر ج و صحابه ش، با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، هر کدام قولی را انتخاب و اختیار نمودهاند. و خداوند نیز از آنها به خاطر این تلاش وکوشش بیوقفه و شایسته، راضی باد.
824 ـ (3) وعن أنسٍ: أنَّ النبیَّ ج وأبا بکر وعمرَ، بما، کانوا یَفتَتِحُونَ الصَّلاةَ بِـ { الحمدُ لِلَّهِ ربِّ العالمینَ }. رواه مسلم([3]).
824- (3) انس س گوید: پیامبر ج و ابوبکر و عمرـ ب ـ، نماز را با «الحمد لله رب العلمین» آغاز میکردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: مراد از این حدیث، این است که پیامبر ج و ابوبکر و عمرـ ب ـ «بسم الله الرحمن الرحیم» را آهسته میخواندند، چنانچه در روایت احمد، نسائی و ابنخزیمه به این مطلب اشاره رفته است، آنجا که میفرماید: «لا یجهرون ببسم الله الرحمن الرحیم» آنان بسم الله را با آواز بلند نمیخواندند.
و در روایتی دیگر از ابنخزیمه آمده است: «کانوا یسرّون» آنان «بسم الله الرحمن الرحیم» را آهسته میخواندند. و به این ترتیب میان روایاتی که در آنها نفی خواندن «بسم الله» و یا «اثبات خواندن آن» است، جمع میشود.
825 ـ (4) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «إذا أَمَّنَ الإمامُ فأَمِّنوا، فإنَّه مَن وافقَ تأمِینُه تأمِینَ الملائِکة؛ غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ مِنْ ذنبِه». متفق علیه. وفی روایةٍ، قال: «إذا قالَ الإمام: { غیرِ المغضوبِ علیهِمْ ولا الضَّالینَ } فقولوا: آمینَ، فإنَّه مَنْ وافقَ قولُه قولَ الملائکةِ؛ غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ منْ ذنبِه». هذا لفظُ البخاریّ، ولمسلمٍ نحوهُ. وفی أخرى للبخاریِّ، قال: «إذا أمَّنَ القارىءُ فَأَمِّنُوا، فإنَّ الملائکَةُ تُؤَمِّنُ، فمنْ وافَقَ تأمِینُه تأمینَ الملائکةِ؛ غُفِرَ له ما تقدَّمَ منْ ذنبِه»([4]).
825- (4) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: وقتی امام «آمین» گفت، شما هم آمین بگویید، چون کسی که آمین گفتنش همزمان با آمین گفتن فرشتگان باشد، گناهان (صغیرهی) پیشینش، بخشوده میشود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
و در روایتی دیگر آمده است: «هرگاه امام در نماز جماعت گفت: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾ شما هم بگویید: «آمین». زیرا کسی که همزمان با فرشتگان آن را بگوید، گناهان صغیرهی گذشتهاش بخشوده میشوند».
[این لفظ بخاری است و مسلم نیز همانند آن را روایت کرده است].
و در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «وقتی قاری (در نماز جماعت، پس از خواندن سورهی فاتحه) آمین بگوید، شما هم آمین بگویید، چرا که فرشتگان هم آمین میگویند. پس چون کسی که آمین گفتنش همزمان با آمین گفتن فرشتگان باشد، گناهان (صغیرهی) گذشتهاش بخشوده میشود».
شرح: «آمین»: لفظی است که پس از دعا و خواندن سورهی فاتحه گفته میشود و از آن «اللهم استجب» [بارخدایا! بپذیر]، اراده میشود.
البته «آمین» به مَد و تخفیف به معنای «اللهم إستجب» است. و«آمین» به مد و تشدید، به معنای «قاصدین» است. مانند: «آمّین البیت الحرام» علامه واحدی میفرماید: «آمین» بعد از فاتحه چنانکه بسیاری از عوام میگویند و با مد و تشدید تلفظ میکنند، به این معنا است:
«ما قصدکنندگان درگاهت هستیم، دعای ما را بپذیر.»
826 ـ (5) وعن أبی موسى الأشعریِّ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «إذا صَلَّیتُم فأقِیمُوا صُفُوفَکم، ثمَّ لَیَؤُمَّکُم أحدُکم، فإذا کبَّرَ فکبِّروا، وإذا قال: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾ فقولوا: آمینَ؛ یُجِبْکُم اللَّهُ. فإذا کبَّرَ ورکعَ، فکبِّروا وارْکعوا، فإنَّ الإمامَ یَرکَعُ قبلَکم، ویرفعُ قبلکم»، فقال رسولُ الله ج: «فتلکَ بتلک». قال: «وإذا قال: یَسمَعَ اللَّهُ لمنْ حمِدَه، فقولوا: اللَّهُمَّ ربَّنا لکَ الحمدُ، یَسمَعُ اللَّهُ لکم». رواه مسلم([5]).
826- (5) ابوموسی اشعری س گوید: چون خواستید نماز جماعت بخوانید، پس صفهای خودتان را در نماز راست و هماهنگ و یکنواخت و درست کنید، آنگاه بزرگترین شما (از لحاظ علم و قرائت)، امامت شما را به عهده بگیرد.
(و امام برای این است که به او اقتدا شود) پس هرگاه تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید، و زمانی که ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾ را گفت، شما هم «آمین» بگویید، چرا که خداوند ﻷ دعای شما را قبول میکند.
هرگاه تکبیر گفت و به رکوع رفت، با او تکبیر بگویید و به رکوع بروید، زیرا امام پیش از شما به رکوع میرود و قبل از شما از رکوع بلند میشود. از اینرو پیامبر ج فرمود: پس آن لحظه که امام در رفتن به رکوع از شما پیشی گرفت، در مقابل آن لحظهای که وی زودتر از شما سرش را از رکوع بلند میکند (یعنی تقدیم امام در رفتن به رکوع، با دیر بلندشدن شما از رکوع جبران میشود، پس هر دوی شما در اندازهی رکوع با هم برابر و یکسان هستید).
پیامبر ج در ادامه فرمود: و هرگاه که «سمع الله لمن حمده» را گفت، شما هم بگویید: «اللهم ربّنا لک الحمد» چرا که خداوند ستایش ستایندهی شما را اجابت میفرماید و میپذیرد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«سمع الله لمن حمده»: خداوند ستایش ستایندهی خود را اجابت فرمود و پذیرفت.
827 ـ (6) وفی روایةٍ له عن أبی هریرةَ، وقتَادةَ: «وإذا قرأ فَأنصِتُوا»([6]).
827- (6) و در روایتی دیگر، مسلم از ابوهریره و قتاده ـ ب ـ نقل میکند که گفتند: «هرگاه امام، قرائت خواند، شما (گوش فرا دهید و) خاموش باشید).»
828 ـ (7) وعن أبی قتَادةَ، قال: کانَ النبیُّ ج یقرأُ فی الظهرِ فی الأُولَیینِ بِأُمِّ الکتابِ وسورتَین، وفی الرَّکعتَینِ الأُخرَیینِ بِأُمِّ الکتابِ، ویُسْمِعُنا الآیة أحیاناً، ویُطَوِّلُ فی الرکعةِ الأولى ما لا یُطیلُ فی الرکعةِ الثانیةِ، وهکذا فی العصرِ، وهکذا فی الصُّبح. متفق علیه([7]).
828- (7) ابی قتاده س گوید: پیامبر ج در دو رکعت اول نماز ظهر، فاتحه و دو سورهی دیگر از سورههای قرآن را (در هر رکعت یک سوره) میخواند، و در دو رکعت آخر نماز، فقط سورهی فاتحه را میخواند، و گاهی اوقات آیات را به نحوی بلند میخواند که ما آن را میشنیدیم. و به قرائت در رکعت اول، طول میداد و در رکعت دوم، قرائت سوره را کوتاهتر میکرد، و نماز عصر را نیز بسان نماز ظهر میخواند (یعنی فاتحه و دو سوره را قرائت میکرد و رکعت اول نماز را طولانی و رکعت دوم را کوتاهتر میخواند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
829 ـ (8) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: کُنَّا نَحزِرُ قِیامَ رسولِ الله ج فی الظهرِ والعصرِ، فَحَزَرنا قیامَه فی الرَّکعتَینِ الأولیَینِ من الظهرِ قدْرَ قراءَةِ: { آلم تنزیلُ } السجدة ـ وفی روایة ـ: فی کُلِّ رَکعَةٍ قدْر ثلاثینَ آیةً، وحزَرْنا قِیامَه فی الأُخرَیَینِ قدْرَ النِّصْفِ منْ ذلکَ، وحزرْنا فی الرکعتَینِ الأولیَینِ منَ العصر على قدْر قیامِه فی الأُخرَیَینِ من الظهرِ، وفی الأخریَینِ من العصر على النِّصفِ منْ ذلکَ. رواه مسلم([8]).
829- (8) ابوسعید خدری س گوید: ما (صحابه ش)، قیام رسولخدا ج را در نماز ظهر و عصر تخمین میزدیم و اندازه میگرفتیم به طوری که ایشان در رکعت اول نماز ظهر، به اندازهی سورهی «الم، تنزیل سجده» قرائت میکرد. ـ و در روایتی دیگر آمده است: در هر رکعت از دو رکعت نماز ظهر، به قدر 30 (سی) آیه میخواند ـ و قیام ایشان را در دو رکعت آخر نماز ظهر اندازه میگرفتیم و تخمینمان بر این شد که دو رکعت آخر نماز ظهر بقدر نصف دو رکعت اول آن بود (یعنی بقدر پانزده آیه).
و قیام پیامبر ج را در دو رکعت اول نماز عصر تخمین میزدیم بطوریکه ایشان در این دو رکعت به اندازهی دو رکعت آخر نماز ظهر (یعنی در هر رکعتی پانزده آیه) قرائت میکرد، و در دو رکعت آخر نماز عصر، بقدر نصف دو رکعت اول (یعنی هفت تا هشت آیه) قرائت مینمود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از این حدیث و احادیث دیگر فهمیده میشود که غالباً روش و معمول پیامبر ج این بود که قرائت نماز صبح را طولانی میکرد و مفصلتر میخواند، نماز ظهر را نیز مقداری طولانی مینمود، و نماز عصر را مختصر و سبک میخواند و در مغرب و عشاء سورههای نسبتاً کوتاه و مختصر و گاهی نیز سورههای طویل و بلند میخواند، ولی احیاناً بنا به مصلحتهایی(بخاطر بیماری بیماران، ضعف ناتوانان و ضعیفان، زنان باردار، پیران، و زنان بچهدار) بر خلاف این نیز عمل میکرد.
چننانچه پیامبر ج هرگاه در جمع صحابه و سابقین اولین ش، قرار میگرفت، نمازها را غالباً طولانی مینمود و هرگاه بر تعداد نمازگزاران افزوده میشد و امکان آن وجود داشت که از میان آنها برخی بیمار، ضعیف، ناتوان، درمانده، سالخورده، بچهدار، باشند، نماز را سبک ومختصر میگذارد تا موجبات زحمت، مشقت، سختی و عسر و حرج آنها را فراهم نسازد. و اگر این امکان وجود نداشت و بیمی از بیماری بیماران، و ناتوانی درماندگان و سالخوردگان نبود، نماز را اندکی طولانی میکرد.
و آن حضرت ج پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط را سرلوحهی کار خود قرار میداد و هموا ره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح میداد، و مبنای کار خویش را بر آسانگیری و سهولت و رفع عسر و حرج از بندگان قرار داده بود و در حد توان نسبت به مردم، خصوصاً بیماران، درماندگان، سالخوردگان، آسانگیر بود و به خاطر تشویق وترغیب عامهی مردم نسبت به دین و ثابت قدم واستوارماندن آنان در مسیر اجرای اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، احکام و دستورات اسلامی، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه مینمود و از تیسیر و تخفیف بیشتر از تشدید و سختگیری بهره میگرفت، حتی در نمازها.
830 ـ (9) وعن جابرِ بنِ سَمُرةَ، قال: کان النبیُّ ج یقرأُ فی الظهر بِـ { واللَّیلِ إذا یغشى }، ـ وفی روایة ـ: بِـ { سبِّحِ اسمَ ربِّکَ الأعْلى }، وفی العصرِ نحوَ ذلک، وفی الصُّبحِ أطوَلَ منْ ذلک. رواه مسلم([9]).
830- (9) جابربن سمرة س گوید: پیامبر ج در نماز ظهر سورهی «والیل اذا یغشی» را ـ و در روایتی: سورهی «سبح اسم ربک اعلی» را ـ میخواند و در نماز عصر نیز نزدیک به همین دو سوره، سورههایی از قرآن را قرائت مینمود، و در نماز صبح، مقداری طولانیتر میکرد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
831 ـ (10) وعن جُبَیر بنِ مُطعِمٍ، قال: سمِعتُ رسولَ اللَّهِ یقرأ فی المغرِبِ بـ (الطُّورِ). متفق علیه([10]).
831- (10) جبیربن مطعم س گوید: شنیدم که پیامبر ج سورهی «طور» را در نماز مغرب میخواند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
832 ـ (11) وعن أمِّ الفضلِ بِنتِ الحارِث، قالت: سمعتُ رسولَ اللَّهِ یقرأ فی المغرِبِ بِـ {و المُرْسَلاتِ عُرْفاً }. متفقٌ علیه([11]).
832- (11) ام الفضل دختر حارث ـ ل ـ گوید: شنیدم که رسولخدا ج سورهی «والمرسلات عرفاً» را در نماز مغرب میخواند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از احادیثی دیگر مشخص میشود که روش پیامبر ج اغلب اینگونه بود که در نمازهای مغرب سورههای کوچک را میخواند. و در این احادیث که وارد شده پیامبر ج در نماز مغرب، سورههای طولانی نیز میخواند، همهی اینها وقایع اتفاقی هستند و بیانگر این هستند که برخی اوقات پیامبر ج اینکار را مینمود، ولی روش و شیوهی معمول و متداول ایشان، بیشتر در نماز مغرب، خواندن سورههای کوچک بود.
833 ـ (12) وعن جابرٍ، قال: کانَ معاذُ بنُ جبلٍ یُصلِّی مع النبیِّ، ثمَّ یأتی فَیَؤُمُّ قومَه، فَصَلَّى لیلةً مع النبیِّ العِشاءَ، ثمَّ أتى قومَه فَاَمَّهُم، فافتَتَحَ بسورةِ البقرةِ، فَانحَرَفَ رجلٌ فسلَّمَ، ثمَّ صلَّى وحدَه وانصرَفَ، فقالوا له: أنافَقْتَ یا فُلانُ؟ قال: لا واللَّهِ، ولَآتِیَنَّ رسول اللَّهِ فَلأُخبِرنَّه. فأتى رسولَ اللَّهِ، فقال: یا رسولَ اللَّهِ! إنَّا أصحابُ نَواضِحَ، نَعمَلُ بالنَّهار، وإنَّ مُعاذاً صلَّى معکَ العِشاءَ، ثمَّ أتى قومَه، فافتَتَحَ بسورةِ البقرةِ. فأقبلَ رسولُ الله ج على مُعاذٍ، فقال: «یا معاذُ! أفَتَّانٌ أنتَ؟ إقرَأ: { والشمسِ وضُحاها } { والضُّحى} { واللَّیلِ إذا یَغْشى } و{ سبِّحِ اسْمَ ربِّکَ الأعْلى }». متفق علیه([12]).
833- (13) جابر س گوید: معاذ بن جبل س با پیامبر ج نماز (عشاء) را میخواند، سپس به مسجد محله و قبیلهی خویش بر میگشت و امامت نماز را برای آنان به عهده میگرفت. شبی از شبها، او نماز عشاء را با پیامبر ج خواند، سپس به سوی قوم و مردم محلهاش برگشت و امامت نماز را برای آنان انجام داد و سورهی بقره را در نماز شروع کرد. مردی از جماعت نماز خارج شد و خودش تنها نماز را (به کوتاهی و اختصار) خواند و رفت. مردم بدو گفتند: مگر منافق شدهای (که اینگونه بسان منافقان به نماز جماعت اهمیت نمیدهی و راهی غیر از راه مسلمانان، اتخاذ کردهای)؟
گفت: به خدا سوگند! خیر، منافق نشدهام، خودم نزد پیامبر ج خواهم شتافت و او را از جریان باخبر خواهم ساخت. پیش پیامبر ج رفت وگفت: ای رسولخدا ج! شغل ما آبیاری مزارع بوسیلهی شتران است و با شتر، آب مزرعه و غیره میدهیم و جماعتی هستیم کارگر، که در تمام روز مشغول کار و کسب هستیم و با دست خود کار میکنیم، معاذ پس از این که نماز عشاء را با شما خوانده بود، سپس به سوی قوم و مردم محلهاش برگشت و امامت نماز برای آنان انجام داد و در نماز، سورهی بقره را شروع نمود (من چون از جمعیتی هستم کارگر و با دست خود کار میکنم و با شتر آب مزرعه و غیره میدهم، شب خسته و کوفته به نماز حاضر میشوم و توان و قدرت استماع سورهی بزرگی همچون بقره را در نماز ندارم، از اینرو از جماعت نماز خارج شدم وخودم تنها نماز کوتاهی را خواندم، از اینرو مردم گمان کردهاند که من منافقم!)
چون رسولخدا ج این را شنید، رو به معاذ س کرد و فرمود: ای معاذ! مگر تو مردم را در فتنه میافکنی وآنان را از دین بر میگردانی؟ سورهی «والشمس وضحاها» و «والضحی» و «واللیل اذا یغشی» و «سبح اسم ربک الاعلی» را در نماز بخوان.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث، دو مسئله میتوان استنباط کرد:
1- حضرت معاذ س نماز عشاء را دوبار میخواند، یک مرتبه در مسجد نبوی پشت سر پیامبر ج و مرتبهی دوم: در مسجد قوم و قبیلهی خویش.
امام شافعی معتقد است که حضرت معاذ س نمازی را که در مسجد نبوی پشت سر پیامبر ج میخواند نماز فرض، و نمازی را که در مسجد قبیله و قوم خود میخواند نماز نفل بود. از اینرو امام شافعی بر این باور است: کسی که نماز فرض را خوانده است، میتواند همان نماز را به نیت نفل به کسانی که آن نماز فرض را نخواندهاند، امامت دهد، یعنی اقتدای مفترض به نفلگذار جایز است.
ولی امام ابوحنیفه و امام مالک معتقدند که خواندن نماز فرض، پشت سر امامی که نماز نفل میخواند جایز نیست و آنها به حدیث حضرت عمر س استدلال میکنند که گفت:
«یک نماز در روز، دو بار خوانده نمیشود».
و نیز میگویند: که معاذ س به نیت نماز نفل برای بهرهمندی از شرکت در نماز جماعت پیامبر ج و استفادهکردن از برکات آن و به قصد آموختن از پیامبر ج، نماز را با ایشان میخواند و سپس به سوی قوم و مردم محلهاش بر میگشت و امامت نماز را برای آنان به نیت فرض انجام میداد.
2- ائمهی جمعه و جماعات باید رعایت حال بیماران، کارگران، ناتوانان، درماندگان و سالخوردگان را در نماز جماعت بکنند، و نباید نماز را آنقدر طولانی کنند که باعث مشقت و زحمت برای آنها شود.
امروز میبینیم که چگونه مادیات بر معنویات، خودمحوری بر دیگرمحوری و سودجویی بر اخلاق، چیره و غالب شده است، و چگونه وسوسههای گرایش به شر و موانع خیر، فراوان شدهاند؟ امروزه دینداری همچون نگهدارندهی اخگرآتش برافروخته بر کف دست است، آنجا که امواج و جریانات کفر از چهار طرف متوجهی انسان مؤمن میشوند و میخواهند که عقیده و فرهنگ را از ریشه قلع و قمع کنند و چنان ضربهای بر آن وارد سازند که توان برگشت را نداشته باشد، زندگانی شخص مسلمان در چنین جوامعی سخت پررنج و پیوسته در یک نبرد دایمی است.
از اینرو بر ائمهی مساجد لازم است که در حد توان نسبت به چنین کسانی آسانگیر باشند و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابتقدم و استوارماندن آنان در مسیر دین، نماز و روزه، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، و احکام و دستورات اسلامی، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه نمایند و همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانی را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و عسر و حرج ترجیح دهند.
وقتی که شیوههای آسانگیری در زمان پیامبر ج و صحابه ش اعمال و اجرا میشد، وضعیت عصر و زمان ما که مردم از دین روگردانند و نیاز مبرمی به سهولت وآسانگیری دارند، باید چگونه باشد؟
ما امروز از لحاظ ترویج و سهولت دینی و آسانگیری در مسائل، به مراتب از آنها نیازمندتریم البته این بدان معنا نیست که گردن نصوص شرعی را بشکنیم و با اکراه و تکلّف، مفاهیم واحکامی که امورات مردم را سهل وآسان نماید، از آن استخراج نمائیم، هرگز چنین نیست. زیرا منظور، آسانگیری وسهولتی است که با یک نصّ ثابت و محکم و یا با یک قاعدهی شرعی قطعی، در تعارض نباشد، بلکه باید آن آسانگیری در پرتو نصوص و قواعد شرعی و اهداف کلی اسلام قرار گیرد.
از اینرو چون مبنای شرع مقدس اسلام بر رفع عسر و حرج وسختگیری از بندگان است، پیامبر ج از کسانی که نماز را بر مردم طولانی میکردند، ایراد میگرفت. چنانکه به معاذ س ایراد گرفت و با عصبانیت فرمود:
«ای معاذ! مگر تو فتنهگری»؟
همچنین از «ابی بن کعب» س ایراد گرفت و چنان خشمگین شد که قبل از آن اینچنین خشمگین نشده بود و بدو فرمود:
«همانا برخی از شما باعث تنفر مردم میشوند، کسی که امام مردم شده باید نماز را سبک وکوتاه بخواند، زیرا پشت سرش پیرمرد و بیمار و ناتوان ایستادهاند، یا پشت سرش کسانی ایستادهاند که میخواهند به کارشان برسند».
پس درست نیست که یکی، مردم را پشت سرش نگه دارد وسورهی بقره را بخواند و در صورتی این درست است که تمام جماعت موافق باشند. پس در حالت عادی باید همگام با ضعفا وکارگران حرکت کرد و باید مراعات حال آنان را کرد.
834 ـ (13) وعن البَرَاءِ، قال: سمعتُ النبیَّ ج یقرأ فی العِشاءِ: { والتِّینِ والزَّیتونِ }، وما سمعتُ أحَداً أحسَنَ صَوْتاً منه. متفق علیه([13]).
834- (13) براء س گوید: شنیدم که پیامبر ج (در سفر) سورهی «والتین والزیتون» را در (یکی از دو رکعت) نماز عشاء میخواند و براستی آواز هیچ کس را خوشآوازتر و خوش الحانتر از وی نشنیده بودم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
835 ـ (14) وعن جابرِ بنِ سَمُرةَ، قال: کانَ النبیُّ ج یقرَأ فی الفجر بِـ { ق والقرآنِ المَجید } ونحوها، وکانت صلاتُه بَعدُ تَخفیفاً. رواه مسلم([14]).
835- (14) جابربن سمرة س گوید: پیامبر ج در نماز صبح سورهی «ق، والقرآن المجید» و همانند آن، سورههای دیگر از قرآن میخواند، و قرائت نمازهای بعد از صبحش (یعنی ظهر، عصر، مغرب و عشاء) سبک و مختصر بود (یعنی قرائت نمازهای ظهر، عصر، مغرب وعشاء که بعد از صبح قرار دارند نسبت به نماز صبح سبکتر و مختصرتر بود و پیامبر ج در آنها قرائت را مختصر و سبک میکرد).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
836 ـ (15) وعن عَمرِو بنِ حُرَیثٍ: أنَّه سَمعَ النبیَّ ج یقرَأُ فی الفَجر: {واللَّیلِ إذا عَسْعَسَ}. رواه مسلم([15]).
836- (15) از عمرو بن حریث س روایت است که وی شنید که پیامبر ج سورهی «واللیل اذا عسعس» را در نماز صبح میخواند.
[این حدیث را مسلم روایت کردهاست].
837 ـ (16) وعن عبدِ اللَّهِ بن السَّائبِ، قال: صلّى لنا رسولُ اللَّهِ الصُّبحَ بِمَکّةَ، فَاستَفتَحَ سورةَ (المؤْمِنینَ)، حتى جاءَ ذِکرُ موسى وهارونَ ـ أو ذِکرُ عیسى ـ أخَذَتِ النبیَّ ج سَعلةٌ فَرَکَعَ. رواه مسلم([16]).
837- (16) عبدالله بن سائب س گوید: پیامبر ج در مکهی مکرمه نماز صبح را به جماعت برای ما خواند و در آن سورهی «مؤمنون» را شروع نمود، و آنقدر به قرائت خویش ادامه داد تا به جایی رسید که در آن یاد موسی و هارون (آیه 45) یا ذکر عیسی (آیه 50) بود که ناگاه ایشان را سرفه گرفت و به رکوع رفت.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«سعلة»: سرفه.
838 ـ (17) وعن أبی هریرةَ، قال: کانَ النبیُّ ج یقرأُ فی الفجرِ یومَ الجُمعَةِ: بِـ { الم تنزیلُ) فی الرکعة الأولى، وفی الثانیة: {هَلْ أتى على الإنسانِ}. متفق علیه([17]).
838- (17) ابوهریره س گوید: پیامبر ج در نماز صبح روز جمعه، در رکعت نخست، سورهی «الم تنزیل» [سجده] و در رکعت دوم سورهی «هل اتی علی الانسان» [سورهی دهر] را میخواند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از این روایات مشخص میشود که قرائت پیامبر ج در نماز صبح، نسبت به سایر نمازها اعم از ظهر، عصر، مغرب و عشاء مقداری بیشتر و طولانیتر بود، ولی گاهی اوقات بخاطر عواملی خاص از قبیل: سفر و غیره در نماز صبح، سورههای کوچکی بسان: «قل یاایها الکافرون»، «قل هوالله احد»، «قل اعوذ برب الفلق» و «قل اعوذ برب الناس» نیز میخواند.
839 ـ (18) وعن عُبیدُ اللَّهِ بن أبی رافعٍ، قال: إستَخلَفَ مَروانُ أباهریرةَ على المدینةِ، وخَرَجَ إلى مکةَ، فَصَلَّى لنا أبوهریرةَ الجمعةَ، فقرأ سورةَ (الجُمعَةِ) فی السَّجدةِ الأولى، وفی الآخرةِ: { إذا جاءَکَ المنافِقونَ }، فقال: سمِعتُ رسولَ الله ج یقرأُ بهما یومَ الجمعَة. رواه مسلم([18]).
839- (18) عبیدالله بن ابیرافع س گوید: چون «مروان بن حکم» (حاکم مدینه) آهنگ مکهی مکرمه کرد، ابوهریره س را (در مدینهی منوره) جانشین خود کرد، وی نیز نماز جمعه را به جماعت برای ما خواند، پس در رکعت نخست آن سورهی «جمعه» و در رکعت دوم «سورهی منافقون» را خواند وگفت: شنیدم که پیامبر ج این دو سوره را در روز جمعه (در دو رکعت نماز جمعه) میخواند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«استخلف»: او را جانشین خود کرد.
840 ـ (19) وعن النُّعمانِ بن بشیرٍ، قال: کانَ رسولُ الله ج یقرأ فی العَیدَینِ، وفی الجُمعة: بِـ { سَبِّحِ اسمَ ربِّکَ الأعْلى } و{ هَلْ أتاکَ حَدیثُ الغاشِیَة }. قال: وإذا اجتَمَعَ العیدُ والجمعةُ فی یومٍ واحدٍ قَرَأَ بِهِما فی الصَّلاتَینِ. رواه مسلم([19]).
840- (19) نعمان بن بشیر س گوید: رسولخدا ج در نماز عید فطر و قربان و نماز جمعه، سورهی «سبح اسم ربک الاعلی» و سورهی «هل اتاک حدیث الغاشیه» را میخواند.
نعمان س گوید: و وقتی که عید و جمعه هردو در یک روز واقع میشد، پیامبر ج در هردو نماز، همین دو سوره را میخواند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
841 ـ (20) وعن عُبیدِالله: أنَّ عمرَ بنَ الخطابِ سألَ أبا واقِدٍ اللَّیثیَّ: ما کان یقرأُ به رسولُ الله ج فی الأضحى والفِطْرِ؟ فقال: کانَ یقرأ فیهِما: بِـ {ق والقرآن المجیدِ} و{ إقْتَربَتِ السَّاعةُ. رواه مسلم([20]).
841- (20) عبیدالله س گوید: عمربن خطاب س از ابو واقد لیسی س پرسید: پیامبر ج در نماز عید قربان و عید فطر، چه سورههایی از قرآن را میخواند؟ ابوواقد س در پاسخ گفت: پیامبر ج سورهی «ق والقرآن المجید» و سورهی «اقترب الساعة» را در هردو نماز میخواند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
842 ـ (21) وعن أبی هریرةَ، قال: إنَّ رسولَ اللَّهِ ج قرأ فی رَکعَتَیِّ الفجرِ: {قُلْ یا أیُّها الکافِرونَ} و{ قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ}. رواه مسلم([21]).
842- (21) ابوهریره س گوید: رسولخدا ج سورهی «قل یایها الکافرون» و سورهی «قل هوالله احد» را در هردو رکعت نماز (سنّت) صبح میخواند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
843 ـ (22) وعن ابنِ عبَّاسٍ، قال: کانَ رسولُ الله ج یقرأ فی رکعتی الفَجر: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا﴾، والتی فی (آل عمرانَ): ﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ کَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ﴾. رواه مسلم([22]).
843- (22) ابنعباس ـ ل ـ گوید: رسولخدا ج در دو رکعت (سنت) نماز صبح، آیات سورهی بقره ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦﴾ [البقرة: 136] وآیات سورهیآل عمران ﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ کَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِکَ بِهِۦ شَیۡٔٗا وَلَا یَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤﴾ [آل عمران: 64] را میخواند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: برخی از شارحان حدیث گفتهاند که مراد از دو حدیث بالا این است که پیامبر ج گاهی در دو رکعت نماز صبح، سورهی کافرون وسورهی اخلاص (یعنی سورههای مستقل) و گاهی فقط آیاتی چند از یک سوره را میخواند آنها بین «رکعتی الفجر» و «صلاة الفجر» که در روایات آمدهاند فرق قائل شدهاند و گفتهاند در هر روایتی که عبارت «رکعتی الفجر» باشد مراد از آن نماز سنت صبح است، و در هر روایتی که عبارت «صلاة الفجر» باشد منظور از آن نماز فرض صبح است و در این دو روایت عبارت «رکعتی الفجر» آمده است، پس مراد از آن نماز سنت صبح است نه نماز فرض صبح.
844 ـ (23) عن ابنِ عبَّاسٍ، قال: کانَ رسولُ الله ج یفتَتِحُ صلاتَه بِـ (بسمِ اللَّه الرحمنِ الرحیمِ). رواه الترمذیُّ، وقال: هذا حدیثٌ لیسَ اسنادُه بذاک([23]).
844- (23) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج نماز خویش را با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع میکرد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده وگفته است: سند این حدیث قوی نیست].
845 ـ (24) وعن وائلِ بن حُجْرٍ، قال: سمعتُ رسولَ الله ج قرأ: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾، فقال: آمینَ، مَدَّ بها صوتَه. رواه الترمذیُّ، وأبوداود، والدارمیّ، وابنُ ماجة([24]).
845- (24) وائل بن حجر س گوید: شنیدم که رسولخدا ج وقتی که ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾ را خواند با صدای بلند میگفت: آمین.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود، دارمی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: «آمین»: در میان علماء و صاحبنظران فقهی در بلندگفتن و یا آهستهخواندن «آمین»، اختلافنظر وجود دارد. امام شافعی بر آن است که اصل در «آمین»، بلندگفتن آن است و در زمان آن حضرت ج بیشتر بر همین روش عمل میشد از اینرو در نزد ایشان و عدهای دیگر از علماء، گفتن «آمین» با صدای بلند بهتر و افضل است و در عین حال این بزرگواران آهستهخواندن آن را نیز جایز میدانند.
و امام ابوحنیفه معتقد است که افضل و اولی، آهستهخواندن آمین است. و بلندخواندن آن نیز جایز است و استدلال امام ابوحنیفه، روایت ترمذی است که در آن آمده است:
«ان النبی ج قرأ ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾ فقال. امین وخفض بها صوتها».
و در مسنداحمد و مستدرک حاکم، مسند ابوداود طیالسی، مسند ابویعلی موصلی، معجم طبرانی، دارقطنی و غیره، با این الفاظ روایت شده است. «واخفی بها صوتها» به هر حال، اختلاف فقط در بیان افضلیت و اولی و عدم اولی است و هیچ یک از علماء و مجتهدین بزرگوار در جواز و عدم جواز بلندگفتن و یا آهستهخواندن «آمین» اختلافی با هم ندارند.
846 ـ (25) وعن أبی زُهیرٍ النُّمیریِّ، قال: خرجنا مع رسولِ الله ج ذاتَ یوم، فَأتَینا عَلى رَجُلٍ قد ألحَّ فی المسألة، فقال النَّبِیُّ «أوْجَبَ إنْ خَتَمَ». فقال رجلٌ من القوم: بِأیِّ شیءٍ یَختِمُ؟ قال: «بآمینَ». رواه أبوداود([25]).
846- (25) ابو زهیرالنمیری س گوید: روزی از روزها همراه با پیامبر ج بیرون رفتیم و به مردی رسیدیم که در دعا، بسیار الحاح و اصرار و پافشاری میکرد (و با تضرعی زائدالوصف و تواضعی وصفناپذیر، نیازش را از خدا میطلبید) پیامبر ج چون او را دید فرمود: اگر پایان دهد، دعایش حتماً اجابت میشود.! مردی از قوم گفت: ای رسولخدا ج! آن را با چه چیزی تمام کند؟ پیامبر ج فرمود: با «آمین». چرا که اگر دعایش را با آمین تمام کند، اجابت خواهد شد، چون «آمین»، همچون مهری است بر کاغذ که بر اعتبار و ارزش آن میافزاید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«ألَحَّ»: در درخواست ستیهید و پاپیچ شد یا پیوسته در طلب چیزی زاری و مبالغه و اصرار و پافشاری کرد.
847 ـ (26) وعن عائشةَ، لا، قالت: إنَّ رسول الله ج صَلّى المغرِب بِسورة (الأعراف) فَرَّقها فی رکعتین. رواه النسائی([26]).
847- (26) عایشه ـ ل ـ گوید: رسولخدا ج سورهی اعراف را در دو رکعت نماز مغرب میخواند (یعنی سورهی اعراف را در دو رکعت نماز مغرب تقسیم میکرد و میخواند).
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
شرح: نکتهای که در این حدیث قابل تذکر است، این است که روش و منش معمول و متداول پیامبر ج در نماز مغرب، اغلب اینگونه بود که ایشان در نماز مغرب بخاطر وقت کم و اندکش، سورههای کوچک و مختصر میخواند ولی گاهی اوقات اتفاق میافتاد که بر خلاف این (آن هم بنا به مصلحتی) در نماز مغرب سورههایی بزرگ همچون سورهی «اعراف» یا دیگر سورههایی از «طوال» را میخواند ولی در اغلب اوقات در نماز مغرب، سورههای کوچکی قرائت میکرد. البته نباید فراموش کرد که قرائت پیامبر ج بر حسب حالات، اوقات و مشاغل و نیازمندیهای مردم فرق میکرد، علاوه از آن، نمازی را که پیامبر ج طول میداد کسی از آن خسته نمیشد، چرا که نماز بیشتر پیشنمازان و امامان جماعت، نظر به خوشآوازی، خوشالحانی، حضور قلب و اخلاص و صداقت با همدیگر فرق فراوان دارند. چه بسا ممکن است که مقتدیها پشت سر امامی پس از یک ساعت هم احساس خستگی نکنند و پشت سر امامی دیگر به سبب عدم اخلاص و عدم حضور قلب و نداشتن صدای خوش، تجویدی زیبا و ترتیلی شیوا و قرائتی دلنشین و جذاب، پس از چند آیه خواندن هم به ستوه آیند.
و به راستی که پیامبر ج خوشآوازترین و خوش الحانترین مردمان بود و از زمرهی طلایهداران عرصهی اخلاص و عمل و حضور قلب و از پیشقراولان عرصهی صداقت و دیانت و از پیشگامان پیشتاز عرصهی اعتقاد و عمل بود.
848 ـ (27) وعن عقبة بن عامر، قال: کنت أقودُ لِرسول الله ج ناقته فی السفر، فقال لی: «یا عقبة! أَلا أُعُلِّمُکَ خَیر سورتین قَرِئَتا؟» فعلّمنی {قل أعوذ برب الفلق} و{قل أعوذ برب الناس}، قال: فلم یرنی سُرِرتُ بهما جدّاً، فَلَمَّا نزل لِصَلاةِ الصُّبحِ صلى بهِما صلاةَ الصُّبحِ لِلناس. فلما فرغ، إلتفت إلیَّ، فقال: «یا عقبة! کیف رَأَیتَ؟». رواه أحمد، وأبو داود، والنسائی([27]).
848- (27) عقبة بن عامر س گوید: در سفری، مهارکنندهی شتر پیامبر ج بودم که افسار ستور را گرفته و آنرا به دنبال خود میکشیدم. پیامبر ج به من فرمود: عقبة! آیا میخواهی دو تا از بهترین سورههای قرآن را به تو بیاموزم؟ سپس به من سورهی «قل اعوذ برب الفلق» و سورهی «قل اعوذ برب الناس» را تعلیم داد.
عقبه س گوید: پیامبر ج احساس کرد که من از تعلیم این دو سوره بسیار مسرور و خوشحال نشدهام (و مرا به تعلیم این دو سوره، خیلی خوشحال ندید، چون من ندیده بودم که پیامبر ج این دو سوره را در نماز بخواند) از اینرو چون برای خواندن نماز صبح فرود آمد، همین دو سوره را در نماز صبح با جماعت برای مردم خواند. چون نمازش را گزارد متوجه من شد و فرمود: عقبه! (فضیلت و برتری این دو سوره را) چگونه دیدی؟ (و همین که من در نماز صبح به عوض سورههای بزرگ،این دو سورهی کوچک، اما پرمحتوا و جامع را خواندم، خود بیانگر عظمت و بزرگی و شأن و جایگاه والای آنهاست).
[این حدیث را احمد، ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
849 ـ (28) وعن جابر بن سمُرة، قال: کان النبی ج یَقرَأُ فی صلاة المغرب لیلة الجمعة: {قل یا أیها الکافرون} و{قل هو الله أحد}. رواه فی «شرح السنة»([28]).
849- (28) جابربن سمرة س گوید: پیامبر ج در نماز مغربِ شب جمعه، سورهی «قل یایها الکافرون» و سورهی «قل هوالله احد» را میخواند.
[این حدیث را بغوی در «شرح السنة» روایت کرده است].
850 ـ (29) ورواه ابن ماجة عن ابن عمر إلا أنَّه لم یذکر «لیلة الجمعة»([29]).
850- (29) و همین حدیث را ابنماجه از ابن عمر ـ ب ـ بدون ذکر عبارت «لیلة الجمعة» روایت کرده است.
شرح: «صلوة المغرب»: یا مراد دو رکعت سنت نماز مغرب است [چنانچه در حدیث بعدی بدان اشاره خواهد شد]. و یا منظور دو رکعت فرض نماز مغرب است که پیامبر ج در یکی از آنها، سورهی کافرون و در دیگری، سورهی اخلاص را قرائت میکرد.
851 ـ (30) وعن عبد الله بن مسعود، قال: ما أُحصِی ما سمعتُ رسول الله ج یَقرَأُ فی الرَّکعتین بعد المغرب، وفی الرکعتین قبل صلاة الفجر: بِـ {قل یا أیها الکافرون} و{قل هوالله أحدٌ}. رواه الترمذی([30]).
851- (30) عبدالله بن مسعود س گوید: آنقدر بسیار شنیدهام که پیامبر ج سورهی «قل یا ایها الکافرون» و سورهی «قل هوالله احد» را در دو رکعت (سنت) بعد از نماز مغرب و دو رکعت (سنت) قبل از نماز صبح میخواند که نمیتوانم آن را بشمارم و از شمارش بیرون است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
852 ـ (31) ورواه ابن ماجة عن أبی هریرة إلاَّ أنَّه لم یَذکُر: «بعد المغرب»([31]).
852- (31) و همین حدیث را ابنماجه از ابوهریره س بدون ذکر عبارت «بعد المغرب» روایت نموده است.
853 ـ (32) وعن سُلیمانَ بن یسارٍ، عنْ أبی هریرةَ، قال: ما صَلَّیتُ وراءَ أحدٍ أشبَهَ صَلاةً بِرسولِ الله ج مِنْ فلان. قال سُلیمانُ: صَلَّیتُ خَلفَه فکانَ یُطِیلُ الرَّکعتَینِ الأُولیَینِ من الظُّهْرِ، ویُخَفِّفُ الأُخرَیَینِ، ویُخَفِّفُ العصرَ، ویقرأ فی المغرب بقصارِ المُفَصَّلِ، ویقرأ فی العِشاءِ بِوَسَطِ المفصَّلِ، ویقرأ فی الصُّبحِ بِطِوالِ المفصَّلِ. رواه النَّسائیُّ، وروى ابنُ ماجة إلی: ویخففُ العصرَ([32]).
853- (32) سلیمان بن یسار از ابوهریره س روایت میکند که (وی دربارهی یکی از امامان جماعت دوران خویش) فرمود: نماز پشت سر کسی نخواندم که نمازش بیشتر از نماز فلان امام به نماز رسولخدا ج شباهت داشته باشد (یعنی نماز او با نماز پیامبر ج بسیار مشابه بود).
سلیمان گوید: پشت سر آن امام من نیز نماز خواندم (و روش و طریقهاش را در قرائت اینگونه یافتم که) قرائت دو رکعت نخست ظهر را طولانی میکرد و دو رکعت آخر آن را مختصر و سبک میخواند. و نماز عصر را طول نمیداد و سبک میخواند و در نماز مغرب «قصار مفصل» و در نماز عشاء «اوساط مفصل» و در نماز صبح «طوال مفصل» را میخواند.
[این حدیث را نسائی روایت کرده است و ابنماجه نیز آن را تا عبارت «ویخفف العصر» روایت نموده است].
شرح: «مفصل»:به سورههای آخرین منزل قرآن «مفصل» میگویند، و مراد از آن از سورهی «حجرات» تا آخر قرآن است. و «مفصل» نیز به سه بخش تقسم میشود:
1- «طوال مفصل» از سورهی «حجرات» تا سورهی«بروج». در نماز صبح و ظهر قرائت از طوال مفصل سنت است البته با این فرق که در نماز صبح طولانیتر از نماز ظهر باشد.
2- «اوساط مفصل» از سورهی «بروج» تا سورهِی«بینه». در نماز عصر و عشاء قرائت از «اوساط مفصل» سنت است.
3- «قصار مفصل» از سورهی«لم یکن الذین» [بینه] تا سورهی «قل اعوذ برب الناس». در نماز مغرب قرائت از «قصار مفصل» سنت است.
به هر حال باید دانست که قرائت پیامبر ج به حسب حالات، اوقات، مشاغل و نیازمندیهای مردم در نمازهای صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء فرق میکرد و نظر فقهاء در تقسیم مفصل به طوال و اوساط و قصار، نظر به اکثر اوقات بوده است.
854 ـ (33) وعن عُبادةَ بنِ الصَّامتِ، قال: کُنَّا خلفَ النبیِّ ج فی صلاةِ الفجرِ، فَقَرَأَ، فَثَقُلَتْ علیه القراءَة. فَلَمَّا فرغَ. قال: «لَعَلَّکُم تَقرَؤُونَ خَلفَ إمامِکم؟» قُلنا: نعمْ، یا رسولَ الله! قال: «لا تَفعَلوا إلاَّ بفاتحةِ الکتابِ؛ فَإنَّه لا صَلاةَ لمنْ لم یَقرأْ بها». رواه أبوداود، والترمذیُّ. ولِلنسائیِّ معناهُ. وفی روایةٍ لأبی داود، قال: «وأنا أقُولُ: ما لی یُنازِعُنی القرآنُ؟ فلا تقرَؤوا بِشَیءٍ منَ القرآنِ إذا جَهَرْتُ إلاَّ بِأُمِّ القرآن»([33]).
854- (33) عبادة بن صامت س گوید: ما (صحابه ش) پشت سر پیامبر ج و به امامت ایشان نماز صبح را میخواندیم. آن حضرت ج شروع به قرائت کرد ولی پس از لحظهای قرائت بر ایشان دشوار و سنگین و مشتبه شد، از اینرو چون از نماز فارغ شد، فرمود: شما پشت سر امامتان قرائت میخوانید؟ گفتند: آری، ای رسولخدا ج!. پیامبر ج فرمود: پشت سر امامتان، جز سورهی فاتحه، چیزی را نخوانید، زیرا نماز کسی که سورهی فاتحه را در آن نخواند نماز نیست.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند.و نسائی نیز به معنای آن روایت نموده است].
و در روایتی از ابوداود آمده است: پیامبر ج فرمود: من با خود میگفتم: چرا قرآن با من منازعه دارد؟ (و قرائتش بر من سنگین و دشوار است. پس دانستم که شما پشت سر من قرائت میخوانید). پس وقتی که من به آواز بلند قرائت میخوانم شما هیچ نخوانید مگر سورهی فاتحه را.
855 ـ (34) وعن أبی هریرةَ، أنَّ رسولَ اللَّهِ ج إنصرَفَ منْ صلاةٍ جَهَرَ فیها بِالقِراءَةِ، فقال: «هلْ قرأَ معی أحدٌ منکم آنفاً؟» فقال رجلٌ: نعمْ، یا رسولَ اللَّهِ! قال: «إنِّی أقولُ: ما لی أُنازَعَ القرآن؟!» قال: فَانتَهَى النّاسُ عَنِ القراءَةِ معَ رسولِ اللَّهِ فیما جهَرَ فیه بِالقراءَةِ منَ الصَّلَواتِ حینَ سمِعُوا ذلکَ مِن رسولِ اللَّهِ. رواه أحمد، ومالک، وأبو داود، والترمذیُّ، والنسائی. وروى ابنُ ماجة نحوَه([34]).
855- (34) ابوهریره س گوید: پیامبر ج از یکی از نمازهای جهری که در آن قرائت را با آواز بلند خوانده بود فارغ شد و پس از آن فرمود: آیا هم اینک یکی از شما با من قرائت خوانده است؟ مردی گفت: آری، ای رسولخدا ج! من خواندهام.
پیامبر(ص) فرمود: بیگمان من با خود میگفتم: چرا قرآن با من منازعه دارد؟ (و قرائتش بر من سنگین و دشوار است. پس دانستم که تو پشت سر من قرائت میخوانی) پس چون این سخن را مردم شنیدند، از خواندن قرائت همراه با رسولخدا ج در نمازهای جهری (مثل دو رکعت صبح، و دو رکعت اول مغرب و عشاء و دو رکعت نماز جمعه) باز آمدند.
[این حدیث را احمد، مالک، ابوداود، ترمذی و نسائی روایت کردهاند. و ابنماجه نیز همانند آن را روایت کرده است].
856 ـ (35) وعن ابنِ عمرَ، والبَیاضیِّ، قالا: قالَ رسولُ اللَّهِ: «إنَّ المُصَلّی یُناجی رَبَّه؛ فَلیَنظُرْ ما یُناجِیه به، ولا یَجْهَرْ بعضُکُم على بعضٍ بالقرآنِ». رواه أحمد([35]).
856- (35) «ابن عمر» و «بیاضی» (عبدالله بن غنام) ش گویند: پیامبر ج فرمود: بیگمان نمازگزار با پروردگارش راز و نیاز میکند، پس باید بیاندیشد در آن چیزی که بدان با پرودگارش راز و نیاز مینماید (یعنی باید با تفکر و اندیشه و حضور قلب و فکر، و خشوع و خضوع قلبی و روحانی و جسمی و فکری، به خواندن قرائت و گفتن اذکار در نماز بپردازد و اینگونه صداقت و اخلاص و اعتقاد و عملش را در راز و نیاز به پروردگار نشان دهد). و نباید برخی از شما بر برخی دیگر آوازش را به خواندن قرآن (چه در نماز و چه در غیر نماز) بلند کند (و موجباب ایذاء و تشویش فکری برخی را فراهم آورد).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
857 ـ (36) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إنما جُعِلَ الإمامُ لِیُؤْتَمَّ به، فإذا کَبَّرَ فَکَبِّرُوا، وإذا قرأ فَاَنصِتُوا». رواه أبو داود، والنسائیُّ، وابنُ ماجة([36]).
857- (36) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: بیگمان امام و پیشنماز برای این است تا از وی پیروی شود، پس هرگاه امام تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید و وقتی که قرائت خواند، شما (گوش فرا دهید و) خاموش باشید.
[این حدیث را ابوداود، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: چنانچه قبلاً نیز گفتیم، علماء و صاحبنظران فقهی، طلایهداران عرصهی روایت و درایت، علم و دانش، اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، و مجتهدان غیور و فقهای مجاهد، با تلاش فراوان وتفقّه بسیار در دین، احکام شریعت را از سرچشمهی پاک نبوی استخراج و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفت تمدن، به جامعه بشری و انسانی و اسلامی عرضه نمودند و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان بر پا است در هر دیاری که ثقافتی پای گیرد، از دوحهی آن درخت پربار شریعت پیوند خورده و از سرچشمهی فیاض آن سیراب گشته است.
در باب قرائت پشت سر امام نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات واخبار رسیده بدانها، و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث، و تحقیق و تفحص تعالیم وآموزههای الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه ش آن هم با صداقت واخلاص واعتقاد و عمل، قولی را انتخاب واختیار نمودهاند.
و در گنجینهی مسائل و احکام فقهی و امور عبادات، مواردی اندک و بلکه نادر به چشم میخورد که نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه باشد، بلکه بیشتر اختلافات بر سر افضلیت و اولی و عدم اولی است.
و از جمله مواردی که اندک و بلکه نادر میباشند و در نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه میباشد، خواندن سورهی فاتحه پشت سر امام است که از نظر امام شافعی در تمام نمازهای سری و جهری، خواندن آن برای مقتدیها واجب است، ولی پیروان امام ابوحنیفه، چنین میپندارند که خواندن فاتحه برای مقتدیها در نماز جماعت مکروه است و این دو قول مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند.
و در میان این دونظریه، یک نظریهی میانی وجود دارد وآن اینکه خواندن فاتحه در نماز سرّی برای مأموم و مقتدی که آن را نمیشنود شرعی است ولی در نماز جهری که مأموم، فاتحهی امام را میشنود، سکوت لازم است.
به هر حال،اختلاف ائمهی مذاهب به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ میشوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر میگیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف میباشد.
گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژهی «قُرء» در ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ﴾ [البقرة: 228]. وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.
یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را میپذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمیدهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکردهاند.
یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.
یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم میدارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود میشمارند و بعضی با شرایطی آن را میپذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امتهای قبل از اسلام را میپذیرند و بدان اعتبار مینمایند و بعضی بدان اعتبار نمیدهند بعضی قول صحابه ش را به عنوان یکی از ادله میدانند و بدان استدلال میکنند و بعضی آن را به عنوان ادلهی شرعی نمیپذیرند و بدان اجتجاج نمیکنند.
بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادلهی شریعت میپذیرند و بعضی آن را نمیپذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئلهای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت میکند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی میدهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغهی امر یا نهی باشد میتوان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغهی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟
گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر اینها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است میباشد.
و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر میگردد که یکی راوی خاصی را مؤثق میشمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی میکند.
بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همهی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:
«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسولخدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شدهاند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشتهاند، اگر همهی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».
آری! آنان اینگونه به اختلاف میان ائمه مینگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچگونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در اینگونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعتبخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.
پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعهای برگرفتهاند.
858 ـ (37) وعن عبدِ الله بن أبی أوْفى، قال: جاءَ رجلٌ إلى النبیِّ ج، فقال: إنی لا أستَطِیعُ أنْ آخُذَ مِنَ القرآن شیئاً، فَعَلِّمْنی ما یُجزئُنی. قال: «قُلْ سُبحانَ اللَّهِ، والحمد لِلَّهِ، ولا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، واللَّهُ أکبرُ، ولا حَوْلَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللَّهِ». قال: یا رسولَ اللَّهِ! هذا لِلَّهِ؛ فماذا لی؟ قال: «قُلْ: اللَّهُمَّ ارحَمنِی، وعافِنی، واهْدِنی، وارزُقْنی» فقال هکذا بیدَیه وقَبَضَهُما. فقال رسولُ اللَّهِ: «أمَّا هذا فقد مَلأَ یَدیْه مِنَ الخَیرِ». رواه أبو داود. وانتهَتْ روایة النسائیِّ عندَ قوله: «إلاَّ باللَّهِ»([37]).
858- (37) عبدالله بن ابی اوفی س گوید: مردی به نزد پیامبر ج آمد و گفت: نمیتوانم از قرآن چیزی را یاد بگیرم (یعنی: حفظ آیات قرآن برایم بسیار دشوار و سنگین است) از اینرو چیزی یادم بدهید که برایم جای قرائت قرآن را در نماز بگیرد.
پیامبر ج فرمود: بگو: «سبحان الله» و«الحمد لله» و«لااله الا الله» و«الله اکبر» و«لا حول ولا قوة الا بالله». آن مرد گفت: ای رسولخدا ج این کلمات (تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر) همه از آن خداست (و بیانگر ستایش و حمد خدا و نشانگر پرتوی از وصف و شکوه و قدر ت و بزرگی اوست) پس برای خودم چیست؟ پیامبر ج فرمود: بگو: «اللهم ارحمنی وعافنی واهدنی وارزقنی»، «پرودگارا! بر من رحم کن و رزق و روزیام ده و تندرستی و عافیت عطایم فرما و مرا به راه راست و درست رهنمون ساز».
(وقتی که آن مرد از جا برخاست تا برود) به دو دستانش اشاره کرد گویا که با آنها چیزی را گرفته، سپس آنها را جمع کرد. پیامبر ج فرمود: اما این مرد دو دست خویش را پر از خیر و برکت نمود.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است و نسائی نیز تا «و لا حول ولا قوة الا بالله» روایت نموده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج بدان مرد دستور داد تا این کلمات «سبحان الله» و«الحمد لله»... را بجای قرائت قرآن در نماز بگوید، تا وقتی که بتواند قرآن را به قدر نیاز حفظ نماید، چون کسی که بتواند «سبحان الله» و «الحمد لله»... را حفظ نماید از قرآن هم میتواند به قدر نیاز از حفظ نماید.
بنابراین کسی که قطعاً چیزی از قرآن نمیداند و یا تازه به اسلام گرویده، اگر در همهی حالات نماز«سبحان الله والحمد لله و...» بگوید فرض از ذمهاش اداء میگردد ولی باید برای آموختن قرآن و نماز، خوب زحمت بکشد و تلاش وکوشش نماید.
859 ـ (38) وعن ابنِ عبّاسٍ، [بما]: أنَّ النبیَّ ج کانَ إذا قرأ {سَبِّحِ اسمَ ربِّکَ الأَعْلى}؛ قال: «سُبحانَ ربِّیَ الأعْلى». رواه أحمدُ، وأبو داود([38]).
859- (38) ابنعباس ـ ب ـ گوید: هرگاه پیامبر ج این آیه «سبح اسم ربک الاعلی» را میخواند (بخاطر امتثال فرمان خدا) میفرمود:«سبحان ربی الاعلی» [ذات مقدس پروردگارم را از هر فعل و صفتی که لایق مقام و عظمتش نباشد پاک و منزه میدارم و از خیال و قیاس و گمان و وهم، دورتر و برتر میدانم و تسبیح و تقدیس مینمایم پرودگار والامقامم را].
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
860 ـ (39) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ قرأ مِنکُم بِـ { والتِّینِ والزَّیتونِ }، فانتهى إلى: { ألَیْسَ اللَّهُ بأحکَمِ الحاکمینَ)؛ فَلیَقُلْ: بَلى، وأنا على ذلکَ منَ الشَّاهِدِینَ. ومنْ قرأ: { لا أقسِمُ بیومِ القِیامة } فانتهى إلى: { ألیسَ ذلک بقادر على أنْ یُحیِیَ الموتى }؛ فَلیَقُلْ: بلى. ومَنْ قَرأ (والمُرْسَلاتِ) فبلغَ: { فبِأیِّ حدیثٍ بعدَه یُؤْمِنونَ }؛ فلْیَقُلْ: آمَنَّا بِاللَّهِ». رواه أبو داود، والترمذیُّ إلى قوله: «وأنا على ذلکَ منَ الشَّاهِدِینَ»([39]).
860- 39 ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: چون یکی از شما سورهی ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ١﴾ [التین: 1] را میخواند و به آخر آن، یعنی آیهی ﴿أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡکَمِ ٱلۡحَٰکِمِینَ٨﴾ [التین: 8]. [آیا خداوند فرمانرواترین فرمانروایان و داورترین داوران نمیباشد؟ و احکام و فرمانش از همه، حکیمانهتر و متقنتر نیست]؟ برسد، باید در پاسخ بگوید:: «بلی وأنا علی ذلک من الشاهدین» [آری خداوند فرمانرواترین فروانرویان و داورترین داوران است. و من بر این امر گواهم].
و هرکس از شما سورهی ﴿لَآ أُقۡسِمُ بِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ١﴾ [القیامة: 1]» را میخواند و به فرمودهی حق تعالی ﴿أَلَیۡسَ ذَٰلِکَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یُحۡـِۧیَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠﴾ [القیامة: 40] [آیا چنین خدایی نمیتواند مردگان را زنده گرداند] میرسد، باید بگوید: «بلی»، «آری پروردگار ما بر زندهکردن مردگان توانا است».
و هرکس سورهی «والمرسلات» را میخواند و به آیهی «فبای حدیث بعده یؤمنون»، «اگر به این قرآن که دلایل صدق و نشانههای حقانیت آن در تمام آیات و تعبیراتش آشکار است، ایمان نیاورند، پس به کدام سخن دیگر غیر از قرآن ایمان میآورند»؟ میرسد، باید بگوید «امنا بالله»، «به خداوند ﻷ ایمان آوردیم».
[این حدیث را ابوداود روایت نموده و ترمذی نیز تا عبارت «و أنا علی ذلک من الشاهدین» روایت کرده است].
861 ـ (40) وعن جابرٍ، قال: خرجَ رسولُ الله ج على أصحابِه، فَقَرأ علیهم سورةَ (الرَّحمنِ) من أوَّلِها إلى آخرِها، فَسَکَتُوا. فقالَ: «لقدْ قرأتُها على الجِنِّ لَیلَةَ الجِنِّ، فکانوا أحسنَ مَرْدُوداً مِنکُم، کنتُ کُلَّما أتیتُ على قولِه: { فَبِأیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکذِّبانِ }، قالوا: لا بِشَیْءٍ مِنْ نِعَمِکَ ربَّنا نُکَذِّبُ، فَلَکَ الحَمدُ». رواه الترمذیُّ وقال: هذا حدیثٌ غریبٌ([40]).
861- (40) جابر س گوید: رسولخدا ج به نزد یاران خویش رفت و سورهی «الرحمن» را از اول تا آخر برای ایشان خواند و صحابه ج ساکت و خاموش بودند. پس آن حضرت ج فرمود: وقتی در شب دیدار با جنّ، این سوره را بر جنیان خواندم، آنان در واکنش خود از شما بهتر بودند، زیرا چنان بود که هرگاه من به آیهی «فبایّ آلاء ربکما تکذبان» میرسیدم آنها در جواب میگفتند: «لا بشیء من نعمک ربّنا نکذّب، فلک الحمد»؛ «نه، ما چیزی از نعمتهای پروردگارمان را تکذیب و انکار نمیکنیم، پروردگارا! حمد و ستایش از آن توست».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است].
862 ـ (41) عن مُعاذِ بنِ عبداللَّهِ الجُهَنیِّ، قال: إنَّ رجلاً منْ جُهَینَةَ أخبرَه أنَّه سمعَ رسولَ اللَّهِ قرأ فی الصُّبحِ { إذا زُلزِلَت } فی الرَّکعَتینِ کِلْتَیهِما، فلا أدْرِی أَنَسِیَ أمْ قَرَأ ذلکَ عَمْداً. رواه أبو داود([41]).
862- (41) معاذبن عبدالله جُهنی س گوید: مردی از قبیلهی «جهینه» بدو خبر داد که وی شنیده که رسولخدا ج یک بار در نماز صبح، سورهی «اذا زلزلت» را در هردو رکعت آن خوانده است (یعنی در هردو رکعت، یک سوره خواند). و آن شخص گفت: نمیدانم که آیا پیامبر ج فراموش کرد و یا به عمد در هردو رکعت، یک سوره را خواند (پس از این حدیث ثابت میشود که خواندن یک سوره در دو رکعت هم جایز است و به احتمال زیاد پیامبر ج به قصد این کار را کرد تا جواز این کار را نیز بیان دارد).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
863 ـ (42) وعن عُرْوةَ، قال: إنَّ أبابکرٍ الصِّدِّیقَ، س، صَلّى الصُّبْحَ، فقرأ فیهما بـ (سورةَ البقرة) فی الرکعتَینِ کِلتُیهِما. رواه مالکٌ([42]).
863- (42) عروةبن زبیر س گوید: ابوبکر صدیق س نماز صبح را گزارد و در هردو رکعت آن سورهی «بقره» را خواند (یعنی سورهی بقره را در هردو رکعت آن، تقسیم کرد و پارهای از آن را در رکعت نخست، و پارهی دیگر را در رکعت دوم خواند).
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
864 ـ (43) وعن الفرافصَةِ بن عُمَیرٍ الحَنفیِّ، قال: ما أَخَذْتُ سورةَ (یوسُف) إلاَّ منْ قِراءَةِ عُثمانَ بنِ عَفَّانَ إیاها فِی الصُّبحِ، مِنْ کِثرةِ ما کانَ یُرَدِّدُها لنا. رواه مالک([43]).
864- (43) «فرافصة بن عُمیر الحنفی» گوید: سورهی «یوسف» را از قرائت عثمان بن عفان س در نماز صبح فراگرفتم، زیرا بسیار اتفاق میافتاد که ایشان این سوره را در نماز جماعت صبح برای ما تکرار میکرد.
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
از این حدیث مشخص شد که تکرار یک سوره در نماز، اشکالی ندارد.
865 ـ (44) وعن [عبدِ الله بن] عامرِ بنِ ربیعةَ، قال: صَلَّینا وراءَ عُمرَ بنِ الخَطابِ الصُّبحَ، فقرأ فیهِما بسورة (یُوسُف) وسورةِ (الحجِّ) قَراءَةً بَطِیئةً، قِیلَ له: إذاً لَقَدْ کانَ یَقُومُ حِینَ یَطلُعُ الفجرُ. قال: أجَلْ. رواه مالک([44]).
865- (44) عبدالله بن عامربن ربیعه گوید: نماز صبح را پشت سر عمر بن خطاب س خواندیم، وی در هردو رکعت آن، سورهی «یوسف» و سورهی «حج» را به آرامی و آهستگی و کندی خواند.
به عبدالله بن عامر گفته شد: در این صورت حضرت عمر س متصل پس از طلوع فجر صادق، نماز صبح را شروع مینمود؟ (چرا که وقت صبح در صورتی گنجایش قرائت سورهی یوسف و سورهی حج ـ آن هم به صورت آهسته و کند ـ را دارد که نماز صبح را متصل بعد از طلوع فجر صادق شروع نماید)! عبدالله گفت: آری! عمر س متصل بعد از طلوع فجر صادق، نماز صبح را شروع میکرد و در آن این دو سوره را میخواند.
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
البته احتمال دارد که در هر رکعت از نماز صبح، پارهای از دو سوره را خوانده باشد و ممکن است که در هر رکعت از آن، سورهها را کامل خوانده باشد.
866 ـ (45) وعن عَمرِو بنِ شُعَیبٍ، عنْ أبیه، عنْ جدِّه، قال: ما منَ المفصَّلِ سورةٌ صغیرَةٌ ولا کبیرَةٌ إلاَّ قدْ سَمِعتُ رسولَ اللَّهِ یَؤُمُّ بها النَّاسَ فی الصَّلاةِ المکتوبَة. رواه مالک([45]).
866- (45) عمرو بن شعیب از پدرش و او نیز از جدّش (عبدالله بن عمرو بن العاص) روایت میکند که گفت: از مفصّل (سورههای آخرین منزل قرآن، از «حجرات» تا «ناس») هیچ سورهی کوچک و بزرگی وجود نداشت، مگر اینکه شنیدم که رسولخدا ج بدان، مردم را در نمازهای فرض، امامت میداد.
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
867 ـ (46) وعن عبدِ الله بنِ عُتْبةَ بنِ مَسعودٍ، قال: قرأ رسولُ الله ج فی صلاةِ المغربِ بِـ (حم الدُّخان). رواه النِّسائیُّ مُرسَلاً([46]).
867- (46) عبدالله بن عتبة بن مسعود س گوید: رسولخدا ج در نماز مغرب سورهی «حم الدخان» را خواند.
[این حدیث را نسائی بصورت مرسل روایت کرده است].
[1]- بخاری 2/236 ح 756، مسلم 1/295 ح (34-394)، ابوداود 1/514 ح 822 و ابوداود عبارت «و صاعداً» را نیز افزوده است، ترمذی 2/25 ح 247، نسایی 2/137 ح 910، ابن ماجه 1/273 ح 837، مسند احمد 5/314 و روایت «لـمن لم یقرأ بأُمّ القرآن فصاعداً» را مسلم در صحیحش 1/296 ح (27-394) نقل کرده است. دارمی نیز این حدیث را بدون واژهی «فصاعداً» در سننش 1/312ح 1242 نقل کرده است.
[2]- مسلم 1/296 ح (38-395)، ابوداود 1/512 ح 821، ترمذی 5/184 ح 2953، نسایی 2/135 ح 909، و ابن ماجه نیز این حدیث را به اختصار در سننش 1/273ح 838 نقل نموده است.، موطا مالک کتاب الصلاة 1/84 ح 39، مسنداحمد 2/285.
[3]- بخاری 2/226 ح 743، مسلم 1/299 ح(50-399) و لفظ حدیث از بخاری است.، ابوداود 1/494ح 782، ترمذی 2/15 ح 246، نسایی 2/135 ح 907، ابن ماجه 1/267ح 813، دارمی 1/311 ح 1240، مسنداحمد 3/101.
[4]- بخاری 2/262 ح 780، مسلم 1/307 ح (72-410)، ابوداود 1/576 ح 936، ترمذی 2/30 ح 250، نسایی 2/144 ح 928، ابن ماجه 1/277 ح 851، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/87 ح 45 اما روایت «اذا قال الامام: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ﴾ این بزرگواران به نقل آن پرداختهاند: بخاری 2/266ح 871، مسلم نیز نظیر آن را در صحیحش 1/307 ح (76-410) نقل کرده است، ابوداود 1/575 ح 935، نسایی 2/144 ح 929، دارمی 1/314 ح 1246، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/87 ح 45 و روایت «اذا امنَّ القاری ...» را این بزرگواران روایت نمودهاند: بخاری 18/200 ح 6402، نسایی 2/143 ح925، ابن ماجه 1/277 ح 852، دارمی 1/314ح 1245، مسنداحمد 2/449.
[5]- این حدیث را مسلم در پی حدیثی طولانی در صحیحش 1/303 ح (62-404) نقل کرده است، ابوداود 1/594 ح 972، نسایی 2/196ح 1064 دارمی 1/343 ح 1312، مسنداحمد 4/401.
[6]- مسلم این حدیث را فقط از قتاده در صحیحش 1/304ح (63-404) نقل کرده است و ابن ماجه نیز این حدیث را از ابوهریره در سننش 1/276ح 846 روایت نموده است.
[7]- بخاری 2/260 ح 776، مسلم 1/333ح (154-451) و لفظ حدیث از بخاری است.، نسایی 2/166 ح 978، مسنداحمد 4/383.
[8]- مسلم 1/334 ح (156-452) و ابوداود 1/505 ح 804، نسایی 1/237ح 475، مسنداحمد 3/2 نیز بین هر دو روایت جمع کردهاند و آن را نقل کردهاند و مسلم نیز در صحیحش 1/334 ح (156 – 452) و نسایی در سننش 1/237 ح 476 فقط به روایت حدیث دوم پرداختهاند.
[9]- مسلم 1/337ح (170-459)، ابوداود نیز این حدیث در پی روایتی طولانی در سننش 1/506ح 806 نقل کرده است، نسایی 2/166 ح 980 و مسلم در صحیحش 1/338 ح (171-460)، و احمد در مسندش 50/86 به روایت حدیث دوم پرداختهاند.
[10]- بخاری 2/248 ح 765، مسلم 1/338 ح (174-463) و لفظ حدیث از مسلم است.، ابوداود1/508ح 810، نسایی 2/169ح 987، دارمی 1/336 ح 1295، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/78 ح 23، مسنداحمد 4/84، ابن ماجه 1/272ح 832.
[11]- بخاری 2/246ح 763، مسلم 1/338 ح (173-462)، ابوداود 1/508 ح 810، نسایی 2/168 ح 985، دارمی 1/336 ح 1294، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/78 ح 24، مسنداحمد 6/340، ترمذی 2/112 ح 308، ابن ماجه 1/272 ح 8310.
[12]- بخاری 10/515 ح 6106، مسلم 1/339 ح (178-465)، ابوداود 1/500 ح 790، نسایی 1/172 ح 998، دارمی 1/337 ح 1296، ابن ماجه نیز به اختصار آن را در سننش 1/315 ح 986 روایت کرده است.
[13]- بخاری 2/251 ح 769، مسلم 1/339 ح (177-464)، ابن ماجه 1/273 ح 835، مسند احمد 4/291.
[14]- مسلم 1/337 ح (168-458)، مسنداحمد 5/91.
[15]- مسلم 1/336 ح (164-456)، ابوداود نیز این حدیث را بر خلاف روایت مسلم در سننش 1/511 ح 817 نقل کرده است.، دارمی 1/338 ح 1299، مسنداحمد 4/307، ابن ماجه 1/268 ح 817 خاطرنشان میشود که لفظ حدیث از مسلم است.
[16]- مسلم 1/336ح (163-455)، ابوداود 1/426ح 649، نسایی 2/176 ح 1007، ابن ماجه 1/269 ح 820، مسنداحمد 3/411، بخاری نیز این روایت را به صورت تعلیقی در باب «الجمع بین السورتین فی الرکعة» در «کتاب الاذان» 2/255 نقل کرده است.
[17]- بخاری 2/377ح 891، مسلم 2/599 ح (65-880)، ابوداود 1/648ح 1074، نسایی 2/159 ح 955، ابن ماجه 1/269 ح 823، دارمی 1/435 ح 1542.
[18]- مسلم 2/597 ح (61-877)، ابوداود 1/670ح 1124، ترمذی 2/397 ح 519، ابن ماجه 1/355 ح 1118.
[19]- مسلم 2/598 ح (62-878)، ابوداود 1/670ح 1122، ترمذی 2/413 ح 533، نسایی 3/112 ح 1424، دارمی 1/423 ح 1568، مالک نیز در مؤطا آن را نقل کرده است.
[20]- مسلم 2/607 ح (14-891)، ابوداود 1/683ح 1154، ترمذی 2/415ح 534، نسایی 3/183ح 1567، ابن ماجه نیز در سننش 1/408 ح 1282 و مالک در مؤطا کتاب العیدین 1/180 ح 8 نظیر این حدیث را نقل نموده است.
[21]- مسلم 1/502ح (98-726)، نسایی 2/155 ح 945، ابن ماجه 1/363 ح 1148.
[22]- مسلم 1/502 ح (100-727).
[23]- ترمذی 2/14 ح 245 و قال: لیس اسناده بذاک.
[24]- ترمذی 2/27 ح 248 و قال حدیث حسن، ابوداود 1/574 ح 932 و ابوداود به عوض «مدّ» واژهی «رفع» را ذکر کرده است.، دارمی 1/315 ح 247، مسنداحمد 4/316 و نسایی نیز نظیر آن را در سنننش 2/122 ح 879 نقل نموده است.
[25]- ابوداود این حدیث را در پی روایتی طولانی در سننش 1/577 ح 937 نقل کرده است.
[26]- نسایی 2/170 ح 991.
[27]- مسنداحمد 4/149 و 150، ابوداود 2/152 ح 1462، نسایی نیز باختصار آن را در سننش 2/158 ح 953 روایت کرده است.
[28]- شرح السنة (اثر علامه بغوی) 3/81 و ابن حبان 3/158 ح 1838.
[29]- ابن ماجه 1/272 ح 833.
[30]- ترمذی 2/296 ح 431 و قال حدیث غریب لا نعرفه الا من حدیث عبدالله بن معدان عن عاصم.
[31]- ابن ماجه این روایت را از ابوهریره 1/363 ح 363 و از ابن عمر ح 1149 روایت کرده و عبارت «بعد المغرب» را ذکر نکرده است.
[32]- نسایی 2/167 ح 983، مسنداحمد 2/300 و نسایی نیز باختصار به روایت آن در سننش 1/270 ح 827 پرداخته است.
[33]- ابوداود 1/515ح823، ترمذی 2/116 ح 311 وقال: حدیث حسن، مسنداحمد 5/322 و نسایی نیز نظیر آن را در سننش 2/141 ح 920 روایت کرده است و ابوداود نیز روایت «مالی انازع ...» را در سننش 1/515 ح 824 نقل نموده است.
[34]- مسنداحمد 2/240، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/86 ح 24، ابوداود 1/516ح 826، ترمذی 1/118 ح 312، نسایی 2/140 ح 141، ابن ماجه نیز به معنی آن در سننش 1/276 ح 848 نقل کرده است.
[35]- مسنداحمد 4/344، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/80 ح29.
[36]- ابوداود 1/404 ح 604، نسایی 2/142 ح 922، ابن ماجه 1/376، مسنداحمد 2/420.
[37]- ابوداود1/521 ح 832، نسایی اول این حدیث را در سننش 2/143ح 924 روایت کرده است، مسنداحمد 4/353.
[38]- مسنداحمد 1/232،ابوداود 1/549 ح 883.
[39]- ابوداود 1/550 ح 887، ترمذی 5/413 ح 3347، مسنداحمد 1/249.
[40]- ترمذی 5/372 ح 3291 و قال: حدیث غریب لانعرفه الا من حدیث الولید بن مسلم عن زهیر بن محمد.
[41]- ابوداود 1/510 ح 816.
[42]- مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/82 ح 33.
[43]- مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/82 ح 35.
[44]- مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/82 ح 34.
[45]- ابوداود 1/510 ح 814.
[46]- نسایی 2/169 ح 988.